گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
مقدمّة





اشاره

مورّخین معتبر و مصنّفین محترم مائه سیزدهم هجری در اصل اصیل «1» و نسب باتبجیل ایل جلیل قاجار، و امرای این سلسله باشوكت و اقتدار، هریك بقدر مساعدت كتب و اسباب، و جمع‌آوری دفاتر و اسناد، و بذل جهد و اجتهاد، استقصائی نموده‌اند و شرحی نوشته. بنابراین پسندیده و بهتر آنست كه ما اوّلا بعضی مسطورات ایشان را عینا، و برخی را بطور خلاصه و تنقیح عبارت ذكر و ایراد كنیم، بعد از آن خود به راه تحقیق و تدقیق پوئیم، و آنچه را صواب و موشّح به تصدیق اولی الالباب است و مطابق با واقع دانسته و سنجیده‌ایم به زبان قلم آورده و گوئیم. پس شروح مزبوره از قرار ذیل است:
در كتاب ملوك الكلام كه مرحوم آقای میرزا تقی علی‌آبادی از رجال معظّم از قول خاقان خلدآشیان مغفور فتحعلی شاه طاب‌ثراه نوشته چنین مسطور است:
______________________________
(1). در روضة الصفای ناصری «اصل اثیل» آمده است كه صنیع الدوله یا همكاران او شاید به قصد تصحیح آن را «اصیل» كرده‌اند. در حالیكه در بیان مجد و شرف و استواری و استحكام یك خاندان «اثیل» مناسب‌تر و رساتر است. «الآثال بالفتح: المجد و بالضمّ: اسم جبل. تقول «له اثال كانّه اثال» ای مجد كانّه جبل. «مجد مؤثّل و اثیل» ای اصیل (اقرب الموارد) كلمه أثل یكبار در قرآن سوره 34 (سوره سباء) آیه 16 به كار رفته است، مفسّرین آن را گز، شورگز، و درخت بزرگ از گز، معنی كرده‌اند و چون چوب گز استحكام زیادی دارد شاید مجازا كلمه «اثیل» به معنای محكم و استوار و پایدار آمده است. بهرحال تبدیل «اثیل» به «اصیل» یا سهو است یا تصحیح نادرست.
ص: 1322
نخست گوهر پاكم پیش از آلایش آب و خاك، از صلب پاك ترك بن یافث بن نوح تا زمانی كه مقتضی ظهور گشت شانا بشان و حالا بحال تكمیل ترتیب پذیرفت. تفصیل این اجمال آنكه ایل جلیل قاجار از اروغ میمون آق‌قوینلوی تركمانیه، و آن قبیله نبیله از اولاد ترك بن یافث بن نوح كه به یافث اغلان مذكور، و به كثرت اولاد و احفاد مشهور قبایل و عشایر نتیجه یك نسل، و فرع یك اصل از او «1» منشعب گشته، پس از تسخیر ممالك شرق و شمال، در تركستان و چین و صقلاب و ختا و ختن جای‌گیر شدند. دو طایفه از آن ملقّب به آق‌قوینلو و قراقوینلو، اكثری از بلاد روم و شامات و دیار بكر را به حیطه تصرّف درآورده به عزیمت ایران مصمّم، و در اندك زمان ایران را مسخّر و آن را به سه قسمت كردند، كه متون تواریخ و بطون اخبار از آثار و كردار سلاطین بااقتدار آن دو طایفه حاكی و حاوی است. جمعی در گنجه و تبریز و ایروان ساكن، و رأیت سلطنت در ممالك آذربایجان و كرج و عراق و فارس افراختند. آبای كرام و اجداد باعدل و داد ما در استرآباد و گرگان بعد از استیلا بر تركمانان دشت قبچاق تمكّن و بهره‌ای در مرو شاهیجان توطّن جسته بر اكثر بلاد خراسان حكمران و فرمان‌روا شدند. شاهقلی خان پدر پنجم ما كه سرخیل آن انجم بود پس از انقضای مدّت حكمرانی ازین جهان فانی درگذشت و زمام اختیار آن حدود به فرزند ارشد خود فتحعلی خان بازگذاشت، او امیری بود پادشاه‌نشان، به معاضدت شمشیر و مساعدت تدبیرش دولت علیّه صفویّه را استقامت و استحكام تمام حاصل بود. پس از شهادت او مظهر جلال خداوند قهّار نادرشاه افشار چندی به هتك و فتك و حرق و خرق، ممالك ایران و تركستان و هندوستان را برآشوفته ایران را ویران گذاشته درگذشت. برحسب قاعده روزگار كه (بنوبت‌اند ملوك اندرین سپنج سرای) نوبت سلطنت موروث به محمد حسن خان فرزند رشید خان سعید رسید. و او پادشاهی مؤدّب نفس، مجرّب عقل بود. خصایل ملكی با كمال انسانی جمع داشت. به طیب خلق، و زیب خلق، و عقل كافی، و عدل وافی، در اندك مدّت
______________________________
(1). در متن: ازر.
ص: 1323
ممالك عراق و فارس و آذربایجان چون قلوب جمهور ناس مسخّر و مغلوب ساخت.
پس از انصراف مهلت، و انصرام مدّت، بر عادت زمانه ناپایدار زمانش بسر آمد، و زمانه پدر به ضمان پسر آمد. و از آن پادشاه هفت پسر خلف ماند. هریك در اقتحام و اصطلام، مقاتل لشكری و مقابل كشوری. پدر نامدارم حسینقلی خان ملقّب به جهانسوز شاه، و عمّ تاجدارم محمّد شاه، كه در روضه رضوان قرار، و دم بدم رحمت یزدان بر روح پاكشان نثار باد، اختر یك برج و گوهر یك درج، در عرصه ممالك شایان تخت و تاج، و از سلاطین زمان ستاننده رخت و باج. مانند یوسف و ابن یامین از یعقوبیان محسود برادران گشتند. بر این اختلاف چندی امور سلطنت و استیلای بر ممالك مهمل، و كار دولت و ملكت مختل ماند. اختر ایرانیان تیره و دشمنان چیره. زناد ظلم و عناد زندواری، و چهره عدل و انصاف در پرده متواری ماند. عمّ تاجدارم در شهر شیراز چون بیژن اسیر چاه، و پدر شمشیرگذارم تا از چاه به جاهش نشاند، مغفر سر بر تاج زر، كمان و كمند بر حمایل گهر، نطاق شمشیر بر كیانی كمر، نمد زین بر خسروانی بستر برگزیده، دستان‌وار، داستانهای مردی و مردانگی در روزگار به یادگار گذاشت.
به روز و شب پی رزمش نه روز بود و نه شب‌ز ماه و خور پی بزمش نه خواب بود و نه خور
به چابكی و دلیری چنو سوار ندیداگرچه پور پشنگ و اگرچه رستم زر
همیشه تیرش پیش از خیال در دل خصم‌به فرق تیغش پیش از نهادن مغفر عاقبت به همان اختلاف به شهادت سعادت یافت. پس از تبدیل چندی از لیل و نهار، و تحویل این دو شتابنده بی‌مدار، (اقبال را به وعده وفا كرد روزگار) كریمخان زند كه باعث آن كار ناپسند بود از ادمان شراب، و ایمان خراب، چون نقش بر آب، و موج سراب، از هستی ناچیز ماند. از تخت به تخته رفت، و از گاه به خاك سیاه خفت.
از محاق قضا برون شد ماه‌وز عری خطر برون شد شاه
ص: 1324
عمّ نامدارم از شهربند شیراز چون شاهباز به جانب آشیان به پرواز آمد، دواسبه راه مازندران گرفت. انتهی.
مرحوم میرزا ابو القاسم قایم مقام از وزراء و اركان دولت خاقان علیّین مكان فتحعلی شاه طاب‌ثراه، در كتاب شمایل خاقان گوید: ایل جلیل قاجار را نسب به ترك بن یافث و اغوزخان می‌رسد، و شرح مبسوطی در این باب می‌نگارد كه خلاصه آن از قرار ذیل است:
واقدی گوید: ترك بن یافث با كیومرث بن جهان ایران معاصر بوده و هر دو در یك عصر واضع رسم سلطنت شده‌اند، بعد از آن بعضی از اولاد سام و حام در ممالك یمن و هند و حبشه و شام دارای داعیه اقتدار و احتشام گردیدند. بنابر مسطورات تواریخ، ترك بن یافث اوّل خانان ملك مشرق است و از نسل او چهار فرزند بوجود آمد بزرگتر از همه فودك بود كه در كودكی در ساحل رود سنلوك صید ماهی نمود لقمه‌ای چند تناول فرمود. اتّفاقا پاره‌ای گوشت بریان از دست او در قطعه زمینی شور افتاد چون آنرا برگرفت آلوده به نمك شده بود. ذائقه او را از طعم نمك خوش آمد وقت شام صورت حال را به عرض پدر رسانید و خاص و عام را بعد از آن میل تمام به استعمال نمك حاصل شد و معدن نمك از تركان پدید آمد. بالجمله رأیت اقتدار ترك در تمامی ملك پدر و املاك برادران چنان افراخته گشت كه با آنكه ایشان مانند غز و خلّخ و چین و سقلاب را مالك بودند و حدود و سنورشان با یورت مخصوص ترك آشكار و معلوم، باز اكنون در تمام ربع مسكون جملگی را در حكم یك ملك دانند و بنام ترك خوانند و او مهتر فرزندان خویش را برای ولایت عهد بهتر دید لاجرم مقالید ملك را به او عطا كرده ایلیسنجه خان لقب داد تا كارهای خطیر كند و برجمله امیر باشد و خود شهریاری قادر قاهر بود كه بر عموم ایلات و احشام و اقارب و بنی اعمام از فرط كیاست برتری و ریاست یافت و به نفس خویش در محلّ موسوم به یورسوق و قارقوم و جیال اورتاق و كورتاق ییلاق و قشلاق می‌كرد، و آن دو كوهی است شامخ و عظیم كه از متنزّهات عالم است. خواجه ادیب فضل اللّه طبیب نام آن شهریار را در جامع رشیدی ابولجه خان ضبط كرده است، و بعضی این لقب را مخصوص ترك بن یافث دانسته قومی دیگر
ص: 1325
برآنند كه این خود بی‌واسطه فرزند نوح نبی است. و علی ایّ حال اختلافی در این نیست كه حضرتش واسطه طلوع انوار حسن از ناصیه جمال دیب باقوی خان بوده، و این اسم علم مركّب منقول است، چه در اصطلاح اتراك دیب مقام و جاه و تخت باشد، و باقوی خدیو پیروزبخت، و در انتقال جمال حسن از مظهر وجود او به پیكر شهود قراخان اختلاف روایاتست. بنابر مسطورات تاریخ رشیدی قراخان بی‌واسطه غیر از صلب دیب باقوی خان بوجود آمده، لیكن در تواریخ مشهور چنین مسطور است كه بعد از دیب باقوی فرزند مهین او گیوك مهتر تركان بود و ولایت عهد ملك را به فرزند خود الهجه خان «1» تفویض نمود مغول و تاتار ازو بوجود آمدند و هر دو را وارث تخت و دیهیم كرد، و ممالك خویش بدیشان تقسیم نمود، از صلب مغول نیز چهار فرزند ذكور موجود گردید، و هر چهار كافر و نابكار بودند. از جمله قراخان بود كه در عهد او احدی را مجال اقرار توحید و خیال تقدیس و تمجید ممكن نمی‌شد. و از قراخان اغوزخان بوجود آمد، و تركان را در ولادت او اعتقادی چند است كه اسناد آن جز به انبیا و اولیا شایان نیست. از جمله گویند پس از تولّد تا سه روز كام و دهان به شیر مادر نیالود و هر شب در عالم خواب به مادر خطاب می‌كرد كه شیر تو وقتی خواهم خورد كه مؤمن و حق‌شناس باشی. و بعد از آنكه مادر او داخل دین حنیف گردید اغوز لب به پستان او گذاشت و شیر نوشید. و آن دین‌داری پنهان بود تا عمر كودك به یكسال رسید، قراخان به رسم تركان جشن تشخیص اسم پسر آراست، جمیع حضّار از آن برز و یال در آن سنّ و سال تعجّب كردند، و در تعیین اسم پسر مشورت می‌كردند كه طفل رضیع خود به زبان فصیح گفت اسم من اغوز است. خلاصه اغوز روز بروز در چشم پدر گرامی‌تر می‌شد تا به سنّ بلوغ رسید، به حكم پدر دختر عمّ خویش گورخان را در حباله نكاح درآورد و عرض ایمان به او كرد، او را نهایت منكر دید، برای اینكه عمّ و پدر و قوم و حشر ازین راز باخبر نشوند ترك او و قطع گفتگو كرده دختر عمّ دیگر را كه اوزخان نام داشت بخواست، او را نیز به همان عقیده دیده چشم از وصال او پوشید، و به عقیده اتراك
______________________________
(1). منشآت قائم مقام، چاپ 1280 ه. ق، ص 424، النجه خان.
ص: 1326
لفظ اللّه را بی‌خواندن درس و لغت عرب اغوز ورد زبان كرده و شنوندگان معنی آنرا نمی‌دانستند. خلاصه چون اغوز مؤمن بود و قوم را مشرك می‌دید غالبا از خدمت پدر مفارق بود و با اقوام موافق نمی‌شد. وقتی از شكار به شهر بازمی‌گشت از حوالی سرای عمّ خود گذشته اتّفاقا به جوقی از جواری برخورد كه بر لب جوئی جامه می‌شستند و دختر عمّ او یوزخان بر لب جوی ایستاده مشاهده جمال او اغوز را مفتون ساخت، بی‌اختیار از اسب فرود آمد و با آن محبوب در گوشه‌ای ابواب گفتگو باز كرد و گفت: از ماجرای من و دختران عمّ باخبری و می‌دانی كه اكنون جمال تو را عاشقم ولی آنگاه تو را دوست خواهم داشت كه دوست خدا شوی، دختر نیز چون دل به اغوز داده بود زبان به اقرار گشود، اغوز او را به زنی بگرفت، و زنان پیشین حسد برده وقتی كه قراخان جشنی عظیم داشت او را از ابای اغوز از دین آبا خبر دادند، آتش خشم قراخان مشتعل شده فورا عازم قتل پسر گشته، چون موكب اغوز در صحرا بود با گروهی از تركان بی‌باك از شهر بیرون شد، خاتون اغوز نیز پیكی را به جانب او روان كرده ماجری را اعلام نمود، اغوز چون راه گریز ندید دست ستیز گشوده آن روز تا شام با پدر نبرد كرد و در اثنا تیری بر مقتل قراخان رسید و در حال درگذشت. بعدها فوجی از خیل مغول به جیش اغوز پیوسته مدّت هفتاد و پنجسال با اعمام و بنی اعمام و سایر طوایف و اقوام جنگ می‌كرد تا بر ایشان غالب آمد و تاتار و مغول چاكری او را قبول كردند از شهر اینانج و بحر خلوك «1» تا حدّ خوارزم و رود جیحون در قبضه تصرّف او آمد. و عقیده تركان اینست كه از آب جیحون نیز گذشته اكثر ربع مسكون را به ضرب شمشیر عرصه تسخیر ساخت، و در مرز توران و ایران و خطّه هند و سند و روم و فرنگ هیچ‌جا مقام نكرده به طرف مسقط الرأس نهضت نموده حدود اورتاق و كرتاق را كه یورت آبا و اجداد او بود مقرّ خلافت «2» نمود، و به احضار رؤس الوس، و معارف طوایف فرمان داد تا خلقی كثیر از ترك و تاجیك جمع شده و به اتفاق آغا و اینی بر
______________________________
(1). منشآت، ص 429- بحر سنلوك.
(2). منشآت، ص 430- مقر جلالت.
ص: 1327
تخت خانی نشست، و جشنی عظیم بگرفتند و هركس از اقارب و خویشان كه در روز رزم قراخان «3» به موكب او پیوسته بود ایغوز لقب داد. اقوام قنقلی و قارلوق و قپچاق و آقاجری «4» از نسل ایشانند.
بالجمله در تواریخ مغول مسطور است كه اغوز خان را شش پسر بود و از هر پسر چهار فرزند بوجود آمد كه از نسل هریك در قلیل زمانی جمعی كثیر پدید گشته خیل ایشان از نام پدر نشان یافت كه اكنون به همان اسم معروف و مشهوراند، گویند روزی پسران اغوز عزم شكار كرده كمانی زرّین با سه چوبه تیر در شكارگاه یافتند و نزد پدر بردند، اغوز خان كمان را سه پاره كرده به پسرهای بزرگ داد و سهام ثلاثه نیز حصّه پسران كوچك شد، پس پسران بزرگ را پوزوق لقب داد و پسرهای كوچك را اوچوق خواند، و لشكر دست راست را به مهتران سپرده و دست چپ را به كهتران، و فرمود كه چون تیر در حكم سفیر است و كمان به منزله امیر، تخت پادشاهی از پوزوق خواهد بود و بر وفق این وصیّت بعد از وفات او گون خان كه مهتر پوزوق بود بر تخت پادشاهی نشست و هفتاد سال سلطنت كرد، و اوریابیگی نام را از قبیله جورجه منصب وزارت داد، و [او] خواجه‌ای عاقل و هوشیار بود، در بدایت جلوس گون خان عرضه داشت كه اغوز پادشاهی بزرگ بود و ممالك مسخّر نمود خزاین و اموال گذاشت دریغ است كه آن مال بیقیاس پامال روزگار گردد، و آن نام نیك به زشتی گویا شود، صواب آنست كه این بیست و چهار پسر را خیل و حشر و مال و دواب و یورت و مقام مفروز باشد، و هریك را تمغائی علیحده و انقونی جداگانه مخصوص گردد تا هیچوقت به خیال خلافت نیفتند. گون خان این رای را پسندیده قسمت هریك از احفاد اغوز را معلوم و مفروز كرد و مهر و نشان ایشان را كه تمغا و انقون گویند معیّن فرمود، و چون وقت انتقال رسید برادر خود آی خان را قایم مقام نمود، و زان پس بر تخت نشسته فرزند خویش منگلی خان را ولیعهد ساخت، چون او درگذشت
______________________________
(3). متن- روم فراخان- به استناد منشآت، ص 430 تصحیح شد ..
(4). منشآت، ص 430- اقوام قنقلی و قلج و قارلوق و قبچاق و آقاجری.
ص: 1328
تخت پادشاهی از نسل پوزوق به قوم اوچوق رسید و تنگیز خان كه فرزند ششم اغوز بود وارث ملك پدر گشته یكصد و ده سال بر تخت خسروی بود بعد از آن عابد و منزوی شد و اكبر اولاد خود را قایم مقام كرده ایلخان لقب داد و چون نام و نشان اولاد اغوز و طوایف ایغوز بر وجه تفصیل در تواریخ مشهور نیست و هرجا كه هست به تدریج ایّام تصحیف شده لازم آمد كه در این محل مذكور و درج شود.

ذكر فرزندان اغوز خان‌

فرزندان اغوز خان بیست و چهار نفراند و اقوام پوزوق سه طایفه و طایفه گون خان چهار شعبه. پس شعبه اوّل از طایفه گون خان، «5» قای است كه فرزند مهین گون خان بود و از بس در فیصل امور سختی می‌نمود او را قای گفتند كه در اصل لغت به معنی سختی و شدّتست و اكنون بالمجاز كمرهای كوه و سنگهای سخت را بدان نامند. یورت او و اولاد او تا عهد ایلخان در دیار هیطل و كنار سیحون بوده، و پس از تسلّط تور از یورت و وطن دور مانده‌اند، و در عهد محمود با آل سلجوق متّفق گشته و از آب جیحون گذشته در حدود شبرغان «6» و مرغاب مقام كردند اكنون نیز ساكن حدود دشت و داخل طوایف تركمان و در خیل جان‌نثاران دولت ابدنشان می‌باشند.
شعبه دویّم بای‌آت كه فرزند دویّم گون‌خانست اتابیگی او به اوریابیگی مفوّض بوده، و در دار وزارت نشو و نما نموده به سعی وزیر، مهتر برادران و سرور بهادران گردید، و بر ساحل قراموران یورت گرفت كه با موطن اصلی وزیر قرب جوار داشت، و چون در وفور نعمت و علوّ همّت بر همگنان تقدّم یافت و نام نیكو به فضل و جودت برآورد او را بای‌آت گفتند كه آت به معنی اسم است و اكنون آد گویند و بای به معنی بزرگی و شكوه و مال و نعمت انبوه است، و معلوم نیست كه
______________________________
(5). در حاشیه ص 436 منشآت آمده: گون به كاف فارسی به تركی آفتاب را گویند.
(6). در منشآت ص 437 سپرغان. امّا در حاشیه آمده است: «اظّنّ و الصحیح شبرغان لعلّه سپرخان».
در مخزن الانشاء نیز «سپرغان» ضبط شده است. در جامع التواریخ مرجع مؤلف «شبورغان» و «شفورغان» آمده است (جلد سوّم، چاپ فرهنگستان علوم اتحاد جماهیر شوروی).
ص: 1329
احفاد او در چه عهد به ایران آمده‌اند؛ چه تا عهد تیمور به هیچوجه نام و نشانی از طوایف و امرای ایشان مرئی و مشهود نگردیده. همین‌قدر مسموع و مشهور است كه طایفه‌ای از این قوم برحسب حكم تیمور به غز و شامات مأمور گشته چندی در آنجا بودند، و چون باز معاودت نمودند در حدود دشت و گرگان نشسته به ایل جلیل قاجار پیوستند كه اكنون به شام‌بیاتی موسوم‌اند و در جمع طوایف قاجار محسوب.
و لیكن از عهد دولت صفویّه تا زمان این دولت علیّه سران سپاه و یلان كارآگاه از این قوم در ركاب پادشاهان بوده و در سفر و حضر خدمتهای نیكو نموده‌اند. این زمان چندین امیر بزرگ از بیات مطلق، و بیات شام، در معسكر شاهنشاه اسلام موجود است، یكی از آنجمله امیر كبیر محمّد علیخان كه در حدّ عراق عرب سالار سپاه است و برادرش اسمعیل خان عاكف حریم درگاه- دیگر امیر دلیر پیر قلیخان كه اكنون در جرگ پیران است و با چنگ شیران، و فرزند ارجمندش محمّد باقر خان كه در حضرت نیابت سلطنت و ولیعهد دولت چاكر جان‌نثار است و فوج «1» نظام را سالاربار- و این چهار از قوم بیات شام‌اند و در سلك خوانین و امرای قاجار- و از قوم بیات مطلق نیز در ممالك عراق و فارس و آذربایجان و خراسان امرا و خوانین نامدار و متجنّده «2» بیشمار موكب اقدس را در ظلّ رایات، و حضرت اعلی را مشغول خدمات‌اند- اقدم ایشان امیر عظیم الشأن ابراهیم خان كه در عهد پیش عمر خویش در بندگی خاقان مغفور (آقا محمّد شاه) و چاكری دارای منصور صرف كرده و اكنون باقی عمر را به خدمت درگاه ولیعهدی وقف، و برادرش اسمعیل خان كه امیر هزاره الوار است و دلیر معارك پیكار- و دیگر مقرّب الحضرة علیخان كه چندی ثغر اردبیل را مانند زنده‌پیل حراست می‌كرد و بر اجناد «2» آن ثغور و ایلات آن حدود ریاست یافت، و برادرش رحمن خان كه چاكر خاص شهریار است و صاحب عزّ و اعتبار- دیگر از این طایفه بزرگان بسیار در سلك خدّام دربار سپهر غلام است كه ذكر ایشان موجب اطناب خواهد بود. و تخصیص
______________________________
(1). منشآت، ص 438، افواج.
(2). متن: برآخیار، به استناد منشآت ص 438 تصحیح شد.
ص: 1330
این چند نفر از آنست كه ذكر ایشان در وقایع دولت روزافزون كه من‌بعد به توفیق خدای بیچون در ذیل این كتاب مسطور خواهد گشت بیشتر ایراد خواهد شد، و بهتر آن بود كه نام و نسب ایشان پیشتر معلوم، و به اجمال مرقوم گردد.
شعبه سیّم انغزاولی «3»- نام این شعبه در هیچ تاریخ نیست مگر جامع التواریخ، و او را فرزند سیّم گون خان نوشته‌اند و یورت او در سرحدّات ممالك شرق بوده و در سلطنت اروغ چنگیز و سایر سلاطین اتراك امیری معتبر و بزرگی نامور از این قوم در وجود نیامده، اكنون نیز نشانی درست از ایشان در ایلات ممالك محروسه نیست و اگر هست خامل و مطموس است.
شعبه چهارم قرااولی «4» كه پسر چهارم گون‌خانست، یورت او در حدود كوكانا بود كه آنسوی شهر اینانج و چندین مرحله از قراقرم بالاتر است، هوایش به شدّت سرد، و جبالش به غایت سخت، خلق آن موضع در عهد قدیم ایلات دشتی بوده‌اند و در خیمه سیاه می‌نشسته، این پسر را قرااولی نام كردند یعنی صاحب خیمه سیاه. و چون در موكب هلاكو لشكری تمام مأمور شد كه بر تمامی طوایف و اقوام حوالت رفت، فوجی از این قوم نیز به این ولایت رسیده در كوهسار جقتو كه اكنون داخل محال ساوجبلاغ است مسكن گرفتند، و چون ازدحامی چندان در احشام آنها نبود رفته رفته به طوایف افشار پیوستند كه بالفعل جزو طایفه افشاراند. و فوجی از مردان كار در سواران نظام و سربازان خون‌آشام دارند. در عشایر تركمان نیز ازین شعبه چندی هست كه در خیل سایر شعب داخل گشته، و ذكرشان خامل مانده، بالجمله از این قوم شخص معروفی كه نامش قابل ذكر و حالش درخور شرح باشد مسموع نگردیده. بلی هرچه هستند و هرجا نشستند در جرگ رعیّت و ایل و خدّام این حضرت جلیل می‌باشند. فرزندان آی خان كه دویّم پسر اغوزخانست چهار نفراند:
______________________________
(3). در منشآت: ایغراولی، امّا در مخزن الانشاء مطابق با متن و بدون اعراب آمده.
(4). با استناد به منشآت اعراب‌گذاری شد. در آن‌جا می‌نویسد: «این پسر را قرااولی نام كردند یعنی صاحب خیمه سیاه».
ص: 1331
اوّل- یارز كه نامش مشتق از یارشماق و به معنی برازندگی است. یورت او در حدود بلاس و قاری صیرم بود. در تاریخ مغول نوشته‌اند كه قاری صیرم شهر عظیم قدیم است كه چهار دروازه «1» داشته، و از بدایت تا نهایت آن یكروزه راه بوده. در عهد قبلاقاآن تعلّق به اولاد اوگتای یافته، و مسكن الوس قایدو، و قونچی گشته، اتراك مسلمان در آنجا می‌نشسته‌اند. و از نسل یارز امیری جلیل، و بزرگی برازنده كه نام او در تواریخ مانده باشد نیست.
دویّم- دوكساآر «2» كه به معنی گردآورنده است، یعنی جامع الشتات.
یورت الوس او در بیابان ناوور بوده، و تا عهد منكوقاآن نام و نشان ایشان در افواج هزاره و صده هست، و فوجی برحسب قسمت در جرگ سپاه هلاكو به ایران آمده‌اند و در نواحی اردبیل مسكن گرفته سدّی در غایت رصانت تمام نمودند و ناوور كولی نام كرده به مرور ایّام خراب و ویران مانده بود تا در این عهد سعید به امر و فرمان حضرت ولیعهد دولت قاهره تجدید عمارت یافت و مزرع آن به مهتر جیش نظام ابراهیم خان سرتیپ تفویض رفت و به خلیل‌آباد موسوم گشت.
سیّم- دورغه «3» كه به معنی ملك گیرنده است و یورت قدیم او معلوم نگشته. از نسل او خیلی عظیم در دشت تركمانان هست و اسبان ایشان را جنسی جداگانه است كه اغلب چابك و توانا باشند نه‌چندان نازك و زیبا.
چهارم- بایرلی كه در بادیه باشغر یورت و مقام داشته معنی نام او صحرانشین است و اولاد او تا عهد ایلخان در همان حدود ییلاق و قشلاق می‌نموده‌اند، و اكنون از اعقاب ایشان جمعی فراوان داخل خیل تركمان است و حكّام استرآباد را بنده فرمان.
______________________________
(1). در منشآت و مخزن الانشاء: چهل دروازه. به‌طور مسلم چهار دروازه غلط است و سهو كاتب است.
(2). در منشآت: دوكسار. در مخزن الانشاء: دوكساآر. در جامع التواریخ چاپ دكتر كریمی ص 40 و چاپ آكادمی علوم اتحاد شوروی ص 120: «دوكر، یعنی به جهت گرد آمدن».
(3). در منشآت و مخزن الانشاء: دودورغه. در جامع التواریخ چاپ دكتر كریمی ص 40 و چاپ شوروی ص 120: «دودورغا، یعنی ملك گرفتن و پادشاهی كردن». بنابراین متن مسلم غلط است و سهو كاتب است.
ص: 1332
فرزندان یلدوزخان چهار نفراند: اوّلا- اوشر كه در اصل اشتقاق مأخوذ از اوشماق است به معنی پریدن، و لیكن در اینجا كنایه از چستی و چالاكی و جلدی و بی‌باكی است. آل و اولاد او در موضع اوین راحت‌گزین بودند كه نزدیك گلوران است و گلوران آنجاست كه یورت چنگیز خان بود، و چون كار دولت او در آن مقام بالا گرفت قوم مغول را به فال نیكو آمد. و بعد از آن هركه را بخت سلطانی بود، و بر تخت قاآنی می‌نشست، بالضّروره در همان مقام قوریلتای عام می‌شد. چنانكه بعد از مرگ كیوك باتو، كه مهتر شاهزادگان بود و عارضه درد پای داشت لاجرم برای محفل كنكاج، به استدعای سایر شاهزادگان و استحضار سایر امرا و نوئینان ایلچی فرستاده، فرزندان جغتای و اوگتای ابا نمودند كه یورت میمون و تختگاه چنگیز خان اوین و گلورانست، و تمهیدات قوریلتای در دشت قپچاق خلاف یوسون و یاساق. پس منكوقاآن با برادران جانب دشت شتافته حضرت باتو را دریافت. و چون خواست كه بر تخت نشیند باز جانب گلوران رفت و چندی آنجا بماند تا اجتماع شهزادگان دست داد و در همان یورت میمون به سعی باتو، قاآن شد. پس به وقتی كه برادر خود هلاكو خان را به مرز ایران می‌فرستاد، اقوام اوشر قسمت خود را از هزاره و صده بیرون كردند، و جمّی غفیر از این قوم بدین ملك رسیده در ممالك آذربایجان كه تختگاه هلاكو خان بود توطّن گرفتند، و رفته رفته بزرگان نامدار و امیران باوقار از ایشان پیدا شد، و خیل ایشان را چندان ازدیاد و انتشار پدید آمد كه در فارس و عراق و خراسان جای جسته به هرجا تمكّن گرفتند، پایه تمكین یافتند. و چون به حضرت ملوك به صدق نیّت سلوك می‌كردند گروهی از ایشان در زمان صفویّه و سایر ازمان به پایه امارت رسیده بعضی از اوقات در تمامت آذربایجان صاحب امر و فرمان بوده‌اند، و سالهاست كه ولایت ارومی و سلدوس مسكن ایل و الوس ایشانست، و همواره بیگلر بیگیان جلیل الشأن داشته و رأیت جلال می‌افراشته‌اند. تا در این عهد فرخنده مهد، لوای اعتلای این قوم به اوج كمال رسیده به عزّت قرب، و دولت پیوند بارگاه بلند، و آستان ارجمند خسروانی ممتاز گشتند، و سه شاهزاده باوقار كه باغ دولت را بهارند و كاخ شوكت را نگار از بطن بنات افشار در وجود آمدند. اكنون از سراة این خیل،
ص: 1333
سران با فرّ و جاه چاكر درگاه همایون‌اند كه چندین مثل اغوز و یلدوز را بنده جاه و چاكر درگاه خویش دانند. مهتر ایشان امیر الامراء حسینقلی خان كه خال و نیای شهزادگانست، و رأس و رئیس آزادگان- و فخر الكبراء فرج اللّه خان كه یكچند در حضرت خدیوجهان، سالار نسقچیان بود و چندی سردار سپاهیان شد، و برادرش علیخان كه در حضرت شهزاده ولیعهد دولت قاهره ساحب اذیال اعتبار است و صاحب یاساق- بار دیگر از كماة این قوم قایدان سپاه و غازیان كین‌خواه در ظلّ لوای منصور است كه حصن گردون را گشایند و تاج كیوان را ربایند. از آنجمله عالیجاه محمّد ولیخان كه در تیپ خاصّه همایون داخل امرای هزاره است، و قاید افواج سواره. و عبد الصّمد خان كه سرهنگ سواران نظام است و ضرغام معارك انتقام- قومی دیگر نیز در سلك سربازان خونریز منسلك می‌باشند و چون نام این ایل از كثرت استعمال مشهور به افشار است هرجا ذكری از ایشان شود به این نام مسطور خواهد گشت.
دویّم- بیگدلی و این لفظ از اعلام مركبّه منقوله است اصل آن بیوك دیللی بوده، بیوك به معنی بزرگست، و دیل به معنی زبان- و «لی» از ادوات نسبت می‌باشد اكنون به حذف و تخفیف از وضع اصلی تحریف یافته به بیگدلی مشهور است چنانكه تازیان عبد شمسی را عبشمی خوانند، و پارسیان شاهان شاه را شهنشاه گویند. الغرض در اوایل حال یورت این قوم در جبال اولتای بوده كه آن سوی قراقوروم است و در عهد چنگیز تا زمان غازان منسوب به اقوام نایمان گشته به وقت تموز پشته‌های سبز و چشمه‌های نغز دارد و در فصل شتا چندان باد سرد و برف سخت آید كه از جنس شجر و نوع ثمر رسم و اثر نماند. و چون این مقام به موقف جلال ایلخان نزدیك بود، لشكر تور را پایمال ستور آمد و آتش قتل و بیداد در قوم بیگدلی افتاد، هركه از تیغ بیداد رست به قوم تاتار پیوست، و چندی بدین واسطه بی‌نام و نشان در جرگ ایشان بودند، تا لشكر مغول جهانگیر شد و اكثر اقوام ترك داخل سپاه و خادم درگاه ایشان گشته. در عهد اوكتای فوجی از این قوم نیز در جزو هزاره تایمان به تومان تایجو پیوست، و مصحوب لشكر جورماغون، به ملك ایران رسیده و شعبه‌ای از آن در طیّ اوقات به ملك شامات
ص: 1334
افتاد كه مشهور به شاملو شد. و از روی تحقیق معلوم نیست كه در چه هنگام از ایران به شام رفته‌اند و چه وقت باز معاودت نموده. مجملا در دولت صفوی و نادری اعیان امرا و اشراف و كبرای این قوم مشهور و معروف بوده و هریك در زیّ خویش كسب كمالی نموده‌اند. از آنجمله مصطفی خان كه از جانب نادر شاه به سفارت روم مأمور شد، و حاجی لطفعلی بیگ كه در عهد خویش بی‌مثل و یگانه بود و در فن شعر استاد زمانه، كتابی جامع در ذكر شعرا نگاشته، چون آذر تخلّص داشت آتشكده نام نهاد. دیگر خلف الصّدق او حسینعلی بیگ مانند شررزاده آذر است و متخلّص به شرر، و اكنون در سلك مادحان دربار و چاكران سركار شاهنشاهی رتبه انخراط دارد و پایه شعر به تارك شعری گذارد. دیگر از ارباب مناصب این قوم احمد خان نایب است كه در همین سال از موقف جلال همایون مأمور تفلیس بود و خدمت نیكو نمود. و افواج بسیار از پیاده و سوار در خیل جنود مسعود دارند كه بعضی داخل جیش عراق‌اند و اكثر حافظ ثغر آذربایجان، و اكنون ایل و الوس ایشان را در دو جا مربع و مقام است، یكی ناحیه مزدقان كه نزدیك دار الخلافه طهرانست، و دیگری در نواحی مراغه كه از ملك آذربایجانست، و چون راحت عام در این عهد مقدّر بود این قوم نیز، نام گم‌گشته خود را بازجسته از هر جهت در خصب راحت‌اند و امن و استراحت. خصوصا از رهگذر یورت و مقام كه گوئی در ازای آن تنگی عیش، و سختی حال كه اجداد و آبای ایشان را در شعاب اولتای بود، رودبار جقتو و كوهسار مزدقان قسمت و نصیب ایشان شد كه از باغ و گلشن و آب روشن و غلّه و كشت غیرت بهشت است، و چندانكه در یورت قدیم بی‌غلّه و میوه به هر دره و به هر كریوه می‌گشتند اكنون ثمار الوان در وثاق و ایوان چیده به ناز و عزّت میل و رغبت نمایند.
سیّم- قرق به كسر اوّل و ثانی و سكون ثالث یعنی قوی‌حال. یورت او در موضع قالدون بود كه در عهد چنگیز داخل مغولستان شده علفزار و منبع رودخانه عظیمی است. اولاد قرق از سایر فرق بیشتر بوده و در عهد ایلخان كثرت بی‌قیاس داشته‌اند، و چندی با لشكر تور و تاتار رأیت جنگ و پیكار افراشته بعدها كه لشكر تور بر بلاد ترك تسلّط یافت از بیم جان تفرقه یافتند و به هر جانب می‌شتافته،
ص: 1335
بعضی داخل اویغوز شده‌اند كه هم حال داخل تركمانان‌اند، و هر سال فوجی از سواران جرّار به موكب منصور می‌فرستند. بعضی كه از آب جیحون گذشتند ساكن سپنجاب «1» گشته در اواخر به خراسان افتادند و به قوم اوشیر «2» پیوسته اكنون از شعب افشار محسوب‌اند و به قرخلو مشهور، و تا عهد شاه طهماسب ثانی نام و نشانی از معارف این قوم در سیر و تواریخ نیست. و لیكن در آخر دولت صفوی كه خزان باغ خسروی بود قهرمانی قادر، مانند نادر، ازین شعبه پیدا شد كه از حدّ موصل تا رود جیحون مسخّر كرد و بر هند و سند و روم و روس مظفّر گشته احفاد او را ملك و دولت برقرار بود تا طلیعه دولت پایدار پدیدار شد، و باغ خسروی را فصل بهار آمد.
پس امیر الامراء حسینخان سردار كه آن وقت حارس خراسان بوده به یك ركضت خیل، و نهضت و میل، جملگی را مقهور و مغلوب كرد و ملك مغصوب بازگرفت، و جمعی از معارف احفاد، و نتایج اولاد او را به بندگی حضرت فرستاد كه هریك چاكر یك تن از ابنای ملوك گشته، فخر این‌گونه چاكری در نسل احفاد نادری ماند.
چهارم، قازقین- یعنی دهنده آش شیلان و خواجه خوان الوان- یورت او در حدود اسپرسین بود، و بعد از تسلّط تور معلوم و مذكور نیست كه قوم او را چه پیش آمده و در كدام زمین منزل گزین گشته‌اند.
فرزندان كوك خان كه چهارم پسر اغوز است، و اوّل قوم اوچوق چهار نفر بوده‌اند:
اوّل بایندر كه در اصل بای‌اندر بوده. بای به معنی بزرگ باشكوه است و اندر مكان مرتفع مانند پشته و كوه، یعنی بزرگ بلندقدر، جای او در حوالی یورت‌قای بوده و احوال فرزندان او در فتنه تور فریدون مشخص نگشته و معلوم نیست كه در چه عهد به ایران رسیده، لیكن یورت ایشان در این ملك معلوم است و تا
______________________________
(1). متن مطابق با منشآت است. در مخزن الانشاء سبیجاب آمده، در جامع التواریخ چاپ احمد آتش ص 46 اسپیجاب كه همین صحیح است.
(2). منشآت و مخزن الانشاء: اوشر.
ص: 1336
اكنون به بایندریورتی مشهور، در نواحی سهند مقامی دلپسند است كه مرغزار بدیع و كوهسار رفیعش از خضرت طلل و رفعت قلل با گلشن خضرای چرخ و جنّت علیای خلد برابر است، و از تارك گردون پیر، و طارم برجیس و تیر فراتر. شعابش لاله‌زار است و سحابش ژاله‌بار، نسیمش عطربیز و زمینش مشك‌خیز. هنگام تموز كه از تاب سورت هوا و شدّت گرما در سایر اماكن به راحت ساكن نشاید بود، رودهای ژرف از كوههای برف روان دارد كه آب زلالش چون شهد وصال روان آرد. و بالجمله در عهد دولت مغول فضای این یورت مقام این ایل بوده در آن جنّت عدن نشو و نما می‌نموده‌اند، تا به صروف ایّام در حدود قراباغ و نخجوان منتشر گشته روزگاری دراز است كه در ملك بردع یورت و مربع گرفته‌اند، و بعضی جانب مرز گرّوس رفته بالفعل در آن سرزمین ساكن قرا، و رباع‌اند و مالك عقار و ضیاع. و در ذكر فخر این قوم و شرح مدح این ایل همین بس باشد كه فاضل عهد، فاضل خان و خواجه خلدمكان محمّد علی بیگ، از ایشان برخاسته یكی در عهد خاقان مغفور (آقا محمّد شاه) منصب كلانتری داشت، و این یك اینك در حضرت خدیوجهان پایه قرب و رتبه اختصاصی دارد كه محسود دور و زمان و مغبوط اوج آسمانست.
دویّم، پچنه «3»، كه اسم و رسمی ازو در ممالك ایران نیست و در تاریخ مغول نیز نامی از خیل و سپاه و ایل و الوس او بنظر نیامد. همینقدر از جامع التواریخ مستفاد گردید كه این لقب بر كسی نهند كه ساعی در مهمّات امور باشد و انجام مهام نزدیك و دور دهد. انتهی.
اینست آنقدریكه از كتاب شمایل خاقان دیده شده و عقیده بعضی اینست كه این كتاب را مرحوم قایم مقام به اختتام و انجام نرسانیده است.
میرزا صادق وقایع‌نگار مروی از اعاظم نویسندگان عهد خاقان خلدآشیان (فتحعلی شاه) طاب ثراب در تاریخ جهان‌آرا گوید:
جماعت اتراك عموما و سلسله سلاطین و خوانین تركستان خصوصا منسوب
______________________________
(3). جامع التواریخ جلد 1 چاپ فرهنگستان علوم اتحاد شوروی ص 122: بیچنه یعنی نیكو سعی كند. و چاپ دكتر كریمی ص 41 بجنه یعنی نیكو سعی كند و جد نماید.
ص: 1337
به اغوز خان، پسر ششم ترك بن یافث بن نوح علیه السلام‌اند كه در میان اتراك به جمشید ترك اشتهار داشته است. و بعضی دیگر از مورّخین اتراك را منسوب به قائی خان كه پسر سیّم عیص بن اسحق علیه السلام است دانسته‌اند. و برخی را نیز اعتقاد اینكه قائی خان همان عیص بن اسحق است. قائلین قول اوّل را دلیل اینكه بعد از وقوع طوفان نوح علی نبیّنا و علیه السّلام سه پسر كه حام و سام و یافث باشد باقی ماند، و هریك از ایشان به تعمیر ركنی از ربع مسكون مأمور آمدند. سام به تعمیر اقلیم ثالث و رابع، كه مملكت ایران عبارت از آن است همّت برگماشت.
حام روی به ولایت سودان و هندوستان آورد. یافث عزیمت بلاد شرقی و سمت شمالی را كمر بست. و اولاد و احفاد یافث به مناسبت اسمی ترك بن یافث، مسمّی به ترك آمدند. و اوّل كسی كه در آن سلسله صاعد مراتب برتری، و عارج معارج سروری آمد، اغوز خان بود كه سلاطین و خوانین ترك منسوب به وی می‌باشند، و او ابو الملوك سلاطین اتراك است چنانكه در سلاطین عجم كیومرث ابو الملوك بود. جمعی دیگر از مورّخین كه این طایفه را منسوب به قائی خان دانسته‌اند چنین گفته‌اند كه: اسحق نبی علی نبیّنا و علیه السلام را از یك بطن دو پسر توأم متولّد گردید، اوّل عیص بود و ثانی یعقوب، و وجه تسمیه یعقوب اینست كه در حین ولادت پاشنه عیص را گرفته قدم در عرصه وجود نهاد، بعد از چندی كه برادران به مرتبه كمال و درجه جلال رسیدند، نظر به كثرت اولاد و احفاد و عشایر و قبایل، عیص بن اسحق روی به دیار مشرق و نواحی شمال آورد، و حضرت یعقوب نبی در بلاد عرب توقّف نمود، و در آن سلسله اوّل كسی كه رایت حكمرانی برافراشت قائی خان بود كه به زعم بعضی پسر سیّم عیص بن اسحق است و به قول جمعی دیگر همان عیص بن اسحق است كه در میان اتراك به قائی خان اشتهار یافت. علی ایّ تقدیر بعد از تتبّع در اقوال، خلاصه مطلب اینست كه علم ازلی تعلّق بر این گرفت كه نبوّت و سلطنت در آل ابراهیم علیه السّلام باشد.
بنابراین انبیا و رسل سوای حضرت خاتم انبیا صلّی اللّه علیه و آله كه از نسل حضرت اسمعیل علیه السّلام می‌باشند كلّا از آل یعقوب علیه السّلام‌اند كه نسلا بعد نسل رایت رسالت افراشتند، و خوانین از سلسله عیص بن اسحق‌اند. انبیا را ظهور
ص: 1338
رسالت در دیار عرب و امّ القری بود، و سلاطین را طلوع نیّر سلطنت از بلاد مشرق و تركستان. عرب را بر عجم تسلّطی، و ترك را بر عرب استیلائی نبود، تا به مرور دهور و اقتضای گردش ماه و هور، سلاطین عجم را دولت قدیم سپری شده در عهد خلفا عرب را بر ولایت عجم و برخی از بلاد تركستان سمت سروری و برتری روی داد. عرب با عجم مختلط آمدند و از اختلاط ایشان و توطّن عرب در خاك ایران به تدریج بعضی از طوایف دیگر مثل افاغنه كه منسوب به بنی خالداند، و اكراد كه مجتمع از پراكنده، و متفرّقه عرب و عجم‌اند نام برآوردند. در آخر سلطنت سلطان محمود غزنوی طایفه سلاجقه كه منسوب‌اند به سلجوق بیگ كه وی به قولی از احفاد افراسیاب تركست، به جهت اختلاف سلاطین تركستان از آب جیحون عبور نموده در ولایت خراسان به ادّعای سروری سر برآوردند، و نظر به شهامت فطری بر مجموع ایران و روم مسلّط آمدند. چندی كه بر این منوال گذشت كاخ دولت آن طایفه جلیله متزلزل گشت و اركان سلطنت بی‌قوام گردید هركس در قطری از اقطار عالم علم حكمرانی برافراخت، همچون سلاطین خوارزمشاهی و اتابكان عراق و شام و فارس و یزد و كرمان و دیار بكر و آذربایجان. و این اتابكان غلام ترك سلاجقه‌اند كه به منصب اتابكی سرافراز گردیده و هریك در مملكتی به خدمتی مأمور بوده‌اند و بعد از انقراض آن سلسله خود بنای سروری نهادند. در خلال این احوال فتنه چنگیزی آشكار شد و زمانه را شیوه دیگر پدیدار. در اوانی كه هلاكو خان به دیار عراق و حدود روم روی آورد از آنجا كه این نواحی به اصطلاح مغول علف‌خوار سپاه او را معیّن بود موازی بیست هزار خانه كوچ یا بیشتر از ایلات اتراك و طوایف خود همراه آورده در آن حدود و سامان سكنی داد چون زمان دولت چنگیز خان به سر آمد و اوضاع روزگار از اختلاف و پریشانی به وضعی دیگر، واهب بی‌منّت زمام سلطنت را به كفّ كفایت امیر تیمور گوركان داد، و آن سلطان كامكار از قراری كه در تواریخ مسطور است بر اقطار عالم مسلّط آمد.
هنگامی كه بر ولایت روم تركتاز آورده بود و ایلدرم بایزید خان را گرفتار كرده، ساكنین دیار شام و حلب و سایر بلاد عرب و آذربایجان را نظر به رعایت ایلیّت و به ملاحظه آبادی بلاد تركستان خواست به خطّه مشرق كوچانیده از رود جیحون
ص: 1339
عبور دهد، چون سالها بود كه آن طایفه را در ولایات مزبوره توطّن و استقرار دست داده و بنای تمدّن در آن مداین نهاده، این حركت بر ایشان شاق می‌نمود، و این مرحله تكلیفی مالایطاق. لهذا بعضی الجاء به جانب تركستان روانه آمدند و پاره‌ای به بهانه‌ای چند متوّقف. در آن میانه و بعد از چندی كه استیلای تیموری به انتها رسید و روزگار راه فتنه‌جوئی پیش گرفت برادر به تیغ برادر كشته آمد، و پدر به خنجر پسر به خون آغشته. فلك قانون ستم ساز كرد و آسمان ترانه جفا بلندآواز. هر كشوری را لشكری زیر و زبر نمود، و هر بومی را قومی مسخّر. طایفه تركمان آق‌قوینلو و قراقوینلو در حدود دیار بكر و خلاط و آذربایجان حكمران آمدند، و اوزبكیّه ماوراء النهر در ممالك خراسان و بعضی از عراق. جهانبان حاكم علی الاطلاق را بر عباد پریشان روزگار رأفت آمد و بر بندگان عاجز رحمت. برای رواج اسلام و آرام انام شاه اسمعیل بر سریر سلطنت برآمد، و زمان آشوب به سر، [به] آب حسام آتش فتنه فرونشانید. نواحی آذربایجان را از رومیّه، و حدود خراسان را از اوزبكیّه پرداخته، حوزه مملكت را امن ساخت. بعد از چندی او نیز درگذشت و سلطنت را به حكم وراثت به ارشد اولاد واگذاشت. و در نوبت سلطنت شاه عبّاس ماضی كه صفحه ایران كلیة از وجود اشرار پاك آمد به اقتضای تدبیر صایب جمعی از متشخّصین طایفه قاجار را با برخی دیگر از ایلات نامور مأمور به توقّف ثغور و سرحدّات ایران كه عبارت از ایروان و استرآباد و مرو شاهیجان باشد نمود كه حوزه آن ولایات از رخنه مخالفین مصون ماند.
و امّا نسب سلسله علیّه قاجاریّه آنچه از تتبّع سیر و اخبار معلوم و مستفاد است و دانشوران تركمانیه ساكن دست قپچاق را نیز خلفا عن سلف در یاد، اینست كه: در نواحی تركستان قصبه‌ای بود مسمّی به تركستان، این طایفه جلیله با اتباع خود در آنجا سكنی داشته‌اند، و ایشان پنج برادر بوده و به مقتضای شهامت پیوسته زبان به مضمون این منظوم می‌گشاده‌اند:
ما پنج برادری كه از یك پشتیم‌در پنجه روزگار پنج انگشتیم
چون فرد شویم در نظرها علمیم‌چون جمع شویم در دهنها مشتیم برادر مهتر ایشان را كه در میان آن قوم رتبه سالاری و سروری بود قاجار خان نام
ص: 1340
داشته، و این طایفه در افواه اتراك مشهور به طایفه قاجارخانی شده، و این رسم در طایفه اتراك شایع و مطرّد است كه طایفه خود را به اسم بزرگ سلسله مسمّی سازند، و برای بقای نام جمله را به آن اسم برخوانند. چنانكه طایفه سلاجقه به اسم سلجوق‌بیگ، و اتراك اغوزخان و قائی خان به اسم قائی خان، و جغتائی به اسم جغتای خان پسر چنگیز خان، و بیگدلی به اسم بیگدلی خان، و افشار به اسم اوشیر خان، پسران یلدوز خان كه او پسر چهارم اغوزخانست مسمّی و مشهور گردیده‌اند. در اوانی كه اغوز خان برای تسخیر ولایت ایران از تركستان سبك عنان آمد، این طایفه جلیله آن سلطان كامكار را در موكب ظفر كوكب پی‌سپار آمدند، و در دفع مخالفین نیزه‌گذار. ییلاق و قشلاق ایشان در دیار بكر و خلاط و حدود بردع و ارّان بود. بعد از چندی كه اغوز خان عازم مراجعت تركستان گردید نظر به علایقی كه در آن حدود بهمرسانیده بودند در همان نواحی متوقّف گردیدند، و از خیال معاودت به وطن مألوف منصرف. نسلا بعد نسل در ولایات مزبوره به شهامت و دلاوری قراری داشتند و به امارت و استیلا استقراری. در زمان سلطنت سلطان مراد خان پادشاه ممالك روم حسن خان تركمان آق‌قوینلو كه طایفه قاجاریه عبارت از ایشانند لب به ادّعای سروری برگشاد و قدم بر سریر حكمرانی نهاد. از قراری كه در كتب مسطور و مذكور است حضرتش را با سلطان مراد خان منازعات و مجادلات بسیار روی نموده، بالاخره حسن خان را بخت یاری كرده صاحب لوای بختیاری و سریر شهریاری آمد، تا اواخر دولت تیموری و اوایل سلطنت شاه اسمعیل صفوی این سلسله جلیله در ولایات خلاط و دیار بكر و آذربایجان و عراق و فارس به استقلال سلطنت می‌نمودند. به اقتضای انقلاب دوران، دولت ایشان نیز سپری گردید، و سلطنت به شاه اسمعیل صفوی كه هم از جانب مادر به آن سلسله جلیله متّصل بود رسید. بعد از آنكه چندی رایت اجلال این پادشاه به ذروه استقلال افراخته می‌بود، او نیز به حكم اجل درگذشت، و سریر سلطنت به ارشد اولاد بگذاشت. در عهد دولت شاه عبّاس صفوی به اقتضای تدبیر و امضای احكام تقدیر، هر فرقه‌ای از این طایفه جلیله در یكی از ثغور مملكت ایران حكمران آمد، چنانكه قبل اشاره شد. جمعی به استرآباد، و گروهی به ایروان، و فرقه‌ای به مرو
ص: 1341
شاهیجان، و سلسله سلطنت نهاد خاقان گیتی‌ستان (فتحعلی شاه) منتهی است به قاجاریّه قوانلو كه در خطّه استرآباد از باده سروری خرّم و دلشاد می‌بوده‌اند. و در اواخر عهد سلطنت شاه سلطان حسین صفوی كه افاغنه قندهار به تحریك اشرف و محمود افغان به محاصره اصفهان پرداخته و عرصه را بر شاه و سپاه تنگ ساخته بودند، نواب فتحعلی خان قاجار كه اعلی جدّ این خدیو عدالت شعار است اعانت شاه را با فوجی از دلیران قاجاریّه روی به دار السّلطنه اصفهان نهاده، بعد از ورود به آن حدود حملات مردانه به افاغنه برده، سر و زنده بسیاری از ایشان به دست آورد. چون امنای آن دولت را كه در حقیقت خاینان آن خاندان سلطنت بنیان بودند ازین قضیّه آگاهی حاصل گردید، از سوء تدبیر یا به اقتضای تقدیر، صورت ماجری را به كلك بی‌فكری بدینگونه بر ورق اظهار مرتسم نمودند كه: طایفه قاجار دلیران خونخوارند و شیران بیشه پیكار، و نوّاب فتحعلی خان نیز دعوی شهریاری را در میدان ادّعا پا نهاده و به حسب استعداد پایه سروری و مرتبه خسروی را مهیّا و آماده است. هرگاه در ازای این مردانگی نمایان مورد تحسین و احسانی گردند دیگر ضبط عنان ایشان در قبضه اقتدار و سر پنجه اختیار ما نخواهد بود. خلاصه شاه سلطان حسین را كه روز دولت مانند شام نكبت سیاه بود، و كوكب اقبال در عین وبال. اقاویل باطله آن غوایت پیشه‌گانش كالنقش فی الحجر در صفحه ضمیر جای‌گیر آمده آن طایفه جلادت شعار را كه وجود هریك در رفع چنان حادثه عظمی به منزله جنود غیبی و امداد آسمانی بود به احسانی راضی نساخته و به تحسینی ننواخته، همان به احیای مراسم نكبت شعاری كه مقدّرات الهی را اسبابی بود درخور و لایق پرداخت. نوّاب فتحعلی خان چون نهال اعانت را ثمر این دید، و تدبیر اعیان دولت را فایده چنین، با چین جبین از دار السّلطنه اصفهان روی به ولایت استرآباد نهاده به انتظام مهام خود كوشید- انتهی.
عبد الرزّاق بیگ دنبلی كه از مورّخین عهد خاقان مغفور (فتحعلی شاه) البسه اللّه حلل النّور بوده در كتاب مآثر سلطانیّه كه به اسم حضرت نایب السلطنه رضوان جایگاه (عبّاس میرزا) طاب ثراه نوشته گوید:
ایل جلیل خسرو نبیل از اعزّه و اجلّه اتراك جلایر و جلایر از نیرون، و
ص: 1342
سابانویان از جلایر است، و سرتاق پسر سابا، و قاجار پسر سرتاق‌نویان است. و در میان طوایف ترك قاجار سه طایفه بوده است: یكی از سلدوس، و یكی از تنكقوت، و یكی از جلایر- آنكه از سلدوس است به ایران نیامده است، و آنكه از تنكقوتست طایفه جزئی بوده به قدر سی چهل خانه و به سایر طوایف مغول پیوسته در میان آنها بی‌نام و نشان شده و آنكه از جلایر است صاحب دولت و شوكت شده‌اند و از كنار رود جیحون تا حدود ری در زیر حكم و فرمان سرتاق بوده، و او به فرمان اباقاخان به اتابكی ارغون خان معزّز و ارغون خان تربیت شده او است، و مملكت سرتاق كه مختصی او بوده از قزل‌آغاج مغان تا حدود نیشابور است، و او در جرجان می‌نشست و نسلش در جرجان و مازندران زیاد شد و در عهد غازان خان و سابق بر آن از هزاره خاص از تومان تایجو بوده. بعد از آنكه غازان خان پسر تایجو را به یاسا رسانید تومان تایجو را به قاجار مفوّض كرد، و نهایت عزّت و اعتبار را پیدا نموده و ولایات پدرش در دست او بود و در قدیم فرزندان جلایر را كویانك می‌گفته‌اند، و كویانك به لغت ختائیان به معنی خان بزرگ و پادشاه باشد و طرف دست چپ لشكر قیامت اثر چنگیز خان را ایشان داشته‌اند، در قلعه گشائی و خصم‌افكنی معروف و مشهور بوده‌اند، و در عهد چنگیز خان بزرگ ایشان موقلی كویانك، و در زمان اوگتای قاآن پسر او بوغول كویانك بر جای پدر بود و آثار شهامت ظاهر می‌نمود. و در مدّت دولت قبلاقاآن هتون‌نویان از ایشان امیر بزرگ بوده، و ایلوكه پسر بزرگ قدان از قوم جلایر با لشكر بیكران كه در ظلّ رایت او بود به فرمان چنگیز خان به رتبه اتابكی اوگتای قاآن نایل گشته، و اتابیك به معنی لله باشد و امیر ارغون را كه از امرای بزرگ بود به راه نوكری و خدمت به ایلوكه داد كه تابع امر و نهی وی باشد، چون امیر ارغون مردی فصیح و عاقل و دلاور بود كار او بالا گرفت و از مرتبه اقران بگذشت، و در عهد منكوقاآن منكسارنویان از جلایر بزرگ یارغوچیان كه به معنی امیر دیوان باشد بود، و حكم یاسا و سیاست مقصّرین به فرمان او می‌گذشت، و اروق و بوقا پسران كلای با هلاكو خان به ایران آمدند، و ملازم خدمت اباقا خان بودند و به تربیت آن پادشاه هریك امیری بزرگ گشتند، و سرتاق نویان پسر سابانویان كه در كودكی
ص: 1343
ارغون خان در خراسان و مازندران امیر الامراء بود پسری داشت قاجار نام، نسل قاجار از او است. و ابتدای توالد و تناسل این سلسله علیّه در مازندران و استرآباد و خراسان از فرزندان قاجار شده. وقتی كه مركیت فرصت یافت و خانه چنگیز خان را غارت كرد خاتون چنگیز خان را كه به جوجی آبستن بود پیش اونك خان فرستاد، چون اونك خان با بیسوكا بهادر پدر چنگیز خان از قدیم رابطه دوستی داشت و آنرا فرزند می‌خواند، آن خاتون را چون عروسان پسر خود به نظر مهربانی دیده احترام او را منظور داشته مشمول تفقّد كرد. امرا گفتند خاتون را می‌بایست به زنی گرفت.
او جواب داد كه عروس من است نشاید به چشم خیانت به او نظر كرد. چنگیز خان چون این مردمی ازو دید و ملاحظه حقوق و بزرگ‌منشی از اونك خان مشاهده كرد سابانویان پدر سرتاق جدّ قاجاریّه را نزد اونك خان به طلب خاتون فرستاد اونك خان سابانویان را به نظر جلالت و احترام دیده مقدمش را گرامی شمرد و خاتون چنگیز خان را به او سپرد و او عازم بندگی شد. از اتّفاقات خاتون را در راه درد زادن بگرفت و جوجی خان بوجود آمد. چون راه مخوف بود مجال توقّف و ترتیب گاهواره و لباس نیافتند قدری آرد خمیر كردند و طفل نورسیده را در خمیر گرفتند و در بغل به احتیاط تمام نزد پدر بردند تا اعضای او به درد نیاید و متألّم نشود و نام او را بدان سبب جوجی نهادند، یعنی ناگاه در وجود آمده. چون دولت چنگیز خان و شوكت مغول بسر آمد شیخ حسن نویان و پسرش سلطان اویس از قوم جلایر كه نسبت خویشی با سلطان غازان و سلطان محمد خدابنده داشتند مدّتی در ایران سلطنت كردند و مآثر ایشان در تواریخ مسطور است. القصّه طایفه قاجار به شهامت و صرامت مشهور شدند و در ایّام سلطنت شاه اسمعیل صفوی و شاه طهماسب به جلایل امور سپهسالاری و سرحدّداری مشغول، و در عرصه جهان به بلندی همّت و شوكت اشتهار یافتند. چون نوبت سلطنت به شاه عبّاس ماضی صفوی رسید از كثرت و عدّت آن جماعت اندیشه بر او غالب گشته جمعیّت ایشان را متفرّق ساخت جمعی را به مرو كوچانیده در برابر اوزبكیّه بازداشت، و بعضی را به گنجه و ایروان مأمور كرد، و برخی را در استرآباد كه موطن اصلی آنها بود در مقابل تركمانان متوطّن نموده كه آن ثغر محروس ماند. فتحعلی خان جدّ اعلای
ص: 1344
خاقان سلیمان مكان جماعتی از طایفه یموت را برداشته بر سر قلعه مبارك‌آباد رفت و از دروازه اصلمس بك، قاجار پرناك سركشیكچی باشی كه با فتحعلی خان آشنائی تمام داشت داخل قلعه مبارك‌آباد شده بر سر محمّد خان تركمان و میرزا احمد وزیر او تاخته هر دو را به دیار عدم فرستادند. بعد از آن كار آن بلند اقبال بالا گرفته شهر استرآباد را جایگاه امارت خود قرار دادند. در آن اوان شكربك نام كرد جهان بیگلو كه به فندرسك و رامیان استعلا داشت و تعدّی و اجحافش بی‌منتها، و مرتكب اتلاف جمعی از اشراف می‌شد سران قاجار از مشاهده این حالات به خدمت آن حضرت شتافته استدعای قبول ایالت و امارت از ایشان نمودند. آن حضرت از این امر تحاشی كردند. بالاخره فضلعلی بیگ شامبیاتی و محمّد حسین خان قراموسانلو «1» و محمّد تقی بیگ سركشیك با سایر عظما و رؤساء آن حضرت را بر مسند امارت نشانیدند، و در ركاب نواب فتحعلی خان به دفع شكر كرد راه‌سپار مراحل نصرت و اقتدار گشتند و بعد از مقاتله و محاربه بسیار او را كشتند. پس از آن فضلعلی بیگ و محمّد تقی بیگ در حق نواب فتحعلی خان بد اندیشیده سزای خود را دیدند و رخت به دیار عدم كشیدند. نوّاب فتحعلی خان بعد از دفع دشمن و استیصال بدخواه متوجّه ساختن مهمّات استرآباد و حوالی و حواشی آن خطّه ارم‌بنیاد گردید- انتهی.
میرزا حسن زنوزی خوئی از معارف اهل سلوك و عرفان، و دانشمندان عهد خاقان مغفور فتحعلی شاه طاب ثراه در كتاب ریاض الجنّه گوید:
اصل ایل جلیل قاجار از طایفه مغول و از تركستانست. در ازمنه استیلای تیموری بنابر پاره‌ای تقریبات از آن ولایت كوچ كرده به مملكت روم رفتند و مدّتها در آن دیار بسر می‌بردند. بعد از چندی چون زیاده از حدّ غیور، و با جلادت و رشادت و صاحب حمیّت بوده و به آسانی زیر بار اطاعت كسی نمی‌رفته از روم كوچیده به ولایت گنجه كه گنجینه آذربایجان بود ساكن شدند. و به سبب شتافتن به روم به قاچار موسوم گردیدند. و همیشه با جماعت لگزیّه در آن دیار جنگ و
______________________________
(1). مآثر سلطانیه: قراموسالو.
ص: 1345
جدل می‌كردند و از آنها بسیار می‌كشتند و اسیر می‌كردند. چون نوبت سلطنت به سلاطین صفویّه رسید و آن طایفه جلیله را صاحب رشد و زور دیدند متوهّم گشته.
چه ایشان زیاده از چهل هزار خانوار و همه صاحب جرأت و جرّار بودند. بنابراین قصد كردند كه آنها را چند دسته كرده هر دسته را به ثغری و سرحدّی مأمور كنند كه سرحدّات از حمله خارجه محفوظ باشند، و آن جماعت و سلسله علیّه هم یكجا و در یك محل ساكن نباشند. پس به تدبیری آنها را به پای‌تخت احضار كرده كمال مهربانی و ملاطفت را نسبت به ایشان مبذول داشته محافظت ثغور و سرحدّات را به ایشان تكلیف كردند. جمعی از ایشان به سرحدّ گرگان، و بعضی به مرو شاهیجان، و برخی به ایروان مأمور گشتند و قلاع و حصون آنجاها را به تصرّف ایشان داده مشغول محافظت شدند. و پادشاه نیز خانه كوچ هر سه دسته را از گنجه نزد ایشان فرستاد كه مادام العمر در آن سرحدّات متوطّن و ساكن باشند.
اعیان و اشراف آن قوم كه از گنجه به دربار شاهی نرفته بودند در این ولایت به حكم پادشاه به فرمانفرمائی نشستند. خلاصه از آن وقت تفرقه میان آن طوایف افتاد و نتوانستند یكجا جمع شد. ولی از غایت رشادت و جلادت هر سه دسته سرحدّ و ثغر سپرده به خود را در كمال خوبی حراست كردند، و بدینواسطه نزد سلاطین نهایت عزّت و اعتبار را داشتند، و حكومت ولایات سرحدّات پیوسته با امرای قاجار بود، و از هریك از طوایف امیران نامدار و حكّام بااقتدار پدیدار آمد، ولی امرای استرآباد زیادتر از سایر طوایف صاحب حشمت و شوكت و برتری بوده‌اند، و اوّل در سرحدّ گرگان سكنی داشته‌اند. شاه عبّاس صفوی ماضی در آن اراضی قلعه‌ای برای ایشان ساخته مبارك‌آباد نام نهاد و به آق‌قلعه شهرت كرد. مدّتها در آن قلعه بودند و با تركمانیّه همیشه جنگ و جدل می‌كردند و چون فیمابین خودشان نزاعی اتّفاق افتاد در سنه هزار و صد و چهل هجری همگی از آن قلعه كوچیده به استرآباد آمده در این شهر ساكن شدند و آق‌قلعه رو به خرابی نهاد. و از آن طرف زیاده از بیست سال است كه این سلسله جلیله زمام سلطنت ایران را به دست اختیار و اقتدار خود آورده‌اند و با استقلال هرچه تمام‌تر در تمام ولایات و ایالات ایران فرمانفرمائی و حكمرانی می‌كنند. و اوّل كسی كه از این سلسله جلیله پا بر سریر حكمرانی نهاده
ص: 1346
شهریار تاجدار محمّد حسن خان بن فتحعلی خان قاجار است كه بعد از قتل نادر شاه چندی با شاهرخ شاه نادری بسر برده، چون در وی آثار رشد و سلطنت ندید از وی جدائی نموده به استرآباد آمده بنای فرمانفرمائی گذاشت. و نواب فتحعلی خان پدر شهریار مبرور بعد از استیلاء افغان به اصفهان در نزد شاه طهماسب ثانی در كمال عزّت و اعتبار بلكه صاحب اختیار و مدار امور سلطنت بود، و با شاه طهماسب به خراسان رفت و در ارض اقدس به تحریك نادر شاه در ماه صفر هزار و صد و سی و هشت هجری شهید، و در خواجه ربیع مدفون شد. خلاصه نواب محمّد حسن خان در سمت آذربایجان با آزاد خان افغان جنگ كرده او را شكست داد، ولی آن حضرت نیز به دست یكی از غلامان خود به درجه شهادت رسید، و كریمخان زند بر ایران مستولی شد، و اولاد نوّاب معظم طاب ثراه را به عراق و فارس كوچانید، و حضرت آقا محمّد خان اكبر اولاد نواب محمّد حسن خان را در شیراز نزد خود نگاهداشت.
امّا شهریار خلدمكان حسینقلی خان خلف دیگر نواب محمّد حسن خان در استرآباد بنای طغیان را گذاشته به فرمانفرمائی مشغول شد، و از بلندی همّت سر به اطاعت زندیه فرود نیاورد، و در آن سرزمین بود تا به دست تركمانیه شهید شد. پس از چندی در ماه صفر سنه هزار و صد و نود و سه كریمخان در شیراز درگذشت و حضرت آقا محمّد خان از شیراز به طرف طهران رانده و خود را به استرآباد رسانیدند، و سركشان آن ولایت را مطیع ساختند، و علم كشورگشائی برافراشته اكثر بلاد دار المرز و گیلانات را به تصرّف درآورده از آنجا عازم عراق گردیده، مدّتی با امرای زند گیرودار نمودند. چون علیمراد خان زند كه از سایر زندیّه به مزید شوكت اختصاص داشت در سال هزار و صد و نود و نه درگذشت بر تسلّط و اقتدار حضرت آقا محمّد خان افزود، و مختصر در سال هزار و دویست و شش جمعی ممالك عراق و فارس و كرمان و یزد و بنادر، مخصوص حضرت پادشاهی گردید- انتهی.
سیرژن ملكم كه از جانب حكومت هندوستان به سمت سفارت به دربار خاقان مغفور فتحعلی شاه طاب ثراه آمده «1» در تاریخ ایران كه تألیف نموده گوید:
______________________________
(1). سیرژن ملكم در ظرف پانزده سال سه مرتبه از جانب حكومت هندوستان به سفارت به ایران آمده،
ص: 1347
طایفه ترك قاجار كه مدّتی متمادی در شامات سكنی داشتند و امیر تیمور گوركان آنها را از شامات به ایران آورد یكی از هفت طایفه‌ای می‌باشند كه باهم متّفق شده، شاه اسمعیل اوّل پادشاه صفوی را به تخت سلطنت ایران جلوس دادند و از آنجا كه با وجود كثرت عدد به وصف شجاعت و جلادت موصوف بودند شاه عباس بزرگ آنها را به سه شعبه منشعب نمود. شعبه اوّل را در گنجه سكنی داد تا جلو تاخت‌وتاز لگزیها را بگیرند- شعبه دوّیم را در مرو ساكن ساخت كه مانع تجاوز و تخطّی اوزبكها به سرحدات خراسان باشند- شعبه سیّم را در استرآباد مقیم كرد تا تركمنهائی كه در امتداد ساحل و دشت طرف مشرق دریای خزر مسكن دارند به واسطه جلوگیری این جماعت اسباب خسارت و اضرار رعایای ایران نشوند؛ چه تراكمه مزبوره به واسطه جلادت ذاتی و به واسطه صحراهای كویر كه در اوان مخاطرات بدانها پناه می‌جستند و كسی نمی‌توانست آنها را تعاقب كند، همواره نواحی گرگان و استرآباد و آن حدود را غارت می‌نمودند. خلاصه شعبه اولی كه در گنجه سكنی داشتند به نادر شاه پیوسته بدینواسطه آنها را قجر افشار نامیدند، و بعد از فوت نادرشاه این شعبه رو به تنزّل و هبوط گذاشتند- شعبه دویّم كه از هر طرف دشمن آنها را احاطه كرده بود همواره در كار بودند كه ولایت مرو را از حمله محروس و در تصرّف داشته باشند- شعبه سیّم مایل و مستعد بودند كه تخت سلطنت ایران را تصاحب نمایند. چیزی كه مانع نیل این مرام می‌شد نفاقی بود كه رؤسای آنها با یكدیگر داشتند- این شعبه از قاجاریه نیز به دو طایفه منقسم شد. طایفه‌ای موسوم به یوخاری‌باش و طایفه دیگر معروف به اشاقه‌باش گردیدند. و رؤسای یوخاری‌باش رئیس كل بودند تا زمان نواب فتحعلی خان كه از رؤسای طایفه اشاقه‌باش بود. نواب فتحعلی خان چون سردار قشون شاه طهماسب شد اقتدار كلّی بهمرسانیده ریاست یوخاری‌باش و اشاقه‌باش هر دو بر او مقرّر آمد. نادر شاه نواب فتحعلی خان را بكشت و چون می‌خواست نفاق و تفرقه میان این دو طایفه اندازد یكی از بزرگان طایفه اشاقه‌باش را كه زمان بیگ بن
______________________________
سفر اوّل او در هزار و هشتصد مسیحی بوده كه مطابق است با هزار و دویست و پانزده هجری (مؤلف).
ص: 1348
محمّد نام داشت حكومت استرآباد داد. نواب محمّد حسن خان برای حفظ جان خود در میان تركمنهائی كه در حوالی استرآباد گلّه‌های خود را می‌چرانیدند رفت و به امداد این طایفه و بعضی دیگر از هواخواهان خود، در ایّام حیات نادر شاه بعضی اوقات حمله به بلاد متصرّفی نادر شاه می‌نمود، ابتدا چند فقره فتح كرده ولی عاقبت مغلوب گردیده میان طوایف تركمان رفت و در آنجا می‌زیست.
خلاصه نواب محمّد حسن خان تقریبا مدّت بیست سال در میان تراكمه بسر بردند تا نادر شاه درگذشت. چون از فوت نادر شاه خبردار شدند از میان تراكمه معاودت فرموده و چند ماهی نگذشت كه قشون معتبری زیر رایت خود جمع كردند و لشكر عظیم احمد شاه افغان را كه به مازندران آمده بودند شكست دادند. مقارن سال هزار و هفتاد كه كریمخان شیراز را مالك شده بود نواب محمّد حسن خان در آذربایجان مشغول جنگ با آزاد خان افغان بودند بدینواسطه كریمخان وقت و موقع به دست آورده تمام فارس را مسخّر كرد و اصفهان را نیز بگرفت و قسمت عمده از ایالت عراق را نیز متصرّف شد، ولی بعدها مجبور گشت كه بیشتر از این متصرّفات را واگذارد، زیرا كه نواب محمّد حسن خان پس از آنكه آزاد خان را شكست دادند و مازندران را ضمیمه بلاد متصرّفی خود نمودند لشكری عظیم به طرف اصفهان كشیده و فی الحقیقه بعد از فوت نادر شاه چنین لشكركشی در ایران نشده بود.
كریمخان نهایت كوشش را بعمل آورد كه جلو استیلای نواب محمّد حسن خان را بگیرد امّا تمام كوشش او بی‌فایده شد و معاودت به شیراز نمود، و نواب محمّد حسن خان مصمّم شدند كه بر اثر او رانده شیراز را محاصره نمایند.
نواب محمّد حسن خان بعد از آنكه در اصفهان تهیّه و تدارك خود را دیدند هشتهزار نفر از لشكریان خود را در اصفهان گذاشته با سی هزار نفر به طرف شیراز رانده این شهر را محاصره كردند، و این در سال هزار و صد و هفتاد و یك بود.
اسباب دفاع این شهر انحصار داشت به یك باروی خاكی و چند برج مدوّر، كه جلو آن برجها خندق عمیق بی‌آبی بود، امّا در ایران در این زمان علم حمله و یورش به همان درجه ناقص می‌باشد كه علم مدافعه. بنابراین مختصرترین استحكامات به نظر محاصرین كه عمده لشكر سواره بودند خیلی مستحكم می‌آمد، و توپچیها كه
ص: 1349
هیچ مهارتی در توپ‌اندازی نداشتند هر روزی به زحمت چند تیر از توپهای بسیار سنگین خود می‌انداختند، مع ذلك هیئت مجموعه اسباب اطمینان محاصرین بود، و حمله در فصلی شروع شد كه صحاری اطراف شیراز باصفا و خرّم و دشتها پر از حبوبات و اراضی پرحاصل بود، و به محاصرین چنین وانمود می‌نمود كه از آذوقه دست‌تنگی نخواهند كشید و می‌توانند به سهولت ذیل محاصره را امتداد دهند، امّا این امیدواری بزودی مبدّل به یأس گردید. محاصرین به محض اینكه شروع به كار كردند دچار حمله محصورین شدند، دسته‌های قشون متوالیا از قلعه بیرون آمده نایره قتال را اشتعال می‌دادند. عساكر نواب محمّد حسن خان با این دستجات قشون كریمخان مشغول زد و خورد بودند كه یكدسته سواره عمده به سرداری شیخعلی خان سردار رشید زند به اردوی آنها تاخته و به نهب اموال آنها پرداختند، سكنه نواحی مجاور نیز مزارع و حاصل خود را آتش زده اهل و عیال و اموال خود را برداشته به كوههای آن حوالی رفته قلل جبال را ملاذ و مأمن خود ساختند. لهذا آذوقه در اردوی نواب محمّد حسن خان كمیاب شد و لشكر بنای شكایت و خودسری را گذاشتند. خستگی و طول محاصره غالبا عساكر منظّمه را شاكی می‌نماید و به طغیان و نافرمانی وامی‌دارد تا چه رسد به لشكری كه تمام نظم و اسباب پیوستگی آن به هم، زور یكنفر از شاهزادگان آسیائی باشد، و بدتر از همه آنكه بسیاری از این قشون را تازه گرفته و از فنون نظامی و جنگ یكباره بیخبر بودند. و عیب دیگر آنكه مابقی كه جنگ‌دیده بودند تا زمان فرار آزاد خان مدّتها با همین شاهزاده به جدال اشتغال داشتند و پس از فرار مشار الیه در زیر رایت این شاهزاده درآمده و متقبّل خدمت گردیده. خلاصه كریمخان كه عساكر او پیوسته محاصرین را عقب می‌نشانیدند شهر شیراز را در كمال خوبی نگاهداری كرده، به علاوه كمال جهد را می‌كرد كه بی‌نظمی و تفرقه در لشكر نواب محمّد حسن خان اندازد، چنانكه آخر الامر به این مقصود نایل آمد، و هر روز یكدسته از عساكر نواب محمّد حسن خان راه فرار را پیش گرفته و این فقره بر نواب معظم معلوم می‌نمود كه باید دست از محاصره كشیده معاودت كنند. بنابراین ترك محاصره گفته به اصفهان بازگشتند، و قشونی كه در اصفهان گذاشته بودند از عدم پیشرفت كار
ص: 1350
شاهزاده باخبر گشته و متفرق گردیده ناچار راه مازندران پیش گرفتند، و در هنگام ورود به مازندران مجموع عساكر نواب محمّد حسن خان دوازده هزار نفر بود.
كریم خان بعد از آنكه بر استعداد خود افزود و ایالت فارس را آرام كرد متوجّه اصفهان شد و اهالی اصفهان با كمال شعف او را پذیرفتند. بیشتر از شهرهای عراق اقتدا به اهالی اصفهان كرده مقدم كریم خان را گرامی شمردند و كریم خان كه این مساعدت مردم را دید بنای حسن سلوك را با ایشان گذاشت.
پوشیده نباشد كه حالت نظامی و عسكری كریم خان چندان تعریفی نداشت، از وقتی كه سودای سلطنت به سر او افتاده چندان به فتوحات نایل نگردیده، بلكه اغلب طوری شكست می‌خورد كه حالت یأس به او دست می‌داد، امّا چون اهالی ایران همواره او را بر رقبائی كه داشت ترجیح می‌دادند از یك فتح مختصر منفعت كثیره عاید او می‌شد و تلافی شكست‌های او را می‌نمود، و این از بابت خوش‌رفتاری او بود كه از روی كمال بزرگ‌منشی با مردم می‌نمود. و از آنجا كه از اوایل حسن سلوك را موجب فوزهای عظیم و سبب ازدیاد شوكت و اقتدار خود دید بر خود حتم كرد كه همواره به راه عدل و انصاف رود و ازین مسلك عدول ننماید.
همان وقتی كه كریمخان در ایالاتی كه تازه تصرّف كرده بود به برقرار كردن نظم اشتغال داشت شیخعلی خان را با بهترین دستجات قشون خود به مازندران فرستاد كه نواب محمّد حسن خان را كاملا منقاد نمایند و اگر طوایف قاجاریّه باهم اتّفاق داشتند ظنّ غالب اینكه این مقصود كریم خان به عمل نمی‌آمد.
پیش از این مذكور شد كه قاجاریّه منقسم به دو طایفه شدند، یوخاری‌باش و اشاقه‌باش- رئیس سلسله یوخاری‌باش كه محمّد حسین خان نام داشت با نواب محمّد حسن خان كه سالها بود ریاست هر دو طایفه را داشتند بنای مخالفت و معاندت را گذاشت، و به عقیده بعضی این خلاف و عناد به تحریك كریم خان و به سبب وعده‌های او بود، و شاید كه به واسطه كینه قدیمی كه نواب محمّد حسن خان سبب شده كه رئیس سلسله یوخاری‌باش از ریاست خود محروم مانده این مناقضت حاصل شده. به‌هرحال در چنین حالتی مشار الیه و سایرین نواب
ص: 1351
محمّد حسن خان را گذاشته به لشكر شیخعلی خان پیوستند. نواب معظم به واسطه این خیانت جمعی از طایفه یوخاری‌باش را به راه عدم فرستادند و این فقره كینه دیرینه فیمابین یوخاری‌باش و اشاقه‌باش را تجدید نمود و شیرازه اتفاق قاجاریّه از نو گسسته گشت و نواب محمّد حسن خان بدین جهت از غلبه و ظفر مأیوس گردیدند، مع ذلك به مقابلت و مقاتلت دشمن پرداختند، شیخعلی خان و عساكر او می‌دانستند كه نواب محمّد حسن خان دلیرانه جنگ خواهند كرد، اما چه ثمر كه بعضی دستجات قشون تازه در كار جنگ آمده و از رسوم و آداب حرب بیخبر بودند و به محض شروع به قتال راه هزیمت پیش گرفتند، باقی عساكر نیز آنها را پیروی كرده گریختند و نواب محمّد حسن خان شرب شهادت نوشیدند.
گویند اگر اسب نواب غفران مآب به زمین نخورده بود جان خود را به سلامت از میدان جنگ بدر می‌بردند، چون اسب افتاد دشمن فرصت یافت، و اوّل كسی كه به آن بزرگوار رسید رئیس سلسله قاجاریّه یوخاری‌باش بود كه به واسطه عداوت زیاد و دشمنی سابق الذكر دیگر ایشان را امان نداد، و چون روح نواب معظم راه غرفات بهشت گرفت قاتل، فتح كریم خان و غلبه او را بر شهریاری كه اسباب تزلزل و مانع آرامش او بود اعلام نمود.
سیرژن ملكم در جای دیگر از همین كتاب گوید: وقتی كه یك شعبه از قاجاریّه در ارمنستان سكنی داشتند مساكن آنها در كنار یكی از رودخانه‌های این ایالت بود. بعضی در طرف بالا مرتع داشتند و برخی در طرف پائین، آنها كه در طرف بالا مرتع داشتند موسوم به یوخاری‌باش شدند و آنها كه مرتعشان در سمت پائین بود اشاقه‌باش نامیده شدند، و این معنی سبب انقسام آنها شد و علاوه بر این باز هر طایفه به چندین شعبه منشعب و منقسم گشتند بعضی از خانواده‌ها به اسم یكنفر رئیس یا به نام یك دهكده‌ای كه در حوالی آن مرتع داشتند موسوم شدند.
مثلا طایفه دولّو چون در ایروان مدّتها در حوال قریه دولّو كه نزدیك به شهر ایروانست اقامت داشتند معروف به دولّو گردیدند.
مؤلّف گوید: قریه دولّو هنوز به حال خود برقرار است، چنانكه بندگان اعلیحضرت شاهنشاهی دام ملكه، در سفرنامه مباركه سفر دویّم فرنگستان در سال
ص: 1352
هزار و دویست و نود و پنج می‌فرمایند: (جمعه هفتم جمادی الاولی باید رفت به ایروان، همه‌جا رانده تا رسیدیم به دولّو، دهكده معتبریست، طایفه قاجار قدیم دولّو اینجاها می‌نشستند، آب این رودخانه از كوه دست راست می‌آید دهات این حدود باغات و اشجار زیاد دارد).
بعد از آنكه ایل جلیل قاجار به ممالك ایران آمده و پادشاه صفوی آنها را در اماكن مختلفه جای داد شعبه عمده آنها كه اشاقه‌باش و یوخاری‌باش بودند در استرآباد سكنی گرفتند. تا زمان نواب فتحعلی خان رئیس سلسله یوخاری‌باش ریاست هر دو طایفه را داشت، نواب فتحعلی خان كه از سلسله اشاقه‌باش بود منصب سرداری لشكر شاه طهماسب را یافته بدینواسطه بر اقتدار او افزود و در میان قاجاریّه اوّل شخص و رئیس كلّ گشت، امّا از آنجا كه طایفه یوخاری‌باش قلبا به ریاست نواب معظم راضی نبودند بعد از آنكه آن بزرگوار به دست نادر شاه شهید شد در خرابی كار پسر واحد او نواب محمّد حسن خان همدست شدند ناچار نواب معظّم به میانه تراكمه كه در طرف مشرق دریای خزر سكنی داشتند رفتند و قسمتی از خانواده و اقارب ایشان را همراهی كردند، كه از آنجمله یكی علی ویردیخان (اللّهوردیخان) پدر نوروز خان، ایشیك آقاسی باشی خاقان خلدآشیان فتحعلی شاه طاب ثراه بود. خلاصه نواب محمّد حسن خان فی الفور استعدادی بهمرسانیده كه بتوانند با دشمن خود یعنی سلسله یوخاری‌باش به مجادله پردازند و ممكن بود كه بر آنها غلبه كنند، اگر نادر شاه و سلاطین بعد از او حمایت از سلسله مزبوره نمی‌كردند.
عادلشاه برادرزاده نادر شاه و جانشین او وقتی كه حكومت مازندران را داشت دو طفل نواب محمّد حسن خان را گرفته حبس كرد و پسر بزرگتر را یعنی نواب آقا محمّد خان را كه آن وقت میانه پنجسالگی و شش سالگی بودند مقطوع النسل نمود، و مقصودی كه از اینكار داشت حاصل نشده بلكه برعكس نتیجه داد. پادشاه آتیه ایران كه از بسیاری از تمتّعات خود بی‌بهره ماند آنچنان تمتّعاتی كه در مشرق زمین برای بزرگان بی‌هیچ مانعی حاصل می‌باشد، یعنی می‌توانند زوجات عدیده در حباله نكاح خود درآورند و مباشرت با آنها اسباب وهن و فتور
ص: 1353
حواس و قوای آنها گردد. خلاصه این حرمان از تمتّعات این شاهزاده را بر آن بداشت كه حظّ و لذایذ خود را از راه دیگر حاصل و تحصیل نماید. این بود كه نواب آقا محمّد خان از طفولیّت به خیال سروری و عظمت و شوكت افتادند و در تمام مدّت عمر خود در این اندیشه و قصد بودند و با رسوخ تمام همین منظور را پیروی می‌نمودند و از همان وقت یعنی از ابتدا معلوم بود كه چه‌قدر استبداد رأی دارند.
بعد از مردن عادلشاه نواب آقا محمّد خان از حبس آزاد شده به پدر بزرگوار خود پیوستند و در تمام انقلابات روزگار با ایشان همراهی داشتند. بعد از آنكه نواب محمّد حسن خان مغلوب عساكر كریمخان و شهید شدند نواب آقا محمّد خان به چنگ كریمخان افتادند ولی كریمخان با ایشان به نحو خوبی رفتار كرده سر موئی از حرمت و احترام فروگذار نمی‌كرد و در تمام مدتی كه در شیراز با كریمخان بودند به تحصیل معارف می‌پرداختند، از عقلا كسب دانش می‌كردند، و از مطالعه كتب بر بینش خود می‌افزودند تا بتوانند شغل خطیری را كه باید یكروزی متقلّد گردند به درستی از عهده برآیند. بنابراین حسن تدبیر و اصابت رأی ایشان به درجه‌ای رسید كه كریمخان در مهام معظمه دولتی غالبا با ایشان مشورت می‌نمود و ایشان را پیران ویسه می‌نامید، زیرا كه پیران ویسه وزیر افراسیاب اوّل وزیر دانشمند قبایل ترك بوده است. خلاصه نواب آقا محمّد خان با كمال عداوتی كه با تمام زندیه داشتند در مشورتی كه كریم خان با ایشان می‌نمود خیانت نمی‌كردند و رأی صایب خود را به او اظهار می‌داشتند.
زحمات اوّل عمر نواب آقا محمّد خان به ایشان حالت تحمّل داد، چنانكه در همان زمان كه گرفتار كریم خان بودند توانستند دشمنی خود را با او و با زندیّه در دل نگاهدارند و طرف اعتماد آن پادشاه گردند، و از این راه بود كه كریم خان پول زیاد به نوّاب معظّم می‌داد كه به مصارف خود برسانند، و ایشان را مرخّص كرده بود كه در هر جای شهر شیراز می‌خواهند به گردش بروند بلكه اذن داده كه بر بهترین اسبهای او سوار شده روانه شكار شوند و در صحراهای حوالی شیراز مشغول صید باشند.
ص: 1354
گویند طوری نواب آقا محمّد خان طرف اعتماد كریم خان شده بودند كه وقتی كه حسینقلی خان برادر ایشان در مازندران رایت شورش برافراشته بود كریمخان می‌خواست نوّاب معظّم را مأمور دفع این فتنه كند و به مازندران فرستد، میرزا جعفر وزیر كریم خان او را از این كار مانع آمد و وقتی كه نواب آقا محمّد خان پادشاه ایران شدند از روی كرامت نفس با كسان میرزا جعفر نیكی نمودند و فرمودند تكلیف میرزا جعفر این بود كه به آقای خود خدمت كند بعلاوه مرا هم ضمنا از مهلكه نجات داده، چه اگر من به مازندران می‌رفتم وضع طوری بود كه می‌باید علم سركشی برافرازم و شوكت كریم خان زیاده از آن بود كه من بتوانم او را مغلوب سازم.
پیش از این ذكر شد كه پس از فوت كریم خان چگونه حضرت آقا محمّد خان خود را از شیراز به اصفهان رسانیدند و با چه عجله به مازندران آمدند، در این وقت سنّ مبارك ایشان سی و یك سال بود و اگرچه ضعیف اندام بودند امّا بواسطه كم خوردن و پر كار كردن قوّه ایشان زیاد بود و در كمال خوبی تحمّل امور شاقه را می‌توانستند نمود چه از بس در شیراز مداومت در سواری و شكار كرده معتاد شده و جوارح و اعضاء حالت سختی بهمرسانیده هیچ چیز ایشان را خسته نمی‌كرد، و از بس در شیراز در مواقع فرصت مداومت در صید و ركوب فرموده می‌توان گفت زندگانی ایشان بر پشت اسب بوده. در مدّت هیجده سال جنگ كه برای تحصیل استیلای كامل نمودند قدری از سختی مایل به نرمی گردیدند و این فقره لازم بود زیرا كه در این هنگام می‌بایست به دوستان خود مهربانی و ملاطفت نمایند نیز صدماتی را كه سابق متحمّل شده فراموش كنند و دشمنان خیلی قدیمی خود را مشمول عفو و احسان نمایند هیچ چیز درجه بلند عقل حضرت آقا محمّد خان را مثل این ثابت نمی‌نماید كه در وقت قدرت و اقتدار از رؤسای سلسله قاجار كه با ایشان دشمن بودند انتقام نكشیدند و از جرایم آنها درگذشتند مخصوصا كسانی كه در خون پدر و اقارب ایشان شركت داشتند بلكه آنهائی كه ایشان را در طفولیّت به عادلشاه تسلیم كرده و مبتلا به بعضی بلیّات نموده بودند مورد عفو و احسان شدند و این پلیتیك كریمانه آن حضرت اختلاف و كینه دیرینه را از میان طوایف قاجار
ص: 1355
كه با یكدیگر خونی بودند مرتفع ساخته تاج و تخت سلطنت ایران را به ایشان تسلیم و مخصوص نمود و چون به درستی بر فواید اتّفاق و اتّحاد واقف شدند همان اشخاصی را كه پیش از این به جهت صدمات آنها مبغوض داشتند به نوازش و الطاف خود امیدوار ساخته طرف اعتماد نمودند. خلاصه وقتی كه حضرت آقا محمّد خان از شیراز حركت كردند هفده نفر با ایشان بودند و با وجود میل همراهان در اصفهان درنگ ننمودند فقط یكشب در طهران ماندند و از جانب حكومت طهران از ایشان پذیرائی خوبی شد، پس از آن راه مازندران را پیش گرفته و در راه یك مبلغی از مالیات مازندران را كه به شیراز می‌بردند تصاحب نموده در مازندران بسیاری از طوایف ایلات دور آن حضرت جمع شده ریاست ایشان را اسباب نیكبختی خود دانستند اما فی الفور حضرت آقا محمّد خان از جانب طوایف قاجار بلكه از طرف خانواده خود اشكالات در جلو راه خویش دیدند یكی از برادران ایشان بر ضدّ آن حضرت برخاست، مرتضی قلی خان از اخوان ایشان قشونی برای خود جمع كرده و خود را پادشاه نامید و جنگ مختصری فیمابین حضرت آقا محمّد خان و برادر در مدّت چهار سال در كار بود گاهی بخت این را یار و زمانی طالع آنرا مددكار- انتهی.
میستر مارخام انگلیسی در كتاب تاریخ ایران كه تألیف نموده گوید:
سلسله علیّه قاجار یكی از طوایف ترك توران زمین می‌باشند كه برخی از آنها به همراهی عساكر چنگیز خان به ایران آمده و در این مملكت سكنی گرفتند.
امیر تیمور گوركان چون بر مملكت ایران استیلا یافت آنچه از این طایفه جلیله را كه در این مملكت ساكن بودند جلای وطن داده به سوریّه فرستاد (سوریّه عبارت از مملكت شام است سور كه اسم گلی است یا سوری كه گل سرخ است چون در شام زیاد می‌روید این مملكت را سوریّه نامیده‌اند) پس از مدّتی به استدعای مقتدای اردبیلی «1» كه از اكابر امامیّه بوده امیر تیمور این طایفه جلیله را رخصت معاودت به ایران داد و این طایفه یكی از طوایف سبعه قزلباش بودند كه اتّفاق
______________________________
(1). مقصود از مقتدای اردبیلی میر سلطانعلی صفوی است كه از معارف بوده (مؤلف).
ص: 1356
كرده اوّلین پادشاه سلسله صفویّه یعنی شاه اسمعیل را به تخت سلطنت ایران نایل نمودند.
از رؤسای ایل جلیل قاجار اوّل كسی كه اسم او در تواریخ ثبت و مسطور است پیربداق خان قاجار است كه در زمان سلطنت شاه طهماسب اوّل حكومت قندهار یافت. چون سلطنت ایران به شاه عباس بزرگ رسید چنان صلاح دید كه بعضی از قاجاریه را در مرو و برخی را در ایروان و قسمتی را در قزوین و بقیّه را در استرآباد مكان دهد. ایالت و شهر استرآباد در سمت جنوب شرقی بحر خزر واقع است. ایل جلیل قاجار به پنج طایفه منقسم بوده‌اند: اوّل یوخاری‌باش- دویّم اشاقه‌باش- سیّم دولّو- چهارم شامبیاتی- پنجم قاجار قزوینی- در ایّام قدیم رئیس طایفه یوخاری‌باش رئیس تمام ایل جلیل معظّم بوده، تا وقتی كه نواب فتحعلی خان رئیس طایفه اشاقه‌باش كه سردار قشون شاه طهماسب ثانی بود رئیس سلسله علیّه گردید، و از آن به بعد ریاست تمام طوایف قاجار حقّ خانواده نواب فتحعلی خان گردید. نادر شاه نواب فتحعلی خان را شربت شهادت چشانید و نواب محمد حسن خان بعد از آنكه مدتی متواری بودند و در میان تراكمه بسر می‌بردند، در زمان سلطنت نادر شاه با چند هزار سوار تركمان به شهر استرآباد حمله كردند و آنجا را مسخّر نمودند، لكن در ثانی قشون نادر شاه این شهر را مفتوح ساخت و نواب محمّد حسن خان به تركستان رفتند. بعد از قتل نادر شاه نواب معظّم به ایران معاودت فرموده و در جنگ با قشون كریمخان زند شربت شهادت چشیدند.
نواب آقا محمّد خان ولد ارشد نواب غفران مآب معظّم در زمانی كه پدر بزرگوار ایشان شهر استرآباد را محاصره كرده بودند به دست لشكر نادر شاه گرفتار گشتند، پس از آنكه نادر شاه را یكی از خدمتگزاران او در حوالی مشهد مقدّس به قتل رسانید علیقلی خان برادرزاده نادر شاه كه در هرات بود بر تخت سلطنت جلوس كرده و ملقّب به عادلشاه گشت به حكم وحشیانه او نواب آقا محمّد خان مقطوع النسل گردیدند. بعد از قلیل مدّتی نواب معظم از حبس عادلشاه بدر رفته به خدمت پدر بزرگوار خود شتافتند. وقتی كه نواب محمّد حسن خان در جنگ با قشون كریم خان زند شهید شدند نواب آقا محمّد خان تمكین عساكر كریم خان نموده و آن
ص: 1357
حضرت معظّم را به شیراز بردند. كریم خان آن حضرت را زاید الوصف محترم می‌داشت و از آنجا كه ایشان شخص بسیار بزرگ قابل با كفایت و درایتی بود كریم خان ایشان را پیران ویسه می‌نامید (پیران ویسه وزیر صایب تدبیر افراسیاب است). بعد از فوت كریم خان حضرت آقا محمّد خان معجّلا به مازندران تشریف‌فرما شدند و در آنجا قشونی جمع و تجهیز كرده پس از مدّت ده سال جنگ و جدال آخر الامر شهر كرمان را مسخّر كردند و لطفعلی خان زند را كه دعوی رقابت با آن حضرت داشت به راه عدم فرستادند و در سنه هزار و دویست و ده هجری مستقلّا شاهنشاه ایران گردیدند، و چون حاجی ابراهیم كلانتر شهر شیراز خدمت نمایان به آن حضرت كرده و اسباب استقلال و استیلای ایشان شده یعنی دروازه شیراز را در زمان غیبت لطفعلی خان بر روی عساكر حضرت آقا محمّد خان باز نموده او را به پاداش این خدمت منصب وزارت دادند.
نیز همین مؤلّف گوید: نوّاب آقا محمّد خان قبل از آنكه اقتدار كامل در ایران بهمرسانند بر روسها غلبه نمودند و شرح این گفته در محلّ خود بیاید.
نیز گوید: در اوانی كه حضرت معظّم برای حصول استیلای كامل شمشیر می‌زدند چند سال در ساری اقامت داشتند و در آنجا قصری برای خود بنا فرمودند كه عبارت از حیاطهای حوض‌دار، و چندین اطاق عالی قشنگ و معابر تاریك بود. و دیوانخانه آن قصر را از پرده‌های نقاشی كه تصویر فتوحات شاه اسمعیل و نادر شاه در آنها نقش شده بود مزیّن ساخته بودند. مردم و اهالی ولایات بامكنت گیلان و مازندران و استرآباد مخصوصا مایل به تبعیّت حضرت آقا محمّد خان و تقویت ایشان بودند. و بعد از آنكه لطفعلی خان زند مقتول شد و حضرت معظّم اقتدار كامل حاصل نمودند طهران را پای‌تخت خود قرار دادند. و جهت اینكه این شهر را به دار الملكی اختیار كردند نزدیك بودن آن به مازندران و استرآباد بود و بعد از آنكه دشمنان خود را كه از طایفه زندیه بودند مقهور و نابود ساختند، بعضی اقارب خود را كه به راه سركشی و طغیان می‌رفتند و چندان میلی به انقیاد و اطاعت حضرت پادشاهی نداشتند به سزای خود رسانیدند و كلیّه قصد و منظور این پادشاه این بود كه تخت و تاج سلطنت ایران مسلّم برای برادرزاده آن حضرت
ص: 1358
(خاقان مغفور فتحعلی شاه طاب ثراه) باشد.
حاجی ابراهیم وزیر حضرت آقا محمّد شاه در ضمن محاوره و مفاوضه با سیرژن ملكم گفته بود: روزی حضرت پادشاهی مرا مخاطب ساخته فرمودند آیا شخصی به كفایت و درایت تو می‌تواند صحّه بر این بگذارد كه من عساكر و لشكریان خود را با توپها و سپاهیان منظم دولت روس برابر و مقابل نمایم و آنها را در معرض خطر درآورده اسباب خرابی عساكر خود را فراهم آورم؟ البته اینكار بر وفق درایت و دانش نیست و من راه صواب و طریقه حزم را بهتر می‌دانم و بر مصالح اینكار بدرستی واقف می‌باشم گلوله قشون روس هرگز به من نخواهد رسید، با وجودیكه آنها غفلت از كار خود نخواهند داشت بگذار بهرجائی كه میل دارند بروند من آنها را در میان بیابان محاصره خواهم كرد.- انتهی.
نواب مستطاب والا حاجی معتمد الدوله ابن مرحوم ولیعهد رضوان جایگاه نایب السلطنه عبّاس میرزا طاب ثراه در كتاب جام جم می‌فرمایند:
طایفه قاجار از نسل قراجار نویانست، این سلسله از گنجه به استرآباد آمده‌اند و اوّل كسی كه از گنجه آمد شاهقلی خان بود كه در اواخر دولت شاه سلیمان صفوی به استرآباد آمد و در استرآباد دختر یكی از اعیان را گرفت و بدان واسطه در آنجا رحل اقامت افكند. و از او دو پسر شد یكی مسمّی به فتحعلی خان كه جدّ سلاطین قاجار است و دیگر فضلعلی آقا كه جدّ خوانین كبار است. و پس از وفات شاهقلی خان پسر بزرگ او فتحعلی خان رئیس قوم و بزرگ طایفه گشت و در فتنه افغان هزار نفر سوار از اعیان قاجاریّه به اعانت شاه سلطان حسین برد و در اصفهان به خدمت شاه سلطان حسین مشرّف شد و زحمات او به واسطه اینكه او را در خدمت شاه متّهم كردند كه خود داعیه سلطنت دارد مقبول نیفتاد، و ملّاباشی و حكیمباشی كه در قلب شاه رسوخی داشتند پیوسته از او سعایت داشته می‌گفتند افغان دشمن خارجی و غریب است می‌توان چاره او نمود ولی به فتحعلی خان كه از خود هزار سوار دارد و بی‌اذن شاه به اصفهان آمده اطمینان حاصل نمی‌توان كرد تا شاه ساده‌لوح را آن كلمات واهی مقبول افتاده شمشیر جهانگشا را به او عنایت كرده اذن انصراف داد، و آن شمشیر در سلسله قاجاریه به شگون و میمنت معروف
ص: 1359
است- القصّه رفتن چنان لشكر را افغان از نتایج اقبال خود دانستند و الحق چنان بود. و آخر الامر فتحعلی خان باز از راه اخلاصی كه به دودمان صفویّه داشت وقتی كه شاه طهماسب ثانی به طهران آمد به خدمت او شتافت و خدمتها كرد و در ركاب او به خراسان رفت و در خراسان وجود او را نادر شاه مخلّ خود می‌دانست و در نزد شاه طهماسب وسوسه كرد و از آن ملواح «1» حكم قتل او را صادر نمود، و در چهاردهم صفر سال هزار و صد و سی و نه هجری در دور مشهد مقدّس به دست مهدی بیگ قاجار دولّو به تحریك نادر شاه و اجازه شاه طهماسب كشته شد، و در مقبره خواجه ربیع مدفونست، و چهل و دو سال از عمر او گذشته بود. و از فتحعلی خان یك پسر باقی ماند مسمّی به محمّد حسن خان، و در استیلای نادر شاه در دشت تركمان فراری و متواری بود، و هرقدر نادر شاه خواست كه او را بدست آرد ممكن نشد. و پس از كشته شدن نادر شاه از دشت تركمان به استرآباد آمده به خیال سلطنت افتاد، و اكثر ولایات عراق و آذربایجان و اصفهان را مسخّر كرد. و آزاد خان افغان را كه او نیز داعیه سروری داشت از ارومیّه بیرون نمود، و به محاصره شیراز شتافت و كریم خان را محصور نمود، و در آن محاصره قاجاریّه یوخاری‌باش و غیره از حقد قدیم و كینه دیرینه خیانت كرده اردو را شكسته فرار كردند. محمّد حسن خان را مجال توقّف نماند به استرآباد آمد. و اگر خیانت قاجاریّه یوخاری‌باش و غیره نبود هر آینه قلعه شیراز به زودی مفتوح می‌شد، چرا كه قلعه گیان به جهت آذوقه و علوفه كمال تنگی را داشتند و كریم خان متعاقب او لشكر كشیده روان شد و خود در طهران ماند، و شیخعلی خان زند را به مازندران فرستاد، و در مابین استرآباد و اشرف جنگی فیمابین آن دو سردار واقع گشت.
محمّد حسن خان شكست خورد و در جركلباد در شهر جمادی الآخره هزار و صد و
______________________________
(1). ملواح به كسر میم بر وزن مصباح معانی متعددی دارد. آنچه در این‌جا مناسب است این است «جغد پای بسته به دام جهت شكار باز و جز آن» (منتهی الارب) «الملواح بالكسر: البومة تشدّ رجلها لیصاد بها البازی و ذلك ان یطیرها ساعة بعد ساعة، فاذا رآه الصقر و البازی سقط علیه فاخذه الصائد.
فالبومة و ما یلیها تسمّی ملواحا» (اقرب الموارد).
ص: 1360
هفتاد و دو هجری به دست سبز علی بیگ نوكر خودش به تحریك قاجاریّه یوخاری‌باش به درجه شهادت رسید، و سر او را در طهران به خدمت كریم خان آوردند. و در تاریخ زندیّه نوشته است كه سر او را با مشك و گلاب شسته سه روز در نزد كریم خان بود بعد او را با حرمت به استرآباد فرستاد كه به جسد او ملحق ساختند. و قاجاریّه گویند سر آن امیر نامدار در بقعه شریفه حضرت عبد العظیم مدفونست. و از محمّد حسن خان نه پسر باقی بود، اكبر و ارشد اولاد آقا محمّد خان است، و دیگران حسینقلی خان- و جعفر قلی خان و مصطفی قلی خان- و مرتضی قلی خان- و علیقلی خان- و رضا قلی خان- و مهدیقلی خان- و عبّاسقلی خان است كه در خردسالگی درگذشت- و كریم خان زند پس از شهادت محمّد حسن خان كه مملكت ایران بی‌مانع او را مسلّم شد آقا محمّد خان و حسینقلی خان والد خاقان را كه از یك مادر بودند به شیراز به رسم نوا برد، و برادران دیگر را به قزوین فرستاد (والده شاه شهید آقا محمّد خان و حسینقلی خان دختر اسكندر خان قاجار قوانلو بوده است كه خواهر محمّد خان و عمّه سلیمان خان است) كریمخان آقا محمّد خان را حرمت زیاد می‌كرد و او را پیران ویسه می‌گفت و در كلّیّات امور از او مشورت می‌نمود، و در سال هزار و صد و هشتاد و چهار هجری حسینقلی خان برادر امّی آقا محمّد خان را حكومت دامغان داده فرستاد، و حسینقلی خان به دامغان رفت و در سال هزار و صد و هشتاد و پنج هجری خاقان مغفور از آن امیر نامدار به عرصه ظهور آمد. چون سمیّ جدّ امجد بود لهذا در عهد آقا محمّد خان ایشان را بابا خان می‌گفتند (والده خاقان خلدمكان و نواب حسینقلی خان دختر محمّد خان عزّ الدّین لو است) و حسینقلی خان از دامغان به مازندران شتافت و محمّد خان دادو، حاكم مازندران را با زه كمان خود خفه كرد و در آن ولایت بنای آشوب گذاشت، و كریمخان به دفع او لشكر فرستاد تا در سال هزار و صد و هشتاد و هشت هجری در حوالی فندرسك سه نفر از طایفه ایكدریموت از طوایف تركمان به تحریك كریم خان او را كشتند. و در تاریخ میرزا فضل اللّه شیرازی متخلّص به خاوری شهادت حسینقلی خان را در بیستم صفر سال هزار و صد و نود و یك هجری ضبط كرده است- و در تاریخ محمّدی كه ملّا محمّد
ص: 1361
ساروی نوشته است دوازدهم صفر هزار و صد و نود و دو هجری نوشته است. و ما تاریخ شهادت را از تاریخ زندیّه نقل كرده‌ایم، و اعتبار این قول در نزد من زیادتر است و با آن همه انقلاب و اختلال كه از حسینقلی خان در امور ولایت ظاهر شد كریم خان از سجاحت «1» خلق هیچ از آقا محمّد خان مؤاخذه نكرد و در وقت شهادت او حسینقلی خان پسرش در بطن مادر بود كه پس از ولادت به اسم او خواندند، و كریم خان سالهای سال به ناخوشی سل مبتلا بود و در ماه صفر هزار و صد و نود و سه هجری شدّت كرد و عمّه آقا محمّد خان كه زن كریمخان بود برادرزاده را از ناخوشی او اعلام كرد. و بعضی نوشته‌اند كه خاله آقا محمّد خان زن كریمخان بود و آقا محمّد خان به عزم شكار مهارلو بیرون رفت، و روز سیزدهم صفر هزار و صد و نود و سه هجری كه به شهر برگشت دروازه را بسته دید، دانست كه كریم خان درگذشته است، و زندیّه از تفریق كلمه كه در میان خود داشتند به خیال او نیفتادند كه صیدی از قید ایشان رها شده است. و آقا محمّد خان از همانجا باز را سرداد و باز دولت را به پرواز آورد، دواسبه با دو نفر تا طهران تاخت و در كاشان خزانه كریم خان را كه از رشت می‌بردند و پانزده هزار تومان نقد و جنس می‌شد غارت نمود، و روز هفدهم صفر به ورامین وارد شد، و در آنجا سران قاجاریّه و خوانین ایلات به حلقه اطاعتش درآمده به مازندران رفت و در مازندران مدّتی با برادران خود كاوش و سازش داشت. و علیمراد خان زند كه پس از كریم خان به سلطنت نشست به خیال دفع او افتاده به طهران آمد و لشكر به مازندران با پسر خود ویس مراد خان، و سرداری محمّد ظاهر خان فرستاد و ایشان شكست خوردند- انتهی.
نیز نواب مستطاب والا حاجی معتمد الدّوله در كتاب روزنامه سفر مدینة السّلام و بیت اللّه الحرام خود موسوم به هدایة السّبیل و كفایة الدلیل- نسب
______________________________
(1). سجاحت معانی متعددی دارد آن‌كه مناسب است این است: «نرمش، آسان‌گیری، عفو بزرگوارانه».
در لغت‌نامه دهخدا: «نرم‌خوی بودن». در «فرائد اللآل فی مجمع الامثال» ص 246 در تفسیر مثل «ملكت فأسجح» گفته است: «أی ملكت الأمر علیّ فأحسن العفو عنی. و أصله السهولة و الرفق ...
یروی عن عائشة أنها قالته لعلّیّ رضی اللّه عنهما یوم الجمل حین ظهر علی الناس، فدنا من هودجها ثم كلّمها بكلام فأجابته: ملكت فأسجح ای قدرت فسهّل و أحسن العفو.»
ص: 1362
همایون اعلیحضرت شاهنشاهی را چنین مسطور فرموده‌اند:
السّلطان ناصر الدّین شاه، ابن السّلطان محمّد شاه، ابن الولیعهد الاعظم عبّاس میرزا، ابن السلطان فتحعلی شاه، ابن حسینقلی خان الشهیر به جهانسوز شاه، ابن السلطان محمد حسن خان، ابن الامیر فتحعلی خان، ابن الامیر شاهقلی خان، ابن محمّد ولی خان، بن مهدیخان بن محمّد قلی آقای قاجار- از طایفه اشاقه‌باش از تیره قوانلو- و در دولت صفویّه از همه امرای بزرگ از طوایف استاجلو و شاملو و تكلّو و ذو القدر و غیره خیانت ظاهر شده، و مورد سخط سلاطین شده‌اند از طایفه قاجاریّه كه مصدر خدمات بزرگ بوده‌اند و چند بار به سفارت روم و هندوستان رفته‌اند هیچ خلافی سر نزده است- انتهی.
مرحوم رضا قلی خان امیر الشعراء متخلّص به هدایت- روّح اللّه روحه- كه از معارف و اكابر مصنّفین و نویسندگان این زمان مزیّت اقتران است در كتاب روضة الصّفای ناصری می‌نویسد:
اصل اصیل ایل جلیل قاجار به ترك بن یافث بن نوح علیه السّلام می‌پیوندد، و قاجار طایفه‌ای از طوایف ترك‌اند، و گفته‌اند چون این ایل جلیل از اولاد قاجار نویان بن سرتاق نویان بن سابانویان بن جلایر بن نیرون بوده‌اند، به اسم جدّ اعلی شهرت نموده، و قاجار منقسم به سه طایفه شده: سلدوس و تنكقوت و جلایر- طایفه سلدوس اصلا به ایران نیامده‌اند، و طایفه تنكقوت سی چهل خانوار بوده به طوایف مغول پیوسته‌اند، و جلایر در اكثر بلاد توران و ایران مكنت و حشمت یافته‌اند، و مانند قاجار و سایر طوایف معروف شده‌اند. امّا سرتاق نویان پدر قاجار نویان به فرمان آباخاقان مغول به اتابیگی ارغون خان معزّز و منصوص و مكرّم و مخصوص می‌بوده و به وكالت و نیابت آن پادشاه ذیجاه از كنار نهر جیحون تا حدود ری حكمرانی و فرمان‌گذاری می‌نموده، و از قزل‌آقاج مغان تا حدود نیشابور مملكت خاصّه او بوده، و كسی در آن تصرّف و شركت نداشته، و غالبا سرتاق نویان در ولایت گرگان می‌زیسته، و اولادش در استرآباد و مازندران زیاد شده. بعد از فوت سرتاق نویان در زمان غازان خان ولایت سرتاق به پسرش قاجار نویان مفوّض شد، و قاجار نویان امیری باحشمت و شجاعت و لشكركشی باشهامت و مناعت
ص: 1363
بوده، و این قبیله نبیله به نام قاجار نویان معروف شده و اولاد نامدار و احفاد كامكارش در گرگان و ایران ملجاء بزرگان و امیران شده‌اند، و روز بروز در تعدّد و زایش، و عدّت و فزایش بوده‌اند، تا بساط دولت آل چنگیز پیچیده و برچیده گشت و بعضی از اولاد او در ماوراء النهر بر مسند خانی بخارا متّكی بودند. و بعد از ضعف دولت گوركانیّه و قوّت سلاطین تركمانیه قراقوینلو ابو النّصر حسن بیگ آق‌قوینلو كه در نسب با سلسله جلیله قاجاریّه مشاركت داشت لوای كشورستانی برافراشت و با صفویّه به ارادت و قرابت اختصاص جست. و شاه اسمعیل صفوی كه از طرف پدر موسوی و از جانب مادر آقچه قوینلو بود با قاجاریّه به طریق یگانگی و امنیّت سلوك می‌نمود. لهذا بزرگان قاجار در موافقت دولت صفویّه كاملا مساعد بودند، و ولایات بزرگ و مناصب عالیه می‌یافتند. و در سنه نهصد و شصت و نه شاهقلی بیگ قاجار جدّ اعلای نوّاب فتحعلی خان قاجار ابن شاهقلی خان، از جانب شاه طهماسب صفوی به سفارت روم رفته با سلطان سلیمان خان قرار عهد مودّت و صلح داده مراجعت كرد. بالجمله در تمام دولت صفویّه غالبا امیر الامرائی قراباغ و گنجه و حكومت خراسان و مرو و استرآباد با طایفه قاجاریّه زیادلو و قوینلو بود. همینكه نوبت سلطنت به شاه عبّاس ماضی رسید چون مادر او از آن طایفه نبوده از كثرت شوكت و حشمت قاجاریّه توهّم نموده آنها را سه فرقه كرده، قسمتی را به مرو و خراسان به حكومت فرستاد، و جمعی را در قراباغ گذاشته، فرقه‌ای را به گرگان و استرآباد روانه نمود. و بارها این طایفه شجاعت‌آثار در ثغور و سرحدّات ثلاثه ایران جنگها كردند تا زمان غلبه افاغنه بر شاه سلطان حسین نواب فتحعلی خان بن شاهقلی خان بن مهدیخان بن محمّد ولی خان بن شاهقلی خان قاجار قوینلو حاكم گرگان و استرآباد و مازندران به حمایت شاه طهماسب با افاغنه رزمها كرد و به نیابت سلطنت و وكالت دولت مخصوص گشته شاه را به تسخیر ارض اقدس و محاصره مشهد مقدّس برد و به غدر نادر و قضای صادر شهادت یافت. و نادر به ملاحظه مآل، مهدی نام قاجار را كه دخیل در خون نوّاب غفران‌مآب بود و پدرش به دست خان والاشأن كشته شده بكشت.
همچنین شاه طهماسب را به دست محمّد حسین خان قاجار مقتول ساخت تا خود
ص: 1364
برئ الذمّه باشد و سلسله قاجاریه و صفویّه با یكدیگر خونخواهی كنند.
بعضی از ارباب سیر بر این‌اند كه اصل این قبیله جلیله از تركستان به روم افتاده‌اند و در آن ولایت می‌زیسته. در سال ششصد و پنجاه و سه كه هلاكو خان از جانب برادر خود منكوقاآن به روم رفت به امر برادر از هر ده خانوار مغول دو خانوار با او برفتند، و بر این قرار صد و بیست هزار كس از ایلات تركستان در ركاب او مأمور آمدند كه از سرحدّ تركستان الی اقصای مصر و شام به محافظت ثغور پردازند، از آنجمله ایل جلیل قاجار به سرحدّات شام متوقف و مأمور شدند، و در ایّامی كه امیر تیمور گوركان به شام رفت و آن بلاد را مسخّر كرد ایلات تركستان را كه قریب به صد هزار نفر بودند مصلحت ندید كه در روم باشند، ایشان را كوچانیده مأمور تركستان كرد. بعضی از آنها به تركستان شدند و جمعی در آذربایجان بماندند، ایل جلیل قاجار نیز در گنجه و ایروان ساكن گشتند. و برخی گفته‌اند چون به توسّط و تشفّع جناب میر سلطان علی صفوی، امیر به اطلاق اسرای روم فرمان داد این طایفه جلیله و جمعی از ایلات روم مانند بیگدلی ملقّب به شاملو در آذربایجان و دیار بكر متوقّف شدند، و ارادت طوایف شاملو و روملو و تكلّو و قاجار و غیرهم به سلسله صفویّه و اجتماع ایشان از دیار بكر به دور شاه اسمعیل صفوی به جهت این منّت بود. در هرحال ایل قاجار از ایلات تركستان و در ایران متوقّف بوده‌اند و شاه عبّاس صفوی جمعی را در قراباغ و گروهی را در گرگان و خراسان و مرو حكومت و الكای داد. و در سال یكهزار و هشت هجری كه شاه عبّاس به استرآباد رفت و قلعه مبارك‌آباد بر ساحل گرگان را كه از بناهای شاه طهماسب ماضی بود و تراكمه خراب كرده بودند تعمیر كرد حسین خان قاجار زیاد اغلی را از گنجه كوچانیده با قاجاریّه در آن قلعه سكنی داد كه تركمانان صاین خانی به تاخت‌وتاز استرآباد نیایند و تطاول نتوانند. و طایفه مذكوره قاجار علی التّناوب در آن ولایت به حكومت و سالاری می‌پرداختند، تا در عهد دولت شاه سلطان حسین صفوی نوبت سروری قاجار و رعیّت‌پروری استراباد به نواب فتحعلی خان قوینلو رسید- انتهی.
میرزا محمّد تقی متخلّص به سپهر ملقّب به لسان الملك از مورخین معتبر
ص: 1365
این عهد ابدمهد در كتاب ناسخ التّواریخ یعنی در جلد متعلّق به سلسله جلیله قاجار گوید:
در سال ششصد و پنجاه و سه هجری سلطنت ایران به فرمان منكوقاآن بن تولی خان بن چنگیز خان مخصوص هلاكو خان شد، و هنگامی كه عازم عراق و برانداختن دودمان خلفای بنی عبّاس بود از جانب منكوقاآن حكم شد از هر ده خانوار مغول دو خانوار برای حراست و حفظ حدود و ثغور از مكان خود بیرون شده از سرحدّ تركستان تا اقصای مصر و شام در اماكن مختلفه اقامت كنند. بنابراین حكم صد هزار خانوار حركت كردند و در امكنه منظوره جای گرفتند. سرتاق نویان بن سابانویان بن جلایر بن نیرون، یكی از نوئینان و سرداران هلاكو خان و ملازم ركاب او بود. چون در سال ششصد و شصت و سه هلاكو خان درگذشت و پسرش اباقا خان به جای او نشست، سرتاق نویان را مورد مرحمت نموده به اتابیگی پسرش ارغون خان برقرار كرد و از كنار جیحون تا قزل‌آغاج مغان را به حكومت او واگذار و مفوّض داشت. اباقا خان نیز بعد از هفده سال پادشاهی بمرد و بعد از او نكودار خان برادرش دو سال سلطنت نمود، و ارغون خان فرزندش هفت سال، و گیخاتو خان برادر دیگرش سه سال، و بایدو خان هشت ماه. و در سال ششصد و نود و چهار هجری غازان خان بن ارغون خان بر تخت پادشاهی جلوس كرد، و سرتاق نویان نیز درگذشته بود، و پسرش قاجار نویان كه سلسله جلیله قاجار بدو می‌پیوندد كمال رشد را داشت. غازان خان بنابر حقوق اتابك پدر، قاجار نویان را درجه اختصاص داده آنچه در تحت حكمرانی سرتاق نویان بود به او واگذاشت و قاجار نویان اولاد زیاد بهمرسانید و عشیره او رو به فزونی نهاد، و آن جماعت را به نام جدّ و پدر قاجار خواندند. و در قدیم الایّام رسم و قانون تركان این بود كه هر طایفه‌ای به جلالت و جلادت مشهور می‌شدند سایر طوایف، مردمان خود را بدان طایفه ملحق ساخته، به نام آن طایفه معروف می‌گشتند. بالجمله قبیله قاجار شوكت و عدّتی حاصل كرده به شهامت و شجاعت معروف گشتند. و چون سلطنت چنگیزیّه در ایران منقرض شد و حكومت سلطان ابو سعید بن الجایتو در سال هفتصد و سی و شش هجری بسر رسید، سلسله قاجار نیز به اقتضای خویشاوندی و ایلیّت،
ص: 1366
اندك اندك به قبایلی كه در حدود شام سكنی داشتند پیوستند و آن اراضی را موطن خود دانستند، تا امیر تیمور گوركان در سنه هشتصد و سه هجری كه سال دوازدهم پادشاهی او بود به سفر مصر و شام رفت، حكم كرد طایفه مغول از حدود شام كه اراضی بیگانه است كوچ كنند و به ایران آیند و از اینجا به تركستان كه وطن اصلی ایشانست عزیمت نمایند بنابراین، آن قبایل به ایران آمده اكثری راه تركستان پیش گرفتند و بعضی خاصّه طایفه قاجار در آذربایجان و حدود گنجه و ایروان رحل اقامت افكندند. چون دولت گوركانیه ضعیف شد حسن بیگ ابن علی ابن عثمان اوّل سلطان از طایفه آق‌قوینلو كه نسب به قاجار می‌رساند، در سنه هشتصد و هفتاد و یك به تخت سلطنت نشست و چهل و سه سال پادشاهی در خانواده او بماند. در سال نهصد و نود و پنج كه شاه عبّاس اوّل به سلطنت رسید حكم كرد قبیله قاجار از گنجه و ایروان به اراضی استرآباد روند و در قلعه مبارك‌آباد در كنار گرگان كه تازه به حكم پادشاه ایران ساخته شده بود ساكن شوند. ایشان بدان محل رفته آنها كه بر بالای قلعه جای گرفتند معروف به قاجار یخاری‌باش شدند، طایفه‌ای كه در پائین قلعه بودند اشاق‌باش نام یافتند. جماعت دیگر از قاجار نیز به حكم شاه عبّاس به مرو شاهیجان رفته در آنجا منزل نمودند و مقصود شاه عبّاس از این فرمان محفوظ ماندن نواحی استرآباد و مازندران از تاخت و تاز تراكمه و محروس بودن اراضی خراسان از مزاحمت قبایل اوزبك بود. نیز نمی‌خواست سلسله جلیله قاجاریّه كه به جلادت و جلالت موصوف و معروف‌اند در یكجا جمع باشند. خلاصه این طایفه با اینكه از حیثیت شماره و عدد قلیل بودند به واسطه شجاعت و مبارزت بر تمامی ایران غلبه كردند، و حكایات در رشادت و دلیری این جماعت شنیده و دیده شده، و بعد از ورود به استرآباد پیوسته با تركمانان جنگ می‌كردند، و پدران فتحعلی خان قوانلو همیشه بزرگ این سلسله بودند و با كمال اقتدار هرگز با سلاطین صفویّه به راه مخالفت نرفتند، و حال بر این منوال می‌گذشت تا نوبت فرمان‌گذاری قاجار به فتحعلی خان رسید- انتهی. «1»
______________________________
(1). آنچه از متون مختلف تا این‌جا نقل شده است همه كم‌وبیش نقل به معنی شده است و گاهی به
ص: 1367
مؤلّف گوید: از جمله این منقولات و مسطورات مصنّفین مذكورین- تغمّدهم اللّه بغفرانه و رضوانه- چنین مستفاد و محقّق می‌گردد كه نسب سلسله علیّه قاجاریّه منتهی به قاجار نویان بن سرتاق نویان از امرای بزرگ غازان خان مغول می‌گردد و نسب قاجار نویان به اغوز خان پادشاه خداپرست بزرگوار ترك می‌پیوندد، و آخر الامر به ترك بن یافث بن نوح علیه السّلام پیوستگی می‌یابد، و كلیّه قبایل منشعبه از این اصل در اقطار عالم خاصّه در صفحات تركستان رتبه خانی و خاقانی داشته، و قدم بر گاه و مسند حكمرانی گذاشته، اقلّ شوكت ایشان آنكه ایلخان چندین ایل و امیر و حكمران چندین قبیله بوده‌اند، و از این سوانح آنچه تعلّق به زمانهای بسیار قدیم دارد چون در طیّ اقوال مؤلّفین مزبورین ذكر شده تكرار آن را غیر لازم دانستیم امّا آنچه متعلّق به ازمنه آخره است بعضی را به‌طور اشاره ایراد می‌نمائیم تا ادّعا و مدّعا ثابت و مدلّل باشد.
از سوانح سال نهصد و چهل و سه هجری یكی اینست كه شاه طهماسب بعد از انقضای فصل زمستان به قصد تسخیر قندهار و زمین داور از هرات حركت كرده به كنار آب هیرمند و از آنجا به قندهار آمده این ولایت را تصرّف نمود و حكمرانی آن را به عهده بداق خان قاجار موكول داشت.
از حوادث سال نهصد و پنجاه و سه آنكه شاه طهماسب كه به عزم گرجستان انتهاض نموده بود كوچ بر سر كوچ به گنجه آمد و از گنجه حركت كرده به موضع پولاق اردو زد، و از اینجا گوكجه سلطان قاجار، و ابراهیم خان ذو القدر، و حسین خان سلطان روملو، و شاهویردی سلطان زیاد اوغلی را با پنجهزار سوار جرّار بطور ایلغار به طرف شماخی كه القاس میرزا در آنجا بود روانه كرد، و یكسال بعد از آن‌كه شیروان در تحت تبعیت شاه طهماسب درآمد حكمرانی آنرا به پسر خود اسمعیل میرزا داد و گوكجه سلطان قاجار را به پیشكاری او برقرار داشت.
در سال نهصد و پنجاه و نه چند نفر از سركرده‌های شاه طهماسب مأمور
______________________________
قصد تجلیل باز هم بیشتر از خاندان قاجار، عبارات و كلماتی اضافه و كم شده است. محققین دقیق باید به اصل كتابها مراجعه فرمایند ..
ص: 1368
جنگ با عساكر عثمانی شده و همه فایق آمدند و از آن جمله بیرام بیگ قاجار و طویقون بیگ قاجار بودند.
در سال نهصد و شصت و دو كه ابای تركمان به خیال طغیان افتاده چند نفر از سرداران شاه طهماسب به اطفای نایره این فتنه مأمور شدند از جمله گوكجه سلطان قاجار بود كه پس از حسم «2» مادّه فساد در همین سال درگذشت.
در سال نهصد و شصت و هفت ساروقورغان «3» با جمعی اوزبك به فرمان علی سلطان والی خوارزم به نیشابور آمدند كه این ولایت را غارت كنند بداق سلطان قاجار و ملكن اوغلی ذو القدر با جمعی به دفع اوزبكان از شهر بیرون آمدند و با ایشان جنگ كردند و ساروقورغان و بسیاری از همراهان او را كشته بقیّة السّیف فرار كردند.
در سال نهصد و نود و شش اللّهقلی بیگ قاجار منصب قورچی باشیگری شاه عبّاس اوّل یافت.
در سال هزار و یازده هجری شاه عبّاس قلعه ایروان را محاصره و فتح كرد و حكومت آنرا به امیر گونه خان قاجار داد.
در سال هزار و پانزده هجری شاه عبّاس قلعه گنجه را كه به تصرّف دولت عثمانی بود به قهر و غلبه فتح كرد و حكومت گنجه را به محمّد خان زیاد اوغلی قاجار داد.
در سال هزار و صد و بیست و شش هجری كه امیرگونه خان قاجار بیگلربیگی و حكمران ایروان بود محمّد پاشا وزیر اعظم سلطان احمد خان اوّل سلطان عثمانی با لشكر زیادی از دیار بكر به ارزن الرّوم آمده عازم فتح ایروان گشت، و امیر گونه خان طوری به مدافعه و محارست قلعه ایروان پرداخت كه محمّد پاشا بعد از كوشش
______________________________
(2). حسم به معنی از بیخ بركندن و از بین بردن «حسمه حسما فانحسم» قطعه مستأصلا فانقطع (المنجد).
(3). در متن: ساروفورعان بود كه به استناد احسن التواریخ چاپ دكتر نوائی ص 528 تصحیح شد. چند سطر بعد در همین متن ساروقورغان آمده است.
ص: 1369
بسیار و كشته شدن چهل هزار نفر از عساكر عثمانی از فتح ایروان مأیوس شده بازگشت.
در سال هزار و سی و یك هجری شاه عبّاس چلبی بیگ قورچی قاجار را به سفارت به دربار دولت عثمانی فرستاده و در ضمن نامه‌ای مهر علامه سلطان عثمانی را از فتح قندهار و جزیره هرموز خبر داد.
در سال هزار و سی و دو امیر گونه خان قاجار بیگلر بیگی چخور سعد به تسخیر اخسقه و تدمیر گرجیّه رفت.
در سال هزار و سی و پنج امیرگونه خان قاجار بیگلربیگی چخور سعد به گرجستان رفته جنگ سختی كرده چند زخم برداشت بعد از آن به ایروان مراجعت كرده مشغول معالجه شد ولی چون زخمها كاری بود درگذشت.
در سال هزار و چهل و دو هجری شاه صفی حكمرانی مرو را به مرتضی قلی خان قاجار ابن محراب خان قاجار داد و محمّد قلی خان زیاداوغلی قاجار به امیر الامرائی قراباغ و حكمرانی آن نواحی برقرار گشت.
در سال هزار و چهل و سه اكراد محمودی و كردستان و قارص و دیار بكر باهم اتفاق كرده به تاخت چخور سعد آمدند، طهماسبقلی خان قاجار امیر الامراء و حكمران چخور سعد و ایروان بسیاری از اكراد مزبور را بكشت و باقی را متفرّق ساخت.
و در همین سال شاه صفی كلبی خان قاجار دوات‌دار را با خان احمد اردلانی و سپاه قلمرو علیشكر به جانب موصل و جزیره و عمادیّه فرستاد و آن حدود را بتاختند- نیز در این سال مرتضی قلی پاشا بیگلربیگی دیار بكر كه داعیه وزارت داشت در قلیل زمانی سپاهی از دیار بكر و كفه و مرعش و آبلستان و اناطولی و قرامان جمع كرده به كمك حاكم وان رفت، خلیل پاشا بیگلربیگی ارزن الرّوم نیز به او پیوست و با پنجاه هزار نفر حركت كردند، شاه صفی مطّلع شده طهماسبقلی خان قاجار بیگلربیگی را با چند نفر سردار دیگر و جمعی به امداد سپهسالار خود كه مأمور به فتح وان بود روانه نمود.
در سال هزار و پنجاه و هفت هجری شاه عبّاس ثانی مرتضی قلی خان
ص: 1370
قاجار ولد محراب خان حاكم مرو و ارض اقدس را منصب سپهسالاری داد.
در سال هزار و پنجاه و هشت شاه عبّاس ثانی قصد زیارت مشهد مقدّس و تسخیر قندهار نمود و مرتضی قلی خان قاجار سپهسالار از پیش به صوب قندهار روانه گشت.
در سال هزار و شصت مرتضی قلی خان قاجار سپهسالار قورچی باشی شد.
در سال هزار و هفتاد و پنج گدا علی خان بن محراب خان قاجار كه حكومت ولایت دورق داشت درگذشت.
در سال هزار و صد و چهارده گرگین خان والی گرجستان از اطاعت شاه سلطان حسین سرپیچیده شاه سلطان حسین كلبعلی خان قاجار حاكم گنجه را با لشكر گران به تأدیب او فرستاد، كلبعلی خان بر گرگین خان غالب آمده وارد تفلیس شد و بزرگان و رعایای آنجا را به انعام و حسن سلوك مستمال و رام نمود.
در سال هزار و صد و بیست و چهار كه امرای قزلباش صلاح در این دیدند كه شاهزاده طهماسب میرزا برای چاره كار افغان از اصفهان بیرون رود طهماسب میرزا با هشت نفر سوار گزیده از طایفه قاجار از اصفهان به طرف قزوین حركت كرد.
بالجمله بر این منوال امرای معظم قاجار در هر دوره و عهد ساعد دولت و مساعد سلطنت بوده و سلاطین باتمكین آنها را متقلّد اشغال عمده و مهام بزرگ و مناصب عالیه می‌نموده‌اند. چنانكه در دولت صفویّه چندبار به سمت سفارت كبری به دربار دولت عثمانی و سلاطین هندوستان رفته و خدمات بزرگ و نمایان كرده و از آنجا كه هرگز منشأ خلف و خلافی نبوده‌اند و جز طریق صداقت و درستكاری راهی نپیموده همیشه كمال اعتماد و اطمینان پادشاهان را جالب و تقلّد و تكفّل معظمات مهام و جلایل امور را شایان و لایق گشته تا مجدّدا سلطنتی كه در اصل ایشان را بود روی توجّه به این دودمان نمود. و فی الحقیقه ابتدای این شروق و طلوع و ضیاء و فروغ از سال هزار و صد و چهار هجری است كه در این سال نوّاب فتحعلی خان قاجار قوینلو جدّ سلاطین بزرگوار قاجار در استرآباد متولّد شد و بعد از
ص: 1371
بلوغ و رشد در آن نواحی استقلالی به كمال یافت، و كوكب اقبال و رایت اجلال نواب معظّم میل به اوج و اعتلا كرد بر جلالت اروغ و فروغ دودمان و سلسله جلیله قاجار افزود و ابواب حكمرانی و كشورستانی را به مقالید بخت سعید و تأیید آسمانی او گشود.
كم من اب قد علا بابن له شرف‌كما علا برسول اللّه عدنان «1» در سال هزار و صد و بیست و چهار كه افاغنه شاه سلطان حسین را در اصفهان محصور كردند نوّاب فتحعلی خان با هزار سوار جرّار از طایفه قاجار از استرآباد به امداد شاه سلطان حسین شتافت و جنگهای سخت با لشكر افغان كرد و هر روز سر و غنیمت بسیار از آنها گرفته به نظر شاه می‌رسانید. امّا شاه سلطان حسین ساده‌لوح و امرا و نزدیكان او خاین و بی‌عقل بودند و امرای مزبور كه می‌بایست این امر را از تأییدات آسمانی دانند، از فرط نادانی برخلاف دانسته و فرض كرده و نزد شاه بنای سعایت را گذاشتند، و به جای تمجید و تحسین و ترحیب و آفرین افساد و تفتین نمودند و گفتند طایفه قاجار به جلادت و شجاعت موصوف و به دلیری و رشادت معروف‌اند و نوّاب فتحعلی خان خود داعیه سروری و مملكت‌داری دارد اگرچه او افاغنه را دفع می‌كند ولی بعد از آن دفع خود او خارج از حیّز امكان است. آخر الامر ملّاباشی و حكیمباشی كه زیاده از دیگران در قلب شاه رسوخ داشتند چندان وسوسه كردند كه شاه سلطان حسین را به وسواس انداختند ناچار او شمشیر معروف به جهان‌گشا را به نوّاب فتحعلی خان عنایت كرده رخصت مراجعت داد. بنابر مسطورات عبد الرزّاق بیگ در كتاب مآثر سلطانیّه نوّاب معظّم نیز به واسطه اینكه اقوال امرای شاه سلطان حسین را در حق خود شنیده
______________________________
(1). بیتی است از قصیده‌ای كه علی بن عباس رومی در مدح ابو الصقر شیبانی سروده و بیت قبلی آن و صحیح بیت بعد این است:
قالوا ابو الصقر من شیبان قلت لهم‌كلّا لعمری و لیكن منه شیبان
كم من اب قد علا بابن ذرا شرف‌كما علا برسول اللّه عدنان (از افادات آقای دكتر مهدوی دامغانی)
ص: 1372
بود آزرده‌خاطر شده سواران خود را برداشت و راه استرآباد پیش گرفت. افاغنه بر اصفهان استیلا یافتند و كار به آنجا كشید كه جمعی كثیر به اشاره اشرف افغان به طهران و تسخیر این سامان شتافته این بلد را ویران كردند. نواب فتحعلی خان باز با سواران قاجار در ابراهیم‌آباد ورامین یكروز از ظهر تا شام با سپاه افغان جنگ كرده شام دو لشكر به آرامگاه خود رفتند. در همان شب به نواب خلدمكان خبر دادند كه شاه طهماسب را كه پیش از تسخیر اصفهان برای چاره كار از این شهر به طرف قزوین فرستاده‌اند به مازندران آمده و در بلده اشرف است. نواب فتحعلی خان كه ارادتی به خانواده صفویّه داشت از ابراهیم‌آباد راه مازندران پیش گرفت و این در هزار و صد و سی و هفت بود از آنجا كه كوكب اقبال صفویّه رو به هبوط بود در بین راه مسموع نواب فتحعلی خان شد كه امرای شاه طهماسب او را نسبت به نوّاب معظّم بددل كرده‌اند، لهذا عنان مركب را از جانب اشرف منعطف و به طرف استرآباد راند و امرای مشار الیهم بر اغوا و تحریك افزوده تا فیمابین جنگ درگرفت و شاه طهماسب گرفتار شد. نواب فتحعلی خان باز به راه ارادت رفته شاه طهماسب را از اشرف به استرآباد برد و تجهیز لشكری عظیم نمود و در ركاب شاه طهماسب عازم خراسان گردید و در سال هزار و صد و سی و هشت در دامغان شاه طهماسب نیابت سلطنت و امیر الامرائی ایران را به نوّاب فتحعلی خان داد و عازم مشهد مقدس شدند- در سال هزار و صد و سی و نه ندرقلی بیگ افشار حاكم نسا و ابیورد به خدمت شاه طهماسب آمده ملقّب به طهماسبقلی خان گردید و منصب قورچی‌باشی یافت و مأمور جنگ ملك محمود سیستانی و تسخیر ارض اقدس گشت و در همین اوان ندرقلی بیگ وجود نواب غفران‌مآب را اسباب عدم پیشرفت كار خود دانسته در پیش شاه طهماسب به اغوا و تحریك مبالغت نمود و او را به قتل نوّاب فتحعلی خان راضی كرد. شب سیزدهم ماه صفر در منزل خواجه ربیع ندرقلی بیگ به همدستی شاه طهماسب و موافقت مهدیخان نام قاجار دوالو بطور خدعه و تزویر نواب فتحعلی خان را شربت شهادت چشانیدند و در بقعه خواجه ربیع به خاك سپردند.
از صلب نوّاب غفران‌مآب فتحعلی خان دو پسر به عرصه وجود آمدند یكی
ص: 1373
نواب محمّد حسن خان كه در سال هزار و صد و بیست و هفت هجری متولّد شد، و دیگری محمّد حسین خان كه در طفولیّت بدرود زندگانی گفت. نواب محمّد حسن خان كه خلف مهین و فرزند ارشد باتمكین بود بعضی اوقات در استرآباد و گاهی در میان طوایف تركمان می‌زیستند. به موجب مسطورات مورّخین در ایّام جوانی و اوقات كامرانی روزی با محمّد زمان بیگ ولد محمّد حسین خان قراموسانلو بر سر اسب‌دوانی منازعه كرده آزرده‌خاطر و مكدّر گشته روی به احشام تراكمه نهادند و جمعی از اتراك و تركمانان را دور خود جمع كرده بر سر استرآباد رفتند و شهر را بگرفتند. محمّد زمان بیگ كه از جانب پدر در این شهر حكمرانی می‌كرد بگریخت و خود را به بهبود خان كه در آن اوان از جانب نادر شاه سردار و سرحددار استرآباد و مازندران بود رساند و بهبود خان با شش هفت هزار نفر كه با خود داشت به عزم رزم و جدال از كنار رود اتك حركت كرد ولی صرفه‌ای از جنگ و قتال نبرده منهزم و فراری شد این خبر در موصل به نادر شاه رسید محمّد حسین خان قاجار را مأمور استرآباد نمود و او با قشون ابوابجمعی بهبود خان و مردم استرآباد به شهر رفته این بلده را خراب و جمع كثیری را به قتل رسانید و عده‌ای از قاجاریّه نیز در این هنگامه مقتول شدند. نواب محمّد حسن خان مجال و امكان تلاقی و تلافی نیافته باز عنان به طرف دشت منعطف ساختند، نادر شاه نهایت ساعی بود كه نواب معظّم را دستگیر كند چنانكه به حسینعلی خان معیّر الممالك می‌گفته است یاقوت چهارده مثقالی دیده‌ای؟ او در جواب گفته ندیده‌ام. نادر شاه گفته یاقوت چهارده مثقالی محمّد حسن خان است كه از چنگ ما بیرون رفته و بر او دست نیافته‌ایم. خلاصه چون نادر شاه سر را در سودای قهر و خشونت بر باد داد نواب محمّد حسن خان از دشت تركمان به استرآباد تشریف نزول ارزانی داشتند و این بلده را مقرّ دولت و حكمرانی خود قرار دادند و مازندران و گیلان را نیز مسخّر ساختند و تقریبا بیست هزار لشكر منظّم ترتیب دادند و كار ایشان در كمال قوام و قرین مزیّت و انتظام بود تا كریم خان زند با چهل هزار پیاده و سواره از جماعت بختیاری و الوار عزیمت استرآباد نمود. نواب محمّد حسن خان در این محل قدرت و شوكت خداداد را ظاهر ساخته چنانكه هر روزی جمعی از لشكریان را بر سر قشون كریم خان فرستاده
ص: 1374
فوجی از آنها را اسیر كرده می‌آوردند و در عرض چهل روز تقریبا بیست و پنج هزار نفر از سپاهیان وكیل مقتول، و دستگیر عساكر فیروزی مآثر حكمران قاجار بل تاجدار فرخنده آثار گردید، شجاع الدین خان زند طعمه شمشیر غازیان شد و كریم خان قرین یأس و حرمان، ناچار بنه و آغروق و توپخانه و زنبوركخانه و سایر اسباب سلطنت را رها كرده از ساحت استرآباد به جانب اصفهان عطف عنان كرد و غنایم كثیره به دست ملازمان و لشكریان نواب محمّد حسن خان افتاد و نواب معظّم مصمّم سفر عراق گشته از استرآباد به اشرف مازندران توجّه فرمودند اوقاتی كه كریم خان لشكر به استرآباد كشیده بود جماعت لاریجانی به اظهار خدمتگزاری به سپاهیان الوار پیوسته بعد از مراجعت كریم خان نیز سر از اطاعت پیچیده طبل یاغیگری می‌كوفتند، نواب محمّد حسن خان محمّد ولی خان و مقیم خان ساروی را مأمور تنبیه لاریجانیها كردند و فوجی از عساكر منصوره بر سر آمل رفت ولی پیش از آنكه با لاریجانیها نزاعی اتفاق افتد محمّد ولی خان به واسطه شرارت فطری بنای بدسلوكی را نهاده دست به طرف ناموس و عیال اهالی آمل دراز كرد. اهالی مازندران از حركات محمّد ولی خان منزجر گشته او را گرفته حبس كردند و جمعیّتی فراهم آورده نزد مقیم خان رفتند و او را بر خود امیر كرده راه طغیان پیش گرفتند و در ساری رحل اقامت انداختند و به خودنمائی پرداختند. نواب محمّد حسن خان بدون بنه و احمال از اشرف حركت كرده بر سر مقیم خان و اهالی مازندران تاختند، مقیم خان به زخم زنبورك از پا درآمده دستگیر و نابود شد و اهل مازندران متفرق گشتند و چند نفر از معارف اهل این ولایت مورد مواخذه و مصادره گردیدند.
بعد از آن احمد شاه ابدالی كه در قندهار رایت اقتدار برافراشته بود به ارض اقدس آمده این ولایت را مسخّر كرد و پانزده هزار نفر از افاغنه را به سرداری شاه‌پسند خان افغان مأمور فتح استرآباد كرد، و آن جماعت به سبزوار آمدند. ابراهیم خان بغایری، و عیسی خان كرد، و علیخان قلیجی، و جمعی دیگر از خوانین خراسان با اهل و عشیرت خود كوچ كرده به دامغان رسیدند. نواب محمّد حسن خان محمّد حسین خان دولّوی قاجار را كه از اعاظم امرا بود با خوانین خراسان و چهارده هزار نفر لشكری به دفع شاه‌پسند خان مأمور فرمودند، و بعد از تلاقی فریقین افاغنه
ص: 1375
شكست خورده راه هزیمت پیش گرفتند. بعد از این فتح نمایان نواب محمّد حسن خان با قشون نصرت‌نمون به قصد جنگ با كریم خان از مازندران حركت كرده محمّد خان بی‌كلّه زند را كه بعد از كریم خان در این سلسله كسی از او شجاع‌تر نبود با هفتاد نفر از امرای زند گرفته به شهر ساری فرستادند، و محمّد خان را از آن بی‌كلّه می‌گفتند كه مقدار كف دستی از كلّه او را شمشیر بریده بود. آخر الامر نواب محمّد حسن خان اصفهان را متصرّف شده در گلون‌آباد با كریم خان مصاف داده او را نیز منهزم ساختند. پس از آن به عزم تسخیر آذربایجان رایت انتهاض برافراختند. آزاد خان افغان كه این مملكت را مسخّر كرده و در ارومیّه سكنی داشت با بیست هزار نفر از افاغنه روی به میدان كارزار و عرصه پیكار نهاد و از آنجا كه اهل و عیال این بیست هزار نفر در ارومیّه بودند برای حفظ ناموس خود آنها سخت می‌جنگیدند و از روی غیرت مردانه می‌كوشیدند، مع ذلك عساكر نصرت مآثر نواب محمّد حسن خان ایشان را مقهور و مغلوب نمودند. آزاد خان با اهل و عیال و معدودی به صوب تفلیس رفت. نوّاب معظّم به جمع‌آوری افاغنه پرداخته هزار خانوار از افاغنه و اوزبك كوچانیده آنها را از راه گیلان به مازندران فرستادند و با لشكری وافر و شوكتی زیاد از عراق به فارس آمده كریم خان زند را در شیراز محاصره كردند. در این هنگام قاجاریّه یوخاری‌باش و غیره به واسطه كینه دیرینه راه طغیان و خیانت پیش گرفتند و اردوی باعظمت معتبری را شكسته فرار كردند و از آنجا كه آذوقه محصورین رو به تمامی نهاده بود اگر این طغیان و خیانت از طایفه مزبوره به ظهور نمی‌رسید به زودی شیراز مسخّر عساكر نواب محمّد حسن خان می‌گردید. بالجمله چون نواب معظم حال را بر این منوال دیدند روانه استرآباد شدند و كریم خان از عقب ایشان لشكر كشیده روان شد و خود در طهران مانده شیخعلی خان زند را به مازندران فرستاد و فیمابین استرآباد و اشرف جنگی بین فئتین واقع شده در اینجا نیز كاری از لشكریان نواب محمّد حسن خان ساخته نشد، بالاخره در ماه جمادی الآخره هزار و صد و هفتاد و دو هجری در جركلباد به تحریك قاجاریّه یوخاری‌باش آن حضرت معظّم به دست یكی از ملازمان خود كه موسوم به سبزعلی بیگ بود به درجه رفیعه شهادت رسید. بعد از آن كریم خان استقلالی بهمرسانیده به
ص: 1376
مازندران و طبرستان راند و بر استرآباد استیلا یافت و از پسرهای حضرت غفران‌مآب معظّم كه نه نفر بودند و پیش ذكر ایشان شده حضرت آقا محمّد خان (شاه شهید طاب ثراه) را كه اكبر و ارشد اولاد بودند با حسینقلی خان (جهانسوز شاه) والد خاقان مغفور (فتحعلی شاه طیّب اللّه مضجعه) به شیراز برد و این دو برادر معظّم برادر صلبی و بطنی بودند. سایر برادران را به قزوین فرستاد و احترامات وكیل نسبت به حضرت آقا محمّد خان معروف است، و فی الحقیقه قدر آن گوهر پاك را می‌دانست و در مشكلات امور و معضلات مهام از رأی رزین ایشان استمداد و استعانت می‌نمود و كمال اطمینان را به وفور عقل و راستی و امانت آن حضرت در مشورت داشت.
در سال هزار و صد و هشتاد و چهار هجری نواب حسینقلی خان معروف به جهانسوز شاه به حكمرانی دامغان رفتند، و از آنجا به مازندران شتافته تبعیّت و متابعت كریم خان را بر كنار گذاشته محمّد خان دادو، حاكم مازندران را با زه كمان خود خفه كردند و این از آن بود كه ملك خود را در تحت مالك دیگر نمی‌توانستند دید. خلاصه كریم خان لشكر به دفع نواب جهانسوز شاه فرستاد ولی حالت احترام او نسبت به حضرت آقا محمّد خان مطلقا تغییری نكرد و هیچ این فقره را به روی ایشان نیاورد. نواب حسینقلی خان جهانسوز شاه دست وكیل را از كار كوتاه می‌كردند اگر در حوالی فندرسك از دست سه نفر غدّار از طایفه ایكدریموت از طوایف تركمان شربت شهادت نمی‌نوشیدند و رخت از سرای فانی به جهان جاودانی نمی‌بردند.
در سال شهادت نواب جهانسوز شاه اختلاف كرده گویا سال هزار و صد و هشتاد و هشت هجری را باید اختیار كرد و صحیح دانست. به‌هرحال چندان از شهادت حضرت جهانسوز شاه نگذشت كه حق به مركز خود قرار گرفت و نوبت اعتلای لوای دولت جاوید شوكت قاجار دررسید. و اگر چندگاهی ظهور این دولت كه مصون از زوال باد به قول مشهور تأخیر شد مهلتی بایست تا خون شیر شد- خلاصه كلام، حضرت آقا محمّد خان با كمال عزّت و شأن در شیراز انیس و جلیس وكیل بودند تا در ماه صفر هزار و صد و نود و سه كریم خان به ناخوشی سل
ص: 1377
درگذشت و حضرت معظّم دواسبه به طرف طهران شتافته روز هفدهم ماه صفر به ورامین وارد شدند و در اینجا سران قاجار و خوانین ایلات به ركاب فیروزی انتسابش پیوسته عزیمت مازندران كردند.
ص: 1379

[سنه 1194 هجری- سنه 1779 مسیحی]

آسیا (ایران)- در وقایع سال قبل در آخر جلد دویّم منتظم ناصری ارتحال كریم خان وكیل و تشریف‌فرمائی حضرت آقا محمّد شاه را از شیراز به مازندران اجمالا ذكر نموده‌ایم ولی به سبب كمال پیوستگی حوادث سال قبل با این سال كلام را ضرورتا اعادت داده گوئیم: حضرت معظّم كه مدّت شانزده سال در شیراز به مصاحبت وكیل اشتغال داشتند در اوان ناخوشی وكیل خاصّه اوقاتی كه علایم انتقال ظاهر شده بود به راه حزم رفته غالبا در بیرون شهر شیراز به بهانه شكار گردش می‌نمودند و مستعد بودند كه به محض فوت وكیل راه مازندران و استرآباد را كه دار الملك نیاكان بزرگوارشان بود پیش گیرند، و سلیمان خان قاجار ابن محمّد خان خالوی خود را كه در آن زمان ده ساله بود دایما به حرم وكیل فرستاده پنهانی از عمّه خود كه در حباله نكاح كریم خان بود از حال پادشاه زند و ضعف و شدّت بیماری او استعلام می‌فرمودند- به عقیده بعضی خاله حضرت آقا محمّد شاه با وكیل سمت ازدواج داشته و از او جویای حالات بوده‌اند- سیرژن ملكم در تاریخ خود گوید همشیره حضرت آقا محمّد شاه در سرای سلطنتی بوده و ساعت به ساعت برادر بزرگوار خود را از حالات وكیل مستحضر می‌ساخت تا وقتی كه خبر انتقال پادشاه زند را به آن حضرت داد- در هرحال شب سیزدهم ماه صفر سال هزار و صد و نود و سه حضرت آقا محمّد شاه در بیرون شهر شیراز بسر بردند به این معنی كه هنگام غروب نزدیك دروازه آمده كه به شهر ورود كنند امّا محمّد حسین خان ارجمندی و عبد اللّه خان دماوندی كه در سلك هواخواهان آن حضرت بودند به
ص: 1380
اشاره به ایشان معلوم كردند كه وكیل محتضر است لهذا آن شهریار معظّم بازی را كه در دست داشتند عمدا از دست رها كرده و به بهانه اینكه آن را به چنگ آرند از دروازه دور شده و در محلّه شاه میر علی ابن حمزه كه از محلّات بیرون شهر شیراز است در خانه رضا خان قاجار شب را صبح كردند و انتظار داشتند كه نوّاب علیقلی خان برادر آن حضرت و محمّد امین آقا ولد حاجی فضلعلی بیگ برادر نواب غفران‌مآب شهید فتحعلی خان و سایر اقارب بدیشان پیوندند. و از آنطرف زندیّه ملتفت شدند كه امرای قاجار در جناح حركت‌اند، بنابراین موسی خان و عیسی خان برادرزاده‌های حضرت آقا محمّد شاه را در میان دروازه گرفته بازگردانیدند سلیمان خان را به واسطه صغرسنّ نكشتند و موسی خان و عیسی خان به حكم ابو الفتح خان بن وكیل حاكم شیراز به دست محمّد طاهر خان زند مقتول شدند- خلاصه چون صبح چهاردهم صفر شد و امرای مزبور به خدمت حضرت آقا محمّد شاه نپیوستند حضرت معظّم صلاح در توقّف ندیده با چهارده نفر از خویشان خود روی به راه نهادند و مركب آن حضرت در این سفر اسبی بود كه نواب جهانسوز شاه پیش ازین برای برادر والاگهر به هدیه ارسال داشته و ظاهرا خاص این سفر بوده، چنانكه در دو شبانه‌روز با این اسب خود را به اصفهان رسانیدند و در منازل خوانین قلیجی منزل گزین گشتند و خوانین مزبور با بر كشاطی و بغایری تعهّد كردند كه از دنبال آن شهریار روانه استرآباد و مازندران شوند- جهانگیر خان و رشید بیگ پسران فتحعلی خان افشار اظهار موافقت نمودند ولی از التزام ركاب نصرت انتساب تخلّف جستند، و رضا قلی خان برادر آن حضرت كه در اصفهان بود ایشان را همراهی نمود. روز سه‌شنبه بیستم شهر صفر كه شب عید نوروز بود به زاویه مقدّسه حضرت عبد العظیم (ع) رسیده به زیارت این امامزاده لازم التعظیم فایز آمدند و در عرض راه آنچه مالیات به شیراز می‌بردند به تصرّف ملازمان حضرت درآمد و حاجی صمدای علی‌آبادی نیز آنچه فراهم آورده بود به میل تحویل كرده و مژده قدوم شهریاری را به مازندران رسانید و عموم اهالی از این بشارت قرین مسرّت فوق العاده گردیدند. روز چهارشنبه بیست و یكم صفر را كه عید نوروز بود در صحبت برادران و هواخواهان بسر بردند و خان ابدال خان و نقد علی خان و سایر
ص: 1381
خوانین مدانلو و جهان بیگلو جبهه اطاعت و عبودیت در آن حضرت بر زمین نهادند.
در این اثنا تقی خان زند سردار طهران و مازندران از فوت كریم خان باخبر شده جمعیّت او متفرّق و خود روانه شیراز شد. حضرت آقا محمّد شاه مهدیقلی خان را با یكصد سوار از سواران اكراد و قاجار از عقب او روانه فرموده آنها تقی خان و همراهان او را دستگیر كرده به حضور مبارك آوردند و تقی خان پس از تنبیه و مؤاخذه مرخص شد و موكب شهریاری به دعوت مجنون خان به ورامین و خوار آمد و خوانین دولّوی قاجار به تقدیم هدایا پرداخته مشمول عنایت گردیده به عواطف حضرت پادشاهی مستظهر گشتند، و به توسّط جعفر قلی خان برادر آن حضرت داخل در دایره هواخواهان شدند. موكب منصور دو روز در دولاب طهران توقّف كرده و خویشان و بستگان شهریاری كه در قزوین اقامت داشتند راه استرآباد پیش گرفتند.
و از حوادث غیرمترقّبه آنكه مرتضی قلی خان برادر حضرت شهریاری پس از استماع فوت وكیل با سپاهی از استرآباد به بارفروش آمد و اگرچه از استخلاص برادر بزرگوار اظهار شعف می‌نمود ولی می‌گفت مازندران را من به شمشیر خود مصفّی نموده‌ام و این مملكت خاص منست و اگر دیگری طمع در آن نماید كار به پیكار خواهد كشید، و جمعی را با مصطفی قلی خان برادر خود به سوادكوه فرستاد كه مانع عبور حضرت آقا محمّد شاه شوند. مقارن این حال رضا قلی خان برادر دیگر آن حضرت از دولاب طهران به مازندران رفته به مرتضی قلی خان پیوست. حضرت آقا محمّد شاه پس از بذل نصایح كه سودمند نیامد جعفر قلی خان را مأمور دفع آنها كرده پس از مبادرت به جنگ ابتدا رضا قلی خان مغلوب و مقهور گردیده به بارفروش راند، و مرتضی قلی خان عزیمت استرآباد نمود و مصطفی قلی خان به موكب معلّی ملحق شد. حضرت آقا محمّد شاه به علی‌آباد ساری و بارفروش تشریف‌فرما گردیده خاقان صاحبقران فتحعلی شاه كه در آن‌وقت با عمّ خود مرتضی قلی خان در مازندران بودند به حضور مبارك آمده مصطفی قلی خان به استمالت مرتضی قلی خان مأمور استرآباد شد و والده خاقان معظّم را كه در آن‌وقت سی ماه از ولادت فرزند گرامیش حسینقلی خان ثانی ابن جهانسوز شاه گذشته بود نیز همراه بود. و خان ابدال خان كرد جهان بیگلو به حكومت شهر ساری منصوب
ص: 1382
گشت، و رضا خان قاجار قوانلو به حراست آمل و لاریجان محكوم شد.
نیز از وقایع این سال آنكه زكیخان زند برادر امّی كریمخان كه به دستاویز ابو الفتح خان بن وكیل با سایر خوانین زند مخالفت نموده و بر آنها غلبه كرده همه را مقتول ساخته بود علیمراد خان خواهرزاده خود را به حراست اصفهان فرستاد و از آنجا مأمور نظم امور ری و قزوین و دار المرز كرد. در این اثنا ذو الفقار خان خمسه‌ای به دعوی سروری از خمسه به قزوین آمد و پس از مقاتله با علیمراد خان شكست فاحش یافته منهزما معاودت نمود و علیمراد خان مظفر و منصور به طهران بازگشت و محمّد قلی خان سیاه و محمّد قلی خان سفید از خوانین لاریجان نزد وی آمدند و علیمراد خان آنها را با محمود خان افغان به تسخیر مازندران روانه كرد مشار الیهم به تنگه عبّاس‌آباد آمده مهیّای قتال و مستعد جدال شدند. حضرت آقا محمّد شاه برادر خود جعفر قلی خان را با لطفعلی بیگ سركرده لشكر سوادكوهی به دفع ایشان فرمان داده پس از جنگ سخت در آن كوهستان پردرخت، زندیّه منهزم و بسیار از آنها مقتول شدند. علیمراد خان زند غفور خان نامی را در طهران گذاشته خود روانه اصفهان شد و حضرت آقا محمّد شاه عزیمت طهران فرمودند، و مجدّدا رضا قلی خان و مرتضی قلی خان بنای مخالفت را گذاشته خواستند با خوانین دولّوی ورامین همدست شوند. حضرت شهریاری جعفر قلی خان را از پیش روانه نموده، بنه و آغروق را به مهدیقلی خان سپرده بعد از آن نهضت‌فرما گردیده به سعدآباد ورامین به خانه محمّد خان ولد رفیع خان كه با آن حضرت نسبتی داشت نزول اجلال فرمودند و میرزا محمّد خان و مصطفی خان و رحیم خان و محمّد خان و سایر بزرگان دولّو مجدّدا بر خدمت و سلطنت حضرت پادشاهی اتفاق كرده و عذر رضا قلی خان را خواسته او را روانه نمودند. ناچار سایر خوانین و بزرگان دولّو از در معذرت و انقیاد درآمدند و موكب شاهانه به فیروزآباد طهران توجّه فرمود- هم در این اوان ذو الفقار خان افشار خمسه‌ای به تسخیر طهران شتافت و جعفر قلی خان قاجار در قریه قشلاق او را جلوگیر شده به جنگ پرداختند. آخر الامر ذو الفقار خان مغلوب شده به قزوین فرار كرد و جمعی از لشكریان او اسیر و مقتول شدند و ذو الفقار خان بعدها با هدایت اللّه خان گیلانی درانداخته و به جدال پرداخته این
ص: 1383
دفعه نیز مقهور شد و عاقبت به حكم علیمراد خان مقتول و روانه دیار عدم گشت. و موكب پادشاهی در ری توقف داشت و محمّد قلی خانین سیاه و سفید لاریجانی اظهار عبودیّت می‌كردند، ولی رضا قلی خان به اغوای آنها كوشیده بر مخالفت ترغیب نمود، و در هزار جریب به تهیّه سروری پرداخت. لهذا موكب منصور به عزم مازندران از ری انتهاض فرمود و در بین راه دسته قشون جعفر قلی خان با سپاهیان مرتضی قلی خان قتال نمودند و جعفر قلی خان به عبّاس‌آباد رفت و مرتضی قلی خان در یكی از قرای فیروزكوه بماند و اسرای طرفین را مرخّص كردند. بعد از آن جعفر قلی خان در علی‌آباد به موكب معلّی پیوست و مهدیقلی خان ناچار با مرتضی قلی خان روانه استرآباد شدند ولی در ضمن فرصتی به‌دست آورده فرار نموده و به ملازمان حضرت سلطنت پیوست و عید نوروز سال هزار و صد و نود و چهار را شهریار تاجدار در ساری گرفتند و مهدیقلی خان و محمد قلی خان قوانلو از بند شیراز مستخلص شده به حضور مبارك مشرف شدند و رضا قلی خان با جمعی به منازعه ملازمان حضرت آمد. جعفر قلی خان به مدافعه او مأمور شد و طایفه مدانلو به او پیوستند رضا قلی خان به صفحات نور و كجور رفته بر سپاهیان خود بیفزود و در محلّ موسوم به خواجك با جعفر قلی خان مصاف داده شكست خورده دستگیر شد، و جعفر قلی خان او را با قاسم خان و اسمعیل خان قوانلو به حضور پادشاهی فرستاد و بنابر شفاعت علیقلی خان او را عفو فرمودند و نور و كجور نیز در تحت تبعیّت ملازمان حضرت درآمد و محمد قلی خانین سیاه و سفید لاریجانی بار دیگر در چمن دریاوك و آن نواحی جنگ سختی كرده از جعفر قلی خان منهزم شدند و جمعی مقتول و گرفتار گشتند. چون جعفر قلی خان با فتح و نصرت به حضور حضرت آقا محمّد شاه آمد آن حضرت معظّم این شعر شاهنامه را در توصیف او بخواندند:
خجسته بر و بوم گرگان كه شیرهمی پروراند به جای دلیر هم در این سال در بیست و هشتم رمضان موكب حضرت آقا محمّد شاه از ساری عزیمت استرآباد نمود و ابتدا به الكای چارده هزار جریب نزول اجلال فرمود، امّا از آنجا كه این اوقات هزار جریب از اعمال استرآباد و تعلّق به مرتضی قلی خان داشت
ص: 1384
و از جانب مشار الیه پذیرائی نشد، آن حضرت از او رنجیده و رضا قلی خان و خان ابدال خان را كه مأمور توقّف مازندران فرموده بودند احضار كرده كه به پیكار مرتضی قلی خان پردازند ولی باز كار به اصلاح گذشت، و رضا قلی خان به استرآباد رفته از رنجش خاطر مبارك پادشاهی شرحی برای مرتضی قلی خان تقریر نمود.
مرتضی قلی خان برادر اعیانی خود مصطفی قلی خان را به معذرت فرستاد و موكب منصور از رفتن به استرآباد عطف عنان كرده از اشرف حركت نموده روز هیجدهم ذیقعدة الحرام به بارفروش تشریف‌فرما شدند و در عمارات شاه عبّاسی مشهور به بحر ارم نزول اجلال فرمودند.
اروپا- (روس)- اتّحاد دولتین روس و اطریش بر ضدّ پروس. (اطریش)- مصالحه فیمابین دولتین اطریش و پروس بعد از وقوع منازعه. (ایطالیا)- طغیان و آتش‌فشانی كوه وزوو و جریان مواد محترقه از آن.
امریكا- (اتائونی)- امداد دولتین اسپانیول و هلاند به اتائونی ینگی دنیا.

[سنه 1195 هجری- سنه 1780 مسیحی]

آسیا- (ایران)- از وقایع این سال آنكه حاجی جمال فومنی با آنكه خدمات نمایان به حضرت آقا محمّد شاه كرده بود پسرش هدایت اللّه خان متوسّل به زندیّه شده و بدین واسطه از خدمت حضرت شهریاری روگردان بود و ربقه انقیاد را بر رقبه عبودیّت نمی‌نهاد. لهذا جعفر قلی خان و مصطفی قلی خان مأمور تسخیر گیلان شدند و مهدی خان تنكابنی مأمور امداد ایشان، و رضا قلی خان به استمالت محمّد قلی خان سیاه و محمّد قلی خان سفید و سایر لاریجانیها روانه گردید امّا بعد از ورود به نشل با مخالفان موافق شده و با هزار نفر به طرف بارفروش راند و حضرت پادشاهی را محصور نمود، خان ابدال خان نیز به آن جماعت پیوسته به واسطه عدّت و كثرت آن حضرت معظّم را بگرفتند و قصد جان آن یگانه دوران نمودند. حاجی جان خان بندپئی معروف به حلال‌خور تدبیری اندیشیده آن قصد را
ص: 1385
مانع آمد یعنی درخواست كرده گفت او را به من سپارید تا محارست و نگاهداری نمایم. آنها قبول كردند و شهریار معظّم را مقیّدا با مهد علیا و نوّاب جهانبانی (فتحعلی شاه) و برادر كهتر ایشان حسینقلی خان به بندپی روانه نمودند و رضا قلی خان استقلالی یافت. نوّاب جعفر قلی خان كه در لاهیجان بود از این مقدمه باخبر گردیده بر جناح استعجال مراجعت نموده مصطفی قلی خان را به استرآباد فرستاد و به مرتضی قلی خان واقعه را خبر داد و خود به كجور رفت. مرتضی قلی خان به مازندران آمده با خان ابدال خان كرد سردار رشید رضا قلی خان مصاف كرد و بر او غالب آمد و محمّد قلی خانین را بگرفت. رضا قلی خان چشم از شهریاری ساری و بارفروش پوشیده از بیم تیغ مرتضی قلی خان به بندپی در ظلّ عاطفت حضرت شهریاری گریخت و قبل از ورود او به این محل میرزا فریدون مشهور به حاجی جان خان و آقاسی خان برادرش كه حضرت معظّم را حارس و نگاهبان بودند اقدام به تكلیف حقیقی خود نموده آن حضرت را از بند نجات داده بر اریكه جلالت نشانده كمر خدمت و ملازمت این آستانه را بر میان بستند. حضرت شهریاری رضا قلی خان را به حضور نخوانده و او چون دور مانده قصد خدمت علیمراد خان كرده روانه اصفهان شد و در آنجا نیز مقامی ندیده به مشهد مقدّس مسافرت كرد و در آنجا به زودی درگذشت. خلاصه بزرگان بندپی حضرت سلطنت را با جمعی روانه بارفروش نمودند و رضا خان قاجار به نواب جعفر قلی خان كه در كجور بودند مژده فرستاد و خود با برادران و تمامی خوانین مدانلو به آستان معظّم پیوست و مرتضی قلی خان محض استرضای خاطر مبارك خان ابدال خان طاغی را بكشت و مصطفی قلی خان را به معذرت و تشكر خلاصی و سلامت مزاج همایون به دربار شهریاری روانه نمود و آن حضرت برای استیناس مرتضی قلی خان تشریف‌فرمای ساری گردیدند و با او ملاقات فرمودند ولی رفع خیال مرتضی قلی خان نشد.
علیقلی خان و مهدیقلی خان ملتزم ركاب ظفرنصاب شهریار بااقتدار گردیده و مرتضی قلی خان تخلّف جسته و بعدها به راه مخالفت رفته لكن كاری از پیش نبرد.
روز شنبه پانزدهم ماه ربیع الاول این سال عید نوروز سلطانی دررسید-
ص: 1386
هم در این اوان كلبعلی خان دامغانی از قادر خان عرب بسطامی شكایتی به دربار شهریار عرض و انفاذ داشت، حضرت معظم نواب جهانبانی را به تدمیر قادر خان مأمور فرمودند، نواب شوكت‌مآب با اسمعیل خان قاجار قوانلو و جمعی از سواران جرّار به ایلغار بر سر قادر خان عرب تاختند و وقتی رسیدند كه قادر خان بر كلبعلی خان غالب شده و دامغان را گرفته تاخت و تاراج می‌نمود. عساكر نواب جهانبانی لشكر قادر خان را شكستی فاحش داده و او را مقهور ساخته صورت حال را به آستان مبارك معروض داشتند و دامغان به سیورغال نواب جهانبانی مقرّر آمد- نیز از وقایع این سال آنكه پس از جنگ و جدل با مرتضی قلی خان و طول محاصره شهر ساری این بلد را عساكر منصوره شهریاری فتح كردند و مرتضی قلی خان به مصالحه و حكومت استرآباد و هزار جریب و گرگان راضی شده بدان ساحت شتافت- وفات حاجی لطفعلی بیگ آذر بیگدلی صاحب تذكره موسوم به آتشكده.
اروپا- (آلمان)- فوت ماری ترز امپراطریس آلمان و اطریش بعد از چهل سال سلطنت- استقلال پسرش ژزف دویّم در امپراطوری آلمان و اطریش.
(انگلیس)- معابد و كلیساهای كاتولیكی كه در لندن و سایر شهرهای معتبر انگلیس بود به اغوای لرد كردن رئیس متعصّبین پرتستان غارت شد- اختراع اول چرخ بخار در بیرمنگام از شهرهای انگلیس- ایجاد روزنامه مرنگ هرالد- اعلان جنگ مابین این دولت و هلاند (فرانسه)- فوت ژیل‌بر از شعرای معروف.
(روس)- در ظرف این سال تقریبا یكصد و سی هزار نفر در ممالك روس به ناخوشی وبا هلاك شدند.

[سنه 1196 هجری- سنه 1781 مسیحی]

آسیا- (ایران)- در این سال امیر گونه خان افشار طارمی كه علیمراد خان زند هنگام عزیمت فارس او را مأمور نظم مازندران كرده بود به اغوا و امداد محمّد قلی خان سیاه و محمّد قلی خان سفید لاریجانی عازم مازندران و مصمّم قتال با عساكر منصوره حضرت آقا محمد شاه گردید و با ششهزار نفر به محالات آمل آمد. علیقلی
ص: 1387
خان قاجار كه در آن حدود بود چون دید از عهده جمعیت امیر گونه خان برنمی‌آید مراتب را به عرض آستان شهریاری رسانید. حضرت آقا محمّد شاه به نفس مبارك مصمّم مقاتله با امیر گونه خان شده روز دوشنبه دوازدهم جمادی الثانیه در جنب باغ شاه آمل جنگ درگرفت. سپاه دار المرز و لشكریان قاجار بر همراهان امیر افشار حمله كردند ابتدا محمد قلی خان سفید مقتول و بعد محمد قلی خان سیاه اسیر شد و پسر امیر گونه خان به زخمی كاری از اسب افتاد. امیر گونه خان افشار فرار برقرار اختیار كرد، و در این جنگ سخت بسی سرها بر سر دار فنا رفت. محمد قلی خان سیاه را نیز از بالای عمارت باغ شاه به رودخانه آمل انداختند و همان‌دم جان بداد، و پسر امیر گونه خان كه زخمی شده بود بمرد، و لاریجان را ملازمان حضرت شهریاری متصرّف شدند و هزار نفر لاریجانی به شرف التزام ركاب مبارك سرافراز آمدند و امیر گونه خان در حوالی گیلان درگذشت- هم در این اوان امیر محمّد حسین خان ارجمندی و عبد اللّه خان دماوندی كه در شیراز بودند به ركاب همایون پیوستند و در دهم ماه رجب موكب معلّی عزیمت سمنان فرموده حاجی فاضل سمنانی و سایر معارف این بلد به حضور مبارك تشرّف جستند، پس از آن به طرف بسطام توجّه فرموده نواب مستطاب جهانبانی (خاقان مغفور) و كلبعلی خان دامغانی به فیض حضور شهریار كامكار مستسعد گشتند بعد به جانب چمن نمكه انتهاض نموده جان محمّد خان قاجار دولّو متعهّد خدمات گردید. قادر خان عرب به معاونت تراكمه و بعضی از اهالی سرحدات خراسان به خیال سركشی افتاد ولی علیقلی خان قاجار جمعیت او را متفرق ساخت و او را محصور نمود، آخر الامر مصحف كریم را شفیع نموده با ضراعت به عتبه علیّه آمد و مقرّر شد كه با اهل و عیال به مازندران رود- هم در این ایّام خوانین قلیجی و بركشاطی و افشار با پانصد سوار از عراق آمده به اردوی مبارك پیوستند، و حضرت شهریاری حكومت سمنان را به علیقلی خان، و حكمرانی بسطام را به جعفر قلی خان مفوّض داشته در بیستم شعبان به مازندران عطف عنان فرمودند. مرتضی قلی خان نیز به خدمت آمده به حكومت استرآباد منصوب شد و به گیلان مأمور گردید و هدایت اللّه خان چون خود را مقهور دید به دادن مالیات تمكین كرده لهذا ایالت گیلان را به او واگذار
ص: 1388
فرمودند- هم در این اوان علیقلی خان به خوار و ورامین رفته این ناحیه را تصرّف نمود و غفور خان حاكم طهران را نیز محاصره كرد ولی كاری از پیش نرفت و حضرت شهریاری امر به معاودت او فرمودند و در استرآباد به حضور آن حضرت مشرف شد و برادران نامدار شهریار كامكار از اطراف رو به استرآباد نموده در این بلد جمع آمدند و در مضجع خلدآشیان محمّد حسن خان و رضوان جایگاه جهانسوز شاه انار اللّه برهانهما به مراسم تعزیت قیام نمودند و عمارتی در آنجا بنا كردند- نیز در این اوقات بزرگان و اعیان ككلان و یموت و فندرسك و كبودجامه و كتول در سلك خدّام آستان حضرت سلطنت منسلك گردیدند. پس از انتظام امور آن سامان موكب شاهانه به ساری معاودت فرمود و هدایت اللّه خان از دریا و خشكی استعدادی فراهم نموده به خیال سركشی افتاد، حضرت شهریاری نواب جهانبانی را به رسم نیابت در مازندران گذاشته با تمامی برادران متوجّه گیلان شدند و هدایت اللّه خان را مقهور ساختند و گیلان مفتوح شد. پس از فتح گیلان جعفر قلی خان را به مقاتله رمضان خان زند كه به امداد غفور خان حاكم طهران آمده بود مأمور فرمودند، و او رمضان خان را منهزم و جمعی از همراهان او را مقتول نموده به قزوین آمد و مولاویردی خان را گرفته مقیّد كرد، ولی به حكم همایون او را مرخّص كرده پسرش را حكومت قزوین داد و به كوران‌دشت به موكب ظفر كوكب پیوست- هم در این اوان مصطفی خان دولّوی قاجار مأمور تنبیه علی خان خمسه‌ای افشار گشت، علی خان به آذربایجان گریخت و مصطفی خان مظفّر و منصور به قزوین آمد- نیز در این ایّام نوّاب سلیمان خان قاجار خالوزاده شهریار كامكار از شیراز به آستان مبارك آمده مشمول عواطف ملوكانه گردید.
هم در این سال صادق خان زند برادر وكیل كه بعد از مراجعت از بصره به واسطه استیلای زكی خان در شیراز راهی به این بلد نداشت روانه كرمان شد و از آنجا كه علیمراد خان زند در اصفهان رایت استقلال برافراشته بود زكی خان ابو الفتح خان پسر وكیل را با لشكری جرّار به طرف اصفهان حركت داده در منزل ایزدخواست خانعلی خان مافی زكی خان را در جامه خواب بكشت- سیرژن ملكم در تاریخ خود گوید زكیخان چون به منزل ایزدخواست رسید تنخواهی معادل
ص: 1389
هفتهزار و دویست فرانك از سكنه این محل مطالبه نمود به این عنوان كه شما این مبلغ را از وجوه خزانه دزدیده‌اید، سكنه انكار كردند و بعلاوه اظهار داشته كه ادای این مبلغ فوق وسع و استطاعت ماست، زكی خان حكم كرد هیجده نفر از اعیان محل را از بالای قلعه ایزدخواست به زیر انداختند، بعلاوه یكی از سادات محترم مقدّس را گرفته كه تو از این تنخواه باخبری و قسمتی از آن به تو رسیده، سیّد بیچاره آنچه در برائت ذمّه خود ابرام و الحاح كرد ثمری نبخشید عاقبت چندین زخم كارد به سیّد زده او را با هیجده نفر سابق الذكر از بالای قلعه به زیر انداختند بدین هم قناعت نكرده زن و دختر سیّد مقتول را گرفته به دست بعضی از قراولهای خود كه مافی بود داد تا دست‌اندازی به عصمت آنها نمایند، قراولان با وجود حالت وحشیگری كه داشتند از این حركت زكی خان برآشفته و منقلب گردیدند و با یكدیگر مواضعه نموده زكی خان را بكشتند و سر او را از بدن جدا نمودند- انتهی.
پس از كشته شدن زكی خان ابو الفتح خان مستقلا به شیراز مراجعت كرد و صادق خان نیز از كرمان به او پیوست ولی ابو الفتح خان به واسطه افراط و ادمان در شرب خمر از رسیدگی به امور ملكی غافل ماند، و هرچه عمّش صادق خان او را نصیحت كرد سودمند نیفتاد، ناچار او را خلع كرده خود بر مسند حكمرانی متمكّن گردید و فیمابین او و علیمراد خان كه در اصفهان بود جنگ درگرفت و صید مراد خان زند كه سردار علیمراد خان بود در خارج شیراز با علینقی خان پسر صادق خان به مقاتله پرداخته شكستی فاحش خورد و صاحبمنصبان او در راه اصفهان گرفتار شدند، علیمراد خان به قلمرو علیشكر كرمانشهان رفته قریب سی هزار جمعیّت جمع كرده به اصفهان آمده از اینجا راه شیراز را پیش گرفته صادق خان را در این بلد محصور نمود، جعفر خان پسر صادق خان كه برادر مادری علیمراد خان بود و اكبر خان پسر زكی خان زند به علیمراد خان پیوستند و علینقی خان هر روز از شهر بیرون می‌آمد و با آنها مصاف می‌داد، آخر الامر پس از نه ماه محاصره چون قلعه‌گیان گرفتار قحط و غلا شده بودند دروازه شهر را باز كردند و علیمراد خان در دویّم محرّم وارد شهر شیراز شد، صادق خان و پسران او را مجروح و مقتول ساخته
ص: 1390
ابو الفتح خان و پسران وكیل را مكحول نموده در حكمرانی استقلالی بهمرسانید و صید مراد خان بنی عمّ خود را كه نیابت اصفهان داده بود به شیراز خواسته ایالت این ولایت را بدو تفویض كرد و خود راه اصفهان پیش گرفت و جعفر خان زند را به حكومت كردستان فرستاد.
اروپا- (آلمان)- هرشل منجّم معروف هانوری ستاره اورانوس را كه یكی از سیّاراتیست كه دور این آفتاب حرك می‌نماید انكشاف نمود. (اطریش)- به واسطه مداخله امپراطور ژزف دویّم در امور دینیّه پی ششم پاپ با او در منازعه می‌باشد. مسافرت این امپراطور به پاریس. (فرانسه)- نكر وزیر مالیه دخل و خرج دولت را به طبع رسانیده منتشر ساخت و بدین واسطه معزول گردید و فلری نام به جای او منصوب شد. استقلال ملكه فرانسه خواهر امپراطور اطریش در این مملكت، و عدم رضایت مردم از این استقلال.
امریكا- (اتائونی)- منازعه سخت اهالی اتائونی با عساكر انگلیس و فتوحات آنها.

[سنه 1197 هجری- سنه 1782 مسیحی]

آسیا- (ایران)- در اوّل فصل تابستان این سال ووانویچ نام روسی با چند فروند كشتی از حاجی طرخان به استرآباد آمد، حضرت آقا محمّد شاه آنوقت در نواحی استرآباد تشریف داشتند، ووانویچ از ملازمان آن حضرت درخواست نموده رخصت طلبید كه روسها در سواحل استرآباد در محلّ مناسبی دار المعامله بنا نمایند كه تجّار روس در آنجا به سهولت مشغول امور تجارتی باشند. حضرت شهریاری قبول فرموده اذن ساختن دار المعامله دادند. روسها در عوض دار المعامله در دوازده فرسنگی شهر استرآباد قلعه بسیار محكمی بنا كردند و هیجده عراده توپ و قورخانه در آنجا گذاردند. بعد از اتمام قلعه حضرت شهریاری به تماشای قلعه روسها تشریف بردند و از وضع باخبر گشتند، چون از قلعه مراجعت فرمودند ووانویچ و صاحبمنصبان
ص: 1391
روس را به شام دعوت كردند وقت شب كه صاحبمنصبان و ووانویچ به محل دعوت رسیدند حضرت شهریار كامكار حكم به گرفتن آنها كردند و فرمودند كه اگر قلعه كه ساخته‌اید فورا خراب نكنید و توپهای خود را با آنچه در ساحل استرآباد دارید نبرید جان و مال شما در خطر خواهد بود. ووانویچ چون می‌دانست فرمایشی كه حضرت شهریاری می‌فرمایند هرگز تخلّف را در آن راهی نیست از همانجا به كارگزاران خود دستور العملی نوشت كه توپخانه و لوازمی كه دارند به كشتی حمل كنند و قلعه را خراب و منهدم سازند. خلاصه حضرت آقا محمّد شاه چون تهدید زیادی به آن جماعت فرمودند آنها از استرآباد خارج شده به مملكت خود بازگشتند. برخی این واقعه را به سال قبل نسبت داده‌اند- هم در این سال حضرت شهریاری صبیّه فتحعلی خان قاجار دولّو را كه سابقا خواستگاری شده بود در عقد ازدواج نواب جهانبانی (فتحعلی شاه) درآوردند و او را در هودج نشانیده به ساری رسانیدند و مراسم جشن و شادی كامل به عمل آمد. پس از آن موكب منصور به عزم تسخیر طهران تشریف‌فرمای شمیران شد و غفور خان طهرانی به قلعه‌داری پرداخت و محصور شد، و در این اوان علی خان افشار خمسه‌ای از آذربایجان مراجعت كرده به موكب معلّی پیوست و به حكمرانی خمسه منصوب گشت، و مراد خان زند از جانب علیمراد خان سرداری یافته در صفحات همدان استقلالی بهمرسانید، حضرت شهریاری نواب جعفر قلی خان و میرزا محمّد خان قاجار دولّو و علی خان افشار خمسه‌ای را به جنگ مراد خان فرستادند و در حینی كه علی خان مقدّمة الجیش بود جنگ درگرفت، مراد خان گرزی بر سر علی خان زد و نزدیك شد كه علی خان از اسب بیفتد كه نواب جعفر قلی خان رسیدند و به ضربت شمشیر مراد خان را دو پاره كردند، لشكر الوار كه این بدیدند فرار برقرار اختیار كردند و غنایم و اسیر بسیار به دست عساكر منصوره افتاد، بعد از این فتح به طهران مراجعت نموده در محاصره كوشیدند. به واسطه طول محاصره و ظهور غلا و قحط در طهران غفور خان گرسنه جان بداد و برادرزاده‌اش محمّد خان به جای او علم دعوی برافراشت، و از آنجا كه هوای ری مستعد عفونت شده بود وبائی شدید بروز نموده و جمعی از محاصرین و محصورین را تلف كرد و این بلای وخیم مستعقب
ص: 1392
به طاعون عظیم شد، ناچار موكب همایون به طرف چشمه علی دامغان نهضت‌فرما گردید- هم در این سال در ساری خانه‌ای آتش گرفت و در اطفای آن تعلّل كرده به امداد باد آتش به اماكن مجاور رسیده كار به جائی كشید كه یك ثلث شهر بسوخت و هفتاد و دو نفر در این حریق در دریای هلاكت غریق شدند، حضرت شهریاری حكم به تجدید آن ابنیه فرمودند و بر عمارات این بلد افزودند- وفات میرزا خرد شاعر نوری مازندرانی. (هندوستان)- فوت پادشاه میسور حیدر علی خان بهادر و جلوس پسرش تیپو صاحب به جای او، و این پادشاه بعد از جلوس اعلان جنگ به انگلیس نمود.
اروپا- (انگلیس)- عزل لردنرت و نصب ماركی در كنكام به صدارت كه بعد از چندی می‌میرد و پیت به جای او صدراعظم می‌شود- انتزاع نمودن اسپانیولیها جزیره مینرك را از انگلیس. (فرانسه)- انعقاد مجلس كنفرانس در پاریس برای استقرار مصالحه در تمام دنیا به ترغیب امپراطور اطریش و امپراطریس روس.
(اطریش)- مسافرت پاپ به وینه و مراجعت كردن او بی‌نیل مقصود. (روس)- پل از شاهزاده‌های روس كه بعد به امپراطوری خواهد رسید به فرانسه سفر می‌كند- شورش تاتارهای قرم به خان خود كه دوست روسها بود.

[سنه 1198 هجری- سنه 1783 مسیحی]

آسیا- (ایران)- در این سال علیمراد خان زند كه شیراز را مسخّر كرده و به اصفهان آمده بود با چهل هزار نفر عزیمت طهران نمود كه بر مازندران و استرآباد استیلا نماید و شیخ ویس خان ولد ارشد خود را با معدودی از پیش روانه ساخت، بنابراین به عرض حضرت شهریاری آقا محمّد شاه رسید كه محمّد علی خان خواری و بعضی از دماوندیها و فیروزكوهیها و نوریها و لاریجانیها شیخ ویس خان را به تسخیر مازندران ترغیب و تحریك كرده‌اند و او تا صحاری لار آمده و چراغعلی خان زند را با دو هزار سوار به لاریجان فرستاده است. حضرت شهریاری رضا خان قاجار را به مقابلت و مقاتلت سپاه زند مأمور فرمودند و او جمعی را مقتول و
ص: 1393
جماعتی را اسیر كرد، در این اثنا علیمراد خان زند نزدیك شد و پانزده هزار سوار با پسر خود از راه فیروزكوه، و ویس مراد خان زند را با محمّد رضا خان نوری از راه نور، و اسمعیل خان بن شجاع الدین خان را با محمّد علی خان خواری از راه خوار و دامغان روانه مازندران نمود. حضرت شهریاری نیز جعفر قلی خان و مهدیقلی خان را با لشكری موفور روانه نور و كجور فرموده و علیقلی خان را با محمود خان و علینقی خان و لطفعلی بیگ داودی سوادكوهی به دوآب سوادكوه فرستاده سرداران مذكور به اغوای مهدی خان سوادكوهی به زندیّه میل كرده حضرت شهریاری چون از این واقعه خبردار گردیدند خدّام حرم جلالت را روانه استرآباد كردند و روزی در ساری اقامت فرموده بعد از ورود برادران خود نیز بدان سامان و دار الملك آبای باجلالت و شأن نهضت‌فرما گردیدند. شیخ ویس خان و سرداران زند به ساری آمده دست تطاول به طرف اهالی دراز كردند، و شیخ ویس خان محمّد ظاهر خان بختیاری را با ده هزار لشكر مازندرانی مأمور استرآباد نمود و او به صحرای وسیع كراودین رسید حضرت شهریاری جعفر قلی خان را با حمزه سلطان انزانی به دفع زندیه فرستاده و در این حیص و بیص مرتضی قلی خان و رضا قلی خان برادران حضرت معظم از راه صواب منحرف شده به زندیّه پیوستند و نزد شیخ ویس خان پسر علیمراد خان رفتند و علیمراد خان حكم كرد شیخ ویس خان در ساری توقّف نماید و محمّد ظاهر خان با عساكر فراوان به تسخیر استرآباد رود. محمّد ظاهر خان با لشكری جرّار راه استرآباد پیش گرفت و از جركلباد گذشته به ظاهر استرآباد نزول كرد. جركلباد عبارت از خندقی عمیق است یعنی جر به معنی حفره است و چون این خندق در حوالی قریه كلباد است معروف به جركلباد شده، این خندق را برای قطع راه تراكمه به امر شاه عبّاس ماضی در مازندران حفر كرده‌اند و از حوالی كوه متّصل به اشرف است تا ساحل دریای خزر كه طولا چهار فرسنگ می‌باشد و دو طرف خندق را درختهای قوی گرفته و عبور از آن متعذر و راه مازندران به استرآباد منحصر به معبر آن است و چون آن معبر را بگیرند دیگر راه مازندران به استرآباد مقطوع است. خلاصه محمّد ظاهر خان استرآباد را محاصره كرد، امّا از این طرف حمزه سلطان انزاتی و مازندرانیان كه دولتخواه حضرت شهریاری بودند با
ص: 1394
سپاهی جرّار راه جركلباد را مسدود كردند و آذوقه به اردوی محمّد ظاهر خان نرسیده كار به قحطی انجامید، و تراكمه و قاجار و اهالی دار المرز از اطراف دشت به نهب اردوی الوار و اسر آنها مشغول شدند و حضرت شهریاری نیز با قشون نصرت‌نمون از شهر بیرون آمده حمله‌های سخت بر آن سپاه بدبخت می‌نمودند، در هر حمله جمعی مقتول و جماعتی دستگیر می‌شدند و قتل و غارت تراكمه نیز بر بدبختی اهالی اردوی الوار می‌افزود تا محمّد ظاهر خان اسیر شد و چون در شیراز باعث قتل موسی خان و عیسی خان قاجار قوانلو ابن اسكندر خان خالوزادگان شهریار عظیم الاقتدار شده بود به حكم حضرت شهریاری به راه عدم روانه شد و شیخ ویس خان بعد از اطّلاع از این واقعه دیگر نتوانست در ساری زیست نماید لهذا با كمال رعب به طرف طهران گریخت و مطرود و مردود پدر گردید. علیمراد خان زند رستم خان زند را مأمور مازندران كرد امّا لشكر او نیز بعضی از عرض راه فرار كردند و برخی به مازندران رسیده شكست خوردند و منهزما نزد علیمراد خان آمدند، او خود نیز جماعتی از آنها را بكشت و حاصل آنكه كار او به پریشانی و اختلال كشید، باقر خان خراسكانی اصفهانی كه از جانب علیمراد خان حاكم اصفهان بود نیز بر این پریشانی افزود، یعنی فراریان لشكر علیمراد خان را به اصفهان راه نداده و خود طبل یاغیگری زد. علیمراد خان با شیرازه گسسته راه اصفهان پیش گرفت و به واسطه اكثار و مداومت در شرب خمر به مرض استسقا مبتلا شد. همچنین جعفر خان زند پسر صادق خان برادر امّی علیمراد خان كه از جانب او حاكم خمسه و زنجان بود رایت خودسری برافراشت و با استعداد كامل از طرف همدان متوجّه اصفهان شد، چون علیمراد خان به مورچه‌خورت اصفهان رسید بدرود زندگانی گفت و جعفر خان بی‌منازعی وارد شهر اصفهان شده به داعیه شهریاری برخاست و شیخ ویس خان را دستگیر و كور كرد و مرتضی قلی خان و رضا قلی خان برادران حضرت شهریاری كه از برادر تاجدار خود روگردان و به زندیّه متوسّل شده بودند كار را زار دیده یأس بر آنها غالب آمد. مرتضی قلی خان به قزوین و گیلان و طالش و قبّه و بادكوبه و خاك روس رفته در آن حدود حیات را وداع نمود و رضا قلی خان به صفحات خراسان رفته در آن سامان درگذشت- تولّد حاجی میرزا
ص: 1395
عبّاس مشهور به حاجی میرزا آقاسی ولد مرحوم حاجی میرزا مسلم ایروانی- وفات آقا سیّد احمد هاتف اصفهانی صاحب ترجیع مشهور.
اروپا- (انگلیس)- جنگهای عساكر انگلیس با تیپو صاحب در هند.
(فرانسه)- ایجاد و روانگی یكدسته كشتی مخصوص از سواحل فرانسه به اتائونی ینگی دنیا. اختراع بالن به دست منگل فیه. ابداع كشتی بخار در فرانسه.
(روس)- كاترین دویّم امپراطریس روس قرم و گویان را متصرّف می‌شود.
(هلاند)- اغتشاش داخله در این مملكت. (ایطالیا)- زلزله سخت در مسین و خرابی آنجا. (اطریش)- ژوزف دویّم امپراطور اطریش به رم رفته با پی ششم پاپ ملاقات می‌كند. (عثمانی)- ابتدای تنزّل شوكت دولت عثمانی در ممالك خود.
امریكا- (اتائونی)- سیزده ایالت از اتائونی از انگلیس جدا و مفروز شده و موسوم به ایالات متحده گردیده، به موجب عهدنامه‌ای كه در ورسایل منعقد شد جمیع دول این سیزده ایالت را از انگلیس موضوع و مستقل شناختند.

[سنه 1199 هجری- سنه 1784 مسیحی]

آسیا- (ایران)- در این سال جعفر خان زند كه بعد از علیمراد خان زند داعیه سروری داشت نجف خان زند را سرداری داده با لشكری مأمور طهران نمود كه با عساكر منصوره حضرت شهریاری كه طهران را محاصره كرده بودند مصاف دهد حضرت شهریار كامكار مجنون خان پازكی را در طهران گذاشته به طرف زرند ساوه راندند و از آنجا به‌جانب قم انتهاض فرموده با لشكریان نجف خان تلاقی روی داد، پس از كشش و كوشش نجف خان در قلعه قم محصور شد، لشكر نصرت اثر قلعه را مسخّر نمودند و نجف خان به اصفهان گریخت و موكب منصور عازم كاشان گردید. جعفر خان احمد خان ولد آزاد خان افغان را با تقی خان زند و ده هزار سوار به استقبال عساكر شهریار كامكار فرستاد و دو لشكر در حوالی نصرآباد
ص: 1396
كاشان به اشتعال نایره قتال پرداختند، بعد از جنگ سختی احمد خان شكست خورده فرار كرد و تقی خان گرفتار و مقتول شد، چون بقیّة السّیف لشكر جعفر خان منهزما به اصفهان رسیدند و او از واقعه باخبر شد، ناچار از اصفهان به شیراز گریخت و عساكر نصرت‌مآثر شهریاری بسیاری از اموال آن جماعت را متصرّف شدند و موكب ظفر كوكب حضرت آقا محمّد شاه با جنود شوكت و جلال به اصفهان نزول اجلال فرمود و علما و اعیان و اعاظم و اشراف بلد به استقبال شتافتند و كمر عبودیّت به میان انقیاد و اطاعت بستند و اموال جعفر خان به تصرّف ملازمان حضرت درآمد و فتحنامه‌ها به اطراف نوشتند و چهل روز موكب معلّی در اصفهان اقامت نمود. و در این اوان معروض داشتند كه ابدال خان و حبیب اللّه خان بختیاری و بزرگان فراهانی و گلپایگانی با دوازده هزار جزایرچی از توابع زندیّه در چمن قهیز جمع و مهیّای كارزار شده‌اند، حضرت شهریاری باقر خان خراسكانی را به ایالت اصفهان منصوب فرموده از اصفهان انتهاض كرده به منزل آتشگاه تشریف‌فرما شدند و از آنجا با عساكر منصوره به قریه عسكران آمده، این محل معسكر سپاه ظفر همراه شده با معاندین مشغول جنگ و جدال شدند. تابعین زندیّه به سنگر گریخته ولی سنگر را به زودی از دست دادند، و ابدال خان گرفتار و مقتول گردید، و حبیب اللّه خان و سایر سركردگان بختیاری به شفاعت چراغ خان بختیاری نجات یافتند و متقبّل خدمت گشتند. پس از آن اردوی همایون به چمن سنگباران آمد و در اینجا معروض شد كه مجنون خان پازكی طهران را فتح كرده است و مهدی خان سوادكوهی و محمّد خان حاكم طهران و علینقی خان سوادكوهی گرفتار شدند و به یاسا رسیدند. حضرت شهریاری امر به مرمّت ابنیه طهران و بنیاد عمارات عالیه در این شهر فرمودند. موكب معلّی به طرف قلمرو علیشكر و به قصد تسخیر لرستان و كردستان انتهاض نمود، اسمعیل خان و خسرو خان ولات این ولایات از در اطاعت درآمده مخلّع شدند، و حضرت شهریاری در بیست و هفتم شوّال این سال به مقرّ سلطنت یعنی طهران مراجعت كرده مجنون خان فاتح طهران را مورد مراحم خاصّه نمودند و مهدی خان سوادكوهی و محمود خان و علینقی خان سوادكوهی چشم خود را در راه هواخواهی الوار به باد دادند و محمّد خان طهرانی
ص: 1397
كشته شد و برخی از اعیان طهران كه به راه خلاف رفته بودند تنبیه شدند و برحسب امر اعلی نواب جهانبانی (فتحعلی شاه) و مهد علیا و رضا خان و حاجی رضا خان قاجار و تمامی عمّال مازندران با شعف فراوان به حضور حضرت شهریار كامكار تشرّف جستند، و مصطفی قلی خان كه به خیال مخالفت بایكلك سردار یموت و دیگران سازش كرده و در حدود استرآباد به فتنه و فساد می‌پرداختند اظهار پشیمانی كرده به شفاعت برادر كاردان خود نواب جعفر قلی خان معفو شده به موجب امر اعلی با اهل و عیال در بارفروش ساكن گردید- هم در این سال جعفر خان زند بیست هزار سوار جمع كرده از فارس رو به اصفهان نهاد و باقر خان اصفهانی در قلعه طبرك متحصّن و آخر الامر مقتول شد، و جعفر خان بر اصفهان استیلا یافت، و حاجی علیقلی خان كازرونی را با سه هزار نفر به قم و كاشان فرستاد و خود روانه قلمرو گلپایگان گردید. شهریار ایران برای رزم جعفر خان احكام قضا نظام به خسرو خان والی كردستان و محمّد حسین خان قراگوزلو و خوانین گرّوس و علی خان افشار خمسه‌ای صادر فرموده سركردگان خلج و بیات به دفع حاجی علیقلی خان كازرونی مأمور شدند و خسرو خان والی و سركردگان در همدان اجتماع كرده از اینجا به مقاتله جعفر خان شتافتند و جنگ سختی درگرفت و در روز دویّم قتال ابتدا وهنی به سپاه ابوابجمعی محمّد حسین خان قراگوزلو و علی خان خمسه‌ای رسیده ولی صفوف خسرو خان والی و خوانین گرّوس غالب آمدند و لشكر جعفر خان را شكست دادند، آنها پناه به سنگر برده سه روز محصور بودند، روز چهارم سنگر را خالی كرده به طرف اصفهان گریختند و صورت این فتح را به آستان مبارك ارسال داشتند. خسرو خان والی كردستان مخلّع و مفتخر گردیده استقلالی بهمرسانید- خلاصه جعفر خان به فارس رفته در ایلات قشقائی و الوار ممسنی شولستانات پریشان گردش می‌كرد و حاجی علیقلی خان كازرونی كه از قضیّه فرار جعفر خان باخبر شده او نیز هزیمت را عزیمت نمود و عبد الرزاق خان از جانب حضرت شهریار عظیم الشّأن در حكومت كاشان مستقل گردید.
اروپا- (انگلیس)- هفتاد و یك بسته از پنبه امریكا در این سال وارد بندر
ص: 1398
انگلیس شد و این اوّل پنبه‌ایست كه از ینگی دنیا به انگلیس حمل شده است- معاهده دولت انگلیس با تیپو صاحب كه بعد از این معاهده تیپو صاحب پادشاه مستقلّ میسور می‌گردد- هم در این سال چرخ بخار را وات نام در انگلیس تكمیل می‌كند. (اطریش)- منازعه این دولت با هلاند- كمك معنوی فرانسه به هلاند. (فرانسه)- در این سال زمستان در فرانسه خیلی سخت شد و جمعیّت فرانسه در این سال چهل و هشت كرور بود. (سود)- مسافرت گوستاو سیّم پادشاه سود به فرانسه.

[سنه 1200 هجری- سنه 1785 مسیحی]

آسیا- (ایران)- در این سال در روز عید نوروز فیروز كه روز یكشنبه یازدهم جمادی الاولی بود حضرت آقا محمّد شاه در دار الخلافه طهران رسما جلوس بر تخت شهریاری ایران فرموده شاهزادگان و امرا و بزرگان و اعیان همه در پایه سریر سلطنت آن حضرت را تبریك و تهنیت گفتند و به كمرهای زرّین و شمشیرهای مرصّع و عطیّات لایقه مفتخر و نایل گردیدند سكّه و خطبه رونقی تازه یافت.
رضا خان قاجار قوانلو به ایالت استرآباد و گرگان و حفظ ثغور خراسان مأمور و منصوب گردید. محمّد حسین خان قوانلو به حكومت مازندران سرافراز شد. و قاسم خان دولّوی قاجار با هزار نفر مازندرانی به كوتوالی طهران برقرار گشت. و میرزا محمّد خان قاجار را حكومت قزوین دادند- هم در این سال جعفر خان زند كه هنوز طمع از مملكت‌داری نبریده بود با جمعی پریشان به طرف قصبه قمشه و سمیرم آمد، حضرت شهریاری نواب جهانبانی (فتحعلی شاه) را كه نیابت سلطنت داشتند در طهران به جای شخص همایون خود گذاشته خود به نفس مبارك با لشكر جرّار روز هفدهم ماه رجب از راه فراهان روانه اصفهان شدند. قلعه میغان را خراب كرده به دهق شتافتند. در اینجا معلوم شد كه جعفر خان زند به محض اطّلاع از توجه موكب منصور از حوالی عراق به فارس گریخته است. حضرت سلطنت وارد اصفهان شده بازماندگان باقر خان خراسكانی را به عواطف و تفقّدات سلطانی
ص: 1399
مستظهر داشتند. در این اثنا خبر رسید كه یكلك سردار تراكمه یموت به كیوسر هزار جریب تاخته بعضی نهب و قتل در آنجا نموده، جان محمّد خان قاجار و كاظم خان هزار جریبی درصدد منع و دفع برآمده، ولی از عهده آن خیره‌سر برنیامده‌اند. و طوایف ككلان مطّلع شده با پنج هزار سوار راه بر سردار یموت بسته یكلك و جمعی را مقتول ساخته و بعضی از چنگ آن طوایف رسته‌اند. حكم محكم پادشاهی صادر شد كه حكّام استرآباد و مازندران و هزار جریب به تأدیب طایفه یموت پردازند و بعد از انقضای ماه روزه نوّاب جعفر قلی خان با لشكر فراوان در اصفهان مانده موكب ظفر كوكب شهریاری به قصد چمن سنگباران انتهاض فرمود، و اسمعیل خان زند كه از جانب جعفر خان زند در بروجرد و آن صفحات بعضی دست‌اندازیها نموده به محض اینكه دانست عساكره منصوره متوجّه و عازم تدمیر او می‌باشند راه فرار پیش گرفت ولی در حوالی اصفهان او را دستگیر كرده به حضور همایون آوردند و چشم خود را بر سر خودسری گذاشت. پس از آن او را روانه طهران كردند و از آنجا راه دیار عدم پیش گرفت- هم در این اوان نواب سلیمان خان قاجار به تنبیه طوایف بختیاری رفته بسیاری از سركشان و طاغیان آن طوایف را بكشت و جمعی را اسیر كرده به آستان مبارك آورد- هم در این اوقات علی خان افشار خمسه‌ای را خیال و داعیه سری و دعوی سروری در دماغ جای گرفته موكب منصور برای دفع هوای او راه خمسه و زنجان پیش گرفت. او از استماع این خبر خایف و هراسان شده وسایل و وسایط برانگیخت و خدمات كرد تا از جرایم خود معفو شد- نیز در این سال در چمن گوران دشت به احضار هدایت اللّه خان گیلانی حكمی صادر شده او به موجب تسویلات نفسانی اطاعت نكرده نواب مصطفی قلی خان را به دفع او تعیین فرمودند. هدایت اللّه خان ایوانی خان نام گرجی را در منزل رستم‌آباد به استقبال لشكر بااستعداد مصطفی قلی خان فرستاده آنها در جلو آن سیل هایل زیست نتوانستند كرد لهذا بگریختند و مصطفی قلی خان شهر دار المرز را بگرفت. هدایت اللّه خان به پیر بازار كه عمده استعداد جنگی او در آنجا بود برفت و ده شبانه‌روز در پیربازار میان هواخواهان او و عساكر شهریار قاجار جنگ و پیكار در كار بود، آخر الامر هدایت اللّه خان مغلوب شده به
ص: 1400
قلعه عالی كه در ساحل انزلی داشت رفته با چند فروند كشتی و جمعی سپاه در آنجا پناه جست. مصطفی قلی خان با سفاین خود را بدآنجا رسانیده باز نایره قتال بنای اشتعال را گذاشت. هدایت اللّه خان در ثانی مقهور گردید و به وسایل زوارق فرار نمود. اتّفاقا دریا متموّج بود و باران می‌بارید. سفینه‌ای كه خزینه نفایس و جواهر او بود غرق شد و هدایت اللّه خان نیز به زخم گلوله از پا درآمده در آب افتاد.
ملّاحان جسد او را از آب بیرون آوردند و در ساحل انزلی به خاكش سپردند و تفصیل این فتوحات را به عرض آستان شهریار عظیم الشأن رسانیدند- هم در این اوان نواب علیقلی خان قاجار و علی خان خمسه‌ای افشار به تدمیر سركشان لرستان و اهواز و خوزستان و نظم و تصفیه آن حدود و سامان روانه شدند، و موكب همایون بعد از آنكه نواب مصطفی قلی خان راه گیلان پیش گرفت و نواب علیقلی خان و علی خان خمسه افشار روانه محلّ مأموریت خود شدند به مقرّ سلطنت معاودت فرمود. و سلیمان خان قوانلو بعد از تصفیه گیلان به حكومت این ایالت منصوب گشت. و نوّاب علیقلی خان نیز مظفّر و منصور از لرستان و خوزستان بازگشت- وفات آقاجانی متخلّص به سایل- وفات فیضعلی شاه اصفهانی پدر نور علی شاه از عرفای معروف.
اروپا- (انگلیس)- فرمانفرمای هندوستان به جهت تعدیاتی كه در این مملكت نموده مغضوب دولت می‌شود- جمعیّت مملكت انگلیس در این سال بیست و چهار كرور و سیصد و سی و ششهزار و نهصد و سی و دو نفر است. (هلاند)- شورش مردم بر ضدّ والی- میانجیگری دولت فرانسه مابین دولت هلاند و اطریش.
(ایطالیا)- سفاین جنگی ونیز به سواحل تونس حمله می‌برند.

[سنه 1201 هجری- سنه 1786 مسیحی]

آسیا- (ایران)- در این سال بعد از عید سعید نوروز موكب فیروزی كوكب حضرت شهریاری از مقرّ سلطنت به جانب اصفهان انتهاض فرمود، و در روز عرض لشكر علی خان خمسه‌ای بنابر جرایم و خلافی كه از او به ظهور رسیده بود از حلیه
ص: 1401
بصر عاطل گردید و قشون ابوابجمعی او را به عبد اللّه خان اوصانلو محوّل و مفوّض فرمودند و پس از یكماه توقّف در حدود عراق نواب جهانبانی (خاقان مغفور) را مأمور خراسان فرموده نواب معظّم با سه هزار نفر قشون به فیروزكوه آمدند و اردوی همایون بقیّه ایّام بهار را در چمن گندمان رحل اقامت افكنده حضرت شهریار كامكار غالبا به تفرّج و شكار اشتغال داشتند- هم در این اوان زكریّا بیگ نام گرجی كه از اشراف و نام‌آوران این طایفه بود و در دربار اركلی خان والی گرجستان به وكالت اشتغال داشت به اردوی همایون آمده عرض تبریك و تهنیت نموده مشمول مراحم ملوكانه گردیده جواب او صادر شد و رخصت انصراف یافت- هم در این ایّام نواب جعفر قلی خان مأمور انتظام امور بختیاری شدند و اردوی همایون شهریاری از راه بروجرد به طرف همدان حركت كرد و خسرو خان والی كردستان مالیات دوساله این ولایت را به آستان مبارك انفاذ داشت و یكی از پسرهای جوان خود را به حضور همایون فرستاده كه ملتزم ركاب اعلی باشد و لطفعلی خان عمّ او كه مالیات مزبوره و بعضی هدایا و این پسر را آورده بود مورد عواطف گردیده اجازت معاودت یافت- روز بیست و پنجم ماه ذیقعده این سال دار الخلافه طهران به نزول اجلال شهریار بی‌همال فرّی تازه و رونقی بی‌اندازه گرفت- هم در این اوقات به عرض آستان مبارك رسانیدند كه باقر سلطان نوری كه از اردوی كیوان شكوه تخلّف جسته و به مازندران رفته در بلده آمل به فتنه و فساد و خودسری و عناد می‌پردازد، حكم همایون صادر شد كه نواب جهانبانی كه در حدود فیروزكوه بودند درصدد دفع او برآیند، نواب معظّم پانصد سوار برای معاونت محمّد حسین خان قاجار بیگلربیگی مازندران روانه كردند و محمّد حسین خان بعد از زد و خورد با باقر سلطان نوری بر او غالب آمده مشار الیه به دست عساكر منصوره اسیر و دستگیر شده مغلولا او را به طهران آورده از اینجا به راه عدم فرستادند- هم در این سال جعفر خان زند به كازرون و بهبهان رفته و از آنجا مراجعت نموده بر سر تقی خان یزدی تاخت، تقی خان محصور شده از میر محمّد خان عرب زنگوئی استمداد جست، میر محمد خان با هزار نفر به امداد تقی خان آمده با جعفر خان زند مصاف داده او را منهزم كرد و توپ و توپخانه و تجملّات جعفر خان به تصرّف
ص: 1402
میر محمّد خان طبسی درآمد و خان زند به فارس گریخت. میر محمّد خان بعد از این فتح به هوای سروری و خیال فرمانروائی افتاد و هوس تسخیر اصفهان كرد، محمّد حسین خان و اسمعیل خان عرب عامری كه از جانب حضرت شهریار عظیم الشّأن حاكم نطنز و اردستان بودند خیال میر محمد خان طبسی را تشویق و تأیید كردند و اطاعت او نمودند و او به بلوك رودشت آمد و در این وقت عدد سپاه میر محمّد خان به هفت هزار رسید. نواب جعفر قلی خان اگرچه در این ایّام در شكار از اسب افتاده و درد پا داشتند ناچار با برادر خود مصطفی قلی خان به دفع و حرب میر محمد خان شتافته چهارده روز علی التوالی نایره قتال فیمابین گرم اشتعال بود، آخر الامر میر محمّد خان مقهور شده به طبس گریخت و پس از قلیل زمانی هوای تسخیر خراسان در سر او جای گرفته به سبزوار راند، و اللّه‌یار خان سبزواری را محاصره نمود ولی در این جنگ و یورش روزی از اسب افتاد و جان بداد- هم در این سال مرتضی قلی خان كه به صفحات قبّه و طالش رفته بود با مصطفی قلی خان طالش و فتحعلی خان حاكم قبه و شیخعلی خان بیگلربیگی باكویه سازش نموده غفلتا به گیلان تاخت و چپاول درانداخت، نوّاب سلیمان خان قاجار كس فرستاده واقعه را به عرض نواب جهانبانی كه در فیروزكوه بودند رسانید، نواب حشمت نصاب معظم مهدی خان تنكابنی و بعضی از اهالی خلخال و خمسه و طارم را به معاونت و امداد سلیمان خان مأمور فرمودند ولی قبل از وصول آنها به گیلان مرتضی قلی خان مراجعت نمود- هم در این سال جعفر خان زند پسر خود لطفعلی خان را با لشكری به سر عبد اللّه خان و محمّد خان ولدان نصیر خان لاری كه از قدیم با زندیّه سری نداشتند بلكه از هواخواهان نواب غفران‌مآب شهید محمّد حسن خان طاب‌ثراه بودند فرستاده آن دو برادر لار را به مهر علی خان نامی سپرده بیرون رفتند و جمعیتی فراهم آورده به جنگ لطفعلی خان مبادرت نمودند اما كاری از پیش ایشان نرفته و قلعه لار را زندیه مسخّر ساختند و لطفعلی خان نزد پدر خود جعفر خان آمد.
اروپا- (فرانسه)- لوی شانزدهم پادشاه فرانسه به بندر شربورگ می‌رود-
ص: 1403
معاهده تجارتی این دولت با انگلیس كه صرفه با دولت انگلیس است- لبن نام اختراع چراغ گاز می‌نماید. (پروس)- فوت فردریك كبیر پادشاه پروس و جلوس فردریك گیلیوم برادرزاده او در سنّ چهل و دو سالگی.

[سنه 1202 هجری- سنه 1787 مسیحی]

آسیا- (ایران)- در این سال بعد از عید نوروز فیروز در روز بیست و پنجم ماه رجب موكب ظفر كوكب حضرت شهریاری از دار الخلافه طهران نهضت‌فرمای اصفهان گردید و نواب جهانبانی را با پنجهزار سوار جرّار مأمور تنبیه تقی خان یزدی و نظم و انتظام آن صفحات فرمودند، بعد از آن اردوی معلّی متوجّه فارس شد ولی جعفر خان زند حصن شیراز را حصین دانسته از مقابلی با سپاه منصور تقاعد نمود، عساكر ظفرمآثر پادشاه ایران مدّت یك هفته در مشهد معروف به امّ النبیّ كه آنرا مرغاب نیز می‌گویند اقامت نموده چون از جعفر خان جرأت و جسارتی به ظهور نرسیده نواب جعفر قلی خان و علیقلی خان بعضی از بلوكات شیراز را غارت كردند و با غنیمت وافر به اردوی معلّی پیوستند و موكب همایون حسب المصلحة به عراق معاودت فرمود و نواب جهانبانی به جانب یزد راندند. تقی خان چون خود را مرد میدان ندید از در ضراعت و استكانت درآمده متقبّل دادن خراج گردید و بر وفق تقبّل خود رفتار نمود، لهذا نواب شوكت‌مآب معظم مراجعت كرده با عمّال یزدی به حضور مبارك مشرف شدند و منشور حكمرانی یزد به اسم تقی خان یزدی شرف صدور یافت- نواب علیقلی خان با دو هزار نفر از سپاه منصور به توقّف اصفهان مأمور شده موكب شهریار تاجدار به دار الخلافه طهران بازگشت- هم در این سال در اوایل ذیحجّه باز مرتضی قلی خان با هفتهزار نفر به گیلان رانده در كسكران فرود آمده نواب سلیمان خان قاجار حاكم گیلان تاب مقاومت نیاورده به قزوین آمد و مرتضی قلی خان بر گیلان استیلا یافت. حضرت شهریار كامكار چون از واقعه خبردار گردیدند سلیمان خان را احضار فرموده تفصیل ماجری را استفسار فرمودند، پس از تحقیق به احضار قشون حكم همایون شرف صدور یافت و كوچ و
ص: 1404
بنه مرتضی قلی خان را از بارفروش به طهران بردند و محمد حسین خان قاجار قوانلوی ناظر با دو هزار سوار مأمور گیلان و مقرّر شد كه بعضی دسته‌جات دیگر قشون به او پیوندد. محمد حسین خان ملاحظه آخر كار را نكرده منتظر سایر دسته‌جات قشون نشده سبقت به جنگ نمود و شكست یافت. پس از آن نواب سلیمان خان قاجار و امیر محمد حسین خان فیروزكوهی و میرزا محمد خان لاریجانی با ده هزار نفر دررسیدند و در چهار فرسخی گیلان قدم در میدان محاربت گذاشتند. مصطفی خان طالش ابتدا پای جلادت پیش گذاشت ولی منهزما پس نشست، روز سیّم نواب سلیمان خان با افواج به اطراف شهر رفته و مرتضی قلی خان نیز با نه هزار نفر به مقابله او شتافته ابتدا برادر مصطفی خان طالش با صفوف میر محمد حسین خان فیروزكوهی مصاف داده امیر به زخم گلوله از پا درآمد و فیروزكوهیها كه بی‌سردار ماندند كاری از پیش نتوانستند برد، و این فقره اسباب سستی سایرین نیز گردید. میرزا محمّد خان لاریجانی و نجفقلی خان نوری بعد از مجادله و مقاتله بطور جنگ و گریز بازگشتند و مصطفی خان و لشكر شیروان بسیاری از این سپاه را بكشتند و نواب سلیمان خان عاجلا مراجعت كرد و نواب علیقلی خان قاجار نیز از جلو جعفر خان زند عقب نشسته به اصفهان و از آنجا به كاشان آمد، حضرت شهریار بااقتدار چون مطّلع گشتند نواب جعفر قلی خان را با قشون استرآباد و بسطام به گیلان فرستادند و دیده برادر خود مصطفی قلی خان را میل كشیدند و نواب جهانبانی را به حراست فرضه و معابر دار المرز به مازندران مأمور فرمودند و خود به نفس نفیس با سیصد سوار نامدار به طرف اصفهان حركت كردند كه سی هزار نفر سپاه الوار را دفع نمایند. در عرض راه بعضی سپاهیان به لشكر نصرت اثر پیوسته این فئه قلیل كثیر شد. جعفر خان كه به هزیمت معتاد بود و با سرعت باد از ورود موكب منصور به یكمنزلی اصفهان خبردار شد به جانب شیراز گریخت و مصطفی خان دولّوی قاجار با دو هزار سوار او را تعاقب كرده چون پس از طیّ دو منزل به جعفر خان نرسید بازگشت. امّا نواب جعفر قلی خان چون به منزل رستم‌آباد گیلان رسیدند مرتضی قلی خان به بندر انزلی فرار كرده در آنجا قرار گرفت و از جانبین پیغامها داده شد و در ساحل دریای خزر دو برادر ملاقات و
ص: 1405
گفتگوها كردند آخر الامر مرتضی قلی خان در سفاین نشسته راه سار و پشته و سالیان پیش گرفت و جعفر قلی خان وارد شهر رشت شدند و مراتب را تحریرا به عرض حضرت شهریار رسانیدند. حضرت قوی شوكت معظم در جواب ایشان را به مراجعت امر فرمودند و نواب سلیمان خان در گیلان مستقل گردید- هم در این اوان موكب همایون به دار الخلافه طهران معاودت فرمود و پس از ده روز توقّف عزیمت سفر طبرستان نمودند و نواب جهانبانی به مراسم پذیرائی مقدم مبارك قیام و اقدام كردند، و نواب جعفر قلی خان به حضور مهرظهور تشرّف جسته مورد مرحمت و مخلّع گشتند. چندی در بلده ساری به شكار و سواری گذشت و چندگاهی در اشرف به عیش و تدابیر مملكت‌داری و در این اوان رضا خان قاجار بیگلربیگی استرآباد با بزرگان یموت و ككلان خراج و هدایای لایقه گذرانیده و موكب اعلی به ساری بازگشته پل مشهور به تیجن را كه خان خلدآشیان محمد حسن خان- طیّب اللّه مضجعه- به ساختن آن اقدام كرده و به سبب شهادت ایشان ناتمام مانده بود حكم به ساختن فرمودند و حاجی اسمعیل قوللر آقاسی به سركاری این كار خیر برقرار شده با دوازده هزار تومان مخارج آنرا صورت انجام و اتمام داد- هم در این سال بعضی از امرای زندیه از قبیل صید مراد خان و ویس مراد خان و شاهمراد خان و دیگران كه در حبس و بند جعفر خان زند بودند یكی از خدمه حرم او را فریفته به واسطه او سمّی به جعفر خان چشانیدند و او بدین واسطه مریض شده روز بروز قوّت او به ضعف مبدّل گردید. شبی محبوسین مزبور به دستیاری بعضی از حبس مستخلص شده بر سر جعفر خان تاختند. جعفر خان به مدافعه برخاسته یكدو نفر را به ضرب شمشیر زخمی كرد، آنها هجوم‌آور شده كار او را با چماق و تیغ و تیر و چوب و سنگ و خشت و جاروب و پاروب بساختند و با همان شمشیری كه او در دست داشت سر او را از بدن جدا كردند و به میان ارك انداختند و صید مراد خان به جای او به حكمرانی نشست. لطفعلی خان فرزند ارشد جعفر خان كه به طرف بنادر و عمّان رفته بعد از استماع این خبر دواسبه به شیراز راند. همینكه به این بلد نزدیك شد شیرازیها صید مراد خان را دست بستند و دروازه را به روی لطفعلی خان بگشادند و او فورا به قتل قاتلین پدر كمر بست و بر تخت سروری بنشست و
ص: 1406
علم استقلال برافراشت. امنای حضرت شهریاری چون از واقعه آگاه شدند موكب فیروزی اقتران از مازندران انتهاض فرموده در پنجم جمادی الثانیه به دار الخلافه طهران نزول اجلال فرمود.
اروپا- (انگلیس)- در پارلمنت انگلیس گفتگو از بیع و شرای برده شده مبالغه و تأكید زیاد در موقوف نمودن این رسم می‌نمایند- فرستادن مقصّرین این دولت را به سمت استرالی و این اوّل آبادی است كه انگلیسها در استرالی می‌نمایند.
(فرانسه)- ایجاد مالیات جدید به بعضی اراضی خاصّه به املاك كشیشها- نفاق وكلای ملّت با پادشاه و اخراج نمودن آنها را از ورسایل. (اطریش)- ژوزف دویّم امپراطور اطریش با كاترین دویّم امپراطریس روس در قرم ملاقات می‌كند. (روس)- مسافرت كاترین دویّم امپراطریس روس به حوالی رود ولگا و خرسن- اعلان جنگ فیمابین عثمانی و روس- دویست هزار قشون از عساكر اطریش به كمك روس وارد سرحدّات عثمانی می‌شوند- معاهده دولتی فیمابین دولتین روس و چین. (هلاند)- جنگ داخلی و شورش اهالی آمستردام، معاونت پروسها به والی.
امریكا- (اتائونی)- واشنگتن به ریاست جمهوری اتائونی منصوب می‌شود.

[سنه 1203 هجری- سنه 1788 مسیحی]

آسیا- (ایران)- در اوایل این سال حضرت شهریار كامكار نواب جهانبانی را با پنجهزار نفر از لشكر نصرت‌اثر به توقّف فیروزكوه و انتظام امور مازندران و خراسان مأمور فرموده خود به نفس همایون با جمعی از عساكر ظفرنمون از ری به عراق و از عراق به فارس ایلغار نمودند و منزل بیضا مضرب خیام سپهر احتشام معلّی گردیده اینجا را محل بنه و آغروق ملتزمین ركاب اعلی قرار دادند و علیقلی خان را امر به توقف در این محل فرمودند و با تمامی لشكریان به ظاهر شیراز نزول اجلال كردند.
لطفعلی خان با بیست هزار سوار لاری و فارسی قدم جلادت در میدان مجادله نهاد،
ص: 1407
مصطفی خان قاجار كه نگاهدار میمنه سپاه فیروزی شعار بود با فوجی از دلیران شیرشكار دیوار باغی را كمینگاه قرار داده جمعی از لشكریان لطفعلی خان را به خاك هلاك انداخت. لطفعلی خان از فرط تهوّر متعرّض آنها نگردیده با دو هزار سوار زبده خود را بر قلب زد و چند تن را از پای درآورده متوجّه میسره كه در حراست نواب جعفر قلی خان بود شد. نواب جعفر قلی خان قصد او كرده از قضا رودی عمیق در میانه بود نواب معظم ركاب بر اسب كشیده از آن رود گذشتند و بعضی از دلیران نیز به ایشان پیوستند و جنگ درگرفت. بعد از كشش و كوشش وهنی در سپاه لطفعلی خان پدیدار آمد، در این اثنا جماعتی به كمك سپاهیان لطفعلی خان آمدند و دیگر باره نایره قتال اشتعال یافت و كار جنگ سخت شد.
شهریار كامكار محمّد ولی خان قاجار را با فوجی به معاونت و امداد نواب جعفر قلی خان فرستاده ولی قبل از وصول محمّد ولی خان نواب جعفر قلی خان جمعیّت دشمن را متفرّق و آن جماعت را منهزم كردند. لطفعلی خان نیز از قفای رفقای خود به قلعه و شهر شتافت، دو هزار نفر از لشكریان او مقتول و هشت هزار نفر اسیر و دستگیر شدند. علی الصّباح رایت ظفرآیت و اردوی كیوان شكوه به یك فرسخی شهر شیراز آمد و دو ماه این بلده را در بند محاصره داشتند و بلوكات حوالی عرصه نهب و غارت بود و عرصه بر مردم تنگ. حضرت شهریار نصفت آثار صواب در مراجعت دیدند. لهذا روز پنجشنبه سیّم شهر ذیحجه عنان یكران دولت را به طرف اصفهان منعطف فرمودند و مصطفی خان قاجار دولّوی را با سه هزار نفر در آنجا گذاشتند و زمام حكمرانی اصفهان را در دست محمد حسین خان پسر باقر خان خراسكانی اصفهانی گذاشته موكب معلّی از اصفهان به دار الخلافه طهران تشریف‌فرما شد- هم در این سال نهال آمال شهریار ایران بارور و باثمر گردیده یعنی حضرت قادر متعال نواب جهانبانی (خاقان خلدآشیان فتحعلی شاه) را پنج پسر والاگهر كرامت فرمود: اوّل نواب محمّد علی میرزا كه از بطن گرجیّه تفلیسیّه متولد شدند در شب هفتم ماه ربیع الثانی- دویّم نواب محمّد قلی میرزا در بیست و سیّم شهر رمضان متولّد شدند از بطن صبیّه محمّد خان قاجار پدر سلیمان خان قاجار قوانلوی- سیّم نواب محمّد ولی میرزا كه روز غرّه شوال از بطن مستوره
ص: 1408
اصفهانیّه متولد شدند- چهارم حضرت نایب السلطنه عباس میرزا كه روز چهارشنبه چهارم ذیحجّه از بطن صبیّه محترمه امیر كبیر فتحعلی خان دولّوی قاجار متولّد گردیده جهان را از یمن قدوم خود فروغی تازه بخشیدند- پنجم نواب حسینعلی میرزا كه در روز عید اضحی از بطن صبیّه محمد جعفر خان عرب حاكم بسطام متولّد گردیده و مولد این پنج شاهزاده آزاده قصبه نوای از توابع دماوند بود كه در آنجا به ییلاق رفته بودند. حضرت شهریار كامكار آقا محمّد شاه قاجار از طلوع این ستارگان سعادت آثار زاید الوصف مبتهج و مسرور گردیده یك هفته در دار الخلافه طهران امر به بسط بساط سور و سرور فرمودند. پس از آن سه نفر از این پنج نفر مولود مسعود را به فرزندی خود قبول فرمودند و آنها نواب عباس میرزا و نواب محمّد قلی میرزا و نواب حسینعلی میرزا بودند كه در ساعتی سعد آنها را به حرمسرای خاص بردند و به دایگان بااختصاص سپردند و به تربیت ایشان پرداختند و هریك را مشمول مرحمت ساختند. هم در این سال خسرو خان والی كردستان عزیمت شرف‌اندوزی حضور حضرت شهریار تاجدار را نموده ولی در حوالی قزوین شنید كه دو هزار نفر از طایفه بلباس كه غالبا به نهب و غارت و سرقت می‌پرداختند فرزند ارشد او مهدیقلی خان با آنها جنگ درانداخته و به دست آن جماعت مقتول گردیده است. استماع این خبر وحشت اثر اسباب اختلال دماغ او گردیده و این ناخوشی معالجه‌پذیر نشد. تا آنكه خسرو خان مرحوم شد، پس از او لطفعلی خان در كردستان نیابت داشت تا امان اللّه خان به ولایت كردستان منصوب و برقرار گردید.
اروپا- (انگلیس)- ایجاد روزنامه طیمس. (فرانسه)- اغتشاش در پاریس و بیمیلی عموم مردم نسبت به پادشاه. تقسیم مجلس پارلمنت به سه فرقه نجبا، و رؤسای دین، و كسبه- فوت بوفن از علمای معروف- مفقود شدن لاپروز سیّاح معروف كه به دریاهای جنوب رفته بود- جمعیّت فرانسه در این سال پنجاه كرور است. (روس)- در حینی كه دولت روس مشغول جنگ با عثمانی است قشون سود غفلتا به مملكت روس حمله نمودند و اگر اختلاف و شورشی در میان
ص: 1409
صاحبمنصبان قشون سود بهم نمی‌رسید و برپا نمی‌شد و او را مجبور به مراجعت نمی‌كردند یقینا پادشاه سود بسیاری از بلاد روس را متصرّف می‌شد. پادشاه دانمارك برای امداد به روس به عساكر سود حمله نمود و میانجیگری انگلیس و پروس مانع این منازعه شد- شكست سفاین جنگی روس در سواستاپول.
(اطریش)- عساكر اطریش كه از رودخانه ساو عبور كرده بودند و داخل خاك عثمانی شده مغلوب گردیده عقب نشستند- ژوزف دویّم امپراطور اطریش وحشت از برپا شدن شورش در مجارستان دارد. شكست سخت عساكر اطریش از عثمانی در تمسوار. (اسپانیا)- فوت شارل سیّم پادشاه اسپانیا و جلوس شارل چهارم پسرش به جای او. (هلاند)- معاهده این دولت با انگلیس و پروس.

[سنه 1204 هجری- سنه 1789 مسیحی]

آسیا- (ایران)- در اوایل بهار اینسال حضرت شهریار تاجدار آقا محمّد شاه قاجار نواب جهانبانی (خاقان مغفور) را به انتظام بلاد قزوین و سرحدّات خمسه و زنجان مأمور فرمودند و مقرّر شد كه حاجی رضا خان دولّوی قاجار با پنج هزار سوار جرّار ملتزم ركاب ظفرنصاب نواب معظم باشد و پس از روانگی ایشان از طهران در سیّم ماه رمضان موكب نصرت اقران شهریاری به قصد تسخیر فارس و تدمیر لطفعلی خان زند از دار الخلافه انتهاض فرمود و در منزل كناره كرد معلوم شد كه در حوض سلطان كه آبش از بارانست آب وجود ندارد. لهذا مقرّر فرمودند كه در حوض سلطان اردوی معلّی توقّف ننمایند و دو منزل را یك منزل كرده تا به آب برسند، شباهنگام حركت كردند و به واسطه تاریكی شب و جمعیّت و ازدحام عساكر منصوره راه قم را گم كردند و تا طلوع صبح در شوره‌زار و كویر راه پیمودند و تحمّل زحمت عطش نمودند، علی الصّباح تشنه در آن سراب ماندند به حكم شهریار مرحمت‌شعار سقّایان تشنگان را آب دادند و بعضی روزه‌داران برای حفظ جان روزه گشادند و افطار كردند امّا نفس نفیس شهریاری برای پاس اوامر مقدّسه حضرت باری جلّ ذكره تا شام افطار نفرمود و روزه را بسر رسانیدند- خلاصه دو روز در ظاهر بلده قم توقّف
ص: 1410
اتّفاق افتاد بعد از آنجا روانه اصفهان و تشریف‌فرمای چمن گندمان شدند. در اینجا خبر رسید كه لطفعلیخان زند به محض اطّلاع از حركت اردوی كیوان شكوه به بهانه استمداد از مشایخ بندر و انتظام بلاد گرمسیر به جانب دشتی و دشتستان رفته و فی الحقیقه به این بهانه گریزی به هنگام كرده مقارن این حال امراء و رؤسای شیراز پنهانی تحف و هدایای لایقه به آستان همایون انفاذ داشته به زبان عجز و نیاز عرضه داشتند كه ما مطیع فرمان و در ربقه اطاعت حضرت شهریار عظیم الشأنیم ولی محض مصلحت تسخیر بلد را به وقت دیگر باید گذاشت. فرستاده اهالی شیراز به مراحم شامله و خلعت شاهانه مشمول، و به اجوبه شافیه نایل و اذن مراجعت یافت و نواب علیقلی خان با محمّد قلی خان قاجار قوانلو و هفت هزار نفر از قشون ظفرنمون مأمور و روانه تسخیر كوهگیلویه شدند. اهل آن حدود از در اطاعت و تمكین درآمده خود را در سلك رعایا منسلك داشتند. و علیقلی خان با منال دیوانی به اردوی سلطانی معاودت نمود- هم در این سال در اوانی كه نوّاب جهانبانی در چمن گوران‌دشت متوقّف بودند محمّد حسین خان حاكم خلخال و سران گروس و احمد خان مراغه‌ای و حسین خان دنبلی بیگلربیگی خوی ربقه اطاعت و عبودیت به گردن گرفته پیشكش‌های شایان فرستادند. موكب حضرت شهریاری از چمن گندمان به طرف قزوین حركت كرد و نواب مستطاب جهانبانی و سلیمان خان قاجار حكمران گیلان با عمّال این ولایات به حضور مكرمت‌ظهور پادشاهی تشرّف جستند و نواب سلیمان خان به لقب اعتضاد الدوله ملّقب و مفتحر گشت و با اردوی معلّی به مقرّ خلافت عظمی آمد- هم در این سال نواب حسنعلی میرزا برادر كهتر نواب حسینعلی میرزا از بطن صبیّه جعفر خان عرب عامری بسطامی متولّد گردید- بنابر مسطورات تاریخ جهان‌آرا در این سال حضرت آقا محمّد شاه نوّاب مستطاب جهانبانی (فتحعلی شاه) را به ولایتعهد برقرار فرمودند- هم در این سال ضریحی زراندود برای مرقد مطهّر حضرت امیر المؤمنین و یعسوب الدین علیه السلام به امر همایون ساختند و بدان ساحت خلد نزهت ارسال داشتند.
اروپا- (انگلیس)- منازعه عساكر انگلیس با تیپو صاحب. (اطریش)-
ص: 1411
شورش اهالی بلژیك بر ضدّ اهالی اطریش كه در مملكت بلژیك سلطنت داشتند. (روس و سود)- منازعه قشون سود با روس- شكست یافتن سفاین جنگی سود از عساكر روس- سوارد سردار روس در والاشی جنگ سختی با عثمانی‌ها می‌كند و از آن طرف عساكر اطریش به معاونت روس بلگراد را در خاك عثمانی فتح می‌نماید- پتامكن سردار دیگر روس بندر را از عثمانی منتزع می‌سازد. (سود)- گوستاو سیّم پادشاه قدرت و اقتدار كامل خود را از رعیت طلب می‌نماید. (فرانسه)- شورش سخت در پاریس- اهالی شهر دكاكین معتبر را غارت می‌كنند- مارسیل نیز در شورش است- ایجاد وكلای ملّت و قسم یاد كردن آنها بر ضدّ سلطنت كه از سلطنت قانون آزادی می‌طلبند- تشكیل مجلس پارلمنتی در ورسایل به توسّط پادشاه مستقل كه اجزای آن دویست و نود و یك نفر از علمای دینی و دویست و هفتاد نفر از اعیان مملكت و پانصد و هشتاد و چهار نفر از سایر طبقات رعیت بودند- معاهده شورشیان در تالاری كه موسوم به تالار گوبازی می‌باشد- خطبه‌های شورش‌انگیز میراب- عزل نكر وزیر معروف- باستیل را كه از قلعه‌جات وسط شهر پاریس و محبس دولت بود اهالی پاریس به غلبه گرفته محبوسین را آزاد كرده قلعه را منهدم و ویران می‌نمایند- نجبا و اعیان علی الخصوص برادر پادشاه به بلاد خارجه فرار می‌كند- اهالی پاریس بافته سه رنگ كه سفید و آبی و سرخ باشد به كلاه خود می‌دوزند- انقلاب و شورش مجدّد سخت در پاریس- امتیازاتی كه نجبا و خانواده سلطنت داشتند از آنها سلب می‌شود- آزادی مطبعه‌ها- بروز قحطی و غلا در شهر پاریس و شورش نسوان- ازدحام مردم در ورسایل و شكایت از بی‌نانی- شاكیان به قصر سلطنتی ورسایل داخل شده جمعی از قراولان این عمارت را به قتل می‌رسانند- پادشاه مجبورا از ورسایل به شهر پاریس معاودت می‌كند كه شورشیان را ساكت نماید- مجبور شدن پادشاه به برقرار كردن نكر را به وزارت- جمهوری طلبان املاك موقوفه معابد را از دست علمای دین منتزع ساخته خود متصرّف می‌شوند- ایجاد روزنامه منیتور كه روزنامه رسمی است. (عثمانی)- فوت سلطان عبد الحمید خان اوّل و جلوس سلطان سلیم خان سیّم به جای او در سنّ بیست و هشتسالگی.
ص: 1412
امریكا- (اتائونی)- جمعیّت اتائونی در این سال هفت كرور و چهارصد و سی هزار نفر است.

[سنه 1205 هجری- سنه 1790 مسیحی]

آسیا- (ایران)- در این سال نواب جعفر قلی خان كه برادر و سپهسالار حضرت شهریار كامكار بود درخواست ایالت اصفهان از آن حضرت معظّم نمود و بنابر مصلحت استدعای او به درجه قبول نرسید لهذا به مخالفت و خلاف برخاست و چندی در بسطام مانده به حضور مبارك نیامد. آخر الامر با محمّد خان و محمّد زمان خان عزّ الدّین لوی قاجار پسران خال خود به دربار شهریاری رو نمود و آنها در خلوت از او سعایتی كرده چنین به عرض رسانیدند كه داعیه خودسری دارد و با خوانین خراسان معاهده و مواضعه نموده است- خلاصه حضرت شهریاری را با برادر رشید خود بددل نموده شبی در هنگام مراجعت از حضور همایون چند نفر از خدّام خاصّ آن سردار بااختصاص را از زاویه معبر به سرای دیگر انتقال دادند ولی بعد از قضای صادر ملازمان حضرت پادشاهی قرین ندامت و افسوس كامل گردیدند و سودی نداشت- هم در این سال مرتضی قلی خان از عمای برادر خود مصطفی قلی خان باخبر گشت، چه مدّت یك سال كه مصطفی قلی خان محبوس بود این واقعه نیز مستور بود، این اوقات كه از حبس خلاص شد این خبر مشتهر گردید و مرتضی قلی خان كه در باكویه و طالش و شیروان با استعداد تمام می‌زیست نیز بشنید و بار دیگر به هیجان آمده به طرف گیلان راند و میرزا بابای رشتی نایب گیلان هراسان شده ماجری را به عرض عاكفان حضور شهریار منصور رسانید.
حاجی رضا خان دولّوی قاجار خال مرتضی قلی خان و عباس خان و محمّد خان دولّو كه هم از منسوبان او بودند با عبد اللّه خان اوصانلوی خمسه و میرزا محمّد خان لاریجانی و چهار هزار نفر از سپاه ظفر همراه مأمور گیلان شدند و هرچه مرتضی قلی خان را نصیحت كردند سودمند نیفتاد، ناچار بنای جنگ و خونریزی شد. شبی شاه پلنگ نام طالش بر لشكریان حاجی رضا خان شبیخون زده در این
ص: 1413
مقدّمه سردار با سایر خوانین گرفتار شدند و تفرقه در میان سپاه افتاد و مرتضی قلی خان غلبه كرد ولی بعد از چندی همه گرفتاران را رها و روانه دربار معلّی نمود سوای خال خود را كه با سوء احوال نگاهداشته با كلاب و ذئاب ردیف و حریف می‌نمود. میرزا بابای نایب گیلان مراتب را معروض آستان مبارك داشته حضرت شهریاری مصطفی خان دولّوی قاجار را مقدّمة الجیش قرار داده از پیش روانه كردند، و موكب همایون مستعد انتهاض گردید. مرتضی قلی خان و مصطفی خان طالش از عزیمت شهریار كامكار خبردار گردیده دانستند كه در جلو سیل هایل مقام نتوان نمود، ناچار به باكویه رفتند و در آنجا نیز چون كاری نتوانستند كرد مرتضی قلی خان خایب و مأیوس پناه به خاك روس برد و حاجی رضا خان و عباس خان را با مادر خود به طهران فرستاد- هم در این سال لطفعلی خان زند استعدادی فراهم كرده قصد تسخیر اصفهان نمود. حضرت شهریاری تاجدار از عزیمت او مستحضر گردیده نواب مستطاب جهانبانی را به دفع او مأمور فرمودند، نواب معظم با بعضی از دستجات قشون نصرت نمون به چمن گندمان تشریف‌فرما شدند و موكب همایون به گوران‌دشت نزول اجلال نموده مصطفی خان قاجار شرفیاب حضور مبارك و مورد التفات شده مقرّر فرمودند با پنج هزار نفر به خدمت نواب جهانبانی روانه شود، و اردوی كیوان‌شكوه به عزم تسخیر آذربایجان حركت كرد، و نواب اعتضاد الدوله سلیمان خان قاجار را با ده هزار سوار در منزل طارم مأمور تسخیر ماسوله و تنبیه طایفه طالش كردند و او به خوبی این خدمت را انجام داد و محمّد حسین خان حاكم خلخال و محمّد حسین خان حاكم گروس از در اطاعت و انقیاد درآمدند و صادق خان شقاقی در حوالی قلعه سراب اقدام به جنگ كرده شكست خورده و پناه به ابراهیم خلیل خان ابن پناه خان جوانشیر برد. عساكر منصوره قلعه سراب را خراب كرده به اردبیل شتافتند و این شهر را نیز مسخّر نمودند و یك هفته در آنجا اقامت كردند. احمد خان حاكم مراغه با حسینعلی خان افشار برادر محمّد قلی خان بیگلربیگی ارومی و جمعی به آستان مبارك آمدند ولی محمّد قلی خان را دغدغه و خیال گرفته در قلعه اشنو متحصّن شد و محمّد خان عزّ الدّینلو و حسینقلی خان افشار با دسته قشونی ارومی را بگرفتند و
ص: 1414
اموال محمّد قلی خان را متصرّف شدند- هم در این ایّام مصطفی خان قراجه‌داغی به تقبیل عتبه علیّه آمد و جان محمّد خان قاجار مأمور تنبیه مصطفی خان طالش گردید و نواب اعتضاد الدّوله با پیشخانه اردوی معلّی به ساحت قراجه‌داغ توجّه نمود و قلعه اهر (اهار) را مسخّر ساخته به چمن كلنبر رفت و از آنجا به النگ‌سبزه آمده رحل اقامت افكندند. در اینجا حسین خان دنبلی بیگلربیگی خوی به حضور مبارك آمده مخلّع شد و حكومت اردبیل و تبریز را به او نیز مفوّض داشته و او روانه تبریز شد و حضرت شهریار كامكار چند روز در این محلّ به صید و شكار گذرانیدند- هم در این اوان محمّد خان عزّ الدّینلو كه بعد از جعفر قلی خان داخل در امرا بود و برادرش محمّد زمان خان حكومت بسطام می‌نمود با محمّد ولی آقا و جمعی دیگر اتّفاق كرده اندیشه مخالفت با حضرت شهریاری نمودند و محمّد تقی خان شامبیاتی پسرزاده محمّد علی خان جوجوق نیز با آنها همدست شد، ملازمان آستان همایون ازین مواضعه مستحضر گردیده محمّد خان و محمّد زمان خان و محمّد ولی آقا چشم در راه بی‌بصری گذاشتند، و محمّد تقی خان و محمّد علی خان جوجوق نیز به امر اعلی درگذشتند، و محمّد قلی خان بیگلربیگی ارومی به شفاعت امرا معفو شده كمر عبودیت بر میان بست و به حكومت ارومی منصوب گردید- هم در این ایّام موكب همایون عزیمت تبریز فرموده حسین خان بیگلربیگی و اعاظم و اشراف بلد به استقبال و پذیرائی مقدم مبارك شتافتند، امّا لطفعلی خان زند با بیست هزار سوار به سمیرم علیا آمده و نواب مستطاب جهانبانی به طرف قمشه رانده و جنگ درگرفت. لطفعلی خان پناه به سنگر برد و عبد الرحیم خان شیرازی برادر مهتر حاجی ابراهیم خان كه وزارت و امارت جمع داشت به جهت ارادت به نواب مستطاب جهانبانی شبی در اردوی لطفعلی خان آشوب درانداخت و اردو را متفرّق ساخت.
ناچار لطفعلی خان فرار كرد و مصطفی خان قاجار دولّو او را تعاقب نمود امّا به وی نرسید، و نواب مستطاب جهانبانی به اصفهان آمدند. از آن طرف حاجی ابراهیم خان شیرازی دروازه شهر شیراز را بر روی لطفعلی خان بست و او گرفتار سرگردانی شد و مراتب را مسموع نواب مستطاب جهانبانی و معروض آستان پادشاهی داشتند. حضرت همایون شمشیری مرصّع و خنجری مكلّل برای نواب
ص: 1415
مستطاب معظم اعطا و ارسال داشتند، و میرزا رضا قلی نوائی منشی الممالك متخلّص به سلطانی مأمور تصرّف اموال لطفعلی خان و نظم آن سامان شد، و حاجی ابراهیم خان شیرازی در ازای خدمتی كه كرده بود مخلّع گردیده حفظ و حراست شیراز به عهده او موكول گشت، و مصطفی خان قاجار برای امداد او روانه شیراز شد- هم در این اوان ابراهیم خلیل خان جوانشیر از صادق خان شقاقی شفاعت كرده جرایم او را معفوّ داشتند و موكب اعلی در پنجم ذیحجّه به مقرّ سلطنت معاودت فرمود و میرزا رضا قلی منشی الممالك مصطفی خان قاجار را با سه هزار سوار در آباده گذاشته خود به شیراز شتافت و حاجی ابراهیم خان به خوبی او را پذیرائی و استقبال نمود، در این اثنا لطفعلی خان با زال خان خشتی معاهده نموده با هزار نفر متوجّه شیراز شد و در محل موسوم به كویم جای گرفت. حاجی ابراهیم خان مصطفی خان قاجار را از آباده به شهر شیراز بخواند و باغ جهان‌نما را جایگاه عساكر نصرت‌مآثر قرار داد. لطفعلی خان به حوالی شیراز آمده در پشته‌ای كه متّصل به شارع بود كمین كرد و جمعی را به كازرون فرستاده آنها آن محلّ را غارت كرده بازگشتند. مصطفی خان قاجار با فوجی از مردان كار پنج فرسخ راه طی كرده با لشكر الوار كه از كازرون می‌آمدند تلاقی نموده به پیكار پرداخت به این معنی كه جمعی را به دفع آنها فرستاده خود در پناه كوهی بایستاد، ابدال خان عبد الملكی از سركرده‌های لطفعلی خان مقتول گردید. در این حال فتحعلی خان با پانصد سوار از كمین بیرون آمده بر سپاه ظفرهمراه حمله كرد، مصطفی خان قاجار نیز فورا از كوه به زیر آمده متوجّه قتال و اشتعال نایره جدال گردید، لطفعلی خان تاب مقاومت نیاورده راه گریز پیش گرفت ولی دست از كار نكشیده گاهگاه از طرفی و راهی روی به شیراز می‌آورد و فتنه و فسادی برپا می‌كرد. برای اینكه مواد شرارت او به كلّی منحسم «1» گردد جان محمّد خان قاجار نیز با پنج هزار سوار به معاونت و امداد مصطفی خان مأمور شد و در هنگامی كه لطفعلی خان استعدادی بهم بسته در مسجد بردی قریب به شهر شیراز بود جان محمّد خان به مصطفی خان پیوست و یك هفته
______________________________
(1). از بیخ بركنده. ر. ك. به حاشیه ص 1368.
ص: 1416
تمام مشغول جنگ و جدل بودند و در این حیص و بیص یكروز بنابر حیله و خدعه رضا قلی خان دولّو از لشكر دور افتاده گرفتار گردید آخر الامر لطفعلی خان مغلوب شده به طرف زرقان رفت- هم در این سال حضرت همایون را سكته‌ای عارض شده به سعی میرزا مسیح طهرانی و میرزا احمد طبیب اصفهانی بعد از سه روز صحّت یافتند، و بعضی این واقعه را به سال بعد نسبت داده‌اند- نیز در این سال قصد تجدید قبّه منوّره حضرت خامس آل عبا علیه التحیة و الثنا فرمودند و عبد الرزّاق خان حاكم كاشان را با جمعی به تعمیر و توسیع قبّه مباركه آن حضرت و تذهیب آن مأمور كردند و حاجی سلیمان صباحی ماده تاریخ آن را چنین گوید:
(كلك صباحی از پی تاریخ آن نوشت‌در گنبد حسین علی زیب یافت زر) هم در این اوان میرزا رضا قلی نوائی منشی الممالك با اموال لطفعلی خان به حضور شهریار عظیم الشأن تشرّف جست و از آن جمله مبلغی جواهر و هزار رأس مادیان بود- هم در این سال مصطفی آقای عثمانی از جانب سلیمان پاشا والی بغداد به دربار همایون آمد و از بلاد آذربایجان و عراق و فارس انواع هدایا و تحف حتی چراغها و شنقارها پیشكش دربار سپهرآثار كردند- وفات آقا محمّد باقر بهبهانی از اجلّه علمای امامیّه اعلی اللّه مقامه در سنّ نود و سه سالگی.
اروپا- (اطریش)- بلژیك آزادی خود را از تحت سلطنت اطریش اعلان می‌كند، دولت اطریش از پاپ و دول انگلیس و فرانسه و پروس استعانت برای امن كردن بلژیك می‌طلبد- فوت ژوزف دویّم امپراطور اطریش كه این كلمات از انشای خود او بر سنگ قبرش نوشته می‌شود: (اینجاست مقبره ژوزف دویّم كه در تمام ارادات و مقاصدی كه داشته بدبخت بوده است)- برقرار شدن برادرش لئوپلد دویّم به جای او در سنّ چهل و سه سالگی. (پروس و روس و سود و عثمانی)- سوءظنّ پروس بر ضدّ اطریش و روس او را مجبور به اتّحاد با عثمانی می‌نماید- فتوحات عساكر اطریش در سواحل دانوب- قشون عثمانی كه در ارسوا بودند چون زلزله در آنجا شد و آن زلزله را از قضاهای آسمانی دانستند قلعه را تخلیه كرده فرار نمودند- فتوحات و غلبه سفاین جنگی سود بر كشتی‌های روس
ص: 1417
در دریای سوند- چون انگلیس و روس به دولت اطریش وعده می‌دهند كه اگر ترك منازعه با عثمانی نماید در امن كردن بلژیك او را كمك نمایند نه ماهه فیمابین اطریش و عثمانی متاركه می‌شود و سود با روس صلح می‌نماید- منازعه روس و عثمانی- فتح كردن سووارف سردار روس شهر اسمعیل عثمانی را و قتل نمودن این شهر را. (فرانسه)- شورش و انقلاب در اكثر بلاد- میزان و مقادیر در تمام فرانسه به یك وزن می‌شود- مواجب پادشاه به پنج كرور تومان ایران مقرّر می‌شود و زیاده بر این حقّ تصرّف در وجوه دولتی ندارد- اجرای قانونی كه شاه و گدا در تحت آن قانون مساوی‌اند، سلطنت مستقله در فرانسه متروك و سلطنت مشروطه برقرار می‌گردد، خطابات شاهزادگی و خانی و بیگی از اعیان و نجبا سلب و برداشته می‌شود، علمای دین از تمامی مداخله‌های دولتی ممنوع می‌گردند، نكر از وزارت استعفا می‌نماید.
امریكا- (اتائونی)- فوت فرانكلن و عزای عمومی مدت دو ماه.

[سنه 1206 هجری- سنه 1791 مسیحی]

آسیا- (ایران)- در این سال حضرت شهریار بیهمال نواب مستطاب جهانبانی را مأمور به توقّف طهران فرموده و برادر كهتر والاگهر ایشان حسینقلی خان را با پنج هزار نفر از عساكر نصرت‌مآثر به حراست اصفهان معیّن و امر كردند و موكب همایون به قصد تدمیر لطفعلی خان زند از چمن گندمان حركت و انتهاض نموده ابراهیم خان سركرده دامغانی را مقدمة الجیش قرار دادند، و چون اردوی معلّی به چمن ابرج (ایرج) رسید معروض شد كه لطفعلی خان از زرقان به عزم شبیخون حركت كرده و به حوالی اردو آمده است. حضرت شهریاری مقرّر فرمودند كه اگر علایم شبیخون به ظهور رسد قشون ظفرنمون به امر همایون حركتی نكنند، هنگام شب لطفعلی خان در تنگ ابرج با ابراهیم خان دامغانی تلاقی نموده جنگ درگرفت و ابراهیم خان بعد از اظهار جلادت مقتول شد. لطفعلی خان عبد اللّه خان زند و محمّد خان اعمام خود را به اطراف اردو فرستاده و خود با هزار سوار در مقابل
ص: 1418
اردو آمد و اقدام به یورش و حمله نمود، عبد اللّه خان زند نیز قصد سراپرده و خیام گردون احتشام سلطنتی كرده آقا خان كتول قوللر آقاسی و میرزا محمّد خان لاریجانی جلو او را گرفتند، و میرزا فتح اللّه نامی اردلانی مژده فتح به لطفعلی خان داد، لطفعلی خان در خارج اردو قرار گرفت وقت صبح یا به سبب استماع صدای اذان یا به واسطه طبل جنگ دانست كه فتح دوشینه محض وهم و خیال بوده و اردوی شهریاری با كمال نظم برای قتال حاضر است، پشت دست تأسّف گزیده و یقین حاصل نمود كه مقاومت با عساكر پادشاهی امری محال است لهذا راه گریز پیش گرفت و دویست نفر از همراهان او اسیر شدند، و موكب ظفر كوكب شهریاری متوجّه شیراز گردیده حاجی ابراهیم خان شیرازی و سرداران و اعیان فارس به استقبال و پذیرائی مقدم مبارك شتافتند و حضرت همایون در عمارات وكیل نزول اجلال فرمودند و نواب حسینقلی خان را از اصفهان به شیراز طلبیده و نیابت فارس را به حاجی ابراهیم خان دادند و اهل و عیال لطفعلی خان را با دوازده هزار خانوار از كلهر و مافی و خواجه‌وند و عبد الملكی كوچانیده به استرآباد فرستادند و موكب معلّی به طهران معاودت فرمود و میرزا فتح اللّه سابق الذكر گرفتار شده زبانش مقطوع گردید- هم در این سال دختری از دوده حسین خان دولّوی قاجار در حباله نكاح نواب حسینقلی خان درآمد، و ابراهیم خان بن مهدیقلی خان به شرف ازدواج بزرگترین دختران نواب مستطاب جهانبانی نایل گشت، و والده ابراهیم خان را نیز سابقا به عقد نواب مستطاب معظم درآورده بودند- اما لطفعلی خان بعد از فرار به طرف كرمان راند، میرزا ابو الحسن خان حاكم كرمان او را از ورود به شهر مانع آمد، ناچار به راور آمد، میرزا محمّد خان راوری نیز به منازعت او پرداخت و چند تن از همراهان او را دستگیر ساخت. لطفعلی خان از روی اضطرار و از راه چهل‌پایه لوط به طبس آمد و امیر حسن خان حاكم طبس سیصد نفر سوار به كمك او مأمور كرد و او با این لشكر قلیل باز به سودای سلطنت از راه یزد عزیمت فارس نمود و با تقی خان یزدی مصاف داده از آنجا به ابرقوه شتافت. حاجی ابراهیم خان مراتب را به عرض حضرت شهریاری رسانده محمّد حسین خان قوانلوی كشیكچی‌باشی خاله‌زاده حضرت شهریاری با هشت هزار سوار مأمور دفع لطفعلی
ص: 1419
خان شد، و محمّد آقای قاجار نیز با سه هزار كس از عقب او روان گردید. لطفعلی خان چون از مأموریت و حركت محمد حسین خان خبردار شد به طرف بوانات رفت. همینكه محمد حسین خان به شیراز رسید لطفعلی خان راه دارابجرد پیش گرفت و این ناحیه را مسخّر كرد، محمد حسین خان به طرف او راند او به راه نیریز رفت، محمد حسین خان به نیریز آمد لطفعلی خان از نیریز حركت كرده و محمد حسین خان او را عقب نموده در پای خرمن‌كوه بدو رسیده یازده روز یا پانزده روز در اینجا نایره قتال به سختی اشتعال داشت، با وجود كمال جلادت عاقبت لطفعلی خان منهزم شده به طبس رفت و محمد حسین خان مظفر و منصور به شیراز بازگشت- هم در این سال نواب محمّد تقی میرزا ابن نواب مستطاب جهانبانی از بطن مستوره بختیاریّه متولّد گردید، و مشتاق علی شاه از عرفا در كرمان مقتول شد.
اروپا- (آلمان)- فوت مزارت موسیقی‌دان معروف. (انگلیس)- ایجاد مجلس پارلمنت در كانادای ینگی‌دنیا. (اطریش و عثمانی)- انعقاد عهد مصالحه مابین دولتین عثمانی و اطریش در زیس‌توا. (فرانسه)- شاهزاده‌های خانواده سلطنت فرانسه كه به خاك آلمان فرار كرده بودند در شهر كبلانتز قشونی بر ضدّ شورشیان تشكیل می‌دهند- هجوم و حمله اهالی پاریس به قلعه ونسفن «1» و خراب نمودن آن- موقوف نمودن گمرك دروازه‌های پاریس- فوت میراب معروف- حبس نظری پادشاه- موقوف شدن منصب مهرداری و وزارت درباری- گیلوان طبیب چرخی اختراع می‌كند كه به واسطه آن سر انسان به سهولت از بدن جدا می‌شود- فرار پادشاه و ملكه و اولاد آنها از شهر پاریس و گرفتار شدن آنها در بین راه و مراجعت دادن آنها را به پاریس و حبس كردن در قصر سلطنتی- پادشاه پروس به امپراطور اطریش وعده می‌دهد كه كمك به پادشاه فرانسه و شاهزاده‌هائی كه فرار نموده‌اند بنماید- لقب اعلیحضرت از القاب پادشاه در مملكت فرانسه محذوف می‌شود- گوستاو سیّم پادشاه سود بر ضدّ شورشیان فرانسه تصمیم عزم می‌دهد.
______________________________
(1). كلمه مخدوش نوشته شده باید «قلعه ولنسن» باشد.
ص: 1420

[سنه 1207 هجری- سنه 1792 مسیحی]

آسیا (ایران)- در این سال موكب حضرت شهریار كامكار مصمّم سفر كرمان و فارس گردیده روز هشتم ماه رمضان اردوی معلّی حركت و انتهاض فرموده در چمن آسپاس حاجی ابراهیم خان و عمّال فارس به حضور مبارك مشرف شدند، و چون هدم قلعه شیراز مكنون خاطر همایون بود جان محمّد خان قاجار را به انجام این قصد روانه فرمودند و نواب مستطاب جهانبانی را به تسخیر قلعه كرمان امر نمودند، و مصطفی خان دولّو با ده هزار نفر از عساكر ظفرمآثر و عبد الرحیم خان و جمعی از سپاهیان فارس ملتزم ركاب فیروزی انتساب نواب مستطاب معظم گردیدند. و در این اوان میرزا ابو الحسن خان حاكم كرمان درگذشت و اردوی نواب جهانبانی به شهر بابك رسیده و قلعه كران واقع در سیرجان را فتح كردند، و مصطفی خان و عبد الرّحیم خان به تسخیر قلعه بم و نرماشیر مأمور گشتند و این دو ناحیه را مسخّر نمودند- نواب مستطاب جهانبانی ملا عبد اللّه فقیه را با مرتضی قلی خان ولد شاهرخ خان افشار به دربار همایون فرستادند و مرتضی قلی خان به حكومت كرمان برقرار گردید. پس از آن حضرت جهانبانی نیز در چمن كوشك زرد به اردوی كیوان شكوه پادشاهی پیوستند، و از آن طرف جان محمّد خان قاجار نیز قلعه شیراز را خراب كرده و خندق آنرا نیز انباشت و معاودت نمود و موكب منصور شهریاری به اصفهان بازگشت و محمد رضا خان كرابی كه فرار كرده بود گرفتار شده به یاسا رسید- هم در این سال نواب امیر كبیر سلیمان خان قاجار مأمور نظم آذربایجان گردید و اردوی همایون از اصفهان به دار الخلافه طهران آمد- هم در این اوان رضا خان قاجار كه به حكومت استرآباد و داروغه‌گی یموت و ككلان برقرار بود درگذشت و طوایف تركمان باهم اتفاق كرده بنای مخالفت و خودسری را گذاشتند، محمّد علی خان داشلوی قاجار به آن نواحی مأمور شده تراكمه تمكین و اطاعت ننمودند، مهدیقلی خان دولّو و محمّد ولی خان و محمد حسین خان قوانلو با ده هزار نفر از سپاه ظفرهمراه به تدمیر و تنبیه آن جماعت روانه شده تركمانان را مقهور و مطیع نموده به آستان معلّی بازگشتند و امامقلی خان پسر رضا خان قاجار به
ص: 1421
حكمرانی استرآباد و داروغه‌گی یموت و ككلان برقرار شد- هم در این اوان چون نواب سلیمان خان قاجار به تبریز رسید صادق خان شقاقی و احمد خان مراغه‌ای و حسین خان دنبلی و كلبعلی خان نخجوانی و نصیر خان شاهسون و محمّد قلی خان ارومیه‌ای و عسكر خان افشار از در اطاعت درآمدند و جواد خان و محمّد خان قاجار بیگلربیگی گنجه و ایروان و اسحق پاشای حاكم بایزید ربقه انقیاد به گردن گرفتند، و نواب امیر كبیر سلیمان خان فرستاده‌ای به شوشی فرستاده به ابراهیم خلیل خان نوشته‌ای نوشتند و او را به اطاعت و خدمت دعوت كردند، مشار الیه پس از مشاورت با خویشان خود عبد الصمد بیگ بنی عمّ خود را با هدایا و تحف به تبریز فرستاد و نواب سلیمان خان عبد الصّمد بیگ را با خود به طهران آورد- هم در این سال والده نواب مستطاب جهانبانی عازم زیارت نجف اشرف گردیدند و عظام سلطان سعید شهید و نواب جهانسوز شاه انار اللّه برهانهما را از قدمگاه خضر كه در استرآباد است جدا جدا در صندوقها گذاشته به نجف اشرف بردند و در جوار حضرت امام همام امیر المؤمنین علی علیه السلام مدفون نمودند، و در این مورد سلیمان پاشای وزیر بغداد بعضی خدمات كرده به توجّهات پادشاهی مباهی گشت- هم در این سال نواب علینقی میرزا ابن نواب مستطاب جهانبانی متولّد گردید- وفات حاجی سلیمان صباحی كاشانی.
اروپا (آلمان)- اتحاد پروس و اطریش بر ضد جمهوری فرانسه- فوت لئوپلد دویّم امپراطور اطریش و جلوس فرانسوای دویّم در سنّ بیست و چهار سالگی.
(انگلیس)- منازعه‌های سخت عساكر انگلیس در هند با تیپوصاحب و غلبه نمودن بر او- فوت رینلدس نقاش معروف. (فرانسه)- قوت شورشیان- عزل وزرا- مجبور شدن پادشاه به تعیین وزرا از شورشیان- غدغن نمودن شورشیان علمای دینی را از ملبّس بودن به لباس مذهبی- اعلان جنگ شورشیان به پادشاه اطریش- ربس‌پیر و دان‌تن و مارات رئیس شورشیان می‌شوند- هجوم و حمله مردم به قصر سلطنتی و تهدید به قتل پادشاه نمودن- تخطّی كردن عساكر پروس كه به كمك پادشاه فرانسه حركت كرده بودند از سرحد فرانسه- حاضر كردن
ص: 1422
شورشیان چهارصد و پنجاه هزار نفر قشون برای مدافعه- انشاد تصنیف مارسبلز «1» كه از این پس شورشیان و بعد جمهوری‌طلبان آنرا ورد زبان خود ساخته در وقت جنگ و اوان ضدیت و خصومت با وضع سلطنت می‌خوانند- امپراطور اطریش و پادشاه پروس به شهر مایانس آمده دوك دبرونسویك را سردار كلّ قشون دو دولت نموده به دفع شورشیان فرانسه مأمور می‌كنند- دوك مشار الیه با عساكر خود تا ساحل رود مزل می‌راند و بدینجا ورود می‌نماید- اهالی پاریس به قصد كشتن پادشاه به قصر سلطنتی حمله می‌برند- فوج سویس كه قراول خاصّه پادشاه بودند تماما مقتول می‌شوند- پادشاه اضطرارا خود را به مجلس شورشیان می‌اندازد- لوی شانزدهم و زوجه او را در تامپل حبس می‌نمایند- پادشاه پروس با عساكر خود به طرف پاریس حركت می‌كند- قتل جمعی از هواخواهان سلطنت در پاریس- قنادیل طلا و نقره و صلیب‌های مرصّع و تجمّلات و نفایس معابد را شورشیان به دار الضرب فرستاده آنچه فلز بود مسكوك نموده به قشون تقسیم می‌نمایند- عساكر پادشاه پروس به ایالت شامپانی ورود كرده در والمی دوموریز سردار شورشیان با بیست و چهار هزار قشون هشتاد هزار تن از عساكر پروس را شكست می‌دهد- مجلس وضع سلطنت را محذوف و متروك می‌سازد و اعلان جمهوری دولت فرانسه را نموده مسكوكات و مهر دولتی به لفظ جمهوری منقوش می‌گردد- اعلان جنگ جمهوری فرانسه به پادشاه ساردن كه بر ضدّ جمهوری بود و منتزع ساختن نیس و ساووا را از پادشاه ساردن- مراجعت نمودن عساكر پروس مغلوبا از خاك فرانسه و متصرّف شدن سردار فرانسه كوستین نام، میّانس و فرانكفور را كه از شهرهای آلمان می‌باشد- فتوحات عساكر دولت جمهوری فرانسه در بلژیك و مسخّر نمودن بروگسل پای‌تخت این مملكت را- خطاب آقا و خانم به رجال و نسوان فرانسه داده نمی‌شود برای اینكه مساوات كامل معمول شود و در مخاطبات و عنوانات همشهری به یكدیگر می‌گویند و می‌نویسند- مجلس شورای جمهوری لوی پادشاه فرانسه را به جهت استنطاق به مجلس احضار می‌كند. (پرتوغال)- ماری ملكه
______________________________
(1).Marseillaise
ص: 1423
مملكت پرتوغال دیوانه شده پسرش به نیابت او سلطنت می‌كند- (روس)- فرانسه و انگلیس و پروس واسطه مصالحه فیمابین دولتین روس و عثمانی شده معاهده موسوم به عهدیاسی بین الطرفین منعقد می‌گردد و در این معاهده ادسا و قرم و كوبان متعلّق به روس می‌شود. (سود)- قتل گوستاو سیّم پادشاه سود در یكی از مجالس جشن به دست یكی از اعیان- جلوس پسرش گوستاو چهارم به جای او در سنّ طفولیّت.

[سنه 1208 هجری- سنه 1793 مسیحی]

آسیا- (ایران)- در این سال حضرت شهریار كامكار آقا محمّد شاه قاجار عزیمت خراسان فرمودند ولی بعضی اتفاقات مانع تصمیم این عزم شد. تبیین آنكه:
اهالی كرمان بر حاكم خود مرتضی قلی خان و محمد ابراهیم آقای قاجار بشوریدند و حاكم را از شهر بیرون كردند و با لطفعلی خان زند كه در قاین بود عهد متابعت بستند. لطفعلی خان كه قلوب اهالی این ایالت را به خود مایل دید با جمعی از افاغنه به نرماشیر آمده و از آنجا به شهر كرمان راند. مرتضی قلی در ارك تحصّن جست ولی در اینجا نیز نتوانست زیست كند بنابراین لطفعلی خان شهر كرمان را متصرّف شد و جهانگیر خان سیستانی نیز با هزار سوار به او پیوست، حضرت شهریاری چون از این واقعه آگاه گردیدند فسخ عزیمت سفر خراسان فرمودند و نواب مستطاب جهانبانی را با پنج هزار سوار از پیش روانه كرمان نموده، موكب همایون نیز روز چهارم شوال برای دفع لطفعلی خان زند انتهاض كرد. نواب مستطاب جهانبانی چون به حدود دارابجرد رسیدند شنیدند كه اهالی جیرفت طغیان كرده‌اند لهذا دسته لشكری به آن ناحیه مأمور نموده آنها پس از زد و خورد جیرفت را مسخّر كردند. بعد از آن نواب مستطاب جهانبانی به تسخیر قلعه تهرود توجّه فرمودند، و محمّد تقی بیگ قوللر آقاسی با جمعی حمله به قلعه نمود از آن طرف دو هزار سوار تهرودی از قلعه خارج شده به مدافعه كوشیدند و در این زد و خورد محمّد تقی بیگ به ضرب گلوله مقتول شد و همراهانش شكست خوردند. نواب
ص: 1424
مستطاب جهانبانی خود با عساكر ملتزم ركاب ظفرنصاب اقدام به یورش نموده قلعه تهرود را گرفته منهدم نمودند و جمعی را به راه عدم فرستادند. در این اوان موكب منصور شهریاری از راه بوانات به طرف كرمان راند و در یكفرسخی شهر بابك اتراق نمود و نواب علیقلی خان برادر آن حضرت با چند عرّاده توپ به تسخیر شهر بابك مأمور شده شهر بابك مفتوح شد. پس از آن علیقلی خان و همراهان او به تسخیر قلاع سیرجان پرداختند، و حضرت همایون به سر قلعه مشیر تاختند و آن قلعه را به غلبه گرفته اتباع لطفعلی خان را به سرای دیگر روان كردند و راه كرمان را پیش گرفتند، چون نزدیك به شهر شدند لطفعلی خان به مقاتله عساكر نصرت‌نشان آمد و جنگ سختی درگرفت ولی بعد از كشش و كوشش زیاد مقهور و منهزم شده پناه به قلعه برد و قشون ظفرنمون شهر كرمان را محاصره كردند. در این وقت به عرض حضور حضرت پادشاهی رسانیدند كه مقصود لطفعلی خان رسیدن فصل زمستان و تاب نیاوردن لشكر قضا توان در سرما می‌باشد امر همایون شرف صدور یافت كه در خارج كرمان شهری بنا كنند دارای دروازه و بروج و بیوتات و از اطراف آذوقه و لوازم معاش در آن جمع آورند. مأمورین مباشر و مشغول كار شدند، و در این وقت نواب علیقلی خان از تسخیر سیرجان فراغت یافته به اردوی معلّی پیوست و دیگر بار به نظم كوهگیلویه او را روانه فرمودند و نواب مستطاب جهانبانی نیز به امر اعلی به بم و نرماشیر و راه‌بر و نواحی لار و بنادر تشریف‌فرما شدند و بعضی قلاع مسخّر كرده و آن صفحات را منظم ساختند و به لار راندند عبد اللّه خان لاری نیز كمر خدمتگزاری بر میان بست. امّا كار محاصره كرمان به طول انجامید و بعضی تدابیر قلعه‌گیری از حفر نقب و غیره بی‌فایده شد و كار بر محصورین تنگ شده دوچار قحط و غلا گردیدند ناچار ده هزار نفر از فقرا و كسبه و عجزه را از شهر بیرون كردند و پنج ماه دیگر پای ثبات افشردند پس از آن به حكم قضا و فرمان قدر اقتضا، نوبت غلبه و فتح دررسید. خان احمد خان سوادكوهی با عساكر ابوابجمعی خود نردبانها بر دیوار حصار گذاشتند و به بالا صعود نمودند سایر امرا نیز به او اقتفا كرده تمامی بروج را بگرفتند. لطفعلی خان چون علایم خذلان را مشاهده نمود بر اسب غرّان سوار شده از روی تهوّر راه را باز كرده از شهر
ص: 1425
بیرون آمد و اسب خود را از خندق جهانده راه بم را پیش گرفت و در یك شبانه‌روز سی فرسنگ راه طی كرده بدین شتاب خود را به بم رسانید و از آنجا كه اهالی كرمان خود به راه خلاف رفته و میل به متابعت لطفعلی خان كرده بودند بعد از ورود جنود نامعدود به شهر به قتل عام اشارت رفت. خلاصه چون لطفعلی خان به بم رسید و محمّد علی خان برادر جهانگیر خان سیستانی او را مشوش دید و برادر خود را با او ندید گمان كرد كه جهانگیر خان دستگیر و در بند ملازمان حضرت شهریار عظیم الشأن است قصد كرد لطفعلی خان را گرفته به آستان همایون فرستد تا بدینوسیله برادر او مستخلص شود لطفعلی خان این معنی را تفرّس كرده خواست از دروازه بم بیرون رود و فرار برقرار اختیار كند سیستانیها دور او را گرفتند و اسب او را پی نمودند و دو زخم به سر و دست او زدند ناچار او تسلیم و مقیّد گردید مراتب را به عرض حضور مبارك رسانیدند. حضرت پادشاهی محمّد ولی خان قاجار را به احضار او روانه فرموده مشار الیه لطفعلی خان را به دربار سپهر اقتدار آورد و چشمی كه به تخت و تاج ایران دوخته بود از او دوری نمود دو قطعه الماس مشهور و معروف به تاج ماه و دریای نور از جواهرات نواب غفران‌مآب محمّد حسن خان طاب‌ثراه كه نزد لطفعلی خان بود به وارث حقیقی آن یعنی حضرت آقا محمّد شاه رسید- پوشیده نباشد كه اكثر مورّخین فتح كرمان و ورود سپاه نصرت توأمان را به این شهر و گرفتاری لطفعلی خان را از وقایع اوایل سال هزار و دویست و نه دانسته‌اند و نگارنده نیز این عقیده را مرجّح می‌شمارد و اینكه در خاتمه این سال نوشته به واسطه پیوستگی حوادث است- خلاصه لطفعلی خان روانه طهران و از اینجا به سرای آخرت روان شد و جسد او را در امامزاده زید دفن كردند و موكب منصور شهریاری از كرمان به شیراز عطف عنان نمود و نواب مستطاب جهانبانی و علیقلی خان نیز از لار معاودت كردند و نیابت حضرت سلطنت عموما و حكمرانی فارس و یزد و كرمان خصوصا به كف كفایت نواب مستطاب امجد جهانبانی (اعلیحضرت فتحعلی شاه) مفوّض شد و حاجی ابراهیم خان شیرازی به رتبه وزارت حضرت همایون سرافراز و از شیراز ملتزم ركاب ظفرانباز گردیده ملقّب به اعتماد الدّوله شد. و عبد الصمد بیگ برادرزاده ابراهیم خلیل خان چون از سفر
ص: 1426
كرمان فرار كرده بود در حدود طهران دستگیر شده به یاسا رسید و این معنی مجددا اسباب خوف و خشیت ابراهیم خلیل خان گردیده از شرفیابی آستان مبارك تقاعد ورزیده با امرای آذربایجان در تقبیل عتبه علیّه موافقت و همراهی ننمود- هم در این سفر خیریت اثر امر اعلی شرف صدور یافت كه دو قطعه ستون عمارت وكیل را كه از نفایس اعمده است از شیراز به طهران نقل و در دیوانخانه دار الخلافه نصب كنند
مخفی نماند كه سلسله زندیه چهل و سه سال در فارس و عراقین و آذربایجان و كرمان حكمرانی كرده‌اند: اوّل محمد كریم خان وكیل كه سی سال و هشت ماه سلطنت كرده و سایرین یعنی ابو الفتح خان و صادق خان و علیمراد خان و جعفر خان ولد صادق خان و لطفعلی خان ابن جعفر خان در ظرف سیزده سال در بعضی از ایالات و ممالك مزبوره حكومتی متزلزل داشته‌اند و این حكومت با سال هزار و دویست و هشت چنانكه ذكر شد بسر رسید.
اروپا (آلمان)- ایجاد صنعت چاپ به توسّط سنفلدر درمونیك. (انگلیس)- انكشاف اراضی جدیده در شمال آمریك به توسط وانكوور سیّاح انگلیس.
(فرانسه)- در مجلس استنطاق پادشاه چهار فقره سؤال می‌نمایند: اوّلا می‌پرسند آیا لوی نام معروف به لوی شانزدهم نسبت به قاطبه اهالی فرانسه مخلّ راحت بوده و بر ضدّ آسایش و رفاهیت رعیّت اسباب فتنه و فساد بوده است یا نه؟ تمام وكلا بدون استثنا جواب می‌دهند بلی بوده است- ثانیا می‌گویند كسی كه نسبت به دولت و رعیّت منشاء چنین خطا و خیانتی شود حدّ تنبیه و جزای او چیست؟
جمیعا جواب می‌دهند جزای چنین شخصی قتل است- ثالثا اظهار می‌دارند كه در باب قتل این شخص آیا باید با عموم رعیّت مشورت كرد یا نه! بالاجماع جواب می‌دهند كه نه- رابعا سؤال می‌كنند كه آیا باید به او مهلت داد یا نه؟ همگی می‌گویند نه، باید بعد از بیست و چهار ساعت كشته شود. بنابراین در بیست و یكم ماه ژانویه لوی شانزدهم مقتول شد. اگرچه مجلس استنطاق مزبور لوی شانزدهم را سبب شورش و اختلال كار فرانسه قرار داد ولی حق اینست كه او سبب شورش
ص: 1427
نبود. چیزی كه هست این است كه بعد از بروز شورش لوی شانزدهم به واسطه ضعف نفس نتوانست اسباب رفع شورش را فراهم آورد و پس از آنكه وضع سلطنت مستقلّه مختلّ و بنای جمهوری شد نیز شخصا قابلیّت نداشت كه به ریاست جمهوری برقرار گردد. خلاصه در این وقت پسر پادشاه با مادرش در حبس بود و عمّش كه با سایر سلطنت‌طلبان از خاك فرانسه فراری و به مملكت آلمان مهاجرت نموده بودند این پسر را لوی هفدهم نامیده و شاهزاده محبوس در فرانسه را در خارج پادشاه فرانسه خواندند و در بلاد ممالك اروپ اسباب مخاطرات كلّی برای دولت جمهوری فرانسه فراهم آمد و ایلچی دولت جمهوری فرانسه را از لندن بیرون كردند- اعلان جنگ دولت جمهوری فرانسه با انگلیس و هلاند و اسپانیول- سیصد هزار نفر قشون داوطلب برای جمهوری فرانسه حاضر می‌شود- اعلان جنگ اطریش با فرانسه- روس و پروس اگرچه در باطن با دولت متحده بر ضد فرانسه مشاركت دارند لكن در ظاهر به واسطه تقسیم نمودن لهستان را در میان خود اعلان جنگ علنی با جمهوری فرانسه ندارند- انگلیسها جزیره تاباك را در ینگی‌دنیا و بندر پندشیری را در هند از تصرّف فرانسه منتزع می‌نمایند- در ایالت وانده كه از ایالات داخله فرانسه است سلطنت‌طلبان بر ضدّ جمهوری می‌جنگند- ژنرال دموریز سردار فرانسه از دولت جمهوری متنفّر شده به اردوی پروسها پناه می‌برد- در شهر پاریس مابین خود جمهوری‌طلبان نزاع سخت می‌شود- مارات كه یكی از رؤسای جمهوریست مقتول می‌گردد- قشون اسپانیول به خاك فرانسه ورود می‌نماید- پادشاه ناپل با سلاطین متّحده بر ضدّ جمهوری فرانسه اتّفاق می‌نماید- عدد قشون جمهوری به دو كرور می‌رسد- فتوحات و غلبه عساكر فرانسه بر پروس و انگلیس- اجساد سلاطین قدیم فرانسه را كه در سن‌دنی بودند از قبر بیرون آورده دور می‌اندازند- ماری آنتوانت ملكه فرانسه را به قتل می‌رسانند- دین و ایمان و خداپرستی متروك و در معابد ربّ النوع عقل را ستایش می‌كنند- تقویم معمول منسوخ شده سال را به سیصد و شصت روز و ماه را به سی روز قرار می‌دهند و روز بیست و سیّم ماه سپتامبر را كه روزیست كه دولت شروع به جمهوری می‌نماید روز اوّل سال می‌نامند- ناپلیون بناپارت كه یكی از
ص: 1428
صاحبمنصبان جزو توپخانه است و در بندر تولن با انگلیسها می‌جنگند قابلیتی به ظهور می‌رساند. (لهستان)- تقسیم شدن مملكت لهستان مابین روس و پروس.
ینگی‌دنیا- (اتائونی)- واشنگتن مجدّدا به ریاست جمهوری منتخب می‌شود.

[سنه 1209 هجری- سنه 1794 مسیحی]

آسیا- (ایران)- در این سال حضرت شهریار كامكار میرزا محمّد خان دولّوی قاجار حاكم قزوین را به دربار گردون آثار احضار فرموده منصب امیر الامرائی و بیگلر بیگی گری طهران را به او مفوّض و مخصوص داشتند و مهدیقلی خان قوانلوی قاجار به حكومت قزوین منصوب شد- نیز در ماه شوال این سال موكب همایون پادشاهی تشریف‌فرمای چمن سلطانیّه گردید و چندی در این ساحت خلد نزهت به تفرّج و شكار پرداخته بعد به طرف اردبیل توجّه فرمودند و محمّد حسین خان قوانلوی قاجار را امر فرمودند كه پل خداآفرین واقع در شش منزلی شوشی را كه بر روی رود ارس است حراست و نگاهبانی كند ولی وقتی مشار الیه به این محل رسید كه آن پل را به گفته ابراهیم خلیل خان جوانشیر حاكم شوشی خراب كرده بودند، لهذا نواب اعتضاد الدوله سلیمان خان قاجار قوانلو به امر اعلی به مرمّت و ساختن پل مزبور پرداخته و سنگری محكم نیز برای مستحفظین پل در آن حوالی ساخته و نواب علیقلی خان به نظم و حراست حدود و نواحی ایروان مأمور گردید و مصطفی خان قاجار به تدمیر و تنبیه مصطفی خان طالش محكوم گشت. پس از آن موكب نصرت اقتران از رود قراسوی اردبیل عبور كرده در آدینه بازار اقامت جست و نواب امیر كبیر سلیمان خان و محمد حسین خان قوانلو با لشكری جرّار به معاونت مصطفی خان قاجار رفتند، جماعت طوالش احمال و اثقال خود را به سفاین گذاشته به سالیان فرستادند اهل سالیان آنها را راه نداده لهذا آن احمال به تصرف عساكر فیروزی‌مآل درآمد و پس از غلبه بر طوالش و مغلوب شدن مصطفی خان و شاه پلنگ خان اهل و كوچ جماعتی از آن طایفه را به مازندران كوچانیدند و مصطفی خان پس از آنكه حصون محكمه آن سامان را با خاك یكسان نمود مظفّر و منصور به اردوی همایون
ص: 1429
معاودت كرده شاه‌نواز پسر شاه‌پلنگ خان طالش را كه در جزو سایر اسرا به دربار معلّی آورده بود به تقبیل عتبه پادشاهی فایز ساخت و او مورد عنایت گردیده شاه‌نواز خان لقب یافت- هم در این سال در غرّه ذیحجّه موكب شهریار منصور از پل خداآفرین كه مجدّدا ساخته و مرمّت شده بود عبور نمود و ارامنه قراباغ به حوالی شوشی رفتند محمّد ولی خان قوانلو و مصطفی خان قاجار بر سر آنها تاخته جمعی را مقتول و برخی را اسیر كرده به حضور همایون آوردند بعد از آن موكب اعلی از پل ملّا نصر الدّین واقع در سه فرسنگی شوشی عبور كرده قلعه شوشی را در كمال سختی محاصره نمودند مهدیقلی خان برادر حسینقلی خان باكویه‌ای و جمعی از بزرگان آن سامان از در عبودیت درآمده به آستان مبارك شتافتند امّا ابراهیم خلیل خان با ده هزار سوار از قلعه بیرون آمده به مجادله و مقاتله پرداخت و بعد از جدّ و جهد زیاد منهزم شده باز به قلعه پناه برد، پس از انهزام، ملازمان سپهر احتشام نامه‌ای به ابراهیم خلیل خان نوشته او را به اطاعت دعوت كردند و ضمنا به او نگاشتند:
(ز منجنیق فلك سنگ فتنه می‌باردتو ابلهانه گریزی در آبگینه حصار) ابراهیم خلیل خان كه هنوز غروری در سر داشت در جواب نوشت:
(گر نگهدار من آنست كه من میدانم‌شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد) بالجمله محمّد بیگ و اسد بیگ برادرزاده‌های ابراهیم خلیل خان كه در بیرون قلعه مأمنی داشتند به دست پیر قلی خان و عبد اللّه خان از ملازمان حضرت شهریار عظیم الشأن اسیر شدند، و این فقره غرور ابراهیم خلیل خان را بكاست و عریضه ضراعتی به درگاه رعیّت‌پناه عرض نموده متقبّل عبودیت و خراج شد و تحف و پیشكشی تقدیم نمود و ضعف و پیری را علّت تقاعد از شرفیابی قرار داده مستدعی شد كه اینك از این مطلب معاف باشد و وقت دیگر به این كار قیام نماید و این مسئول او مقبول گردید- هم در این اوان عریضه سلیمان پاشا والی بغداد را با هدایا به حضور موهبت ظهور پادشاهی آوردند- نیز در این ایّام موكب منصور عزیمت تفلیس نمود و فرمانی به والی گرجستان اركلی خان مرقوم فرموده او را به اطاعت و انقیاد دعوت فرموده ولی او به راه خودسری مایل شده با سپاهی به مقابلی لشكر نصرت‌اثر شتافته پس از اشتعال نایره جدال و تحمّل مقاساة قتال تاب مقاومت
ص: 1430
نیاورده راه گریز پیش گرفت و به تفلیس آمده خواهر و زوجه خود را برداشته به كارتیل رفت و عساكر منصوره تفلیس را متصرّف شدند و پانزده هزار نفر را در اینجا اسیر كردند و از تفلیس رایت انتهاض به طرف گنجه افراشتند و از گنجه به مغان آمدند- هم در این اوقات مصطفی خان دولّو كه مأمور دفع مصطفی خان شیروانی بود شیروان را مسخّر نمود و به او امر فرمودند كه به محمّد حسن خان حاكم شكّی كه با برادرش سلیم خان كدورت و نزاعی كرده و پناه به حضرت همایون آورده اعانت و امداد نماید و او را در حكومت خود مستقل سازد، و مقارن ورود مصطفی خان به آق‌داش حاجی سعید و جمعی از اعیان آن نواحی به دربار همایون از دست مصطفی خان قاجار شاكی شدند كه به كدخدایان شیروان تعدّی نموده و بدون جرم اموال آنها را گرفته لهذا مصطفی خان را معزول و احضار فرمودند و علیقلی خان را به جای او مأمور نمودند و مصطفی خان را در مراجعت در عرض راه سواران خان چوپان بكشتند، حضرت شهریاری در دفع فساد شیروانیان به علیقلی خان تأكید فرمودند و مصطفی خان شیروانی چون چاره جز اطاعت ندید ربقه بندگی را به گردن گرفته متقبّل خراج و مالیات گردید و علیقلی خان پس از انتظام امور شیروان به اردوی همایون معاودت نمود و موكب ظفر كوكب حضرت شهریاری نیز عزیمت بازگشت به طهران فرمود.
(افغانستان)- در این سال تیمور شاه ابن احمد شاه افغان بعد از سی سال سلطنت وفات یافت و شاه زمان پسرش به جای او به امارت نشسته استقلال بهمرسانید.
اروپا- (آلمان)- هاهنمان طبیب ساكسی معالجه امراض را به مثل قرار و رواج داد، و فرنگیها این قسم معالجه را هوم‌اپات‌هی می‌نامند. این قسم معالجه شبیه است به دفع فاسد به افسد. (سایر ممالك اروپ)- انگلیسها جزایر مارتینیك را از تصرّف فرانسه‌ها خارج می‌سازند- جزیره كرس متعلّق به فرانسه را نیز پااولی نام بر ضدّ فرانسه‌ها شورانده می‌خواهد از تصرّف آنها منتزع گردد- سفاین انگلیس بعضی بنادر این جزیره را متصرّف‌اند- عساكر اسپانیول كه به
ص: 1431
خاك فرانسه ورود و تخطّی نموده بودند فرانسه‌ها آنها را می‌دوانند و از خاك خود بیرون می‌كنند- ژنرال هش سردار فرانسه معسكر خود را در كنار رود رن سمت آلمان قرار می‌دهد، پیشگرو سردار دیگر فرانسه بلژیك را متصرّف می‌شود- عساكر فرانسه به سرداری ماسنا به خاك ایطالیا ورود می‌كند- قشون فرانسه هلاند را می‌گیرند- در جزایر متعلقه به فرانسه جنس سیاه‌پوستان كه در بند رقیّت بودند آزاد می‌شوند- در ایالت وانده فرانسه فیمابین جمهوری‌طلبان و هواخواهان سلطنت جنگ سخت در كار است- دان‌تن كه یكی از رؤسای جمهوریست متّهم و مقتول می‌شود- در مدت سه ماه بر سبیل استمرار در فرانسه از نجبا بلااستثنا هركس را به چنگ می‌آورند می‌كشند و بر صغیر و كبیر و اناث و ذكور و شیخ و شاب نجبا ابقا نمی‌كنند- الیزابت خواهر لوی شانزدهم در پاریس مقتول می‌شود- ربس‌پیر نیز از رؤسای جمهوری بقتل می‌رسد و بعد از كشته شدن او قتل نجبا و اعیان و هواخواهان سلطنت به شدّت اوّل نیست- وضع جمهوری تغییر كرده از شدّت و حدّتی كه در خون‌ریزی داشتند افتاده قدری به ملایمت میل می‌نماید- قحط و غلای سخت در فرانسه- ایجاد مدرسه پلی تكنیك- ژافروا سنت هیلر حكیم طبیعی درس علم طبیعی حیوانات به متعلمین می‌دهد- اختراع تلگرافی در مملكت فرانسه به واسطه علایم نه به واسطه سیم معمول حالیّه.
(ایطالیا)- ولتا نام اختراع چرخ الماس می‌كند- طغیان كوه آتش‌فشان وزوو شهر تورین را معدوم می‌سازد. (لهستان)- شورش اهالی لهستان و منازعه آنها در چند نقطه با عساكر روس- كشته شدن جمعی از عساكر روس در ورشو- فتوحات عساكر پروس در لهستان و تصرّف نمودن كراكوی را كه از شهرهای لهستانست- سووارف سردار روس قتل و نهب زیاد در لهستان می‌نماید و شهر ورشو را مجدّدا متصرّف می‌شود- استانیسلاس از خانواده سلطنت لهستان كه داعیه سلطنت لهستان را دارد به حكم كاترین امپراطوریس روس از حقوق سلطنت استعفا می‌نماید- یكسال در باب تقسیم لهستان در میان دول روس و پروس و اطریش گفتگو در كار خواهد بود.
ص: 1432

[سنه 1210 هجری- سنه 1795 مسیحی]

آسیا- (ایران)- در این سال فرخنده فال حضرت همایون شهریار بیهمال به استدعای سران و بزرگان قاجار و علما و اعیان و حكمرانان ارادت‌شعار قبول تاج‌گذاری فرمودند و در دار الخلافه طهران تاج كیانی از فرق مبارك سلطانی فرّی نو و فروغی تازه یافت، بازوبندهائی كه مرصّع و مكلّل به الماسهای دریای نور و تاج ماه شده بود از بازوی بانیروی پادشاهی بر قدر و قیمت خود فزود. شرایط و لوازم این جشن سعید را ملازمان حضرت و هواخواهان وجود مسعود مبارك بلكه عموم رعایای ایران كاملا مرعی و منظور نمودند و در جمیع بلاد و ممالك محروسه بر منابر به نام همایون خطبه را مطرّز و سكّه را مزیّن داشتند. عالی و دانی به عرض تهنیت و تبریك پرداختند، و عیش و شادمانی را مجامع و محافل ساختند، و بعضی از مورّخین تاج‌گذاری اعلیحضرت شهریاری آقا محمّد شاه را در آخر سال هزار و دویست و نه نوشته‌اند. بهرحال بعد از تاج‌گذاری چندی عساكر منصوره را آسوده و راحت گذاشتند تا از مشقت و خستگی اسفار بیرون آیند، چون چندگاهی بر این منوال گذشت امنای حضرت علیّه را مسموع شد كه نادر سلطان افشار و بعضی از اهالی مشهد مقدّس اموال و نفایس از خزینه حضرت رضوی سلام اللّه علیه بیرون آورده تصاحب می‌كنند. نیز معروض داشتند كه اوزبك‌های بخارا بر خراسان استیلا یافته و مرو را قتل و غارت نموده‌اند. لهذا موكب همایون در هفتم ذیقعده این سال از طهران انتهاض فرموده ابتدا تراكمه استرآباد را تنبیهی بسزا نموده پس از آن به طرف جاجرم راندند و از آنجا مصمّم مشهد مقدّس گردیدند. بزرگان خراسان از قبیل اللهیار خان قلیجی حاكم سبزوار، و ابراهیم خان كرد شادلو حاكم اسفراین، و امیر گونه خان زعفرانلو حاكم خبوشان، و ممش خان زعفرانلو حاكم چناران، و لطفعلی خان حاكم اتك، و جعفر خان بیات حاكم نیشابور، و صفر علی خان بغایری هریك با فوجی به ركاب اعلی پیوستند. جعفر خان نیشابوری با اهل و عیال مأمور طهران شد- میرزا مهدی مشهدی از اجلّه علما به همراهی شاهرخ میرزای افشار و قهّار قلی میرزا پسر شاهرخ میرزا به حضور مبارك تشرّف جسته مشمول
ص: 1433
عنایت و احترام موفور گردیدند و شاهرخ میرزا اذن جلوس یافت- نادر میرزا ولد شاهرخ میرزا عریضه‌ای عرض كرده استدعا نمود كه او را مرخّص فرمایند با متعلّقان به هرات رود، مسئول او مقبول افتاده رخصت یافت- ابراهیم خان شادلو مورد مؤاخذه گشته با كوچ روانه طهران شد. آنگاه اعلیحضرت شهریاری با خضوع و انكساری تمام از دروازه خیابان پیاده به روضه مقدّسه رضوی علی ساكنها الف سلام و تحیّة آمده به زیارت و ضراعت و مراسم عبادت قیام نمودند. پس از آن به امور و مهام ملكی پرداختند و تمامی خزینه و جواهر ثمینه و لألی آبدار و دراری شاهوار نادر شاه افشار كه در تصرّف شاهرخ میرزا پسر نادر بود چون تعلّق به سلطنت داشت به ملازمان آستان همایون رسید- بعد از بیست روز توقّف در مشهد مقدّس شاهرخ میرزا را با اولاد و احفاد امر به رفتن مازندران فرمودند و شاهرخ میرزا در راه درگذشت- شاهمرادبگجان اوزبك كه در مرو بود صیت شوكت و توجّه ملازمان حضرت شهریاری را به ساحت خراسان استماع نموده از مرو راه بخارا پیش گرفت- خوانین خراسان نیز بعد از اظهار عبودیّت هریك به حكومت ایالات و اوطان خود منصوب و مرخّص شدند، و بعضی از كسان آنها مأمور طهران گردیدند، و محمّد حسن خان قراگوزلو را نزد شاه زمان پسر تیمور شاه افغان امیر كابل فرستادند كه بلخ را كه یكی از بلاد خراسانست و در تصرّف گماشتگان او می‌باشد واگذار و تفویض به ملازمان حضرت شهریار عظیم الاقتدار نماید، و اسمعیل آقای مكری به رسالت نزد شاهزاده محمود حاكم هرات برادر شاه زمان رفت- همچنین رسولی نزد خان بخارا فرستادند كه شهر مرو را خراب كردی و اسیر بردی و بیرام علی خان را كه با قاجاریه نسبت داشت هلاك كردی یا اسرا را بفرست یا مهیّای جنگ باش و او مهیّای فرستادن اسرا و هدایا بود كه حركت لشكر روس به طرف آذربایجان و انتهاض اعلیحضرت همایون از خراسان او را از خیال انداخت- هم در این اوان خبر دادند كه قشون روس به دربند و مغان آمده و قصد تسخیر آذربایجان دارند، و اهالی باكویه و طالش و سالیان اطاعت آنها نموده، بنابراین محمّد ولی خان قاجار به سرداری خراسان مأمور شده با ده هزار سوار در این مملكت اقامت كرد، و فتحعلی خان كتول را به حراست قلعه مشهد مقدّس و تعمیر روضه مقدّسه و
ص: 1434
دریافت مالیات فرمان دادند، و موكب ظفر اقتران از خراسان عزیمت طهران فرمود- عساكر روس نیز از میان ولایت داغستان گذشته قلعه دربند را محاصره نمودند.
و چون در این ایّام حكمران دربند پیرمردی صد و بیست ساله بود خودداری و نگهداری قلعه نتوانست نمود، لهذا قلعه دربند را قشون روس متصرّف شد- امّا در این اوان كاترین امپراطریس روس كه سلطنت داشت درگذشت و چون سپاه روس خبر فوت او را شنیدند ممالك شیروان و دربند و آن نواحی را تخلیه كرده به مملكت خود بازگشتند- نگارنده گوید مورّخین ایران این واقعه را از حوادث سال هزار و دویست و ده دانسته، امّا چون مورّخین فرنگ فوت كاترین امپراطریس روس را در سال هزار و دویست و یازده نوشته‌اند باید این سانحه را به سال بعد نسبت داد- هم در این اوان یعنی در اواخر سال هزار و دویست و ده محمّد حسن خان قراگوزلو كه نزد شاه زمان به رسالت رفته بود از افغانستان مراجعت كرده سفیری كدوخان نام از جانب شاه زمان با او همراه و عریضه‌ای داشت مبنی بر تشیید مبانی ارادت و تفویض بلخ از روی كمال میل- هم در این سال حضرت مستطاب جهانبانی را كه به حكومت فارس مشغول بودند پسری از بطن صبیّه شیخعلی خان به وجود آمد و موسوم به شیخعلی میرزا گردید.
(چین)- استعفای خیان‌لونگ خاقان چین از سلطنت بعد از پنجاه و نه سال پادشاهی- برقرار شدن پسرش كیاكن به جای او كه بیست و پنج سال سلطنت خواهد كرد- بسط مملكت خیان‌لونگ تا سرحدّات ایران و ساحل جیحون بوده و تمام تركستان و تاتارستان را مسخّر نموده. این پادشاه از دانشمندان بزرگ و مروّجین علوم و صنایع شمرده می‌شود، و تألیفات عدیده از او باقیمانده است.
اروپا- پیشگرو سردار فرانسه مملكت هلاند را كلیّتا متصرّف می‌شود و والی هلاند به خاك انگلیس پناه می‌جوید- اسپانیول با فرانسه درصدد مصالحه می‌باشد- مابین پروس و فرانسه در شهر بال عهد مصالحه منعقد می‌شود امّا منازعه اطریش با فرانسه كماكان به حال خود برقرار است- كاترین دویّم امپراطریس روس سفاین جنگی خود را با انگلیس بر ضدّ فرانسه متّحد می‌سازد-
ص: 1435
انگلیس درصدد مخاصمه با مملكت هولاند كه دوست فرانسه و در زیر حمایت او است می‌باشد و در رأس امید افریق، و سیلان هند، و سایر جاها حمله به متصرّفات هلاند می‌برد- عساكر اطریش با لشكر جمهوری فرانسه در آلمان مشغول جنگ می‌باشند- در اواخر این سال مابین اطریش و فرانسه متاركه می‌شود- لهستان را روس و پروس و اطریش بالسّویه قسمت می‌كنند و سلطنت لهستان را از نوشتجات رسمی و نقشه جغرافیا به وضع استقلال حذف می‌نمایند و بعدها این مملكت مجزّی شده دولت منفرده و سلطنت مستقلّه نخواهد بود، استانیسلاس پیناتوسكی كه آخر پادشاه لهستان بود گوشه‌گیری و انزوا اختیار كرده موظف به وظایف دول ثلاثه روس و پروس و اطریش خواهد بود. (فرانسه)- فوت لوی هفدهم پسر لوی شانزدهم در سنّ ده سالگی در محبس تامپل- گویند به زجر او را مقتول نمودند، بهرحال پس از فوت او عمّ او كه در خاك آلمان بود خود را لوی هیجدهم نامیده به سلطنت فرانسه و حقیّت خود در این دعوی معرّفی می‌نماید- ژنرال هش سردار جمهور در برتانی با بعضی از سلطنت‌طلبان فرانسه كه انگلیس آنها را مسلّح نموده و محرّك شده و از خاك انگلیس به خاك فرانسه ورود داده جنگ كرده سلطنت‌طلبان مذكور را شكست می‌دهد- وضع دولت فرانسه به دست پنج نفر رئیس خواهد بود كه این وضع را دیرك‌توار می‌نامند- شورش سخت در پاریس- ناپلیون بناپارت كه توپخانه پاریس در تحت ریاست او بود این شورش را رفع می‌نماید- ایجاد مدرسه مخصوص علم طبّ كه علوم دیگر در آنجا تدریس و تحصیل نمی‌شود- همچنین مدرسه بیطاری- تعیین مقادیر به وضعی مخصوص كه در صحّت آن تردیدی نمی‌باشد به این معنی كه از قطب تا خط استوا مسافتی كه به خط مستقیم مابین نقطتین است به بیست كرور قسمت متساوی تقسیم می‌شود و هریك قسمت را متر قرار می‌دهند. همینطور اوزان را نیز قسمی معیّن می‌نمایند كه به صحّت كامل مقرونست- ایجاد وزیر احتساب در پاریس- دختر لوی شانزدهم كه در حبس بود با اسرای جمهوری كه در آلمان بودند مبادله می‌شود.
ص: 1436

[سنه 1211 هجری- سنه 1796 مسیحی]

آسیا (ایران)- در این سال اعلیحضرت شهریار تاجدار آقا محمّد شاه عزم تسخیر ارمنستان و تدمیر ابراهیم خلیل خان حاكم قراباغ كه تقاعد از خدمت داشت فرمودند، و قبل از انتهاض موكب اعلی نواب مستطاب جهانبانی را از شیراز به دار الخلافه طهران احضار فرموده بیش از پیش به تفقّدات كامله درجه اختصاص داده آن حضرت را در مجلسی خاص خواندند و در حضور مبارك نشاندند و به كمال عقل و وفور حزم و لیاقت مملكت‌داری و رعیّت‌پروری و سایر خصایص شهریاری ستودند و فرمودند: «در تصفیه ممالك و بلاد و كشورستانی و لشكركشی رنج بسیار دیده و زحمت بیشمار كشیده‌ام و تو را برای تخت و تاج سلطنت ایران برگزیده، اینك سفری سخت در پیش دارم و چنین می‌پندارم كه این آخرین ملاقات من با تو باشد بدین واسطه تو را احضار كردم كه هم دیده به دیدار تو روشن كنم و هم بعضی وصایای خود را به تو اظهار نمایم». حضرت مستطاب جهانبانی از استماع این كلمات منقلب گردیده گریستند و وجود مسعود همایون را دعا و ثنا گفتند.
شنیدنیها شنیدند و به مراجعت به مقرّ حكمرانی و مملكت فارس مأمور گردیدند- نگارنده گوید: بنابراین مقالات است كه بعضی از محققین گویند حضرت مستطاب جهانبانی در همین سال به ولایتعهد برقرار گردیده‌اند. اگرچه به‌زعم بعضی در هزار و دویست و نه و به عقیده برخی در هزار و دویست و چهار به این مقام منیع نایل شده‌اند- خلاصه موكب همایون در اوّل بهار به طرف چمن سلطانیه نهضت‌فرما شد و از شاهزادگان نواب عباس میرزا و محمد قلی میرزا و حسینعلی میرزا و حسینقلی خان برادر حضرت مستطاب جهانبانی ملتزم ركاب اعلی بودند. میرزا شفیع صدراعظم با میرزا محمد خان قاجار دولّو به حراست دار الخلافه طهران مأمور گشتند و حاجی ابراهیم خان اعتماد الدّوله نیز با اردوی همایون همراه شده راه كنار رود ارس پیش گرفتند و در سلطانیّه به شكار جرگه پرداختند- امّا از آن طرف ابراهیم خلیل خان به عزم اینكه راه عبور بر موكب منصور ببندد پل ارس را شكسته بود و آب بر صحاری بسته. اعلیحضرت همایون
ص: 1437
اردوی كیوان شكوه را در آدینه بازار گذاشته، و نواب امیر كبیر سلیمان خان و حسینقلی خان و حاجی ابراهیم خان را به محافظت اردو گماشته خود به نفس مبارك با صادق خان شقاقی و جمعی از سپاه ظفرهمراه از آب عبور فرمودند، اگرچه بعضی از سفاین شكسته و برخی از لشكریان غرق شدند از وضع عبور لشكر منصور ابراهیم خلیل خان هراسان شده قلعه محكم پناه‌آباد را گذاشته به داغستان گریخت و قلعه را عساكر نصرت مآثر پادشاهی متصرّف شدند و اموال و اثقال و خزاین و دفاین زیاد از این قلعه به دست آمد، ولی بعد از این فتح و غلبه كوكب حیات شهریار عظیم الاقتدار ایران میل به افول و غروب نمود- تبیین این مقال آنكه: سه نفر از ملازمان حضرت و چاكران خلوت مصدر جرم و جنایتی شده اعلیحضرت همایون آنها را به وعید قتل تهدید فرمودند، و چون به تجربه بر آنها معلوم شده بود كه آنچه را شهریار تاج‌دار بیان و اظهار فرمایند لابد به عمل خواهد آمد و شفاعت و ضراعت ثمری نخواهد بخشید، بنابراین زندگانی خود را منحصر به شهادت پادشاه ذیجاه ایران دانستند. لهذا در شب شنبه بیست و یكم ذیحجه هنگام سحر بر سر بالین آن شهریار تاجور آمدند و روانی را كه از بزرگی در جهان نمی‌گنجید روانه غرفات جنان نمودند و تاج و كمر و بازوبندهای مشهور و صندوقچه جواهر را برداشته نزد صادق خان شقاقی بردند- مدّت سلطنت شاه شهید آقا محمّد شاه طاب‌ثراه از فوت كریم خان وكیل هیجده سال و دو ماه بود كه تقریبا در ظرف یازده سال كمال استقلال را داشتند- نگارنده گوید كه: جمیع مورّخین ایران و فرنگ شهادت شاه شهید سعید را در سال هزار و دویست و یازده نوشته‌اند مگر لسان الملك كه در شب شنبه بیست و یكم ذیحجه هزار و دویست و دوازده نگاشته است- بهرحال از مآثر مشهوره ملوكانه این پادشاه تعمیر بلده طهران، و تذهیب قبّه حضرت سیّد الشهداء علیه آلاف التحیة و الثناء، و ضریح نقره مطلّای نجف اشرف، و مرمّت روضه مقدّسه رضوی علیه السّلام و مسجد جامع قزوین است- مدّت عمر شریفش پنجاه و هفت سال و الحق از سلاطین باعزم و حزم و ابهّت و مهابت بود و در مدّت سلطنت و كشورستانی اقدامات بزرگ فرموده است.
پس از آنكه شهریار معظّم آثار به سعادت شهادت فایز گشت و آن شب
ص: 1438
بسر آمد، علی الصّباح انقلابی در اردو پدیدار شد، محمّد حسین خان قاجار سركشیكچی‌باشی و میرزا رضا قلی نوائی منشی الممالك سراسیمه به خوابگاه پادشاه ذیجاه شتافتند و پیكر مباركش را غرقه به خون یافتند، آنچه از اسباب سلطنت باقی بود برداشتند و از راه نخجوان روانه طهران شدند و اهل آن ولایت بقیّه اردو را غارت كردند. و چون این خبر وحشت‌اثر به اردوی بزرگ رسید لشكر متفرّق شدند. حسینقلی خان و نواب سلیمان خان در ركاب شاهزادگان عظام روانه رشت گردیدند و از رشت راه دار الخلافه پیش گرفتند. حاجی ابراهیم خان اعتماد الدّوله با جمعی از تفنگچیان مازندرانی از راه اردبیل و زنجان به طرف طهران روان گشت و نجفقلی خان شاهیسون در راه با ایشان همراهی نمود. نواب علیقلی خان از راه خوی و مراغه و تبریز به دار الخلافه آمده در چهار فرسخی طهران اقامت كرد. امرا در قزوین به یكدیگر رسیدند و به اتّفاق به قریه دولاب طهران شتافته در این محل بماندند. نواب حسینقلی خان ثانی برادر كهتر حضرت مستطاب جهانبانی خواست به شهر طهران ورود نماید میرزا محمّد خان دولّوی قاجار بیگلربیگی طهران بنابر وصیّت شهریار مغفور نور اللّه مضجعه، احدی را به شهر راه نداد و منتظر وصول وارث بالاستحقاق تخت و تاج سلطنت ایران گردید، و میرزا محمد شفیع صدراعظم كه چندی وزارت اعظم حضرت آقا محمّد شاه طاب‌ثراه را داشت و بعد از آنكه حاجی ابراهیم خان به این مقام رسید، او از این رتبه عاطل و این اوقات در دار الخلافه بود در این باب با امیر معظم همراهی كرد و برج و باره قلعه طهران را به تفنگچیهای مازندرانی سپرده در بر روی تمامی امرا بستند و بر مرصد انتظار نشستند- هم در این سال نواب عبد اللّه میرزا و نواب محمّد رضا میرزا و نواب امامویردی میرزا فرزندان حضرت مستطاب جهانبانی متولد شدند- نیز در این سال قبل از شهادت شاه سعید شهید انار اللّه برهانه فرستاده‌ای كه نزد شاهزاده محمود حاكم هرات فرستاده بودند بازگشت و شاهزاده مشار الیه اظهار خلوص و ارادت نموده و معروض داشته بود كه اگر قبول افتد من نیز یكی از حكّام پادشاه فلك خرگاه ایرانم، اگر احكام و فرامین شهریاری شرف صدور یابد میان به خدمت خواهم بست و به ملازمان حضرت خواهم پیوست، و بعضی این واقعه را به سال قبل نسبت داده‌اند.
ص: 1439
نواب مستطاب والا حاجی معتمد الدّوله در جام جم می‌فرمایند كه: در شوّال المكرّم هزار و دویست و ده هجری حضرت آقا محمّد شاه به سمت استرآباد و گرگان روان شدند. طوایف تركمان را تاخت‌وتاز كرده از دهنه قراشیخ به خراسان روان گردیدند، كلّ سران خراسان به تلثیم عتبه همایون او شتافتند و شاهرخ شاه اعمی را جناب میرزا مهدی مشهدی به حضور آورد و در خراسان تشریف داشتند كه خبر قزل‌ایاغ و فتنه گرجستان به سمع شریف ایشان رسید، دفع و رفع آن طایفه را اهم دانسته مراجعت كردند، و فصل زمستان در طهران به تهیه لشكر پرداخته در اواسط ذیقعدة الحرام هزار و دویست و یازده هجری به جانب گرجستان رایات همایون به حركت آمد. پس از فتح آن حدود در قلعه شوشی در شب شنبه بیست و یكم شهر ذیحجّة الحرام هزار و دویست و یازده هجری به دست صادق نام فراش خلوت شهید شدند و لفظ تاریخ تاریخ او است و حاكم قراباغ ابراهیم خلیل خان جوانشیر كه از اكابر آن ولایت است از شدت بأس آن پادشاه روگردان شد، و پس از شهادت ایشان خاقان مغفور عنایت كرده وحشت او را به راحت و اطمینان مبدّل ساختند و صبیّه او را به عقد ازدواج خود درآوردند، القصّه ولادت آن پادشاه قهّار در روز یكشنبه بیست و هفتم محرّم الحرام هزار و صد و پنجاه و پنج در قصبه استرآباد اتفاق افتاد و از عمرشان پنجاه و شش سال گذشته بود- انتهی.
(تركستان)- هم در این سال ایلندز بن عوض اینان بن محمّد امین اوزبك قنقرات در خوارزم خروج كرده با تراكمه یموت و غیره جنگ و جدل درانداخت و بر آنها غالب آمد- پوشیده نباشد كه در این اوان میرمعصوم مكنی به شاهمراد ملقب به بگجان در بخارا حكمران بود، و نیاز علی بی‌ولایت شهر سبز سمرقند داشت، و امیر عالم بی‌درخوقند و دار الملك فرغانه حكمرانی می‌كرد و یلدوز خان در اندخود حكومت می‌نمود. (هندوستان)- تیپوصاحب بر ضدّ انگلیسها با فرانسه متّحد می‌گردد.
اروپا- ارلند كه وضع جمهوری فرانسه را دیده و پسندیده می‌خواهد از انگلیس
ص: 1440
مجزّی شود و به وضع فرانسه جمهوری باشد- عساكر جمهوری فرانسه به سرداری ناپلیون بناپارت كه در این وقت بیست و هفت ساله می‌باشد در ایطالیا بر ضدّ عساكر اطریش فتوحات می‌نماید- ژنرال ماسنا نقاط دیگر ایطالیا را متصرّف می‌شود- مر سردار دیگر فرانسه در سواحل رن قشون اطریش را كه به سرداری آرشیدوك شارل بودند شكست می‌دهد- ژنرال بناپارت در ایطالیا بیست هزار اسیر و پنجاه عراده توپ از اطریش می‌گیرد و شكستهای سخت به وورمسر، سردار اطریش می‌دهد و باسان را مسخّر كرده فتوحات دیگر نیز می‌نماید- غالب ایالات ایطالیا كه جزو اطریش نبودند و والی و سلطنت مستقلی داشتند، همچنین بعضی از ممالك آلمان یا تبعیّت فرانسه را قبول می‌كنند یا با دولت جمهوری عهد دوستی می‌بندند. (اسپانیول)- اتحاد ایندولت با جمهوری فرانسه كه به واسطه این اتّحاد اعلان جنگ به انگلیس می‌نماید. (فرانسه)- ناپلیون بناپارت كه به سرداری عساكر فرانسه مأمور جنگ ایطالیا برقرار شده بود ژوزفین نام را كه ثیبّه بود در هشتم ماه مارس در حباله نكاح خود درمی‌آورد، شوهر اوّل ژوزفین بهارنه بوده و دو فرزند از او داشته یكی پسر موسوم به اوژن و یكی دختر مسمّاة به هرتانس- لاپلاس منجّم، كتاب نجومی تصنیف كرده كه هیئت عالم را به وضعی غیر از وضع بطلمیوس دانسته و سبك جدید هیئت را انتشار می‌دهد. (هلاند)- دولت هلاند من بعد موسوم و معروف به جمهوری باتاو خواهد بود، و دولت انگلیس متصرّفات هلاند را در هندوستان و افریقا به غلبه می‌گیرد. (ایطالیا)- ویكتور آمده سیّم بعد از بیست و سه سال سلطنت وفات نمود و پسرش امانول چهارم به جای او به تخت سلطنت جلوس كرد. (روس)- هراكلیوس پادشاه گرجستان در تحت حمایت روس درمی‌آید- كاترین دویّم امپراطریس روس در سنّ شصت و هفت سالگی به مرض سكته وفات می‌كند- مدت سلطنت كاترین سی و پنج سال بوده است و پس از فوت او پسرش پل اوّل به جای مادر در سنّ چهل و دو سالگی به امپراطوری روس برقرار می‌گردد.
ص: 1441

[سنه 1212 هجری- سنه 1797 مسیحی]

آسیا (ایران)- روز دویّم محرّم این سال خبر شهادت شاه شهید سعید آقا محمّد شاه طاب‌ثراه در شیراز به حضرت مستطاب جهانبانی رسید، و حامل خبر بابایوسف شاطر بود كه در پیاده‌روی با باد دعوی همقدمی داشت- جلوس حضرت امجد اعظم بر تخت خاقانی و اریكه سلطنت در روز عید رمضان این سال خیرمآل است چنانكه ذكر خواهد شد. ولی به‌زعم بعضی از مورّخین در هیجدهم محرّم در شیراز سلطنت خود را اعلام، و جلوسی نه با تمام تشریفات تاج‌گذاری فرمودند و احكام و فرامین به حكّام ولایات و ایالات مرقوم و صادر گردید كه در وقت معیّن به دار الخلافه طهران حاضر شوند. بعد از آن نواب شاهزاده محمّد علی میرزا را نیابت شیراز داده در اواخر ماه محرّم موكب مسعود خاقانی از شیراز انتهاض نموده روز بیستم ماه صفر به دار الخلافه طهران نزول اجلال فرمودند. بعضی حركت موكب خاقانی را از شیراز روز بیستم محرّم و ورود به دار الخلافه را در چهارم صفر نوشته‌اند ولی روایت اوّل طرف اعتماد است چنانكه نواب والا حاجی معتمد الدوله در كتاب جام جم همینطور مرقوم و ضبط فرموده‌اند- خلاصه در كناره كرد نواب حسینقلی خان و حاجی ابراهیم خان و سایر امرا بار حضور همایون یافتند و نواب حسینقلی خان به آوردن علیقلی خان عمّو كه سودای سلطنت در سر داشت مأمور شد. و علیقلی خان دو روز بعد از ورود به دار الخلافه از حلیه بصر عاری گردیده او را در بارفروش موقوف بداشتند- نیز از اشخاصی كه بعد از شهادت شاه سعید شهید به خیال خودسری و سربلندی افتاد صادق خان شقاقی بود- تبیین آنكه:
قاتلین شاه جنّت جایگاه پس از ارتكاب این شناعت اول كسی را كه از این غایله هایله خبر كردند صادق خان شقاقی بود و او چون این واقعه را باور نمی‌نمود قاتلان به بالین شهریار رضوان مكان شتافته جواهر گرانبها و لآلی و دراری ثمینه مخصوص شخص سلطنت را برداشته نزد صادق خان آورده به او تسلیم كردند و او یقین بر ماجری نموده و تشعشع جواهر شاهوار و لآلی آبدار در دماغ او سودای سلطنت تولید كرد. لهذا بی‌تأمّل از قلعه پناه‌آباد بیرون آمد و مصمّم عراق شد، یعنی
ص: 1442
ابتدا به سراب آمده برادر خود جعفر قلی خان را به حكومت قراجه‌داغ مأمور و برادر دیگر را كه محمّد علی سلطان نام داشت به داروغگی تبریز فرستاد و خود به قزوین رانده این بلده را محاصره نمود. چون این جمله معروض آستان حضرت خاقان شد ابتدا حسین خان قاجار قزوینی قوللر آقاسی را مأمور قزوین كردند، و در این اوان محمّد ولی خان قاجار كه مأمور حراست مشهد مقدّس بود به دار الخلافه آمد و موكب منصور شهریار عظیم الشأن حضرت خاقان با عساكر فراوان متوجّه قزوین شد، صادق خان شقاقی نیز با بیست و پنج هزار قشون آذربایجان در محلّ موسوم به خاك علی از حومه قزوین مهیّای جدال شد پس از تلاقی دو لشكر و جنگ سخت صادق خان شكستی فاحش یافت و ده هزار نفر از همراهان او مقتول و مجروح و دستگیر شدند و خود به طرف سراب گریخت و این در اواسط ماه ربیع الاول بود.
پس از غلبه عساكر منصوره حضرت خاقان شهر قزوین را به ورود مسعود مزیّن فرمودند و در اینجا چند تن از غلامان و دو نفر را كه در قتل شاه شهید دخالتی داشتند به راه عدم روانه نمودند و چون نواب حسینقلی خان در جنگ با صادق خان جلادتی به كار برده بودند به حكمرانی ایالت فارس نایل گردیدند و رأیات ظفرآیات همایون متعاقب صادق خان روانه آذربایجان گردید، بعد از ورود به زنجان معلوم شد كه در آن حدود و سامان طاعون بروز كرده این واقعه اسباب معاودت اردوی معلّی به دار الخلافه گردید، و در ماه جمادی الآخره این سال موكب همایون به طهران معاودت فرمود- هم در این اوان محمّد خان قوانلوی قاجار ایروانی را كه چندی مغضوب بود به ایروان مأمور فرمودند، و اسمعیل خان قاجار شامبیاتی را به كوتوالی قلعه مزبور فرستادند، و جعفر قلی خان دنبلی حكومت خوی و تبریز یافت، و صادق خان شقاقی ربقه انقیاد را به گردن گرفته جواهر و اثاثه سلطنت را به حضور موهبت ظهور خاقانی انفاذ داشت و به حكومت سراب و گرمرود نایل گردید، و ابراهیم خلیل خان نیز كمر اطاعت به میان بست و حسینقلی خان عز الدین لوی قاجار به حمل نعش شاه شهید سعید نور اللّه مضجعه كه در شوشی امانت گذاشته شده بود مأمور گردیده جسد مطهّر آن شهریار عظیم الاقتدار را به دار الخلافه آوردند، و هنگام ورود حضرت خاقان و جمیع شاهزادگان و امرا و
ص: 1443
اعیان و علما و معارف با لباس سیاه تا یكمنزلی دار الخلافه نعش را استقبال كردند و در حضرت عبد العظیم (ع) امانت گذاشتند و شرایط فاتحه‌خوانی و خیرات مبرات كامل به عمل آمد. بعد از آن به همراهی محمد علی خان قوانلوی قاجار، و ابراهیم خان عزّ الدین لو، و ملا مصطفی قمشه‌ای، و میرزا موسی منجم باشی گیلانی، و جمعی قرّا و سایر لوازم و تهیّه تمام، آن نعش شریف را به طرف عتبات عرش درجات حركت دادند و ولاة و حكّام عجم و عرب به استقبال شتافته احترامات و تعظیمات لایقه نمودند. خلاصه روز بیستم شهر رجب جسد مطهّر شاه شهید در نجف اشرف در محلّی خاص مدفون شد- هم در این سال پانصد هزار تومان از بقایای ولایات ممالك محروسه را به تخفیف دادند، و در روز عید رمضان این سال كه تحویل آفتاب از برج حوت به حمل نیز در این روز اتفاق می‌افتاد حضرت خاقان به ساعتی سعد رسما بر تخت كیانی و سریر جهانبانی جلوس فرمودند و تشریفات تاج‌گذاری به وجه اكمل به عمل آمد و آن روز فی الحقیقه برای عموم اهالی ایران سه عید سعید بود، عید رمضان و روز نوروز و جلوس خاقان گیتی‌ستان. و فتحعلی خان ملك الشعراء متخلص به صبا از اعاظم اهالی كاشان و فحول شعرای زمان قصیده فریده در تهنیت جلوس همایون به عرض آستان مبارك رسانید كه ماده تاریخ جلوس خاقانی را در آخر آن قصیده بدین نحو انشاد كرده (ز تخت آقا محمّد خان شد و بنشست باباخان) و نواب والا حاجی معتمد الدّوله نیز لفظ بابا را بطوریكه خود نواب معظم اختراع فرموده‌اند تاریخ قرار داده‌اند. به این نحو كه كلمه بابا عبارتست از دو بای موحّده و دو الف و چون هر یكی به ترتیب به این شكل (ب ا ب ا) با ارقام هندسی مطابق شود عدد هزار و دویست و دوازده می‌شود كه سال جلوس حضرت خاقان كشورستانست- هم در این سال تقی خان یزدی در خدمت تعلّل نموده، محمّد حسین خان برادر كهتر حاجی ابراهیم خان شیرازی به سرداری این ولایت سرافراز شده بدانجا شتافت و وجوه مالیات دوساله را با ابو الهادی خان ولد تقی خان گرفته به دار الخلافه آورد و پس از چندی حكومت كرمان نیز به تقی خان مفوّض گردید- هم در این سال محمّد خان زند كه پس از استیصال و انقراض زندیّه در اطراف دربدر بود مقارن فتنه صادق خان شقاقی موقعی
ص: 1444
به دست آورده با جمعی از الوار به اصفهان آمد و از آنجا كه حاجی محمّد حسین خان بیگلربیگی اصفهان در دربار همایون بود رمضانعلی خان از عهده دفع كردن محمّد خان برنیامد و او بر اصفهان استیلا یافت و میرزا عبد الوهّاب مستوفی اصفهانی را دخیل در امور ولایتی نمود. اعلیحضرت خاقان فتحعلی شاه قاجار حسینقلی خان دولّو، و مهر علی خان داشلو، و اللهوردی خان عز الدین لو، و حسین خان قاجار قزوینی را با لشكری بر سر محمّد خان زند فرستادند و عساكر منصوره محمد خان را مقهور و منهزم ساخته میرزا عبد الوهّاب مستوفی را نیز از نور بصر محروم و مهجور ساختند، و مقرّر بود محمد علی خان قاجار اصفهان را به جرم اطاعت محمد خان قتل كند ولی به شفاعت علما و سادات اهالی معفو گردیدند و یوسف خان بختیاری نجف خان زند را گرفته به آستان مبارك فرستاد و او به سزای خود رسیده روانه دیار عدم گردید- هم در این سال جعفر قلی خان دنبلی و صادق خان شقاقی با یكدیگر مخالفت كرده صادق خان به مغان و شیروان گریخت و آخر الامر باهم دست موافقت داده محمّد قلی خان افشار حاكم ارومی را نیز فریفته بنای خودسری را گذاشتند. حسینقلی خان افشار برادرزاده محمّد قلی خان از پیش عمّ خود گریخته به دربار گردون آثار آمد و واقعه را به عرض رسانید و خود او با محمّد علی خان عرب بسطامی كه یوزباشی غلامان بود به اطفای نایره این فساد مأمور گردید و محمّد ولی خان قاجار به دفع محمّد خان زند به سیلاخور و بروجرد رفت، و نواب امیر كبیر سلیمان خان قاجار مأمور آذربایجان شد- هم در این سال محمود میرزا و فیروز میرزا پسران تیمور شاه بن احمد شاه افغان ابدالی حكمران كابل و قندهار از اقامت در افغانستان هراسان شده به آستان اعلیحضرت خاقان آمدند و سبب وحشت آنها این بود كه شاه زمان برادر كهتر شاهزاده همایون كه ولیعهد تیمور شاه بود خروج نموده او را بگرفت و كور كرد و در بالاحصار كابل بند نهاد، این معنی سبب خوف و هراس محمود میرزا و فیروز میرزا شده به دربار اعلی روی نهادند، اسمعیل آقای مكری نایب ایشیك آقاسی باشی به مهمانداری آنها مأمور و روانه یزد شد و آنها را به طهران آورد. چراغعلی خان نوائی كه امیری سنجیده و دبیری فهمیده بود به مصاحبت این دو امیرزاده و كامران میرزا ولد محمود میرزا مقرّر و
ص: 1445
محكوم شد. و بعدها به توقّف آنها در كاشان اشارت رفت، و اسد اللّه خان ولد ابراهیم خان اعتماد الدوله به مهمانداری آنها پرداخت و مشمول الطاف عمیمه خاقانی گردید- هم در این سال موكب اعلیحضرت خاقان گیتی‌ستان متوجّه سلطانیه شد و روز هیجدهم ذیحجه به این ناحیه نزول اجلال فرمود و صادق خان شقاقی نواب امیر كبیر سلیمان خان قاجار را شفیع جرایم خود قرار داده و جعفر قلی خان به اكراد بایزیدی پناه برد، و محمّد قلی خان افشار ارومی پس از قلعه‌داری دستگیر گشت- هم در این سال محمّد هادی خان والد رضا قلی خان امیر الشعراء متخلّص به هدایت صاحب مؤلّفات جلیله كه به واسطه تهدید شاه شهید سعید انار اللّه برهانه به عتبات عالیات رفته بود به حكم اعلیحضرت خاقان كشورستان با اهل و عیال به دار الخلافه معاودت كرد و ریش‌سفیدی عمله خلوت پادشاهی برعهده او موكول شد- وفات آقا سیّد محمد مهدی طباطبائی بروجردی مشهور به بحر العلوم از اجلّه فضلاء و مجتهدین در سنّ پنجاه و هفت سالگی- كشته شدن سیّد معصوم علی شاه دكنی از مشاهیر عرفا- رحلت نورعلی شاه اصفهانی از عرفای معروف در موصل- وفات ملّا حسین رفیق شاعر اصفهانی.
اروپا- اسپانیولی‌ها كه با فرانسه متّحد می‌باشند با انگلیسها [مشغول به جنگ] «1» هستند- عساكر اطریش با قشون جمهوری فرانسه در ساحل رودخانه رن زد و خورد می‌كنند- فتوحات ناپلیون بناپارت با جمعیت قلیل در ایطالیا كه از آنجمله فتح ریولی و مانتو بود- عساكر اطریش كلیتا از ایطالیا خارج می‌شوند- در مدّت ده ماه به سرداری ناپلیون بناپارت پنجاه هزار نفر قشون فرانسه علاوه بر غلبه بر عساكر ایطالیا سه اردوی بزرگ معتبر اطریش را شكست دادند و ناپلیون با كمال رشادت به طرف وینه پایتخت اطریش حركت كرد و تا پانزده فرسخی این
______________________________
(1). عبارت شكستگی داشت با توجه به علایم بازمانده تصحیح شد. در «تاریخ قرن هیجدهم و انقلاب كبیر فرانسه» تألیف آلبر ماله ترجمه رشید یاسمی ص 505 می‌نویسد: «انگلیسها در این وقت كاملا سیادت خود را بر دریاها ثابت كرده و بحریه اسپانیا و هلاند را كه با فرانسه متفق بودند درهم شكستند (1797)».
ص: 1446
شهر تاخت و مقدّمات صلح را مابین جمهوری فرانسه و دولت اطریش ترتیب داد، بنابراین بلژیك را دولت اطریش به فرانسه واگذار می‌كند و ایالت لمباردی را در ایطالیا تخلیه می‌نماید- جزایر یونین كه از جمهوری ونیز بود جزء فرانسه می‌شود- مراجعت ناپلیون بناپارت مظفر و منصور به فرانسه. (انگلیس)- بانك انگلیس به قدری بی‌اعتبار می‌شود كه مدّت بیست و دو سال وجه مسكوك به برات‌دار نداده فقط اسكناس می‌دهد. (فرانسه)- اغتشاش در وضع دولت- تفتین سلطنت‌طلبان- بابف نام كه ایجاد طریقه كمونیست كرده به حكم دولت مقتول می‌گردد- فوت هش از سردارهای معروف در سنّ بیست و نه سالگی. (پروس)- فوت فردریك گیلیوم دویّم پادشاه در سنّ پنجاه و سه سالگی و جلوس فردریك گیلیوم سیّم پسرش به جای او. (عثمانی)- عساكر عثمانی به وضع و طرز قشون فرانسه ملبّس شده مشق می‌كنند- ایجاد مطبعه در اسلامبول- حاكم سربستان به دولت یاغی شده شكست سختی به عساكر عثمانی می‌دهد و با شرایط مفیده برای سربستان مجدّدا اطاعت می‌نماید.
امریكا (اتائونی)- واشنگتن از ریاست جمهوری خلع و ژن آدامس به جای او منصوب و برقرار می‌گردد.

[سنه 1213 هجری- سنه 1798 مسیحی]

آسیا (ایران)- در ششم محرّم این سال موكب همایون خاقان كشورستان به ظاهر شهر ارومی نزول اجلال فرموده به نظم آن صفحات پرداختند و در هفدهم محرّم رایت عزیمت به جانب خوی و سلماس افراشتند و حسین خان برادر جعفر قلی خان دنبلی خدمات نموده مورد مرحمت گردید- هم در این سال حسینقلی خان برادر اعلیحضرت خاقان با وجود رعایت مخصوص كه از او فرموده بودند یعنی حكومت فارس را كه به شاهزاده محمّد علی میرزا تفویض شده بود به او عنایت كردند باز به راه نفاق می‌رفت و سودای سلطنت در سر داشت و بدین جهت میرزا نصر اللّه علی‌آبادی مازندرانی را كه در عهد شاه شهید سعید به وزارت حضرت خاقانی برقرار
ص: 1447
بود و در این وقت از جانب اعلیحضرت همایون وزارت و پیشكاری فارس داشت با آقا محمّد زمان كه كلانتر فارس و برادر حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله بود و میرزا اسمعیل كوتوال قلعه شیراز را گرفته كور كرد و جمعی را به گرفتن جان محمد خان قاجار سردار لار فرستاد و او به طرف كاشان گریخت و حسینقلی خان بر اثر او شتافته اما به او نرسید لهذا در آباده توقّف كرده رستم خان بیات را به محافظت شیراز روانه نمود و بنه را به میرزا علی گرایلی سپرد كه به ایزدخواست برد و خود به اصفهان راند. حاجی محمّد حسین خان بیگلربیگی اصفهان قبل از ورود او، عیال و پسر بزرگش عبد اللّه خان را به یزد روانه كرد و خود با محمد علی خان قاجار در خارج اصفهان نشست، و این خبر وقتی به ملازمان حضرت همایون رسید كه از ظاهر خوی حركت كرده عازم شیروان و داغستان بودند. بنابراین نواب امیر كبیر سلیمان خان اعتضاد الدوله را مأمور آذربایجان نموده و موكب معلّی به طرف عراق عطف عنان فرمود و در منزل ارونق تبریز محمّد خان زند را مقیّدا به حضور مبارك آوردند و به موجب امر اعلی از حلیه بصر عاطل نمودند و او به حالت كوری و گدائی به بصره رفت و در آنجا درگذشت. و در منزل میانج ابو الفتح خان ولد ابراهیم خلیل خان جوانشیر شرفیاب آستان همایون شد و از نواب امیر كبیر سلیمان خان اعتضاد الدوله سعایتی نمود. و در چمن سلطانیه به ملا علی اصغر هزار جریبی ملّا باشی حكم فرمودند شاهزادگان عظام نواب عباس میرزا و محمد قلی میرزا و حسینعلی میرزا را در هر منزل از منازل عراق كه باشد به استقبال حضور مبارك نایل سازد بنابراین در منزل درجزین شاهزادگان معظّم شرف‌اندوز حضور حضرت خاقان اعظم گردیدند و پس از توجّهات شاهانه راه دار الخلافه پیش گرفتند. امّا حسینقلی خان به كزّاز و فراهان آمد و ولی خان قاجار كه در توقّف به عراق معتذر به لنگی شده بود به وی پیوست و موكب معلّی روزی دو در منزل ساروق فراهان اقامت فرمود. و در این وقت مهد علیا والده خاقان كشورستان به اصلاح ذات البین دررسیدند امّا حاصلی نبخشید و در بیست و هشتم شهر صفر در صحرای كمره مستعد مقاتله شدند. ملازمان حضرت خاقان محض ملاحظه و رعایت برادری میرزا موسی منجم‌باشی را نزد حسینقلی خان فرستادند كه او را نصیحت نماید حسینقلی
ص: 1448
خان از نصایح میرزا موسی كه فرمایشهای خاقان كشورستان بود شرمنده شده به ركاب اعلی آمد و میدان رزم به ایوان بزم مبدل گردید و ولی خان قاجار كه محرّك او بود سیاست شد. لشكر حسینقلی خان به معسكر همایون آمدند و محمّد علی خان قوانلو سرداری فارس یافت. نوروز خان عزّ الدین لو ایشیك آقاسی‌باشی به سالاری كوهگیلویه سرافراز و حسینقلی خان دولّو به سپهداری كرمان مفتخر گشت، و موكب مسعود خاقانی در ماه ربیع الاول به دار الخلافه باهره نزول اجلال فرمود و نواب امیر كبیر سلیمان خان اعتضاد الدّوله كه بعضی از نزدیكان او محرّك وی شده كه اگر در عراق فتنه برپا شود او نیز به تسخیر دار الخلافه آید چون دانست كه موكب خاقانی با تأییدات یزدانی وارد دار الخلافه شده ترك هوا و سودا نمود. و علی همّت خان كلیائی و پسرش حسین، و خان‌بابای نانكلی كه او را تحریك می‌كردند خود نواب معظم آنها را گرفته مقیّدا به آستان مبارك فرستاد، و خود از راه به اصطبل پادشاهی پناه برده معفو گردید. علی همّت خان كلیائی و پسرش به راه عدم رفتند و خان‌بابای نانكلی و عبد اللّه خان اوصانلو دیده در راه بی‌بصری گذاشتند- هم در این سال محمود میرزای افغان كه پناه به آستان مبارك آورده و در كاشان می‌زیست روانه هرات و كابل شد و حكم همایون شرف صدور یافت كه امیر حسن خان عرب حاكم طبس، و میر علم خان حاكم قاینات «1» به معاونت و امداد او روند- هم در این سال اسحق میرزا ابن حیدر میرزا ابن شاه اسماعیل كه از احفاد خلیفه سلطان مازندرانی داماد شاه عبّاس ثانی كه دو سال در دماوند محبوس بود و به توسط اشرف خان دماوندی مستخلص شده به اصفهان رفت. و اسحق میرزا آن كسی است كه كریم خان زند به اسم وی مملكت‌ستانی می‌نمود
______________________________
(1). در روضة الصفای ناصری كه از مراجع مهم مؤلف است می‌نویسد: «به میر حسن خان طبسی و مصطفی خان ترشیزی و میر علی خان عرب خزیمه و اسحق خان تربتی احكام قضا نظام در موافقت و معاونت او شرف اصدار یافت» كه البته میر علی خان صحیح نیست و میر علم خان صحیح است. این میر علم خان در سلسله نسب خاندانش به میر علم خان دوّم مشهور است وی پدر میر اسد اللّه خان قاینی و او پدر امیر علم خان سوّم و وی پدر امیر ابراهیم خان شوكت الملك و وی پدر امیر اسد اللّه علم رجل سیاسی مشهور تاریخ معاصر ایران است. در روضة الصفا نیز صفحه بعد میر علم خان آمده است.
ص: 1449
و در غایله هایله شاه شهید سعید الوار بختیاری نیز او را دست‌آویز كرده به این بهانه راهزنی و تاخت و تاراج می‌كردند و بدین منوال ملعبه جهّال بود لهذا او را حبس كرده بودند- هم در این سال جعفر قلی خان دنبلی كه در میان اكراد یزیدی بود جمعی را با خود متّفق ساخته به خوی و سلماس آمده برادر خود حسین خان را محصور نمود، حضرت همایون ابراهیم خان قاجار دولّو را به دفع او مأمور فرموده پس از زد و خورد جعفر قلی خان مغلوب و لشكریان او برخی دستگیر و بعضی مقتول گردیدند و ابراهیم خان به توقف تبریز مأمور شد و چندی نگذشت كه حسین خان درگذشت و جعفر قلی خان به خوی آمده به اولیای دولت علیّه متوسّل شده حكومت خوی و آن نواحی یافت- هم در این سال زیاده از صد هزار تومان نذورات حضرت خاقانی به عتبات عالیات یعنی نجف اشرف و كربلای معلّی و كاظمین علیهما السلام و حضرت معصومه و میر احمد بن موسی (ع) مشهور به شاه‌چراغ اهدی و ارسال داشتند- هم در این سال به امر اعلی شروع به ساختن قصر قاجار در حوالی طهران نمودند و حسینقلی خان به ایالت ولایت سمنان برقرار گشت و چون به این ولایت قناعت نداشت به حكومت كاشان منصوب گردید و شاهزاده محمّد تقی میرزا به مصاحبت وی روانه آن ولایت شد و حكومت سمنان به نوّاب شاهزاده محمّد ولی میرزا مفوّض آمد و حكمرانی قزوین را به نواب شاهزاده محمّد علی میرزا مرحمت فرمودند. و از آنجا كه حضرت شاهزاده معظّم عبّاس میرزا به موجب وصایت و امر شاه شهید سعید نور اللّه مضجعه باید به ولایتعهد این دولت جاوید عدّت برقرار گردند به خفتان و خنجر و شمشیر مرصّع و خلعت آفتاب طلعت همایون مخلّع و با رتبه ولیعهدی و نیابت سلطنت به حكمرانی آذربایجان منصوب گردیدند و به اتابیكی نواب امیر كبیر اعتضاد الدّوله سلیمان خان قاجار و با پانزده هزار سوار جرّار رو به مقرّ حكمرانی نهادند و میرزا عیسی فراهانی مشهور به میرزا بزرگ از سادات كرام كه آبا و اجدادش رتبه وزارت داشته‌اند به وزارت خاصّه حضرت ولیعهد نایب السلطنه اختصاص یافت و ملازم خدمت ایشان گردید و ابراهیم خان قاجار سردار كه در تبریز بود به متابعت و اطاعت حضرت شاهزاده مأمور آمد و بعضی ولایتعهد حضرت شاهزاده معظّم و تشریف‌فرمائی به آذربایجان
ص: 1450
را از حوادث اوایل سال هزار و دویست و چهارده دانسته‌اند- خلاصه مقارن این احوال نواب ابراهیم خان بن مهدیقلی خان بنی عمّ و داماد اعلیحضرت خاقان كشورستان با جمعی از عساكر ظفرمآثر مأمور به توقّف چمن گندمان و حراست عراق و فارس گردید- هم در این اوان محمّد آقای دیوان افندی از جانب سلیمان پاشا والی بغداد با هدایا و عرایض به آستان اعلی آمد- هم در این سال موكب همایون به قصد قلع و قمع نادر میرزا ابن شاهرخ میرزا و تصفیه خراسان متوجّه آن سامان گردید و مقرّر شد حسینقلی خان كه در كاشان متوقّف بود به ركاب مبارك پیوندد، پس از آن در چمن فیروزكوه اعلیحضرت خاقان سپاه منصور را سان دیدند و حسینقلی خان به سبب عارضه و نقاهتی در ارجمند بماند و جان محمّد خان دولّو به رسم منقلای به طرف خراسان روان شد و اردوی همایون نیز از راه جاجرم و اسفراین به طرف مقصد انتهاض فرمود و صادق خان شقاقی و حسین خان قوللر آقاسی به تسخیر چناران و تدمیر ممش خان مأمور و روانه گشتند، و موكب معلّی به ناحیه نیشابور ورود كرد و علیقلی خان پسر جعفر خان بیات حاكم نیشابور كه پدرش ملتزم ركاب مبارك بود به حضور همایون مشرف شد و به جهت انجام خدمات به شهر رفته و چون حكم شد جزایرچیان به برج و باره شهر جای گیرند این فقره اسباب توهّم علیقلی خان شده بنای مخالفت را گذاشت. حسینقلی بیگ از بنی اعمام جعفر خان به اردوی پادشاهی آمده مشمول مرحمت گردید، جعفر خان به استمالت پسر خود به شهر رفته ولی او نیز عصیان ورزید بنابراین پسر دیگر جعفر خان كه در اردو بود به سیاست دوچار آمد و حكم به یورش و محاصره قلعه دادند، آخر الامر به توسّط شفعا، اهالی معفو گردیدند و جعفر خان نیز مجددا متقلد خدمت گردید و حسینقلی خان عمزاده او نیابت ولایت نیشابور یافت- هم در این اوان صادق خان شقاقی و حسین خان قاجار قزوینی كه مأمور تدمیر یا استمالت ممش خان كرد شده بودند صادق خان بر حسین خان سبقت گرفته با ممش خان ملاقات نمود و او را به اطاعت نادر میرزا تحریض كرد چنانكه از مضمون عریضه او این فقره مفهوم می‌شد. اعلیحضرت خاقان این نكته را تفرّس فرموده ولی در قلب مبارك پنهان داشتند و حكم شد صادق خان به جان محمّد خان ملحق شود و به
ص: 1451
محاصره مشهد مقدّس پردازند- نگارنده گوید بعضی از مورّخین توجّه موكب خاقانی را به خراسان نیز از وقایع سال هزار و دویست و چهارده شمرده ولی بعد از تصفّح مسطورات مختلفه معلوم می‌شود كه در اواخر این سال رایت ظفرآیت پادشاهی به عزم تصفیه خراسان به اهتزاز درآمده، امّا سوانح عمده این سفر و محاصره مشهد مقدّس از حوادث سال هزار و دویست و چهارده می‌باشد- انتهی.
وفات میرزا ابو القاسم چاپلقی مشهور به قمّی اعلی اللّه مقامه از اجلّه علما- وفات آقا سیّد علی طباطبائی مجتهد و عالم معروف. (تركستان)- در این سال ایلندز خان خوارزمی، ابن محمّد امین ایناق، ابن فاضل ایناق، ابن ابو الغازی بیگ، ابن اسفندیار، ابن عرب محمّد سلطان، ابن حاجم خان به بخارا یورش برد و جمعی را اسیر و دستگیر كرد امّا در هنگام عبور از رود آمویه یعنی جیحون غرق و هلاك شد. مدّت ملكش در خوارزم تقریبا دو سال بوده، بعد از آن پسرش محمّد رحیم خان توره به جای او برقرار گشت.
اروپا- در شهر رم پایتخت ایطالیا مردم بر ضد پاپ شوریده اعلان جمهوری می‌نمایند- پی ششم پاپ كه هشتاد سال داشت از شهر رم اخراج می‌شود- شورش در سویس و اعلان جمهوری سویس- مصمّم شدن دولت فرانسه برای فرستادن قشون به مصر به قصد خلل رسانیدن به تجارت انگلیس- تالیراند، وزیر خارجه جمهوری به سفارت به اسلامبول روانه می‌شود- عساكر فرانسه به سرداری ژنرال ناپلیون بناپارت عزیمت مصر می‌نمایند و ناپلیون جمعی از علما و حكما و نقاشان فرنگ را با خود به مصر می‌برد و بعد از حركت از بندر تولن به طرف مصر جزیره مالت را متصرّف می‌شود- ورود ناپلیون به بندر اسكندریّه و حركت كردن او به سمت قاهره- جنگ معروف به جنگ گنبد هرمان- غلبه ناپلیون بر قشون مصری كه در تحت سرداری مرادبیگ بودند و فتح قاهره- نلسن امیر البحر انگلیس سفاین فرانسه را در بندر ابوقیر می‌شكند- دولت عثمانی به تحریك انگلیس به فرانسه اعلان جنگ می‌نماید- ژنرال بناپارت تمام مصر را متصرّف می‌شود- اتحاد و اتفاق دول مجددا بر ضدّ فرانسه به اغوای انگلیس- ورود عساكر فرانسه
ص: 1452
در ثانی به خاك ایطالیا- اتحاد روس و عثمانی بر ضدّ فرانسه و آمدن یك اردو از عساكر روس به امداد معاندین فرانسه به ایطالیا. (انگلیس)- شورش در ارلند و اعلان جمهوری در آنجا. (فرانسه)- ایجاد مدرسه حرف و صنایع مستظرفه از قبیل نقاشی و موسیقی و غیره- ایجاد اكسپوزیسیون صنایع در پاریس. (روس)- جلوس آخر پادشاه گرجستان هراكلیوس در زیر حمایت روس.
امریكا (هایتی)- در جزیره هایتی در دریای محیط پاسیفیك توسنت نام بر سیاه‌پوستان ریاست كرده تمام مهاجرین فرانسه را كه در آنجا بودند بیرون می‌كند.

[سنه 1214 هجری- سنه 1799 مسیحی]

آسیا (ایران)- در اوایل این سال اردوی كیوان شكوه خاقانی به دور مشهد مقدّس بود و عساكر منصوره شهر را در بند محاصره داشتند و به ملاحظه احترام مشهد و مرقد مطهر حضرت امام ثامن ضامن علیه السلام چندان به خرابی نمی‌كوشیدند و مع ذلك كار بر محصورین سخت شد و دوچار غلا گردیدند. نادر میرزا اظهار ضراعت و اطاعت نمود و قرار داد یكی از بنات خود را در حباله نكاح یكی از شاهزادگان اولاد امجاد خاقان درآورد و منافرت بدل به موافقت گردد.
بنابراین ضراعت و رعایت حرمتی كه ذكر نمودیم در پانزدهم ماه ربیع الاول این سال موكب منصور اعلیحضرت خاقان كشورستان فتحعلی شاه از محاصره شهر مشهد دست كشیده به منزل چناران آمد و امیر گونه خان كرد زعفرانلو حاكم خبوشان رخصت معاودت به محل حكمرانی خود یافت و میرزا محمّد شفیع مازندرانی وزیر با او همراه شد كه صبیّه او را كه نامزد شاهزاده حسنعلی میرزا بود به دربار معلّی آورد و جعفر خان بیات حاكم نیشابور نیز مخلّع و روانه نیشابور شد و در چمن بسطام نواب حسینقلی خان كه به سبب نقاهت از التزام ركاب معاف شده بود صحیح و سالم به حضور همایون تشرّف جست، بعد از آن عزیمت دامغان فرمودند و بنه و آغروق و اهالی حرم جلالت را با مهدیقلی خان قاجار و میرزا محمّد شفیع مازندرانی وزیر روانه دار الخلافه نموده موكب معلّی در چمن علی بولاغی به
ص: 1453
شكار مایل گردید و راه ارجمند و نوا پیش گرفت و در فیروزكوه نیز شكاری شایسته اتفاق افتاد، و در اواسط ربیع الثانی دار الخلافه به قدوم مبارك خاقانی مزیّن آمد- هم در این سال در ماه محرّم حضرت ولیعهد نایب السلطنه عباس میرزا وارد تبریز شدند و بعد از ورود، جعفر قلی خان دنبلی حاكم خوی را احضار كردند مشار الیه به اطاعت مبادرت ننمود، لهذا حضرت والا به قصد تدمیر او به سلماس توجّه فرمودند او به طرف قارص و بایزید گریخت و پناه به اكراد برد و پانزده هزار نفر فراهم آورد و عزم رزم حضرت شاهزاده معظّم كرد ولی ملازمان حضرت قبل از وصول او به قلعه هودر، كه جایگاه نفایس و اخایر ذخایر جعفر قلی خان بود یورش برده قلعه را مسخّر و اموال او را كلّیتا متصرّف گردیدند، مردان قلعه مقتول و نسوان و صبیان دستگیر عساكر نصرت اقتران گردیدند. جعفر قلی خان این خبر را شنیده دیوانه‌وار به مقابله لشكر شاهزاده كامكار بااقتدار شتافت و در قریه سوغانجوق در هفتم ربیع الثانی فریقین تلاقی نمودند، پس از كوشش بسیار جعفر قلی خان چاره جز فرار ندید و آخر الامر با تأسّف و پریشانی به خاك عثمانی رفت و در قلعه ماكولا كه از قلاع چخور سعد است پناه به اكراد بایزیدی برد و حضرت اسعد والا ولیعهد به خوی ورود فرمودند و برحسب امر اعلی و حكم والا محمود خان دنبلی نواده شهباز خان دنبلی به حكمرانی خوی و سلماس برقرار شد و سرداری این صفحات را به پیر قلی خان شامبیاتی دادند و به تبریز مراجعت فرمودند، و صبیّه ابراهیم خلیل خان حاكم قراباغ را كه حسب المقرر می‌بایست داخل در خدّام حرم سلطنت گردد از شوشی روانه دار الخلافه كردند- هم در این سال محمود میرزای افغان كه با میر حسن خان طبسی و میر علم خان قاینی متوجه هرات گردیده بود و قصد مقاتله شاه زمان و تسخیر كابل و قندهار داشت قیصر میرزا او را شكست داده «1» منهزما به هرات بازگشت و در دور هرات نیز افاغنه اردوی او را غارت كردند ناچار باز به یزد آمد و عرض حال را عریضه‌ای به دربار خاقان بی‌همال انفاذ داشته مقرّر شد به اصفهان آید و معززا در این شهر اقامت نماید تا موقع تقویت دررسد- هم در این
______________________________
(1). در متن: قیصر میرزا فورا شكست داده.
ص: 1454
سال صبیّه امیر گونه خان در حباله نكاح نواب شاهزاده حسینعلی میرزا درآمد و در پانزدهم ماه جمادی الآخره به این سور پرداختند و زیاده از صد هزار تومان مخارج این عیش شد- هم در این سال مهدیعلی خان ملقّب به بهادر جنگ از جانب حكومت هندوستان انگلیس با تحف و هدایا به دربار معلّی آمده سلطنت اعلیحضرت خاقان كشورستان را تهنیت و تبریك بگفت- نیز فرستاده تیپوصاحب پادشاه دكن با سه زنجیر فیل و چند قفس مرغهای غریب مطبوع، و اكلیلی مكلّل به جواهر به دار الخلافه باهره آمده هدایای خود را تقدیم حضور مبارك نموده مورد تفقّدات ملوكانه گردیده با جوابی لایق و انعامی شایان مراجعت كرد- هم در این سال حكمرانی مازندران به نواب شاهزاده محمد قلی میرزا مفوّض شد و فرمانفرمائی فارس را به نواب شاهزاده حسینعلی میرزا دادند، و میرزا نصر اللّه علی‌آبادی كه نواب حسینقلی خان او را از نور بصر محروم ساخته بود به وزارت مازندران و پیشكاری نواب شاهزاده محمّد قلی میرزا برقرار گردید و چراغعلی خان نوائی مازندرانی نیز به پیشكاری فارس مفتخر گشت- هم در این سال حضرت امجد نایب السلطنه ولیعهد از آذربایجان به دار الخلافه آمده شرفیاب حضور اعلیحضرت خاقان كشورستان گردیدند و پس از چندی باز به آذربایجان معاودت فرمودند و نواب امیر كبیر سلیمان خان اعتضاد الدوله و رضا قلی خان و ابراهیم خان قاجار به همراهی آن حضرت مامور گردیدند- هم در این سال اللهیار خان قلیجی كه به راه خودسری می‌رفت عریضه‌ای مشتمل بر اظهار اطاعت و انقیاد به دربار معلّی انفاذ داشت و مصمّم گردید كه صبیّه خود را به خدمت خدام حرمت جلالت فرستد و میرزا اسد اللّه مستوفی نوری به انجام این خدمت منتخب گشت- هم در این سال عساكر منصوره از اطراف ركاب همایون احضار شدند و همه راه اطاعت پیمودند مگر دستجات شقاقی كه به تسویلات صادق خان شقاقی تقاعد و تخلف كردند، و چون پیش از این خلاف و نفاق صادق خان معلوم شده بود مغضوب و مورد سخط اعلیحضرت خاقانی گردیده و او را در خانه تنگ موقوف و محبوس داشتند تا از گرسنگی راه دیار عدم پیش گرفت و محمد علی خان برادرش به سركردگی شقاقی برقرار آمد و برادر دیگرش سارو خان به ریش‌سفیدی طایفه مزبوره سرافراز
ص: 1455
گشت و پسرش در سلك یساولان حضور منسلك گردید- هم در این سال نواب حیدر قلی میرزا از بطن صبیّه نواب مرتضی قلی خان قاجار عمّ اعلیحضرت خاقان كشورستان متولّد گردیدند- هم در این سال نواب محمود میرزا قدم به عرصه عالم نهاد- وفات حاجی عبد الوهّاب نائینی از مشایخ و كملّین عرفا در سنّ نود و شش سالگی- وفات آقا محمّد علی اصفهانی متخلّص به شیدا- وفات مهدی بیگ شاعر شقاقی. (هندوستان)- تیپوصاحب به واسطه نرسیدن امداد فرانسه به او مغلوب انگلیس می‌شود و بعد از هفده سال سلطنت مقتول می‌گردد و مملكت میسور هند را انگلیس تصرّف می‌نماید.
اروپا- عساكر متّحده روس و عثمانی جزیره كرنو از جزایر یونین را از فرانسه منتزع می‌سازد- اعلان جنگ فرانسه به اطریش بعد از یكسال و نیم صلح- دول انگلیس و اطریش و آلمان و ناپل و پرتوغال و روس و عثمانی بر ضدّ جمهوری فرانسه متّحد می‌باشند- شكست عساكر فرانسه در دو سه نقطه از قشون اطریش- سوارف سردار روس در ایطالیا فرمانده عساكر متّحده روس و اطریش است كه بر ضدّ فرانسه می‌باشند- قشون فرانسه چندین مرتبه از لشكر روس شكست می‌خورند- ماسنا سردار دیگر فرانسه در سویس فتوحات می‌كند و با سوارف سردار روس تلاقی نموده او را نیز شكست می‌دهد بعد از این شكست امپراطور روس عساكر خود را احضار می‌نماید- در هولاند كشتیهای جنگی روس و انگلیس از سفاین جنگی فرانسه شكست خورده نه هزار نفر از قشون روس به دست سردار فرانسه اسیر می‌شوند- ناپلیون از مصر به شام حركت می‌كند و بندر یافا (یافه) را متصرّف می‌شود و عكّه را محاصره نموده بدون نیل مقصود به مصر مراجعت می‌نماید. و از آنجا كه اخباری كه از فرانسه به او می‌رسد مساعد با خیالات و ترقیّاتیست كه در خاطر دارد ریاست عساكر فرانسه را در مصر به كلبر واگذاشته خود به سمت فرانسه روانه می‌شود. (فرانسه)- انقلاب و اغتشاش شدید در پاریس و سایر بلاد فرانسه- ورود ناپلیون بناپارت به خاك فرانسه و پذیرفتن او را با نهایت شعف، و به محض ورود بناپارت به پاریس ریاست قشون پاریس به او تفویض می‌شود و
ص: 1456
اندك اندك در خیال و صدد ریاست كل است- مجلس وكلا بر ضد ناپلیون بناپارت می‌باشند ولی بناپارت با قشون مسلّح ورود به این مجلس می‌كند و با وجود اینكه او را تهدید به قتل می‌نمایند غلبه بر وكلا می‌كند و وضع دولت را تغییر می‌دهد از این به بعد دولت فرانسه به وضع كنسولا می‌باشد و ناپلیون بناپارت رئیس دولت است- تبیین آنكه: ریاست دولت به سه نفر كنسول مقرر است، ناپلیون كنسول اوّل است، و كامبا سرس و لبرون دو كنسول دیگر او را معاون خواهند بود، و در قصر سلطنت تویلرنی منزل خواهد كرد- ایجاد روزنامه دبا.
(ایطالیا)- فوت پی ششم پاپ. (روس)- فوت ژرژ یازدهم پادشاه گرجستان كه بعد از فوت او گرجستان مستقلا در تحت تصرّف روس درآمد.
امریكا (اتائونی)- فوت واشنگتن معروف.
.