گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
ذكر لشكر فرستادن بر سر ارز روم بسرداری قرچغای خان سپهسالار ایران و از آنجا بجانب خطه وان‌




در آن اوقات كه ییلاق كوكجه دنكیز مخیم سرادقات اقبال بود متواتر از جانب روم جواسیس آمده خبر رسانیدند كه سلطان احمد خان پادشاه ممالك روم سر از مصالحه كه در سال گذشته مجددا بوساطت محمد پاشا سردار تمهید یافته بود پیچیده و باغواء و افساد اضداد محمد پاشا را بتقصیر متهم ساخته از منصب وزارت اعظم معزول گردانید و چنانچه در قضایای سال گذشته اشاره شد خلیل پاشا را وزیر اعظم و سردار [649] گردانیده و مقرر گشته كه درین سال در محال اناطولی قشلاق اختیار نموده در اول بهار سال آینده باتفاق جانی بیك گرایخان پادشاه تاتار لشكر بدیار عجم كشد و خلیل پاشا با گروهی از قاپوقولی كه عبارت از عسكر درگاه عالی است از محمیه استنبول بیرون آمده متوجه محل قشلاق است بعد از تحقیق این اخبار از تدبیر صایبه كه اولین مصالح ملك داری است چنانچه سخنوران پیشین گفته‌اند
بیت
بشمشیری یكی تا ده توان كشت‌برائی لشكری را بشكند پشت رای ملك آرا اقتضای آن كرد كه حدود ارز روم و وان را كه محل عبور عسكر رومست از صامت و ناطق پرداخته نوعی نماید كه در سال آینده از نایابی ذخیره و عسرت و تنگی عبور لشكر روم از آن دیار دشوار گردد، لهذا قرچقای خان را كه بیمن تربیت شاهانه و ظهور عقل و كاردانی شایسته سرداری بود بلقب ارجمند سپهسالاری امتیاز بخشیده سردار لشكر ظفر قرین گردانیدند و چند روز در قرخبلاغ كوكجه بسان عساكر ظفر نشان پرداخته او را با فوجی از جنود منصور بدان خدمت مأمور گردانیده روانه نمودند و موكب همایون فال از ییلاق مذكور شكاركنان بكنار آب ارس آمده از آنجا عبور فرموده از راه كركر متوجه اهر شدند و بعد از زیارت مرقد منور حضرت سلطان السالكین شیخ شهاب الدین اهری قدس سره آغرق را در قصبه اهر گذاشته جریده و سبای بقصد زیارت حضرت سلطان الاولیاء و برهان الاصفیاء صفی الملة و الدین مراقد متبركه مشایخ عظام صفویه نور اله مرقدهم بدارالارشاد اردبیل توجه فرمودند و قرچقای خان با عساكر نصرت نشان بخدمتی كه مأمور بودند كما ینبغی اقدام نموده اول بجانب ارز روم رفته تا پای قلعه عنان باز نكشیدند حسن پاشا كه از وزراء و پاشایان معتبر رومیه و بیگلربیگی زار روم بود از صدمت سپاه منصور در شهر و قلعه خزیده قدرت مقابله و مدافعه نیافت و گروهی از شجعان رومیه كه اظهار تجلد نموده بیرون آمده بودند تاب صدمت مقدمة الجیش دلیران سپاه قزلباش نیاورده بعد از محاربه و ستیز و آویز منهزم گشته بشهر درآمدند و غازیان جلادت شعار تا پای حصار رانده جمعی از رومیه قتیل و برخی اسیر و دستگیر شدند و قرچقای
ص: 922
خان چند روز خیام اقامت در آن ولایت نصب نموده فوج فوج افواج قاهره را باطراف و جوانب بتاخت فرستاد و جنود قزلباش تمامت آن ولایت را بنهب و غارت از حیز انتفاع و زراعت انداخته دقیقه از دقایق ویرانی فرو گذاشت ننمودند و از آنجا مقضی المرام روی توجه بجانب ولایت وان آوردند و چون محمد- پاشای تكلو كه بیگلربیگی وان و بین الجمهور بتكلو پاشا مشهور بود و بكثرت لشكر و افزونی جاه و حشمت و دلیری و شجاعت از سایر پاشایان امتیازی داشت و در سال گذشته در سلماس با پیر بوداقخان و امراء محاربه نموده غالب آمده بود از باده نخوت و غرور سرمست گشته دعویهای بلند میكرد بعضی از ارباب رأی و تدبیر حزم و دور اندیشی منظور داشته صلاح نمیدیدند كه بر سروان روند زیرا كه جنود قزلباش سفر ارز روم كشیده‌اند و اسبهای ایشان از بسیاری تردد و تك و دو از كار بازمانده و تكلو پاشا و سنجق بیگیان وان با اسبان آسوده و لشكر بسیار جمعیت نموده منتهز فرصت و مستعد كارزارند مبادا چشم زخمی بسپاه ظفر پناه رسد بعد از مشاورت و كنگاش از امراء عظام و ریش سفیدان لشكر هر كس را را در خور عقل و دریافت آنچه بخاطر میرسید آن مینمودند آخر الامر قرار یافت كه چون پاشای مذكور و میران عشایر اكراد كه در وان جمعیت نموده‌اند از تقریر واردین مكرر استماع شده كه زیاده از پانزده هزار نیستند بلكه كمترند در این صورت پهلو از محاربه آن گروه خالی كردن و این مسامحه نمودن لایق دولت قاهره و نام و ناموس قزلباش نیست از عساكر منصوره هر كس اسب زبون داشته باشد بجانب تبریز رخصت دهیم و فوجی از دلیران عرصه هیجا از سوار و پیاده و تفنگچی انتخاب نموده با وثایق الطاف الهی و جنود اقبال شاهی روی توجه بصوب دشمن آوریم و امیدواریم كه ظفر و نصرت قرین حال منسوبان دولت روز افزون بفتح و فیروزی اختصاص یابیم اكثر اعیان سپاه این رأی پسندیده داشته ندای كوچ بجانب وان دردادند و چون یكدو مرحله قطع شد قضیه بس عجیب و لطیفه بس غریب از پرده غیب رخ نمود و از لطایف غیبی تكلو پاشا بمدلول این مصراع كه:
نی دست تو دارد خبر نه تیغ تو آلودگی
مكافات غرور و پندار و دعویهای بلند بی‌ادبانه یافته بدست اكراد حكاری بقتل آمد.

[650] ذكر كشته شدن محمد پاشا مشهور بتكلو پاشا و یحیی بیك ولد زكریا خان بتیغ یك دیگر باراده و تقدیر ملك دادگر

كیفیت این واقعه غریبه كه از ثقات مسموع گشته چنان است كه تكلو پاشا بنوعی كه بتحریر پیوست در میانه رومیه بتهور و مردانگی و دلیری و دلاوری اشتهار یافته و در ازاء خدمت و جانسپاریها كه در اغواء خانواده عثمانی ازو صادر گشته بود بمرتبه بلند ایالت و پاشائی ترقی كرده درین هنگام بیگلربیگی ولایت وان بود و چون حقیقت رفتن قرچقای خان سپهسالار با معظم سپاه قزلباش بطرف ارز روم نزد او بتحقیق پیوست از وفور بلند پروازی بخیال مجال دستبرد امراء اكراد و میران قبایل و عشایر و اتباع خود را جمع آورده با ده دوازده هزار كس از وان بیرون آمد كه در نواحی تبریز آشوب انداخته بنهب و غارت آن حدود پردازد و چون بقرادره خوی حوالی چالدران رسید مشخص گردید كه لشكر فیروزی اثر قزلباش از ارز روم مظفر و منصور عود نموده عزیمت جانب وان دارند اراده خاطرش آن بود كه بقیه سپاه آنحدود و میران سنجق و سر خیلان عشایر را كه
ص: 923
تا غایت جمع نشده باشند جمع آورده بحرب و قتال و مدافعه جنود قزلباش پردازد امراء اكراد كه در آنجا بودند صلاح در محاربه ندیده با یكدیگر قرار دادند كه هر یك بجا و مقام خود رفته بحفظ حال ایل و عشیرت و استحكام امكنه و قلاع خود پردازند زیرا كه چون لشكر قزلباش بدان دیار رسد آتش بلا بالا گرفته و لوله و آشوب در میانه قبایل و عشایر افتاده تفرقه و پراكندگی روی خواهد داد اولی آنست كه پاشا نیز بجانب خطه وان بازگشته نگهداشتی شهر و قلعه نماید كه اكثر عساكر بجهت صیانت عیال و حفظ ناموس و مال از سر او پراكنده گشته استعداد محاربه نخواهد داشت ضیاء الدین خان ولد شرف خان حاكم تبلیس بدین عزیمت عنان از مرافقت پاشا كشیده بی- اجازه و رخصت بجانب تبلیس رفت یحیی بیك ولد زكریا خان نیز كه میر عشیرت حكاری و سردار آن طایفه بود اراده رفتن كرد چون این مقدمه مسموع پاشا گردید مانع رفتن گشته چاوشی بطلب او فرستاد و او بتمهید معذرت پرداخته در رفتن تساهل مینمود چاوش بی‌اندامی كرده بدشنام رسانید و بشمشیر تهدید كرد جاهلی از ملازمان یحیی بیك تاب بی‌اندامی چاوش نیاورده شمشیری بجانب او انداخت چون دست فتنه دراز و تیغ حادثه تیز بود زخم كارگر آمده چاوش بقتل رسید تكلو پاشا از واقعه خبر یافته شعله غضبش زبانه كشید و جمعی را فرستاد كه جبرا قهرا او را بیاورند فرستادگان وقتی رسیدند كه اردوی لشكر حكاری كوچ كرده خود نیز با خواص و اعیان روانه بود از فتنه اندیشیده مخالفت صریح نتوانست كرد در مرافقت آن جماعت باردوی پاشا آمد در حین ملاقات پاشا با او خشونت آغاز نهاده دست بقائمه شمشیر برده بجانب او دوید یك دو نفر از ملازمان معتمد یحیی بیك كه رفیق او بودند بتصور آنكه پاشا قصد كشتن او كرده بی‌تأمل دلیری كرده پیش دویده زخمی بر پاشا زدند خدمتكاران پاشا نیز شمشیر كشیده زخمی بیحیی بیك زدند از تقدیر الهی و اقبال شاهی هر دو بآن زخمها از هم گذشته راه عدم پیمودند و از طرفین چند كس دیگر كشته گشته چون سردار هر دو گروه از میان رفته بود و آوازه ورود لشكر قزلباش لحظه فلحظه میرسید و لوله و آشوب در میان سپاه افتاده هیچ طرف پروای نزاع و انتقام از یكدیگر نكرده هر كس بحفظ حال خود پرداخت رومیه بجانب وان بازگشته طبقات اكراد هر یك بمكان خود رفتند و بنیروی اقبال آن جمعیت روی بپراكندگی آورده دو دشمن قوی بدین آسانی دفع شد این یحیی بیك پسر زكریا خان است كه پدر بر پدر میر عشیرت حكاری و متصرف الكاء موروثی بود دعوی اولاد عباس بن علی علیه السلام نموده خود را باعتقاد فرق شیعه سید میشمارند و چون مخالفین شیعه جز بنی فاطمه را سید نمیشمارند رومیه ایشان را در دعوی سیادت مسلم ندانسته در احكامی كه باسم او و پدرانش صدور یافته لفظ سیادت مرقوم نساخته‌اند چون زكریا بیك پدر یحیی بیك اظهار عقیدت و اخلاص بنواب كامیاب شاهی ظل اللهی نموده همیشه عرایض اخلاص فرستاده خود را از زمره یكجهتان درگاه میشمرد و حضرت اعلی را بجهت نسبت سیادت و عباسیگری شفقت خاص با او بود و بلقب ارجمند خانی سرافراز فرموده [651] بودند یحیی بیك بدولتخواهی رومیه بر اوضاع پدر انكار نموده بحمایت پاشایان پدر را بی‌اختیار كرده ایل و عشیرت و الكاء موروثی را متصرف شده در مخالفت گروه قزلباش اصرار مینمود و از او نسبت بپدر بی‌اندامی بسیار صدور یافته بود عاقبت بنتیجه بدباطنی و عقوق والد ظهور یافته چرخ مشعبد چنین شعبده باخت
«چه خوش بود كه برآید بیك كرشمه دو كار» ص: 924
الحاصل چون خبر اینواقعه بقرچغای خان و امراء رسید در رفتن مسارعت نموده بجانب وان شتافتند و آن حدود را نیز بدستور ارز روم نهب و یغما نموده از حیز زراعت و آبادانی انداخته مقضی المرام مراجعت نمودند و در حینی كه موكب همایون اعلی از دارالارشاد اردبیل عود نموده دارالسلطنه تبریز از غبار موكب معلی عطربیز بود بشرف پای بوس مشرف شدند.

ذكر آمدن خلیل پاشای سردار بدیار بكر و لشكر فرستادن بحدود قلمرو علیشكر و انتقال سلطان احمد خان پادشاه روم از دار الملك حیات بعالم دیگر و جلوس برادرش سلطان مصطفی و حالات سانحه باقتضاء قضا و فرمان ده قدر

چون بنوعی كه مرقوم گشت سلطان روم خلیل پاشا را وزیر اعظم و سردار كرده با جنود موفور و عساكر غیر محصور روانه سرحد قزلباش گردانید كه در این سال در سرحد قشلاق كرده در بهار آینده بالكاء قزلباش لشكر كشد و سردار مذكور بنا بر خرابی و ویرانی كه در ارز روم واقع شده بود ولایت دیار بكر را بجهت قشلاق اختیار نموده در آنجا رحل اقامت انداخت و جانی بیك گرای پادشاه طبقه تاتار ولد مبارك گرای را كه با جنود تاتار بمعاونت رومیه آمده بود در محل مناسب قشلاق داده جنود رومی و تاتار را باطراف و جوانب كه معمور و آبادان بود فرستاد در آن سال از طایفه تاتار خرابی بسیار در الكاء رومیه واقع شد. بعد از وقوع این حالات رأی جهان آرا نیز بدان متعلق گشت كه قرچغای خان را كه رتبه سرداری و سپهسالاری یافته در برابر خلیل پاشا سردار روم در سرحد آذربایجان گذارند لهذا مشار الیه را با فوجی از افواج قاهره در دار السلطنه تبریز تعیین فرموده گروهی از عساكر نصرت نشان را كه بتقصیر گرجستان متهم بودند در تبریز نزد او گذاشتند.

از سوانح تعیین مواجب و مرسومات همه ساله ملازمان درگاه است‌

اشاره

همیشه مكنون خاطر انور بود كه عساكر منصوره ملازمان ركاب اشرف حتی شاگرد- پیشگان عمله بیوتات مواجب همه ساله از محل معین داشته باشند كه هر ساله از آن محل بازیافت نموده سرگرم خدمت باشند و از تردد دفتر و دیوان و طلب تنخواه مواجب و مرسومات فارغ گردید درین اوقات متوجه انجام این امر گشته كل طلب عساكر را مجملا از انقد محال مرحمت فرموده بعهده عالیجناب اعتماد الدوله میرزا ابوطالب وزیر دیوان اعلی كه عنوان این صحیفه اقبال بذكر محامد آن دستور ملك خصال معنون است كردند كه با ارباب قلم دفتر خانه همایون درین زمستان در تبریز توقف نموده رسد هر گروه و هر كس را از محلی كه مناسب آنكس باشد قرب و بعد مساكن و رضای صاحب مواجب را منظور داشته اسم باسم تشخیص دهند و برات هر یك را فردا فردا بقید همه ساله بدست او دهند و عالیجناب اعتماد الدوله و مستوفیان عظام حسب الامر الاعلی در تبریز توقف فرموده تا آخر سال كه چهار ماه بود خدمت مذكور را بنوعی كه مأمور بودند بتقدیم
ص: 925
رسانیدند راقم حروف نیز با چند نفر از محرران دار لانشاء همایون بجهت تحریر احكام در خدمت مخادیم عظام مانده چهار ماه شبانروز بدان شغل عظیم پرداختیم.
القصه حضرت اعلی بعد از انجام مهمات ضروری سرحد بسعادت و اقبال متوجه قشلاق مازندران بهشت نشان شدند كه در بهار خجسته آثار آنچه در مشیت الهی و اراده و تقدیر ملك قدیر بوده باشد از مكمن غیب بعالم ظهور آید.
دیگری از سوانح اقبال آنكه خلیل پاشا را باتفاق عمر بیك میر سنجق عشیرت سهران و گروهی از سپاه غارتگر تاتار بقصد تاخت و غارت قلمرو علیشكر بجانب كركویه و شهر زور فرستاد و آن گروه از كركویه گذشته روی توجه بصوب قلمرو علیشكر [652] آوردند و در آنحدود دست بغارت و بیداد گشوده باعث تفرقه خلق الله بودند حسینخان حاكم لرستان و قاسم سلطان ایمانلوی افشار كه در سرحد قلمرو مذكور بود از ورود سپاه مخالف آگاه گشته بیكدیگر ملحق شده بمدافعه و مقابله شتافتند در حدود ماهی دشت تلاقی عسكرین روی داده فیما بین محاربه عظیم و نبرد قوی وقوع یافت و مخالفان بنیروی اقبال همایون و قوت دولت روز افزون انهزام یافته افواج قاهره مظفر و منصور گشته قایش پاشا در معركه بقتل رسیده عمر بیك حاكم سهران زنده گرفتار گشت جمعی كثیر از جنود رومیه و تاتار و اكراد بقتل آمده از جنود ظفر ورود كسی كه اسم و رسمی داشته باشد ضایع نشد و آسیبی چنان بعساكر نصرت نشان نرسیده و حقیقت این فتح كه مقدمه فتوحات غیبی بود بمسامع جلال رسید امراء مذكور بتفقدات شاهانه سرافراز شدند عمر بیك را بعلیقلی خان شاملو سپردند كه در ری نگاه دارند.
مصراع
«دیگر خبری از او نیامد»
دیگری از سوانح قضیه سلطان احمد خان است كه در خلال این حال بظهور پیوست و ارثقات مترددین چنین استماع افتاد كه بعد از فرستادن خلیل پاشا سلطان احمد خان پادشاه روم را در فصل پائیز این سال بیماری عارض گشته چون مرض مهلك بود معالجه و مداوای اطباء مفید نیفتاد و در همان چند روز بناكام عالم جوانی و لذات زندگانی را وداع كرده در محمیه استنبول رخت بسر- منزل آخرت كشید و از مآثر نقص عهد و پیمان كه من جانب الله ممنوع و بین الخلایق مذموم است از عمرو دولت تمتعی نیافت و در عمارتی كه خود در استنبول ساخته بود مدفون گشت دو پسر كودك داشت‌

فوت سلطان احمد خان پادشاه روم‌

بزرگتر سلطان عثمان كه دوازده ساله بود كوچك‌تر سلطان مراد كه پنجساله بود ریش سفیدان سلسله آل عثمان خصوصا قزلر آقاسی كه بغایت معتبر و صاحب اختیار سرای پادشاهی است بجهت حداثت سن و خردسالی پسران زمام سلطنت و پادشاهی را در قبضه اقتدار سلطان مصطفی برادر او كه بخبط دماغ و شورش مزاج منصوب میداشتند و بدین سبب از دست برادر خلاصی یافته سالم مانده بود و عورات در حرم نگاه میداشتند نهادند و آوازه جلوس او را در اطراف و اكناف شایع ساختند از مترددین دیار روم مسموع میگشت كه سلطان مصطفی لشكر بدیار عجم فرستادن و محاربه با مسلمانان قائل كلمتین نمودن را بسیار كاره بود و در ایام برادر از وفور آگاهی یا شورش دماغ و سودای طبیعت ملاحظه ننموده از این مقوله حكایات بر زبان
ص: 926
او میگذشت درینوقت كه بر سریر سلطنت قرار گرفت باراده خود یا بمصلحت قزلر آقاسی و اركان دولت با گروه قزلباش بصلح مایل و راغب گشته قاسم بیك سپهسالار مازندران را كه دو سال قبل از این بنوعی كه مرقوم گشته همراه انجیلو چاوش ایلچی روم و اسارای رومیه از گرجستان با مكتوب صداقت اسلوب دوستانه و تحف و هدایا برسم رسالت فرستاده شده بود و سلطان احمد خان از عناد و استكبار از از مصالحه پشیمان گشته درباره او تغافل ورزیده راه ملاقات نداده بود و در هفت قلعه استنبول محبوس نگاه میداشتند طلب داشته بقاعده و آئین مقرر دید و قاسم بیك شرف ملاقات و دستبوس دریافته تحف و هدایا گذرانیده رخصت انصراف یافت شرح آمدن او و سوانح حالات كه بظهور پیوست در سال آینده مرقوم قلم وقایع نگار میگردد.
دیگری از سوانح تمكن و استقرار خان احمد خان ولد هلو خان اردلانست بر حكومت ملك موروث شرح واقعه آنكه حضرت اعلی شاهی ظل اللهی چنانچه در سال گذشته بتحریر پیوست خان احمد خان را كه از عهد صبی در ظل تربیت و رأفت شاهانه نشو و نما یافته بود نزد پدرش فرستادند كه چون او را كبرسن و شیخوخیت دریافته من بعد نزد پدر بوده اگر اراده ازلی بحكومت او تعلق گرفته باشد بیقضای ربانی بعد از ارتحال پدر پسر جانشین باشد و هلو خان از آنجا كه مقتضی طبع یك بشریت است كه تا رمقی از حیات باقی است به اختیار از تعلقات دنیوی بتخصیص مملكت و حكمرانی و جاه و بزرگی قطع تعلق نمینمایند بتوهم و تصور آنكه مبادا پسر او را بی‌اختیار سازد ازو خایف گشته پیش خود راه نداده بالاخره بصوابدید بعضی مصلحان او را در شهر زور و قلعه زلم جای داده جمعی از طوایف اردلان بر سر او جمع شدند و با فساد مفسدین میانه پدر و پسر طرح بد نشسته فیما بین وحشت پدید آمد و منجر بنزاع و لشكركشی گشته میانه هر دو گروه جنك و جدال بوقوع می‌پیوست و او را از پدر خائف بود و مدتی از پدر دور میگشت درین سال در حینی كه هلوخان از حسناباد حكومتگاه خود بیرون رفته بجهت استحكام یكی از قلاع در محل دیگر بود خان احمد خان با چند نفر از هواخواهان پوشیده و پنهان بدر رفته بلطایف الحیل خود را باندرون حصار افكنده [653] بر آن حصار استوار كه مشحون بخزاین و دفاین چندین ساله پدر بود مستولی گردید و بقبایل و عشایر اردلان صلای انعام و احسان در داده جمعی كثیر از خواص و اعیان بر سر او جمع شده حكومت او را پذیرفتند هلو خان چون بر این حال اطلاع یافت چاره بجز رضاجوئی و تدارك خاطر پسر ندیده از عجز پیری و ناتوانی و ضعف قوی جسمانی دست در فتراك رضای پسر زد و بالضروره ملك و مال باو گذاشته حسب الصلاح پسر روی توجه بدرگاه عالم پناه آورد و در معذرت نافرمانیها كه درین چند سال ازو بظهور پیوسته بود و حضرت اعلی بمجرد آنكه پسر خود را ضرورة ببندگی این درگاه فرستاده بود از آنها اغماض مینمودند بدین مقال گویا گردید:
بیت
رسم است كه مالكان تحریرآزاد كنند بنده پیر حضرت اعلی نظر بر خدمات دیرین سلسله عنایت و التفات درباره او مبذول داشته مقرر فرمودند كه بدارالسلطنه اصفهان رفته بقیه عمر
بیت
در آن عشرت آباد مینو سرشت‌برآسوده خاكش بخاك بهشت
ص: 927
رحل اقامت انداخته در سایه معدلت و رأفت شاهانه روزگار گذرانیده از حوادث دوران و فتن و فتوری كه لازم حكام زمان است بر كران باشد هلو خان را در آنوقت سنین عمر از هشتاد تجاوز نموده در عشر نود بود اما از صورت حالش معلوم نمیگشت كه زیاده از هفتاد سال عمر داشته باشد.

سانحه دیگر آمدن جنود اوزبك بخراسان و محاربه نمودن محراب خان حاكم مرو با اوزبكیه حصار شادمان و ظفر یافتن بایشان‌

شرح واقعه آنكه در اواخر پائیز و اوایل زمستان این سال امام قلیخان اوزبك والی ماوراء النهر موازی سی هزار كس از جنود بخارا بسركردگی ندر طغای دیوان بیگی باشی بتاخت خراسان فرستاد و ایشان از آمویه عبور كرده بحدود مرو آمدند و از آنجا بابیورد آمده از راه در جز تا حدود نیشابور تاخت كرده از عبور ایشان مضرت و آسیب بسیار بجماعت بیات و چمشكزك و غیرهم رسید اراده تاخت مشهد مقدس داشته‌اند كه خبر محاربه محرابخان با لشكر حصار بایشان رسید و خوف و هراس بآن گروه مستولی گشته تاب توقف نیاورده در كمال سراسیمگی و اضطرار راه مراجعت پیش گرفتند و كیفیت محاربه مذكور برین نهج است كه موازی یكهزار و پانصد نفر بهادر نامدار اوزبكیه حصار شادمان كه بمرافقت دیوان بیگی مذكور مأمور بوده‌اند متعاقب او میآمده‌اند كه بلشكر ملحق گردند سردار آنگروه تولك بهادر و دوستم میرزا بود چون از مرو گذشته دو سه فرسخ راه قطع نمودند محراب خان از گذشتن ایشان خبر یافته با یكهزار نفر جوانان كارآمدنی قزلباش و تفنگچیان قدرانداز از قلعه بیرون آمده بر سر آن گروه رفت چون طلیعه لشكر قزلباش نمایان شد اوزبكیه فرود آمده خیمها در یكدیگر كشیده بودند پیش اردوی خود را چپر كرده اسبان خود را پناه خود كرده پیاده بجنك مشغول گشتند محراب خان چون معلوم كرد كه اوزبكیه بمقابله درنیامده اسبها را حصار خود ساخته پیاده جنك مینمایند تفنگچیان خود را پیش انداخته مقرر كرد كه اسبها را بتفنگ زده ایشان را بی‌اسب كنند تفنگچیان حسب الفرموده عمل نموده از آسیب گلوله تفنگ اسب بسیار سقط شده جمعی كثیر از بهادران اوزبك راه عدم پیمودند ضعف و سستی بحال آن طایفه راه یافت بعد از ظهور عجز و علامت انكسار غازیان هجوم نموده بیكبار حمله آوردند اوزبكیه تاب صدمه قزلباش نیاورده بجانب اسبهای خود دویدند كه شاید سوار شده راه فرار پیمایند بعضی سوار شده بعضی دیگر فرصت نیافتند لحظه پیاده جنگی كرده بقدر قدرت و توان دست و پائی زدند و شكست عظیم یافته تا موازی پانصد نفر بقتل درآمده دویست و پنجاه نفر دستگیر شدند تولك بهادر و دوستم میرزا هر دو گرفتار شدند بقیة السیف پیاده و سوار روی بصحرا نهادند محراب خان جمعی از غازیان را بتعاقب گریختگان مقرر كرد تولك بهادر و دوستم میرزا هر دو بتضرع درآمده خان را بسر مبارك حضرت شاه قسم دادند و التماس نمودند كه چون الله سبحانه و تعالی خانرا فتح و ظفر كرامت كرد بتصدق فرق مبارك اشرف از خون بقیة السیف درگذشته دست از تعاقب منهزمان باز دارد محراب خان حسب الالتماس ایشان بشكرانه این موهبت عظمی از عزیمت تعاقب درگذشت و زیاده ازین در خارج قلعه بودن را صلاح ندانسته مراجعت [654] نمود و حقایق احوال بعرض عاكفان سده جلال رسانیده ده نفر از گرفتاران را كه اسم و رسمی داشتند با سرداران بدرگاه جهان پناه فرستاده تتمه بیاساء رسیدند رستم محمد خان ابن ولی محمد خان كه در هرات بود كس بخدمت اشرف فرستاده التماس اطلاق امیران نمود حضرت
ص: 928
اعلی ایجاب ملتمس او فرموده بهادران مذكور را آزاد كرده نزد رستم محمد خان فرستادند كه در خدمت او بوده باشند اما ایشان چهار پنج روز بیشتر توقف ننموده بطریق فرار بجانب حصار شتافتند.
دیگری از سوانح آنكه در این سال قاضی خان سیفی الحسینی كه صدر بود از آن منصب معزول گشته قاضی سلطان تربتی كه از سادات موسوی تربت حیدریه و متولی سركار فیض آثار روضه رضویه بود بدین رتبه عالی ارجمندی یافت و تولیت سركار فیض آثار بمیرزا محسن رضوی ولد میرزا الغ كه بشرف مصاهرت حضرت اعلی سرافراز است تفویض یافت از تقدیرات ایزدی در همان روز كه قاضی سلطان بمنصب صدارت سرافرازی یافت بیماری بر او طاری گشته روز بروز مرض ازدیاد و علل اشتداد پذیرفت هفت روز پهلو بر بستر ناتوانی داشت روز هشتم در دار الارشاد اردبیل بر مثال حیات توقیع ختم كشیده برحمت ملك جلیل پیوست بر یك مثال طغرای صدارت او كشیده شده روز اول مهر كرد و مثنی نگشت بعد از فوت او منصب صدارت بمیرزا رفیع الدین ولد میر شجاع الدین محمود بن خلیفه سید علی مشهور بخلیفه سلطان اصفهانی كه مازندرانی الاصل و از نژاد میر بزرك والی مازندران اند و امیر نظام الدین نامی از اجداد ایشان از حوادث دوران بصفاهان آمده در آنجا توطن اختیار كرده در آن ولایت بسادات خلیفه مشهورند مفوض گردید و مشار الیه از اصفهان بپایه سریر خلافت مكان آمده من حیث الاستقلال بتمشیت امر صدارت پرداخت و الحق بوفور فضل و كمال موصوف و ذات ملك صفاتش بسلامت نفس و حقانیت و خیر اندیشی معروف است میر شجاع الدین محمود والد او از علماء متبحر زمان خود بود شمه از احوال او غالبا در صحیفه اول در طی احوال سادات و علماء زمان حضرت شاه جمجاه جنت مكان رقم تسطیر یافته.

مشاهیر متوفی‌ها كه در این سال بحادثه اجل گرفتار آمده سر بنقاب تراب كشیدند

فوت قاضی سلطان تربتی‌

قاضی سلطان مذكور بنوعی كه در فوق بتحریر پیوست و او در ایام فترت خراسان بعراق آمده از وفور كاردانی مورد تربیت شاهانه گشته بمناصب ارجمند سرافرازی بعد از فتح خراسان بحكومت تربت حیدریه و تولیت سركار فیض آثار سرافراز گشته بیست و دو سال بدان خدمت بنوعی كه مرضی خاطر اشرف بود اقدام مینمود.
سید ناصر ولد سید مبارك خان والی عربستان حویزه كه بشرف مصاهرت این دودمان سرافراز بود و در سال گذشته حسب الامر اشرف بدانولایت رفته بعد از فوت پدر

وفات سید ناصر

بر مسند حكومت ملك موروث تمكن یافته بود درین سال چشم زخم زمانه باو رسیده بیماری صعب بر او عارض گردید و باجل طبیعی از هم گذشت جمعی را مظنه آن شد كه از مخدرات استار آن سلسله كه از سید مبارك صاحب فرزند بود از نقصان عقل و جهل باغوای فتنه جویان عرب او را مسموم ساخته‌اند العلم عند اللّه چون فرزند صبی سید مبارك كودك بود حكومت آن ولایت به سید راشد برادرزاده او تفویض یافت سید ناصر مذكور سید زاده نیكو اخلاق
ص: 929
متواضع و با خلق اللّه در كمال مردمی سلوك مینمود و از غایت حسن خلق و خویشتن داری جزو ناری طبیعتش كه در ابنای ملوك و حكام بسیار ضروریست و او كمتر داشت از عمل معزول بود.

وفات میرزا رضی‌

میرزا رضی بن میرزا محمد تقی از اعاظم سادات عالی درجات دار السلطنه اصفهان مشهور بسادات شهرستان كه بسعادت مصاهرت نواب كامیاب اشرف سرافرازی داشت در ییلاق كوكجه و میدانجوق اظهار ضعف معده میكرد اما متوجه معالجه و مداوا كمتر میشد در این هنگام كه از قصبه اهر در ركاب اشرف باردبیل رفت در آنجا عرض مرض ازدیاد پذیرفت منجر باسهال شد و روز بروز ضعف قوت گرفته در حینی كه از دار السلطنه تبریز متوجه عراق بود قوت سواری نداشت در محفه نشست چون بقصبه زنجان رسید داعی حق را لببیك اجابت گفت نعش او را بدار المؤمنین قم برده در جوار مرقد منور حضرت معصومه علیها و علی آبائها التحیة دفن كردند حضرت اعلی از فوت او بسیار متأثر شده منصب صدارت را كه باو مفوض بود در اول حال بپسرش میر صدر الدین محمد كه نبیره دختری حضرت اعلی است نامزد فرموده بنابر حداثت سن و طفولیت نیابت او بمیرزا رفیع عم زاده او تعلق گرفت اما بالاخره مستقلا بمنصب صدارت و رتبه مصاهرت و مهرداری توقیعات مباركه حضرات مطهرات چهارده معصوم علیهم السلام كه بمیرزا [655] رضی تعلق داشت سربلندی یافته بدین عطایا معزز و مباهی گردید.
حیدر سلطان بیگدلی شاملو ایشك آقاسی باشی حرم علیه عالیه و در دار السلطنه اصفهان بدان خدمت مشغولی داشت در اینسال مریض گشته بعالم بقا پیوست منصب ایشیك آغاسی باشیگری حرم علیه عالیه بابوالقاسم بیك ایواغلی آبدار باشی كه از معتمدان درگاه بود تفویض یافت خدمت آبداری ببرادرش چلبی بیك قرار گرفت وی از اویماق بیكدلی شاملو بود و بوفور خدمات و جانسپاریهای او و برادران منظور انظار شفقت و محل اعتماد گشته صاحب ثروت و مكنت بود اموال و متروكاتش كه قریب بدو هزار تومان عراقی تخمین میشد حسب الارث بنور الدهر بیك ولد مشار الیه كه جوان سنجیده پسندیده اطوار بود تعلق گرفت.
محمد رضا بیك مشعلدار باشی كه برسم رسالت نزد حضرت شاه سلیم فرمانفرمای ممالك هندوستان رفته بود در حینی كه رخصت انصراف یافته روانه ایران بود در حوالی لاهور برحمت ملك غفور پیوست مشار الیه هروی الاصل و از عهد صبی كه حضرت اعلی در دارالسلطنه هرات تشریف داشت ملازم ركاب اشرف گشته بخدمت مشعلداری و انتظام امود مشعلخانه مأمور گشته تا حین حیات چراغ عزت و اعتبارش افروختگی داشت بسیار جوان خلیق خوش صحبت شعر فهم بود و همیشه شكفته طبعی را شیوه و شعار خود ساخته خالی از سخنان رنگین و لطایف و ظرایف شیرین نبود در این سال چراغ عمرش از تندباد اجل افسرده گشت خدمت مذكور باولادش تعلق گرفت.
ص: 930

وقایع سال یونت ئیل تركی مطابق سنه سبع و عشرین و الف سال دویم قرن ثانی كه سال سی و دویم جلوس همایون شاهی ظل اللهی است‌

اشاره

نوروز عالم افروز این سال همایون فال در روز چهارشنبه بیست و سیم شهر ربیع الاول مطابق سنه سبع و عشرین هجری اتفاق افتاد نیر اعظم و مربی عالم یعنی آفتاب عالمتاب در شب چهارشنبه مذكور بعد از انقضاء هفت ساعت و نه دقیقه از سر منزل حوت بعشرت سرای حمل نقل نمود متغلبان كشوری كه دست تطاول و تعدی بیغمای تجملات بساتین جهان گشوده بودند از صولت و سطوت سلطان طارم چهارم یعنی خورشید جهان آرا انهزام یافته سر بزاویه خمول كشیدند عنبرین بوی بهار نقاب حجاب از رخ برگرفته قدم بر بساط دلارائی نهادند
شعر
بهار دل آرا نمودار شدجهان سر بسر رشك گلزار شد
صبا غمگسار و چمن غمزدای‌جهان عطربیز و هوا عطرسائی
خروشان شده عندلیبان باغ‌طراوت فزا گشت صحرا و زاغ حضرت گیتی ستان اعلی شاهی ظل اللهی در ایام فرح فزای بهار در عرصه دلگشای فرح آباد جنت نهاد و سرزمینهای مسرت بخش مازندران بهشت نشان و فیروز كوه بنشاط سیر و شكار مشغولی فرموده انبساط بخش خواطر بودند و از آنجا بدار السلطنه قزوین تشریف برده تا دو ماه در دولتخانه مباركه و باغ سعادت آباد دار السلطنه مذكور عشرت پیرا بودند و حكم معلی بنفاذ پیوست كه امراء عظام و عساكر فیروزی فرجام كه از اطراف و جوانب جمع آمده بودند در چمن سلطانیه رحل اقامت اندازند فرمانبران حسب الفرموده عمل نموده در آن عرصه دلگشا جمعیتی عظیم فراهم آمد هنوز رایات فیروزی آیات از دار السلطنه مذكور حركت نكرده بود كه از تقریر واردین دیار روم معلوم گشت كه اركان دولت سلسله عثمانی از سلطنت سلطان مصطفی نادم و پشیمان گشته او را خلع نموده سلطان عثمان ولد سلطان احمد را بپادشاهی اختیار نمودند و سببی كه معلوم همگنان گردید و موافق عقل است این بود كه خلیل پاشا وزیر اعظم بود در هنگام ارتحال سلطان احمد در دیار بكر اقامت داشت و بخدمتی عظیم و شغلی شگرف مأمور بود و جزویات امور دولت و ملك داری بی‌رأی و صلاح وزیر اعظم قانون سلسله عثمانی نیست و چون قزلر آقاسی و اعیان استنبول بیمشورت و صلاح او
ص: 931
بسلطنت و پادشاهی سلطان مصطفی كه از معظمات امور دین و دولت است اتفاق نموده بودند او از اینمعنی امتناع نموده و بدین بهانه تمسك جست كه آوازه شورش طبع و خبط دماغ سلطان مصطفی باطراف و اكناف رسیده در نظر دوست و دشمن بی‌اعتبار است و از عهده امر خطیر سلطنت بیرون نمیتواند آمد و سلطان [656] عثمان پسر سلطان احمد هر چند خردسال باشد بدین كار اولی است و عنقریب بدرجه رشد و كمال میرسد لهذا اعیان سلسله عثمانی بعد از ششماه كه از پادشاهی سلطان مصطفی گذشته بود او را تكلیف كردند كه خود را خلع نموده برضای خود زمام مهام دولت را بقبضه اقتدار سلطان عثمان برادر زاده خود نهد.
القصه طوعا او كرها از سلطنت و پادشاهی روم كنار و بر سلطان عثمان قرار گرفت كه از تجرد- گزینی و درویش منشی دامن از آن شغل شگرف درچیده دیگر باره گوشه عزلت كه بدان معتاد بود اختیار نمود آوازه جلوس سلطان عثمان باطراف و اكناف رسید مكتوبی طویل عریض بدیباچه و القاب مناسب و تواضعات متعارفه رسمی بخدمت اشرف در قلم آورده بودند حسن آقا نام چاوشی همراه ملازم قاسم بیك سپهسالار مازندران كه برسالت روم رفته بود و در زمان جلوس سلطان مصطفی چنانچه مذكور شد رخصت یافته نزد خلیل پاشا آمده بود برسم رسالت آمده مكتوب مذكور را در دار السلطنه قزوین بنظر اشرف رسانیده ما حصل مضمون مكتوب بعد از اظهار عظمت و بزرگی و شكوه و جلال پادشاهان آل عثمان آنكه از حكمت بالغه الهی پدرم سلطان احمد در ریعان جوانی و آغاز دولت و و كامرانی از دار فانی بسرای جاودانی شتافت و عم بزرگوارم سلطان مصطفی كه ترك تجرید بر طبیعتش غالب بود روزی چند حسب الرضاء جمهور بتكفل امر خطیر سلطنت و پادشاهی راضی گشت درین اوقات همان شیوه بر طبع همایونش غالب گشته برضا و رغبت خود دامن ازین شغل خطیر و مشاغل فرمانروائی درچیده بذات همایون ما تفویص نمود و اكنون سریر دولت عثمانی و مسند رفیع سلیمانی بوجود ما آرایش یافته ملوك آفاق رسم تهنیت و لوازم مباركباد بجای آورده جمیع هواخواهان این خاندان و عظماء اطراف سر بر خط فرمان نهاده‌اند و خلیل پاشا كه سردار و وزیر اعظم است حسب الفرمان والد ماجدم بانتظام مهام سرحد قزلباش مأمور بود و ما بهمان دستور در امر صلح و جنگ او را مختار گردانیده‌ایم كه بدانچه صلاح دولت داند عمل نماید.
بعد از ورود ایلچی مذكور و اطلاع بر مضمون مكتوب و مراسله خلیل پاشا چون تمهید مقدمات صلح از فحاوی آنها معلوم بود حضرت اعلی شاهی ظل اللهی نیز بنابر ترفیه حال عباد اللّه و احتراز از مفاسد عظیمه فتنه و فساد میرزا محمد حسین ابهری را كه از وزراء و مستعدان ارباب قلم بود برسم رسالت نزد خلیل پاشا فرستادند خلاصه پیغام آنكه در زمان سلطان احمد بوساطت نصوح- پاشا و خیر اندیشان طرفین فیما بین صلح واقع شده از اینطرف قاضی خان صدر كه از اعاظم سادات و علماء بود برسالت آمده در حضور مفتی و قاضی و اعیان رومیه قواعد دوستی استحكام یافته رسل و رسایل از جانبین متواتر بود بی‌آنكه از اینطرف مغایر صلح امری بظهور رسد سلطان احمد خان نقض عهد نموده اكوز محمد پاشا را با لشكر گران بر سر ایروان فرستاد و بر آن صاحب سعادت ظاهر است كه از آمد و رفت او بجز استیصال سپاهی و رعیت كاری از پیش نرفت و حالا چون عثمان سلطان عنان اختیار صلح و جنگ در قبضه اقتدار آن جناب نهاده و ما در اول حال بنابر خیرخواهی خلایق و استقامت احوال مسلمانان رضا بصلح داده‌ایم و اكنون سخن همانست اگر بنوعی كه مكررا تمهید یافته و محمد پاشا اكوز مجددا قرار داده راضیند چه بهتر ازین كه بندگان خدا در مهاد امن و امان آسوده حال بوده
ص: 932
پایمال سم ستور عساكر نباشند و زوار و حجاج حرمین محترمین بفراغ بال آمد شد نموده بدعای دوام دولت پادشاهان اسلام قیام نمایند و مثوبات آن بروزگار فرخنده آثار طرفین عاید گردد و اگر بآن راضی نیستند و داعیه جنگ و جدال دارند آنرا نیز مستعد و آماده‌ایم بدانچه اراده ازلی بدان متعلق شده باشد از مكمن بطون بجلوه ظهور آید.
بعد از فرستادن ایلچی رایات نصرت آیات بجانب آذربایجان در حركت آمده روزی چند ییلاقات خلخال مخیم سرادقات اقبال گردید از امراء عظام عیسی خان قورچی باشی و علیقلی خان شاملو با جمعی از اركان دولت و مقربان و مخصوصان بساط عزت در ركاب اشرف توقف نموده سایر امراء و عساكر نصرت نشان بجانب تبریز رخصت یافتند كه بقرچغای خان سپهسالار ملحق گشته آماده پیكار باشند كه بعد از معاودت ایلچی و اطلاع بر مكنون خاطر سردار در امر صلح و جنگ بدانچه مقتضای وقت و صلاح دولت قاهره باشد عمل رود.
سپاه منصور بحسب فرمان در حركت آمده جوق جوق و قشون قشون روی بمقصد آوردند.

[657] ذكر آمدن خلیل پاشا سردار و عساكر روم بدیار آذربایجان و شرح احوال كه از طرفین وقوع یافت‌

چون از بهار روزی چند گذشته هنگام حركت لشكرها شد عساكر روم و سنجق بیگیان سرحد كه بمرافقت خلیل پاشا مأمور بودند از اطراف و جوانب دیار روم و شام جمع آمده كثرت و ازدحام عظیم در اردوی سردار فراهم آمده از محل اقامت و یورت قشلاق در حركت آمده روی توجه بجانب آذربایجان آوردند.
در اثنای راه میرزا محمد حسین كه از اینجانب برسالت و سفارت رفته بود بسردار رسید بعد از وصول مشار الیه و ادای مراسله و پیغام قاسم بیك سپهسالار مازندران ایلچی سابق را مرخص ساخته با شخصی زباندان بخدمت اشرف فرستاده و در مكتوبی كه نوشته بود اظهار سلامت نفس و خیر اندیشی خود و نیكخواهی مسلمانان نموده عرض كرده بود كه بر ضمیر انور واضح است كه همه كس را بقدر حال اضداد و عیب جویان هستند و در همه جا ارباب فتنه و فساد میباشند كه هنر را لباس عیب پوشانیده در نظر همگنان جلوه میدهند و اكنون بر حسب تقدیر الهی و فرمان پادشاهی نهضت عساكر روم بسرداری این خیر اندیش بدان صوب لازم گشته بمقتضای المأمور معذور بنابر مصالح ملكی و اقتضای وقت عزیمت جانب تبریز مصمم است و از بیم طعن اضداد فسخ آن میسر نیست اما چون بدان صوب نزدیك شده قرب جوار واقع شود انشاء اللّه الرحمن بدانچه مرضای خالق و ترفیه حال خلایق و صلاح دولت طرفین باشد بظهور می‌آید و خود كوچ بر كوچ روانه جانب تبریز گردید.
قرچقای خان سپهسالار در تبریز بود چون خبر آمدن او محقق گشت و جواب صریح در صلح و جنگ و دوستی مرقوم نساخته باقتضای وقت و زمان موقوف داشته بود و قرچقای خان بی‌رخصت همایون اعلی بحرب و قتال اقدام نمیتوانست نمود بنابر صیانت احوال و حفظ اموال عجزه و رعایا سكنه
ص: 933
محالی را كه محل عبور مخالف بود كوچانیده شهر را نیز خالی كرد كه از آسیب حوادث بر كنار و اموال ایشان از دستبرد غارتگران لشكر مخالف محفوظ باشد و در امر محاربه و مدافعه بدانچه قرار یابد و از جانب همایون اعلی اشاره شود حسب الفرموده عمل نمایند.
القصه چون عساكر روم بدار الملك تبریز رسید شهر را از ذخیره و مایحتاج سپاه خالی یافت پنج روز زیاده توقف نتوانستند نمود روز ششم كوچ كرده بقریه فهو سفج كه سه فرسخ این طرف شهر است آمده نزول نمودند و موكب مقدس همایون نیز از خلخال كه مخیم سرادقات اقبال بود بجانب دار الارشاد اردبیل در حركت آمده در آن بلده طیبه نزول فرمودند بشرف زیارت روضه مطهر مقدس حضرت سلطان الاولیاء و مراقد متبركه مشایخ عظام مشرف گشته از ارواح طیبه آن بزرگواران استمداد همت فرمودند.
در آنجا قاسم بیك سپهسالار مازندران با ایلچی خلیل پاشا كه عثمان آقا نام داشت بملازمت رسیده ایلچی مذكور بوسیله امراء نامدار سعادت بساط بوس دریافت و ادای مراسله و پیغام نموده انواع تملقات و چرب زبانیها بظهور آورده سخنان صلاح اندیشانه القا نموده حضرت اعلی بلفظ گهربار با او تكلم آغاز نهاده فرمودند كه چون جناب سعادتمآب سردار اعظم اظهار خیر اندیشی خود كرده گفتگوی مصلحانه نموده بود بنابر آن ما نیز تا غایت عساكر قزلباش را رخصت حرب و قتال نداده‌ایم اما كردار شما موافق گفتار نیست و چنین بیمحابا پیش آمدن مشعر بر عزیمت جنگ و جدالست ایلچی از جانب سردار بتمهید معذرت پرداخته عرض كرد كه باعث پیش آمدن نایابی ذخیره و مایحتاج عسكر بود بنابر آن یك دو كوچ پیشتر آمدیم كه چند روزی كه شرایط صلح از جانبین گفتگو شود عساكر روم از ممر آذوقه عسرت و تنگی نكشند و فی الحقیقة درین قرب جوار چند روزی میهمان نواب كامیابیم.
القصه عثمان آقا رخصت یافته قاسم بیك را دیگر باره فرستادند و سخنان مناسب وقت پیغام دادند و هر چند حضرت اعلی از صدق نیت و حسن اعتقاد بالطاف الهی و امداد بواطن قدسی مواطن طیبین و طاهرین وثوق تمام داشتند و اطمینان قلب حاصل بود كه ارواح مقدسه سلطان الاولیاء و مشایخ عظام حافظ آن ملكند بجهت انضباط امور ظاهر و رعایت آداب حزم و احتیاط طیبه اردبیل را نیز خالی كرده سكنه آن خطه شریف را باطراف و جوانب قریبه فرستادند كه درین فترت از آسیب حادثه بر كران باشند و چون ایلچیان باردوی نصرت نشان كه در سقنسرای [658] نام محلی از محال سراب بود رسیدند و عثمان آقا قرچقای خانرا ملاقات نموده مشمول نوازش و مردمیهای لایقه رخصت انصراف یافت احتیاط سپاهیانه اقتضای آن كرد كه یورت محل اقامت خود را تغییر دهند در حینی كه یورت تازه تعیین یافته آغرق را روانه نمودند و لشكر سبای مانده صبحی كه اراده رفتن داشتند قراولان آمده خبر ورود مخالفان بعزم جنگ رسانیدند امراء عظام نزد سپهسالار جمع شده در بحر تفكر و اندیشه فرو رفتند زیرا كه فرصت آن نبود كه حقیقت بعرض اقدس رسانیده بهر چه مقرر شود بعمل آورند در اثنای محاوره و كنگاش متواتر قراولان آمده از آمدن لشكر اخبار نمودند و متعاقب طلیعه لشكر و سپاهی سپاه نمایان شده دست و گریبان رسیدند امراء عظام بالضروره قرار محاربه داده قرچغای خان بترتیب مقدمات جنگ پرداخت و صفوف قتال آراسته گشت.
ص: 934

ذكر محاربه لشكر ظفر شعار با سپاه روم و تاتار و فیروزی یافتن جنود ظفر ورود و بازگشتن سردار و وقوع مصالحه بتقدیر پروردگار

اشاره

شرح محاربه مذكور كه از ثقات استماع افتاد برین نهج است كه جانی بیك گرای پادشاه قبیله تاتار قراقرم و چندی از امراء و پاشایان روم و شجعان و جنگ جویان آن مرز و بوم نزد سردار جمع آمده در باب معامله قزلباش گفتگو آغاز نهادند ما حصل گفتگوی ایشان آنكه دو سه سال شد كه عزیمت سفر عجم و مجاربه لشكر قزلباش تمهید یافته و سپاه تاتار بدین عزیمت در دیار روم اقامت دارند و نقصان و خسران بیشمار بملك و مال رسیده و اصلا نتیجه برین آمد و رفت مترتب نمیشود و لشكر تاتار زیاده از این درین دیار توقف نمیتوانند نمود و در محاربه اصرار دارند صلاح درین است كه با گروهی از جنود رومیه و تاتار بعزم رزم بر سر سردار قزلباش رویم اگر ظفر یابیم فهو المطلوب والا نزد همگنان بتقصیر متهم و بجبن و بددلی منسوب نگردیم هر چند این اراده منافی مقدماتی است كه خلیل پاشا در میان دارد اما جمعی این گفتگو را تقویت نموده بدلایل سپاهیانه سردار را بلشكر فرستادن راغب ساختند لشكر تاتار در آنوقت بقول اصح زیاده از پانزده هزار نبودند سی و پنجهزار كس دیگر از سپاه روم و بیگلربیگیان سرحد و عشایر اكراد بسرداری حسن پاشا كه بیگلربیگی ارز روم و در سلك وزراء بود تعیین نمودند كه مجموع چهل هزار رومی تعیین كرده بودند كه مجموع شصت هزار باشند اما الاول اصح.
الحاصل سپاه تاتار و طبقات لشكر روم از قول وینكچری و غیرهم بیكدیگر پیوسته شب از موضع از شتاب نام محلی كه تا سقنسرای محل اقامت قزلباش چهار فرسخ است گذشته صبحی نمایان شدند و چون امراء نامدار بی اختیار آماده جنگ و پیكار گشتند افواج قاهره فوج فوج و قشون قشون جبه و یراق بر خود مرتب ساخته بعرصه گاه نبرد آمدند و زبان حال شیردلان معركه قتال بدین مقال گویا بود:
شعر
كه ای شیرمردان دشمن شكاربدارید اندیشه از كارزار
چرا پا كشیم از ره كینه پس‌نخسبد شب كور در خانه كس قرچغای خان با عموم ملازمان درگاه كه قریب بیست هزار بودند در قلب قرار گرفته غازیان شاملو با فوجی از اصحاب دست چپ اعلام جلادت افراخت امراء عظام و سرداران میمنه و میسره بقاعده و آداب مقرر قول آراسته و چرخچی و هراول پیراسته روی بمعركه قتال آوردند و قریب یك فرسخ بمقابله شتافته در پل شكسته نام محلی مقدمة الجیوش طرفین بیكدیگر ملاقی شدند سپاه مخالف نیز از آنطرف صفوف آراسته از دلیران روم و مبارزان تاتار جوانان جنگجوی جلادت شعار دست بتیر و كمان و سیف و سنان بردند و از طرفین بهادران رزم آزمای بر یكدیگر حمله نموده آتش حرب بنوعی افروخته گشت كه خرمن عمر پردلان معركه كارزار از آشنا و بیگانه میسوخت گرد و غبار معركه نبرد بفلك تیز گرد
ص: 935
رسید و از دود تفنك روی هوا تیره و تار گشت.
شعر
تفك شد ز خون ساقی بزم جنك‌كه در آستین داشت نقل فرنك
ز دود تفنك اندر آن رزمگاه‌مه نو چو ابروی خوبان سیاه چون لشكر مخالف از همه طرف هجوم آورده و آثار غلبه و اقتدار ظاهر میساختند از اصحاب دست راست [659] یوزباشیان و قورچیان عظام شاملو از جنود افشار طایفه ایمانلو و غیرهم كه بسرداری‌

محاربه لشكر روم و تاتار با لشكر قزلباش‌

زینل بیك بیكدلی مأمور بودند از بیم آنكه مبادا چشم زخمی بسپاه منصور رسد از قلت خویش و كثرت اعدا نیندیشیده جلوریز بر سپاه مخالف تاختند و تا قول بزرگ سپاه روم و تاتار عنان بازنكشیده گروه انبوه از مخالفان بتیغ تیز و طعن سنان بر خاك هلاك انداختند و از جانب دست چپ نیز مبارزان مرد افكن جنگجو و دلاوران لشكر شكن تندخو كه بسركردگی امام- قلیخان بیگلربیگی فارس دفع حملات پی در پی رومیه مینمودند اسب جلادت در میدان كارزار برانگیخته حمله عظیم كردند و از هر دو طرف داد دلاوری و مردانگی دادند از آن حمله دلیرانه و صدمات مردانه پای ثبات و قرار فوج مخالف سستی پذیرفت و آثار ضعف و علامت انكسار بر وجنات احوال آن لشكر بیشمار كه اضعاف جنود میمنه و میسره سپاه منصور بود نمایان گشته رومیه متلاشی شدند قول بزرگ ایشان از توزوك افتاد.
القصه رومیه و تاتار از آن صدمه دلیرانه كه از میمنه و میسره افواج قاهره وقوع یافت شكست عظیم یافته روی بوادی هزیمت نهادند.
حسن پاشا وزیر بیگلربیگی ارز روم و سردار لشكر رومیه بود بدست شاهگلدی بیك قورچی ایواغلی گرفتار شد چون زخم قوی ازو یافته بود و در آن زخم مهلك احتمال زیستن نداشت بقتلش پرداخته سر او را بنظر زینل بیك رسانید و او نزد سپهسالار فرستاد محمد پاشا بیگلربیگی خطه وان بدست یكی از قورچیان ایناللو گرفتار شد و چند نفر از پاشایان معتبر و سرداران جلادت اثر روم و جمعی كثیر از آن طعمه شمشیر و جمی غفیر از عظماء و چاوشان معتبر اسیر و دستگیر شدند.
چون درین جنك شاهین گرایخان عمزاده جانی بیك گرای كه در سفر گرجستان از روی ارادت و اخلاص بخدمت اشرف آمده بود در میان مقدمة الجیش سپاه قزلباش بود و ضد یكدیگر بودند و قوم تاتار اندیشه مینمودند گویند جانی بیك گرای پادشاه تاتار را چند نفر از بهادران كاردیده جنك آزموده آن طایفه بنا بر رعایت حزم و احتیاط سپاهیانه از پای علم بیكسو برده بودند در وقت انهزام و شكست لشكر اصلا تاب توقف نیاورده از همانجا كه بود عنان عزیمت بصوب هزیمت تافت و بدین حیله از چنگل شاهین اوج اقبال كه بقصد او پرواز مینمود رهائی یافته جان بسلامت بیرون برد اما میرزا بیك آقای وكیل او كه جملة الملك و صاحب اختیار طایفه تاتار و بسیار معتبر و پادشاه نشان بود با موازی هشتاد نفر از میرزایان و میرزاده‌های تاتار زنده بدست درآمده اكثر سپاه تاتار در پای علم او بقتل رسیدند.
از جمله گرفتاران تاتار میرزا بیك آقا با دو سه نفر زنده نگاه داشته بقیه راه عدم پیمودند قریب
ص: 936
بهفتاد هشتاد علم و رایت كه رومیان آلای میگویند و هر آلای علامت سرداریست كه صاحب قشون و لشكر است بدست درآمد بعد از شكست مخالفان قرچغای خان لوازم احتیاط مرعی داشته بمظنه آنكه مبادا مخالفان سپاهی علیحده در كمینگاه غدر كه تركان بسو میگوبند داشته باشند لشكر قول بزرگ را كه همگی ملازمان ركاب اشرف بودند رخصت محاربه و تعاقب دشمن نداده تیپ را از ترتیب نینداخت و چون بیرخصت همایون این واقعه دست داده بود زیاده ازین جرأت خودسری نكرده روز نیز بیگاه شده بود چند كس را مأمور ساخت كه غازیان را از تعاقب هزیمتیان بازگرداند چون غیرت و مردانگی كه در نهاد شجعان روزگار بید قدرت الهی تخمیر یافته درینوقت كجا میگذارد كه بقانون عقل و آداب خدمت و شیوه فرمانبری عمل شود برخی از یكه سواران قزلباش پوشیده و پنهان از تیب بیرون رفته تا گدوك شبلی كه از معركه جنك تا آنجا سه فرسخ است تاخته مردانگیها كرده روسفیدانه مراجعت نموده بودند و بنا بر راه و رسم نوكری در آن حین مخفی داشته بودند بعد از طی حالات سمت ظهور یافت.
القصه بیمن الطاف الهی و امداد بواطن قدسی مواطن طیبین و طاهرین و حراست باطنی حضرت الاولیاء و مشایخ عظام كرام كه زنده دلان بارگاه قدس‌اند و نیروی اقبال نسیم فتح و ظفر بر پرچم رایات منسوبان درگاه شاهی وزید همان لحظه حقیقت بخدمت اشرف عرض كردند و عساكر منصوره بجانب آغرق كه در كرد كندی نام محلی فرود آمده بودند عود نمود روز دیگر ملاحظه سرها و اخترمه- ها و آلایها كه غازیان فوج فوج و جوق جوق بنظر میآوردند نموده بمردانگی كه از هر كس ظهور یافته بود میرسیدند موازی پانزده هزار نفر بقلم درآمد كه درین معركه از مخالفان بقتل درآمده بودند و حفظ الهی حراست و نگهبانی كرده از سپاه منصور كسی كه اسم و رسمی داشته باشد ضایع نشد در دار الارشاد اردبیل یوسف بیك كه از زمره غلامان [660] معتبر بود آمده مژده فتح و ظفر رسانیده موجب مسرت و شادمانی احباء و دوستداران و مخذولی اعادی و دشمنان گردید متعاقب محمد تقی بیك تبریزی مین باشی تفنگچیان آذربایجانی آمده شرح حال و خصوصیات جنگ و اسامی گرفتاران را بتفصیل عرض كرده محمد پاشا بیگلربیگی وان و میرزا- بیك آقاء تاتار و چند نفر از گرفتاران را كه بخدمت اشرف فرستاده بودند حضرت اعلی از عاطفت جبلی گرفتاران را در كنف لطف و مرحمت جای داده انواع تفقد و دلجوئی كه لازم ذات اشرف است بظهور آوردند.
مجملا چون سپاه مخالف شكست قوی یافته بقیة السیف بدحال و شكسته باردوی سردار رسیدند چنین مسموع شد كه اضطراب عظیم برومیه راه یافته مظنه آن داشتند كه سپاه قزلباش جلوریز بر سر اردوی رومیه خواهد آمد پسران خندان آقا كه مدتها در خدمت اشرف بودند و در سفر گرجستان فرار نموده درین سفر همراه سردار و از اطوار قزلباش آگاه بودند سردار را مطمئن ساخته خاطر نشان كرده بودند كه امراء عظام قزلباش را حد و یارای آن نیست كه بیرخصت نواب كامیاب شاهی بدین- گونه امور دلیری توانند كرد و آنچه روی داد بنابر ضیق وقت و عدم فرصت كه حصول رخصت بود سردار از قول ایشان فی الجمله اطمینان یافته فی الجمله از تدابیر سپاهیانه كرده یك دو مرحله پیش آمد و دیگر باره كسان معتمد بجهت تمهید امر مصالحه فرستاده انواع ملایمات بظهور آورده بیشتر از پیشتر طرح الفت و آشنائی انداخت و ذمه خود را از لشكر فرستادن بری ساخته بپادشاه تاتار و جمعی از جهلا و جنگجویان كه لطمه روزگار نخورده از حادثات زمانه بیخبرند اسناد نموده التماس
ص: 937
نمود كه یكی از معتبران طوایف قزلباش را برسم رسالت تعیین نموده با عهدنامه بمهر مبارك در باب استقرار صلح و صلاح بپایه سریر عثمانی ارسال دارند كه موجب وثوق و اعتماد این خیرخواه طرفین گشته بین الاضداد آن حرز امانی را دست آویز خود ساخته مراجعت واقع نشود و ایلچی لوازم تهنیت و مباركباد پادشاهی سلطان عثمان بجای آورده مجددا امر مصالحه بوساطت این خیرخواه درین مرتبه بر وفق رضای اشرف بر وجهی صورت وقوع یابد كه من بعد از خلل و نقصان مصون و محروس باشد و چند روزی كه بجهت رسیدن ایلچی و آوردن عهدنامه در قلمرو همایون باشیم میهمان آن حضرتیم و امری كه منافی دوستی باشد بظهور نخواهد آمد.
بعد از ورود ایلچی بزرگ میرزا محمد حسین و ملازمان عالی كه در این صوب‌اند بملازمت خواهند رسید چون حضرت اعلی در اول حال بدستور زمان حضرت شاه جنت مكان و مرحوم سلطان سلیمان بصلح رضا داده قاضی خان صدر را كه از اعاظم سادات عالی درجات دیار عجم بود فرستاده بشروطی كه در طی آن احوال رقمزده كلك شیرین مقال گشته مصالحه انعقاد یافته بود درین مراتب كه بیجهتی ظاهر خلل باركان مصالحه راه داده مكرر لشكر بدیار عجم كشیدند با آنكه در هر مرتبه غلبه ازین طرف وقوع یافت هرگاه حرف مصالحه بمیان آوردند بنابر آنكه مبادا عالمیان نقض عهد باینطرف اسناد نمایند بدستور رضا بمصالحه دادند درین مرتبه نیز عذر پذیر گشته محمد پاشا بیگلربیگی وان را كه مرد خیرخواه صلاح اندیش بود با چند نفر دیگر از گرفتاران كه زنده مانده بودند اطلاق فرموده روانه كردند و حسب الصلاح سردار كه استدعای ایلچی كرده بود یادگار علی سلطان طالش را كه مرد سنجیده كاردان و از رسالت هند بازگشته بمنصب ارجمند خلفائی سربلند شده بود برسالت پادشاه روم تعیین كرده با عهد نامه مباركه و تحف و هدایای لایقه و مكتوب دوستانه روانه نمودند.
چون سردار مخاصمت و دشمنی را بدوستی مبدل ساخته اظهار نموده بود كه بعد ازین میهمان آن حضرتیم عاطفت جبلی و رعایت آداب میهمان نوازی كه در مقیاس طبع همایون نسبت بدوست و دشمن یك درجه دارد اقتضای آن كرد كه قطع نظر از راه و رسم متعارفه فرمانروایان عالم صورت كرده شرایط میزبانی بظهور آورند از عنایت خسروانه موازی پانصد شتر بار از آرد و برنج و روغن و حلاوت قند و نبات و مربیات و گوسفند فراخور اجناس میوه‌های الوان و سایر مأكولات و علیق- الدواب و امثال ذلك جهت سركار سردار و اعیان رومیه نامزد فرموده نزد سپهسالار فرستادند كه هر گاه وقت اقتضا نماید باردوی سردار فرستد و چون این اخبار بسردار رسید عنان بصوب مراجعت انعطاف داده كوچ كرد.
در خلال این حال بخاطر انور كه مورد الهامات غیبی است خطور نمود كه چون طبقه رومیه مردم دوراندیش حیله ورند [661] و مكرر آزموده شده كه اطوار ایشان با گفتار موافق نیست مبادا سردار مذكور و عظماء رومیه خواهند بحیل روز گذرانیده و بدین گفتگوهای روی اندود جنود قزلباش را از جنك و جدال باز آورده راه سلامت پیش گیرنده و بدین وسیله از قلمرو همایون سالم بیرون روند.
حكم قضا جریان باسم قرچغای خان سپهسالار و امراء و عساكر ظفر شعار شرف اصدار یافت كه دست از تعاقب بازنداشته منزل بمنزل باردوی رومیان دست و گریبان اقامت مینموده باشند كه چون از جانب همایون ما عهدنامه داده شده اگر ایشان نیز در قول خود صادق و در وقوع امر
ص: 938
مصالحه راسخند از آنطرف نیز عهد نامه عاجلا بمهر سردار كه از جانب پادشاه مرخص و صاحب اختیار است و ممهور اركان دولت عثمانی و قاضی و مفتی و عظماء كه همراه‌اند درست نموده مصحوب ایلچیان سابق كه در آن صوب اندار سال دارند.
سپهسالار و عساكر ظفر شعار حسب الفرمان شهریار كامكار تا چمن اختاخانه مرند بدین دستور تعاقب نموده و در هر مرحله چنان قریب باردوی مخالف نزول مینمودند كه خیام هر دو اردو منظور انظار طرفین بود و خلیل پاشا این مقدمه را برسیدن ایلچی مجدد موقوف میداشت پسران خندان آقا صریحا بسردار و ینكچری آقاسی و قزلر آقاسی كه در آنجا نواده بغایت معتبر و مؤسس مرتب امور دولت‌اند خاطر نشان مینماید كه چنین بیمحابا پیش آمدن قزلباش علامت آنست كه از جانب پادشاه خود رخصت محاربه یافته‌اند اگر فی الواقع در مقدماتی كه تمهید یافته راسخید ایلچی سابق قزلباش را با عهدنامه كه طلب نموده‌اند بر وفق رضای اشرف اعلی درست داشته ارسال میباید داشت و مضایقه بامور جزئیه نمیباید كرد والا آماده محاربه و جنك بزرگ سلطانی میباید بود كه عنقریب بظهور میپیوندد.
چون عساكر روم كه پشت ایشان بجنود تاتار قوی بود سستی پذیرفته بود و در هر مرحله كه بولایت خود نزدیكتر میشدند تفرقگی لشكر بظهور می‌پیوست سردار استعداد جنك و جدال در سپاه روم ندیده باستحكام قواعد صلح پرداخت و عهدنامه بر نهجی كه مرضی خاطر مبارك بود در قلم آورده بمهر خود و سجل قاضی عسكر و مفتی و معارف لشكر و عظماء امراء و اعیان شاه تسلیم میرزا حسین نموده او را روانه نموده خود كوچ كرد و چون مشار الیه باردوی سپهسالار رسید بعد الوصول نزل و ساوری كه از جانب اشرف اعلی نامزد رومیه شده بود ارسال یافت و میرزا حسین در دار الارشاد اردبیل بشرف تقبیل عتبه علیه گردون نظیر مشرف گشته حقایق حالات عرض كرد و یادگار علی سلطان نیز از اردبیل بآئین شایسته روانه جانب قسطنطنیه گشت شرح وقوع مصالحه و مراجعت یادگار علی سلطان و آمدن ایلچی معتبر از جانب سلطان عثمان در قضایای سال آینده نگاشته كلك بیان میگردد انشاء الله تعالی.
بعد از وقوع این حالات سپهسالار مذكور تا موضع تركمان كندی گر مرود آمد در آنجا حكم شد كه بسان عساكر ظفر نشان پرداخته جنود منصوره را رخصت اوطان دهد و خود با ملازمان خاص بدار السلطنه تبریز عود نموده بجبر اختلال احوال رعایا و زیر دستان و جمعیت پراكندگی دیار پریشانی پردازد و حكومت آن خطه دلگشا و امیر الامرائی كل آذربایجانی باو تفویص یافت و درین آمد و رفت عسكر بیشمار روم و تاتار و محاربه عظیمی كه وقوع یافت حفظ الهی نگهبانی كرده از عساكر منصوره سوای چند نفر تفنگچی كه در بدایت وصول سپاه مخالف در خسرو شاه تبریز علی الغفله بجمعی تاتار دوچار شده شهد شهادت چشیده بودند و چهار پنج نفر از اواسط الناس قزلباش كه در معركه جنگ تفنگ خورده بودند دیگر كسی كه نام و نشانی داشته باشند ظاهر نشد كه راه عدم پیموده باشند العلم عند الله و از مراحم و اصطناعات شاهانه نقصان و خسرانی كه از ممر عبور لشكر مخالف برعایا و عجزه آذربایجانی رسیده بود از روی تحقق و تفتیش در قلم آورده مع شئ زاید از دیوان اعلی عوض داده شد و رعایا بدین عطیه عظمی مسرور و شادمان گشته در لوازم دعا گوئی افزودند و رایات جلال بصوب عراق در حركت آمد.
ص: 939

ذكر آمدن ایلچیان اطراف بدرگاه ملائك مطاف‌

در قضایای ایام گذشته مرقوم كلك سوانح نگار گردید كه پادشاه عالیجاه فلك بارگاه شاه سلیم فرمانفرمای ممالك هندوستان میرزا [662] برخوردار ملقب بخان عالم را كه از امراء بزرگ آن سلسله و از قبیله برلاس جغتای احفاد ایكوتیمور بود و از جانب پادشاه بخطاب بائی یعنی برادری سرافرازی داشت همراه یادگار علی سلطان طالش كه از جانب همایون بایلچیگری رفته بود برسم رسالت فرستاده چند گاه بود كه در دار السلطنه هرات توقف داشت درین سال متوجه درگاه معلی گردید چون نهضت همایون بجهت دفع سپاه روم بجانب آذربایجان واقع شد از زمره مقربان بساط اقدس كلبعلی بیگ یساول صحبت شاملو را مقرر فرمودند كه او را استقبال كرده بدار المؤمنین قم برد كه تا معاودت موكب همایون در آنجا اقامت داشته باشد و او داخل دار السلطنه قزوین شده و از آنجا بدار المؤمنین قم رفت و یادگار علی سلطان از او جدا شده متوجه پایه سریر اعلی گردید.
در روزی كه خان عالم داخل قزوین میشد راقم این نسخه عالم آرا در شهر مانده بود و مشاهده تجملات ظاهری او كرد و از مردمان روزگار دیده استماع نمود كه از آغاز ظهور دولت اینخاندان الی الان از ولایت هند بلكه روم ایلچی بدین شوكت و اسباب جاه و حشمت بولایت ایران نیامده معلوم نیست كه در زمان پادشاهان عظیم الشأن سابقه از اكاسره و كیان نیز آمده باشد كه در این زمان فرخنده نشان بمیامن تأییدات الهی و موجب ازدیاد عظمت و پادشاهی حضرت اعلی شاهی ظل اللهی وقوع یافت و سلاطین آفاق و فرمان روایان جلی الشأن باستحقاق از مسلم و غیر مسلم بالطلوع و الرغبة ابواب صداقت و ارتباط صوری و معنوی با آن حضرت مفتوح داشته و میدارند و محبت و ولای آن حضرت در دلهای ایشان قرار گرفته آمد شد فرستادگان خود را بدرگاه سلاطین پناه سرمایه افتخار و موجب ازدیاد مواد بزرگی خود میدانند الحمد للّه علی ذلك.
القصه در اول حال كه خان عالم قدم بملك ایران نهاد تا یك هزار نفر از ملازمان معتبر پادشاهی كه رفیق او كرده بودند و ملازمان خاصه خود سوای نوكر نوكر و خدمتكار همراه داشت كه از آنجمله دویست نفر قوشچی و میر شكار بودند جمعی را از هرات بازگردانیدند روزی كه بدار السلطنه قزوین رسید از ملازمان سركار پادشاهی و خاصه خود و ملازم ملازم و خدمتكاران اقبال و محافظان جانور قریب بهفتصد هشتصد نفر بودند ده زنجیر فیل قوی هیكل كه با تختها و سریرهای زرین و زینتهای گوناگون آراسته و اقسام جانوران از ببر و پلنگ و آهو و بره‌های هندی و یوز و كرگدن و مرغان سخنگو و گاوهای بحری كه پالكی و مكاس میكشیدند همراه داشت.
در هنگامیكه رایات جلال بفیروزی و اقبال از آذربایجان عود نموده در دار السلطنه قزوین نزول اجلال فرمودند منشور عاطفت و فرمان طلب باسم خان عالم اصدار یافت و او از محل اقامت متوجه پایه سریر سلطنت گردید و چون بحوالی شهر رسید جمعی از اعاظم امراء استقبال كرده باعزاز و احترام بشهر آورده در باغ سعادت آباد و منازل دلگشای ارم نهاد آنجا منزل گزید.
روز دیگر در میدان سعادت كه حضرت اعلی بنشاط چوگان بازی و قبق اندازی سرگرم باده انبساط بودند خان حاكم بكورنش همایون سعادت امتیاز یافته زیاده از مأمول نوازش و اعزاز و احترام
ص: 940
بظهور آمد بلفظ گهربار خطاب فرمودند كه چون میانه ما و حضرت پادشاه والا جاه خورشید كلاه طریقه اخوت و برادری مسلوك است و آن حضرت ترا برادر نامیده و برادر هم برادر است لاجرم در هنگام كورنش او را برادرانه در آغوش مرحمت كشیده انواع تعظیم و تكریم شاهانه و نوازشات بی‌تكلفانه كه نسبت بآشنا و بیگانه شیمه كریمه آن حضرت است درباره او بظهور آوردند.
چند روز كه دار السلطنه مذكور محل نزول موكب همایون بود همه روزه در میدان سعادت آباد عشرت پیرا بوده خان عالم بعز مجالست معزز و محترم بود و اراده او این بود كه تحف و هدایای پادشاه والا جاه و منتسبان آن درگاه در كل از نظر خجسته اثر گذرانیده هر روز نوعی از انواع هدایا بنظر رساند و بامتداد میكشید چون اراده خاطر اشرف آن بود كه از راه گیلان بمازندران بهشت نشان توجه نموده بنشاط شكار زنكول كه مخصوص آن ولایت است و موعد مقرر دارد پردازند و وقت مضیق گشته فرصت آن نبود كه مطلب خان عالم بظهور آید و تجملات دنیوی را در نظر همت بحر خاصیت خسروانه آن قدر مقدار نیست كه چند روز اوقات خجسته ساعات صرف مشاهده آنها فرموده از نشاط آن شكار باز مانند فرمان جهان مطاع نافذ گشت كه خلاصه تحف را با نفایس امتعه از هر جنس دو سه عدد مرتب ساخته در یك روز از نظر همایون بگذرانند و سایر امتعه و اجناس را مفصلا ساخته به بیوتات سپارند كه بتدریج [663] بنظر درآید هر چندان معنی مرضی خاطر ایلچی نبود بالضروره رضاجوی گشته خلاصه تحف و انفس هدایا را از مرصع آلات و تحفه‌های غریب و اقسام اقمشه و اجناس موازی سیصد عدد انتخاب نموده در میدان سعادت از نظر فرخنده اثر گذرانیدند و حسب الامر اشرف بیوتات و اسباب خود را در شهر گذاشته جهت تماشای زنكول كه بطرز خاص شكار گراز است و چون درین اوراق صفت آن طرز بدیع غالبا مكرر سمت تحریر یافته درین مقام در ذكر آن قلم نكته نگار خاموشی گزید جریده و سبای مرافقت ركاب اقدس اختیار نمود.

ذكر ایلچی پادشاه عظیم الشأن ممالك روس است كه درین سال آمد

و هم در این سال ایلچی بزرگ متبركه از امراء و كناسان معتمد آن سلسله رفیعه بود از راه دریا و دشت خزر بدربند شیروان آمده متعاقب موكب همایون از اردبیل بدار السلطنه قزوین رسید و او نیز در میدان سعادت سعادت بساط بوسی دریافت و بتوسط ترجمان از جانب پادشاه خود اظهار نیازمندی و اتحاد بیش از پیش نموده مكتوبی عریض طویل كه بتركی نوشته شده بود بنظر اشرف درآورده مضامین اخلاص آئین آن معروض گشت و كناس مذكور بعواطف و الطاف شاهانه سربلندی یافت و در همان روز كه هدایاء فرمانفرمای هندوستان بنظر اقدس درآمد تحف و هدایای پادشاه روس و مسكانیز از نظر اقدس گذشت از جمله هدایا چند دست شنقار عنقا شكار بود كه سوای روس در هیچ مملكتی یافت نمیشود عاطفت خسروانه یك دست شنقار سیمرغ شكار بخان عالم عطا فرموده و الحق تحفه‌های غریب و هدایای مرغوب آورده بود در اندك زمانی رخصت انصراف یافته مشمول نوازش و احسان بر وجه لایق از راه گیلان روانه دیار خود گردید.
ص: 941

ذكر ایلچی قطب شاه كه والی ولایت كلكنده است از دیار دكن هندوستان‌

كه هم در این سال آمد شیخ محمد خاتون نام كه از زمره علماء و افاضل بود پدرش شیخ علی خاتون كه در میانه تازیان آن طبقه خاتون لقب داشته‌اند در زمان شاه جنت مكان از انقیاد مجاورین مشهد مقدس و از سركار فیض آثار حضرت امام الجن و الانس علیه التحیة و الثناء موظف بود و خود در زمان فترت اوزبكیه بجانب دكن رفته بر حسب تقدیر در سلسله علیه قطب شاهیه در سلك خواص ملازمان اختصاص و انتظام یافته بود همراه حسین بیك قیجاچی تبریزی كه سه سال قبل ازین از جانب همایون اعلی بپرسش تعزیه مرحوم محمد قلی قطب شاه و تهنیت جلوس سلطان محمد برادرزاده و داماد او كه بعد از فوت عم بر سریر دولت قطب شاهی تمكن یافته رفته بود در دار السلطنه قزوین رسیده بشرف بساط بوسی و ادراك محفل مقدس معزز گردیده و مكتوب ضراعت آئین مخلصانه كه از جانب قطب شاه بسده سنیه سپهر اشتباه ارسال یافته بود بنظر اشرف درآورده تحف و هدایاء لایقه والی مذكور را با پیشكش خود گذرانیده مورد الطاف و اعطاف گشت و بعد از فراغ از اموری كه بتحریر پیوست رایات فیروزی نشان بصوب مازندران در حركت آمده از راه گیلان سیركنان روانه شدند و قشلاق همایون در این سال در فرحاباد جنت نهاد واقع شده همواره بساط انبساط گسترده با میهمانان و خواص مقربان عشرت پیرا بوده روزگار بخرمی و خوشدلی میگذرانیدند.
از سوانح این سال آمدن جنود اوزبكیه و یرتاولان آن طایفه است بخراسان كه چون حسینخان بیگلربیگی خراسان فوت شده بود اوزبك بطمع نهب و غارت تا موازی هزار كس بسركردگی بالنكتوش بهادر و چند نفر از اعاظم امراء بلخ و بخارا بخراسان آمده چند روزی در حوالی غوریان اقامت نمودند حسن خان كه بعد از فوت پدرش حسینخان كه متكفل ضبط و نسق مملكت شده بود باتفاق آقایان شاملو و جمعی از هر طبقه جنود قزلباش كه در هرات بودند جنك روبرو صلاح ندیده بحفظ و حراست قلعه و مملكت پرداخته یالنكتوش دست قدرت خود را از تعرض ملك هرات كوتاه دیده بجانب غوریان رفت خواجه جلال الدین اكبر غوریانی كه از اكابر و اعیان آن ولایت بمزید اعتبار ممتاز و بیمن تربیت شهریار كامكار بمنصب [664] والای وزارت خراسان سرافراز بود قلعه غوریان را استحكام داده قصبه را كوچه بند كرد و در مقام دفع ضرر و آسیب جنود اوزبك درآمده چند روز بین الجانبین نیران جدال التهاب داشت و دست تطاول و تعدی غارتگران آن قوم باهل قصبه نرسید چون آغرق اوزبكیه در چیچكتو و میمنه بود حسنخان و رستم محمد خان ابن ولی محمد خان اوزبك كه از مخالفت بنی اعمام چنانچه در قضایای گذشته سمت تحریر یافته در ظل حمایت اولیاء دولت قاهره و در آن وقت در بیرون شهر هرات اقامت داشت تدبیری شایسته كرده فوجی از جنود شاملو و جمعی از اوزبكیه ملازمان رستم محمد خان را بچیچكتو بر سر آغرق ایشان فرستادند و آن گروه بدانجا رفته آغرق را نهب و غارت كرده اموال بسیار و اسباب و اغنام و دواب بیشمار آوردند چون یالنكتوش بهادر و رفقا ازین واقعه آگاه گردیدند مضطرب گشته بی‌نیل مقصود از حدود غوریان كوچ كرده راه دیار خویش پیش گرفتند و زیاده آسیبی بمردم مواضع غوریان نیز نرسید.
ص: 942
دیگری از سوانح این سال ظاهر شدن علامات آسمانیست اول خطی روشن محرف شبیه شمشیر از جانب مشرق ظاهر شده قریب بهر صبح مرئی میگشت و دنباله آن بجانب جنوب كشیده بود منجمین آن را دهره مینامیدند و بعد از چند روز ستاره دیگر آتشی از جانب مشرق مایل بشمال نمایان شد كه شعاع آن ببالا میتافت گویند ذوذنابه بود تا یك ماه بلكه چهل روز شعاعش افزایش و روشنی تام داشت بعد از آن كمتر شده تا دو سه ماه امتداد داشت اختر شناسان عهد و منجمان این ملك تأثیر آنرا بیماری‌های صعب و تلف شدن خلایق و لشكركشی و خونریزی قرار میدادند و می‌گفتند معظم تأثیرش در جانب مشرق و شمال و جنوب خواهد بود و در ولایت ایران كه وسط ربع مسكون است كمتر خواهد بود و معهذا تأثیرات عظیمه ظهور یافت زیرا كه در اكثر ممالك فتنه و فتور و لشكركشی واقع بود میان سلاطین روم و فرنگ و ماوراء النهر و تركستان و اكثر بلاد محاربات روی داد و بیماری‌های متنوع شیوع یافته در دار المرز و مازندران و محل مایل بشمال خلقی كثیر راه عدم پیمودند و گفتگوهای نزاع آمیز از عامه بخواص سرایت كرد.
از جمله سوانح آنكه میانه میرزا ابوطالب وزیر دیوان اعلی و قواما محمد اصفهانی مستوفی- الممالك گفتگوها واقع شده یك دیگر را بمعایب و تضییع مال دیوانی و تقصیرات متهم و منسوب ساخته بعرض اشرف رسانیدند و مقرر شد كه صدور عظام بسركاری كلبعلی بیك یساول صحبت شاملو بحقیقت سخنان طرفین رسیده معروض دارند و حسب الامر الاعلی در فرحاباد دیوان كرده مستوفی الممالك آنچه در هر باب سخن داشت مفصل نموده وزیر دیوان اعلی در هر فصلی جوابی با صواب در قلم آورد اما حضرت اعلی بنور فراست دریافتند كه آن حكایات غرض آلود است پرده پوشی كرده بتغافل پادشاهانه گذرانیده دیگر از آن مقوله نپرسیدند و ایشان نیز نادم گشته حرفی بر زبان نیاوردند.
مشاهیر متوفی‌های این سال حسین خان شاملو بیگلربیگی كه از ملازمان قدیمی حضرت اعلی بود و بحسن خدمات لایقه و قدمت خدمت مورد تربیت و ترقی گشته بیست سال بود كه در كمال اقتدار و استقلال والی نافذ الامر دار السلطنه هرات و بیگلربیگی خراسان بود و در احكام و مناشیر پیر غلام قدیمی خطاب مینمودند در این سال مریض گشته باجل طبیعی فوت شده بدار الملك بقا پیوست و حسب الامر آن حضرت كه طبع همایونش معیار حق شناسی است در روضه مقدسه رضویه علی مشرفها الصلوة و التحیة مدفون گشت خلف صدقش حسنخان بجای پدر منصوب گشته الكاء و قشون و منصب جلیل القدر امیر الامرائی خراسان باو تفویض یافته بلوازم دارائی پرداخت.
مهدیقلی بیك میرآخور باشی جغتای كه از ملازمان معتمد و مقربان بساط اقدس و صاحب رأی و مشورت بود در اوایل این سال كه رایات جلال از قشلاق مازندران بجانب آذربایجان در حركت آمده در دار السلطنه قزوین تشریف داشتند مومی الیه مریض گشته یوما فیوما مرض اشتداد پذیرفت تا در اوایل ماه شعبان سنه هزار و بیست و هفت عالم فانی را وداع نموده بجهان جاودان شتافت نعش او را نیز بمشهد مقدس برده در روضه مطهره مدفون گشت فرزندانش صغیر بودند و خدمت میر آخوری از ایشان متمشی نمیشد بنابر آن بعلی بیك زنگنه مشهور بعلی بالی كه او نیز از ملازمان قدیم آن خدمه بود مرجوع گشت.
شاه نظر خان توكلی جغتای كه حاكم مشهد مقدس معلی بود در اینسال بیماری
ص: 943
عارض او گشته جهان فانی و عمر و زندگانی را وداع كرده وی مرد شجاع و دلیری [665] مردانه بود بحسن سعی و خدمت از پایه نوكری بمرتبه ایالت و خانی ترقی نموده منظور نظر عنایت و تربیت گردید.
در اول حال حاكم ولایت جام شد و بعد از آن رتبه ایالت و دارائی مشهد مقدس یافت بعد از فوت مشار الیه امارت ایل توكلی بقلندر سلطان برادرزاده او تعلق گرفته ولایت جام باو اختصاص یافت.
ص: 944

گفتار در قضایا و سوانح قوی ئیل مطابق سنه ثمان و عشرین و الف كه سال سی و سیم قرن ثانی جلوس همایون عباسی است‌

نوروز سعادت افروز این سنه مباركه در روز پنجشنبه چهارم شهر ربیع الثانی مطابق سنه ثمان و عشرین و الف اتفاق افتاد یعنی خورشید جهان آرا كه نیر اعظم و ضیاء بخش عرصه عالم و مربی نتایج چهار عنصر و اخشیجان است نه ساعت و چند دقیقه شب پنجشنبه مذكور از آرامگاه مجاری حوت بعشرت سرای حمل خرامیده طلیعه نورسان بهار و انتظام بخش حدائق و ازهار گردید گلهای نگارستان فروردین از ترشح ابر و لطافت هوا شكفتن آغاز نهاده از عطر ریاحین دماغ روزگار عنبر آگین گشت افسرده دلان زوایاء خمول چون عندلیبان گلشن نباتی سر بجوش و خروش شادكامی برآورده نغمه سرائی از سر گرفتند محنت زدگان كوی ملال چون راحت یافتگان روز وصال خوشوقت و خرم گشته در عرصه جهان بزم طرب آراستند و شهریار كامكار نقاوه اساطین سلاطین روزگار خلاصه نتایج هفت و چهار یعنی حضرت اعلی شاهی ظل اللهی در قصبه شریفه اشرف از قصبات طیبه مازندران و منازل بهشت نشان آن قصبه شریفه كه ساخته و پرداخته معمار همت والای آن حضرت است بخوشدلی و كامروائی و فیروزی جشن عالی نوروزی منعقد ساخته مقربان بساط عزت و حاضران بارگاه سلطنت مراسم تهنیت و مباركباد نوروزی بتقدیم رسانیده زبان ارباب عقیدت و اخلاص بدین مقال گویا بود:
شعر
شها عالم از تو پر آوازه بادگلستان عمرت تر و تازه باد
برآید ز گیتی همه كام توجهان را بلندی دهد نام تو بعد از فراغ از انعقاد محافل بهجت فزا و انضباط مهمات ضروری دولت جهان پیرا و صید دلها نشاط شكار میانكال از خاطر عاطر خسرو بیهمال سرزده امر قضا پیوند شرف صدور یافت كه پیاده بسیار از اطراف و جوانب مازندران بهشت نشان جمع آمده جانوران شكاری را از همه طرف رانده بمیانكال آورند و این میانكال سرزمینی است كه آب دو یا سه طرف آنرا فرو گرفته یك طرف بغشكی متصل است طول آن تخمینا سه فرسخ و عرض آن در منتهی آب جانب خشكی چهار دانگ فرسخ كمابیش است كه رفته رفته باریكتر شده بآب دریا منتهی میگردد و در هنگامی كه جانوران شكاری از اطراف و جوانب آن سرزمین درمیآیند پیادگان طرف خشكی را گرفته خیمه‌ها بر پهلوی
ص: 945
یكدیگر نصب نموده راه بیرون شد جانوران بالكلیه از آنطرف مسدود میگردد و شكار اندازان بآن عرصه گاه نشاط درآمده جانورانرا بتیر دلدوز و تفنگ جانسوز از پای درمیآورند.
اقسام جانوران كوهی و دشتی از آهوان تیزتك و یوز و پلنگ و غزال و امثال ذلك در آنجا جمع میگردند وحشی غزالان آهو چشم یعنی گاوهای كوهی چون رمیده دلان كوی ناكامی از صدای رعد آوای تفنگ و غلغله صید افكنان و تیر اندازان سهمناك گشته از بیم خود بدریا انداخته قریب به نیم فرسخ شناوری مینمایند و چون از رفتن بستوه میآیند و از دست و پا زدن باز می‌ایستند از موجه دریا بی‌اختیار بكنار می‌افتند و بعضی خود را چون غریقان لجه فنا در معرض هلاك دیده یك لمحه حیات را غنیمت شمرده خود باز میكشند اما مضمون این مصراع كه:
«صید را چون اجل آید سوی صیاد رود»
بفعل میآید الحق غریب تماشائی و بدیع طرز شكاری است و معمار طبیعت حضرت اعلی شاهی در آن عرصه گاه نشاط در سه محل تالارهای رفیع دلگشا ترتیب داده كه با مخصوصان و مقربان در آنجا بزم خرمی آراسته صحبت میدارند و هر گاه طبع اقدس بسواری و صید افكنی مایل میگردد و چون از شكار اندازی دلگیری دست میدهد بتالار برآمده با ندماء و مخصوصان بزم اقدس بصحبت مشغول میگردند.
القصه حضرت اعلی اكثر امراء و اركان دولت و اعیان حضرت و میهمانان و مردم آشنا و بیگانه كه از هر طرف آمده در پایه سریر اعلی بودند [666] تكلیف شكار كرده بآن عرصه گاه نشاط و خرمی درآمدند و تا هفت روز اوقات خجسته ساعات بنوعی كه بتحریر پیوست صرف صحبت و شكار نموده هر دو روز در یك تالار عشرت پیرا بودند و چون یك هفته باین كیفیت بسر رفت پیادگان رخصت انصراف یافته ملازمان ركاب اشرف و طبقات اعیان بدار السلطنه فرحاباد جنت نهاد نمودند و تا دو ماه قصبه شریفه اشرف و دار السرور فرحاباد محل اقامت و عشرتگاه خسرو با دین و داد بود در ماه سیم كه هوای آن ولایت اندكی روی بگرمی آورد و عنان عزیمت بدار الملك صفاهان معطوف داشته بفیروزی و اقبال ساحت آن بلده ارم تمثال كه مساحان اقالیم دانش نصف جهانش گفته‌اند چنانچه شاعر در صفت بلاد عراق گفته:
شعر
اصفهان نصف جهان جمله مقرند بدان‌كه در آفاق چنان شهر معظم نبود از فر قدوم میمنت لزوم رشك گلستان ارم گردید.
از سوانح آنكه از سرحدهای طرف روم خبر رسید كه خلیل پاشا سردار روم بجانب قسطنطنیه عود نموده و یادگار علی سلطان خلفا را كه حسب الاستدعاء خلیل پاشا برسالت روم تعیین شده بود باعزاز و احترام تمام برده اما از این رهگذر كه قرچقای خان سپهسالار كه سمت سرداری سپاه قزلباش دارد در سرحد آذربایجان مانده خاطر اعیان رومیه از ممر صلح اطمینان نمییابد رأی جهان آراء بدان متعلق گشت كه سپهسالار مذكور را بجهت تسلیه خاطر و اطمینان قلوب رومیان از سرحد بیرون آورند لهذا
ص: 946
حكومت مشهد مقدس معلی بدو تفویض یافته روانه آن صوب گردید و ایالت خطه دلپذیر تبریز بدستور سابق بشاه بنده خان پرناك تعلق گرفت.
از سوانح غریبه كه در اوایل این سال روی داد خبر تأثیر ذوذنابه و آثار علامات آسمانی كه منجمین بخونریزی و آفتهای خلایق تعبیر نموده‌اند نتواند بود این است كه در ایامی كه حضرت اعلی در قصبه شریفه اشرف تشریف داشتند از جمله از ناورزادگان گرجی حجنه بیگ نام كه با دو پسر برادر در سلك غلامان درگاه انتظام یافته بودند رماز بیك نام جوان گرجی را كه او نیز از جمله گرجیان شاهی سیون بود از روی عنادی كه با او داشته‌اند فرصتی جسته بقتل آوردند حكم اشرف نافذ گردید كه میرزا ابو طالب وزیر دیوان اعلی و كلبعلی بیك یساول صحبت شاملو كه در آنوقت دیوان بیگی بود و امت بیك سپاه منصور داروغه فرحاباد حجنه بیك را حاضر ساخته پرسش واقعه مذكور نمایند كه سبب قتل او چه بوده و چگونه بدین خطا دلیری كرده‌اند و حقیقت معروض دارند این جماعت در درگاه دولتخانه مباركه فرحاباد جمع آمده او را طلب داشتند و از واقعه استفسار نمودند حجنه مذكور و دو برادر حاضر آمده در جواب دلیرانه اعتراف نمود كه من و برادرم او را كشته‌ایم كلبعلی بیك اراده نمود كه چون حجنه در دیوان اعتراف بقتل او كرد قاتلان را حبس نموده حقیقت عرض نمایند بی‌صلاح و تجویز وزیر دیوان اعلی بدین اراده دست در كمر حجنه زد جهل و جنون و غرور بر ایشان غلبه كرده برادرانش شمشیرها از نیام برآورده زخمهای منكر بر كلبعلی بیك زدند دیگری شمشیری حواله میرزا ابوطالب كرد مردم بهم برآمده از بیم شعله شمشیر متلاشی شدند آن خون گرفتگان خود را باندرون دولتخانه انداختند و امت داروغه و چند كس دیگر كه پیش رفتند زخمدار شده دو نفر دیگر را بقتل آوردند چون ایشان حرمت دولتخانه مباركه كه بست و ملجاء ارباب جرایم است نگاه نداشته بدین اعمال شنیعه جرأت و جسارت نمودند و مستوجب عقوبت و قصاص شده بودند و امت مزبور با جمعی از ارباب اخلاص هجوم نموده در باغچه دولتخانه دلیری كرده آن خون گرفتگان را هدف تیر و تفنگ كرده هر سه چهار در آنجا بقتل درآمده مكافات عمل یافتند.
سانحه دیگر از سوانح علامات آسمانی آنكه امیر قلی نامی از قبیله گروس اكراد كه در سلك جلوكشان خاصه بود در ازاء كاردانی و خدمتكاری مورد تربیت گشته رتبه ایل و عشیرت گروس یافته به بلقب سلطانی سرافراز شده بود در صفاهان در حینی كه رایات جلال در ییلاق بود تیمور خان نام جلوداری دیگر از قبیله گروس با دو سه نفر از آن طبقه كه همه مردم عاقل دوراندیش بودند بمنزل او رفتند و انواع مردمی بظهور آورد.
بعد از انعقاد و ضیافت هنگام بیرون آمدن تیمور خان مذكور از جهالت رشك و حسد و غرور نفس سركش از جاده عقل منحرف گشته و از مهابت و غضب پادشاهی كه بكرات و مرات درباره بیدولتان و مرتكبان اعمال ناصواب دیده و آزموده بودند اندیشه نكرده بیمحابا شمشیر كشیده بر امیر قلی سلطان كه بمشایعت ایشان بیرون آمده زخم مهلك زده كارش ساخت اما شمشیرش شكست شخصی از خدمتكاران امیر قلی سلطان كه فراش او بود همان ساعت شمشیر شكسته را بدست آورده [667] بهمان پارچه شمشیر چنان زخمی بر تیمور خان زد كه دیگر حركت نكرد از رفقای او الوند نام آت مینن خاصه شریفه و پسر او از واهمه كه مبادا بمرافقت او مأخوذ بقتل سلطان متهم گردند فرار كردند اما هر دو گرفتار شده در سیاستگاه غضب شاهانه بقطع رجلین قطع رشته حیات كردند و اقربا و عشایر جمعی از آن طبقه كه بامیر قلی سلطان معاند بودند مغضوب گشته مورد قهر قهرمان زمان گردیدند امارت مذكور بنفس-
ص: 947
قلی سلطان پسر او مرحمت شد.
سانحه دیگر آنكه در منتصف ماه ربیع الاول كه چهل روز از نوروز گذشته بود در صفاهان دیواری فرود آمد كه قریب چهل پنجاه نفر را در زیر خاك فرو گرفت تا دو سه روز اجساد ایشان را از خاك بیرون آورده دفن میكردند.
سانحه دیگر از علامات آسمانی و تأثیر ذوذنابه آنكه در این سال در بعضی محال ولایت زاوه و محولات خراسان زلزله وقوع یافت اما در دوغاباد نام محلی كه از قری معموره معتبره آن ولایت است چنان زلزله عظیمی شد كه در هیچ زمان وقوع نیافته بود از صحیح القولی مسموع شد كه خانه‌ها بنوعی بر زیر یكدیگر فر آمده بود كه كل آن قصبه معموره یك تل خاك مینمود كه گویا هیچ آثار عمارات و علامت جدار پیدا نیست اكثر مردمان آن بموضع جهت حصاد غلات بصحرا رفته بوده‌اند معهذا تا هفتصد بلكه هشتصد از سكنه آنجا در زیر خاك مانده بر بستر هلاك غنودند در خانه شخصی عروسی بوده قریب بهفتاد نفر از عورات مجلس عروسی در زیر خاك مانده از حكمت بالغه الهی آن سور و سرور بچندین تعزیه و سوگواری تبدیل یافت از بدایع اتفاقات و غرابت حالات در وقت زلزله در حجله كه عروس بوده از روی اضطرار خود را بمیان در و پنجره افكنده و چوبها مانع گشته سالم مانده بود و سر كریمه ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ بمنصه ظهور آمد.
مشاهیر متوفی‌های این سال:
بكرات خان ولد داود خان بن لوارصاب خان گرجی كه والی ولایت كارتیل گرجستان بوده و چنانچه در صحیفه اول در طی حالات زمان شاه جنت مكان نوشته شده بنا بر تمرد و عصیان بدست لشكر قراباغ بقتل آمد پسرش داود خان بخدمت شاه جنت مكان آمده سعادت اسلام یافت و بحكومت تفلیس كه در دار الملك كارتیل دلحوزه تسخیر و تصرف دیوان درآمده بود سرافرازی داشت و او پسر خود بكرات مذكور را در عهد صبی بخدمت شاه جنت مكان فرستاده در میانه قزلباش نشو و نما یافت از علوم حكمت آگاه بود درین عهد بایالت و دارائی كل گرجستان كارتیل معزز و سربلند شده بود درین سال در بلده تفلیس مریض گشته بعالم عقبی شتافت و حضرت اعلی بنا بر عاطفت جبلی و فتوت ذاتی كه باحقاق حقوق خدمتگزاران و ارباب اخلاص درجه علیا دارد پسرش سمیون را كه هنوز طفل خردسال است بجای پدر بحكومت آن ولایت سرافراز گردانیدند و از معتبران گرجیه موراد بیك كه شعار اسلام ظاهر ساخته از زمره دولتخواهان معتبر بود بوكالت و اتالیقی او معین گشت.
علی پاشای رومی وی از امراء بزرگ رومیه و بیگلربیگی تبریز بود و چنانچه در قضایای ایام فتح تبریز مرقوم كلك بیان گشته در جنك صوفیان گرفتار شده سعادت بخشش و بخشایش یافته مدتها در ركاب اشرف معزز و بشرف مجالست محفل خلد آئین سرافراز بود در سال گذشته كه سردار و عسكر روم باین مرز و بوم میآمد وی از كاردانی و مآل اندیشی كناره گزینی اختیار كرده راغب توطن مشهد مقدس معلی گردید و هر ساله مبلغ سیصد تومان عراقی نقد و موازی پانصد خروار شتری غله بمعیشت او مرحمت شده بود درین سال از دار فانی بسرای عقبی انتقال نمود و توفیق مدفنیت جوار روضه مقدس یافت وارث شرعی در دیار عجم نداشت متروكات و مخلفانش ضبط نموده مقرر شد كه ایلچی روم بآنولایت برده چون فرزندی ندارد و هر كس از اقرباء وارث شرعی باشد بمصلحت قضاة و متشرعین آنجا تسلیم نماید كه احقاق حق نموده شود.
ص: 948

گفتار در وقایع پیچی ئیل تركی مطابق سنه تسع و عشرین و الف كه سال چهارم قرن ثانی جلوس میمنت مأنوس عباسی است‌

اشاره

[668] بهار دلارای این سنه مباركه بخوشی و خرمی جلوه ظهور نموده مسرت افزائی آغاز نهاد نوروز میمون میمنت مقرون روز جمعه پانزدهم شهر ربیع الثانی موافق تسع و عشرین و الف هجری اتفاق افتاد سلطان سیارگان یعنی آفتاب عالمتاب بعد از انقضاء پنج ساعت روز مذكور از نهانخانه حوت بیرون خرامیده در تختگاه حمل تمكن یافت عرصه جهان از عطر شكوفه و ازهار چون حجله نوعروسان بهار مشكبار گردید طبایع انفسی و آفاقی از قدوم بهجت لزوم بهار خوشی و خوشدلی از سر گرفتند.
شعر
زمین و زمان كامرانی گرفت‌زمانه خواص جوانی گرفت
چو بار دگر جلوه‌گر شد بهارز لطف هوا تازه شد روزگار دار السلطنه اصفاهان از فر قدوم همایون خسرو كامكار كامران غیرت فزای سپهر بوقلمون بود.
از سوانح اقبال آمدن ایلچی روم است ابراهیم آقا نام كه مرد سنجیده سخندان و از معتبران سلسله آل عثمان بود همراه یادگار علی سلطان خلفا آمده مكتوب محبت اسلوب از جانب سلطان عثمان بن سلطان احمد فرمانفرمای ممالك قیصری آورده اظهار صداقت و دوستی و استحكام بنیان مصالحه و استقرار قواعد اتحاد و یكدلی نموده بود بوسیله مقربان درگاه خلافت سعادت بساط- بوسی دریافته بعنایات شاهی و تفقدات شاهنشاهی مفتخر و مباهی گشت و تحف و هدایاء كه از جانب سلطان روم آورده بودند بنظر اقدس درآورد و از اینجانب نیز جواب مكتوب بر وجه مرغوب در قلم آمده تخته بیك یوزباشی استاجلو كه در سال گذشته داروغه صفاهان بود برسالت روم تعیین فرموده در مرافقت آقای مذكور با تحف و هدایاء لایقه روانه گردید و امر مصالحه فیما بین برین نهج قرار یافت كه قاعده زمان پادشاهان حنت آشیان شاه طهماسب علیه الرحمة و الغفران و سلطان سلیمان كه اعقل و اعدل سلاطین روم بود مرعی بوده باشد و تغییری كه در آن شده و موجب مناقشه طرفین بود تبدیل ولایت آخسقه گرجستان مسق است كه در زمان مذكور داخل سنور قزلباش بود و درین عهد در تصرف رومیان مانده با الكاء در تنگ قلعه زنجیر كه در میان قلمرو همایون و عراق عرب واقع
ص: 949
است و در آن زمان داخل سنور رومیه بوده و اكنون بتصرف این دولت درآمده قرار یافت كه از جانبین بتبدیل مذكور راضی بوده مناقشه ننمایند و ما بقی بقاعده زمان پادشاهان مرحوم مزبور معمول بوده باشد هر چند حضرت اعلی در باب آخسقه راضی نمیشدند.
در اینوقت بنابر ملتمس خلیل پاشا و خیر خواهان طرفین رضا داده بدین قاعده استمرار پذیرفت و ابراهیم آقا ایلچی استدعای احكام مطاعه در این باب بحكام و ولات سرحدها نموده حسب- الاستدعا احكام بر حسب مدعا حاصل نموده مقضی المرام روانه گشت و موجب آسودگی ضعفا و زیر دستان سرحدها گردید.
اما سپهر بیمدار و روزگار غدار كجا میگذارد كه آسودگی در عالم استمرار پذیرد عنقریب
شعر
باز فلك شعبده باخته‌كاین همه احوال تبه ساخته امید كه آنچه خیر و بهبود مسلمانانست استمرار یابد.

در بیان صرف همت والای همایون بآوردن آب كرنك بسوی صفاهان بتوفیق و یاری خالق زمین و آسمان‌

آب كورنك دو چشمه است یكی باین نام موسوم و یكی را چشمه محمودی مینامند كه از جبال ولایت رار و مزوج سرحد صفاهان بجانب جنوب بیرون آمده از نهر مقعر بطرف كوه گیلویه و خوزستان رفته بشط العرب میپیوندد و در كتاب نزهة القلوب و صور الاقالیم و مسالك الممالك و ازین قبیل كتب آنچه بنظر رسیده و عیون و انهار شرح نموده‌اند صفت آب كورنك و ذكر آن جائی بنظر در نیامده و آنچه درین عهد مسموع گشته گویند هر دو چشمه كه از بلندی بپائین ریخته یكی میشود برابر زاینده رود صفاهانست و از منبع تا شط العرب زمین از هر دو طرف ارتفاع عظیم دارد و هیچ زمینی را شرب نمینماید و منفعتی بمزروعات آن حدود نمیرساند.
حضرت شاه جنت مكان اراده نموده بوده كه آن آب را بدار السلطنه اصفهان آورده مضاف زاینده رود گرداند كه اهالی آن ملك در خشكسالی از قلت آب تنقیص نكشند و باعث ازدیاد معموری و احداث و مزارع و بساتین گردد میر فضل اللّه شهرستانی كه وزیر آن ملك بوده بدین خدمت مأمور گشته و چون كوهی رفیع در میانه واقع است كه بدون كندن [669] اجرای آب ممكن نیست میر فضل الله نقبها در آن كوه كنده مدتی نقابان و چاه كنان كار كرده‌اند بجائی رسیده‌اند كه دیگر كندن آن ممكن نبوده از آن مأیوس گشته دست بازداشته‌اند چند سال بود كه حضرت اعلی شاهی ظل اللهی را این اراده در خاطر انور رسوخ داشت مكررا معماران و مهندسان فرستاده جمعی مردم كوتاه همت پست فطرت سخنانی كه مشعر بر عدم امكان بود مذكور میساختند و این امر لایق را عایق میگشت یك دو سال قبل ازین محب علی بیك لله غلامان را كه سركار
ص: 950
عمارات خاصه شریفه صفاهانست با چند نفر مهندس كاردان و مردم صاحب وقوف راست گفتار فرستادند كه دیگر باره ملاحظه نمایند و ایشان تصدیق كردند كه اگر بندی بارتفاع هشتاد ذرع در پیش آب بسته شود كه آب بقدر آن بلندی گیرد و كوهی را كه سد راه صفاهانست یكصد و پنجاه ذرع عمق و سه هزار ذرع طول كمابیش حفر نمایند محتمل است كه آب باین طرف ریزد و لله بیك مذكور تعهد مینمود كه در عرض چهار پنج سال این خدمت بتقدیم رساند و حسب الامر الاعلی شروع در كاركرد لیكن چون امر عظیمی است و همت والای شاهی بر آن مقصور است كه بیمن الطاف الهی و امداد جنود غیبی این اراده از قوت بفعل آمده در زمان خجسته نشان آن حضرت آب مذكور بزمین صفاهان جاری گشته موجب نیكنامی دنیا و مثوبات عقبی گردد خاطر اشرف بتعهد لله بیك اطمینان نمییافت.
درین سال امام قلیخان بیگلربیگی فارس را سركار حفر كوه مذكور نموده و حسین خان حاكم لرستان و میر بختیاری كه در آن حدود میباشد و درین هنگام جهانگیر خانست سركار بند بستن فرموده تحویلات جهت اخراجات و ترتیب مصالح بند بایشان دادند كه در اینسال مصالح سرانجام نموده سال آینده شروع در بند بستن نماید و بنایان و سنگتراشان از اطراف و جوانب سر براه فرموده حكم شد كه عموم مردم فارس و صفاهان و الوار آن حدود در حفر نهر كوه مذكور كار كرده اجرت واقعی ستانند و امراء عظام مذكور فرمان فرمانده زمان را بجان و دل پذیرفته بر سر آب رفته شروع در اقدام خدمت مرجوعه نمودند امید بكرم نامتناهی الهی آنست كه مكنون خاطر خیر اندیش حسب المدعا تمشیت پذیرفته كشتزار امل ساكنان ملك اصفهان بآبیاری نیت صافی طویت آن حضرت خضرت و نضارت یافته ثمره مقصود بار آورد.
جمعی دون همتان را عقیده آنست كه اجرای آن آب بزمین صفاهان متعذر است زیرا كه در میان كوهی كه سد راه است محتمل است كه سنك یكپارچه پیش آید كه بریدن آن مقدور سنگبران خارا شكاف نبوده باشد و چون آن ولایت سردسیر است هوایش در نهایت برودت است سالی زیاده از چهار یا پنجماه از شدت سرما و یخ بندكار نمیتوان كرد برین تقدیر كار پنجساله در عرض بیست سال از پیش میرود و در آن اثناء عوایق ضروری مثل لشكركشی و دفع اعادی و غیرها روی میدهد و وقوع این مدعا و حصول این مطلب علیا امریست بسیار دشوار اما رأی جهان آرا بر خلاف جمهور همت والا بدان مصروف داشتند كه بدین خیر جاری موفق گردند در زمان دولت این تأیید یافته الهی بسی امور مشكله كه در نظر ارباب فطنت و دیده وران روزگار مستبعد و دور از كار مینموده بیمن اقبال همایون و اندك توجه آن حضرت بر وجه احسن صورت مدعا چهره نما گشته رجاء واثق است بتوفیق الله تعالی بدین مقصد علیا نیر كامروا گشته بمیامن تأییدات الهی و قوت سرپنجه یداللهی این امر خیر بطریق دیگر امور مشكله تمشیت یافته بر حسب مرام زودتر سرانجام پذیرد و مثوبات عاجلا و آجلا بروزگار فرخنده آثار همایون عاید گردد.

ذكر فرستادن ایلچیان بسلاطین هند و روم و دكن‌

در اوایل این سال خان عالم كه از جانب پادشاه ذیجاه شاه سلیم فرمانروای ملك هندوستان برسالت آمده بود رخصت انصراف یافته از خاصان بارگاه معلی زینل بیك بیگدلی شاملو توشمال-
ص: 951
باشی را برسالت هند تعیین فرموده همراه خان عالم را بخلع فاخره و انعامات وافره از نقود و اقمشه نفیسه و اسبان تازی نژاد سرافراز فرموده آنچه در بدایت كه داخل قلمرو همایون شده تا حین انصراف باو عطا فرموده و آنچه در هنگام رخصت مرحمت فرمودند زیاده از پانزده هزار تومان عراقی بود سوای تكلفات امراء و مقربان و اعیان اردوی [670] معلی و حكام خراسان و تحف و هدایاء كه بجهت پادشاه والا جاه ارسال یافت از مرصع آلات و امتعه نفیسه روم و فرنك و روس و بلاد ایران و تحفه‌های غریب هر دیار و اسبهای تازی نژاد زیاده از آن بود كه در حیز شمار آید از جمله هدایای مرغوبه یك زنجیر جیقه زلف عقار نادره روزگار كه گزیده چندین هزار زلف بود مرصع بلعلهای ثمین و یواقیت رنگین و لئالی آبدار كه از آنجمله یك قطعه لعل خوشاب بزرگ بود كه در خزانه هیچ پادشاه ذیجای عدیل آن نتوان یافت و مبصران جوهر شناس بهفت هزار تومان بلكه زیاده قیمت نموده بودند اسم میرزا الغ بیك بن شاهرخ بن امیر تیمور گوركان بر آن نقش بود و از زمان حضرت خاقان سلیمان شأن شاه اسمعیل علیه الرحمه و الرضوان از خزاین سلاطین بدست درآمده در خزانه عامره بود و از تحف و هدایای پادشاه روم نیز كه درین سال ایلچی آورده بود حصه و الوش برادرانه جهت حضرت پادشاه والا جاه ارسال یافت و مكتوب محبت آئین دوستانه مشعر بر اظهار انواع محبت و دوستی برادرانه و اتحاد و یكدلی و بی‌تكلفیهای یكانگانه در قلم آورده دقیقه از دقایق مردمی و وداد فرو گذاشت نفرمودند و همچنین ایلچیان سلاطین دكن را كه بپایه سریر اعلی آمده بودند رخصت انصراف ارزانی داشته بانعامات وافره نوازش فرمودند طالب بیك ایواغلی را همراه میر خلیل خوشنویس ایلچی ابراهیم عادلشاه والی بیجاپور نزد او و قاسم بیك سپهسالار مازندران را همراه شیخ محمد خاتون ایلچی سلطانمحمد قطب شاه والی كلكنده برسالت او تعیین فرموده روانه نمودند و جهت هر یك از سلاطین خلع فاخره پادشاهانه و هدایای ملوكانه مناسب حال ارسال داشتند و درویش- بیك را كه از سادات مراغه قزوین است و در سلك طبقه شاملو ملازمان ركاب اقدس انتظام داشت بایلچیگری نظامشاه والی احمد انكردكن تعیین فرموده روانه نمودند لیكن مشار الیه در شیراز فوت شد محمدی- بیك ولد مشار الیه در عوض پدر بخدمت مذكور مأمور گشت.

ذكر فتح ولایت دورق و بدست درآمدن قلعه آنجا كه در این سال بتصرف اولیای دولت درآمد

ولایت دورق در زمان حضرت شاه جنت مكان در تصرف امراء قزلباش حكام كوه گیلویه بود و بعد از ارتحال آن حضرت كه مهمات ممالك ایران از نظام و نسق افتاده در هر گوشه متقلبی سر برآورده بود و سید مبارك بر عربستان حویزه مستولی شد آن ولایت را از تصرف طایفه افشار بیرون آورده داخل حوزه حویزه ساخت سید مطلب پدرش سالها در آن ملك فرمانروا بود و چون سید مبارك در مقام عبودیت و دولتخواهی بود ولایت دورق را باو و پدرش سید مطلب گذاشته بودند و تا این سال در تصرف آن سلسله بود در حین كشته شدن سید راشد والی حویزه كه در ذیل مذكور خواهد شد سید سلامه نامی تصرف در آنجا نموده قلعه را استحكام داده بود درین سال امام قلیخان بیگلربیگی فارس حسب الفرمان قضا جریان بتسخیر آن مأمور گشته لشكر بولایت دورق فرستاد و قلعه را محاصره كردند سید سلامه
ص: 952
مذكور بر فرمان لازم الاذعان اطلاع یافته جز قلعه سپردن چاره نیافت دست از آن باز داشته راه حویزه پیش گرفت و آن ولایت بتصرف اولیاء دولت قاهره درآمده دست ولات حویزه از آن كوتاه گشت.
از سوانح این سال كشته شدن سید راشد است كه بعد از فوت سید ناصر ولد سید مبارك بنوعی كه سبق ذكر یافته مورد تربیت شاهانه گشته والی آن ولایت شده بود شرح واقعه آنكه افراسیاب پاشا حاكم بصره لشكر بر سر یكی از خصماء خود مشهور بحسن بن مازیچی كه بالكاء سید راشد قریب بود فرستاده بود و او استغاثه بسید راشد كرده از او استمداد نموده بود سید راشد ایجاب ملتمس او كرده با گروهی از عشایر عرب بدان صوب رفت لشكر بصره از آمدن او اطلاع یافته مراجعت نمودند.
جمعی از اعراب حویزه آل فضیل بعد از فوت سید مبارك ببصره رفته ملازمت افراسیاب پاشا اختیار نموده بودند در اینوقت سید راشد آن جماعت را طلب داشت ایشان قرار دادند كه بمنزل عود نموده از بصره نزد او آیند او قائل نشد و در طلب شدت و اصرار نمود و از غرور و سوء تدبیر و نقصان رأی چند مرحله تعاقب كرده اكثر مردم از مرافقت باز ایستادند او با فوج قلیل رفت آن جماعت از شدت و اصرار او خائف گشته با او بمحاربه پیش آمدند و در معركه فرصت [671] یافته آل فضیل او را بقتل آوردند اما معلوم نگشت كه مرتكب قتل او جمعی از آل فضیل شدند كه رفیق او بودند یا آن جماعت بودند كه ببصره رفته بودند.
غالب آنستكه جماعت رفیق او بموافقت و تحریك اقرباء و عشیرت خود این حركت كرده باشند علی ای التقدیرین بعد از قتل او اعراب سه گروه شدند جمعی شاهی سیون دولتخواه بر سر عبدالله لقمان كه یكجهت این خاندان بود جمع شده قلعه مشكوك و حویزه كوچك را قایم كرده در آنجا اقامت نموده حقیقت حال بدرگاه گیتی پناه عرض كردند.
از سوانح غریبه این سال خیال فاسد چند نفر از شیخان شیاد گیلانست هر چند طبع بشری اقتضای آن مینماید كه بوساوس شیطانی فریفته گشته همواره خیالات فاسد در سویدای خاطر راه دهند اما طبقه گیلانی زیاده از دیگران باندك وسوسه از طریق مستقیم عافیت و سلامت جوئی و منهج عاقبت اندیشی انحراف جسته بامور ناشایست و اعمال خطرناك جرأت و جسارت مینمایند و اصلا از وخامت عاقبت و مآل حال اندیشه ندارند.
مؤید این معنی آنكه در این سال چند نفر از شیخان شیاد خیال فاسد و اراده بیحاصل كه از علو نشاء بنك خیز در سویدای خاطر جای داده یكی از ایشان سید محمد نام خود را رسول و نایب حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه الرحمن نامیده دو سه نفر دیگر را از خلفا و داعیان خود شمرده در اول حال و ابتداء اظهار این مقال دو نفر را برسالت بخدمت حضرت شاه ظل الله فرستاده بشارت ظهور آن حضرت داد و منشوری باسم سامی اشرف از جانب خود مشتمل بر مواعظ و نصایح و اینكه من رسول حضرت صاحب الامرم و فلان و فلان خلیفه و داعی منند در قلم آورده مهر خود بآداب سلاطین بر آن منشور زده در مازندران ارسال داشت فرستادگان بنظر اشرف درآمدند و همگنان را موجب استبعاد و استعجاب گشته ندماء و ظرفاء محفل معلی را سرمایه مطایبه و استهزاء بدست افتاد كس فرستاده سید محمد مذكور را نیز بآداب تعظیم آوردند در قول خود مصر بود از سفاهت و بی‌عقلی و خبط دماغ خود را مستحق جزا و مورد سیاست گردانیدند در حین جزا یافتن اعتراف بكذب قول خود نمودند اما بنابر مصالح ملكی و آگاهانیدن اینگونه سفیهان تا عاقبت اندیش در سیاست
ص: 953
ایشان تأخیر جایز نداشته بجزای كردار ناصواب رسیدند.
سانحه دیگر آنكه در این سال از تأثیرات افلاك انجم و احتراق عطارد و رجعت مشتری میانه ارباب قلم و وزراء كه از منسوبان این دو كوكب‌اند گفتگو پدید آمده با یكدیگر خشونت آغاز نهادند و قواما محمدای كفرانی اصفهانی كه مستوفی الممالك بود با خواجه محمد رضاء فدوی كه ده سال وزیر و عامل امور دیوانی آذربایجان و شیروان بود در تنقیح محاسبه مناقشات نموده مبلغهای باقی بر او كشیده بود و او قبول نداشت بعد از آنكه مكررا دیوان شد و حقیقت سخنان متنازع فیهای طرفین بعرض رسید مبلغهای كلی تشخیص یافت كه باقی بود مدعای فدوی آن بود كه من تصرفی در مال دیوان نكرده‌ام و آنچه بباقی آمده از قرار محاسبه جزو تصدیق نویسنده‌های من در محل است امر جهان مطاع كه طبع همایونش معیار حساب دانی و حقانیت است بصدور پیوست كه دیوانیان وجوه مذكور را به تنخواه باقی فدوی عمل كرده بمودیان حواله دادند و اگر احدی را در آن باب سخنی باشد یا وكلاء فدوی گرفته باشند با یكدیگر تشخیص دهند و هر كس سخنی نداشته باشد از عهده بیرون آمد و قطع مناقشه طرفین فرمودند.
اما میانه مستوفی الممالك مذكور و فدوی در اثنای محاوره و گفتگوی حساب در مجلس بهشت آئین سخنان ناهموار مذكور گشته فدوی نیز او را و سایر كتاب دفترخانه همایون را بخیانت و تقصیرات متهم و منسوب گردانید و از نتایج آن گفتگو حضرت اعلی اندكی بكتاب دفتر خانه بی‌اعتماد گشته چند نفر را گیرانیدند و تهدیدات فرمودند از آن جمله آقا عزیز اصفهانی كه او ارجه- نویس خراسان و مرد افیونی بود به تیمور بیك یساول صحبت ایواغلی گیرانیده بلفظ گهربار فرمودند كه سیاست او همین است كه افیون باو ندهی.
روز دیگر تیمور بیك اظهار مردمی با او كرده افیون آورده كه برسم معتاد بكاربرد مشار الیه از خوردن ابا نموده گفته بود كه حضرت شاه كه مرشد و ولینعمت ما است بلفظ مبارك فرمودند كه سیاست افیونی همین است كه افیون باو ندهی اكنون این تكلیف شما خلاف رضای ولینعمت است شاید اراده خاطر اشرف برین نهج بزجر و سیاست بنده تعلق گرفته باشد خلاف رضای اشرف نمینمایم اگر بنفس نفیس ترحم فرمایند فبها و الا سر مبارك بسلامت باشد
شعر
تن شاه باید كه باشد درست‌من و جمله را كو شود پای سست تیمور بیگ در خدمت اشرف این ماجرا را نقل نمود [672] قسم بخاكپای همایون یاد نمود كه هر چند باو گفتم كه آنچه حضرت شاه فرمودند بر سبیل مطایبه یا فرط انحراف مزاج اشرف ازین طبقه بود و باالطبع راضی نیستند كه ازین ممر ضرر حالی بشما رسد از ناخوردن معتاد لرزه بر اعضایش افتاده در پیچ و تاب بود و در ابا اصرار مینمود حضرت اعلی منبسط گشته ترحم فرمودند و رخصت دادند قرار یافت كه هر یك فراخور حال چیزی برسم ترجمان بمحصلان دهند و وكلاء فدوی بدفتر خانه همایون رفته تقصیر و تهاون و خیانتی كه واقع باشد موافق قانون حساب تشخیص داده بعرض رساند.
«تا سیه روی شود هر كه دروغش باشد» ص: 954
حسب الامر خواجه محمد معصوم كه از جانب فدوی مستوفی آذربایجان و راتق فاتق حساب بود با خواجه ملك احمد صفاهانی كه مقرر و معاند مستوفی الممالك بود بدفتر خانه رفته بهر سركار نویسنده تعیین نموده شروع در تحقیق محاسبات سنواتی و بقایا نموده تا ششماه در دفتر- خانه صاحب اقتدار بودند.
درین اثنا قواما محمدای مستوفی را عارضه طاری گشته باجل طبیعی فوت شد و آن مقدمات عاطل ماند.

ذكر عارضه ذات حمیده صفات اشرف و صحت یافتن بعنایت و الطاف حكیم علی الاطلاق و مالك الملك بالاستحقاق‌

چون از ظهور ستاره ذوذنابه و علامات آسمانی كه در سال گذشته واقع شد از اقوال ارباب تنجیم دلالت میكرد كه بیماری در اكثر بلاد عام باشد اما در بلاد شمالی الله اعلم بیشتر خواهد بود حضرت اعلی بعد از دیوان ارباب قلم متوجه مازندران بهشت نشان شده در آنجا از عفونت هوا و اشتداد گرما و تأثیر افلاك و انجم بیماری عظیم شیوع یافته عرض مرض بذات مبارك اشرف سرایت كرده تب محرق كردند و در كمال ضعف و شدت تب از فرحاباد بیرون آمده بییلاق فیروز- كوه و دماوند تشریف بردند و در هوای ییلاق بیماری در میانه اهل اردو اشتداد یافته جمعی كثیر از خواص و عوام پهلو بر بستر ناتوانی نهادند كمتر كسی صحیح و سالم بود بسیاری از عوام الناس و برخی از خواص راه عدم پیمودند چند نفر از مشاهیر كه رخت بسرای عاقبت كشیدند در تحت متوفی‌ها مرقوم میگردد ارباب اخلاص نذور و صدقات جهت صحت ذات مبارك بمستحقین رسانیده و خلایق
مصراع
«دست دعا بر آسمان روی نیاز بر زمین»
سلامتی ذات اشرف را از حضرت مجیب الدعوات مسئلت مینمودند تا آنكه اثر اجابت دعای مستمندان ظهور یافته از شفاخانه و ما هو الاشفاء و رحمة للمؤمنین شفای عاجل كرامت گشته عارضه روی بانحطاط آورد و روزبروز ضعف سستی پذیرفته قوی جسمانی قوت گرفت و از دماوند بعزم زیارت سلطان روضه رضا امام مفرض الطاعة واجب العظمة علیه التحیة و الثناء تا حدود سمنان و دامغان تشریف بردند و بجهت بعضی مصالح ملكی و تدابیر ملك داری فسخ عزیمت لازم آمده از راه استراباد بدار السرور فرحاباد عود فرمودند و در این سال قشلاق همایون در مازندران بهشت نشان واقع شد.
از سوانح آن ایام آنكه خاطر انور ملك آرا و ضمیر منیر جهان پیرای اشرف اعلی اعلا الله تعالی را بدان مایل و راغب گشت كه مملكت گرجستان كاخت را كه از دستبرد حوادث دوران ویران و از مآثر غضب قیامت لهب شاهنشاه زمان از صامت و ناطق در آن دیار نشان نبود بحلیه آبادانی درآوردند و جمعی از اویماقات را بدانجا فرستند كه اقامت نموده و بزراعت و عمارت بپردازند و از بقیة السیوف
ص: 955
گرجیان اگر معدودی پناه بجبال آن حدود برده باشند یا در گرجستانات پراكنده گشته آواره دیار ادبار شده باشند چون نایره غضب فی الجمله تسكین یافته و طهمورث كه از جهل و غرور لگد بر دولت خود زده سرگردان دیار بی نام و نشانی است و آواره گشته نوید امن و امان داده برعیتی ترغیب نمایند لهذا پیكر سلطان ایكرمی دورت را سزاوار ایالت و دارائی آن ولایت دانسته بلقب ارجمند خانی سرافراز فرموده بدان صوب فرستادند و حكم معلی بنفاذ پیوست كه با اهل و اویماقات خود از قراباغ بدانجا رفته در سرزمین اطراف قلعه قرلانقوچ رحل اقامت اندازد و جمعی از هر طبقه و هر طایفه اویماقات كه مناسب اقامت آن ملك بودند تعیین یافتند و پیكر خان حسب الفرمان قضا جریان روی توجه بآن ولایت آورده [673] پراكندگان گرجیه نوید بخشش و سعادت بخشایش یافته روی باوطان آوردند و بقدر آبادانی بهم رسیده بیمن معدلت شاهانه روی بمعموری دارد.

متوفی‌ها

شهزاده ابوطالب میرزا

مشاهیر متوفی‌ها كه در این سال باراده و تقدیر ایزد متعال از دار ملال بسرای باقی انتقال نمودند:
شهزاده ابوطالب میرزا برادر اعیانی حضرت اعلی كه در الموت مسكن داشت و بیمن اشفاق و مراحم شاهی روزگاری بفراغت میگذرانید در این سال مریض گشته رخت بسر منزل آخرت كشید.

دلو محمد سلطان شمسالدینلو

در سلك امراء قراباغ و از زمره مقربان بساط اقدس بود در اصفهان مریض گشته چون مقید بمعالجه و مداوا نبود و از اغذیه و اشربه نامناسب احتراز نمینمود مرض مزمن گشته در فرح آباد وداع عمر و دولت كرده بعالم عقبی شتافت امارت ایل شمسالدینلو ببرادرش سلیم بیگ مسلم گشت.

مرتضی قلی خان گسكری‌

مرتضی قلیخان گسكری ولد امیره سیاوش حاكم گسكر كه از عهد صبی در ظل تربیت همایون اعلی نشو و نما یافته از زمره مقربان محفل اعلی بود در فرحاباد و فیروز كوه مریض گشته معالجه و مداواء اطباء مفید نیفتاد بجهت تغییر آب و هوا از دماوند بطهران بردند در آنجا طبل رحیل كوفته در عالم بقا منزل گزید.
چون پسرانش كودك بودند حكومت گسكر در اول حال با بهبود خان چركس تعلق گرفت در ثانی الحال بیوسف سلطان غلام خاصه شریفه تفویض یافت.

حكیم عنایت الله یزدی‌

حكیم عنایت الله یزدی كه در سلك اطبای سركار خاصه شریفه منسلك و معالج خوب بود زوجه‌اش كه صبیه مولانا رین الدین حكیم یزدی است كه بحذاقت و تصرفات ذهنی مشهور و بیبدل بوده حكیمه خدمه حرم محرم است و خود در خدمت اشرف زیاده از دیگر حكماء قرب و منزلت و محرمیت یافته همیشه بشرف مكالمه و هم زبانی امتیاز داشت و محل اعتماد شاهانه بود در فیروز كوه بیمار شده چند روزه حیات مستعار را تصدق فرق مبارك اشرف نموده اجزای تراكیب حیات را بمعاجین ممات آمیخته بجهان باقی شتافت.
ص: 956

قواما محمدای مستوفی‌

قواما محمدای مستوفی وی از موضع كفران صفاهان و اكابر زاده- های آن ملك و مستوفی الممالك ایران بود در روز دوشنبه دهم شهر رمضان المبارك بی‌آنكه بیمار و ناتوان باشد در اثنای شغل دفتر و كتابت بخود فرو رفته از هوش و تكلم باز ماند در آنروز تا شب و شب تا صبحدم حالش بر آن منوال بود اطباء صفاهان تشخیص حال او نتوانستند كرد بعضی غش قوی قرار دادند و بعضی میگفتند كه اخلاط فاسده در معده سمیت یافته و بعضی زیادتی خون فاسد را مایه بیهوشی میشمردند صبح روز دویم قرار بقصد دادند و قریب بهشتاد مثقال خون گرفتند بعد از فصد ضعف قوی طاری گشته همان لحظه روح از بدن مفارقت گزید بعد از فوت جمعی را از ظهور آثار و علامات سم مظنه آن شد كه او مسموم گردیده العلم عند الله.
بالجمله نعش او را چند گاه در صفه مدرسه كه در جنب منازل خود احداث نموده بود گذاشته از آنجا نقل عتبات عالیات نموده در ارض كربلا و حایر روضه مقدس حضرت سید الشهداء مدفون گشت الحق مرد كریم الذات خیر خیر اندیش و نیكخواه خلایق بود ارباب استعداد تواریخ مرغوبه یافته در سلك نظم كشیده از آنجمله این تاریخ ثبت افتاد:
قطعه
دریغا ز مستوفی نیك رای‌كه جز نام نیكش بگیتی نماند
كمیت سخاوت در ایام خودچو حاتم ز میدان گردون جهاند
زبان بیان عاجز از مدح اوست‌ز ادراك وصفش خرد باز ماند
چو رفت از جهان آن جهان كمال‌خرد را شعوری ز انده نماند
همی جستم از عقل تاریخ فوت‌ز غیب این عبارت بگوشم رساند
بدل گفت تاریخ فوتش بگوقواما چو شد نام نیكش بماند منصب استیفاء بمیرزا سعید نواده خواجه قاسم مستوفی شاه جنت مكان كه مرد صاحب دیانت كم طمع است تفویض یافت.
ص: 957

ذكر وقایع تخاقوی ئیل مطابق سنه ثلاثین و الف هجری كه سال پنجم از قرن ثانی دولت روز افزون عباسیست‌

اشاره

لراقمه
شد چمن تازه دگر موسم بستان آمدگل ز خلوتكده خود بگلستان آمد
دختر رز كه بصد پرده نهان بود ز غیرخوش حریفانه دگر همدم دستان آمد
مژده از مقدم گل داد دگر فصل بهاربلبل دل شده از ناله و افغان آمد
لاله‌سان [674] ساقی گلچهره رخ افروخت ز می‌قابل بزمگه خسرو ایران آمد در این سال نیر اعظم كه بحكم دادار جهان آفرین واسطه نظام عالمست در روز شنبه بیست و پنجم شهر ربیع الثانی بعد از انقضاء نه ساعت و یازده دقیقه از منزلگاه حوت بنزهتگاه حمل نقل نمود و از فروغ خدا آفرین ظلمت افسرده دی را از اشعه انوار الهی روشنی داده سریر آرای بارگاه شرف و اقبال گشت جنود نباتات را موجب آراستگی و پیراستگی گردید.
لراقمه
بفرخندگی تازه شد روزگارجهان مشكبو شد ز بوی بهار
چمن از گل و لاله شد جانفرای‌صبا عطربیز و هوا عطرسای حضرت اعلی شاهی ظل اللهی در مازندران جنت نشان ایام نشاط افزای بهار را بفرخی و فرخندگی گذرانیده بسیر و شكار نزهت بخش ریاض طبع اقدس بودند و چون از نوروز دلفروز دو ماه و چند روز گذشته موسم بهار و ایام خرمی روزگار سپری گشته هوای آن دیار گرمی آغاز نهاد و هنگام عطربیزی دشت و كوه ییلاق شد عنان اشهب نیكو خرام اندیشه را بجانب دار السلطنه اصفهان انعطاف داده ساحت آن بلده ارم نهاد از غبار سم سهند صبا پیوند رشك ارم ذات العماد گردید و چند- گاه آن خطه خلد آئین عشرتگاه شهریار با داد و دین بود.

وقایع متنوعه و سوانح اقبال كه در اوایل این سال بظهور پیوست‌

آنكه تخته بیك یوزباشی استاجلو كه برسالت روم رفته بود عود نموده محمد آقا نام ایلچی معتبر از عظمای روم همراه او برسم رسالت بدرگاه جهان پناه آمد و از جانب سلطان عثمان پادشاه
ص: 958
روم مكتوب محبت اسلوب دوستانه آورده با صحایف صداقت آئین وزراء و اركان دولت عثمانی بنظر انور درآورد و تأكیدات كه در استحكام بنیان مصالحه و استقرار قواعد دوستی نموده بودند معروض گردانیده اعزاز و احترام یافت.
دیگری آمدن والی ولایت كبچ و مكران ملك میرزاست كه در اینوقت بپایه سریر اعلی آمده سعادت بساط بوسی دریافت ولایت مذكور از توابع هندوستان و بالكاء تبه و سند پیوسته و بفرمانفرمای ممالك هند اطاعت گونه بظهور میآورند و بجهت بعد مسافت آگره و دهلی كه دار الملك هندوستانست باندك پیشكشی از ایشان راضی شده دست تسلط و اقتدار فرمانفرمای ممالك هند از تعرض والیان آن ولایت كوتاه است و چون بحدود اقصی ولایت كرمان و سیستان و هرموز كه قلمرو همایون اعلی است قریب است و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی اراده تسخیر آن ولایت فرموده در سنه ماضیه بنوعی كه در محل خود سبق ذكر یافته گنجعلیخان حاكم دار الامان كرمان را به بن فهل كه از توابع آن ولایت و حكومتگاه ملك شمس الدین بود كه از زمره ملوك آن ملك است فرستاده قلعه آنجا را بقهر و غلبه گرفته ملك مذكور را بپایه سریر اعلی آورد و مناشیر عتاب آمیز بوالی آنولایت در قلم آورده مصحوب ملك حسین كه از ملكزادگان سیستان است فرستاده بودند ملك میرزا والی مكران كه بزرگترین ولات و ملوكان آنجا است از آوازه گیتی ستانی و مهابت آن حضرت هراس بیقیاس بخود راه داده در میان خوف و رجاء عزم عتبه بوسی درگاه عرش اشتباه جزم نموده روی امید و ضراعت بدرگاه سدره منزلت آورده با معدودی در دار السلطنه اصفهان سعادت آستان بوسی دریافت و روی نیاز بر آستان سعادت آشیان نهاده به زبان عجز و مسكنت این مقال ادا نمود:
لراقمه
كه ای خسرو خسروان جهان‌سزوار دیهیم و تخت كیان
باخلاص شه را یكی بنده‌ام‌بدرگاه جاهت سر افكنده‌ام حضرت اعلی در ازاء ظهور اخلاص و بندگی او را منظور مرحمت گردانیده بنوازشهای شاهانه و تشریفات لایق پادشاهانه و تاج و كمر و اسب و زین و سایر تفقدات و اصطناعات خسروانه معزز و گرامی گردانیده ملك موروث را برو مسلم داشته رخصت انصراف ارزانی داشتند و او مسرور و شادمان بدیار خود عود نمود.
واقعه دیگر آمدن جناب هدایت مآب عبد الرحیم ولد خواجه كلان خواجه بخاری كه در بخارا بسادات جویباری مشهور و مطاع خلق آن دیارند و در خدمت سلاطین اوزبكیه معزز و محترم و بقرب و منزلت و اسباب جاه و مكنت از سایر خواجهای ماوراء النهر امتیاز تمام دارند بقصد حج و طواف بیت الله الحرام از بخارا بمرو آمده از آنجا بدار السلطنه اصفهان آمد كه شرف ملازمت اشرف دریافته از خدمت آن حضرت [675] عزیمت سفر خیر اثر نماید صدور عظام و سادات و علماء كرام حسب الامر اشرف باستقبال او رفته بتاریخ روز چهارشنبه بیست و سیم شهر شعبان المعظم باعزاز و احترام بشهر آمده در منازل دلگشا فرود آوردند و حضرت اعلی بنابر توقیر و احترام مشار الیه بوثاق او تشریف برده ملاقات فرمودند و بانواع تعظیمات پادشاهانه و اصناف تكریمات خسروانی معزز و گرامی گردید نزل و اقامت بر وجه لایق مرحمت شد.
ص: 959
در خلال این حال ویرا عارضه بیماری روی داده چند گاه سقیم المزاج بود اطبا بمعالجه و مداوا پرداخته همه روزه از جانب همایون اعلی پرسشهای اشفاق آمیز و نوازشهای مرحمت قرین بحیز ظهور میآمد تا آنكه بیماری روی بانحطاط آورده صحت كامل یافت چون وعده سفر مبارك گذشته بود حصول این مطلب اعلی و وصول بدین مقصد اسنی در عهده تعویق مانده از حكمت بالغه ربانی درین سال میسر نشد.

دیگری توجه همایون اعلی است بتفرج آب كورنك‌

چون توجه خاطر اشرف بآوردن آب كورنك بطرف دار الملك صفاهان در نصاب كمال است اراده خاطر فیض مظاهر بدان متعلق گشت كه بنفس نفیس بدانجا رفته بكیفیت و كمیت آب و شقوق آوردن باز رسیده برأی العین مشاهده فرمایند لهذا از مقر سلطنت عنان عزیمت بدان صوب معطوف گردانیده روزی چند در ییلاقات آن حدود منزل گزیدند و مشاهده نیك و بد آن فرموده بامراء عظام در انجام خدمت مرجوعه سفارشات بلیغ فرمودند.
امام قلیخان بیگلربیگی فارس و حسین خان حاكم لرستان و جهانگیر خان بختیاری و صفی قلیخان حاكم همدان و اعیان فارس و صفاهان كه بدان خدمت مأمور بودند هر یك بمهام مرجوعه كما ینبغی اقدام نموده در بند بستن و كوه كندن فرهاد آسا سعی موفور بظهور میآوردند امید كه مكنون خاطر دریا نوال بر وجه دلخواه سمت ظهور یابد.

تفویض ایالت عربستان حویزه به سید منصور

چون مهمات عربستان بجهت قتل سید راشد چنانچه از پیش گذشت مختل گشته نظام و انتظامی نداشت و در هر سری از سرداران عرب سودائی پدید آمده بود سید منصور برادر سید مبارك كه چند گاه بود بپایه سریر اعلی آمده جهت دفع فتنه عرب و تمشیت مهمات سید راشد حسب الامر در استراباد اقامت داشت درینوقت بپایه سریر خلافت مصیر طلب داشته بعد از استسعاد بسعادت بساط- بوسی مورد الطاف شاهانه گردیده بتفویض ایالت و دارائی عربستان و لقب ارجمند خانی سربلندی یافت و حسینخان حاكم لرستان و علی سلطان جغتای حاكم شوشتر بمعاونت او مأمور گشتند و ایشان با جنود موفور بعربستان رفته او را در حكومت آن ولایت متمكن گردانیدند و در حویزه كوچك عبدالله لقمان اطاعت فرمان كرده قلعه مشكوك و توابع را بتصرف او داد و سید طهماسب كه مظنه خلاف باو داشتند جز اطاعت چاره نیافته از قلاع و مملكتی كه در تصرف داشت دست باز كشید و امراء عظام مذكور خاطر از مهمات او جمع كرده هر یك بحكومتگاه خود بازگشتند.

لشكر فرستادن بر سر فرنگیه پرتكالیه هرموز

چون از جماعت فرنگیه پرتكالیه كه در جزیره جرون اقامت داشتند مكررا حیل و تذویر
ص: 960
بظهور آمده پای از دایره ادب بیرون نهاده بودند و خلاف عهد و شرطیكه در آغاز اقامت جزیره جرون با والیان مسلمان كرده بودند و بخودسر در جزیره كه منبع آب جرون است مشهور به قیس قلعه احداث نموده حارس و نگهبان تعیین كرده در ازدیاد عمارت و استحكام آن میكوشیدند امامقلی خان بیگلربیگی فارس از این معنی خبر یافته جمعی را بتسخیر و تخریب قلعه مزبور مأمور ساخته حقیقت معروض گردانید حقایق آن حال و رفتن امام قلیخان بدان صوب و تسخیر جزیره جرون و انعدام [676] فرنگیه پرتكالیه از آن ملك مشروحا در سال آینده مرقوم قلم وقایع رقم خواهد شد انشاء اللّه تعالی.

دعوت نمودن جمعی از نصاری بدین اسلام‌

درین سال رأی عالم آرای همایون كه ممهد بنیان دین و دولت و مقوی اركان ملك و ملت است اقتضای آن نمود كه گروهی از ارامنه و نصاری را كه حسب الامر در فریدن و سرحد قرب جوار بختیاری اقامت و محل زراعت دارند بدین اسلام دعوت فرمایند و از وفور ترحم و غمخواری كه چون دنیا محل حوادث و دار فتور است مبادا در هنگام وقوع حادثه و عدم استقامت ملك از الوار قرب جوار كه جور و اعتساف جبلی آن طایفه است بایشان كه مطیع الاسلام و اهل ذمه‌اند دست درازی واقع شده نساء و صبیان بذل اسر گرفتار آیند جمعی از آن طبقه دعوت همایون را بقدم اذعان تلقی نموده طوعا او كرها پذیرای فرمان شدند غرض اصلی آن بود كه در مواضعی كه ایشان مسكن گرفته‌اند معبدی كه ساخته‌اند بمسجد شهرت یافته آواز مؤذنی از آن برآید كه شعار مسلمانی ظهور یافته عاقبت حال ایشان بخیر و خوبی مقرون باشد سیادت پناه امیر ابو المعالی نطنزی مجلس نویس همایون را كه ابا عن جد از ملازمان قدیم این دودمان ولایت نشان است و از عهد صبی در ظل تربیت همایون شاهی نشو و نما یافته بشرف قرب و منزلت سرافراز و بكمال اعتماد و محرومیت از كفار ممتاز است بدین خدمت سعادت افزا مأمور گشته و او حسب الامر- الاعلی متوجه این امر خیر انجام گشته بمیانه آن جماعت رفت بعضی را توفیق رفیق گشته بالطوع و الرغبة هدایت یافته و جمعی كه ترك ملت مسیح باغوا و تحریك رهبانان و كشیشان بر ایشان دشوار بود و تغییر كیش نصاری مكروه خاطر ایشان مینمود باندك تهدیدی كه بقسیسان و رهبانان در ترك ممانعت نمودند از منع متصاعد گشته بجز انقیاد چاره نیافته باكراه قدم در دایره مسلمانی نهادند و اكثر نساء و صبیان در شوق و شعف آمده بر یكدیگر سبقت جسته زبان بكلمه توحید و ترك ملت نصاری و قبول دین مبین و شریعت بیضاء گویا میساختند.
سیادت پناه مشار الیه بیمن عاطفت شاهانه توفیق این سعادت عظمی یافته تا موازی پنجهزار نفس بحلیه اسلام متحلی گشته شعار مسلمانی ظاهر ساختند و هر گروهی كه بكلمه طیبه شهادتین زبان میگشودند كتب ایشان را از سواد انجیل و ما یكون من هذا لقبیل از دست كشیشان و قتیلان گرفته مقرر داشتند كه معلمان مسلمان ایشان را تعلیم قرآن و احكام شریعت مینموده باشند و همچنین كل نصارای ارمنی را كه نقل مازندران شده بود تكلیف مسلمانی كرده بدین اسلام دعوت فرمودند و مولانا محمد علی تبریزی بدین خدمت مأمور گشت اكثر آن طایفه دعوت پادشاه اسلام را پذیرفته از روی صدق و یقین و گروهی باكراه العلم عند اللّه زبان بكلمتین جاری ساخته در زمره اهل اسلام انتظام
ص: 961
یافتند امید كه حضرت رب الارباب مثوبات این امور خیر را عاجلا بروزگار فرخنده آثار همایون عاید گردانیده از عمر و دولت متمتع باشند.

ذكر عزیمت همایون اعلی بنا بر مصالح ملكی بجانب خراسان و وقایعی كه در خلال این حال روی داد

چون همواره تسخیر و تصرف ملك قندهار كه موروثی این سلسله است و چند سال بود كه از حوادث روزگار چنانچه در صحیفه وقایع قرن اول این كتاب در طی احوال میرزایان قندهار اولاد بهرام میرزا اشارتی بدان شده بتصرف فرمانروای ملك هندوستان درآمده مكنون خاطر انور بود و بنابر روابط دوستی و مصادقت و موالات كه فیما بین واقع بود متعرض نشده بمردمی آنطرف گذاشته بودند و موجب طعن اضداد و تشنیع هرزه درایان و بیهده گویان دوست و دشمن بود در سال گذشته بخان عالم ایلچی هندوستان صریحا اظهار این حكایت فرمودند.
در اینوقت از تقریر واردین و عرایض دولتخواهان كه در آن دیار بوضوح پیوست كه جمعی مفسدان خوشامدگو در خدمت حضرت پادشاه والا جاه محمد سلیم پادشاه مانع دادن قندهار شده و میشوند بر ذمت همت شاهانه و حمیت پادشاهانه لازم شد كه عنان عزیمت بجانب خراسان معطوف داشته بمیامن تأییدات [677] الهی هم مهم قندهار بر وجهی كه لایق طرفین باشد و قصوری در بنیان محبت و دوستی نشود صورت یابد و هم در ازاء بی‌آدابی و دست درازیها كه در آذربایجان و گرجستان مشاغل عظیمه پیش آمده همت والا بدفع اعادی مقصور بود از طایفه كم فرصت اوزبك بظهور آمده چند مرتبه بنوعی كه در سالهای گذشته بتحریر پیوسته لشكرها بتاخت خراسان فرستاده بودند بر وجه اتم تأدیب نموده گوشمالی بسزا داده شود بتخصیص در این سال كه اوزبكیه بلخ بدلالت و رهنمائی جمعی فتنه جویان مفسد و چند نفر از منافقین اویماق جمشیدی انتها ز فرصت نموده شبی علی الغفله بر سر قلعه بالا مرغاب آمده بطرز دزدان بقلعه راه یافته جمعی از قزلباشیه كه حارس و نگهبان قلعه بودند بقتل آورده كوتوال قلعه را كه از معتبران شاملو بود ببلخ بردند و قلعه را متصرف شدند و ببادغیس نیز آمده چند نفر از طایفه شاملو را اسیر و مقتول ساخته‌اند.
چون رستم محمد خان ولد ولی محمد خان در سرحد ما بین بلخ و خراسان اقامت نموده بمعاونت جنود قزلباش در كمین بلخست و در سال گذشته با دو سه هزار اوزبك كه بر سر او جمعند بتاخت اندخود و شبرغان رفته خرابی بسیار كرده بود درین سال در مقام انتقام درآمده لشكر عظیم بر سر رستم محمد خان بالكاء ادبه و شافلان فرستادند اگرچه رستم محمد خان از عزیمت ایشان آگاه گشته بهرات آمده و مردم ادبه و شافلان بقلعه‌های خود درآمدند.
اما اوزبكیه در آن دو الكاء خرابی بسیار كرده مراجعت نمودند و قرابقمه نامی از سرداران یرتاول اوزبك كه در سالهای گذشته بخراسان آمده شكست عظیم یافته از معركه بیرون رفته بود و درین چند سال بینام و نشان میزیست در اینسال بقصد آنكه در كمین بوده شاید رستم محمد خان را تواند بدست آورد بحوالی چقچران از اعمال غرجستان آمده قلعه بنا نموده در آن قلعه اقامت دارد لاجرم
ص: 962
بنا بر مقدماتی كه بتحریر پیوست سفر خراسان در ضمیر الهام پذیر تصمیم یافته حكم قضا جریان بصدور پیوست كه طوایف رفیعه قزلباش و ملازمان ركاب اشرف از اطراف و جوانب در حركت آمده بجانب خراسان نهضت نمایند.
در خلال اینحال ذات مقدس حضرت اعلی شاهی ظل اللهی از جاده اعتدال منحرف گشته چند روزی سقیم المزاج بودند اطبای مسیحادم بقانون حكماء بمعالجه و مداوا پرداخته ارباب اخلاص نذور و صدقات بارباب استحقاق و احتیاج رسانیده از بركات دعا گویان صادق العقیده كه هر صبح و شام بدان مواظبت نموده صحت ذات عدیم المثال را از درگاه ایزد متعال مسئلت مینمودند مرض روی بانحطاط آورده حكیم علی الاطلاق صحت عاجل كرامت كرد بنابر ضعف ایام نقاهت چند روزی توجه خراسان در عقده تعویق مانده مقرر گشت كه عیسی خان قورچی باشی سركرده قورچیان عظام و علیقلی خان دیوان بیگی باشی سركرده آقایان و ملازمان درگاه و منوچهر بیگ یوزباشی غلامان ولد قرچغای خان سپهسالار سركرده غلامان و تفنگچیان بوده بخراسان رفته در نیشابور قشلاق نمایند كه چون رایات جلال بیقضاء ربانی بدانصوب رسد بموكب همایون پیوندند فرمانبران حسب الفرمان عمل كرده امراء عظام و افواج قاهره فوج فوج از همه طرف روی توجه بخراسان آورده بر طبق فرمان جهانمطاع در ولایت نیشابور اقامت نموده منتظر وصول موكب ظفر قرین بودند شرح نهضت موكب نصرت نشان بجانب خراسان و وقایع آن سفر خیر اثر در طی حالات سال آینده بدستیاری توفیق حضرت باری نگاشته كلك سوانح نگار میگردد.

ذكر ایلچی فرستادن سلاطین اوزبك بدرگاه سلاطین پناه و استدعای مصالحه نمودن و برخی از احوالات اوزبكیه‌

چون آوازه نهضت همایون و لشكر قیامت اثر قزلباش بطرف خراسان در اطراف و اكناف سرحد و حدود ماوراء النهر شیوع یافته ولوله و آشوب در میانه اوزبكیه و جغتای انداخت سلاطین اوزبك از اعمال ناهنجار و جسارت و بی‌آدابیها كه از ایشان بظهور پیوسته بود نادم و پشیمان گشته در مقام اعتذار درآمدند و سلطنت شعار ندر محمد خان برادر امام قلیخان پادشاه ماوراء النهر برای خود یا بصلاح برادر علی ای التقدیر پاینده میرزا نام چوره آقاسی خود را كه بعرف اوزبكیه قورچی باشی است با مكتوب مرغوب ضراعت اسلوب مخلصانه [678] برسم رسالت بپایه سریر اعلی فرستاده بادی صداقت و الفت و آشنائی شده بود و والده‌اش كه از بنات مكرمه سادات عظام رضوی مشهد مقدس و همشیره اعیانیه میرزا ابوطالب ولد میرزا ابو القاسم است كه در زمان فرمانروائی عبداللّه خان و تسلط عبد المؤمن خان ولد او بر مشهد مقدس تلیم خان بر حسب تقدیر و اقتضای قضا بحباله خود درآورده بود عریضه اخلاص آئین بخدمت اشرف نوشته بعد از تذكر حقوق بندگی و دعاگوئی موروثی استدعاء نموده بود كه اگر قلم عفو بر تقصیرات فرزند ارجمندش كه بجهت كلفت و منازعه عمزاده‌اش رستم محمد خان وقوع یافته كشیده شود و در مقام عطوفت و مخلص نوازی باشند مدت العمر از جاده دوستی و اخلاص انحراف نمیشود و انواع تملقات نموده
ص: 963
پیشكشهای لایقه ارسال داشته بودند و آنچه از اقوال مترددین احوال ماوراء النهر و سلاطین اوزبكیه معلوم گشت آن بود كه امام قلیخان والی ماوراء النهر بدفع سلاطین قزاق كه بر تاشكند و آن حدود تسلط یافته دست تطاول با تجار ملك سمرقند دراز میكردند لشكر كشیده بود و میانه او و لشكر سلاطین- زادهای قزاق در آنطرف آب شاهرخیه كه بی‌احتیاطانه عبور نموده بوده حربی عظیم و نیروی قوی وقوع یافته شكست بجانب امام قلیخان افتاده تا موازی بیست هزار كس العهدة علی الراوی از سپاه ماوراء النهر چه در معركه بقتل آمده و چه در وقت انهزام از روی اضطرار خود را بآب انداخته لجه فنا گشته‌اند و امام قلیخان شكسته و بدحال ببخارا بازگشته و كس نزد برادرش ندر محمد خان ببلخ فرستاده اعلام نموده بود كه با لشكرهای آن حدود باو پیوسته دیگر باره متوجه محاربه لشكر قزاق شوند و ندر- محمد خان بواسطه قرب جوار رستم محمد خان و بیم تسلط او بر ولایت بلخ عذر خواسته از برادر نیز فی الجمله اندیشه‌مند و بد مظنه بود امام قلیخان ازین جواب متقاعد نگشته با معدودی بی‌تكلفانه به بلخ آمد و با برادر ملاقات نموده بعد از مشاورت و كنگاش یالنگتوش برادر را با فوجی از لشكریان بلخ و حصار آنحدود همراه كرد و امام قلیخان بخیال انتقام و جبر شكستی كه از لشكر قزاق یافته بود دیگر باره لشكری فراهم آورده بسركردگی یالنگتوش بهادر بسمرقند فرستاد و خود نیز متعاقب رفته كرت دیگر فیما بین محاربه عظیم بوقوع پیوست.
درین مرتبه نیز شكست بر لشكر بخارا و بلخ افتاده جمعی كثیر در معركه بقتل آمدند و یالنگتوش پریشان حال بازگشت و جناب ارشاد مآب هاشم خواجه پای در میدان مصالحه نهاده فیما- بین امام قلیخان و سلاطین قزاق خصوصا ترسون محمد خان بوساطت جناب ارشاد مآبی صلح گونه واقع و گرگ آشتی كردند و هر یك بمقر عز خود شتافتند.
القصه پاینده محمد میرزای مذكور در دولتخانه مباركه نقش جهان بوساطت مقربان درگاه بعد از ابلاغ رسالت و گذرانیدن تحف و هدایا كه از آن جمله چهل و پنج رأس اسب الشه حصاری و قرقرمی و بدخشی بود از جانب ندر محمد خان اظهار اخلاص و نیازمندی و صداقت و دوستی بیش از پیش نمود و چون مرد خردمند سخندان بود بلوازم امر رسالت كما ینبغی اقدام نموده مشمول الطاف و نوازش شاهانه گردید و جناب هدایتمآب عبد الرحیم خواجه نیز از جانب امام قلیخان تواضعات دوستانه نموده التماس كرد كه چون همیشه پدران ما میانه سلاطین عظام و طوایف انام باعث ائتلاف و التیام بوده آتش فتن و فتور بزلال مواعظ و نصایح تسكین داده واسطه صلح و صلاح كه موجب آسودگی خلق الله است میشده‌اند و اكنون بر حسب اتفاق و تقدیرات آسمانی چنین واقع شد كه این خیرخواه سعادت ملازمت اشرف دریافت و چون بنابر عارضه بیماری و توقفات ضروری هنگام سفر مكه معظمه و موعد ادراك سعادت حج بیت الله الحرام گذشته بخاطر میرسد كه بماوراء- النهر بازگشته هر گاه اراده ازلی متعلق بآن شده باشد و بخت مساعدت نموده توفیق رفیق گردد بمقتضای- الامور مرهونة باوقاتها این اراده وقت دیگر از قوت بفعل آید و آنچه از اوصاف حمیده و اخلاص پسندیده حضرت اعلی مسموع شده بود یكی در هزار بعین الیقین مشاهده میشود كه رحمة للعالمین و جز ترفیه حال عباد الله امری از اطوار آن حضرت بظهور نمی‌پیوندد.
توقع آنستكه چون ندر محمد خان بادی الفت و دوستداری گشته اظهار اخلاص و صداقت نموده و مینماید حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بمقتضای مضی مامضی از اعمال سابقه اوزبكیه اغماض فرموده چون امام قلیخان نیز از كرده نادم و پشیمانست قلم عفو بر جراید اعمال هر دو برادر كشیده
ص: 964
در مقام رأفت و عاطفت باشند و این محب خیرخواه متعهد میگردد [679] كه فیما بین قواعد مصالحه و دوستی را بر وجهی استحكام دهد كه بعد الیوم عجزه و زیر دستان طرفین مرفه و آسوده حال بوده بدعای دوام دولت ابد قرین اشتغال نمایند و درین نهضت فقرا و ضعفا ماوراء النهر حسب الاستدعای این دعاگوی خیر اندیش از آسیب لشكر قیامت اثر قزلباش در امان بوده موجب حصول نیكنامی این دولتخواه گردد چه پیداست كه نتیجه خصومت و نزاع سلاطین جز ریختن خونهای خلایق و نهب و اسر مسلمانان و پایمال گشتن عجزه و زیردستان نیست چون ادراك سعادت حج بیت الله الحرام دست نداد بیمن مرحمت شاهی توفیق این مدعا یافته از مثوبات بیحد و انتها و عافیت و آسودگی خلق الله كه حج اكبر است بهره‌ور بوده باشد.
حضرت اعلی بلفظ گهربار فرمودند كه از آن طبقه خود درین چند سال كه ما را در آذربایجان و گرجستان مشاغل عظیمه پیش آمده بود فرصت یافته انواع دست درازی و بی‌اندامی بظهور آمده تدارك آن بر رقبه غیرت و حمیت شاهانه لازم بل واجب است و حالا سفر خیر اثر خراسان بجهات مختلفه در خاطر تصمیم یافته و چون ندر محمد خان ایلچی فرستاده اظهار اخلاص و صداقت نموده در مقام اعتذار و تدارك مافات است بنابر رأفت جبلی كه نسبت باحباء و دوستان مركوز خاطر صدق آئین و مراعات جانب سیده عفیفه والده‌اش كه از منسوبات اشراف و اهالی این دیار است شایسته آنست كه ما نیز ایلچی فرستاده با دوستان در مقام اتحاد و دوستی باشیم.
هر گاه امام قلیخان نیز در مقام مؤالات و دوستی باشد چه بهتر ازین كه مسلمانان در زمان دولت همایون و عهد سلطنت ابد مقرون بفراغت و عافیت باشند انشاء اللّه تعالی در خراسان بدانچه وقت اقتضا نماید و موجب ترفیه احوال خلایق و لایق دولت و حفظ ناموس سلطنت باشد بظهور آید.
الحاصل پاینده میرزا را مورد الطاف شاهانه گردانیده محمد صالح بیك وزیر سابق شیروان را برسالت بلخ تعیین فرموده بندر محمد خان و والده‌اش مكاتیب دوستانه و اشفاق خسروانه در قلم آورده همراه پاینده میرزا روانه فرمودند و جناب هدایتمآب عبدالرحیم خواجه نیز كه عزم بازگشتن جزم كرده بود مورد توجهات پادشاهانه و مشمول انعام و احسان و تفضلات خدیوانه گردیده مسرور و شادمان روانه گردید.
بعد از رفتن ایشان رایات نصرت آیات بتاریخ سیم شهر ربیع الثانی از اصفهان بجانب خراسان در حركت آمده از راه بیابانك و طبس گیلكی روانه شدند شرح حالات آن سفر خیر اثر و رفتن و آمدن محمد صالح بیك و سوانح آن ایام انشاء اللّه تعالی در سال آینده مرقوم كلك بیان میگردد.
از سوانح آمدن حبش خان است كه از جانب نظامشاه والی احمد انكر ولایت هند دكن و ملك عنبر سپهدار كه مؤسس مرتب امور دولت آن سلسله و ناظم مهام سلطنت نظامشاهیه است برسم رسالت بدرگاه خلایق پناه وی از امراء آن سلسله و حبشی زاده است مرد سنجیده معقول سخندان و از دوستداران خاندان ولایت و كرامت و از مسائل علمی آگاه و باشعار فارسی ربط تمام داشت در مازندران بهشت نشان سعادت بساط بوسی دریافته از جانب نظامشاه عرض اخلاص و صداقت موروثی نموده پیشكشهای لایق گذرانید و در هنگام توجه صفاهان رخصت زیارت روضه مقدس حضرت امام ثامن ضامن علیه التحیة و الثناء حاصل نموده متوجه مشهد مقدس معلی گردید و بعد از استسعاد بدان
ص: 965
سعادت عظمی بازگشته باصفهان آمده در سفر خیر اثر خراسان و قندهار كه در ذیل مرقوم میگردد ملازم ركاب اشرف بود