گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
عادات و رسوم مصریان‌





35- اكنون بوصف مصر می‌پردازم و بتفصیل از آن یاد میكنم. زیرا در این كشور با مقایسه با هركشور دیگر از همه‌جا بیشتر عجایب دیده میشود و كارهای شگفتی كه از حدود وصف خارج است از همه‌جا بیشتر مشاهده میشود. بهمین جهت من بتفصیل بیشتری از آن سخن خواهم گفت.
مصریها در اقلیمی شگفت و در ساحل رودی زندگی میكنند كه خصوصیات آن با رودهای دیگر فرق دارد و بهمین جهت تقریبا در جمیع مسائل مربوط به عادات و رسوم، عكس عادات و رسوم اقوام دیگر را دارند «3». در مصر زنان به بازار میروند و كسب خرده‌فروشی با آنان است، در حالیكه مردان در خانه میمانند و بافندگی میكنند.
______________________________
(1)- سینوپ)Sinope( شهر قدیم آسیای صغیر واقع در ساحل دریای سیاه و موطن دیوژن فیلسوف معروف عهد قدیم.
(2)- هردوت در این مورد بطور قطع دچار اشتباه شده است (رجوع شود به كتاب اول هردوت- بند 72- یادداشت توضیحی).
(3)- درباره مطالب این بند و بند بعد رجوع شود به توضیح خارج از متن.
ص: 136
در دیگر كشورها در موقع بافندگی پود پارچه را بطرف بالا میكشد، در حالیكه در مصر آنرا بطرف پائین میرانند. در این كشور مردها بار را بر روی سر حمل می‌كنند، در حالیكه زنان آنرا بر روی دوش میگذارند. زنان ایستاده ادرار میكنند، در حالیكه مردان نشسته چنین میكنند. آنان احتیاجات یكدیگر را در خانه رفع میكنند ولی غذا را در كوچه تناول میكنند و دلیلی كه بر این امر اقامه میكنند اینست كه كارهای ضروری و قبیح را باید در خانه انجام داد ولی كارهائی كه قبیح نیست میتوان در منظر عام انجام داد. هیچیك از زنان بشغل كاهنی معابد و خدایان مرد یا زن اشتغال ندارند و مردان، كاهن تمام زنان و مردانند «1». پسران بهیچوجه مجبور نیستند خرج پدر و مادر خود را بعهده بگیرند ولی دختران مطلقا مجبور بانجام این تعهد میباشند، حتی اگر شخصا چنین میل نداشته باشند.
36- در كشورهای دیگر كاهنان و مردان روحانی موهای بلند دارند، در حالیكه در مصر سر خود را میتراشند.
بین اقوام و ملل دیگر عادت چنین است كه در موقع عزاداری آنانكه از خویشان نزدیك متوفی هستند سر خود را میتراشند، در حالیكه وقتی برای مصریان فوتی اتفاق میافتد، آنانكه تا آن زمان سر خود را میتراشیدند موی سر و ریش خود را بلند میكنند. اقوام دیگر جدا از حیوانات زیست میكنند، در حالیكه مصریان با حیوانات زندگی میكنند. دیگر اقوام از آرد گندم و جو تغذیه میكنند، ولی در مصر هركس با این غلات زندگی كند بدنام خواهد بود. مردم برای تغذیه خود الیرا «2» كه بعضی‌ها زیا «3» مینامند مصرف میكنند. خمیر آنرا با پا بهم میزنند
______________________________
(1)- این اظهار صریح هردوت كه مدعی است زنان مصری به امور مذهبی اشتغال ندارند با آنچه مؤلف در قسمت‌های دیگر كتاب خود درباره زنانی كه غالبا درخدمت خداوند آمون)AMMON( بوده‌اند نقل میكند مغایرت دارد (هردوت- كتاب اول بند 182- كتاب دوم، بند 54 و 56).
(2)-Olyra
(3)-ZEIA- هنوز بدرستی معلوم نشده مقصود هردوت از این گیاه و همچنین اولیرا كدامیك از انواع غلات است.
ص: 137
و گل سرخ را با دست و فضولات حیوانات را نیز بهمین ترتیب جمع‌آوری میكنند «1». مردان اقوام دیگر باستثنای آنها كه مصریها عادتی خلاف آن بآنان آموخته‌اند اعضای تناسلی خود را بحال طبیعی باقی میگذارند، در حالیكه مصریان اعضای تناسلی خود را ختنه میكنند. در مصر هریك از مردان دو لباس دارد، در حالیكه زنان یك لباس بیش ندارند. در مصر حلقه‌ها و ریسمان‌هائی كه برای نگاهداری چادر بكار میرود بحاشیه داخلی آن متصل است، در حالیكه در جاهای دیگر بحاشیه خارجی آن وصل است. یونانیان برای نوشتن خط و همچنین برای محاسبه با ریگ دست خود را از طرف چپ بطرف راست میبرند، در حالیكه مصریان از راست بطرف چپ میروند «2». و با این حال مدعی هستند كه آنان بطرف راست میروند و یونانیان بطرف چپ. مصریان برای نوشتن دو نوع الفبا بكار میبرند كه یكی را مقدس و دیگری را خط عوام مینامند «3».
37- مصریان از تمام اقوام دیگر در امور مذهبی بیشتر تعصب دارند و بعضی از رسوم آنان چنین است «4»: آنان آب را در جام‌هائی از برنز كه هرروز آنها را بدقت تمیز میكنند می‌آشامند و این عادتی است كه همه رعایت میكنند نه فلان شخص معین.
آنان لباسی از كتان دربر دارند كه همیشه تمیز و شسته است و با دقت مخصوصی متوجه رعایت این نكته هستند. آنان برای نظافت و پاكیزگی خود را ختنه میكنند زیرا پاكیزگی را بر زیبائی ترجیح میدهند. روحانیان دو روز یكبار
______________________________
(1)- اگر مقصود هردوت از این عبارت این باشد كه فضولات حیوانات را با دست جمع‌آوری میكنند، موضوعی نیست كه موجب تعجب باشد زیرا در آن زمان جمیع اقوام و ملل سوخت خود را از این طریق با دست تهیه میكرده‌اند.
(2)- مقصود اینست كه خط یونانیان از چپ براست و خط مصریان از راست بچپ نوشته میشده است.
(3)- این دو خط بترتیب عبارتند از خط هروگلیف)Hieroglyphe( و خط دموتیك)Demotque( .
(4)- آنچه هردوت در این قسمت بعنوان نمونه رسوم مذهبی مصریان نقل میكند عموما مربوط به نظافت و پاكیزگی آنان است كه در مصر قدیم نمونه‌ای از اعمال مذهبی بوده است.
ص: 138
سراسر بدن خود را میتراشند تا درموقعی كه درخدمت خدایان هستند شپش یا حشره ناپاك دیگری باندام آنان نچسبیده باشد. آنان فقط یك لباس از كتان در بر و كفش‌هائی از پاپیروس بپا میكنند و حق ندارند لباس دیگری در بر یا كفش‌های دیگری بپا كنند. روزی دوبار خود را با آب سرد می‌شویند و همین عمل را دو بار هم در شب انجام میدهند. آنان خود را در قید اعمال مذهبی كثیر دیگری قرار میدهند، ولی درعوض از مزایای زیاد و مهمی بهره‌مند میشوند. برای آنان غذای مقدسی می‌پزند و هرروز بهریك از آنان مقدار زیادی گوشت گاو و غاز و شراب انگور میدهند. ولی آنان حق ندارند گوشت ماهی تناول كنند. مصریان هرگز باقلا در كشور خود كشت نمیكنند و اگر هم بروید آنرا نه خشك میجوند و نه پخته در آب میخورند. كاهنان حتی حاضر به مشاهده آن نیستند و عقیده دارند كه گیاه ناپاكی است «1». هریك از خدایان فقط یك كاهن ندارند، بلكه چندین كاهن دارند كه یكی از آنها بر دیگران سمت ریاست دارد. وقتی یكی از روحانیان درگذرد، پسرش جانشین او میشود.
38- مصریان تصور میكنند كه گاوان نر به اپافوس «2» تعلق دارند و باین جهت آنها را بترتیب زیر آزمایش میكنند: اگر بر روی بدن حیوان حتی یك پشم سیاه مشاهده كنند آن حیوان را ناپاك میدانند این تحقیق بوسیله كاهنی بعمل میآید كه مامور این عمل است. وی حیوان را ایستاده و خوابیده آزمایش میكند و زبان آنرا بیرون میكشد تا مشاهده كند آلوده بیكی از علائم مشخص كه بعدا من در جای دیگر بتفصیل از آن یاد خواهم كرد نباشد. و نیز توجه خواهد كرد كه پشم‌های دم حیوان بطور عادی روئیده باشد. هرگاه حیوان از تمام این معایب
______________________________
(1)- این ادعای هردوت را باید با تردید تلقی كرد، چه در بسیاری از قبرهائی كه از مصر باستان باقی مانده ضمن اشیاء مختلف دانه‌های باقلا بدست آمده است. بعلاوه در بعضی از قبور مصری متونی یافت شده كه بموجب آن مصریان باقلا را دوست داشته‌اند.
رامسس سوم مقدار زیادی باقلا به كاهنان شهرهای ممفیس و هلیوپولیس اهداء كرده بود)Loret :Flore .. p 93 No 157(
(2)- اپافوس)Epaphos( یا)Epaphus( فرزند ژوپیتر ویو)Io( و مؤسس شهر ممفیس.
ص: 139
معاف باشد آنرا بانواری از پاپیروس كه بدور شاخهایش می‌پیچد مشخص میكند و بر روی آن خاك رس چرب مینهد و آنرا به مهر خود ممهور میكند. همینكه این عمل انجام گرفت حیوان را بیرون میبرند. هركس گاوی را كه دارای این علامت نباشد قربانی كند مجازات او اعدام است.
39- چنین بود شرح چگونگی آزمایش حیوانات بوسیله مصریان. اكنون قواعد قربانی كردن را در نزد آنان شرح میدهم: آن حیوان علامت‌دار را بنزدیكی محرابی كه قربانی میكنند میبرند. آنگاه آتش می‌افروزند و در حالیكه نام خدای را بر زبان جاری میكنند در نزدیكی محراب شراب غسل بر سر حیوان میریزند و سپس آنرا خفه میكنند و همینكه حیوان خفه شد آنرا سر میبرند.
پوست حیوان را از بدن جدا میكنند، و سر بریده‌اش را نفرین و لعنت نثار میكنند و با خود میبرند «1». در محل‌هائی كه بازار وجود دارد و تجار یونانی بكسب مشغولند آنرا بآن بازار میبرند و میفروشند. اگر یونانی در محل حاضر نباشد، آنرا در رودخانه میافكنند. اصطلاحی كه برای نفرین و لعنت سر بریده حیوان بكار میبرند اینست كه هربلائی كه قرار است متوجه قربانی‌كنندگان یا سرزمین مصر گردد متوجه آن سر شود. درباره طرز رفتار با سرهای حیوانات قربانی شده و غسل شراب، در تمام مصر برای قربانی‌های مشابه نیز همان قواعد رعایت میشود «2». و بعلت همین عادت است كه هیچیك از مصریان حاضر نیستند سر هیچیك از حیوانات را تناول كنند «3».
______________________________
(1)- این عادت، یعنی جدا كردن سر حیوان و نثار كردن نفرین و لعنت خداوندی بر آن یكی از عاداتی است كه در ازمنه نزدیك به ما از مذاهب خارجی به مصر نفوذ كرده است.
در بناهای مصر باستان منظره سر بریده قربانی كه بر روی میز قربانی نهاده شده زیاد دیده میشود.
(2)- درباره سرهای حیوانات قربانی هردوت اشتباه میكند زیرا قواعد و رسومی كه او در این باره نقل میكند درحقیقت فقط در بعضی از نقاط مصر نسبت به بعضی از قربانی‌ها رعایت میشده است نه در تمام مصر و نسبت به تمام قربانی‌ها.
(3)- در این مورد نیز ظاهرا مؤلف اشتباه كرده است زیرا باستثنای سر بریده گاو كه در مصر مطرود و ناپاك بوده تناول سر حیوانات دیگر اگرچه چندان معمول نبوده ولی هرگز مطرود عمومی نیز نبوده است.
ص: 140
40- و اما درباره طرز خارج كردن احشاء قربانی‌ها و سوزاندن آنها عادات و قواعد برحسب قربانیها تغییر میكند. اكنون من شرح میدهم كه در مراسم مذهبی الهه‌ای كه درنظر مصریان بزرگترین الهه‌ها است و بافتخار او بزرگترین جشن‌های «1» خود را برپا میكنند (كارها چگونه انجام میشود).
پس از آنكه پوست گاو كنده شد و دعا هم گفته شد، تمام احشاء حیوان را خالی میكنند ولی قلب و ریه و جگر و چربی را در بدنش باقی میگذارند. آنگاه پاها و رانها و كتف‌ها و گردن حیوان را میبرند و بعد از این عمل باقیمانده اندام حیوان را از نانی كه از آرد خالص است و از عسل و كشمش و انجیر و كندر و صمغ و دیگر معطرات پر میكنند. و همینكه اندام حیوان باین ترتیب پر شد روغن بمقدار زیاد روی آن میریزند و آنرا میسوزانند «2».
قبل از اهداء این قربانی روزه میگیرند و در موقعی كه قربانی میسوزد همه حضار خود را میزنند «3». و پس از آنكه خود را بقدر كافی زدند ضیافتی بزرگ ترتیب میدهند و آنچه از حیوانات قربانی باقی مانده تناول میكنند.
41- عموم مصریان گاوها و گوساله‌های نر پاك را قربانی میكنند ولی حق ندارند گاوهای ماده را قربانی كنند زیرا آنها به خداوند ایزیس «4» اختصاص دارند. علت آنست كه مجسمه ایزیس مانند تصویری كه یونانیان از یو «5» رسم میكنند بصورت
______________________________
(1)- مقصود جشن ایزیس)Isis( الهه معروف مصر است كه مؤلف در بند 61 همین كتاب جزئیات آنرا بتفصیل شرح میدهد.
(2)- رسم سوزاندن و قربانی كردن كه هردوت مدعی است در زمان او در سراسر مصر معمول بوده یكی از مراسم و عادات نادر مصریان باستان بوده و بطور قطع از خارج باین كشور وارد شده است.
(3)- مصریان باستان عادت داشته‌اند ابراز تأسف و عزاداری خود را با وارد كردن ضربات بر پیكر خود نشان دهند. نظیر این طرز عمل در بند 42- 61- 85 و 132 همین كتاب نیز شرح داده شده است.
(4)- ایزیس)Isis( الهه مصر باستان و زوجه ازیریس)Osiris(
(5)- یو)Io( دختر اینافوس)Inaphus( و محبوبه ژوپیتر. ژوپیتر برای نجات دادن او از چنگ دشمنان وی را بصورت گاو ماده‌ای درآورد كه مدتها ضمن فرار از مقابل دشمنان بقیه حاشیه در صفحه بعد تاریخ هردوت ج‌2 141 عادات و رسوم مصریان ..... ص : 135
ص: 141
زنی است كه دو شاخ گاو ماده بر سر دارد. و از میان تمام چهارپایان فقط گاو ماده است كه عموم مصریان احترام زیاد نسبت بآن رعایت میكنند «1». بهمین جهت است كه هیچیك از مصریان مرد یا زن حاضر نیستند لب و دهان یكنفر یونانی را ببوسند یا كارد و سیخ و یا دیگ یكنفر یونانی را بكار برند و حتی گوشت یك گاو نر پاك را كه با چاقوی یك یونانی قطعه‌قطعه شده تناول كنند:
مصریان گاوهای نر و ماده را پس از مرگ «2» بترتیب زیر دفن میكنند: گاوان ماده را در رودخانه می‌افكنند و گاوان نر را در اطراف شهرهای خود بطریقی دفن میكنند كه یك شاخ یا هردو شاخ آنها از زمین بیرون باشد بقسمی كه محل آنها تشخیص داده شود. وقتی جسد آنها پوسید و موقع معین فرارسید «3»، از جزیره‌ای كه پروسوپی‌تیس «4» نام دارد قایقی بهریك از شهرها میرود. این جزیره در ناحیه مصب قرار دارد و محیط آن به نه سكن «5» میرسد. در جزیره پروسوپی‌تیس، علاوه بر شهری كه از آنجا قایق‌ها برای برداشتن استخوانهای گاوها حركت میكنند شهرهای بسیار دیگری نیز وجود دارد. این شهر كه قایق‌ها از آن حركت میكنند آتاربكیس «6» نام دارد. در این محل معبد مقدسی از آفرودیت «7» وجود دارد. از-
______________________________
بقیه حاشیه از صفحه قبل
خود در زمین و هوا سرگردان بود و سرانجام در كشور مصر هبوط كرد و شكل انسانی بخود گرفت و بنام ایزیس همه‌جا مورد پرستش مصریان باستان قرار گرفت.
(1)- در حالیكه حیوانات دیگر فقط در بعضی از نقاط مصر مورد تكریم و احترام بوده‌اند، گاو ماده مورد احترام عموم مصریان باستان بوده است.
(2)- در اینجا مقصود مؤلف مرگ طبیعی است، زیرا بطوریكه قبلا گفته شد مصریان باستان گاو نر و ماده را زنده سر نمی‌بریدند.
(3)- هردوت مشخص نمیكند كه این «موقع معین» چه مدت بعد از مرگ حیوان است لیكن در هرحال باید این مدت آنقدر باشد كه جسد حیوان فرصت پوسیدن یافته باشد.
(4)-Prosopitis- این جزیره در ناحیه مصب نیل بین شعبه كانوپ)Canope( و سبنیت)Cebennyte( قرار داشت.
(5)- سكن)Sken( واحد اندازه در یونان باستان و برابر با 60 ستاد یعنی ده كیلومتر و 656 متر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(6)-Atarbechis
(7)-Aphrodite- آفرودیت یا ونوس الهه زیبائی در یونان باستان.
ص: 142
این شهر بطور دائم اشخاصی بشهرهای دیگر میروند و استخوان‌های گاوها را از خاك بیرون میكشند و با خود میآورند و همه را در یك محل دفن میكنند. غیر از گاو، دیگر چهارپایان نیز اگر بمرگ طبیعی بمیرند بهمان ترتیب كه گاوان را دفن میكنند دفن خواهند شد و قانون درباره آنها چنین حكم میكند، زیرا این حیوانات را هم كسی حق ندارد بكشد «1».
42- آنها كه معبد برای زوس «2» در شهر تب «3» برپا كرده‌اند و آنها كه بنام تب معروف هستند از قربانی كردن گوسفند خودداری میكنند و بز قربانی میكنند (زیرا عموم مصریان خدایان خود را بیك طریق پرستش نمیكنند و فقط استثناء ایزیس و ازیریس «4» را كه مدعی هستند همان دیونیزوس «5» است همه بدون استثناء بیك طریق پرستش میكنند.) برعكس، آنها كه معبدی برای مندس «6» بپا كرده‌اند و یا بنام مندس معروف میباشند از قربانی كردن بز خودداری میكنند و گوسفند قربانی میكنند. اهالی تب و آنها كه بتقلید از آنها گوسفند قربانی نمیكنند مدعی هستند كه این قانون بدلیل زیر بر آنها وضع شده است: آنها مدعی هستند كه هراكلس «7» با تمام قوا اراده كرده بود زوس را ملاقات كند و زوس نمیخواست كه او وی را ببیند. سرانجام چون هراكلس پافشاری كرد زوس تدبیری اندیشید كه چنین بود: وی میشی را پوست از تن بیرون كشید و سپس سر آنرا از بدن جدا كرد و در برابر صورت خود گرفت و لباس خود را دربر كرد و با این قیافه خود را
______________________________
(1)- مگر در مواقعی كه بعنوان قربانی آنها را بكشند.
(2)-Zeus
(3)-Thebes
(4)-Osiris
(5)-Dionysos
(6)-Mendes- نام ناحیه‌ایست در شمال شرقی ناحیه مصب نیل و نیز نام یكی از خدایان مصری است كه بصورت بز تظاهر میكرد و مظهر باروری شمرده میشده است.
(7)- هراكلس)Heracles( یا هركول)Hercule( پهلوان افسانه‌ای دنیای باستان كه در هركشوری افسانه آن بنوعی خاص بر سر زبانها بود.
ص: 143
به هراكلس نشان داد. بهمین جهت است كه مصریان مجسمه زوس را با سری كه شبیه سر میش است میسازند. و این عادت از نزد مصریان به نزد اهالی آمون «1» رفته، چه اهالی آمون مهاجرین مصری و حبشی هستند و زبان آنها حدفاصل و مشترك بین دو زبان مصری و حبشی است. بعقیده من حتی نامی كه اهالی آمون به خود داده‌اند از همین وضع ناشی شده است زیرا مصریان زوس را آمون مینامند.
اهالی تب میش قربانی نمیكنند و بدلیلی كه گفته شد آنرا حیوان مقدسی میدانند.
باوجوداین، هرسال یكبار در روز جشن زوس میشی را میكشند و احشاء آنرا خارج میكنند و بهمان ترتیب كه خداوند آنرا بر چهره خود قرار داده بود بر- صورت مجسمه‌ای میگذارند و آنگاه مجسمه دیگری كه مظهر هراكلس است بآن نزدیك میكنند. همینكه این عمل انجام گرفت، تمام كسانی كه به معبد وابسته‌اند بعزاداری میش سینه میزنند و سپس آنرا در تابوتی مقدس قرار میدهند.
43- درباره هراكلس من شنیده‌ام كه وی از خداوندان دوازده‌گانه بوده «2». ولی از هراكلس دیگر یعنی آنكه در یونان معروف است در هیچ نقطه‌ای از مصر چیزی نشنیدم. من دلایل زیادی دارم كه ثابت میكند كه نام هراكلس را مصریان از یونانیان اخذ نكرده‌اند، بلكه یونانیان هستند كه این نام را از مصریان گرفته‌اند، بخصوص آن دسته از یونانیان كه نام هراكلس را به فرزند آمفی‌تریون «3» داده‌اند.
یكی از آن دلایل اینست: پدر و مادر این هراكلس كه آمفی‌تریون و آلكمن «4»
______________________________
(1)- آمون)Amon( الهه آفتاب در فینیقیه و مصر باستان كه نام خود را بیكی از شهرهای این كشور داده است.
(2)- برای توضیح بیشتر درباره خداوندان دوازده‌گانه رجوع شود به بند 145 همین كتاب.
(3)-Amphitryon- فرزند آلسه)Alcee( پادشاه تی‌رنت)Tyrinthe( و شوهر آلكمن)Alcmene( دختر پادشاه مایسن. افسانه‌های یونان باستان حاكی است كه ژوپیتر توانست آلكمن را بفریبد و هركول یا هراكلس كه بزرگترین پهلوان دنیای باستان شد از آنها بدنیا آمد.
(4)-Alcmene- دختر پادشاه میسن)Mycenes( و زوجه آمفی‌تریون كه اشتباها ژوپیتر را بجای شوهر خود گرفت و با او نزدیك شد و هراكلس معروف را بدنیا آورد.
ص: 144
نام داشتند از جانب جد خود مصری بوده‌اند «1». بعلاوه مصریان از نام پوزئیدون «2» و دیوسكور «3» بی‌اطلاعند و اینان را بنام خدا بین خدایان خود قبول ندارند. در- حالیكه اگر قرار بود مصریان نام خدائی را از یونانیان اخذ كنند باید نام این دو خدا را نیز اخذ كرده باشند زیرا چون آنان از زمان بسیار قدیم به بحرپیمائی مشغول بوده‌اند و بطوریكه من باتكای دلایلی قوی حدس میزنم یونانیانی نیز بوده‌اند كه به بحرپیمائی مشغول بوده‌اند، مصریان باید قاعدة قبل از نام هراكلس با نام این دو خدا آشنا شده باشند. و حال آنكه در مصر یكی از خدایان بسیار كهن باین نام خوانده میشود و بطوریكه خود آنها مدعی هستند هراكلس از جمله خدایان دوازده‌گانه‌ایست كه هفده هزار سال قبل از سلطنت آمازیس «4» از خدایان هشت‌گانه «5» متولد شده‌اند.
44- چون میل داشتم در این باره اطلاعات بیشتری از كسانیكه میتوانستند چنین اطلاعاتی بدهند داشته باشم به شهر صور «6» واقع در فینیقیه نیز رفتم زیرا شنیده بودم كه در این شهر معبد محترمی از هراكلس وجود دارد. من این معبد را كه بطرز باشكوهی با هدایای زیاد زینت شده بود دیدم. از جمله این هدایا دو ستون بود كه یكی از طلای ناب و دیگری از سنگ یاقوت بود و هنگام شب درخشندگی زیاد داشت. من با كاهنان خداوند مذاكره كردم و از آنان پرسیدم از زمان تأسیس معبد آنان چه مدت میگذرد. و من دریافتم كه آنان نیز با یونانیان هم عقیده
______________________________
(1)- آلكایوس)Alkaios( پدر آمفی‌تریون و الكتریون)Electryon( پدر آلكمن، هردو فرزند پرسه)Persee( بوده‌اند.
(2)-Poseidonیا نپتون)Neptune( خدای دریاها در یونان باستان.
(3)-Dioscures- خداوند بازیها و مسابقه‌های ورزشی در یونان باستان.
(4)-Amasis- پادشاه مصر از 570 تا 526 قبل از میلاد معاصر با كوروش و كبوجیه پادشاهان هخامنشی.
(5)- درباره خدایان هشت‌گانه رجوع شود به بند 145 همین كتاب.
(6)- صور یا تیر)Tyr( بزرگترین بندر دنیای باستان در ساحل شرقی مدیترانه در محل بندر بیروت امروز.
ص: 145
نیستند، چه آنان پاسخ دادند كه این معابد با شهر صور در یك زمان تأسیس شده و شهر صور هم از دو هزار و سیصد سال قبل مسكونی شده است. در صور معبد دیگری دیدم كه آن نیز به هراكلس اختصاص داشت و هراكلس تازوس «1» مینامیدند.
من به تازوس نیز رفتم و در آنجا معبدی از هراكلس یافتم كه بدست فینیقی‌هائی كه بجستجوی اروپه «2» شتافته بودند و در تازوس مهاجرنشین تشكیل داده بودند تأسیس شده بود. این وقایع بمقدار سه نسل از تولد هراكلس پسر آمفی‌تریون «3» در یونان قدیم‌تر است. بنابراین نتایج تحقیقات من با وضوح تمام نشان میدهد كه هراكلس یك خدای بسیار قدیمی است. و من رفتار بعضی از یونانیان را كه در سرزمین خود معابد خود را به دو هراكلس اهدا میكنند بسیار عاقلانه میدانم. این یونانیان بیكی از دو هراكلس كه هراكلس المپ «4» نام داده‌اند همان هدایائی را تقدیم میكنند كه به خداوندان لایزال میكنند، در حالیكه نسبت به هراكلس دیگر نظیر افتخاراتی كه نسبت به قهرمانان مرعی میدارند رعایت رفتار میكنند.
45- یونانیان بسیاری مطالب دیگر بی‌پروا نقل میكنند و از آن جمله است این داستان پوچ كه آنها درباره هراكلس نقل میكنند: آنها میگویند كه وقتی هراكلس به مصر آمد، مصریان تاجی از نوار بر سر نهادند و دسته‌جمعی او را همراه خود بردند تا برای خداوند زوس قربانی كنند. هراكلس در آغاز كار ساكت ماند ولی همینكه در نزدیكی قربانگاه بانجام تشریفات قربانی پرداختند متوسل به زور خود شد و همه را قتل‌عام كرد. وقتی یونانیان این داستان را نقل میكنند
______________________________
(1)-Thasos- از جزایر دریای اژه در نزدیكی ساحل تراس.
(2)-Europee- دختر آژنور)Agenor( پادشاه فینیقیه كه بوسیله ژوپیتر ربوده شد و به سرزمینی برده شد كه بعدها بنام او به اروپا معروف شد.
(3)-Amphitryon- هراكلس معاصر با فرزندان اودیپ)Oodipe( بوده و فرزندان اودیپ بعد از پنج نسل به كادموس)Cadmos( برادر تازوس)Tbasos( و اروپه)Europee( میرسند (هردوت، كتاب پنجم بند 59).
(4)-Olympe- كوه معروف در یونان باستان كه بحكایت افسانه‌های قدیم محل اجتماع خدایان بوده است.
ص: 146
بنظر من چنین میآید كه بكلی از خصوصیات و عادات و رسوم مصریان بی‌اطلاعند.
مردمانی كه بموجب قانون الهی حتی حق ندارند باستثنای خوك و گاو نر و گوساله نر پاك و غاز «1» حیوان دیگری قربانی كنند چگونه ممكن است انسان برای خدایان قربانی كنند؟ بعلاوه، چگونه ممكن است كه هراكلس كه در آن وقت تنها بوده و بقول خود آنها انسانی بیش نبوده بتواند هزاران نفر را بقتل رساند.
در هرحال من از خداوندان و قهرمانان استدعا دارم كه آنچه در این باره نقل كردم بچشم بد ننگرند.
46- اكنون شرح میدهم كه بچه دلیل مصریانی كه بدانها اشاره كردم بز و بزغاله را قربانی نمیكنند. اهالی مندس «2» عده خداوندان پان «3» را هشت میدانند و معتقدند كه این خداوندان هشتگانه قبل از خداوندان دوازده‌گانه میزیسته‌اند. در حالیكه نقاشان و مجسمه‌سازان مصری نیز مانند یونانیان تصویر پان را با چهره‌ای از بز و پنجه‌ای كه شبیه پنجه بز است نقاشی و حجاری میكنند. البته این دلیل آن نیست كه آنها عقیده دارند كه پان چنین بوده است، زیرا آنها برعكس عقیده دارند كه این خدا نیز نظیر دیگر خدایان است و من خوش ندارم شرح دهم كه بچه دلیل او را باین شكل و قیافه مجسم میكنند. اهالی مندس همه حیواناتی را كه از نوع بز و بزغاله میباشند احترام میكنند و بخصوص جنس نر این حیوان را چوپانان بیش از جنس ماده آن محترم میدارند. یكی از آنها را بخصوص بیش از همه محترم
______________________________
(1)- اینها تنها حیواناتی بودند كه در سراسر مصر قربانی میكردند.
(2)-Mendes- ناحیه‌ای از مصب نیل كه نام خود را بر یكی از شعب این رود باقی گذارده. الهه‌ای نیز باین نام در مصر باستان پرستش میشده است.
(3)- پان)Pan( نام خدای نیرومندی است كه از هرمس)Hermes( و دریوپ)Dryope( بدنیا آمده بود. افسانه‌های قدیم حاكی است كه این خدای باستان بر فراز كوه‌ها و دشتها پیوسته در پرواز بود و رقص فرشتگان را رهبری و بانی دهانی كه خود اختراع كرده بود آنها را همراهی میكرد. پان دو شاخ بر سر و پاهائی نظیر پاهای بز داشت.
مردم از ظهور او وحشت داشتند و در اصطلاح یونانی كلمه‌Paniqueیعنی وحشت زیاد از نام او ریشه گرفته و بعدها در زبان‌های دیگر و از جمله در زبان فرانسه امروز وارد شده و بهمین معنی بكار میرود.
ص: 147
میدارند بطوریكه وقتی آن حیوان میمرد تمام مردم مندس عزادار میشوند «1».
در زبان مصری كلمه مندس به خدای پان و بز هردو اطلاق میشود. در زمان من در این ایالت مصر كه مندس نام دارد این اعجاز شگفت اتفاق افتاد: بزی علنا و آشكارا با زنی نزدیكی كرده بود و این واقعه بدرجه شیاع رسیده بود و همه از آن باخبر بودند.
47- مصریها خوك را حیوانی ناپاك میدانند بحدی كه اگر كسی هنگام عبور با آن تماس مختصر بیابد با لباس خود را در آب رود میشوید. خوك بانها با اینكه از نژاد مصری هستند تنها كسانی هستند كه حق ندارند در هیچیك از معابد مصر وارد شوند. هیچكس حاضر نیست دختر خود را بازدواج آنها دهد یا با زنی از آنان ازدواج كند، بقسمی كه آنها دختران خود را بین خود بعروسی میدهند و مردان آنها نیز از بین خود زن انتخاب میكنند. مصریان جایز نمیدانند كه بغیر از خدای سلنه «2» و دیونیزوس «3» برای دیگر خدایان خوك قربانی كنند و فقط برای این دو خدا است كه در موقع ماه تمام تواما خوك قربانی میكنند و آنگاه گوشت آنرا میخورند «4».
چگونه است كه در موقع دیگر جشنها مصریان خوك را با نفرت و انزجاری خاص در مراسم قربانی ممنوع میكنند در حالیكه در مواقع این جشن همین حیوان را قربانی میكنند. در این باره مصریان داستانی نقل میكنند كه من آنرا
______________________________
(1)- با وجود اظهار صریح هردوت و دیگر مورخان یونان عقیده عمومی مورخان اینست كه حیوان مقدس مندس میش بوده است به بز.
(2)-)Selene( بعضی تصور میكنند این همان الهه‌ایست كه نخب)Nekheb( نام دارد و بعضی دیگر تصور میكنند كه این همان ایزیس)Isis( معروف مصر باستان است.
در هرحال چون مقصود هردوت از دیونیزوس همان ازیریس)Osiris( معروف است سلنه نیز باید قاعدة همان ایزیس باشد.
(3)-Dinysos- هردوت نام این خدای باستانی یونان را برای ازیریس)Osiris( خدای مصریان بكار میبرد.
(4)- این عمل را مصریان ضمن انجام تشریفات جشنی كه پامیلی)Pamylies( مینامیدند انجام میدادند.
ص: 148
میدانم ولی مناسب نمیدانم كه در اینجا نقل كنم. و اما چگونگی قربانی كردن خوك برای سلنه چنین است: همینكه حیوان را قربانی كردند انتهای دم و طحال و شكمبه حیوان را گرد میآورند و تمام چربی كه در ناحیه شكم حیوان است بر روی آن قرار میدهند و سپس تمام آنرا میسوزانند. بقیه گوشت حیوان را در روز شب ماه تمام كه قربانی انجام گرفته مصرف میكنند و در هیچ روز دیگر از آن نمیخورند. بیچیزانی كه مالی چندان ندارند با خمیر صورتهائی از خوك میسازند و میپزند و سپس آنرا قربانی میكنند.
48- یكروز قبل از جشن دیونیزوس «1» هریك از مصریان یك خوك جلوی خانه خود قربانی میكند و گوشت آنرا بهمان خوك‌چرانی میدهند كه آنرا باو فروخته.
بقیه تشریفات جشن دیونیزوس بین مصریان كاملا شبیه تشریفات این جشن بین یونانیان است، با این تفاوت مختصر كه در جشن مصریان آواز دسته جمعی وجود ندارد و همچنین بجای فالوس)Phallus( 2¬ چیز دیگری اختراع كرده‌اند بدین معنی كه مجسمه‌های كوچك مفصل داری ساخته‌اند كه در حدود یك آرنج «3» طول دارد و با ریسمانهائی بحركت درمیآورند بطوریكه آلت رجولیت آنها كه باندازه تمام بدن مجسمه است بحركت درمیآید. این مجسمه‌های كوچك را زنان در دهات و قصبات حركت میدهند. این زنان در حالیكه یكنفر نینواز در
______________________________
(1)- دیونیزوس)Dionysos( خدای یونانی است كه در لاتن باكشوس)Bacchus( و در مصر باستان ازیریس)Osiris( نام داشته. باكشوس خداوند شراب و فرزند ژوپیتر (زوس) بوده كه در غالب كشورهای باستان جشن‌های مفصلی در عرض سال بافتخار او برپا میكرده‌اند.
(2)- فالوس)Phallus( اصطلاح قدیم و به مراسم و تشریفات رسمی اطلاق میشده است كه طی آن برخی از اقوام عهد عتیق تصویر و مجسمه‌ای از آلت رجولیت انسان را در كوچه‌های شهر به هیئت اجتماع گردش میدادند و شادی مینمودند. این مراسم جنبه مذهبی داشت. مشاهدات هردوت در مورد چگونگی برگزاری این تشریفات بطوریكه در متن این كتاب ملاحظه میشود واقعا جالب و شنیدنی است.
(3)- آرنج واحد اندازه در یونان باستان و برابر یك پا و نیم یا 444 میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره واحد اوزان و مقادیر در یونان باستان).
ص: 149
مقابل آنان حركت میكند، آوازخوانان بدنبال دیونیزوس میروند. و اما در باره اینكه چرا آلت رجولیت این مجسمه‌های كوچك بی‌تناسب است و چرا فقط این قسمت از اندام آنان باید تكان بخورد داستان مقدسی درباره آن نقل میكنند.
49- من تصور میكنم كه ملامپوس «1» فرزند آمیتون «2» از این تشریفات مقدس كه من از آن سخن گفتم نه‌تنها بی‌اطلاع نبود بلكه كاملا از آن بااطلاع بود. زیرا همین ملامپوس بود كه شخص دیونیزوس «3» را به یونانیان شناساند و قربانی كه باو احداء میكردند و حركت دسته‌جمعی فالوس)Phallus( را بآنان آموخت.
در حقیقت او تمام اینها را یكباره بآنها نیاموخته است و سالخوردگان و متفكرانی كه بعد از او آمده‌اند درس او را تكمیل كرده‌اند. ولی حركت دسته‌جمعی فالوس را كه بافتخار دیونیزوس ترتیب میدهند شخص ملامپوس ابتكار كرده و آنچه یونانیان در این مراسم انجام میدهند از او آموخته‌اند. من شخصا عقیده دارم كه ملامپوس بكمك اطلاعات علمی عمیقی كه داشت ادعای غیبگوئی كرده و پس از آنكه در مصر درباره چگونگی پرستش خدایان كسب اطلاع كرده پرستش خدایان مختلف و بخصوص پرستش دیونیزوس را با كمی اختلاف به یونان وارد كرده است. من تشابه تشریفات مذهبی مصریان و یونانیان را بهیچوجه ناشی از تصادف و اتفاق نمیدانم، زیرا در اینصورت «4» این مذهب باید با عادات و رسوم یونانیان تطبیق كند و باین زودیها هم در یونان مرسوم نشده باشد و نیز من عقیده
______________________________
(1)- ملامپوس)Melampous( غیبگوی معروفی بود كه دیوانگی دختران پرتوس)Proetos( پادشاه آرگوس را معالجه كرد و بجبران این خدمت خود نیمی از كشور او را تقاضا كرد (هردوت- كتاب نهم، بند 34)- وی همان كسی است كه پرستش دیونیزوس یا باكشوس)Bacchus( خداوند شراب را در یونان باستان مرسوم كرد.
(2)-Amythaon
(3)-Dionysos
(4)- یعنی اگر پرستش دیونیزوس منشائی یونانی داشته و از مصر به یونان وارد نشده باشد.
ص: 150
ندارم كه مصریان این تشریفات مذهبی یا هررسم و عادت دیگری را از یونانیان آموخته باشند. آنچه بنظر من بیشتر با حقیقت تطبیق میكند اینست كه ملامپوس تشریفات مربوط به دیونیزوس را از كادموس «1» از اهل صور و كسانی كه با این شخص از فینیقیه به سرزمینی كه امروز بئوسی «2» نام دارد آمده‌اند آموخته است.
50- تقریبا تمام اسامی خدایان از مصر به یونان آمده است. این مسئله مسلم است كه این اسامی از اقوام وحشی «3» سرچشمه گرفته‌اند و من با تحقیقات خود باین نكته اعتماد یافته‌ام. من تصور میكنم كه قسمت عمده آنرا ما از مصریان گرفته‌ایم زیرا اگر پوزئیدون «4» و دیوسكورها «5» را كه من قبلا بآن اشاره كردم و همچنین هرا «6»، هستیا «7»، تمیس «8». شاریت «9» و نرئید «10» ها را استثناء كنید اسامی دیگر خدایان از زمانهای بسیار قدیم در مصر وجود داشته. آنچه من در این‌باره گفتم همانست كه مصریان نیز مدعی هستند. و اما خدایانی كه آنها قبول ندارند من
______________________________
(1)-Cadmos- ملامپوس با پرتوس)Proetos( پادشاه آرگوس معاصر بود، در- حالیكه كادموس نوه این پادشاه بوده است.
(2)-Beotie- قسمتی از یونان باستان كه شهر تب)Thebes( پایتخت آن بود.
(3)- هردوت و بطوركلی یونانیان باستان غیر از خود دیگر اقوام آن زمان را متمدن نمیدانسته‌اند و بآنان لقب بربر یا وحشی داده‌اند.
(4)-Poseidonیا نپتون‌Neptune- خدای دریاها، فرزند ساتورن‌Saturneو برادر زوس (ژوپیتر)
(5)-Dioscures- دیوسكور دو تن فرزندان زوس بودند كه كاستور)Castor( و پلوكس)Pollux( نام داشتند.
(6)- هرا)Hera( یا ژونون)Junon( - همسر زوس و الهه ازدواج در یونان باستان.
(7)- هستیا)Hestia( یا وستا)Vesta( - الهه آتش و كانون خانواده در یونان باستان.
(8)-Themis- الهه عدل و دادگستری كه پیوسته ترازوئی در دست دارد.
(9)- شاریت)Charites( یا گراس)Craces( الهه‌هائی كه مظهر زیبائی فتان بودند. این الهه‌ها سه تن بودند و چنین نام داشتند: آگلائه)Aglae( ، تالی)Thalie( و افروزین)Euphrosine(
(10)-Nereides- دختران نره)Neree( و دریس)Doris( الهه‌های دریای مدیترانه.
ص: 151
تصور میكنم نام آنها از طوایت پلازژ «1» آمده باشد. ولی من نام پوزئیدون را از این دسته استثناء میكنم زیرا نام این خدا را یونانیان از ساكنان افریقا آموخته‌اند.
حقیقت آنست كه در ادوار باستان فقط ساكنان افریقا نام پوزئیدون را میشناختند و پیوسته برای این خدا احترامات زیاد قائل بوده‌اند. و اما درباره نیمه‌خدایان «2»، باید گفت كه مصریان آنها را بهیچوجه پرستش نمیكنند.
51- بنابراین، رسوم مذهبی كه ما از آن سخن گفتیم و بسیاری از رسوم دیگر را یونانیان از مصریان اخذ كرده‌اند. ولی در موردیكه آنان مجسمه هرمس «3» را با آلت رجولیت در حال نعوظ میتراشند، این عادت را از مصریان اخذ نكرده‌اند و از اقوام پلازژ گرفته‌اند. از بین یونانیان، اهالی آتن قبل از دیگران این عادت را از پلازژها اخذ كرده‌اند و دیگر یونانیان آنرا از اهالی آتن آموخته‌اند. زیرا در موقعی كه پلازژها به سرزمین یونان آمده‌اند و شریك سكونت اهالی آتن شده‌اند اینان را یونانی میدانسته‌اند و بهمین جهت از همان زمان اهالی آتن خود را یونانی دانستند «4».
______________________________
(1)- پلازژ)Pelasges( قومی است بسیار كهن كه در ازمنه ما قبل تاریخ در سرزمین یونان امروز و مجمع الجزایر و شبه جزیره آسیای صغیر و ایتالیا سكونت داشته. یونانیان آنها را از خاك خود راندند و جمعی از آنان را باسارت درآوردند. اهالی تراس و فریژیه و كاری)Carie( و اتروسكها)Etrusques( و آلبانی‌ها و ایتالیائیهای ساكن جزایر از نژاد پلازژ و از بقایای این قوم میباشند.
(2)- نیمه‌خدایان)Heros( در عهد باستان كسانی بودند كه از ازدواج یكی از خدایان با یكی از بنی نوع انسان بدنیا میآمدند و پس از آنكه مدتی بر روی زمین میزیستند خصوصیات الهی كسب میكردند و نیمه‌خدا میشدند.
(3)- هرمس)Hermes( یا مركور)Mercure( فرزند ژوپیتر (زوس) پیامبر خدایان و خدای فصاحت و تجارت.
(4)- هردوت مدعی است كه اهالی آتن خود از نژاد پلازژ بوده‌اند و عنوان یونانی بودن را بعدها بخود داده‌اند (هردوت. كتاب اول، بند 56 و 57- كتاب هشتم، بند 44).
ص: 152
هركس به نمایش مذهبی كابری «1» كه اهالی ساموتراس «2» برپا میكنند و این رسم را از پلازژها اخذ كرده‌اند آشنا باشد خوب میفهمد كه من چه میخواهم بگویم. زیرا این اقوام پلازژ كه با اهالی آتن در یكجا سكونت داشتند در گذشته در ساموتراس ساكن بوده‌اند «3» و تشریفات مذهبی كابری را اهالی ساموتراس از آنان آموخته‌اند. بدین ترتیب اهالی آتن نخستین یونانیانی بودند كه مجسمه هرمس را با آلت رجولیت در حال نعوظ ساختند و آنها این عادت را از اقوام پلازژ آموخته بودند. مردمان پلازژ در این‌باره افسانه مقدسی نقل میكنند كه در جشنهای مربوط به ساموتراس نمایش داده میشود.
52- بطوریكه من در دودون «4» شنیده‌ام، در گذشته اقوام پلازژ تمام قربانیهای خود را باین ترتیب قربانی میكردند كه فقط نام «خدایان» را بر زبان جاری میساختند و هیچیك از آنان را با صفت یا اسمی خاص مشخص نمیكردند، زیرا هرگز آنان چنین اسامی نشنیده بودند. علت اینكه آنان آنها را خدا میدانستند این بود كه این خدایان نظم را در جهان مستقر و تقسیمات آنرا مشخص كرده بودند. بعدها، مدتها بعد، اقوام پلازژ با اسامی خدایان كه از مصر آمده بود آشنا شدند باستثنای دیونیزوس كه مدتها بعد از آشنائی با اسامی دیگر خدایان با آن آشنا شدند.
بازهم مدتی بعد درباره این اسامی با هاتف دودون به مشورت پرداختند زیرا هاتف دودون كه یكی از قدیم‌ترین هاتف‌های یونانیان است در آن زمان تنها هاتف
______________________________
(1)- كابری)Cabries( نام خدایانی است كه در شهرهای ساموتراس و لمنوس)Lemnos( مورد پرستش بوده‌اند و مشهور است كه فرزندان هفستوس)Hephaistos( و خدای آتش و آتش‌فشان بوده‌اند.
(2)- ساموتراس)Asmothrace( یكی از جزایر یونان واقع در برابر ساحل تراس كه شهرت آن مربوط به نمایش مذهبی كابری بوده است.
(3)- اقوام پلازژ پس از آنكه از شبه‌جزیره آتیك)Attique( یعنی سرزمین یونان اصلی رانده شدند به جزیره ساموتراس و لمنوس)Lemnos( رفتند (هردوت، كتاب ششم، بند 137).
(4)- دودون)Dodon( نام یكی از شهرهای ناحیه اپیر)Epyre( در یونان باستان.
شهرت آن بیشتر بعلت معبدی بود كه در كنار جنگل آن قرار داشت و مخصوص خداوند زوس بود و صدای مرموز هاتف آن از خلال زمزمه برگهای درختان جنگل بگوش میرسید.
ص: 153
وقت بود. پس پلازژها از هاتف دودون پرسیدند كه آیا میتوانند نام‌هائی را كه از نواحی اقوام وحشی آمده بود بكار برند؛ هاتف بآنان پاسخ داده بود كه میتوانند این اسامی را بكار برند. از آن زمان ببعد در موقع قربانی كردن نام شخصی خدایان را بر زبان جاری میكردند و بعدها یونانیان این عادت را نیز از آنان اخذ كردند.
53- و اما درباره اینكه هریك از خدایان از كدام پدر و مادر بدنیا آمده‌اند یا اینكه همه آنها از آغاز وجود داشته‌اند و همچنین درباره اینكه قیافه هریك چگونه بوده است آنها تا تاریخی بسیار نزدیك و حتی میتوان گفت تا دیروز از آن بی‌اطلاع بوده‌اند.
زیرا من عقیده دارم كه از یود «1» و هومر «2» چهارصد سال قبل از من میزیسته‌اند نه بیشتر؛ «3» در حالیكه همینها بودند كه در اشعار خود تاریخ خدایان را تدوین كردند، خصوصیات هریك از خدایان را مشخص نمودند، افتخارات و اختیارات هریك را تعیین كردند و قیافه و شكل آنها را طراحی كردند «4». شعرائی كه میگویند قبل
______________________________
(1)- ازیود)Hesiode( شاعر یونانی قرن هشتم قبل از میلاد است. وی در ناحیه بئوسی)Beotie( متولد شد و در زمینه اشعار اخلاقی استعدادی خاص یافت. معروفترین اثر او تئوگونی)Theogonie( یا «شجره نسب خدایان» نام داشت كه معروف است جمعی از مریدان او تهیه كرده‌اند.
(2)- هومر)Hommere( شاعر یونانی قرن نه قبل از میلاد كه دو اثر ادبی معروف ایلیاد و اودیسه را باو نسبت میدهند. درباره محل تولد او اختلاف است و هفت شهر ادعای موطن او را دارند. معروف است هومر پیری نابینا بوده كه از شهری به شهری میرفته و اشعار خود را میسروده. بتازگی انتساب ایلیاد و ادیسه باین شاعر مورد تردید كامل قرار گرفته و جمعی عقیده پیدا كرده‌اند كه این دو اثر نفیس دنیای باستان متعلق به شعرای گمنام دیگری است.
(3)- هردوت در اینجا دچار اشتباه بزرگی شده و ازیود و هومر را معاصر دانسته، در حالیكه هومر در قرن نه قبل از میلاد و ازیود در قرن هشت قبل از میلاد میزیسته.
(4)- در اینجا هرودت در بیان سهم ازیود و هومر در تعیین افسانه خدایان بطریقی خاص مبالغه میكند و باین نكته مهم توجه ندارد كه برای اینكه این دو شاعر بزرگ بتوانند اخلاق و عادات و زندگانی خدایان را بنظم درآورند لازم بود مدتها قبل یونانیان از اخلاق و زندگانی آنان بااطلاع بوده باشند.
ص: 154
از این دو نفر میزیسته‌اند، بنظر من بعد از این دو نفر میزیسته‌اند «1». از آنچه در فوق گفتم، قسمت اول آن نقل گفتار هاتف دودون بود و بقیه آن كه مربوط به ازیود و هومر بود عقیده شخصی منست.
54- و اما درباره هاتف‌هائی كه در یونان و افریقا وجود دارد مصریان عقیده خود را چنین برای من نقل كرده‌اند: «2»
كاهنان معبد زوس در شهر تب برای من نقل كرده‌اند كه دو تن از زنانی كه در تب بخدمت خدایان مشغول بوده‌اند بوسیله فینیقی‌ها ربوده شدند. سپس آن كاهنان مطلع شدند كه یكی از آنان را به افریقا برده‌اند و در آنجا فروخته‌اند و دیگری را به یونان برده‌اند. گویا این دو زن نخستین كسانی هستند كه در میان اقوام نامبرده بتأسیس هاتف پرداختند. من از كاهنان پرسیدم كه این اطلاعات دقیق را از كجا بدست آورده‌اند. آنها بمن جواب دادند كه آنان مدتها در جستجوی این زنان بوده‌اند ولی از آنان اثری نیافته‌اند و از آنچه برای من نقل كردند بعدها مطلع شده‌اند.
55- چنین بود آنچه من خود از دهان كاهنان شهر تب شنیدم. و اكنون شرح میدهم كه زنان كاهنه معبد دودون «3» چه روایتی دارند:
دو كبوتر سیاه از شهر تب واقع در مصر پرواز كردند؛ یكی از آنها به افریقا رفت و دیگری به دودون. چون كبوتر دوم بر روی درخت بلوطی نشسته بود، این درخت با صدای انسانی اعلام كرده بود كه باید در آن محل هاتفی برای زوس
______________________________
(1)- از این قبیل است شاعر معروف اورفه)Orphee( ، موزه)Musee( ، لینوس)Linos( و المپوس)Olympos( .
(2)- درباره این افسانه رجوع شود به توضیح خارج از متن، جالب توجه است كه در این افسانه نیز فینیقی‌ها همان نقشی را بعهده دارند كه در افسانه ربوده شدن یو بعهده داشتند (كتاب اول- بند اول-).
(3)-Dodone- از شهرهای یونان مركزی كه هاتف آن بعد از هاتف معبد دلف از معروفترین هاتف‌های معابد دنیای باستان بود.
ص: 155
برپا كنند «1». اهالی دودون این دستور را از جانب خداوند تلقی كردند و با این عقیده باجرای آن پرداختند. آن زنان كاهنه اضافه میكنند كه كبوتری كه به افریقا رفته بود به اهالی افریقا امر كرد كه هاتفی برای آمون «2» برپا كنند.
این هاتف نیز یكی از هاتف‌های زوس است. چنین بود آنچه زنان كاهنه برای من نقل كردند. مسن‌ترین این زنان پرومنیا «3» و دومی تی‌مارته «4» و جوان‌ترین آنها نیكاندرا «5» نام داشت. دیگر اهالی دودون نیز كه در معبد كار میكردند با آنها هم‌عقیده بودند.
56- و اما عقیده خود من در این‌باره چنین است: اگر راست است كه فینیقی‌ها زنان مقدس را ربوده‌اند و یكی از آنانرا در افریقا و دیگری را در یونان فروخته‌اند، من تصور میكنم كه دومی را در ناحیه‌ای كه تسپروتها «6» سكونت دارند و همان یونان امروز است كه در گذشته سرزمین پلازژ «7» مینامیدند بفروش رسانده‌اند و چون این زن در این ناحیه در اسارت بسر میبرده است در زیر درخت بلوطی كه در آنجا روئیده بود معبدی برای زوس برپا كرده است. طبیعی است كه زنی كه در شهر تب در یكی از معابد زوس خدمت میكرده است در سرزمینی هم كه بدان قدم نهاده بود
______________________________
(1)- یكی از خصوصیات هاتف معبد دودون این بود كه جواب خداوند را كاهنان از روی تعبیر صدای برگ درختان جنگلی كه در آن حوالی بود كشف و به پرسش‌كننده اعلام میكردند. وجود درخت بلوط در این افسانه با این وضع بخصوص هاتف دودون بی‌ارتباط نیست.
(2)- آمون)Ammon( یا آموون)Amoun( خدای مصریان باستان و حامی شهر تب)Thebes( كه معبد بزرگی در كارناك)Karnak( بنام او وجود داشته.
(3)-Promeneia
(4)-Timarete
(5)-Nicandra
(6)- تسپروت)Thesprotes( قومی است كه در قسمت غربی اپیر)Epie( میزیسته و از نژاد پلازژ بوده است. سرزمینی كه این قوم در آن میزیست بعدها بنام آنان تسپروتی)Thesproties( نامیده شد.
(7)- پلازژی)Pelasgie( - نام اولیه شبه‌جزیره پلوپونز)Peloponnese( و دیگر نواحی كه مدتها محل اقامت اقوام پلازژ بود (رجوع شود به یادداشت بند 50 همین كتاب)
ص: 156
بیاد زوس خواهد افتاد. بعد از آن، وقتی آن زن زبان یونانی را فهمید هاتفی در آن محل تأسیس كرد «1». و همین زن است كه فاش كرد كه فینیقی‌هائی كه او را فروخته بودند خواهر او را نیز در افریقا فروخته بودند.
57- بطوریكه من حدس میزنم اهالی دودون بعلت آنكه این زنان خارجی بودند و زبان آنها را شبیه آواز پرندگان یافته بودند آنان را كبوتر نامیده بوده‌اند «2»؛ ولی مدتی بعد كه آن زن توانست مقصود خود را بآنها بفهماند آنها مدعی شدند كه كبوتر بسخن آمده است. تا زمانی كه آن زن بزبان خارجی صحبت میكرد بنظر آنها چنین میآمد كه صدای او شبیه صدای پرندگان است. چگونه ممكن است كه یك كبوتر صدای انسان داشته باشد؟ و علت اینكه آن كبوتر را سیاه توصیف كرده‌اند اینست كه خواسته بودند بگویند كه زن مورد بحث مصری بوده است «3».
58- طرز غیبگوئی هاتف شهر تب در مصر با غیبگوئی هاتف معبد دودون بسیار شبیه است. فن غیبگوئی از روی احشای حیوانات نیز از مصر آمده است «4». در هر حال، مصریان نخستین كسانی هستند كه جشن‌های بزرگ مذهبی ملی را ترتیب داده‌اند و حركت دسته‌جمعی دسته‌های مذهبی را بدنبال خدایان و هدایای آنان مرسوم كرده‌اند. و یونانیان این رسم را از آنان اخذ كرده‌اند. یكی از دلایل مطلبی كه گفتم اینست كه این تشریفات در مصر از زمان‌های بسیار قدیم مرسوم بوده، در حالیكه در یونان بتازگی مرسوم شده است.
______________________________
(1)- این اظهار هردوت با بعضی از نوشته‌های یونان باستان مباینت دارد زیرا بحكایت بعضی از این نوشته‌ها در ادوار قدیم كاركنان هاتف معبد دلف مرد بوده‌اند نه زن (ایلیاد، كتاب شانزدهم، بند 235- سترابون، كتاب هفتم، بند 7 و 12)
(2)- یونانیان عادت داشته‌اند زبانی را كه نمی‌فهمیدند با صدای حیوانات مقایسه و تشبیه میكردند و شاید افسانه كبوتران تب نیز واقعا از همین عادت آنان سرچشمه گرفته باشد.
(3)- زیرا مصریان نسبت به یونانیان پوست تیره‌تری داشتند.
(4)- برخلاف ادعای هردوت مصریان باستان از این طرز غیبگوئی بكلی بی‌اطلاع بوده‌اند.
ص: 157
59- مصریان هرسال جشن‌های بزرگ متعددی برپا میكنند و هرگز به یك جشن در سال اكتفا نمیكنند «1». مهم‌ترین و عمومی‌ترین این جشن‌ها جشنی بود كه در مراسم آن مصریان بافتخار آرتمیس «2» به شهر بوباستیس «3» میرفتند. برای جشن دوم مصریان بافتخار ایزیس «4» به شهر بوزیریس «5» میشتافتند. در این شهر معبد بسیار مهمی برای ایزیس وجود دارد و خود شهر در میان مصب مصر قرار دارد.
ایزیس همان خدائی است كه در زبان یونانی دمتر «6» مینامند سومین جشن بزرگ باین ترتیب برگزار میشد كه مصریان بافتخار آتنا «7» به شهر سائیس «8» میرفتند.
برای چهارمین جشن خود بافتخار هلیوس «9» به هلیوپولیس «10» میشتافتند؛ برای جشن پنجم بافتخار لتو «11» به شهر بوتو «12» و برای جشن ششم بافتخار آرس «13» به شهر
______________________________
(1)- در یونان باستان در هرسال فقط چهار جشن بزرگ ملی برپا میشد كه از آنجمله بود جشنهای المپی، دلف و نمه)Nemee( . بعضی از این جشن‌ها چهار سال به چهار سال و بعضی دیگر دو سال به دو سال تجدید میشد.
(2)- آرتمیس)Artemis( از خدایان یونان باستان كه نام دیگر آن دیان)Diane( است؛ دختر زوس (ژوپیتر) و خدای شكار و جنگل‌ها بود.
(3)-Boubastis
(4)- ایزیس)Isis( الهه مصریان باستان، خواهر و زوجه ازیریس)Osiris( الهه طب و ازدواج و مزارع گندم و مظهر نخستین تمدن مصر باستان.
(5)-Bousiris- شهر مصر باستان كه امروز تل بسته نام دارد و در نزدیكی زاگازیك)Zagazig( واقع شده.
(6)- دمتر)Demeter( یا سرس)Ceres( دختر ساتورن)Saturne( ، الهه مزارع و كشتزار و خرمن.
(7)- آتنا)Athena( یا آتنه)Athenee( الهه یونان باستان كه نام رومی آن مینرو)Minerve( است؛ دختر زوس (ژوپیتر) و الهه عقل و هنرهای ظریف بود.
(8)- سائیس)Sais( از شهرهای مصر باستان و پایتخت خاندان سائیت)Saite( كه امروز ساحل حجر نام دارد.
(9)- هلیوس)Helios( الهه خورشید و مظهر نور و روشنائی.
(10)- هلیوپولیس)Heliopolis( از شهرهای مصر باستان كه ویرانه‌های آن در نزدیكی قاهره باقی است و تل الحسن نام دارد.
(11)- لئو)Leto( یا لاتون)Laton( مادر آپولون و آتنه و رقیب ژونون)Junon( الهه یونان باستان.
(12)-Bouto
(13)- آرس)Ares( یا مارس)Mars( ، فرزند ژوپیتر و ژونون و خداوند جنگ در یونان و رم باستان.
ص: 158
پاپرمیس «1» میرفتند.
60- وقتی آنان به بوباستیس میروند بترتیب زیر رفتار میكنند: «2» مرد و زن همه با هم در قایق قرار میگیرند و در هرقایق جمعی كثیر از مرد و زن می‌نشینند و از راه آب حركت میكنند. در تمام طول راه بعضی از زنان با خود اسباب موسیقی كروتال «3» دارند كه با آن بازی میكنند و مردان نیز بعضی بنواختن نی مشغول میشوند. بقیه مردان و زنان آواز میخوانند و دست میزنند. و هربار كه در ضمن سفر از كنار شهری میگذرند قایق‌های خود را بنزدیكی ساحل میرسانند و چنین میكنند: در حالیكه عده‌ای از زنان همچنان بكاری كه گفتم مشغولند زنان دیگر با صدای بلند زنان شهر را دشنام میدهند، بعضی دیگر میرقصند و بعضی دیگر ایستاده دامن‌های خود را بالا میزنند. همین عمل را در كنار تمام شهرهائی كه در كنار رود قرار دارد تكرار میكنند و همینكه به بوباستیس رسیدند با اهداء قربانی‌های بزرگ جشن را آغاز میكنند. در ایامی كه این جشن برپا است شراب انگور بمقداری بیش از تمام بقیه سال مصرف میشود. بنا باظهار اهالی محل، عده كسانی كه از زن و مرد در آن محل جمع میشوند، باستثنای اطفال، به هفتاد هزار نفر میرسد.
61- چنین بود آنچه در بوباستیس برگزار میشد. من قبلا شرح داده‌ام كه جشن ایزیس را چگونه در بوزیریس برپا میكنند «4». بعد از انجام مراسم قربانی تمام
______________________________
(1)-Papremis- باحتمال زیاد این شهر همان پلوز)Peluse( معروف است كه یكی از دروازه‌های مستحكم مصر باستان بود.
(2)- جشنی كه هردوت در این بند جزئیات آنرا شرح میدهد از لحاظ فقدان عفت و پاكدامنی بیشتر بافتخار الهه‌ای نظیر آفرودیت)Aphrodite( مناسب است تا برای الهه عفیف و پاكدامنی چون آرتمیس.
(3)- كروتال)Crotale( نوعی آلت موسیقی قدیم است كه از دو چوب مجوف ساخته میشد. در موقع نواختن آن این دو چوب را نظیر بعضی آلات موسیقی كه امروز در اسپانیا مرسوم است بهم میكوفتند تا از آن صداهای مختلف خارج شود.
(4)- بند 40 همین كتاب.
ص: 159
مردان و زنان بعده هزاران هزار سینه میزنند. ولی من شرم دارم بگویم كه بخاطر چه كسی آنها سینه میزنند «1». از قوم كاری كسانی كه در مصر سكونت دارند «2» از این هم تجاوز میكنند بحدی كه پیشانی خود را با خنجر مجروح میكنند و از روی همین عمل است كه میتوان تشخیص داد كه آنها مصری نیستند و خارجی هستند.
62- وقتی مصریان در شهر سائیس جمع میشوند، در شبی كه مراسم قربانی انجام میدهند، چراغهای زیاد در هوای آزاد در اطراف خانه‌های خود روشن میكنند «3».
این چراغها از ظروف پهنی هستند كه از نمك «4» و روغن مملو كرده‌اند؛ فتیله آنها در روغن قرار دارد و تمام شب میسوزد. این جشن را جشن چراغانی مینامند «5».
آن دسته از مصریان نیز كه نتوانند در این مجلس شركت كنند، همینكه شب قربانی فرارسد چراغهای خود را روشن میكنند، بقسمی كه نه فقط در سائیس چراغها میسوزد، بلكه در سراسر مصر چنین است. و اما در باره اینكه چرا در شب مورد بحث این تشریفات و چراغانی را برپا میكنند افسانه مقدسی در این‌باره وجود دارد «6».
______________________________
(1)- بخاطر مرگ ازیریس)Osiris( شوهر ایزیس)Isis( ، رب النوع مصر باستان و حامی مردگان.
(2)- از زمان پسامتیك)Psammetique( عده اقوام كاری كه در مصر سكونت داشتند رو به ازدیاد گذارده بود (بند 154 همین كتاب) كاری)Carie( یكی از كشورهای قدیم آسیای صغیر در ساحل دریای اژه است كه شهرهای معروف آن ملط و هالیكارناس بود.
(3)- روشن كردن این چراغ‌ها برای كمك به ازیریس بود كه بتواند زوجه خود ایزیس را در تاریكی بیابد و همچنین ارواح پلید كه ایزیس را شكنجه میدادند از روشنائی وحشت كنند و بگریزند.
(4)- نمك را مصریان بآن جهت با روغن مخلوط میكرده‌اند كه احتراق بكندی انجام گیرد و فتیله چراغ تمام شب روشن بماند. همچنین ممكن است برای خنثی كردن اثر رطوبت روغن بآن اضافه میكرده‌اند.
(5)- در چین نیز جشنی بنام جشن فانوس وجود دارد و بهمین جهت و بدلایل دیگر بعضی از مورخان مدعی شده‌اند كه چین زمانی مستعمره مصر باستان بوده است.
(6)- این افسانه كه هردوت از نقل آن خودداری میكند همان افسانه جستجوی ایزیس است كه در یادداشت بند 62 بآن اشاره شد.
ص: 160
63- در هلیوپولیس و در بوتو هنگام زیارت فقط به اهداء قربانی اكتفا میكنند. در پاپرمیس «1» همان تشریفات و همان قربانیها كه در دیگر شهرها مرسوم بود اجرا میشود، ولی هنگامی كه خورشید غروب میكند عده قلیلی از كاهنان گرد مجسمه خداوند بكار مشغولند و در همان حال عده زیادی كه با چوبهای دستی مجهز شده‌اند در مدخل معبد میایستند. در برابر اینها جمعی دیگر از مردان نیز كه عده آنها از هزار تجاوز میكند و برای خواندن دعا آمده‌اند در حالیكه هریك چوبدستی بدست دارند اجتماع میكنند. مجسمه در نمازخانه كوچكی از چوب كه روی آن طلاكاری شده قرار دارد و از شب قبل آنرا به بنای مقدس دیگری منتقل كرده‌اند. چند كاهنی كه در كنار آن قرار دارند گردونه چهار چرخه‌ای را كه نمازخانه و مجسمه درون آن را بر روی آن قرار داده‌اند با خود میكشند. كاهنان دیگری كه در دهلیز قرار دارند از ورود آنان به معبد جلوگیری میكنند. ولی آنها كه كارشان دعا خواندن است بكمك خداوند میشتابند و با چوب كاهنان را میزنند و آنان نیز از خود دفاع میكنند. در این موقع زدوخورد شدیدی با چوب شروع میشود. سرها میشكند و من حدس میزنم كه حتی عده‌ای از جراحت خود میمیرند، در حالیكه بمن گفته‌اند كه هیچكس در این ماجرا نمیمیرد. منشاء این جشن، بطوریكه اهالی محل نقل میكنند چنین است:
اهالی محل میگویند كه مادر آرس «2» در این معبد سكونت داشت. آرس دور از مادر خود بزرگ شد و وقتی بسن بلوغ رسید به پاپرمیس آمد تا با مادر خود گفتگو كند. خدمتگاران مادر كه تا آن زمان آرس را ندیده بودند از عبور او بداخل مانع شدند و او را كنار زدند. ولی او كسانی از شهری دیگر با خود آورد و با كاركنان معبد خشونت كرد و راهی بنزد مادر خود گشود. بطوریكه آنان میگویند رسم كتك زدن هنگام جشن آرس از اینجا ناشی شده.
______________________________
(1)-Papremis
(2)- آرس)Ares( یا مارس)Mars( خداوند جنگ و ستیز.
ص: 161
64- و نیز منع مقاربت با زنان در اماكن مقدس یا ورود باین اماكن در موقعی كه از كنار زنی برخاسته‌اند و قبل از غسل از مصر آمده است. باستثنای مصریان و یونانیان، تقریبا تمام اقوام دیگر در اماكن مقدس با زنان مقاربت میكنند و یا بعد از خروج از بستر زنان قبل از اینكه خود را بشویند در معبد وارد میشوند. آنها انسان را مانند دیگر حیوانات میدانند و میگویند تمام انواع چهارپایان و پرندگان در معابد خدایان یا اماكن مقدس باهم مقاربت میكنند؛ اگر این عمل بر خدایان خوش‌آیند نبود حیوانات نیز چنین نمیكردند. چنین بود آنچه آنان برای توجیه رفتار خود بیان میكردند، ولی من گفتار آنان را تصدیق نمیكنم.
65- مصریان كه بطوركلی با وسواس زیادتری دستورات مذهبی را اجرا میكنند در موردی كه شرح میدهم بخصوص دقت زیادتری میكنند. با اینكه مصر با افریقا همسایه است از حیث حیوانات غنی نیست «1». ولی آنچه حیوان در داخل این كشور یافت میشود، چه آنها كه با انسان زندگی میكنند و چه آنها كه با انسان زندگی نمیكنند، همه مقدس «2» میباشند. اگر من بخواهم علت این مقدس بودن را شرح دهم ناگزیر خواهم شد از امور الهی و مذهبی سخن گویم. اتفاقا اینها مسائلی هستند كه من بیش از هرچیز دیگر از داخل شدن در بحث درباره آنها اجتناب میكنم و مختصری هم كه تاكنون در این‌باره گفته‌ام از روی اجبار و ضرورت بوده است. و اما درباره حیوانات رسم چنین است: عده‌ای از مصریان مرد و زن مأمورند كه مراقب خوراك هریك از انواع حیوانات باشند و این وظیفه شرافتمندانه از پدر و مادر به فرزندان میرسد. ساكنان شهرها هریك بنوبه خود نذری كه برای آن حیوانات كرده‌اند بطریق زیر انجام میدهند: هربار كه دست دعا بسوی خداوندی كه حیوان
______________________________
(1)- مقصود هردوت این است كه مصر از لحاظ انواع مختلف حیوانات غنی نمیباشد نه اینكه در این كشور بطوركلی حیوانات كمیاب است.
(2)- بدیهی است مقصود هردوت این نیست كه تمام حیوانات در سراسر مصر مقدس محسوب میشدند، بلكه مقصود اینست كه در هرناحیه نوعی معین از حیوانات مقدس شمرده میشده‌اند، بطوریكه ممكن بود حیوانی در ناحیه‌ای مقدس باشد ولی در ناحیه‌ای دیگر نباشد.
ص: 162
بآن اختصاص دارد میگسترند، تمام یا نصف و یا یك‌سوم سر اطفال «1» خود را میتراشند و موهای آنرا در یكی از كفه‌های ترازو قرار میدهند و در كفه دیگر بوزن آن پول میریزند. وقتی كفه‌های ترازو متعادل شد پول را بكسی كه از حیوانات نگهداری میكند میدهند، این شخص با آن پول یك ماهی میخرد و آنرا قطعه‌قطعه میكند و به حیوانات میدهد تا بخورند. این بود مقررات مربوط به تغذیه حیوانات. هركس یكی از این حیوانات را بكشد اگر قتل از روی عمد باشد مجازات او اعدام است و اگر غیرعمد باشد جریمه‌ای بمقداری كه كاهنان تعیین میكنند خواهد پرداخت، ولی هركس چه از روی عمد و چه غیرعمد یك مرغ آبی را یا یك باز را بكشد مجازات او در هرحال اعدام است.
66- از حیوانات اهلی بتعداد زیاد یافت میشود و اگر گربه‌ها دچار حادثه نمیشدند تعداد آن از این هم تجاوز میكرد. وقتی گربه‌های ماده میزایند دیگر حاضر نیستند با گربه‌های نر باشند؛ گربه‌های نر میكوشند با آنها مقاربت كنند، ولی موفق نمیشوند. در چنین شرایط گربه‌های نر متوسل به حیله‌ای میشوند كه چنین است: آنها بچه‌گربه‌های ماده را میربایند و میكشند، ولی آنها را نمیخورند.
همینكه گربه‌های ماده از بچه‌های خود محروم شدند چون آرزوی بچه میكنند به گربه‌های نر نزدیك میشوند، زیرا این نوع حیوان بچه داشتن را دوست دارد.
وقتی حریقی اتفاق میافتد، برای گربه‌ها وضعی پیش میآید كه به معجزه شبیه است.
مصریان در حالیكه بفاصله‌های معین بصف ایستاده‌اند بدون اینكه بفكر خاموش كردن آتش باشند مراقب آنها هستند. ولی گربه‌ها از میان آنان میدوند و یا از روی سر آنان می‌جهند و خود را بآتش میافكنند، و وقتی این حادثه اتفاق میافتد مصریان بشدت متأثر و عزادار میشوند. وقتی در خانه‌ای گربه‌ای بمرگ طبیعی بمیرد، تمام ساكنان آن خانه ابروهای خود را میتراشند و فقط ابروها را میتراشند
______________________________
(1)- معمولا مصریان این نذر را برای سلامتی فرزندان خود میكرده‌اند و در موقع تحقق نذر سر آنها را میتراشیده‌اند و برابر وزن موی آنان پول به نگاهبانان حیوانات میدادند.
ص: 163
در خانه‌ای كه سگی بمیرد، تمام بدن و سر را میتراشند «1».
67- گربه‌های مرده را باماكن مقدس میبرند و آنها را مومیائی میكنند و سپس در بوباستیس دفن میكنند. سگ مرده را هركس در شهر خود در تابوت‌های مقدسی قرار میدهد و دفن میكند. موش‌ها را نیز مانند سگان دفن میكنند.
موش پوزه باریك و بازها را به شهر بوتو «2» میبرند و مرغ‌های آبی را به شهر هرموپولیس «3» خرسها را كه در مصر نایابند و گرگها را كه از روباه بزرگتر نمیشوند در همانجا كه جسد آنها را مییابند دفن میكنند.
68- و اما اكنون كلمه‌ای چند درباره تمساح بگوئیم. در مدت پنج ماه از فصل زمستان تمساح چیزی نمیخورد و با اینكه حیوانی چهارپا است، در خشگی و آب ساكن زندگی میكند. تمساح تخم میگذارد و تخمهای خود را در خشگی میپروراند.
قسمت بزرگی از روز را در خشگی میگذراند ولی تمام شب را در رود كه آب آن هنگام شب از هوا و شب نم زمین گرم‌تر است میگذارند. از بین تمام موجوداتی كه در این جهان میشناسیم، تمساح تنها حیوانی است كه از كوچكترین جثه‌ها به بزرگترین آن میرسد. زیرا تخم آن از تخم غاز بزرگتر نیست و بچه‌ای كه از آن خارج میشود جثه‌اش بنسبت همان تخم است. ولی وقتی بزرگ میشود گاه بطول دوازده آرنج «4» و حتی بیشتر میرسد. چشمان آن باندازه چشمان خوك است و دندانهای برجسته بزرگش متناسب با جثه‌اش میباشد. این حیوان تنها حیوانی است كه زبان ندارد. همچنین فك سفلای آن متحرك نیست و تنها حیوانی است
______________________________
(1)- آنچه هردوت در این بند میگوید با نوشته‌های او در بند 36 مغایرت دارد، چه در بند 36 گفته است كه مصریان در حال عادی سرهای خود را میتراشند و در مواقع عزاداری موهای سر خود را بلند میكنند، در حالیكه در اینجا هردوت عكس آنرا مدعی است و میگوید كه در مواقع عزاداری سر خود را میتراشند.
(2)-Boutou
(3)-Hermopolis- یكی از شهرهای مصر باستان كه محل پرستش هرمس‌Hermesبوده است.
(4)- واحد طول در یونان باستان و برابر یك پا و نیم یا 444 میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
ص: 164
كه میتواند فك اعلای خود را به فك اسفل نزدیك كند «1». این حیوان پنجه‌هائی بسیار قوی و پوستی پوشیده از فلس دارد و پوست قسمت پشت بدن آن غیرقابل نفوذ است. در آب چشمش نمی‌بیند؛ ولی در خشگی چشمانش بسیار نافذ است.
بعلت توقفی كه در آب میكند داخل دهانش مملو از زالو است «2». بهمین جهت، در حالیكه حیوانات و پرندگان دیگر از او دوری میجویند با پرنده كوچكی «3» كه آلام آنرا تسكین میدهد میسازد. زیرا وقتی تمساح از آب خارج میشود و بخشگی میآید و دهان خود را باز میگذارد (این حیوان باین كار عادت دارد و اكثر اوقات در حالیكه در جهت جنوب قرار میگیرد دهان خود را باز میگذارد) این پرنده در دهان آن وارد میشود و زالوها را میخورد. تمساح كه از تسكین ناراحتی خود راضی است هیچ آسیبی بآن نمیرساند.
69- در نظر بعضی از مصریان تمساح حیوانی است مقدس، و در نظر بعضی مصریان دیگر چنین نیست و برعكس با آنها بخشونت رفتار میكنند. ساكنان ناحیه تب و دریاچه موریس «4» آنرا كاملا مقدس میدانند «5». در هریك از این دو ناحیه تمساحی را از بین تمام تمساح‌ها انتخاب میكنند و سپس آن را غذا میدهند. حیوانی كه باین ترتیب تربیت میشود رام و اهلی میشود. بگوشهای این تمساح‌ها گوشواره‌هائی از جواهرات مصنوعی یا طلا میآویزند و به پنجه‌های قدامی آنها
______________________________
(1)- در اینجا هردوت اشتباه كرده و اشتباه كرده و اشتباه او از اینجا ناشی شده كه زبان تمساح بسیار كوچك و كاملا چسبیده به فك سفلای آنست و بعلاوه چون حیوان طعمه خود را بطرزی خاص میرباید این تصور ایجاد میشود كه فك اعلای آن حركت میكند.
(2)- در اینجا نیز هردوت دچار اشتباه شده، چه صرفنظر از اینكه در رود نیل زالو وجود ندارد الیاف گوشتی سیاهرنگ دهان حیوان را كه بتعداد زیاد میباشد و از دور شباهتی كامل به زالو دارد با زالو اشتباه كرده است.
(3)- این پرنده كه سری سیاه دارد امروز نیز در مصر به «پرنده تمساح» معروف است.
(4)- دریاچه موریس)Moeris( از بزرگترین تأسیسات عمرانی مصر باستان كه برای تنظیم جریان رود نیل بوسیله پادشاهی بهمین نام حفر شده بود و هردوت در همین كتاب شرح مبسوطی درباره آن دارد.
(5)- در جنوب تب شهری بود كه به «شهر تمساح» معروف بود (استرابون- كتاب هفدهم، بند 1 و 47).
ص: 165
بازوبند می‌بندند. غذاهای مخصوص و گوشت شكارهای مخصوص بآنها میدهند و تا زنده هستند به بهترین وضع از آنها مواظبت میكنند. وقتی مردند، آنها را مومیائی میكنند و در تابوت مقدسی قرار میدهند. برعكس، ساكنان ناحیه الفانتین «1» بدرجه‌ای تمساح را مقدس نمیدارند كه آنرا میخورند. در آنجا این حیوان را تمساح نمی‌نامند و شامپسه «2» مینامند.
یونانیها نخستین كسانی هستند كه این حیوان را «تمساح» نامیده‌اند، زیرا قیافه آن شباهت زیادی به قیافه «تمساح‌هائی» دارد كه در كشور آنان در دیوارهای سنگی خشك دیده میشوند. «3»
70- برای گرفتن تمساح طریقه‌های زیادی معمول است. من فقط طریقه‌ای را شرح میدهم كه بیشتر بنظرم شایسته نقل كردن میآید. قسمتی از گوشت پشت خوك را به قلابی وصل میكنند و سپس آنرا در رود رها میكنند. آنگاه با یك خوكچه زنده در كنار ساحل می‌نشینند و خوكچه را كتك میزنند. تمساح صدای خوكچه را میشنود و بطرفی كه صدا شنیده میشود میرود و قطعه گوشت خوك را مشاهده میكند و می‌بلعد. در این موقع شكارچی آنرا بسوی خود میكشد و بمحض اینكه تمساح به خشگی رسید اولین كاری كه شكارچی میكند اینست كه چشمان حیوان را با خمیر خاك رس آغشته میكند. همینكه این كار انجام گرفت، شكارچی بآسانی میتواند بر حیوان مسلط شود، ولی بدون انجام این عمل بزحمت میتواند بر آن دست یابد.
71- اسب آبی را در ناحیه پاپرمیس «4» مقدس میدارند، ولی در دیگر نواحی مصر
______________________________
(1)- الفانتین)Elephantine( از نواحی سرحدی مصر و حبشه كه محل آبشارهای بزرگ نیل است و امروز اسوان نام دارد.
(2)-Champsai- تمساح را مصریان قدیم اماش)Emash( می‌نامیدند ولی بطوری كه هردوت مدعی است در ناحیه الفانتین آنرا شامپسه مینامیده‌اند.
(3)- مقصود مؤلف حیوانی است كه در اصطلاح خارجی)Lezard( و در اصطلاح فارسی «مارمولك» مینامند و در دیوارهای خشك خاكی و سنگی زیست میكند و گاه در خانه‌های دهات و شهرهای كوچك نیز مشاهده میشود.
(4)-Papremis.
ص: 166
چنین نیست «1». اما شكل این حیوان چنین است: حیوانی است چهارپا كه پاهای آن مانند پای گاو بشكل چنگال است؛ پوزه آن پهن است و یالی مانند اسب دارد و دندانهایش برجسته و بیرون آمده است. دم آن مانند دم اسب است و مانند این حیوان صدا میكند و اندام آن به بزرگی بزرگترین گاوها میرسد «2». پوست آن بقدری ضخیم است كه آنرا خشگ میكنند و با آن دسته كارد میسازند.
72- در رود نیل سگ آبی نیز یافت میشود و آنرا نیز مقدس میدانند «3». از بین ماهیها نوعی را كه لپیدول «4» مینامند و همچنین مارماهی را مقدس میدارند و آنرا مخصوص نیل میدانند. از پرندگان غازهائی كه بشكل روباه میباشند مقدس‌اند.
73- همچنین پرنده مقدس دیگری است كه سیمرغ نام دارد و من فقط تصویر نقاشی شده آنرا دیده‌ام. و بهمین جهت كمتر در مصر دیده میشود و بطوریكه اهالی هلیوپولیس «5» نقل میكنند هرپانصد سال یكبار در مصر دیده میشود. بعقیده آنها سیمرغ وقتی میآید كه پدرش بمیرد. اگر این پرنده همانطور كه آنرا نقاشی میكنند باشد شكل ظاهری و اندازه آن چنین است كه شرح میدهم: پرهای بالهایش بعضی طلائی رنگ و بعضی قرمز تند است. از حیث شكل و اندازه جثه به عقاب بسیار شبیه است «6». درباره عجایب این حیوان داستانی نقل میكنند كه بنظر
______________________________
(1)- در پاپرمیس شایع بوده كه اسب آبی با مادر خود نزدیكی میكند و چون این مطلب با افسانه‌ای كه درباره خدایان پاپرمیس نقل میشد شباهت داشت آن حیوان را مقدس میدانستند، در حالیكه در دیگر نقاط مصر اسب آبی مظهر دشمنی با ازیریس شناخته شده بود.
(2)- جثه اسب آبی بطور یقین از جثه بزرگترین گاوها بزرگتر است. بنابراین باید نتیجه گرفت كه یا هردوت خود این حیوان را بچشم ندیده و یا بدقت آنرا مشاهده نكرده است.
(3)- در رود نیل چنین حیوانی یافت نمیشود.
(4)-Lepidole
(5)-Heloipolis- شهر مصر باستان در ساحل شرقی نیل در یازده كیلومتری محل فعلی قاهره.
(6)- مصریان سیمرغ را بشكل مرغ ماهیخوار خاكستری رنگ نمایش میدهند و از اینقرار هردوت از حیث شكل و رنگ این حیوان دچار اشتباه شده است. شاید اشتباه او از حیث رنگ پرها از آنجهت باشد كه او نقاشی‌های مذهبی و تفننی این حیوان را كه معمولا با رنگهای زننده تزیین میشده دیده است، ولی اشتباه او از حیث شكل ظاهری و قیافه آن حیوان و شباهت آن یا عقاب معلوم نیست از كجا ناشی شده.
ص: 167
من باوركردنی نیست. میگویند كه این پرنده از عربستان پرواز میكند و جسد پدر خود را كه با صمغ اندوده كرده به معبد هلیوس «1» میبرد و در آن معبد دفن میكند. و برای حمل آن بترتیب زیر عمل میكند: ابتدا با صمغ تخمی باندازه‌ای كه میتواند حمل كند میسازد و سپس سعی میكند كه با این بار پرواز كند.
همینكه موفق شد، شكم تخم را خالی میكند و پدر خود را در آن جای میدهد.
آنگاه با صمغ دیگری آن قسمت از تخم را كه سوراخ كرده و پدر خود را از آن داخل كرده مسدود میكند بقسمی كه وزن آن مانند بار اول میشود. و همینكه آنرا باینطریق مستور كرد آنرا با خود به معبد هلیوس میبرد. چنین است آنچه میگویند این پرنده انجام میدهد.
74- در حوالی شهر تب مارهای مقدسی یافت میشود كه هیچ آسیبی بانسان نمیرسانند «2».
این مارها قدی كوتاه دارند و دو شاخ بر بالای سر آنها قرار دارد. وقتی میمیرند آنها را در معبد زوس دفن میكنند، زیرا معروف است كه آنها مخصوص این خداوند هستند.
75- در عربستان ناحیه‌ایست كه تقریبا در برابر شهر بوتو «3» قرار داده؛ وقتی من در باره مارهای بالدار «4» تحقیق میكردم باین ناحیه رفتم. وقتی بدانجا رسیدم بقدری استخوان و فقرات مار دیدم كه از توصیف آن عاجزم. پشته‌هائی از ستون فقرات یافتم كه بعضی بزرگ و بعضی كوچكتر از آن و بعضی باز هم كوچكتر بود و تعداد آنها كثیر بود. این محل كه ستون‌های فقرات بر زمین آن افشانده شده در نقطه‌ای
______________________________
(1)- هلیوس)Helios(
(2)- شاید مقصود مارهای شاخداری است كه نمونه‌هائی از آنرا مومیائی شده بدست آورده‌اند.
(3)- این شهر بطور قطع با شهری كه در بند 59 بهمین نام ذكر شده یكی نیست و محل آن كاملا مشخص نیست. بعضی از محققان محل آنرا در مجاورت دریاچه تمساح میدانند.
(4)- در اینجا هردوت بقدری عادی درباره «مارهای بالدار» صحبت میكند كه گوئی وجود چنین خزنده‌ای چندان غریب بنظر نمیرسیده است و یا لااقل خواننده قبلا از وجود آن بتفصیل مطلع شده است در حالیكه قبلا در جائی از آن صحبت نكرده.
ص: 168
قرار دارد كه معبر باریكی از آنجا از بین كوه‌ها به دشت وسیعی باز میشود و آن دشت هم به دشت مصر مربوط است. بطوریكه نقل میكنند هنگام بهار مارهای بالدار از عربستان بسوی مصر پرواز میكنند «1» و در همان موقع لقلق‌ها در آن معبر بمقابله آنها می‌شتابند و مانع از ورود مارها بداخل كشور میشوند و آنها را میكشند.
اعراب میگویند كه بعلت این خدمت است كه مصریان احترام زیاد برای این پرنده قائل میباشند. و مصریان خود نیز تصدیق میكنند كه این پرنده را بهمین جهت محترم میدارند.
76- و اما شكل و قیافه مرغ آبی چنین است: سراسر بدن این حیوان سیاه تیره‌رنگ است. پنجه‌های آن نظیر پنجه‌های كلنك و منقار آن انحنای كاملی دارد. جثه آن باندازه جثه مرغ‌های باتلاق است. شكل ظاهری مرغ آبی سیاه یعنی همان كه با مارها می‌جنگد چنین بود. و اما شكل نوعی از این مرغ كه بیشتر بر سر راه انسان قرار میگیرد چنین است (زیرا دو نوع لقلق وجود دارد): تمام سر و گردن حیوان لخت است، پرهای آن سفید است باستثنای سر و گردن و انتهای بالها و دم آن (تمام قسمتهائی كه اسم بردم سیاه تیره‌رنگ است). از حیث پنجه و منقار شبیه نوع اول است. و اما مارها از حیث شكل شبیه مارهای آبی هستند. بالهای آنها پر ندارد و تقریبا شبیه بالهای خفاش است. در اینجا سخن درباره حیوانات مقدس كافی است.
77- از اهالی مصر «2» آنها كه در قسمتی از این كشور كه در آن غلات كشت میشود «3» سكونت دارند به حفظ خاطرات و یادگارهای گذشته خود از همه اقوام دیگر بیشتر علاقه دارند.
______________________________
(1)- هردوت در جای دیگر از كتاب خود مدعی است كه این مارهای بالدار در عربستان درختان كندر را محافظت میكنند (هردوت- جلد سوم، بند 107)
(2)- هردوت بعد از توصیف و تشریح حیوانات سرزمین مصر از این بند ببعد به شرح احوال ساكنان این كشور میپردازد.
(3)- مقصود مصر علیا است نه قسمتی از مصر كه در ناحیه مصب رود نیل قرار دارد و باتلاقی است.
ص: 169
و از بین مصریانی كه من آزمایش كردم این دسته از همه عالمتر و داناترند.
طرز زندگی این اشخاص چنین است: آنها هرماه سه روز پشت هم مسهل میخورند و سلامتی خود را با داروهای قی‌آور و تنقیه تأمین میكنند زیرا عقیده دارند كه تمام امراض انسانی از غذاهائی كه میخورند ناشی میشود. از طرفی بعد از اهالی افریقا مصریان سالم‌ترین مردان جهانند و علت آن بطوریكه من حدس میزنم آب و هوای این كشور است كه در تغییر فصول درجه حرارت آن تغییر نمیكند. زیرا علت غالب امراض انسان تغییر عادت است یعنی تغییر همه‌چیز بطوركلی و بخصوص تغییر فصول.
آنها از نانی كه با الیرا «1» میپزند تغذیه میكنند و آنرا كیلستیس «2» مینامند.
شرابی كه آنها معمولا مصرف میكنند نوعی از شرابی است كه با جو میسازند «3» زیرا در این كشور درخت انگور وجود ندارد «4».
بعضی از انواع ماهی را كه در مقابل آفتاب خشگ كرده‌اند خام میخورند و بعضی انواع دیگر آنرا در آب شور نگهمیدارند و بحال نمك‌سود پس از خارج كردن از آب شور میخورند. از پرندگان كبك و اردك و پرندگان كوچك را كه قبلا نمك سود كرده‌اند خام میخورند. از دیگر پرندگان و ماهی‌ها هرچه در كشور آنها یافت شود بصورت كباب یا آب‌پز میخورند باستثنای حیواناتی كه مقدس میدانند.
78- در مجالس ضیافت مصریان ثروتمند، بعد از اتمام غذا شخصی یك مجسمه چوبی را كه در تابوتی قرار دارد و عینا شبیه یك مرده نقاشی و دست كاری شده و
______________________________
(1)- امروز بدرستی معلوم نیست الیرا)Olyra( چه نوع گیاهی بوده. در بند 36 همین كتاب نیز مورخ باین گیاه اشاره كرده است.
(2)-Kyllestis
(3)- همانست كه امروز ما آبجو مینامیم.
(4)- مؤلف در این مورد اشتباه میكند (رجوع شود به توضیح خارج از متن).
ص: 170
و اندازه آن بر رویهم یك یا دو آرنج «1» است دور میگرداند «2». این شخص آن مجسمه را بهریك از مدعوین نشان میدهد و میگوید: «اول این را بنگر و بعد بنوش و خوشگذرانی كن، زیرا بعد از مرگ چنین خواهی شد.» این بود كاری كه آنها در پایان ضیافت انجام میدهند.
79- مصریان عادات و رسوم اجدادی خود را رعایت میكنند و هیچ عادت تازه‌ای بر- آن نمی‌افزایند. یكی از رسوم آنها كه شایسته نقل است اینست كه مصریان یك آواز بیش ندارند و آن آوازی است كه بافتخار لینوس «3» خوانده میشود و در فینیقیه و قبرس و نقاط دیگر زیاد میخوانند «4». اسم این آهنگ در هرمحل و برای هرقوم فرق میكند ولی عقیده عموم آنست كه آوازی كه یونانیان میخوانند و لینوس مینامند همان آواز است، بقسمی كه از جمله بسیار چیزهائی كه در مصر موجب حیرت و تعجب من شد این نكته بود كه مصریان این آواز لینوس را از كجا آورده‌اند. ظاهرا بنظر میرسد كه از ایام بسیار قدیم مصریان این آواز را میخوانده‌اند. در زبان مصری لینوس را مانروس «5» مینامند. مصریان برای من نقل كرده‌اند كه این شخص یگانه فرزند نخستین پادشاه مصر بود و چون جوانمرگ شد مصریان این آواز غم‌انگیز را بیاد او خواندند و از آن زمان این آواز نخستین
______________________________
(1)- آرنج واحد طول در یونان باستان و برابر یك پا و نیم یا 444 میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(2)- در حفاریهائی كه در مصر بعمل آمده مجسمه‌های چوبی كوچكی در تابوتهای كوچك یافته‌اند كه باحتمال زیاد برای همان تشریفاتی بكار میرفته است كه مورخ بدان اشاره میكند.
(3)- لینوس)Linos( نام شاعریست افسانه‌ای و خیالی كه با ارفه)Orphee( معاصر بوده است.
(4)- تصور میرود هردوت در این مورد اشتباه كرده و تمام آوازها و آهنگهای مصر باستان را یكی تصور كرده. امروز هم خارجیانی كه به كشورهای مشرق‌زمین سفر میكنند و با آهنگها و موسیقی محلی این نقاط آشنائی ندارند هرآهنگ شرقی را شبیه آهنگ دیگر میدانند و تمیز این آهنگها از هم برای آنان تقریبا دشوار است.
(5)-Maneros- این كلمه در هیچیك از اسناد مصری مشاهده نشده.
ص: 171
و یگانه آواز آنها شد.
80- مورد دیگری كه مصریان با یونانیان یعنی فقط با اهالی لاكدمون «1» هم‌عقیده‌اند این مورد است. وقتی جوانان با اشخاص سالخورده روبرو میشوند باحترام از مقابل آنها كنار میروند و راه آنها را باز میكنند و اگر شخص سالخورده‌ای از راه برسد جای خود را باو میدهند. و اما یكی از مواردی كه از آن حیث مصریان بهیچوجه با هیچیك از یونانیان شباهت ندارند اینست كه در كوچه بجای اینكه بیكدیگر سلام كنند دست خود را تا زانو خم میكنند و تعظیم میكنند.
81- مصریان قبائی از كتان دربر میكنند كه در محل اطراف ساق پاریش ریش است و آنرا كالازیریس «2» مینامند. بعلاوه روپوش‌های پشمی سفیدی بر روی آن در بر میكنند ولی با لباس پشمی در معابد داخل نمیشوند و همچنین مردگان خود را با این لباس دفن نمیكنند زیرا دستورات مذهب این عمل را منع میكند. از این حیث دستورات مذهب مصریان شبیه دستورات مذهبی ارفه «3» و باكشوس «4» است كه هردو درحقیقت از مصر آمده‌اند و همچنین دستورات مذهب فیثاغورث است. زیرا آنهائی نیز كه در مراسم این مذاهب شركت كرده‌اند حق ندارند با لباس پشمی دفن شوند و در این‌باره افسانه‌ای مذهبی نقل میكنند.
82- از جمله چیزهای دیگر كه مصریان ابتكار كرده‌اند اینست كه هریك از ماهها و روزهای ماه را بیكی از خدایان اختصاص داده‌اند. از روی روز تولد آنها سرنوشت آینده و چگونگی مرگ و خصوصیات اخلاقی آنها را پیشگوئی میكنند. آن
______________________________
(1)- لاكدمون)Lacedemon( نام دوم شهر معروف اسپارت است كه پایتخت كولانی)Laconie( بود.
(2)-Calasiris
(3)- ارفه‌Orphee- فرزند پادشاه تراس و یكی از نیمه‌خدایان باستان (كالیوپ)Calliopeو بزرگترین موسیقی‌دان عهد عتیق است. اشعار و عقاید و مراسمی باو نسبت داده‌اند كه رفته‌رفته جنبه مذهب بخود گرفته بود.
(4)- باكشوس)Bacchus( خدای شراب و فرزند ژوپیتر (زوس) كه یونانیان دیونیزوس)Dionyos( مینامیدند. اشاره مؤلف به جشنها و مراسمی است كه بافتخار این خدا برپا میشد.
ص: 172
دسته از یونانیان كه به شعر و شاعری پرداخته‌اند این اكتشافات مصریان را بكار بسته‌اند «1». مصریان بیش از جمیع اقوام دیگر معجزات را كشف كرده‌اند و آن باین ترتیب است كه وقتی واقعه‌ای خارق العاده رخ میدهد آثاری كه از آن نتیجه میشود یادداشت میكنند و وقتی بار دیگر نظیر آن واقعه رخ میدهد نتیجه میگیرند كه همان آثار از آن حاصل میشود.
83- فن پیشگوئی در مصر بترتیب زیر است: این فن بر هیچیك از افراد بشر مجاز نیست و فقط مخصوص بعضی از خدایان است. در این كشور هاتف‌هائی از هراكلس «2»، آپولون «3»، آتنا «4»، آرتمیس «5»، آرس «6» و زوس «7» وجود دارد و هاتفی كه بیش از همه محترم است هاتف‌لتو «8» واقع در شهر بوتو «9» است. از طرفی طرز پیشگوئی همه‌جا بیك ترتیب نیست و در هرجا مختلف است.
84- علم طب بقدری در مصر خوب تقسیم شده كه هرطبیبی فقط یك مرض را معالجه میكند نه تمام امراض را. و بهمین جهت همه‌جا پر از طبیب است «10»؛ بعضی طبیب
______________________________
(1)- از قبیل شعرائی نظیر ازدیود)Hesiode( ، ارفه)Orphee( و ملامپوس)Melampous( . ولی یونانیان بیشتر در تشخیص خصوصیات روزها و صلاح بودن بعضی امور در بعضی از روزها تخصص یافتند و به غیبگوئی و پیشگوئی سرنوشت آینده چندان توجهی نكردند.
(2)- هراكلس)Heracles( یا هركول)Hercule( پهلوان دنیای باستان و مظهر نیز و قدرت.
(3)- آپولون)Apollon( فرزند ژوپیتر و ژونون)Junon( ، خدای شعر و موسیقی و مظهر زیبائی.
(4)- آتنا)Athena( یا آتنه)Athenee(
(5)- آرتمیس)Artemis( از خدایان یونان باستان، دختر ژوپیتر و خدای شكار و جنگل.
(6)- آرس)Ares( یا مارس)Mars( خداوند جنگ و ستیز، فرزند ژوپیتر و ژونون.
(7)- زوس)Zeus( یا ژوپیتر)Jupiter( خدای خدایان.
(8)- لتو)Leto( یا لاتون)Laton( مادر آپولون و آتنه و رقیب ژونون)Junon( الهه یونان باستان.
(9)-Bouto
(10)- بحدی كه از كشورهای خارج اطبای مصر را دعوت میكرده‌اند (هردوت، كتاب سوم، بند 1 و 129)- كوروش كبیر از آمازیس)Amasis( فرعون مصر تقاضای اعزام یك طبیب چشم كرده بود. (هردوت، كتاب سوم، بند 1).
ص: 173
چشم و بعضی دیگر طبیب سر، بعضی طبیب دندان و بعضی طبیب شكم و دسته‌ای دیگر طبیب امراض داخلی میباشند.
85- اكنون كلمه‌ای چند درباره چگونگی عزاداری و تشییع جنازه در مصر سخن میگویم. وقتی مردی نسبة محترم در خانه‌ای میمیرد تمام زنان آن خانه سر و حتی صورت خود را به گل آلوده میكنند. سپس مرده را در خانه میگذارند و خود سینه‌ها را لخت میكنند و لباس خود را با كمربند می‌بندند و سینه‌زنان همراه تمام زنان خانواده در شهر گردش میكنند و مردان نیز بنوبه خود لباس خود را با كمربند میبندند و سینه میزنند. وقتی این مراسم انجام گرفت جنازه را برای مومیائی كردن حمل میكنند.
86- برای این كار، كسانی تعیین شده‌اند كه این شغل بآنان اختصاص دارد. این اشخاص وقتی جنازه‌ای برای آنها میبرند به كسانیكه جنازه را آورده‌اند نمونه‌هائی از جنازه چوبی كه بطور طبیعی نقاشی شده نشان میدهند و برای آنها توضیح میدهند كه بهترین مومیائی همان مومیائی است كه برای كسی كرده‌اند كه من ذكر نام او را در این مقام مناسب نمیدانم «1». بعد از آن نوع دومی از مومیائی كه پست‌تر از نوع اول و هزینه آن نیز كمتر است نشان میدهند و سپس سومین نوع آنرا كه ارزان‌ترین آنست ارائه میدهند. بعد از بیان این توضیحات از مشتریها سؤال میكنند كه مایلند از روی كدام نمونه جنازه آنها مومیائی شود. مشتریها بعد از آنكه درباره قیمت با مومیائی‌گران توافق كردند پی كار خود میروند. مومیائی‌گران در كارگاه میمانند و بترتیب زیر برای بهترین مومیائی مشغول كار میشوند: ابتدا مغز را بوسیله آهنی سركج از سوراخ بینی خارج میكنند. قسمتی از مغز را بكمك آن آهن سركج و قسمت دیگر آنرا بوسیله داروهائی كه در سر میریزند خارج میكنند. سپس با یك قطعه سنگ تیز حبشی شكافی در طول كمر مرده وارد میكنند و تمام محتویات آنرا
______________________________
(1)- شاید مقصود مؤلف از این شخص ازیریس)Osiris( معروف است كه برای نخستین بار بوسیله مخترع مومیائی كه آنوبیس)Anubis( نام داشت مومیائی شده بود.
ص: 174
خارج میكنند. این محتویات را تمیز میكنند و آنگاه نخست با شراب خرما و بار دیگر با گرد مواد معطر شستشو میدهند «1». آنگاه شكم مرده را از گرد صمغ خالص و دارچین و دیگر ادویه معطر باستثنای كندر پر میكنند و آنرا میدوزند.
بعد از این عمل جسد را نمك‌سود میكنند، باین ترتیب كه مدت هفتاد روز آنرا در جوش طبیعی میخوابانند. آنها نمیتوانند جسد را برای مدت بیشتری در این نمك قرار دهند. بعد از هفتاد روز جسد را میشویند و تمام بدن را با نواری كه از پارچه كتان تهیه كرده‌اند با قشری از صمغ (كه مصریان معمولا بجای چسب بكار میبرند) میپوشانند «2». در این موقع خویشان مرده جسد را تحویل میگیرند سپس دستور میدهند صندوقی از چوب بشكل انسان بسازند و جسد را در این صندوق قرار میدهند. و بعد از آنكه باین ترتیب آنرا در صندوق بستند آنرا ایستاده كنار دیوار اطاقی كه مخصوص مرده است قرار میدهند و با كمال دقت از آن مواظبت میكنند.
87- چنین بود گران‌ترین طرز مومیائی كردن مردگان. و اما برای كسانی كه مومیائی متوسطی میخواهند و مایل نیستند هزینه زیادی متحمل شوند بترتیب زیر عمل میكنند: سرنگ‌ها را از مایع چربی كه از سدر میگیرند پر میكنند و سپس بی‌آنكه شكم مرده را بشكافند یا محتویات آنرا خارج كنند آنرا از آن مایع پر میكنند. این مایع را از راه مقعد وارد میكنند و بعد از آن از برگشت مجدد آن مایع از راه مقعد جلوگیری میكنند و جسد را بهمان مدت معین «3» در نمك قرار میدهند. روز آخر روغن سدر را كه در شكم جسد كرده‌اند خارج
______________________________
(1)- این مواد معطر را در چهار ظرف سنگی جداگانه میریختند و بر هریك سرپوشی كه شكل سر یكی از چهار فرزند هوروس)Horus( بر روی آن حجاری شده بود قرار میدادند. هوروس یكی از خدایان مصر باستان است كه مجسمه آنرا بصورت مردی با صورت عقاب میساختند.
(2)- درباره محلی كه این صمغ را تهیه میكرده‌اند به بند 96 همین كتاب مراجعه شود.
(3)- یعنی مدت هفتاد روز بشرحی كه در بند قبل نقل شده.
ص: 175
میكنند و فشار آن بحدی است كه محتویات شكم مرده را حل میكند و با خود بیرون میآورد. گوشتها هم در نمك جوش حل میشوند بقسمی كه از جنازه بجز پوست و استخوان چیزی نمیماند. بعد از این عمل مومیاگران جنازه را بی‌اقدام دیگر به خویشان آن مستر میكنند.
88- و اما نوع سوم مومیائی كه مخصوص فقرا است چنین است. محتویات شكم را با محلولی كه سیرمایا «1» نام دارد شستشو میدهند و سپس آنرا مدت هفتاد روز در نمك قرار میدهند و آنگاه جنازه را به خویشان آن تحویل میدهند.
89- وقتی زنان شخصیت‌های بزرگ میمیرند جسد آنها را فورا برای مومیائی نمیبرند.
همچنین است در مورد زنانی كه بسیار زیبا هستند و یا آنها كه بسیار محترم بوده‌اند. جسد این زنان را سه یا چهار روز پس از مرگ تحویل مومیاگران میدهند.
این احتیاط را از آن جهت میكنند كه مومیاگران نتوانند با آنها مقاربت كنند، زیرا بطوریكه نقل میكنند یكی از آنها را در حین انجام این عمل با زنی كه بتازگی مرده بود غافلگیر كرده‌اند و گویا یكی از همكاران او راز او را فاش كرده بوده.
90- اگر یكنفر مصری یا خارجی از حمله تمساح بمیرد یا در آب رود غرق شود و جنازه او بدست آید ساكنان شهری كه جنازه در خاك آنها افتاده مجبورند آنرا مومیائی كنند و از آن مواظبت كامل كنند و در تابوت مقدس قرار دهند. غیر از كاهنان نیل «2» هیچكس حتی خویشان و دوستانش حق ندارند بآن دست زنند.
كاهنان آنرا بدست خود دفن میكنند، گوئی كه این جنازه از جنازه یك شخص عادی محترم‌تر است.
91- مصریان از قبول رسوم یونانیان امتناع دارند و بطور خلاصه میتوان گفت كه
______________________________
(1)-Syrmaia- درباره این دارو به بند 125 همین كتاب مراجعه شود.
(2)- مصریان برای رود نیل نیز مراسم مذهبی خاصی داشتند و برای این رود معابدی ساخته بودند كه یكی از بزرگترین آن در نیلوپولیس)Nilopolis( واقع در ایالت آركادی)Arcadie( بود. از این گفته هردوت چنین نتیجه گرفته میشود كه باید در تمام طول ساحل نیل در شهرهای ساحلی كاهنانی برای این عمل آماده وجود داشته باشند.
ص: 176
آنان حاضر بقبول رسوم هیچ قومی نمیباشند. این قاعده‌ایست كه بطوركلی آنان رعایت میكنند. ولی در ایالت تب «1» در مجاورت نئاپولیس «2» شهر بزرگی است كه كمیس «3» نام دارد. در این شهر معبدی از پرسه «4» پسردانه «5» وجود دارد كه چهارضلعی است و اطراف آن را درختان خرما احاطه كرده‌اند. دهلیزهای این معبد از سنگ ساخته شده و بسیار وسیع‌اند. در آنجا دو مجسمه بزرگ از سنگ قرار دارد. در این محوطه عبادتگاهی وجود دارد و در آن عبادتگاه مجسمه‌ای از پرسه قرار دارد. ساكنان شهر كمیس اظهار میكنند كه پرسه اغلب در كشور آنها و بخصوص در داخل معبد ظاهر میشود. و نیز میگویند كه در این موقع یكی از كفش‌های چوبی او كه مستعمل است و طول آن به دو آرنج «6» میرسد در محل دیده میشود؛ و وقتی این كفش چوبی ظاهر میشود سراسر مصر سعادتمند و خوشبخت میشود. این مطلبی است كه خود آنها اظهار میكنند. و اما آنچه بتقلید یونانیان بافتخار پرسه برپا میكنند چنین است: آنها مسابقه‌های بزرگ ورزشی ترتیب میدهند كه جمیع انواع مسابقه‌ها در آن پیش‌بینی شده. جایزه این مسابقه‌ها حیوانات چهارپا و روپوش و پوست است. من از آنها سؤال كردم كه بچه جهت پرسه فقط در مقابل آنان ظاهر میشود و چرا آنان با دایر كردن جشن‌ها ورزش خود را از دیگر مصریان متمایز میكنند. آنها بمن پاسخ دادند كه پرسه
______________________________
(1)-Thebesشهر معروف مصر باستان در قسمت علیای مصر كه یكی از پایتخت‌های سه‌گانه این كشور در عهد باستان بوده است.
(2)-Neapolis
(3)-Chemmis
(4)- پرسه)Persee( نیمه‌خدای یونان باستان و فرزند ژوپیتر (زوس) و دانه)Danae( و مؤسس كشور میسن)Myceen( .
(5)- دانه)Danae( دختر پادشاه آرگوس و مادر پرسه و زوجه ژوپیتر (زوس).
(6)- آرنج واحد اندازه در یونان باستان و برابر یك پا و نیم یا 444 میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان) بطوریكه از نوشته مؤلف در جای دیگر معلوم میشود اندازه پای هراكلس معروف نیز همین بوده است (هردوت- جلد چهارم، بند 82).
ص: 177
در اصل ساكن شهر آنها بوده و دانه و لینكوس «1» از اهالی كمیس بوده‌اند كه در كشتی نشسته‌اند و عازم یونان شده‌اند. وقتی شجره نسب این دو نیمه‌خدا را ترتیب میدهند به پرسه میرسند «2». اهالی كمیس میگفتند كه پرسه همانطور كه یونانیان اظهار میكنند برای آنكه سر گورگون «3» را از لیبی باز آورد به مصر آمد و بخصوص بنزد اهالی كمیس رفت و در آنجا تمام خویشان خود را شناخت. در موقعی كه به مصر حركت میكرد نام كمیس را از مادر خود آموخت و بدستور خود او بود كه جشن‌های ورزشی را بافتخار او برپا میكردند.
92- تمام عاداتی كه ما از آن سخن گفتیم در نزد مصریانی كه در قسمت علیای منطقه باتلاقی زیست میكنند معمول است. آنها كه در منطقه باتلاقها زیست میكنند «4» بطوركلی تابع همان آداب و رسومی هستند كه بین مصریان دیگر معمول است و بخصوص مانند یونانیان هریك با یك زن زندگی میكنند. ولی برای اینكه آذوقه زیادی بدست آورند تدبیری اندیشیده‌اند كه چنین است: وقتی رود نیل از آب پر میشود و دشتها بصورت دریا درمیآیند نوعی شقایق كه مصریان لوتوس «5» مینامند بمقدار زیاد در آب میروید. مصریان این گلها را میچینند و در آفتاب خشك میكنند و مغز لوتوس را كه شبیه خشخاش است خارج میكنند و میكوبند و با آن نانی درست میكنند كه با حرارت آتش می‌پزند. ریشه این گیاه نیز قابل مصرف است، مزه آن نسبتا شیرین و شكل آن گرد و به درشتی
______________________________
(1)- لینكوس)Lynchos( یا لینسه)Lyncee( یكی از اهالی آرگوس بود كه معروف است چشمانی نافذ داشت و نور آن از حجاب دیوار میگذشت.
(2)- این شجره نسب چنین ترتیب داده شده بود: پرسه فرزند دانه)Danae( دختر آكریزیوس)Acrisios( پسر آباس)Abas( پسر هیپرمنستر)Hypermnestre( دختر دانه)Danae( و لینكوس)Lynchos( .
(3)- گورگون)Gorgon( نام سه تن از غول‌های افسانه‌ای باستان است كه بهركس نظر میافكندند او را بسنگ مبدل میكردند. گورگون‌ها سه تن بودند كه معروف‌ترین آنها مدوز)Meduse( بود كه افسانه حاكی است بدست پرسه كشته شد.
(4)- یعنی در ناحیه مصب و بین شعب رود نیل.
(5)-Lotus
ص: 178
یك سیب است. شقایق‌های دیگری نیز وجود دارد كه شبیه گل سرخ است و در آب میروید. میوه این گیاه روی شاخه دیگری غیر از شاخه اصلی كه از كنار ریشه خارج میشود میروید و چیزی است كه شباهت زیادی به سوراخ‌های لانه زنبور دارد و در آن دانه‌های خوردنی بدرشتی هسته زیتون بمقدار زیاد یافت میشود. این دانه‌ها را تازه یا خشك مصرف میكنند. و اما پاپیروس كه هرسال میروید، وقتی آنرا از باتلاق بیرون میكشند قسمت علیای آنرا میبرند و بمصرف‌های مختلف میرسانند «1» و یا میفروشند، و قسمت تحتانی را كه باقی میماند و طول آن تقریبا به یك آرنج «2» میرسد میخورند. آنها كه بخواهند از پاپیروس غذائی واقعا لذیذ ترتیب دهند آنرا در اجاقی كه حرارتی زیاد دارد كباب میكنند و بعد آنرا میخورند. بعضی از این مصریان فقط با ماهی زیست میكنند و وقتی این حیوان را صید میكنند بعد از آنكه شكم آنرا خالی كردند آنرا در آفتاب خشك میكنند و همینكه خشگ شد آنرا مصرف میكنند.
93- ماهی‌هائی كه بطور دسته‌جمعی زندگی میكنند در آبهای جاری تولید نمیشوند بلكه در بركه‌ها رشد میكنند و طرز زندگی آنها چنین است: وقتی هوس تولید مثل میكنند بطور دسته‌جمعی بطرف دریا میروند. نرها جلوتر میروند و سر راه نطفه‌های نر را از خود پراكنده میكنند. ماهی‌های ماده كه بدنبال آنها حركت میكنند آن نطفه‌ها را میخورند و بارور میشوند. وقتی كاملا در دریا آبستن شدند، همه در طول رود مراجعت میكنند و هریك به محل معمولی خود میرود. ولی این بار همانها كه در دفعه قبل در جلو حركت میكردند در جلو نیستند، بلكه ماده‌ها هستند كه جلو حركت میكنند. این بار ماده‌ها دسته را میرانند و همان كاری را میكنند كه نرها میكردند، باین ترتیب كه تخم‌های خود را
______________________________
(1)- برای مصرف‌های مختلف پاپیروس مراجعه شود به هردوت- كتاب دوم، بند 37، 38، و 39- كتاب پنجم، بند 58 كتاب هفتم، بند 25، 34، 36- كتاب هشتم، بند 29
(2)- آرنج واحد اندازه در یونان باستان و برابر یك پا و نیم یا 444 میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
ص: 179
بصورت بسته‌های حاوی معدودی دانه تخم پراكنده میكنند و نرها كه این‌بار بدنبال آنها میآیند آن تخم‌ها را میخورند. هریك از این دانه‌ها یك ماهی است. از دانه‌هائی كه باقی میماند و نرها نخورده‌اند ماهی‌هائی خارج میشوند كه در آب بزرگ میشوند. اگر این ماهی‌ها را در موقعی كه بسوی دریا میروند بگیرند مشاهده میشود كه طرف چپ سر آنها مجروح است. و اگر آنها را در مراجعت بگیرند مشاهده میشود كه طرف راست سر آنها مجروح است. اما علت این جراحات آنها اینست: ماهی‌ها برای رفتن به دریا از كنار ساحل چپ حركت میكنند و وقتی هم برمیگردند باز از كنار همان ساحل حركت میكنند و برای اینكه جریان آب آنها را از راه اصلی منحرف نكند خود را به ساحل نزدیك میكنند و تا جائیكه ممكن است خود را به ساحل میمالند. وقتی آب نیل رو بافزایش میگذارد، قبل از همه‌جا قسمت‌های گود و باتلاق‌های ساحل رود از آبی كه از رود تراوش میكند پر میشوند و در همان موقع كه این قسمت‌ها پر میشوند بیدرنگ از ماهی‌های كوچك مملو میشوند. اینكه این ماهیها از كجا ممكن است آمده باشند من تصور میكنم كه منبع آنرا میدانم. وقتی در سال قبل آب نیل فرونشسته، ماهیهائی كه در گل‌ولای آن تخم‌گذاری كرده‌اند با آخرین قسمت‌های آب خارج میشوند و وقتی مدتی بعد بار دیگر آب میرسد از آن تخم‌ها ماهیهای مورد بحث پیدا میشوند. چنین بود آنچه درباره ماهیها باید گفت.
94- مصریانی كه در منطقه باتلاقها زیست میكنند نوعی روغن مصرف میكند كه از میوه كرچك استخراج میشود. این روغن را كی‌كی «1» مینامند و بطریق زیر آنرا استخراج میكنند: بذر كوچك را كه در نواحی یونان خودبخود بحال وحشی میروید در ساحل نهرها و بركه‌ها میافشانند. این گیاه در مصر میوه فراوانی میدهد ولی میوه آن بدبو است. مصریان آنرا جمع‌آوری میكنند، بعضی آنرا خرد میكنند و شیره آنرا بیرون میكشند و بعضی دیگر آنرا كباب میكنند و سپس در آب میپزند و شیره آنرا استخراج میكنند. این شیره مایعی است چرب
______________________________
(1)-KiKi
ص: 180
كه برای سوخت چراغ از روغن زیتون دست كمی ندارد، ولی بوی شدیدی متصاعد میكند.
95- مصریان برای دفع پشه‌ها كه بمقدار زیاد در این كشور وجود دارد تدبیری اندیشیده‌اند كه چنین است: آنها كه در قسمت علیای نواحی باتلاق‌ها زیست میكنند «1» از برجهائی «2» استفاده میكنند كه برای خوابیدن بالای آن میروند.
زیرا پشه از باد میگریزد و بهمین جهت نمیتواند در ارتفاع زیاد پرواز كند ولی آنها كه در نواحی باتلاقی «3» زیست میكنند بجای برج وسایل دفاعی دیگری اندیشیده‌اند:
هریك از آنها یك تور دارد كه هنگام روز برای صید ماهی بكار میبرد و هنگام شب بترتیب زیر از آن استفاده میكند: آن تور را گرداگرد بستری كه در آن میخوابد میگسترد و سپس خود بزیر آن میرود و میخوابد. «4» اگر لباس یا ملافه‌ای بخود بكشید و بخوابید پشه‌ها از پشت آن شما را میگزند. ولی از پشت پشه‌بند حتی درصدد نیش زدن برنمیآیند.
96- كشتی‌هائی را كه برای حمل كالا بكار میبرند از چوب اقاقیا میسازند. این درخت از حیث شكل كاملا شبیه لوتوس در ناحیه سیرن «5» است و شیره آن نیز از صمغ است. مصریان درخت اقاقیا را بصورت قطعات چوبی بطور دو آرنج «6» خرد میكنند و سپس این قطعات را مانند آجر كنار هم قرار میدهند و با آن بترتیب زیر كف كشتی
______________________________
(1)- مقصود مصر علیا است.
(2)- این برجها بناهای سبكی بود كه مصریان بر روی بام خانه‌ها برپا میكردند تا با خیال راحت در هوای خنك دور از خطر خزندگان و گزندگان بخواب روند.
(3)- یعنی نواحی مصب نیل.
(4)- این تور كه بر روی تخت میگستردند شبیه پشه‌بندهای امروز ما بوده است ولی بعید بنظر میرسد كه با یك تور ماهی‌گیری هراندازه ظریف باشد بتوان از هجوم پشه جلوگیری كرد و استفاده پشه‌بند از آن نمود.
(5)- سیرن)Cyrene( نام مهاجرنشینی است كه یونانیان در مغرب مصر در افریقا تأسیس كرده بودند و شهری كه بهمین نام خوانده میشود در عهد عتیق پایتخت كشوری بود كه سیرنائیك نام داشت.
(6)- آرنج واحد طول در یونان باستان و برابر یك پا و نیم یا 444 میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
ص: 181
را میسازند: این چوبها را كه باندازه دو آرنج بریده‌اند به چوبهای بلندی كه نزدیك هم قرار دارد وصل میكنند و وقتی كف كشتی باین ترتیب ساخته شد دو لبه آنرا با چوبی كه بر روی چوبهای بلند قبلی قرار میدهند بهم متصل میكنند.
برای استحكام دو لبه، تسمه بكار نمیبرند، بلكه شكافهای آنرا از داخل با پاپیروس پر میكنند. فقط یك پارو میسازند كه از قسمت عقب كشتی خارج میشود. دكل كشتی از چوب اقاقیا و بادبانهای آن از پاپیروس است. اگر باد مساعد نوزد این كشتی‌ها قادر نیستند در خلاف جهت آب در رود بالا روند و در اینصورت باید آنها را از ساحل یدك‌كش كرد. ولی در مراجعت كشتی‌ها بترتیب زیر در مسیر آب حركت میكنند: تختك «1» كوچكی با قطعات چوب درخت تمر ساخته‌اند كه با الیاف نی بهم متصل شده. این تختك را با ریسمانی به جلوی كشتی می‌بندند و سپس آنرا در سطح آب رها میكنند. همچنین سنگ سوراخ‌داری را بوزن تقریبی دو تالان «2» با ریسمان دیگری بعقب كشتی متصل میكنند. جریان آب بشدت با تختك تماس پیدا میكند و آنرا با سرعت میراند و در نتیجه باریس «3» (نام این كشتی‌ها چنین است) را نیز با خود میكشد. در همان حال تخته سنگ سوراخ كه در عقب كشتی به عمق آب رفته موجب میشود كه حركت كشتی بخط مستقیم صورت گیرد. از كشتی هائی كه باین ترتیب ساخته‌اند در مصر خیلی زیاد یافت میشود و بعضی از آنها میتوانند چندین هزار تالان بار حمل كنند.
______________________________
(1)- این تختك را با حصیر و چوبهای سبك بشكل مثلث میساختند بطوریكه رأس آن در جهت حركت آن قرار میگرفت و قاعده آن رو به كشتی بود. بعلت وسعت سطح قاعده و برخورد آب با آن نیروی زیادی حاصل میشد كه بوسیله ریسمان به كشتی منتقل میگردید و كشتی را حركت میداد. ولی بعید بنظر میرسد كه این تختك سبك بتواند یك كشتی سنگین پربار را بكشد. شاید تنها استفاده‌ای كه مصریان از آن میكرده‌اند این بوده كه چون تختك در جلوی كشتی بر سطح آب قرار داشت و با آب حركت میكرد مانع میشد كه كشتی از جریان خارج و به حوضچه‌ها و آبهای راكد اطراف رانده شود.
(2)- تالان واحد وزن در یونان باستان و برابر 39 ر 36 كیلوگرام (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(3)-Baris
ص: 182
97- وقتی نیل طغیان میكند فقط شهرها از آب بیرون میمانند و تقریبا شبیه جزایر دریای اژه میشوند. بقیه خاك مصر مانند دریا میشود و فقط شهرها از آب بیرون میمانند «1». وقتی این اتفاق میافتد دیگر كشتی‌ها در مسیر شعب نیل پیش نمیروند بلكه از میان دشت میروند «2»، مثلا برای اینكه از نوكراتیس «3» به ممفیس «4» بروند از كنار اهرام میگذرند. در حالیكه راه اصلی این نیست و راهی است كه از انتهای مصب و شهر كركاسور «5» میگذرد. و اگر از دریا و كانوپ «6» از راه دشت بسوی نواكراتیس بروید از كنار شهر آنتیلا «7» و شهر دیگری كه بشهر آرخاندروس «8» معروف است خواهید گذشت.
98- از این دو شهر، آنتیلا كه شهری بزرگ است تیول اختصاصی زن پادشاه فعلی مصر است و درآمد آن بمصرف هزینه تهیه كفش او میرسید. این رسم از موقعی كه پارسها مصر را فتح كردند برقرار شده است. بطوریكه من حدس میزنم شهر دیگر نام خود را از داماد دانااوس «9» كه آرخاندروس نام داشت و فرزند فتیوس «10»
______________________________
(1)- تكرار مطلب جمله قبل است.
(2)- بطور یقین مقصود هردوت این نیست كه كشتی‌ها از دشت‌های آب فراگرفته میگذرند، بلكه مقصود اینست كه كشتی‌ها از مجاری كه در دشت قرار دارند و در موقع طغیان نیل از آب پر میشوند میگذرند.
(3)- نوكراتیس)Naucratis( شهری بود واقع در مغرب شعبه نیل در شهر كانوپ)Canope( در نزدیكی تل نبیره.
(4)-Memphis
(5)-Kercasore
(6)- كانوپ)Canope( از شهرهای مصر سفلی در ساحل نیل و در نزدیكی ساحل مدیترانه كه شعبه‌ای از رود نیز بنام آن به شعبه كانوپ معروف است.
(7)-Anthylla- محل این شهر در مصر باستان مشخص نیست.
(8)-Archandros- محل این شهر هم در مصر باستان مشخص نیست.
(9)- دانائوس)Danaos( از شخصیت‌های افسانه‌ای و پادشاه مصر و آرگوس.
(10)-Phtios
ص: 183
پسر آكه‌اوس «1» بوده اخذ كرده و شهر آرخاندروس نامیده شده. ممكن است شهر دیگری بنام آرخاندروس وجود داشته باشد ولی در هرحال این نام یك نام مصری نیست.

خلاصه تاریخ مصر

99- تا اینجا آنچه گفتم نتیجه مشاهدات و تفكرات و تحقیقات خود من بود. ولی از اینجا ببعد آنچه مصریان نقل میكنند آنطور كه خود شنیده‌ام نقل میكنم و مختصری هم از آنچه خود بچشم دیده‌ام بآن اضافه میكنم بطوریكه كاهنان برای من نقل كرده‌اند مین «2» كه اولین پادشاه مصر بود برای حفاظت شهر ممفیس سدی ساخت. زیرا تا آن زمان تمام رود نیل در طول كوهستان شنی كه در كنار افریقا قرار دارد جاری بود. ولی این پادشاه تقریبا در فاصله‌ای برابر صد ستاد «3» از بالای شهر ممفیس سدی در شعبه جنوبی نیل ساخت و پس از آنكه بستر قدیم آن خشك شد، امر كرد مجرای دیگری حفر كردند تا رود بین دو كوه جاری شود. حتی در حال‌حاضر پارسها توجه كاملی باین شعبه قدیمی نیل دارند تا مانع از جریان نیل در آن بشوند و هرسال آنرا مسدود میكنند. زیرا اگر رود در این نقطه سد را بشكند و طغیان كند تمام شهر ممفیس در معرض خطر سیل قرار میگیرد.
كاهنان میگویند كه پس از آنكه این پادشاه كه نخستین پادشاه مصر بود محوطه‌ای را كه نیل از آن دور شده بود خشگ كرد، شهری كه امروز ممفیس نام دارد در محل آن تأسیس كرد- زیرا ممفیس هنوز در تنگ‌ترین قسمت مصر قرار دارد.
مین امر كرد در خارج این شهر دریاچه‌ای حفر كردند كه آب آن از رودخانه میرسید و در طرف شمال و مغرب شهر قرار داشت (زیرا در جهت مشرق شهر رود نیل قرار
______________________________
(1)-Achaios
(2)- مین)Min( یا منس)Menes( نخستین پادشاه افسانه‌ای مصر باستان است كه امروز تا حدی صحت وجود آن مورد قبول است. حدس زده میشود قبری كه در نقده واقع در سی كیلومتری شمال شهر تب یافت شده باو تعلق دارد.
(3)- ستاد)Stade( واحد طول در یونان باستان و برابر 177 متر و 6 سانتیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
ص: 184
داشت). آنگاه در داخل شهر معبد هفستوس «1» را كه از لحاظ وسعت و بزرگی شایسته ذكر است بنا كرد.
100- بعد از این پادشاه، كاهنان از روی كتابی نام سیصد و سی پادشاه دیگر را برای من خواندند. در این شجره نسب طولانی هیجده تن حبشی و یك زن بومی نیز بود و بقیه تمام مردان مصری بودند. زنی كه ملكه بود مانند ملكه بابل نی‌توكریس «2» نام داشت. بطوریكه كاهنان نقل میكنند برادر این ملكه پادشاه مصر بود و مصریان او را كشتند و بعد از قتل او نیتوكریس را جانشین او كردند. نیتوكریس برای كشیدن انتقام برادر خود جمعی كثیر از مصریان را با حیله هلاك كرد. وی دستور داد تالار زیرزمینی وسیعی برای او ساختند و به بهانه افتتاح آن جمعی از مصریان را كه در قتل برادرش بیش از دیگران سهیم میدانست در ضیافتی بزرگ دعوت كرد. ولی قصد باطنی او چیز دیگری بود: در موقعی‌كه این مصریان به ضیافت مشغول بودند آب نیل را از مجرای مخفی بزرگی بروی آنها باز كرد «3». كاهنان درباره این زن دیگر چیزی برای من نقل نكردند جز اینكه بعد از اجرای نقشه خود برای آنكه از انتقامجوئی در امان باشد خود در اطاقی مملو از خاكستر پرتاب كرد.
101- كاهنان بمن گفتند كه از دیگر پادشاهان هیچیك كار درخشانی كه نام آنها
______________________________
(1)- هفستوس)Hephaistos( یا وولكن)Vulcan( خداوند آتش و آهن در یونان باستان.
(2)- نیتوكریس)Nitocris( یا نیتاكاریت)Nitakarit( ملكه مصر از ششمین خاندان سلطنتی مصر بود كه تاریخ سلطنت او معلوم نیست. درباره ملكه نیتوكریس بابل كه هردوت بدان اشاره میكند مراجعه شود به كتاب اول هرودت، بند 185 و 187.
(3)- تالار زیرزمینی كه از مجرای نیل آب بآن وارد شود در معماری مصری بیسابقه نیست (رجوع شود به بند 124 و 127 همین كتاب).
ص: 185
را بلند كند انجام ندادند، باستثنای آخرین آنها كه موریس «1» نام داشت. این پادشاه در زمان سلطنت خود دهلیز معبد هفستوس را در قسمت شمال این معبد بنا كرد و دریاچه‌ای حفر كرد و من بعدا خواهم گفت «2» كه محیط آن بچند ستاد «3» میرسد و در این دریاچه اهرامی ساخت كه من اندازه‌های آنها را در جائی كه اندازه دریاچه را نقل میكنم نقل خواهم كرد.
102- چنین بود آنچه موریس انجام داد، بقسمی كه كاهنان برای من نقل كردند.
در حالیكه دیگر پادشاهان هیچیك كاری انجام ندادند؛ بنابراین من از اینها میگذرم و از پادشاهی كه بعد از آنها آمد و سسوستریس «4» نام داشت سخن میگویم.
بطوریكه كاهنان نقل میكنند، وی ابتدا از خلیج عربستان با كشتیهای جنگی حركت كرد و پس از آنكه ساكنان سواحل دریای اریتره «5» را مطیع خود كرد آنقدر به بحرپیمائی ادامه داد تا بدریائی رسید كه بعلت عمق كم قابل كشتیرانی نبود و باز بنا بگفته كاهنان وقتی این پادشاه به مصر مراجعت كرد سپاه بزرگی تجهیز كرد و بداخل قاره حركت كرد و تمام اقوامی را كه بر سر راهش بودند مطیع
______________________________
(1)- دریاچه مصنوعی موریس بوسیله آمن ام هات سوم‌Amen -em -hatIIIاز سیزدهمین خاندان سلطنتی مصر كه در حدود 2900 قبل از میلاد میزیسته و هردوت اشتباها دو هزار سال او را بما نزدیك‌تر كرده ساخته شده بود. موریس)Moeris( نام یكی از پادشاهان مصر است كه از 1736 تا 1723 قبل از میلاد در مصر سلطنت كرده و بعلت شباهتی كه بین اسم او و نام دریاچه موریس وجود دارد او را احداث‌كننده این دریاچه دانسته‌اند.
(2)- بند 149 همین كتاب.
(3)- ستاد واحد طول در یونان باستان و برابر 177 متر و 6 سانتیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(4)- سسوستریس)Sesostris( یا سسوسیس)Sesosis( یا سوستریس)Sostris( باحتمال زیاد رامسس دوم فرعون معروف مصر است. رامسس از حیث قدرت حكومت خود و فتوحاتی كه كرد یكی از بزرگترین و معروفترین پادشاهان مصر است كه در حدود چهارده قرن قبل از میلاد میزیست.
(5)- اریتره)Erythree( نامی است كه یونانیان باستان به اقیانوس هند داده‌اند ولی بعدها بجای اوقیانوس هند دریای احمر را چنین نامیدند.
ص: 186
كرد. و هرگاه با اقوامی روبرو میشد كه بسختی و با شجاعت از آزادی خود دفاع میكردند، در كشور آنها لوحه‌های سنگی برپا میكرد و بر روی آنها كتیبه‌هائی مینوشت و نام خود و وطن خود و اینكه بنیروی سپاهیان خود آنها را مطیع كرده بود بر آنها ذكر میكرد. اما در نقاطی كه شهرهای آنرا بدون زحمت و بدون جنگ تسخیر كرده بود بر روی لوحه‌های سنگی كتیبه‌هائی حك میكرد كه مطالب آن با مطالب كتیبه‌های كشور اقوامی كه با شهامت جنگیده بودند شبیه بود با این تفاوت كه بر روی آن تصویر اعضای تناسلی زنان را نیز حك میكرد و با این عمل قصد داشت نشان دهد كه آن قوم شهامتی نداشته است.
103- بعد از این عمل از یك سوی قاره بسوی دیگر رفت و سپس از آسیا به اروپا شتافت و تا كشور اقوام سیت «1» و تراس پیش رفت و این نقاط را نیز مطیع كرد «2».
من تصور میكنم این دورترین نقطه‌ایست كه سپاه مصر بآن دست یافته. زیرا در این نقطه از لوحه‌هائی كه از آن یاد كردم میتوان یافت ولی بالاتر از آن دیگر یافت نمیشود. این پادشاه در این نقطه عنان نگهداشت و از همان راه مراجعت كرد.
و وقتی به سواحل رود فاز «3» رسید بدرستی نمیتوانم بگویم چه واقعه‌ای اتفاق افتاد، آیا سسوستریس خود قسمتی از سپاه خود را مجزا كرد و برای ایجاد مهاجرنشین در این ناحیه در آنجا پشت سر خود گذارد یا جمعی از سربازان او كه از این صدمات سفر خسته بودند خود از روی میل در سواحل این رود مقیم شدند.
104- زیرا ظاهرا چنین معلوم میشود كه اهالی كولشید «4» از نژاد مصری هستند.
______________________________
(1)- سیت‌ها)Scythes( یا سكاها دسته‌ای از اقوام وحشی عهد باستانند كه غالبا بیابانگرد بودند و در شمال شرقی اروپا و شمال غربی آسیا سكونت داشتند. محل سكونت اصلی آنها كه در شمال دریای سیاه بود سیتی)Scythie( یا كشور سكاها نام داشت.
(2)- حقیقت آنستكه سپاه فاتح مصر هرگز از نواحی شمال سوریه بالاتر نرفته و پای سربازان مصری هرگز بخاك اروپا نرسیده است.
(3)- فاز)Phase( نام رودخانه‌ایست كه در ایالت كولشید)Colchide( جاری بود و بدریای سیاه میریخت. امروز این رودخانه راریون)Rion( مینامند.
(4)- كولشید)Colchide( از نواحی قدیم آسیا واقع در مشرق دریای سیاه و جنوب قفقاز كه رود فاز)Phase( آنرا مشروب میكرد.
ص: 187
آنچه در این‌باره گفتم عقیده شخص من است در موقعی كه هنوز چیزی در این‌باره از كسی نشنیده بودم. ولی چون این فكر در سر من بود از كسانی از هردو قوم در این‌باره استفسار كردم و مشاهده كردم كه اهالی كولشید یادگارهای بیشتری از مصریان دارند و مصریان یادگارهای كمتری از اهالی كولشید دارند. ولی بعضی از مصریان بمن گفتند كه بعقیده آنها اهالی كولشید بازماندگان سربازان سسوستریس هستند.
من شخصا این نكته را از روی دلائل و امارات زیر حدس زده بودم: نخست بآن دلیل كه اهالی كولشید پوستی گندم‌گون و موهائی مجعد دارند (ولی درحقیقت این موضوع دلیل چیزی نمیتواند باشد زیرا اقوام دیگری نیز چنین هستند). دلیل دوم كه اهمیت بیشتری دارد اینست كه فقط اهالی كولشید و مصریان و حبشیان هستند كه از قدیم‌ترین ایام ختنه كردن نزد آنها معمول بوده. فینیقی‌ها و سوریهای فلسطین خود اعتراف میكنند كه این رسم را از مصریان گرفته‌اند. سوریهائی كه در منطقه رود ترمودون «1» و پارتنیوس «2» سكونت دارند و ماكرون‌ها «3» كه همسایگان آنها هستند میگویند كه این رسم را بتازگی از اهالی كولشید گرفته‌اند. اینها تنها اقوامی هستند كه عادت ختنه كردن نزد آنها معمول است و میتوان كاملا ملاحظه كرد كه آنها ختنه را مانند مصریان میكنند. چون ختنه كردن بین مصریان و حبشی‌ها از قدیم‌ترین ایام معمول بوده، من نمیتوانم بگویم كدامیك از این دو قوم این رسم را از دیگری اخذ كرده است؛ و اما درباره اینكه دیگر اقوام این رسم را بعلت رفت‌وآمد زیاد در مصر آموخته‌اند یك دلیل قوی برای من موجود است كه چنین است: تمام فینیقی‌هائی كه در یونان رفت‌وآمد دارند دیگر اجزاء طبیعی بدن خود را مانند مصریان نمیكنند و اطفال خود را ختنه نمیكنند.
105- درباره اهالی كولشید نكته دیگری كه این قوم را به مصریان نزدیك میكند و میتوان روی آن تكیه كرد اینست كه اهالی كولشید و مصریان تنها اقوامی هستند
______________________________
(1)- ترمودون)Thermodon( رودخانه‌ایست كه بدریای سیاه میریزد.
(2)- پارتنیوس)Parthenios(
(3)-Macrons
ص: 188
كه كتان را شبیه هم عمل میآورند. از حیث نوع زندگی و زبان نیز از هرحیث بیكدیگر شباهت دارند. یونانیان كتان كولشید را كتان ساردنی «1» مینامند، در حالیكه كتانی كه از مصر میآید كتان مصری مینامند.
106- امروز غالب لوحه‌های سنگی كه سسوستریس پادشاه مصر در كشورهای مختلف برپا كرد از بین رفته‌اند. با این حال، در سوریه فلسطین من خود یكی از آنها را كه هنوز موجود است بچشم دیده‌ام. بر روی این لوحه كتیبه‌ای كه از آن سخن گفتم و همچنین تصویر عضو تناسلی زنان مشاهده میشود «2». در یونی «3» نیز دو مجسمه از این مرد موجود است كه بصورت كنده‌كاری مجسم بر روی تخته سنگهای راهی كه از ناحیه افز «4» به فوسه «5» میرود و راهی كه از سارد به ازمیر «6» میرود حجاری شده «7». در هریك از این دو محل تصویر مردی بدرازای یك آرنج «8» و نیم حجاری شده كه نیزه‌ای در دست راست و كمانی در دست دیگر
______________________________
(1)-Sardaigne
(2)- امروز اثری از چنین لوحه‌ای در فلسطین یا سوریه مشاهده نمیشود.
(3)- یونی)Ionie( سراسر ناحیه وسیعی در آسیای صغیر كه مدتها مركز مهاجرنشین های یونان در ساحل این شبیه جزیره بزرگ بود و زمانی شامل سراسر شهرهای ساحلی آن گردید. از شهرهای معروف یونی ملط و تئوس و هالیكارناس و فوسه و افز میباشد كه برای اولین‌بار در قرن شش قبل از میلاد بدست كوروش كبیر تسخیر شدند.
(4)- افز)Ephese( از شهرهای قدیم ناحیه یونی واقع در ساحل دریای اژه كه امروز ویرانه‌های آن باقی است.
(5)- فوسه)Phocee( از شهرهای قدیم آسیای صغیر در ناحیه یونی كه امروز فوچه نام دارد.
(6)- ازمیر)Smyrne( از شهرهای قدیم آسیای صغیر در ساحل مدیترانه كه امروز نیز بهمین نام خوانده میشود.
(7)- این دو حجاری امروز هم در گذرگاهی كه كرابل)Karabel( نام دارد در سی كیلومتری شهر ازمیر مشاهده میشود. بر روی یكی از این دو حجاری تصویر جنگنده‌ای مشاهده میشود كه نیزه و كمانی بدست و تاجی بر سر و قبائی كه تا روی زانو میرسد در بر دارد. ولی بر روی این دو تصویر هیچگونه اثری از هنر مصری مشاهده نمیشود و بطور یقین میتوان گفت كه این دو حجاری از آثار دوره سسوستریس نیست بلكه مربوط باقوام هیت معاصر با این پادشاه است (نیمه اول قرن سیزده قبل از میلاد).
(8)- آرنج واحد طول در یونان باستان و برابر یك پا و نیم یا 444 میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
ص: 189
دارد. بقیه سلاح و تجهیزات آن قسمتی مصری و قسمتی دیگر حبشی است «1».
بر روی سینه این مجسمه‌ها از شانه‌ای به شانه دیگر كتیبه‌ای به خط مذهبی مصری حك شده كه چنین میگوید: «من به زور بازوهای خود این كشور را تسخیر كردم».
درباره اینكه این مجسمه كیست و صاحب آن از كجا باین نقطه آمده مطلبی بر روی آن حك نشده، ولی در جای دیگر از آن یاد شده. بعضی اشخاص كه این آثار باستانی را دیده‌اند حدس زده‌اند كه این حجاری تصویر ممنون «2» است، ولی آنها اشتباه میكنند و از حقیقت دوراند.
107- در موقعی كه این سسوستریس مصری «3» بازمیگشت و عده زیادی اسیر از اقوامی كه خاك آنها را تسخیر كرده بود با خود میبرد، بطوریكه كاهنان برای من نقل كرده‌اند، وقتی در ضمن این بازگشت به دافنه «4» واقع در نزدیكی پلوز «5» رسید برادری كه سسوستریس مصر را بدست او سپرده بود او و فرزندانش را به ضیافت دعوت كرد. این برادر از خارج گردخانه خود چوب انباشت و سپس بر پشته‌های چوب آتش افكند. وقتی سسوستریس متوجه موضوع شد بیدرنگ با زن خود
______________________________
(1)- كمان یكی از سلاحهای معروف حبشی است، در حالیكه نیزه یك سلاح مصری است (هردوت، جلد سوم بند 21 و جلد پنجم، بند 69).
(2)- ممنون)Memnon( از شخصیت‌های معروف افسانه‌ای عهد عتیق، پسر تیتون)Tithon( و خورشید سپیده‌دم بود: در موقعی كه شهر تروآ در محاصره یونانیان بود پدرش پادشاه مصر بود و او را بكمك اهالی ترآو باین شهر فرستاد و او در آن شهر بدست آشیل كشته شد. شهرت ممنون بیشتر بعلت مجسمه عظیمی است كه در نزدیكی شهر تب از عهد عتیق از او باقی است و بقسمی كه شایع است هرروز صبح هنگام طلوع آفتاب همینكه نخستین اشعه خورشید بر آن میتابد آهنگی در داخل آن شنیده میشود كه گفته میشود صدای ممنون است كه به مادر خود خورشید درود میفرستد.
(3)- علت اینكه هردوت مصری بودن سسوستریس را تصریح میكند آنست كه ملیت سسوستریس در كنده‌كاریهای یونی تصریح نشده و گاه در این كنده‌كاری تصاویری از پادشاهان حبشه دیده میشود.
(4)- دافنه)Daphne( از شهرهای كوچك آنتیوش)Antioche( در نزدیكی مصر كه در عهد باستان تشریفات مذهبی بزرگی بافتخار آپولون در آن برگزار میشد.
(5)- پلوز)Peluse( از شهرهای باستانی مصر در نزدیكی پرت سعید فعلی و از نقاطی كه مدتها دروازه نظامی مصر در جهت آسیا محسوب میشد.
ص: 190
بمشورت پرداخت. زیرا زن او نیز در این سفر همراهش بود. زن باو توصیه كرد كه دو تن از شش فرزند خود را بر روی انبوه هیزم شعله‌ور بخواباند تا پلی برای عبور از آتش تشكیل دهند و سپس خود آنها از روی اجساد آنان بگذرند و خود را نجات دهند. گویا سسوستریس این كار را كرد، دو تن از اطفال او باین ترتیب سوختند و بقیه با پدر خود نجات یافتند.
108- در مراجعت به مصر، پس از آنكه از برادر خود انتقام كشید، انبوه اسیرانی را كه از كشورهای تسخیر شده با خود آورده بود بترتیب زیر به كار گماشت: سنگهای بسیار بزرگی كه در زمان او و برای او به معبد هفستوس «1» حمل شد بوسیله این اسیران كشیده شد. همچنین تمام مجاری آب كه امروز در مصر باقی است بوسیله این اسیران از روی اجبار حفر شد و بدین ترتیب بدون اینكه آنها خود بخواهند كشور مصر را كه در گذشته سراسر آنرا با اسب و گردونه طی میكردند بصورت كشوری درآوردند كه دیگر در آن اسب و گردونه یافت نمیشود «2»، زیرا از آن ببعد كشور مصر با اینكه سراسر آن هموار است برای اسب و گردونه قابل عبور نیست، و علت آن مجاری آبی متعددی است كه در تمام جهات حفر شده است. علت اینكه این پادشاه كشور خود را چنین از مجاری آب مستور كرد چنین بود: تمام مصریانی كه شهر آنها در كنار نهر قرار نداشت و در میان دشت بود هربار كه آب رود عقب میرفت ...، دچار كمبود آب میشدند و آب آنها محدود به آب شورمزه‌ای میشد كه از چاهها بیرون میكشیدند. باینجهت بود كه مصر را از مجاری آب مستور كردند «3».
109- بطوریكه كاهنان نقل كرده‌اند، این پادشاه بین تمام مصریان زمین تقسیم كرد
______________________________
(1)- هفستوس)Hephaistos( خدای یونان باستان، خدای آهن و آتش كه وولكن)Vulcain( نیز نام داشت.
(2)- برخلاف ادعای هردوت گویا مصریان مدتها طرز استفاده از اسب را نمی‌دانستند و باحتمال زیاد استفاده از اسب فقط از زمان هیكسوس)Hyksos( در مصر مرسوم شد و در این زمان در مصر مجاری زیادی وجود داشت.
(3)- هردوت در این قسمت از اظهارات خود اشتباه كرده زیرا علت حفر مجاری آب در مصر منحصرا استفاده از آب مشروب نبوده بلكه بیشتر برای زه‌كشی اراضی و تسهیل حمل‌ونقل بود كه غالب مجاری مصر حفر شد.
ص: 191
و بهریك از مصریان قطعه‌زمینی مساوی و مربع‌شكل اعطا كرد. و سپس براساس این تقسیم عایدات خود را تثبیت كرد و دستور داد هركس مبلغی معین در سال بپردازد «1». اگر برحسب اتفاق قسمتی از زمین یكی از مصریان را رود اشغال میكرد، آن مصری بنزد پادشاه میرفت و آنچه گذشته بود بر او بازمیگفت.
پادشاه كسانی میفرستاد كه مقدار خاكی كه كسر شده بود اندازه‌گیری كنند تا در آینده برابر آن از پرداخت مالیات معاف گردد. همین مسئله است كه بعقیده من موجب اختراع هندسه شد و یونانیان آنرا از مصر به كشور خود بردند. و اما استعمال پولوس «2» و گنومون «3» و تقسیم روز به دوازده قسمت را یونانیان از اهالی بابل آموخته‌اند.
110- همین پادشاه تنها پادشاهی است كه در حبشه سلطنت كرد «4» و بعنوان یادگار در مقابل معبد هفستوس مجسمه‌های سنگی نصب كرد كه دو تای آن سی آرنج «5» طول داشت و تصویر خود او و زنش بود و چهار تای دیگر آن مجسمه بچه‌های او بود كه هریك بیست آرنج طول داشت. مدتها بعد از این تاریخ كاهن معبد هفستوس اجازه نداد كه داریوش پارسی جلوی این آثار پیكری از خود نصب كند و مدعی بود كه داریوش فتوحاتی كه قابل قیاس با فتوحات سسوستریس مصری باشد بدست نیاورده بود. زیرا سسوستریس علاوه بر اقوامی كه تعداد آن از اقوام مغلوب داریوش
______________________________
(1)- باستثنای كاهنان و سربازان كه از پرداخت مالیات معاف بودند (همین كتاب، بند 87 و 168).
(2)- پولوس)Polos( نوعی ساعت آفتاب‌نما بود كه اساس آن حفره‌ای بود كه در كنار آن چوبی نصب میكردند و از روی جهت حركت و اندازه سایه آفتاب ساعات روز و فصول سال را تعیین میكردند.
(3)- گنومون)Gnomon( چوب یا میله عمودی بود كه در كنار ساعت آفتاب‌نما نصب میكردند و از روی حركت سایه آن ساعات روز و فصول سال را مشخص میكردند.
(4)- این ادعا صحیح بنظر نمیرسد زیرا سلطه مصر بر حبشه از زمان سانوسرت سوم)SaowosretIII( شروع شد.
(5)- آرنج واحد اندازه در یونان باستان و برابر یك پا و نیم یا 444 میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
ص: 192
كمتر نبود بخصوص توانسته بود اقوام سیت را نیز مطیع كند، در حالیكه داریوش نتوانسته بود بر این قوم پیروز شود. و بنابراین وقتی داریوش از حیث فتوحات خود از سسوستریس پیش نبود، شرط انصاف نبود كه جلوی مجسمه‌هائی كه او نصب كرده بود مجسمه‌ای نصب كند. بطوریكه كاهنان نقل میكنند داریوش با این موضوع موافقت كرد.
111- بطوریكه كاهنان نقل كرده‌اند، همینكه سسوستریس درگذشت سلطنت به پسرش فروس «1» رسید. این شخص هیچ عمل نظامی بزرگی انجام نداد ولی در نتیجه حادثه‌ای كه در زیر شرح میدهم كور شد: در آن زمان رود نیل بشدت طغیان كرده بود بقسمی كه آب آن بارتفاع هیجده آرنج رسیده و كشتزارها بزیر آب رفته بود. در این موقع بادی شدید وزیدن گرفت و امواجی شدید بر روی آب ایجاد كرد. بطوریكه نقل میكنند، این پادشاه كه دچار غروری جنون‌آمیز شده بود، خنجری بدست گرفت و آنرا میان امواج خروشان افكند. بلافاصله بعد از این واقعه چشمان او درد گرفت و از دو چشم نابینا شد. مدت ده سال كور بماند؛ در سال یازدهم هاتفی از معبد شهر بوتو «2» رسید و اعلام كرد كه دوره كفاره گناه سپری شده و اگر چشمان خود را با ادرار زنی كه فقط با شوهر خود مربوط بوده و با مردی دیگر رابطه نداشته شستشو دهد بار دیگر بینا خواهد شد. گویا فروس ابتدا با ادرار زن خود آزمایش كرد و چون همچنان نابینا ماند پی‌درپی با ادرار بسیاری از زنان دیگر نیز امتحان كرد. وقتی بار دیگر چشمانش بینا شد تمام زنانی را كه با ادرار آنها آزمایش كرده بود باستثنای زنی كه ادرار او چشمانش را بینا كرده بود در شهری كه امروز اریتره پولوس «3» (سرزمین سرخ) نام دارد گرد آورد.
______________________________
(1)- فروس)Pheros( یا فرون)Pheron( درحقیقت همان «فرعون» است كه عنوان تمام پادشاهان مصر بود و هردوت آنرا اسم خاص تصور كرده. درباره این اسم و آنچه مؤلف در این بند نقل میكند رجوع شود به توضیح خارج از متن.
(2)-Bouto
(3)-Erythre Bolos- امروز شهری باین نام كه سرزمین سرخ معنی میدهد و كشتارگاهی را در نظر مجسم میكند وجود ندارد و معلوم نیست آیا این شهر هم مانند خود داستان واهی و خیالی بوده یا واقعا حقیقت داشته. آنچه مسلم است ریشه فروس در زبان لاتن بمعنای خونخوار و بیرحم باقی مانده و در اشتقاقات اینگونه مفاهیم بكار میرود.
ص: 193
و وقتی آن زنان همه در آن محل جمع شدند آنانرا با شهر بآتش سوزانید. و آن زنی را كه ادرارش چشمان او را بینا كرده بود بعقد ازدواج خود درآورد.
وقتی این پادشاه از نابینائی نجات یافت بتمام معابد معروف هدایائی تقدیم كرد. و بخصوص آنچه بیش از همه قابل ذكر است اشیاء تماشائی است كه به معبد خورشید اهدا كرده و عبارتند از دو ستون سنگی كه هردو از سنگ یك- پارچه حجاری شده بود و هریك از آنها صد آرنج «1» ارتفاع و هشت آرنج عرض داشت «2».
112- بطوریكه كاهنان نقل كرده‌اند، بعد از این پادشاه سلطنت بیكی از ساكنان ممفیس كه نام او به یونانی پروته «3» بود رسید. اكنون در ممفیس از این پادشاه حصار مقدسی باقی است كه بسیار زیبا و مزین است و در جنوب معبد هفستوس قرار دارد.
گرد این حصار فینیقی‌های شهر صور «4» سكونت دارند و تمام این محله را محله صوریها مینامند. در حصار پروته معبدی است كه به معبد آفرودیت «5» خارجی
______________________________
(1)- آرنج واحد طول در یونان باستان و برابر یك پا و نیم یا 144 میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(2)- یكی از ستونهای سنگی كه بوسیله سانوسرت اول)Sanwosret I( نصب شده هم امروز در مقابل ویرانه‌های هلیوپولیس باقی است كه قسمتی از آن در خاك مدفون شده و قسمت دیگر آن در حدود بیست متر از خاك بیرون است.
(3)- پروته)Protee( نام پیر سالخورده دریانورد افسانه‌ایست كه بحكایت افسانه‌های یونان باستان سالها در سواحل مصر به دریانوردی مشغول بوده و همان كسی است كه در اودیسه منلاس)Menelas( با او مشورت میكند. معلوم نیست بین اسم شخص خیالی و یكی از پادشاهان مصر باستان چه ارتباطی موجود بوده كه هردوت این نام را بیكی از فراعنه مصر نسبت داده است. درباره این اسم رجوع شود به توضیح خارج از متن.
(4)- صوریا تیر)Tyr( از شهرهای بزرگ فینیقی باستان كه بوسیله اهالی صیدون ساخته شده و درگذشته شهرت زیادی از حیث تجارت و صنعت پارچه‌بافی داشته امروز از این شهر بزرگ قسمت كوچكی در جمهوری لبنان باقی است.
(5)- آفرودیت)Aphrodite( یا ونوس)Venus( الهه زیبائی و جمال در یونان باستان. شاید توصیف «خارجی» اشاره به فینیقی بودن آن الهه است و در اینصورت آفرودیت خارجی همان آستارته)Astarte( فینیقی‌ها باید باشد.
ص: 194
معروف است. من حدس میزنم كه این یكی از معابد هلن «1» دختر تندار «2» است، زیرا بطوریكه شنیده‌ام هلن نزد پروته اقامت گزید و بعلاوه او را آفرودیت خارجی مینامند. از طرف دیگر برای هیچیك از معابد دیگری كه بنام آفرودیت موجود است صفت خارجی وجود ندارد.
113- چون من درباره هلن از كاهنان استفسار كردم آنان افسانه او را برای من چنین نقل كردند: پس از آنكه اسكندر «3» او را از اسپارت ربود بادبان برافراشت و بسوی كشور خود گریخت. ولی وقتی به دریای اژه رسید باد مخالف او را به دریای مصر راند. و چون باد متوقف نشد از آنجا به خاك مصر رانده شد و به تاریشه «4» و محلی از مصب نیل رسید كه امروز به مصب كانوپ «5» معروف است. در ساحل این محل معبدی از هراكلس بود كه امروز هم باقی است «6». اگر برده‌ای متعلق بهركس باین معبد پناهنده شود و خود را وقف خداوند كند و برای اثبات آن بر روی بدن خود خالهای مقدس «7» بكوبد دستگیر كردن آن برده جایز نیست. این رسم بهمان ترتیب كه
______________________________
(1)- هلن)Helene( از شاهزادگان یونان باستان، دختر لدا)Leda( و خواهر كاستور)Castor( و زوجه منلاس)Menelas( بود كه بعلت جاذبه و زیبائی خاص خود بوسیله پاریس)Paris( ربوده شد. و چون یونانیان برای نجات او به شهر تروآ لشگر كشیدند جنگ معروف افسانه‌ای تروآ پیش آمد كه بنام هلن به جنگ تروآ هلن معروف است.
(2)- تندار)Pyndar( پادشاه افسانه‌ای اسپارت و شوهر لدا و پدر هلن معروف.
(3)- همان پاریس)Paris( معروف است كه فرزند دوم پریام)Priam( و هراكلس)Heracles( بود و هلن زیبا و زوجه منلاس)Menelas( را ربود و موجب بروز جنگ معروف تروآ)Troie( شد. در مورد منلاس رجوع شود به توضیح بند یك صفحه بعد این كتاب.
(4)- تاریشه)Tarichees( باید نام محلی باشد كه در آن معادن نمك زیاد بوده.
بطوریكه سترابون نقل میكند در ساحل افریقا چند جزیره وجود داشت كه بهمین نام خوانده میشد (سترابون- كتاب هفدهم. بند 3 و 16).
(5)- كانوپ)Canope( از شهرهای مصر باستان كه در نزدیكی دریای مدیترانه بر ساحل یكی از شعب نیل كه بهمین نام است ساخته شده بود و بافتخار كانوبوس)Canobos( كشتی‌بان منلاس كه در این محل درگذشت بنام او چنین نامیده شد (استرابون، كتاب هفدهم. بند 1 و 17).
(6)- این معبد در محلی بود كه بعدها بنام هراكلس به هراكلیون)Heracleion( معروف شد.
(7)- پرده‌هائی كه در معابد مصری خدمت میكردند با خالكوبی مخصوصی مشخص میشدند.
ص: 195
در قدیم معمول بود در زمان من نیز مرسوم بود. پس همینكه بردگان و خدمتگذاران اسكندر از مقررات این معبد باخبر شدند ارباب خود را ترك كردند و بآن معبد رفتند و بحال زار زانو زدند و بقصد اینكه باسكندر زیانی وارد كنند او را متهم كردند و جزئیات سرگذشت او و هلن و اهانتی را كه بر منلاس «1» وارد شده بود نقل كردند. آنان این اتهامات را در حضور كاهنان و نگهبان این شعبه از رود نیل كه تونیس «2» نام داشت بر زبان جاری كردند.
114- همینكه تونیس سخنان آنان را شنید باشتاب كس بنزد پروته در ممفیس فرستاد و بوی چنین پیغام داد: «شخصی خارجی از اهالی تروآ بدین محل وارد شده كه در یونان مرتكب عملی زشت گردیده. وی زن میزبان خود را فریب داده و با خزائن گرانبها همراه خود آورده. باد او را از راه منحرف كرده و بخاك تو آورده. آیا ما بگذاریم او سالم از اینجا بادبان بركشد یا آنچه همراه دارد از او باز گیریم؟» در جواب این سوال، پروته كسی مأمور كرد و چنین پیغام داد:
«چون این مرد بطرزی ناپسند بمیزبان خود اهانت كرده، هركه هست او را دستگیر كنید و نزد من آورید تا بدانم چه جوابی دارد كه بگوید.»
115- همینكه تونیس این دستور را گرفت اسكندر را دستگیر كرد و كشتیهای او را ضبط كرد. آنگاه او را بهمراهی هلن و گنجینه‌ها و خدمتگذارانی كه بدرگاه خداوند استغاثه میكردند از ساحل بسوی ممفیس فرستاد «3». وقتی همه آنها را انتقال دادند پروته از اسكندر پرسید كه كیست و از كجا از راه دریا میآید. اسكندر نسب خود را بازگفت و نام كشور خود را بیان كرد و مبدء حركت خود در این سفر بحری فاش ساخت آنگاه پروته از او پرسید كه هلن را از كجا آورده است
______________________________
(1)- منلاس)Menelas( پادشاه معروف اسپارت و برادر آگاممنون كه زوجه‌اش هلن بوسیله پاریس)Paris( ربوده شد و این واقعه منجر به جنگ معروف و افسانه‌ای تروآ گردید.
(2)-Thonis
(3)- درباره منشاء این افسانه و مطالب بند 119 رجوع شود به توضیح خارج از متن.
ص: 196
و چون اسكندر در جوابگوئی تردید كرد و حقیقت را نگفت آنان كه بدرگاه خداوند زاری كرده بودند دروغ او را فاش كردند و جزئیات سرگذشت و اعمال بد او را شرح دادند. سرانجام پروته بشرح زیر درباره آنها حكم كرد: «اگر من علاقه نداشتم كه هیچیك از خارجیانی كه باد آنها را از راه خود منحرف كرده و بخاك من آورده بقتل رسانم، انتقام آن مرد یونانی را از تو میستاندم ای زشتكارترین مرد جهان كه مهمان‌نوازی او را با زشت‌ترین خیانتها پاسخ داده‌ای.
تو با زن میزبان خود نزدیكی كرده‌ای و باین هم قناعت نكرده‌ای و او را تشویق كرده‌ای كه با تو بگریزد و خود با او حركت كرده‌ای و او را ربوده‌ای. و هنگامی باینجا میرسی كه خانه میزبان خود را غارت كرده و با خود آورده‌ای. اكنون چون من اصرار دارم كه یك فرد خارجی را بقتل نرسانم، ترا مانع میشوم كه این زن و این گنجینه‌ها را با خود ببری. من آنها را برای میزبان یونانی تو حفظ خواهم كرد تا او خود مایل شود برای یافتن و بردن آنها حركت كند. و اما درباره خود و همراهانت بتو امر میكنم كه در ظرف سه روز بادبان بر كشتی بیفكن و سرزمین مرا ترك كن و الا با شما مانند دشمن رفتار خواهد شد.»
116- بطوریكه كاهنان برای من نقل كرده‌اند هلن باین ترتیب به نزد پروته رسید.
و بنظرم چنین میرسد كه هومر «1» نیز این افسانه را شنیده بوده، ولی چون این افسانه باندازه افسانه‌ای كه او نقل كرده حماسی نبوده آنرا عمدا مهمل گذارده، ولی در عین‌حال اظهار كرده كه از آن نیز باخبر بوده است. مؤید این موضوع قسمتی از ایلیاد «2» است (و در هیچ‌جای دیگر خلاف آن سخن نگفته) كه درباره سرگردانی
______________________________
(1)- هومر)Homere( شاعر معروف یونان در قرن نه قبل از میلاد كه ایلیاد و اودیسه را باو نسبت میدهند. معروف است كه هومر پیر نابینائی بود كه از شهری بشهری میگشت و شعر میگفت. اخیرا وجود این شاعر یونانی مورد تردید قرار گرفته و جمعی معتقدند كه اگر خود او هم حقیقة وجود داشته باشد ایلیاد و اودیسه اثر شعرای گمنام دیگری است و باو تعلق ندارد.
(2)- ایلیاد)Iliade( مجموع اشعاری است در بیست و چهار قطعه كه شاهكار شعر
ص: 197
و دربدری اسكندر سخن میگوید و شرح میدهد كه چگونه در موقعی كه هلن را با خود میبرد از راه خود منحرف شد و در كشورهای مختلف گم شد و خصوصا به شهر صیدون «1» واقع در فینیقیه رفت. او این مطلب را در جائیكه از «شجاعت‌های دیومد» «2» سخن میگوید بشعر چنین بیان میكند:
«... این پارچه‌های رنگارنگ كه محصول كار زنان كارگر است،»
«كه پاریس «3» با اندام رعنای خود از صیدون همراه میآورد،»
«در موقعی كه در سفر پرحادثه خود در دریای وسیع،»
«هلن زیبا را بسوی كشورهای دورش سوق میداد.» «4»
او ضمن این اشعار در ادیسه «5» نیز از آن سخن میگوید:
«داروهای عالی كه دختر زوس «6» همراه داشت،»
______________________________
یونان باستان محسوب میشود و تصنیف آنرا به هومر نسبت میدهند. اشعار ایلیاد شرح افسانه جنگ تروآ)Troie( است كه پس از ربوده شدن هلن معروف بین یونانیان و اهالی این شهر باستان درگرفت و یكی از بزرگترین افسانه‌های حماسی نظم دنیای باستان است.
(1)- صیدون)Sidon( از شهرهای قدیم فینیقی در ساحل دریای مدیترانه كه امروز سعیده نام دارد.
(2)- دیومد)Diomede( از پادشاهان افسانه‌ای تراس كه به خشونت و ظلم معروف بود. افسانه حاكی است كه این پادشاه طعمه اسبان گوشتخوار هركول پهلوان معروف شد.
(3)- پاریس)Paris( یا اسكندر پسر دوم پریام)Priam( و هركول، همان كسی است كه هلن زوجه منلاس را ربود و موجب بروز جنگ معروف تروآ گردید.
(4)- ایلیاد، كتاب ششم، بند 289 ببعد.
(5)- اودیسه)Odyssee( اشعار حماسی در بیست و چهار قطعه كه مانند ایلیاد تصنیف آنرا به هومر نسبت میدهند. در اودیسه شرح مسافرتهای اولیس)Ulysse( بعد از فتح تروآ نقل شده و شامل قطعات و قسمت‌های جالبی درباره حوادث و اتفاقاتی است كه از آن نتایج اخلاقی عالی گرفته میشود.
(6)- زوس)Zeus( یا ژوپیتر، پدر خدایان و فرمانروای آنان و خدای خدایان در افسانه‌های یونان باستان.
ص: 198
«پولیدامن «1» زوجه تون «2» آنراباو»
«داده بود، در گذشته، در خاك حاصلخیز»
«مصر، كه از خاك آن انواع گیاهان میروید»
«بعضی گیاهان مفیدند كه در كنار گیاهان سمی میباشند» «3»
و در جای دیگر منلاس «4» به تلماك «5» چنین میگوید.
«در مصر بود كه من میخواستم از این كشور برگردم»
«ولی خدایان مرا كه به نذر خود وفا نكرده بودم مانع شدند» «6»
از این اشعار هومر معلوم میشود كه او كاملا از سرگردانی اسكندر در مصر با اطلاع بوده؛ زیرا سوریه با مصر مجاور است و فینیقی‌هائی كه شهر صیدون بآنها تعلق دارد در سوریه سكونت دارند.
______________________________
(1)-Polydamna
(2)- تون)Thon( كه همان تونیس)Thonis( نگهبان شعبه رود نیل است كه این وقایع در قلمرو او رویداده بود و در بند 113 از او یاد شد.
(3)- اودیسه، كتاب چهارم، بند 227 و بعد و همچنین بند 351 و 352- قسمتهائی از ایلیاد و اودیسه كه هردوت برای اثبات مدعای خود نقل میكند ظاهرا در جای مناسب نقل نشده و بهتر بود در آخر بند 119 نقل میشد زیرا در این بند هردوت مدعی است كه هلن در مصر مدتی اقامت كرد و منلاس از مصر عبور كرد و هردوی این دو نفر را باد مخالف به مصر كشانید. از دو حال خارج نیست: یا این نقل قول را استنساخ‌كنندگان بعدی به متن اصلی تاریخ هردوت اضافه كرده‌اند و یا هردوت خود آنرا در حاشیه نسخه اصلی گنجانیده كه بعدا سر فرصت آنرا در جای مناسب قرار دهد و بعدها استنساخ‌كنندگان اشتباه كرده‌اند و بجای اینكه آنرا در پایان بند 119 قرار دهند در جای دیگر قرار داده‌اند.
(4)- منلاس)Menelas( پادشاه اسپارت و برادر آگاممنون- هلن معروف كه بدست پاریس ربوده شد و موجب بروز جنگ تروآ گردید زوجه این شخص بود.
(5)- تلماك)Telemaque( پسر اولیس)Ulysse( و پنلوب)Penelope( كه پدرش در طفولیت او عازم جنگ تروآ شد و او در جستجوی پدر به سیاحت و گردش گرد جهان پرداخت و بعدها فنلون نویسنده معروف قرن هفدهم فرانسه افسانه سفرهای او را بصورت كتابی تحت عنوان «حوادث تلماك» تدوین كرد.
(6)- اودیسه، كتاب چهارم، بند 351.
ص: 199
117- و نیز این اشعار بطور یقین ثابت میكند كه «تصنیف‌های قبرسی» «1» اثر هومر نبوده بلكه از شخص دیگری است. زیرا در این تصنیف گفته شده كه وقتی اسكندر هلن را از اسپارت آورد با استفاده از باد مساعد و دریای آرام درمدت سه روز به ایلیون «2» رسید. در حالیكه در ایلیاد شاعر مدعی است كه اسكندر در همان موقع كه هلن را همراه خود میبرد گمشد. در اینجا دیگر سخن درباره هومر و تصنیف‌های قبرسی كافی است.
118- چون من از كاهنان سؤال كردم كه آنچه یونانیان درباره جنگ تروآ «3» نقل میكنند پوچ و بی‌حقیقت است یا نه، آنان شرح زیر را كه خود تصور میكردند منبع آن شخص منلاس است برای من نقل كردند: بعد از آنكه هلن ربوده شد سپاه كثیری از یونان به سرزمین تروآ بكمك منلاس شتافت. بعد از آنكه این سپاه در ساحل پیاده و در آن محل مستقر شد نمایندگانی به ایلیون «3» فرستاد و منلاس خود نیز با آنها حركت كرد. وقتی این هیئت به محل رسید تقاضا كرد هلن و گنجینه‌هائی را كه اسكندر از منلاس ربوده بود مسترد كنند و از اهانتی كه وارد شده بود عذر بخواهند. اهالی تروآ در این موقع نیز همان پاسخی را دادند كه بعدها مكرر دادند و بقید سوگند تأكید كردند كه هلن و جواهراتی كه آنان را متهم بربودن آن میكنند نزد آنها نیست و آن هردو در مصر است و شرط انصاف نیست كه آنان برای آنچه در اختیار پروته پادشاه مصر است مسئول باشند. ولی یونانیان بتصور
______________________________
(1)- «تصنیف‌های قبرسی» آن قسمت از اشعاری است كه موضوع آن شرح جنگ تروآ از آغاز تولد هلن است و علت اینكه شاعر آنرا تصنیف‌های «قبرسی» نام نهاده آنست كه مصنف آن تمام حوادث جنگ تروآ را به ونوس الهه قبرس نسبت میدهد و برای این الهه در این ماجرا سهمی بزرگ قائل است.
(2)- ایلیون)Ilion( نام دیگر تروآ)Troie( شهر معروف باستانی است كه جنگ تروآ در آستانه آن درگرفت.
(3)- تروآ)Troie( یا ایلیون)Ilion( یا پرگام)Pergame( از شهرهای باستان آسیای صغیر كه یونانیان در جنگ معروف تروآ مدت ده سال آن را محاصره كردند. بقایای این شهر را در حفریات اخیر در اطراف محلی كه امروز حصارلك نام دارد یافته‌اند.
ص: 200
اینكه اهالی تروآ آنها را تخطئه میكنند شهر آنها را محاصره كردند و آنقدر محاصره را ادامه دادند تا آنرا تصرف كردند. وقتی قلعه شهر تسخیر شد، چون اثری از هلن یافت نشد و باز اهالی شهر همان مطالبی را كه قبلا گفته بودند تكرار كردند، یونانیان بگفته آنان اعتماد كردند و شخص منلاس را بنزد پروته فرستادند.
119- منلاس به مصر رسید و در طول شط تا شهر ممفیس پیش رفت، و وقتی حقایق را آنطور كه بود نقل كرد با جوانمردی و كرم از او پذیرائی شد؛ هلن كه هیچ آسیبی ندیده بود باو مسترد شد و همچنین تمام جواهراتی كه باو تعلق داشت باو داده شد. ولی با اینكه با منلاس باین ترتیب رفتار شده بود، وی نسبت به مصریان ناجوانمردی كرد. وی شتاب داشت كه هرچه زودتر راه دریا پیش گیرد ولی چون هوا مساعد برای دریانوردی نبود همچنان در محل متوقف ماند. و چون این وضع ادامه یافت نقشه ناپسندی در مخیله خود پرورانید كه چنین بود «1»: منلاس دو طفل از بومیان را گرفت و قربانی كرد «2». وقتی این جنایت او علنی شد منفور و مطرود مصریان گردید و چون مورد تعقیب آنان واقع شد و با كشتیهای خود در جهت افریقا «3» گریخت. و اما اینكه او بعد از آن به كدام طرف متوجه شد مصریان اطلاعی از آن ندارند. آنها از قسمتی از آنچه كه نقل شد خود بوسیله دیگران مطلع شده بودند ولی از آنچه كه در سرزمین خود آنها رویداده بود با اطمینان و اعتماد قاطعی سخن میگفتند.
120- چنین بود آنچه كاهنان مصری میگفتند و اما من شخصا بملاحظه زیر نظر خود را درباره آنچه آنان درباره هلن نقل میكنند اضافه میكنم: اگر هلن در
______________________________
(1)- نقل این سرگذشت از قول مصریان و خاموش گذاردن مطلب درباره نظر یونانیان «خبث در این مورد موجب انتقاد شدید مخالفین یونانی هردوت گردیده. در رساله‌ای كه تحت عنوان طینت هردوت» باقی است و تصنیف آنرا به پلوتارك نسبت میدهند بهمین مطلب بعنوان دلیل بارزی از «خبث طینت» او اشاره شده و نویسندگان یونان مدعی شده‌اند كه هردوت عمدا خواسته است مقام «بربرها» و خارجیان را بالا برد.
(2)- قربانی كردن اطفال بآن قصد بود كه باد مخالف آرام شود و كشتیرانی در دریا میسر گردد.
(3)- در ساحل افریقا بندری بود بنام «بندر منلاس» كه هردوت در بند 169 از كتاب چهارم خود بآن اشاره میكند.
ص: 201
ایلیون «1» بود، چه اسكند میخواست و چه نمیخواست، او را به یونانیان تسلیم میكردند. پریام «2» و خویشان دیگر او آنقدر ابله نبودند كه وجود شخص خود و اطفال و شهر موطن خود را بخطر اندازند تا اسكندر بتواند با هلن زیست كند.
اگر هم حقیقة در اوایل كار چنین عقیده‌ای داشتند وقتی بعدا در هرتصادم با یونانیان جمعی كثیر از اهالی تروآ بقتل میرسیدند و هیچ كارزاری نبود كه علاوه بر دیگران دوسه تن از فرزندان پریام و شاید بیشتر (اگر در این باره بقول شاعران حماسی اعتماد كنیم «3») از پا درنیایند، بعقیده من در این شرایط حتی اگر خود پریام شخصا از معاشرت با هلن منتفع میشد اگر به بهای تسلیم او میتوانست از مشكلاتی كه باو روی آورده بود نجات یابد او را به اهالی آكه «4» تسلیم میكرد «5».
باید اضافه كرد كه بعد از پریام كه در آن زمان پیر بود سلطنت به اسكندر نمیرسید تا اداره امور در دست او باشد. فرزند ارشد او شخص دیگری بنام هكتور «6» بود كه
______________________________
(1)- ایلیون)Ilion( نام دیگر شهر معروف تروآ است.
(2)- پریام)Priam( آخرین پادشاه تروآ فرزند لائومدون)Laomedon( و پدر هكتور)Hector( و پاریس)Paris( یا اسكندر رباینده هلن زیبا.
(3)- همانطور كه توسیدید بگفته هومر در این باره اعتماد ندارد (توسیدید، جلد اول، بند 9 و 10) هردوت نیز بگفته شعرای حماسی نظیر هومر چندان ابراز اعتماد نمیكند و تردید خود را بصورت این عبارت معترضه بیان میكند.
(4)- آكه)Achaie( ناحیه‌ای در ساحل شمالی شبه جزیره پلوپونز كه محل اقامت قومی بهمین نام بود. اینان یونانیانی از اولاد آكوس)Achoeus( بودند و ابتدا در تسالی سكونت داشتند. مدتی بعد سراسر پلوپونز را تسخیر كردند ولی اقوام دری آنها را كنار زدند و ناگزیر در شمال این شبه جزیره در محلی كه بنام آنان آكه نامیده شد سكونت كردند.
(5)- حتی در ایلیاد نیز كه یكی از اشعار حماسی است مشاهده میشود كه ریش سفیدان و عقلای شهر تروآ با وجود اینكه شیفته زیبائی غیرطبیعی و خارق العاده هلن شده بودند سرانجام باین نتیجه رسیدند كه باید او را تسلیم كنند: «ولی با این حال، با اینكه او اینقدر زیبا است بهتر آنست كه به كشتی‌های آنان مراجعت كند و صلاح در آنست كه او در این محل نماند تا ما نابود نشویم و بعد از ما فرزندان ما نیز نابود نشوند» (ایلیاد كتاب سوم، بند 159 و 160).
(6)- هكتور)Hector( فرزند ارشد و رشیدترین فرزند پریام پادشاه تروآ كه در جنگ معروف تروآ رشادت‌هائی جالب از خود نشان داد و سرانجام بدست آشیل)Achille( كشته شد.
ص: 202
بعد از مرگ پریام جانشین او میشد. و بر هكتور شایسته نبود كه درموقعی كه در نتیجه گناه برادرش مصائب بزرگی بر او و دیگر اهالی تروآ وارد شده بود برادر خود را در ادامه خطاهایش آزاد گذارد. نه، آنها هلن را در اختیار نداشتند كه تسلیم كنند؛ آنها حقیقت را بیان میكردند ولی یونانیان بگفته آنان باور نمی- كردند. علت آنست كه خداوند- در اینجا من نظر شخص خودم را اظهار میكنم- «1» ترتیب كار را طوری داده بود كه با انهدام كامل اهالی تروآ بمردم نشان دهد كه در برابر گناهان بزرگ، خدایان نیز عقوبت‌هائی بزرگ نازل میكنند. آنچه اكنون گفتم بیان عقیده شخص من بود.
121- بطوریكه كاهنان نقل میكنند بعد از پروته رامپسی نیتوس «2» بسلطنت رسید كه دهلیز معبد هفستوس «3» درطرف مغرب از یادگارهای زمان او است «4». در مقابل این دهلیز مجسمه‌های بزرگی بارتفاع بیست و پنج آرنج «5» برپا كرد كه مصریان آنرا كه در جهت شمال است تابستان و آنرا كه درطرف جنوب است زمستان نام نهاده‌اند «6». مجسمه‌ای كه تابستان نام دارد مورد احترام و پرستش است و با دیگری كه زمستان نام دارد عكس آن رفتار میكنند.
- بطوریكه برای من نقل كرده‌اند وی چنان ثروت زیادی بپول داشت كه هیچیك
______________________________
(1)- این عبارت معترضه دلیل قاطعی است بر اینكه هردوت بوجود خداوندان منتقم عقیده كامل داشته.
(2)- رامپسی نیتوس)Rhampsinitos( ظاهرا رامسس سوم پادشاه معروف بیستمین سلسله فراعنه مصر است. (در بیستمین سلسله فراعنه مصر بیش از ده پادشاه بنام رامسس سلطنت كردند).
(3)- هفستوس)Hephaistos( خداوند آتش و آهن كه نام دیگر او و ولكن)Vulcain( است. تاریخ هردوت ج‌2 202 خلاصه تاریخ مصر ..... ص : 183
(4)- در تزیین این معبد چند تن از پادشاهان سلسله بیستم فراعنه مصر كه رامسس نام داشتند شركت كرده‌اند.
(5)- آرنج واحد طول در یونان باستان و برابر یك پا و نیم یا 444 میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(6)- این نامگذاری چندان با عقیده مصریان درباره تقسیمات سال تطبیق نمیكند زیرا مصریان سال را به سه فصل تقسیم میكرده‌اند.
ص: 203
از پادشاهانی كه بعد از او آمدند نتوانستند از این حیث از او تجاوز كنند و یا حتی باو نزدیك شوند. «1» برای اینكه خزاین خود را محفوظ بدارد اطاقی از سنگ ساخت كه یكی از دیوارهای آن جزء حصار خارجی كاخ بود. مردی كه مأمور این كار شد نقشه‌های شیطانی در سر داشت و تدبیری باین شرح اندیشید «2»: وی ترتیب كار را طوری داد كه یكی از سنگها را دو نفر مرد و حتی یكنفر بتواند بآسانی از جای خود خارج كند «3». همینكه كار ساختن اطاق بپایان رسید پادشاه خزاین خود را در آن جای داد. مدتی گذشت و وقتی مرد سازنده پایان عمر خود را نزدیك دید فرزندان خود را بنزد خود طلب كرد (وی دو فرزند داشت) و بآنان توضیح داد كه چگونه از راه دلسوزی برای آنان و برای اینكه آنان بتوانند در كمال رفاه زندگی كنند در موقع ساختن اطاق خزاین شاهی حیله‌ای بكار برده است.
سپس بوضوح تمام برای آنها شرح داد كه برای بیرون كشیدن سنگ چه باید بكنند، اندازه‌های لازم را بآنان داد و اضافه كرد كه اگر بدقت آنچه او گفت رعایت كنند، آنان نظار واقعی خزاین پادشاه خواهند بود.
- بعد از مرگ او فرزندانش بیدرنگ بكار مشغول شدند. آنان هنگام شب بنزدیكی كاخ رفتند و تخته سنگ را در روبنای ساختمان یافتند و بدون زحمت آنرا با دست جابجا كردند و مقادیر زیادی پول با خود بردند. وقتی پادشاه به خزانه آمد و آنرا گشود از اینكه پول داخل ظروف نقصان یافته بود دچار
______________________________
(1)- ثروت سرشار رامسس سوم و بذل و بخشش او مورد تأیید اسناد و مدارك زیادی است و از جمله این مدارك كتیبه‌های اطاقهائی خزاین معبد معروف شهر است كه بدست او ساخته شده و هومر با الهام از آن شهر تب را شهری دانسته است «كه در كاخهایش بزرگترین خزاین جهان انباشته شده».
(2)- افسانه‌ای كه هردوت در این مورد نقل میكند قسمت اول آن در یونان نظیر و شبیهی در تاریخ تروفونیوس)Trophonios( و آگامدس)Agamedes( دارد.
(3)- مسدود كردن مجاری اطاقها و قبور بوسیله تخته سنگ حجاری شده یكی از عادات مصریان قدیم بود و بسیار است قبور و اطاقهائی كه مخرج آن بچشم نمیخورد و مردی میتواند بآسانی با جابجا كردن تخته سنگی بداخل آن راه یابد.
ص: 204
حیرت شد «1». و چون مهر او دست نخورده بود و در اطاق بسته بود نمیدانست چه‌كسی را مورد اتهام قرار دهد. پادشاه برای بار دوم و سوم گنجینه را گشود و هربار مشاهده كرد كه از مقدار پول كسر میشود (زیرا دزدان همچنان به دزدی خود ادامه میدادند). پس او متوسل باین تدبیر شد: بدستور او تله‌هائی ساختند و آنها را اطراف ظروفی كه محتوی پول بود قرار دادند. دزدان طبق معمول آمدند و یكی از آنها بداخل رفت. همینكه او به ظرفی كه قصد داشت بآن دستبرد زند نزدیك شد در دام افتاد. بمحض اینكه متوجه شد كه در چه وضع بدی گرفتار شده برادر خود را طلبید و وضع خود را باو نشان داد و او را سوگند داد كه هرچه زودتر بداخل وارد شود و سر او را از تن جدا كند تا اگر او را دیدند و شناختند برادر او نیز دچار مهلكه نشود. برادر دیگر نظر او را پسندید و قانع شد و آنچه او گفته بود انجام داد و بار دیگر سنگ را در جای خود قرار داد و سر برادر را برگرفت و بخانه رفت.
- وقتی هوا روشن شد پادشاه باطاق وارد شد و از اینكه اندام دزد بی‌سر در دام افتاده بود متحیر و مبهوت شد زیرا دستخوردگی در بنا نبود و در ورودی و خروجی در آن یافت نمیشد. پادشاه درعین حیرت و ناراحتی چنین كرد: وی امر كرد جسد دزد را بدیوار آویختند «2» و كسانی نیز برای محافظت آن گماشت و بآنان امر كرد هركس را كه دیدند در برابر آن جسد زاری و ندبه كرد بگیرند و بنزد او برند. وقتی جنازه را بدیوار آویختند مادر دزد خشمگین شد و برادر زنده او را سرزنش كرد و باو امر كرد بهروسیله‌ای كه ممكن است جسد برادر را از دیوار پائین كشد و با خود بیاورد و او را تهدید كرد كه اگر در این كار كوتاهی