افسانه لشگركشی به آمون
همچنین آنچه مؤلف در بند 26 درباره لشگركشی كبوجیه به آمون نقل میكند
ص: 60
باحتمال زیاد منشائی مصری دارد. مشاركت پنجاه هزار نظامی در این لشگركشی و مدفون شدن سپاهی باین كثرت كه محتملا بهمین تعداد افراد غیر نظامی همراه آن بوده امری است كه باور كردن آن تا حدی دشوار است بخصوص كه بادعای هردوت از این اجتماع بزرگ حتی یك نفر نجات نیافت كه پارسها و مصریان را از سرنوشت شوم همراهان خود مطلع كند. بعید نیست كه اهالی آمون برای اثبات حمایت خداوندان از سرزمین خود این افسانه را اختراع كرده و یا لااقل درباره تعداد سپاهیان اعزامی كبوجیه مبالغه كرده باشند. تنها ضعف این استدلال اینست كه هردوت هرگز به آمون قدم نگذارده و این مطلب را مستقیما از اهالی این سرزمین نشنیده بلكه آنرا از كسانی شنیده كه آنها خود از اهالی آمون شنیدهاند و بهمین جهت محتمل است چیزی بر آن افزوده یا تغییری در آن داده باشند. درهرحال این واسطههای خبر بیتردید همان مصریانی هستند كه راهنمای هردوت در مسافرت او به مصر بودهاند و بعلت كینهای كه نسبت به پادشاه پارس داشتهاند خواستهاند از راه مبالغه شكستهای او را بزرگ جلوه دهند.
این بود قسمتهائی از كتاب سوم از تاریخ هردوت كه باحتمال زیاد از منابع مصری جمعآوری شده است. بقیه مطالبی كه هردوت در كتاب سوم نقل كرده بیتردید از منابعی دیگر اخذ گردیده و مؤلف خود در پارهای از موارد صریحا بآن اشاره كرده، مثلا در بند 32 در جائیكه درباره چگونگی قتل خواهر و زوجه كبوجیه سخن درمیان است هردوت خود دو روایت نقل میكند كه یكی را بگفته مصریان و دیگری را به منابع غیر مصری استناد میدهد. مطالبی كه در بند 34 و 36 درباره كرزوس و رفتار او نسبت به پادشاه پارس نقل شده در حقیقت دنباله مطالبی است كه در كتاب اول درباره پادشاه مخلوع لیدی شرح داده شده و ارتباطی به تاریخ مصر ندارد و بهمین جهت حدس زده میشود كه قسمتی از مجموع اطلاعاتی بوده است كه هردوت درباره پادشاه مخلوع لیدی جمعآوری كرده و در این مقام كه صحبت از احوال پادشاه درمیان بوده بمناسبتی از آن یاد كرده.
ص: 61
منابع مختلط
در قسمتی از تاریخ كبوجیه كه نام پرگزاسپ مكرر برده میشود و مربوط بحوادثی است كه قبل و بعد از مرگ بردیا رویداده و موضوع بندهای شماره 30 و 34 و 35 و 36 از كتاب سوم میباشد كاملا روشن است كه مؤلف یا حقیقت را در قالب افسانه بیان كرده و یا آنقدر بآن شاخ و برگ داده كه بكلی صورت افسانه بخود گرفته. غالب مطالب این چند بند كه بیشتر بمنظور تحقیر كبوجیه اختراع شده، یا منشأی یونانی دارد و یا از قول پارسهائی نقل شده كه با این پادشاه خصومت مخصوص داشتهاند و حقایق را بقصد تحقیر او چنین تحریف كردهاند. حدس دوم بصحت مقرونتر بنظر میرسد و دلیل آن اینست كه ضمن مطالبی كه در این بندها عنوان شده از قوانین و عادات پارسها و همچنین قضات شاهی نیز سخن بمیان آمده «1» (بند 31) و همچنین در بند 35 صحبت از نوعی شكنجه درمیان است كه مؤلف با اطمینان كامل مدعی است كه بین پارسها معمول بوده و آن عبارت از این بود كه محكومین را زنده و در حالیكه سر آنها بپائین معلق بوده در قبر مدفون میكردهاند «2» (بند 35)- تردیدی نیست كه این مطلب بنحوی كه هردوت نقل میكند عاری از حقیقت میباشد ولی میتوان تصور كرد كه شاید با تعدیل قابل ملاحظهای تا حدی قابل مطالعه باشد ولی در هرحال مطلب از دهان كسانی بگوش مؤلف رسیده كه نسبت به شاهنشاهان هخامنشی احساسات قابل ستایشی نداشتهاند.
این مطلب بخصوص وقتی تأیید میشود كه ملاحظه میكنیم كه آنچه بین كبوجیه و پرگزاسپ گذشته تقریبا نظیر واقعهایست كه در گذشته بین آژیدهاگ و سردار او هارپاگ رویداده. همانطور كه آژیدهاگ با قتل فرزند هارپاگ و چشانیدن گوشت او به پدر انتقام نافرمانی او را گرفت (بند 119 از كتاب اول) در اینجا نیز كبوجیه نافرمانی
______________________________
(1)- در بند 16 نیز درجائی كه صحبت از چگونگی سوزاندن جنازه پسامنیت درمیان است از عادات و روسوم پارسها و احترام آنها نسبت به آتش سخن گفته شده درحالیكه تمام مطالب این بند بطور یقین از منبعی مصری سرچشمه گرفته.
(2)- نظیر این مطلب در بند 14 از كتاب هفتم نیز مشاهده میشود.
ص: 62
احتمالی پرگزاسپ را با قتل فرزند او انتقام میكشد با این تفاوت كه گوشت فرزند را بخورد پدر نمیدهد. همچنین است مطالبی كه در بند 36 درباره رفتار كبوجیه نسبت به كسانی نقل شده كه برای جلب رضایت بعدی او موقتا از اجرای اوامر او خودداری كردند بتصور اینكه وقتی پادشاه از فرمان خود نادم میشود (فرمان قتل كرزوس) آنها را پاداش قابل ملاحظهای خواهد داد در حالیكه كبوجیه در عین حال كه در مدتی كوتاه از فرمان خود نادم شد و برای كرزوس گریست كسانی را كه بعلت پیشبینی ندامت او از اجرای حكم خودداری كرده بودند ببدترین وضع بقتل رسانید.
در تمام این موارد برخلاف گفته مورخ باید اطمینان داشت كه منبع اصلی اطلاعات او پارسی نبوده بلكه باحتمال زیاد یونانی یا مصری بوده و اگر هم واقعا مطلبی در این زمینه از پارسیان شنیده بیتردید صحبت از پارسیانی است كه بعللی با پادشاه هخامنشی خصومت داشتهاند. مؤید این حدس افسانهایست كه مؤلف در قسمتی از بند 32 درباره چگونگی قتل خواهر پادشاه نقل كرده و مدعی است كه این روایت به یونانیان تعلق دارد و آنان معتقدند كه خواهر و زوجه پادشاه باین ترتیب بقتل رسید. در حالیكه همانطور كه خود مؤلف بآن اشاره كرده نظیر اینگونه داستانها و افسانهها در روایات یونانی زیاد دیده میشود «1»
______________________________
(1) بطوریكه هردوت از قول یونانیان نقل میكند روزی پادشاه با خواهر خود كه زوجه او نیز بود بتماشای جنگ بچه شیری با سگی مشغول بود. در لحظهای كه نزدیك بود سگ در برابر بچه شیر از پا درآید برادر كوچك سگ زنجیر خود را گسیخت و بكمك او شتافت و هردو بكمك هم بچه شیر را از میدان بدر كردند. كبوجیه از مشاهده مبارزه این دو حیوان شادی كرد در حالیكه خواهرش میگریست و وقتی علت گریه او را سئوال میكند زوجه او جواب میدهد كه وقتی محبت دو برادر را در عالم حیوانات مشاهده میكند تأسف میخورد كه چطور بردیا قربانی هوی و هوس برادر خود شد و كسی انتقام او را نگرفت. كبوجیه از این سخن بدرجهای در خشم شد كه فی الحال امر كرد خواهرش را كه زوجه او نیز بود بقتل رسانند، (بند 32).
ص: 63
منابع یونانی
علاوه بر مطالب مشروحی كه هردوت درباره اخلاق و عادات و رسوم و طرز زندگی مصریان قدیم در كتاب دوم خود نقل كرده و ضمن توضیح خارج از متن در همان كتاب درباره منبع آن بحث كافی شده است، «1» در قسمتهائی از كتاب سوم نیز درباره عادات و رسوم و طرز زندگی ملل و اقوامی صحبت شده كه بعلت نزدیكی و مجاورت آنها با مصر باید تصور كرد با مطالب اول از حیث منبع مشابه میباشد. از این قبیل است مطالبی كه درباره طرز زندگی اهالی حبشه و شگفتیهای این سرزمین در بند 18 و 24 نقل شده.
همچنین است جزئیات مربوط به سرزمین عربستان و طرز زندگی اعراب كه در بند 5 و 8 و 9 نقل شده. تردیدی نیست كه هردوت لااقل قسمتهائی از عربستان را كه مجاور مصر بوده بچشم دیده ولی بطور یقین سرزمین حبشه را از نزدیك ندیده بوده و خود مكرر مدعی است كه فقط تا الفانتین كه امروز آسوان نام دارد و دورترین نقطه سرحد مصر و حبشه آنزمان بوده پیش رفته. با این فرض باید تصور كرد كه اطلاعاتی را كه مؤلف درباره حبشه و عربستان و ساكنان این دو منطقه نقل كرده از یكی از كتب جغرافیائی زمان خود اخذ كرده و یا در موقعی كه درباره چگونگی عبور كبوجیه از صحرای سینا خبرهائی در مصر جمعآوری میكرده در اینباره نیز از دهان مصریان اطلاعاتی كسب كرده.
دلیل دیگری كه در اینباره میتوان اقامه كرد اینست كه آنچه مؤلف درباره شگفتیهای حبشه نقل كرده آنچنان جنبه افسانه دارد كه باور كردن آن بر هیچ صاحبدلی آسان نیست. اگر گفتههای هردوت را در این زمینه باور داریم باید قبول كنیم كه حبشیان زمان او بلندقدترین و زیباترین مردمان جهان بودهاند. هریك از آنها یكصد و بیست سال عمر میكردهاند و هرگز بیمار نمیشدهاند و بحكایت پادشاه خود از دروغ و تزویر و طمع گریزان و مردمانی شرافتمند و پاكدامن بودهاند. كشور آنها سرزمین مطلوب هر فرد انسانی بوده و در آن طلا بمقدار فراوان یافت میشده
______________________________
(1)- رجوع شود به كتاب دوم هردوت، توضیح خارج از متن.
ص: 64
بدرجهای كه حتی زنجیر دست و پای زندانیان را نیز از این فلز قیمتی میساختهاند (بند 23). بطور كلی آنچه مؤلف در بند 18 تا 24 درباره این سرزمین افسانهای نقل كرده با واقعیت و حقیقت تطبیق ندارد. بعلت نفرت مصریان از حبشیان و در هرحال حسادت و رقابت آنها با این قوم سیاه پوست مجاور كه مكرر خاك آنها را مورد تعرض قرار داده بودند باید اطمینان داشت كه منبع اطلاعات مؤلف در این زمینه مصری نمیباشد.
در اینصورت با این سئوال مواجه میشویم كه پس مؤلف اطلاعات خود را در این زمینه از كجا كسب كرده است. از طرف دیگر نمیتوان تصور كرد كه هردوت كه به سرزمین مصر مسافرت كرده و تا سرحد نهائی این كشور در جائیكه سرزمین افسانهای حبشه شروع میشود پیش رفته، درباره این كشور كوچكترین توجهی بگفتههای مصریان نكرده باشد. چه تردیدی نیست كه اگر درباره حبشه از مصریان كسب خبر میكرد مصریان بنحوی دیگر درباره این كشور با او سخن میگفتند و بیتردید آنرا جهنم روی زمین و سرزمین حیوانات مخوف و انسانهای سیاهپوست كوتاه قد و كریه معرفی میكردند نه یك سرزمین مطلوب و دلخواه آنطور كه هردوت معرفی میكند.
با توجه به این استدلال باید قبول كرد كه منبع اطلاعات هردوت درباره حبشه نه مصری بوده و نه یونانی. باحتمال زیاد منبع اطلاعات او در اینباره كتب متقدمینی بوده است كه در زمان آنها هنوز حبشه سرزمین افسانهای مجهول و سرزمین زیبائیهای جهان بوده. این تصور وقتی قوت میگیرد كه ملاحظه میكنیم در تعدادی از كتب متقدمین از قبیل ایلیاد هومر بتفصیل از مردمانی صحبت شده كه در سرحد نهائی جهان «در جائیكه آفتاب طلوع و غروب میكند» میزیستهاند. بیتردید مقصود هومر حبشیان واقعی نبوده بلكه صحبت از مردمانی است كه در دورترین نقاطی از افریقا كه بر مردم آن زمان شناخته شده بود میزیستهاند. ولی محتمل است در قرن پنج قبل از میلاد هردوت و دیگر یونانیان تصور كردهاند این مطالب درباره حبشیان ساكن دره نیل نوشته شده. همچنین محتمل است كه مؤلف اطلاعات خود را در اینباره از نوشتههای هكاته معروف نقل كرده باشد زیرا بیتردید هكاته درباره مصر و حبشه مطالبی نقل كرده
ص: 65
كه بعدها مورد استفاده هردوت قرار گرفته. اما دلیلی كه مثبت این مطلب باشد نمیتوان اقامه كرد زیرا از آثار هكاته جز قطعات مختصر و ناقص چیزی برای ما باقی نمانده و هردوت نیز بعادت همیشگی خود هرجا كه از نوشتههای متقدمان خود استفاده كرده از ذكر منبع اصلی خودداری نموده و فقط در پارهای از موارد كه نظریهایرا بقصد رد كردن آن عنوان كرده بطور مبهم آنرا بگفته «یونانیانی» نسبت داده كه در گذشته چنین ادعائی را كردهاند.
نكته جالب در این مورد اینست كه مؤلف سعی كرده این مطالب شنیدنی را درباره حبشه بهرترتیبی كه ممكن است ضمن شرح ماجرای اعزام سفرای كبوجیه برای خوانندگان خود نقل كند و بهمین جهت ملاحظه میشود كه برای ذكر پارهای از این مطالب رابطهای بسیار سست با مطالب اصلی یافته. مثلا در جائیكه صحبت از اعزام رسولان كبوجیه میباشد مؤلف مدعی است كه رسولان از طرف پادشاه مأموریت یافتند درباره «خوان خورشید» كه جنبه افسانه محض دارد تحقیق كنند و این بهانه را برای گریز از مطلب اصلی و نقل مطالب مشروحی درباره «خوان خورشید» و دیگر شگفتیهای این سرزمین كافی دانسته و مدتی در اینباره سخن گفته و احیانا مطالبی را كه در این زمینه در كتب متقدمان یافته نقل كرده (بند 17). همچنین برای اینكه از فراوانی طلا در این سرزمین سخن گوید مدعی میشود كه رسولان كبوجیه با هدایائی از طلا آمدند و پادشاه حبشیان برای تحقیر پادشاه پارس آنها را بزندانهای خود برد و رسولان مشاهده كردند كه حتی زنجیر زندانیان از طلا است (بند 23). و سپس برای اینكه بتواند درباره اخلاق و روحیات حبشیان صحبت كند از پیشنهاد اتحاد كبوجیه سخن میگوید و از زبان پادشاه حبشیان برای رد این پیشنهاد بنقل روحیات و خصوصیات مردم حبشه میپردازد (بند 21 و 23)- در حالیكه باحتمال زیاد پادشاه مقتدر پارس كه سرزمین مصر باستانی را تسخیر كرده بود اگرچه رسولانی برای خبر آوردن به حبشه اعزام داشته بود ولی شاید برای پادشاه گمنام این سرزمین هدایائی نفرستاده و یا پیشنهاد عقد قرارداد اتحاد باو نكرده باشد. شواهد و سوابق تاریخی
ص: 66
نشان میدهد كه در این قبیل موارد سیاست پادشاهان هخامنشی روشنتر و صریحتر و غالبا آمرانه و فاتحانه بوده؛ چنانچه وقتی داریوش نمایندگانی به كشور سكاها فرستاد (كتاب چهارم هردوت- بند 126) و همچنین در موقعی كه پادشاهان هخامنشی رسولانی به مقدونیه و یونان مأمور كردند (كتاب پنجم هردوت- بند 18- كتاب ششم- بند 48- كتاب هفتم- بند 32- 131- 133) همه جا رسولان و فرستادگان پادشاه روشی نسبة خشن و صریح و آمرانه داشتهاند. بنابراین باید تصور كرد كه ارسال هدایا برای پادشاه حبشه و پیشنهاد اتحاد پادشاه پارس با او و رد این تقاضا از طرف پادشاه حبشیان مطالبی است كه باید عاری از حقیقت باشد و مؤلف صرفا بقصد ایجاد بهانهای برای گریز از مطلب و نقل اطلاعات افسانهای خود درباره این سرزمین عنوان كرده است.
فرضی دیگر كه در این مورد میتوان كرد اینست كه اصولا آنچه مؤلف در این زمینه نقل كرده صرفا اختراع قوه تخیل خود او و بقصد تحقیر پادشاهی بوده كه مؤلف آشكارا با او نظر خوبی نداشته. دلیلی كه برای اثبات این مدعا میتوان اقامه كرد داستان مشابهی است كه مؤلف درباره كوروش و ملكه تومیریس در كتاب اول خود نقل كرده است. در اینجا نیز صحبت از دوروئی و تزویر پادشاه پارس و تیزبینی و بصیرت ملكه تومیریس درمیان است كه با وجود پیشنهاد ازدواج پادشاه پارس قصد واقعی او را كه تسخیر سرزمین او بوده حدس میزند و از تزویر پادشاه پارس پرده برمیگیرد و از تهدیدهای او نمیهراسد (كتاب اول بند 205 و 206).
بحث درباره قانون
در اینجا سخن ما درباره قسمتهائی از كتاب سوم هردوت كه از منابع یونانی اخذ شده بپایان میرسد. اما جالب توجه است كه قبل از ختم كلام در این مقام درباره افسانهای كه هردوت برای تجسم مفهوم قانون در بند 38 نقل كرده و محتملا از منبعی یونانی سرچشمه گرفته نیز ذكری بمیان آید. در این مورد مؤلف بذكر افسانهای پرداخته كه هدف اصلی آن اثبات این مطلب است كه قوانین بطور مطلق و بیقید و شرط
ص: 67
ارزشی ندارند بلكه ارزش آنها اعتباری و شخصی است و چون این ارزش براساس عادات و رسومی است كه در نزد اقوام مختلف متغیر میباشد پس قوانین نیز در سراسر جهان متغیر است و برحسب اخلاق و رفتار و سنت مردم تغییر میكند. این قسمت از كتاب سوم نیز باحتمال زیاد منبعی یونانی دارد و باید حدس زد كه بحث درباره ارزش مطلق قانون یكی از مباحثی بوده كه در زمان مؤلف در محافل و مجالس فلسفی یونان مورد گفتگو و مسئله روز بوده و مؤلف تحت تأثیر این گفتگوها و برای آنكه اطلاعات و نظریات خود را در این زمینه برای خوانندگان نقل كند از یك عبارت معترضه كوچك استفاده كرده و از قول پارسها به مقایسه عادات و رسوم و قوانین یونانیان و هندیان پرداخته و نتیجه گرفته كه قوانین این دو قوم باهم مغایر میباشند.
در آغاز این بند صحبت از رفتار غیر عادی كبوجیه در مصر درمیان است و مؤلف برای انتقاد از رفتار این پادشاه چنین استدلال میكند كه احترام به عادات و رسوم و قوانین ملل و اقوام برای یك پادشاه امری است ضروری زیرا هرقوم و ملتی قوانین و عادات و رسوم خود را بهترین قوانین و عادات و رسوم زمان میداند «و بنابراین اینكه شخصی اموری را كه باین درجه محترم است تخطئه میكند امری طبیعی نیست مگر اینكه او دیوانه باشد» (بند 38) (مقصود كبوجیه است) و سپس از این فرصت مناسب استفاده میكند و مطلبی را كه باحتمال یقین در آن زمان در محفلهای فلسفی و علمی یونان موضوع روز و مورد بحث بوده با این عبارت به مطلب قبلی ربط میدهد و چنین به سخن ادامه میدهد:
«برای تشخیص اینكه اینگونه احساسات نسبت به عادات و رسوم شخصی تا چه حد در وجود مردمان ریشه دارد، موارد زیادی میتوان شمرد. یكی از این موارد كثیر چنین است: داریوش در زمان سلطنت خود روزی اطرافیان یونانی خود را بحضور طلبید و از آنها پرسید كه بچه قیمتی حاضرند پدر خود را پس از مرگ تناول كنند.
آنها باعتراض پاسخ دادند كه بهیچ قیمتی حاضر بانجام این عمل نمیباشند. پس داریوش هندوهائی را كه كاتی نام دارند و رسم آنها چنین است كه پدر و مادر خود را میخورند
ص: 68
بحضور طلبید و از آنها پرسید كه بچه قیمتی حاضرند جسد پدر خود را در آتش افكنند. تاریخ هردوت ج3 68 بحث درباره قانون ..... ص : 66
دوها از تعجب فریادی از حلقوم خود خارج كردند و مصرا از او خواستند كه سخن بكفر نگوید.» (بند 38 از كتاب سوم)-
منابع نیمه یونانی
علاوه بر قسمتهائی از كتاب سوم هردوت كه از منابع مصری و یونانی اتخاذ شده بسیاری از قسمتهای این كتاب و بخصوص مطالب بند 39 ببعد از قول اهالی ساموس نقل گردیده. با اینكه پولیكرات از فرمانروایان مستبد و سختگیر این جزیره بود باید اطمینان داشت كه در زمان هردوت خاطره پرافتخار دوره حكومت او فراموش نشده بود و بهمین جهت و با توجه به مصائبی كه بعد از او بر این جزیره روی آورد مردم ساموس حتی در زمان هردوت از این پادشاه مقتدر خود بعنوان یك قهرمان بزرگ ملی یاد میكردهاند. خاطره پادشاهی كه از حیث قدرت و شكوه از تمام پادشاهان جزایر مدیترانه باستثنای پادشاه سیسیل پیش افتاده بود (بند 125) و اولین كسی كه بعد از مینوس)Minos( ، بنیانگذار یونان قدیم، در صدد تسلط بر دریاها برآمده بود (بند 122) هرگز فراموش شدنی نبود.
افسانه حلقه انگشتری كه پولیكرات برای دفع حسادت خدایان بتوصیه فرعون مصر بدریا افكند و سپس در شكم ماهی بزرگی بدست آمد كه در تور مردی ماهیگیر صید شده بود و ماهیگیرانرا به پولیكرات هدیه كرده بود (بند 41 و 42) از افسانههائی است كه بیتردید ساخته و پرداخته مردم جزیرهنشین ساموس میباشد. زیرا صرفنظر از اینكه گفته شده كه این انگشتر گرانبها كار یكی از هنرمندان معروف ساموس بنام تئودوروس میباشد (بند 41) سراسر افسانه بقسمی نقل گردیده كه لااقل حیثیت و آبروی فرمانروای محبوب جزیره كه هردم با یكی از دولتهای فاتح متحد میشد و كمی بعد با دشمن قویتر او میساخت حفظ شود. پولیكرات در آغاز كار با آمازیس فرعون مصر متحد شد، ولی همینكه مشاهده كرد فرعون قدرت مقاومت در برابر پادشاه پارس را ندارد او را رها كرد و بدامان كبوجیه افتاد. اما در افسانهای كه هردوت از قول
ص: 69
مردم ساموس نقل كرده بنظر میرسد كه ابتكار این تغییر سیاست از جانب آمازیس بوده و حكمران ساموس به عهد و پیمان خود وفادار مانده (بند 43) زیرا این تغییر سیاست در حقیقت بعنوان نتیجه پیدا شدن حلقه انگشتر در شكم ماهی و آشكار شدن دروغ آمازیس جلوه داده شده در حالیكه حقیقت آنست كه پولیكرات بابتكار خود تغییر سیاست داده بود. این نكات دقیق ثابت میكند كه هردوت اطلاعات خود را در این زمینه بیشتر در جزیره ساموس جمعآوری كرده و از دهان اهالی همین سرزمین شنیده. همچنین است اطلاعات دقیق و جزئیات قابل توجهی كه مؤلف درباره حوادث محلی این جزیره نقل كرده از قبیل جنگ با اهالی اژین)Egine( در زمان آمفیكراتس)Amphicrate ?s( )بند 59)؛ كمك به اهالی ساموس در جنگهای مسنی)Me ?sse ?nie( )بند 47)؛ مداخله اهالی ساموس بنفع جوانان كورسیر كه پریاندر پادشاه كورنت آنها را باسارت به نزد آلیات پادشاه سارد میفرستاد و تأسیس جشنی كه در زمان مؤلف نیز برپا میشد (بند 48). دلیلی كه در این مورد میتوان اقامه كرد اینست كه بسیاری از مورخان باستان و از جمله پلوتارك كه چند قرن بعد از هردوت میزیسته عقیده دارند كه جوانان كورسیر را اهالی ساموس نجات ندادند بلكه اهالی شهر كنید)Cnide( نجات دادند (پلوتارك خبث طینت هردوت- بند 22) در حالیكه هردوت مدعی است كه آنها بدست اهالی ساموس نجات یافتهاند. چون مؤلف خود از اهل ساموس نبوده كه دلیلی كافی برای سعی در نسبت دادن این افتخار به مردم ساموس باشد باید قبول كرد كه مؤلف این ماجرا را بنحوی كه نقل كرده عینا از دهان مردم ساموس شنیده زیرا در جائی بهتر از ساموس نمیتوانسته چنین كامل و دقیق درباره این مطلب كسب خبر كند. همچنین است در جائیكه مؤلف درباره چگونگی بسلطنت رسیدن پولیكرات و اهمیت قدرت نظامی و دامنه فتوحات و جنگهای او با اهالی ملط و لبوس)Lesbos( سخن میگوید و عقد اتحاد او را با پادشاه هخامنشی شرح میدهد (بند 44)- همچنین است شورش قوائی كه او برای كمك به كبوجیه به مصر گسیل كرده بود و موفقیت شورشیان و روایات مختلفی كه درباره آن نقل شده (بند 44 و 45) و لشگركشی اهالی اسپارت به ساموس (بند 54 و 55) و تدبیری كه پولیكرات برای بازگشت شورشیان اندیشید (بند 56).
ص: 70
چون هردوت خود از اهل ساموس نبوده كه نفعی در این میان داشته باشد باید این مطلب را بنحوی كه نقل كرده از دهان چند نفر از اهالی این جزیره كه غالبا حسرت دوران پرافتخار پولیكرات را میخوردهاند شنیده باشد. این ظن وقتی بشدت قوت میگیرد كه بخاطر آوریم كه مؤلف مدتها در جزیره ساموس اقامت داشته و با اهالی آن همنشین بوده و بهمین جهت در بند 60 آنچنان بناها و آثار باستانی این جزیره را تشریح كرده است میكند كه اگر خواننده از مسافرت مؤلف به ساموس بیاطلاع باشد از اطلاعات دقیق او دچار شگفت و حیرتی فراوان خواهد شد.
مشاهدات و مسموعات شخصی
چنین بود مطالبی كه هردوت از منابع مصری و یونانی و ساموسی در كتاب سوم خود نقل كرده. مؤلف در این كتاب از مطالب دیگری نیز سخن بمیان آورده كه بیتردید نه منبعی پارسی داشته و نه مصری و یونانی و ساموسی. این قسمت از اطلاعات مؤلف اطلاعات پراكندهایست كه حاصل سیر و سیاحت او در شهرهای جهان آنروز و معاشرت و مصاحبت با اشخاصی از ملیتهای مختلف بوده، از این قبیل است آنچه مؤلف درباره عملیات شنیدنی آركیاس)Archias( و لیكوپاس)Licopas( كه در ساموس بقتل رسیدند و افتخاراتی كه اهالی ساموس نثار آركیاس نمودند نقل كرده كه بیتردید از دهان یكی از اهالی لاكونی شنیده و خوشبختانه مؤلف خود صریحا باین مطلب اشاره میكند (بند 55)- همچنین است یكی از روایاتی كه مؤلف درباره علل حمله اهالی لاكونی به ساموس نقل كرده كه صریحا از قول خود آنها نقل شده است (بند 47)-
اطلاعات مربوط به خزاین اهالی سیفنوس)Siphnos( و ثروتی را كه آنها از معادن طلا و نقره خود بدست میاوردند و همچنین پیامی كه غیبگوی معبد برای آنها فرستاد بیتردید در دلف از دهان اهالی شنیده (بند 57). اطلاعات دقیقی كه مؤلف درباره حوادث حماسی فراریهای ساموس و سعادت ناپایدار و ناكامیهای نهائی آنها در بند 59 نقل كرده باحتمال زیاد در كرت و آرگوس و اژین از دهان ساكنان
ص: 71
این نقاط شنیده كه خود ناظر قسمتهائی از حوادث مربوط باین دسته از اهالی ساموس بودهاند.
نتیجه
این بود مختصری درباره مطالب و منابع قسمت اول از كتاب سوم هردوت (از بند 1 تا 67) كه مربوط است به لشگركشی كبوجیه به مصر و فتح این سرزمین بدست پادشاه پارس. مؤلف قسمت مهمی از اطلاعات خود را درباره این قسمت از تاریخ خود در مصر بدست آورده و قسمتهائی دیگر از آنرا در یونان و مهاجرنشینهای یونانی سواحل آسیای صغیر و جزایر یونانی دریای اژه و كورنت و ساموس و اسپارت جمعآوری كرده است. طبیعی است وقتی مؤلفی درباره پادشاهی قضاوت میكند كه هرگز قدم بخاك او نگذارده و با هیچیك از اتباع او مصاحبت نكرده و اطلاعات خود را از دهان مخالفین و دشمنان آن پادشاه و یا لااقل كسانی كه نسبت باو چندان محبتی نداشتهاند شنیده، نمیتوان بطور كامل بنوشتههای او در اینباره اعتماد كرد. هردوت در سفر بزرگی كه در سراسر شهرها و بنادر شرقی مدیترانه آغاز كرد از شهرها لیكارناس كه زادگاه او در این سرزمین بود تا فینیقیه و سوریه و مصر و كرت و ساموس و اسپارت هرجا كه اطلاعاتی درباره پادشاه هخامنشی بدست آورده جمعآوری كرده و از مجموع این اطلاعات داستان لشگركشی كبوجیه به مصر و چگونگی شخصیت این پادشاه را برای آیندگان ساخته و پرداخته است. در تمام این خط سیر هیچجا مؤلف با كسانی روبرو نشده كه احساسات خصمانهای نسبت به پارسها نداشته باشند زیرا اینها نقاطی است كه یا مردمان آن قبل از مؤلف مدتی مطیع پارسها بودهاند یا كمی قبل از زمان او ضمیمه امپراتوری شده بودهاند و یا توسعه امپراتوری پارس خطر بزرگی برای منافع حیاتی آنها بوجود آورده بوده است.
مصریان و یونانیان مقیم سواحل آسیای صغیر و یونانیان جزایر دریای مدیترانه و حتی یونانیان قاره اروپا هریك بنحوی در برابر خطر توسعه امپراتوری پارس قرار گرفته بودند و بعضی از نواحی از قبیل مصر و سواحل آسیای صغیر و جزایر یونان
ص: 72
و دریای اژه در زمان هردوت در حیطه قدرت پارسها وارد شده بودند و بعضی دیگر مانند یونان اصلی فقط در معرض این خطر قرار گرفته بودند. طبیعی است كه قضاوت چنین مردمانی نسبت به پادشاه قومی كه در حال توسعه بوده چندان مقرون بانصاف و درستی نباید باشد.
تردید ما نسبت به صحت مطالب قسمتی از كتاب سوم هردوت كه مربوط به لشگركشی كبوجیه به مصر و بیان شخصیت این پادشاه میباشد وقتی قوت میگیرد كه در نظر آوریم كه هردوت در كتاب اول و دوم خود گاه بگفته پارسیان اشاره كرده و در مقابل روایات مختلفی كه درباره یك واقعه از قول ملل مختلف نقل كرده اشارهای هم بروایت پارسها نموده، در حالیكه در كتاب سوم بجز چند مورد غیر قابل اهمیت حتی درباره شخصیت اخلاقی و رفتار پادشاه پارس بگفته اهالی این سرزمین استناد نكرده و فقط اظهارات مصریان و یونانیان را ملاك قضاوت قرار داده است.
با این حال نباید تصور كرد كه آنچه مؤلف درباره شخصیت پادشاه هخامنشی و اخلاق و رفتار او در مصر نقل كرده زیاد دور از حقیقت باشد چه منابع دیگر نیز تا حدی حكایت از آن دارد و قتل بردیای بیگناه و خواهران شخص پادشاه و تعدادی از بزرگزادگان پارس كه نموداری از كردار این پادشاه در اواخر عمر بوده برای مجسم كردن خصوصیات اخلاقی پادشاهی كه سرانجام با قیام مخالفین خود روبرو شد و بناكامی در سرزمین غربت و دور از وطن و احباب در گذشت كافی است.
ص: 73
توضیح خارج از متن درباره قسمت دوم از كتاب سوم هردوت
اشاره
قسمت دوم از كتاب سوم هردوت از بند 67 تا 160 اختصاص دارد بشرح چگونگی جلوس داریوش بر اریكه سلطنت و نخستین فتوحات این پادشاه در شهرها و جزایر یونانی سواحل مدیترانه شرقی و طلیعه جنگهای ایران و یونان كه مدتی بعد، از بزرگترین حوادث جهان گردید.
سراسر مطالبی كه مؤلف در قسمت دوم از كتاب سوم خود درباره تاریخ پادشاهان هخامنشی عنوان كرده در حقیقت مربوط است به شرح مقدمات این جنگهای بزرگ و تشخیص مسئولیتی كه هریك از دو قوم پارس و یونانی در اشتعال آتش آن بعهده داشتهاند. اما هردوت بعادت معمول خود بصراحت از این جنگها و علل آن سخن نگفته بلكه همه جا كوشیده است مقصود خود را در قالب افسانهها و داستانهائی كه بادعای خود درباره حوادث این زمان از یونانیان یا مهاجرین یونانی و یا احیانا از پارسها شنیده بیان كند و قضاوت آنرا به خواننده واگذار نماید.
افسانه دموسد (بند 129- تا 139)
یكی از این داستانها كه مؤلف باستناد گفتههای مصاحبین خود نقل كرده داستان دموسد حكیم و طبیب معروف یونانی است كه باسارت بدربار هخامنشی آمد و پس از آنكه توانست اعتماد پادشاه و زوجه او را جلب كند با نیرنگ و تدبیر گریخت و پارسها در جستجوی او تا اعماق جزایر یونانی مدیترانه شرقی شتافتند و كوشیدند با اعمال زور و خشونت او را از نو باسارت به پارس باز گردانند. از اینجا اولین برخورد پارسها و یونانیان آغاز میشود و احساسات عمومی در یونان بنفع این طبیب معروف بجنبش درمیآید.
ص: 74
داستان از آنجا شروع میشود كه دو تن از سران پارس بنام او روئیت و میتروبات در دهلیز كاخ شاهی درباره فتح جزیره كوچكی باهم به مجادله میپردازند و میتروبات ضمن گفتگو حریف خود را بسختی تحقیر میكند. همینكه اوضاع عوض میشود و بردیای دروغی تخت سلطنت هخامنشی را غصب میكند، او روئیت فرصت را غنیمت میشمارد و حریف خود را از بین میبرد. اما طولی نمیكشد كه داریوش بسلطنت میرسد و برای مجازات مردی كه بحمایت بردیای دروغی از هیچگونه ظلم و ستم فروگذار نكرده بود قد علم میكند و به حیله بر او مستولی میشود و علاوه بر آنكه اموال او را ضبط میكند غلامام او را نیز به شوش میفرستد. مدتی بعد داریوش از اسب بر زمین میافتد و پایش پیچ میخورد و پزشكان مصری كه در دربار او بودند از معالجه او عاجز میشوند؛ در این ضمن داریوش مأیوس و ناامید مطلع میشود كه بین بردههای یونانی كه به او روئیت تعلق داشتهاند شخصی بنام دموسد وجود دارد كه طبیبی زبردست و جراحی ماهر است. دموسد در مدتی كوتاه پادشاه را معالجه میكند و پادشاه در مقابل این خدمت همه چیز باو میدهد باستثنای اجازه مراجعت او به وطن. اما حوادث طور دیگر پیش میآید:
كمی بعد از این واقعه آتوسا زوجه شاه نیز بیمار میشود و دموسد بشرطی حاضر به معالجه او میشود كه بترتیبی كه او تعلیم میدهد مطالبی به پادشاه بر ضد یونانیان تلقین كند. مقصود دموسد از این تدبیر آن بود كه راهی برای فرار به وطن خود بیاید. پس داریوش بتلقین آتوسا كسانی برای تحقیق درباره جزایر یونانینشین مدیترانه به كروتون)Croton( كه موطن اصلی دموسد بود فرستاد و دموسد را نیز با آنها همراه كرد. هردوت مدعی است كه این پارسها «نخستین پارسهائی بودند كه از آسیا به یونان رفتند» (بند 138) و اضافه میكند كه مأموریت آنها را در حقیقت میتوان مقدمه جنگهای پارس و یونان دانست. صرفنظر از صحت یا سقم این افسانه نكتهای كه در نظر اول جلب توجه میكند اینست كه مؤلف در شرح این واقعه چنان استعداد نقالی و داستانسرائی خود را بكار انداخته كه گوئی قصد اصلیش جلب اشتیاق خوانندگان
ص: 75
و برانگیختن مداوم حس كنجكاوی آنان بوده است. تمام این ماجرا را كه در مجموعه حوادث مهم تاریخ هخامنشی واقعهای ناچیز بحساب میآید ولی بزعم او از موجبات جنگهای ایران و یونان میباشد ممكن بود در چند عبارت خلاصه كرد.
تسخیر جزیره ساموس (بند 141 تا 149)
از جمله حوادث و وقایع دیگری كه مؤلف بعنوان طلیعه جنگهای ایران و یونان و برخورد دو تمدن شرق و غرب باستان شرح میدهد حوادث مربوط به فتح ساموس است بدست گروهی از سپاهیان پارس كه در بند 141 و 144 و 145 و 146 و 147 و 149 بتفصیل از آن یاد شده است. هردوت مدعی است كه «از تمام شهرهای یونانی و غیر یونانی، ساموس اولین شهری بود كه داریوش تسخیر كرد.» (بند 139). از اینقرار فتح ساموس بدست داریوش در نظر مؤلف اولین قدم در راه توسعه امپراتوری پارس در سرزمینهای یونانی خارج از قاره آسیا محسوب میشود. در این مورد هردوت مانند مورد قبل فقط بذكر مطلب قناعت نكرده بلكه كوشیده است با نقل حواشی و مطالب خارج از موضوع باین مطلب جنبه افسانه دهد و حس كنجكاوی خواننده را برانگیزد. و برای آنكه علت واقعی حمله داریوش را به ساموس شرح دهد بنقل سرگذشت یكی از برادران تبعیدی پولیكرات كه سیلوسون)Syloson( نام داشته میپردازد. این شخص در موقعی كه داریوش در لشگر كبوجیه در مصر بعنوان یك سرباز ساده خدمت میكرده قبای زیبای خود را باو بخشیده بود و پس از آنكه داریوش به سلطنت رسید برای تذكار این نیكوكاری بدربار پادشاه رفت. وقتی داریوش از ماجرای تبعید كسی كه در جوانی باو احسان كرده بود مطلع شد تصمیم گرفت جزیره ساموس را فتح و باو مسترد كند تا جبران احسان بیدریغ او بشود (بند 139 و 140). بعد از آن، برای آنكه معلوم شود سیلوسون بچه جهت از كشور خود تبعید شده بود، مؤلف به بیان داستان مندریوس)Maindrios( غاصب حقوق سیلوسون میپردازد (بند 142- 143)- مؤلف ضمن بیان این داستان پیوسته به حوادث تازهای اشاره میكند و پس از بیان چگونگی لشگركشی داریوش به جزیره
ص: 76
ساموس و اخراج مندریوس از این جزیره، بدنبال حوادث این شخص میرود و او را تا اسپارت تعقیب میكند (بند 148).
سرگذشت پولیكرات (بند 120 تا 125)
قبل از اینكه درباره فتح ساموس بدست پادشاه پارس گفتگو بمیان آید مؤلف در قسمت اول از كتاب سوم مختصری درباره شرح حال پولیكرات قلمرسائی میكند (بند 39 ببعد) و بهمین جهت در قسمت دوم قبل از بیان چگونگی فتح ساموس بذكر دنباله حوادث مربوط باین شخص میپردازد تا انقطاعی در ذكر حوادث روی نداده باشد (بند 120- 125)- اما نقل همین قسمت از حوادث نیز برای نشان دادن و تذكار موجبات برخورد دو تمدن بزرگ شرق و غرب بوده است؛ چه بطوریكه مؤلف در ضمن حوادث مربوط به پولیكرات نقل میكند، علت اصلی كینه اوروئیت نسبت به پولیكرات آن بود كه یكی از سرداران پارس از راه تحقیر او را سرزنش كرده بود كه حتی نتوانسته این جزیره كوچك یونانی را كه در برابر حاكمنشین او قرار دارد بر قلمرو امپراتوری بیفزاید (بند 120)؛ بعلاوه بطوریكه مؤلف مدعی است پولیكرات قصد داشت بر ناحیه یونی و جزایر آن مسلط شود و بدیهی است این جاهطلبی دیر یا زود او را با پادشاه پارس روبرو میكرد (بند 122).
ملخص كلام آنكه مطالبی كه مؤلف در بند 120 تا 128 از قسمت دوم از كتاب سوم درباره پولیكرات نقل كرده اگرچه از موضوع اصلی كه ذكر تاریخ سلطنت داریوش میباشد خارج است ولی در حقیقت با وقایع مربوط به فتح این جزیره تا حدی ارتباط دارد.
وسعت امپراتوری پارس و ایالات آن (بند 90 تا 117)
مطالب بند 90 تا 97 و بند 117 از جزء دوم از كتاب سوم هردوت اختصاص دارد به شرح احوال ممالك و اقوامی كه تا آن زمان (یعنی تا زمان داریوش) قسمتی از امپراتوری محسوب میشدند و هر سال خراج معینی به خزانه شاهی میپرداختند. اما در فاصله این مطالب (از بند 98 تا 116) مؤلف بار دیگر بعادت معمول از مطلب اصلی دور افتاده و مكرر درباره موضوعات و مطالبی سخن گفته كه چندان ارتباطی با مطلب
ص: 77
اصلی ندارد. مثلا درجائی كه صحبت از مقدار طلائی است كه هندیان همه ساله بابت مالیات به خزانه شاهی میپردازند، شرح مبسوطی درباره معادن براده طلا در هند و طرز استخراج آن نقل میكند و باز همین موضوع را بهانه قرار میدهد و بشرح شگفتیهای این سرزمین و اخلاق و عادات و رسوم ساكنان آن میپردازد و حتی جزئیات جالبی درباره شترهای هند نقل میكند.
همچنین بدنبال همین مطالب و ضمن بحث درباره هند مدعی شده است كه اصولا مناطقی كه در سرحد دنیای آن زمان قرار داشته، از لحاظ ذخایر طبیعی و اشیاء گرانبها غنیترین نقاط جهان بودهاند و برای تأیید این مطلب بار دیگر از موضوع اصلی دور شده و اطلاعات مبسوطی درباره چگونگی استخراج عطر در عربستان نقل كرده است.
مطالب دیگر (بردیای دروغی- جلوس داریوش- قتل اینتافرن- تسخیر بابل) (بند 67 تا 79- 80 تا 88 118 و 119- 150 تا 160)
مطالب قسمت دوم از كتاب سوم هردوت از بند 67 تا 79 اختصاص دارد به بیان سرگذشت بردیای دروغی و بركنار شدن او از سلطنت پارس؛ بند 80 تا 88 اختصاص دارد به شرح جلوس داریوش؛ مطالب بند 118 و 119 مربوط است به چگونگی خشم پادشاه بر اینتافرن كه خود از بانیان سلطنت داریوش و یكی از هفت نفری بود كه بر ضد بردیای دروغی قیام كرده بودند؛ مطالب بند 150 تا 160 مربوط است به شورش بابل و تسخیر مجدد آن بدست سپاهیان پارس.
غیر از این مطالب كه ارتباطی چندان با جنگهای ایران و یونان ندارد دیگر مطالب قسمت دوم از كتاب سوم هردوت اصولا اختصاص دارد به شرح مطالبی كه ذهن خواننده را تدریجا برای درك علل وقوع این جنگها آماده میكند و نشان میدهد كه چگونه دو تمدن بزرگ شرق و غرب باهم روبرو شدند و چه عواملی موجب ایجاد كینه و نفاق و رقابت و كشمكش بین آنها گردید.
وقتی خواننده به مطالعه این قسمت از تاریخ هردوت مشغول میشود تصور نمیكند كه مطلب كاملا مربوط به تاریخ پارس و در حقیقت قسمت اول از همین كتاب
ص: 78
است. و در این میان هردوت بعمد یا بسهو قسمتهای مهمی از حوادث اولیه دوره سلطنت داریوش و از جمله شورشهای متعددی را كه در نقاط مختلف امپراتوری پارس رویداده و در كتیبه بیستون بتفصیل از آنها یاد شده فراموش كرده و فقط بذكر شورش بابل و چگونگی تسخیر مجدد این شهر قناعت كرده است.
شیوه نگارش
مؤلف در قسمت دوم از كتاب سوم خود نیز بعادت معمول همهجا مطالب را در قالب افسانه و حكایت نقل كرده و هرجا كه توانسته حس كنجكاوی خواننده را با این روش برانگیخته است. افسانهها و حكایاتی كه در قسمت دوم از كتاب سوم نقل شده بدو دسته متمایز تقسیم میشوند:
دسته اول افسانههائی هستند كه صحنه آن قصر پادشاه و اندرون آن بوده و شامل مطالب بند 67 تا 89 و بند 118 و 119 میباشد. دسته دوم افسانههائی هستند كه ظاهرا صحنه آن ایالات مختلف امپراتوری پارس و سرزمینهای خارج از حدود امپراتوری بوده است (بند 120 تا 160). قبل از نقل افسانههای اخیر مؤلف بازگشت محسوسی نسبت به موضوعات كتاب خود كرده و با اینكه كاملا از موضوع مرگ كبوجیه دور شده از نو بشرح حوادث زمان این واقعه میپردازد. با این حال شاید بتوان گفت از این حیث انتقادی به مؤلف وارد نیست، زیرا تا اندازهای طبیعی است كه در جائیكه صحبت از مجازات اوروئیت درمیان است لااقل به جرم او نیز كه مدتها قبل اتفاق افتاده بود اشارهای بشود و این كاری است كه مؤلف در قسمت دوم از كتاب حاضر خود كرده است.
رعایت تقدم و تأخر حوادث
در هر دو دسته از افسانههائی كه از آنها یاد شد سعی مؤلف آن بوده كه در نقل وقایع ترتیب تقدم و تأخر تاریخی رعایت شود. تنها انتقادی كه از این حیث به مؤلف وارد است اینست كه قتل اینتافرن را بلافاصله بعد از وقوع توطئه هفت تن نقل كرده و مدعی شده است كه این واقعه كمی پس از آن توطئه رویداده (بند 118 و 119)، درحالیكه
ص: 79
این واقعه در جائی شرح داده شده كه مؤلف بذكر حدود و وسعت حدود امپراتوری داریوش مشغول بوده (بند 89 و بعد) حق آن بود كه ابتدا حوادث اولیه سلطنت این پادشاه و از جمله چگونگی قتل اینتافرن نقل میشد و پس از آنكه دوره آرامش و توسعه امپراتوری فرامیرسید وسعت امپراتوری شاهنشاه هخامنشی شرح داده میشد «1». در چند مورد دیگر نیز تكرار مطالب گفته شده مشاهده میشود، از این قبیل است در بند 131 درباره دموسد، در بند 139 درباره سیلوسون و در بند 142 و 143 درباره مندریوس.
با اینكه مطالب بندهای مذكور تا حدی خارج از موضوع بنظر میرسد تكرار آنها در جائیكه مؤلف آنها را تكرار كرده برای درك و تصور سلسله زنجیر وقایع لازم بوده و سكتهای چندان در استمرار مطلب ایجاد نكرده است.
انتقاد دیگری كه ازین لحاظ به مؤلف وارد است اینست كه چرا واقعه بزرگ شورش بابل را كه بلافاصله پس از جلوس داریوش رویداده پس از حوادث و وقایعی نقل كرده كه بعد از این واقعه بزرگ اتفاق افتاده و چندان اهمیتی هم در مسیر عمومی تاریخ آن زمان نداشتهاند. از این قبیل است مسئله مجازات او روئیت و اسارت دموسد در شوش و لشگركشی به جزیره ساموس و غیره.
اشتباه مؤلف درباره شورش بابل
در مورد شورش بابل در آغاز سلطنت داریوش طرز بیان مؤلف طوری است كه خواننده بیاختیار با این سؤال روبرو میشود كه این شورش كدامیك از شورشهائی است كه در زمان داریوش در بابل رویداده؛ در كتیبه بیستون كه بیتردید یكی از معتبرترین و قابل اعتمادترین اسناد تاریخ ایران باستان محسوب میشود صحبت از دو شورش پیدرپی در بابل درمیان است كه یكی بتحریك شخصی بنام نیدینتوبل)Nidintu -Bel( )كتیبه بیستون بند 18 و 20) و دیگری كه مهمتر از اولی است
______________________________
(1)- احتمال میرود كه هردوت مطالب مربوط به بند 118 و 119 را كه مربوط به قتل اینتافرن است جداگانه تهیه كرده و بعدا در قسمتی از كتاب سوم خود بیتوجه به تقدم و تأخر تاریخی مطالب جای داده باشد.
ص: 80
بتحریك شخصی بنام اراخ)Arakha( )كتیبه بیستون- بند 49 و 50) رویداده و بطوریكه در این كتیبه نقل شده و تعدادی از محققین نیز بر این عقیده میباشند این دو شورش هردو در سال اول سلطنت داریوش پیش آمده و در همان سال نیز خاموش شدهاند.
در اینكه شورشی كه هردوت از آن صحبت میكند با كدامیك از شورشهای مذكور در كتیبه بیستون تطبیق مینماید گفتگو زیاد است، چه اگر آنرا همان شورش اول كتیبه بیستون بدانیم با این اشكال مواجه میباشیم كه وقایع آن بنحوی كه در كتیبه مذكور نقل شده با وقایعی كه هردوت نقل میكند تطبیق نمینماید؛ در مورد شورش دوم هم كتیبه بیستون مطلب زیادی ندارد و بهمین جهت قیاس بین آندو دشوار است، اما كتیبه بیستون صراحت دارد كه این شورش بدست یكی از سرداران داریوش بنام اینتافرن (همان شخصی كه بعدها بامر داریوش مجازات شد و بقتل رسید) خاموش شد، نه بدست شخص داریوش. و بهرحال هیچیك از دو شورشی كه در كتیبه بیستون از آنها یاد شده چندان دوام نیاورده و محاصره شهر در هر دو مورد كوتاه بوده است، درحالیكه هردوت مدعی است كه محاصره بابل بدرازا كشید و سرانجام با حیله و تدبیر زوپیر فرزند مگابیز دروازههای شهر بروی لشگریان پارس گشوده شد (بند 150) كتزیاس)Cte ?sias( واقعهای نظیر آنچه را كه هردوت درباره زوپیر نقل كرده به زمان خشایارشا نسبت داده است و بهمین جهت بعضی عقیده دارند كه هردوت قطعا دچار اشتباه شده و این واقعه را كه در حقیقت در زمان فرزند داریوش و محتملا در سال 478 قبل از میلاد روی داده بزمان داریوش نسبت داده است.
اختلاف اقوال مختلف
افسانه قتل بردیای دروغی در قسمت دوم از كتاب سوم هردوت بقسمی نقل شده كه خواننده تصور میكند كه پیشآمد حوادث مساعد سهم مؤثری در پیشرفت كار داریوش و دیگر قیامكنندگان داشته است. داریوش درست موقعی به شوش وارد میشود كه اوتان و همراهانش درباره این مسئله مهم مشغول بحث بودهاند؛ نطق پرگزاسپ خطاب به بزرگزادگان پارس و افشای راز بردیای دروغی و سرنوشت بردیای واقعی
ص: 81
درست در موقعی اتفاق میافتد كه قیامكنندگان هفتگانه بسوی كاخ سلطنتی حركت كرده بودند. این تصادف و تقارن وقایع بقدری شگفتانگیز است كه خواننده بحق درباره صحت آنها دچار تردید میشود.
كشف راز پنهان بردیای دروغی و تشخیص هویت واقعی او را هردوت به سه روایت مختلف نقل كرده و به سه نفر نسبت داده است.
از یك طرف داریوش بگفته مؤلف حتی قبل از ورود به شوش و قبل از اینكه اوتان و یاران او با وی در اینباره صحبتی كرده باشند از ماجرا باخبر بوده؛ (هردوت ضمن اشاره باین مطلب توضیح نمیدهد كه داریوش بچه ترتیب از راه دور از این راز بزرگ باخبر شده بود (بند 71) از طرف دیگر پرگزاسپ ماجرای بردیای دروغی را جداگانه فاش میسازد- (بند 75). و در همان حال اوتان بكمك دخترش كه زوجه بردیای واقعی بوده و پس از قتل او قهرا زوجه بردیای دروغی شده بود از هویت واقعی این شیاد باخبر میشود (بند 68 و 69).
همچنین هردوت در بند 61 مدعی است كه بین بردیای دروغی و بردیای واقعی شباهت جسمانی زیادی وجود داشته بقسمی كه تشخیص این دو از یكدیگر تا حدی دشوار بوده؛ اما در جریان نقل حوادث مربوط به پادشاه ادعائی، مؤلف مكرر این شباهت جسمانی را كه خود در بند 61 بآن اشاره میكند فراموش كرده. مثلا در موقعی كه رسولی به سپاه كبوجیه فرستاده میشود، هردوت مدعی است كه بردیای مغ خود را برسول نشان نداده و بعلاوه همیشه در كاخ خود پنهان بوده و اجازه نمیداده است كه كسی صورت او را ببیند (بند 68).
نتیجهای كه از این بحث گرفته میشود اینست كه مؤلف در این قسمت از تاریخ خود از سه دسته روایت استفاده كرده كه بموجب یكی از این روایات بردیای دروغی شباهتی به بردیای واقعی نداشته. و چون در بیان بقیه حوادث بهر سه روایت استناد شده اختلاف مطالب و تناقضی در گفتار هردوت پیش آمده و یكجا بردیای دروغی را كاملا شبیه بردیای واقعی جلوه داده و جای دیگر مدعی است كه آنقدر قیافه آنها
ص: 82
اختلاف داشته كه بردیای دروغی خود را بهیچكس حتی زنان نشان نمیداده تا راز پنهانش آشكار نشود. اگر واقعا چنین باشد و هردوت در تنظیم این قسمت از نوشتههای خود از سه روایت مختلف الهام گرفته و آنها را یكی كرده باشد باید تصدیق كرد كه در انجام این امر دشوار توفیق كامل یافته، چه خواننده چندان متوجه این تناقص در گفتار مؤلف نمیشود؛ در حقیقت مؤلف پرشورترین حوادث هر سه روایت را آنچنان بهم آمیخته كه جلوهای خاص باین حادثه پرخطر داده و در عین حال مجسم كرده كه چگونه داریوش جسور و جوان كمكم در برابر حزم و احتیاط بیجای اوتان و یارانش تفوق مییابد و لحظهبلحظه به قدرت نزدیك میشود تا جائیكه یارانش غفلة از اسب بزیر میآیند و جقه او را میبوسند و در برابر سردار باقدرت پارسی زانو بر زمین میزنند.
3- منابع جزء دوم از كتاب سوم هردوت
درباره منابع قسمت دوم از كتاب سوم در نظر اول چنین تصور میشود كه مطالب این قسمت از تاریخ هردوت بیشتر متكی به مآخذی است یونانی یا نیمه یونانی كه مؤلف ضمن سفر طویلی كه در خاورمیانه درپیش گرفت در نقاط مختلف و شهرها و جزایر مدیترانه شرقی با آنها آشنا شده است. مثلا آنچه مؤلف در بند 148 درباره كلئومن)Cle ?ome ?ne( پادشاه معروف اسپارت و رفتار او در برابر تطمیع مندریوس نقل میكند روشن است كه در شهر اسپارت بگوش او رسیده، زیرا از یكطرف در زمان او خاطره كلئومن هنوز در این شهر زنده بوده و از جانب دیگر افسانه بنحوی نقل شده كه این پادشاه را بصورت انسانی كامل و با تدبیر جلوه میدهد و همین دلیل كافی بر آنست كه این خبر را در موطن او بدست آورده است. همچنین است مطالبی كه مؤلف در بند 138 درباره ژیلوس)Gillos( از اهل تارانت و رفتار داریوش با این شخص نقل میكند. در این مورد نیز بنظر میرسد كه هردوت مطلب را از دهان مردم این شهر شنیده، چه شرح واقعه با بیانی انجام گرفته كه آشكار است هدف مؤلف بالا بردن شخصیت ژیلوس از اهل تارانت بوده است.
ص: 83
سرگذشت پولیكرات
سرگذشت آخرین لحظات حیات افسانهای پولیكرات فرمانروای مستبد ساموس یكی از قسمتهائی است كه بیتردید مؤلف ضمن سیاحت و گردش خود در جزایر مدیترانه شرقی از دهان مردم محل بروایات مختلف شنیده است. دموسد طبیب معروف یونانی بهمراه پولیكرات به ساحل منیزی میرود و در آنجا شاهد سرنوشت تأثرآوری میشود كه در انتظار این سلطان معروف دنیای باستان بوده است:
همینكه پولیكرات بدعوت اوروئیت از راه میرسد سربازان او را اسیر میكنند و بوضع فجیعی بقتل میرسانند. بعد از آن، دموسد و دیگر همراهان پولیكرات باسارت اوروئیت میمانند و دموسد بدنبال سرنوشت خود پس از آنكه اوروئیت قاتل پولیكرات مغضوب داریوش قرار میگیرد و اموال او ضبط میشود به شوش منتقل میشود و در آنجا بدنبال حادثه كوچكی بصیرت او در علم طب بر پادشاه پارس روشن میشود و احترام او در دربار بدرجهای میرسد كه همسفره پادشاه میشود. بیتردید قسمت مهمی از اطلاعات مربوط باین افسانه را هردوت در ساموس از دهان مردم محل شنیده است.
افسانه سیلوسون
همچنین سرگذشت سیلوسون)Syloson( و احسان بیتوقع او به داریوش در موقعی كه این پادشاه سرباز سادهای در سپاه كبوجیه در مصر بوده باید از ساموس سرچشمه گرفته باشد، زیرا پارسها هرگز داریوش فرزند شخصیت بزرگی مانند هیستاسپ را بعنوان یك سرباز ساده و گمنام در مصر قبول ندارند چه رسد بآنكه مدعی شوند كه این بزرگزاده پارسی آنچنان طالب قبای بیارزش یكنفر یونانی شده باشد كه بیپروا آنرا از او مطالبه كرده باشد.
هرگز داریوش و پارسها این افسانه را بنحوی كه هردوت نقل كرده تأیید نكردهاند، چه از یكطرف داریوش حتی در موقعی كه در مصر در سپاه كبوجیه خدمت میكرده یكنفر بزرگزاده پارسی بوده نه یك فرد گمنام و مجهول؛ و از طرف دیگر در شأن بزرگزادهای مانند او كه كمی بعد در رأس بزرگترین امپراتوریهای آن
ص: 84
زمان قرار میگرفت نبود كه قبای رنگین سیلوسون را آرزو كند.
نتیجهایكه هر خواننده عادی از این افسانه میگیرد، اعتلای روح یونانی و بیاعتنائی یونانیان به مادیات و بذل و بخشش بیدریغ آنها است و با این ترتیب تردیدی نیست كه منبع این قسمت از مطالب كتاب هردوت نیز یونانی است و باحتمال زیاد مؤلف آنرا در ساموس از دهان مردم این جزیره شنیده است