گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
تالی(Thalie)





قسمت اول پارس‌ها در مصر تاریخ كبوجیه پولیكرات از اهل ساموس (بند اول تا بند 67)

ص: 108

فتح مصر بدست كبوجیه‌

اشاره

1- برضد این آمازیس «1» بود كه كبوجیه فرزند كوروش بجنگ پرداخت و علاوه بر مردمانی كه بر آنها سلطنت میكرد تعدادی از یونانیان «2» یونی و «3» ائولی را نیز با خود برد. و اما چنین بود علت این جنگ: «4». كبوجیه رسولی به مصر فرستاده بود تا از دختر آمازیس خواستگاری كند. این تقاضا را او بتوصیه یكنفر مصری كرده بود.
و این مصری بآنجهت محرك این واقعه بود كه نسبت به آمازیس كینه میورزید و علت كینه او این بود كه در موقعی كه كوروش كس بنزد آمازیس فرستاده بود و بهترین
______________________________
(1)- آمازیس)Amasis( پادشاه مصر از 570 تا 525 قبل از میلاد. وی سرباز ساده‌ای بود كه بترتیبی كه هردوت بتفصیل در كتاب دوم شرح داده بر ضد پادشاه وقت)Apries( شورید و به سلطنت مصر رسید. آمازیس یكی از بزرگترین و معروف‌ترین پادشاهان مصر است. در زمان او مصر دو بار با حمله پارس‌ها مواجه شد. وی در بار دوم این حمله در اوائل لشگركشی كبوجیه به مصر در گذشت.
(2)- یونی)Ionie( یكی از چهار طایفه بزرگ یونانی است كه بازماندگان یون)Ion( و نوه هلن)Hellen( ، بنیان‌گذار یونان باستان بوده‌اند. یونی‌ها در برابر حمله اقوام دری)Dorie( از یونان اصلی گریختند و به سواحل آسیای صغیر پناه بردند و مهاجر- نشین‌های یونان را در دنیای باستان تأسیس كردند.
(3)- ائولی)Eolie( از مردمان یونان باستان كه در برابر هجوم اقوام دری سرزمین یونان اصلی را ترك كردند و به آسیای صغیر پناهنده شدند و مهاجرنشینی بهمین نام تأسیس كردند- ائولی شامل دوازده شهر متحد بود.
(4)- بگفته هردوت آمازیس قبلا با كرزوس متحد شده بود (كتاب اول- بند 77)- و بهمین جهت كوروش نیز درصدد بود كه به مصر لشگركشی كند (كتاب اول- بند 153)- بنابراین دلیلی كه در این بند درباره افسانه خواستگاری كبوجیه نقل شده در حقیقت بهانه‌ای بیش نیست و علت حقیقی لشگركشی كبوجیه به مصر رفتار خصومت‌آمیز آمازیس بوده است كه از زمان توسعه امپراتوری پارس در حیات كوروش پنهانی با لیدیها برضد پارس‌ها متحد شده بود.
ص: 109
طبیب مصر را برای معالجه چشمان خود خواسته بود، آمازیس از بین تمام اطبای مصری او را انتخاب و از زن و فرزندش جدا و به پارس‌ها تسلیم كرده بود. این مصری كه از این حیث باو كینه داشت، با توصیه و اصرار خود كبوجیه را برانگیخت تا از دختر آمازیس خواستگاری كند. قصد او از این عمل آن بود كه اگر آمازیس دختر خود را بدهد ناراحت شود، و اگر ندهد خصومت و دشمنی كبوجیه را برانگیزد.
آمازیس كه از قدرت پارس‌ها مضطرب و بیمناك بود، نه میتوانست دختر خود را بدهد، و نه میتوانست از دادن او امتناع كند، زیرا بخوبی میدانست كه كبوجیه او را بزنی نمیگیرد بلكه برای همخوابگی مطالبه میكند «1». آمازیس پس از آنكه درباره این مطلب خوب اندیشید چنین تصمیم گرفت: از پادشاه قبلی یعنی آپریس «2» دختری باقی بود بلند بالا و بسیار زیبارو و تنها فردی بود كه از خانواده آپریس باقی بود.
این دختر «3» نی‌تتیس نام داشت. آمازیس این دختر جوان را با لباس‌های فاخر و زیورآلات بیاراست و بجای دختر خود به پارس فرستاد.
بعد از مدتی چون كبوجیه پیوسته در موقع سلام دادن او را بنام پدرش میخواند، دختر باو چنین گفت:
«پادشاها، متوجه نیستی كه آمازیس ترا فریب داده است او مرا با ظاهری آراسته بنزد تو فرستاده و چنین وانمود كرده كه دختر خود را بتو داده است، در حالیكه من در حقیقت دختر آپریس هستم كه ارباب این مرد بوده و این مرد با مصریان بر ضد او قیام كرده
______________________________
(1)- صحت گفته هردوت در این‌باره قابل تردید است. پادشاهان پارس را عادت بر آن بوده كه از بین خانواده‌های بزرگ پارس برای خود زن انتخاب میكرده‌اند (همین كتاب بند 89) و شاید بهمین جهت آمازیس بیم داشته كه دختر او در برابر شاهزادگان پارسی دربار هخامنشی در ردیف زنان درجه دوم و سوم قرار گیرد.
(2)- آپریس)Apries( پادشاه مصر از 593 تا 569 قبل از میلاد كه شهرهای صور و صیدا را تسخیر كرد و سرانجام بدست یكی از سربازان خود بنام آمازیس از سلطنت خلع شد. درباره آمازیس و آپریس رجوع شود به كتاب دوم از تاریخ هردوت.
(3)-)Nitetis(
ص: 110
و او را كشته است.»
این سخنان و اتهاماتی كه بیان شد كبوجیه فرزند كوروش را سخت برآشفت و وی را برانگیخت كه به مصر حمله كند. چنین است آنچه پارس‌ها نقل میكنند.
2- اما مصری‌ها كبوجیه را از خود میدانند و مدعی هستند كه او از همین دختر آپریس بدنیا آمده، زیرا آنكس كه از دختر آمازیس خواستگاری كرده كوروش بوده نه كبوجیه «1».
ولی این ادعای مصریان حقیقت ندارد، و آنها بخوبی میدانند (زیرا اگر اقوامی وجود داشته باشند كه از عادات و رسوم پارس‌ها باخبر باشند مصریان یكی از آنها میباشند) كه اولا بین پارس‌ها مرسوم نیست كه وقتی فرزند شرعی وجود دارد فرزندی غیر شرعی بسلطنت برسد، ثانیا كبوجیه پسر «2» كاساندانه دختر «3» فارناسپ و از خانواده هخامنشی بود و از آن زن مصری بدنیا نیامده بود.
3- ولی آنها با این تظاهری كه بداشتن روابط خویشاوندی با خاندان كوروش میكنند حقیقت را تحریف میكنند. در این‌باره چنین بود واقعیت مطلب.
همچنین افسانه‌ای در این‌باره نقل میكنند كه بشرح زیر است و برای من باور كردنی نیست: روزی یكی از زنان پارس كه بنزد زنان كوروش آمده بود در كنار كاساندانه اطفالی زیبا و بزرگ مشاهده كرد. آن زن از آن اطفال تعریف فراوان كرد. اما كاساندانه كه زوجه كوروش بود چنین گفت:
«با این‌حال و با اینكه من مادر چنین فرزندانی هستم، كوروش بمن توجهی ندارد و توجه او بزنی است كه در مصر گرفته.» ظاهرا این گفته او بعلت خشمی بود كه برنی‌تتیس داشت. و كبوجیه ارشد فرزندان او در همان موقع چنین گفته بود:
______________________________
(1)- از لحاظ تطابق سن كوروش با دختر آپریس حق با مصریان است و بیشتر حدس میتوان زد كه دختر آپریش در زمانی در سن مناسب برای ازدواج بوده كه كوروش بتازگی بسلطنت رسیده بود. با این‌حال در اینمورد استدلالی كه هردوت برای رد آن در همین بند عنوان كرده جالب توجه است.
(2)- كاساندانه)Cassandane( زوجه كوروش و مادر كبوجیه.
(3)- فارناسپ)Pharnaspe( پدر كاساندانه (پدرزن كوروش).
ص: 111
«مادر، وقتی من بزرگ شدم مصر را زیر و رو خواهم كرد.» چنین بود آنچه كبوجیه ظاهرا در سن ده سالگی گفته بود و این مطلب زنان را دچار شگفت و حیرتی فراوان كرده بود. اما او كه خاطره این روز را بیاد داشت همینكه بزرگ شد و سلطنت را بچنگ آورد ظاهرا بهمین جهت به لشگركشی به مصر دست زد.
4- همچنین واقعه دیگری بشرح زیر اتفاق افتاد كه در اقدام باین لشگركشی مؤثر بوده است. در بین سربازان مزدور آمازیس مردی بود فانس «1» نام كه مشاوری نیكو و سربازی شجاع بود. این فانس كه از آمازیس بعلتی رنجیده خاطر شده بود بقصد اینكه با كبوجیه ارتباط گیرد با یك كشتی از مصر گریخت. چون او در بین سربازان مزدور مردی بسیار مهم بود و از امور مصر اطلاعاتی بسیار صحیح داشت آمازیس كسانی بتعقیب او فرستاد و سعی كرد او را بچنگ آورد.
پس یك تن از باوفاترین «2» خواجگان خود را بتعقیب او مأمور كرد و او را با یك كشتی با سه ردیف پارو بدنبال فانس فرستاد. این مرد فانس را در «3» لیسی دستگیر كرد ولی با اینكه او را گرفته بود به مصر نیاورد زیرا فانس با تردستی او را فریب داد. وی محافظین خود را مست كرد و به پارس گریخت. در این موقع كبوجیه خود را برای شروع جنگ مصر آماده میكرد و درباره انتخاب راه در قسمتی از صحرا كه بی‌آب «4» بود تردید داشت، و در همین موقع فانس از راه رسید و اطلاعاتی درباره وضع آمازیس باو داد و علاوه بر آن و اطلاعات دیگر، وسیله تأمین این لشگركشی را برای او شرح داد و باو توصیه
______________________________
(1)-)Phanes(
(2)- خواجگان در عهد عتیق از محرمان اسرار و دوستان وفادار پادشاهان بوده‌اند (هردوت- كتاب هشتم بند 105) در بند 117 از كتاب اول دیده شد كه هارپاگ سردار پارس پس از آنكه كوروش را بدست میترادات میسپارد تا بامر پادشاه كشته شود چند تن از خواجگان را برای تحقیق درباره این قتل روانه میكند.
(3)- لیسی)Lycie( از ایالات قدیم آسیای صغیر در جنوب غربی این شبه‌جزیره و در ساحل مدیترانه و دریای اژه بین كاری)Carie( و پامفیلی)Pamphilie( .
(4)- درباره این منطقه بی‌آب هردوت در بند 9 همین كتاب بتفصیل بیشتری سخن گفته است.
ص: 112
كرد كه رسولی بنزد پادشاه اعراب بفرستد و از او بخواهد كه اجازه دهد بسلامت از خاك او عبور كند «1».
5- فقط از این نقطه است كه میتوان راه عبوری به مصر یافت. فاصله بین فینیقیه تا حدود شهر كادیتیس «2» به سریانی‌هائی تعلق دارد كه به سریانی «3» فلسطینی معروف هستند نقاط ساحلی از كادیتیس كه بنظر من از سارد كوچكتر نیست، تا شهر «4» ینی‌زوس به پادشاه اعراب تعلق دارد.
از ینی‌زوس ببعد، از نو سرزمین سریانی‌ها شروع میشود و تا دریاچه «5» سربونیس كه كوه «6» كازیوس در كنار آنست و بداخل دریا پیشرفته ادامه مییابد. از دریاچه سربونیس درجائیكه میگویند «7» تیفون مخفی شده خاك مصر شروع میشود. سرزمینی كه بین شهر ینی‌زوس از یكطرف و كوه كازیوس و دریاچه سربونیس از طرف دیگر قرار دارد و وسعت آن ناچیز نیست و تقریبا در حدود سه روز راه میباشد بوضع شگفت‌آوری خشك است.
______________________________
(1)- بطوریكه از متن هردوت استنباط میشود آنچه كبوجیه از پادشاه اعراب تقاضا داشت این بود كه با تأمین آب حركت او را از صحرا میسر سازد و یا مزاحمتی برای او ایجاد نكند نه آنكه از لحاظ نظامی باو كمك كند.
(2)- كادیتیس)Caditis( یا غزه از شهرهای یهود در ساحل فلسطین در نود كیلومتری جنوب غربی بیت المقدس.
(3)- مقصود یهودیان فلسطینی هستند.
(4)-)Ienysos(
(5)-)Serbonis( امروز دریاچه‌ای باین نام در ناحیه‌ای كه هردوت از آن سخن میگوید وجود ندارد ولی چون غالب مؤلفان باستان بوجود آن اشاره كرده‌اند باید تصور كرد كه تغییر تدریجی سواحل آثار آنرا از بین برده است.
(6)- كازیوس)Casios( جبالی است در نزدیكی پلوز و سرحد قدیم مصر و سینا كه امروز رأس القصرون نام دارد.
(7)- تیفون)Typhon( از خدایان مصر باستان، خدای شر و بدی و ظلمت و باران كه بحكایت افسانه‌ها از طرف برادر خود ازیریس)Osiris( در صحاری مشرق مصر حكومت میكرد. تمساح، اسب آبی، خر و عقرب در نظر مصریان باستان مظاهر این خدای شر بوده‌اند.
ص: 113
6- من اكنون مطلبی را نقل خواهم كرد كه از بین آنهائی كه از راه دریا به مصر میآیند كمتر كسانی هستند كه بآن توجه كرده باشند. در سراسر سال از تمام یونان و فینیقیه خمزه‌هائی پر از شراب به مصر میآورند و میتوان گفت كه حتی یكی از این خمره‌ها را كه قبلا شراب در آن بوده نمیتوان خالی در آنجا یافت. باید سؤال كرد كه این خمره‌ها بچه كار میروند و این مطلبی است كه من اكنون توضیح میدهم:
هر فروشنده‌ای موظف است تمام خمره‌هائی را كه در شهر او است جمع‌آوری كند و به ممفیس بفرستند. در ممفیس آنها را از آب پر میكنند و باین نقاط خشگ سوریه كه من از آن سخن گفتم میفرستند. از اینقرار بتدریج كه خمره‌ها به مصر وارد و خالی میشوند آنها را به سوریه میفرستند و در این سرزمین به خمره‌های قبلی ملحق میشوند.
7- همینكه پارس‌ها مصر را تسخیر كردند بترتیبی كه شرح دادم آب این تأمین كردند و راهی برای عبور به مصر ترتیب دادند. اما در زمانی كه لشگركشی به مصر اتفاق افتاد هنوز تأمین آبی وجود نداشت. وقتی كبوجیه بوسیله میهمان هالیكارناسی خود از این موضوع باخبر شد رسولانی بنزد پادشاه اعراب فرستاد و از او خواست كه عبور او را بسلامت تأمین كند. تقاضای او قبول شد و هر دو نسبت بهم سوگند یاد كردند.
8- اعراب بیش از دیگر مردمان احترام قسم را رعایت میكنند. طرز قسم خوردن آنها چنین است «1»: وقتی دو نفر میخواهند برای هم سوگند یاد كنند شخص دیگری بین آن دو میایستد و با قطعه سنگی بران نزدیك انگشتان بزرگ كف دست دست آنها شكافی ایجاد میكند و سپس از قبای هریك از آنها كمی كرك جدا میكند و هفت قطعه سنگ را كه در كنار پای آنها قرار داده‌اند با خون آنها رنگین میكند
______________________________
(1)- هردوت به تشریفات انجام سوگند بین ملل و اقوام باستان مكرر اشاره كرده است (كتاب اول- بند 74) (كتاب چهارم- بند 70).
ص: 114
و در این حال نام دیونیزوس «1» و اورانی «2» را بر زبان جاری میسازد. همینكه این تشریفات بپایان رسید آنكس كه سوگند یاد كرده دوستان خود را بعنوان ضامن به شخص خارجی یا همشهری خود، در موردی كه با همشهری خود سروكار دارد، معرفی میكند و اینها نیز سوگند را تأیید میكنند و قول احترام آنرا میدهند.
اعراب از بین خدایان دیونیزس و اورانی را میشناسند و مدعی هستند كه موهای سر را بشكلی كه دیونیزوس كوتاه میكند یعنی دایره وارد و در اطراف شقیقه‌ها كوتاه میكنند. آنها دیونیزوس را اوروتال «3» و اورانی را آلیلات «4» مینامند.
9- پس از آنكه رئیس عرب با فرستادگان كبوجیه سوگند یاد كرد تدبیری اندیشید كه چنین بود: وی امر كرد تعدادی مشك از پوست شتر از آب لبریز كنند و آنها را بر پشت شترهائی كه وی جمع‌آوری كرد قرار دهند و این كاروان را بداخل صحرا برد و آنجا منتظر كبوجیه شد. چنین است روایتی كه بیش از همه احتمال صحت آن میرود. با این حال، من باید مشكوك‌ترین روایتی را نیز كه وجود دارد نقل كنم زیرا آن روایت را هم معمولا نقل میكنند.
______________________________
(1)- دیونیزوس)Dionysos( كه یونانیان باكوس)Bacchus( مینامند از شخصیت‌های افسانه‌ای یونان باستان، فرزند خداوند زوس (ژوپیتر) و فرشته‌ای بنام سمله)Semele( است. دیونیزوس خداوند شراب و عشق در یونان باستان است كه بشكل جوانی زیبا مجسم میشود كه برچلیكی از شراب نشسته. در یونان باستان جشن‌های مذهبی مفصلی بنام خداوند شراب برپا میكردند كه به جشن‌های دیونیزی معروف است. افسانه‌ها حاكی است كه دیونیزوس نهال مو را در سراسر جهان كاشت و میوه آنرا بمردم شناساند.
(2)- اورانی)Uranie( یكی از هفت تن نیمه خدایان و مظهر علم نجوم در دنیای باستان است. این فرشته را باقبائی لاجوردی رنگ و تاجی از ستاره‌ها مجسم میكرده‌اند كه كره آسمانی را در یك دست و آلات و ابزار ریاضی را در دست دیگر دارد.
(3)- اوروتال)Urotal Orotal( بمعنای خورشید و روشنائی بوده است.
(4)- آلیلات)Alilat( ظاهرا مظهر نور و روشنائی بوده كه هردوت آنرا با میلیتا)Mylitta( خداوند بابل و آناهیتا الهه پارس‌ها (كتاب اول- بند 131) و دركتو)Derketo( سریانی‌ها اشتباه كرده (كتاب اول- بند 105).
ص: 115
در عربستان رودخانه بزرگی است كه كوریس «1» نام دارد و بدریای اریتره «2» میریزد. چنین نقل میكنند كه بدستور پادشاه عربستان پوست گاو و حیوانات دیگری را بی‌آنكه دباغی شود بهم دوختند و با آن مجرائی ساختند كه از همین رودخانه شروع میشد و آنقدر طویل بود كه بصحرا میرسید. همچنین میگویند كه وی با این مجرا آب را به آب‌انبارهای بزرگی كه در صحرا برای نگهداری آن حفر كرده بودند رسانید و مدعی هستند كه این شخص آب را با سه مجرا و از سه محل به صحرا حمل كرد، و حال آنكه از رودخانه تا این صحرا دوازده روز پیاده راه است!
10- پسامنیتوس «3» فرزند آمازیس در محل یكی از مصب‌های نیل كه به دهانه پلوز «4» معروف است در انتظار كبوجیه اردوزد. علت این بود كه هنگام حمله كبوجیه آمازیس «5» دیگر زنده نبود و پس از چهل و چهار سال سلطنت در گذشته بود و در این مدت هرگز حوادث
______________________________
(1)-)Korys(
(2)- دریای اریتره)Erylhree( اقیانوس هند و دریاهای منشعب از آنست كه مردم باستان باین نام میخوانده‌اند. علت این نامگذاری آنست كه بحكایت افسانه‌های باستانی اریتراس)Erythras( فرزند پرسه)Persee( در این دریا غرق شده است.
(3)- پسامنیت)Psammenite( یا پسامنیتوس)Psammenitos( پادشاه مصر از 526 تا 525 قبل از میلاد كه در جنگ معروف پلوز)Pelnse( از سپاه پارس شكست خورد. كبوجیه وی را اسیر كرد و بشوش برد و در آنجا باتهام ترتیب دادن توطئه بقتل رسانید.
(4)- پلوز)Peluse( یا پلوزیوم)Pelusium( از شهرهای مصر باستان در شمال شرقی این كشور در نزدیكی ساحل مدیترانه و در منتهی الیه آخرین شعبه نیل در سمت مشرق.
از آغاز تاریخ مصر این شهر دژ مدافع این كشور محسوب میشده و پیوسته در برابر حملات اقوام مهاجم از جانب شرق دفاع كرده است. شعبه‌ای از رود نیل كه بنام این شهر به شعبه پلوزیوم معروف است امروز بعلت رسوب زیاد تقریبا خشك شده و بصورت مجرای كوچكی درآمده است. (كتاب دوم- بند 17)
(5)- آمازیس از 569 تا 525 قبل از میلاد سلطنت كرد؛ و در طی سال‌های نخستین سلطنت او آپریس نیز بسلطنت خود ادامه میداد و در حقیقت هردو پادشاه سلطنت میكردند. درباره اینكه این دو پادشاه چند سال باهم سلطنت كرده‌اند هردوت مدعی است كه این مدت به شش سال میرسید (كتاب دوم- بند 161)، در حالیكه بحكایت الواح باستانی دوره سلطنت توأم این دو پادشاه از سه سال تجاوز نكرده است.
ص: 116
مانعی جدی در راه اجرای مقاصد او ایجاد نكرده بود. جسد مومیائی شده او را در مقبره‌ای كه خود در داخل معبد آتنا «1» بنا كرده بود دفن كرده بودند. در زمان سلطنت پسامنیتوس فرزند آمازیس اعجاز شگفت‌آوری در مصر اتفاق افتاد كه چنین بود: در شهر تب «2» كه تا آن زمان هرگز باران نباریده بود و از آن زمان ببعد هم تا زمان ما بگفته اهالی شهر باران نباریده است، باران باریدن گرفت. مصر علیا از باران بكلی بی‌بهره است، ولی در آن زمان دانه‌های ریز باران در تب بارید.
11- پارس‌ها از صحرا عبور كردند و بقصد جنگ با مصریان در نزدیكی اردوی آنها اردو زدند در این موقع یونانی‌ها و كاری‌هائی كه در خدمت پادشاه مصر بودند و فانس «3» را مسئول هجوم خارجی به سرزمین مصر میدانستند برای مجازات او انتقام شگفتی ترتیب دادند. فانس چند فرزند داشت كه در مصر مانده بودند. یونی‌ها «4» و كاری‌ها «5» آنها را به اردو آوردند و كوزه‌ای بین دو سپاه قرار دادند و سپس اطفال را یكی پس از دیگری بآنجا بردند و در برابر چشمان پدر بر روی این كوزه كشتند. و همینكه همه اطفال را سر بریدند، آب و شراب بر كوزه افزودند و همه آنها از خون این اطفال
______________________________
(1)- آتنا)Athena( یا آتنه)Athenee( الهه فكر و اندیشه در یونان باستان.
در غالب شهرهای دنیای باستان معبدی بنام این الهه برپا شده بود. درباره معبد مورد بحث رجوع شود به كتاب دوم هردوت بند 169.
(2)- تب)Thebes( از شهرهای مصر باستان پایتخت ناحیه‌ایست كه در قدیم بهمین نام خوانده میشد. شهر تب مركز ستایش خداوند آمون)Ammon( و مركز تجارت افریقا و مصر و دژ مدافع این كشور در برابر اقوام مهاجم حبشی بوده است. شهر تب حصاری با صد دروازه داشت و بهمین جهت به شهر صد دروازه معروف بود. این شهر مستحكم اولین بار بدست كبوجیه پادشاه پارس فتح شد.
(3)- فانس)Phanes( .
(4)- رجوع شود به یادداشت بند اول-
(5)- كاری)Carie( نام قومی است كه در عهد عتیق در جنوب غربی آسیای صغیر در ناحیه‌ای واقع بین لیدی و فریژیه و لیسی و دریای اژه سكونت داشت. این قوم كه از نژاد یونانی بود بعدها مورد حمله اقوام دری قرار گرفت و بداخل آسیای صغر پناه برد.
ص: 117
نوشیدند «1». سربازان مزدور خارجی باین ترتیب به نبرد پرداختند. نبردی سخت بود. از هردو طرف تعداد زیادی از جنگاوران كشته شدند و سرانجام مصریان عقب- نشینی كردند.
12- اهل محل مرا از موضوعی مطلع كرده‌اند كه خود آنرا تحقیق كرده‌ام استخوانهای جنگاورانی كه از هر دو سپاه در این كارزار كشته شدند بصورت پشته‌هائی پراكنده و مشخص درآمده است (من در یك سو استخوانهای پارس‌ها را و در سوی دیگر استخوانهای مصریان را همانطور كه در روز جنگ از هم جدا بود بچشم دیده‌ام).
شگفت آنست كه جمجمه‌های پارس‌ها بحدی نرم است كه حتی با یك كلوخ میتوان آنها را سوراخ كرد درحالیكه جمجمه‌های مصریان بقدری محكم است كه حتی بضرب سنگ هم بسختی میتوان آنها را خرد كرد.
علتی كه در این مورد برای من نقل كرده‌اند و من آنرا براحتی باور كردم چنین است: مصریان از آغاز طفولیت سرهای خود را میتراشند «2» و نسوج استخوانهای آنها در اثر تابش آفتاب محكم‌تر میشود و بهمین‌جهت است كه آنها طاس نمیشوند.
حقیقت آنست كه در مصر از همه‌جای دیگر سرطاس كمتر دیده میشود. و بهمین جهت است كه جمجمه‌های مصریان محكم است و اگر جمجمه‌های پارس‌ها نرم است علت آنست كه از طفولیت سر خود را با نمد و كلاه در سایه نگهمیدارند. چنین این موضوع
______________________________
(1)- از این قبیل صحنه‌ها در روایات مورخان باستان زیاد مشاهده میشود: در بعضی موارد برای ادای سوگند خون خود را باهم مخلوط میكردند و از آن مینوشیدند (كتاب چهارم هردوت- بند 70)، در بعضی موارد طرفین خون یكدیگر را می‌مكیدند (كتاب اول- بند 74). همچنین مكرر از سربازانی سخن گفته شده كه خون دشمنان مغلوب خود را نوشیده‌اند (هردوت- كتاب چهارم بند 64)- اما در تمام این موارد سخن از مشرق زمینیان است، در حالیكه در اینجا سخن از كاری‌ها و یونی‌هائی است كه از نژاد یونانی میباشند و بسیار جای تعجب است كه هردوت این روایت را درباره آنها نیز نقل كرده. (درباره مراسم عزاداری كاری‌ها رجوع شود به كتاب دوم هردوت بند 61).
(2)- آنچه هردوت در این بند نقل میكند با مطالبی كه در بند 65 از كتاب اول درباره عادات و رسوم مصریان نقل كرده مبانیت دارد (رجوع شود به كتاب اول هردوت- بند 65).
ص: 118
شگفت‌آور. من این موضوع را یكبار دیگر در پاپرمیس «1» در مورد پارس‌هائی كه همراه هخامنش «2» فرزند داریوش بودند و بوسیله ایناروس «3» از اهل لیبی «4» از پای درآمدند تحقیق كردم.
13- مصریان میدان جنگ را ترك كردند و بی‌نظم و انضباط گریختند و در ممفیس اجتماع كردند.
كبوجیه یكنفر پارسی را مأمور كرد كه با یك كشتی متعلق به میتی‌لن «5» در جریان رود بالا رود و برای یافتن راه توافقی با مصریان مذاكره كند. اما مصریان همینكه مشاهده كردند كه آن كشتی به ممفیس وارد شد دسته جمعی از حصار شهر خارج شدند و كشتی را شكستند و مسافرین آنرا قطعه قطعه كردند و قطعات بدن آنها را با خود بداخل حصار بردند. در نتیجه این اقدام شهر محاصره شد و مدتی بعد آنان مجبور به تسلیم شدند. همسایگان آنها در لیبی كه از سرنوشت مصر عبرت گرفته بودند بی‌جنگ به كبوجیه تسلیم شدند و خود حاضر بپرداخت خراج گردیدند و هدایائی برای او فرستادند.
______________________________
(1)- پاپرمیس)Papremis(
(2)- در سال 470 قبل از میلاد كه شورش مصریان در زمان اردشیر هخامنشی رویداد، هخامنش برادر خشایارشاه و فرزند داریوش حاكم‌نشین مصر بود.
(3)- ایناروس)Inaros( یا ایناروس)Inarus( رئیس یكی از قبایل افریقائی لیبی كه در سال 643 قبل از میلاد از طرف مصریان بپادشاهی برگزیده شد و بكمك یونانیان بر ضد اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی شورید.
شورش ایناروس مدت پانزده سال دوام یافت و با وجود كمك مؤثر عناصر یونانی سرانجام در 456 قبل از میلاد بوسیله مگابیز)Megabyse( حاكم معروف پارسی سركوب شد وایناروس بقتل رسید.
(4)- در اصطلاح هردوت و دیگر مورخان یونان و روم باستان لیبی)Libye( بناحیه‌ای از افریقا گفته میشود كه بین مصر و قرطاجنه قدیم واقع شده بود و شامل سیرنائیك امروز نیز میشد.
(5)- میتی‌لن)Mytilene( یا)Mitylene( پایتخت قدیم جزیره لوبوس)Lesbos( در نزدیكی سواحل این جزیره كه امروز متلن)Metelin( نام دارد.
ص: 119
اهالی سیرن «1» و باركه «2» نیز از ترس همان كاری را كردند كه اهالی لیبی كرده بودند. كبوجیه هدایای اهالی لیبی را با میل پذیرفت ولی نسبت به هدایای اهالی سیرن بی‌اعتنائی كرد و من تصور میكنم علت بی‌اعتنائی او آن بود كه هدایای اینها خیلی مختصر بود. اهالی سیرن فقط پانصدمین «3» پول فرستاده بودند و كبوجیه بدست خود این پول را بین سپاهیان خود تقسیم كرد.
14- ده روز پس از تصرف قلعه مستحكم ممفیس «4»، كبوجیه پسامنیتوس پادشاه مصر را كه فقط شش ماه سلطنت كرده بود با دیگر مصریان در حومه شهر قرار داد تا با آزمایشی كه شرح میدهم خصوصیات روحی او را تشخیص دهد: وی امر كرد دختر پادشاه مصر را لباس بردگی بتن كردند و سپس وی را با دلوی برای حمل آب فرستادند.
همراه او دختران دیگری نیز بودند كه از بزرگترین خانواده‌ها انتخاب شده بودند و از همان لباسی بتن داشتند كه دختر پادشاه بتن داشت. وقتی دختران گریان و نالان از برابر پدران خود گذشتند، اینها نیز از مشاهده خفتی كه بفرزندانشان وارد شده بود به گریه و زاری افتادند. اما پسامنیتوس با اینكه آنها را دید و شناخت سر خود بر زمین افكند و بروی خود نیاورد: دختران حامل آب رژه رفتند و پس از آن فرزند پادشاه را با دو هزار جوان مصری كه با او هم سن بودند در حالیكه ریسمانی
______________________________
(1)- سیرن)Cyrene( پایتخت سیرنائیك در ساحل افریقا است كه در سال 360 قبل از میلاد تأسیس شد و در مدتی كوتاه بصورت یكی از بنادر تجارتی بزرگ دریای مدیترانه درآمد و با قرطاجنه برقابت پرداخت. سیرن نام فرشته‌ایست كه آپولون او را تا این نواحی افریقا تعقیب كرد و بهمین جهت این نواحی بنام اوسیرن نام گرفت. در زمانی كه مورد بحث هردوت میباشد در سیرن آركزیلاس سوم)Arkesilaos( سلطنت میكرد كه مدتی بعد بقتل رسید (هردوت كتاب چهارم- بند 164) و مادرش فرتیمه)Pheretimee( برای آنكه انتقام خون فرزند خود را بگیرد از حاكم پارسی مصر كمك طلبید و در مقابل، اطاعت اوامر او را بطیب خاطر گردن نهاد (هردوت كتاب چهارم- بند 165).
(2)- باركه)Barke( از شهرهای سیرنائیگ و لیبی كه امروز برقه نام دارد.
(3)- مین)Mine( واحد وزن و پول در یونان باستان و برابر 68/ 92 فرانك طلا (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(4)- همان قلعه‌ای كه قسمت عمده سپاه پارس در مصر در آن متمركز بود (همین كتاب بند 91).
ص: 120
بگردن و قلاده‌ای در دهان داشتند از راه آوردند «1». اینها را بقربانگاه میبردند تا بانتقام ملاحان میتی‌لن كه كشتی آنها را در ممفیس شكستند و خود آنها را كشتند قربانی كنند. قضات شاهی «2» چنین تصمیم گرفته بودند و مقرر بود كه در ازاء هریكنفر از اهل میتی‌لن ده نفر از بزرگترین خانواده‌های مصری كشته شوند «3». پسامنیتوس این جوانان را هنگام عبور مشاهده كرد و دانست كه فرزندش بسوی قربانگاه میرود. دیگر مصریان كه در كنار او نشسته بودند گریه و زاری میكردند و با صدای بلند تأثر شدید خود را ظاهر میساختند. اما او همان روشی را كه هنگام مشاهده دختر خود داشت حفظ كرد.
آن جوانان از نظر ناپدید شدند و پس از آنها یكی از كسانی كه غالبا در ضیافت‌های شاهی حضور داشت، مرد سالخورده‌ای كه تمام دارائی خود را از دست داده بود و دیگر چیزی برایش باقی نبود و در عین فقر و تنگدستی از سربازان تقاضای صدقه میكرد از برابر پسامنیتوس فرزند آمازیس و مصریانی كه در این نقطه از حومه شهر گرد آمده بودند عبور كرد. همینكه پسامنیتوس او را دید بغض گلویش را فشرد و فریادی سرداد.
آنگاه دوست خود را باسم پیش خواند و با دست خود سر خود را مجروح كرد. در كنار او محافظینی بودند كه از هر عملی كه او هنگام مشاهده این رفت و آمدها انجام میداد كبوجیه را مطلع میكردند. كبوجیه از این رفتار او در شگفت شد و كس بنزد او فرستاد و آن شخص باو چنین پیغام داد: «ای پسامنیتوس، سرور من كبوجیه از تو میپرسد كه بچه جهت از مشاهده
______________________________
(1)- در حجاری كتیبه بیستون رؤسا و مسئولین شورش‌های اولیه زمان داریوش در وضعی نظیر آنچه هردوت در این مقام توضیح میدهد در برابر شاهنشاه هخامنشی بصف ایستاده‌اند. باید تصور كرد كه ریسمان بگردن یاغیان افكندن و قلاده در دهان آنها گذاردن در آن زمان امری بسیار معمول بوده است.
(2)- درباره قضات شاهی رجوع شود به بعد، بند 31.
(3)- از اینقرار معلوم میشود ملاحان كشتی میتی‌لن كه در مصر بقتل رسیده بودند دویست نفر بوده‌اند كه در ازاء هر ده نفر برای هریكنفر آنها جمعا دو هزار مصری مجازات میشدند. جالب توجه است كه تعداد ملوانان كشتی‌های جنگی در زمانی كه جنگهای ایران و یونان روی میداد دویست تن بوده است (هردوت كتاب هشتم- بند 184- كتاب هشتم- بند 17).
ص: 121
دخترت در حال خفت و فرزندت كه بسوی مرگ میشتافت نه ناله‌ای سردادی و نه زاری كردی، در حالیكه برای این پیر سالخورده كه شنیده‌ام با تو نسبتی ندارد این‌چنین اظهار علاقه كرده‌ای.» رسول این سوال را مطرح كرد و پادشاه باو چنین پاسخ داد:
«ای فرزند كوروش، درد و اندوه من آنقدر زیاد است كه اشك ریختن و زاری كردن برای جبران آن كافی نیست. اما محبت یك دوست كه از تمام اموال خود محروم شده و در آستانه گور او را در حال گدائی می‌بینم شایسته چند قطره اشك میباشد.» فرستاده این سخنان را برای كبوجیه نقل كرد و كبوجیه این گفته را بسیار معقول یافت.
بطوریكه مصریان نقل میكنند كرزوس كه در سفر مصر همراه كبوجیه بود و پارس‌هائی كه اطرافیان پادشاه بودند از شنیدن این سخن گریستند. كبوجیه نیز خود چنان احساس ترحم كرد كه بیدرنگ فرمان داد كه از بین كسانیكه میباید كشته شوند فرزند پادشاه را استثناء كنند و خود او را نیز از حومه شهر بنزد او آورند.
15- كسانیكه برای نجات پسر رفتند او را زنده بدست نیآوردند زیرا او اولین نفری بود كه كشته شده بود. اما خود پسامنیتوس را از جایگاهش بیرون آوردند و بنزد كبوجیه بردند و او از آن پس پیوسته در خدمت پادشاه بود و محتمل هیچگونه عنف و خشونتی نشد. شاید اگر از تحریك و توطئه خودداری كرده بود بار دیگر بعنوان حاكم مصر فرمانروائی میكرد زیرا سنت پارس‌ها براینست كه شاهزادگان را محترم میدارند.
حتی در مواردی كه پادشاهان برضد آنها قیام كرده‌اند حكومت را بدست فرزندان آنها سپرده‌اند. استمرار این سنت را میتوان با مثال و شواهد زیاد ثابت كرد. از این قبیل است مورد تانیراس «1» فرزند ایناروس «2» پادشاه لیبی كه حكومت پدر باو منتقل شد و همچنین
______________________________
(1)-)Thanniras(
(2)- ایناروس)Inaros( یاغی معروف مصر كه با یونانیها برضد پارس‌ها متحد شد ولی همینكه یونانی‌ها در جزیره پروزوپیتیس)Prosopitis( شكست خوردند (454 قبل از میلاد) تسلیم شد و اطاعت پارس‌ها را گردن نهاد.
ص: 122
است مورد پوزیریس «1» فرزند آمیرتئوس. این شخص نیز در قلمرو پدر خود مستقر شد؛ و حال آنكه هیچكس بیش از ایناروس و آمیرتئوس «2» به پارس‌ها آزار نرسانده بود. اما پسامنیتوس نقشه‌های بدی در سر پرورانید و پاداش آنها را هم گرفت. وی مترصد بود كه مصریان را به طغیان تحریك كند. پس از آنكه كبوجیه از كارهای او باخبر شد، وی مقداری خون گاو نوشید «3» و در دم بمرد. چنین بود پایان كار این شاهزاده «4».
16- كبوجیه از ممفیس به سائیس رفت تا كاری كه حقیقتا در آنجا كرد انجام دهد.
همینكه به كاخ آمازیس وارد شد، امر كرد جسد او را از تابوت بیرون آوردند و در
______________________________
(1)-)Pausiris( از مصریانیكه در همان زمان كه ایناروس طغیان كرد سر بشورش برداشت و تا سال 449 قبل از میلاد در نواحی مصبب نیل مقاومت كرد (هردوت- كتاب دوم- بند 140).
(2)- آمیرتئوس)Amyrteos( یا آمیرته)Amyrtee( پادشاه مصر كه در قرن پنج قبل از میلاد در زمان داریوش دوم هخامنشی بكمك ایناروس پادشاه لیبی برضد پارس‌ها قیام كرد و مدت شش سال مستقل سلطنت كرد. پس از آنكه شورش آمیرتئوس سركوب شد فرزندش در حدود سال 450 به حكومت یكی از ایالات امپراتوری منصوب شد.
(3)- مردم عهد عتیق از راه خرافه‌پرستی عقیده داشتند كه نوشیدن خون گاو موجب مرگ خواهد شد و شاید همین اعتقاد شدید موجب تحقق مرگ در مورد پسامنیتوس بوده است.
(4)- در این قسمت اختلافی از حیث متن بین ترجمه‌های مختلف مشاهده میشود. بطوریكه از ترجمه هانری برگن استنباط میشود همینكه آمیرتئوس دانست كه كبوجیه از اعمال او باخبر شده خود شخصا خون گاو نوشید و خودكشی كرد
Quant Ses manoeuvres furent connues de Kambyses. il but du sang de taureau et mourut sur le cbamp.) Herodote: Histoires. traduction de Henri Berguin. Pa? is 1932. t. III. (( XV. P. 213 )
اما از ترجمه لاركر)Larcher( چنین استنباط میشود كه وی بامر كبوجیه خون گاو را نوشید و در حقیقت مجازات شد: ) Ce prince( (le condamna a? boire du sang du taureau dont( il mourut sur le champ. ) ) Herodote: Histoires. traduction Larcher. Paris 1889. t. III. XV. p. 212 ( ص: 123
حضور او حاضر كردند. پس از آنكه این فرمان اجرا شد امر كرد جسد را شلاق زدند و پشم‌ها و موهای آنرا كندند و بدن را با سیخ سوراخ سوراخ و با انواع وسائل بآن اهانت كردند. پس از آن؛ وقتی دژخیمان خسته و فرسوده شدند و از او تقاضای عفو كردند (زیرا جسد مومیائی شده بود و باین جهت مقاومت آن زیاد بود و بآسانی مثله نمیشد) كبوجیه امر كرد جسد را بآتش بسوزانند. این فرمان برخلاف تعلیمات مذهبی بود زیرا پارس‌ها معتقدند كه آتش از جوهر الهی است و از اینقرار سوزاندن اجساد با عادات و رسوم هیچیك از دو قوم تطبیق نمیكرد «1». پارس‌ها بدلیلی كه گفته شد از آن اجتناب میكنند و عقیده دارند كه خداوند نباید از جسد انسان تغذیه كند.
و اما مصریان آتش را هیولائی زنده میدانند كه هرچه بیابد می‌بلعد و پس از تغذیه با شكار خود و آنچه بلعیده در میگذرد. از طرفی مصریان هرگز عادت ندارند اجساد خود را به حیوانات بدهند و بهمین جهت اجساد را مومیائی میكنند تا در قبرهای خود طعمه كرم‌ها نشوند. از اینقرار آنچه كبوجیه در این مورد میكرد برخلاف سنن و عادات هر دو قوم بود.
اما مصریان عقیده دارند كه آمازیس حقیقی متحمل این رنج نشد، زیرا پارسها جسد یكنفر مصری دیگر را كه سیمائی شبیه سیمای آمازیس داشته بتصور اینكه جسد شخص آمازیس است مورد اهانت قرار داده‌اند بطوریكه مصریان نقل میكنند چون هاتف یكی از معابد این پادشاه را قبلا سرنوشتی كه پس از مرگ در انتظارش بود مطلع كرده بود، آمازیس تصمیم گرفته بود قبلا چاره سرنوشت پس از مرگ خود را بنماید و شخصیكه حقیقتا شلاق خورد كسی بود كه در همان موقع مرده بود. آمازیس امر كرده بود كه او را در داخل قبر خود در نزدیكی مدخل بنا مدفون كنند و در همان حال بفرزند خود سفارش كرده بود او را
______________________________
(1)- درباره عادات و رسوم پارس‌ها در این مورد رجوع شود به بند 131 از كتاب اول هردوت (احترام چهار عنصر اصلی) بند 140 از كتاب اول (اندودن اجساد به موم برای حفظ خاك اطراف از نجاست آن) و بند 138 از همان كتاب (خودداری پارس‌ها از آلودن آب جاری) و غیره.
ص: 124
در دورترین نقطه دیوار آن قبر دفن كنند.
اما توصیه‌های آمازیس درباره قبر خود و وجود شخص مورد بحث كه مصریان مدعی آن میباشند بنظر من اختراع كاملی است كه بكمك آن مصریان كوشیده‌اند صورت ظاهر امور را حفظ كنند.
17- پس از آن، كبوجیه درصدد شد كه برضد اهالی قرتاجنه «1» و آمون «2» و حبشه یعنی ماكروبی هائی «3» كه در لیبی در ساحل دریای جنوب اقامت دارند لشكركشی كند «4». برای اجرای این قصد تصمیم گرفت بحریه خود را به مقابله با اهالی كارتاژ بفرستد و قسمتی از سپاه بری خود را بر ضد اهالی آمون تجهیز كند و تعدادی جاسوس به حبشه روانه كند تا قبلا تحقیق كنند كه آیا آنطور كه شایع است حقیقته خوان آفتاب در این سرزمین وجود دارد و همچنین اطلاعات مفید دیگری برای او گردآورند. قصد ظاهری آنها این بود كه هدایائی برای پادشاه حبشه ببرند. و اما چنین است آنچه خوان آفتاب نام دارد:
______________________________
(1)- قرتاجنه، بزرگترین بندر مدیترانه غربی در ساحل افریقای شمالی كه در عالی‌ترین دوره ترقی خود بصورت بزرگترین بندر و دژ مدیترانه غربی درآمد. اهالی قرتاجنه از مهاجرین فینیقی بودند كه در هشت قرن قبل از میلاد این موضع مناسب دریائی را تسخیر كردند و در آن سكونت گزیدند و شاید بهمین علت بود كه از اجرای امر كبوجیه خودداری كردند. در زمان داریوش كارتاژیها و فینیقی‌ها از مهم‌ترین اقوام جهان محسوب میشدند.
(2)- آمون)Ammon( یا بعل آمون نام خداوند خورشید در نزد مصریان باستان است كه در شهر تب و قریه بزرگی كه بنام این خدا به آمون معروف بود پرستش میشد. همین ناحیه است كه در لشگركشی مورد بحث هدف كبوجیه بوده است.
(3)- ماكروبی‌ها)Macrobies( دسته‌ای از اقوام ساكن نواحی داخلی افریقا بودند كه بادعای مورخین باستان در حدود هزار سال عمر میكردند. اما مورخین باستان محل سكونت این قوم را بطور دقیق معلوم نكرده‌اند. بطور كلی عموم نویسندگان باستان طول عمر را یكی از خصوصیات ذاتی مللی افسانه‌ای میدانسته‌اند و خود نیل بآن را آرزو میكرده‌اند.
(4)- دریای جنوب دریائی است كه بعقیده هردوت منتها الیه جنوبی لیبی یا آفریقای آن زمان بوده (هردوت كتاب دوم- بند 8).
ص: 125
18- در حومه شهر چمن‌زاری است مملو از گوشت پخته انواع حیوانات چهارپا. این گوشت‌ها را صاحب منصبان عالیرتبه در موقع شب عمدا در آن محل قرار میدهند و هنگام روز هركس كه مایل است میتواند بآنجا رود و از آنها تناول كند. بومی‌ها میگویند كه همه شب زمین خودبخود این طعام‌ها را از شكم بیرون میریزد.
19- چنین است آنچه ظاهرا به خوان آفتاب معروف شده. وقتی كبوجیه تصمیم گرفت جاسوسان خود را روانه كند، بیدرنگ كسانی به شهر الفانتین «1» فرستاد تا تعدادی از ایختیوفاژها «2» را كه زبان حبشی میدانستند جستجو كنند. در فاصله زمانی كه اینها بجستجوی آنان رفتند به كشتی‌های خود امر كرد بمقصد قرتاجنه شراع بركشند. اما فینیقی‌ها از اجرای امر خودداری كردند و گفتند كه چون آنها بقید سوگند با كارتاژیها متحد میباشند اگر بجنگ شهریكه از شهر خود آنها بوجود آمده است بروند عملی برخلاف مذهب كرده‌اند. چون فینیقی‌ها از اجرای این امر امتناع میكردند، بقیه نیروی بحری از اجرای آن ناتوان و عاجز بود. بدین ترتیب اهالی قرتاجنه از استیلای پارس‌ها بركنار ماندند. زیرا كبوجیه صحیح ندانست كه فینیقی‌ها را به عنف و جبر باجرای امر خود مجبور كند زیرا آنها آزادانه خود را در اختیار پارسها قرار داده بودند و علاوه بر آن تمام كشتی‌های او در دست آنها بود. اهالی جزیره قبرس نیز خود را در اختیار پارسها گذارده بودند و در لشكركشی به مصر همراه آنها بودند.
20- وقتی تعدادی از ایختیوفاژها از الفانتین بنزد كبوجیه آمدند، وی درباره رفتار و
______________________________
(1)- الفانتین)Elephantine( جزیره‌ای در نیل در شش كیلومتری آبشارهای این رود در سرحد مصر و حبشه. الفانتین محل استخراج سنگ‌های مستحكم برای احداث بناهای مصریان باستان و در عین حال دژ مدافع مصر در برابر مهاجمات حبشیان بوده است. امروز در محل الفانتین كه به اسوان معروف است ویرانه‌ها و خرابه‌های دژ قدیمی باقی است.
(2)- ایختیوفاژها)Ichthyophages( قومی افسانه‌ای بوده است در دنیای باستان كه ظاهرا خوراك آنها منحصر به ماهی بوده و طبیعی است در سواحل دریا سكونت داشته‌اند.
اكثر اقوام ساكن سواحل خلیج فارس و دریای احمر باین نام خوانده میشدند اما در این مورد مقصود هردوت اقوام سواحل دریای احمر است.
ص: 126
گفتاریكه باید درپیش گیرند تعلیماتی بآنها داد و سپس آنها را به حبشه فرستاد هدایائیكه آنها همراه داشتند عبارت بود از قبائی از ارغوان، گردن‌بندی از زر، تعدادی دست‌بند، ظرفی از مرمر محتوی عطر و خمره‌ای از شراب خرما. این حبشی‌ها كه كبوجیه كسان بنزد آنها فرستاد بلندقدترین و زیباترین مردان جهانند. از رسوم آنها كه با رسوم دیگر ملل فرق دارد رسمی است كه درباره سلطنت بآنها نسبت میدهند:
آنان یكی از مردان شهر خود را كه قدی بلندتر از همه و نیروئی متناسب با قد خود دارد به پادشاهی برمیگزینند.
21- وقتی ایختیوفاژها بنزد این مردمان رسیدند هدایای خود را به پادشاه تقدیم كردند و باو چنین گفتند:
«كبوجیه پادشاه پارس‌ها مایل است دوست و متحد تو باشد و ما را بنزد تو فرستاده است تا در این‌باره با تو سخن گوئیم و این هدایا را كه بیش از چیزهای دیگر دوست دارد بتو تقدیم كنیم.» ولی حبشی كه دانسته بود آنان بقصد جاسوسی آمده‌اند «1» جواب داد:
«نه، پادشاه پارسها شما را با این هدایا بخاطر دوستی با من نفرستاده است. شما راست نمیگوئید، زیرا شما برای جاسوسی به كشور من آمده‌اید. او مرد منصفی نیست، زیرا اگر مرد منصفی بود چشم طمع به سرزمین دیگران نمیدوخت و كسانی را كه زیانی باو نرسانیده‌اند باسارت دعوت نمیكرد. این كمان را كه بشما میدهم بگیرید و باو بدهید و این نصیحت را كه پادشاه حبشه به پادشاه پارس میكند باو بازگو كنید «2»:
وقتی پارس‌ها توانستند بآسانی كمانهائی باین اندازه را بكشند پادشاه پارس میتواند با سپاهی بیشتر بجنگ حبشیان ماكروبی آید.
______________________________
(1)- نظیر این واقعه در بند 205 از كتاب اول درباره كوروش و ملكه ماساژت‌ها نقل شده. ملاحظه شد كه تومیریس فرستادگان كوروش را جاسوس خطاب كرد و از قبول پیشنهادی كه پادشاه پارس باو كرده بود خودداری كرد.
(2)- نظیر این صحنه در تاریخ كوروش بنحوی كه هردوت نقل میكند نیز مشاهده میشود.
ملكه ماساژت‌ها همینكه با فرستادگان پادشاه پارس روبرو میشود سعی میكند با نصیحت و اندرز پادشاه هخامنشی را از حمله به سرزمین خود باز دارد (هردوت- كتاب اول- بند 206)
ص: 127
امّا اكنون باید خداوندان را سپاس گوید كه به فرزندان حبشه این فكر را تلقین نكرده است كه سرزمین دیگری بر سرزمین خود بیفزایند.»
22- پس از این سخن كمان را باز كرد و به فرستادگان داد. سپس لباس ارغوانی را برداشت و پرسید كه چیست و چگونه ساخته و پرداخته شده است. ایختیوفاژها حقیقت مطلب را درباره لباس ارغوانی و رنگ پارچه‌ها بیان كردند. پس او آنانرا دروغگویانی خطاب كرد كه لباس دروغ بر تن دارند. سپس درباره زنجیر طلای پیچاپیچی كه بر گردن مینهند و درباره دست‌بندها از آنها استفسار كرد. وقتی ایختیوفاژها بتفصیل برای او بیان كردند كه چگونه با آنها میتوان خود را زینت كرد پادشاه بخنده آمد و بتصور اینكه اینها زنجیر است پاسخ داد كه در كشور او زنجیرهائی محكم‌تر از آن یافت میشود.
آنگاه درباره عطرها سوال كرد. ایختیوفاژها طرز تهیه و طرز استعمال آن و آغشته كردن بدن را بآن شرح دادند و پادشاه همان مطلبی را كه درباره لباس‌ها گفته بود بر زبان جاری كرد. اما وقتی به شراب رسید و از طرز تهیه آن مطلع شد از این مشروب بوجد آمد و درباره غذای پادشاه بزرگ و حداكثر عمر مردم پارس سؤال كرد. ایختیوفاژها باو جواب دادند كه غذای پادشاه نان است و شرح دادند كه چگونه گندم را كشت میكنند و اضافه كردند كه حداكثر عمر انسان هشتاد سال است. حبشی در پاسخ اظهار داشت كه برای او جای تعجب نیست كه مردانیكه با مدفوع چارپایان تغذیه میكنند «1» اینقدر كم عمر كنند و مطمئن است كه اگر با این شراب قوی قوای خود را ترمیم نمیكردند (مقصود او شراب بود) این مقدار هم عمر نمیكردند و از این حیث آنها از حبشیان برتر بودند.
23- فرستادگان ایختیوفاژها بنوبه خود از پادشاه درباره طرز زندگی و طول عمر مردم كشور او سوال كردند. پادشاه در پاسخ آنها گفت كه تقریبا همه مردم به سن صد و بیست
______________________________
(1)- بی‌تردید مقصود دانه گندم است كه در خاكی میروید كه با مدفوع حیوانات آنرا تقویت كرده‌اند.
ص: 128
سال میرسند «1» و سن بعضی از آنها از اینهم تجاوز میكند.
غذای مردم گوشت پخته و مشروب آنها شیر است. چون جاسوسان از این تعداد سال عمر تعجب كردند، پادشاه آنانرا به چشمه‌ای هدایت كرد كه آب آن مانند روغن زیتون بدن را درخشان میكند و ظاهرا بوئی نظیر بوی بنفشه از آن متصاعد میشود.
بطوریكه آنان نقل كرده‌اند مقاومت آب چشمه آنقدر كم است كه هیچ چیز مانند چوب و حتی چیزهای سبك‌تر از آن نمیتواند روی آن شناور باشد و همه چیز در آن فرو میرود. اگر مزایائیكه باین آب نسبت میدهند حقیقت داشته باشد چون برای تمام امور خود از آن مصرف میكنند طول عمر خود را مدیون آن میباشند.
پس از بازدید از چشمه، آنان را بیكی از زندان‌های مردان هدایت كردند. تمام كسانی را كه آنجا بودند با زنجیرهائی زرین بهم بسته بودند علت آنست كه در كشور حبشی‌ها از بین فلزات مس ماده‌ایست كمیاب و ذیقیمت. پس از تماشای زندان بتماشای خوان آفتاب نیز رفتند.
24- پس از خوان آفتاب در مرحله آخر بدیدن قبرهائی رفتند كه میگویند از بلور است و بشكل زیر ساخته شده‌اند:
ابتدا جسد را یا بطریق مصریان و یا بطریقی دیگر مومیائی میكنند و سپس آنرا سراسر از گچ میپوشانند و سیمای مرده را بحد اكثر ممكن شبیه به سیمای او روی آن گچ نقاشی میكنند و سپس آنرا ایستاده در داخل تابوتی از بلور قرار میدهند. آنان از كوههای سنگی خود بلوری استخراج میكنند كه برای این كار مناسب است. جنازه كه در میان این تابوت قرار دارد بچشم دیده میشود و هیچ بوی نامطبوعی متصاعد نمیكند و منظره كریهی نیز ندارد. آنرا بطور كامل و واضح بمانند اینكه شخص مرده در مقابل چشمان قرار نیز دارد بچشم می‌بینند. نزدیكان مرده مدت یكسال تابوت او را نزد خود حفظ میكنند و از هرچه میخورند باو نیز تعارف میكنند و قربانی‌هائی باو هدیه میكنند.
پس از این مدت آنرا به قبرستانیكه در حوالی شهر است منتقل میكنند.
______________________________
(1)- بنظر میرسد كه صد و بیست سال عمر در دنیای باستان یك عمر كامل و نسبتا طولانی محسوب میشده، زیرا ملاحظه میشود كه موسی صد و بیست سال عمر كرده و هردوت نقل میكند كه آرگانتونیوس)Argantonios( پادشاه تارتسی نیز یكصد و بیست سال عمر كرده و این سن را بعنوان یك سن كامل و مورد آرزو معرفی میكند (هردوت- كتاب اول- بند 163)
ص: 129
25- جاسوسان پس از آنكه همه چیز را دیدند مراجعت كردند و نتیجه كار خود را عرضه داشتند. كبوجیه چنان خشمگین شد كه قبل از تأمین آذوقه و بی‌توجه باینكه با این عمل سپاه خود را به سرحدات نهائی زمین میكشاند بقصد جنگ با حبشه حركت كرد.
بمحض استماع سخنان ایختیوفاژها، مانند شخصی خشمگین كه حواس خود را از دست داده باشد دست بجنگ زد و تمام پیاده نظام خود را همراه برد و فقط یونانیان سپاه خود را در محل گذارد همینكه به شهر تب «1» رسید در حدود پنجاه هزار تن از لشكریان خود را مأمور كرد كه اهالی آمون «2» را مطیع كنند و معبدی را كه هاتف زوس در آن قرار داشت بسوزانند و خود با بقیه سپاه بقصد جنگ با حبشیان بحركت ادامه داد «3». ولی هنوز سپاه او یك پنجم راه را نپیموده بود كه ناگهان تمام موجودی آذوقه او بپایان رسید و چون شروع بخوردن حیوانات باربر كردند كمبود این حیوانات نیز محسوس شد. اگر كبوجیه با مشاهده این وضع از تصمیم خود منصرف میشد و با وجود خبط اولیه سپاه خود را مراجعت میداد شایسته آن بود كه او را عاقل بنامند. اما او باین فكر نبود و همچنان براه خود ادامه داد. مادام كه سربازان برای تغذیه خود چیزی در زمین یافتند با تغذیه این علف‌ها خود را برپا نگهداشتند. ولی همینكه به شنزارها رسیدند بعضی از آنها بكار شگفتی دست زدند: آنان از هر ده نفر یكی را بقرعه از بین خود انتخاب كردند و خوردند.
وقتی كبوجیه از این ماجرا باخبر شد اندیشید كه مبادا آنها یكدیگر را بخورند.
پس، از ادامه لشكركشی به حبشه منصرف شد و مراجعت كرد و پس از آنكه قسمت بزرگی از سپاه خود را از دست داد به شهر تب باز گشت. از شهر تب به ممفیس رفت و از آنجا یونانی‌ها را با كشتی به سرزمین آنها فرستاد.
______________________________
(1)- تب)Thebes( رجوع شود به یادداشت شماره 4 بند 10 همین كتاب.
(2)- آمون)Ammon( رجوع شود به یادداشت شماره 2 بند 17 همین كتاب،
(3)- این ادعای هردوت مورد تردید است، چه قابل قبول نیست كه كبوجیه پنجاه هزار تن از سپاهیان خود را برای تصرف یك واحه بی‌اهمیت با خطراتی كه هردوت خود بعدا از آن سخن میگوید مواجه كرده باشد.
ص: 130
26- چنین بود سرنوشت لشكركشی به حبشه. و اما سربازانی كه مأمور جنگ با اهالی آمون بودند ردپای آنها از شهر تب تا شهر اوآزی «1» كه راهنمایان آنها را بآنجا هدایت كرده بودند مشاهده میشود. اهالی این شهر ساموسی‌هائی هستند كه میگویند از قبیله اخریون «2» میباشند و بین این شهر و شهر تب شنزاری بفاصله هفت روز راه قرار دارد. بزبان یونانی این سرزمین جزیره سعادتمندان نام دارد.
بطوریكه نقل میكنند این سپاه باین محل رسید ولی از این محل ببعد باستثنای اهالی آمون و كسانیكه سرگذشت آنها را شنیده‌اند هیچكس خبری از آنها ندارد زیرا به سرزمین آمون نرسیده‌اند و مراجعت هم نكرده‌اند. و اما چنین است آنچه اهالی آمون درباره آنها نقل میكنند. پس از آنكه سربازان از شهر اوآزی بسوی سرزمین آمون حركت كردند به منطقه شنزارها وارد شدند. وقتی تقریبا به نیمه راه اوآزی و سرزمین آمون رسیدند باد جنوب هنگام ظهر بشدت وزیدن آغاز كرد و طوفان گردبادهائی از شن تشكیل داد و آنها را با شن مدفون كرد بقسمی كه اثری از آنها باقی نماند «3». چنین
______________________________
(1)- اوآزی)Oasis( - آمون آبادی كوچكی بود در سرحدات مصر باستان و در صحرای برقه كه در عهد قدیم معبد عظیم خداوند آمون در آن بنا شده و مركز پرستش این خدا بود.
معلوم نیست مقصود هردوت از واحه اوآزی كه در تمام متن با حروف بزرگ نوشته شده و بنابراین باید اسم محل باشد چیست. محتمل است مقصود مؤلف واحه‌ای باشد كه امروز الخارق نام دارد و ویرانه‌های معابد بزرگی از عهد باستان در آن باقی است.
(2)-)Aeschrion( - معلوم نیست مقصود هردوت از این نام چه قومی بوده است ولی داستان این شهر با داستان شهر پیرنه)Pyrene( در كتاب دوم شباهتی زیاد دارد و در هردو مورد بعید بنظر میرسد كه مهاجرینی از جزیره ساموس باین نقاط دور افتاده آمده و متوطن شده باشند.
(3)- یكی از دلائل عدم صحت واقعه لشكركشی به آمون بنحوی كه هردوت نقل میكند همین اظهار مؤلف است كه از قول اهالی «آمون» مدعی است كه تمام سپاهیان كبوجیه كه تعداد آنها به پنجاه هزار نفر میرسید در این لشكركشی در زیر انبوه شن مدفون شدند و از بین رفتند درحالیكه بترتیبی كه مؤلف نقل میكند فقط افراد یا كاروان‌های كوچك ممكن است
ص: 131
است سرگذشتی كه اهالی آمون درباره این لشكركشی نقل میكنند.
27- در موقع بازگشت كبوجیه به ممفیس خداوند آپیس «1» كه یونانیان اپافوس «2» مینامند بر مصریان ظهور كرد. همینكه ظهور آن اعلام شد مصریان لباس‌های فاخر ببر كردند و به شادی و سرور مشغول شدند
وقتی كبوجیه مصریان را سرگرم این تظاهرات و شادیها دید یقین كرد كه ناكامی‌های او موجب سرور و شادی آنان شده است. پس حكام ممفیس را طلب كرد و همینكه آنها بحضور رسیدند از آنها سوال كرد كه بچه جهت نخستین بار كه او از ممفیس میگذشت مصریان چنین نكردند و امروز در بازگشت او كه بعلت پیش‌آمد تلفات زیاد
______________________________
مدفون گردند نه یك سپاه عظیم پنجاه هزار نفری كه با همراهان خود مسافت نسبتا بزرگی را اشغال میكند. استرابون كه شاید در اصل از هردوت تقلید كرده اغراق را در این مورد بدرجه‌ای رسانده كه مدعی است تمام سپاه كبوجیه در حبشه باین سرنوشت دچار شد و حتی یك نفر جان سالم بدر نبرد.
(1)- آپیس)Apis( خدای مصریان و مظهر زنده ازیریس كه هرچند زمان یكبار بصورت گاو سیاهی كه لكه سه گوش سفیدی در پیشانی و لكه سفید هلالی شكلی در پهلوی راست داشت ظاهر میشد. مردم روز ظهور این حیوان را جشن میگرفتند و شادی میكردند و سپس این گاو مقدس را به ممفیس میبردند و در معبد این شهر نگهداری میكردند و چندین كاهن مقدس برای انجام خدمات او میگماشتند. بیست و پنجسال بعد گاو را در آب غرق میكردند و تشییع جنازه مفصلی از او میكردند و آنرا در محلی مقدس بخاك میسپردند و از آن پس پیوسته عزادار بودند.
اما همینكه گاوی دیگر با این مشخصات مییافتند بار دیگر جشن میگرفتند و گاو را در میان شادی و شعف عمومی به ممفیس میبردند (رجوع شود به توضیحات هردوت در بند 28 و بعد همین كتاب).
(2)- اپافوس)Epaphos( در افسانه‌های یونان باستان فرزند خداوند زوس و یو)Io( بوده است كه یونانیان او را بنیان‌گذار شهر ممفیس و مظهر خداوند آپیس میدانسته‌اند.
مصریان با عقیده یونانیان موافق نبودند و عقیده داشتند كه اپافوس صدها قرن بعد از آپیس بدنیا آمده و غیر از او میباشد. اما علت اینكه یونانیان غالبا خدای مصری را با اپافوس اشتباه میكردند اینست كه آپیس بصورت گاو ظاهر میشده درحالیكه یو)Io( یعنی مادر اپافوس نیز شكل گاوی ماده داشته.
ص: 132
تاثرآور گردیده چنین استقبال میكنند. آنها بوی توضیح دادند كه خدائی بر مردم ظاهر شده كه معمولا در فاصله زمانی طولانی ظاهر میشود و در اینگونه مواقع تمام مصریان غرق در شادی و سرور میشوند و جشن برپا میكنند. كبوجیه بشنیدن این پاسخ آنها را بدروغگوئی متهم كرد و فرمان داد باتهام دروغگوئی آنها را بقتل رسانند.
28- پس از اینكه این صاحب منصبان كشته شدند، امر كرد روحانیون بحضور او آیند و آنها نیز بهمان ترتیب سخن گفتند. ولی كبوجیه در پاسخ گفت كه اگر خدای شناخته شده‌ای به مصر آمده باشد خود او میتواند آن را بخوبی تشخیص دهد. وی دیگر چیزی نگفت و به روحانیون امر كرد آپیس را بنزد او آورند و آنها نیز بدنبال آن رفتند. این آپیس یا اپافوس باید از ماده گاوی بدنیا آید كه پس از آن دیگر قادر به حمل بچه دیگری در شكم نباشد.
مصریان مدعی هستند كه صاعقه‌ای از آسمان بر این ماده گاو فرود میآید و از این صاعقه آپیس در شكم او بوجود میآید. این گاو جوان را كه آپیس مینامند از روی علائم زیر تشخیص میدهند: رنگ آن سیاه است ولی روی پیشانی آن لكه سفید سه گوش و بر پشت آن تصویر یك عقاب وجود دارد. پشم‌های دم آن مضاعف است و در زیر زبان آن تصویر حیوانی نقش است.
29- وقتی كاهنان آپیس را بنزد كبوجیه آوردند، وی در حال خشم خنجر بیرون كشید و خواست آنرا بر شكم حیوان فرود آورد. اما خنجر به ران حیوان اصابت كرد.
پس وی شروع به خندیدن كرد و به كاهنان چنین گفت: «ای گناهكاران، آیا خدایان هم از گوشت و خون هستند كه اسلحه بر آنها كاری باشد؟ چنین خدائی بی‌تردید فقط شایسته مصریان است. اما شما از اینكه مرا مسخره كرده‌اید بی‌مجازات نخواهید «1» ماند»
______________________________
(1)- از گفته كبوجیه چنین استنباط میشود كه ادعای مصریان را كه آپیس خدای آنها میباشد دلیل بر ماجراجوئی و حیله‌ای برای تخطئه خود دانسته زیرا برای یكنفر پارسی قابل قبول نبود كه خداوندی در قیافه حیوانات ظاهر شود (هردوت- كتاب اول بند 131) و طبیعی است كه وقتی مصریان چنین ادعائی میكنند كبوجیه آنرا حمل بر روح ماجراجوئی آنها میكند و بهمین جهت از اینكه او را دست انداخته‌اند بآنها وعده مجازات میدهد.
ص: 133
این بگفت و به مجریان احكام خود امر كرد كاهنان را آنقدر شلاق بزنند كه خون از بدن آنها جاری شود و هریك از مصریان را كه در حال برگزار كردن جشن مشاهده كنند بقتل رسانند. از آن پس جشن مصریان قطع شد و كاهنان بمجازات خود رسیدند. آپیس با پای مجروح خود در معبدی كه در آنجا خفته بود درگذشت.
30- آپیس بر اثر جراحات خود درگذشت و كاهنان بی‌خبر از كبوجیه آنرا دفن «1» كردند.
بقسمی كه مصریان نقل میكنند، چیزی نگذشت كه كبوجیه به كفاره این جنایت به جنون مبتلا شد. وی در گذشته نیز عقل چندان صحیحی نداشت. اولین جنایت او این بود كه برادر خود بردیا را كه باهم از یك پدر و مادر بودند بقتل رسانید «2». این برادر را از مصر به پارس فرستاده بود و علت آن حسادتی بود كه باو میورزید زیرا از بین تمام پارس‌ها او تنها كسی بود كه توانسته بود كمانی را كه پادشاه حبشه به ایختیوفاژها داده بود تا دو انگشت بآخر مانده بكشد. هیچیك از دیگر پارس‌ها نتوانسته بودند این عمل را انجام دهند. وقتی بردیا به پارس مراجعت میكرد كبوجیه در خواب دید كه چاپاری از راه رسید و خبر داد كه بردیا بر تخت سلطنت جلوس كرده و سر او بآسمان رسیده، وی بر خود بیمناك شد و ترسید كه مبادا برادرش او را بكشد و سلطنت را بچنگ آورد. پس پرگزاسپ «3» را كه مورد اعتماد و بیش از تمام پارس‌ها بوی وفادار بود به پارس فرستاد تا
______________________________
(1)- گفته میشود كه از آپیس سنگ قبری باقی است كه در كمال شتاب و بطور ناقص حجاری شده و پاره‌ای از مورخان علت نقص این سنگ قبر را آن میدانند كه پنهان از پارس‌ها و با شتاب تهیه شده است.
(2)- درباره تاریخ قبل بردیا رجوع شود به توضیح خارج از متن.
(3)- پرگزاسپ)Prexaspe( یا پرگزاسپس)Prexaspes( از نجیب‌زادگان پارسی كه بامر كبوجیه مخفیانه بردیا را كشت. چندی پس از این واقعه كبوجیه كه متهم به میگساری شده بود برای اینكه حواس جمع خود را به اتهام‌زنندگان ثابت كند قلب فرزند پرگزاسپ را نشانه رفت و او را بكشت. همینكه كبوجیه درگذشت پرگزاسپ قتل بردیا را بر مردم فاش كرد و خود را از فراز برجی رفیع بپائین افكند. افشای این راز موجب شد كه پارس‌ها هویت واقعی بردیای دروغی را تشخیص دادند و دانستند كه بردیای واقعی مدتها قبل بامر برادر بقتل رسیده است.
ص: 134
او را هلاك كند. پرگزاسپ به شوش رفت و بردیا را بكشت. بعضی میگویند او را به بهانه شكار با خود برد و بعضی دیگر میگویند كه وی را بدریای اریتره برد و در امواج آب افكند.
31- بقسمی كه نقل میكنند این نخستین جنایت كبوجیه بود. پس از آن خواهر خود را كه در مصر با او همسفر بود بقتل رسانید. او با خواهر خود همخوابگی داشت، درحالیكه خواهر او بود و با او از یك پدر و مادر هم بود. و اما چنین است چگونگی ازدواج او با خواهر خود (زیرا تا این زمان هرگز این رسم بین پارس‌ها وجود نداشت كه خواهر خود را بزنی بگیرند «1»). كبوجیه عاشق یكی دیگر از خواهران خود شده بود و میل داشت با وی نزدیك شود. ولی چون نقشه او برخلاف عادات و رسوم وقت بود قضات شاهی را بحضور طلبید و از آنها سؤال كرد كه آیا قانونی وجود دارد كه ازدواج خواهر و برادر را برضایت شخصی اجازه دهد. قضات شاهی از برگزیدگان پارس‌ها هستند. اینان مقام خود را تا زمان مرگ حفظ میكنند مگر در موردی كه مرتكب قضاوت نادرست گردند «2». اینان دعاوی را رسیدگی و قوانین ملی را تفسیر میكنند و همه امور از زیر دست آنها میگذرد. آنان به سؤال كبوجیه جوابی دادند كه نه برخلاف حقیقت بود و نه برای آنها خطری ایجاد میكرد. آنها پاسخ دادند كه هیچ قانونی سراغ ندارند كه ازدواج خواهر و برادر را اجازه دهد ولی اضافه كردند كه قانون دیگری وجود دارد كه بموجب آن پادشاه پارس میتواند بهر عملی كه مایل است دست زند. بدین ترتیب بی‌آنكه از ترس كبوجیه قانونی را ملغی كنند رعایت كامل آنرا برای حفظ جان خود لازم ندانستند و توانستند قانون دیگری بیابند كه به حال پادشاه كه مایل بازدواج با خواهران خود
______________________________
(1)- در این‌باره رجوع شود به توضیح خارج از متن.
(2)- در این قبیل موارد قضات شاهی نه‌تنها از مقام خود منفصل میشدند بلكه مجازات‌های بسیار شدیدی در انتظار آنها بود (هردوت- كتاب پنجم- بند 25- كتاب هفتم بند 194). با اینكه این منصب از راه وراثت منتقل نمیشد معذالك در یك مورد ظاهرا پسری جانشین پدر شده است (هردوت- كتاب پنجم- بند 25).
ص: 135
بود مساعد باشد. پس كبوجیه با خواهری كه مایل بود ازدواج كرد «1» ولی كمی بعد یكی دیگر از خواهران خود را نیز بعقد خود درآورد. این خواهر دوم بود كه در مصر با او همسفر بود و پادشاه او را بقتل رسانید «2».
32- درباره مرگ او نیز مانند مرگ بردیا دو روایت وجود دارد. بطوریكه یونانیها نقل میكنند كبوجیه بچه شیری را با بچه سگی بجنگ انداخته بود و با این زن بتماشای این منظره مشغول بود. سگ در حال شكست خوردن بود كه ناگهان سگ كوچك دیگری كه با سگ اول از یك پدر و مادر بود ریسمان خود را درید و بكمك او شتافت و هردو باهم كمك كردند و بچه شیر را از میدان بدر بردند. كبوجیه از مشاهده این منظره لذت میبرد ولی زن او كه در كنار او قرار داشت میگریست. كبوجیه متوجه او شد و علت گریه او را پرسید. زن پاسخ داد كه وقتی مشاهده كرد آن سگ بانتقام برادر خود شتافت اشگ از چشمان او جاری شد زیرا بیاد بردیا افتاد و بخاطر آورد كه كسی نبود كه انتقام او را بگیرد.
بعقیده یونانیان همین سخن موجب شد كه كبوجیه امر بقتل او داد. اما مصریان نقل میكنند كه آندو بر سر خوردن طعام بودند. زن كاهوئی بدست گرفت و برگ‌های آنرا كند و از شوهر خود پرسید كه آیا آن كاهو وقتی پرپر شده زیباتر است یا وقتی كه چاق و انبوه بود. كبوجیه پاسخ داد: «وقتی چاق و انبوه بود». پس زن باو گفت: «با این حال، تو خاندان كوروش را به سرنوشت این كاهو دچار كرده‌ای و شاخه‌های آنرا از هم جدا ساختی.» كبوجیه سخت خشمگین شد و با لگد باو حمله كرد. زن حامله بود، جنین او سقط شد و خود درگذشت.
33- چنین بود خشم و غضب كبوجیه نسبت به خویشان خود كه ممكن است نتیجه انتقام
______________________________
(1)- مقصود آتوسا دختر كوروش كبیر و خواهر پادشاه بود كه پس از مرگ كبوجیه بعقد ازدواج بردیای مغ و داریوش كبیر درآمد.
(2)- هردوت از خواهر دوم نیز نامی نبرده ولی سترابون او را مروئه)Meroe( دانسته و مدعی است كه شهر مروئه در مصر بآنجهت بنام وی خوانده شده كه كبوجیه او را در همین محل بقتل رسانید است.
ص: 136
آپیس باشد و یا نتیجه مرضی باشد كه نظیر امراض زیادی كه عادة دامنگیر مردم میشود از جائی دیگر آمده باشد. معروف است كه كبوجیه از زمان تولد ناراحتی شدیدی داشت كه برخی آنرا صرع و بیماری روحی مینامند. جای تعجب نیست كه این نقص ناگوار جسمی مانع سلامت فكر و روح او بوده باشد.
34- اكنون تعدی‌های كبوجیه را نسبت بدیگر پارس‌ها شرح میدهم. پرگزاسپ «1» طرف اعتماد او و مامور انتقال تقاضاهای مردم به پادشاه بود «2». فرزندش آبدار كبوجیه بود و مقام او نیز مانند مقام پدر عالی بود. روزی هنگام صحبت با او چنین گفت: «پراگزاسپ، پارسها درباره من چگونه قضاوت میكنند و چه میگویند؟» وی پاسخ داد: «سرور من، ترا فراوان ستایش میكنند اما فقط از حیث شراب‌خواری معتقدند كه تو زیاد افراط میكنی «3».» وی احساسات پارس‌ها را چنین تعبیر كرد و كبوجیه كه خشمگین شده بود پاسخ داد:
«از اینقرار، اكنون پارس‌ها مدعی هستند كه من شراب زیاد دوست میدارم و شراب عقلم را زایل و خونم را تند كرده! ولی در اینصورت آنها نیز در گذشته سخن بحقیقت نمی‌گفته‌اند!» زیرا روزی در محفلی كه كرزوس با پارس‌ها حضور داشت كبوجیه عقیده آنها را درباره خود با مقایسه با كوروش سوال كرده بود و پارس‌ها بوی پاسخ داده بودند كه وی از پدر خود برجسته‌تر است زیرا علاوه بر متصرفات او كه برجای خود باقی
______________________________
(1)-)Prexaspe( رجوع شود به یادداشت صفحات قبل- بند 30 ببعد.
(2)- در زمان دیااوكو پادشاه ماد مرسوم شده بود كه مردم تقاضاهای خود را مع الواسطه بعرض پادشاه برسانند (كتاب اول هردوت- بند 99) و ناگزیر بودند آنرا بصورت نامه و مكتوب به حضور پادشاه بفرستند. بعدها این رسم در دربار هخامنشیان حفظ شد. اهمیت آن از آنجا معلوم میشود كه وقتی كوروش هنوز طفلی بیش نبود و با اطفال هم سن خود تقلید پادشاهان را میكرد حتی برای این منصب نیز یكی از هم‌سالان خود را تعیین كرده بود (هردوت- كتاب اول- بند 115).
(3)- اگر بگفته هردوت پارس‌ها عموما در نوشیدن شراب افراط میكرده‌اند (هردوت كتاب اول- بند 133) نباید این عمل در نظر آنها بدرجه‌ای زشت باشد كه پادشاه خود را بآن جهت سرزنش كنند.
ص: 137
است بر مصر و دریاها نیز دست «1» یافته. پارس‌ها چنین گفتند، ولی كرزوس كه در آنجا حاضر بود و این قضاوت چندان او را خوش‌آیند نبود به كبوجیه گفته بود: «فرزند كوروش، بعقیده من تو با پدر برابر نتوانی بود، زیرا تو هنوز فرزندی مانند خودت كه از پدرت باقیست نداری «2»» كبوجیه را این سخن خوش آمده بود و كرزوس را ستایش فراوان كرده بود.
35- كبوجیه كه این سخنان را بخاطر آورده بود خشمگین شد و به پرگزاسپ گفت: «هم اكنون تشخیص ده كه آیا پارس‌ها راست میگویند و یا خود آنها هستند كه با این سخنان دیوانگی خود را نشان میدهند. فرزند خود را كه آنجا در اطاق مجاور ایستاده بنگر؛ اگر تیر من بقلب او اصابت كرد معلوم خواهد شد كه پارس‌ها اشتباه میكنند.
اما اگر تیر من بهدف نرسد تو میتوانی مدعی شوی كه پارس‌ها حق دارند و عقل من زایل شده. این سخن بگفت و كمان خود را كشید و طفل را نشانه گرفت. طفل بر زمین غلطید؛ كبوجیه امر كرد جسد او را بشكافند و محل اصابت تیر را جستجو كنند. چون دیده شد كه تیر بمیان قلب او اصابت كرده كبوجیه كه تبسم بر لبانش نقش بسته و چهره‌اش شكفته شده بود خطاب به پدر طفل چنین گفت: «پرگزاسپ، پس من دیوانه نیستم و پارسها دروغ میگویند. تو دلیل آنرا بچشم خود دیدی. ولی اكنون بمن پاسخ ده كه آیا تاكنون كسی را دیده‌ای كه بتواند تا این حد تیر خود را دقیق بهدف بنشاند؟» پراگزاسپ كه خود را با دیوانه‌ای روبرو میدید و بر جان خود بیم داشت پاسخ داد: «سرور من، تصور نمیكنم كه حتی خداوند بتواند چنین خوب نشانه رود.» چنین بود شجاعتی كه كبوجیه در این مورد از خود نشان داد. یكبار دیگر نیز بی‌دلیل معقول دوازده تن از بزرگترین پارسها را زنده بگور كرد.
______________________________
(1)- مقصود هردوت از «دریاها» ئی كه كبوجیه بر آنها دست یافته اتحاد او با قبرس و فینیقیه (هردوت كتاب سوم- بند 19) و بولیكرات ساموسی است (همان كتاب- بند 44)، درحالیكه استرابون برخلاف هردوت مدعی است كه فینیقی‌ها و قبرسی‌ها از زمان كوروش با پارس‌ها متحد شده بودند (استرابون- سیروپدی كتاب اول- بند 14-).
(2)- كبوجیه در موقع مرگ فرزندی نداشت (هردوت- كتاب سوم- بند 66).
ص: 138
36- چون او چنین میكرد كرزوس از اهل لیدی شرط انصاف آن دانست كه ویرا با این سخنان بیدار كند: «ای پادشاه، از جوانی و طبع سركش خود پیروی مكن.
خویشتن‌دار باش و برخود چیره شو. دوراندیش بودن شایسته مردان بزرگ است و احتیاط شرط عقل. تو هموطنان خود را بی‌دلیل معقول بقتل میرسانی و اطفال را میكشی.
برحذر باش كه اگر در این كار افراط كنی پارس‌ها ترا ترك میگویند و بر تو خواهند شورید من مجبورم بتو نصیحت كنم زیرا پدرت كوروش از من خواسته است كه ترا نصیحت كنم و افكار درستی را كه بمخیله‌ام خطور میكند بتو عرضه دارم «1».» كرزوس با این اندرزها حسن نیت خود را نشان میداد، اما كبوجیه بوی چنین پاسخ داد: «تو نیز جرات آنرا داری كه بمن اندرز دهی، تو كه آنقدر كشورت را خوب اداره كردی و آنقدر پدرم را خوب نصیحت كردی و او را بعبور از آمور دریا «2» برای جنگ با ماساگت‌ها تشویق كردی درحالیكه آنان میخواستند خود به كشور ما «3» بیایند. تو كشور خود را اداره كردی و خود را تباه كردی و كوروش را كه بتو اعتماد كرده بود بكشتن دادی! اما تو نباید از این كارها بی مجازات بگریزی. مدتها بوده كه در پی بهانه‌ای بودم تا ترا مجازات كنم.» این بگفت و كمان خود را برگرفت تا او را با تیری از پا درآورد. اما كرزوس از جای خود جستن كرد و از تالار بیرون گریخت. وقتی كبوجیه نتوانست او را با تیر بزند به نگهبانان خود امر كرد او را بگیرند و هلاك كنند. نگهبانان كه با خوی او آشنائی داشتند كرزوس را پنهان كردند تا اگر كبوجیه نادم شود و او را طلب كند وی را برای او حاضر سازند (زیرا در
______________________________
(1)- این ادعای كرزوس برای خوانندگان تاریخ هردوت بی‌تردید تازگی دارد، زیرا قبل از این هیچ‌جا مؤلف باین مطلب مهم اشاره نكرده بود.
(2)- درباره این رود رجوع شود به یادداشت شماره 4 بند 202 از كتاب اول هردوت.
هرگاه آنطور كه مورخان عرب در قرن دهم مدعی هستند تا آن زمان دریاچه آرال با دریای خزر مربوط بوده باید این رود را بنحوی كه هردوت در بند 201 و 202 از كتاب اول تشریح میكند همان رود آمور دریای امروز دانست كه بدریای آرال میریزد.
(3)- رجوع شود به كتاب اول هردوت- بند 207.
ص: 139
اینصورت آنها بعلت نجات او پاداش میگرفتند)؛ و اگرنه پشیمان شود و نه افسوس خورد هر موقع بخواهند كار او را تمام كنند. اتفاقا طولی نكشید كه كبوجیه بر كرزوس افسوس خورد و نگهبانان او كه متوجه تأسف او شدند باو اطلاع دادند كه كرزوس هنوز زنده است. كبوجیه بآنها پاسخ داد كه او نیز از اینكه كرزوس زنده است مسرور است اما آنها نجات او را از مرگ باین ارزانی برگزار نخواهند كرد و كشته خواهند شد. و این كار را كرد و آنها را كشت.
37- در موقع اقامت خود در ممفیس نسبت به پارس و ملل متحد از این قبیل كارهای دیوانه صفت بسیار كرد. قبور كهن را گشود و مردگان را نظاره كرد. هنگام ورود به معبد هفستوس «1» مجسمه این خدا را بسیار تمسخر كرد. مجسمه هفستوس به تصاویر فینیفی كه پاتائیك «2» نام دارد و فینیفی‌ها در جلوی كشتی‌های خود گرد جهان گردش میدهند بسیار شباهت دارد. برای اطلاع كسانی كه این كشتی‌ها را ندیده‌اند اضافه میكنم كه این تصاویر بشكل یك انسان كوتاه قد «3» میباشند. وی همچنین به معبد كابیرها «4» كه بموجب دستورات
______________________________
(1)- هفستوس)Hephaistos( یا وولكن)Vulcain( خداوند آتش و آتش‌فشان در یونان باستان. افسانه‌های كهن حاكی است كه وی از زوس (ژوپیتر) خدای خدایان و ژونون)Junon( بدنیا آمد و صورتی زشت و كریه داشت. بروایتی پدرش و بروایت دیگر مادرش او را از آسمان بر زمین افكند و در اقیانوس یا در جزیره لمنوس)Lemnos( سقوط كرد و پایش شكست و تمام عمر لنگ بماند. باز افسانه حاكی است كه وی در اعماق زمین كوره‌های عظیم ترتیب داد تا آتش صاعقه و آتش‌فشانها را مهیا كند. در سیسیل و آتن و مصر مورد پرستش بود. اما مركز پرستش او شهر ممفیس بود كه معبد بزرگی بنام او در آن برپا شده بود.
(2)- پاتائیك)Pataiques( - هردوت نوعی از تصاویر فینیقی را از زبان این قوم پاتائیك نامیده ولی روشن نكرده كه مقصود از این اصطلاح چیست حتی توضیحی كه در عبارت بعد داده و این تصاویر را با مردمان كوتاه قد مصر باستان)Pygmee( مقایسه كرده كافی برای روشن شدن مقصود نیست. وی تنها مؤلفی است كه این اصطلاح را بكار برده و بهمین جهت است كه در هیچیك از منابع تاریخی نمیتوان تحقیق قابل ملاحظه‌ای در این‌باره بدست آورد.
(3)- اشاره هردوت به قوم كوتاه‌قد افسانه‌ایست كه در مصر باستان میزیست و با وجود كوتاهی قد در جنگ با ضرافه‌ها مهارتی خاص داشتند. هردوت و دیگر مورخان باستان این قوم را پیگمه)Pygmee( نامیده‌اند. شاید این اصطلاح كه از كلمه پیگم)Pygme( آمده است كه واحد مقیاس طول در یونان باستان و برابر یك متر و 347 میلیمتر بوده است. افسانه حاكی است كه وقتی هركول پهلوان افسانه‌های یونان در خواب بود پیگمه‌ها بر سر او ریختند ولی پهلوان بر آنها چیره شد و تعدادی از آنها را در زیر پوست شیری كه بر تن داشت برد.
(4)- كابیر)Cabires( نام خدایان افسانه‌ایست كه در بسیاری از نقاط یونان باستان و بخصوص در ساموتراس)Samuthrace( و تب)The ?bes( مورد پرستش بودند.
فینیفی‌ها این خدایان را كابیریم)Cabirim( )خدایان توانا) و یا كابریم)Chaberim( )خدایان مشترك) مینامیدند. تعداد انن خدایان و منشاء افسانه‌ای آنها مجهول است. حدس زده میشود كه منشاء آن از فینیقیه باشد.
ص: 140
مذهبی فقط كاهنان میتوانند در آن راه یابند وارد شد و كار را بجائی رسانید كه مجسمه‌های این معبد را پس از اهانت و تحقیر بآتش سوزاند. این مجسمه‌ها، مجسمه‌های هفستوس را بخاطر میآورد و كابیرها مدعی هستند كه این خدایان فرزندان او هستند.
38- كبوجیه بلحاظ عملیاتی كه كرد بنظر من یك دیوانه واقعی بوده و اگر چنین نبود امور روحانی و سنن ملی را تخطئه نمیكرد. اگر تمام مردم را آزاد گذارند و از آنها بخواهند كه پس از دقت بهترین قوانین را انتخاب كنند هركس قوانین قوم خود را انتخاب میكند؛ تا این اندازه هركس اطمینان دارد كه قوانین كشور او بهترین قوانین است. بنابراین، اینكه شخصی اموری را كه باین درجه محترم است تخطئه میكند امری طبیعی نیست مگر اینكه او دیوانه باشد. برای تشخیص اینكه اینگونه احساسات نسبت به عادات و رسوم شخصی تا چه اندازه در وجود مردمان ریشه‌دار است موارد زیادی را میتوان شمرد. یكی از این موارد كثیر چنین است: داریوش در زمان سلطنت خود روزی اطرافیان یونانی خود را بحضور طلبید و از آنها پرسید كه بچه قیمتی حاضرند پدر خود را پس از مرگ تناول كنند. آنها باعتراض پاسخ دادند كه بهیچ قیمتی حاضر بانجام این عمل نیستند. پس داریوش هندوهائی را كه كالاتی «1» نام دارند و رسم آنها چنین است كه
______________________________
(1)-CalatiesیاKallaties- در هیچیك از منابع تاریخی اطلاعی از این قوم
ص: 141
پدر و مادر خود را میخورند بحضور طلبید و از آنها پرسید كه بچه قیمتی حاضرند جسد پدر خود را در آتش افكنند. هندیان از تعجب فریادی از حلقوم خود خارج كردند و مصرا از او خواستند كه سخن بكفر نگوید. تا این درجه این رسوم پابرجا میباشند و تا این حد اشعار پند «1» ار تحت عنوان «رسم و سنت، فرمانروای جهان «2» است، صحیح است.
______________________________
بقیه پاورقی از صفحه قبل هندی كه هردوت كالاتی نامیده بدست نیامد. شاید گروهی از هندیانی بوده‌اند كه پوست آنها سیاه بوده و در بند 101 این كتاب از آنها سخن در میان میباشد.
(1)- پندار)Pindare( بزرگترین شاعر غزلسرای یونان باستان كه در حدود سال 520 قبل از میلاد در شهر تب بدنیا آمد و در حدود سال 440 قبل از میلاد در سیراكوز درگذشت. از اشعار او قسمت‌هائی كه جنبه حماسی دارد تحت عنوان المپیك)Olympiques( و فتیك)Phthiques( باقیست.
(2)- اشاره هردوت به یكی از اشعار پندار است كه افلاطون قسمتی از آنرا در كتاب گورگیاس چنین نقل كرده: «عادت، فرمانروای موجودات فانی و جاودانی با قدرت بر آنها حكومت میكند ...» (افلاطون- گورگیاس- ب 484).
ص: 142