گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
توضیحی درباره اسامی خاص‌





اشاره

اسامی خاص نیز مانند اشخاص خصوصیات محلی دارند و در هر محل بترتیبی خاص تلفظ میشوند. نام كوروش و كرزوس و داریوش در پارس ولیدی و یونان بیك نحو تلفظ نمیشد و هریك با مختصر تغییر در نواحی مختلف باشكال مختلف تلفظ میشده است.
در ترجمه این كتاب مترجم كوشش كرده است در حدود امكان اسامی خاص را كه بعادت یونانیان غالبا با دو حرف «اس»)os( با ضم الف یا «اس»)e ?s( با كسر الف خاتمه مییابد آنطور كه امروز در اصطلاح جاری مصطلح است و با فرس قدیم نیز تطبیق میكند بكار برد تا تطبیق اسامی اشخاص با اطلاعات كنونی خوانندگان آسان باشد و خواننده از مطالعه تاریخ هردوت و عدم تشخیص اسامی خاصی كه در آن نام برده شده دچار اشكال نشود. كرزوس را هردوت كروزوس)Kroesus( مینامید و كوروش را كیروس)Kyros( میخواند. علت اینكه این اسامی خاص را بآن صورت كه امروز مصطلح است در آوردیم نه تنها برطرف كردن مشكل خوانندگان است، بلكه پیروی از همان منطقی است كه هردوت را در زمان خود ناگزیر به مداخله‌ای در جهت عكس آن كرده است. در زمان هردوت خوانندگان كتاب او غالبا یونانی بوده‌اند و برای خوش‌آیند خوانندگان یونانی است كه هردوت اسامی خاص خارجی را با مختصر تغییر «یونانی» كرده. ممكن است ایراد شود كه درین‌صورت حق این بود این اسامی را عینا بهمان ترتیبی كه در آن زمان تلفظ میشده است نقل كنیم. ولی جواب این ایراد آنست كه درینصورت نیز مشكل اولی باقی بود، بدین معنی كه چون خوانندگان امروز با اسامی مصطلح روز مأنوس‌ترند چنانچه اسامی غیر مأنوس آن‌زمان عینا بی‌توضیح اضافی در تمام موارد نقل شود قطعا مطالعه كتاب نه‌تنها برای آنان لذت‌بخش نخواهد بود بلكه بیشتر به عملی شاق و خسته‌كننده شباهت خواهد داشت و نتیجه موردنظر حاصل نخواهد شد.
اكنون برای مثال چند نمونه از اسامی كه در متن هردوت بصورت یونانی
ص: 31
بكار رفته با نمونه‌ای از همان اسامی آنطور كه امروز در اصطلاح تاریخ بكار میرود نقل میكنیم:

1- اسامی خدایان و قهرمانان باستان‌

اسامی خدایان و قهرمانان یونان بهمان ترتیب كه در زبان یونانی در زمان هردوت تلفظ میشده نقل شده، و از انتقال آن به اصطلاحات لاتن كه امروز مستعمل‌تر است خود داری شده است، زیرا اسامی یونانی این خدایان بهمان اندازه به گوش آشنا و مأنوس است و لزومی برای انتقال آن احساس نمیشود:
نام یونانی نام لاتن
آفرودیت)Aphrodite( ونوس)Ve ?nus(
آرتمیس)Arte ?mis( مارس)Mars(
آسكلپیوس)Askle ?pios( اسكولاپ)Esculape(
آتنا)Athe ?na( مینرو)Minerve(
پوزئیدون)Pose ?i ?don( نپتون)Neptune(
دمتر)Dme ?ter( سرس)Ce ?re ?s(
دیونیزوس)Dionysos( باكوس)Bacchus(
زوس)Zeus( ژوپیتر)Jupiter(
كور)Ko ?re ?( پروزرپین)Proserpine(
لتو)Le ?to ?( لاتون)Latone(
هادس)Hade ?s( پلوتون)Pluton(
هفستوس)He ?phaistos( وولكن)Vulcain(
هرا)He ?ra( ژونون)Junon(
هراكلس)He ?racle ?s( هركول)Hercule(
هرمس)Herme ?s( مركور)Mercure(
هستیا)Hestia( وستا)Vesta(

2- اسامی اشخاص‌

در مورد اسامی اشخاص برعكس اسامی خدایان، سعی مترجم آن بوده است كه اسامی لاتن را كه امروز به گوش مأنوس‌تر است جانشین اسامی یونانی كند.
اینك نمونه‌ای ازین اسامی آنطور كه هردوت در كتاب خود بكار برده و آنطور كه امروز مصطلح است:
ص: 32
نام یونانی نام لاتن
آستیاژس)Astyage ?s( آستیاژ)Astyage(
دارئیوس)Dareios( داریوس)Darius( یا داریوش
دئیوكس)De ?ioke ?s( دیوسس)De ?joce ?s(
سیاگزارس)Cyaxare ?s( سیاگزار)Cyaxare(
كامبیزس)Kambyse ?s( كامبیز)Cambyse(
كاندولس)Candaule ?s( كاندول)Candaule(
كیروس)Kyros( سیروس)Cyrus( یا كوروش
كروزوس)Kroesos( كرزوس)Cre ?sus(
برای آنكه خوانندگان بتوانند اصطلاح یونانی و لاتن هریك از اسامی خاص را بآسانی بیابند كافی است هرجا با اسامی یونانی روبرو هستند و قصد دارند آنرا به اصطلاح لاتن منتقل كنند بترتیب زیر رفتار نمایند:
1- آخرین حجای اسامی یونانی كه با حروف)e ?s( ختم میشود حذف شود و بجای آن جزم یا)e( گنگ گذارده شود. مثال:
سیاكزارس)Cyaxare ?s( - سیاكزار)Cyaxare(
میتراداتس)Mitradate ?s( - میترادات)Mitradate(
هیستاسپس)Hytaspe ?s( - هیستاسپ)Hystaspe(
2- آخرین حجای اسامی یونانی كه با دو حرف)os( ختم میشود حذف شود و بجای آن)e( گنگ یا)us( اضافه شود. مثال:
هارپاگوس)Harpagos( - هارپاگ)Harpage(
مردونیوس)Mardonios( - مردونیوس)Mardonius(
دارئیوس)Dareios( - داریوس)Darius(
3- حرف)K( در اسامی یونانی به س)C( یا (ك) ملایم مبدل شود مثال:
میكرینوس)Myke ?rinos( - میسرینوس)Myce ?riuos(
كیپ‌سلوس)Kypselos( - سیپ‌سلوس)Cypse ?los(
كاساندانه)Kassandane ?( - كاساندان)Cassandane(
4- در مورد بعضی از اسامی زنان صدای آخر آن حذف شود. مثال:
كاساندانه)Kassandane ?( - كاساندان)Cassadane(
فدیمه)Phe ?dyme ?( - فدیم)Phe ?dyme(
اروپه)Purope ?( - اروپ)Europe(
5- نسبت به اسامی جغرافیائی كه ترتیب انتقال آنها قاعده‌ای ندارد، به یادداشت های ذیل صفحات متن كتاب مراجعه شود.
ص: 33

توضیحی درباره واحد مقیاس‌هائی كه هردوت در كتاب خود بكار برده‌

الف- واحد مقیاس طول‌

واحد مقیاس طولی كه هردوت مكرر بآن اشاره میكند «ستاد» است. «ستاد» «1» یكی از واحدهای طول در شهر آتن و برابر با 177 متر و 6 سانتیمتر بوده است. در یونان باستان ترتیب صحیحی برای تعیین اوزان و مقادیر و مقیاس‌ها نبود و در هر شهر و ناحیه اوزان و مقادیری خاص مرسوم بود. ولی اوزان و مقادیری كه در شهر آتن معمول بود بطور كلی مورد قبول دیگر شهرها و نواحی یونان باستان نیز بود و بهمین جهت است كه هردوت در كتاب خود غالبا به اوزان و مقادیری كه در آن شهر معمول بوده است اشاره میكند.
تقسیمات «ستاد» از جزء بكل چنین است.
1- پا- هر پا برابر 296 میلیمتر.
2- آرنج- هر آرنج برابر یك پا و نیم یا 444 میلیمتر.
3- توآز «2»- یا ارژی «3» برابر شش پا یا یك متر و 776 میلیمتر.
4- پلتر «4»- برابر صد پا یا 29 متر و 6 میلیمتر.
5- هر پا بنوبه خود به تقسیمات جزئی‌تری تقسیم میشد كه «انگشت» نام داشت.
هر انگشت برابر یك شانزدهم پا یعنی تقریبا مساوی 18 میلیمتر بود. بنابراین وقتی هردوت میگوید طول قامت فلان شخص سه انگشت از چهار آرنج كمتر بود معلوم میشود آن شخص یك متر و 72 سانتیمتر طول داشته است.
______________________________
(1))Stade( -
(2))Toise( -
(3))Orgye( -
(4))Ple ?thre( -
ص: 34
6- «سكن» «1» واحد اندازه‌ایست كه هردوت در كتاب دوم خود برای سنجش فواصل در مصر بكار برده و برابر بود با 60 ستاد یعنی ده كیلومتر و 656 متر.
7- پارازانژ «2»- واحد اندازه پارسی برابر با سی ستاد یعنی 5 كیلومتر و 328 متر.
طرز انتقال این واحدها به سیستم متریك تا اندازه‌ای تقریبی است. بعضی از مورخان كه ستاد رومی را 185 متر حساب میكنند از روی این محاسبه پارازانژ پارسی را كمی بیش از یك كیلومتر و نیم میدانند. از طرف دیگر هردوت نیز در تعیین اندازه «سكن» دچار اشتباه شده است، چه بطوریكه سیس «3» از قول پلین «4» نقل میكند هر سكن مصری از سی الی چهل ستاد تجاوز نمیكرده و هرگز آنطور كه هردوت مدعی است هر سكن شصت ستاد نبوده است. «5»

ب- واحد مقیاس حجم‌

1- كوتیل «6»- برای اندازه‌گیری مایعات و اشیاء جامد هر دو بكار میرفته و برابر بوده با یك دسی لیتر و 27 سانتی لیتر.
2- آمفور «7» فقط برای مایعات بكار میرفته و برابر بوده با 19 لیتر و یك دسی لیتر و 44 سانتی لیتر (از روی این حساب جام زرینی كه كرزوس به معبد دلف اهدا كرده بود و بگفته هردوت ششصد آمفور گنجایش داشت جمعا 116 هكتولیتر و 64 لیتر بواحد امروز گنجایش داشته است). (هردوت كتاب- اول بند 51)
3- شنیس یا كنیس «8»- واحد مقیاس اجسام جامد و برابر بود با یك لیتر و یك دسی لیتر و هشت دهم سانتی لیتر.
______________________________
(1))Ske ?ne( -
(2))Parsange( -
(3))Sayce( -
(4))Plyne( -
(5))The Ancient Empires of the East ,p .128( -
(6))Cotyle( -
(7))Amphore( -
(8))Che ?nice( -
ص: 35
4- مدین «1»- واحد مقیاس اجسام جامد و برابر بود با 51 لیتر و یك دسی لیتر و 84 سانتی لیتر. (از این قرار، مقدار 110340 مدیمن گندم كه بقول هردوت برای تأمین آذوقه روزانه سپاه خشایار لازم بود بحساب امروز برابر است با 57200 هكتو لیتر و 25 لیتر) (هردوت- كتاب هفتم- بند 187).

ج- واحد مقیاس وزن و پول‌

واحد مقیاس وزن در یونان باستان تالان «2» و مین «3» بود، ولی ارزش مقداری این دو واحد در سراسر یونان یكسان نبود. در آتن تالان بعنوان واحد مقیاس وزن در معاملات بكار میرفت و برابر بود با 39، 36 كیلوگرم. ولی همین واحد وزن در اندازه‌گیری مقدار فلزی كه معرف ارزش مسكوك بود فقط با 92، 25 كیلوگرم برابر بود.
هر تالان به شصت مین تقسیم میشد.
اصطلاح تالان و مین برای محاسبه مسكوك شهر آتن نیز بكار میرفت. مثلا در قرن پنج قبل از میلاد یك تالان نقره در آتن برابر بود با 90 و 5560 فرانك طلا و یك مین برابر بود با 68، 92 فرانك. هر تالان طلا برابر بود با ده تالان نقره یعنی 55600 فرانك طلا. بدیهی است تالان و مین واحد حساب پول بودند و سكه‌ای كه با آنها برابر باشد هرگز در جریان نبوده است. مسكوك اصلی آن زمان در آتن دو دسته بود:
1- مسكوك نقره كه درهم یا دراخم «4» نام داشت و برابر بود با 93 ر 0 فرانك طلا.
سكه نقره دیگری بنام اوبول «5» وجود داشت كه برابر بود با 15 ر 0 فرانك طلا.
2- مسكوك طلا كه ستاتر «6» نام داشت و در آتن با 54 ر 18 فرانك طلا برابر بود.
______________________________
(1))Me ?dimne( -
(2))Talent( -
(3))Mine( -
(4))Drachme( -
(5))Obole( -
(6))State ?rr( -
ص: 36
مسكوك پارس‌ها عبارت بود از دریك «1» با تصویری از داریوش كه ارزش تقریبی آن برابر ارزش ستاتر آتن بود. در سیزیك «2» نیز مسكوك دیگری بنام ستاتر رایج بود كه با 25 درهم آتن تطبیق میكرد.

تعیین چهار جهت اصلی‌

هردوت برای تعیین چهار جهات اصلی اصطلاحاتی بكار برده كه خاص تاریخ او است و بهمین جهت مترجم سعی كرده است برای حفظ نمونه‌ای از انشای مؤلف لااقل در بعضی از موارد از نقل آن به اصطلاحات امروز خودداری كند. هردوت چهار جهت اصلی را از روی جهت بادها و لحظاتی از روز كه حركت خورشید مشهود است تعیین میكند. باد بوره «2» نشانه سمت شمال است، باد نوتوس «3» نشانه جنوب، باداوروس «4» نشانه مشرق و باد زفیر «5» نشانه مغرب.
در بعضی موارد نیز نادر هردوت اصطلاحاتی نظیر «مشرق» و «مغرب» و «جنوب» كه امروز هم متداول است بكار برده «6».
______________________________
(1))Darique( -
(2))Cyzique( -
(3))Bore ?e( -
(4))Notos( -
(5))Euros( -
(6))Ze ?phyre( -
ص: 37

توضیح خارج از متن درباره قسمت اول از كتاب سوم هردوت‌

اشاره

كتاب سوم هردوت كه مؤلف آنرا بنام الهه و مظهر كمدی تالی)Thalie( نام نهاده اختصاص دارد بشرح دوره‌ای از تاریخ ایران باستان كه با وجود كوتاهی زمان شاهد حوادث مهمی در تاریخ هخامنشی بوده است. این دوره شامل وقایع ایران از ابتدای سلطنت كبوجیه تا روی كار آمدن داریوش كبیر است كه بترتیب زیر در كتاب سوم هردوت از آن یاد شده:
1- وقایع زمان كبوجیه فرزند كوروش و فتح مصر بدست این پادشاه.
2- شورش بردیای مع و غصب سلطنت و داستان بركنار شدن او از سلطنت پارس و روی كار آمدن داریوش كبیر.
3- حوادث سالهای اول سلطنت داریوش كبیر.
شرح وقایع زمان كبوجیه در حقیقت با كتاب دوم تاریخ هردوت آغاز میشود چه در آغاز بند اول از این كتاب هردوت شروع سلطنت این پادشاه را چنین اعلام میكند:
«همینكه كوروش در گذشت كبوجیه جانشین او شد .... او تصمیم گرفت با كشور مصر بجنگد و برای این كار علاوه بر دسته‌های سربازی كه در داخل كشور خود مجهز كرده بود دسته سربازان یونانی را نیز كه فرماندهی آنرا بعهده داشت با خود برد.» (كتاب دوم هردوت- بند اول)
اما در كتاب دوم، همینكه مؤلف در بند اول باین مطلب اشاره میكند بتشریح اوضاع مصر و تاریخ و تمدن مصریان میپردازد و سراسر كتاب دوم را به بیان اوضاع و احوال این كشور اختصاص میدهد و شرح اصل مطلب را كه فتح این كشور بدست پادشاه هخامنشی است به كتاب سوم موكول میكند. كتاب سوم هردوت كه از اینقرار در حقیقت دنباله كتاب دوم محسوب میشود در 160 بند نوشته شده و از لحاظ مطلب
ص: 38
بدو قسمت مشخص تقسیم میشود. قسمت اول از بند 1 تا 67 اختصاص دارد بشرح لشگركشی كبوجیه به مصر و تاریخ سلطنت این پادشاه. در پایان این قسمت مؤلف بعادت معمول خود بمناسبتی به پولیگرات پادشاه ساموس اشاره میكند و سپس بتفصیل به شرح احوال این پادشاه و نقل سرگذشت او میپردازد. قسمت دوم از كتاب سوم از بند 67 شروع و به بند 160 خاتمه مییابد و اختصاص دارد بشرح چگونگی جلوس داریوش بر اریكه سلطنت و نخستین فتوحات این پادشاه در شهرها و جزایر یونانی سواحل مدیترانه شرقی و طلیعه جنگهای بزرگ ایران و یونان كه كمی بعد از بزرگترین حوادث زمان گردید.

خصوصیات قسمت اول از كتاب سوم هردوت‌

اشاره

قسمت اول از كتاب سوم هردوت (از بند اول تا بند 67) اختصاص دارد بشرح احوال كبوجیه و فتح مصر بدست این پادشاه و شورش بردیای دروغی و سرانجام كار پادشاه هخامنشی. در این بحث مختصر چگونگی تقسیم مطالب این قسمت از كتاب و استمرار موضوعات آن برحسب تقدم و تأخر تاریخی مورد مطالعه قرار خواهد گرفت و سعی خواهد شد تا جائیكه ممكن است منبع اطلاعات هردوت دربار محتویات آن در حدودیكه از اشارات مؤلف یا قرائن و اسناد و مدارك تاریخی دیگر میتوان حدس زد مشخص گردد. اما قبل از شروع این مطلب مناسب آنست كه درباره خصوصیات انحصاری كتاب سوم هردوت كه شاید بتوان مدعی شد كه در دیگر مجلدات تاریخ این مؤلف نظایر آنرا نمیتوان یافت مختصری بحث بمیان آمد.
از نكات مهمی كه در این زمینه در كتاب سوم هردوت جلب توجه میكند اینست كه مؤلف برخلاف رویه‌ای كه در مجلدات بعدی تاریخ خود در پیش گرفته در این قسمت از كتاب خود هرگز سعی نكرده است كه شهرها و ممالك یونانی را كه از تمدن یونانی برخوردار بوده‌اند از دنیائی كه بگفته او «بربر» و «وحشی» بوده است متمایز و با آن قیاس كند.
حتی در جائیكه صحبت از بعضی فتوحات كوچك پادشاهان هخامنشی در سواحل شرقی دریای مدیترانه و جزایر نواحی «یونی» در میان است با اینكه این فتوحات در حقیقت
ص: 39
طلیعه لشگركشی بزرگ داریوش به شبه جزیره آتیك بوده مؤلف چندان توجهی باین قسمت از معنای مطلب نداشته و فقط بشرح حوادث اكتفاء كرده.
در موقعی كه لشگریان كبوجیه بسرزمین مصر وارد میشدند پادشاه هخامنشی قسمت‌هائی از نیروی بری و بحری خود را مأمور كرد كارتاژ یا قرطاجنه را كه در آن زمان یكی از بزرگترین كشورهای بحری مدیترانه محسوب میشد تسخیر كنند. اما كاركنان بحریه پارس‌ها اكثرا از فینیقی‌ها بودند و تعداد كثیری از كشتی‌های فینیقی در بحریه ایران بانجام خدمت مشغول بودند. از طرف دیگر فینیقی‌ها با كارتاژیها نسبت پدر و فرزندی داشتند و شهر كارتاژ بر اثر مهاجرت دسته‌ای از فینیقی‌ها بسواحل شمال افریقا تأسیس شده بود. بنابراین جای تعجب نیست كه فینیقی‌ها از اطاعت امر پادشاه هخامنشی خودداری كردند و در نتیجه این تمرد لشگركشی به كارتاژ هرگز عملی نشد. در همین حال پادشاه هخامنشی قسمت مهمی از سپاهیان خود را برای فتح حبشه كه در آن زمان سرحد دنیای وقت در جهت افریقا محسوب میشد فرستاد و قسمت دیگر را به سرزمین آمون)Ammon( یا لیبی امروز در مغرب مصر گسیل داشت.
اما در هر دو مورد مورخ یونانی برخلاف عادت و برخلاف رویه معمولی یونانیان از جاه‌طلبی پادشاهان هخامنشی و میل آنها به كشورگشائی صحبت نكرده و فقط در بند 21 در جائیكه پادشاه حبشه خطاب به فرستادگان كبوجیه جاه‌طلبی این پادشاه را تخطئه میكند خواننده بیاد مطالبی میافتد كه مورخ در كتاب اول خود از قول تومیریس)Tomyris( ملكه ماساگت‌ها خطاب به كوروش پادشاه هخامنشی نقل كرده (كتاب اول بند 206). حتی در مورد فتح مصر نیز مؤلف از میل پادشاه هخامنشی به كشورگشائی سخنی بمیان نیاورده و در توجیه علل این لشگركشی بیشتر بافسانه‌ها استناد كرده و فقط بذكر این مطلب اكتفا كرده كه پادشاه هخامنشی بعلت رفتار ناپسندی كه آمازیس پادشاه مصر نسبت باو درپیش گرفته بود از او ناراضی بود. در بین علل دیگری كه هردوت برای لشگركشی كبوجیه به مصر اقامه میكند صرفنظر از نیرنگی كه آمازیس
ص: 40
در مورد دختر خود با او بازی كرده بود تحریكات شخصی خارجی بنام فانس)Phane ?s( جلب توجه میكند كه از دیار مصر میگریزد و پادشاه هخامنشی را برای اطفای حس انتقام خود به فتح مصر تشویق میكند (بند 1 تا 4) جالب توجه اینست كه با اینكه در زمانی كه كبوجیه بمصر لشگر میكشید این كشور نیز مانند بسیاری از نواحی سواحل شرقی مدیترانه از تمدن یونانی سیراب و بعبارت دیگر «هلنیزه» شده بود و تعداد كثیری از مهاجرین یونی و یونانی در سواحل مصر مهاجرنشین‌هائی آباد و با رونق تشكیل داده بودند با این حال هردوت ضمن شرح لشگركشی كبوجیه باین كشور مكرر از سربازان مزدوری صحبت میكند كه از نژاد یونانی (ائولی و یونی) بوده‌اند و از زمان كوروش كبیر در سپاه پادشاه هخامنشی اجیر شده و در لشگركشی به مصر یعنی به كشوری كه تا حدی تحت تأثیر تمدن یونان قرار گرفته بود مشاركت داشته‌اند. هردوت دو بار باین مطلب اشاره میكند، یكبار در ابتدای كتاب سوم (بند اول) در جائیكه به بیان لشگركشی كبوجیه به مصر میپردازد و بار دیگر در ابتدای كتاب سوم (بند اول) در جائیكه پس از متن مفصلی كه در سراسر كتاب دوم به بیان احوال مصر اختصاص داده از نو به بیان لشگركشی پادشاه هخامنشی باین كشور میپردازد. بیان این مطلب باین ترتیب موجب بروز انتقادات شدیدی از طرف نویسندگان و مورخان یونانی نسبت بطرز تاریخ‌نویسی هردوت گردید و او را متهم كردند كه اگر مقصود بیان تاریخ پارس بوده كه قید مكرر این مطلب (بند اول از كتاب دوم و بند اول و 25 از كتاب سوم) ضرورتی نداشته و اگر مقصود شرح مقدمات جنگهای معروف به مدیك و علل آن بوده كه این طرز بیان برخلاف نظر عمومی یونانیان آن زمان بوده، زیرا نشان میدهد كه تیراندازان پارسی جنگهای ایران و یونان را در حقیقت از مصر شروع كرده‌اند درحالیكه در همین لشگركشی تعداد زیادی از مزدوران یونانی با پادشاه هخامنشی همكاری داشته‌اند.

طلیعه جنگهای یونان و پارس‌

مقصود هردوت از شرح لشگركشی كبوجیه به مصر در قسمت اول از
ص: 41
در كتاب سوم بیان مقدمات جنگهای ایران و یونان است و دلیلی كه در این مورد میتوان اقامه كرد اینست كه مؤلف ضمن شرح تاریخ كبوجیه مكرر به بیان حوادثی پرداخته كه در شهرها و جزایر یونان رویداده و ارتباطی چندان با شرح احوال پادشاه هخامنشی نداشته. از این قبیل است قسمت‌هائی كه مؤلف به بیان احوال پولیكرات جبار افسانه‌ای ساموس اختصاص داده و بمناسبت آن بار دیگر از مطلب اصلی دور شده و شرح مبسوطی درباره این شخص نقل نموده (بند 39- 60). حال اگر در نظر آوریم كه ساموس یكی از بزرگترین جزایر یونان باستان و نخستین جزیره‌ای بود كه مورد تعرض داریوش پادشاه بزرگ هخامنشی قرار گرفت (بند 139) باین نتیجه میرسیم كه شاید در واقع قصد مؤلف از بیان این عبارت معترضه شرح چگونگی پیش‌آمد مقدمات جنگهای ایران و یونان بوده.
اینكه هردوت شرح تاریخ ساموس را ضمن بیان چگونگی لشگركشی كبوجیه به مصر شروع (بند 39- 60) و سپس بار دیگر در بند 139 از آن یاد میكند دلیل بارزی است كه قصد او از بیان این مطلب خارج از موضوع شرح مقدمات و موجبات جنگهای ایران و یونان بوده است. دلیل دیگر آن مطلبی است كه مؤلف در آغاز بند 39 درجائیكه به بیان تاریخ پولیكرات میپردازد نقل میكند و میگوید.
«درهمان‌حال كه كبوجیه در مصر به جنگ مشغول بود اسپارتی‌ها هم بنوبه خود بر ضد پولیكرات به ساموس لشگركشی كردند.» بی‌تردید توأم بودن این دو واقعه و بیان مطلب باین ترتیب از جانب مؤلف تصادفی نبوده زیرا علت لشگركشی اسپارتی‌ها به ساموس آن بود كه پولیكرات در جواب تقاضای كمك نظامی پادشاه هخامنشی تعدادی از مخالفین خود را به كشتی نشاند و به مصر فرستاد و به پادشاه هخامنشی توصیه كرد كه هرگز آنها را مرخص نكند. اما تبعیدیهای ساموس از ماجرا مطلع شدند و قبل از اینكه به سواحل مصر نزدیك شوند شراع كشتی‌های خود را بسوی یونان منحرف كردند و با تمام قوا سعی كردند ساموس را از دست پولیكرات بدرآورند (بند 44- 46 از كتاب سوم). بنابراین اگر سپارت به ساموس لشگر كشید
ص: 42
علت این واقعه تصادف صرف نبوده بلكه درحقیقت لشگركشی كبوجیه به مصر موجب حدوث این حادثه تاریخی بوده است. ظن غالب آنست كه اگر هردوت شرح احوال ساموس و سرگذشت پولیكرات را در این قسمت از كتاب خود جای داده دلیل روشنی است كه روابطه موجود بین این حوادث را درك كرده و سعی داشته تا حدودی كه واقعه مصر با جنگهای ایران و یونان مربوط بوده مطلب را بر خواننده روشن سازد.
اما اینكه چرا خود صریحا باین مطلب اشاره نكرده علت آنست كه هردوت در نویسندگی چنین عادتی نداشته و همه‌جا مطالبی را كه بهم مربوط بوده بصورت عبارات معترضه و بی‌ایجاد رابطه بین آنها بیان كرده. بعلاوه احتمال میرود مؤلف این قسمت از كتاب دوم را تحت عنوان تاریخ پولیكرات جداگانه تهیه كرده و بعدا آنرا درین قسمت از تاریخ خود جای داده و فراموش كرده كه از لحاظ تلفیق عبارات و حفظ استمرار مطلت توجیهی برای آن بیابد.

تسخیر مصر (از بند 1 تا 29)

بند 1 تا 4 از كتاب سوم اختصاص دارد به بیان عللی كه موجب لشگركشی كبوجیه به مصر شد. بند 4 تا 9 اختصاص دارد بشرح تهیه مقدمات این لشگركشی. در بند 10 تا 13 شكست مصریها و تسخیر این كشور بدست پادشاه هخامنشی شرح داده شده و بند 13 به بیان چگونگی تسلیم اقوام مجاور مصر (ساكنان لیبی و سیرن) اختصاص دارد.
بند 14 و 15 اختصاص دارد بشرح رفتار پارس‌ها نسبت به پسامنیت پادشاه مخلوع مصر. داستان انتقام كبوجیه از جسد آمازیس در بند 16 شرح داده شده. بند 17 اختصاص دارد به بیان لشگركشی پادشاه هخامنشی به قرطاجنه و حبشه و آمون. در بند 19 شرح داده شده كه چگونه و بچه علت از ادامه لشگركشی به قرطاجنه صرفنظر شد و در بند 20 تا 24 از مأموریت مردان ماهیخواری گفتگو شده كه به ایختیوفاژ)Iehthyophages( معروف بودند و برسالت بنزد پادشاه حبشه رفتند. بند 25 بشرح چگونگی جنگ آمون اختصاص دارد.
ص: 43

جنون و مرگ كبوجیه (از بند 27 تا 66)

در دنباله مطلب از بند 27 تا 29 درباره بازگشت كبوجه به مصر و قتل گاو آپیس سخن گفته شده و بند 30 اختصاص دارد بشرح شدت یافتن جنون پادشاه و نتایج قتل گاو آپیس و جنایاتی كه پادشاه فاتح پس از این واقعه مرتكب شد و قتل برادرش بردیا. بند 31 و 33 اختصاص دارد شده قتل یكی از خواهران پادشاه كه بعقد ازدواج او درآمده و پادشاه را نسبت به قتل برد یا ملامت كرده بود. بند 34 و 35 اختصاص دارد بشرح چگونگی قتل فرزند پرگزاسپ«1»)Prexaspe( و تعداد دیگری از نجیب‌زادگان پارسی. در بند 36 شرح داده شده كه چگونه پادشاه هخامنشی از خرده‌گیری كرزوس پادشاه مخلوع لیدی بخشم آمد و تصمیم گرفت او را بدست خود بقتل رساند ولی بعلت فرار كرزوس نیت او اجرا نشد.
در بند 37 به تظاهرات خصمانه پادشاه نسبت به معتقدات مذهبی مصریان اشاره شده و در بند 61 بتفصیل از شورش پاتیزتیس)Patizeithes( و قیام بردیای مجوس بتخت سلطنت پارس یاد شده. در بند 62 و 63 كبوجیه در حال یأس و حرمان متوجه میشود كه خوابی كه موجب قتل بردیا شده تحقق یافته و او بی‌جهت برادر بیگناه خود را بقتل رسانیده. در بند 64 شرح داده میشود كه چگونه پادشاه هخامنشی در این وضع بحرانی سهوا خود را مجروح میكند. در بند 65 كبوجیه بر سران سپاه خود فاش میكند كه چگونه پنهانی برادر خود را بیگناه بقتل رسانیده و كسی كه امروز مدعی است بردیای واقعی است شیادی است كه از این راز باخبر بوده. بند 66 و آخرین بند قسمت اول از كتاب سوم اختصاص دارد بشرح چگونگی مرگ كبوجیه پادشاه هخامنشی.

شیوه نگارش‌

قسمت اول از كتاب سوم هردوت از حیث رعایت تقدم و تأخر حوادث و طرز بیان مؤلف
______________________________
(1) پرگزاسپ)Prexaspe( از بزرگ‌زادگان پارسی است كه كبوجیه در موقع لشگركشی بمصر او را مأمور قتل برادر خود بردیا نمود. پراگزاسپ بردیا را پنهانی بقتل رسانید ولی طولی نكشید كه فرزند خود او بازیچه جنون پادشاه قرار گرفت و در برابر چشمان پدر از خدنگ كمان او بقتل رسید (بند 34 و 35)
ص: 44
و استمرار وقایع قابل ستایش است و نشان میدهد كه مؤلف برخلاف رویه‌ای كه در چند مورد در جلد اول و دوم درپیش گرفته افكار و اطلاعات خود را منظم كرده و برعایت تقدم و تأخر حوادث اهمیت فراوان داده و همین امر زیبائی و شیوائی خاص بتاریخ او داده.
در این قسمت هردوت كبوجیه را بصورت قهرمان داستان تأثرآوری مجسم میكند كه پی‌درپی مرتكب خطاهائی فاحش میشود تا جائیكه سرانجام در زیر بار خطاهای سنگین گذشته و جنون روزافزون خود چشم از جهان می‌بندد. اما دراینكه شخصیت كبوجیه واقعا آنچنان بوده است كه هردوت معرفی میكند تردید است. درباره این مطلب بعدا بتفصیل گفتگو خواهد شد ولی آنچه در این مقام باید مورد توجه قرار گیرد اینست كه هردوت همانطور كه گفته شد ترتیب بیان وقایع را برحسب تاریخ رویداد آنها رعایت كرده و از این حیث مطالعه تاریخ او بر خواننده شیوا و گوارا است. با این حال از این حیث نیز مؤلف دچار اشتباهاتی شده است كه ذكر آن در این مقام بی‌فایده نیست. از این جمله قتل بردیا و خواهر كبوجیه است كه بعد از لشگركشی به حبشه و پس از قتل گاو آپیس نقل شده درحالیكه قتل بردیا حتی قبل از شروع لشگركشی به مصر اتفاق افتاده و این مطلب در بند 10 كتیبه بیستون از قول داریوش صریحا چنین نقل شده و تردیدی در آن نمیتوان داشت. همچنین حادثه ناشی از طرز رفتار پادشاه با زوجه و خواهر خود (كه او را بعلت قتل برادر مورد سرزنش قرار داده بود) باید قاعده هنگام پیشروی سپاه بسوی جنوب مصر پیش آمده باشد و دلیلی كه بر این امر میتوان اقامه كرد اینست كه استرابون در بند 1 از جزوه هفدهم كتاب خود مدعی است كه كبوجیه شهر مروئه)Me ?roe ?e( را بنام یكی از خواهران یا زنان خود كه در این محل درگذشت مروئه نامید.
هردوت این دو واقعه را كه مدتها قبل از جنون كبوجیه اتفاق افتاده بود در جائی نقل كرده كه سخن از شدت یافتن بیماری روحی پادشاه هخامنشی درمیان است.
این اشتباه را باید به بی‌اطلاعی هردوت نسبت داد یا تصور كرد كه چون درباره
ص: 45
بسیاری از این مطالب در مصر كسب خبر كرده مصریان وقایع را بی‌قید تاریخ دقیق برای او نقل كرده‌اند و سپس او خود ترتیبی را كه بنظرش منطقی آمده رعایت كرده. اما در متن كتاب مطالبی از قول مؤلف مشاهده میشود كه قاعده باید نشانه اختلاف عقیده او در این زمینه با مصریان باشد. مثلا در بند 30 مؤلف مدعی است كه كبوجیه هرگز عقل درستی نداشته و در بند 33 گفته است كه اختلال فكری او از یك بیماری ارثی ناشی بوده: «معروف است كه كبوجیه از زمان تولد ناراحتی شدیدی داشته كه برخی آنرا صرع و بیماری روحی مینامند ....»
درحالیكه مصریان مدعی هستند كه جنون كبوجیه انتقام الهی بود و پس از بی‌احترامی به گاو آپیس و قتل این خدای مقدس بر او نازل گردید. و برای اثبات همین عقیده است كه مصریان در ذكر حوادث تاریخی این زمان ترتیب رعایت واقعی وقایع را نكرده‌اند و قتل بردیا و خواهر كبوجیه را كه قبل از این واقعه اتفاق افتاده مصادف با این زمان دانسته‌اند. ترتیبی كه هردوت در بیان سوانح تاریخ كبوجیه اتخاذ كرده و آنها را یكی پس از دیگری پس از واقعه قتل آپیس شرح داده حكایت كامل دارد از اینكه مؤلف در قضاوت درباره این حوادث تحت تأثیر كامل راهنمایان مصری خود قرار گرفته و از اعمال ناپسند و جنایات كبوجیه بترتیبی یاد كرده كه مبین آنست كه قصد او نشان دادن چگونگی افزایش بحران روحی پادشاه پس از واقعه آپیس بوده است. قبل از همه واقعه قتل بردیا نقل شده كه تا حدی میتوان آنرا دفاع مشروع دانست بخصوص كه كبوجیه بدست خود مرتكب این عمل نشده و با پنهان كردن آن رعایت احساسات عمومی را كرده بود. پس از آن واقعه قتل خواهر او كه در عین‌حال زوجه او نیز بوده نقل شده. گناه او این بود كه او را نسبت به قتل برادر ملامت كرده بود. این واقعه نیز ظاهرا جنبه خانوادگی داشت؛ اما قتل پسر پرگزاسپ كه پادشاه بدست خود مرتكب شد و قتل كرزوس كه بازهم پادشاه شخصا قصد آنرا كرد و همچنین رفتار ناشایستی كه نسبت به سران پارس درپیش گرفت و قتل فجیع تعدادی از آنها
ص: 46
كاملا نشان میداد كه پادشاه پارس در سراشیبی سقوط قرار گرفته و بسرعت بسوی سرنوشتی كه انتقام الهی برای او تعیین كرده بود میشتافت. تمام این جنایات كه با بیرحمی و سنگدلی و حق ناشناسی توأم بود برخلاف قتل بردیا اشكارا و در نظر عام انجام میگرفت. گوئی دیگر پادشاه هخامنشی بدرجه‌ای از انحطاط روحی رسیده بود كه چندان بتاثیر این اقدامات ناپسند در سران پارس اهمیت نمیداد. این طرز بیان مطلب نشان میدهد كه مؤلف بدرجه‌ای قابل توجه تحت تاثیر قضاوت مصاحبین مصری خود قرار گرفته و درباره شخصیت پادشاه هخامنشی از دریچه فكر آنها قضاوت كرده بحدی كه امر برخود او نیز مشتبه گردیده و تصور كرده كه شكست‌ها و ناكامی‌های این پادشاه واقعا نتیجه نفرین خداوند مصریان بوده درحالیكه بعضی از این وقایع قبل از حادثه قتل آپیس اتفاق افتاده، از این قبیل است نقشه لشگركشی به قرطاجنه كه با شكست مواجه گردید (بند 19)، لشگركشی به حبشه كه بنوبه خود با ناكامی روبرو و موجب اتلاف تعداد كثیری از سپاهیان پادشاه شد (بند 25)، لشگركشی به آمون كه با چنان شكستی مواجه گردید كه تا آن زمان در تاریخ جهان بیسابقه بوده چه بطوریكه مصریان نقل میكنند و هردوت نیز مطلب را از قول آنان نقل كرده طوفانی از شن در صحرای سوزان مصر سپاهیان پارس را در زیر خروارها ریگ سوزان مدفون كرد بقسمی كه حتی یك تن از آنها نجات نیافتند و بهمین جهت هیچكس ندانست پارس‌ها در این دریای بیكران چه شدند و چه سرنوشتی یافتند و مطلبی هم كه هردوت در این‌باره نقل كرده از قول مصریان است (بند 26).

مطالب خارج از موضوع‌

یكی از خصوصیات تاریخ‌نویسی هردوت اینست كه ضمن بیان یك مطلب بآسانی از موضوع خارج میشود و وقتی بمناسبت مطلبی از شخصی یا محلی یا چیزی صحبت میكند مطلب اصلی را ناتمام میگذارد و بتفصیل بشرح موضوع فرعی میپردازد و سر- انجام آن عبارت را بآخر عبارت اصلی متصل میكند. این عبارت معترضه گاه بدرجه‌ای
ص: 47
و طولانی میشود كه خواننده رشته مطلب را از دست میدهد و از خود سئوال میكند كه آیا حقیقة هردوت از مطلب دور نیفتاده و ختام مطلب اصلی را فراموش نكرده است.
از این قبیل است مطالب خارج از موضوعی كه درباره مسائل مختلف زیر نقل گردیده:

وصف سرزمین حبشه‌

شرح لشگركشی كبوجیه به مصر در حقیقت از آغاز كتاب دوم شروع میشود ولی همینكه مؤلف بذكر این خبر میپردازد از موضوع اصلی خارج میشود و شرح مبسوطی درباره اوضاع مصر و تاریخ این كشور نقل میكند كه سراسر كتاب دوم را شامل میشود. اما هردوت باین عبارت معترضه اكتفا نكرده و در كتاب سوم نیز كه بار دیگر بشرح چگونگی لشگركشی كبوجیه میپردازد مكرر از موضوع اصلی خارج میشود و بذكر حواشی و مطالب خارج از موضوع میپردازد. مثلا در جائی كه از لشگر- كشی پادشاه هخامنشی به حبشه صحبت میكند، از رسولانی سخن میگوید كه كبوجیه بدربار پادشاه حبشیان فرستاد. تا این‌جا شرح وقایع بطور عادی پیش میرود. اما همینكه باین مطلب میرسیم مؤلف اضافه میكند كه این رسولان علاوه بر مأموریتی كه نزد پادشاه حبشیان داشتند میبایستی درباره اوضاع این كشور نیز خبرچینی كنند و بخصوص درباره «خوان آفتاب» كه درباره آن افسانه‌های زیادی بر سر زبانها بود اطلاعاتی بدست آورند (بند 17). و همینكه صحبت از «خوان آفتاب» بمیان میآید مؤلف از فرصت استفاده میكند و مدتی درباره شگفتی‌های سرزمین حبشه و عجایب آن و «خوان آفتاب» سخن میگوید. قبل از آن نیز این ترتیب نگارش مكرر تكرار شده است. مثلا در بند 5 در جائی كه مؤلف از مذاكرات پادشاه هخامنشی با پادشاه عربستان سخن میگوید برای اینكه نشان دهد بچه دلیل پادشاه هخامنشی از پادشاه عربستان تقاضای عبور كرد بشرح احوال مللی میپردازد كه در سراسر سواحل دریای مدیترانه تا ساحل مصر بر سر راه او قرار گرفته و حایلی بین پادشاه هخامنشی و مصر ایجاد كرده بودند.
ص: 48

موارد دیگر

در جای دیگر وقتی صحبت از وفای بعهد اعراب درمیان است (بند 8) مؤلف از فرصت استفاده میكند و شرح مبسوطی درباره تشریفات مذهبی اعراب و طرز سوگند خوردن و خدایانی كه بنام آنها سوگند یاد میكرده‌اند نقل میكند. همچنین در جائی كه هردوت ضمن بیان موجبات لشگركشی به مصر میكوشد عقیده مصریان را نسبت باین موضوع غیرقابل قبول جلوه دهد برای استدلال نظر خود از مطلب اصلی دور میشود و مدتی درباره چگونگی قوانین وراثت سلطنت در خاندان هخامنشی سخن میگوید (بند 2). همچنین در جائی كه صحبت از سرنوشت پسامنیت)Psame ?nite( پادشاه مخلوع مصر درمیان است برای اثبات این امر كه اگر او بر ضد پارس‌ها توطئه نمیكرد میتوانست سلطنت مصر را از آنها باز گیرد شرح مفصلی با ذكر مثال درباره روابط پادشاهان فاتح پارس با سلاطین مغلوب نقل میكند (بند 15). همچنین است مطالب دیگر از قبیل مشخصات گاو آپیس كه در بند 28 نقل شده و بارانی كه بطور غیر عادی.
در زمان سلطنت پسامنیت در شهر تب)The ?bes( بارید و موجب شگفت و تعجب اهالی شد و هردوت تلویحا آنرا حمل بربدبختی بزرگی میكند كه در آینده‌ای نزدیك بر پادشاه روی خواهد آورد (بند 10). همچنین است مطلبی كه درباره اهالی قبرس در بند 19 نقل شده و مؤلف مدعی است كه اینها نیز مانند فینیقی‌ها داوطلبانه خدمت در سپاه پارس را پذیرفته بودند و همچنین مطلبی كه طی یك عبارت كوتاه در بند 26 نقل شده و حكایت از آن دارد كه اهالی شهر مصری او آزی)Oasis( در اصل از اهل جزیره ساموس بوده‌اند. مطالبی نیز كه مؤلف در بند 6 و 12 درباره مشاهدات و مسموعات خود از صحنه جنگ پلوز)Peluse( و پاپرمیس)Papre ?mis( و اختلاف جمجمه‌های كشته‌شدگان مصری و پارسی نقل میكند بكلی از موضوع خارج است. هردوت مدعی است كه جمجمه‌های كشته‌شدگان این دو جنگ را كه در محل بطور مجزا انباشته شده بوده خود بچشم دیده و با ضربه كلوخ استحكام آنها را پس از گذشت زمان آزمایش
ص: 49
كرده و باین نتیجه رسیده كه جمجمه كشته‌های مصری از جمجمه كشته‌های پارسی محكم‌تر بود، و علت آنرا آفتاب سوزانی میداند كه بر مغز مصریان میتابیده.
در همین مقام هردوت مدعی است كه بچشم خود دیده است كه عبور از صحرای بین مصر و سوریه كه در زمان كبوجیه بعلت خشگی و بی‌آبی امری دشوار بود در زمانیكه او در مصر بسیاحت مشغول بوده بعلت وسائلی كه پارس‌ها در طول راه تعبیه كرده بودند كار بسیار آسانی شده بود. و برای توضیح بیشتر مطلب مؤلف شرح مفصلی درباره طرز پركردن آب انبارها و خزائن نقل میكند. در حالیكه نه مطلب اولی و نه این توضیح دومی هیچیك برای درك مطلبی كه مؤلف به بیان آن مشغول بوده لازم بنظر نمیرسد.
درباره جنون كبوجیه هردوت دو روایت نقل كرده كه یكی از منابع مصری سرچشمه گرفته و دیگری نتیجه استنباط شخصی مؤلف است. اما یكی از این دو روایت را در بند 30 و دیگری را در بند 33 نقل كرده، در حالیكه مناسب‌تر آن بود كه هردوی این روایات را در یك بند نقل میكرد كه استمرار مطلب در ذهن خواننده از بین نرود.
اما مطلبی كه مؤلف بعنوان دلیل برای اثبات جنون كبوجیه نقل كرده بسیار شگفت‌آور است، چه هردوت در بند 38 مدعی است كه «بعقیده من از هر حیث مسلم است كه كبوجیه دچار دیوانگی شدیدی بود زیرا اگر چنین نبود امور مقدسی را كه با سنن و عادات مسجل گردیده تمسخر نمیكرد ...» این استدلال بسیار ضعیف بنظر میرسد، زیرا اگر پادشاهی نسبت به مقدسات ملل مغلوب رفتاری ناهنجار درپیش گیرد این رفتار او را میتوان حمل بر بی‌سیاستی و بی‌تدبیری كرد، اما نمیتوان دلیل كافی بر دیوانگی او دانست.

حوادث یونان‌

از بند 39 تا 60 اختصاص دارد بشرح وقایعی كه مقارن با لشگركشی كبوجیه به مصر در یونان اتفاق افتاده. در آغاز بند 39 در جائیكه مطلب شروع میشود مؤلف بخوانندگان وعده میدهد كه اكنون میخواهد درباره جنگی صحبت كند كه مقارن
ص: 50
با لشگركشی پادشاه پارس به مصر بین اهالی اسپارت و پولیكرات فرمانروای جزیره ساموس رویداده. اما در بند 44 دیگر صحبتی از این جنگ درمیان نیست و باز هردوت بعادت معمول خود از مطلب دور افتاده و در بند 44 تا 47 بشرح مطالبی پرداخته كه شاید بتصور او از موجبات بروز این جنگ بوده است. پولیكرات حكمران مستبد ساموس تعدادی از مخالفان خود را در كشتی قرار میدهد و بعنوان كمك به سپاه كبوجیه به مصر روانه میكند. اما این تبعیدی‌ها از واقع امر مطلع میشوند و قبل از آنكه بسواحل مصر نزدیك شوند بر ضد پولیكرات قیام میكنند و از اهالی اسپارت كمك میطلبند و اهالی اسپارت نیز دعوت آنها را میپذیرد. بقیه ماجرای اصلی كه مؤلف در آغاز بند 39 وعده نقل آنرا داده (حمله اهالی اسپارت به جزیره ساموس، پیروزی پولیكرات و عقب‌نشینی اسپارتی‌ها) در بند 54 تا 56 نقل شده. در فاصله بین بند 39 و 56 كه مؤلف باید قاعدة بذكر وقایع مربوط به جنگ اسپارت و پولیكرات اكتفا كند، باز بعادت همیشگی شرح مفصلی درباره مطالبی نقل شده كه بمناسبتی به موضوع اصلی مربوط بوده. در بند 39 تا 40 مؤلف سعی كرده درباره رجال و شخصیت‌هائی كه تاكنون صحبتی از آنها درمیان نبوده و برای اولین بار نام آنها را در كتاب خود میبرد مطالبی نقل كند. در این زمینه شرح مختصری درباره پولیكرات و سعادت و خوشبختی او و حوادث مهمی كه تا زمان حمله اسپارتی‌ها بر او گذشته نقل میكند و در بند 60 نیز شرحی درباره آثار و بناهای تاریخی ساموس بیان میكند.
در بند 57 تا 59 هردوت از سرنوشت شورشی‌های ساموس در موقعی كه اسپارتی‌ها آنها را بحال خود رها كرده بودند صحبت میكند و همانطور كه در بند 165 تا 167 از كتاب اول خود اهالی فوسه را از موقعی كه در برابر سپاهیان پارس بدریا پناهنده شده بودند تا موقعی كه در قسمتی از سواحل مدیترانه موطن و مسكن بی‌دردسری یافتند قدم‌بقدم همراهی میكند. در این مورد نیز به بیان شكست شورشی‌های ساموس اكتفا نكرده و از سرگردانی‌های آنها در دریای مدیترانه نیز سخن گفته. در تمام قسمتی
ص: 51
كه هردوت به بیان ماجرای جنگ اسپارتی‌ها با پولیكرات مشغول بوده از اینگونه عبارات معترضه و مطالت خارج از موضوع در نوشته‌های او زیاد میتوان یافت. اما باید تصدیق كرد كه ذكر این مطالب چندان خواننده را از مطلب اصلی دور نمیكند و شاید تأثیر قابل توجهی هم در فهم مطلب و تجسم كامل سلسله زنجیر وقایع نداشته باشد.

افسانه لیكوفورن‌

در پایان بند 49 نیز هردوت از یك فرصت مناسب استفاده كرده تا اطلاعات مفصلی را كه درباره روابط پریاندر و پسرش لیكوفورن)Licophorne( و داستان اختلاف آنها بدست آورده برای خوانندگان نقل كند.
مؤلف قبلا اشاره كرده بود كه اختلاف اهالی كورنت با اهالی ساموس بر سر رفتاری بود كه آنها نسبت به جوانان كورسیر در پیش گرفته بودند. در این مقام مؤلف برای خوانندگان نقل میكند كه بچه دلیل اهالی كورنت با اهالی كورسیر اختلاف داشته‌اند و اضافه میكند كه علت این اختلاف رفتاری بوده است كه در گذشته اهالی كورسیر نسبت به اهالی كورنت در پیش گرفته بوده‌اند. هردوت همین اشاره مختصر را فرصتی مناسب دانسته و مدتی به بیان این ماجرا میپردازد. مطلب اصلی كاملا روشن است:
علت اینكه اهالی كورنت بجنگ اهالی ساموس رفته بودند این بود كه اهالی ساموس جوانان كورسیر را كه كورنتی‌ها باسارت به لیدی میبردند آزاد كرده بودند و علت اینكه اهالی كورنت با جوانان كورسیر چنین رفتار كرده بودند این بود كه آنها لیكوفورن فرزند پریاندر را كشته بودند. برای توضیح این مطلب كه بهمین مختصر ممكن بود شرح داده شود هردوت از فرصت استفاده كرده و در بند 50 تا 54 شرح مفصلی درباره داستان این پدر و فرزند نقل میكند كه بكلی خارج از موضوع است. شاید علت این امر آن باشد كه هردوت در ضمن تحقیق درباره پریاندر اطلاعات مفصلی در این زمینه بدست آورده و دریغش آمده است كه در جائی از آن سخن نگفته باشد؛ و چون در تاریخ كبوجیه فرصت این هنرنمائی را نیافته از این رهگذر استفاده كرده و بعنوان ذكر علت اختلاف اهالی كورنت با اهالی كورسیر به بیان آن پرداخته. دلیلی كه بر صحت این فرض میتوان اقامه كرد
ص: 52
اینست كه اطلاعاتی را كه مؤلف درباره این اشخاص بدست آورده قبلا در قسمت‌هائی از كتاب اول و دوم و سوم نیز بمناسبتی مورد استفاده قرار داده است:
در بند 20 از كتاب اول از پریاندر بعنوان مشاور تراسیبول)Thracybule( و در بند 23 و 24 بعنوان میزبان و انتقام‌گیرنده آریون)Arion( سخن میگوید؛ در حالیكه در بند 92 از كتاب پنجم ویرا بصورت یك جبار حاكم و منفور خاص و عام جلوه میدهد. شاید بهمین جهت است كه خوانندگان كنجكاو میتوانند با استفاده از مجلدات تاریخ هردوت درباره بسیاری از رجال و شخصیت‌های باستان اطلاعات جامعی بدست آورند ولی هرگز نمیتوانند بگفته‌های مورخ در یكی از مجلدات آن اكتفا كنند.

منابع قسمت اول از كتاب سوم‌

هردوت برای جمع‌آوری و تهیه مطالب قسمت اول از كتاب سوم خود ضمن سفر بزرگی كه در خاورمیانه در پیش گرفت از منابع و مآخذ متعددی استفاده كرده كه بیشتر آنها غیر ایرانی بوده. و از جمله با مصریان و اهالی ساموس و یونان و ساكنان شهرها و بنادر سواحل دریای اژه مصاحبت كرده و قسمت‌های مهمی از اطلاعات خود را باتكای گفته‌های آنان تحریر كرده:

منابع مصری‌

نخستین سؤالی كه در این مورد مطرح میشود اینست كه هردوت برای جمع‌آوری مطالبی كه در كتاب سوم درباره كبوجیه نقل كرده به چه منابعی مراجعه كرده و صحت یا سقم مطالب نقل شده با درنظر گرفتن این منابع تا چه اندازه مورد یقین میباشد.
نظری بآنچه هردوت درباره پادشاه هخامنشی نقل كرده نشان میدهد كه مؤلف در درجه اول بسیاری از اطلاعات خود را ضمن سفری كه به مصر نموده در آن محل جمع‌آوری كرده و آنچه را هم كه باستناد گفته‌های یونانیان نقل كرده غالبا از دهان یونانیانی شنیده كه در مصر مقیم بوده‌اند.
ص: 53
در جریان لشگركشی به مصر دو واقعه جلب توجه میكند كه هردو با یونان باستان ارتباط دارد. این دو واقعه یكی قتل فرزندان فانس)Phane ?s( یونانی الاصل است كه قبل از جنگ پلوزروی داده (بند 11) و دیگری قتل فرستادگان می‌تی‌لن)Mytile ?ne( است كه در ممفیس اتفاق افتاد (بند 13). خاطره این دو واقعه را یونانیان شهر نوكراتیس)Naucratis( كه مهم‌ترین مهاجرنشین یونانی در سرزمین مصر بوده و هردوت خود بدان سفر كرده هرگز فراموش نكرده بوده‌اند و احتمال زیاد میرود كه مؤلف جزئیات این ماجرا را از دهان راهنمایان یونانی خود در این شهر شنیده باشد.
همچنین است مطالبی كه در بند 25 درباره مزدوران یونانی سپاه پارس نقل شده.
هردوت مدعی است كه كبوجیه این مزدوران را اجیر كرده بود تا بكمك آنها به كارتاژ حمله كند، اما چون این نقشه عملی نشد آنها را مرخص كرد (بند 19).
مطالبی نیز كه مؤلف از بند 5 ببعد نقل میكند بی‌تردید از دهان مهاجرین یونانی نوكراتیس شنیده و شاید ضمن تحقیق آن چیزهائی در محل نیز بچشم دیده باشد.
مثلا آنچه درباره خمره‌های شراب كه از یونان به نوكراتیس میرسید نقل كرده باحتمال زیاد خود شاهد آن در این شهر بوده و بر سبیل قیاس آنرا بگذشته نیز تعمیم داده. مطالبی كه در بند 9 درباره چگونگی عبور كبوجیه از صحرای بی‌آب سینا نقل شده و همچنین طریقه آب‌انبارسازی پارس‌ها در طول راه فلسطین به مصر نیز از مطالبی است كه قطعا مهاجرنشینان نوكراتیس برای او نقل و وضع این صحرا را قبل از آنكه آب‌انبارهای پارسی در آن ساخته شده باشد برای او تشریح كرده‌اند.
در بسیاری از موارد مؤلف خود صریحا اعتراف میكند كه اطلاعاتی كه نقل كرده از دهان مصریان شنیده.
صحت این گفتار مؤلف از آنجا معلوم میشود كه مطالبی كه وی درباره لشگركشی كبوجیه به مصر نقل كرده اصولا تحت تأثیر احساسات ملی مصریان قرار گرفته و شاید باین‌جهت است كه در پاره‌ای از موارد هردوت و مصریانی كه منبع اطلاعات او بوده‌اند مدعی شده‌اند كه كبوجیه از یك شاهزاده خانم مصری كه در حرمسرای
ص: 54
كوروش میزیسته بدنیا آمده و بنابراین اصولا مصری بوده و فتوحات او در حكم فتوحات مصریان است (بند 2). ولی مصریان در بسیاری از موارد دیگر تحت تأثیر احساسات واقعی نسبت به فاتح كشور خود قضاوت خوبی نكرده‌اند و هردوت نیز این قضاوت را عینا در كتاب سوم خود نقل كرده. از این قبیل است جواب پسامنیت)Psame ?nite( به كبوجیه و شكنجه‌های روحی كه این پادشاه متحمل شد (بند 14)؛ جنون پادشاه پارس كه نوعی انتقام الهی جلوه داده شده و در نتیجه ضربتی كه پادشاه بر پیكر گاو مقدس مصریان نواخت روزبروز شدت یافت (بند 30 و 33)؛ قتل زوجه و خواهر پادشاه كه مؤلف خود صریحا مصری بودن منبع یكی از دو روایتی را كه در این مورد نقل میكند تأیید كرده (بند 32).

افسانه مومیائی آمازیس‌

در بسیاری از موارد دیگر كه مؤلف صریحا ذكری از مصری بودن منبع اطلاعات خود نكرده برداشت مطلب و نوع خبر طوری است كه نشان میدهد باحتمال قریب بیقین منبع آن مصری بوده است. مثلا در بند 16 هردوت مدعی است كه غیبگوی معبدی آمازیس را از سرنوشتی كه پس از مرگ در انتظار او بود مطلع كرده بود و بهمین جهت پس از آنكه مقبره باشكوهی برای خود بنا كرد جنازه مردی را كه باو شباهت كامل داشت در قبر اصلی جای داد و امر كرد جنازه خود او را پس از مرگ در كنار یكی از درهای ورودی مقبره دفن كنند. وقتی بامر كبوجیه قبر آمازیس را شكافتند و جسد مومیائی شده او را شكنجه دادند و اهانت كردند، در حقیقت آمازیس آرام و آسوده در كنج آرامگاه خود آرمیده بود و پارس‌ها حتی ندانستند كه با جنازه‌ای غیر از جنازه آمازیس سروكار دارند. تردیدی نیست كه این خبر از مصریانی سرچشمه گرفته كه بعلت احساسات ملی خود نخواسته‌اند قبول كنند كه با جنازه پادشاه آنها چنین زننده و ناهنجار رفتار شده باشد (بند 16)؛ همچنین است در موردی كه اهالی تب مدعی شده‌اند كه در سرزمین آنها هرگز باران نمیبارد ولی در سالی كه لشگركشی كبوجیه به مصر رویداد بارانی سیل‌آسا در این شهر باریدن گرفت و این باران را نشانه اعلام خطر از جانب
ص: 55
خداوندان تلقی كرده‌اند (بند 10)؛ و همچنین است مطالبی كه درباره رفتار پادشاه پارس نسبت به خدای مصریان نقل شده كه بی‌تردید خالی از اغراق نیست و اگر هم مبالغه‌ای در آن شده باشد از جانب مصریانی است كه راهنمای هردوت بوده‌اند (بند 29 و 37).

واقعه قتل آپیس‌

علاوه بر مطالبی كه مؤلف صریحا مصری بودن منبع خبر آنها را تأیید كرده و مطالبی كه نوع خبر مصری بودن منبع آنرا آشكار میكند مطالب دیگری نیز میتوان یافت كه احتمال میرود از منبعی مصری سرچشمه گرفته باشد. از این قبیل است موضوع بند 64 كه حكایت از آن دارد كه هنگامی كه كبوجیه از شهر بوتو)Bouto( میگذشت غیبگوی معروف این شهر مقدس باو خبر داد كه او در شهری بنام اكباتان خواهد مرد و اتفاقا كبوجیه در شهری بهمین نام در سوریه در گذشت در حالیكه تصور میكرد مقصود آن غیبگو از اكباتان شهری است بهمین نام كه پایتخت دولت ماد بوده است. و علت مرگ پادشاه این بود كه همان خنجر كه گاو مقدس آپیس را با آن مجروح كرده بود از كمر او جدا شد و بهمان نقطه‌ای از رانش اصابت كرد كه گاو آپیس را از آن نقطه مجروح كرده بود. تردیدی نیست كه موضوع پیشگوئی غیبگویان معابد از موضوعاتی است كه غالبا از فكر یونانی تراوش میكند و همیشه منبعی یونانی داشته زیرا مصریان كمتر به پیشگوئی غیبگویان معابد توجه داشته‌اند. همچنین محتمل است در این مورد نیز یونانیان مقیم مصر كه تعداد آنها نسبة زیاد بوده است در دادن اینگونه خبرها به مؤلف با مصریان همكاری كرده باشند و مطالبی كه در بند 64 درباره غیبگوی بوتو و سرگذشت كبوجیه در شهر مجهول اكباتان نقل شده نتیجه خبرگیری از مصریان و یونانیان مقیم مصر بوده باشد.
تردیدی نیست كه مصریان زمان هردوت كه بازماندگان مصریان زمان كبوجیه بوده‌اند نسبت باین فاتح پارسی كه برخلاف پدر رفتاری چندان پسندیده در مصر از خود نشان نداده بود بنظر حقدو كینه مینگریستند و شاید بهمین جهت در نقل این قبیل اخبار تا جائیكه توانسته‌اند مبالغه كرده‌اند. و نیز تردیدی نیست كه كبوجیه با خدای مصریان
ص: 56
رفتاری قابل ستایش در پیش نگرفت، اما قابل قبول نیست كه پادشاه هخامنشی و فرزند كوروش آنطور كه در بند 29 نقل شده خدای مصریان را تحقیر و توهین كرده باشد.
دلیل این مدعا سنگ نوشته‌ایست كه در موزه لوور پاریس موجود است و مربوط است بزندگانی آپیس گاو مقدس مصریان. مطالعاتی كه اخیرا بر روی این سنگ‌نوشته انجام گرفته نشان میدهد كه در موقعی كه آپیس بدست كبوجیه كشته شد سالها از زمان ظهور او میگذشت، در حالیكه هردوت مدعی است كه مردم مصر همان روز آپیس تازه‌ای یافته و یافتن این خدای جدید را جشن گرفته بودند و همین جشن و شادی موجب خشم و غضب كبوجیه گردید، زیرا تصور كرد كه مردم مصر او را كه بتازگی از حبشه بازگشته بود بعلت ناكامی‌هائی كه در لشگركشی باین سرزمین متحمل شده بود مسخره میكنند و از شكست‌های او شاد میباشند. دلیل دیگر این مطلب سندی است آرامی از پاپیروس كه در الفانتین مصر (آسوان امروز) بدست آمده و متعلق بسال 407 قبل از میلاد میباشد و بحكایت آن بسیاری از معابد مصریان در زمان كبوجیه ویران شد. باستناد این سند و اشاره‌ای كه هردوت خود در بند 15 نموده میتوان حدس زد كه این رفتار پادشاه هخامنشی نتیجه شورش واقعی مردم مصر برضد پادشاه پارس بوده نه اشتباه كبوجیه. وقتی فاتح جنگ پلوز و اهانت‌كننده خدای مصریان این‌چنین در كتاب هردوت توصیف شده باشد تردیدی نمیتوان داشت كه مؤلف تحت تأثیر كامل منابع مصری قرار گرفته و قسمت عمده وقایع را از دریچه چشم مصریان قضاوت كرده است.

عقیده پارسها درباره كبوجیه‌

نباید تصور كرد كه شخصیت غیر قابل ستایشی كه از پادشاه پارس در كتاب دوم هردوت مجسم گردیده منحصرا نتیجه دروغ‌پردازیهای مصریانی است كه با هردوت معاصر بوده‌اند. چه اولا یونانیان مقیم مصر نیز از زمان كوروش كبیر كه دولت پارس به حدود امپراتوری ملل یونانی‌نژاد تجاوز كرده بود نسبت به پارس‌ها نظر خوبی نداشتند و بی‌تردید این دسته از یونانیان مقیم مصر نیز سهم مؤثری در این قضاوت داشته‌اند.
اما از همه مهم‌تر نقشی است كه خود پارس‌ها در این میان بازی كرده
ص: 57
اند. اگر مدعی شویم كه این قضاوت غیر منصفانه درباره كبوجیه منحصرا نتیجه بدخواهی مصریان و یونانیان مقیم مصر بوده است شاید قضاوتی بصحیح نكرده باشیم و منصفانه‌تر آنست كه همه جوانب امر را در نظر آوریم و ملاحظه كنیم كه پارس‌هائی كه هردوت گاه به عقیده آنها اشاره و مطالبی از قول آنها نقل كرده نسبت به پادشاه فاتح خود چه عقیده‌ای داشته و چگونه پادشاه خود را به مورخ خارجی معرفی كرده‌اند. تردیدی نیست كه پارس‌ها آن اندازه كه به كوروش علاقه داشتند كبوجیه را محترم نمیداشتند. بحكایت مطلبی كه در بند 89 از كتاب سوم هردوت نقل شده و در صحت آن شاید نتوان زیاد تردید كرد مردم پارس كوروش را پدر، كبوجیه را سختگیر و داریوش را تاجر قضاوت میكرده‌اند (بند 89). بی‌تردید علت این نوع قضاوت سختگیری و بی‌اعتنائی كبوجیه نسبت به سران پارس بوده است. این پادشاه در آغاز سلطنت برادر خود بردیا را كه محبوب خاص و عام بود پنهانی بقتل رسانید. بردیا از آن جهت محبوب بود كه صرفنظر از زیبائی اندام شجاعت‌هائی از خود ابراز كرده بود كه مردم نظیر آنرا در برادر بزرگش مشاهده نمیكردند (بند 30). گذشته از آن، او صاحب فرزند بود و هردوت در بند 88 از همین كتاب بیكی از دختران او كه پارمیس)Pramys( نام داشته اشاره كرده در حالیكه كبوجیه فرزندی نداشت و پارس‌ها برای این امر اهمیتی فراوان قائل بودند. اگرچه كتیبه بیستون درباره علت مرگ بردیا مطلبی ندارد و فقط بذكر این نكته اكتفا كرده كه قتل او پنهان نگاهداشته شد (بند 10)، ولی تردیدی نیست كه علت قتل او حسادت برادر بزرگتر بود و علل حسادت او همانها است كه قبلا بآن اشاره شد. اما اینكه قتل بردیا را مخفی نگهداشتند علت آن بود كه كبوجیه اطمینان داشت كه مردم به بردیا علاقه دارند و اگر راز او فاش میشد ممكن بود با طغیان احساسات عمومی روبرو شود. موفقیت بی‌دردسر بردیای دروغی نشان میدهد كه تا چه اندازه افكار عمومی به بردیای واقعی علاقمند بوده و تا چه حد مردم نسبت به كبوجیه بیقید و بی‌علاقه بوده‌اند. شاید بهمین جهت است كه درباره مرگ اسرارآمیز او سخن بسیار گفته شده. در این باره هردوت مدعی است كه شمشیر كبوجیه هنگام پیاده شدن از اسب بهمان قسمت از ران او كه گاو آپیس را از آن قسمت مجروح
ص: 58
كرده بود اصابت كرد. در كتیبه بیستون فقط بذكر این مطلب اكتفا شده كه «وی بمرگ خود درگذشت» (بند 11) و معلوم نیست كه مقصود داریوش از این عبارت مبهم چه بوده و آیا كبوجیه همانطور كه هردوت نقل كرده برحسب تصادف بقتل رسیده یا اینكه خودكشی كرده و «بمرگ خود» درگذشته؟ كتزیاس مورخ دیگر یونانی نیز روایتی نظیر روایت هردوت دارد، ولی بهرحال این مطلب ثابت میكند كه كبوجیه مورد كمال بیمهری ملت خود بوده و بنابراین اگر هردوت در زمان خود با پارس‌هائی روبرو شده و از آنها درباره این پادشاه خبرهای كسب كرده طبیعی است كه این دسته از پارس‌ها احساسات واقعی خود را نسبت باین پادشاه «سختگیر» از مورخ خارجی پنهان نكرده‌اند.

لشگركشی به حبشه‌

از آنچه گفته شد اینطور نتیجه گرفته میشود كه مطالبی كه هردوت درباره كبوجیه نقل كرده تحت تأثیر سه منبع مختلف (مصری- یونانی- پارسی) قرار گرفته و هرسه منبع با این پادشاه چندان نظری مساعد نداشته‌اند. با توجه باین مطلب علت قضاوت سخت مؤلف نسبت باین پادشاه بآسانی بر ما روشن میشود. اما باید قبول كرد كه سهم مصریان در این مبالغه‌گوئی از دو دسته دیگر بیشتر بوده و در بسیاری از موارد كه نسبت باین پادشاه مطالبی كذب نقل شده منبع اصلی آن مصری بوده است.
مطالبی كه در بند 25 درباره لشگركشی كبوجیه به حبشه نقل شده از نوع مطالبی است كه در صحت آن میتوان تردید كرد. زیرا قابل قبول نیست كه پادشاه هخامنشی بمثابه دیوانه‌ای لجام گسیخته بمحض استماع جواب پادشاه حبشیان بی‌توجه بتأمین آذوقه سپاه خود راه سرزمین سوزان حبشه را درپیش گیرد. بحكایت سنگ نوشته‌ای كه در حبشه بدست آمده و متعلق بزمان پادشاهی ناستن)Nastesen( نامی بوده این پادشاه فخر میكند كه كامباسودن)Cambassauden( فاتح مصر را از خاك خود رانده و تعداد زیادی از چهارپایان و مقادیر زیادی از آذوقه سپاه او را بچنگ آورده. پس كمبود آذوقه در سپاه كبوجیه باحتمال زیاد در حین حركت به مقصد پیش نیامده بلكه در موقعی پیش آمده كه كبوجیه پس از اطلاع از خبرهای ناگوار پارس با شتاب بسوی مصر بازگشته. بعلاوه این لشگركشی آنطور كه در بند 25 از كتاب سوم هردوت نقل شده
ص: 59
بی‌نتیجه نمانده زیرا علاوه‌بر آنكه بسیاری از نویسندگان باستان از قبیل دیودور)Diodore( عقیده دارند كه كبوجیه تا سرحد نهائی حبشه پیش رفته و به شهر مروئه)Me ?roe ?e( رسیده و نام یكی از زنان خانواده خود را بر این شهر گذارده، هردوت نیز مطالبی در قسمت‌های مختلف تاریخ خود نقل میكند كه خلاف این مطلب را میرساند.
مثلا مؤلف در مقامی از كتاب خود حبشیان مجاور مصر را خراجگذاران پادشاه پارس معرفی و اضافه میكند كه كبوجیه اینان را در موقعی كه به جنگ با حبشیان ماكروبی رفته بود مطیع كرده بود (بند 97 از كتاب سوم). همچنین در بند 9 از كتاب هفتم مردونیه سردار پارسی حبشیان را مانند آشوری‌ها و بابلی‌ها در ردیف مللی قرار میدهد كه مطیع پارس‌ها بوده‌اند.
در بند 69 از همین كتاب (كتاب هفتم) ضمن شرح تركیب سپاه عظیمی كه خشایارشا همراه خود به یونان برد از «حبشیانی كه در وراء مصر سكونت دارند» نام برده شده.
بعلاوه اگر قبول كنیم كه منبع اصلی اطلاعات هردوت در این زمینه راهنمایان مصری و پارسی او بوده‌اند باید تصدیق كرد كه هیچ پارسی حاضر نبوده نسبت بیكی از بزرگترین لشگركشی‌های تاریخ كشور خود بعمد مطالبی دور از حقیقت به نویسنده خارجی تلقین كند، بخصوص كه در زمان هردوت مدتی قابل ملاحظه از این حوادث میگذشته و منافع خصوصی اشخاص درمیان نبوده. بعلاوه مطالبی كه در بند 25 درباره چگونگی اعزام رسولان پارس بدربار پادشاه حبشیان و كشیدن تیر و كمان حبشی كه آنرا علت اصلی حركت سریع پادشاه پارس به حبشه دانسته‌اند نقل شده نباید چندان حقیقت داشته باشد. زیرا مؤلف قتل بردیا را در همین قسمت بعد از لشگركشی كبوجیه به مصر نقل كرده و یكی از علل آنرا توفیق او در كشیدن كمان حبشی دانسته در حالیكه بردیا مدتها قبل از این واقعه بقتل رسیده بوده است