گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
57- درباره اینكه مردمان پلازژ بچه زبانی صحبت میكردند من نمیتوانم چیزی بدرستی اظهار كنم: در حال حاضر هنوز عده‌ای از آنها بالاتر از اهالی تیرنه «14» در شهر كروتون «15» سكونت دارند. اینها در گذشته با كسانی كه امروز دری «16» نامیده




______________________________
(1)-Deucalion- پادشاه تسالی در یونان باستان كه در افسانه‌های كهن یونان نقش نوح را بعهده دارد.
(2)- فتیوتید)Phtiotide( در جنوب شرقی تسالی قرار داشت.
(3)-Doros
(4)-)Hellen( هلن پسر دوكالیون بود.
(5)-Ossa- یكی از كوه‌های معروف ناحیه تسالی
(6)-Histiaiotide
(7)- هیستیایوتید در دامنه كوه پند)Pinde( در یونان شمالی قرار داشت.
(8)-Cadmeees
(9)- این موقعی بود كه اقوام كادمه به ایلیری)Illyrie( مهاجرت میكردند (جلد پنجم تاریخ هردوت- بند 57 و 61)
(10)-Pindos- یكی از شهرهای دری واقع در پارناس)Parnasse( .
(11)-Macednone
(12)-Dryopide- این همان ناحیه‌ایست كه بعدها قسمتی از سرزمین درید)Doride( شد. (تاریخ هردوت، جلد هفتم، بند 31 و 43).
(13)-Ploponnese(
(14)-)Tyrrhenee( - مقصود از اهالی تیرنه اقوام اتروسك)Etrusques( است.
(15)-)Croton( - مقصود از «بالاتر از اهالی تیرنه» اینست كه در داخل و رو بشمال سكونت داشتند.
(16)-Dorie- اقوام یونان اولیه كه جزیره پلوپونز را تسخیر و دولت اسپارت را تأسیس كردند.
ص: 106
میشوند و در آن زمان در سرزمین كنونی تسالیوتید «1» سكونت داشتند همسایه بودند. و نیز عده‌ای از مردمان پلازژبه هلسپون «2» و پلاكیا «3» و سكیلاكه «4» و دیگر شهرهائی كه متعلق بآنها بود و امروز تغییر اسم داده‌اند مهاجرت كردند. اگر با در نظر گرفتن این اقوام بخواهیم درباره زبان مردمان پلازژ حدس و قرینه‌ای بیابیم باید بگوئیم كه زبان این مردمان یكی از زبانهای اقوام وحشی بوده است.
اگر تمام مردمان پلازژ چنین بوده باشند، اهالی آتن كه از نژاد پلازژ بوده‌اند باید قاعدة ضمن تغییر ماهیت خود و یونانی شدن، زبان جدیدی آموخته باشند. بهمین جهت است كه نه اهالی كروتون و نه ساكنان پلاكیا مانند اقوام مجاور خود صحبت نمیكنند «5»، در حالیكه بین خود آنها وحدت و اشتراك زبان موجود است، و این امر میرساند كه زبانی كه آنها حفظ كرده‌اند همانست كه در زمان مهاجرت با خود باین نواحی آورده‌اند.
58- تا جائیكه من اطلاع دارم ملت یونان از ابتدای پیدایش خود تاكنون بیك زبان تكلم میكرده است. در موقعی كه هنوز ملتی ضعیف بود از قوم پلازژ مجزا شد «6» و با اینكه در آغاز كار بسیار حقیر و مسكین بود چون عده زیادی از اقوام وحشی و بخصوص جمعی كثیر از مردمان پلازژ بآن ملحق شدند، كم‌كم تشكیل ملتی بزرگ داد كه شامل اقوام كنونی یونانی میباشد. با مقایسه با دیگر اقوام پلازژ كه همچنان
______________________________
(1)-)Thessaliotide( - این محل همانست كه پلازژیوتید)Pelasgiotide( نیز نامیده میشود و در شمال شرقی تسالی قرار دارد. در آن زمان در این ناحیه شهری بود بنام ژیرتون)Gyrton( كه درحقیقت مركز كروتون محسوب میشد.
(2)-Hellespont- )نام قدیم داردانل)
(3)-Plakia
(4)-Skylake
(5)- درباره پلاكیا و سكیلاكه، هردوت شخصا اطلاعاتی زیاد داشت، ولی درباره كروتون اطلاعات او كمتر بود.
(6)- این واقعه هنگامی اتفاق افتاد كه فرزندان دوكالیون)Deucalion( از فتیوتید)Phtiotide( خارج شدند. این ناحیه مجاور تسالی و محل سكونت اقوام پلازژ بود.
ص: 107
وحشی مانده‌اند «1»، بنظر نمیرسد كه هیچ قومی چنین توسعه یافته و بزرگ شده باشد «2».
59- كرزوس مطلع شد كه یكی از اقوامی كه شرح آن در فوق گذشت و قوم آتن نام داشت در زمان پیزیسترات «3» پسر هیپوكرات «4» كه در آن زمان حكمران مطلق العنان آتن بود بانفاق و اختلاف داخلی روبرو بود. هنگامی كه هیپوكرات مانند یك فرد عادی در مراسم جشن‌های المپی شركت كرده بود واقعه‌ای شگفت و حیرت‌آور برای او رویداد. هیپوكرات قربانی‌های معمولی را اهدا كرده بود و هنگامی كه دیك‌ها مملو از گوشت و آب بود، بدون اینكه آتشی روشن شود دیگ‌ها بجوش آمدند و سررفتند. كیلون «5» از اهل لاكدمون كه تصادفا در آنجا
______________________________
(1)- قصد هردوت از بیان این عبارت اینست كه آن قسمت از اقوام پلازژ را كه از حال وحشیگری خارج شده بودند مشخص كند، قومی كه در شهر آتن سكونت داشت از این دسته محسوب میشد.
(2)- نویسندگان یونان باستان اصطلاح «پلازژ» را به دو معنی بكار برده‌اند: 1) معنای اول آن نام بعضی از قبایل یونانی است كه در تسالی و تراس و میزی)Mysie( سكونت داشتند.
2) معنای دوم آن‌كه بیشتر استعمال میشود همانست كه ما امروز «ما قبل تاریخ» مینامیم.
پلازژهائی كه هردوت از آنها صحبت میكند دسته‌ای از یونانیان بودند كه مانند دری‌ها در زمانهای مختلف به سرزمین یونان هجوم بردند. قبل از ورود آنها به سرزمین یونان، در قسمت قاره‌ای یونان مردمی حقیر و مسكین میزیستند، در حالیكه در جزایر و بخصوص در قسمت اصلی یونان تمدنی درخشان موجود بود. قسمت اخیر این بند از متن كتاب هردوت بسیار مهم است و بدرستی معلوم نیست مؤلف چه قصدی از انشاء آن داشته. شاید قصد او این بوده كه بگوید كه چنانچه پلازژها مجزا مانده بودند و كارشان بالا میگرفت میتوانستند از تحلیل رفتن خود در تمدن یونانی مانع شوند.
(3)- پیزیسترات)Psistrate( در سال 561 قبل از میلاد در یونان بحكومت رسید و در سال های 556 و 555 بوسیله خاندان آلكمئون)Alcmeon( از یونان رانده شد و به او به)Eubee( عزیمت كرد. در سال 550 از «اوبه» مراجعت كرد و در 527 درگذشت. از این قرار، «یازدهمین سال» كه هردوت در بند 62 از آن صحبت میدارد باید از اولین سال رسیدن او به حكومت حساب شود (561 قبل از میلاد)، نه از سال سقوط او. پیزیسترات سیاستی عاقلانه و ملایم داشت، از شعرا و ادبا تشویق كرد و اولین كسی بود كه اشعار هومر را منتشر كرد.
(4)-Hippocrate
(5)- كیلون)Chilon( یك تن از هفت تن «ریش‌سفیدان و عقلای» قوم بود.
ص: 108
حاضر و ناظر این واقعه شگفت بود به هیپوكرات توصیه كرد كه اولا با زنی كه بتواند صاحب بچه شود ازدواج نكند و ثانیا چنانچه چنین زنی دارد، فورا او را ترك گوید و اگر دارای پسری است او را نفی ولد كند. بطوری كه نقل میكنند هیپوكرات باندرزهای كیلون توجهی نكرد و بعدها از او فرزندی بدنیا آمد كه پیزیسترات نامیده شد. هنگامی رسید كه آتنی‌های ساكن سواحل با همشهریان خود كه در دشت سكونت داشتند بنفاق برخاستند. دسته اول مگاكلس «1» پسر آلكمئون «2» را بریاست خود برگزیدند و دسته دوم لیكورگ «3» پسر آریستولائیدس «4» را.
در این موقع پیزیسترات نیز بفكر قبضه كردن حكومت افتاد و دسته سومی تشكیل داد كه از ساكنان كوهستان تشكیل میشد. وقتی طرفداران او اجتماع كردند و پیزیسترات ظاهرا رئیس ساكنان كوهستان شد نقشه‌ای طرح كرد بشرح زیر:
او خود و قاطرهای خود را مجروح كرد و سپس گردونه خور را به میدان عمومی شهر برد و طوری به میدان وارد شد كه مردم تصور كنند در موقعیكه قصد حركت به خارج شهر داشته دشمنان قصد كشتن او را كرده‌اند و اكنون با این قیافه و وضع از چنگ آنان گریخته است. پس روی به ملت كرد و از مردم خواست كه دسته‌ای برای حفاظت جان او تشكیل دهند، زیرا او در گذشته بسمت فرمانده لشگر در جنگ علیه اقوام مگاری «5» خودنمائی‌ها كرده و شهر نیزایا «6» را تسخیر كرده بود و علاوه بر آن كارهای شگفت و درخشان دیگری نیز انجام داده بود. مردم آتن فریب او را خوردند و باو اجازه دادند كه از بین اهالی آتن سیصدتن برای محافظت
______________________________
(1)-Megacles
(2)-Alcmeon- رئیس یكی از بزرگترین خانواده‌های یونان باستان معروف به خاندان آلكمئون.
(3)-Lycurgue- ناطق معروف یونان باستان در قرن 4 قبل از میلاد كه غیر از مقنن معروفی است كه بهمین نام خوانده میشود.
(4)-Aristolaides
(5)-Megarie- اقوامی كه در ناحیه ترعه كورنت سكونت داشتند.
(6)-Nysaia
ص: 109
خود برگزیند. اینها سربازان حامل نیزه «1» نبودند، بلكه درحقیقت مسلح به گرز بودند و با گرزهای چوبی بدنبال پیزیسترات حركت میكردند. ولی این مردان بكمك پیزیسترات قیام كردند و ارگ شهر را مسخر شدند. از آن ببعد پیزیسترات بدون اینكه اداره‌كنندگان شهر را تغییر دهد یا قوانین آن را عوض كند بر مردم آتن حكومت كرد. او با رعایت قانون اساسی موجود بر شهر آتن حكومت كرد و این شهر را با عقل و تدبیر تمام اداره كرد.
60- ولی كمی بعد طرفداران مگاكلس و لیكورگ باهم متحد شدند و او را از شهر بیرون كردند. بدین ترتیب پیزیسترات یك بار به حكومت آتن رسید و قبل از آنكه حكومت خود را كاملا مستقر كند آنرا از دست داد. ولی همانها كه او را از كار بركنار كرده بودند بار دیگر بجان هم افتادند. چون طرفداران مگاكلس از او روی بگرداندند و با او رفتار بدی در پیش گرفتند «2»، مگاكلس به پیزیسترات پیشنهاد كرد كه دختر او را بزنی قبول كند و آنگاه حكمران آتن گردد. پیزیسترات این پیشنهاد را پذیرفت و با شرایطی كه بدان اشاره شد با مگاكلس توافق كرد.
این دو نفر برای بازگشت پیزیسترات به حكومت نقشه‌ای كشیدند كه من آنرا خام‌ترین نقشه‌ها در دنیا مینامم. باید توجه كرد كه مردم یونان مدتها خود را از وحشی‌ها و بربرها «3» برتر تشخیص میداده‌اند و خود را مردمانی بصیر و عاری از ضعف و سادگی میدانسته‌اند. اگر در آن زمان كه مردمان آتن بعلت بصیرت و هوش و ذكاوت خود معروف‌ترین مردمان یونان بودند این دو نفر واقعا چنین نقشه‌ای طرح كرده‌اند، نقشه آنها بسیار خام و كودكانه بوده است. در دهكده پئانیا «4» زنی بود كه فیه «5» نام داشت. وی زنی بود زیبا كه اندامش بمقدار سه انگشت از چهار آرنج
______________________________
(1)- ظاهرا دسته محافظین شاهزادگان و شخصیت‌های بزرگ را سربازان حامل نیزه تشكیل میدادند.
(2)- بعدها مگاكلس بار دیگر با طرفداران خود كنار آمد (بند 61 همین كتاب).
(3)- یونانیان باستان غیر از خود دیگر اقوام معاصر خود را وحشی و بربر و باصطلاح امروز خارجی میدانستند.
(4)-Paiania
(5)-Phye
ص: 110
كوتاه‌تر بود. آنها این زن را سلاح كامل بر تن كردند. و آنگاه او را بر گردونه‌ای نشاندند و بوی آموختند كه چگونه حالتی باشكوه و باعظمت بخود گیرد و با این وضع او را به شهر وارد كردند. در مقابل او عده‌ای پیش‌آهنگ و ایلچی حركت میكرد كه قبل از او بشهر وارد شدند و همانطور كه آن دو نفر بآنها آموخته بودند به مردم شهر آتن چنین اعلام كردند: «ای اهالی آتن، پیزیسترات را با صلح و سلم بشهر خود بپذیرید، زیرا او كسی است كه آتنا «1» او را از بین تمام مردم برگزیده و اكنون با خود بشهر وارد میكند.» این اشخاص به همه طرف رفتند و همه‌جا این خبر را منتشر كردند. ناگهان در دهات چنین شایع شد كه آتنا پیزیسترات را با خود میآورد و ساكنان شهر نیز كه اطمینان داشتند این زن همان الهه است، این مخلوق عادی را پرستیدید و از پیزیسترات استقبال كردند.
61- پیزیسترات بشرحی كه گفتیم بار دیگر حكومت را در دست گرفت و آنگاه بموجب توافقی كه با مگاكلس كرده بود دختر او را بزنی گرفت. ولی چون پسرانی بسن بلوغ از خود داشت و از طرفی گفته میشد كه قوم آلكمئون نفرین كرده و لعنت شده خداوندی است «2»، پیزیسترات مایل نبود كه از زن جدید خود فرزندی بدنیا آورد و باین علت با او رابطی غیر عادی و غیر طبیعی داشت. در آغاز كار، زن از افشای این راز خودداری كرد؛ ولی كمی بعد، خواه مادرش در این باره از او سؤالی كرده باشد و خواه نكرده باشد، در هر حال مطلب را با او در میان گذارد. مادر نیز مطلب را باطلاع شوهر خود رساند. شخص اخیر از اهانتی كه پیزیسترات باو كرده بود سخت ناراحت شد و در لحظه‌ای كه دچار خشم و غضبی شدید بود تصمیم گرفت از مخالفت و دشمنی با مردان دسته خود صرفنظر كند. وقتی پیزیسترات از آنچه علیه او در شرف تكوین بود مطلع شد سراسر كشور را تخلیه كرد و به شهر ارتری «3» عزیمت كرد. در این شهر پیزیسترات با پسران خود به مشورت مشغول شد. هیپیاس «4»
______________________________
(1)-)Athena( یا آتنه)Athenee( خداوند عقل در یونان باستان
(2)- درباره منشاء این شهرت رجوع شود به كتاب پنجم هردوت، بند 71
(3)-)Eretrie( - یكی از شهرهای جزیره اوبه)Eubee( كه در مقابل سواحل شبه جزیره آتیك)Attiques( قرار داشت.
(4)- هیپیاس)Hippias( ارشد پسران پیزیسترات بود.
ص: 111
عقیده داشت كه باید بار دیگر حكومت را قبضه كرد و او موفق شد این عقیده را بپدر خود تحمیل كند. پس در شهرهائی كه تعهداتی نسبت بآنها داشتند بجمع- آوری كمك و هدایا مشغول شدند. بسیاری از مردم مبالغی هنگفت در اختیار آنها گذاردند. اهالی شهر تب «1» از حیث اهمیت هدایائی كه دادند در درجه اول قرار گرفتند. خلاصه، مدتی گذشت و همه‌چیز برای بازگشت پیزیسترات به حكومت آماده شد. از شبه جزیره پلوپونز جمعی از سربازان مزدور از اهل آرگوس بكمك او آمده بودند، و نیز یكی از مردمان ناگزوس «2» كه لیگدامیس «3» نام داشت و داوطلبانه بآنها ملحق شده بود علاقه زیادی به كمك بآنها ابراز داشت و پول و نفرات زیادی برای آنها تهیه كرد.
62- پس آنها از ارتری حركت كردند و در یازدهمین سال «4» به سرزمین آتیك وارد شدند و ابتدا ماراتون «5» را اشغال كردند. در موقعی كه آنان در این محل اردوزده بودند، طرفداران آنها از شهر باستقبال آنها آمدند. از دهات حومه نیز عده زیادی از اهالی كه به حكومت استبدادی بیش از آزادی علاقه داشتند «6» باستقبال آنها شتافتند. این اشخاص تشكیل جمعیتی بزرگ دادند. از طرف دیگر آن قسمت از اهالی آتن كه ساكن شهر بودند، در مدتی كه پیزیسترات به جمع‌آوری پول مشغول بود و حتی موقعی كه او ماراتون را اشغال كرده بود اعتنائی باو نداشتند، ولی وقتی شنیدند كه او از ماراتن بسوی شهر حركت كرده برای مقابله با او خارج شدند. در موقعی كه اهالی شهر با تمام قوای خود بمقابله با تبعیدشدگان میشتافتند،
______________________________
(1)-Thebes- پایتخت قدیم ناحیه بئوسی)Beotie( در یونان باستان
(2)-Naxos- یكی از جزایر بزرگ یونان
(3)-Lygdamis
(4)- مقصود این نیست كه بعد از یازده سال غیبت مراجعت كردند. مقصود اینست كه یازده سال پس از حركت از ارتری به آتیك رسیدند.
(5)-Marathon- دشت معروف واقع در مشرق آتن
(6)- معلوم نیست چگونه هردوت این ترجیح را به مردم آزادمنش شهر آتن نسبت میدهد. از طرفی این نخستین بار نیست كه او اظهار نظر میكند كه یونانیان از آزادی چندان استقبالی نمیكرده‌اند (هردوت- كتاب سوم بند 143).
ص: 112
سپاهیان پیزیسترات كه از ماراتون بسوی شهر در حركت بودند وقتی به معبد آتنا واقع در پالن «1» رسیدند برای مقابله با آنها موضع گرفتند. در این محل یكی از مردانی كه عادت به پیشگوئی داشت و آمفی‌لیتوس «2» نامیده میشد و از اهل آكارنانی «3» بود در تحت تأثیر الهامی خداوندی در برابر پیزیسترات حاضر شد و دست خود را بر اندام او گذارد و الهام خداوندی را بشكل شعری شش آهنگی چنین بر او نازل كرد:
«تور ماهیگیری باز شده، هنگام شب كه تورها گسترده شدند.»
«در روشنائی ماهتاب ماهی‌ها خود را بدام خواهند افكند.»
63- این بود پیشگوئی كه این مرد از خداوندان الهام گرفت. پیزیسترات معنای این پیشگوئی را درك كرد و مفهوم آنرا مورد قبول خود اعلام كرد و آنگاه به سپاه خود امر كرد شروع به پیشروی كند. اتفاقا ساكنان شهر آتن در آن هنگام مشغول صرف غذا بودند، و آنها هم كه غذای خود را تمام كرده بودند یا در خواب بودند و یا به بازی نرد مشغول بودند. افراد پیزیسترات بر سر آنها ریختند و آنها را تارومار كردند. هنگامی كه آنها بفرار مشغول بودند، پیزیسترات برای اینكه آنها پراكنده بمانند و نتوانند بار دیگر گرد هم جمع شوند تدبیری عاقلانه اندیشید.
تدبیر او این بود كه فرمان داد پسران او بر اسب‌های خود قرار گیرند و بجانب جلو برانند و وقتی به فراریان رسیدند همان قسم كه بآنها تعلیم داده بود به فراریان بگویند كه از پیزیسترات بیم نداشته باشند و هركس میتواند به كسب‌وكار خود مشغول باشد.
64- اهالی آتن قبول كردند و بدین ترتیب برای سومین بار پیزیسترات بحكومت آتن رسید. او بكمك دسته‌های متعدد سپاه امدادی و ثروت و تمولی كه در شبه-
______________________________
(1)-Pallene
(2)-Amphilytos- در نظر یونانیان باستان این غیب‌گویان كسانی بودند كه مجموع متون پیشگوئی‌ها را بخاطر داشتند و در هر مورد باقتضای موقع قسمتی از آنرا استخراج و اعلام میكردند. یونانیان عقیده داشتند كه حتی برای این كار الهام خداوندی لازم است.
(3)-Acarnanie- یكی از نواحی یونان باستان كه مردمانی جنگجو داشت.
ص: 113
جزیره آتیك «1» و معادن ستریمون «2» بدست آورد حكومت مستبد خود را مستحكم كرد. فرزندان آن دسته از اهالی آتن را كه فورا از میدان جنگ نگریخته و مقاومتی از خود ابراز كرده بودند «3» بعنوان گروگان گرفت و در ناگزوس «4» مستقر كرد، چه او ناگزوس را نیز بزور اسلحه تسخیر كرد و حكومت آنرا به لیگدامیس «5» داد. علاوه بر آن، مطابق پیشگوئی هاتف، معابد جزیره دلوس را نیز تهذیب كرد، بدین طریق كه در سراسر منطقه‌ای كه از محل معبد بچشم میآمد اجساد مردگان را از خاك بیرون كشید و به نقطه‌ای دیگر از جزیره منتقل كرد. بدین ترتیب پیزیسترات وقتی بر آتن حكومت میكرد كه جمعی از اهالی این شهر «6» در جنگ بقتل رسیده بودند و جمعی دیگر دور از وطن خود با آلكمئونی‌ها در تبعید بسر میبردند.
65- این بود چگونگی فشار حكومت بر اهالی آتن بشرحی كه كرزوس از آن مطلع شده بود. و اما درباره اهالی لاكدمون، كرزوس دانست كه این قوم نیز بر مشكلاتی بزرگ فائق آمده و در جنگی كه با اهالی تژه «7» در پیش داشت فاتح و پیروز شده بود. چه، در زمانی كه لئون «8» و آگاسیكلس «9» در اسپارت حكومت میكردند
______________________________
(1)- درآمد او در ناحیه آتیك بیشتر بشكل عوارض مختلف و مالیات از اموال غیر منقول و بخصوص از معادن لوریون)Laurion( بود.
(2)-Strymon- بعدها هیستیه)Histiee( از اهل ملط در این ناحیه مالك معادن بزرگ نقره شد.
(3)- بطوریكه بعدا مشاهده خواهد شد جنگ پالن)Pallene( با هزیمت ساده خاتمه نیافت، بلكه در این محل نبردی واقعی رویداد و جمعی نیز بقتل رسیدند.
(4)-Naxos
(5)-Lygdamis
(6)- در متن هردوت «جمعی از اهالی این شهر» گفته شده، در حالیكه مقصود «جمعی از اهالی شهر كه با او مخالف بودند» میباشد.
(7)-Tegee
(8)-Leon
(9)-Agasicles
ص: 114
اهالی لاكدمون كه در تمام جنگها پیروز بودند فقط در جنگ با اهالی تژه با شكست مواجه شده بودند. اگر زیاد بعقب برگردیم «1»، مشاهده میكنیم كه بین اقوام یونانی آنها تنها كسانی بودند كه حكومتشان تابع بدترین قوانین بود و این امر روابط چه در روابط شخصی آنها و چه نسبت به خارجیان مشهود بود و آنها با خارجیان تجارتی زیادی نداشتند «2» چگونگی تغییر قوانین آنان و تبدیل آنها به قوانین خوب چنین است: لیكورگ كه یكی از شخصیت‌های برجسته اسپارت بود برای مشورت با هاتف معبد دلف باین شهر آمد «3». همینكه او به معبد وارد شد، هاتف معبد چنین آغاز سخن كرد: «ای لیكورگ، تو به سرای مجلل من روی آورده‌ای، سرائی كه نزد خداوند زوس «4» و دیگر خدایان ساكن المپ عزیز است. من تردید دارم كه آیا باید ترا یك فرد بشر اعلام كنم یا یك خدا. ولی ای لیكورگ، من ترجیح میدهم ترا یك خدا بدانم.» بعضی مدعی هستند كه هاتف معبد پس از بیان این سخن قانون اساسی را كه در حال حاضر در اسپارت مجری است بر او نازل كرد. ولی بطوریكه اهالی لاكدمون خود اظهار میكنند در موقعی كه لئوبوتاس «5» برادرزاده لیكورگ پادشاه اسپارت بود و لیكورگ قیم او شده بود، وی این قانون را از كرت «6» به اسپارت آورده بود. حقیقت آنست كه همینكه او به قیمومت رسید تمام قوانین را تغییر داد و كوشید طوری كند كه قوانین او نقض
______________________________
(1)- بین لئوبوتاس)Leobotas( و لئون نه پادشاه دیگر سلطنت كرده بودند (هردوت- كتاب هفتم بند 204).
(2)- ظاهرا مقصود هردوت آنست كه اهالی لاكدمون نه تنها با دیگر مردم ساكن یونان رفت‌وآمدی نداشتند، بلكه حتی بین دهات این ناحیه نیز چندان روابطی نداشتند.
هر دسته در دهكده خود زندگی میكردند و از مردم دهكده دیگر بی‌خبر بودند.
اصطلاح لاكدمون و اسپارت كه امروز معمولا از آنها مفهوم واحدی استنباط میشود در نظر هردوت باهم اختلاف داشت و هردوت اهالی لاكدمون را غیر از اهالی اسپارت میدانست.
(3)- لیكورگ شاید بآن جهت به معبد دلف آمده بود تا موافقت خداوند را نسبت به قانون اساسی كه خود تحریر كرده بود جلب كند.
(4)-Zeus
(5)-Leobotas
(6)-Crete
ص: 115
نشود «1». سپس به تنظیم مقررات مربوط به جنگ پرداخت و دسته‌های سربازان كه انوموسی «2» نام داشت و نیز دسته سی نفری «3» و سی‌سی‌تی «4» و افور «5» و ژرونت «6» را تأسیس كرد.
66- بدین ترتیب بود كه اهالی لاكدمون در مرحله‌ای جدید از حیات خود وارد شدند و قوانین جدیدی بر آنها حكومت كرد. وقتی لیكورگ درگذشت، آنها برای او مقبره‌ای بنا كردند و اكنون برای او بزرگترین احترامات را قائل میباشند.
چون سرزمین آنها حاصلخیز و تعداد مردان آنها كثیر بود بسرعت ترقی كردند و وضع آنها رونق یافت. در این هنگام دیگر آنها نمیتوانستند در حال صلح زندگی كنند و چون اطمینان داشتند كه از اهالی آركادی «7» قوی‌ترند با هاتف معبد دلف درباره تسخیر سراسر آركادی مشورت كردند. هاتف معبد بآنها چنین پاسخ داد:
«تو از من آركادی را میخواهی؟ این خواهشی بزرگ است كه تو از من داری،»
______________________________
(1)- پلوتارك مدعی است كه این قوانین همان قوانین سولون بوده است.
(2)- انوموسی)Enomotie( عبارت بود از یك جزء از سپاه اسپارت و در آن زمان كوچكترین قسمت سپاه محسوب میشد. سربازان هر انوموسی نسبت بهم سوگند وفاداری یاد میكردند.
(3)- دسته سی نفری)Triecade( عبارت بود از یك سازمان اداری مركب از سی خانواده.
(4)-)Sissitie( - تمام مردان شهر اسپارت همینكه به سن بیست سالگی میرسیدند مجبور بودند در سازمان نظام وارد شوند و باهم صرف غذا كنند. این غذای مشترك را اسپارتی‌ها سی‌سی‌تی)Sissitie( مینامیدند. هر دسته پانزده نفری از سربازان یك غذای مشترك داشت. بعلت وجود همین وضع است كه اسپارت به یك سربازخانه نظامی معروف شده بود.
(5)- افور)Ephore( عنوان كسانی بود كه هرسال از طرف مجمع عمومی ملت انتخاب میشدند و اختیارات وسیعی داشتند. آنها وظیفه داشتند كه در كار رؤسای ادارات و حتی پادشاهان نظارت كنند و قوانین موجود را تغییر دهند. بطور خلاصه افورها امور حكومتی را در دست داشتند.
(6)- ژرونت)Geronte( عنوان اعضای مجلس قدما یا مجلس سنا بود. اعضای این مجلس 28 نفر بودند و هریك لا اقل شصت سال داشتند. و برای تمام مدت عمر از طرف مجمع عمومی ملت انتخاب میشدند.
(7)-Arcadie
ص: 116
«من آنرا بتو نخواهم داد، زیرا مردانی بسیار هستند در آركادی،»
«كه خوراك آنها ریشه گیاهان است «1» و مانع كار تو خواهند شد،»
«ولی من هرگز از روی حسد تقاضای ترا رد نمیكنم و بتو می‌بخشم،»
«ناحیه تژه «2» را كه زمین آن بزیر پا صدا میكند،»
«تا در آنجا برقص درآئی و دشت زیبای آنرا با ریسمان اندازه بگیری.»
وقتی این جواب را برای اهالی لاكدمون نقل كردند و آنها این جواب را شنیدند تصمیم گرفتند از حمله به دیگر ساكنان آركادی خودداری كنند. ولی در حالیكه زنجیرهائی با خود حمل میكردند بجنگ با اهالی تژه شتافتند و چون به قول فریبنده هاتف اعتماد داشتند، تصور كردند با آن زنجیرها قوم تژه را باسارت و بردگی خواهند برد. ولی در جنگ شكست خوردند و آنها كه زنده باسارت درآمدند با همان زنجیرها كه خود همراه آورده بودند در دشت تژه به كار كردن مجبور شدند و این دشت را در حال كار با ریسمان اندازه‌گیری كردند «3». زنجیر هائی كه بپای آنان بسته بودند تا زمانی كه من میزیستم باقی بود و در تژه گرداگرد معبد آتنا واقع در آلئا «4» آویخته بودند.
67- در نخستین جنگ اهالی اسپارت با قوم تژه، اسپارتی‌ها دائما با شكست مواجه میشدند. ولی در زمان كرزوس، هنگامی كه آناكساندریداس «5» و آریستون «6» در لاكدمون سلطنت میكردند، كم‌كم اسپارتی‌ها در جنگ تفوق یافتند و شرح این
______________________________
(1)- اشاره به قدمت تمدن و عادات و رسوم بدوی آنها است.
(2)-Tegee
(3)- درحقیقت پیشگوئی هاتف تحقق یافته بود، چه اهالی اسپارت با ریسمان دشت تژه را اندازه‌گیری كردند، ولی نه برای تقسیم آن بین سربازان فاتح، بلكه برای تقسیم كار بین مغلوب‌شدگانی كه در اسارت بودند. رقص آنها كه هاتف بآن اشاره كرده بود رقص دسته‌های شاداب و بشاش نبود، بلكه رقص دسته‌های كارگری بود كه چون زنجیر بپا داشتند همانطور كه هاتف گفته بود زمین در زیر پای آنان صدا میكرد!
(4)-Alea
(5)-Anaxandridas
(6)-Ariston
ص: 117
تفوق و چگونگی آن بدین قرار است: چون آنها پیوسته در جنگ با اهالی تژه مغلوب میشدند كسانی به معبد دلف فرستادند و سؤال كردند كه به كدامیك از خدایان باید متوسل شوند تا بتوانند بر دشمن فائق گردند «1». هاتف معبد بآنها چنین پاسخ داد:
«در آركادی، در دشتی هموار شهری بنام تژه واقع شده،»
«در آنجا دو نوع باد بحكم قضاوقدر میوزد،»
«در برابر هر ضربت ضربتی است و در برابر هر رنج رنجی،»
«در آنجا زمین كه مولد حیات است جسد اورست «2» را در آغوش دارد.»
«آنرا نزد خود ببر و درین صورت تو حامی شهر تژه خواهی شد.» «3»
وقتی اهالی لاكدمون از این پاسخ هاتف مطلع شدند همه‌جا به تجسس و كاوش پرداختند، ولی هرچه بیشتر جستجو كردند گم‌شده خود را كمتر یافتند، تا آنكه یكی از اهالی اسپارت بنام لیكاس «4» آنرا كشف كرد «5». این شخص بدسته‌ای از اهالی اسپارت تعلق داشت كه مردم آنها را «آگاتورژ» مینامیدند «6»، «آگاتورژها» دسته‌ای از اهالی شهر بودند كه از مسن‌ترین متقاعدین فوج‌سوار نظام تشكیل
______________________________
(1)- این سؤال غالبا در معابد یونان باستان مطرح میشد و حتی احتمال میرود كاهنان معابد طرح سؤال را بدین قسم به ارباب رجوع تلقین میكرده‌اند، چه بدیهی است جواب دادن بچنین سؤال از جواب دادن به سؤال‌های نظامی و سیاسی آسان‌تر بود.
(2)- اورست)Oreste( فرزند آگاممنون)Agamemnon( پادشاه اسپارت بود.
(3)- مقصود اینست كه چنانچه حامی شهر تژه یعنی جسد اورست را بشهر اسپارت منتقل كنند حقوقی كه حامی نسبت به شهر تژه داشت به شهر اسپارت انتقال خواهد یافت.
(4)-Lichas
(5)- با اینكه هردوت قبلا گفته بود كه اهالی لاكدمون از مشكلات خود خلاص شدند در این قسمت بار دیگر بعقب برمیگردد و درباره كشف استخوان‌های اورست صحبت میكند.
این طرز بیان مطلب كه ابتدا سرانجام واقعه را ذكر و سپس جزئیات و جریان آن نقل میشود یكی از خصوصیات تاریخ‌نویسی هردوت است. عیب این طرز تاریخ‌نویسی اینست كه خواننده غافلگیر نمیشود زیرا ضمن مطالعه یك واقعه تاریخی قبلا از سرانجام آن با اصلاع است.
(6)- آگاتورژ)Agathoerges( بكسانی گفته میشد كه به كارهای خوب اقدام میكردند.
لیكاس نیز با كشف جسد اورست عملی نیك انجام داده بود.
ص: 118
میشد «1»؛ هر سال پنج‌تن از آنها از فوج خارج و به دسته آگاتورژها ملحق میشدند.
در سالی كه این پنج تن از فوج خارج میشدند نه تنها نمیتوانستند بیكار بمانند، بلكه هریك برای انجام خدمت به دولت به گوشه‌ای مأمور میشدند و بطور خستگی- ناپذیر كار میكردند.
68- پس یكی از این مردان كه لیكاس «2» نام داشت برحسب تصادف و اتفاق و بكمك هوش و ذكاوت خود آنچه را كه در تژه جستجو میكردند یافت. چون در این زمان بار دیگر با اهالی تژه روابط عادی مستقر شده بود، لیكاس به دكه آهنگری وارد و به تماشای كوبیدن آهن مشغول شد. مشاهده این منظره او را غرق در حیرت و اعجاب كرد. مرد آهنگر كه متوجه او شده بود كار خود را متوقف كرد و چنین گفت: «ای خارجی كه از اهل لاكونی «3» هستی، چون تو از مشاهده كوبیدن آهن دچار حیرت و تعجب میشوی، تصور میكنم اگر آنچه را من دیده‌ام دیده بودی بیشك دچار بحت و حیرتی بیشتر میشدی. هنگامی كه من در این حیاط مشغول حفر گودالی بودم با تابوتی بطول هفت آرنج روبرو شدم. چون تصور نمیكردم كه هرگز انسانی بلندقدتر از انسان امروز وجود داشته باشد، تابوت را گشودم و مشاهده كردم كه جنازه آن بدرازای تابوت است. من آنرا اندازه گرفتم و سپس از نو در خاك نهادم.» بدین قسم مرد آهنگر مشاهدات خود را برای لیكاس نقل كرد.
لیكاس درباره آنچه شنیده بود در اندیشه شد و حدس زد كه از روی مشخصاتی كه هاتف معبد داده این جنازه باید به اورست تعلق داشته باشد. او حدس خود را چنین توجیه میكرد: در كوره آهنگر دودم دیده میشد كه درحقیقت بادهائی بود كه هاتف بآن اشاره كرده بود و پتك و سندان آهنگر تعبیر «در برابر هر ضربت ضربتی است» و آهنی كه كوبیده میشد «رنجی بود كه در برابر آن رنجی
______________________________
(1)- فوج‌سوار نظام از سیصد نفر تشكیل میشد و دسته محافظین پادشاه را تشكیل میداد. هر سال پنج‌تن از مسن‌ترین آنها از فوج خارج و به دسته آگاتورژها ملحق میشدند.
(2)-Lichas
(3)- لاكونی)Laconie( یا اسپارت.
ص: 119
دیگر بود.» و علت تصور این مشابهت در نظر او این بود كه كشف آهن برای بدبختی‌ها و افزایش رنج‌های بشر بوده است. پس از آنكه حدس خود را در مغز خود پرورش داد به اسپارت مراجعت كرد و ماجرا را برای اهالی لاكدمون نقل كرد. ولی اهالی لاكدمون به بهانه‌ای پوچ او را متهم ساختند و پس از محاكمه از كشور خود تبعید كردند. او به تژه مراجعت كرد و سرگذشت تیره‌بختی خود را برای مرد آهنگر نقل كرد و كوشید حیاط او را اجاره كند. مرد آهنگر رضایت نداد، ولی مدتی گذشت و لیكاس توانست او را راضی كند. پس او در آن خانه مستقر شد، تابوت را از زیر خاك بیرون كشید، استخوانها را جمع‌آوری كرد و به اسپارت برد؛ از آن زمان ببعد هربار كه اهالی لاكدمون و تژه باهم بنزاع برخاستند، اهالی لاكدمون از هر حیث بر حریفان خود فائق بودند، و از همین زمان بود كه قسمت اعظم ناحیه پلوپونز باطاعت آنها درآمد.
69- وقتی كرزوس از این ماجرا مطلع شد «1»، فرستادگانی با هدایا به اسپارت فرستاد و تقاضای عقد اتحاد كرد. او به فرستادگان خود آموخته بود كه چگونه و با چه زبان با اهالی اسپارت سخن گویند. همینكه آنها به اسپارت رسیدند، چنین آغاز سخن كردند: «آنكس كه ما را بنزد شما فرستاده كرزوس پادشاه لیدی و دیگر ملل است. او بشما چنین پیغام میدهد «2»: ای اهالی لاكدمون، خداوند بوسیله هاتفی بمن امر كرده است یونان را با خود دوست و متحد كنم؛ بطوریكه من اطلاع
______________________________
(1)- یعنی دانست كه كدامیك از اقوام یونانی نسبت به حریفان خود قوی‌تر بودند.
(2)- بطوریكه در این قسمت و در بعضی قسمتهای دیگر مشاهده میشود، گاه فرستادگان نقش واسطه و رابطه را از بین برده‌اند و مطلب را از دهان شخص اول بیان كرده‌اند. ظاهرا علت این طرز بیان باید توجه زیاد مؤلف به صحت و درستی نقل عین پیام بوده باشد نه قائل شدن احترام زیاد نسبت به شخص صاحب پیام. و نیز ممكن است در این نوع بیان مطلب قصد تواضع و فروتنی نهفته باشد، چنانكه در بند 68 از كتاب هشتم مشاهده میشود كه وقتی آرتیمز)Artemise( شاهزاده كوچك بوسیله مردونیوس)Mardonios( به شاهنشاه هخامنشی پیغام میفرستد، اظهار تمایل میكند كه پیام او با ضمیر شخص اول بعرض پادشاه برسد.
ص: 120
یافته‌ام شما نخستین قوم ملت یونان هستید. پس بموجب امر خداوندی من بشما روی میآورم و آرزویم آنست كه بدون نیرنگ و دوروئی دوست و متحد شما باشم.» این بود پیامی كه كرزوس بوسیله نمایندگان خود برای اهالی لاكدمون فرستاد. اهالی لاكدمون نیز كه از گفته هاتف معبد دلف مطلع بودند از ورود فرستادگان لیدی اظهار شادی كردند و عهدنامه مودت و اتحادی بقید سوگند منعقد كردند. از طرف دیگر آنها هنوز تحت تأثیر هدایائی بودند كه در گذشته از كرزوس دریافت كرده بودند. توضیح آنكه، اهالی اسپارت در گذشته كسانی به سارد فرستاده بودند تا برای خرید طلا با لیدیها مذاكره كنند و قصد آنها این بود كه این طلا را برای ساختن مجسمه‌ای از آپولون كه امروز در لاكونی بر روی تورناكس «1» برپا است بكار برند، ولی كرزوس طلائی را كه آنها طالب خرید آن بودند مجانا و بلاعوض بآنها هدیه كرد.
70- اهالی لاكدمون بدلایلی كه گفته شد و بخصوص از این جهت كه كرزوس از بین تمام اقوام یونانی آنها را برای دوستی خود انتخاب كرده بود، پیشنهاد اتحاد او را پذیرفتند. آنها اعلام كردند كه حاضرند شخصا بتقاضای كرزوس بكمك او بشتابند و نیز جامی از برونز ساختند كه بر جدار خارجی آن نقوشی رسم شده بود و سیصد آمفور «2» گنجایش داشت، و چون میل داشتند هدایای كرزوس را با هدیه‌ای جبران كنند، این جام را برای او فرستادند. ولی این جام به سارد نرسید و علت آنرا بدو ترتیب نقل كرده‌اند: بطوریكه اهالی لاكدمون مدعی هستند، در موقع حمل این جام به سارد، وقتی از آب‌های ساحلی ساموس «3» میگذشتند، اهالی ساموس كه قبلا از ماجرا مطلع بودند با كشتی‌های جنگی «4» خود بآن دستبرد زدند
______________________________
(1)- كوه تورناكس)Thornax( واقع در شمال شرقی اسپارت.
(2)-)Amphores( واحد حجم در یونان باستان برابر 19 لیتر و یك دسی‌لیتر و 44 سانتی‌لیتر) رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(3)-Samos
(4)- سرعت سیر این كشتی‌ها كه بیشتر برای امور نظامی بكار میرفت از سرعت كشتی- های «مدور» آن زمان كه به تجارت اختصاص داشت بیشتر بود.
ص: 121
و آنرا ربودند. اهالی ساموس بنوبه خود اظهار میكنند كه چون حاملین این پیام در حركت تأخیر كردند و خبر سقوط سارد و پادشاه آن بآنان رسید، جام را در ساموس فروختند و كسانی از اهل ساموس كه آنرا خریدند آنرا به معبد هرا «1» اهدا كردند و نیز احتمال دارد همانها كه جام را فروختند، پس از مراجعت به اسپارت مدعی شده‌اند كه اهالی ساموس آنها را غارت كرده‌اند «2». این بود داستان جام اسپارت.
71- كرزوس كه در تفسیر مفهوم گفته هاتف دچار اشتباه شده بود، بامید ساقط كردن كوروش و دولت پارس تصمیم گرفت به كاپادوكیه لشگركشی كند و خود را برای این امر آماده كرد. هنگامی كه او مشغول تهیه مقدمات جنگ با پارس‌ها بود یكی از اهالی لیدی كه ساندانیس «3» نام داشت و به عقل و درایت و تدبیر معروف بود و بعلت عقیده‌ای كه در این مورد اظهار داشت شهرت زیادی بین مردم لیدی پیدا كرد باو چنین اندرز داد: «ای پادشاه تو خود را برای جنگ با مردمی آماده میكنی كه شلوارهای چرمی گشاد دربردارند و بقیه لباس آنان نیز چرمی است، «4» مردمانی كه كشور آنها شن‌زار است و نمیتوانند هرچه میخواهند برای روزی خود بیابند و فقط بآنچه مییابند اكتفا میكنند، مردمانی كه شراب نمینوشند و بجای آن آب میآشامند و انجیر و دیگر چیزهای خوب برای خوردن ندارند «5». درین صورت اگر تو بر آنها چیره شوی از كسانی كه هیچ چیز ندارند چه چیز میتوانی بدست آوری؟ اگر برعكس، تو مغلوب شوی امتیازاتی را كه از دست میدهی در نظر
______________________________
(1)-Hera- الهه ازدواج و عشق
(2)- با تكرار و تأیید این مطلب، هردوت درحقیقت نشان میدهد كه بیشتر بقول اهالی ساموس اعتماد كرده است. حتی در جمله قبل نیز طرز بیان مطلب طوری است كه معلوم است هردوت نسبت به ادعای اهالی لاكدمون چندان اعتماد ندارد.
(3)-Sandanis
(4)- مقصود ساندانیس این بود كه پارس‌ها مردمانی خشن و دهاتی و جنگجو هستند و چندان پابند تجملات و آسایش‌طلبی نمی‌باشند.
(5)- مقصود مؤلف اینست كه غیر از ضروریات زندگی از دیگر لذایذ دنیوی محرومند.
ص: 122
مجسم كن. وقتی آنها مزه لذایذ كشور ما را چشیدند بآن دل می‌بندند و دیگر نمیتوان آنها را بیرون راند. من بسهم خود از خداوندان استغاثه میكنم كه هرگز پارس‌ها را بفكر جنگ با لیدی‌ها نیندازند.» این مرد چنین سخن گفت، ولی نتوانست كرزوس را با خود هم‌عقیده كند. درحقیقت همینطور بود و پارس‌ها قبل از تسلط بر اهالی لیدی هیچ‌چیز لذیذ و ظریف خوب در دسترس خود نداشتند.
72- یونانیان اهالی كاپادوكیه را سوری یعنی از اهل سوریه مینامیدند «1». قبل از استقرار امپراتوری پارس این سوری‌ها تحت انقیاد و اطاعت مادها بودند و بعد از آن باطاعت كوروش درآمدند. رود هالیس «2» سرحد امپراتوری ماد و لیدی بود.
این رود كه از یكی از كوه‌های ارمنستان سرچشمه میگیرد، در كشور سیلیسی «3» جریان مییابد و سپس بین دو ناحیه ماتین «4» و فریژی جاری میشود بطوریكه ناحیه اول در طرف راست و ناحیه دوم در طرف چپ آن قرار میگیرد. از این قسمت كه گذشت، در جهت باد شمال پیش میرود و از آن ببعد مشخص سرحد سوریه و كاپادوكی و پافلا- گونی‌ها كه در طرف چپ آن سكونت دارند میشود. بدین ترتیب رود هالیس تمام نواحی آسیای سفلی را كه بین دریای قبرس و دریای سیاه واقع شده بود از قاره آسیا جدا میكرد. این منطقه، كم‌عرض‌ترین قسمت این كشور بود و یك مرد چابك میتوانست مسافت آنرا در ظرف پنج روز طی كند «5»
______________________________
(1)- این همان ناحیه‌ایست كه كرزوس قصد تسخیر آنرا كرده بود (بند 71 همین كتاب).
(2)-Halys
(3)- از شرح فوق چنین استنباط میشود كه سیلیسی)Cilicie( در زمان هردوت بمراتب از ناحیه‌ای كه بعدها باین نام خوانده شد وسیع‌تر بوده و در شمال كوه‌های تروس)Taurus( و در مغرب فرات شامل تمام نواحی میشد كه بعدها به كاتااونی)Cataonie( و ملیتن)Melitene( معروف شد.
(4)-Matiene
(5)- هردوت نظیر این ادعا را در بند 34 از كتاب دوم نیز تكرار میكند و حال آنكه نظر او با حقیقت وفق نمیدهد، زیرا چابك‌ترین فرد بشر نمیتواند فاصله بین مصب رود هالیس و كیدنوس)Kydnos( را در ظرف پنج روز پیاده طی كند. شاید مقصود هردوت
ص: 123
73- موجباتی كه كرزوس را مجبور به لشگركشی به كاپادوكیه كرد از این قرار بود «1»:
كرزوس باین سرزمین چشم طمع دوخته بود و قصد داشت آنرا به متصرفات خود بیفزاید و بخصوص، چون بگفته هاتف اعتماد كرده بود قصد داشت انتقام آستیاژ را از كوروش بازستاند. آستیاژ پسر سیاگزار و شوهرخواهر كرزوس كه پادشاه اقوام ماد بود بدست كوروش سرنگون شده بود و در این موقع در چنگ او اسیر بود. و اما اینكه چگونه او شوهرخواهر كرزوس شده بود، شرح آن بدین قرار است: عده‌ای از سپاهیان قوم سیت «2» كه شورش كرده بودند به سرزمین مادها پناهنده شدند «3». پادشاه اقوام ماد در این زمان سیاگزار پسر فرا اورت پسر دیوكس
______________________________
این بوده است كه چندین نفر پیاده كه هریك بنوبت قسمتی از راه را طی كنند قادر خواهند بود نظیر چابك‌سواران راه‌های شاهی (كتاب هشتم- بند 98) این راه را در پنج روز طی كنند. و شاید هم قصد او از این عبارت این بوده كه برای رفتن از سینوپ)Synope( كه مقر ساتراپ بود به سرحد ایالت سیلیسی پنج روز وقت لازم بوده است. ولی بطوریكه دیدیم اهالی سیلیسی نیز در داخل آسیای صغیر رو بشمال تا دورترین نواحی داخل این منطقه سكونت داشتند. بسیاری از نویسندگانی كه مدتها بعد از هردوت میزیسته‌اند از قبیل پلین)Pline( )تاریخ پلین- كتاب ششم- بند هفتم) دچار این اشتباه شده‌اند و فاصله سینوپ تا دریای قبرس را كمتر از آنچه بوده ذكر كرده‌اند.
(1)- در اینجا هردوت بار دیگر تصمیم پادشاه لیدی را چنانكه واقعا بود شرح میدهد.
در حقیقت اعتماد او بگفته هاتف از این حیث در درجه دوم اهمیت بود و تأثیر آن در كرزوس از حدود تأیید این تصمیم تجاوز نمیكرد. عامل مهم لشگر كشی كرزوس نه تنها میل توسعه طلبی این پادشاه بود، بلكه ترس و بیمی بود كه او از پیشرفت پارس‌ها در خود احساس میكرد و میل داشت بهر وسیله‌ای ممكن است پیشرفت سریع كوروش را متوقف كند (بند 46 همین كتاب). در این زمان تحول اوضاع پارس طوری بود كه كرزوس ناگزیر بود یا پیشرفت پارس‌ها را مانع شود و یا خود قربانی توسعه‌طلبی آنها گردد. قصد انتقام كشیدن از آستیاژ در حقیقت بهانه‌ای بیش نبود و اگر هردوت باین مطلب اشاره میكند بیشتر برای آنست كه بهانه‌ای برای علل و موجبات جنگ بیابد.
(2)-Scythes
(3)- چنانچه این واقعه صحت داشته باشد باید قبل از راندن اقوام سیت بدست سیاگزار اتفاق افتاده باشد (بند 106 همین كتاب) عناصر سیت كه در واقعه مورد بحث از آنها نام برده شده ظاهرا بكشوری پناهنده شده بودند كه مدتی قبل خود بعنوان اشغالگر از آن رانده شده بوده‌اند (بند 104 همین كتاب).
ص: 124
بود. او در آغاز كار با این عناصر سیت خوشرفتاری كرد و با آنان مانند پناهنده رفتار كرد. احترام او نسبت بآنها بحدی بود كه عده‌ای از اطفال ماد را بآنها سپرد تا زبان خود را بآنها بیاموزند و نیز فن تیراندازی بآنها یاد دهند «1». هرروز كه این مردان سیت بشكار میرفتند چیزی با خود میآوردند. ولی مدتی گذشت و یكبار اتفاق افتاد كه آنها به شكار رفتند و چیزی با خود نیاوردند. سیاگزار بطوری كه از عمل او مشاهده میشود مردی خشن و سخت‌گیر بود و وقتی مشاهده كرد كه آنها دست‌خالی از شكار مراجعت كرده‌اند با آنها رفتاری بسیار سخت و خفت‌آور در پیش گرفت. مردان سیت دشنام‌های سیاگزار را تحمل كردند و چون عقیده داشتند كه استحقاق این بدرفتاری را نداشته‌اند تصمیم گرفتند یكی از اطفالی را كه از آنها درس میگرفت قطعه‌قطعه كنند و همانطور كه گوشت شكار را طبخ میكردند گوشت او را طبخ كنند و آنرا بجای گوشت شكار به پادشاه بخورانند و پس از اتمام این غذا از نزدیك‌ترین راه بنزد آلیات پسر سادیات در سارد پناهنده شوند.
74- همین كار را كردند: سیاگزار و مهمانانی كه با او بودند از این گوشت تناول كردند و مردان سیت پس از پایان غذا به آلیات پناهنده شدند. سیاگزار تقاضای استرداد آنها را كرد و چون آلیات از استرداد آنها خودداری كرد مدت پنج سال بین اقوام ماد و لیدی جنگ درگرفت. در این جنگ‌ها گاه مادها بر لیدی‌ها غلبه میكردند و گاه لیدیها بر اقوام ماد غالب میشدند (در بین این جنگها به شبیخون‌های شبانه نیز پرداختند «2»). جنگ بطور مساوی برای هردو طرف تا سال ششم ادامه یافت، ولی در این سال در ضمن جنگ چنین اتفاق افتاد كه ناگهان روز روشن به شب تار مبدل شد. تالس «3» از اهل ملط قبلا زوال روشنائی روز را
______________________________
(1)- معروف بود كه مردمان سیت تیراندازان ماهری بودند.
(2)- برای توضیح درباره این عبارت معترضه رجوع شود به تفسیر خارج از متن.
(3)-Thales- فیلسوف معروف یونانی در قرن پنج قبل از میلاد
ص: 125
برای اهالی یونی پیش‌بینی كرده بود و تاریخ آنرا در حدود همان‌سال تعیین كرده بود كه اتفاقا این واقعه در آن سال اتفاق افتاد «1». وقتی اهالی لیدی و اقوام ماد مشاهده كردند كه روز روشن به شب تار مبدل شد از جنگ دست كشیدند و هردو طرف آماده صلح شدند. كسانی كه بین آنها توافق ایجاد كردند دو نفر بودند، یكی سینزیس «2» از اهل سیلیسی و دیگری لابینت «3» از اهل بابل. این دو نفر وسیله ادای سوگند بین دو حریف شدند و در قراردادی كه بامضای دو طرف رساندند دست‌وبال هردو را با عقد ازدواجی بستند «4». آنها چنین حكم كردند كه آلیات دختر خود آرینیس «5» را بعقد ازدواج آستیاژ پسر سیاگزار درآورد، چه قراردادها بدون روابط مؤثر خویشاوندی در حال عادی نه قدرتی دارند و نه استمرار و دوام.
تشریفات سوگند در نزد این اقوام نظیر این تشریفات در نزد یونانیان است، با این تفاوت كه آنها كه سوگند را قرائت میكنند، زخم‌هائی سطحی بر بازوی خود وارد میكنند و آنگاه یكی خون دیگری را میمكد.
75- بدین ترتیب كوروش آستیاژ را كه از جانب مادر پدربزرگ او بود بدلیلی كه در پایان این داستان ذكر خواهم كرد از كاربر كنار و زندانی كرد. این بود دلیل كینه كرزوس نسبت به كوروش در موقعی كه با هاتف معابد درباره جنگ با پارس‌ها مشورت میكرد. همینكه جواب فریبنده هاتف باو رسید و آنرا در صلاح خود تشخیص داد دردم برای اشغال سرزمین پارس‌ها حركت كرد.
______________________________
(1)- در آسیای صغیر در آن زمان دوبار كسوف خورشید رویداده است، یكی در سال 610 و دیگری در سال 585 قبل از میلاد.
(2)-)Syennesis( - احتمال میرود این كلمه در اصل عنوان و لقبی بوده است نه اسم شخصی معین.
(3)-)Labynete- لابینت درحقیقت همان نبونید)Nabonide( پادشاه معروف بابل است (بند 77 و 188 همین كتاب)، ولی در تاریخی كه این جنگ بین اقوام ماد و لیدی درگرفته بود در بابل پادشاهی باین نام سلطنت نمیكرد.
(4)- در این باره رجوع شود به توضیح خارج از متن.
(5)-Aryenis
ص: 126
وقتی كرزوس به سواحل رود هالیس رسید سپاه خود را از روی پل‌هائی كه بعقیده من در آن زمان موجود بود «1» عبور داد و به پیشروی ادامه داد. ولی بطوریكه بین یونانیان شایع است ظاهرا سپاهیان او بكمك تالس ملطی بآن سوی رود رفته‌اند چه بعقیده آنها پل‌های مورد بحث در آن زمان وجود نداشت. تالس كه در سپاه كرزوس بود برای كمك به سپاه او ظاهرا كاری كرده است كه این رود كه در طرف چپ سپاه در جریان بود در جانب راست آن نیز قرار گیرد «2». تالس برای انجام این مقصود چنین كرد: از نقطه‌ای كه در بالای اردو قرار داشت خندقی عمیق حفر كردند و آنرا بشكل هلال ادامه دادند بقسمی كه آب رودخانه در این قسمت از بستر قدیم خود جدا و به خندق وارد شد و پس از آنكه محل اردو را از پشت دور زد از آن هم جلوتر رفت و بار دیگر به بستر قدیم ملحق شد. بدین ترتیب همینكه آبهای رود تقسیم شد هریك از دو شعبه آن قابل عبور شد. بعضی‌ها عقیده دارند كه بستر قدیم بكلی خشك شد ولی من این گفته را قبول ندارم. اگر چنین باشد چگونه لیدیها در مراجعت از این رود عبور كرده‌اند؟ «3».
76- پس از آنكه كرزوس با سپاه خود از رود هالیس عبور كرد، در كاپادوكیه به
______________________________
(1)- ظاهرا چنین بنظر میرسد كه هردوت از وضع این پل‌ها كه مدعی است در زمان كرزوس نیز وجود داشته كاملا با اطلاع بوده. از آنچه او در قسمت‌های بعد نقل میكند چنین معلوم میشود كه این پل‌ها از سینوپ زیاد دور نبوده‌اند و محل آنها در قسمت سفلای دره هالیس در نزدیكی ساحل بوده است.
(2)- از این شرح معلوم میشود سپاه كرزوس در جهت جنوب در دره رود هالیس پیش میرفته است.
(3)- ایراد هردوت ظاهرا وارد بنظر میرسد، زیرا اگر بستر رود هالیس بكلی تغییر داده شده بود واضح است عبور از بستر جدید نیز غیرممكن بود. ممكن است باین ایراد چنین پاسخ داد كه وقتی لیدیها پس از شكست بجانب باختر عقب‌نشینی كردند ابتداء از بستر قدیم گذشتند و سپس آب را از بستر جدید بآن بستر برگرداندند. ولی ایرادی كه باین توضیح وارد است اینست كه لیدیها در آن زمان باشتاب تمام عقب‌نشینی میكردند و چون پارس‌ها بدنبال آنان میآمدند قطعا فرصت آنرا نداشته‌اند كه بچنین كار پرزحمت و طولانی دست زنند.
ص: 127
محلی رسید كه پتری «1» نام دارد. پتری یكی از مستحكم‌ترین نواحی این منطقه است و تقریبا در نزدیكی شهر سینوپ كه در ساحل دریای سیاه قرار دارد واقع شده.
كرزوس اردوی خود را در این محل مستقر كرد و به تخریب زراعت دهات سوریه مشغول شد؛ سپس شهر پتری را اشغال كرد و اهالی آنرا به بردگی و اسارت در آورد. آنگاه تمام شهرهای اطراف را مسخر كرد و با اینكه موجبی برای توبیخ سوری‌ها نبود این قوم را از بیخ‌وبن برانداخت. كوروش نیز بنوبه خود سپاهیان خود را گردآورد و سر راه از هر ناحیه‌ای كه میگذشت مردان آنرا به سپاه خود ملحق میكرد و بدین ترتیب بمقابله كرزوس آمد. كوروش قبل از اینكه سپاه خود را حركت دهد كسانی نزد یونی‌ها فرستاد و از آنها تقاضا كرد كرزوس را تنها گذارند، ولی یونی‌ها بگفته او توجهی نكردند. پس كوروش از راه رسید و در برابر كرزوس اردو زد. درین موقع در پتری دو حریف با تمام قوا بجان هم افتادند و جنگی شدید درگرفت. از دو طرف بسیاری تلف شدند و هنگامی كه شب فرارسید دو حریف دست از جان هم كشیدند، در حالیكه هنوز هیچیك بر دیگری غالب نشده بود.
77- این بود سرانجام نبرد دو سپاه، ولی كرزوس كه عده سپاهیان خود را قلیل تشخیص داد- زیرا قوای او بمراتب از قوای كوروش كمتر بود- چون از این عدم تناسب دو سپاه ناراضی و ناراحت بود، فردای آن روز كه كوروش به حمله جدید نپرداخت به سارد مراجعت كرد. قصد او این بود كه بموجب معاهده‌ای كه با مصریها داشت آنها را بكمك طلب كند (زیرا او قبل از عقد اتحاد با اهالی لاكدمون با آمازیس «2» پادشاه مصر نیز عقد اتحاد بسته بود). و نیز قصد داشت كه از اهالی بابل نیز استمداد كند (با اهالی بابل نیز عقد اتحاد بسته بود؛ پادشاه بابل در این زمان لابینت «3»
______________________________
(3)-Pterie
(1)-Amasis- پادشاه مصر معاصر با كوروش
(2)-Labynete
ص: 128
نام داشت «1»). بعلاوه در نظر داشت از اهالی لاكدمون تقاضا كند كه در تاریخ معین و مشخص در سارد حاضر باشند. نقشه او این بود كه وقتی سپاهیان متحدین میرسند و سپاهیان لیدی نیز جمع‌آوری و منظم میشود، بعد از پایان زمستان در آغاز بهار بجنگ پارسها بشتابد. باین قصد، همینكه به سارد مراجعت كرد كسانی بنزد متحدین خود فرستاد و از آنها طلب كرد كه در ماه پنجم از آن تاریخ در سارد اجتماع كنند. و اما سپاهی كه با خود داشت و با پارس‌ها جنگیده بود مرخص كرد و اجازه داد تمام دسته‌های سربازان مزدور كه ضمیمه آن بود پراكنده شود. او هرگز تصور نمیكرد كه كوروش بعد از یك جنگ بی‌سرانجام و مبهم حقیقة در فكر پیشروی بسوی سارد باشد.
78- در همان موقع كه كرزوس باین حسابها مشغول بود تمام نواحی اطراف شهر سارد مملو از افعی شد. و همینكه این افعی‌ها آشكار شدند، اسب‌ها از چریدن در مزارع دست كشیدند و به شكار آنها رفتند و آنها را خوردند. كرزوس در برابر این صحنه تماشائی پیش خود تصور كرد كه ممكن است این واقعه پیش‌درآمد و طلیعه وقایعی باشد و اتفاقا چنین بود. پس دردم كسانی بنزد اهالی تلمسوس «2» كه از مفسرین مشهور بودند فرستاد. نمایندگان او به تلمسوس وارد شدند و تفسیر آن واقعه را از دهان اهالی این شهر شنیدند ولی نتوانستند آنرا باطلاع كرزوس رسانند، زیرا قبل از آنكه آنها از راه دریا به سارد مراجعت كنند، كرزوس سقوط كرده بود. اهالی تلمسوس چنین اظهار عقیده كرده بودند كه كرزوس باید انتظار حمله سپاهی را داشته باشد كه بزبانی دیگر تكلم میكند و همینكه وارد شود بومیان محل را باطاعت و انقیاد مجبور خواهد كرد. آنها افعی‌ها را فرزندان آن سرزمین و اسبها را دشمنان خارجی تعبیر كردند. این بود جواب اهالی تلمسوس به كرزوس در موقعی كه او قبلا باسارت پارسها درآمده‌بود و اهالی تلمسوس هنوز از این واقعه
______________________________
(1)- لابنیت ظاهرا همان نبونید پادشاه معروف بابل است (رجوع شود به بند 188 همین كتاب).
(2)-Telmessos
ص: 129
و سرنوشت او و شهر سارد اطلاعی نداشتند.
79- همینكه بعد از جنگ پتری كرزوس راه عقب‌نشینی در پیش گرفت، چون كوروش دانست كه كرزوس بدنبال این عقب‌نشینی سپاه خود را نیز مرخص خواهد كرد به مشورت و صلاح‌اندیشی پرداخت و باین نتیجه رسید كه كاری كه او باید بكند اینست كه هرچه زودتر بسوی سارد پیش رود تا قبل از آنكه قوای لیدی‌ها بار دیگر اجتماع كنند (شهر را غافلگیر كند «1»). همینكه كوروش چنین تصمیم گرفت، تصمیم خود را سریعا بموقع اجراء گذارد؛ سپاه خود را بسوی لیدی حركت داد و خود شخصا خبر ورود خود را باطلاع كرزوس رسانید. در این موقع كرزوس با وضعی دشوار روبرو بود، چه برخلاف انتظار او اوضاع طوری دیگر شده بود. و با این حال او سپاهیان لیدی را بجبهه جنگ برد. در آن زمان در آسیا قومی بشجاعت و مردانگی قوم لیدی نبود، چه آنها سوار نظام قابلی بودند و همچنان كه بر اسب سوار بودند با نیزه‌های بلند میجنگیدند.
80- سپاه لیدی در دشتی هموار و صاف «2» كه مقابل شهر سارد قرار دارد تمركز یافت.
رودخانه و انهاری چند از این دشت میگذرد و ازین جمله است رود هیلوس «3». تمام
______________________________
(1)- درباره این عبارت معترضه رجوع شود به توضیح خارج از متن.
(2)- چون بگفته هردوت دشت سارد صاف و هموار بود، سوار نظام سارد قاعدة میبایستی بهتر بتواند در آن بعملیات نظامی بپردازد. لیكن رودخانه‌ها و انهاری كه از هر طرف در آن جاری بود و هردوت بعدا بآن اشاره میكند یكی از بزرگترین مشكلات سوار نظام لیدی بود.
(3)-)Hyllos( - از جمله این رودها رود معروف پاكتول)Pactole( است كه هردوت در جای دیگر از آن صحبت میكند (كتاب پنجم- بند 101). این همان رودی است كه بعلت براده های طلا كه در رسوب آن یافت میشد شهرتی خاص بدست آورده بود و یكی از بزرگترین عجایب سرزمین لیدی محسوب میشد (بند 93 همین كتاب). معلوم نیست بچه دلیل هردوت در این قسمت فقط از رود هیلوس نام میبرد. شاید اهمیتی كه هردوت برای این رود قائل بود از آن جهت است كه در كتاب ایلیاد این رود با رود هرموس در یك متن آمده است (ایلیاد- كتاب 20- بند 392).
ص: 130
این رودها به رود بزرگی منتهی میشوند كه هرموس «1» نام دارد و خود از كوهستانی «2» سرچشمه میگیرد كه بنام مادر دندیمون «3» معروف است و بعد از شهر فوسه به دریا میریزد. وقتی كوروش مشاهده كرد كه لیدیها برای جنگ در این محل متمركز شده‌اند از سوار نظام آنها بیمناك شد و بتوصیه یكی از اهالی ماد كه هارپاگ «4» نام داشت چنین تصمیم گرفت: وی فرمان داد شترهائی كه برای حمل باروبنه و آذوقه در اردو موجود بود حاضر كنند و بار آنها را برگیرند و سربازانی كه لباس سوار بر تن كرده‌اند بر آنها قرار گیرند. سپس بمردانی كه چنین تجهیز شده بودند امر كرد پیشاپیش بقیه سپاه برای مقابله با سوار نظام كرزوس حركت كنند.
بفرمان او پیاده نظام بدنبال شتران قرار گرفت و بعد از پیاده نظام دسته‌های سوار- نظام سپاه مستقر شد «5». وقتی همه افراد سپاه او در جای خود قرار گرفتند، امر كرد بهیچوجه رعایت حال لیدیها را نكنند و هركس كه در برابر آنها مقاومت كند بقتل رسانند بجز شخص كرزوس كه حتی اگر در موقع دستگیر شدن از خود دفاع كند كسی حق كشتن او را نخواهد داشت. این بود تعلیماتی كه كوروش به سپاه خود داد. و اما دلیل اینكه شترها را در برابر سوار نظام لیدی مستقر كرد چنین بود: اسب از شتر نفرت دارد و نه تنها مشاهده شكل ظاهر آن بر اسب غیر قابل تحمل است، بلكه استشمام بوی این حیوان نیز بر اسب دشوار و تحمل‌ناپذیر است. باین دلیل كوروش باین خدعه متوسل شد تا كرزوس نتواند از سوار نظام خود كه امید
______________________________
(1)-Hermos
(2)- مقصود كوه دندیمون واقع در فریژی است.
(3)-)Dindymon( مهم‌ترین خدای اهالی فریژی كه به «مادر مقدس دندیمون» معروف بود.
(4)- هارپاگ همان كسی است كه نقش مهمی در استقرار سلطنت كوروش بازی كرد (بند 123 همین كتاب).
(5)- قصد كوروش از این طرز تجهیز سپاه آن بود كه چون سوار نظام خود را قادر بمقابله با سوار نظام لیدیها نمیدید میخواست آنرا در حال ذخیره در عقب سپاه نگاهدارد تا چنانچه بطوریكه او پیش‌بینی میكرد سپاه لیدی دچار بی‌نظمی و هرج‌ومرج شود این بی‌نظمی را بكمك ذخیره سوار نظام خود به هزیمت و شكست كامل مبدل كند.
ص: 131
داشت بكمك آن در میدان جنگ فتوحاتی بدست آورد استفاده كند. در عمل، وقتی دو حریف برای نبرد باهم روبرو شدند، همینكه اسب‌های لیدیها شترها را دیدند و بوی شترها بمشام آنها رسید عقب‌گرد كردند و امیدها و آرزوهای كرزوس را بر باد دادند. با این حال، این واقعه در لیدیها ایجاد ترس نكرد و وقتی از آنچه روی داده بود مطلع شدند از اسب‌های خود بزیر جستند و پیاده با پارس‌ها بجنگ پرداختند. سرانجام بعد از آنكه جمعی كثیر از دو طرف كشته شدند، لیدیها پشت بمیدان كردند و در محوطه مستحكم شهر «1» گرد آمدند و در همان محل در حلقه محاصره پارس‌ها گرفتار شدند.
81- وقتی پارس‌ها به محاصره دست زدند، كرزوس بتصور اینكه میتواند مدتی زیاد این محاصره را متحمل شود «2» از قلعه مستحكمی كه در داخل آن محاصره شده بود بار دیگر ایلچیانی به كشورهای متحد فرستاد «3». كسانی كه بار اول فرستاده بود مأموریت داشتند به متحدین توصیه كنند كه در ماه پنجم همه در سارد حاضر شوند. ولی اینها كه در این موقع فرستاده بود دستور داشتند به متحدین سفارش كنند كه چون كرزوس در محاصره است، هرچه زودتر بكمك او بشتابند. بدین ترتیب كرزوس فرستادگانی به عده‌ای از كشورهای متحد خود و بخصوص به كشور لاكدمون مأمور كرد.
82- اینها، یعنی اهالی اسپارت خود در آن زمان گرفتار كشمكش با اهالی آرگوس
______________________________
(1)- معلوم نیست محوطه مستحكمی كه هردوت بآن اشاره میكند همان ارگ معروف شهر است كه گویا سربازان لیدی در آن محاصره شده بودند یا جای دیگر. در جای دیگر از گفته هردوت خلاف آن استنباط میشود (یادداشت بند 84 همین كتاب). آنچه مسلم است ارگی كه كرزوس در سارد بنا كرده بود از هرطرف مستحكم نبود زیرا هیرویادس)Hyroiades( توانست مستقیما بآن صعود كند (بند 84 همین كتاب)
(2)- كرزوس از این حیث اشتباه نمیكرد، زیرا موقعیت شهر سارد مستحكم بود و فن قلعه‌گیری هنوز در آن زمان چندان پیشرفت نكرده بود.
(3)- معلوم میشود كه محاصره خیلی شدید و دقیق نبوده است و الا عناصر لیدی نمیتوانستند از آن بگذرند و به كشورهای متحد عزیمت كنند. (یادداشت شماره یك بند 86)
ص: 132
بودند و اختلاف آنها درباره سرزمینی بود كه تیره‌آ «1» نام داشت. ناحیه تیره‌آ به سرزمین آرگوس تعلق داشت، ولی اهالی لاكدمون آنرا از چنگ آنها بیرون آورده و تصرف كرده بودند. بعلاوه تمام قسمت‌هائی كه در باختر قرار داشت تا دماغه ماله «2» به اهالی آرگوس «3» تعلق داشت، اعم از زمین‌های قاره‌ای و جزیره سیتر «4» و بقیه جزایر «5». اهالی آرگوس برای پس گرفتن سرزمینی كه از آنها گرفته بودند خود را آماده كردند. در این موقع مذاكراتی شروع شد و قرار بر این شد كه از هرطرف سیصدتن باهم جنگ كنند و هریك از دو حریف كه بر دیگری فائق آمد مالك آن سرزمین باشد. و نیز قرار شد كه قسمت عمده سپاه دو طرف به كشور خود مراجعت كنند و در موقع نزاع در آن محل حاضر نباشند. مقصود از این تصمیم آن بود كه اگر دو سپاه در محل حاضر باشند، یكی از دو طرف كه مردان خود را در حال شكست خوردن مشاهده كند بكمك آنها نشتابد. پس از عقد این توافق، دو سپاه عقب‌نشینی كردند و سربازان زبده دو حریف كه در عقب سپاه قرار داشتند باهم به نزاع پرداختند آنها در شرایط مساوی و با توفیق مساوی باهم جنگیدند تا جائیكه از ششصد تن مرد جنگی فقط سه تن باقی ماند: دو نفر
______________________________
(1)-Thyrea
(2)-)Malee( - دماغه ماله دماغه‌ایست كه در برابر جزیره سیتر)Cythere( در دریا پیش میرود و در قسمتی از ساحل جنوب شرقی پلوپونز قرار دارد. این دماغه بوسیله كوهستانی از حوزه رود اوروتاس)Eurotas( و خلیجی كه این رود در محل آن بدریا میریزد مجزا میشود. سرزمین تیره‌آ شمالی‌ترین ناحیه این قسمت است. نسبت به كشور آرگوس این ناحیه در قسمت جنوبی قرار دارد و نسبت به مجموع شبه جزیره آرگوس كه تا هرمیون)Hermion( ادامه دارد در قسمت جنوب غربی واقع میشود. تاریخ هردوت ج‌1 132 لیدی تاریخ كرزوس ..... ص : 66
(3)- ساكنان این نواحی ساحلی در تحت تأثیر اقوام دری از نژاد اهالی آرگوس شده بودند، ولی در زمان كرزوس قسمت مهمی از این سرزمین بتصرف اسپارت درآمده بود و وقتی مدتی بعد سرزمین تیره‌آ به اسپارت منضم شد دیگر چیزی برای اهالی آرگوس باقی نماند.
(4)-Cythere- جزیره عشق از جزایر یونان كه امروز سریگو)Cerigo( نام دارد.
(5)- مقصود جزایر كوچكی است كه در اطراف جزیره سیتر قرار داشت.
ص: 133
بنام الكنور «1» و كرومیوس «2» از اهالی آرگوس و یك تن بنام اوتریاداس «3» از اهالی لاكدمون. وقتی فقط آنها ماندند، شب فرا رسیده بود. دو نفر از مردان آرگوس كه باقی بودند خود را فاتح تصور كردند و به آرگوس شتافتند «4». ولی آن شخص كه از اهالی لاكدمون باقی بود و اوتریاداس نام داشت اسلحه كشته‌شدگان آرگوس را جمع‌آوری كرد و به اردوی سپاه خود برد و بار دیگر به محل مأموریت خود مراجعت كرد. فردای آن روز از دو طرف كسانی برای كسب خبر بمیدان جنگ شتافتند «5». مدتی هریك از دو حریف مدعی بود كه فاتح او است. اهالی آرگوس مدعی بودند كه از آنها عده بیشتری زنده مانده است، ولی مخالفین آنها جواب میدادند كه این بازماندگان از میدان جنگ گریخته‌اند، در حالیكه قهرمان آنان در میدان جنگ مانده و اسلحه كشته‌شدگان دشمن را جمع‌آوری كرده است. سرانجام، پس از مدتی كشمكش بار دیگر بجان هم افتادند و باهم بجنگ پرداختند. جمعی كثیر از دو طرف كشته شدند و در پایان كار، اهالی لاكدمون پیروز و فاتح از میدان بیرون آمدند. از آن زمان ببعد اهالی آرگوس كه تا آن زمان عادت داشتند موهای خود را بلند میكردند سرها را تراشیدند «6». بموجب قوانینی كه تصویب كردند و نفرین و لعنتی كه وضع كردند مادام كه شهر تیره‌آ مسترد نشده بود «7» هیچیك از اهالی آرگوس حق نداشتند موهای خود را بلند
______________________________
(1)-Alkenor
(2)-Chromios
(3)-Othryadas
(4)- تاریكی موجب اشتباه دو پهلوان آرگوسی شد و چون اوتریاداس را ندیده بودند تصور كردند خود تنها مانده و فاتح شده‌اند.
(5)- اهالی آرگوس قبلا از سرانجام جنگ بوسیله دو نفر از بازماندگان سیصد تن مردان برگزیده خود مطلع شده بودند، لیكن بقراری گفته شد آنها در تشخیص خود اشتباه كرده بودند.
(6)- تراشیدن سر در آن زمان نشانه عزاداری عمومی بود.
(7)- اهالی آرگوس تا سال 420 قبل از میلاد یعنی یك قرن پس از این تاریخ، هنوز حاضر بقبول از دست رفتن تیره‌آ نبودند (توسیدید- كتاب پنجم- بند 41).
ص: 134
كنند و نیز زنان حق نداشتند زیورآلات طلا بكار برند. اهالی لاكدمون قانونی در جهت عكس این قوانین وضع كردند، چه آنها تا آن زمان عادت به داشتن موی بلند نداشتند ولی از این زمان ببعد بموجب قانون مجبور بداشتن موی بلند شدند «1». و اما درباره آن یك تن لاكدمون كه از بین سیصد مرد جنگی زنده مانده بود و او تریاداس نام داشت، بطوریكه نقل میكنند چون شرم داشت در موقعی كه همراهانش كشته شده بودند به اسپارت مراجعت كند، در همان محل در نزدیكی شهر تیره‌آ خودكشی كرد «2».
83- این بود مشكلات اهالی اسپارت در موقعی كه فرستاده سارد از راه رسید و تقاضا كرد بكمك كرزوس بشتابند. با وجود وضع نامساعدی كه اهالی اسپارت داشتند، همینكه از ماجرا مطلع شدند برای كمك به پادشاه لیدی آماده شدند.
كارهای مقدماتی انجام گرفت و كشتی‌ها برای حركت آماده شد، ولی ناگهان فرستاده دیگری از راه رسید و خبر داد كه قلعه مستحكم لیدیها سقوط كرده و كرزوس زنده باسارت درآمده است. در چنین وضعی اهالی اسپارت كه بسیار افسرده و غمگین شده بودند ناگزیر اقدامات خود را متوقف كردند.
84- و اما چنین است چگونگی سقوط شهر سارد: چهارده روز پس از شروع محاصره كوروش سوارانی باطراف فرستاد «3» و به سپاهیان خود اعلام كرد كه هركس قبل از دیگران از حصار صعود كند پاداشی باو داده خواهد شد بعد از این اعلامیه،
______________________________
(1)- این عمل بخودی‌خود نزد اهالی اسپارت نشانه پیروزی و فتح نبود و اینكه اهالی اسپارت در این مورد پیروزی خود را با این عمل جلوه‌گر میكردند صرفا باین علت بود كه اهالی آرگوس خلاف آنرا كرده بودند. پلوتارك معتقد است كه هردوت در این مورد دچار اشتباه شده، زیرا بعقیده او داشتن موی بلند از زمان لیكورگ در اسپارت مرسوم شده بود (پلوتارك- لیساندر- بند اول).
(2)- بعضی از اهالی آرگوس معتقدند كه او بدست یكی از فرزندان الكنور)Alkenor( بقتل رسید.
(3)- ظاهرا قوای مهاجم در اطراف شهر سارد بطور نامنظم و پراكنده در منطقه‌ای بسیار وسیع اردو زده بودند.
ص: 135
سربازان برای صعود كوشش كردند ولی توفیق نیافتند. وقتی همه از این كار منصرف شدند یكی از افراد قوم مارد «1» كه هیرویادس «2» نام داشت درصدد برآمد كه از جانب بلندی شهر «3» كه سرباز مراقبی در آنجا نبود به قلعه صعود كند. هیچكس بیم آن را نداشت كه آكروپول را از این طرف تسخیر كنند، زیرا در این طرف صخره‌ای مرتفع و سراشیب و غیر قابل عبور بود.
این نقطه تنها محلی بود كه ملس «4» پادشاه باستانی سارد «5» شیری را كه از زن غیر شرعی او بدنیا آمده بود گردش نداده بود. اهالی شهر تلمسوس «6» چنین پیشگوئی كرده بودند كه اگر این شیر را گرداگرد حصار شهر گردش دهند، شهر سارد غیر قابل تسخیر خواهد شد «7». ملس امر داد آن شیر را گرد حصار شهر در جهت مقابل آكرو- پول كه ممكن بود تجاوز از آنجا صورت گیرد گردش دهند و نسبت باین قسمت از مرتفعات شهر كه بعلت سراشیبی تند آنرا غیر قابل نفوذ میدانست غفلت كرد و شیر را در آنجا گردش نداد. این محل قسمتی از آكروپول است كه رو به كوههای تمولوس «8» قرار دارد. آن شخص كه از قوم مارد بود و هیرویادس نام داشت شب قبل یكنفر از اهل لیدی را مشاهده كرده بود كه كلاه آهنینش از مرتفعات آكروپول بزیر افتاده و در جستجوی كلاه خود از همین قسمت آكروپول بزیر
______________________________
(1)- قوم مارد)Marde( یكی از قبایل صحراگرد پارس بود (بند 125 همین كتاب).
(2)-Hyroiades
(3)-Acropole
(4)-Meles
(5)- نیكلادوداماس)Nicolas de Damas( از شخصی بنام ملس یاد كرده كه از خاندان هراكلس بوده است.
(6)-Telmessos
(7)- شاید معنای این افسانه آن بود كه شهر سارد در تحت حمایت هراكلس- ساندون بوده است، زیرا شیر مورد بحث باو اهداء شده بود. بر روی مسكوك شهر اسپارت نیز نقش شیری مشاهده میشود.
(8)-Tmolos
ص: 136
آمد و پس از برداشتن كلاه خود از نو بالا رفت «1». هیرویادس كه این جریان را مشاهده كرده و آنرا بخاطر سپرده بود خود نیز از آن راه صعود كرد و جمعی دیگر از پارس‌ها نیز بدنبال او بالا رفتند. سپس جمعیت بیشتری بالا رفت و بدین ترتیب سارد سقوط كرد و سراسر شهر بدست غارت سپرده شد.
85- اما درباره شخص كرزوس چنین است آنچه بر او گذشت: قبلا گفته بودم كه او را پسری بود با استعداد كه از نعمت سخن گفتن محروم بود. كرزوس در دوره سعادت و خوشبختی گذشته خود برای او كارهای زیادی كرده بود؛ از جمله كارهائی كه برای او كرد این بود كه كسانی به دلف فرستاد تا درباره او با خدایان مشورت كنند. هاتف معبد باو چنین جواب داده بود:
«ای مردی كه از نژاد لیدی هستی، ای پادشاهی كه بر رعایای كثیر سلطنت داری،»
«ای كرزوس بی‌تدبیر، چنین آرزو نكن كه در قصر خود بشنوی،»
«آهنگ سخن فرزندت را كه اینقدر آرزو داری،»
«بر تو همان بهتر كه سخن گفتن او بتأخیر افتی،»
«چه نخستین روزی كه او سخن گوید، آن روز خواهد بود روز بدبختی»
اتفاقا در موقع سقوط قلعه شهر یك تن از سربازان پارس بسوی كرزوس رفت و چون او را نشناخت قصد كشتن او را كرد. كرزوس او را در حال حركت بسوی خود مشاهده كرد، ولی چنان از فلاكت و بدبختی خود متأثر بود كه بفكر دفاع نیفتاد و حاضر شد بدست او كشته شود. ولی در همین موقع فرزند لال او متوجه هجوم آن پارسی شد و چنان دچار ترس و اندوه شد كه عقده زبانش گشوده شد و فریاد زد: «ای مرد، كرزوس را بقتل نرسان!» این بود نخستین كلامی كه او
______________________________
(1)- معلوم میشود این محل آنطور كه هردوت قبلا گفته بود سراشیب نبوده است و شرط احتیاط چنین بود كه در این محل نیز محافظینی گمارده شوند. نكته جالب در تاریخ اینست كه یكبار دیگر در سال 213 قبل از میلاد شهر سارد از نقطه‌ای از حصار شهر كه غیر قابل تسخیر تصور میشد در خطر افتاد و سقوط كرد (پولیب)Polybe( - جلد هفتم- بند 15).
ص: 137
بر زبان جاری كرد و از آن ببعد در تمام مدت حیات خود بسخن گفتن ادامه داد.
86- بدین ترتیب پارس‌ها كرزوس را اسیر و شهر سارد را تسخیر كردند «1». كرزوس مدت چهارده سال سلطنت كرده بود و چهارده روز هم در محاصره بود، «2» و طبق پیشگوئی هاتف معبد دلف به حیات امپراتوری بزرگی خاتمه داده بود، و این امپراتوری، امپراتوری خود او بود. پارس‌هائی كه او را اسیر كردند او را بنزد كوروش بردند. كوروش فرمان داد انبوهی از هیزم گرد آورند و كرزوس را در حالیكه زنجیر بر اندام داشت همراه چهارده تن از جوانان لیدی بر آن قرار دهند.
شاید قصد او این بود كه با سوزاندن این قربانیان كه نخستین ثمر فتح و فیروزی او بودند آنها را فدای یكی از خداوندان كند. و نیز احتمال دارد قصد او انجام نذری بوده است؛ و شاید چون شنیده بود كه كرزوس مردی مقدس است او را بر انبوه آتش قرار میداد تا بداند آیا یكی از خداوندان مانع میشوند كه او زنده بسوزد. «3» این بود بشرحی كه نقل میكنند رفتار كوروش با كرزوس. هنگامی كه كرزوس
______________________________
(1)- تاریخ سقوط شهر سارد بطور تقریب سال 547 یا 546 قبل از میلاد است. با در دست داشتن این تاریخ میتوان سلسله مراتب پادشاهان خاندان مرمناد را بترتیب قدمت معین كرد. ولی این عمل ساده بعلت اختلاف قول مورخین دشوار است، زیرا هردوت و آفریكانوس و اوزب)Eusebe( طول مدت سلطنت هریك از پادشاهان این خاندان را بطور مختلف نقل كرده‌اند. حتی عده پادشاهان این خاندان نیز بطور یقین معلوم نیست. مورخین متقدم عقیده دارند كه بین آردیس و كرزوس فقط یك تن بسلطنت رسیده است و سادیات و آلیات اسم شخص نیست، بلكه تعبیر مختلفی است از عناوین مذهبی.
(2)- آفریكانوس و اوزب)Eusebe( طول مدت سلطنت او را پانزده سال میدانند.
اینكه هردوت كلمه چهارده را هم برای طول مدت سلطنت كرزوس و هم برای عده روزهای محاصره او بكار برده تا اندازه‌ای در صحت آن ایجاد تردید میكند.
(3)- تردیدی كه هردوت در این مورد از خود نشان میدهد بهترین دلیل است كه آنچه او درباره رفتار كوروش با كرزوس نقل كرده با حقیقت تطبیق نمیكند. رفتار او با كرزوس همچنانكه عده‌ای از مورخین قدیم مدعی هستند بسیار دوستانه و شرافتمندانه بوده است.
هیچیك از مورخین قدیم به انبوه هیزم و قصد كوروش بر سوزاندن كرزوس اشاره نكرده‌اند.
ص: 138
بر روی پشته هیزم قرار داشت، با وجود مصیبت بزرگی كه باو روی آورده بود، كلام سولون را كه گفته بود «هیچ موجود زنده‌ای خوشبخت نیست» بخاطر آورد و بفكرش چنین رسید كه در این كلام الهامی خداوندی نهفته است. وقتی كرزوس در این اندیشه شد، پس از سكوتی طولانی آهی عمیق بركشید و ناله‌ای حزین سرداد و سه بار نام سولون را بر زبان جاری كرد. كوروش كه سخن او را شنیده بود به مترجمین خود امر كرد از كرزوس بپرسند نامی كه بر زبان آورد متعلق به چه كسی بود. «1» پس مترجمین باو نزدیك شدند و مطلب را از او جویا شدند.
كرزوس مدتی صبر كرد و چیزی نگفت و چون او را مجبور به سخن گفتن كردند چنین پاسخ داد: «این مردی است كه ایكاش بقیمت تحمل هزینه‌ای گزاف وسیله ملاقات او را با تمام پادشاهان جهان فراهم میكردم.» چون كسانی كه این سؤال را از او كرده بودند این سخن را درك نكردند، بار دیگر از او استفسار كردند و از او خواستند مقصود خود را واضح‌تر بیان كند. و چون كرزوس از پافشاری آنان ناراحت شد، سرانجام برای آنها نقل كرد كه چگونه در گذشته یكی از اهالی آتن كه سولون نام داشت به كشور او آمده بود و چگونه پس از مشاهده ثروت و تمول زیاد او آنرا بهیچ انگاشته بود و چنین‌وچنان سخن گفته بود و چگونه آنچه گفته بود درباره شخص او تحقق یافته بود و چگونه كلام سولون خطاب بشخص او نبود، بلكه خطاب بتمام كسانی بود كه خود را مردانی خوشبخت میدانسته‌اند. در موقعی كه كرزوس به نقل این داستان مشغول بود پشته هیزم شعله‌ور شده بود و آتش از كناره‌های آن زبانه میكشید. وقتی كوروش سخن كرزوس را از دهان مترجمین خود شنید احساساتش تغییر كرد و در اندیشه شد كه خود انسانی بیش نیست و كسی كه امروز زنده طعمه شعله‌های آتش میكند زمانی مانند خود او سعادتمند بوده و از این لحاظ دست كمی از او نداشته است.
چون از مكافات عمل ترسان بود و فكر میكرد كه در كارهای انسانی نباید اطمینان
______________________________
(1)- شاید كوروش تصور میكرد كرزوس نام یكی از خدایان را بر زبان آورده بود.
ص: 139
و اعتماد زیاد داشت امر كرد هرچه زودتر آتش را خاموش كنند و كرزوس و همراهان او را از پشته هیزم بزیر آورند.
87- ولی آنهائی كه بخاموش كردن آتش مشغول بودند موفق نشدند؛ بعد بطوریكه لیدیها مدعی هستند، كرزوس چون از تغییر تصمیم كوروش مطلع شد و مشاهده كرد كه همه برای خاموش كردن آتش بی‌نتیجه میكوشند با صدای بلند نام آپولون «1» را بر زبان جاری كرد و او را سوگند داد كه چنانچه هدایائی كه باو تقدیم كرده است بر او خوش آیند بوده اكنون بكمك او بشتابد و او را از خطر برهاند. و در همان موقع كه او اشك‌ریزان نام خداوند را بر زبان جاری میكرد، ناگهان انبوهی ابر در آسمان شفاف و آرام آشكار شد و بدنبال آن طوفانی شدید درگرفت و بارانی سیل‌آسا باریدن گرفت و پشته هیزم خاموش شد. این موضوع به كوروش ثابت كرد كه كرزوس مردی نیكوكار و محبوب خداوندان است. پس امر كرد او را از پشته هیزم بزیر آوردند و از او چنین پرسش كرد: «كرزوس، چه كسی ترا تشویق كرد با سپاه خود بقصد تسخیر كشور من حركت كنی و بجای آنكه با من رفتاری دوستانه در پیش گیری رویه‌ای خصمانه ابراز كنی؟» كرزوس چنین پاسخ داد: «ای پادشاه، اگر من چنین كردم، علت آن طالع نیكوی تو و سرنوشت شوم من بوده است، و مسبب آن خداوند یونانیان بوده است كه مرا به جنگ با تو تشویق كرد. واضح است كه هیچ بی‌عقلی جنگ را بر صلح ترجیح نمیدهد، چه در زمان صلح پسران پدران خود را در گور میكنند و حال آنكه در زمان جنگ این پدران هستند كه باید نوجوانان خود را در گور گذارند. ولی چاره چیست، شاید مشیت الهی چنین بوده است كه پیش آید آنچه پیش‌آمد كرد.»
88- چنین بود پاسخ كرزوس. كوروش امر كرد زنجیرهای او را برگرفتند و او را در كنار خود جای داد و با او باحترام رفتار كرد. او خود و تمام اطرافیانش كرزوس را با حیرت و تعجبی تمام مینگریستند. كرزوس ساكت و آرام در اندیشه‌ای عمیق
______________________________
(1)- آپولون)Apollon( خداوند روشنائی و نور در یونان باستان.
ص: 140
غوطه‌ور بود، ولی ناگهان حواس خود را جمع كرد و چون متوجه شد كه پارس‌ها بغارت شهر لیدیها مشغولند چنین گفت: «ای پادشاه، با وضعی كه اكنون با آن روبرو هستم آیا اجازه دارم آنچه بفكرم میرسد با تو در میان نهم یا باید سكوت اختیار كنم؟» كوروش او را اطمینان داد و گفت هرآنچه میخواهد بگوید.
پس كرزوس چنین سؤال كرد: «این جمعیت كثیر با این حرارت و شدت بچه كار مشغول است؟» كوروش پاسخ داد: «آنها بغارت شهر و تقسیم خزاین تو مشغولند.» كرزوس چنین پاسخ داد: «نه، این شهر من و خزاین من نیست كه آنها غارت میكنند، زیرا من دیگر حقی بر اینها ندارم. آنچه بغارت میبرند بتو تعلق دارد.»
89- سخن كرزوس كوروش را در اندیشه غوطه‌ور كرد. پس حاضران دیگر را از خود دور كرد «1» و آنگاه در خلوت از كرزوس پرسید چه چیز در این واقعه ممكن است برای او زبان داشته باشد. كرزوس چنین گفت: «چون خداوندان مرا مانند غلامی بتو بخشیده‌اند، حق اینست كه اگر متوجه چیزی شوم كه تو بآن توجه نداری آنرا بر تو بازگویم «2». پارس‌ها كه طبعی سركش «3» دارند مردمانی فقیرند اگر اجازه دهی كه آنها بغارت ادامه دهند و خزاین گرانبها را تقسیم كنند
______________________________
(1)- طرز بیان هردوت در این مورد قسمی است كه انسان تصور میكند كوروش تمام حاضران دربار خود و حتی مترجمین را كه همیشه با او همراه بوده‌اند مرخص كرد. در قسمت اول صحنه، هردوت از حضور مترجمین صریحا سخن گفته و بنابراین در مكالمه‌ای كه بعد از خاموش شدن آتش بین كرزوس و كوروش شروع شده بود نیز قاعدة باید آنها حضور داشته باشند، چه ادامه مكالمه بدون حضور آنها ممكن نبوده است. شاید هردوت طوری به نقل صحنه‌های افسانه‌ای و دور از واقعیت مشغول بوده كه توجه باین نكته نكرده است كه دو طرف مكالمه نسبت بیكدیگر خارجی هستند و مطلب را طوری بیان میكند كه تصور میرود كوروش و كرزوس بیك زبان تكلم میكنند.
(2)- كرزوس كه تا این زمان همه را در خدمت خود میدید و از همه انتظار حسن خدمت صادقانه داشت، اكنون كه در اسارت بسر میبرد وظایف یك خدمتگزار صدیق و جوانمرد در نظرش مجسم میشد.
(3)- مقصود كرزوس از «طبع سركش» مسلما «جسارت و گستاخی» نبوده، بلكه قصد او از استعمال این كلمه توصیف «جسارت و شجاعت و بی‌باكی» سربازان پارس بوده است. بخصوص از قسمت اخیر جمله بعد چنین استنباط میشود كه كرزوس فقر و تنگدستی پارس‌ها را در حقیقت وسیله‌ای برای تعدیل طبع سركش آنها میدانست.
ص: 141
نتیجه‌ای كه باید از چنین كاری انتظار داشته باشی چنین خواهد بود: آنكس كه بیش از همه مال بچنگ آورد بفكر خواهد افتاد كه بر تو شورش كند. پس اكنون اگر عقیده مرا می‌پسندی بطریقی رفتار كن كه برایت شرح میدهم: بر تمام دروازه‌ها «1» از محافظین خود قراولانی بگمار و بآنها امر كن كه اموال غارت شده را كه بخارج میبرند بگیرند و بصاحبان آنها بگویند كه باید ده یك آن بخداوند زوس «2» تقدیم شود. بدین ترتیب تو بجبر و روز اموال غارت شده را از آنها نگرفته‌ای كه در نظر آنها مرتكب عملی زشت شده باشی، و آنها نیز كه اقدام ترا بجا میدانند داوطلبانه از اموال غارت شده صرفنظر میكنند.»
90- كوروش مجذوب بیانات كرزوس شد و اندرز او را صائب و بجا تشخیص داد. پس تمجید فراوان از او كرد و به مستحفظین خود امر داد آنچه او گفته بود اجرا كنند.
آنگاه خطاب به كرزوس چنین گفت: «كرزوس، چون مشاهده میكنم كه تو مانند مردی از خاندان پادشاهی با عقل و درایت سخن میگوئی و چنین رفتار میكنی تقاضائی از من بكن تا دردم بموقع اجرا گذارم.» كررزوس پاسخ داد: «ای ارباب من، «3» بزرگترین لطفی كه ممكن است نسبت بمن روا داری اینست كه اجازه دهی این زنجیرها را كه مشاهده میكنی برای خداوند یونانیان كه بین خدایان از همه بیشتر محترم داشتم بفرستم و از او سؤال كنم آیا عادت او چنین است كه هركس باو نیكی كند فریب دهد.» كوروش از او پرسید بچه جهت خداوند را باین عمل متهم میكند و چه چیز موجب شده است كه چنین تقاضائی از او كند. پس كرزوس سرگذشت خود را برای او نقل كرد، جواب‌های هاتف و بخصوص هدایائی كه به
______________________________
(1)- مقصود دروازه‌های ارگ است، زیرا سربازان از راه دروازه‌ها اموال غارت شده را به اردوگاه خود كه در خارج شهر بود میبردند.
(2)- زوس یا ژوپیتر خدای خدایان در یونان باستان
(3)- درینجا كرزوس با حس تسلیم خاصی كوروش را ارباب و صاحب خود خطاب میكند. شاید زیاد هم برحسب تصادف نباشد كه هردوت موقعی از دهان كرزوس كوروش را «ارباب» خطاب میكند كه قبلا كوروس جوانمردی و بزرگواری رقیب لیدی خود را ستوده بود. تا این لحظه كرزوس در مكالمه خود با كوروش او را «پادشاه» خطاب میكرد و چنین بنظر میرسید كه مكالمه بین دو پادشاه است نه بین یك پادشاه» فاتح و پادشاهی اسیر.
ص: 142
معابد اهدا كرده بود برشمرد و برای او شرح داد چگونه بتحریك هاتف با پارس‌ها وارد جنگ شده بود. وقتی سرگذشت او بپایان رسید بار دیگر تقاضا كرد باو اجازه دهند كه خداوند را نسبت باین رفتاری كه درپیش گرفته بود سرزنش و ملامت كند. كوروش تبسم كرد و چنین گفت: «كرزوس، من بتو چنین اجازه میدهم و با هرچه دیگر كه در هر مورد بخواهی نیز موافقت خواهم كرد.» وقتی كرزوس پاسخ كوروش را شنید چند تن از اهالی لیدی را به معبد دلف فرستاد و بآنها امر كرد زنجیرهای اسارت او را بر آستانه معبد قرار دهند و از خداوند سؤال كنند آیا از اینكه با هاتف‌های خود كرزوس را بجنگ با پارس‌ها تشویق كرده است شرم ندارد و از اینكه باو اطمینان داده است كه با این جنگ امپراتوری كوروش نابود میشود، اكنون كه نخستین ثمر این جنگ زنجیرهای اسارت او بوده است خجالت نمیكشد. كرزوس بفرستادگان خود امر كرد از خداوند چنین استفسار كنند و از او بپرسند آیا عادت خدایان یونان چنین است كه خود را حق‌ناشناس جلوه دهند.
91- وقتی فرستادگان لیدی به دلف رسیدند آنچه بآنها تعلیم داده بودند به هاتف معبد بازگفتند و بطوریكه نقل میكنند هاتف بآنها چنین جواب داده بود: «فرار از سرنوشت حتی برای یكی از خدایان امری غیر ممكن است «1». كرزوس مكافات عمل چهارمین جد خود را میكشد. چه او از جمله مستحفظین خاندان هراكلس بود و برای اطاعت از بدخواهی یك زن ارباب خود را بقتل رسانید و مقام او را كه
______________________________
(1)- در نظر مردم باستان سرنوشت و تقدیر قدرتی نیرومندتر از قدرت خدایان داشت.
در ایلیادهومر مشاهده میشود كه ژوپیتر خداوند یونانیان سرنوشت آشیل و هكتور قهرمانان جنگ معروف‌تر و آرا در ترازوئی وزن میكند و چون سرنوشت هكتور را سنگین‌تر مییابد او را بدشمن تسلیم میكند و آپولون نیز حمایت خود را از او سلب میكند. نكته جالب اینست كه با تمام قدرتی كه سرنوشت در نظر مردم باستان داشت باز خدایان میتوانستند تا حدی حدوث آنرا بتأخیر اندازند، چنانكه در مورد فوق لوگزیاس كه نام دیگرش آپولون بود سقوط شهر سارد را سه سال بتأخیر انداخت.
ص: 143
حقی بآن نداشت تصاحب كرد «1». لوگزیاس «2» تمام كوشش خود را بكار برد تا سانحه سارد در زمان فرزند كرزوس اتفاق افتد نه در زمان شخص او. ولی تغییر سرنوشت و تقدیر غیر ممكن بود. آنچه را كه تقدیر و سرنوشت اجازه داد خداوند درباره كرزوس مراعات كرد و سقوط شهر سارد را سه سال بتأخیر انداخت. كرزوس باید خوب توجه كند كه او سه سال دیرتر از تاریخی كه سرنوشت مقدر كرده بود دچار این بلیه شد. بعلاوه، در موقعی كه او طعمه شعله‌های آتش بود خداوند بكمك او شتافت. و اما درباره پیشگوئی هاتف، ایراد كرزوس وارد نیست. لوگزیاس باو گفته بود كه چنانچه با پارس‌ها بجنگد، امپراتوری بزرگی را نابود خواهد كرد.
اگر او مایل بود تصمیم عاقلانه‌ای اخذ كند، حق این بود كه در برابر این جواب كسانی بنزد خداوند بفرستد و از او سؤال كند كه مقصود او كدام امپراتوری است، امپراتوری او یا امپراتوری كوروش. چون او آنچه را كه باو گفته شده بود درك نكرده بود بار دیگر بسؤال نپرداخت و در اینصورت باید مسئولیت این امر را متوجه شخص خود بداند. و اما آنچه در آخرین‌بار كه كرزوس با لوگزیاس مشورت كرد درباره قاطر ماد با او صحبت شد، این سخن را نیز كرزوس درك نكرده بود. این قاطر همان كوروش است، چه او از پدر و مادری بدنیا آمده بود كه از دو نژاد مختلف بودند. مادر او زنی نجیب‌زاده و پدرش مردی حقیر بود. مادرش از اهل ماد و دختر آستیاژ پادشاه ماد بود، در حالیكه پدرش از اهل پارس و دست‌نشانده مادها بود و با اینكه از هر حیث حقیر و مسكین بود با دختر پادشاه خود ازدواج كرده بود.»
______________________________
(1)- هاتف معبد دلف میتوانست به فرستادگان كرزوس یادآوری كند كه حتی در زمان ژیژس هاتف معبد چنین پیشگوئی را كرده بود (بند 13 همین كتاب). اینكه هردوت در این مورد اشاره‌ای به پیشگوئی هاتف در مورد ژیژس نمی‌كند ممكن است دلیل آن باشد كه این پیشگوئی كه در بند 13 از آن یاد شده مطلبی است كه اصولا مربوط به تاریخ كرزوس نبوده و بعدها بر آن اضافه كرده‌اند.
(2)- لوگزیاس)Loxias( یكی از اسامی آپولون بود كه در اصطلاح یونانی «مورب»، «مشكوك»، «ضد و نقیض» معنی میداد و علت اینكه با این اسم از آپولون یاد میشود اشاره به ضد و نقیض بودن پیشگوئی‌های هاتف این خداوند است كه غالبا تكرار میشد.
ص: 144
این بود جوابی كه هاتف معبد به فرستادگان لیدی داد. آنها جواب هاتف را به سارد آوردند و به كرزوس بازگفتند. وقتی كرزوس این جواب را شنید تصدیق كرد كه گناه از او بوده است نه از خداوند. این بود چگونگی امپراتوری كرزوس و نخستین فتح سرزمین یونی.
92- و اما هدایائی كه كرزوس تقدیم كرده بود، هنوز بسیاری از آنها در یونان «1» باقی است و آنها كه من بآن اشاره كردم تنها هدایای او نبوده است. در شهر تب «2» واقع در بئوسی «3» سه پایه‌ای از طلا یافت میشود كه كرزوس به آپولون ایسمنیوس «4» اهدا كرده است. در افز «5» گاوهای زرین و عده زیادی ستون موجود است «6». در معبد آتنا پرونه‌آ «7» سپر بزرگی از طلا باقی است. اینها هدایائی است كه در زمانی كه من میزیستم هنوز موجود بود، ولی هدایای دیگری هم بوده است كه تا این زمان از بین رفته‌اند. هدایائی كه كرزوس به معبد برانشید واقع در سرزمین ملط «8» اهدا كرده بود بطوریكه شنیده‌ام هم‌وزن و نظیر هدایای معبد دلف بوده است «9».
______________________________
(1)- در اینجا قطعا مقصود هردوت از «یونان» مجموع نواحی است كه عناصر یونانی در آن سكونت داشته‌اند، اعم از یونان آسیا (افز)Epheseو یونان اروپا.
(2)-Thebes
(3)-Beotie
(4)-Apollon Ismenios
(5)-Ephese
(6)- هیچیك از مورخان دیگر از این هدایا ذكری نكرده‌اند. با اینحال، طرز بیان هردوت در مورد گاوهای زرین قسمی است كه ممكن است تصور كرد این گاوها تنها هدایای زرین بوده است كه در افز موجود بوده.
(7)-Athena Proneaالهه یونان باستان، خدای فكر و اندیشه.
(8)- شهر ملط در سال 494 قبل از میلاد بوسیله پارس‌ها تسخیر شد (كتاب چهارم هردوت- بند 19) و شاید علت از بین رفتن این هدایا همین واقعه بوده است.
(9)- اعطای این هدایا از طرف كرزوس به معبد برانشید واقع در ملط بعید بنظر میرسد، زیرا بطوریكه در بند 68 همین كتاب هردوت متذكر میشود پاسخ هاتف این معبد در نظر كرزوس مساعد نبود و او فقط برای معابدی هدایا فرستاد كه قبلا صحت گفتار آنها را آزمایش كرده بود.
ص: 145
هدایائی كه كرزوس به دلف و به معبد آمفیارائوس «1» فرستاد از اموال شخصی او و قسمتی از ثروتی بود كه از پدر بارث برده بود. بقیه هدایا از خزاین مردی تهیه شده بود كه قبل از آنكه كرزوس به سلطنت رسد با او بمخالفت برخاسته بود و با پانتالئون «2» متحد شده بود تا سلطنت لیدی را باین شخص واگذار كند. پانتالئون پسر آلیات و برادر كرزوس بود، ولی از مادر دیگر بدنیا آمده بود. كرزوس از مادری بدنیا آمده بود كه از اهل كاری بود، در حالیكه مادر پانتالئون از اهل یونی بود. پدر كرزوس او را در زمان حیات خود جانشین خود اعلام كرد «3» و وقتی كرزوس باین ترتیب بكمك پدر بسلطنت رسید مردی را كه با او مخالفت میكرد بر روی «شاردون» «4» قرار داد و او را بقتل رسانید و ثروت او را كه قبلا نذر خداوندان كرده بود بصورتی كه ما نقل كردیم به معابد یاد شده هدیه كرد «5». این بود مختصری درباره هدایای كرزوس.
93- درباره شگفتی‌هائی كه شایسته نوشتن باشد، آنچه در دیگر كشورها یافت میشود در سرزمین لیدی درحقیقت موجود نیست، باستثنای براده‌های طلا كه در رسوب رود تمولوس «6» یافت میشود. فقط یك بنای بزرگ در این كشور جلب توجه میكند كه از لحاظ عظمت و وسعت از هر حیث از دیگر بناها باستثنای بناهای مصری و بابلی بزرگتر است. این بنا مقبره آلیات پدر كرزوس است. پی‌های این بنا از سنگهای بزرگ و بقیه آن از پشته‌های گل ساخته شده. بنای آن به هزینه اصناف و پیشه‌وران
______________________________
(1)-Amphiaraos- یكی از روحانیان شهر آرگوس.
(2)-Pantaleon- پسر آلیات و برادر كرزوس
(3)- آلیات نیز مانند داریوش جانشین خود را در زمان حیات از بین فرزندان خود برگزید (درباره داریوش: كتاب هفتم هردوت- بند دوم).
(4)- شاردون)Chardon( نوعی وسیله شكنجه و آزار از متهمین در لیدی باستان بود.
(5)- نیكلا دوداماس مدعی است كه كرزوس در زمانی این نذر را كرده بود كه آن مرد مخالف جوان تاجری بود و ثروتی هنگفت بچنگ آورده بود ولی هنوز با كرزوس آغاز مخالفت نكرده بود. بعقیده این مورخ چون كرزوس از این مرد پولی بقرض مطالبه كرده بود و او تقاضای او را رد كرده بود كرزوس نسبت به ثروت او چنین نذری كرده بود.
(6)-Tmolos
ص: 146
و دوشیزگانی ساخته شده كه با عرضه كردن اندام خود به كسب مشغول میباشند «1».
در زمان من هنوز پنج قطعه سنگ بزرگ در رأس بنا مشاهده میشد. بر روی این سنگ‌ها خطوطی نوشته شده بود كه سهم هریك از سه دسته فوق را در بنا كردن آن تعیین میكرد «2». با مقایسه قسمت‌های بنا معلوم میشود كه سهم دوشیزگان عشرت‌طلب در بنا كردن آن بیش از اصناف دیگر بوده است. باید گفت كه در كشور لیدی دختران همه تن به فحشاء میدهند و از این راه به تهیه جهیز خود مشغولند و مادام كه زندگانی زناشوئی آنها شروع نشده باین كسب ادامه میدهند و در پایان كار شخصا برای خود شوهری برمیگزینند. گرداگرد این بنا شش ستاد و دوپلتر «3» میباشد و عرض آن سیزده پلتر است. دریاچه وسیعی بآن متصل است كه به دریاچه ژیژس معروف است «4» و بطوریكه اهالی لیدی میگویند، این دریاچه هرگز خشگ نمیشود. این بود چگونگی این بنای بزرگ.
94- عادات و رسوم اهالی لیدی شبیه عادات و رسوم یونانیان است، با این تفاوت كه آنها دختران خود را تسلیم فحشا میكنند، در حالیكه یونانیان چنین نمیكنند.
تا جائیكه ما اطلاع داریم، لیدیها نخستین كسانی هستند كه سكه طلا و نقره را ضرب و رایج كرده‌اند. و نیز آنها نخستین كسانی هستند كه به كسب و خرید و فروش جزئی پرداختند «5». بطوریكه خود آنها مدعی هستند، بازیهائی كه در حال حاضر بین یونانیان مرسوم است نیز از ابتكارات آنها بوده است، و آنها مدعی هستند كه این بازیها در عصری در لیدی اختراع شده است كه لیدیها به تسخیر
______________________________
(1)- بدیهی است مقصود هردوت فاحشه‌های جوان شهر سارد است.
(2)- درینصورت قاعدة باید عده این سنگها بجای پنج سه باشد، تا هریك را بتوان نماینده اصنافی دانست كه از آنها یاد شد.
(3)- پلتر)Plethre( واحد طول در یونان باستان و برابر یك ششم ستاد یعنی صد پا بوده است (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(4)- این همان دریاچه‌ایست كه در ایلیاد نیز از آن یاد شده (ایلیاد- كتاب دهم- بند 292) و امروز دریای مرمره نام دارد.
(5)-
Radet: La bydie au temps des Mermnades, P. 97 et 155 ص: 147
سرزمین تیرنی «1» مشغول بوده‌اند. و چنین است شرح این ماجرا بقسمی كه آنها خود مدعی هستند: در زمان سلطنت آتیس «2» پسر مانس «3» قحطی شدیدی بر سراسر لیدی حكمفرما شد. مدتی اهالی لیدی به زندگی عادی خود ادامه دادند، ولی چون قحطی ادامه یافت در فكر چاره افتادند و هریك راه چاره‌ای اندیشیدند. گویا در این زمان است كه بازی نرد و بازی استخوان و بازی با توپ و دیگر انواع بازی‌ها اختراع شده است، باستثنای بازی ورق كه اهالی لیدی مدعی اختراع آن نیستند.
و اما اینكه چگونه آنها این اختراعات خود را برای ستیز با گرسنگی بكار میبردند، چنین است شرح آن: آنها یك روز در میان تمام مدت روز ببازی سرگرم میشدند تا بفكر خوردن نیفتند؛ فردای آن روز بازی را قطع میكردند و به خوردن مشغول میشدند و مدت هیجده سال بدین ترتیب زندگی كردند. ولی چون قحطی از شدت خود نكاست و برعكس روزبروز شدیدتر شد، پادشاه، اهالی لیدی را به دو دسته تقسیم كرد و بحكم قرعه تعیین كرد كه كدام دسته باید سرزمین لیدی را ترك گوید و كدام دسته باید بماند. خود او از دسته‌ای بود كه باید در محل بماند، ولی فرزند خود تیرنوس «4» را در رأس دسته‌ای قرار داد كه باید از لیدی خارج شود.
آن دسته از اهالی لیدی كه بحكم قرعه مجبور به ترك وطن شدند به سمیرن «5» عزیمت كردند و به ساختن كشتی مشغول شدند. سپس تمام اموال منقول ذیقیمت خود را بر كشتی نهادند و در جستجوی سرزمینی برای سكونت و تهیه آذوقه به گردش پرداختند، تا آنكه پس از گذشتن از برابر اقوام گوناگون به سرزمین امبری‌ها «6» رسیدند و در آنجا به تأسیس شهرهائی پرداختند كه تاكنون در آنجا
______________________________
(1)-Tyrrhenie
(2)-Atys
(3)- مانس)Manes( نخستین پادشاه افسانه‌ای لیدی كه نتیجه ازدواج خداوند زوس با زمین بوده است.
(4)-Tyrrhenos
(5)-Smyrne- شهر ازمیر امروز واقع در ساحل مدیترانه.
(6)-Ombries
ص: 148
سكونت دارند. ولی آنها نام خود را تغییر دادند و بجای قوم لیدی «1» نام دیگری برای خود انتخاب كردند كه مشتقی بود از نام پسر پادشاه كه هدایت آنها را بعهده گرفته بود. و از این ببعد آنها بنام آن شخص به قوم تیرنی «2» معروف شدند. از آن زمان ببعد اهالی لیدی در تحت سلطه پارس‌ها زندگی كردند «3»
______________________________
(1)- در زمان آتیس آنها هنوز باین نام خوانده نمیشدند (بند هفت همین كتاب).
(2)-Tyrrhenie
(3)- این جمله كه درحقیقت نتیجه و ختام این فصل از كتاب هردوت است كه در دنباله سرگذشت تسخیر سارد ذكر شده. اینكه هردوت در اینجا این مطلب را بار دیگر با این اختصار كلام تكرار كرده علت آنست كه خواسته است صحنه تاریخ را به پارس‌ها كه جانشین و فاتح قوم لیدی بودند واگذار كند و با این عبارت درحقیقت از فصلی به فصلی دیگر از تاریخ خود قدم میگذارد.
ص: 149

تأسیس امپراتوری پارس و نخستین پیشرفت‌های آن تاریخ كوروش (از بند 95 تا بند 216)

ص: 150

توضیح خارج از متن درباره «تاریخ كوروش»

قسمت دوم از كتاب اول هردوت كه تحت عنوان «تاریخ كوروش» بشرح احوال این پادشاه اختصاص دارد به سه قسمت تقسیم میشود:
1- قسمت اول كه شامل مطالب بند 95 تا 130 است درحقیقت بازگشتی است بعقب نسبت بآنچه مؤلف سابقا تحت عنوان «تاریخ كرزوس» نقل كرده است. هردوت خود در آغاز بند 95 باین مطلب اشاره میكند و چنین میگوید: «اكنون ادامه سرگذشتی كه بدان مشغول هستم مستلزم آنست كه درباره این شخص كه كوروش نام داشت و امپراتوری كرزوس را سرنگون كرد كلمه‌ای چند بگویم و چگونگی تسلط پارس‌ها را بر آسیا شرح دهم.» و نیز در پایان بند 130 اضافه میكند: «این بود مختصری درباره تولد و تربیت كوروش و چگونگی رسیدن او به پادشاهی. بعد از این واقعه، بشرحی كه قبلا نقل كردم، كرزوس بعلت خطائی كه مرتكب شد او را بر خود برانگیخت. كوروش او را مغلوب كرد و وقتی كرزوس نیز مغلوب شد سلطنت كوروش بر سراسر آسیا توسعه یافت.»
هردوت در این قسمت، قبل از بیان افسانه تولد كوروش و دوران جوانی او و جلوس او بسلطنت پارس، شرحی درباره چگونگی استقرار امپراتوری ماد بیان میكند و اقدامات پادشاهان خاندان ماد را تا زمان آستیاژ كه بدست كوروش از سلطنت خلع شد خلاصه میكند؛ ایرادی كه در این قسمت به مؤلف وارد است اینست كه در آغاز بند 95 كه مؤلف خود صحبت از نقل تاریخ پارس‌ها میكند اشاره‌ای به نقل قسمتی از تاریخ گذشته مادها نمیكند، در حالیكه مطالب بند 95 تا بند 123 منحصرا به شرح تاریخ خاندان ماد اختصاص دارد و حق این بود كه مؤلف در مقدمه بند 95 مختصر
ص: 151
اشاره‌ای باین عقب‌گرد تاریخی خود میكرد.
در هر حال تاریخ واقعی پارس‌ها از بند 123 شروع میشود، ولی چون در نظر هردوت و بعضی مورخان دیگر انتقال سلطنت از خاندان ماد به خاندان پارس بی‌سرو صدا صورت گرفته و اقوامی كه مطیع خاندان دیوكس بوده‌اند متفقا باطاعت فاتح پارس درآمده‌اند، درحقیقت كوروش مانند كسی كه سلطنت را بارث برده باشد بسلطنت ماد رسیده و بهمین جهت نمیتوان خط فاصل مشخصی بین این دو دوره از تاریخ ایران باستان تصور كرد و این دو دوره را باید یكی دنباله دیگری دانست. جنگ آستیاژ و كوروش آنطور كه هردوت نقل میكند بظاهر یك جنگ داخلی بیش نبود. حتی میتوان گفت هجوم بسوی مغرب كه در زمان كوروش صورت گرفت و یكی از مشخصات بارز تاریخ پارس است و بین مردم آسیا و یونان تماسی شدید ایجاد كرد از زمان سیاگزار پدر آستیاژ آغاز شده بود. درحقیقت دولت نیرومندی كه یك قرن بعد تمدن یونان را مورد تهدید قرار داد بوسیله خاندان هخامنشی تأسیس نشد. این دولت از زمان پادشاهان ماد تأسیس شده بود، و پادشاهان هخامنشی درحقیقت ادامه‌دهندگان برنامه توسعه‌طلبی و قدرت‌جوئی آنان بوده‌اند و بهمین جهت است كه یونانیان هنوز جنگهای داریوش و خشایارشا را در سرزمین یونان «جنگهای مدیك» مینامند.
با این تفصیل، باید قبول كرد كه وقتی هردوت در بند 95 از قسمت دوم از كتاب اول خود میگوید «اكنون ... چگونگی تسلط پارس‌ها را بر آسیا شرح دهم» در نظر او كلمه پارس شامل مادها نیز میباشد. اگر عبارت مؤلف را چنین تعبیر كنیم، از لحاظ مطالبی كه در بندهای بعد شرح داده است اشكالی نیست زیرا آنچه تا بند 123 درباره مادها گفته درحقیقت همان تاریخ پارس‌ها است كه از بند 123 دنباله آن ادامه پیدا میكند.
2- قسمت دوم از «تاریخ كوروش» كه تا بند 176 ادامه دارد دنباله شرح وقایعی است كه بعد از سقوط كرزوس رویداده و تنها قسمتی است كه در آن جنگ یونانیان و اقوام آسیائی بتفصیل شرح داده شده. در این قسمت چگونگی تسخیر شهر
ص: 152
های یونانی سواحل آسیای صغیر كه حاضر به خیانت به پادشاه لیدی نشدند و بكفاره این گناه مورد حمله فرماندهان پارس قرار گرفتند شرح داده شده. هردوت در پایان بند 169 چنین نتیجه میگیرد: «بدین ترتیب بود كه سرزمین یونی برای بار دوم باسارت و اطاعت درآمد. وقتی هارپاگ یونی‌های ساكن سواحل آسیا را مطیع كرد، یونی‌های ساكن جزایر كه از پیش‌آمد این وقایع بیمناك شده بودند شخصا اطاعت كوروش را گردن نهادند.»
بعد از آن، مؤلف بشرح جزئیات چگونگی تسخیر قسمت‌های داخلی آسیای صغیر و سرزمین اقوام كاری «1»، كنی «2» و لیسی «3» كه همسایگان یونانیان ساكن آسیا بودند میپردازد. و از این قرار سراسر قسمت دوم «تاریخ كوروش» بشرح این جنگ بزرگ خارجی بین عناصر آسیائی از یكطرف و اقوام یونانی و نیمه‌یونانی از سوی دیگر اختصاص دارد و در همین قسمت است كه مؤلف برای نخستین بار به جنگهائی كه بعدها بین مردم آسیا و یونانیان ساكن اروپا رویداد و به جنگهای مدیك معروف شد اشاره میكند (بند 153). لاكرینس «4» بنمایندگی از جانب دولت اسپارت بحضور فاتح پارس میرسد و باو اخطار میكند كه از تجاوز به شهرهای یونی خودداری كند.
كوروش متحیر و مبهوت از اطرافیان خود درباره قومی كه چنین جرأت گستاخی و جسارت یافته بود و به فاتح بزرگی چون او امر میكرد كه از تجاوز به شهرهای یونانی خودداری كند استفسار میكند و همینكه از حال مردم اسپارت باخبر میشود خطاب به نماینده این شهر چنین میگوید: «تا امروز من هرگز از مردمانی كه در محلی معین در مركز شهر خود جمع میشوند و بقید سوگند یكدیگر را فریب میدهند ترس نداشته‌ام. اگر من سالم بمانم، این اشخاص دیگر درباره مصائب یونی‌ها پرحرفی نخواهند كرد، بلكه درباره مصائب خود گفتگو خواهند كرد.» (بند 153)
______________________________
(1)-Carie
(2)-Caunie
(3)-Lycie
(4)-Lacrines
ص: 153
3- قسمت سوم «تاریخ كوروش» كه از بند 177 تا پایان كتاب اول هردوت ادامه دارد مربوط است به شرح سرگذشت تسخیر بابل و جنگ كوروش با اقوام ماشاژت «1». مولف در این قسمت میكوشد جنگهای كوروش را بصورت نوعی مظهر احساسات جاه‌طلبی و تمایلات ناشی از كشورگشائی او جلوه دهد و درحقیقت ثابت كند كه همین میل به كشورگشائی و جهانگیری پارس‌ها بعدها موجب هجوم آنان به سرزمین یونان بوده است. هردوت باین استدلال خود عقیده دارد و مكرر باین مطلب اشاره میكند. مثلا درباره علت حمله كوروش به بابل مدعی است كه علت این واقعه آن بود كه كوروش نمیتوانست آرام گیرد و با تمام اقوام مجاور خود به ستیز برمیخاست.
در بند 190 هردوت چنین گوید: «ساكنان بابل ... چون در جنگ مغلوب شدند بداخل شهر پناه بردند. ولی چون از قبل میدانستند كه كوروش آرام نخواهد نشست و مشاهده می‌كردند كه او مشغول جنگ با تمام اقوام و ملل میباشد ...» (بند 190).
هردوت در ذكر علت جنگ كوروش با ماساژت‌ها نیز از همین فكر الهام میگیرد و این جنگ را نیز نتیجه تمایلات توسعه‌طلبی و جهانگیری كوروش میداند و در بند 204 چنین میگوید: «عواملی كه كورش را باین جنگ تشویق و تحریص میكرد متعدد و در عین حال قانع‌كننده بود. چه اولا كوروش از حیث نژاد و اصالت خود را فوق بشر عادی تصور میكرد، و ثانیا در تمام جنگهای خود با موفقیت و پیروزی روبرو شده بود و هرجا كه او اراده كرده بود به جنگ بپردازد، قومی كه مورد حمله قرار میگرفت چاره‌ای جز اطاعت نداشت.»
هردوت بشرحی كه خود مدعی است نه تنها از دیگر نقشه‌های جنگی كوروش مطلع بود (بند 153)، بلكه از دیگر جنگهائی كه كوروش بدان پرداخت اطلاع داشت (بند 177) و احتمال میرود اگر فرصت و حوصله بیشتری داشت بشرح این جنگها نیز میپرداخت. بهرحال، همانطور كه خود در بند 177 اشاره میكند، از بین
______________________________
(1)-Massagetes
ص: 154
این جنگها فقط بشرح دو جنگ كه بیش از دیگر جنگها شایسته ذكر تشخیص میدهد میپردازد. یكی از این دو جنگ، جنگی است كه كوروش برای تسخیر بابل بدان دست زد و جنگ دوم جنگی است كه در طی آن خود شربت شهادت نوشید و چشم از جهان بربست.
از آغاز تا پایان این قسمت عبارات معترضه متعددی درباره مطالب تاریخی و جغرافیائی و نژادشناسی و آثار باستانی مشاهده میشود كه گاه‌وبیگاه سلسله زنجیر حوادث را میگسلد و به شرح مطالبی خارج از موضوع میپردازد. این عبارات و جملات معترضه و گریز از مطالب اصلی كه در سراسر قسمت سوم «تاریخ كوروش» جلب نظر میكند از این قرار است:
- در بند 93 هردوت شرح مفصلی از شهر اكباتان و حصارهای متمركز و دندانه‌های رنگارنگ آن نقل میكند. از آنچه درباره این شهر و تشریفاتی كه در دربار دیوكس معمول بود نقل میكند قصدش آنست كه نقش مؤسس خاندان ماد را بزرگ جلوه دهد و شخصیت او را چنانكه بود و حتی بزرگتر از آن بخواننده معرفی كند.
- در بند 101 قبایل مختلف ماد را نام میبرد. قصد او از ذكر این مطلب آنست كه نشان دهد چگونه دیوكس موفق شد تمام این قبایل را بصورت قوم و ملتی واحد متحد كند.
- از بند 102 تا 105 مطلب به شرح احوال سكاهای آسیا تعلق دارد. چون زمانی سكاها با حملات مكرر خود امپراتوری ماد را متزلزل كرده بودند، مقتضی بود كه مؤلف مختصری درباره علت این مهاجمات، خط سیر مهاجمین، طول مدت و طرز حكومت و چگونگی پایان سلطه آنان سخن گوید. آنچه مؤلف درباره راه مستقیمی كه از كولشید «1» به سرزمین ماد میرفت و قراردادی كه مهاجمین قوم سیت با پسامتیكوس «2» پادشاه مصر بستند و رفتار خلاف اخلاق آنها در آسكالون «3» و مجازاتی كه
______________________________
(1)-Colchide
(2)-Psametichos
(3)-Ascalon
ص: 155
بعلت این اهانت متحمل شدند نقل میكند درحقیقت مطالبی خارج از موضوع است، و همچنین است مطالبی كه درباره قدمت معبد آسكالون و منشاء پرستش آفرودیت در قبرس و سیتر «1» بیان میكند.
- در بند 110 مؤلف شرح بسیار مختصری به توصیف چگونگی سرزمین ماد اختصاص میدهد و قصد او از بیان این مطلب آنست كه خواننده بتواند علت اینكه هارپاگ آن محل را برای رها كردن كوروش انتخاب كرد درك كند.
- بند 125 اختصاص دارد به ذكر نام قبایل پارس. قصد مؤلف از ذكر نام این قبایل اینست كه خوانندگان توجه كنند كه در آغاز كار فقط سه قبیله از قبایلی كه نام میبرد با كوروش متحد شدند و بر مادها قیام كردند.
- مطالب بند 131 تا 140 اختصاص دارد به شرح احوال و عادات و رسوم و قوانین و معتقدات پارس‌ها. این قسمت كه شرح مفصلی بدان اختصاص دارد بلافاصله پس از شرح چگونگی سقوط آستیاژ و تجدید خاطره‌ای از سقوط پادشاه لیدی عنوان شده. در این موقع كوروش فرمانروای آسیا شده بود و قومی كه او بدان تعلق داشت قوم فرمانروا بود و حدس زده میشد كه مدتها نقش رهبری و فرمانروائی را در صحنه سیاست آسیا بعهده خواهد داشت. درینصورت منطقی بود كه مؤلف این قوم را بخوانندگان معرفی كند و اخلاق و عادات و رسوم و معتقدات آن را شرح دهد.
- در بند 142 تا 151 هردوت درباره اقوام یونی «2» ساكن آسیا و اقوام ائولی «3» و دری «4» سخن میگوید، شهرهای یونی و ائولی را نام میبرد، نواحی سرسبز و حاصلخیزی كه این شهرها را در آغوش داشتند مجسم و تحسین میكند و از معبد مشتركی كه یونی‌ها در آن اجتماع میكردند سخن میگوید و بتمام این مطالب، درباره اصل و منشاء قوم یونی و علت تقسیم آنها به دوازده شهر و پادشاهان قدیم آنان و غصب شهر
______________________________
(1)-Cythere
(2)-Ionie
(3)-Eolie
(4)-Dorie
ص: 156
سمیرن بدست آنان اطلاعاتی اضافه میكند. درحقیقت مطالبی كه مؤلف در این باره نقل میكند كمترین ارتباطی با «تاریخ كوروش» كه عنوان قسمت دوم از كتاب اول او است ندارد. همچنین است آنچه هردوت درباره اقوام كاری «1» و كنی «2» و لیسی «3» و اهالی بابل و قوم ماساژت نقل میكند. بطور كلی احساس میشود كه هربار پارس‌ها به تسخیر كشوری تازه میپردازند و قومی تازه مورد تجاوز آنها قرار میگیرد، مؤلف از فرصت استفاده میكند و شرحی به توصیف چگونگی آن سرزمین اختصاص میدهد و آنچه درباره ساكنان آن میداند بیان میكند. از این حیث طرز برداشت مطلب هردوت قابل دفاع است، ولی نباید فراموش كرد كه كرزوس قبل از كوروش بر اقوام یونانی ساكن آسیای صغیر تسلط یافته بود و اگر قرار بود جنگ اقوام پارس را با مردم ساكن یونی نخستین مرحله جنگ یونانیان با «اقوام وحشی» دانست، حق این بود كه مؤلف در همان موقع كه چگونگی استقرار سلطه كرزوس را بر این اقوام شرح میداد باین مطلب اشاره میكرد و جنگ كرزوس با ساكنان این نواحی را نخستین جنگ یونانیان با «اقوام وحشی» میدانست. شاید علت اینكه هردوت از استقرار سلطه كوروش بر شهرهای یونی بیش از تسلط كرزوس بر همین شهرها متأثر است اینست كه كرزوس این شهرها را یك‌بیك تسخیر كرد و هریك را بدلیلی خاص مطیع خود كرد (بند 26)، در حالیكه كوروش تمام این شهرها را یك‌جا مورد حمله قرار داد و حمله او بتمام آنها علت مشترك داشت و بهانه او این بود كه در موقع لازم بتقاضای او گوش نداده و دست از طرفداری از كرزوس نكشیده بودند. بعلاوه ساكنان یونی در برابر تهدید كوروش دست به كاری زده بودند كه در موقع حمله كرزوس چنین نكرده بودند: آنان باهم به مشورت پرداختند و در پانیونیون اجتماع كردند و نمایندگانی به اسپارت فرستادند. همانها كه در گذشته بعلت اختلافات داخلی خود نتوانسته بودند از اندرزهای تالس ملطی پیروی كنند و شورای متحده‌ای از
______________________________
(1)-Carie
(2)-Caunie
(3)-Lycie
ص: 157
ساكنان شهرهای خود در تئوس «1» تشكیل دهند، همانها كه حاضر نشدند پیشنهاد بیاس «2» از اهل پرین «3» را كه خواهان تأسیس یك مهاجرنشین مشترك بنام پانیونیون بود عملی كنند، در برابر كوروش مانند ملتی واحد و متشكل قد علم كردند. این علت و علل دیگر موجب شد كه بجای آنكه مؤلف در قسمت اول این كتاب در ضمن شرح سرگذشت كرزوس از سرزمین یونی سخن گوید، در قسمت دوم آن یعنی در «تاریخ كوروش» از آن یاد كند. ولی بعضی از محققان معتقدند كه علت اتخاذ این رویه آنست كه هردوت بعد از «تاریخ كرزوس» نقشه تألیف كتاب دیگری تحت عنوان كلی «تاریخ پارس» داشته و وقتی بعد نقشه خود را تغییر داده و تاریخ پارس را تجزیه كرده و قسمتی از آنرا تحت عنوان «تاریخ كوروش» به كتاب اول خود اختصاص داده باین مطلب توجهی نكرده و آنچه درباره ساكنان سرزمین یونی در كتاب مستقل «تاریخ پارس» نوشته عینا به «تاریخ كوروش» منتقل كرده است.
- در بند 160 هردوت شرح میدهد چگونه اهالی كیوس «4» مدتها از استعمال محصولات سرزمین آتارنوس «5» كه بعنوان پاداش خیانت خود در برابر تسلیم پاكتیس «6» دریافت كرده بودند خودداری كردند. شرح این مطلب از چند سطر تجاوز نمیكند و بعلت اختصار و ایجازی كه مؤلف در بیان آن بكار برده ذكر آن چندان بی‌موقع بنظر نمیرسد.
- در بند 165 مؤلف مختصری درباره سفرهای بحری طویل اهالی فوسه در مدیترانه غربی و روابط آنها با آرگانتونیوس «7» پادشاه تارتسوس «8» سخن میگوید و قصدش از بیان این مطلب آنست كه نشان دهد چگونه اهالی فوسه توانستند در برابر
______________________________
(1)-Teos
(2)-Bias
(3)-Priene
(4)-Chios
(5)-Atarnos
(6)-Pactyes
(7)-Arganthonios
(8)-Tartessos
ص: 158
هارپاگ باحداث حصارهای مستحكمی دست زنند، چه اگر عطایا و بذل‌وبخشش آرگانتونیوس نبود، شاید هرگز مردم فوسه نمیتوانستند چنان حصار پرخرجی گرد شهر خود بنا كنند.
- بند 166 و 167 بشرح سرگذشت ساكنان فوسه بعد از حمله هارپاگ اختصاص دارد و مؤلف در این قسمت شرح میدهد چگونه اهالی فوسه برای فرار از یوغ اسارت پارس‌ها نه تنها شهر موطن خود را تخلیه كردند، بلكه از حدود سواحل آسیا نیز دور شدند. تنها ایرادی كه نسبت باین قسمت وارد است اینست كه گریز از مطلب در اینجا كمی طولانی شده و مؤلف بی‌جهت سرگذشت اهالی فوسه را بعد از دور شدن آنان از سواحل آسیا تا سرانجام شرح میدهد و ضمن بیان حوادثی كه بر آنها گذشت، درباره مشورت با هاتفی كه با اصل مطلب چندان ارتباط ندارد قلمفرسائی میكند.
- در بند 171 تا 173 مؤلف درباره اصل و منشاء اقوام كاری «1» و كنی «2» و لیسی «3» و بعضی از عادات و رسوم آنها سخن میگوید. بطور كلی هربار كه قومی جدید در سر- گذشت مؤلف قدم به صحنه میگذارد، عبارت معترضه‌ای بشرح احوال نژادی آن اختصاص دارد و هردوت این روش را سه بار تكرار كرده است
- بند 173 تا 187 و بند 192 تا 200 اختصاص دارد به توصیف شهر بابل و سر- زمین بابل و ساكنان آن. این مطلب در دو قسمت شرح داده شده، قسمت اول آن قبل از شرح مهاجمه كوروش به بابل و قسمت دوم بعد از بیان این مهاجمه نقل شده است.
بدین ترتیب مورخ باستان میكوشد كه خواننده را مدتی طویل از سلسله زنجیر وقایع دور نكند و اگر باقتضای موقع ناگزیر شده است مطالبی خارج از موضوع نقل كند این مطالب اضافی را به دو قسمت میكند و در دو جای مختلف از آن یاد میكند، تا هم‌آهنگی مطلب از بین نرود. ضمن شرح قسمتی از این موضوع كه قبل از نقل مهاجمه
______________________________
(1)-Carie
(2)-Caunie
(3)-Lycie
ص: 159
كوروش به بابل قرار دارد، مؤلف شهر بابل را توصیف میكند و درباره دو ملكه‌ای كه بر این شهر سلطنت كردند و یكی از آنها قبل از پادشاه معاصر كوروش در بابل حكومت داشت سخن میگوید. هدف مؤلف از بیان مطالب این قسمت آنست كه اهمیت نظامی این شهر را به خواننده معرفی كند و عوامل مساعد برای مقاومت اهالی بابل را كه سد راه مهاجم بود شرح دهد. شهر بابل را حصاری عظیم با دیوارهائی بسیار قطور محافظت میكرد؛ در داخل این حصار كه بمنزله زره نیرومندی بود مراكز مستحكمی وجود داشت؛ نیتوكریس «1» در آن قسمت از سرزمین كشور خود كه بیشتر در معرض خطر هجوم اقوام ماد بود اقداماتی انجام داد تا كشور خود را از خطر مصون دارد و در صورت هجوم اقوام مجاور حركت مهاجمین بكندی انجام گیرد.
در قسمت دوم شرحی كه بتوصیف بابل اختصاص دارد و پس از ذكر فتح بابل بیان میشود، مؤلف از مسائل جنگی سخنی بمیان نمیآورد و آنچه در این قسمت درباره بابل شرح میدهد هیچگونه ارتباطی با امور نظامی ندارد. مؤلف میكوشد با شرح صورت مالیات‌هائی كه مردم به شاهنشاه هخامنشی و ساتراپ محل میپرداختند و نقل اطلاعاتی كه خود درباره امور فلاحتی این سرزمین بدست آورده بود نمونه‌ای از میزان ثروت و تمول این غنیمت جدید پارس‌ها را بخواننده معرفی كند و آنگاه در قسمتی دیگر عادات و رسوم مردم را شرح دهد.
- بند 188 اختصاص دارد به چگونگی تأمین آذوقه گوشت و آب شاهنشاه هخامنشی طی سفرهای طولانی. این قسمت بیشتر به شرح شكوه و تجمل دربار پادشاهان هخامنشی اختصاص دارد و بهتر آن بود كه مؤلف آنرا در كتاب هفتم با دیگر مطالبی كه در این‌باره جمع‌آوری كرده است یك‌جا برای خواننده نقل میكرد. ذكر آن بطور مجزا و منفرد در این قسمت تا اندازه‌ای بیموقع بنظر میرسد و حق بود بجای آن مؤلف توضیحی درباره «اسبان مقدس» معروف اضافه میكرد و بجای اینكه باین مطلب در قسمت‌های بعد اشاره كند، در همین محل از آن سخن میگفت.
______________________________
(1)-Nitocris
ص: 160
- در بند 201 تا 204 هردوت برای مجسم كردن تهور كوروش و جرأت و جسارت او در جنگی كه با ماساژت‌ها آغاز كرده بود از وسعت و عظمت سرزمین این قوم سخن میگوید و از رود آراكس كه در نظر او یكی از بزرگترین رودهای جهان محسوب میشد یاد میكند و از آن بعنوان سدی عظیم بر سر راه فاتح پارسی نام میبرد. ولی همین جا بار دیگر مؤلف از مطلب دور میشود و بشرح مطالبی خارج از موضوع میپردازد كه ارتباطی چندان با شرح موانع این لشگركشی بزرگ ندارد. از این قبیل است آنچه درباره دریای خزر واقع در مشرق سرزمین ماساژت‌ها بیان میكند. همچنین است آنچه درباره قفقار و ساكنان این محل و جزایر و باطلاق‌های آراكس مینویسد. در اینجا بنظر میرسد كه هردوت میدان سخن را آزاد گذارده و كوشیده است اطلاعات جغرافیائی خود را بر خواننده عرضه كند و فضل و كمال خود را در این قسمت مجسم سازد.
باوجود این، آنچه هردوت درباره اقوام نیمه‌وحشی و نواحی ناشناس این سرزمین مینویسد برای مجسم كردن محیط خوفناكی كه كوروش بدان قدم میگذارد تا حدی لازم بنظر میرسید و احتمال میرود قصد مؤلف از بیان این قسمت آن بوده كه نشان دهد این اقدام كوروش از حیث جرأت و جسارت درحقیقت بمنزله نوعی «دیوانگی» بوده است.
- بند 215 و 216 اختصاص دارد به شرح اخلاق و عادات و رسوم ماساژت‌ها و نوع سلاح و زندگانی بیابانگرد و چگونگی تغذیه آنها. بهتر آن بود كه مؤلف این قسمت را كمی قبل، آنجا كه از جنگ ماساژت‌ها با پارس‌ها و عقب‌نشینی آنها سخن میگوید بیان میكرد.
*** اگر از كثرت جملات معترضه و بیموقع بودن نقل بسیاری از آنها صرفنظر كنیم، باید اعتراف كرد كه از بسیاری از این مطالب معترضه درباره چگونگی تهیه این كتاب و استقلال اولیه قطعاتی كه امروز در این اثر جاودان در كنار هم قرار دارند
ص: 161
اطلاعاتی میتوان استخراج كرد. مثلا هردوت در بند 157 طوری از معبد برانشید «1» صحبت میكند كه گوئی قبلا از آن بهیچوجه ذكری نشده، در حالیكه در بندهای قبل دو بار از این معبد بزرگ نام برده (بند 46 و 92). اگر فرض كنیم هردوت سراسر این كتاب را یك‌جا باهم تألیف كرده باشد، قاعدة باید آنچه درباره موقعیت جغرافیائی برانشید مینویسد در اولین باری كه از این آرامگاه نام میبرد شرح داده باشد. ولی ظن غالب آنست كه هردوت «تاریخ كرزوس» و سرگذشت آریستودیكوس «2» را قبلا بصورت قطعاتی مستقل و مجزا تحریر كرده و سپس باین قسمت افزوده است.
- در فصل 162 هردوت ملیت هارپاگ را تصریح میكند، در حالیكه تصریح ملیت او در این مقام لزومی ندارد، زیرا قبلا در «تاریخ كرزوس» شخصیت او را بقدر كافی بخواننده معرفی كرده و هر خواننده عادی هنگامی كه ضمن مطالعه باین قسمت از كتاب میرسد از ملیت هارپاگ اطلاع دارد و او را كاملا می‌شناسد. از این موضوع میتوان نتیجه گرفت كه شرح تسخیر شهرهای یونی كه در بند 162 مذكور است در اصل دنباله سرگذشت جوانی كوروش و جلوس او بسلطنت نبوده و مؤلف این قسمت را بعدا بر سلسله زنجیر حوادث تاریخ خود اضافه كرده است.
*** اكنون باید دید هردوت مطالب قسمت دوم كتاب اول خود را از كدام منبع جمع‌آوری كرده است. او خود مدعی است كه آنچه درباره دوران صباوت كوروش و چگونگی جلوس او بسلطنت نقل كرده از «بعضی از مردم پارس» شنیده و این روایت را بر سه روایت دیگر كه در این‌باره نقل كرده‌اند ترجیح داده است.
از دو لحاظ گفته هردوت در این‌باره غیر قابل قبول بنظر میرسد. نخست آنكه این افسانه در محیط «آسیائی» ساخته شده و رنگ آسیائی دارد؛ دوم آنكه هردوت بدون اینكه تغییری فاحش در آن وارد كند و چیزی از خارج بآن بیفزاید آنرا همچنانكه شنیده نقل كرده و شاید استثنائا در مورد بند 129 رعایت این نكته را نكرده باشد. حوادث دو
______________________________
(1)-Branchides
(2)-Aristodicos
ص: 162
خوابی كه از آستیاژ نقل میكند باحتمال زیاد در اصل از دو تمدن مختلف سرچشمه گرفته، ولی در هر حال اجتماع آنها در یك افسانه از ابتكارات مؤلف نیست و بطور قطع این عمل قبل از او صورت گرفته بوده. رفتاری كه آستیاژ پس از خواب اول در پیش گرفت و نیز حقیر و كوچك شمردن یكی از نجیب‌زادگان پارس نباید اصل و منشائی یونانی داشته باشد. همچنین است نقشی كه به هارپاگ در مورد رها كردن كودك در كوهستان نسبت داده‌اند. اگر در اصل این روایت برای هارپاگ نقشی در ارتكاب این جنایت مشاهده نمیشد، قطعا این نقش را بعدها برای او ایجاد كرده‌اند تا وسیله‌ای برای توجیه خیانت هارپاگ یافت شود، چه همانطور كه میدانیم بعد از این واقعه هارپاگ تمام كوشش خود را برای ترتیب دادن توطئه‌ای علیه پادشاه قانونی وقت بكار برد و بنابراین لازم بود برای توجیه این رفتار او وسیله‌ای یافت. ظاهرا هردوت و دیگر نویسندگان و مورخان یونانی نام سپاكو «1» و میتراداتس «2» را برای پدر و مادر كوروش اختراع نكرده‌اند و احتمال میرود كه این دو نام مظهر افسانه‌ای بسیار كهن و قدیمی باشد كه بموجب آن كوروش فرزند خداوند میترا و طفل شیرخواری بود كه در آغوش این الهه پرورش یافته. مسائل بسیاری در كتاب هردوت مطرح است كه بیشتر رنگ محلی دارد و با افكار و اخلاق و عادات و رسوم آسیائی بهتر تطبیق میكند.
ازین قبیل است مداخله مغان بعنوان مفسر خواب پادشاه و مشاور مخصوص او، رفتار آستیاژ نسبت بآنان و طرز فجیعی كه آنان بمجازات اشتباه تفسیر خواب رسیدید، اطاعت كوركورانه هارپاگ از اوامر پادشاه، حسابهائی كه او مانند یك درباری با تدبیر میكرد، اعتماد كاملی كه به غلامان خود ابراز كرد، شعف و شادی زائدی كه از دعوت پادشاه و احتمال مقرب‌شدن در درگاه او احساس میكرد، تسلیم ظاهری به شدیدترین عذابهای روحی، ذكر چندین مقام درباری پوچ در موقعی كه كوروش در بازی با كودكان نقش پادشاه را بعهده داشت، اشاره به نظارت مأمورین و جاسوسان پادشاه بر راه‌ها و جاده‌ها، اطاعت پارس‌ها از هوی‌وهوس ساده حاكم ادعائی خود،
______________________________
(1)-Spaco
(2)-Mitradates
ص: 163
رها كردن طفل شیرخوار در كوهستان و ضیافت مشمئزكننده‌ای كه آستیاژ برای هارپاگ ترتیب داد نظایر و امثالی در تاریخ یونان دارند، ولی وجود این نظایر دلیل آن نیست كه مردم آسیا در اختراع این افسانه‌ها سهمی نداشته‌اند. برعكس، امثال و نظایر این افسانه‌ها در قسمتهای دیگری از تاریخ مشرق‌زمین دیده میشود و مؤید آنستكه باحتمال زیاد منشاء این افسانه‌ها سرزمین آسیا بوده است. از این قبیل است ضیافت كراهت‌آوری كه پناهندگان سیت برای سیاگزار ترتیب دادند (بند 73).
و چون احتمال نمیرود كه یونانیان درباره سیاگزار به خیالبافی پرداخته باشند، باید نتیجه گرفت كه بطور كلی منشاء این افسانه‌ها و منبع اطلاعات هردوت در این‌باره مشرق‌زمین است نه یونان و یونانیان باستان.
از آنچه گذشت چنین نتیجه گرفته میشود كه «تاریخ كوروش» بیشتر متكی به منابع آسیائی است و اطلاعات هردوت در این‌باره بیشتر از نواحی آسیا و مردم این قاره سرچشمه گرفته. حال باید دید آیا منبع این اطلاعات منحصرا از پارس بوده یا نقاط دیگر نیز در تشكیل این تاریخ سهیم بوده‌اند. بطور یقین نمیتوان مدعی شد كه اطلاعات هردوت نسبت باین قسمت از تاریخ كوروش منحصرا از منابع پارسی بوده باشد چه اگر از صحت یا سقم مطالبی كه هردوت در این قسمت نقل میكند صرفنظر و از ورود در این بحث مفصل خودداری شود، لا اقل باید توجه داشت كه بعضی مطالبی كه هردوت در این قسمت عنوان میكند با حقیقت تطبیق ندارد. و همین موضوع مؤید آنست كه اطلاعات هردوت در این قسمت منحصرا از منابع پارسی نبوده است. مثلا پارس‌ها هرگز آنطور كه هردوت شرح داده مطیع مادها نبوده‌اند؛ كامبیز پدر كوروش آنطور كه در بند 107 از كتاب هردوت بآن اشاره شده یك فرد عادی از خانواده‌ای متمول نبود كه از قدرت حكومتی بكلی بی‌بهره باشد؛ كامبیز و اجداد او و همچنین پسری كه بعد از مرگ او جانشین او شد عنوان «پادشاهی آنزان «1»» را داشته‌اند و از طرفی كشور آنزان فقط دست‌نشانده امپراتوری ماد بود نه قسمتی از این امپراتوری. همچنین
______________________________
(1)-Anzan
ص: 164
مسائلی از قبیل نسب مادری كوروش، رابطه خویشاوندی او با آستیاژ و وجود شخصی بنام ماندان قابل بحث و محل تردید است. وقتی انسان سرگذشت كوروش را در كتاب هردوت مطالعه میكند چنین احساس میكند كه مؤلف سعی دارد تلخی شكست را در نظر مادها با ایجاد رابطه نزدیك خویشاوندی بین كوروش و آستیاژ تسكین دهد و نشان دهد كه اگر امروز آنها مطیع و منقاد پارس‌ها هستند، لا اقل زمانی بر آنها فرمانروائی مطلق داشته‌اند چه صحیح است كه آنكس كه امروز بر آنها حكومت میكند فاتح آنها محسوب میشود، ولی چون خون خود آنان در عروق او جاری است، نسبت بآنان خارجی نیست. اینجاست كه نسبت به قول هردوت درباره منبع اطلاعات او تردید میتوان كرد و بی‌اختیار این سؤال مطرح میشود كه آیا مؤلف برخلاف ادعای خود بجای مراجعه به «چند نفر پارسی» از چند نفر از اهل ماد كسب خبر نكرده است. اسناد و منابع موثقی در دست است كه ثابت میكند، همانطور كه هردوت مدعی است، آخرین پادشاه ماد در نتیجه خیانت یكی از فرماندهان خود كه هارپاگ نام داشت سرنگون شده است. در ضمن جنگی كه با كوروش درگرفت قسمتی از سپاهیان آستیاژ بدشمن پیوست، در حالیكه هارپاگ بدون تردید فرمانده یا یكی از فرماندهان این نهضت بوده است.