گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
وقایع ایت ئیل مطابق ثمان عشر و الف و بعضها موافق تسع عشر و الف كه مبدء سال بیست و چهارم جلوس اقدس همایونست‌




اشاره

چون نیر عالم افروز كه سلطان چهار بالش افلاك است از طول مكث از قشلاق جدی و حوت ملول گشته میل بیت الشرف نمود یعنی سال ایت ئیل تركی بفرخی و فرخندگی آغاز شد كوس نوروزی در عرصه جهان بلند آوازگی یافت آفتاب جهانتاب در روز یكشنبه بیست و پنجم شهر ذی الحجة الحرام موافق ثمان و عشر و الف هجری ببرج حمل تحویل نمود و باغ روزگار كه از دم سردی دی افسردگی داشت از مژده شمیم روح بخش بهار عطرسائی آغاز نهاده نزهت آباد جهان بتازگی خرمی بخش عالم جان گردید اردوی كیهان پوی در یورت قشلاق قراباغ اقامت داشت و شهریار كامكار ایام نشاط انگیز بهار را در متنزهات دلكش آن ولایت بسیر و شكار گذرانیده بداددهی و كام بخشی خلایق مشغول داشتند از سوانح یورت قشلاق فرستادن [570] مقرب الحضرة قرچقای بیك است بجانب شیروان كه چون بعضی از حكام داغستان و وحشی صفتان طبرستان از ساختن قلعه كه شرح آن گذشت و استیلاء ذوالفقار خان رمیدگی یافته بمظنه آنكه استیصال آن طایفه مكنون خاطر اشرف است در اندیشه‌های تباه افتاده بیراهه میرفتند مقرب الحضرة مذكور را با فوجی از غلامان و عساكر نصرت نشان بشیروان فرستادند كه ذوالفقار خان و امراء آنجا را بخود ملحق ساخته تا شایران بروند و نخست استمالت نامه‌ها بحكام داغستان فرستاده خاطر دغدغه آلود آن طبقه را اطمینان بخشند و هر كدام در مسلك دولتخواهی و یكجهتی ثابت قدم بوده بایشان آمد شد نمایند متعرض نشده پسران با برادران و اقربای ایشان را همراه گرفته بدرگاه معلی آوردند كه ملازم ركاب اشرف باشند و هر كدام سالك طریق خلاف باشند سزای او در كنارش نهند و مقرب الحضره مزبور

كشته شدن ذوالفقار خان‌

جسب الفرموده بدان صوب رفته باتفاق ذوالفقار خان و امراء شیروان عزیمت شابران نمودند.
از سوانح آن سفر واقعه عبرت بخش كشته شدن ذوالفقار خان است كه از موقف جلال حكم قضا نفاذ در آن باب بنفاذ پیوسته بود قرچقای بیك ببهانه آنكه رقمی از جانب اشرف رسیده كه باتفاق در خلوت گشوده بمضمون آن عمل نمائیم بخیمه او رفت و بچند نفر از غلامان مواضعه نموده همراه برد بعد از ملاقات و تواضعات رسمی خیمه را خلوت كردند غلامان قرچقای بیك از چپ و راست او را بشمشیر گرفته بقتل آوردند ایالت و دارائی مملكت شیروان بیوسفخان میرشكار باشی كه سابقا حاكم استرآباد بود تفویض یافت از خواص ملازمان ذوالفقار خان جمعی از اویماق قرامانلو در سلك قورچیان عظام انتظام یافته بقیه
ص: 807
لشكر او بدستور بملازمت یوسف خان مأمور شدند حكام داغستان كه از ذوالفقار خان خایف و هراسان بودند از قضیه قتل او اطمینان یافته بیخوف و دهشت مسرور و شادمان بقرچقای بیك بازگشت و آمد شد نموده اظهار اخلاص و دولتخواهی كردند و كسان خود را با پیشكشهای لایق همراه مشار الیه بدرگاه عالمپناه فرستادند آنچه مردم ظاهربین ازین واقعه تفرس نمودند بجز رضا جوئی حكام داغستان كه از او رمیده بودند سبب دیگر بخاطرها نرسید چه مصلحت دولت اقتضای آن كرده بود.
اما بر عقلاء و خردمندان دور اندیش روشن بود كه سبب قتل خان عظیم القدری چنین تزلزلی است كه در بنیان اخلاص او پدید آمده نقش خیالات باطله و اندیشهای تباه كه بدستیاری دیو غرور و پندار در صفحه خاطرش تصویر یافته بود در آینه ضمیر اشرف اعلی كه مرآت تجلیات صور اشیاء است انعكاس یافته سزای بی‌اخلاصی در كنار خود دید بسی مرد خردمند عاقبت بین دور اندیش باید كه در نشاء جاه و بزرگی و علو شوكت و اجلال هوش افزا بوده از باده نخوت و غرور بدمست نگردد و پای اندیشه‌اش از شاهراه خردمندی نلغزد.
بالجمله قرچقای بیك بعد از نظم و نسق مهمات شیروان و داغستان باردوی نصرت نشان عود نموده چون جماعت اكراد شهرت داده بودند كه حكام طایفه عمادیه و سهران و امثال ذلك از نصوح پاشا كه در دیار بكر بود استمداد كرده متوجه ارومی میگردند كه امیر خان را از تنگنای محاصره نجات دهند حضرت اعلی رعایت حزم و احتیاط كرده امام قلی خان حاكم لار را با بعضی از امراء و عساكر و قورچیان و غلامان بدستور سال گذشته بجانب سلماس فرستادند كه هرگاه اعتماد الدوله را بكومك و مدد احتیاج افتد بدان اقدام نمایند و اگر آن اخبار فروغی از صدق نداشته باشد در همانجا رحل اقامت انداخته از سرحد وان خبردار باشند بعد از رفتن آن گروه چون هوای قراباغ روی بگرمی آورده هنگام توجه ییلاقات بود كه واقعه ناگزیر اعتماد الدوله چنانچه در ذیل مرقوم میگردد در پای قلعه وقوع یافته بعرض اشرف رسید.
حضرت اعلی از قضیه فوت چنان وزیر عاقل دانای خیر اندیش كه فرید عهد و ارسطوی زمان بود متأسف گشته بنابر حقوق خدمت در این سلسله بتخصیص اعتماد الدوله كه قریب به بیست سال بود كه در خدمت آن حضرت در كمال راستی و درستی و اخلاص بخدمات و جان سپاری قیام داشت میرزا ابوطالب خلف صدق او را كه بزیور قابلیت و استعداد آراسته با وجود خردسالی در خدمات عملی ما- صدق كلام «الولد سرابیه» و در فضایل و كمالات علمی از والد در پیش بود بمنصب جلیل الاعتبار وزارت دیوان اعلی سرافراز گردانیده جای پدر ارزانی داشتند و از یورت قشلاق كوچ فرموده متوجه ییلاقات جانب تبریز گردیدند و مقرب الحضرة محمد بیك بیگدلی شاملو را كه از نزدیكان بساط قرب و منزلت بود بمظنه آنكه مبادا از فوت اعتماد الدوله اختلالی در امور قلعه گیری روی دهد بجانب ارومی فرستادند كه باتفاق امراء اخلاص پیشه درست [571] اندیشه در تسخیر قلعه اهتمام نماید انشاء اللّه.

شرح فتح و تسخیر قلعه دمدم و قتل امیر خان و اتباع و قضایائی كه بعضی در زمان حیوة اعتماد الدوله و بعضی بعد از آن بتقدیر ملك منان روی داد

اشاره

خامه وقایع نگار صحیفه اخبار را بدین آئین آرایش میدهد كه چون از تسخیر سولق بنابر
ص: 808
كثرت بارندگی و تقاطر امطار چنانچه مذكور شد مقصود بحصول نه پیوست قرار یافت كه همگی امراء عظام سیبه‌ها بكوچه سبد پیش برده قلعه را بتوفیق الله بزور بازوی مردانگی و قهر و غلبه مفتوح سازند و جناب دستوری از منزل خود كوچ كرده بطرف سیبه حسنخان آمده یك سیبه بسركاری صفر- قلی بیك چگنی بخود و ملازمان درگاه شاهی مخصوص گردانیدند و در آن سیبه نشیمن ساخته رحل اقامت انداختند و از همه طرف شب و روز سعی نموده مصالح می‌كشیدند و سبد بافان سبد میبافتند و جمعی خاك و گل جهة پر كردن سبد از دور میآوردند و تخته سطبری را آهن بر روی كشیده گردونی تعبیه كرده در برابر كوچه سبد میداشتند كه كاركنان در عقب آن كار كرده از آسیب گلوله ضربزن و تفنگ محفوظ باشند و بدین و تیره شبها كار كرده ذرع ذرع پیش میرفتند و روز پاس آن میداشتند معهذا هیچ شبی نبود كه دو سه كس از آسیب ضربزن و تفنگ ضایع نشود نخست حسنخان و الیاس خلیفه قراداغلو و میر فتاح مین باشی تفنگچیان اصفهانی بدینطریق كه مذكور شد سیبه را بپای برج بزرگ خارج قلعه برده بدیوار رسانیدند قرابیك نام وكیل امیر خان با فوجی از اكراد بحراست آن مشغولی داشتند نقبچیان دو سه روز كار كرده چوبهائی كه جهة استحكام عمارت در میان خشت و گل كشیده بودند آتش زده سوختند تزلزل در اركان آن فتاده قریب بظهری كه كاركنان بجهت اكل و شرب بیرون آمده بودند یكطرف برج كنار دره متحرك گشته فرو ریخت جمعی از مستحفظان در میان خاك از بالا بپائین دره افتادند.
چون این حالت مشاهده افتاد جناب دستوری بحسنخان اعلام كردند كه دیگر چه جای ایستادنست ببرج یورش میباید كرد و حسنخان مردم سیبه خود را بیورش مأمور گردانیدند اول كسیكه قدم بر بالای برج نهاده قرابیك را بتفنگ زد و سرش را بریده آورد پهلوان محمد نام شخصی بود از تفنگچیان خوزانی اصفهانی از پی او ده دوازده نفر متعاقب یكدیگر ببرج برآمده هفت هشت نفر را در بالا بقتل آورده سر بریدند خواهر زاده امیر خان جوان خوش روی صبیح الوجه در كمال حسن و لطافت از بالای برج بزیر افتاده آسیبی چنان باو نرسیده بود یكی از ابلهان طایفه چینی حارسان دره با او دست و گریبان شده همان لحظه بقتلش پرداخت و سرش را بریده آورد جناب اعتماد الدوله متاسف گشته آنشخص را ملامت بسیار كردند و از جایزه و جلدوئی كه چشم میداشت بهره نیافت.
القصه برج بتصرف درآمده مستحفظانش اكثر بقتل درآمدند و چند نفر در زیر خاك مانده هلاك شدند و تسخیر آن برج افتتاح فتح قلعه گردید چنانچه عنقریب نگاشته كلك بیان میگردد راقم حروف را كه در این ترددات رفیق جناب دستوری بود این رباعی از خاطر فاتر سر زده بود سمت تحریر یافت:
رباعی
این برج كه یافتی بفتحش تأییداز مطلع آن برآمدی چون خورشید
كوتاه بدی ز رفعتش كیوان رااز دامن خاكریز او دست امید چون برج مذكور كه سنگ راه غازیان بود از میان بزخاست كار برایشان آسان گشته در
ص: 809
عرض ده روز سیبها را بحوالی قلعه رسانیدند و توپچیان ترتیب داده یك توپ بزرگ و بالیمز را در طرف قلعه بالا و یك توپ دیگر را در طرف قلعه پائین سیبه پیر بوداقخان نصب نموده شروع درانداختن كردند و كار بر محصوران تنگ گشته امیر خان سراسیمه شد و اكراد قطع امید كردند چون جمعی از اعوان و انصار او در این معارك كشته شدند سایر محصوران متزلزل گشته آغاز بیرون آمدن كردند و هر روزه ده كس و بیست كس از اكراد و جلالی خود را بسیبه‌ها انداخته اظهار شاهی سیونی مینمودند و دستور مكرم دست دریا نوال ببذل و احسان گشاده بیرون آمده‌ها را بخلاع فاخره و انعامات می‌نواختند.
مجملا مهم قلعه بجائی رسید كه در همان دو سه روز مفتوح گردد از قضای آسمانی واقعه ناگزیر اعتماد الدوله كه در فوق بتحریر پیوست روی داد شرح واقعه آنكه روزی باتفاق امراء [572] در منزل گنجعلی خان بودند آخر روز كه بمنزل خود آمدند بتوپخانه رفته سركاری توپچیان كردند اول شام بدیوانخانه آمده بعد از ادای فرایض تا دو دانگ شب بدستور معهود با مجلسیانش در كمال شكفتگی صحبت داشت هنگام خواب بخوابگاه خود رفت راقم حروف هنوز بوثاق خود نرسیده بود كه كس بطلب آمد فقیر متحیر گشت كه آیا باعث طلب چه بوده باشد دیگری رسیده گفت كه جناب میرزائی بفجاه از هم گذشت همگنان را حیرت عظیم دست داد امراء عظام را اخبار نمودیم همگی جمع شده صورت واقعه را بخدمت اشرف عرضه داشت نمودند و در همان شب نعش را از پای قلعه بزیر آورده بغسل و تكفین پرداختند و آخر همان روز روانه تبریز كردند و امراء كس فرستاده امام- قلی خان را با جنود قاهره كه در سلماس بودند طلب داشتند.
از وقوع این واقعه فی الجمله افسردگی روی داده كار قلعه كه بنزدیك رسیده بتعویق افتاد و محصوران كه فوج فوج بیرون میآمدند استقامت یافته پای در دامن كشیدند تا آنكه محمد بیك بیگدلی شاملو كه بسرداری موسوم گشته بود رسید و امراء عظام سابق و لاحق و قورچیان از سرحد و اجتهاد شروع در كار كرده در اندك روزی سیبه‌ها از طرف بالا و پائین بدیوار و بروج رسیده بضرب توپهای سنك انداز تزلزل در بنیان بروج افتاده رخنه‌ها پدید آمد و از طرف بالا دلیران قلعه گشا هجوم آورده دو سه برج را متصرف شدند و از طرف غربی سیبه پیر بوداقخان نیز غازیان تركمان بپای مردانگی بر بروج قلعه پائین كه پسر بزرگتر امیر خان بحراست آن قیام داشت صعود نمودند و محافظان از مصادمه عاجز شده دست از آن باز داشته بقلعه بالا گریختند و حصار مفتوح گشته از آنجا شروع در كندن دیوار بین القلعتین كردند كار محصوران باضطرار انجامید محافظان بوزلق كس نزد

فتح قلعه دمدم‌

امراء فرستاده امان طلبیده بوزلق را بتصرف دادند چون سه حصار استوار قلعه از دست رفت اكراد از مدافعه و حصار داری عاجز گشته همگی بخانه امیر خان كه آنرا هم نارین قلعه كرده بود درآمده چاره جوی شدند و غازیان بیخوف خود را از بروج بمیان قلعه انداخته سوای خانه امیر خان بر سایر بروج و باره و منازل تسلط یافتند امیر خان از همه طرف بلا را بر خود محیط یافت اكراد را از جنك و جدال منع نموده كس نزد محمد بیك فرستاده التماس نمود كه او با غازیان شاملو بقلعه درآمده او را از حسن خان و لشكریانش كه فیمابین خونها ریخته شده و از ایشان خایف است صیانت نماید و او را با پسران و منتسبان بسلامت بدرگاه معلی رساند.
ص: 810
در این اثناء خان ابدال مكری با چند نفر از مردم خود بیرون آمد او را بخانه الیاس خلیفه قراداغلو فرستادند كه میهمان او باشد بعد از او محمد بیك برادر طویل با جلالیان كه در قلعه بودند بیرون آمدند او را نیز با اتباع هر چند نفر را بجمعی سپردند كه میهمان ایشان باشند بعد از آن محمد بیك حسب الالتماس امیر خان بقلعه رفت امیر خان با پسر بزرگ و جمعی از قبیله برادوست و غیر ذلك قریب بیكصد نفر همه زره پوش با تفنك و اسلحه و یراق جنك از خانه بیرون آمده با محمد بیك ملاقات كردند و تا دویست نفر دیگر در قلعه بودند.
محمد بیك جمعی را بمحارست اهل قلعه مأمور ساخت كه احدی متعرض خانه‌های اكراد نگردد و امیر خان را آن جماعت بمنزل خود آورد و خیمه و خرگاه بزرگی جهة ایشان علیحده نصب كرد و حسنخان و امراء را طلب داشت كه آمده با امیر خان ملاقات نمایند و درباره او و آن جماعت بدانچه صلاح دولت قاهره دانند عمل شود و خود با برادران با امیر خان و رفقا نشسته بلوازم میزبانی قیام داشت كه حسنخان بحوالی خیمه رسیده كس فرستاده محمد بیك را بیرون طلبید از نیامدن حسنخان بآن مجلس و بیرون رفتن محمد بیك اضطرابی در حال ایشان پدید آمد و حسنخان بمحمد بیك خطاب كرد كه عجب از عقل و دانش تو بود كه با این جماعت یاغی طاغی كه دست از جان شسته‌اند اعتماد نموده با برادران در میان ایشان نشسته صلاح در این است كه این را از یكدیگر متفرق ساخته امیر خان را با پسر و چند نفر از اقوام نزد خود نگاهداشته رفقا را هر چند نفر بیكی از امراء بسپاری كه بعد از عرض بدانچه حكم شود عمل نمائیم محمد بیك را معقول افتاده كس نزد امیر خان فرستاد كه بودن شما و اینقدر مردم در یكجا میسر نیست با پسر و اقوام درین خیمه بوده باستراحت مشغول شوید امیر خان قبول كرد اما رفقا راضی نشده باو گفتند كه ترا خاطر جمع است كه امراء بخودسر بقتل تو جرأت نمینمایند اما یك تن از ما زنده نمیگذارند و میانه ما و تو معهود چنین بود كه در شدت و رخا با هم باشیم حالا تو حیات دو روزه را غنیمت شمرده از ما جدا نمیشویم و اگر كشته باید شده بر سر یكدیگر میشویم و جواب [573] بیرون فرستادند در اثنای این رفت و آمد از خانه الیاس خلیفه شورش و غوغائی برخاست و چنین معلوم گشت كه در وقتیكه خان ابدال مكری را بمنزل الیاس خلیفه فرستادند خلیفه در سیبه خود بود ملازمانش بلوازم میهمانداری و

كشته شدن الیاس خلیفه‌

تواضعات رسمی پرداخته شربت آورده‌اند در این اثناء خلیفه كه مرد صوفی صاحب اخلاق ساده لوح بود با سه چهار خدمتكار میرسد با میهمانان تواضعات میزبانانه كرده بملازمانش خطاب و عتاب آغاز مینماید كه درین شدت گرما چرا تا غایت تكلیف گشودن اسلحه و یراق بیاران نكرده‌اید كه باستراحت مشغول شوند خدمتكاری پیش میرود كه یراق ایشان را گشوده مخف سازد خان ابدال و رفقاء خیال دیگر كرده فی الفور از جای خود جسته شمشیرها برهنه كرده در میان خرگاه دو سه زخم بر الیاس خلیفه زده چند نفر از اقوام و ملازمان را كه بی‌آلت جارحه و یراق در میان خرگاه بودند زخمدار كردند و غازیان قراداغلو خبردار شده از بیرون شمشیرها آخته بخرگاه درآمدند الیاس خلیفه را با دو نفر قوم او مقتول و چند نفر را زخمدار یافتند روی بخان ابدال آورده او را با رفقا پاره پاره
ص: 811

كشته شدن امیر خان و كسان او

كردند و این واقعه مصدق قول حسنخان گشته اعتماد از آنطایفه برخاست غازیان قزلباش دست بشمشیر برده شروع در قتل جمعی كه در اینروز پیشتر از امیر خان بیرون آمده بودند خواه اكراد و خواه جلالی كردند چه انقیاد آن طبقه غدار در آنوقت حكم ایمان یاس داشت.
مجملا تیغ یمانی غازیان بسرافشانی درآمده شورش و غوغای عظیم پدید آمد امیر خان و رفقای او نیز از مشاهده این حال و هجوم لشكر قزلباش كه خیمه و خرگاه ایشان را مركز وار در میان گرفته بودند از جای خود حركت كرده سوراخها در نمد خرگاه كرده غازیان را بتفنگ گرفتند چون كار باینجا رسید از اینطرف نیز تفنگچیان خیمه و خرگاه را بتفنگ گرفتند بیست سی نفر از ایشان تفنگ خورده دیگران با شمشیرهای آخته بیرون آمده جنگ كنان راه عدم پیمودند و جنود قاهره بمثابه دست بقتل و غارت برآوردند كه چند نفر از محصوران كه شش ماه بود بیرون آمده اظهار شاهی سیونی مینمودند در این غوغا قتل و غارت یافته تر و خشك بآتش قهر سوخته شد آن جماعت نیز كه در نارین قلعه بودند بیتاب و توان گشته رضا بقضا داده معروض تیغ یاسا گردیدند.
القصه از اقتضای قضا بی‌اختیار اینصورت روی داده بعقوبت نمكحرامی گرفتار آمدند از تقریر بعضی اكراد بتحقیق پیوست كه امیرخان و رفقا چنین كنگاش كرده بودند كه رستكاری ما از دست قزلباش ممكن نیست یراق بسته بیرون میرویم جمیع امراء در آن مجلس جمع میشوند ما دست بشمشیر كرده تا خبردار شدن بیرونیان امراء را در اندرون خیمه بقتل میآوریم اگر توانیم بدر رفت فهو المطلوب والا باری خون خود گرفته بمردی كشته شویم بدینحت از خان ابدال این جسارت بظهور آمده بادی قتل الیاس خلیفه گردید العلم عند الله.
بعد از اینواقعه پسران كوچك و بازماندگان امیر خان را باردوی معلی آورده اموال و اسباب اهل قلعه بغازیان تقسیم یافت و در حینی كه اردوی گردون شكوه در گاودول مراغه نزول داشت حقایق این حال بعرض اقدس رسیده حسب الامر گنجعلی خان با جمعی از تفنگچیان چند روزی در پای قلعه توقف نموده سایر امراء عظام و عساكر ظفر فرجام بدرگاه عالم پناه آمده در چمن قراچوق بموكب همایون پیوستند ایالت و دارائی الكاء ارومی بقبان خان برادر مقرب الحضرة محمد بیك بیگدلی تفویض یافته مبلغ سه هزار تومان زر نقد جهت ضروریات قلعه دمدم و مدد خرج غازیان ملازم او شفقت شد و مقرر گشت كه از حدود سار و قرغان و گاورود تا سلماس همگی امراء و حكام بجار و بلجار او حاضر گشته از سخن و صلاح او بیرون نروند و او با قشون آراسته بدانجا رفته بتعمیر قلعه و آبادانی پرداخت و گنجعلی خان و تفنگچیان آمده بموكب ظفر قرین ملحق شدند.

ذكر توجه رایات نصرت آیات شاهی بصوب مراغه و مغضوب گشتن طایفه مكری و قتل عام آن طایفه‌

اشاره

طبع سخن پرداز عنوان جراید اخبار و دیباچه حقایق آثار را بدستیاری اقلام عنبر فام كه بلبل نوایان چمن حكایات و نغمه سرایان انجمن روایاتند بدینگونه آرایش میدهند كه عشیرت مكری در سلك متابعان این دولت روز افزون منسلك و در حدود گاو دول مراغه و سلدوز و میان دو آب
ص: 812
[574] اقامت داشتند و در زمان حضرت شاه جنت مكان امارت آن طایفه بامیره بیك نامی متعلق بود بعد از سنوح واقعه آن حضرت واوان جلوس نواب سكندرشأن سلطان محمد پادشاه كه سلطان روم نقض عهد پدران نموده عالم آرمیده را بشورش آورده پر آشوب گردانید فتنه انگیزان شورش طلب سرحد را روز بازار گرم گشت امیره مذكور كه سالها نمك پرورد این دولت بود شیوه حرام نمكی و عصیان و طغیان پیش گرفته شعار هواخواهی رومیان ظاهر ساخت و بقتل و غارت ایل و الوسات ساكنین سلدوز و میان دواب مراغه و آن حدود اقدام نمود و بر سر ایلچی قراجیوق كه ایلچی خاص حضرت شاه جنت مكان و بخوبی شهره جهان بود آمده جمعی كثیر از عمله و حارسان ایلخی بقتل آورده ایلخی را متصرف شد و پیوسته با امراء قزلباش كه حاكم مراغه میشدند در تنازع و جدال بود و دقیقه از دقایق بی- اندامی و قتل و غارت و اسر نساء و صبیان فرو گذاشت نمیكرد بعد از فوت امیره بیك شیخ حیدر بوساطت بیگلربیگی رومیان امارت یافته زیاده از پدر در میانه ایل استقلال یافت.
اما در زمان فرمانروائی سلطان محمد خان با جعفر پاشای بیگلربیگی تبریز سركشانه سلوك میكرد و چند مرتبه كسان خود را با عرایض اخلاص بدرگاه جهان پناه شاهی فرستاده اظهار هوا- خواهی مینمود و در حینی كه رایات جهانگشاهی شاهی و چتر فلك فرسای شاهنشاهی بتسخیر ممالك آذربایجان بلندی یافت شیخ حیدر بشرف آستان بوسی مشرف گشته نوازش و تربیت یافت و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی زلات سابق طایفه مكری را بعفو و اغماض مقرون گردانید و الكاء مراغه و توابع را كه همواره بیكی از امراء عالیقدر قزلباش مفوض میگشت باو مرحمت فرمودند و او در پای قلعه ایروان چنانچه در طی آن احوال تحریر یافته در معركه رومیان بقتل آمد و حضرت اعلی بمحض حق- گزاری جای پدر و الكاء او را بقباد خان پسر او كه هنوز طفل بود شفقت فرموده ریش سفیدان ایل و عشایر مكری را مستمال عنایت و الطاف خسروانه گردانیده بمتابعت او مأمور ساختند و امر فرمودند كه تا بزرك شدن پسر از سخن و صلاح والده‌اش كه از بنات اعیان قزلباش و عورت عاقله بود بیرون نروند و بنابر انتظام مهم قباد خان یك برادر شیخ حیدر را كه امیر خان بیك نام داشت از میان قبیله بیرون آورد در الكاء گرمرود جا و مقام و اقطاع مرحمت فرمودند و یك برادر دیگر خان ابدال نام كه طالب امارت بود و از تربیت برادر زاده طفل خردسالی طریق عصیان و طغیان پیش گرفت جمعی از فتنه انگیزان قبایل مكری را بر سر خود جمع نموده آثار خلاف از او بظهور میرسید مكررا لشكر بر سر او فرستاده سلك جمعیت ایشان را پراكنده ساختند بالاخره پناه بامیر خان برادوست برده بنوعی كه مذكور شد با او میبود و بیمن تربیت و الطاف شاهانه كل قبایل مكری بقباد خان تعلق گرفته استقلال یافت اما در میانه سرخیلان ایل مذكور جمعی مفسد خنازیر طینت ثعالب طبیعت بودند كه در بادیه خود- سری نشو و نما یافته از طریق فرمانبرداری دور بودند و با طبقه قزلباش كه در مراغه املاك و اقطاعات داشتند سلوك ناهموار پیش گرفته بطریق ارباب عنف و طغیان تمكین صاحبان در املاك موروثی نمیدادند و قباد خان نیز كه بسن رشد و تمیز رسید از عنایت جهل و خبث باطن باغوای مفسدان مكری بخلاف حكم رقم تملك بر كل ولایت مراغه و املاك و اقطاعات ملازمان درگاه شاهی كشیده با طبقه قزلباش سلوك ناهنجار مینمود و هر چند در این چند سال نافرمانی و اطوار ناپسند ازو و اتباع بظهور میآمد و خاطر مبارك اشرف غبار آلود میشد بمحض رأفت جبلی و حق گزاری شیخ حیدر بعفو و اغماض مقرون میگردانیدند تا آنكه بد سلوكی و نافرمانی ایشان از حد اعتدال تجاوز نمود چنانچه در سال گذشته حكم شده بود كه قباد خان نزد اعتماد الدوله رفته در تسخیر قلعه دمدم با عساكر ظفر شعار رفیق و مددكار باشد از
ص: 813
آن خدمت نیز تخلف جسته نرفت و چون دانست كه رایات نصرت آیات در هنگام بهار جهة انتظام مهام آنطرف متوجه ییلاقات آن حدود خواهد شد بالضروره با چند نفری از ملازمان متوجه قراباغ شده در یورت قشلان بملازمت اشرف رسید چون تمرد و بدسری آن قوم سركش نااعتماد بر ضمیر منیر پرتو ظهور انداخته زیاده از این مسامحه در دفع و رفع آن خودسران مفسد منتج انواع مفاسد بود و شایستگی تربیت و اعتماد نداشتند لهذا سیاست بلیغ آن طایفه در خاطر جهان پیرا رسوخ یافت.
اما بنا بر حكمتهای عملی و نظام سلسله ظاهر روز بروز نوازش و التفات درباره او بظهور میآمد تا آنكه رایات جلال متوجه ییلاقات گشته در حدود مراغه نهضت واقع شد در آنجا بظهور پیوست كه قباد خان و سفید ریشان قوم باندیشه بازخواست ایلخی قراجیوق افتاده از روی مكر و حیل اسبان [575] خوب گزیده را بجاهای دوردست فرستاده یا بوی چند بد نژاد كردی در حوالی خود نگاه داشته‌اند كه اگر حكایت ایلخی بمیان آید آنها را بنظر رسانند و نیز بتحقیق پیوست كه همیشه با سرداران روم و مخالفان این دولت بازگشت نموده اظهار هواخواهی رومیان مینموده‌اند و با عجزه و رعایا و شیعیان مراغه بتعصب مذهب بآئین ظلم و ستمكاری سلوك نموده دود از نهاد مظلومان برآمد و از جور و تعدی و خواست و طلب عنیف بیحساب عموم آن طبقه آن مظلومان بكره اثیر رسیده و دست تعدی ایشانرا از گریبان مظلومان كوتاه گردانیدن بسرحد وجوب كشید.
مجملا دفع شر آن قوم بدكیش نفاق اندیش كه از مسلمانی جز نامی نداشتند بر ذمت همت شاهانه و خاطر معدلت آئین پادشاهانه لازم آمده آتش قهر و غضب كه مكنون خاطر انور بود بنوعی شعله كشید كه جز بخون آن شوربختان و تحریك شمشیر آبدار شعله نشان انطفاء نمیپذیرفت در حینی كه موكب همایون بحوالی قلعه گاودول كه مسكن او بود رسید روزی قباد خان با یكصد و پنجاه نفر از مردم معتبر از مسكن خود متوجه اردوی معلی گشته وقت عصری بدولتخانه همایون رسید و با سه چهار نفر از اقربای‌

كشته شدن قباد خان و همراهانش بامر شاه عباس‌

خود ببارگاه سپهر اشتباه درآمده چون داخل سراپرده محفل معلی گردید در وقت موزه كشیدن حسب الاشاره اعلی غلامان او را با رفقاء بمیان گرفته پیكر وجودشان را بتیغ تیز ریز ریز كرده مجال حركت و دم زدن ندادند و اجساد خبیثه ایشان را بعقب كوچه سراپرده كشیدند و بنا بر آنكه آسیبی از آن بداندیشان بغلامان و ملازمان ركاب اقبال نرسد علیقلی خان ایشیك- آقاسی باشی شاملو را حكم شده بود كه بر در سراپرده ایستاده آن جماعت را یك یك بمجلس طلبند و چون داخل سراپرده محفل معلی گردند غلامان درگاه معلی بقتل ایشان پرداخته اجساد قتیلانرا بعقب كوچه سراپرده كشند كه از نظر آیندگان پنهان باشند و علیقلی خان و ایشیك آقاسیان حسب الفرموده عمل مینمودند و هر كدام میآمد بیاران ملحق میگشت تا بیست سی نفر بدین قاعده كشته گشته سایر مردم بیرون اندكی بدگمان شدند تا آنكه یكی از ایشان باندرون آمده خون بسیار مشاهده نمود كه ریخته شده و از قباد خان و پیش آمدگان اثری نیافت فریاد برآورده دست بخنجر برد و از حاضران بارگاه معلی محب علی بیك شاهی سیون شاملو را زخمی زده دو سه نفر دیگر كه از عقب او میآمدند خود را پس كشیده عزم بیرون رفتن كردند.
غلامان و قورچیان ایشان را در حریم سراپرده بقتل آوردند بیرون خبردار شده بجانب اسبان خود دویدند بعضی در جلو خانه كشته شده بعضی دیگر در حین فرار در میان اردو بقتل آمدند و حضرت اعلی بدان مجفل مهابت اثر تشریف آورده همان لحظه بدولت و اقبال بر سمند بادپای آسمانی خرام برآمده
ص: 814

قتل عام طایفه اكراد مكری بحكم شاه عباس‌

بر سر قلعه گاودول توجه فرمودند و جنود قزلباش جوق جوق بقتل و غارت عشایر مكری مأمور گشته باطراف و جوانب رفتند و موكب معلی پاسی از گذشته بجای قلعه گاودول رسید.
هنوز این خبر بقلعه نرسیده بود كه عساكر اقبال مآثر داخل قلعه شدند و هر كس در آنوقت بدست درآمد از پای فتاد علیقلی خان را بر سر حصار دیگر كه در آن حوالی بود فرستادند و موازی پنجاه شصت نفر از مردم آن را دست و گردن بسته بدرگاه معلی آورد و غازیان كینه خواه بطرفة العینی آن گروه را براه عدم فرستاد و بسیاری از آن طایفه را كه غازیان میآوردند بیلداران و خدمت پیشگان بضرب بیل و چماق و مطراق سر و مغز ایشان را در یكدیگر می‌كوفتند چهل پنجاه نفری از خیل مكری با امیر خان بیك برادر شیخ حیدر كه در گرمرود بودند اسفندیار بیك آوچی باشی عربكرلو حسب الفرمان همایون بایلغار بدانجا رفته بفنون سپاهیانه آن بیخبران را بدست آورده نقش وجود همگی را از لوحه هستی سترد حسین سلطان برادر- زاده شیخ حیدر را با جمعی در ارومی بودند حسنخان و امراء در آنجا بدفع ایشان پرداختند.
مجملا قتل عام آن طبقه بقلم تقدیر در صفحه روزگار مثبت شده بود در آن چند روز كه در پای قلعه گاودول بودند فوج فوج و گروه گروه را كه میآوردند معروض تیغ سیاست گشته بهرام خون- آشام لحظه از تیغ زدن و خون ریختن نمیآسود چنانكه از اویماق بیئی و اوریاد و غیر ذلك كه در میانه مكری مانده با آن جماعت میآوردند بجرم آنكه در میانه طبقه مخالف دولت توقف نموده در میان تسلط رومیه بمیانه قزلباش نیامده‌اند كشته میشدند.
مجملا دود از دودمان طایفه مكری برآمده مردان طعمه شمشیر آبدار و نساء و صبیان بذل اسر و رقیت گرفتار آمده مكافات عمل یافتند بعد از چند روز كه سورت غضب پادشاهی فی الجمله تسكین یافت شیر بیك نامی از آن جماعت را كه با حضرت اعلی شاهی دم از اخلاص و دولتخواهی میزد و برادرش مقصود بیك نام در سلك ایشیك آقاسیان درگاه [576] معلی انتظام داشت مورد عنایت و الطاف شاهانه گردانیده حكم شد كه هر كس از جماعت مكری بر سر او جمع شود از قتل و غارت ایمن بوده باشد قلیلی از بقیة السیف بر سر او جمع آمدند بعد از این قضیه از گاودول بچمن قراجیوق تشریف برده چند روز اوقات خجسته ساعات اسبان ایلخی قراجیوق صرف فرمودند و الكاء مراغه بآقا سلطان میر مقدم تفویض یافت.
از سوانح آن ایام آنكه سكندر اسلطان بانه در چمن مذكور بدرگاه جهان پناه آمد مشار الیه از میزان اكراد و عشیرت بانه است در زمان رومیه شاهی سیونی اختیار نموده با یك پسرش بدرگاه معلی شاهی آمده چند سال دیگر سوار ملازمت موكب همایون مینمودند.
بعد از فتح قلعه ایروان مورد شفقت و تربیت گشته الكاء بانه كه از توابع مراغه است باو تفویض یافت و از او چنانچه شیوه نفاق و بد نهادی اكراد است آثار خلاف و عصیان بظهور آمد و از تاریخی كه رفته بود از موكب همایون تقاعد ورزیده دیگر باین طرف بازگشت نكرد و خاطر مبارك اشرف از اطوار ناپسند او منحرف گشته تنبیه و تأدیب او مكنون خاطر انور بود در اینوقت كه آتش غضب شاهانه درباره اكراد شعله فروزود اسكندر سلطان با تیغ و كفن بپایه سریر اعلی آمده شرف بساطبوسی دریافت با وجود آنكه دفع رفع او از آنحدود متضمن چندین مصلحت دولت بود حضرت اعلی از جرأت چنین آمدن از آن اغماض فرموده بلفظ گهربار باو خطاب فرمودند كه از اعمال ناشایست كه از تو بظهور آمد مستحق
ص: 815
قتل و سیاست شده و ترا زنده از دست گذاشتن منتج مفاسد عظیمه است.
اما چون خود آمده در این مرتبه از سیاست تو گشتیم اگر من بعد خلاف دولتخواهی از تو بظهور رسد آماده سیاست باش كه عنقریب خرمن عمرت بآتش غضب شاهانه سوخته بباد فنا خواهد رفت و بخلعت فاخره سرافراز گردانیده رخصت معاودت دادند و او در كمال خوف و غایت دهشت روانه شد و از واهمه و بیم كه برو غلبه كرده بود دیگر آرزوی آمدن درگاه معلی نكرد اما عاقبت بكفران نعمت گرفتار گردیده تمتعی از دولت نیافت.

ذكر ایلچی فرستادن ولی محمد خان پادشاه ماوراء النهر و تركستان بدرگاه سعادت آشیان‌

از سوانح اینسال آنكه ولی محمد خان فرمان فرمای ممالك توران جهة استحكام قواعد الفت و دوستی شاه محمد میرزاء اوزبك خزانچی را برسم رسالت بپایه سریر اعلی فرستاد از زمانیكه دین محمد خان برادر بزرگتر در دار السلطنه هرات با حضرت اعلی شاهی ظل اللهی مصاف داده از معركه زخمدار بیرون رفته بعالم عقبی شتافت و برادرش باقیخان در ماوراء النهر و تركستان برتبه بلند سلطنت و فرمانروائی رسید آن سلسله باین دودمان قدس نشان اظهار مخاصمت و عناد مینمودند تا آنكه در سنه بارس ئیل احدی عشر و الف بنوعی كه در وقایع آنسال تحریر یافته سفر بلخ اتفاق افتاده ساحت آنولایت لگدكوب موكب همایون گردیده باقیخان گوشمال بلیغ یافت.
بعد از آنكه او باجل طبیعی از هم گذشته سلطنت ماوراء النهر و تركستان بولی محمد خان برادر كوچكتر او قرار گرفت در سنه قوی ئیل خمس عشر و الف كه جهانگیر خان با یار محمد میرزا بر سر بلخ رفته بودند و بنا بر قتل یار محمد میرزا جهانگیر خان كاری نساخته منهزم بغرجستان آمد و رایات ظفر آیات شاهی بجانب شیروان در حركت آمده بتسخیر قلعه شماخی مشغول بودند ولیمحمد خان پای از دایره ادب بیرون نهاده لشكر عظیم بتاخت خراسان فرستاد بر نهجی كه در وقایع آنسال مرقوم كلك شیرین مقال گردیده جنود اوزبك كاری نساخته خایب و خاسر بازگردیدند ولی محمد خان از آنحركت پشیمان گشته صلاح حال خود در آن دید كه با اولیاء دولت قاهره الفت و آشنائی كرده صداقت و دوستی ورزد كسان خود نزد بیگلربیگیان خراسان فرستاده ابواب آشنائی مفتوح ساخت و نسبت بحضرت اعلی شاهی ظل اللهی اظهار اخلاص و هواخواهی نمود و امراء ذوالاحترام حقیقت بپایه سریر اعلی عرض نمودند طبع دوستی همایون اعلی بمضمون آنكه:
بیت
چو دشمن دوستی ورزد ز یاری‌تو هم چون دوستان كن دوستداری
كه در باغ محبت آخر كارنهالش دوستداری آورد بار با او در مقام الفت و اتحاد برآمده نامه محبت آمیر نوشته مصحوب میرزا علی بیك یوزباشی
ص: 816
تركمان فرستادند ولیمحمد خان بنوید عاطفت و اشفاق شاهی مسرور گشته شاه محمد میرزای خزانچی كه از مقربان بساط دولت او بود برسم رسالت بملازمت [577] علیه علیا فرستاده تحف و هدایای لایقه ارسال نموده ایلچی مذكور بوساطت امینان دولت ابد پیوند بشرف بساط بوسی مشرف گشته بعواطف پادشاهانه اختصاص یافت و حسب الامر اشرف همگی امراء و اركان دولت در النك قراجیوق ایلچی مذكور را طوی داده تكلفات دوستانه بظهور میآوردند و هر روز در منزل یكی از مقربان درگاه معلی عشرت پیرا بود.
دیگری از سوانح ایام اقامت النگ قراجیوق آمدن خلف السلاطین لوارصاب خان نبیره سمیون خان والی گرجستان كارتیل است كه در آن سال احرام استلام عتبه اقبال شاهنشاهی بسته با والده خود دیدی فال كه بعرف گرجیان مادر پادشاه است روانه درگاه معلی گردیده حسب الامر اشرف محمد- امین بیك برادر جناب فدوی القاب خواجه محمد رضا وزیر آذربایجان بمراسم استقبال اقدام منزل بمنزل خدمات لایقه بتقدیم رسانیده معزز و محترم بپایه سریر سلطنت بصیر رسانیده در چمن مذكور سعادت آستان- بوسی دریافته بانواع نوازش و اصطناعات خسروانه اختصاص یافت و ولایت تفلیس را كه از بلاد مشهوره گرجستان و قلعه آن از غایت رفعت و اعتلا سر بقمه جوزا افراخته و رومیان از تصرف سمیون خان بیرون آورده قریب بسی سال متصرف بودند و در سنه یونت ئیل خمس عشر و الف چنانچه در طی وقایع آنسال مرقوم كلك بیان گشته بنیروی دولت اقبال بتصرف اولیاء دولت قاهره درآمد و تا حال محمد سلطان شمس الدینلو حسب الفرمان قضا جریان بحراست آن قیام داشت.
در این سال در ازاء حقوق دولتخواهی سمیون خان بلوارصاب خان مذكور نبیره او شفقت شد مومی الیه جوان نیكو منظر خوش صورت صبیح الوجه و در آنوقت در سن هفده سالگی بود كه بملازمت اشرف سربلندی یافت اكثر سلاطین زاده‌های گرجستان بل عموم مردم آن ولایت ذكورا و اناثا از لطافت هوا بصباحت خد و عارض زیبا و حسن جمال و آراستگی خط و خال بر مردم سایر امكنه و بلاد مزیت و رجحان دارند همه حوروشان یوسف لقا كه انوار موسوی چون ید بیضا از ناصیه حالشان پیداست و اعجاز عیسوی از لطف گفتار و حسن كردارشان هویدا هر چند كیش ترسائی در آن ولایت شیوع دارد و آنطبقه از دین حق بیگانه‌اند اما از حسن صورت و لطافت آب و هوا و نزاهت و خرمی مكان بر اكثر ممالك و بلاد ترجیح میتوان نهاد و زبان حال نظارگیان انجمن خوبی در لطافت آن سرزمین این مقال ادا مینماید:
بیت
هر لحظه یكی عیسی از پرده برون آری‌مریمكده‌ها داری گوئی بحجاب اندر بالجمله لوارصاب خان با والده‌اش دیدی فال و سایر مخدرات استار آن سلسله تا ششماه در موكب معلی بسر برده بعد از مراجعت مراد پاشا سردار كه در ذیل مذكور خواهد شد رخصت انصراف یافته قرین اعزاز و احترام روانه شدند و چون در اواخر این سال آمدن مراد پاشای وزیر اعظم و سردار روم بجانب آذربایجان اتفاق افتاد لازم نمود كه وقایع متنوعه و بعضی قضایا كه قبل از آمدن او روی داد در رشته تحریر كشیده بعد از آن شرح آمد و رفت او مرقوم كلك بیان گردد.
ص: 817

ذكر فرستادن محمد بیك ولد كور خلفای روملو برسم رسالت روم بموافقت خیر الدین چاوش‌

خیر الدین چاوش در سال گذشته چنانچه سبق ذكر یافت از جانب وزراء و اركان دولت پادشاه روم همراه محمد بیك روملو ولد كور خلفاء كه برسالت روم رفته بود بجهت گفتگوی صلح آمده در اینوقت رخصت انصراف یافته مشمول نوازش و تفقدات پادشاهانه روانه شد و حسب الالتماس مراد پاشای وزیر اعظم نامه محبت آمیز دوستانه بحضرت احمد خان پادشاه والا جاه روم در قلم آورده در آن نامه نامی اشعار فرمودند كه هر گاه از آنطرف طریقه مودت و دوستی مسلوك باشد از اینجانب نیز جز شیوه مرضیه وفاق و حسن اتفاق مسلوك نخواهد بود دیگر باره محمد بیك مذكور را كه مرد سنجیده زباندان صلاح اندیش بود در مرافقت چاوش مذكور برسالت تعیین نموده روانه كردند و او را مرخص ساختند كه قواعد صلح را بدستور زمان حضرت شاه جنت مكان استحكام دهد و ایشان از تبریز متوجه مقصد گشته از راه دیار بكر روانه شدند.
چون بدیار بكر رسیدند در آنجا آمدن سردار را استماع نموده باتفاق نصوح پاشاء بیگلربیگی دیار بكر بجانب اردوی سردار در حركت آمده در حوالی ارزروم باو ملاقات كردند و مكتوب عنایت اسلوب شاهی را كه باسم سردار در قلم آمده بود باو رسانیدند و او در جواب گفته بود كه باعث آمدن عساكر عثمانی باین طرف [578] استغاثه بیگلربیگی ارز روم بود كه قاصدان فرستاده عرض نمود كه لشكر قزلباش بر سر قلعه آمده محاصره كرده‌اند بنابر آن این نهضت لازم شد حالا چون خزاین موفور پادشاهی صرف تجهیز لشكر شده و جمعیت عساكر روی داده بسرحد نزدیك شده‌ایم بنابر رعایت ناموس سلطنت و گفتگوی دوست و دشمن ناچار است كه سفر بانتها رسد انشاء الله تعالی چون بآنحوالی رسیم از جانبین معتمدان آمد شد نموده بدانچه لایق حال و مناسب احوال طرفین باشد عمل خواهد شد ایلچیان مذكور را مصحوب خود گردانیده روانه آذربایجان گردید.

ذكر لشكر فرستادن بسرداری امیر كونه خان قاجار بیگلربیگی چخور سعد بارز روم و بیان محاربه غازیان با حسن پاشا و عساكر آن مرز و بوم‌

چون جاسوسان سریع السیر رسیده خبر دادند كه مراد پاشای سردار از استنبول بیرون آمده در اسكو در تجهیز لشكر و یراق سفر مشغولست و عزیمت اینطرف دارد چون این مقدمه منافی مقدمات سابق و گفتگوی خیر الدین چاوش بود حضرت اعلی شاهی ظل اللهی جانب احتیاط مرعی داشتن اهم و الزم دانسته رأی جهان آرا بدان متعلق گشت كه فوجی از امراء و عساكر نصرت نشان را مأمور گردانند كه تا ارزروم رفته آتش در علفزارهای محل عبور لشكر روم و غلات آن ولایت زده چنان نماید كه
ص: 818
تا ده روز راه ایروان یك من غله و كاه و علف یافت نشود امیر كونه خان بیگلربیگی چخور سعد را كه در آن سرحد بوفور جلادت و مردانگی بلند آوازگی داشت بدین خدمت مأمور فرموده محمد خان زیاد اغلی قاجار بیگلربیگی قراباغ و امراء آن صوب نیز بمرافقت مأمور گردیدند.
علیخان بیك جوانشیر را با فوجی از تفنگچیان ركاب اقدس فرستادند كه همراه بوده بخدمات مرجوعه قیام و اقدام نمایند امراء عظام حسب الفرمان همایون جمعیت نموده بآئین شایسته روی بمقصد آوردند و چون بحوالی ارز روم رسیده روم خبر یافتند حسن پاشا بیگلربیگی ارز روم امراء و پاشایان آنحدود خصوصا تركجه بیلمز و عثمان پاشا و سایر زعما و لشكریان تا موازی ده هزار كس جمع آورده بآراستگی و پیراستگی از شهر بیرون آمده تا حوالی حسن قلعه سی آمدند.
از تقریر چند نفر از حضار آن معركه استماع رفت كه چون امراء عظام از آمدن رومیه آگاه شدند مستعد محاربه و قتال گشته پیشتر رفتند رومیه دو روز جنگ را در حیز تأخیر انداخته هر چند غازیان پیشتر میرفتند ایشان خود را پس میكشیدند تا روز سیم تا دو فرسخی شهر صف سپاه آراسته حسن پاشا در قول قرار گرفت و عثمان پاشا و تركجه بیلمز هر كدام با فوج خود پیشتر آمدند از اینطرف نیز چرخچیان جنود قزلباش پیش رفته با چرخچی غنیم ملاقی شدند فیما بین محاربه قوی روی داده سپاه روم هجوم آورده بر چرخچیان سپاه قزلباش اندكی غلبه كرده پیش راندند.
امیر كونه خان با آنكه هنوز محمد خان زیاد اغلی و لشكر قراباغ بقول او ملحق نشده بودند و در آنوقت زیاده از هزار كس با او نبود بملاحظه آنكه مبادا مخالفان دلیرتر گردند با همان فوجی كه حاضر بودند قدم بمعركه كارزار نهاده خود را چون برق لامع بر صف سپاه تركجه بیلمز كه اشجع آن طایفه بود زد و بیك صدمه دلیرانه او را از پیش برداشت و چون بفوج عثمان پاشا رسید بهمان گرمی كارزار بآن فوج درآویخته او را نیز از پیش برداشت تا بقول بزرگ رسید هر چند دستور نیست كه سردار لشكر در معارك كارزار خود مباشر حرب گردد از اینكه لشكر قراباغ دیرتر بمعركه قتال میرسیدند دغدغه آن داشت كه مبادا چشم زخمی بسپاه منصور رسد مقید برسیدن ایشان نشده پای مردانگی پیش نهاد و غازیانرا بمحاربه تحریص و ترغیب نموده از آن گرمی حرب و ضرب گرمتر گردید و تكیه بر اقبال بیزوال همایون شاهی كرده با تیغهای آبدار آتشبار خود را بر قلب زدند و برومیان معلوم گشته بود كه امیر كونه خان خود در میان این گروه است كه چنین دلیرانه پیش آمده بازار رزم را گرم دارد.
القصه تاب صدمه غازیان نیاورده حسن پاشا پشت بمعركه داد و محمد خان و لشكر قراباغ نیز صف آراسته از عقب رسیدند و غازیان پراكنده از اطراف و جوانب روی بمعركه آورده تا پای قلعه تعاقب منهزمان كرده بصمصام انتقام دمار از نهاد مخالفان برآوردند و حسن پاشا با بقیة السیوف خود را بشهر و قلعه انداختند خلاصه كلام لشكر [579] ارز روم درین معركه نابود گشته غازیان قزلباش بفتح و ظفر اختصاص یافتند و غنایم موفور بدست سپاه منصور درآمد و امرای عظام در همانجا خیام اقامت نصب نموده تا سه روز در كمال شكوه و اقتدار عساكر ظفر شعار در آن حدود بخدمتی كه مأمور بودند قیام نموده بعد از سه روز مظفر و منصور طبل رحیل كوفته مراجعت نمودند در این جنك امیر كونه خان اندك تقصیری بمحمد خان اسناد میكرد كه دیرتر رسیدند اما جمعی دیگر تصدیق ننمودند و آن تأنی را از لوازم امور حرب میشمردند كه پشت پیشروان معركه نبرد لازم است كه بوجود جمعی از جنود اقبال قوی باشد.
ص: 819

ذكر طغیان محبوسان قلعه قهقهه كه در این سال روی داد

از سوانح غریبه اینسال طغیان محبوسان قلعه قهقهه است كه در حین آوازه آمدن سردار روم وقوع یافت و بنیروی اقبال بیزوال شاهی آتش آن فتنه زود بآب لطف الهی فرو نشست كیفیت این سرگذشت آنكه قلعه عالی اساس سپهر مماس قهقهه در الكاء بافت از اعمال قراجه داغ بر فراز قله كوهی رفیع آسمان پیوند واقع شده از سنگ یك پارچه كه ساكنانش با سكنه فلك الافلاك دمساز و پاسبانانش با شب زنده داران فلك ثوابت همرازند از درگاه قلعه كه دامنه آن كوه است تا فراز قلعه راهی است سرابالا تا نیم فرسخ در غایت تنگی كه عبور یكسوار از آنجا در نهایت دشواریست كه یك نفر تفنگچی مانع فوج كثیر میتواند شد.
در زمان شاه جنت مكان كه چند مرتبه خواندگار روم بآذربایجان آمد و در آن ولایت فترت بود بنابر استحكام قلعه خزاین پادشاهی بآنجا نقل شده بود اسمعیل میرزا و القاس میرزا و سام میرزا نیز با اولاد در آن قلعه محبوس بودند هیچ پادشاه ذیشوكت كمند همت بر كنگره تسخیر آن حصن بلند اركان نینداخته و آرزوی گرفتن آن عالی بنیان در مخیله هیچ یك از سلاطین كشور- گیر صورت نبسته همیشه یكی از امراء معتمد عالی قدر بحراست و كوتوالی آن قیام داشته‌اند.
در این هنگام بالیاس خلیفه قراداغلو حاكم قراجه داغ كه از صوفیان صادق العقیده این دودمان و سر حلقه ارباب ارادت و اخلاص بود تعلق داشت و چون خود همراه اعتماد الدوله بتسخیر قلعه ارومی مأمور گشته در آنجا بود مظفر بیك نام معتمدی از طایفه قراداغلو بنیابت خلیفه مذكور بكوتوالی قلعه قیام داشت و چند نفر از رومیان و اكراد كه در معارك گرفتار شده بودند معظم ایشان مصطفی پاشا و احمد پاشا و كور حسن و دو پسر غازیخان كرد شاهقلی بیك و خالد بیك و محمد بیك ولد قوچی بیك عمزاده ایشان در این قلعه محبوس بودند با یكدیگر اتفاق نموده پنج شش نفر دیگر از ترك و تاجیك این ولایت از جمله دو پسر و برادر حسنخان افشار حاكم سابق كوه گیلویه را كه در قلعه محبوس بودند طوعا او كرها بخود متفق ساخته تمامی ایشان كه تا بیست نفر بودند سر از جیب عصیان برآورده غافل بر سر كوتوال مزبور رفته او را بقتل آوردند و اسلحه و تفنگ و یراق او و مردم او را بدست آورده چند نفر ملازم او را كه در قلعه بودند بیرون كرده دروازه را بسته بر قلعه تسلط یافتند اقوام و ملازمان الیاس خلیفه از این معنی خبر یافته بر در قلعه جمعیت نمودند كه بلطایف الحیل دفع این حادثه توانند كرد صورت نیافت بالضروره حقیقت بعرض اشرف رسانیدند.
در چنین وقت كه آوازه آمدن سردار و عساكر روم در آذربایجان شیوع داشت این واقعه خالی از شناعت و بدنامی نبود و احتمال این مفاسد عظیمه داشت و رومیان و اكراد كه مرتكب این امر شده بودند بموعظه و نصیحت سزبچنبر اطاعت درنمیآوردند.
در اول حال مطلب ایشان آن بوده كه شاید فرجه یافته خود را از قید و حبس نجات دهند چون راه فرار مسدود یافته باستظهار آمدن سردار قرار قلعه داری با خود داده تا دو ماه خود را و قلعه را محافظت كردند و بهیچ وجه فتح البابی نمیشد تا آنكه آمدن سردار محقق گشته بسرحد نزدیك شد حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بالهام ملهم غیبی خواجه مقصود علی نامی از مردم كوه گیلویه را كه
ص: 820
سابقا از نویسندگان سركار حسن خان افشار بوده و كمال ربط و آشنائی با پسران و برادر حسنخان داشت و الیوم بخدمت اشراف مطبخ معموره شاهی سرافرازی داشت برفتن قلعه مامور گردانیده رقم استمالت باسم ایشان مشعر بر عفو زلات و تقصیرات سابق و لاحق و نوید عواطف شاهانه مرقوم قلم مرحمت شیم فرمودند و خواجه مذكور بپای قلعه رسیده آمدن خود را بوساطت اقوام خلیفه در خفیه بدیشان اعلام داد [580] چون كلید دروازه در دست رومیان بود خواجه مقصود علی را نهانی بریسمان بالا كشیدند و او آن مژده امن و امان و نوید لطف و احسان را بدیشان رسانیده بچرب زبانی بعواطف خاقانی امیدوار گردانید.
برادر و پسران حسنخان چون صوفی زاده قدیم و ابا عن جد نمك پرورد ایندودمان بودند مضمون آن منشور السرور را بجان و دل پذیرفته عن صمیم القلب مطیع و منقاد گشته در مدافعه رومیان چاره جوی شدند و جماعت رومیه از این حال خبردار گشته منازعه آغاز نهادند و فیما بین بعد از قیل و قال بسیار مهم بجدال و قتال انجامید و چند نفر دیگر اظهار شاهی سیونی كرده دو گروه شدند و از جانبین دست باستعمال آلت قتال برده لحظه بر یكدیگر زد و خورد كردند و رومیان و اكراد كه هفت هشت نفر بودند دل بر مرگ نهاده بجان میكوشیدند آخر الامر شاهی سیونان زور آورده بنیروی اقبال شاهی رومیان و اكراد فایق و غالب آمده همگی را بجزا و سزا رسانیدند و قلعه بتصرف اولیاء دولت قاهره درآمده آن فتنه تسكین یافت و پسران و برادر حسنخان برفاقت خواجه مقصود علی بدرگاه جهان پناه آمده در سلك قورچیان عظام انتظام یافته مورد شفقت و مرحمت گشتند و خدمت خواجه مذكور مستحسن افتاد و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بنا بر حسن عقیدت و حقوق خدمات جان سپاری و جدید الیاس خلیفه كه در پای قلعه دمدم كشته شده بود با كمال شدت قهر و آتش مزاجی خطای عظیم را كه از غفلت و بی‌پروائی ملازمان و سوء فكر و تدبیر او بظهور آمده بود بمروت شاهانه و اغماض پادشاهانه مقرون گردانیده از آن سلسله گذرانیدند و برهان الدین بیك ولد او را بجای والد بسمت خلافت موسوم گردانیده در سلك خلفای قراچه داغ بمقصود سلطان قوم او تفویض یافته حراست و كوتوالی قلعه مباركه قهقهه بدستور بآن سلسله عقیدت آئین تعلق گرفت اكنون قلم عنبرین رقم بتحریر آمد و رفت مراد پاشا وزیر اعظم میپردازد و من اللّه الاعانة و التوفیق.

ذكر لشكر كشیدن مراد پاشا وزیر اعظم و سردار روم بآذربایجان و رسیدن بدار السلطنه تبریز و بی‌نیل مقصود بازگشتن‌

سابقا نگاشته كلك بیان گردید كه مراد پاشا وزیر اعظم را سلطان احمد خان پادشاه روم سردار نموده بدفع فتنه جنود قزلباش مأمور گردانیده صلاح و فساد این امر را منوط برأی او ساخت و چون مراد پاشا مرد عاقل روزگار دیده كارآزموده بود و با طایفه جلیله قزلباش چنانچه در صحیفه اول دفتر رقم ثبت یافته محاربه نموده از ته كار خبر داشت از وفور دانش و خیر اندیشی صلح را بهتر از جنگ دانسته گفتگوی صلح بمیان آورد و خواست كه باعث امنیت عالم و ترفیه عالمیان گشته
ص: 821
میانه پادشاهان حوزه اسلام مبانی صلح را استحكام دهد كه این نیكنامی از آن وزیر صلاح اندیش بر صفحه روزگار یادگار ماند.
لهذا خیر الدین چاوش را بنوعی كه مذكور شد همراه محمد بیك بجهة استمزاج و استرضای خاطر اشرف فرستاده خود در اسكو در حوالی استنبول بكارسازی سفر مشغول و منتظر وصول ایلچیان بود كه خبر آمدن قزلباش بر سر ارز روم باو رسید و او عساكر آن مرز و بوم را كه بمرافقت او مأمور بودند جمع آورده كوچ بر كوچ روانه ارز روم گردید و در راه چنانچه در فوق تحریر یافت با ایلچیان ملاقات كرد و ایشان را مصحوب خود گردانیده متوجه اینطرف گردید و در حینی كه حضرت اعلی از قراجیوق مراغه سبای با جمعی از مخصوصان بجانب تبریز توجه نموده امراء عظام را امر فرمودند كه بقراچمن میانج رفته بسان عساكر نصرت نشان قیام نموده بعد از سان چون زمستان نزدیك شده و دیگر آمدن لشكر روم احتمال ندارد معاودت بجانب عراق واقع شود و امراء حسب الفرموده عمل نموده بعد از اتمام سان یك كوچ بجانب عراق واقع شده بود كه آوازه آمدن سردار شیوع یافت و حسب الامر الاعلی معاودت نموده به تبریز آمدند و امراء و عساكر منصوره را بجانب مرند فرستادند كه در آنجا بوده آمدن سردار از هر راه بتحقیق پیوند و بمقتضای وقت و صلاح دولت قاهره عمل شود و حضرت اعلی اعلی اللّه تعالی قدره بكامیابی و اقبال در خطه تبریز اقامت داشتند و مراد پاشاء از حدود قارص یكی از چاوشان معتبر را با مكتوب مخالصت طراز بخدمت اشرف [581] فرستاده بعد از ابلاغ مدحات مخلصانه اعلام نموده بود كه غرض اصلی از این نهضت قرار و مدار امر خیر انجام مصالحه است و چون حضرت خواندگار صلاح و فساد این امر را در اختیار صلح و جنگ منوط برأی و صوابدید این دولتخواه گردانیده و نیت خیر امنیت بدان مقصور است كه بوساطت خیر اندیشان طرفین و سعی این خیرخواه امر مصالحه فیمابین سمت وقوع یابد و ایلچی آن حضرت را بنا بر آن در نزد خود نگاهداشت كه بعد از تمهید مقدمات صلح و قرار و مداری كه فیما بین داده شود.
در حین مراجعت او را همراه خود بخدمت خواندگار برد و نیز ایلچی را بی‌تحفه و هدایا فرستادن مناسب رسوم و عادات دوستانه نبود چاوش مذكور بوسیله مقربان بساط اقدس عز عتبه بوسی و مجالست خلد آئین دریافته بنوازشات شاهانه سرافراز گردید و جواب مكتوب برین نهج نوشته شد كه چون آن دستور معظم خیر اندیشی كرده گفتگوی مصالحه بمیان آورده ما نیز بنا بر ترفیه حال عباد اللّه رضا بآن داده حسب الالتماس آن جناب نامه صلح آمیز دوستانه فرستادیم و سخن همان است كه بمحمد بیك گفته‌ایم اگر از آنطرف مصالحه بدستوری كه فیما بین پادشاهان رضوان آشیان وقوع یافته بغلاظ ایمان تأكید یافته بود ممهد گردد از اینطرف نیز بساط خصومت و نزاع درنوردیده صلح مینمائیم و الا آنچه در مشیت الهی بوده باشد از ممكن غیب بمنصه ظهور خواهد رسید و اشعاری كه در باب تحفه فرستادن نموده بود چون هنوز امر مصالحه قراری نیافته در اثنای خصومت و نزاع تحفه فرستادن لایق نمینمود حالا كه آن دستور معظم چنین صلاح دیده نخواستیم كه در اول حال رد مصلحت او نمائیم عجالة یك شمامه عنبر اشهب بوزن یكهزار و هشتصد مثقال كه زرگران نادره كار هندی در ظرف مشبك از هفت من طلای احمر بفنون غریبه تعبیه نموده‌اند در این اوقات حضرت پادشاه والا جاه سلیم شاه فرمان فرمای ممالك هندوستان برسم تحفه فرستاده بود و خالی از غرایبی نیست زیرا كه این مقدار عنبر اشهب خام یك پارچه آتش ندیده كمتر اتفاق افتاده و در خزاین ملوك و سلاطین كشورگشا یافت نشده بجهة خالی نبودن مكتوب بخدمت
ص: 822
پادشاه والا جاه روم فرستادیم كه اگر از آنجانب نیز رایحه محبت و اتحاد استشمام رود و ابواب الفت و آشنائی فیما بین مفتوح گشته مصادقت و دوستی تیسیر پذیرد بعد الیوم ایلچیان و فرستادگان از تحف و هدایای لایقه خالی نخواهند بود و چاوش را از تبریز روانه فرمودند و سردار چون از حوالی قارص كوچ كرد عنان از راه ایروان پیچیده بطرف چالدران آمد و چون بالكاء خوی رسید از كفاعی قلعه گذشته بطرف سلماس كه سمت راه تبریز است در حركت آمد از تقریر سفراء و واردین چنان معلوم شد كه مطلب سادار از این آمدن و عنان از راه متعارف پیچانیدن آن بود كه بی‌آنكه با جنود قزلباش محاربه نماید بلطایف الحیل و تدبیرات سپاهیانه تا تبریز كه منتهای مقصد است رسد و از آنجا گفتگوی مصالحه و صلاح اندیشی را وسیله مراجعت ساخته بازگردد كه نزد همگنان بجبن و بددلی منسوب نگشته خصما و اضداد او را بتقصیر متهم ندارند.
بالجمله چون آمدن سردار از راه سلماس و طسوج بتبریز محقق گشت و چنین بسرعت پیش آمدن منافی مقدمات صلح بود امراء عظام و عساكر منصوره را كه در مرند اقامت داشتند طلب فرموده كس باحضار محمد خان زیاد اغلی و امراء قراباغ و امیر كونه خان و لشكر چخور سعد فرستادند كه قلعه را بمعتمدان كار دیده سپرده بموكب همایون پیوندند و متوجه استحكام قلعه تبریز و انجام ضروریات آن گشته تمامی غازیان تركمان و تكلو را كه در موكب ظفر قرین بودند خواه قورچیان عظام و خواه غیر آن برفاقت و همراهی پیر بوداقخان حاكم تبریز بقلعه درآمده بلوازم قلعه داری قیام نمایند و جمعی از تفنگچیان قدرانداز ركاب اشرف نیز بدین خدمت مأمور شدند و آن جماعت همگی پذیرای فرمان گشته مسرور و شادمان نقدجان بر كف بقلعه درآمده مستعد قلعه داری گشتند. چون عمارت شنب غازان تبریز كه ساخته و پرداخته معمار همت پادشاه سلطان غازان است و مدارس و خوانق بر دور گنبد مقبره پادشاه مرحوم كه در رفعت و بلندی مشهور جهان و از غایة ارتفاع ثانی گنبد هرمان است ساخته شده جای مستحكم است بخاطر انور رسید كه مبادا رومیه آنرا مقابل كوب قلعه تبریز گردانیده بذخایر و یراق و حارس و نگهبان استحكام داده بازگردند و تسخیر آن بسهولت دست ندهد بآنجا نیز توپ و تفنگ و آذوقه و یراق كشیده فوجی از تفنگچیان قدر انداز اعتمادی را بحراست آن تعیین كردند و كسان بر سر شوارع فرستادند كه رعایا مواضع قریبه سمت راه را كوچانند كه از آسیب آمد شد لشكر بر كنار بوده باشند و اصلا غله و آذوقه [582] در محال نگذارند و هر كس استطاعت بردن غله خود نداشته باشد جهت نقل انبار قلعه گذاشته قیمت واقعی از سركار دیوان ستاند و چون سردار بدو سه منزلی تبریز رسید سكنه و اهالی شهر خود را بگوشه و كنار كشیده شهر را از آذوقه پرداختند و موكب همایون اعلی نیز از بلده تبریز كوچ فرموده از عقبه كوه سرخاب گذشته در كنار رودخانه آجی محل اقامت اختیار كرده نزول اجلال فرمودند كه تا اجتماع سپاه چند روزی در آنجا بوده بعد از آنكه كیفیت و كمیت و ضعف و قدرت لشكر روم بوضوح پیوسته مكنون خاطر سردار بظهور آید بدانچه مصلحت وقت و صلاح دولت قاهره بوده باشد بفعل آید.
در این اثناء ایلچی دیگر از جانب سردار و علی پاشا بیگلربیگی روم ایلی كه داماد او بود رسیده عرایض كه بپایه سریر اعلی و كتابات كه بامراء و اركان دولت شاهی نوشته بودند رسانید خلاصه سفارت آنكه غرض اصلی از آمدن این دیار آنستكه در قرب جوار اشرف تمهید مقدمات صلح و كیفیت آن كه بر چه نهج خواهد بود كرده شود و جنك و جدال با جنود قزلباش در خاطر نیست و دلیل بر صدق آنكه در این راه بچند قلعه از قلاع متصرفه قزلباش رسیدیم و متعرض هیچیك نشدیم و از سپاه روم
ص: 823
ضرر و آسیبی باحدی نرسیده و صلاح دیده بود كه چون سفارت و ایلچیگری محمد بیك متمادی گشته ایلچی دیگر بتازگی تعیین نموده با تحف و هدایای لایقه ارسال شود و بایلچی سفارش نموده بودند كه چون ما در مقام جنك و نزاع نیستیم از حضرت شاه گردون بارگاه التماس نماید كه آن حضرت نیز گروه قزلباش را از جنك و جدال و تعرض رومیان منع نماید.
بعد از اطلاع بر خاصه پیغام جواب بر همان نهج سابق در قلم آمد كه سخن یكی است و محمد بیك را كه فرستاده‌ایم از معتبران طایفه قزلباش و محل اعتماد شاهانه است اگر حضرت خواندگار بمصالحه بنوعی كه مكررا انها و اعلام گشته راغب است ما نیز رضا بآن داده‌ایم والا از جانبین آن چه خدا خواسته باشد چنان خواهد شد و سفارشی كه در باب ضبط جنود قزلباش و منع ایشان از دستبرد و دست درازی برومیه نموده بود معروض رای انور گردید طایفه جلیله قزلباش را حد و یارای آن نیستكه بی‌امر و اشاره همایون اسلحه توانند پوشید چه جای جنك و جدال اما گروهی از امراء و عساكر را بجهت صیانت احوال عجزه و رعایای هر طرف تعیین نموده‌ایم و لشكریان شما كه بقصد نهب و یغما و بدست آوردن ذخیره بمواضع میروند بالضروره جنك واقع خواهد شد هر گاه ایشان اراده جنك نداشته باشند مردم خود را از تردد منع نموده نگذارند كه از اردو بیرون روند و آن چه در باب فرستادن تحف و هدایا اشعار نموده‌اند انشاء اللّه تعالی چون صلح واقع شد و خصومت و نزاع بمحبت و دوستی تبدیل یابد آن چه لایق و شایان طرفین باشد بعمل خواهد آمد و چون رعایای بعضی مواضع میان كوه جانب دست چپ رومیه و بعضی محال دست راست كه طرف خسرو شاه و آن حوالی باشد هنوز از مكان خود حركت نكرده بودند حسینخان استاجلو حاكم همدان را با فوجی از عساكر و تفنگچیان چغتای و خراسانی را بسركردگی مهدیقلی بیك امیر آخور باشی جغتای بجانب دست چپ و علیقلی خان شاملو و امام قلیخان ولد الله ویردیخان را با فوج دیگر از افواج قاهره بجانب دست راست فرستاده گنجعلی خان از یك را با لشكر كرمان در حوالی شهر تعیین نمودند كه در كمینگاه‌ها بوده هر كس از رومیان بنهب و غارت بیرون آید بمدافعه قیام نمایند و سردار روز بیست و چهارم شهر شعبان المعظم بكنار شهر رسیده در آن طرف آب آجی نزول كرد و از این طرف امراء و عساكر منصوره از چخور سعد و قراباغ و سایر محال باردوی همایون جمع آمده و در اندك روزی لشگری فراهم آمد كه هامون و كوه از حمل آن بستوه آمد و همه روزه فیما بین غازیان رومیان كه بطلب آذوقه گروه گروه بمواضع پراكنده میشدند محاربات روی داده سر وزنده و اخترمه‌ها را بدرگاه معلی می‌آوردند و هر كس بیرون میرفت بدست قزلباش افتاده قتیل و گرفتار میگشت مراد پاشا كه مرد عاقل روزگار دیده عاقبت اندیش بود از جمعیت سپاه قزلباش و آسودگی اسبان و استحكام قلعه و فراوانی آذوقه خبر یافته نه رای جنك داشت و نه بمحاصره میتوانست پرداخت از راه تواضع مردی پیش آمده خواستكه آن سپاه را بسلامت از چنگال شیران بیشه هیجا رهانیده بیرون برد و دغدغه عظیم داشت كه مبادا در هنگام ارتحال مبارزان جنود اقبال عنان اندیشه را از طریق مصالحه پیچیده بمضمار جنك و جدال انعطاف دهند دیگر باره علی آقا نام شخصی را از طبقه روم [583] ایلی از جانب علی پاشا برسالت فرستاده پیغام كرده بود كه همچنانكه از جانب خواندگار در این امور وكیل است ملتمس آنست كه از جانب حضرت شاه والا جاه نیز در قرار و مدار صلح و تعیین سنور و سرحد مرخص و مأذون و نعم الوكیل باشد و محمد بیك عرضه داشتی در این باب نوشته بود و حضرت اعلی شاهی ظل- اللهی فرمودند كه سخنان مردان یكی است اما آن دستور معظم در اصلاح ذات البین رعایت ناموس هر دو طرف كرده بنوعی كه مكررا گفته و نوشته‌ایم بعمل آورد و در آن چند روز كه اردوی رومیان در كنار
ص: 824
شهر بود از نایابی آذوقه چند نفر از پاشایان و سنجق بیگیان را با طبل و علم یراق جنك با طایفه آت اغلانی بطلب آذوقه میفرستادند.

ذكر محاربات غازیان با رومیان و كشته شدن جیل پاشا و مراجعت سردار

اشاره

كرت اول جمعی بمواضع طرف خسرو شاه و آنحدود رفتند چون یك دو فرسخ از اردو بیرون آمدند علیقلی خان و امام قلی خان و رفقا از كمینگاه‌ها بیرون آمده بطرف مخالفان تاختند و سلك جمعیت ایشان را پراكنده ساختند و رومیه تاب صدمه مبارزان سپاه منصور نیاورده روی به هزیمت نهادند و غازیان تا كنار رودخانه آجی تعاقب كرده جمعی كثیر طعمه شمشیر و برخی دستگیر شده اسب و اسر بسیار و غنایم بیشمار بدست جیوش منصوره درآمد كرت دویم جیل پاشا سركرده قوم تاتار را كه در میانه رومیه بشجاعت و دلاوری مشهور و بمرافقت او مستظهر بودند با گروهی از جنود عثمانی با اسب و الاغ بسیار بمواضع میانكوه فرستادند و جیل پاشا دلیری كرده بمیان دره‌ها و جاهای خطرناك درآمد و ذخایر موفور بدست آورده در حین مراجعت حسنخان با رفقا و تفنگچیان پیش راه گرفته بمقابله او درآمدند.
حسنخان با لشكر خود بمقدمة الجیش در آویخته از پیش برداشت مهدیقلی بیك میر آخور و تفنگچیان خود را بر قلب زدند فیما بین آتش حرب افروخته گشت جیل پاشا از غرور شجاعت و وفور جلادت بنفسه محاربه آغاز نهاد چون پیمانه اجلش لبریز شده بدست یكی از بندق اندازان از پای در- آمده بقتل رسید رومیه شكست خورده روی بانهزام آوردند و تا كنار آب آجی رومیان را تعاقب نموده جمعی كثیر بقتل آوردند و سرجیل پاشا را با سرهای مقتولان و گرفتاران و اسب و استر و اخترمه و یراق بسیار بنظر اشرف درآوردند.
چون خبر كشته شدن جیل پاشا و انهزام لشكر رومی به اردوی سردار رسید سراسیمگی عظیم در میانه عساكر روم پدید آمده رای همگی عظماء و اعیان بكوچ كردن و خود را بمأمنی رسانیدن قرار یافت هنوز علی آقا ایلچی كه در مرتبه سیم فرستاده بودند بدیشان نرسیده بود كه كلمه العود احمد بر زبان آورده روز پنجم نزول ایشان بود كه طبل ارتحال كوفته از حوالی شهر كوچ كرده در كمال اضطرار روی بصوب مراجعت آوردند و چون خبر كوچ ایشان به اردوی ظفر نشان رسید جمیع امراء قزلباش جمعیت كرده بعرض اقدس رسانیدند كه چون سردار روم بتبریز آمده باعث خرابی مملكت و انواع خسارت و پریشانی سپاهی و رعیت گردید حالا كه جمعیت عظیم در اردوی ظفر قرین واقع است بعزم انتقام تعاقب ایشان كرده هر جا مصلحت باشد صفوف قتال آراسته استیصال آن طایفه را وجهه همت سازیم و امیدواریم كه لطف الهی و نیروی اقبال شاهی كه مكررا دیده و آزموده‌ایم بر اعادی ظفر یابیم چه در اینوقت ایشان را به این اضطرار و زبونی اسبان طاقت مقاومت با كوكبه اقبال شاهی نخواهد بود و هر گاه این گروه بتوفیق پروردگار نابود گردند تا دو سه سال دیگر رومیه را جمعیتی چنین دست نخواهد داد.
ص: 825
حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بمروت و فتوت ذاتی كه میراث اجداد عالیمقدر است جواب دولتخواهان برین نهج دادند كه هر چند طبقه رومیه بمكر و حیل مشهورند چون مراد پاشا از ابتداء تا انتها گفتگوی صلاح اندیشی بمیان آورده در الفت و آشنائی كوفت و از جنك و جدال بحسب ظاهر كناره میجست ما نیز بنابر نظام سلسله ظاهر از خبث باطن ایشان نظر همت پوشیده رضا بمصالحه داده‌ایم حالا خلاف آن چه گفته و نوشته‌ایم لایق نمیدانیم معذلك ماه مبارك رمضان كه از شهر حرم است رسید هر- گاه این دو گروه عظیم بعزم قتال درهم آویزند پیداست كه چه خونها ریخته خواهد شد و نمیخواهیم كه درین ماه مبارك كه قتال ممنوع است آلوده وبال اینهمه خونریزش گردیم اما بملاحظه آنكه مبادا در هنگام مراجعت آسیبی از ایشان بقلعه خوی رسد حاكم خوی رخصت داده با جمعی تفنگچیان [584] بقلعه فرستادند و رایات نصرت آیات نیز چند مرحله تعاقب فرمودند و لشكریان را از دستبرد و تعرض رومیه و اخذ غنیمت منع مینمودند مع ذلك مردم مجهول فوج فوج پیش رفته در سر هر كوچ خود را بعقب اردو رسانیده سر وزنده و اخترمها میآوردند مراد پاشا در حین بازگشتن سه- چهار نفری از مردم مجهول كه درین آمد و رفت بدست رومیه آمده بود خلعت داده با كس خود و یك نفر ملازم محمد بیك فرستاد و پیغام كرده بود كه حضرت شاه والا جاه از این آمد و رفت غباری بخاطر نرسانند كه این جسارت بنا بر اطفاء حرارت بعضی جهلای رومیه و سرمستان باده نخوت و غرور كه سیلی روزگار نخورده از حوادث عالم بی‌خبرند اتفاق افتاد و انشاء اللّه تعالی من بعد صلح و صلاح بر وجه دلخواه و رضای خاطر اشرف صورت خواهد یافت و حضرت اعلی نیز قریب بچهل پنجاه نفر از رومیه كه اكثر از طبقه ینكچری بودند و در حین مراجعت گرفتار غازیان شده بودند آزاد فرموده خلعت داده باز فرستادند و جمعی كه آزاد كرده‌ها را برده بودند باز آمده تقریر كردند كه واهمه عظیم برومیه استیلا یافته با وجود چندین مسامحه كه از جانب اشرف بظهور پیوست خاطرشان اطمینان نمییافت و در سر هر كوچ آوازه لشكر قزلباش میرسید و موجب شورش و اضطراب عظیم میگشت.
مجملا عسكر روم از این سفر بغایت پریشان و بد حال بازگشته خلق بسیار و اسب و استر بیشمار در معرض تلف آمد و چون الباق گذشته بحوالی وان رسیدند رایات ظفر آیات از حوالی طسوج و شبستر بجانب دارالسلطنه تبریز در حركت آمده بجبر اختلال احوال و رضاجوئی عجزه و

سان عساكر نصرت نشان و رخصت رجوع ایشان بمنازل خود

رعایا پرداختند و پراكندگان شهر و مواضع جمع آمده در مساكن و اوطان آرام گرفتند و جمعی از رعایا را كه از عبور لشكر روم خسارت و نقصان رسیده بود در این سال و سال دیگر از مالوجهات و عوارض دیوانی معاف فرمودند و در تبریز چند روز جهت سان عساكر نصرت نشان توقف فرموده امراء عظام سرحد و طبقات حشم را از قورچی و غلام و و غیر ذلك كه دو سال بود در یساق بودند فوج فوج و گروه گروه به نظر درآورده مطالب مدعیانی كه داشتند بانجاح مقرون گردانید رخصت دادند كه بمنازل و اقطاعات خود بازگردند.
ص: 826

ذكر قلعه ساختن در ربع رشیدی و تخریب قلعه سابق و بقیه وقایع و حالات این سال ختمت بالخیر و الاقبال‌

در سالی كه رای جهان آرای اشرف اعلی بدین قرار گرفت كه در بلده تبریز قلعه ترتیب دهند چون رومیان در امور قلعه سازی و قلعه داری مهارتی دارند و عثمان پاشا كه مرد مدبر كاردان بود و در زمان سلطان مراد خان بتسخیر تبریز آمد چنانچه در جلد اول این دفتر بتحریر پیوسته اطراف و جوانب شهر را احتیاط كرده دولتخانه قدیم را مناسب یافته آنجا را قلعه كرده بود و ارباب خرد و تدبیر همانجا را مصلحت میدیدند حضرت اعلی نیز موافقت جمهور نموده در آنجا قلعه ترتیب دادند اما همیشه میفرمودند كه آب رودخانه مهرانرود كه از محل مرتفع بشهر جاریست و از حریم قلعه میگذرد بر قلعه مشرف است و اگر در پیش رودخانه سدی بسته شود آب رودخانه بلند گشته بقلعه میریزد و احتمال مضرت و ویرانی قلعه دارد و اكثر اوقات بر زبان گهر فشان می‌گذشت كه چندان وثوق و اعتمادی برین قلعه نیست و در دامن كوه سرخاب ربع- رشیدی را مناسب قلعه یافته بودند.
اما بنابر وصول آوازه لشكر روم فرصت تخریب قلعه سابق و ترتیب قلعه جدید و لاحق نمیشد در اینوقت كه مراد پاشا بقاعده كه گذشت عود نمود آن اراده از خاطر خطیر سرزد منوچهر- بیك ایشك آقاسی غلام شاه جنت مكانرا كه مردكار دیده كاردان بود بسركاری عمارت قلعه تعیین فرموده مقرر داشتند كه تا اول بهار مصالح و ضروریات از عمارات منهدمه تبریز خصوصا شنب غازان كه ویرانی بآن راه یافته بود بربع رشیدی كشیده در وقت بهار كه هوا روی باعتدال آرد شروع در عمارت قلعه نمایند و احكام مطاعه بصدور پیوست كه استادان بناء و سنگتراش و عمله و فعله عمارت از عراق و هر طرف بتبریز آمده بزودی عمارت قلعه را باتمام رساند و مومی الیه حسب الفرمان قضا- جریان بترتیب قلعه و برجهای بلند اساس و آب انبار عالی پرداخته در اندك زمان آن چنان حصن حصینی ساخته و پرداخته شد كه در متانت و رصانت با قلعه بلند اركان سپهر [585] برابری مینمود حاكم و اهل تبریز بالطوع و الرغبه شرط معاونت و همراهی بظهور آوردند و در میان قلعه حمام و عمارت دلگشا ترتیب یافته حاكم تبریز بآن جا نقل نموده بعد از اتمام قلعه جدید قلعه عتیق انهدام پذیرفت و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بعد از فراغ از سان لشكر و نسق تعمیر قلعه موكب جهانگشا بصوب عراق در حركت آورده از راه اهر متوجه دار الارشاد اردبیل شدند.
در خلال این احوال طهمورث خان والی گرجستان كاخت كه بجهت اخبار آمدن سردار احرام ملازمت سده سپهر مدار بسته روانه درگاه معلی شده بود وارد گشته بسعادت بساط بوسی معزز گشت و ببعضی از ناوران گرجی نیز بد مظنه بود حقیت بعرض اقدس رسانید و حضرت اعلی متوجه احوال او و لوارصاب خان والی گرجستان كارتیل كه در ركاب اشرف بود شده مطالب و مدعیات هر دو را بانجاح گردانیده مشمول نوازش و الطاف رخصت انصراف یافته هر یك مقتضی المرام بولایت خود رفتند و چند روز در دار الارشاد مذكور بمراسم دعا و زیارت مرقد شریف سلطان الاولیاء پرداخته از راه خلخال و طارم بدار السلطنه قزوین تشریف برده چند روز در آن بلده كامیاب عشرت و شادكامی بوده
ص: 827
از آنجا لوای توجه بدار السلطنه اصفهان افروخته بفیروزی و اقبال در مقر سلطنت ابد پیوند نزول اجلال فرموده زمستان را در منازل خلد آئین دولتخانه مباركه نقش جهان بكامروایی گذرانیده و كامیاب دولت بودند.

عریضه كردن سردار روم خدمت خواندگار

اما احوال سردار آنكه چون بدیار بكر رسید و جنود برد و سرما هجوم آورده بود در آن جا رحل اقامت انداخته قشلاق اختیار كرد و چاوش معتبری همراه محمد بیك كرده او را روانه استنبول گردانید و عریضه بخدمت خواندگار نوشت كه چون حضرت شاه عالیجاه از خصومت و نزاع گذشته اظهار محبت و دوستی مینماید و تا غایت از سنور و سرحد كه در زمان مصالحه پادشاهان رضوان مقام تعیین شده تجاوز نكرده اولی و انسب و بصلاح دولت عثمانی اقرب این است كه از اینطرف نیز خصومت و عناد بدوستی و اتحاد تبدیل یابد و مصالحه بقاعده و دستور سلاطین ماضیه رضوان اللّه علیهم استحكام پذیرد و محمد بیك در استنبول بملاقات خواندگار فایز گشته مكتوب مودت اسلوب شاهی را با شمامه عنبر مشك بطلاء احمر كه برسم یادبود برده بود گذرانیده خواندگار بمراد پاشا نوشته بود كه ما اختیار این امر را بتو داده‌ایم و از صوابدید تو درنمیگذریم بهر چه مصلحت دولت دانی عمل كن و جواب مكتوب همایون نیز بهمین مضمون نوشته بودند كه آنچه دستور مكرم مراد پاشا صلاح دیده برضای سلطانی مقرونست و محمد بیك از استنبول بازگشته بدیار بكر نزد مراد پاشا آمد و پاشا یكنفر ملازم محمد بیك جهة ایصال خبر بخدمت اشرف فرستاد و محمد بیك را جهة تعیین سنور و سرحد نگاهداشت كه بعد از اتمام شرایط پیمان روانه سازد و در وقتی كه موكب ظفر قرین شاهی از سفر خیر اثر آذربایجان بدارالسلطنه اصفهان آمده در مقر سلطنت كامیاب دولت بودند فرستادگان مذكور آمده مقدمات صلح را عرض كردند امیدواری بعنایت و الطاف باری عز اسمه آنست كه توفیق رفیق و بخت مساعد گشته بعد از تحریر متوفاها كمیت نیكو خرام قلم را در میدان تحریر وقایع سال آینده بجولان درآورد.

متوفی‌ها:

اشاره

از مشاهیر و اعیان كه در این سال بمقتضای آیه كریمه فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ، شربت ناگوار مرگ چشیده در مضاجع خاك غنودند:

[فوت وزیر بیشبه و نظیر حاتم بیك]

اول وزیر بیشبه و نظیر حاتم بیك است كه در شب جمعه ششم شهر ربیع الاول سنه تسع عشر و الف در پای قلعه دمدم ارومی چنانچه در طی احوال قلعه سمت گزارش یافته بفجاء درگذشت و نعش او را به تبریز آورده از آنجا بمشهد مقدس معلی نقل نموده در گنبدی كه در پائین پای مرقد مظهر حضرت امام الجن و الانس تعمیر یافته معمار همتش بود مدفون گشت شمه از اوصاف حمیده و اطوار پسندیده آن جناب در این اوراق سمت تحریر یافته از معایب تكرار اندیشیده در این مقام زبان قلم در كار كشیده از آن خاموشی گزید.

[فوت محمد پاشای جلالی]

دیگری از متوفاها محمد پاشای جلالی است كه او نیز در پای قلعه مریض و علیل گشته در اواخر شهر مزبور ودیعت حیات را بمتقاضی اجل سپرد و احوال او نیز در طی حالات جلالیان بتفصیل مرقوم خامه بلاغت نشان گشته.

[فوت محمد سلطان بیات حاكم نیشابور]

دیگری محمد سلطان بیات حاكم نیشابور است وی ولد بابا الیاس است كه ابا عن جد مقدم و ریش سفید ایل قرابیات خراسان بوده كه از قبایل چغتای است و از زمان ظهور دولت این خاندان ایل مذكور رعیتی قزلباش میكردند در زمان نواب سكندرشأن و ایام اقتدار مرشد قلیخان در خراسان محمود بیك نام برادر او منصب امارت ایل داده [586] لقب سلطانی یافت و او در ایام تسلط و اقتدار اوزبكیه با برادران و اقربا و بسیاری از ایل
ص: 828
مذكور بقتل رسیدند محمد سلطان با جمعی بملازمت اشرف رسیده منظور نظر شفقت گردید و در ازاء این جانسپاری كل ایل بیات را از جمع و تكلیف دیوانی معاف گردانیده در سلك سپاهیان انتظام دادند و محمد سلطان بنوعی كه در سالهای پیش مرقوم قلم صواب اندیش گشته بعضی اوقات حاكم اسفراین و سبزوار در این هنگام دوازده سال بود كه من حیث الاستقلال حاكم نیشابور بود در اول این سال دعوت حق را اجابت نموده فرمان یافت و امارت ایل مذكور و الكاء نیشابور به بیرام علی سلطان قوم او شفقت شد.

فوت میر فیض الله وزیر غلامان‌

دیگری از اعیان متوفاها میر فیض الله وزیر غلامان است وی از سادات عظام موسوی مشهد مقدس معلی بود پدرش میر مقصود مرد بمشرب بذله گوی خوش صحبت بود و میر فیض الله در فترت خراسان بعراق آمده بملازمت اشرف مشرف گشت بقدر حسن صوتی داشت و طنبوری مینواخت بدین تقریب بمجلس بهشت آئین راه یافته مورد توجهات شاهانه گردید و حضرت اعلی ملتفت احوال او گشته بنا بر شفقت خاصی كه بعموم اهل خراسان خصوصا سادات و اهالی مشهد مقدس داشتند بخدمت مجلس نویسی سرافراز گردانیدند و ایامی بدان خدمت قیام داشت تا آنكه امر وزارت غلامان كه درین عهد منصب بزرگست و بمیر عبد القادر قوم او تعلق داشت و او در جنگ جغال اغلی بدست رومیه مقتول گشت باو تفویض یافته علاوه مجلس نویسی گردید و روز بروز عزت و اعتبارش افزوده محل اعتماد شاهانه گشت.
در اواسط اینحال در چمن قراجیوق در حینی كه از منزل خود سوار شده بدولتخانه همایون میرفت در سر اسب حال برو متغیر گشته تا پائین آمدن مهلت نیافت و بفجاء درگذشت و هم در آن ایام مناصب او بمقرب الخاقانی امیر ابوالمعالی نطنزی كه از سادات عظام برزرود نطنز و از احفاد سید جمال- الدین است كه خادم حضرت سلطان الاولیاء و المحققین شیخ صفی الدین قدس سره بوده و اباعن جد در این دولت حقوق خدمت قدیم دارند و خود از عهد صبی الی یومنا هذا بملازمت اشرف و خدمت اشراف طویله و انبار قیام داشت و محل اعتماد شاهانه بود تفویض یافت.
ص: 829

آغاز سال فرخ فال تنگوزئیل بعضها مطابق سنه الف و عشرین و بعضها موافق احدی و عشرین و الف كه سال بیست و پنجم جلوس اقدس شاهی ظل اللهی است‌

اشاره

نوروز این سال فرخ فال بفیروزی و فرخندگی در روز جمعه ششم شهر محرم الحرام كه آغاز عشرین و الف هجری و اول فروردین ماه جلالی بود واقع شد یعنی شاهنشاه فلك چهارم كه نیر اعظم و عطیه بخش عالم است از نهانخانه حوت بشرف گاه حمل برآمده فیض بخش عالم عنصر گردید و كوس نوروزی آوازه عالم افروزی در كون و مكان انداخته نورسان گلستان بجلوه‌گری در- آمدند جهانرا طراوتی تازه پدید آمد و حضرت خاقان فلك قدر گیتی ستان و شهریار كامبخش كامران اعنی فرمانروای ایران و شاهنشاه زمان ظل الله الملك المستعان غلام باخلاص حضرت شاه مردان سلام الله علیه ابو المظفر شاه عباس بهادر خان
بیت
كه ز عدلش جهان منور بادتا جهان هست داد گستر باد در دارالسلطنه اصفهان كه مقر دولت آن خسرو قضا قدرت قدر توأمان و بیمن توجه و دستیاری معمار همتش مصر جامع و خلاصه ملك ایران و از خلد برین نشانی است بفیروزی و اقبال نزول اجلال داشتند و بجهت ایام عاشورا كه شیعیان و موالیان اهلبیت در تعزیه سید الشهداء خامس آل- عبا لباس سوگواری پوشیده اندوه و ملال بر ضمایر مستولی بود بلوازم نوروز و جشن و سرور آن روز فیروز قیام ننمودند و زبان حال صغیر و كبیر و برنا و پیر در آن ایام ملالت فرجام بمضمون این مقال كه افصح الشعراء المتاخرین مولانا محتشم كاشی در مرثیه آنحضرت الفاء نموده مترنم بود
محتشم
ای چرخ غافلی كه چه بیداد كرده‌و ز كین چها درین ستم آباد كرده
كام یزید داده از كشتن حسین‌بنگر كرا بقتل كه دلشاد كرده بعد از فراغ خاطر از لوازم تعزیه و سوگواری كه طراوت فصل بهار و ایام فروردین زهت آثار آن بلده جنت نشان را خضرت و نضارت بخشید و عنبرین بوی شكوفه و ازهار در دماغ
ص: 830
روزگار [587] پیچیده مسرت بخش دلها و خرمی افزای خاطر همگنان گردید بدستور معهود در باغ نقش جهان امر قضا نفاد بترتیب جشن عالی بصدور پیوست و امراء عالیقدر و وزراء و مقربان درگاه والا و اهالی و اعیان قلمرو همایون كه در پایه سریر سلطنت مصیر حاضر بودند مع تجار و طبقات اصناف بر حسب اشاره همایون هر یك در محلی مناسب طرح جشن عالی انداختند و خیام زرنگار و سایبان- های اطلس و دیبای خطائی افراخته مجالس بهشت نشان ترتیب دادند و چهار طاقها در برابر هر مجلسی بفنون غریبه آراسته چراغان كردند بر روی خلق ابواب بهجت و خرمی گشوده گشت و در مجالس ساقیان سیمین ساق بجرعه‌های رواق نشاط افزای مجلسیان گشته چند روز داد خرمی دادند.
در خلال این حال كس از جانب محراب خان قاجار حاكم مرو رسیده خبر آمدن ولیمحمد خان پادشاه اوزبك فرمانفرمای ممالك ماوراء النهر و تركستان رسانید كه از حوادث روزگار فی الجمله پژمردگی بچمن دولتش راه یافته بتاریخ هشتم شهر محرم الحرام سنه مذكور از راه چهارجو بعزم ملاقات همایون اعلی داخل خطه مرو شد و رقعه محبت آمیز كه آن پادشاه عالیجاه بخدمت اشرف نوشته بود بنظر همایون درآمد ورود این خبر بهجت اثر موجب مسرت و شادمانی خاطر انور گشته جواب رقعه از روی اشفاق و اظهار اشتیاق مشتمل بر نكات دلپذیر قلمی فرمودند و حكم جهان مطاع باسم امراء حكام عز صدور یافت كه بهر ولایت رسد پیشكشهای لایق كشیده منزل بمنزل مایحتاج سركار آن حضرت و ملازمان بر وجه لایق سرانجام نموده بنوعی خدمات بتقدیم رسانند كه مرضی و مستحسن باشد و همواره در كل مواد رضاجوی خاطر شریفش باشند و علیقلی خان ایشیك آقاسی باشی شاملو را كه از اعاظم امراء و معتمدان درگاه است باستقبال آن پادشاه عالیجاه تعیین فرمودند كه تا بلده سمنان استقبال نموده تا دارالسلطنه اصفهان منزل بمنزل خدمات شایسته بتقدیم رسانیده لوازم میزبانی بظهور آورد و اتمام صحبت باغ و جشن نوروزی را برسیدن او موقوف داشته و حكم شد كه تمامی بازارها و قیصریه و خانات حوالی نقش جهان را آذین بندند شرح آمدن ولی‌

آمدن چاوشان روم از جانب مراد پاشا

محمد خان و سبب فتور احوال او كه بچه كیفیت بود عنقریب در محل خود مرقوم كلك بیان خواهد گردید و داستانی علیحده تسوید خواهد یافت انشاء اللّه تعالی.
از سوانح و وقایع متنوعه آمدن چاوشان روم است كه در خلال این احوال از جانب مراد پاشاء سردار كه در دیار بكر قشلاق نموده بود آمده بعز بساط بوسی سرافراز شدند و عرایض و كتابات در باب صلح به نوعی كه در سال گذشته بتحریر پیوست آورده جواب مكاتیب ایشان بر وفق مدعا نوشته فرستادند اما هنوز فرستاده‌ها مراجعت ننموده بودند كه از قضای آسمانی مراد پاشا را اجل طبیعی دریافته رخت امل بسرای آخرت كشید و بدینجهت استقرار امر مصالحه در عقده تعویق ماند.
سانحه دیگر آنكه در این اوقات خاطر اشرف اقدس كه صحیفه نقش طراز تصویرات غیبی است متوجه تعمیر قلعه نهاوند و استحكام آن گردیده مقرب الحضرة مهدی قلی بیگ امیر- آخور باشی جغتای را بدین خدمت مأمور فرمودند و مومی علیه حسب الفرموده به انجام آن اقدام نمود.
ص: 831

ذكر بنای جامع كبیر دارالسلطنه اصفهان بتوفیق پروردگار عالمیان‌

اشاره

در اوایل اینسال فرخنده آغاز خجسته انجام شهریار ظفر قرین نصرت فرجام را نیت خیر امنیت باسطرلاب فكرت بدان مقصور و معطوف گردید كه در حوالی نقش جهان اصفهان بینای مسجد عالی بنیان كه در بلاد ایران بل معموره جهان مثل آن نشاط نتواند داد پردازند و چون دار- السلطنه اصفهان را از عمارت عالیه و منازل مرغوبه دلگشا و باغات عنبر شمیم روح افزا و انهار و بساتین نمونه خلد برین گردانیده‌اند اگر چه مسجد عالی و مدرسه در جانب شرقی و شمالی میدان نقش جهان ترتیب داده بودند اما آنها در برابر همت بلند آن حضرت پست مینمود و مكنون ضمیر انور بود كه همچنانكه آن بلده جنت مثال از عمارت عالیه و باغات و قیصریه و خانات و اسواق رشك بلاد و مصدوقه «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ» است مسجد عالی اساس و مدارس و بقاع الخیر آن حضرت نیز ارفع مساجد و بقاع ایران و در زینت و صفا از بیت المعمور و مسجد اقصی نشان دهد بعد از ملاحظه اطراف میدان نقش جهان جانب جنوبی میدانرا كه خانی بزرك در آنجا ترتیب یافته بود اختیار فرمودند و عمارت خان مذكور را [588] كنده در ساعت سعد كه اهل تنجیم از زایچه طالع میمون همایون استخراج نمودند معماران حاذق و مهندسان مدقق كه در اعمال هندسی و دقایق كار هر یك چون مركز پرگاردم از تفرد و یكتائی‌

پیدا شدن معدن سنك مرمر در حوالی اصفهان‌

میزدند طرح مسجد و مقصوره انداخته استادان نادره كار بمباركی و اقبال شروع در كار كردند از غرایب حالات و نوادر اتفاق پیدا شدن معدن سنگ مرمر است در حوالی صفاهان كه در هیچ زمان كسی از آن نشان نیافته بود و همانا سنگهای مذكور در آن مكان ودیعت نهاده دست قدرت ازلی است كه تا غایت بجهة زیب و زینت این معبد شریف از نظر خلق پنهان بوده و از میامن بخت بلند و نیت ارجمند این خسرو فیروزمند در اینعهد ظهور یافت و از این معنی استدلال توان كرد كه ظهور این آیتی است روشن و علامتی واضح بر صدق نیت و حسن اعتقاد بانی و قدر و منزلت این بنا در درگاه مبدع جهان آراء كه چنین سنگهای یكپارچه طویل عریض منقوش الوان را كه در معموره جهان مثل آن نشان نتوان یافت آرایش این ثانی بیت المعمور گردانید:
تاریخ
تاریخ این خجسته بنا خواستم ز دل‌از شوق گفت «كعبه ثانی بنا شده» امید كه این بنای عالی بنیان بر وفق دلخواه آن شهریار خیر بلند مقدار اتمام یافته سكنه این خطبه طیبه سالهای بسیار در ظل ظلیل دولت ابد قرین آن خسرو كامكار آسوده حال و فارغ بال در آن معبد كعبه مثال بطاعات و عبادات حضرت خالق الارض و السماء پردازند و مثوبات آن عاجلا و آجلا بروزگار فرخنده آثار همایون گشته موجب ازدیاد و عمر و ثبات دولت روز افزون گردد و بدیگر امور حسنه و ابنیه خیر موفق گردند بحرمة النبی و الوصی و اهل بیته الطاهرین آمین یا رب العالمین چون مكررا در صدر
ص: 832
این دفتر و اثنای گزارش اخبار اشعار شده كه بعضی وقایع رومیه كه داخل وقایع ایران نیست بنا بر مناسبت مقام در این اوقات و طی احوال شریف شهریار آفاق رقم نگارش مییابد اكنون مناسب چنان دید كه رشته از احوال ولی محمد خان و سبب عزیمت او بدرگاه فلك نشان نگاشته كلك بیان گرداند كه متعطشان بوادی سخن را موجب سیرابی گردد.

گفتار در اختلال احوال ولی محمد خان پادشاه اوزبك و سبب انصراف دولت و عزیمت او بدرگاه فلك رقعت شهریار گردون حشمت‌

اشاره

حجله آرایان ابكار معانی و پیرایه بندان انجمن سخندانی عشرتگاه سخن را بدینگونه آرایش داده‌اند و دار الملك معنی را بدین نمط آذین بسته كه چون ولی محمد خان بن جانی بیك سلطان خواهر زاده عبداللّه خان بعد از فوت برادرش باقیخان باتفاق آقاوائی بر سریر سلطنت ماوراء النهر و تركستان جلوس نمود و امراء و سرداران اوزبكیه پای در دائره متابعتش نهاده در امر سلطنت و فرمانروائی تمكن و استقلال یافت و او بنوعی كه راقم این اوراق پریشان از واردین آن ولایت استماع نموده با برادر زادگان و اقربا در كمال اشفاق و مهربانی سلوك نموده ایالت ولایت سمرقند را ببرادرزاده خود امام قلی سلطان ولد دین- محمد خان و ولایت بلخ و اندخود و شبرغان و محال این طرف آب آمویه را ببرادرزاده دیگر خودندر محمد- برادر او داده جهت هر یك اتالیقی تعیین كرد و ایشان مدتها در اطاعت و فرمانبردادی عم عالیقدر ثابت قدم بوده سر از طوق طاعت گزاری نمیپیچیدند.
رفته رفته امام قلی سلطان كه پسر بزرگتر و در سمرقند بود از نشاط و غرور و جوانی سرمست گشته بتحریك طبع جاه دوست هواپرست و اغوای جمعی جاهلان فتنه اندوز بیدولت كه نزد او فراهم آمده بودند اتالیق خود را بقتل آورده آثار خلاف بظهور آورد ولی محمد خان از جسارت و خودرائی برادر زاده آزرده شده اعمال و اطوار او موجب انحراف مزاج پادشاه گردید و بجهت تأدیب و گوشمال برادرزاده و تفریق مفسدان عنان عزیمت بصوب سمرقند معطوف داشت امام قلی سلطان تاب توقف نیاورده از آنجا روانه جانب بلخ شد و از آب آمویه عبور كرده بندر محمد سلطان برادر كوچكتر خود پیوست او نیز اقتداء ببرادر بزرك خود كرده اتالیق خود را كه ناصح برادران بود بقتل هر دو برادر بمعاونت یكدیگر خیال استقلال كرده با عم بزرگوار دل دگرگون ساختند و نخست كس بخدمت عم [589] فرستاده جهت رفع حجت عذر بی‌ادبیها خواستند و امام قلی سلطان معروض داشت كه چون در سمرقند باغوای جاهلان و سعایت مفسدان بعضی امور بظهور پیوست و از جانب پادشاه استشمام رایحه بی‌التفاتی شد بنابر آن ترك سمرقند كرده ببلخ آمدم و بر آن حضرت ظاهر است كه حاصل ولایت بلخ و مضافات كه ببرادر مخلص عنایت شده بود اكنون بمرسوم لشكریان و اخراجات هر دو برادر كفایت نیست و التماس نموده بود كه آن ولایت را مخصوص او گردانیده ولایت حصار شادمان و قندر دلقلان و توابع كه ببلخ اقرب است ببرادر كوچكتر تفویض نمایند.
ولی محمد خان چون از اطوار برادر زادگان استشمام رایحه خلاف كرده بود نخواست كه او را زیاده مكنت و ثروتی باشد این التماس از حلیه قبول عاری ماند آن ولایت را به گوهر-
ص: 833
طاهر نامی از امراء اوزبكیه كه نسبت بولیمحمد خان بمزید اخلاص اختصاص داشت تفویض نمود از اینجهت فیما بین فی الجمله غبار نقاری ارتفاع یافت و او نیز ببرادر زادگان بی‌اعتماد گردید.
یك دو سال میانه ایشان بعضی اوقات رنجش و كدورت و گاهی دوستی و الفت ظاهری بود و در برابر بی‌اندامیها و اعمال ناشایست كه از ایشان بصدور می‌پیوست ولی محمد خان بنصایح پدر فرزندانه اكتفا نموده از آنها اغماض مینمود و ایشان نیز بتخصیص امام قلی سلطان بمعاذیر دلپذیر تمسك جسته پرده از روی كار برنمیداشت تا آنكه جمعی كثیر از یكه جوانان اوزبكیه كه هوای بزرگی در سر داشتند و از تربیت پادشاه مأیوس بودند بتدریج نزد امام قلی سلطان جمع شده فتنه اندوزی كردند و در ایامی كه ولی محمد خان با بندگان حضرت اعلی شاهی ظل اللهی در مقام اخلاص و هوا خواهی درآمده ابواب آشنائی مفتوح ساخت و از این جانب یوزباشی تركمان بایلچیگری نزد او رفته باعزاز و احترام بازگردید و از این جانب شاه محمد میرزای خزانچی چنانچه مذكور گشت با مكتوب صداقت اسلوب برسم رسالت بپایه سریر خلافت مصیر آمد.
امام قلی سلطان باغوا و تحریك مفسدان بكنایه و صریح درین باب بگفتگو درآمده و از سخنان وسوسه آمیز ارباب نفاق ولی محمد خان ببعضی امراء نیز بدگمان شده در مقام آن شد كه ارباب نفاق و اهل شقاق را از مخلصان صادق متمیز گرداند رفته رفته جمعی كثیر بپادشاه بد مظنه شده هر كس رایحه بی‌التفاتی استشمام مینمود در خفیه كسان نزد امام قلی سلطان فرستاده او را به مخالفت عم و آمدن ماوراء النهر ترغیب میكردند نوبتی چند نفر از امراء نفاق سرشت با یكدیگر اتفاق نموده عرضه داشتی بامام قلی سلطان نوشته بودند كه از آب عبور نموده متوجه بخارا گردد كه ما كمر خدمتكاری بر میان جان بسته او را بر سر سریر سلطنت و خانی كه حسب الارث باو تعلق دارد متمكن میسازیم یكی از ارباب مواضعه اینمقدمه را بپادشاه عرض نمود و كس بر سر راه فرستاده فرستاده را با عریضه كه هر یك مهر خود بر پشت آن زده بودند بدست آورد چند نفر از ایشان حاضر بودند و چند نفر بطرف سمرقند رفته بودند یرلیغ باحضار غایبان فرستاد كه بعد از آمدن همگی را بمعرض یرغو درآورده پرسش آن قضیه نمایند.
ولی محمد خان بیتابی كرده از بیم شهرت حاضران را ببهانه كنگاش طلب نموده اظهار آن مقدمه كرد ایشان انكار بلیغ نمودند عریضه را ظاهر ساخته هر یك ملاحظه مهر خود كردند آن جماعت ابا نموده گفتند كه ارباب غرض تقلید مهر ما را كرده ولی محمد خان آن معذرت را مسموع نداشته همگی ایشان را بیاسا رسانیده بگرفتن غایبان نیز معتمدان ارسال داشت این خبر بآن جماعت رسیده هر كس داخل آن مواضعه بود با اقربا و خویشان و آشنایان از بیم جان فرار نموده نزد امام قلی سلطان رفتند و او را بلقب خانی كه میانه اوزبكیه نشانه پادشاهی است مخاطب ساخته پادشاهم پادشاهم گفتن آغاز نهادند و از علوی خوش آمد گویان خود را خان عالی‌شان و پادشاه نافذ فرمان تصور نموده باعلان كوس مخالفت كوفته پرده از روی كار برداشت تا آنكه جمعی كثیر از امراء و اعیان نفاق اندیش اوزبكیه نزد او جمع آمدند و او در این سال با هفتهزار كس از بلخ عزیمت ماوراء النهر نموده از آب عبور كرده تا حدود قرشی آمد.
ولی محمد خان نیز از عزیمت او خبر یافته با امراء و اعیان اوزبكیه كه قریب بسه هزار كس بودند از بخارا بیرون آمده بمقابله برادرزاده شتافت اما با امراء و اعیان بل مقربان خود بغایت بد مظنه و بی‌اعتماد شده بود.
عالم آرای عباسی 53
ص: 834
چون امام قلیخان تاب مقاومت عم بزرگوار نداشت در محل مناسب پشت بآب آمویه داده بحفر خندق پرداخت و معتمدان نزد عم فرستاده حكایت‌های شكایت آمیز و گله گذاریها بمیان آورد و امراء نفاق- پیشه و مفسدان حیل اندیشه ابواب مكر و حیله گشودند از واردین آن صوب استماع شد كه ولیمحمد خان بالطبع نمیخواست كه فیما بین بفساد انجامد و اراده خاطرش این بود كه اگر امام قلیخان از كرده نادم بوده مفسدان را [590] كه نزد او مجتمعند پراكنده سازد و در مقام اعتذار بوده بهمان حكومت بلخ قانع گشته مطیع و منقاد عم گردد او نیز عذر پذیر گشته حكومت بلخ باو ارزانی دارد از قضای فلكی و حوادث آسمانی شبی در كنار اردوی ولی محمد خان دو سه رأس خوك از میان نیزاری بیرون آمده بحوالی اردو و میان چمنها درمیآید مردم اردو واقف گشته فریاد كنان از خیمها بیرون دویده بجنك خوك مشغول گشته‌اند و غوغای عظیم در میان مردم افتاد ولی محمد خان در خرگاه خاص خوابیده بود از آواز شورش و غلغله عوام بیدار شده استخبار احوال مینماید بعضی هرزه درایان بی‌خرد نادان تصور شبیخون لشكر امام قلی خان كرده بعرض میرسانند.
چون خلایق از وساوس شیطانی به اخبار اراجیف بالطبع راغبند در یك لحظه گفتگو در اردو شایع میگردد و عموم سپاه بهم برآمده و پیاده و سوار اسلحه و یراق بر خود مرتب ساخته متوجه كرباس پادشاهی میگردند ولی محمد خان چون به امراء و اعیان بدمظنه و بی‌اعتماد بوده و اندیشه آن داشته كه مبادا ارباب غدر و نفاق او را در میان خرگاه احاطه نمایند با چند نفری از معتمدان كه با او بودند سوار شده و احتیاط ورزیده خود را بكناری كشیده و بر بلندی ایستاده نظاره‌گر انجمن حوادث بوده تا به بیند كه حال چگونه است امراء و لشكریان كه بر در سراپرده و قیتول پادشاهی جمع شده‌اند اصلا اثری از پادشاه نمی‌یابند بعضی را تصور آن شده كه پادشاه فرار نموده و برخی را مظنه آن بوده كه ارباب غدر بدوستی امام قلیخان او را از میان برداشته‌اند.
مجملا معارف سپاه بمجرد اینگونه تصورات جوق جوق روی امید بدرگاه امام قلیخان آورده او را بتهنیت پادشاهی میگویند ولی محمد خان تا طلیعه صبح در آن بلندی ایستاده صبح ظاهر میشود كه طوایف اوزبكیه طوعا او ضرورة روی بقیتول امام قلی خان آورده رفته‌اند حقیقت حال كه بر چه نهج بود معلوم نگشته كه آیا این قضیه از قضایای فلكی اتفاقی روی داد یا در میانه جمعی از خواص و اعیان تمهید یافته بوده و رغم ولی محمد خان این بود كه اكثر عظماء اوزبكیه با او غدر كرده امام قلیخان را نوید سلطنت داده راغب آمدن ساختند و او باستظهار آن جماعت جرأت آمدن كرده و این مقدمات ساخته و پرداخته آن جماعت بود و اگر او غفلت ورزیده بیرون نمیرفت حرام نمكان او را ضایع میكردند علی ای التقدیرین ولیمحمد خان در كمال یأس و حرمان با معدودی روی بجانب بخارا آورده داخل شهر شد.
حاكم بخارا كه در ارك نشیمن داشت آمدن پادشاه را بدان پریشانحالی و اضطرار معلوم نموده ارك را قایم كرد و از ملازمت و كورنش تقاعد ورزیده پیغام داد كه عنقریب امام قلیخان در این چند روز با غلبه تمام ببخارا خواهد آمد پادشاه را نه قوت مقابله است و نه محصور گشتن لایق اولی‌

توجه ولی محمد خان پادشاه اوزبك بجانب ایران‌

آنست كه از شهر بیرون رفته اندیشه بر اصلی در كار خود فرمایند ولی محمد خان از شعبده بازیهای چرخ مشعبد كج رفتار و بیوفائی مردم روزگار متعجب گشته بعضی از مخدرات و اهل حرم را كه در ارك بودند طلب نمود كوتوال طلب كرده‌ها را فرستاد و او بعد از سه روز با رستم محمد خان
ص: 835
پسر خود و بعضی متعلقان و چهارصد پانصد نفری از مقربان و ملازمان معتمد بعزیمت سمرقند از بخارا بیرون آمد چون مظنه غدر و نفاق با اكثر اعیان داشت از بیوفائی مردم سمرقند نیز اندیشه كرده فسخ عزیمت آنجا كرد و توجه جانب ایران و استمداد نمودن از حضرت شاه والا قدر بلند مكان در خاطر تصمیم داده از معبر چهارجو گذشته بقلعه چهارجو آمد و رستم محمد سلطان پسرش را با جمعی از معتمدان از بیابان سرخس بدارالسلطنه هرات فرستاد كه خود نیز متعاقب آن صوب رود و كس بجانب مرو نزد محراب خان حاكم آنجا نیز فرستاده مجاری احوال خود اعلام كرد.
محراب خان توجه او را از راه مرو ابست و الیق دانسته تكلیف آمدن مرو كرد ولی محمد خان نیز راغب آمدن مرو گشته متعلقان در قلعه چهارجو گذاشت و قلعه را بیكی از اهل اعتماد سپرده با سایر عظماء و ملازمان و رفقا كه اعظم ایشان خواجم بیردی اتالیق بود و نیك و بد سیصد نفر میشدند بمرو آمد و محراب خان بلوازم استقبال استعجال نموده او را باعزاز و احترام لایق بشهر آورد و همان ساعت كس بپایه سریر اعلی فرستاده حقیقت تشریف قدوم پادشاه اوزبك را عرض كرد و خود نیز آنچه سبق ذكر یافت مكتوب شوق آمیز بخدمت اشرف نوشت.
بالجمله چند روزی در مرو استراحت نموده محرابخان كما ینبغی و یلیق بخدمات میزبانی پرداخت و ضیافتهای پادشاهانه كرده پیشكشهای لایق گذرانید و از آنجا روانه مشهد مقدس معلی گشته در چهار باغ مشهد نزول كرد میرزا عرب برادر شاه نظر خان توكل كه از جانب برادر داروغه و جانشین بود و امراء عظام آن حوالی [591] بمراسم خدمت كاری قیام نموده پیشكشهای لایقه كشیدند و قریب بیست روز در مشهد مقدس توقف نموده از رنج راه و محنت گاه و بیگاه آسوده گشت و از آن جا آهنك عراق كرده امراء عظام كه در سمت راه بودند منزل بمنزل خدمت بتقدیم رسانیده بدستور آن‌

آهنك ولی محمد خان پادشاه اوزبك از خراسای بسمت عراق‌

پیشكش میكشیدند و ضیافت میكردند و چون بحدود بسطام رسید فریدون خان حاكم استرآباد بنوعی كه از جانب اشرف مأمور بود از استر- آباد ببسطام آمده تا چشمه الهاك كه هشت فرسخ است استقبال كرد و تحف و هدایا گذرانیده و خدمات شایسته بتقدیم رسانید و تا سمنان و خوار كه ملك عراق است وكلاء فریدون خان متفكل خدمت بودند در خوار علی قلی بیك جان ایشیك آقاسی باشی شاملو كه از اصفهان حسب- الفرمان قضا جریان باستقبال رفته بود رسید.
بعد از كورتش و آداب دریافت ملازمت اول از جانب اشرف اعلی پرسش نمود سخنان محبت طراز دوستانه القاء نمود و در آن روز رخصت میهمانی طلبیده روز دیگر بلوازم ضیافت پرداخت و تكلفات مرغوبه نموده تحف و هدایا گذرانید و بمقربان و مخصوصان بل سایر ملازمان تواضعات آدمیانه بظهور آورد و از آنجا منزل بمنزل خدمات شایسته بتقدیم رسانیده بخطه دلپذیر كاشان آورد اهالی كاشان میدانرا چراغان كرده زیاده از مأمول خدمات نمودند و آن حضرت دو سه روزی در كاشان استراحت نموده روانه دارالسلطنه اصفهان شد مقدمات مذكور از تقریر واردین آنصوب بتحریر پیوست اگر اختلافی در سبب اختلال احوالش بوده باشد حمل بر تخالف اقوال نموده كمیته را بكذب و خلاف متهم نسازند و العهدة علی الرواة.
ص: 836

ذكر آمدن ولی محمد خان بدرگاه سدره نشان و ملاقات آن پادشاه عالیجاه با قهرمان زمان و خسرو ایران‌

اشاره

دستان سرایان انجمن قصه پردازی و پیرایه بندان بزم سخن سازی پیشگاه ایوان بلند پایه سخن را بدین نمط آذین بسته‌اند كه چون وصول ولی محمد خان بكاشان قرع سمع اهل صفاهان گردید موازی بیست هزار بندق انداز بلده و بلوكات سرانجام داده حاضر ساختند كه در روز استقبال از شهر تا موضع دولت آباد كه سه فرسخ است دو رویه صف كشیده ایستاده باشند و تمامت چهار بازار نقش جهان و قیصریه و خانات و قهوه‌خانه‌ها را آذین بندی كرده شهر و بازار چون نوعروسان حجله‌

آمدن شاه عباس و اعیان دولت باستقبال ولیمحمد خان‌

نشاط آرایش یافت و در روزی كه ولی محمد خان داخل شهر میشد حضرت شاه جمجاه فریدون بارگاه بسعادت و اقبال بعزم استقبال سوار شده با امراء و اركان دولت سیما الله ویردیخان و الله قلی بیك قورچی باشی و ندر خان مهردار و سایر امراء و اعیان كه در پایه سریر خلافت مصیر حاضر بودند از حسن خلق و مهربانی و میهمان نوازی رسوم و آداب پادشاهانه را منظور نداشته از غایت بی‌تكلفی تا موضع دولت آباد كه سه فرسخ است تشریف بردند و از آنجا چند گام پیشتر نهاده باو رسیدند و از عواطف ذاتی و اخلاق حمیده بی‌تكلفانه همچنان او را سواره دریافته بمصافحه و معانقه پرداختند و بزبانی انواع اشفاق و مهربانی و پرسشهای دوستانه و تواضعات یارانه بظهور آورده امراء عظام قزلباش نیز راه رسم مردمی و آداب تواضع مملوك داشتند.
آقا كمال دولت آبادی از خدمت اشرف استدعا نمود كه آن میهمان گرامی را لحظه در كلبه درویشانه فرود آورند حسب الالتماس آن پیر جوكار باتفاق بمنزل او رفتند و او از خانه خود تا بیرون آنموضع اقمشه و اجناس مناسب پای انداز گسترده چنانچه باید و شاید بلوازم ضیافت پرداخت و آنچه لایق دانست پیشكش كرد و از آنجا بسعادت و اجلال سوار شده متوجه شهر شدند از موضع دولت آباد تا نقش جهان از سركار خاصه شریفه اجناس و اقمشه لطیفه برسم پای انداز گسترده شده بود و از دو طرف تفنگچیان یسل بسته ایستاده بودند از ازدحام خلایق و انبوهی تماشائیان كه در عرصه خیال گنجائی نداشت طرق تنگی پذیرفته عبور شاه و سپاه یكسان نبود بنا بر آن حضرت اعلی با ولی محمد خان تكلم آغاز نهاده آهسته آهسته طی مسافت مینمودند و چند جا توقف فرموده جهة انبساط خاطر او جرعهای نشاط نوشیده صحبت سراسبی میداشتند و انواع مهربانیها بظهور میآوردند و چون بدروازه شهر رسیدند حسب الامر اشرف لحظه دروازه را بستند كه از كوچه و بازار گذار توانند كرد.
القصه باعزاز [592] و كامرانی داخل شهر شده در منازل مرغوب كه جهت سكنی آن حضرت تعیین شده بود نزول نمود و علیقلی خان بدستور میهماندار بود و همه روزه مایحتاج و ضروریات سركارش از سركار خاصه شریفه بر وجه لایق سرانجام مییافت شعراء بلاغت شعار اشعار آبدار و تواریخ
ص: 837
مرغوب در سلك نظم كشیدند از آنجمله خواجه شعیب جوشقانی كه از اكابر و اعیان جوشقان و درین هنگام در سلك وزراء و متكلفان مهام دیوانی منسلك و بسیار شیرین كلام و صاحب طبیعت عالی است این تاریخ گفت:
تاریخ
چون ز گردشهای چرخ منقلب‌گشت پیدا در بخارا انقلاب
شاه تركستان ولیخان آنكه هست‌زیب بخش دولت افراسیاب
رهنمون شد دولت او را تا نهادزو بدرگاه شه مالك رقاب
شاه عباس قدر قدرت كه هست‌كامران و كامبخش و كامیاب
این قران سعد را تاریخ جوگشتم از اندیشه قدسی خطاب
ساخت روشن شمع مجلس را و گفت:«ماه شد مهمان بزم آفتاب» این مصراع هزار و نوزده است موافق تاریخ توجه او اما در اینوقت كه بعز ملاقات فایز گردید آغاز هزار و بیست شده بود و آن نیز بتعمیه حاصل است زیرا كه مراد از روشن كردن شمع مجلس بعمل تشبیه تحصیل الف است.
تاریخ دیگر فرزند ارجمند محمد صالح برادر زاده مسود اوراق گفته بود موافق هزار و بیست آن نیز ثبت افتاد:
عباس شه آن سپهر احسان‌كز پرتو اوست زیب ایران
آمد بدرش ز روی اخلاص‌بر دست گرفته تحفه جان
قا آن زمان ولی محمداورنگ نشین ملك توران
جستم ز خرد چو سال تاریخ‌گفت: آمده پادشاه توران

مهمانی حضرت اعلی شاهی پادشاه اوزبك را در خلوتخانه خاص‌

روز دیگر حضرت اعلی بوثاق او تشریف قدوم ارزانی داشته بآئین بزرگی و میهمان نوازی پرسشهای دوستانه و دلجوئیهای مشفقانه بظهور آوردند و اگر گاهی از اطوار او قبض خاطر و كدورت و ملالی كه از گردش چرخ كجرفتار داشت مفهوم میگشت حضرت اعلی بشكفتگی و گرم اختلاطی رفع آن كرده در مهربانی و دلجوئیها می‌افزودند و چون یك دو روز از رنج راه و مشقت سفر فی الجمله آسودگی یافت در خلوتخانه خاص بزم ضیافت بآئین بزرگان روزگار ترتیب یافته مجلس پادشاهانه آراستند و جناب خانی با چند نفر از خواص ملازمان و مقربان بآن محفل جنت نشان درآمده نواب همایون اعلی بنفس نفیس در آن انجمن بهجت فزا بی‌تكلفانه بمجلس آرائی توجه مینمودند و پریچهرگان لاله عذار در آن عشرت سرای شادمانی اقداح راح ریحانی و جرعه‌های دوستكانی بگردش
ص: 838
آورده مطربان خوش آهنگ و مغنیان نیز چنك بنوای دلگشا زنگ زدای خواطر گشته حوروشان عراقی و خراسانی برقاصی درآمده خرامش و جلوه‌گری آغاز نهادند
شعر
در آن فرخنده بزم و محفل خاص‌همی بودی ز شادی زهره رقاص
بهر گوشه خرامان دل ستانی‌بهر طرفی روان آرام جانی
بهشت آسا در آن رشك گلستان‌بخدمت ایستاده حور و غلمان ولی محمد خان از مشاهده آن بزم خلد آئین كه مشحون بچندین حور و غلمان بود حیرت افزا بوده آثار بهجت و خرمی بظهور میآورد و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بسخنان دلكش و مهربانیها كه در چنین اوقات پسندیده عالمیان است تسلی بخش خاطر تفرقه آلودش بودند و امراء و مقربان او را بثبات عهد و حسن وفاداری و رعایت حق نمكخوارگی ستوده وعده‌های جمیل میدادند و تا قریب بصبح صحبت پادشاهانه انعقاد یافته دقیقه از دقایق مردمی و مهمان نوازی فرو گذاشت نكردند و تفصیل آنچه بر سبیل نزل و اقامت شایسته میهمانی چنان و درخور همت میزبانی چنین از نقود وافره و انواع ملبوس و ضروریات بیوتات و غیر ذلك ارسال یافت موجب تطویل بود عنان قلم از تحریر كیفیت و كمیت آن كشیده داشت. چون حضرت اعلی شاهی ظل اللهی در آن ایام خجسته فرجام جهت تنشیط خاطر و انبساط ضمیر اكثر اوقات در میدان نقش جهان كه نگارستان صوری و بهارستان معنوی بود با مخصوصان و مقربان بنشاط چوگان بازی و قبق اندازی آتشبازیها كه استادان آتشباز بفنون غریبه ترتیب میدادند مشغولی میفرمودند در ایام معاشرت و همصحبتی ولی محمد خان بدان شغل شگرف پرداخته بعد از چوگان بازی و قپق اندازی آتشبازان گرم دست آتش فعل اسباب آنها را مهیا كرده آتشبازیهای غریب عجیب كه هرگز مشاهده نكرده بود تماشا كرد بعضی از اسباب آتشبازی در فیل بزرگی از افیال پادشاهی تعبیه كرده [593] بودند در حین آتش دادن و توپ انداختن از آن كوه پیكر آتشخوی زمین نورد بادپا حركات عجیب و حملهای مهیب مشاهده گشت كه موجب انبساط خاطر جناب خانی و حاضران بساط اقدس گردید و نظارگیان تماشائی اطراف و جوانب میدانرا فرو گرفته نظاره‌گر آن انجمن بودند و بعد از فراغ از آن شغل سرور افزا بسیر چراغان چهار بازار و قیصریه و خانات تشریف برده در هر مكانی صحبتی و در هر شبستانی عشرتی انعقاد مییافت و حضرت اعلی هر دم و هر ساعت بتقریبی در بی‌تكلیفی و تواضع افزوده حسن خلق و گرم اختلاطی بیشتر از پیشتر بظهور میآوردند و مكررا صحبتهای چراغان و مجلسهای نقش جهان اتفاق افتاد.
در اول تحویل سرطان كه بعرف اهل عجم و شكون كسری و جم روز «آب پاشان» است باتفاق در چهار باغ صفاهان تماشای آب پاشان فرمودند و در آنروز زیاده از صد هزار نفس از طبقات خلایق و وضیع و شریف در خیابان چهار باغ جمع آمده بیكدیگر آب میپاشیدند از كثرت خلایق و بسیاری آب پاشی زاینده رود خشكی پذیرفت و فی الواقع تماشای غریبی است.
بالجمله بعد از فراغ از سیر و صحبت و آسودگی سفر گفتگوی سلطنت و اصلاح اختلال مهام دولت بمیان آمده از طغیان برادر زاده و بد عهدی ملازمان و اختلالی كه باقتضای قضا بهر جهة روی داده بود سخنان مذكور گشت هر چند تمشیت امور عالم در قبضه ارادت و اختیار حی قدیر و انتظام
ص: 839
مهام بنی آدم در مشیت آفریننده هر صغیر و كبیر است و تدبیر عقلاء دهر را در تقدیرات ازلی دخلی نه كه یفعل الله ما یشاء و یحكم ما یرید اما بمقتضی عقل دوراندیش رأی جهان آرا اقتضای آن مینمود كه چون اعانت و امداد جناب خانی بر ذمت همت بل كل طبقه قزلباش لازم آمده مناسب آنست كه موكب نصرت قرین شاهی بمرافقت عالی بجانب خراسان در حركت آمده جناب خانی را با لشكر گران روانه دیار خود گردانند كه اگر بنهضت همایون احتیاج افتد زودتر لوازم مدد و كمك بظهور آید لیكن در اینسال چون سردار روم كه در سال گذشته به تبریز آمده بازگشت در دیار بكر قشلاق كرده اگر چه گفتگوی صلح در میان دارد اما اعتمادی بر اقوال رومیان نیست بنابر تنظیم امور دولت عزیمت سفر آذربایجان در خاطر مصمم است و فسخ آن موجب مفاسد كلیه اولی اینكه جناب خانی این خانواده را خانه خود دانسته در هر جا از ممالك محروسه اختیار نماید رحل اقامت انداخته چند گاه بآسایش و استراحت پردازد كه انشاء الله تعالی در اینسال امور ضروری سرحد را انتظامی داده خاطر از آن صوب جمع گردد در سال دیگر بتوفیق الله باتفاق یكدیگر عنان عزیمت بصوب مقصد انعطاف داده لوای ملك ستانی برافرازیم.
ولیمحمد خان تصدیق كرد كه حضرت اعلی را فسخ عزیمت آذربایجان كه در خاطر اشرف استقرار دارد لایق دولت نیست اما از كنگاش اتالیقان و بهادران رفیق قرارداد خاطرش آن بود كه بازگشتن او عاجلا بجانب ماوراء النهر لازم است و تأخیر و تعویق در آن مناسب وقت نیست زیرا كه اكثر امراء و حكام اوزبكیه كه در آن ولایت‌اند گماشته و نصب كرده اویند تا غایت نزد امام قلیخان نیامده چشم انتظار در شاهراه این طرف دارند و تا كافه خلق سر بچنبر اطاعت او در نیاورده‌اند و او را هنوز شوكت و اقتدار تام حاصل نشده بدفع حادثه میباید پرداخت كه بعد از تمكن و استقرار او بر سریر دولت كار مشكلتر خواهد بود و رفاقت و همراهی جنود مرضی خاطر اوزبكیه نیست و یمكن كه اگر سپاه قزلباش همراه باشد موجب رمیدگی خلق گشته از خوف و بیم جمعیتی كه ملحوظ خاطر است روی ندهد و چون از آثار سلف و اخبار ماضی بتحقیق پیوسته كه تا غایة هر كس از سلاطین اوزبكیه و چغتای بدین دودمان قدس نشان كه خاندان ولایت و كرامت است توسل جسته بر حسب دلخواه كامروا گشته غرض از آمدن بدین صوب آن بود كه تیمنا و تبركا بسعادت ملاقات اشرف فایز گشته كمر همت از این دولت بسته روی بمقصد آورد اكنون ملتمس آنكه توجهات ظاهر و باطن دریغ نداشته بهمت یار و مددكار باشند و امیدواریم كه بیمن توسل این دودمان والا و توجه ظاهری و امداد باطنی همایون اعلی بر حسب نیت كامروای مقصود و كامیاب دولت گردیم و اگر مهم نوع دیگر باشد و آنچه مكنون خاطر دوستان است بظهور نه پیوندد و مدد و كومك قزلباش لازم افتد همان امراء و لشكریان خراسان كافی‌اند اشاره فرمایند كه بیگلربیگی خراسان با جنود قزلباش آماده كومك بوده هر گاه احتیاج افتد همراه فرزند اعز رستم محمد كه در هرات است روانه شوند و حضرت اعلی را از شمول عاطفت و مهربانی مطلب آن بود كه چون باین دودمان والا توسل جسته در تدارك اختلال احوال او كه امریست عظیم و كاریست بزرگ بتأنی و تأمل فكری بصواب اندیشند زیرا كه میانه او و اوزبكیه بفساد انجامیده چندان وثوق و اعتمادی [594] برایشان نمانده بود تا آنكه چند مرتبه مجالس كنگاش انعقاد یافته ریش سفیدان و معتمدانش بازگشتن را بتعجیل بیمدد و كومك قزلباش صایب شمرده مبالغه بسرحد افراط رسانیدند و از جانب خراسان نیز اخبار میرسید كه جمعی كثیر از سپاه اوزبك منتظر ورود مقدم خانند بعد از گفتگوی بسیار جناب خانی جانب رفتن را ترجیح داده نیك و بد آنرا بگردن خود گرفتند و حضرت
ص: 840
اعلی رضا جوی گشته در روانه نمودن او توجهات پادشاهانه بظهور آورده اسباب و مایحتاج سركار او و ملازمان از نقد و اجناس و اسب و استر و شتر و خیمه و یراق بیوتات و غیر ذلك بر وجه لایق سرانجام یافت و در روزیكه حضرت اعلی شاهی ظل اللهی ساعت سعد جهة یساق آذربایجان اختیار فرموده پیشخانه همایون در كنار زاینده رود نصب فرموده از آنجا بشهر نقل نموده بودند ولی محمد خان را طلب فرموده آنشب با یكدیگر صحبت مخصوصانه داشتند و بسیاری از سخنان حقیقت پیرا در امور ملك داری و تألیف قلوب دوست و دشمن و عفو نمودن از جرایم بی‌اختیار لشكر و اعلام نمودن حقایق یومی و سوانح غیبی بر زبان الهام بیان آورده سفارشات بلیغ كردند و از همراهان خصوصا خواجم بیردی اتالیق در باب خدمت و جانسپاری و دولتخواهی عهد و میثاق گرفته یكدیگر را وداع كردند و زینلخان بیك شاملو را كه از معتبران طایفه شاملو بود تعیین فرمودند كه تا آن جناب در قلمرو همایون باشد در ملازمت بوده روز بروز نزل و مایحتاج سرانجام داده متكفل خدمت باشد و جناب خانی بعد از وداع اشرف اعلی دو روز دیگر در شهر توقف نموده روز سیم روانه شد از جهلاء اوزبكیه بعضی اعمال ناصواب و بدسلوكی و خلافت و بی‌اندامیها صدور یافت كه بمحض رعایت جانب میهمان نوازی از آنها اغماض شد.

ذكر توجه ولی محمد خان از درگاه سعادت آشیان بصوب خراسان و ماوراء النهر و تمكن یافتن بر سریر سلطنت آن ولایت‌

اشاره

چون ولی محمد خان بنوعی كه در فوق بتحریر پیوست از خدمت اشرف جدا شده از اصفهان عنان توجه بصوب خراسان انعطاف داده از راه سیاه كوه كاشان روی بمقصد آورد و زینلخان بیك در ركاب عالی بلوازم خدمت قیام نموده منزل بمنزل بدستور امراء و احكام اعزاز و احترام نموده خدمات لایقه بتقدیم میرسانیدند و چون برخی از احوال آن جناب و شرح آمد و رفت او رقم پذیر كلك ظهور گشت اكنون ناگزیر واقعه نویس است كه سخن را در اینجا گذاشته سطری از احوال امام قلیخان و سوانح ماوراء النهر نگاشته بر سر سخن رود شمه از احوال او كه از واردین آن صوب معلوم گردید آنست كه چون ولیمحمد خان بنوعی كه مذكور كشت از بخارا بیرون آمده و عموم سپاه روی توجه بجانب امام قلیخان آوردند او بدولت و اقبالی كه از حكمت الهی باو روی آورد امیدوار گشته از حدود قرشی بجانب دارالسلطنه بخارا در حركت آمد و بفراغبال و كامرانی و اقبال پای بر مسند سلطنت و فرماندهی نهاده خطبه و سكه بنام خود كرد كوتوال ارك بخارا بقدم انقیاد پیش آمده مفاتیح دروب و خزاین تسلیم كرد ولایت بلخ و مضافات را ببرادر خود ندر محمد سلطان تفویض نمود و چون استماع نمود كه ولیمحمد خان متعلقان و یك پسر كوچك خود را در قلعه چهارجو گذاشته اراده تسخیر قلعه مذكور كرده جمعی از جنود و معتمدان خود را بر سر چهارجو فرستاد كوتوال قلعه طوعا او كرها بقدم انقیاد پیش آمده قلعه را بدست داد حسب الامر متعلقان و مردم ولی محمد خانرا كوچانیده ببخارا بردند و قلعه را بیكی از اهل اعتماد سپردند امام قلیخان بعد از ملاقات متعلقان بیكی از ازواج عم بزرگوار آی خانم نام كه محبوبه عم بود تعلق و تعشق آغاز نهاده اراده معاشرت و همصحبتی نمود و آن عفیفه رضا نمیداد امام قلیخان دست در دامن قاضی و مفتی زده از ایشان چاره جست از مترددین آن صوب استماع رفت
ص: 841
كه متشرعین بخارا همگی از این مقدمه كناره جستند.
اما قاضی دین بباده داده دنیا پرست بخارا بر وفق رضای امام قلیخان فتوی نوشت كه چون ولیمحمد خان شعار رفضه گرفته از جریده ایمان و دایره مسلمانی بیرونست و ازواج از او مطلقه‌اند و ایشانرا بحباله دیگری درآمدن جایز و آن جمیله را بوجه شرع تسلی داده میانه او و امام قلیخان عقد مناكحه و تزویج انعقاد یافت و این فعل شنیع را كه نزد خدا و خلق مذموم است ارتكاب نموده تصرف در حلیله [595] عم كرد بداحال خلقی كه این شیوه شعار ایشان بوده باشد و معهذا موافق ملت و مطابق شریعت شمارند آری
مصراع
پیغمبر عشق را كتابی دگر است
در خلال این حال سلاطین زاده‌های تركستان از وقوع این وقایع طمع در ملك كرده تاشكند را بحیطه ضبط درآورده لشكر بسمرقند كشیدند و امام قلیخان بدفع شر لشكر قزاق بجانب سمرقند در حركت آمد و ندر محمد سلطان برادرش را مقرر داشت كه عساكر بلخ و آن حدود جمع آورده در سمرقند باو پیوند و چون امام قلیخان بسمرقند رسید با سلاطین زاده‌های قزاق طرح دوستی انداخته ریش سفیدان طرفین حكایت صلح بمیان آوردند و ولایت تاشكند و بعضی قصبات آنحدود را بسلاطین زاده‌های مذكور گذاشته از جانبین گرك آشتی گردید.
اما جنود ماوراء النهر چون اعتمادی بر قول قزاق و سپاه تركستان نداشتند در سمرقند رحل اقامت انداخته متعرض یكدیگر نمیشدند در این اثناء خبر والده امام قلی خان رسیده او را شوق معاشرت محبوبه نیز غالب بود امراء و لشكریانرا در سمرقند گذاشته با معدودی از خواص و مقربان بقصد عیادت والده ببخارا آمد و چند روزی با محبوبه عم بر بستر عشرت و شادكامی غنوده در بخارا روزگاری بفراغت میگذرانید كه طنطنه رایات نهضت ولی محمد خان در آن ولایت بلندی گرفت و موجب تفرقه خاطر و پریشانی ضمیر اماقلی خان گشته در بخارا مجال اقامتش نماند سه روز قبل از وصول ولی محمد خان والده و متعلقان و محبوبه را برداشته از بخارا بجانب قرشی رفت اكنون بر سر تتمه احوال ولی محمد خان بازگردیم الحاصل چون جناب خان بمشهد مقدس رسید متردد بود كه آیا از آنجا بدارالسلطنه هرات رفته پسرش را بخود ملحق ساخته با كومك قزلباش از راه بلخ رود یا بمرو رفته از راه چهارجو ببخارا در آید چند نفر از هواخواهان او كه متعاقب از بخارا آمده بودند رفتن او را از راه مرو صایب شمرده میگفتند كه چون اكثر سپاه در سمرقند اقامت دارند و بخارا خالی است امید است كه بمجرد وصول موكب خانی تختگاه بخارا بآسانی بدست درآید و چون مجددا جلوس عالی در مقر دولت اتفاق افتد و آوازه وصول موكب پادشاهی در ماوراء النهر شیوع یابد تفرقگی و پراكندگی در میانه مخالفان افتاده مهم بر وفق دلخواه دوستان صورت پذیر میگردد جناب خانی بدین كنگاش عمل نموده از مشهد مقدس بمرو تشریف بردند و محراب خان نیز رفتن او را بی‌كومك قزلباش كاره بود و مصلحت نمیدید ریش سفیدان اوزبكیه بدلایل معقوله او را تسكین دادند و محراب خان بلوازم خدمت و میزبانی اقدام نموده خدمات شایسته به تقدیم رسانید بعضی از جنود اوزبكیه كه در چهارجو بسیار بوده از نیك و بد قلعه اطلاعی داشتند خصوصا كمال خواجه متقبل آن قلعه شدند و ولیمحمد خان آن جماعت را بصوابدید محراب خان با فوجی از بهادران بر سر چهارجو بر سبیل ایلغار فرستاده خود نیز متعاقب در حركت آمد و محراب خان چند فرسخ
ص: 842
مشایعت نموده نخواست كه موكب عالی بالكلیه از كومك قزلباش خالی باشد موازی پانصد نفر از غازیان قزلباش و بندق اندازان ماهر ملازمان موكب عالی گردانید كه تا هر جا صلاح باشد موافقت نموده بلوازم خدمت و جانسپاری اقدام نمایند و هر گاه رخصت یابند بازگردند و پیش آمدها ایلغار نموده صبحی بپای قلعه چهارجو رسیده از رخنه كه میدانستند بالا رفته علی الغفله بقلعه درآمدند و دروازه‌ها گشوده تصرف در آن قصبه كردند و متعاقب موكب عالی نیز رسیده در چهارجو نزول اجلال نمودند حاكم آنجا كه در ارك بود جز اطاعت و متابعت چاره نیافت و ولی محمد خان چهارجو را بمعتمدان سپرده فوجی از بندق اندازن محراب خان را در آن قلعه گذاشته بر سبیل تعجیل روانه كنار آب آمویه گشت و كمال خواجه را پیشتر فرستاد و او از معبر چهارجو گذشته روی توجه ببخارا آورد آوازه وصول موكب پادشاهی در آن حدود شیوع یافته جمعی از هر طرف باو پیوستند امام قلیخان كه با اندك مردمی جریده آمده به عیش و عشرت مشغول بود از ورود موكب پادشاهی خبر یافته چون قوت مقابله و متقاتله نداشت مضطرب-

ورود ولی محمد خان پادشاه اوزبك ببخارا

الاحوال چنانچه در فوق بتحریر پیوست والده و متعلقانرا برداشته بجانب قرشی گریخت و ولی محمد خان از فرار او خبر یافته خواجم بیردی اتالیق را پیشتر روانه شهر نمود و از در روز پنجشنبه شانزدهم شهر جمادی الثانیه داخل دارالملك بخارا گشته كافه خلایق بعزم استقبال بیرون آمدند و جناب خانی روز هفدهم ماه مذكور بفراغبال و سرور قلب داخل شهر گشته دیگر باره در مقر دولت بكامرانی پای بر مسند جهانبانی نهاد خطبه و سكه بدستور باسم و لقب شریفش مزین گشت سادات و علماء و ارباب و اهالی بخارا به كورنش عالی استسعاد یافته آثار بهجت و شادكامی بظهور آوردند اما ولیمحمد خان از واقعه حلیله پریشان خاطر و اندوهناك گردیده اصلا مسرت و شكفتگی كه در اینوقت مقتضای طبع بود پیرامون خاطرش [596] نمی‌گشت و قاضی را كه تكفیر او كرده زوجه او را بعقد امام قلیخان درآورده بود بمعرض یرغو حاضر كرده از آن امر ناپسند استفسار نمود قاضی سر خجالت پیش انداخته بتعدی سلطانی و بیم ضرر و دیگر عذرهای ناموجه تمسك میجست و نواب خانی در مقام سیاست درآمده آتش غضب دمبدم زبانه میكشید بالاخره بشفاعت سادات و علماء و احتراز از اهانت ارباب علم متعرض نتوانست شد اما خفت و خواری بسیار كشید و همچنین از طبقه اوزبكیه و اعیان بخارا كه با او غدر و نفاق اندیشیده بودند بمعرض یرغو درآورده از خشم طبیعت و غایت آزردگی با آن جماعت خشونت آغاز نهاد و صبر و بردباری و فرصت هر كار جستن كه در امور سلطنت از مقتضیات عقل و لوازم احتیاط است منظور نداشته اكثر مردم را گیرانیده بمصادره و مؤاخذه كشید این شیوه بر طبایع قوم گران آمده ارباب توهم از بیم عقوبت و انتقام از او متوحش گشتند و طوایف اوزبكیه اگر چه بحسب ظاهر دعوی اخلاص و فدویت می‌نمودند اما باطنا همان شیوه غدر و نفاق مسلوك داشته خطا را در نظر از صواب میشمردند و در اموریكه خیر و صلاح او در آن نبود اصرار میكردند تا آنكه مكنون خاطر خود را بظهور آورده عاقبت از بد عهدی و سست پیمانی و نفاق اوزبكیه رسید باو آنچه از كلام آینده بوضوح میپیوندد.
ص: 843

گفتار در نهضت ولی محمد خان از دار الملك بخارا بجانب سمرقند و محاربه او با امام قلی خان و اختتام احوال آن پادشاه‌

اشاره

چون منشی دیوان قضا و طغراكش مضمون یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ طغرای غرای تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ ...
وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ را از منشور دولت ولی محمد خان بگزلك تقدیر محو ساخته برقم تذل من تشاء مرقوم و مختوم گردانیده بود سعی و كوشش فایده نداد و هیچ تدبیرش موافق تقدیر نیفتاد و آنچه بظاهر خیر تصور میكرد بر حسب كریمه عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ شر نتیجه داد.
بالجمله چون ولی محمد خان بنوعی كه مذكور گشت در مقر سلطنت و مستقر دولت قرار گرفته گلشن دولت او كه از خشك سال حوادث و نوایب روی بپژمردگی آورده بود دیگرباره سرسبزی آغاز نهاد و نیكخواهان از اطراف و جوانب بتهنیت و مباركبادی آمده غلبه و ازدحام تمام در پایه سریر سلطنت مصیرش پدید آمد و مشخص نبود كه امام قلیخان بكدام طرف رفته جمعی ناقص خردان خوش آمدگو و خوشامدگویان تقرب‌جو مینمودند كه امام قلیخان را در این ولایت محل اقامت نمانده مفر و مقری ندارد و بجانب بلخ بمظنه آنكه مبادا برادر كوچكتر خلاف ورزد نمیتواند رفت و بغیر از آنكه بكابل رفته عزیمت هندوستان نماید نوع دیگر محتمل نیست و لشكریان كه در سمرقندند هر گاه وصول موكب عالی و فرار امام قلی خان نزد ایشان بوضوح پیوندد عنقریب فوج فوج روی امید بدرگاه عالی آورده‌

نامه نوشتن ولی محمد خان بشاه عباس‌

غاشیه اطاعت و بندگی بر دوش خواهند گرفت و طریق دیگر احتمال نمیدادند.
ولیمحمد خان از غلوی خوشامدگویان و هرزه درائی ارباب نفاق كه بظاهر شعار دولتخواهی پیش گرفته بباطن اسباب ادبار سرانجام میدادند راه صواب گم كرده از حزم و دور اندیشی غافل افتاد و خود را پادشاه بیمنازع مطلق العنان تصور كرده نامه اخلاص آمیز محتوی بر حقایق حال و تمكن و استقلال خود بر سریر دولت و اقبال و فرار امام قلیخان و اطاعت و انقیاد جنود اوزبك بپایه سریر اعلی ارسال داشت و از طبقه قزلباش معدودی بجهت اعلام اخبار نگاهداشته تتمه را رخصت معاودت داد.
اما كم حوصلگی كرده همه روزه در بخارا تهدید قتل و سیاست عموما باهل نفاق میدادند و آن طایفه ازو خایف و هراسان بودند.
در این اثنا بوضوح پیوست كه امامقلی خان بقلعه قرشی درآمده و در آنجا توقف دارد ولی محمد خان از شنیدن این خبر بی‌آرام گشته با موازی هفده هزار كس كه در موكب او جمع آمده بودند از مركز دولت بجانب قرشی در حركت آمد بقصد آنكه اگر امام قلیخان محصور گردد بمحاصره پرداخته او را بدست آورد و اگر از آنجا نیز فرار نماید یكبارگی از درجه اعتبار افتد بعد از آن یك دو سر مرحله پیمود ریش سفیدان و بهادران موكب عالی صلاح در آن دیدند كه اول بجانب سمرقند رفته
ص: 844
آن جماعت را دلاسا نموده بخود ملحق سازند و بعد از آن از روی اقتدار و استقلال بدفع خصم پردازند ولیمحمد خان بگروه قزلباشیه كه همراه بودند خصوصا ببوداق بیك قاجار مشورت نمود ایشان متفق اللفظ گفتند كه در این وقت كه امام قلیخان [597] با معدودی در قرشی است و اعوان و انصارش در سمرقندند اولی این است كه زودتر بقرشی رسیده خاطر از مهم او فارغ گردانیم كه اگر او از دست بدر رفته بسمرقندیان پیوندد كار مشكلتر میشود.
ولی محمد خان را این رأی پسندیده‌تر افتاده هر چند سعی نمود كه خود را بتعجیل بقرشی رسانیده صیدی را كه بدام افتاده از دست ندهند ریش سفیدان اوزبكیه مانع آمده رفتن سمرقند را

نفاق و غدر ریش سفیدان اوزبك با ولیمحمد خان‌

ترجیح داده در آن ماده غلو كردند و جناب خانی نیز رضا جوی گشته باین رای خطا كه از مكر و حیل اندیشیده بودند عمل نمود و عنان از راه قرشی پیچیده بجانب سمرقند در حركت آمد و مكتوب محبت آمیز بسلاطین- زاده‌های قزاق نوشته ایشان را بسلوك طریق موافقت دلالت نموده وعده های جمیل داد.
شمه از احوال امراء و اعیان سمرقند در حال اول كه اخبار وصول ولی محمد خان و تمكن او در دار الملك بخارا و فرار امام قلیخان مسموع آن طبقه گردید بعضی از ایشان دل بر متابعت و انقیاد او نهاده در مقام اعتذار درآمدند و برخی كه ازو خایف و هراسان بودند در موافقت و مخالفت متردد بوده در میان خوف و رجا روزی بشب میآوردند بعد از آنكه بودن امام قلیخان در قرشی و عطفه عنان ولی محمد- خان از قرشی بسمرقند نزد ایشان محقق گشت آن مردم دو گروه گشته گروهی شعار دولتخواهی ولیمحمد- خان ظاهر ساخته فوجی هواخواهی امام قلیخان پیشنهاد همت گردانیدند و چند نفر از خواهان او بسرعت برق و باد بجانب قرشی رفته امام قلیخان را از حقایق حال خبر داده او را بایلغار از راه غیر معهود بسمرقند رسانیدند و چون بلشكریان هواخواه پیوست دیگر باره بدولت خداداد امیدوار گشته كمر محاربه عم چست بر میان بست و گروه ولی محمد خانی بدینجهت ضعیف الحال گشته پراكندگی در میانه ایشان افتاد و جناب ولی محمد خان از این مقدمات غافل بود و ریش سفیدان و بهادران خاطر- نشان او كرده بودند كه سرعت استعجال در حركت جانب سمرقند موجب زیادتی وحشت و افزونی خوف و دهشت و باعث فرار اكثر آن مردم است صلاح دولت در آنست كه آن طایفه را بعواطف پادشاهانه مستمال و امیدوار ساخته بتأنی طی مسافت مینموده باشد كه رفته رفته خوف و دهشت از آن قوم زایل گشته باستقبال موكب عالی توانند آمد و خان بصوابدید ایشان عمل نموده آهسته آهسته میرفت و لحظه بلحظه مترصد و منتظر وصول آن جماعت میبود و از غایت غفلت كه از مزاح- گوئی اوزبكان باو راه یافته بود چمن دولت خود را از خار تعرض معاندان پاك و صفی تصور نكرده احتمال مخالفت احدی نمیداد.
در این اثنا جمعی از جانب سمرقند رسیده او را از وصول امامقلیخان و اتفاق آنمردم بموافقت او و مخالفت خان و تفرقه و پریشانی احوال هواخواهان آگاه گردانیدند.
ولی محمد خان از این اخبار پریشان خاطر گشته اندكی از خواب غفلت بیدار شد و با جمعی كه او را از رفتن قرشی بازآورده صیدیرا كه پابسته دام گرفتاری شده بود رهانیدند عتاب و خطاب آغاز نهاد آنجماعت باز بچرب زبانی و سخنان غفلت افزا او را تسلی داده نوید میدادند كه اندك بار مردم
ص: 845
سمرقند را چه حد و یارای آنست كه بمقابله موكب عالی دلیری كرده تاب شكوه پادشاهی داشته باشند عنقریب امام قلیخان را بتلافی تقصیرات دست‌آویز خود ساخته بخدمت میآورند یا معدودی از خایفان او را برداشته بطرف مغلستان فرار مینمایند ولی محمد خان مكررا كسان فرستاد كه بكیفیت و كمیت آن لشكر رسیده خبر جزم آوردند و فرستادگان نقل مینمودند كه آن جماعت از نیك و بد ده هزار كس بیش نیستند و خندق در پیش روی خود كنده‌اند ولی محمد خان با امراء كنگاش نموده قرار داد كه چون عدد سپاه اینطرف زیاده از جنود مخالف است بی‌تأمل بر سر ایشان رفته این قضیه را بنوك ناوك دلدوز و شعله تیغ جانسوز بقطع رسانند.
در این اثناء خبر رسید كه سلاطین زاده‌های قزاق كه دو برادر بودند با پنجهزار كس بكومك و امداد پادشاهی میان بسته متوجه ملازمتند امراء اوزبكیه متفق اللفظ گفتند كه امام قلیخان و اتباع او بمعاونت قزاق مستظهر بودند الحال آمدن ایشان باین طرف موجب یأس و نومیدی ایشان گشته سلك جمعیت آن گروه از این واقعه پریشان میكرد و صلاح دیدند كه تا وصول سلاطین زاده‌ها جنگ را موقوف دارند كه بعد از وصول ایشان بدانچه مصلحت باشد عمل شود تا آنكه بحوالی سمرقند رسیده تلاقی فریقین بتقارب انجامید.
در روز چهارشنبه ششم شهر رجب كه ولی محمد خان بمحاربه راسخ گشته مستعد قتال و جدال بود خبر وصول سلاطین زاده رسیده جناب خانی جمعی را باستقبال فرستاد یك برادر با سیصد نفر پیشتر آمده بكورنش عالی رسید و عرض كرد كه از شوق ملازمت خود بایلغار آمدم و برادرم با لشكر و حشر فردا بملازمت میرسد.
ولی محمد خان او را در آغوش مهربانی كشیده رسم معانقه بجای آورده اتالیقان عرض كردند كه چون برادر شما [598] از راه دور بایلغار آمده كوفت راه دارد امروز جنك را در تأخیر انداخته با او صحبت دارند كه فردا بتوفیق اللّه مهم ارباب خلاف بفیصل انجامد بنابر آن در آنروز فسخ عزیمت حرب نموده بمجلس آرائی و ترتیب اسباب ضیافت پرداخت و با سلاطین زاده مذكور و خواص و اتالیقان او صحبت ملوكانه داشت روز دیگر كه پنجشنبه هفتم شهر رجب بود قراولان خبر رسانیدند كه در اردوی امام قلیخان شورش و غوغائی عظیم است و لشكریان فوج فوج جبه و یراق بر خود مرتب ساخته سوار میشوند اگر

مهیای قتال شدن ولیمحمد خان‌

چه امراء همان تصورات واهی نموده از فرار نمودن خایفان و آمدن سایر لشكریان سخن می‌گفتند خان رعایت جانب احتیاط كرده جنود موكب عالی را نیز بپوشیدن جبه و یراق مأمور گردانید و چون سپاه مكمل و مسلح شدند سوار شده میمنه و نیزه و صفوف آراسته آماده حرب و قتال گردید چون تا غایت هیچكس بنابر كمی لشكر مخالف میانه این دو گروه جنگ احتمال نمیداد ولیمحمد خان نیز از وفور تهور زیاده حسابی از ایشان نمیگرفت درین روز ساعت بساعت از انهای قراولان علامت جمعیت و انبوهی لشكر و داعیه حرب بظهور میرسید تزلزل و اختلال در ناصیه احوال خان پدید آمد و چون مكرر در گفته‌های اوزبكیه خلاف ظاهر شد در اینروز بوداق بیك قاجار ملازم محراب خان را كه مرد سپاهی جنگ دیده كارآزموده و رفیق خان بود رفیق یكی از اتالیقان خود كرده فرستاد كه آن لشكر را بنظر احتیاط درآورده از كیفیت و كمیت آن آگاهی بخشند.
ص: 846
صحیح القولی از بوداق بیك مزبور نقل كرد كه میگفت چون همراه اتالیق پیش رفته بر بلندی برآمدیم زیاده از بیست هزار كس جنگی بنظر درآمد كه همه با اسلحه و یراق صفوف آراسته بآئین جنگ پیش میآمدند و ساعت بساعت علامت پیش آمدن ظاهر میشد باتالیق گفتم كه خانه شما خراب شود نمك این پادشاه بر شما حرام باد كه باو غدر كردید و در این مدت یك سخنی راست باو نگفتید كه فراخور آن فكری بحال خود نموده تدبیری اندیشد.
اتالیق گفت كه ما هم این معامله را چنین تصور نكرده بودیم حالا واقع شده اگر خبر واقعی دهیم موجب خوف و هراس لشكر میگردد مجملا بازگشته اتالیق مزاح گوئی چند كرد اما من حقیقت حال را عرض كرده گفتم این جماعت با تو غدر و نفاق پیش گرفتند كاش لشكر قزلباش را رخصت نمیدادی اگر چه اندك مردمی بودیم اما در معارك حراست وجود پادشاه كرده اگر شكستی روی میداد بتوفیق- اللّه بسلامت از معركه بیرون میتوانستیم برد حالا باری معدودی كه همراهند بجز حراست ذات شریف بخدمت دیگر مفرست جناب خان از سخنان بیغرضانه من مضطرب گشته قزلباشیه را امر كرد كه از حوالی جنیبتهای او دور نشوند چون بین العسكرین مسافت قریب شد در دست چپ موكب خانی حصار خرابی بنظر درآمد اتالیقان عرض كردند كه مبادا جمعی از مخالفان باین خرابه درآمده كمینگاه سازند و چون ما پیشتر رویم از عقب قول بزرك درآمده دستبردی نمایند.
اولی این است كه از جنود پادشاهی جمعی بمحافظت این خرابه تعیین كنند پانصد نفر از جنود اوزبكیه بدین خدمت مأمور شدند ارباب تدبیر صلاح دیدند كه چون قزلباشیه اكثر بندق اندازند و حصارداری بهتر از اوزبكیه میتوانند كرد ایشان نیز رفیق باشند خان تجویز نمیكرد ریش سفیدان اصرار نموده مبالغه بسرحد افراط رسانیدند و جناب خانی طوعا او كرها راضی شده بوداق بیك و رفقا را كه كمابیش دویست نفر میشدند رفیق اوزبكیه نموده بحصار مذكور فرستادند و اسبهای خود را در پای حصار گذاشته پیاده ببالا برآمدند و چون سپاه مخالف نزدیك شد قریب بدو هزار كس بآن حصار فرستادند فیمابین محاربه عظیم بوقوع پیوسته جمعی كثیر بضرب گلوله بندق اندازان قزلباشیه در پای حصار بر خاك هلاك افتادند و احدی مجال مداخلت نیافته بازگردیدند.
مرتبه دیگر دو سه هزار كس آمده كاری نساختند در این زد و خورد خبر بولی محمد خان رسید كه برادر پادشاهزاده قزاق كه با پنجهزار كس باراده كومك پادشاه می‌آمد بدلالت و ارشاد یكی از خواجه‌های نقشبندیه كه مرشد آن قوم است و سلاطین آن طبقه دست ارادت باو داده‌اند امداد امام قلیخان را پیشنهاد همت ساخته بجنود او ملحق گردید جناب خان از كومك و مدد قزاق مأیوس گشته استیلای سپاه مخالف و نااتفاقی و بی‌اخلاصی لشكر خود مشاهده نموده در شبكه قلق و اضطراب افتاده بوداق- بیك و قزلباشیه را از آن حصار طلب نمود كه از او جدا نشوند اوزبكیه در قزلباشیه آویخته مانع میشدند كه از رفتن شما مخالفان دلیر گشته بر ما ظفر مییابند و در معرض تلفیم بوداق بیك ممانعت ایشانرا اعلام كرده مقرر شد كه قزلباشیه را در آنجا گذاشته خود با چند نفر كه تواند آورد بیاید و او با هفت هشت نفری از حصار بیرون آمده خود را رسانیدند.
خان را بغایت مضطرب و اندوهناك یافتند در اینوقت سواری از مردم قزاق تاخته آمد و بپادشاه- [599] زاده سخنی گفته بازگشت پادشاهزاده پیش آمده معروض داشت كه برادرم پیغام كرده كه در حین آمدن چون سپاه امام قلی خان سر راه را گرفته بودند به آن طرف راه نیافته بی‌اختیار بایشان پیوستم و همین لحظه كه روبرو میشویم صف سپاه را ویران كرده بموكب عالی میپیوندم و رخصت طلبید كه پیشتر
ص: 847
رفته اگر مخالفان برادرش را تعاقب نمایند بمدافعه قیام نماید خان دانست كه این حكایت از صدق عاری است و ریش سفیدان مشورت نموده چون در آنوقت وجود و عدمش مساوی بود و از بودن او نفعی متصور نبود بالضروره رخصت داد و او با سپاه قزاق بیكسو رفته چون اندك از موكب پادشاه جدا شدند عنان تكاور بمهمیز خارا انگیز بیوفائی تیز كرده بمخالفان پیوستند این حركت موجب برهمزدگی قول و تفرق سپاه جوانغار و برانغار گردید مقارن اینحال قریب بده پانزده هزار كس از سپاه امام قلیخان بیكبار بطرف خان تاختند ولیمحمد خان كه مشاهده این حال نمود عار هزیمت و فرار بخود قرار نتوانست داد تیغ جلادت آخته بمقابله آن گروه تاخت سپاه قول و اكثر عظماء اوزبكیه كه با او بودند عنان از محاربه پیچیده خود را پس كشیدند و او با دویست سیصد نفری خود را بر آن لشكر خونخوار زده در دریای هیجا غوطه خورد از ارتفاع گرد و غبار و كثرت سواران معركه كارزار دوست از دشمن و غالب از مغلوب متمیز نمیشد چون غبار اندكی فرو نشست یكی از مردم امام قلیخان ولیمحمد خان را شناخته دید كه در

كشته شدن ولی محمد خان پادشاه بخارا

معركه زخمدار افتاده قدرت محافظت خود ندارد همان لحظه برداشته بنظر امام قلیخان رسانید امراء اوزبكیه كه خمیر مایه فساد بودند در قتلش تعجیل نموده هماندم خون آن برگشته بخت را بر خاك هلاك ریخته نقش وجودش از لوحه حیات ستردند بقای لشكر كه خویش و تبار یكدیگر بودند با هم آمیخته در این معركه زیاده از دویست سیصد نفر از طرفین كشته نشدند بوداق بیك و رفقا بعد از مشاهده اینصورت از حیات بقیه قزلباش كه در حصار بودند نومید گشته سر خویش گرفته جنك كنان خود را از جنك اوزبكان رهانیده روز را بشب رسانیدند و شب تغییر لباس كرده تا صبح طی مسافت نموده روز مخفی میگشتند تا آنكه بصد تشویش پیاده خود را ببخارا رسانیدند و از آنجا با سوداگران مروی رفیق شده در لباس تجار بمرو رسیدند و بتدریج از آنجماعت كه در حصار مانده بودند سی چهل نفری یك یك و دو دو بلطایف الحیل بسلامت بمرو رسیده از ما بقی اثری ظهور نیافت و بوداق بیك در دار السلطنه تبریز بخدمت اشرف رسیده حقایق حالات نبوعی كه بتحریر پیوست تقریر نمود و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی تأسف بسیار خورده كس نزد رستم محمد سلطان پسرش كه در هرات بود فرستاده لوازم پرسش و دلجوئی بفعل آوردند و خلعت‌های فاخر پادشاهانه ارسال داشته حسین خان شاملو بیگلربیگی خراسان را امر فرمودند كه نزل و مایحتاج او و ملازمان سامان داده او را از واقعه پدر تسلی بخشد كه انشاء الله تعالی در تمشیت مهمات او بدانچه مقدر الهی و میسور پادشاهی باشد بظهور آورده خود را معاف نخواهیم داشت اما بالاخره میانه امام قلیخان و سلاطین قزاق بفساد انجامیده چند سال فیمابین محاربات روی داد و اكثر امراء نمك حرام طاغی در آن معارك كشته گشته بجزا و سزا رسیدند.

ذكر توجه موكب نصرت نشان بصوب آذربایجان و سوانح آن ایام میمنت فرجام‌

اشاره

در این سال همایون فال شهریار بیهمال اعلی شاهی ظل اللهی سه ماه بهار را در دار السلطنه اصفهان
ص: 848
بعشرت و شادكامی گذرانیده و بعد از روانه نمودن پادشاه اوزبك رایت نصرت یزك بعزم توجه آذربایجان در حركت آمده از راه ییلاقات فریدن و آق النك روانه شدند و از آق النك اردوی آغرق را بجانب سلطانیه فرستاده خود با معدودی از مقربان و ملتزمان ركاب اقدس بنهاوند تشریف بردند كه قلعه نهاوند را كه بسركاری حسنخان و مهدیقلی بیك میر آخور باشی جغتای تعمیر یافته بود مشاهده فرموده بنیك و بد آن باز رسند و چند روز در متنزهات نهاوند و تویسركان و آن حدود بسیر و شكار مشغولی فرموده در چمن سلطانیه به اردوی ظفر قرین پیوستند الله ویردیخان نیز با امراء عساكر فارس رسیده در چمن مزبور سعادت بساط بوس دریافت و بعد از اجتماع عساكر نصرت نشان از آنجا كوچ كرده اردوی گردون شكوه بجانب اوجان تبریز در حركت آمد و حضرت اعلی با مخصوصان و مقربان بقصد زیارت حضرت سلطان الاولیاء و مشایخ كرام صفویه از اردوی نصرت نشان [600] جدا شده بدار الارشاد اردبیل تشریف برده بعد از استسعاد بدان سعادت عظمی بازگشته در ییلاق اوجان به اردوی ظفر نشان پیوستند و مترصد آن بودند كه از جانب سردار روم از صلح و جنك آنچه روی دهد بمقتضای آن عمل نمایند قبل از این ازانهای واردین قرع سمع همایون شده بود كه مراد پاشای سردار كه در سرحد قشلاق نموده بود پهلو بر بستر ناتوانی نهاده عالم فانی را وداع نموده است و امیر سرداری بنصوح پاشا كه حاكم دیار بكر بود تفویض یافته و در سرحد بقطع و فصل مهام و لوازم امور وزارت و سرداری مشغول است در اینوقت اخبار مذكور بتحقیق پیوست و مقارن آن شخصی از علماء روم كه مرد سنجیده سخندان و قاضی ماردین بود از جانب نصوح پاشا برسم رسالت بپایه سریر اعلی آمده در ییلاق اوجان بعز بساط بوسی سرافراز گردید و بعد از قوایم سریر سلطنت مصیر بادای رسالت پرداخت خلاصه سفارت آنكه از جانب حضرت خواندگار امر سرداری و اختیار صلح و جنك قزلباش به دستوری كه مراد پاشا متعلق بود باین خیرخواه تفویض یافته و قرارداد خاطر خیر اندیش آنستكه بجهت حصول نیكنامی و نیكخواهی مسلمانان طرفین امر مصالحه را فیما بین بنوعی كه در زمان حیات مراد- پاشا تمهید یافته بود فیصل دهد بشكرانه آنكه بوسیله این نیكخواه میانه دو پادشاه ذیجاه قطع خصومت و نزاع شده این نام نیك ازین خیرخواه در صفحه روزگار یادگار ماند دامن در میان زده امر خیر انجام مصالحه را استحكام دهد اكنون ملتمس آنست كه چون آمد و رفت محمد بیك ایلچی سابق بامتداد كشیده مجددا یكی از امراء ذیشأن قزلباش را بجهت تمشیت این امر تعیین فرموده با مكتوب محبت‌

ورود شاه عباس به تبریز

اسلوب دوستانه ارسال دارند كه باتفاق باستنبول رفته معامله صلح را بر وفق رضای اشرف استحكام دهیم ایلچی مذكور را بمناسبت علم و فضل در خانه عالیجناب صدارت پناه قاضی خان صدر الحسنی فرود آوردند و در اول ماه رجب از اوجان كوچ واقع شده متوجه دارالسلطنه تبریز گشتند كافه خلق آندیار باستقبال موكب نصرت شعار بیرون آمده زبان صدق بیان بدعا و ثنای شهریار كامكار كامران گشادند و چون هوای عشرت انگیز تبریز از غبار سم سمند شبدیز مانند خسرو عهد عبیر آمیز گردید سیادت پناه قاضی خانرا كه سید بزرك عالیشان و مرد نیكو اخلاق متعالی مكان و برتبه عالی منصب صدارت و تقدم ارباب عمایم ملك ایران سرافرازی داشت و صاحب ثروت و مكنت بود برسالت روم تعیین فرمودند از عنایات كامله پادشاهی موازی یكهزار تومان شاهی عراقی زر نقد و بعضی امتعه و اجناس و یراق ضروری آن سفر باو عطا فرمودند و از فضلای این دیار قاضی معز اصفهانی و مولانا سلطانحسین ندوشنی یزدی كه از دانشمندان روزگارند و قاضی مؤمن را كه سابقا قاضی اصفهان بود و حكیم عبدی طبیب اردبیلی را
ص: 849
بعطایای ارجمند نواخته رفیق صدر مذكور گردانیدند كه در آن سفر رفیق و همصحبت او باشند و مكتوب محبت اسلوب دوستانه بسلطان احمد خان پادشاه روم قلمی فرموده بعضی سخنان حكمت آمیز دلارا و نكات دلپذیر حقیقت پیرا در آن درج فرمودند و تحف و هدایای لایقه از اقمشه حریر و اجناس طلاباف و نقره‌باف بانواع مختلف و سایر امتعه نفایس دیار عجم مصحوب درویش بیك كه از سادات عظام مرعشی قزوین بود برفاقت صدر اعظم مومی الیه ارسال داشتند و بقضاة و متشرعین پایه سریر عثمانی نیز مناشیر عطوفت بنیان اصدار یافت كه چون حضرت واهب العطایا كافه اهل اسلام را بمنهاج شریعت غرا و مسلك ملت بیضا هدایت فرموده پادشاهان حوزه اسلام را بحفظ ثغور و صیانت احوال مسلمین مأمور گردانیده در ماده رفع خصومت و نزاع و اصلاح ذات البین بدانچه مقتضای شرع و موجب تقویت اسلام و انكسار لوای كفر و ظلام و ترفیه حال مسلمین باشد از طرفین بعمل آورند و جناب صدارت پناهی بر وجه لایق بسامان و سرانجام آن سفر پرداخته با یكصد نفر از ملازمان و جمعی از ترك و تاجیك كه بمرافقت مأمور بودند بآئین شایسته روانه مقصد گردید و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی ماه رجب و شعبان و رمضانرا در خطه دلپذیر تبریز بخرمی و شادكامی گذرانیده اكثر اوقات بعد از فراغ از انتظام مهام ضروریه دولت و دادخواهی خلایق و انجام مقاصد و مرام سپاهی و رعیت بسیر شكار و چوگان بازی و قبق اندازی نشاط افزا بودند و بعد از اختتام ماه صیام چند روز بسان عساكر ظفر نشان و عرض ملازمان ركاب اقدس و یساقیان پرداخته رخصت انصراف بمساكن و اوطان دادند و چون قلعه جدید تبریز كه در ربع رشیدی بنا شده بود باتمام رسیده بود حكم بتخریب قلعه سابق صادر شد اطراف و جوانب اربعه آن را بر طبقات خدم و حشم قسمت فرموده [601] در عرض ده روز قلعه بدان متانت و ارتفاع بسعی غازیان انهدام پذیرفته صفت قاعا صفصفا گرفت و آب رودخانه را بمیان قلعه بسته سوی عمارت دولتخانه قدیم از سایر ابنیه و عمارات و منازل كه درین چند سال ترتیب یافته بود آثار نماند ارباب مناصب دیوان اعلی را امر شد كه مرشد بدار السلطنه اصفهان رفته بانجام علوفه و مرسومات لشكر پردازند و خود بنفس نفیس با معدودی از خواص اراده سیر و شكار گیلان و مازندران بهشت نشان كرده از راه اهر و طوالش روانه آندیار فرح بخش دلگشا گردید.

ذكر توجه شاه فیروز بخت كسری شأن بجانب مازندران و بنای شهر فرح آباد بهشت نشان‌

چون حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بنوعی كه مذكور شد عنان عزیمت بدان صوب معطوف داشتند بهر محل از محال طوالش و گیلانات كه میرسیدند چند روز در آن مقام دلنشین آرام گرفته در كمال فرح و انبساط بنشاط سیر و شكار پرداخته مسرت بخش خاطر همگنان بودند و با جمعی كه بعز ملازمت اشرف و همعنانی ركاب اقدس سرافراز بودند از محصوران و مقربان و ندماء و ارباب طرب و قورچیان و سایر ملازمان درگاه بدستور میهمانان سلوك فرموده هر چند اسباب معیشت كل عساكر از خوان احسان ایندودمان آماده است از شمول عاطفت و افزونی اشفاق و رأفت متكفل ما یحتاج بومی ایشان شده تا در آن ولایت دلگشا اقامت داشتند روز بروز مایحتاج هر كس از سركار خاصه شریفه فراخور حال سرانجام
ص: 850
یافته كل رفقا از نعم وافره پادشاهی و عطایای شاهنشاهی بهره‌ور بودند و در كمال شكفتگی و انبساط بولایت دلپذیر مازندران بهشت نشان رسیده قصبات دلكش آن ولایت را بخرمی و سیر و شكار طی فرموده در خطه ارم بنیاد فرح آباد كه در ساحل دریای خزر واقع و قبل از این بطاهان موسوم بود لنگر اقامت انداخته در منازل بهشت آسا و باغات فردوس نما كه طرح طبیعت و معمار همت والای آن حضرت در آنجا طرح انداخته بودند مسكن انداختند.
چون آن مكان زینت بخش لیاقت شهریت و استعداد تربیت داشت زیرا كه رودخانه‌های موسوم بتجینه رود در وسط آن بقعه امام مثال ما صدق روضه ماء و نهرها سلسال جریان یافته بدریا میریزد و آب دریا منظور ساكنان آن سرزمین در نظر نظارگیان بدایع آفریدگار زمان و زمین است همگی همت خسروانه بترتیب و تعمیر آن بلده مصروف داشته عمارات عالیه بر منازل مرغوبه دولتخانه همایون واقع در كنار تجینه رود افزودند و چون در مدت اقامت همیشه فرح و سرور در خاطر نزدیك و دور افزایش داشت آن خطه فرج بخش را بفرح آباد موسوم گردانید.
هر سال در عمارات و باغات افزوده بازارگاه و حمامات و مساجد و كاروانسراها بنا فرموده باتمام آن موفق گشته‌اند و از بلده مذكور تا خطه ساری كه چهار فرسخ است خیابانی طرح فرموده بنا بر كثرت بارندگی و گل و لای كه از خواص امكنه دریا كنار بتخصیص ولایت دار المرز است خیابان مذكور را سنگ بست قرار داده‌اند كه از معایب گل و لای معرا و مبرا بوده باشد و جمیع امراء و اركان دولت و اعیان حضرت منازل مرغوب در اطراف خیابان و كنار نهر ترتیب داده‌اند و بتصاریف ایام از اطراف و جوانب طبقات انام و اصناف خلایق روی امید بدان صوب آورده در آن دار السرور اقامت گزیده هر طبقه و هر طایفه در طرفی منازل و محلات طرح انداخته و تالارها پرداخته‌اند بنوعی كه آب تجینه رود از میان حقیقی شهر میگذرد و پل عالی بر آن بسته‌اند و الیوم كه این دیباچه اقبال رقم پذیر كلك شیرین مقال است و تاریخ هجری بخمس و عشرین و الف رسیده بتوجه عالی همایون اعلی آن بلده طیبه از بسیاری عمارات دلگشا و باغات و بساتین فردوس نما و كثرت خلایق رشك بلاد عالم و مصر جامع است و همچنین در سایر قصبات آن ملك خصوصا آمل و ساری و بار فروش ده كه هر یك از آن نشانی از روضه رضوان و هر قطعه رشك فرمای قطعات جنان است عمارات دلكش و باغات دلگشا طرح فرموده در كمال زیب و بها و نهایت خوبی و صفا اتمام یافته و در هر مرحله از شوارع عمارتی جهة نزول موكب عالی در غایت زیبائی و دلگشائی ترتیب داده‌اند در هیچ زمان از بلاد دار المرز ضیق طرق و ناهمواری شوارع و انبوهی بیشه و جنگل شتر آمد شد ننموده و هرگز سكنه آنجا را نظر بر هیكل آن‌جا نور بدیع الخلقه كه منطوق كریمه «إِلَی الْإِبِلِ كَیْفَ خُلِقَتْ» از صنایع بدایع قدرت ایزدی است نیفتاده و تا عرصه [602] آن مملكت بهشت نشان محل اقامت و قشلاق خسرو آفاق گردیده از آمد شد عساكر منصوره و ارباب حاجات و اصحاب تجارت و اهل سوق شتر بسیار و دواب بیشمار در گل و لای همواری و تنگنای رئوس جبال فلك ارتفاع كثیر الاخطار ضایع و نابود گشته نقصان و خسران بسیار بمترددین و عساكر ظفر شعار رسیده همت والای شهریاری بتوسیع و ترتیب شوارع سوادكوه كه اعظم شوارع مازندرانست تعلق گرفته سركاری این كار خیر و شغل شگرف را بدستوری میرزا تقی وزیر آن ملك رجوع فرموده مقرر شد كه بمرد و عمله مدد نموده اجرت واقعی از عین الملك دیوان بستانند و وزیر مذكور با جمعی از غلامان تابین دامن خدمتكاری بر میان استوار ساخته شروع در آن خدمت كه در نظر عقلاء بس محال
ص: 851
مینمود كردند و سنك و آهك و آجر و ریك از راه دور آورده در اندك زمانی آن كار باتمام رسید و در رودخانها مابین شارع پلهای عالی با گچ و آجر و آهك در كمال متانت و استواری ترتیب و تعمیر یافت و از اتفاقات حسنه كار خیر تاریخ این امر عظیم است و همچنین بنوعی كه مركوز خاطر انور بود حكم همایون در كل دار المرز خصوصا مازندران باسم صواحب و اعیان عز صدور یافت اگرچه در صفحه ثانی این دیباچه اقبال شرح این احوال در سال هزار و سی و یك كه مطابق تاریخ این كار خیر است رقم پذیر كلك سوانح نگار خواهد شد.
در این سال نیز بمناسبت مقام كمیت قلم در اثنای تك و دو بیقراری آغاز نهاد بنابر آن بتحریر آن پرداخت و حسب الفرمان قضا جریان كل شوارع توسیع یافته و ناهمواری نشیب و فراز هموار گشته و گل و لای از حفر خندق و ریك گاو دنبال ریختن خشكی پذیرفته الیوم در آن شوارع شتران قطار قطار شبانروز در رفتارند و عموم سكنه آن دیار در ظل معدلت شاهانه آسوده حال روزگار میگذرانند و از بركات قدوم میمنت لزوم بمنافع بسیار و فواید بیشمار فایز میگردند.
القصه حضرت اعلی اعلا اللّه تعالی زمستان را در آن بلده فردوس مقام بپایان رسانیده تا ایام نشاط انگیز بهار بسیر و صحبت و شكار مشغولی میفرمودند كه كوكبه رایت نوروزی طنطنه جهان افروزی در بسیط غبرا انداخت باقی سوانح و حالات در سال نو مرقوم قلم عنبرین پرتو میگردد