گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهاردهم
سورة بنی اسرائیل




اشاره
(آغاز جزء پانزدهم) تمام این سوره مکی است،بجز،پنج آیۀ آن:
لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ.... 􀀀 -1
ی.... 􀀀 لا تَقْرَبُوا الزِّن 􀀀 -2
ئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ.... 􀀀 -3 أُول
لاهَ... 􀀀 -4 أَقِمِ الصَّ
ی... 􀀀 -5 وَ آتِ ذَا الْقُرْب
این قول از حسن است.
کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ... تا وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ... ( 73 􀀀 قتاده و معدل-بنقل از ابن عباس-گویند:آیات مدنی سوره از وَ إِنْ
تا 80 )یعنی هشت آیه است.
شمارة آیات:
انِ سُجَّداً... ( 107 )یک آیه است. 􀀀 بنا بر شمارة کوفیان، 121 آیه و بنا بر شمارة دیگران 110 آیه است.بنا بر شمارش کوفیان لِلْأَذْق
فضیلت سوره:
ابی بن کعب،از پیامبر گرامی نقل کرده است که:
-هر کس سورة بنی اسرائیل را قرائت کند و هنگام خواندن آیه اي که دربارة پدر و مادر است،دچار رقت قلب شود،در بهشت
اجري به او داده می شود که برابر دو هزار و چهار صد پیمانه و هر پیمانه اي از تمام نعمتهاي دنیا بهتر است.
حسن بن ابی العلا از امام صادق(ع)روایت کرده است که:
ص : 75
-هر کس سورة بنی اسرائیل را در هر شب جمعه بخواند،نمی میرد تا قائم(ع) را درك کند و از اصحاب و یارانش باشد.
تفسیر:
خداوند سورة نحل را بیادي از پیامبر گرامی اسلام،خاتمه داد.اکنون سورة بنی اسرائیل را بیاد او و شرح سفر ملکوتی وي
آغاز کرده،می فرماید: « مسجد الاقصی » به
ص : 76
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 1 تا 3
اشاره
ا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ 􀀀 ارَکْن 􀀀 رامِ إِلَی اَلْمَسْجِدِ اَلْأَقْ َ ص ی اَلَّذِي ب 􀀀 ي بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَ 􀀀 حانَ اَلَّذِي أَسْر 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . سُبْ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
أَلاّ تَتَّخِ ذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلًا ( 2) ذُرِّیَّهَ مَنْ
􀀀
رائِیلَ 􀀀 اهُ هُديً لِبَنِی إِسْ 􀀀 ابَ وَ جَعَلْن 􀀀 ا مُوسَی اَلْکِت 􀀀 ا إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْبَصِ یرُ ( 1) وَ آتَیْن 􀀀 اتِن 􀀀 آی
( کانَ عَبْداً شَکُوراً ( 3 􀀀 ا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ 􀀀 حَمَلْن
ترجمه:
منزه است کسی که شبی بندة خود را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی-که اطرافش را مبارك ساخته ایم-برد،تا آیات خود را
نشانش دهیم.خداوند شنوا و بیناست.موسی را کتاب دادیم و کتابش را وسیلۀ هدایت بنی اسرائیل قرار دادیم که غیر از من
ذریۀ کسانی را که با نوح سوار کردیم،مورد اعتماد قرار ندهند.نوح بنده اي سپاسگزار بود.
قرائت:
الا تتخذوا:ابو عمرو این کلمه را به یاء و دیگران بتاء خوانده اند.قرائت اول بخاطر این است که:آیه در مقام خطاب نیست و
باز- می گردد.قرائت دوم،از باب انصراف از غیبت به خطاب است و از لحاظ معنی،با قرائت « بنی اسرائیل » ضمیر آن به
ص : 77
نخست تفاوتی ندارد.
اعراب:
سبحان:مفعول مطلق براي فعل محذوف.
أَلاّ تَتَّخِذُوا
􀀀
:در این باره،سه وجه محتمل است:
است. « کراهه ان یتخذوا من دونی وکیلا » ناصبه و معناي آن « ان »-1
است. « اي لا تتخذوا » است،زیرا بعد از کلام تام آمده و معناي آن « اي» بمعناي « ان »-2
است. « قلنا لا تتخذوا » زایده و تقدیر آن « ان »-3
ا􀀀 ذُرِّیَّهَ مَنْ حَمَلْن
در معنی جمع است.مثل « وکیلا » باشد،زیرا این فعل، دو مفعول می گیرد،بنا بر این،کلمۀ « أَلاّ تَتَّخِ ذُوا
􀀀
» :ممکن است مفعول دوم
. « ئِکَ رَفِیقاً 􀀀 وَ حَسُنَ أُول »
لا» ممکن است این کلمه را مرفوع بخوانیم تا بدل از ضمیر «... یا ذریه من » احتمال دیگر این است که منادي باشد به تقدیر
باشد. « بنی اسرائیل » یا مجرور بخوانیم تا بدل از « تتخذوا
شأن نزول:
گفته اند:این آیه دربارة رفتن پیامبر،از مکه بمسجد الاقصی نازل شده است.
پس از آنکه پیامبر اسلام نماز مغرب و عشا را در مسجد الحرام خواند،معراجش آغاز گردید و همانشب مراجعت کرد و نماز
صبح را نیز در مسجد الحرام خواند.
بر طبق این آیه،پیامبر اسلام،شبانگاه از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی برده می شود.این قسمت مورد اتفاق همۀ مسلمانان
است.
برخی احتمال داده اند که سفر پیامبر،روحانی بوده و در خواب صورت گرفته است،لکن این احتمال باطل است،زیرا خواب
دیدن،معجزه نیست و نمی تواند برهانی باشد.
روایات بسیاري وارد شده است که داستان معراج آسمانی پیامبر را به تفصیل
ص : 78
اللّ ،حذیفه، عایشه،ام هانی و...این روایات را از
􀀀
شرح می دهند.بسیاري از صحابه،مثل ابن عباس،ابن مسعود،جابر بن عبد ه
پیشواي بزرگ اسلام نقل کرده اند.بعضی از راویان،مطالب بیشتري نقل کرده اند و برخی کمتر.این مطالب را می توان به
چهار دسته تقسیم کرد:
-1 دسته اي از مطالب،بخاطر تواتر اخبار،قطعی و یقینی هستند.
-2 دسته اي دیگر،مطالبی است که مورد قبول عقل است و با اصول ناسازگار نیست.ما این مطالب را تجویز می کنیم و قطع
داریم که در بیداري بوده است نه در خواب.
-3 پاره اي از مطالب با اصول دین سازگار نیست،لکن ممکن است آنها را طوري تأویل کنیم که مخالفتی نداشته باشد.بهتر
این است که این مطالب را بنحوي که با اصول سازگار باشد،تأویل کنیم.
-4 پاره اي دیگر،بر حسب ظاهر نادرست بوده،به هیچ وجه قابل تأویل نیستند.
این مطالب را بهتر است قبول نکنیم.
دستۀ اول که قطعی و یقینی است،این است که فی الجمله،پیامبر گرامی اسلام مسافرتی کرده است.دستۀ دوم این است که
پیامبر،در آسمانها گردش کرد و پیامبران و عرش و سدره المنتهی و بهشت و جهنم و...را دید.دستۀ سوم این است که:وي
گروهی را دید که از نعمتهاي بهشت،برخوردارند و گروهی را مشاهده کرد که گرفتار عذاب آتش هستند.این دسته را اینطور
توجیه می کنیم که پیامبر صفت یا نام آنها را مشاهده کرده است.دستۀ چهارم این است که او آشکارا با خداوند سخن گفت و
خدا را بچشم دید و بر تخت خداوندي در کنارش نشست و...پذیرفتن این مطالب،موجب تشبیه خداوند بموجودات جسمانی
است و خداوند منزه از تشبیه است.همچنین روایت شده است که:شکم پیامبر را شکافتند و او را شستشو دادند.بدیهی است که
او از هر بدي و عیبی پاك است.وانگهی چگونه ممکن است قلب انسان را بوسیلۀ آب،از آلودگیهاي معنوي و اخلاقی و
اعتقادي پاك کرد.
یکی از روایاتی که دربارة معراج پیامبر نقل شده،این است که پیامبر فرمود:
ص : 79
-من در مکه بودم.جبرئیل نزد من آمد و گفت:
اي محمد،برخیز.
من برخاستم و بسوي در رفتم.دیدم جبرئیل و میکائیل و اسرافیل،دم در هستند.
را که بزرگتر از الاغ و کوچکتر از قاطر و صورت او مانند صورت انسان و دمش مانند دم گاو و گردنش مانند « براق »، جبرئیل
گردن اسب و پاهایش مانند پاهاي شتر و بر او زینی از بهشت و از قسمت ران داراي دو بال بود،نزد من آورد و گفت:
-سوار شو.
من سوار شدم و رفتم تا به بیت المقدس رسیدم...در آنجا فرشتگانی دیدم که براي نوید و احترام من از جانب خداوند
بزرگ،از آسمان آمده بودند.من در بیت المقدس نماز خواندم.
(در پاره اي از روایات آمده است که پیامبران نیز آمده بودند و ابراهیم و موسی و عیسی در میان آنها بودند).
نشانید و از همانجا معراج آسمانی من آغاز گردید.در آسمان « صخره » آن گاه جبرئیل دستم را گرفت و مرا بر روي
اول،شگفتیها و ملکوت آن را مشاهده کردم.در آنجا فرشتگان بر من سلام کردند من هرگز جایی به نیکی و زیبایی آسمان
اول ندیده بودم.سپس جبرئیل مرا به آسمان دوم برد.در آنجا عیسی بن مریم و یحیی بن زکریا را ملاقات کردم.سپس مرا به
آسمان سوم برد.در آنجا یوسف را دیدم.سپس مرا به آسمان چهارم برد.در آنجا ادریس را دیدم.سپس مرا به آسمان پنجم
برد.در آنجا هارون را دیدم.آن گاه مرا به آسمان ششم برد.در آنجا ارواحی دیدم که در یکدیگر موج می زدند و کروبیان در
میان آنها بودند.در آسمان هفتم مخلوقات و فرشتگان دیگري دیدم.
در حدیث ابو هریره است که:
-در آسمان ششم موسی و در آسمان هفتم ابراهیم را دیدم.
رسیدیم... « اعلی علیین » سپس هم چنان به سیر صعودي خود ادامه دادیم تا به
ص : 80
در اینجا من با خداي خویش به گفتگو پرداختم.بهشت و جهنم را دیدم.عرش و سدره- المنتهی را مشاهده کردم.آن گاه به
مکه مراجعت کردم.بامدادان،دربارة این سفر آسمانی براي مردم سخن گفتم.ابو جهل و مشرکین مرا تکذیب کردند.مطعم
بن- عدي گفت:
-گمان می کنی در یک ساعت،راه دو ماهه را پیموده اي؟!چه دروغ عجیبی! سپس قریش گفتند:
-از دیده هاي خود براي ما تعریف کن.
فرمود:
-در راه بیت المقدس به کاروان بنی...برخوردم.آنها شتري را گم کرده و در جستجوي آن بودند و دربار آنها قدح بزرگ و
ضخیمی پر از آب،بود.من آب را نوشیدم و کاسه را در جاي خود پنهان کردم.آنها تحقیق کردند و دانستند که راست می
گوید.گفتند:
-این یک نشانه! و فرمود:
-در راه به شتران بنی...رسیدم.بچه شتر ماده اي از آنها فرار کرده و دستش شکسته بود.آنها تحقیق کردند و دانستند که درست
می گوید.گفتند:
-این هم نشانی دیگر! گفتند:
-ما را از کاروان خودمان،خبر ده.
فرمود:
-کاروان شما را در تنعیم دیدم.
سپس نشانیها و خصوصیات کاروان را شرح داد و فرمود:
-در پیشاپیش کاروان،شتري خاکستري رنگ حرکت می کرد که بر پشت آن دو خم گرد بود و هنگام طلوع خورشید،کاروان
بمکه خواهد رسید.
ص : 81
آنها رو به بیابان گذاشته،می گفتند:
-محمد،در میان ما حکم آشکاري کرد و راستی و دروغی گفتارش معلوم خواهد شد.
آنها هم چنان در بیابان در انتظار طلوع خورشید،نشسته بودند،تا-بخیال خودشان-دروغ او را ثابت کنند.یکی از آنها گفت:
-بخدا خورشید طلوع کرد! دیگري گفت:
-به خدا،اینک شتران آمدند و در پیشاپیش آنها شتري خاکستري رنگ، در حرکت است.
آنها از این جریان حیران شدند و ایمان نیاوردند.
در تفسیر عیاشی از امام صادق(ع)روایت شده است که:
-همین که پیامبر را به آسمان اول بردند،بهر فرشته اي رسید،خوشحال شد.
سپس بفرشته اي برخورد که محزون و افسرده بود.به جبرئیل فرمود:
-بهر فرشته اي رسیدم،شاد شد،جز این فرشته!او کیست؟ گفت:
-این فرشته،مالک،خازن جهنم است. خداوند او را اینطور آفریده است.
پیامبر فرمود:
-اي جبرئیل،از او تقاضا کن که جهنم را بمن نشان دهد.
جبرئیل گفت:
-اي مالک،این است محمد،رسول خدا.او می گوید بهر فرشته اي برخورده، شادي کرده است مگر تو.
مالک گفت:
-خداوند مرا اینطور آفریده است.
جبرئیل گفت:
-تقاضاي او این است که جهنم را به او نشان دهی.
ص : 82
مالک،طبقی از طبقات جهنم را به پیامبر نشان داد و دیگر تا وقت مرگ، خنده نکرد.
از ابو بصیر نقل شده است که امام صادق ع فرمود.
-جبرئیل پیامبر را به جایی از آسمان برد و او را رها کرده،گفت:
-هیچ پیامبري تا کنون به جاي تو نیامده بود.
مقصود:
ي بِعَبْدِهِ 􀀀 حانَ الَّذِي أَسْر 􀀀 سُبْ
براي تنزیه و پاك ساختن خداوند از عیبهاست.گاهی هم این کلمه،براي تعجب بکار می رود.یعنی:پاك و منزه « سبحان » :کلمۀ
است خداوندي که بندة خود محمد(ص)را ببرد!بدیهی است که این حادثه،یکی از شگفتیهاي قدرت خداوند است و آنان که
قدر عظمت او را درك نکرده و براي او شریک،قائل شده اند،باید تعجب کنند.
بدیهی است که:تعجب،سبب تسبیح است و مسبب به جاي سبب،نشسته:
.« عجّب » یعنی « سبّح » بنا بر این
لَیْلًا
:گویند معراج پیامبر به وقت شب،یک سال پیش از هجرت بود.
رامِ 􀀀 مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَ
:بیشتر مفسران گویند:
خواهر علی(ع)و همسر هبیره بن ابی وهب مخزومی،خوابیده بود و معراجش از همانجا « ام هانی » -پیامبر در آن شب،در خانۀ
آغاز گشت.در اینجا مقصود از مسجد الحرام مکه است.بدیهی است که مکه و حرم،سراسر مسجد است.
حسن و قتاده گویند:
-سفر پیامبر از خود مسجد الحرام آغاز گشت.
إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی
:مبدء سیر پیامبر مسجد الحرام و پایان آن مسجد الاقصی یعنی بیت المقدس،شمرده شده است.
دور)گفته اند،دوري مسافت آن تا مسجد الحرام است. )« اقصی » علت اینکه مسجد مذکور را
ص : 83
ا حَوْلَهُ 􀀀 ارَکْن 􀀀 اَلَّذِي ب
:مسجد الاقصی جایی است که اطراف آن را با برکت ساخته ایم و داراي درختان و میوه ها و گیاهان و امنیت و فراوانی نعمت
است و احتیاجی نیست که نیازمندیهاي مردم آن از جاهاي دیگر تأمین شود.
مجاهد گوید:
-یعنی اطراف آن را مبارك ساختیم،زیرا آنجا را مقر پیامبران و محل نزول فرشتگان گردانیده ایم.بدین ترتیب،از آلودگی
شرك،پاك است و پیامبران در آنجا به پرستش خداوند یکتا پرداخته اند و مشرکان-که بازار خود را کساد دیده اند-از آنجا
رخت بربسته اند.
بنا بر این اطراف مسجد الاقصی هم از برکات دینی و هم از برکات دنیوي برخوردار است.
ا􀀀 اتِن 􀀀 لِنُرِیَهُ مِنْ آی
:مقصود از بردن پیامبر این بود که شگفتی هاي دلائل ما را بنگرد.یکی از دلائل شگفت انگیز این است که ظرف یک شب از
مکه بمسجد الاقصی رفت.دیگر دیدن انبیاء.دیگر معراج آسمانی و...
إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ
:خداوند سخن مردمی که پیامبر را تصدیق یا تکذیب کنند،می شنود و به سیر و معراج پیامبر،بصیر است.
ابَ􀀀 ا مُوسَی الْکِت 􀀀 وَ آتَیْن
:ما بر موسی تورات نازل کردیم.
رائِیلَ 􀀀 اهُ هُديً لِبَنِی إِسْ 􀀀 وَ جَعَلْن
:و تورات را وسیلۀ ارشاد بنی اسرائیل قرار دادیم.
أَلاّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلًا
􀀀
:و به آنها امر کردیم که در موقع سختی ها و گرفتاریها به کسی اعتماد نکنند و تنها بخداوند توجه داشته باشند.
برخی گفته اند:یعنی به پروردگار خود توکل کنند.
ا مَعَ نُوحٍ 􀀀 ذُرِّیَّهَ مَنْ حَمَلْن
: معناي این جمله،بر حسب وجوه مختلف اعراب، تفاوت پیدا می کند.بنا بر وجه اول،یعنی:به بنی اسرائیل دستور دادیم که
ذریۀ کسانی را که با نوح بر کشتی سوار کردیم،مورد اعتماد قرار ندهند.
ص : 84
کانَ عَبْداً شَکُوراً 􀀀 إِنَّهُ
للّ گفته اند:
􀀀
:نوح یکی از بندگان خدا بود که همواره وي را سپاسگزاري می کرد و می گفت:الحمد ه.برخی
للّ
􀀀
اللّ و در پایان آن می گفت:الحمد ه.
􀀀
-او در آغاز خوردن و آشامیدن می گفت: بسم ه
از امام باقر و امام صادق(ع)روایت است که:
نوح،بامدادان و شامگاه،می گفت:
-خدایا تو را شاهد می گیرم که نعمتهاي دینی و دنیوي من همه از تست.ترا شریکی نیست.بر من است که ترا سپاسگزاري
کنم،تا از من خشنود شوي.پس از اینکه از من خشنود شدي،باز هم وظیفۀ من سپاسگزاري است.
این بود سپاسگزاري نوح.
نظم آیات:
ابَ به سابق این است: 􀀀 ا مُوسَی الْکِت 􀀀 وجه اتصال آیۀ وَ آتَیْن
-یعنی:منزه است خدایی که محمد را ببرد و همۀ آیات را به او نشان داد، هم چنان که آیات و معجزات آشکار را به موسی
نشان داد.
برخی گویند:
-یعنی:پیامبري تو چیز تازه اي نیست.ما براي تو کتاب آسمانی و دلائل محکم فرستاده ایم،همانطوري که تورات را بر موسی
نازل کردیم.چرا اینان موسی را قبول دارند و ترا انکار می کنند؟!در حالی که میان تو و او فرقی نیست.
برخی گویند:
-یعنی اینان همانطوري که مسافرت آسمانی و معراج ترا منکر می شوند، موسی را هم مورد انکار قرار دادند.
ص : 85
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 4 تا 8
اشاره
ا􀀀 اداً لَن 􀀀 ا عَلَیْکُمْ عِب 􀀀 ما بَعَثْن 􀀀 لاهُ􀀀 جاءَ وَعْدُ أُو 􀀀 ذا 􀀀 ابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی اَلْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُ  وا کَبِیراً ( 4) فَإِ 􀀀 رائِیلَ فِی اَلْکِت 􀀀 ی بَنِی إِسْ 􀀀 ا إِل 􀀀 وَ قَضَیْن
اکُمْ 􀀀 والٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْن 􀀀 اکُمْ بِأَمْ 􀀀 ا لَکُمُ اَلْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْن 􀀀 کانَ وَعْداً مَفْعُولًا ( 5) ثُمَّ رَدَدْن 􀀀 ارِ وَ 􀀀 لالَ اَلدِّی 􀀀 جاسُوا خِ 􀀀 أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَ
ما􀀀 جاءَ وَعْدُ اَلْآخِرَهِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا اَلْمَسْجِدَ کَ 􀀀 ذا 􀀀 ا فَإِ 􀀀 أَکْثَرَ نَفِیراً ( 6) إِنْ أَحْسَ نْتُمْ أَحْسَ نْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَه
( کافِرِینَ حَصِیراً ( 8 􀀀 ا جَهَنَّمَ لِلْ 􀀀 ا وَ جَعَلْن 􀀀 ی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْن 􀀀 ا عَلَوْا تَتْبِیراً ( 7) عَس 􀀀 دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ لِیُتَبِّرُوا م
ص : 86
ترجمه:
به بنی اسرائیل،در تورات اعلام کردیم که دو بار در روي زمین فساد می کنید و راه طغیان و برتري جویی پیش می
گیرید.همین که وعدة نخستین فساد،فرا رسید، بندگانی از خویش،صاحب شوکت و نیرویی سخت،بر شما مسلط می
گردانیم،تا دیار شما را زیر پا گذارند(و شما را بقتل رسانند)این وعده،حتمی است.سپس بر ضد آنها دولت به شما دادیم و
شما را بمالها و فرزندان مدد کردیم و جمعیت شما را بیشتر ساختیم.اگر نیکی کنید،براي خود نیکی کرده اید و اگر بدي
کنید،براي خود بدي کرده اید و چون وعدة دیگر فرا رسید،(دشمنان را بر شما مسلط می سازیم)تا شما را دچار غم و اندوه
سازند و مثل دفعۀ اول،داخل مسجد گردند و بهر چه تسلط یافتند، نابود سازند.ممکن است پروردگارتان،شما را رحم کند و
اگر باز گردید،باز می- گردیم.ما جهنم را زندان کافران قرار داده ایم.
قرائت:
خوانده اند. « لیسوؤوا » و دیگران « لنسوء » و کسایی « لیسوء »- شامیان و کوفیان-بجز حفص
می شود-برمی گردد. « بعثنا » که استفادة از -« بعث » وجه قرائت اول این است که ضمیر فعل به خداوند برمی گردد.یا اینکه به
است.در اینجا در حقیقت،بد آوري منسوب است به کسانی «... رددنا،امددنا و »: وجه قرائت دوم این است که مشابه افعال پیشین
که در خانه ها گشته اند.اما علت اینکه:
به خداوند نسبت داده شده،این است که کار آنها با قوت و نیروي خداوندي صورت گرفته است.
است که بقرینۀ سابق حذف شده.این قرائت با مطالب سابق و مطالب « بعثناهم لیسوؤوا وجوهکم »: وجه قرائت سوم،به تقدیر
بعد،سازگارتر است.
إِلاّ وَجْهَهُ (قصص
􀀀
الِکٌ 􀀀 صاحبان وجوه است.مثل کُلُّ شَیْءٍ ه « وجوه » است و مقصود از « لیسوؤوا » مفعول به براي « وجوهکم » کلمۀ
88 :هر چیزي هلاك شونده است
ص : 87
قیامت 22 و عبس 38 :چهره هایی آن روز ) « وجوه یؤمئذ ناضره و وجوه یؤمئذ مسفره.ضاحکه مستبشره »: جز ذات خداوند)و مثل
( شاداب است.و بعضی چهره ها آن روز روشن، خندان و شادان است). ( 1
لغت:
قضاء:داوري کردن.این کلمه به معناي خلقت و ایجاد نیز بکار رفته است.
أَلاّ
􀀀
ی رَبُّکَ 􀀀 فصلت 12 :آنها را هفت آسمان آفرید)به معناي واجب کردن نیز بکار رفته.مثل: وَ قَض )« فقضاهن سبع سماوات »: مثل
إِیّ (همین سوره 23 :خداوند واجب کرده است که جز او را نپرستید)همچنین به معناي اعلام و اخبار،بکار رفته
اه 􀀀 إِلاّ 􀀀
تَعْبُدُوا
است.
در اینجا همین معنی مقصود است.
علو: برتري.
جوس:گردش در خانه ها.حسان گوید:
و منا الذي لاقی بسیف محمد
فجاس به الاعداء عرض العساکر
یعنی:و از ماست کسی که با شمشیر محمد،لشکر انبوه دشمنان را شکست داد و خانه هاي آنها را زیر پا گذاشت.
برخی گویند:این کلمه به معناي جستجو کردن چیزي است.
کره:بازگشت.
نفیر:گروهی از مردان.زجاج گوید:ممکن است جمع نفر باشد مثل عبید و عبد.
تتبیر:هلاك کردن.
حصیر:حبس.لبید گوید:
و قماقم غلب الرجال کأنهم
جن لدي باب الحصیر قیام
یعنی:آنها بزرگانی هستند داراي گردن هاي سطبر که گویی بر در زندان ایستاده اند!
ص : 88
در معناي اصلی خود بکار رفته است. « وجوه » 1) -بدیهی است که مثالهاي اخیر،نمی تواند شاهد براي مدعی باشد،زیرا کلمۀ -1
مقصود:
اشاره
از آنجا که در آیۀ پیش در پیرامون فرمان خود به بنی اسرائیل سخن گفت، اکنون به بیان سرگذشت آنها پرداخته،می فرماید:
ابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ 􀀀 رائِیلَ فِی الْکِت 􀀀 ی بَنِی إِسْ 􀀀 ا إِل 􀀀 وَ قَضَیْن
:ما در تورات به بنی اسرائیل اعلام کردیم که بطور قطع،نسلهاي شما در بلاد خود-یعنی بیت المقدس- دو بار فساد خواهند
کرد.
مقصود از فساد،ستم و گرفتن مال مردم و کشتن انبیا و خونریزي است.
برخی گویند:فساد نخستین آنها کشتن زکریا و فساد دوم آنها کشتن یحیی است.
این قول از ابن عباس و ابن مسعود و ابن زید است.اینان اضافه می کنند که:پس از قتل زکریا،خداوند شاپور ذو الاکتاف را-
که یکی از سلاطین ایرانی بود-بر آنها مسلط کرد و پس از قتل یحیی،بخت نصر را که مردي بابلی بود بر آنها مسلط ساخت.
محمد بن اسحاق گوید:فساد اول ایشان قتل شعیا و فساد دوم ایشان،کشتن یحیی بود،ولی زکریا بمرگ طبیعی از دنیا رفت.بر
اثر فساد اول گرفتار حملۀ بخت نصر و بر اثر فساد دوم گرفتار حملۀ مردي بابلی شدند.
قتاده گوید:فساد اول،حملۀ جالوت بود که بدست داود کشته شد و فساد دوم، حملۀ بخت نصر بود.
ابو علی جبایی گوید:خداوند بیان فرموده است که آنها در روي زمین فساد می کنند،اما چه فسادي می کنند؟معلوم نیست.
وَ لَتَعْلُنَّ عُلُ  وا کَبِیراً
:و راه سرکشی و گستاخی پیش می گیرید و فرمان خدا را زیر پا می گذارید و بمردم ستم می کنید. در نتیجه سزاوار خشم
خداوند خواهید شد.
ا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ 􀀀 اداً لَن 􀀀 ا عَلَیْکُمْ عِب 􀀀 ما بَعَثْن 􀀀 لاهُ􀀀 جاءَ وَعْدُ أُو 􀀀 ذا 􀀀 فَإِ
قرار گرفته است.یعنی:همین که نخستین فساد شما صورت گرفت،بندگانی « موعود » مصدر و بجاي مفعول یعنی « وعد » :در اینجا
از خویش که صاحب شوکت و نیرو هستند،بر شما مسلط می گردانیم تا شما را سر کوفت دهند و بکیفر کفر و سرکشی خود
گرفتار شوید.این آیه،شبیه:
ص : 89
کافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَ  زا (مریم 83 :ما شیطان ها را بسوي کافرها فرستاده ایم و بر آنها مسلطشان ساخته ایم 􀀀 اطِینَ عَلَی الْ 􀀀 أَنّ أَرْسَلْنَا الشَّی
􀀀
ا
تا آنها را تحریم کنند)می باشد.این معنی از حسن است.
غیر از این نیست. « عبادا لنا و بعثنا » جبائی گوید:یعنی مردمی مؤمن را فرمان دادیم که با شما بجنگ و جهاد پردازند،زیرا ظاهر
ابو مسلم گوید:ممکن است آنها مردمی مؤمن بوده اند که خداوند ایشان را مأمور جهاد با بنی اسرائیل کرده و ممکن است
ز هر » مردمی کافر بوده اند که یکی از پیامبران خدا آنها را تشویق بجنگ با بنی اسرائیل کرده،تا یکدیگر را تباه کنند،زیرا
ارِ :زجاج گوید:یعنی آنها دیار بنی اسرائیل را زیر پا گذاشتند و همه 􀀀 لالَ الدِّی 􀀀 جاسُوا خِ 􀀀 فَ «! طرف که شود کشته سود اسلام است
جا گردش کردند،تا اگر کسی باقی مانده است،او را بقتل رسانند.
کانَ وَعْداً مَفْعُولًا 􀀀 وَ
:آنچه وعده شده بود،قطعی و حتمی بود.
ا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ 􀀀 ثُمَّ رَدَدْن
:سپس دولت را به شما برگردانیدیم و شما را در برابر آنها مورد حمایت قرار دادیم و زندگی شما را بوضع سابق برگردانیدیم.
والٍ وَ بَنِینَ 􀀀 اکُمْ بِأَمْ 􀀀 وَ أَمْدَدْن
:و مال و اولاد شما را زیاد کردیم و شما را صاحب نیرو و استعداد گردانیدیم.
اکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً 􀀀 وَ جَعَلْن
:و جمعیت شما را بیشتر از جمعیت دشمنانتان گردانیدیم.
إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ
:اگر در گفتار و کردارتان،نیکی پیشه کنید، فایده و پاداش آن بخود شما باز می گردد.در دنیا بر دشمنان غالب می شوید و در
آخرت، پاداش نیکی خود را از خداوند می گیرید.
ا􀀀 وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَه
:و اگر بدي پیشه کنید،زیان آن بخود شما باز می گردد.از آنجا که این جمله،در مقابل جملۀ پیش است،از این
« لهم اللعنه » مثل « فالیها » یعنی « فلها » بنا بر این ،« احسن الی نفسه » در مقابل « اساء الی نفسه » گفته است.مثل « فلها »، جهت
ص : 90
(غافر 40 :علیهم اللعنه).
برخی گفته اند:معناي این جمله،این است:اگر بدي کنید،جزا و کیفر براي شماست.هر گاه بتوان کلام را حمل بر معناي ظاهر
کرد،بهتر آن است که از آن عدول نشود.
در هر صورت،این خطاب،متوجه بنی اسرائیل است،زیرا مقتضاي نظم کلام همین است.ممکن است خطاب بامت پیامبر ما
باشد،بنا بر این،جملۀ معترضه خواهد بود.چنان که خطیب و واعظ در ضمن نقل داستان،مردم را موعظه می کند،سپس بر سر
نقل داستان می رود.خداوند متعال،نخست داستان سرکشی بنی اسرائیل را گفت، سپس اشاره کرد که بر اثر سرکشی آنها
گرفتار حملات کوبندة دشمنان شدند،آن گاه بیان کرد که آنها توبه کردند و توبۀ آنها را پذیرفت و آنها را بر دشمن مسلط
گردانید.
بدنبال این مطالب،مسلمانان را مخاطب ساخته،فرمود:هر که نیکی کند،فایدة نیکی بخودش باز می گردد و هر که بدي
کند،زیان آن دامنگیر خودش می شود،تا آنها را به نیکی تشویق و از بدي ترسانیده باشد.
جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ 􀀀 ذا 􀀀 فَإِ
:همین که زمان دومین فساد و سرکشی شما فرا رسید، دشمنان شما به شما حمله ور شدند و بر شما غالب گشتند و دیار شما را
بتصرف درآوردند.
لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ
:تا شما را بوسیلۀ کشتار و اسیري،دچار رنج و مشقت و حزن و اندوه گردانند.
برخی گویند:یعنی سران و بزرگان شما دچار حزن و اندوه گردند.بدیهی است که حزن و اندوه آنان موجب حزن و اندوه
دیگران خواهد شد.
ما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ 􀀀 وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَ
مسجد اقصی و کنایه از سرزمین بنی اسرائیل است. « مسجد » :و داخل بیت المقدس و نواحی آن گردند.در اینجا مقصود از
و سرزمین مکه بکار می برند.مراد، این است که:دشمنان بر سرزمین بنی اسرائیل « حرم » را کنایه از « مسجد الحرام » همانطوري که
تسلط پیدا می کنند،زیرا داخل شدن
ص : 91
آنان در آن سرزمین،بدون تسلط،امکان ندارد.از این جمله استفاده می شود که:
دشمنان تنها در بار دوم،وارد مسجد نشدند،بلکه در بار اول نیز وارد شده بودند.این مطلب را قبلا بیان نکرده بود.
ا عَلَوْا تَتْبِیراً 􀀀 وَ لِیُتَبِّرُوا م
مصدریه و با فعل بعدي تأویل مصدر و مضاف « ما » :دیگر اینکه سرزمین مغلوب شما را درهم بکوبند و تباه سازند.ممکن است
در مدت تسلط خود شما را سرکوفت دهند و هلاك سازند. « لیتبروا مده علوهم »: حذف شده باشد.یعنی
ی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ 􀀀 عَس
:اي بنی اسرائیل،اگر باز هم توبه کنید و خدا را فرمان برید،ممکن است بعد از انتقام و کیفر،به شما رحم کند.
ا􀀀 وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْن
:اگر باز هم راه فساد پیش گیرید،شما را کیفر می دهیم و دشمن را بر شما مسلط می سازیم،چنان که پیش از این انجام
دادیم.این معنی از ابن- عباس است.وي گوید:آنها پس از کیفر اول و دوم،بار دیگر،بسوي فساد بازگشتند و خداوند مؤمنان را
بر آنها مسلط گردانید تا آنها را بکشند و تا روز قیامت از آنها جزیه بگیرند.
کافِرِینَ حَصِیراً 􀀀 ا جَهَنَّمَ لِلْ 􀀀 وَ جَعَلْن
:ابن عباس گوید:یعنی ما جهنم را زندان مردم کافر قرار داده ایم.
داستان:
مفسران قرآن کریم،در بارة این ماجرا اختلافات سختی دارند.بهتر این است که مهمترین و بهترین مطالب آنها را در اینجا بطور
اختصار،بیاوریم:
همین که براي بار اول،بنی اسرائیل سرکشی کردند،خداوند پادشاه ایران را-و بقولی بخت نصر و بقولی پادشاه بابل-بر آنها
پادشاه بابل و از « سخاریب » مسلط گردانید.وي آنها را محاصره کرد و بیت المقدس را گشود.برخی گفته اند:بخت نصر پس از
دست نشانده هاي نمرود و از زنی بدکاره تولد شده بود.او بر بیت المقدس غالب شد و مسجد را ویران کرد و تورات را
سوزانید و لاشه هاي مردار را در مسجد افکند
ص : 92
و در مقابل خون یحیی(ع)هفتاد هزار نفر بکشت و فرزندان آنها را اسیر کرد و خانه هاي آنها را غارت کرد و اموال ایشان را
برد و هفتاد هزار نفر به اسیري گرفت و آنها را به بابل برد و مدت یکصد سال در بردگی مجوسیان به سر بردند.آن گاه
خداوند آنها را مشمول فضل و رحمت خود قرار داد و پادشاهی ایرانی-که خداشناس بود-مأمور ساخت تا آنها را به بیت
المقدس بازگرداند.آنها مدت یکصد سال،در بیت المقدس اقامت کردند و در این مدت،براه راست می رفتند و وظایف خود
را انجام می دادند.
بسوي آنها شتافت و بیت المقدس را ویران کرد و « انطیاخوس » بار دیگر بسوي فساد و طغیان رفتند و یکی از پادشاهان روم،بنام
مردم آن را به اسیري گرفت.
حذیفه گوید:پادشاه رومیه با آنها جنگید و آنها را اسیر کرد.
محمد بن اسحاق گوید:بنی اسرائیل خدا را معصیت می کردند.در میان آنها جوانانی بودند و خداوند از آنها درمی
گذشت.اولین بلائی که بر اثر گناهکاري بر آنها نازل شد،این بود که خداوند پیش از حضرت زکریا،شعیا را بسوي آنها
فرستاد.او کسی بود که بشارت ظهور حضرت عیسی(ع)و بعثت حضرت محمد(ص)را بایشان داد.
با ششصد هزار پرچم بسوي بیت « سخاریب » آنان را پادشاهی بود که شعیا او را ارشاد و راهنمایی می کرد.شاه بیمار شد و
المقدس آمد.شعیا براي شاه،بدرگاه خدا دعا کرد و بهبود یافت.لشکریان سخاریب،همگی مردند،جز پنج نفر ایشان که خود
سخاریب هم از این عده بود و فرار کردند.بنی اسرائیل به تعقیب آنها پرداختند و سخاریب را اسیر کردند.خداوند دستور
داد،او را آزاد کنند،تا برود و قوم خود را از واقعه با خبر گرداند.آنها وي را رها کردند و هفت سال بعد،از دنیا رفت.هنگام
مرگ پسر زادة خود بخت نصر را جانشین خود گردانید.
پس از هفده سال،پادشاه بنی اسرائیل مرد و اوضاع زندگی آنها دیگرگون شد.
دعویداران سلطنت،به جان یکدیگر افتادند و بکشتار یکدیگر پرداختند.شعیا در میان آنها سخنرانی کرد و در ضمن پندها و
اندرزها آنها را از عواقب این کارها بر حذر داشت.خواستند وي را بکشند.فرار کرد و در تنۀ درختی مخفی شد.آنها درخت را
ص : 93
بریدند و شعیا را دو نیم کردند.خداوند،سبط هارون،ارمیا را بسوي ایشان فرستاد.
او همین که ناپسند آنها را مشاهده کرد،از میان ایشان برفت و ایشان را بحال خود گذاشت.
بخت نصر و لشکریانش داخل بیت المقدس شدند و کردند آنچه کردند و همراه اسیران بنی اسرائیل به بابل
بازگشتند.این،نخستین بار بود.
برخی نیز گفته اند:سبب آن کشتن یحیی بن زکریا بود.زیرا پادشاه شهوت- پرست بنی اسرائیل می خواست با دختر زنی
زناشویی کند و یحیی او را منع کرد.این خبر به مادر دختر رسید و کینۀ یحیی را در دل گرفت و شاه را وادار بقتل وي کرد.
گویند:خون پاك یحیی هم چنان می جوشید،تا وقتی که بخت نصر هفتاد هزار نفر از ایشان بقتل رسانید،یا هفتاد و دو هزار
نفر.پس از آن خون یحیی از جوشش بیفتاد.
همه گفته اند:یحیی بن زکریا در فساد دوم کشته شده است.
مقاتل گوید:فاصلۀ میان فساد اول و فساد دوم دویست و ده سال بود.
برخی گویند:دفعۀ اول بخت نصر و دفعۀ دوم پادشاهان ایران و روم،با بنی- اسرائیل جنگیدند و این هنگامی بود که یحیی را
شهید کردند.از آنها یکصد و هشتاد هزار نفر کشته شدند و بیت المقدس ویران گردید و هم چنان ویران بود تا عمر بن
الخطاب آن را بنا کرد و دیگر هیچ رومی بدون ترس وارد آن نشد.
برخی گویند:دفعۀ اول جالوت و دفعۀ دوم بخت نصر با آنها جنگید.
اللّ اعلم
􀀀
و ه
ص : 94
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 9 تا 12
اشاره
یُؤْمِنُونَ 􀀀 اَلصّ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَ بِیراً ( 9) وَ أَنَّ اَلَّذِینَ لا
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ی ذَا اَلْقُرْآنَ یَهْدِي لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلَّذِینَ عَْمَلُونَ 􀀀 إِنَّ ه
ارَ آیَتَیْنِ 􀀀 سانُ عَجُولًا ( 11 ) وَ جَعَلْنَا اَللَّیْلَ وَ اَلنَّه 􀀀 کانَ اَلْإِنْ 􀀀 اءَهُ بِالْخَیْرِ وَ 􀀀 سانُ بِالشَّرِّ دُع 􀀀 ذاباً أَلِیماً ( 10 ) وَ یَدْعُ اَلْإِنْ 􀀀 ا لَهُمْ عَ 􀀀 بِالْآخِرَهِ أَعْتَدْن
اهُ تَفْصِ یلًا 􀀀 سابَ وَ کُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْن 􀀀 ارِ مُبْصِ رَهً لِتَبْتَغُوا فَضْ لًا مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ اَلسِّنِینَ وَ اَلْحِ 􀀀 ا آیَهَ اَلنَّه 􀀀 ا آیَهَ اَللَّیْلِ وَ جَعَلْن 􀀀 فَمَحَوْن
(12)
ترجمه:
این قرآن،بسوي راست ترین راه ها هدایت می کند و مؤمنان را نوید می دهد که:مردم نیکوکار برایشان اجري بزرگ است و
آنان که بجهان دیگر ایمان ندارند، براي آنها عذابی دردناك،مهیا کرده ایم.انسان همانطوري که دعاي خیر می کند،دعاي
شر،می کند و موجودي شتابزده است.شب و روز را دو آیت قرار دادیم و آیت شب را محو کردیم و آیت روز را وسیلۀ دیدن
قرار دادیم تا از فضل پروردگارتان طلب روزي کنید
ص : 95
و شمارة سالها و حساب را بدانید و هر چیزي را بطور کامل تفصیل داده ایم.
لغت:
لیل »: مبصره:درخشان و روشنی بخش.ابو عمرو گوید:مقصود این است که نور روز وسیلۀ دیدن است.چنان که می گویند
یعنی رازي که مردم آن را کتمان کنند. « سرّ کاتم » یعنی شبی که وسیلۀ خواب مردم است و « نائم
رجل » یعنی:چیزي که در وقت آن مردم می بینند.مثل « مبصره »: یعنی:روز،روشن است.برخی گویند « ابصر النهار »: کسایی گوید
یعنی:مردي که اهل او ضعیف است. « رجل مضعف » یعنی:مردي که اهلش خبیث و « مخبث
یدع:این کلمه در معنی داراي واو است،لکن واو آن را نمی نویسند.
اعراب:
أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً
است. « بأن لهم اجراً کبیرا »: :به تقدیر
لا یُؤْمِنُونَ... 􀀀 وَ أَنَّ الَّذِینَ
را بنا بر استیناف به کسر بخوانیم جایز است،لکن قرائت نشده. « ان » :عطف بر أَنَّ لَهُمْ أَجْراً... اگر
است،که دال تبدیل به تاء شده تا تضعیف نشود. « اعددنا » اعتدنا:در اصل
کُلَّ شَیْءٍ
تفسیر شده است. « فصلناه » :منصوب به فعل مقدر که بوسیلۀ
مقصود:
ذَا الْقُرْآنَ یَهْدِي لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ 􀀀 إِنَّ ه
:این قرآن مردم را بدیانت و طریقتی هدایت می کند که راستترین راه ها و دیانت هاست.از لحاظ استعمال،گفته می شود:
.« هداه الطریق و للطریق و الی الطریق »
برخی گویند:یعنی:بسوي کلمه اي هدایت می کند که معتدلترین و صحیحترین کلمات است،یعنی:کلمۀ توحید.
برخی گویند:یعنی بسوي حالتی هدایت می کند که معتدلترین حالات است.
یعنی:توحید و ایمان به خدا و پیامبران و عمل نیکو.این معنی از زجاج است.
الصّ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ی وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ عَْمَلُونَ
:و مردم
ص : 96
مؤمن و نیکوکار را نوید می دهد که در برابر طاعات ایشان را پاداشی بزرگ است.
ذاباً أَلِیماً 􀀀 ا لَهُمْ عَ 􀀀 لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ أَعْتَدْن 􀀀 وَ أَنَّ الَّذِینَ
:و نیز ایشان را نوید می دهد که براي مردمی که به عالم آخرت،ایمان ندارند،عذاب دردناك جهنم،مهیا کرده ایم.
علت اینکه عذاب را اجر می نامند،این است که همچون اجرت،در برابر عمل قرار می گیرد.دادن پاداش بنفع مردم مؤمن و بر
خداوند واجب است،زیرا از راه فضل و کرم، بر خویشتن واجب کرده است که پاداش نیکان را عطا کند.
اءَهُ بِالْخَیْرِ 􀀀 سانُ بِالشَّرِّ دُع 􀀀 وَ یَدْعُ الْإِنْ
:در بارة معناي این جمله اقوالی است:
-1 گاهی که انسان دچار خشم شده است،در بارة خود و بستگان و مال خود دعایی می کند که نباید مستجاب شود.همانطوري
که در حال عادي بسود خود دعا می کند.
بدیهی است که اگر چنین دعایی مستجاب شود،موجب بیچارگی و هلاك دعا کننده، خواهد شد،لکن خداوند چنین دعایی
را بفضل و رحمت خود مستجاب نمی کند.این معنی از ابن عباس و حسن و قتاده است.
-2 مقصود این است که:انسان گاهی براي اینکه زودتر منفعت بدست آورد، طلب شر می کند.
-3 یعنی همانطوري که انسان امور مباح را بوسیلۀ دعا مسألت می کند،چیزهاي حرام را هم درخواست می کند.
سانُ عَجُولًا 􀀀 کانَ الْإِنْ 􀀀 وَ
:یعنی انسان شتابزدگی می کند و همانطوري که در بارة خود دعاي خیر می کند،دعاي شر،می کند.
ابن عباس گوید:یعنی انسان بر هیچ یک از غم و شادي صبر نمی کند و بی تاب است.
نیز از وي روایت شده است که منظور آدم است که چون نفخۀ الهی بنافش رسید، عجله کرد و خواست برخیزد،ولی
نتوانست.در اینجا خداوند فرزندان آدم را در شتابزدگی تشبیه به آدم کرده است.مقصود از شتابزدگی،خواستن چیزي است که
وقت آن نرسیده است.
ارَ آیَتَیْنِ 􀀀 وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّه
:شب و روز را دو دلیل قرار دادیم که بر یگانگی
ص : 97
آفریدگار خود،دلالت دارند،زیرا هر یک از آنها داراي فایده هایی هستند:روز براي کسب و کار و شب براي آسایش و کم و
زیاد شدن مدت آنها.دیگر اینکه هر کدام سپري شود،دیگري فرا می رسد،و این خود دلیل است بر حادث بودن آنها،زیرا
قدیم نباید به سر آید.هر گاه چیزي حادث باشد،نیازمند خالق و احداث کننده است.شب و روز دلالت دارند که آفریدگار
آنها توانا و داناست.ما یقین داریم که بشري آفرینندة شب و روز نیست،زیرا بشر از چنین کاري عاجز است.پس آفرینندة شب
و روز،قدیم و قادر و عالم است.علم و قدرت او از ذات اوست و او را مثل و مانندي نیست و هر کاري براي او مقدور است.
خورشید و ماه است. « آیتین » برخی گویند:مقصود از
ا آیَهَ اللَّیْلِ 􀀀 فَمَحَوْن
:ابن عباس گوید:یعنی نور شب را با پردة سیاهی می پوشانیم.
ارِ مُبْصِرَهً 􀀀 ا آیَهَ النَّه 􀀀 وَ جَعَلْن
:و آیت روز،یعنی خورشید را روشنی بخش عالم هستی قرار داده ایم تا مردم اطراف خود را ببینند.
برخی گویند:یعنی شب را ظلمانی ساخته ایم تا چشم ها اطراف خود را نبینند، همانطوري که نوشتۀ محو شده،قابل دیدن نیست
آیت » خود شب و « آیت لیل » و روز را روشن ساخته ایم تا چشم ها اطراف خود را بنگرند و چیزها ادراك شوند،بنا بر این
خود روز است.و این از شگفتیهاي بلاغت قرآن کریم است. « نهار
نور روز است.مقصود این است که:ظلمت شب را بنور روز محو می کنیم و « آیت نهار » ظلمت شب و « آیت لیل »: برخی گویند
نور روز را با ظلمت شب،جز اینکه یکی از آنها بقرینۀ دیگري حذف شده است.
اکنون به بیان اینکه مقصود از ظلمت شب و روشنایی روز چیست،پرداخته، می فرماید:
لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ
را بخاطر اینکه « لتسکنوا فی اللیل »: :براي اینکه شب استراحت کنید و روزها از راه هاي مختلف،طلب روزي کنید.در اینجا جملۀ
در جاهاي دیگر،بیان شده،حذف کرده است.
ص : 98
سابَ 􀀀 وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِ
:دیگر اینکه:بوسیلۀ حساب شب و روز، شمارة سالها و ماهها و سرآمد بدهیها و قراردادها را ضبط کنید و خوبیهاي ایام عمر را
بدانید و به پایان زندگی خود توجه داشته باشید.بدیهی است که اگر وجود شب و روز نبود،هیچ یک از این حسابها براي شما
روشن نبود.
اهُ تَفْصِیلًا 􀀀 وَ کُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْن
:ما هر چیزي را بطور واضح و روشن تفصیل و تمیز می دهیم و با بیان رسا،بیان می کنیم،تا اشتباه نشود و مخفی نماند.
نظم آیات:
ی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ ،زیرا چون بنی اسرائیل را امر کرد که براه راست باز گردند و توبه کنند و 􀀀 آیۀ نخست،متصل است به: عَس
اسلام را بپذیرند،بیان کرد که:این راه راست،همانا قرآن است که مردم را به بهترین دین هدایت می کند.
ابَ یعنی:همانطوري که تورات را بر موسی نازل کردیم قرآن را-که هادي 􀀀 ا مُوسَی الْکِت 􀀀 برخی گویند:متصل است به: وَ آتَیْن
مردم به بهترین و راست ترین راه است-بر محمد نازل کردیم.
ي مقصود این است که:خداوند بندة خود را بمعراج برد و کتاب خود قرآن را بر 􀀀 حانَ الَّذِي أَسْر 􀀀 برخی گویند:متصل است به: سُبْ
او نازل کرد.
سانُ بِالشَّرِّ به آیۀ سابق که در پیرامون بشارت کفار است به عذاب،متصل است.بدنبال آن آیه،می گوید:اهل 􀀀 آیۀ وَ یَدْعُ الْإِنْ
کفر،از روي جهل و عناد،در فرا رسیدن عذاب،شتاب می کنند،لکن خداوند به خواستۀ شتاب آمیز آنان توجهی نمی کند و
آنچه بصلاح انسان است،به او می دهد.در آیۀ بعد می گوید:خداوند نعمتهاي گوناگونی از قبیل شب و روز و...براي انسان
آفریده است،گو اینکه سپاس این نعمتها را بجا نمی آورد.
ص : 99
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 13 تا 15
اشاره
ی بِنَفْسِکَ اَلْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً 􀀀 ابَکَ کَف 􀀀 اهُ مَنْشُوراً ( 13 ) اِقْرَأْ کِت 􀀀 اباً یَلْق 􀀀 امَهِ کِت 􀀀 طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ اَلْقِی 􀀀 اهُ 􀀀 سانٍ أَلْزَمْن 􀀀 وَ کُلَّ إِن
حَتّ نَبْعَثَ رَسُولًا
ی􀀀 م کُنّ عَُذِّبِینَ
ا􀀀 ا 􀀀 و م ي 􀀀 ازِرَهٌ وِزْرَ أُخْر 􀀀 لا تَزِرُ و 􀀀 عَلَی وَ ا􀀀 ما یَضِلُّ هْ 􀀀 ما یَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَ لَّ فَإِنَّ 􀀀 ي فَإِنَّ 􀀀 14 ) مَنِ اِهْتَد )
(15)
ترجمه:
هر انسانی عملش را بگردنش افکنده ایم و روز قیامت برایش کتابی بیرون می آوریم که آن را در برابر خود گشوده می
بیند.کتاب را بخوان.امروز خودت براي حسابگري اعمالت کافی هستی.هر که هدایت شود،فایدة هدایت براي خود او و هر که
گمراه شود،زیان گمراهی متوجه خود اوست.هیچ کس بار دیگري را بدوش نمی کشد و عذاب نمی کنیم،جز اینکه پیامبري
مبعوث کنیم.
قرائت:
بضم یاء و فتح راء و یعقوب بفتح یاء و ضم راء و دیگران بضم نون و کسر راء خوانده اند. « یخرج » نخرج:ابو جعفر
حال است.قرائت دوم،یعنی:عملش بیرون می آید.طبق « کتاباً » قرائت نخست،یعنی:عملش بیرون آورده می شود.در این صورت
حال است. « کتاب » این قرائت،نیز
ص : 100
طبق هر سه قرائت حال است. « منشوراً » مفعول به است.ممکن است تمیز یا حال باشد.کلمۀ « کتاب »، طبق قرائت سوم
بضم تاء و فتح لام و تشدید قاف خوانده اند. « تلقّیه » یلقاه:ابو جعفر و ابن عامر
ا􀀀 آیۀ: وَ یُلَقَّوْنَ فِیه « تلقّیه » شاهد قرائت متن،آیۀ وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ (تکویر 8:هنگامی که نامه ها گشوده شوند)و شاهد قرائت
لاماً است(فرقان 75 :در آنجا به تحیت و سلام برمی خورند.) 􀀀 تَحِیَّهً وَ سَ
لغت:
اشتقاق .« رجل و امرأه »: انسان:این کلمه هم بمردم گفته می شود،هم بزن.هر گاه بخواهند زن و مرد را مشخص کنند،می گویند
مشتق می دانند و گویند: « نسیان » است.کوفیان این کلمه را از « فعلان » و بر وزن « اُنس » یا « اِنس » این کلمه،بنظر بصریان از
بوده و یاء حذف شده است.می گویند:دلیل این مدعی این است که: « انسیان » اصل آن
می گوید. « انیسیان » عرب در تصغیر آن
طائر:در اصل به معناي پرنده و در اینجا مقصود عمل انسان است.همانطوري که مردم پرندگان را بفال نیک یا بد می
گیرند،عمل نیز بفال بد و نیک،گرفته می شود.
استعاره است براي عمل انسان. « طائر » بنا بر این
رسم عرب این بود که در وقت سفر،اگر پرنده از راست به چپ می رفت،بفال بد می گرفتند و اگر از سمت چپ براست می
رفت،بفال نیک می گرفتند،زیرا هر گاه بطرف راست می رفت،براي تیر انداز ممکن بود که او را صید کند و هر گاه بطرف
چپ می رفت،ممکن نبود.
ابو زید می گوید:کلمۀ طائر را تنها در مورد پرندگان بکار نمی بردند،بلکه به آهو و...نیز طائر می گفتند.
علت اینکه:می گوید طائره فی عنقه یعنی عملش در گردنش هست و نمی گوید:
در دستش،این است که:می خواهد بفهماند که عمل همچون طوقی بر گردن انسان است و هرگز از انسان جدا نمی شود.
را بمعناي ذات شخص بکار می برد.مثلا « عنق » عرب کلمۀ
ص : 101
یعنی گردن تو آزاد است)آزاد می شود.چنان که ابو حنیفه گفته است،زیرا )« عنقک او رقبتک حر »: هر گاه به برده اي بگویند
یعنی دست یا موي تو آزاد است)برده آزاد نمی شود، زیرا )« یدك او شعرك حر »: گردن،بجاي همۀ بدن است.ولی اگر بگوید
دست یا مو به جاي همۀ بدن بکار نمی رود.شافعی می گوید:اینها فرقی ندارند و در هر دو صورت،برده آزاد می شود.
اعراب:
حسیباً:تمیز. « کفی » بنفسک:در محل رفع و فاعل است براي
حال است. « حسیباً » بنا بر این فاعل محذوف و جار و مجرور در محل نصب و « کفی الاکتفاء بنفسک »: ابو بکر سراج گوید:یعنی
مقصود:
از آنجا که قبلا مردم بدکار را تهدید کرده بود،در اینجا در صدد بیان کیفیت آن بر آمده،می فرماید:
طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ 􀀀 اهُ 􀀀 سانٍ أَلْزَمْن 􀀀 وَ کُلَّ إِن
:ابن عباس،مجاهد و قتاده گویند:یعنی هر انسانی عمل نیک و بدش را بگردنش افکنده ایم.یعنی:همچون طوقی در گردن
یعنی « جري طائره بکذا »: اوست و هرگز از او جدا نمی شود.علت اینکه:عمل را طائر گفته،این است که عرب چنین کرده،گوید
طائِرُهُمْ 􀀀 ما 􀀀 طائِرُکُمْ مَعَکُمْ (یس 19 :گفتند:عملتان با خودتان است)و إِنَّ 􀀀 الُوا 􀀀 عملش اینطور جاري شد.نظیر آن در قرآن اینهاست: ق
اللّ (اعراف 131 :همانا عملشان پیش خداست).
􀀀
عِنْدَ هِ
یعنی چیزهاي با میمنت و شوم او.مقصود هر چیزي است که انسان بفال بد یا نیک می گیرد. « طائر آدمی »: حسن گوید
ابو عبیده و قتیبی گویند:طائر انسان یعنی:بهرة او از نیک و بد.علت اینکه:
گردن را ذکر کرده،این است که این عضو،محل طوق طلایی است که بگردن نیکوکاران افکنده می شود و محل زنجیري
است که بگردن بدکاران.
ص : 102
برخی گویند:منظور از طائر،نامۀ عمل است.
برخی گویند:یعنی براي هر انسانی از وجود خودش دلیلی قرار داده ایم.او اگر نیکوکار است،طائرش نیکو و اگر بدکار
است،طائرش بد است.
اهُ مَنْشُوراً 􀀀 اباً یَلْق 􀀀 امَهِ کِت 􀀀 وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِی
:روز قیامت که فرا رسید، کتابی را برایش بیرون می آوریم که فرشتگان نگهبان،عمل او را در آن ثبت و ضبط کرده اند.این
بانسان یا به عمل باز « له » کتاب،بطور سرگشاده،به او عرضه می شود،تا بخواند و بمضمون آن آگاه گردد.ممکن است ضمیر
گردد.
ابَکَ 􀀀 اِقْرَأْ کِت
:و به او گفته می شود:کتابت را بخوان.قتاده گوید:کسانی که در دنیا خواندن بلد نبودند در آنجا می توانند بخوانند.
جابر بن خالد بن نجیح از امام صادق(ع)روایت کرده است که:
-انسان با خواندن آن کتاب،تمام اعمال خود را بخاطر می آورد،گویی همه را در همان ساعت،انجام داده است.از اینرو می
ا (کهف 49 :واي بر ما!این چه کتابی است که هیچ کار 􀀀 صاه 􀀀 إِلاّ أَحْ
􀀀
لا کَبِیرَهً 􀀀 ادِرُ صَ غِیرَهً وَ 􀀀 لا یُغ 􀀀 ابِ 􀀀 ذَا الْکِت 􀀀 ا لِه 􀀀 ا م 􀀀 ا وَیْلَتَن 􀀀 گوید: ی
ی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً :امروز خودت براي 􀀀 کوچک و بزرگی را فرو گذار نکرده و همه را بحساب آورده است.) کَف
حسابگري اعمالت، کافی هستی.علت اینکه:انسان را براي حسابگري اعمال خود کافی دانسته،این است که:چون انسان در روز
قیامت،اعمال خود را بنگرد که ثبت شده و توجه کند که سزاي کردار خود را بطور عادلانه،بدون کم و زیاد،می بیند،اعتقاد
پیدا می کند و از روي خضوع و تضرع،بدرگاه خدا اعتراف می کند و هیچ راهی براي انکار او باقی نمی ماند.
آن روز براي اهل محشر ثابت می شود که کسی ظلم نمی بیند.
حسن گوید:اي پسر آدم،چقدر خداوند نسبت بتو منصف و عادل است که ترا حسابگر اعمال خودت قرار داده است! مَنِ
ما یَهْتَدِي لِنَفْسِهِ :هر کس در دنیا براه دین هدایت شود،نتیجۀ آن بخودش باز می گردد. 􀀀 ي فَإِنَّ 􀀀 اهْتَد
ص : 103
ا􀀀 ما یَضِلُّ عَلَیْه 􀀀 وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّ
:و هر کس از راه دین گمراه گردد،زیان و کیفر گمراهی دامنگیر خودش خواهد شد.
ي􀀀 ازِرَهٌ وِزْرَ أُخْر 􀀀 لا تَزِرُ و 􀀀 وَ
:هیچ کس بار دیگري را بدوش نمی کشد.یعنی هر کس مسئول گناهان خودش هست و هیچ کس بکیفر گناهان دیگري
عذاب نخواهد شد.
از پیامبر گرامی اسلام روایت شده است که:
-دست راست تو بدرد دست چپ تو نمی نالد!(لا تحن یمینک علی شمالک) این فرمایش پیامبر مثلی است عالی و دلنشین!
برخی می گویند:اطفال کفار،همراه پدرانشان در آتش جهنم هستند.لکن این آیه،بر بطلان این سخن،دلالت دارد.
حَتّ نَبْعَثَ رَسُولًا
ی􀀀 م کُنّ عَُذِّبِینَ
ا􀀀 ا 􀀀 و م َ
:ما هیچ کس را دچار عذاب نخواهیم کرد، مگر اینکه پیامبري بفرستیم و اتمام حجت کنیم و راه عذر و بهانه را ببندیم.این
خود دلیل عدالت پروردگار است.
پاره اي از امور،باید بوسیلۀ پیامبران بمردم گفته شود و جنبۀ دینی دارند، لکن پاره اي از امور،جنبۀ عقلی دارند و مردم بوسیلۀ
عقل خود می توانند تشخیص دهند و به نیکی و بدي آنها پی برند.کیفر مردم در برابر این دسته از امور آنهم در دنیا خلاف
عدالت خدا نیست،لکن لحن آیه،عمومیت دارد و نشان می دهد که:بدون فرستادن پیامبران،خداوند مردم را نه در برابر امور
شرعی کیفر می دهد و نه در برابر امور عقلی.نه در دنیا و نه در آخرت.
بیشتر مفسران قرآن می گویند:مقصود این است که خداوند،پیش از بعثت پیامبران نه در دنیا کسی را عذاب می کند و نه در
آخرت.بدیهی است که بعثت پیامبران براي بیان اموري است که عقل مردم از ادراك آنها قاصر است،بنا بر این،آیه،اختصاص
دارد به اموري که جنبۀ شرعی دارد،نه امور عقلی،زیرا امور عقلی از قبیل ایمان به خدا،اگر ترك شوند،در برابر آنها کیفر،جایز
است،هر چند پیامبري از جانب خداوند،مبعوث
ص : 104
نشود.البته این مطلب،در صورتی صحیح است که-بنا بگفتۀ بعضی-امور عقلی و شرعی را بتوانیم از یکدیگر جدا کنیم.
وانگهی گروهی از محققان گویند:اگر چه کیفر،در برابر این امور،جایز است، لیکن خداوند پیش از ارسال پیامبران،از راه
فضل و کرم و احسان،کسی را در برابر ترك امور عقلی کیفر نمی دهد.
خلاصه اینکه:خداوند پیش از فرستادن پیامبران کسی را کیفر نمی دهد، بلکه باید پیامبران بیایند و حقایق را براي مردم روشن
کنند و آنچه را مردم با عقل خود تشخیص می دهند،به سمع آنها برسانند،تا اعتقاد آنها کامل شود و شک و تردید از میان
برود.
این آیه،همین مطلب را بیان می کند.از آیه برنمی آید که:اگر خداوند پیامبري نفرستاد،نیکو نیست که مردم بدکار را کیفر
دهد،مگر اینکه فرض کنیم که در بعثت پیامبر،لطفی است،زیرا در این صورت،سزاوار نیست که خداوند کسی را عقاب کند،
مگر اینکه لطف خود را-بوسیلۀ بعثت پیامبر-شامل حال او گرداند و عذر او را بدینوسیله،قطع کند.
ص : 105
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 16 تا 22
اشاره
ا مِنَ اَلْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ 􀀀 ا تَدْمِیراً ( 16 ) وَ کَمْ أَهْلَکْن 􀀀 اه􀀀 ا فَحَقَّ عَلَیْهَا اَلْقَوْلُ فَدَمَّرْن 􀀀 ا فَفَسَ قُوا فِیه 􀀀 ا مُتْرَفِیه 􀀀 ا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْن 􀀀 ذا أَرَدْن 􀀀 وَ إِ
ا􀀀 لاه􀀀 ا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْ 􀀀 شاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْن 􀀀 ا نَ 􀀀 ا م 􀀀 ا لَهُ فِیه 􀀀 اجِلَهَ عَجَّلْن 􀀀 کانَ یُرِیدُ اَلْع 􀀀 ادِهِ خَبِیراً بَصِ یراً ( 17 ) مَنْ 􀀀 ی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِب 􀀀 وَ کَف
لاءِ􀀀 لاءِ وَ هَؤُ 􀀀 ؤُ􀀀 کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً ( 19 ) کُ  لا نُمِدُّ ه 􀀀 ئِکَ 􀀀 ا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُول 􀀀 ا سَعْیَه 􀀀 ی لَه 􀀀 ادَ اَلْآخِرَهَ وَ سَع 􀀀 مَذْمُوماً مَدْحُوراً ( 18 ) وَ مَنْ أَر
جاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِ یلًا 􀀀 ی بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَهُ أَکْبَرُ دَرَ 􀀀 ا بَعْ َ ض هُمْ عَل 􀀀 طاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً ( 20 ) اُنْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْن 􀀀 کانَ عَ 􀀀 ا 􀀀 طاءِ رَبِّکَ وَ م 􀀀 مِنْ عَ
( هاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولًا ( 22 􀀀 اَللّ إِل
􀀀
لا تَجْعَلْ مَعَ هِ 􀀀 21 ) )
ص : 106
ترجمه:
و چون بخواهیم قریه اي را هلاك کنیم عیاشانش را بسیار کنیم تا در آن سرکشی کنند و گفتار خداوند بر آنها راست گردد
و ویرانش کنیم.پس از نوح مردم بسیاري را هلاك کرده ایم و همین بس که پروردگارت بگناهان بندگان آگاه و بیناست.هر
که جهان گذران را خواهد،در این جهان هر چه خواهیم بهر که اراده کنیم،زود دهیم.سپس جهنم را نصیبش کنیم که با
سرزنش و دوري از رحمت حق،وارد آن شود و هر کس آخرت را بخواهد و براي آن کوشش کند و اهل ایمان باشد،کوشش
آنان مورد سپاسگزاري است و پاداش دارد.و همه را،آن گروه و این گروه را،از بخشش پروردگارت کمک دهیم و بخشش
پروردگارت،منع شدنی نیست.ببین چگونه برخی را بر برخی برتري داده ایم و درجات آخرت بزرگتر و برتري آن بیشتر
است.با خداوند یکتا،خدایی دیگر قرار نده که نکوهیده و سرشکسته خواهی شد.
قرائت:
خوانده. « آمرنا » امرنا:عموم این کلمه را بفتح همزه و میم خوانده اند.یعقوب
خوانده اند.حسن و یحیی « امّرنا » قرائت علی ع و حسن و ابو العالیه و قتاده و جماعتی نیز همین است.ابن عباس و ابو عثمان نهدي
بفتح همزه و کسر میم خوانده اند. « امرنا » بن یعمر
زیاد کردیم)شاعر گوید: )« اکثرنا » یعنی « امرنا »: ابو عبیده گوید
ان یغبطوا یهبطوا و ان امروا
یوماً یصیروا للهلاك و النفد
یعنی:اگر غبطه خورند،کم می شوند و اگر بسیار شوند،سر انجام بهلاکت و نیستی نزدیک می شوند.
فراوان ساختیم)است،یا به معناي امر کردیم و فرمان دادیم.و بنا بر این مقصود این است )« اکثرنا » یا به معناي « امرنا »: ابو علی گوید
که چون بخواهیم مردم قریه اي را هلاك کنیم،به افراد ثروتمند آنها فرمان می دهیم و آنها نافرمانی می کنند و هلاکشان می
کنیم.
ص : 107
بدیهی است که اگر به معناي دستور بگیریم،لازم می آید که تنها افراد ،« امّرنا » است.همچنین « اکثرنا » نیز به معناي « آمرنا » قرائت
متنعم،از جانب خداوند مکلف باشند،در حالی که همۀ مردم مکلف هستند.جایز نیست که این کلمه را به معناي امارت دادن
بگیریم،زیرا در هر قریه اي یک امیر بیشتر نیست.
( در مورد قرائت اخیر نیز،گفته اند:همان معناي بسیار کردن را می دهد. ( 1
از جاهایی که امر به معناي کثرت آمده،این شعر است:
و الاثم من شر ما یصال به
و البر کالغیث نبته امر
یعنی:گناه،بدترین چیزهایی است که انسان را دچار کیفر می سازد و نیکی، همچون باران،گیاهش فراوان است.
همچنین در حدیث است که:
یعنی: « خیر المال سکه مأبوره و مهره مأموره »
بهترین مال زراعتی است که اصلاح شده باشد و کره اسب ماده اي است که بزاید و
ص : 108
1) -چنان که در متن آمده است،براي همۀ قراءتها دو معنی ممکن است: 1-امر را به معناي فرمان دادن بگیریم 2-به معناي -1
زیاد کردن. لکن معناي اول را بدو جهت،نمی توانیم بپذیریم:یکی اینکه از خود آیه،استنباط می شود که متعلق امر،فسق است
و معلوم است که خداوند کسی را امر به فسق نمی کند.دیگر اینکه:اگر امر به معناي فرمان دادن است،چرا فقط به مترفین
قریه،امر بشود و سایر ساکنین قریه،از امر خداوند خارج باشند؟! در مورد معناي دوم،این اشکالها وارد نیستند و بنا بر این منظور
این است که مترفین را از لحاظ مال و اولاد،در قریه زیاد می کنیم و مهلتشان می دهیم تا مرتکب فسق و فجور شوند،آن گاه
هلاکشان سازیم. اشکالی که در مورد معناي اول ذکر کردیم از صاحب کشاف است.لکن ممکن است گفته شود که:از
آیه،بر نمی آید که متعلق امر،فسق است،بلکه منظور این است که خداوند آنها را امر به طاعت کرده و آنها نافرمانی کرده
اند.اما اینکه چرا فقط بمترفین قریه،امر کرده،بخاطر این است که آنان رئیس و بزرگ مردم قریه اند و سایر مردم تابع و پیرو
یعنی:مردم بدین پادشاهان هستند. با این همه،بهتر این است « الناس علی دین ملوکهم » : آنها هستند.پیامبر گرامی فرمود
را به معناي مجازي حمل کرده،گوئیم:مقصود این است که خداوند نعمت خود را براي آنها فراوان ساخت و آنها « امر » که
بجاي شکر گزاري و وظیفه شناسی راه فسق و فجور را پیشه کردند.
است و علت « مؤمره » به معناي « مأموره » را به معناي فراوانی نمی گیرند،می گویند:کلمۀ « امر » فراوان شود.آنها که
در حالی که « الغدایا و العشایا » گفته،این است که اجزاي کلام با یکدیگر جفت باشند.مثل « مأموره »: اینکه
نیست. « غدایا »« غداه » جمع
لغت:
یعنی کسی که بحال خود واگذارده شده است،تا هر چه خواهد بکند. « مترف »: ترفه:نعمت.برخی گویند
تدمیر:هلاك کردن.
مذموم و مذؤوم:مورد مذمت و سرزنش.
یعنی:خدایا شیطان را از ما دور کن. « اللهم ادحر عنا الشیطان »: مدحور:مطرود و دور شده.گویند
اعراب:
ا􀀀 کَمْ أَهْلَکْن
.« اهلکنا » منصوب است به « کم »:
ی بِرَبِّکَ 􀀀 کَف
و ما بعد آن در محل رفع و فاعل است.شاعر گوید: « جاء بثوبک ثوباً » :باء براي زینت است.مثل
و یخبرنی عن غائب المرء هدیه
کفی الهدي عما غیب المرء مخبرا
مرفوع شده است.یعنی:سیرة شخص از نهان او خبر می دهد و کافی است که سیرة اشخاص معرف « کفی » بعد از « الهدي » در اینجا
باطن آنها باشد.
یصلیها:جملۀ حالیه.
لِمَنْ نُرِیدُ
.« له » :بدل از
.« یصلیها » مذموماً:حال از ضمیر مستتر در
.« نُمدّ » منصوب است به « کلا »: کلا نمد
.« نمد کل واحد من هؤلاء و هؤلاء »: یعنی « کلا » هؤلاء: بدل از
مقصود:
ا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ 􀀀 ا فَفَسَقُوا فِیه 􀀀 ا مُتْرَفِیه 􀀀 ا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْن 􀀀 ذا أَرَدْن 􀀀 وَ إِ
ص : 109
ا تَدْمِیراً 􀀀 اه􀀀 فَدَمَّرْن
:از آنجا که عقلا جایز نیست که خداوند پیش از ارتکاب معصیت، ارادة عذاب کند،زیرا عذاب عقوبت است و عقوبت،نتیجۀ
گناه است و هر گاه گناهی انجام نگرفته باشد،دادن کیفر روا نیست و هر گاه دادن کیفر روا نباشد،ارادة آن هم روا نیست،از
اینرو در تأویل و تقدیر این آیه،اختلاف کرده و وجوهی گفته اند:
-1 یعنی:هر گاه پس از اتمام حجت و فرستادن پیامبران،بخواهیم اهل قریه اي را هلاك کنیم،رؤساي قریه را به طاعت و پیروي
پیامبران امر می کنیم و این امر را همواره تکرار می کنیم و دلایل بی شماري براي آنها آماده می سازیم،تا بر معصیت- کاران
اتمام حجت شود و ترسانیده شوند،ولی آنها هم چنان در معصیت ها غوطه ور می شوند و از فرمانبرداري ما امتناع می کنند.در
این وقت،واجب می شود که به تهدید خود جامۀ عمل بپوشانیم و آنها را هلاك سازیم.
یعنی طبقۀ متنعم و مرفه را ذکر می کند،این است که:دیگران تابع آنها هستند و هر امري که به آن « مترفین » علت اینکه:فقط
طبقه شود،براي همۀ مردم است.
است. « اذا » ا جواب 􀀀 ا مُتْرَفِیه 􀀀 بنا بر این،جملۀ أَمَرْن
بازگشت آنچه از ابن عباس و سعید بن جبیر،روایت شده-که مقصود این است که آنها را امر بطاعت می کنیم و آنها معصیت
یعنی:ترا امر به طاعت کردم و تو مرا معصیت کردي. « امرتک فعصیتنی »: می کنند-به همین معنی است.مثل
حَتّ نَبْعَثَ رَسُولًا .
ی􀀀 م کُنّ عَُذِّبِینَ
ا􀀀 ا 􀀀 و م ما یَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ ... 􀀀 ي فَإِنَّ 􀀀 شاهد درستی این معنی،آیه هاي پیش است: مَنِ اهْتَد
است.یعنی:هر گاه بخواهیم قریه اي را-که طبقۀ مرفه آن را امر کرده ایم و آنها نافرمانی کرده « قریه » ا صفت 􀀀 ا مُتْرَفِیه 􀀀 -2 أَمَرْن
ا وَ فُتِحَتْ 􀀀 جاءُوه 􀀀 ذا 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀 محذوف است و نیازي هم به آن نیست،زیرا ظاهر است.مثل: « اذا » اند،هلاك کنیم-...بنا بر این جواب
امِلِینَ (زمر 74,73 :تا وقتی که آمدند و درهاي آن گشوده شد...و اجر صاحبان عمل نیکوست)در این 􀀀 ا ... فَنِعْمَ أَجْرُ الْع 􀀀 وابُه 􀀀 أَبْ
حذف شده است.شاعر گوید: « اذا » آیه،جواب
ص : 110
حتی اذا سلکوهم فی قتائده
شلا کما تطرد الجماله الشردا
رسانیدند،آنها را طرد می کردند، همانطوري که شتربان شتران نافرمان را طرد می « قتائده » یعنی:هنگامی که آنها را به گردنۀ
حذف شده است. « اذا » کند.در این شعر نیز جواب
-3 در این آیه،تقدیم و تأخیر است.یعنی:هنگامی که افراد متنعم قریه اي را امر به طاعت کنیم و آنها نافرمانی کنند،ارادة
هلاکشان می کنیم.ممکن است شاهد این وجه،این آیه باشد:
: طائِفَهٌ مِنْهُمْ مَعَکَ (نساء 102 􀀀 لاهَ فَلْتَقُمْ 􀀀 ذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّ 􀀀 - وَ إِ
قبل «... فلتقم » هر گاه تو در میان ایشان باشی و نماز بپا داري،باید گروهی از ایشان با تو به نماز بایستند) بدیهی است که جملۀ
می باشد،زیرا اقامۀ نماز، آوردن نماز بطور کامل است. «... فاقمت » از جملۀ
شاهد دیگر،این آیه است:
لاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ (مائده 6:هر گاه بنماز بایستید، صورتتان را بشویید)بدیهی است که شستن صورت(و 􀀀 ذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّ 􀀀 - إِ
گرفتن وضو)پیش از ایستادن بنماز است.
-4 کلمۀ اراده،در معناي حقیقی خود بکار نرفته،بلکه منظور معناي مجازي یعنی:نزدیک بودن هلاك است نه ارادة هلاك.مثل
این جمله ها:
-اذا اراد المریض ان یموت خلط فی ما کله و یسرع الی ما تتوق نفسه.
یعنی:هر گاه مرگ بیمار نزدیک شود،غذاهاي مضر می خورد و زندگیش دشوار می شود.
-اذا اراد لتاجر ان یفتقر اتاه الخسران-یعنی:هر گاه دوران فقر تاجر نزدیک شود،زیان می بیند.
بدیهی است که بیمار ارادة مرگ و تاجر ارادة فقر نمی کند،لکن از آنجا که معلوم است بیمار در شرف مرگ و تاجر در
شرف فقر است،چنین استعمالی صحیح است.
ص : 111
در کلام عرب،مجاز،استعاره،اشاره و کنایه فراوان است و بخاطر همین مزایاست که زبان آنها در عالیترین درجۀ فصاحت و
بلاغت،قرار دارد.
را در آیه « امر » بنظر ما وجه اول،از تمام وجوه دیگر،صحیحتر و به صواب نزدیکتر است.این وجه در صورتی صحیح است که
بدانیم. « نهی » و ضد « دستور دادن » بمعناي
لکن بنا بر قرائتهاي دیگر،این وجه صحیح نیست و باید یکی از سه وجه اخیر را اختیار کرد.
اکنون به بیان نمونه هایی که در قرنهاي گذشته،نسبت بمردم قریه ها انجام شده است،پرداخته،می فرماید:
ا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ 􀀀 وَ کَمْ أَهْلَکْن
:ما امتهاي بسیاري را پس از نوح تا زمان تو هلاك کرده ایم.آنها مردمی بودند که حقیقت را تکذیب می کردند.
به معناي تقلیل است. « رب » به معناي تکثیر و « کم » کلمۀ
اللّ بن ابی اوفی می گوید:قرن یکصد و بیست سال و محمد بن قاسم می گوید:
􀀀
عبد ه
یکصد سال و کلبی می گوید هشتاد سال و برخی گفته اند چهل سال است.
ادِهِ خَبِیراً بَصِیراً 􀀀 ی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِب 􀀀 وَ کَف
:علم و آگاهی خداوند به گناهان بندگان،براي آنها کافی است.او مردم گناهکار را کیفر می دهد و هیچ یک از گناهان آنها
را فراموش نمی کند.
اکنون این نکته را بیان می کند که او با بندگان خود بمقتضاي مصلحت، رفتار می کند:
شاءُ لِمَنْ نُرِیدُ 􀀀 ا نَ 􀀀 ا م 􀀀 ا لَهُ فِیه 􀀀 اجِلَهَ عَجَّلْن 􀀀 کانَ یُرِیدُ الْع 􀀀 مَنْ
:عاجله،نعمتهاي دنیاست که فوري و زودگذر است.هر کس در طلب نعمتهاي دنیا باشد،در حدودي که خواست ما باشد،آنهم
براي هر کس که خودمان اراده کنیم،در همین جهان فراهم می سازیم.در اینجا فراهم شدن نعمتهاي دنیا تابع خواست انسان
نیست،بلکه تابع خواست خداوند است،زیرا ممکن است انسان چیزي بخواهد که در آن مفسده باشد، بنا بر این هر چه انسان
بخواهد،ممکن است خداوند نخواهد.وانگهی از جملۀ
ص : 112
لِمَنْ نُرِیدُ
استفاده می شود که بسا انسان از روي حرص و آز،ارادة دنیا می کند،لکن خداوند دنیا را باو نمی دهد و اگر هم بدهد،کمی
ا مَذْمُوماً مَدْحُوراً :آن گاه براي او جهنم مهیا می کنیم که در شعلۀ آن می سوزد و گرفتار 􀀀 لاه􀀀 ا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْ 􀀀 می دهد! ثُمَّ جَعَلْن
ملامت و دوري از رحمت پروردگار است.
از ابن عباس روایت است که پیامبر فرمود:
-معناي آیه،این است:هر کس بوسیلۀ انجام دستورات دینی بخواهد منافع دنیوي بدست آورد و قصدش تحصیل خشنودي خدا
و خانۀ آخرت نباشد،خداوند تا حدودي که بخواهد از نعمتهاي دنیا در دسترس او قرار می دهد و در عالم آخرت،او را بهره
اي نیست،زیرا خداوند نعمت دنیا را به افرادي می دهد،که بوسیلۀ آن راه طاعت بپیمایند ولی آنها بسوي معصیت می روند،بنا
بر این خداوند آنها را کیفر می دهد.
کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً 􀀀 ئِکَ 􀀀 ا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُول 􀀀 ا سَعْیَه 􀀀 ی لَه 􀀀 ادَ الْآخِرَهَ وَ سَع 􀀀 وَ مَنْ أَر
:
هر کس خیر آخرت و نعمت بهشت بخواهد و در این راه سعی کند-یعنی خدا را فرمان برد و از معصیتها دوري کند-و در
عین حال به یگانگی خداوند و رسالت پیامبران معتقد باشد،سعی آنها و عبادات آنها بدرگاه خداوند مقبول است.
قتاده گوید:معناي مشکور بودن سعی آنان این است که:خداوند حسنات آنها را افزایش می دهد و از بدیهاي آنها در می
گذرد.مقصود این است که:سعی آنها در خور سپاسگزاري است و پاداش دارد.
از حسن روایت شده است که:
-آخرت را طلب کنید،زیرا ندیدم کسی را که طالب آخرت باشد،و به آن نرسد.
طالب آخرت،ممکن است بدنیا هم برسد و ندیدم کسی را که طالب دنیا باشد و به آخرت برسد.گاهی چنین افراد بدنیا هم
طاءِ رَبِّکَ :هر یک از این دو گروه را:آنها که دنیا را می خواهند و آنها که آخرت را 􀀀 لاءِ مِنْ عَ 􀀀 لاءِ وَ هَؤُ 􀀀 ؤُ􀀀 نمی رسند! کُ  لا نُمِدُّ ه
می خواهند،از بخشش پروردگارت،بهره مند خواهیم کرد.
ص : 113
حسن گوید:یعنی از نعمتهاي دنیا مردم نیک و بد را برخوردار خواهیم کرد.
بنا بر این مقصود این است که:در این دنیا نعمتهاي خود را در دسترس افراد مؤمن و کافر قرار می دهیم،اما در عالم
آخرت،فقط مردم متقی از نعمتهاي ما بهره مند می شوند.
طاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً 􀀀 کانَ عَ 􀀀 ا 􀀀 وَ م
:آري،بخشش پروردگارت از کافر-بخاطر اینکه کافر است-و از فاسق-بخاطر اینکه فاسق است-منع نمی شود.
پرسش:
آیا جایز است که انسان از عمل خود،هم دنیا را بخواهد و هم آخرت را؟ پاسخ:
بله،جایز است،به شرطی که دنیا را تابع آخرت قرار دهد.مثل اینکه سرباز مجاهد،هدفش زنده کردن دین باشد و در ضمن
غنیمت هاي جنگی را هم تابع این هدف قرار دهد.
ی بَعْضٍ 􀀀 ا بَعْضَهُمْ عَل 􀀀 اُنْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْن
:اي محمد،بنگر که چگونه بعضی را بر بعضی برتري بخشیده ایم.گروهی را غنی و گروهی را فقیر ساخته ایم.گروهی را ارباب
و گروهی را برده،قرار داده ایم.گروهی را تندرست و گروهی را بیمار گردانیده ایم.
همۀ اینها تابع مصلحت می باشند.
جاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلًا 􀀀 وَ لَلْآخِرَهُ أَکْبَرُ دَرَ
:درجات و مراتب آخرت،عالیتر و برتر است.لکن درجات و مراتب آخرت،تابع اعمال انسان است،بنا بر این سزاوار است که
رغبت مردم و کوشش آنها براي آخرت بیشتر باشد.
در روایت است که:
-ما بین عالیترین درجات بهشت و پایین ترین درجات آن،به اندازة فاصلۀ میان زمین تا آسمان است.
دلالت آیه:
از این آیه،بر می آید که:طاعت خداوند باعث افزایش روزي دنیا نمی شود،
ص : 114
بلکه باعث افزایش درجات آخرت می شود.
هاً آخَرَ 􀀀 اللّ إِل
􀀀
لا تَجْعَلْ مَعَ هِ 􀀀
:برخی گویند:این خطاب متوجه پیامبر عالیقدر اسلام و منظور امت اوست:برخی گویند:یعنی اي شنونده یا اي انسان،در اعتقاد
و اقرار و رغبت و تمایل خود،با خداوند یکتا خدایی قرار مده.
فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولًا
:زیرا اگر چنین کنی،در تمام عمر مورد ملامت عقلا هستی و دچار خواري می شوي و کسی یاري تو نمی کند.دیگر خداوند
هم ترا بحال خود می گذارد و کمک خود را از تو باز می دارد،تا همان کسی که شریک خدا پنداشته اي از تو یاري کند!
قعد به »: به معناي نشستن نیست،بلکه به معناي خواري و زیانکاري و ناتوانی است.چنان که وقتی می گویند « قعود »: برخی گویند
یعنی:از جنگ،عاجز شد. « الضعف من القتال
نظم آیات:
حَتّ نَبْعَثَ رَسُولًا یعنی:خداوند،جز بعد از فرستادن پیامبران،و صادر کردن امر و نهی و تمام کردن
ی􀀀 آیۀ اول،متصل است به آیۀ
نعمت و ظهور سرکشی از مردم کافر و فاجر،عذاب نمی کند.
برخی گویند:متصل است بداستان بنی اسرائیل و کیفري که در مرحلۀ اول و مرحلۀ دوم،گریبانگیر آنها کرد.در اینجا بیان می
کند که کار خداوند،بر طبق سنت دائمی و همیشگی صورت گرفته است،زیرا او هنگامی مردم قریه ها را هلاك می کند
و رؤساي متنعم قریه ها را امر بطاعت کند و آنها سرکشی کنند،بنا بر این هلاك شدن آنها از راه استحقاق است و « مترفین » که
بی سبب نیست.
ص : 115
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 23 تا 25
اشاره
ما وَ 􀀀 لا تَنْهَرْهُ 􀀀 ما أُفٍّ وَ 􀀀 لا تَقُلْ لَهُ 􀀀 ما فَ 􀀀 لاهُ􀀀 ما أَوْ کِ 􀀀 إِمّ یَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ اَلْکِبَرَ أَحَدُهُ
ا􀀀 إِح ساناً 􀀀 والِدَیْنِ ْ 􀀀 إِیّ وَ بِالْ
اه 􀀀 إِلاّ 􀀀
أَلاّ تَعْبُدُوا
􀀀
ی رَبُّکَ 􀀀 وَ قَض
ما فِی 􀀀 انِی صَ غِیراً ( 24 ) رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِ 􀀀 ما رَبَّی 􀀀 ما کَ 􀀀 احَ اَلذُّلِّ مِنَ اَلرَّحْمَهِ وَ قُلْ رَبِّ اِرْحَمْهُ 􀀀 ما جَن 􀀀 ما قَوْلًا کَرِیماً ( 23 ) وَ اِخْفِضْ لَهُ 􀀀 قُلْ لَهُ
( لِلْأَوّ غَفُوراً ( 25
ابِینَ 􀀀 کانَ 􀀀 صالِحِینَ فَإِنَّهُ 􀀀 نُفُوسِکُم إِنْ تَکُونُوا ْ
ترجمه:
پروردگارت دستور داده است که جز او را نپرستید و بپدر و مادر،نیکی کنید.
اگر یکی از آنها یا هر دو نزد تو به پیري رسند،به آنها مگو:خسته و ملول شدم و آنها را مرنجان و با آنها سخنی ملایم و احترام
آمیز،بگوي و از روي مهربانی نزد آنها پر و بال فروتنی بگشاي و بگو:پروردگارا آنها را رحم کن،هم چنان که مرا در کودکی
پرورش دادند.پروردگار شما به آنچه در دلهاي شماست،داناتر است.شما اگر شایسته باشید،خداوند نسبت به توبه
کنندگان،آمرزگار است.
قرائت:
است « احدهما » قرائت کرده اند.قرائت اخیر، بهتر است،زیرا فاعل آن « یبلغنّ » و دیگران « یبلغان »- کوفیان-بجز عاصم
برمی گردد. « والدین » که به « یبلغان » تأکید یا بدل است از فاعل « احدهما او کلاهما »، عطف بر آن است.بنا بر قرائت اول « کلاهما » و
اف:این کلمه در اینجا و در سورة انبیاء و احقاف،بقرائت مکیان و شامیان و
ص : 116
یعقوب و سهل،بفتح فاء است.اهل مدینه،به کسر و تنوین فاء و دیگران بکسر فاء و بدون تنوین خوانده اند.
1)قرائت دوم،بنا بر این است که تنوین ) « اتضجّر » قرائت نخست،بنا بر این است که کلمه،مبنی بر فتح و اسم فعل است به معناي
و قرائت سوم بنا بر این است که معرفه باشد نه نکره. « صَهٍ و مَهٍ » تنکیر بر آن اضافه شده باشد.مثل
اصل این کلمه،مصدر است. زجاج هفت وجه در آن جایز دانسته:فتح فاء،ضم فاء و کسر فاء و هر یک از آنها با تنوین و بدون
بهتر است. « اف»: ابن انباري به تخفیف فاء مفتوح نیز اضافه کرده.ابو الحسن گوید .« اُفّی » تنوین.وجه هفتم
اعراب:
باشد.و حذف آن بخاطر دلالت «... اوصی بالوالدین » ممکن است به تقدیر « قضی بالوالدین احسانا »: بالوالدین:متعلق به قضی.یعنی
کلام است.نظیر آن شعر زیر است:
عجبت من دهماء اذ تشکونا
-و من ابی دهماء اذ یوصینا-خیراً بها کأننا خافونا
یعنی:تعجب دارم که دهماء از ما شکایت می کند و از ابی دهماء که ما را سفارش می کند که در بارة او نیکی کنیم،مثل
عمل کرده است. « خیراً » در « یوصینا » اینکه ما ترسیده ایم.در اینجا
انِی 􀀀 ما رَبَّی 􀀀 کَ
است. « علی » :کرحمه تربیتهما.یعنی:رحمت و محبتی که هنگام تربیت ایشان پدیدار می گشت.برخی گویند:کاف به معناي
مقصود:
قبلا در بارة نهی از شرك و گناهان سخن گفت.اینک در بارة امر به یکتا پرستی و فرمانبرداري حق،می فرماید:
إِیّ
اه 􀀀 إِلاّ 􀀀
أَلاّ تَعْبُدُوا
􀀀
ی رَبُّکَ 􀀀 وَ قَض
:ابن عباس،حسن و قتاده،گویند:یعنی پروردگارت
ص : 117
1) -یعنی ملول و خسته شدم -1
امر حتمی کرده است.ربیع بن انس گوید:یعنی پروردگارت لازم و واجب کرده است.
مجاهد گوید:یعنی پروردگارت سفارش کرده است که او را پرستش کنید و جز او را پرستش نکنید.
پرسش:
ممکن است گفته شود:امر می کنند که چیزي باشد نه چیزي نباشد،زیرا معناي امر،ارادة چیزي کردن است و اراده،هنگامی
است که چیزي را بخواهند نه اینکه نخواهند.(در حالی که آیه می گوید:امر کرده است که نپرستید...) پاسخ:
مقصود این است که خداوند اراده کرده است که شما او را از روي اخلاص.
إِیّ (امر کرده است که جز
اه 􀀀 إِلاّ 􀀀
أَلاّ تَعْبُدُوا
􀀀
پرستش کنید و کراهت دارد از اینکه جز او را پرستش کنید،این مقصود را بوسیلۀ امر
او را نپرستید)بیان کرده است.
ساناً 􀀀 والِدَیْنِ إِحْ 􀀀 وَ بِالْ
:و نیز دستور داده است که در بارة پدر و مادر نیکی کنید.
ما􀀀 لاهُ􀀀 ما أَوْ کِ 􀀀 إِمّ یَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْکِبَرَ أَحَدُهُ
ا􀀀
:اي انسان،اگر پدر و مادرت یا یکی از آنها،نزد تو زنده ماندند،تا بسن پیري رسیدند...بدیهی است که انسان در سن پیري حال
کودك پیدا می کند و احتیاج دارد که از او حمایت و سرپرستی کنند.
در اینجا فقط بدوران پیري پدر و مادر اشاره کرده است،حال آنکه:در هر حال اطاعت پدر و مادر لازم است،علت این است
النّ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلًا (آل
اس􀀀 که:در این دوران،آنها بخدمت و کمک،بیشتر احتیاج دارند.در بارة عیسی ع می فرماید: وَ یُکَلِّمُ عمران 46 :در گهواره و در دوران پیري با مردم سخن می گوید)با اینکه این مطلب اختصاص بعیسی ندارد،زیرا همۀ مردم در
دوران پیري سخن می گویند.مقصود این است که:عیسی همانطوري که در دوران کودکی با مردم سخن می گوید،زنده می
لِلّ (انفطار 82 :در آن روز،فرمان خداي
􀀀
ماند و بعداً هم با مردم تکلم می کند.در جاي دیگر می فرماید: وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ هِ
راست)بدیهی است که فرمان همیشه براي خداست، لکن در روز قیامت،فقط این فرمان به خدا اختصاص دارد و بس.
ص : 118
برخی گویند:منظور این است که اگر تو به سن کبر رسیدي و مکلف شدي و نزد تو پدر و مادر باشند...
ما أُفٍّ 􀀀 لا تَقُلْ لَهُ 􀀀 فَ
:به آنها اف مگو ( 1).از امام هشتم ع روایت شده است که امام صادق ع فرمود:
-اگر خداوند در منع نافرمانی والدین،لفظی کوتاه تر از این کلمه،سراغ داشت، همان را بکار می برد.
در روایت دیگر است که:
-کمترین حد نافرمانی پدر و مادر،گفتن اف است و اگر خداوند،چیزي آسانتر و کوچکتر از آن،در نافرمانی پدر و مادر سراغ
داشت،از آن منع می کرد.
در روایت دیگر است که:
-عاق والدین،هر چه می خواهد بکند.او هرگز داخل بهشت نمی شود.
بنا بر این مقصود این است که:پدر و مادر را نباید آزار کرد.چه کم چه زیاد.
مجاهد گوید:
-مقصود این است که:اگر پدر و مادر بمرحله اي از پیري و سستی برسند که در خود بول کنند،نباید از آنها اظهار تنفر
کنی،بلکه باید نسبت به آنها همان رفتاري را داشته باشی که آنها در دوران کودکی تو داشتند.بدیهی است که شخص
می گوید.این کلمه بر خشم و تنفر گوینده،دلالت می کند. « اف» خشمگین، زیاد
ابو عبیده گوید:
چرکی است که میان انگشتان فتیله می شود. « تف» و« اف»-
ابن عباس گوید:
-کلمۀ کراهت است.
برخی گویند:
-معناي آن چیز بد بوست.
ص : 119
1) -یعنی:نگو ملول شدم. -1
یعنی:از باز شکاري نیکوتر و فرمانبردارتر است.می گویند:مقصود این است که جوجۀ باز وقتی « أبرّ من النسر »: در مثل است که
که بزرگ می شود و هنوز به پرواز در نیامده،به جوجه هاي کوچکتر از خود غذا می دهد،هم چنان که پدر و مادر به او غذا
می دادند.
ما􀀀 لا تَنْهَرْهُ 􀀀 وَ
لا􀀀 السّ فَ
ائِلَ 􀀀 :و آنها را با درشتی و فریاد،مرنجان.برخی گویند:یعنی:هر چه از تو خواستند،به آنها بده و خودداري نکن.مثل: وَ أَمَّا
: تَنْهَرْ (الضحی 10
سائل را محروم نکن).
ما قَوْلًا کَرِیماً 􀀀 وَ قُلْ لَهُ
:و با آنها با نرمی و لطف و مهربانی سخن بگو و سخن لغو و زشت،در برابر آنها بر زبان نیاور و از این راه،آنها را گرامی
بدار.در حقیقت، گفتار پسندیده و گرامی،دلیل گرامی بودن کسی است که انسان با او سخن می گوید.
سعید بن مسیب گوید:
-یعنی:در حضور ایشان مثل بندة گنه کار،در برابر سروري درشتخو، سخن بگو.
احَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ 􀀀 ما جَن 􀀀 وَ اخْفِضْ لَهُ
خواري نیست،بلکه نرمی و تواضع « ذل » :در برابر آنها هر چه می توانی از لحاظ گفتار و کردار،فروتنی و کوچکی کن.منظور از
است.تعبیر گشودن پر و بال تواضع و نرمخویی،در برابر پدر و مادر،تشبیهی است که:مرغی را بخاطر می آورد که پر و بال
خود را می گشاید و جوجه هاي خود را در زیر آن پناه می دهد.خداوند بزرگ می فرماید:پدر و مادر را در زیر پر و بال
احسان و محبت خویش،پناه ده،همانطوري که آنها در دوران کودکی تو،پر و بال محبت خود را بر سر تو گشودند و ترا
او خافض »: بزرگ کردند.عرب،هر گاه بخواهد کسی را توصیف کند که در برابر پدر و مادر،نرمخو و مهربان است،می گوید
.« الجناح است
امام صادق(ع)فرمود:
-یعنی:جز با مهربانی و دلسوزي به آنها نگاه نکن و صداي خود را بلندتر از صداي آنها نگردان و دستت را بالاي دست آنها
قرار نده و از جلو آنها راه نرو.
ص : 120
انِی صَغِیراً 􀀀 ما رَبَّی 􀀀 ما کَ 􀀀 وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُ
:در بارة آنها دعا کن و از خداوند بخواه که در زندگی و بعد از مرگ،آمرزش و رحمت خود را نصیب آنها گرداند،زیرا آنها
در کودکی ترا تربیت کرده اند.این،در صورتی است که آنها مؤمن باشند.
از این آیه،برمی آید که:دعاي فرزند براي پدر و مادري که از دنیا رفته اند، مورد قبول خداوند است و گرنه،چه فایده اي دارد
که بگوید:در بارة آنها دعا کن.
برخی گویند:خداوند،فرزند را امر می کند که به پدر و مادر پیر،نیکی کند، زیرا محبت فرزندان جوان،نسبت به مادر پیر کم
است.لکن دستور نمی دهد که:پدر و مادر در بارة فرزندان نیکی کنند،زیرا محبت پدر و مادر نسبت به فرزندان بسیار
است.علت اینکه فقط دوران پیري را ذکر کرده،این است که:پدر و مادر در این دوران، احتیاج بکمک دارند،زیرا در سن
پیري ضعیفند و احتیاج دارند که فرزندان مخارج زندگی آنها را تأمین کنند.
در حدیث است که پیامبر فرمود:
-بینیش بخاك مالیده شود!بینیش بخاك مالیده شود!بینیش بخاك مالیده شود! عرض کردند:
اللّ ،کی؟! فرمود:
􀀀
-یا رسول ه
-کسی که پدر و مادرش یا یکی از آنها به سن پیري رسند-و کاري نکند که داخل بهشت شود.
این روایت را مسلم در صحیح خود آورده است.
ابو اسید انصاري روایت کرده است که:
-ما در حضور پیامبر گرامی بودیم.مردي از بنی سلمه آمد و گفت:
اللّ ،آیا پس از مرگ پدر و مادرم،کار نیکی مانده است که در بارة آنها انجام دهم؟ فرمود:
􀀀
-یا رسول ه
ص : 121
-آري.نماز بر آنها،طلب آمرزش،وفا کردن به عهدشان،احترام دوستشان و صلۀ رحم آنها.
قتاده گوید:
-اینطور دانستید و به این دستور امر شدید،بنا بر این آنچه خداوند بر شما تعلیم کرده،بگیرید و به ادب خداوند،گرایش پیدا
کنید.
ما فِی نُفُوسِکُمْ 􀀀 رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِ
:خداوند به قصدهاي باطنی شما داناتر است و می داند که قصد شما نیکی است یا نافرمانی،بنا بر این هر کس که:خطایی از او
سر زد و قصدش نافرمانی پدر و مادر نیست،خداوند از خطایش چشم پوشی می کند.برخی گویند:یعنی خداوند به همۀ اسرار
باطنی شما آگاه است.برخی گویند:یعنی علم خداوند،ثابت تر است.
لِلْأَوّ غَفُوراً
ابِینَ 􀀀 کانَ 􀀀 صالِحِینَ فَإِنَّهُ 􀀀 إِنْ تَکُونُوا
:اگر شما صالح باشید و راه طاعت خدا را بپیمایید،خداوند آمرزندة توبه کنندگان است.مجاهد گوید:اواب، کسی است که
اهل توبه و عبادت باشد و از گناهان خود باز گردد.از امام صادق(ع) نیز چنین نقل شده است.
کسانی هستند که اهل طاعت و احسان باشند. « اوابین »: قتاده گوید
سعید بن مسیب گوید:کسانی هستند که:گناه کنند،سپس توبه کنند،پس از توبه، باز هم گناه و توبه کنند.
ابن عباس گوید:کسانی هستند که در سختی ها به خداوند رجوع کنند.
الُ أَوِّبِی مَعَهُ است(سبا 10 :اي کوه ها،با او 􀀀 ا جِب 􀀀 نیز از ابن عباس روایت شده است که:آنها تسبیح کنندگانند.مؤید آن،آیۀ ی
تسبیح کنید).
برخی گویند:مقصود کسانی است که میان مغرب و عشا نماز می گزارند،روایتی هم بهمین مضمون وارد شده است.
هشام بن سالم از امام صادق(ع)روایت کرده است که:
اللّ ،خوانده شود،نماز اوابین است.
􀀀
-چهار رکعت نماز،که در هر رکعتی پنجاه مرتبه،سورة قل هو ه
ص : 122
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 26 تا 30
اشاره
طانُ لِرَبِّهِ 􀀀 کانَ اَلشَّیْ 􀀀 اطِینِ وَ 􀀀 وانَ اَلشَّی 􀀀 کانُوا إِخْ 􀀀 لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً ( 26 ) إِنَّ اَلْمُبَذِّرِینَ 􀀀 ی حَقَّهُ وَ اَلْمِسْکِینَ وَ اِبْنَ اَلسَّبِیلِ وَ 􀀀 وَ آتِ ذَا اَلْقُرْب
ی عُنُقِکَ وَ 􀀀 لا تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَهً إِل 􀀀 ا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُوراً ( 28 ) وَ 􀀀 اءَ رَحْمَهٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوه 􀀀 إِمّ تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ اِبْتِغ
ا􀀀 و ( کَفُوراً ( 27
( ادِهِ خَبِیراً بَصِیراً ( 30 􀀀 کانَ بِعِب 􀀀 شاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ 􀀀 ا کُلَّ اَلْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً ( 29 ) إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَ 􀀀 لا تَبْسُطْه 􀀀
ترجمه:
حق خویشاوندان و مستمندان و ماندگان راه را بده و اسراف مکن که اسراف کنندگان،برادران شیطان ها هستند و شیطان
نسبت به پروردگار خود،کفر ورزید.اگر به انتظار رحمت پروردگارت،از آنها اعراض کنی،با آنها سخنی نرم بگوي و دستت
را بستۀ گردنت مگردان و آن را بتمامی مگشاي که در پس زانوي ملامت و حسرت می نشینی.
پروردگارت،روزي را براي هر که خواهد،گشایش دهد و تنگ گیرد.او به حال بندگان خود آگاه و بیناست.
لغت:
تبذیر:پراکنده کردن مال است بوسیلۀ اسراف.مثل پاشیدن و پراکندن بذر.
ص : 123
بدیهی است که اگر مال را در راه صحیح پراکنده کنند،تبذیر گفته نمی شود.
نابغه گوید:
ترائب یستضیء الحلی فیها
کجمر النار بذر بالظلام
یعنی:سینه هاي بلورینی که زیورها در آن می درخشند.به دانه هاي آتش می مانند که ظلمتها را پراکنده می سازند.
اعراض:روي گردانی،از روي تنفر یا مشغول شدن به چیزي بهتر.گاهی هم منظور از روي گردانی از کسی خوار شمردن
جاهِلِینَ (اعراف 199 :از مردم نادان اعراض کن). 􀀀 اوست.مثل وَ أَعْرِضْ عَنِ الْ
یعنی:حیوانی که بر اثر تند رفتن،فرومانده باشد.در قرآن کریم می فرماید: یَنْقَلِبْ « دابه حسیر ». محسور:محزون و اندوهگین
خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ (ملک 4:نظر،در حالی که از هدف دور مانده،و وامانده شده است،بتو باز می گردد) شاعر 􀀀 إِلَیْکَ الْبَ َ ص رُ
گوید:
ان العسیر بها داء مخامرها
فشطرها نظر العینین محسور
یعنی:شتري که بار نمی برد،مرضی دارد که در جسمش نفوذ کرده و چشم امید از او برداشته شده است.
اعراب:
إِمّ تُعْرِضَنَّ
ا􀀀
زایده است. « ما ». :ان تعرضن
در محل جرّ و صفت « ترجوها » ا :راجیاً ایاها.جملۀ 􀀀 رَحْمَهٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوه « مبتغیا » ابتغاء:مفعول له و بقولی حال است به تقدیر
باشد. « تعرضن » است.ممکن است در محل نصب و حال از ضمیر « رحمه »
مقصود:
اکنون خداوند،پیامبر خود را تشویق می کند که حق اشخاص را بدهد و به آنها انفاق کند.
ی حَقَّهُ 􀀀 وَ آتِ ذَا الْقُرْب
:حق خویشاوندان را که خداوند براي ایشان واجب
ص : 124
کرده است،عطا کن.این معنی از ابن عباس و حسن است.سدي گوید:مقصود دادن حق خویشاوندان پیامبر است.وي
اللّ زیاد،امام سجاد را نزد یزید می فرستاد،بمردي شامی فرمود:
􀀀
گوید:هنگامی که عبید ه
ی حَقَّهُ را خوانده اي؟ -شما همان خویشاوندانی هستید که خداوند 􀀀 -قرآن را خوانده اي؟ -آري -آیا آیۀ، وَ آتِ ذَا الْقُرْب
دستور داده است که حقش اداء شود؟ -آري! همین مطلب از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)نیز روایت شده است.
از ابو سعید خدري روایت شده است که:چون این آیه نازل شد،پیامبر،فدك را بفاطمه(ع)داد.
اللّ بن موسی نوشت و در بارة فدك از وي سؤال کرد،وي حدیث بالا را
􀀀
عبد الرحمن بن صالح گوید:مأمون نامه اي به عبد ه
در پاسخ مأمون نوشت.مأمون،فدك را بفرزندان فاطمه(ع)،تسلیم کرد.
وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ
:و زکات را که حق مستمندان و مسافرانی است که از بلاد خود دور مانده و مخارجشان تمام شده است،به ایشان بده.
لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً 􀀀 وَ
یک» :ابن عباس و ابن مسعود گویند:مبذر کسی است که مال را بناحق خرج می کند.مجاهد گوید:اگر کسی به اندازة
در راه باطل صرف کند،مبذر است و اگر همۀ مال خود را در راه حق خرج کند،مبذر نیست. « چارك
از امام صادق(ع)روایت شده است که:علی ع به عنایت فرمود:
-
کن زامله للمؤمنین و ان خیر المطایا امثلها و لا تکن من المبذرین :
یعنی:براي مردم مؤمن،باربردار باش که بهترین مرکبها آنهایی هستند که رام تر باشند و از اسراف کاران مباش.
ص : 125
اطِینِ 􀀀 وانَ الشَّی 􀀀 کانُوا إِخْ 􀀀 إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ
یعنی: « اخو السفر »: :مردم مسرف،پیروان شیطان ها هستند و راه آنها را می پیمایند.به کسی که ملازم سفر است،می گویند
یعنی:برادر شیطان. « اخ الشیطان »: برادر سفر و به کسی که تابع شیطان است،گویند
برخی گویند:یعنی آنها در آتش جهنم،رفیق شیطان ها هستند.
طانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً 􀀀 کانَ الشَّیْ 􀀀 وَ
:شیطان همواره بخداي خویش،کفر ورزیده است.
ا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُوراً 􀀀 اءَ رَحْمَهٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوه 􀀀 إِمّ تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغ
ا􀀀 و َ
:
هر گاه نتوانی بخاطر تنگدستی به آنها نیکی کنی و در صدد برآیی که از خداوند طلب گشایش کنی و امیدوار باشی که با
کمک خداوند بتوانی از آنها دستگیري کنی،آنها را وعدة نیکو ده و با آنها-تا آنجا که ممکن است-بنرمی سخن گوي.
روایت شده است که:چون این آیه،نازل شد،هر گاه کسی از پیامبر سؤال می کرد و چیزي نداشت که بخشش کند،می فرمود:
ی عُنُقِکَ :دستت را بگردنت نبند و از کسانی نباش 􀀀 لا تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَهً إِل 􀀀 -خداوند ما و شما را از فضل خود روزي دهاد! وَ
که بکلی اهل بذل و بخشش نیستند.این جمله بطور مبالغه آمیزي از بخل و تنگ- چشمی نهی می کند.
ا کُلَّ الْبَسْطِ 􀀀 لا تَبْسُطْه 􀀀 وَ
:و همۀ دارایی خود را بذل و بخشش نکن،تا مثل کسی که طوري دست خود را باز می کند که هیچ چیز در آن نمی
ماند،نباشی.این جمله، کنایه از اسراف است.
فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً
:زیرا اگر چنین کنی،در پس زانوي غم می نشینی و خود را ملامت می کنی و چیزي نخواهی داشت.این معنی از سدي و ابن
عباس است.
قتاده گوید:یعنی عاجز و پشیمان می شوي.امام صادق(ع)می فرماید:یعنی از لباس، برهنه می مانی.محسور یعنی عریان.جبائی
گوید:مقصود این است که:اگر امساك کنی،مورد ملامت و مذمت،واقع می شوي و اگر اسراف کنی،حسرت زده و غمگین
ص : 126
خواهی شد.
کلبی گوید:یعنی هر چه داري بذل و بخشش نکن که چون افراد بعدي بیایند و چیزي نداشته باشی که بآنها دهی،زبان به
سرزنش تو می گشایند.
روایت شده است که:زنی پسرش را نزد پیامبر گرامی فرستاد و گفت به پیامبر عرض کن:مادرم به زرهی احتیاج دارد.اگر
گفت:صبر کنید تا برسد،بگو:مادرم به پیراهنت،احتیاج دارد.
پسر نزد پیامبر گرامی آمد و پیام مادر را ابلاغ کرد.حضرتش جامه را از تن بیرون آورد و به او داد.
از اینرو این آیه،نازل شد.
گفته اند:بر اثر این بخشش،در خانه نشست و براي نماز بیرون نیامد،زیرا جامه اي نداشت که بپوشد،از اینرو کفار او را ملامت
کرده،گفتند:محمد،خوابش برده و مشغول لهو و لعب است و نماز را ترك کرده است.
شاءُ وَ یَقْدِرُ 􀀀 إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَ
:خزانه هاي خداوند،پر و گسترده است لکن بر طبق مصلحت،روزي افراد را گاهی توسعه می دهد و گاهی تنگ می گیرد.
ادِهِ خَبِیراً بَصِیراً 􀀀 کانَ بِعِب 􀀀 إِنَّهُ
:او به احوال بندگان دانا و بمصالح آنها بصیر است،بنا بر این براي یکی روزي را توسعه می دهد و براي دیگري تنگ می
گیرد و تدبیر او بر طبق مصلحت افراد است.
نظم آیات:
آیۀ اخیر،متصل است به آیۀ سابق،زیرا ترغیب می کند که انسان با اعتماد به خداوند،بذل و بخشش کند و از بخل خودداري
نماید و در زندگی مقتصد و میانه رو باشد،زیرا خداوند،با کمال قدرتی که دارد،گاهی روزي افراد را توسعه می دهد و گاهی
تنگ می سازد،تا مراعات مصلحت ایشان را کرده باشد،بنا بر این بندگان خدا برعایت مصلحت و پیمودن راه اقتصاد و میانه
روي سزاوارترند.
ص : 127
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 31 تا 35
اشاره
ساءَ 􀀀 احِشَهً وَ 􀀀 کانَ ف 􀀀 ی إِنَّهُ 􀀀 تَقْرَبُوا اَلزِّن 􀀀 کانَ خِطْأً کَبِیراً ( 31 ) وَ لا 􀀀 إِیّ إِنَّ قَتْلَهُمْ
اکُم 􀀀 إِمْلا نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ قٍ􀀀 خَشْی أَوْلا هََ د􀀀 لا تَقْتُلُوا کَُمْ 􀀀 وَ
کانَ 􀀀 لا یُسْرِفْ فِی اَلْقَتْلِ إِنَّهُ 􀀀 طاناً فَ 􀀀 ا لِوَلِیِّهِ سُلْ 􀀀 إِلاّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْن
􀀀
اَللّ
􀀀
تَقْتُلُوا اَلنَّفْسَ اَلَّتِی حَرَّمَ هُ 􀀀 سَبِیلًا ( 32 ) وَ لا
کانَ مَسْؤُلًا ( 34 ) وَ أَوْفُوا اَلْکَیْلَ 􀀀 حَتّ یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ اَلْعَهْدَ
ی􀀀 أَح إِلاّ بِالَّتِی هِیَ سَْنُ
􀀀
الَ اَلْیَتِیمِ 􀀀 لا تَقْرَبُوا م 􀀀 مَنْصُوراً ( 33 ) وَ
( ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا ( 35 􀀀 طاسِ اَلْمُسْتَقِیمِ 􀀀 ذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْ 􀀀إِ
ترجمه:
فرزندانتان را از بیم فقر نکشید،ما روزي آنها و شما را می دهیم.کشتن آنها گناهی بزرگ است.نزدیک زنا نشوید که کاري
زشت و بد راهی است.نفسی را که خداوند محترم داشته،جز بحق نکشید و هر که به ستم کشته شود،براي ولیّش تسلطی قرار
داده ایم.ولیّ نباید در قتل اسراف کند،زیرا او نصرت یافته است.و بمال یتیم نزدیک
ص : 128
نشوید مگر به آنچه که نیکوتر است،تا وقتی که بقوت خویش رسد و بعهد وفا کنید که از پیمان،پرسیده خواهد شد و هنگامی
که پیمانه می دهید،پیمانه را تمام دهید و با میزان درست وزن کنید که این کار بهتر و سرانجام آن نیکوتر است.
قرائت:
بفتح خاء و طاء بدون الف خوانده اند.ابن « خطاً »- خطا:ابو جعفر و ابن عامر-بروایت ابن ذکوان
خوانده. « خَطاً » و بروایتی « خطاء » خوانده اند.حسن « خطاً » خوانده،دیگران « خطاءً » کثیر
داراي یک معنی هستند.شاعر گوید: « أخطأ و خَطِیء ». خطا:کاري است از روي عمد صورت نگیرد و بنا بر این کیفر ندارد
عبادك یخطئون و انت رب
کریم لا یلیق بک الذموم
یعنی:بندگان تو خطا می کنند و تو پروردگاري بزرگ هستی که سرزنش آنها لایق مقامت نیست.
ا (بقره 286 :اگر فراموش یا خطا کنیم ما را مؤاخذه مکن)شاعر گوید: 􀀀 ا أَوْ أَخْطَأْن 􀀀 ا إِنْ نَسِین 􀀀 ؤاخِذْن 􀀀 لا تُ 􀀀 در قرآن کریم می فرماید:
یعنی:مردم،امیر را سرزنش می کنند،با اینکه خودشان بخطا رفته اند و نباید راهنما را ملامت کرد،بنا بر این قرائت ابن
است. « اخطاء » بمعناي « خَطَا »: عامر
ممکن است مصدر باب مفاعله « خِطاء » قرائت ابن کثیر «... مِثل و مَثل و شبه و شَبَه »: باشد.نظیر « خِطْأ » به معناي « خَطَ ا » ممکن است
« تخاطأت النبل أحشاءه »: باشد،اگر چه چنین استعمالی در زبان عرب سراغ نداریم،لکن باب تفاعل آن استعمال شده است.مثل
روشن است،زیرا این کلمه مصدر و به معناي « خِطْأ » و باب تفاعل بباب مفاعله دلالت دارد،زیرا مطاوعۀ آن است.اما وجه قرائت
خاطِؤُنَ (الحاقه 37 :جز 􀀀 یَأْکُلُهُ إِلاَّ الْ 􀀀 است.چنان که می فرماید: لا « خاطئ » گناهی است که بطور عمد صورت گیرد.فاعل آن
اسم مصدر است. « عطاء » مثل « خطاء » گنهکاران از آن نمی خورند)کلمۀ
است. « اعطیت » و دومی از « اخطأت » اولی از
ص : 129
فلا یسرف:کوفیان-بجز عاصم-این کلمه را به تاء و دیگران به یاء خوانده اند.
بنا بر قرائت دوم،فاعل ممکن است به قاتل و ممکن است به ولیّ باز گردد.
بدیهی است که قاتل در کلام ذکر نشده است لکن از کلام استفاده می شود.اگر ضمیر به ولی باز گردد،منظور این است که
او نباید در قتل اسراف کند و کسانی را بکشد که مرتکب قتل نشده اند.و اگر ضمیر بقاتل باز گردد،منظور این است که او
لا􀀀 حق نداشته است مرتکب قتل شود و بنا بر این قتل ناحق او اسراف است.چنان که در بارة خوردن اموال یتیمان می فرماید: وَ
رافاً (نساء 6:اموال آنها را از روي اسراف نخورید). 􀀀 ا إِسْ 􀀀 تَأْکُلُوه
بنا بر قرائت اول نیز مخاطب یا قاتل است یا ولیّ.به قاتل می گوید:نباید کسی را به ستم بکشی،زیرا از تو قصاص می کنند.یا
اینکه به ولی می گوید:نباید در قتل اسراف کنی و غیر از قاتل،دیگري را بکشی.
قسطاس:کوفیان-بجز ابو بکر-این کلمه را بکسر قاف و دیگران بضم قاف خوانده اند و هر دو بیک معنی هستند.
مقصود:
اکنون ضمن عطف به سابق،می فرماید:
لاقٍ􀀀 لادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْ 􀀀 لا تَقْتُلُوا أَوْ 􀀀 وَ
أَلاّ تَعْبُدُوا باشد و ممکن است نهی و
􀀀
منصوب و عطف بر « لا تقتلوا » :فرزندان خود را از ترس تنگدستی نکشید.ممکن است
مجزوم باشد.خداوند آنها را از فرزندکشی نهی می کند،زیرا آنان دختران خود را زنده بگور می کردند.
إِیّ
اکُم 􀀀 نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ :ما کفیل روزي ایشان و شما هستیم.
کانَ خِطْأً کَبِیراً 􀀀 إِنَّ قَتْلَهُمْ
:کشتن آنها در جاهلیت،گناهی بزرگ بود! امروز نیز چنین است.
ی􀀀 لا تَقْرَبُوا الزِّن 􀀀 وَ
:زنا نزدیکی با زنی است که در عقد انسان نباشد و به شبهه نیز نباشد.
ص : 130
احِشَهً 􀀀 کانَ ف 􀀀 إِنَّهُ
:بزنا نزدیک نشوید،زیرا معصیتی بزرگ است.یعنی همان طوري که زنا در جاهلیت،زشت شمرده می شد،امروز هم زشت
است.نظیر این تعبیر، در قرآن مجید،بسیار است.
ساءَ سَبِیلًا 􀀀 وَ
:و زنا بد راهی است.اشاره به این است که:عقل،زنا را زشت می- شمارد،زیرا فرزند احتیاج به پدر و مادر دارد و نمی توان
زناکاران را بر یکدیگر ترجیح داد،در نتیجه نسبت فرزند به والدین،قطع می شود و قانون ارث از بین می رود وصلۀ رحم و
حقوق پدر و مادر،نسبت به اولاد،منتفی می شود.همۀ اینها از نظر عقل، زشت و ناپسند است.
از علی(ع)روایت است که پیامبر گرامی اسلامی فرمود:
-زنا را شش خصلت است:سه خصلت در دنیا و سه خصلت در آخرت.اما خصلت هاي دنیوي آن،یکی اینکه نور صورت را
می برد،دیگر اینکه روزي را قطع می کند.
سوم اینکه فناي انسان را نزدیک می سازد.اما خصلتهاي اخروي آن،خشم پروردگار، بدي حساب و دخول در آتش یا
جاویدان ماندن در آتش است.
إِلاّ بِالْحَقِّ
􀀀
اللّ
􀀀
لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ هُ 􀀀 وَ
:جز به حق،خون کسی را نریزید.خون ناحق را خداوند تحریم کرده است.لکن کسی که کافر یا مرتد یا مرتکب قتل ناحق شده
یا زناي محصنه کرده است،قتلش حق است و حرام نیست.
طاناً 􀀀 ا لِوَلِیِّهِ سُلْ 􀀀 وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْن
:کسی که بنا حق کشته شود، به ولی او حق داده ایم که قاتل را بکشد یا از او خونبها بگیرد یا او را عفو کند.این معنی از ابن
عباس و ضحاك است.قتاده گوید:ولیّ او فقط حق قصاص دارد.
کانَ مَنْصُوراً 􀀀 لا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ 􀀀 فَ
:قبلا تفسیر این جمله را نوشته ایم.
حَتّ یَبْلُغَ أَشُدَّهُ
ی􀀀 أَح إِلاّ بِالَّتِی هِیَ سَْنُ
􀀀
الَ الْیَتِیمِ 􀀀 لا تَقْرَبُوا م 􀀀 وَ
:
تفسیر این جمله نیز در سورة انعام آمده است.
وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ
:و به عهد خود وفا کنید و در مورد مال یتیم و غیر آن به مفاد وصیت رفتار نمائید.
ص : 131
برخی گویند:هر چه خداوند بآن امر یا از آن نهی کرده،عهد است.در عین حال،گاهی انسان چیزهایی را از راه عهد و نذر بر
خود واجب می سازد.
کانَ مَسْؤُلًا 􀀀 إِنَّ الْعَهْدَ
:عهد نیز مورد پرسش قرار می گیرد و انسان در مقابل آن کیفر و پاداش می بیند.برخی گویند:یعنی:از خود عهد سؤال می
کنند که به چه چیز ترا نقض کردند؟چنان که از دخترهاي زنده بگور شده،می پرسند:چرا کشته شده اند (تکویر 8) وَ أَوْفُوا
ذا کِلْتُمْ :هر گاه براي مردم چیزي را پیمانه می کنید،حقوقشان را بطور کامل ادا کنید و چیزي از آن کم نکنید. 􀀀 الْکَیْلَ إِ
طاسِ الْمُسْتَقِیمِ 􀀀 وَ زِنُوا بِالْقِسْ
:زجاج گوید:قسطاس یعنی میزان،خواه کوچک باشد خواه بزرگ.حسن گوید:قپان است.مجاهد گوید:این کلمه،رومی و به
معناي عدل است.یعنی:بوسیلۀ میزانی که در آن ضرر و زیانی نباشد،وزن کنید.
ذلِکَ خَیْرٌ 􀀀
:قتاده گوید:یعنی ثواب این کار،بیشتر است.عطاء گوید:یعنی به خدا نزدیک است.برخی گویند:مقصود این است که:اگر در
دنیا پیمانه و وزن را بدقت، انجام دهید،براي دنیاي شما بهتر است.زیرا باعث خوش نامی شما می شود و مردم شما را امانتدار
می شناسند.
وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا
:و همچنین سرانجام این کار،در عالم آخرت هم بهتر است.
بدین ترتیب،خداوند متعال مردم را تشویق می کند که:مردم رعایت حقوق یکدیگر را بکنند و در داد و ستدها اجناس را
بدقت بپیمایند یا وزن کنند.
ص : 132
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 36 تا 40
اشاره
لا تَمْشِ فِی اَلْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ 􀀀 کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا ( 36 ) وَ 􀀀 ئِکَ 􀀀 ؤادَ کُلُّ أُول 􀀀 ا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَ َ ص رَ وَ اَلْفُ 􀀀 لا تَقْفُ م 􀀀 وَ
ی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ 􀀀 مِمّ أَوْح
ا 􀀀 ذلِکَ 􀀀 م ( 38 ) ک سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ کَْرُوهاً انَ 􀀀 ذلِکَ 􀀀 الَ طُولاً ( 37 ) کُلُّ 􀀀 تَب اَلْجِب تَخْرِقَ اَلْأَرْضَ وَ لَنْ لُْغَ
اثاً إِنَّکُمْ 􀀀 لائِکَهِ إِن 􀀀 اکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اِتَّخَذَ مِنَ اَلْمَ 􀀀 ی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً ( 39 ) أَ فَأَصْف 􀀀 هاً آخَرَ فَتُلْق 􀀀 اَللّ إِل
􀀀
لا تَجْعَلْ مَعَ هِ 􀀀 اَلْحِکْمَهِ وَ
( لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِیماً ( 40
ترجمه:
چیزي را که در بارة آن علم نداري،پیروي مکن که گوش و چشم و دل،همگی در برابر آن مسئول هستند.در روي زمین به
تکبر راه مرو که هرگز زمین را نمی شکافی و به بلندي کوه ها نمی رسی.همۀ اینها،زشت هایش پیش خداوند ناپسند
است.اینهاست حکمتهایی که پروردگارت بتو وحی کرده است.با خداي یکتا خدایی دیگر قرار نده که با ملامت و دوري از
رحمت حق،در جهنم سرنگون خواهی شد.آیا پروردگارتان
ص : 133
پسران را ویژة شما ساخت و فرشتگان را دختران خویش گرفت.راستی که سخنی هول انگیز می گویند!
قرائت:
به نصب و تنوین و بدون اضافه. « سیئه » سیئه:ابن عامر و اهل کوفه،بضم همزه خوانده و کلمه را اضافه به هاء کرده اند و دیگران
قرائت نخست،به خاطر این است که قبلا اموري ذکر شده است که پاره اي از آنها نیک و پاره اي از آنها بد است.خداوند
خاطر نشان می کند که آنهایی که بد هستند،پیش او مکروه و ناپسند می باشند،زیرا خداوند چیز نیکو را مکروه نمی
بخوانیم. « مکروهه » را نیز باید « مکروها » شمارد.بدیهی است که طبق قرائت دوم
ممکن است گفته شود:از آنجا که تأنیث غیر حقیقی است،چه مانعی دارد که کلمۀ دوم را مذکر آوریم،لکن این حرف
صحیح نیست،زیرا حتی اگر مؤنث غیر حقیقی هم باشد،بهتر است که هر دو کلمه،با تاء تأنیث باشد.بخاطر اینکه:قبلا
را به همین جهت،قبیح شمرده اند. « و الارض ابقل ابقالها » مؤنث،ذکر شده است.جملۀ
خاتمه یافت.در آیات بعد هم چیز نیکویی وجود ندارد،از « و احسن تأویلا » قرائت دوم به خاطر این است که: کلام با
را باید بدل بگیریم نه صفت.یا اینکه حال از ضمیر مستتر در ظرف باشد.بدل « مکروها » خوانده اند.در این صورت « سیئه » اینرو
مثل صفت نیست که احتیاج بضمیري دارد که بموصوف برگردد.
لغت:
قفو:دنبال کردن اثر.قیافه هم از همین اصل است،زیرا تابع و اثر کسی است که سبقت گرفته.
خرق:شکافتن.
مرح:خوشحالی شدید
اعراب:
ئِکَ􀀀 کُلُّ أُول
:براي جمع کم است و هر گاه بخواهند جمع بسیار بگویند،
ص : 134
گویند. « کل هذه »
ذم المنازل بعد منزله اللوي
و العیش بعد اولئک الایام
یعنی:بعد از آن منزل و بعد از آن ایام،همۀ منزلها و زندگی مورد مذمت واقع شدند.
هم می توان به عاقل اشاره کرد،هم به غیر عاقل. « اولئک » بنا بر این بوسیلۀ
کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا 􀀀
برمی گردد.یعنی از همۀ این اشیاء پرسش بعمل می آید.ممکن است به انسان برگردد. « کل » :ضمیر به
طولا:مصدر و جانشین حال است.ذو الحال یا فاعل فعل است یا جبال.برخی هم آن را تمیز گرفته اند.
زیرا در جواب نهی واقع شده است. « ان » فتلقی:این فعل منصوب است به اضمار
مَلُوماً مَدْحُوراً
:حال.
مرحاً:تمیز.ممکن است مصدر و جانشین حال باشد.
مقصود:
اکنون می فرماید:
ا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ 􀀀 لا تَقْفُ م 􀀀 وَ
:چیزي را که نشنیده،ندیده و ندانسته اي، نگو:شنیده،دیده و دانسته ام.این معنی از ابن عباس و قتاده است.
حسن گوید:یعنی پشت سر مردم حرف مزن و از آنها غیبت نکن.محمد بن حنفیه گوید:یعنی شهادت دروغ نده.
اصل این است که:این آیه نسبت به هر گفتار یا کردار یا تصمیمی که از روي علم نباشد،عمومیت دارد.گویی چنین می
گوید:جز آنچه را که علم بدرستی آن داري نگو و جز آنچه را که بدرستی آن یقین داري،انجام نده و جز آنچه را که بصحت
آن اطمینان داري،معتقد نباش.گروهی از اصحاب ما به این آیه،استدلال کرده اند بر اینکه:
عمل بقیاس و خبر واحد،جایز نیست،زیرا از اینها علم بدست نمی آید و طبق این آیه،
ص : 135
خداوند از پیروي آنچه معلوم نیست،نهی کرده است.
کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا 􀀀 ئِکَ 􀀀 ؤادَ کُلُّ أُول 􀀀 إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُ
:گوش از آنچه شنیده و چشم،از آنچه دیده و دل از آنچه خواسته،مسئول است.مقصود این است که صاحبان گوش و چشم و
ئِکَ... 􀀀 دل،مسئولیت دارند،از اینرو می فرماید: کُلُّ أُول
برخی گوید:یعنی همۀ این اعضا مسئولیت دارند و از خود آنها سؤال خواهد شد.
والبی از ابن عباس نقل کرده است که:خداوند از بندگان خود سؤال می کند که این اعضا را در چه چیز بکار برده اند.
علی بن ابراهیم در تفسیر از امام باقر(ع)روایت کرده است که پیامبر گرامی اسلام فرمود:
-روز قیامت،بنده،در حضور خداوند،قدم از قدم برنمی دارد،تا از چهار چیز از او سؤال شود،می پرسد:عمرت را در چه راهی
صرف کردي؟بدنت را در چه راهی فرسوده ساختی؟مالت را از کجا بدست آوردي و در چه راهی صرف کردي؟و دیگر از
محبت ما اهل بیت.
لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً 􀀀 وَ
:در روي زمین از روي خود خواهی و تکبر، راه مرو.زجاج گوید:یعنی در روي زمین از روي خود خواهی و فخر فروشی راه
نرو.
برخی گویند:مرح،یعنی:شادي کردن به چیز باطل.
الَ طُولًا 􀀀 إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِب
:در اینجا خداوند،اشاره به ضرب المثلی کرده،می فرماید:اي انسان،تو بر اثر تکبر،زمین را در زیر پاي خود نمی شکافی و بر اثر
تجاوز از حد خود،به کوه هاي بلند نخواهی رسید.یعنی:به آنچه می خواهی نمی رسی،همانطوري که این کارها را خود نمی
توانی انجام دهی،بنا بر این چرا بکاري تن می دهی که براي تو خیلی بزرگ است و به صلاح تو نیست.
این مطلب را بدین جهت می گوید که:برخی از مردم هنگام راه رفتن،کبر می فروشند و براي قدرت نمایی،پاهاي خود را بر
زمین می کوبند و سر و گردن خود را راست می گیرند.خداوند می فرماید:اینان در حقیقت،ضعیف و ناتوانند و نمی توانند
پاي
ص : 136
خود را طوري بزمین بکوبند که شکافته شود و گردن خود را طوري راست بدارند که به کوه هاي بلند برسد.بدین
ترتیب،خداوند به بندگان خود درس تواضع،مروت و وقار می دهد.
کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً 􀀀 ذلِکَ 􀀀 کُلُّ
:اشاره به همۀ مطالبی است که گذشت و از آنها نهی شد.یعنی:همۀ اموري که از آنها نهی شد،گناهشان نزد خداوند متعال
ناپسند است.او اینها را نمی پسندد و نمی خواهد که بندگان مرتکب شوند.
اشاره بهمۀ مطالبی است که به آنها امر یا از آنها نهی شد و معناي آیه،این است:همۀ اینها بدشان پیش « ذلک »، (بنا بر قرائت اول
خداوند ناپسند است و بنا بر قرائت دوم اشاره به چیزهایی است که از آنها نهی شده. یعنی:همۀ اینها بد و پیش خدا ناپسند
هستند).
از این آیه،استفاده می شود که عقیدة جبریان باطل است،زیرا طبق این آیه، خداوند کارهاي زشت را نمی پسندد و هر گاه
نپسندد،چگونه ممکن است مردم را بر آنها اجبار کند.بدیهی است که یک چیز نمی تواند هم پسندیدة خداوند و هم ناپسند او
باشد.
ذلِکَ􀀀
:اشاره به امرها و نهی هایی است که گذشت.
ی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَهِ 􀀀 مِمّ أَوْح
ا􀀀
:این حکمتها-که انسان را با نیکی ها و بدیها و فرق میان آنها آشنا می سازند-از چیزهایی هستند که خداوند،بتو-اي
محمد(ص)-وحی کرده است.
هاً آخَرَ 􀀀 اللّ إِل
􀀀
لا تَجْعَلْ مَعَ هِ 􀀀 وَ
:این خطاب،به پیامبر،اما مقصود دیگران است،براي اینکه بهتر در دلها اثر کند.چنان که فرماید: لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ
(زمر 65 :اگر شرك بیاوري،عملت دچار آفت زندگی می شود)یعنی:با خداوند یکتا، خدایی دیگر قرار مده.
ی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً 􀀀 فَتُلْق
:زیرا اگر این کار را انجام دهی با سرزنش و دوري از رحمت حق،سرنگون جهنم می شوي.
ص : 137
اثاً 􀀀 لائِکَهِ إِن 􀀀 اکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَ 􀀀 أَ فَأَصْف
:در اینجا خطاب، متوجه کسانی است که فرشتگان را دختر خدا می پنداشتند،یعنی:آیا خداوند پسران را ویژة شما ساخت و
شما را به آن برگزید و براي خود دختر اختیار کرد و در عین حال شما را نیز در داشتن دختر،شریک خود ساخت و آنچه-
بخیال شما-بهتر بود به شما داد و آن چه پست تر بود به خودش اختصاص داد؟! إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِیماً :چه سخنی می
گویید که گناه آن بزرگ و کیفر آن سخت است!زیرا آنچه نمی پسندید به خدا نسبت می دهید و فرشتگان را-که برترین
مخلوقات هستند-در ردیف پست ترین مخلوقات می آورید.
ص : 138
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 41 تا 44
اشاره
ی ذِي اَلْعَرْشِ 􀀀 ما یَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْا إِل 􀀀 کانَ مَعَهُ آلِهَهٌ کَ 􀀀 إِلاّ نُفُوراً ( 41 ) قُلْ لَوْ
􀀀
ا یَزِیدُهُمْ 􀀀 ذَا اَلْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ م 􀀀 ا فِی ه 􀀀 وَ لَقَدْ صَ رَّفْن
إِلاّ یُسَبِّحُ
􀀀
اتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ 􀀀 ماو 􀀀 عَمّ یَقُولُونَ عُلُ  وا کَبِیراً ( 43 ) تُسَ بِّحُ لَهُ اَلسَّ
ا􀀀 ی 􀀀 ال 􀀀 و تَع حانَهُ 􀀀 سَبِیلًا ( 42 ) سُبْ
( کانَ حَلِیماً غَفُوراً ( 44 􀀀 لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ 􀀀 کِنْ 􀀀 بِحَمْدِهِ وَ ل
ترجمه:
در این قرآن مطالب آموزندة گوناگون آوردیم که پند گیرند،اما جز بر دوري و تنفر آنها نمی افزاید.بگو:اگر با
خداوند،خدایان دیگر بود-چنان که- می گویند-بسوي صاحب عرش راهی می جستند.خداوند،از آنچه می گویند،منزه و برتر
است.آسمانهاي هفت گانه و زمین و هر چه در آنها هست،تسبیح او می کنند.
موجودي نیست،جز اینکه به ستایش او تسبیح خوان است ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید.خداوند حلیم و آمرزگار است.
قرائت:
لیذکروا:کوفیان بجر عاصم،در اینجا و در سورة فرقان به سکون ذال خوانده اند و دیگران در هر دو سوره بفتح ذال و کاف و
تشدید هر دو. شاهد قرائت دوم،
ص : 139
ا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (قصص 51 )بدیهی است که تذکر بهتر از ذکر است،زیرا به تدبر شباهت 􀀀 این آیه است: لَقَدْ وَصَّلْن
ابِ (ص 􀀀 اتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْب 􀀀 ارَكٌ لِیَدَّبَّرُوا آی 􀀀 اهُ إِلَیْکَ مُب 􀀀 ابٌ أَنْزَلْن 􀀀 در مقابل فراموشی نیست.مثل کِت « ذکر یا تذکر » دارد و مقصود
:29
کتاب مبارکی که بر تو نازل کردیم تا در آیات آن بیندیشند و خردمندان بوسیلۀ عقل خود آن را دریابند).
ا فِیهِ (بقره 63 :آنچه به شما دادیم با نیرو بگیرید و آنچه در آن 􀀀 اکُمْ بِقُوَّهٍ وَ اذْکُرُوا م 􀀀 ا آتَیْن 􀀀 شاید قرائت اول،این آیه است خُذُوا م
نیز به معناي ادراك آمده است.منظور،یاد آوري،که در مقابل فراموشی است،نیست. « ذکر » است درك کنید)بنا بر این
به مشرکین بر می گردد. « یقولون » به یاء خوانده اند.ضمیر « یسبح له » و« کما یقولون » اهل مدینه و شام و ابو بکر
به تاء خوانده اند. « تسبح له » به یاء و « عما یقولون » به تاء و « کما تقولون » بصریان
حفص اولی و دومی را به یاء و سومی را به تاء خوانده است.
-2 خداوند خویشتن را از دعوت آنان منزه ساخته،می « کما یقولون » دو احتمال است: 1-عطف است بر « عما یقولون » در مورد
فرماید:از آنچه آنها می گویند، خداوند برتر و منزه است.
هم به تاء صحیح است،هم به یاء. « یسبح » در مورد
مقصود:
اکنون خداوند با آنان که قبلا از آنها یاد شد.به بحث و گفتگو پرداخته، می فرماید:
ذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا 􀀀 ا فِی ه 􀀀 وَ لَقَدْ صَرَّفْن
:ما در این قرآن،دلیلهاي خود را- کراراً-ذکر می کنیم و معانی و مثل ها و هر چه که عبرت آموز و حکمت آمیز است به
تفصیل یاد می کنیم،تا آنها در بارة آن بیندیشند و به حق بودن آن یقین پیدا کنند.
قسمت هایی که از این جمله حذف شده،بخاطر دلالت کلام و علم شنونده است.
إِلاّ نُفُوراً
􀀀
ا یَزِیدُهُمْ 􀀀 وَ م
:اما این کافران،از این مطالب ارزنده،بهره اي
ص : 140
نمی برند و همواره بر تنفر آنها نسبت به حق،افزوده می شود.در اینجا می گوید:
قرآن،نفرت آنها را افزایش می دهد،زیرا بر اثر نازل شدن قرآن،بود که آنها نسبت به حقیقت،تنفر بیشتري پیدا کردند.چنان که
راراً (نوح 6:دعوت من آنها را بیشتر فراري کرد). 􀀀 إِلاّ فِ
􀀀
ائِی 􀀀 می فرماید: فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُع
پرسش:
اگر با نازل شدن،قرآن بر تنفر و گمراهی آنها افزوده می شود،فایده حکمت نزول آن چیست؟ پاسخ:
فایده و حکمت آن،اتمام حجت و بسته شدن راه بهانه تراشی بر روي آنهاست.
وانگهی فایدة دیگر قرآن این است که گروهی هم اصلاح و هدایت می شوند.در صورتی که اگر قرآن نازل نمی شد،آنها
هدایت نمی شدند.همان کسانی هم که با نازل شدن قرآن،بر تنفرشان افزوده می شود،اگر قرآن نازل نمی شد،مرتکب فسادي
بزرگتر می شدند.پس بخاطر همین جهات است که نازل شدن قرآن،بر طبق حکمت و مصلحت است.زیاد شدن تنفر آنها این
بود که:با مشاهدة آیات و دلائل آن،می گفتند:
اینها حیله ها و نیرنگهاست و در بارة آن نمی اندیشیدند.
ی ذِي الْعَرْشِ سَبِیلًا 􀀀 ما یَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْا إِل 􀀀 کانَ مَعَهُ آلِهَهٌ کَ 􀀀 قُلْ لَوْ
:
بگو اي محمد(ص):اگر خدا را چنان که می گویند-یا چنان که می گویید-شریکهایی بود،آنها نیز به جستجوي راهی می
پرداختند،که آنها را به مالک عرش نزدیک سازد و تقاضا می کردند که پیش خداوند منزلتی پیدا کنند، زیرا آنها نیز علم
داشتند که خداوند بر آنها عظمت و برتري دارد.این معنی از مجاهد و قتاده است.
بیشتر مفسران قرآن گویند:یعنی:شرکاي خداوند،راهی می جستند که با خداوند برابري کنند و در صدد شکست او برآیند،زیرا
آنهایی که در خداوندي با یکدیگر شریکند،در صفات ذات،نیز با یکدیگر برابرند و هر کدام می کوشد،که رقیب را از میان
بردارد و قلمرو آفرینش را از وجود رقیب و همکار،پاك گرداند.
ص : 141
صحنۀ جنگ و مزاحمت خدایان و کانون آشوب و فساد « جهان دو خدایی » یعنی « تمانع » در حقیقت،این آیه اشاره است به دلیل
خواهد بود! اکنون خداوند،خود را از اینکه داراي شریک باشد،منزه شمرده،می فرماید:
عَمّ یَقُولُونَ عُلُ  وا کَبِیراً
ا􀀀 ی 􀀀 ال 􀀀 و تَع حانَهُ 􀀀 سُبْ
:خداوند از آنچه آنها می گویند، آن قدر برتر و بالاتر است که حدي براي آن تصور نمی شود.
گفته است: عُلُ  وا کَبِیراً مثل تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا (مزمل 8:بسوي خداوند توجه کن و از دیگران ببر). « تعالیاً کبیراً » در اینجا بجاي
مقصود از برتري صفات خداوند این است که:هیچ صفتی با صفات او برابري نمی کند،زیرا هیچ کس قادرتر و عالمتر از او
نیست.
عرش را به خود نسبت می دهد و می گوید:صاحب عرش و منظور تعظیم عرش است.ممکن است منظور از عرش،جهان هستی
باشد.
اتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ 􀀀 ماو 􀀀 تُسَبِّحُ لَهُ السَّ
:معناي تسبیح،در اینجا دلالت آسمانها و زمین بر یگانگی و عدالت و بیهمتایی خداوند است و این تسبیح معنوي، بمنزلۀ تسبیح
لفظی است.بسا که:تسبیح معنوي-که راهنما و دلیل است-از تسبیح لفظی قوي تر باشد،زیرا موجب علم می شود.
إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ
􀀀
وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ
:هیچ موجودي نیست،جز اینکه او را به تسبیح و حمد خداوند،زبانی است و از جهت آفرینش خود،بر قدرت و یکتایی حق
دلالت می کند،زیرا تمام موجودات-بجز خداوند-حادث هستند و در برابر خداوند تعظیم و نیازمندي خود را به یک
آفریدگار ناآفریده،اثبات می کنند،بنا بر این،موجودات عالم هستی،دلیل هستی ذاتی قدیم و بی نیاز هستند.او با موجودات غیر
قدیم،فرق دارد.
حسن گوید:یعنی هر یک از زندگان او را تسبیح می کنند.
ابراهیم و جماعتی گویند:هر چیزي-اعم از حیوانات وحشی و پرندگان و جمادات -حتی جیقۀ در و غرش سیلاب!-تسبیح
خوان خداست.
ص : 142
لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ 􀀀 کِنْ 􀀀 وَ ل
( :لکن شما انسانها نغمۀ تسبیح خوانی این موجودات را ادراك نمی کنید،زیرا در آنها نظر نمی کنید و دقیق نمی شوید. ( 1
کانَ حَلِیماً غَفُوراً 􀀀 إِنَّهُ
:چنین خداي بزرگی،داراي حلم و آمرزگار است.
شما را مهلت می دهد و در کیفر کفر شما تعجیل نمی کند و هر گاه توبه کنید،از گناه شما در می گذرد.
ص : 143
1) -مولوي گوید: گر ترا از غیب،چشمی باز شد با تو ذرات جهان همراز شد جملۀ ذرات عالم در نهان با تو می گویند -1
روزان و شبان ما سمیعیم و بصیر و باهشیم با شما نامحرمان ما خامشیم نطق آب و نطق خاك و نطق گل هست محسوس
حواس اهل دل
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 45 تا 48
اشاره
ی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی 􀀀 ا عَل 􀀀 جاباً مَسْتُوراً ( 45 ) وَ جَعَلْن 􀀀 لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِ 􀀀 ا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اَلَّذِینَ 􀀀 ذا قَرَأْتَ اَلْقُرْآنَ جَعَلْن 􀀀 وَ إِ
ما یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ 􀀀 ارِهِمْ نُفُوراً ( 46 ) نَحْنُ أَعْلَمُ بِ 􀀀 ی أَدْب 􀀀 ذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی اَلْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَل 􀀀 ذانِهِمْ وَقْراً وَ إِ 􀀀 آ
( لا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا ( 48 􀀀 الَ فَضَلُّوا فَ 􀀀 إِلاّ رَجُلًا مَسْحُوراً ( 47 ) اُنْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ اَلْأَمْث
􀀀
اَلظّ إِنْ تَتَّبِعُونَ
􀀀
ي إِذْ یَقُولُ الِمُونَ 􀀀 إِذْ هُمْ نَجْو
ترجمه:
هر گاه قرآن بخوانی،میان تو و آنها که به آخرت ایمان ندارند،پرده اي پوشیده،قرار می دهیم.و بر دلهایشان پوشش هایی
افکنیم که آن را نفهمند و در گوشهاي آنان،سنگینی است و هر گاه پروردگارت را در قرآن به یکتایی یاد کنی،از تو روي
گردان شده،بگریزند.ما داناتریم که هنگامی که بتو گوش می دهند،براي چه گوش می دهند و نیز داناتریم به هنگامی که با
یکدیگر راز و نیاز می کنند:هنگامی که ستمگران گویند:جز مردي جادو شده،پیروي نمی کنید.بنگر که چگونه براي تو مثلها
زدند و گمراه شدند و راهی نتوانند یافت.
ص : 144
لغت:
باشد،بر همین وزن جمع « فعول » وقر:سنگینی گوش و بکسر واو یعنی:بار نفور:جمع نافر.هر اسم فاعلی که مصدر آن بر وزن
بسته می شود.مثل:رکوع،سجود،شهود.
نجوي:مصدري است که جانشین صفت شده،بنا بر این می تواند بر مفرد، مثنی و جمع،دلالت کند.
اعراب:
أَنْ یَفْقَهُوهُ
:این کلمه در محل نصب و مفعول له است.
نفورا:حال.یعنی:نافرین.برخی گویند:مصدر است.یعنی:نفروا نفورا:
شأن نزول:
گفته اند:این آیه،در بارة قومی نازل شده است که شبها پیامبر را-هنگامی که نزد کعبه قرآن و نماز می خواند-اذیت می
کردند و به او سنگ می پراندند و او را از دعوت مردم بدین،منع می کردند خداوند میان آنها و پیامبر،حایل ایجاد کرد که او
را اذیت نکنند.این قول از زجاج و جبائی است.
مقصود:
در آیات پیش،براي پیرامون مضامین عالی و دلنشین قرآن کریم،سخن گفت.
اکنون در بارة حال آنها در موقع قرائت قرآن می فرماید:
جاباً مَسْتُوراً 􀀀 لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِ 􀀀 ا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ 􀀀 ذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْن 􀀀 وَ إِ
:اي محمد،هنگامی که قرائت قرآن می کنی،میان تو و مردم مشرك،که بآخرت ایمان ندارند،پردة پوشیده اي قرار می دهیم.
کلبی گوید:آنان ابو سفیان،نضر بن حرث،ابو جهل و ام جمیل،همسر ابو لهب اند.هنگامی که پیامبر گرامی قرآن می
خواند،خداوند او را از دیدگان ایشان پنهان می پنداشت و در حالی که از کنارش می گذشتند،او را نمی دیدند.
یعنی: « حجاب ساتر »، یا پردة پوشیده « حجاب مستور » اخفش گوید:مقصود از
ص : 145
پردة پوشنده است.گاهی بجاي فاعل،مفعول بکار می برند.مثل:مشئوم و میمون که به معناي شائم و یامن است.
یعنی صاحب پوشش است.همین قول،درست است. « ذو ستر » برخی گویند:کلمۀ مستور به معناي ساتر نیست،بلکه به معناي
برخی گویند:یعنی:پرده اي که از چشمها پوشیده است.این پرده،از قدرت خداوند،میان پیامبر و مشرکین کشیده می
شد،بطوري که نه پیامبر را می دیدند و نه پرده را.
ابو مسلم گوید:یعنی هر گاه قرآن بخوانی،میان تو و ایشان فرق می گذاریم، به این ترتیب که:قرآن براي تو و مؤمنین وسیلۀ
همین تفاوتی است « حجاب » هدایت و شفا و براي مشرکین وسیلۀ کري و کوري از ادراك حق و حقیقت خواهد بود.مقصود از
که میان ایشان و مشرکین است.لکن این معنی،بعید به نظر می رسد.
ذانِهِمْ وَقْراً 􀀀 ی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آ 􀀀 ا عَل 􀀀 وَ جَعَلْن
:تفسیر این قسمت،در سورة انعام گذشت.
ارِهِمْ نُفُوراً 􀀀 ی أَدْب 􀀀 ذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَل 􀀀 وَ إِ
:هر گاه خدا را در قرآن بیگانگی یاد کنی و شرك را باطل سازي،آنها از تو روي گردان شده، از تو دور می
دور می « اللّ الرحمن الرحیم
􀀀
بسم ه » شوند.مقصود،کفار قریش است.ابن عباس گوید:مقصود شیاطین هستند که با شنیدن
را می شنوند،دور می شوند. « اللّ
􀀀
لا اله الا ه »: شوند.برخی گویند
ي􀀀 ما یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْو 􀀀 نَحْنُ أَعْلَمُ بِ
:ما از حال اینها بی خبر نیستیم و می دانیم که غرض آنها از گوش دادن به قرآن،چیست؟مقصود این است که ما به حال آنها
در موقع استماع قرآن و هنگامی که از پیش تو برمی خیزند و به راز و نیاز پرداخته،برخی ترا ساحر و برخی ترا کاهن و برخی
ترا شاعر،می نامند، آگاهیم.
گویند:مقصود،ابو جهل،زمعه بن اسود،عمرو بن هشام و خویطب بن عبد-
ص : 146
العزي است که جمع شدند و در بارة پیامبر گرامی به مشورت پرداختند.ابو جهل گفت:
او دیوانه است.زمعه گفت:او شاعر است.خویطب گفت:او کاهن است.سپس نزد ولید بن مغیره رفتند و نظرات خود را بر او
عرضه داشتند.او هیچ یک از این نظریه ها را نپسندید و گفت:ساحر است.
إِلاّ رَجُلًا مَسْحُوراً
􀀀
الظّ إِنْ تَتَّبِعُونَ
􀀀
إِذْ یَقُولُ الِمُونَ
:در این باره چند وجه گفته اند:
-1 یعنی:ظالمان می گویند:شما از مردي پیروي می کنید که جادو شده و کارش بهم آمیخته است.منظور آنها از این سخن،دور
کردن و متنفر ساختن مردم از پیامبر بود.
کسی است که دچار خدعه و دستخوش علت شده است. « مسحور » -2 مقصود از
امرء القیس گوید:
ارانا موضعین لحتم غیب
و نسحر فی الطعام و فی الشراب
یعنی:ما به سرعت بسوي مرگ می شتابیم،در حالی که از وقت آن بی خبریم و سرگرم و گرفتار طعام و شراب هستیم.دیگري
گوید:
فان تسألینا فیم نحن فاننا
عصافیر من هذا الانام المسحر
یعنی:اگر از ما بپرسی که در چه حالی هستیم؟ما گنجشکهایی آشفته حال، از این مردمیم! 3-یعنی:شما از مردي پیروي می
کنید که خداوند او را بسان شما بشري آفریده است،ولی داراي سحر است.
جاباً مَسْتُوراً گفتیم.در وجه اخیر،اشکال کرده اند.لکن سه وجه 􀀀 به معناي ساحر است،چنان که در بارة حِ « مسحور » -4 در اینجا
اول،قابل اعتماد است،بنا بر این،آیه در صدد این است که:حال کسی که دشمن دین و مخالف حق است و گویی بر دلش
پوششی است که چیزي را نمی فهمد و در گوشش پنبه اي است که چیزي را نمی شنود،بیان کند.چنین کسی از حق روي
گردان و گریزان است و با جاهلانی چون خود،به راز و نیاز و گفتگو
ص : 147
می پردازد.آنان چنان از فهم دلیل و برهان عاجزند که صاحب آن را گیج و آشفته حال و جادو شده،معرفی می کنند،زیرا
نمی توانند در برابر گفتار او مقاومت کنند و از مبارزه با آن عاجزند.
اکنون از روي تعجب می فرماید:
الَ 􀀀 اُنْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْث
:ببین،اي محمد،آنها چگونه در بارة تو مثل زده و حقیقت امر را مشتبه ساخته،می گویند:تو دیوانه،ساحر و شاعر هستی؟! فَضَلُّوا
لا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا :با این سخن،از راه حق گمراه شدند و نمی توانند تدبیري بکار برند و براي تکذیب تو راهی بجویند.از 􀀀 فَ
اینرو مبهوت و حیران مانده اند.
برخی گویند:یعنی نمی توانند تدبیري بکار برند و براي جلوگیري مردم از پیروي تو و اثبات مدعاي خود،راهی بیابند.
برخی گویند:یعنی از راه راست-یعنی دین اسلام-گمراه شده اند و راهی بسوي آن ندارند.
ص : 148
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 49 تا 52
اشاره
مِمّ یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ
ا􀀀 أَو خَلْقاً ( جارَهً أَوْ حَدِیداً ( 50 􀀀 إِنّ لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً ( 49 ) قُلْ کُونُوا حِ
􀀀
اتاً أَ ا 􀀀 ظاماً وَ رُف 􀀀 کُنّ عِ
ا􀀀 ذا 􀀀 الُوا أَ إِ 􀀀 و ق َ
ی أَنْ یَکُونَ قَرِیباً ( 51 ) یَوْمَ 􀀀 ی هُوَ قُلْ عَس 􀀀 ا قُلِ اَلَّذِي فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ فَسَ یُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ وَ یَقُولُونَ مَت 􀀀 فَسَ یَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُن
( إِلاّ قَلِیلًا ( 52
􀀀
یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ
ترجمه:
و گفتند:آیا هنگامی که استخوان و خاك شده ایم،با خلقتی تازه،زنده می شویم؟ بگو:سنگ باشید یا آهن یا مخلوقی از آنها
که در نظرتان بزرگ است.خواهند گفت:
چه کسی ما را زنده می کند؟بگو:همان که بار اول شما را آفریده است.اما آنها سرهاي خود را-با مسخرگی-بسوي تو تکان
داده،گویند:قیامت،کی خواهد بود؟بگو:ممکن است نزدیک باشد.روزي که شما را بخواند و حمدکنان او را اجابت
کرده،گمان کنید که جز مدت کمی توقف نکرده اید.
قرائت:
در سورة رعد،بحث شده و احتیاجی به اعادة آن نیست. « اءِذا و اءِنا » در بارة
ص : 149
لغت:
رفات:هر چیز کهنه و شکسته.کلماتی که بر این وزن هستند،معمولا در چیز- هاي شکسته و کهنه،استعمال می
شوند.مثل:حطام،دقاق،تراب و...
مبرّد گوید:رفات،چیزي است که کاملا کوفته و نرم شده باشد.فراء گوید:
این کلمه،اسم جمع است.
یعنی:زانوانش بحرکت درآمده « أصک نغضاً لا ینی مستهدجا »: انغاض:حرکت دادن و بلند کردن و بزیر آوردن سر.شاعر گوید
اند و از شتاب عاجز نیست.
اعراب:
و لام ابتداء در « ان » بر آن دلالت می کند. البته معمول آن نیست،زیرا کلمۀ بعد از « مبعوثون » اذا:در محل نصب است به فعلی که
ما قبل آن عمل نمی کند.
بحمده:حال است،یعنی حامدین.
یدعوکم:این جمله در محل جر است،زیرا مضاف الیه یوم است.
تستجیبون:عطف بر یدعوکم.
وَ تَظُنُّونَ إِنْ...
:جملۀ حالیه.
مقصود:
از آنجا که قرآن کریم،در بارة زنده شدن مردگان،مطالبی بیان داشته است، اکنون در بارة انکار آن از طرف کفار،می فرماید:
إِنّ لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً
􀀀
اتاً أَ ا 􀀀 ظاماً وَ رُف 􀀀 کُنّ عِ
ا􀀀 ذا 􀀀 الُوا أَ إِ 􀀀 و ق َ
:ابن عباس گوید:رفات یعنی:غبار.و مجاهد گوید:یعنی:خاك.مقصود این است که منکران قیامت می گفتند:آیا پس از آنکه
مردیم و گوشت بدن ما متلاشی شد و استخوان و خاك شدیم،بار دیگر از نو آفریده خواهیم شد؟این جمله،بصورت استفهام و
مقصود،انکار قیامت است.
جارَهً أَوْ حَدِیداً 􀀀 قُلْ کُونُوا حِ
:اي محمد،به آنها بگو:هر چه می توانید در مخالفت،بکوشید.اگر می توانید به محکمی سنگ و سختی آهن بشوید...
ص : 150
مِمّ یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ
ا􀀀 أَو خَلْقاً ْ
:یا آفریده اي که پیش شما بزرگتر و سختتر باشد.هر چه بشوید از قلمرو قدرت خداوند،خارج نخواهید شد.سرانجام قیامت فرا
می رسد و شما بید قدرت الهی زنده خواهید شد.در اینجا خداوند متعال،مطلب را بصورت امر بیان کرده است،تا بیشتر،الزام
آور باشد.
ابن عباس و سعید بن جبیر گویند:مقصود،از آفریده اي که پیش آنها بزرگتر و سختتر است،مرگ می باشد.یعنی:اگر شما خود
مرگ،هم باشید،سرانجام خداوند شما را می میراند و...بدیهی است که در نظر اولاد آدم،هیچ چیز بزرگتر از مرگ نیست.
مجاهد گوید:مقصود،آسمانها و زمین و کوه ها است.
ا قُلِ الَّذِي فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ 􀀀 فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُن
:هر گاه،این مطلب را به آنها بگویی،خواهند گفت:چه کسی ما را پس از مرگ،زنده می کند؟!به آنها بگو:
همان که شما را بار اول از نیستی به هستی آورد،زیرا کسی که قدرت دارد چیزي را از نیستی به هستی آورد-اگر قدرتش از
میان نرود-برایش سهل تر است که همان چیز را پس از فنا،از نو بسازد،زیرا اختراع هر چیزي از تکرار آن دشوارتر است.این
مطلب را از اینرو،عنوان می کند که:آنها منکر این نبودند که خداوند آنها را از نیستی به هستی آورده است.
فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ
:اما آنها سرهاي خود را از روي مسخرگی و بی اعتنایی حرکت خواهند داد و به این مطالب،توجهی نخواهند کرد.
ی هُوَ 􀀀 وَ یَقُولُونَ مَت
ی أَنْ یَکُونَ قَرِیباً :بگو:ممکن است نزدیک باشد،زیرا هر چه آمدنی 􀀀 :و از تو می پرسند:قیامت کی خواهد بود؟ قُلْ عَس
است،دور نیست.حسن می گوید:گویی تو هرگز بدنیا نیامده اي و گویی همواره در عالم آخرت بوده اي! یَوْمَ یَدْعُوکُمْ
فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ :اي مردم مشرك،ممکن است روزي که خداوند بوسیلۀ فرشتگان شما را از قبرها بسوي صحراي محشر فرا
می خواند،نزدیک
ص : 151
باشد.این همان وقتی است که براي اولین بار،در صور إسرافیل دمیده خواهد شد.در این وقت،فرشتگان می گویند:اي
استخوانهاي پوسیده و اي پوستهاي خاك شده،به حال اول بازگردید.شما با اضطرار و پریشانی این دعوت را اجابت می کنید
و زبان را به ستایش خداي یگانه،می گشایید.
.« جاء غضبان »: یعنی « جاء فلان بغضبه » مثل « تستجیبون حامدین » جملۀ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ یعنی
برخی گویند:یعنی:شما این دعوت را اجابت می کنید و معترفید که ستایش خدا راست که بمردم نعمت بخشیده است.آن روز
نمی توانید منکر این حقیقت بشوید، زیرا در آنجا معرفتها بدیهی هستند.
سعید بن جبیر گوید:آنها از قبرها خارج می شوند و می گویند:خدایا تو منزهی و ستایش ویژة تست. لکن این حمد و تسبیح
براي آنها سودي ندارد.
إِلاّ قَلِیلًا
􀀀
وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ
:و گمان می کنید که توقف شما در دنیا کوتاه بوده است،زیرا این تغییر و تحول،خیلی سریع انجام می گیرد.
حسن گوید:آنها مدت توقف خود را در دنیا کوتاه می شمارند،زیرا می بینند مدت توقف آنها در آخرت،طولانی است.
برخی از مفسران قرآن کریم،معتقدند که:این آیه،خطاب به مؤمنین است، زیرا آنها هستند که خدا را با ستایش،اجابت و در
برابر احسانش،او را حمد می کنند و مدت توقف خود را در عالم برزخ کوتاه می شمارند،زیرا در قبرهاي خود با خوشی
گذرانیده و عذابی ندیده اند.بدیهی است که روزهاي شادي و نشاط،کوتاه هستند.
ص : 152
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 53 تا 57
اشاره
سانِ عَدُ  وا مُبِیناً ( 53 ) رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ 􀀀 کانَ لِلْإِنْ 􀀀 طانَ 􀀀 طانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ اَلشَّیْ 􀀀 ادِي یَقُولُوا اَلَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ اَلشَّیْ 􀀀 وَ قُلْ لِعِب
ا بَعْضَ 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْن 􀀀 ماو 􀀀 اكَ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا ( 54 ) وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی اَلسَّ 􀀀 ا أَرْسَلْن 􀀀 یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَ م
( تَحْوِیلاً ( 56 􀀀 یَمْلِکُونَ کَشْفَ اَلضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا 􀀀 داوُدَ زَبُوراً ( 55 ) قُلِ اُدْعُوا اَلَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا 􀀀 ا 􀀀 ی بَعْضٍ وَ آتَیْن 􀀀 اَلنَّبِیِّینَ عَل
( کانَ مَحْذُوراً ( 57 􀀀 ذابَ رَبِّکَ 􀀀 ذابَهُ إِنَّ عَ 􀀀 خافُونَ عَ 􀀀 ی رَبِّهِمُ اَلْوَسِیلَهَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَ 􀀀 ئِکَ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِل 􀀀 أُول
ص : 153
ترجمه:
به بندگانم بگو:چیزي بگوئید که نیکوتر است.شیطان میان آنها را بهم می زند زیرا شیطان براي انسان،دشمنی آشکار
است.پروردگار شما بحال شما داناتر است.
اگر بخواهد شما را رحم می کند و اگر بخواهد شما را عذاب می کند و ما ترا نفرستاده ایم که مراقب و مسئول آنها
باشی.پروردگارتان بحال کسانی که در آسمانها و زمینند،داناتر است.ما برخی از پیامبران را بر برخی برتري بخشیده و داود را
زبور داده ایم.بگو:
آنان را که-جز خداوند یکتا-خدا پنداشتید،بخوانید.آنها نمی توانند زیانی را از شما دور کنند یا به دیگري برسانند.همانهایی
که بنظر آنها خدا هستند،بسوي پروردگارشان تقرب می جویند،تا معلوم شود که کدامشان به خدا نزدیکترند؟و امید رحمت او
دارند و از عذاب او بیمناکند،زیرا عذاب پروردگارت،حذر کردنی است.
لغت:
یعنی:هر دینداري به خدا نزدیک است. « اللّ واسل
􀀀
بلی کلّ ذي دین الی ه »: وسیله:قربت و نزدیکی.واسل یعنی راغب.لبید گوید
سؤال و طلب داراي یک معنی هستند.
اعراب:
بِاللّ وَ رَسُولِهِ (صف
􀀀
یقولوا:جواب شرط محذوف.ابو عثمان معتقد است که این فعل بجاي فعل امر نشسته است.مثل: تُؤْمِنُونَ هِ
11 :بخدا و رسولش ایمان بیاورید) اولئک:مبتدا.
اَلَّذِینَ یَدْعُونَ
.« یبتغون » :صفت یبتغون:خبر أَیُّهُمْ أَقْرَبُ :مبتدا و خبر.ممکن است بدل باشد از
شأن نزول:
مشرکین،در مکه،اصحاب پیامبر را آزار می کردند.اصحاب از پیامبر اجازه می خواستند که با آنها بجنگند،ولی پیامبر می
فرمود:در این باره،دستوري از خداوند
ص : 154
به من نرسیده است.از اینرو خداوند فرمود،قل لعبادي...این مطلب،از کلبی است.
مقصود:
اکنون خداوند بندگان خود را امر می کند،که از کارها و گفتارهاي بهتر پیروي کنند.
ادِي یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ 􀀀 وَ قُلْ لِعِب
:اي محمد،به بندگان من بگو،گفتارها و راه و رسم هایی براي خود انتخاب کنند که بهترین گفتار و راه و رسم است.
تعبیر:بندگان من،به منظور تعظیم بندگان مؤمن است.برخی هم گفته اند:
منظور همۀ افراد مکلف است.
بقولی یعنی:اي محمد،آنها را امر کن که بهترین کلمات-یعنی کلمۀ شهادتین و هر چه پیش خدا پسندیده است-بگویند.
حسن گوید:یعنی امر کنند به آنچه خدا امر کرده و نهی کنند از آنچه خدا نهی کرده است.
اللّ لک.
􀀀
اللّ ه
􀀀
برخی گویند:یعنی مؤمنین با بهترین عبارات،از یکدیگر تمجید کنند و بگویند:رحمک ه.یعفر
ابو مسلم گوید:یعنی به بندگان من بگو که چون سخن تو و سخن مشرکین را می شنوند،هر چه بهتر است بگویند و از آنچه
نیکوتر است،پیروي کنند.نظیر:
ادِ اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ (زمر 18 :بندگانم را که سخن را می شنوند و بهترش را پیروي می کنند،بشارت 􀀀 فَبَشِّرْ عِب
طانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ :شیطان در میان آنها فساد می کند و آنها را به دشمنی یکدیگر وامی دارد. 􀀀 ده) إِنَّ الشَّیْ
سانِ عَدُ  وا مُبِیناً 􀀀 کانَ لِلْإِنْ 􀀀 طانَ 􀀀 إِنَّ الشَّیْ
:شیطان،همواره دشمن سرسخت آدم و اولادش بوده است.
اکنون خداوند،هر دو گروه را مخاطب ساخته،می فرماید:
رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ
:خداوند به حال شما داناتر است و طبق مصلحت،به تدبیر
ص : 155
امور زندگی شما می پردازد.
إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ
:جبایی گوید:مقصود این است که:
خداوند مالک رحمت و عذاب است،بنا بر این باید به او امیدوار بود و از او ترسید.
حسن گوید:یعنی اگر بخواهد بوسیلۀ توبه،به شما رحم می کند و اگر بخواهد بوسیلۀ اصرار بر معصیت،شما را عذاب می کند.
برخی گویند:یعنی اگر بخواهد به شما رحم می کند و از مکه خارج می سازد، تا از آزار و اذیت مشرکین خلاص شوید:و اگر
بخواهد آنها را بر شما مسلط می سازد که شما را عذاب کنند.
برخی گویند:یعنی اگر بخواهد بفضل خویش به شما رحم می کند و اگر بخواهد بعدل خویش شما را عذاب می کند.
معناي اخیر،بهتر است.
اکنون،خطاب به پیامبر کرده،می فرماید:
اكَ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا 􀀀 ا أَرْسَلْن 􀀀 وَ م
:ما ترا موکل آنها نساخته و نگهبان و مراقب اعمال آنها قرار نداده ایم.خواه مؤمن شوند و خواه سرپیچی کنند.مقصود این
است که تو در مقابل اعمال آنها مؤاخذه نمی شوي،زیرا ترا فرستاده ایم که آنها را دعوت به ایمان کنی.اگر ترا اجابت کنند،به
نفع خودشان است و اگر اجابت نکنند،چیزي بر تو نیست، زیرا سرزنش آن متوجه خود ایشان می شود.
اتِ وَ الْأَرْضِ 􀀀 ماو 􀀀 وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّ
:خداوند به فرشتگان که در آسمانهایند و پیامبران که در زمینند.داناتر است.مقصود این است که خداوند فرشتگان و انبیاء را
بخاطر میل باطنی اختیار نکرده است،بلکه بخاطر این است که به باطن ایشان عالم بوده و آنها را لایق و شایسته،شناخته است.
برخی گویند:یعنی خداوند به حال مردم داناتر است،از اینرو آنها را در صورت و روزي و احوال،مختلف ساخته
است.همانطوري پیامبران را نیز بر یکدیگر برتري بخشیده است.
ص : 156
ی بَعْضٍ 􀀀 ا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَل 􀀀 وَ لَقَدْ فَضَّلْن
:پیامبران اگر چه در عالیترین مراتب فضیلت،قرار دارند،لکن آنها نیز داراي طبقاتی بوده،بعضی بر بعضی برتري دارند، زیرا
درجه،ثواب،اعجاز و کتاب برخی عالیتر است.از آنجا که خداوند به باطن چیزها عالم بود،پیامبر اسلام را براي نبوت اختیار
کرد و او را بر سایر انبیا برتري بخشید.
همانطوري که میان آنها نیز تفاوتی وجود دارد.براي ابراهیم آتش را رام و براي یونس آهن را نرم کرد.به سلیمان سلطنت
بخشید و با موسی تکلم کرد و به پیامبر اسلام مزایایی بخشید که به هیچ کس نداده بود و او را خاتم پیامبران گردانید.
سپس فرمود:
داوُدَ زَبُوراً 􀀀 ا 􀀀 وَ آتَیْن
به قرآن اختصاص پیدا کرده « فرقان » :حسن گوید:هر کتابی زبور است.لکن این نام،به کتاب داود اختصاص یافته،همانطوري که
است.اگر چه تمام کتاب هاي آسمانی،فرقان و جدا کنندة حق و باطلند.
زجاج گوید:ذکر نام داود،بخاطر این است که:به آنها بگوید:شما منکر برتري حضرت محمد(ص)و نازل شدن قرآن
نشوید،زیرا ما بداود نیز زبور بخشیدیم.
اکنون به پیامبر خود می فرماید:
قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ
:اي محمد،به این مشرکین-که غیر خدا را می پرستند-بگو:آنان را که می پندارید خدا هستند،بخوانید تا زیانها را از شما دور
کنند و حال شما را نیکو سازند.
لا تَحْوِیلًا 􀀀 لا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ 􀀀 فَ
:آنها هیچ قدرتی ندارند و نمی- توانند زیانی را از شما دور کنند یا حال شما را نیکو سازند.یعنی:نمی توانند قحطی را
بفراوانی و فقر را به بی نیازي و بیماري را به تندرستی تبدیل کنند.برخی گویند:
یعنی نمی توانند زیان شما را به دیگري منتقل سازند.مقصود این است که:هر کس عجز دارد،لایق خدایی و پرستش نیست.
فرشتگان،مسیح و عزیر است که به آنها نسبت خدایی داده می شد.این مطلب از ابن عباس و حسن « من دونه » مقصود از
است.برخی گویند:مقصود جن است،زیرا قومی
ص : 157
از عرب،جن را می پرستیدند،ابن مسعود می گوید:همین جنیان نیز اسلام آوردند، اما آنها دست از پرستش خود برنداشتند.
جبائی گوید:سپس خداوند متوجه انبیا-که آیۀ قبل در بارة آنها بود-شده، می فرماید:
ی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَهَ 􀀀 ئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِل 􀀀 أُول
:آنان که آنها را خدا می خوانند،کوشش می کنند که از راه عبادت و اطاعت،بدرگاهش قرب و منزلت پیدا کنند.
أَیُّهُمْ أَقْرَبُ
:تا معلوم شود که قرب و منزلت کدامیک،پیش خداوند بیشتر است.
مقصود این است که:پیامبران با مقام بلند و شرافتی که پیش خدا دارند،جز خدا را پرستش نمی کنند،بنا بر این،پرستش خداوند
یکتا و ترك شرك و دوگانه پرستی براي شما لازم تر است،بدین ترتیب،می خواهد مردم را تشویق کند که به انبیا اقتدا کنند.
برخی گویند:یعنی فرشتگان و حضرت مسیح و...که شما آنها را خدا می دانید، خود بندگان مطیع خداوند هستند و کوشش
می کنند،که از راه عبادت،بدرگاه او تقرب پیدا کنند و خود را برحمت او نزدیکتر سازند.یا اینکه هر کدام می خواهند بفهمند
که کدامیک به رحمت خدا و اجابت او نزدیکتر هستند.
ذابَهُ 􀀀 خافُونَ عَ 􀀀 وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَ
:با اینهمه،آنها براي خود طلب مغفرت کرده،در برابر طاعت،امید رحمت و در برابر سرکشی بیم عذاب دارند و مثل همۀ
بندگان دیگر خدا،طریق بندگی می پویند.
کانَ مَحْذُوراً 􀀀 ذابَ رَبِّکَ 􀀀 إِنَّ عَ
:عذاب پروردگارت دشوار است و همه باید از آن بپرهیزند.
ذیل آیۀ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ (مائده 35 ) سخن گفته ایم. « وسیله » در پیرامون معناي
ص : 158
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 58 تا 60
اشاره
ا أَنْ نُرْسِلَ 􀀀 ا مَنَعَن 􀀀 ابِ مَسْطُوراً ( 58 ) وَ م 􀀀 ذلِکَ فِی اَلْکِت 􀀀 کانَ 􀀀 ذاباً شَدِیداً 􀀀 ا عَ 􀀀 امَهِ أَوْ مُعَذِّبُوه 􀀀 ا قَبْلَ یَوْمِ اَلْقِی 􀀀 إِلاّ نَحْنُ مُهْلِکُوه
􀀀
وَ إِنْ مِنْ قَرْیَهٍ
ا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ 􀀀 إِلاّ تَخْوِیفاً ( 59 ) وَ إِذْ قُلْن
􀀀
اتِ 􀀀 ا نُرْسِلُ بِالْآی 􀀀 ا وَ م 􀀀 اَلنّ مُبْصِرَهً فَظَلَمُوا بِه
اقَه 􀀀 ا ثَمُودَ 􀀀 إِلاّ أَنْ کَذَّبَ بِهَا اَلْأَوَّلُونَ وَ آتَیْن
􀀀
اتِ 􀀀 بِالْآی
اناً کَبِیراً 􀀀 إِلاّ طُغْی
􀀀
ما یَزِیدُهُمْ 􀀀 لِلنّ وَ اَلشَّجَرَهَ اَلْمَلْعُونَهَ فِی اَلْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَ
اسِ􀀀 فِت إِلاّ نَْهً
􀀀
اكَ 􀀀 ا جَعَلْنَا اَلرُّؤْیَا اَلَّتِی أَرَیْن 􀀀 بِالنّ وَ م
اسِ 􀀀 حاطَ 􀀀 أَ
(60)
ترجمه:
هیچ قریه اي نیست،جز اینکه پیش از روز قیامت هلاکش می کنیم یا بعذابی سخت،گرفتارش می سازیم.این مطلب،در لوح
محفوظ،ثبت شده است.ما را از فرستادن معجزاتی که می خواهند،جز تکذیب گذشتگان،چیزي منع نمی کند.ما به قوم ثمود،
آن شتر را آشکارا دادیم و به آن ستم کردند.ما معجزه ها را جز براي بیم دادن نمی فرستیم.
هنگامی که بتو گفتیم که پروردگارت مردم را احاطه کرده است.رؤیایی که بتو نشان
ص : 159
دادیم و درختی که در قرآن ملعون شمرده شده است،جز فتنه اي براي مردم نیست.ما آنها را می ترسانیم،اما جز بر طغیان
سخت آنها،نمی افزاید.
لغت:
مسطور:مکتوب،نوشته.شاعر گوید:
و اعلم بان ذا الجلال قد قدر
فی الصحف الاولی الذي کان سطر
یعنی:بدانکه خداوند بزرگ،در کتابهاي نخستین،آنچه نوشته شده است، به تدبیر و مصلحت خویش بیان داشته است.
منع:جلوگیري کردن از فعل.بدیهی است که خداوند بر هر کاري قادر است و نمی توان در راه او مانعی ایجاد کرد،زیرا قدرت
او بی پایان است.این تعبیر،در مورد پروردگار متعال،در صورتی جایز است که نخواهد فعلی را انجام دهد.
اعراب:
إِلاّ أَنْ کَذَّبَ بِهَا
􀀀
اتِ 􀀀 ا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآی 􀀀 ا مَنَعَن 􀀀 وَ م
.« ما منعنا الارسال الا تکذیب الاولین »: دوم در محل رفع است.یعنی « ان » اول در محل نصب و « ان »:
مبصره:حال.
وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ
یعنی:درختی که اهل آن و خورندگان ثمر آن ملعون « و ما جعلنا الشجره الملعونه فی القرآن الا فتنه للناس » :تقدیر آن
هستند.اینان کافر و فاجر هستند.
اناً کَبِیراً 􀀀 إِلاّ طُغْی
􀀀
ما یَزِیدُهُمْ 􀀀 فَ
مفعول دوم. « طغیاناً ». :فما یزیدهم التخویف
مقصود:
اکنون به بیان پند و اندرز پرداخته،می فرماید:
ذاباً شَدِیداً 􀀀 ا عَ 􀀀 امَهِ أَوْ مُعَذِّبُوه 􀀀 ا قَبْلَ یَوْمِ الْقِی 􀀀 إِلاّ نَحْنُ مُهْلِکُوه
􀀀
وَ إِنْ مِنْ قَرْیَهٍ
:
هیچ قریه اي نیست جز اینکه پیش از فرا رسیدن قیامت،مردمش را هلاك یا اینکه به عذابی سخت،گرفتارش می کنیم.بدیهی
است که مردم صالح قریه می میرند و مردم ناصالح،در همین دنیا گرفتار عذاب سپس هلاك خواهند شد،زیرا پیش از فرا
رسیدن
ص : 160
قیامت مردم می میرند و شهرها و آبادیها ویران می شوند.آن گاه قیامت فرا می رسد.
این معنی از جبائی و مقاتل است.
ابو مسلم گوید:مقصود،قریه هایی است که در کفر و گمراهی به سر می برند، نه قریه هاي ایمان و منظور از هلاك
کردن،درهم کوبیدن است.
ابِ مَسْطُوراً 􀀀 ذلِکَ فِی الْکِت 􀀀 کانَ 􀀀
:این مطلب،حتمی است و خلافی ندارد.مقصود این است که خداوند این مطلب را در کتابی که براي فرشتگان نوشته
است،یعنی لوح محفوظ،ثبت کرده است.
إِلاّ أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ
􀀀
اتِ 􀀀 ا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآی 􀀀 ا مَنَعَن 􀀀 وَ م
:در این باره اقوالی است:
-1 هیچ چیز ما را از فرستادن آیاتی که می خواستند،باز نداشت،جز تکذیب پیشینیان.مقصود این است که:چیزهایی که قریش
می خواهند،از قبیل طلا کردن کوه صفا و جاري کردن چشمه اي از زمین و...عمل نمی کنیم،زیرا اگر عمل کنیم،آنها ایمان
نمی آورند و سزاوار می شوند که هر چه زودتر آنها را کیفر دهیم و این بزیان خود آنهاست.همانطوري که ما امتهاي پیشین را
اجابت کردیم و آیاتی را که می خواستند براي آنها فرستادیم و آنها تکذیب کردند و ما آنها را گرفتار عذاب کردیم،زیرا
حکم آیاتی که مردم درخواست می کنند،این است که اگر تکذیب کنند و ایمان نیاورند، دچار عذاب شوند،لکن در مورد
اینها ارادة ما این است که آنها را بوسیلۀ چنین عذابی از میان می بریم،زیرا در میان ایشان کسانی هستند که خودشان یا
فرزندانشان ایمان می آورند و دین اسلام را یاري می کنند.بعلاوه،امت و شریعت حضرت محمد(ص)تا قیامت باقی خواهد
ماند،از اینرو خواستۀ آنها را اجابت نمی کنیم.بخصوص که آیات قرآنی و دیگر معجزات آشکار،براي برطرف شدن تردید و
برداشته شدن عذرها کافی هستند.
-2 ما آیاتی را که می خواهند،نمی فرستیم،زیرا علم داریم که آنها ایمان نمی آورند،بنا بر این فرستادن آیات،کار بیهوده اي
خواهد بود.همانطوري که پیش از آنها آیاتی فرستادیم و مردم ایمان نیاوردند.
ص : 161
معجزه،بر دو قسم است: 1-برخی از معجزات،طوري هستند که بدون آنها نبوت را نمی توان شناخت.بدیهی است که چنین
معجزاتی باید ظاهر شوند،خواه مردم ایمان بیاورند،خواه ایمان نیاورند.
-2 برخی دیگر،از روي لطف بوده،موجب افزایش ایمان خواهند شد.این معجزات را هم خداوند بلطف خود ظاهر می سازد.
معجزاتی که از این دو دسته،خارجند،خداوند ظاهر نمی سازد.
-3 ما آیات را نمی فرستیم،زیرا پدران و اسلاف شما،چنین آیاتی را خواستند و چون فرستادیم،ایمان نیاوردند.شما نیز تابع
روش آنها هستید.همانطوري که آنها ایمان نیاوردند،شما هم ایمان نخواهید آورد.
این قول از ابو مسلم است.
النّ مُبْصِرَهً
اقَه 􀀀 ا ثَمُودَ 􀀀 وَ آتَیْن
ارِ مُبْصِ رَهً (همین 􀀀 ا آیَهَ النَّه 􀀀 :ما براي قوم ثمود،شتر را که معجزه اي آشکار و مسلم بود،فرستادیم،چنان که می فرماید: وَ جَعَلْن
: سوره 12
آیت روز را روشن و آشکار ساختیم).
برخی گویند:یعنی براي آنها شتري بینا فرستادیم.
برخی گویند:یعنی براي آنها شتري فرستادیم که راه هدایت را به آنها نشان می داد و آنها را از گمراهی باز می داشت.
منظور،ناقۀ صالح است که:چنان که خواسته بودند،از سنگ خارج شد.
ا􀀀 فَظَلَمُوا بِه
:ولی قوم صالح،به این معجزه،کافر شدند و منکر شدند که از جانب خداست.
برخی گویند:یعنی بر اثر کشتن آن شتر،بخود ظلم کردند.
إِلاّ تَخْوِیفاً
􀀀
اتِ 􀀀 ا نُرْسِلُ بِالْآی 􀀀 وَ م
: ما آیات و معجزات خود را بدست پیامبران ظاهر می گردانیم،تا مردم از دیدن آنها پند گیرند و از عذاب خدا بترسند و ایمان
آورند.
اکنون خداوند پیامبر خود را مخاطب ساخته،می فرماید:
بِالنّ
اسِ􀀀 حاطَ 􀀀 ر أَ ا لَکَ إِنَّ بََّکَ 􀀀 وَ إِذْ قُلْن
:اي محمد،بیاد آورد هنگامی که به تو
ص : 162
گفتیم:پروردگارت به احوال و کردار نیک و بد مردم علم دارد و می داند که چه کسی سزاوار پاداش و چه کسی سزاوار کیفر
است.او بر کیفر و پاداش مردم نیز قادر است، بنا بر این همگان در قبضۀ قدرت او هستند و هیچ کس را یاراي آن نیست که از
اراده و مشیت او خارج شود.این معنی از ابن عباس است.
حسن گوید:مقصود این است که:خداوند بهمه چیز عالم است و می داند که آنها-بر اثر اینکه بخواسته هایشان ترتیب اثر نداده
و معجزاتی که خواسته اند، نیاورده اي-قصد آزارت را دارند.
بدین ترتیب،پیامبر خود را تشویق می کند که به تبلیغات خود ادامه دهد و به او وعده می دهد که او را از اذیت و آزار قوم
حفظ خواهد کرد.
مقاتل گوید:یعنی خداوند به اهل مکه احاطه دارد و سرانجام مکه را براي تو فتح می کند.
فراء گوید:یعنی امر خداوند مردم را احاطه کرده است.
جبایی گوید:خداوند به آوردن آنچه می خواهند،قادر و بمصالح آنها عالم است.او کاري می کند که به صلاح مردم باشد،بنا
بر این به تبلیغات خود ادامه بده، زیرا اگر خداوند،آنچه را می خواهند بیاورد،بخاطر این است که می داند لطفی در آن نهفته
است و اگر نیاورد،بخاطر این است که می داند مصلحتی در آن موجود است.
لِلنّ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ
اسِ􀀀 فِت إِلاّ نَْهً
􀀀
اكَ 􀀀 ا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْن 􀀀 وَ م
:در این باره اقوالی است:
رؤیت و دیدن چشم است.این مطلب همان است که در اول سوره،در داستان معراج پیامبر،از مکه به مسجد « رؤیا » -1 مقصود از
الاقصی و از آنجا به آسمانها، بیان شد.جز اینکه:چون معراج در شب بود و بامدادان پیامبر مردم را از آن مطلع ساخت،نام آن
امتحان و دشواري تکلیف است،و هر کس تصدیق کند،پاداش بسیار بگیرد و هر « فتنه » گذاشت،زیرا مقصود از « فتنه » و« رؤیا » را
کس تکذیب کند،کیفر سخت ببیند.
ص : 163
این قول،از ابن عباس،سعید بن جبیر،حسن،قتاده و مجاهد است.
-2 از ابن عباس روایت شده است که:منظور خوابی است که پیامبر در مدینه دید.او در خواب دیده بود که داخل مکه شده
است،از اینرو رهسپار مکه شد،ولی مشرکین در حدیبیه،راه را بر او گرفتند و نگذاشتند داخل مکه شود،در نتیجه بعضی دچار
اللّ ،مگر نه بما خبر داده بودي که داخل مکه خواهیم شد؟فرمود:به شما گفته بودم که
􀀀
شک و تردید شدند و گفتند:یا رسول ه
همین امسال داخل می شویم؟گفتند:
-نه.
فرمود:
اللّ ،داخل خواهیم شد.
􀀀
-انشاء ه
ا بِالْحَقِّ 􀀀 اللّ رَسُولَهُ الرُّؤْی
􀀀
آن سال،از همانجا باز گشتند و سال دیگر مکه را فتح کردند.از این رو این آیه،نازل شد: لَقَدْ صَدَقَ هُ
(فتح 27 :خداوند،در جواب به پیامبر خود راست گفت).
این قول از جبائی است.
این خواب،براي مردم فتنه و امتحان بود،به همان دلیل که گفتیم.
-3 مقصود این است که پیامبر در خواب دید که:بوزینگانی بر منبرش بالا می روند و پائین می آیند.او از این خواب دلگیر شد.
سعید بن یسار،روایت کرده است که:پیامبر گرامی اسلام،پس از این خواب، دیگر نخندید،تا از دنیا رفت.از امام باقر و امام
صادق(ع)نیز همین طور روایت شده است.
بنی امیه است.خداوند به پیامبر خبر داد که آنها بر مقامش تسلط می یابند و « شجرة ملعونۀ در قرآن » گفته اند:بنا بر این،منظور از
ذریه اش را می کشند.
منهال بن عمرو روایت کرده است که:بر علی بن حسین(ع)وارد شده، پرسیدم:
چگونه صبح کردي؟ فرمود:
ص : 164
-بخدا،صبح کردم مثل بنی اسرائیل که در دست فرعونیان اسیر بودند و پسرانشان را می کشتند و زنانشان را زنده می
گذاشتند.کسی که بعد از پیامبر،بهترین مردم است بر منبرها لعن می شود.هر که ما را دوست بدارد،حقش را کم می دهند.
به حسن گفتند:
-اي ابو سعید،حسین بن علی را کشتند.
او گریه کرد،تا گونه هایش تر شدند،سپس گفت:
-واي بر امت بیچاره اي که:زنا زاده اش پسر پیامبرش را می کشد! ابن عباس و حسن گویند:شجرة ملعونه،درخت زقوم است.
ابو مسلم گوید:یهود است.
معناي آیه این است:خوابی که دیده اي و درخت ملعون را براي مردم فتنه اي قرار دادیم.اینکه درخت زقوم را فتنه می
نامد،بخاطر این است که:مشرکین می گفتند:
آتش درخت را می سوزاند.چگونه ممکن است،درخت در آتش بروید؟!اما مردم مؤمن،تصدیق کردند.در روایت است که ابو
جهل می گفت:محمد شما را به آتشی وعده می دهد که سنگ را می سوزاند.در عین حال گمان می کند که در آنجا درخت
یعنی:آن درخت،در قرآن ذکر شده است. « فِی الْقُرْآنِ » : می روید! اینکه می گوید
اناً کَبِیراً 􀀀 إِلاّ طُغْی
􀀀
ما یَزِیدُهُمْ 􀀀 وَ نُخَوِّفُهُمْ فَ
:ما بوسیلۀ داستان امتهایی که هلاك شده اند،آنها را می ترسانیم.یا بوسیلۀ آیات آنها را می ترسانیم.لکن آنها در کفر و
سرکشی و گمراهی بیشتر غوطه ور می شوند.
ص : 165
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 61 تا 65
اشاره
ذَا اَلَّذِي کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ 􀀀 الَ أَ رَأَیْتَکَ ه 􀀀 الَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً ( 61 ) ق 􀀀 إِلاّ إِبْلِیسَ ق
􀀀
لائِکَهِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا 􀀀 ا لِلْمَ 􀀀 وَ إِذْ قُلْن
زاءً مَوْفُوراً ( 63 ) وَ اِسْتَفْزِزْ 􀀀 زاؤُکُمْ جَ 􀀀 الَ اِذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَ 􀀀 إِلاّ قَلِیلًا ( 62 ) ق
􀀀
امَهِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ 􀀀 ی یَوْمِ اَلْقِی 􀀀 أَخَّرْتَنِ إِل
إِلاّ
􀀀
طانُ 􀀀 ا یَعِدُهُمُ اَلشَّیْ 􀀀 لادِ وَ عِدْهُمْ وَ م 􀀀 والِ وَ اَلْأَوْ 􀀀 شارِکْهُمْ فِی اَلْأَمْ 􀀀 مَنِ اِسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ
( ی بِرَبِّکَ وَکِیلًا ( 65 􀀀 طانٌ وَ کَف 􀀀 ادِي لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْ 􀀀 غُرُوراً ( 64 ) إِنَّ عِب
ترجمه:
و چون بفرشتگان گفتیم:آدم را سجده کنید،همگی سجده کردند،بجز شیطان که گفت:آیا براي کسی سجده کنم که او را از
خاك آفریده اي؟گفت:آیا همین است که او را بر من برتري داده اي؟اگر مرا تا روز قیامت مهلت دهی،فرزندان
ص : 166
وي را جز اندکی مهار خواهم کرد.گفت:برو.هر کس از آنها پیروي تو کند،سزاي شما جهنم است که سزاي تمام است.هر
کس از آنها را که توانی بصداي خود گمراه کن و سواره نظام و پیاده نظام خود را بر آنها بسیج کن و در اموال و اولادشان
شریک باش.و شیطان جز وعدة فریب،به آنها نمی دهد.ترا بر بندگان من تسلطی نیست.
همین بس که پروردگارت نگهبان است.
قرائت:
رجلک:حفص این کلمه را به کسر جیم و دیگران به سکون خوانده اند هر گاه به سکون جیم خوانده شود،جمع راجل
است.مثل:راکب و رکب، صاحب و صحب،تاجر و تجر. اما اگر به کسر جیم بخوانیم،صفت و به معناي راجل (یعنی
پیاده)است،شاعر گوید:
اما اقاتل عن دینی علی فرس
و لا کذا رجلا الا باصحاب
بکار رفته است: « رجل » یعنی:آیا براي دینم،سواره و پیاده،جز همراه اصحابم نمی جنگم؟در شعر زیر
هم ضربوا عن فرجها بکتیبه
کبیضاء حرس فی جوانبها الرجل
یعنی:آنها با لشکري شبیه کوه حرس که اطراف آن را پیادگانی محاصره کرده باشند،از مرز آن گذشتند.
لغت:
یعنی: « احتنک الجراد الزرع ». احتناك:از بیخ و بن کندن و همه را فرا گرفتن
ملخ،همۀ مزرعه را خورد.شاعر گوید:
اشکو الیک سنه قد اجحفت
جهد الی جهد بنا و اضعفت
و احتنکت اموالنا و جلفت یعنی:پیش تو از سالی شکایت می کنم که بما سختگیري و اجحاف کرد و اموال ما را بکلی از بین
برد.
موفور:کامل شده.زهیر گوید:
ص : 167
و من یجعل المعروف من دون عرضه
یفره و من لا یتق الشتم یشتم
یعنی:هر کس پایۀ زندگی را بر نیکی گذارد،کامل می شود و هر کس از سخن زشت نپرهیزد،از سخن زشت دیگران مصون
نیست.
استفزاز:با تردستی و سرعت،کسی را لغزانیدن و او را از راه صواب دور کردن.
استطاعت:نیرویی در اعضا که بتوانند کارها را انجام دهند.طوع و طاعت، رام بودن براي انجام کار.
یعنی:او را تهدید کرد و سپاهیان خود را بر سر او فرود آورد. « اجلب الرجل علی صاحبه »: اجلاب:راندن.ابن اعرابی گوید
اعراب:
من » طینا:زجاج گوید:این کلمه حال است.یعنی:او را آفریده اي در حالی که از خاك است.ممکن است به تقدیر
لادَکُمْ (بقره 233 :ان تسترضعوا لاولادکم)برخی گفته اند:تمیز است. 􀀀 باشد.مثل: أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْ « طین
ا رایتک: این کاف،محلی از اعراب ندارد،زیرا حرف خطاب و براي تأکید است.
ذَا الَّذِي 􀀀ه
:هذا منصوب است به:ارایت.یعنی:اخبرنی عن هذا الذي کرمته علی و قد خلتتنی من نار و...
مقصود:
إِلاّ إِبْلِیسَ
􀀀
لائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا 􀀀 ا لِلْمَ 􀀀 وَ إِذْ قُلْن
:تفسیر این قسمت در سورة بقره گذشت.
الَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً 􀀀ق
:این جمله استفهام انکاري است.یعنی:ابلیس گفت:چگونه براي آدم سجده کنم در حالی که من بهتر از او هستم؟اصل من
آتش است و از اصل او-که خاك است-شریفتر است.
از این آیه،برمی آید که شیطان می دانست که آدم بر فرشتگان برتري دارد و اگر این را نفهمیده بود،وجهی نداشت که از
سجده،خودداري کند.
ممکن است خداوند به سجدة آدم امر کند،ولی جایز نیست که به عبادت او فرمان
ص : 168
دهد،زیرا سجود،تعظیمی است که مراتبی دارد و تابع نیت شخص سجده کننده است.
مرتبۀ عالی آن عبادت است و مخصوص خداست،لکن عبادت چنین نیست،زیرا عبادت، عبارت از آن خضوع قلبی است که
بالاتر از آن تصور نمی شود.چنین خضوعی مخصوص خداست و براي غیر خدا صحیح نیست.اگر هم مراتبی داشته باشد،تمام
مراتب آن بخدا اختصاص دارد.نتیجه اینکه:اگر کسی از روي سهو سجده کند، تعظیم شمرده نمی شود.همانطوري که کارهاي
دیگر اعضاي بدن نیز احتیاج بقصد دارد.
ذَا الَّذِي کَرَّمْتَ عَلَیَّ 􀀀 الَ أَ رَأَیْتَکَ ه 􀀀ق
:ابلیس گفت:پروردگارا،به من بگو:
إِلاّ
􀀀
امَهِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ 􀀀 ی یَوْمِ الْقِی 􀀀 چرا آدم را بر من برتري بخشیده اي؟!با اینکه من از آتش هستم و او از خاك! لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِل
قَلِیلًا :اگر مرگ مرا تا قیامت،به تأخیر افکنی،فرزندان او را گمراه می کنم و همچون حیوانات،آنها را افسار کرده،بدنبال خود
بسوي گناهان می کشم.گروهی اندك،که مورد لطف خاص تو هستند و به درگاه تو اخلاص می ورزند،در مهار من نخواهند
بود.
این معنی از ابو مسلم است.
ابن عباس گوید:یعنی بر آنها استیلا پیدا می کنم.
جبائی گوید:یعنی همانطوري که ملخ،مزرعه را سراسر می خورد،من هم چنان آنها را اغوا کنم که مستأصل شوند.این
طمع،شیطان از این جهت پیدا کرد،که خداوند به فرشتگان خبر داده بود که در روي زمین،کسی قرار می دهد که فساد خواهد
کرد.
گویا وي به این مطلب،آگاهی یافته بود.
حسن گوید:شیطان آدم را وسوسه کرده و او را ضعیف یافته بود.بنا بر این فهمیده بود که اولاد آدم از خود او ضعیفتر خواهند
بود.
زاءً مَوْفُوراً 􀀀 زاؤُکُمْ جَ 􀀀 الَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَ 􀀀ق
:
خداوند،در حالی شیطان را خوار و خفیف شمرد،فرمود:برو،هر کس از اولاد آدم تابع تو شود و سخن ترا بپذیرد،پاداش خود
را بطور کامل و بدون کم و کاست،از جهنم
ص : 169
خواهد گرفت.
وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ
:هر که را می توانی با دعوت و وسوسۀ خود به بیراهه بکشان و گمراه کن.این جمله،اگر چه بصورت امر،بیان شده است، لکن
در حقیقت،تهدید است.چنان که ابن عباس گوید.معمولا هر گاه بخواهند کسی را تهدید کنند،می گویند:هر چه می خواهی
بکن.سر انجام نتیجۀ کارت را خواهی دید.در اینجا تهدید را بصورت امر آورده است،زیرا مثل این است که بکسی امر کنند
که بخودش توهین کند.
ترانه ها و ساز و آواز است.برخی گویند: « بصوتک » مجاهد گوید:منظور از
هر صدایی که مردم را بفساد دعوت کند، آواز شیطان است.
وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ
:نیرنگها،پیروان،فرزندان و یاران خود را همچون لشکریان سواره نظام و پیاده نظام،بر ضد آنها بسیج کن.بنا بر این باء زایده
است.بدیهی است که هر سواره یا پیاده-اعم از جن و انس-که در راه معصیت خدا حرکت کند،از سواره نظام و پیاده نظام
هاي شیطان است.
برخی گویند:یعنی سواره نظام و پیاده نظام خود را دعوت و آنها را براي اغواي اولاد آدم بسیج کن.
لادِ􀀀 والِ وَ الْأَوْ 􀀀 شارِکْهُمْ فِی الْأَمْ 􀀀 وَ
:و در مال و اولاد آنها شرکت کن.ابن عباس و حسن و مجاهد گویند:مقصود مال حرام و ولد زناست.
قتاده گوید:شرکت شیطان در اموال،این است که شتران را آزاد کنند یا گوش شکافته رها کنند یا...و شرکت شیطان در
اولاد،این است که:آنها را یهودي،مسیحی و مجوسی کنند.
کلبی گوید:شیطان در هر مال یا جفتگیري حرام شریک است.
از ابن عباس روایت است که:منظور این است که بچه ها را بنام هاي ناپسندي مثل:عبد شمس،عبد حرث و...نامگذاري کنند.یا
اینکه منظور کشتن و زنده بگور کردن دختران است.
ص : 170
وَ عِدْهُمْ
:و به آنها وعده ده که همیشه باقی می مانند و از قیامت و کیفر و پاداش خبري نیست.همۀ اینها تهدیدهایی بصورت امرند.
إِلاّ غُرُوراً
􀀀
طانُ 􀀀 ا یَعِدُهُمُ الشَّیْ 􀀀 وَ م
:در اینجا خداوند خبر می دهد که وعده هاي شیطان سراسر بی اساس و فریبنده است.این جمله،معترضه است.
طانٌ 􀀀 ادِي لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْ 􀀀 إِنَّ عِب
:بندگانی که مرا اطاعت می کنند،ترا بر آنها تسلطی نیست،زیرا آنها می دانند که وعده هاي تو دروغ است،بنا بر این فریب
نمی خورند.برخی گویند:یعنی ترا بر بندگان من تسلطی نیست،تنها کار تو نسبت بآنها وسوسه گري و دعوت به معصیت
است.اما اینکه بخواهی از راه جبر و زور آنها را به معصیت وادار کنی،چنین قدرتی نداري.این قول از جبائی است.
ی بِرَبِّکَ وَکِیلًا 􀀀 وَ کَف
:همین بس که خداوند بندگان خود را از شرك، حفظ می کند.
نظم آیات:
علی بن عیسی گوید:ارتباط این آیات به سابق این است که:قبلا گفت:آنها از پندها و اندرزها نتیجه اي نمی برند و بر شدت
طغیانشان افزوده می شود.در این آیات می گوید:آنها به پندار ابلیس تحقق بخشیدند و کردند آنچه او می خواست.
طانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ... منظور این است که بوسیلۀ نقل داستان آدم و شیطان،آنچه 􀀀 ابو مسلم گوید:این آیات متصل است به: إِنَّ الشَّیْ
را در آنجا بطور سربسته،بیان کرده بود،با تفصیل بیشتري بیان کند.
ص : 171
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 66 تا 69
اشاره
ذا مَسَّکُمُ اَلضُّرُّ فِی اَلْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ 􀀀 کانَ بِکُمْ رَحِیماً ( 66 ) وَ إِ 􀀀 رَبُّکُمُ اَلَّذِي یُزْجِی لَکُمُ اَلْفُلْکَ فِی اَلْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْ لِهِ إِنَّهُ
لا􀀀 حاصِباً ثُمَّ 􀀀 جانِبَ اَلْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ 􀀀 سانُ کَفُوراً ( 67 ) أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ 􀀀 کانَ اَلْإِنْ 􀀀 نَجّ إِلَی اَلْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ
اکُم 􀀀 فَلَمّ ا􀀀 إِی ّ
اه 􀀀 إِلاّ 􀀀
لا تَجِدُوا لَکُمْ 􀀀 ما کَفَرْتُمْ ثُمَّ 􀀀 اصِ فاً مِنَ اَلرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِ 􀀀 ي فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ ق 􀀀 ارَهً أُخْر 􀀀 تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلًا ( 68 ) أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ ت
( ا بِهِ تَبِیعاً ( 69 􀀀 عَلَیْن
ترجمه:
پروردگارتان همان است که کشتی را براي شما در دریا بحرکت درمی آورد.تا از فضل او طلب روزي کنید.او نسبت به شما
رحیم است.همین که در دریا زیانی به شما رسد،همۀ آنها که جز خداي یکتا می خوانید،فراموش شوند و چون شما را بخشکی
رساند، اعراض می کنید و انسان کفران پیشه است.آیا ایمن هستید که شما را در ناحیۀ خشکی فرو برد یا ریگهایی بر سر شما
بفرستد؟!آن گاه براي خود نگهبانی نیابید.یا اینکه
ص : 172
ایمن هستید که شما را یک بار دیگر بدریا بازگرداند و طوفانی کشتی شکن بر سر شما بفرستد و شما را بر اثر کفرانتان غرق
سازد،آن گاه کسی نیابید که بر ضد ما خون شما را پیجویی کند؟!
قرائت:
بتاء و « فتغرقکم » همه را بنون خوانده اند.ابو جعفر و یعقوب « نخسف،نرسل،نعیدکم،فنرسل علیکم،فنغرقکم » ابن کثیر و ابو عمرو
بقیه را بیاء خوانده اند.دیگران همه را بیاء خوانده اند.
سوم شخص است.آنها که همه را بنون خوانده اند ارتباط « نجّاکم.الا ایاه » آنها که همه را بیاء خوانده اند،بمناسبت این است که
است. « الریح » بمناسبت عود ضمیر به « فتغرقکم » کلام را از سابق قطع کرده اند و بعلاوه،انتقال از غیبت بخطاب،جایز است.قرائت
لغت:
ازجاء:راندن تدریجی چیزي.
حاصب:سنگهایی که پی در پی افکنده شوند.قتیبی گوید:بادي که سنگریزه بیندازد.فرزدق گوید:
مستقبلین شمال الشام یضربنا
بحاصب کندیف القطن مندوف
یعنی:ما به شمال شام روي آورده بودیم و او ما را همچون پنبۀ کوبیده،با سنگ می زد.
قاصف:شکننده.
مقصود:
قبلا در بارة شیطان،مشرکین و بت پرستان سخن گفت.اکنون با دلائل توحید و ایمان براي آنها استدلال کرده،گوید:
رَبُّکُمُ الَّذِي یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ
:آفریننده و مدبر شما کسی است که:
کشتی ها را در دریا بوسیلۀ بادهایی که آفریده و با قرار دادن آب بنحوي که قابل کشتی رانی باشد،بحرکت در می آورد.
ص : 173
لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ
:تا بر کشتی سوار شوید و در دریا گردش کنید و کارهایی انجام دهید که به صلاح دنیاي شما یا دین شماست.
کانَ بِکُمْ رَحِیماً 􀀀 إِنَّهُ
:خداوند که این نعمتها را در دسترس شما قرار داده،نسبت به شما رحیم است.
إِیّ
اه 􀀀 إِلاّ 􀀀
ذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ 􀀀 وَ إِ
:هر گاه در دریا دچار زیانی بشوید و بادها از حرکت باز ایستند یا امواج دریا شما را تهدید کنند و...هر معبودي از یاد شما می
رود،جز خداوند یکتا.در این حالت،تنها از خداوند یکتا نجات،می خواهید و بدرگاه او استغاثه می کنید و بغیر او توجهی
ندارید.
نَجّ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ
اکُم 􀀀 فَلَمّ ا􀀀
:اما همین که شما را از دریا نجات داد و از غرق شدن،ایمن شدید،از ایمان به خدا و طاعتش اعراض و کفران نعمت می کنید.
سانُ کَفُوراً 􀀀 کانَ الْإِنْ 􀀀 وَ
: انسان،زیاد کفران نعمت می کند.
جانِبَ الْبَرِّ 􀀀 أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ
:این رفتار شما مثل رفتار کسی است که خیال می کند،اگر از دریا به خشکی رود از خطرات،ایمن خواهد بود،از اینرو پس از
نجات از دریا از شکر و طاعت خدا خودداري می کنید،ولی از کجا ایمن هستید؟ممکن است شما را در جانب خشکی فرو برد
و در زیر خاك پنهان سازد.اینکه می گوید:جانب خشکی، منظور این است که:خداوند قادر است که آنها را در گوشه اي از
کرة پهناور زمین مدفون سازد.برخی گویند:آنها در ساحل دریا بودند و ساحل دریا کنار خشکی است.در آنجا آنها خود را از
خطرات دریا مصون می دانستند.خداوند آنها را تهدید کرده،می گوید:
همانطوري که از دریا می ترسیدید،از خشکی هم بترسید.
حاصِباً 􀀀 أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ
:آیا ایمن هستید از اینکه:خداوند بر شما سنگ ببارد؟ مقصود این است که او قادر است شما را در خشکی هلاك
کند،همانطوري که می توانست شما را در دریا غرق و نابود سازد.
لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلًا 􀀀 ثُمَّ
:آن گاه کسی را نمی یابید که شما را از عذاب خداوند حفظ و در برابر او از شما دفاع کند.
ص : 174
ي􀀀 ارَهً أُخْر 􀀀 أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ ت
:یا اینکه آیا ایمن هستید که یک بار دیگر شما را بدریا باز گرداند؟!یعنی احتیاجی پیدا کنید یا رغبت یا ترسی شما را وادار
اصِ فاً مِنَ الرِّیحِ :همین که سوار کشتی شدید،بادي سخت و کشتی 􀀀 کند که باز هم بدریا باز گردید؟! فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ ق
شکن،بفرستد و شما را غرق کند.
برخی گویند:حاصب،باد کشنده اي است که در خشکی می وزد و قاصف،باد کشنده اي است که در دریا می وزد.
ما کَفَرْتُمْ 􀀀 فَیُغْرِقَکُمْ بِ
:تا شما را بر اثر کفران نعمت،غرق سازد.
ا بِهِ تَبِیعاً 􀀀 لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْن 􀀀 ثُمَّ
:آن گاه پس از شما کسی نخواهد بود که در طلب خون شما برآید و از ما بپرسد که چرا اینها کشته شدند و چرا آنها را
هلاك کردي؟! مفسران قرآن کریم،تبیع را به معناي یاور و کسی که در صدد انتقام قتل کسی است،دانسته اند.معناي فوق نیز
با نظر مفسران سازگار است.
ص : 175
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 70 تا 72
اشاره
ا تَفْضِ یلًا ( 70 ) یَوْمَ نَدْعُوا 􀀀 ی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْن 􀀀 اهُمْ عَل 􀀀 اتِ وَ فَضَّلْن 􀀀 اهُمْ مِنَ اَلطَّیِّب 􀀀 اهُمْ فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ وَ رَزَقْن 􀀀 ا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْن 􀀀 وَ لَقَدْ کَرَّمْن
ی فَهُوَ فِی 􀀀 ذِهِ أَعْم 􀀀 کانَ فِی ه 􀀀 لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا ( 71 ) وَ مَنْ 􀀀 ابَهُمْ وَ 􀀀 ئِکَ یَقْرَؤُنَ کِت 􀀀 ابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُول 􀀀 امِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِت 􀀀 اسٍ بِإِم 􀀀 کُلَّ أُن
( ی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا ( 72 􀀀 اَلْآخِرَهِ أَعْم
ترجمه:
ما بنی آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا سوار کردیم و از چیزهاي پاکیزه،روزي دادیم و بر بسیاري از
مخلوقات برتري بخشیدیم.روزي که هر گروهی را بنام پیشوایشان بخوانند.هر که نامه اش بدست راستش داده شود،نامه اش
را- با شوق و لذت-بخواند و بقدر نخک هستۀ خورمایی ستم نبیند.و هر که در این جهان کوردل باشد،در جهان دیگر نیز
کور و گمراه تر است.
قرائت:
اعمی:بصریان اولی را به اماله و دومی را به تفخیم خوانده اند.حمزه و کسایی هر دو را به اماله خوانده اند.دیگران هر دو را به
یعنی:او در آخرت، « فهو فی الآخره اعمی منه فی الدنیا » دوم، صیغۀ تفضیل است.یعنی « اعمی ». تفخیم خوانده اند
ص : 176
است.منظور این است که او در آخرت،گمراه تر است،زیرا « اضل سبیلا » کورتر است و راه هاي ثواب را نمی یابد.مؤید آن
گمراهی دنیا قابل علاج بود ولی گمراهی آخرت، قابل علاج نیست.
ندعو:زید-بنقل از یعقوب-به یاء و دیگران به نون خوانده اند.
مقصود:
در آیات پیش،بیان شد که شیطان نسبت به برتري آدم اعتراض کرد و در برابر او سجده نکرد،اکنون بیان می کند که اولاد
آدم را گرامی داشته و انواع نعمتها را در دسترس آنها قرار داده است.از اینرو می فرماید:
ا بَنِی آدَمَ 􀀀 وَ لَقَدْ کَرَّمْن
:ابن عباس می گوید:یعنی بنی آدم را برتري بخشیده ایم.
بدیهی است که همۀ افراد بنی آدم از این خلعت برتري بر اندامشان پوشیده نشده است.اینکه همه را می گوید،بخاطر آنهاست
لِلنّ (آل عمران 110 :شما مسلمانان بهترین امتی هستید که
اسِ􀀀 أُخ که برتري یافته و در میان جمع هستند.مثل کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ رِْجَتْ
براي مردم بیرون آورده شده اید.) برخی گویند:با اینکه در میان اولاد آدم،افراد کافر و گمراه بسیارند،مع- الوصف همه را به
خلعت کرامت،مفتخر ساخته،زیرا منظور این است که:آنها را به نعمتهاي دنیا و صورت هاي زیبا و تسخیر موجودات و وجود
پیامبران،گرامی داشته شده اند.
برخی گویند:یعنی رفتار ما با آنها احترام آمیز است.
این احترام و برتري،بگفتۀ ابن عباس و ضحاك به قوت و عقل و نطق و تمیز است.
میمون بن مهران از ابن عباس روایت کرده است که:بخاطر این است که انسان با دست غذا می خورد و حیوانات با دهان.عطا
گوید:بخاطر اندام معتدل و قامت راست اوست.
اللّ روایت شده که:بواسطۀ انگشتان است،زیرا اگر انگشتها نبود بسیاري از کارها را نمی توانستند انجام
􀀀
از جابر بن عبد ه
دهند.ابن جریر گوید:بواسطۀ این است که حیوانات در تسخیر و فرمان او هستند.محمد بن کعب گوید:بخاطر وجود پیامبر
ص : 177
گرامی اسلام است.برخی گویند:بخاطر این است که انسان خدا را می شناسد و او را فرمان می برد.برخی گویند:بخاطر همۀ
اینها و نعمتهاي دیگري است که به انسان اختصاص دارد.این قول،بهتر است.
اهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ 􀀀 وَ حَمَلْن
:ما بنی آدم را در خشکی سوار بر شتر،اسب، قاطر،الاغ و مرکبهاي دیگر و در دریا سوار بر کشتی کردیم.
اتِ􀀀 اهُمْ مِنَ الطَّیِّب 􀀀 وَ رَزَقْن
:و میوه هاي گوارا و چیزهاي نیکو و لذتبخش را روزي ایشان کردیم.اینها اختصاص به انسان دارد و حیوانات را در آن سهمی
نیست.
ا تَفْضِیلًا 􀀀 ی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْن 􀀀 اهُمْ عَل 􀀀 وَ فَضَّلْن
:و ایشان را بر بسیاري از مخلوقات،برتري بخشیدیم.بعضی به این آیه،استدلال کرده اند که:فرشتگان برتر از پیامبرانند،زیرا از
این جمله استفاده می شود،که اولاد آدم بر همۀ مخلوقات برتري ندارند بلکه بر بسیاري از آنها.پس آنها بر حیوانات برتري
دارند ولی بر فرشتگان برتري ندارند.
اما بچند دلیل،این عقیده باطل است:
-1 مقصود از این برتري،ثواب نیست،زیرا ثواب،چیزي نیست که بتوان ابتداء و بدون عمل به کسی بخشید و بدانوسیله،او را بر
دیگران برتري داد.بلکه مقصود از این برتري،همان نعمتهایی است که پاره اي از آنها را شمردیم.
جمیع است.یعنی:ما اولاد آدم را بر مخلوقات دیگر، که بسیارند،برتري داده ایم.نمونۀ آن در محاورات « کثیر » -2 مقصود،از
عرفی بسیار است.مثلا:جاه و مقام پهناور خود را به او بخشیدم و حریم منیع خود را براي او مباح کردم.مقصود این است که
همۀ جاه و مقام خود را بخشیدم و همۀ حریم خود را مباح کردم،نه قسمتی از آنها را.شاعر گوید:
من اناس لیس فی اخلاقهم
عاجل الفحش و لا سوء الجزع
یعنی:مردمی که در اخلاق آنها زشتی فوري و نالۀ بد نیست.بدیهی است که منظور این است که:در اخلاق آنها زشتی و
ناله،بکلی وجود ندارد،نه اینکه زشتی
ص : 178
غیر فوري و نالۀ خوب وجود دارد.
براي تبعیض است،چه مانعی دارد که جنس فرشتگان،بهتر « من » -3 هر گاه قبول کنیم که مقصود از برتري دادن،زیادي ثواب و
از جنس بنی آدم باشد؟!زیرا فضیلت فرشتگان،مال همه یا اکثر آنهاست و فضیلت بنی آدم،بگروه کمی تعلق دارد، بنا بر این
چه مانعی دارد که پیامبران برتر از فرشتگان باشند،اگر چه جنس فرشتگان، برتر از جنس بنی آدم است.
پرسش:
اگر معناي تفضیل و تکریم،یکی است،چرا تکرار شدند؟! پاسخ:
تکریم،گرامی داشتن بوسیلۀ نعمت است و مستلزم این نیست که کسی را که بوسیلۀ نعمتها گرامی می دارند،برتر هم باشد،از
اینرو پس از ذکر تفضیل،تکریم را آورد،تا مطلب را تمام کرده باشد.
برخی گفته اند:تکریم مربوط به نعمتهاي دنیا و تفضیل مربوط به نعمتهاي آخرت است.
برخی گفته اند:تکریم،به نعمتهایی است که باعث صحت تکلیف می شوند و تفضیل،به تکلیفی است که بنی آدم را در
معرض منزلت هاي عالی قرار می دهد.
امِهِمْ 􀀀 اسٍ بِإِم 􀀀 یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُن
:در این باره اقوالی است:
-1 مجاهد و قتاده گویند:یعنی روزي که مردم را بوسیلۀ پیامبرشان دعوت کنیم،بنا بر این مقصود این است که:در روز
قیامت،ندا می کنند که:پیروان ابراهیم، پیروان موسی،پیروان محمد(ص)بیایند.آنها که اهل حقند و پیروي انبیا کرده اند،
برخاسته،کتاب خود را بدست راست می گیرند.سپس ندا می کنند که:پیروان رؤساي گمراه و سرکش بیایند.مضمون این
معنی را سعید بن جبیر از ابن عباس نقل کرده است.
از علی(ع)روایت است که:امامان بر دو قسمند:امامان هدایت و امامان گمراهی.
والبی نیز از آن بزرگوار روایت کرده است که:امامان ایشان،برخی براه خیرند و
ص : 179
برخی براه شر.
-2 یعنی:روزي که مردم را با کتابشان که بر آنها نازل شده و اوامر و نواهی خدا در آن است،دعوت کرده،گویند:اي اهل
تورات،اي اهل قرآن...
این معنی از ابن زید و ضحاك است.
-3 جبایی و ابی عبیده گویند:یعنی مردم را با علما و پیشوایانشان که از آنها پیروي کرده اند،دعوت می کنند.
جامع این اقوال،روایتی است که به سندهاي صحیح،خاص و عام از امام هشتم(ع) روایت کرده اند.حضرت رضا(ع)بنقل از
امامان قبل از خود،از پیامبر گرامی نقل کرده است که:
-آن روز مردم به امام زمان خود و کتاب پروردگار و سنت پیامبرشان،دعوت خواهند شد.
از امام صادق(ع)روایت است که:
-آیا خدا را ستایش نمی کنید که چون قیامت فرا رسد،هر قومی را بسوي آنچه دوست می داشته اند،می خواند و ما را بسوي
پیامبر می خواند؟شما بسوي ما استغاثه و بهر سو نگاه می کنید،لکن شما را به بهشت می برند.آن گاه سه بار فرمود:سوگند به
خداي کعبه.
-4 ابن عباس-به روایتی دیگر-و حسن و ابو العالیه گویند:یعنی مردم را بنامۀ عملشان می خوانند.
-5 محمد بن کعب گوید:مردم را بنام مادرانشان می خوانند.
ابَهُمْ 􀀀 ئِکَ یَقْرَؤُنَ کِت 􀀀 ابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُول 􀀀 فَمَنْ أُوتِیَ کِت
:هر کس که نامۀ عملش را بدست راستش دهند،با شادي و سرور.نامۀ عمل خود را می خواند و از خواندن آن بدش نمی
آید،زیرا ملاحظه می کند که برایش پاداش ثبت شده است.
لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا 􀀀 وَ
:از پاداش اعمال آنها پشیزي کم نخواهد شد.قتاده گوید:
فتیل،آن فتیله اي است که در شکاف هستۀ خورما است.حسن گوید:فتیل در شکم هسته
ص : 180
و نقیر در پشت هسته و قطمیر پوست هستۀ خورما است.
خداوند،دادن کتاب بدست راست را نشان خشنودي و نجات و دادن کتاب بدست چپ از پشت سر را نشان خشم و
هلاك،قرار داده است.
ی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا 􀀀 ی فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْم 􀀀 ذِهِ أَعْم 􀀀 کانَ فِی ه 􀀀 وَ مَنْ
:در بارة معناي آن نیز اقوالی است:
-1 ابن عباس گوید:این جمله اشاره به نعمتهایی است که ذکر آنها گذشت.
یعنی:هر کس نسبت به این نعمتهاي عبرت آموز و حکمت آمیز،کور است،نسبت به نعمتهاي آخرت،که از او غایبند،کورتر
خواهد بود.
-2 این آیه،اشاره بدنیاست.یعنی:هر کس در این جهان از دیدن آیات خدا نابینا و از راه حق،گمراه و از دین،دور باشد،در
آخرت،گمراه تر و از بهشت دورتر و از پاسخ سؤالات،ناتوان تر خواهد بود،زیرا هر کس در دنیا از شناسایی خدا،گمراه
اول، اسم و دوم فعل است.این قول،از ابن « اعمی » باشد،در آخرت مبهوت است و براي تبرئۀ خود دلیلی ندارد.بنا بر این
عباس،مجاهد و قتاده است.
-3 ابو مسلم گوید:یعنی هر کس در این جهان کوردل است، در آخرت با چشم نابینا محشور می شود و این عقوبت گمراهی
ی (طه 124 :روز قیامت،او را کور محشور می کنیم)معناي: فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ (ق 􀀀 امَهِ أَعْم 􀀀 او در دنیاست.مثل: وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِی
22 :امروز چشم تو تیز است)این است که:معرفت شخص در آن روز قوي و عارف بمقام والاي خداوندي می شود.عرب می
یعنی:او به این کار معرفت دارد،نه اینکه این کار را بچشم می بیند. « فلان بصیر بهذا الامر »: گوید
ی براي مبالغه و تعجب نیست،بلکه به معناي عدم معرفت و کودنی شخص در آخرت است 􀀀 بنا بر این جملۀ: فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْم
و بدین ترتیب، وَ أَضَلُّ سَبِیلًا به تقدیر:
و هو اضل سبیلا است،تا جملۀ کامل و عطف بر جملۀ:فهو فی الآخره اعمی باشد.یعنی:
هر کس در این جهان کوردل است،در آن جهان کور محشور می شود و گمراه تر است.
ممکن است مقصود از کوري،اندوه بی پایان باشد.
ص : 181
-4 حسن گوید:یعنی هر که در دنیا گمراه است،در آخرت،گمراه تر است، زیرا توبۀ او قبول نمی شود.زجاج هم این قول را
اختیار کرده است و گوید:مقصود این است که:هر کس در این جهان کور باشد و از هدایت خداوند،استفاده نکند و تائب
نگردد،در آخرت کورتر و گمراه تر است،زیرا راهی بسوي هدایت،نمی یابد.
نظم آیات:
امِهِمْ وجوهی گفته اند: 􀀀 اسٍ بِإِم 􀀀 در بارة اتصال یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُن
-1 در آیۀ پیش در بارة تفضیل بنی آدم،سخن گفت.در این آیه بیان کرد که این تفضیل،در روز قیامت است،زیرا آن روز،اهل
هدایت،به ثواب خود می رسند.
کانَ مَحْذُوراً یعنی:بترسید از روزي که هر امتی را بنام پیشوایش بخوانند. 􀀀 ذابَ رَبِّکَ 􀀀 -2 این آیه متصل است به إِنَّ عَ
یعنی:شما را روزي باز می گرداند که... « یعیدکم » -3 متصل است به
-4 سابقاً در بارة اهل ایمان و اهل کفر،سخن گفته بود.در این آیه،بیان کرد که:چه پاداشهایی براي اهل ایمان و چه کیفرهایی
براي اهل کفر مهیا کرده است.
این کیفرها و پاداشها مطابق آن چیزي است که در کتابهاي آسمانی،ثبت شده است.
این وجه،از ابو مسلم است.
ص : 182
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 73 تا 75
اشاره
اكَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ 􀀀 لا أَنْ ثَبَّتْن 􀀀 ا غَیْرَهُ وَ إِذاً لَاتَّخَ ذُوكَ خَلِیلًا ( 73 ) وَ لَوْ 􀀀 ا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِيَ عَلَیْن 􀀀 کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ اَلَّذِي أَوْحَیْن 􀀀 وَ إِنْ
( ا نَصِیراً ( 75 􀀀 لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْن 􀀀 ماتِ ثُمَّ 􀀀 اهِ وَ ضِعْفَ اَلْمَ 􀀀 اكَ ضِعْفَ اَلْحَی 􀀀 إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا ( 74 ) إِذاً لَأَذَقْن
ترجمه:
نزدیک بود ترا از آنچه بتو وحی کرده بودیم منحرف کنند که غیر آن را به ما بدروغ نسبت دهی.آن گاه ترا بدوستی می
گرفتند.اگر ترا ثابتقدم نکرده بودیم، نزدیک بود که اندکی به آنها تمایل پیدا کنی.اگر چنین میکردي دو برابر در دنیا و دو
برابر در آخرت،عذابت می کردیم براي خود در برابر ما یاوري نمی یافتی.
اعراب:
اكَ􀀀 لا أَنْ ثَبَّتْن 􀀀 لَوْ
مبتدا و خبر آن در تقدیر است. « ان ثبتناك » :لو لا تثبیتنا ایاك و
شأن نزول:
در بارة سبب نزول این آیه،اقوالی است:
-1 سعید بن جبیر گوید:قریش به پیامبر گفتند:اگر خدایان ما را تعظیم نکنی، ترا از لمس حجر الاسود،منع می کنیم.پیامبر
گرامی پیش خود گفت:گناهی بر من
ص : 183
نیست،زیرا من میلی به این کار ندارم.از اینرو این آیه نازل شد.
-2 به پیامبر گفتند:دست از بدگویی خدایان ما بردار و به ما نسبت نادانی مده و این برده هاي کثیف و آدم هاي بد بو را از
خود دور کن،تا با تو بنشینیم و سخنان ترا گوش کنیم.پیامبر امیدوار شد که آنها اسلام را بپذیرند.از اینرو این آیه نازل شد.
-3 پیامبر گرامی بتها را از مسجد خارج کرد.قریش تقاضا کردند که یکی از بتها را باقی بگذارد.او نخست تصمیم گرفت که
بتی را در مسجد گذارد،سپس دستور داد که بت را بشکنند.از اینرو این آیه نازل شد.این مطلب را عیاشی روایت کرده است.
-4 این آیه در بارة گروهی از ثقیف نازل شد که خدمت پیامبر گرامی رسیدند و گفتند:با تو بیعت می کنیم به سه شرط:یکی
استفاده بریم. « لات » اینکه در نماز خم نشویم،دیگر اینکه بتهایمان را نشکنیم.سوم اینکه یک سال دیگر از بت
پیامبر فرمود:
-دینی که رکوع و سجود،ندارد،خیري در آن نیست.اما شکستن بتها بدست خودتان،اختیار بدست شماست.(یعنی بتها را ما می
استفاده کنید،من چنین اجازه اي به شما نمی دهم. « لات » شکنیم)اما اینکه یک سال دیگر از بت
سپس برخاست و وضو گرفت.عمر بن خطاب،به آنها گفت:شما پیامبر را آزردید.
او هیچ بتی را در سرزمین عرب باقی نمی گذارد.ولی آنها دست از سماجت خود برنداشتند، تا این آیات نازل شد.این وجه از
ابن عباس است.
-5 عطیه از ابن عباس روایت کرده است که:فرستادگان ثقیف گفتند:
-ما را یک سال مهلت ده تا هدایایی که براي بتها می آورند،دریافت کنیم، سپس آنها را بشکنیم و مسلمان شویم.پیامبر
خواست آنها را مهلت دهد که این آیه نازل شد.
مقصود:
اکنون ضمن حکایت از کفار می فرماید:
ص : 184
ا إِلَیْکَ 􀀀 کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِي أَوْحَیْن 􀀀 وَ إِنْ
مخففۀ از مثقله است.یعنی:مشرکینی که وصف آنها در این سوره گذشت،می خواهند ترا منحرف و گمراه کنند و از « ان »:
حکم قرآن خارج گردانند.
ا غَیْرَهُ 􀀀 لِتَفْتَرِيَ عَلَیْن
:تا آنچه بتو وحی نکرده ایم،انجام دهی و به ما نسبت دروغ داده،افترا ببندي،زیرا تو خبر داده اي که جز از روي وحی خدا
سخن نمی گویی.
پس اگر از هوي و هوس آنها پیروي کنی یا فکر کنی که خواستۀ آنها را طبق دستور خدا انجام می دهی،مثل این است که
بخدا افترا بسته اي و دروغ گفته اي.
وَ إِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِیلًا
:بدیهی است که اگر طبق میل آنها رفتار کنی،ترا دوست می دارند و بتو نزدیک می شوند،زیرا انتظار آنها این است که با آنها
موافقت کنی.
به معناي حاجت است. « خله » از « خلیل » برخی گویند:یعنی در این صورت محتاج آنها خواهی شد،زیرا کلمۀ
لکن معناي اول بهتر است.
اكَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا 􀀀 لا أَنْ ثَبَّتْن 􀀀 وَ لَوْ
:اگر نه این بود که، قلب ترا بوسیلۀ نبوت و عصمت و معجزات-و بقولی الطاف پنهانی-محکم ساخته ایم، کمی به آنها اعتماد
می جستی.یعنی:چیزي نمانده بود که کمی به آنها توجه کنی و به آنها مایل شوي و پاره اي از خواسته هاي آنها را عملی
کنی.لکن خداوند ترا حفظ کرد.
یعنی:نزدیک بود که فلان کار را بکنم و نکردم. « کدت ان افعل کذا »
در حدیث صحیح از پیامبر بزرگوار اسلام نقل شده است که:چیزي که امت من در دل خود بیندیشد و بکار نبندد و بر زبان
نیاورد،گناهش از او برداشته شده است.
ابن عباس گوید:منظور خداوند این است که پیامبر،در جواب آنها ساکت شد و سکوت او حاکی از تمایل او بود.
اکنون او را بیم می دهد.تا بداند که اگر بخواستۀ آنها عمل کرده بود،چه
ص : 185
عواقب ناگواري داشت.می فرماید:
ماتِ 􀀀 اهِ وَ ضِعْفَ الْمَ 􀀀 اكَ ضِعْفَ الْحَی 􀀀 إِذاً لَأَذَقْن
:اگر چنین کاري کرده بودي، دو برابر عذاب مشرکین،در دنیا و آخرت،بتو می چشاندیم،زیرا گناه تو بزرگ است.
برخی گویند:منظور عذابی است که ناراحتی آنها زیاد و دو چندان باشد.
یعنی:عذاب دنیا و عذاب آخرت،با المی بسیار و دو چندان،بتو می رساندیم.این معنی از ابان بن تغلب است.شاعر گوید:
لمقتل مالک اذ بان منی
ابیت اللیل فی ضعف الیم
یعنی:براي کشته شدن مالک،شب را با عذابی دردناك،می خوابم.
ابن عباس گوید:پیامبر خدا از گناه،معصوم است،منظور این است که امت او را تهدید کند،تا احدي از مؤمنین در هیچ یک از
احکام الهی به احدي از مشرکین اعتماد نکند.
ا نَصِیراً 􀀀 لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْن 􀀀 ثُمَّ
:آن گاه یاوري نمی یافتی که از تو در برابر ما حمایت کند.
چون این آیه نازل شد،پیامبر بدرگاه خدا عرض کرد:
-
اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابداً .یعنی:خدایا هرگز به اندازة یک چشم بهم زدن،مرا بحال خود مگذار.
ص : 186
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 76 تا 77
اشاره
ا وَ 􀀀 ا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِن 􀀀 إِلاّ قَلِیلًا ( 76 ) سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْن
􀀀
لافَکَ 􀀀 لا یَلْبَثُونَ خِ 􀀀 ا وَ إِذاً 􀀀 کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ اَلْأَرْضِ لِیُخْرِجُوكَ مِنْه 􀀀 وَ إِنْ
( ا تَحْوِیلًا ( 77 􀀀 لا تَجِدُ لِسُنَّتِن 􀀀
ترجمه:
نزدیک بود که ترا از این سرزمین دور کنند که ترا از آن خارج سازند.اگر چنین کرده بودند،پس از رفتن تو،جز مدت کمی
باقی نمی ماندند.روش ما نسبت به پیامبرانی که فرستاده ایم،همین است و روش ما را تغییر پذیر نخواهی یافت.
قرائت:
قرائت کرده اند. « خلافک » و دیگران « خلفک » اهل حجاز و ابو عمرو و ابو بکر
از یعقوب،هر دو روایت شده است.
شاعر گوید: .« بعد خروجک »: گفته اند:خلف و خلاف،هر دو بمعناي بعد و مضاف محذوف است.یعنی
له واجف بالقلب حتی تقطعت
خلاف الثریا من اریک مآربه
(اي بعد طلوع الثریا) یعنی:قلب او نگران و پریشان بود،تا اینکه بعد از طلوع ثریا به حاجتهاي خود نائل آمد.
در وراي خارج شدن »: را اسم جهت و به معناي پشت سر بگیریم،باز هم مضاف در تقدیر است.گویا می گوید « خلاف » اگر
.« پیامبر
را مصدر بگیریم،اضافه به مفعول به شده است. « خلاف » و اگر
ص : 187
اعراب:
لا یَلْبَثُونَ 􀀀
بعد از واو واقع شده و ملغی شده است.هر گاه این کلمه در وسط کلام واقع شود،جایز است که « اذا » :این فعل مرفوع است،زیرا
عمل نکند و هر گاه در آخر،واقع شود بطور حتم عمل نمی کند.
مقصود این است که:ما آنها را « سننا هذه السنه فیمن ارسلناهم قبلک »: است.یعنی « یَلْبَثُونَ 􀀀 لا» سنه:نصب این کلمه به معناي
هلاك خواهیم کرد،زیرا این سنت همیشگی ماست،که در میان مردم پیشین،اعمال کرده ایم.
شأن نزول:
مجاهد و قتاده گویند:این آیه،هنگامی نازل شد که اهل مکه خواستند پیامبر را اخراج کنند.
ابن عباس گوید:این آیه،در بارة یهود مدینه نازل شد.آنها گفتند:مدینه، سرزمین پیامبران نیست.سرزمین پیامبران شام است.تو
هم به شام برو.
مقصود:
اکنون این مطلب را بیان می کند که چون کافران از اینکه پیامبر،خواستۀ آنها را اجابت کند،مأیوس شدند،تصمیمات دیگري
گرفتند.می فرماید:
ا􀀀 کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوكَ مِنْه 􀀀 وَ إِنْ
:مشرکین تصمیم گرفتند که ترا از سرزمین مکه،خارج کنند.این معنی از قتاده و مجاهد است.ابن- عباس گوید:یعنی یهود می
خواستند ترا از مدینه بیرون کنند.جبائی گوید:منظور این است که:عرب می خواستند ترا از سرزمین خود خارج سازند.حسن
گوید:
یعنی می خواستند ترا بکشند.
إِلاّ قَلِیلًا
􀀀
لافَکَ 􀀀 لا یَلْبَثُونَ خِ 􀀀 وَ إِذاً
:اگر ترا اخراج می کردند،پس از خروج تو،جز مدت کوتاهی باقی نمی ماندند.ضحاك گوید:این مدت،فاصلۀ میان بیرون
رفتن پیامبر از مکه و جنگ بدر است.
برخی گویند:آنها پیامبر را اخراج کردند و جز افرادي که در جنگ بدر
ص : 188
نجات یافتند و ایمان آوردند،همگی هلاك شدند.
ا􀀀 ا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِن 􀀀 سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْن
:اگر ترا اخراج کرده بودند،آنها را دچار بلا می کردیم.چنان که روش ما در بارة گذشتگان،اینطور بوده است.
سفیان بن عیینه گوید:یعنی پیش از تو پیامبري نفرستادیم که مردم اخراجش کنند،جز اینکه هلاکشان کردیم.این است سنت
همیشگی ما در بارة پیامبرانی که پیش از تو فرستاده ایم.
ا تَحْوِیلًا 􀀀 لا تَجِدُ لِسُنَّتِن 􀀀 وَ
:و راهی براي تبدیل روش ما نمی یابی.یعنی:
هیچکس نمی تواند سنت خدا را تغییر دهد و باطل گرداند.
سنت:عبارت است از روش و عادت جاري.
حقیقت این است که منظور،از این آیه،مشرکین مکه است.آنها پیامبر را از مکه خارج نکردند،بلکه تصمیم داشتند که او را
اخراج کنند.چنان که می فرماید: وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوكَ أَوْ یَقْتُلُوكَ أَوْ یُخْرِجُوكَ (انفال 30 :هنگامی که در بارة
تو نیرنگ می کنند که ترا نگه دارند یا بکشند یا اخراج کنند)مهاجرت پیامبر،هم بخاطر این بود که می خواستند او را بقتل
رسانند.آنها میل نداشتند که پیامبر از مکه خارج شود.وقتی که خارج شد،براي بازگرداندنش بتلاش و تکاپو افتادند و براي
کسی که او را بیابد،جایزه اي سنگین در نظر گرفتند.با اینهمه، نتوانستند او را برگردانند.اگر آنها پیامبر را اخراج کرده
بودند،طبق همان سنت دیرینۀ الهی دچار عذاب می شدند و همگی می مردند.
ص : 189
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 78 تا 81
اشاره
افِلَهً لَکَ 􀀀 کانَ مَشْهُوداً ( 78 ) وَ مِنَ اَللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ ن 􀀀 ی غَسَقِ اَللَّیْلِ وَ قُرْآنَ اَلْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ اَلْفَجْرِ 􀀀 هَ لِدُلُوكِ اَلشَّمْسِ إِل 􀀀 أَقِمِ اَلصَّلا
اماً مَحْمُوداً ( 79 ) وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِ دْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِ دْقٍ وَ اِجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ 􀀀 ی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَق 􀀀 عَس
( کانَ زَهُوقاً ( 81 􀀀 اطِلَ 􀀀 اطِلُ إِنَّ اَلْب 􀀀 جاءَ اَلْحَقُّ وَ زَهَقَ اَلْب 􀀀 طاناً نَصِیراً ( 80 ) وَ قُلْ 􀀀 سُلْ
ترجمه:
نماز را از زوال خورشید تا تاریک شدن شب،بپادار و همچنین نماز خواندن هنگام صبح را بپادار که نماز خواندن
صبحدم،مورد نظر است.و قسمتی از شب را به نماز خواندن بیدار باش که براي تو فضیلت است.شاید پروردگارت ترا در
مقامی ستوده، بپاي دارد.بگو:پروردگارا،مرا داخل کن،داخل کردنی نیک و خارج کن خارج کردنی نیک و براي من از
جانب خود دلیلی یاري بخش قرار ده.بگو:حق آمد و باطل نابود شد.باطل نابود شدنی است.
لغت:
دلوك:رسیدن خورشید بوسط نصف النهار.برخی گویند:از ظهر تا غروب.
به معناي مالیدن است،زیرا هنگام ظهر،هر کس بخورشید،نگاه کند،بر اثر شدت « دلک » برخی گویند:غروب.اصل این کلمه،از
گویند،زیرا کسی که هنگام غروب بر آن نگاه کند،براي یافتن « دلوك » شعاع آن چشمش را می مالد.به غروب هم
ص : 190
آن چشمش را می مالد.
غسق:تاریکی شب.
التهجد:بیدار ماندن.هجود،یعنی:خواب.تهجید:به خواب کردن.
لبید گوید:
قلت هجدنا و قد طال السري
و قدرنا ان خنا الدهر غفل
یعنی:گفتم بخواب کردیم او را و شب روي طول کشید و اگر آفت روزگار، دست از ما بدارد،ما قدرت داریم. مبرد
گوید:تهجد،یعنی بیدار ماندن براي نماز یا بیاد خدا.
نافله:نفل،غنیمت.
اعراب:
قُرْآنَ الْفَجْرِ
.« و اقم قرآن الفجر » :منصوب،به تقدیر
نافله:حال.
مقصود:
اکنون پس از اقامۀ دلائل و بیان وعد و وعید،به اقامۀ نماز امر می کند.در اینجا اگر چه خطاب به پیامبر است،اما منظور عموم
است.می فرماید:
ی غَسَقِ اللَّیْلِ 􀀀 لاهَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِل 􀀀 أَقِمِ الصَّ
اختلاف دارند. « دلوك شمس » :مفسران قرآن کریم در بارة
ابن عباس،ابن عمر،ابو العالیه،حسن،شعبی،عطا،مجاهد و قتاده گویند:
مقصود هنگام ظهر است.از امام باقر(ع)و امام صادق(ع)نیز چنین روایت شده است.
لِدُلُوكِ الشَّمْسِ
یعنی:نزد زوال خورشید تا فرا رسیدن تاریکی شب،نماز را بپاي دار. « عند دلوك الشمس » یعنی
نخعی،ضحاك و سدي گویند:مقصود،غروب خورشید است،بنا بر این مقصود، نماز مغرب است.این مطلب از ابن مسعود و ابن
عباس نیز نقل شده است.
قول اول،بهتر است، زیرا در این صورت،آیۀ شریفه،شامل نمازهاي پنجگانه
ص : 191
قرآن » می شود.نمازهاي زوال خورشید،نماز ظهر و نماز عصر و نمازهاي تاریکی شب،نماز مغرب و نماز عشا و مقصود از
نماز صبح است.قول حسن نیز همین است. « فجر
یعنی:آغاز شب.مجاهد گوید:یعنی غروب خورشید.جبائی گوید:یعنی سیاهی و تاریکی « غسق لیل »: ابن عباس و قتاده گویند
شب.از امام باقر ع و امام صادق ع روایت است که منظور،نیمۀ شب است.
گروهی از اصحاب،به آیه استدلال کرده اند که:وقت نماز ظهر تا آخر روز ادامه دارد،زیرا خداوند،اقامۀ نماز را از زوال
خورشید تا آغاز شب واجب کرده است.
مقتضاي این بیان،این است که نماز ظهر را می توان ما بین ظهر و غروب،بجاي آورد.
را به معناي غروب می داند،بنظر او آیه،دلالتی بر این مطلب « دلوك » شیخ ابو جعفر این بیان را نپسندیده است،زیرا کسی که
ندارد،بلکه منظور این است که:نماز مغرب را از غروب خورشید تا پنهان شدن سرخی از افق مغرب،می توان انجام داد.کسانی
که دلوك را به معناي ظهر گرفته اند،ممکن است بگویند:آیه در صدد بیان وجوب نمازهاي پنجگانه است،نه بیان وقت نماز
ظهر.چنان که حسن،چنین گفته است.
بنظر ما خداوند از ظهر تا پنهان شدن سرخی شب،از افق.وقت نمازهاي ظهر و عصر و مغرب و عشا قرار داده است،لکن ظهر و
عصر وقتشان از ظهر تا غروب و مغرب و عشا وقتشان از غروب تا پنهان شدن سرخی شب از مغرب است.
وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ
:نماز فجر را جداگانه ذکر کرده است.بنا بر این آیۀ شریفه، حکم وجوب نمازهاي پنجگانه و وقتهاي آنها را بیان کرده
است.مؤید آن روایتی است که عیاشی از عبید بن زراره از امام صادق ع،در بارة این آیه نقل کرده است.طبق این روایت،امام
فرمود:
-خداوند چهار نماز را واجب ساخته است که اول وقت آن ظهر و آخر آن نصف شب است.دو نماز،اول وقتشان از ظهر تا
غروب و یکی قبل از دیگري است و دو نماز،اول وقتشان از غروب خورشید،تا نصف شب و یکی قبل از دیگري است.
همین مطلب مورد قبول مرحوم سید مرتضی است.
ص : 192
زجاج گوید:در قُرْآنَ الْفَجْرِ فایدة بزرگی است،زیرا دلالت دارد بر اینکه:
نماز بدون قرائت،ممکن نیست.قبلا گفته است:نماز را بپاي دار.در اینجا می گوید:
قرآن فجر را بپاي دار.نتیجه این است که:نماز نیز قرائت قرآن است.زیرا نماز قرآن نامیده شده است.پس نماز بدون
قرائت،ممکن نیست.
کانَ مَشْهُوداً 􀀀 إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ
:همه گفته اند:یعنی:نماز صبح را فرشتگان شب و فرشتگان روز،هر دو مشاهده می کنند.پیامبر گرامی فرمود:
-نماز جماعت،برابر است با بیست و پنج نماز فرادي و فرشتگان شب و روز،در نماز فجر جمع می شوند.
این حدیث را بخاري در صحیح خود آورده است.
وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ
:ابن عباس گوید:یعنی اي پیامبر،شب را نماز بخوان.
مجاهد و اسود و علقمه گویند:تهجد،بعد از خواب شب است.بیشتر مفسران همین طور گفته اند.برخی گفته اند:نماز نافله اي
که در شب خوانده شود،تهجد است.متهجد کسی است که خواب را از خود دور سازد.
افِلَهً لَکَ 􀀀ن
:نمازهایی که در شب می خوانی،افزون از واجبات و براي تو غنیمتی است.البته نماز شب، بر پیامبر واجب بود ولی براي
دیگران مستحبّ است.برخی گفته اند:بر پیامبر واجب بود و با این آیه نسخ شد.
برخی گویند:یعنی نماز شب،براي تو فضیلت و براي دیگران کفاره است، زیرا انسان بیم دارد که نمازهاي واجبش قبول
نشود،بنا بر این نماز مستحبش کفاره است.ولی پیامبر نیازي به کفاره ندارد.این مطلب از مجاهد است.
برخی گویند:یعنی نماز شب،براي تو و دیگران،نافله است.علت اینکه فقط پیامبر را مخاطب ساخته،این است که:دیگران را
تشویق کند که بحضرتش اقتدا و سنتش را پیروي کنند.
اماً مَحْمُوداً 􀀀 ی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَق 􀀀 عَس
و بنا بر این مفعول مطلق است. « بعث » نیز به معناي « مقام ». را بکار برد،معناي آن وجوب و لزوم است « عسی »، :هر گاه خداوند
ص : 193
یعنی:اگر این دستورات را انجام دهی،خداوند در روز قیامت،به نحوي شایسته و پسندیده،ترا مبعوث می کند.
یعنی: « بعثت بعیري » بگیریم،مثل « اقامه » را به معناي « بعث » ممکن است
شترم را بپا داشتم.بنا بر این معناي آیه،این است:خداوند ترا در مقامی ستوده، وامی دارد که اولین و آخرین ترا ستایش
کنند.این مقام،همان مقام شفاعت است که پیامبر در آن مقام،بر تمام خلائق،شرافت و برتري پیدا می کند.در این مقام،هر چه
مقام »: از او سؤال کنند،عطا می کند و هر کس از او شفاعت بخواهد،شفاعتش می کند،مفسران قرآن کریم،اتفاق دارند که
همان مقام شفاعت است.در این مقام،پیامبر گرامی مردم را شفاعت می کند.در این مقام،پرچم حمد،بدست او « محمود
برافراشته می شود و پیامبران و فرشتگان در زیر آن جمع می شوند،بنا بر این او اول شفاعت کننده و اول کسی است که
شفاعت او بدرگاه خدا قبول می شود.
وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ
در بارة معناي آن اقوالی است: .« ادخال صدق و اخراج صدق »: در اینجا مصدرند.یعنی « مخرج » و « مدخل » :کلمه هاي
-1 مجاهد گوید:یعنی مرا بهر چه رسالت داده اي،براستی داخل کن و خارج گردان.مقصود این است که در راه وحی و
رسالت مرا یاري کن.
-2 ابن عباس،حسن،قتاده،و سعید بن جبیر گویند:یعنی مرا داخل مدینه کن و براي فتح مکه،از آن خارج گردان.
-3 ابو مسلم گوید:او مأمور شد که هر گاه داخل کاري می شود یا از آن خارج می گردد،این دعا را بخواند.مقصود این است
که:مرا از روي صدق و راستی داخل در آن کار گردان.
-4 عطیه بروایت از ابن عباس گوید:یعنی هنگام مرگ مرا از روي صدق،داخل قبر گردان و هنگام قیامت،از روي راستی از قبر
خارج گردان.داخل شدن از روي راستی،این است که عاقبت آن از لحاظ دین و دنیا پسندیده باشد.
ص : 194
در اینجا داخل کردن را به خدا نسبت می دهد،اگر چه کار بنده است،زیرا از خداوند درخواست می کند که لطف خود را
شامل حالش گرداند و او را به خیر دین و دنیا نزدیک گرداند.
طاناً نَصِیراً 􀀀 وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْ
:مرا نیرویی عطا کن که دشمنان دین به من دسترسی نداشته باشند و بتوانم برنامه هاي دینی را بمردم یاد دهم و خود بوظائف
دینی عمل کنم.
برخی گویند:یعنی بمن قدرتی ببخش که نیروي معصیت کاران را درهم بکوبم.
از همین جهت بود که رعب او در دل مخالفین افتاد و یک ماه راه می رفتند،تا از او دور باشند.
نامیده است:زیرا او را در مقابل « نصیر » مجاهد گوید:یعنی بمن دلیل روشنی عطا کن که بر ادیان باطل غالب گردم.این دلیل را
دشمنان دین یاري می کند.
اطِلُ 􀀀 جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْب 􀀀 وَ قُلْ
:اي محمد،بگو حق-یعنی دین اسلام-آشکار شد و باطل-یعنی شرك-از میان رفت.این معنی از سدي است.
مقاتل گوید:حق،توحید و خدا پرستی و باطل،بت پرستی است.
قتاده گوید:حق،قرآن و باطل،شیطان است که شکست خورده است.
اللّ بن مسعود روایت است که:
􀀀
از عبد ه
اطِلَ 􀀀 اطِلُ،إِنَّ الْب 􀀀 جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْب 􀀀 -پیامبر داخل مکه شد و اطراف کعبه 360 بت بود. او بت ها را مورد طعنه قرار داد و فرمود:
کانَ زَهُوقاً . 􀀀
این روایت را بخاري در صحیح خود نقل کرده است.
کلبی گوید:همین که این آیه را تلاوت کرد،بتها برو در افتادند.اهل مکه، گفتند:ما مردي ساحرتر از او ندیده ایم.
کانَ زَهُوقاً 􀀀 اطِلَ 􀀀 إِنَّ الْب
:باطل،ثبات ندارد و سرانجام تباه می شود.
ص : 195
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 82 تا 84
اشاره
جانِبِهِ 􀀀 ي بِ 􀀀 سانِ أَعْرَضَ وَ نَأ 􀀀 ا عَلَی اَلْإِنْ 􀀀 ذا أَنْعَمْن 􀀀 ساراً ( 82 ) وَ إِ 􀀀 إِلاّ خَ
􀀀
اَلظّ
􀀀
لا یَزِیدُ الِمِینَ 􀀀 اءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ 􀀀 ا هُوَ شِف 􀀀 وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ م
( ي سَبِیلًا ( 84 􀀀 شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْد 􀀀 ی 􀀀 کانَ یَؤُساً ( 83 ) قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَل 􀀀 ذا مَسَّهُ اَلشَّرُّ 􀀀 وَ إِ
ترجمه:
از این قرآن آیه ها نازل می کنیم که شفا و رحمت است،براي مؤمنان.و ستمکاران را جز زیانکاري نیفزاید.و چون انسان را
نعمت دهیم روي بگرداند و خود را دور سازد و چون دچار سختی شود،نومید گردد.بگو:هر کس بر طینت خویش عمل می
کند.پروردگارتان داناتر است که چه کسی براه راست،هدایت یافته تر است.
قرائت:
همچنین در سوره حم)و حمزه-بنا بروایتی-و ابو بکر-بروایت حماد-و یحیی و عباس و ابو شعیب )« ناء » ابو جعفر و ابن عامر
خوانده اند. « ي􀀀 نا » و دیگران « نِئِیَ » و حمزه بروایتی دیگر و خلف و کسایی « نَئِیَ » سوسی از یزیدي و نصیر از کسایی
شاعر گوید: « ي􀀀 را » مقلوب « راء » است مثل « ي􀀀 نا » مقلوب « ناء »
فکل خلیل راءنی فهو قائل
من أجلک هذا هامه الیوم او غد
یعنی:هر دوستی مرا ببیند،می گوید:بخاطر تو امروز یا فردا،این می میرد.
ص : 196
وجه دو قرائت دیگر،امالۀ فتحه به کسره است.
لغت:
این است راهی که از آن راه ها منشعب می شود. « هذا طریق ذو شواکل »: شاکله:طریقه و مذهب.می گویند
مقصود:
اکنون،در بارة قرآن کریم می فرماید:
اءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ 􀀀 ا هُوَ شِف 􀀀 وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ م
:قرآن از چند جهت، براي مردم شفاست:
-1 با راهنمایی هاي خود کوري جهل و حیرت شک،را زایل می سازد.
-2 داراي چنان نظم و تألیف و فصاحتی اعجاز آمیز است که راستی مدعاي پیامبر را اثبات می کند،از این جهت،مردم را از
بیماري جهل و شک و کوردلی در راه دین،شفا می بخشد.
-3 قرآن وسیله اي است که به آن تبرك می جویند و براي رفع بیماریها قرائت می کنند و خداوند بوسیلۀ قرآن،به مقتضاي
مصلحت خود،بسیاري از زیانها و امور ناپسند را از مردم دور می سازد.
-4 قرآن مشتمل است بر دلائل توحید و عدالت و احکام دین و پندها و اندرزها و ضرب المثلها،بنا بر این شفاي دردهاي دنیوي
و اخروي مردم است.
اینکه می گوید:براي مؤمنین،رحمت است،یعنی:نعمت است.علت اینکه شفا و رحمت بودن قرآن را به مؤمنان اختصاص می
دهد،این است که فقط آنها هستند که از قرآن بهره مند می گردند.
ساراً 􀀀 إِلاّ خَ
􀀀
الظّ
􀀀
لا یَزِیدُ الِمِینَ 􀀀 وَ
:مردم ستمکار،بوسیلۀ قرآن،نه تنها بهره اي نمی برند،بلکه بر زیانکاري آنها افزوده می شود.آنها سزاوار پاداش نمی شوند،
راراً (نوح 6:دعوت من جز بر 􀀀 إِلاّ فِ
􀀀
ائِی 􀀀 بلکه لایق کیفر می گردند،زیرا کافرند و در بارة قرآن،فکر نمی کنند.نظیر: فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُع
فرار آنها نیفزود).
ص : 197
ممکن است مقصود این باشد که:قرآن پلیدي باطنی آنها را آشکار می کند و پرده از روي مکرها و نیرنگهاي آنها نسبت به
پیامبر برمی دارد و آنها را رسوا می کند.
جانِبِهِ 􀀀 ي بِ 􀀀 سانِ أَعْرَضَ وَ نَأ 􀀀 ا عَلَی الْإِنْ 􀀀 ذا أَنْعَمْن 􀀀 وَ إِ
:هنگامی که به انسان نعمت ببخشیم،از یاد ما اعراض می کند،بطوري که گویی بدرگاه ما دعا و استغاثه نکرده است و از انجام
وظائف و اداي حقوقی که در برابر نعمتهاي ما بعهده دارد،خود را دور می سازد و سپاسگزاري نمی کند.چنان که از نعمت
قرآن نیز اعراض می کند.
مجاهد گوید:یعنی از ما دور می شود،بنا بر این،مقصود این است که دچار کبر و خودپسندي می شود،زیرا آدم خودپسند،از
مردم فاصله می گیرد.
کانَ یَؤُساً 􀀀 ذا مَسَّهُ الشَّرُّ 􀀀 وَ إِ
:اما همین که دچار محنت و تهیدستی شد،بی صبري می کند و دچار نومیدي می شود.در حالی که مؤمن،چنین نیست و
همواره در امیدواري و نشاط است،بنا بر این،آیه مخصوص مردم غیر مؤمن است،اگر چه ظاهر آن عمومیت دارد.
علت اینکه بیماریها و بلاها را شر نامیده،این است که:اینها از نظر کافر، شرند،زیرا کافر در برابر آنها امید پاداش و عوض ندارد
و بعلاوه،طبیعت انسان از آنها متنفر است.و الا،بیماریها و بلا در حقیقت،صلاح و حکمت و نیکویند.
شاکِلَتِهِ 􀀀 ی 􀀀 قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَل
:اي محمد،به آنها بگو:مؤمن و کافر.طبق طبیعت و خوي و منش خود رفتار می کنند.این معنی از ابن عباس است.فراء و زجاج
گویند:
یعنی هر کسی طبق روش و عادت خود،رفتار می کند.جبائی گوید:یعنی هر کسی کاري می کند که به نظرش پسندیده تر و با
حق همانندتر است.از این جهت است که می فرماید:
ي سَبِیلًا 􀀀 فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْد
:ولی خداوند داناتر است که کدامیک اهل هدایت و کدامیک،گرفتار گمراهی است.برخی گویند:یعنی خدا بهتر می داند که
کی براه بهتر و نیکوتر است.
برخی از ارباب ادب گویند:این آیه،امیدوار کننده ترین آیات قرآنی است، زیرا آنچه بکرم او لا یقتر است،عفو است،بنا بر این
مردم را عفو می کند.
ص : 198
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 85 تا 89
اشاره
لا􀀀 ا إِلَیْکَ ثُمَّ 􀀀 ا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَیْن 􀀀 إِلاّ قَلِیلًا ( 85 ) وَ لَئِنْ شِئْن
􀀀
ا أُوتِیتُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ 􀀀 وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلرُّوحِ قُلِ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ م
ی أَنْ یَأْتُوا 􀀀 کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً ( 87 ) قُلْ لَئِنِ اِجْتَمَعَتِ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ عَل 􀀀 إِلاّ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ
􀀀
( ا وَکِیلًا ( 86 􀀀 تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْن
ی أَکْثَرُ 􀀀 ذَا اَلْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَب 􀀀 لِلنّ فِی ه
اسِ􀀀 ص ا􀀀 ک بَعْضُ هُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً ( 88 ) وَ لَقَدْ َ رَّفْن انَ 􀀀 لَو لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ 􀀀 اَلْقُر ذَا آْنِ 􀀀 بِمِثْلِ ه
( إِلاّ کُفُوراً ( 89
􀀀
اَلنّ
اسِ􀀀
ترجمه:
ترا از روح،سؤال می کنند.بگو:روح از امر پروردگار من است و از علم، جز بهره اي اندك،به شما داده نشده است.اگر
بخواهیم،آنچه را بتو وحی کرده ایم، می بریم و آن گاه در بارة آن بر ضد ما مدافعی نخواهی یافت،جز رحمت پروردگارت
که فضل او نسبت بتو بزرگ است.بگو:اگر انس و جن جمع شوند که مانند این قرآن را بیاورند،نخواهند آورد،اگر چه بعضی
از آنها پشتیبان بعضی شوند.
ص : 199
براي مردم،در این قرآن از هر مثلی آورده ایم،ولی بیشتر مردم،جز انکار و مخالفت،کاري نکردند.
لغت:
ظهیر:پشتیبان و یاور.
تصریف:گردانیدن چیزي به اطراف.تصریف سخن این است که بوسیلۀ آن معانی مختلف،خواسته شود.
اعراب:
إِلاّ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ
􀀀
1)لا یأتون:این فعل مرفوع است،زیرا هر گاه شرط و ) «... اللّ تعالی رحمک فاثبت ذلک فی قلبک
􀀀
و لکن ه »: :استثناي منقطع.یعنی
شاعر گوید: « اللّ لا یأتون بمثله
􀀀
و ه »: قسم،هر دو در کلام باشند، غلبه با قسم است و جواب براي قسم آورده می شود.یعنی
لئن عادلی عبد العزیز بمثلها
و امکننی منها اذاً لا اقبلها
.« اللّ لا اقیلها
􀀀
و ه »: یعنی:اگر عبد العزیز،مثل آن را بمن باز گرداند و بدان دست یابم بخدا صرف نظر نخواهم کرد.یعنی
مقصود:
اکنون به پیامبر خود می فرماید:
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی
:اي محمد،از تو در بارة روح سؤال می کنند.اختلاف است که آیا مقصود از این روح،چیست؟اقوالی در این باره وجود دارد:
-1 ابن مسعود و ابن عباس و جماعتی گویند:آنها از روحی که در بدن انسان است،
ص : 200
1) -ممکن است استثناي متصل و مستثنی منه محذوف باشد.یعنی:این نعمتها بتو اختصاص نیافت،مگر بخاطر رحمت - 1
تَجِ دُ لَکَ بِهِ... باشد.یعنی:براي خویش در بارة آن،جز رحمت 􀀀 پروردگارت.ممکن است استثناي متصل از جملۀ لا
پروردگارت،مدافعی نخواهی یافت.
سؤال کردند و پیامبر آنها را پاسخ نداد.سؤال کنندگان،گروهی از یهودیان بودند.
جبائی هم این نظر را اختیار کرده است.
علت اینکه پیامبر از جواب آنها خودداري کرد،این بود که می دانست به صلاح آنهاست،زیرا نمی خواستند،چیزي بفهمند
بلکه قصدشان مزاحمت و بحث و جدال بود و اگر به آنها جواب می داد،بر عناد آنها افزوده می شد.
گفته اند:یهودیان به کفار قریش گفتند:از محمد،در بارة روح سؤال کنید.
اگر شما را پاسخ داد،پیامبر نیست و اگر پاسخ نداد،پیامبر است،زیرا ما در کتابهاي خود،اینطور خوانده ایم.خداوند به پیامبر
خود دستور داد که به آنها پاسخ نگوید و حل این معمی را به عقل و فکر خودشان واگذار کند،تا دلیلی بر صدق گفتار و
نبوتش باشد.
-2 آنها سؤال کردند که:آیا روح،مخلوق و حادث است،یا نه؟خداوند فرمود:به آنها بگو:روح،آفریدة پروردگار من است.
بنا بر این،آنچه را سؤال کرده بودند،به آنها پاسخ داد.ممکن است مقصود از این روح-بنا بر گفتۀ ابن عباس و دیگران-روان
انسان و-بنا بر گفتۀ حسن و قتاده-جبرئیل یا فرشته اي باشد که از عجایب مخلوقات است و داراي هفتاد هزار صورت و هر
صورتی هفتاد هزار زبان است و همۀ زبانها به تسبیح خدا مشغولند.مطلب اخیر از علی(ع)روایت شده است.ممکن است مقصود
عیسی(ع)باشد،زیرا او را هم روح نامیده اند.
-3 مشرکین از پیامبر سؤال کردند که:روح،یعنی قرآن،چگونه بوسیلۀ فرشتۀ وحی به او القا می شود یا اینکه چگونه،معجزه می
ا إِلَیْکَ 􀀀 ذلِکَ أَوْحَیْن 􀀀 باشد و نظم و ترتیب آن با گفته ها و سروده هاي ایشان مخالف است؟! خداوند متعال در این آیه: وَ کَ
ا (شوري 52 :ما روحی از امر خود بتو وحی کردیم)قرآن را روح نامیده است،بنا بر این، خداوند به پیامبرش 􀀀 رُوحاً مِنْ أَمْرِن
دستور داد که بگوید:قرآن،از امر پروردگار من است.او قرآن
ص : 201
را بر من نازل کرده است تا دلیل نبوت من باشد.قرآن،سخن بشر نیست و هیچکس هم نمی تواند مثل آن را بیاورد.این جواب
نیز طبق سؤال است.
بنا بر قول اول،معناي قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی این است که:روح از امري است که تنها خداي من داند و احدي را بر آن
راز،آگاهی نیست.
دانشمندان در بارة ماهیت روح،اختلاف دارند:
بیشتر متکلمان از جمله سید مرتضی می گویند:روح،جسمی رقیق و هوایی است که در بدن حیوان وارد می شود.
علی بن عیسی گوید:جسمی هوایی است به شکل حیوان و در هر جزئی از آن حیات است،بنا بر این،هر حیوانی داراي روح و
بدن است.با این تفاوت که:در پاره اي از حیوانات،روح غالب است و در پاره اي بدن.
برخی روح را عرض دانسته اند.اینان نیز اختلاف کرده اند:
شیخ مفید می فرماید:روح،حیاتی است که محل خود را شایستۀ قدرت و علم و اختیار می کند.برخی و جماعتی از معتزلۀ
بغداد نیز همین نظر را پذیرفته اند.
اسواري گوید:روح،انسان است و حیات و تکلیف،براي اوست.
برخی از علما گویند:خداوند،روح را از شش چیز آفریده است:نور،خوشبویی، بقا،حیات،علم و برتري.می بینید که مادامی که
روح در بدن است،بدن نورانی است، می بیند،می شنود و خوشبو است.اما همین که روح از بدن خارج می شود،بدن بدبو می
شود و همین که از آن مفارقت کرد،فرسوده و متلاشی می شود و همۀ مزایا را از دست می دهد.روح،موجودي علوي و لطیف
اءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ (آل عمران 170 :بلکه آنها پیش 􀀀 است،زیرا خداوند،در بارة شهیدان راه حق،می- فرماید: بَلْ أَحْی
خداي خود زنده هستند و روزي می برند و شاد هستند)در حالی که اجسام آنها در خاك، پوسیده است.
إِلاّ قَلِیلًا
􀀀
ا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ 􀀀 وَ م
:برخی گویند:خطاب به پیامبر و دیگران است.یعنی:بهرة شما از علم منصوص،ناچیز است،زیرا همواره مجهولات انسان،
ص : 202
در برابر معلوماتش،بیشتر است و علم خدا نامتناهی است.
برخی گویند:خطاب به یهود است که این سؤال را کرده بودند.از اینرو یهودیان گفتند:چگونه علم ما کم است در حالی که
تورات،پیش ماست؟!پاسخ داد:تورات، در برابر علم خداوند،ناچیز است.
سپس می فرماید:
ا إِلَیْکَ 􀀀 ا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَیْن 􀀀 وَ لَئِنْ شِئْن
: اگر بخواهیم،همین قرآن را که بتو وحی کرده ایم،از پیش تو می بریم.یعنی:من قدرت دارم که آنچه بتو داده ام، از تو باز
گیرم.لکن رحمت خود را شامل حال تو کردم و آنچه مورد نیازت بود بتو دادم و آنچه به آن نیازمند نبودي از تو دریغ
داشتم.اگر چه برخی فکر می کنند که مورد نیاز تست،بنا بر این بهر چه خداوند براي تو پسندیده،راضی باش.
ا وَکِیلًا 􀀀 لا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْن 􀀀 ثُمَّ
:اگر ما چنین کاري بکنیم و قرآن را از تو باز گیریم کسی نیست که از تو دفاع کند و قرآن را از ما پس بگیرد.
برخی گویند:یعنی اگر بخواهیم قرآن را از سینۀ تو و امتت محو می کنیم تا اثري از آن باقی نماند.اگر چنین کاري
بکنیم،کسی نیست که بتواند آن را حفظ کند و بیاد تو آورد.این معنی از حسن و ابو مسلم و اصم است.گویند:از این آیه،برمی
آید که سؤال در بارة قرآن بوده است.
إِلاّ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ
􀀀
:لکن خداوند برحمت بیکران خود،دانشهایی بتو عطا و قرآن را بر صفحۀ دلت ثبت کرد و مؤمنین را بحفظ قرآن توفیق
بخشید،چیزهایی هم که لازم نبود به تو نیاموخت.
کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً 􀀀 إِنَّ فَضْلَهُ
:فضل خداوند،نسبت بتو بزرگ است،زیرا ترا به نبوت برگزید و قرآن را بتو بخشید.پس از شکرش غفلت مکن.
ابن عباس گوید:مقصود این است که ترا سید اولاد آدم گردانید و پیامبري را بتو ختم کرد و بتو مقام محمود،بخشید.
اکنون در بارة اعجاز قرآن با مشرکین سخن می گوید:
ص : 203
لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ 􀀀 ذَا الْقُرْآنِ 􀀀 ی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ ه 􀀀 قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَل
:
اي محمد،به این کافران بگو:اگر جن و انس به یکدیگر کمک کنند که مثل این قرآن را-از لحاظ فصاحت و بلاغت و نظم-
بیاورند،بطوري که از هر لحاظ با آن برابري کند و از تناقض و الفاظ رکیک خالی باشد و شنوندگان نتوانند میان آنها فرقی
گذارند،از عهده برنمی آیند و شکست می خورند.
کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً 􀀀 وَ لَوْ
:ابن عباس گوید:یعنی اگر چه همانطوري که شاعران در ساختن بیتی از اشعار به یکدیگر کمک می کنند،اینها نیز یکدیگر را
کمک کنند.
نضر بن حارث می گفت:اگر بخواهیم مثل قرآن را می گوییم.
این آیه،ادعاي وي را تکذیب کرد.
ابو مسلم گوید:این آیه دلالت می کند که سؤال آنها از روح،در بارة قرآن بوده است،زیرا این آیه،دنبالۀ پاسخ پیامبر به سؤال
آنهاست.
ذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ 􀀀 لِلنّ فِی ه
اسِ􀀀 ص ا􀀀 وَ لَقَدْ رََّفْن
:ما در این قرآن،براي مردم،هر نوع مثلی بیان کرده ایم و هر چه مورد احتیاج آنها بوده،از قبیل:دلیلها، مثلها،پندها،احکام
مربوط بدین و دنیا و...آورده ایم تا بیندیشند و پند گیرند.
إِلاّ کُفُوراً
􀀀
النّ
اسِ􀀀 أَکْث ی رَُ 􀀀 فَأَب
:بیشتر مردم راه انکار پیش گرفتند و از آن بهره اي نگرفتند.
مثل،گاهی خود چیز و گاهی صفت آن و گاهی شبیه آن است.
ص : 204
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 90 تا 95
اشاره
( ا تَفْجِیراً ( 91 􀀀 لالَه 􀀀 ارَ خِ 􀀀 ا مِنَ اَلْأَرْضِ یَنْبُوعاً ( 90 ) أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ اَلْأَنْه 􀀀 حَتّ تَفْجُرَ لَن
ی􀀀 نُؤْمِن لَکَ الُوا لَنْ 􀀀 وَ ق
ماءِ وَ 􀀀 ی فِی اَلسَّ 􀀀 لائِکَهِ قَبِیلًا ( 92 ) أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْق 􀀀 بِاللّ وَ اَلْمَ
􀀀
ا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ هِ 􀀀 ما زَعَمْتَ عَلَیْن 􀀀 ماءَ کَ 􀀀 أَوْ تُسْقِطَ اَلسَّ
جاءَهُمُ 􀀀 اَلنّ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ
اس􀀀 ا مَنَعَ 􀀀 إِلاّ بَشَراً رَسُولًا ( 93 ) وَ م
􀀀
حانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ 􀀀 اباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْ 􀀀 ا کِت 􀀀 حَتّ تُنَزِّلَ عَلَیْن
ی􀀀 لِر لَنْ نُؤْمِنَ قُِیِّکَ
ماءِ مَلَکاً 􀀀 ا عَلَیْهِمْ مِنَ اَلسَّ 􀀀 ئِکَهٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْن 􀀀 کانَ فِی اَلْأَرْضِ مَلا 􀀀 اَللّ بَشَراً رَسُولًا ( 94 ) قُلْ لَوْ
􀀀
الُوا أَ بَعَثَ هُ 􀀀 إِلاّ أَنْ ق
􀀀
ي 􀀀 اَلْهُد
( رَسُولًا ( 95
ترجمه:
گفتند:ما هرگز بتو ایمان نمی آوریم،تا از این زمین براي ما چشمه اي ظاهر سازي.یا اینکه داراي باغی از درختان خورما و
انگور باشی که در میان آنها جویها
ص : 205
جاري سازي.یا اینکه آسمان را-چنان که پنداشته اي-قطعه قطعه بر سر ما فرود آوري یا اینکه خداوند و فرشتگان را در مقابل
ما آوري.یا اینکه براي تو خانه اي از طلا باشد.یا اینکه به آسمان بالا روي.ما هرگز به بالا رفتنت ایمان نمی آوریم مگر اینکه
بر ما کتابی نازل کنی که بخوانیم.بگو:پروردگارم منزه است.مگر من بشري پیام آور،بیشتر هستم؟!هنگامی که وسیلۀ
هدایت،بسوي مردم آمد،جز اینکه گفتند:
آیا خداوند،بشري را بعنوان رسالت،فرستاده است،چه چیز آنها را از ایمان آوردن، منع کرد؟بگو:اگر در این
سرزمین،فرشتگانی بودند که با آرامش راه می رفتند،از آسمان فرشته اي بعنوان رسالت،بسوي آنها می فرستادیم.
قرائت:
تفجر:کوفیان و یعقوب بفتح تاء و ضم جیم و دیگران بضم تاء و تشدید جیم(از باب تفعیل)خوانده اند.
یعنی:زید بسیار زد. « ضرب زید » قرائت دوم،بمعناي ایجاد چشمه هاي بسیار در زمین است،مثلا
آیۀ بعد)فرق )« فتفجر الانهار » قرائت اول،بخاطر این است که:مقصود شکافتن یک چشمه است،نه چشمه هاي بسیار،بنا بر این با
دارد،زیرا در آنجا منظور بجریان درآوردن رودهاي بسیار است،از همین جهت است که به اتفاق همۀ قراء،در اینجا باید از باب
تفعیل باشد.
کسفاً:ابو جعفر و ابن عامر،در اینجا بفتح سین و در جاهاي دیگر بسکون سین خوانده اند.حفص در همه جا-بجز در سورة
طور-بفتح سین خوانده است.عراقیان و ابن کثیر در همه جا-بجز در سورة روم-به سکون سین خوانده اند.در سورة روم جز ابو
جعفر و ابن عامر و ابن کثیر کسی به سکون سین قرائت نکرده است.
یعنی قطعه ها.به سکون سین نیز ممکن است جمع باشد. « کسفه » جمع « کِسَف »
بیشتر از یک « تسقط » بفتح سین)به معناي چیز جدا شده باشد،زیرا )« کسف » برخی احتمال داده اند که « سدره و سدر » مثل
صفت و حال « کسفا » مفعول،نمی گیرد،بنا بر این
ص : 206
است.یعنی،آسمان را در حالی که پاره شده است،ساقط کنی.
قرائت کرده-بهمین صورت قرائت کرده اند. « قال » قل سبحان ربی:همۀ قراء-بجز ابن عامر که
بنا به قرائت ابن عامر،یعنی:پیامبر گفت:سبحان ربی...و بنا بر قرائت دیگران، یعنی:بگو...
لغت:
می گویند،زیرا پردة شب شکافته می شود و طلیعۀ صبح « فجر » تفجیر:دریدن چیزي براي ظاهر شدن آب یا روشنی.به صبحدم
می گویند،زیرا بوسیلۀ آن پردة حق،دریده می شود. « فجور » نمایان می گردد.به کار زشت
ینبوع:جوشش آب.
قبیل:کفیل.ممکن است به معناي مقابل باشد و در این صورت،مصدر است و تثنیه و جمع بسته نمی شود.
زخرف:طلا و در اصل به معناي زینت.
ترقی:بالا بروي،با نردبان یا بی نردبان.
شأن نزول:
ابن عباس گوید:گروهی از قریش:عتبه و شیبه-پسران ربیعه-و ابو سفیان و اسود بن مطلب و زمعه بن اسود و ولید بن مغیره و
اللّ بن ابی امیه و امیه بن خلف و عاص بن وائل و نبیه و منبه-پسران حجاج-و نضر بن حارث و ابو
􀀀
ابو جهل بن هشام و عبد ه
البختري ابن هشام،نزد کعبه جمع شده،گفتند:
-محمد را احضار کنید و با او به گفتگو و جدل بپردازید.
به او پیام فرستادند که اشراف قوم جمع شده اند و می خواهند با تو گفتگو کنند.
پیامبر خدا نزد آنها شتافت،بگمان اینکه آنها تغییر فکر داده اند.بخصوص که بهدایت آنها زیاد علاقه مند بود.گفتند:
-اي محمد،ما ناچاریم کارمان را با تو یکسره کنیم.تو نسبت بقومت کاري کردي که
ص : 207
احدي نکرده است.بخدایان ما بد گفتی دین ما را باطل شناختی و در میان مردم سنگ تفرقه افکندي.اگر مال می خواهی بتو
می دهیم.اگر طالب مقام هستی ترا بر کرسی سیادت و سروري می نشانیم و اگر بیماري،طبیبان را فرا می خوانیم تا بدرمان تو
پردازند.
فرمود:
-هیچ یک از اینها نیست.خداوند مرا به رسالت،بسوي شما فرستاده و کتاب آسمانی را بر من نازل کرده است.اگر سخنم را
بپذیرید،در دنیا و آخرت،از آن بهره مند خواهید شد و اگر نپذیرید،صبر می کنم،تا خداوند میان ما حکم کند.
گفتند:
-سرزمین ما از همه جا تنگ تر و خشک تر است.از خدایت بخواه تا این کوه ها را از مکه بردارد و رودهایی همچون رودهاي
که پیري راستگو بود-زنده کند،تا از آنها سؤال کنیم که « قصی » عراق و شام براي ما جاري سازد و گذشتگان ما را-مخصوصاً
تو راست می گویی یا دروغ.
فرمود:
-خدا مرا براي این کارها نفرستاده است.
گفتند:
-اگر این کارها را نمی کنی،از خدا بخواه که فرشته اي بفرستد تا ترا تصدیق کند و براي تو باغها و کاخها و گنجهایی از طلا
خلق کند.
فرمود:
-من براي این کارها مبعوث نشده ام.خداوند مرا براي دعوت به دین توحید، فرستاده است.اگر بپذیرید،بسیار بجاست و اگر
نپذیرید،خداوند میان من و شما حکم می کند.
گفتند:
-بنا بر این آسمان را بر سر ما فرود آور.تو مدعی هستی که خدا هر چه بخواهد، می کند.
ص : 208
فرمود:
-مرا در اینکار اختیاري نیست.اگر خداوند مصلحت بداند،انجام می دهد.
یکی از آنها گفت:
-ما ایمان نمی آوریم،مگر اینکه خداوند و فرشتگان را بیاوري تا ضامن صدق گفتار تو باشند.
اللّ بن امیۀ مخزومی نیز برخاسته،گفت:
􀀀
پیامبر برخاست.پسر عمه اش عبد ه
-محمد،بخدا،من هرگز بتو ایمان نمی آورم،مگر اینکه نردبانی نصب کنی و در برابر من،به آسمان بروي و گروهی از
فرشتگان را همراه خود بیاوري که ترا تصدیق کنند و کتابی همراه داشته باشی که گواه تو باشد.
ابو جهل گفت:
-او براي قبول هیچ یک از این پیشنهادها حاضر نیست.من با خداوند عهد می کنم که هر گاه به سجده رفت،سنگی بر سرش
بکوبم.
پیامبر بر اثر دیدن این صحنه و شنیدن این سخنان با دلی افسرده،بازگشت.این آیات را خداوند،بهمین مناسبت نازل فرمود.
مقصود:
قبلا در بارة اعجاز قرآن سخن گفت.اینک می گوید:آنها جز کفر و سرکشی،چیزي نمی پذیرند و معجزاتی می خواهند که
نباید بخواهند.می فرماید:
ا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً 􀀀 حَتّ تَفْجُرَ لَن
ی􀀀 نُؤْمِن لَکَ الُوا لَنْ 􀀀 وَ ق
:گفتند:ما نبوت و رسالت ترا تصدیق نمی کنیم،جز اینکه زمین مکه را-که کم آب است-بشکافی و براي ما چشمه اي ظاهر
کنی که از آن آب بجوشد.
ا تَفْجِیراً 􀀀 لالَه 􀀀 ارَ خِ 􀀀 أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْه
:یا اینکه ترا باغی باشد،پوشیده از درختان خورما و انگور،و در میان آنها نهرها را بجریان آوري تا آب در زیر درختها گردش
کند.
ا کِسَفاً 􀀀 ما زَعَمْتَ عَلَیْن 􀀀 ماءَ کَ 􀀀 أَوْ تُسْقِطَ السَّ
:ابن عباس و مجاهد و قتاده گویند:یعنی
ص : 209
آسمان را قطعه قطعه کرده،بر سر ما فرود آوري،چنان که ما را به شکافته شدن آسمان تهدید کرده اي.
برخی گویند:یعنی تو گمان داشتی که پیامبر و صاحب معجزه هستی،بنا بر این آسمان را قطعه قطعه کرده،بر سر ما فرود آور.
لائِکَهِ قَبِیلًا 􀀀 بِاللّ وَ الْمَ
􀀀
أَوْ تَأْتِیَ هِ
:ابن عباس و ضحاك گویند:یعنی خدا و فرشتگان را بیاوري که ضامن صحت گفتار تو باشند.
مجاهد گوید:یعنی خدا و فرشتگان را دسته دسته بیاوري.(یعنی قبیلا جمع قبیله است) جبائی و قتاده گویند:یعنی خدا و
فرشتگان را در مقابل ما آوري که آنها را بچشم ببینیم و شهادت دهند که تو بر حقی و دعوتت راست است.
اباً نَقْرَؤُهُ 􀀀 ا کِت 􀀀 حَتّ تُنَزِّلَ عَلَیْن
ی􀀀 لِر ماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ قُِیِّکَ 􀀀 ی فِی السَّ 􀀀 أَوْ تَرْق
:یا اینکه به آسمان بالا روي.تازه اگر هم بچشم خود ببینیم که این کار را انجام می دهی، ایمان نخواهیم آورد،مگر اینکه براي
هر یک از ما از پیش خدا کتابی بیاوري که شاهد نبوت تو باشد و ما آن کتاب را بخوانیم.این جمله،نظیر این آیه است: بَلْ
ی صُ حُفاً مُنَشَّرَهً (مدثر 52 :بلکه هر یک از ایشان می خواهند که کتابهایی گشوده،بدستشان داده 􀀀 یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْت
شود).
حانَ رَبِّی 􀀀 قُلْ سُبْ
:بگو:خداوند از هر کار زشتی منزه و از هر چیز بدي بیزار است.
این جمله،پاسخ خواسته هاي ابلهانۀ آنهاست.یعنی:این شما هستید که معجزاتی را درخواست می کنید،اما این کارها مربوط به
خداوند است.اگر کاري را مصلحت نداند،انجام نمی دهد.بیهوده،چیزي که خلاف مصلحت الهی است،درخواست نکنید.
برخی گویند:منظور این است که خداوند برتر از این است که بندگان بر او حکمروایی کنند و خواسته هاي خود را بر او
تحمیل نمایند،زیرا وظیفۀ بندگان است که حکم او را گردن نهند و در برابر خواست او تسلیم گردند.
ص : 210
برخی گویند: آنها معتقد بودند که:خدا جسم است،از اینرو می گفتند:خدا و فرشتگان را در مقابل ما بیاور تا...فرمود:خداوند
منزه از این مطالب پوچ و واهی است و داراي صفت اجسام نیست که از آسمان فرود آید و در مقابل شما قرار گیرد.
برخی گویند:یعنی او منزه از این است که معجزات را طبق میل شما ظاهر گرداند.
هل کنت الا بشراً رسولا:بگو:اینها از طاقت و قدرت انسان خارج است.
من بشري بیشتر نیستم.گیرم بشري که رسالت آسمانی دارم،بنا بر این از عهدة انجام این کارها بر نمی آیم.همانطوري که
پیامبران پیش از من نیز نمی توانستند این کارها را انجام دهند.بله،خداوند اگر صلاح بداند معجزات را آشکار می سازد.این
کار را تا آنجا که صلاح دیده است،انجام داده،بنا بر این از من چیزي مطالبه نکنید که از قلمرو قدرت بشر،خارج است.
اللّ بَشَراً رَسُولًا
􀀀
الُوا أَ بَعَثَ هُ 􀀀 إِلاّ أَنْ ق
􀀀
ي 􀀀 جاءَهُمُ الْهُد 􀀀 النّ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ
اس􀀀 ا مَنَعَ 􀀀 وَ م
:مردم مشرك،در برابر دلائل و معجزات روشن سر تسلیم فرو نمی آورند، زیرا می گویند:چگونه ممکن است که خداوند
بشري را برسالت برانگیزد.فرستادة خدا باید از میان فرشتگان برانگیخته شود.این شبهۀ بی اساس،آنها را از ایمان آوردن به
پیامبر،منع می کند.همانطوري که در مورد پرستش ذات یگانۀ خدا،شبهۀ دیگري پاسخ آنها شد و گفتند:پرستش ما شایستۀ
خدا نیست،از اینرو سر بر آستان بتها سائیدند و به پندار خود،خداوند را عظمت و برتري دادند،در حالی که این کار تعظیم خدا
نیست،بلکه بی اعتنایی بذات پاك خداوند است.
در اینجا منع را به معناي برگرداندن بکار برده و خواسته است در بیان مقصود، مبالغۀ بیشتري کرده باشد.
ماءِ مَلَکاً رَسُولًا 􀀀 ا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّ 􀀀 لائِکَهٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْن 􀀀 کانَ فِی الْأَرْضِ مَ 􀀀 قُلْ لَوْ
:به آنها بگو:اگر ساکنان کرة زمین،همگی فرشته بودند و بر روي زمین آمد و شد داشتند،ما هم فرشته اي از جنس
خودشان،برسالت مبعوث کرده،
ص : 211
بسوي آنها می فرستادیم.این معنی از حسن است.
جبائی گوید:یعنی اگر ساکنان زمین فرشتگانی بودند که بدنیا و لذات آن اطمینان داشتند و ترس و بیمی نداشتند و در برابر
دینی تسلیم نبودند،بسوي آنها فرشته اي می فرستادیم که آنها را رهنما باشد.
ابو مسلم گوید:یعنی اگر اهل زمین،فرشته بودند،ما هم فرشته اي بسوي آنها می فرستادیم،تا گفته هاي او را بفهمند.
برخی گویند:عرب می گفتند:ما در روي زمین،زندگی آرامی داشتیم.محمد آمد و زندگی ما را به نگرانی و آشوب
کشانید.خداوند در پاسخ آنها فرمود:این که سهل است،آنها اگر فرشته هم بودند و زندگی آرام و بی سر و صدایی داشتند،باز
هم ما رسولی از جنس خودشان بسوي آنها می فرستادیم،زیرا مقتضاي حکمت،همین است، بنا بر این آرامش زندگی آنها
مانع فرستادن پیامبر از جانب ما نیست،زیرا آنها بوجود پیامبر،سخت نیازمند هستند و بیخود و بیجهت،به انکار و ستیزه می
پردازند.
پرسش:
فرستاده اي که از جانب خداوند،بسوي پیامبر می آید،فرشته است و از جنس پیامبر نیست.چه مانعی دارد که فرستادة خدا
بسوي مردم نیز فرشته باشد و از جنس ایشان نباشد.
پاسخ:
پیامبر که صاحب معجزه است،کسی است که براي نبوت برگزیده شده و خوي فرشتگان پیدا کرده است.اما مردم دیگر داراي
خوي فرشتگان نیستند،زیرا پیامبر فرشته را می بیند ولی مردم او را نمی بینند.بدین ترتیب،او از جهتی شبیه فرشتگان و از جهتی
شبیه مردم است و این خود مقام والایی است که نصیب هر کسی نمی شود.
علاوه بر این،پیامبر براي اثبات رسالت خود،نیازمند معجزه است.معجزة او دیدن فرشتۀ وحی است.مردم هم براي اصلاح
زندگی خود نیازمند پیامبر هستند.
ص : 212
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 96 تا 100
اشاره
اءَ مِنْ 􀀀 اَللّ فَهُوَ اَلْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِی
􀀀
ادِهِ خَبِیراً بَصِیراً ( 96 ) وَ مَنْ یَهْدِ هُ 􀀀 کانَ بِعِب 􀀀 بِاللّ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ إِنَّهُ
􀀀
ی هِ 􀀀 قُلْ کَف
زاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ 􀀀 ذلِکَ جَ 􀀀 اهُمْ سَعِیراً ( 97 ) 􀀀 ما خَبَتْ زِدْن 􀀀 اهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّ 􀀀 ی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُ  ما مَأْو 􀀀 امَهِ عَل 􀀀 دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ اَلْقِی
اتِ وَ اَلْأَرْضَ 􀀀 ماو 􀀀 اَللّ اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّ
􀀀
إِنّ لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً ( 98 ) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ هَ
􀀀
اتاً أَ ا 􀀀 ظاماً وَ رُف 􀀀 کُنّ عِ
ا􀀀 ذا 􀀀 الُوا أَ إِ 􀀀 و ق ا 􀀀 اتِن 􀀀 کَفَرُوا بِآی
زائِنَ رَحْمَهِ رَبِّی إِذاً 􀀀 إِلاّ کُفُوراً ( 99 ) قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَ
􀀀
اَلظّ
􀀀
لا رَیْبَ فِیهِ فَأَبَی الِمُونَ 􀀀 ی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا 􀀀 ادِرٌ عَل 􀀀ق
( سانُ قَتُوراً ( 100 􀀀 کانَ اَلْإِنْ 􀀀 اقِ وَ 􀀀 لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَهَ اَلْإِنْف
ص : 213
ترجمه:
بگو:همین بس که خداي یکتا میان من و شما گواه است،زیرا او به بندگان خود آگاه و بیناست.هر که را خداوند هدایت
کند،هدایت یافته است و آنان که خداوند گمراهشان کند،براي ایشان جز خدا دوستانی نیابی و روز قیامت آنها را بر پیشانی ها
محشور کنیم و کور و کر و لالند.جایگاهشان جهنم است که هر گاه فرو نشیند براي آنها آتشی افروخته بیفزاییم.این است
جزاي آنها.زیرا به آیات ما کفر ورزیدند و گفتند:آیا وقتی که استخوان و خاك شدیم،با خلقت تازه،زنده خواهیم شد؟مگر
نمی دانند که خدایی که آفریدگار آسمانها و زمین است،قادر است که مثل آنها را خلق کند؟براي ایشان مدتی قرار داده ایم
که در آن تردیدي نیست.ولی ستمگران از هر چیزي جز کافر شدن،امتناع می کنند.بگو:اگر شما خزانه هاي نعمت پروردگارم
را مالک بودید،از ترس انفاق،بخل می ورزیدید و انسان بخیل است.
لغت:
خبو:فرو نشستن آتش.شاعر گوید:
وسطه کالیراع او سرج المجدل
حیناً یخبو و حیناً ینیر
یعنی:میان آن همچون مگس شب فروز یا چراغهاي قصر است که گاهی فرو می نشیند و گاهی نور افشانی می کند.
قتر:گرفتار تنگی کردن.قتور:صیغۀ مبالغه است.
اعراب:
بِاللّ شَهِیداً
􀀀
ی هِ 􀀀 کَف
تمیز.مفعول فعل محذوف است. « شهیداً » فاعل و « اللّ
􀀀
ه ». :باء زائده است
اللّ
􀀀
مَنْ یَهْدِ هُ
فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ :جواب شرط.در اینجا ضمیر،جمع و در جملۀ شرط مفرد است، زیرا در اینجا حمل بر « اللّ
􀀀
مَنْ یُضْلِلِ هُ » :شرط،مانند
معنی و در آنجا حمل بر لفظ شده است.
اهُمْ سَعِیراً 􀀀 ما خَبَتْ زِدْن 􀀀 کُلَّ
ممکن « جهنم » :این جمله،در محل حال است از
ص : 214
است محلی از اعراب نداشته باشد و حرف عطف از آن حذف شده باشد.
ی وُجُوهِهِمْ 􀀀 عَل
:حال.
أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ
جز فعل در نمی آید،بنا بر این هر گاه بدنبال آن اسم در آید،فعلی در « لو » فاعل است براي فعل محذوف،زیرا پس از « انتم »:
تقدیر است.شاعر گوید:
لو غیرکم علق الزبیر بحبله
ادي الجوار الی بنی العوام
یعنی:اگر غیر از شما به پیمان زبیر پیوسته بود،به مجاورت بنی العوام در می آمد.
مقصود:
اکنون به پیامبر خود می فرماید:
بِاللّ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ
􀀀
ی هِ 􀀀 قُلْ کَف
:اي محمد،به این مشرکین بگو:همین بس که خداوند میان من و شما گواه است و او برسالت من گواهی می دهد.معناي این
جمله،در سورة رعد گذشت.
ادِهِ خَبِیراً بَصِیراً 􀀀 کانَ بِعِب 􀀀 إِنَّهُ
:هیچ یک از حالات مردم،بر خداوند پوشیده نیست.مقصود این است که در تهدید ایشان،اصرار ورزد.
اللّ فَهُوَ الْمُهْتَدِ
􀀀
وَ مَنْ یَهْدِ هُ
:هر کس اهل اخلاص و طاعت باشد و بواسطۀ آن خداوند،بهدایتش حکم کند،اهل هدایت است.
اءَ مِنْ دُونِهِ 􀀀 وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِی
:و هر کس اهل گناه باشد و خداوند بگمراهیش حکم کند او را یاوري نیست که گمراهی را از او دور گرداند.
ما در بارة وجوه هدایت و گمراهی در سورة بقره،گفتگو کرده ایم.
ی وُجُوهِهِمْ 􀀀 امَهِ عَل 􀀀 وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِی
:بروز قیامت،آنها را بر پیشانی بسوي آتش می کشیم.همانطوري که در دنیا هر گاه بخواهند،کسی را شکنجه دهند و به او
توهین کنند،با او همین طور رفتار می کنند.
انس بن مالک روایت کرده است که:
-مردي عرض کرد:
ص : 215
اللّ در روز قیامت،کافر را بر پیشانی محشور می کنند؟! فرمود:
􀀀
-یا رسول ه.چگونه
-همان کسی که در دنیا او را بر دو پا راه می برد،می تواند در روز قیامت،او را بر پیشانی ببرد.
این روایت را بخاري و مسلم،در صحیح خود آورده اند.
عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُ  ما
:ابن عباس گوید:یعنی از دیدن منظره هاي شادي بخش نابینا و از گفتن مطالب مفید،گنگ و از شنیدن صداهاي لذت بخش
کرند.گویا این اعضا را از کف داده اند.
برخی گویند:بکیفر سکوت از حق،گنگ و بکیفر ندیدن حق،کور و بکیفر ترك شنیدن حق و گوش دادن به باطل،کر محشور
می شوند.
مقاتل گوید:این در آن هنگامی است که خدا به آنها می گوید:دور شوید و با من تکلم نکنید.
حسن گوید:آنها کور و کر و گنگ،محشور می شوند،سپس چشم و گوش و زبان آنها بکار می افتد.
اهُمْ سَعِیراً 􀀀 ما خَبَتْ زِدْن 􀀀 اهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّ 􀀀 مَأْو
:جاي آنها در جهنم است.
هر گاه شعلۀ آن فرو نشیند،بر اشتعال آن می افزاییم و آن را روشن می سازیم.
ممکن است گفته شود:در چنین حرارت شدیدي،انسان چگونه زنده می ماند؟! گوییم:خداوند قادر است که آنها را در چنین
شرایطی زنده نگه دارد و از رسیدن آتش به جاهاي خطرناك بدنشان جلوگیري کند.
ا􀀀 اتِن 􀀀 زاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآی 􀀀 ذلِکَ جَ 􀀀
:این است جزاي آنها،زیرا آیات ما را تکذیب کرده،بآن کفر ورزیدند.
إِنّ لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً
􀀀
اتاً أَ ا 􀀀 ظاماً وَ رُف 􀀀 کُنّ عِ
ا􀀀 ذا 􀀀 الُوا أَ إِ 􀀀 و ق َ
:معناي این قسمت،در همین سوره گذشت.
ی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ: 􀀀 ادِرٌ عَل 􀀀 اتِ وَ الْأَرْضَ ق 􀀀 ماو 􀀀 اللّ الَّذِي خَلَقَ السَّ
􀀀
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ هَ
ص : 216
آیا نمی دانند که آفریدگار آسمانها و زمین قادر است که مثل آنها را خلق کند؟زیرا کسی که قادر بر چیزي باشد،مثل و نظیر
آن را هم می تواند خلق کند.البته،این در صورتی است که آن چیز،داراي مثل و شبیهی از جنس خود باشد.هر گاه بتواند مثل
آنها را خلق کند،قادر است که خود آنها را هم بازگرداند.زیرا باز گرداندن از انشاء، آسانتر است.
برخی گویند:یعنی قادر است که دو باره آنها را خلق کند و منظور از مثل آنها، خود آنهاست،زیرا مثل هر چیزي با آن چیز
« مثلک لا یفعل » بیک حال و برابر است.بدین ترتیب چه مانعی دارد که:مثل چیز،بگویند و خود آن چیز را اراده کنند.مثل
یعنی:تو چنین کاري نمی کنی و مثل: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ یعنی:هیچ چیز،مثل خدا نیست.
در اینجا این قسمت را تمام کرده،می فرماید:
لا رَیْبَ فِیهِ 􀀀 وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا
:براي باز گرداندن آنها مدتی قرار داده است که در بارة آن تردیدي نیست و حتماً وقوع پیدا می کند.
برخی گویند:یعنی براي آنها مدتی معین کرده است که در بارة آن بیندیشند و دریابند که هر کس قادر بر خلق چیزي باشد،بر
بازگرداندن و زنده کردن آن نیز قادر است.
برخی گویند:یعنی براي آنها مدتی قرار داده است که زندگی کنند.همین که این مدت سپري شد،می میرند.
إِلاّ کُفُوراً
􀀀
الظّ
􀀀
فَأَبَی الِمُونَ
:ولی مردمی که بخود ستم کرده و با معصیت،حق خود را ضایع ساخته اند،کاري جز انکار آیات و نعمتهاي خدا ندارند.
دلالت آیه:
از این آیه بر می آید که هر گاه کسی قادر بر چیزي باشد،قادر بر مثل آن نیز هست.در صورتی که مثل داشته باشد.همچنین
برمی آید که بر ضد آن نیز قادر است.همچنین دلالت دارد بر اینکه می تواند آن چیز را پس از مرگ،زنده سازد.
در صورتی که قابل زنده کردن باشد.
ص : 217
سپس می فرماید:
اقِ 􀀀 زائِنَ رَحْمَهِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَهَ الْإِنْف 􀀀 قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَ
:به این کافران بگو:اگر شما مالک خزانه هاي روزي پروردگار بودید،از ترس فقر و تهیدستی از انفاق آن خودداري می
کردید.این معنی از ابن عباس و قتاده است.
برخی گویند:یعنی اگر شما مالک نعمتهاي پروردگار بودید،زیرا خداوند را خزانه اي نیست که رحمت خود را در آنجا ذخیره
کند.آن گاه از آنجا خارج سازد.
این کارها از مردم است.
سانُ قَتُوراً 􀀀 کانَ الْإِنْ 􀀀 وَ
:ابن عباس و قتاده گویند:یعنی انسان بخیل است.
این آیه پاسخ این است که:می گفتند:هرگز ایمان نمی آوریم،جز اینکه از زمین چشمه اي ظاهر سازي.
ظاهر این است که این جمله،عموم است.یعنی همۀ انسانها بخیلند،حال آنکه می بینیم برخی از انسانها بخیل نیستند.لکن از آنجا
که اکثر انسانها بخیل هستند، جایز است که جانب اکثر را غلبه دهیم و بگوییم:همۀ انسانها بخیلند.
علاوه بر آن،انسان هر اندازه هم بخشنده و سخی باشد،بخشش او در برابر بخشش خداوند ناچیز و سخاوت او بخل است،زیرا
انسان،چیزي را می بخشد که مورد احتیاجش نباشد.اما آنچه که مورد احتیاجش هست،براي خود نگه می دارد و از بخشش
آن خودداري می کند ولی خداوند احتیاجی ندارد،بنا بر این نعمتهاي خود را به مطیع و عاصی می بخشد و ترسی از احتیاج و
فقر ندارد.
ص : 218
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 101 تا 105
اشاره
الَ لَقَدْ 􀀀 ی مَسْحُوراً ( 101 ) ق 􀀀 ا مُوس 􀀀 الَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ ی 􀀀 جاءَهُمْ فَق 􀀀 رائِیلَ إِذْ 􀀀 اتٍ فَسْئَلْ بَنِی إِسْ 􀀀 اتٍ بَیِّن 􀀀 ی تِسْعَ آی 􀀀 ا مُوس 􀀀 وَ لَقَدْ آتَیْن
ادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ اَلْأَرْضِ 􀀀 ا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً ( 102 ) فَأَر 􀀀 صائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ ی 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضِ بَ 􀀀 ماو 􀀀 إِلاّ رَبُّ اَلسَّ
􀀀
ءِ 􀀀 ؤُلا 􀀀 ا أَنْزَلَ ه 􀀀 عَلِمْتَ م
ا بِکُمْ لَفِیفاً ( 104 ) وَ بِالْحَقِّ 􀀀 جاءَ وَعْدُ اَلْآخِرَهِ جِئْن 􀀀 ذا 􀀀 رائِیلَ اُسْکُنُوا اَلْأَرْضَ فَإِ 􀀀 ا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْ 􀀀 اهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً ( 103 ) وَ قُلْن 􀀀 فَأَغْرَقْن
( إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً ( 105
􀀀
اكَ 􀀀 ا أَرْسَلْن 􀀀 اهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ م 􀀀 أَنْزَلْن
ترجمه:
موسی را نه معجزة آشکار دادیم.از بنی اسرائیل بپرس از آن هنگامی که موسی نزد ایشان آمد و فرعون به او گفت:اي
موسی،من ترا جادو شده می پندارم.گفت:تو می دانی که این معجزات را جز پروردگار آسمانها و زمین نازل نکرده است که
راهنماي
ص : 219
مردم باشند و ترا اي فرعون،هلاك شده می بینم.فرعون خواست آنها را از آن سرزمین خارج گرداند.ما او و همراهانش را-
همگی-غرق کردیم.سپس به بنی اسرائیل گفتیم.
که در آن سرزمین ساکن شوند،و همین که وعدة آخرت فرا رسد،شما را با هم بیاوریم.
قرآن را به حق نازل کرده ایم و بحق نازل شده است و ترا جز بشارت دهنده و ترساننده نفرستاده ایم.
قرائت:
لقد علمت:کسایی بضم تاء و دیگران بفتح خوانده اند.
وجه فتحۀ تاء این است که:فرعون و تابعانش بدرستی گفتار موسی پی برده بودند.مثل: لَئِنْ کَشَ فْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ
ا أَنْفُسُهُمْ (نمل 􀀀 ا وَ اسْتَیْقَنَتْه 􀀀 (اعراف 134 :فرعونیان گفتند:اگر بلا را از ما دور گردانی،بتو ایمان می آوریم)و مثل: وَ جَحَ دُوا بِه
14 :منکر آن شدند،در حالی که به صحت آن یقین داشتند).
اما اگر بضمۀ تاء بخوانیم،ممکن است گفته شود:علم موسی براي فرعون،چه فایده اي دارد؟فرعون به علم خود می تواند
: اعتماد کند نه به علم موسی.لکن از آنجا که در بارة موسی گفته بودند: إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (شعراء 27
پیامبري که بسوي شما فرستاده شده،مجنون است)از موسی-بواسطۀ دیوانگیش- سلب علم کرده بودند،زیرا مجنون،علم
ندارد.موسی می گوید:من دیوانه نیستم و به صحت گفتار خود علم دارم و این علم من از روي عقل و ادراك صحیح است،بنا
بر این عقل داشتن خود را دلیل بر دیوانه نبودن خود می گیرد.
برخی گمان کرده اند که این قرائت از علی(ع)نیز نقل شده است.
لغت:
ثبور:هلاك کردن.رجل مثبور:مردي که از خیرات محروم شده است.
شاعر گوید:
اذا جاري الشیطان فی سنن الغی
و من قال مثله مثبور
یعنی:در راه و رسم گمراهی موافق شیطانم و هر که چنین سخنی بگوید،
ص : 220
هلاك می شود.
لفیفا:جمع شدن.زجاج گوید:جماعتهایی که از قبایل مختلف هستند.
مقصود:
اکنون بنقل داستان آموزندة موسی پرداخته،می فرماید:
اتٍ􀀀 اتٍ بَیِّن 􀀀 ی تِسْعَ آی 􀀀 ا مُوس 􀀀 وَ لَقَدْ آتَیْن
:ما نه معجزه،به موسی کرامت کردیم.
در بارة این نه معجزه،اختلاف است:
ابن عباس و ضحاك گویند:دست موسی،عصا،زبان،دریا،طوفان،ملخ.شپش، قورباغه و خون است.
محمد بن کعب گوید:طوفان،ملخ،شپش،قورباغه،خون،دریا،عصا،دعا و سنگ است.
ابو علی جبائی نیز قول محمد بن کعب را پذیرفته،لکن بجاي دعا،دست موسی را گذاشته است.
قتاده و مجاهد و عکرمه و عطا نیز همین را پذیرفته اند،لکن بجاي دریا و دعا و سنگ،دست موسی و گرفتاري چند سالۀ بنی
اسرائیل و کمبود محصولات گذارده اند.
حسن گرفتاري چند ساله و کمبود و محصولات را یکی بحساب آورده،در عوض بلعیده شدن آنچه ساحران درست کرده
بودند،بوسیلۀ عصا،معجزه اي دیگر به حساب آورده است.
برخی گویند:منظور،نه آیه در بارة احکام دین است که بر موسی نازل شد.
اللّ بن سلمه،از صفوان بن عسال نقل کرده است که یهودیی به رفیق خود گفت:
􀀀
عبد ه
-بیا نزد این پیامبر رویم و از او سؤال کنیم.
سپس نزد پیامبر گرامی اسلام حضور یافتند و در بارة همین آیه،سؤال کردند.
فرمود:
-منظور از نه آیۀ موسی این است که:براي خدا شریک قرار ندهید،دزدي نکنید،زنا نکنید،خون بیگناه نریزید،پیش سلطان از
بیگناهی بدگویی نکنید
ص : 221
که او را بکشد،سحر نکنید،ربا نخورید،نسبت ناروا بزنهاي پاکدامن ندهید و در روز جنگ،از میدان جنگ فرار نکنید.ولی
وظیفۀ شما یهودیان است که در روز شنبه، تجاوز نکنید و حکم خدا را در مورد آن روز،زیر پا نگذارید.
یهودي دست پیامبر را بوسه زد و گفت:
-گواهی می دهم که تو فرستادة خدا هستی.
جاءَهُمْ 􀀀 رائِیلَ إِذْ 􀀀 فَسْئَلْ بَنِی إِسْ
:در اینجا به پیامبر دستور می دهد که از بنی اسرائیل سؤال کند،تا بهتر بتواند در آنها نفوذ کند و منطق خود را بر کرسی
بنشاند.
برخی گویند:یعنی اي شنونده،در بارة بنی اسرائیل هر چه می خواهی بپرس، زیرا خداوند از حال آنها خبر داده و نیازي نیست
که به اهل کتاب رجوع شود.
حسن گوید:معناي سؤال این است که انسان در قرآن بنگرد و اخبار بنی اسرائیل را بدست آورد.
یعنی:موسی از فرعون خواست که بنی اسرائیل را با وي « فسال بنی اسرائیل »: در روایت است که:ابن عباس قرائت می کرد
بفرستد.
ی مَسْحُوراً 􀀀 ا مُوس 􀀀 الَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ ی 􀀀فَق
:ولی هنگامی که موسی نزد فرعونیان آمد،فرعون به او گفت:چنین گمان می کنم که تو داراي سحر هستی،زیرا کارهاي
عجیبی که از تو سر زده،حاکی از ساحري توست.
برخی گویند:یعنی به گمان من تو ساحري(اسم مفعول بجاي اسم فاعل بکار رفته است) برخی گویند:یعنی تو سحر کرده
اي،زیرا دلگرمی تو به سحر است و سحر خود را دلیل درستی مدعاي خود به حساب آورده اي.
ابن عباس گوید:یعنی:اي موسی تو جادو شده اي.
صائِرَ 􀀀 اتِ وَ الْأَرْضِ بَ 􀀀 ماو 􀀀 إِلاّ رَبُّ السَّ
􀀀
لاءِ 􀀀 ؤُ􀀀 ا أَنْزَلَ ه 􀀀 الَ لَقَدْ عَلِمْتَ م 􀀀ق
:موسی گفت:
تو خوب می دانی که این معجزات را خداوند متعال فرستاده است تا براي مردم دلائلی روشن باشد و بوسیلۀ آنها دین خود را
بشناسند.
ص : 222
برخی گویند:یعنی تو می دانی که اینها دلایل نبوت من هستند،زیرا میدانی که اینها سحر نیستند.روایت شده است که علی ع
ا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً :قتاده 􀀀 وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ ی « لقد علمت »: بخدا آن دشمن خدا،فرعون نفهمید،بلکه موسی بود که فهمید و گفت »: فرمود
و حسن گویند:یعنی:چنین تصور می کنم که تو بخاطر کفر و انکار،بهلاکت خواهی رسید.
ابن عباس می گوید:یعنی ترا ملعون می شناسم.
ابن یزید گوید:یعنی ترا بی خرد می دانم.
فراء گوید:یعنی ترا از خیر،دور می دانم.
برخی گویند:منظور این است که به گمان من،تو هلاك خواهی شد،نه اینکه:
یقین دارم،زیرا هلاکت،مشروط بر این است که فرعون،در راه خود اصرار ورزد و تا آخر هم تسلیم حق نشود.این حقیقت را
احدي جز خداوند نمی داند.
ادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ 􀀀 فَأَر
:فرعون تصمیم گرفت که موسی و همراهانش را از مصر،فلسطین و اردن خارج سازد.
برخی گویند:یعنی فرعون می خواست آنها را بکشد.
اهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً 􀀀 فَأَغْرَقْن
:ما هم فرعون و همۀ لشکریانش را غرق کردیم و هیچ یک از آنها را نجات ندادیم.اما از بنی اسرائیل،احدي هلاك نشد.
رائِیلَ اسْکُنُوا الْأَرْضَ 􀀀 ا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْ 􀀀 وَ قُلْن
:سپس به بنی اسرائیل گفتیم که شما در سرزمین مصر و شام،ساکن شوید.
ا بِکُمْ لَفِیفاً 􀀀 جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ جِئْن 􀀀 ذا 􀀀 فَإِ
:بیشتر مفسران گویند:یعنی همین که قیامت فرا رسید،شما را براي حساب و جزا،از قبر بیرون می آوریم،در حالی که اطراف
یکدیگر گرد آمده اید و یکدیگر را نمی شناسید و به قبیلۀ خود تمایلی نشان نمی دهید.برخی گویند:منظور از وَعْدُ الْآخِرَهِ
وعدة بعد است.کلبی و قتاده گویند:
یعنی:در حالی که اول و آخر شما با هم جمع می شوید. « لفیف »: منظور نزول عیسی است.ابن عباس و مجاهد گویند
ص : 223
اهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ 􀀀 وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْن
:ما قرآن را بحق بر تو نازل کردیم و قرآن بحق نازل شد.یعنی:مقصود ما از فرستادن قرآن این است که مردم ایمان آورند و به
دستورات آن عمل کنند.منظور از اینکه قرآن،به حق نازل شد،این است که:مطالب آن حق است و مردم را دعوت بحق می
کند.بلخی گوید:ممکن است:منظور موسی باشد.
مثل: وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ (حدید 25 :و آهن را فرستادیم)ممکن است منظور فرستادن آیات باشد.در این صورت،ممکن است گفته
شود:چرا ضمیر مذکر به مؤنث بازگشته است؟لکن نمونه آن در ادبیات عرب یافت می شود.چنان که،ابو عبیده می گوید:رؤبه
این شعر را براي من قرائت کرد:
فیه خطوط من سواد و بلق
کأنه فی العین تولیع البهق
یعنی:خطهاي سیاه و سفیدي در آن وجود دارد و همچون چشم است که برنگ سیاه و سفید است.
.« کأن ذا ویلک تولیع البهق »: گفت « کأنهما »: است بگو « سواد و بلق » و اگر « کأنها »: است،بگو « خطوط »، گفتم:اگر مرجع ضمیر
إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً
􀀀
اكَ 􀀀 ا أَرْسَلْن 􀀀 وَ م
:ما ترا باین منظور فرستاده ایم که مؤمنین را به بهشت بشارت دهی و گنهکاران را به آتش.
ص : 224
[ [سوره الإسراء ( 17 ): آیات 106 تا 111
اشاره
ی􀀀 ذا یُتْل 􀀀 تُؤْمِنُوا إِنَّ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِ 􀀀 اهُ تَنْزِیلًا ( 106 ) قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا 􀀀 ی مُکْثٍ وَ نَزَّلْن 􀀀 اَلنّ عَل
اسِ􀀀 ع اهُ لِتَقْرَأَهُ لََی 􀀀 وَ قُرْآناً فَرَقْن
انِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ 􀀀 ا لَمَفْعُولًا ( 108 ) وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْق 􀀀 کانَ وَعْدُ رَبِّن 􀀀 ا إِنْ 􀀀 حانَ رَبِّن 􀀀 انِ سُجَّداً ( 107 ) وَ یَقُولُونَ سُبْ 􀀀 عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْق
ا وَ اِبْتَغِ بَیْنَ 􀀀 خافِتْ بِه 􀀀 لا تُ 􀀀 لاتِکَ وَ 􀀀 لا تَجْهَرْ بِ َ ص 􀀀 ی وَ 􀀀 ماءُ اَلْحُسْن 􀀀 ا تَدْعُوا فَلَهُ اَلْأَسْ 􀀀 منَ أَیا م 􀀀 اَللّ أَوِ اُدْعُوا اَلرَّحْ
􀀀
خُشُوعاً ( 109 ) قُلِ اُدْعُوا هَ
لِلّ اَلَّذِي لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ اَلذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً
􀀀
ذلِکَ سَبِیلًا ( 110 ) وَ قُلِ اَلْحَمْدُ هِ 􀀀
(111)
ص : 225
ترجمه:
و قرآن را جدا جدا ساختیم تا آن را بتدریج بر مردم بخوانی و آن را بتدریج نازل کرده ایم.بگو:به قرآن ایمان بیاورید یا ایمان
نیاورید.کسانی که پیش از این علم داشته اند،وقتی که قرآن بر آنها خوانده شود،به سجده افتاده،می گویند:
پروردگار ما منزه است که وعدة پروردگارمان شدنی است. گریه کنان به سجده افتند و قرآن بر تواضع آنها می
افزاید.بگو:خدا را بخوانید یا رحمان را.هر کدام را بخوانید،نامهاي پسندیده،از آن اوست.نمازت را بلند مکن و آهسته مخوان
بلکه میان آن راهی بجوي.بگو:ستایش خدایراست که فرزندي نگرفته،در پادشاهی شریکی ندارد و او را دوستی براي رفع
مذلت نیست و او را تعظیم کن،تعظیمی کامل.
قرائت:
فرقناه:مشهور به تخفیف قرائت کرده اند.از علی(ع)و ابن مسعود و ابی کعب و شعبی و حسن،بخلاف نقل شده است.قتاده و
عمر بن فائد به تشدید خوانده اند.
نیز مؤید آنست.و مُکث « علی مکث » وجه تشدید،این است که قرآن بتدریج و آیه آیه،یا سوره سوره،نازل شده است
مَکث،داراي یک معنی هستند.
اعراب:
علت اینکه جملۀ فعلیه آورده،این است که:قبلا نیز جملۀ فعلیه « فرقنا قرآناً فرقناه » قرآنا:منصوب است به فعل مقدر.یعنی
اهُ... 􀀀 آورده،گفته بود: وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْن
ی مُکْثٍ 􀀀 عَل
:حال.یعنی متمهلا،متوقفاً غیر مستعجل.
انِ 􀀀 یَخِرُّونَ لِلْأَذْق
.« ان » :در محل رفع و خبر
سجدا:حال.
ا􀀀 کانَ وَعْدُ رَبِّن 􀀀 إِنْ
و لام براي تأکیدند. « ان ». است « ان » مخفف از « ان »:
ا تَدْعُوا 􀀀 أَیا م
متضمن معناي شرط است. « اي» :این فعل مجزوم است،زیرا
زایده و براي تأکید است. « ما »« تدعوا » نیز منصوب و مفعول است براي « ایاً »
ص : 226
مقصود:
اکنون بدنبال مطالب پیش،در بارة قرآن کریم می فرماید:
اهُ 􀀀 وَ قُرْآناً فَرَقْن
:ما قرآن را بر تو نازل کردیم و آیات و سوره هاي آن را از یکدیگر جدا کردیم.این معنی از ابو مسلم است.
حسن گوید:یعنی قرآن را قسمت قسمت کردیم،قسمتی را امر،قسمتی را نهی،قسمتی را خبر،قسمتی را وعده و قسمتی را تهدید
قرار دادیم و یک جا نازل نکردیم، زیرا بیست و سه سال طول کشید،تا مجموع آن نازل شد.
ی مُکْثٍ 􀀀 النّ عَل
اسِ􀀀 ع لِتَقْرَأَهُ لََی
:تا بتدریج بر مردم قرائت کنی.براي اینکه بهتر در دلهاي مردم قرار گیرد و آنها بهتر بتوانند در بارة آن تأمل کنند.قرآن را با
عجله مخوان که چیزي از آن نمی فهمند.این معنی از ابن عباس و مجاهد است.
برخی گویند:یعنی قرآن را قسمت قسمت،براي آنها قرائت کنی نه یک جا و یکباره.
اهُ تَنْزِیلًا 􀀀 وَ نَزَّلْن
:قرآن را بمناسبت احتیاجات و حوادث،به تدریج نازل کردیم.
ابن عباس می گفت:اگر سورة بقره را با دقت و واضح بخوانم برایم بهتر از این است که همۀ قرآن را به سرعت بخوانم.
ابن مسعود می گفت:قرآن را در کمتر از سه روز نخوانید،بلکه در هفت روز بخوانید.
لا تُؤْمِنُوا 􀀀 قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ
:اي محمد،به این مشرکین بگو:بقرآن ایمان بیاورید یا نیاورید،یکسان است،زیرا ایمان شما فقط بنفع خود شماست،نه دیگران.
همانطوري که ایمان نیاوردن شما،بزیان خود شماست.
منظور تهدید آنها و پاسخ این است که می گفتند:تا چشمه اي در زمین ظاهر نسازي بتو ایمان نمی آوریم.
انِ سُجَّداً 􀀀 ی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْق 􀀀 ذا یُتْل 􀀀 إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِ
:
اللّ سلام
􀀀
کسانی که پیش از نزول قرآن،بوسیلۀ تورات،علم پیدا کرده اند مثل عبد ه
ص : 227
و...که وصف پیامبر را پیش از ظهورش،در تورات دیده بودند،اینان همین که قرآن را بشنوند،بخاك افتاده،سجده می
کنند،این معنی از ابن عباس و قتاده است.
برخی گویند:منظور علماي اهل کتاب است.حسن گوید:منظور امت اسلام است.
علت اینکه می گوید:زنخ را بخاك می افکنند،این است که در وقت سجده، زنخ انسان از اعضاي دیگري بخاك نزدیکتر
است.
ا لَمَفْعُولًا 􀀀 کانَ وَعْدُ رَبِّن 􀀀 ا إِنْ 􀀀 حانَ رَبِّن 􀀀 وَ یَقُولُونَ سُبْ
:و می گویند:پروردگار ما از نسبتهاي ناروایی که مردم مشرك به ایشان می دهند،منزه است و وعده هاي او، به یقین،حق و
شدنی است.
انِ یَبْکُونَ 􀀀 وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْق
:و سر به سجده می گذارند،در حالی که از ترس تقصیر در عبادت و از شوق ثواب و از بیم عقاب،اشک می ریزند.
وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً
:و پندهاي آموزنده و دلنشین قرآن بر تواضع آنها در پیشگاه خدا می افزاید و بیشتر از پیش در برابر امر خدا و طاعتش سر
تسلیم فرو می آورند.
سپس فرمود:
منَ􀀀 اللّ أَوِ ادْعُوا الرَّحْ
􀀀
قُلِ ادْعُوا هَ
:به این مشرکین منکر نبوت بگو:
را بخوانید.در بارة این جمله،اقوالی است. « رحمان » را یا « اللّ
􀀀
ه »
مشرکین گفتند:او چنین می پندارد که داراي یک « یا رحمان یا رحیم »: -1 شبی پیامبر در مکه،به سجده افتاده،می گفت
خداست،در حالی که دو خدا را می خواند.
این قول از ابن عباس است.
-2 میمون بن مهران گوید:مشرکین گفتند:ما رحیم را می شناسیم ولی رحمان را نمی شناسیم.
-3 ضحاك گوید:یهودیان گفتند:نام رحمان در قرآن کم و در تورات زیاد است.
ی􀀀 ماءُ الْحُسْن 􀀀 ا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْ 􀀀 أَیا م
:خدا را نامهایی نیکوست.هر کدام را
ص : 228
بخوانید،بجا و صحیح است.
بخاطر اختلاف « اي» تکرار آن با « اي شیء » ادِمِینَ (مؤمنون 40 )برخی گویند:یعنی 􀀀 عَمّ قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ ن
ا􀀀 در اینجا زایده است.مثل « ما »
لفظی است.
را بخوانید،رواست.زیرا اسماي الهی،از « رحیم » و « رحمان » در آیه به معناي اباحه و تخییر است.یعنی هر کدام از نام « او » حرف
صفات و کارهایی نیکو خبر می دهند.این اسماء بر دو قسمند:اسماي صفات ذات و اسماي افعال ذات.
دستۀ اول مثل:قادر،عالم،حی،سمیع،و بصیر و قدیم.دستۀ دوم مثل:خالق، رازق،محسن،مجمل،منعم،رحمان و رحیم.دسته اي از
اسماء،حاکی از معانی نیکویی هستند.مثل:صمد،معبود و مشکور.مقصود از این اسماء این نیست که خداوند متعال داراي
صفت صمدیت و عبادت و شکر است.اینها صفات ذاتند و نه صفات افعال.در حقیقت،بازگشت اینها بکارهاي مردم است.این
مردمند که در وقت نیاز و گرفتاري قصد بارگاه با عظمت خداوندي می کنند و از ذات بی نیاز او کمک می خواهند.(معناي
می نامند بخاطر توجه « صمد، معبود و مشکور » صمد)و این مردمند که خدا را عبادت و شکر می کنند.بنا بر این اگر خدا را
( مردم،در وقت نیازمندي و عبادت و شکر آنهاست. ( 1
در این آیه،خداوند متعال به یگانگی خود اشاره کرده،می فرماید:اختلاف صفات و اسماء،با یکتایی او مخالف نیست.
دلالت آیه:
از این آیه استفاده می شود که:اسم با صاحب اسم یکی است.همچنین مستحبّ است که انسان در موقع دعا و خواستن
حاجت،اسماي نیکوي خدا را بر زبان آورد.
همچنین از آیه استفاده می شود که: خداوند،کارهاي زشت،از قبیل ستم و...را انجام
ص : 229
را به معناي کسی که در موقع نیازمندي به او توجه می کنند، گرفته و بنا بر این از ردیف « صمد »، 1) -مؤلف بزرگوار -1
صفات ذات و صفات افعال.آن را خارج کرده است.لکن اگر صمد را به معناي کامل و بی نیاز و خلل ناپذیر بگیریم،در این
صورت،جزء صفات ذات خواهد بود.
نمی دهد،زیرا اگر مرتکب کار زشت شود،دیگر اسماي او نیکو نیستند،گاهی اسم ها را از کردار شخص می گیرند،بنا بر این
خافِتْ 􀀀 لا تُ 􀀀 لاتِکَ وَ 􀀀 لا تَجْهَرْ بِصَ 􀀀 وَ « عادل » روي او می گذارند و اگر عدالت کند،نام « ظالم » اگر خداوند ظلم کند،از این کردار نام
ذلِکَ سَبِیلًا :در بارة معناي آن اقوالی است: 􀀀 ا وَ ابْتَغِ بَیْنَ 􀀀بِه
-1 حسن و سعید بن جبیر گویند:یعنی:نمازت را پیش کسی که ترا اذیت می کند، آشکار مکن و پیش کسی که از تو
جانبداري می کند و خواستار آن است،پنهان مکن.
در روایت است که هر گاه پیامبر نماز را بلند می خواند و مشرکین می شنیدند، از او بدگویی کرده،به آزارش می
پرداختند.خداوند دستور داد که نماز را آهسته بخواند.این جریان در مکه و در آغاز بعثت بود.
از امام باقر(ع)و امام صادق(ع)نیز همین طور روایت شده است.
-2 مجاهد و عطا و مکحول گویند:یعنی:هنگامی که دعا می کنی،نه بلند دعا کن،نه آهسته،بلکه بطور متوسط،دعا کن،بنا بر
دعاست. « صلاه » این منظور از
از ابن عباس نیز چنین روایت شده است.
-3 ابو مسلم گوید:یعنی نه همۀ نمازها را آهسته بخوان و نه همۀ آنها را بلند.
بلکه نمازهاي شب را بلند و نمازهاي روز را آهسته بخوان.
-4 جبائی گوید:نماز را چندان بلند مخوان،که اگر کسی نزدیک تو مشغول نماز باشد،بتو مشغول گردد و چندان آهسته مخوان
که صداي خود را نشنوي.
قریب به همین مضمون از امام صادق(ع)نیز روایت شده است.فرمود:
-بلند خواندن نماز یعنی با صداي بلند خواندن و آهسته خواندن آن یعنی طوري که گوش خود شخص صدا را نشنود.باید
طوري قرائت کرد که در حد وسط باشد.
یعنی میان بلند و آهسته راهی انتخاب کن)زیرا مقصود و مشار الیه،خود فعل است.مثل )« و ابتغ بین ذینک سبیلا »: نمی گوید
.( ذلِکَ (بقره 68 􀀀 وانٌ بَیْنَ 􀀀 عَ
لِلّ الَّذِي لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً
􀀀
وَ قُلِ الْحَمْدُ هِ
:بگو:ستایش خداي راست که فرزند
ص : 230
است. « رب الارباب » ندارد تا نیازمند باشد،زیرا او
وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ
:و او را در پادشاهی شریکی نیست،تا عاجز و محتاج باشد،زیرا عجز و احتیاج،شایستۀ خدا نیست.
وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ
:دوست و هم پیمانی ندارد که در سختی ها و گرفتاریها او را کمک کند،زیرا آدم ضعیف،بکمک دوست احتیاج دارد و خدا
ضعیف نیست.
مجاهد گوید:یعنی او ناتوان نیست که بدیگران محتاج باشد و بوسیلۀ آنها کسب عزت کند.او قادر است و معبودهاي دیگر
ذلیل و ناتوانند.
برخی گویند:در میان مردم ذلیل او را دوستی نیست،زیرا مردم کافر و فاسق، دوست خدا نیستند.
وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً
:خدا را آن طور تعظیم کن که در خور مقامش باشد.
از ابن عباس و مجاهد و سعید بن جبیر روایت شده است که پیامبر،این آیه و آیۀ قبل از آن را به خانوادة خود یاد می داد.
محمد بن کعب قرظی گوید:این آیه،رد است بر یهود و نصاري که می گفتند:
خداوند داراي فرزند است و همچنین رد است بر مشرکین عرب که می گفتند:خدایا اجابت کردیم.ترا شریکی نیست،جز
شریکی که مخصوص تست و همچنین رد است بر صابئین و مجوس که می گفتند:اگر اولیاي خدا نبودند،خدا ذلیل و ناتوان
بود.
پرسش:
حمد،در برابر کارهاي پسندیدة خداست.چرا در این آیه،خدا را باید بخاطر نداشتن فرزند و شریک،حمد کرد؟! پاسخ:
در این آیه،حمد در برابر نداشتن فرزند و شریک نیست،بلکه بخاطر کارهاي نیکوي اوست.یعنی:کسی را حمد کنید که بی
مقصود نیست که او را بخاطر جمالش شکر می کنم.بلکه « انا اشکر فلاناً الجمیل »: شریک و بی فرزند است.مثل اینکه گفته شود
مقصود این است که:او را که صاحب جمال است،بخاطر کارهاي نیکویش شکر می کنم.
ص : 231
« مجمع البیان » فهرست جلد چهاردهم ترجمۀ تفسیر
3(70- 15 عنوان صفحه آیات( 66 - از اول آیۀ 66 ،سورة نحل(سورة 16 )تا آخر آیۀ 111 (سورة بنی اسرائیل سورة 17 )جزء 14
74 )و ترجمه 12 قرائت،لغت،اعراب و مقصود 13 - ترجمه و قرائت 4 لغت و اعراب 5 مقصود و تفسیر آیات فوق 6 آیات( 71
80 )و ترجمه 21 قرائت،لغت و اعراب 22 - 77 )و ترجمه 16 قرائت،لغت،اعراب و مقصود 17 نظم آیه 20 آیات( 78 - آیات( 75
31(90- 85 )و ترجمه 26 لغت،اعراب و مقصود 27 نظم آیات 30 آیات( 86 - مقصود و تفسیر آیات فوق 23 آیات( 81
- 94 )و ترجمه 38 لغت 39 اعراب و مقصود 40 نظم آیات 43 آیات( 95 - ترجمه،لغت و مقصود 32 نظم آیات 36 آیات( 91
105 )و ترجمه 50 - 100 )و ترجمه 44 قرائت و لغت 45 شأن نزول 46 مقصود و تفسیر آیات فوق 47 نظم آیات 49 آیات( 101
110 )و ترجمه 55 قرائت و اعراب 56 شأن نزول 57 مقصود و تفسیر آیات - قرائت،لغت و مقصود 51 نظم آیات 54 آیات( 106
115 )و ترجمه 60 قرائت و لغت 61 اعراب و مقصود 62 - فوق 58 نظم آیات 59 آیات( 111
ص : 232
درب