گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
شورش بابل و تسخیر مجدد آن‌





150- در موقعی كه كشتی‌ها بطرف ساموس در حركت بودند اهالی بابل سر بشورش برداشتند «1». آنها از هر حیث وسائل شورش را فراهم كرده بودند. زیرا هنگام حكومت مغ و در همان موقع كه آن هفت تن بر ضد مغ شورش كرده بودند اهالی بابل فرصت را غنیمت شمردند و خود را برای مقاومت در برابر محاصره آماده كردند.
البته آنها این تداركات را با موفقیت پنهان كردند. ولی همینكه برای شورش آماده شدند چنین كردند كه شرح میدهم:
همه مردان غیر از مادر خود فقط یكی از زنان خانه خود را كه بیش از دیگران دوست میداشتند نگهداشتند و بقیه را در محلی گردآوردند و كشتند. زنی كه هریك از آنها برای خود نگهداشته بود برای آن بود كه برای شوهر خود غذا تهیه كند.
و علت اینكه بقیه را كشتند آن بود كه در مصرف آذوقه صرفه‌جوئی شود.
151- همینكه خبر این شورش به داریوش رسید تمام سپاه خود را گردآورد و بسوی بابل حركت كرد و وقتی در برابر قلعه شهر رسید آنرا محاصره كرد. اما اهالی بابل چنین وانمود كردند كه از این محاصره چندان ناراحت نمی‌باشند؛ آنان به بالای حصارهای شهر رفتند و برقص مشغول شدند و داریوش و سپاه او را مسخره كردند «2». یكی از آنان این سخن پرمعنی را خطاب به پارس‌ها بر زبان جاری كرد: «پارس‌ها، از چه اینطور وقت
______________________________
(1)- در زمان داریوش مردم بابل دو بار شوریدند. بار اول در سال 521 و بار دوم در سال 515 قبل از میلاد بود.
شورش اول بتحریك مردی بنام نی‌دینتوبل)Nidintu -Bel( و شورش دوم كه مهم‌تر از شورش اول بود بهدایت آراخا)Arakha( روی داد. اما آنچه هرودوت در این مقام نقل میكند با هیچیك از این دو شورش تطبیق نمیكند و بهمین جهت بعضی از مورخان باستان و از جمله كتزیاس)Ctesias( عقیده دارند كه شورشی كه هرودوت در این مقام شرح میدهد در حقیقت در زمان خشایارشا اتفاق افتاده كه در طی آن زوپیر)Zopyre( كه حاكم شهر بابل بود بقتل رسید و پسرش مگابیز)Megabyse( برای آنكه انتقام پدر را از مردم شهر بگیرد خود را ناقص كرد و به حیله متوسل گردید.
(2)- حصار شهر بابل بحدی ضخیم بود كه بحكایت هرودوت و دیگر مورخان باستان دو گردونه از دو جهت مخالف میتوانست از فراز آن عبور كند.
ص: 238
خود را در زیر حصار شهر ما تلف میكنید. بهتر آنست كه بازگردید. اگر راست است كه قاطری بزاید شما نیز میتوانید بابل را تسخیر كنید.»
آن بابلی چنین گفت و فكر نمیكرد كه هرگز قاطری بزاید.
152- داریوش یك سال و هفت ماه تمام، با سپاه خود در برابر حصار بابل ماند و موفق بتسخیر شهر نشد و از این حیث بسیار اندوهگین بود. بیهوده به تمام حیله‌های جنگی توسل جست و حتی به تدبیری كه سابقا كوروش را موفق كرده بود متوسل شد «1».
اما اهالی بابل پیوسته مراقب اوضاع بودند و ممكن نبود آنها را غافلگیر كرد.
153- در ماه بیستم زوپیر «2» فرزند مگابیز «3» كه با شش تن دیگر از توطئه‌كنندگان مغ را از سلطنت بركنار كرده بود شاهد اعجازی شگفت شد: یكی از قاطرهائی كه برای حمل آذوقه او بكار میرفت كره‌ای زائیده بود. زوپیر ابتدا نمیتوانست چنین چیزی را باور دارد، اما وقتی بچشمان خود آنرا مشاهده كرد و اطمینان یافت به سربازان خود امر صریح داد كه از این موضوع جائی سخنی نگویند. پس درباره این اعجاز در اندیشه شد و سخن آن مرد بابلی را بخاطر آورد كه در آغاز محاصره گفته بود وقتی شهر را تسخیر خواهید كرد كه قاطرها بزایند و باستناد این تفأل تصور كرد كه آن بابلی بالهام خداوندان چنین سخن گفته و اكنون كه قاطر او زائیده است بابل را میتوان تسخیر كرد.
______________________________
(1)- كوروش مجرای فرات را كه از میان شهر میگذشت منحرف كرد و شبانه سپاهیان خود را از مجرای رود به داخل شهر برد (هردوت- جلد اول- بند 191).
(2)- زوپیر)Zopyr( فرزند مگابیز از بزرگان پارس كه بحكایت هردوت برای تسخیر بابل حاضر شد گوشها و بینی خود را بوضعی فجیع قطع كند و اهالی بابل را فریب دهد و دروازه‌های این شهر را پس از بیست ماه محاصره بی‌نتیجه بروی سپاهیان پارس بگشاید (رجوع شود به همین بند و بندهای بعد).
(3)- مگابیز)Megabyse( یكی از هفت تن بزرگ‌زادگان پارس كه در بركناری بردیای مغ از سلطنت سهیم بود و بعدها در زمان داریوش موفق شد تراكیه و مقدونیه را تسخیر و ضمیمه امپراتوری پارس كند. فرزندش زوپیر)Zopyre( فاتح بابل بود و نوه‌اش مگابیز پس از آنكه در جنگ دریائی اوریمدن)Euimedon( از یونانیها شكست خورد توانست در ممفیس بر آنها غلبه كند (457 قبل از میلاد).
ص: 239
154- چون بنظر میرسید كه تقدیر روز سقوط بابل را نزدیك كرده بنزد داریوش رفت و پرسید كه آیا واقعا مایل است بابل را تسخیر كند. چون پادشاه در پاسخ گفت كه با شوق فراوان خواهان تسخیر شهر میباشد زوپیر در اندیشه شد كه چگونه خواهد توانست تسخیركننده این شهر باشد و افتخار آن باو تنها تعلق گیرد. زیرا پارس‌ها كارهای شگفت را قدرشناسی میكنند و این قبیل عملیات مطمئن‌ترین وسیله برای كسب افتخارات است. زوپیر پس از تفكر دانست كه تنها راه تسخیر این شهر مستحكم آنست كه خود را مثله كند و بعنوان فراری باردوی دشمن پناه برد. وی لحظه‌ای تردید جایز ندانست و بزودی حاضر شد خود را بطوری علاج ناپذیر مثله كند. پس بینی و گوشهای خود را برید و گرداگرد سر خود را تراشید و بدن خود را بضرب شلاق خون آلود كرد و بدین حال بحضور پادشاه رفت «1».
155- داریوش از مشاهده مردی از عالیترین طبقه اشراف كه چنین مثله شده بود سخت برآشفت و از جای خود جستن كرد و با شتاب از او پرسید كه چه كسی او را چنین ناقص كرده و علت آن چیست. زوپیر پاسخ داد: «سرور من هیچكس غیر از تو قدرت آنرا ندارد كه شخصی مانند مرا باین حال اندازد. هرگز دست خارجی مرا باین صورت نینداخته است. من بدست خود این جراحات را برخود وارد كرده‌ام و علت آنست كه از اینكه
______________________________
(1)- سرگذشت این فداكاری بی‌مثال زوپیر را بسیاری از مورخان افسانه‌ای بیش نمیدانند. دلیل این دسته از مورخان اینست كه نظیر این سرگذشت در بسیاری از حوادث تاریخی دیگر مشاهده میشود و از جمله شخصی بنام ریساكس)Rhisakes( در موقعی كه داریوش با اقوام ساس می‌جنگید خود را مثله كرد و شاه را فریفت. اما در هرحال باستناد تكرار یك حادثه نمیتوان آنرا افسانه تلقی كرد بخصوص كه واقعه ریساكس اگر صحت داشته باشد بعد از واقعه زوپیر اتفاق افتاده و دلیل آن اینست كه در كتیبه بیستون جنگ با اقوام ساس بعد از واقعه بابل آمده بند (74) و در ستونی نقل شده كه بعدا به كتیبه اضافه شده و باحتمال زیاد مخصوص نقل وقایعی بوده است كه مدتها پس از شورش‌های اولیه سلطنت داریوش روی داده.
ص: 240
آشوریها «1» پارس‌ها را تخطئه میكردند سخت ناراحت شدم.» پادشاه پاسخ داد: «ای تیره بخت‌ترین مردمان، تو مدعی هستی كه بخاطر محاصره شدگان چنین خود را ناقص كرده‌ای و زشت‌ترین اعمال را در پس این بهانه قابل ستایش پنهان میكنی. ولی ای نادان چگونه ممكن است از اینكه تو خود را مثله كرده‌ای دشمن زودتر تسلیم شود؟
آیا برای ارتكاب این عمل عقل خود را از دست نداده‌ای؟».
زوپیر پاسخ داد: «سرور من، اگر من ترا از قبل از نقشه خود مطلع كرده بودم هرگز اجازه اجرای آنرا نمیدادی؛ اكنون كه خود این كار را كرده‌ام اگر تو با ما همراه باشی بابل از آن ما خواهد بود. من اكنون بوضعی كه مشاهده میكنی بصورت فراری بشهر پناهنده خواهم شد و به اهالی بابل خواهم گفت كه بدستور تو با من چنین كرده‌اند. امیدم آنست كه اگر اعتماد آنها را جلب كنم فرماندهی قسمی از سپاهیان آنها را بعهده بگیرم.
اما تو، سرور من. ده روز بعد از ورود من به بابل هزار تن از سربازان را كه از دست رفتن آنها چندان تأثیر ندارد انتخاب كن و آنها را در نزدیكی دروازه سمیرامیس قرار ده. هفت روز بعد دو هزار تن دیگر از همان سربازان را در نزدیكی دروازه نینوا بگمار. بیست روز بعد چهار هزار نفر بنزدیكی دروازه كلدانی‌ها بفرست. اما باید كه همه اینها برای دفاع فقط با خنجر مسلح باشند. و سرانجام بیست روز بعد بقیه سپاه را باستثنای پارس‌ها برای حمله عمومی مستقیم بسوی شهر روان كن.
اما سعی كن پارس‌ها را در كنار دروازه‌های بلوس «2» و كیسی «3» قرار دهی. تردیدی
______________________________
(1)- بدیهی است مقصود بابلی‌ها است كه هردوت غالبا با آشوریها تحت یك عنوان از آنها یاد میكند (كتاب اول- بند 718 كتاب سوم- بند 92).
(2)- بلوس)Belos( خداوند بعل مردوك خدای خدایان بابل قدیم است. محتملا دروازه‌ای بهمین نام و بنام این خداوند در نزدیكی معبدی كه بافتخار این خدا برپا شده بود وجود داشته.
(3)-Kissie
ص: 241
ندارم كه اهالی بابل پس از آنكه شاهد عملیات شگفت من شدند علاوه بر چیزهای دیگر كلید این دو دروازه را نیز بمن خواهند سپرد. در اینصورت من و پارس‌ها تكلیف كار را خواهیم دانست.»
156- زوپیر همینكه این سخنان را گفت بسوی دروازه‌های شهر گریخت و مانند فراریان واقعی (پیوسته) بعقب مینگریست. كسانی كه بر فراز برجها نظارت میكردند وقتی او را در چنین وضع مشاهده كردند با شتاب پائین آمدند و كنار در را نیمه باز كردند و نام و نیت او را جویا شدند. وی پاسخ داد كه زوپیر نام دارد و قصد دارد بآنها تسلیم شود. بشنیدن این سخن محافظین وی را به مجمع ملی دعوت كردند «1».
همینكه بآنجا رسید بر تیره بختی خود گریست و كاری را كه با خود كرده بود به داریوش نسبت داد و اظهار داشت كه چون احتمال سقوط شهر را نمیداد بپادشاه توصیه كرده بود كه از محاصره دست بردارد ولی پادشاه با او چنین كرده است كه می‌بینید. و سپس اضافه كرد:
«اكنون ای اهالی بابل، حضور من بین شما فرصت خوبی برای شما و مصیبت بزرگی برای داریوش و سپاه او و پارس‌ها خواهد بود. من از تمام نقشه‌های او باخبرم این‌چنین ناقص كردن من هرگز بی‌مجازات نخواهد ماند.»
157- چنین بود گفته زوپیر. وقتی بابلی‌ها یكی از برجسته‌ترین سران پارس را مشاهده كردند كه بینی و گوشهایش بریده و اندامش از خون و اثر و شلاق پوشیده بود، اطمینان كامل یافتند كه او راست میگوید و بعنوان دوست بجانب آنها آمده و حاضر شدند آنچه را كه میخواهد در اختیار او گذارند. زوپیر از آنها خواست كه تعدادی سرباز در اختیار او گذارند و وقتی این سربازان را در اختیار او گذاردند درست همان
______________________________
(1)- صحت این مطلب مورد تردید است، زیرا بابل مهد حكومت استبداد مشرق زمین بوده و هرگز سابقه نداشته كه امور آن بوسیله مجمع عمومی شهر اداره شود.
هردوت از آنجا كه خود یونانی است، وضع بابل را در زمان این شورش از دریچه فكر یونانی قضاوت كرده و بهمین جهت ضمن پرداختن این افسانه باین نكته توجه نداشته كه بابل هرگز سرزمین آزادی و حكومت دمكراسی نبوده.
ص: 242
عملی را كه با داریوش قرار گذارده بود انجام داد. در روز دهم با سربازان بابلی بخارج هجوم برد و هزار سربازی را كه به داریوش سفارش كرده بود در آن محل قرار دهد محاصره و قتل عام كرد. وقتی بابلی‌ها مشاهده كردند كه عملیاتش با وعده‌هایش تطبیق میكند خوشحال شدند و حاضر شدند از همه حیث از او اطاعت كنند. پس زوپیر صبر كرد تا تعداد روزهائی كه با داریوش تعیین كرده بود سپری شود و آنگاه با تعدادی از بابلی‌های برگزیده بار دیگر بخارج شهر هجوم برد و آن دو هزار نفر سپاه داریوش را نیز قتل عام كرد. وقتی بابلی‌ها این فتح جدید را مشاهده كردند همه به ستایش زوپیر و تمجید او پرداختند. اما زوپیر باز هم صبر كرد تا روزهای مقرر سپری شد و آنگاه در جهتی كه قبلا قرار گذارده بود بخارج شهر هجوم برد و آن چهار هزار نفر را نیز محاصره و قتل عام كرد. از وقتی كه زوپیر این عمل را نیز انجام داد همه‌كاره مردم بابل شد. پس وی را به فرماندهی سپاه و نگهبانی حصار شهر خود برگزیدند.
158- اما همینكه داریوش طبق قرار قبلی از همه طرف بجانب حصار حمله برد زوپیر نیرنگ خود را آشكار كرد، زیرا در همان حال كه بابلی‌ها بر بالای حصار رفته بودند و حملات سپاه داریوش را دفع میكردند، وی دروازه‌های كیسی و بلوس را گشود و پارس‌ها را بشهر داخل كرد. آن دسته از اهالی بابل كه عمل او را مشاهده كرده بودند بداخل معبد زوس «1»- بلوس پناهنده شدند. اما آنها كه او را ندیده بودند هریك در محل خود ماندند تا زمانیكه آنها نیز متوجه شدند كه بآنها خیانت شده است.
159- باین ترتیب بابل برای بار دوم تسخیر شد. وقتی داریوش بر اهالی شهر مسلط شد محوطه حصارهای آنرا ویران كرد و تمام دروازه‌های آنرا از جا كند «2»
______________________________
(1)- زوس- بلوس)Zeus -Belos( یا خداوند بعل مردوك)Bel -Mardouk( خدای خدایان مردم بابل كه معبدی عظیم بنام او در این شهر بنا شده بود. درباره این معبد و خداوند مردوك رجوع شود به كتاب اول بند 181 تا 183 و یادداشت‌های ضمیمه آن.
(2)- در این قسمت از گفته هردوت تناقضی مشاهده میشود، چه مؤلف از یكطرف مدعی است كه داریوش همینكه بر شهر استیلا یافت حصارهای آنرا ویران كرد و از طرف دیگر اضافه میكند كه تمام دروازه‌های آنرا از جا كند. از جا كندن دروازه‌ها مستلزم
ص: 243
(زیرا كوروش كه بار اول بابل را تسخیر كرده بود نه كار اول را كرد و نه كار دوم را) بعلاوه داریوش امر كرد در حدود سه هزار تن از سران بابل «1» را با میخ بدار آویختند و بعد از آن شهر را به بقیه بابلی‌ها سپرد تا در آن سكونت كنند. و برای آنكه زنانی برای آنها تهیه كند و نسل جدیدی از آنها بدنیا آید كه جانشین آنها شود (زیرا همانطور كه در آغاز كار گفته شد بابلی‌ها زنان خود را كشته بودند تا در مصرف آذوقه صرفه‌جوئی كنند) داریوش چنین كرد: وی به اقوام مجاور بابل امر كرد زنانی به بابل آورند و بهریك از آنها تعدادی معین زن تحمیل كرد بقسمی كه جمع آنها به رقم پنجاه هزار رسید. بابلی‌های امروز از همین زنان بدنیا آمده‌اند.
160- و اما درباره زوپیر، بنظر داریوش بین پارس‌ها، نه از نسل جدید و نه از قدیم‌ترین نسل آنها هیچكس باستثنای كوروش از حیث عملیات درخشان بر این شخص پیشی نگرفته- زیرا هیچ پارسی تا این زمان خود را در شأن قیاس با كوروش ندانسته است.
معروف است كه داریوش مكرر گفته است كه ترجیح میداد بر شهر بابل و بیست شهر دیگر مانند آن استیلا نمییافت و در مقابل زوپیر این‌چنین با خود رفتار نمیكرد.
پس داریوش افتخارات و احترامات زیادی برای او قائل شد و هر سال از آنچه كه در نظر پارس‌ها بیش از هرچیز ارزش داشت باو هدیه میكرد و حكومت بابل را نیز باو سپرد كه تا پایان عمر معاف از پرداخت مالیات از آن منقع شود.
______________________________
آنست كه حصار بر جای مانده ویران نشده باشد و یا لا اقل فقط قسمتی از آن ویران شده باشد.
آنچه مسلم است داریوش در این لشكركشی بر خلاف گفته هردوت تمام حصارهای شهر بابل را ویران نكرد، بلكه شكاف‌های عریضی در آن وارد كرد تا در آینده قدرت مقاومت از مردم آن سلب شود.
(1)- مقصود هردوت «از سران بابل» مسلما بزرگان شهر نیست، بلكه كسانی است كه بنحوی مؤثر در شورش شركت داشته‌اند.
دلیل این مدعا ختام بند 50 از كتیبه بیستون است كه ضمن آن داریوش درباره شورش آراخا)Arakha( در بابل مینویسد: «بعد از آن من امر كردم كه این آراخا و همدستان اصلی او را در بابل مجازات كنند.»
ص: 244
علاوه بر آن بسیاری امتیازات دیگر برای او قائل شد. از همین زوپیر مگابیز «1» بدنیا آمد كه فرماندهی پارس‌ها را در مصر بر ضد یونانی‌ها و متحدین آنها بعهده داشت.
و از این مگابیز نیز زوپیر دیگری بدنیا آمد كه از نزد پارس‌ها گریخت و بصورت فراری به آتنی‌ها پناهنده شد
پایان جلد سوم
______________________________
(1)- مگابیز دوم فرزند زوپیر و نوه مگابیز اول از سرداران بزرگ پارس است كه نقش مهمی در جنگهای ایران و یونان بعهده داشت. وی ایناروس)Inaros( را در مصر و یونانیان را در جزیره)Prozo pitis( شكست داد.
ص: 245