گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سيزدهم
سوره الحجر




اشاره
ما􀀀 کَ» و آیه « انِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ 􀀀 اكَ سَبْعاً مِنَ الْمَث 􀀀 وَ لَقَدْ آتَیْن » : قتاده و مجاهد گویند:این سوره مکی است.حسن گوید:تنها آیۀ
مدنی است.این سوره به اجماع، 99 آیه است. « ا عَلَی الْمُقْتَسِمِینَ اَلَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ 􀀀 أَنْزَلْن
فضیلت سوره:
هر کس این سوره را قرائت کند،به عدد تمام مهاجرین و انصار و »: ابی بن کعب،از پیامبر گرامی اسلام روایت کرده است که
«. آنهایی که محمد(ص)را استهزاء کرده اند،خداوند باو ده حسنه خواهد داد
تفسیر:
در پایان سورة ابراهیم،نامی از قرآن بمیان آمد.در آنجا فرمود:قرآن کریم، براي راهنمایی مردم مسلمان کافی و رسالت.اکنون
این سوره را نیز با مطلبی در پیرامون قرآن و اینکه این کتاب آسمانی بیان کنندة احکام دین است،آغاز می کند.
ص : 160
[ [سوره الحجر ( 15 ): آیات 1 تا 5
اشاره
کانُوا مُسْلِمِینَ ( 2) ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ 􀀀 ما یَوَدُّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ 􀀀 ابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ ( 1) رُبَ 􀀀 اتُ اَلْکِت 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . الر تِلْکَ آی 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ا یَسْتَأْخِرُونَ 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَه 􀀀 ابٌ مَعْلُومٌ ( 4) م 􀀀 ا کِت 􀀀 إِلاّ وَ لَه
􀀀
ا مِنْ قَرْیَهٍ 􀀀 ا أَهْلَکْن 􀀀 یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ اَلْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ( 3) وَ م
(5)
ترجمه:
این است آیات کتاب آسمانی و قرآن مبین.و قرآن مبین.چه بسا مردم کافر دوست دارند که مسلمان بودند.ایشان را بحال خود
گذار تا بخورند و لذت برند و سرگرم آرزوي خود باشند که بزودي خواهند دانست.ما قریه اي را هلاك نکردیم،جز اینکه
برایش مدتی معلوم بود.هیچ امتی از مدت خود،جلو و عقب نمی افتد.
قرائت:
ربما:اهل مدینه و عاصم،بدون تشدید و دیگران با تشدید خوانده اند.
خوانده اند. « ربتما » محمد بن حبیب شمونی از اعشی از ابو بکر
شش لغت است. « رُبَّما و رُبَّتما و رُبَما و رُبَتَما و رُبَّ و رُبَ »: سکري گوید
بعد از آن دو وجه دارد: 1-نکره « ما » حرف است و کلمۀ « ربّ »: سیبویه گوید
ص : 161
شاعر گوید: ،« شیء » به معناي
ربما تکره النفوس من الامر
له فرجه کحل العقال
گاهی .« رب شیء تکرهه » یعنی:بسا نفسها از امري کراهت دارند که براي آن همچون گشودن بند پاي شتر،گشایشی است.یعنی
واقع می شود و قطعاً نکره است.مثل: « من » کلمۀ « رب » بعد از
الا رب من تغتشه لک ناصح
و مؤتمن بالغیب غیر امین
یعنی:هان،بسا کسی که او را خائن می پنداري،نصیحت کنندة تست و کسی که امین می پنداري در نهان،امین نیست.
اگر چه ،« ربما یود » بر سر فعل نیز در می آید.مثل « ربما » کافّه است یعنی جلو عمل حرف را می گیرد.بدلیل اینکه کلمۀ « ما »-2
به خاطر « ربما » تخفیف «... رب ودّ یوده الذین کفروا » و جملۀ بعد،صفت آن باشد.یعنی « شیء » بمعناي « ما » ممکن است در اینجا هم
خوانده اند،بخاطر این است که گاهی حروف با تاء می « ربتما » این است که حذف حرف مضاعف،مانعی ندارد و اینکه
آیند.مثل:ثمّ و ثمّه.
لا و لات.
اعراب:
مقصود از قرآن و کتاب،یکی است.تنها اختلاف لفظی است که این عطف را تصحیح کرده « الکتاب » قرآن:عطف بر
است.علاوه بر این،مقصود از کتاب،چیزي است که نوشته می شود و مقصود از قرآن چیزي است که تألیف و حروف آن با
هم جمع می شود.
بنا بر این،دو صفت مختلفند براي یک موصوف.چنان که شاعر گوید:
الی الملک القرم و ابن الهمام
و لیث الکتیبه فی المزدحم
و ذي الرأي حین تغم الامور
بذات الصلیل و ذات اللجم
یعنی:بسوي پادشاهی بزرگ و بزرگزاده و شیر لشکر،در هنگام جنگ و صاحب رأي و تدبیر،هنگامی که بر اثر بحبوحۀ نبرد
کارها دشوار گردد.(در اینجا موصوف واحد،داراي چند صفت است).
ص : 162
براي تعلیل و مفاد جمله این است:کافران گاهی به مسلمانی میل پیدا می کنند،در حالی که در « رب »: ممکن است گفته شود
عذاب و کیفر آخرت،باید این تمایل، همیشگی باشد.
پاسخ این است که: 1-این تعبیر،براي تهدید رساتر است.یعنی براي آنها یک پشیمانی مختصر کافی است،تا چه رسد به
پشیمانی طولانی 2-آنها بقدري گرفتار عذابند،که جز گاه گاهی نمی توانند آرزوي مسلمانی کنند.
مقصود:
الر
:قبلا در بارة این حروف،گفتگو و اقوال علما را در بارة آن نقل کرده ایم.
ابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ 􀀀 اتُ الْکِت 􀀀 تِلْکَ آی
:این است آیات کتاب آسمانی و قرآنی که میان حق و باطل،تمیز می دهد.ابو مسلم گوید:یعنی قرآن آشکار و واضح.برخی
گویند:یعنی قرآن،بیان کنندة حلال و حرام و اوامر و نواهی و آشکار کنندة دلائل است.مجاهد گوید:مقصود از کتاب،تورات
و انجیل است.قتاده گوید:مقصود کتابهایی است که پیش از قرآن کریم،نازل شده اند.
کانُوا مُسْلِمِینَ 􀀀 ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ 􀀀 رُبَ
:گاهی مردم کافر،در عالم آخرت، آرزوي اسلام می کنند و آن هنگامی است که:مسلمانان وارد بهشت و کافران وارد دوزخ
می شوند.ممکن است،این آرزو را در وقت نومیدي پیدا کنند.
مجاهد از ابن عباس روایت کرده است که:خداوند همواره مردم را داخل بهشت می کند و آنها را مورد رحم و مغفرت قرار
می دهد،تا اینکه می گوید:هر کس مسلمان است،داخل بهشت شود.در این هنگام،کافران هم آرزو می کنند که مسلمان
بودند.
امام صادق(ع)فرمود:روز قیامت،منادي ندا می کند که همۀ خلایق بشنوند و گوید:جز مسلمان،کسی داخل بهشت نمی
شود.در این وقت،مردم آرزو می کنند که کاش مسلمان بودند.
از پیامبر روایت شده است که:هنگامی که اهل آتش،در آتش جمع می شوند و اهل قبله نیز در میان آنها هستند،کفار به
مسلمانان گویند:
ص : 163
-مگر شما مسلمان نبودید؟! گویند:
-بودیم.
گویند:
-اسلام شما به شما سودي نبخشید و اکنون با ما در آتش هستید.
گویند:
-ما را گناهانی بود که به کیفر آنها گرفتار جهنم شدیم.
خداوند که این سؤال و جوابها را می شنود،امر می کند که تمام مسلمانان از آتش بیرون آیند.در این هنگام کفار،می
گویند:کاش ما هم مسلمان بودیم.
ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا
:آنها را بحال خود گذار،تا در دنیا همچون چارپایان بخورند و کیف کنند.
وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ
:و آرزوهاي دروغشان آنها را از پیروي پیامبر و قرآن باز دارد.لهو به معناي سرگرمی و فراموشی است.
فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ
:همین که قیامت فرا رسید و گرفتار عذاب شدند و به آنچه منکر آن بودند،رسیدند،خواهند فهمید.این آیه،اشاره باین است
که:انسان باید همت خود را در راه تحصیل آخرت بکار اندازد و براي مرگ آماده شود و بسوي توبه، شتاب کند و آرزوهایی
که او را از آخرت،باز می دارد.بدل راه ندهد.
از علی(ع)روایت است که:
یعنی:از « ان اخوف ما اخاف علیکم اثنان:اتباع الهوي و طول الامل،فان اتباع الهوي یصد عن الحق و طول الامل ینسی الآخره »
دو چیز بسیار دشوار،نسبت بشما می ترسم:پیروي هواي نفس و درازي آرزو،زیرا پیروي هواي نفس،از حق باز می دارد و
درازي آرزو آخرت را از یاد می برد.
ابٌ مَعْلُومٌ 􀀀 ا کِت 􀀀 إِلاّ وَ لَه
􀀀
ا مِنْ قَرْیَهٍ 􀀀 ا أَهْلَکْن 􀀀 وَ م
:هیچ ساکنان قریه اي را هلاك نکردیم،جز اینکه آنها را مدتی معین بود که ناگزیر می باید آن مدت را سپري کنند و
روزگارشان به سرآید،بنا بر این،این کافران نیز از مهلت من،مغرور نشوند.زیرا
ص : 164
اینان نیز دورانی دارند که سر انجام سپري می شود و دستخوش زوال خواهند شد.
ا یَسْتَأْخِرُونَ 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَه 􀀀م
:هیچ امتی پیش از پایان روزگارش بهلاکت نرسید و پس از سپري شدن دورانش مهلتی نیافت.بلکه بمحض سپري شدن
دورانش،هلاك شد.
ص : 165
[ [سوره الحجر ( 15 ): آیات 6 تا 18
اشاره
إِلاّ
􀀀
لائِکَهَ 􀀀 ا نُنَزِّلُ اَلْمَ 􀀀 اَلصّ ( 7) م
ادِقِین 􀀀 ئِکَهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ 􀀀 ا بِالْمَلا 􀀀 ا تَأْتِین 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِي نُزِّلَ عَلَیْهِ اَلذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ ( 6) لَوْ م 􀀀 الُوا ی 􀀀 وَ ق
ا􀀀 ا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ اَلْأَوَّلِینَ ( 10 ) وَ م 􀀀 حافِظُونَ ( 9) وَ لَقَدْ أَرْسَلْن 􀀀 إِنّ لَهُ لَ
􀀀
إِنّ نَحْنُ نَزَّلْنَا اَلذِّکْرَ وَ ا
􀀀
کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ ( 8) ا 􀀀 ا 􀀀 بِالْحَقِّ وَ م
( لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّهُ اَلْأَوَّلِینَ ( 13 􀀀 ذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ اَلْمُجْرِمِینَ ( 12 ) 􀀀 کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ ( 11 ) کَ 􀀀 إِلاّ
􀀀
یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ
ا فِی 􀀀 ا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ ( 15 ) وَ لَقَدْ جَعَلْن 􀀀 صارُن 􀀀 ما سُکِّرَتْ أَبْ 􀀀 الُوا إِنَّ 􀀀 ماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ ( 14 ) لَق 􀀀 اباً مِنَ اَلسَّ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ ب 􀀀 وَ لَوْ فَتَحْن
( ابٌ مُبِینٌ ( 18 􀀀 إِلاّ مَنِ اِسْتَرَقَ اَلسَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِه
􀀀
( طانٍ رَجِیمٍ ( 17 􀀀 ا مِنْ کُلِّ شَیْ 􀀀 اه 􀀀 لِلنّ ( 16 ) وَ حَفِظْن
اظِرِین 􀀀 زَیَّنّ ا􀀀 اه 􀀀 و ماءِ بُرُوجاً 􀀀 اَلسَّ
ص : 166
ترجمه:
گفتند:اي کسی که قرآن بر تو نازل شده است،تو دیوانه اي،چرا-اگر راست می گویی-فرشتگان را نزد ما نمی آوري؟ما
فرشتگان را جز بحق نمی فرستیم و در این هنگام آنها مهلت داده نخواهند شد.ما قرآن را فرستادیم و ما آن را حافظیم.پیش از
تو پیامبرانی بمیان فرقه هاي گذشته،فرستادیم.پیامبري نزد آنها نیامد،جز اینکه مورد استهزایش قرار دادند.این چنین قرآن را در
دل مجرمین وارد می سازیم.مع- الوصف،آنها ایمان نمی آورند و سنت پیشینیان بگذشت.و اگر دري از آسمان بر ایشان می
گشودیم و از آن بالا و پایین می کردند،می گفتند:چشمان ما را بسته اند.بلکه ما قومی افسون شده،هستیم.ما در آسمان
برجهایی قرار دادیم و براي بینندگان زینتش دادیم و آن را از هر شیطان مطرودي حفظ کردیم،مگر کسی که استراق ( 1)سمع
کرد که او را شهابی آشکار،دنبال کرد.
قرائت:
ما تنزل » را منصوب خوانده اند.ابو بکر بنقل از عاصم « الملائکه » ما ننزل الملائکه:کوفیان بجز ابو بکر،فعل را بدو نون و
قرائت کرده اند. « الملائکه » قرائت کرده است.دیگران بفتح تاء و زاء و رفع « الملائکه » بضم تاء و رفع « الملائکه
وجه قرائت سوم این است که در سورة قدر،بهمین صورت،بکار رفته.مثل:
لائِکَهُ 􀀀 وَ نُزِّلَ الْمَ » انعام 111 )است.قرائت دوم مشابه ) « لائِکَهَ 􀀀 ا إِلَیْهِمُ الْمَ 􀀀 ا نَزَّلْن 􀀀 وَ لَوْ أَنَّن » قدر 4)قرائت اول مشابه آیۀ ) « لائِکَهُ 􀀀 تَنَزَّلُ الْمَ »
.( است(فرقان 25 « تَنْزِیلًا
آمده است.وجه تشدید « سَکَرَتْ » سکرت:ابن کثیر این فعل را بدون تشدید و دیگران با تشدید خوانده اند،در قرائت غیر مشهور
ص 50 )و بنا بر این بهتر است که مشدد باشد.وجه تخفیف ) « وابُ􀀀 مُفَتَّحَهً لَهُمُ الْأَبْ » این است که فعل به جماعت،اسناد دارد.مثل
این است که افعالی که به جماعت،نسبت داده می شوند،گاهی مخفف می شوند.مثل:
یعنی:همواره درهایی را می گشایم و درهایی را می بندم. « ما زلت افتح ابواباً و اغلقها »
ص : 167
1) -چیزي را مخفیانه گوش دادن. -1
لغت:
شیعۀ »: شیع:فرقه ها.هر فرقه اي شیعه است،از لحاظ اینکه افراد هر فرقه،یکدیگر را مشایعت و متابعت می کنند.اینکه می گویند
بخاطر این است که: « علی،ع
افراد شیعۀ علی،پیرو او هستند و امامت او را پذیرفته اند.در حدیث ام سلمه،از پیامبر گرامی اسلام است که:
یعنی:شیعۀ علی،در روز قیامت،رستگار هستند. « شیعه علی هم الفائزون یوم القیامه »
یک معنی دارد.شاعر گوید: « اسلک » است و با « سلوك » سلک:این فعل از مصدر
و کنت لزاز خصمک لم اعرد
و قد سلکوك فی یوم عصیب
یعنی:من ملازم دشمن هاي تو بودم و از آنها جدا نشدم.آنها در روزي بسیار گرم،ترا وارد ساختند.
دیگري گوید:
حتی اذا اسلکوهم فی قتائده
شلا کما تطرد الجماله الشردا
کردند،آنها را راندند، چنان که شتربانان شتران را. « قتائده » یعنی:تا وقتی که آنها را وارد گردنۀ معروف
عروج:بالا رفتن.در مضارع آن،ضمه و کسرة عین الفعل هر دو جایز است.
سکرت ابصارنا:پوشیده شود چشمان ما.ابو علی گوید:مقصود این است که نور چشمها،طوري نیست که بتواند حقیقت اشیا را
تصمیم نداشتن است. « تسکیر در رأي »: درك کند.در حقیقت،چشم از سنت معمول خود خارج گشته است.می گویند
حالتی است که در آن، انسان رأي و نظر نافذي ندارد. « سکر شراب ». پس از تصمیم،دیگر تسکیري در کار نیست
یعنی چشمان ما از دیدن باز ایستاد.چنان « سکرت ابصارنا » یعنی چشمان ما پوشیده شد و « سکرت ابصارنا »: زجاج گوید
یعنی:گرما فرونشست.شاعر گوید: « سکر الحر » یعنی:باد،ساکن شد و « سکرت الریح » که
جاء الشتاء و اجثأل القبر
و جعلت عین الحرود تسکر
ص : 168
یعنی:زمستان فرا رسید و گنجشکها جمع شدند و چشمۀ گرما ساکن شد.
برج:در اصل بمعناي ظهور است.برج آسمان هم از همین معنی است،نظیر برج دژ.
یعنی:زن زینت خود را آشکار ساخت. « تبرجت المرأه »
رجیم:بمعناي مرجوم،کسی که طرد و رانده شده است.
شهاب:قطعه اي از آتش.زجاج گوید:شهاب هاي آسمانی،از علائم پیامبر اسلام است.زیرا اینها بعد از میلاد آن بزرگوار واقع
شده اند.بدلیل اینکه تا پیش از ولادت پیامبر گرامی اسلام در اشعار عرب،نامی از شهاب برده نشده است.با اینکه آنها در
اشعار خود،سرعت چیزها را به سرعت برق و سیل و...تشبیه می کردند.ولی یک شعر ندیده ایم که در آن نامی از شهاب،برده
شده باشد.اما بعد از میلاد پیامبر گرامی اسلام،شعرا به این موضوع،اشاره کرده اند.ذو الرمه گوید:
کأنه کوکب فی اثر عفریه
مسوم فی سواد اللیل منقضب
( یعنی:گویی آن گاو وحشی ستاره اي است بدنبال دیو،که در سیاهی شب،به سرعت به پیش می تازد. ( 1
اعراب:
بکار می رود و « لولاي امتناعیه » یک معنی دارد.گاهی هم بمعناي « لو لا و هلاّ » لوما:براي دعوت و تشویق بکار می رود و با
جواب می گیرد.شاعر گوید:
لو ما الحیاء و لو لا الدین عبتکما
ببعض ما فیکما اذ عبتما عوري
یعنی:اگر حیا و دین مانع نبود،من هم به عیبجویی شما می پرداختم که بی حس بودن یک چشم مرا عیبجویی کردید.
إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ
􀀀
فراء گوید:استثناي صحیح است،زیرا خداوند آسمان را از آنهایی که استراق سمع می «... لکن من » :استثناي منقطع.یعنی
کنند،حفظ نکرده است.لکن هنگامی که دیوان به استراق سمع،پرداختند و بکاهنان رسانیدند،
ص : 169
1) -این شعر،بخاطر می آورد شعر ناصر خسرو را: بنگر به ستاره که بتازد سپس دیو چون زر گدازنده،که بر قیر چکانیش -1
شهاب ها آنها را تعقیب خواهند کرد.
مقصود:
ا أَیُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ 􀀀 الُوا ی 􀀀 وَ ق
:مشرکان به پیامبر اسلام می گفتند:اي کسی که بزعم خودت قرآن بر تو نازل گشته است،تو دیوانه اي.یعنی ادعاي جنون
آسایی می کنی،نه قرآنی بر تو نازل شده و نه ما از تو پیروي می کنیم.
الصّ
ادِقِین 􀀀 لائِکَهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ 􀀀 ا بِالْمَ 􀀀 ا تَأْتِین 􀀀 لَوْ م
:ابن عباس و حسن گویند:یعنی اگر در ادعاي خود راستگو هستی چرا فرشتگانی نمی آوري که براستی سخنت شهادت دهند؟
إِلاّ بِالْحَقِّ :در اینجا خداوند،بآنها جواب قانع کننده داده، می فرماید:ما فرشتگان را تنها هنگام مرگ می
􀀀
ئِکَهَ 􀀀 ا نُنَزِّلُ الْمَلا 􀀀م
فرستیم،نه پیش از آن و نه بعد از آن.
این معنی از ابن عباس است.
حسن و مجاهد و جبایی گویند:یعنی آنها با عذاب استیصال،نازل می شوند.
نیز از مجاهد نقل شده است که یعنی:آنها همراه رسالت،در دنیا نازل می شوند.
کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ 􀀀 ا 􀀀 وَ م
:و هنگامی که فرشتگان نازل شوند،مهلتی بآنها داده نخواهد شد.
حافِظُونَ 􀀀 إِنّ لَهُ لَ
􀀀
إِنّ نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ ا
􀀀
ا
:در اینجا توضیح بیشتري داده، می فرماید:ما قرآن را نازل کرده ایم و آن را از کم و زیاد شدن و تحریف و تغییر،حفظ می
فصلت 42 :باطلی از ) « لا مِنْ خَلْفِهِ 􀀀 اطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ 􀀀 لا یَأْتِیهِ الْب 􀀀» : کنیم.این معنی از قتاده و ابن عباس است.چنان که می فرماید
پیش و پس بر قرآن راه نمی یابد).
حسن گوید:یعنی خداوند،متکفل حفظ قرآن،در تمام ادوار است و بصورت اصلی خود،هم چنان میان امتها دست بدست می
گردد تا روز قیامت.بدین ترتیب مردم از وحی الهی برخوردار می شوند و دعوت پیامبر را گردن می نهند.
جبائی گوید:یعنی خداوند،قرآن را از نیرنگ مشرکان حفظ می کند.آنها از عهدة مبارزة با قرآن بر نمی آیند و قرآن هرگز
کهنه و فراموش نمی شود.
ص : 170
حضرت محمد(ص)باشد.یعنی: « له » فراء گوید:جایز است که مرجع ضمیر
ما قرآن را فرستاده ایم و حافظ محمد(ص)هستیم.
دلالت آیه:
از این آیه،بر می آید:که قرآن،حادث است نه قدیم،زیرا چیزي که نازل شده و محفوظ است،جز حادث،نمی تواند باشد.
ا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ 􀀀 وَ لَقَدْ أَرْسَلْن
حذف شده « ارسلنا » :حسن و کلبی گویند:یعنی ما پیامبرانی بمیان فرقه هاي گذشته فرستاده ایم.بعقیدة ابن عباس مفعول
است.عطا و ابن عباس گویند:یعنی امتهاي اولیه.
کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ 􀀀 إِلاّ
􀀀
ا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ 􀀀 وَ م
:در اینجا پیامبر گرامی اسلام را تسلیت می دهد،زیرا او را خبر می دهد که:هر پیامبري در میان قوم خود گرفتار استهزا و
ناراحتی بود.آنها از این جهت،پیامبران را مورد استهزا قرار می دادند که منکر وحی و رسالت آنها بودند و فکر می کردند
بخاطر اینکه با روش نیاکانشان مخالف است،بهیچ عنوان نمی تواند صحیح باشد.
لا یُؤْمِنُونَ بِهِ 􀀀 ذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ 􀀀 کَ
:در این باره دو قول است:
-1 یعنی ما قرآن را در دل کفار،وارد می سازیم و بآنها مطالب آن را می فهمانیم.
مع الوصف آنها ایمان نمی آورند و بر کیش نیاکان خود باقی می مانند و دست از تکذیب پیامبران بر نمی دارند.در گذشته
نیز دعوت پیامبران را بگوش امتها رسانیدیم و قلب آنها را متوجه آن ساختیم.این معنی از بلخی و جبائی است.منظور این است
که:
اعراض آنها از قرآن،ما را منع نمی کند از اینکه قرآن را مورد توجه قلبی آنها قرار دهیم،زیرا باید بر آنها اتمام حجت شود.
-2 مقصود این است که:ما استهزا را در قلوب آنها داخل می سازیم،تا آنها را به کفرشان کیفر دهیم.بدیهی است که قول اول
صحیح است.
از جماعتی از مفسران روایت است که:یعنی شرك را در دلهاي کفار وارد می سازیم.
لکن این معنی صحیح نیست،زیرا قبلا در این آیات،نامی از شرك برده نشده است.
ص : 171
یعنی قرآن،یاد شده است.علاوه بر این،بدنبال آن می گوید:آنها بآن-یعنی قرآن-ایمان نمی آورند و اگر این « ذکر » لکن از
معنی صحیح باشد،این آیه،مدح از کفار است که به شرك ایمان نمی آورند.حال آنکه خلافی نیست که این آیه،در مذمت
آنها نازل شده است.وانگهی اگر خداوند،شرك و کفر را در دل آنها وارد کرده باشد، دیگر نباید آنها را مذمت کند و بآنها
چگونه بخداوند کفر می ورزید،حال آنکه آیات خدا براي شما خوانده می شود.شما کاري زشت مرتکب شدید که »: بگوید
مریم 89 )چگونه ممکن است اینطور عمل آنها را مورد انکار قرار دهد و از )« نزدیک است از زشتی آن آسمانها شکافته شود
آنها بخواهد که شرك را از دل خود خارج سازند،حال آنکه بنا بر این قول،این کار را خود او انجام داده است؟! وَ قَدْ خَلَتْ
سُنَّهُ الْأَوَّلِینَ :روش امتهاي پیشین نیز همین بود.پیامبران آنها را بسوي کتاب خدا دعوت می کردند و آنها ایمان نمی آوردند.ابو
مسلم گوید:یعنی پیشینیان بر کفر خود اصرار می ورزیدند و از پیامبران می خواستند که آیاتی بر آنها نازل کنند.
خداوند هم آنها را گرفتار عذاب می ساخت.ابن عباس گوید:یعنی همانطوري که اینها ترا تکذیب می کنند،پیشینیان نیز
پیامبران خود را تکذیب می کردند.سپس می فرماید:
ماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ 􀀀 اباً مِنَ السَّ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ ب 􀀀 وَ لَوْ فَتَحْن
:این مطلب،در پاسخ خواهش آنهاست که از پیامبران آیه و نشانه اي می خواستند.ابن عباس و قتاده گویند:
یعنی اگر دري از آسمان بگشاییم و آنها ببینند که فرشتگان از آسمان بالا می روند و پایین می آیند...حسن و جبایی و ابو
مسلم گویند:یعنی اگر دري از آسمان می گشودیم و این مشرکان از آن در،بالا و پایین می کردند...
ا􀀀 صارُن 􀀀 ما سُکِّرَتْ أَبْ 􀀀 الُوا إِنَّ 􀀀لَق
:مجاهد گوید:یعنی می گفتند:چشم ما را بسته اند.ابن عباس و کلبی و کسایی گویند:یعنی می گفتند:چشم ما را کور کرده
اند.
برخی گویند:یعنی می گفتند:چشم هاي ما از دیدن،عاجز شده است.
بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ
:بلکه محمد ما را سحر کرده است،تا نتوانیم به چشم
ص : 172
خود ببینیم و اشیاء را طوري دیگر،پنداریم.
اکنون بذکر دلائل توحیدي پرادخته،می فرماید:
لِلنّ
اظِرِین 􀀀 زَیَّنّ ا􀀀 اه 􀀀 و ماءِ بُرُوجاً 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 وَ لَقَدْ جَعَلْن
:ما در آسمان،براي ماه و خورشید،برج ها و منزلهایی قرار دادیم و آسمان را براي نظر کنندگان،زینت دادیم.امام صادق(ع)می
فرمود:برجها دوازده تا هستند.ابن عباس و حسن و قتاده گویند:
برجها یعنی ستارگان.
طانٍ رَجِیمٍ 􀀀 ا مِنْ کُلِّ شَیْ 􀀀 اه 􀀀 وَ حَفِظْن
:ابو علی جبائی و ابو مسلم گویند:یعنی ما آسمان را از هر شیطانی که بوسیلۀ شهابها رانده می شود،حفظ کردیم.ابن عباس
گوید:
رجیم یعنی ملعون و مطرود.مقصود از حفظ شیء جلوگیري از چیزهایی است که باعث تضییع آن می شوند.حفظ قرآن،یعنی
تدریس آن تا فراموش نشود و حفظ مال یعنی نگهداري آن و حفظ آسمان از شیطان یعنی نگهداري آن از شیطانها تا داخل
آن نشوند و استراق سمع نکنند.مانع شیطانها از ورود به آسمان،شهاب ها هستند.
ابٌ مُبِینٌ 􀀀 إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِه
􀀀
:سرقت عبارت است از ربودن چیزي که در جاي محفوظی قرار دارد.سمع در اینجا بمعناي مسموع است یعنی:بجز آنهایی که
می خواهند در نهان چیزي از آسمان بشنوند که شعلۀ آتش آنها را دنبال می کند.این شعله را اهل زمین می بینند.چنان که ما
هم می بینیم.این شعله هاي آتش همچون تیري است که به آنها انداخته می شود.شهاب،عمودي از نور است که همچون آتش
می درخشد.
از ابن عباس،روایت است که:در جاهلیت،کاهنانی بودند که هر یک را شیطانی بود.این شیطان ها در جاهایی کمین می کردند
و صداي فرشتگان را از آسمان استماع می کردند.آنچه می شنیدند در بارة حوادث کرة زمین بود.سپس نزد کاهن می آمدند
و آنچه شنیده بودند،در اختیار او قرار می دادند.پس از بعثت عیسی از سه آسمان و پس از بعثت پیامبر اسلام از همۀ آسمانها
منع شدند.از این پس نگهبانی آسمانها به ستارگان
ص : 173
سپرده شد،تا بوسیلۀ شهابها جلو شیاطین را بگیرند.بنا بر این،شهاب از معجزات پیامبر گرامی اسلام است،زیرا پیش از او شهابی
دیده نشده است.
حسن گوید:شهاب،شیطان ها را می کشد و می سوزاند.ابن عباس گوید:شیطانها سقوط می کنند و می سوزند ولی کشته نمی
شوند.
ص : 174
[ [سوره الحجر ( 15 ): آیات 19 تا 25
اشاره
رازِقِینَ 􀀀 ایِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِ 􀀀 ا مَع 􀀀 ا لَکُمْ فِیه 􀀀 ا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ ( 19 ) وَ جَعَلْن 􀀀 ا فِیه 􀀀 اسِیَ وَ أَنْبَتْن 􀀀 ا رَو 􀀀 ا فِیه 􀀀 ا وَ أَلْقَیْن 􀀀 اه􀀀 وَ اَلْأَرْضَ مَدَدْن
ا􀀀 اکُمُوهُ وَ م 􀀀 اءً فَأَسْقَیْن 􀀀 ماءِ م 􀀀 ا مِنَ اَلسَّ 􀀀 واقِحَ فَأَنْزَلْن 􀀀 احَ لَ 􀀀 إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ( 21 ) وَ أَرْسَلْنَا اَلرِّی
􀀀
ا نُنَزِّلُهُ 􀀀 زائِنُهُ وَ م 􀀀 ا خَ 􀀀 إِلاّ عِنْدَن
􀀀
20 ) وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ )
وارِثُونَ ( 23 ) وَ لَقَدْ عَلِمْنَا اَلْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا اَلْمُسْتَأْخِرِینَ 􀀀 إِنّ لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ وَ نَحْنُ اَلْ
􀀀
خازِنِینَ ( 22 ) وَ ا 􀀀 أَنْتُمْ لَهُ بِ
( 24 ) وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ ( 25 )
ترجمه:
و زمین را گسترش دادیم و کوه ها را در آن افکندیم و در آن از هر چیزي باندازة معین،رویانیدیم و براي شما در روي زمین
معیشتها و کسانی که رازق آنها نیستید،
ص : 175
قرار دادیم.هیچ چیزي نیست،جز اینکه خزانه هاي آن پیش ماست و جز به اندازة معین نازل نمی کنیم و ما بادها را براي
آبستنی ابرها فرستادیم و از آسمان آبی نازل و از آن شما را سیر آب کردیم و شما نگهبان و خزانه دار آب باران نیستید.ما
زنده می کنیم و می میرانیم و مائیم وارثان.ما می دانیم آنان که پیش از شما بوده و آنان که بعد از شما می آیند.و پروردگار
تو آنها را محشور می کند.او حکیم و داناست.
قرائت:
قرائت کرده اند. ابو عبیده گوید: « الریاح لواقح » و دیگران « الریح لواقح » حمزه
بادها)است. )« ریاح » باد)از هر طرف،می وزد،بمنزلۀ )« ریح » قرائت نخست،وجهی ندارد،جز اینکه چون
را اسم جنس بدانیم.لکن این هم صحیح نیست. « ریح » مبرّد گوید:ممکن است
زیرا بادها مختلفند.
لغت:
چیزهاي ثابت و استوار. ،« راسیه » رواسی:جمع
وزن:اندازه گرفتن چیزي.
معایش:جمع معیشت.طلب اسباب رزق،در دورة زندگانی.این اسباب گاهی خود به سراغ انسان می آیند و این خود بهترین
نوع زندگی خواهد بود.
لواقح:بادهایی که ابرها را تلقیح می کنند تا حامل آب گردند.تلقیح حیوان، باردار کردن اوست.
اعراب:
در محل نصب « من »: رازِقِینَ 􀀀 یس 39 ) وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِ ) « اهُ􀀀 وَ الْقَمَرَ قَدَّرْن » مثل « و مددنا الارض » و الارض:منصوب به فعل مقدر.یعنی
لکن مبرّد گوید:عطف اسم ظاهر مجرور،بر ضمیر مجرور،جز در شعر جایز .« لکم » یا در محل جر و عطف بر « معایش » و عطف بر
نیست.مثل:
ص : 176
نعلق فی مثل السواري سیوفنا
و ما بینهما و الکعب غوط نفانف
یعنی:مردان ما آن چنان هیکلی بلند و سطبر دارند که چون شمشیر را بگردن آویزند،از شمشیر تا پاي ایشان فاصلۀ زیادي
.« بینها » را عطف کرده است بر هاء « الکعب » است.در اینجا
و لکم فیها من لستم له »: در محل رفع باشد،زیرا کلام به پایان رسیده و تقدیر چنین است « مَن » وي گوید:ممکن است
زجاج گوید:قول اول بهتر است. .« برازقین
وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ
مرفوع است به ظرف. « خزائنه » خبر و « عندنا » مبتدا و « شیء » زائده و « من »:
مقصود:
پس از ذکر آسمان و دلائلی که در آن موجود است،به بحث در بارة زمین پرداخته، می فرماید:
ا􀀀 اه􀀀 وَ الْأَرْضَ مَدَدْن
:و زمین را از لحاظ طول و عرض،گسترش دادیم.
اسِیَ 􀀀 ا رَو 􀀀 ا فِیه 􀀀 وَ أَلْقَیْن
:و در آن کوه هایی استوار،در افکندیم.
ا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ 􀀀 ا فِیه 􀀀 وَ أَنْبَتْن
:ابن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد گویند:یعنی از هر چیز مقدور و معلومی در زمین رویانیدیم.حسن گوید:یعنی از هر چه
که معمولا وزن می شود-مثل طلا،نقره،مس و..-در زمین بوجود آوردیم.ابو مسلم گوید:مقصود تمام چیزهایی است که از
زمین خارج می شود.علت اینکه فقط چیزهاي کشیدنی را در اینجا ذکر می کند و چیزهاي پیمودنی را ذکر نمی کند،این است
که:
نیز نهفته است،زیرا « کیل » معناي « وزن » -1 چیزهاي پیمودنی نیز منتهی بوزن می شود،بنا بر این اصل وزن است نه کیل. 2-در
وزن،مساوي کردن چیزي با چیزي است.این معنی در کیل نیز ثابت است.
دانشمند بزرگوار،مرحوم سید مرتضی این قول را رد کرده،گوید:ظاهر آیه، خلاف این گفتار را اثبات می کند،زیرا مقصود
مقداري است که به اندازة حاجت باشد،نه کم،نه زیاد.آنهم زیادي که مضر و بیهوده باشد.مثلا هر گاه بگویند: « موزون » از
ص : 177
است،یعنی از افراط و تفریط برکنار است.از همین جهت است که:مفسران قرآن کلمۀ « موزون » سخن فلانی و رفتارش
انبیا 47 )را در قرآن کریم به معناي تعدیل و مساوات میان ثواب و عقاب،دانسته اند. ) « وازِینَ 􀀀 اَلْمَ »
ایِشَ 􀀀 ا مَع 􀀀 ا لَکُمْ فِیه 􀀀 وَ جَعَلْن
:ابن عباس و حسن گویند:یعنی در روي زمین براي شما گیاهان و درختان رویاندیم تا وسیلۀ معاش شما باشند.برخی
خوردنیها و نوشیدنیهاست که زندگی مردم به آنها بستگی دارد.برخی گویند:مقصود تصرف در « معایش » گویند:مقصود از
اسباب روزي است در مدت حیات.
رازِقِینَ 􀀀 وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِ
:و همچنین کسانی که شما رازق آنها نیستید،از قبیل بردگان و حیوانات،که روزي آنها بدست خداست.معناي این جمله،بر
این است که:جانب عاقلان،را ترجیح « ما » آورده،نه « مَن » گفتیم،اختلاف،پیدا می کند.علت اینکه « اعراب » حسب آنچه در بحث
باشد،یعنی:در روي زمین،معیشتها و کسانی که رازق آنها نیستید،براي شما قرار « معایش » عطف بر « مَن »: داده است.بنا بر اینکه
باشد،یعنی:براي شما و کسانی که رازق آنها نیستید،معیشتها قرار دادیم.در مورد احتمال سوم « لکم » دادیم.و بنا بر اینکه:عطف بر
نیز،باید توجه داشت که:معناي آن با اول فرقی ندارد.
زائِنُهُ 􀀀 ا خَ 􀀀 إِلاّ عِنْدَن
􀀀
وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ
:هر چه از آسمان نازل شود یا در زمین بروید،خزانه هایش نزد ماست و ما مالک آن و قادر بر آن هستیم.خزانه هاي خداوند،
مقدورات اوست،زیرا او قادر است که از هر جنسی هر چه بخواهد ایجاد کند و حدّي و مرزي براي قدرتش نیست.برخی
گویند:مقصود،آب است که گیاه را می رویاند و آب،در خزانۀ خداوند است.حسن گوید:باران،خزانۀ همۀ چیزهاست.
إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ
􀀀
ا نُنَزِّلُهُ 􀀀 وَ م
:باران را جز به اندازه اي که مقتضاي حکمت است، نمی فرستیم.
را استعارة از ایجاد،آورده « انزال » را استعارة از قدرت بر ایجاد اشیاء آورده و همچنین « خزانه »، برخی گویند:خداوند متعال
در معناي بخشش و « انزال » است،زیرا
ص : 178
روزي است.مقصود این است که:همۀ نیکیها از جانب خداوند است.او بر حسب مصلحت و حاجت،ایجاد و بخشش می کند.
اکنون به بیان کیفیت نازل شدن باران پرداخته،می فرماید:
واقِحَ 􀀀 احَ لَ 􀀀 وَ أَرْسَلْنَا الرِّی
:بادها را به جریان می آوریم تا ابرها را آبستن باران کنند.
اکُمُوهُ 􀀀 اءً فَأَسْقَیْن 􀀀 ماءِ م 􀀀 ا مِنَ السَّ 􀀀 فَأَنْزَلْن
:و از آسمان آب،نازل کردیم و از آن آب به شما نوشانیدیم و به شما قدرت بخشیدیم.
خازِنِینَ 􀀀 ا أَنْتُمْ لَهُ بِ 􀀀 وَ م
:شما حافظ و خزانه دار باران نیستید،بلکه خداوند آن را حفظ می کند،از آسمان نازل می کند،در اعماق زمین نگهداري می
کند و باندازة حاجت،از چشمه ها بیرون می آورد.اینکارها از قدرت بشر،خارج است.
إِنّ لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ
􀀀
وَ ا
:در اینجا این نکته را بیان می کند که خداوند، هر گاه بخواهد خلق را احیا و هر گاه بخواهد،می میراند.
وارِثُونَ 􀀀 وَ نَحْنُ الْ
:مائیم وارث زمین و کسانی که بر روي آن هستند.زیرا هنگامی که خلق را فانی کرد واحدي بر روي زمین باقی نماند،همۀ
اشیاء بازگشت به او می کنند و تنها اوست که هر گونه تصرفی می تواند در آنها انجام دهد.
وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ
: در این باره اقوالی است:
-1 مجاهد و ضحاك و قتاده گویند:یعنی آنهایی که گذشته و آنهایی که باقی مانده اند،شناختیم.
-2 شعبی گوید:یعنی اولین و آخرین را دانستیم.
-3 سعید بن مسیب گوید:یعنی شناختیم که چه کسانی در جنگ،در صف جلو هستند و چه کسانی در صف عقب.
-4 حسن گوید:یعنی دانستیم که چه کسانی در راه خیر شتاب می ورزند و چه کسانی کندي می کنند.
ص : 179
-5 ابن عباس گوید:یعنی دانستیم که چه کسانی در نماز به صف جلو می روند و چه کسانی به صف عقب،زیرا کسانی بودند
که براي رسیدن به فضیلت نماز جماعت،در صف جلو می ایستادند و کسانی بودند که براي نگاه کردن به پشت سر زنان،در
صف عقب، می ایستادند.این آیه،بهمین مناسبت نازل شد.
-6 ربیع بن انس گوید:پیامبر گرامی اسلام،مردم را بر صف اول نماز،ترغیب کرد و فرمود:بهترین صف مردان،صف اول،و
بدترین آن،صف آخر و بهترین صف زنان،صف آخر و بدترین آن،صف اول است.و فرمود:خداوند و فرشتگان بصف اول،
توجه دارند.از اینرو مردم ازدحام کردند.خانه هاي بنی عذره،از مسجد دور بود.گفتند:
خانه ها را می فروشیم و در نزدیکی مسجد،خانه می خریم،تا صف جلو را درك کنیم.از اینرو آیه نازل شد.بنا بر این مقصود
این است که:ما پاداش مردم را بر حسب نیتشان می دهیم.
وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ
:یعنی پروردگار تو-اي محمد یا اي شنونده-آنها را روز قیامت،زنده و براي مجازات و محاسبه،جمع می کند.
إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ
:خداوند در کارهایش حکیم و به استحقاق مردم داناست.
نظم آیات:
« إِنّ لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ
􀀀
وَ ا »
و پس از آن،متصل است به آنچه قبلا در بارة نعمتها بیان کرد.در اینجا بیان می کند که:خداوند متعال وارث همۀ نعمتهایی
است که به آنها داده،تا آنها را نسبت بدنیا بی میل و نسبت به آخرت،ترغیب کند.این بیان از ابو مسلم است.
قاضی گوید:پس از بیان انواع نعمتها،بمردم می فهماند،که اینها را براي بقا نیافریده،بلکه این نعمتها به این منظور،آفریده شده
اند که راهی بسوي نعمتهاي آخرت باشند.
برخی گویند:پس از اینکه آنها را به نعمتهاي دنیا متذکر ساخت،آنها را به زنده کردن و میراندن و عالم بودن خداوند بهمۀ
اشیاء و حشر خلق،متنبه ساخت،تا متوجه خدا شوند و به عبادت و اطاعت پردازند.
ص : 180
[ [سوره الحجر ( 15 ): آیات 26 تا 35
اشاره
لائِکَهِ إِنِّی 􀀀 الَ رَبُّکَ لِلْمَ 􀀀 ارِ اَلسَّمُومِ ( 27 ) وَ إِذْ ق 􀀀 اهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ ن 􀀀 صالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ( 26 ) وَ اَلْجَانَّ خَلَقْن 􀀀 سانَ مِنْ صَلْ 􀀀 وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْ
لائِکَهُ کُلُّهُمْ 􀀀 ساجِ دِینَ ( 29 ) فَسَجَدَ اَلْمَ 􀀀 ذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ 􀀀 صالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ( 28 ) فَإِ 􀀀 خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْ 􀀀
الَ لَمْ أَکُنْ 􀀀 اَلسّ ( 32 ) ق
اجِ دِینَ 􀀀 أَلاّ تَکُونَ مَعَ
􀀀
ا لَکَ 􀀀 ا إِبْلِیسُ م 􀀀 الَ ی 􀀀 اَلسّ ( 31 ) ق
اجِ دِینَ 􀀀 ی أَنْ یَکُونَ مَعَ 􀀀 إِبْلِیس أَب إِلاّ 􀀀
( أَجْمَعُونَ ( 30
( ی یَوْمِ اَلدِّینِ ( 35 􀀀 ا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ ( 34 ) وَ إِنَّ عَلَیْکَ اَللَّعْنَهَ إِل 􀀀 الَ فَاخْرُجْ مِنْه 􀀀 صالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ( 33 ) ق 􀀀 لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْ
ترجمه:
ما انسان را از خاکی خشک،سیاه و متغیر،آفریدیم.و جنیان را پیش از خلق
ص : 181
انسان،از آتشی که باد گرم و کشنده تولید می کرد،آفریدیم،و یادآور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت:من بشري
از خاکی خشک،سیاه و متغیر،خلق خواهم کرد.همین که او را آفریدم و در آن نفخ روح کردم،در برابرش به سجده بیفتید،
فرشتگان همگی سجده کردند جز ابلیس که خودداري کرد که با آنها سجده کند.
خداوند فرمود:اي ابلیس!چه چیز مانع تو شد که سجده نکردي.گفت:من براي بشر که او را از خاکی خشک،سیاه و
متغیر،آفریده اي سجده نمی کنم.گفت:از آن بیرون رو که تو مطرودي و بر توست لعنت،تا روز قیامت.
لغت:
صلصال:خاك خشک.این کلمه از صلصله که بمعناي نوعی پرنده است گرفته شده و بصداي آهن و غرش رعد نیز
یعنی آواز داد. « صلَّ ». صلصله،گفته می شود
شاعر گوید:
رجعت الی صوت کجره حنتم
اذا قرعت صفراً من الماء صلت
یعنی:بصدایی بازگشتم که شبیه صداي خمی بود که در وقت خالی بودن از آب، بر آن بزنند.
گرفته شده است. « صلّ اللحم و أصّل » برخی گویند:صلصال،مادة بدبوست که از
یعنی گوشت متعفن شد.
خاکی که متمایل به سیاهی شده باشد. « حماه » حمأ:جمع
این است که اولی،آب فرستاده و دومی آب ریخته است. « مصبوب » مسنون:ریخته.گویند:فرق آن با
یعنی:ظاهر « سنت وجه ». برخی گویند:یعنی متغیر.اصل این کلمه به معناي استمرار است.سنت واحد، یعنی:راه واحد
صورت.شاعر گوید:
تریک سنه وجه غیر مقرفه
ملساء لیس بها خال و لا ندب
یعنی:صورت نازیبائی به تو نشان می دهد که نرم است و در آن،خال و اثر جراحتی نیست.
ص : 182
است.مثل حائط و حیطان و راعی و رعیان. « جنّان » جان:جمع این کلمه
چنان که سیبویه گفته است.
یعنی در منفذهاي بدن وارد می شود.سم قاتل هم از « مام بدن » گویند،این است که در « سموم » سموم:باد گرم.علت اینکه آن را
همین مأخذ است.
اعراب:
السّ
اجِدِینَ 􀀀 أَلاّ تَکُونَ مَعَ
􀀀
ا لَکَ 􀀀م
را « ان » حذف و محل مجرور، منصوب شده است.برخی « فی ». است « فی الا تکون » به تقدیر « الا تکون » خبر آن و « لک» مبتدا و « ما »:
زاید دانسته و فعل را در محل حال دانسته اند.
مقصود:
پس از آنکه خداوند در بارة میراندن و زنده کردن و نشئۀ دوم،سخن گفت، اکنون در بارة نشئۀ اول،سخن می گوید:
صالٍ 􀀀 سانَ مِنْ صَلْ 􀀀 وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْ
:آدم را از خاك خشک آفریدیم که هر گاه به آن زده می شد،صدایش بگوش می رسید.این قول از ابن عباس و حسن و
قتاده و اکثر مفسران است.ضحاك گوید:آدم را از خاکی خشک که مخلوط با رمل بود، آفرید.مجاهد و کسایی گویند:از
خاك بد بو.
مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ
:خاکی متغیر،که مثل طلا و نقره،بقالب ریختند و از آن صورت آدم را آفریدند.ابن عباس گوید:یعنی خاك مرطوب.سیبویه
اقتباس شده است. « سنت وجه » گوید:یعنی خاك مصور.بعقیدة او این تعبیر از همان
وَ الْجَانَّ
:حسن و قتاده گویند:منظور ابلیس است.ابن عباس گوید:او پدر جن است،چنان که آدم پدر انسان است.برخی
گویند:منظور،جنیان است که از نسل ابلیس هستند.نصب این کلمه،بفعل مقدر است.
ارِ السَّمُومِ 􀀀 اهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ ن 􀀀 خَلَقْن
:شیطان را پیش از آدم،از آتشی آفریدیم که بادي گرم و کشنده،تولید می کرد.برخی گویند:یعنی آتشی که دود ندارد و
صاعقه ها از همان است.از ابن عباس نقل شده است که:ابلیس از یکی از تیره هاي فرشتگان
ص : 183
است که آنها را جن می گویند و آنها از میان فرشتگان از آن آتش مخصوص آفریده شده اند و جنیانی که در قرآن از آنها
یاد شده،از شعلۀ آتش خلق شده اند.ابو مسلم گوید:
سموم یعنی:آتش شعله ور.
این آیه،اشاره است به اینکه:فضیلت انسان به اصلش نیست،بلکه بدین و علم و عمل صالح است.اصل آدم،از خاك
است.خاك را خداوند،گل کرد.آن گاه گل را رها کرد تا دیگرگون و سست شد.سپس مدتی آن را گذارد تا خشکید.این
مِنْ » و « مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ » ( اعراف 12 ) « وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ » ( غافر 67 ) « رابٍ􀀀 خَلَقَکُمْ مِنْ تُ » : مراحل را در قرآن بیان کرده است
میان این سخنان تناقضی نیست،زیرا نظر بمراحل مختلف،دارد. « صالٍ 􀀀 صَلْ
لائِکَهِ 􀀀 الَ رَبُّکَ لِلْمَ 􀀀 وَ إِذْ ق
:اي محمد،بیادآور،هنگامی که خداوند به فرشتگان فرمود:
خالِقٌ بَشَراً 􀀀 إِنِّی
:بزودي بشري خلق می کنم.آدم را بشر نامید،زیرا بر خلاف حیوانات،داراي مو و پشم نیست و بشرة او ظاهر است.
صالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ 􀀀 مِنْ صَلْ
:در بارة معناي آن گفتگو کرده ایم.
ذا سَوَّیْتُهُ 􀀀 فَإِ
:همین که خلقتش تمام و کامل شد.برخی گویند:یعنی هنگامی که:صورتش متعادل شد.
وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی
:نفخ،دمیدن در چیزي است.هنگامی که خداوند، روح را در بدن آدم وارد ساخت،در حقیقت،روح را در آن دمید.در اینجا
روح آدم را اضافۀ به خودش می کند،براي اینکه مقام آدم را بالا ببرد.
ساجِدِینَ 􀀀 فَقَعُوا لَهُ
:وقتی که خلقت آدم تمام شد و روحم را در آن نفخ کردم، در برابرش سجده کنید.کلبی گوید:یعنی در برابرش به سجده
بیفتید.
لائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ 􀀀 فَسَجَدَ الْمَ
بر می آید که آنها در سجود،اجتماع « اجمعون » :سیبویه می گوید:در اینجا دو تأکید در کلام آمده است.مبرد گوید:از کلمۀ
کرده اند.
یعنی همۀ فرشتگان،در یک حالت،سجده کردند.زجاج گوید:قول سیبویه،بهتر
ص : 184
حال نیست. « اجمعون » است.زیرا
السّ
اجِدِینَ 􀀀 ی أَنْ یَکُونَ مَعَ 􀀀 إِبْلِیس أَب إِلاّ 􀀀
:تنها ابلیس،خودداري کرد که با فرشتگان،سجده کند و سجده نکرد.در اینکه آیا ابلیس، از فرشتگان بوده است یا نه؟و
اختلافی که علما در بارة آن دارند و دلایلی که هر کدام در بارة عقیدة خود ذکر کرده اند و عقیده اي که ما در بارة مطالب
در محل نصب و مفعول است. « ان یکون » آنها داشته ایم،در سورة بقره،بحث کرده ایم و به اعادة آنها نیازي نیست.در اینجا
السّ
اجِدِینَ 􀀀 أَلاّ تَکُونَ مَعَ
􀀀
ا لَکَ 􀀀 ا إِبْلِیسُ م 􀀀 الَ ی 􀀀ق
منصوب و حرف جر اسقاط شده است. « ان » :زجاج گوید:یعنی چه چیز مانع تو شد که سجده نکردي؟!بنا بر این محل
« لا تُکَلِّمُونِ 􀀀 ا وَ 􀀀 اِخْسَؤُا فِیه » : پس مقصود،این است که خداوند شیطان را مورد تحقیر قرار دهد چنان که به اهل آتش می فرماید
(مؤمنون 108 :در آتش بمانید و با من تکلم نکنید).
زجاج گوید:این سخن را بعضی از فرستادگان خدا به شیطان گفتند،زیرا صحیح نیست که خداوند در زمان تکلیف،با کسی
تکلم کند،مگر با واسطه.
صالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ 􀀀 الَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْ 􀀀ق
:ابلیس در پاسخ خداوند گفت:سزاوار نیست من براي بشري سجده کنم که از خاکی خشک و دیگرگون شده،آفریده اي،زیرا
بر او شرافت دارم.(غافل از اینکه:شرافت،بدین و اعمال است نه به اصل).
ا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ 􀀀 الَ فَاخْرُجْ مِنْه 􀀀ق
:خداوند به او فرمان داد که:از بهشت،خارج گردد،زیرا او پست و مطرود و ملعون است.ابو مسلم گوید:یعنی از آسمان خارج
شو.
برخی گویند:منظور این است که:شیطان از زمین خارج شود و در دریاها زندگی کند و داخل شدن او در زمین،مثل داخل
شدن دزدان در جاهاي ممنوع است.جبائی گوید:رجیم به معناي سنگسار شده است.یعنی اگر به آسمان بازگردي،بوسیلۀ
شهابهایی که به شیطانها انداخته می شوند،سنگسار خواهی شد.
ی یَوْمِ الدِّینِ 􀀀 وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَهَ إِل
:و تا روز قیامت،بر تو لعنت است.مقصود
ص : 185
از لعنت،دوري از رحمت خداست.بنا بر این حیوانات را نمی توان لعن کرد.مقصود این است که ابلیس،ملعون خداوند و
فرشتگان و مردم است و این لعنت،تا روز قیامت، ادامه دارد.پس از آن،گرفتار جهنم خواهد شد.
بدین ترتیب،شیطان هرگز ایمان نخواهد آورد.
آیه 78 :با ) « لَعْنَتِی » : فرمود « ص» با الف و لام)و در سورة ) « وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَهَ » : برخی از محققین گویند:در اینجا خداوند فرمود
بنا بر این،مناسب بود که لعنت « ما خَلَقْتُ بِیَدَيَّ 􀀀لِ » : اضافۀ بیاء).علت این است که در آنجا خلقت،آدم را بخود نسبت داده،فرمود
بنا بر « سانَ... وَ الْجَ انَّ 􀀀 وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْ » : ابلیس را هم بخود نسبت دهد،تا در کلام هماهنگی باشد،لکن در اینجا فرمود
را با الف و لام آورد،تا در اینجا نیز هماهنگی باشد. « اللعنه » این
ص : 186
[ [سوره الحجر ( 15 ): آیات 36 تا 44
اشاره
ما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ 􀀀 الَ رَبِّ بِ 􀀀 ی یَوْمِ اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ ( 38 ) ق 􀀀 الَ فَإِنَّکَ مِنَ اَلْمُنْظَرِینَ ( 37 ) إِل 􀀀 ی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ( 36 ) ق 􀀀 الَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِل 􀀀ق
ادِي لَیْسَ 􀀀 راطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ ( 41 ) إِنَّ عِب 􀀀 ذا صِ 􀀀􀀀 الَ ه 􀀀 ادَكَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِ ینَ ( 40 ) ق 􀀀 إِلاّ عِب
􀀀
( لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ( 39
ابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ 􀀀 وابٍ لِکُلِّ ب 􀀀 ا سَبْعَهُ أَبْ 􀀀 اوِینَ ( 42 ) وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ ( 43 ) لَه 􀀀 إِلاّ مَنِ اِتَّبَعَکَ مِنَ اَلْغ
􀀀
طانٌ 􀀀 لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْ
( مَقْسُومٌ ( 44
ترجمه:
ابلیس گفت:پروردگارا،مرا تا روزي که مبعوث می شوند،مهلت ده.خداوند فرمود:تو از مهلت داده شدگانی تا روز
معین.گفت:پروردگارا،به سبب اینکه مرا گمراه کردي،در روي زمین براي آنها به آرایشگري می پردازم و همۀ آنها را گمراه
می کنم.بجز بندگان خالص ترا.خداوند فرمود:ترا بر بندگان من تسلطی نیست، جز گمراهانی که از تو پیروي
کنند.جهنم،وعده گاه آنها همه است.جهنم را هفت در است
ص : 187
و براي هر دري،از آنها بهره اي معین است.
قرائت:
قرائت کرده است.ابو رجاء،ابن سیرین، قتاده،ضحاك،مجاهد،قیس بن عباده و عمرو بن میمون « صراط علی » صراط علی:یعقوب
نیز چنین قرائت کرده اند.
خوانده اند. « عَلَیَّ » از امام صادق(ع)نیز همین طور نقل شده است.دیگران
ابن جنی گوید:معناي قرائت اول،راه گرامی و شریف است،نه علو و بلندي.
است،یعنی: « الدلاله الیوم علیّ »: در بارة قرائت دوم گفته اند:این تعبیر،نظیر
امروز راهنمایی بر عهدة من است.مقصود این است که:راه بودن این راه،در عهده و تحت ضمان من است.مثل
یعنی:درستی این مال، بر عهدة من است و مقصود این نیست که:این راه بر من و بزیان من « صحه هذا المال علی »: اینکه،بگویند
است.این معنی بسیار خوب است.
لغت:
اغواء:دعوت بگمراهی خلاف ارشاد.این اصل معنی است.گاهی هم بمعناي حکم بگمراهی است.
تزیین:آراستن چیزي بطوري که مقبول نفس آدمی واقع شود،خواه از جهت طبیعت یا از جهت عقل،به حق یا باطل.اغواي
شیطان،یعنی آراستن شیطان،باطل را در نظر انسان،تا بآن روي آورد.
مقصود:
اکنون در بارة نومیدي ابلیس از پاداش آخرت،می فرماید:
ی یَوْمِ یُبْعَثُونَ 􀀀 الَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِل 􀀀ق
:ابلیس گفت:پروردگارا،مرا تا روزي که مردم براي پاداش محشور می شوند،مهلت ده.در اینجا ابلیس تا روز قیامت،مهلت می
خواهد که نمیرد،زیرا روز قیامت،احدي نمی میرد.لکن خداوند این خواستۀ او را اجابت نکرد.
ی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ 􀀀 الَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِل 􀀀ق
:بلکه به او فرمود:تا روزي
ص : 188
معین-که آخر دوران تکلیف و نفخۀ نخستین است و در آن وقت همۀ مخلوقات، می میرند-مهلت داده می شوي.این معنی از
ابن عباس است.
حسن و جبائی و ابو مسلم گویند:منظور از وقت معلوم،روز قیامت است.
بدین ترتیب ابلیس تا روز قیامت،مهلت دارد و دچار عذاب نمی شود.بلخی گوید:وقت معلوم را که خداوند براي ابلیس مقدر
کرده،براي خداوند معلوم و براي ابلیس مبهم است،زیرا اگر براي ابلیس مبهم نبود،به معصیت،تشویق می شد.
در بارة جواز اجابت دعاي کافر،اختلاف است.
جبائی گوید:جایز نیست،زیرا اجابت دعاي کافر،تعظیم اوست.ابن اخشید گوید:جایز است،زیرا اجابت دعا همچون
نعمت،ممکن است پاداش و تعظیم یا مصلحت و لطف باشد.
ما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ 􀀀 الَ رَبِّ بِ 􀀀ق
:
در این باره اقوالی است:
-1 اغواي اول و دوم،بمعناي گمراه کردن است.یعنی:خدایا،همانطوري که مرا گمراه کردي،من هم آنها را گمراه خواهم
کرد.این قول،صحیح نیست،زیرا خداوند،کسی را از دین،گمراه نمی سازد.
-2 هر دو اغوا بمعناي ناامید کردن است.یعنی:همانطوري که مرا از رحمت خود مأیوس کردي،آنها را از رحمت تو مأیوس
خواهم کرد.این قول از جبائی است.
-3 یعنی:همانطوري که مرا از راه بهشت گمراه کردي،منهم آنها را با دعوت به معصیت،گمراه خواهم کرد.
-4 بلخی گوید:یعنی تو مرا به سجدة آدم تکلیف کردي و من بواسطۀ این تکلیف، گمراه شدم.بنا بر این،ترك سجدة آدم را
توبه، 125 :آنان که در دلشان مرض است، ) « زادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ 􀀀فَ» نامیده است.مثل « اغواء » گمراهی و تکلیف خداوند را
خداوند بر پلیدي آنها افزوده است).
براي قسم است.برخی گویند: « ما أَغْوَیْتَنِی 􀀀بِ » ابو عبیده گوید:حرف باء در
ص : 189
بمعناي سبب است.یعنی:بسبب اینکه من گمراهم،باطل را در نظر اولاد آدم می آرایم تا گرفتار آن شوند.
ادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ 􀀀 إِلاّ عِب
􀀀
:در اینجا ابلیس بندگان خالص خداوند را استثنا کرده،گوید:جز بندگانی که عبادت خود را بطور خالص براي خداوند انجام
می دهند و از عبادت شیطان خودداري می کنند.و از محرمات،اجتناب می ورزند.
را بفتح لام خوانده اند و در این صورت مقصود کسانی است که خداوند آنها را خالص گردانیده و از راه « المخلصین »: برخی
لطف،توفیقی نصیب آنها کرده است که شیطان را به آنها راهی نباشد.
راطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ 􀀀 ذا صِ 􀀀􀀀 الَ ه 􀀀ق
:در این باره وجوهی گفته اند:
-1 خداوند بدینوسیله ابلیس را تهدید کرده است.چنان که بکسی گفته شود:
هر چه خواهی بکن،راهی که می روي بر من است و از نظر من پوشیده نیست.یعنی:
فجر 14 :پروردگارت در ) « صادِ 􀀀 إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْ » هر کاري خواهی بکن:راه من مستقیم است و از کیفر من در امان نیستی.مثل
کمین است).این وجه،از مجاهد و قتاده است.
-2 مقصود این است که:کار بندگان مخلص و گمراهان را راهی است که من گذرگاه آنم.یعنی گذرگاه کسی که مسلک او
بر من است،مستقیم است و انحرافی ندارد.
خلاصه اینکه:کردار هر دو گروه را من پاداش می دهم.
-3 یعنی:این دین،مستقیم است و بیان آن بر عهدة من و هدایت بسوي آن بر من است.
طانٌ 􀀀 ادِي لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْ 􀀀 إِنَّ عِب
:در اینجا خبر می دهد که:ابلیس را بر بندگان مطیع خداوند،تسلط و قدرتی نیست،تا آنها را بمعصیت وادار کند.آنهایی هم که
پیروي ابلیس می کنند،به اختیار خودشان هستند و مجبور نیستند.
جبائی گوید:از اینجا برمی آید که جن نمی تواند به آدمی زیان برساند،زیرا این آیه،عمومیت دارد.
اوِینَ 􀀀 إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغ
􀀀
:از جملۀ بندگان،گروهی را که پیروي ابلیس
ص : 190
می کنند،استثنا کرده،می فرماید:بجز کسانی که در برابر اغواي ابلیس،تسلیمند و مخالفتی نمی کنند.بنا بر این ابلیس را بر چنین
کسانی تسلط است،زیرا از هدایت، عدول و دعوت ابلیس را اجابت می کنند.
برخی گویند:این استثنا منقطع است.یعنی:لکن بر گمراهانی که از تو پیروي می کنند،تسلط داراي.
وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ
:و وعده گاه ابلیس و پیروانش جهنم است.
وابٍ􀀀 ا سَبْعَهُ أَبْ 􀀀لَه
:در این باره دو قول است:
-1 از امیر المؤمنین(ع)روایت است که:جهنم را هفت در،یعنی هفت طبقه است که روي یکدیگر قرار دارند.علی(ع)یکی از
دستها را بر روي دست دیگر نهاد و فرمود:اینطور.خداوند بهشت را به عرض،گسترش داده و آتش را طبقه طبقه،قرار داده
روي آن حطمه،بالاي آن سقر،بر سر آن جحیم،بالاي آن سعیر و طبقۀ نخستین هاویه ،« لظی » است.طبقۀ زیرین،جهنم،روي آن
است.
در روایت کلبی آمده است که:طبقۀ بالا جهنم و طبقۀ زیرین هاویه است.
از ابن عباس است که:در اول جهنم و در دوم سعیر و در سوم سقر و در چهارم جحیم و در پنجم لظی و در ششم حطمه و در
هفتم هاویه است.
چنان که ملاحظه می شود،روایات،در این باره مختلف است.عقیدة مجاهد، عکرمه و جبائی نیز همین است.اینان گویند:درهاي
جهنم مثل قرار گرفتن دست روي دست است.
-2 ضحاك گوید:جهنم را هفت در،یعنی هفت درجه است که به ترتیب روي یکدیگر قرار گرفته اند.درجۀ اول جاي اهل
توحید است که بقدر اعمال و عمرشان در دنیا عذاب می شوند سپس خارج می گردند.درجۀ دوم جاي یهود،درجۀ سوم جاي
مسیحیان،درجۀ چهارم جاي صابئین،درجۀ پنجم جاي مجوس،درجۀ ششم جاي مشرکین عرب و درجۀ هفتم جاي منافقین
نساء 145 :منافقان در درجۀ زیرین جهنم هستند).قول ) « النّ
ارِ 􀀀 مِن افِقِینَ فِی الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ 􀀀 إِنَّ الْمُن » : است.چنان که می فرماید
ص : 191
حسن و ابو مسلم نیز همین است.
لکن باید توجه داشت که این دو قول،چندان تفاوتی با یکدیگر ندارند.
ابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ 􀀀 لِکُلِّ ب
:ابن عباس گوید:یعنی براي هر دري از آنها نصیبی معین است.
ص : 192
[ [سوره الحجر ( 15 ): آیات 45 تا 50
اشاره
لا􀀀 ابِلِینَ ( 47 ) 􀀀 ی سُرُرٍ مُتَق 􀀀 واناً عَل 􀀀 ا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْ 􀀀 ا م 􀀀 لامٍ آمِنِینَ ( 46 ) وَ نَزَعْن 􀀀 ا بِسَ 􀀀 جَنّ وَ عُیُونٍ ( 45 ) اُدْخُلُوه
اتٍ􀀀 اَلْم فِی إِنَّ تَُّقِینَ
( ذابُ اَلْأَلِیمُ ( 50 􀀀 ذابِی هُوَ اَلْعَ 􀀀 ادِي أَنِّی أَنَا اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ ( 49 ) وَ أَنَّ عَ 􀀀 ا بِمُخْرَجِینَ ( 48 ) نَبِّئْ عِب 􀀀 ا هُمْ مِنْه 􀀀 ا نَصَبٌ وَ م 􀀀 یَمَسُّهُمْ فِیه
ترجمه:
پرهیزکاران در بهشتها و چشمه سارها هستند.با سلامت و ایمنی داخل آنها شوید.ما کینه را از سینه هاي آنها برداشته ایم.آنها
برادرانه بر سریرهاي شادي روبروي یکدیگر نشسته اند.نه آنها را رنجی می رسد،و نه از آنجا خارج می شوند.
بندگان مرا آگاه کن که من آمرزگار و رحیمم و عذابم دردناك است.
لغت:
بگردن.غلول یعنی خیانت که ننگ آن بر گردن صاحب خویش می پیچد. « غل » غل:کینه،که به قلب می پیچد هم چنان که
نصیب:رنج و سستی که بدنبال عمل،دامنگیر انسان می « اسرّه،سرر » سریر:مجلس رفیع که براي سرور آماده شده.جمع آن
گرفته شده،زیرا صاحب آن براي قطع عمل،خود را نصب و آماده می کند. « انتصاب » شود.این کلمه از
ص : 193
مقصود:
در آیات پیش خداوند بندگان خالص خود را نام برد و اکنون در پیرامون حال آنها در آخرت،سخن می گوید:
جَنّ وَ عُیُونٍ
اتٍ􀀀 الْم فِی إِنَّ تَُّقِینَ
:مردمی که بوسیلۀ اجتناب معصیت،از کیفر خدا می پرهیزند در باغها-که براي آنها خلق شده-و چشمه سارها-که از آنها آب،
شراب و عسل فوران می کند و در جویها جریان می یابد-هستند.
لامٍ آمِنِینَ 􀀀 ا بِسَ 􀀀 اُدْخُلُوه
:به آنها گفته می شود:با سلامت از آفتها و دوري از زیانها و ایمنی از اینکه از آن خارج شوید و با آرامش خاطر،در بهشت
ساکن شوید.
ا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ 􀀀 ا م 􀀀 وَ نَزَعْن
:از سینه هاي اهل بهشت،اسباب دشمنی یعنی:
کینه،حسد و بغض را بر کندیم.
واناً 􀀀 إِخْ
:این کلمه حال است.یعنی اهل بهشت،برادرانه و دوستانه،زندگی می کنند و زندگی آنها لذت بخش است.
ابِلِینَ 􀀀 ی سُرُرٍ مُتَق 􀀀 عَل
:در مجالس شادي روبروي یکدیگر نشسته،بیکدیگر نگاه می کنند.مجاهد گوید:در بهشت،مرد پشت سر زن خود و زن پشت
سر شوهر خود را نمی بیند و در همه حال روبروي یکدیگر هستند.برخی گفته اند آنها در موقعی که بزیارت یکدیگر می
روند،مجالس و منازلشان،هم سطح است و موقعی که از هم جدا می شوند،منزلهاي بعضی بر منزلهاي بعضی برتري پیدا می
کند.
ا نَصَبٌ 􀀀 لا یَمَسُّهُمْ فِیه 􀀀
:در بهشت،آنها دچار رنج و مشقت نمی شوند،زیرا آنها براي انجام مقاصد خویش،احتیاجی به تحمل زحمت ندارند و همۀ
چیزها براي آنها فراهم است.
ا بِمُخْرَجِینَ 􀀀 ا هُمْ مِنْه 􀀀 وَ م
:و هرگز از بهشت،خارج نمی شوند.
سپس خداوند متعال پیامبر خود را امر می کند که بمردم بگوید که:عفو و رحمت و مغفرت خداوند،نسبت بدوستانش بسیار و
عذابش نسبت بدشمنان،شدید است.از این رو فرمود:
ص : 194
ادِي أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ 􀀀 نَبِّئْ عِب
:اي محمد،بندگان مرا آگاه کن که من گناهان مؤمنین را می آمرزم و رحمت و مغفرت من نسبت به آنها بسیار است.
ذابُ الْأَلِیمُ 􀀀 ذابِی هُوَ الْعَ 􀀀 وَ أَنَّ عَ
:و عذاب من نیز دردناك است،بنا بر این تنها به آمرزش من دل نبندید،بلکه از کیفر و انتقام من نیز بترسید.
ص : 195
[ [سوره الحجر ( 15 ): آیات 51 تا 60
اشاره
( لامٍ عَلِیمٍ ( 53 􀀀 إِنّ نُبَشِّرُكَ بِغُ
􀀀
لا تَوْجَلْ ا 􀀀 الُوا 􀀀 إِنّ مِنْکُمْ وَجِلُونَ ( 52 ) ق
􀀀
الَ ا 􀀀 لاماً ق 􀀀 الُوا سَ 􀀀 راهِیمَ ( 51 ) إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَق 􀀀 وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْ
الَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ 􀀀 انِطِینَ ( 55 ) ق 􀀀 لا تَکُنْ مِنَ اَلْق 􀀀 اكَ بِالْحَقِّ فَ 􀀀 الُوا بَشَّرْن 􀀀 ی أَنْ مَسَّنِیَ اَلْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ( 54 ) ق 􀀀 الَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَل 􀀀ق
إِنّ لَمُنَجُّوهُمْ
􀀀
إِلاّ آلَ لُوطٍ ا
􀀀
( ی قَوْمٍ مُجْرِمِینَ ( 58 􀀀 ا إِل 􀀀 إِنّ أُرْسِلْن
􀀀
الُوا ا 􀀀 ما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا اَلْمُرْسَلُونَ ( 57 ) ق 􀀀 الَ فَ 􀀀 اَلضّ ( 56 ) ق
􀀀
رَبِّهِ إِلاَّ الُّونَ
( ابِرِینَ ( 60 􀀀 ا لَمِنَ اَلْغ 􀀀 ا إِنَّه 􀀀 أَجْمَعِینَ ( 59 ) إِلَّا اِمْرَأَتَهُ قَدَّرْن
ترجمه:
و آنها را از مهمانان ابراهیم آگاه کن.هنگامی که بر او داخل شدند و بر او سلام کردند.ابراهیم گفت:ما از شما
ترسانیم.گفتند:نترس،ما ترا به پسري دانا بشارت می دهیم.گفت:با اینکه مرا پیري فرا رسیده است.بشارتم می دهید؟به چه
بشارتم
ص : 196
می دهید؟گفتند:ترا بحق بشارت می دهیم.ناامید مباش.گفت:جز گمراهان،چه کسی از رحمت پروردگارش ناامید می
شود؟گفت:اي فرستادگان،چیست کار مهم شما؟!گفتند:
ما بسوي قومی مجرم،فرستاده شده ایم.بجز آل لوط،که همه را نجات می دهیم.بجز زنش که مقدر ساختیم که از باقی
ماندگان باشد و هلاك شود.
قرائت:
تبشرون:نافع بکسر نون و برخی بفتح نون خوانده اند. وجه قرائت نافع این است که نون دوم بخاطر تکرار و سنگینی حذف
شده است.نه نون اول که علامت رفع است.حذف این نون-که زایده است-در کلام عرب شایع است.مثل:
ابا لموت الذي لا بد انی
ملاق لا اباك تخوفینی
یعنی:آیا بمرگ که ناگزیر ملاقاتش خواهم کرد،مرا می ترسانی.
را به تشدید و کسره خوانده است.وجه آن،ادغام نون اول در نون دوم است.وجه فتحۀ نون این است که « تبشرون » ابن کثیر،نون
مفعول آن حذف شده است.
خوانده اند. « تبشرونی » برخی بروایت از یعقوب
یقنط:ابو عمرو و کسایی این کلمه را در هر کجا باشد بکسر نون و دیگران بفتح نون خوانده اند.اینها دو لغتند و تفاوتی از
لحاظ معنی ندارند.
لمنجوهم:اهل کوفه-بجز عاصم و یعقوب-بدون تشدید و دیگران به تشدید خوانده اند.به تشدید از باب تفعیل و بدون
« النّ
ارِ 􀀀 مِن اللّ 􀀀
جاهُ هُ 􀀀 فَأَنْ » انبیاء 88 )و ) « وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا » تشدید،از باب افعال است و هر دو در قرآن کریم بکار رفته.مثل
(عنکبوت 24 ) قدرنا:ابو بکر از عاصم بدون تشدید(همچنین در سورة نمل)و دیگران به تشدید خوانده اند.هر دو بر حسب
لغت،یک معنی دارند.هذلی گوید:
و مفرهه عنس قدرت لساقها
فخرت کما تتایع الریح بالقفل
یعنی:شتري نیرومند که من خواستم بساقش بکوبم و بر اثر زدن من بر زمین افتاد،هم چنان که درخت خشک بر اثر وزش
باد،سقوط می کند.
ص : 197
لغت:
ضیف:مهمان.این کلمه،از لحاظ افراد و تثنیه و جمع،یکسان است،زیرا مصدري است که به معناي صفت،بکار رفته است.گاهی
جمع بسته می شود. « اضیاف و ضیوف و ضیفان » هم به
وجل:ترس.
خطب:کار بزرگ.
مجرم:کسی که از حق گسیخته و بباطل پیوسته و تمایلی به نیکی ها ندارد.
غابر:باقی هلاك شوند.شاعر گوید:
فما ونی محمد مذ ان غفر
له الا له ما مضی و ما غبر
یعنی:از آن وقتی که خداوند گناهان گذشته و باقی محمد را آمرزید،دیگر سست و ضعیف نشد.
اعراب:
.« سلمنا سلاماً » سلاماً:مصدر منصوب.یعنی
إِلاّ آلَ لُوطٍ
􀀀
:استثناي منقطع.
إِلَّا امْرَأَتَهُ
.« هم » :استثناي از
ا لَمِنَ... 􀀀 ا إِنَّه 􀀀 قَدَّرْن
:علمنا انها لمن...
ابو عبیده گوید:در این آیه یک معناي فقهی است که:ابو عبیده به آن اعتماد می کرد.این معنی این است که:خداوند،آل لوط
را از مجرمین استثنا کرد.سپس زن لوط را از آل لوط استثنا کرد.بنا بر این زن لوط،بازگشت به مجرمین می کند و در ردیف
آنها قرار می گیرد.بدین ترتیب،هر جا در کلام چنین استثنایی در آید،استثناي دوم به اول کلام بازگشت می کند.مثلا هر گاه
کسی بگوید:فلانی را بر من ده درهم است،جز چهار درهم،جز یک درهم.در حقیقت،اقرار به هفت درهم کرده است.
مقصود:
پس از بیان وعد و وعید،نسبت به نیکان و بدان،اکنون بشرح داستان ابراهیم
ص : 198
و قوم لوط می پردازد،تا آنچه ذکر کرد،تصدیق و بوسیلۀ امور دنیا بر امور آخرت، استدلال کند،از اینرو فرمود:
راهِیمَ 􀀀 وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْ
:آنها را از مهمانان ابراهیم خبر ده.
لاماً 􀀀 الُوا سَ 􀀀 إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَق
:آنها فرشتگانی بودند که بصورت مهمان، بر ابراهیم داخل شده،به او سلام کردند و بر او تحیت و درود فرستادند و او را
بشارت دادند که خداوند او را فرزند عطا می کند و قوم لوط را بهلاکت می رساند.
إِنّ مِنْکُمْ وَجِلُونَ
􀀀
الَ ا 􀀀ق
:ابراهیم گفت:ما از شما بیمناکیم.
لامٍ عَلِیمٍ 􀀀 إِنّ نُبَشِّرُكَ بِغُ
􀀀
لا تَوْجَلْ ا 􀀀 الُوا 􀀀ق
:گفتند:نترس،ما ترا به پسري نوید می دهیم که پس از تولد و بلوغ،عالم خواهد شد.
ی أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ 􀀀 الَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَل 􀀀ق
:ابراهیم گفت:مرا به فرزند بشارت می دهید،در حالی که پیر شده و به سستی رسیده ام که از فرزند دار شدن مأیوسم؟ آیا به
انِطِینَ :فرشتگان گفتند:ما 􀀀 لا تَکُنْ مِنَ الْق 􀀀 اكَ بِالْحَقِّ فَ 􀀀 الُوا بَشَّرْن 􀀀 امر خدا مرا نوید می دهید،تا اطمینان پیدا کنم،یا از پیش خود؟ ق
ترا به امر خدا و از روي حقیقت،نوید می دهیم،بنا بر این مأیوس مباش.
الضّ
􀀀
الَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ إِلَّا الُّونَ 􀀀ق
:ابراهیم گفت:چه کسی از رحمت و نعمت خداوند،مأیوس می شود؟مگر اینکه از حق بازگشته،گمراه شده باشد و بقدرت
خداوند نسبت بخلق فرزند از زن و مرد پیر،جاهل باشد.از این سخن بر- می آید که ابراهیم مأیوس نشده بود،لکن فرشتگان
تصور می کردند که او مأیوس شده است.از اینرو ابراهیم با این سخن بآنها فهمانید که مأیوس نشده است.
ما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ 􀀀 الَ فَ 􀀀ق
می گوید،زیرا می داند « مرسلون » :ابراهیم به آنها گفت:اي فرستادگان،شما براي چه کار مهمی فرستاده شده اید.در اینجا آنها را
که فرشته هستند.
ی قَوْمٍ مُجْرِمِینَ 􀀀 ا إِل 􀀀 إِنّ أُرْسِلْن
􀀀
الُوا ا 􀀀ق
:گفتند:ما بسوي قومی گنهکار-و بقولی کافر-فرستاده شده ایم.بدین ترتیب،به او فهمانیدند که براي هلاك قوم می روند.زیرا
ص : 199
فرستاده شدن فرشتگان بسوي قومی جز براي هلاك نیست.
إِلاّ آلَ لُوطٍ
􀀀
بستگان نزدیک او هستند.در اینجا آل لوط را از مجرمین استثنا « آل لوط » :در اینجا خانوادة لوط را استثناء کردند.مقصود از
کرده،با اینکه آنها مجرم نبوده اند.علت این است که آنها اگر چه مجرم نبوده اند،لکن از قوم لوط بوده اند برخی گویند:استثنا
منقطع است یعنی:لکن آل لوط...
إِنّ لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ
􀀀
ا
:که آنها را همگی نجات می دهیم.
ابِرِینَ 􀀀 ا لَمِنَ الْغ 􀀀 ا إِنَّه 􀀀 إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْن
:در اینجا زن لوط را از آل لوط،استثنا می کند،زیرا او کافر بود.می فرماید:او از کسانی است که باید در شهر بمانند و مانند
اهل شهر هلاك شود.
ص : 200
[ [سوره الحجر ( 15 ): آیات 61 تا 72
اشاره
إِنّ
􀀀
اكَ بِالْحَقِّ وَ ا 􀀀 کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ ( 63 ) وَ أَتَیْن 􀀀 ما 􀀀 اكَ بِ 􀀀 الُوا بَلْ جِئْن 􀀀 الَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ ( 62 ) ق 􀀀 جاءَ آلَ لُوطٍ اَلْمُرْسَلُونَ ( 61 ) ق 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀
ذلِکَ􀀀 ا إِلَیْهِ 􀀀 لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَ اُمْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ ( 65 ) وَ قَضَیْن 􀀀 ارَهُمْ وَ 􀀀 صادِقُونَ ( 64 ) فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اَللَّیْلِ وَ اِتَّبِعْ أَدْب 􀀀 لَ
لا تَفْضَحُونِ ( 68 ) وَ اِتَّقُوا 􀀀 لاءِ ضَ یْفِی فَ 􀀀 ؤُ􀀀 الَ إِنَّ ه 􀀀 جاءَ أَهْلُ اَلْمَدِینَهِ یَسْتَبْشِرُونَ ( 67 ) ق 􀀀 لاءِ مَقْطُوعٌ مُصْ بِحِینَ ( 66 ) وَ 􀀀 ؤُ􀀀 دابِرَ ه 􀀀 اَلْأَمْرَ أَنَّ
اعِلِینَ ( 71 ) لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ 􀀀 اتِی إِنْ کُنْتُمْ ف 􀀀 لاءِ بَن 􀀀 ؤُ􀀀 الَ ه 􀀀 الَمِینَ ( 70 ) ق 􀀀 الُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ اَلْع 􀀀 تُخْزُونِ ( 69 ) ق 􀀀 اَللّ وَ لا
􀀀
هَ
( یَعْمَهُونَ ( 72
ترجمه:
هنگامی که فرستادگان خدا،نزد قوم لوط آمدند،لوط به آنها گفت:شما قومی ناشناخته اید.گفتند:بلکه نزد تو آمده ایم و
عذابی نازل کرده ایم که در بارة آن تردید داشتند.و با عذابی که یقین و حق است نزد تو آمده ایم و راستگو هستیم.پس در
اواخر
ص : 201
شب،با خانواده ات از شهر بیرون بروید و مراقب آنها باش و هیچ یک از شما به شهر التفات نکند و به جایی که
مأمورید،بروید.این خبر را به لوط اعلام کردیم که:بامدادان آخرین افراد این قوم،هلاك خواهند شد.اهل شهر،در حالی که
یکدیگر را نوید می دادند،بخانۀ لوط شتافتند.لوط گفت:اینان مهمان منند،مرا رسوا نکنید و از خدا بترسید و مرا خوار
نسازید.گفتند:آیا ترا از پناه دادن مردم،نهی نکردیم؟ گفت:اینان دختران منند،اگر بازدواج تمایلی دارید.بجان تو سوگند،آنها
در مستی خود،سرگردانند.
لغت:
داراي یک معنی هستند.امرء القیس گوید: « سري یسري سري و اسري یسري اسراء ». اسراء:شب روي
سریت بهم حتی تکل مطیهم
و حتی الجیاد ما یقدن بارسان
یعنی:آنها را به شب بردم تا مرکبهاي ایشان خسته شد و مرکبهاي نیکو را با بندها می کشیدند.
قطع:گویا این کلمه،جمع قطعه است.
اتباع:پیروي و اقتدا.ضد آن ابتداع است.
ادبار:جمع دبر،یعنی پشت سر.چنان که قبل یعنی پیش رو.گاهی این دو کلمه را بمعناي فرج بکار می برند.
لعمري و » دابر:اصل.بقول بعضی یعنی:آخر عمر:عمر.لکن در مورد قسم فقط عمر بکار می رود.بیشتر قسم را بصورت
بکار می برند. « لعمرك
اعراب:
لاءِ􀀀 ؤُ􀀀 دابِرَ ه 􀀀 أَنَّ
که تفسیر آن است. « ذلک الامر » :در محل نصب و بدل از
ممکن است حرف جر از آن حذف شده باشد.
مصبحین:حال یستبشرون:حال
ص : 202
زجاج گوید: « لعمرك قسمی » لعمرك:مبتدا.خبر آن محذوف است.یعنی
« باللّ
􀀀
احلف ه... »: یعنی « باللّ لافعلن کذا
􀀀
ه » در باب قسم فعل حذف می شود و در اینجا خبر،زیرا معلوم است.مثل
مقصود:
اکنون در پیرامون آمدن فرشتگان،نزد لوط(ع)و اطلاع وي از هلاك قوم، می فرماید:
الَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ 􀀀 جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ ق 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀
:هنگامی که فرشتگان بسوي قوم لوط،آمدند،لوط به آنها گفت:شما مردمی عجیب و غریب هستید.علت این بود که آنها با
چهره هایی زیبا و کم نظیر بسوي لوط رفته بودند و این مطلب،براي وي تعجب آمیز بود.
برخی گویند:واقع این است که لوط آنها را نشناخته بود و میل داشت آنها را بشناسد تا آرامش قلبی پیدا کند.
کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ 􀀀 ما 􀀀 اكَ بِ 􀀀 الُوا بَلْ جِئْن 􀀀ق
:گفتند:هنگامی که تو آنها را از عذاب خدا می ترسانیدي،آنها در بارة آن شک می کردند.اکنون همان عذاب را بر ایشان
نازل کرده ایم.
صادِقُونَ 􀀀 إِنّ لَ
􀀀
اكَ بِالْحَقِّ وَ ا 􀀀 وَ أَتَیْن
:و با عذابی که یقینی و حق است،نزد تو آمده ایم و آنچه می گوئیم،راست و حقیقت است.
برخی گویند:یعنی امر خدا را آورده ایم و تردیدي نیست که امر خداوند، حق است.
فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ
:بعد از آنکه بیشتر شب،گذشت و کمی از آن باقی ماند،با اهل خویش از شهر بیرون رو.
ارَهُمْ 􀀀 وَ اتَّبِعْ أَدْب
:و مراقب آنها باش،تا ببینی که احدي از آنها از عذاب الهی نجات نمی یابند.
لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ 􀀀 وَ
:و هیچ یک از شما نباید به پشت سر خود و شهر التفات
ص : 203
و تمایلی پیدا کند.برخی گویند:یعنی به شهر نگاه نکنید که منظرة جانسوز عذاب، شما را رنجور می سازد و براي شما قبل
تحمل نیست.این معنی از حسن و ابو مسلم است.
وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ
:و به جایی بروید که خداوند شما را مأمور کرده است یعنی:شام.این معنی از سدي است.
لاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ 􀀀 ؤُ􀀀 دابِرَ ه 􀀀 ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ 􀀀 ا إِلَیْهِ 􀀀 وَ قَضَیْن
:این خبر وحشتناك را به لوط اعلام کردیم که آخرین افراد قوم،بامدادان،هلاك خواهندشد.
بطوري که از آنها اثري و نسلی بیادگار نماند.
جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَهِ یَسْتَبْشِرُونَ 􀀀 وَ
:قوم از همه جا بی خبر،با مشاهدة ورود مهمانان زیبا روي،بیکدیگر نوید می دادند به انتظار اینکه از وجود آنها کامجویی
کنند و کردار پست شیطانی خود را نسبت به آنها تجدید نمایند.
لا تَفْضَحُونِ 􀀀 لاءِ ضَیْفِی فَ 􀀀 ؤُ􀀀 الَ إِنَّ ه 􀀀ق
:لوط به آنها گفت:اینان مهمانان منند کاري نکنید که من در برابر آنها شرمسار و رسوا گردم.دست از سر آنها بردارید.
لا تُخْزُونِ 􀀀 اللّ وَ
􀀀
وَ اتَّقُوا هَ
:از خداوند بترسید و از معصیت خودداري کنید و مرا در برابر آنها خوار نگردانید.
الَمِینَ 􀀀 الُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْع 􀀀ق
:گفتند:آیا ما ترا نهی نکردیم که کسی را پناه ندهی و به مهمانی نپذیري؟ جبائی گوید:این سخن را لوط به قوم خود گفت و
این پیش از آن بود که بفهمد آنها فرشتگان هستند که براي نازل کردن عذاب آمده اند.این مطلب،اگر چه در آخر ذکر شده
است،لکن در حقیقت،جاي آن در آغاز کلام است.چنان که در غیر از این سوره نیز همین رویه،بکار رفته است.
اعِلِینَ 􀀀 اتِی إِنْ کُنْتُمْ ف 􀀀 لاءِ بَن 􀀀 ؤُ􀀀 الَ ه 􀀀ق
:لوط در حالی که بدختران خود اشاره می کرد،فرمود:اگر مایل بازدواج باشید،اینک دختران من آمادة ازدواج هستند.
با آنها ازدواج کنید.این معنی از ابن عباس و حسن و قتاده است.
بدیهی است که در آن عصر،ازدواج کافر با زن مسلمان جایز بوده است،چنان که
ص : 204
در صدر شریعت اسلام نیز جایز بود و بعداً تحریم شد.
همجنس » برخی گویند:منظور حضرت لوط،این بود که با دختران قوم،ازدواج کنند و دست از خوي زشت
بردارند.لکن معناي اول،واضحتر است. «! گرایی
لَعَمْرُكَ
:اي محمد،بجان تو و بمدت حیات تو سوگند.مبرد گوید:این جمله دعاست،یعنی:عمر ترا خواستارم.ابن عباس
گوید:خداوند،موجودي شریفتر و گرامی تر از حضرت محمد(ص)نیافریده و هرگز بحیات کسی جز حیات وي سوگند یاد
نکرده است.
إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ
:این مردم که بوسیلۀ فرشتگان بر آنها عذاب نازل شد،در مستی و غفلت،حیران و سرگردان بودند و راه هدایت را نمی یافتند.
ص : 205
[ [سوره الحجر ( 15 ): آیات 73 تا 84
اشاره
( اتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ ( 75 􀀀 ذلِکَ لَآی 􀀀 جارَهً مِنْ سِجِّیلٍ ( 74 ) إِنَّ فِی 􀀀 ا عَلَیْهِمْ حِ 􀀀 ا وَ أَمْطَرْن 􀀀 سافِلَه 􀀀 ا 􀀀 الِیَه 􀀀 ا ع 􀀀 فَأَخَذَتْهُمُ اَلصَّیْحَهُ مُشْرِقِینَ ( 73 ) فَجَعَلْن
امٍ 􀀀 ما لَبِإِم 􀀀 ا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُ 􀀀 ظالِمِینَ ( 78 ) فَانْتَقَمْن 􀀀 حابُ اَلْأَیْکَهِ لَ 􀀀 کانَ أَصْ 􀀀 ذلِکَ لَآیَهً لِلْمُؤْمِنِینَ ( 77 ) وَ إِنْ 􀀀 ا لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ ( 76 ) إِنَّ فِی 􀀀 وَ إِنَّه
الِ 􀀀 کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ اَلْجِب 􀀀 ا مُعْرِضِ ینَ ( 81 ) وَ 􀀀 کانُوا عَنْه 􀀀 ا فَ 􀀀 اتِن 􀀀 اهُمْ آی 􀀀 حابُ اَلْحِجْرِ اَلْمُرْسَلِینَ ( 80 ) وَ آتَیْن 􀀀 مُبِینٍ ( 79 ) وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْ
( کانُوا یَکْسِبُونَ ( 84 􀀀 ا 􀀀 ی عَنْهُمْ م 􀀀 ما أَغْن 􀀀 بُیُوتاً آمِنِینَ ( 82 ) فَأَخَذَتْهُمُ اَلصَّیْحَهُ مُصْبِحِینَ ( 83 ) فَ
ترجمه:
پس صیحه اي آنها را فرو گرفت و داخل در صبح شدند.و شهر را زیر و زبر کردیم و بر آنها سنگهایی از گل
خشک،باریدیم.در این داستان،دلایلی است براي اندیشمندان.شهر لوط،در رهگذري ثابت و استوار است.در این داستان براي
مؤمنان دلایلی است.اصحاب ایکه،ستمکار بودند.ما از آنها انتقام گرفتیم.هر دو شهر،براهی
ص : 206
هستند که مورد توجه و عبرت آموزي مردم قرار می گیرند.اصحاب حجر،پیامبران را تکذیب کردند.ما آیات خود را برایشان
فرستادیم و آنها اعراض کردند.از کوه ها خانه هایی می تراشیدند و با ایمنی در آن می زیستند.بامدادان صیحۀ آسمانی آنها را
فرو گرفت و آنچه کسب کرده بودند،آنها را سودمند نیفتاد.
قرائت:
الایکه:این کلمه را همه قاریان قرآن با الف خوانده اند،زیرا با الف هم نوشته می شود.بجز ورش از نافع.وي همزه را ترك و
حرکت آن را به لام منتقل می سازد.
.« الیکه » هم جایز است « الایکه » در کلمۀ « الحمر » جایز است « الاحمر » همانطوري که در کلمۀ
لغت:
امیه،(در مرثیه کشتگان بت پرست جنگ بدر)گوید: « شجره و شجر » مثل « ایک » الایکه:درخت درهم پیچیده،جمع آن
کبکا الحمام علی فرو
ع الایک فی الطیر الجوانح
را به معناي بیشه،دانسته اند. « ایکه » یعنی:همچون گریۀ کبوتران بر روي شاخسار درختان،در میان مرغان پر و بال شکسته! بعضی
باران اول که گیاه را می- رویاند و بنا بر این،متوسم کسی است که در طلب « و سمی ». متوسم:کسی که در علامت،نظر افکند
گیاه باشد.شاعر گوید:
و اصبحن کالدوام النواعم غدوه
علی وجهه من ظاعن متوسم
یعنی:با خرمی داخل در صبح شدند،در حالی که در مسیر کوچ کننده اي بودند که بدنبال گیاه می گردد.
امام:راه.امام مبین یعنی:لوح محفوظ.این کلمه در لغت بمعناي پیشواست.
بمعناي منع گرفته شده است.علت اینکه عقل را « حَجر » حجر:این کلمه از
ص : 207
نامند،این است که:مانع از زشتیهاست. « حجر »
اعراب:
حابُ... :ان مخففۀ از ثقیله است. 􀀀 کانَ أَصْ 􀀀 مشرقین:حال مصبحین:حال وَ إِنْ
آمنین:حال
مقصود:
اکنون خداوند در چگونگی عذاب قوم لوط،می فرماید:
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَهُ مُشْرِقِینَ
:هنگام طلوع خورشید،صدایی هول انگیز آنها را فرا گرفت.
جارَهً مِنْ سِجِّیلٍ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ حِ 􀀀 ا وَ أَمْطَرْن 􀀀 سافِلَه 􀀀 ا 􀀀 الِیَه 􀀀 ا ع 􀀀 فَجَعَلْن
:تفسیر آن در سورة هود،گذشت.
اتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ 􀀀 ذلِکَ لَآی 􀀀 إِنَّ فِی
:قتاده و ابن زید گویند:یعنی آنچه در بارة هلاك قوم لوط گفته شد،براي اهل تفکر و عبرت،دلائل و راهنمایی است.
مجاهد گوید:یعنی براي اهل فراست.از پیامبر اسلام است که:از فراست مؤمن، بپرهیزید که او بنور خداوند،می نگرد. ( 1)و نیز
فرموده:خداوند را بندگانی است که مردم را به نشانه،می شناسند ( 2)آن گاه همین آیه را قرائت کرد.امام صادق(ع)
فرموده:مائیم کسانی که می اندیشیم و عبرت می گیریم.راه سعادت،در ما اقامه شده و این راه،بسوي بهشت است. ( 3)این
روایت را علی بن ابراهیم در تفسیر خود آورده است.
ا لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ 􀀀 وَ إِنَّه
:شهر لوط،در رهگذر مردم قرار دارد.آنها براي انجام حوائج زندگی از آنجا می گذرند و به آن عبرت می گیرند.زیرا آثاري
که مورد
ص : 208
اللّ
􀀀
1) - اتقوا فراسه المؤمن فانه ینظر بنور ه -1
للّ عباداً یعرفون الناس بالتوسم
􀀀
2) - ان ه -2
3) - نحن المتوسمون و السبیل فینا مقیم و السبیل طریق الجنه -3
است.قتاده گوید:قریه هاي قوم لوط میان مدینه و « سدوم » توجه قرار می گیرد،در آنجا بر قرار و ثابت و پایدار است.این شهر
شام است.
ذلِکَ لَآیَهً لِلْمُؤْمِنِینَ 􀀀 إِنَّ فِی
:در این داستان،براي اهل ایمان،عبرت و دلالت است.در اینجا مؤمنان را ذکر می کند زیرا آنها هستند که عبرت می گیرند.
ظالِمِینَ 􀀀 حابُ الْأَیْکَهِ لَ 􀀀 کانَ أَصْ 􀀀 وَ إِنْ
:اصحاب ایکه،قومی هستند که آنها را اهل شجر و بیشه گفته اند.شعیب،پیامبري است که بسوي آنها و اهل مدین فرستاده
با صاعقه اي هلاك شدند.این بیان از قتاده و جماعتی از مفسران است.معناي آیه،این « ایکه » شد.اهل مدین،با صیحه و اصحاب
است:
-اصحاب ایکه،بر اثر تکذیب پیامبرشان ستمکار بودند.آنان اصحاب بیشه هایی بودند که خداوند آنها را گرفتار گرمایی
شدید کرد،سپس ابري بر سر آنها فرستاد و آنها به امید اینکه سر سایه اي بدست آورده اند،به آن پناه بردند.در این وقت
خداوند از آن ابر،صاعقه اي بر سر آنها فرستاد و هلاکشان کرد.
ا مِنْهُمْ 􀀀 فَانْتَقَمْن
:ما از قوم شعیب و قوم لوط،انتقام گرفتیم و بعذابشان مبتلا کردیم.
انتقام،کیفر گناهان گذشته است.علی بن عیسی میان انتقام و عقاب فرق گذاشته،گوید:
انتقام،نقیض انعام و عقاب،نقیض پاداش است.
امٍ مُبِینٍ 􀀀 ما لَبِإِم 􀀀 وَ إِنَّهُ
:ابن عباس و مجاهد و حسن و قتاده گویند:یعنی شهرهاي قوم لوط و اصحاب ایکه،براهی است که مورد توجه مردم قرار می
گیرد و از آن کسب هدایت،می شود.
نامیده،بخاطر اینکه مورد توجه و اقتداي انسان قرار می گیرد. « امام » در اینجا راه را
جبائی گوید:مقصود این است که داستان این دو شهر،در لوح محفوظ ذکر و ثبت شده است.یا اینکه حدیث لوط و شعیب،در
یس 12 :هر چیزي را در لوح محفوظ شمرده ایم)مبین یعنی ظاهر. ) « امٍ مُبِینٍ 􀀀 اهُ فِی إِم 􀀀 وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْن » آنجا ثبت است.مثل
اکنون در بارة هلاك شدن قوم صالح،می فرماید:
ص : 209
حابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ 􀀀 وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْ
:حجر،نام بلدي است که مسکن قوم ثمود بود.آنها را اصحاب حجر گفته اند،زیرا در آنجا مسکن داشته اند.همان طوري که
گویند. « اصحاب بادیه » اعراب بادیه نشین را
قتاده گوید:حجر،نام وادیی است که اینها در آن سکونت داشتند،علت این که خداوند می گوید:اصحاب حجر،رسولان را
تکذیب کردند،در حالی که آنها فقط صالح را تکذیب می کردند،این است که:تکذیب صالح،یعنی تکذیب همۀ رسولان
خدا،زیرا او مردم را بهمان چیزي دعوت می کرد که دیگران دعوت کرده بودند و نیز آنها را دعوت می کرد که به
فرستادگان خدا ایمان بیاورند،بنا بر این تکذیب یکی تکذیب دیگران بود.
جبائی گوید:خداوند بسوي آنها پیامبرانی فرستاد که یکی از آنها صالح است.
ا􀀀 اتِن 􀀀 اهُمْ آی 􀀀 وَ آتَیْن
:ما براي اصحاب حجر،حجت ها و معجزات و دلائلی فرستادیم که بر صدق انبیاء دلالت می کرد. حسن گوید:یعنی ما براي
پیامبران آیاتی فرستادیم.
ا مُعْرِضِینَ 􀀀 کانُوا عَنْه 􀀀 فَ
:آنها از تفکر در آیات،و استدلال به آنها خودداري کردند.
الِ بُیُوتاً آمِنِینَ 􀀀 کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِب 􀀀 وَ
:قوم صالح آن چنان نیرویی داشتند که:از کوه ها خانه هایی براي خود می تراشیدند و در آنها ساکن می شدند و از خراب
شدن خانه،ایمن و آسوده خاطر بودند.برخی گویند:یعنی از عذاب خدا ایمن بودند.
برخی گویند:یعنی بر اثر طول عمر،از مرگ ایمن بودند.
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَهُ مُصْبِحِینَ
:بامدادان،صیحه اي آنها را فرو گرفت و هلاك شدند.
کانُوا یَکْسِبُونَ 􀀀 ا 􀀀 ی عَنْهُمْ م 􀀀 ما أَغْن 􀀀 فَ
:ولی مال و اولاد و دیگر وسایل پناهگاه ها آنها را از عذاب خداوند نجات نداد و آنها را بی نیاز نکرد.
ص : 210
[ [سوره الحجر ( 15 ): آیات 85 تا 91
اشاره
اَلْخَلّا اَلْعَلِیمُ
􀀀
اَلسّ لَآتِیَهٌ فَاصْ فَحِ اَلصَّفْحَ اَلْجَمِیلَ ( 85 ) إِنَّ رَبَّکَ هُوَ قُ
اعَهَ 􀀀 إِلاّ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ
􀀀
ما 􀀀 ا بَیْنَهُ 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا خَلَقْنَا اَلسَّ 􀀀 وَ م
لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ 􀀀 اجاً مِنْهُمْ وَ 􀀀 ا بِهِ أَزْو 􀀀 ا مَتَّعْن 􀀀 ی م 􀀀 تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِل 􀀀 انِی وَ اَلْقُرْآنَ اَلْعَظِیمَ ( 87 ) لا 􀀀 اكَ سَبْعاً مِنَ اَلْمَث 􀀀 86 ) وَ لَقَدْ آتَیْن )
ا عَلَی اَلْمُقْتَسِمِینَ ( 90 ) اَلَّذِینَ جَعَلُوا اَلْقُرْآنَ عِضِ ینَ 􀀀 ما أَنْزَلْن 􀀀 احَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ ( 88 ) وَ قُلْ إِنِّی أَنَا اَلنَّذِیرُ اَلْمُبِینُ ( 89 ) کَ 􀀀 اِخْفِضْ جَن
(91)
ترجمه:
ما آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست،جز بحق نیافریده ایم و قیامت در پیش است.بنا بر این آنها را مورد عفو پسندیدة خود
قرار ده.پروردگار تو،آفریدگار داناست.ما سورة حمد و قرآن بزرگ را بر تو نازل کردیم.چشمانت را به نعمت هایی که بآنها
داده ایم،متوجه نساز و غم آنها را نور و براي مؤمنان،تواضع کن.و بگو:
منم ترسانندة آشکار کننده.هم چنان که نازل کردیم بر قسمت کنندگان.آنها که قرآن را قسمت قسمت کردند.
ص : 211
لغت:
جمع بسته شده است.تعضیه،یعنی تفریق.این کلمه « عضین » است که واو آن افتاده و به « عضوه » عضین:جمع عضه.اصل این کلمه
از اعضاء گرفته شده و بمعناي اجزاي متفرق و پراکنده است.رؤبه گوید:
اللّ بالمعضّی.
􀀀
لیس دین ه
یعنی:دین خدا را نباید قسمت قسمت کرد.
دیگري گوید:
تلک دیار تازم المآزما
و عضوات تقطع اللهازما
یعنی این است دیاري که راه را تنگ و خارهایی که استخوانهاي بیخ گوش را قطع می کند.
برخی گویند:اصل عضه،عضه است که هاء آن حذف شده.مثل:شفه و شاه که در اصل شفهه و شاهه بوده بدلیل اینکه جمع
است. « و شویهه « شفیه » و مصغر آنها « شفاه و شیاه » آنها
مقصود:
إِلاّ بِالْحَقِّ
􀀀
ما 􀀀 ا بَیْنَهُ 􀀀 اتِ وَ الْأَرْضَ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 ا خَلَقْنَا السَّ 􀀀 وَ م
:ما آسمانها و زمین را بیهوده نیافریده ایم،بلکه بمقتضاي حکمت،آفریده ایم.این حکمت،عبارت از این است که اهل آسمان
ها و زمین را بعبادت دعوت می کنیم و آنها را پاداش می دهیم.
السّ لَآتِیَهٌ
اعَهَ 􀀀 وَ إِنَّ
:بدون شک،قیامت فرا می رسد و آنها دچار عذاب می شوند.
است. « الا بالحق » بقولی یعنی همۀ خلایق مجازات می شوند.برخی گفته اند:این جمله،تفسیر
فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ
:اي محمد،از مجازات گناهکاران و مشرکان اعراض کن و آنها را ببخشاي.در بارة این آیه،اختلاف است.ابن عباس و مجاهد
و قتاده گویند:
با آیۀ جنگ،نسخ شده است.حسن گوید:منسوخ نیست.بلکه این آیه،مربوط است به امور خصوصی که میان ایشان و پیامبر
گرامی بوده و ارتباطی به جهاد ندارد.
ص : 212
خداوند به پیامبر خود امر می کند که در مورد عفو،آنها را مشمول عفو خود قرار دهد و موعظه کند.
قاضی گوید:عفو در همه جا پسندیده و نظیر حلم و تواضع است.با اینکه در مسألۀ جهاد به سختگیري سفارش شده است،مع
الوصف،ما را بعفو ملزم کرده اند.از علی(ع)حکایت شده است که:صفح،بخشایش بدون سرزنش است.برخی گفته اند:
بخشایشی است که توام با سختگیري و توبیخ نباشد.
الْخَلّا الْعَلِیمُ
􀀀
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ قُ
:پروردگار تو،آفریدگار مخلوقات و به تدبیر آنها داناست و از کارهاي شما آگاه است.ممکن است منظور این باشد که
خداوند خالق شماست و از آنچه بحال شما بهتر است،آگاهی دارد.او می داند که حالا عفو بهتر است.شما هم باید اهل عفو و
گذشت باشید تا وقتی که فرمان جهاد صادر شود.
اکنون در بارة نعمت هایی که به پیامبر گرامی اسلام،اختصاص دارد،می فرماید:
انِی 􀀀 اكَ سَبْعاً مِنَ الْمَث 􀀀 وَ لَقَدْ آتَیْن
سورة فاتحه الکتاب است.قول علی(ع)و ابن عباس و حسن و ابو « سبع المثانی » :در این باره قبلا گفتگو کرده و گفته ایم که
العالیه و سعید بن جبیر و ابراهیم و مجاهد و قتاده،همین است.از امام باقر(ع)و امام صادق(ع) نیز چنین روایت شده است.برخی
گفته اند:مقصود،هفت سورة طولانی قرآن کریم است.علت اینکه این سوره ها مثانی گفته شده،این است که اخبار و عبرت ها
در این سوره ها،دو بدو،آمده اند.این قول بنا بروایتی دیگر،از ابن عباس است.ابن- مسعود و ابن عمر و ضحاك نیز چنین گفته
اند.برخی گفته اند:مثانی همۀ قرآن است.
زمر 23 )این قول از ابو مالک و طاووس است.از ابن عباس و مجاهد نیز چنین ) « انِیَ 􀀀 شابِهاً مَث 􀀀 اباً مُتَ 􀀀 کِت » : چنان که می فرماید
روایت شده است.
را فاتحه الکتاب دانند،در بارة سبب نامگذاري آن اختلاف دارند.حسن گوید:علت این است که در هر نمازي « المثانی » آنان که
دو بار خوانده می شود.از امام صادق (ع)نیز چنین روایت شده است.
زجاج گوید:علت این است که در هر رکعتی باید همراه قسمتی از قرآن خوانده
ص : 213
برخی .« رحیم » دیگري « رحمان » شود.برخی گویند:بخاطر این است که در این سوره،دو بار،خداوند متعال،ثنا گفته می شود.یکی
گویند:علت این است که این سوره، میان خداوند و بنده،تقسیم شده است.چنان که مضمون خبري است.برخی گویند:
بواسطۀ این است که نیمی از آن ثنا و نیمی دیگر،دعاست.برخی گویند:علت این است که:این سوره،بخاطر شرافت و عظمتی
« ایاك ایاك »،« الرحمن الرحیم » که دارد،دو بار نازل شده است.برخی گویند:علت این است که:در این سوره،کلماتی مانند
دو بدو آمده اند.برخی گویند:علت،این است که این سوره،اهل فسق را از فسق،دور می سازد. « الصراط صراط » و
را براي تبعیض می دانند و آنان که مقصود سورة حمد می « من » را همۀ قرآن می دانند،حرف « المثانی » آنان که مقصود از
را براي تبیین دانسته اند. « من »، دانند
راجز گوید:
نشدتکم بمنزل القرآن
ام الکتاب السبع من مثانی
ثنتین من آي من القرآن
و السبع سبع الطول الدوانی
یعنی:سوگند می دهم شما را به نازل کنندة قرآن و بنازل کنندة ام الکتاب، یعنی سورة حمد که آیات آن دو بار نازل شده
است و بنازل کنندة هفت سوره اي که بهم نزدیک و طولانی هستند.
وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ
:و قرآن عظیم را بر تو نازل کردیم.علت اینکه:قرآن را بصفت عظمت یاد کرده،این است که همۀ امور دین را بنحو اختصار،با
بهترین نظم و تمامترین معنی،در بردارد.
اجاً مِنْهُمْ 􀀀 ا بِهِ أَزْو 􀀀 ا مَتَّعْن 􀀀 ی م 􀀀 لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِل 􀀀
است.یعنی:چشم به نعمتها و اولاد این کافران ندوز، زیرا اینها در معرض « امثال و اشباه » حال و به معناي « ازواج » :در اینجا کلمۀ
زوال و فنا هستند و سر انجام نیز کیفر و عقوبت،دامنگیر آنها می شود.
برخی گویند:یعنی به نعمتهایی که در دست آنهاست و مشابه یکدیگر هستند،
ص : 214
نگاه نکن،زیرا نعمتهایی که ما بتو و پیروانت بخشیده ایم،یعنی نبوت،قرآن، اسلام،فتوحات و...بیشتر و پر ارزش تر از نعمتهاي
آنهاست.
است.یعنی به نعمتهایی که به اصناف مشرکان داده ایم،نگاه نکن و آنها را پیش « اصناف » به معناي « ازواج » برخی گویند:کلمۀ
مفعول به است و مقصود،نهی پیامبر گرامی است از اینکه رغبتی بدنیا پیدا کند.پیامبر از « ازواج » خود بزرگ نشمار.بنا بر این
نگاه کردن به چیزهاي نیکوي دنیا خودداري می کرد.
لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ 􀀀 وَ
:و اگر کفار قریش،ایمان نمی آورند و دچار عذاب می شوند، تو غم آنها را نخور.این معنی از کلبی است.
حسن گوید:یعنی اگر آنها بر اثر کفر،گرفتار عذاب می شوند،غم آنها را نخور.
جبائی گوید:یعنی بخاطر نعمتهایی که به آنها داده و بتو نداده ایم،غمگین نباش.
احَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ 􀀀 وَ اخْفِضْ جَن
منشأ این « خافض الجناح »: :ابن عباس گوید:یعنی با مؤمنان نرمی و ملایمت کن عرب به کسی که با وقار و بردبار باشد،گوید
تعبیر این است که:مرغان هنگامی که جوجه ها را بطرف خود می آورند،نخست پر و بال را می گشایند،تا جوجه ها در زیر
آن آرام گیرند،سپس بالها را بزیر می آورند و این نشانۀ محبت است،بنا بر این مقصود این است که:پیامبر باید با مؤمنان
متواضع باشد، تا آنها از وي پیروي کنند.
وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ
:و بگو:من شما را بجاهاي ترسناك،آگاه می سازم،تا از آن بپرهیزید و آنچه مورد نیاز شماست و من با سمت رسالت،براي
بیان آن آمده ام،براي شما بیان خواهم کرد.
ا عَلَی الْمُقْتَسِمِینَ اَلَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ 􀀀 ما أَنْزَلْن 􀀀 کَ
:در این باره،دو قول آورده اند:
-1 قتاده گوید:یعنی قرآن را بر تو نازل کردیم،همانطوري که بر یهودیان و مسیحیان که قرآن را قسمت قسمت کرده،میان
اجزاي آن تفرقه افکندند و بعضی را قبول
ص : 215
و بعضی را رد کردند،نیز نازل کرده ایم.اینان در قرآن کریم،هر چه با کتاب خودشان موافق بود می پذیرفتند و هر چه مخالف
نامیده،این است که آنها کتابهاي آسمانی را قسمت قسمت « مقتسمین » بود،رد می کردند.ابن عباس گوید:علت اینکه آنان را
کرده،به قسمتی ایمان می آوردند و به قسمتی نه.
-2 یعنی:شما را از عذابی می ترسانم که بر آنهایی که راه هاي مکه را قسمت کردند تا از ایمان به پیامبر گرامی مانع
شوند،نازل کردم.
مقاتل گوید:آنها شانزده نفر بودند که ولید بن مغیره،آنها را در موسم حج، مأموریت داده بود تا سر راه مسافران مکه بایستند و
به آنها بگویند که تحت تأثیر جاذبۀ معنوي محمد(ص)قرار نگیرند و فریب او را نخورند!خداوند بر آنها عذاب نازل کرد و به
خواري و سختی جان سپردند.این گروه،قرآن را به اجزایی تقسیم کردند:
و قسمتی را افترا نامیدند. « اساطیر اولین » قسمتی را سحر،قسمتی را
نظم آیات:
وجه اتصال آیۀ اول،به سابق این است که:چون امتها بمخالفت حق برخاستند، هلاك شدند،زیرا خداوند آسمانها و زمین را به
حق آفریده و قیامت،براي کیفر بد کاران،در پیش و بازگشت همۀ مخلوقات به خداوند دانایی است که مدبر آنهاست.
متصل است،زیرا خداوند نخست دستور به عفو می دهد،سپس « فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ » به « انِی 􀀀 اكَ سَبْعاً مِنَ الْمَث 􀀀 وَ لَقَدْ آتَیْن » آیۀ
به بیان نعمتهایی که مخصوص پیامبر گرامی اسلام است،می پردازد.
یعنی همانطوري که براي آنها کتابهایی فرستادیم،براي تو «... اكَ سَبْعاً 􀀀 لَقَدْ آتَیْن » بنا بر قول اول،متصل است به « ا􀀀 ما أَنْزَلْن 􀀀 کَ» آیۀ
متصل است. « أَنَا النَّذِیرُ » نیز قرآن فرستادیم و بنا بر قول دوم به
ص : 216
[ [سوره الحجر ( 15 ): آیات 92 تا 99
اشاره
اكَ اَلْمُسْتَهْزِئِینَ 􀀀 إِنّ کَفَیْن
􀀀
ما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْمُشْرِکِینَ ( 94 ) ا 􀀀 کانُوا یَعْمَلُونَ ( 93 ) فَاصْدَعْ بِ 􀀀 عَمّ
ا􀀀 أَج ( 92 ) فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ مَْعِینَ
ما یَقُولُونَ ( 97 ) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ 􀀀 هاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ( 96 ) وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِ یقُ صَدْرُكَ بِ 􀀀 اَللّ إِل
􀀀
95 ) اَلَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ هِ )
( حَتّ یَأْتِیَکَ اَلْیَقِینُ ( 99
ی􀀀 ر اَلسّ ( 98 ) وَ اُعْبُدْ بََّکَ
اجِدِینَ 􀀀 وَ کُنْ مِنَ
ترجمه:
سوگند به پروردگارت،ما همۀ آنها را از کردارشان سؤال می کنیم.پس امر خدا را آشکار کن و از مشرکین روي گردان
باش.ما شر استهزا کنندگان را کوتاه خواهیم کرد.آنها با خداوند یکتا،خدایان دیگري قرار می دهند و بزودي می دانند.ما می
دانیم که از گفتار آنها تو دلتنگ می شوي.پس با ستایش پروردگارت خدا را تسبیح کن و از سجده کنندگان باش.و خدا را
پرستش کن تا مرگت فرا رسد.
لغت:
یعنی:آشکارا بحق سخن گفت.ابو أذیب گوید: « صدع بالحق ». صدع:فرق،فصل
و کأنهن ربابه و کأنه
یسر یفیض علی القداح و یصدع
ص : 217
او در وصف کره خرها و مادرشان گوید:آنها مثل جعبۀ تیر و مادرشان مثل کسی است که با تیرها بازي و آنها را آشکار می
یعنی صبح،شاعر گوید: « صدیع » کند.کلمه
یعنی:سفیدي پیشانی آن شیر،به روشنی صبح می ماند. « کأن بیاض غرته الصدیع »
اعراب:
ما تُؤْمَرُ 􀀀 فَاصْدَعْ بِ
است و به عاید،نیازي « فاصدع بالامر »: مصدریه باشد،به تقدیر « ما » موصوله باشد،عاید آن محذوف است. اگر « ما » :اگر
نیست.یونس نحوي از رؤبه،نقل کرده است که:فصیح ترین تعبیرات قرآنی همین است.
مقصود:
بدنبال بیان کفر ایشان نسبت به قرآن و تفرقۀ آن،می فرماید:آنها کیفر این کردار زشت را خواهند دید و مؤاخذه خواهند شد.
فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ
:اي محمد،سوگند به پروردگارت،ما از آنان سؤال خواهیم کرد و منظورمان از این سؤال،توبیخ و سرکوفت آنهاست.یعنی به
آنها گوییم:چرا معصیت کردید؟حجت شما چه بود؟بدین ترتیب رسوا و مفتضح خواهند شد.در این آیه،خداوند سوگند به
خودش را یاد کرد و خود را بعنوان پروردگار محمد، معرفی نمود،تا عظمت مقام وي را بر مردم ثابت کند.
کانُوا یَعْمَلُونَ 􀀀 عَمّ
ا􀀀
:سفیان بن عیینه گوید:یعنی از کردارشان سؤال می کنیم.
و ایمان به پیامبران سؤال می کنیم.ابو العالیه گوید: « اللّ
􀀀
لا اله الا ه » کلبی گوید:یعنی از
ما تُؤْمَرُ :ابن عباس و ابن جریح و مجاهد و ابن 􀀀 یعنی از آنها می پرسیم که چه پرستیدند و چه جواب پیامبران دادند؟ فَاصْدَعْ بِ
زید گویند:یعنی بدون ترس و بیم،امر خدا را آشکار کن.جبائی و اخفش گویند:یعنی میان حق و باطل جدایی افکن.زجاج
گوید:یعنی هر چه به آن امر شده اي،ظاهر گردان.وي گوید:
جدا کردن قسمتهاي شیء از قسمتهاي دیگر آن است. « صدع »
وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ
:و پیش از اینکه مأموریت جنگی پیدا کنی،با مشرکین خصومت نکن.ابو مسلم گوید:یعنی از آنها نترس و به آنها توجهی
نکن.
ص : 218
جبائی گوید:یعنی هر گاه ترا اذیت کنند،از آنها اعراض کن و در صدد پاسخ بر نیا.
اكَ الْمُسْتَهْزِئِینَ 􀀀 إِنّ کَفَیْن
􀀀
ا
:ما شر آنها که ترا استهزا می کنند،از سر تو کوتاه و آنها را هلاك می کنیم.
ابن عباس و سعید بن جبیر گویند:پنج تن از قریش بودند که پیامبر را استهزا می کردند و خداوند آنها را هلاك کرد:
عاص بن وائل،ولید بن مغیره،ابو زمعه،اسود بن یغوث و حرث بن قیس.
برخی گویند:آنها شش نفر بودند و ششمی آنها حارث بن طلاطله-که نام مادرش عیطله است-بود.
گویند:جبرئیل بر پیامبر نازل شد،در حالی که آنان مشغول طواف خانۀ کعبه بودند و پیامبر در کنار کعبه ایستاده بود،ولید بن
مغیره از کنارش گذشت و جبرئیل به ساقش اشاره کرد.هنگامی که از کنار آهنگري می گذشت و لباسهایش را بر زمین می
کشید،میخی به لباسش آویخت و او از فرط خودخواهی براي کندن میخ،خم نشد، بلکه با پایش می خواست آن را
بیندازد،ولی میخ به ساقش نشست و سوراخ کرد،بر اثر این زخم،هم چنان بیمار بود تا در گذشت.هنگامی که عاص بن وائل
از کنار پیامبر گرامی عبور می کرد،جبرئیل به پایش اشاره کرد.طولی نکشید که خاري به پایش خلید و بر اثر آن در
گذشت.چون ابو زمعه(اسود بن مطلب بن عبد مناف)از آنجا گذشت، جبرئیل به چشمش اشاره کرد و کور شد و برخی
گویند:برگ سبزي بجانب او پرتاب کرد و کور شد.او همواره سر خود را بدیوار می کوبید،تا هلاك شد.هنگامی که اسود از
آنجا می گذشت،جبرئیل به شکمش اشاره کرد و دچار بیماري استسقا شد و در گذشت.
برخی گویند:بر اثر مسمومیت،چنان رنگش سیاه شده بود که وقتی بخانه آمد،او را نشناختند.طولی نکشید که در گذشت،در
حالی که می گفت:خداي محمد مرا کشت.
چون حارث بن طلاطله،آمد،به سرش اشاره کرد.در نتیجه،از بینیش چرك می آمد تا جان سپرد.برخی گفته اند:حرث بن قیس
ماهی شور خورد و دچار عطش شد.او چندان آب خورد تا شکمش پاره شد و در گذشت.
ص : 219
اکنون خداوند آنان را به شرك،توصیف کرده،می فرماید:
هاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ 􀀀 اللّ إِل
􀀀
اَلَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ هِ
:آنها با خداوند یکتا خدایان دیگري پرستیدند و بزودي خواهند دانست.بدین ترتیب،آنها را تهدید به عذاب می کند.
ما یَقُولُونَ 􀀀 وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُكَ بِ
:اي محمد،ما می دانیم که از تکذیب و استهزاي آنان،تو دلتنگ می شوي.این جمله،بمنظور تسلیت و دلخوش کردن پیامبر
است.
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ
اللّ و بحمده.
􀀀
:بگو:سبحان ه
السّ
اجِدِینَ 􀀀 وَ کُنْ مِنَ
:ضحاك و ابن عباس گویند:یعنی از نمازگزاران باش.
ابن عباس گوید:هر گاه پیامبر،دچار اندوه می شد،به نماز می پرداخت.
برخی گویند:یعنی خدا را بخاطر نعمتهایش حمد کن و از کسانی باش که خدا را سجده کنند و عبادت خود را براي او انجام
دهند.
حَتّ یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ
ی􀀀 ر وَ اعْبُدْ بََّکَ
:ابن عباس و حسن و مجاهد گویند:یعنی خدا را پرستش کن تا مرگت فرا رسد.قتاده گوید:یعنی خدا را عبادت کن تا هنگام
مرگ نسبت به امور نیک و بد،یقین پیدا کنی.علت اینکه:مرگ را یقین نامیده، این است که:امري یقینی و قطعی است.
احتمال می رود که منظور این باشد که:خدا را پرستش کن تا وقتی که نسبت بمرگ یقین پیدا کنی و مطمئن شوي که هنگام
خروج از دنیا فرارسیده است،چه در این وقت دیگر تکلیفی نیست.
زجاج گوید:یعنی همواره خدا را عبادت کن.اگر فقط می گفت:خدا را عبادت کن و آن را مقید به این وقت نمی
ساخت،کافی بود که انسان یک بار خدا را عبادت کند و مطیع شناخته شود،لکن با این تعبیر،انسان را ملزم می کند که تا زنده
است،خدا را عبادت کند.
ص : 220
سورة