گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
داستان مندریوس‌





همچنین است مطالبی كه هردوت درباره مندریوس و رفتار او با پارس‌ها و قتل و كشتار اینان و تسخیر جزیره و فرار او نقل میكند. بطور كلی روشن است كه نظر مؤلف یا كسانی كه این اخبار را باو داده‌اند این بوده كه ثابت كنند كه این حكمرانان مستبد شهرها و جزایر یونانی مردمانی قابل ستایش بوده‌اند.
پولیكرات كه بطمع سیم و زر اوروئیت فرماندار با قدرت آسیای صغیر و انجام نقشه‌های جاه‌طلبانه خود فریب حاكم ایالت منیزی را خورده بوضعی فجیع در ساحل آسیای صغیر دور از وطن و در غربت بشهادت میرسد. مندریوس بآن جهت باستبداد رأی در جزیره حكومت میكند كه اهالی ساموس خود بطیب خاطر حاضر بقبول اصول آزادی نبوده‌اند.
سیلوسون كه برای استقرار مجدد خود در جزیره به خارجیان توسل جسته بود صریحا فاش میكند كه بشرطی حاضر بقبول این كمك میباشد كه استقرار مجددا و بحكومت جزیره بی‌خونریزی انجام گیرد. و چون در نتیجه رفتار سخت او با اهالی ساموس جمعیت این جزیره بنسبت قابل ملاحظه‌ای تقلیل یافته بود مؤلف مدعی است كه این امر نتیجه عمل پارس‌ها بوده است. یك نظر به طرز بیان این مطالب هر خواننده متوسط عادی را متوجه این امر میكند كه بی‌تردید منبع این اطلاعات پارسی نبوده و باحتمال قریب بیقین یونانی و ساموسی بوده است. و چون هردوت بطوریكه خود مكرر اشاره میكند باین جزیره مسافرت كرده است باید نتیجه گرفت كه این قسمت از مطالب خود را كه تا حدی مربوط به تاریخ این جزیره میباشد مستقیما از اهالی محل شنیده و باستناد گفته‌های مردم ساموس نقل كرده است.
ص: 85

نقش كروتون‌

كروتون)Croton( یكی از شهرهای معروف دنیای باستان است كه در نزدیكی توریوم)Thurium( یعنی همان شهری كه مدتها هردوت در آن میزیسته و به موطن دوم او معروف شده قرار داشته و با این ترتیب و تردیدی نیست كه هردوت آنرا نیز از نزدیك بچشم دیده است. دلیلی كه برای اثبات این امر میتوان اقامه كرد اطلاعات دقیقی است كه مؤلف از معبد معروفی كه برای آتنا در این شهر بنا شده بود در بند 45 از كتاب پنجم خود نقل كرده. قسمت مهمی از مطالبی كه هردوت در جزء دوم از كتاب سوم نقل كرده مسائلی است كه با این شهر ارتباط دارد. پس باید نتیجه گرفت كه آنچه درباره دموسد و اختلافات او با پدر و تبعید او از شهر و اشتغال او بكار طبابت و اقامت او در نزد پولیكرات ساموس و اسارت او بدست پارس‌ها و اعزام او به شوش و معالجه شكستگی پای داریوش و تقرب او در دربار شاهنشاه هخامنشی و تدبیری كه برای نجات خود از شوش اندیشید و حوادث مربوط به بازگشت او به كروتون و ازدواج او با دختر میلون قهرمان معروف آن شهر شرح داده شده در زمان مؤلف نقل دهان مردم كروتون بوده و هردوت ضمن سفری كه باین شهر كرده آنها را جمع‌آوری و ضمیمه جزء دوم از كتاب سوم خود كرده است.
موید این مطلب اینست كه مؤلف در بند 131 مدعی است كه اطبای كروتون معروف‌ترین و بهترین اطبای جهان میباشند و این تمجید و ستایش از قوم كروتون را بگفته هیچ قوم و ملت دیگری نسبت نداده است.

افسانه قتل اوروئیت‌

در اینجا این بحث بمیان میآید كه چرا پاره‌ای از مطالب این قسمت كه بیشتر بشهرها و جزایر یونانی‌نژاد مربوط میباشد در میان وقایعی نقل شده كه اكثرا به پارس‌ها مربوط میباشد.
از این قبیل است افسانه قتل اوروئیت كه با افسانه قتل پولیكرات و هجرت دموسد بدربار پادشاه هخامنشی بصورت حلقه‌های یك زنجیر متصل جلوه داده شده است.
اگر منبع نوشته‌های مؤلف درباره پولیكرات و دموسد و سیلوسون و مندریوس یونانی باشد، دلیلی ندارد كه منبع این افسانه‌های پارسی نیز یونانی نباشد.
ص: 86
واضح‌تر آنكه باید دید آنچه هردوت درباره قتل اوروئیت حاكم مطلق العنان و معروف آسیای صغیر نقل كرده بصرف اینكه در سلسله زنجیر وقایعی نقل شده است كه عموما از منابع یونانی جمع‌آوری گردیده خود از منبعی یونانی سرچشمه گرفته یا از منابع پارسی. اگر گفته شود كه منبع این خبر پارسی است در شأن پادشاه هخامنشی نیست كه یكی از حكام زبردست خود را آنچنان با ترس و از راه حیله و نیرنگ بدام اندازد كه جزئیات مربوط به آن افسانه‌وار بر سر زبانها افتد و خرد و كلان از آن آگاه باشند.
اما یونانی بودن منبع آن بدلائلی بیشتر بنظر صحیح میرسد. چه اولا ممكن است دموسد كه مدتها در دربار شاهنشاه هخامنشی میزیسته و خود یكی از كسانی بوده كه از بدرفتاریهای اوروئیت زیان دیده مطالبی درباره قتل این حاكم مستبد در محل شنیده باشد كه بعدها آنرا با اضافاتی برای همشهریان خود نقل كرده و بعد از آن تا زمانیكه این افسانه بگوش هردوت رسیده شاخ و برگهائی بآن اضافه شده و بصورتی درآمده باشد كه مؤلف برای ما نقل میكند.
همچنین میتوان حدس زد كه افسانه قتل اوروئیت نیز مانند قسمت مهمی از مطالب قسمت دوم از كتاب سوم از ساموس سرچشمه گرفته است، چه تردیدی نیست كه اهالی این جزیره به پولیكرات فرمانروای فاتح و جاه‌طلب خود علاقه‌ای فراوان داشته‌اند و محتمل است وقتی از جزئیات مرگ فجیع او در ساحل مدیترانه مطلع شده‌اند در انتظار نزول انتقام الهی بر شخص قاتل پیوسته مترصد اخباری بوده‌اند كه از ساحل آسیای صغیر میرسیده و بهمین جهت اخبار مربوط به قتل اوروئیت را بنحوی شاخ و برگ داده‌اند كه جنبه انتقام الهی بخود گرفته است.
حدس سوم اینست كه اصولا منبع این خبر پارس‌هائی هستند كه خود در جریان حوادث مربوط به اوروئیت دست داشته‌اند و بعدها خاطره قتل این حكمران ستمگر را بنحوی موهن شرح و تفصیل داده‌اند. برای قضاوت صحیح در این‌باره باید تا حدی جریان وقایع را
ص: 87
در نظر مجسم كنیم. روزی اوروئیت با میتروبات، یكی دیگر از حكام آسیای صغیر در دهلیز قصر شاهی می‌نشیند و دو سردار بزرگ درباره فتوحات خود باهم به مباحثه میپردازند.
میتروبات رقیب خود را سرزنش میكند كه آنقدر بی‌لیاقت است كه نتوانسته تا آن زمان جزیره كوچك ساموس را كه در برابر حكومت‌نشین او واقع شده بر حدود قلمرو پادشاه بیفزاید. این سخن بر اوروئیت گران میاید و میكوشد با حیله و نیرنگ پولیكرات حكمران جزیره ساموس را بچنگ آورد و بوضعی فجیع بقتل رساند.
همچنین چندی پس از مرگ كبوجیه با بردیای دروغی كنار میآید و رقیب خود میتروبات را نیز از میان میبرد و كار را بجائی میرساند كه هنگام جلوس داریوش قدرت او را نیز بهیچ میگیرد. داریوش قتل میتروبات را بهانه میكند و بترتیبی كه هردوت شرح میدهد این حاكم مغرور و ستمگر را بجای خود مینشاند.
میتروبات كه قربانی غرور و جاه‌طلبی اوروئیت شده بود حاكم ناحیه داسكیلیون)Daskyleion( در آسیای صغیر بود (بند 120). در قرن پنج قبل از میلاد یعنی در زمانیكه هردوت كتاب خود را تحریر میكرد حكومت این ایالت در دست یكی از بزرگ‌زادگان پارسی بنام آرتاباز)Artabaze( بود كه ظاهرا هردوت با او روابط دوستانه‌ای داشته.
در اینصورت میتوان نتیجه گرفت كه بعید نیست كه آنچه مؤلف درباره اوروئیت نقل كرده حاصل یادداشت‌هائی است كه هنگام سفر به داسكیلیون و ملاقات با آرتاباز تهیه كرده و در حقیقت منبع آن پارس‌هائی بوده‌اند كه با اوروئیت دشمن بوده‌اند.

منابع مختلط یونانی و پارسی‌

غیر از مطالبی كه از منابع یونانی سرچشمه گرفته و قبلا بآن اشاره شد قسمت‌هائی دیگر از جزء دوم از كتاب سوم هردوت ظاهرا باید از منبعی پارسی بدست هردوت رسیده باشد. شرح حوادث و وقایع مربوط باین قسمت پیوسته با اشارات و كنایاتی توأم است كه مؤید صحت این فرض میباشد. مثلا در جائی كه مؤلف چگونگی بركنار شدن بردیای ادعائی را شرح میدهد مكرر بوجود رقابت و خصومت بین مادها و پارس‌ها
ص: 88
اشاره میكند (بند 65- 73- 75- 125) و در پاره‌ای موارد از كینه و عداوت عمومی مردم نسبت به مغ‌ها سخن میگوید (بند 73- 79).
در این مقام قصد آن نیست كه درباره صحت یا سقم افسانه‌ای كه هردوت درباره چگونگی بركنار كردن بردیا نقل كرده قضاوت كنیم زیرا بحث در این‌باره مستلزم فرصت مناسبی است و عجالة از حدود این مقال خارج است. اما لازم است باین نكته مهم اشاره شود كه آنچه هردوت در این‌باره نقل كرده و بخصوص افسانه شیهه كشیدن اسب داریوش با متن نوشته‌های كتیبه بیستون كه بی‌تردید یكی از موثق‌ترین و قابل اعتمادترین اسناد مكتوب تاریخ ایران باستان است مطابقت ندارد.
اگر از این موشكافی صرفنظر كنیم قسمت‌هائی از مطالبی كه به كبوجیه پرگزاسپ و گوبریاس مربوط است آنچنان در كتاب هردوت نقل شده كه بنظر میرسد واقعا منبعی پارسی داشته و در خانواده‌های اشرافی پارس قدیم دهان بدهان نقل میشده است.
بعلاوه نام پنج تن از كسانیكه هردوت در توطئه هفت تن از آنها یاد كرده (اوتان- اینتافرن- گوبریاس- هیدران- مگابیز- آسپاتین) با نام پنج تن از همین اشخاص كه در كتیبه بیستون در بین همراهان داریوش از آنها نام برده شده تطبیق میكند.
بطوریكه بند 63 كتیبه بیستون حاكی است اشخاصی باسامی زیر در توطئه معروف هفت تن با داریوش همكاری داشته‌اند: اوتانا- ویتدافرنه- گوبارو- ویندرنه- باگابوخسا- اردومنش. از اینقرار اسامی كه هردوت نقل كرده در حقیقت همانست كه در كتیبه بیستون نقل شده با این تفاوت كه هردوت نفر ششم را آسپاتین)Aspathine ?s( نام برده در حالیكه در كتیبه بیستون از شخصی بنام اردومنش سخن در میان است.
با این ترتیب باید حدس زد كه قسمت‌هائی از جزء دوم از كتاب سوم هردوت از منابعی نیمه یونانی و نیمه پارسی سرچشمه گرفته است.

بركنار كردن بردیای دروغی‌

موضوع دیگری كه در قسمت دوم از كتاب سوم هردوت قابل بحث میباشد چگونگی
ص: 89
بركنار كردن بردیای دروغی است كه هردوت سه روایت درباره آن نقل كرده. بموجب روایت اول ابتكار این عمل با داریوش بوده و بموجب روایت دوم و سوم شروع قیام بتحریك اوتان و پرگزاسپ بوده است. در روایت دوم كه بحكایت آن ابتكار شروع این قیام با اوتان بوده مطالبی درباره بردیای ادعائی نقل شده كه از لحاظ تشخیص منبع خبر قابل ملاحظه میباشد. بنا باین روایت گوش‌های بردیای ادعائی را قبل از اینكه بسلطنت رسد بریده بوده‌اند. باید دید كه این خبر با این وضع از منبع یونانی سرچشمه گرفته یا از قول پارسیان معاصر مؤلف نقل شده است. بطوریكه كتیبه بیستون حاكی است بردیای ادعائی برخلاف ادعای هردوت (بند 70) در شوش بقتل نرسید بلكه در محلی واقع در ماد كشته شد (بند 13 كتیبه بیستون) و باز بحكایت كتیبه بیستون پدر داریوش برخلاف ادعای هردوت (بند 70 و 72) حاكم پارس نبوده بلكه حاكم ایالت پارت یا خراسان امروز بوده (بند 53 كتیبه بیستون). از این اختلاف آشكاری كه بین نوشته‌های هردوت و كتیبه بیستون وجود دارد اینطور نتیجه گرفته میشود كه مؤلف قهرا باید مطالب خود را در این‌باره از منابع یونانی اخذ كرده باشد.
اما با قبول این فرض این اشكال پیش میآید كه در جریان حوادث قتل بردیای ادعائی با مسائلی روبرو هستیم كه بیشتر باید از منابعی شرقی و محتملا غیر پارسی سرچشمه گرفته باشد، موضوع مجازات بردیا و بریدن گوشهای او یكی از این موارد است. همچنین درجائیكه هردوت درباره دختر اوتان كه زوجه بردیا بوده مینویسد كه «وقتی نوبت به فدیمه رسید كه با مغ هم‌بستر شود ..» این امر حكایت از عادات و رسومی دارد كه در حرمسرای مشرق زمینیان و اندرون اعیان آن زمان معمول بوده چه زنان پادشاهان متعدد بوده‌اند و پادشاه بنوبت هر شب با یكی از آنها هم‌بستر میشده است. اگر قبول كنیم كه منبع این خبر باستناد عدم تطبیق آن با متن كتیبه بیستون یونانی است با این اشكال مواجه میشویم كه جنبه‌های شرقی آن بر قسمت دیگر آن غلبه دارد.
و بنابراین باید نتیجه گرفت كه این قسمت نیز از مطالبی است كه محتملا از منابع مختلط پارسی و یونانی سرچشمه گرفته است.
ص: 90

كشتار مغان‌

مطلب دیگری كه در این زمینه قابل توجه است موضوع كشتار مغان است كه بعد از بركناری بردیای ادعائی اتفاق افتاد. هردوت مدعی است كه همینكه بردیای دروغی بقتل رسید پارس‌ها دست بكشتار مغ‌ها زدند و از آن پس هرسال آن روز را جشن گرفتند و هنوز در این روز مغان از ترس جان خود از خانه خارج نمیشوند (بند 79). در صحت این روایت تردید است زیرا متون تاریخی دیگری كه مؤید آن باشد در دست نیست. در اینصورت باید حدس زد كه از این لحاظ نیز هردوت تحت تأثیر منابع غیر پارسی قرار گرفته است.
موضوعی كه مؤید این مطلب میباشد استدلالی است كه هردوت از قول داریوش برای تأیید دروغ مصلحت‌آمیز كرده (بند 72) چه قابل قبول نیست كه پادشاه قومی كه بگفته شخص هردوت (كتاب اول- بند 138) دروغ گفتن را از زشت‌ترین اعمال میدانسته‌اند در موردی معین از دروغ مصلحت‌آمیز دفاع كند.
نتیجه این بحث آنكه قسمت مهمی از مطالبی كه هردوت تا بند 79 از كتاب سوم خود درباره پارس‌ها نقل كرده از منابع غیر پارسی اخذ شده و بهمین جهت بین مطالب آن قسمت و اسناد مهم تاریخی نظیر كتیبه بیستون اختلاف‌بینی وجود دارد.
اما تردیدی نیست كه هردوت ضمن جمع‌آوری مطالب این قسمت از كتاب خود از روایات پارس‌ها هم تا حدی استفاده كرده و قرائن و امارات زیادی در نوشته‌های او مشاهده میشود كه دلالت بر این امر دارد. از این قبیل است جائیكه نقش اصلی رهبری هفت تن را در توطئه‌ای كه بر ضد بردیای مغ ترتیب داده شد به داریوش نسبت داده است كه باید تصور كرد مؤلف تحت تأثیر كامل روایات پارسی قرار گرفته.
همچنین است در جائیكه گوبریاس پدرزن داریوش نفر دوم در این ماجرا معرفی میشود (بند 73- 78).

داستان پرگزاسپ‌

حاصل كلام آنكه مطالبی كه هردوت درباره چگونگی بركنار كردن بردیای
ص: 91
ادعائی و توطئه هفت تن در كتاب سوم خود شرح داده از حیث منبع از بعضی لحاظ یونانی و از بعضی لحاظ پارسی بنظر میرسد. اما میتوان نظر سومی را نیز پذیرفت كه بموجب آن اصولا هردوت اخباری را كه در این زمینه جمع‌آوری كرده از واسطه‌هائی بدست آورده كه در عین حال كه پارسی بوده‌اند با شهرها و جزایر یونان باستان نیز تماس مستقیم داشته‌اند. بسیاری از فرزندان و نوادگان خانواده‌های اشراف پارسی در زمان مؤلف در ایالات سرحدی امپراتوری حكومت میكرده‌اند و مؤلف با آنها تماس داشته و محتمل است اخباری در این‌باره از آنان كسب كرده باشد.
در نوشته‌های این فصل از كتاب هردوت شواهد و قرائنی وجود دارد كه تا حدی مؤید صحت این فرض میباشد. از جمله این موارد وضع پرگزاسپ قاتل بردیای واقعی است در ماجرائی كه بعد از قتل این شاهزاده هخامنشی رویداد. با اینكه پرگزاسپ دست خود را بخون بردیا آلوده و پس از آن نیز با پنهان كردن این راز به حفظ موقعیت بردیای ادعائی كمك كرده بود (بند 66 و 74) با این حال، هم در سرگذشت كبوجیه و هم در ماجرای بركنار كردن بردیای ادعائی بصورت شخصیتی قابل توجه جلوه داده شده است.
از یكطرف پرگزاسپ از دستور كبوجیه اطاعت میكند و بردیا را بقتل میرساند و حتی پس از آنكه پادشاه هخامنشی دست خود را بخون فرزند او آلوده میكند (بند 35) وی صبر و تحمل را حرفه خود میسازد و دم برنمیآورد.
اطاعت از او امر پادشاه وقت و اظهار رضا و تسلیم در برابر او در پارس قدیم بعنوان عملی قابل ستایش بخصوص از جانب یكی از سرداران درباری تلقی میشده است.
اما ماجرا بهمین‌جا خاتمه نمییابد. بعد از آن در لحظه‌ای كه هفت تن توطئه‌كنندگان بسركردگی داریوش بسوی قصر بردیای ادعائی هجوم میبرند پرگزاسپ از فراز برجی رفیع با مردم سخن میگوید و راز قتل بردیا را فاش میسازد و خود را قاتل آن شاهزاده واقعی معرفی میكند و پرده از دروغ بردیای ادعائی برمیدارد و سپس خود را از فراز آن برج بپائین میافكند و حیات خود را با مرگی پرافتخار بپایان میرساند.
ص: 92
علاوه بر آن، هردوت ضمن شرح این حوادث مكرر تأیید میكند كه پرگزاسپ از هرحیث مورد اعتماد و اطمینان بوده (بند 30) و همه نسبت باو احترام و محبت داشته‌اند (بند 34- 74- 75) و خود و فرزندانش از رجال و شخصیت‌های برجسته پارس بوده‌اند و پیوسته مناصب بزرگی بآنها واگذار میشده است (34)
اگر مطالبی كه هردوت در این قسمت از كتاب خود نقل كرده از لحاظ یك‌یك رجالی كه پایشان در این ماجرا درمیان است قضاوت شود میتوان حدس زد كه باحتمال زیاد این مطالب از پارس‌هائی سرچشمه گرفته كه پدران یا اجدادشان در این حوادث ذینفع بوده‌اند و سعی كرده‌اند با اینكه دست پدرانشان به جنایت آلوده بود خاطره‌ای قابل ستایش از آنها باقی گذارند.
این فرض وقتی تأیید میشود كه ملاحظه میكنیم بگفته هردوت (كتاب هفتم- بند 97) بین فرماندهان سپاهی كه خشایارشا به یونان گسیل داشت شخصی بود بنام پرگزاسپ. چون در پارس قدیم تكرار نام اجداد بر نوادگان مرسوم بوده بدرجه‌ای كه این رسم حتی در بین پادشاهان هخامنشی نیز مشاهده شده میتوان حدس زد كه این شخص نیز از نوادگان پرگزاسپ معروف بوده و شاید هم او بوده كه این ماجرا را بنفع جد خود تعبیر كرده و برای یونانیان نقل نموده «1».

افسانه شیهه اسب داریوش‌

نظیر این قضاوت در مورد چگونگی بسلطنت رسیدن داریوش و افسانه تدبیر مهمتر و شیهه كشیدن اسب او نیز صادق است.
______________________________
(1)- نظیر این فرض در مورد اختلاف كتیبه بیستون با نوشته‌های هردوت درباره توطئه هفت تن نیز پیش میآید. چه بموجب كتیبه بیستون نفر هفتم از توطئه‌كنندگان شخصی است بنام اردومنش، در حالیكه هردوت مدعی است نفر هفتم شخص دیگری است بنام آسپاتین.
در كتیبه نقش رستم مذكور است كه شخصی بنام اسپاشانا (كه همان آسپاتینس یونانی‌ها است) در دربار داریوش شاه خدمت میكرده و كارش حمل زه و كمان پادشاهان بوده. بعید نیست كه یكی از نوادگان همین شخص برای اینكه افتخار همكاری داریوش را بخانواده خود نسبت داده باشد در ایالات سرحدی امپراتوری نام اردومنش را به آسپاتینس تبدیل كرده و این خبر بهمین نحو در سرحدات امپراتوری به گوش هردوت یا دیگر یونانیان رسیده و موجب گمراهی مؤلف در این مورد شده باشد.
ص: 93
هردوت در بند 80 تا 88 از كتاب سوم خود مدعی است كه در بامداد روزی كه قرار بود هریك از هفت تن كه اسب او زودتر شیهه كشد به سلطنت رسد داریوش در اثر تدبیری كه مهترش اندیشید بسلطنت رسید. دلائل بین و آشكاری وجود دارد كه نشان میدهد این گفته هردوت نیز از منابعی یونانی سرچشمه گرفته و اگر هم روایات پارس‌ها در آن بی‌تأثیر نبوده دست پارس‌هائی دركار بوده كه نسبت به داریوش حسن نظر نداشته‌اند و شاید بعلت آنكه خود را همردیف او میدانسته‌اند باو حسادت میورزیده‌اند و این افسانه را برای رد حقوق او نسبت بسلطنت ایران ساخته و پرداخته‌اند.
داریوش در كتیبه بیستون درجائی كه خود را معرفی میكند میگوید كه چون از نژاد هخامنشی مؤسس خاندان هخامنشی بودم سلطنت در خاندان من مستقر شد.
هردوت نیز در بند دوم از كتاب هفتم خود باین مطلب اشاره میكند. حال اگر در نظر داشته باشیم كه كبوجیه در حالتی درگذشت كه فرزندی از او باقی نبود و برادرش بردیا نیز قبلا از بین رفته بود باین نتیجه میرسیم كه در چنین وضعی داریوش كه خود از نسل هخامنشی بوده بیش از هركس استحقاق تاج و تخت سرزمین پارس را داشته است.
با این ترتیب حكایتی كه هردوت نقل میكند و سرنوشت سلطنت پارس را بدست تقدیر میسپارد افسانه‌ای دور از حقیقت بنظر میرسد كه بمنظور كوچك كردن و تحقیر مقام شاهنشاه بزرگ هخامنشی بوسیله یونانیان یا تعدادی از اشراف‌زادگان پارس كه با داریوش نظر خوبی نداشته‌اند و یا با او رقابت داشته‌اند اختراع شده است.
اما باید تصدیق كرد كه این افسانه ساخته و پرداخته هركس كه بوده در نهایت مهارت و تردستی ترتیب داده شده زیرا بسیاری از نكاتی در آن میتوان یافت كه حقیقت دوری در پس آن نهفته است. قهرمان این افسانه شخصی است بنام اویبار)Oibare ?s( كه مهتر داریوش بود و هم او بود كه تدبیر شگفت‌آوری برای بسلطنت رسیدن ارباب خود اندیشید.
مدارك متقن تاریخی حكایت دارد كه شخصی تقریبا بهمین نام اوبارا)Oubara( در بین دوستان وفادار و نزدیكان محرم كوروش بوده كه در جریان نزاع او با آژیدهاگ ماد كمك مؤثری به مؤسس سلسله هخامنشی كرده است. چگونگی شرطبندی كه هردوت بآن
ص: 94
اشاره میكند با ذوق و سلیقه پارس‌ها و عادات و رسوم آنها تطبیق داده شده، چه از یك طرف مسابقه به هنگام طلوع آفتاب محول گردیده كه مورد احترام و ستایش پارس‌های قدیم بوده (هردوت- جلد اول- بند 131- جلد هفتم- بند 54) و از طرف دیگر پای حیوانی درمیان است كه مورد تكریم عموم ایرانیان دلاور قدیم بوده است.

گفتگوی بزرگ‌زادگان پارس‌

یكی دیگر از قسمت‌های جزء دوم از كتاب سوم هردوت كه احتمالا منبعی یونانی دارد مطالبی است كه مؤلف درباره گفتگوی بزرگان‌زادگان پارس در بند 80 تا 82 نقل میكند. هفت تن از بزرگ‌زادگان پارس كه در جریان بركنار كردن بردیای ادعائی نقش اصلی را بعهده داشته‌اند پس از بركنار كردن او بر سر نوع حكومتی كه باید انتخاب كنند باهم به بحث میپردازند:
مؤلف در این قسمت از كتاب خود مطالبی از قول داریوش و مگابیز و اوتان نقل میكند كه بنظر میرسد بیشتر احتمال دارد از مغز یكنفر یونانی قرن پنج قبل از میلاد تراوش كرده باشد در بحث این هفت تن بجز مطالبی كه داریوش در پایان بحث عنوان میكند بقیه استدلال‌ها و توجیهات خواننده را بیاد مجالس محافل فلسفی و علمی زمان سقراط و افلاطون و دوره‌ای میاندازد كه در مجالس و محافل در محیط آزاد شهرها و جمهوریهای كوچك این سرزمین بحث درباره بهترین نوع حكومتی كه رعایت كامل حقوق و آزادیهای مردم در آن شده باشد مسئله روز بوده است. بین نطق‌هائی كه بحكایت هردوت در این محفل تاریخی ایراد شده و گفته‌های یونانیان قبل از هردوت و یا معاصر او مشابهت زیادی وجود دارد.
بهمین جهت احتمال میرود كه هردوت از مطالعات قبلی خود برای تهیه این محاوره بین سرداران پارس استفاده كرده و از دهان آنها در قالب استدلال یونانیان سخن گفته باشد.
مؤید این نظر اینست كه مؤلف در بند 84 پس از آنكه این مذاكرات را از قول سران پارس بپایان میرساند مطلبی نقل میكند كه با روش اوتان در مذاكرات مبانیت
ص: 95
آشكار دارد. در اینجا مؤلف نقل میكند كه هفت تن توطئه‌كنندگان پس از آنكه سرانجام نظر داریوش را كه مبتنی بر انتخاب سلطان بود پذیرفتند قرار گذاردند كه اگر سلطنت بهریك از آنها غیر از اوتان رسید، اوتان بحرمت نقشی كه در جریان توطئه بازی كرده و در حقیقت پایه‌گذار آن محسوب میشده است از افتخارات و احترامات فوق العاده و مخصوص بهره‌مند شود. از این طرز بیان اینطور استنباط میشود كه اوتان نیز در ردیف دیگر توطئه‌كنندگان در شرطبندی شركت كرده، در حالیكه هردوت قبلا گفته بود كه وی طرفدار حكومت عامه بوده و چون نتوانسته بود عقیده خود را بر دیگران تحمیل كند شخصا حاضر به قبول سلطنت نشده بود. فقط در یك صورت با تعبیر مختصری میتوان حدس زد كه اصول آنچه هردوت نقل كرده صحیح بوده و واقعا مذاكراتی در این زمینه بین قیام‌كنندگان در جریان بوده است. تعبیری كه در این مورد میتوان كرد اینست كه منظور طرفداران حكومت عوام آن بوده كه پارس‌ها باید تشریفات و تجملات درباری را كه یادگار زمان دیااوكو مؤسس خاندان ماد بوده ترك گویند و بصورت قبایل آزاد و مستقل در تحت هدایت رئیس قبیله بهمان ترتیبی كه قبل از استقرار سلطنت زیست میكرده‌اند زندگی كنند. اگر این فرض صحیح باشد باید تصدیق كرد كه هردوت زیاد رنگ یونانی بآن داده است. اما در صحت این فرض نیز تردید است، زیرا قهرمانان این داستان در زمانی زیست میكرده‌اند كه چندین سال سلطنت مداوم كوروش و نظم و انضباط دوره كبوجیه آنچنان تمركز در امور مملكت ایجاد كرده بود كه بعید بنظر میرسید تعداد قابل ملاحظه‌ای از بزرگ‌زادگان هوای حكومت قبایل و طوایف قدیم را در سر بپرورانند.
آنچه مسلم است هردوت درباره این قسمت از كتاب خود مورد انتقاد و طعن هموطنان خود قرار گرفته بقسمی كه در مجلدات بعدی كتاب خود صریحا در مقام دفاع از خود برآمده و استدلالی در رد عقاید سابق خود نموده است. «1»
______________________________
(1)- هردوت در بند 43 از كتاب ششم میگوید: «... و من اكنون مطلبی نقل خواهم
ص: 96

منابع پارسی‌

مطالبی كه در بند 118 و 119 درباره چگونگی مجازات اینتافرن نقل شده در حقیقت دنباله مطالبی است كه درباره هفت تن از سران پارس نقل شده است. این هفت تن پس از قتل بردیای مغ قرار گذاردند كه هریك از آنها بسلطنت رسید، شش تن دیگر حق داشته باشند باستثنای مواقعی كه «پادشاه با یكی از زنان حرم هم بستر است» بی‌اجازه به اندرون او وارد شوند (بند 48).
اینتافرن در موقعی كه باراده خود بدربار میرفت و قصد ملاقات شاه را كرده بود توجهی به محافظین نكرد و با اینكه باو گفته بودند كه پادشاه با یكی از زنان حرم هم‌بستر است بروی آنها شمشیر كشید و گوش و بینی آنها را برید.
منبع این قسمت از اطلاعات هردوت باحتمال زیاد پارس‌هائی بوده‌اند كه هردوت در ایالات سرحدی امپراتوری با آنها تماس داشته و محتملا این خبر را از آنها شنیده و در كتاب خود نقل كرده است.

حماسه زوپیر

بند 150 و 160 اختصاص دارد به شرح فداكاری شگفت‌انگیز زوپیر و تدبیری كه وی برای تسخیر شهر مستحكم بابل اندیشید.
وقتی محاصره شهر بابل بدرازا كشید و لشگریان داریوش مدتی طولانی در پای حصار شهر ماندند، زوپیر فرزند مگابیز گوش و بینی خود را برید و با ضربات شلاقی كه بدستور او بر پیكرش نواختند اندام خود را خونین و زخمی كرد و با این قیافه و شكل با اجازه
______________________________
كرد كه برای یونانیان كه نمیتوانند باور دارند كه در محفل هفت تن پارسی، اوتان طرفدار استقرار حكومت عامه در پارس بوده بسیار جالب توجه خواهد بود ...» سپس مؤلف نقل میكند كه اوتان حكمرانان مستبد شهرهای یونی را معزول كرد و همه جا حكومت عامه را جانشین استبداد آنان نمود. از این اشاره مؤلف معلوم میشود كه بخاطر كتاب سوم مورد انتقاد شدید معاصرین خود قرار گرفته بطوریكه ناگزیر شده است در كتاب ششم برای دفاع از نوشته خود دلائل تازه‌ای اقامه كند.
ص: 97
پادشاه هخامنشی بعنوان یك فراری پناهنده بسوی دروازه‌های بابل گریخت و چنین جلوه داد كه بدستور پادشاه او را چنین شكنجه داده‌اند. مردم بابل این بزرگ‌زاده ستم كشیده پارسی را بین خود پذیرفتند و فرماندهی سپاهیان خود را باو سپردند. او نیز بر طبق قراری كه با داریوش گذارده بود در وعده معین دروازه‌های شهر را بروی سپاهیان پارس گشود و بابل برای بار دیگر تسخیر شد. نظیر این واقعه را كتزیاس)Ctesias( مورخ دیگر یونانی نقل كرده با این تفاوت كه زمان وقوع حادثه را آغاز سلطنت خشایارشا و قهرمان آنرا شخصی بنام مگابیز دانسته كه ظاهرا فرزند همین شخص بوده كه هردوت از او یاد كرده است.
تعدادی از محققان باستناد روح شرقی این افسانه و احتمال وقوع چنین حوادثی كه در خور دربار پادشاهان مستبد قدیم میباشد مدعی هستند كه این واقعه بنحوی كه هردوت و كتزیاس نقل كرده‌اند عینا از منابع پارسی سرچشمه گرفته و باحتمال زیاد هردو مورخ با اختلاف یك یا دو نسل آنرا از دهان پارس‌هائی شنیده‌اند كه هنوز خاطره این فداكاری فراموش نشدنی را بیاد داشته‌اند. دلیل دیگری كه این دسته از مورخان اقامه میكنند اینست كه گذشت و فداكاری زوپیر در راه شهرت و اعتلای قوم و كشور خود آنقدر قابل ستایش است كه میتوان حدس زد این واقعه آنچنان‌كه بوده از قول پارس‌ها نقل شده و اگر هم تحریف و مبالغه‌ای در آن بعمل آمده بوسیله خود پارس‌ها انجام گرفته.
بعلاوه بریدن گوش و بینی در دربار پادشاهان مشرق زمین معمول بوده و حتی در كتیبه بیستون تا حدی برفتاری نظیر آن‌كه نسبت به فرورتیش (یكی از یاغیان آغاز سلطنت داریوش) در پیش گرفته شده اشاره‌ای شده است.
اما در مقابل، نتایج دیگری كه از این افسانه گرفته میشود ما را بر آن میدارد كه در پارسی بودن منبع این خبر تا حدی تردید كنیم و آنرا نیز زاده تخیل هردوت یا یونانی‌های معاصر او و یا بابلی‌هائی بدانیم كه بمنظور مجسم كردن مقاومت شایسته تحسین خود در برابر پارس‌ها و كوچك جلوه دادن فتح بابل این داستان را ساخته و پرداخته‌اند.
ص: 98
چه اگر خواننده از مطالعه این افسانه به گذشت و فداكاری قهرمان داستان آن درود میفرستد، در مقابل، مقاومت سرسخت و فداكاریهای اهالی بابل را نیز در برابر سپاه خارجی ستایش و تمجید خواهد كرد؛ بعبارت دیگر بر خواننده چنین جلوه خواهد كرد كه مقاومت مردم بابل و علاقه آنها بحفظ استقلال خود بدرجه‌ای رسیده بود كه سپاه نیرومند پادشاه بزرگ هخامنشی مدتها در برابر حصار شهر سرگردان ماند و عاقبت پارس‌ها با حیله و تزویر بر اهالی شهر مستولی گردیدند.
همچنین میتوان فرض كرد كه این افسانه بصورتی دیگر تا حدی حقیقت داشته ولی مؤلف یا كسانی كه داستان را برای او نقل كرده‌اند بآن شاخ و برگ داده و آنرا بصورتی درآورده‌اند كه در كتاب هردوت بدست ما رسیده است. دلیلی كه بر صحت این مدعا میتوان اقامه كرد اینست كه هردوت مدعی است كه یكی از اهالی بابل از فراز حصار مستحكم شهر پارس‌ها را تخطئه كرد و از طریق استهزا گفت كه شما وقتی بر شهر مستولی خواهید شد كه قاطری بزاید. اتفاقا مدتی بعد زوپیر مشاهده میكند كه اعجازی بوقوع پیوسته و قاطر او زائیده است. در روایت كتزیاس كه تقریبا نظیر روایت هردوت میباشد از این اعجاز و داستان صحبتی نیست و بهمین جهت میتوان حدس زد كه این افسانه در اصل بنحوی دیگر بوده و بعدها تدریجا باین صورت تغییر شكل داده و هركس بسلیقه خود چیزی بر آن افزوده است.
درباره این افسانه موضوع دیگری درمیان است كه تحقیق درباره منبع و صحت یا سقم آنرا تا حدی دشوار میكند.
در زمان هردوت فرزند مگابیز و نواده زوپیر كه او نیز بنام جد خود زوپیر خوانده میشد بعنوان پناهنده سیاسی از پارس به آتن گریخت و هردوت در پایان بند 160 در جائیكه از زوپیر اصلی صحبت میكند اشاره‌ای هم به همین نواده او كه بعدها به آتن پناهنده شد میكند (بند 160). اگر زوپیر كوچك در فاصله سالهای 441 و 440 قبل از میلاد به یونان پناهنده شده باشد باحتمال زیاد هردوت كه در همین زمان به جمع‌آوری مدارك و اطلاعات لازم برای تحریر كتاب خود مشغول بوده این فرصت مناسب را مغتنم
ص: 99
شمرده و با او مصاحبه‌ای بعمل آورده است. و اگر چنین مصاحبه‌ای صورت گرفته باشد و هردوت ماجرای زوپیر را از دهان این بزرگ‌زاده پارسی شنیده باشد باحتمال زیاد میتوان گفت كه آنچه را كه شنیده عینا نقل كرده و نه چیزی بر آن افزوده و نه چیزی از آن كسر كرده. ولی دلیلی كه مثبت این امر باشد در دست نیست و بر روی هم نمیتوان گفت بدرستی این خبر از چه منبعی كسب شده است.

وسعت امپراتوری پارس‌

یكی از قسمت‌های جالب قسمت دوم از كتاب سوم هردوت مطالبی است كه مؤلف در بند 90 ببعد درباره وسعت امپراتوری پارس در زمان داریوش و سازمان اداری و مالی آن نقل میكند. در این قسمت برخلاف قسمت‌های دیگر این كتاب مطلبی كه جنبه افسانه و داستان داشته باشد مشاهده نمیشود و اگر از صحت یا سقم مطالب صرفنظر كنیم باید تصدیق كرد كه این قسمت شامل مجموعه‌ای از اطلاعات و مطالبی است كه هردوت درباره وسعت امپراتوری پارس و سازمان اداری و مالی آن نقل كرده است.
مؤلف در این قسمت از تمام اقوامی كه بنحوی مطیع یا خراجگذار امپراتور پارس بوده‌اند نام برده و صورت نسبة كاملی از ایالات امپراتوری را نقل كرده است و بهمین جهت تشخیص اینكه مؤلف برای جمع‌آوری این قسمت از اطلاعات خود به چه منابعی مراجعه كرده كاری است بس دشوار.
چه هردوت در كتاب پنجم در جائی كه صحبت از شورش شهرهای یونی درمیان است خود اعتراف میكند كه هكاته مورخ معروف كه سالها قبل از او میزیسته برای اینكه همشهریان خود را از توسل بچنین اقدام خطرناكی باز دارد صورت كاملی از ایالات امپراتوری وسیع پارس را كه حكایت از قدرت آن داشته برای آنها نقل میكند (هردوت- كتاب پنجم- بند 36). در اینصورت باید حدس زد كه آنچه هردوت در قسمت دوم از كتاب سوم نقل كرده باحتمال زیاد روایت دیگری است از آنچه هكاته برای ارعاب همشهریان خود بیان كرده و هردوت بخوبی از آن با اطلاع بوده است. اما اشكال قبول این فرض اینست كه اگر قصد هكاته ترساندن همشهریان خود از قدرت امپراتوری
ص: 100
پارس بوده دلیلی نداشته كه در تقسیم ایالات اشاره‌ای هم به چگونگی تقسیم طوایف و اقوام بین این ایالات بنماید، در حالیكه هردوت چنین كرده. آنچه برای قانع كردن همشهریان هكاته اهمیت داشته تعداد ایالات امپراتوری و قدرت پادشاه پارس و خزاین سرشار و سپاهیان بیشمار او بوده نه چگونگی پراكندگی اقوام و طوایف مختلف.
اما دلیلی كه برای صحت این فرض یعنی اقتباس هردوت از هكاته میتوان اقامه كرد اینست كه اصولا آنچه هردوت در این‌باره نقل كرده با حقیقت یا لااقل با حقیقت زمان او تطبیق نمیكرده، چه وی تشكیلات امپراتوری پارس را كه پیوسته متغیر بوده بصورت سازمانی ثابت و لایتغیر مجسم كرده و شاید هم تشكیلات اولیه آنرا بجای تشكیلات زمان خود معرفی كرده باشد. در اینصورت میتوان حدس زد كه تشكیلات اولیه را از هكاته نقل كرده و این همان سازمانی است كه در زمان هكاته واقعا وجود داشته است.
این فرض وقتی قوت میگیرد كه ملاحظه میكنیم صورتی كه هردوت از ایالات ایران در زمان داریوش نقل كرده با هیچیك از اسناد و مدارك تاریخی دیگر و بخصوص با اسناد و مدارك مهمی مانند كتیبه بیستون و الواح تخت جمشید و كتیبه نقش رستم كه مورد قبول و اعتماد كامل جهانیان است تطبیق نمیكند.
دلیل دیگری كه میتوان در تأیید این مطلب اقامه كرد اینست كه مؤلف ضمن شماره كردن ایالات امپراتوری پارس اشاره به سرزمین‌ها و كشورهای دیگری كرده كه در اطراف و اكناف جهان پراكنده بوده‌اند.
در قسمت‌هائی از كتاب خود از كشورهائی مانند حبشه و هند بنام اقصی نقاط قابل سكونت بنی نوع بشر نام برده درحالیكه هكاته اولین مورخ و جغرافیادانی است كه حدود و ثغور جهان را بشرحی نظیر آنچه هردوت نقل كرده مدتها قبل از مؤلف اخیر تعیین كرده بوده است.
اما هردوت در این قسمت از كتاب سوم خود هنگام بحث درباره سازمان و تشكیلات
ص: 101
اداری زمان داریوش از مسائل و مطالب دیگری صحبت میكند كه خاص زمان او بوده و باحتمال زیاد مؤلف ضمن سفر طویلی كه در خاورمیانه انجام داده درباره آنها مطالبی شفاها از دهان مهاجران زمان خود شنیده. از این قبیل است مطالب بند 102 و 105 كه ضمن آن چگونگی استخراج طلائی را كه هندیان همه ساله به پادشاه پارس تقدیم میكرده‌اند شرح داده شده است.
همچنین است مطالب بند 97 درباره هدایای حبشیان افریقا و هدایای اهالی كولشید كه بترتیب هر دو سال و چهار سال یكبار تكرار میشده و مؤلف تأیید میكند كه این رسم در زمان او نیز معمول بوده است.
اكنون این سؤال مطرح میشود كه اگر این اطلاعات و توضیحات اضافی كه هردوت همراه با صورت ایالات امپراتوری نقل كرده حاصل كوشش و تلاش خود او بوده و از مؤلف متقدمی مانند هكاته اقتباس نشده است چه دلیل دارد كه صورت اسامی این ایالات را نیز مؤلف خود شخصا بدست نیاورده باشد. دلائل برای تایید این فرض بسیار است.
چه اولا هردوت همانطور كه خود مكرر اشاره كرده با بعضی از بزرگ‌زادگان پارسی از قبیل زوپیر فرزند مگابیز (نواده زوپیر معروف و قهرمان تسخیر بابل در زمان داریوش) آشنا بوده و بعید نیست كه این بزرگ‌زادگان پارسی جزئیات تقسیم‌بندی امپراتوری را برای او شرح داده باشند. از طرف دیگر در سفری كه وی به خاورمیانه انجام داده باحكام سارد و بابل و داسكیلیون و تعدادی از صاحب منصبان امپراتوری پارس مصاحبه كرده و محتمل است كه این اطلاعات را درباره اقوام و ملل امپراتوری از آنها بدست آورده باشد.
اگر این فرض صحیح باشد اشتباهاتی كه در این‌باره در گفته‌های هردوت مشاهده میشود میتوان ناشی از دخل و تصرفاتی دانست كه هردوت یا استنساخ‌كنندگان كتاب او در آن وارد كرده‌اند.
ترتیبی كه در نقل ایالات امپراتوری رعایت شده یكی از این قبیل دخل و تصرفات
ص: 102
است؛ چه هردوت در شرح ایالات امپراتوری ابتدا از ایالات یونانی‌نژاد و قسمت‌های مجاور یونان شروع كرده، در حالیكه در كتیبه بیستون و الواح تخت جمشید و كتیبه نقش رستم ابتدا از پارس و ایالات اطراف آن سخن گفته شده و تدریجا دامنه شرح ایالات به نواحی اطراف و اكناف رسیده و با حدود و تغور امپراتوری ختم گردیده است.

دیگر منابع یونانی‌

اما بفرض اینكه اطلاعات هردوت درباره سازمان امپراتوری و تعداد قسمت‌های داخلی و اسامی آن از منبعی پارسی سرچشمه گرفته باشد، مطالبی كه مؤلف در بند 98 ببعد درباره بعضی از اقوام ساكن هند نقل كرده بی‌تردید از منابع پارسی نیست. چه از یكطرف این اقوام و سرزمینی كه آنها در آن سكونت داشته‌اند بگفته مؤلف از حدود امپراتوری وسیع پارس خارج بوده (بند 101) و بعلت گرمای شدید و طاقت‌فرسای آن احتمال نمیرود كه پارس‌ها رفت‌وآمدی بآنجا كرده باشند (بند 104). باحتمال زیاد هردوت اطلاعات خود را در این‌باره از كتب جغرافیائی و تاریخی متقدمینی اخذ كرده كه قبل از او میزیسته‌اند و سپس این اطلاعات را با مطالبی كه خود درباره اقوام و ایالات امپراتوری هخامنشی جمع‌آوری كرده تلفیق نموده و بصورتی كه در كتاب سوم ملاحظه میشود به خوانندگان عرضه داشته است. اما در اینكه این نویسنده متقدم چه كسی بوده و این اطلاعات را چگونه بدست آورده نمیتوان بیقین قضاوتی صحیح نمود. ولی برای روشن شدن مطلب باید مطالب بند 98 را كه مربوط به چگونگی استخراج طلا در هند میباشد به مطالب بند 106 كه مربوط به شناسائی حدود نهائی ربع مسكون آن زمان است مربوط كرد تا بتوان نتیجه‌ای گرفت.
در بند 196 هردوت باین مطلب اشاره میكند كه زیباترین و گرانبهاترین اشیاء جهان در سرحدات ربع مسكون آن زمان وجود دارد، ولی در مقابل بهترین آب و هوائی را كه مناسب و سازگار بحال انسان میباشد در یونان و سرزمین‌های یونانی‌نژاد میتوان یافت. این مطلب را كه هردوت در بند 132 از كتاب اول خود نیز آشكارا درباره سرزمین‌های یونانی تأیید كرده باحتمال زیاد مستقیما از یكی از آثار هكاته اخذ
ص: 103
كرده است. چه یكی از خصوصیات این جغرافیادان بزرگ عهد عتیق این بوده است كه همیشه برای اوضاع و احوال طبیعی موجود جهان تفاوتی قائل بوده و عقیده داشته كه دنیای مسكون بصورت دایره‌ایست كه هوای مركز آن متعادل است و بنسبتی كه از مركز دور میشویم هوا ناملایم میشود بدرجه‌ایكه در حدود نهائی آن غیر قابل سكونت میگردد.
بنابراین بعید نیست كه هردوت این فكر را اصولا از هكاته اخذ كرده و با اطلاعات مختصری كه خود بدست آورده تلفیق و مطالب بند 98 ببعد را تحریر كرده باشد. دلیلی كه برای تأیید این مطلب میتوان اقامه كرد اینست كه مؤلف در بند 115 و 116 از كتاب حاضر مینویسد كه قلع از اقصی نقاط شمال غربی بدست میآید در حالیكه فلزات قیمتی بمقدار فراوان در حد نهائی شمالی یافت میشود و ضمن بیان این مطلب شایعه وجود رودی بنام اربدان)Eridan( و جزایری بنام كاسی‌تری)Cassiterie( و وجود مردان یك چشم را در این نواحی با لحنی نیشدار و تحقیرآمیز منكر میشود. از آنجا كه اطلاعات جغرافیائی هردوت چندان با واقعیت تطبیق نداشته و از طرفی هردوت در سراسر مجلدات نه‌گانه كتاب خود هرجا كه توانسته بكنایه و اشاره این مورخ پیشین را تخطئه كرده بعید بنظر نمیرسد كه ادعای وجود مردمان یك چشم در یكی از آثار هكاته مذكور بوده و انكار وجود آنها با لحنی كه نشانه خرده‌گیری است بمنظور تكذیب همین مؤلف بوده باشد. درینصورت باید تصدیق كرد كه تمام اطلاعاتی كه هردوت در این زمینه نقل كرده مستقیما از هكاته اتخاذ شده است.

مشاهدات شخصی‌

اما آنچه مؤلف در بند 170 و بعد درباره اعراب نقل میكند باید نتیجه مشاهدات و تحقیقات شخصی او در مصر و سرحدات عربستان و حبشه باشد؛ زیرا هردوت خود به مصر سفر كرده و مدتها در این سرزمین اقامت نموده و با طبقات مختلف مصریان گفتگو و مصاحبت كرده است. مؤلف خود مكرر تأیید كرده كه برای تحقیق درباره مارهای بالدار به شهر بوتو)Bouto( واقع در عربستان سفر كرده و كوهستانی را كه بر فراز آن عنبر
ص: 104
بدست میآمده است بچشم دیده (كتاب دوم- بند 8 و 75-) و هنگام بازگشت از مصر در ضمن سفر دریائی در سواحل فینیقیه توقف كرده و كالاهای عربی را كه از بنادر این سرزمین به شهرهای یونان فرستاده میشده بچشم دیده و بسیاری از اطلاعات جالب خود را درباره عطرها و دیگر محصولات عربستان از تجار فینیقی و یا ساكنان این سرزمین بدست آورده است. این قسمت از مطالب كتاب سوم هردوت تنها قسمتی است كه نظیر قسمت مهمی از كتاب دوم در حقیقت نتیجه و حاصل مطالعات و مشاهدات شخصی مؤلف است و اگر از این قسمت صرفنظر كنیم میتوان گفت كه قسمت اعظم مطالب قسمت دوم از كتاب سوم را هردوت یا از كتب متقدمین اخذ كرده و یا از دهان این و آن شنیده است.

نتیجه‌

برروی‌هم میتوان نتیجه گرفت كه اگر مطالب كتاب دوم هردوت اكثرا متكی بمشاهدات شخصی مؤلف و گفتگوهائی است كه او ضمن سفر طولانی و جالب خود در خاورمیانه با ساكنان این نواحی داشته، بعبارت دیگر اگر اكثر مطالب كتاب دوم متكی به مشاهدات شخصی و فقط قسمت ناچیزی از آن باستناد نوشته‌های متقدمین بوده است، در كتاب سوم وضع برخلاف آنست، چه قسمت اعظم این كتاب در حقیقت شرح حوادث و وقایعی است كه بیشتر جنبه افسانه دارد و چون مؤلف اساس آنرا غالبا از متقدمان خود اخذ كرده و خود شاهد و ناظر آن نبوده است در صحت آنها تا حدی میتوان تردید كرد. تنها مطالب قسمت مختصری از كتاب سوم كه اختصاص دارد به شرح احوال كشورهائی كه در دو سوی ربع مسكون آن زمان قرار داشته‌اند تا حدی نتیجه مشاهدات مسلم شخص مؤلف بوده و طبعا بیشتر قابل اعتماد و باحتمال زیاد مقرون بحقیقت میباشند.
فرق كتاب دوم و كتاب سوم هردوت در اینست كه كتاب دوم به بیان احوال سرزمین مصر اختصاص دارد و مؤلف همه‌جا به مشاهدات و مسموعات خود اشاره كرده و از این حیث سندی متقن و قابل اعتماد ارائه داده و فقط قسمت مختصری از آن اختصاص به نقل حوادث و وقایعی دارد كه مؤلف از كتب متقدمین خود نقل كرده و یا باستناد روایات
ص: 105
شفاهی مردم بآن اشاره كرده است درحالیكه در كتاب سوم وضع برخلاف آنست، چه قسمت مهم مطالب این كتاب به شرح حوادث و وقایعی اختصاص دارد كه مؤلف خود شاهد و ناظر آن نبوده و فقط قسمت مختصری از آن بذكر خصوصیات طبیعی و اوضاع و احوال سرزمین‌هائی مربوط است كه هردوت در جریان سفر طویل خود بخاورمیانه خود شاهد و ناظر آن بوده است.
ص: 106