گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
تاریخ هردوت





شرح احوال مصر در كتاب دوم بدون تهیه مقدمات قبلی و صرفا بمناسبت ذكر نام این كشور آغاز میشود (بند اول) و در سراسر كتاب دوم ادامه مییابد و در آغاز كتاب سوم بپایان میرسد و همانطور كه مؤلف در كتاب اول بعد از نقل چند مطلب خارج از موضوع در بند 188 مطلب را به موضوع اصلی وصل میكند، در مورد مصر نیز در آغاز كتاب سوم با نقل عبارتی از شرح حال آخرین پادشاه مصر كه در كتاب دوم از او سخن گفته بود مطلب را به كمبوجیه پادشاه هخامنشی مربوط میكند و چنین میگوید: «بر ضد این آزمایش بود كه كمبوجیه پسر كوروش بجنگ پرداخت.» در این میان مورخ بسیاری از مطالب مربوط به مصر را كه میتوانست در همین جلد بگنجاند عمدا یا سهوا فراموش كرده و در كتاب سوم باز بعادت معمول خود با عبارات معترضه مفصل و طولانی بنقل قسمتی از آنها پرداخته است. از این قبیل است اطلاعاتی كه مؤلف درباره گاو آپیس)Apis( و مشخصات آن و چگونگی پرستش این حیوان نقل میكند كه ممكن بود در بند 38 كتاب دوم كه سخن از این حیوان مقدس بمیان آمده بود جا بگیرد، در حالیكه مؤلف بطور مشروح‌تر در بند 28 از كتاب سوم خود از آن سخن میگوید (كتاب سوم- بند 28). همچنین مطالب مربوط به قلعه ممفیس كه مورخ اولین بار در بند 13 از كتاب سوم خود از آن سخن میگوید و در بند 91 نیز نام آنرا تكرار میكند مطلبی است كه میتوانست خیلی قبل از آن ضمن شرح چگونگی تأسیس این شهر از آن سخن گوید (بند 99- كتاب دوم). خواهش كمبوجیه از آمازیس كه یكی از دختران وی را بعقد ازدواج خود خواسته بود نیز مطلبی است كه مورخ میتوانست در فصول اخیر كتاب دوم كه اختصاص به شرح سرگذشت آمازیس داشت نقل كند تا در كتاب سوم ضمن سخن از كمبوجیه ناگزیر به گریز از مطلب و برگشت به مطالب مربوط به مصر نگردد. همچنین است مطالبی كه مورخ در بند اول از كتاب سوم خود درباره كینه و نفرت و ترس و وحشت آمازیس از پارس‌ها نقل میكند (كتاب سوم- بند اول). از سوی دیگر، در آغاز كتاب سوم كه سخن از علل و موجبات لشگركشی كمبوجیه به مصر دربیان میباشد حق این بود كه مؤلف درباره
ص: 40
عامل مهمی كه در این لشگركشی مؤثر بود یعنی انتقام حملات و مهاجمات اقوام غیر آسیائی به آسیا و دفع آنان از نزدیكی امپراتوری پارس سخن میگفت. هردوت خود این مطلب را در مورد لشگركشی داریوش به كشور سكاها (كتاب چهارم- بند اول) و همچنین در مورد لشگركشی بزرگ شاهنشاهان هخامنشی به یونان (كتاب پنجم- بند 105- كتاب ششم- بند 43- 44) عنوان كرده، در حالیكه در مورد لشگركشی كمبوجیه به مصر مدعی است كه این واقعه بزرگ نظامی تاریخ باستان صرفا مربوط است به رفتاری كه آمازیس پادشاه مصر نسبت به خواستگاری دختر خود از طرف پادشاه پارس درپیش- گرفت (كتاب سوم- بند اول). در بند 10 و 11 از كتاب سوم كه صحبت از جنگها و زدوخوردهای مصریان با مهاجمین پارسی است جای آن بود كه مؤلف از اهمیت سپاه مصر و ارزش نظامی آن كه در بند 165 و 166 از كتاب دوم مختصر اشاره‌ای بآن كرده بود یاد كند.
ملخص كلام آنكه هردوت نه‌تنها قسمت مهمی از تاریخ خود را (از بند دوم تا بند آخر كتاب دوم) به‌بیان مطلبی خارج از موضوع كه درباره مصر شروع كرده اختصاص داده است، بلكه حتی نسبت باین موضوع اطلاعات خود را یكجا جمع- آوری نكرده است تا ضمن شرح وقایع بار دیگر مجبور به گریز از مطلب نگردد. در سراسر شرح لشگركشی شاهنشاه هخامنشی به مصر این رویه تكرار میشود و مطالبی درباره اخلاق و عبارات و رسوم مصریان خارج از موضوع و بمناسبتی مقتضی نقل میشود ولی بار دیگر رشته مطلب به شرح سرگذشت فتح مصر كشیده میشود.
مطالب كتاب دوم از تاریخ هردوت كه سراسر درباره عادات و رسوم و تاریخ گذشته مصر است از حیث سلسله مطلب طوری است كه خواننده میتواند آنرا یكجا كنار گذارد و دنباله مطلب را از پایان كتاب اول به آغاز كتاب سوم وصل كند بدون اینكه در شرح وقایع اصلی، یعنی سرگذشت خاندان هخامنشی كه مورخ بنقل آن مشغول بوده است هیچگونه نقصی وارد آید. هرگاه اولین عبارت بند اول از كتاب دوم را مجزا و تمام مطالب این كتاب را حذف كنیم و این عبارت را به اولین عبارت
ص: 41
بند اول از كتاب سوم در جائیكه مورخ میگوید: «همینكه كوروش درگذشت، كمبوجیه جانشین او شد ...» وصل كنیم هیچگونه اختلالی در شرح احوال خاندان هخامنشی پیش نمیآید و دنباله سرگذشت كوروش چنین بیان میشود: «همینكه كوروش درگذشت، كمبوجیه جانشین او شد ... (بند اول از كتاب دوم). وی در مصر بجنگ پرداخت و علاوه بر سربازانی كه در كشور خود تجهیز كرده بود از یونانیانی كه مطیع او شده بودند نیز سربازانی با خود برد. كمبوجیه این جنگ را بعلتی كه شرح میدهم آغاز كرد ...» (بند اول از كتاب سوم)
بنابراین، علاوه بر مطالبی كه در كتاب سوم درباره منابع تاریخ كمبوجیه عنوان خواهد شد، جای آن دارد كه مطالب كتاب دوم هردوت درباره مصر نیز از این لحاظ مورد مطالعه قرار گیرد.
*** كتاب دوم هردوت از لحاظ طرز تنظیم مطالب به دو قسمت كاملا متمایز تقسیم میشود. قسمت اول آن كه از بند دوم شروع میشود و تا بند 98 ادامه مییابد اختصاص دارد به شرح اوضاع جغرافیائی مصر و عادات و رسوم مصریان باستان. قسمت دوم كه از بند 98 تا آخر كتاب (بند 182) ادامه می‌یابد اختصاص دارد به شرح تاریخ گذشته این كشور تا وقایع مربوط به چگونگی بسلطنت رسیدن آمازیس پادشاهی كه سلطنتش معاصر بود با لشگركشی كمبوجیه به مصر.
در قسمت اول از كتاب دوم باقتضای چگونگی موضوع مورخ بیشتر به توصیف اوضاع و احوال موجود پرداخته، در حالیكه در قسمت دوم بیشتر بافسانه و داستان متوسل گردیده است. با این‌حال، در قسمت اول نیز كه مخصوص شرح اوضاع جغرافیائی مصر و عادات و رسوم مصریان میباشد، در آن قسمت كه مربوط به عادات و رسوم مصریان است گاه مورخ برای اثبات عقیده‌ای معین و یا بیان یكی از عادات و رسوم مصریان به افسانه و سرگذشت متوسل شده، از این قبیل است افسانه‌ای كه درباره رفتار
ص: 42
پسامتیك)Psammetique( برای تشخیص اینكه كدامیك از اقوام آن زمان قدیم‌ترین قوم جهان بودند نقل شده (بند دوم)؛ سرگذشت مشورت ساكنان ماره‌آ)Marea( كه مایل بودند بدانند آیا آنها نیز مصری بودند یا نبودند (بند 18)، سرگذشت فرار دسته‌ای از سپاهیان مصر (بند 30)؛ افسانه مسافرت جوانان نازامون)Nasamons( كه در جستجوی سرچشمه نیل باینسوی و آنسوی رفتند (بند 32). همچنین در بسیاری از موارد دیگر مؤلف از ذكر افسانه‌های خیالی و واهی خودداری نكرده است از این قبیل است افسانه‌ای كه نقل میكند چگونه زوس)Zeus( خدای خدایان توانست تقاضای بیجای هراكلس را رد كند (بند 42)؛ افسانه‌ای كه نشان میدهد چگونه هاتف شهر دودون)Dodone( بوسیله زنی كه از شهر تب)Thebes( آمده بود تأسیس شد (بند 54- 55) و افسانه مربوط به ملاقات آرس)Ares( با مادرش پاپرمیس)Papremis( و نتایجی كه از این ملاقات حاصل شد (بند 91).
همچنانكه در قسمت اول از این كتاب افسانه‌ها و سرگذشت‌های خیالی و واهی زیاد وارد شده است، در قسمت دوم نیز كه اساسا خود جنبه سرگذشت و شرح تاریخ وقایع دارد گاه مطالبی توصیفی در وصف چگونگی بناها و كارهائی كه انجام میگرفته است مشاهده میشود كه بیشتر با مطالب قسمت اول كتاب شبیه است. از این قبیل است مطالبی كه در قسمت دوم درباره بناهای یونی گفته شده (بند 106)، مطالب مربوط به اهرام مصر (بند 124- 127- 134- 136)، گاو چوبی شهر سائیس (بند 132)، معبد بوباستیس (بند 138)، بنای تودرتو و دریاچه موریس (بند 184- 189)، بوتو)Bouto( و جزیره كمیس)Chemmis( )بند 155- 156)؛ مجرای نكوس)Necos( )بند 158)، قبر آمازیس و قبر ازیریس در سائیس)Sais( )بند 169- 170) و بناهائی كه آمازیس در سائیس و ممفیس احداث كرده بود (بند 175- 176).
در همین قسمت از كتاب دوم اطلاعات دیگری درباره مسائل نژادی مشاهده میشود كه چندان با شرح وقایع شباهت ندارد. از این قبیل است مطالبی كه درباره تقسیم مصریان به طبقات هفتگانه گفته شده (بند 164) و اطلاعاتی كه مورخ درباره
ص: 43
تعداد نظامیان مصر و احترامات آنها در جامعه و امتیازات آنها نقل كرده (بند 165- 168). اینگونه اطلاعات را درحقیقت میتوان با مسائل به مردم‌شناسی مصریان باستان مربوط دانست. ولی در این میان بعضی از مطالبی كه مورخ در قسمت دوم از كتاب دوم نقل كرده آشكارا خارج از موضوع محسوب میشود و میرساند كه باز مؤلف بعادت معمول خود خواسته است اطلاعات كلی خود را به خوانندگان عرضه كند. از این قبیل است مطالبی كه ضمن شرح مسافرت جوانان نازامون درباره سه منطقه مشخص افریقا نقل كرده است (بند 32)، مطالبی كه درباره رود ایستروس یا دانواب نقل كرده (بند 33- 34)، شرح احوال اهالی كولشید)Colchide( و نقل عادات و رسوم آنان (بند 104- 105)، اشاره به قسمتی از كتاب ایلیاد (بند 116- 117)، سرگذشت رودوپیس)Rhodopis( )بند 134- 135)، انتقاد افسانه‌ای كه درباره هاتف شهر دودون)Dodone( بر سر زبانها بود (بند 56- 57)، انتقاد عقیده عمومی مردم زمان درباره حوادثی كه بر هلن معروف گذشته بود (بند 120)، بحثی كه درباره هراكلس گشوده و منتهی به تشخیص دو هراكلس و تمیز آنها از هم گردیده است (بند 43- 44)، رد ادعای هكاته درباره شجره نسبی كه مورخ خود درباره آن اظهار نظر كرده (بند 143)، نقل تاریخ سالی كه یونانیان برای تولد دیونیزوس)Dionysos( و پان)Pan( قائل میباشند (بند 145- 146) و بیان آن قسمت از مراسم مذهبی كه یونانیان از اقوام خارج و بخصوص از مصریان اخذ كرده‌اند و تأسیس پانتئون یونانیان در تاریخی بسیار تازه (بند 49 و بعد).
در كتاب دوم هردوت و بخصوص در قسمت اول آن مؤلف همه‌جا راه جدل و بحث پیموده و گاه در این راه آنقدر مبالغه كرده است كه خواننده تصور میكند مؤلف تعمدی در اتخاذ این روش داشته است. مثلا مؤلف در موقعی كه از وسعت سرزمین مصر صحبت میكند بذكر عقیده خود در این باره اكتفا نمیكند، بلكه بنقل عقایدی كه دیگران در این باره داشته‌اند میپردازد و سپس برای رد آنها استدلال میكند (بند 15- 16- 17- 19)؛ همچنین است وقتی درباره علل طغیان آبهای نیل سخن میگوید
ص: 44
(بند 20- 23- 24- 26). در همین قسمت مؤلف با تمام نیروی استدلال و اطلاعات خود بجنگ سرگذشتی میرود كه یونانیان برای حوادثی كه در مصر بر هراكلس گذشته اختراع كرده‌اند (بند 45). همچنین روایتی كه وی درباره اطفالی كه پسامتیك برای آزمایش انتخاب كرده بود نقل میكند (بند 3) و نیز روایتی كه از دختر میكرینوس نقل میكند (بند 131) بقصد تخطئه یونانیان بوده است.
بدین ترتیب قسمت مهمی از كتاب دوم هردوت اختصاص دارد به شرح افسانه‌ها و بحث‌ها و جدل‌های مؤلف درباره كشوری كه مورد بحث است و توصیف اوضاع و احوال این كشور. مجموع این افسانه‌ها و بحث‌ها و توصیف‌ها بدون اینكه لطمه‌ای به تسلسل مطالب و استمرار وقایعی كه به نقل آن مشغول است وارد كند نوعی زیبائی خاص و شیوا به كتاب مؤلف كهن داده است. از آغاز تا پایان كتاب خواننده احساس میكند كه سلسله زنجیر مطالب با لطف و جاذبه‌ای خاص و بدون توقف و مكث ادامه دارد. مؤلف با مهارت و توانائی خاص به وصف قدمت نژاد مصریان می‌پردازد (بند 2- 3) و سپس از تمدن مصریان سخن میگوید (بند 4) و آنگاه درباره منشاء سرزمین مصر بحث میكند (بند 5 و بعد)، سرزمینی كه با وجود وسعت زیاد (بند 6) كه مؤلف اندازه‌های آنرا از هرطرف به خواننده عرضه كرده است (بند 6 و 9) تا حدی بكمك رسوبات نیل تشكیل شده است (بند 5- 10- 14) و با این‌حال مورخ این سرزمین را به ناحیه مصب آن كه منحصرا درنتیجه رسوبات نیل تشكیل شده محدود نكرده است (بند 15- 19)، در این میان كه مؤلف از رود نیل و چگونگی نقشی كه این شط بزرگ در ایجاد خاك مصر بازی كرده سخن میگوید رشته بحث را به وصف این رود كه بزرگترین عامل حیات مصر است میرساند و مدتی درباره آن سخن میگوید و اسرار زیادی از این رود عظیم نقل میكند. از چگونگی تغییرات آب آن كه فرضیه‌های مختلف درباره آن عنوان كرده‌اند در بند 19 و 27 سخن میگوید و از طول آن و جهت جریان آن در زمین‌های مجهولی كه شاید پای معدودی از سیاحان باجرأت و حادثه‌جو بآن رسیده باشد و محلی كه سرچشمه‌های آن آغاز میشود در بند 28 و 33
ص: 45
سخن میگوید و خط سیر این رود را با خط سیر ایستروس (دانوب) مقایسه میكند و آنها را باهم قرینه و مشابه مییابد (بند 33- 34). بدین ترتیب خواننده در خلال عبارات هردوت مصر را كشوری شگفت و سراسر بدیع می‌یابد. ولی مؤلف باین وصف طبیعی اكتفا نمیكند و بلافاصله رشته سخن را به شرح عادات و رسوم عجیب مصریان میكشاند و ضمن بیان اینكه عادات و رسوم آنان بسیار بدیع و شگفت بوده است مثال‌ها و شواهدی متعددی برای اثبات آن نقل میكند.
از بند 37 تا 68 درباره عادات و رسوم مذهبی مصریان سخن میگوید. نخست حقوق و وظایف كاهنان مصری را شرح میدهد (بند 37) و سپس درباره انتخاب قربانی و مراسم قربانی و مشورت با خدایان سخن میگوید (بند 38- 58). در این فاصله افسانه‌ای نقل میكند كه نشان میدهد بچه جهت ساكنان شهر تب)Thebes( هنگام تشریفات مذهبی میش قربانی نمیكنند و در ضمن این سخن است كه درباره هراكلس معروف به بحث میپردازد (بند 43- 44). همچنین ضمن شرح چگونگی تشریفاتی كه حین قربانی كردن خوكچه برای دیونیزوس مراعات میشود درباره ریشه‌های خارجی مراسم مذهبی یونانیان و اسامی خدایان یونانیان اظهار نظر میكند (بند 49- 53).
هنگام اشاره به هاتف دودون كه استعمال اسامی خدایان یونانی را تجویز كرده است به بحث درباره تاریخ تأسیس این هاتف میپردازد و روایت اهالی شهر تب و دودون را در این باره نقل میكند و عقیده خود را بر آن میافزاید (بند 54- 57). در ضمن بحث درباره این مسائل است كه به مداحی از مصریان پرداخته (بند 59- 63) و چگونگی تقلید یونانیان را از مصریان در بسیاری از مسائل مذهبی و غیر آن نقل میكند. آنگاه درباره خودداری مصریان از نزدیكی با زنان اماكن مقدسی كه مخصوص خدایان بوده است سخن میگوید (بند 64) و این بحث او را به نقل دنباله افسانه‌ای میرساند كه مورخ در قسمت اخیر بند 63 به نقل آن مشغول بوده است.
این افسانه كه درباره آرس)Ares( در دنیای باستان بر سر زبانها بود و آرس را بداشتن روابطی نامشروع با مادر خود متهم میكرد در كتاب هردوت بنحو دیگری
ص: 46
تعبیر شده است زیرا هردوت مدعی است كه خدمتگذاران مادر آرس بآن جهت از ورود او به معبد جلوگیری كردند كه او را نمی‌شناختند: «خدمتگذاران مادر كه تا آن زمان آرس را ندیده بودند از عبور او بداخل مانع شدند. ولی او كسانی از شهری دیگر با- خود آورد و با كاركنان معبد خشونت كرد و راهی بنزد مادر خود باز كرد ...»
از این گفته مورخ معلوم میشود كه بنظر او برخلاف شایعه‌ای كه درباره آرس و مادرش در دنیای باستان رواج داشت آرس فقط بقصد ملاقات مادر خود آمده بود و مقصود دیگری نداشته است. ولی گویا مورخ از تعبیر دیگر این داستان باخبر بود و برای رد همین تعبیر است كه در بند بعد (بند 64) درباره مسئله نزدیكی زن و مرد بحث كرده است. در پایان این بند مؤلف درباره امتناع مصریان و یونانیان از نزدیكی با زنان در معابد مقدس سخن میگوید و مدعی میشود كه دیگر اقوام و ملل، باستثنای مصریان و یونانیان، این عادت ناپسند را دارا میباشند و استدلال آنها اینست كه انسان با حیوان یكی است و چون حیوانات میتوانند در اماكن مقدس باهم نزدیك شوند پس برای انسان نیز نباید مانعی برای آن وجود داشته باشد. در همین جا كه صحبت از حیوانات درمیان است مؤلف بعادت معمول خود باز از مطلب اصلی دور شده و تا بند 77 درباره حیوانات اظهارنظر كرده است. هردوت در درجه اول از نظر مذهبی درباره حیوانات بحث میكند و شاید علت اینكه از این نظر درباره حیوانات بحث كرده این بوده است كه در مصر باستان نسبت به حیوانات احترامات و تشریفات خاصی رعایت میشد كه در دیگر كشورهای آن زمان بی‌سابقه بوده است (بند 65- 67)؛ آنگاه از نظر حیوان‌شناسی درباره آنان سخن میگوید و انواع حیوانات مخصوص مصر را نقل میكند (بند 68- 76). همینكه بحث درباره حیوانات بپایان میرسد در آغاز بند 77 بار دیگر به بحث درباره انسان‌ها میپردازد و چنین مینویسد:
«و اما از مصریان ...». و در آغاز بحث درباره مصریان درباره خصوصیات مشترك آنان با حیوانات یعنی مسائل مربوطه به بهداشت، وضع تغذیه و دیگر احتیاجات جسمانی آنان سخن میگوید (بند 77)، آنگاه به بهانه بحث درباره جشن‌ها و ضیافت‌های
ص: 47
آنان مختصری درباره چگونگی زندگی اجتماعی آنان سخن میگوید، از این قبیل است تذكار خاطره مرگ در هیاهوی جشن‌ها برای اینكه حاضرین این لحظات زود- گذر را مغتنم شمارند (بند 78)، نقل یكی از آوازهای آنان (بند 79)، مراسم اظهار ادب و رعایت احترامات (بند 80)، شرح چگونگی لباس آنان در زندگی عادی و در تشریفات و مراسم مذهبی (بند 81)، اهمیتی كه برای جادوگری و نجوم و تفأل از روی آثار و علائم ظاهری حیوانات قائل بوده‌اند (بند 82)، فقدان غیب‌گو بین مصریان (بند 83) و فراوانی اطباء بین آنان (بند 84).
یكی از خصوصیات تاریخ‌نویسی هردوت كه لطف و جاذبه خاصی به كتاب او داده است اینست كه مؤلف پیوسته دستخوش تسلسل خواطر خود میشود و باصطلاح از شاخه‌ای به شاخه‌ای میپرد. نقل یك مطلب معین او را بنقل مطلبی دیگر میكشاند و بدین ترتیب هرلحظه از مطلبی به مطلب دیگر میرود. مثلا بحث درباره فراوانی اطباء در قسمت اخیر بند 84 وی را بفكر مرگ میاندازد و بلافاصله از بند 84 ببعد مطالب مشروحی درباره تشریفات تدفین مردگان و چگونگی صنعت مومیائی اجساد و مراقبتی كه در مصر از بعضی از اجساد مینمودند نقل میكند (بند 84- 90). تا این‌جا رشته مطالب با وجود تنوع آنها تا حدی باهم ارتباط دارد، ولی در بند 91 مؤلف بار دیگر درباره مطلبی كه قبلا در بند 79 درباره آن سخن گفته بود بحث میكند و درباره كراهت مصریان نسبت به عادات و رسوم غیر مصری مطالبی نقل میكند و یكی از موارد استثنائی را شرح میدهد كه این نفرت و كراهت كنار گذارده شده است. احتمال میرود كه مطالب این بند را مؤلف بعد از اختتام كتاب دوم بصورت مطلبی اضافه بر آن افزوده است و یا تفسیری بوده است كه بر حاشیه آن نوشته است.
آنچه مؤلف درباره مصر و مصریان از فصل 77 ببعد نقل میكند منحصرا اختصاص دارد به مصریانی كه در قسمت‌های حاصلخیز كشور زیست میكردند (بند 77). و چون ساكنان نواحی مرداب‌ها و سواحل دلتا با این دسته از مصریان تفاوت داشتند هردوت در بند 92 تصریح میكند كه این دسته از مصریان نیز از بسیاری لحاظ از حیث
ص: 48
عادات و رسوم با مصریان اصلی اختلافی ندارند و ضمن اشاره باین موضوع است كه مؤلف تصریح میكند كه در مصر تعدد زوجات مرسوم نبوده است. آنگاه پس از بیان وجه شباهت این مصریان با مصریان اصلی به نقل وجه اختلاف آنان میپردازد و در بندهای 92 و 94 و 95 درباره چگونگی تغذیه آنان و محافظت خود در برابر حشرات بحث میكند. آنچه مؤلف در بند 93 درباره ماهی‌ها نقل میكند و همچنین آنچه در بند 96 درباره قایق‌رانان نیل مینویسد و مطالبی كه بوصف دشت‌های مستور از آب هنگام طغیان نیل اختصاص داده و تشبیه كردن شهرهائی كه مانند نگین انگشتر از آب بیرون میآمدند به جزایر معلق (بند 97 و 98) چندان بنظر خواننده دور از مطلب نیست و معلوم است كه مؤلف برای مجسم كردن كشور مصر كه قسمتی از آن خشك و قسمتی دیگر باتلاقی است بنقل این مطالب مبادرت كرده است.
چنین است خلاصه مطالب كتاب دوم هردوت. مؤلف در این كتاب مطالب خود را صریحا به چند دسته تقسیم كرده و هردسته را تحت عناوینی كلی بیان كرده است از قبیل شرح كشور بطور كلی و شرح مذهب و عادات و رسوم مصریان. ولی همچنان كه فكر مؤلف گرد این مطالب اصلی دور میزده است گاه مرغ اندیشه و تفكر خود را پروبال گشوده و در خلال بحث این مطالب و گاه ضمن عبور از مطلبی به مطلب دیگر تسلیم تسلسل خواطر خود گشته و از شاخه‌ای به شاخه‌ای پریده است. با این حال باید تصدیق كرد كه وحدت مطالب كتاب از بند 2 تا 98 كاملا حفظ شده و آنچه مؤلف بعنوان جمله معترضه در خلال عبارات افزوده هیچگونه خللی به استمرار مطلب و تسلسل موضوع وارد نكرده است و شاید بتوان گفت این شیوه تحریر یكی از خصوصیات نادری است كه مخصوص تاریخ‌نویسی هردوت است.
در قسمت دوم از كتاب دوم یعنی از بند 98 تا بند 182 كه به شرح تاریخ مصر اختصاص دارد طرز بیان مطالب و تقدم و تأخر آنها تا حدود زیادی از روی قدمت تاریخ و سنوات وقایع ترتیب داده شده است. مطالبی كه درباره پادشاهان مصر نقل شده بترتیبی كه این پادشاهان جانشین هم شده‌اند نقل شده و درباره هریك از آنان در صورت لزوم
ص: 49
علاوه بر شرح اقدامات و عملیاتشان، درباره بناهائی كه احداث كرده‌اند و عمران و آبادی كه بدان دست زده‌اند بحث شده است. مؤلف مختصری درباره مین)Min( كه قدیم‌ترین پادشاه مصر شناخته شده بحث میكند و آنگاه در بند 100 و 101 چند كلمه درباره صدها تن از سلاطینی كه بین مین و سلسله سلاطینی كه خود در بندهای بعد بنقل مفصل تاریخ آنان مبادرت میكند بحث میكند و به بهانه اینكه این پادشاهان چندان لایق نبوده‌اند كه بحث درباره آنان بدرازا كشد به شرح سلطنت نخستین پادشاهانی كه بنظر او واجد اهمیت فراوان بوده‌اند میپردازد و درباره موریس)Moeris( و كارهای او سخن میگوید. مطالبی كه مؤلف در این قسمت از كتاب خود تا بسلطنت رسیدن پسامتیك)Psammetique( نقل میكند بیشتر جنبه افسانه دارد و در موقعی كه مؤلف این قسمت از مطالب افسانه‌ای را رها میكند و به قسمت واقعی میپردازد بار دیگر بعادت معمول خود مطلبی خارج از موضوع عنوان میكند و طی چند بند (142 تا 146) درباره عقیده یونانیان نسبت به چگونگی تولد خدایان بحث میكند و عقیده آنان را رد میكند. یونانیان عقیده داشتند كه بسیاری از خدایان تا عصری كه به عصر مؤلف نزدیك بوده است با بنی نوع بشر روابط زناشوئی داشته‌اند و تعدادی از خدایان در قرون اخیر بدنیا آمده‌اند. هردوت به رد این ادعای یونانیان میپردازد و مدتی درباره آن سخن میگوید. در اینكه هدف مؤلف از بیان این مطلب خارج از موضوع روشن شدن قسمتی از دانش مردم آن زمان بوده است یا صرفا در قالب این عبارات رقیب دیرین خود هكاته را بیاد تمسخر و تخطئه گرفته تردید است و معلوم نیست مؤلف درحقیقت از كدامیك از این دو انگیزه الهام گرفته است؛ ولی تردیدی نیست كه مطلبی كه در این قسمت و باین مناسبت نقل میكند كوچكترین ارتباطی با تاریخ مصر ندارد. با این‌حال مؤلف این مطلب را نیز در جائی بیان كرده است كه تا حدی عدم ارتباط آنرا به تاریخ مصر از نظر مستور میدارد. چه این مطلب در جائی قرار دارد كه مؤلف به بحث درباره تعداد نسل‌هائی كه از روی آن به محاسبه مشغول بوده است پرداخته. بعد از آن در بند 104 و 105 در ضمن شرح جنگهای
ص: 50
سزوستریس)Sesostris( مطالبی درباره اقوام كولشید)Colchide( نقل میكند تا نشان دهد این جنگها كه تا كولشید ادامه یافت بچگونه سرزمینی سرایت كرد.
همچنین است مطلبی خارج از موضوع كه در بند 116 و 117 برای تمیز دادن شاعر ایلیاد از شاعر «آوازهای قبرسی» نقل میكند؛ از همین قبیل است آنچه مؤلف در بند 120 درباره كذب افسانه‌ای كه بحكایت آن هلن را به شهر تروآ)Troie( برده بودند و ساكنان این شهر بهیچ قیمتی حاضر باسترداد او نبوده‌اند نقل میكند و مطالبی كه درباره سلطنت دمتر)Demeter( در جهنم و عقیده مصریان درباره سرنوشت بشر در دنیای آخر نقل میكند (بند 123). این مطالب و همچنین مطالب مربوط به منشاء تسموفوری‌ها)Thesmophorie( )بند 171) و مطالب كم‌اهمیت دیگری كه نقل كرده است هریك بنحوی از انحاء به سلسله زنجیر مطالب تاریخ مصر مربوط میباشد.
و اما مطالبی كه در بندهای 164 تا 168 درباره تقسیم مصریان به طبقات هفتگانه نقل میكند و بخصوص آنچه درباره طبقه نظامیان مصر كه ظاهرا بی‌مناسبت بنظر میرسد نقل میكند درحقیقت چندان خارج از موضوع نیست زیرا مؤلف برای توجیه علت كثرت تعداد سپاهیان بومی مصر كه توانستند در جنگ آمازیس و آپریس معدودی از سربازان روزمزد خارجی را كه در خدمت آپریس)Apries( بوده‌اند درهم شكنند (بند 169) ناگزیر به نقل این مطالب درباره امور نظامی مصر بوده است. شاید بهتر آن بود كه این مطلب در قسمت اول از كتاب دوم در جائیكه از جامعه مصر و عادات و رسوم مصریان بحث شده است نقل میشد. همچنین جزئیات مربوط به افتخارات و امتیازات مصریان كه در این قسمت بیان شده است ممكن بود در بند 141 بیان شود، در جائیكه درباره ستوس)Sethos( بحث میكند و بی‌اعتنائی او را به سربازان و غصب حقوق و امتیازات نظامیان را كه منجر به مخالفت آنان با او گردید شرح میدهد.
ص: 51
*** این بود مختصری درباره مطالبی كه هردوت در كتاب دوم خود تحت عنوان تاریخ مصر بیان كرده است. اكنون باید دید مؤلف كهن كه در كتاب اول خود مطالب مربوط به مادها و پارس‌ها را «از قول دانشمندان پارسی» نقل كرده برای تهیه كتاب دوم خود از چه منبعی الهام گرفته است. نكته‌ای كه امروز بر ما پوشیده نیست و نسبت بآن تردید نداریم اینست كه اولا هردوت هرگز به سرزمین اصلی پارس قدم نگذارده بود و بهمین جهت ناگزیر بوده است آنچه درباره پارس‌ها نقل میكند بطور غیر مستقیم از منابع پارسی بدست آورد؛ و ثانیا هردوت در مسافرت بزرگی كه در آسیای صغیر و سوریه و مصر درپیش گرفت در كشور اخیر مدتی توقف كرد و از نزدیك شهرهای باستان مصر را تماشا كرد و با مردم آن مجالست كرد و بناهای تاریخی آن را خود بچشم دید. بنابراین باید گفت كه بدون تردید منبع قسمت مهمی از اطلاعات هردوت در این كتاب گفته مصریان باستان و مشهودات و ملاحظات شخصی هردوت بوده است. مؤلف در بند 99 كه قسمت توصیفی خود را درباره سرزمین مصر بپایان میرساند و شرح تاریخ گذشته مصر را آغاز میكند خود باین مطلب اشاره میكند و چنین مینویسد: «تا اینجا هرچه گفتم نتیجه مشاهدات و تفكرات و تحقیقات خود من بود. ولی از اینجا ببعد آنچه مصریان نقل میكنند آنطور كه خود شنیده‌ام نقل میكنم و مختصری هم از آنچه خود بچشم دیده‌ام بآن اضافه میكنم».
اگر بگفته هردوت اعتماد كامل داشته باشیم باید منبع اصلی اطلاعات او را درباره مصر بقسمی كه خود مدعی است مشهودات مستقیم او بدانیم. ولی حقیقت آنست كه فقط قسمتی از اطلاعات هردوت ناشی از ملاحظات شخصی او است و تردیدی نیست كه مؤلف كهن قسمتی از اطلاعات خود را درباره مصر كه تا بند 99 از كتاب دوم شرح داده از مؤلفین قبل از خود اخذ كرده است.
سی الی چهل سال قبل از هردوت هكاته مورخ معروف یونان باستان سراسر مصر را سیاحت كرده و مشاهدات خود را در كتابی كه امروز در دست نیست و از بین
ص: 52
رفته است منتشر كرده بود. ظاهرا هكاته بمسائلی كه هردوت در قسمت اول كتاب خود تا بند 99 درباره اوضاع و احوال مصر و توصیف این كشور عنوان كرده است توجهی كمتر داشته و آنچه بیشتر جلب توجه او را كرده مسائل جغرافیائی مصر و اوضاع و احوال این كشور از حیث حیواناتی كه در آن زیست میكردند و گیاهانی كه در آن میروئید بوده است. با این‌حال، هكاته مختصری درباره اصل و منشاء ساكنان مصر و اخلاق و عادات و رسوم آنان بحث كرده و جای تردید نیست كه هردوت از این قسمت از كتاب هكاته با اطلاع بوده و احیانا از آن استفاده كرده است. شاید هردوت كه بعد از هكاته به مصر سفر كرده از كتاب رقیب خود و مطالب جالبی كه درباره مصر در آن عنوان شده بود تحریك شده و دست باین سفر بزرگ زده است و شاید هم كتاب هكاته را برای روشن شدن ذهن خود و تشخیص شهرها و بناهای تاریخی مصر با خود برده است.
با این‌حال، هردوت فقط یك‌بار در بند 143 از هكاته نام میبرد و در آنجا هم او را مورد تمسخر قرار میدهد و عقیده او را درباره اصل و نسب او تخطئه میكند. هردوت در این بند مدعی است كه هكاته كه به نژاد و نسب خود غره بوده به كاهنان شهر تب)Thebes( گفته بوده كه نسب او بعد از شانزده پشت بیكی از خدایان میرسد.
باز بنا بگفته هردوت كاهنان شهر تب بیش از سیصد مجسمه از خدایان به هكاته ارائه داده بوده‌اند كه همه متعلق به كاهنان بزرگ آمون)Ammon( خدای مصریان باستان بوده كه پدر در پسر جانشین هم شده بودند و در این مدت طویل در بین این سلسله نسب انسانی هیچ عامل الهی مشاهده نمیشده و اظهار تعجب كرده بوده‌اند كه چگونه هكاته مدعی است بعد از شانزده پشت به خدایان میرسد. شاید اطلاع هردوت از این موضوع (اگر صحت داشته باشد) از كتاب هكاته نباشد، زیرا بدون تردید هكاته مطلبی كه تا این حد نسبت باو اهانت‌آور باشد در كتاب خود نقل نكرده است و محتمل است هردوت این مطلب را از فرزندان كاهنانی كه در زمان هكاته میزیستند شنیده باشد. ولی در بسیاری از موارد دیگر بطور قطع و گاه باحتمال زیاد هردوت بدون نقل منبع اصلی اطلاع خود از هكاته معروف اقتباس كرده و مطالب او را در قالب عباراتی دیگر نقل كرده است.
ص: 53
در جائی كه هردوت مدعی است كه برخی مصر را «هدیه نیل» مینامند مقصود او از «برخی» هكاته معروف است. ولی از این مؤلف حتی در این مورد نیز نام نمیبرد (كتاب دوم- بند 5). در جای دیگر كه «یونی‌ها» را مورد ملامت قرار میدهد و عقیده آنها را درباره نیل تخطئه میكند درحقیقت علیه هكاته از اهل ملط سخن میگوید و عقیده او را تخطئه میكند. بنا بگفته هردوت «یونی‌ها» (یعنی هكاته) عقیده داشته‌اند كه كلمه «مصر» فقط به ناحیه مصب نیل گفته میشده است و باین نكته توجه نداشته‌اند كه با این حساب چون بعقیده آنها رود نیل سرحد افریقا و آسیا است قاعدة مصر كه دربین انشعابات آن قرار میگرفت و فقط ناحیه مصب نیل را تشكیل میداد باید از افریقا آسیا هردو مجزا باشد و قسمت چهارم خشگی‌ها را تشكیل دهد و درینصورت مصریان كه ساكنان سرزمینی بوده‌اند كه در دورانی بسیار جدید بوسیله رسوبات نیل تشكیل شده است چگونه میتوانسته‌اند ادعا كنند كه قدیم‌ترین قوم جهان میباشند (كتاب دوم- بند 15- 16).
همچنین در جائیكه هردوت نظریه‌ای را كه بموجب آن نیل از اقیانوسی خیالی سرچشمه میگیرد تخطئه میكند (بند 21 و 32 از كتاب دوم) درحقیقت عقیده هكاته معروف است كه مورد انتقاد قرار میدهد و با شدت و خشونت نظریه او را رد میكند. همچنین در بند 156 كه هردوت مدعی است جزیره كمیس)Chemmis( را بچشم خود دیده است كه «نه مواج است و نه حركت میكند» در حقیقت عقیده هكاته را كه قبل از او چنین ادعائی را كرده است بیاد تمسخر و تخطئه میگیرد. اینها مواردی است كه نشان میدهد هردوت تا جائیكه برایش مقدور بوده سعی كرده است اشتباهات سلف خود را برخ او بكشد و خطاهای او را فاش كند و یا در صورت امكان هربار كه عقیده او را صحیح یافته چیزی بر آن بیفزاید و نقص آنرا تكمیل كند. شاید در بعضی موارد دیگر نیز كه هردوت همین روش را بكار برده و اظهار فضل كرده است هدف او هكاته بوده است.
از این قبیل است بند 2 كه درباره نقل قول مخالفی درباره پسامتیك صحبت میكند و یا بند 45 كه درباره سوانحی كه بر هراكلس گذشت بحث میكند.
ص: 54
در بسیاری از موارد دیگر هردوت ظاهرا در كمال سادگی مطالب هكاته را عینا نقل كرده و بخود نسبت داده است. پورفیر)Porphyre( فیلسوف معروف باستان كه در قرن سه قبل از میلاد میزیست از قول اوزپ)Eusepe( كه در قرن چهار قبل از میلاد میزیست و مؤلف كتاب بزرگی درباره تاریخ مذهب میباشد و به «پدر تاریخ مذهبی» معروف است مدعی اینست كه «هردوت در كتاب دوم خود بسیاری از مطالب را كلمه‌به‌كلمه از كتاب هكاته از اهل ملط نقل كرده و فقط مختصر تغییری در آن داده است. از این قبیل است سرگذشت سیمرغ و مطالبی كه درباره اسب آبی و صید تمساح نقل كرده است.» نمونه‌هائی كه پورفیر از قول اوزب نقل میكند و مدعی است هردوت از هكاته نقل كرده محدود به مواردی كه ذكر كرده نیست و اصطلاح «بسیاری از مطالب» خود مؤید این ادعا است. قبل از هردوت، هكاته درباره نان مصریان كه كیلس‌تیس)Kyllestis( نامیده میشد سخن گفته و درباره شرابی كه مصریان از جو میساخته‌اند بحث كرده. این دو مطلب را كه هردوت در بند 77 از كتاب دوم خود بآن اشاره كرده بادعای آتنه «1» نویسنده و فیلسوف قرن سوم قبل از میلاد از هكاته اخذ كرده است. بسیاری از مطالبی كه مؤلف درباره حیوانات و گیاهان مصر و عادات و رسوم مردم آن نقل میكند بدون تردید در كتاب هكاته كه امروز از- بین رفته است وجود داشته و مؤلف از آن استفاده كرده است. چون كتاب بدست به مشاهده آثار و ابنیه مصر باستان مشغول بوده شاید قسمت مهمی از ملاحظات شخصی او نیز تا اندازه‌ای تحت تأثیر نوشته‌های مؤلف آن كتاب یعنی هكاته معروف قرار گرفته و سهم مؤلف حاضر از این لحاظ اینست كه نسبت به صحت یا سقم ادعاهای سلف خود عملا در محل تحقیق كرده است. ولی آنچه درباره اسب آبی نقل كرده و اشتباهاتی كه در این قسمت مرتكب شده ثابت میكند كه از این لحاظ یعنی دقت در صحت یا
______________________________
(1)- آتنه)Athenee( نویسنده و فیلسوف یونانی در قرن سه قبل از میلاد كه در شهر نو كراتیس)Naucratis( از مهاجرنشین‌های یونان در مصر متولد شده بود و كتاب معروفی تحت عنوان «ضیافت سفسطه‌كاران» تألیف كرده است.
ص: 55
سقم ادعاهای سلف خود نتوانسته است آنطور كه باید وظیفه خود را انجام دهد و باز اشتباهات و خطاها و گزاف‌گوئی‌هائی در خلال عبارات او مشاهده میشود.
تشخیص حدود مطالبی كه مؤلف از هكاته اقتباس كرده تا اندازه‌ای دشوار است. برخی از مورخین كه با هردوت نظر مساعدی ندارند حتی قسمت تاریخی كتاب دوم او را كه از بند 99 آغاز میشود به هكاته نسبت داده‌اند و دلیلی كه برای اثبات این ادعا اقامه كرده‌اند اینست كه هكاته آخرین قسمت تاریخ مصر را به سلطنت آمازیس كه ظاهرا با او معاصر بوده است اختصاص داده و هردوت نیز بتقلید از او چنین كرده است. تردیدی نیست كه این ادعا نمیتواند كاملا بجا باشد زیرا اگر هكاته و هردوت هردو شرح تاریخ مصر را با سلطنت آمازیس بپایان رسانیده‌اند علت آنست كه اگر از پسامتیك كه فقط چند ماهی سلطنت كرد صرفنظر كنیم آمازیس درحقیقت آخرین پادشاه مستقل مصر باستان بوده است و از آن پس مصر بدست خارجیان فتح شده است و بنابراین منطقی است كه تاریخ یك كشور مستقل را با ختم استقلال آن بپایان رسانند.
با این‌حال، تردیدی نیست كه علاوه بر مطالبی كه در گذشته بدان اشاره شد، در بسیاری از موارد دیگر نیز هردوت از هكاته تقلید كرده است. بعبارت دیگر، علاوه بر مواردی كه مدارك و دلائل زیادی وجود دارد كه اقتباس هردوت را از هكاته ثابت میكند و همچنین علاوه بر مواردی كه مطابقت متن هردوت با قطعاتی كه از هكاته بطور غیرمستقیم برای ما باقی مانده این مطلب را ثابت میكند، در خلال عبارات هردوت موارد دیگری میتوان یافت كه باحتمال زیاد مؤلف از سلف خود اقتباس كرده است. مثلا هردوت در بند 158 مدعی است كه شهر پاتوموس)Patoumos( را یك شهر عرب مینامند در حالیكه این شهر در مشرق شرقی‌ترین شاخه دلتای نیل قرار دارد و فقط هكاته میتواند چنین ادعائی كرده و شاید اشاره هردوت باو بوده است زیرا او است كه مدعی است سرزمین مصر به ناحیه مصب نیل محدود است و بنابراین هرشهری كه در خارج از این حدود قرار داشته باشد مانند شهر پاتاموس كه در مشرق شرقی‌ترین شاخه ناحیه مصب واقع شده غیر مصری است و شهر عرب میباشد.
ص: 56
بطور یقین هردوت خود چنین ادعائی نكرده است، زیرا او در بند 18 از كتاب خود مدعی است كه سرزمین مصر به سراسر منطقه‌ای گفته میشود كه از آب نیل سیراب میشود. پس شهر پاتوموس كه از آب نیل سیراب میشد نیز در نظر هردوت مصری بوده است و اینكه گفته است این شهر را یك شهر عربی میدانند بطور قطع نشان میدهد كه در این مورد نیز تحت تأثیر هكاته بوده است و شاید این عبارت را از قسمتی از متن هكاته بدون توجه باینكه با ادعای خود او در بند 18 مباینت دارد در كتاب خود نقل كرده است. همچنین است نقطه‌ای از مصر كه بادعای او در آنجا نوعی از مرغان افریقائی در انتظار مارهای بالدار بوده‌اند و وی آن محل را «نقطه‌ای از عربستان» نام نهاده. تردیدی نیست كه هردوت افسانه‌ای كه درباره این مارهای بالدار نقل كرده از مورخ سلف خود اقتباس كرده. با این‌حال، این اقتباس مانع از آن نبوده است كه مؤلف خود ضمن سیاحت و گردش در مصر برای تحقیق درباره صحت یا سقم این مطلب به شهر بوتو)Bouto( مسافرت كرده باشد.
البته همه‌جا برای تشخیص منابع اصلی تاریخ هردوت آثار و نشانه‌ای باین وضوح و صراحت نمیتوان یافت و غالبا انسان در جستجوی منبع اصلی گفته‌های مؤلف دچار تردید و تزلزل میشود. هردوت غالبا در نقل مطالب این عبارت را بكار برده:
«بطوریكه نقل میكنند ...» و مفهوم این عبارت قسمی است كه نمیتوان بصراحت تعیین كرد كه مقصود مؤلف از این ضمیر جمع مجهول مؤلفین سلف او بوده است یا- مصریانی كه در ضمن سفر با آنان تماس گرفته و درباره اوضاع و احوال كشور از آنان تحقیق كرده است.
از این قرار، هردوت بسیاری از مطالبی را كه در كتاب دوم خود عنوان كرده از مؤلفین سلف خود اقتباس كرده است. ولی این حقیقت مباینتی با انجام وظیفه بزرگ تاریخ‌نویسی او ندارد و نباید از این امثله و شواهد نتیجه گرفت كه هردوت مستقلا عامل مؤثری در تحقیق تاریخی خود نبوده. بخصوص در مواردی كه وی با بیانی صریح و روشن مدعی میشود كه به فلان نقطه سفر كرده و فلان چیز را «بچشم خود»
ص: 57
دیده یا فلان مطلب را از فلان كس كسب كرده جای تردید نیست كه مؤلف واقعا چنین كرده و نباید گفته او را اغراق یا دروغ دانست. درباره هردوت زیاد گفتگو شده و عده زیادی از مورخین او را دروغ‌پرداز نامیده‌اند و مدعی شده‌اند كه بسیاری از مطالب او دروغ و كذب محض است. اتفاقا كتاب دوم هردوت تنها كتابی است كه بیش از دیگر مجلدات تاریخ این مؤلف هدف این‌گونه حملات قرار گرفته و جمعی از- محققین نسبت به صحت اظهارات مؤلف در این كتاب تردید كامل كرده‌اند. بهمین جهت جای آن دارد كه درباره ادعای هردوت در این موارد و استدلال مخالفین او در این مقام بحث بیشتر و دقیق‌تری شود.
نمیتوان انكار كرد كه هردوت در ضمن سیاحتی كه در مصر درپیش گرفت به سراسر ناحیه مصب نیل مسافرت كرد و از شهرهای نوكراتیس)Naucratice( و سائیس)Sais( و بوباستیس)Boubastis( دیدن كرد و مدتی در ممفیس و وهلیوپولیس)Heliopolis( اقامت گزید و از نزدیك عظمت اهرام را تحسین كرد و درباره ابعاد آن تحقیق كرد. و نیز نمیتوان منكر شد كه وی بناهای اسرارآمیز و تودرتوی مصریان را خود بچشم دیده است (و شخصا در كمال صداقت اعتراف كرده كه فقط قسمت‌های زیرزمینی آنرا ندیده (بند 148)) و با اینكه در بند 149 در مورد مجسمه‌های عظیمی كه در نزدیكی دریاچه موریس بوده است اشتباه كرده، خود شخصا به ساحل این دریاچه رفته و از نزدیك آنرا بچشم دیده است. حتی بعضی معتقدند كه وی به سرزمین عربستان و شهر بوتو)Bouto( نیز سفر كرده و با اینكه مطالبی مربوط به «افعی‌های بالدار» كه مدعی است در این ناحیه بچشم دیده چندان باور كردنی نیست در هرحال به قسمت‌هائی از عربستان نیز مسافرت كرده (بند 75). آنچه از ادعای هردوت درباره گردش‌ها و مسافرت‌های او قابل تردید است سفری است كه وی مدعی است به قسمت‌های علیای نیل و مناطق نزدیك به سرچشمه آن كرده است.
هردوت مدعی است كه در مسیر رود نیل تا الفانتین)Elephantine( كه محل آبشارهای نیل و منطقه اسوان امروز است بالا رفته و این ناحیه را بچشم دیده
ص: 58
است (بند 29). ولی حقیقت آنست كه هردوت باین ناحیه سفر نكرده و اگر این ناحیه را بچشم دیده بود. همه‌جا از الفانتین كه درحقیقت جزیره است بعنوان یك شهر سخن نمیگفت (كتاب دوم- بند 9- 17- 18- 29- 30- 69- 175- همچنین كتاب سوم بند 19). در بند 175 مدعی است كه تخته سنگ عظیمی كه در زمان آمازیس از سین)Syene( آورده بودند از الفانتین استخراج شده بود.
در بند 28 باستناد گفته یكی از محررین شهر سائیس مدعی است كه سرچشمه نیل در فاصله بین سین)Syene( و الفانتین بین دو تخته كوه قرار دارد، در حالیكه بین سین و الفانتین یكی از شعب نیل قرار دارد كه عرض آن به صد و پنجاه متر نمیرسد و كوهی هم در این محل یافت نمیشود «1». همچنین در بند 9 مدعی است كه بین هلیوپولیس و تب از راه نیل نه روز مسافت فاصله است، در حالیكه در زمان پسامتیك دختر پادشاه كه با شتاب و عجله‌ای تمام مسافرت میكرد این فاصله را كمتر از سیزده روز طی نكرده است. در بند 8 مدعی است كه اگر چهار روز در رود نیل بالاتر از هلیوپولیس حركت كنیم دره نیل كه تا محل این شهر تنگ است گشاد و پهن میشود، در حالیكه دره نیل تا سرحدات جنوبی مصر اصولا پهن نمیشود و اگر هم در بعضی نقاط پهن شده از نو تنگ و باریك شده است. و نیز در بند 8 مدعی است كه عرض دره نیل در تنگ‌ترین نقطه خود كه در قسمت سفلای هلیوپولیس قرار دارد به دویست ستاد یعنی سی و پنج كیلومتر میرسد، در حالیكه در همین محل عرض دره نیل گاه به ده كیلومتر میرسد.
تحقیقی كه یكی از محققین درباره سیاحت هردوت در مصر و طول مدت آن كرده «2» بسیاری از مشكلات را روشن كرده است. ظاهرا در زمان هردوت سین
______________________________
(1)- هردوت خود مدعی است كه اظهارات كاتب سائیس را جدی تلقی نكرده، ولی با این‌حال، اگر خود او به الفانتین رفته بود و اطلاعات صحیحی داشت جای آن نبود كه بعقیده این كاتب اشاره كند و مدتی درباره آن بحث كند، بعلاوه در هیچ‌جا صریحا منكر وجود دو كوهی كه كاتب سائیس كروفی)Crophi( و موفی)Mophi( نامیده نشده و این خود میرساند كه چون هرگز باین ناحیه سفر نكرده با تردید درباره آن سخن گفته است.
(2)-Sourdille :Voyage d'Herodote en Egypte
ص: 59 ) Syene (
درحقیقت حومه‌ای از الفانتین محسوب میشده و گویا هردوت كه در سفر شتاب داشته متوجه نشده است كه این حومه خود نامی مستقل و مجزا از الفانتین دارد و سین نامیده میشود. بهمین جهت است كه این حومه را با محل اصلی آن یكجا الفانتین نامیده و در اینصورت جای تعجب نیست كه از جزیره‌ای كه الفانتین در آن قرار داشته و بهمین نام خوانده میشده اسم نبرده باشد. بهمین جهت است كه مؤلف سنگی كه از سین استخراج شده بود از الفانتین دانسته و نیز شاید بهمین جهت است كه وقتی پس از مسافرت خود از دهان یكی از كاتبان شهر ساتیس میشنود كه سرچشمه نیل بین سین و الفانتین قرار دارد آنرا باور میكند و چون سین را نمی- شناخته و محل آنرا نمیدانسته عین گفته او را نقل میكند. و اما اشتباهی كه هردوت در مورد مسافت بین هلیوپولیس و شهر تب مرتكب شده شاید ناشی از این باشد كه در زمانی كه وی در مصر به مسافرت پرداخته چون مدتها بود كه پارس‌ها بر آسیای غربی مسلط شده بودند و در سراسر راه شاهی چاپارهای سریع السیر تأسیس كرده بودند بعید نیست كه بر روی رود نیل نیز دستگاه حمل و نقل سریعی تأسیس كرده بوده‌اند كه همانطور كه هردوت نقل میكند فاصله بین هلیوپولیس و تب را در نه شبانه‌روز طی میكرده‌اند، در حالیكه در همان زمان سرعت حمل و نقل كالاهای تجاری و مسافرین در همین مسیر بمراتب از این مقدار كمتر بوده است (بند 175). احتمال دارد هردوت كه خود فاصله بین هلیوپولیس و شهر تب را یكباره سفر نكرده و در ضمن راه توقف كرده برای نشان دادن فاصله بین این دو شهر طول مدتی را كه كشتی‌های دولتی برای طی این مسافت می‌پیموده‌اند ملاك قرار داده. ولی آنچه تصور آن دشوار است و نمیتوان توضیحی برای آن یافت جائی است كه مورخ كهن مدعی است كه دره نیل در تنگ‌ترین قسمت آن حداقل دویست ستاد یعنی سی و پنج كیلومتر عرض دارد. همچنین است در موردی كه مدعی است كه پس از چهار روز بحرپیمائی در رود نیل در جهت جنوب، خاك مصر وسعت و گسترش مییابد. تحقیقات اخیر نشان داده است كه دره نیل از محلی كه نصف فاصله هلیوپولیس تا تب میباشد وسعت مییابد و تقریبا
ص: 60
در همین محل در ساحل چپ نیل مجرائی قدیمی احداث شده بوده كه امروز بحر یوسف نام دارد و ابتدا متوجه غرب و سپس متوجه شمال میشده و اراضی كه در گذشته محل دریاچه معروف موریس بوده آبیاری میكرده است. بعضی از محققین معتقدند كه هردوت چون جهت اولیه مجری را تشخیص نداده اراضی منطقه موریس را در همان محل كه مجرای یوسف جدا میشود قرار داده و شاید از همین اراضی است كه وی سخن گفته «1».
و اما اشتباه هردوت را در مورد حداقل عرض دره نیل ناشی از اشتباه بصری میدانند و شاید هم ناشی از آن بوده است كه هردوت هنگامی در آن نواحی به سفر مشغول بوده كه نیل طغیان كرده وی را دچار اشتباه كرده است.
تردیدی نیست كه این توضیحات برای توجیه علل اشتباهات مورخ كهن كافی نیست و از حدود فرض تجاوز نمیكند. ولی چون تمام آن قسمت از اظهارات هردوت كه این مسائل را مطرح كرده در یك بند (بند 8) نقل شده فرض دیگری میتوان كرد و میتوان حدس زد كه اصولا این یك بند از متن اصلی هردوت از بین رفته یا نقصی در آن پیدا شده و دستبرد زمانه كار خود را كرده و گفته مؤلف را بنحوی دیگر بما عرضه كرده است.
اما علاوه بر مشكلات فوق اشكالات دیگری نیز در برابر ما قرار داد. اگر فرض كنیم همانطور كه هردوت مدعی است در سراسر سفر به سیاحت پرداخته باشد، نمیتوان مدعی شد كه تمام اطلاعاتی كه از قول مصریان نقل كرده محققا از دهان آنان شنیده باشد، زیرا انتساب بعضی از این اطلاعات به مصریان غیرممكن و غیرقابل تصور بنظر میرسد.
از این قبیل است وقتی هردوت از قول اهالی شهر كمیس)Chemmis( مدعی است كه خدای این شهر پرسه)Persee( فرزند دانا)Danae( بوده و این خدا كه از نژاد یونی بوده همینكه بوسیله مادر خود از نسب جدش دانااوس)Danaos( مطلع شد و دانست كه از اهل كمیس میباشد در موقعی كه برای آوردن سر بریده گورگون
______________________________
(1)- همان كتاب صفحه- 140.
ص: 61 ) Gorgone (
به افریقا میرفت به كمیس مراجعت كرد و در این شهر خانواده خود را شناخت و از آن زمان ببعد گاه‌گاه در معبد خود در شهر كمیس ظاهر شد و هربار كه ظاهر میشد كفش چوبی خود را بعلامت حضور خود باقی میگذارد (بند 91 از كتاب دوم). همچنین نمیتوان باور كرد كه واقعا كاهنان شهر تب برای هردوت نقل كرده باشند كه هاتف دودون)Dodone( و آمون)Ammon( درحقیقت شعبه‌ای از هاتف شهر تب میباشد و مؤسسین آنها زنانی بوده‌اند كه مخصوص خداوند شهر تب بوده و بوسیله فینیقی‌ها ربوده شده و بصورت كنیز در شهرهای یونانی بفروش رفته‌اند (بند 54 از كتاب دوم). همچنین است در موردی كه مؤلف مدعی است كه كاهنان شهر ممفیس درباره ربودن هلن و جنگ تروآ و بازگشت منلاس)Menelas( به مصر سخن گفته‌اند و در این‌باره اطلاعات مخصوصی داشته‌اند. آنچه هردوت در این موارد به اهالی مصر نسبت داده و از قول آنان نقل كرده باحتمال زیاد یا داستان‌هائیست كه خود اختراع كرده و یا افسانه‌هائیست كه از دهان یونانیان شنیده و یا در كتاب یكی از مؤلفین یونانی خوانده است.
برای اینكه بتوان در این‌باره قضاوتی صحیح كرد باید مصریانی را كه مؤلف هنگام سیاحت با آنان تماس گرفته بخصوص آنها كه درباره مسائل مذهبی با او گفتگو كرده‌اند تشخیص داد. اگر اشتباهاتی كه هردوت درباره عقاید مذهبی مصریان مرتكب شده و نواقصی كه در گفته او از این لحاظ مشاهده میشود در نظر گرفته شود باید نتیجه گرفت كه محققا مصریانی كه منبع اطلاعات او بوده‌اند چندان صلاحیت كامل نداشته‌اند. «كاهنانی» كه هردوت مكرر از آنان نام میبرد باحتمال زیاد از مقامات مذهبی برجسته مصر نبوده‌اند. تنها كاهنی كه عنوان او را با صراحت نقل كرده، «كاتب خزانه مقدس آتنا» در سائیس نیز باحتمال زیاد كاتبی از مقامات عالی نبوده است (بند 28 از كتاب دوم). كسانی كه در ممفیس برای او تعداد سیصد و سی پادشاه از گذشته مصر شمرده‌اند باحتمال زیاد اشخاص با اطلاعی نبوده‌اند (بند 100).
در مورد كاركنان معابد و خدام مذهب مصری باید گفت كه هردوت ظاهرا به طبقات
ص: 62
عالی این دسته از مردم مراجعه نكرده و اطلاعات خود را غالبا از كاركنان پائین و كارمندان ساده دستگاههای مذهبی كسب كرده؛ و چون این اشخاص درباره مذهب خود اطلاعات كافی و كامل نداشته‌اند هردوت را دچار اشتباه كرده‌اند یا موجب نقص اطلاعات او شده‌اند. حدس دیگر اینست كه او فقط با دسته‌ای از كاهنان تماس گرفته كه اجداد آنها یونانی بوده و یا یونانیانی بوده‌اند كه بمصر آمده بودند و بهمین جهت است كه همه‌جا نظریه وحدت خدایان یونانی و مصری كه غالبا یونانیان پیرو آن میباشند عنوان شده است. شاید آن دسته از اهالی كمیس كه اطلاعاتی باو داده‌اند و مؤلف خود از بكار بردن عنوان «كاهن» برای آنان خودداری كرده یونانیانی بوده‌اند كه در این شهر ساكن بوده‌اند. هردوت در جائیكه از شهر كمیس سخن میگوید، از این شهر بعنوان «یك شهر بزرگ از ایالت تب كه در نزدیكی نئاپولیس)Neaoplis( واقع شده بود» یاد میكند و بعید نیست كه نئاپولیس كه مورخ مدعی است شهر كمیس در نزدیكی آن قرار داشت درحقیقت یك شهر یونانی بوده باشد. و یونانیانی كه در این محل یا در شهر مجاور آن كمیس زیست میكرده‌اند بدون تردید از افسانه پرسه)Persee( باخبر بوده‌اند و دلیل آن اینست كه این افسانه خیلی زود در مصر اشاعه یافته؛ محتمل است این یونانیان درباره منشاء مصری این رب النوع مطالبی در كتب مؤلفین قبل از هردوت دیده باشند. از این دسته از مؤلفین است فرسید)Pherecyde( از اهل آتن كه بیش از هریك از مؤلفین باستان درباره پرسه قلمفرسائی كرده. معلوم نیست بچه علت این یونانیان موطن خاندان پرسه را در كمیس قرار داده‌اند و او را با بزرگترین خدای مصری این شهر یكی دانسته‌اند. بدون تردید علت آن رسم یونانیان باستان است كه در هرمورد و با مختصر اختلاف خدایان دیگر ملل را با خدایان خود تطبیق میكرده‌اند و منشاء یونانی برای آنها ایجاد میكرده‌اند. همانطور كه خدایان پارسی را با خدایان خود تطبیق میكرده‌اند، خدایان مصریان و دیگر ملل را نیز با خدایان خود تطبیق داده‌اند شاید و همین موضوع است كه موجب پیدایش این تعبیر درباره پرسه شده است.
ص: 63
یونانیانی كه در خارج از شهرها و جزایر یونان میزیستند هرجا كه مستقر میشدند معبدی برای خود بنا میكردند و یكی از این معابد معبدی است كه آنان در شهر تب برای خود تأسیس كرده‌اند. غالب مؤلفین یونان باستان و حتی هردوت این اشتباه را كرده‌اند و بسیاری از عادات و رسومی و اعمالی را كه از یونانیان به ملل دیگر سرایت كرده در جهت عكس تعبیر كرده و آنرا به آن ملت نسبت داده‌اند. از این قبیل است افسانه تأسیس معبد دودون و ربودن زنان بدست فینیقیان كه بدون تردید منشائی یونانی دارد، در حالیكه هردوت مدعی است كه از دهان مصریان شنیده (بند 54).
و اما افسانه هلن بنحوی كه در بند 113 نقل شده بدون تردید بوسیله مصریان ایجاد نشده. زیرا مدتها قبل از هردوت این افسانه در یونان بر سر زبانها بوده و در بعضی از آثار ادبی قدیم‌تر نیز از آن سخن بمیان آمده است. از این جمله است قسمتی از اشعار اودیسه اثر ادبی معروف هومر كه در آن از اقامت هلن در مصر و عبور منلاس از این كشور سخن گفته شده. در قسمت‌هائی از كتاب هكاته كه برای ما باقی مانده مكرر باین افسانه اشاره شده است. این افسانه كه تا این حد در دنیای كهن اشاعه داشته بدون شك در شهر ممفیس نیز بگوش مردم این شهر رسیده بوده و قطعا مسافرین و سیاحان یونانی كه باین شهر مسافرت میكرده‌اند این افسانه را برای مصریان نقل كرده‌اند و سپس مصریانی كه بعنوان راهنما یا كاركنان معابد با آنان تماس داشته‌اند آنرا با احساسات ملی و تمایلات شخصی و قومی خود تطبیق داده‌اند و بصورتی درآورده‌اند كه هردوت برای ما نقل میكند. شاید كسانی از مصریان كه منبع اطلاعات و اخبار هردوت بوده‌اند نیز چنین كرده‌اند و در جواب سؤالات مؤلف افسانه معروف را بنفع قوم و ملت خود تغییر داده و برای او نقل كرده‌اند. بموجب روایت مصریان مرد خارجی كه قهرمان اصلی این افسانه است همینكه بساحل مصر میرسد با خوشروئی و مهمان‌نوازی مصریان روبرو میشود (بند 153). غلامان یك مصری ستمگر برای فرار از ظلم ارباب خود به معبد پناهنده میشوند و در آنجا درددل خود را
ص: 64
بیان میكنند و اسرار پاریس را فاش میسازند. تونیس)Thonis( از شنیدن مصائبی كه بر پاریس گذشته متأثر میشود و جریان را باطلاع پادشاه میرساند. پروته)Protec( بعنوان حامی حق و عدالت در جریان مداخله میكند و با اینكه هلن را در اختیار داشته نسبت به او رعایت احترام میكند و منلاس را در مراجعت از تروآ با آغوش باز می‌پذیرد و زوجه و ذخایر او را باو مسترد میكند ولی منلاس این‌همه جوانمردی و كرم را با رفتاری ناپسند جبران میكند. در سراسر این افسانه قصد تمجید از خصوصیات مصریان باستان نهفته است: پادشاهی كه نسبت به خارجیان دلسوز و نسبت به جان ایشان علاقمند و نسبت به اصول عدالت و انصاف وفادار است با پادشاه دیگری كه در افسانه‌های یونان بر سر زبانها است و پادشاه غدار و سفاك مصر در این افسانه میباشد و بوزیریس)Bousiris( نام دارد قابل قیاس نیست. پلوتارك در رساله‌ای كه تحت عنوان «خبث طینت هردوت» نوشته وی را متهم كرده است كه پادشاه غدار و ستمگر مصر را بی‌جهت مردی وفادار به عدالت و جان انسانی معرفی كرده و منلاس و قهرمان یونانی را برعكس او مردی ناپسند و خودخواه جلوه داده است. ولی حقیقت اینست كه هردوت در این میان مقصر نیست، و تقصیر او فقط اینست كه این افسانه را باتكای گفته مصریان ممفیس نقل كرده.
بعضی از مورخین عقیده دارند كه در هیچیك از مواردی كه هردوت در كتاب دوم خود باتكای آنچه دیده و یا شنیده مطلبی بیان كرده قصد دروغ‌پردازی نداشته و خود كوچكترین مداخله‌ای در تغییر ماهیت وقایع و افسانه‌هائی كه نقل میكند نداشته.
ولی حقیقت آنست كه نمیتوان درباره هردوت با اعتماد خاطر چنین ادعائی نمود و با اینكه كتاب دوم او از این حیث از دیگر كتابهای تاریخ او كمتر در معرض انتقاد میباشد و مطالب آن بیشتر مورد اعتماد است نمیتوان او را عاری از هرگونه اشتباه و خطای عمد یا غیرعمد دانست. با این‌حال در بسیاری از موارد كه در كتاب دوم خود از مطلبی صحبت كرده كه بچشم دیده، دلائل و مداركی در دست است كه میرساند
ص: 65
وی واقعا ناظر ماجرای بوده است. مثلا در بند 65 وقتی از حیوانات مقدس مصر گفتگو میكند و درباره طرز غذا دادن بآنها و اشخاصی كه بآنها غذا میدهند سخن میگوید، اصطلاح «مستحفظ زن» را بكار برده، در حالیكه بگفته خود مؤلف نگاهبانان حیوانات میتوانسته‌اند هم از زنان باشند و هم از مردان، و بنابراین بكار- بردن مطلق اصطلاح «مستحفظ زن» دلیل آنست كه در آن مورد بخصوص كه مؤلف بچشم دیده و مشغول نقل آن بوده آنچه را كه دیده عینا نقل كرده. همچنین در همین بند هردوت از «ماهی‌هائی» صحبت میكند كه مستحفظ زن قطعه‌قطعه میكرده، در حالیكه همه حیوانات مقدس فقط با گوشت ماهی‌ها تغذیه نمیكرده‌اند و معلوم است كه هردوت در این مورد فقط از حیوان مقدسی صحبت میكند كه فقط با گوشت ماهی تغذیه میكرده و خود ناظر غذا دادن بآن بوده است.
در بعضی موارد دیگر هردوت آشكارا اشتباه كرده و یا شاید همانطور كه بعضی عقیده دارند حتی دروغ هم گفته باشد.
مثلا هردوت در جائی گفته است كه هیچیك از زنان مصری نمیتوانند كاهن معابد گردند. در حالیكه در تمام مدت تاریخ قدیم مصر زنان میتوانسته‌اند در معابد بخدمت مشغول شوند و چه‌بسیار از زنان مصری بوده‌اند كه نوازنده معابد یا خادم اماكن مقدس و یا زوجه خدایان تلقی میشده‌اند؛ ولی طرفداران صدق گفتار هردوت این اشتباه او را چنین تعبیر و توجیه میكنند كه صحیح است كه در مصر باستان زنان میتوانسته‌اند به امور مذهبی مشغول شوند، ولی قصد هردوت این بوده است كه در زمان او هیچ زن مصری در معابد مصر مقام عالی بعضی از كاهنان بزرگ یونان را نداشته و هیچیك از آنان در رأس سلسله مراتب مذهبی قرار نگرفته بوده‌اند. اگر این تعبیر را بپذیریم البته حق با هردوت است، ولی بین گفته هردوت و این قبیل تعبیرات اختلاف زیاد است.
حقیقت آنست كه بفرض آنكه هردوت واقعا قصد دروغ‌گوئی نداشته، باید قبول كرد كه امكان دارد در جریان نقل آن همه مطالب متنوع و مختلف گاه
ص: 66
دچار اشتباهی بزرگ شده باشد و یا خود را باشتباه انداخته باشد. شاید قسمت مهمی از اشتباهات هردوت در كتاب دوم ناشی از آن باشد كه مؤلف كتاب خود را مدتی بعد از سیاحت خود در مصر تحریر كرده و ظاهرا چون یادداشتی در اختیار نداشته مطالب را باتكای محفوظات و خاطرات خود برشته تحریر درآورده. دلیلی كه بر این مدعا میتوان اقامه كرد اینست كه در بند 13 وقتی صحبت از پادشاهان مصر درمیان است و مطالب را از قول كاهنان مصری نقل میكند فعل گذشته بكار میبرد و میگوید «مطلب مهم دیگری كه كاهنان درباره این كشور بمن گفته بودند چنین بود ...» و اما دلیل اینكه هردوت مطالب خود را درباره مصر مدتی بعد از این مسافرت و باتكای محفوظات خود نوشته و یادداشت نوشته‌ای قبلا تهیه نكرده بوده اعتراف مؤلف است در بند 125 هنگامی كه درباره چگونگی بنای اهرام مصر صحبت میكند.
در این مقام مؤلف ضمن شرح چگونگی بنا كردن این اهرام مینویسد: «... و اگر گفته مترجمی كه این كلمات را برای من ترجمه كرد فراموش نكرده باشم این مبلغ به هزار و ششصد تالان نقره میرسید.» بنابراین اگر واقعا مؤلف كتاب دوم را مدتی بعد از سفر خود به مصر باتكای محفوظات و خاطرات خود نوشته باشد و یادداشت‌هائی كه در حین سفر تهیه كرده باشد در دست نداشته است باید قبول كرد كه باحتمال زیاد ممكن است دچار اشتباهاتی بزرگ شده باشد.
اشتباهات ناشی از نسیان و فراموشی در كتاب دوم هردوت فراوان مشاهده میشود، از این قبیل است ادعائی كه مؤلف در بند 124 درباره هرم خئوپس كرده و مدعی شده كه آب نیل از مجرائی زیرزمینی به قسمت تحتانی هرم وارد میشده است.
اما در بعضی موارد مؤلف كهن دچار چنان اشتباهات فاحشی شده كه نمیتوان آنرا ناشی از نسیان یا خطای حافظه دانست. این اشتباهات بیشتر ناشی از روش مؤلف در نگارش است كه مبتنی بر اشتباه بوده، چه هردوت عادت داشته اطلاعات و معلومات خود را درباره یك موضوع معین به موضوعات مختلف تعمیم دهد و همین تعمیم دادن مطالب او را گرفتار اشتباهاتی بزرگ كرده است.
ص: 67
تردیدی نیست كه هردوت همه نقاط مصر را بچشم ندیده و هراندازه در این كشور به سیر و سیاحت پرداخته باشد موفق بدیدن تمام ایالات و شهرهای این كشور نشده و چون ظاهرا در اوایل تابستان به مصر رسیده و در اواسط پائیز این كشور را ترك كرده تمام مسائل مربوط بزندگی مصریان را در چهار فصل سال بچشم ندیده و اطلاعات او از این حیث كامل نیست. بعلاوه فرصت نكرده است با كاهنان واقعی و مقامات عالی مذهبی مصر تماس گیرد و در خانواده‌های مصریان طبقه اول راه یابد و مانند هرمسافر و سیاح ناشناس كه به شهری وارد میشود، فقط با مردم طبقه سوم تماس گرفته و با عادات و رسوم آنان آشنا شده.
اشتباه هردوت در اینست كه آنچه را كه در فصلی از سال كه به مصر مسافرت كرده در شهری معین و دربین مردمی از طبقه معین بچشم دیده بتمام فصول سال و تمام شهرهای مصر و تمام مصریان تعمیم داده. اگر خواسته باشیم از روی مطالب بند 35 و 36 و 77 و 94 درباره زندگی مصریان قدیم قضاوت كنیم باین نتیجه میرسیم كه تمام مصریان از هرطبقه و صنف با چهارپایان در یك جا زندگی میكرده‌اند و غذای خود را در زیر آسمان كبود صرف میكرده‌اند و فقط نوعی از نان كه اولیرا)Olyra( نام داشته تناول میكرده‌اند و روغنی كه بمصرف میرسانده بوئی تهوع‌آور داشته و زنان مصری از هرطبقه‌ای كه بودند فقط یك نوع لباس دربر میكردند؛ در حالیكه تمام این اطلاعات منحصرا به طبقه متوسط مصریان باستان مربوط است نه جمیع طبقات دیگر. وقتی هردوت به سرزمین تب رسیده، چون در این محل آثار خشگی و كم‌آبی بچشم دیده، بیدرنگ نتیجه گرفته كه در این سرزمین باران هرگز نمیبارد (كتاب سوم- بند 10). همچنین در موقعی كه در ناحیه سفلای ممفیس به سیاحت مشغول بوده چون باقتضای فصل باران نباریده مؤلف نتیجه گرفته كه در این ناحیه در هیچیك از فصول سال باران قابل ملاحظه‌ای نمی‌بارد (كتاب دوم- بند 14).
و نیز چون در فصلی كه وی در مصر اقامت داشته درجه حرارت هوا زیاد متغیر نبوده چنین نتیجه گرفته كه درجه حرارت هوا در مصر در تمام مدت سال ثابت است
ص: 68
(كتاب دوم- بند 77). همچنین در موقعی كه در ناحیه مصب نیل به سیاحت مشغول بوده چون فصل كارهای پرزحمت زارعین گذشته بوده و مؤلف شاهد این اعمال پرمشقت آنان نبوده نتیجه گرفته كه زارعین این ناحیه از این حیث نسبت به زارعین نقاط دیگر رفاه بیشتری داشته‌اند (كتاب دوم- بند 14). همچنین است قضاوتی كه مؤلف در باره شراب مصریان كرده. چون مؤلف قسمت‌هائی از مصر را كه در آن درخت مو وجود داشته و با میوه آن شراب تهیه میكرده‌اند ندیده بوده و از طرف دیگر می- دانسته كه از فینیقیه و یونان شراب به شهر نوكراتیس وارد میكرده‌اند (كتاب سوم- بند 6) چنین نتیجه گرفته كه تمام شرابی كه در مصر مصرف میشده از خارج وارد میشده و در سراسر این كشور مطلقا درخت مو یافته نمیشده است (كتاب دوم- بند 77).
موضوعی كه باید در مطالعه جلد دوم تاریخ هردوت بدان توجه داشت اینست كه هردوت نیز مانند غالب مسافرین و سیاحانی كه دور از موطن و كشور اصلی خود به سیاحت میپردازند و بعدا سیاحتنامه خود را منتشر میكنند بسیار علاقمند بوده كه با نقل مطالبی كه بنظر او بدیع میآمده و با عادات و رسوم مردمان كشور خود مباینت كامل داشته جلب توجه خوانندگان را بنماید. بهمین جهت است كه گاه مشاهده میشود هردوت هنگام شرح تناقضاتی كه بین مردم مصر و مردم كشور او وجود داشته بیش از حد لازم قلمفرسائی كرده و گاه مطالب را تا حدی اغراق‌آمیز جلوه داده است (بند 35 و 36 از كتاب دوم). مثلا در یونان باستان مرسوم نبوده كه زنان در بازار و مغازه‌ها به كسب‌وكار مشغول شوند؛ ولی چون مورخ در مصر زنانی در بازار مشاهده كرده كه مشغول فروش كالای خود بوده‌اند این وضع استثنائی را تعمیم داده و مدعی شده كه در مصر قاعده اینست كه زنان به كسب‌وكار میپردازند. همچنین چون مردان را دیده كه در مصر به شغل بافندگی اشتغال داشته‌اند نتیجه گرفته كه این حرفه اختصاص به مردان داشته. و نیز مورخ شنیده بوده كه در مصر دختران نیز در ردیف پسران مكلفند به معاش پدر و مادر خود كمك كنند؛ ولی هنگام بیان این مطلب برای اینكه بر جنبه اعجاب آن بیفزاید
ص: 69
مدعی شده كه فقط دختران مكلف به دستگیری از پدر و مادر خود میباشند و پسران چنین تكلیفی نسبت به والدین خود ندارند.
در مواردی دیگر كه مؤلف نتوانسته اطلاعات خود را تكمیل كند بعضی از بناهای تاریخی مصر را كه نظایر و امثالی متعدد در مصر از آن وجود داشته در نوع خود منحصر بفرد و بی‌نظیر دانسته و یا عادت و رسمی را كه در چند شهر یا چند ناحیه معمول بوده مخصوص یك شهر یا یك ناحیه دانسته و گاه برعكس، عادت و رسمی را كه فقط در یك ناحیه از مصر معمول بوده برای تمام این كشور قلمداد كرده. مثلا رسم مقدس دانستن اسب آبی فقط مخصوص شهر پاپرمیس)Papremis( نبوده در حالیكه مؤلف این رسم را فقط مخصوص این ناحیه دانسته (كتاب دوم- بند 71). همچنین مقبره‌ای كه در سائیس برای ازیریس ساخته شده بود در نوع خود مقبره منحصر بفرد مصر نبوده و در نقاط دیگر نیز نظایر آن وجود داشته، در حالیكه مؤلف در بند 170 ظاهرا مدعی است كه نظیر این مقبره فقط در شهر سائیس وجود داشته.
صرفنظر از اشتباهاتی كه هردوت در قسمت اول از كتاب دوم خود كه اختصاص بتوصیف احوال مصر دارد نموده (اشتباهاتی كه غالبا ناشی از جمع‌آوری اطلاعات ناقص و یا فقدان اطلاع كافی بوده است) در قسمت دوم از این كتاب نیز كه مخصوص بیان گذشته مصر و تاریخ آن تا زمان مورخ میباشد اشتباهاتی مشاهده میشود كه باحتمال زیاد بیشتر ناشی از تفسیر و تعبیر غلط اطلاعات و اسنادی بوده كه مؤلف جمع- آوری كرده است. مثلا در بند 124 گفته شده كه خئوپس «تمام معابد را بست و مصریان را از اهداء قربانی مانع شد و سپس آنها را مجبور كرد كه همه برای او كار كنند.» در جای دیگر از گفته هردوت چنین استنباط میشود كه در زمان خفرن نیز كه بعد از خئوپس در مصر سلطنت كرد معابد مصر همچنان بسته بود و فقط در زمان میكرینوس فرزند خفرن بود كه درهای معابد مصر باز شد و بار دیگر مصریان به معابد خود راه یافتند (كتاب دوم- بند 128 و 129). در حالیكه اسناد و مدارك
ص: 70
تاریخی دیگر حاكی است كه برخلاف گفته هردوت خئوپس و خفرن هیچیك بچنین عملی دست نزده‌اند و با خدایان به ستیز برنخاسته‌اند. شاید علت این تعبیر هردوت این بوده است كه از مصریان قدیم شنیده بوده كه خئوپس و خفرن برای جلوگیری از فرار كارگرانی كه به كار اهرام مشغول بوده‌اند تصمیماتی اتخاذ كرده بوده‌اند كه این كارگران نتوانند به معابد پناهنده شوند و راهی برای فرار از كار بیابند. محتمل است هردوت گفته معاصرین مصری را خوب درك نكرده و یك اقدام ساده دولتی را با یك اقدام ضدمذهبی اشتباه كرده باشد. تردیدی نیست كه پادشاهانی كه به بنای اهرام مصر پرداختند (خئوپس، خفرن و میكرینوس) بطوركلی چندان پای‌بند اصول مذهبی نبوده‌اند و از این حیث در تاریخ مصر شهرتی خاص دارند و حتی در بعضی از اسناد مصر باستان كه بر روی پاپیروس باقی مانده باین خصوصیت آنان اشاره شده است؛ ولی این مختصر كافی نیست كه ادعا شود كه این سه پادشاه یا دو تن از آنها معابد مصر را تعطیل كردند و مردم را از رفتن به معابد بكلی مانع شدند. در بند 177 هردوت مدعی است كه آمازیس پادشاه مصر قانونی وضع كرد بدین شرح تا منبع ثروت اتباع خود را مورد تحقیق قرار دهد: «هریك از مصریان هرسال باید وسایل معیشت خود را به پادشاه ارائه دهند و هركس این كار را نكند و مشروع بودن منابع ثروت خود را توجیه نكند مجازاتش اعدام خواهد بود.». بعد از بیان این مطلب هردوت مدعی است كه سولون مقنن معروف یونان نظیر این قانون را از مصر به آتن برد و در این شهر اجراء كرد. در حالیكه قانون آمازیس در این مورد اهمیتی را كه هردوت برای آن قائل شده نداشته و اصولا بمنظور تشخیص مشروع بودن منبع درآمد مصریان وضع نشده بود، بلكه مقصود پادشاه مصر از وضع این قانون تشخیص مبنائی بوده است برای اخذ مالیات از مصریان نه تشخیص مشروع بودن درآمدن آنها. مقایسه این قانون با قانون سولون نیز اشتباه دیگری است كه مؤلف مرتكب شده همچنین بعضی از مطالبی كه مورخ در قسمت‌های توصیفی جلد دوم از كتاب خود نقل میكند بطور قطع از اشتباه تعبیر او سرچشمه گرفته. از این قبیل است در بند 74 آنجا كه مؤلف مدعی است افعی شاخدار كه قاعدة باید جانوری موذی و خطرناك باشد جانوری است
ص: 71
بی‌ضرر و بی‌خطر. شاید علت این اشتباه هردوت این باشد كه مصریان این افعی‌ها را مظهر خدائی میدانسته‌اند كه كارش مداوای امراض بوده و هردوت نتیجه گرفته كه چون مصریان این افعی‌ها را مظهر آن خدای نیكوكار میدانسته‌اند پس این حیوانات ذاتا گزنده و موذی نبوده‌اند و به نوع بشر آسیبی نمیرسانیده‌اند. در بند 28 نمونه دیگری از اینگونه تعبیرات غلط مشاهده میشود: یكی از محرران مصری در شهر سائیس به هردوت گفته بود كه دو شعبه نیل از غارهای الفانتین كه امروز اسوان نام دارد سرچشمه میگیرد و مقصود او یكی شعبه‌ای بوده كه از شهر تب میگذشته و دیگری شعبه‌ای كه از ممفیس عبور میكرده است. ولی ظاهرا هردوت گفته این محرر را بد تعبیر كرده و تصور كرده كه اصولا دو رود بنام نیل وجود داشته كه یكی در جهت شمال و دیگری در جهت جنوب الفانتین جاری بوده و برای اینكه مقصود خود را روشن‌تر بیان كند گفته است كه بعقیده من این دو رود در دو جهت مخالف جاری میباشند، یكی بطرف مصر میرود و دیگری بسوی حبشه. بدیهی است مقصود كاتب مصری چنین نبوده و شاید مقصود او این بوده كه هردو شعبه معروف نیل از الفانتین سرچشمه میگرفته‌اند نه اینكه دو رود مجزا بنام نیل در دو جهت مخالف جاری بوده باشند.
اما در جائیكه هردوت مدعی است اساس اطلاعات او درباره سرزمین مصر تحقیقی است كه خود در محل كرده و ملاحظاتی است كه خود با مشاهده اوضاع این كشور نموده نمیتوان گفت تا چه‌حد این ادعای مؤلف با حقیقت تطبیق میكند. تردیدی نیست كه مؤلف به مصر مسافرت كرده و بسیاری از مطالبی كه نقل كرده خود بچشم دیده، ولی چون قبلا ذهن خود را با مطالعه كتب متقدمین آماده كرده بوده نتوانسته آنطور كه باید خاطره ملاحظات گذشتگان خود را كنار گذارد و ملاحظات خود را مستقل از تأثیر و نفوذ آنها تحریر كند. بهمین جهت است كه غالبا احساس میشود ملاحظات شخصی مؤلف تحت تأثیر اطلاعات قبلی او قرار گرفته و گاه تاحدی معیوب و ناقص شده است. ولی در هرحال؛ همین مسئله ثابت میكند كه لااقل
ص: 72
قسمت مهمی از این ملاحظات سهم شخص مؤلف است و بدون تردید هردوت خود شاهد و ناظر بسیاری از مطالبی كه نقل میكند بوده. اكنون باید دید در قسمت دوم از كتاب دوم هردوت، یعنی قسمتی كه به شرح وقایع تاریخی اختصاص دارد و تا حدی جنبه افسانه و داستان بخود گرفته تا چه‌حد میتوان درباره این مؤلف كهن قضاوت كرد.
درباره اینكه منبع اطلاعات هردوت نسبت باین قسمت از كتاب دوم او چه میباشد تردید است. حدس غالب بر آنست كه این مؤلف كهن ظاهرا نتوانسته آنطور كه در قسمت اول از این كتاب از نوشته‌های متقدمین خود استفاده كرده در- قسمت دوم آن نیز بهمان نسبت نوشته‌های آنان را مورد استفاده قرار دهد. تردیدی نیست كه هكاته ضمن بحث درباره اصل و منشاء ملل قدیم به اصل و منشاء مصریان باستان نیز اشاره كرده بوده و شاید روایتی كه هردوت در پایان بند 2 مورد انتقاد قرار داده و آنرا نمونه‌ای از «ادعاهای باطل یونانیان» تلقی كرده اشاره به روایتی است كه هكاته در آن باره نقل كرده. و نیز ممكن است، در خلال مطالبی كه درباره جغرافیای مصر نقل كرده برای توضیح یك اسم و مجسم كردن چگونگی یك ناحیه معین از بعضی از تواریخ كهن باقتضای موقع استفاده كرده باشد. از این قبیل است در جائی كه از مسافرت هلن و منلاس به مصر سخن میگوید و یا از كارهای بزرگ و بناها و اقدامات عمرانی از قبیل مجاری آب، سدسازی، خاك‌برداری، خشك كردن باتلاق‌ها و غیره صحبت میكند و این امور را به فلان یا فلان پادشاه نسبت میدهد. مطالبی از این قبیل ظاهرا در كتاب هكاته نه زیاد مشاهده شده و نه اگر هم وجود داشته شرح و تفضیل زیاد داشته است و تا امروز نیز هیچ اثری از نویسندگان یونان باستان سراغ نداریم كه در آن اطلاعات بیشتری درباره این مسائل بتوان یافت.
بنابراین، باید نتیجه گرفت كه هردوت برای تهیه قسمت دوم از كتاب دوم خود، یعنی قسمتی كه به شرح تاریخ مصر اختصاص دارد همانطور كه خود در بند 99 مدعی شده بیشتر متكی به اطلاعات شفاهی میباشد كه خود ضمن سفر جمع‌آوری
ص: 73
كرده است. قسمتی از این اطلاعات شفاهی را، بخصوص قسمتی كه مربوط به شروع سلطنت پسامتیك میباشد مؤلف در محیط یونانی و بین یونانیان و از دهان آنان شنیده؛ ولی قسمت مهم آنرا در مصر و بخصوص در شهرهائی نظیر نوكراتیس كه محل اقامت مهاجرین یونانی بوده جمع‌آوری كرده و چون مهاجرین یونانی هم خود شاهد قسمتی از تاریخ مصر بوده‌اند و هم بعلت معاشرت دائم خود با مصریان اطلاعات كامل‌تری داشته‌اند هردوت خود در بیان مطالب از گفته‌های آنان استفاده كرده.
بالاخره قسمت دیگری از مطالب مربوط باین قسمت از كتاب دوم را مؤلف در خارج از مصر در كشورهائی كه پادشاهان خاندان سائیس نفوذ و سلطه خود را بر آن گسترده بودند بدست آورده است. مثلا سرگذشت لادیكه)Ladike( را كه در بند 181 شرح داده شده باحتمال زیاد در شهر سیرن)Cyrene( پایتخت سیرنائیك از دهان بومیان شنیده؛ همچنین جنگهای نكوس)Necos( را در سوریه از اهالی برانشید در محل شنیده (بند 159)؛ حسن روابط و دوستی آمازیس و پولیكرات را در ساموس)Samos( از دهان اهل محل شنیده (بند 182)؛ رفتار جوانمردانه او را نسبت به آمفیكتیون‌ها مسلما در دلف كه خاطره این حادثه جاویدان شده بود شنیده (بند 180)؛ هدیه‌ای كه نكوس به معبد آتنا در لندوس)Lindos( اعطاء كرده بود فقط در این محل و در رودس معروف عام و خاص بوده و باحتمال زیاد مورخ در همان محل از آن مطلع شده (بند 182)؛ سرگذشت اعزام سفارت از شهر اله)Elee( بنزد پسامیس)Psamis( كه در بند 160 شرح داده شده بدون تردید در یكی از نواحی یونان كه مردمان آن با ساكنان شهر اله خصومت داشته‌اند بگوش مؤلف رسیده است.
اما نسبت به تاریخ قدیم مصر كه با سلطنت پسامتیك خاتمه مییابد ظاهرا بطوری كه مؤلف خود در بند 147 مدعی است منبع اطلاعات او منحصرا گفته‌های بومیان مصر بوده و مؤلف شخصا در بند 154 تصدیق كرده است كه این قسمت از اطلاعات او بعلت اینكه متكی به گفته بومیان بوده نسبت به قسمت اول كه مورد تأیید خارجیان
ص: 74
نیز بوده است ارزش كمتری دارد (بند 154).
در قسمت‌هائی كه مؤلف به‌گفته مصریان و عناصر خارجی تواما متكی شده در لحن گفتار او اعتماد و اطمینان احساس میشود، در حالیكه هربار در ضمن شرح مطالب منحصرا بگفته مصریان متكی میشود مطلب را بقسمی نقل میكند كه بنظر میآید قصد مؤلف فقط نقل مطلب بوده و صحت یا سقم آنرا تأیید نكرده.
بنابراین در قسمت‌هائی از تاریخ مصر كه از پسامتیك و جانشیان او بحث میشود داستان‌سرائی و افسانه‌گوئی كمتر مشاهده میشود، در حالیكه قسمتی از تاریخ مصر كه جنبه افسانه دارد فاقد ارزش علمی و تاریخی میباشد. بسیاری از وقایع مهم تاریخ مربوط به قبل از پسامتیك است بیشتر در این قسمت از كتاب هردوت تحریف شده است. از این قبیل است فتوحات فراعنه بزرگ در آسیا كه درباره آن مبالغه بسیار شده و مؤلف تمام آنها را بیك تن از سلاطین مصر نسبت داده (كتاب دوم- بند 102 و 103). همچنین دوره تسلط حبشیان را بر مصر اشتباها به دوران سلطنت ساباكوس)Sabacos( محدود كرده (كتاب دوم- بند 137 و 139) در حالیكه بعد از این پادشاه حبشی سه پادشاه دیگر از حبشیان بر مصر سلطنت كرده‌اند كه بترتیب شاباتاك)Shabatak( ، تاهاراك)Taharak( و تانوت آمون)Tanout -Amon( نام داشته‌اند و نیز مؤلف اغتشاش و هرج‌ومرجی را كه قبل از شروع سلطنت پسامتیك در مصر رواج داشته به سلطنت منظم پادشاهان دوازده‌گانه تعبیر كرده و این خانخانی و هرج‌ومرج را نوعی نظام و تشكیلات واقعی جلوه داده (كتاب دوم- بند 147).
بعلاوه بعضی از وقایع مسلم تاریخ بنحوی بیان شده كه كذب آن بر ما روشن است و یا درباره آن بقدری اغراق شده كه باور كردن آن امری است دشوار. از این قبیل است موضوع مهاجرت و عقب‌نشینی حبشیان كه بعقیده مؤلف از روی كمال میل و در نتیجه پیشگوئی یكی از هاتف‌ها و خوابی كه بر كسی مرئی شده بود اتفاق افتاده است (كتاب دوم- بند 139)، در حالیكه حقیقت آنست كه حبشیان را آشوریان از مصر راندند و خود از روی میل و اراده و بصرف یك رؤیای خیالی و پیشگوئی
ص: 75
واهی سرزمین پرثروت فراعنه را ترك نكرده‌اند. همچنین است در جائی‌كه مؤلف عقب‌نشینی سناخریب پادشاه معروف آشور را نتیجه عمل موش‌های كثیری دانسته است كه از جانب خداوند برانگیخته شده بوده‌اند (كتاب دوم- بند 141)، در حالیكه علت واقعی عقب‌نشینی سناخریب اشاعه نوعی مرض مسری بود كه در سپاه او ظاهر شد و وی را ناگزیر به فرار از مصر نمود.
علاوه بر این اشتباهات، بسیاری از كسانی را كه مؤلف در كتاب دوم خود نام میبرد نمیتوان گفت بدرستی با كدامیك از شخصیت‌های تاریخی مصر تطبیق میكنند و بعضی از آنها اصولا با هیچیك از رجال تاریخ مصر مطابقت نمی‌كنند. سزوستریس)Sesostris( كه در حقیقت مظهر جمیع فاتحان بزرگ مصر است ظاهرا باید یكی از فراعنه دوازدهمین خاندان سلطنتی باشد كه مانتون)Manethon( مورخ مصری وی را تقریبا بهمین نام سانوسرت سوم)Sanwosret III( نامیده و او را نخستین كسی دانسته كه سلطه مصر را بر حبشه مستقر كرد و سپاه مصر را تا سوریه با خود فاتحانه پیش برد. صرفنظر از سزوستریس كه نمیتوان بدرستی معلوم كرد كه نام كدامیك از پادشاهان واقعی مصر بوده است، اسامی دیگری در این قسمت از تاریخ هردوت مشاهده میشود كه حتی نمیتوان حدس زد با كدام شخصیت واقعی تاریخ این كشور تطبیق میكند. مثلا نمیتوان گفت شخصی كه هردوت مدعی است موریس)Moeris( نام داشته و احداث‌كننده دریاچه موریس و سازنده رواق شمالی معبد هفستوس بوده بحقیقت چه‌كسی است (كتاب دوم- بند 101) و آیا مقصود مؤلف از این شخص آمنمت سوم)Amenemhet III( از سلسله دوازدهم است كه معنای اسم مصری او «دریاچه بزرگ» است یا پپی اول)PepiI( معروف به مری را)Meri -Ra( كه از سلسله ششم بوده و مقبره‌اش در ممفیس واقع شده و در زمان حیات خود بتزیین این شهر پرداخت. نام فروس)Pheros( كه مورخ در بند 111 از آن سخن گفته در حقیقت عنوان سلطنتی پادشاهان مصر است كه در اصل «فرعون» بوده و با كمی اختلاف باین كلمه مبدل شده.
همچنین نام پروته)Protee( كه در بند 112 و بندهای بعد از او سخن درمیان است
ص: 76
در حقیقت تعبیر یونانی یكی دیگر از عناوین پادشاهان مصر است كه در اصل پروتی)Prouti( بوده. شخصیت كسی كه هردوت آنیزیس)Anysis( نامیده و با نام شهر هم‌اسم او تطبیق میكند هنوز روشن نیست و معلوم نیست اصولا این شخص چه‌كسی بوده. همچنین است شخصیت ستوس)Sethos( پادشاه كاهنی كه ظاهرا در موقعی سلطنت میكرده است كه یكی از حبشیان متعلق به بیست و پنجمین سلسله سلطنتی در مصر سلطنت داشته كه هیچگونه تمایلی به امور مذهبی نداشته. (كتاب دوم- بند 137 و 141).
علاوه بر این اشكالات كه درباره تشخیص شخصیت‌های تاریخ هردوت در مورد تاریخ مصر وجود دارد، حتی پادشاهانی كه در تاریخ مؤلف از آنها نام برده شده و ما بتحقیق میتوانیم با شخصیت‌های واقعی تاریخ مصر تطبیق كنیم از حیث تقدم و تأخر تاریخی هیچگونه مطابقتی با حقیقت تاریخی ندارند. مثلا فراعنه‌ای كه سازندگان اهرام مصر میباشند یعنی خئوپس و خفرن و میكرینوس كه متعلق به چهارمین سلسله سلطنتی مصر بوده‌اند قرنها قبل از رامسس سوم كه هردوت رامپسی‌نیت)Rhampsinite( مینامند و مدتها قبل از فراعنه هیجدهمین و نوزدهمین خاندان سلطنتی و حتی مدتها قبل از سزوستریس)SesostriS( فرعون خیالی دوازدهمین سلسله میزیسته‌اند.
در جای دیگر مورخ مدعی شده كه قبل از پسامتیك فقط دوازده پادشاه یكی پس از دیگری سلطنت كرده‌اند كه قابل ذكر میباشند و بین این دوازده تن و مین)Min( اولین پادشاه مصر، بیش از سیصد تن پادشاه بیكاره و تنبل سلطنت كرده‌اند كه حتی ذكر نام آنها ضروری نیست (كتاب دوم- بند 101).
موضوع دیگری كه در قسمت تاریخی كتاب دوم هردوت جلب توجه میكند جنبه افسانه‌گوئی و داستان‌سرائی آنست. این طرز تاریخ‌نویسی هم در قسمتی از تاریخ مصر كه متعلق به قدیم‌ترین ایام است مشاهده میشود و هم نسبت به تاریخ متأخر این كشور كه مورخ از بند 147 ببعد بنقل آن میپردازد. اگر از مطالبی كه درباره بناها و ساختمان‌هائی كه در زمان پادشاهان مختلف احداث شده صرفنظر كنیم، تاریخ
ص: 77
مصر درحقیقت بصورت مجموعه‌ای از افسانه‌های بدیع و حوادث و وقایع تفریحی نقل شده. نام ملكه مصر نیتوكریس)Nitocris( كه در این قسمت نقل شده صرفا بآن جهت بوده كه این پادشاه از جنس اناث بوده و در سلسله زنجیر پادشاهان مصری فردی استثنائی محسوب میشده و شاید هم نقل سرگذشت او در جائی كه مؤلف عده زیادی از پادشاهان مصر را از قلم میاندازد بعلت شقاوت و بیرحمی بوده است كه این زن در انتقامجوئی از خود ابراز نموده و یا شرایط و اوضاع و احوال غیرعادی بوده است كه با مرگ او همراه بوده. از شخصی بنام فروس)Pheros( مؤلف فقط حادثه كور شدن و شفا یافتن او را كه منجر به تشخیص تقوای زنان گردید نقل كرده؛ از پروته)Protee( فقط رفتار او را با منلاس و هلن شرح داده؛ از رامپسی‌نیت)Rhampsinite( فقط درباره نیرنگی كه دزد طرار و زبردست با او بازی كرد و در باره سقوط او به جهنم سخن گفته و از پسامیس)Psammis( فقط درباره ملاقات نمایندگان شهر اله كه از او تصویب مقررات مسابقات المپیائی خود را تقاضا كرده بودند سخن گفته (كتاب دوم- بند 111- 112 و بعد- 121- 162- 160). اینها مطالبی است كه اصولا با نقل تاریخ و یا لااقل با نقل رؤس مطالب تاریخ یك كشور ارتباطی ندارد و درحقیقت نمونه كاملی است از داستان‌سرائی و افسانه‌گوئی. نمونه دیگری از داستان سرائی و افسانه‌گوئی هردوت و توجه او به مسائل جزئی و بی‌اهمیت در جائی است كه مؤلف ضمن نقل چگونگی شورش سپاهیان مصری در زمان آپریس)Apries( و پیوستن آنان به آمازیس و از راه رسیدن فرستادگان پادشاه چند سطر از كتاب خود را به چگونگی پاسخ دادن آمازیس و حركت ناشایستی كه پاسخ خود را با آن تعبیر كرد اختصاص داده (كتاب دوم بند 162). همچنین است در موارد متعدد دیگر كه میتوان امثال و شواهدی زیاد از آن نقل كرد: در جائی كه مؤلف درباره سلطنت سزوستریس)Sesostris( صحبت میكند مطالبی درباره چگونگی خیانت برادرش كه بكمك ملكه خنثی شد نقل میكند (كتاب دوم- بند 107)؛ در ضمن شرح تاریخ خئوپس افسانه موهنی درباره فحشای دختر او نقل میكند (كتاب دوم- بند
ص: 78
126)؛ بیش از نیمی از قسمت‌هائی كه بنقل تاریخ میكرینوس اختصاص داده شده به شرح جزئیات یك واقعه خانوادگی و حیله‌هائی كه برای اثبات اشتباه پیشگوئی هاتفی بكار برده بودند اختصاصی داده شده (كتاب دوم- بند 131 و 133)؛ در بند 141 خطری كه از جانب سناخریب پادشاه آشور متوجه مصر بوده نشانه عقوبت و مجازات غرور و كبر ستوس)Sethos( دانسته شده و زوال ناگهانی این خطر بعنوان پاداش اعتماد به خداوند تعبیر شده. و حتی درباره آمازیس كه آخرین پادشاهی است كه در كتاب دوم درباره او سخن گفته شده مؤلف بیشتر از زندگی خصوصی و خصوصیات اخلاقی و عیاشی‌های گذشته و روابط نزدیك او با كاركنان دربار خود و چگونگی بسر كردن روزها و شب‌ها و سرگذشت عشق‌های او سخن گفته و كمتر به بیان مطالبی كه درباره یك پادشاه شایسته نقل است توجه داشته (كتاب دوم- بند 127- 174- 181).
از این لحاظ منبع مطالبی كه هردوت در جلد دوم از تاریخ خود درباره مصر نقل میكند بطور روشن معلوم نیست و نمیتوان اطلاعات مورخ را در این‌باره به منبعی صحیح و قابل اعتماد نسبت داد. «كاهنانی» كه هردوت مكرر بگفته آنان اشاره میكند و با اصرار و ابرام گفته‌های خود را بآنان نسبت میدهد درحقیقت فضلای ساده‌ای بوده‌اند كه كتب و رسالات وقایع‌نگاری زمان خود را میشناخته‌اند و از آنها استفاده میكرده‌اند و همین دانشمندان بوده‌اند كه در ممفیس فهرست اسامی سیصد و سی تن از خداوندان را برای مورخ نقل كرده‌اند (كتاب دوم- بند 100) و در شهر تب سیصد و چهل و پنج مجسمه متعلق به روحانیون عالیمقام خود را باو نشان داده‌اند (كتاب دوم- بند 143).
اینها كسانی بوده‌اند كه شخصیت چندان برجسته‌ای نداشته‌اند و اطلاعات و سواد آنها ناچیز بوده ولی درعین‌حال نطاق و سخن‌گویان پرحوصله‌ای بوده‌اند و عادت چنین داشته‌اند كه تماشاچیان و سیاحانی را كه بآن دیار قدم میگذارده‌اند گردش و سیاحت دهند و چون سیاحان معمولا به شنیدن افسانه‌های عجیب بیش از حقایق و واقعیات اظهار اشتیاق میكنند، افسانه‌هائی را كه در زبان مردم جاری بوده شاخ و برگ
ص: 79
میداده‌اند و آنها را با اعجاب و شگفتی‌های بیشتری برای این سیاحان ساده‌دل كه هردوت نیز محتملا یكی از آنها بوده نقل میكرده‌اند.
از طرف دیگر، حتی برای آن قسمت از تاریخ مصر كه مربوط بادوار كهن میباشد و در افسانه‌های یونانی چیزی درباره آن نمیتوان یافت «كاهنانی» كه هردوت نام میبرد تنها منبع اطلاعات او نمیتوانند باشند. دلایل زیادی موجود است كه ثابت میكند حتی برای این قسمت از تاریخ مصر مؤلف از منابع دیگر نیز الهام گرفته.
در بند 125 هردوت با یكی از مترجمان حرفه‌ای در مصر طرف سخن قرار گرفته و قسمتی از اطلاعات خود را باستناد گفته این مترجم كه نباید اطلاعات صحیحی بوی داده باشد بیان كرده. معمولا این مترجمین حرفه‌ای در مصر باستان زیاد اطلاع دقیقی از خط هیروگلیف نداشته‌اند و حتی بعضی از آنها قادر بخواندن این خط تصویری نبوده‌اند، و در اینصورت جای تعجب است كه هردوت ترجمه یكی از متون مصر باستان را كه بر دیوار اهرام حك شده بود از یكی از آنان مطالبه كرده است (كتاب دوم- بند 125). در حالیكه معلوم نیست ترجمه این‌گونه مترجمین حرفه‌ای از خط هیروگلیف ترجمه صحیحی بوده باشد و حتی متنی كه آنها ترجمه كرده‌اند یك متن تاریخی واقعی بوده باشد. باحتمال زیاد این كتیبه‌ها كه هردوت بكمك مترجمین حرفه‌ای ترجمه كرده و در بند 136 و 141 نیز بآن اشاره كرده است كتیبه‌های واقعی نبوده بلكه یادگار و دستخطی بوده است كه سیاحان برای تفنن هنگام عبور از كنار اهرام و مجسمه‌ها بر روی آنها نقش كرده‌اند. دلیلی كه بر این امر اقامه میتوان كرد اینست كه در مصر باستان معمول نبوده كه بر روی بناهای تاریخی و یا مجسمه‌ها اینگونه كتیبه‌ها حك كنند.
پس باید نتیجه گرفت كه مؤلف علاوه بر «كاهنان» مصری كه مكرر بگفته آنان استناد میكند از بسیاری از محررین و مترجمین عادی نیز كه چندان اطلاعی از تاریخ مصر نداشته‌اند كسب خبر كرده. دلیل دیگری كه برای اثبات این مدعا میتوان اقامه كرد اینست كه مؤلف خود در بند 142 در جائی كه منابع اطلاعات خود
ص: 80
را شرح میدهد قبل از اینكه از «كاهنان» نام برد از «مصریان» نیز یاد میكند و میگوید «تا این قسمت از تاریخ من. سخن از قول مصریان و كاهنان نقل شد ...»
اما تشخیص منبع بعضی از افسانه‌های كتاب دوم هردوت تا اندازه‌ای آسان است.
بعضی از آنها ظاهری كاملا مذهبی دارند و میتوان حدس زد كه منبع اطلاع مورخ درباره آنها «كاهنانی» بوده‌اند كه مكرر مؤلف از آنها نام برده از این قبیل است افسانه‌ای كه درباره ساباكوس)Sabacos( نقل شده. در این افسانه مورخ ساباكوس را مردی معرفی میكند كه از خشم الهی بیمناك است، از تجاوز به حیات كاهنان ترس دارد و هرگز حاضر نیست برخلاف پیشگوئی یكی از هاتف معابد دست باقدامی زند.
(كتاب دوم- بند 139). همچنین است افسانه‌ای كه مورخ درباره ستوس)Sethos( نقل میكند زیرا هدف این افسانه درهم افسانه‌ای كوبیدن طبقه متكبر و خودخواه نظامی و اثبات این نكته بوده كه مردم میتوانند از وجود این طبقه صرفنظر كنند بدون اینكه در زندگی اجتماعی آنان خللی پدید آید (كتاب دوم- بند 141).
بعضی از افسانه‌ها منشاء دیگری دارد و سرچشمه آنرا باید در نقل قول مردمان طبقه سوم جستجو كرد؛ از این قبیل است افسانه سزوستریس)Sesostris( كه معرف دو تمایل عمومی مردمان طبقه سوم یعنی غرور ملی و تحسین قهرمانان میباشد و ثابت میكند كه ملت مصر كه در زمان هردوت در قید اسارت میزیست برای خوش داشتن خود و فراموش كردن و یا كوچك كردن مشكلاتی كه در آن زمان با آن روبرو بوده خاطرات پرافتخار گذشته خود را تجدید میكرده و بكمك تجدید حیات این خاطرات ناراحتی‌های فعلی خود را تسكین میداده. مردمان مصر كه در آن زمان در تحت استیلای پارس‌های هخامنشی میزیسته‌اند طبیعی است كه از تجدید خاطرات پرافتخار گذشته و نقل چگونگی فتوحات اجداد خود در قسمت‌هائی از امپراتوری آن زمان هخامنشی لذت میبرده‌اند و تردیدی نیست در چنین شرایطی مردم طبعا خواهان آن بوده‌اند كه در تجدید خاطره فتوحات گذشته خود اغراق كنند و فتوحات خود را بزرگتر از آنچه واقعا بوده است جلوه دهند و احیانا سراسر امپراتوری هخامنشی
ص: 81
را در عالم خیال تسخیر كنند و بر سرحدات دوردست كولشید و نواحی سیت‌نشین دست یابند (كتاب دوم- بند 102- 103).
در بعضی از قسمت‌های دیگر حس میشود كه احساسات كینه و نفرت مردم است كه در طی قرون به احساسات اعجاب و نخستین نسبت به شخص معین مبدل شده است از این قبیل است تحسینی كه مردم از خئوپس فرعون مستبد و سنگدلی میكرده‌اند كه جمعی كثیر از مردم مصر را به كار اجباری برای برپا كردن هرم بزرگ وادار كرد.
تردیدی نیست كه خئوپس نه‌تنها یكی از دشمنان مذهب بود، بلكه فرعونی بود منفور و سنگدل و بیرحم كه حتی رعایت حال نزدیكان خود را نمیكرد (كتاب دوم- بند 124- 126).
بعضی دیگر از افسانه‌های این كتاب كه جنبه انتقاد دارد بدرجه‌ای زیاد به افسانه‌های قرون وسطائی شباهت دارد. از این قبیل است افسانه فروس)Pheros( كه ناپاكی جنس لطیف را بباد تمسخر میگیرد (كتاب دوم- بند 111). برخی دیگر از افسانه‌های این كتاب درحقیقت افسانه‌های اخلاقی محسوب میشوند كه در هرقرن و عصری میتوان نظایر آنرا یافت. از این قبیل است در جائی‌كه مخالفین آمازیس دهان بانتقاد او گشوده بودند و از اینكه وی بعد از اداره امور كشور هرروز چند ساعتی بتفریح و عیاشی میپردازد او را سرزنش میكرده‌اند و آمازیس بآنها جواب میداد كه روح انسان نیز مانند زه كمان اگر پیوسته در حال كار و كشیدگی باشد بالاخره از كار میافتد. (كتاب دوم- بند 172- 173).
افسانه دزد طراری كه خزائن رامپسی‌نیت)Rhampsinite( را بغارت میبرد و صاحب ثروتی عظیم میشود شباهت زیادی با افسانه‌های هزار و یكشب دارد و نظایر آنرا میتوان در افسانه‌های ملی غالب اقوام جهان یافت (كتاب دوم- بند 121).
افسانه مربوط به چگونگی انتقامجوئی نیتوكریس و حیله‌ای كه وی برای نابود كردن دسته‌جمعی دشمنان خود بكار برد و آنها را در آب غرق كرد در غالب افسانه‌های ملی جهان امثال و نظایری دارد (كتاب دوم- بند 100).
ص: 82
بعضی دیگر از قسمت‌های تاریخ مصر ظاهرا نتیجه تعبیر و تفسیر غلطی است كه در زمان هردوت از بناها و كتیبه‌ها و مجسمه‌های موجود كرده‌اند. از این قبیل است مطلبی كه مورخ در بند 131 نقل میكند: در یكی از تالارهای كاخ معروف شهر سائیس)SaiS( بعضی از مجسمه‌های چوبی دست نداشتند و دست آنها در اثر گذشت زمان و فرسودگی و كهنگی جدا شده و از بین رفته بود. ولی راهنمایان و مترجمینی كه همراه هردوت بوده‌اند مدعی شده‌اند كه این مجسمه‌ها تصویر كسانی میباشند كه در حیات خود نیز دست آنها بریده بوده است (كتاب دوم- بند 131). در جای دیگر كه مورخ مدعی شده است كه سزوستریس اجساد فرزندان خود را بر روی پشته‌ای از آتش افكند و از روی آن گذشت میتوان حدس زد كه این تعبیر مانند مورد قبل ناشی از تفسیر غلطی بوده است كه از تصویری كرده‌اند كه سزوستریس را درحال لگدمال كردن دشمنان خود نشان میداده است (كتاب دوم- بند 107).
همچنین افسانه شكست سپاه آشور كه در اثر هجوم موش‌ها مجبور به عقب‌نشینی شد باحتمال زیاد تعبیر غلطی از مجسمه‌ای بوده است كه به هفستوس)Hephaistos( خدای مصری تعلق داشته و موش در دست داشته. چون موش در مصر مظهر یكی از خدایان و در فینیقیه مظهر طاعون شمرده میشد، بعید نیست كه یكی از مفسرین زمان هردوت یا قبل از او با تعبیر ظاهر حال این مجسمه موش‌بدست مدعی شده است كه سناخریب پادشاه قهار آشور درنتیجه هجوم موش‌ها ناگزیر به عقب‌نشینی از مصر شد (كتاب دوم- بند 141) «1» همچنین احتمال میرود افسانه رامپسی‌نیت
______________________________
(1) در یونان باستان افسانه‌ای نظیر این افسانه منسوب بیكی از مجسمه‌های موش بدست آپولون وجود داشت. بحكایت این افسانه جمعی از اهالی كرت كه در جستجوی زمین مناسبی برای انتخاب محل سكونت خود بودند و بسوی بغازهای دریای اژه حركت كرده بودند قبلا با خدای خود آپولون در این باره مشورت كرده بودند و آپولون بآنها توصیه كرده بود كه هرجا «فرزندان خاك» راه آنها را بستند متوقف شوند و بیش از آن پیش نروند. این افسانه حاكی است كه اهالی كرت روزی هنگام صبح از خواب برخاستند و مشاهده كردند كه موشها تسمه‌های چرمی سلاح‌های آنها را جویده‌اند و چون پیشگوئی هاتف را بخاطر آوردند از ادامه پیشروی خودداری كردند.
ص: 83
كه دستمالی از تاروپود نقره در آسمانها از خداوند میگیرد نیز در نتیجه تعبیر غلطی از مجسمه یكی از پادشاهان بوده است كه چنین دستمالی در دست داشته (كتاب دوم- بند 122). در حالیكه باحتمال زیاد این دستمال كه نظایر آن در دست غالب مجسمه‌های باستان مشاهده میشود نشانه چیزی خاص نبوده بلكه دستمال ساده‌ای بوده كه مردمان قدیم برای پاك كردن دست یا صورت و یا دور كردن حشرات پیوسته با خود داشته‌اند.
در بعضی از موارد دیگر برخی از افسانه‌های كتاب دوم هردوت ظاهرا نتیجه تعبیر غلط مفهوم یك اسم یا یك لقب معین بوده است. از این قبیل است افسانه پسامتیك كه چون با كلاه‌خود آهنین خود شراب آشامید مردم او را بپادشاهی برگزیدند.
شاید علت ایجاد این افسانه درباره او این بوده است كه نام این پادشاه در زبان مصری «مردی با ظرفی كه در آن مخلوط شراب میسازند» و یا «سازنده ظرف شراب» تعبیر میشده است.
اكنون این بحث پیش میآید كه هردوت بچه ترتیب از اطلاعاتی كه از اینگونه منابع اخذ میكرده استفاده كرده است. اگر به قسمتی از كتاب دوم كه از بند 99 تا 142 ادامه دارد توجه شود ملاحظه خواهد شد كه مورخ پی‌درپی و مكرر بگفته «كاهنان» و «دیگر مصریان» اشاره میكند و هربار كه صحبت از تغییر پادشاهی درمیان است آنرا از قول كاهنان و مصریان چنین نقل میكند: «بطوریكه كاهنان و دیگر مصریان مدعی هستند ...». از این طرز نگارش میتوان نتیجه گرفت كه ممكن است مورخ مطالبی را كه در این قسمت از كتاب خود نقل میكند بترتیب تقدم و تأخر تاریخی از بعضی از كاهنان ممفیس شنیده و سپس بقول خود قسمت‌هائی كه خود شاهد و ناظر آن بوده بر آن افزوده است. هردوت در بند 99 كه قسمت تاریخی كتاب دوم خود را شروع میكند چنین مینویسد: «تا اینجا هرچه گفتم نتیجه مشاهدات و تفكرات و تحقیقات خود من بود، ولی از اینجا ببعد آنچه مصریان نقل میكنند آنطور كه خود شنیده‌ام نقل میكنم و مختصری هم از آنچه خود بچشم دیده‌ام بآن اضافه میكنم.
ص: 84
بطوریكه كاهنان برای من نقل كرده‌اند ...»
ولی بنظر نمیرسد كه حقیقتا مورخ كهن تمام مطالبی را كه در قسمت تاریخی كتاب خود نقل میكند یكجا از دهان كاهنان مصری شنیده باشد و باحتمال زیاد این افسانه‌ها و داستان‌های تاریخی را در نقاط مختلف و از منابع مختلف جمع‌آوری كرده است. بسیاری از آنها را در شهر ممفیس در معبد هفستوس كه برای هردوت از حیث تاریخ و دیگر مسائل سرچشمه و منبع اطلاعات مهمی محسوب میشده است بدست آورده و بسیاری دیگر از آنها را از منابعی دیگر اخذ كرده است. مثلا عشق‌بازیهای غیرعادی و نفرت‌آور میكرینوس را در شهر سائیس)Sais( )كتاب دوم- بند 131)، افسانه ساباكوس را در بوباستیس)Boubastis( )كتاب دوم- بند 137- 138)، سرگذشت فروس)Pheros( را در بوتو)Bouto( شنیده (كتاب دوم- بند 111- 133).
بعضی از این افسانه‌ها را از مصریانی شنیده كه هنگام سفر در جریان آرام آب نیل در شهرها و دهات سر راه با آنها برخورد كرده و قسمت دیگر آنرا كه ظاهرا قسمت اصلی آن محسوب میشود در موقع بازدید معابد یا قسمت‌هائی از معابد كه بازدید آن برای خارجیان مجاز بوده است شنیده. دلیل این ادعا اینست كه تقریبا تمام پادشاهانی كه هردوت نام میبرد بگفته او اثر محسوس و مرئی از سلطنت خود و حوادث و پیروزیها و فتوحات زمان خود باقی گذارده‌اند كه باز بنا بگفته هردوت بصورت بنای تاریخی تظاهر كرده و بیادگار مانده است. مین)Min( اولین پادشاه مصریان باستان سدهائی ساخته و جریان نیل را تغییر داده و بركه‌هائی حفر كرده و ناحیه وسیعی را زه‌كشی كرده بود و شهر ممفیس و معبد هفستوس را بنا كرده بود (كتاب دوم- بند 99). موریس)Moeris( دریاچه‌ای احداث كرده بود كه بنام خود او بدریاچه موریس معروف شده بود. و نیز هم او بود كه رواق شمالی معبد هفستوس را بنا كرده بود (كتاب دوم- بند 101). سزوستریس سنگهای عظیم باین معبد حمل و مجسمه‌های بزرگ در این معبد مستقر و سراسر مصر را از مجاری آب مستور كرده بود و سطح شهرها را مرتفع ساخته بود (كتاب دوم- بند 108-
ص: 85
110- 137) و همین عمل بود كه بعدها در شهرهای دیگر مصر و بخصوص در بوباستیس مورد تقلید ساباكوس قرار گرفت (كتاب دوم- بند 137- 138). خئوپس و خفرن و میكرینوس بناكنندگان اهرام بزرگ مصر بوده‌اند (كتاب دوم- بند 124- 127- 134).
دختر خئوپس نیز هرمی برای خود ساخته بود (كتاب دوم- بند 126) آسی‌شیس)Asychis( هرم دیگری از آجر ساخته بود كه كتیبه‌ای نیز بر آن حك كرده بود (كتاب دوم- بند 136). در سائیس یكی از پادشاهان كه هردوت وی را با میكرینوس اشتباه كرده مجسمه‌ای از گاو ماده اهداء كرده بود كه با شكوه و جلالی خاص تزیین یافته بود (كتاب دوم- بند 129- 130- 132). فروس)Pheros( در معبد هلیوس)Helios( واقع در هلیوپولیس دو ستون سنگی بزرگ و زیبا برپا كرده بود (كتاب دوم- بند 111). رامپسی‌نیت)Rhampsinite( و آسی شیس)Asychis( برای تزیین معبد هفستوس كوشش فراوان كرده بودند (كتاب دوم- بند 121- 136). در معبد هفستوس مجسمه‌ای بود كه گفته میشد ستوس)Sethos( را نشان میدهد كه موشی در دست دارد (كتاب دوم- بند 141).
هردوت تمام این آثار و بناهای تاریخی را بچشم دیده و از این حیث امتیاز و افتخار بزرگی بر دیگر نویسندگان و مورخین باستان دارد. ظاهرا قسمت مهمی از حوادثی كه مؤلف در فاصله بین بند 99 و 145 نقل میكند در جریان بازدید این بناها و آثار باستانی و باقتضای آنها از مصریان شنیده. بهمین جهت است كه مورخ خود در بند 101 اعتراف میكند كه از چند صد تن از پادشاهان مصر چیزی ندارد نقل كند زیرا چیزی كه جالب باشد از آنها باقی نمانده (كتاب دوم- بند 101). هربار كه راهنمایان سیاحان و مسافرین نام پادشاهی را بر زبان جاری میكرده‌اند چند كلمه‌ای هم درباره او سخن میگفته‌اند و هربار كه با پادشاهی بزرگ سروكار مییافته‌اند برای جلب نظر مسافرین درباره آن پادشاه شرح و بسط بیشتری میداده‌اند و احیانا وقایعی از تاریخ او را كه هیچگونه ارتباطی با بنائی كه به مسافرین نشان میداده‌اند نداشته بیان میكرده‌اند؛ از طرف دیگر بناها و مجسمه‌هائی كه از پادشاهان مختلف باقی مانده
ص: 86
و امور عمرانی مهمی كه بدست آنها انجام گرفته بود و هردوت بطور كامل و مفصل از آنها صحبت میكند تنها آثاری نیستند كه هردوت بمناسبت بازدید آنها مطالبی از راهنمایان خود شنیده باشد. چه بطوریكه میدانیم رامپسی‌نیت)Rhampsinite( یا رامسس سوم در ممفیس تالار بزرگی برای جواهرات و خزاین خود برپا كرده بود و شاید هنگام عبور از كنار این تالار بوده است كه یكی از راهنمایان مصری افسانه دزد طرار را كه هردوت با تفصیل تمام نقل كرده برای او شرح داده است.
اكنون باید دید آیا هردوت آنچه از كاهنان و مصریان و راهنمایان خود شنیده بدون دخل‌وتصرف همچنانكه آنان برای او نقل كرده‌اند نقل كرده یا بسلیقه خود در آن دخل‌وتصرفاتی كرده. اگر افسانه‌هائی را كه هردوت در این قسمت از تاریخ خود نقل میكند با اطلاعاتی كه از منابع دیگر درباره مصریان باستان در دسترس ما میباشد و همچنین با افسانه‌های مصر باستان كه امروز برای ما باقی است مقایسه كنیم نتیجه خواهیم گرفت كه قسمت مهمی از افسانه‌هائی كه مورخ كهن نقل كرده بدون دخل‌وتصرف نقل شده، و آثار و علائم زیادی كه مؤید این مطلب باشد و با زندگی روزانه مصریان باستان سروكار داشته باشد در افسانه‌های او مشاهده میشود از این قبیل است در افسانه نیتوكریس مجرای آبی زیرزمینی؛ در افسانه دزد طرار راه ورودی مخفی كه بوسیله سنگی متحرك باز میشده است؛ یا مهرومومی كه بر درب خزانه گذارده بودند، ظروف محتوی گنجینه و خزائن شاهی، معطل گذاردن جنازه بر بالای دار و در معرض تماشای مردم قرار دادن آن، استفاده از خر و مشك برای حمل شراب و همچنین بریدن ریش مأمورین دولت برای اهانت بآنها و یا بریدن نیمی از ریش آنها و باقی گذاردن نیم دیگر آن (كتاب دوم- بند 100- 121- 133)؛ در افسانه فروس)Pheros( اشاره به پادشاه با ذكر عنوان پادشاهی او و خودداری از ذكر نام شخصی او و همچنین نوع مرضی كه باو دست داد و داروی شگفتی كه برای او تجویز كردند و چگونگی مجازات زنان خیانتكار؛ در افسانه رامپسی‌نیت)Rhampsinite( منازعه او با الهه دمتر در جهنم؛ در یكی از افسانه‌های مربوط به آمازیس، توسل به
ص: 87
یكی از ربة النوع‌ها برای اثبات اتهام دزدی یك متهم (كتاب دوم- بند 174).
ولی علاوه بر این اشارات و كنایات كه ریشه مصری دارند و در خلال افسانه‌های هردوت مشاهده میشوند و مؤید صحت منبع افسانه‌های او میباشند بعضی علائم و اشارات دیگر میتوان یافت كه ریشه یونانی دارند و معرف اخلاق و عادات و رسوم یونانیان است. البته بعضی از این تداخل‌ها اهمیتی چندان ندارند و قابل ذكر نمیباشند از این قبیل است در جائیكه در بند 122 رامپسی‌نیت را درحال بازی نرد نشان میدهد؛ در حالیكه نرد در مصر مرسوم نبوده. ولی این اشتباه تأثیری در صحت یا سقم افسانه نداشته و اعم از اینكه آن بازی نرد بوده یا بازی دیگر، در هرحال این امر تأثیری در نفس افسانه نداشته. ولی در بعضی از افسانه‌های دیگر یونانی بودن منبع بعضی از اطلاعات تاریخی جلب توجه میكند. مثلا در جائیكه هردوت مدعی است كه مجازات نیل در زمان فروس در نظر مصریان عملی جنون‌آمیز بوده باید گفت كه مورخ تحت تأثیر قضاوت عنصر یونانی قرار گرفته، چه مصریان باستان این عمل را جنون‌آمیز نمی‌دانسته‌اند و امری عادی تلقی میكرده‌اند.
همچنین هجو خیانت زنان و افسانه فحشای دختر خئوپس و حیله‌ای كه میكرینوس برای اثبات خطای هاتف اندیشید و طرز جواب دادن نظامیان شورشی به فرستاده پادشاه مطالبی هستند كه بیشتر رنگ یونانی دارند. بدیهی است آنچه در این باره قابل انتقاد است افسانه‌هائی است كه بزمان قبل از پسامتیك مربوط میباشد؛ زیرا در افسانه‌های مربوط به ادوار جدید بعلت وجود مهاجرنشین‌های یونانی در مصر وجود رنگ یونانی در آنها نمیتواند دلیلی بر عدم صحت آنها باشد. مثلا افسانه‌ای كه میگوید هاتفی انتقام پسامتیك را موكول بوقتی كرد كه مردانی از برونز از راه دریا فرارسند (كتاب دوم- بند 152) بدون تردید منبعی یونانی دارد و تردیدی نیست كه این افسانه برای اولین‌بار در مغز یكنفر یونانی تكوین یافته است.
در اینجا دو نكته است كه باید هنگام قضاوت درباره این افسانه‌ها مورد توجه قرار گیرد. نخست آنكه بسیار مشكل است بصراحت مدعی شد كه فلان افسانه معین كاملا رنگ یونانی دارد و عامل مصری در پیدایش آن بی‌تأثیر بوده است.
ص: 88
مثلا مسئله انتقاد از زنان ناپاك كه جمعی برای آن منشاء یونانی قائل میباشند بچه دلیل ممكن است از سرزمین مصر سرچشمه نگرفته باشد، سرزمینی كه یوسف معروف در آن میزیسته و با حادثه ناگواری در روابط خود با زلیخا روبرو شده بودند؟ در افسانه دو برادر نیز مشاهده میشود كه برادر كوچك در برابر زوجه برادر بزرگ خود با همان مشكلات مواجه بوده كه یوسف در برابر زوجه فرعون با آن روبرو شده بود. در مورد افسانه‌ای كه درباره دختر خئوپس نقل شده روشن است كه در افسانه‌های بسیار قدیم مصر نمیتوان نظایر و امثالی برای آن یافت؛ ولی علائم و آثاری در افسانه‌های این زمان میتوان یافت كه مطالب اصلی آن با رؤس اصلی مطالب این افسانه تطبیق میكند. موضوع پادشاهی كه نسبت به وظیفه فرزندی خود خیانت میكند و برای اجرای نقشه‌های خودخواهانه دختر خود را به فحشا وادار میكند در یكی دیگر از افسانه‌های كتاب دوم هردوت در جائیكه مؤلف افسانه دزد طرار را نقل میكند از نو آشكار میشود و در اینجا نیز پادشاه برای دستگیر كردن دزدی كه با تردستی‌ها و طراری‌های خود او را مبهوت و درعین‌حال ناراحت كرده بود حاضر میشود دختر خود را به فحشاء وادار كند. بنابراین اگر این افسانه ریشه‌ای مصری داشته باشد، دلیلی ندارد كه افسانه مربوط به دختر خئوپس ریشه مصری نداشته باشد.
برخی از محققین عقیده دارند كه افسانه‌ای كه مورخ در بند 173 از كتاب دوم درباره خوشگذرانی و بی‌فكری آمازیس نقل میكند نباید ریشه مصری داشته باشد و دلیلی كه بر این ادعا اقامه میكنند اینست كه در نظر مصریان باستان كه پادشاه آنها از قدیم‌ترین ایام با استبداد حكومت میكرده است و رعایا همیشه از نام او در وحشت و اضطراب بوده‌اند چگونه میتوان تصور كرد كه پادشاهی با همه نشست‌وبرخاست كند و بگوید و بخندد و بیاشامد. ولی باین دسته از مورخین كه در صحت ریشه مصری این قبیل افسانه‌ها تردید دارند جواب داده شده كه بحكایت نوشته یكی از اوراق مصر باستان آمازیس با زنان به خوشگذرانی مشغول بوده و خود را از شراب سرمست میكرده و وقتی باین ترتیب بحكایت پاپیروس «موهایش درد میگرفت» از رسیدگی بامور كشور خودداری میكرده و به افسانه‌ها و حكایاتی كه نقالان برای او نقل میكرده‌اند گوش میداده. پس جای آن دارد كه در برابر قضاوت‌های ضدونقیضی كه در این باره
ص: 89
میشود با تردید و احتیاط قضاوت كرد و از نتیجه‌گیری قطعی خودداری نمود.
از یكطرف آثار فكر یونانی در افسانه‌هائی كه در كتاب دوم هردوت نقل شده آنطور كه درباره آن مبالغه شده زیاد نیست. از طرف دیگر، وجود این علائم و آثار یونانی در افسانه‌های هردوت دلیل آن نیست كه مؤلف خود سلیقه شخصی خود را در آنها بكار برده و آنها را برطبق سلیقه یونانی تغییر و تبدیل داده است. زیرا ممكن است مدتها قبل از اینكه اولین افسانه‌ها را از زبان مصریان یا مهاجرین یونانی در مصر شنیده باشد دهان‌بدهان از نسلی به نسلی و از قومی به قومی گردش كرده باشد و تحت تأثیر افكار مهاجرین یونانی قرار گرفته و از نو به مصریان منتقل شده باشد. حدس غالب بر اینست كه رنگ یونانی این افسانه‌ها بیشتر ناشی از همین تحول و تغییر تدریجی در طی قرون بوده و هردوت خود شخصا كمتر قضاوت شخصی را در آنها تأثیر داده است.
دخل‌وتصرفی كه هردوت به سلیقه شخصی خود در قسمت تاریخی كتاب دوم خود كرده بیشتر از حیث تقسیم‌بندی مطالب و تقدم و تأخر آنها است و اگر اشتباهی كرده در همین حدود است. مثلا منكااورا)Men Kaora( پادشاهی كه بادعای مترجمین شهر سائیس دختر خود را از دست داده بود و هردوت افسانه او را از قول همان مترجمین در بند 129 تا 131 از كتاب دوم شرح داده بطور مسلم پادشاهی بنام میكرینوس فرزند خئوپس و سازنده یكی از اهرام مصر نبوده.
حدس زده میشود كه این شخص پسامتیك دوم معروف به پسامیس)Psammis( است كه منكارا)Men Kara( لقب داشته و در سائیس وی را باین نام میخوانده و شباهت این دو نام موجب شده است كه هردوت منكااو را یعنی میكرینوس را بجای منكارا یعنی پسامتیك بگیرد و مطلبی را كه درباره شخص دوم شنیده به شخص اول نسبت دهد. همچنین ملاقات نمایندگان شهر اله)Elee( با پادشاه مصر كه هردوت مدعی است در زمان پسامیس اتفاق افتاده باحتمال زیاد در زمان آمازیس بوده و در اینجا نیز هردوت واقعه‌ای را كه مربوط به دوره‌ای معین بوده اشتباها بدوره‌ای دیگر نسبت داده است. همچنین، با وجود اشاره‌ای كه مؤلف در بند 99 و در چند جای دیگر
ص: 90
به‌گفته كاهنان كرده و همه‌جا آنانرا منبع اطلاعات خود قلمداد كرده ترتیب تقدم و تأخر پادشاهان مصر را از قدیم‌ترین ایام تا زمان پسامتیك اول و همچنین ترتیب تقدم و تأخر وقایع را كه از بند 99 ببعد شرح داده بسلیقه شخصی خود تعیین كرده.
همچنین دوازده تن از پادشاهانی را كه بوجود آنها علم داشته در سیر تاریخ پشت هم قرار داده و پادشاهان دیگری را در فاصله بین آنها جای داده و سلیقه شخصی خود را در این مورد بكار برده.
دلیلی كه بر این امر میتوان اقامه كرد اینست كه فقط بین سزوستریس و فروس و بین خئوپس و خفرن و میكرینوس رابطه خویشاوندی موجود بوده و بین دیگر پادشاهانی كه مورخ پشت هم قرار داده رابطه خویشاوندی دربین نبوده و یا لااقل مورخ چنین رابطه‌ای تشخیص نداده است. سزوستریس و پروته كه مورخ او را «یكی از اهالی ممفیس» مینامد و همچنین رامپسی‌نیت، خئوپس، آسی‌شیش، آنیزیس كه «مردی كور از اهل آنیزیس» معرفی میشود، وستوس كه «كاهن هفستوس» بوده یكی پس از دیگران به سلطنت میرسند بدون اینكه معلوم شود رابطه خویشاوندی آنها با سلف خود چه بوده و چه‌چیز موجب شده است كه در سلطنت جانشین یكدیگر گردند. این موضوع میرساند كه ترتیب تقدم و تأخر جانشینی آنها تحت تأثیر سلیقه شخص مورخ قرار گرفته و مورخ از این لحاظ تا حدی از ارزش تاریخ خود كاسته است.
برخی عقیده دارند كه هردوت این پادشاهان را بترتیبی كه در طی سیاحت خود بر- سبیل تصادف و هنگام تماشای بناهای تاریخی مطلبی درباره آنها شنیده بدون توجه به تقدم و تأخر تاریخی پشت هم قرار داده و هربار كه پس از پادشاهی درباره پادشاهی دیگر با او سخن گفته‌اند وی را جانشین قبلی قرار داده و تاریخ مصر را چنین برشته تحریر درآورده است.
مثلا حدس میزنند كه مورخ پادشاهانی را كه هنگام سیاحت معبد بزرگ شهر ممفیس برای او اسم برده‌اند قبل از پادشاهان سازنده اهرام قرار داده است و علت آنست كه مدتی بعد هنگام سیاحت اهرام درباره آنها با او سخن گفته‌اند؛ در حالیكه پادشاهان اخیر
ص: 91
از حیث تاریخ قدیم‌تر میباشند.
بطوركلی بزرگترین انتقادی كه بر كتاب دوم هردوت وارد است اینست كه مؤلف چندان توجهی به صحت تقدم و تأخر تاریخی مطالبی كه نقل كرده نداشته و در موارد بسیار این بی‌قیدی و بی‌اعتنائی نسبت به صحت تاریخی وقایع جلب توجه میكند و در یك مورد بدرجه‌ای از اغراق میرسد كه میتوان بعنوان دلیل بر بجا بودن این انتقاد نقل كرد. هردوت در بند 140 مدعی است كه پادشاهی كه وی آنیزیس نام نهاده هفتصد سال قبل از آمیرتئوس)Amyrthaios( كه معاصر كیمون)Kimon( بوده میزیسته و با این حساب باید گفت آنیزیس در قرن دوازده قبل از میلاد سلطنت میكرده است. در حالیكه بین آنیزیس و پسامتیك كه بطور دقیق صد و چهل سال قبل از فتح مصر بدست كبوجیه یعنی در 664 قبل از میلاد به سلطنت رسیده بحكایت آنچه هردوت نقل میكند فقط دوره كوتاه سلطنت ستوس)Sethos( و پادشاهان دوازده‌گانه معروف فاصله است. در بند 157 هردوت مدعی است كه پسامتیك پنجاه و چهار سال سلطنت كرده. وی همچنین مدعی است كه نكوس شانزده سال (بند 159) و پسامیس شش سال (بند 161) و آپریس بیست و پنج سال (بند 161) و آمازیس چهل و چهار سال (كتاب سوم- بند 10) و پسامنیت شش ماه (كتاب سوم- بند 14) سلطنت كرده‌اند. با یك نظر سطحی میتوان حدس زد چگونه مؤلف در تلخیص شش قرن تاریخ دچار اشتباه شده و تاریخ را بمیل و سلیقه شخصی خود تغییر داده است.
یكی دیگر از مواردی كه مؤلف دچار اشتباهی بزرگ شده جائی است كه در بند 13 مدعی است كه از زمان مرگ موریس تا زمان مسافرت خود او به مصر هنوز نهصد سال بیش نگذشته بود و با این حساب موریس باید در حدود سال 1350 قبل از میلاد در گذشته باشد. با این حال، مؤلف بین زمان این پادشاه و تاریخی كه پسامتیك به سلطنت رسیده (یعنی سال 660 قبل از میلاد) فقط معتقد بوجود ده پادشاه و دوره كوتاه سلطنت پادشاهان دوازده‌گانه میباشد و مدعی است كه از این ده تن دو نفر
ص: 92
یكی مدت پنجاه سال (بند 127) و دیگری پنجاه و شش سال سلطنت كرده‌اند (بند 128) و چون دوره سلطنت پادشاهان دوازده‌گانه نیز بسیار كوتاه بوده با این حساب باید گفت هشت تن دیگر از پادشاهانی كه هردوت در این فاصله قرار داده جمعا 580 سال یعنی بطور متوسط هریك هفتاد و پنج سال سلطنت كرده‌اند!
*** آنچه تاكنون درباره مطالب كتاب دوم هردوت گفته شد مربوط به قسمت‌های مهمی از كتاب اخیر است و شامل مطالبی كه مؤلف درباره مسائل مربوط به جغرافیا و عادات و رسوم و تاریخ داخلی مصر نقل كرده نمی‌باشد. مطالبی از این قبیل كه در كتاب دوم هردوت میتوان یافت باحتمال زیاد بوسیله خود مورخ در مصر جمع‌آوری و بدون دخل‌وتصرف به نقل آنها مبادرت شده است. در جائیكه مورخ مدعی است بعضی از مطالبی را كه نقل میكند خود در شهر صور و تاسوس و ساموتراس و دودون از دهان مردم شنیده دلیلی بر خلاف‌گوئی او نمیتوان اقامه كرد (كتاب دوم- بند 44- 51- 52- 55). همچنین است در جائی كه مؤلف مدعی است درباره زندگانی و شرح احوال رودوپیس)Rhodopis( و ازوپ)Esope( اطلاعاتی در ساموس و دلف بدست آورده (كتاب دوم- بند 134- 135). یا در جائی كه مدعی است علت وجودی و چگونگی توسعه و افزایش دائمی خاكهای رسوبی را خود در تروآد)Troade( و توترانی)Teuthranie( و افز)Ephese( و در دشت مآندر)Meandre( ناظر بوده است (كتاب دوم- بند 10). و یا در جائی كه میگوید در لاكدمون خود ناظر احترام جوانان به پیران بوده و در كشور سكاها و بین اهالی تراس و پارس خود احساس كرده كه مردم كارها و حرفه‌های دستی را سبك و خفت‌آور میدانسته‌اند (كتاب دوم بند- 80- 167)؛ همچنین در جائی كه میگوید افسانه دزدانی كه برای دستبرد زدن به خزاین سارداناپال تالاری زیرزمینی حفر كردند خود این مطلب را در منطقه‌ای از بابل شنیده (كتاب دوم بند- 150). همچنین است در جائیكه مؤلف مدعی است در كولشید شخصا درباره علل نزدیكی مصریان و اهالی این ناحیه
ص: 93
تحقیق كرده (كتاب دوم- بند 104- 105) و یا در بوتو)Bouto( شخصا شنیده كه افعی‌های بالدار از عربستان میآمده‌اند و عربستان كشوری بوده كه در سمت مشرق در آنسوی شبه‌جزیره سینا در طول دو ماه راه ادامه داشته و خلیج عربستان كه باریك و طویل بوده موازی با دره نیل در جهت شمال بجنوب در داخل خاك پیش میرفته است (كتاب دوم- بند 75- 8- 11)؛ همچنین است در جائی كه مؤلف مدعی است كه آنچه درباره جریان قسمت علیای نیل از الفانتین بپائین و یا درباره آب‌وهوای افریقای مركزی و منشاء زبان ساكنان آمون نقل میكند خود شخصا در مصر تحقیق و جمع‌آوری كرده است (كتاب دوم- بند 29- 30- 25- 4226) و یا سرگذشت مسافرت جوانان نازامون)Nasamons( را در شهر سیرن)Cyrene( خود از دهان ساكنان این شهر شنیده (كتاب دوم- بند 32- 33). در این افسانه و در خلال مطالبی كه درباره آن نقل شده آثار و علائمی از نوشته‌های هكاته میتوان یافت. از این قبیل است موضوع تقسیم افریقا به سه منطقه، یك منطقه ساحلی كه در آن انسان سكونت دارد، منطقه دیگری كه در آن حیوانات وحشی زیست میكنند و منطقه سومی كه خشك و شنزار و صحرائی است. همچنین است توصیفی كه مورخ از مسیر رود ایستروس)Istros( یا دانوب میكند و وجه شباهتی كه بین مسیر این رود و مسیر رود نیل مییابد.
علاوه بر این مطالب كه باحتمال زیاد از كتاب هكاته نقل شده و منبع آن آثار مورخین قدیم‌تر از هردوت میباشد مطالب دیگری در این قسمت از تاریخ هردوت میتوان یافت كه باحتمال زیاد از كتب و رسالات آن زمان نقل شده است. از این قبیل است مطالبی كه مورخ برای تعیین ابعاد خلیج عربستان و چگونگی وضع آبهای آن نقل میكند (كتاب دوم- بند 11)؛ همچنین است در جائی كه مؤلف مدعی است كه رسم پرستش پوزئیدون)Poseidon( از افریقا به یونان آمده (كتاب دوم- بند 50).
درباره این مسائل نمیتوان بحث كرد؛ ولی درباره آثار تاریخی كه مورخ در بند 102 و 106 به شرح آن پرداخته گفتگو زیاد میتوان كرد. آثار تاریخی كه در بند 106 شرح داده شده باحتمال زیاد دو كتیبه‌ایست كه امروز هم باقی است
ص: 94
و در گذشته بر سر راه افزبه‌فوسه قرار داشته ولی هردوت اشتباها آنرا بر سر راه سارد به ازمیر دانسته. معلوم نیست چگونه در این خط سیر یكی از اهالی یونی نوشته‌های این كتیبه‌ها را برای او ترجمه كرده و وی را دچار این اشتباه بزرگ كرده است تا جائی در حجاریهای اقوام هیت كه هیچگونه شباهتی با حجاریهای مصریان باستان نداشته تصور یكی از فراعنه مصر را تشخیص داده است! در حالیكه این تصویر متعلق به موواتالو)Muwatallu( پادشاه قوم هیت در قرن چهارده قبل از میلاد است و ترجمه‌ای كه راهنمای یونی برای هردوت كرده نادرست است. و اما در جائیكه هردوت مدعی است دربین ملل مغلوب ستونهائی برپا میكرده‌اند كه بر آن نوشته‌هائی بنام سزوستریس حك میكرده‌اند و اینكه در كشورهائی كه مردم آن ترسو و جبون بوده‌اند تصویری از اعضای زنانه زنان بر این ستونها حك میكرده‌اند معلوم نیست مورخ باستناد كدام مدرك چنین ادعائی كرده است، زیرا امروز هیچگونه دلیل و مدركی كه مؤید این ادعا باشد در دست نیست. البته فقدان آثاری كه امروز مؤید این ادعا باشد كافی برای رد ادعای هردوت نیست و نمیتوان مطالبی كه هردوت مدعی است بچشم خود در سوریه دیده (كتاب دوم- بند 106) باستناد آن رد كرد زیرا چه‌بسا كه این آثار وجود داشته و در طی زمان از بین رفته است. ولی شرحی كه او در بند 102 درباره این آثار نقل میكند قسمی است كه مصرشناسان امروز را در صحت آن دچار تردید كرده و معلوم نیست مؤلف از چه كسی شنیده كه ستونهائی نظیر آنچه خود نقل میكند تا سرزمین سكاها و تراس كه هرگز پای فراعنه مصر بآن نرسیده بود وجود داشته (كتاب دوم- بند 103).
*** كتاب دوم هردوت از بین نه جلد كتاب تاریخ او یكی از مجلداتی است كه بهترین معرف وسعت اطلاعات و درجه استدلال علمی این مؤلف كهن است. در این مقام جای آنست كه علاوه بر نكاتی كه درباره طرز انشاء و منابع كتاب نقل و نقد شد نكاتی چند نیز درباره اطلاعات علمی مورخ و مطالبی كه از این حیث در كتاب حاضر مورد
ص: 95
بحث قرار گرفته نقل شود. در این كتاب و در كتابهای دیگر، مؤلف در عقایدی كه از خود ابراز كرده و قضاوتی كه درباره امور نموده پیوسته از دو نظریه كه تا حدی نادرست بنظر میرسد پیروی كرده و الهام گرفته. بموجب نظریه اول هرعاملی از عوامل تمدن، هرگونه علم و دانش و عادت و رسم و عقیده و هنر و همچنین هرشئی مادی مخترعی معین و واحد داشته و تمام مظاهر این علوم و دانش و عادات و رسوم و هنر و جمیع اشكال استفاده از این اشیاء مادی بهر نحوی كه در دنیا مشاهده شود از مراحل مختلف میگذرد و باین مخترع واحد منتهی میشود. بموجب نظریه دوم اختلاف افراد بشر ظاهری و سطحی است نه واقعی و عمقی و اشیاء واحد در نواحی مختلف باشكال و اسامی مختلف تظاهر میكنند.
با قبول نظریه اول است كه هردوت مصریان را كه یكی از قدیم‌ترین اقوام جهان میباشند یكی از اقوام منحصر بفرد دنیا میداند كه بسیاری از اختراعات و اكتشافات دنیا بآنها تعلق دارد و دیگر اقوام و بخصوص یونانیان این اختراعات و اكتشافات را از آنها آموخته‌اند. معلوم نیست مورخ چگونه این نظریه را با حس یونان‌پرستی خود سازگار یافته و چگونه حاضر شده است قبول كند كه ملت یونان كه بنظر او ارجح و برتر از تمام اقوام جهان میباشد بسیاری از اختراعات و اكتشافات را مدیون مردم مصر میباشد.
همچنین با قبول نظریه دوم است كه مورخ بدون قید و شرط خدایان مصری و یونانی را یكی میداند و غالبا خدایان مصری را در كتاب خود بنام خدایان یونانی میخواند بقسمی كه در غالب موارد خواننده دچار تردید میشود و از خود سؤال میكند كه حقیقتا هردوت از یونان سخن میگوید یا از مصر. همچنین با قبول نظریه دوم است كه مؤلف همه‌جا در مصر میكوشد كه مانند یونان هاتف‌هائی از خدایان بیابد و سرگرمیها و تشریفات مذهبی نظیر آنچه در یونان وجود داشته پیدا كند. با الهام از این نظریه است كه از روابط مصریان و خدایان آنان سخن میگوید و این روابط را از ورای احساساتی تعبیر و تفسیر میكند كه مردمان یونان باستان در برابر خدایان