گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
گفتار در وقایع متنوعه و قضایائی كه در این سال قبل از توجه رایات جاه و جلال بجانب بغداد از تقدیرات ایزدی روی داد




چون از موراو مذكور اعمالی كه ذكر شد ظهور یافت اخبار موحش و ارجوفه بسیار در سرحدها شهرت یافته باطراف و اكناف رسید از هر طرف فتنه‌ها ظاهر شدن گرفت كم فرصتان بیخرد ظهور این مقدمات را حمل بر ضعف دولت نموده معاندان فرصت جوی فرصت تصور نمودند جمعی كه خود را از اهل وفاق میشمردند نفاق بظهور آوردند.
ایازه پاشا كه دم از اخلاص و یكجهتی میزد معاهده و پیمان بر طاق نسیان نهاد كسان معتمد نزد حافظ احمد پاشا بدیار بكر فرستاده اظهار انقیاد كرده نوروز بیك قورچی استاجلو را كه از جانب اعلی نزد او رفته بود گرفته محبوس كرد و از حیل و تذویری كه داشت شهرت قتل او داده چند كس از رفقا و مردم او را مقتول ساخته سرهای ایشان را نزد سردار فرستاد.
مرتضی پاشا نامی از امراء رومیه كه از جانب او در قراجه اردهان حوالی آخسقه می‌بود
ص: 1031
بتحریك او یا اراده خود در مقام تسخیر قلعه آخسقه شده بدان صوب در حركت آمد سلیم خان شمس الدینلو حاكم آخسقه و تفنگچیان حارس قلعه از وقایع گرجستان و اخبار موحش كه متواتر و متوالی از هر طرف میرسد دل بای داده بودند و از تزلزل خاطر عامه تاب توقف نیاورده قلعه را انداخته بیرون آمده باردوی قورچی باشی پیوستند و مرتضی پاشا بآسانی بی‌جنك و جدال آمده قلعه را متصرف شد و ایازه سوداگران عجم را كه از ولایت روم با بضاعت موفور بازگشته بآنجا آمده بودند و عازم این طرف بودند گرفته از قوت طامعه رقم تملك بر كل تملكات آن بیچارگان كه زیاده از چند و چون بود كشید.
دیگری آنكه جمعی از اكراد در حینی كه امیر كونه خان با لشكر چخور سعد از ایروان بیرون رفته باردوی قورچی باشی پیوست فرصت یافته در غیبت او بتاخت و غارت الكاء شرور آمده انواع دست درازی برعایا كردند ولدان امیر كونه خان با فوجی از غازیان قاجار و غیرهم كه بمحافظت قلعه و الكاء مانده بودند بر سر ایشان رفته فیما بین محاربه وقوع یافت و گروهی از طوایف اكراد بقتل آمدند.
دیگر آنكه جمعی از اكراد سهران و برادوست در سلماس جمعیت نموده اراده تاخت الكاء [726] غازی بیك نواده شاهقلی بلبلان از برادران تخلف نموده اظهار دولتخواهی این دودمان مقدس كرده و بسلمانخان سو باشی حاكم جورس و سلماس خبر فرستاده او را از عزیمت آن گروه آگاه كرد و او آقا سلطان میر مقدم حاكم مراغه را اخبار نموده باتفاق بر سر آن جماعت رفتند و فیمابین جنگ و جدال وقوع یافته از طرفین بر خاك هلاك افتادند.
دیگری از سوانح آن ایام عصیان و طغیان و فتنه انگیزی شیر بیك میر عشرت مكری است كه حضرت اعلی بعد از قتل قباد خان و تنبیه متمردان مكری او را تربیت فرموده از پایه نوكری برتبه امارت و بزرگی ایل و عشیرت سرافرازی یافت و بمحض رعایت خاطر او از تقصیر بقیة السیف متمردان آن طایفه گذشته از آن تاریخ الی غایت كه پانزده سال متجاوز است او و برادرش مقصود بیك با چند نفر از اولاد و اقربا در ظل رعایت و الطاف شاهانه آسوده كامیاب دولت و عزت و كامروای عافیت و فراغت بودند و روز بروز انوار شفقت و تربیت شاهی بر وجنات احوال شیر بیك تافته مرتبه‌اش بلندی میگرفت درین سال بیجهتی باغوای چندی از اشرار و مفسدین آنطایفه خصوصا خلف جاهل ناخلفی كه دارد سر از ربقه اطاعت و اخلاص پیچیده در مقام عصیان و طغیان شد و با گروه انبوه از اشرار و طاغیان بمراغه آمده دست بقتل و غارت مسلمین گشادند و جمعی از سپاهی و رعیت را طعمه شمشیر بلا گردانیده بسیاری از نساء و صبیان مسلمانانرا باسیری بردند و در سفك دماء و تاراج اموال و اسر عیال و اطفال فرو- گذاشتی نكردند.
چون این اخبار ملالت آثار بعرض عاكفان سده سد ره مقدار رسید حركات ناهنجار شیر بیك همگنان را موجب استعجاب گشته بالجمله حضرت اعلی شاهی ظل اللهی كه معدن تهور و بحر حوصله‌اند از ظهور این مقدمات از جای نرفته بالطاف الهی و امداد بواطن قدسی مواطن طیبین و طاهرین واثق بودند از معتمدان درگاه زمان بیك ناظر بیوتات را با موازی پنجهزار كس از ملازمان درگاه و تفنگچیان ركاب اشرف و عساكر فارس مردم امام قلیخان و غیرهم بدفع فتنه شیر بیك مأمور فرموده بر سر او فرستادند و نخست یك قرص نان از چوركهای خاصه سفره همایون مصحوب یكی از اخلاص شعار آن كارخانه جهت او ارسال داشتند و این اشاره مشعر بر آن بود كه تو تربیت كرده شده ما بودی و نان و
ص: 1032
نمك این دودمان كه بخانواده علی بن ابیطالب علیه السلام منسوبست میخوردی بیجهتی كفران این نان كردی ما ترا بصاحب این نان سپردیم شیر بیك از وصول آن لقمه لطیف كه از لطف و قهر و بیم عقوبات ظاهری و باطنی تخمیر یافته بود و ارتكاب اعمال ناهنجار كه عاجلا موجب آوارگی و اختلال حال و اجلا بیم استیصال سلسله او و ایل و عشیرت بود اظهار خجالت و ندامت بسیار كرده بود الحاصل از خبر وصول لشكر فیروزی اثر خایف و هراسان گشته در جا و مقامی كه داشت توقف نتوانست نمود از آنجا حركت كرده بجاهای سخت و محكم پناه برد و ایل و عشیرت همگی روی ببادیه آوارگی آورده سنك تفرقه در شیشه خانه جمعیت او افتاده خرمن عافیت خود را بی‌سببی بباد داد او زمان بیك و عساكر منصوره تا گاو دول كه مسكن او بود رفته آن حدود را نهب و غارت نموده مراجعت نمودند.
شعر
بد نمكی نیست ز آئین دین‌حق نمك تا چه كند بعد ازین

ذكر توجه رایات نصرت آیات بصوب دار السلام بغداد و فیروز گشتن بعون عنایت رب العباد

چون رایات فیروزی آیات جاه و جلال بنوعی كه سبق ذكر یافت چند گاه در سلطانیه رحل اقامت انداخت مقرب الخاقانی زینل بیك توشمال باشی كه بسرحد بغداد رفته بود آمده بپایه سریر اعلی رسید و حقایق حالات آنطرف را بعد از ادراك سعادت بساط بوسی عرض كرد و از تقریر منهیان و جواسیس كه متواتر رسیدند عزیمت سردار و عسكر روم بطرف بغداد بتحقیق پیوست و توجه موكب همایون بدان طرف تصمیم یافت و زینل بیك را سردار و سپهدار كل عساكر ظفر شعار گردانیده بجانب بغداد روانه نمودند كه منقلای سپاه رزمخواه موكب مقدس بوده باتفاق امراء عظام و حكام كرام آنولایت در حراست ملك و دفع و رفع معاندان دین و دولت سعی حمیل بظهور آورده بدآنچه در هر باب صلاح دولت قاهره باشد بعمل آورد و حكم شد كه عساكر قرین آن حدود همگی بر سر سپهدار مذكور جمعیت نموده از صلاح و صوابدید او تجاوز ننمایند و تا موازی [727] سه هزار نفر از سپاهیان كار دیده جلادت شعار و توپچیان و تفنگچی باشیان كارآزموده و تفنگچیان قدرانداز قلعه‌دار از موكب ظفر قرین همایون جدا كرده بقلعه مباركه دار السلام بغداد فرستادند كه باتفاق صفی قلیخان بیگلربیگی عراق عرب و میر- فتاح مین باشی صفاهانی و مبارزان كه سابقا در قلعه بودند بحراست و قلعه داری قیام نمایند و متعاقب زینل بیك سپهدار فوجی دیگر از افواج قاهره را بمعاونت او مأمور گردانیده بسركردگی نور الدهر بیك برادر زاده او روانه فرمودند و از سلطانیه جریده و سبای بقصد ادراك شرف زیارت تربت مقدس حضرت- الاولیاء و برهان الاتقیاء و مراقد متبركه حضرات مشایخ عظام قدس الله اسرارهم تشریف برده بعد از آداب زیارت و طواف آن مراقد منوره كه مهبط فیض و رحمت و محل استجابت دعا است از ارواح مطهره آن برگزیدگان درگاه اله استمداد همت و طلب فتح و نصرت كرده بجانب سلطانیه عود نمودند و حكم قضا جریان باسم قورچی باشی اصدار یافت كه در این سال در قراباغ قشلاق نموده بدفع موراو و بقیه طاغیان گرجی مشغول باشد و از عساكر منصوره بقدر احتیاج نزد خود نگهداشته سایر
ص: 1033
لشكریان را مرخص سازد كه آمده باردوی ظفر قرین پیوندند و در دویم ماه صفر ندای كوچ در داده با رجاء واثق و نیت صادق از سلطانیه روی بمقصد آوردند.

ذكر لشكر كشیدن حافظ احمد پاشای سردار با عساكر بیشمار روم بعزم تسخیر عراق عرب و محاصره نمودن قلعه دار السلام بغداد

چون حافظ احمد پاشا بر نهجی كه مذكور شد وزیر اعظم و سردار گشته بتسخیر قلعه بغداد مأمور گردید در عرض دو سال كه در دیار بكر اقامت داشت از اطراف و جوانب دیار روم عساكر بیشمار و خلقی نامحدود جمع آورده جمعیتی عظیم در اردوی او فراهم آمد و او كما ینبغی بسرانجام اسباب توپخانه و ذخیره و یراق قلعه گیری و سامان لشكر پرداخته مستعد سفر شد و از ظهور عصیان و طغیان موراو گرجی و اخبار وقایع گرجستان و بقتل درآمدن قرچقای خان و یوسفخان چنانچه گذشت و رسل و رسایل درین ماده فیما بین متواتر گشت و خبر مخالفت و عصیان شیر بیك مكری مزید علت گشته بین الجمهور چنین شهرت یافت كه لشكر قزلباش در گرجستان انهزام یافته و پادشاه قزلباش جهت دفع فتنه گرجیان متوجه آن صوب گشته در اردبیل است رأی سردار عظماء روم بدین قرار گرفت كه چون جانب بغداد خالی است فرصت را غنیمت شمرده روانه آنطرف میباید شد كه از جانب پادشاه عجم بنا بر مشاغل عظیمه سرحد قراباغ و گرجستان معاونت متصور نیست و امراء قزلباش كه در بغدادند چون از كومك و مدد پادشاه خود مأیوسند بمجرد آوازه ورود عسكر بیقیاس روم تاب توقف نیاورده ترك مملكت داری مینمایند و قلعه بغداد بسهولت و آسانی بدست درمیآید و سرخیلان اعراب آن حدود نیز سیما اباطالب ولد ناصر مهنا از این مقوله حكایات اعلام نمودند بنابر این عزیمت سردار بجانب عراق عرب قرار گرفته باغوای آن جماعت در حركت مسارعت نموده كوچ بر كوچ روانه شد و مراد پاشا را كه بیگلربیگی دیار بكر شده خود را اشجع امراء روم میشمرد منقلای سپاه گردانیده پیشتر بدان صوب فرستاد كه بمعاونت سرخیلان عرب مملكت را بحیطه تصرف درآورده لوای ملك داری افرازد.
چون در سال گذشته قاسم خان و غازیان افشار از قلت ذخیره و علت وباء كه در موصل طغیان داشت چنانچه مذكور شد صلاح در توقف ندیده بودند و آن حدود از جنود قزلباش خالی بود مراد پاشا باستظهار طایفه اعراب قدم بدار الملك عراق عرب نهاده اباطالب مهنا كمر بمعاونت او چست بست حاجی بیك لك را بقلعه زهاب و مصطفی پاشای جستانی را بقلعه مندلی فرستاد و سایر جنود قزلباش كه در هر جا بودند حسب الصلاح صفی قلیخان حكومتگاه خود گذاشته بقلعه بغداد جمع آمدند و از اخبار اراجیف و سخنان كاذب كه ارباب خلاف شهرت داده بود جنود قزلباش فی الجمله تزلزل یافته بنابر حزم و احتیاط سپاهیانه بعضی متعلقات و احمال و اثقال [728] بیرون فرستاده خود سبای و سبكبار در قلعه توقف نمودند این مقدمات باعث دلیری مراد پاشا گردیده پیشتر آمده بر كربلای معلی وحله استیلا یافت حاجی بیك لك قلعه زهاب و مصطفی پاشا جستانی قلعه مندلی را متصرف شد موازی یكصد و پنجاه نفر از تفنگچیان صفاهانی و نجفی بحراست نجف اشرف مأمور بودند ایشان توسل بروح مقدس معلی شاهنشاه خطه نجف جسته محافظت آن روضه مطهر را پیشنهاد همت گردانیدند و بسركردگی پهلوان
ص: 1034
محسن عاشقابادی تفنگچی صفاهانی در حصار نجف اشرف توقف نموده كمر مردانگی بحراست بستند بنابر آن مراد پاشا با گروهی از عساكر روم متوجه تسخیر حصار نجف گشته آن جماعت را در تنگنای محاصره كشید.
حافظ احمد پاشا وقوع این وقایع را مقدمه فتح و ظفر انگاشته بلا توقف كوچ بر كوچ روانه شده بتاریخ نهم شهر صفر ختم بالخیر و الظفر بپای قلعه دار السلام رسیده رحل اقامت انداخت و گروه گروه بر اطراف و جوانب قلعه محیط گشته قلعه را از سه طرف در میان گرفتند.
صفی قلیخان و مبارزان جنود قزلباش دامن مردانگی بر میان جان استوار كرده همت بلند پایه بر حراست قلعه و رفع صولت و كسر سطوت رومیان گماشتند.
روز اول كه جنود رومیه باطراف و جوانب قلعه پراكنده گشت صفی قلیخان فوجی از مبارزان كاردیده و جوانان دلیر جنگجو را بیرون فرستاد كه برق سان آتش در خرمن عمر و مال مخالفان زده دستبردی نموده فی الفور بقلعه مراجعت نمایند آن دلیران معركه كارزار از طرف مزار ابو حنیفه بیرون رفته صاعقه كردار خود را بر جنود رومیه زده فیما بین حربی صعب اتفاق افتاد و تا اجتماع سپاه بطرفة العینی قریب سیصد نفر بعضی مقتول و برخی دستگیر كرده با سرهای مقتولان و دواب بسیار از اسب و استر و شتر بقلعه مراجعت نمودند و از این دستبرد نمایان رومیه از مبارزان قلعه حسابها گرفته تزلزل خاطری كه قلعه داران و محصوران را در حین محاصره میباشد فی الجمله زایل گشته دلیرانه بلوازم قلعه داری پرداختند و جنود بی‌شمار مخالف سه طرف قلعه را از كنار دجله حوالی مزار ابو حنیفه كه جانب شمالی است تا دروازه قراقاپی كه جانب جنوبی است و بكنار دجله اتصال دارد یك فرسخ مسافت بلكه زیاده است احاطه نموده جسری در حوالی مزار مذكور بر دجله بسته جمعی كثیر بآنطرف آب دجله فرستاده بغداد كهنه را نیز كه جانب غربی قلعه است و قلعچه دارد موسوم بقوش قلعه استحكام دادند.
چون هنگام ارتفاع محصولات بود و در سال گذشته در كل محال بتخصیص حله زراعت بسیار كرده بودند ذخیره بی‌شمار بر جا مانده بحیطه ضبط رومیه درآمد و بفراغ بال لنگر اقامت انداخته بلوازم اسباب قلعه‌گیری مشغول گشتند و در حینی كه موكب همایون بحدود همدان رسیده بود منهیان آمده خبر وصول رومیه را بارتداد و محصور گشتن ساكنان شهر و قلعه را بعرض اقدس رسانیدند.
اما گروهی از طبقات لشكر كه بكومك قلعه داران مأمور گشته پیشتر رفته بودند قبل از ورود مخالفان بسلامت رسیده داخل قلعه شده بودند و مردانه بمراسم قلعه داری و جان سپاری می‌كوشیدند.

ذكر قضایائی كه در طی توجه رایات ظفر پیكر همایون و اثنای راه بوقوع پیوست و فتح قلعه لك و مندلی‌

چون رایات ظفر پیكر جاه و جلال بجانب عراق عرب در حركت آمده بهمراهی جنود
ص: 1035
اقبال روانه شد بجهت اجتماع سپاه ظفر پناه بتأنی طی مسافت مینمودند هر روز در هر مرحله فوجی از افواج قاهره باردوی گردون شكوه رسیده بموكب همایون می‌پیوستند بعضی در ركاب اشرف توقف فرموده برخی را پیشتر میفرستادند كه بزینل بیك سردار سپاه منقلای ملحق گردند تا آنكه موضع هرون آباد از اعمال ماهی دشت كه قریب بالكاء در تنگ و سرحد حدود بغداد است معسكر خسرو جم قدر فریدون بارگاه گردید.
در خلال این حال رأی جهان آرا بدان متعلق گشت كه فوجی دیگر از مبارزان نامدار و كارآگاهان عرصه روزگار كه در امور قلعه داری صاحب تجربه و بصیرت بوده باشند تا یك هزار نفر بقلعه فرستاده شود و باحتیاط آنكه مبادا مدت محاصره بامتداد كشد و سرب و باروط در قلعه تنقیص پذیرد هر یك سرب و باروط مصحوب خود گردانند چون قلعه محصور بود این معنی دشوار و در نظر همگنان دور از كار مینمود بعد از اظهار این مدعا جمعی كثیر از شجعان جلادت شعار و جوانان اخلاصمند دعوی دار [729] مثل كلب علی بیك ولد قاسمخان ایمانلو كه با طایفه ایمانلو جهت مسامحه كه در بیرون آمدن قلعه موصل نموده بودند و در خدمت اشرف صاحب تقصیر بودند در اینوقت بجهت جبران تقصیر اراده رفتن قلعه نمودند.
دیگر فریدون حسین میرزا ولد حسین خان فیروز جنك چغتای و مرتضی قلی بیك ولد برخوردار بیك انیس توپچی باشی و میرزا خان بیك قاجار و میرزا معصوم عرب غلیظی خراسانی و برخوردار بیك ذو القدر ملازمان امام قلیخان كه از میرزاده‌های آن طایفه است و سایر دلاوران كار- دیده تا یكهزار نفر متقبل این خدمت گردیده رخصت یافتند و تكیه بر اقبال بیزوال همایون كرده متوكلا علی اللّه از موكب معلی و معسكر همایون جدا شده سرب و باروط مصحوب خود گردانیده روانه شدند و چون باردوی زینل بیك سردار سپای منقلای رسیده از آنجا عازم رفتن شدند زینل بیك از وفور احتیاط و دور اندیشی سپاهیانه با گروهی از سپاه ظفر پناه بمعاونت و امداد آن طبقه سوار گشته قدری راه رفت و تا دو سه هزار نفر از شجعان كار دیده همراه نور الدهر بیك برادر زاده خود رفیق ایشان گردانید و آن گروه تا دو فرسخی شهر رفته شب در صحرا توقف كرده تا صباح آماده كار و مترصد كارزار بودند كه اگر از رومیه آسیبی بآن جماعت میرسیده باشد بمعاونت اقدام نمایند و آن جماعت كس بقلعه فرستاده از آمدن خود اخبار نمودند و در ظلمت لیل چون سیل كه از بلندی رو به نشیب آورد از طرف دروازه حوالی مزار ابو حنیفه روی بقلعه آوردند.
از جمله آن گروه برخوردار بیك ذو القدر و میرزا معصوم غلیظی با چند نفر در آن شب دیجور از رفقاء دور افتاده بجمعی از رومیه دوچار گشته بعد از زد و خورد بسیار هر دو گرفتار شده چند نفری از مردم ایشان قتیل و بعضی ناپدید شدند اما بقیه سپاه پشت بر یكدیگر داده همچو برق لامع خود را بدروازه رسانیده بسلامت داخل شهر و قلعه شدند و تا سه هزار من سرب و باروط بقلعه رسانیدند و جماعت رومیه كه در آن طرف اقامت داشتند فرصت و قدرت آن نیافتند كه آسیبی بآن گروه رسانند و از قلعه طنطنه كوس شادمانی و غلغله نشاط بلند آوازه گشته باوج سماوات رسید و روز دیگر كه از قلعه خبر وصول آن فوج بنور الدهر بیك و غازیان رسید عود نموده بمعسكر منقلای پیوستند و این واقعه دستبردی بود بسیار نمایان و در هیچ زمان وقوع نیافته كه قلعه كه محصور یك صد هزار مخالف باشد یكهزار نفر از شجعان اخلاص شعار نقد جانها بر كف گرفته بصدق نیت و صفای عقیدت سواره از میانه گروه بیشمار مخالف گذشته خود را بسلامت بقلعه رسانیده باشند
ص: 1036
كه درین زمان خجسته نشان وقوع یافت هر گاه نفاد امر پادشاه و جان فشانی سپاه بدین مثابه باشد پیداست كه مخالف را چه كار از پیش رود و چون قلعه زهاب مشهور بقلعه لك و قلعه مندلی هر دو در حدود هارون آباد و در تنك واقع بود و آن دو قلعه را بتصرف مخالفان گذاشته پیشتر رفتن لایق دولت نمینمود زیرا كه مضرت ایشان بآینده و رونده مترددین اردوی معلی میرسید حسنخان حاكم لرستان را كه با قشون آراسته متوجه معسكر همایون بود و عبور او از مندلی واقع میشد بدان خدمت مأمور گردانیدند و فوجی از تفنگچیان ركاب اشرف و بیلداران و غیرهم بمعاونت و مرافقت حسینخان مأمور گردانیده ارسال داشتند و یوسف سلطان حاكم گسكر را با گروهی از تفنگچیان چغتای و خراسانی بر سر قلعه لك تعیین فرمودند و اردوی گردون شكوه در هارون آباد رحل اقامت انداخته همت بتسخیر قلاع مذكور گماشتند و فرمانبران مذكور بر حسب فرمان كمر باقدام این خدمت بسته سیبها پیش برده در مراسم قلعه گشائی میكوشیدند تا آنكه كار بر محصوران تنگ گردید و از جانب سردار روم كه سپاه رزمخواه قزلباش در سر راه بودند معاونتی متصور نبود.
نخست مصطفی پاشاء جستانی كه حاكم قلعه مندلی بود دست در دامن استیمان زده اظهار غلامی و دوستداری حضرت شاه ولایت پناه و ارادت و اخلاص حضرت اعلی نموده محمد آقای قاپوچی باشی سردار را نیز كه در آن قلعه بود طوعا او كرها باطاعت راغب ساخته هر دو بیرون آمدند و قلعه بتصرف درآمده محصوران باستشفاع مصطفی پاشا نجات یافتند.
چون رقم اخلاص و ولای خاندان امامت و ولایت از لوحه پیشانی مصطفی پاشاء جستانی نمایان بود برتبه سلطانی سرافراز گشته ابدال علی لقب یافت الكاء مذكور بجایزه و جلد وی اینخدمت بحسین خان مذكور شفقت شد و از ظهور این عاطفت و جانبخشی حاجی بیك لك و محصوران قلعه زهاب نیز امیدوار عفو و امان گشته قلعه را سپرده بیرون آمدند و بپایه سریر سلطنت مصیر رسیده خلعت امان پوشیده منظور نظر مرحمت گشتند حكومت آنجا بنفس سلطان گروس تفویض یافت بعد از اطمینان [730] خاطر از تسخیر این قلاع از هارون آباد ندای كوچ درداده روانه مقصد شدند و چون هنگام طغیان آب نزدیك رسیده بود و شط بهریز كه در سر راه واقع و محل عبور لشكر بود روز بروز ازدیاد میپذیرفت حیدر سلطان قویله حصارلو كه یكی از اویماقات روملو است بترتیب جسر مأمور گردید و با مصالح و عمله آن كار در كنار شط مذكور بسرانجام جسر مشغول گشت زینل بیك سردار ظفر شعار با سایر امراء نامدار و عساكر فیروزی آثار كه حسب الفرمان قضا جریان بر سر او جمع آمده بودند منزل بمنزل پیشتر رفته در كنار شط بهریز لنگر اقامت انداخته منتظر اتمام جسر بودند كه بعد از اتمام بدانچه از موقف جلال صدور یابد عمل نمایند و رایات نصرت آیات نیز در یورت بشیوه از حدود در تنك روزی چند بدینجهت اقامت نموده زمستان در آن مرحله بپایان رسید و همه روزه از جانسپاران عیار پیشه جنود قزلباش قاصدان آمد شد بقلعه نموده از احوال یومی محصوران و بیرونیان خبردار بودند و اهل قلعه به پشت گرمی جنود اقبال مردانه دفع صدمات لشكر مخالف نموده در لوازم قلعه- داری میكوشیدند.
ص: 1037

شرح وقایع و حالات زینل بیك سپهدار لشكر فیروزی اثر و محاربه عساكر منصوره با مراد پاشا و آنچه فیما بین او و مخالفان بصدور پیوست از خیر و شر

كمیت مشكین شیم قلم در طریق تحریر وقایع بقیه این سال بدین آئین تك و دو مینماید كه چون زینل بیك سپهدار عساكر فیروزی نشان منقلای در كنار آب بهریز اقامت نمود مصدر جلادت و مردانگیها گشته دلیریهای نمایان از او و عساكر منصوره بصدور پیوست از جمله جهت ترتیب جسر قیر بسیار در كار بود و در آنجا یافت نمیشد منهی خبر داد كه رومیان در ایام فترت و یاغیگری بكرسو باشی قیر بسیار جهت ترتیب جسر آورده بودند و بر جا ماند و الیوم در دو فرسخی شهر حوالی مزار ابو حنیفه در خاك است زینل- بیك همت بآوردن آن مصروف داشته یك هزار نفر از جوانان كارطلب و تفنگچیان قدرانداز بدینخدمت نامزد نمود و ایشان بدل قوی بمقصد شتافته در مكانی كه چراغهای اردوی مخالف نمایان بود بمطلب رسیدند بعضی مشغول بیرون آوردن قیر گشته برخی پاس میداشتند تا آنكه قیر بسیار بقدر احتیاج بیرون آورده بیقصور و فتوری باردو رسانیدند.
دیگری آنكه چون روزی چند جهت اتمام جسر در كنار آب بهریز اقامت واقع شد و قرب وصول موكب همایون دست داد و رومیان آسوده حال شبانروز بلوازم اسباب قلعه گیری مشغولی داشتند زینل بیك و امراء عظام مقید باتمام جسر نشده بعزم محاربه و رفع آسوده حالی دشمنان با موازی بیست و پنجهزار كس از دلاوران سپاه منصور كه مقدمة الجیش بودند بصال و كشتی از آب عبور نموده قریب شش هفت فرسخ راه طی كرده در حوالی اردوی مخالف صف قتال آراستند و رومیه از خندقی كه بر دور اردو حفر نموده بودند بیرون نیامده متوجه محاربه جنود قزلباش نشدند روز بآخر رسیده بود و توقف سپاه منصوره كه سبای بعزم جنگ رفته بودند شب در آن صحرا متعذر بود بالضروره بازگشته بمحل اقامت خود آمدند و ازین رفت و آمد عساكر منصوره بمحاربه آن لشكر بیشمار دلیرتر گشتند و رومیه بنوعی كه بتحریر پیوست شهر و قلعه را احاطه نموده در كمال تمكن و غرور و عظمت و استقلال و فراوانی ذخیره آسوده حال بامور قلعه‌گیری مشغولی نموده شبانروز كار كرده سیبه‌ها پیش بردند و در چند محل كوههای خاك بلند كرده بخندق رسانیدند و توپهای قلعه كوب نصب نموده تزلزل در بنیان بروج و باره انداختند و نقبها از زیر زمین بقلعه رسانیدند.
صفی قلیخان با شجعان نامدار و تفنگچیان و تفنگچی باشیان قلعه دار دامان مردانگی بر میان جان استوار كرده جیقلشهای مردانه میكردند و یك دو مرتبه بسیبه‌ها ریخته دستبردهای نمایان كرده با غنایم موفور بقلعه مراجعت نمودند و آنچه نهایت احتیاط بود بظهور آورده جمعی خاك باندرون میكشیدند و جمعی پاس نقب میداشتند و چون توپخانه رومیان در طرف دروازه قراقاپی بود و از آنطرف در تسخیر قلعه اهتمال بیشتر داشتند بنابر حزم و احتیاط از اندرون حصار حصار دیگر كشیده بروج و باره استحكام دادند و پاشایان و سرداران رومیه بتخصیص ینكچری آقاسی از جلادت و دلیری‌های جنود قزلباش و قرب وصول موكب همایون شاهی اندیشیده خاطر بیورش قرار دادند
ص: 1038
مراد پاشا كه دو ماه بود كه بمحاصره حصار نجف اشرف بود و توپ [731] و تفنگ بجانب روضه مقدمه حضرت.
شیر خدا شاه ولایت علی‌صیقلی شرك خفی و جلی می‌انداخت و از دورباش حارسان جنود غیبی و خوارق عادات و كرامات روح مطهر آن مظهر العجایب چنانچه در ذیل این صحیفه مسطور خواهد گشت كاری نساخته بی‌نیل مراد و مقصود بازگشته بسردار ملحق شد صلاح در یورش دید وزیر برج بزرگ طرف قراقاپی را خالی كرده باروط انباشتند و علی الغفله آتش دادند از قوت صدمه باروط و اشتداد آتش خاك آن برج بهوا رفته انهدام پذیرفت و رخنه‌ها پدید آمد و نردبانها نیز بدیوار حصار داده از انهاء یكی از صوفیان بیكدلی از عزیمت یورش خبر یافته بود و قلعه دارانرا اخبار نمود و سایر سرداران محافظان بروج هر یك برج و باره خود را مردانه نگاه داشته بضرب گلوله‌های تفنگ مرگ آهنگ و خدنگهای جان فرسا دفع شر و صدمه آن گروه میكردند.
اما از زیر برجی كه بصدمه آتش و قوت باروط انهدام پذیرفته بود جمعی كثیر داخل قلعه شده دلاوریها بظهور آوردند و علمی آورده بر بالای برج افراشتند.
صفی قلیخان و میر فتاح مین باشی با فوجی از مردان كار و تفنگچیان قلعه دار مردانه- وار بدفع آن گروه روی آوردند علمدار رومی بضرب تیغ یكی از غازیان از پای درآمده علم صولت ایشان سرنگون شد و بطرفة العینی گروه انبوه از آن مخاذیل در هر طرف بر خاك هلاك افتادند جمعی كه داخل قلعه شده بودند چون مشاهده نمودند كه حصار دیگر در اندرون كشیده شده از تسخیر مأیوس گشته راه خلاص و نجات میجستند اكثر در بازگشتن بدیار فنا شتافتند و آنچه از تقریر منهیان راست گفتار مسموع شد درین یورش قرب پنجهزار كس از جنود مخالف بر خاك هلاك افتاده بدیار عدم شتافتند و برخی كه منهدم شده بود تعمیر یافت و رومیه مخذول و مقهور خود را بسیبها رسانیده درین یورش كاری نساختند.
چون حضرت اعلی شاهی ظل اللهی از انهاء منهیان عیار پیشه و جواسیس فكرت اندیشه از حقایق حالات یومی بیرونی و اندرونی قلعه خیبر و آگاه بودند و در شبی كه قرار یورش یافته بود دغدغه ناك بودند منجمان پایه سریر اعلی سیما ولدان قدوة المنجمین مولانا مظفر جنابدی كه درین فن مهارت كامل دارند از طالع مسئله استخراج نمودند كه رومیه را درین یورش كاری از پیش نمیرود و مولانا محمد طاهر یزدی كه در سلك منجمان خاصه شریفه منسلك و درین علم شریف ماهر و متبحر است زیاده از اقران در عدم استیلای رومیه بر آن ملك اصرار نموده از بدایت حال دعوی مینمود كه از آثار و اوضاع كواكب و دلایل نجومی ظاهر نمیشود كه رومیه درین آمدن بر قلعه بغداد تسلط و فیروزی یابند و بر طبق این دعوی اراده كرد كه بقلعه رفته در مدت محاصره با سایر محصوران بسر برد و حسب الاستاعا رخصت یافت لیكن زینل بیك سردار لشكر ظفر شعار مانع آمده نزد خود نگاه داشت و در میان سپاه منقلای بود و حضرت اعلی چنانچه شیوه و شعار نیازمندان درگاه ایزدی و معتاد شبانروزی آن حضرتست بدرگاه الهی واثق بوده سلامت و عافیت پراكنده دلان محصور را از بارگاه مهیمن متعال مسئلت مینمودند تا آنكه مسرعان رسیده اخبار قلعه و غلبه قلعه دارانرا باردوی ظفر نشان آوردند و بمحامد ایزدی و شكر الطاف یزدانی پرداخته جهت صفی قلیخان و مبارزان قلعه‌دار صلات ارجمند فرستاده عموم قلعه بنوازشات خسروانه سرافرازی یافتند.
ص: 1039
چون اسباب و یراق جسر ترتیب یافت زینل بیك سردار لشكر عجم كه بفرمان همایون فرمانروای ممالك كسری و جم كمر مردانگی بمدافعه و محاربه دشمن چست بسته بود بستن جسر را بنابر بعد مسافت در بهریز صلاح ندید و كنار آب را احتیاط نمود و شش فرسخ پائین‌تر محلی را كه تا بغداد سه فرسخ بیش نبود مناسب سفاین و اسباب جسر را بآنجا نقل نموده شروع در بستن كرد و عساكر منصوره مقدمة الجیش از بهریز كوچ كرده بآنجا آمدند.
رومیه ازین اراده آگاه گشته مراد پاشا كه بشجاعت و دلاوری مشهور و از اقران ممتاز بود با موازی پانزده هزار كس از شجعان قوم و چند عرابه توپ و ضربزن بعزم ممانعت و دستبرد بكنار آب آمد تا رسیدن آن گروه جسر ترتیب یافته بسته شده بود خلف بیك سفره‌چی باشی كه چرخچی سپاه منقلای بود با جمعی شروع در گذشتن كردند.
در اثنای عبور جسر قصور یافت زینل بیك فی الفور باصلاح قصور پرداخته هنوز زیاده از چهار هزار كس عبور نكرده بودند كه سپاه مخالف پیش آمده فیما بین جنگ در پیوست در اندك زمانی دلاوران سپاه منصور داد دلاوری دادند و خلف بیك با جنود چرخچی بر صف سپاه مخالف تاخت [732] و گرد از معركه نبرد برآورده خاك معركه را از خون مخالفان گلگون ساخت جنود رومیه تاب صدمات دلیران سپاه منصور نیاورده بهم برآمدند و پای ثبات و قرارشان سستی پذیرفته پشت بمعركه دادند و مراد پاشا روی بانهزام آورد.
عساكر منصوره بتعاقب شتافته قریب یكهزار و پانصد نفر از گروه مخالف بتیغ تیز و سنان خونریز بر خاك هلاك انداختند و چندی از عظماء و سنجق بیگیان رومی و اكراد اسیر و دستگیر شدند مراد پاشا زخمدار و ناتوان بصد حیله از چنگ جنگ آوران رهائی یافته در شب دیجور سر برهنه داخل اردوی رومیه شد و چون زمانه ملبس بلباس عباسیان گشته شب ظلمانی پرده بر روی روزگار كشید جنود ظفر ورود مظفر و منصور بازگشتند و حقیقت این فتح مبین بپایه سریر خلافت مصیر عرض نموده در حینی كه اردوی گردون شكوه چند مرحله پیش آمده كنار نهر بلادرود از انهار آب دیاله كه بشط بهریز اشتهار دارد مخیم سرادقات عز و جلال بود حقایق حال بعرض اقدس رسید و بورود مژده بهار و بشارت نوروز فیروز كه هنگام آغاز آن شده بود توام و دست و گریبان گشت و از این فتح نامدار كه در بدایت حال بوقوع پیوست نیكخواهان بفتوحات عظیمه فال گرفتند و جنود ظفر ورود مورد تحسین و آفرین گشتند.
چون آخر سال شد و درین نسخه عالم آرا بعد از تحریر وقایع و قضایای هر سال مشاهیر متوفی‌های آن سال كه وداع زندگی كرده سفر عقبی اختیار نموده‌اند تحریر مییابد باقی حالات این سفر فیروزی اثر و وقایعی كه بظهور پیوست بعد از ذكر متوفی‌ها در طی قضایای سال نو مرقوم كلك سعادت رقم میگردد، انشاء اللّه تعالی.

متوفی‌ها

اشاره

كه در این سال پر ملال از گردش روزگار و عادت مألوفه چرخ ستیزه كار بعضی در معارك كارزار و حادثه دهر بیمدار شربت خوشگوار شهادت نوشیده و بعضی از دست ساقی اجل شهد ممات چشیده سر بنقاب تراب كشیدند بترتیب مذكور میشود.

قرچقای خان‌

كه چنانچه مذكور شد در گرجستان بتیغ غدر موراو نمك حرام كشته
ص: 1040
درجه شهادت یافت.
وی از طبقه مسیحیه ایروان بود در كودكی و فتور آن ولایت بذل اسر گرفتار گشته چون نیكبخت بود در سلك عبید و غلامان خاصه شریفه انتظام یافته سعادت یافت چون جوهر ذاتش قابل بود در خدمت اشرف مورد تربیت گشته روز بروز بدرجه علیا ترقی میكرد و بحسن خدمات منصب قیجاجیگری یافته بعد از ظهور رشد و كاردانی میر توپخانه و سردار تفنگچیان گردید و از وفور اهلیت از زمره مقربان بساط اقدس گشته رتبه سرداری سپاه ظفر پناه یافته در آن امر بر وفق رضای ولینعمت و پیروی مزاج مبارك آن حضرت سلوك نموده بهر خدمتی مأمور گردید روسفیدانه بدان اقدام نمود بالاخره برتبه بلند ایالت و لقب ارجمند خانی سرافراز گشته از حسن تدبیر و وفور دلیری و حزم و دور اندیشی و رأی صایب و ثبات قدم در معارك بمنصب سپهسالاری كل لشكر ایران سر- بلندی یافت چند گاه امیر الامراء آذربایجان گردیده درین هنگام حكومت مشهد مقدس معلی و دارای اكثر محال خراسان بدو متعلق بود بعد از واقعه او منوچهر خان پسر بزرگترش بجای پدر حكومت آن ولایت یافت و الیوم حاكم مشهد مقدس معلی است.

یوسف خان‌

كه او نیز در گرجستان بتیغ غدر آن حرام نمك شهادت یافت وی نیز با قرچقای خان از یك طبقه‌اند و با یكدیگر شرف غلامی ایندولت دریافته همیشه یار و برادر یكدیگر بودند و مشار الیه از عهد صبی به خدمت قوشچیگری و حفظ جوارح مأمور گشته در آن فن مهارت كامل یافت رفته رفته در آن خدمت ترقی كرده بمنصب میر شكاری سرافراز شد چند گاه ایالت و دارائی دار المؤمنین استراباد باو مفوض گردید بحسن سلوك و رعیت پروری اتصاف داشت و درین هنگام دوازده سال بود كه بیگلربیگی ولایت شیروان بود و با رعایا و عجزه آن ملك سلوك پسندیده مینمود چون پسرانش صغیر بودند و ایالت آن ولایت را مرد كامل كاردانی میبایست قزاق بیك چركس كه داروغه گیلان بود و در طی شرح آن واقعه ذكر شده در عوض تعیین شده رتبه خانی یافت.

علیقلی خان‌

ایشیك آقاسی باشی دیوان بیگی وی از اویماق كرامیلو شاملو و ملازم قدیم حضرت اعلی شاهی است كه از اوان طفولیت و كودكی آن حضرت كه در دار السلطنه هرات تشریف داشت در خدمت بود و روز بروز قدر منزلتش میافزود تا بوفور دانش و عقل و هوش و كاردانی در سلك امراء بزرگ و اركان دولت انتظام یافته بمنصب ایشیك آقاسی باشیگری و میر دیوانی سرافرازی یافت صاحب رأی و مشورت بود در اوایل این سال در بلده طهران ری كه اقطاع او بود بیمار شده روز بروز مرض اشتداد پذیرفت و معالجات اطباء با میعاد اجل مقاومت نتوانست نمود برحمت حی لا یموت پیوست [733] پسرانش كودك بودند منصب او در آن سال متعلق بود در سال آینده چنانچه مذكور خواهد شد بزینل بیك توشمال باشی بیگدلی عنایت شد.

میر رفیع الدین محمد صدر خلیفه‌

وی از سادات عظیم القدر صفاهانست كه چنانچه سبق ذكر یافته بین الجمهور بسادات خلیفه مشهور و مازندرانی الاصل نژاد امیر قوام الدین مشهور بمیر بزرگ والی طبرستان‌اند پدرش میر شجاع الدین محمود سید فاضل دانشمند و از زمره علماء عالیقدر بود ابا عن جد در دار الملك صفاهان املاك و رقبات بوده‌اند و بروزگار روزگار میگذرانیده‌اند و میر مذكور نیز سید فاضل سلیم النفس ملك خصال و از علوم معقول و منقول بهره‌ور و آگاه بود بعد از عزلیت قاضی خان سیفی قزوینی چنانچه در محل خود مرقوم كلك بیان گشته برتبه صدارت
ص: 1041
فایز گشت و در ایام منصب در كمال دیانت و بی‌طمعی و حقانیت و پرهیزگاری سلوك مینمود و الحق مسند صدارت را ازین صفات حسنه زینت افزود.
در اوایل این سال كه در ركاب اشرف از فرحاباد مازندران بیرون آمده متوجه یساق بود در فیروز كوه بیمار شده با محفه بخطه شریفه منسوب بحضرت امامزاده واجب التسجیل و التعظیم امامزاده عبد العظیم علیه و آبائه التحیة و التسلیم آوردند در آنجا مرض اشتداد یافته بجوار رحمت ملك غفور پیوست نعش او را، فرزند ارجمندش سلطان العلمائی خلیفه سلطان كه بیمن تربیت شاهنشاه زمان برتبه وزارت دیوان اعلی سرافرازی دارد نقل كربلای معلی نموده در روضه مقدسه سید الشهداء خامس آل عبا مدفون گشت منصب صدارت من حیث استقلال بمیرزا رفیع شهرستانی كه بشرف مصاهرت حضرت اعلی سرافرازی دارد تعلق گرفت.

گنجعلی خان‌

بیگلربیگی قندهار وی از طایفه زیك است از عشایر اكراد و او نیز ملازم قدیم حضرت اعلی بود كه در اوان طفولیت و ایام اقامت دار السلطنه هرات در خدمت بوده و در ایام فرماندهی جلوس همایون بحسن خدمات و مردانگی‌ها كه در فتور اوزبكیه خراسان و محاربات آن طبقه از او صدور یافته بود بمراتب علیاء خانی و لقب ارجمند بابائی یعنی پدری ترقی نموده قریب بسی سال من حیث الاستقلال حاكم و فرمانروای دار الامان كرمان بود و آثار عدالت و رعیت پروری بظهور میآورد و درین عهد حاكم دار القران قندهار بود درین سال شبی بر بالای ایوان ارك قندهار در سریری كه بمحجر ایوان تكیه داشته خوابیده بوده محجر سستی پذیرفته او در میان خواب و بیداری از سریر نطع خزیده بپائین افتاد و ودیعت حیات بقابض ارواح سپرد.
بعد از زمانی دراز خدمتكاران واقف شدند پسرش علیمردان بیك نعش پدر را از قندهار بمشهد مقدس مقلی نقل نموده در روضه مقدس رضویه مدفون گردید چون خبر وفاتش بعرض اقدس رسید علیمردان بیك مزبور در ازاء حقوق خدمت قدیم والد بجای پدر برتبه خانی و ایالت قندهار سرافرازی یافته بابای ثانی لقب یافت.

امیر كونه خان‌

سارو اصلان بیگلربیگی ایروان وی از ایل آغچه قوینلوی قاجار است پدرش گلابی بیك در سلك قورچیان زمان شاه جنت مكان علیین آشیان منتظم بود و او چند گاه ایشیك آقاسی حرم و حارس دولتخانه مباركه قزوین و داروغه آنجا بود و بوفور عقل و كاردانی و حسن خدمات لایقه بمرتبه ایالت و خانی ترقی نموده امیر الامراء چخور سعد گردید و در آن سرحد بارومیه چنانچه در محل خود سمت گزارش یافته محاربات قوی نموده بلند آوازه گردید و در ازاء مردانگیها كه از او در آن سرحد صدور یافت بلقب سارو اصلانی معزز و سربلند گشت.
در این سال در جنك گرجستان كه چرخچی لشكر ظفر اثر بود زخمدار شده بود مدتی در ایروان بمعالجة زخم پرداخت در آخر این سال زخم تشنج كرده از هم گذشت و چون در غزای كفره گرجی زخمی شده بود بسایر شهداء آن معركه پیوست حضرت اعلی طهماسب قلی بیك پسر ارشد او را كه جوان قابل سنجیده و در خور تربیت بود احتیاط منظور داشته بآن صوب فرستاده بودند بعد از فوت پدر برتبه بلند خانی و امیر الامرائی چخور سعد سرافراز گردید و الیوم بایالت و دارائی آن ولایت اشتغال دارد.

شاه بندر خان‌

ولد پیر بوداقخان پرناك تركمان وی بعد از پدر بایالت و دارائی دار السلطنه تبریز و امیر الامرائی آذربایجان منصوب بود در این سال بسفر گرجستان مأمور گشته
ص: 1042
در راه قراقلخان چنانچه در محل خود مرقوم گشته در راه دین و دولت بدست كفره بقتل آمده درجه شهادت یافت جوان سنجیده معقول و بزیور عدالت و رعیت پروری آراسته و بكم طمعی و سلامت نفس پیراسته بود در ازاء جانسپاری و حقوق خدمات سلسله پرناكیه پسر طفل سه ساله او را بجای پدر بمنصب ایالت و دارائی و امیر الامرائی آذربایجان سرافراز فرموده وكیل و نایب تعیین كردند و پیر بوداق ثانی لقب یافت و هر آینه این معنی موجب استظهار [734] و امیدواری سایر جانسپاری دین و دولت گردید.

حسن خان استاجلو

وی از اویماق استاجلو است و از ملازمان قدیم بود كه در خراسان بمراسم نیكو خدمتی قیام داشت بعد از جلوس همایون و فرماندهی ملك ایران مورد تربیت و شفقت گشته قورچی تیر و كمان گردید و از وفور شفقت بعز مصاهرت این دودمان سرافرازی یافت و بایالت و دارائی همدان و امیر الامرائی قلمرو علیشكر منصوب گشته قریب بیست و پنجسال فرمانروای آن ملك بود و بصفات حسنه عدالت و رعیت پروری انصاف داشت یك دو سال بود كه از ایالت و امور سپاهیگری تقاعد اختیار نموده در محال ساوه كه ملك صبیه غفران پناه سلطان حیدر میرزای حلیله جلیله او بود اقامت داشت درین سال بیماری باو عارض گشته سفر آخرت اختیار نمود. جمعی دیگر از ملازمان ركاب اشرف در معركه جنگ گرجستان درجه شهادت یافتند خصوصا

بیرام بیك‌

یوز باشی ذو القدر،

علی بیك‌

قزللوی یوز- باشی استاجلو و

آقا قوام الدین‌

لاریجانی یوز باشی تفنگچیان لاریجان كه جوان قابل سنجیده كاردان و بسخن سنجی و نظم اشعار اتصاف داشت و بازماندگان ایشان بنوازشات شاهانه سرافرازی یافتند و در تفصیل اسامی سایر شهداء آن معركه فایده متصور نیست رحمة اللّه علیهم. اكنون وقت آنست كه بر سر سخن رفته كمیت مشكین سم قلم در مضمار وقایع سال نو بتكاپو درآمده بقیه حالات سفر خیر اثر دار السلام بر صحیفه بیان نگارش یابد.
ص: 1043

آغاز سال فرخ فال بارس ئیل تركی مطابق سنه خمس و ثلاثین و الف كه سال دهم از قرن دویم جلوس همایون عباسی است‌

اشاره

لراقمه
دگر ره مقدم نوروز فیروزشبستان جهان را كرد چون روز
زمان ز آسیب وی گردید آزادبگیتی از سر نو تازگی داد یعنی آفتاب فلك پیما كه خسرو سیارگان و فروزنده اقلیم چهارم آسمان است با كوكبه عالم افروزی رونق فزای موكب نوروزی گردیده در دو ساعت و هفت دقیقه شب سه شنبه بیست و دویم شهر جمادی الثانیه مطابق سنه خمس و ثلاثین و الف از مقام حوت حركت كرده گلشن همیشه بهار حمل را از مقدم فیروزی بهجت و خرمی افزود مشاطگان بهار عروس دولت و كامرانی را بهم آغوشی خسرو كامكار هر هفت كرده بحجله روزگار آوردند.
لراقمه
عروسان چمن را غازه بستندز گل پیرایه‌های تازه بستند
نو آئین گشت گلزار زمانه‌دگر باره گزید از غم كرانه شهریار سپه آرا یعنی حضرت همایون اعلی در كنار نهر بلاد رود از انهار آب بهریز خیام دولت باوتاد خلود و كامیابی نصب نموده شامیانهای فتح و فیروزی افراشته بودند كه در آن شب مبارك سحر كه اولین روز نوروز بود خبر جنگ مراد پاشا و فیروزی یافتن جنود قاهره بر نهجی كه بتحریر پیوست رسیده كارفرمای عالم قضا عموم دولتخواهان این سلسله علیه را از این خبر مسرت اثر خلعت نوروزی و سروش غیبی نوید انواع فتح و فیروزی داد و حضرت اعلی همت والا بدفع مخالفان دین و دولت و معاندان ملك و ملت مصروف داشته در لوازم این امر عظیم سعی موفور و توجه و اهتمام غیر محصور بظهور میآوردند و چون زبده و خلاصه لشكر ظفر شعار و مبارزان نامدار جلادت آثار در ركاب سعادت انتساب همایون بودند یك دفعه پنجهزار كس از اعیان سپاه قزلباش و غلامان و طبقات لشكر جدا كرده بسركردگی تخته بیك یوز باشی استاجلو و دفعه دیگر دو هزار نفر از آقایان بیوتات و مقربان درگاه و امثال ذلك بسركردگی محمد قلی بیك جلودار باشی چغتای فرستادند كه بسپاه منقلای پیوسته از صوابدید زینل بیك سپهدار لشكر ظفر اثر در نگذرند و از خزانه معموره صنادیق نقود مسكوكه جهت مدد خرج سپاه نزد
ص: 1044
سپهدار مذكور فرستادند كه بهر نوعت رأی او اقتضاء نماید بر طبقات لشكر قسمت نماید و زینل بیگ در یورت خود اقامت نموده آن نقود نامعدود را بر طبقات سپاه علی قدر مراتبهم قسمت نموده موكب جهانگشای همایون بتأنی طی مسافت مینمود.

گفتار در ذكر قضایائی كه قبل از وصول موكب همایون بدار السلام بغداد میانه سپاه ظفر پناه قزلباش و مخالفان روی داد

[735] چون جنود رومیه بر نهجی كه در فوق اشاره شد بر اطراف و جوانب قلعه بغداد محیط گشته سعی موفور در مراتب قلعه گیری كردند و یورشهای عظیم نمودند هیچ اثری بر آنها مترتب نگشته منتج حصول مقصود نگردید و جمعی كثیر و جمعی غفیر از لشكریان خود بكشتن داده كاری نساختند.
حافظ احمد پاشا از آوازه وصول موكب نصرت قرین كه زمان زمان میرسید غروری كه داشت اندك زایل گشته همت بصیانت اردوی خود گماشت و خندقی را كه بر اردوی خود حفر نموده بود قلعه- گونه كرده و در هر چند گام برجی قرار داده توپچیان و حارسان بمحافظت آن گماشت و خاطر بآن قرار دادكه اصلا متوجه محاربه قزلباش نشده خود را در آن قلعه گونه خندق حفظ نماید و در پای قلعه چندان اقامت نماید كه محصوران از قلت آذوقه و عسرت معاش اظرار یافته بجز استیمان چاره نداشته باشند و وسایل انگیخته گاه با حارسان قلعه از وعد و وعید سخن میگفت و گاه با زینل بیگ مراسله و گفتگو های سپاهیانه بمیان میآورد كه شاید بلطایف الحیل و تدبیرات ناقصه كاری از پیش برد علی بیگ نامی از سنجق بیگیان اكراد كه در محاربات سابقه آذربایجان گرفتار طایفه بیگدلی گشته ایامی با برادران زینل بیگ میبوده و بوساطت ایشان خلاصی یافته درینوقت اظهار سبق آشنائی و پاس حقوق نمكخوردگی كرده باتفاق یكی از چاوشان رومی نزد زینل بیگ آمد و سخنان خیرخواهانه القا نموده آرزوی عتبه- بوسی درگاه معلی نمود.
بعد از عرض و استجازه باردوی همایون رفته بهمراهی چاوش مذكور بعز آستان بوسی و مجالست مجلس خلد آئین سرافراز شد در اثنای محاورات و تحقیق حالات راه سخن یافته عرض نمودند كه جانب صاحب سعادت از جانب خواندگار با سعاكر موفور روم باسترداد ملك بغداد آمده و خزاین نامعدود در مصالح سفر و تجهیز لشكر صرف شده بازگشتن سپاه روم ازاین مرز و بوم جز حصول این مقصود از بیم طعن اضداد میسر نیست و میدانیم كه حضرت شاه نیز كه بنفس نفیس همایون جهت دفع حادثه بدین طرف نهضت نموده باشند بنابر رعایت ناموس سلطنت كه سلاطین اطراف دوست و دشمن چشم بر آن دارند اصلا مسامحه ننموده جز مخاصمت جنگ و جدال چاره ندارد و التماس نمودند كه چون قریب بششماه است كه لشكریان هر دو طرف در تشویش و تعب میگذرانند و خونها ریخته شده و الحال گرمی هوا روی باشتداد آورده من بعد در گرمسیر بغداد اقامت ممكن نیست حضرت شاه كه از خاندان گرم و مرحمتند مرخص فرمایند كه زینل بیگ معتمد زیاندانی همراه این بندگان نزد سردار فرستد كه صلاح و فساد هر دو طرف را در مواجهه با یكدیگر گفتگو نمایند كه چون سردار مرد خیر خواه صلاح اندیش و
ص: 1045
طلبكار عافیت مسلمانانست شاید صورتی روی نماید كه لایق دولت طرفین و موجب سلامت و عافیت هر دو گروه باشد.
حضرت اعلی بلفظ گهربار در نثار اظهار فرمودند كه در كس فرستادن زینل بیك مضایقه نیست اما بغداد ملك موروث همایون ما است و از ید تصرف متغلبه و جمعی كه با آل عثمان یاغی و طاغی بودند گرفته دفع آن گروه طاغی كردیم اولی این بود كه نیكخواهان سلسله آل عثمان ملك موروث این- خاندان را بما مسلم داشته مناقشه ننمایند كه رابطه مصالحه و دوستی كه فیما بین واقع بود استحكامی تازه یابد و ازین طرف نیز كماكان شرایط مؤالفت و دوستی بظهور آید و چون حضرت خواندگار خادم الحرمین‌اند خدمت روضات مقدسات ائمه كرام بغداد را كه آباء و اجداد همایون ما اند بما انسب دانسته بازگذارند.
چون در مقام مناقشه و مجادله شدند ما نیز همت بحراست آن گماشته زیاده از مقدور بذل جهد مینمائیم امید كه آنچه خیر و بهبود خلایق باشد از پرده تقدیر بجلوه‌گاه ظهور آید و زینل بیك جانی- بیك شاملو را كه مرد كارآگاه سخندانست در مرافقت علی بیك و چاوش مذكور نزد سردار فرستاد و میانه او و سردار و امراء و پاشایان رومیه گفت و شنید سپاهیانه بسیار واقع شد و سردار در حصول مدعای خود اصرار مینمود و از سخنان روی اندودش وحشت بر وحشت میافزود از اینطرف نیز كذلك مجملا هیچ اثری بر این رفت و آمد مترتب نگشت بعد از معاودت جانی بیك زینل بیك و امراء عظام صلاح در محاربه دیده دانستند كه صولت سپاه روم و استخلاص محصوران جز بتحریك تیغ تیز و شمشیر خونریز میسر نیست لهذا بمحاربه راسخ و جازم گشته با لشكر آراسته و دلاوران جوشن پوش پرخاشجوی پیراسته كه بارقه گله خودشان روشنی بخش آئینه آفتاب بود و دشت و صحرا از شقه سنان و بیدق گلگونشان [736] لاله زاری مینمود همه با تازی نژادان هامون نورد برق رفتار كه بسرعت تك بر زمان آینده پیشی گرفتی و كوه پیكران جهان گرد كه از تندی جولان با باد صبا دوش بر دوش رفتی از جسر عبور نموده بعزم جنك متوجه اردوی سردار گشته با قرب سی هزار جوان رزم آزمای نیزه‌دار و تفنگچیان باریك بین جلادت شعار در برابر آن سپاه بیشمار صفوف قتال آراست خلف بیك سفره‌چی باشی كه بهر اولی و چرخچی معین بود پیشتر رفت و میمنه و میسره سپاه منصور بمردان كار و دلیران معركه كارزار استحكام یافته مرتبه بمرتبه بهمراهی جنود اقبال پیش میرفتند تا آنكه بعد مسافت بقرب انجامیده بین العسكرین یك فرسخ بیش نبود از طرف رومیه اصلا آثار مقابله ظهور نیافت.
زینل بیك و امراء عظام در همانجا فرود آمده از وفور تهور و مردانگی شامیانها بر پای كرده در عرصه رزم مجلس بزم آراستند و زینل بیك رقعه باین مضمون بحافظ احمد پاشا نوشته فرستاد كه این است: ما با فوج قلیلی بعزم ملاقات آمده‌ایم و قرب جوار دست داده لایق نمینماید كه آن صاحب سعادت با وجود كثرت لشكر و حشر و اظهار دلاوریها و لافهای گزاف از مقابله فوجی از افواج قاهره قزلباش احتراز كرده بجنگ پیش نیابند و مصدر بدنامی خانواده آل عثمان گردند. در حین رقعه فرستادن سوار شده پیشتر رفتند چنانچه مسافت زیاده از یك دو میدان راه نماند و دلیران جنگجو سپاه چرخچی تا كنار خندق راندند و چند نفر رومی را در كنار دستگیر كردند.
زینل بیك در جائی كه رسیده بود باز فرود آمده شامیانها افروخت و بزمی دیگر آراسته در انتظار جواب رقعه نشست عساكر رومیه در كنار خندق صف كشیده بروش قلعه داران بحراست اردوی خود میپرداخت و جرأت بیرون آمدن مطلقا نكردند و سردار در جواب رقعه و بمقابله در
ص: 1046
نیامدن سخنان سست و عذرهای نادلپذیر نوشت و بوضوح پیوست كه رومیان جرأت جنك صحرا نمینمایند روز بآخر رسیده بود بیرخصت همایون شاهی بخود سر بجنك خندق نپرداخته بالضروره بازگشته باردوی خود آمدند و حقیقت حال بعرض عاكفان سده جاه و جلال رسانیدند كه در باب محاربه خندق بدانچه اشاره شود عمل نمایند.
چون پرتو این خبر بر پیشگاه ضمیر انور یافت از محل اقامت كوچ كرده بچند مرحله بكنار آب بهریز آمده هر دو اردو بیكدیگر ملحق گشته سراپرده و بارگاه باوج مهر و ماه افراختند و زینل بیك و امراء نامدار و عظماء لشكر ظفر شعار بعز ملازمت فایز گشته سعادت بساط بوسی دریافتند.

ذكر وصول موكب همایون بارض دار السلام بغداد و پیوستن سپاه منقلای بمعسكر فیروزی نهاد و آنچه در خلال آن حال روی داد

چون عنایت ایزدی همواره قرین حال و رفیق امانی و آمال هواخواهان این دودمان قدس نشانست درین یورش خیر مآل هر تدبیری كه حضرت اعلی در دفع حادثه و حصول مطلب اندیشیدند موافق تقدیر افتاد و هر تیری كه از كمان اندیشه جست بر هدف مراد رسیده كارگر آمد علامت فتح و فیروزی بامداد جنود غیبی بظهور می‌پیوست و از مخالفان ضرر و آسیبی بمبارزان جنود قزلباش نمیرسیده عاقبت بخصمان غالب آمده نصرت و فیروزی یافتند.
القصه چون موكب همایون فال جاه و جلال در كنار آب بهریز نزول اخلال نموده مكررا مجالس كنگاش انعقاد یافت كه چه نهج بدفع دشمنان پردازند و بچه تدبیر چندین هزار نفس سپاهی و رعیت را كه شش هفت ماه است در مضیق محاصره مانده لحظه از ترددات قلعه داری و مشقت تیقظ و بیداری آسودگی نیافته‌اند چشم غیرت بخواب راحت آشنا نكرده و پهلو بر بستر استراحت نرسانیده از تنگنای محاصره خلاصی دهند مخالفان خود بر دور اردو خندق كنده پشت خود را بعرابه و چیر و توپ و تفنك استحكام داده دست از كار قلعه كشیده بقلعه داری مشغولند در این صورت جنك خندق موجب تضییع لشكر است و صرفه در آن نیست رأی صوابنما بدین قرار یافت كه در تضییق ذخیره ایشان كوشیده راههای طرف آب و خشكی مسدود گردد كه از هیچ طرف آذوقه بایشان نرسد و از فقدان مأكولات و نایابی علیق الدواب كار باضطرار انجامیده موجب تفرقگی لشكر گردد و بتوفیق اللّه تعالی هر آینه بدین تدبیر شایسته مهم اعادی بر وجه دلخواه ساخته آید و از یورت كنار آب بهریز كوچ كرده در مكانی كه مخلط شط بهریز و دجله و قریب بشهر طرف قراقاپی است نزول اجلال فرمودند.
خلیل سلطان سیل سپر را با فوجی از دلاوران بطرف سامره كه سر راه موصل [737] و دیار بكر است و با كشتیها از دیار بكر آذوقه بمعسكر رومیه میآرند فرستادند كه راه بر كشتیبانان مسدود گردانند و بنابر رعایت حزم و احتیاط رستم بیك یساول صحبت را نیز كه از زمره مقربان و دلیران كارآگاه است با فوجی كثیر بدین خدمت مأمور فرموده متعاقب خلیل سلطان بآن صوب روانه نمودند و جسر را از مكانی كه بسته شده بود آورده در وسط اردوی همایون محل مناسب اختیار
ص: 1047
نموده نصب كردند و زینل بیك سردار و سپهدار لشكر منصور و خلف بیك سفره‌چی باشی كه چرخچی بود با سپاه رزمخواه از جسر عبور نموده در آنطرف آب دیاله كه بین العسكرین یك فرسخ زیاده نبود محل نزول اختیار نموده فرود آمدند و طریق حزم و احتیاط مرعی داشته پیش روی لشكر را بحفر جسر و خندق و نصب توپ استحكام داده تفنگچیان قدر انداز بحراست گماشتند.
امام قلیخان بیگلربیگی فارس اراده نمود كه با كل عساكر تبعه خود باصال و كشتی از دجله عبور نموده در آن طرف آب لنگر اقامت اندازد و راه تردد رومیه را از حله و بصره مسدود گردانند و حضرت اعلی تجویز رفتن او بآنطرف نمیكردند كه از بغداد كهنه مبادا لشكر موفور بر سر او آید و از اینطرف بجهت طغیان آب و تعذر عبور معاونت دست ندهد بالاخره امام قلی بیك نام ایشیك آقاسی امام قلیخان را كه جوان كارآمدنی است سركرده لشكر فارس گردانیده با جمعی دیگر از تفنگچیان و دلاوران جنود قزلباش بصال و كشتی از آب گذرانیده بآنطرف فرستادند كه در برابر اردوی همایون رحل اقامت اندازند و ایشان نیز بدستور زینل بیك و خلف بیك در پیش روی خود حایلی كه مانع دخول لشكر تواند بود مرتب ساخته تفنگچیان گماشته استحكام دادند و رومیانرا جرأت آن نشد كه از طرف بغداد كهنه آسیبی بغازیان رسانند.
امام قلی بیك بعد از استقامت سپاه و استحكام مقام با فوجی از افواج قاهره بر سر شهر حله كه ارسلان پاشای الوند اغلی مشهورا در آنجا میبود رفت.
ارسلان پاشا با جنود خود و اعراب مخالف بمقابله سپاه منصوره درآمده فیما بین محاربه بوقوع پیوست و الوند اغلی انهزام یافته قریب یكهزار نفر از جنود مخالف طعمه تیغ آبدار گشتند و ارسلان پاشا با بقیة السیف از راه فللوجه كه بطرف حله میرود بیرون رفت و غنایم موفور و ذخیره فراوان كه از جانب جوازر و بصره و آن حدود باردوی رومیان میآوردند بدست عساكر منصوره درآمده بمسامع جلال رسید كه اكثر دواب روم از فقدان علیق و سر علف كه در این طرف آب نایاب است بآنطرف بچرا رفته یكمرتبه طبقه الوار مردم حسین خان حاكم لرستان و مرتبه دیگر خان احمد خان اردلان را بآنطرف فرستادند ایشان شبی شش هفت فرسخ راه طی نموده بچراگاه دواب رسیدند و چندین هزار اسب و استر رومیه را راندند.
از اتفاقات حسنه بقافله آذوقه كه از هر گونه اجناس از جانب حلب و راه فللوجه باردوی رومیه میآمده دوچار شده غارت كرده بسلامت باردوی معلی رسیدند و چون بمسامع جلال رسید كه از طرف حلب و شارع فللوجه خزانه موفور و ذخیره و اسباب غیر محصور باردوی رومیه میآید زمان بیك ناظر بیوتات را با گروهی از مبارزان بآنطرف فرستادند از آوازه ورود لشكر قزلباش كه بآنطرف آب راه یافته بر حله و كربلا مستولی شده بودند خوف و هراس بیقیاس بر مترددین راه یافته گروهی كه میآمدند اكثر طبل رحیل كوفته مراجعت نمودند و بعضی كه بكشتی درآمده از آب فرات اراده آمدن نموده بدست زمان بیك و لشكر ظفر شعار افتاده با نقود وافره و غنایم زاخره عود نموده باردوی كیهان پوی پیوستند و تردد و آمد شد نوافل رومی از آن طرف نیز بالكلیه منقطع و شوارع فللوجه مسدود گردید.
ص: 1048

ذكر ذخیره فرستادن از اردوی همایون بقلعه مباركه و شرح محاربه كه فیما بین جنود قاهره قزلباش و رومیه وقوع یافت و مآل احوال مخالفان‌

اشاره

چون جمعی كثیر و جمی غفیر از سپاهیان و تفنگچیان در قلعه بودند و تا موازی دو هزار رأس اسب زیاده داشتند و هر یوم مقداری كلی غله و اجناس مأكول و علیق الدواب در كار بود و مدت محاصره بامتداد كشیده آذوقه تنقیص یافت و همه روزه مردم بی‌مؤنت شهری و ارذل الناس محتاج خود را از قلعه انداخته بیرون میآمدند.
رومیان از تقریر بیهده گویان بعسرت و تنگی معاش محصوران آگاهی یافته در انتظار فتح الباب میگذراندند [738] ماه مبارك رمضان رسید و رعایا و سكنه بغداد اگر فی الجمله ذخیره داشتند از بیم سپاهیان مخفی داشتند بروی كار نمیآوردند قیمت مأكولات بالائی یافته خرید و فروخت در شهر و بازار كمتر میشد صفی قلیخان جهت عرض اینحال معتمدان صادق القول راست گفتار فرستاده حقایق حال بر ضمیر منیر اشرف پرتو ظهور انداخت و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بالهام سروش غیبی بخاطر آوردند كه آذوقه آنچه در اردوی معلی سرانجام توان داد سرانجام نموده مقداری كلی آذوقه از راه شط با كشتیها بجانب قلعه فرستند كه از دروازه غربی طرف بغداد كهنه كه جای خسرو بود داخل قلعه شود هم مایه اطمینان قلب رعایا و مردم شهر گردد كه اگر ذخیره داشته باشند در خرید و فروخت آن دلیر گردند و هم موجب استظهار و امیدواری سپاهیان و یأس و نومیدی مخالفان گشته در انتظار استیمان كه آخرین تدبیر ناقص سردار است نبوده باشند و این امر كبیر در نظر همگنان اسیر و بغایت دشوار و بسیار دور از كار مینمود زیرا كه از دروازه غربی قلعه كه در مقابل بغداد كهنه واقع است تا قریب نیم فرسخ از هر دو طرف آب دجله معسكر رومیان بوده و كشتیهای پربار را از میان دو گروه مخالف كه از عسرت و تنگی معاش شام تا صباح چشم آرزو بر خوشه پروین دوخته‌اند گذرانیدن و بقلعه رسانیدن از كارنامه‌های روزگار است و در باستانی نامها بنظر نرسیده حضرت اعلی شاهی ظل اللهی همت بلند خسروانه بحصول این امر عسیر گماشته كس معتمد بقلعه فرستاده سفاین جسر را كه در حریم قلعه محفوظ بود طلب فرمودند صفی قلیخان ده سفینه كشتی با جمعی دلیران و تفنگچیان جلد هشیار بر آب دجله انداخته در تاریكی شب گذرانیده بكنار اردوی همایون رسانیدند آذوقه بسیار از آرد و جو و گندم و برنج و روغن و مرغ و گوسفند و اقسام مأكولات تا حلاوه و مربیات و اشربه و قند و نبات و امثال ذلك كه در اردوی معلی یافت میشد سامان و سرانجام داده با سفاین مذكوره دفعه دفعه از آب گذرانیدند و خلف بیك سفره‌چی باشی كه چرخچی جنود اقبال بود با فوجی از دلاوران بدین خدمت نمایان مأمور گشت و او دامن مردانگی بر میان زده كشتیها را مملو گردانیده كشتیبانان جلد آغاز راندن سفاین كردند و چون سفاین مذكوره گنجایش كل آن اجناس نداشت موازی پانصد خروار دیگر بشتران و الاغان بار كرده تكیه بر اقبال بیزوال همایون نموده از كنار شط راهی شدند كه بنزدیكی دروازه رسانیده از آنجا دفعه دفعه با سفاین نقل نمایند مخالفان رومیه كه در بغداد كهنه اقامت داشتند در كنار آب در چند محل چپرها زده و خندق حفر نموده ینكچریان
ص: 1049

محاربه قزلباش با عسكر روم در دار السلام بغداد

تفنك انداز گماشته استحكام تمام داده راه تردد را مسدود گردانیده بودند چون خلف بیك و جنود قاهره كه پیشروان آذوقه مذكور بودند از آنجا رسیدند فیما بین هر دو گروه محاربات قوی دست داده مبارزان جنود اقبال بر آن فتنه موفور مظفر و منصور گشته جمعی كثیر از ینكچریان طعمه شمشیر غازیان گشته بقیة السیف در شهر كهنه و پس دیوارها متواری گشتند و جنود قاهره تا مقابل دروازه راه را از مخالف خالی كرده آن اجناس موفور را بر وفق مدعا بیقصور و فتور بقلعه كشیدند و مخالفان این طرف از كنار آب نظاره این دستبرد كرده اصلا فرصت ممانعت و قدرت معاونت مردم خود نیافتند غلغله شادمانی محصوران باوج آسمان رسید خلف بیك خود داخل دروازه شد با صفی قلیخان ملاقات كرده روسفیدانه بانجام این خدمت پرداخت و بسلامت مراجعت نموده باردوی همایون پیوسته مورد تحسین شاه و سپاه گردید.
چون از اقامت اردوی همایون در كنار مخلط روزی چند گذشت زینل بیك سردار سپهدار جنود قاهره كه از آب دیاله گذشته در برابر مخالفان نشسته بودند از طول اقامت دلگیر گشته دیگر باره بمحاربه راغب گشت و مجالس كنگاش و مشورت انعقاد یافته زینل بیك و جنود قاهره بمحاربه رخصت یافتند كه صرفه كار نگاهداشته از جلادت و دلیریهای بیمحل كه موجب تضییع جوانان كارآمدنی باشد عساكر را ممنوع گرداند و زینل بیك و امراء عظام بعد از استجازه همایون صفوف قتال آراسته متوجه اردوی مخالف گشتند خلف بیك بدستور چرخچی و مقدمة الجیش سپاه منصور بود.
در این مرتبه سردار چون از بردن ذخیره و مبارزتهای قلعه داران از تسخیر قلعه و حصول مقصد مأیوس گشته بود با عظماء رومیه موفور بمقابله سپاه منصور درآمده در كنار خندقی كه حفر نموده بودند صف آرای گشتند و عرابه و توپخانه درهم كشیده اندكی پای جلادت پیشتر نهادند ازین طرف نیز افواج قاهره كه هراول و چرخچی بودند اسب جلادت پیش رانده در دو سه محل میمنه و میسره طرفین بیكدیگر تلاقی شده محاربه دست داده فوجی از جنود مخالف بر سپاه [739] قزلباش مقابل خود زور آورده چیرگی نمودند از اینطرف زینل بیك و خلف بیك پیشتر رانده اسب جلادت در معركه نبرد انگیخته و جنود قاهره حمله عظیمی كرده خود را بر صف سپاه مخالف رسانیده در اندك زمانی تا قرب یكهزار نفر از آنطبقه بر خاك هلاك انداختند و آن جماعت را تاكنار خندقی كه حفر نموده بودند دوانیدند.
درین اثنا باد عظیمی در وزیدن آمده چنان بی‌اعتدال وزید كه گرد و غبار عظیم ارتفاع یافته معركه را تیره و دیده‌ها را تار گردانید بر نهجی كه دوست از دشمن متمیز نمیشد بدینجهت زینل بیك و عساكر ظفر مآثر عنان باز كشیده مظفر و منصور مراجعت نمودند و مخالفان بیسر و سامان خود را بخندق رسانیدند و بسیاری از ینكچریان كه پیاده بودند در زیر دست و پای ستوران مانده برخی از ارتفاع گرد و غبار راه خندق گم كرده در دشت و صحرا ناپدید شدند.
در این معركه سوای محبعلی بیك شاهی سیون شاملو كه از اعیان بود كسی كه اسم و رسمی داشته باشد از عساكر منصوره ضایع نشد بعد از واقعه مذكور چون از همه طرف راهها مسدود گشته آمد شد از اردوی رومیه منقطع شد و مدتی از هیچ طرف آذوقه نیامد و عسرت و تنگی در میانه سپاه درجه
ص: 1050
اعلی یافته بنوعی تفرقگی روی داد كه سرداران از ضبط آن عاجز آمدند و بیماریهای متنوع در میانه لشكر شیوع یافته هیچ خیمه نبود كه دو سه بیمار نخوابیده بود هر روز جمعی تلف میشدند.
مجملا رفته رفته احوال رومیه بجائی رسید و بسرحدی انجامید كه بسلامت بازگشتن اقصی مقصد بود و از عدم قدرت و فقدان استطاعت میسر نبود زیرا كه گروه انبوه از لشكریان ایشان نابود گشته بعضی در معارك و یورشهای قلعه قتیل و برخی از شدت بیماری باجل طبیعی بعالم آخرت شتافته بودند بقیه سپاه اكثر از بی‌الاغی كه بعضی غنیمت و غارت قزلباش و بعضی از نایابی سر علف و علیق تلف شده بود پیاده مانده نه الاغ باری داشتند و نه یابوی سواری حافظ احمد پاشا و عظماء رومیه تقریبات انگیخته مصطفی آقا نام معتمدی فرستاده استدعا نمودند كه یكی از معتمدان سخندان از اینطرف فرستاده شود كه بعضی حكایات با او گفت و شنید نمایند.
حضرت اعلی حسب الاستدعا تحفه بیك یوز باشی استاجلو را همراه مصطفی آقا فرستادند فیما بین گفتگوهای سپاهیانه واقع شد و میانه سپاهیان رومی و سردار كه هر یك بر طبق مدعای خود سخن میگفتند منازعات روی داده بعد از قیل و قال همگی متفق اللفظ استدعا نمودند كه نواب كامیاب كه از خاندان نبوت و كرامت‌اند از اغماض و افعالی كه در حین خصومت واقع شده باشد بكرم جبلی اغماض فرمایند و من بعد رومیه از تعرض سپاه قزلباش ایمن بوده باشند كه از روی اطمینان قلب كوچ- افتان و خیزان خود را بمأمن برسانند و تخته بیك صورت التماس ایشان را عرضه داشت نموده و محمد- آقا نام معتمدی از جانب رومیه آمده بسعادت آستان بوسی سرافراز گشت و بمروت جبلی مسئول ایشان باجابت اقتران یافته نوید مرحمت و مژده امان یافتند لیكن هنوز تخته ییك در اردوی رومیان و محمد آقا در اردوی همایون بود و شرایط مصالحه از طرفین استحكامی نیافته بود كه سپاه روم بخودسر پراكنده گشته راه مراجعت پیش و هر كس بقدر قدرتی داشت سر خویش گرفت و سردار بی‌اختیار در كمال اضطرار و سراسیمگی با سایر عظما بتاریخ نهم شهر شوال طبل ارتحال كوفته راهی شدند الاغی چند كه جهت نقل یك دو توپ بزرگ سلطان سلیمانی ضرور بود سرانجام نتوانستند داد توپخانه و یراق جباخانه سركار پادشاهی را بعضی در یورت و بعضی در اولین منزل انداخته رفتند تخته بیك یوزباشی برخوردار بیك ذوالقدر ملازم امام قلیخان و میرزا معصوم عرب غلیظی خراسانی كه شب در حوالی قلعه گرفتار شده بودند گرفته باردوی معلی بازگشت گروهی از عساكر و صفی قلیخان و اسباب جلادت قلعه تعاقب ایشان كرده در مقام استیصال آن گروه درآمدند حضرت اعلی از درست پیمانی راضی نشده بزینل بیك امر فرمودند كه یكدو سه مرحله ایشان را گذرانیده لشكریان را از تعرض ممنوع گرداند و زینل بیك حسب الفرموده عمل نموده از تعاقب مراجعت نمودند.
مكررا سرداران روم بدیار عجم آمده كاری نساخته پریشان حال بازگشته‌اند اما در هیچ مرتبه باین پریشان حالی و رسوائی بازنگشته بودند دو سه هزار نفر بلكه زیاده بیمار و ناتوان در دور قلعه افتاده بسختی جان میدادند حضرت اعلی شاهی ظل اللهی از وفور ترحم بعموم عباد اللّه شخصی را گماشته كه بیمار پرستی كرده از حال بیماران خبردار باشد اما اكثر راه عدم پیمودند اسباب و یراق و اسلحه بسیار كه صاحبان بخود درمانده پروای آن نداشتند نصیب غازیان و تفنگچیان قلعه‌دار گردید تا حدود موصل اعراب و اكراد نیز گروه گروه بتعاقب شتافته جمعی را كه بتفاریق میرفته‌اند بدست آورده رقم تملك بر ما یعرف
ص: 1051
[740] ایشان كشیده برهنه و عریان سر میداده‌اند و در هر مرحله فوجی از بیماران راه عدم پیش می‌گرفته‌اند.
مجملا مجددا دیار عراق عرب از خار تعرض معاندان مصفا گشته بتصرف اولیاء دولت قاهره قرار گرفت فتح نامه‌ها باطراف و جوانب سرحدها ارسال یافت و چون اطباء بجهت اشتداد گرمی هوا تجویز توقف نمینمودند نذورات و تصدقات جهت سكنه و محتاجان بكربلا و نجف ارسال داشته بعد از زیارت مراقد متبركه كاظمین علی مشرفهما الصلوة و التحیة عنان عزیمت بصوب مراجعت انعطاف داده رایات عالیات قرین فیروزی و اقبال از راه مندلی كه هوایش باعتدال نزدیكتر بود روانه شدند.
شعراء بلاغت شعار تواریخ مرغوبه جهت این فتح مبین كه بمیمنت و بركات ارواح مقدسه طیبین و طاهرین اتفاق افتاده طراز فتوحات عظیمه روزگار بود یافته در سلك نظم كشیدند از جمله یكی از شعرای تبریز این تاریخ یافته بود:
قطعه
بحمد اللّه كه عباس علی شاهنشه غازی‌ز لطف شاه دین گردید بر اعدا دگر غالب
چو جستم از خرد تاریخ فتحش هاتفی گفتاكه رومی را فنا كرده علی بن ابیطالب چون سخن بدینجا رسید لازم دید كه خارق عادتی چند كه در حین محاصره نجف اشرف از آن مظهر العجایب بظهور پیوسته بین الجمهور اشتهار یافت درین نسخه عالم آرا در طی این داستان اندراج یابد.

ذكر خوارق عادات و ظهور كرامات كه در حین محاصره نجف اشرف از پرتو روح مقدس شاهنشه خطه ولایت وقوع یافت‌

هر چند شأن متعالی مكان سلطان سریر ولایت و كرامت از آن ارفع و بین الاعادی و- الاخبار اظهر است كه امثال این امور از كرامات آن مظهر العجایب محل استعجاب باشد بنابر افتخار و مباهات موالیان و دوستداران اهلبیت آنچه بظهور آمده و راقم این مقالات از مردم ثقه صادق الگفتار استماع نموده رقم تحریر مییابد.
اول آنكه مسود اوراق بیواسطه از مولانا محمود كلیددار روضه مقدس حضرت شاه ولایت پناه شنیدم كه می‌گفت در بدایت حال كه مراد پاشا آمده نجف اشرف را محاصره نمود و سیبه‌ها پیش آورده در تسخیر آن اهتمام داشت یكی از ابطال رجال بندق اندازان قوم همه روزه بپای برجی كه سیبه پیش آمده بود آمده گاهی بنابر تعصب و عناد مخالفت مذهب بیهده گوئی آغاز نهاده سخنان لاطایل بآواز بلند میگفت و تهدیدات میكرد و گاهی اظهار ترحم كرده میگفت كه من اباعن
ص: 1052
جد از دیار عجم و بر شما رحمم میآید كه عنقریب این حصار نااستوار بقهر و غلبه مفتوح میگردد مردان شما طعمه شمشیر و نساء و صبیان اسیر گشته اموال بتاراج خواهد رفت و ترغیب قلعه سپردن مینمود و این هذیانات موجب خوف محصوران و تزلزل خاطر ضعیف رایان و محافظان میگشت روزی یكی از خردسالان قلعه كه مدت العمر تفنگ بدست نگرفته طریق انداختن آن نمیدانست تفنگی بقصد آن بدبخت بدست آورده از روح مقدس شاه نجف استمداد همت كرده ببرج برآمد در حینی كه آن هرزه‌گو از آن قبیل سخنان لاطایل بر زبان داشت تفنگ را آتش داد گلوله بر هدف مراد آمده مغز سرش پریشان شد.
دویم آنكه یكی از تفنگچیان متعصب در طرف صفه تفنگ بلند خانه جزایری بدست گرفته همه روزه از آنطرف میانداخت و هرزه گوئی بسیار میكرد و تفنگ محافظان حصار باو نمیرسید و مردم آنطرف از او بسیار متضرر بودند روزی بر سبیل معتاد بربلندی آمده هرزه گوئی میكرد چنانچه حرف بی‌ادبانه نسبت بضریح مبارك بر زبانش جاری شد در وقتی كه تفنگ را بدست گرفته عزم انداختن داشت سر فتیله بامداد جنود غیبی بآتشگاه رسیده آتش در گرفته تفنگ ترقید و پارچه چنان بر سر او خورد كه مغزش پریشان شد و زبانش تا قیامت از تكلم ایستاد.
سیم آنكه در ایام محاصره شیری مهیب قوی هیكل در حوالی حصار بنظر رومیان درآمد كه در اكثر شبها بر دور حصار میگردیده و چون در سواحل شهر فرات شیر و سباع ضاره میباشد رومیان جزم كردند كه از آنجا بجهت طعمه بحدود اردو آمده و شبها كه هنگام سیبه پیش بردن و لوازم امور قلعه گیری است از خوف ضرر و آسیب شیر تردد نمیتوانستند نمود این حكایت را نیز مسود اوراق از پهلوان محسن عاشقابادی شنیدم.
چهارم حكایت خم روغن چراغ است، جمعی از اعزه و مردم ثقه از میر بهاء الدین داماد میر فیض اللّه ساكن نجف اشرف نقل نمودند و كمترین [741] نیز بیواسطه از سید مذكور كه از صلحاء و اتقیاء متورع است شنیدم كه در وقت محاصره روغن چراغ آنچه در خمهای سركار فیض آثار بود صرف سوخت مشاغل بروج شده باتمام رسیده بود چنانچه شبی اندك اندك پیه و روغن از خانه‌ها جمع كرده مشاعل افروختند و كافی نبود كهنه پاره‌ها بخمخانه روغن سركار فیض آثار برده در خمها انداخته چرب كرده سوختند چنانچه مطلقا اثر چربی در خمها نماند و مشاغل افسرده شده محافظان بروج از فقدان روغن دست پاچه شده مشعلداران بخمخانه درآمدند كه شاید پارچه چند چرب توانند كرد خم بزرگی را كه روغن بسیار میگرفت مشاهده نمودند كه از روغن مالامال بود مژده بیكدیگر داده این معجزه و كرامات موجب امیدواری محصوران گردید.
پنجم ظهور نور و مباهله است كه پهلوان محسن با بیرونیان نموده راقم حروف در حوزه درس سید المحققین میر محمد باقر داماد از پهلوان محسن شنیدم كه بحضرت مشار الیه نقل مینمود كه شبی از فقدان روغن مشاعل افروخته نشده بود مشعلی كه در یك برج افروخته بودیم بر دور تمام حصار پرتو انداخته نوری ساطع گشت كه روشنی عظیم بنظر مردم بیرون و اندرون درآمد بنوعی كه در تصور مخالفان شد كه در كل بروج و باره مشاعل افروخته چراغان كرده‌ایم سفها و جاهلان بیرونی طعن و استهزاء مینمودند كه شما را روغن بسیار در كار است چرا اینهمه چراغ بیصرفه افروخته‌اید و ما فریاد كردیم كه چراغی نیفروخته‌ایم این روشنی از پرتو نور ولایت و كرامت حضرت شاه نجف است و ایشان استهزاء مینمودند من گفتم كه در این باره با شما مباهله می‌كنیم كه آنچه ما میگوئیم اگر صورت
ص: 1053
وقوع دارد آثار آن در این زودی بوضوح پیوندد بعد از این گفتگو در همان دو سه روزه توپ بزرگ كه بر قلعه نصب نموده میانداختند و برج انهدام پذیرفته بود در وقت آتش دادن بترقید و توپخانه معطل ماند تا برج تعمیر یافت و مراد پاشا كس نزد حافظ احمد پاشا فرستاده توپ بزرگ دیگر و مدد و كومك طلب نمود.
حافظ احمد پاشا توپ نفرستاد و اعلام نمود كه چون درین دو سه ماه كاری از پیش نرفته كوچ كرده ببغداد آیند كه هر گاه قلعه بغداد بدست آید آنهم تابع بغداد است و اگر مهم نوعی دیگر باشد گرفتن آن چه منفعت میدهد و مراد پاشا كوچ كرده ببغداد رفت و محصوران از میمنت روح مقدس آن حضرت نجات یافتند.

ذكر مجملی از حالات رومیه و قزلباش كه در این سال در پای قلعه بغداد روی و از فحوای مكتوبی كه بنظر رسید وضوح یافته جهت صدق مقالاتی كه بتحریر پیوست در صحیفه ثبت افتاد

بر ضمیر منیر اولو الالباب پوشیده نماند كه حقایق حالات این سفر خیر اثر و وقایعی كه فیما بین سپاه قزلباش و رومیه درین آمد و رفت بظهور پیوست و راقم حروف را اطلاع بر آن حاصل شده بود چه آنكه خود بعین الیقین مشاهده نموده و چه آنكه از انها و اعلام واقعین واقف گردیده بر سبیل اجمال بر صحیفه بیان نگاشت و از اطناب اندیشیده تمامی حالات و دقایق امور را چنانچه بوقوع پیوسته بود بتحریر درنیاورد و مظنه آن بود كه مبادا جمعی بوالفضولان هرزه درای كه مذبذبین بین ذلك‌اند بعضی قضا را از مقوله تكلفات و زیب عبارت منشیانه شمرده حمل بر خوشامد نمایند و شایبه كذب بآن راه دهند یكی از چاوشان رومیه كه از اردوی سردار باستنبول میرفته عرایض و مكاتیب امراء و اعیان میبرده در راه گرفتار عساكر ظفر شعار شده بود مكاتیب مصحوب او بود با حامل آنها آورده بنظر اشرف رسانیدند هر یك بعضی از وقایع و حالات را بعبارات مختلفه مرقوم نموده بودند آنچه پاشایان و امراء و اعیان و ارباب دولت نوشته بودند بمظنه آنكه شاید حسن سعی و خدمت و محنت و مشقت خود را ظاهر ساخته خالی از اغراض دنیوی نبوده باشد پیرامن نگردید از آنجمله مكتوبی كه یكی از عظماء بمصلی چلبی نام دوست خود بتركی نوشته حقایق حالات بیغرضانه اعلام نموده بود بنظر كمترین رسید بعین درین صحیفه ثبت افتاد كه مطالعه كنندگان بر دقایق حالات طرفین اطلاع تام حاصل شده راقم حروف را بنابر رابطه ملازمت از مقوله خوشامد گویان و خدمت- فروشان كه بازاریانه در گرو سود و زیان صدق و كذب اقوالند نشمرند و اگر در املاء و رسم الخط فارسی و تركی غلطی و نامربوطی بنظر رسد چون نقل بالمسطر شده هر آینه ارباب استعداد حمل بر خطای راقم حروف ننموده از آن معذور خواهند داشت.

صورت مكتوب رومیه این است:

جناب عزتمآب روحم پر فتوحم مصلی چلبی كامیاب حضرتلرینه درر دعوات صافیات محبت آیات و غرر تسلیمات وافیات مودت غایات اتحافند نصونكره اعلام محبانه نودور
ص: 1054
[742] كه اگر لطف ایدوب بود اعیلری طرفندن ذره و شمه سوال شریف تجویز بیور یلور ایسر بحمد الله و المنة حالا وجود نابود مز صحت دایره سنده موجود اولوب لیل و نهار دعای دوام دولتگزه مداویم و دیدار شریفنكزه مشتاق عظیم اولد و غمزه اشتباه بیورلمیه همان جناب مسبب الاسبابدن رجا اولنور كه بیرداخچه دیدار شریفنكز ایله مشرف اولمق میسر قبله آمین بحرمة سید المرسلین.
فیما بعد بوسفر ندامت اثر و بغداد بیداد محنت آباد حوادثن استفسار بیورسنكزنه دیلیم بویله سفر دوشماتمزاد لنلره نصیب اولمسون طقوز آی دور كه قلعه محاصره اولالی بیرداشنه رخنه ویرلمیوب.
اول محاصره مزدره خلوت تلكونتك مثالنده قزلباش بعد معاشنك اثری اصلا ظاهر اولممش ایكن مترسلر قوریلوب و نقبلر سوریلوب حواله لرقالقوب پنجه دفعه یورشلر اولوب هریور شده ینجه بنك نفوس قاپوقولی و سردن كیجدیدن هلاك اولوب كوندن كونه قلعه ده اولن ملعونلر غالب و لشكر اسلام مغلوب اولمقدن غیری نسبة باشار میوب بواثناده شاه عجم طرفندن سرداراولن زینل خان دیمكله معروف بیر فتنه انگیز غالبا قرق بنك مقداری قزلباش بد معاش حیله كار نابكار ایله پیدا الوب اول دیاله صوبنده عبور بولوب بیزوم طرفیمزه كیچوب پنجه دفعه الایلر یاغلیوب قرالتی كوسترایكن اوزره ایكن شاه عجم كندید و ایله اوكن لشكر خونریز ایله ایاق بایاق كلوب هیچ بیزوم طرفیمزه ملتفت اولمیوب بیر مقدار لشكر قلعه مندلی اوزرینه تعیین ایدب صاحب سعادت حضرتلرنینك قاپوچی باشینی محمد آقا وجستانلو مصطفی پاشا و سایری معا اولن لشكر اسلامی قوت بازوایله قلعه مذكوردن جیقردوب كیمن محبوس كیمن طعمه شمشیر و كیمن كندوسی كپی قزلباش بیدین ایلدی بعده لك قلعه سی دیمیكله مشهور بیر قلعه دخی ایچنده اولن اهل اسلام تسخیر ایدنجه بواخبار لردن لشكر اسلام اوزرینه مهم عظیم مستولی اولوب آباجیقوب مقابله اولمغه اولامیدور دیوتد پیر اوزراه ایكن بو محل شاه عجم خدم و حشمی ایله بیزوم طرفیمیزه توجه تام ایدنچه سرداری اولن نابكار مذكور سبق خدمت ایچون پیشرولك ایدوب دیاله صوئی اوزره جسر قورمق شروعنده ایكن صاحب سعادت منع و دفعنه دیار بكر بیگلربیگی مراد پاشا ایله اون بیش بنك مقداری قوچاق ویكیت لربیش الهی پاره طوب ایله كومذروب قضایا.
اول معلون حیله كاربیزدن چست و پرتوب جسری قوروب اوچ دروت بنك مقداری قزلباش و لفامه نزول اتیمش ایكن بوطرفدن مراد پاشا تیشوب طوب و تفنگ ایله موجود بولنان قزلباشنك اوزرینه هجوم ایدنجه آنلروخی.
بالضروره جنگه شروع ایدوب مابین ده بیرایكی حمله كیجدی حكمت الهی رجال الغیب قزلباشدن یكا اولوب خاك و باد و تیغ بران بیرله لشكر اسلامنك یوزین دوندروب الحاصل انهزامه علت مستقله اولمغین جنگ مذكورده دیار بكر و قرامان و حلب و اناطولی سنجاقلرندن خنده بیر كزیده یكیت وارایسه شهادت شربتی نوش ایدب مابقی سی تیغ زهر آلوده بیش الوب كیجه آرایه كیرمكله مراد پاشا بیرینجه توابعیله یارالویار الواردویه جان قورتاروب كلدی آندنصونكره پادشاه عجم كلوب دیاله صوئی ایله شاط قادشان یرده جسر قوروب لشكر بنك بیر مقداری بیزوم طرفمیزه و بیر مقداری كهنه بغداد طرفه كچوروب اطرافمزه قوردادینی صالوب كاه بوطرفدگاه اوطرفده باس كوستروب.
الحاصل بیز بغدادی و قزلباش بیزی محاصره ایدوب یعنی طوپه دوتولمش میمونه دوندوك قلعه ایله جنك ایلسك بویانمزدن قزلباش حولرو قزلباش ایله جنك ایلسك انكسه مزدن قلعه خلقی امتمزی كسر آخر الامر لاعلاج اطرافمزه خندق كسوب طاپور ایلدوق طاپوره دخی ملتفت اولمیوب پنجه دفعه
ص: 1055
طاپور مزاوزرینه كلوب آلایلر بغلیوب ماه شعباننك یكرمی یدنجی كونی طاپور مزاوزرینه یورش ایتمك نتییله كلدوكده صاحب سعادت دخی لشكر اسلام اراسنده ندا صالوب صغیر و كبیر آتلود پیاده سی عموما نفیر عام اصلوبی ینكچریدن غیری كه مترسلرده قلعیه مقابل دورمشلر ایدی قرشو جیقوب مقابل اولدوق قوشلقدن ایكندویه دكن طوب و تفنگ آلتنده جنگ اولنوب سردار لری اولان زینل خان شدت ایدوب همان طوب آلتنده سایبان قوردغده ملاعین مذكور بواشاره دن بشارت نقاره لرینی دو كوب صغیر و كبیری كوزقر الدوب بالذات طوب و تفنگه مقید اولمیوب بیرحمله ضرب ایلدیلر كه اگر كوه البرز اولسه اوكلرنده طار و مار اولوردی محصل بوحمله ایله لشكر اسلامین قلبنی قوله اوروب مدكلو سكبانمز طاپوردن و یشرو چقدنسه اكثری آت ایاغی آلتنده پایمال اولوب اسپاهی طایفه سی میدانی دار كوردو كده صاحب سعادت آلاینده دخی دورمیوب قرار لرینی [743] فراره تبدیل و باشلرمله صحرا و بیابانه دوشوب طاپور یولین آزوب اكثری اول كوندن برونا پیدا اولوب فلانجه میزمنكوب و معكوس پروانه بی‌پركبی طاپوره پناه كتوروب قورنمع قرار ویردك بومعركه دن صنكره صاحب سعادت امراء عظام و كبراء ذوی القدر و الاحترام ایله مشاوره ایدوب قرار ویردیلر كه بالذات بیردخی طاپوردن دیشره جیقمغه صرفمزیو قدر همان قلعه محاصره سنه برك یاپوشوب شاید كه قلعه بنك قحط لق ایله توكلدوب امانه كتوره یوزدیویو امید ایله قلعه ننك دورت یاننی احاطه ایندروب شاه عجم بوتدبیر مزه واقف اولنجه بی‌پروا اوته كیجه كهنه بغداد طرفنه اون بیش بنك مقداری قزلباش كیجوروب اوچ بنك یوك بلكه آرتون ذخیره دیوه و قاطر ایله قوش قلعه سی جوارینه یتوروب لشكر اسلام قرشولرینه غلوایتد و كنجه دولتمزیار اولمیوب آنده دخی خیلی سكبانمزی شاط صوینه توكوب و پنجه سی طعمه شمشیر اولوب محصل قوشلوق وقتی ایدی كه دیده بصیر بمزایله مشاهده ایدردوك بوعظیم ذخیره وقوین تایاغ و طاوغه دكین گمیلرایله قلعبه قوندی اول اجلدن لشكر اسلامنك بیلی یوكولوب بیراغورده قلعه دن ناامید اولدوق الهی كند و حالمزینه متحیر اوله دیو بو افرده فكرلرده ایكن شاه عجم بو حوادثدن خاطر جمع حاصل ایدوب قزلباش دورت یانمزنك یوللرین كسوب دیو بالذات شاط و فراتدن حقا كه برو بحردن قوش اوچور میوب ظالم قزلباشنك آتی ایاغی آلتی شاط و فرات كیبی صولر كه هربیری طونه صوئی طغیاننده دور بیرچای كیبی كورونمیوب حله و كربلا و فللوجه و مسیب طرفلرینه آفتن صالوب محل مذكور لرده لشكر اسلامنك سك و پاشا مامنده آت و آت اغلانی نامنده اولن جمله یكسان كورونوب حله ده اولن اصلان پاشا و قاپوقولی و عربی بیر طریقله تسخیر ایلدیلر كه تقریدندن ویلكر قاصر و قلملر كاسردور محصل مدت لردور كه اردوی همایونه بیروقیه ذخیره كلمیوب هركیم اولدن بیر ذخیره چوق تدارك ایتدیسه حالا كمین تتوب كسن صاتراردومزنك اوجوز لوغی بومنوال اوزره اولوبدر كه ذكراید روز بیروقیه اون بیر غروشه بیروقیه باغ ایكی غروشه بیروقیه خرما بیر غروشه بیركیله آرپاسكز غروشه اتمكنك اوچ در همی بیر آقچه و آت تینك بیروقیه سی قرق آغچه صاتلوراول نازك طبع جانلر كه بغلوائی نزاكت ایله یرلردی شیمدی آت آتن كورنده صلوات كتور راولدیلر و اول ظریف جانلر مصری كتان بیزراندن كوینك كیمگ عارایدر لردی شیمدی اسكی چادر بیزندن دیزه اینمز كوینكلر ایله فرح كسب ایدر اولدیلر اول خودپسند دلاورلر كه قهوه خانه لرده قزلباش ابله مسریه دوزلرایدی شیمدی ادنی سنی اوچ میل یولده مشاهده ایدنده رستم زاله تشبیه ایدرا ولدیلرو اول قوچاق یكیت لر كه قزلباشدن دویماق المق امید ایله كلور لرایدی شیمدی كندو چادر و اسبابلرینی قویوب آنجق جانلرین فور تامغ منت بیلور اولدیلر اول منعم اكابرلر كه كومش رختلو آتلره بینوب فوجی ایله حمامه كیدر لردی شیمدی سمرلو ایشك كورنده تحسر
ص: 1056
چكر اولدیلر اول اجلدن كه اردو مزنك دورت حصه دن بیر حصه سی آنجق آتلو در ما بقی لشكر اسلام یاباق و پریشان قالو بدراكر ببرند وبرایله كوچملو اولئك یه ینگچری ننگ اور ناسایسخانه سینی كوتورور واردنه جبه خانه و طوپخانه میزنك بیر فردینه ایه لیق ایدن و از همین بوفكره قالمشوز كه سلطان سلیمان دورندن بیره جكده و بصره ده انتقال ایدن بالیمز و سنك انداز طوبلری قلعه دوكمك ایچون كتور مشلر ایدی بویله یورتده قویمغدن آل عثمانه نام ننك دور دیو صاحب سعادت بو اندیشه ایله هلاك اولو بدرنچه دفعه یار دوم و خزینه ایچون مستقلا آدملر كوندر لمشدر بیری ننك اثری اولمدی بیلمنوز قزلباش الینه گرفتار اولدیلر بوخسه سعادتلر خواندگار حضرتلری بالذات لشكر اسلامنك طوماری بیریوزتدن كوتورلمك ایستر همان معنی دور كه تركی لرده سویلنور كه:
شعر
نه بغداد دن نه بصره دن كلوروارنه كیدی عثمانلودن بیزه یاردوم وار هله بو آیه دك خزینه و یاردوم كلسه اولا شیجغ احتمالی دارامدی فاما بوندن بویله خواندگار حضرتلری بالذات كلسه امداد مزه یتمزنچون كه قضیه بو مضمون اوزره دوربیر یانمزد یاله صوئی بیریانمر شاط امكنه فرشاه عباس اوكمز بغداد مكربیزه خدادن اوله امداد محصل كلام و در آدمدن برولوند امتلو كردا به كیمسه دوشمش و گلدور كه بیزم بو احوالمزه مطلع اوله هم روحم بویله فهم ایدروز كه شاه عجم هر تدبیر كه ایلدیسه تقدیر و موافق كلدوكی محضا حضرت علی كرم الله وجهه كراماتی اثرندن اولدوكی شبهه یوقدر بیلمنوز امام اعظم حضرتلری بیزم جهتمزدن همتی سست اولدوغی نه سببدن دور بوخسه آنجق كندو مرقد شریفی و روح لطیفی ایچون اول [744] حضرتنك در كاهنه پناهه توجه اید بدربنم روحم بونكته زاره تیدوكده بوعجب كلماتی جهرا اوقومیوب همان شیوه سرابله كه ما بنیمزده مخفی دور گذاریده سزكه خود بین لردسواسندن سلامت اوله سیز آمین یا معین مخفی بیورویلسه كه اردو مزده بیرخسته لیق مستولی دور كه بوولاتینك آب و هواسی قزلباشنك اكری قلیجی كبی كسمقده دورایچ آغریسی و استسقا رحمتی و نزله و مرك مفاجا و باد سموم بویله درد و بلا لردن كبی سعادتلو باش كركدور كیم بیرداخچه اول جانبه جیقه همان یاران باصفا یه سلاممزی تیوروب حلال لق دیلیه سیز آخرت خفی حلال ایتسونلر الحكم للّه الواحد.
القهار همان بو كه شكر مزوار دور كه بقیه عمری مزی امام اعظم ترابنده صرف ایلدوك یاران با صفایه دخی با سرهم مكتوبلر یازوب كرندر مشوز قصور بیرلرینه نظر اتمسو نلرانجق اولدی زیرا بیر سطر یازنجه دشمن كلدی دیواوچ دورت دفعه اوركوندیلق واقع اولور ظالم قزلباشنك ایسه كوزی لشكر اسلامی شوبله آلوبدر قورد قوینه سكر دوركبی طاپور مراوزرینه سكردوب تاخند قمزنك اطرافنده كسه كسدورچه كینجه لراو غریسی و چه كوندوز لرود غریسی مدتلر دور كه كیجه لر فانوسلر ایله اردو مزنك اراستی كسوب روزگار مزبیله كیچرنه بیلمزون قورشاغمزی چزه بیلور وزونه الومزدن یراقمزی ایكی الومز بیر باشه قالوبدر حالمز الله دن غیری كیمسه بیلمز مشروحا تحریر اولونسه یوز بویله مكتوبده ضیغمز حقا كه مصیبت روز محشر بوكونلر مزنك پرسنكی اولمزدخی سنی بونكا قیاس ایده سیز و السلام.
ص: 1057

ذكر مراجعت موكب همایون از عراق عرب و قشلاق نمودن در مازندران بهشت نشان بی‌تعب‌

چون رایات ظفر آیات جاه و جلال بر نهجی كه مرقوم كلك بیان گشت بفیروزی و اقبال از سفر خیر اثر دار السلام بجانب عراق در حركت آمد بعظمت و كامرانی بحدود همدان رسید روزی چند در ییلاق میم از ییلاقات آنجا اقامت اتفاق افتاده در آنجا متوجه نظم و نسق مهمات بغداد گشته تولیت مشاهده مقدسه و خدمت روضات مطهرات از سارو سلطان تغییر یافته بصفی قلیخان تفویض یافت و در ازاء مردانگیها كه از او در قلعه داری بغداد بظهور آمد شیر علی لقب یافت.
خسرو میرزای گرجی داروغه اصفهان را سركار عمارت فرموده جهت تعمیر و شكست و بست قلعه و احداث برجهای عالی و حفر خندق بدان صوب فرستادند و معماران و استادان بنا و بیلداران عمله فعله آن كار تعیین یافت و جمعی از سپاهیان و تفنگچیان را كه محصور گشته ایامی مشقت قلعه داری كشیده بودند از آن خدمت معاف داشته جمعی دیگر در عوض فرستادند.
بعد از فراغ خاطر از امور مذكور عنان عزیمت بصوب سلطانیه گردانیده چند گاه بلده مذكور محل اقامت خسرو مظفر منصور بود و در آنجا بسان عساكر ظفر نشان پرداخته از هر كس در معركه غزای گرجستان و معارك بغداد مردانگی صدور یافته بود بجایزه و جلد و سایر نوازشات و تفقدات سرافرازی یافتند.
جمعی از ارباب ارادت كه از روی غیرت و حمیت ارتكاب مشقت این یساق نموده بودند در سلك قورچیان و ملازمان درگاه انتظام دادند و زمان بیك ناظر را سردار سه هزار تفنگچی گردانیده بجانب آذربایجان فرستادند كه بقورچی باشی و عساكر آنجا ملحق گشته در انتظام امور سرحد بدانچه صلاح دین و دولت باشد بعمل آورند.
شرح آمد و رفت او در قضایای سانحه آنجا در طی حالات سال آینده مرقوم قلم سوانح رقم خواهد شد و چون در بغداد حافظ احمد پاشای سردار صلاح دیده بود كه حضرت اعلی مكتوب دوستانه در باب تعزیه سلطان عثمان و تهنیت جلوس سلطانمراد نوشته اشعاری در باب ملك بغداد كه اوجاق قدیم و موروثی این دودمانست بفرمایند و محمد آقا نام ایلچی كه قبل ازین در زمان حیات سلطان عثمان آمده بود و مصطفی آقا كه از جانب سردار در بغداد آمد هر دو در این ماده كه موجب رفع غبار كلفت و سلامت و عافیت خلایق و عباد اللّه و صلاح اندیشی طرفین است غلو داشتند بمصلحت جمهور ایشان را مرخص ساخته طهماسب قلی شیره دنلی را برسالت روم تعیین فرموده مكتوب محبت اسلوب بر نهج مسطور در قلم آورده در مرافقت ایلچیان مذكور روانه فرمودند.
شرح احوال او نیز در قضایای سال آینده رقمزده كلك شیرین مقال میگردد و در سلطانیه عموم سپاه رخصت اوطان یافته موكب همایون با ملازمان ركاب اشرف بدار السلطنه قزوین آمده در دولتخانه مباركه آنجا نزول اجلال فرمودند و چون ایلچیان پادشاه ارس و ایلچی ندر محمد خان اوزبك والی بلخ جهت تجدید قواعد صداقت و دوستی بپایه سریر اعلی آمده در قزوین [745] اقامت داشتند بسعادت بساط بوسی فایز گشته مكاتیب و تحف و هدایا كه آورده بودند گذرانیده قرین اعزاز
ص: 1058
و احترام روانه شدند و از آنجا عزیمت قشلاق مازندران بهشت نشان فرموده بسعادت و اقبال روانه آنطرف گشتند و زمستان را در دار السرور فرحاباد و بلده طیبه اشرف و سایر محال ارم تمثال آنولایت بكامرانی و اقبال و سر و سواری و شكار گذرانیدند.
از مشاهیر

متوفی‌ها

اشاره

كه در این سال بعالم بقا پیوستند:

طهماسب قلی خان ترخان‌

تركمان كه از زمره مقربان بساط اقدس بود در سال گذشته رتبه ایالت و خانی یافته در این سال بحكومت و دارائی دار الامان كرمان سربلند گردید و در سفر خیر اثر بغداد ضعف معده بر او طاری گشته از افراط اكل و شرب نامناسب آن ضعف قوت گرفت بمعالجه و مداوا كمتر میپرداخت و سخن اطبا را اعتباری نمینمود روز بروز مرض اشتداد می‌پذیرفت حضرت اعلی از شمول عاطفت او را از گرمسیر رخصت ییلاق دادند و طبیبی همراه كردند او رفته در ییلاق كردن رحل اقامت انداخت بهمان دستور مقید بمعالجه طبیب نمیشده برأی خود عمل می‌كرد.
بالجمله هر روز یك مرحله موت را استقبال مینمود تا باو رسیده هادم اللذاتش دریافت ایالت كرمان علاوه منصب مهرداری بامیر خان مربی سوكلن كه از امراء بزرگ ذو القدر است تفویض یافت.

میرزا ابو طالب رضوی‌

كه از سادات عالی درجات مشهد مقدس معلی و متولی روضه منور معطر سلطان روضه رضا بوده در سفر خیر اثر بغداد ملازم ركاب اشرف بود و بعد از انهزام رومیه بشرف زیارت روضات مطهرات كاظمین و كربلا و نجف مشرف گشته راقم حروف نیز با آن سید عالیقدر معاشر و در زیارت مشاهد مقدسه رفیق و همصحبت بود بعد از معاودت از خدمت اشرف رخصت یافته از قزوین روانه مشهد مقدس معلی گردید روزی در بلده طهران از افراط میوه‌های متنوع الوان و اكل طعام قولنجی قوی بر او طاری گشته بمعالجاتی كه دافع آن تواند بود نمودند مفید نیفتاده بعالم بقا پیوست نعش او را بمشهد مقدس برده در روضه مقدسه جد بزرگوارش مدفون گردید.
ص: 1059

آغاز سال توشقان ئیل تركی مطابق سنه ست و ثلثین و الف كه سال یازدهم از قرن دویم جهانداری حضرت اعلی شاهی است‌

اشاره

دگر ره با نشاط و كامرانی‌زمانه یافت آثار جوانی
بهار دلگشا آمد خرامان‌پر از گلهای شادی جیب و دامان
هزار از شوق گل نغمه سراگشت‌جهان از فرخی جنت‌سرا گشت دیگر باره عالم پیر جوانی آغاز نهاد میمنت قدوم نوروز دل افروز نشاط افزای بزم بهار گردید زینت بخش عرصه جهان و روشنی افزای محافل دوران یعنی فرمانروای اقلیم چهارم آسمان بر مسند شرف اورنگ كامرانی برآمده در شب یكشنبه دویم ماه رجب هشت ساعت و هفده دقیقه از شب گذشته از آخرین منزل حوت باولین سرای حمل نقل نمود بساط عالم آرائی در عرصه گیتی گسترده فیض رسان بساتین جهان گردید مهوشان ریاحین هر هفت كرده بمحفل روزگار خرامیدند سرو سرابستان امل سر برعونت و دلربائی افراخته از فیض بهار خضرت و طراوت تازه یافت عندلیب خوش الحان گاه از شوق گل با هزاران برك و نوا نغمه سرا گردید و گاه از رشك هم آغوشی گل با باد صبا و پریشان اختلاطی یار بیوفا در ناله و افغان آمد.
بیت
گل با همه كس انیس و دمسازبلبل ز فراق ناله پرداز و نواب همایون اعلی بفرخی و فرخندگی:
مصراع
«در خطه دلپذیر اشرف»
بكامیابی و عشرت پیرائی میگذرانیدند و گاهی بنشاط شكار پرداخته باز بلند پرواز هوس را در اوج كامیابی بپرواز درآورده انتظام بخش عالم شوق و خرمی بودند و در آنجا زینل بیگ بیگدلی در ازاء خدمات و جانسپاری‌ها كه در ایلچیگری هندوستان و مردانگیها كه در سفر بغداد بظهور آورده بود سزاوار تربیت و مستحق عاطفت بود برتبه بلند ایالت و خانی و منصب ارجمند ایشیك آقاسی
ص: 1060
باشیگری سرافراز گردیده پایه قدر و منزلتش بلندی یافت و الكای ری كه اقطاع علیقلی خان شاملو بود باو شفقت شد و چون موسم بهار بسر آمده هوا از اعتدال ربیعی روی بگرمی آورد موكب نصرت قرین از قشلاق مازندران در حركت آمده چون آوازه حركت لشكر روم میر سید عنان عزیمت بدار السلطنه قزوین معطوف داشته در بهترین زمانی در دولتخانه مباركه آنجا نزول اجلال فرمودند و از قزوین [746] بجهت انتظام امور سرحد آذربایجان و گرجستان لوای جهانبانی بدان صوب در حركت آورده بلده سلطانیه مضرب سرادقات عز و اقبال گردید رستم بیك یساول صحبت كه بوفور اهلیت و كاردانی متصف و برتبه دیوان بیگی گری سرافراز شده بود بدار السلطنه تبریز فرستادند كه باتفاق حاكم تبریز و امراء آنطرف از سرحد وان خبردار بوده در دفع فساد رومیه و اكراد آن سرحد كوشیده مساعی جمیله بظهور آورد.
از سوانح اقبال كه در این سال بحیز ظهور آمد خلاصی یافتن قزاق خان چركس بیگلربیگی شیروانست از حبس موراو و طاغیان گرجی كه در راه قراقلخان گرجستان بنوعی كه در محل خود تحریر یافته گرفتار گرجیان شده مدتی مدید محبوس بود چون مهمات موراو در گرجستان بر نهج دلخواه انتظامی نداشت یك دو نفر از محافظان از او تطمیع یافته در زمان فرصت او را برداشته از گرجستان بیرون آورد و بسلامت باردوی قورچی باشی رسانیدند و بعد از عرض و استجازه همایون روانه شیروان گشته بوكلاء و نایبان و متعلقانش كه در شیروان بودند پیوست و بدستور بیگلربیگی آن ولایت است.

دیگری از سوانح اقبال رفتن قورچی باشی است بر سر قلعه آخسقه و بدست درآمدن آن قلعه بنیروی دولت ابد پیوند

سابقا مذكور شده كه حكومت آخسقه گرجستان مسق بسلیم خان شمس الدینلو و محافظت قلاع آنجا باو و جمعی تفنگچیان متعلق بود.
در سال گذشته بنا بر هر گونه فتن و فتور كه در گرجستان و سرحدها واقع بود و آوازه آمدن سپاه روم میرسید و از ابازه پاشای حاكم ارز روم كه قرب جوار ولایت مذكور است آثار نااخلاصی و حیله- اندوزی بظهور آمد محافظان قلعه آخسقه كه معظم قلاع آنجا است واهمه نموده از بیم محاصره و تسخیر در اقامت قلعه متزلزل گشتند و چون تعمیر شكست و بست قلعه هنوز نشده بود و چنانچه باید استحكامی نداشت سلیم خان نیز صلاح در توقف ندیده بیرون آمده بقورچی باشی پیوستند مرتضی پاشا نامی از امراء رومی كه در قراچه اردهان حوالی آنجا میبود برای خود یا بفرموده و صلاح ابازه علی ای- التقدیرین قلعه و مملكت خالی یافته متوجه آن صوب گشته تصرف نمود و قورچی باشی كه با بعضی امراء در قراباغ قشلاق داشت از یورت قشلاق حركت كرده بحدود ایروان آمده بود بتخسیر قلعه مذكور مأمور گشت و زمان بیك ناظر كه با گروهی از تفنگچی و تفنگچی باشیان در سال گذشته بآذربایجان رفته بودند حسب الامر بقورچی باشی پیوسته بر سر آخسقه رفتند و قلعه را محاصره كرده از اطراف و جوانب سیبه‌ها پیش برده یك دو حصار آن را گرفته مرتبه مرتبه پیش میرفتند رومیه چند گاه قلعه داری كردند چون قلعه مشرف بتسخیر گشت و دانستند كه عنقریب بقهر و غلبه مفتوح میگردد و از هیچ طرفی مدد نرسید مرتضی پاشا طرح صلح انداخته دست از قلعه داری بازداشت برین نهج كه رومیه از
ص: 1061
تعرض قزلباش ایمن بوده هر كس بهر طرف خواهد رود و اگر احدی اراده آمدن دیار قزلباش داشته باشد رعایت یابد مرتضی پاشا بعد از عهود و مواثیق قلعه را سپرده خود نزد قورچی باشی آمده رومیان بعضی مرافقت او اختیار نموده بعضی دیگر بدیار خود رفتند و قلعه بتصرف اولیای دولت قاهره درآمده چون سلیم خان بجهت انداختن قلعه و بیرون آمدن بدون محاصره و زد و خورد مقدور از اهل تقصیر بود حكومت آنجا بشمسی خان قزاقلر تفویض یافت و او با طایفه قزاقلر كه آشنای آن سرزمین‌اند داخل قلعه شده بحراست پرداخت.

دیگری از سوانح اقبال مخالفت موراو و طهمورث است و محاربه نمودن با یكدیگر و شكست یافتن موراو

شرح واقعه آنكه بعد از محاربه كه فیما بین عساكر فیروزی نشان و موراو و طهمورث و جماعت گرجیان بوقوع پیوسته بعضی از عظماء گرجستان كارتیل در آن معركه مقتول گشتند موراو كه منتج آن فتنه بود میخواست در مملكت كارتیل حاكم و فرمانروا باشد و جمعی از عظماء و تاوادان از او اصیل‌تر بودند كه حكومت و بزرگی موراو مكروه خاطر ایشان بود طهمورث خان كه پادشاهزاده و والی كاخت بود چون ولایت او خراب بود و از نژاد سمیونخان ماضی والی كارتیل اولاد ذكور نمانده پسران او نبیره دختری اولاد سمایونخان بودند و گرجیان كارتیل با سمایونخان ولد بكرات خان برادرزاده سمایون [747] ماضی مخالفت نمودند میخواست كه عظماء كارتیل بجانب پسران او میل نموده یك پسر خود را بارث دخترزادگی حاكم كارتیل گردانیده خود در آن مملكت نیز فرمانروا و صاحب اقتدار باشد و بعضی از گرجیان كارتیل در این ماده با او همزبان بوده از موراو دوری میگزیدند بدینجهت میانه موراو و طهمورث وحشت پدید آمده بفساد انجامید و از یكدیگر دوری گزیده طهمورث از او احتیاط مینمود موراو لشكری از هواخواهان خود مرتب ساخته علی الغفله بر سر او رفت و موافقان طهمورث او را آگاه گردانیدند در آنوقت قدرت مقابله و مدافعه نداشت از مقام خود حركت كرده بطرف دیگر شتافت و فرصتی جسته با معدودی كه درهم آورده بود بر سر موراو رفت و فیما بین هر دو گروه محاربه قوی روی داده طهمورث غالب آمد و موراو شكست یافته جرعه اعتبارش از باده پندار خالی گشت در گرجستان اقامت نتوانست نمود عزیمت دیار روم كرده متوجه آنطرف گشت و بسرداری كه بر سر ابازه بارز روم میآمد پیوسته از آنجا باستنبول رفت و از آن تاریخ در میان رومیان است و طهمورث صلاح حال خود را در التجاء نمودن باین درگاه دانسته با داود خان ولد الله ویردیخان كه بعد از محاربه حسب الصلاح قورچی باشی با گروهی از مردم خود و تفنگچیان در تفلیس اقامت داشت بادی الفت و آشنائی گردیده فیما بین مراسله آمد و شد وقوع مییافت و در سال گذشته بوساطت او عرایض ضراعت آمیز بدرگاه جهان پناه فرستاده بود چنانچه در ذیل مذكور میگردد و در اینسال فیما بین ایشان ملاقات اتفاق افتاد.
ص: 1062

التجاء نمودن طهمورث خان بدرگاه جهان پناه بوساطت داود خان ولد الله ویردیخان و ملاقات ایشان با یكدیگر

چون میانه طهمورث و موراو وحشت پدید آمده موافقت ایشان بمخالفت انجامید و او برومیه توسل جسته بدیار روم رفت طهمورث از خواب غفلت بیدار گشته از گروه‌های سابق خود و قضایائی كه روی نموده نادم و پشیمان گردید و دیگر باره دست توسل بر دامن دولت این دودمان استوار داشته با داود خان طرح الفت و آشنائی انداخت و بدستور سابق اظهار غلامی و بندگی این آستان كرده بوسیله و استشفاع او استدعاء عفو زلالت و تقصیرات خود كرد داود خان حقایق حال و اظهار ضراعت و بندگی او را بخدمت اشرف عرض نموده در حینی كه رایات ظفر آیات جاه و جلال بفیروزی و اقبال از سفر خیر اثر بغداد بصوب عراق در حركت آمده بود عریضه داود خان و تضرع نامچه طهمورث كه باو نوشته بود بجنس بنظر همایون درآمد در آن صحیفه درج نموده بود كه در این چند سال از من خطای بسیار صدور یافته و بجهت محارباتی كه ضرورة در میانه وقوع یافت طوایف قزلباش عموما تیغهای زهر آلود بخونریزی من در میان دارند بدینجهت جرأت آمدن بپایه سریر اعلی ندارم اگر حضرت شاه كه از خاندان كرم‌اند رقم عفو بر تقصیرات این بنده گنه‌كار كشیده از خطاهای گذشته اغماض فرمایند مجددا حلقه غلامی در گوش كشیده بعد الیوم ذره از شاهراه بندگی عدول نمینماید و بعد از آنكه خدمتی چند نمایان از اینغلام صدور یافته و جانسپاری چند كرده باشم كه بین الجمهور مستحسن و پسندیده باشد تكیه بآن كرده سعادت ملازمت میتوانم دریافت حالا از خوف بی‌ادبیها كه ارتكاب شده امیدوارم كه از تكلیف ملازمت معاف باشم و درین خرابه بسر برم و داود خان استمالت نامچه بر سبیل حرز امانی باسم او استدعاء نموده بود حضرت همایون اعلی ملتمس داود خان را مبذول داشته استمالت نامچه مبنی بر عنایات خسروانه و عفو تقصیرات فرستادند اما سفارش نمودند كه بطهمورث اعلام نماید كه او از عهد صبی در ظل تربیت همایون ما نشو و نما یافته و ما را بواجبی میشناسد و بر نیك و بد مزاج اقدس اطلاع دارد حالا این معاذیر و اظهار ندامت و خلوص بندگی كه مینماید از او پذیرفتیم اما دانسته باشد كه مادام روی ارادت و اخلاص بدرگاه عرش اشتباه نیاورد و بطریق گنهكاران شمشیر بگردن آویخته بنظر همایون درنیاید عن صمیم القلب عفو و اغماض ممكن نیست و این سخنان حیله‌اندوز دنیا دارانه درنمیگیرد سعی نماید كه دامن بعصیان آلوده خود را بآب خدمتكاری و راست- قولی شست و شو دهد و خود را شایسته ادراك سعادت حضور گرداند بعد از وصول فرمان داود خان عزم ملاقات او با خود جزم كرده بپشت گرمی وجود اقدس و عنصر مقدس همایون بی‌تكلفانه با معدودی از ملازمان [748] خدمتكار متوجه محل اقامت او گشته دوستانه یكدیگر را ملاقات نمودند و داود خان متكفل عفو تقصیرات او گشته سفارشات بلیغ شاهی را بابلغ بیان خاطر نشان نمود و نخست تكلیف تغییر لباس رومیانه كه در ایام خلافت ملبس بآن گشته بود نموده او را بلباس قزلباشی در آورد و تبعه‌اش همگی تغییر لباس كردند و دست در دامن استشفاع او زده مهمات خود را بصوابدید او منوط و مربوط گردانید و شرط نمود كه اگر عنایت و الطاف شاهی شامل حال او باشد مدت العمر پای از جاده بندگی و متابعت بیرون ننهد و بعد از معاهده و شرایط پیمان بازگشته بجانب تفلیس عود نمود و حقیقت رفت و آمد خود را بعرض عاكفان سده جلال رسانید و طهمورث بر جاده اطاعت و انقیاد مقیم است.
ص: 1063

سانحه دیگر التجاء نمودن ابازه پاشا بدرگاه گیتی پناه مرتبه دیگر

كیفیت واقعه آنكه چون رایات فیروزی آیات همایون بنصرت و اقبال از سفر خیر اثر بغداد معاودت نموده اخبار فتح و فیروزی و هزیمت لشكر روم در سرحدها انتشار یافت ابازه پاشا دیگر باره اظهار خلوص عقیدت و اخلاص كرده نوروز بیك قورچی باشی استاجلو را كه در سال گذشته گرفته حبس نموده شهرت قتلش داده بود باز فرستاد و از اعمال سابق و حركات ناهنجار و تصرف مال تجار بمعاذیر دلپذیر دنیا دارانه تمسك جست و چون خلیل پاشای سردار رومیان متوجه دفع او بود چشم داشت معاونت از این دولت داشت و چون از اطوار او دو بینی و مكر و حیل بظهور پیوسته بود در هنگامی كه لشكر بر سر او آمد در معاونت او توجه تام مبذول نیفتاد اما مقرر شد كه قورچی باشی با لشكر ظفر اثر كه در آن حدود در ایروان اقامت نماید كه مبادا از رومیان دست درازی بقلمرو همایون اعلی واقع شود و بعد از آنكه خلیل پاشای سردار بارزروم نزدیك رسید دیشلر حسین پاشا نامی را با چند نفر از پاشایان و جنود ینكچری بقصد استرداد قلعه آخسقه بارزروم فرستاد و بستان پاشا و عیسی بیگ را كه از معتبران بود برسالت نزد ابازه فرستاد كه او را مستمال گردانیده ترغیب نمایند كه بدیشلر پیوسته باتفاق بر سر آخسقه روند دوستانش باو اخبار كردند كه این جماعت بگرفتن تو مأمورند از خود غافل نشود ابازه بستان پاشا و عیسی بیگ را گرفته نگاه داشت و با لشكر ارز روم بپشت گرمی جنود قاهره كه در سرحد چخور سعد بودند از خوف جان از قلعه بیرون آمده علی الغفله بر سر امراء و پاشایان و ینكچریان كه مقدمة الجیش بودند ریخته مجادله نمود و دستبرد عظیم كرد و چندی از عظماء لشكر كه حسین پاشا دیشلر از آنجمله بود بدست آورده جمعی كثیر از رومیه و ینكچریان بقتل آورد حسین پاشا را زخمدار بقلعه آورد در قلعه از هم گذشت و چون این خبر بسردار رسید با عموم سپاه بر سر او آمده قلعه ارز روم را محاصره نمودند و او تا چهار ماه محصور بود و بمراسم قلعه داری میپرداخت و در آن مدت رایات جلال نیز بنابر حزم احتیاط در سلطانیه اقامت داشت زمستان رسید رومیه زیاده از این در ارز روم نتوانستند توقف نمود كاری نساخته بازگشتند و او حقیقت حال بعرض اقدس رسانید.
حضرت اعلی بفرستاده‌های او صریحا اظهار كردند كه چون اقوال ابازه موافق گفتارش نبود زیاده اعتمادی بر اقوال او ننمودیم اگر در قول خود صادق است و با نواب همایون ما موافق طریق این بود كه گرفتاران رومی را كه در جنگ و غیره بدست درآورده بپایه سریر اعلی شاهی فرستد كه بر ظمیر انور ظاهر گردد كه این تلاش او با رومیه در دولتخواهی این دودمان است و مضمون این كلام مشهور را كه:
«یا زنگی زنگ باش و یا رومی روم»
منظور دارد شرح بقیه احوال او در سال آینده مرقوم میگردد.
ص: 1064

وقایع متنوعه كه ایراد آن لازم بود

بر اذكیاء پوشیده نیست كه در میانه سلاطین عالم و پادشاهان عرصه گیتی قانونی است قدیم كه ایلچیان كه بیكدیگر میفرستاده خواه در ایام دوستی و اتحاد و خواه در زمان خصومت و عناد سالم و غانم آمد شد نموده بهیچ نوع مضرت و آسیبی كه عند الخالق و الخلایق مذموم و ناپسند است بجان و مال ایشان نمیرسیده زیرا كه فرستادگان مأمور فرمان فرستنده‌اند و وظیفه ایشان جز تبلیغ رسالت و رسانیدن نامه و پیغام نیست.
شعر
در آئین شاهان و رسم كیان‌فرستندگان ایمنند از زبان در این چند سال دو مرتبه چنانچه در محل خود گزارش یافته ایلچیان با مكتوب بلاغت اسلوب متواضعانه چنانچه راه و رسم سلاطین روزگار است بپادشاه روم فرستاده شده بود چلبی بیك قورچی قاجار را قبل از وقایع بغداد و طهماسب قلی سلطان شیره دملی را بعد از آن از اركان دولت از خانواده [749] آل عثمان این امر شنیع بظهور آمده چلپی بیك را كه بازگشته بقرا حمید رسیده بود حاكم آنجا از هم گذرانید و طهماسب قلی سلطان را چون عظماء روم با یكدیگر ضدیت ورزیده بر خلاف یكدیگر سخن میگفتند رفتن ایلچی مذكور را منافی مطلب خود دانسته در راه ضایع كردند و بر متملكات و ما یعرف او رقم تملك كشیدند و تهمت فوتش بر قاهر اجل نهاده بعضی اشیاء ظاهری او را جهت رفع شناعت بملازمانش دادند و آقا جلال نام كركیراتی كه در ایام مصالحه و دوستی و آمد شد طرفین بجانب حلب فرستاده شده بود و بانجام بعضی خدمات مشغولی داشت حاكم حلب بشیوه كم فرستادن پست همت عمل نموده او را بقتل آورده كل وجوه بضاعت و اموال و اسبابی كه داشت در حیطه تصرف درآورد اگر این امور از موقف سلطنت صدور یافته زهی كم فرصتی و پست فطرتی و اگر حكام و پاشایان بخودسر بچنین امر اقدام نموده‌اند زهی بی‌حمیتی عدم اقتدار پادشاهان و خودرائی منسوبان دلیل ضعف دولت است.
حضرت اعلی اعلاه اللّه تعالی كه اوصاف حمیده‌اش پسندیده عالمیان و اطوار سنجیده پسندیده‌اش قانون بزرگی و دستور العمل سلاطین جهان است بر خلاف این معنی سلوك فرموده ایلچیان روم را محمد آقا نامی از معتبران آن سلسله كه قبل از وقایع بدرگاه جهان پناه آمده معزز و محترم در دار السلطنه قزوین اقامت داشت و مصطفی آقا نام كه بعد از آن آمده بود چنانچه در سال گذشته بتحریر پیوست رعایتهای ملوكانه فرموده مشمول نوازش و احسان مقضی المرام روانه دیار خود فرمودند تجار آن ولایت كه در مملكت عجم بودند در مهاد امن و امان آسوده برضای خود هرگاه اراده نمودند بی‌اذیت و خسران سالم و غانم روانه شدند.

واقعه نابینائی امام قلی میرزا

در این سال از اقتضای فلك بیمدار و اطوار بی‌خردانه شهزاده بیوقار امام قلی میرزا نور
ص: 1065
بینائی از آسیب نیشتر نقصان پذیرفت در باستانی نامه‌ها كه مورخان بلاغت شعار بقلم تحقیق و رقم تصدیق نگاشته‌اند همیشه سلاطین عدالت آئین و فرمانروایان صاحب تمكن صلاح حال و استقامت احوال خلایق را از سپاهی و رعیت بر مطالب عالیه دنیوی و علاقه پدر فرزندی راجح دانسته در رضا جوئی و رفاهیت خلق اللّه كه هر آینه موجب رضامندی خالق البرایاء است كوشیده‌اند چنانچه قضیه بقتل آوردن سلطان سلیمان كه اعقل پادشاهان روم بود سلطان مصطفی نام پسر ارشد خود را بمظنه طغیان و بی‌اعتدالی و سلطان بایزید پسر دیگرش را با چهار پسر او بنوعی كه در صحیفه اول در طی وقایع حضرت شاه جنت مكان تحریر یافته شاهد این معنی است و از این قبیل از سلاطین ماضیه بسیار بظهور پیوسته كه ذكر آنها موجب اطناب است.
شهزاده مذكور از جهالت و نادانی و غرور جوانی ارتكاب اموری كه پسندیده والد بزرگوارش نبود مینمود از اطوارش بی‌اعتدالی و از جوهر ذاتش بیدانشی و كم مهری تفرس میشد صلاح حال در آن دیده دیده بینایش را بی‌نور گردانیدند اگر چه بحسب تقدیر بدین بلیه گرفتار آمد اما بمضمون این مصراع:
«كو مصلحت تو از تو بهتر داند»
از چندی بلیه دیگر كه در عالم اسباب جهت شهزادگان عالی منزلت آماده كارخانه خلقت و تقدیر است و كمترینش عدم بصیرت و بینائی است نجات یافته آسوده حال در ظل مرحمت شاهانه روزگار میگذرانید.

ذكر مراجعت موكب همایون از سلطانیه بقشلاق مازندران‌

چون چند گاه بلده سلطانیه معسكر سمایون شاهی گردید و سردار رومیان كه بسرحد آمده بمحاصره قلعه ارز روم مشغول بود بی‌نیل مقصود بازگردیده خاطر اشرف از سرحد قلمرو همایون و احتمال دست درازی ایشان باطراف سرحد خصوصا قلعه آخسقه اطمینان یافت عنان عزیمت بصوب مراجعت انعطاف داده لشكریان را رخصت اوطان و مساكن دادند و با ملتزمان ركاب نصرت انتساب از سلطانیه روی توجه بقشلاق مازندران آورده بخرمی و خوشدلی در قصبه شریفه اشرف اقامت فرمودند و همواره بسیر و شكار پرداخته در سرزمینهای نزهت بخش اشرف و دار السرور فرحاباد و منازل خلد آسا و بساتین فرح فزای آندیار كه در هر مكان نزهت بخش افراخته و پرداخته معمار همت والا است عشرت پیرا بودند و زمستان را بخوشدلی و كامیابی میگذرانیدند.
قورچی باشی كه دو سال بود در آذربایجان قشلاق داشت حسب الفرمان همایون بپایه سریر اعلی آمده در مازندران سعادت بساط بوسی دریافت و زمان بیك ناظر نیز از آذربایجان عود نموده تفنگچیان و لشكریان كه با او و قورچی باشی بودند رخصت اوطان یافتند.
از سوانح آنكه چون از محمد قلیخان زیاد اغلی بیگلربیگی قراباغ در ظهور فتنه موراو اندك مسامحه و مساهله وقوع یافته بود كه در گنجه و آن حدود پهلو از دفع حادثه خالی كرده بود و موراو و الكاء و ولایت او را تاخت كرده انواع مضرت او بسپاهی و رعیت رسید از امیر الامرائی قراباغ معزول گشته
ص: 1066
داود خان ولد اللّه ویردیخان كه بمحارست تفلیس و انتظام امور سرحد گرجستان مأمور و در آن سرحد بود [750] بدین رتبه بلند ارجمندی یافت و چون فیما بین حضرت اعلی شاهی ظل اللهی و حضرت پادشاه والا جاه شاه سلیم فرمانروای ممالك هندوستان طریقه خلت و دوستی و اخوت و یكتا دلی مرعی و مسلوك بود و بآمد شد رسولان و مغاوضات صداقت بینان همواره از حال یكدیگر خبیر و آگاه بودند و از تاریخی كه معتمد الخاقانی زینل بیك بیگدلی كه الحال رتبه خانی یافته زینل خان است از رسالت هندوستان عود نمود تا غایت آمد شدی وقوع نیافته بود.
در اینوقت بمسامع جلال رسید كه شهزاده پرویز پسر بزرگتر آن حضرت كه رتبه ولیعهدی داشت از اقتضای قضا و انقضای اجل موعود سفر آخرت اختیار نموده از وفور مصادقت و برادری لازم گشت كه معتمدی فرستاده لوازم پرسش و دلجوئی بفعل آورند و متفحص احوال خبر مآل گردند لهذا تخته بیك یوز باشی استاجلو را كه از معتبران درگاه و مرد سخندان كارآزموده كارآگاه است برسالت تعیین فرموده تحف و هدایاء لایقه از اقمشه و امتعه نفیسه و نفایس هر دیار و تازی نژادان صبا رفتار مصحوب او گردانیده با نامه محبت طراز دوستانه مشعر بر مهربانیهای برادرانه روانه فرمودند و او بآئین شایسته كمر بدین خدمت بسته باصفهان آمد كه از راه یزد و كرمان بجانب قندهار رفته بمقصد شتابد هنوز در اصفهان بود كه خبر وحشت اثر واقعه ناگزیر آن پادشاه والا جاه و فتن و فتور هندوستان در ایران شایع و متواتر گشته باعث تعویق رفتن او گردید از اتفاقات ابراهیم عادلشاه و سلطانمحمد قطب شاه سلاطین دكن نیز چنانچه در ذیل صحیفه مسطور میگردد عالم فانی را وداع نموده بصوب عالم بقا شتافتند.
در زمان شاه جنت مكان نیز در هندوستان چنین واقعه دست داد كه سه پادشاه در یك سال ارتحال نمودند سلیم شاه ولد شیر شاه افغان كه فرمانروای ممالك هندوستان دهلی و آگره و لاهور و بنگاله بود ثانی سلطان محمود پادشاه و گجرات و ثالث نظامشاه والی احمد انكر دكن مولانا قاسم كاهی زوال خسروان تاریخ یافته در سلك نظم درآورده بود:
قطعه
سه خسرو را قران آمد بیك سال‌كه هند از عدلشان دار الامان بود
ز من تاریخ فوت این سه خسروچه میپرسی زوال خسروان بود در این سال نیز چنین واقع شد كه در هندوستان سه پادشاه عمر و دولت را وداع كردند هر چند این قضایا داخل وقایع ایران نیست بنابر رابطه صداقت و آمد شد كه قدیما با این دودمان دارند و مناسبت مقام بتحریر آن پرداخت.

متوفی‌ها:

نور الدین محمد سلیم‌

پادشاه ابن جلال الدین محمد اكبر بن محمد همایون بن محمد بابر بن عمر شیخ ابن سلطان بو سعید ابن میرزا سلطان محمد ابن میرزا میر انشاه ابن امیر كبیر صاحبقران امیر تیمور گوركان در حینی كه از سیر ولایت كشمیر عود نموده هنوز بلاهور نرسیده بود در راه مریض گشته بعالم آخرت شتافت مدت سلطنتش بیست و دو سال بود چون پسرش سلطان خرم كه بعد از شهزاده پرویز كه فوت شد پسر بزرگتر بود بنا بر وحشتی كه با فساد مفسدین میانه پدر و پسر روی داده مغضوب پدر گشته بود از ولایت پادشاهی بیرون رفته بیسر و سامان در دیار دكن بسر میبرد اركان دولت كه
ص: 1067
در پایه سریر سلطنت مصیر بودند گویند بوصیت پادشاه كه در حین ارتحال نموده و از رنجش نام پسر سلطان خسرو مكحول را كه بسلطان بلاغی مشهور بود ولیعهد كرد او را بپادشاهی اختیار نموده خطبه و سكه بنام او كردند و سایر شاهزادگان كه حاضر بودند سلطان بلاغی را كورنش نموده او را شیر شاه لقب دادند اما شاهزاده شهریار پسر صلبی كوچكتر پادشاه مخالفت اركان دولت كرده خود را بلاهور رسانیده قلعه لاهور و فیلخانه و خزاین و جباخانه بیقیاس كه در آنجا بود تصرف نموده خطبه بنام او در لاهور خوانده شد و سكه بنام این مصراع نقش كرده زدند كه:
«سكه زد بر دور عالم شاه شاهان شهریار»
و طرح سلطنت و پادشاهی افكنده اعاظم امراء و خواجه‌ها و اشراف و اعیان كه در آنجا بودند طوعا او كرها سلطنت او را پذیرفتند كمر بخدمتش بستند و او بداد و دهش لشكر عظیم مرتب ساخت و چون اردوی شاه سلیم و عظماء و اركان دولت در موكب شیر شاه و شاهزادگان و خوانین معظمه بلاهور قریب شدند سلطان شهریار خود در لاهور توقف نموده لشكر خود را با امراء و سرداران و خواجه‌های معتبر لاهور بمقابله ایشان فرستاد كه اگر در مخالفت او مصر باشند و پسرزاده را بر او كه پسر صلبی است بگزینند بمحاربه پردازند اركان دولت كه معظم ایشان آصفخان بود از ورود لشكر آگاه گشته از آنطرف نیز گروهی بمقابله شتافتند و عظماء سپاه لاهور را از وصیت پادشاه و جلوس سلطان بلاغی موسوم بشیر شاه كه بحكم ولی العهدی وقوع یافته و اتفاق سایر شهزادگان و خوانین معظمه خبیر و آگاه كرده روزی كه فریقین را اتفاق ملاقات افتاد سرداران و خواجه‌ها هر دو فریق با یكدیگر گفتگوی صلاح اندیشانه بمیان آورده [751] از طرفین جنگ را باقی گذاشتند و لشكر سلطان شهریار ویران گشته جمعی بازگشتن و پراكندگی آغاز نهادند و سپاه سلطان بلاغی متعاقب جلوریز بلاهور رسیدن سلطان شهریار فرصت جمعیت و سامان مقابله و قدرت محاربه نیافته در قلعه خزید و چون اردوی اعظم و آصفخان و امراء معظم در موكب سلطان بلاغی داخل لاهور شده بپای قلعه آمدند احدی متوجه قلعه داری نشد و بآسانی بقلعه راه یافته سلطان شهریار را در وثاق خودش بدست آورده چشم جهان بینش را میل كشیده از دیدن عاطل گردانیدند و دولت ده روزه او بسرآمده تمتعی نیافت چنانچه خواجه حافظ شیرازی در زوال دولت شیخ ابو اسحق انجو گفته:
بیت
راستی كوكب فیروزه بو اسحق‌خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود اما احوال سلطان خرم آنكه او در خدمت پدر بزرگوار بسیار معزز و گرامی و معتبر بود و بین الجمهور زیاده از سلطان پرویز برادر بزرگتر اعتبار داشت و از جانب پادشاه شاه جهان لقب یافته بود و پادشاه او را بخدمات دكن مأمور فرموده بجانب برهانپور میفرستاد از پدر استدعا نمود كه سلطان خسرو مكحول برادر بزرگ او را بدو سپارد كه او نگاه دارد حسب الاستدعا باو سپردند و روانه خدمت مأمور گشت او بیرضای پدر بقتل برادر بزرگ مكحول جرأت نمود و در آن سفر پادشاهانه سلوك كرده باموری كه در آن خانواده مخصوص پادشاه است دلیری كرد بدینجهت میانه پدر و پسر وحشت پدید آمده جمعی اضداد كه در خدمت پادشاه راه سخن داشتند او را بطغیان و عصیان متهم میداشتند و در وقتیكه از برهانپور
ص: 1068
مراجعت نموده بدربار پادشاهی آمد از آمدن ممنوع شد و او ملتفت نشده با غلبه و ازدحام تمام میآمد پادشاه در لاهور بود و از افساد مفسدین بپسر بد مظنه و بی‌اعتماد شده بود با سپاه گران و گروه انبوه از لاهور بیرون آمده بجانب او در حركت آمده در ما بین آگره و لاهور فریقین را مقارنه اتفاق افتاد بعضی از امراء و مردم معتبر از او روگردان شده بموكب پادشاهی پیوستند.
سلطان خرم خایف و هراسان گشته از راهی كه آمده بود برگردیده بطرف برهانپور شتافت و از آنجا بدكن رفت و از میان ولایت قطبشاهی گذشته بقصد بتسخیر بنگاله بدان صوب در حركت آمد و در آنجا با ابراهیمخان بنگاله كه از امراء بزرگ پادشاهی و قوم آصفخان بود مصاف داد و بر او غالب آمد و فتح بنگاله كرده فیلخانه و خزاین موفور بدست آورد و از آنجا متوجه آلهاپاس گردید این مقدمات موجب زیادتی وحشت و طغیان او گشته شاه سلیم شاهزاده پرویز را با مهابت خان حاكم كابل كه از امراء ذیشأن آن دولت است به تنبیه و تأدیب او مأمور فرموده با لشكر عظیم فرستاد و در حدود آلهاپاس فیما بین محاربه قوی روی داده شكست بجانب سلطان خرم افتاد و از راه بنگاله كه آمده بود بازگشته بدكن رفت در اینمرتبه در ولایت قطبشاه توقف ننموده بولایت نظامشاه رفت چند گاه در آنجا اقامت گزیده بسر برد سلاطین دكن فی الجمله بازگشتی باو كرده خدمات مینمودند از بودن آنجا دلگیر گشته قصد آمدن ایران كرد كه از حضرت شاه استعانت جوید چون بولایت تته رسید اراده نمود كه قلعه تته را بدست آورده ولایت سند را كه بایران اقرب است متصرف گردد حاكم تته قلعه بسته شروع دو قلعه داری كرده تسخیر قلعه تیسر گشت عظماء دولتش از آمدن ایران مانع شدند.
بالضروره بازگشته بولایت نظامشاه رفت درین آمد و رفت جمعیت او روی بتفرقه و پراكندگی آورده روزی چند با معدودی در آن ملك اقامت گزیده بیسر و سامان بسر میبرد و نظامشاه از خوف پادشاه در مقام آن درآمده بود كه او را از ولایت خود عذر خواهد.
درین اثناء قضیه فوت شاهزاده پرویز وقوع یافته و خبر باو رسید در دربار پادشاهی نیز میانه مهابت خان و آصفخان منازعه پدید آمده سایر قرب و اقتدار آصفخان و ربط او با حرم محترم پادشاه و شرف محرمیت عنایتی كه ازاء حقوق خدمات و جانسپاریها متوقع و چشم داشت مهابت خان بوده بظهور نیامده از پادشاه رنجیده خاطر جدا گشته باو ملحق شد سلطان خرم از آمدن او مسرور و فرحناك گشته از این دو مقدمه نازله دولت او آب و رنگی یافت و در اندیشه بیرون آمدن از آن ملك بودند كه خبر واقعه ناگزیر پادشاه نیز ورود یافت از آنجا بعزم دار السلطنه آگره در حركت آمده با معدودی روانه شدند سلاطین دكن طریقه مردمی مسلوك داشتند و لشكریان اطراف از جغتای و مغل و افغان و راجپوت بجانب او میل نموده در هر مرحله جمعی باو می‌پیوستند و در اردوی او جمعیتی عظیم فراهم آمد آوازه آمدن او تزلزل در بنیان سلطنت سلطان بلاغی انداخته اركان دولت او و عقلای لشكر كه غوری در امور دنیوی داشته با وجود صلبی رشید صاحب داعیه تمشیت مهم پسرزاده را دور از كار دانسته تردد خاطر ایشان یوما فیوما متزاید میگشت بالجمله از لاهور بیرون آمده روی توجه بدار السلطنه آگره كه مقر سلطنت آن دودمانست [752] از لشكریان و طبقات سپاه از اردوی اعظم بیرون رفته بسلطان خرم می‌پیوستند و در ادراك ملازمت و كورنش بر یكدیگر سبقت می‌جستند چنانچه در حدود آگره اكثر اعیان و طبقات لشكر بر سر او جمع آمده بودند.
آصف خان و بعضی از خواص دربار پادشاهی نیز صلاح در متابعت و انقیاد او دانسته قاصدان سخندان فرستاده اظهار دولتخواهی كردند و سلطان خرم با خیل و حشم خوشدل و خرم
ص: 1069
بدار السلطنه آگره رسیده لوای سلطنت و جهانبانی افراخت.
آصفخان و رفقا نیز سلطان بلاغی را مصحوب خود گردانیده متوجه ملازمت گشتند و در حوالی آگره حسب الاشاره عالی پنجنفر شاهزاده را شربت ممات چشانیده بكورنش همایونش شتافتند شاهزادگان مذكور یكی سلطان شهریار است كه مكحول بود دیگری داور بخش مشهور بسلطان بلاغی ملقب بشیر شاه ولد سلطان خسرو كه بر نهج مسطور بسلطنت رسیده بود یكنفر دیگر برادر او و دو نفر پسران شاهزاده دانیال برادر شاه سلیم كه در زمان حیات پدر فوت شده بود و سلطان خرم كه از پدر خطاب شاه جهانی داشت خود را شاه جهان و صاحبقران تأنی نامیده آصفخان را مدار علیه كارخانه سلطنت گردانید و مهابت خانرا سپهدار و صاحب اختیار لشكر نموده برادر عزیز یار وفادار مبارز الدین سپهسالار خان خانان لقب داد و ایشان بساط منازعه سابق را در نور دیده حسب الاشاره عالی با یكدیگر بحسب ظاهر دوستانه سلوك نموده بانتظام مهمات دولت اشتغال دارند و شرح این وقایع از تقریر یك دو نفر از تجار كه در دیار هند بودند رقم تحریر پذیرفت العهدة علی الرواة