گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
[مشاهیر متوفی‌ها در این سال]




فوت ملك بیك وزیر قورچیان‌

مشاهیر متوفی‌ها كه در این سال از جام اجل شربت ناخوشگوار ممات نوشیدند ملك بیك وزیر قورچیان عظام است كه كوفت مثانه داشت بعد از زحمت بسیار و خروج احجار منجر بسلس البول گشته روز بروز ضعف قوت میگرفت با این حال بدستور سابق متردد و بلوازم خدمت قیام داشت در هنگام مراجعت از تبریز در راه ضعف و سستی ازدیاد پذیرفته الم سواری مزید علت میشد تا در میانج بیتاب و توان گشته در رباط نیك پی از رباط دو در دنیی سفر عقبی اختیار نمود وی از ملكزادگان اسد آباد من قصبات همدان بود در آغاز جوانی بخراسان رفته بعد از ترددات و تك و دو ملازمت در سلك ارباب قلم حضرت اعلی منسلك گشته مستوفی قورچیان عظام شده بود در عراق بعد از قتل مرشد قلیخان وزیر قورچیان شد مرد آدمی نیكو اخلاق بود با شعار تركی و فارسی ربط تمام داشت یك دو سال قبل از این متوجه سفر خیر اثر حجاز گشته بسعادت حج بیت اللّه الحرام و زیارت روضه مقدس حضرت سید الانام سر- افراز شده بود نعش او را بمشهد مقدس معلی برده در روضه متبرك مدفون گشت.

فوت آقا ابوالفتح اصفهانی‌

آقا ابوالفتح اصفهانی نیز كه عمده ارباب قلم و محاسب مدقق سلیم النفس راست قلم و مستوفی سركار خاصه شاهی بود و در ركاب ظفر انتساب روانه مازندران بود كه در لاهیجان گیلان مریض گشته بعالم عقبی شتافت منصب استیفاء خاصه بخواجه علی اكبر اصفهانی كه از احفاد مشایخ اندا آن صفاهان است و پدران او در آن موضع از تجرد گزینان گوشه خانقاه و از مشایخ و اهل الله طبقه ذو النونیه بوده‌اند و او بسلامت نفس و صدق گفتار و حسن كردار انصاف دارد تفویض یافته بین الاقران بدین رتبه
ص: 852
ارجمند سرافراز گردید.

[فوت شاهویردی سلطان كرد محمودی]

شاهویردی سلطان كرد محمودی كه حاكم بن فهل كبچ و مكران در این سال از بن فهل بپایه سریر اعلی میآمد در حوالی اصفهان مریض گشته بعالم بقا پیوست شیرازی سلطان برادرش بجای او بحكومت بن فهل منصوب گشته مقرر شد كه گنجعلی خان زیك با جنود كرمان لشكر بآن ولایت كشد و قلعه بن فهل را از دست مكرانیان مكار بیرون آورده باو سپارد.
ص: 853

آغاز سال بهجت مآل سیچقان ئیل تركی مطابق سنه احدی و عشرین و الف كه سال [603] بیست و ششم جلوس همایون شاهی ظل اللهی است‌

اشاره

نوروز این سال فیروز در روز سه شنبه شانزدهم شهر محرم الحرام اتفاق افتاد یعنی آفتاب عالمتاب كه مربی عالم و مرتب مایحتاج بنی آدم است بحكمت بالغه الهی از باره حوت ببرج حمل تحویل نمود طراوت ایام بهار عرصه جهانرا چون دل اخوان الصفا نور و ضیاء بخشید دیگر باره شاهدان چمن كه حجله نشینان عالم خاك بودند بحكم آفریننده انجم و افلاك از زیر مغاك سر برآوردند جهان از طراوت ایام فروردین و بهار و ترشح و تقاطر امطار تازه و تر و از نكهت عبیر آمیز ریاحین دماغ جهانیان معطر گردید و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بدستور ولایت بهشت آسای مازندران كامیاب دولت بودند و چون فصل نشاط افزای بهار سپری گشته هوای آن دیار روی بگرمی نهاد اراده تماشای جشن و سور و عشرت و سرور پنجه كه معتاد مردم گیلان است از خاطر خطیر سرزد رسم مردم گیلان است كه در ایام خمسه مسترقه هر سال كه بحساب اهل تنجیم آن ملك بعد از انقضای سه ماه بهار قرار داده‌اند و در میانه اهل عجم روز آب پاشان است بزرگ و كوچك و مذكر و مؤنث بكنار دریا آمده در آن پنجروز بسور و سرور میپردازند و همگی از لباس تكلیف عریان گشته هر جماعت با اهل خود بآب درآمده با یكدیگر آب بازی كرده بدین طرب و خرمی میگذرانند و الحق تماشای غریبی است.
القصه موكب همایون از فرح آباد بدان صوب در حركت آمده بقصبه روده سر از اعمال رانكوه گیلان كه این صحبت بهجت فزا منعقد شده بود رسیده تماشائی آن سور و نظارگران انجمن سرور بودند در گیلان بهزاد بیك وزیر آنجا بنابر ظهور بعضی تقصیرات سابق و لاحق مؤاخذ و مغضوب گشته تحصیل بقایا و تحقیق وجوه دیوانی ایام عمل او بشاهوریردی بیك یساول صحبت بایبردلو و لطفعلیخان بیك دوامدار مرجوع گشت و از آنجا اراده سیر دار الموحدین قزوین فرموده از راهی كه چون دل بدخواهان تنگ و تار بود عبور كرده داخل قزوین شده در دولت خانه مباركه آنجا نزول اجلال فرمودند و چند گاه در آن مكان دولت افزا بتخصیص عمارت [604] دلپذیر موسوم بعمارت نو كه احداث كرده معمور همت بلند اساس شاهی است عشرت پیرا و در میان سعادت بچوگان بازی و قبق اندازی نشاط افزا بودند.
در این سال حكومت دار الموحدین قزوین بسلمان خان ولد شاه علی میرزا استاجلو كه همشیره زاده حضرت شاه جنت مكان و خود بفر مصاهرت این دودمان سرافراز بود تفویض یافت اما مشار الیه باغوای ملازمان خسیس عمل عمال را اجاره كرده دخل در كل مهمات آنجا كرد و در اندك روزی مردم آن ولایت از بد سلوكی و قوت طامعه عمله و كاركنانش بفریاد آمدند و خدمتش مورد مؤاخذه و
ص: 854
مصادره گشته تا دو سال در ازاء سوء اعمال عمال در قید سلاسل و اغلال بود و موكب همایون فال از آنجا بفیروزی و اقبال بدماوند تشریف برده از راه ییلاق لار و فیروز كوه بقصد زیارت آستان ملایك آشیان حضرت امام- الجن و الانس بجانب مشهد مقدس معلی مزكی در حركت آمدند.

ذكر توجه همایون بجانب مشهد معلی و توسیع صحن مبارك و احداث خیابان و عمارات عالیه و اجرای میاه و غیر آن‌

چون تراب عتبه علیه سلطان روضه رضا اعنی حضرت اعلی با جهان جهان شرق و عالم عالم ارادت و حسن اعتقاد بمشهد مقدس معلی رسیده سعادت و طواف آستان سدره نشان امام ثامن ضامن علیه السلام مشرف شدند رأی جهان آرا كه بمعموری اقطاع و آبادانی اصقاع و تعمیر بقاع و ریاع مفطور و همگی نیت خیر امنیت بدان مقصور است بتوسیع صحن مبارك روضه مقدس متعلق گشته چون صحن سابق در نظر همت والا تنگ و حقیر مینمود و ایوان میر علیشیر كه درگاه روضه مطهر از آنجا است و در جانب جنوبی صحن واقع شده روی بشمال دارد در یك گوشه صحن افتاده بغایت بدنما بود طبع سلیم و دانش مستقیم آن حضرت كه دانش آموز مهندسان فنون بدایع است اقتضای آن كرد كه عمارات سابق جانب شرقی را [605] كه انهدام پذیرفته بود برداشته اضافه صحن نمایند بنوعی كه ایوان مذكور در وسط حقیقی واقع شود و ایوان دیگر در مقابل آن كه جانب شمالی صحن و روی بجنوب داشته باشد و دو ایوان دیگر در طرف شرقی و غربی عمارت كنند كه آن ثانی صحن بیت المعمور مشتمل بر چهار ایوان بلند اركان بوده باشد و خیابانی از دروازه غربی شهر تا شرقی طرح فرمودند كه از هر طرف بصحن مبارك رسیده از میان ایوانها بگذرد.
چون ساكنان مشهد مقدس معلی و زوار روضه متبركه از قلت آب در عذاب بودند آب از انهار سرچشمه جلست و قنوات مجدد احداث كرده آن حضرت بشهر درآورده نهری در میان خیابان و حوضی بزرگ در وسط صحن موسع مذكور احداث فرمودند كه آب از حوض گذشته بخیابان شرقی طرف پائین پای مبارك جاری كرده و معماران مهندس و استادان چابك دست شروع در كار كرده در اندك وقتی فرموده‌ها بسركاری حكام مشهد مقدس بنوعی كه مكنون خاطر انور بود در كمال زیب و بها و خوبی و صفا انجام پذیرفت و الیوم آن بلده طیبه اولا از فیوضات مرقد منور حضرت امام مفترض الطاعه و ثانیا از میامن توجهات خاطر اكسیر تأثیر تراب عتبة الرضا اعنی حضرت اعلی معمورترین بلاد خراسان و رشك روضه رضوان است و همچنین متوجه تعمیر مزار متبرك خواجه بزرگوار خواجه ربیع الخیثم كه در یك فرسخی شهر واقع است شده عمارت مرغوب طرح انداخته در زیب و زینت آن مبالغه عظیم فرمودند و احیاء عمارت قدمگاه را نیز كه در نیشابور واقع از غایت شهرت محتاج بیان نیست فرموده چون در دامنه كوه واقع شده آب از بلندی میریزد فواره‌ها قرار داده از درگاه عمارت تا نیم فرسخ كه سمت راه و شارع عام است خیابانی طرح فرمودند كه آب از دو طرف آن جاری و درختان در اطراف آن غرس شود در وقتی از اوقات كمینه را كه متوجه زیارت روضه مقدس بود عبور بر آن امكنه شریفه واقع شد از غایت
ص: 855
خوبی و خرمی مكان و شیرینی عمارت و زیب و زینت آن زبان قلم از توصیف آنها عاجز است هر چند در آن خوض رود بتكلیف و عبارت آرائی محمول خواهد شد بنا بر آن زبان بیان از تحریر آن كشیده داشت و وصف آنرا بتقریر بینندگان گذاشت امید كه مثوبات آن بروزگار فرخنده آثار همایون عاید گشته موجب افزونی عمر و استدامت دولت گردد آمین یا رب العالمین.
القصه آن حضرت تا نه روز در مشهد مقدس بدعا و زیارت و خدمات روضه مطهر پرداخته و مطالب و مقاصد ارباب حاجات را بتوسط دیوانیان بانجاح مقرون ساخته روز دهم بیرون آمدند حسینخان شاملو بیگلربیگی خراسان با معدودی بقصد ملازمت اشرف آمده در حین مراجعت كه حوالی مزار خواجه بزرگوار مخیم دولت و اقبال بود رسیده دیگر باره دیده اخلاص خود را بكحل الجواهر تراب اقدام همایون شاهی روشنائی افزود و چند روز در ملازمت اشرف گذرانیده مشمول عنایت و الطاف رخصت انصراف یافت.
در این سفر خواجه جلال الدین اكبر غوریانی كه از اكابر و اعیان روزگار خود است بنا بر حسن سلوك و كم طمعی و كاردانی و اقدام خدمات شایسته بمنصب جلیل القدر وزارت كل خراسان منصوب گشته بدین رتبه والا سربلندی یافت و از آنجا عنان عزیمت بصوب مراجعت انعطاف داده از راه دشت بحریان سیر كنان و شكار افكنان بدار المؤمنین استرآباد رسیدند چند روز بداددهی و انجاح مقاصد ارباب حاجات آن ملك توجه فرموده فریدون خان حاكم آنجا كما ینبغی بلوازم ضیافت و خدمت پرداخت و از آنجا بعزم قشلاق مازندران داخل خطه ارم بنیاد فرح آباد شدند.

عمارت قصبه شریفه اشرف مازندران بهشت نشان‌

در همین سال معمار همت والا و طراح طبع همایون كه دست آموز چندین صنایع و بدایع كارخانه ایزدی است در قصبه شریفه اشرف از قصبات مازندران كه بولایت پنجهزار موسوم و بدار المؤمنین استرآباد اقرب و فی الحقیقة نزاهت و خرمی اشرف امكنه آن ولایت است عمارت عالی جهة نزول همایون طرح انداخته حمام و بیوتات و تالارها بر آن افزود و استادان چابك دست در آن سرزمین بلند و پست حسب الفرمان فرمانده زمان شروع در كار كردند مولانا محمود بهشتی گیلانی ابن قطعه در تاریخ بنای اشرف بنظم آورده:
قطعه
خسرو آفاق شه كامیاب‌آن محك باطن [606] هر خوب و زشت
كرد چو در اشرف مازندران‌طرح بنائی بصفا چون بهشت
از ره اقبال ز فیض قدم‌آب و گلش با گل و عنبر سرشت
دست سعادت پی تاریخ آن‌بر در او دولت اشرف نوشت چون آن مكان شریف را از جمیع جهات مسمای اسمش سمت ظهور دارد و قابل تربیت
ص: 856
بود رفته رفته بتوجهات خاطر اشرف شرافتش افزود و باغات و بساتین جنت آئین مشتمل بر عمارات و حوضخانه‌ها در كمال زیبائی و دلگشائی ترتیب یافته آبهای خوشگوار از كوه بلند بحیاض كوثر آئین و ریاض ارم تزیین آورده فواره‌ها بفنون غریبه و صنایع بدیعه از میان هر حوض بسان شعله نار كه سربكره اثیر كشد و یا چون گل غران كه آتشبازان از باروط سازند در فوران است و چون اكثر اوقات زمان اقامت مازندران آن قصبه لطیفه مسكن شهریار كامكار است مقربان و ملازمان ركاب اقدس نیز منازل مرغوب عمارت نموده‌اند و اكنون آن قصبه نیز شهری بزرگ و بمیامن تربیت آن آن حضرت از بلاد مشهوره است.

وقایع متنوعه‌

كشته شدن محمد خان قزاقلر

از سوانحی كه در این سال بظهور پیوست كشته شدن محمد خان قزاقلر حاكم لوری است با چند نفر از آقایان معتبر بدست از ناوران گرجستان كارتیل مردم لوارصاب خان سبب قتل او آنكه همیشه طایفه قزاق لر بنابر قرب جوارگاهی بر علانیه و ظاهر و گاهی بر سبیل دزدی و اختفاء بر نهب و غارت و اسر نساء و صبیان گرجیان كارتیل اقدام مینمودند بدینجهت عموم گرجیان از طایفه مذكور كینه دیرینه در دل دارند در زمان تسلط رومیه كه جعفر پاشا از تبریز بر سر سمایون خان لشكر كشیده بگرجستان آمد نظر سلطان پدر محمد خان كه از این دولت روگردان شده برومیان پیوسته مرتبه پاشائی یافته بود و مردم او كه گرك آن سرزمین بودند قلاووزی لشكر روم كرده سمایون خان را او گرفته بجعفر پاشا سپرد فیما بین بمقتضای البعض بتوارث كلفت و عناد موروثی واقع بود.
در این اوقات كه محمد خان عز بساط بوسی اشرف دریافته از تقصیرات و زلات او اغماض شده بود قرار یافته بود كه با یكدیگر صلح نموده من بعد موافقت و دوستی مسلوك دارند لوارصاب خان با او گفتگوی مصالحه بمیان آورده طرح ضیافت انداخت و او را با خواص و معتبران طلب داشت و او اجابت دعوت كرده بمجلس مهمانی رفت لوارصابخان و گرجیان با او غدر كرده در مجلس بقتل او و رفقا اقدام نمودند هر چند محمد خان مستحق آن بود زیرا كه طبیعتش بنفاق سرشته از صدق و راستی بهره نداشت و قدر شفقتهای شاهی ندانسته همواره میانه او و سرداران روم و رومیه مراسلات دوستانه وقوع مییافت و فی الحقیقه مكافات كفران نعمت ایندولت و جزای عمل یافت اما لوارصاب خان و گرجیان نیز بشآمت غدر كه با دوست و دشمن منهی و مذموم است گرفتار آمدند.
حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بنابر مراعات سلسله ظاهر و اقتضای مصلحت اندیشی كه بهین شیوه فرمانروایان عالم صوری است مصطفی بیك برادر او را برتبه خانی و امارت طایفه قزاقلر سرافراز فرمودند و ایل مذكور بدین عطیه ارجمند مسرور و بشفقت شاهانه مستظهر و امیدوار شدند.
سانحه دیگر رفتن سارو سلطان بیگدلی حاكم سارو غرقان و كاورود است بر سر اكراد بانه در قضایای سابقه مذكور شد كه اسكندر بانه در چمن قراجیوق از خدمت اشرف رخصت انصراف
ص: 857
یافته بالكای خود رفت بدستور طریق بغی و عصیان مسلوك داشته از اكراد بانه در آن حدود بی‌اندامیها صدور مییافت.
سارو سلطان با فوجی از مبارزان جنود شاملو متوجه تأدیب آن گروه مخذول گشت اكراد بانه بعد از ستیز و آویز از مقاومت عاجز آمده روی بگریز آوردند سارو سلطان قلعه اسكندر را بدست آورده تا قریب بهفتصد نفر از آن قوم تبه روزگار بدیار عدم فرستاد و بقیة السیف آواره دیار ادبار شدند.

رفتن رستم محمد خان از هرات بجانب غرجستان فرارا

سانحه دیگر آنكه در اینسال رستم محمد خان ولد ولی محمد خان كه در هرات میبود بی‌اجازت و رخصت حسینخان بیگلربیگی آنجا پوشیده و پنهان باغوای اوزبكان بغرجستان رفت سبب رفتن او اینكه جمعی از اوباش اوزبكیه نااعتماد در هرات بر سر او جمع آمده بودند و حسنخان بنابر عدم اعتماد و رعایت جانب احتیاط ایشانرا در بیرون شهر جای داده بود و پادشاهزاده از آن مردم جدا نمی‌شد یكدو مرتبه اراده رفتن غرجستان كردند حسنخان از غدر و بیوفائی اوزبكیه اندیشیده تجویز بردن پادشاه زاده نمیكرد و بهمراه نمودن جنود قزلباش بیرخصت دلیری نمیتوانست نمود تا آنكه شبی علی الغفله پادشاهزاده را طوعا او كرها برداشته بطریق فرار و ایلغار بطرف غرجستان رفتند و حسنخان از بیم عتاب و خطاب شاهی كه مبادا محمول بر غفلت او گردد اندیشناك گردید اما چون پادشاهزاده بغرجستان رسید مردم آنجا بر حسب [607] فرمان همایون كه در باب خدمت و رعایت جانب او بدیشان رسیده بود مقدم او را گرامی داشته اطاعت و انقیاد بظهور آوردند و باتفاق بر سر جمعی كه بدولتخواهی والی بلخ با او خلاف میورزیدند رفته تاخت و غارت كرده اموال فراوان بدست آوردند و بجهة حسینخان الوش یغما فرستاده مجددا اظهار اخلاص و دولتخواهی و پاس حقوق مراحم شاهی نموده عذر رفتن بدین نهج خواسته بود كه چون بهادرانی كه جمع آمده بودند در تردد و سواری كه معتاد طایفه اوزبك است مبالغه مینمودند و جناب خان تجویز نمیكردند بنابر ابرام آن جماعت مقید برخصت و طلب كومك نشده رفتیم و هرگاه حادثه روی نماید كه اقامت درین دیار نتوانیم نمود باز ملجأ و مرجع ما درگاه عرش اشتباه شاهی و مأمن ما ممالك محروسه شاهنشاهی است خاطر حسینخان فی الجمله اطمینان یافته حقایق اخبار مذكور بدرگاه جهان پناه عرض نمود شرح رفتن رستم محمد خان بر سر بلخ و باز آمدن بهرات در سال آینده مرقوم كلك نكته نگار خواهد شد.

كشته شدن علیخان بیك و برادرش میرزا حسین بیك‌

سانحه دیگر كشته شدن علیخان بیك جوانشیر و میرزا حسین بیك برادر اوست ایل جوانشیر از تراكمات قراباغ است كه چون سی و دو قبیله‌اند با تو از یكی موسومند و ابا عن جد میر عشیرت آن خانواده‌اند در زمان تسلط رومیه میرزا حسین بیك اطاعت رومیان كرده با ایل و عشیرت در قراباغ ماند.
بعد از چند سال علیخان بیك كه برادر كوچكتر بودند بدرگاه جهان پناه آمده از زمره مقربان گردید و پیوسته مشمول عنایت و مورد تربیت
ص: 858
شاهانه بود و در حینی كه موكب جهانگشا بتسخیر آذربایجان در حركت آمد و میرزا حسین بیك بملازمت رسید چون وقت مقتضی اعمال سابق نبود بدستور امارت ایل باو تفویض یافت بین الاخوین بجهات مختلفه بتخصیص امارت و بزرگی ایل صفائی نبود رفته رفته بفساد انجامیده در وقتی كه علیخان- بیك بسركاری تعمیر قلعه گنجه مأمور گشته در آنجا بود در روزی كه محمد خان زیاد اغلی حاكم گنجه بسیر رفته در شهر نبود فرصت یافته قصد كشتن برادر نموده با جمعی از جوانشیر بمنزل زیاد اغلی كه در آنوقت میرزا حسین بیك در آنجا میبود رفت او از اضطراب خود را بحرمسرای محمد خان انداخت علیخان بیك حرمت حرم نگاه نداشته با همان جماعت از عقب رفت كه او را در همانجا بقتل آورد چند نفر از غازیان قاجار ملازمان سلسله زیاد اغلی از این بیحرمتی بیطاقت گشته هر چند در مقام منع درآمدند ممنوع نشد بالاخره غازیان مذكور خصوصا سرای بیك هجوم كرده شصت هفتاد نفر از بی ادبان جوانشیر را بتیغ تیز تأدیب كرده عاقبت همان لحظه علیخان بیك را نیز بشمشیر تیز تأدیب نموده قطع رشته حیاتش كردند و او بغایت صاحب رشد و خودرأی و زیاده از حد مغرور و بلند پرواز بود و چون بخون برادر بزرگتر دلیری میكرد هماندم مكافات پیش از عمل یافته از زمانه مهلت نیافت.
چون محمد خان از صحرا آمده از این واقعه آگاه گشت چون میرزا حسین بیك در زمان رومیه انواع فساد انگیخته بود نگهداشتن او را نیز مصلحت ندیده بقتلش پرداختند و هر دو قضیه چون موافق مصلحت دولت قاهره بود در بازخواست اهتمامی نشد.
مصراع
«چو خوش بود كه برآید بیك كرشمه دو كار»

مغضوب گشتن الله قلی بیك قورچی باشی قاجار

دیگری از سوانح عبرت گزین كه در اواخر این سال بظهور آمد مغضوب گشتن اللّه قلی بیك قورچی باشی قاجار كه مزاج اشرف ازو منحرف گشته در فرح آباد به پیری بیك مشهور بقراپیری قرامانلو گیرانیدند مشار الیه بسیار معتبر و معتمد شده بود بشفقتهای بیش از حد و قیاس شاهی و حسن خدمات خود تكیه كرده سخنان گستاخانه در خدمت اشرف بسیار میگفت و ظرافتهای بلند كه بامینان دولت و ارباب عزت هر چند ز شمول عاطفت رخصت آن داشته باشند نسبت ندارد بسیار میكرد و از مدلول این معنی كه:
بیت
شاه اگر لطف بیعدد راندبنده باید كه حد خود داند تجاهل میورزید و حضرت اعلی آن ظرافتهای بی‌اندازه را بشكفته طبعی و كوچك دلی و بی‌تكلیفی گذرانیده بشاشت و خرمی بیشتر می‌افزودند چون همگنان خبری از ته كار نداشتند سبب انحراف مزاج اشرف گستاخیهای او را می‌پنداشتند اما آنچه درباره او بعد از گرفتاری مكررا بر زبان مبارك جاری شد لفظ نمك بحرامی و بد باطنی بود.
ص: 859
الله قلی بیك مذكور اگر چه مرد كارآمدنی بود اما بغایت دنیا پرست و بجمع مال و بسیاری ملك و عقار حریص بود چنانچه متملكات و ما یعرف او به بیست هزار تومان رسیده بود و از بیم آنكه مبادا تزلزل باحوالش راه یافته او و اولادش تمتعی از آن نیابند بخیال تباه و اندیشهای باطل افتاده همانا بامر شد [608] و ولی نعمت بددل شده بود و مالی كه دل در آن بسته بسبب آن بد دل شده بود بدفعات بحصول موصول گشته بغازیان و ارباب اخلاص قسمت یافت چون سیاست و قلع و قمع سلسله او در خاطر حق گزین رسوخ یافته بود دیده‌های بدبین او و پسرانش را از دیدن عاطل ساخته بالاخره عبرة للمنافقین در زیر چوب محصلان كشته گردید.
شعر
هست آئین دو بینی ز هوس‌قبله عشق یكی باشد و بس با اینهمه جمع مال و افزونی ضیاع و عقار كه سرمایه كفران نعمت و نمكحرامی كرده بباد بینیازی رفته از نتایج بی‌اخلاصی بهره نیافتند و اصلا آثار خیری ازو بظهور نرسید آری
بیت
با ولی نعمت ار برون آئی‌گر سپهری كه سرنگون آئی و هم در این سال عیسی خان ولد سید بیك بن معصوم بیك صفوی كه برتبه والای مصاهرت اشرف سزاوار است از مرتبه یوزباشیگری بدرجه بلند ایالت ترقی نموده بود منصب رفیع القدر قورچی- باشیگری بدو تفویض یافت و الحق جوان خلیق آدمی است باوصاف حمیده آراسته و بفهم و فطرت و اخلاق حسنه پیراسته شایسته دولت و سزاوار بزرگی است.

متوفی‌ها

اشاره

: كه در این سال سفر عالم بقا اختیار نمودند:

فوت نور محمد خان اوزبك‌

نور محمد خان اوزبك ولد ابو المحمد- خان بن دین محمد خان الوش خان كه از نژاد شیبان بن جوجی بن چنگیز- خان بود و همچنانچه سبق ذكر یافته در دار الملك شیراز اقامت داشت و در ظلال رأفت و عاطفت شاهانه روزگاری بفراغت و عاقبت میگذرانید و هر روز یك تومان زر شاهی عراقی بخرج الیوم او شفقت شده بود در این سال جهان فانی را وداع نموده در دار الملك آخرت منزل گزید.
دیگری از متوفی‌ها افضل الفقهاء و المجتهدین فی زمانه مولانا عبد اللّه شوشتری است كه چند سال بود از نجف اشرف بدیار عجم آمده در دارالسلطنه اقامت داشت و همواره انوار توجه و التفات شاهانه‌

فوت مولانا عبدالله شوشتری‌

بر وجنات احوالش یافته معزز و گرامی بود در روز جمعه بیست و چهارم شهر محرم الحرام اندك عارضه برو طاری گشته در روز شنبه میر محمد باقر داماد و شیخ لطف اللّه میسی عاملی كه مدتی بود بجهة مباحثات علمی و مسائل اجتهادی فیمابین غبار نقاری ارتفاع یافته بود بعیادت او رفتند جناب مولانا با این هر دو بزرگوار معانقه كرده در كمال شكفتگی صحبت داشت شب یكشنبه بیست و ششم قریب بصبح بعد از اقامت صلوة اللیل و نوافل بیرون
ص: 860
آمده كه ملاحظه وقت نماید در بازگشتن از پای فتاده بی‌آنكه مهلت سخن گفتن یابد دعوت حق را اجابت نموده مرغ روحش از قفس بدن پرواز نمود جناب مولانا در كمالات نفسانی و تقوی و پرهیزگاری و ترك مستلذات دنیا درجه عالی داشت از مأكول و مشروب بسدرمق قناعت نموده اكثر ایام صایم بود و بشوربای بی‌گوشت افطار میكرد و قریب بسی سال در نجف اشرف و كربلای معلی ساكن گشته در خدمت مجتهد مغمور مولانا احمد اردبیلی بسر برده از خدمتش اكتساب فضایل و استفاده مسائل مینمود و گویند كه از مولانای مذكور اجازت نماز جمعه و جماعت و تلقین مسائل اجتهادی یافته بود در روز وفاتش آواز ناله و نفیر صغیر و كبیر خلایق باوج آسمان میرسید اشرف و اعیان سعی مینمودند كه به تیمن و تبرك دستی بزیر جنازه مغفرت اندازه‌اش رسانند از غلوی خلایق میسر نمیشد در مسجد جامع عتیق صفاهان بآب چاه غسل داده در همانجا میرمحمد باقر داماد و سایر فضلاء و علماء نماز كردند چند روز در مزار فایض الانوار امامزاده واجب التعظیم و التسجیل امامزاده اسمعیل علیه و آبائه التحیة بود از آنجا نقل كربلای معلی شد ارباب استعداد تاریخهای مرغوبه در سلك نظم كشیدند:
میر صحبتی تفرشی «آه و آه از مقتدای شیعیان» یافته، دیگری گفت: «حیف از مقتدای ایران حیف»، شیخ محمود نام عرب جزایری: «مات مجتهد الزمن» یافته بود.

فوت محمد بیك بیگدلی‌

دیگری از متوفی‌ها محمد بیك بیگدلی شاملو است كه از مقربان بساط اقدس و مجلسیان اشرف بود در مازندران بیمار شده حكیم سلمان شیرازی معالج او بود اما بمعالجه او عمل نمینمود غایبانه حكیم بسخن ترك طبیبان عمل كرده اغذیه نامناسب بكار میبرد و پرهیز نمیكرد رفته رفته مرض روی باشتداد نهاد تا آنكه در اول زمستان بجهان جاویدان شتافت حضرت اعلی از عواطف خسروانه متوجه تكفین و تجهیز گشته نعش او را بمشهد مقدس فرستاده در روضه متبركه مدفون گردید و در پرسش و تسلیه بازماندگان نوازش بظهور آوردند. مشار الیه صاحب ثروت و مكنت بود املاكی كه داشت وقف خیراتی كرده بود چون فرزندی نداشت متروكاتش حسب الارث شرعی ببرادر اعیانی او حیدر سلطان ایشیك آقاسی حرم علیه عالی تعلق گرفت.
ص: 861

[609] گفتار در قضایای اودئیل تركی مطابق سنه اثنی و عشرین و الف هجری و بعضها موافق ثلث و عشرین و الف كه سال بیست و هفتم جلوس همایون اقدس است‌

اشاره

نوروز سعادت افروز این سال در روز چهارشنبه بیست و هفتم شهر محرم الحرام سنه ثلث و عشرین و الف اتفاق افتاده خورشید جهان آراء بعد از انقضاء نه ساعت و ده درجه و دوازده دقیقه روز مذكور از برج حوت بمنزل عز و شرف یعنی برج حمل تحویل نموده آغاز بهار خجسته آثار شد.
شعر
جهان تازه گشت از نسیم بهاردرو دشت شد سر بسر لاله زار
ز گل گشت گلزار عنبر سرشت‌زمین و زمان شد چو باغ بهشت حضرت اعلی شاهی ظل اللهی در روز جمعه بیست و نهم كه خروج الشعاع شده سه روز از نوروز گذشته بود كه از بلده طیبه فرح آباد بسعادت و اقبال بجانب دارالسلطنه اصفهان در حركت آمد در ساعت سعد وارد آن خطه جنت نشان شدند و اكابر و اهالی بسعادت ركاب بوسی سرافراز گشته دیده امیدشانرا از مشاهده فر طلعت همایون روشنی افزود اهل حرفت و ارباب صناعت و تجار بازار و قیصریه و چهار سوق را آذین بستند و جشن نوروزی بآئین مقرر در نقش جهان وقوع یافته چند روز كافه خلایق بعشرت و شادكامی گذرانیدند و حضرت اعلی در ازاء خدمات اهل صفاهان كه مستحسن طبع همایون شده بود مال سه ساله اربابی و رعیتی كل آن ولایت و ده یك كل محصولات رقبات دیوانی آنجا را كه تخمینا زیاده از پانزده هزار تومان شاهی عراقی میشد بارباب و رعایا و زارعان املاك دیوانی انعام فرمودند و این عطیه والا علاوه سایر عطایا گشته موجب دعاء خیر كافه خلق آن دیار گردید.

ذكر فتح قلعه بن فهل از ولایت كبج و مكران‌

از سوانح اقبال كه در اوایل این سال بظهور پیوست فتح قلعه بن فهل من اعمال كبج و مكرانست كه گنجعلی خان حاكم دار الامان كرمان بآن مأمور شده بود و او حسب الفرمان قضا جریان با لشكر كرمان و سرداران قبایل بآن ولایت رفته قلعه بن فهل را محاصره نمود و در هنگام فرصت از اطراف و جوانب قلعه هجوم آورده یورش كردند ملك شمس الدین ولد ملك دینار والی آن ولایت و سایر محصوران از
ص: 862
مصادمه عاجز گشته دست از محارست قلعه كوتاه كردند و غازیان زیك بر قلعه استیلاء یافته مسخر و ممنوع گردانیدند و ملك شمس الدین با فرزندان و متعلقان بدست درآمده مصحوب معتمدان بدرگاه سد ره نشان فرستادند و در دار السلطنه اصفهان بنظر اشرف درآوردند گویند عموم آن ولایت شافعی مذهبند چون ملك شمس الدین دعوی سیادت و تشییع و دوستداری اهلبیت طاهرین مینمود مراحم خسروانه شامل حال او گشته مقرر شد كه بدار الامان كرمان رفته با كوچ و متعلقان در آن ولایت بفراغت روزگار گذراند اما چون بكرمان رسید دست از حراست ملك بدن نیز كوتاه كرده بدار الامان ملك عقبی شتافت طبقه ملوك كبج و مكران از پادشاهان جهان جز نامی نشنیده بودند و هرگز از آن ملك بیرون نیامده دست حوادث زمان بگریبان دولت ایشان نرسیده بود و از سفاهت و بیعقلی تصور مینمودند كه خلاصه معموره جهان ولایت كبج و مكرانست و آن سلسله پادشاهان رفیع الشأن كه سایر سلاطین عالم را با ایشان رتبه برابری نیست و لهذا شاه شاهان شمس الدین نقش نگین او بود اما از اجداد ایشان ملك دینار ماضی كه والی كل ولایت كبج و مكران بود از خرد بهره داشته و از مقام تكبر و بزرگی فرود آمده از حقارت نقش این بیت نقش نگینش بوده:
بیت
خداوند جهانرا گر نبودی ملك بسیاری‌ندادی كبج و مكران را چنین ارزان بدیناری اگر چه سخن شناس داند كه اینمعنی نیز مشعر بر بسطت ملك و عظمت و بزرگی والی است.

گفتار درآمدن ایلچیان و پادریان فرنك بدرگاه سلاطین پناه‌

اشاره

[610] در این سال ایلچیان و چند نفر از پادریان فرنگ كه عبارت از دانشمندان و رهبانان نصاری است از جانب پادشاه اسپانیه كه بزرگترین پادشاهان فرنگستان است بپایه سریر اعلی آمده در نقش جهان اصفهان بسعادت بساط بوس شاه جهان سرافراز شدند و تحف و هدایا گذرانیدند و ادای تحیت و رسالت كرده بعنایات خسروانه سرافرازی یافتند چون سلاطین مسیحیه و فرمانروایان ممالك عیسویه همگی با حضرت اعلی همایون شاهی ظل اللهی انواب الفت و آشنائی مفتوح داشته فیما بین طریق مراسله و آمد شد مسلوك است لهذا قبل از این دنكیز بیك یوزباشی روملو را كه مرد چرب زبان سخندان بود برسم رسالت بجانب فرنگستان فرستاده بودند.

كشته شدن دنكیز بیك‌

در آن ولایت از قوت طامعه و امساك طبیعت بعضی اعمال زشت كه مرضی خاطر اشرف نبود و نیست ازو بظهور آمده بعرض اشرف رسیده بود در اینوقت كه عود نموده با ایلچیان مذكور بملازمت رسید همان لحظه مغضوب گشت هر چند خواست كه بسخن درآمده عذری چند در خطاهای خود گوید او را بسخن نگذاشته شحنه سیاست بفرمان قهرمان قهر پادشاهی شله كرده سرنگون از دار عبرت آویخت و بعقوبت و رسوائی كه كس مبیناد راه عدم پیمود.
ص: 863

بیان خطایای دنكیز بیك كه موجب سیاست او شد

از اعمال قبیحه‌اش یكی آنكه در الكاء كوه بتكلیف بوزره حاكم آنجا كه میر بحر بنادر فرنگست مهر اشرف از سر كتابت پادشاه اسپانیه برداشته كتابت را گشوده او را از مضمون مكتوب آگاه كرده بود و این بیدیانتی در خدمت سلاطین خطای عظیم است و زبان باسرار پادشاهان گشودن گناه بزرگ دیگری آنكه رسم قدیم است كه ایلچیان طبقات سلاطین عصر بهر ولایت روند ملبس بلباسی كه عرف و عادت مألوفه خود است بوده در كل مواد بطور خود سلوك نمایند و در هیچ عصر و زمان پادشاهان جهان ایلچیان را بتغیر عرف و عادت مستمره تكلیف نكرده‌اند و رسم و قاعده نبوده در وقتی كه دنكیز بیك در پای تخت پادشاه اسپانیه بوده زوجه پادشاهان فوت شده و پادشاه و معارف سپاه در تعزیه ملكه بعرف و عادت خود سیاه پوشیده بوده‌اند او نیز بنابر خوشامد پادشاه و طمع یك دست لباس فاخر بی‌آنكه تكلیف كنند سیاه پوش شده بوده بایستی كه اگر او را مكلف سازند جواب گوید كه بحمد الله سر پادشاه و ولی نعمت من سلامت است مرا چه لایق كه لباس سوگواری پوشم و این عذری بود لایق و مستحسن.
دیگر آنكه مكتوبی كه حضرت اعلی بریم پاپا كه خلیفه ملت مسیحی و جانشین اوصیاء حضرت عیسی علیه السلام است نوشته مصحوب او ارسال یافته بود مكتوب مذكور را بشخص تاجری داده مبلغی ازو گرفته بود كه آن تاجر خود را دنكیز بیك نام نهاده مكتوب را بدار الخلافه فرنگستان رساند و از آن تمتع یابد و این مقدمه نیز امری بود ناپسند بایستی كه اگر فی الواقع رفتن او بآن ولایت تعذری داشتی و وصول بآن سرزمین صورت نبستی مكتوب را باز آورده حقیقت عرض كردی او تعظیم نامه و مكتوب ولی نعمت منظور نداشت و فی الحقیقه بمعرض بیع درآورده بتاجر مجهولی داده این مقدمه را سهل انگاشت اما اعظم خطایا كه موجب سیاست اغلب بود اینست كه با ملازمانی كه همراه برده بود چندان بد سلوكی مینموده و در آزار ایشان میكوشیده كه چند نفر بدین ترسائی راضی شده از استخلاص جور او ملت نصاری اختیار نموده در فرنگستان مانده بودند غیرت اسلام اقتضای سیاست او كرده بجزا رسید آری
مصراع
«از جور بود كه مرد بی‌دین گردد»

ذكر مراجعت قاضی خان صدر از رسالت روم و آمدن ایلچی خواندگار روم جهة استقرار مصالحه و اختلال آن بحكمت بالغه عالم الغیب و الشهادة

اشاره

از سوانح و وقایع این سال مراجعت قاضی خان صدراست از ایلچیگری روم و آمدن مصطفی پاشاء مشهور بانجیلو چاوش باتفاق او واقعه آنكه در طی وقایع سنه تنگوزئیل مطابق الف و عشرین بتحریر پیوست كه حسب الاستدعای نصوح پاشا وزیر اعظم صدر معظم قاضی خان الحسنی را بجهة تأكید امر
ص: 864
مصالحه بروم فرستاده شد و او در دیار بكر بنصوح پاشا رسید بعد از ملاقات و شرایط اعزاز و احترام و تقدیم تواضعات رسمی كه از طرفین بوقوع پیوست باتفاق روانه جانب قسطنطنیه شده بهمعنانی یكدیگر طی مسافت نموده چون بپایه سریر خلافت مصیر خانواده عثمانیه رسیدند نصوح پاشا پیشتر بشهر درآمده بخدمت سلطان احمد خان پادشاه روم رسید و حقایق حالات و شمه از صفات حسبی و نسبی و عظم شأن قاضی خان [611] عرض كرده روز دیگر جمیع پاشایان و امراء و اعیان رومیه و عموم خلایق استقبال كرده در كمال توقیر و احترام بشهر درآوردند و او و رفقاء بنوعی كه رسم و قاعده بوده بوساطت وزیر اعظم مذكور ادراك حضور پادشاه كرده ادای سفارت و رسالت نمود و تحف و هدایا گذرانیده از جانب پادشاه نیز زیاده از ایلچیان عظام سابق توقیر و احترام یافت و چند گاه كه در استنبول بود وزراء و پاشایان و مفتی و علماء و قضاة و متشرعین بدیدن آمده در باب قرار مصالحه گفتگو مینمودند و بعضی مناقشات سپاهیانه از طرفین میكردند.

تعیین سرحد طرف آذربایجان و قرار صلح دولت ایران با دولت روم‌

بعد از قیل و قال بسیار مصالحه بر نهج قانون زمان شاه جنت مكان و سلطان سلیمان قرار یافت و انجیلو چاوش را برسالت تعیین كرده با مكتوب محبت اسلوب و تحف و هدایاء لایقه باتفاق قاضی خان روانه نمودند و ایشان در دارالسلطنه اصفهان بپایه سریر اعلی رسیده سعادت بساط بوسی دریافتند و تحف و هدایا كه مصحوب ایلچی شده بود بنظر انور درآورده منظور انظار عنایات خسروانه گردید و چون از جانب خواندگار تعیین سنور و سرحد طرف آذربایجان بعهده محمد پاشای بیگلربیگی وان و طرف عراق عرب بعهده محمود پاشای بیگلربیگی بغداد ولد جغال اغلی شده بود كه باتفاق معتمدان اینطرف بدستور زمان مذكور بقطع رساند حضرت اعلی تیز قطع سنور طرف آذربایجان را منوط بصلاح و كاردانی امیر كونه خان بیگلربیگی چخور سعد گردانیده طرف بغداد را بعهده مقرب الحضرة مهدیقلی بیك میرآخور- باشی جغتای فرمودند.
چون از زمان مصالحه پادشاهان رضوان آشیان مذكور مدتی مدید و عهدی بعید گذشته بتصاریف زمان و انقلاب دوران اختلاف بسیار در آن واقع بود از جمله گرجستان مسق و قلاع آخسقه كه در صلح سابق داخل سنور اینطرف بوده تا غایة در تصرف رومیه مانده بود و بعضی قلاع و محال طرف عربستان و بغداد داخل سنور رومیه بوده و اكنون در تصرف منسوبان این درگاه است و تخلیه و تسلیم آنها از طرفین دشوار اولی اینست كه حین عقد المصالحه آنچه در تصرف منسوبان هر طرف باشد كماكان مستمر بوده از جانبین مضایقه در آنها نشود و بفرستادگان سفارش فرمودند كه این طریق را مرعی داشته سنور و سرحد بدین قاعده قرار دهند كه رفع ماده خصومت و نزاع بالكلیه شده امور جزئیه را بموجب تعویق كلیات نسازند و امیر كونه خان حسب الفرمان همایون آئین شایسته بسلماس رفته محمد پاشا نیز بآنجا آمدند تا دو ماه اوقات در این گفتگو صرف نموده بر نهجی كه مسطور گشت سنور و سرحد تعیین یافت و سنور نامچه نوشته شده بمهر محمد پاشا و سنجق بیكیان سرحد و اعیان رومیه بامیر كونه- خان دادند و صورت آن بمهر امیر كونه خان و امراء اینطرف بمحمد پاشاء سپرده از یكدیگر جدا شدند.
اما محمود پاشا چون در طرف بغداد و عربستان اختلاف بیشتر بود تشخیص آن نتوانست داد از طرفین موقوف مانده تشخیص نیافت بالاخره با فساد مفسدان خصوصا گرجیان و اكراد قضیه
ص: 865
صلح بر همخورده در آن هنگام صورتی نیافت و دیگر باره از جانبین نیران فتنه اشتعال پذیرفت چنانچه از سیاق كلام آینده بوضوح میپوندد.

گفتار در رفتن رستم محمد خان بن ولی محمد خان از غرجستان بتسخیر بلخ و منهزم بازگشتن بشورش طبع و مذاق تلخ‌

اشاره

در این سال امام قلیخان پادشاه اوزبك از بخارا بدفع فساد لشكر قزاق كه بر تاشكند مستولی شده متعرض حواشی مملكت سمرقند نیز میشدند عزیمت سمرقند نمود و برادرش ندرمحمد سلطان را از بلخ بمعاونت طلب داشت و او بمعذرت آنكه رستم محمد خان در غرجستان نشسته در كمین بلخ و منتهز فرصت است از رفتن تقاعد ورزیده جواب داد امام قلیخان در طلب او مبالغه بسرحد افراط رسانید تا آنكه ندرمحمد سلطان بتكلیف برادر جمعی كثیر از لشكر بلخ بكومك برادر روانه سمرقند گردانیدند و خود نیز از آب عبور كرد.
رستم محمد خان در غرجستان خبر رفتن ندرمحمد سلطان و لشكر بر بلخ استماع نموده موازی سه هزار كس كه بر سر او جمع بودند بایلغار متوجه بلخ شد حاكم بلخ قوت مدافعه و فرصت استحكام شهر- بند نیافته خود را بارك كشید و دست از شهر بازداشته باو گذاشت و بزبان رفق و مدارا پیغام داد كه چون خانه كوچ و متعلقان درارك اقامت دارند حراست آن از لشكر بیگانه لازم بود و الا مملكت بشما تعلق دارد و در میانه جدائی نیست والده ندر محمد سلطان كه سیده رضویه و همشیره میرزا ابو طالب رضوی مشهدی است [612] از خوف و بیم آنكه مبادا ارك را بقهر و غلبه بدست آرد رسولان چرب زبان متواتر فرستاده اظهار اشفاق و مهربانیهای مادر فرزندانه كرده او را بتزویج صبیه خود كه همشیره سلطان است نوید داد و وعده كرد كه میانه او و عمزادها صلح افكنده مملكت را كه دو حصه است سه حصه نماید كه هر سه برادرانه با یكدیگر سلوك نمایند و اینصورت بهتر از خصومت و جنگ و جدال است رستم محمد خان بدمدمه و افسون ایشان فریفته گشته با خاطر آسوده و اطمینان قلب در بلخ قرار گرفته در كمال غفلت میگذرانید و ایشان در خفیه كسان باطراف و جوانب فرستاده از این واقعه خبر داده منتظر وصول لشكر بودند و مردم رستم محمد خان در ولایت متفرق و پراكنده گشته بداد و ستد معاملات و اخذ مال مشغول بودند كه بیخبر لشكر بر سر او ریخت فرصت جمعیت و قدرت مدافعه نیافته مردم او سراسیمه و مضطر شده هر كس سر خود گرفت.

فرار كردن رستم محمد خان از بلخ بجانب هرات‌

رستم محمد خان با بیست سی نفری كمابیش سوار شده راه ماروچاق پیش گرفت در راه چند نفر از اوزبكان رفیق در مقام غدر درآمده اراده كردند كه او را گرفته ببخارا برند چند نفر دیگر كه معتمد و دولتخواه بودند از كید و غدر آن جماعت آگاه گشته مخالفت كردند فیما بین مهم منجر بجنگ و جدال گردید بالاخره ارباب غدر و نفاق مغلوب اصحاب وفاق گردیده چند نفر از آن جماعت بقتل آمدند رستم محمد خان باده نفری از آن هر دو مخاطره نجات یافته چون با این حال بغرجستان نتوانست رفت بجانب دار السلطنه هرات آمد متعاقب وصول او از ماوراء النهر نیز خبر بهرات رسید
ص: 866
كه سلاطین ماوراء النهر در حدود تاشكنت از لشكر قزاق منهزم گشته پریشان و بدحال بازگشتند در روز سه شنبه چهاردهم شهر ربیع الثانی ملازم حسینخان از هرات بدار السلطنه اصفهان آمده اخبار مذكور را عرض كرد چون اراده ازلی هنوز بترقی احوال پادشاه مذكور تعلق نگرفته بود در این یورش كاری نساخت و هرگاه مقدر الهی بوده باشد و اراده ازلی بتمشیت مهمات او تعلق گیرد بخت و دولت بی‌استعمال سیوف و آمد شد پیكان استقبال مینماید آری:
مصراع
«بخت و دولت بكاردانی نیست»

وقایع متنوعه كه در این سال بوقوع پیوست‌

فرستادن ایلچیان است بجانب هندد كن چون سلاطین عظام دكن از قدیم الایام ارادت و اخلاص تمام بدین دودمان ولایت نشان دارند قبل از این عادلشاه والی بیجاپور میر خلیل الله خوشنویس را كه از سادات عظام ولایت با خرز خراسان و در حسن خط نستعلیق سرآمد زمان و نادره دورانست و بر حسب تقدیر بولایت دكن رفته با او میبود و محمد قلی قطب شاه والی كلكنده و ملك عنبر سپهدار سلسله نظام- شاهیه هر یك ایلچیان سخندان با تحف اخلاص و تحف و هدایا و بیلاكات لایقه بدرگاه جهان پناه فرستاده از تعدی لشكر جغتای كه حسب الفرمان فرمانروای هندوستان متعرض مملكت ایشان میشده‌اند استغاثه نموده بودند.
چون میانه حضرات پادشاهانه دودمان قدس نشان صفویه و سلسله علیه تیموری همواره طریقه محبت و وداد و شیوه مودت و اتحاد مرعی و مسلوك بوده و فیما بین حضرت اعلی شاهی ظل اللهی و حضرت پادشاه والا جاه گردون بارگاه سلیم شاه فرمانفرمای ممالك هندوستان زیاده از پدران فردوس آشیان طریقه مصادقت و دوستی و رابطه الفت و برادری واقع و خصوصیات دوستانه و بی- تكفلیهای برادرانه مسلوك است نخست نامه محبت طراز بآن حضرت قلمی فرموده سفارش سلاطین دكن فرمودند و آن حضرت رضاجوی خاطر اشرف گشته ترك مخاصمت ایشان نمود بنابر آن در این سال حضرت اعلی حسین بیك قبحاچی تبریزی را برسالت قطب شاه و درویش بیك مرعشی را بایلچیگری نظامشاه و ملك عنبر و شاه قلی بیك زیك را بسفارت عادلشاه تعیین فرموده مكاتیب عنایت اسلوب سعادت افزا در قلم آورده جهة یك خلع فاخره لایقه و اسبان و تنسوقات راتقه ارسال داشتند.
چون محمد قلی قطب شاه بجوار رحمت الله پیوسته بود و سلطانمحمد برادرزاده و دامادش بر سر قطب شاهی تمكن یافته لوازم پرسش و مباركباد بفعل آورده ایلچیان مذكور در اصفهان مرخص گشته باتفاق میر خلیل و فرستادگان سلاطین مذكور روانه شدند درویش بیك در شیراز سفر عقبی اختیار نموده محمدی بیك پسرش در عوض پدر بدین خدمت مأمور گشت او و حسین بیك هر دو بمقصد شتافتند اما شاه قلی بیك چند روزی بجهة اختیار ساعت در رفتن تأخیر نموده بود و موسم سفر دریا در این سال گذشته نتوانست رفت [613] بنایر آن میر خلیل خوشنویس ایلچی ابراهیم عادلشاه از شیراز بازگشته بپایه سریر اعلی آمد شرح رفتن او در محل خود رقمزده كلك بیان خواهد گشت.
ص: 867
دیگری از سوانح آنكه در این سال میانه عفت قباب كابلی بیگم صبیه محمد حكیم میرزا ابن محمد همایون پادشاه ابن ظهیر الدین محمد باقر و شاهزاده عالی تبار سلطانعلی میرزای مكحول ولد شاه جنت مكان فردوس آشیان عقد مناكحه و ازدواج انعقاد یافت.
شرح واقعه آنكه عفت قباب مشار الیها در حباله نكاح شاهرخ میرزا نواده شاه سلیمان والی بدخشان بن سلطان اویس میرزا مشهور بخان میرزای بن سلطان محمود میرزای بن سلطان ابو سعید بن سلطان محمد بن میرزا میرانشاه بن امیر تیمور گوركان بوده شاهرخ میرزا در دیار هند فوت شده مخدره مذكوره نعش شوهر را برداشته بقصد آنكه در مدینه مشرفه دفن نمایند سفر حجاز اختیار نموده بوده از بیم ضرر و آسیب اعراب بادیه همانا مقصودش بحصول نپیوسته بود نعش را بمكاریان عرب سپرده خود بر حسب تقدیر آسمانی ببصره آمده از آنجا عزیمت دار الامن و الامان ایران كرده بشیراز آمد اللّه ویردیخان اعزاز و احترام نموده باصفهان فرستاده زیاده از یكسال در اصفهان بود درین سال كه موكب همایون فال بدارالسلطنه اصفهان رسیده و عفت قباب مشار الیها بملاقات حجله نشینان سرادق اقبال فایز گردید حضرت اعلی او را با شاهزاده مذكور عم بزرگوار نسبت فرمودند اما میانه او و شاهزاده مذكور عم بزرگوار نسبت فرمودند اما میانه او و شاهزاده صورت الفتی روی ننمود و با یكدیگر در كمال افسردگی میبودند.
دیگری از سوانح فرستادن سید ناصر ولد سید مبارك خان است بجانب عربستان و احمد- خان ولد هلوخان اردلان است بجانب ولایت موروث كردستان شرح واقعه آنكه سید ناصر را در اوان كودكی پدرش بپایه سریر اعلی فرستاده در ركاب اقدس همایون نشو و نما یافته بشرف تربیت و نوازشات خاص اختصاص داشت سید مبارك مكررا التماس نموده بود كه او را رخصت دهند كه بعربستان آمده با پدر پیر عهد ملاقات تازه نموده چند گاه با او باشد و دیگری از فرزندان را در عوض او بدرگاه والا فرستد و این مسئول تا غایت درجه قبول نیافته در عهده تعویق مانده بود در این سال خبر رسید كه پسران بزرگ سید مبارك سید بدر و سید بركه فوت شدند و یك دو پسر دیگر كه دارد بسیار كودك و خردسال‌اند بنابر آن رأی جهان‌آرا اقتضای آن كرد كه چون سید مبارك بسیار كثیر السن و پیر شده بنابر صلاح دولت قاهره سید ناصر را بدانجا فرستند كه هر گاه او را واقعه ناگزیر پیش آید وی بیقضای ربانی در آنجا حاضر باشد كه فتوری در ملك عربستان واقع نشود لهذا او را مرخص فرمودند خان احمد اردلان نیز از اوان طفولیت در ملازمت اشرف نشو و نما یافته همگی همت والا بتربیت او مصروف و مخزون خاطر اشرف بود كه بجای والد بر مسند حكومت الكا و عشیرت اردلان تمكن یابد او را نیز نزد پدر فرستاده اعلام كردند كه چون او بسیار پیر و ناتوان گشته و ممد و معاونی در میانه قبایل و عشایر ندارد پسرت را فرستادیم كه من بعد در خدمت پدر بوده باشد و هر دو در حینی كه رایات نصرت آیات جهة تأدیب گرجیان بصوب گرجستان در حركت آمده بگنجه قراباغ رسیده بود در گنجه از خدمت اشرف جدا شده روی بمقصد آوردند باقی احوال ایشان در وقایع سال آینده از مساعدت بخت مأمول است.
ص: 868

ذكر نهضت همایون به نیت غزا بصوب گرجستان و تنبیه و تأدیب گرجیان بی‌ایمان و قضایای آن یورش دولت قرین سعادت اقران‌

اشاره

قبل از این مرقوم قلم وقایع رقم گردید كه طهمورث ولد داود خان بن الكسندر خان والی ولایت كاخت و لوارصاب بن گرگین خان بن سمایون خان والی ولایت كارتیل گرجستان كه هر دو نصب كرده و تربیت یافته همایون اعلی بودند در سنه ایت ئیل كه مراد پاشای سردار روم بتبریز آمد هر دو در ملازمت اشرف بودند و در حین انصراف از خدمت اشرف التماس نمودند كه هر گاه حضرت اعلی متوجه سیر و شكار مازندران بهشت نشان باشند چون اوصاف حمیده آن ولایت بسیار استماع شده خاطر بسیر و شكار آنجا مایل است ایشان را مخبر سازند كه جریده و سبای خود را بموكب همایون رسانیده در سیر و شكار آن ولایت در ركاب مقدس باشند و قرارداد ایشان در خدمت اشرف آن بود كه هر گاه رأی جهان آرا اقتضای حضور ایشان نماید [614] برید سریع السیری فرستاده طلب فرمایند همان لحظه عزم توجه جزم نموده همعنان صبا و شمال خود را بموكب اقبال رسانند بنابر آن در زمستان گذشته كه رایات جلال متوجه آن صوب بود حسب المعهود حكم معلی بطلب ایشان اصدار یافت امیر قلی نام جلوداریرا كه مبشر آن بشارت بود مدتی نگاهداشته بلیت و لعل میگذرانیدند و هر كدام آمدن خود را بآمدن دیگری موقوف داشتند چندان تعلل كردند كه هوای مازندران روی بگرمی آورده فصل بهار و موسم شكار آنجا گذشت و حضرت اعلی از آن ولایت بیرون آمدند و جلودار مذكور را بی‌نیل مطلوب بازگردانیده سعادت ادراك ملازمت نیافتند و همانا با فساد چند نفر از گرجیان خصوصا شرران نامی بخودسر با یكدیگر وصلت نموده عهد و پیمان بمیان آورده‌اند كه من بعد بر خلاف پدران با هم متفق بوده تا ممكن باشد از جا و مقام خود حركت نكنند و گریبان بدست قزلباش ندهند و فی الحقیقة آن جماعت در تخریب دولت ایشان كوشیده اسباب بیدولتی سرانجام داده بودند.
بالجمله اینمعنی بغایت بر مزاج اقدس گران آمده آئینه خاطر انور بنوعی غبار آلود گردید كه مطلقا بصیقل كلمات روی اندود اخلاص نما و معاذیر انجلا پذیر نبود رأی صواب نما بدان قرار گرفت كه چون سلاطین زاده‌های مذكور راكب جهل و غرورند و هنوز سیلی روزگار نخورده‌اند و مؤدب حادثه در مكتب عقل گوش هوش نصیحت نیوش ایشانرا بسرپنجه تأدیب برنتافته بتجربه روزگار مهذب نگشته‌اند بعزم تأدیب و گوشمال ایشان متوجه قراباغ گشت كه اگر ولاة گرجستان بقدم اعتذار پیش آمده استقبال موكب همایون نمایند و غبار آئینه ضمیر اشرف را بصیقل ركاب بوسی و خدمات مرغوبه جلا داده بشیوه ارباب اخلاص عمل نمایند با ایشان بمقتضای مروت و كرم جبلی عمل شود و اگر بمدلول الخاین خائف قرین دهشت و وحشت بوده بسعادت خدمت مشرف نشوند ایشان را از خواب غفلت بیدار ساخته گوشمال بسزا دهند.
چند روزی كه هوای دارالملك صفاهان گرمی داشت در ییلاقات فریدن و پرجیش گذرانیده
ص: 869
چون هوا روی باعتدال آورده بمقر دولت و مستقر خلافت بازگشته از آنجا بتاریخ روز پنجشنبه دوم ماه مبارك رمضان از دارالسلطنه صفاهان به نیت غزا و جهاد گرجستان در حركت آمدند و انجیلو جاوش ایلچی روم را كه در درگاه معلی بود چون هنوز سنور و سرحد تشخیص نیافته معتمدان جانبین كه بدان امر مأمور بودند بازنگشته بودند مقرر فرمودند كه بقراباغ در اصفهان آسایش نماید كه چون آن امر فیصل یابد و سنور نامجات معتبره درست شود او را بر وجه لایق روانه گردانند و بآهستگی طی مسافت نموده در هر مرحله فوجی از افواج قاهره بموكب مسعود ملحق میشدند و بسعادت و اقبال بدار الارشاد اردبیل رسیده چند روز در آنجا بطواف مرقد منور حضرت سلطان الاولیاء و قطب الاصفیاء و مشایخ عظام عرش مقام صفویه قدس الله اسرارهم قیام نمودند.
چون مصالحه رومیان بدستور زمان شاه جنت مكان و سلطان سلیمان تمهید یافته در آن زمان از گرجستانات سبعه مسق و كارتیل و كاخت كه از همه طرف بممالك قزلباشیه باینطرف و مابقی كه باشی آچوق و دادیان و كوریال و آنطرف بود بروم تعلق گرفته بود بنابر ثبات عهد و ایفاء پیمان كه مبادا ارباب غرض و مفسدان سرحد عزیمت سفر گرجستان را بعنوان دیگر منافی صلح باشد مذكور سازند و در تهییج فتنه كوشیده بر همزن هنگامه عافیت مسلمانان گردند از ملازمان ركاب اقدس سلطان محمد بیك طالش را از اردبیل برسم رسالت نزد نصوح پاشا بروم فرستادند و حقیقت سفر گرجستان را كه بنابر تأدیب تابعان اینطرف اتفاق افتاده باو اعلام دادند و از دار الارشاد اردبیل روانه گشته شكاركنان و نخجیر افكنان بقراباغ رسیدند.
چون دیده بصیرت ایشان خصوصا طهمورث بیدولت را پرده غفلت و وحشت پوشیده بود از طریق مستقیم منحرف گشته راه صواب گم كرد و چون دل اخلاص گزین نداشتند بحصانت بیشه و جنگل مغرور گشته بسعادت بساط بوسی فایز نگشتند حضرت اعلی شاهی ظل اللهی پیر بوداقخان حاكم تبریز را با بعضی امراء بقلاووزی و باشیلامیشی دلو محمد شمس الدینلو كه از امراء قراباغ بود و بنابر- قرب جوار از شوارع و مضایق گرجستان و نیك و بد آن سرزمین آگاه بود از جانب تفلیس كه طرف شرقی الكای كاخت است و یوسفخان بیگلربیگی شیراوانرا با امراء آنجا كه طرف غربی است امر فرمودند كه بالكاء مذكور درآمده طهمورث را شكاری وار در میدان گیرند و موكب معلی با عساكر ظفرانتما در قومین اولمی از آب كر عبور فرموده بولایت گرجستان درآمده در كنار رودخانه قبری نزول اجلال فرمودند.
طهمورث چون از ورود موكب مسعود خبر یافت اندكی از بیهوشی بهوش آمده سراسیمه گردید و جنود نامحمود خود را از پیاده و سوار [615] جمع آورده در میان بیشه و جنگل محل مضبوط چپر بریده صعوه آسا در میان درختان آشیان گرفت كه چند روزی خود را از جنگل شهباز بلند پرواز قاف اقبال صیانت نماید و چون آنجاهل نادان در ظل تربیت شاهانه نشو و نما یافته بود آن حضرت بالطبع راغب نبودند كه تربیت كرده خود را یكباره از نظر اعتبار اندازند ذاكر آقای قوشچی را كه در درگاه معلی با طهمورث مربوط بود نزد او فرستادند كه بنصایح دلپسند پنبه غفلت از گوش او بردارد و بادراك سعادت بساط بوسی ترغیب نماید كه بدون آن مهم اصلاح پذیر نیست و او عجز و بیچارگی خود اظهار نموده كه خوف و دهشت بر من مستولی شده از بیم قهر و غضب پادشاهانه حوصله آن ندارم كه در اینوقت بملازمت رسم والده خود را با دو پسر طفل كه داشت با چند نفر از ازناوران معتبر و كشیشان و رهبانان گرجی بپایه
ص: 870
سریر اعلی فرستاد كه شفیع تقصیر و گناه او باشند و استدعا نمود كه در این مرتبه از جریمه او گذشته معاودت فرمایند كه وقت دیگر كه عفو و اغماض پادشاهی بظهور آمده او را فی الجمله اطمینانی حاصل شده باشد بآستان اقبال آشیان آید.
بیت
بمادر چنین گفت كای نیك زن‌تو خواهی مگر عذر تقصیر من
ندانی كه آنها ز نادانی است‌سرانجام نادان پشیمانی است

فرار كردن طهمورث والی كاخت بجانب كارتیل‌

فرستادگان مذكور در كنار آب قبری رسیده والده طهمورث و مخدرات آن سلسله بعز عتبه بوسی سرافراز گشته مورد توجهات خسروانه شدند و آن حضرت حسب الاستدعای مخدره مذكوره در مقام عطوفت و عفو تقصیرات او درآمدند در این اثناء مكتوب ناهنجاری كه از كمال جهل و نادانی به بگرات میرزا عم زاده لوارصاب والی كارتیل كه همواره ملازم ركاب اشرف و از زمره مقربان بساط اقدس بود بخط گرجی نوشته بعضی سخنان كه منافی آن گفتگو و مناسب آنوقت نبود در آن مندرج بود و از وفور اخلاص و بیم نفاق ارباب شقاق اخفای آن نتوانست نمود مكتوب را بنظر اشرف درآورد از مضمون آن مراسله نایره غضب شعله فروز گشته بنوعی زبانه كشید كه بضراعت اهل شفاعت انطفا نمی‌پذیرفت والده طهمورث را با پسران او و جمعی خدمه كه همراه بودند با معتمدان روانه عراق گردانیدند و از ناورانرا بمردم كاردیده سپرده بر سر او كوچ كردند طهمورث این خبر شنیده در محل اقامت تاب توقف نیاورده با كوچ و متعلقان و قلیلی از ناوران و عظماء قوم كه كمابیش پانصد ششصد نفر بودند از راه غیر معهود بجانب كارتیل گریخت و در آنجا بلوارصاب ملحق گشته او نیز از واهمه عظیم كه از بیم آسیب سپاه منصور برو مستولی شده بود توقف در ولایت خود نتوانست نمود هر دو باتفاق یكدیگر افسرده و پریشان حال بجانب باشی آچوق گریخته بگرگین خان والی آنجا كه از تبعه روم است پناه بردند تتمه احوال ایشان و وقایعی كه در گرجستان روی داد در وقایع سال نو مرقوم قلم عنبرین پرتو خواهد گشت انشاء اللّه تعالی.

متوفی‌ها:

[فوت شاهزاده اسمعیل میرزا]

در ایام بهار خجسته آثار كه موكب جاه و جلال در ییلاقات پرجیش و فریدن نزول اجلال داشت نونهال گلشن سلطنت و اقبال اعنی شاهزاده غفران مآل اسمعیل میرزا كه دوازده مرحله از مراحل زندگانی طی كرده بود در دارالسلطنه اصفهان مریض گشته در روز جمعه بیست و نهم شهر جمادی الثانیه بجوار رحمت ملك غفور پیوست نعش مطهرش را در آستانه امامزاده واجب التسجیل امامزاده اسمعیل كه در محله كلیار اصفهان واقع است چند روزی بامانت گذاشته در هنگام اعتدال هوا نقل مشهد مقدس معلی كرده در آستان عرش نشان رضویه علیه و آبائه التحیة مدفون ساختند امید كه عمر و بقای دولت والد بزرگوارش با دو دست حادثه باذیال دولت بی‌زوالش مرساد بمحمد و آله الامجاد.
و هم در اینسال اللّه ویردیخان از فارس باصفهان آمده در روزیكه موكب همایون اعلی از مازندران
ص: 871
بهشت نشان بجانب اصفهان آمده بسعادت و كامیابی داخل شهر میشدند وی باستقبال موكب معلی آمده بسعادت ركاب بوسی سرافراز گشت اندك ضعفی از بشره او مشاهده میشد حضرت اعلی بنور ولایت و كرامت و ارشاد كه از اولیاء و اقطاب مرشدین میراث دارند آثار موت از بشره او دریافته همگنان را همانروز خبر دادند.
بالجمله بعد از چند روز كه در ملازمت اشرف بسر برد مریض گشته در روز دوشنبه چهاردهم ربیع الثانی كه روز چهاردهم بیماری بود دعوت حق را اجابت نموده بجوار رحمت ایزدی پیوست چون عمر در رضاجوئی ولینعمت سپری كرده بود حضرت اعلی شاهی ظل اللهی از شمول عاطفت و حق گزاری بنفس نفیس با تمامی امراء و اعیان تا مسغل تشییع جنازه او فرموده بتوقیر و احترام تمام تكفین و تجهیز بر وجه لایق كرده نعش او را بمشهد مقدس فرستادند كه در گنبدی كه در جوار روضه مقدسه بنا نموده باتمام آن موفق گشته بود مدفون ساختند از نوادر اتفاقات در آن [616] چند روز ملازمی كه سركار آن عمارت بود آمده خان ازو تحقیق عمارت و زیب و زینت آن مینمود آن ترك ساده دل گفت كه گنبد عالی و ایوانی كه جهة مدفن ترتیب یافته در كمال تكلف و زیبائی اتمام پذیرفته منتظر ورود مقدم عالی است حضار مجلس او را بنادانی و بیهوده گفتن طعن كردند خان فرمودند كه از عالم غیب بر زبان او جاری گشت همانا هنگام ارتحال و حیوة در معرض زوال است و معنی:
بیت
بسا فالی كه از بازیچه برخاست‌چو اختر میگذشت آن فال شد راست بظهور آمد در همانروز خلف ارجمندش امام قلی خان كه حاكم لار و امیر دیوان بود بجای پدر بایالت و دارائی دارالملك فارس منصوب گشته علاوه الكای سابق او گردید و روز دیگر بمنزل‌

فوت شاهویردی بیك‌

او تشریف قدوم ارزانی داشته در دلجوئی بازماندگان انواع مراحم و الطاف خسروانه بظهور آوردند.
مشار الیه از امراء و خوانین این سلسله علیه بازدیاد شوكت و افزونی جاه و حشمت و تجملات بزرگانه و داد و دهش متفرد و ممتاز بود در ایام حیات مستعار بترتیب عمارات عالیه و بناهای خیر موفق گشته بغایت صاحب حلم و حیا و پاكیزه روزگار بود.
دیگری از متوفی‌ها شاهویردی بیك یساول صحبت بایبردلوست كه از زمره مقربان درگاه و بقدمت خدمت و مزید قرب و منزلت اعتماد اختصاص داشت در سال گذشته در گیلان بیمار شده بمازندران آوردند بعد از نوروز كه رایات جلال متوجه اصفهان شدند وی از اشتداد مرض نتوانست آمد در فرح آباد توقف كرد روز بروز ضعف قدرت گرفته در اوایل اینسال بجوار رحمت ایزد متعال انتقال نمود صاحب ثروت و مكنت بود و متروكاتش بورثه تعلق گرفت.
مشهور است كه در گیلان یكی از درویشان خفیف العقل مجذوب نزد او رفته سخن ناهمواری
ص: 872
گفته بوده و او آندرویش مجذوب را از غرور نفس سركش آزار بلیغی كرده و آن دل شكسته از روی درد و ناله او را بخدا حواله كرده بود در همان دو روز پهلو بر بستر ناتوانی نهاد.
بیت
تا دل مرد خدا نامد بدردهیچ قومی را خدا رسوا نكرد واقعه ناگزیر وی موجب ازدیاد اعتقاد گیلانیان بآن درویش مجذوب شد.
ص: 873

گفتار در وقایع سنه پارس ئیل موافق ثلث و عشرین و الف و بعضها مطابق اربع و عشرین و الف كه سال بیست و هشتم جلوس همایون عباسی ظل اللهی است‌

اشاره

چون فصل شتا بنهایت انجامیده كوكبه بهار خجسته آثار و منقلای سپاه خسرو ثوابت و سیار نمایان گردید جنود افسرده دی انهزام یافت و رایت فیروز نوروز در عرصه گیتی افراخته سایه تربیت بر مفارق نوخطان بساتین جهان انداخت یعنی آفتاب عالمتاب در روز جمعه دهم شهر صفر ثلث و عشرین و الف از خلوتكده حوت بیرون خرامیده بایوان بلند اركان حمل كه خانه شرف و اقبال است برآمد و جهان از فر مقدم نوروز چون عارض خوبان نور افروز گردیده طراوت بهار و تواتر امطار نزهت افزای گلشن روزگار گشت.
دگر باره بهار عالم افروزبآبان ماه و دی گردید فیروز
شده از مقدم نوروز سلطان‌جهان عشرتكده عالم گلستان
همه روی زمین از لاله و گل‌چو روی گلرخان از نشأه مل
هوا از بوی گل چون عنبر تردماغ قدسیان كردی معطر اردوی كیهان پوی در روز پنجشنبه شب نوروز از آب رودخانه قانق كه ثالث دجله و جیحون است عبور نموده در مكانی از الكاء قسق كه یورت سرمران گرجی بود نزول نموده روز دیگر در آن سرزمین نزهت بخش بلوازم جشن نوروزی و سور و سرور پرداختند چون طهمورث بیدولت چنانچه مرقوم شد از صولت سپاه ظفر پناه روی ادبار بجانب فرار آورده بباشی آچوق گریخت و الطاف بیكران شهریار جهان ایالت و دارائی گرجستان را بعیسی خان میرزا ولد گرگین میرزا بن اسكندر عمزاده طهمورث كه از اوان كودكی بخدمت اشرف آورده بودند و در ظل تربیت شاهانه نشو و نما یافته بشرف اسلام مشرف شده بود تفویض فرموده داود بیك كه معظم از ناوران گرجی بود به وكالت او معین گشت و برسم و آئین گرجیان او را بر مسند فرماندهی آن ملك نشانیده زرها نثار كردند و امراء و اعیان قزلباش نیز باشاره همایون با گرجیان موافقت نموده نقود احمر و ابیض با طاس- های زرین و طبق‌های سیمین نثار و ایثار نمودند و عظماء [617] و اعیان گرجیه سوای جمعی كه مرافقت طهمورث اختیار نموده بودند بر سر او جمعیت نموده اطاعت و انقیاد بظهور آوردند و سطوت قاهره خسروانه بنوعی حراست گرجستان و صیانت اموال گرجیان نمود كه هیچ صاحب كلاهی قدرت برك كاهی از خرمن رعایا نداشت چند نفر از جهلا و بیدولتان كه در وقت عبور بمنازل گرجیان كه
ص: 874
خالی از صاحبان بود رسیده دست درازی بخانه نصاری كرده بودند شكمها پاره كرده در اردو گردانیدند آن گونه سیاست موجب عبرت دیگران گشته رعایا و عجزه گرجی كه از بیم ضرر و آسیب لشكر قیامت اثر پراكنده گشته در گوشه هر بیشه خزیده بودند از آوازه معدلت شاهی بیورت و مقام خود آمده مستمال عنایت پادشاهی شدند و از ولایت قسق كوچ كرده بقصبه كیرم كه نشیمن و حكومتگاه سلاطین گرجی است نزول اجلال فرمودند و آن قصبه مكانی است خرم و نمونه از گلستان ارم كه در دنیا مسكن نصاری گشته همانا مضمون الدنیا سجن المؤمن و جنة الكافر در آن سرزمین سمت ظهور دارد.
در این قصبه كلیسائی است در غایت تكلف و صفا و نهایت شیب و بها معلوم نیست كه از مبدأ ظهور اسلام تا غایة بانگ مسلمانی بگوش ساكنان آن مقام رسیده باشد و سكنه آن سر زمین جز رهبانان ضلالت آئین در آن كلیسیا دیده باشند اكثر مردم آنجا كه اغلب نصاری و قلیلی یهود نیز هستند از شعار اسلام و كیش مسلمانی جز نامی نشنیده بودند پادشاه دین پناه بجهة اعلای كلمه اللّه بكلیسیای مذكور تشریف برده مؤذنان خوش الحان موكب سعادت قرین بر فراز آن معبد طبقه ضلالت آئین برآمده گلبانك محمدی صلی الله علیه و آله و سلم بلند آواز گردانیدند و هم- چنین بهر دیر و كلیسیائیكه رسیدند اقامت اذان فرموده ندای فرح فزای كلمه طیبه لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله بمسامع ملكوتیان رسانیدند و از آنجا كوچ واقع شده كلیسیای آلاورد كه معظم معابد و كنایس نصاری گرجستان و فی الواقع عمارت عالی و گنبد متعالی است محل نزول اردوی گردون شكوه گردید در آنجا بمسامع جلال رسید كه در اقصی طرف شمالی آن ولایت قلعه‌ای است طراغای نام گروهی از گرجیان در آن تحصن نموده تا غایت اطاعت عیسی خان نكرده‌اند و بعضی از احمال و اثقال طهمورث نیز در آن قلعه است گروهی از عساكر منصوره را بسركردگی محمد تقی بیك تبریزی مین باشی تفنگچیان آذربایجانی بر سر آن قلعه فرستادند محصوران بعد از جنك و جدال از مصادمه عاجز آمده راه فرار پیمودند و قلعه بتصرف درآمده آن چه یافت می‌شد بضبط درآمد.

تسخیر قلعه طراغان در گرجستان‌

از جمله غنائم قلعه تاجی بود مرصع مكلل بدرر و یواقیت كه شیخ و مقتدای نصاری كه رتبه منصب آلاویردی یافته باشد یعنی تولیت كلیسیای آلاورد در ایام متبركه و اعیاد بزرك ملت مسیحی فرق خود را بدان آراسته در معبد مذكور بكیش ترسائی بامامت قوم اقدام می- نماید و نصاری بدان تیمن و تبرك میجویند و صیرفیان جواهر شناس بپانصد تومان شاهی عراقی قیمت كردند رأی ملك آرا بدان متعلق گشت كه آن كلیسیا را قلعه نموده حصاری متین بر دور آن كشند و جمعی از تفنگچیان جنود قاهره در آن حصار مسكن گرفته همواره نگهبانی مینموده باشند اطراف و جوانب آنرا بر امراء و اعیان و طبقات لشكر قسمت نمودند تا آنكه سنك و آهك مصالح آن كار در آن حوالی نایاب بود از راه دور آورده و در عرض بیست روز قلعه مذكور اتمام یافت و اسمعیل بیك تفنگچی باشی با دویست نفر تفنگچی آذربایجانی بحراست آن معین گشتند.
چون طهمورث و لوارصاب الكاء باشی آجوق را از محكمی جا و جبال صعب المسالك و اینكه والی آنجا تابع روم است مأمن و ملجأ تصور نموده باستظهار آن پناه بآنجا برده‌اند غیرت
ص: 875
شاهانه و حمیت خسروانه اقتضای آن مینمود كه نهضت همایون بهر طرف لازم آمد توجه فرموده تا ایشانرا بدست نیارند دست از طلب ندارند لهذا عنان عزیمت بصوب كارتیل كه سر راه باشی آجوق است معطوف داشتند و از آنجا بكارتیل راهی است در دره تنك در كمال صعوبت كه نشیبش محل اقامت گاو زمین و فرازش با منازل قمر قرین است و هرگز حكام گرجستان را از ضیق طرق و صعوبت راه عبور از آنجا با خیل و سپاه میسر نشده بتخصیص در آن فصل بهار كه شبانروز چشم سحاب از قطره فشانی بازنمیایستاد و از انبوهی درختان نور آفتاب سالها بر آن نتافتی و از كثرت گل و لای افیال قوی هیكل دریا نورد خیال مجال عبور نیافتی هر چند عبور اردوی گرون شكوه و جنود نامعدود انجم كرده از آن راه در نظر خاص و عام دشوار بلكه محال مینمود اما رای جهان آرای اشرف بعبور نمودن از آن راه كه متضمن چندین مصلحت دولت و تدابیر كلیه سلطنت بود مصمم گشته طبقات حشم فوج فوج و جوق جوق كوچ كرده در عرض سه روز از آن دره تنك تاریك گذشتند در نشیب و فراز آن راه پر و حل شتر و الاغ بسیار از عساكر ظفر شعار و مردم [618] اردو بازار بكوهلاك فرو رفتند روز چهارم اردوی كیهان پوی بكنار رودخانه كه منبع آب قانق و قبری است رسیده شادروان عظمت بمهر و ماه افراختند و آن سرزمینی است بغایت نزه و خرم از بسیاری شقایق و ریاحین و تازه گلهای عبیر آگین رشك فردوس برین مضمون حدیث الدنیا سجن المؤمن و جنة الكافر كه در فوق مرقوم گشته شامل آنجا و كل امكنه لطیفه گرجستان است كه در دنیا مسكن آن كفره بی‌ایمان شده مردم ارزاد و تیانات از ولایت كاخت بجریمه دوستی طهمورث كه بعضی دلیل گشته او را از راه غیر متعارف بیرون برده بودند و برخی دیگر كه از رفتن او آگاه بوده‌اند از عساكر منصوره كه پیش راه او را گرفته بودند مخفی داشته آگاه نساخته‌اند و عظمای آن طایفه نیز سر- سختی كرده بعیسی خان بازگشت ننموده بودند و سر از ربقه فرمانبرداری و اطاعت لشكر اسلام پیچیده مورد غضب پادشاهی گشته عساكر منصوره بتاخت و غارت و اسر آن دو الكاء رخصت یافتند و فوج فوج به بیشه و جنگل درآمده قریب بسی هزار اسیر و چهل هزار گاو و گوسفند بدست درآمده بعد از افراد خمس كه بسركار پادشاهی متعلق است تتمه بعساكر اسلام تعلق گرفت و ثواب این امر عظیم كه سی هزار كافر بیدین شرف اسلام دریافتند و بلا شبهه موجب استدامت دولت و رستگاری آخرت است بروزگار فرخنده آثار همایون عاید گردید و چون كنار رودخانه عرك چائی كه فاصله كاخت و كارتیل است محل نزول موكب مسعود گردید رأی عالم آرا بدان متعلق گشت كه یكی از كاردانان بساط عزت را برسم رسالت نزد گرگین خان والی باشی آچوق فرستند.
خلاصه پیغام آنكه میانه نواب همایون ما و پادشاه ذیجاه روم قواعد مصالحه و دوستی استحكام یافته و یكی از شریط صلح آنست كه منسوبان طرفین را حمایت ننموده گریختگان را راه ندهند و نگاه ندارند و بر او ظاهر است كه طهمورث و لوارصاب كه دو جاهل نادانند هر دو منسوب اینطرف و تربیت یافته همایون ما اند و از جهل و نادانی توهم نموده بآنجا آمده‌اند طریق آنست كه تابعان هر طرف شرایط عهد و پیمانرا منظور داشته امری كه منافی صلح و مغایر عهد و پیمان باشد مرتكب نگردند اكنون آن دو جاهل بیمآل را نگاه نداشته روانه اینطرف سازد كه بمقتضای رأفت جبلی و عواطف خسروی با ایشان عمل خواهد شد و الا لشكر قیامت اثر قزلباش جهة بدست آوردن آن دو سیه بخت روی بآنطرف دارند مبادا صورتی روی نماید كه موجب ندامت و پشیمانی گردد خواجه محمد رضای وزیر آذربایجان كه شمه از صفات حمیده او در این اوراق رقم پذیر كلك ظهور گشته استدعا نمود كه این خدمت باو رجوع شود حسب الاستدعا اجازه یافته بآئین شایسته روانه مقصد شده
ص: 876
بوالی باشی آچوق و سلاطین زاده‌های مذكور ملاقات نموده لوارصاب را كه بجهتی ظاهر خود را شریك طهمورث كرده بود نكوهش دلپسند و نصایح ارجمند نموده بعد از گفتگوی بسیار
مصراع
«گهی در تواضع گهی در ستیز»
بچرب زبانی و حكمت پژوهی و تكلفات كریمانه و سخنان عاقلانه آن وحشی صفتان بی- مآل و سرگردان بادیه جهل را از مقام نفاق باز آورده بشیوه وفا و وفاق راغب ساخت و گرگین خان نیز اظهار اخلاص و بندگی آستان سدره نشان شاهی كرده با جناب دستوری مردمیهای دوستانه بظهور آورده بود و در مقام عجز و افتقار برآمده معذرت خواسته بود كه راه ندادن ایشان باین صوب با قرابت و خویشی و نسبت همكیشی از مروت دور بود اكنون استدعای عفو تقصیر هر دو دارم و جناب دستوری جواب گفته بود كه این صورت بی‌ادراك ملازمت میسر نیست طریق آنست كه هر دو روی ارادت بدرگاه جهان پناه آورده بنده وار شیوه چاكری مسلوك دارند و ایشان نیز معذرتی القا نموده گفته بودند كه اگر از بأس و سخط شاهانه بجان ایمن باشیم سرقدم ساخته بآستان اقبال آشیان میآئیم و هر یك معتمدان همراه كرده بدرگاه فلك بارگاه فرستادند و خواجه محمد رضا بازگشته در یورت حوالی كوری تعبیه علیه رسید و فرستادگان سلاطین مذكور بسعادت آستان بوسی سرافراز گشته عجز و مسكنت و استدعای عفوزلات ولاة مزبور عرض كردند.
چون از خواجه مذكور در رفتن بمیانه چندین وحشی صفتان سباع سیرت بیمآل كه اگر- چه صورت انسانی دارند اما حیوان مثال در بیشه خودسری چریده‌اند آثار فدویت و جان سپاری بظهور آمده بود بخطاب گرامی فدوی مخاطب گشته حكم شد كه منشیان بلاغت نشان من بعد در مناشیر و حكام نیز القاب خواجه فدوی دودمان ولایت مكان افزایند و درباره ولاة مذكور فرمودند كه سخن همانست كه فدوی بدیشان گفته هر گاه صدق و اخلاص بظهور آورده روی ارادت بعتبه علیه آورند مسئول هر یك بفر قبول موصول خواهد بود.
در خلال این حال بعرض عاكفان سده جلال رسید [619] كه اوس نام ولایتی است در آن حدود كه سكنه آنجا از ملاحده ملت عیسی علی نبینا و علیه السلام‌اند اگر چه از توابع باشی آچوق است اما بضیق طریق و استحكام مكان و ارتفاع جبال متصله بالبرز كوه كه مرغ اوهام جز ببال خیال در هوای آن طیران نتواند نمود و پیك سریع السیر نظر آن مسافت بعیده را بدشواری نتواند پیمود مغرور گشته اطاعت والی نیز نمینماید رأی شرع آرا بغزا و جهاد آن طبقه ضاله راغب و مایل گشته فوجی از مجاهدان حوزه اسلام را بسركردگی بیكویردی بیك گرجی ملازم بیگلربیگی فارس كه با فوجی از مردم او در ركاب سعادت انتساب بود بر سر ایشان فرستادند و عساكر منصوره درآمد و رفت آنجا از صعوبت راه و دره‌های پربرف زحمت بسیار كشیدند.
جمعی كه بجنگ پیش آمدند از سیوف و سنان غازیان جان نبرده بدار البوار شتافتند و جمعی كه به بیشه و كوه تحصن جستند مساكن ایشان را نهب و غارت كرده قریب بپانصد نفر اسیر و دو هزار گاو و گوسفند بدست آورده مظفر و منصور بپایه سریر اعلی عود نمودند و در كارتیل بنابر
ص: 877
مصلحت‌های ملكی بخاطر انور رسید كه دو قلعه یكی در سواران كه قریب بآخسقه و باشی آچوق است و یكی در كوری كه حكومتگاه قدیم سلاطین كارتیل است بنا نهند فرمانبران حسب الفرمان فرمانفری جهان قلعه در آن دو مكان بنا كرده هر دو را در اندك روزی باتمام رسانیده استحكام دادند.

ذكر آمدن لوارصاب از باشی آچوق و مراجعت موكب همایون از سفر گرجستان بصوب مازندران بهشت نشان و سوانح آن زمان‌

اشاره

چون لوارصاب و طهمورث بنوعی كه مذكور شد از آمدن تقاعد ورزیده دفع الوقت نمودند حاكم باشی آچوق و حلیله او كه ملكه آن ملك و در امور ملكی و مالی دخیل بود از خواجه محمد رضا التماس نموده بود كه بخدمت اشرف عرض نماید كه چون لوارصاب بتبعیت طهمورث سر از بندگی آن آستان پیچیده سخنان خدعه آلودش از صدق و راستی عاریست پسر او را در عوض لوارصاب در سلك غلامان درگاه شمرده بعضی از ولایت كارتیلرا كه بباشی آچوق اقربست باو عنایت فرمایند جناب فدوی القاب استدعای ایشانرا معروض گردانیده در معرض قبول افتاده یعقوبخان بیك قرامانلو قورچی تیر و كمان را كه ترك ساده دل صادق الاخلاص و از زمره خواص بود بباشی آچوق فرستادند كه اگر لوارصاب در خلاف و عدم انقیاد اصرار نموده بدرگاه جهان پناه نشتابد پسر گرگین خانرا بایالت كل ولایت كارتیل نوید داده بدرگاه والا آورد كه بین الاقران بدین عطیه سعادت امتیاز یابد چون لوارصاب از این معنی آگاه گردید اندكی از خواب غفلت بیدار و از مراتب بیهوشی هشیار گردیده در كمال اضطراب بیعقوب خان بیك اظهار ندامت و پشیمانی كرده او نیز نصایح مشفقانه بجای آورد و جناب فدوی نیز مكتوبی باو نوشته بود كه بسخن مفسدان عمل نكرده خود را بعبث آواره دیار و پایمال حوادث روزگار نسازد.
مجملا لوارصاب ظاهر خود را بلباس اخلاص آراسته با خبث باطن و درون تیره و حیل كه جبلی آن طایفه است والده و متعلقانرا در آنجا گذاشته با چند نفری از ازناوران برفاقت یعقوب خان بیك بآستان اقبال آشیان آمده در سیزدهم ماه مبارك رمضان سعادت بساط بوسی دریافت و مورد انواع عواطف و الطاف شاهانه گردید و در خدمت اشرف معزز و محترم بود و چون یك دو كوچ بجانب كوری واقع شد و او دل اخلاص گزین نداشت بشیوه ارباب نفاق سلوك نموده شبی بیخبر از اردوی همایون بیرون رفته عازم فرار گردید و جناب فدوی كه با او همسایه و متكفل مهماتش بود آگاه گشته با جمعی در طلبش شتافت و در حوالی اردو او را دریافته صبحی بمنزل آورد و از این حركت ناهنجار سلب اعتبار و اعتماد از خود كرد مع ذلك از این عمل او اغماض فرمودند و او را رفع الخجاله قرار داد كه كس فرستاده والده و متعلقانش را بیاورد و اما در خفیه پیغام داده بود كه هر چند درآمدن شما مبالغه نمایم از جای خود حركت نكنید كه با آمدن شما راضی نیستم چون جمعی از ذكور و اناث آن سلسله و عظمای كارتیل در سلك خدمه و غلامان این درگاه منسلك‌اند بدباطنی و ذخایر حیله‌اند و آن بی‌سعادت را بعرض اقدس رسانید لهذا از دست گذاشتن صیدی كه
ص: 878
بدام آمده بود صلاح دولت ندانسته رخصت توقف الكاء نیافت اما به همان طریق معزز و محترم [625] در ركاب اقدس میبود و حكومت كارتیل بدستور سابق بوكلاء و گماشتگانش متعلق بود و كوتوالی قلعه تفلیس را بآقا سهراب لاریجانی و سیصد نفر از تفنگچیان رستمدار رجوع نمودند باقی احوال لوار- صاب در سال آینده مرقوم كلك بیان میگردد در این اثناء خبر رسید كه عیسی خان كه بحكومت كاخت منصوب گشته بود چون بشرف اسلام مشرف بود كسر حرمت صلیب و رهبانان ازو بظهور میآمده گرجیان بمغایرت ملت از او آزرده شده آمیزش نمینموده‌اند و او از بیم آنكه مبادا طبقه نصاری در غیبت موكب همایون مضرتی باو رسانند ترك حكومت كرده بجانب دار الارشاد اردبیل رفته بنابر آن بیكتاش بیك یوزباشی تركمانانرا با جمعی از قورچیان عظام بقبضه ز كم فرستادند كه محافظت آن بلده نمایند و داود بیك وكیل بهمان دستور فاتق مملكت باشد كه اگر بعد از این طهمورث نشاء دولت روز افزون داشته باشد و روی ارادت بدرگاه گیتی پناه آورده غبار زلات خود را بزلال خدمتكاری و اخلاص گزینی شست و شو فرموده از تفلیس كوچ كرده متوجه قراباغ شدند.
چون هوای آن ولایت از غبار سم سمند صبا رفتار عطر بیز گردید همچنانچه سخنور نامی شیخ نظامی در وصف آن سرزمین گفته
بیت
ز دراج و تیهو و كبك و تدزونه بینی تهی سایه بید و سرو همواره بشكار تیهو و دراج نشاط افزا بودند در این اثنا نشاط قمرغه از خاطر خطیر سر زده عساكر ظفر نشان براندن جانوران شكاری مأمور شدند در صحرای آغجه بدی جرگه دست بهم داد گوزنان فربه سرین و غزالان رشك آهوی چین و اقسام وحوش در قمرغه جمع آمده حضرت شاه والا جاه ظل الله با مخصوصان و مقربان بساط عرت بقمرغه درآمده جانوران شكاری را كه بتك پا بر شمال و صبا پیشی‌

رجوع شاه عباس از سفر گرجستان و ورود برشت‌

گرفتندی بنوك ناوك دلدوز از پای درمیآوردند و چون جرگه بسان دل دشمن تنگ حلقه گردید حاضران موكب اعلی آهویان گریز پای را دستگیر میكردند از بسیاری شكار شماره آن از تخمین و قیاس بیرون بود و تا ده مرحله گوشت شكار در اردوی اعظم بسیار و بیقدر و مقدار بود در آن عرصه نشاط عیسی خان كه ترك حكومت گرجستان كرده باردبیل رفته بود آمده سعادت بساط بوسی دریافت و معاذیر دلپذیر در آن ماده القا نموده حضرت اعلی از وفور رضاجوئی و شفقت عذر پذیر گشتند و بدستور ملازم ركاب اشرف گردید.
چون كنار رود ارس مضرب خیام شهریار دادرس گردید چند روز در آنجا بسان عساكر ظفر نشان و انجاح مطالب سپاهیان پرداخته فوج فوج رخصت یافته بمنازل خود رفتند و موكب نصرت نشان بعزیمت قشلاق مازندران از راه قزل آغاج و آستارا دریا كنار كه در نزاهت و خرمی سراسر آن از خلد نشان میدهد بالكاء گسكر رسیده منازل مرتضی قلیخان ولد امیره سیاوش حاكم گسكر محل نزول‌

ورود شاه عباس بفرح آباد مازندران‌

خسرو فریدون‌فر گردید در آنجا چند روزی مزاج اشرف از جاده اعتدال منحرف گشته اندك عارضه طاری شد ارباب اخلاص نذور و تصدقات بارباب استحقاق رسانیدند و دعای بیریای ضعفا و مظلومان كه بیمن معدلتش از
ص: 879
تعدی و تطاول ظلمه در امانند باجابت اقران یافته صحت قوی روزی گردید و از آنجا شكاركنان طی مسافت فرموده خطه دلگشای رشت از فر نزول موكب همایون رشك گلزار ارم گشت و چراغان میدان رشت كرده چند روز در آن بلده طیبه اقامت فرموده بسیر و سواری و شكار خوك كه در گیلان بشكار زنگول معروف است و غالبا در سالهای پیش غرابت آن طرز شكار خوك كه مرغوب طبایع و تماشای آن موجب تفریح قلوب و انتعاش ضمیر است مرقوم قلم وقایع رقم شده باشد مشغولی داشتند و از آنجا بخطه لاهیجان تشریف بردند اهالی آن ملك بلوازم خدمتگزاری قیام نموده بر دور اصطلخ آنجا كه در دامنه كوه مشهور بجهود كلایه واقع و از بزرگی دریاچه توان گفت و در میان حقیقی باغچه و تالاری ترتیب یافته كه بكشتی و زورق بآنجا آمد شد میشد و فی الواقع جائی نزه و مكانی مرغوب است چهار طاق بسته چراغان كرده بودند و از وفور اخلاص خوبرویان یوسف لقا و ساده رخان مه سیما از شهر و مواضع جمع آورده در زورقها و كشتیها نشسته در آن دریاچه سیار و مسرت بخش خاطر مهر آثار بودند و قرب یك هفته در لاهیجان بمسرت و شادمانی گذرانیده از آنجا متوجه مازندران بهشت نشان شدند و در چهارم شهر صفر بساعت سعد و طالع میمون داخل دار السرور فرح آباد ارم بنیاد شدند زمستانرا در آن خطه فردوس نما بفراغت و سیر و اقسام شكار آن ولایت بپایان رسانیدند اكنون وقت آنست كه وقایع متنوعه و سوانح غریبه كه در این سال در اثنای سفر گرجستان و غیر آن روی داد بر صحیفه بیان نگاشته شروع در تحریر وقایع سال نو نماید.

از وقایع [621] متنوعه كه روی داد

اشاره

فرستادن ایلچیانست بجانب روم شرح واقعه آنكه سلطان محمد بیك طالش كه در سال گذشته بایلچیگری روم نزد نصوح پاشای وزیر اعظم رفته بود در اثنای سفر گرجستان بازگشته عرض نمود كه مفسدان سرحد توقیف انجیلو چاوش و نهضت همایون را بجانب گرجستان باختلال امر مصالحه حمل نموده سخنان فتنه انگیز عرض نموده‌اند و از جانب لوارصاب و طهمورث ولاة گرجستان نیز عرایض چاكرانه بخواندگار رسیده خود را از زمره تابعان دودمان آل عثمان شمرده‌اند و در میانه رومیان اسناد نقض عهد باین طرف مینمایند بنابر ایفای عهد و احتراز از مضمون آیه كریمه وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْكِیدِها بر ذمت همت شاهانه لازم گردید كه ایلچی روم را مرخص ساخته از اینطرف نیز ایلچی فرستند و حقایق احوال اعلام نموده سلب بدنامی نقض عهد از این طرف فرمایند.

نامه شاه عباس بخواندگار روم‌

بنابر آن حسین بیك مهماندار ذوالقدر را باصفهان فرستاده انجیلو چاوشلو را طلب داشتند و عاجلا ذاگر آقای فوشچی را برسم رسالت فرستاده مكتوب محبت طراز دوستانه بسلطان احمد خان پادشاه روم در قلم آورده بعد از تواضعات دوستانه و تحریر رسوم و عادت پادشاهانه و رسوخ عهد و پیمان مرقوم گشت كه چون احراز سعادت غزا و كسب مثوبات جهاد در خاطر حقیقت بنیان رسوخ داشت و بعضی از كفره گرج كه از قدیم الایام تابع و خراج گزار این دودمان بوده‌اند سر از جیب عصیان و نافرمانی برآورده بودند بمحض اعلای لوای اسلام و تأدیب طاغیان ضلالت فرجام بدان صوب نهضت اتفاق افتاده بسعادت جهاد فایز گشتیم و بسیاری از كنایش و معابد نصاری مساجد اهل
ص: 880
اسلام و ایمان گشت و از غنایم گرجستان تاج مرصع مكلل را كه در قلعه طراغان بدست درآمده بود و شرح آن مذكور شد با دیگر تحف و هدایا ارسال یافت و انجیلو چاوش در اندك روزی از اصفهان بگرجستان آمده سعادت عتبه بوسی دریافت و قاسم بیك سپهسالار مازندران برسالت روم و مرافقت انجیلو چاوش تعیین یافته تحف و هدایای لایقه ترتیب داده او را با جواب نامه كه آورده بود روانه فرمودند و چون از جانب خواندگار در باب اطلاق اسیران رومیه مثل مصطفی پاشا ولد رضیه خاتون كه از امكداران دودمان عثمانی بود و محمد امین بیك ولد محمد پاشا وزیر اعظم سابق كه پسر سببی علی پاشا و برادر رضاعی پادشاه بود و غیر ذلك رجای دوستانه شده بود.
حضرت اعلی ایشانرا با تجملات لایقه رفیق ایلچی گردانیدند و هم چنین رقم اطلاق بر كل اسارای روم كشیده هر كس كه در حیاط بود و برضای خود عزیمت رفتن داشت خواه در اردو و خواه سایر ممالك اطلاق فرموده تا یكهزار نفر در مرافقت ایلچی روانه شدند و هیچ امری از شروط مصالحه و ایفاء عهد نامرعی نگذاشتند و از سنور و سرحد آن چه تعیین یافته سنور نامچه درست شده بمهر امراء و معتمدان طرفین رسیده بود خاطر نشان ایلچی روم كرده صورت سنور نامچه مصحوب او گردانیدند.
در خلال این احوال خبر رسید كه اضداد نصوح پاشا او را ببعضی امور متهم ساخته بقتل آورده‌اند و محمد پاشا مشهور باكوز محمد را كه بیگلربیگی مصر بود بپایه سریر سلطنت مصیر عثمانی آورده وزیر اعظم كرده‌اند و شرح رفتن قاسم بیك و قضایائی را كه فیما بین سپاه قزلباش و رومیه روی نمود در ذیل ایندفتر و محل خود نگارش خواهد یافت.

فرار نمودن محمد بیك و یونس بیك‌

از سوانح این سال فرار نمودن محمد بیك و یونس بیك ولد خندان آقای متفرقه آقاسی روم است و قبل از این مرقوم كلك بیان گردیده كه ولدان مذكور كه در معارك كارزار گرفتار عساكر ظفر شعار شده بودند منظور نظر اعتبار و از زمره مقربان محفل والا بودند و توجهات شاهانه درباره ایشان یوما فیوما سمت تزاید داشت و بمزید تقرب و اصطناعات شاهانه و بشفقتهای خاص سرافراز و محسود همگنان بودند و منازل مرغوب در اصفهان بدیشان مرحمت شده هر دو در این ولایت متأهل گشته صاحب فرزند شده بودند و بانعامات وافره و عطایای متكاثره از اسبان تازی و مرصع آلات و ظروف و اوانی طلا و نقره و سایر تجملات بزرگانه مخصوص و بهره‌ور بودند و اكثر مقربان و بزرگان اردوی معلی با ایشان یارانه و دوستانه آمیزش و اختلاط میكردند و صورت فرار و عقوق و عصیان ایشان در پرده خیال احدی رخ نمینمود در سفر گرجستان در حینی كه قصبه كوزی مخیم سرادقات اقبال بود روزی از ایام رمضان با چند نفر ملازم و خدمتكار معتمد رومی بعزم سیر و شكار سوار شده و هر یك با ركاب و یخدان و نفایس و مرصع آلات و اشیاء طلا و نقره و اسبان كوتل قطع تعلق از سایر تجملات و آغرق و عیال و اطفال كه همراه بودند كرده راه فرار پیمودند و خود را بقلعه آخسقه رسانیده از آنجا روانه دیار روم گردیدند روز دیگر این معنی ظهور یافته همگنانرا موجب استعجاب گردید حضرت اعلی از شمول عاطفت و غریب نوازی كه جبلی آن حضرت است اشاره فرموده كه خدمتكاران و عمله سركار ایشان با كوچ و متعلقان بوده عیسی خان [622] قورچی باشی كه با آن دو نااعتماد طریقه و داد مرعی میداشت از تفقد احوال فرزندان ایشان غافل نبوده هر گاه میل بردن داشته باشند
ص: 881
روانه گردانند.
دیگری از سوانح اقبال كه در آن اوقات بظهور آمد آمدن شاهین گرایخان بن سعادت گرای پادشاه تاتار است كه در میان رومیان بود و اركان دولت عثمانی او را ظاهرا بعد از فوت سلامتگرای عمش بسلطنت موروث قوم تاتار وعده داده بودند و در ثانی الحال چون سلامتگرای فرزندی نداشت و والده جانی بیك گرای ولد مبارك گرای بن اسلام گرای بن دولتگرای در حباله او بود صلاح در تربیت جانی بیك گرای مذكور كه پسر سببی سلامتگرای بود دانسته با شاهین گرایخان در مقام غدر و نفاق در آمده اراده حبس و قید او داشته‌اند و او اینمعنی را از اطوار رومیان تفرس نموده در هنگام مجال خود- را از میان رومیه بیرون انداخته مردانه طی مسافت بعید كرده بقصد ادراك ملازمت درگاه شاهی بطریق فرار و ایلغار بولایت عجم رسانید و در حدود قصبه كوری گرجستان باردوی گردون شكوه رسیده بسعادت كورنش و مجالست مجلس همایون استسعاد یافت و اظهار كمال اخلاص و حسن ارادت و اعتقاد كرد و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بمقتضای طبع سلیم و شیوه میهمان نوازی كه جبلی ذات حقیقت سرشت آن حضرت است برادرانه با او سلوك فرموده در آغوش مهربانی كشیدند و بانواع تعظیم و تكریم و تكلفات لایقه اختصاص یافته معزز و محترم در ركاب اشرف بود.
دیگری از سوانح این سال آنكه چون در ایام فتور جمعی كثیر از رعایای شیروان و قراباغ بگرجستان كاخت رفته آنجا را مأمن خود ساخته اقامت نموده بودند و الكسندر خان والی آنجا ایشان- را نگاهداشته تا غایة در آن ولایت بودند حكم همایون بنفاذ پیوست كه چون آن جماعت رعیت الاصل گرجستان نیستند همگی از مسلمان و یهود و ارمنی كوچ كرده بجانب مازندران بهشت نشان روند و همچنین از مردم شیروان و قراباغ و ایل و اویماقات آنجا كه ملازمت رومیه اختیار نموده بودند و یا برومیه وصلت كرده صاحب كدوك و منصب شده بودند چون محل اعتماد نیستند بودن ایشان در این سرحد صلاح دولت قاهره نیست كوچ كرده در فرح آباد مازندران رحل اقامت اندازند اسفندیار بیك اوچی باشی عربكرلو بكوچانیدن شیروانیان و لطیفخان بیك قاجار دواتدار بكوچانیدن اهل قراباغ مأمور گشته قریب بپانزده هزار خانوار بفرح آباد رفتند هم موجب آبادانی آن ولایت شد و هم در این جلا مكافات نمكحرامی یافتند از الوسات قراباغ جماعت احمدلو تمرد ورزیده در رفتن تعلل میكردند مورد غضب شاهانه گشته متمردان قتل و غارت یافتند و حال طبقات خلق كه رفته بودند در آن ولایت آسوده حال و در كمال عافیت و فراغت روزگار میگذرانند.

قتل فرهاد بیك قوشچی‌

سانحه دیگر مغضوب گشتن فرهاد بیك چركس قوشچی است كه از زمره مقربان بساط اقدس و در كمال عزت و اعتبار میرشكار بود همانا از خبث باطن نمكحرامی از او بظهور آمده بود كه در خفیه با شهزادگی محمد باقر میرزا بخلاف رضاء ولی نعمت آشنائی فتنه انگیز مینموده و باعمال منافی صدق و اخلاص كه منتج عقوق و عصیان است ترغیب میكرده و صدق این بدباطنی از اقوام مردم بیغرض كه نشست و برخاست نهانی او را با میرزا دیده بودند بر خاطر همگنان پرتو ظهور انداخته بعرض اقدس رسیده نائره غضب درباره او التهاب یافته در مجلس مؤاخذ گردید و حسب الاشاره اعلی او را مقید و محبوس بجناب میرزا سپردند ملازمان میرزا بفرموده او بقتلش پرداخته بر متملكانش رقم تملك كشیدند و این مضمون كه:
«محرم بیك نقطه مجرم شود» ص: 882
درباره او سمت ظهور یافت.
دیگری از سوانح بقتل درآمدن چند نفر از خلیفه‌ها و صوفیان قراجه داغ است: شرح واقعه آنكه جمعی از مردم ولایت قراجه داغ از قدیم الایام دعوی ارادت و اخلاص سلسله علیه صفویه نموده و مینمایند و در زمانی كه حضرت خاقان سلیمان شأن ابو البقاء شاه اسمعیل نور الله مرقده از بیم اعادی بگیلان تشریف برده چند سال در لاهیجان اقامت گزیدند و صوفیان این سلسله بخدمت آن حضرت آمد شد مینمودند جمعی از صوفیان قراجه داغ آمد شد داشته‌اند و الیوم آن طبقه در میانه هوا- خواهان این سلسله بصوفی قدیم لاهیجانی معروفند و بدین لقب گرامی بر سایر صوفیه تفوق میجویند و در هنگام خروج آن حضرت و آغاز نشو و نمای این دولت صوفیان مذكور بمعافیات و سیورغالات سرافرازی یافته‌اند در زمان فترت رومیه كه جعفر پاشا در دار السلطنه تبریز تمكن داشت شاهویردی خان ولد خلیفه انصار كه از زمره خلیفه زادگان و در آن وقت حاكم قراجه داغ بود نیل بیدولتی بر رخسار سلسله خود كشیده بطرف رومیان میل نموده و تاج دوازده ترك اثنی عشری از سر انداخته مجوزه رومیانه پوشیده بعرض اقدس رسیده بود كه در وقتی كه مشار الیه اظهار اطاعت [623] رومیه نموده پسر خود را نزد جعفر پاشا فرستاد فرستاده‌های پاشا جهة اخذ بیعت اعیان قراجه داغ نزد شاهویردیخان آمدند مشار الیه اكثر اعیان صوفیه را در آن جمع طوعا و او كرها حاضر ساخته تكلیف اطاعت نمود جمعی از آن گروه موافقت نموده بیتاج بآنجمع آمده بودند چون طریق ارادت و آداب پیر مریدی آنست كه ارباب اخلاص در شدت و رخا دست از دامن مرشد كامل بازنداشته بانواع بلایا صابر باشند و رضای مرشد كامل را بر اغراض دنیویه راجح داند شاهویردیخان كه بادی این امر شنیع گشت چنانچه در قضایای سالهای گذشته گذشته گذشته مكافات بد طینتی یافته بجزا رسید.
در این سال حكم شد كه بتحقیق و تشخیص موافقان او پردازند مقصود سلطان كه از زمره ارباب عقیدت و حاكم قراجه داغ بود باتفاق محمد قلی خلفای روملو كه منصب خلیفة الخلفائی داشت تمیز و تحقیق این مقدمه گردند اكثر آن جماعت كه در آن وقت روسیاهی كرده روی از مرشد كامل برتافته بودند سزای عمل یافته بدیار عدم شتافته بودند جمعی بدین علت از خلیفه‌ها و صوفیان كه در حیات بودند بقتل درآمده بجزای عمل رسیدند و غرض اصلی آن بود كه من بعد آن طبقه از دایره صوفیگری خارج بوده صوفی از ناصوفی متمیز بوده باشد.
سانحه دیگر آنكه در حین مراجعت سفر گرجستان در قصبه شمكور قراباغ مصطفی خان قزاقلر بدست دلو محمد سلطان شمس الدینلو بقتل درآمد سبب قتل او آنكه نظر سلطان پدر او با طایفه قزاقلر از ایندولت رویگردان برومیان متوسل گشته مرتبه پاشایی یافته بود و بعد از فتح آذربایجان محمد خان برادر مصطفی خان تا دو سه سال قلعه لوری را نگاه داشته كوس مخالفت قزلباش و دولتخواهی رومیان زده بدرگاه معلی نیامد و بعد از تسخیر گنجه و قلاع آن حدود و انخفاض استیلای رومیان كه ضرورة بدرگاه معلی آمد تا آنكه مشمول عنایات شاهانه گشته از اعمال سابقه اغماض شد پیوسته آثار نفاق از اطوارش مشاهده میافتاد تا آنكه بدست گرجیان چنانچه سبق ذكر یافت بقتل آمده مكافات نمكحرامی یافت و بدینجهة مصطفی خان نیز محل اعتماد نبود و حزم و احتیاط مقتضی آن بود كه من بعد كل طایفه قراقلر دو نوك نااعتماد در آن سرحد نباشند.
بالجمله بعد از قتل مصطفی خان امارت كل ایل مزبور بشمسی خان قزاقلر كه در سال اول یورش آذربایجان كه هنوز قلعه ایروان بدست در نیامده بود از روی اخلاص بدرگاه گردون مناص آمده
ص: 883
محل اعتماد شده بود قرار یافت و او حسب الفرمان ایل مذكور را از سرحد قراباغ كوچانیده بجانب دارابجرد فارس كه باقطاع و تیول او مرحمت شده بود برد.

آمدن میر محمد امین از هند بایران و رفتن او ثانیا از ایران بهند فرارا

دیگری از سوانح آنكه در حین معاودت سفر گرجستان در كنار رود ارس میر محمد امین مشهور بمیر جمله كه از هند دكن آمده بود بشرف ركاب بوسی اشرف سرافراز گردیده اعزاز و احترام یافت وی از سادات عظام شهرستان اصفاهان و عم میرزا رضی صدراست چند سال قبل از این بجانب دكن رفته بر حسب تقدیر ملازمت قطب شاه والی كلكنده اختیار نموده بود و بنابر ظهور كاردانی بمرتبه وزارت كه بعرف آنجا میر جمله مینامند رسیده صاحب ثروت و مكنت شده بود و چون محمد قلی قطب شاه بجوار رحمت الله پیوسته سلطان محمد برادر زاده و دامادش جانشین سریر قطب شاهی گردید همانا میر مذكور از وفور رشد و بلند پروازی استقلال سابق نیافته میانه او و پادشاه طرح بد نشسته و آنچه از جناب میر استماع افتاد این بود كه میگفت حب وطن و آرزوی آمدن ایران و خوشیهای اصفهان و ادراك پای‌بوس شاهنشاه زمان در دل رسوخ تمام داشت ما یعرف خود بالطوع و الرغبة پیشكش كرده رخصت آمدن یافتم و چون به بیجاپور رسیدم ابراهیم عادلشاه داده بیرون آمدم «العلم عند اللّه و العهدة علیه» الحاصل پیشكش لایق از جواهر و اسباب گذرانیده چند گاه در اردو بود از بسیاری رشد و بلند پروازی سخنان گزاف ازو سر میزد كه مستحسن طباع سلیمه نبود و جز وزارت دیوان اعلی و وكالت نفس همایون بهیچ منصبی از مناصب دیوان راضی نمیشد.
بالجمله مطالب او در آن اوقات بحصول نه پیوست و در مازندران رخصت یافته باصفهان آمد با آنكه در وطن اصلی منازل خوب و املاك مرغوب و اسباب معیشت بزرگانه آماده داشت مرغ طبیعتش در هوای منصب عالی و حب جاه و حشمت پرواز میكرد دیگر باره جلاء وطن اختیار نموده فرزندان و متعلقان را در صفاهان انداخته از راه بیابان بعقد ادراك ملازمت حضرت پادشاه والاجاه شاه سلیم فرمانفرمای ممالك هندوستان روانه آن دیار گردید و حضرت اعلی اغماض پادشاهانه فرموده اصلا از فرار او اظهار نقاری نفرمودند و فرزندانش در سایه معدلت شاهانه آسوده حال روزگار میگذرانند.
از سوانح غریبه این سال كه در قصبه رشت گیلان بظهور آمد قضیه گشته شدن محمد باقر میرزای مشهور بصفی میرزا است كه از تقدیرات الهی وقوع یافت.
شرح واقعه آنكه مدتی بود كه جمعی هرزه درایان خوشامدگو و خوشامد گویان تقرب جو [624] غدر و نفاق نسبت بپدر بزرگوار باو اسناد نموده بعرض اشرف میرسانیدند و خاطر نشان اشرف نموده بودند كه جناب شاهزادگی باغوای جمعی بیدولتان فتنه انگیز كه در خفیه با او آمیزش مینماید العلم عند اللّه با پدر بزرگوار دل دگرگون كرده از جهل و غرور خیالات فاسده در سر دارد و آن حضرت از وفور و فراخ حوصلگی آن حكایات را وقعی ننهاده این مقوله بكنایه و صریح با او اظهاری نفرموده این مقدمه را بمشیت ایزدی باز گذاشته بتغافل پادشاهانه و اغماض متهورانه میگذرانیدند تا آنكه در سفر گرجستان همان خوشامد گویان خانه برانداز كه بظاهر ادعای نمك حلالی نموده در باطن اسباب فتنه و فساد سرانجام میدادند خصوصا یك دو نفر از خدمه و منسوبان و ملازمان میرزا مكررا در خفیه حكایاتی كه مشعر بر صدق این اقوال باشد بعرض اشرف رسانیدند و قضیه فرهاد چركس چنانچه بتحریر پیوست وقوع یافت.
ص: 884
معهذا بدمظنگی بفرزند ارجمند اظهار نفرموده همان تغافل پادشاهانه را شیوه و شعار ساخته بودند از زمره غلامان چركس بهبود بیك بادعای حقیقت ورزی و پاس حقوق ولی نعمت با خود اندیشه قتل او مخمر ساخته بوده در تاریخ سیم شهر محرم الحرام این سال در خطه رشت بحسب اتفاق یا عمد علی ای التقدیرین در حینی كه میرزا بقصد ادراك ملازمت اشرف متوجه دولتخانه همایون و تنها بوده در كوچه باو دوچار گشته علی الغفله در او آویخت و زخمهای مهلك زده جناب میرزائی بآن درگذشت و چون خود سر بچنین امری دلیری كرده بود از خوف و بیم عقوبت شاهی پناه بآستانه عز و جاه كه بست و ملجاء هواخواهان این دودمانست برده بطریق سایر ارباب جرایم از واهمه بطویله خاصه تحصن جست و اظهار نمود كه چون حرف غدر و خیانت نسبت بولی نعمت مسموع میگردید بنا بر نمك حلالی و رفع تهمت غلامان چركس باین امر دلیری كردم.
القصه در همان شب میرزا رضی صدر بفرموده حضرت اعلی متوجه تكفین و تجهیزش شده نعش او را حسب الامر بدار الارشاد اردبیل فرستادند كه در حظیره مقدسه و جوار آباء و اجداد مدفون سازند و چون بهبود ادعای نمك حلالی داشت بنابر چندین مصلحتهای رضوی و باطنی كه بر عقلای دهر و خردمندان روزگار دیده سعادت بهر ظاهر و روشن است جانب عفو و اغماض راجح آمده بازخواستی نشده و بهبود مذكور بتدریج اطمینان یافت حقیقت این واقعه بر عامه كه ظاهر بینان عالم صورت و از جهان معنی بیخبرند پوشیده بود اما ظاهر حال بدین نوع است كه بتحریر پیوست و شایبه خلافی در آن نیست و در وقوع اینگونه امور دانشوران روزگار و ژرف نگاهان تجربه كار را جز حكمت بالغه الهی امری در خاطر خطور نمینماید كه ذات مقدس همایون اعلی از جمیع آفات و عاهات در حفظ امان حضرت ملك منان بوده خلایق و عباد اللّه در ظلال دولت و سایه معتدلتش آسوده حال باشند آمین یا رب العالمین.
سانحه دیگر كه در خراسان روی داد آنست كه چون سفر گرجستان بامتداد كشیده شغل و گرفتاری لشكر قزلباش در آن سرحد در میان اوزبكیه شیوع یافت بالنگتوش بهادر با بیست هزار كس از جنود اوزبك و یرتاولان یغمائی كه از هر طرف جمع آمده بودند از جیحون عبور نموده بمرو آمدند محراب خان قاجار حاكم مرو از آمدن جنود اوزبك خبر یافته جمعی از غازیان را بقراولی فرستاده و ایشان بقراولان جنود اوزبك دوچار گشته فیما بین قتالی صعب روی نمود غازیان آثار جلادت و مردانگی بظهور آورده قراولان اوزبك را مغلوب گردانیدند در اثنای جنگ و پیكار جنود اوزبك فوج فوج متعاقب یكدیگر نمایان شدند غازیان زیاده از آن تاب توقف نیاورده راه مراجعت پیمودند و بعضی از غازیان درجه شهادت یافته بقیه سپاه جنگ كنان بمرو رسیدند و محرابخان از كثرت جنود اوزبك اطلاع یافته در استحكام قلعه كوشید و تفنگچیان قدر انداز در بروج و باره جای داده بلوازم حراست و نگهبانی قلعه پرداختند یالنكتوش بهادر بمرو آمده چند روز در حوالی سواد شهر اقامت نموده لشكریان را بتاخت و غارت فرستاد و آن گروه یغمائی از مرو تا پساكوه مشهد مقدس آمده بعضی از احشامات سیما اعراب بیچاره تاخت و غارت نمودند در این اثنا خبر معاودت موكب سعادت قرین بفیروزی و اقبال از سفر گرجستان و نزول رایات ظفر آیات در قشلاق مازندران بسمع بهادران اوزبكیه رسید طبل رحیل كوفته معاودت نمودند و بسیاری از رعایای مرو را همراه برد اما اكثر بتدریج عود نموده بمقام اصلی شتافتند.

[متوفی‌ها]

[فوت شاهرخ بیك ولد گنجعلی خان]

متوفی‌های سفر گرجستان شاهرخ بیك ولد گنجعلی خان حاكم دار الامان كرمان كه از
ص: 885
زمره امراء ذیشأن و سفید ریشان دولت ابد بنیان است در روزیكه از عقبه ما بین كاخت و كارتیل عبور میشد از اسب درگشته [625] بمیان دره عقبه افتاد و جگرش قصور كرده بعالم عقبی شتافت.

فوت ملك علی بیك جارچی‌

دیگری ملك علی بیك جارچی تاجی بیوك كه مریض و علیل متعاقب اردوی معلی بگرجستان آمد او نیز در آن عقبه رخت هستی بسرای آخرت كشید مشار الیه اصفهانی- الاصل و مرد هزال شیرین گوی شیرین زبان مطایبه دوست بود هرگز كدورت الم پیرامن خاطرش نگشتی هر كس را غنچه صفت دلتنگ یافتی بسخنان دلاویز و ظرافتهای مطایبه انگیز در كمال بشاشت و خرمی چون گل خندان ساختی و هر گاه بجهة امری از امور منادی كردی آن مدعا را بكلمات رنگین و حركات ملیح شیرین ادا كردی و اگر بقتل و سیاست مجرمی مأمور گشتی تا سیاستگاه بآن مجرم چندان هزل و مطایبه كردی كه آن سیاست را چون لعب كودكان بر او آسان شمردی با كمال شكفته طبعی خالی از مهابتی نبود گاهی كه تاج فرد مرصع مكلل كه مخصوص او بود بر سر نهاده گوشواره بزرگ مرصع از دو طرف آویزان كرده با جماعت تاجی بیوك اتباع خود كه هر یك خود را بصورت خاص و لباس غیر متعارف آراسته بدربار پادشاهی حاضر میشدند رعب و هراس بدلها راه مییافت و حضرت اعلی از فوت چنان ملازمی كه نادره زمان بود اظهار تأسف بسیار فرموده در ازاء حقوق خدمات چندین ساله منصب او را بصفی قلی بیك پسرش كه جوان مستعدی بود ارزانی داشت اما:
مصراع
«كجا گیرد هریسه پای روغن»
عاقبت از جهالت و خودسری رسید باو آنچه رسید و عنقریب در محل خود گزارش خواهد یافت.

فوت طهماسب قلی بیك قورچی‌

دیگری طهماسب قلی بیك قورچی كهنه شمشیر شاملو كه از زمره مقربان بود چند روزی در گرجستان مریض گشته بعالم بقا پیوست فرزندی نداشت كه جانشین پدر گردد و منصب او بقراخان بیك قوم او متعلق گردید.
دیگری شاه نظر بیك یساقچی باشی نیز در گرجستان بیمار شده معالجه و مداوا مفید نیفتاد عاقبت بقضیه ناگزیر دل نهاد منصب او بیادگار بیك قوم او تفویض یافت.
ص: 886

گفتار در وقایع سنه توشقان ئیل مطابق اربع و عشرین و الف و بعضی خمس و عشرین و الف كه سال بیست و نهم جلوس شاهی ظل اللهی است‌

اشاره

در این سال خجسته آغاز بهجت انجام سلطان چهار بالش ایام كه مسند نشین تخت چهار اركان فلك مینافام است یعنی خورشید جهان آرا از مسكن افسرده دی میل طربخانه عز و شرف نموده یازده ساعت شب شنبه بیست و یكم ماه صفر ختمت بالخیر و الظفر برج حمل تحویل نمود نوروز فیروز عالم افروز در روز شنبه اتفاق افتاد بهار دل‌آرا خرمی افزای گلشن روزگار گذشته مهوشان ریاحین چون سیه چشمان زهره جبین فتنه‌گری آغاز نهادند و لاله و گل چون خورشید رخان خطای و چین با نكهت عنبرین صحن زمانه را رنگین ساخته درهای آرزو بر روی خلایق باز كردند و هوسناكان باده نشاط مستعد تجرع جرعهای شادكامی از پیاله لاله شدند نسیم اردی‌بهشتی با شمیم گل و رایحه سنبل آمیخته در ریاض جهان وزیدن گرفت.
بیت
چون گشت رایت نوروز آسمان فرسای‌زمانه لاله ستان گشت و دهر لاله ستای
شمیم سنبل و گل در دماغ جان پیچیدبهار عطرفشان گشت و غنچه نافه گشای
كشید جرعه مگر از پیاله لاله‌كه گشت شاهد گل بی‌حجاب چهره گشای در چنین هنگام نشاط افزا شهریار جهان پیرا اعنی حضرت اعلی در دار السرور فرح آباد و سایر امكنه فرح بخش مازندران جنت نهاد كه از سایه ابر و ترشح هوا نظارت و تازگی داشت و كویش در بهار و خریف یكسان و از اعتدال هوا و هوای دریا همیشه صحرای دلگشایش بر گل و ریحان بعیش و حضور و مسرت و حبور میگذرانیدند و از آنجا به ییلاق فیروز كوه تشریف برده بعد از سیر و شكار ییلاق عزیمت اصفهان فرموده بمسرت و شادمانی داخل آن بلده جنت مثال شدند.
در این سال محصوران اصفهانرا آفت رسیده رعایا و عجزه مضطرب الاحوال بودند عاطفت خسروانه شامل حال رعایا گشته حقوق دیوانی این سال را بایشان عطا فرموده و از خالص محصولات خاصه شریفه نیز عشری زارعان املاك دیوانی بخشیدند و این عطیه و احسان موجب ترفیه احوال برایا و توسعه معاش زارعان و رعایا گشته مظنه عسرت و تنگی كه داشته بیسر و فراخی تبدیل یافت بعد از چند گاه كه شهر شهره اصفهان و دولتسرای نقش جهان از قدوم سعادت لزوم اشرف آراستگی داشت فلك شعبده‌باز انگیز فتنه و فساد كرده ایام چون زلف مهوشان پریشان گردیده و چشم
ص: 887
[626] زخم زمانه ابواب فراغت و عافیت مسدود ساخته دیده فتنه كه در خواب راحت بود باز شد و جهان آرمیده بهم برآمده و لوله و آشوب از سر گرفت دست حادثه درازی نمود مفسدان سرحدها دیگر باره فسادها انگیخته خیالات فاسد بكاخ دماغشان راه یافت.
بیت
پریشان شد ایام چون زلف یارپرآشوب شد عرصه روزگار
خبرهای موحش ز هر سو رسیدكه یك چند شد خوشدلی ناپدید القصه اخبار موحش از هر سو رسیدن گرفت كه موجب حركت لشكرها و تلاطم امواج صحن گردیده بنیان معاهده و مصالحه سلطان روم بر مثال خانه نااستوار اطفال كه بر رهگذار سیل سازند انهدام و اختلال پذیرفت اما بنیروی اقبال همایون و مساعدت اختر بخت میمون هر گونه فتوری روی نمود عنقریب باصلاح مقرون گشت چنانچه هر یك در محل خود سمت گزارش خواهد یافت اعظم اخباری كه در ایام اقامت اصفهان رسید معامله رومیان است كه سلطان احمد خان بن سلطان محمد بن سلطان مراد خواندگار روم بعد از قتل نصوح پاشای وزیر اعظم كه مرد صلاح اندیش كاردان و واسطه صلح بود با آنكه ایلچیان هر طرف با نامه‌های دوستانه و لوازم محبت و دوستی بروم رفته در آنجا بودند و امریكه موجب نقض عهد و اختلال باشد از اینطرف صدور نیافته بود بسخنان دروغ بیفروغ دو جاهل نادان گرجی و اندك فتوری كه در این سال در گرجستان و شیروان روی داده بود و شرح آن در ذیل متبین میگردد و اغوای چندی از نزدیكان خود كه در حریم عزت و سرای دولت‌

نقض عهد سلطان روم‌

نشو و نما یافته از سرپنجه روزگار سیلی حادثه نخورده‌اند و در مراحل نشیب و فراز فتور و فتن آبله پای نگشته از عالم بیخبرند بیحوصلگی كرده معاهده و پیمان را بر طاق نكث و نسیان نهاده محمد پاشا مشهور باكوز محمد وزیر اعظم را سردار كرده بجانب عجم میفرستند حضرت اعلی بنا بر رعایت حزم و احتیاط علیقلی خان دیوان بیگی شاملو را از درگاه معلی بجانب دارالسلطنه تبریز فرستادند كه باتفاق امراء آذربایجان در آنجا اقامت نموده اگر این خبر مطابق واقع باشد از سرحد خبردار بوده حقایق حالات معروض دارد كه بدانچه صلاح دولت قاهره بوده باشد بعمل آید و كس فرستادند كه قلعه گنجه را كه اعتمادی بر متانت و استحكام آن نیست خراب سازند و مقرر شد كه محمد خان زیاد اغلی قاجار بیگلربیگی از گنجه بقلعه تفلیس نقل نموده من بعد در آنجا اقامت نماید و خوانین عظام مذكور پذیرای فرمان گشته هر یك بدانچه مأمور بودند بعمل آوردند و چون علیقلی خان و امراء چند گاه در تبریز اقامت داشتند بوضوح پیوست كه سردار مزبور با عساكر روم بسرحد رسیده در دیار بكر و آن حدود قشلاق اختیار نموده‌اند كه در سال آینده لشكر بر سر قزلباش كشند اما از آوازه وصول لشكر در گرجستان و شیروان هر طرف فتنه‌ها روی نموده مفسدان هر طایفه را هوای خودسری و طغیان بر سر افتاده بر همزن هنگامه عافیت مسلمانان شده‌اند چنانچه در ذیل این اوراق مرقوم كلك شیرین مقال میگردد.
ص: 888

ذكر عصیان و طغیان گرجیان و جمعی از شیروانیان و آمدن طهمورث بجانب كاخت گرجستان بسبب ظهور فتنه‌ها كه در هر طرف نمودار گشت‌

دیگری از اخبار سرحد آنكه چون وصول لشكر روم در آن مرز و بوم شیوع یافت متمردان هر طرف و هر طایفه سر از جیب عصیان برآوردند و داود بیك گرجی را نیز كه سمت وكالت عیسی خان داشت هوس یاغیگری در دل پدید آمد و گرجیان كاخت در روزی كه عید نصاری بود و گرجیان بجهة اقامت نماز و عیادتی كه رسم و قاعده ایشان است بكلیسیای الاورد آمده بودند تفنگچیان مستحفظ قلعه غفلت ورزیده و تیقظ و آگاهی بجای نیاورده بودند و خلق بسیار از طبقه گرجی بكلیسیا راه داده گرجیان بعد از ادای لوازم عید دست تطاول دراز كرده باغوای داود بیك و طهماسب قسقی كه از ناوران قسق و هواخواهان طهمورث بود شروع در گرفت و گیر تفنگچیان قزلباش نموده و بسیاری از آن بیچارگان را شربت شهادت چشانیدند و داود بیك مسرعی بطلب طهمورث فرستاده او را بآمدن كاخت ترغیب و تحریض كرده جمعی از مردم شیروان نیز كه بموافقت رومیان متهم بودند و حكم بر جلای ایشان شده بود خصوصا ملك پیری سر خیل تراكمه قبیله و فالستان مشهور بدلو ملك عصابه عصیان بر سر بسته طرف داغستانرا مأمن خود ساخته و گروهی از بیدولتان اوباش و فتنه انگیزان بد معاش شیروان بر سر او جمع شده دست تعدی بحواشی مملكت دراز گردید بدینجهت [627] ولایت شیروان نیز بهم برآمده فتنه و آشوب پدید آمد دلو ملك نیز كس نزد طهمورث فرستاده اظهار دولتخواهی او كرد.
فتنه ساز نادان باغوای چندی از ازناوران گرجی كه همراه داود گرجی بودند و تحریك یاغیان مذكور غافل از اینكه گوزن شاخ هر چند قوی باشد با شیر ژیان پنجه نتواند زد بدولت دو روزه فریفته گشته بالكاء كاخت آمده تكیه بر مسند حكومت زد و طایفه گرجی بر سر او جمعیت نمودند داود بیك وكیل را بر سر بیكتاش بیك یوزباشی و قورچیان كه فوجی قلیل بود فرستاد و ایشان صرفه در جنك ندیده بقصد بیرون آمدن از گرجستان گریبان بدست گرجیان دادند و آن گروه ضاله بی‌ایمان از مآل این اعمال نیندیشیده یوزباشی علیل ناتوانرا با همگی رفقا بدرجه بلند شهادت رسانیدند دلو ملك نیز با طاغیان شیروانی بر سر محمد حسین سلطان كه نواده عماد الدین بیك شیروانی و دختر زاده شاهقلی خلیفه مهردار ذو القدر و حاكم ارش بوده آمده در حینی كه محمد حسین سلطان از جهالت و غرور از قلعه بیرون آمده باستقبال كوچ و آغرق خود بكنار گرفته بود غافل بر سر او ریختند و او با اندك مردمی كه همراه داشت دست جلادت از آستین تهور بیرون آورده تلاشی كه مقدور ایشان بود كرده همگی مردانه جرعه شهادت نوشیدند و اموال و اسباب سلطان و غازیان كه در بیرون قلعه بود بتصرف یاغیان درآمد بعد از واقعه مزبور سایر ملازمان سلطان چون راه بیرون شدن مسدود یافتند خود را بقلعه كشیدند كه چند روزی از چنگ دشمنان مصون بوده شاید بعهد و پیمان از چنگ بدخواهان خلاصی یافته خود را بمأمنی رسانند دلو ملك با اتباع خود بارش آمده در برابر قلعه رحل اقامت انداخت غازیان قورغلو ذوالقدر كه قدرت و قوت
ص: 889
قلعه داری نداشتند در بحر تحیر افتاده چاره جوی بودند كه خبر رسید كه سپاه قزلباش بیاغیان رسیده سراسیمه‌وار كوچ كردند و غازیان قورغلو از آن مهلكه نجات یافته سر خویش گرفتند و كیفیت لشكر فرستادن بدین نوع است كه چون اخبار آمدن طهمورث بكاخت و قتل قزلباشیه و فتور و بر- همزدگی شیروان در اصفهان بمسامع جاه و جلال رسید و مشخص شده بود كه در این سال لشكر روم در سرحد طرح قشلاق انداخته عزیمت آمدن ندارند مقرب الحضرة العلیة العالیه اسفندیار بیك اوچی باشی عربكرلو را با گروهی از تفنگچیان ركاب اقدس از درگاه معلی بدان صوب فرستادند و حكم همایون اعلی بنفاذ پیوست كه علیقلی خان دیوان بیگی باشی شاملو از دار السلطنه تبریز متوجه قرا- باغ گردد و تمامی لشكر آذربایجان و محمد خان زیاد اغلی و امراء قراباغ باو ملحق گشته بسرداری علیقلی خان حسب الفرمان قضا جریان بسرعت استعجال متوجه آن صوب گشته او و اسفندیار بیك بیكدیگر ملحق شده روانه مقصد گشتند و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بقشلاق مازندران مایل و راغب گشته از اصفهان متوجه آن دیار بهشت نشان گشتند و در آنجا بخرمی و كامیابی میگذرانیدند و چون رستم محمد خان ولد ولی محمد خان بنوعی كه گذشت از بلخ منهزم و پریشان حال بدارالسلطنه هرات آمده آرزوی آمدن درگاه معلی داشت حضرت اعلی نیز صلاح درآوردن او دانسته زمان بیك ناظر را كه هنوز ناظر نشده در آنوقت از زمره مقربان بود بایلغار بطلب شاهزاده فرستادند كه چون فصل نشاط انگیز بهار و موسم خرمی و لطافت ازهار نزدیك رسید و هنگام شكارهای دار المرز بتخصیص شكار میان كال مازندران و زنگول گیلان است معاشر حضور اقدس بوده از تماشای اقسام شكار آن ولایت بهره‌ور گردد و زمان بیك از فرح آباد ایلغار نموده گویند در عرض هفت شبانروز زیاده از بیست مرحله را طی نمود بدارالسلطنه هرات رسید و پادشاهزاده اوزبك را در اندك روزی بفرح آباد رسانید و حضرت اعلی اشفاق و مهربانیهای پدر فرزندانه درباره او بظهور آورده بعطایای ارجمند خوشدل و مسرور گردانیدند.

ذكر استیلای اكراد برادوست بر سر قلعه دمدم و بدست درآمدن بتقدیر آفریدگار افلاك و انجم‌

اشاره

از اخبار موحش كه در مازندران بمسامع جلال رسید سانحه غریبه تسلط اكراد برادوست است بحیله و تذویر بر سر قلعه ارومی مشهور بقلعه دمدم. كیفیت آن سرگذشت آنكه ایالت الكاء مذكور و حراست قلعه مزبور بنوعی كه سبق ذكر یافت و پرتو شعور بر آن تافته بقبان خان بیگدلی برادر محمد بیك متعلق و مرجوع بود یكی از ازواج امیر خان چولاق برادوست كه از بنات مردم فرومایه آنجا بود و جمعی مردم مجهول اكراد در آن قلعه مانده خدمتكاری [628] قزلباش مینمودند قبان خان را غفلتی دست داد كه از طبقه اكراد هر چند مجهول و خدمتكار باشند كسی در قلعه نگذارد و گاهی بشكار میرفت الغ بیك برادوست كه قوم امیر خان بود و جغد آسا در ویرانه‌های آن سرحد بسر میبرد با آن عورت و قلقچیان كرد بمراسله و پیغام مواضعه مینماید كه در هنگامی كه قبان خان شب در قلعه نبوده باشد او را خبردار نمایند.
ص: 890
روزی قبان خان بشكار بیرون رفته شب الغ بیك بآنها و اعلام آن جماعت با چهل پنجاه نفری از كردان بپای قلعه آمده اهل قلعه را خبردار گردانیده ایشان سوراخی در یك برج سولق كه در جنب قلعه است نموده الغ بیك و رفقاء یك یك بآن برج درآمده علی الغفلة حارس آن برج را در خواب بقتل درآورده هر كس را در هر برج خوابیده دیدند براه عدم فرستادند و بنقاره خانه رفته نقاره شادمانی بنام الغ بیك بنوازش درآورده هر كس از اكراد كه در قلعه بود بر سر او جمع شد اهل قلعه خبردار شده صورتی كه هرگز در پرده خیالشان رخ نمینمود مشاهده نموده سراسیمه و حیران گشتند و در آن شب دیجور كه این غلغله و آشوب در قلعه افتاد طایفه قزلباشیه از آقا و نوكر و خدمتكار كه در قلعه بودند بر كمیت و كیفیت مخالفان اطلاعی نیافتند از خوف و بیم هر یك با دلی از اندازه بدونیم از اطراف و جوانب قلعه خود را بیرون انداخته میگریختند چون صبح طلوع كرد از قزلباشیه كسی در قلعه نمانده بود اكراد بر قلعه مستولی شده ما یعرف قزلباش را متصرف شدند و از اكراد و آن حوالی مخالفت ایندولت بقدغن كومك طلب نمودند.
این خبر موحش بقبانخان رسیده انگشت ندامت بدندان گزیده روی بجانب قلعه آورد آقا سلطان مقدم در مراغه خبر یافته فی الفور بپای قلعه ایلغار نمود از مؤیدات اقبال و اتفاقات حسنه در وقتی‌

فرار كردن الغ بیك‌

كه یكصد و پنجاه نفر از اكراد مخالف بكومك الغ بیك بطرف قلعه میآمده‌اند بآقا سلطان و جمعی از غازیان مردم قبان خان دوچار شده جنگ در پیوسته و اكراد شكست یافته جمعی بقتل آمده بقیة السیف راه فرار پیمودند پیر- بوداقخان حاكم تبریز و شهیر سلطان مكری نیز از استماع این واقعه مضطرب گشته بایلغار رسیدند قبان خان از غفلتی كه ورزیده بود و باقتضاء قضا چنین حادثه رخ نموده بود با كمال خجلت زدگی و انفعال بامراء عظام ملحق گشته مشخص شد كه در قلعه اندك مردمی‌اند در اندیشه یورش بودند كه آتش این فتنه بزلال اقبال كه لطیفه غیبی عبارت از آنست منطفی گشت الغ بیك روزی در قلعه باروط بتفنگچیان قسمت مینمود شراره از آتش بمیان توده باروط جسته شعله كشیده و یكطرف روی او سوخته مجروح و ناتوان گردیده بچند كس از حاضران نیز الم جراحت رسید آن سوختگان آتش یأس و حرمان از تردد قلعه داری عاجز گشتند و احوال كومك معلوم ایشان گشته از رسیدن كومك تازه مأیوس بودند زیرا كه اطراف و جوانب قلعه را جنود قزلباش فرو گرفته بود در قلق و اضطراب افتاده خوف و هراس بیقیاس بر ایشان مستولی گردید و چاره بجز فرار نیافته در شبی مظلم كه چون دل اهل ادبار تیره و تار بود از احمال و اثقال آنچه توانستند بر اسبان آسوده قلعه بار كرده الغ بیك را بر اسبی بسته علی الغفله در دروازه را گشوده راه فرار پیش گرفتند امراء عظام بعد از اطلاع جمعی را بتعاقب ایشان فرستادند اما نرسیدند.
دیگر بار آن قلعه رفیع كه در متانت و استحكام با قلعه چرخ اخضر دعوی برابری مینماید بنیروی اقبال بدست عساكر ظفر شعار درآمد و زیاده از هشت نه روز در تصرف اكراد نبود اكراه خاطر و دل نگرانی اشرف بورود این مژده فرح بخش بمسرت و شادمانی تبدیل یافت برادر قبانخان اندكی خجلت زده غفلت برادر بودند اما حضرت اعلی شاهی ظل اللهی از فراخ حوصلگی و بنده پروری و اخلاص و خدمتكاری برادران این خطای عظیم را از آن سلسله گذرانیده در مقام مكافات نشدند و قبانخان از حكومت آن ولایت معزول گشته بپیر بوداقخان شفقت شده بالاخره بآقا خان مقدم فرار یافته
ص: 891
از توپچیان و تفنگچیان خاصه خراسانی بسرداری مجنون بیك یوز باشی و تفنگچیان بكوتوالی قلعه معین گشتند.

ذكر محاربه طهمورث خان گرجی با علیقلی خان و جنود قزلباش در بحران و انهزام قزلباش بحكمت بالغه ملك مستعان‌

اشاره

چون تمشیت امور عالم و مصالح احوال بنی آدم در قبضه قدرت حی قدیر و سرپنجه اقتدار خالق هر صغیر و كبیر است هرگاه حكمت بالغه الهی اقتضای امری نماید كه از حیز قدرت بفعل آید و صورتی از پرده خفا بمنصه ظهور جلوه نماید اسباب آن كه هزاران مصلحت عباد در ضمن آن منطویست بر حسب ذااراد [629] اللّه شیئا هیتا اسبابه بدستیاری كارفرمایان قضا و كاركنان قدر سرانجام مییابد و بسعی عقلای روزگار و تدبیر مدبران تجربه كار تغییر در آن راه ندارد و تماشائیان عالم ظهور را جز بدیده تسلیم و رضا در آن نگریستن چاره نیست مصداق این سیاق محاربه طهمورث گرجی است با جنود اقبال كه از جهالت و خود- رائی جرأت نموده عاقبت خلق آن دیار را عموما در ورطه هلاك و بوار انداخت و خودسر گشته بادیه حسرت و سرگردان دیار نادانی گردید چنانچه در محل خود سمت گزارش خواهد یافت.
القصه علیقلی خان و اسفندیار بیك بنوعی كه مذكور شد روانه گرجستان گشتند عساكر آذربایجان از قورچیان و غلامان و غیر ذلك كه بمرافقت مأمور بودند فوج فوج آمده ملحق میشدند قریب بپانزده هزار كس جمع شده هنوز تفنگچیان و بعضی از عساكر نرسیده بودند كه صلاح در توقف ندیده با آن گروه از راه تفلیس گرجستان درآمده تا بعرك چائی كه فاصله كاخت و كارتیل و سر راه باشی- آچوقست رسیده رحل اقامت انداختند كه اگر اراده رفتن باشی آچوق نماید از آنجا نتواند گذشت و از جماعت گرجیانی كه اظهار شاهی سیونی كرده بعساكر منصوره ملحق گشته بحسب ظاهر در مقام موافقت و خدمتكاری بودند تحقیق شوارع و راه بیرون شد آن گروه نموده بهر راه كه احتمال عبور داشت محافظان كارآگاه تعیین كرده در انسداد طرق كوشیدند و قراولان كارآزموده از هر طبقه قزلباش و گرجیان صاحب وقوف آن سرزمین فرستادند كه روز بروز و لحظه بلحظه از حركت مخالف خبردار بوده اعلام مینموده باشند.

جنك طهمورث با لشكر قزلباش و انهزام آنها

طهمورث با حشری انبوه از جنود گرجیه كه بر سر داشت عزم محاربه حزم نموده از محل اقامت در حركت آمد و امراء عظام از اخبار كاذبه گرجیان حركت او را حمل بر فرار كرده اصلا از عزیمت او بطرف عسكر قزلباش اثری ظاهر نبود تا آنكه قراولان گرجی شبی خبر دادند كه طهمورث بعزم رزم متوجه گشته نزدیك رسیده است هر چند بر سخن آن طایفه اعتمادی نبود اما بنابر احتیاط صبح زود امراء عظام و عساكر بهرام انتقام جبه و یراق بر خود مرتب ساخته از اردو بیرون رفتند كه محل مناسب جهت جنگ اختیار نموده اگر خبر مذكور صورت وقوع داشته باشد محاربه اتفاق افتد والا زمین دیگر كه مناسبتر باشد
ص: 892
جهت نزول تعیین نموده بآنجا كوچ كنند زمانی ممتد در آن سرزمینها توقف نموده انتظار بردند قراولان و محافظان شوارع آمده خبردار كردند كه اصلا اثری ظاهر نیست.
بعد از انتظار بسیار بازگشته هر كس در یورت خود فرود آمده لشكریان پراكنده شدند كه ناگاه آواز طبل برآمده خبر رسید كه اینك سپاه دشمن نمودار شد كه گرجیانی كه اظهار شاهی سیونی كرده نشان شوراع داده بودند غدر و نفاق ورزیده راهی را كه طهمورث آمده نشان نداده بودند و قراولان قزلباش از آنراه بیخبر بودند.
بعد از ظهور این حال دیگر باره امراء عظام و عساكر نصرت فرجام سوار شده بعرصه گاه نبرد آمدند محمد خان زیاد اغلی قاجار بیگلر بیگی قراباغ و تبعه او بچرخچیگری تعیین یافته از امراء قراباغ پیكر سلطان ایكرمی دورت و دلو محمد سلطان شمس الدینلو بمعاونت چرخچی كه تركان بوكركچی گویند مأمور گشتند و میمنه و میسره سپاه را بقدر مقدور بجنود مسعود آراستند اما از عدم فرصت و سراسیمگی سپاه صف آرائی و توزوك لشكر بر نهج دلخواه میسر نشد هنوز بعضی از لشكریان در اردو مانده سوار نشده بودند كه طهمورث با خیل و سپاه خود كه قریب پنج شش هزار بودند با اسلحه و یراق مكمل رسیده بهیات اجتماعی خود را بر فوج چرخچی زدند چرخچیان تاب صدمه آن گروه نیاورده منهزم گشتند پیكر سلطان و دلو محمد امراء بوكركچی فرصت معاونت نیافته هر یك با فوج خود بطرف افتادند محمد خان زیاد اغلی با چند نفر از طایفه قاجار بزخم سیف و سنان گرجیان بر خاك هلاك افتاده درجه شهادت یافتند و این صورت موجب دلیری كفره گرج و دلشكستگی جنود اسلام گردید و گرجیان همچنان بصورت اجتماعی دلیرانه جلوریز بر سر قول راندند میمنه و میسره سپاه كه از كشته شدن محمد خان و انهزام چرخچیان سراسیمه شده بودند از جمله بیمحابای كفر و ضلال بهم برآمده چریك آذربایجان بی‌آنكه دست باستعمال آلت حرب و قتال برند پشت بمعركه داده روی بوادی فرار آوردند و فوجی از مبارزان جنود مسعود و طایفه شاملو مردم علیقلی خان كه با او در قلب بودند از هزیمت چریك قلب منقلب گشته محال مدافعه و مجادله نیافتند گرجیان بهر كس رسیده دست یافتند از پای درآوردند.
القصه سپاه قول نیز مجال استقامت نیافته بهم برآمده هر كس سر خویش گرفت علیقلی خان و اسفندیار بیك كه هر یك در شجاعت و دلیری یگانه روزگار بودند و در آئین رزم و پیكار سرآمد مبارزان شجاعت شعار پراكندگی لشكر مشاهده نموده لحظه بملاحظه نام و ننك در معركه درنگ نمودند [630] چون توقف ایشان بیفایده بود بمدلول و لا تلقوا بایدیكم الی التهلكة عنان از معركه نبرد پیچیده بطرف تفلیس در حركت آمدند و كفره گرج بخون دلیران دلیر گشته تیغ انتقام از نیام برآوردند و چشم زخمی چنین بجنود اسلام رسیده در این معركه گروه سعادتمند بدرجه شهادت فائز و سربلند گردیدند طهمورث كه سرمست باده غفلت و جهل بود از غلبه كه او را دست داد مسرور و شادمان گشته باردوی قزلباش آمده در خیمه علیقلی خان فرود آمد و منازل هر یك از امراء و اعیان قزلباش را بیكی از عظماء و اعیان گرجیه داده اموال و اسباب سپاه اسلام نصیب ارباب كفر و ظلام گردید و از این معنی غافل افتاد كه كلنك تیز منقار هر چند بلند پرواز باشد از چنگال شاهین اوج اقبال باز نتواند رست و بدین جسارت و بی‌ادبی كه از او سر زد عاقبت در معرض قهر قهرمان زمان درآمده جا و مقام چندین ساله نیاكان خود را ویران و الكا و مملكتشان بباد بی‌نیازی رفت و شرح آن در ذیل مرقوم میگردد بالجمله علیقلی خان و اسفندیار بیك و سایر امراء بی سر و سامان بقلعه تفلیس رسیده پراكندگان لشكر بآنجا جمع
ص: 893
آمدند از امراء و معارف سپاه محمد خان زیاد اغلی و حسینخان گیلانی حاكم كوهدم گیلان و حسین قلی بیك یوزباشی طالش ولد یادگار علی سلطان كشته گشته اسحق سلطان میر صوفی زخمی گشت مرتضی قلیخان گسكری حاكم گسكر كه با قشون خود در یكطرف معركه ایستاده بود بعد از گذشتن جنود گرجیه از عقب ایشان درآمده چهل پنجاه نفری از پیادگان به قتل آورده متعاقب امراء بتفلیس رسید.
علیقلی خان توقف خود را در تفلیس صلاح ندیده قلعه را بمرشد قلی بیك ولد محمد خان و غازیان قاجار و فوجی از تفنگچیان سپرده بگنجه آمد و در خانه‌های ویران شده قلعه اقامت نموده در آنجا طرح قشلاق انداخت و حقایق حالات بعرض عاكفان سده جلال رسانید هر چند طبع آتش خوی اشرف اعلی از این اخبار وحشت انگیز چون آتش سوزان و دریا مثال جوشان و خروشان گردید اما از فراخ حوصلگی رعایت سلسله ظاهر كرده منشور عاطفت مبنی بر استمالت و دلجوئی بعلیقلی خان و امراء فرستادند كه در طریق سپاهیگری و آئین حرب و قتال از ازل آلازال هزیمت و ظفر قرین یكدیگرند از چشم زخم كه باقتضای قضا و تقدیر آسمانی بجنود اسلام رسیده باشد اندوهناك نبوده منتظر موكب مسعود بوده باشند كه اینك عنان عزیمت بدانصوب معطوف گشته عنقریب بتوفیق الهی و قوت اسلام صمصمام زبرجد فام از نیام انتقام جزای بیادبان بدكیش و بدكیشان عاقبت اندیش در كنار ایشان نهاده خواهد شد از نوازشات شاهانه خاطر دغدغه آلود ایشان فی الجمله اطمینان یافته در قشلاق گنجه خجلت زده و بیسامان میگذرانیدند كه طنطنه رایات فیروزی آیات جاه و جلال آن ولایت بلندی گرفته اعلام كشور ستانی ارتفاع آسمانی یافت و شرح آن در آغاز سال همایون فال آینده نگاشته قلم سحرساز و مرقوم كلك نكته پرداز میگردد انشاء الله تعالی.

شرح وقایع خراسان و سوانحی كه در این سال در آن ولایت روی داد

اشاره

در این سال از سرداران جنود اوزبك قرانغمه نام كه در حدود بلخ ترقی نموده گروهی از طایفه آلمانچی بر سر خود جمع كرده بهر طرف میتاخت رفته رفته چهار پنجهزار اوزبك غارتگر خونخوار بر سر او جمعیت نمودند یكمرتبه بولایت خراسان آمده جام و خواف و باخرز را تاخت نموده غنیمت فراوان بدست آورده بود و باتفاق و مصلحت وقت كسی متوجه معارضه او نشد در این سال هوس تاخت و یغمای خراسان كرده با جنود شقاوت ورود بجانب كرخ آمد میانه جماعت جمشیدی محافظان قلعه مذكور و اوزبكیه اندك محاربه واقع شده جمعی از طرفین مقتول شده و در آنجا كاری نساخته بطرف هراترود آمدند و از اطراف و جوانب غنایم بدست آورده بطرف كهدستان رفتند حسینخان والی هرات جمعی از لشكریان مجهول را كه اسم و رسمی نداشتند قریب بششصد هفتصد نفر بسركردگی بیرام بیك كشته شاملو بر سر ایشان فرستاد كه منتهر فرصت بوده در محل مجال دستبردی نمایند.
بعد از رفتن آنگروه بخاطر آورد كه آن جماعت هر چند مجهولند اما اگر شكستی یابند موجب بدنامی اوست دویست نفر از جوانان دلیر كار دیده بسركردگی خسرو بیك كه الحال بخسرو سلطان
ص: 894
موسوم و حاكم ماروچاقست بمدد ایشان فرستاد بیرام بیك خبر اوزبكیه گرفته بطرف ایشان در حركت آمد و شب از پهلوی ایشان كه در چمن كهدستان فرود آمده بودند گذشتند قریب بصبح بیكدو نفر از جماعت جمشیدی كه از محل نزول اوزبكیه اطلاع داشتند دوچار شدند قلاوزی آن لشكر كرده در وقتی كه جنود اوزبك بعضی بیدار [631] و بعضی هنوز در خواب بودند بكنار اردوی ایشان رسیدند اوزبكیه از شیهه اسبان و قعقع سلاح و صهیل ستوران خبردار شدند بیرام بیك از قلت سپاه قزلباش و كثرت اعدا اندیشید كه چون صبح طلوع نموده جهان روشن گردد اوزبكیه سوار گشته بر كمیت لشكر قزلباش اطلاع یابند یكتن را مجال خلاص نخواهد بود و توكل بكرم حضرت فالق الاصباح كرده در اوان طلیعه صبح بر سر آن گروه ریختند هفتصد هشتصد نفری از اوزبكیه سراسیمه بطرف اسبان دویده سوار شده بودند كه قزلباش ملاقی گشته جنگ درپیوستند و در حمله اول بسیاری از آن طبقه را بطعن سنان جان ستان و ضرب بلارك آتش فشان بر خاك هلاك انداختند.
در اثنای جنگ و جدال و گرمی حرب و قتال خسرو سلطان با آن دویست نفر جوانان دلیر رزم- آزما بمعركه رسیده از یكطرف كره‌نای نواخته چون بلای آسمانی بسروقت ایشان رسیده اوزبكیه آوازه كرنای را برسیدن حسینخان حمل نموده محال استقامت نیافتند و فرار بر قرار اخیار نموده روی بوادی عزیمت آوردند تیغ یمانی غازیان از نیام درآمده با غنائم موفور معاودت نمودند و از قراتغمه مدتی نام و نشان پدید نبود و اغلب را گمان آن بود كه در آن معركه بقتل رسیده باشد بعد از مدتی معلوم شد كه زنده رفته بود و از این فتح مبین كه غازیان شاملو را روی داد اوزبكیه پای در دامن خمول پیچیده مدتها آرزوی آمدن خراسان از دل ایشان زایل گردید.
دیگری از سوانح خراسان كشته شدن قزاقخان ولد حسینخان بیگلربیگی خراسان است كه حاكم ماروچاق بود كیفیت این سرگذشت آنكه جمعی از طایفه ارلات چغتای همراه چلمه- سلطان بدین دودمان ولایت آشیان آمده در الكاء راوه و محولات میبودند چلمه سلطان چند نفر از عظماء آن طایفه را بمظنه خلاف و نفاق بقتل آورد و اتباع آن جماعت از این واقعه خایف و هراسان گشته روی بوادی فرار آوردند جمعی دیگر از طبقه ارلات سابقا در ماروچاق میبودند حسینخان بیگلربیگی خراسان چلمه سلطانرا از قبل ریش سفیدان ارلات ملامت نموده بنابر تألیف قلوب قبیله مذكور ایشانرا استمالت داده از رفتن مانع آمد و ایشان اظهار عناد چلمه سلطان نسبت بخود میكردند حسینخان قرار داد كه آنجماعت بماروچاق رفته من بعد بدستور سایر مردم قبیله در ملازمت قزاق- خان پسر او بوده باشند.
اما آن جماعت در ماروچاق توقف ننموده بمیان اوزبكیه رفتند از فرار ایشان جماعت سابق نیز متزلزل و هراسان گشته بودند یكی از پسران آنقوم كه پیشخدمت قزاقخان و محل اعتماد او بوده شبی كه او از افراط باده بیشعور گشته بود و در خواب رفته آن پسر باراده خود یا بتعلیم پدر

كشته شدن قزاقخان ولد حسینخان‌

و اقوام العلم عند اللّه بابكده الماس گون بسر وقتش رسیده چند زخم مهلك برو زد و تمامی آن قوم از بیم آن واقعه یا از غدر و نفاق عزم فرار جزم نموده همان شب دروازه را گشوده راه میمنه پیش گرفتند اهل قلعه از این واقعه عبرت بخش حیرت زده و پریشان خاطر گشته از غلغله و
ص: 895
آشوبی كه دست داده همگی بخود درمانده در آن شب دیجور كسی تعاقب ایشان ننمود فی الفور كسی بهرات فرستاده حسینخان را آگاه كردند و او از واقعه فرزند دلبند اندوهناك گشته چون قلق و اضطراب سودی نداشت دست در دامن شكیبائی زده خسرو سلطان را با جمعی از مردم كاردیده بقلعه فرستاد كه مبادا فتوری در سرحد واقع شود و او به سرعت برق و باد خود را بقلعه رسانیده بحراست مشغول گردید و چون حقیقت بعرض اشرف رسید حكومت ماروچاق و كوتوالی قلعه بخسرو سلطان تفویض یافت.
سانحه دیگر آنست كه در هنگامیكه دارالسلطنه اصفهان از فر نزول موكب همایون رشك جنان بود میر عماد خوشنویس قزوینی بقتل آمد. وی از سادات حسنی مقیم دار الموحدین قزوین است كه بسادات سیفی مشهور و معروفند. در خط نستعلیق ترقی عظیم رقم نسخ بر خطوط استادان ما تقدم كشید

كشته شدن میر عماد خوشنویس‌

در نزاكت قلم و قدرت كتابت ید بیضا و درجه اعلی داشت خطش بی‌اصلاح خوش اندام و بامزه بود.
میر عبد الغنی تفرشی این رباعی در شأن او گفته:
رباعی
تا كلك تو در نوشتن اعجاز نماست‌بر معنی اگر لفظ كند ناز رواست
هر دایره ترا فلك حلقه بگوش‌هر مدترا مدت ایام بهاست او بین الجمهور بتسنن مشهور بود. از اهل قزوین استاد مقصود مسلكر از غلوی تشیع یا رفع مظنه تسنن كه عامه مردم آن ولایت بدان متهمند مرتكب قتل او گردید.

ذكر تصدق ماه مبارك رمضان‌

حضرت اعلی شاهی ظل اللهی كه مصدر آثار خیر و مظهر جود و احسان و مطرح اشعه انور فیوضات ملك منان است بالهام آسمانی و توفیق ربانی مال و خراج دیوانی و اجاره و مستغلات یك ماهه هر ساله را كه رسد شهر مبارك رمضان كه بمنطوق شَهْرُ رَمَضانَ [632] الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ خلاصه ایام و اعظم شهور و اعوام و هنگام طاعات حضرت ملك علام است بشیعیان كل ممالك ایران تصدق فرمودند كه از مطالبات دیوانی معاف بوده در آن ماه مبارك دست تعدی طلبكاران از گریبان زیردستان كوتاه بوده هیچكس دیده بر غله دهقان مسكین چون خوشه پروین نتواند افكند و خرمن گاه مزارعان كهكشان فلك از آسیب محصلان امین بوده جز بچشم حسرت بآن نگاه نتواند كرد تا بفراغبال و اطمینان قلب ماه صیام را باختتام رسانیده بطاعت و عبادت پروردگار عالمیان مشغول باشند و در این باب مناشیر مرحمت تأثیر بممالك محروسه ارسال یافت و این عطیه والا كه اعظم عطایاست علاوه سایر بخششها و تصدقات گردیده همچنین وجوه احداث جمعی كه در دفاتر اعلی ابو ابجمع قانونی و در سنوات سابقه سلاطین معدلت آئین ماضیه غافل افتاده بودند كه مأخذ وجوه احداث پرسش قضایا و جریمه مجرمانست و از خود داروغگان بعمل آورده حاصل احداث را مییابند
ص: 896
علیحده جمع قانونی احداث بدستور مال از رعایا گرفتن موهم شایبه تكرار است در حین عرض مهمات دفتری حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بفطرت عالی این نكته دقیق را دریافته خاطر نشان محاسبان دیوان كردند و همگی تصدیق حقیقت آن كرده زبان بدعا و ثنای آن حضرت گشودند و آن وجه نیز در ممالك محروسه و قلمرو همایون بصدور پیوست كه مستوفیان عظام هر دو وجوه را كه در ممالك محروسه بعمل عمال و تیولداران تخمینا بمبلغ سی هزار تومان شاهی رایج عراق میشد در دفاتر خلو و بتخفیف اعتبار نموده از شوائب تغییر و تبدیل محروس شناسند امید كه مثوبات آن عاجلا و آجلا بروزگار فرخنده آثار همایون عاید گردد.
ص: 897

آغاز سال مبارك همایون لوی ئیل تركی مطابق سنه خمس و عشرین و الف كه انجام یك قرن سعادت قرین است از جلوس اقدس همایون و توجه آن حضرت بغزای گرجستان و تأدیب آن بی‌دینان‌

اشاره

چون اراده ازلی و مشیت لم یزلی بتخریب ولایت كاخت گرجستان و قلع و قمع كفره آنجا و بحلیه اسلام درآمدن زیاده از صد هزار نفس از نساء و صبیان آن بیدینان بمیامن توجه و ضرب تیغ جهانگشای پادشاه مجاهد غازی اعنی حضرت اعلی شاهی ظل اللهی تعلق گرفته بود طهمورث تبه روزگار از بخت برگشتگی اسباب ادبار خود و قتل و آوارگی آن گروه مخذول سرانجام داده بنوعی كه مذكور شد بمحاربه جنود مسعود قزلباش جرأت و دلیری نمود.
چون پرتو اینخبر در مازندران بر پیشگاه ضمیر اقدس تافت نائره حمیت شاهانه و شعله غضب پادشاهانه بنوعی التهاب یافت كه هر شراری از آن برق خرمن سوز عالمی بود لهذا عزیمت گرجستان و برانداختن بیدینان آنجا كه بقتل مسلمانان دلیری كرده بودند در ضمیر انور رسوخ یافته حكم معلی بنفاد پیوست كه امراء عظام و عساكر نصرت فرجام بسرعت و استعجال تمام متوجه یساق گرجستان گشته آماده غزا و جهاد كفار آن دیار گردید و چندین هزار تفنگچی قدر انداز اصفهانی و سایر محال عراق تعیین یافت كه بجار و بلجار معین و حاضر گشته بموكب نصرت قرین پیوندند و چون صلاح دولت در مرافقت سلاطین زاده‌های گرجی نبود لوارصاب را باسترآباد و عیسی خان را بدماوند فرستادند كه تا معاودت موكب همایون هر دو در آنجا بوده حكام تفقد حال ایشان مینموده باشند و در ساعت سعد از دار السرور فرح آباد جنت نهاد در حركت آمده از راه گیلان و دریا كنار روانه شدند دریای لشكر چون بحر اخضر از همه طرف در تموج آمده در هر مرحله گروهی از عساكر ظفر شعار بموكب فیروزی آثار می‌پیوست. موسم خجسته آثار بهار و جنود ریاحین و ازهار چون فتح و نصرت از یمین و یسار استقبال موكب ظفر شعار نمود و در روز سه‌شنبه دهم ربیع الاول خمس و عشرین و الف خورشید جهان آرا با شكوه اقبال و طنطنه جاه و جلال بمنزل عز و شرف خرامید كوس نوروزی صدای فتح و فیروزی در گنبد اخضر انداخت.
شعر
جهان رونق ارجمندی گرفت‌ز نوروز فیروزمندی گرفت
ببزم دلارای سلطان باغ[633] ز لاله بگردش درآمد ایاغ
ص: 898 دگر باره دهقان اردیبهشت‌بصحرای گیتی گل و لاله كشت نسیم عبیر آسای بهار چون مشك تتار در وزیدن آمده عرصه جهانرا چون دل اهل ایمان معطر گردانید و هوای فرح فزای فروردین عطرسائی آغاز نهاده چون شعله جمال لاله رخان و عارض سیمین خوبان صفابخش اقالیم جهان و ضیاء رسان عرصه دوران گردید.
شهریار كامكار مجلس بزم نوروزی را بگلشن رزم بهروزی و سور بر سرور فتح و فیروزی مبدل ساخته بلوازم جشن و سرور معتاد نپرداختند و كوچ بر كوچ روانه مقصد گشته در حدود گنجه علیقلی خان و امراء استقبال رایات ظفر آیات نموده بسعادت ركاب بوسی سرافراز شدند پیر بوداقخان پرناك و امراء رفیق او را كه از دار السلطنه تبریز آمده بودند رخصت دادند كه به تبریز رفته از آن سرحد خبردار بوده باشند.
گنجعلی خان حاكم كرمان را نیز مرخص ساختند كه با قشون خود بتبریز رفته كومك پیر بوداقخان و امراء بوده باشند و چون تفلیس محل نزول موكب برجیس تأسیس گردید عنایت خسروانه شامل حال بكرات میرزا خان بن داود خان بن لوارصاب ماضی كه در زمان شاه جنت مكان شرف اسلام دریافته بود گردیده بلقب ارجمند خانی و خطاب مستطاب عمی سرافراز گردانیده حكومت ولایت كارتیل را باو ارزانی داشتند و از آنجا ساحت ولایت گرجستان كاخت مضرب سرادقات عز و اقبال گشت طهمورث از آوازه آمدن سردار و عسكر روم كه در دیار بكر قشلاق اختیار كرده بودند گمان نداشت كه در این سال لشكر قزلباش را فرصت آمدن گرجستان بوده باشد چون از نهضت همایون خبر یافت سراسیمه و حیران در كمال یأس و حرمان وداع گرجستان كرده با معدودی بطرف باشی آچوق گریخت در میان گرجیان علامت روز قیامت ظاهر گشته مفهوم «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ» سمت ظهور یافت.

قتل و غارت و اسر لشكر قزلباش مردم گرجی را بكیفر و پاداش‌

حضرت اعلی عساكر منصوره را بچند گروه منقسم ساخته هر گروهی را بسركردگی یكی از امراء نامدار از یكطرف فرستادند یوسفخان بیگلربیگی شیروانرا حكم شد كه با امراء آنجا از آنطرف بگرجستان آیند و اردوی كیهان پوی نیز با فوجی از افواج قاهره از یكطرف دیگر در حركت آمده مساكن گرجیان را از چهار طرف احاطه كرده شكاری وار در میان گیرند و بهر گروهی رسند مردان ایشان را كه با اهل اسلام جنگ كرده و كافر حربیند بمدلول كریمه فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِینَ كافة عرضه تیغ آبدار غزا و جهاد گردانیده بر متنفسی از آن بیدینان ابقاء نكنند و زنان و كودكان را اسیر نموده اموال و اسبابی كه بدست آید غنیمت مسلمانان و غازیان باشد طایفه گرجی از همه طرف خود را بسته دام بلا دیده چون ماهی در شبكه اضطراب افتادند گروه گروه بمیان جنگلها و بیشه‌های پردرخت و جاهای مستحكم كه یكراه بیش ندارد رفته بر اطراف و جوانب خود هر جا امكان عبور داشته خندق كنده آب انداختند و آن مكان را كه تركان سقناق گویند استحكام داده سپاهی و رعیت با خانه كوچ و اموالی كه داشتند بسقناقها درآمده همگی با اسلحه و یراق جنگ در سقناق اقامت نموده بحفظ حال میپرداختند.
چون اكثر سقناق‌ها در آنطرف قانق واقع بود و در آن ایام كه هنگام بهار و تقاطر امطار بود از كثرت بارندگی رودخانه قانق طغیان طوفانی داشت و عبور از آن آب جز بكشتی و زورق میسر نمیشد و گرجیان كشتیها و زورق‌ها را بالتمام پنهان كرده بودند بنابر این اردوی آغرق
ص: 899
را در این طرف آب گذاشته ندرخان ذوالقدر مهردار را اردو بیگی و كلب علی بیك یساول صحبت شاملو را حارس دولتخانه همایون گردانیده با لشكر پرخاشجوی جریده و سبای بر حسب و جاهد وافی سبیل الله بارگی در آن آب دجله مثال افكنده بسلامت عبور فرمودند از فقدان زورق و كشتی عساكر منصوره زحمت بسیار كشیده اسب و استر بسیار و شتر بیشمار از راه آب بچراگاه عدم رفت.
القصه عساكر نصرت شعار فوج فوج و گروه گروه بمیان بیشه و جنگل درآمده بهر سقناق كه میرسیدند بزور بازوی جلادت و مردانگی از هم ریخته همه روزه سرهای قتیلان و اسیران گرجی بنظر همایون درمی‌آوردند.
حسین بیك شمس الدینلو یوزباشی ذوالقدران با فوجی از قورچیان و مبارزان نامور از جانب قورچی باشی در بیشه و جنگلها درآمده بجستجوی نصارای گرجی مأمور بودند بسقناق بزرگی كه قریب ده هزار خانوار گرجی و بسیاری از سپاهیان و ارباب جلادت در آنجا اقامت داشتند رسیدند و آن مكان مستحكم قلعه مثال خندقی داشت پر آب كه جز یك راه تنك باریك كه از چوب بر روی آب بسته بودند نداشت.
گروهی از قورچیان و غلامان و تفنگچیان رفیق او بی‌آنكه بر كیفیت و كمیت اهل نفاق اطلاع یابند و صلاح و فساد آنرا بنظر احتیاط درآوردند تا موازی سیصد چهارصد نفر اسبان خود را در بیرون گذاشته از آن تنگ تاریك پیاده بمیان سقناق درآمدند و در كمال غفلت و نهایت بیپروائی هر گروهی بطلب غنیمت و اسیر بطرفی دویده [634] متفرق و پراكنده شدند.
جنود گرجی واقف گشته فوج فوج بااسلحه و یراق پیش می‌آمدند جز هجوم كفار بعزم رزم و پیكار بحسین بیك رسیده در رفتن و كومك و مدد فرستادن تعلل كرد گروهی از گرجیان بیدین و بیدینان ضلالت آئین از عقب غازیان درآمده راهی را كه قزلباش عبور نموده بود خراب كرده اطراف و جوانب ایشانرا فرو گرفته جنك در پیوستند غازیان قزلباش و تفنگچیان كه هر فوجی در طرفی بودند فرصت جمعیت نیافته تا تیر در كیش و گلوله با خویش داشتند دست و پائی زدند بعد از آنكه از یراق خالی شدند از هجوم گرجیان مغلوب گشته هر كدام راه فرار پیش گرفتند چون راه خراب شده بود راه دیگر بجهة بیرون شد نیافتند و از بیرونیان بنا بر انسداد طریق مددی نرسید و اراده ازلی بشهادت آن گروه تعلق گرفته بود اكثر بدرجه شهادت فایز گشتند چند نفری مجروح و زخمدار خود را بآب انداخته بیرون آمدند.
اینواقعه موجب افروختگی آتش غضب قیامت لهب شاهی گردید اول حسین بیك یوزباشی را طلب نموده بمعرض یرغو درآورده خطاب عتاب آمیز فرمودند كه تو بجنك سقناق مأمور نبودی چون بسقناق رسیدی بایستی سپاهیانه تحقیق كثرت و قلت مردم و راه درآمد و برآمد و خصوصیات آن سقناق پرسیده بریش سفید خود كه ترا بدین خدمت مأمور ساخته اعلام نمائی و بدانچه مأمور كردی عملی كنی بخودسر جمعی مردم بی‌سردار را بمیان سقناق دشمن بی‌آنكه بكیفیت و كمیت آن رسیده از طریق بیرون شد آگاه گردی چرا گذاشتی و اگر بیرخصت تو غفلت ورزیده رفتند بایستی بحفظ حال ایشان پرداخته از چند جا محل عبور ترتیب داده جمعی را بمحافظت آن گماری و خود با بقیه لشكر بسقناق درآمده غازیانرا بقاعده و آداب بجنگ ترغیب نمائی كه دل بتو قوی داشته جنك
ص: 900
كنند و اگر صلاح در جنك نباشد و بیرون باید آمد از راهی چند متعدد كه جهة عبور ترتیب داده باشی بسلامت بیرون توان رفت.
یوزباشی خواست كه لب بمعذرت گشاید چون در عالم سپاهگیری و حزم و احتیاط این اعتراضات جواب معقول سپاهی پسند نداشت شحنه سیاست او را بسخن نگذاشته یعقوبت و رسوائی كه كس مبیناد بسیاست رسیده جسدش را در تمام اردو و میانه لشكر گردانیدند كه موجب عبرت دیگران گشته در امثال اینگونه مخاطرات غفلت نورزند بعد از سیاست او مقرب الحضرة قرچقای بیك را با جمعی كثیر از عسكر ظفر رهبر بآن سقناق فرستادند و او بدانجا رفته بنوعی كه از آن حضرت ارشاد یافته بود اطراف و جوانب آنرا احتیاط نموده چند جا را كه مناسب راه یافت بچوبهای قوی ترتیب داده غازیان را بآیین شایسته بمیان سقناق فرستاد.
گرجیان از چند محل چپر بسته قلعه گونه كرده از پشت چپر جنك میكردند قرچقای بیك غازیان را از جنك چپر مانع آمده توپ از اردو آوردند و توپچیان یك یك چپرها را بضرب توپ از هم ریختند غازیان بمدافعه مشغول گشتند در آنروز گرجیان كوششهای دلیرانه كردند اما آخر روز در ستیز و آویز عاجز آمده ترك محاربه نموده چاره جوی گشتند چون شب دیجور تاریكتر از دل آن كفره آقا مهدی بیدین بمیان درآمد غازیان نیز دست از محاربه كشیده یكجا جمع آمده بلوازم پاس قیام نمودند سپاهیان اهل سقناق چهارصد پانصد نفری بتخمین و قیاس كه یابوی سواری و باری داشته‌اند در ظلمت لیل بعضی سبای و بعضی عیالان خود را بر كفل اسبان گرفته از عقب سقناق راهی گشوده بدامنه كوه داغستان گریختند سایر مردم كه برجا مانده بودند روز دیگر از هجوم لشكر ظفر اثر طاقت مدافعه و محاربه در خود ندیده بهر طرف دویدند بگروهی از لشكر قزلباش كه دشت و كوه و بیشه و جنگل را فرو گرفته بودند دچار شدند مردان همگی طعمه شمشیر آبدار و زنان و كودكان بذل رقیت گرفتار شدند و غنایم موفور در آن سقناق بدست سپاه منصور درآمد و همچنین در هر جا سقناقی بود بتوفیق الهی و نیروی اقبال بیزوال شاهی در پنجه قوت اسلام و زور بازوی مسلمانی از هم پاشیده صفت قاعا صفصفا و اكثر گریختگان نیز در بیشه‌ها بدست درآمده از باده مرد افكن ممات تا قیامت بیشعور افتادند.
القصه تا بیست روز موكب همایون در آنطرف آب قانق توقف فرموده مجاهدان نصرت قرین بقلع و قمع كفره بی دین اشتغال داشتند یوسفخان و امراء شیروان كه از طرف ز كم جانب شرقی گرجستان میآمدند بهمین قاعده عمل میكردند روزی در كنار رودخانه فرود آمده بودند كه نصارای ز كم كه بطایفه اهل معروفند جمعیت عظیم نموده بعزم جنك بر لشكر شیروان راندند مبارزان جنود شیروان نیز پای جلادت بمعركه دلاوری نهاده فیما بین حرب عظیم در پیوست و نصرت الهی شامل حال اهل اسلام گشته آن جماعت مغلوب و بسیاری از ایشان معروض تیغ جهاد گردیدند قلیلی بصد فلاكت و ادبار بهر طرف پراكنده شدند غازیان ساكن آن طبقه را ویران كرده در بلده ز كم از آبادانی اثر نگذاشتند و در كل ولایت كاخت بدین شیوه عمل شد [635] آنچه بشومی بی‌ادبی و عصیان طهمورث و از قتل و غارت و نهب و اسر و خرابی الكاء و ویرانی بیوت و مساكن بر سر نصارای كاخت آمد معلوم نیست كه از ظهور اسلام الی الان در زمان هیچیك از پادشاهان ذیشوكت دیار اسلام ایشانرا چنین حادثه پیش آمده باشد و آن ملك بدینسان ویران شده باشد عدد قتیلان از شصت هفتاد هزار متجاوز بود و اسیران از دختران زلیخا طلعت تاریخ عالم‌آرای عباسی ج‌2 901 قتل و غارت و اسر لشكر قزلباش مردم گرجی را بكیفر و پاداش ..... ص : 898
ص: 901
صاحبجمال ساده رخان یوسف لقای آراسته بزیور و خال و سایران و صبیان كه تمامت آنها از نظر خجسته اثر همایون میگذشت زیاده از یكصد هزار بقلم درآمده اما باعتقاد راقم حروف زیاده از سی هزار دیگر در هر گوشه و كنار اسیر شد كه از عدم فرصت بقلم درنیامد الحال از وقوع اینحالات فی الجمله سورت غضب پادشاهی تسكین یافته چون سه ماه از نوروز سلطانی گذشت و سردار روم در صحرای موش اقامت نموده بجمع نمودن لشكر و یراق سفر مشغول بود زیاده از این توقف در گرجستان لایق دولت ندیده عنان عزیمت بصوب مراجعت انعطاف دادند و از راه مردانقوب بطرف كارتیل آمده چند روز در بلده تفلیس اقامت فرموده بنظم و نسق قلعه و مهمات بگرات خان پرداختند و از آنجا كوچ كرده از راه اخستاباد به ییلاق میدانجوق و از آنجا بكوكجه دنكیز تشریف بردند و تا سه ماه دیگر كه هنگام حركت لشكر روم شد ییلاقات مذكور مضرب خیام عساكر نصرت فرجام بود شرح آمد و رفت سردار و تحریر قضایا كه در طی حالات روی داد از مساعدت بخت مأمول است.

گفتار در بیان محاربه كه در سلماس میان جنود قزلباش و تكلو پاشا بیگلربیگی وان و امیران سنجق اكراد بوقوع پیوست و كشته شدن پیر بوداقخان‌

اشاره

قبل از این نگاشته قلم وقایع رقم گردید كه پیر بوداقخان را با امراء سرحد تبریز از سفر گرجستان رخصت داده بتبریز فرستادند كه گنجعلی خان حاكم كرمان نیز بمدد او مأمور گردید چون اكراد فتنه انگیز آن سرحد خصوصا اولاد غازی بیك ولد شاهقلی ملیلان كه بحیله و تذویر بقلعه قارنیارق دست یافته پای از دایره ادب بیرون مینهادند و بالكاء سلماس دست درازیها كرده باعث شورش و انقلاب سرحد و تفرقه و پریشانی خلق اللّه بودند.
پیر بوداقخان بدفع فتنه اكراد از تبریز بیرون آمده بآنطرف نهضت نمود و امراء و عساكر آنحدود مقصود سلطان كنگرلو استاجلو و سلمان سلطان سوباشی دنبلی و ابراهیم بیك برادر جناب فدوی القاب وزیر آذربایجان با چریك آن ولایت و محمد تقی بیك مین باشی تفنگچیان آذربایجان با گروه تفنگچی باو ملحق گشته بطرف قارنیارق در حركت آمدند و اكراد بخطه وان فرستاده از محمد پاشاء بیگلربیگی وان مشهور بتكلو پاشا و امراء اكراد استمداد كردند تكلوپاشا با جنود رومیه و زینل خان محمودی حاكم خوشاب و سایر سنجق بیكیان كرد تا موازی شش هفت هزار كس بعزم محاربه قزلباش بسلماس آمدند.
پیر بوداقخان و امراء كمابیش قریب به پنجهزار كس بودند از آمدن سپاه مخالف خبر یافته تخمین مراحل آنراه كرده بقرینه و قیاس معلوم گردانیدند كه در چه روز بسلماس میرسند قراولان و مردم‌

جنك لشكر روم با قزلباش و كشتن پیر بوداق خان‌

كارآگاه كه بخبرگیری فرستاده بودند آمده موافق آن تقریر كردند پیر بوداقخان كس بطلب گنجعلی خان بتعجیل فرستاد كه آمده در روز موعود كه احتمال جنك دارد بدیشان ملحق گردد كه باتفاق آماده دفع دشمن گردند اتفاقا یكروز پیشتر از روز معهود كه امراء آماده حرب
ص: 902
و قتال نشده پراكنده فرود آمده بودند و گنجعلی خان بطسوج رسیده یكمرحله دورتر بود قراولان آمده خبر دادند كه طلیعه لشكر مخالف نمودار شد امراء در كمال اضطرار سوار شده مقصود سلطان كنگرلو با جمعی بچرخچیگری مأمور گردید تا آراستن صف سپاه و ترتیب قلب و جناحین لشكر مخالف گروه چرخچی را مغلوب ساخته بهیئت اجتماعی رسیدند مقصود سلطان و چرخچیان یك طرف افتاده خود را بقول نتوانستند رسانید جماعت چریك كه بر ساقه لشكر بودند تاب صدمه مخالفان نیاورده پشت بمعركه كردند بدینجهت قلب نیز منقلب گشته دلیران قول و میمنه و میسره بهم برآمدند و از حیرت و سراسیمگی متفرق و پراكنده راه هزیمت پیمودن گرفتند.
پیر بوداقخان بعد از مشاهده این حال از وفور غیرت ننك و بدنامی عار فرار بخود قرار نتوانست داد در معركه ثبات قدم ورزیده بعد از انهزام سپاه دو سه نفر از ملازمان عنان او را گرفته خواستند كه از معركه بیرون برند در این اثنا زینل خان محمودی با گروهی ار اكراد از عقب او درآمده بی‌آنكه بحال او شناسا گردد زخمی بر او زد یكی از غازیان جان نثار خود را بر سر او انداخته در دست اكراد كشته گردید پیر بوداقخان بهمان زخم مهلك درگذشت سلمان موسی سلطان سوباشی [636] و محمد تقی بیك مین باشی با فوجی از تفنگچیان و جمعی از غازیان در محوطه باغی فرود آمده بودند خود را بهمان محوطه كشیده رخنه‌های آن حصار را مسدود ساخته بحفظ حال خود پرداختند و مخالفان را صورت فتحی روی نموده در همانجا اقامت كرده اموال و اسبابی كه در خارج محوطه بدست آوردند متصرف شدند و روز دیگر بر سر حصار هجوم آورده اهل حصار بضرب گلوله تفنگ مرگ آهنگ ایشان را بازگردانیده جمعی را بخاك هلاك انداختند دو سه مرتبه زور آوردند هر مرتبه جوانان كارآمدنی مخالفان ضایع و نابود گردیده كاری از پیش نمیبردند.
درین اثناء آوازه توجه موكب همایون از گرجستان بصوب آذربایجان بسمع مخالفان رسید پای اقامتشان سست گردید و صرفه در جنگ حصار ندیده طبل ارتحال كوفته بازگشتند و اهل حصار مردانه از آن مهلكه نجات یافته بجانب تبریز آمدند.
گنجعلی خان در طسوج این خبر شنیده ابراهیم بیك و منهزمان لشكر باو رسیدند چون در آن وقت رفتن او بسلماس و امداد اهل حصار مقدور او نبود بازگشته بشهر آمد كه لشكر جمع كرده از روی قوت و استظهار بدفع دشمنان پردازد از خبر كشته شدن پیر بوداقخان و استیلای مخالفان مردم شهر بنوعی بهم برآمده سراسیمه گشته بودند كه سر از پای نمی‌شناختند و لحظه بلحظه منتظر وصول لشكر مخالف بودند كه گنجعلی خان بشهر رسیده فی الجمله موجب آرمیدگی شهر گردید.
متعاقب خبر بازگشتن مخالفان رسیده خاطر تبریزیان بالكلیه اطمینان یافت حقیقت اینحال را بعرض عاكفان سده جلال رسانیده در حینی كه رایات ظفر آیات از اخستاباد متوجه ییلاقات بودند به عرض اقدس رسیده فی الجمله موجب خاطر دولتخواهان خصوصا طایفه تركمان گردید اما حضرت اعلی بحوصله پادشاهانه گذرانیده پسر بوداقخان را در ازاء جانسپاری والد تربیت فرموده بجای پدر امیر الامراء آذربایجان و حاكم تبریز گردانیده بلقب ارجمند خانی معزز و سرافراز فرمودند.
سلمان سلطان سوباشی كه در آن جنگ مردانگی بظهور آورده مورد شفقت شاهانه گشته او نیز بمرتبه بلندخانی سرافرازی یافت محمد تقی بیك مین باشی نیز مشمول انواع نوازش گشت و چون آوازه حركت لشكر روم شیوع داشت حسنخان بیگلربیگی قلمرو علیشكر را با قشون آراسته بجانب
ص: 903
تبریز فرستاده كلب علی بیك یساول صحبت شاملو را حكم شد كه امراء آن سرحد را بر سر او جمع نموده از آنطرف خبردار باشند و ایشان جمعیت كرده بسلماس رفته رحل اقامت انداختند تا وقتی كه آمدن سردار بطرف چخور سعد محقق گشت امراء مذكور بشهر مراجعت نموده از آنجا حسب الفرمان همایون بچخور سعد آمده بلشكر ظفر قرین پیوستند اكنون شرح آمدن سردار و بی‌نیل مقصود بازگشتن مرقوم قلم وقایع نگار میگردد.

گفتار در لشكر كشی محمد پاشا وزیر اعظم بجانب آذربایجان و محاصره كردن ایروان و بی‌نیل مقصود بازگشتن بتوفیق پروردگار عالمیان‌

اشاره

سپه آرایان معركه سخنوری صفوف از خطا محفوف سخن را در مضمار بلاغت بدین نمط آراسته و شقه لوای آسمان فرسای حدیث و خبر را بدینگونه پیراسته‌اند كه چون سلطان احمد خان پادشاه روم بیجهتی ظاهر و غدری واضح بعد از قرار معاهده و پیمان در اثنای دوستی و آمد شد ایلچیان نقض عهد و پیمان روا داشته بنوعی كه در فوق بتحریر پیوست محمد پاشا مشهور باكوز محمد وزیر اعظم را سردار كرده در سال گذشته در دیار بكر و آن حدود قشلاق كرده بود. در این سال بر حسب فرمان لشكرهای ممالك روم را از اروم ایلی و اناطولی و میشاایلی و مصر و شام و حلب و طرامس و طرابزون و بلاد جزیره و ارز روم و سنجق بیكیان قبایل و عشایر اكراد باو پیوسته جمعیتی عظیم در معسكر رومیه دست داد كه در هیچ عصر و زمان سپاه روم باین كثرت و استعداد بایران نیامده بود تمامی وزراء و پاشایان و اركان دولت سلسله عثمانی حتی ینكچری آقاسی كه قانون آن خانواده نیست كه از موكب پادشاه جدا شوند همراه شده با عساكر گران و لشكر بیكران و توپهای كوچك و كلان و عرابه بسیار و ضربزن و بادلیج بیشماری توجه بدین دیار آورده از ارز روم بطرف تبریز در حركت آمد.
رایات نصرت آیات در كوكنجه دنكیز و ییلاقات آن حدود بود كه خبر وصول لشكر روم به آن مرز و بوم بوضوح پیوست.
حضرت اعلی شاهی ظل اللهی كه به آئین فیض مواطن خود را بر حسب و من یتوكل علی الله فهو حسبه [637] بزیور توكل آراسته لطف الهی را كافل مهمات خاص و عام میدانند بنابر رعایت سلسله ظاهر و آداب فرمانروائی متوجه استحكام قلعه ایروان و انتظام مهام قلعه داری شده قورچیان عظام قاجار و جمعی كثیر از تفنگچیان جلادت شعار ركاب اقدس از صفاهانی و خراسانی و غیرهم بسركردگی سرداران هر طبقه سیما میرفتاح مین باشی تفنگچیان اصفهان كه مرد كاردیده جنگ آزموده قلعه‌دار بود و احمد سلطان مچكی خراسانی و ملازاده بافقی و امثال ذلك بكومك و مدد امیر كونه خان و حراست قلعه مأمور گشته از جماعت كوینلوی شجعان بسیار قزلباش یعنی گروهی كه بطیب خاطر هوس مردانگی دارند بوعده‌های جمیل شاهانه مستمال و امیدوار گشته روانه قلعه شدند.
مجملا قلعه ایروان بعد از حفظ الهی بمردان كار و دلیران معارك كارزار و اسباب و ضروریات
ص: 904
قلعه داری استحكام یافت و سردار در عشر ثالث شهر شعبان بپای قلعه ایروان رسید و تسخیر آنرا

محاصره رومیان قلعه ایروان را

باغوای ینكچری آقاسی و ینكچریان قلعه‌گیر و تركجه بیلمز حاكم آخسقه كه همیشه در این سرحد لافهای گزاف میزد سهل و آسان انگاشته بمحاصره آن پرداخت و زیاده از یكصد هزار كس قلعه‌گیر آن حصن حصین را مركزوار در میان گرفتند و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی صلاح در جنگ سلطانی ندیده جهت تفریق آن گروه انبوه تدبیر شایسته بخاطر آورده عساكر نصرت نشان را چند گروه كرده هر گروهی را بسركردگی یكی از معتمدان كاردیده بطرف معسكر رومیان فرستادند كه هر وقتی باقتضای زمان از طرفی سیاهی نموده در هنگام فرصت دستبردهای نمایان مینموده باشند.
مقرب الحضرة قرچقای بیك را كه آخر رتبه خانی و لقب سپهسالاری ایران یافت با قورچیان و غلامان و خلاصه ملازمان ركاب اشرف از طرف اردوی معلی روانه نموده امام قلیخان بیگلربیگی فارس را از طرف شرقی اردوی رومیان فرستاده حسنخان و گنجعلی خان و سایر امراء كه باتفاق كلب- علی بیك یساول صحبت شاملو در تبریز بودند حسب الفرمان همایون آمده بامام قلیخان ملحق گردیدند و دلو محمد شمس الدینلو را با قشون و لشكر بطرف غربی اردوی رومیه كه جانب ارز رومست فرستادند كه راه بر مترددین اردوی رومیه بسته نگذارد كه از عقب ذخیره باردوی رومیان آید.
قرچقای بیگ فوجی از مردم كارزار و كاردیده را بسركردگی خلف بیك سفره‌چی بجانب كنه‌گیر كه موضعی است در دامن كوه یك فرسخی طرف شمالی قلعه بر سمت راه اردوی معلی فرستادند كه آنراه را مضبوط نگاه دارند كه هر گاه كسی از قلعه باردو آید یا از اردوی معلی بقلعه رفتنی باشد در هنگام فرصت باستظهار ایشان بیقضای ربانی بسلامت بمقصد تواند شتافت و خود با افواج قاهره هر وقتی در مكانی مناسب اقامت گزیده سیاهی مینمودند و قراولان كار دیده هشیار بهر طرف فرستاده از حال دشمن غافل نبودند و امام قلیخان و سایر سرداران و مبارزان جنود اقبال هر روز جائی بلكه هر لحظه مكانی اختیار نموده از حال یكدیگر خبردار بودند و هیچوقت از دستبرد خالی نبوده لحظه رومیه را آسوده و فارغبال نمیگذاشتند بدینجهت از سپاه روم چهل پنجاه هزار كس همه روزه بر سر اسب مستعد محاربه بوده از خوف دستبرد مبارزان جنود قزلباش كل لشكر بتسخیر قلعه نمیتوانستند پرداخت و عساكر منصوره هر وقتی انتهاز فرصت كرده دستبردهای نمایان میكردند چنانچه شرح آن در ذیل مرقوم میگردد.
چون هوای ییلاق كوكجه سرد شده بود اردوی كیهان پوی از آنجا كوچ كرده دره الاكیس كه در حوالی كوكجه و محل خوش هواست مضرب خیام اقبال گشت اما امراء و پاشایان و عظماء لشكر روم سیما طایفه ینكچری آقاسی كه كمر بتسخیر قلعه بسته سعی موفور و جهد غیر محصور بظهور میآوردند چند جا سیبه‌ها و مورجلها پیش آورده توپهای سنگ انداز قلعه كوب نصب نموده توپچیان رومی و فرنگی شبانروز از توپ انداختن خالی نبودند و از طرف دیگر تل خاكی مشرف بر جدار قلعه بر زبر یكدیگر ریخته پیش میآوردند و امیر كونه خان و سرداران جنود قلعه دار و سایر محصوران مردانه سپر ممانعت بر روی كشیده در لوازم قلعه داری نهایت جان سپاری بظهور میآوردند و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی همه روزه شجعان عیار پیشه كارآگاه فرستاده از احوال قلعه و محصوران خبر میگرفتند و محصوران بمعاونت آن حضرت و توجهات ظاهری و باطنی امیدوار بوده دل قوی داشتند
ص: 905
و دلیرانه بمدافعه آن گروه انبوه كه بقلعه گیری شهره جهانند میپرداختند و بنیروی دولت قاهره خوف و تزلزل كه در حال قلعه داران روزگار میباشد از آن طایفه زایل گشته آسوده حال بدفع دشمنان قیام داشتند روزی رومیان جمعیتی عظیم نموده از جانب دروازه كه دو سه برج بضرب سنگهای توپ و گلوله و بادلیج انهدام پذیرفته بود بجانب قلعه دویدند [638] توپچیان و تفنگچیان قدر انداز قلعه‌دار كه اگر فی المثل چشم مور را نشانه سازند بیشایبه تكلیف و اغراق تیر مرادشان بر هدف مقصود راست آمده خطا نمی‌افتد گلوله ضربزن و تفنك بر مثال تگرگ آتشین كه از كره اثیر بارد بر آن گروه ریختند هر چند بیرونیان هجوم آورده بپای سعی دویدند دست امیدشان بخاكریز مقصد نرسید جمعی كثیر از رومیه بضرب تیر و تفنك شجعان قلعه بر خاك هلاك افتادند و كاری نساخته خایب و خاسر بازگشتند حضرت اعلی شاهی ظل اللهی احتیاط ورزیده موازی یكهزار نفر تفنگچی قدر انداز از تفنگچیان ركاب اقدس همایون جدا كرده از طرف كنه‌گیر كه بحسن اهتمام سفره‌چی باشی و رفقا از شر اعداء مصون بود فرستادند كه در كمین فرصت نشسته در هنگام مجال خود را بقلعه اندازند و آن شیر مردان بمقصد شتافته عیار صفت شب بقلعه فرستاده امیر گونه خان را از عزیمت خود خبر دادند و آن صبح تاریك دروازه شمالی كنه‌گیر را گشوده و تفنگچیان چون برق لامع خود را بقلعه انداختند نقاره شادمانی بنوازش درآوردند فی الواقع اگر بدیده انصاف بین نگرند یكهزار كس یراقدار از میانه چندین هزار دشمن خونخوار گذشته بسلامت خود را بقلعه رسانیدن اعظم دستبردهای دلیرانه است.
القصه بیرونیان ازین دلیری خبردار گشته بیشتر از پیشتر در توپ انداختن و سیبه‌ها پیش بردن اهتمام عظیم مینمودند از مؤیدات اقبال كه قرین حال عساكر ظفر مآل گردید یكی آنست كه روزی ینكچری آقاسی و تركجه بیلمز با چند نفر از پادشاهان كه زیاده از دیگران در قلعه گیری غلو داشتند بتوپخانه آمده در توپ انداختن سعی مینمودند.
از تقدیرات ربانی و قضای آسمانی توپی از قلعه بتوپخانه رومیان انداختند گلوله توپ بر ینكچری آقاسی خورد و ازو گذشته بتركجه بیلمز و ازو بدیگری رسیده چند كس خوب معتبر نامی ضایع شدند و گروهی كه خاك پیش میآوردند بخندق رسانیده خندق را انباشته كردند.
اما غازیان قاجار و سایر دلاوران قلعه دار چون شیر خشمناك از قلعه بیرون دویده بر آن مخاذیل حمله آورده از پشت خاك و سیبه‌ها بعضی را سر بریده و بعضی را زنده گرفته بقیة السیف را پراكنده كرده تفنگ و یراق بسیار بدست آورده رو سفیدانه بقلعه میآمدند و همه روزه بین الجانبین جنگ و جدال وقوع یافته محصوران را جلادت و دلیری و بیرونیان را یأس و ناامیدی می‌افزود چند نفر از رومیه كه مبارزان جنود اقبال زیانگیری كرده بنظر اشرف درآورده بودند متفق اللفظ خبر دادند كه چنین قرار یافته كه در فلان روز جنگ سلطانی انداخته از رخنه‌هائی كه بضرب توپ در چند برج پدید آمده یورش بقلعه نمایند حضرت اعلی فی الفور یكی از غازیان عیار پیشه جلادت اندیشه بر قلعه فرستاده اهل قلعه را خبر كردند كه در آنروز غافل نبوده مردانه باشند و با امراء عظام نیز اخبار نمودند كه در آنروز از محل اقامت در حركت آمده صدای كور كه كوس از همه طرف بلند گردانند.
القصه در روز معهود رومیان چون مور و ملخ بپای قلعه شتافته توپها انداخته یورش آغاز نهادند محصوران نیز توكل بر حفظ و حمایت حضرت رب العباد نموده دست بتیر و تفنگ گشادند از صباح تا
ص: 906
چاشتگاه از جانبین تلاش نموده اجساد قتیلان بزخم تیر و تفنگ مبارزان قلعه دار بر زبر یكدیگر افتاده از كشتها پشتها پدید آمده رومیان را چهره آرزو در ابنیه مراد رخ ننموده بی‌نیل مطلوب و حصول مقصود بازگشتند و بخاطر آوردند كه چون اهل قلعه دفع نكابت خصم كرده از محاربه و تلاش بسیار بستوه آمده اكنون فارغبال نشسته‌اند در این غفلت و فرسودگی یورش دیگر میباید كرد كه شاید در این مرتبه مقصود بحصول پیوندد.
بیت
وقت پیشین و استواء نهاركه بجان فتنه خواستی ز نهار
دیده حادثات نغنوده‌پای سعی قضا نفرسوده
رومیان با سنان آتشبارحمله‌آور شدند دیگر بار غازیان را از تردد بسیار ضعف روزه داری غالب گشته هنوز بمساكن خود نرسیده بودند كه آواز غلغله و آشوب برخاسته دیگر باره از اطراف و جوانب یورش عظیم كردند غازیان و تفنگچیان فی الفور بر بروج و باره عروج نموده دست بآلت مدافعه گشادند و صدمات دلیران كشور روم را كه هجوم آورده بودند بضرب گلوله تفنك مرگ آهنگ دفع نموده درین مرتبه نیز خلقی كثیر هدف سهام تقدیر شدند و كاری از پیش نبرده بازگشتند.
مجملا روز بروز محصوران دلیرتر و بیرونیان پای اهتمامشان سستی پذیرفته از تردد قلعه گیری دلگیر میشدند الحق در مدت محاصره از محافظان قلعه بتخصیص غازیان قاجار جیقلشهای مردانه و مبارزتهای خوب و دستبردهای نمایان و جلادتهای شگرف بظهور آمده مورد تحسین دوست و دشمن گردیدند هر چند رومیه بذل جهد خود نمودند اثری بر سعی ایشان مترتب نگشت و مدت محاصره بامتداد كشید آذوقه در میانه لشكر تنقیض [639] پذیرفت بلكه نایاب گشت و جنود سرما هجوم آورده بیماری در میان آن طایفه شیوع یافت چنانچه هر روز جمعی كثیر براه عدم می‌شتافتند و سردار بالكلیه از تسخیر قلعه مأیوس گشته مكررا ایلچیان سیما خلیل آقا نامی بخدمت اشرف فرستاده گفتگوی صلح بمیان آورد و رفع الخجاله عذری چند در این لشكركشی القا نموده استدعا نمود كه از اینطرف مرد صاحب خرد با عقل و هوش فرستاده شود كه شرایط صلح سابق با او گفت و شنید نموده بدانچه صلاح دولت طرفین باشد از جانبین بعمل آید بنابر آن در كرت اول ساروبیك بیگدلی و بعد ازو چراغ سلطان كرامپا استاجلو بایلچیگری رفت شرح آمد و رفت و بقیه حالات در ذیل مرقوم میگردد و چون برخی از محاربات قلعه و قلعه داری سپاه ظفر پناه مرقوم كلك بیان گردید اكنون مناسب چنان دید كه قضایائی كه در خارج قلعه فیما بین این دو لشكر بظهور پیوست بر سبیل اجمال نگاشته كلك وقایع نگار گردانیده بتحریر تتمه احوال پردازد، انشاء الله.
ص: 907

ذكر قضایائی كه در اثنای محاصره فیما بین غازیان قزلباش و رومی كه در خارج قلعه روی داد

در فوق نگاشته اقلام عنبر فام گردید كه چون عسكر بیشمار روم بایروان رسیده بمحاصره قلعه پرداختند حضرت اعلی شاهی ظل اللهی جهة تفریق و تنقیض آن گروه انبوه عساكر نصرت شعار را چند گروه كرده هر گروهی را بسر كردگی یكی از عظماء مأمور بطرفی فرستادند كه بر حسب وقت و اقتضای زمان در كمین فرصت بوده حسب المقدور دستبردها نموده مخالفان را بخود مشغول گردانند كه كل آن سپاه بكار قلعه نتواند پرداخت و مبارزان جنود مسعود كمر بكین اعدا بسته چهار طرف اردوی مخالف را احاطه نموده هر چند روز در طرفی لوای جلادت افراخته داد دلاوری میدادند و در هر گوشه و كنار دستبردهای نمایان كرده همه روزه سر و زنده و اخترمه بنظر اشرف میفرستادند اگر كل وقایع و قضایا كه روی داده بتفصیل در رشته تجریر درآید موجب تطویل میگردد از آنجمله بچند قضیه اختصار و اقتصار نمود:
اول آنكه چون در اردوی مخالف ذخیره نایاب بود گروهی از میران سنجق والا بیكیان سركرده آت اغلانی شده تا موازی دو هزار اسب و استر و الاغ بجانب ناحیه كربی كه سمت راه نخچوانست بطلب ذخیره رفتند.
امام قلیخان از این حال آگاه گشته با عساكر فارس بر سر آن جماعت رفت، در حینی كه آن گروه بموضعی رسیده اكثر سپاه بخانه‌ها درآمده قلقچیان بطلب ذخیره مشغول بودند كه غازیان چون بلای ناگهان بسر وقتشان رسیده جنگ در پیوستند و به نیروی اقبال آن فئه كثیره را مغلوب ساخته تا موازی یكهزار و پانصد مرد سر و زنده و دو سه هزار اسب و قطار استر و الاغ و اخترمه بدست آورده بقیة السیف فرار نموده بصد تشویش بیحصول مقصود بمعسكر خود پیوستند.
دیگر آنكه امام قلیخان باتفاق حسنخان و گنجعلی خان و امرائی كه همراه كلبعلی بیك شاملو از تبریز آمده باو ملحق شده بودند در رودخانه موسوم بكر پی چای اقامت داشتند جنود روم قریب به چهل هزار كس و شصت هفتاد آلای كه عبارت از لوا و اعلام است بعزم محاربه امراء مذكور در حركت آمدند جاسوسان و قراولان قرچقای بیك خبر عزیمت رومیه را بر سر امام قلیخان و امراء باو رسانیدند و او فورا امراء عظام را از عزیمت آن گروه انبوه اخبار نمود و امراء احتیاط ورزیده اردوی خود را از آنجا كوچانیده بالاتر فرستادند و لشكر سبای یسل بسته مترصد پیكار ایستادند كه طلیعه سپاه مخالف نمایان شد چرخچیان جنود قزلباش سیما گنجعلی خان حاكم كرمان و بیكوردی بیك وكیل امام قلی خان و سایر آن دلیران پای جلادت بمیدان مبارزت نهاده در حمله اول تا بیست سی نفر از چرخچیان جنود روم را قتیل و چند نفر را دستگیر كردند در این اثناء لشكر قول رومیه با غلبه و ازدحام تمام جلوریز بمعركه درآمدند گنجعلی خان كه كهنه سپاهی كار دیده جنگ آزموده بود صرفه در جنگ آنجا ندیده خود را پس كشیده بقول ملحق شد و در دامن كوه محل مناسبتر جهة محاربه اختیار نموده بنا بر صرفه كار در آنجا صف آرای گشتند بیكویردی بیك از غرور شجاعت و خودرائی با گروهی بجنگ ایستاده تاب
ص: 908
مقاومت نیاورده در بازگشتن تا چهل پنجاه نفری از تفنگچیان مردم مجهول در معركه ضایع شد و بقیه لشكر بسلامت بقول پیوستند و رومیان با وجود كثرت لشكر و انبوهی حشر صرفه در پیش آمدن ندیده بهمان اكتفا كرده بازگشتند.
دیگر آنكه خلف بیك [640] سفره‌چی باشی و رفقاء با گروهی از جنود قزلباش در موضع كنه‌گیر یك فرسخی قلعه اقامت نموده قراول و دیده‌بان تعیین كرده از آمد شد قلعه خبردار بودند و از امراء و پاشایان روم دلاور پاشا با فوجی از جنود رومیه در آن سمت منزل گزیده بودند از آمد و رفت قزلباش بقعله واقف گشته گاه و بیگاه میانه ایشان و مبارزان جنود قزلباش دست بازی واقع میشد روزی رومیان دلیری كرده پیشتر آمدند و جنگجویان جنود قزلباش نیز تیز عنانی كرده بمیان آن گروه درآمده جنك در پیوستند جهانگیر خان بختیاری كه از امراء لر بزرگست و با دویست كس از الوار مردم خود در این سفر در ركاب اقدس و بموافقت خلف بیك مأمور بود دلیرانه با اندكی مردمی بجنود رومیه كه اضعاف مضاعف او بودند حمله كردند نزدیك بآن شده بود كه گرفتار گردد بر طبق نام قبیله بختش یاری كرده بزور بازوی مردانگی و معاونت جوانان دلیر سپاه منصور دفع نكابت خصمان نموده بسلامت بیرون آمد و از عساكر منصوره قزلباش مردانگیها بظهور رسیده بعد از غلبه دست از محاربه داشته سپاهیانه خود را پس كشیده بمقام خود آمدند و با آنكه رومیه فوج فوج بمدد میرسیدند جرأت پیش آمدن نكرده ایشان نیز بمقام خود بازگشتند.
دیگر آنكه جمعی از رومیان و طایفه اكراد از طرف وان و كردستان بایروان میآمدند مقصود سلطان كنگرلو حاكم نخچوان كه بخبرداری آن راه مأمور بود بآن گروه دوچار شده بعد از حرب و قتال جمعی كثیر طعمه شمشیر آبدار گشته احمال و اثقال بسیار غنیمت عساكر ظفر شعار شد شتران سركار حافظ پاشا كه از آنجا ذخیره میآوردند بدست درآمده داخل غنایم مذكور بود.
دیگر آنكه هنگام ارتحال رومیه دلاور پاشا و جمعی دیگر از عساكر وان و دیار بكر آغرق خود را با گروهی از رومیه و اكراد از پای قلعه بطرف وان میفرستادند تیمور بیك یساول صحبت ایواغلی با جمعی دلاوران پرخاشجوی بر سر ایشان رفته بعد از محاربسه ظفر یافته غنایم موفور بدست آوردند.
دیگر آنكه دلو محمد شمس الدینلو كه بخبر گیری و ضبط راه قارص و ارز روم مأمور بود مكررا در آن راه بمترددین رومیه بازخورده محاربات بوقوع پیوست و دستبردهای نمایان كرده چاوشان كه از روم آمده احكام از جانب خواندگار بسردار میآوردند و جمعی كه از نزد سردار بروم رفته عرایض و مكاتیب میبردند بدست درآورده مجموع آن مكاتیب و مراسلات را بنظر اشرف درآوردند.

شرح مراجعت سردار و عسكر روم و گفتگوی صلح در میان آوردن‌

اشاره

چون سردار از قلعه‌گیری مأیوس گشته گفتگوی صلح بمیان آورد شرایط صلح سابق را اعاده نموده بچراغ سلطان اظهار نموده بود كه بعضی از شرایط صلح كه در میانه نصوح پاشا و قاضی خان- صدر قرار یافته بود از جانب قزلباش مرعی و مسلوك نگشته حضرت اعلی در جواب فرمودند كه از این جماعت اصلا امری كه مغایر عهد و پیمان باشد ظهور نیافته شرایط صلح كما ینبغی مرعی بود ایشان بیجهتی
ص: 909
نقض پیمان كرده دیگر باره آتش فتنه را كه فی الجمله تسكین یافته بود مشتعل ساختند تصور نمایند كه در این نهضت بجز ریختن خونهای خلایق كه در این ماه مبارك صیام بوقوع پیوست و خسران دنیا و آخرت چه منفعت بدین دولت رسید اكنون كه در مقام اصلاح درآمده‌اند ما را سخن یكی است و اگر در شرایط صلح سخنی داشته باشد اگر نصوح پاشا در حیات نیست قاضی خان در حیاتست و بعضی‌

رجوع سردار و لشكر روم از پای قلعه ایروان بجانب استنبول‌

از پاشایان همراهند مثل دلاور پاشا و باقی پاشا و حافظ احمد پاشا از آن مقدمات اطلاع دارند و سنورنامچه آذربایجان كه معتمدان طرفین تشخیص داده بمهر ایشان در میانست اگر صلاح داشته باشند قاضی خان را بفرستیم كه در مواجهه پاشایان مذكور تذكار آن شود و حسب الاستدعا قرار یافت كه قاضی خان باردوی رومیان رفته مجددا فیمابین عقد قواعد صلح استحكام پذیرد در تاریخ بیست و پنجم شهر شوال كه هنوز قاضی خان بایشان نرسیده بود سردار كس نزد امیر گونه خان بقلعه فرستاده اعلام نموده بود كه میانه ما و حضرت شاه عالیجاه صلح واقع طبل ارتحال كوفته بجانب ارزروم بازگشتیم قاضی خان در راه بایشان رسیده سردار و پاشایان لوازم اعزاز و احترام بظهور آورده از بیم تعاقب قزلباش تا ارزروم باو تكلیف همراهی كردند در آنجا مقدمات صلح و شرایط آنرا بر نهج سابق گفتگو نموده او را از ارز روم مرخص ساختند خود با خواص و اعیان روانه استنبول گردید در این آمد و رفت قریب بچهل هزار كس از جنود رومیه چه در پای قلعه و چه در محاربات خارج قلعه و چه از سرما و بیماری رخت [641] بسرای آخرت كشیدند اسب و استر و شتر كه از فقدان علیق سقط شده بودند از شماره و حساب بیرون بود قاضی خان و رفقای او نقل مینمودند كه در هیچ مرحله یك روز تاب توقف و مجال آسودگی نداشتند و در هر مرحله از مدفن بیماران كه فوت میشدند قبرستانی بنظر درمیآمد و در هر كوچ از عدم باربردار چندان خیمه و خرگاه برجا میگذاشتند كه گوئیا اردو كوچ نكرده و نصف لشكر بلكه بیشتر پیاده میرفتند در آغاز محاصره قلعه و گرمی حرب و قتال خواجه علی اكبر اصفهانی كه از احفاد مشایخ ذوالنونی و از اعیان ارباب قلم سركار همایونست در عالم رؤیا مشاهده نموده بود كه از شخصی سؤال مینماید كه فتنه عظیمی حادث شده دو لشكر قرین یكدیگر گشته‌اند آیا فتح و ظفر از كدام طرف خواهد بود آن شخص باین عبارت جواب میگوید كه فتح از پسر علی روزی صاحب واقعه واقعه خود را نقل نمود راقم این حروف بفكر افتاد كه آیا این عبارت در عالم رؤیا القا شده بوزن درآید و تاریخ فتح تواند بود یانه باضافه عالی دلی بوزن درآمد از نوادر اتفاقات موافق تاریخ افتاد و از تنگی قافیه بدین طریق در سلك نظم درآمد.
تاریخ
آمد ز دیار روم از بهر ستیزسر كرده احزاب ز مكر و دغلی
آراست ز بهر دفع او شاه جهان‌فوجی ز جنود حق بصد زیب و حلی
بربست كمر بكینش از لطف اله‌بر زد بمیان خویش دامان یلی
میخواست یكی ز بندگان درگاه‌در واقعه بیند از قضاء ازلی
تازین دو گروه فتح از جانب كیست‌كاین راز خفی شود باو نیك جلی
ص: 910 بشنید ز هاتفی كه میگفت ز غیب‌فتح از پسر علی عالی ولی
وین نادره تركه این ندای غیبی‌تاریخ فنای او شد از لطف علی القصه بمیامن الطاف الهی و امداد بواطن قدسی مواطن حضرت رسالت پناهی صلی الله علیه و آله و حضرات ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین ظفر و نصرت قرین حال منتسبان دودمان ولایت نشان گشته چندین هزار نفس ذكور و اناث شیعیان اهل بیت كه در قلعه بودند از آسیب دشمنان نجات یافته موجب سرور خاطر هواخواهان دودمان قدس نشان صفویه گردیده فی الحقیقة آنروز سعید میانه ایشان عید گشت خواجه محمد یوسف قزوینی كه از ارباب قلم و اهل استعداد است این تاریخ گفته:
تاریخ دیگر
چونكه سردار لشكر رومی‌وارد ملك ایروان گردید
دو سه ماهی بدور قلعه نشست‌مهره‌ها بر بساط عربده چید
دید كز تیغ شیعیان علی‌نیمه لشكرش بقتل رسید
كمر مكر بر میان بربست‌چاره جز فرار خویش ندید
ماه شوال چون ز بیست گذشت‌دهه آخرین بنصف رسید
دولت شاه دین مساعد شدلشكر روم منهزم گردید
پی تاریخ آن خرد گفتاآمد امروز شیعیان را عید بعد از معاودت لشكر روم چون حضرت اعلی قلعه جدید ایروان را كه در سنه یونت ئیل خمس عشر و الف امراء و عساكر منصوره ترتیب داده بودند تا غایت ندیده بودند اردوی آغرق را بجانب بر كشاط فرستاده خود بنفس نفیس با جمعی از مقربان بساط اقدس تشریف برده نیك و بد قلعه را بنظر احتیاط درآوردند امیر كونه خان و سرداران قلعه را بنوازشات شاهانه سرافراز فرموده امیر كونه خان در ازاء مردانگیها بخطاب سار و اصلانی معزز گشت.
بین الجمهور مشهور است كه رومیان قلعه داری از فرنگیان گشت نموده‌اند اما در قلعه گیری بر فرنگیه غالب و فایقند زیرا كه چند قلاع متین رصین كه یكی از آن قلعه رفیع البنیان قسطنطنیه است بقهر و غلبه از فرنگیه گرفته‌اند و درین دو شیوه بر جهانیان تفوق میجستند در زمان دولت ابد مقرون شاهی ظل اللهی مبارزان جنود قزلباش هم در قلعه گیری برو میان فایق آمده چندین قلاع مشهور معتبر مثل قلعه عتیق و جدید ایروان و گنجه و شماخی و دربند و تفلیس و غیرهم كه هر یك مشحون بمردان كاری و مملو بذخایر و یراق قلعه داری بود چنانچه مشروحا در این صحیفه راجح آمده یا ده ماه و نیم یا زیاده از یكصد هزار مرد قلعه گیر جدل نموده قلعه ایروان را صیانت نمودند.
بابا سلطان قلندر قمی كه از درویشان تكیه‌دار صاحب شد و یدست این رباعی در این باب گفته:
ص: 911
رباعی
در عهد تو كس قلعه ز رومی نگرفت‌نگرفت كس از غریب و بومی نگرفت
اقبال تو صد قلعه گرفت از رومی‌یك قلعه ز نوكر تو رومی نگرفت حضرت اعلی بعد از مشاهده قلعه عنان عزیمت بصوب قشلاق قراباغ انعطاف داده در نخچوان بسان عساكر ظفر نشان پرداخته لشكرهای ممالك را رخصت مراجعت اوطان دادند و چون ملازمان ركاب اقدس از راه دره علی ببر كشاط آمد باردوی آغرق پیوستند و از آنجا شكاركنان بقراباغ و كنار آب كر آمده چون هنوز قلع و قمع گرجیان ضلالت نشان چنانچه مكنون خاطر غیرت سرشت همایون بود بظهور نیامده بود صحرای [642] دانقی را از اعمال شكی كه دهنه گرجستانست مناسب قشلاق دید از آب كر عبور فرموده در دانقی طرح قشلاق انداختند قاضی خان صدر كه در ارز روم از سردار جدا شده بود در دانقی باردوی همایون رسیده بشرف بساطبوسی مشرف گشت و مقدماتی كه در شرایط صلح با سردار و پاشایان گفتگو نموده بر نهج سابق قرار یافته بود بعرض رسانید اما چون اعتماد بر اقوال و افعال آن طایفه نیست درین مرتبه نیز مهم صلح چنانچه رسم و آئین سلاطین كشور گشاست «گه صلح صلح و گه جنگ جنگ» تمشیت نپذیرفت زیرا كه جمعی از عظماء روم كه در این هنگام صاحب اختیار دولت عثمانی شده بنابر ازدیاد جاه و منزلت و تلاش رتبه وزارت محمد پاشا را در محاربه قزلباش و قلعه گیری بتقصیر متهم ساختند و سلطان احمد خان او را از منصب وزارت اعظم و سرداری عزل نمود خلیل پاشا وزیر اعظم و سردار شده در سال دیگر كه ئیلان ئیل ست و عشرین و الف است او را فرستادند كه در آن سال در دیار- بكر قشلاق كرده لشكرهای ممالك روم را جمع نماید و در بهار یونت ئیل سبع و عشرین و الف بجانب عجم در حركت آید و جانی بیك گرایخان پادشاه الوس تاتار را كه بمعاونت طلب داشته با موازی بیست هزار كس از جنود تاتار بولایت روم درآمده بود باو نیز در دیار بكر و آن حوالی قشلاق دادند كه در سال آینده در سفر قزلباش رفیق سردار باشد و از مدلول «العبد یدبر و اللّه یقدر» غافل افتاده ندانستند كه تمشیت امور عالم و نظام احوال بنی آدم منوط بتقدیر ربانی و قضای سبحانی است.
بیت
آنچه دلت خواست نه آن میشودآنچه خدا خواست چنان میشود زیرا كه در خلال این حال از قضایای ملك متعال سلطان احمد خان پهلو بر بستر ناتوانی نهاده رخت بسرای آخرت كشید.
مصراع
رفت تا عالم دگر گیرد
چون دو پسر كودك خردسال داشت اركان دولت عثمانی سلطان مصطفی برادر سلطان احمد را كه بخبط و آشفتگی دماغ شهرت داشت و بدینجهت تا غایت سالم مانده بقتلش نپرداخته بودند بپادشاهی اختیار كردند بعد از ششماه كه نام سلطنت و پادشاهی برو اطلاق كردند جمعی از عظماء و ریش سفیدان
ص: 912
از سلطنت او دلگیر گشته بسلطنت سلطان عثمان پسر بزرگتر سلطان احمد كه در آنوقت دوازده ساله بود اتفاق نمودند و سلطان مصطفی را خلع كرده سلطان عثمان بر سریر دولت عثمانی جلوس نمود و بدستوری كه تمهید یافته بود خلیل پاشا و جانی بیك گرای پادشاه قبیله تاتار در یونت ئیل سبع و عشرین و الف لشكر بجانب عجم كشیده در ولایت سراب محاربه اتفاق افتاد و بنیروی اقبال فتح و نصرت قرین حال منتسبان دودمان قدس نشان صفوی گردید و خلیل پاشا نیز بدستور سردار سابق صلح را وسیله ساخته خایب و خاسر بازگشت و در این آمد و رفت از طایفه تاتار خرابی بسیار در ولایت روم واقع شده جز خسران دنیا و آخرت هیچ اثری برین لشكر كشی مترتب نگشت شرح آمدن و بازگشت خلیل پاشا و جانی بیك گرای و كیفیت محاربه ایشان با جنود قزلباش كه بچه قاعده بود و دیگر سوانح و قضایا كه روی داد اگر عمر باقی باشد و توفیق الهی رفیق گردد بنوعی كه در صدر دفتر اشاره شده در مجلدی علیحده كه آغاز قرن دویم است از جلوس اقدس همایون شاهی ظل اللهی در رشته تحریر انتظام یابد، انشاء الله تعالی. اكنون وقایع ایام قشلاق را بر صحیفه بیان مینگارد.

ذكر وقایعی كه در ایام قشلاق دانقی بظهور پیوست‌

اشاره

چون در برابر جسارت و بی‌ادبی كه از طهمورث نادان و گرجیان ضلالت نشان كاخت ظهور یافت غیرت شاهانه و حمیت خسروانه اقتضای آن مینمود كه كفره آنولایت بنوعی معروض تیغ سیاست و انتقام گردند كه در آن دیار دیار و رطب و یابس بشعله غضب قیامت لهب چنان سوخته كردند كه از آبادانی وصامت و ناطق آثار نماند و در اول سال كه رایات جهانگشا بدان صوب در حركت آمد كافه خلق آن دیار بنوعی بمعرض قتل و غارت و قید اسر و خرابی و خسارت درآمد كه آن ولایت مصداق «لیس فی الدار غیره دیار» گردید هنوز از حدت طبع و آتش مزاجی سورت غضب شاهی تسكین نیافته بود بمسامع جلال رسید كه دلو ملك شیروانی و داود گرجی و طهماسب قسقی بولایت كاخت آمده معدودی از پراكندگان سپاهی و رعیت گرجی از اطراف و جوانب جمع آورده در هر موضع ویران چند خانوار غارت زده پریشان مسكن گرفته لهذا جمعی از قورچیان و غلامان و تفنگچیان را بسركردگی عیسی خان قورچی باشی بر سر ایشان فرستادند و جنود ظفر ورود بمساكن آن بخت برگشتگان درآمده نخست ولایت قسق را پاك كرده مردان طعمه شمشیر آبدار [643] و زنان و كودكان اسیر غازیان ظفر شعار میشدند از مسكن داود و رفقاء خبر یافته بر سر ایشان ایلغار نمودند از صعوبت راه و انبوهی بیشه و جنگل كه شورع از برف‌

بیان قتل واسر بقیه گرجیان‌

پوشیده بود بدشواری بمكان آن سیه بختان رسیدند ایشان لحظه پیشتر از ورود لشكر آگاه گشته احمال و اثقال را انداخته با معدودی عورات خود را بر پس اسبان گرفته از راه تنگ پربرف بجبال طرف داغستان گریختند هنوز سیاهی ایشان در نظر بود كه طلیعه لشكر بمساكن ایشان رسید و دست از تعاقب باز نداشته بجائی رسیدند كه در میان برف از تنگی راه یك یك میبایست رفت كه رفتن دوشوار بهیچوجه میسر نبود و اكثر گرجیان اسبان خود را با عورات پیش انداخته خود جنگ كنان پیاده بصد فلاكت در میان برف یك یك و دو دو طی مسافت میكردند حسنعلی بیك برادر بیكر سلطان ایكرمی دورت كه در تعاقب ایشان بدیگران پیشی گرفته بود بزخم تفنك از پای درآمد بعد ازو بكتربیك
ص: 913
یوزباشی ایواغلی ولد ابوالقاسم بیك آبدار باشی رسیده اسب جلادت پیش راند در حالتی كه تیری در كمان نهاده بجانب كفره میانداخت تفنگی بر سینه او خورده غلطید میر فتاح مین باشی اصفهانی از عقب میآمد اسب بكتربیگ را بدست آورده سوار شده بود او نیز در آنجا زخم تفنك خورده زخمدار گردید بعد از مراجعت در اردو فوت شد چون بدین طریق بعقب معدودی شتافتن موجب تضییع جوانان كارآمدنی میشد و آفتاب نیز غروب كرده شب بمیان درآمد عنان بازكشیدند در این مرتبه نیز آن چند نفر مطرود طاغی از چنگ اجل خلاصی یافتند.
اما در این یورش تا موازی ده هزار اسیر كارآمدنی كه زبده و خلاصه گرجی بودند در مرتبه اول خود را حفظ نموده بدست درنیامده بودند در اینمرتبه از شدت سرما و بسیاری برف كه شوارع را گرفته بود مجال حركت و فرار نیافته بدست درآمدند و غنیمت بسیار نصیب عساكر ظفر شعار گردیده سالم و غانم بازگشتند و از طایفه گرجی در آندیار دیار نماند چون طرف شمالی گرجستان مذكور بداغستان پیوسته و همیشه مردم داغستان بطریق دزدی بدان ولایت آمده اسیر میبرده‌اند در اینوقت كه فتوری چنین بآن ولایت راه یافت و حارس و نگهبانی نبود بیشتر از پیشتر آمده بتفحص و تجسس امیر پرداختند در گوشه و كنار میان بیشه و جنگل قلیلی مانده بودند از خوف و بیم لزگی مردم داغستان خود را بولایت دیداد و باشی آچوق و كارتیل انداختند مجملا بوئی از آبادانی در آنولایت نمیرسید و بمحض جهالت و نادانی طهمورث چنان ولایتی كه هر ساله آلاف و الوف منافع و مداخل آن بود ویران گشته صفت قاعا صفصفا گرفت گروهی از طایفه انیل و جمعی از گرجیه كه در ز كم و آن حدود میبودند تا دو سه هزار خانوار از بیم جان و اسر و غارت بجلا راضی گشته اراده رفتن دار الامان مازندران كردند و حسب الفرمان قضا جریان دست تعرض از ایشان كوتاه گشته روانه آنصوب شدند و بسلامت بفرح آباد رسیده طرح اقامت انداختند.
سانحه دیگر چون بمسامح جلال رسید كه از مردم دانقی كه از رعایای حاكم گنجه‌اند در فترت طهمورث عصیان بظهور آمده جمعی موافقت او اختیار نموده چند نفر ملازم محمد خان زیاد- اغلی حاكم گنجه را كه در میان ایشان بوده‌اند بقتل آورده‌اند در اینوقت كه الكای مذكور محل نزول و قشلاق شهریار مظفر و منصور بود سركشان و بیدولتان آن طایفه را بمعرض یرغو درآورده بعد از ظهور عصیان و ثبوت گناه ملك آنجا را با سی چهل نفر از عظماء و اهل عصیان مورد سخط و غصب شاهانه گشته بیاسا رسیدند و جمعی دیگر را كه محل اعتماد نبودند از آن ولایت اخراج كرده به فرح آباد رسیدند.
سانحه دیگر در یورت قشلاق حكام داغستان و طبرسران كسان خود را با پیشكشهای لایق بدرگاه جهان پناه فرستاده بخلاع فاخره نوازشات وافره سرافرازی یافتند و مهمات ضروریه آن حدود بر حسب دلخواه سرانجام یافت و زمستان در یورت قشلاق بعافیت و خوشدلی سپری گشت چون در این سال اعادی مخذول العاقبة منكوب گشته چندین هزار كافر بیدین بتیغ انتقام مجاهدان معركه جهاد راه عدم پیموده بدار البوار شتافتند و لشكر بیشمار روم چنانچه مذكور شد كاری نساخته باز گردیدند و ظفر و نصرت قرین حال اولیاء دولت بود اندك چشم زخمی كه از اصابت عین الكمال لازم بود در خراسان وقوع یافت.
سانحه دیگر آنكه در اواخر اینسال موازی یكهزار و دویست نفر اوزبك خونخوار بسر
ص: 914
كردگی محمد قلی دورمن از امراء اوزبكیه بساز و بازی مابین سرخس و هرات آمدند خسرو سلطان حاكم ماروچاق با جمعی از مبارزان رزم آزمای از ماروچاق بمدافعه ایشان كمر بسته روانه شد این حسینخان حاكم سرخس ابن میر حسین سلطان فیروز جنگ مشهورا با فوجی از طایفه چغتای كه همیشه در آن حدود با اوزبكیه نبرد آزمائی كرده مردانگیها بظهور آورده‌اند بخسرو سلطان ملحق گردیده باتفاق باوزبكیه رسیدند از جانبین دست بآلت قتال برده فیما بین حرب در پیوست خسرو سلطان از جهالت و غرور شجاعت و خودرایی بیتابی كرده در محل نامناسب طرح جنك انداخت اگرچه كوشش‌های مردانه نمود اما عاقبت مغلوب [644] گشته از معركه بیرون رفت این حسینخان كه كهنه سپاهی كار دیده جنك آزموده بود عار فرار بخود قرار نتوانستند و او بر اوزبكان حمله نموده در اثنای گیر و دار میر سلطان حسین نام پسرش بقتل رسید او از واقعه پسر بی‌آرام گشته نخواست كه قرة العین خود را بباد داده خود راه سلامت جوید چندان تلاش كرد كه با چند نفر از غازیان چغتای از كاس اجل شربت واپسین شهادت نوشید غازیان چغتای بعد از كشته شدن ابن حسینخان خود را بطرف جوئی كه در جنك گاه كشیده‌

[متوفی‌ها]

فوت میرزا ابراهیم الحسنی الهمدانی‌

آنجا را خندق و حصار خود ساخته تا آخر روز خود را حفظ نموده مردانه از آن معركه بمأمن سلامت رسیدند در قشلاق وانقی این خبر بعرض اشرف رسیده عواطف شهریاری كه همواره باحقاق حق خدمت گذاران جان نثار متوجه حال بازماندگانست مظفر حسین پسر دیگرش را بجای پدر برتبه ایالت خانی سرافراز فرموده الكاء و اقطاع پدر را باو ارزانی داشتند.
متوفی‌ها در این سال علامة العلماء فی زمانه میرزا ابراهیم الحسنی الهمدانی كه شمه از اوصاف حمیده و فضایله و اخلاق پسندیده آن سید دانشمند در صحیفه اول این دفتر تحت اسامی شریفه سادات و و علمای زمان شاه جنت مكان رقم تحریر یافته جهان فانی را وداع نموده كتب خانه حیات را از صحیفه هستی پرداخت. میر فانی كرمانی در تاریخ واقعه میرزا میگوید:
تاریخ
مرغ روح و روان ابراهیم‌كرد پرواز سوی باغ نعیم
آن بنی سیرت و ولی فطرت‌كه عدیمش بدهر بود عدیم
گفتمش سال فوت با دل ریش‌سدره باشد مقام ابراهیم مراد از دل ریش تحصیل عددهاست كه بتعمیه هزار و بیست و پنج است.

فوت سید مبارك خان‌

دیگری از متوفی‌ها سید مبارك خان والی عربستان حویزه است كه باجل طبیعی در این سال درگذشت. وی سید شیعه مذهب پاك اعتقاد بود بعد از ارتحال شاه جنت مكان بزور بازوی مردانگی آن ولایت را بحیطه تصرف درآورده لوای حكومت برافراخت قبل از جلوس و ایام قرب بعضی اوقات با امراء قزلباش در مقام خلاف درآمد.
اما بعد از جلوس همایون غاشیه فرمانبرداری بر دوش گرفته آثار
ص: 915
عقیدت و اخلاص بظهور می‌آورد سید ناصر پسر خود را در اوان كودكی جهت ازدیاد مراتب اخلاص بپایه سریر اعلی فرستاده در ظل تربیت شاهانه نشو و نما یافت در اینسال حسب الالتماس پدر او را رخصت عربستان دادند بعد از فوت والد حسب الامر اعلی جانشین والد و متصرف ملك موروث گردید.
اما او نیز در اواخر این سال مریض گشته در عالم جوانی وداع عمر و زندگانی كرده از دولت و كامرانی تمتعی نیافت حكومت عربستان حسب التماس عظمای قبایل بسید راشد برادرزاده سید مبارك تفویض یافت شرح حال او انشاء الله تعالی در وقایع قرن ثانی مرقوم میگردد.
دیگری از متوفی‌ها میر فتاح مین باشی اصفهانی است كه در گرجستان چنانچه مذكور شد زخم تفنك خورده چون به اردو آوردند عمر سپری كرد عنایت شهریاری پسر رشید او را بجای پدر نصب نموده میر فتاح ثانی لقب دادند.

خطاب در ختم كتاب‌

حجله آرایان عرایس سخنوری و مشاطگان ابكار نكته پروری كه در سوابق زمان و سوالف دوران صور پریچهرگان معانی و غدار شاهدان الفاظ را در نظر خواهندگان عالم شوق و آرزومندان شواهد ذوق بصد غنج و دلال و آرایش خط و خال بجلوه درآورده چون یغمائیان تتاری رفت و روب عرصه صورت و غارت جهان معنی كرده‌اند
شعر
سخن هر چه آن گفتنی گفته‌اندبر و بوم دانش همه رفته‌اند خاصه راقمان صحایف انشاء و اخبار و مورخان حدیث آرای سخن گذار كه جرعه اقلام عنبر- فامشان از باده خوشگوار معنی لبریز و هوای سخن سرائی از شمیم انفاس قدسیه ایشان عبیر آمیز لالی طبع در نثارشان آویزه گوش و گردن مستعدان روزگار و صنایع بدایع كلك گهر سلك آن هنر- مندان نادره كار در عرصه جهان یادگار است هر چند دست آرزوی طالبان نكات معنی از دامان سرادق اقبال كوتاهست و عقل و انصاف گزین از اسرار كلمات حكمت آئین ایشان خبیر و آگاه با طبع سلیم و ذهن مستقیم بمضمون این مقال كه:
بیت
گویند بگیتی سخن تازه نماندست‌این نكته نه معقول دل نكته گذارست
در دهر خریدار نماند است وگرنه‌در پرده غیب است هنوز آنچه بكارست راقم این خطاب مشكین نقاب از پرده حجاب بیرون آمده میگوید كه ابواب فیوضات الهی بر چهره آمال طالبان جواهر معنی گشوده است و مخزن لالی بحر سخن سرائی هرگز از جواهر روائی نكته پیرائی خالی نبوده
شعر
كس نپرداخت در جهان هرگز[645] معدن از لعل و بحر از مرجان
ص: 916
هرگاه طبع سخنگذار در بادیه جویائی اخبار بقدر خواهش و آرزو بتكاپو درآمده خود را مستعد فیضان مكرمت ازلی كرده‌اند و چون سائلان كوی امید دریوزه هر مقصد اعلی و مطلب اسنی نماید بلا شبهه و شایبه بحصول مطلوب و وصول مقصود كامروا میگردد.
شعر
تو مستعد نظر شو كمال و قابل فیض‌كه منقطع نشود فیض هرگز از افیاض ما حصل این ارقام آنكه راقم این نسخه عالم آرا در دیباچه كتاب بقلم جسارت رقم نگاشته كه صادرات احوال گرامی حضرت پادشاه والا جاه گردون بارگاه سلطان سلاطین زمان زبده و خلاصه فرمانروایان عرصه جهان كه از وفور صدق و اخلاص خود را غلام خاص حضرت امیر المؤمنین و امام- المسلمین علی بن ابیطالب سلام اله علیه و اولاده المعصومین میداند بلكه از خلوص عقیدت و پاك اعتقادی كلب آستان ملایك آشیان آن حضرت میشمارد و بدان افتخار دارد بطریق رموز بی‌الزام تفنن عبارات و سلامت الفاظ و استعارات بقید كتابت درآورده بر صفحه بیان مینگارد كه مستعدان روزگار و مورخان بلاغت شعار را مصالح و دست افرازی باشد بحمد الله و المنه كه توفیق تسوید این یافته وقایع زمان فرخنده نشانش را از روز ولادت با سعادت كه ساحت ملك خراسان از پرتو انوار سلطنتش فروغ بخش عرصه جهان بود تا زمان جلوس فرمانروائی ایران در صحیفه اول و از اوان جلوس همایون كه مسند جهان آرائی ممالك فسیح المسالك ایران و تخت فیروز اجداد عالی مكان بوجود شریفش زیب و زینت پذیرفته الی غایة كه سنین هجری بخمس و عشرین و الف رسیده و یك قرن سعادت اقران است از ایام فرماندهی در این اوراق كه یك مجلد از صحیفه ثانی است در رشته تحریر كشیده رقم اختتام پذیرفت كه چون سلاطین زمان و فرمانروایان عرصه جهان نظر بر آن دیباچه اقبال اندازند كارنامهای سنجیده و قوانین پسندیده‌اش را دستور العمل كردار و شعار خود سازند امید میدارد كه اول مقبول طبع همایون آن حضرت افتاده دست ارباب حقد و حسد و هرزه درایان بیخرد از اذیال طاهره آن كوتاه و كشیده باشد و ثانیا پسندیده طبع مطالعه كنندگان اخبار و طالبان آثار بوده از مضامینش محظوظ و از محاذی مبتهج و مسرور گردند.
شعر
مكرر شد بدوران معانی‌كهن افسانه‌های باستانی
كنی تا كی بگفتار كهن گوش‌ز كلكم نكته‌های تازه بنیوش و انشاء الله تعالی از آغاز قرن دویم جلوس همایون كه بزمان ظهور حضرت صاحب الامر صلوات اله علیه متصل باد اگر عمر وفا كند محلدی علیحده ترتیب داده خاتمه كتاب را كه در صدر دفتر ایمائی شده بآن مجلد انضمام دهد یفعل الله ما یشاء و یحكم ما یرید.
شعر
خداوندا ز لطف بیكرانت‌بده جا در حریم آستانت
شب بخت سیاهم روز گردان‌بدین مقصد دلم فیروز گردان
تاریخ عالم‌آرای عباسی، ج‌3، ص: 917