گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
مجازات اینتافرن- پایان كار پولیكرات دموسد- قضایای ساموس‌





118- یكی از هفت نفری كه برضد مغ قیام كرده بود و اینتافرن «1» نام داشت بلافاصله بعد از قیام بجرم جسارت و گستاخی كشته شد «2». روزی او بكاخ شاهی وارد شد و خواست بنزد پادشاه رود. این اصل قبلا پذیرفته شده بود و كسانیكه مغ را از كار بركنار كرده بودند میتوانستند بی‌اطلاع قبلی بنزد پادشاه بروند بشرط آنكه شاه در حال معاشقه با زنان نباشد «3». بهمین جهت اینتافرن اطلاع قبلی را برای خود كوچك دانست و قصد كرد بعنوان یك تن از هفت تن بنزد پادشاه رود. دربان و كشیكچی قصر مانع شدند و گفتند كه پادشاه مشغول معاشقه با یكی از زنان است؛ اما اینتافرن كه تصور میكرد آنها دروغ میگویند شمشیر خود را كشید و بینی و گوشهای آنها را برید
______________________________
(1)- درباره اینتافرن)Intapherne( - رجوع شود به بند 80 ببعد همین كتاب.
(2)- درباره این مطلب سخن بسیار است، چه اگر اینتافرن «بلافاصله» بعد از قیام هفت تن بقتل رسیده باشد چگونه در كتیبه بیستون از شخصی بهمین نام سخن درمیان است كه علاوه بر آنكه در قیام هفت تن شركت داشته شورش معروف بابل را نیز فرو نشانده (بند 50 كتیبه بیستون)- اصولا داریوش در سالهای اول سلطنت خود و قبل از فرونشاندن شورش‌های معروف جرأت چنین اقدامی را علیه یكی از هفت تن بانیان سلطنت خود نداشته و باید تصور كرد كه بكار بردن اصطلاح «بلافاصله» در این مورد صحیح نبوده و یا شخصی كه باین ترتیب مجازات شده كسی غیر از اینتافرن معروف بوده كه در توطئه هفت تن شركت داشته است.
(3)- هردوت قبلا در بند 84 بتفصیل از این موضوع سخن گفته است.
ص: 213
و اعضای بریده شده را بافسار اسب خود بهم بست و بگردن آنها آویخت و باین ترتیب آنها را روانه كرد «1».
119- آنان بنزد شاه رفتند و علت رفتاری را كه با آنها شده بود برای او شرح دادند. داریوش بیمناك شد كه مبادا این عمل با رضایت شش تن دیگر انجام گرفته باشد.
پس كس بجستجوی دیگران فرستاد و از یكایك آنان پرسید كه آیا این عمل را تأیید میكنند. وقتی كاملا اطمینان یافت كه اینتافرن این عمل را با موافقت آنها انجام نداده امر كرد خود او و فرزندان و تمام خویشان او را زندانی كنند، زیرا بقرائن قوی تصور میكرد كه او با افراد خانواده خود مشغول برپا كردن شورشی برضد او میباشد. پس آنها گرفتار شدند و بزندان رفتند تا بقتل برسند. ولی زن اینتافرن پیوسته به در كاخ میرفت و در آنجا مدام میگریست و زاری میكرد. این زاری‌های مداوم داریوش را برحم آورد و بآن زن چنین پیغام داد: «ای زن، داریوش شاه اجازه میدهد كه یكی از نزدیكانی كه در زندان داری بانتخاب تو آزاد شود». زن پس از تفكر پاسخ داد: «حال كه پادشاه بزرگ فقط حیات یك تن را بمن می‌بخشد من از بین همه آنها برادرم را انتخاب میكنم». وقتی داریوش از این انتخاب مطلع شد تعجب كرد و باو چنین پیغام داد: «ای زن، پادشاه از تو سؤال میكند كه چه فكری موجب شد كه تو شوهرت را كه نزد تو عزیزتر است و فرزندانت را كه بتو نزدیك‌ترند رها كردی و برادر خود را برای نجات انتخاب كردی» وی چنین پاسخ فرستاد: «ای پادشاه، تردیدی نیست كه اگر شوهر و فرزندانم را از دست بدهم میتوانم بخواست خداوند شوهر و فرزندانی دیگر داشته باشم، اما چون پدر و مادر نخواهم داشت دیگر صاحب برادری نخواهم شد. بخاطر این تدبیر است كه چنین پیشنهاد كردم «2».»
______________________________
(1)- رجوع شود به بند 154- زوپیر)Zopyre( نیز برای اینكه از حصار بابل عبور كند خود را باین قیافه درآورد و بعنوان پناهنده‌ای كه بدست پادشاه شكنجه داده شده بی‌گوش و بینی بحصار بابل وارد شد و دروازه‌های شهر را گشود.
(2)- بخاطر «این تدبیر» است نه احساسات واقعی كه قطعا زن را متوجه شوهر و فرزندان خود میكرد.
ص: 214
گفته این زن در نظر داریوش بسیار معقول آمد و چون از پاسخ او راضی بود آنكس را كه اراده كرده بود باو داد و علاوه بر آن ارشد فرزندان او را نیز بر آن افزود و سپس امر كرد بقیه را بقتل رسانند. از اینقرار یكی از هفت تن بترتیبی كه هم اكنون شرح دادم از بین رفت.
120- از طرف دیگر، مقارن زمانی كه كبوجیه بیمار بود حادثه‌ای باین شرح رویداده بود: در گذشته كوروش یكی از پارس‌ها را كه اوروئیت «1» نام داشت حكمران سارد كرده بود. این شخص را تمایلی ناپسند فرا گرفت. بی‌آنكه از پولیكرات ساموسی شكایتی داشته باشد و بی‌آنكه سخنی ناگوار ازو شنیده باشد و حتی بی‌آنكه او را قبلا دیده باشد، تصمیم گرفت او را بچنگ آورد و هلاك كند. عللی كه برای عمل او نقل میكنند چنین است: روزی اوروئیت و یكی از پارس‌های دیگر بنام میتروبات «2» كه حاكم ناحیه داسكیلیون «3» بود در كاخ شاهی نشسته بودند؛ هنگام صحبت، باهم به مجادله پرداختند و چون بحث درباره افتخارات آنها بود میتروبات به اوروئیت چنین گفت: «آیا تو را كه تاكنون نتوانسته‌ای حتی جزیره‌ای بنام ساموس را كه در برابر حكومت‌نشین تو قرار داد «4» بر امپراتوری شاهنشاه بیفزائی میتوان مرد نامید، در حالیكه تصرف این
______________________________
(1)-Oroites
(2)-Mitrobates
(3)- داسكیلیون)Daskyleion( از حاكم‌نشین‌های قدیم پارس در آسیای صغیر در مشرق سیزیك)Cyzique( كه هردوت در ردیف سوم از حكومت‌نشین‌های پارس نقل كرده- بند 90 ببعد.
(4)- از اینقرار اوروئیت نه تنها حاكم ناحیه سارد بود كه بر ناحیه یونی نیز كه قسمت مهمی از سواحل آسیای صغیر را شامل میشده حكومت داشته. در غیر اینصورت موجبی نبود كه میتروبالق او را بعنوان اینكه جزیره‌ای را كه «در برابر حكومت‌نشین او قرار دارد» تصرف نكرده او را تحقیر كند.
ص: 215
جزیره كار آسانی است زیرا یكی از بومیان با پانزده سرباز پیاده آنرا تصرف كرده و هم اكنون بر آن حكومت میكند»
بطوریكه نقل میكنند اوروئیت از اهانتی كه باو شده بود بسختی ناراحت شد و بجای اینكه از توهین‌كننده خود انتقام گیرد تصمیم گرفت بهرقیمتی هست پولیكرات را كه علت این اهانت بوده است از میان بردارد.
121- داستان دیگری هست كه كمتر بر سر زبانها است. گویا اوروئیت فرستاده‌ای به ساموس گسیل داشته بود تا چیزی از پولیكرات بخواهد (زیرا گفته نشده آن چیز چه بوده). در آن موقع پولیكرات در اندرون خانه خود آرمیده بود و آناكرئون «1» از اهل تئوس «2» در كنار او نشسته بود. محتمل است كه پولیكرات از روی عمد تظاهر به تحقیر اوروئیت كرده و شاید هم تصادف مقصر واقعی بوده، ولی در هرحال، بطوریكه نقل میكنند وقتی فرستاده اوروئیت وارد شد و مطلب خود را بازگو كرد پولیكرات كه در آن موقع روبدیوار آرمیده بود برنگشت و پاسخی نداد.
122- این بود دو دلیلی كه گفته میشود موجب قتل پولیكرات شد و هركس مختار است آنرا كه می‌پسندد صحیح بداند. پس از آن اوروئیت كه در سرزمین منیزی «3»
______________________________
(1)- آناكرئون)Anacreon( شاعر نابینای یونان باستان كه در تئوس)Teos( بدنیا آمد و قسمت مهمی از حیات خود را در دربار پولیكرات در ساموس گذرانید و پس از پایان كار او به آتن پناهنده شده.
(2)- تئوس)Theos( از بنادر معروف یونی در ساحل آسیای صغیر و موطن آناكرئون شاعر نابینای یونان باستان. این شهر در اواخر سلطنت كوروش ضمیمه امپراتوری پارس شد.
(3)- منیزی)Magnesie( - در عهد عتیق سه محل باین نام خوانده میشد كه یكی در تسالی بود؛ دومی در سی‌پیل)Sypile( لیدی قرار داشت كه مهاجرنشین اولی بود؛ سومی به منیزی مآندر معروف بود و در ساحل رود مآندر و در جوار بندر معروف افز)Ephese( قرار داشت و مانند دومی از مهاجرنشین‌های منیزی اول تشكیل شده بود. در اینجا مقصود هردوت همین منیزی سوم است
ص: 216
در ساحل مآندر «1» مستقر بود یكی از اهالی لیدی را بنام میرسوس «2» پسر ژیژس «3» با پیامی به ساموس فرستاد. اوروئیت قصد پولیكرات را كه فكر سلطه بر دریاها را در سر میپرورانید حدس زده بود. پولیكرات تا جائیكه ما اطلاع داریم اولین یونانی است كه این جاه طلبی را داشته. البته مینوس «4» از اهل كنوسوس «5» و كسان دیگری كه حتی قبل از او بفكر ایجاد امپراتوری بحری بوده‌اند وجود داشته‌اند، اما از زمان پایان ادوار افسانه‌ای بی‌تردید پولیكرات اولین نفر از این اشخاص است. قصد او این بود كه بر یونی و جزایر حكومت كند: اوروئیت كه این قصد را حدس زده بود برای او چنین پیغام داد:
«چنین است آنچه اوروئیت به پولیكرات میگوید: خبردار شده‌ام كه تو طرحهائی بزرگ در سر میپرورانی ولی پول كافی و متناسب با این نقشه‌ها در دست نداری، اگر تو چنین كنی كه میگویم هم كارهای خود را روبراه كرده‌ای و هم شخص مرا نجات داده‌ای:
كبوجیه در فكر از میان بردن منست و من در این‌باره اطلاعات قابل اطمینانی بدست آورده‌ام، بكوش تا مرا و اموالم را از این محل برهانی و در اینصورت نیمی از ثروت من بتو
______________________________
(1)- مآندر)Meandre( رودی در آسیای صغیر قدیم كه در فریژیه سرچشمه میگرفت و لیدی و كاری را از هم جدا میكرد و در شمال ملط بدریای اژه میریخت و امروز میندر نامیده میشود. این رود دو ایالت بزرگ منیزی و ملط را مشروب میكرد.
(2)- میرسوس)Myrsos( این شخص كه هردوت میگوید از اهل لیدی است ظاهرا باید یكی از افراد خاندان سلطنتی مرمناد)Marmnades( باشد كه مدتها سلطنت لیدی بآنها تعلق داشته. در بند 121 از كتاب پنجم نیز در بین رجالی كه در جنگهای تن‌بتن با پارس‌ها كشته شدند از میرسوس نامی كه محتمل است همین شخص باشد نام برده شده.
(3)-Gyges
(4)- مینوس)Minos( فرزند ژوپیتر و اروپه كه بحكایت افسانه‌ها در سال 1300 قبل از میلاد از آسیای صغیر به یونان مهاجرت كرد و بر این كشور و سراسر دریاهای اطراف آن حكومت كرد.
(5)-Knossos
ص: 217
تعلق خواهد داشت و نیم دیگر آن برای من خواهد ماند.
این پول ترا فرمانروای سراسر یونان خواهد كرد. اگر در ثروت من تردید داری شخصی مورد اعتماد نزد من بفرست تا من خزاین خود را باو نشان دهم.
123- پولیكرات از این پیشنهاد خرسند شد و آنرا پذیرفت و چون طمع مال داشت ابتدا ماندریوس «1» پسر ماندریوس را كه یكی از مردان آن سرزمین و منشی او بود برای تحقیق درباره خزاین گفته شده فرستاد.
این همان كسی بود كه كمی بعد تمام تزیینات عمارت بیرونی پولیكرات را كه بسیار جالب بود به معبد هرا «2» تقدیم كرد «3». همینكه اوروئیت از ورود نزدیك این فرستاده مطلع شد چنین كرد كه شرح میدهم:
هشت صندوق بزرگ را از سنگ پر كرد و فقط قسمت كوچكی از سطح آنرا خالی گذارد. سپس بر روی سنگ‌ها طلا ریخت و این صندوقها را با ریسمان بیكدیگر بست «4» و وقتی ماندریوس از راه رسید در اختیار او قرار داد؛ او آنها را دید و بازگشت تا پولیكرات را از آنچه دیده بود باخبر كند.
124- پولیكرات با وجود اندرزهای غیب‌گویان و دوستان خود كه همه با این كار مخالف بودند و بی‌توجه به خوابی كه دخترش دیده بود بكشتی نشست تا شخصا به آن محل رود. دختر در خواب دیده بود كه پدرش در فضا بالا میرود و در همان حال زوس او را میشوید و هلیوس «5» او را غسل روغن میدهد.
______________________________
(1)- ماندریوس)Maendrios(
(2)- هرا)Hera( یا هرایون)Heraion(
(3)- اشاره هردوت به زمانی است كه ماندریوس برای استقرار رژیم جمهوری در ساموس تلاش میكرد (بند 142)
(4)- در یونان باستان معمول چنین بود كه صندوقهای جواهر و پول را با ریسمان میبستند و رمزی برای باز كردن گره آن بكار میبردند
(5)-Helios
ص: 218
بعد از این خواب، دختر با تمام قوا كوشید تا پولیكرات نزد اوروئیت نرود.
و حتی در موقعی كه پولیكرات بر كشتی پنجاه پاروئی خود سوار میشد بدنبال او رفت و از بازگو كردن این پیش‌بینی شوم دست نكشید. پولیكرات او را تهدید كرد كه اگر صحیح و سالم بازگردد مدتی مدید او را دختر نگاه خواهد داشت. دختر آرزو كرد كه این تهدید تحقق یابد زیرا ترجیح میداد كه باز هم مدتی بیشتر دختر بماند ولی از پدر محروم نشود.
125- اما پولیكرات بی‌اعتنا به عقاید دیگران شراع بسوی اوروئیت بركشید.
در این سفر چندین نفر و بخصوص دموسد «1» پسر كالیفون «2» از اهل كروتون «3» كه طبیب بود و در كار خود از تمام معاصرین ماهرتر بود با او همراه بودند. همینكه پولیكرات به منیزی رسید با مرگی تاثرآور روبرو شد كه شایسته این مرد و تخیلات عالی جاه طلبانه او نبود. باستثنای حكمران سیراكوز «4» هیچیك از حكمرانان یونان از حیث عظمت و جلال حتی شایسته قیاس با پولیكرات نمی‌باشند. قتل او بدست اوروئیت
______________________________
(1)- دموسد)Democede( طبیب معروف یونانی كه در قرن 6 قبل از میلاد میزیست و پس از آنكه بدست پارس‌ها اسیر شد داریوش كبیر و زوجه او آتوسا را معالجه كرد و توانست مدتی بعد با حیله بگریزد و به موطن خود كروتون)Croton( برود.
(2)-Kaliphon
(3)- كروتون)Croton( یا كوترون)Cotron( از شهرهای ایتالیای قدیم كه بوسیله اهالی آكه)Ackai( تأسیس شد و یكی از مهم‌ترین مراكز تجارتی مشرق در دریای مدیترانه بود. كروتون بداشتن مردان و زنان زیبا معروف بود و شهرت آن بیشتر بوجود دموسد طبیب معروف قرن شش قبل از میلاد و آلكمئون)Alcmeon( فیلسوف معروف یونان باستان است.
(4)- سیراكوز)Syracuse( از ایالات معروف سیسیل باستان است كه داستانی پرماجرا دارد و مدتها صحنه مبارزه حكومت جمهوری و فردی بوده. رجالی كه بر این سرزمین حكومت كردند فرمانروایان مستبدی از نوع پولیكرات بودند. كه با وجود قلت وسعت قلمرو حكومت خود افكاری جاه‌طلبانه در سر میپرورانیدند.
ص: 219
در شرایطی آنچنان زشت انجام گرفت كه شایسته نیست زیاد درباره آن صحبت شود.
پس از قتل نیز امر كرد او را چهار میخ كردند. از بین همراهان او آنها كه ساموسی بودند مرخص شدند و از آنها خواسته شد كه آزادی خود را سپاسگزار باشند. اما خارجی‌ها و برده‌هائی كه همراه او بودند بعنوان برده نزد آنها ماندند.
پولیكرات معلق‌زنان در میان زمین و آسمان تحقق خواب دختر خود را مشاهده كرد. هربار كه باران میآمد زوس اندام او را شستشو میداد و هلیوس گوشت‌های او را كه رطوبت آن بخار میشد با روغن غسل میداد.
126- چنین بود سرانجام خوشبختی‌ها و سعادت طولانی پولیكرات آنطور كه شخصی مانند آمازیس پادشاه مصر پیشگوئی كرده بود «1». ولی كمی بعد «2» انتقام او از اوروئیت گرفته شد. پس از مرگ كبوجیه و جلوس مغ بر تخت سلطنت، اوروئیت كه در آن موقع در سارد بود به پارس‌ها كه بوسیله مادها از سلطنت محروم شده بودند كمكی نكرد. وی در این ایام پراغتشاش میتروبات «3» حاكم داسكیلیون «4» را نیز كه درباره پولیكرات باو اهانت كرده بود بقتل رسانید و فرزند او كراناسپ «5» را كشت. این دو نفر در پارس بسیار محترم بودند. یكی دیگر از عملیات ناپسند او این بود كه در موقعی كه پیامی از طرف داریوش رسیده بود و دستورات پادشاه مورد پسند او واقع نشده بود
______________________________
(1)- رجوع شود به قبل- بند 41 و بعد
(2)- اصطلاح «كمی بعد» در این مورد نیز تا حدی اغراق‌آمیز است زیرا اگر قبول كنیم كه پولیكرات در اواخر سلطنت كبوجیه بقتل رسید (بند 120) و قاتل او در زمان داریوش كبیر مجازات شد باید تصور كرد كه مجازات او پس از پایان محاكمه بردیای دروغی و شورش‌های اولیه زمان داریوش بوده و بنابراین چندان بزمان قتل پولیكرات نزدیك نبوده.
(3)- میتروبات)Mitrobates( نجیب‌زاده پارسی و حاكم داسكیلیون كه با اوروئیت درباره ساموس مشاجره‌ای معروف كرده بود (بند 120)
(4)- داسكیلیون)Daskylion( از حاكم‌نشین‌های قدیم پارس در آسیای صغیر در مشرق سیزیك)Cyzique(
(5)-Kranaspes
ص: 220
رسول او را بدست آدم كشانی كه خود در راه بازگشت اوقراول گذارده بود بقتل رسانید و جسد او و اسمش را پنهان كرد.
127- همینكه داریوش بقدرت رسید، تصمیم گرفت كه اوروئیت را بخاطر تمام اعمال بدی كه انجام داده بود و بخصوص برای قتل میتروبات و فرزندش مجازات كند. وی درصدد برنیامد كه آشكارا سپاهی بمقابله او بفرستد، زیرا هنوز آهنگ انقلاب خاموش نشده بود و قدرت او استحكامی نداشت در حالیكه بنا باطلاعاتی كه بدست آورده بود اوروئیت قوای مهمی در اختیار داشت. هزار نفر پارسی محافظین او بودند و وی بر ایالت فریژیه و لیدی و یونی حكومت داشت «1». در برابر این وضع داریوش به حیله متوسل شد و سرشناس‌ترین پارس‌ها را دعوت كرد و بآنها چنین گفت: پارس‌ها، چه كسی از بین شما حاضر است نه بزور و نه با هیاهو بلكه با تدبیر و اندیشه خدمتی را كه برای شما شرح میدهم برای من انجام دهد؟ جائیكه تدبیر و اندیشه لازم است زوركاری از پیش نخواهد برد. چه كسی بین شما میتواند اوروئیت را یا زنده بنزد من آورد و یا بقتل رساند. این مرد هرگز خدمتی به پارس‌ها نكرده ولی در مقابل مرتكب جنایاتی بزرگ شده است. دو تن از شما یعنی میتروبات و فرزندش را از بین برده و بعلاوه كسانی را كه من خود بنزد او فرستاده‌ام تا او را احضار كنند كشته و جسارت و گستاخی غیر- قابل تحملی از خود نشان داده است. نباید باو فرصت داد كه بیش از این به پارس‌ها آزار رساند. او را بكشیم و با مرگ او به عملیات ناپسندش خاتمه دهیم.»
128- داریوش انجام این مأموریت را پیشنهاد كرد. چهل تن از آنها داوطلب شدند و همه خواستند كه مأمور اجرای حكم شوند و بر سر آن با یكدیگر به جدال پرداختند. داریوش آنها را بآرامش دعوت و تعیین تكلیف را به قرعه موكول كرد.
______________________________
(1)- معلوم میشود اوروئیت پس از قتل میتروبات حكومت‌نشین او را نیز بر قلمرو خود افزوده بود زیرا اگر تقسیم‌بندی تشكیلات مملكتی را در زمان داریوش آنطور كه در بند 90 شرح داده شده بخاطر آوریم این سه ایالت سه حاكم‌نشین مجزا را تشكیل میداده‌اند.
ص: 221
باگه‌او «1» پسر آرتونت «2» بحكم قرعه انتخاب شد. باگه‌او كه بحكم قرعه انتخاب شده بود چنین كرد: وی چند نامه درباره مسائل مختلف نوشت و مهر داریوش را برپای آنها نهاد و آنها را با خود به سارد برد. همینكه به سارد رسید و اوروئیت او را بحضور پذیرفت بند نامه‌ها را برید و آنها را یك‌یك به منشی شاهی داد تا قرائت كند.
قصد باگه‌او از این طرز دادن نامه‌ها این بود كه وضع نگهبانان را ملاحظه كند و دریابد كه آیا میتواند آنها را از اوروئیت جدا كند. وقتی مطمئن شد كه آنها برای این پیام‌ها و بخصوص برای دستورات پادشاه احترامی زیاد قائل میباشند، نامه‌ای را كه این عبارت بر روی آن نوشته شده بود به منشی داد: «پارس‌ها، داریوش شاه بشما امر میكند كه به اوروئیت خدمت نكنید.»
همینكه این نامه خوانده شد، نگهبانان نیزه‌های خود را بر زمین افكندند.
و وقتی باگه‌او اطاعت آنها را از این فرمان مشاهده كرد جرأت یافت و آخرین نامه را به منشی داد. در این نامه چنین نوشته شده بود: «داریوش شاه به پارس‌های ساكن سارد امر میكند اوروئیت را بقتل رسانند.» بمحض اینكه این دستور شنیده شد نگهبانان خنجرهای خود را بیرون كشیدند و در همان لحظه او را بقتل رساندند. بدین‌ترتیب انتقام پولیكرات ساموسی از اوروئیت پارسی گرفته شد.
129- كمی پس از آنكه گنجینه‌های اوروئیت به شوش منتقل و در آنجا ذخیره شد پای داریوش شاه در حین شكار هنگامیكه از اسب بر زمین میپرید پیچید و آسیب سخت دید و مچ پایش لنگ شد. چون داریوش عادت داشت كه پیوسته بهترین پزشكان مصری- در دربار خود داشته باشد «3» امر كرد همانها او را معالجه كنند. ولی آنان پای او را بخشونت مالش و پیچ دادند بقسمی كه مرض شدت یافت و مدت هفت شبانه‌روز چشمان داریوش از درد برهم نرفت. روز هشتم چون حالش بهبود نیافت، شخصی كه برحسب
______________________________
(1)-Bagaios
(2)-Artontes
(3)- رجوع شود به بند اول همین كتاب
ص: 222
تصادف مدتی قبل در سارد وصف دموسد «1» از اهل كروتون «2» را شنیده و از كاردانی او باخبر شده بود مطلب را با داریوش درمیان گذارد. داریوش امر كرد فورا او را حاضر كنند.
این شخص را در محلی در میان بردگان اوروئیت یافتند. وی را از آنجا بیرون آوردند و بنزد داریوش بردند. در این موقع وی زنجیرهای خود را بپا میكشید و لباس‌های ژنده‌ای دربرداشت.
130- چون در مقابل شاه قرار گرفت از او سؤال شد كه آیا از طب چیزی میداند. دموسد نمیخواست بدانستن آن اعتراف كند زیرا میترسید كه اگر دانش خود را فاش كند هرگز یونان را بچشم نبیند. بر داریوش آشكار شد كه وی از این فن بااطلاع است ولی در جستجوی مخفی كردن آن میباشد. پس به كسانی كه وی را آورده بودند امر كرد تعدادی تركه و تازیانه میخ‌دار حاضر كنند. در این حال دموسد اعتراف كرد و افزود كه وی در فن پزشكی اطلاعاتی وسیع ندارد ولی مصاحبت یك طبیب موجب شده است كه اطلاعات مختصری در این‌باره بدست آورد. پادشاه خود را در اختیار او گذارد و وی با روش یونانی به معالجه او پرداخت.
دموسد بجای معالجه خشونت‌آمیز، مسكن‌هائی به داریوش داد كه بكمك آن داریوش بخواب رفت و در مدتی كوتاه سلامتی خود را بازیافت پادشاه كه تصور نمیكرد هرگز بار دیگر سالم شود دو زوج زنجیر طلا باو هدیه كرد. دموسد از او پرسید كه آیا قصدش اینست كه بپاداش معالجه خود زنجیرهای او را مضاعف كند. چون این سخن بر داریوش خوش آمد دستور داد او را به حرمسرا وارد كنند.
خواجگان راهنما او را بعنوان مردی كه پادشاه حیات خود را مدیون او بود بزنان حرم معرفی كردند. پس هریك از آن زنان جامی از زر از صندوق خارج كردند و آنقدر به دموسد بخشیدند كه خدمتگزاری كه همراه او بود و سكیتون «3» نام داشت
______________________________
(1)- دموسد)Democede( - رجوع شود به بند 125 و یادداشت ذیل آن
(2)- كروتون)Croton( - رجوع شود به بند 125 و یادداشت ذیل آن
(3)-Skiton
ص: 223
با جمع‌آوری ستاترهائی «1» كه از سرجام‌ها بر زمین ریخته بود پول قابل توجهی گرد آورد.
131- اكنون شرح میدهم كه دموسد كه خود از اهل كروتون بود چگونه بنزد پولیكرات رفته بود. وی در كروتون در خانه پدر خود زندگی میكرد. پدرش مردی سریع الخشم بود و چون دموسد نمیتوانست اخلاق او را تحمل كند وی را ترك گفت و به اژین رهسپار شد. همینكه در این جزیره مستقر شد با اینكه وسیله كار نداشت.
و از تمام لوازم طبابت محروم بود از همان سال اول از پزشكان دیگر پیش افتاد. در سال دوم اهالی اژین «2» با پرداخت یك تالان «3» وی را رسما اجیر خود كردند. در سال سوم آتنی‌ها یكصدمین «4» باو دادند و در سال چهارم پولیكرات دو تالان باو داد.
بدین ترتیب بود كه وی به ساموس عزیمت كرد. همین شخص است كه موجب شروع شهرت اطبای كروتون شد. زیرا در همان زمان كه این وقایع اتفاق میافتاد اطبای كروتون در یونان بهترین اطبا شناخته شده بودند. بعد از آنها اطبای سیرن «5»
______________________________
(1)- ستاتر)Statere( واحد پول در یونان باستان و برابر دو تا چهار درهم.
(2)- اژین)Egine( از جراید یونان باستان واقع در میان خلیج آتن یا خلیج سارونیك)Sanonique(
(3)- تالان)Talent( واحد وزن و پول در یونان باستان و برابر 90/ 5560 فرانك طلا (یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
(4)- مین)Mine( واحد وزن و پول در یونان باستان و برابر 68/ 92 فرانك طلا (یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
(5)- سیرن)Cynene( پایتخت سیرنائیك كه در سال 630 قبل از میلاد تأسیس شد و در مدتی كوتاه بصورت یكی از بنادر تجارتی بزرگ دریای مدیترانه درآمد و با قرطاجنه برقابت پرداخت.
ص: 224
بودند. در همین زمان بود كه اطبای «1» آرگوس «2» اولین اطبای یونان شناخته شده بودند.
132- پس از آنكه دموسد داریوش را كاملا معالجه كرد خانه بزرگی در شوش باو دادند. وی هم‌سفره پادشاه شد و هرآنچه كه اراده میكرد باستثنای اجازه بازگشت به یونان در اختیار داشت. اطبای مصری كه تا این زمان شاه را معالجه میكردند بجرم اینكه از یك طبیب یونانی عقب افتاده بودند به مجازات شدیدی محكوم شدند. اما دموسد برای آنها از پادشاه استدعای عفو كرد و یكی از غیبگویان اله «3» را نیز كه همراه
______________________________
(1)- در نسخه)H .Berguin( كه در 1932 از متن یونانی به فرانسه ترجمه شده اطبا نوشته شده
Herodote- 1932 Paris- t. III. paragr. 131 p. 231 () Histoire d'
در حالیكه در نسخه‌Larchcrكه در سال 1889 ترجمه شده آهنگساز نوشته شده
- Larcher Paris 1889- t. III Paragr. 131. p. 267 () Histoire d'Herodote- traduction )
ولی در نسخه ترجمه لوگراند نیز كه شاید بتوان گفت دقیق‌ترین ترجمه از متن اصلی هرودوت میباشد «اطبا» نوشته شده
p. 166 (: Histoire- traduction de H. Legrand Paris 1939 t. III' 131 )) Herodote: )
ظن غالب اینست كه اصطلاح اطبا صحیح‌تر است زیرا هرودوت قبلا در همین بند گفته بود كه معروف‌ترین اطبای یونانی اطبای كروتون هستند و بنابراین صحیح است كه بعدا خلاف آنرا بگوید و استثنائی قائل شود. اما اگر معروف‌ترین آهنگسازان باشد باید اعتراف كرد كه هرودوت بكلی از مطلب اصلی دور شده و معلوم نیست چگونه بین طبابت و آهنگسازی وجه تشابهی یافته كه ضمن بحث درباره اطبای یونان بی‌مقدمه درباره آهنگسازان آرگوس سخن گفته. محتمل است این عبارت بعدها به متن اصلی اضافه شده و یا مولف خود اشتباها قسمتی از یادداشت‌های خود را كه مربوط باین موضوع بوده در این قسمت جای داده است.
(2)- آرگوس)Argos( از شهرهای معروف یونان باستان در نزدیكی خلیجی كه بهمین نام خوانده میشود. این شهر كه مدتها خود را از جنگهای ایران و یونان بركنار نگهداشت از حیث عمران و آبادی دومین شهر یونان باستان محسوب میشود.
(3)- اله)Elee( از شهرهای قدیم آسیا در ناحیه ائولی)Eolie( در ساحل مصب رود كایكوس)Caicus( - شهری دیگر بهمین نام در ایتالیای باستان وجود داشت كه مهاجرین فراری فوسه)Phocee( تأسیس كرده بودند و امروزCestcllamane della Burcaنام دارد.
ص: 225
پولیكرات آمده بود و در بین غلامان فراموش شده بود و همچنان در میان آنان میزیست نجات داد «1».
دموسد شخصیت محترم و بزرگی در دربار پادشاه بود.
133- كمی پس از این وقایع واقعه دیگری پیش آمد. آتوسا «2» دختر كوروش و زوجه داریوش دملی در سینه داشت كه سرباز كرده بود و كم‌كم توسعه پیدا میكرد.
تا وقتی كه مرض شدت نیافته بود آتوسا آنرا پنهان میكرد و شرم داشت كه از آن سخنی بگوید. اما وقتی كه در معرض فشار قرار گرفت كس بنزد دموسد فرستاد و آنرا باو نشان داد. دموسد قول داد كه او را معالجه كند ولی از او خواست كه بنوبه خود سوگند یاد كند كه هرآنچه او میخواهد انجام دهد و اضافه كرد كه چیزی برخلاف اصول شرافت از او نخواهد خواست.
134- پس از آنكه معالجه‌های دموسد مؤثر واقع شد و آتوسا بهبود یافت، همانطور كه آن طبیب باو یاد داده بود در یكی از شب‌ها كه داریوش در كنارش آرمیده بود با وی چنین گفت: تاریخ هردوت ج‌3 225 مجازات اینتافرن - پایان كار پولیكرات دموسد - قضایای ساموس ..... ص : 212
پادشاها، تعجب میكنم كه با این همه سپاهی كه در اختیار داری آرام در كاخ خود مانده‌ای و در فكر تسخیر كشورهای تازه و توسعه سرحدات امپراتوری خود نیستی. در حالیكه شایسته آنست كه پادشاه جوانی كه ثروتی عظیم در اختیار دارد با كارهائی خودنمائی كند كه رعایایش او را بشناسند و بدانند كه مردی رشید و بی‌باك بر آنها حكومت میكند. بدو دلیل تو باید نصیحت مرا گوش كنی: اول آنكه به پارس‌ها نشان دهی كه پادشاهی شجاع و با ارزش هستی؛ دوم آنكه پارس‌ها آنچنان مشغول شوند كه هرگز بعلت بیكاری درصدد برنیایند كه بر ضد تو شورش كنند.
______________________________
(1)- شاید مقصود هردوت كالیاس)Callias( غیبگوی معروف یونانی است كه در بند 45 از كتاب پنجم نیز از او سخن بمیان آمده.
(2)- آتوسا)Atossa( یا آتسا دختر كوروش و خواهر كبوجیه كه بترتیب بعقد ازدواج برادر خود كبوجیه و بردیای مغ و داریوش شاه درآمد.
ص: 226
پس اكنون كه در بهار جوانی هستی بكوش تا چند كار بزرگ انجام دهی. زیرا روح كه با جسم بزرگ میشود موازی با آن نیز پیر میشود و استعداد خود را به همه چیز از دست میدهد».
این بود آنچه آتوسا بتعلیم دموسد بپادشاه گفت. داریوش باو پاسخ داد: «بانو، سخنان تو با نقشه‌های من تطبیق می‌كند. تصمیم دارم بجنگ سكاها روم و برای این منظور پلی بنا نهم كه از روی آن بتوان از این قاره به قاره دیگر قدم گذارد. فقط كمی وقت لازم است تا این نقشه عملی شود.» آتوسا جواب داد: «پادشاها: من از تو میخواهم كه كار را از سكاها آغاز نكنی چه اینها هروقت اراده كنی در اختیار تو خواهند بود:
بهتر آنست كه از یونان آغاز كنی زیرا بعلت مطالبی كه درباره زنان این كشور شنیده‌ام آرزو میكنم كه زنانی از لاكدمون و آرگوس و آتن و كرونون در خدمت خود داشته باشیم. تو اینجا مردی در اختیار داری كه در سراسر جهان از هركس بیشتر صلاحیت آنرا دارد كه ترا از امور یونان مطلع كند و در این لشكركشی خدمتگزار و راهنمای تو باشد. این شخص همان كسی است كه شكستگی پای ترا معالجه كرد» داریوش پاسخ داد: «چون عقیده داری كه باید از یونان شروع كنیم تصور میكنم قبل از هرچیز بهتر آنست كه چند تن از پارس‌ها را بهمراه مردی كه از او سخن گفتی بآنجا بفرستیم تا اطلاعات دقیقی درباره این كشور بدست آورند. وقتی در مراجعت مرا در جریان آنچه دیده و شنیده‌اند گذاردند من بقصد جنگ حركت خواهم كرد.»
135- او چنین گفت و گفته خود را اجرا كرد. همینكه روز آشكار شد پانزده تن از پارس‌هائی را كه سرآمد قوم پارس بودند بحضور طلبید و بآنها امر كرد همراه دموسد بروند و با او از سراسر مناطق ساحلی یونان بازدید كنند و مخصوصا امر كرد كه مراقب باشند كه دموسد از چنگ آنها نگریزد و بهر قیمتی كه شده او را بازگردانند. پس از آنكه این اوامر صادر شد، دموسد را بحضور طلبید و از او خواست كه همینكه سراسر یونان را به پارس‌ها نشان داد به پارس بازگردد. و نیز باو سفارش كرد كه تمام لوازم زندگی خود را همراه ببرد و به پدر و برادران خود هدیه كند و در مقابل وعده داد كه
ص: 227
صد برابر آن باو خواهد داد. علاوه بر آن، باو گفت كه یك كشتی باری «1» همراه او خواهد كرد كه این هدایا و دیگر اموالی را كه مایل باشد در آن قرار دهد. بطوریكه من حدس میزنم، وعده‌های این پادشاه صادقانه بود. ولی دموسد از بیم آنكه مبادا وی قصد آزمایش او را داشته باشد نسبت به قبول این عطایا علاقه زیادی از خود نشان نداد و درباره لوازمی كه بخود او تعلق داشت پاسخ داد آنها را در شوش خواهد گذارد تا در مراجعت در اختیار داشته باشد. اما كشتی باری را كه پادشاه باو وعده داده بود قبول و بآن قناعت كرد تا بتواند هدایائی را كه برای برادرانش میبرد با آن حمل كند.
136- پس از آنكه داریوش این اوامر را به دموسد صادر كرد دستور داد تا او با دیگر دریانوردان در كشتی نشینند و بدریا روند.
وقتی آنها به فینیقیه رسیدند به شهر صیدا «2» رفتند و در آنجا بی‌تأمل دو كشتی كه هریك سه ردیف پاروزن داشت و یك كشتی بزرگ «3» تجهیز كردند و از انواع هدایای گرانبها انباشتند.
پس از انجام این تداركات به یونان رفتند و سواحل آن را بازدید كردند و نقشه آنرا برداشتند و پس از آنكه معروف‌ترین نقاط آنرا شناختند، شراع بسوی ایتالیا بركشیدند و به ساحل تارانت «4» نزدیك شدند. آریستوفیلیدس «5» پادشاه این سرزمین
______________________________
(1)- كشتی‌های باری قدیم كه «كشتی مدور» نیز گفته میشد كشتی‌هائی بود كه در عهد باستان برای حمل و نقل عادی و تجارت بكار میرفت و وزن آنها زیاد ولی سرعت آنها كم بود. برای دریاهای دوردست و لشكركشی‌های نظامی معمولا از كشتی‌های سریع السیر و سبك كه به «كشتی‌های طویل» یا كشتی جنگی معروف بودند استفاده میشد. (رجوع شود به بند 163 از كتاب اول و یادداشت ضمیمه آن).
(2)- صیدا یا صیدون)Sidon( از شهرهای فینیقیه قدیم در ساحل شرقی مدیترانه و در شمال صور كه از معروفترین و بزرگترین بنادر دنیای باستان و محل توقف كشتی‌های تجارتی دریای مدیترانه بود.
(3)- رجوع شود به یادداشت بند قبل.
(4)- تارانت)Tarente( یا تارانتوم)Tarentum( از شهرهای معروف ایتالیا در خلیجی كه بهمین نام خوانده میشود. این شهر از مراكز مهم تجارت دریای مدیترانه در عهد عتیق بود.
(5)- آریستوفیلیدس)Aristophilides( .
ص: 228
از راه خیرخواهی به دموسد امر كرد سكان كشتی‌های مادها «1» را بردارند و پارس‌ها را بعنوان جاسوسی زندانی كرد.
در موقعی كه آنها در زندان بسر میبردند دموسد به كروتون رفت و پس از آنكه بشهر خود رسید آریستو فیلیدس پارس‌ها را رها كرد و آنچه را هم كه امر كرده بود از كشتی‌های بآنها بربایند آنها بازگرداند.
137- پارس‌ها بار دیگر شراع بركشیدند و بدنبال دموسد شتافتند و به كروتون رسیدند و وی را در میدان عمومی شهر همانجا كه با او روبرو شدند گرفتند. دسته‌ای از اهالی كروتون از بیم قدرت پارس‌ها حاضر به تسلیم او شدند اما دیگر اهالی شهر وی را از چنگ پارس‌ها بیرون كشیدند و آنها را با چوب به كشتی‌های خود راندند. پارس‌ها خطاب بآنها چنین گفتند:
«اهالی كروتون، از آنچه مرتكب میشوید برحذر باشید، كسی را كه از چنگ ما بیرون میآورید یك برده فراری است و به پادشاه تعلق دارد. آیا تصور میكنید داریوش این اهانت را بی‌مجازات بگذارد و از اینكه او را از چنگ ما درآورده‌اید سودی خواهید برد؟ آیا شهر شما اولین شهری نخواهد بود كه مورد حمله ما قرار خواهد گرفت و ما نخواهیم كوشید آنرا مطیع و فرمانبردار خود كنیم؟»
این تهدیدها نیز بی‌نتیجه ماند. اهالی كروتون بی‌توجه باین تهدیدها نه تنها دموسد را از آنها گرفتند بلكه كشتی باركشی را نیز كه همراه داشتند ضبط كردند.
پارس‌ها كه از این راهنمای خود محروم شده بودند بسوی آسیا بازگشتند و دیگر حاضر نشدند برای شناسائی سرزمین یونان بیش از این بداخل آن پیش روند. در موقع عزیمت آنها، دموسد بعنوان خداحافظی گفت كه به داریوش شاه بگویند كه او با دختر
______________________________
(1)- تردیدی نیست كه مقصود كشتی‌های پارس‌ها است نه مادها. علت این اشتباه لفظی هردوت اینست كه این مورخ اصولا بین پارس‌ها و مادها فرقی قائل نبود و غالبا این دو نام را بجای یكدیگر بكار میبرد.
ص: 229
میلون «1» ازدواج كرده. در آن زمان نام این پهلوان در دربار ایران معروف بود.
من تصور میكنم كه دموسد در این ازدواج شتاب كرد و مخارج زیادی برای آن متحمل شد تا به داریوش شاه نشان دهد كه در كشور خود نیز شخصی محترم میباشد.
138- باد مخالف كشتی‌های پادشاه را پس از عزیمت از كروتون به یاپیژی «2» راند و در آنجا پارس‌ها اسیر شدند. یكی از تبعدیهای تارانت بنام ژیلوس «3» آنها را آزاد كرد و با خود بنزد داریوش برد. پادشاه از راه حق‌شناسی حاضر شد هرچه او بخواهد انجام دهد. پس ژیلوس چگونگی تبعید خود را از تارانت نقل كرد و از او خواست تا بار دیگر وی را در این شهر مستقر كند. ولی اظهار كرد كه چون ممكن است اگر بخاطر او نیروی دریائی بزرگی به ایتالیا گسیل شود وحشت و اضطراب سراسر یونان را فراگیرد بنظر او اهالی كنید «4» برای استقرار مجدد او در وطن كافی هستند و چون آنها با اهالی تارانت دوست میباشند اطمینان دارد كه بهتر از هركس میتوانند بازگشت او را به وطن تسهیل كنند. داریوش این تقاضا را پذیرفت و بی‌تأمل قاصدی به كنید فرستاد و به اهالی كنید امر كرد ژیلوس را به تارانت بازگردانند. اهالی كنید اطاعت كردند ولی نتوانستند اهالی تارانت را متقاعد كنند چه آنقدر نیرومند نبودند كه
______________________________
(1)- میلون)Milon( از پهلوانان معروف كروتون در قرن شش قبل از میلاد است كه شش بار در بازیهای المپیك قهرمان اول شد. معروف است كه مرگ او باین ترتیب پیش آمد كه روزی پهلوان سالخورده تصمیم گرفت درخت كهنی را از میان بدو نیم كند؛ اما چون دو نیمه درخت بحال اول بازگشت دستان پهلوان بین دو نیمه آن باقی ماند و در این حال طعمه حیوانات درنده شد.
(2)- یاپیژی)Iapygie( از ایالات ایتالیای قدیم واقع بین خلیج تارانت و دریای یونی. دماغه یاپیژی آخرین قسمت شبه جزیره ایتالیا در جهت جنوب محسوب میشود.
(3)-)Gillus(
(4)- كنید)Cnide( از شهرهای كاری واقع در آسیای صغیر كه مانند تارانت از مهاجرنشین‌های اسپارت بود و بین آنها رابطه دوستی وجود داشت. بهمین جهت است كه ژیلوس از پادشاه پارس میخواهد تا بوسیله اهالی كنید تقاضای خود را به اهالی تارانت تحمیل كند.
ص: 230
متوسل بزور شوند. چنین بود سرگذشت این وقایع. این پارس‌ها اولین كسانی بودند كه از آسیا به یونان آمدند و چنین بود علت اینكه آنها را جاسوس دانستند.
139- پس از این واقعه داریوش شاه ساموس را تصرف كرد. از تمام شهرهای یونانی و غیر یونانی این اولین شهری است كه بدلایلی كه شرح دادم مورد حمله قرار گرفت. تعداد زیادی از یونانیان در لشكركشی كبوجیه فرزند كوروش به مصر همراه او بودند. بعضی از اینها همانطور كه میتوان حدس زد برای تجارت و كسب و بعضی دیگر برای خدمتگزاری و معدودی هم از راه كنجكاوی و برای دیدن این سرزمین رفته بودند. یكی از این دسته اخیر شخصی بود بنام سیلوسون «1» فرزند اآك «2» و برادر پولیكرات «3» كه از ساموس تبعید شده بود. برای این شخص حادثه‌ای رویداد كه موجب سعادت او شد روزی در موقعی كه در میدان ممفیش گردش میكرد و قبائی ارغوانی بر دوش داشت داریوش كه در آن زمان سربازی ساده از دسته محافظین پادشاه بود و هنوز احترام و اهمیت زیادی نداشت او را دید و چون از قبای او خوشش آمد نزدیك او رفت و از او خواست تا آنرا باو بفروشد.
وقتی سیلوسون احساس كرد كه داریوش بسیار طالب آن قبا میباشد گوئی بالهام یكی از خدایان باو پاسخ داد: «این قبا را بهیچ قیمتی نمیفروشم. اما چون تو تا این حد بآن علاقه داری آنرا بلاعوض بتو می‌بخشم.» داریوش جوانمردی او را ستایش و قبا را پذیرفت.
140- سیلوسون تصور میكرد كه قبا را بعلت جوانمردی خود از چنگ داده است.
ولی مدتها بعد كبوجیه درگذشت و هفت تن از سران پارس مغ را از كار بركنار كردند و داریوش كه یكی از هفت تن توطئه‌كنندگان بود بر تخت سلطنت قرار گرفت. وقتی سیلوسون دانست كه كسی كه بسلطنت رسیده همان شخصی است كه در مصر باصرار
______________________________
(1)-Siloson
(2)-)Eaque(
(3)- درباره پولیكرات فرمانروای ساموس رجوع شود به بند 41 و بعد.
ص: 231
او قبای خود را باو بخشیده بود بكاخ شاهی رفت و در دهلیز ایستاد و اظهار كرد كه او كسی است كه در گذشته كار نیكی برای پادشاه كرده. دربانی كه این سخن را شنید مطلب را باطلاع پادشاه رسانید. داریوش در شگفت شد و پرسید: «چه كسی از بین یونانیان بمن نیكی كرده كه من سپاسگزار او باشم. مدت زمانی نیست كه من بسلطنت رسیده‌ام و در این مدت فقط یكنفر یونانی توانسته بدربار من راه یابد. تا جائیكه اطلاع دارم من هیچ دینی از یونانیان بگردن ندارم. با این حال دستور دهید او را وارد كنند تا روشن شود كه مقصود او از این سخن چیست.»
وقتی دربان سیلوسون را بحضور وارد كرد مترجمین از او پرسیدند چه كسی است و چه خدمتی نسبت به داریوش انجام داده كه امروز بآن افتخار میكند. سیلوسون ماجرای قبا را نقل كرد و اضافه كرد كه هم او بوده است كه این قبا را باو بخشیده.
داریوش پاسخ داد: «ای جوانمردترین مرد جهان، پس تو همان كسی هستی كه هنگامی كه من كمترین قدرتی نداشتم این هدیه را بمن كردی؟ با اینكه این هدیه چیز ناقابلی است، همانقدر برای آن سپاسگزارم كه امروز برای یك هدیه قابل سپاسگزار میباشم. برای حق‌شناسی از این احسان تو آنقدر سیم و زر بتو خواهم داد كه هرگز از اینكه داریوش فرزند هیستاسپ را از خود سپاسگزار كرده‌ای پشیمان نشوی.» سیلوسون پاسخ داد: «پادشاه بزرگ. من از تو نه زر میخواهم و نه سیم. وطن من ساموس را از ظلم و ستم نجات ده و بمن بازگردان از زمانیكه اوروئیت برادرم پولیكرات را بقتل رسانید یكی از غلامان ما بر ساموس مسلط شده. همین وطن است كه بازگشت آنرا از تو میخواهم. سرور من، این وطن را بی‌خونریزی بمن بازگردان و رضانده كه باسارت و بردگی درآید.
141- داریوش با تقاضای او موافقت كرد و سپاهی بفرماندهی اوتان كه یكی از هفت نفری بود كه مغ را از سلطنت خلع كرد فرستاد و باو سفارش كرد آنچه سیلوسون میخواهد انجام دهد. اوتان به ساحل رفت و سپاهیان خود را در كشتی سوار كرد.
ص: 232
142- در آن موقع در ساموس ماندریوس «1» فرزند ماندریوس قدرت را در دست داشت. پولیكرات حكومت این جزیره را باو سپرده بود. این مرد مایل بود كه عادل‌ترین مرد جهان باشد ولی حوادث وسایل آنرا فراهم نكرد. وقتی از مرگ پولیكرات مطلع شد، ابتدا معبدی برای زوس آزادی‌بخش بنا كرد و گرداگرد این معبد محوطه مقدسی احداث كرد كه هم امروز در حومه ساموس دیده میشود. پس از آن مجمعی از تمام اهالی شهر تشكیل داد و برای آنها چنین سخن گفت: «اهالی ساموس، شما میدانید كه پولیكرات سلطنت و قدرت خود را بمن سپرده و امروز فقط من میتوانم بر شما حكومت كنم. تا جائیكه قادرم از انجام كارهائی كه اگر دیگران انجام دهند بنظرم ناپسند خواهد آمد اجتناب خواهم كرد. من پولیكرات را از اینكه بر مردمی كه با او مساوی و برابر بودند بطور مستبد حكومت میكرد سرزنش كرده‌ام و این رفتار را برای هیچكس نمی‌پسندم. وی سرانجام سرنوشت خود را چشید. اما من از قدرت مطلق خود میگذرم و شما را در آن شریك میدانم و مساوات شما را اعلام میكنم. با این حال، برای خود فقط افتخارات زیر را خواستارم: از اموال پولیكرات شش تالان بعنوان امتیاز بمن داده شود و خدمت مقدس معبد زوس آزادی‌بخش كه برایش معبدی بپا كرده‌ام برای همیشه به من و بازماندگانم تعلق گیرد: در مقابل، من نیز آزادی سابق را بشما بازمیگردانم.» چنین بود پیشنهادهای ماندریوس. ولی یكی از اهالی ساموس از میان جمع برخاست و چنین گفت:
«تو نیز شایستگی حكومت بر ما را نداری؛ تو مردی بیكاره و پستی و بهتر آنست كه حساب پولهائی را كه در دست داشته‌ای پس بدهی.»
آنكس كه چنین سخن گفت تلسار كورس «2» نامیده میشد و بین همشهریان خود احترام زیادی داشت.
______________________________
(1)-Maeandrios
(2)-Telesarchos
ص: 233
143- ماندریوس اندیشید كه اگر حكومت را از دست دهد كسی دیگر آنرا بچنگ خواهد آورد و جای او را خواهد گرفت؛ پس دیگر در فكر كناره‌گیری نشد و همینكه بداخل ارك وارد شد به بهانه اینكه میخواهد حساب پس بدهد ... «1» شهر را یكی پس از دیگری احضار كرد ولی آنها را بزنجیر كشید و بزندان فرستاد. در موقعی كه اینها در زندان بودند ماندریوس بیمار شد.
برادرش لیكارتوس «2» بتصور اینكه او خواهد مرد تمام زندانیان را كشت تا آسان‌تر قدرت مطلق را در ساموس بچنگ آورد. زیرا چنین بنظر میرسید كه اهالی ساموس واقعا خواهان آزادی نبودند «3».
144- وقتی پارس‌هائی كه همراه سیلوسون بودند در برابر ساموس رسیدند هیچكس حاضر نشد بجنگ آنها رود. پس پیروان ماندریوس و خود ماندریوس اعلام كردند كه حاضرند تسلیم شوند و از جزیره بیرون روند. اوتان این پیشنهاد را پذیرفت
______________________________
(1)- در اینجا قسمتی از متن هرودوت از بین رفته ولی از سیاق عبارت معلوم است كه ماندریوس كسانی را بداخل ارك شهر دعوت كرده بود كه باحتمال زیاد بزرگان شهر و بخصوص مخالفین او بوده‌اند. در نسخه ترجمه هانری برگن این نقص متن با اضافه كردن كلمه «بزرگان شهر» و یادداشت توضیحی در ذیل صفحه از بین رفته اما در دیگر نسخ نقص بحال خود باقیست و در اینجا نیز ترجیح داده شد كه با قید این توضیح دخل و تصرفی در متن نشود. (رجوع شود به تاریخ هردوت- ترجمه هانری برگن- پاریس 1932- صفحه 392 یادداشت 116).
(2)-)Lycaretos( - این شخص بعدها از طرف پارس‌ها بحكومت لمنوس)Lemnos( منصوب شد (كتاب پنجم- بند 27).
(3)- مشكل بتوان چنین ادعائی را پذیرفت، زیرا اگر اهالی ساموس خواهان مساوات و آزادی نبودند چگونه بگفته مؤلف بزرگان شهر با حكومت مستبد ماندریوس مخالفت میكردند و بزندان میرفتند و بقتل میرسیدند.
مخالفت مردم ساموس با استبداد ماندریوس وقتی مسلم شد كه كشتی‌های پارسی با سیلوسون به ساحل جزیره رسیدند و بگفته مؤلف هیچكس حاضر نشد برای دفاع از حكومت ماندریوس بجنگ آنها رود (بند بعد).
ص: 234
و وقتی قرار بسته شد عالیمقام‌ترین مردان پارس كرسی‌هائی را در برابر ارك شهر قرار دادند و بر روی آنها نشستند.
145- ماندریوس را برادری بود كاریلوس «1» نام كه عقلی سالم نداشت و بخاطر خطائی كه كرده بود او را در زندان بزنجیر كشیده بودند. وقتی كاریلوس از این ماجرا باخبر شد و از یكی از منافذ زندان خود پارس‌ها را مشاهده كرد كه آرام بر كرسی‌ها نشسته‌اند فریاد زد كه باید با برادر خود صحبت كند. ماندریوس صدای او را شنید و امر كرد او را از بند رها كنند و بنزد او آوردند.
همینكه بنزد برادر رسید او را سرزنش كرد و دشنام داد و كوشید او را بجنگ با پارس‌ها تشویق كند و چنین گفت:
«تو پست‌ترین مرد جهان هستی زیرا مرا كه برادرت هستم و خطائی كه مستحق مجازات زندان باشد مرتكب نشده‌ام بزنجیر كشیده‌ای و در زندانی در زیرزمین اسیر كرده‌ای ولی غیرت آنرا نداری كه از پارس‌ها كه ترا از خانه و وطن میرانند انتقام‌گیری در حالیكه غلبه بر آنها كار آسانی است. اگر تو خود ترس داری سپاهیان را در اختیار من گذار تا آنهائی را كه باینجا آمده‌اند مجازات كنم و ترا نیز از این جزیره «2» برهانم.
146- چنین بود گفتار كاریلوس. ماندریوس سخن او را پذیرفت، ولی با این حال بعقیده من او آنقدر بیعقل نبود كه تصور كند با سپاهیان خود بتواند بر سپاهیان پادشاه پارس غالب شود. اما چون به سیلوسون حسادت میورزید مایل نبود كه او بی‌زحمت و خونریزی شهر را سالم تصرف كند و میل داشت كه پارس‌ها را تحریك كند و قبل از تسلیم شهر حداكثر خسارت بآن وارد شود، زیرا بخوبی میدانست كه اگر پارس‌ها تلفاتی بدهند خشم خود را بر شهر فرود خواهند آورد.
بعلاوه او وسیله مطمئنی در اختیار داشت كه میتوانست هر موقع كه بخواهد
______________________________
(1)-)Charilaos(
(2)- تا مردم بفكر مجازات و انتقام كشیدن برنیایند.
ص: 235
از شهر بگریزد زیرا بدستور او راهی در زیر زمین حفر كرده بودند كه از ارك تا ساحل ادامه داشت. ماندریوس از همین راه از ساموس خارج شد و در ساحل شراع بركشید.
پس از او كاریلوس تمام مزدوران خارجی سپاه را مسلح كرد و دروازه‌های شهر را گشود و به پارس‌ها كه انتظار چنین عمل خصمانه‌ای را نداشتند و تصور میكردند كه كار شهر تمام شده حمله كرد. مزدوران خارجی به صاحب منصبان پارس‌ها كه بر كرسی‌ها قرار گرفته بود هجوم بردند اما در موقعی كه اینها پارس‌ها را از دم شمشیر میگذراندند بقیه سپاهیان پارس بكمك آنها شتافتند و چنان مزدوران را بعقب راندند كه ناگزیر بداخل ارك شهر پناه بردند.
147- تا آن زمان اوتان اوامر داریوش را در موقع حركت كه گفته بود هیچیك از اهالی ساموس را بقتل نرساند و هیچیك از آنها را ببردگی نگیرد و جزیره را بی‌آنكه خسارتی ببیند به سیلوسون تسلیم كند فراموش نكرده بود. اما وقتی كشتار پارس‌ها را مشاهده كرد اوامر پادشاه را نیز فراموش كرد و به سپاه خود امر كرد با هركس از بزرگ و كوچك روبرو شدند بی‌استثناء آنها را بقتل رسانند. و بدین ترتیب در همان حال كه قسمتی از سپاه پارس قلعه شهر را در محاصره داشتند، قسمت دیگر آن بكشتن كسانی كه بچنگ آنها میافتاد مشغول بودند و در این میان حتی احترام اماكن مقدس را رعایت نكردند.
148- ماندریوس هنگام فرار از ساموس شراع بسوی لاكدمون بركشید.
پس از ورود باین شهر غنائمی را كه همراه داشت در محلی امن قرار داد و سپس چنین كرد كه شرح میدهم:
وی امر كرد تعدادی جام طلا و نقره در محلی كه بچشم دیده شود قرار دهند و هنگامیكه خدمتگزاران او به پاك كردن جام‌ها مشغول بودند خود بنزد كلئومن «1» پسر آناكساندریداس «2» پادشاه سپارت رفت و با او سخن گفت و او را بنزد خود آورد. كلئومن
______________________________
(1)- كلئومن)Cleomene( معروف به كلئومن اول، شانزدهمین پادشاه اسپارت كه كه در فاصله سالهای 510 تا 940 قبل از میلاد در این شهر سلطنت كرد.
(2)-)Anaxandridas(
ص: 236
از مشاهده این جام‌ها بشگفت آمد و مدتی به تماشای آنها مشغول شد. ماندریوس اصرار كرد كه جام‌هائی را كه مورد علاقه او است همراه او بفرستد و چند بار این تعارف را تكرار كرد. اما كلئومن رفتاری شایسته درست‌ترین مردمان در پیش گرفت و نه تنها هدایای پیشكش شده را رد كرد بلكه چون دانست كه اهداء این هدایا بدیگر اهالی شهر نیز ممكن است منجر به تهیه سرباز و انتقام‌كشی گردد بنزد افورها «1» شتافت و برای آنها توضیح داد كه مصالح سپارت ایجاب میكند كه این خارجی ساموسی از سپارت تبعید شود تا نتواند به خود او یا یكی دیگر از اهالی سپارت رشوه دهد.
افورها از این نظر پیروی كردند و كس بنزد ماندریوس فرستادند و این تصمیم را باو اعلام كردند.
149- پارس‌ها ساموس را مانند صیدی در داخل تور ماهی‌گیری محاصره كردند و وقتی سیلوسون آنرا تحویل گرفت تمام ساكنان آن تلف شده بودند «2». با این حال، مدتی بعد اوتان بعلت خوابی كه دیده بود و مرضی كه در اعضای جنسی او پدید آمده بود تعدادی مهاجر باین جزیره وارد كرد تا جمعیت آنرا زیاد كند.
______________________________
(1)- در سپارت مرسوم چنین بود كه برای آنكه قدرت پادشاه محدود شود در جوار او پنج تن از صاحب منصبان عالیرتبه نیز از طرف مردم انتخاب میشدند. این پنج تن كه در یونان باستان افور)Ephores( نامیده میشدند گردانندگان اصلی حكومت اشرافی سپارت قدیم بودند.
(2)- این ادعای هرودوت قابل قبول نیست چه تعدادی از مورخان دیگر و از جمله سترابون مدعی است كه سیلوسون خود جزیره را باین حال انداخت و سردار پارس پس از تسخیر جزیره فقط به تحویل دادن آن به سیلوسون اكتفا كرد (سترابون- جزوه 14- بند 17).
ص: 237