گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
ذكر فتوحاتی كه قبل از وصول موكب همایون اعلی به نیروی اقبال سمت وقوع یافت‌




دلایل فتح و علامات ظفر كه در بدایت این سفر مبارك میمون روی نمود اول بدست درآمدن قلعه محمد لك است كه از سنجق بیگیان تابع بغداد بود شرح آن بر سبیل اجمال آنكه محمد مذكور از طایفه لك آباد باطله احشامات قلمرو همایون بود و در ایام فتور جمعی بیدولتان بر سر خود جمع كرده بقطع طریق و نهب و غارت اقدام مینمود و از خوف امراء قزلباش در حدود زهاب از اعمال در تنك قلعه قایم كرده بعضی محال تابعه بغداد را نیز متصرف شده اظهار دولتخواهی رومیان مینمود و از جانب پاشایان بغداد مرتبه سنجقی یافت و پیوسته متعرض خلق اللّه میشد.
در این سال محمد مذكور فوت شده پسر و برادر او در قلعه اقامت داشتند و از نهضت موكب مقدس خبر یافته كس نزد امراء عظام فرستاده اظهار شاهی سیونی كردند و امراء جهانگیر بیك قوم قاسم سلطان ایمانلو را با موازی پانصد نفر از غازیان بدانجا فرستادند كه اگر پسر و برادر محمد لك در قول خود صادق باشند قلعه را متصرف شده ایشان را باستقبال موكب همایون برند و جهانگیر بیك و غازیان بپای قلعه رسیدند.
پسر و برادر محمد مذكور در اول حال بحیله و تذویر اظهار اطاعت و انقیاد نمودند و در هنگام فرصت علی الغفله ببهانه آنكه بخدمت اشرف میرویم با جمعی كه از قزلباش متوهم بودند از قلعه بیرون آمده راه كركویه و شهر زور پیش گرفتند جهانگیر بیك واقف گشته جمعی از غازیانرا بتعاقب فرستاد بهر كس دست یافتند از پای درآوردند قریب بشصت هفتاد نفر بقتل آمده بقیه السیف در كمال اضطرار احمال و اثقال ریخته بیرون رفتند و غازیان سالما غانما [705] عود نمود و قلعه بتصرف اولیاء دولت قاهره درآمد و حقیقت حال بعرض عاكفان سده جلال رسیده چون عبور رایات اقبال از آنجا واقع شد قلعه را بجهانگیر بیك سپردند.

گفتار در محاربه امراء عظام با گروه لئام بغداد و ظفر یافتن بتأئید آفریننده بلاد و عباد

تبیین این مقال آنكه در روزی كه عیسی خان قورچی باشی و زینل بیك توشمال باشی بظاهر بغداد رسیده نزول نمودند و بكرسو باشی در مقام قلعه داری درآمده ابواب جنك و جدال گشود روز
ص: 1001
دیگر صفی خان و امراء رفیق او را كه پیشتر آمده بودند مقرر داشتند كه از دجله عبور نموده بطرف بغداد كهنه رفته در آن سرزمینها رحل اقامت اندازند كه آمد شد رومیه از جسر بآن طرف انقطاع یابد و امراء عظام یك دو سفینه بدست آورده در برابر روضه مقدسه كاظمین حسب الفرموده اراده عبور داشتند كه بكرسو باشی و اهل قلعه از عزیمت عبور لشكر اطلاع یافته موازی یكهزار نفر از جوانان كارآمدنی بسركردگی حمزه آقای برادر بكر و عمر كدخدا وكیل و حریر آقا كه از عظماء و معتبران آن طایفه بودند آن طرف فرستادند كه قزلباش را از عبور مانع آیند هنوز زیاده از یكصد نفر مرد و شصت هفتاد رأس اسب با امراء نگذشته بودند كه سپاه مخالف نمایان شد و صف قتال آراستند.
امراء عظام از وفور غیرت و مردانگی و نیروی اقبال همایون قبل از آنكه كمیت و كیفیت لشكر قزلباش بر مخالفان معلوم گردد بر صف سپاه ایشان تاخته معركه رزم گرم گردید و در همان حمله دلیرانه اول مخالفان شكست یافته راه هزیمت پیش گرفتند و سرداران آن فوج هر سه گرفتار شد عمر كدخدا را سهیل بیك نام سفره چی حسینخان حاكم لرستان گرفته بود و نفر دیگر معلوم مسود اوراق نشد.
بالجمله غازیان هزیمتیانرا تا سر جسر تعاقب نموده تا موازی سیصد نفر بقتل درآوردند و شكستی فاحش بآن طبقه راه یافته دلاوران سپاه منصور بفتح و ظفر اختصاص یافتند.
درین معركه از صفی قلیخان و حسین خان و سایر امراء مردانگیها صدور یافته هر یك از ایشان بنفسه مباشر حرب گشته هفت نفر هشت نفر را نیزه رسانیده بطعن سنان از اسب درانداخته بودند و در بدایت حال اولیاء دولت را چنین فتحی كه كارنامه فتوحات شجعان روزگار است روی داد اگر خرد پروران خرده بین و دوربینان عالم یقین بدیده تأمل و تعمق نگرند شكست یافتن یكهزار نفر از شجعان قوم از شصت هفتاد نفر سپاه بیسامان و یراق كه مستعد جنك نبوده‌اند جز عنایت الهی و نیروی اقبال همایون شاهی نتواند بود.
مجملا شرح این فتح مبین بعرض اقدس رسیده امراء نامدار مورد تحسین و آفرین گشتند و از این دستبرد دلیرانه مجددا دلیری و دلاوری جنود قزلباش در میانه آن گروه بیعاقبت شیوع یافته سر بقلعه فرو بردند اما بنوعی از باده پندار و غرور سرمست و بیشعور بودند كه از اینگونه وقایع كه در نظر دوربینان مراتب دانش موجب مزید بینائی و آگاه دلان را ازدیاد آگهی تواند بود اصلا از خواب غفلت بیدار نشده باستحكام بروج و باره میپرداختند و خود را آماده فنا میساختند.

دیگری از سوانح اقبال قتل و استیصال گروهی از اشرار است كه بطمع مال باستقبال طبقه تجار رفته بودند

جمعی از سوداگران و ارباب تجارت از طرف حلب بجانب عراق عرب میآمده‌اند چون بحدود دار السلام رسیده‌اند بكرسو باشی از آمدن ایشان اطلاع یافته بطمع مال فوجی از جنود بغداد را باستقبال قافله فرستاده كه با اموال و اسباب زودتر بقلعه رسانند كه مبادا بدست جنود قزلباش درآید
ص: 1002
و آن گروه قافله را دریافته رقم تملك بر كل بضاعت آن بیچارگان كشیدند و اهل قافله سرگشته و حیران دست از مال و جان شسته چشم بر لطیفه غیبی داشتند كه صورتی روی نماید كه اگر مال برود بجان امان یابند و بصد اندوه گرفتار آن گروه بودند.
چون بحدود دار السلام رسیدند از آمدن سپاه قزلباش بآندیار اطلاع یافته پوشیده و پنهان قاصدی فرستادند كه اگر ورود قزلباش صورت وقوع داشته باشد گرفتاری و بیچارگی قافله را بسردار لشكر عرض نماید و چون قاصد رسید امراء عظام كه از دجله عبور نموده بودند فوجی از غازیان را باستقبال آن گروه فرستادند و ایشان را در صحرائی دریافته بغدادیانرا شكاری‌وار در میان گرفتند و تمامت اهل عدوان طعمه شمشیر غازیان گردیده ما یعرف ایشان نصیب غازیان [706] شد و حیرت زدگان قافله از آن بلیه نجات یافته بمحامد الطاف ربانی و شكر مواهب یزدانی قیام نمودند و در حینی كه ساحت دار السلام مضرب خیام خسرو گردون اخیام شده بود همگی مردم قافله مذكور سالما غانما باردوی كیهان پوی آمده در ضمان امان پروردگار جهان و سایه معدلت تو- شیروان زمان آسوده حال گشتند.

گفتار در نزول رایات ظفر فرجام در ارض مقدس دار السلام و محاصره قلعه و فتح و تسخیر آن بعون الطاف ملك علام‌

چون اراده ازلی بآن تعلق گرفته بود كه مملكت عراق عرب كه از تسلط خودسران اوباش از استقامت افتاده محل فتن و فتور گشته بود بزیور معدلت و انصاف آراسته مهبط امن و امان كرد و اسباب آن بدستیاری كاركنان قضا و كارفرمایان قدر سرانجام مییافت و اینجا نكته‌ایست بس دقیق كه چون جور و تعدی بكرسو باشی و اتباع او در آن ملك از حد اعتدال تجاوز نموده بود و از درگاه منتقم جبار مكافات ظلمه و استخلاص عجزه و ملهوفان از جور و تعدی اهل طغیان و عدوان بمنسوبان حضرت اعلی حواله شده بود و اگر بكرسو باشی بوعده وفا نموده اطاعت و انقیاد بظهور میآورد بالضروره از دست پیمانی باز آن ملك را باو میبایست گذاشت همانا حضرت مقلب القلوب بحكمت بالغه دلهای آن طایفه را كه زنگار گرفته ظلم و عدوان بود و شایستگی آن نداشت كه بصیقل حسن عهد و پیمان انجلاء پذیرد بجانب خلاف مایل و راغب ساخت كه با كمال مدارا و نهایت مواسا و چندین آثار تلطف و تفقد كه از جانب اشرف نسبت بدیشان بظهور پیوست در سلك مخالفت راسخ بوده از آن عدول نورزیدند تا مكافات عمل یافته رسید بایشان آنچه رسید.
القصه موكب ظفر قرین همایون بعد از فرستادن قورچی باشی و زینل بیگ از راه زهاب در تنگ حوالی قلعه محمد لك متوجه شده در غره شهر ربیع الاول بظاهر بغداد رسیده در حوالی مزار ابو حنیفه نزول نموده شادروان عظمت و اقبال افراختند و رفع حجت را یك مرتبه دیگر كس نزد بكرسو باشی و امراء و عظماء قلعه فرستاده باطاعت و انقیاد و ایفاء وعده دلالت فرموده تا سه روز مهلت دادند كه در كار خود فكری بصواب اندیشیده طریق امن و سلامت اختیار نمایند و اگر تا سه روز آثار انقیاد
ص: 1003
بظهور نیاورند آماده جنك و جدال بوده بعد از آنكه بتوفیق حضرت ذو الجلال قلعه بقهر و غلبه مفتوح گردد توقع عفو و امان نداشته باشند.
آن گروه بیعاقبت سر بچنبر اطاعت درنیاورده شروع در توپ انداختن كردند و فرستاده همایون را نزد خود راه نداده تهدید قتل دادند بعد از سه روز عساكر نصرت شعار بمحاصره شهر و قلعه مأمور گشته بر دور آن حصار استوار محیط گردیدند و بلوازم اسباب قلعه گشائی مشغول شدند.
در خلال اینحال بمسامع جلال رسید كه حسن پاشا حاكم موصل باستغاثه بكرسو باشی و فرموده حافظ احمد پاشا با موازی پانصد نفر از ابطال رجال بكومك قلعه بغداد میآید و ذخیره فراوان همراه دارد كه بقلعه رساند فوجی از افواج قاهره و تفنگچیان ركاب اشرف بسركردگی معتمد الخاقانی زمان بیك ناظر بیوتات بر سر ایشان تعیین شدند و مبارزان قلعه گشا از همه طرف مورجلها و سیبه‌ها ترتیب داده در تضمین محصوران سعی موفور و كوشش غیر محصور بظهور میآوردند بتخصیص جانب غربی شهر طرف نارین قلعه كه درویش محمد بیك ولد بكرسو باشی محافظت مینمود و بحسن اهتمام قورچی- باشی و قورچیان عظام مفوض گردیده بود سیبه‌ها پیش آورده در اندك روزی بپای بروج رسانیده شروع در حفر زیر برج و باره كردند و در عرض بیست روز كار چنان بر محصوران تنك شد كه جمعی از حارسان نارین قلعه بتخصیص درویش محمد مذكور چاره بجز استیمان نیافته فریاد الامان برآوردند و در شب بیست و یكم فوجی از قورچیان عظام حسب الفرمان قورچی باشی از طرف نارین قلعه هجوم نموده از دریچه كه در جانب سیبه قورچی باشی بود دلیرانه بالا رفته داخل نارین قلعه شدند و در آنشب تا موازی سیصد نفر بالا رفته بالاخره قورچی باشی نیز داخل شد و در نارین قلعه كره‌نای كشیده صدای فتح و غلغله ظفر در شهر افتاد و دلیران قلعه گیر از نارین قلعه روی بشهر آوردند.
بكرسو باشی و عظماء قوم [707] كه در شهر اقامت داشتند از صدای رعد آوای كره‌نا و ولوله و آشوب مبارزان قلعه گشا خبردار گشته اندكی از خواب غفلت بیدار شدند و چون نارین قلعه از دست رفته جنود قزلباش داخل شهر شده بودند ترك سعی و ستیز بیفایده كرده درویش محمد مذكور و یك یك از آقایان و عظماء قوم در كمال ندامت و خجالت نزد قورچی باشی آمده از خوف جان در سایه مروت شاهانه پناه میجستند.
القصه در روز یكشنبه بیست و سیم شهر ربیع الاول قلعه گردون اساس دار السلام كه چندین سال بود كه از تصرف منسوبان این دودمان بیرون رفته كمند همت هیچیك از پادشاهان سلسله صفویه بر كنگره آن حصن حصین نرسیده بود بقوت قاهره یزدانی و نیروی دولت و اقبال حضرت اعلی خاقانی مسخر اولیای دولت روز افزون بتصرف درآمد امیدواری بكرم بلا انتهای حضرت باری عز اسمه آنست كه تا انقراض زمان در ید اقتدار منسوبان این خاندان صفوی بنیان باقی و پایدار مانده دست تطاول و تعدی ارباب خلاف بر دامن خاكریزش مرساد حضرت واهب العطایا ذات اقدس همایون را بمقتضای نیت درست و حسن اعتقاد تا ظهور قائم آل محمد صلی اللّه علیه و آله توفیق خدمت روضات مطهرات آن ارض مقدس معلی كرامت كناد.
القصه بعد از فتح قلعه درویش محمد ولد بكر و عبد الرحمن چلبی و چند نفری كه از روی اخلاص پیش آمده بودند از بحر غضب قیامت لهب بساحل نجات افتاده مورد بخشایش و الطاف شاهانه گشتند از حال دیگران تجسس نموده هر كدام شیعه مذهب بودند با آنكه خلاف و عناد بظهور آورده با جنود قاهره جنك و جدال مینمودند و حجت بر ایشان تمام شده بجهات مختلفه مستحق انواع عقوبات
ص: 1004
شده بودند بیمن تشییع و ولای اهلبیت طیبین و طاهرین بجان و مال امان یافته بقیه ظلمه و اهل عدوان بجزای اعمال ناصواب رسیدند و رعایا و عجزه در سایه معدلت آرام گرفته ساحت دار السلام مهبط امن و امان گردید گرسنگان شهر و قلعه كه چشم بر خوشه پروین دوخته جز قرص ماه و آفتاب نشانی از نان نمییافتند.
فی الجمله از بلیه جوع و قطع و غلا رهائی یافته چندین هزار نفس از نساء و صبیان و درویشان و محتاجان بینوا جوعان گویان روی بمعسكر همایون آورده اهل اردو تفقد حال ایشان مینمودند و از پرتو ورود موكب اعلی و نزول اردوی معلی و سعی در معاش سكنه آن ملك پدید آمده عسر و تنگی بیسرو فراخی تبدیل یافت باعتقاد راقم حروف جزو اعظم حكمت بالغه یزدانی و ارتكاب این سفر كه در حین تفأل بسم اللّه الرحمن الرحیم چنانچه مذكور شد بفال برآمد خلاصی آن دیار از بلیه عظیمه قحط و غلا بود كه بمیمنت ورود رایات منصوره وقوع یافت در روز جمعه بیست و هشتم ماه مذكور در مسجد جامع قدیم كه در زمان مستنصر باللّه خلیفه عباسی تعمیر یافته بوده و اسم او در كتابه درگاه مرقوم و منقوش است خطبه دوازده امام علیه السلام بنام نامی فرخنده فرجام همایون خوانده شده فراز منابر كه چندین سال ازین میمنت عاری و عاطل بود بعد حمد الهی و درود رسالت پناهی بذكر مناقب و مفاخر اثنی عشر علیهم صلوات الله الملك الاكبر زیب و آرایش یافت ایالت آن ولایت بصفی قلیخان كه حاكم همدان و امیر الامراء آن سرحد بود تفویض یافته علاوه الكاء سابق گردید و یك ماه بجهت نظم و نسق مهمات آن ولایت توقف واقع شده همواره بسعادت زیارت مراقد متبركه كاظمین فایز گشته خدمه و مستحقین و عموم سكنه و مجاورین آن روضه خلد آئین را بصلات و صدقات نوازش فرمودند و بفرشهای ملون و صندوق پوشهای مزین و غیرها زینت افزودند و بعد از انجام ضروریه بغداد روی توجه بخاكپای نجف اشرف آورده در یك منزلی آستان ملایك آشیان سلطان سریر ولایت شاهنشاه كشور خلافت و امامت امام المشارق و المغارب اسد الله الغالب امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام با جهان جهان شوق و عالم عالم اخلاص پیاده قدم در راه نهاده در كمال ذوق و وفور شوق طی مسافت نموده بشرف خاكبوسی آن عتبه علیه مشرف گشتند و تا ده روز در آن سده سنیه بمراسم دعا و زیارت اقدام نموده بخدمت جاروب كشی آن روضه بهشت آسا مشغولی داشتند و بنظم و نسق آن سركار فیض آثار قیام نموده نهر آبی كه پادشاه غفران پناه جد اعلی همایون ابو البقا شاه اسمعیل نور الله مرقده حفر نموده از شط فرات آب بخطه نجف برده بودند و بتصاریف زمان و استیلای مخالفان انباشته گشته بود احیاء فرموده كل عساكر ظفر نشان بدان خدمت مأمور شدند و آب را تا مسجد كوفه كه بروی زمین جریان مییافت جاری ساختند و زبان حال دولتخواهان سلسله علیه بدین مقال گویا بود:
بیت
دشمن آتش پرست باد پیما را بگوخاك بر سر كن كه آب رفته باز آید بجو [708] و چون از زمین كوفه تا ارض مقدس نجف زمین ارتفاع كلی دارد قرارداد خاطر انور آنست كه انشاء الله تعالی از كوفه بطریق قنات چاه‌ها حفر نموده آب را از روضه مقدس گذرانیده بدریای نجف سر دهند و در آن خطه شریفه بركه‌ها و پایابها بجهت آب برداشتن ترتیب دهنه كه بزینه پایه رفته آب بردارند و من بعد سكنه و مجاورین آنجا كه بآب تلخ و شور چاه قناعت میكردند
ص: 1005
از تلخكامی خلاصی یابند رجاء واثق است كه از درگاه حضرت واهب العطایا توفیق این خدمت یافته مكنون خاطر فیاض كه مثمر سعادت دارین است با حسن وجوه بظهور پیوندد و در ازاء این امر شگرف مدلول كریمه و سقیهم ربهم شرابا طهورا از دست ساقی كوثر شیرین كام و بهره‌ور گردند.
القصه در مدت ده روز ایام اقامت نجف شبانروز در نهایت خضوع و غایت خشوع جبهه اخلاص بدان خاك پاك سوده جمیع خدمه و مجاورین روضه مقدسه و كل مستحقین و عورات و ضعفا خطه نجف را علی قدر مراتبهم بادرارات و نذور و تصدقات نوازش فرموده و از آنجا احرام حریم ارض مقدس كربلا حایر مطهر حضرت شاه شهید اثالث ائمة الهدی خامس آل عبا بسته متوجه طواف آن روضه ملائك مطاف شدند.
چون سال بآخر رسیده بعضی از وقایع كه درین یورش عالی اتفاق افتاده تحریر نیافته بود بعد از تسوید آن وقایع باقی احوال این سفر میمنت اثر در طی قضایای سال دیگر مرقوم قلم سوانح نگار میگردد انشاء الله.

ذكر آمدن لشكر موصل بكومك بغداد و رفتن فوجی از افواج قاهره بر سر آن طایفه و استقبال ایشان بتقدیر ملك منان‌

در فوق بتحریر پیوست كه كور حسن پاشاء حاكم موصل با موازی پانصد نفر پیاده و سوار و ذخیره بسیار بكومك و معاونت قلعه بغداد میآمد و فوجی از جنود اقبال بسركردگی زمان بیك ناظر بر سر آن جماعت تعیین شده بود و حسن پاشا چند مرحله طی نموده در اثنای طریق از ورود موكب مقدس همایون اعلی و آمدن جنود قزلباش بر سر راه او خبر یافت.
چون ادبار بآن طبقه روی آورده رشته حیات اكثر آن قوم بتیغ تقدیر انقطاع یافته بودند تدبیر بازگشتن كه در آن وقت چاره كار منحصر در آن بود بخاطر نیاورده از عجب و غروری كه داشتند كهنه رباطی را كه در آن راه بود تأمین تصور نموده بآن حصار بی‌استوار درآمدند و كس بموصل فرستاده از عشایر و اكراد و قبایل تابعه موصل مدد و كومك جلب نموده و از اینطرف سپاه ظفر پناه بپای حصار رسیده آن بخت برگشتگان تبه روزگار را مركزوار در میان گرفتند زمان- بیك ناظر كه سركرده غازیان ظفر شعار بود كس معتمد نزد حسن پاشا و علماء آن طایفه فرستاد ایشان را بترك مخالفت و حصار داری و ادراك ملازمت درگاه شاهی دلالت نموده از وخامت عاقبت و شئامت جنگ و جدال تخویف نمود.
حسن پاشا و آن گروه بیعاقبت عافیت و صلاح اندیشی را یكسو نهاده جنگ و جدال اختیار كرده و چند روزی حصار داری و صیانت احوال خود كرده منتظر ورود مدد و كومك موصل بودند و از اینطرف جنود قاهره در تضییق محصوران كوشیده و بین الجانبین صفیر تیر و تفنك آمد شد مینمود تا آنكه خبر فتح و تسخیر قلعه دار السلام بآن گروه بی‌سرانجام رسیده از رسیدن مدد و كومك نیز كه انتظار میبردند مأیوس شدند. تاریخ عالم‌آرای عباسی ج‌3 1006 ذكر آمدن لشكر موصل بكومك بغداد و رفتن فوجی از افواج قاهره بر سر آن طایفه و استقبال ایشان بتقدیر ملك منان ..... ص : 1005
ص: 1006
حسن پاشا بیچاره گشته زیاده از آن قدرت مدافعه و حصار داری نیافت عاقبت مغلوب جنود قزلباش گشته غازیان بحصار مستولی شدند و پاشا و اكثر سپاهیان كه بدست درآمدند عرصه تیغ فنا گشته متملكات و ما یعرف ایشان با ذخیره كه بقلعه میآوردند غنیمت سپاه ظفر شعار گردید و زمان بیك و رفقا مظفر و منصور باردوی گردون شكوه بازگشته بسعادت بساط بوس نائل و خدمات ایشان مستحسن افتاد.

ذكر فرستادن قرچغای خان سپهسالار ایران بتسخیر موصل و كركوك و توابع و سوانح آن سفر خیر اثر بامداد و تقدیر خالق نوع بشر

[709] بعد از فتح و تسخیر قلعه بغداد و قتل حسن پاشا در بغداد اختلال عظیم بحال مردم موصل و كركوك و شهر زور راه یافته از خوف و بیم سپاه قزلباش تفرقه و پراكندگی در میانه ایشان افتاد اكثر سپاهیان عافیت طلب سلامت جو سرخود گرفته بهر طرف رفتن آغاز نهاده رعایاء بیچاره در كمال قلق و اضطراب روز می‌گذرانیدند و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بمحض صیانت احوال عجزه و زیر دستان قرچغای خان سپهسالار ایران را با فوجی از افواج قاهره و طبقات لشكر فیروزی اثر از امراء و قورچیان و غلامان و تفنگچیان و غیر ذلك بجانب موصل و تسخیر آن ولایت فرستادند خان احمد خان اردلانرا نیز بالكاء كركویه و شهر زور كه بالكاء اردلان اقربست ارسال داشتند سپاهیان قلعه كركویه تاب توقف نیاورده بطرف دیار بكر شتافتند و قلعه بتصرف خان احمد خان و عشایر اردلان درآمده رعایا را مستمال گردانیده بضبط الكاء و صیانت و نگهداری رعایا قیام نمودند.
اما گروهی از بی‌عاقبتان تبه روزگار به بسیاری ذخیره و یراق قلعه داری فریب خورده در قلعه موصل توقف نموده و بلوازم اسباب قلعه داری پرداختند و با عساكر ظفر شعار كه بآن دیار رفته بودند جنك و جدال آغاز نهادند.
جناب سپهسالاری قاسم سلطان ایمانلوی افشار را با فوجی از افواج قاهره بمحاصره قلعه موصل مأمور گردانیده خود با بقیه سپاه تا حدود دیار بكر رفته ساحت آن ولایت را بجاروب نهب و غارت رفته با غنایم موفور بازگشته بر سر قلعه آمد محصوران كه در تنگنای محاصره بودند عجز و اضطرار خود را دریافته از مخالفت و اراده قلعه داری نادم و پشیمان بودند و از این طرف غازیان قزلباش سیبها پیش برده كار بر محصوران تنك ساختند و قلعه مشرف بر فتح و تسخیر شده بود كه سپهسالار رسیده جنود اقبال بیشتر از پیشتر در تسخیر قلعه مجد و ساعی گشته از اطراف و جوانب هجوم كردند محصوران فریاد الامان برآورده اظهار ایلی و انقیاد كه در آنوقت حكم یأس داشت كردند.
اما غازیان بقهر و غلبه بر قلعه مستولی گشته جمعی را كه بجنك پیش آمده بودند بتیغ قهر گذرانیده بعضی از ابطال رجال كه در اجل ایشان تأخیری بودبجان امان یافتند و اموال و اسباب ایشان غنیمت غازیان شده قرچغای خان سپهسالار مظفر و منصور از آن دیار عود نموده در حینی كه
ص: 1007
حضرت اعلی خاقانی ظل سبحانی كرة بعد اولی بقصد زیارت وفقه ماه مبارك رجب و دریافت آن فرخنده مطلب متوجه نجف اشرف و كربلای معلی بودند سعادت بساط بوسی فایز گشته با گروهی از جنود مسعود كه بدان خدمت مأمور گشته سعادت زیارت در نیافته بودند در ركاب نصرت انتساب همایون بدان صوب شتافته بدان مقصد اعلی فائز گشتند و قاسم بیك ایمانلو برتبه بلند خانی سرافراز گشته و ایالت موصل باو اختصاص یافت و پوزباشیان عظام و قورچیان ظفر فرجام افشار عموما بكومك و بمعاونت او مأمور گشته روانه آن صوب شدند و قاسم خان قلعه موصل را استحكام داده بمحافظت و محارست قلعه و دارائی الكاء قیام دارد.
ابوالقاسم سلطان ولد پیر غیب خان استاجلو برتبه امارت و لقب سلطانی سرافراز گشته الكاء جوازر و متعلقات آن بدو تفویض یافت.

ذكر رفتن امیر كونه خان حسب الفرمان فرمانده زمان بر سر قلعه آخسقه و فتح قلعه و تفویض ایالت آن ولایت بسلیم خان شمسالدینلو

درین سال امیر كونه خان قاجار بیگلربیگی چخور سعد بتسخیر آخسقه مأمور گشته با فوجی از امراء و عساكر فیروزی نشان بدان صوب شتافت در وقایع پیشین سابقه مرقوم كلك بیان گردیده كه آخسقه از اعمال گرجستان مسق است از گرجستانات ثلاثه كه در حین مصالحه شاه جنت مكان علیین آشیان و پادشاه مرحوم سلطان سلیمان خواندگار روم باین طرف تعلق گرفته داخل سنور قزلباش بود والی آنجا متابعت و خراج گزاری این دودمان اقدس مینمود و بعد از سنوح واقعه شاه جنت مكان بنوعی كه در قضایای آن ایام رقم تسطیر یافته بتصرف رومیه درآمده و یك دو مرتبه كه میانه حضرت اعلی خاقانی و سلاطین روم صلحگونه واقع شد در دادن ولایت مسق مضایقه نموده در كشاكش جانبین بود درین سال كه تسخیر ملك بغداد اتفاق افتاد حكم معلی بنفاذ پیوست كه امیر گونه خان با بعضی امراء و عساكر بدان صوب نهضت نموده قلعه آخسقه و توابع آنرا بتصرف درآورند [710] و خان مذكور حسب الحكم شاهی لشكر بدان صوب كشید میانه افواج قاهره و رومیان و گرجیان مكررا محاربات بوقوع پیوست و فتح و ظفر قرین حال منتسبان دولت روزافزون گشته بحسن سعی و تدابیر خان شجاعت شعار قلعه آخسقه كه معظم قلاع مسق و درین عهد حاكم نشین حكام رومیه بود بتصرف اولیاء دولت قاهره درآمد و از درگاه معلی ایالت آن ولایت بسلیم خان شمسالدینلو كه حاكم لوری بود تفویض یافت و امیر كونه خان و امراء و عساكر ظفر نشان قلعه را به او سپرده هر یك بمقر عز خود شتافتند و سلیم خان با موازی یكهزار نفر از تفنگچیان ركاب اشرف كه بمحارست قلعه و معاونت او مامور بودند و غازیان شمسالدینلو قشون الدینلو داخل قلعه شده بضبط و ربط قلعه مذكور و سایر قلاع تابعه آنجا و نظام و نسق الكاء قیام و اقدام دارند.

[مشاهیر متوفی‌ها در این سال]

اشاره

مشاهیر متوفی‌ها كه درین سال عالم فانی را بدرود كرده و در مضاجع بخاك غنودند:

شیخ لطف الله میسی‌

عرب جبل عاملی كه از افاضل دهر و فقهای عصر بوده شمه از احوالش در صحیفه اول این دفتر در طی احوال علما و مشایخ زمان شاه جنت مكان رقمزده كلك بیان
ص: 1008
گشته در اوایل این سال قبل از سفر دار السلام بغداد كه هنود رایات جلال در ییلاقات فیروز كوه بود در اصفهان مریض گشته بعالم بقا پیوست پیشنمازی مسجدی كه در مقابل درگاه دولتخانه مباركه نقش جهان احداث كرده معمار همت والاست باو تفویض بود و او در حریم مسجد منزل گزیده هنوز بافاده علوم دینیه و تنقیح مسائل یقینیه و پیش نمازی مسجد قیام داشت قولش در مسائل دینیه معتبر و موثق بود در حین تحریر تاریخ وفاتش چنین بخاطر رسید.
قطعه
شیخ لطف الله رفت از دار دهررخت بربست از جهان نیمدار
عزم عقبی كرد از دنیای دون‌شد جنانش مأمن و دار الفرار
سال تاریخش همی جستم ز عقل‌گفت با من نكته‌ای آن پیر كار
چون دولا از نام او ساقط كنی‌سال تاریخ وفاتش زان شمار شیخ جعفر نام پسر بزرگترش بسیار صاحب حال و متورع بمصداق الولد سرابیه كه در مراتب علمی از پدر در پیش است بازماندگانش بامضاء وظایف و ادارات مقرر گشته منظور انظار شفقت شاهانه‌اند.

محراب خان قاجار

كه حاكم مرو شاهیجان بود در اوایل این سال او را در مرو بیماری عارض گشته دست اطبا از معالجه او و مداوا قاصر آمده داعی حق را لبیك اجابت گفت نعش او را بمشهد مقدس معلی برده در روضه رضویه مدفون ساختند.
مشار الیه در آغاز جوانی و اوان جلوس همیون شاهی ظل اللهی از قراباغ بعراق آمده در سلك ملازمان درگاه انتظام یافت در اول حال منصب دواتداری باو تعلق گرفته بحسن خدمت و آداب- دانی از زمره مقربان بساط عزت گشت و در ایام تسلط اوزبكیه چون آثار كاردانی و لیاقت مردانگی از صورة حالش ظاهر و نمایان بود منصب دواتداری ببرادرش لطیفخان بیك تفویض یافته او را برتبه امارت ترقی كرده و ایالت ولایت طبس و گیلكی باو تفویض گردید و چند سال آن سرحد را از شر اشرار اوزبكیه نیكو محافظت نموده در میانه اوزبكیه هر چند سال بایالت ولایتی از ولایات خراسان معزز و ممتاز میگردید.
در حینی كه حاكم مشهد مقدس مقلی بود و بكتش خان استاجلو حاكم مرو فوت شد محرابخان بایالت مرو برقرار شد در ایام حكومت مرو میانه او و جنود اوزبك محاربات عظیمه بوقوع پیوسته در آن سرحد كارنامه‌ها ازو بظهور پیوست و تا حین حیات منظور نظر و ملحوظ خاطر مرحمت گستر همایون بود.
بعد از فوت او ایالت بعاشور خان چگنی تفویض یافت.

خواجه علی اكبر مستوفی اصفهان‌

در مازندران بهشت نشان بیمار شده در ییلاق كلاره دشت كه بیماری در میانه اهل اردو شیوع داشت اوراق دفتر حیات را درنوردیده بروحانیان دفترخانه ملكوت اتصال یافت.
وی از مشایخ موضع اندامان ماربین اصفهان بود كه خود را از احفاد عالم ربانی شیخ- ذوالفنون مصری میشمارند بسیار مرد صادق القول سلیم النفس متدین بود در اول حال بنابر ظهور
ص: 1009
راستی و درایت ضابط نویس دفترخانه همیون شد.
بعد از فوت آقا ابو الفتح اصفهانی كه مستوفی خاصه بود خواجه مزبور بدان منصب سر- افرازی یافته چند سال من حیث الاستقلال بدان مهم پرداخته همواره منظور نظر عاطفت میبود مهم مذكور بآقای حسین نامی از اهل صفاهان كه محرر آن دفتر بود رجوع شد او را نیز در همان چند روز سر رشته حیاتش بمقراض اجل منقطع گردیده در سر كوچه خاك منزل گزید منصب استیفاء خاصه بمیرزا باقر كه صاحب توجیه دیوان اعلی بود مفوض گشت.

عفت قباب جان آقا خانم‌

صبیه مراد بیك بایندر تركمان كه زوجه مرحوم علی- قلی خان شاملو نواده دورمش خان بود در اوان كودكی [711] حضرت اعلی كه علیقلی خان بدار السلطنه هرات رفته برتبه لله‌گی و اتالیقی آن حضرت سزاوار بود عفت قباب مشار الیها از آن تاریخ الی یومنا هذا متكفل خدمت آن نوباوه بوستان سلطنت بوده از سایر پرستاران حریم عزت بدوام خدمت ممتاز و برتبه بلند ننه‌گی یعنی مادری سرافراز و كدبانوی محرم محترم و محل وثوق و اعتماد خاص بود.
در این سال هنگام بیرون آمدن از قشلاق مازندران رحل اقامت بر راحله فنا بسته سفر آخرت اختیار نمود حضرت اعلی نظر بدوام خدمت آنمرحوم نعش او را بكربلای معلی نقل فرموده و در آن ارض مقدس مدفون گردید.

میر ابو المعالی نطنزی‌

وزیر غلامان و مجلس نویس همایون در وقت توجه نجف اشرف در ركاب همایون شاهی بود چون بحلی رسید بی‌آنكه عارضه بیماری داشته باشد آخر روزی وقت كوچ بحمام رفته بعد از استحمام بیورت خود آمده لحظه استراحت اختیار نمود ملازمان اسباب كوچ سرانجام داده وقت سواری خواستند او را بیدار كنند سفر آخرت اختیار نموده بود ملازمان بمظنه سكته قصد كردند مفید نیفتاد و چند قطره خون بیش نیامد نعش او را بكربلای معلی رسانیدند در مدفنی كه چند روزه جهت خود ترتیب داده بود مدفون ساختند و نواب اعلی از قضیه فوت چنان چاكر قدیم الخدمه صادق العقیده متأسف گشته نظر بدوام خدمت آن سلسله مهم او بمیرزا محمد رضا پسر بزرگ او كه باستعداد قابلیت كسبی از پدر در پیش بود تفویض فرمودند.
وی از سادات برزرود نطنز بود كه خود را از اولاد و احفاد زبدة السالكین سید جمال الدین اصفهانی میدانند و سید جمال الدین از خدمه مقبول الخدمه حضرت سلطان الاولیاء و برهان الاتقیاء شیخ صفی الدین اسحق قدس سره بود و از زمره مریدان و معتقدان بمزید اخلاص و نیكو خدمتی ممتاز و آن حضرت را نظر توجه تام به سید بزرگوار بوده چنانچه در هنگام رحلت بنابر وصیت شیخ او بغسل و تدفین آن حضرت اقدام نمود و الحق مشار الیه نیز سید سلیم النفس متواضع نیكو اخلاق بود و از زمان صبی الی یومنا هذا در ملازمت آن حضرت نشو و نما یافته بمساعی جمیله و حسن خدمات مرضیه از مراتب پدران برتری یافته از جمله مقربان و محرمان سرایر سلطنت بود.
جمعی دیگر كه از ملازمان ركاب سعادت انتساب در سفر خیر اثر عراق عرب بودند رحلت نمودند از جمله:

میر جمال الدین كاشی‌

كه از جمله فضلاء دهر و متقیان روزگار بود در سال گذشته امر پیشنمازی مسجد مبارك جامع جدید عباسی اصفهان باو مفوض گردیده بود درین سفر خیر
ص: 1010
اثر ملازم موكب معلی بود و بعد از فتح در مسجد مرقد مقدسه كاظمین و مسجد جامع بغداد و نجف اشرف خطبه اثنی عشر بنام نامی همایون او خواند در كربلای معلی بیماری یافته در همانجا برحمت ایزدی پیوسته سعادت مدفنیت آن ارض مقدس یافت.

حكیم نور الدین علی طهرانی‌

مشهور بحكیم خیراتی بقصد زیارت عتبات عالیات رفیق موكب همایون بود او نیز در كربلا بیمار شده بسعادت مدفنیت آن ارض مقدس كه مهین آرزوی محبان اهل بیت است فایز گردید.

میرزا عنایت الله اصفهانی‌

نواده خواجه نعمة الله مالمیری كه سالها وزیر مهر بود در این سال وزیر دار العباده گشته درین سفر خیر اثر همراه بود در بغداد بعد از مراجعت كربلا و نجف مریض گشته بعالم عقبی شتافت و نعش او را بكربلا برده در حایر مقدس مدفون گشت. اكنون وقت آنست كه اشهب عنبرین خامه در مضمار وقایع سال نو بتك و دو درآمده تتمه احوال خیر مآل یورش بغداد نگاشته كلك سوانح نگار گردد.
ص: 1011

وقایع سنه مباركه سیچقان ئیل تركی مطابق سنه ثلث و ثلثین و الف كه سال هشتم قرن دویم جلوس همایون عباسی است‌

اشاره

باز طلیعه لشكر بهار معركه آرای عرصه روزگار گشته در روز چهارشنبه سلخ ماه جمادی- الثانیه دو ساعت و چهل و هشت دقیعه از روز گذشته نیر اعظم فیض بخش عالم مربی نتایج بحر و كان زبده عساكر آخشیجان قدم بر بساط جهان آرائی نهاده گلشن سرای حمل را از فر قدوم همایونی نزهت و تازگی بخشید.
نوعروسان چمن كه از دم سردی دی افسردگی یافته در حجله نقاب مختفی بودند با هزاران نغمه سرائی جلوه نمائی آغاز نهادند از كیفیت بهار و سرسبزی كوه و دشت لاله همراز پیاله گشت.
لراقمه
گشت چمن رشك بهشت برین‌دل چمن آرا و چمن دلنشین
[712] سرو بخوبی علم افراخته‌جان و جهان تازه و تر ساخته
لاله رخان چمن خرمی‌چهره فروزان ز می بیغمی شهریار جوان بخت كامكار در ارض مقدس كربلای معلی نوروز جهان افروز را دریافته بمباركی و فرخندگی در روضه معطر منور حضرت سید الشهداء خامس آل عبا بشرف زیارت طواف آن نوباوه بوستان اصطفاء و ارتضاء قرة العین بتول عذراء و مراقد منوره مطهره لب تشنگان بادیه كوكب و بلا مشرف گشته گلشن اخلاص و حسن اعتقاد خود را بزلال كوثر مثال دریافت سعادت زیارت آن تشنه لبان وادی شهادت خضرت و طراوت جاوید افزوده و ضروریات مشاهد مقدسه را از صندوق پوشهای دیبا و زربفت و فرشهای ملون زرتاری و غیر ذلك سرانجام فرموده جمیع خدمه روضات مقدسه و صلحاء و اتقیابل كافه سكنه و مستحقین آن خطه طیبه را ذكورا و اناثا بانعامات و تصدقات مسرور و شادكام گردانیدند و از علوی شوق و حسن اعتقاد و آرزوی خاكبوسی ارض مقدس نجف اشرف یكمرتبه دیگر از كربلای معلی بقصد زیارت روضه متبركه شاهسوار عرصه امامت و خلافت بدان سده سدره منزلت توجه فرموده كرة بعد اولی بدان سعادت عظمی فایز گشته بكربلا عود نمودند و از زمره صوفی زادگان صادق الاخلاص سارو سلطان بیگدلی برادر مقرب الخاقانی زینل بیك توشمال باشی را بنا بر وفور كاردانی و درایت و رعیت پروری شایسته امور تولیت و خدمتكاری روضات مقدسات ائمه كرام علیهم السلام یافته تولیت آستانهای متبركه و حكومت
ص: 1012
بلده شریفه حله را باو تفویض فرموده موازی پانصد كس از طوایف عقیدت گزین قزلباش قورچی نجف كرده قورچی باشیگری قورچیان مذكور را نیز ارزانی داشتند و تمامی داد و ستد و ضبط و ربط و نظام و و نسق زراعات سركارات مذكور را برأی صایب او منوط و مربوط گردانیدند.
بعد از فراغ خاطر از امور ضروریه آنجا عنان عزیمت بصوب دار السلام معطوف داشته دیگر- باره بسعادت زیارت مراقد متبركه كاظمین علیهم التحیة استسعاد یافته صندوق پوشهای زرتاری دیبا و فرشهای زیبا سرانجام دادند و چون ماه جمادی الثانیه از عشر ثانی گذشته ماه مبارك رجب كه ایام وقفه روضه مقدسه حضرت سید الشهداء ابیعبد الله الحسین علیه السلام است نزدیك رسیده بود و احادیث صحیحه در باب زیارت ایام وقفه رجب مشهد معطر و مرقد منور آن حضرت و مثوبات عظیمه كه بر آن مترتب است از حضرت عالیات ائمه كرام علیهم السلام وارد است حضرت اعلی بعد از اطلاع بر شرافت آن ایام ادراك آن سعادت عظمی و دریافت این عطیه كبری را از صفای طویت و خلوص اعتقاد غنیمت دانسته و اردوی اعظم را در بغداد گذاشته با معدودی از ملتزمان ركاب اقدس و هر كس ذوق ادراك این منزلت علیا داشت جربده و سبای العود ثم العود گویان و راه صدق پویان بدان اماكن مشرفه بازگشته بتوفیق زیارت ایام و لیالی متبركه وقفه مذكور موفق گردیدند و بعد از حصول این مقصد اقصی و وصول این مطلب علیا بصوب دار السلام عود نموده چند روز ببقیه امور ضروریه بغداد پرداختند و ندای كوچ در دادند روی توجه بصوب خطه مباركه سر من رای كه بین الجمهور بسامره اشتهار دارد آورده در كمال مكنت و نیاز بسعادت زیارت آستانه رفیعه عسكریین و مقام حضرت صاحب الزمان و خلیفة الرحمن قائم آل محمد صلی الله علیه و آله كه بلا شبهه و ریب مهبط فیض و رحمت یزدان و محل اجابت و استجابت دعاء مستمندان و نیازمندانست فایز گردیده كل سكنه آنمكان متبرك را از مذكر و مؤنث حتی اطفال و كودكان شیرخواره بشماره در- آورده و هر یك را نصیبی و قسمتی دادند از غرائب حالات در آنست از عورات حامله عورتی وضع حمل نموده صباح پدرش آمده دعوی نصیب و قسمت او میكرد بدستور سائر كودكان رضیع حصه و نصیب او را گرفت و از آنجا عنان فیروزی عیان بصوب مراجعت انعطاف داده چند روز در طاق و سطان رحل اقامت انداخته بسان عساكر ظفر نشان پرداختند و غازیان را رخصت انصراف بمساكن و اوطان دادند و موكب نصرت نشان بجانب دار السلطنه اصفهان در حركت آمده بتاریخ روز پنجشنبه هفدهم شهر رمضان در مقر سلطنت و مستقر خلافت نزول اجلال فرمودند.
از وقایع متنوعه و سوانح ایام اقامت اصفهان فرستادن آقا محمد مستوفی غلامانست برسم رسالت بجانب هندوستان چون فیمابین حضرت اعلی شاهی ظل اللهی و حضرت پادشاهی والا جاه شاه سلیم فرمانفرمای آن ملك اساس محبت و دوستی و طریقه اخوت و یكتادلی بنا بر رابطه قدیمه كه میانه این دو خانواده رفیعه مسلوك بوده بتازگی استحكام پذیرفته از طرفین حقایق حالات و سوانح امور دو دولت بیكدیگر انهاء و اعلام [713] مینمودند.
در این سال كه فتح دار السلام بوقوع پیوست لازم بود كه حقیقت بآن حضرت اعلام شود لهذا مكتوب محبت طراز محتوی بر استمرار مراسم الفت و برادری و استقرار مراتب صداقت و یكدلی مرقوم كلك نكته پرداز گردانیده حقیقت ارتكاب این سفر خیر اثر و فتح دار السلام در طی نامه نامی و صحیفه گرامی انهاء و اخبار فرمودند و تحف و هدایاء نفایس این دیار و حصه و الوس برادرانه غنایم بغداد بر وجه لایق ارسال داشتند.
دیگری از سوانح تفویض ایالت ولایت عربستان حویزه است بسید محمد خان ولد سید مبارك
ص: 1013
تبیین اینمقال آنكه قبل از این بتحریر پیوست كه سید منصور برادر سید مبارك را تربیت فرموده بایالت آن ولایت نصب فرمودند و او بدآنجا رفته قبایل و عشایر عرب اطاعت فرمان قضا جریان كرده حكومت او را پذیرفتند و او در امر ریاست و حكومت مستقل گردید و در آغاز یورش بغداد حكم همایون بنفاذ پیوست كه با عساكر آنجا متوجه عراق عرب گشته در آن سفر خیر اثر در ركاب سعادت انتساب بوده مصدر خدمات پسندیده گردد و مومی الیه توفیق این خدمت درنیافت و در نیامدن خود بعذرهای نامقبول تمسك جست بلكه باعلان كلمه عصیان مبادرت نموده بلكه با جمعی كه او را باطاعت و انقیاد دلالت مینمودند خصوصا شیخ عبد الله نعمان منازعه آغاز نهاد و این معنی موجب غبار مبارك خاطر مبارك گشته بعد از مراجعت آن سفر سید محمد ولد سید مبارك مذكور را مورد تربیت گردانیده بلقب ارجمند خانی و ایالت آن ولایت معزز و سربلند گردانیدند و شیخ عبدالله لقمانرا مصحوب او گردانیده بعربستان فرستادند و امام قلیخان بیگلربیگی فارس بكومك و امداد او مأمور گشت و چون سید محمد خان بحویزه رسید سید منصور با متابعان خود در قلعه درآمده در مقام خلاف شد امام قلیخان نیز بحسب فرمان متوجه گشته قلعه را محاصره نمود چون كار بر او تنگ كردند خود را از قلعه بیرون انداخته راه فرار پیموده سید محمد خان بقلعه درآمد سید منصور بجماعت آل فضول متوسل گشته بمیانه ایشان رفت و در آنجا قلعه قایم كرده در آنجا میباشد و تا حال تحریر كه مطابق سنه ثلاث و ثلثین و الف است در آن قلعه بسر میبرد و عنقریب جزای كافر نعمتی خواهد یافت.
دیگری از وقایع متنوعه تفویض وزارت دیوان اعلی است بسلطان العلمائی خلیفه سلطان ولد میر رفیع الدین محمد صدر ولد مرحوم میر شجاع الدین محمود كه از سادات عظیم القدر صفاهان مشهور بسادات خلفاء و از احفاد كرام میر بزرگ والی مازندران‌اند و شمه از احوال میر شجاع الدین محمود مذكور و فضل و كمال او در صحیفه اول در طی اسامی شریفه سادات و علماء زمان شاه جنت مكان رقم نگارش یافته و اكنون میر رفیع الدین محمد مزبور بعالی رتبه صدارت سرافرازی دارد و خلف ارجمندش بزیور فضل و كمال آراسته و بمحاسن اخلاق و سلامت نفس پیراسته در مراتب علوم ترقی فاحش نموده حاوی فروع و اصول و جامع معقول و منقول است و بعز مصاهرت حضرت اعلی سرافرازی دارد.
درین سال سلمان خان ولد شاه علی میرزا را كه وزیر دیوان اعلی باشد اجل حتمی طبیعی دریافت حضرت اعلی بعد از امعان نظر بحال ارباب استعداد و شایستگان این منصب عالی مومی الیه را كه بجوهر ذاتی و اهلیت و استعدادات حسبی و نسبی بین الافاخم والاعالی شرف امتیاز داشت سزاوار تكفل این امر عظیم القدر دانسته پایه قدر و منزلت او بتفویض این منصب ارجمند بلندی یافته بلكه این منصب ارجمند از وجود گرامی آن معدن فضل و افضال بدزوه بلند نامی رسید ارباب استعداد تواریخ مرغوبه در اینباب در سلك نظم درآوردند از آنجمله:
«زیبنده افسر وزارت» از الهامات غیبی است. «وزیر شاه شد سلطان داماد» نیز تاریخ این منصب عالی است كه فرزندی محمد صالح برادرزاده این مسود اوراق در سلك نظم كشیده و هم در این سال قرار یافت كه خواجه محمد معصوم كه ناظر دفتر خانه همایون و مستوفی بقایا بود و در احكام داد و ستدی كه از دفتر بقایا شود بجای مستوفیان ممالك نمودند و مستوفیان عظام بقایاء ممالك را در آخر سال بیرون نوشته باو سپارند.
ص: 1014

ذكر وقایع روم كه چون موقوف علیه مقصد است از ایراد آن چاره نیست‌

قبل ازین سمت گزارش یافت كه در روم طایفه ینكچری بر سلطان عثمان ابن سلطان احمد پادشاه خود شوریده او را بدست آورده در حصار موسوم به یدی قله استنبول حبس كرده سلطان مصطفی مخلوع عم او را پادشاه كردند و بالاخره از بیم فتنه اوباش و مظنه استخلاص خاطر بر قتل سلطان [714] عثمان قرار داده او را از میان برداشتند و سلطان مصطفی كرة بعد اولی بر سریر سلطنت عثمانی قرار گرفت و چون این اخبار در بلاد روم منتشر گردید محمد پاشای بیگلربیگی ارز الروم كه بین الجمهور ابازه پاشا مشهور است بمخاصمت طایفه ینكچری هر كس را در هر جا بدست آورد بیمحابا بقتلش پرداخته رقم تملك بر متملكاتش كشید و شیوه جلالیان پیش گرفته جمعی از لوندات بیسر و پا بر سر خود جمع كرده ولایات قریبه ارزنة الروم را كه حالا ارز روم مینمامند بخودسر تصرف نمود و بعزیمت آنكه باستنبول رفته سلطانمراد برادر سلطان عثمان را بر تخت سلطنت نشاند و از طایفه ینكچری انتقام كشد با فوجی كثیر تا اسكودار كه حوالی استنبول است رفت و در همه جا نهب و غارت كرده بر احدی از طایفه ینكچری ابقاء نمیكرد آنچه بافواه مسموع شده العلم عند الله تا دو هزار نفر ینكچری را بتیغ انتقام گذرانید و اموال بینهایت بدست آورده بطایفه لوندات میداد عظماء و ریش سفیدان و دولتخواهان سلسله آل عثمان بر خلاف متوقع انكار اعمال او كرده او را ازین فضولی منع كردند و این حركت ناهنجار او را موحب تخریب دولت دانسته در صدد دفع درآمدند و از او موافقت عظماء و اعیان درگاه عالی مأیوس گشته بارزروم مراجعت نمود و درین شگرف نامه اقبال اندراج یافته كه سلطان مصطفی بشورش طبع و خبط دماغ موسوم بود و بدین جهت مخلوع گشته سلطنت بسلطان عثمان قرار گرفته بود.
گویند درین اوقات كه دیگر باره بسلطنت رسید شورش دماغ او طغیان كرده اعمال خارج از دایره عقل و حركات نامناسب از او صدور مییافت بدینجهت رأی عظماء و ریش سفیدان سلسله آل عثمان از بیم تزلزل و بی‌انتظامی امور دولت بدان قرار گرفت كه او را از تصدی امر سلطنت معاف داشته سلطانمراد برادر سلطان عثمان را كه كودك خردسال بود بر تخت سلطنت نشانند ینكچری از بیم بازخواست قضیه سلطان عثمان راضی بسلطنت او نمیشدند والده سلطان مراد با عظمای آن طبقه تملق و فروتنی بسیار كرد و معتبران طبقات لشكر را برانگیخت كه با طایفه ینكچری عهد و پیمان بمیان آورند كه من بعد اصلا از مقوله واقعه سلطان عثمان حرفی بر زبان نیاورند و از بازخواست آن درگذرند و طایفه ینكچری همان اقتداری كه بر طبق قانون همیشه داشته‌اند بدستور داشته باشند.
بعد از انعقاد عهد و پیمان و استرضای خاطر آن طبقه و صلاح اندیشی خیرخواهان و استفسار از مفتیان سلطان مراد را جلوس فرموده سلطان مصطفی دیگر باره مخلوع گشت در خلال این احوال دار السلام بغداد و در آمدن آن ملك فتنه قزلباش چنانچه بتحریر پیوست بپایه سریر عثمانی رسید.
جمعی كه در اینوقت صاحب اختیار امور دولت گشته متكفل نظام مهام سلطنت بودند مغرورانه در مقام استرداد آن ملك درآمده بعد از مشاوره گفتگو حافظ احمد پاشا را كه بین الاقران بمزید كیاست و كاردانی انصاف دارد و از كما هی حالات بغداد خبیر و آگاه است و بیگلربیگی دیار بكر بود وزیر اعظم
ص: 1015
و سردار كرده انتظام امور سرحد قزلباش را برأی و صوابدید او منوط و مربوط گردانیدند و ینكچری- آقاسی سابق چون در فتور سلطان عثمان بقتل آمده بود دیگری را ینكچری آقاسی كرده با عموم ینكچریان متقبل شدند كه بسرحد آمده ابازه پاشا را كه بقتل عام ینكچریان دلیری كرده و عصیان و طغیان ازو بظهور میرسد دفع نموده كمر بتسخیر ملك بغداد بندند و عموم سپاه استنبول كه قاپو قلی مینامند بتدارك سفر مشغول گشته با خزانه و توپخانه و اسباب یورش بغداد روانه دیار بكر شدند كه بحافظ احمد پاشا پیوسته بامور مرجوعه قیام نمایند و حافظ احمد پاشا چون نوید وزارت اعظم و سرداری یافت احكام مؤكده باحضار پاشایان و عساكر تمامت دیار روم از مصر و شام و حلب و اروم ایلی و اناطولی و غیر ذلك فرستاد و ایالت ولایت دیار بكر را بمراد پاشا نامی تفویض نمود.
در آن سال در دیار بكر قشلاق نمودند كه در سال آینده متوجه مهام سرحد گردند شرح لشكر- كشی سردار مذكور بعراق عرب و بازگشتن بی‌نیل مقصود بصد تشویش و تعب در وقایع سال آینده مرقوم قلم مشكبار میگردد انشاء الله تعالی.

شرح آمدن ایلچیان بدرگاه سدره مثال و بعضی از سوانح این سال‌

چون بعد از معاودت یورش بغداد چند گاه دار السلطنه اصفهان از فر قدوم موكب نصرت نشان رشك روضه رضوان بود و اوقات فرخنده [715] ساعات بعدل پیرائی و انجاح مطالب ارباب حاجات و عشرت و شادكامی گذران بود ذات مبارك اشرف را بقدر عارضه روی داده در اندك روزی بصحت گرائید و از مقر سلطنت عزیمت قشلاق مازندران بهشت نشان فرموده بعد از طی مراحل و مراتب سیر و شكار ساحت دار الملك فرحاباد و عرصه نزهت بخش قصبه اشرف كه قطعه از آن است از میمنت قدوم مسرت لزوم عطرسائی و نزاهت فزائی آغاز نهاد ایلچیان خجسته پیام از هر طرف بپایه سریر سعادت فرحام آمده بعد از ادراك عتبه بوسی و عز مجالست مجلس بهشت آئین و ادای رسالت و سفارت مشمول انعام و اكرام رخصت انصراف یافته روانه دیار خود گردیدند.
از جمله سفراء و ایلچیان ندر میرزاباشی اوزبك ایلچی بلخ است كه از جانب ندر محمد خان والی آنجا بدار السلطنه اصفهان آمد چون جواد خوش خرام موكب اقبال بجانب مازندران در حركت آمده بود حاكم و وزیر و اهالی اصفهانی بمراسم استقبال قیام نموده باعزاز و احترام در عمارت سروستان باغ خلدآسای نقش جهان فرود آوردند و روزی چند كه در دار السلطنه اصفهان اقامت داشت كما ینبغی بلوازم میزبانی پرداختند.
بعد از آنكه فی الجمله از رنج راه آسودگی یافت متوجه مازندران بهشت نشان گشته در خطه طیبه اشرف بسعادت كورنش و عز بساط بوسی فایز گردیده و صحیفة الاخلاص صداقت آئین كه آورده بود با هدایای آن دیار بنظر اقدس درآورد و تا دو ماه در ملازمت اشرف بود و همواره بانواع نوازش و الطاف شاهانه سرافرازی داشت بعد از دو ماه رخصت انصراف یافته با مكتوب عنایت اسلوب شاهی روانه گشت.
دیگری خواجه حاجی نام ایلچی فرخنده پیام شاهزاده جوان بخت كامكار سعادت فرجام
ص: 1016
شاهزاده خرم ابن پادشاه والا جاه گردون بارگاه حضرت شاه سلیم فرمانروائی ممالك هندوستانست كه در قصبه شریفه اشرف آمده تقبل بساط جلالت مناط سرافراز گشته مكتوبی محتوی بر حسن ارادت و اخلاص و شرح منازعه كه با فساد مفسدان میانه او و منسوبان والد عالیشأن روی داده بود بنظر انور در- آورد و در آن مخالصت نامه نامی شكایت بسیار از بی‌توجهی و بی‌التفاتی پدر بزرگوار بغایتی كه لشكر بر سر او فرستاده بوده نموده بود حضرت اعلی خواجه حاجی مذكور را بنوازشات شاهانه سرافراز فرموده تا نوروز جهان افروز در پایه سریر اعلی بود بعد از نوروز فیروز اجازت معاودت یافت و جواب نامه بر وجه مرغوب پدر فرزندانه مرقوم گشته در آن مفاوضت سامی نصایح مشفقانه درج فرموده اعلام نمودند كه چون اطاعت والدین بفرمان واجب الاذعان آفریدگار زمین و زمان بر ابنا و فرزندان فرض و متحتم است لایق بحال آن فرزند سعادتمند آنكه رضاجوی خاطر شریف پدر بزرگوار بوده آن حضرت را بوفور خدمتكاری در غایت حسن ادب بر سر رضا آورد و از اموری كه مكروه طبع شریف آن حضرت باشد اجتناب لازم داند كه هر آینه این معنی فی نفس الامر موجب خشنودی خالق و پسندیده خلایق و سرمایه عزت و اعتبار و برخورداری آن فرزند سعادتیار خواهد بود و با خصماء و ارباب عرض مدارائی كرده بتفقد و دلجوئی افسر گرانمایه جهتمندی بخشد و ایلچی مذكور را باصطناعات خسروانه نواخته مقضی المرام با تنسوقات لایقه روانه فرمودند.
دیگری ایلچی شاهین گرایخان پادشاهزاده تاتار است كه چنانچه سبق ذكر یافته از حوادث روزگار و عناد جانی بیگ گرای عمزاده‌اش كه بتقویت رومیان بسلطنت قوم تاتار رسیده با او معاودات میورزیدند التجاء بسایه چتر اقبال همایون آورده مدتی در ركاب سعادت انتساب معزز و كامیاب عزت بود دربند شیروان محل اقامتش قرار یافته در كمین سلطنت موروثی بود و حضرت اعلی همت والا بر حصول این مطلب گماشته معاونت و معاضدت صوری و معنوی بظهور میآوردند.
در این سال بمعاونت جنود غیبی و هر گونه وسایل كه در مشیت الهی مقحم و در لوح محفوظ مرقوم و مثبت بوده سلطنت قوم تاتار و فرمانروائی مملكت آن دودمان بمحمد گرایخان برادر بزرگتر او قرار یافته عظماء قوم بسلطنت او و ولیعهدی برادرش شاهین گرایخان كه باصطلاح تاتاران قلغای مینامند اتفاق نموده او را طلب داشته و او از خدمت اشرف استمداد همت كرده روانه ولایت خود گردید و بر حسب دلخواه كامروا گشته اعیان آن طایفه همگی سلطنت محمد گرای و ولیعهدی شاهین گرای را پذیرفتند از تقریر ایلچی مذكور و واردین آن صوب چنین معلوم گشت كه از جانب خواندگار روم نقود وافره و تحف و هدایای فاخره آورده اركان دولت عثمانی او را باطاعت و انقیاد سلسله آل عثمان و مخاصمت جنود قزلباش دلالت كرده بودند و او از وفور اخلاص و حسن ارادت دست رد بر سینه مطلب ایشان نهاده خود را از هواخواهان صادق العقیده حضرت اعلی میشمرد چنانچه نقش نگینش كه بر ضمن مكتوب صداقت اسلوب شاهی مهر زده بود غلام شاه عباس شاهین گرای بود و [716] با پاشایان روم كه بمعاونت جانی بیگ گرای بر سر او تعیین یافته بودند در كفه محاربات نموده غالب آمده بود حقایق حال و انتظام احوال خود را كه بنیروی اقبال و توجهات ظاهری و باطنی آن حضرت و میمنت توسل مخلصانه او بدین دودمان والا وقوع یافته بود بعرض اقدس رسانیده شكر- الطاف و اعطاف شاهانه كه درین چند سال شامل حال او بود باحسن وجوه و ابلغ بیان ادا نموده بود و حضرت اعلی از وفور توجه و غایت اشفاق ایلچی او را مشمول نوازشات شاهانه گردانیده رخصت انصراف ارزانی داشتند و مكتوب عنایت اسلوب در قلم آورده در باب حسن سلوك و مدارا با دوست
ص: 1017
و دشمن نصایح ارجمند و ارشاد مرشدانه درج فرموده با خلع فاخره و هدایا و تنسوقات وافره ارسال داشتند.
دیگری ایلچی محمد پاشا ابازه است سید عزیزی بود موسوم و معروف بامیر افندی و رومیان عموما سادات را بنابر تعظیم امیر افندی مینامند باعث ایلچی فرستادن او آنكه چون بیگلربیگی ارز روم بود بنابر قرب جوار و مصلحت دنیا دارانه با امیر كونه خان بیگلربیگی چخور سعد طرح الفت و آشنائی انداخته با او طریقه مدارا مسلوك میداشت.
بعد از واقعه سلطان عثمان و طغیان او بجهت بازخواست آن واقعه و مأیوس گشتن از موافقت عظمای رومیه چنانچه بتحریر پیوست بنابر احتیاط و صلاح حال خود بوسیله امیر كونه خان اظهار توسل باین دولت ارجمند نموده ایلچی مذكور را كه از معتمدان او بود بپایه سریر سلطنت مصیر فرستاده خود را از زمره هواخواهان و منسوبان درگاه شاهی شمرد هر چند از سخنان ابازه رایحه صدق و اخلاصی بمشام حضرت اعلی نرسید و غرض اصلی او از اظهار عقیدت و اخلاص جز این نبود كه اگر رومیه در ازاء اعمالی كه ازو صدود یافت با او در مقام مخاصمه باشند و او را واقعه پیش آید مأمنی و گریزگاهی داشته باشد.
اما بر مراعات سلسله ظاهر همچنانچه شیوه رضیه و اخلاق مرضیه آن حضرت است كه رعایت جانب بیگانگان زیاده از آشنایان مرعی میدارند امیر افندی را منظور نظر الطاف گردانیده منشور عاطفت بخطاب ارجمند خانی باسم ابازه در قلم آورده مستمال عنایت شاهی گردانند و به تنسوقات و هدایای شاهانه نوازش فرموده نوروز بیك نام قورچی استاجلو را در مرافقت امیر افندی نزد او فرستادند و ابازه در بدایت حال بورود آن منشور اقبال افتخار نموده مقدم قورچی را باعزاز و احترام تلقی نمود بالاخره دو بینی و آثار مكر و حیله از او ظاهر شدن گرفت و نسبت بمنسوبان درگاه اعمال حیله اندود بظهور آورد چنانچه در ذیل این اوراق مرقوم كلك بیان میگردد:
هست آئین دو بینی ز هوس‌قبله عشق یكی باشد و بس

وقایع متنوعه كه در این سال بظهور پیوست‌

چون اخبار روم و سرداری حافظ احمد پاشا و اجتماع لشكر در دیار بكر بنوعی كه مذكور شد از انهای منهیان و جواسیس بمسامع عز و جلال رسید بمظنه آنكه مبادا لشكر بطرف آذربایجان كشند حزم و احتیاط مقتضی آن گشت كه محل عبور لشكر روم را از ذخیره و ما یحتاج عاری سازند و آمد شد رومیه بطرف آذربایجان از دو راه واقع میشود یكی راه ارز روم و دیگری راه وان چون ارز روم از عصیان و طغیان ابازه پاشا محل فتن و فتور است و از دیار بكر براه وان آمدن مناسبت بیشتر داشت از مقربان بساط عزت رستم بیك یساول صحبت را بدار السلطنه تبریز فرستادند كه باتفاق شاه بنده خان بیگلربیگی آذربایجان امراء و عساكر آن حدود را جمع آورده بجانب وان روند و آن حوالی هر جا امكان عبور رومیه داشته باشد نهب و غارت كرده از ذخیره و ما یحتاج لشكر در آن دیار آثار نگذراند و رستم بیك حسب الفرموده بدانصوب نهضت نموده باجتماع امراء و عساكر اشاره نمود.
ص: 1018
چون جنود ظفر ورود جمع آمدند هر كس قشون و لشكر خود را كه فراخور الكاء و مداخل و غیرت دین و دولت سرانجام داده بود در حضور بیگلربیگی و رستم بیك بمعرض عرض در آورده با قشون آراسته و لشكر نامعدود پیراسته در كمال شوكت و اقتدار بجانب وان رفتند و آن نواحی را از ذخایر و صامت و ناطق پرداخته قرین ظفر و اقبال معاودت نمودند و احدی از جنود رومیه و پاشایان و اكراد آن سرحد جرأت مقابله و معارضه با آحاد لشكر فیروزی اثر قزلباش نتوانست نمود و رستم بیك در مازندران بجانب اشرف رسیده حقایق حالات عرض نموده مورد الطاف و احسان گردید.

دیگری از سوانح محاربه قاسم خان و قورچیان افشار است با مخالفان در موصل‌

[717] شرح واقعه آنكه قاسمخان ایمانلو و یوزباشیان و قورچیان افشار چنانچه از پیش گذشت در موصل اقامت نموده بضبط قلعه و انتظام امور آن سرحد قیام داشتند.
در این سال جمعی از رومیان آن حدود و اكراد و اعراب تابعه بسرداری حافظ پاشا و جمعیت دیار بكر مستظهر و قوی خاطر گشته تا موازی سه هزار نفر كه هفتصد نفر آن تفنگچی بودند بسركردگی حسن پاشا نامی از امراء رومیه و برادر كور حسین پاشا كه در حوالی بغداد گرفتار گشته بیاسا رسید بموصل آمدند در آنوقت زیاده از سیصد نفر ملازم بر سر قاسمخان جمع نبود كه با یوزباشیان و قورچیان افشار مجموع هفتصد هشتصد نفر میشدند بنیروی دولت و تأیید كمر همت بدفع اعادی چست بسته عزم محاربه جزم كردند و از طرفین صفوف سپاه آراسته گشت از دلیران طایفه افشار گروه اراشلو پای جلادت پیش نهاده بر صف سپاه مخالف تاختند و سایر یوزباشیان و قورچیان افشار موافقت نموده قاسمخان و مردم او نیز در گرمی قتال جلوریز بمعركه درآمده از طرفین آتش حرب اشتعال پذیرفت و بحملات دلیرانه سپاه منصور مخالفان دل بای داده دست از محاربه كشیده پای هزیمت گشودند و افواج قاهره بر آن فئه كثیره غالب آمده تا موازی یكهزار نفر بلكه زیاده بقتل درآمده غنایم موفور بدست سپاه منصور درآمد و بقیة السیف پراكنده شدند و بعد از اطمینان خاطر از فتور سرحد یوزباشیان و قورچیان قاسم خانرا وداع نموده باسرها و اخترمها روسفیدانه بپایه سریر اعلی آمده در فرحاباد جنت نهاد بنظر همایون درآوردند.
شرح واقعه مذكور از تقریر یك دو نفر از قورچیان حضار معركه بتحریر پیوست.

ذكر فرستادن زینل بیگ بیگدلی شاملو بانتظام مهمات عراق عرب و شرح محاربه كه او را در موصل با اعادی دولت روی داده ظفر یافت‌

چون واقعه مذكور بوقوع پیوست و مشخص شد كه مخالفان حدود موصل باستظهار سردار
ص: 1019
و دلگرمی جنود روم دست تطاول گشوده‌اند و بمسامع جلال رسید كه فوجی از اعراب نیز خصوصا با طالب ولد ناصر مهنا در مقام غدر و نفاق درآمده بجانب حله و نجف حركت كرده آزار و اضرار ایشان بخلق آن دیار میرسد و طایفه افشار بنابر علت وبا كه در موصل شیوع یافته از تلف شدن لشكر اندیشیده جمعیت دلخواه نتوانسته‌اند نمود و قاسم با اندك مردمی در قلعه موصل است و آن ولایات محل شورش و انقلاب گشته و این مقدمات موجب تزلزل و اختلال احوال منتسبان دولت قاهره است رأی جهان آرا اقتضای آن كرد كه یكی از كاردانان بساط عزت و خاصان درگاه كه بوفور غیرت و مردانگی و فدویت و جانسپاری در راه دین و دولت اتصاف داشته باشد از درگاه معلی روانه آن طرف گردانند كه عساكر قلمرو علیشكر و آن حدود را جمع آورده كمر همت بدفع اعادی بندد و هر یك از محافظان ثغور و سرحد را حادثه روی نماید كه بكومك و مدد احتیاج افتد معاونت بظهور آورده در هر باب آنچه صلاح دولت قاهره بوده باشد بعمل آورد.
از زمره مقربان اخلاص شعار زینل بیك توشمال باشی شاملو را كه بصفات حسنه اتصاف دارد بدین خدمت مأمور گردانیده با فوجی از عساكر ظفر شعار و میر فتاح مین باشی تفنگچیان اصفهانی و جمعی دیگر از تفنگچیان ركاب اشرف روانه آن طرف فرمودند و چون زینل بیك از ركاب مقدس جدا شده روی عزیمت بدان صوب آورده بسرحد نزدیك شد بوضوح پیوست كه جمعی از جنود رومیه و متجنده حدود موصل بعزم تسخیر قلعه در حركت آمده‌اند و قاسمخان با دویست سیصد نفر از غازیان افشار كه در قلعه موصل با او بوده‌اند از فقدان ذخیره و علت وبا كه هر روز جمعی راه عدم می‌پیموده‌اند صلاح در توقف و قلعه داری ندیده قبل از وصول مخالفان بیرون آمده و مخالفان تصرف در قلعه نموده‌اند و بیم آنست كه خان احمد خان اردلان نیز بجهت قلعه كركوك را انداخته آن قلعه نیز بتصرف اعادی درآید و میانه سارو سلطان بیگدلی برادر زینل بیك كه متولی روضات مقدسات و قورچی باشی قورچیان نجف اشرف است و طایفه اعراب مهنا كه بحدود كربلا و نجف آمده بوده‌اند محاربه وقوع یافته زینل بیك از حدود این اخبار در حركت مسارعت نموده چون بحوالی در تنگ رسید حسین خان حاكم لرستان با معدودی آمده باو پیوست و در آنجا بوضوح انجامید كه سردار فوجی از رومیه را بسركردگی حسن پاشای چركس بضبط ولایت موصل و كركوك و قلاع آنجا تعیین نموده و قریب پنج ششهزار از رومی و كرد [718] و عرب بر او جمع آمده متوجه آن صوب شده‌اند و تا دو سه هزار خانوار رعیت را از قلعه ذهاب مشهور بقلعه لك و آن حدود كوچانیده‌اند كه از آب گذرانیده بآن طرف برند زینل بیك بعد از استماع این اخبار سان عساكر ظفر شعار كه در آنوقت جمع بودند گرفت موازی سه هزار نفر از سپاهی یراقدار و تفنگچی بشمار درآمدند از آنجا بر سبیل ایلغار آن مسافت بعیده را در دو روز طی نموده روز سیم بمخالفان رسیدند و از شدت ایلغار زیاده از دو هزار نرسیده بودند و از آنطرف مخالفان از آوازه ورود لشكر قزلباش متزلزل گشته گروهی از اكراد و اعراب پراكنده شدند از آن جمع سه چهار هزار كس كمابیش بجنگ پیش آمدند و از جانبین صفوف قتال آراسته گشت و دلیران رزم آزمای دست باستعمال سیف و سنان برده فیما بین آتش حرب اشتعال پذیرفت و باندك زمانی تزلزل باركان ثبات و قرار سپاه مخالف راه یافته شكست بجانب اعدا افتاد و جنود قزلباش بنیروی دولت و اقبال بر آن طبقه ظفر یافته قریب ششصد هفتصد نفر طعمه شمشیر آبدار شدند و از سپاه ظفر پناه كسی چنان ضایع نشد و حسن پاشا و بقیة السیف منهزم خود را بحریم قلعه رسانیدند و اردوی ایشان بنهب و غارت غازیان و تفنگچیان گردید و بعلت وبا كه در شهر و قلعه طغیان عظیم
ص: 1020
داشت و هر روز جمعی از ایشان تلف میشدند میانه زینل بیك و حسن پاشا رسولان آمد شد نموده قرار دادند كه چون در قلعه وبا است هر دو لشكر كوچ كرده كسی در شهر و قلعه نگذارند كه بعد از تسكین علت وباء از جانبین بدانچه مصلحت باشد بعمل آید زینل بیك بنابر غمخواری سپاه رضا باینمعنی داد و ایل و الوس را كه برده بودند كوچانیده مظفر و منصور معاودت نمود و حسب الامر اشرف میر فتاح را با تفنگچیان بقلعه بغداد فرستاد كه همراه بیگلربیگی بمحارست قلعه قیام نمایند و خود بازگشته در حینی كه رایات منصوره بقصد سفر گرجستان بیرون آمده در سلطانیه اقامت داشت بملازمت اشرف سرافرازی یافت و شرح محاربه مذكور و آمد و رفت او از تقریر دو سه نفر از حضار آن معركه تسوید یافت.

از سوانح این سال رفتن قرچغای خان سپهسالار ایران است بجانب گرجستان و ظهور عصیان و طغیان موراو و بیدولتان ظفر نشان‌

بر هوشمندان عالم صورت و خرد پروران جهان معنی واضح ولایح و نزد محققین ثابت و راسخ است كه هرامری از امور كه در مشیت الهی قرار یافته و در لوح محفوظ رقم ثبت پذیرفته باشد بر حسب یفعل اللّه ما یشاء و یحكم ما یرید بی اشتباه از كتم عدم بحیز ظهور میآید و هیچ تدبیری از تدابیر عقلای دهر و مدبران روزگار دافع شمشیر قضا و مانع تیر تقدیر نمیتواند شد و فحوای العبد یدبر و الله یقدر مؤكد اینمعنی است و چون در سنه آینده باقتضای فلكی و حوادث آسمانی بعضی فتن و فتور و محن و شرور رقم پذیر كلك تقدیر گشته بود كه لابد بظهور آمدنی و زمانه فتنه ساز ابواب محنت و بلیات بر روی روزگار خلایق گشودنی بود بر حسب اذا اراد لله شیئا هیا اسبابه اسباب آن بدستیاری كاركنان عالم غیب سر- انجام مییافت.
صورت این حال و نظیر این مقال فرستادن قرچغای خان سپهسالار ایران است بگرجستان كه باعث ظهور و وقوع چندین قضایای عظیمه و منتج انواع فساد و خونریزی و محرك بلایا و فتنه- انگیزی گردید.
شرح وقایع آنكه در قضایای سالهای گذشته مرقوم كلك بیان گردیده كه حكومت ولایت كاخت بعد از آنكه خلق آن دیار مكرر در ازاء بی‌ادبیها و عصیان و طغیان طهمورث جاهل نادان مورد سخط و غضب شاهی كه نمونه از سخط الهی است گشته از قتل و اسر و خرابی از حیز انتفاع افتاده بود به پیكر خان ایكرمی دورت قاجار تفویض یافته او را با بعضی اویماقات بآنجا فرستاده بودند و او در حریم قلعه قرلانقوچ محل اقامت اختیار نموده بنای شهر انداخته هر طبقه خانه‌های مرغوب و خانات و حمامات عمارات كرده بودند و بقیة السیف گرجیان را نوید عفو و مژده امان داده بودند گروهی از آوارگان كه از بیم قتل و اسر باطراف و جوانب پراكنده گشته در زوایای خمول خزیده بودند بمقتضای حسب الوطن من الایمان بآنجا جمع آمده بقدر آبادانی بهمرسیده بود رفته رفته گروهی از از ناوران و سپاهیان نیز كه
ص: 1021
بیم فتنه از ایشان بود بمقام اصلی جمع آمده بودند.
در اینسال مكرر از انهاء پیكر خان و تقریر گرجیانی كه در خدمت [719] همایون اعلی راه مكالمه دارند بعرض اقدس رسید كه میانه از ناوران و سپاهی گرجی كه بآنجا آمده‌اند و طهمورث آمد شد و مراسلات نهائی وقوع مییابد و محتمل است كه آن طبقه اضلال رعایا نیز كرده عنقریب فتنه از ایشان حادث گردد رأی عالم آرا بدان متعلق گردید كه یكی از ارباب فراست و كیاست و اصحاب درایت بدان صوب فرستند كه بحقایق گرجستان رسیده در دفع و رفع فتنه انگیزان و تنظیم و تنسیق ملك آنچه صلاح دولت قاهره باشد بعمل آورد لهذا قرچقای خان سپهسالار را كه در مازندران و پایه سریر سلطنت بنیان بود بدینخدمت مأمور گردانیدند و موراو بیك گرجی را كه سمت وكالت سمایون خان والی گرجستان كارتیل داشت اما ده سال متجاوز بود كه اظهار اسلام نموده با پسران و خانه كوچ در خدمت اشرف معزز و محترم و صاحب تیول و الكاء و از جمله مقربان و محرمان بزم اقدس بود رفیق سپهسالار گردانیدند كه چون صاحب وقوف نیك و بد گرجستان است بحسن اخلاص و ظهور بندگی و خدمتكاریها محل اعتماد شاهانه گشته آنچه از لوازم دولتخواهی و خیر اندیشی و نظام و نسق آن ولایت لایق دولت داند معمول گرداند و صبیه عیسی خان قورچی باشی را كه نبیره دختری همایون اعلی است و نامزد سمایون خان بوده مصحوب معتمدان مذكور گردانیدند و حكم شد كه امراء قراباغ و شیروان نیز همگی نزد سپهسالار جمع آمده در هر باب لوازم همراهی بتقدیم رسانند و قرچقای خان و موراو بیك بگرجستان رسیده امراء شیروان و قراباغ را اخبار نمودند و چون عروسی و دامادی سمایون خان در میان بود و یوسف خان بیگلربیگی شیروان و محمد قلیخان زیاد اغلی بیگلربیگی قراباغ و سایر امراء عظام و عساكر اسلام با تجملات و زینتهای گوناگون بایشان پیوسته اول جشن عروسی انعقاد یافت بعد از آن چون هنوز كوكب بخت گرجیان كاخت از حضیض وبال بیرون نیامده اراده ازلی بقتل فوجی دیگر از ایشان تعلق گرفته بود جهة تحقیق حال و تمیز سپاهی و رعیت عموم آن طایفه را بتقریب همراهی غزای گرجیان باشی آچوق كه شهرت داده بودند احضار نمودند قریب ده هزار نفر همگی با اسلحه و یراق جمع آمدند علامات فساد و عصیان از صورت حال ایشان نمایان بود و بوساطت موراو خاطر بدفع و رفع اشرار آن گروه بی‌ایمان قرار گرفت و تكلیف كردند كه چون رفتن باشی آچوق بموافقت ملت و همیشگی بر شما دشوار است آلات جارحه خود را بغازیان داده خود از همراهی سفر باشی آچوق معاف باشند.
بعد از گرفتن اسلحه و یراق تمامی آن كفره فجره را شكاری‌وار بمیان گرفته بطرفة العینی دمار از نهاد آن قوم برآمد و تر و خشك بآتش قهر سوخته معروض تیغ یاسا گردیدند.
بعد از ظهور این صورت موراو مذكور خبث باطن و ارتداد خود را ظاهر ساخته از غیرت همیشگی یا هوس حكومت و بزرگی كارتیل با از ناوران و عظماء آن طایفه مواضعه نمود بحیل و تزویر مرتكب قتل سپهسالار و بعضی امراء گشته انواع فساد و خون ریختن ازو بظهور پیوست تفصیل حالات و ظهور عصیان و طغیان آن شوریده بخت تبه روزگار در وقایع سال نو نگاشته كلك سخن پرداز میگردد.
در این سال از تأثرات فلكی و تقدیرات ایزدی علت وبا و طاعون در بعضی محال آذربایجان شیوع یافته در دار الارشاد اردبیل شدت آن بلیه نیشابور بود كه در نفس بلده زیاده از بیست هزار كس تلف شده در مواضع و محال قریبه خصوصا مشكین و سراب و رزسق و گرمرود و خلخال قریب هشتاد هزار نفر كه مجموع بلا اغراق زیاده از یك صد هزار راه عدم پیمودند و از پیران معمر روزگار دیده استماع
ص: 1022
افتاد كه هرگز در آن دیار شدت آن بلیه بدین مشابه و طغیان نبوده و ببعضی محال طارم و قری قزوین نیز بنا بر قرب جوار سرایت كرده جمعی تلف شدند.

متوفی‌ها

اشاره

كه در این سال جهان فانی را وداع كرده بعالم باقی انتقال كردند.

اسفندیار بیك‌

عربكرلو است كه از زمره مقربان بساط اقدس و معتمدان درگاه بود در هنگام معاودت از سفر خیر اثر بغداد در حوالی نهاوند در وقتیكه سواره با چند نفر از رفقاء طی مسافت مینمود حال بر او متغیر گشته از رفتن باز ماند و خبر بحضرت اعلی رسید آن حضرت از شمول عاطفت محفه و تخت روان فرستادند بمحفه درآمده چند قدمی پیمود بیطاقت شده باز میل سواری كرد تاب سواری نیز نیاورده اظهار بیطاقتی كرد پائین آوردند كه لحظه در سر راه استراحت نماید چون پیمانه حیاتش لبریز شده بود ودیعت زندگانی بمتقاضی اجل سپرده متوجه سفر آخرت شد وی ولد كمال بیك است كه اباعن جد از زمره صوفیان صافی طویت این دودمان بود و بمنصب اوچی باشی‌گری سرافرازی داشت و در اواخر ایام حیات حیات از وفور اعتماد ایشیك [720] آقاسی باشی حرم علیه عالیه شد.
بعد از فوت پدر منصب اوچی باشیگری كه موروثی آن سلسله بود باو تعلق گرفت بوفور اهلیت و آداب دانی بمدارج علیا ترقی نموده روز بروز پایه قدر و منزلتش بلندی یافته از زمره مقربان خاص و مخصوصان بزم اختصاص گردید و صاحب رأی و مشورت بود چون پسرش صغیر و كوچك بود منصب موروثی باحدی تفویض نیافت كه بعد از آنكه پسرش نشو و نما یافته قابلیت آن خدمت داشته باشد بمقتضای آن عمل شود.

سلمان خان‌

ولد شاه علی میرزا كه وزیر دیوان اعلی و اعتماد الدوله بود بعد از معاودت یورش بغداد در دار السلطنه اصفهان مریض گشت نشان علت سرطان در بدن ظاهر گشته بآن الم مبتلا گردید مكرر فصد كردند و تبرید مینمودند اصلا مفید نیامد رفته رفته مرض مستولی گشته معالجات اطباء و تصرفات جراحان دافع قضا نگشت عاقبت رخت امل بسر منزل آخرت كشیدند.
پدرش شاه علی میرزا خواهر زاده حضرت شاه جنت مكان بود همیشه آن سلسله شرف مصاهرت ایندودمان داشته‌اند وی نیز دو مرتبه باین رتبه والا سرافرازی یافت مقطوع العقب بود و فرزندی از او در وجود نیامد متروكات خود را در زمان حیات و صحت بدن بحضرت اعلی هبه نموده بود چنانكه مسود این اوراق مكررا از او این اعتراف شنیده بود و آكودلی مال دیوان نیز داشت بنابر این متملكاتش بحیطه ضبط درآمد و منصب دیوان اعلی چنانچه سبق ذكر یافت بسلطان العلمائی خلیفه سلطان ابن میر رفیع الدین محمد صدر تفویض یافت.
ص: 1023

ذكر وقایع اودئیل تركی مطابق سنه اربع و ثلثین و الف كه سال نهم از قرن دویم ایام سلطنت همایون عباسی است‌

اشاره

باز نسیم عنبر بوی بهار تمام روزگاه وزیده زمانه عطرسائی آغاز نهاد لشكر افسرده دی كه در عرصه جهان دم از طغیان میزدند از فر قدوم سعادت لزوم نوروز پراكنده گشته در زوایای افسردگی متواری گشتند خورشید جهان پیرا با هزاران فر و شكوه در عرصه گاه عز و شرف جلوه نمائی كرده لوای جهانبانی افراخت یعنی در روز پنجشنبه دوازدهم شهر جمادی الثانیه ده ساعت و هفده دقیقه از روز گذشته ببرج حمل تحویل نموده سعادت افزای منزل معهود گشت از لطف هوا دیده نرگس بازگشته بموافقت روزگار فتنه آغاز نهاد سوسن كه نشان آزادگی داشت بقصد جوشن غنچه خنجر تیز كرده در كمین غارت اوراق زرین گل نشست شاهد دلارای چمن جهت نوخطان بزم بهار فرش زمردین گسترده بر رخسار زیبا از گل و لاله پیرایه بست.
بیت
باز نسیم بهار غالیه سا شد مگركز حركاتش چمن تازه و تر شد دگر
لطف هوای بهار انجمن آرای گشت‌چون خط مشكین یار باز سمن سای گشت حضرت اعلی شاهی ظل اللهی در قصبه لطیفه مازندران بهشت نشان بخرمی و كامیابی میگذرانیدند جشن نوروزی در خلوتخانه‌های زرنگار آن خطه شریفه كه رشك فرمای قصور جنان و زینت افزای روضه رضوان است اتفاق افتاد اركان دولت قاهره و اعیان خلافت باهره و ایلچیان سلاطین و بزرگاه هر طبقه كه در آن جشن جهان پیرا حاضر بودند زبان اخلاص بیان بتهنیت سال نو و مباركی نوروز فیروز گشوده لوازم دعا و ثنای شهریار كامكار ادا نمود چون عادت قدیمه و خواص ذمیمه روزگار غدار است كه پیوسته بتلاطم امواج بحر محن برهمزن هنگامه عافیت و آسودگی گشته گاه سفاین راحت و استراحت را غریق لجه فنا میسازد و گاه ابواب فراغت و آسایش مسدود گردانیده درهای رنج و عنا بر روی روزگار طبقات انام میگشاید و عالم خالی از مفاسد و بلایا نیست.
در این سال از گردش روزگار و اقتضای فلك و كجروی سپهر ناسازگار فراغت و آسودگی از خلق كنار جسته فتنه‌های غنوده بیدار گشت و از هر طرف لشكرها در حركت آمده وقایع عظیمه بظهور پیوست.
ص: 1024
شعر
سر فتنه دارد دگر روزگاركه گردید دلها ز محنت فكار
زمانه در عافیت باز بست‌دل خرمی را ز اندوه خست اگر چه هرگونه حادثه روی داد و فتن و فتوری در هر جا ظهور یافت عاقبت بلطف یزدانی و صحت وجود فایض الجود خاقانی و نیروی اقبال و حسن سعی و تدبیر صایبه آن حضرت روی بانحطاط آورده مفاسد باصلاح انجامید [721] زیرا كه گفته‌اند:
شعر
تن شاه باید كه باشد درست‌من و جمله را گر شود پای سست اما زمانه بس گرد مفاسد بر سر خلایق بیخت و بسی خونها ریخته بخاك مذلت آمیخت نخست قضیه شورش و آشوبی است كه از نمك حرامی و عصیان و طغیان موراو گرجی شوریده بخت تبه روزگار بظهور پیوست و نتایج عظیمه بر آن مترتب گشته از آن ممر ضرر و آسیب بسیاری بخلایق و عباد اللّه رسید و میرسد چنانچه در ذیل مبین و مرقوم میگردد.

ذكر ظهور ارتداد و عصیان و طغیان موراو گرجی تیره بخت بد نهاد و اعمال و افعال ناهنجار آن سرخیل اهل نفاق و فساد

شرح این واقعه عظمی و كیفیت این داهیه كبری آنكه چون گروهی از كفره گرجستان كاخت بنوعی كه مرقوم گشت مكافات نیت فاسد و جزای بد طینتی یافتند موراو بد سرانجام تبه روزگار كه بمصلحت وقت شعار ستوده اسلام ظاهر میساخته و دست از كیش و ملت نصاری باز نداشته بوده گرجیان كارتیل را كه همیشه دولتخواه این دودمان والا بوده طریق اطاعت و بندگی را بقدوم اخلاص و یكجهتی میپیمودند و توجه و التفات شاهانه درباره آن طایفه درجه كمال داشت بسخنان كاذبه و اقاویل غیر واقعه و مفتریات از جاده اخلاص منحرف گردانیده حرفی چند از زبان گهر فشان آن حضرت كه مشعر بر بی‌توجهی و مایه وحشت و ازدیاد توهم بود خاطر نشان آن گروه نادان كرد.
چون در درگاه معلی محل اعتماد گشته كمال محرمیت داشت مفتریات او را مقرون بصدق و صواب دانسته خوف و بیم ایشان از لشكر فیروزی اثر روز بروز زیاده‌تر میگشت در حینی كه اكثر امراء مثل محمد قلیخان زیاد اغلی بیگلربیگی قراباغ و پیكر خان ایكرمی دورت هر یك حسب الصلاح موراو بخدمتی مأمور گشته بر سر سقناقهای كفره رفته بودند خاطر بظهور عصیان و قتل
ص: 1025
سپهسالار قرار داده صبحی یراق بسته و مكمل و مسلح از خیام خود بدرخانه قرچقای خان آمده از روی دولتخواهی مذكور میسازد كه گرجیان كارتیل عموما یاغی شده آماده خلاف و مستعد جنك و جدالند بی‌تأمل سوار میباید شد كه مبادا از آن گمراهان كه بقزلباش بد مظنه شده مغلوب سلطان واهمه‌اند مضرت و آسیبی بجنود قزلباش رسد و بامور ناشایست جسارت و دلیری نمایند چون قرچقای خان و امراء قرب و منزلتی كه آن بدبخت را در خدمت اشرف بود بارها دیده و اشفاق و الطافی كه از جانب همایون اعلی یوما فیوما قرین حال او گشت مشاهده نموده بودند و یك پسر او با كوچ و متعلقان در این ولایت و منظور نظر شفقت و مرحمت و كامیاب عزت و عافیت بودند اصلا احتمال نمیدادند كه مشار الیه مصدر امری كه بوی نادولتخواهی از آن آمد تواند شد.
بالجمله قرچقای خان بصوابدید موراو مستعد سواری گردیده در حین سوار شدن قبل از آنكه ملازمان رسند آن غدار نابكار نیزه حواله او كرده چنان زد كه نوك سنان از طرف دیگر نمایان گردید و خود بطرف خیمه یوسفخان امیر الامراء شیروان رفته با او نیز بحیله و تذویر همین عمل پیش برد.
طایفه گرجی بعد از قتل این دو سردار عالیمقدار باردوی قزلباش درآمده یك پسر قرچقای خان امام ویردی بیك نام و هر كس دیگر بدست ایشان درآمد از پای درآورده شهد شهادت چشانیدند اهل اردو فرع روز محشو مشاهده نموده خواص و عوام در كمال سراسیمگی یوم یفر المرء من اخیه گویان خود را بیرون انداخته بهر طرف می‌شتافتند.
تمامی اردوی قزلباش نهب و غارت یافته اموال و اسباب لا تعد و لا تحصی بدست گرجیان درآمد بعد از انتشار این خبر بنوعی اضطرار و سراسیمگی بطبقه قزلباش راه یافت كه هر كدام از امراء و عساكر قراباغ و شیروان بخدمتی كه مأمور گشته بطرفی رفته بودند فرصت معاودت و جمعیت یكجا نیافته از همانجا كه بودند راه نجات جسته بیرون رفتند.
سمایون خان والی كارتیل فرصت درآمدن قلعه تفلیس كه مقر حكومت و مركز دولت او بود نیافته باتفاق محمد قلیخان بیگلربیگی قراباغ بآغچه قلعه درآمده تحصن جستند و موراو بعد از كشته گشتن امراء و نهب و غارت اموال و اسباب قزلباش با جمعی كفره فجره بعزم تسخیر و تصرف قلعه قرلانقوچ و بدست آوردن پیكر خان و قتل و غارت و استیصال اویماقات ایكرمی دورت و غیرهم كه در آنجا می‌بودند متوجه آن صوب شد.
پیكر خان از وقوع آن حادثه بی‌آرام گشته از بی‌تابی مردم ایل و ایماق كه همگی اهل و عیال همراه داشتند تاب توقف نیاورده در مقام بیرون بردن اهل و عیال و اثقال و احمال شدند در حینی كه بكنار [722] آب كر رسیده بعضی عبور نموده بعضی دیگر عبور مینمودند كه موارو با جنود گرجیه رسید اموال و اسباب بسیار و مواشی و اغنام بیشمار یغما نموده جمعی كثیر از نساء و صبیان مسلمانان باسیری بردند و پیكر خان با متعلقان خود بسلامت گذشته ببروج آمدند و قلعه قرلانقوچ با اموال و امتعه بسیار كه از آنجمله پنجاه خروار ابریشم بود بتصرف گرجیان درآمد و از آنجا بپای قلعه تفلیس آمد كه آنقلعه را كه حكومتگاه ولاة كارتیل است بلطایف الحیل بدست درآورد جماعت تفنگچیان نوری و سركرده ایشان شاطر شاهی نام كه كوتوال و حارس قلعه بودند بعد از اطلاع قضایائیكه مذكور شد چون بنصارای تفلیس اعتمادی نداشتند متعلقه سمایون خان را از شهر بنارین قلعه برده با وجود فقدان ذخیره و عدم استعداد قلعه داری كمر همت بضبط و محارست آن چست بسته بهر كس از طبقه مسیحیه مظنه خلاف داشتند
ص: 1026
بیرون كرده جمعی از مسیحیه با تیغ و تیر بمدافعه برخاسته منجر بجنك و جدال شد و از طرفین چند كس بقتل آمدند.
تفنگچیان از ذخایر مقتولان و غیره نصاری ذخیره دو ماهه سرانجام نموده در محافظت قلعه سعی موفور بظهور میرسانیدند و موارد تبه روزگار جمعی از كفره را بر سر قلعه گذاشته خود با جنود گرجیه متوجه قراباغ شده تا گنجه رفت و آن بلده را كه مسكن بیگلربیگی و اعیان ایل و اویماقات قاجار است نهب و غارت نموده اموال و اسباب بسیار زیاد بدست آورده از آنجا نیز جمعی از عیال و اطفال مسلمانان باسیری بردند و تمامی مردم ایل والوس قراباغ از جا و مقام خود رمیده تا پل خدا آفرین آب ارس عنان باز نكشیدند و موراو برگشته بخت بعد از آنكه گنجه و آن حدود را از ناطق و صامت پرداخت بقصد آنكه قلعه تفلیس را بدست آورد بدان صوب شتافت و بمراسله و پیغام و چرب زبانیها و وعده‌های جمیل سعی بسیار كرد و حیله‌ها برانگیخت كه شاطر شاهی را فریب داده و دست در گردن مقصود حمایل كند مفید نیامده تفنگچیان مردانه دامن همت بر میان زده در محافظت قلعه میكوشیدند و جواب مراسله و پیغامهای موراو جز بتوسط صفیر تیر و گلوله تفنگ نبود.
القصه مسرعان از جانب امراء و تفنگچیان بپایه سریر خلافت بنیان آمده حقایق حالات را بنوعی كه بتحریر پیوست عرض كرده و بوضوح رسید كه موراو نابكار بعد از صدور این اعمال ناهنجار اظهار دولتخواهی سلطان روم كرده سرهای مقتولان را مصحوب یكی از معتبران گرجی بدیار بكر نزد سردار فرستاده تحف و هدایا از نفایس امتعه و اموال كه بدست آورده بود ارسال داشته سردار را بآمدن طرف گرجستان و شیروان ترغیب نموده و سردار این وقایع را مقدمه فتح و ظفر انگاشته منشور ایالت كارتیل باسم او و كاخت را باسم طهمورث فرستاده و طهمورث نیز آمده بیكدیگر ملحق شده‌اند و هر یك تكیه بر مسند حكومت زده بانتظام حال خود و استقامت مملكت مشغولند و در تسخیر قلعه تفلیس سعی موفور بظهور میآورند.
حضرت اعلی بعد از وضوح این حالات عیسی خان قورچی باشی را سردار لشكر ظفر شعار گردانیده بدفع فتنه موراد و انتظام مهام گرجستان مأمور گردانیدند و قزاق خان چركس را كه داروغه لاهیجان گیلان بود بجای یوسفخان امیر الامراء شیروان فرموده مقرر شد كه بر سبیل استعجال بدان صوب رفته با امراء و عساكر آنجا بقورچی باشی ملحق گردد.
امیر كونه خان بیگلربیگی چخور سعد و شاه بنده خان بیگلربیگی آذربایجان نیز با افراد و عساكر آنجا بقورچی باشی پذیرای فرمان گشته از موقف جاه و جلال استمداد همت كرده بسرعت و استعجال روی توجه بدان صوب نهاد و رایات نصرت آیات جاه و جلال نیز از مازندران بهشت نشان متعاقب در حركت آمده در دار السلطنه قزوین نزول اجلال فرمودند و چند روزی دار السلطنه مذكور محل اقامت شهریار مظفر و منظور بود و از آنجا به ییلاق سلطانیه توجه فرموده چون اخبار حركت لشكر روم متواتر میرسید چند روزی سلطانیه مخیم سرادقات اقبال گردید كه بهر طرف كه عزیمت موكب همایون لازم آید توجه خاطر بدان طرف معطوف كرد و امام قلیخان بیگلربیگی فارس با عساكر آنحدود در چمن سلطانیه باردوی ظفر قرین پیوست و حكم شد كه از عساكر منصوره هر كس تا غایت بگرجستان نرسیده باشد در اردوی كیهان پوی توقف نموده در ركاب ظفر انتساب باشند شرح نهضت همایون بصوب عراق عرب بعد از ذكر وقایع گرجستان و قضایائی كه در خلال اینحال در هر طرف بوقوع پیوست رقمزده كلك بیان میگردد انشاء اللّه تعالی.
ص: 1027

ذكر محاربه كه فیما بین جنود ظفر نشان گرجیان بی‌ایمان بوقوع پیوست و ظفر یافتن جنود ظفر ورود

[723] چون قورچی باشی بنوعی كه در فوق مرقوم قلم سحرساز و نگاشته كلك نكته پرداز گردید روانه گرجستان گردید قورچیان عظام و غلام و تفنگچیان سركار خاصه شریفه و امراء و عساكر عراق و آذربایجان و شیروان كه حسب الفرمان همایون بمرافقت او مأمور بودند فوج فوج و قشون قشون رسیده در هریورت جمعی ملحق میشدند تا آنكه لشكر عظیم در اردوی قورچی باشی فراهم آمده روی بمقصد آورد و از آنطرف موراو با قشون خود و طهمورث و اتابیك خان ولد منوچهر خان والی مسق كه هر دو از بیم سپاه رزمخواه قزلباش در گرجستانات تابعه روم بسر برده هر كدام در گوشه خزیده بودند در این وقت به استظهار معاونت سردار و ترغیب موراو آمده باو پیوسته بودند و عظماء و اعیان بل عامه خلق گرجستان كارتیل و بقیة السیوف كاخت با موازی بیست هزار پیاده و سوار درهم آورده آماده رزم و پیكار گشتند.
در روز دوشنبه بیست و چهارم شهر رمضان در موضع گومشلو از توابع ال گیت چای تفلیس فریقین را قرب جوار اتفاق افتاده از جانبین صف سپاه آراسته مستعد محاربه بودند چون شاه بنده خان و لشكر آذربایجان قریب شده روز دیگر داخل میشدند سپاه قزلباش جنگ را جهت رسیدن شاه بنده خان در آنروز بتأخیر انداخته شب نیز بمیان درآمد و از طرفین محاربه دست نداده و گرجیان نیز در آن حوالی اقامت نموده از جانبین بمراسم پاس پرداختند.
صباح روز سه شنبه بیست و پنجم ماه مبارك مذكور سپاه منصور صفوف قتال آراسته قورچی- باشی در قول و قرار گرفت امیر كونه خان بچرخچیگری معین گشت میمنه و میسره جنود اقبال بمبارزان معركه كارزار استحكام پذیرفت از آنطرف گرجیان نیز رسیده بیكدیگر تلاقی شدند و فیما بین جنگ عظیم درپیوست در اول حال كفره بهیئت اجتماعی پیش آمده بیكبار چرخچیان جنود قزلباش حمله نموده جنود چرخچی تاب صدمه آن گروه انبوه نیاورده و از یكدیگر پاشیدند و امیر كونه خان لحظه پای ثبات استوار داشته زخمهای قوی یافت.
چون بحسب اتفاق در محل مناسب جنك دست بهم داده بود و از میمنه و میسره جنود قزلباش معاونت دست نداد طایفه قاجار امیر كونه خان را زخمدار از معركه بیرون بردند گرجیان در همان گرمی قتال بمیان جوقه تفنگچی درآمده از صدمات آن گروه صفوف تفنگچی نیز متلاشی گشته جمعی كثیر از جنود ظفر ورود خصوصا از گروه تفنگچی شربت شهادت چشیده سرخ رو بعرصه گاه جنان شتافتند و كفره چنان خیره شده پیش آمدند كه گروهی از ایشان از یكطرف كه مقابل كوبی نداشتند باردوی قزلباش درآمده در جانب اردو بازار دست بغارت و یغما برآوردند مردم اردو بازار و قلعه چیان و شاگرد پیشگان كه در اردو و بمحافظت اغرق مانده بودند بهم برآمده و شورش عظیم و برهمزدگی در اردو شیوع یافت چنانچه مردمان بیسر و پا و بیدولتان اوباش كه در اردو مانده بودند دست بغارت اموال یكدیگر برآورده فرار بر قرار اختیار كردند اردو بیصاحب مانده ازین ممر اذیت و خسران بسیار بعساكر ظفر شعار رسید چون مذكور شد كه در محل نامناسب جنگ اتفاق افتاده بود.
ص: 1028
درین وقت گروهی از لشكریان كه در گوشه و كنار و یمین و یسار بودند چون قول بزرگ نمایان نبود ازین غوغا و آشوب و خیرگی سپاه كفر و ضلال بتصور آنكه العیاذ بالله شكستی بحال لشكر اسلام راه یافته پای اقامتشان سستی پذیرفته بعضی از جبن و بددلی و بعضی بدوستی مال و صیانت اموال روی از معركه برتافتند و این آشوب و انقلاب بر لشكر قول نیز سرایت كرده تزلزل و تفرق بحال سپاه راه یافت لیكن قورچی باشی از وفور غیرت و دلیری با معدودی از دلاوران جان بناموس ده از مشاهده این حالات اصلا تزلزل بخاطر راه نداده در معركه پای ثبات و قرار استوار داشت جمعی از جنود قاهره كه مشاهده صبر و ثبات قورچی باشی نمودند قوی دل گشته تكیه بر قوت اسلام و نیروی اقبال شهریار گردون غلام كرده بآرزوی شهد شهادت قویدل و گشاده پیشانی بجانب كفره تاختند و خاك معركه را از خون آن خون گرفتگان گلگون ساختند.
مقارن این حال شاه بنده خان نیز كه از عقب میآمد با فوجی از پیشروان سپاه خود از گرد راه برزمگاه رسیده مایه استظهار و دلگرمی گریختگان وادی ادبار گشته روی بنبردگاه آوردند تیغ یمانی سرافشانی آغاز نهاده و بطرفة العینی بطعن ثعبان مثال و ضرب شمشیر صاعقه كردار تا موازی ده هزار پیاده و سوار آن گروه اشرار بر خاك هلاك افتاده دمار از نهاد آن خاكساران برآوردند و موراو سیه بخت و طهمورث و اتابیك سپاه كفر و ضلال را تار و مار و خود را سرگشته وادی ادبار دیده پشت بمعركه داده راه هزیمت پیمودند و حامیان حوزه اسلام بر حسب الحق بعلو و لا یعلی غالب گشته مغلوبان تیره روزگار بجانب تفلیس شتافته چون بآنجا رسیدند از آب كر عبور نموده پل را كه از چوب ترتیب یافته بود سوختند و خود را به انبوه كشیدند و از معارف و سران سپاه گرجی طهمورث میر محران و آقا تنگیز و ایوال [724] بیك و بیجن بیك و سهراب بیك از زمره قتیلان بودند و از عساكر منصوره چند نفر از یوزباشیان قورچی و غلام و تفنگچی در حمله اول بقتل آمده از اواسط الناس قریب یكهزار نفر كه اكثر آن از جنود تفنگچی بودند شربت شهادت نوشیدند.
بعد از فتح و ظفر كه قورچی باشی و امراء بازگشته باردو آمدند خیمها را ابتر و از اسباب خالی یافته و از اسب و استر و شتر نشانی ندیدند نهایت بیسامانی در میانه لشكر واقع شده رفته رفته اخبار فتح و فیروزی اشتهار یافت و پراكندگان اردو بتدریج جمع آمد آنچه از دواب و استر و اموال و اشیاء بدست آمد صاحبان بتصرف درآوردند و در اصلاح حال خود كوشیده فی الجمله انتظامی در معسكر پدید آمده از آنجا كوچ كرده بتفلیس رفته محصوران از تنگنای محاصره و عسرت معاش خلاصی یافتند.
جمعی از كفره بطرف باشی آجق رفته سقناقی كرده بودند شاه بنده خان و قزاق خان با جنود قاهره بر سر ایشان رفته غنائم موفور و استر بسیار بدست آورده مظفر و منصور بازگشتند و حقایق حالات بدرگاه جهان پناه عرض كرده در حینی كه موكب همایون از دار السلطنه قزوین حركت كرده در بیرون شهر اقامت داشت مسرعان وارد گشته مژده فتح و ظفر رسانیدند.

ذكر رفتن فوجی از افواج قاهره بصوب قزاق خان و كشته شدن شاه بنده خان‌

از اصابت عین الكمال و چشم زخم روزگار كه درین سفر خیر انجام بعساكر اسلام رسید
ص: 1029
كشته شدن شاه بنده خان و گرفتاری قزاق خان است در راه قراقلخان.
شرح واقعه آنكه عبد الغفار بیك ولد فرامرز بیك از معتبران طایفه گرجی است كه سعادت اسلام دریافته در خدمت اشرف بغایت معزز و گرامی و همشیره‌اش در سلك پردگیان سرادق سلطنت و پرستاران حریم عزت منتظم بود و خود نسبت دامادی امام قلیخان بیگلربیگی فارس و درین هنگام در گرجستان بود گرجیان بعد از ظهور عصیان او را بچشم نگاه میداشتند و خاطر اشرف همایون اعلی بآن متعلق بود كه عساكر منصوره در استخلاص او و متعلقانش ساعی بوده بهر عنوان میسر باشد بدست آورند.
بعد از محاربه مذكور مشخص شد كه متعلقان او در قلعه قراقلخان‌اند و این قراقلخان محلی است از توابع گرجستان صعب المسالك و قلعچه دارد كه بجهت صعوبت راه و انبوه بیشه و جنگل محل استظهار گرجیان است قورچی باشی فوجی از امراء و عساكر منصوره را بسركردگی شاه بنده خان بیگلربیگی آذربایجان و قزاق خان بیگلربیگی شیروان و خسرو میرزا و برادر بكرات خان گرجی بحصول این مدعا بر سر قراقلخان فرستاد و خوائین عظام و عساكر نصرت فرجام از راه صعب بمقصد شتافته بپای قلعه رسیده احاطه نمودند اهل قلعه معدودی كه اسم و رسمی نداشتند راضی شدند كه متعلقان عبد الغفار را تسلیم نمایند و عساكر منصوره مراجعت نموده دیگر تعرضی نرسانند امراء عظام نیز صلاح در توقف ندیده كوچ و متعلقان او را گرفته كوچ كردند.
جمعی از گرجیان و طبقه یاغیان از این واقعه خبردار گشته در چند محل تنگنای راه تفنگچی و كماندار گذاشته محل عبور لشكر را مسدود گردانیدند كه در وقت مراجعت عساكر منصوره دستبردی نمایند.
از مؤیدات اقبال قائد تقدیر عنان امراء عظام را از آنراه برگردانیده راه دیگر اختیار نمودند و پیش و پس لشكر را بمردان كار استحكام داده باحتیاط تمام طی مسافت مینمودند مخالفان بعد از انتظام بسیار واقف شدند كه سپاه قزلباش از راه دیگر رفته‌اند جمعی را بآنطرف فرستاده روزی در اثنای عبور كه لشكریان اكثر گذشته بمنزل نزدیك شده بودند و شاه بنده خان و قزاق خان با معدودی پس لشكر را گرفته باحتیاط میآمدند از یكطرف راه آواز تفنك از میان بیشه برآمده و ظاهر شده كه آواز تفنك گرجی است كه از سه طرف در مقام جنك و جدال درآمده‌اند فیما بین امراء مذكور و آن جماعت جنگهای صعب روی داده از آقایان تركمان ملازمان شاه بنده خان جوانان كارآمدنی ضایع شدند.
اكثر لشكریان قزاقخان ایستادگی نكرده راه سلامت جستند قزاقخان خود از فرط شجاعت و جهالت ایستادگی كرد شاه بنده خان راضی بایستادن نبوده و میگفته كه بجنك این جماعت مشغول شدن صلاح نیست در گذشتن سعی میباید كرد قزاق خان مسموع نداشته از جوی آبی كه در سمت راه بود گذشته بطرف مخالفان توجه نموده كه از حال آن جماعت و كثرت و قلت ایشان چیزی یافته در خور آن فكری بصواب اندیشند.
در آن تنگنای گرجیان او را با چند نفری تنها دیده بر سر او آمدند شاه بنده خان او را [725] در آن مهلكه گذاشته خود راه نجات جستن بمقتضای غیرت و شرط رفاقت و همراهی ندانست او نیز از آن جوی گذشت.
در اینوقت جمعی كثیر از گرجیان در میان بیشه نمایان شده بر سر ایشان هجوم نمودند و
ص: 1030
فیما بین جنك درپیوست قزاقخان گرفتار شده و شاه بنده خان با چند نفر از غازیان تركمان بقدر قدرت و توان تلاش نموده بدرجه علیاء شهادت رسیدند.
در هنگام زد و خورد عساكر منصوره را از صعوبت راه بازگشتن و بمدد رسیدن میسر نبود و معهذا بیفایده بود بسلامت عبور نموده بمنزل رسیدند و غازیان قزاق خان را زنده بردند طهمورث و موراو و سهراب بیك كه در درگاه معلی با او طریقه نمكخوارگی داشتند در مقام كشتن او نیامده بچشم نگاه میداشتند بعد از چند گاه فرصتی جسته یك دو نفر از محافظان خود را تطمیع نموده بمعاونت ایشان خلاصی یافته بمیانه گروه قزلباش آمد و اكنون بدستور بیگلربیگی شیروان است و چون مذكور بعرض اشرف رسید از وفور مرحمت و اشفاقی كه درباره عموم بازماندگان جان- سپاران اخلاص شعار مبذول میدارند در ازاء این جانفشانی پسر شاه بنده خان را كه كودكی بود سه ساله بجای پدر برتبه بلند خانی و امیر الامرائی آذربایجان معزز و سربلند گردانیدند و از اقوام او وكیل و نایب جهت نظام و نسق آن سركار تعیین نموده مخدرات آن سلسله از مژده این مرحمت فرحناك گشته ماتم ایشان بسور و سرور مبدل گشت امیدواری ملازمان درگاه بمراحم و الطاف پادشاه گردون بارگاه ازدیاد پذیرفت مجددا حقگزاری و حقیقت ورزی آن حضرت در آفاق انتشار گرفت و همگنان بزبان حال این مقال میسرودند كه:
گر بدینسان غم بیمار بخواهد خوردن‌خوش طبیبی است بیا همه بیمار شویم در ازمنه ماضیه كمتر واقع شده كه سلاطین كامكار و پادشاهان عدالت شعار در احقاق حقوق جانسپاران بدین مرتبه توجه مبذول داشته باشند كه از مصلحت وقت گذشته طفل سه ساله را برتبه بلند ایالت و امیر الامرائی رسانیده خلعت امتیاز و افتخار بخشند امید كه آنحضرت بر حسب نیت كامروای عمر و دولت بوده یوما فیوما از درگاه واهب العطایا بعطایاء ارجمند سربلند گردند