گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
قسمت دوم بسلطنت رسیدن داریوش امپراطوری این پادشاه پارس‌ها در ساموس سرآغاز جنگهای ایران و یونان (از بند 67 تا بند 160)

توطئه هفت تن‌




67- آن مغ، پس از مرگ كبوجیه با خیال راحت نام بردیا فرزند كوروش را غصب كرد و مدت هفت ماه از باقیمانده سال هشتم سلطنت كبوجیه را سلطنت كرد و در این مدت بهمه اتباع خود خوبی‌های فراوان كرد بدرجه‌ای كه هنگام مرگ او تمام اقوام آسیائی باستثنای پارس‌ها بر وجود او افسوس خوردند. این مغ كسانی بتمام نقاط امپراطوری فرستاد و اعلام كرد كه مدت سه سال از انجام خدمت نظام و پرداخت مالیات معاف‌اند. این فرمان را بمحض اینكه حكومت را بدست گرفت صادر كرد.
اما در ماه هشتم نیرنگ او بترتیب زیر فاش شد:
68- اوتان «1» فرزند فارناسپ «2» و از حیث نژاد و ثروت با بزرگترین پارسها برابر بود. او اولین كسی بود كه حدس زد این مغ بردیا فرزند كوروش نیست و هویت واقعی او را كشف كرد. او متوجه شده بود كه مغ از ارك خارج نمیشود و هیچیك از پارسهای بزرگزاده را بحضور نمی‌پذیرد. همینكه سوءظن او بیدار شد بترتیب زیر اقدام كرد: كبوجیه با یكی از دختران او كه فدیمه «3» نام داشت ازدواج كرده بود.
______________________________
(1)- اوتان یا اوتانس)Otanes( یكی از بزرگان پارس و یكی از هفت تنی كه نقشه بركنار كردن بردیای مغ را طرح كردند و بر او شوریدند. نام این شخص در كتیبه بیستون اوتانا)Outana( آمده (بند 68) و اگر آنطور كه هردوت میگوید فرزند فارناسپ باشد برادرزن كوروش و عموی كبوجیه بوده است. اما در كتیبه بیستون گفته شده كه اوتانا فرزند شخصی توكرا)Toukra( نام بوده (یادداشت شماره 4 تاریخ هردوت نسخه)Belles Lettres( طبع پاریس 1939 جلد 3 صفحه 121)
(2)-Pharnaspe ?s
(3)-Phedyme
ص: 169
آن مغ نیز این دختر را بعقد خود درآورده بود و او با دیگر زنان كبوجیه در حرمسرا میزیست. اوتان كس بنزد دختر خود فرستاد و پرسید مردی كه با او هم‌بستر است چه كسی است، بردیا فرزند كوروش است یا شخص دیگر؟ دختر برای او جواب فرستاد كه از این مطلب بی‌خبر است زیرا بردیا فرزند كوروش را هرگز ندیده و نمیداند اكنون چه كسی با او همخوابه است. پس اوتان پیغام دیگری برای او فرستاد و پرسید:
«اگر تو خود بردیا فرزند كوروش را نمی‌شناسی از آتوسا «1» درباره مردی كه هردو با او زندگی میكنید سؤال كن زیرا او باید لااقل برادر خود را بشناسد.»
69- دختر اوتان باو چنین پاسخ فرستاد: «من بهیچ وسیله نمیتوانم با آتوسا سخن گویم و یا یكی از زنانی را كه در این قصر زیست میكنند ببینم. زیرا این مرد، هركه هست، پس از آنكه بقدرت رسید هریك از ما را در جائی جداگانه قرار داد.» افشای این اسرار مطلب را بر اوتان روشن كرد. پس پیغام سومی برای دختر خود فرستاد و گفت: «دخترم تو از نژادی عالی هستی و باید خطری را كه پدرت امر میكند قبول كنی. اگر بردیائی كه با تو است فرزند كوروش نیست و مردی است كه من حدس میزنم نباید چنین راحت در آغوش تو قرار گیرد و سلطنت كند. او باید مجازات شود.
پس آنچه میگویم انجام ده: وقتی او با تو هم‌بستر میشود، همینكه مشاهده كردی كه بخواب رفته است گوشهای او را لمس كن و اگر دیدی كه او گوش دارد بدان كه با بردیا فرزند كوروش هم‌بستر میباشی، اما اگر گوش ندارد بدان كه در آغوش بردیای مغ هستی.
فدیمه در جواب كس فرستاد و پیغام داد كه اگر چنین كند با خطری بزرگ روبرو خواهد شد، چه اگر او گوش نداشته باشد و در موقع لمس كردن او را غافلگیر كند یقین است كه او را از میان خواهد برد ولی با اینحال، امر پدر را اطاعت خواهد كرد. بدین ترتیب حاضر شد وظیفه‌ای كه بعهده او گذارده شده بود برای پدر انجام دهد. كوروش فرزند
______________________________
(1)- آتوسا)Atossa( دختر كوروش كه ابتدا بعقد ازدواج برادر خود كبوجیه درآمد و وقتی بردیای مغ بحكومت رسید وی نیز او را بزنی گرفت و برای سومین بار پس از بركناری بردیا بعقد ازدواج داریوش درآمد.
ص: 170
كبوجیه در زمان سلطنت خود بعلت تقصیری كه بی‌تردید كوچك نبوده امر كرده بود گوشهای بردیای مغ را ببرند. پس فدیمه دختر اوتان آنچه به پدر وعده كرده بود انجام داد. وقتی نوبت او شد كه بنزد مغ رود- زیرا زنان پارس هریك بنوبه با شوهر خود هم- بستر میشوند- در كنار او آرمید و وقتی مغ در خواب عمیق غوطه‌ور شد گوشهای او را جستجو كرد و براحتی و بی‌خطر دریافت كه این مرد گوش ندارد. همینكه روز شد ماجرای شب را برای پدر پیغام فرستاد.
70- آنگاه اوتان آسپاتین «1» و گوبارو «2» بزرگترین شخصیت‌های پارس را كه بیش از دیگران برای رازگوئی مناسب بودند بكناری كشید و ماجرا را بر آنها فاش كرد. خود آنها هم حدس میزدند كه چنین باشد و وقتی اوتان آنها را در جریان امر گذارد بآسانی گفته او را باور كردند. و تصمیم گرفتند كه هریك از آنها یكی از پارسها را كه بیش از دیگران مورد اعتماد بود از این راز باخبر كنند.
پس اوتان این راز را با اینتافرن «3» درمیان نهاد و گوبارو با مگابیز «4» و آسپاتین با هیدران «5» مذاكره كردند.
______________________________
(1)- آسپاتین)Aspathines( یا آسپاشانا)Aspachana( یكی دیگر از شخصیت‌های هفتگانه كه بكمك داریوش و اوتان بردیای مغ را از كار بركنار كردند. نام این شخص در كتیبه بیستون ذكر نشده.
(2)- گوبارو یا گبریاس)Gobrias( از بزرگان پارس و یكی از هفت تن توطئه‌كنندگان برای بركنار كردن بردیای مغ. معلوم نیست كه این شخص همان گوباروی معروف فرزند مردونیه است كه در زمان كوروش بحكومت بابل رسید و با قدرت بر این سرزمین حكومت كرد یا شخص دیگر.
(3)- اینتافرن یا اینتافرنس)Intaphernes( كه نامش در كتیبه بیستون ویندافرنه)Vindafarnah( فرزند واژاسپارا)Vajaspahara( آمده است.
(4)- مگابیز)Megabyze( یا مگابیزوس)Megabyzos( كه در كتیبه بیستون باگابوخسا)Bagaboukhsa( فرزند دادوواهیجا)Dadouvahidja( آمده است
(5)- هیدران یا هیدرانس)Hydranes( كه در كتیبه بیستون ویدارنا)Vidarna( فرزند باگابیگنا)Bagabigna( آمده است.
ص: 171
از اینقرار آنها شش تن بودند، ولی در همین موقع داریوش فرزند هیستاسپ كه از پارس میآمد از راه رسید. پدر او حاكم پارس بود «1». وقتی داریوش رسید، آن شش تن تصمیم گرفتند او را نیز با خود همراه كنند.
71- پس این هفت تن توطئه‌كنندگان گردهم جمع شدند و پس از آنكه سوگند وفاداری نسبت بهم یاد كردند با یكدیگر به مشورت پرداختند. وقتی نوبت سخن به داریوش رسید عقیده خود را چنین بیان كرد: «من تصور میكردم تنها كسی بودم كه میدانستم پادشاه كنونی مغ است و بردیا فرزند كوروش مرده است. برای تهیه وسایل از میان بردن همین مغ است كه من با شتاب باینجا آمده‌ام. اما چون حوادث شما را نیز در جریان حقایق گذارده و من تنها نیستم عقیده دارم كه باید بیدرنك دست بكار شد و تأمل جایز ندانست زیرا تأمل حاصلی نخواهد داشت.» اوتان چنین گفت: «فرزند هیستاسپ، تو از پدری نجیب‌زاده هستی و بنظر من فضیلت تو از پدر كمتر نیست. با اینحال بی‌تأمل در این كار شتاب مكن و بكوش تا از مطمئن‌ترین راه قدم برداری. باید قبل از عمل تعداد بیشتری را با خود همراه كنیم.»
داریوش بوی پاسخ داد. «كسانی كه اینجا حاضرید، بدانید اگر آنطور كه اوتان پیشنهاد میكند رفتار كنید همه بوضعی رقت‌بار كشته خواهید شد. بی‌تردید خائنی یافت خواهد شد كه بامید نفع شخصی راز شما را بر مغ فاش خواهد كرد. بهتر آنست كه هریك از شما بتنهائی اجرای این عمل را بعهده بگیرید. اما چون صلاح آن میدانید
______________________________
(1)- هیستاسپ یا هیستاسپس)Hystaspes( پدر داریوش یكی از پارس‌های خاندان هخامنشی كه داریوش خود شجره نسب او را در كتیبه بیستون چنین معرفی میكند: «پدر من هیستاسپ است، پدر هیستاسپ آرسام بود، پدر آرسام آریامن، پدر آریامن چش‌پش و پدر چش‌پش هخامنشی بوده است.» (كتیبه بیستون- بند 2) درباره افسانه بسلطنت رسیدن داریوش رجوع شود به بند 209 از جلد اول تاریخ هردوت درجائی كه مؤلف شرح میدهد كه چگونه هنگام ورود كوروش به سرزمین اقوام ماساگت خواب دید كه داریوش فرزند هیستاسپ بر او شوریده و بسلطنت رسیده. برخلاف گفته هردوت هیستاسپ پدر داریوش حاكم ایالت پارت بود نه فارس (كتیبه بیستون- بند 35)
ص: 172
كه این راز را بر دیگران نیز فاش كنیم و آنرا بر من فاش كرده‌اید، پس هم امروز دست بكار شویم و بدانید كه اگر امروز از دست برود من منتظر نخواهم نشست كه راز مرا دیگری فاش كند و بلكه من خود همه چیز را بر مغ فاش خواهم كرد.»
72- اوتان با مشاهده هیجان داریوش چنین پاسخ داد:
«چون تو ما را مجبور میكنی كه بی‌تأمل دست بكار شویم و حاضر نیستی كه كار را بتعویق اندازیم، پس بگو برای تعرض بآنها چگونه میتوانیم به كاخ راه یابیم. تصور میكنم كه تو نیز میدانی كه سربازان محافظ همه‌جا گرد كاخ آماده‌اند. بی‌آنكه آنها را دیده باشی لااقل درباره آنها چیزهائی شنیده‌ای، درینصورت چگونه خواهیم توانست از از درهای كاخ عبور كنیم؟»
داریوش پاسخ داد: «اوتان؛ چه بسیار كه زبان از بیان آنچه عمل نشان میدهد عاجز است و چه بسیار كه بیان عاجز نیست ولی عملی كه بآن منتهی میشود قابل افتخار نیست با اینحال بدانید كه كمترین مشكلی برای عبور از محل مستحفظین وجود ندارد.
زیرا اولا در برابر مردانی در ردیف و مقام ما هیچكس نیست كه از راه احترام یا بعلت ترس درهای كاخ را نگشاید، من نیز شخصا برای ورود به كاخ بهانه‌ای تمام معقول دارم.
من خواهم گفت كه هم‌اكنون از پارس رسیده‌ام و قصد دارم پیغام پدرم را بعرض شاه برسانم.
هرجا كه دروغ مصلحت باشد در گفتن آن تردید نباید كرد «1». ما چه دروغگو باشیم و چه شیفته حقیقت در هرحال هدفی واحد داریم. بعضی از مردم دروغ میگویند تا از دروغ‌های اطمینان‌بخش خود نفعی ببرند. بعضی دیگر حقیقت را میگویند تا مردم بیشتر بآنها اعتماد كنند و خود منتفع شوند. و اگر نفعی درمیان نبود، برای مرد راستگو فرقی نمیكرد كه دروغ گوید، و برای دروغگو هم بی‌تفاوت بود كه راست گوید. نگهبانانی كه از روی میل بما اجازه عبور دهند بعدها از این عمل خود پشیمان نخواهند شد و اگر بین آنها كسانی باشند كه بخواهند مانع عبور شوند همانجا بآنها نشان خواهیم داد كه دشمنان ما هستند و با هجوم بداخل كاخ كار خود را انجام خواهیم داد»
______________________________
(1)- درباره پارس‌ها كه از دروغ نفرت داشته‌اند بیان این مطلب از قول داریوش قابل مطالعه و مورد تردید است.
ص: 173
73- در اینوقت گوبارو شروع بسخن كرد و چنین گفت: «دوستان، چه فرصت بهتری میتوان یافت كه یا حكومت را بچنگ آوریم و یا در صورت ناكامی باستقبال مرگ بشتابیم؟ ما از نژاد پارس هستیم ولی پادشاه ما یكنفر ماد یا بهتر بگویم یكنفر ماد بی‌گوش است! تصور میكنم كسانی از بین شما كه در موقع مرگ بر بالین كبوجیه حاضر بوده‌اند بخاطر دارند كه كبوجیه در آخرین لحظات حیات خود چه نفرینهائی در حق پارس‌هائی كرد كه برای پس گرفتن سلطنت اقدامی نكنند. در آنموقع ما متوجه سخنان او نبودیم و تصور میكردیم كبوجیه بقصد تهمت زدن این سخنان را بر زبان جاری میكند ولی من امروز توصیه میكنم كه از داریوش پیروی كنیم و این جلسه را تعطیل كنیم و مستقیما بنزد مغ برویم.»
گوبارو چنین سخن گفت و دیگران نیز او را تأیید كردند.
74- در همان موقع كه آنان این توطئه را ترتیب میدانند بازی سرنوشت چنین مقدر كرد كه مغ‌ها پس از تفكر تصمیم گرفتند پراگزاسپ را با خود همراه كنند؛ زیرا از یكطرف كبوجیه نسبت بوی رفتاری ناشایست در پیش گرفته بود و فرزند او را با تیری بقتل رسانیده بود و از طرف دیگر چون او بردیا را بدست خود كشته بود تنها كسی بود كه از سرنوشت بردیا فرزند كوروش باخبر بود، و علاوه بر آن پارس‌ها برای او احترامی زیاد قائل بودند. مغان باین قصد او را طلب و این رفیق تازه را بقید سوگند با خود همراه كردند. وی را سوگند دادند كه نیرنگی را كه آنان نسبت به پارسها بكار برده بودند بر احدی فاش نسازد و در مقابل، همه نوع وعده مساعدت باو دادند.
پرگزاسپ بآنها قول مساعد داد. مغها پس از آنكه پرگزاسپ را با خود همراه كردند چیز دیگری از او خواستند. آنان بوی گفتند كه قصد دارند عموم پارسها را در زیر دیوارهای كاخ شاهی احضار كنند و از او خواستند كه بر بالای برجی قرار گیرد و آشكارا اعلام كند كه پادشاه كنونی بردیا فرزند كوروش است نه كسی دیگر. آنها عمدا این تقاضا را از او كرده بودند زیرا معتبرتر از او در نظر پارس‌ها كسی نبود و بعلاوه او بارها وجود بردیا فرزند كوروش را تأیید كرده بود و افسانه قتل او را منكر شده بود.
75- پرگزاسپ گفت حتی در این مورد نیز حاضر است اسباب رضایت آنها را
ص: 174
فراهم كند. پس مغ‌ها پارسها را احضار كردند و وی را بالای برجی بردند و تقاضا كردند برای مردم سخن گوید. اما او آنچه را كه از او انتظار داشتند از روی عمد فراموش كرد و اجداد پدری كوروش را از هخامنش ببعد شماره كرد و وقتی پس از گذشت چند قرن به كوروش رسید در ختام بیان خود خدماتی را كه این پادشاه به پارسها كرده بود یادآوری كرد و پس از تجدید این خاطرات پرده حقیقت را بكنار زد و گفت تا كنون این راز را پنهان نگهداشته بود زیرا افشای این ماجرا برای او بی‌خطر نبود. اما امروز نیروئی ویرا مجبور بافشای آن میكند. پس شرح داد كه چگونه بردیا فرزند كوروش بدست او و با سلاح كبوجیه بقتل رسید و چگونه پادشاهان كنونی از مغان میباشند. آنگاه آرزو كرد كه اگر پارس‌ها برای بازیافتن سلطنت و مجازات مغان اقدام نكنند انتقام خدایان بر آنها نازل شود و سپس خود را با سر از بالای برج بپائین افكند. چنین بود مرگ پرگزاسپ، این شخصی كه در تمام حیات خود مردی محترم بود
76- در همان موقع آن هفت نفر، پس از آنكه تصمیم گرفتند بی‌تأمل به مغ‌ها حمله كنند بخدایان توكل كردند و بی‌خبر از این حادثه حركت كردند. چون در نیمه راه از این واقعه مطلع شدند، بیدرنگ خود را بكناری كشیدند تا بار دیگر باهم مشورت كنند. اوتان و چند تن دیگر عقیده داشتند كه اجرای این عمل بتعویق افتد و در میان اینهمه هیجان و سر و صدا بعملی دست نزنند.
داریوش و دیگران مایل بودند كه همچنان پیش روند و بی‌تأمل باجرای تصمیمات خود بپردازند. در همان موقع كه آنها به بحث مشغول بودند مشاهده كردند كه هفت زوج عقاب به شكار دو زوج كركس مشغول میباشند و پرهای آنها را میكنند و بغارت میبرند. بمشاهده این صحنه، هر هفت تن همداستان شدند و نظر داریوش را پذیرفتند و با اطمینان خاطری كه از مشاهده این پرندگان بآنها دست داده بود بسوی كاخ حركت كردند. «1»
______________________________
(1)- شكست پارسها از یونانیان نیز بصورت خوابی نظیر این خواب بر آتوسا ظاهر شده بود. وی در خواب دیده بود كه عقابی كركسی را تعاقب میكند. نكته جالب درباره این واقعه اینست كه بجای اینكه تعداد عقاب‌ها بتعداد توطئه‌كنندگان هفت تن و تعداد كركس‌ها
ص: 175
77- وقتی بمدخل كاخ رسیدند آنچه حسن درایت به داریوش تلقین كرده بود روی داد. نگهبانان كه نسبت به پارس‌هائی با آن مقام و منصب احترامی فراوان داشتند و هرگز تصور نمیكردند كه آنها چنین نقشه‌ای در سر داشته باشند راه را بر این مردان بزرگ كه خدایان رهبری آنها را بعهده داشتند باز كردند. هیچكس حتی یك سؤال از آنها نكرد.
وقتی بداخل صحن رسیدند با خواجگانی روبرو شدند كه مأمور انتقال اوامر بودند. اینها مقصود از ملاقات با پادشاه را استفسار كردند و در همانحال كه از اینها سوال میكردند نگهبانانی را كه آنها را راه داده بودند بسختی سرزنش و تهدید كردند و از ادامه پیشروی آنها مانع شدند. پس آن هفت تن یكدیگر را متقابلا تشجیع كردند و خنجرهای خود را بركشیدند و همانجا این حریفان را از پا درآوردند و دوان‌دوان بداخل بیرونی كاخ هجوم بردند.
78- در همین موقع آندونفر مغ در آنجا درباره واقعه پرگزاسپ باهم بمشورت مشغول بودند. وقتی مشاهده كردند كه سرهای خواجگان میرود و فریاد آنها بلند است هردو با شتاب برخاستند و آنچه را رویداده بود دریافتند و خود را برای دفاع آماده كردند. یكی از آنها با شتاب كمان و خدنك خود را برگرفت و دیگری بجانب نیزه خود جستن كرد زد و خورد آغاز شد. آنكس كه كمان و خدنك بدست داشت نمیتوانست از آن استفاده كند زیرا دشمنان بسیار نزدیك بودند و با او تن‌بتن نبرد میكردند. اما دیگری با نیزه از خود دفاع میكرد، این شخص آسپاتین را از ران و اینتافرن را از چشم مجروح كرد. اینتافرن با این جراحت چشم خود را از دست داد ولی از آسیب آن نمرد «1»
______________________________
كه مظهر بردیای مغ بوده یكتن باشد هفت زوج عقاب و یك زوج كركس مشاهده شده است.
اگر فرض كنیم كه مقصود مولف از یك زوج كركس بردیای مغ و برادرش بوده معلوم نیست مقصود از هفت زوج عقاب غیر از هفت تن توطئه‌كنندگان چه كسانی بوده است. احتمال میرود در متن اصلی هفت عقاب و یكزوج كركس بوده و این اشتباه بعدها در رونویسی‌های بعدی متن وارد شده باشد.
(1)- درباره سرنوشت اینتافرن رجوع شود به بند 118 و 119 همین كتاب. در سال اول سلطنت داریوش شخصی بهمین نام بحكومت بابل رسیده است (كتیبه بیستون بند 50)
ص: 176
یكی از آن دو نفر مغ این هر دو نفر از توطئه‌كنندگان را مجروح كرد. آن دیگری كه مشاهده كرد كمان بكار او نمی‌آید خود را در پستوئی كه مجاور بنا بود افكند و خواست درهای آنرا ببندد. اما دو تن از هفت تن، داریوش و گوبارو، خود را همراه او بداخل آن پستو افكندند. گوبارو مغ را با ریسمان بدام انداخت. داریوش در حالیكه مقابل او ایستاده بود نمیدانست چكند تا در تاریكی گوبارو را مجروح نسازد. وقتی گوبارو مشاهده كرد كه داریوش بی‌حركت بتماشای این صحنه مشغول است پرسید بچه جهت بكمك او نمیشتابد. داریوش پاسخ داد: «میترسم ترا هم مجروح كنم.» اما گوبارو جواب داد: «خنجرت را فرو كن حتی اگر از شكم هردو نفر بگذرد.» داریوش سخن او را پذیرفت، خنجر خود را فرو كرد و خوشبختانه به مغ اصابت كرد «1»
79- پس از آنكه مغان را كشتند و سرهای آنها را از بدن جدا كردند دو مجروح خود را كه قادر به حركت نبودند و حضورشان برای نگهداری ارك لازم بود در كاخ گذاردند و پنج تن دیگر درحالیكه سرهای مغان را بدست گرفته بودند با فریادها و تظاهرات پرسر و صدا شروع بدویدن كردند و دیگر پارسها را طلب كردند و ماجرا را برای آنها نقل كردند و سرها را بآنها نشان دادند و تمام مغانی را كه بچنگ افتادند بقتل رساندند. همینكه پارسها از فداكاری آن هفت تن و خدعه مغان باخبر شدند بآنها پیوستند و درحالیكه خنجرهای خود را بیرون كشیده بودند هرجا مغی مییافتند خون او را میریختند بطوریكه اگر شب فرا نمیرسید و كار آنها قطع نمیشد یك مغ زنده نمیماند.
این روز، امروز جشن بزرگ ملی پارسها است. مراسم بزرگی در این روز برپا
______________________________
(1)- درباره اینكه چه كسی بردیای مغ را كشته است بین اسناد و مدارك تاریخی اختلاف است. در كتیبه بیستون (بند 13) داریوش مدعی است كه خود او بردیا را با تعداد كمی از همراهان كشته است. اما اشیل)Eschyle( نویسنده یونان باستان مدعی است كه قاتل حقیقی او آرتافرن)Artaphernes( بوده «اشیل- پارسها- بند 776» و كتزیاس‌¬Ctesias مورخ دیگر یونانی معتقد است كه بردیا بدست چندین نفر از مهاجمین بقتل رسید.
ص: 177
میكنند كه به «قتل عام «1» مغان» معروف است. در موقع انجام این مراسم هیچ مغی حق ندارد خود را بمردم نشان دهد و همه در آنروز در خانه میمانند.
80- وقتی اغتشاش آرام شد و پنج روز از این حادثه گذشت «2» كسانی كه برضد مغ‌ها قیام كرده بودند برای مشورت جلسه‌ای تشكیل دادند. نطق‌هائی ایراد شد كه بی‌تردید برای بعضی از یونانیها باوركردنی «3» نیست ولی در هرحال صحت دارد. اوتان عقیده داشت كه باید امور حكومت را به ملت پارس واگذار كنند و چنین استدلال می‌كرد:
«من عقیده دارم كه نباید فقط یك نفر را از بین خود بعنوان پادشاه انتخاب كنیم. این كار نه خوب است و نه مفید. شما میدانید كه گستاخی جاهلانه كبوجیه بچه درجه از افراط رسید و جسارت و گستاخی آن مغ را هم آزمایش كردید. در سلطنتی كه هوی و هوس اشخاص از پس‌دادن حساب كاملا معاف است چگونه ممكن است تعادلی بوجود آید؟ این قدرت به باتقوی‌ترین مردمی كه بآن دست یابد نقشه‌های غیرعادی الهام میكند. كبر و غرور در وجود نسل موجود قهرا افزایش مییابد و ریشه حسادت از آغاز تولد در وجود انسان میروید. این دو عیب بشر را بصورت موجودی غیرانسانی
______________________________
(1)- این جشن كه بجشن قتل عام مغان معروف بود بنا بگفته هردوت و كنزیاس مدتها در پارس قدیم معمول بوده ولی صحت وجود آن مورد تأیید دیگر مورخان باستان نیست.
(2)- بگفته یكی از مورخان پارس‌ها مدت پنج روز پس از مرگ پادشاه آزاد بودند كه بهر عملی بخواهند دست زنند تا هرج‌ومرجی كه از این آزادی نتیجه میشود قدر و ارزش سلطه پادشاه را بر آنها روشن كند.
(3)- مقصود هردوت از سخنانی كه برای یونانیان باور كردنی نیست مطالبی است كه اوتان ضمن صحبت درباره سرنوشت حكومت عنوان كرده و مورخ بتفصیل در این كتاب و بند 43 از كتاب ششم شرح داده است. آنچه مسلم است عنوان ریاست جمهوری كه هردوت در این بند از قول اوتان عنوان میكند چندان با خوی پارسها تطبیق نمیكرده و باوركردنی نیست كه منظور اوتان آنطور كه هردوت تشریح میكند واقعا حكومت جمهوری از نوع حكومت شهرهای یونان بوده باشد. ظن غالب اینست كه مقصود اوتان حكومت مشترك اشراف بر عوام بوده نه حكومت مطلق اینان.
ص: 178
درمی‌آورد. سرشار از كبر و غرور نیمی از جنایات، و سرشار از حسادت نیم دیگر آنرا مرتكب میشوند. خواهید گفت كه یك فرمانروای مطلق كه همه چیز دارد چگونه ممكن است حسادت بورزد. اما برعكس، حسادت با استبداد آمیخته است و برضد مردم بكار میافتد. فرمانروای مستبد حتی نسبت به طول عمر مردمان نیكو بآنها حسادت میورزد و دوست ندارد در شهر او غیر از مردمان شرور كس دیگری هم وجود داشته باشد. و نیز از تهمت و افترا با آغوش باز استقبال میكند. ولی بدترین عیب آن اینست كه اگر او را با احتیاط تملق گوئید باو برمیخورد كه چرا با خفت و خواری تملق نگفته‌اید؛ اگر با ذلت تملق بگوئید از این تملق‌گوئی خفت‌زای شما ناراحت میشود. اما اسفناكترین مطلب را در اینمورد اكنون برای شما شرح میدهم: آنها سننی كه از اجداد خود بارث برده‌اند بكلی دگرگون میكنند، از زنان هتك حرمت میكنند و مردم را بی‌محاكمه میكشند.
در عوض حكومت ملت را باشیواترین عناوین، «حكومت مساوات» مینامند. بعلاوه در این حكومت سلطان مرتكب افراطكاری نمیشود. مقامات بقید قرعه تعیین میشوند و صاحب‌منصبان مسئول كار خود هستند و تمام تصمیمات برأی ملت واگذار میشود.
بنابراین، من پیشنهاد میكنم كه سلطنت را ترك گوئیم و حكومت ملی برقرار سازیم.
زیرا تمام فضائل را در ملت میتوان یافت.»
81- چنین بود عقیده‌ای كه اوتان ابراز كرد مگابیز آنها را بقبول حكومت اشرافی دعوت كرد و گفت:
«درباره آنچه اوتان برضد سلطنت اظهار كرد من با او هم عقیده‌ام. اما وقتی او توصیه میكند كه حكومت را به ملت واگذار كنیم بهترین راه را انتخاب نكرده است: مردمیكه از آنها هیچ انتظاری نمیتوان داشت ابله‌ترین و گستاخ‌ترین كسانند. قابل قبول نیست كه ما از گستاخی یك فرمانروای مستبد بگریزیم و خود را گرفتار گستاخی مردمی بی‌قید كنیم. مرد مستبد اگر كاری بكند تشخیص میدهد كه چه میكند، ولی مردم عامی حتی از تشخیص آن عاجزند. مردمی كه هرگز تعلیم ندیده و هرگز كار خوب و درست در خود ندیده‌اند، مردمیكه در حال هیجان نامعقول مانند سیلی كه در زمستان قوت میگیرد همه چیز را بهم میریزند چگونه میتوانند امور را تشخیص دهند؟
ص: 179
اگر كسانی هستند كه بدخواه پارسها هستند آرزو كنیم كه حكومت عوام نصیب آنان شود «1». ما باید دسته‌ای از مردان برگزیده را انتخاب كنیم و حكومت را بدست آنان بسپاریم. ما خود بیقین از این مردان خواهیم بود. بنظر میرسد كه بهترین تصمیمات از بهترین اشخاص سرچشمه میگیرد.»
82- چنین بود عقیده مگابیز. نفر سوم كه داریوش بود چنین اظهار عقیده كرد:
«آنچه مگابیز درباره حكومت ملت گفت بنظر من كاملا صحیح است؛ ولی عقیده او درباره حكومت اشرافی صحیح نیست. این سه نوع حكومت را در نظر آورید و فرض كنید كه هر سه آنها در نوع خود بهترین هستند: یك حكومت عالی عوام، یك حكومت اشرافی بی‌نقص و یك پادشاه باتقوی. بعقیده من این آخری از بسیاری لحاظ بر دیگران ترجیح دارد، زیرا بهتر از تقوای سلطانی كه در عین شكوه و جلال است هیچ چیز نمیتوان یافت. چنین پادشاه باعدالتی كه فرض وجود او است در جهت خیر و صلاح ملت حكومت خواهد كرد و اسرار امور را در برابر بداندیشان بهتر محفوظ خواهد داشت. اما در حكومت اشرافی، اشراف كه استعدادهای خود را در راه منافع عمومی بكار میاندازند غالبا گرفتار خصومت‌های شخصی بسیار تند میباشند. زیرا چون هریك از آنها میخواهند بر دیگران ریاست كنند و عقیده خود را تفوق دهند، سرانجام از یكدیگر بشدت متنفر میشوند و این خود موجب جنایات و خیانات و بازگشت حكومت سلطنتی میشود.
همین امر نشان میدهد كه تا چه حد این حكومت بهترین نوع حكومت میباشد «2». از طرف
______________________________
(1)- یونان باستان گاهواره حكومت آزاد و دمكراسی بوده و اگر تصور كنیم كه هردوت در زمانی میزیسته كه مدتها از شروع جنگهای مدیك میگذشته باین نتیجه میرسیم كه مؤلف در میان این سخنان از فكر یونانی خود الهام گرفته و شاید متصود او از «كسانی كه بدخواه پارس‌ها هستند» و حكومت عوام را از قول بزرگان پارس برای آنها آرزو میكند مردم شهرهای یونان است كه جز در بعضی موارد استثنائی همیشه از حكومت آزاد برخوردار بوده‌اند.
(2)- زیرا سرانجام حكومت اشرافی نیز بآن منتهی میشود. این نظریه تا حدی انعكاسی از نظریه افلاطون درباره حكومتها است.
ص: 180
دیگر محال است كه حكومت آزادی به فساد «1» منتهی نشود. این فساد برای ملت مصیبت‌بار است ولی بین مردمان فاسد نفاق و كینه‌ای ایجاد نخواهد كرد و موجب استحكام دوستی آنها میشود؛ زیرا برای چپاول كردن دولت بهتر آنست كه آنها باهم متحد باشند «2».
این وضع آنقدر ادامه مییابد تا مردی رهبری ملت را بعهده گیرد و باین اقدامات خاتمه دهد. این مرد با این عمل خود تحسین و پشتیبانی ملت را جلب میكند و این پشتیبانی موجب استقرار قدرت مطلق بنفع او میشود. در این مورد نیز رجحان حكومت سلطنتی بوضوح آشكار است «3». خلاصه كلام آنكه آزادی را چه كسی بما داده است؟ آیا ملت است یا اشراف یا سلطان كه آنرا بما اعطاء كرده‌اند؟ باین دلایل من عقیده دارم اكنون كه بكمك یكنفر آزاد شده‌ایم «4» بنوع حكومت یكنفری وفادار بمانیم و اگر این دلیل را هم كنار گذاریم سنن و رسوم اجدادی را چون نیكو هستند از بین نبریم؛ این عمل برای ما فایده‌ای نخواهد داشت.»
83- چنین بود سه عقیده‌ای كه ابراز شد. چهار تن پارسی دیگر كه باقی بودند بجانب نفر آخر متمایل شدند. اوتان كه مایل بود مساوات سیاسی در پارس مستقر شود وقتی خود را در اقلیت دید نطقی باین شرح برای دیگران ایراد كرد:
«دوستان، از هم‌اكنون معلوم است كه یكی از ما كه از سران انقلاب هستیم
______________________________
(1)- در ترجمه این اصطلاح كلمه «شرارت» را هم میتوان بكار برد. بطور كلی عموم مترجمین تاریخ هردوت در انتخاب كلمه‌ای كه مقصود واقعی مؤلف را نسبت به اصطلاحی كه در اینمورد بكار رفته برساند دچار تردید هستند ولی بنظر میرسد كه كلمه «فساد» از «شرارت» مناسب‌تر باشد. (رجوع شود به تاریخ هردوت، نسخه‌Belles Lettresچاپ پاریس 1939- جلد سوم صفحه 134- بند 82 یادداشت شماره 2)
(2)- از اینقرار حكومت اشرافی به نفاق و دشمنی و حكومت عوام به اتحاد و اتفاق بیشتر عوامل فساد منجر میگردد.
(3)- زیرا مسلم شد كه حتی مردمیكه از حكومت آزاد برخوردار هستند رفته‌رفته از این نوع حكومت خسته میشوند و سرانجام به حكومت سلطنتی پناه میبرند.
(4)- روشن است اشاره داریوش به كوروش كبیر است كه بتنهائی موجب آزادی مردم پارس از قید اطاعت مادها گردید.
ص: 181
پادشاه خواهد شد، خواه آنكه انتخاب او را به مردم پارس واگذار كنیم یا اینكه از راه قرعه باشد و یا راه دیگری برای آن برگزینیم. و در هرحال من در برابر شما داوطلب نخواهم بود. آرزوی من اینست كه نه بر كسی حكومت كنم و نه از كسی فرمان برم.
پس من حاضرم از حكومت صرفنظر كنم بشرط آنكه خودم و هیچیك از بازماندگانم تا ابد از هیچیك از شما فرمان نبریم.»
او چنین گفت و شش تن دیگر با شرایط او موافقت كردند. پس چون او از قبول این مقام خودداری كرد كنار رفت و امروز نیز در پارس این خانواده تنها خانواده‌ایست كه آزاد است و اگر برخلاف قوانین معمول رفتار نكند تعهدی جز آنچه از روی میل به عهده گرفته ندارد.
84- آن شش تن دیگر كه باقی ماندند درباره صحیح‌ترین راه انتخاب پادشاه به مشورت پرداختند. ابتدا قرار شد كه همینكه یكی از آنها بسلطنت رسید برای اوتان و آیندگان او امتیازات فوق العاده قائل شود. همچنین قرار شد هر سال یكدست لباس ماد «1» و جمیع پاداش‌هائی را كه در نظر پارس‌ها از باارزش‌ترین آنها است دریافت كند. آنها این افتخارات را از آنجهت برای او تصویب كردند كه او اولین كسی بود كه طرح انقلاب را ریخته بود و آنها را گرد هم جمع كرده بود. چنین بود امتیازات مخصوص اوتان «2». سپس آنها برای خود متقابلا امتیازات زیر را شناختند: هریك از هفت نفر كه مایل بود میتوانست آزادانه و بی‌اعلام قبلی به حرمسرای پادشاه وارد شود مگر در موردی كه پادشاه با یكی از زنان خود هم‌بستر باشد؛ پادشاه نمیتوانست از غیر از خانواده یكی از سران انقلاب برای خود زن انتخاب كند. اما درباره انتخاب پادشاه چنین
______________________________
(1)- پوشیدن قبای بلند مادها با آستین‌های گشاد بین بزرگان پارس مرسوم بود و این لباس یكی از بهترین خلعت‌های پادشاه محسوب میشد.
(2)- چون مدتی بعد فرزندان اوتان بحكومت كاپادوكیه رسیدند بعضی از مورخان عقیده دارند كه وی علاوه بر این امتیازات حكومت انحصاری این ایالت را نیز بدست آورده بود.
ص: 182
تصمیم گرفته شد: اسب هركس كه در طلوع آفتاب در حومه شهر درحالیكه صاحب خود را بر پشت دارد قبل از دیگر اسبان شیهه كشد سلطنت با او خواهد بود.
85- مهتر داریوش مرد زرنگی بود بنام اویبار «1». پس از آنكه مذاكرات پایان یافت داریوش باین مرد گفت: «اویبار، درباره طرز انتخاب پادشاه تصمیم گرفته‌ایم كه آنكس كه در طلوع آفتاب اسبش درحالیكه صاحب خود را بر پشت دارد مقدم بر دیگر اسبان شیهه كشد پادشاه خواهد بود. اگر تو تدبیر جالبی داری بكوش تا این افتخار را نصیب من كنی و دیگران را كنار زنی.»
اویبار پاسخ داد: «سرور من، اگر تعلق سلطنت بتو باین امر بستگی دارد خیالت آسوده باشد و اطمینان داشته باش كه هیچكس غیر از تو پادشاه نخواهد شد زیرا من برای این كار تدبیری شگفت دارم.»
داریوش گفت: «اگر تو واقعا راهی اینقدر مطمئن داری موقع آنست كه بی‌تأمل دست بكار شوی، زیرا این مسابقه فردا روی خواهد داد.» پس اویبار با اطلاع از این ماجرا چنین كرد: وقتی شب فرا رسید مادیانی را كه اسب داریوش بیش از دیگر مادیانها طالب بود به حومه شهر برد و در آنجا بست. آنگاه اسب داریوش را بآنسو برد و مدتی در نزدیكی مادیان گردش داد تا بوی آنرا استشمام كند و سپس آندو را بحال خود گذارد تا بهم نزدیك شوند.
86- همینكه آفتاب سر زد آن شش تن از روی قرار قبلی سوار بر اسب آشكار شدند و بسوی حومه شهر رفتند. وقتی بمحلی رسیدند كه شب قبل آن مادیان در آنجا بسته شده بود اسب داریوش شیهه كشید و دویدن آغاز كرد. در همین موقع برقی در آسمان صاف درخشید و رعد غریدن آغاز كرد. این علائم كه بنظر میآمد برای تائید انتخاب داریوش فرستاده شده بود سمت او را در حقیقت تأیید كرد. پس دیگران از اسبهای خود پائین جستند و در برابر او تعظیم كردند.
______________________________
(1)Oibares-
ص: 183
87- چنین بود بعقیده برخی تدبیری كه اویبار اندیشید. بعقیده بعضی دیگر- هردو روایت بین پارسها شایع است- اویبار با دست خود قسمت‌هائی از اندام مادیان را لمس كرد و سپس دستهای خود را در زیر شلوار گشاد خود مخفی كرد و هنگام طلوع آفتاب در موقعیكه اسب‌ها بحركت در آمدند دست خود را گشود و بینی اسب داریوش را با آن نوازش كرد. حیوان آن بو را تشخیص داد، نفس عمیقی كشید و شیهه زد «1».
______________________________
(1)- هر دوی این روایات برخلاف واقع است چه از بین هفت تن كه برضد بردیای دروغی قیام كردند داریوش تنها كسی بود كه از خاندان هخامنشی بود و چون كبوجیه فرزندی نداشت سلطنت حقا باو میرسید. داریوش خود در كتیبه بیستون اجداد خود را تا هخامنش نام برده و حقانیت سلطنت خود را بدان استناد نموده.
ص: 184

آغاز سلطنت داریوش‌

اداره امور مملكت- هندیها و عربها

88- از این زمان داریوش فرزند هیستاسپ پادشاه شد و باستثنای اعراب تمام اقوام آسیا كه در زمان كوروش و پس از او در زمان پسرش كبوجیه مطیع شده بودند باطاعت او در آمدند «1».
اما اعراب بهیچ عنوان مطیع پارس‌ها نبودند و وقتی كبوجیه را برای عبور به مصر راه دادند متحدین او محسوب میشدند. زیرا اگر اعراب با این امر مخالفت كرده بودند كبوجیه نمیتوانست مصر را فتح كند. داریوش ازدواج‌هائی كرد كه در نظر پارس‌ها بسیار محترم بود. وی با دو دختر كوروش، آتوسا «2» و آرتیستون «3» ازدواج كرد. آتوسا قبل از آن همسر برادر خود كبوجیه بوده و بعد از آن نیز همسر مغ شده بود.
ولی آرتیستون دختری جوان بود.
داریوش زن دیگری گرفت كه از دختران بردیا فرزند كوروش بود و پارمیس «4»
______________________________
(1)- بسلطنت رسیدن داریوش آنطور كه هردوت نقل میكند بسادگی نبود، چه پادشاه بزرگ هخامنشی در آغاز سلطنت خود با شورش‌های بزرگی در سراسر امپراتوری مواجه شد كه از همه مهم‌تر شورش فرورتیش در بابل است كه داریوش در كتیبه بیستون درباره آن سخن گفته و هردوت نیز در بند 130 از كتاب اول بآن اشاره كرده است.
(2)- آتوسا)Atossa( دختر كوروش كبیر و خواهر كبوجیه كه پس از مرگ كوروش بترتیب بعقد ازدواج برادر خود كبوجیه و بردیای مغ و داریوش در آمد.
(3)Artystone-
(4)Parmys-
ص: 185
نام داشت همچنین دختر اوتان را كه راز مغ را فاش كرده بود نیز بعقد خود آورد «1» همه‌جا علائم قدرت او آشكار بود. ابتدا امر كرد سنگ‌نوشته‌ای حجاری و برپا كنند كه روی آن تصویر یك اسب‌سوار با كتیبه‌ای باین مضمون حك شده بود:
«داریوش فرزند هیستاسپ سلطنت پارس را مدیون لیاقت اسب خود- در اینجا نام حیوان ذكر شده- و زرنگی مهتر خود اویبار میباشد «2»».
89- پس از آنكه این كتیبه برپا شد بیست حاكم‌نشین در پارس برقرار كرد كه پارس‌ها آنها را ساتراپ‌نشین مینامند «3». وقتی این حاكم‌نشین‌ها معین شدند و كسانی در رأس آنها قرار گرفتند داریوش خراج‌هائی باتباع خود تحمیل كرد و آنها را به چند نژاد تقسیم كرد و اقوام مجاور را در بین این نژادها قرار داد و بعضی از اقوام دور دست را كه در آنسوی اقوام سرحدی سكونت داشتند بیكی از آنها وابسته كرد. توزیع حكومت حاكم‌نشین‌ها و تنظیم مالیات‌های سالانه را بترتیب زیر انجام داد: برای آنهائی كه بدهی خود را به نقره میپرداختند اساس مالیات تالان بابلی قرار گرفت و برای آنها كه با طلا میپرداختند تالان او به «4» بكار بردند.
______________________________
(1)- داریوش قبل از آن با یكی از دختران گوبارو نیز ازدواج كرده بود (تاریخ هردوت- جلد هفتم- بند دوم).
(2)- تا جائیكه تحقیقات ما میرساند چنین كتیبه‌ای امروز وجود ندارد.
(3)- در حقیقت این حاكم‌نشین‌ها خیلی قبل از داریوش تأسیس شده بودند با این تفاوت كه قبل از داریوش حكام ایالات امپراتوری در حقیقت پادشاهان مستقلی بودند كه در چهار دیواری ایالت خود همه نوع قدرت و اختیار داشتند. درحالیكه داریوش اختیارات آنها را محدود كرد و نظارت پادشاه را بر امور آنها افزایش داد.
(4)- تالان)Talent( واحد وزن و پول در یونان باستان و برابر 30/ 36 كیلو گرم و 5560 فرانك طلا. تالان اوبه)Eubee( واحد وزنی بود كه بهمین نام در شبه جزیره اوبه)Eubee( از جزایر یونان باستان معمول بود و برابر بود با 56 مین (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
ص: 186
تالان «1» بابلی برابر هفتاد و هشت مین «2» اوبه است.-
در زمان كوروش و كبوجیه قاعده ثابتی درباره مالیات وجود نداشت و فقط پیشكش‌هائی به پادشاه اهداء میكردند.
تنظیم مقررات مالیاتی و اصلاحات دیگری نظیر آن موجب شده است كه پارس‌ها داریوش را كاسب، كبوجیه را مستبد و كوروش را پدر بنامند؛ زیرا اولی در همه چیز چانه میزد، دومی خشن بود و بیقید، و سومی اخلاقی ملایم داشت و همه نوع بآنها خدمت كرد.
90- اهالی یونی «3»، منیزی آسیا «4»، ائولی «5»، كاری «6»، لیسی «7»،
______________________________
(1)- تالان بابلی برابر بود با 30 كیلو و 837 گرم كه كمی از لحاظ وزن و ارزش از تالان اوبه كمتر بود (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(2)- مین)Mine( واحد وزن و پول در یونان باستان و برابر 68/ 92 فرانك طلا.
(رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(3)- یونی)Ionie( یكی از چهار قوم بزرگ یونانی الاصل و از بازماندگان یون)Ion( نوه هلن)Hellen( بنیان‌گذار یونان باستان میباشند. اقوام یونی در برابر هجوم اقوام دری)Dorie( سرزمین یونان اصلی را ترك كردند و به سواحل آسیای صغیر پناهنده شدند و مهاجرنشین‌های معروف یونان را در دنیای باستان تأسیس كردند. از شهرهای معروف یونی باستان ملط است در ساحل آسیای صغیر.
(4)- منیزی)Magnesie( - در عهد باستان سه ناحیه باین نام خوانده میشد:
1- منیزی واقع در تسالی
2- منیزی سی‌پی)Sippye( كه مهاجرنشین ناحیه قبلی بود و در سرزمین لیدی قرار داشت
3- منیزی ماندر)Meandre( كه آن نیز مهاجرنشین منیزی تسالی بود و در ساحل شبه جزیره آسیای صغیر در جنوب غربی بندر معروف افز)Ephese( در نزدیكی رود مآندر)Meandre( در لیدی قرار داشت كه امروز قزل‌حصار نام دارد. مقصود هردوت از منیزی آسیا همین ناحیه است كه در زمان كوروش كبیر ضمیمه امپراتوری پارس شده بود.
(5)- ائولی)Eolie( یا ائولید)Eolide( از نواحی قدیم آسیای صغیر واقع در شمال غربی این شبه جزیره در شمال ناحیه یونی. ائولی محل اقامت قومی بود كه بهمین نام خوانده میشدند و قبلا در سرزمین یونان اصلی سكونت داشتند و پس از شروع هجوم اقوام دری این سرزمین را ترك كردند و به آسیای صغیر پناهنده شد و دوازده شهر متحد در این شبه جزیره تاسیس كردند كه بعضی از آنها از قبیل اله)Elee ?( و سمیرن)Smyrne( یا ازمیر شهرتی خاص بدست آوردند.
(6)- كاری)Carie( قومی است كه در عهد باستان در قسمت جنوب غربی شبه‌جزیره آسیای صغیر در ناحیه‌ای واقع بین لیدی و فریژیه و لیسی و دریای اژه سكونت داشت. این قوم كه یونانی الاصل بود بعدها در معرض هجوم اقوام دری)Dorie( كه از سرزمین یونان اصلی آمده بودند قرار گرفت و اجبارا بقسمتهای داخلی آسیای صغیر مهاجرت كرد.
(7)- لیسی)Lycie( از نواحی قدیم آسیای صغیر واقع در شمال غربی این شبه‌جزیره در ساحل دریای مدیترانه و دریای اژه كه از یك طرف به كاری و از طرف دیگر به پامفیلی محدود بود. سرزمین لیسی و میلی را در قدیم میلیاد)Milyade( مینامیدند. ساكنان اصلی آنرا مهاجرین كرت)Crete( تشكیل میدادند كه مانند دیگر مهاجرنشین‌های یونانی آسیای صغیر در زمان كوروش مطیع امپراتوری پارس شدند.
ص: 187
میلی «1»، پامفیلی «2» (تمام این اقوام از لحاظ مالیاتی تشكیل یك ایالت واحد را میدادند) چهارصد تالان نقره بخزانه میپرداختند. این قسمت حاكم‌نشین «3» اول بود. اهالی میزی «4»، لیدی «5»، لازونی «6»، كابالی «7» و هی‌ژن «8» پانصد تالان میپرداختند. این
______________________________
(1)- میلی)Milie( قومی بوده است كه در زمان باستان در محلی واقع در شمال غربی لیسی سكونت داشت. این سرزمین و سرزمین لیسی را یك جا میلیاد)Milyade( مینامیدند (سترابون، جلد 1: بند 173، جلد 13، بند 217).
(2)- پامفیلی)Pamphylie( از نواحی قدیم آسیای صغیر كه از طرف مغرب بناحیه لیسی و كاری و از جانب مشرق به كیلیكی و از جنوب به دریای مدیترانه محدود بوده. این ناحیه نقش مهمی در تاریخ باستان بعهده نداشته و بهمین جهت تا حدی گمنام است.
(3)- مقصود از حاكم‌نشین واحد تشكیلات اداری هخامنشی است كه در زمان داریوش ساتراب‌نشین یا ساتراپی نام داشته.
(4)- میزی)Misie( یا میزیا)Misia( از نواحی آسیای صغیر قدیم كه در شمال غربی این شبه‌جزیره بین بغازها و دریای اژه قرار داشت. از شهرهای معروف آن لامپساك)Lampsaque( و سیزیك)Cyzique( و تروآ بوده است. شهرت ناحیه میزی بیشتر بعلت جنگ افسانه‌ای معروف تروآ است كه در هشت قرن قبل از میلاد در این ناحیه اتفاق افتاده است.
(5)- لیدی)Lydie( - كشور افسانه‌ای لیدی واقع بین فریژیه و مهاجرنشین‌های سواحل آسیای صغیر كه پایتخت آن شهر معروف سارد و مقر حكومت خاندان مرمناد بود. سرزمین لیدی در زمان كرزوس پادشاه افسانه‌ای خود باوج شهرت رسید ولی در زمان همین پادشاه بدست كوروش كبیر پادشاه هخامنشی فتح شد (548 قبل از میلاد).
(6)- لازونی)Lazonie( درباره این قوم یا سرزمین اطلاعی در هیچیك از منابع بدست نیامد.
(7)- كابالی)Kabalie( محل سكونت قومی بود كه بهمین نام كابال)Cabale( نام داشت. این محل كه كیبی‌را)Kibira( نیز نامیده شده در شمال ناحیه لیسی قدیم قرار داشت
(8)- هی‌ژن)Hygenne( درباره این قوم و محل سكونت آنها نیز اطلاعی بدست نیامد.
ص: 188
قسمت حاكم‌نشین دوم بود. مردم هلسپون «1» در ساحل راست از جانب یونان و مردم فریژیه «2»، تراكیه «3» آسیا، پافلاگونی «4»، ماریاندینی «5» و سوریه سیصد و شصت تالان میپرداختند. این قسمت حاكم‌نشین سوم بود. مردم كیلیكی «6» تعداد سیصد و شصت اسب سفید از قرار روزی یك عدد و همچنین پانصد تالان نقره میآوردند. از این مبلغ
______________________________
(1)- هلسپون)Hellespont( یا دریای هله)Helle( نام قدیم بغازداردانل است كه بین دریای اژه و دریای سیاه قرار دارد و آسیا را از اروپا جدا میكند. در قرن 4 قبل از میلاد این نام به ناحیه‌ای گفته میشد كه شامل قسمت‌هائی از آسیای صغیر و از جمله میزی)Mysie( میشد.
(2)- فریژیه)Phrigie( یا فریجیه از نواحی قدیم آسیای صغیر كه در مركز این شبه جزیره قرار داشت و محل سكونت قومی بود كه حدس زده میشود از تراكیه باین محل مهاجرت كرده باشد. دوران استقلال این قوم چندان دوام نیاورد و از سال 560 قبل از میلاد مطیع پادشاه لیدی و در سال 574 ضمیمه امپراتوری پارس شد.
(3)- تراكیه)Thrace( از نواحی قدیم اروپا واقع در شمال یونان و دریای اژه، محل سكونت تمام اقوام یونانی نژادی بوده است كه از نواحی شمالی یونان به سواحل و جزایر این سرزمین مهاجرت میكردند. شاید بهمین جهت است كه صحنه‌های قسمت‌های مهمی از افسانه‌های یونان باستان را در این سرزمین مجسم كرده‌اند. این سرزمین موطن لینوس)Linos( وارفه)Orphee( و موزه)Musee( نیمه‌خدایان باستان بوده است.
(4)- پافلاگونی)Paphlagonie( از نواحی قدیم آسیای صغیر در شمال این شبه‌جزیره واقع بین دریای سیاه و بی‌تی‌نی)Bithynie( - از شهرهای معروف آن سینوپ)Synope( بوده است.
(5)- ماریاندینی)Mariandinie( از نواحی آسیای صغیر واقع در بیتی‌نی)Bithynie( در ساحل دریای سیاه كه محل سكونت قومی بهمین نام بوده است.
(6)- كیلیكی)Cilicie( از نواحی قدیم آسیای صغیر در جنوب شرقی این شبه‌جزیره كه امروز عدنه نام دارد. از شهرهای معروف این ناحیه تارس)Tarse( است كه بعلت اینكه موطن دسته‌ای از فلاسفه معروف بوده شهرتی خاص دارد.
ص: 189
صد و چهل تالان آنرا برای نگهداری پادگان سوار نظام كیلیكی برمیداشتند و بقیه آنرا كه سیصد و شصت تالان بود به داریوش تقدیم میكردند. این قسمت حاكم‌نشین چهارم بود.
91- شهر پوزیدیون «1» كه آمفیلوكوس «2» فرزند آمفیارااوس «3» در سرحد كیلیكی و سوریه تأسیس كرده بود و تمام ناحیه‌ای كه از این شهر تا مصر ادامه دارد باستثنای قسمت محصور شده‌ای كه در دست اعراب است و چیزی نمیپردازند، سیصد و پنجاه تالان میپردازند. این حاكم‌نشین كه سراسر فینیقیه و قسمتی از سوریه كه به سوریه فلسطین معروف است و جزیره قبرس را شامل میباشد حاكم‌نشین پنجم است.
مصر، قسمت‌هائی از افریقا كه با مصر همسایه است، سیرن «4» و باركه «5» كه هر دو جزء مصر میباشند، هفتصد تالان میپردازند و این علاوه بر درآمدی است كه از صید ماهی در دریاچه موریس «6» حاصل میشود زیرا این پول هم مانند درآمدهائی كه از محل گندم
______________________________
(1)- پوزیدیون)Posideion( - این شهر در جنوب ناحیه اورونت)Oront( و در دامنه كوه كازیوس)Casios( در آسیای صغیر بود.
(2)-Amphilocus.
(3)-Amphiaraos.
(4)- سیرن)Cyrene( پایتخت سیرنائیك كه در سال 630 قبل از میلاد تأسیس شد و در مدتی كوتاه بصورت یكی از بنادر تجارتی بزرگ دریای مدیترانه درآمد و با قرطاجنه رقابت كرد. سیرن نام فرشته‌ایست كه آپولون او را تا این قسمت از افریقا تعقیب كرد و بهمین جهت این نواحی بنام اوسیرن معروف شد.
(5)- باركه)Barke( یا برقه از شهرهای سیرنائیك و لیبی قدیم.
(6)- موریس)Moeris( نام دریاچه‌ایست مصنوعی كه در زمان آمن ام هات سوم)Amen -em -hatIII( از سیزدهمین خاندان سلطنتی مصر كه در حدود 2900 سال قبل از میلاد میزیسته حفر شده بود. هردوت این پادشاه را با یكی دیگر از پادشاهان مصر بهمین نام كه از 1736 تا 1723 قبل از میلاد در مصر سلطنت كرده اشتباه نموده و پادشاه اخیر را بعلت شباهت ظاهری نام او با پادشاه قبلی احداث‌كننده دریاچه موریس دانسته (هردوت، جلد دوم، بند 102)
ص: 190
حاصل میشد در هفتصد تالانی كه ذكر شد محسوب نشده بود. توضیح آنكه صد و بیست مدیمن «1» گندم به پادگان و كمك‌های آنها كه در قلعه سفید ممفیس مقیم بودند داده میشد این قسمت حاكم‌نشین ششم بود.
ساتاژی‌ها «2»، گانداری‌ها «3»، دادیك‌ها «4» و آپاری‌ها «5» كه تشكیل یك قسمت را میدادند و حاكم‌نشین هفتم بودند صد و هفتاد تالان به خزانه شاهی میپرداختند. مردم شوش و بقیه كیسی «6» سیصد تالان میپرداختند و این قسمت حاكم‌نشین هشتم بود.
92- از بابل و بقیه آشور «7» هزار تالان نقره و پانصد غلام جوان میرسید و این قسمت حاكم‌نشین نهم بود. از اكباتان و بقیه ماد و سرزمین پاریكانی‌ها «8»
______________________________
(1)- مدیمن)Medimne( واحد مقیاس حجم در یونان باستان و برابر 51 لیتر و یك دسی لیتر و هشت دهم سانتی‌لیتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
(2)- ساتاژی)Sattagye(
(3)- گاندارا)Gandara( نام قدیم قسمت سفلای قندهار امروزه است. از لحاظ تشكیلات اداری زمان داریوش این نام شامل قسمتی از نواحی پنجاب هند نیز میشد. این ناحیه در كتیبه بیستون بنام تاتاگو)Tatagou( آمده است.
(4)Dadike-
(5)Aparye-
(6)Kissie-
(7)- آشور در نظر هردوت شامل بابل قدیم نیز میشده است (كتاب اول، بند 178)
(8)- پاریكانی‌ها)Paricanie( - محتمل است هردوت در ذكر نام این قوم در این قسمت اشتباه كرده و مقصود او پاریتاسنی‌ها)Paritacenie( است كه دسته‌ای از اقوام ماد را تشكیل میدادند و مؤلف قبلا در بند 101 از كتاب اول درباره آنها سخن گفته بود.
ص: 191
و اورتوكوریبانت «1» ها چهار صد تالان میرسید؛ این قسمت حاكم‌نشین دهم بود. كاسپی «2» ها، پوسیك «3» ها و پانتی‌مات «4» ها و داری «5» ها كه از حیث مالیات باهم یكی شده بودند دویست تالان میپرداختند. این قسمت حاكم‌نشین یازدهم بود. از باختریان «6» تا سرزمین اگل «7» ها سیصد تالان خراج پرداخته میشد. این قسمت حاكم‌نشین دوازدهم بود.
93- از سرزمین پاكتی «8» ها و ارمنستان و نواحی مجاور تا دریای سیاه چهار صد تالان میرسید. این قسمت حاكم‌نشین سیزدهم بود. ساگارت «9» ها، سارانژها «10»،
______________________________
(1)- ارتوكوریبانت‌ها)Orthocorybanthe( ظاهرا باید قومی باشد كه ساس)Saee( هم نامیده میشد و در كتیبه نقش رستم تیگراخاندا)Tigrakhande( یعنی مردمی كه كلاه نوك تیز بر سر دارند نامیده شده‌اند. این قوم ظاهرا باید دسته‌ای از اقوام سیت باشد كه در شمال ماد مستقر شده بود.
(2)- كاسپی‌ها)Caspie( دسته‌ای از سكاها هستند كه در سواحل خزر میزیستند.
(3)- پوسیك)Pausik(
(4)- پانتی‌مات‌ها)Pantimathe(
(5)- داری)Darie( - داری‌ها و پانتی‌مات‌ها و پوسیك‌ها و كاسپی‌ها ظاهرا اقوامی بوده‌اند كه در ناحیه هیركانی)Hyrcanie( یعنی قسمت جنوبی داغستان و ناحیه شرقی مازندران امروز میزیسته‌اند و در بند 117 از آنها یاد شده است.
(6)- باختریان یا باكتریان)Bactriane( ناحیه وسیعی در آسیا كه از شمال به رود سیحون و از مشرق بكوههای ایموس)Imaus( و از جنوب به سند محدود بوده و قسمت مهمی از تركستان امروز را شامل میشده و مدتها قسمتی از امپراتوری وسیع پارس را تشكیل میداده است.
(7)- اگل)Aegles( درباره این قوم اطلاعی در منابع تاریخی بدست نیامد.
(8)- پاكتی‌ها)Pactyes(
(9)- ساگارت‌ها)Sagartie( یا آساگارتا)Acagarta( دسته‌ای از پارس‌های بیابانگرد بودند كه در فلات ایران مقیم بودند (هردوت، كتاب اول، بند 125)
(10)- سارانژها)Sarangee( یا زاراكاها)Zaraka( قومی بود كه در مغرب هامون امروز سكونت داشت.
ص: 192
تامانی «1» ها، اوتی «2» ها، میك «3» ها و ساكنان جزایری كه در دریای اریتره «4» قرار دارند و و شاهنشاه بزرگ كسانی را كه «مهاجرین» مینامند و در حقیقت تبعیدیها بودند در آنجا مستقر میكرد، جمعا خراجی بمبلغ ششصد تالان میپرداختند. این قسمت حاكم نشین چهاردهم بود.
ساس «5» ها و كاسپی «6» ها جمعا دویست تالان میپرداختند و این قسمت حاكم‌نشین پانزدهم بود. پارت‌ها، خوزاسمی «7» ها، سغدی «8» ها و آریا «9» ها سیصد تالان میپرداختند و این
______________________________
(1)- تامانی‌ها)Thamanie( از اقوام ساكن ناحیه هامون و سیستان امروز كه با سارانژها مجاور بودند.
(2)- اوتی‌ها)Outie( یا یوتیا)Ioutija( ساكن ناحیه كرمان امروز بوده‌اند.
(3)- میك‌ها)Mykes( یا ماكاها)Maka( در سواحل خلیج فارس در ناحیه‌ای كه امروز مكران نام دارد سكونت داشتند.
(4)- دریای ارتیره)Erythree( اقیانوس هند و دریاهای منشعب از آنست كه در دنیای باستان باین نام خوانده میشد. منشاء این نامگذاری اینست كه بطوریكه افسانه‌های قدیم حاكی است اریتراس)Erythras( فرزند پرسه)Persee( در این دریا غرق شده است
(5)- ساس‌ها)Sace( باید قومی باشند كه در ناحیه سیستان امروز سكونت داشته و منشاء سكائی داشته‌اند. نام سیستان هم از نام این قوم آمده است.
(6)- هردوت یكبار در بند 92 از كاسپی‌ها سخن گفته و این قوم را از حاكم‌نشین یازدهم دانسته، در صورتیكه در این بند همین قوم را با قوم ساس مجاور و از حاكم‌نشین شانزدهم دانسته است.
(7)- خوراسمی‌ها)Khorasmie( یا خوارزمی‌ها قومی از نژاد سكائی بوده‌اند كه در ساحل دریاچه آرال و رود سیحون سكونت داشته‌اند (بند 117 همین كتاب).
(8)- سغدیها)Sogdiane( نام اقوام ساكن سرزمینی است در آسیای مركزی بین سرزمین سكاها و هند و باكتریان كه شامل بخارا و تركستان و خجند امروز بوده.
(9)- آریاها ساكنان خراسان و خوارزم و سمرقند و هرات بوده‌اند كه نام آنها در كتیبه بیستون بترتیب پارتاوا)Parthava( ، اووارزمی)Ouvarazmi( ، سوگودا)Cougouda( و هارائیوا)Haraiva( آمده است.
ص: 193
قسمت حاكم‌نشین شانزدهم بود.
94- اهالی پاریكانی «1» و حبشیان آسیا «2» چهار صد تالان میپرداختند؛ این قسمت حاكم‌نشین هفدهم بود. ماتین‌ها «3»، ساسپیر «4» ها، آلارودی «5» ها دویست تالان خراج میدادند و این قسمت حاكم‌نشین هیجدهم بود. موشی «6» ها، تی‌باره‌نی «7» ها، ماكرون «8» ها، موسی‌نوكی «9» ها و مار «10» ها سیصد تالان میپرداختند؛ این قسمت حاكم‌نشین نوزدهم بود. اما هندیها «11» قومی را تشكیل میدادند كه تعداد آنها از اقوام دیگری كه ما میشناسیم بمراتب بیشتر بود و هم اینها بودند كه با مقایسه با دیگر اقوام سنگین‌ترین
______________________________
(1)-)Paricanie(
(2)- مقصود مؤلف از حبشیان آسیا ظاهرا باید ساكنان بلوچستان و یا تعدادی از مهاجرین افریقائی باشد كه در نواحی خلیج فارس سكونت داشته‌اند.
(3)-Matiene
(4)- ساسپیرها)Saspires( دسته‌ای از اقوام سكائی بودند كه در سواحل ارس سكونت داشتند.
(5)- آلارودی‌ها)Alarodes( مردمانی بوده‌اند كه در ارمنستان در سرزمینی واقع بین كولشید و ماد كه باحتمال زیاد شامل ناحیه آرارات نیز میشده است سكونت داشته‌اند.
(6)-Moschie
(7)-Tibarenie
(8)-Macrones
(9)-Mossynoekie
(10)- مارها)Mares( دسته‌ای از اقوام باستان بوده‌اند كه در ناحیه كولشید در ساحل دریا سكونت داشتند.
(11)- در زمانی كه هردوت تشكیلات اداری پارس را شرح میدهد هنوز هند ضمیمه امپراتوری پارس نشده بود. فتح هند بدست داریوش در بند 44 از كتاب چهارم شرح داده شده است.
ص: 194
خراج را میپرداختند. خراج آنها سیصد و شصت تالان براده طلا بود و این قسمت حاكم نشین بیستم بود «1»
95- ارزش این تالان‌های نقره بابلی با مقایسه با تالان اوبه «2» نه هزار و هشتصد و هشتاد تالان «3» است. اگر ارزش سكه طلا را سیزده برابر ارزش نقره بدانیم براده طلا چهار هزار و ششصد و هشتاد تالان اوبه ارزش دارد. پس اگر تمام این مبالغ را باهم جمع كنیم درآمد سالیانه‌ای برابر چهارده هزار و پانصد و شصت تالان اوبه برای داریوش بدست میآید «4». در این حساب من اعداد جزء را از قلم انداخته‌ام «5».
______________________________
(1)- هردوت حاكم‌نشین‌های امپراتوری هخامنشی را در زمان داریوش بتعداد بیست دانسته درحالیكه در كتیبه‌های پارسی تعداد دیگری یاد شده. كتیبه‌هائی كه از تشكیلات اداری داریوش یاد كرده‌اند سه دسته‌اند كه در دو دسته آن تعداد حاكم‌نشین‌های زمان این پادشاه بیست و سه و در دسته سوم كه در نقش رستم است بیست و نه قید شده است
(2)- درباره تالان اوبه)Eubee( رجوع شود به یادداشت بند 79 این كتاب
(3)- در نسخه تاریخ هردوت ترجمه‌Legrandنه هزار و پانصد و چهل تالان نوشته شده (هردوت، ترجمه لوگراند، پاریس 1939، جلد سوم، صفحه 143) در حالیكه در نسخه ترجمه‌Henri Berguinنه هزار و هشتصد و هشتاد تالان نوشته شده (هردوت، ترجمه هانری برگن، پاریس 1932، جلد سوم صفحه 255). در ترجمه لوگراند كه این مقدار 9540 تالان قید شده مترجم نسخه فرانسه در صحت این رقم تردید كرده و آنرا اشتباه هردوت یا اشتباه رونویس‌كنندگان كتاب او دانسته و استدلال كرده كه 7600 تالان بابلی كه از نوزده حاكم‌نشین اولیه میرسید برطبق مقیاسی كه هردوت در بند 89 برای مقایسه این دو واحد وزن داده با رقم 9540 تالان اوبه برابر نیست. بعلاوه اگر از رقم 14560 عدد 4680 را كسر كنیم رقم 9880 بدست میآید نه 9540 و این همان رقمی است كه در ترجمه هانری برگن در متن وارد شده. معلوم نیست اشتباه از هردوت است یا استنساخ‌كنندگان بعدی یا اصولا توضیحی كه درباره قیاس این دو واحد وزن در بند 89 داده شده منشاء این اشتباه است و یا یكی از دو مترجمین نامبرده بزعم خود دخل و تصرفاتی در متن كرده‌اند.
(4)- این مقدار برحسب قاعده‌ای كه برای قیاس تالان اوبه با تالان بابلی در بند 89 داده شده برابر 12480 تالان بابلی است كه ظاهرا هردوت برای خوانندگان یونانی خود به تالان اوبه منتقل كرده است.
(5)- در اینجا نیز اختلاف بزرگی بین دو متن نامبرده مشاهده میشود. بطوریكه از ترجمه لوگراند استنباط میشود مقصود هردوت اینست كه ارقام كوچك مالیاتی كه كمتر از این ارقام هستند از قلم افتاده، درحالیكه از نسخه هانری برگن اینطور استنباط میشود كه مؤلف ارقام جزء و اعشاری را حذف كرده و رقم كامل بدست خواننده داده است.
اینك عین دو متن: Je laisse de cote et passe sous silence ce qu'ily avait encore de moindre que les chiffres donnes) IIerodote traduction par. ph. E. Legrand. paris 1939- tome III. p. 143 (.
برای مزید توضیح، مترجم متن مزبور در ذیل این عبارت یادداشتی باین شرح اضافه كرده:
«منظور مؤلف از این ارقام باید عایداتی باشد كه بصورت پول نقد از نقاط مختلف وصول میشده و اختلاف بین رقم 12400 و 12480 را از بین میبرده»
اما در نسخه هانری برگن این قسمت از متن چنین ترجمه شده: ¬Je neglige les fractions ...
آنچه ظاهرا بنظر صحیح میرسد متن ترجمه دوم است زیرا اساس استدلال لوگراند بر فرض استوار است در حالیكه در اینمورد روشن است كه مقصود هردوت این بوده كه ارقام كمتر از واحد را بحساب نیاورده و از قلم انداخته تا فهم مطلب برای خوانندگان آسان باشد.
ص: 195
96- این عایدات را داریوش از آسیا و قسمت كوچكی از افریقا بدست میآورد ولی او بعدها بجزایر و حتی بنواحی اروپا تا تراكیه مالیات تحمیل كرد.- اكنون ببینیم كه شاهنشاه چگونه ثروتی را كه بخزانه واصل میشد حفظ میكرد: وی امر میكرد فلزات را ذوب كنند و سپس آنها را در ظروفی از گل بریزند. پس از آنكه ظروف پر میشد امر
ص: 196
میكرد این قالب‌های گلی را بشكنند و هروقت بپول احتیاج داشت در هر مورد برابر مقدار مورد احتیاج قسمتی از آنرا ضرب میكرد.
97- چنین بود حاكم‌نشین‌ها و مالیات‌هائی كه وصول میشد. من فقط نام پارس را در میان سرزمین‌های باج دهنده ذكر نكردم و علت آنست كه خود پارس از پرداخت مالیات معاف است. بعضی اقوام دیگر نیز هستند كه مجبور به پرداخت مالیات اجباری نیستند، ولی خود هدایائی پیشكش میكنند. مقصود من حبشیانی است كه در سرحد مصر سكونت دارند و كبوجیه در موقعی كه برضد حبشیان ماكروبی «1» لشكركشی میكرد آنها را مطیع خود كرده بود. این اقوام ساكن شهر مقدس نیزا «2» و حوالی آن میباشند و جشن‌های معروفی بافتخار دیونیزوس «3» برپا میكنند. (این حبشیان و مجاورین آنها با هندیهای كالانتی «4» از یك نژادند و خانه‌های آنها خانه زیرزمینی است «5»). این دو
______________________________
(1)- ماكروبی)Macrobie( اصطلاحی است كه در عهد باستان بكسانی گفته میشد كه عمر طویل و خارق العاده میكردند. در زمان هردوت بنا بحكایت افسانه‌ها و روایات تصور عمومی این بود كه دسته‌ای از حبشیان هستند كه در حدود دو هزار سال عمر میكنند و بهمین جهت این دسته از حبشیان را ماكروبی نامیده‌اند.
(2)- نیزا)Nysa( شهر مقدسی بود كه در مرتفع‌ترین تپه‌های اطراف آتن بنا شده و مخصوص باكوس)Bacchus( خداوند شراب بود. بهمین نام شهرهائی در دیگر نقاط جهان ساخته شده بود كه مخصوص خداوند شراب بود. در لیدی و هند و افریقا سه شهر باین نام وجود داشت. در اینجا منظور شهری بهمین نام در افریقا است.
(3)- دیونیزوس)Dyonisos( یا باكوس)Bacchus( خداوند عشق و شراب در یونان باستان.
(4)-)Kalantie( - معلوم نیست مقصود هردوت از هندی‌های كالانتی كدام دسته از هندیها یا مهاجرین هندی است.
(5)- در این مورد نیز اختلاف بزرگی بین دو متن فرانسه هردوت مشاهده میشود. در ترجمه
ص: 197
قوم هر دو سال یكبار پیشكشی اهدا میكردند و در زمانی هم كه ما زیست میكنیم هنوز این كار را میكنند. آنها دو شنیس «1» طلای محل و دویست تنه درخت آبنوس و پنج طفل حبشی و بیست دندان فیل اهدا میكنند.
______________________________
هانری برگن گفته شده كه «همان دانه‌ای را كه هندیهای كالانتی میشناسند این حبشیان و مجاورین آنها نیز میشناسند» ¬Ces Ethiopiens et leurs voisins connaissent la meme gnaine que les Indiens Kalanties ...
(هردوت- ترجمه هانری برگن- پاریس 1932- جلد سوم- صفحه 256)
و برای مزید توضیح، مترجم ذیل یادداشتی كه بشماره 104 بعنوان توضیح در آخر كتاب جای داده مینویسد: «محتمل است مقصود از «همان دانه» برنج باشد»؟ 104. ¬La meme graine - Peut- etre le riz
(همان كتاب- صفحه 391) درحالیكه از ترجمه لوگراند كه بنظر صحیح‌تر میرسد چنین استنباط میشود كه مقصود مؤلف از دانه، برنج یا گندم نبوده بلكه چیز دیگری است كه خصوصیات نژادی افراد را تعیین میكند
عین متن این ترجمه چنین است: ¬Ces Ethiopiens, ainsi que leurs voisins, ont meme sperme que les Indiens Calla) n (ties.
(هردوت- ترجمه لوگراند- پاریس- 1939- جلد سوم- صفحه 144)
علت اینكه ترجمه اخیر صحیح‌تر تشخیص داده شد و عینا نقل گردید اینست كه باحتمال قریب بیقین منظور مؤلف از این مقایسه این بوده است كه بگوید این حبشیان از حیث قیافه و نژاد و رنگ به هندیهای كالانتی شباهت دارند و الا چه نفعی میتوان در آشنائی توام دو قوم نسبت بدانه گندم یا برنج جستجو كرد؟
(1)- شنیس)Chenice( واحد مقیاس حجم در یونان باستان و برابر یك لیتر و یك دسی لیتر و هشت دهم سانتی لیتر (یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
ص: 198
اهالی كولشید «1» و مجاورین آنها تا نواحی قفقاز مالیاتهای خود را خود شخصا تعیین كرده‌اند (زیرا سلطه پارس‌ها تا این كوه توسعه دارد، اما در شمال قفقاز دیگر پارس‌ها نفوذی ندارند). این اقوام هدایا و پیشكش‌هائی بمیل خود برای پادشاه میآورند و این كار حتی امروز هم هر پنج سال یكبار تكرار میشود. آنها صد پسر بچه و صد دختر بچه نیز هدیه میكنند. اعراب هر سال هزار تالان كندر به پادشاه میدادند.
چنین بود هدایائی كه این ملل علاوه بر خراج به پادشاه تقدیم میكردند.
98- هندیها طلای فراوانی را كه بشكل براده برای پادشاه میآوردند بترتیب زیر جمع‌آوری میكردند: سرزمین هند در جهت شرق شن‌زاری بیش نیست. تا آنجا كه ما اطلاع داریم، اولین ساكنان آسیا در جهت طلوع آفتاب كه میتوان تا حدی با اطمینان از آنها سخن گفت هندیها هستند. مشرق هند فقط صحرائی است كه شن آنرا غیرقابل سكونت كرده در هند نژادهای متعددی وجود دارد كه همه آنها بیك زبان تكلم نمیكنند «2». بعضی از آنها بیابانگردند و بعضی دیگر چنین نیستند. آنها كه بیابانگرد نیستند در سواحل باتلاقی رودخانه خود سكونت دارند و با ماهی‌های خام كه با سبدهای خیزرانی صید میكنند بسر میبرند. از هر گره خیزران یك سبد میسازند لباس این هندیها نیز از خیزران است. خیزران را از سواحل رود جمع‌آوری و سپس آنرا میبرند و بشكل حصیر میبافند و مانند زره بتن میكنند.
______________________________
(1)- كولشید)Colchide( از نواحی قدیم آسیا كه از شمال به قفقاز و از جنوب به ارمنستان و از مغرب بدریای سیاه محدود بوده و یكی از مراكز مهم تجارت مشرق‌زمین در عهد عتیق محسوب میشده است.
(2)- در اینجا هردوت تدریجا از مطلب اصلی كه شرح جزئیات عایدات خزانه شاهی است دور میشود و بعادت همیشگی خود بشرح مطالبی خارج از موضوع میپردازد و تا بند 102 در این باره سخن میگوید (رجوع شود به توضیح خارج از متن درباره قسمت اول از كتاب سوم هردوت).
ص: 199
99- بعضی دیگر از هندیها كه در مشرق دسته قبلی زیست میكنند بیابانگردند و گوشت خام میخورند. این دسته را پادئی «1» ها مینامند. عادات و رسومی كه بآنها نسبت میدهند چنین است: اگر یكی از همشهریهای آنها چه زن و چه مرد مریض شود او را میكشند. اگر مرد باشد مردها بخصوص دوستان نزدیك او این كار را میكنند. آنها میگویند كه ناخوشی چربی بیمار را آب میكند و از لذت و گوارائی گوشت او میكاهد. بیمار از كشته شدن خود مانع میشود، ولی بخواهش او گوش نمیكنند؛ او را میكشند و از گوشت او ضیافتی ترتیب میدهند.
وقتی مریض زن باشد همه چیز مانند مورد قبل است ولی فقط كشتن او بعهده زنان و به بهترین دوستان زن او محول میشود. هركس به كهولت برسد قربانی میشود و گوشت او را در ضیافت میخورند ولی خیلی كم اشخاص هستند كه باین افتخار نائل شوند زیرا قبل از آن هركس كه بیمار شود كشته میشود.
100- هندیهای دیگری هستند كه عادات و رسومی دیگر دارند «2»: آنها هیچ موجود زنده‌ای را نمیكشند، بذر نمی‌افشانند و برای سكونت خود از فن خانه‌سازی بی‌اطلاعند؛ از گیاهان تغذیه میكنند و گیاهی دارند كه دانه آن بدرشتی ارزن است و در غلافی جای دارد كه خودبخود میروید و احتیاج به كشت ندارد. این دانه‌ها را جمع‌آوری میكنند و با غلاف آن میپزند و با آن تغذیه میكنند. اگر یكی از آنها بیمار شود تنها بگوشه‌ای میرود و میخوابد و هیچكس نه با مرگ او كاری دارد و نه با بیماری او.
______________________________
(1)-)Padee( - بعلت مشابهت این كلمه با كلمه سانسكریت پجا)Padja( كه بمعنی «بد» و «زشت» است حدس زده میشود این دسته از هندیان همانها هستند كه بعدها طایفه نجس‌ها را تشكیل داده‌اند.
(2)- آنچه هردوت درباره عادات و سنن این دسته از هندیان نقل میكند بی‌شباهت به عادات و رسوم هندیان برهمنی نیست.
ص: 200
101- تمام هندیهائی كه از آنها سخن گفتم مانند حیوانات در منظر عام باهم مقاربت میكنند. پوست بدن همه آنها بهم شبیه و همرنگ پوست حبشیان است. مایعی كه با آن مردان زنان را بارور میكنند مانند مایع دیگر مردمان سفید نیست و مانند پوست آنها سیاه رنگ است. حبشیان نیز مایعی شبیه آن از خود ترشح میكنند. این هندیها دورتر از پارس‌ها و در جانب جنوب زیست میكنند و هرگز تبعه داریوش شاه نبوده‌اند.
102- هندیهای دیگری هستند كه در نزدیكی شهر كاسپاتیروس «1» و پاكتیكه «2» سكونت دارند و در جانب ستاره قطب قرار دارند و نسبت بدیگر هندیها شمالی‌تراند.
طرز زندگی آنها بطرز زندگی باختریان «3» شباهت دارد. اینها جنگاورترین مردمان هندند و همینها هستند كه بجستجوی طلا بنقاط دور میروند. گفتیم صحرائی در آنجا هست كه بعلت وجود شن زیاد قابل سكونت نیست. در این صحرا و در میان این شن‌ها مورچه‌های بزرگی تولید میشوند كه از سگ كوچكتر ولی از روباه بزرگترند «4». از این مورچه‌ها در میان جانوران پادشاه پارس نیز دیده میشود كه از همان محل شكار شده‌اند. این
______________________________
(1)- كاسپاتیروس)Kaspatyros( - هردوت در بند 44 از كتاب دوم خود بار دیگر از این شهر صحبت میكند ولی در اینجا آنرا كاستاپیروس)Kastapyros( نامیده. این شهر باید از شهرهای مجاور ناحیه سیستان امروز بوده باشد.
(2)- پاكتیكه)Paktyke( یا پاكتیك)Paktyque( واقع در ناحیه كوههای سلیمان كه قومی بنام پاكتوم)Pakthoums( در آنجا میزیست.
(3)- باختریان یا باكتریان)Baktrian( ناحیه وسیعی در آسیا كه از شمال برود سیحون و از مشرق بكوههای ایموس)Imaus( و از جنوب به سند محدود بوده و قسمت مهمی از تركستان امروز را شامل میشده است. شباهت عادات و رسوم باختریان با هندیانی كه هردوت در این مقام از آنها صحبت میكند بعلت مجاور بودن آنها باهم تعجب‌آور نیست.
(4)- مورچه‌هائی بدرشتی روباه و كوچكتر از سگ بیشتر به افسانه شبیه است.
ص: 201
مورچه‌ها برای خود خانه‌هائی در زیر زمین میسازند و برای این كار قسمت‌هائی از شن‌های زیر زمین را بروی زمین میآورند؛ همین كار را مورچه‌های یونان كه بسیار بآنها شباهت دارند انجام میدهند. شنی كه بروی زمین میآورند محتوی رسوب طلا است.
برای جمع‌آوری همین طلا است كه هندیها بداخل صحرا سفر میكنند. هریك از آنها سه رأس شتر با خود همراه دارند.
آنها بر شتر ماده كه در میان قرار میدهند می‌نشینند و از هرطرف آن یكی از شترهای نر را با ریسمان میكشند. معمولا شترهای ماده‌ای را انتخاب میكنند كه بتازگی وضع حمل كرده‌اند و آنها را از بچه‌های خود جدا میكنند. سرعت شترها از اسب كمتر نیست و قدرت حمل آنها از اسب بیشتر است.
103- یونانیان با شكل شتر آشنائی دارند و بهمین جهت من درباره آن سخنی نمیگویم و فقط مطلبی را كه از آن بی‌اطلاعند نقل میكنم: پاهای عقبی شترها مضاعف است و هریك از آنها دو ران و دو زانو دارد و آلت تناسلی شتر نر كه بین دو پای عقب واقع شده رو بطرف دم قرار دارد. «1»
104- با این ترتیب و با این چهارپایان است كه هندیها بجستجوی طلا میروند.
حركت را طوری ترتیب میدهند كه در گرم‌ترین ایام بمحلی برسند كه باید طلا را از آنجا استخراج كنند. علت آنست كه گرما مورچگان را مجبور میكند كه در داخل لانه‌های خود پنهان شوند. اتفاقا در سرزمین این قوم آفتاب در موقع طلوع و هنگام صبح از همه وقت گرم‌تر است، در حالیكه در نزد دیگر اقوام هنگام ظهر از همه وقت گرم‌تر میشود «1».
حرارت خورشید بخصوص تا موقعی كه در افق بالا میآید بیشتر است و این وضع تا ساعتی كه بازار تعطیل میشود ادامه دارد «2». در این فاصله، آفتاب هند از آفتاب طهر
______________________________
(1)- این توضیحات بوضوح خلاف واقع است.
(2)- واضح است مقصود هردوت ساعتی است كه بازار آتن یا هالیكارناس تعطیل میشده زیرا هردوت هرگز به هند سفر نكرده و اگر در مورد این كشور اصطلاحاتی از این قبیل بكار میبرد برای آنست كه خواننده یونانی بهتر متوجه مقصود او بشود.
ص: 202
در یونان سوزان‌تر است، بدرجه‌ای كه هندیها ظاهرا تا این ساعت در آب غوطه‌ور میشوند.
در اواسط روز گرمای سرزمین هند با گرمای دیگر نقاط برابر است. بتدریج كه از ظهر میگذرد، آفتاب بهمان درجه اعتدال كه در سرزمین اقوام شمالی است میرسد و بنسبتی كه پائین میرود هوا خنك‌تر میشود بحدی كه هنگام غروب واقعا سرد میشود.
105- همینكه هندیها بمحل میرسند كیسه‌های كوچكی را كه همراه دارند از شن پر میكنند و بسرعت برمیگردند. زیرا اگر بگفته پارس‌ها باور كنیم مورچه‌ها از بوی آنها بوجود آنها پی‌میبرند و آنها را دنبال میكنند و چون در سرعت بی‌مثال‌اند اگر در فاصله زمانی كه مورچه‌ها جمع میشوند هندیها كمی جلو نیفتند هیچیك از آنها باز نخواهند گشت. شترهای نر را كه از ماده‌ها استعداد دویدن كمتر دارند بمحض اینكه خسته شوند رها میكنند، اما هر دو را باهم رها نمیكنند «1». شترهای ماده كه بوی بچه‌هائی را كه زائیده‌اند استشمام میكنند هیچگونه علائم خستگی از خود نشان نمیدهند.
بنا بگفته پارس‌ها باین ترتیب است كه هندیها قسمت عمده طلای خود را استخراج میكنند. مقداری از آن را هم از منابع زیرزمینی كشور خود استخراج میكنند ولی این مقدار خیلی كمتر است.
106- طبیعت همانطور كه در یونان معتدل‌ترین و یكنواخت‌ترین آب و هواها را ایجاد كرده زیباترین محصولات خود را در دو منتهی الیه زمین قرار داده است. در جهت مشرق همانطور كه اكنون شرح دادم هند آخرین سرزمین مسكونی است. موجودات زنده از چهارپایان تا پرندگان باستثنای اسب در این سرزمین از دیگر نقاط بمراتب بیشتر یافت میشود.
______________________________
(1)- هردوت در این‌باره توضیح بیشتری نمیدهد ولی از گفته او و اینكه شترهای نر را یكی‌یكی رها میكنند اینطور استنباط میشود كه اصولا این شترها را باین قصد همراه میبرده‌اند كه اگر مورچه‌ها نزدیك شدند آنها را یكی‌یكی رها كنند تا طعمه آنها شوند و پیشرفت مورچگان را موقتا بتأخیر اندازند.
ص: 203
تعداد اسب‌های هند از اسب‌های ماد كه به اسب نیسایا «1» معروف‌اند كمتر است.
بعلاوه در هند طلا چه بصورت استخراج‌شده از زیر زمین و چه بصورت رسوب رودخانه‌ها و چه بصورت محصول مبارزه‌ای كه هم‌اكنون من آنرا شرح دادم بمقدار تمام نشدنی بدست میآید.
در این كشور درختان وحشی میوه‌ای دارند كه نوعی كرك بآنست و این كرك از حیث زیبائی و مصرف از كركی كه گوسفندان ما میدهند بمراتب بهتر است «2». هندیها از این كرك برای خود لباس تهیه میكنند.
107- در جهت جنوب، آخرین سرزمین مسكونی كشور عربستان است. این تنها كشوری است كه كندر و صبر و فلوس و دارچین و لادن تولید میكند. بغیر از صبر، تهیه دیگر این محصولات زحمت زیادی برای اعراب دارد. كندر را با سوزاندن صمغی كه فینیقی‌ها به یونان وارد میكنند بدست میآورند. فقط باین وسیله است كه آنها موفق بتهیه آن میشوند، زیرا درختانی كه كندر تولید میكنند مملو از مارهائی هستند كه بالهائی كوتاه و قدی كوچك و قیافه‌ای متغیر دارند و در گرد هر درخت بمقدار زیاد موجودند و همانها هستند كه در فصول معین به مصر هجوم میبرند «3». فقط دود این صمغ است كه میتواند آنها را از درختان دور كند.
______________________________
(1)- اسب نیسایا)Nicana( از معروف‌ترین اسب‌های ماد باستان است. بنا بروایت هردوت اسب‌هائی كه گردونه خشایارشا را میكشیدند از این نژاد بوده‌اند (هردوت- كتاب هفتم- بند 40) ظاهرا این اسب‌ها را در دشت وسیع ماد كه بین اصفهان و همدان قرار داشت و در كتیبه بیستون نیزاژا)Nisaja( نام برده شده پرورش میداده‌اند (هردوت- جلد هفتم- بند 40)
(2)- محتمل است مقصود هردوت پنبه باشد كه چون تا زمان اسكندر یونانیان از آن بی‌خبر بودند هردوت نیز از وجود آن گیاه بی‌اطلاع بوده. اما بكار بردن اصطلاح «درخت» تا اندازه‌ای نسبت بصحت این حدس تردید ایجاد میكند زیرا بین بوته پنبه و درخت هر اندازه كوچك باشد شباهتی نمیتوان یافت.
(3)- رجوع شود به بند 75 از كتاب دوم هردوت.
ص: 204
108- اعراب اضافه میكنند كه اگر حادثه‌ای شبیه آنچه من درباره افعی‌ها سراغ دارم برای این مارها پیش نمیآمد سراسر زمین از وجود آنها پر میشد. تردیدی نیست كه قدرت الهی همانطور كه میتوان انتظار داشت انواع حیوانات ترسو را كه باید خوراك دیگران شوند بمقدار زیاد بارور كرده تا نسل این حیوانات در اثر اینكه دیگران آنها را میخورند نابود نشود. در برابر، تمام حیواناتی كه خطرناك و موذی هستند كمتر بارورند. از اینقرار، خرگوش چون حیوانی است كه حیوانات دیگر و پرندگان و انسان در جستجوی آن هستند بسیار بارور و پرثمر است. خرگوش ماده تنها حیوانی است كه میتواند قبل از فارغ شدن بچه دیگری در شكم تولید كند، بقسمی كه در شكم مادر در زمان واحد ممكن است بچه‌خرگوشهائی یافت شود كه بدن آنها از كرك پوشیده شده و در كنار آنها بچه‌های دیگری باشند كه كرك نداشته باشند یا بچه‌هائی كه بتازگی بوجود آمده باشند و یا نطفه آنها در همان لحظه منعقد شده باشد.
چنین است وضع خرگوشها. برعكس، شیر كه قویترین و جسورترین حیوانات است در تمام عمر خود یك بار بیش وضع حمل نمیكند و فقط یك بچه میزاید، زیرا در موقع وضع حمل رحم خود را با بچه بیرون میدهد. اما علت این امر چنین است:
وقتی بچه شیر در شكم مادر شروع به تكان خوردن میكند چون پنجه‌هائی تیزتر از پنجه‌های دیگر حیوانات دارد، رحم مادر را میدرد و بتدریج كه بزرگ میشود این خرابكاری را ادامه میدهد، بطوریكه در موقع وضع حمل هیچ قسمتی از رحم مادر سالم باقی نمی‌ماند «1».
109- همینطور، افعی‌ها و مارهای بالدار عربستان اگر قرار بود بطور طبیعی
______________________________
(1)- آنچه هردوت درباره طرز تولیدمثل شیر نقل میكند با حقیقت تطبیق نمیكند زیرا شیر میتواند هر سال بزاید و هربار چندین بچه شیر در رحم خود بزرگ كند.
ص: 205
تولیدمثل كنند «1» زندگی بر انسان دشوار میشد. ولی همینكه نر و ماده باهم جفت میشوند در همان موقع كه مار نر در حین عمل لقاح است و مایع بارور را بر مار ماده جاری میكند مار ماده گلوی او را بدهان میگیرد و دندانهای خود را در آن فرو میبرد و تا آنرا نخورد رهایش نمیكند. چنین است سرنوشت مار نر. ولی مار ماده هم باید مجازات قتل مار نر را بچشد: بچه‌های مار كه انتقام‌كشندگان مرگ پدر میباشند در همان موقع كه هنوز در شكم مادرند شروع بجویدن او میكنند و با جویدن شكم او راهی بطرف روشنائی باز میكنند. در حالیكه افعی‌های دیگر كه برای انسان بی‌ضررند تخم‌هائی از خود میگذارند و تعداد زیادی بچه افعی پوست‌های تخم‌ها را خرد میكنند و از آنها خارج میشوند. افعی‌ها در سراسر زمین پراكنده‌اند؛ اما این مارهای بالدار همه در عربستان جمع شده‌اند و در جای دیگر از آن یافت نمیشود و بهمین جهت است كه تعداد آنها زیاد بنظر میرسد.
110- پس معلوم شد اعراب كندر را بچه ترتیب بدست میآورند. اما برای فلوس بترتیب زیر عمل میكنند: وقتی برای برداشت این محصول میروند بدن خود را از پوست گاو و دیگر حیوانات میپوشانند بطوری كه تمام اندام و چهره آنان باستثنای چشمها مستور میشود.
بوته فلوس در باتلاقهای كم‌عمق میروید. در اطراف و داخل این باتلاقها حیوانات بالداری خانه كرده‌اند كه شباهت زیادی به خفاش دارند. این حیوانات صداهای گوشخراش دارند و بسهولت حمله میكنند. باید مواظب بود كه در موقع چیدن فلوس چشمها از حمله این حیوان مصون باشد.
111- و اما جمع‌آوری دارچین از آنهم شگفت‌آورتر است. اینكه این گیاه كجا میروید و در چه نوع زمینی بدست میآید اینها سوالاتی است كه بی‌جواب مانده.
______________________________
(1)- یعنی مانند دیگر مارها بتعداد كثیر تخم بگذارند و از هریك از تخم‌ها بچه‌ماری خارج شود.
ص: 206
آنچه احتمال میرود اینست كه همانطور كه برخی میگویند این گیاه در مناطقی میروید كه دیونیزوس «1» در آنجا تغذیه كرده «2». بطوریكه نقل میكنند شاخه‌های این گیاه را كه ما بنام فینیقی آن سینام «3» مینامیم پرندگان بزرگی جمع‌آوری میكنند و به لانه‌هائی میبرند كه با گل رس در كوههای مرتفع و در نقاطی كه انسان بآن دسترسی ندارد میسازند.
و اما چنین است اختراع زیركانه اعراب: آنها قسمت‌هائی از اندام گاو و خرهای مرده و یا دیگر حیوانات بزرگ را در حدود امكان بقطعات كوچك میبرند و سپس آنها را باین نواحی میآورند و در كنار این آشیانه‌ها قرار میدهند و خود در آن حوالی مخفی میشوند. حیوانات بر روی این تكه‌های گوشت میافتند و آنها را بسوی آشیانه خود میكشند. ولی چون این آشیانه‌ها سبك‌اند و قدرت تحمل وزن این گوشت‌ها را ندارند بر زمین میریزند و خرد میشوند. كمین‌كنندگان میدوند و دارچین را جمع‌آوری میكنند. دارچینی كه اعراب باین ترتیب بدست میآورند بكشورهای دیگر صادر میكنند.
112- و اما طرز تهیه لدانوم «4» كه اعراب آنرا لادانون «5» مینامند از اینهم شگفت- انگیزتر است؛ زیرا با اینكه این گیاه از بدبوترین نقاط بدست میآید گواراترین عطرها از آن متصاعد میشود. توضیح اینكه این ماده در ریش بزهای نر و ماده‌ای یافت میشود كه هنگام چریدن آنرا بریش میگیرند و مانند صمغ درختان از ریش آنها جاری میشود.
______________________________
(1)- دیونیزوس)Dionysos( یا باكوس)Bacchus( خداوند عشق شراب در یونان باستان.
(2)- شاید مقصود هردوت از كشوری كه دیونیزوس در آن بزرگ شده حبشه و جنوب مصر باشد. زیرا او خود مدعیست كه دیونیزوس در این نواحی میزیسته (هردوت- كتاب دوم بند 146).
(3)-Cinname
(4)- لدانوم)Ledanume( یا لادن نام گیاه معطری است در هند.
(5)-Ladanune
ص: 207
این ماده در ساخت تعداد زیادی از عطرها بكار میرود و عطری است كه عموما در عربستان برای معطر كردن هوا آنرا بآتش میسوزانند.
113- در اینجا سخن را درباره عطرها كوتاه كنیم. در عربستان رایحه‌ای متصاعد میشود كه بسیار مطبوع است. در این سرزمین دو نوع گوسفند وجود دارد كه قابل ذكر است، زیرا نظیر آن در هیچ نقطه‌ای دیگر یافت نمیشود. نوعی از آن دمی طویل دارد كه طول آن از سه آرنج «1» كمتر نیست. اگر این دم نگهداری نشود و بر روی زمین كشیده شود به حیوان آسیب میرسد، زیرا در اثر برخورد با زمین مجروح میشود. ولی هر چوپانی میداند كه چگونه گردونه كوچكی با چوب بسازد و آنرا بدم حیوان وصل كند. بدین ترتیب دم هریك از این حیوانات در گردونه كوچك خود محبوس میشود.
گوسفندهای نوع دوم دمی دارند كه پهنای آن جالب توجه است و گاه بیك آرنج «1» میرسد.
114- در طرفی كه آفتاب غروب میكند در جهت مغرب سرزمین حبشه آخرین قسمتی است كه نوع بشر در آن سكونت دارد. اینجا سرزمین طلای فراوان و فیلهای بزرگ و انواع درختان وحشی و آبنوس و مردمان بلند بالا و زیبائی است كه طول عمر آنها از دیگر مردمان بیشتر است «2».
115- چنین است حدود نهائی آسیا و آفریقا. اما درباره حدود غربی اروپا من نمیتوانم مطلبی قطعی نقل كنم. زیرا من شخصا نمیتوانم وجود رودخانه‌ای را كه وحشیها
______________________________
(1)- آرنج واحد طول در یونان باستان و برابر یك پا و نیم یا 444 میلیمتر (یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(2)- قطعا مقصود هردوت در این مقام آن قسمت از حبشه است كه در زمان مؤلف هنوز انسان متمدن بآن دست نیافته بود، چه اگر مقصود حبشه اصلی باشد كه قبلا مؤلف از آن بتفصیل سخن گفته (بند 97 از كتاب حاضر)
ص: 208
نام اریدان «1» بآن داده‌اند و ظاهرا بدریای شمال میریزد و عنبر از آن بدست میآید قبول كنم. همچنین جزایری را بنام كاسی‌ترید «2» كه ظاهرا قلع از آنجا استخراج میشود نمیشناسم.
اریدان بطوریكه اسم آن نشان میدهد منشاء یونانی دارد نه خارجی و اسمی است كه یكی از شعرا آنرا اختراع كرده، اما در مورد جزایر با وجود تحقیقاتی كه من كرده‌ام هیچ شاهد عینی نیافتم كه وجود آریائی را در شمال اروپا تأیید كند. در هر حال، قلع و عنبر از سرحدات جهان بما میرسند.
116- ظاهرا رگه‌های بزرگی از طلا در جانب شمال اروپا در جهت ستاره قطبی یافت میشود ولی اینكه این طلا از كجا حاصل میشود در این مورد هم من نمیتوانم جواب صریحی بدهم. معروف است كه آریماسپ‌ها «3» كه قومی یك چشم میباشند این طلا را از
______________________________
(1)- باحتمال زیاد منظور هردوت از رود اریدان)Eridan( كه «ظاهرا بدریای شمال میریزد» رود ویستول است، زیرا عنبر را در زمان قدیم از سواحل دریای بالتیك و منطقه رود ویستول بدست میآورده‌اند و از راه اروپای مركزی بسواحل دریای مدیترانه میبرده‌اند.
(2)- بتحقیق معلوم نیست مقصود هردوت از جزایر كاسی‌ترید)Cassiterides( كدام جزایر است، ولی نكته‌ای كه صحت آن امروز بر ما مسلم است اینست كه مردم باستان قلع را از جزایری بسیار دور و محتملا از جزایر انگلستان و بخصوص جزایری كه امروز به كرنوای)Cornovailles( معروف‌اند بدست میآورده‌اند و شاید در زمان هردوت همین جزایر را كاسی‌ترید میخوانده‌اند.
(3)- آریماسپ‌ها)Arimaspes( از اقوام افسانه‌ای سرزمین سكاها در آسیا بوده‌اند كه بحكایت افسانه‌ها برای بچنگ آوردن طلا بجنگ حیوانی میرفته‌اند كه نیم اندام آن شبیه شیر و نیم دیگر آن شبیه عقاب بوده است. هردوت در بند 27 از كتاب چهارم خود درباره این قوم چنین میگوید: «از اینقرار این اقوام هنوز معروفند. ولی ما از وجود آنها بوسیله ایسدونها بقیه حاشیه در صفحه بعد
ص: 209
چنگ گریفون «1» ها خارج میكنند. ولی این موضوع را هم من باور نمیكنم كه مردمانی در دنیا وجود داشته باشند كه فقط یك چشم داشته باشند و از دیگر لحاظ مانند سایر مردمان باشند. در هرحال ما میتوانیم اظهار كنیم كه در دو منتهی‌الیه زمین كه مانند كمربندی دنیا را درمیان دارند ظاهرا چیزهائی یافت میشود كه ما زیباترین و نایاب ترین اشیاء میدانیم.
117- در آسیا دشتی است كه از هرجانب از كوهها محصور است و در این كوهها پنج گذرگاه وجود دارد. این دشت در گذشته به خراسمی «2» ها تعلق داشته و با سرزمین آنها و همچنین با سرزمین اقوام هیركانی «3»، پارت، سارانژی «4» و تامانی «5» هم سرحد است. ولی
______________________________
بقیه حاشیه از صفحه قبل باخبر شده‌ایم و میدانیم كه در نقاط دوری در شمال مردمانی زیست میكنند كه فقط یك چشم دارند و همچنین حیواناتی هستند كه نگهبان معادن طلا میباشند. سكاها افسانه‌های این قوم را نقل میكنند .... و این كلمه ریشه سكائی دارد زیرا در زبان سكائی آریما بمعنای یك و سپوSpouبمعنای چشم است» كتاب چهارم- بند 27
(1)- گریفون)Griffon( نام موجودیست افسانه‌ای كه مردم باستان آنرا بصورت حیوانی مجسم میكرده‌اند كه اندامی شبیه شیر، سر و بالی نظیر عقاب، گوشهائی نظیر گوشهای اسب و بالهائی نظیر بال ماهیها داشته. معروف است كه گریفون‌ها در سرزمینی كه آریماسپ‌ها اقامت داشتند مراقب معادن طلائی بوده‌اند كه این قوم پیوسته در كمین آن بوده است.
(2)- خراسمی‌ها)Chorasmies( یا خوارزمی‌ها قومی از نژاد سكائی بوده است كه در ساحل دریاچه آرال و رود سیحون سكونت داشتند (بند 93 همین كتاب.)
(3)- هیركانی)Hyrcanie( قسمتی از آسیای قدیم در ساحل جنوب شرقی دریای خزر كه شامل قسمت جنوبی داغستان و ناحیه شرقی مازندران و گرگان امروز میشده است.
(بند 92 همین كتاب).
(4)- سارانژها)Saranges( یا زاركاها)Zarka( نام قومی است كه در مغرب هامون امروز سكونت داشتند (بند 93 همین كتاب)
(5)- تامانی‌ها)Thamanie( از اقوام ساكن ناحیه هامون و سیستان امروز كه با قوم سارانژ مجاور بوده‌اند (بند 93 همین كتاب)
ص: 210
امروز كه پارس‌ها تسلط یافته‌اند این دشت نیز به پادشاه پارس تعلق دارد.
از كوهستانی كه این دشت را در میان دارد شط بزرگی جاری است كه آكس «1» نام دارد. این شط در گذشته به پنج شعبه تقسیم میشده و سرزمین اقوامی را كه قبلا نام بردم «2» سیراب میكرده. آبهای آن از طریق مجرائی از هریك از گذرگاههای كوهستان بسوی این مناطق جاری بود. اما از زمان تسلط پارس‌ها وضع چنین است كه شرح میدهم: بامر پادشاه بزرگ در هریك از گذرگاهها سدی بنا كرده‌اند و چون دیگر آب مخرجی ندارد دشتی كه بین این مرتفعات واقع شده بصورت بركه آبی درآمده است، زیرا آب شط پیوسته جاری است اما نمیتواند بخارج راه یابد.
این اقوام كه سابقا از آب این شط بهره‌مند بودند و از آن ببعد از مزایای آن محروم شده‌اند در فقر و فلاكتی كامل زیست میكنند. تردیدی نیست كه هنگام زمستان خداوند برای آنها نیز مانند دیگر مردمان باران نازل میكند ولی در تابستان هنگامی كه آنها ارزن و كنجد كشت میكنند به آب شط احتیاج دارند. چون از این آب محروم شده‌اند با زنان خود به میان پارس‌ها میروند و در برابر درهای كاخ شاهی میایستند و با فریادهای دلخراش تظاهر میكنند. در این موقع شاه امر میكند سدهائی را كه آب آن بطرف كسانی میرود كه بیش از دیگران بآب احتیاج دارند باز كنند. بعد از آنكه خاك این قسمت بقدر كافی آبیاری شد از نو سدها را می‌بندند و شاه امر میكند سدهای دیگری را برای كسانی كه كمك فوری بآنها لازم است باز كنند.
______________________________
(1)- در هیچیك از منابع جغرافیائی درباره رودی بنام آكس)Akes( اطلاعاتی بدست نیامد.
(2)- مقصود اقوام خراسمی و هیركانی و پارت و سارانژی و نامانی است (رجوع شود به قسمت اول این بند)
ص: 211
اما من شنیده‌ام كه شاه برای باز كردن سدها پولی دریافت میكند و از این راه درآمد سرشاری دارد كه بر خراج اجباری اضافه میشود. چنین بود آنچه در این باره میدانم «1».
______________________________
(1)- نكته‌ای كه در این مورد هردوت بدان توجه نكرده اینست كه در بعضی از نواحی امپراتوری پارس پادشاه هخامنشی كه مالك آبها و رودخانه‌ها بوده برای مراقبت در تنظیم امور آب‌انبارها و طرق و شوارع و آبیاری بعضی نواحی بی‌آب بوسیله حكام و نظار خود در تقسیم آب رودخانه‌ها نظارت داشته و برای هزینه این نظارت عوارضی دریافت میكرده است.
در بند 95 این كتاب در جائیكه مؤلف از بعضی از درآمدهای پادشاه كه از ذكر رقم آن عاجز است سخن میگوید ظاهرا مقصود او باید این قبیل درآمدها بوده باشد كه قسمتی از آن صرف نگهداری و تعمیر آب‌انبارهائی میشده است كه در طول راهها و در نواحی بی‌آب ساخته شده بود و كمك بزرگی باهالی بی‌آب آن نواحی محسوب میشد.
ص: 212