گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
1- لشكركشی داریوش به سرزمین سكاها





اشاره

قسمت اول از كتاب چهارم هردوت (بند 1 تا 82) اختصاص دارد بوصف سرزمین سكاها و شرح لشكركشی پادشاه هخامنشی باین كشور. قبلا مؤلف در بند 103 و 106 از كتاب اول خود باین قوم شمالی اشاره كرده و در قسمت اول از كتاب چهارم نیز مطالب مربوط بسرزمین سكاها را بدنبال آن آورده و چنین جلوه داده كه این ماجرا در حقیقت دنباله ماجرائی است كه در زمان مادها بر سكاها گذشته. اما دلایل زیادی در دست است كه مسلم میدارد كه آن دسته از سكاها كه در قرن شش قبل از میلاد بسرزمین ماد هجوم آوردند از روسیه جنوبی مهاجرت كرده بودند و غیر از سكاهائی بودند كه در مجاورت تراكیه و مقدونیه میزیستند و پادشاه هخامنشی بقصد تسخیر سرزمین آنها حركت كرده بود.
مؤلف با فرض اینكه این سكاها همانها بوده‌اند كه در زمان مادها مجازات شدند و از موطن خود دور افتادند در بند یك تا 4 از كتاب حاضر شرح بازگشت آنها را بموطن خود پس از یك غیبت طولانی بیان میكند و افسانه ازدواج زنان آنان را با غلامان و ستیز آنان را با شوهران سابق خود شرح میدهد و در همین قسمت است كه مؤلف محرك پادشاه هخامنشی را در لشكركشی بسرزمین سكاها انتقامجوئی از بازماندگان كسانی دانسته است كه در زمان پادشاهان ماد سرزمین ایران را مكرر مورد تجاوز و غارت قرار داده بودند.
یكی از روش‌های پسندیده هردوت در تاریخ‌نویسی اینست كه پیوسته قبل از بیان هر واقعه بشرح توصیفی سرزمینی میپردازد كه واقعه مورد بحث در آن رویداده است. در این مورد نیز مؤلف از سنت همیشگی خود پیروی كرده و همینكه سخن درباره محرك پادشاه هخامنشی به ستیز با سكاها بپایان میرسد شرح مبسوطی درباره شگفتیهای این سرزمین و قبایل و مردمان آن نقل میكند، با این تفاوت كه در این مورد این قسمت توصیفی با داستانسرائی مؤلف درآمیخته و بصورت قسمت‌هائی پراكنده ضمن شرح حوادث بیان گردیده است.
از بند 5 تا 13 مؤلف درباره منشاء اقوام سكائی سخن میگوید و چهار روایت مختلف را كه در این باره بر سر زبانها بوده است نقل میكند و سپس در بند 59 تا 82 كه صحبت
ص: 42
از عادات و رسوم سكاها در میان است درباره تعداد افراد این قوم و شگفتی‌های سرزمین آنها سخن میگوید. این دو قسمت تا حدی جداگانه بدنبال هم آمده و مجموعه مشخصی را در توصیف سكاها و سرزمین آنها تشكیل میدهد. لیكن بقیه مطالب در این باره بشرحی كه گذشت بصورت پراكنده ضمن شرح حوادث آمده و در پاره‌ای موارد نیز مؤلف بذكر اهمیت موضوع اكتفا كرده و تفصیل آن را ببعد محول نموده است. از این قبیل است مطالب بند 17 و بندهای بعد آن‌كه اختصاص دارد به بیان تعداد افراد قبایل سكائی و تعیین منطقه نفوذ هر قوم و دسته. همچنین است مطالب بند 48 تا 57 كه اختصاص دارد بتوصیف رودهائی كه در آن سرزمین جاری بوده است. در این مورد هنر مؤلف در اینست كه این مطالب توصیفی را ضمن بیان خصوصیات این قوم در هر مورد بجا عنوان كرده بطوریكه اگرچه در حقیقت بیموقع است ولی در ظاهر خواننده توجهی بآن نمی‌نماید.
مثلا توصیف رودهای سرزمین سكاها در جائی آمده است كه مؤلف درباره این قوم و خصوصیات آن صحبت میكرده است و رشته این مطلب را در بند 47 باین ترتیب بشرح رودها مربوط كرده كه میگوید كثرت رودها در سرزمین سكاها كه تعداد آن با مجاری مصنوعی آب در مصر برابر میباشد برای این قبایل صحراگرد امكان نقل و انتقال آسان و گریز از مقابل دشمن را فراهم نموده است زیرا بهر نقطه‌ای كه بگریزند از بی‌آبی در امان خواهند بود. در تأیید این مطلب مؤلف در آغاز بند 59 اضافه میكند كه چون سكاها در سرزمینی زیست میكنند كه آب فراوان دارد و گیاهان آن براحتی میرویند وسایل حیات آنها از هر حیث فراهم میباشد.
هنگامی كه مؤلف بشرح تعداد قبایل سكائی میپردازد (بند 17 و بعد) رشته سخن بدراز میكشد و بحث درباره این قبایل بآنچنان تفصیل میانجامد كه از حوصله سرگذشت لشكركشی داریوش باین سرزمین خارج میشود و برای شرح این ماجرا بی‌تناسب جلوه میكند. در بند 13 مؤلف ضمن شرح عقاید مختلفی كه درباره منشأ سكاها وجود داشته به نظر آریستئاس «1» سیاح معاصر خود اشاره كرده و سپس شرح مبسوطی بنقل احوال قبایل شگفت‌انگیزی اختصاص داده است كه جنبه افسانه‌ای داشته و بسیاری از مؤلفین
______________________________
(1)-Aristeas
ص: 43
و داستان‌نویسان قدیم بآن اشاره كرده بوده‌اند. ولی این مطلب را با تردید نقل كرده و سپس بشرح احوال قبایل واقعی كه در این سرزمین سكونت داشته‌اند و خود شخصا درباره آنها تحقیق نموده پرداخته است.
آنگاه ببحث درباره مردمانی پرداخته كه بتصور مولفین پیش از او پاهائی بشكل پای بز داشته‌اند و نیمی از سال را در خواب بوده‌اند. و سپس بكنایه و اشاره عقیده پیشینیان را تخطئه كرده و نظر بعضی از آنان را درباره مسطح بودن زمین و تقسیم خشگیها بقطعات قرینه و مشابه انتقاد نموده و در بند 37 تا 46 سعی كرده است شرح مبسوطی درباره واقعیات دنیای شناخته شده و معلوم زمان خود بیان كند و این اطلاعات عملی و تجربی خود را كه در بسیاری از موارد نتیجه مسافرتها و مشاهدات شخص او بوده است با تصورات خیالی متقدمان مقایسه نماید. تاریخ هردوت ج‌4 43 1 - لشكركشی داریوش به سرزمین سكاها ..... ص : 41
ته جالب در این مورد اینست كه هیچیك از اطلاعات جغرافیائی كه مؤلف در بند 17 و بند بعد و همچنین در بند 48 تا 57 نقل كرده برای توضیح مطالب تاریخی كه در همان بندها عنوان شده است چندان ضروری نبوده و مؤلف میتوانسته است بی‌آنكه لطمه‌ای به پیوستگی و وضوح سرگذشت مورد بحث وارد نماید از آن صرفنظر كند. یكی دیگر از نكاتی كه توجه بآن در این مورد جالب است پراكندگی اطلاعاتی است كه مؤلف درباره اقوام مختلف جمع‌آوری كرده است.
موقعیت اقوام نور «1» و آندروفاژ «2» و ملانكلینس «3» نسبت بمحل اقامت اقوام سكائی در بند 100 بتفصیل بیان شده و شرح موقعیت اقوام سورومات «4» نسبت بسرزمین سكاها در بند 116 آمده است در حالیكه درباره قوم بودن «5» در بند 21 و 102 و درباره قوم تور «6» در بند 99 سخن رفته.
باوجود دقت مؤلف در روشن كردن وضع جغرافیائی سرزمینی كه مورد
______________________________
(1)-Neures
(2)-Androphages
(3)-Melanclaines
(4)-Sauromates
(5)-Boudins
(6)-Taures
ص: 44
حمله داریوش قرار گرفت در هیچیك از بندهای این كتاب بموقع مطلبی درباره رودهائی كه پارس‌ها ناگزیر بعبور از آنها بوده و بی‌تردید یكی از موانع بزرك توفیق داریوش بوده‌اند نقل نكرده بطوریكه خواننده تصور خواهد كرد كه در فاصله بین دانوب و تانائیس «1» و همچنین بین تانائیس و محل سكونت قوم تور و بین این سرزمین و دانوب داریوش و سپاهیان او در سرزمینی پیش میرفته‌اند كه سراسر شنزار بوده و آب آن منحصر بآب قنوات و چاه‌ها بوده است.
شاید علت اینكه مؤلف اطلاعات جغرافیائی خود را درباره این سرزمین بصورت پراكنده نقل كرده و همه را مانند یك سلسله زنجیر كامل بدنبال هم نیاورده علم و اطلاع او به نقص معلومات خود در این مورد بوده است. جالب‌توجه است كه مؤلف در موقعی درباره رودهای سرزمین سكاها صحبت میكند كه بحث اصلی او درباره طرز زندگی سكاها است. همچنین شرح تعداد و اسامی اقوام و قبایلی كه در این سرزمین سكونت داشته‌اند در جائی آمده است كه سخن درباره حوادث نظامی و جنگی در میان است.
بر روی هم خصوصیات اصلی و قابل ذكر قسمت اول از كتاب چهارم هردوت تقسیم مطالب مربوط بسرزمین سكاها در بندهای متعدد و پراكنده و توجه مؤلف بمسائل كلی جغرافیائی این سرزمین است.
بعلاوه در ضمن شرح وقایع در بسیاری از موارد مؤلف طبق معمول خود بشرح داستانها و افسانه‌هائی پرداخته است كه شاید بیان آنها در آن موارد ضروری نبوده است از این قبیل است داستان فرونشاندن شورش فرزندان بردگان سكاها كه در بند 3 و 4 نقل شده و ملاقات و قرارهای هركول با زنی كه بشكل افعی بوده است كه در بند 9 و 10 نقل شده و همچنین ماجرای سكیلس «2» كه در بند 78 و 80 نقل شده است.
*** یكی از خصوصیات بارز تاریخ‌نویسی هردوت اینست كه در هر مورد كه مؤلف فرصتی بدست آورده بمناسبتی از بحث اصلی خارج شده و مدتی درباره مسائلی دیگر صحبت كرده كه گاه هیچگونه رابطه‌ای با موضوع مورد بحث او نداشته در قسمت اول از جلد
______________________________
(1)-Tanais
(2)-Skyles
ص: 45
چهارم تاریخ او نیز این میل بتوسل بعبارات معترضه و نقل مطالب پراكنده و غیر متجانس زیاد مشاهده میشود. از این قبیل است مطالبی كه بمناسبت ذكر نام آریستئاس «1» در بند 14 و 15 نقل شده و همچنین است مطالبی كه درباره زنان باكره مناطق شمالی در فصل 33 و 35 نقل گردیده است.
شرح جنگهای داریوش در سرزمین سكاها از بند 83 آغاز میشود. ولی در این قسمت نیز مؤلف جسته‌جسته مطالبی درباره وضع جغرافیائی محل نقل كرده است كه بار دیگر استمرار مطلب را در مورد جنگها متزلزل مینماید، با این تفاوت كه در این موارد هردوت بهانه گریز از مطلب را با عنوان كردن كنجكاوی‌های پادشاه هخامنشی توجیه كرده است. مثلا در بند 85 و 87 مؤلف مطالبی درباره دریای سیاه و دریاهای مجاور آن بصورت پاسخ بسؤالات كنجكاوانه داریوش نقل نموده و بهمین ترتیب در فصل 91 كه صحبت از زیبائی سرچشمه رود تئاروس «2» و مسحور شدن داریوش از این زیبائی در میان است مؤلف فرصتی مناسب بدست آورده و باین بهانه مدتی درباره سرچشمه‌های این رود سخن گفته است.
وصف شكل سرزمین سكاها و ابعاد آن در بند 99 و 101 در جائی نقل شده است كه پادشاه هخامنشی پس از عبور از رود دانوب آماده هجوم بداخل این سرزمین میشود.
اطلاعات مربوط باقوام مختلف این سرزمین از قبیل ژت‌ها «3» (بند 93- 96) و تورها «4» (بند 103) و آگاتیرها «5» (بند 104) و نورها «6» (بند 105) و آندروفاژها «7» (بند- 106) و ملانكلن‌ها «8» (بند 107) و بودن‌ها «9» و ژلن‌ها «10» (بند 108 و 109) و
______________________________
(1)-Aristeas
(2)-Tearos
(3)-Getes
(4)-TAURES
(5)-Agathyres
(6)-Neures
(7)-Androphages
(8)-Melanclaines
(9)-Boudins
(10)-Gelins
ص: 46
سورومات‌ها «1» (بند 110 و 117) هریك در جائی نقل شده است كه پای هریك از این اقوام در جریان جنگهای داریوش بمیان آمده است.
از بند 83 كه حركت داریوش و سپاهیانش از شوش شرح داده شده است تا بند 143 كه چگونگی بازگشت پادشاه هخامنشی بآسیا نقل گردیده حوادث مربوط باین لشكركشی بترتیب رویداد شرح داده شده است و در این مقام نیز در چند مورد مؤلف از موضوع اصلی خارج شده است. این چند مورد مربوط است بمطالب بند 102 و 118 تا 121 كه باید تصور كرد مربوط بقبل از ورود داریوش بسرزمین سكاها میباشد زیرا قابل تصور نیست كه در طول سه روز پیشروی پادشاه هخامنشی در این سرزمین ناشناس مذاكرات سكاها با همسایگان و سازش با آنان بنتیجه مطلوب رسیده باشد. در بند 118 مؤلف افعال را بزمان حاضر نقل كرده و این امر میرساند كه پیغام نماینده سكاها برای اقوام مجاور و تشویق آنها بجنك در موقعی صورت گرفته كه گماشتگان پادشاه هخامنشی مشغول تهیه وسایل عبور سپاه و ساختن پل بوده‌اند و پادشاه خود در حال عبور از سرزمین تراكیه بوده است.
از بند 123 حوادث برحسب ترتیبی كه در شورای سكاها تصمیم بر آن گرفته شده بود بترتیب رویداد نقل شده است.
در بند 122 و 125 شرح داده شده است كه چگونه سكاها پیوسته خود را در انظار سپاهیان داریوش در حال گریز نشان میدادند ولی هرگز رابطه خود را با آنان قطع نمیكردند و باین ترتیب سپاهیان پادشاه هخامنشی را تدریجا باعماق سرزمین ناشناس خود كشیدند. بند 126 اختصاص دارد بشرح حملات متقابل سواران سكاها و سرگردانی و ناكامی سپاهیان پارس و ظهور خطر قحطی و گرسنگی بین آنان و ارسال هدایای پرمعنی از جانب سكاها كه نشانه تصمیم قاطع آنان بدفاع تا آخرین فرد و نفس بوده است.
بادعای مؤلف، داریوش كه در آغاز كار پیروزمندانه بسرزمین سكاها قدم گذارده بود در این موقع با وضع دشواری روبرو میگردد و بكمك اتفاقات و تصادفات مطلوب جان
______________________________
(1)-Sauromates
ص: 47
خود و سپاهیان خود را سالم از این سرزمین ناشناس و اسرارآمیز بدر میبرد.
بطوریكه از مطالب كتاب هردوت در این قسمت استنباط میشود سكاها ابتداء خود در مقابل داریوش بی‌توسل بجنك عقب‌نشینی كرده‌اند و پس از آنكه او را باعماق سرزمین خود برده‌اند دست بمهاجمه زده‌اند.
صحت مطالبی كه هردوت در این قسمت شرح میدهد تا حدودی قابل تردید است چه باوركردنی نیست كه سكاها بمیل خود و بی‌اجبار در برابر فشار سپاهیان هخامنشی تا جائی عقب‌نشینی كنند كه پادشاه هخامنشی بسرزمین یكی از متحدین آنان (قوم ژلن) قدم گذارد و سرزمین این قوم را در زیر سم ستوران خود بادعای مؤلف ویران نماید.
همچنین قابل تصور نیست كه سكاها با نزدیك شدن دشمن بجای تشكیل جبهه واحد سپاهیان خود را بدو قسمت نمایند.
تصمیم سكاها بشروع جنك قطعی كه در بند 134 نقل شده با تصمیم آنان بترتیبی كه در بند 120 و 127 نقل گردیده مغایرت دارد. برای تصمیم ناگهانی داریوش پس از واقعه ارسال خرگوش نیز دلیل كافی مشاهده نمیشود و بطور كلی از این قبیل نقایص و تناقضات در قسمت اول از كتاب چهارم هردوت زیاد مشاهده میشود و جای آن دارد كه مطالب این قسمت از كتاب هردوت با قید احتیاط و با توجه كامل مطالعه شود تا ارزش عملیات نظامی داریوش در سرزمین سكاها و تأثیر آن در عقب‌نشینی اجباری یا اختیاری این قوم روشن گردد و معلوم شود كه این عقب‌نشینی تا چه حد برحسب نقشه قبلی سكاها بوده و تا چه حد تحت فشار سپاهیان هخامنشی انجام گرفته است.
*** علت تناقض‌گوئیها و نواقص قسمت اول از كتاب چهارم هردوت وقتی بر ما روشن میشود كه بر منابع و سرچشمه اخبار و اطلاعات مؤلف در این مورد اطلاع حاصل كنیم.
آن قسمت از مطالب این قسمت كه مربوط است بشرح حوادث و وقایع این لشكر- كشی باحتمال زیاد از منابع مختلف جمع‌آوری شده است.
بطور كلی مطالبی كه مؤلف درباره شروع حركت سپاه هخامنشی تا رسیدن آن
ص: 48
بسواحل رور دانوب نقل كرده تا حدی روشن و صریح است با این قید كه تعداد سپاهیان داریوش بشرحی كه در بند 87 آمده قابل تردید میباشد و تصور نمیرود كه پادشاه هخامنشی یك چنین سپاه عظیمی برای این لشكركشی تجهیز كرده باشد. غیر از این مورد، نسبت بدیگر مطالب این قسمت شرح مخالفی در دیگر اسناد و مدارك تاریخی مشاهده نمیشود.
مطالب مربوط به این قسمت را ظاهرا مؤلف شخصا در ساموس و بیزانس و كالسدوئن «1» و سستوس «2» جمع‌آوری نموده. پاره‌ای از مؤلفین عقیده دارند كه هردوت حتی محل پلی را كه داریوش از كشتی بر روی بغاز بسفر بست (بند 87) شخصا مشاهده كرده و بسیاری از بناهائی را كه داریوش در سرزمین سكاها بنا نهاد و بعدها بقایای آن بسرزمین بیزانس منتقل شد از نزدیك دیده است.
تصور ایندسته از مورخین اینست كه خاطره عبور پیروزمندانه پادشاه هخامنشی از سواحل دانوب و بازگشت ناگوار او در شرایط دشوار در مدت شصت سال كه از زمان حدوث این حوادث تا آغاز سیاحت‌های هردوت گذشته بود هنوز در ذهن مردم آن سامان مجسم بوده و بخصوص یونانیان ساكن سواحل دریای سیاه كه خود شاهد قسمت‌هائی از این ماجرا بوده‌اند و فرزندان آنها خاطره زنده این حوادث را تا زمان مؤلف حفظ نموده بودند و اظهارات این دسته از یونانیان مهم‌ترین منبع اطلاعات مؤلف نسبت باین قسمت از مطالب چهارم او بوده‌اند.
در ضمن شرح حوادث این لشكركشی مطالبی مشاهده میشود كه مؤلف بقید صراحت نقل كرده ولی قبول آن برای خواننده باریك‌بین و دقیقی كه در خلال عبارات مؤلف در جستجوی حقیقت تاریخی است تا حدی دشوار است.
از جمله مشاهده میشود كه داریوش پس از عبور سپاهیان خود از رود دانوب دستور میدهد كه پس از انقضای مدت معینی پل‌ها را در پشت سر او ویران كنند و راه ارتباط سپاه او را با مبدء قطع نمایند. اگر قصد پادشاه هخامنشی از این عمل این بود كه از راه تراكیه به پارس مراجعت نكند و دریای سیاه را دور بزند و از طریق قفقاز بایران
______________________________
(1)-Chalcedoine
(2)-Cestos
ص: 49
بازگردد، شاید این روایت قابل قبول بنظر میرسید ولی بعید بنظر میرسد كه پادشاه هخامنشی چنین قصد خطرناك و بی‌سرانجامی را نموده باشد. مؤلف نیز در تأیید این موضوع مطلبی نقل نكرده است. یكی از مسائلی كه در این مورد مطرح میشود اینست كه بچه دلیل پادشاه هخامنشی به یونی‌هائی كه خود در كنار رود دانوب گماشته بود دستور داد كه فقط شصت روز انتظار او را بكشند و انتخاب این تعداد روز از طرف پادشاه براساس چه ملاحظاتی بوده است.
شگفت‌آورتر آنكه پادشاه بقدری بمحاسبه خود عقیده داشته كه از راه احتیاط و برای اینكه اشتباهی رخ ندهد به یونی‌ها توصیه مینماید كه ریسمانی را شصت بار گره بزنند و هر روز یكی از گره‌ها را بگشایند تا بشصتمین گره كه نشانه روز شصتم است برسند و در آن روز دیگر انتظار بازگشت داریوش را نكشند و بموطن خود مراجعت كنند.
در بند 137 كه مربوط است بتشویق سكاها بویران كردن پل در غیاب داریوش رفتار میلتیاد با آنچه بعدها درباره این شخص نقل شده است مغایرت دارد زیرا اگر میلتیاد در اجتماع فرماندهان كشتی‌ها خیانت بپادشاه هخامنشی و ویران كردن پل‌ها را ضروری دانسته بود چگونه ممكن بود پادشاه هخامنشی پس از بازگشت از سرزمین سكاها و عبور از پل و رفع خطر از این موضوع مهم باخبر نشده باشد. اگر پادشاه از تبانی میلتیاد و قصد خیانت او مطلع میشد بی‌تردید او را بشدت مجازات میكرد و یا لازم بود میلتیاد برای فرار از مجازات قبل از عبور پادشاه از پل از آن محل بگریزد و به نقطه‌ای امن پناه برد، در حالیكه هیچیك از منابع تاریخی حكایت از وقوع چنین حوادثی نمی‌نماید و مدتها بعد از این واقعه است كه در سال 495 قبل از میلاد میلتیاد برای بار اول از سرزمین كرسونز میگریزد.
دلیلی كه مؤلف خود برای فرار اول میلتیاد نقل كرده است هجوم قبایل سكائی بسرزمین كرسونز میباشد (كتاب ششم- بند 40)- فرار دوم میلتیاد دو سال بعد از فرار اول در موقعی اتفاق افتاد كه شورش سرزمین یونی خاموش شد و نیروی دریائی پادشاه هخامنشی در جستجوی او بود. بنابراین محتمل است آنچه در بند 137 از كتاب چهارم نقل شده چندان با حقیقت تطبیق ننماید باین جهت احتمال میرود اطلاعات مؤلف
ص: 50
در مورد این حوادث بطریق دیگری جمع‌آوری شده باشد.
بطوریكه مؤلف در كتاب ششم نقل میكند همینكه میلتیاد در سال 493 بآتن بازگشت از طرف دشمنان خود متهم شد كه فكر استقرار استبداد شخصی در سر میپروراند (كتاب ششم- بند 104). شاید در آن موقع میلتیاد برای دفاع خود در برابر این اتهامات و اثبات علائق خود به یونان و حكومت آزاد آن آنچه را كه مؤلف باو نسبت داده است اختراع كرده و داستان تحریك یونانیان را بویران كردن پل ساخته باشد. زیرا بتصور او اگر این تبانی بنتیجه میرسید پادشاه هخامنشی بسرزمین خود بازنمیگشت و مشكلات بعدی كه برای یونان و یونانیان بوجود آمد پیش نمی‌آمد و شهرهای یونانی سواحل آسیای صغیر آزاد میشدند و حكومت‌های یونانی از نو در آن نقاط مستقر میشد. بیست سال پس از لشكركشی داریوش بسرزمین سكاها ابداع این افسانه خیالی برای مردم فراموشكار یونان بمنزله سند تبرئه سردار یونانی بود و در حقیقت وی را از اتهامات منتسبه تبرئه میكرد (كتاب ششم- بند 104)- شاید انتشار این اخبار بین یونانیان و نقل آن در محافل و مجالس آن زمان موجب اشاعه و رسیدن آن بگوش مؤلف بوده باشد. چه بسیار احتمال میرود كه میلتیاد ضمن شرح حوادث این لشكركشی سعی كرده باشد با ساختن و پرداختن افسانه‌های جالب خاطره رفتار خود را در مقابل پادشاه هخامنشی در دلها زنده نگاهدارد و یا بر ضد كسانی كه بعدها در جریان حوادث یونان رقیب او بودند مطالبی نقل كند.
باحتمال زیاد روایت هردوت درباره این لشكركشی تحت‌تأثیر اظهارات اولیه این شخص و نقل قول اشخاص دیگر از اظهارات او بوده است.
بطوریكه هردوت نقل میكند داریوش پس از عبور از رود دانوب برای محافظین یگانه پل رابط بین دو ساحل این رود كه یونانی بوده‌اند مهلتی معین كرد كه تا آن تاریخ بانتظار مراجعت او از پل محافظت كنند و پس از آن آزاد بودند كه بموطن خود بازگشت كنند.
اولین فكری كه از مطالعه این قسمت بخاطر خواننده خطور میكند اینست كه
ص: 51
چرا پادشاه هخامنشی این مهلت دقیق را برای حفاظت پل تعیین كرده و در محاسبه تعداد روزها بچه عواملی توجه كرده است.
احتمال دارد كه این مطلب و دیگر مطالب كه تا حدی بموضوع جنبه افسانه داده است ساخته و پرداخته میلتیاد یونانی باشد كه برای جلب توجه هموطنان خود پس از مراجعت به یونان ابداع كرده باشد.
همچنین ادعای مؤلف بر اینكه شخصی بنام كوئس «1» با فرار یونانیان و سپردن پل بدست سكاها مخالفت كرد ظاهرا باید از قول میلتیاد نقل شده باشد چه او بعدها با این شخص برقابت پرداخته بود. كوئس مدتی بعد از این واقعه در سرزمین میتیلن بقدرت رسید (هردوت- كتاب پنجم- بند 38) لیكن كمی بعد در یكی از شورشهای عمومی بقتل رسید (كتاب پنجم- بند 38)- شاید برای لكه‌دار كردن این شخص بوده است كه میلتیاد داستان اجتماع سران یونانی و موافقت و مخالفت آنان را با فرار عناصر یونانی ابداع كرده باشد تا در برابر این شخص كه از وجاهت عام برخوردار نبود برای خود محبوبیت و شهرت عام تحصیل نماید.
برخی از مؤلفین عقیده دارند كه هردوت در شرح این قسمت از حوادث مربوط به لشكركشی داریوش بكشور سكاها تا حدود زیادی تحت‌تأثیر احساسات شخصی خویش قرار گرفته و دلیلی كه در این مورد اقامه میكنند اینست كه همراه سپاهیان پادشاه هخامنشی علاوه بر یونی‌ها تعداد قابل‌ملاحظه‌ای از یونانیهای ائولی و یونانیان ساكن سواحل دریای سیاه و بغازها بوده‌اند و شاید مؤلف با نقل این افسانه و هجو كردن یونیها در بند 142 با این قوم همسایه بتبعیت از احساسات شخصی رفتار كرده باشد زیرا او خود از قوم دری بوده و با یونی‌ها چندان نظر خوشی نداشته. دلیلی كه این دسته از مورخین نقل كرده‌اند اینست كه مؤلف در هیچیك از مواردی كه از عناصر یونانی در سپاه هخامنشی صحبت كرده ذكری از عناصر دری بمیان نیاورده است (كتاب دوم- بند اول- كتاب سوم- بند اول- كتاب چهارم- بند 89 و 138).
______________________________
(1)-Coes
ص: 52
برخی از مؤلفین عقیده دارند كه اطلاعات هردوت در این مورد در سپارت جمع‌آوری شده است و چون اهالی سپارت با یونی‌ها نظر خوشی نداشته‌اند و در موقعی كه آنان بر ضد پارس‌ها شوریدند و از اهالی سپارب كمك طلبیدند كمكی بآنها ننمودند (كتاب ششم- بند 84) سپارتی‌ها این دسته از مردم یونان را از اتباع پادشاه هخامنشی دانسته‌اند و شاید هنگام مسافرت و سیاحت در این شهر بوده است كه مؤلف این اخبار را جمع‌آوری كرده است.
برخی دیگر از مؤلفین عقیده دارند كه قسمت مهمی از اطلاعات هردوت در بند 97 و 98 و 133 و 136 تا 139 و 141 و 142 از كتاب چهارم مستقیما در شهر آتن جمع‌آوری شده و مؤلف تحت‌تأثیر احساسات اهالی این شهر كه با یونی‌ها نظر خوشی نداشته‌اند قرار گرفته «1».
دلیلی كه بر صحت این امر اقامه میكنند اینست كه بادعای مؤلف تقویم پادشاه هخامنشی ریسمان ساده‌ای بوده است در حالیكه پیشرفت تمدن پارسها در این زمان بمرحله‌ای رسیده بود كه نمیتوان تصور كرد كه پادشاه بزرك هخامنشی مانند بدوی- ترین قبایل انسانی از ریسمان بعنوان تقویم استفاده میكرده است «2». نباید تردید داشت كه احساسات خصمانه اهالی آتن نسبت بفاتحین پارس در اختراع این افسانه تأثیر كامل داشته است.
اگر بگفته هردوت كاملا باور داریم ظاهرا داریوش پس از عبور از دانوب و ورود بسرزمین سكاها بتعاقب این قوم گریزپا پرداخته و تا اعماق این سرزمین و تا حدود ولگای سفلی پیش رفته و بسرزمینی رسیده است كه در شمال سرزمین سكاها بوده و قوم دیگری در آن سكونت داشته است.
______________________________
(1)- یادداشت درباره متن هردوت- مجموعه‌Belles Lettres- چاپ پاریس 1942- جلد 4- صفحه 26.
(2)- همان كتاب- همان صفحه.
ص: 53
هردوت اضافه میكند كه این پیشرفت نتیجه جنگهای پیروزمندانه نبوده بلكه اقوام سكائی خود به تبعیت از نقشه‌ای كه قبلا برای بدام انداختن پادشاه هخامنشی ترتیب داده بودند در برابر سپاهیان او مرتبا عقب‌نشینی كردند و باین ترتیب پادشاه هخامنشی را بی‌جنك و ستیز باعماق سرزمین خود كشاندند. این تعبیر از حوادث مربوط بلشكركشی داریوش بسرزمین سكاها گذشته از آنكه اصولا باوركردنی و قابل قبول نیست با نوشته‌ها و اقوال دیگر مورخان باستان مغایرت دارد.
یكی از این مورخان معروف یونان كتزیاس «1» مورخ قرن چهارم قبل از میلاد است كه عقیده دارد پادشاه هخامنشی فقط بفاصله پانزده روز راه در داخل سرزمین سكاها پیش رفته.
سترابون «2» عقیده دارد كه داریوش در پیشرفت خود در داخل سرزمین سكاها از شن‌زاری كه محل سكونت قوم ژت «3» بود تجاوز نكرد و این منطقه ناحیه‌ایست كه بلافاصله در آنسوی رود دانوب قرار دارد.
در هیچ‌جا صحبت از حیرانی و سرگردانی پادشاه هخامنشی در سرزمین گمنام سكاها در میان نیست و نمیتوان بطور مطلق تصور كرد كه واقعا بازگشت پادشاه هخامنشی نتیجه عملیات سكاها در تحمیل مرارت‌ها و مشقت‌های این سفر بپادشاه و سپاهیان او بوده است.
از این لحاظ در متن هردوت نیز دلائل مخالفی بعیان مشاهده میشود. توضیح آنكه مؤلف خود مدعی است كه سرزمین سكاها از رودها و شطهائی پرآب پوشیده شده بود و وضع این رودها طوری بود كه امكان پیشرفت سریع و آسان در این سرزمین وجود نداشت.
شاید عبور از بعضی از این رودها مشكل‌تر از عبور از دانوب بوده است و تعجب‌آور است كه پادشاه هخامنشی برای بازگشت خود و عبور از دانوب و حفظ پل معلق خود تدابیری
______________________________
(1)-Ctesias
(2)-Strabon
(3)-Getes
ص: 54
دقیق اندیشیده باشد ولی برای موانعی بزرگتر از آن‌كه در حین سفر طولانی با آن روبرو بوده است تدبیری نیندیشیده باشد.
پاره‌ای از مؤلفین معاصر عقیده دارند كه قصد داریوش از لشكركشی بسرزمین سكاها این بوده است كه با تسخیر این كشور سرزمین بكر و ثروتمندی را بر امپراتوری خود بیفزاید تا امكان توسعه بیشتر بازرگانی و رفت‌وآمد اتباع او فراهم گردد و راههای جدید بروی آنها گشوده شود.
بعقیده این دسته از مولفین پادشاه هخامنشی با چنین قصدی بسرزمین سكاها قدم گذارد و تصمیم داشت دریای سیاه را دور زند و از طریق شمال بسرزمین پارس مراجعت نماید و باین ترتیب گرداگرد دریای سیاه را بامپراتوری خود ضمیمه كند و این دریا را بصورت یك دریاچه پارسی درآورد.
اما قبول این عقیده نیز خالی از اشكال بنظر نمیرسد زیرا در اینصورت همانطور كه بعدها همه پادشاهان هخامنشی در جنگهای خود با یونانیان از نیروی دریائی بعنوان عامل كمكی استفاده كردند در این لشكركشی نیز لازم بود نیروی دریائی پادشاه در طول ساحل دریای سیاه قدم‌بقدم موازی با پیشرفت سپاهیان زمینی پیش رود و بتدریج كه مناطق داخلی بدست سپاهیان پارس میافتاد شهرهای ساحلی را تسخیر نماید.
اگر پادشاه هخامنشی چنین قصدی داشت در اینصورت تعاقب كوركورانه اقوام سكائی در داخل سرزمین گمنام و ناشناس آنان امری بیهوده و مخالف با هدف و منظور نهائی او بوده است بخصوص كه پادشاه هخامنشی و اطرافیانش از گریزپا بودن این قوم نیمه‌وحشی باخبر بودند و قبلا تماس‌هائی بین این قوم و مادها و پارسها وجود داشته است (بند 83 و 134) بفرض بی‌اطلاعی پادشاه از عادات و خصوصیات اقوام سكائی چگونه ممكن است پادشاه با تدبیری مانند داریوش سپاه عظیمی را بداخل سرزمینی كه هردوت مدعی است بیحاصل بوده بكشاند و لااقل در طول راه خزاین و انبارهائی برای آذوقه سپاه خود فراهم نكند.
باستناد این قرائن و امارات پاره‌ای از مؤلفین عقیده دارند كه سیروسیاحت و
ص: 55
سفر پررنج و خطر پادشاه هخامنشی در داخل سرزمین سكاها بآن ترتیب كه هردوت نقل میكند چندان با حقیقت تطبیق ندارد و از لحاظ سندیت تاریخی نمیتوان باعتبار آن اطمینان كامل داشت. در اینجا این سئوال مطرح میشود كه در اینصورت چه چیز هردوت را تشویق كرده است كه علیرغم اطلاعاتی كه درباره سرزمین سكاها و حدود وسعت آن و رودها و انهار و عادات و سنن و رسوم مردمان ساكن آن داشته است افسانه سرگردانی و حیرانی پادشاه هخامنشی را در این سرزمین بوجود آورد.
این تناقضات و خلاف‌گوئیهای احتمالی را باید در منبع اطلاعات مؤلف جستجو كرد. در جائیكه هردوت از بقایای بنائی كه داریوش در ساحل یكی از رودهای سرزمین سكاها ساخته بود صحبت میكند اضافه میكند كه ویرانه‌های این بنا هنوز در زمان او باقی بوده است (بند 124).
این مطلب بقسمی نقل شده كه خواننده تصور میكند مولف خود باین سرزمین مسافرت كرده و این ویرانه‌ها را از نزدیك بچشم دیده است در حالیكه چنین نیست.
از مجموعه این تناقضات چنین نتیجه گرفته میشود كه مولف اطلاعات پراكنده‌ای در باره این لشكركشی در آسیای صغیر و سواحل دریای سیاه جمع‌آوری نموده و سپس بی‌توجه بدیگر قسمتهای داستان و تناقض‌گوئی‌های حاصل از آن بنقل تمام این افسانه‌ها و داستانها دست زده است و شاید علت اصلی اشتباه مولف این بوده است كه اگرچه در زمان او مردم سواحل دریای سیاه مطالبی درباره ویرانه‌های بناهای افسانه‌ای داریوش در سرزمین سكاها نقل كرده‌اند ولی مولف باین مطلب توجه نداشته كه ممكن است داریوش در حقیقت سازنده این قصور و ابنیه اسرارآمیز نبوده و بازرگانان و تجاری كه بعدها از راه‌های طویل این سرزمین بتجارت با مشرق مشغول شدند و مطالبی درباره لشكركشی پادشاه بزرك هخامنشی بآن سرزمین شنیده‌اند ویرانه‌های قصرهائی را كه بر سر راه خود دیده‌اند بی‌دلیل بپادشاه هخامنشی نسبت داده باشند.
این بود خلاصه قسمتی از نظریات مولفان معاصر درباره منابع قسمت اول از كتاب چهارم هردوت.
ص: 56
اما موضوع مهم در این قسمت از كتاب چهارم اینست كه شكست داریوش در این لشكركشی بآن شدتی نبوده است كه هردوت یا دیگر مورخان یونان باستان حكایت كرده‌اند.
منابع و اسناد دیگری وجود دارد كه از همان زمان باقی است و خلاف این مطلب را ثابت میكند. كتیبه نقش رستم كه یكی از مهمترین اسناد تاریخ ایران باستان محسوب میشود و برای جاودان كردن خاطره كشورگشائی و سلطنت داریوش بر دل كوه حك گردیده است ضمن شرح حدود امپراتوری پادشاه هخامنشی و ایالات دوردست آن از «ساس‌های آنسوی دریاها» نیز نام برده است. بطوریكه اكثر مورخین باستان حكایت كرده‌اند و هردوت خود نیز بدان اعتراف دارد پارس‌ها تمام اقوام سكائی را باین نام خطاب میكرده‌اند (هردوت- كتاب هفتم- بند 64).
بنابراین بعید نیست كه این جنگ در حقیقت بفتح كامل سرزمین سكاها و الحاق آن به امپراتوری هخامنشی منتهی شده باشد.
در كتیبه بیستون نیز صحبت از جنگی در میان است كه پادشاه هخامنشی در بین اقوام ساس نموده و ظاهرا در جریان این جنگ پارس‌ها از دریا عبور كرده‌اند و سرانجام رئیس قبیله دشمن را كه شونكا «1» نام داشته اسیر و سراسر كشور او را تصرف كرده‌اند.
تصویر این شخص در كنار تصویر حجاری شده سران شورش‌های پارس در آغاز سلطنت داریوش از قبیل فرورتیش كه بدست این پادشاه مغلوب و اسیر شد مشاهده میشود.
ولی در حالیكه در كنار تصویر سران شورشی اصطلاحاتی نظیر «طرار» و «غاصب» و «یاغی» مشاهده میشود در كنار تصویر شونكا فقط بذكر این عبارت اكتفا شده است:
«این شخص شونكا از اهل ساس است». این مطلب میرساند كه چون پادشاه هخامنشی این شخص را در ردیف شورشیان قرار نداده باید تصور كرد كه لااقل كشور او در زمان این پادشاه تسخیر شده است.
بهرحال، اعم از اینكه شونكا رئیس قبیله سكاها بوده باشد یا اینكه پادشاه هخامنشی در سرزمین سكاها با شكستی كه هردوت بوصف آورده است مواجه گردیده باشد تردیدی
______________________________
(1)-Shounka
ص: 57
نمیتوان داشت كه همانطور كه مؤلف ضمن شرح لشكركشی كبوجیه بمصر درباره این پادشاه و حوادث این سفر راه اغراق و مبالغه پیموده در این مورد نیز از جاده حقیقت منحرف گردیده و بحوادث تاریخی رنك افسانه داده است. زیرا امكان‌پذیر نیست كه پادشاه هخامنشی در زمان حیات خود بی‌آنكه تمام یا لااقل قسمتی از سرزمین سكاها را تصرف و ضمیمه امپراتوری خود كرده باشد نام این قوم و رئیس احتمالی آنرا در ردیف سران مغلوب زمان خود جای دهد. كما اینكه در مورد لشكركشی كبوجیه بمصر نیز هردوت راه اغراق پیموده و لشكركشی این پادشاه را باین قسمت از افریقا با شكست كامل مصادف دانسته، در حالیكه حقیقت آنست كه پادشاه هخامنشی قسمت‌هائی از حبشه را با موفقیت تسخیر و حبشیان مجاور مصر را بكلی مغلوب كرده است.
بعضی از محققین عقیده دارند كه غرض اصلی هردوت از نقل حوادثی كه در این قسمت از كتاب چهارم عنوان شده است منحصرا شرح چگونگی پیشرفت داریوش در سرزمین سكاها بوده ولی مؤلف ضمن شرح این ماجرا «حاشیه‌گوئی» زیاد كرده و به پیروی از سلیقه شخصی خود داستانهائی نقل كرده است كه باحتمال زیاد با واقعیت تطبیق نمیكند «1». از این قبیل است مطالبی كه درباره اتحاد سكاها باهم و دعوت آنان از همسایگان خود برای مقابله با داریوش نقل شده است. همچنین است در جائیكه گفته شده است كه پادشاهان اقوام مجاور سرزمین سكاها در شورای بزرگی گرد آمدند تا درباره روشی كه باید در قبال این وضع اتخاذ كنند بمشورت بپردازند. همچنین است مطالبی كه درباره رفتار سكاها با اقوام و مللی نقل شده است كه حاضر بهمكاری با آنها نشده‌اند.
این دسته از مؤلفین عقیده دارند كه این مطالب زاده تخیلات شخص مؤلف است و دلیلی كه بر این مدعا اقامه میكنند اینست كه بسیاری از مطالب مربوط باین لشكركشی شباهت زیادی بداستانهائی دارد كه مؤلف در قسمت‌هائی از كتاب هفتم و نهم درباره مطالبی نقل كرده است كه صحت آنها از نظر تاریخی كمتر قابل تردید میباشد. از
______________________________
(1)-Belles Lettres- چاپ پاریس- 1945 جلد چهارم- صفحه 29.
ص: 58
جمله مؤلف در بند 83 از كتاب چهارم نقل میكند كه آرتابان «1» برادر كوچك داریوش سعی میكند با اندرز مشفقانه خود پادشاه را از این لشكركشی پرخطر بازداد.
همچنین در بند 84 نقل شده است كه یكی از سرداران پارس بنام اوآباز «2» از پادشاه تقاضا كرد اجازه دهد كه یكی از فرزندانش از شركت در لشكركشی معاف باشد و بسرزمین سكاها نرود؛ داریوش كه اصولا پادشاهی خشن و سخت‌گیر نبوده است ظاهرا از این تقاضا برآشفته و امر كرده است هر سه فرزند او را از شركت در این لشكركشی معاف كنند لیكن در دم آنها را بقتل رسانند و با این ترتیب آنها را از شركت در این لشكركشی معاف كرده است (بند 84 از كتاب چهارم).
این دو افسانه شباهت زیادی بمطالبی دارد كه مؤلف در قسمت‌هائی از كتاب هفتم خود نقل كرده است. در این كتاب مشاهده میشود كه آرتابان برادر پادشاه كه مردی باتجربه جلوه داده شده است خشایارشا را از تعرض به یونان منع میكند. سرگذشت پی‌تیوس «3» در این كتاب نیز ماجرای او آباز را در كتاب چهارم در نظر مجسم میكند.
همچنین مطالب قسمت‌هائی از كتاب هفتم كه بحكایت آن خشایارشا هنگام عبور از بغازها بر تختی می‌نشیند و امواج دریا را كه از تلاطم عبور كشتی‌های بیشمار او خروشان و سواحل پیچاپیچ را كه از هجوم سربازان پارس جوشان شده بود نظاره میكند (كتاب هفتم- بند 45) شباهت زیادی بمطالب بند 85 از كتاب چهارم دارد كه مؤلف نقل میكند داریوش هنگام عبور سپاهیان خود از بغازها بر بلندی قرار گرفت و دریای سیاه را از دور نظاره كرد. همچنین خشم ناگهانی سكاها از استماع خطر اسارت و بردگی احتمالی خود در بند 128 از كتاب چهارم و تفاخر آنان به آزادی در بند 127 همین كتاب باقدام اهالی اسپارت در بند 133 از كتاب هفتم كه فرستادگان پادشاه هخامنشی را از شدت غضب بچاهی سرنگون كردند بی‌شباهت نمیباشد.
______________________________
(1)-Artabane
(2)-Oioabazos
(3)-Pythios
ص: 59
كسانی كه از جانب سكاها برای جلب همكاری و تعاون اقوام مجاور فرستاده شدند با نمایندگان این اقوام آنچنان صحبت كرده‌اند كه قسمت‌هائی از گفتار آنان را عینا میتوان باهالی آتن و یا یونانیانی نسبت داد كه در دوره دوم جنگهای ایران و یونان برای حفظ آزادی خود حاضر بترك وطن و مهاجرت بنقاط دورتری گردیدند. آنان خطاب بسران اقوام مجاور چنین گفته بودند:
«اگر با ما بر ضد مهاجم متحد نشوید، ما در تحت فشار دشمن ناگزیر بترك وطن و سرزمین خود خواهیم شد» (بند 118 از كتاب چهارم). این گفتار با عباراتی كه تمیستوكل سردار معروف یونان در یكی از لحظات حساس جنگ خطاب به ارویپیاد فرمانده ناوگان یونان كه در اجرای برنامه‌های جنك با او مخالف بود بیان كرده و مؤلف در بند 62 از كتاب هشتم نقل كرده است شباهتی قابل توجه دارد: «اگر حاضر نشوی آنچه را كه میگویم انجام دهی، بی‌تأمل افراد خانواده خود را برخواهیم داشت و به سیریس «1» نقل مكان خواهیم كرد ... در آن هنگام كه از اتحاد ما محروم گردیده‌اید گفته‌های مرا بخاطر خواهید آورد» (كتاب هشتم- بند 62). و در جائیكه نمایندگان سكاها اضافه میكنند كه «اگر هم بمانیم، قراردادی با مهاجم منعقد خواهیم كرد»، ملاحظه میشود كه این تهدید بی‌شباهت بتهدیدی نیست كه اهالی آتن نسبت باهالی سپارت بكار بردند و آنها را متهم كردند كه در مقابل هجوم پارس‌ها بموقع برای كمك بآنها نشتافته‌اند:
«اهالی آتن كه در نتیجه رفتار نادرست شما تنها و بی‌متحد مانده‌اند حاضر بقبول صلحی خواهند شد كه در نتیجه آن خود از متحدین پادشاه هخامنشی شوند و هرجا كه سران پارس آنها را هدایت كنند همراه آنان بجنك روند و در آن موقع است كه شما از نتایجی كه از این وضع حاصل خواهد شد اطلاع خواهید یافت» (كتاب نهم- بند 11)
در جای دیگر نمایندگان سكاها خطاب بسران اقوام مجاور چنین میگویند:
«در آن موقع سرنوشت شما بهتر از سرنوشت ما نخواهد بود؛ زیرا پادشاه پارس
______________________________
(1)-Siris
ص: 60
فقط بقصد تسخیر سرزمین ما حركت نكرده است و پس از مطیع كردن ما شما را از این سرنوشت معاف نخواهد گذارد» (كتاب چهارم- بند 118). این گفتار نمایندگان سكاها پیام فرستادگان آتن را خطاب بساكنان شهرهائی بخاطر میآورد كه تصور میكرده‌اند لشكركشی پادشاه هخامنشی منحصرا بقصد تسخیر آتن انجام گرفته (كتاب نهم- بند 11).
در جای دیگر از قول سران مجاور اقوام سكائی خطاب بفرستادگان سكاها چنین نقل شده است: «اگر شما قبلا بپارس‌ها اهانت نكرده بودید و در مخاصمه پیشقدم نشده بودید آنچه را كه امروز از ما تقاضا دارید تقاضائی منصفانه تلقی مینمودیم و دعوت شما را می‌پذیرفتیم و با شما همدردی میكردیم. ولی اكنون ...» (بند 119 از كتاب چهارم).
نظیر این گفتار را از خلال عبارات سرزنش‌آمیز نمایندگان سپارت در پاسخ فرستاده‌گان آتن میتوان مشاهده كرد: «این شما بودید كه این جنك را علیرغم ما شعله‌ور كردید.
در ابتدای كار این جنك فقط بشما مربوط بود ولی اكنون بسراسر یونان سرایت كرده است» (كتاب هشتم- بند 42).
این عبارات مشابه كه مؤلف در دو جای مختلف از مجموعه آثار خود از قول فرستادگان سكاها و اهالی آتن نقل كرده بعقیده برخی از مورخین دلیل كافی بر عدم تطبیق آن با واقعیت و الهام آن از نیروی خلاقه تخیل مؤلف است. اگر این فرض را قبول كنیم باید تصدیق كرد كه قسمت‌های مهمی از قسمت اول از كتاب چهارم هردوت مانند بسیاری از قسمت‌های دیگر كتابهای او جنبه افسانه داشته و صرفا زاده تخیل و ابتكار مؤلف بوده است.
برخی از مورخان عقیده دارند كه یكی از موجبات اطاله كلام هردوت در این باره آن بوده است كه مؤلف كوشیده است حتی الامكان اطلاعات پراكنده‌ای را كه پیرامون اقوام و ملل ساكن حوالی كشور سكاها بدست آورده است بنحوی ضمن بیان مطالب بر خواننده آشكار كند و برای اجرای این منظور هرجا كه توانسته است بمناسبتی قسمتی از این اطلاعات را با حوادث تطبیق دهد از نقل آن خودداری نكرده است. این
ص: 61
مناسبت را مؤلف در موارد متعدد بآسانی بچنك آورده و از این حیث زیاد نسبت بخود سخت‌گیری نكرده است. مثلا صرف تقاضای سكاها را از اقوام مجاور برای همكاری با آنان كافی برای نقل اطلاعات مبسوطی دانسته است كه درباره این اقوام جمع‌آوری كرده است. در بند 21 از كتاب چهارم در جائی كه بتوصیف راه تجارتی بزرگی كه بسرزمین ایسدون‌ها «1» منتهی میشده است پرداخته مطالبی درباره عادات و رسوم تی‌ساژت‌ها «2»، ایرك‌ها «3» و آرژیپ‌ها «4» نقل كرده و توصیف بقیه اقوام این ناحیه را بفرصتی دیگر موكول نموده است. و این فرصت را در جائی بدست آورده كه تعدادی از این اقوام را كه بكمك سكاها شتافته بودند یا از آنها طلب كمك شده بود نام میبرد و در اینجا بتفصیل از اقوام سورومات «5»، ژلون «6»، بودن «7»، تور «8»، ملانكلن «9» آندروفاژ «10» و آگاتیر «11» یاد میكند.
مطالبی كه مؤلف در بند 126 تا 135 از كتاب چهارم نقل كرده است با روایت كتزیاس و سترابون كاملا تطبیق میكند.
بنا بروایت این هر دو مؤلف سكاها با فرستادن كمانی نیرومندتر از كمان پارسها بحضور پادشاه هخامنشی برای او پیغام فرستادند كه قدرت مقابله با سكاها را نخواهد
______________________________
(1)-Issedons
(2)-Thyssagetes
(3)-Yrques
(4)-Argippes
(5)-Sauromates
(6)-Gelons
(7)-Boudins
(8)-Teures
(9)-Melanclaines
(10)-Androphages
(11)-Agathyres
ص: 62
داشت. سترابون با هردوت درباره علت عقب‌نشینی سپاهیان پارس هم‌عقیده است و معتقد است كه سپاه پارس در نتیجه فقدان آذوقه و مایحتاج زندگی و علی الخصوص نایابی آب ناگزیر بعقب‌نشینی گردید.
همچنین مطالب بند 126 تا 135 از حیث وصف میدان‌های نبرد نیز با روایت مؤلفان سابق الذكر تطبیق میكند، چه هردوت مانند سترابون و كتزیاس معتقد است كه صحنه اصلی عملیات جنگی در این لشكركشی منطقه واقع در مغرب سرزمین سكاها و ناحیه‌ای واقع بین محل سكونت قوم آگاتیر و رود دانوب بوده است.
برخی از مؤلفین عقیده دارند كه مطالبی كه مؤلف درباره گوبریاس و رفتار او با پادشاه در آخرین مراحل لشكركشی بسرزمین سكاها نقل كرده است ظاهرا باید منبع صحیحی داشته و مؤلف آنرا از دهان راویان آن زمان شنیده و یا باحتمال بیشتر از آثار متقدمان خود اخذ كرده باشد.
بنا بحكایت هردوت گوبریاس تنها كسی بود كه در مقابل هدایای پرمعنائی كه برای پادشاه هخامنشی ارسال شده بود فریب ظاهر را نخورد و برخلاف پادشاه تعبیر نامساعدی از این هدایا نمود (بند 132). همین شخص در موقع مناسب صریحا پادشاه را بعقب‌نشینی و بازگشت بكشور پارس تشویق كرده (بند 134) و برای توفیق اجرای این عمل بپادشاه توصیه كرده است كه ترتیب خاصی برای شروع عقب‌نشینی اتخاذ كند بطوریكه دشمن تا مدتی متوجه نشود و پارس‌ها فرصت داشته باشند كه مسافتی قابل توجه از آنها فاصله گیرند.
بعقیده این دسته از محققین مؤلف این قسمت از اطلاعات خود را از كتب و آثار متقدمان یا معاصران خود اتخاذ كرده و عینا در متن كتاب خود آورده است. دلیلی كه بر این امر اقامه میكنند اینست كه هردوت قبل از آنكه از گوبریاس نام برد مكرر از آرتابان برادر جوان پادشاه بعنوان مشاور او یاد كرده است (بند 83) در حالیكه حوادثی كه در طی آن مكرر نام گوبریاس بمیان میآید قسمت اعظم مطالب بندهای 126 تا 135 را تشكیل میدهد.
ص: 63
این امر میرساند كه مؤلف مجموع اطلاعاتی را كه در این قسمت بیان كرده از منبع واحدی اتخاذ نموده و عینا در این قسمت از كتاب خود جای داده است. در این میان فقط چند مطلب بنظر میرسد كه باحتمال زیاد مؤلف خود اضافه كرده است. از آن جمله است ماجرای توسل سكاها به یونی‌ها و جنك و چگونگی گریز آنها كه در بندهای 133 و 134 نقل شده است.
پاره‌ای از مؤلفین عقیده دارند كه كمال بی‌انصافی است كه تمام اطلاعاتی را مورخ درباره مسائل نژادی و جغرافیائی و باستانشناسی در ضمن شرح حوادث در كتاب چهارم نقل كرده است اقتباس از آثار معاصران یا متقدمان او دانست.
بعقیده این دسته از محققان بسیاری از این اطلاعات ثمره تحقیقات و تفحصات شخص مؤلف و یا نتیجه مشاهدات و مسموعات او است. این احتمال فقط در صورتی قابل قبول است كه دلایل قانع‌كننده‌ای برای آن وجود داشته باشد و یا بدلایلی ثابت شود كه مؤلف خود شخصا قادر بتهیه این اطلاعات بوده است. چه بسا احتمال میرود كه مؤلف در ضمن سفری كه برای سیاحت و تماشای دنیای آن زمان در پیش گرفت بقسمت‌هائی از تراكیه شرقی سفر كرده و خود اطلاعاتی درباره اقوام مورد بحث بدست آورده باشد.
تردیدی نیست كه هردوت تمام مطالبی را كه درباره آثار و بقایای آن دوره نقل میكند شخصا بچشم ندیده و نمیتوان تصور كرد كه وی خندق‌هائی را كه بدست بردگان حفر شده بود و از آنها سخن میگوید شخصا بچشم دیده و یا رودها و انهاری را كه از آنها نام برده و كاخهائی را كه بداریوش كبیر نسبت داده است از نزدیك ملاحظه كرده باشد.
البته در بعضی از موارد كه مؤلف مدعی است چیزی را خود بچشم دیده و درباره آن كرده است دلیلی موجود نیست كه این ادعای او را غیر واقعی تشخیص داد.
از این قبیل است در بند 81 در جائیكه میگوید كه در یكی از نقاط این سرزمین ظرفی مشاهده كرده است كه اگرچه ظرفیت آن به گنجایش ظرف معروف معبد دلف نمیرسید ولی از ظرفیت ظروف مشابهی كه مؤلف تا آن زمان دیده تجاوز میكرده
ص: 64
است. اگرچه مؤلف درباره تاریخچه این ظرف كه خود مدعی است آنرا از نزدیك بچشم دیده مطالبی نقل كرده است كه بیشتر بافسانه شبیه است ولی نقل این مطلب دلیل كافی بر ساختگی بودن گفته‌های او نیست. چه بسیار است مواردی كه مؤلف در جریان مسافرت‌های خود شاهد و ناظر بناهای قدیم بوده و ضمن شرح مشاهدات خود داستانهای باورنكردنی را نیز كه درباره همان بناها از مردمان آن محل شنیده نقل نموده است. با این ترتیب نقل این داستانهای اضافی دلیل آن نیست كه او خود این بناها را بچشم ندیده باشد.
اگر مطالبی را كه هردوت در این قسمت از كتاب خود درباره مسائل جغرافیائی و نژادی و قبایل و اقوام محلی نقل كرده است بر روی نقشه جغرافیائی مجسم نمائیم ملاحظه خواهیم كرد كه این مطالب به دو دسته متمایز تقسیم میشود و هر دسته مربوط بناحیه‌ای مشخص میباشد. قسمتی از این اطلاعات مربوط است بدره‌های رود دنیستر و بوك و قسمت دیگر آن مربوط است بمنطقه‌ای كه بین قسمت سفلای دون و منطقه وسطای ولگا قرار دارد و تا معابر اورال ادامه مییابد. درباره منطقه واقع بین بوك و دون مؤلف اطلاعات ناقص و مبهمی نقل نموده و در پاره‌ای از موارد نیز دچار اشتباهات جغرافیائی شده است.
مثلا جهت جریان قسمت سفلای دانوب را برخلاف واقع نقل كرده و اشتباها آنرا حد غربی سرزمین سكاها دانسته است؛ از وجود كوههای كارپات بكلی بی‌اطلاع بوده و درباره شبه جزیره كریمه نیز اطلاعات صحیحی نقل ننموده (بند 99)؛ شرحی كه از پیچ‌وخمهای رود دنیپر داده و اطلاعاتی كه درباره پاره‌ای از انهار دیگر نقل كرده با واقعیت تطبیق ندارد (بند 54 و 56) و غیره ...
در پاره‌ای از موارد نیز از اقوام و مللی نام برده كه فقط بذكر نام آنها اكتفا كرده و برخلاف معمول خود اطلاعات بیشتری درباره آنها نداده است. این ابهام و این تقسیم‌بندی اطلاعات جغرافیائی مؤلف میرساند كه وی محتملا قسمتی از اطلاعات خود را از بازرگانانی اخذ نموده كه برای خرید گندم یا كالاهای دیگر بسرزمین اوكراین میرفته‌اند و یا
ص: 65
در جستجوی كالاهای نایاب‌تری تا سواحل بالتیك خود را با حوادث مختلف روبرو میكرده‌اند.
محتمل است كه مؤلف قسمتی از اطلاعات خود را درباره اقوام و ملل ساكن این نواحی از این بازرگانان حادثه‌جو بدست آورده باشد. از این قبیل است اطلاعاتی كه مؤلف درباره مردمانی نقل میكند كه پائی شبیه بپای بز داشته‌اند و یا خود را بشكل گرك میساخته‌اند و یا شش ماه از سال را در حال خواب بوده‌اند (بند 25 و 105)- دلیلی كه بر این امر میتوان اقامه نمود اینست كه تعدادی از مؤلفین متقدم نیز درباره این شگفتی‌ها سخن گفته‌اند و هردوت نیز در یكی دو جای كتاب خود با آنان به بحث پرداخته و درباره صحت یا سقم اظهارات آنها در موارد خاص اظهارنظر كرده است (بند- 18- 20- 109). ولی تردیدی نیست كه تمام اطلاعاتی كه مؤلف درباره سرزمین سكاها نقل كرده از این قبیل منابع سرچشمه نگرفته و در بسیاری از موارد نیز وی خود شاهد و ناظر آنچه را كه نقل مینموده است بوده و یا اطلاعات خود را مستقیما از اهالی محل كسب نموده است. هردوت خود در چند مورد باین مطلب اشاره میكند. مثلا در بند 24 مینویسد كه «از این سرزمین و اقوامی كه در اینسوی آن سكونت دارند تا محلی كه این مردمان كله طاس زیست میكنند ما بخوبی آگاه میباشیم. زیرا از بعضی از سكاهائی كه بنزد آنها میروند و همچنین از یونانیان بندر بوریستن و دیگر بنادر دریای سیاه بآسانی میتوان در این باره اطلاعاتی بدست آورد ...»
همچنین در بند 105 در جائی كه درباره شگفتی‌های قوم نور مطالبی نقل میكند چنین مینویسد: «این مردمان ظاهری شبیه جادوگران دارند. زیرا بطوریكه سكاها و یونانیانی كه در سرزمین سكاها سكونت دارند نقل میكنند ...»
و سپس مؤلف پس از نقل گفته‌های شگفت‌انگیز سكاها و یونانیان اضافه میكند كه «من شخصا بآنچه اینان میگویند باور ندارم، ولی آنها در عقیده خود مصر هستند و حتی برای تأیید اظهارات خود سوگند یاد میكنند.»
این كنایات و اشارات تا حدی نشانه آنست كه مؤلف برای تنظیم اطلاعات خود
ص: 66
بمطالب مورخان متقدم اكتفا نكرده و در بسیاری از موارد خود شخصا نیز بتحقیق پرداخته و یا لااقل درباره آنچه كه مؤلفان متقدم نقل كرده‌اند زحمت تحقیق بخود داده است.
در بند 81 از كتاب حاضر مؤلف چنین مینویسد: «درباره تعداد سكاها نتوانستم اطلاعات صحیحی بدست آورم. درباره این موضوع مطالب مختلفی شنیده‌ام. برخی رقمی نقل میكنند كه برای سكاها زیاد بنظر میرسد، در حالیكه دیگران رقمی نقل میكنند كه بسیار ناچیز بنظر میآید. با این حال آنچه را كه بمن نشان داده‌اند و من خود شخصا دیده‌ام اینست: ...»
همچنین در بند 95 مؤلف چنین مینویسد: «بطوریكه من از یونانیان ساكن هلسپون و دریای سیاه شنیده‌ام ...»
این اشارات نیز مؤید آنست كه مؤلف شخصا به تحقیق و تفحص و جمع‌آوری اطلاعات و مشاهده قسمت‌هائی از آنچه را كه نقل كرده است پرداخته و تمام آنچه را كه نقل كرده است از مؤلفان متقدم اخذ ننموده.
با این حال در بعضی از موارد مؤلف بذكر آنچه را كه دیگران نقل كرده‌اند اكتفا كرده و زحمت تحقیق درباره صحت یا سقم آن بخود نداده است. از این قبیل است مطالبی كه مؤلف در بند 48 و 49 درباره سرچشمه دانوب و مسیر و مصب‌های آن نقل كرده است. همچنین است در جائیكه در بند 99 تا 101 عرض سرزمین سكاها را از غرب بشرق در حدود بیست روز راه دانسته در حالیكه در جای دیگر خلاف آنرا گفته و همین فاصله را برابر هفده روز راه‌پیمائی دانسته است (بند 18 و 19).
این تناقس‌گوئی میرساند كه منبع مطالب بند 99 تا 101 غیر از منبع مطالب بند 18 و 19 میباشد و احتمالا مؤلف این دو اطلاع را از دو كتاب مختلف استخراج كرده است.
اما در اینكه مؤلف این قسمت‌ها را از نوشته‌های هكاته نقل نموده یا از جای دیگر نمیتوان بجرأت اظهاری نمود زیرا از آنچه هكاته درباره سرزمین سكاها نقل كرده جز عباراتی مختصر چیزی باقی نمانده و از این مختصر نیز نمیتوان تشخیص داد كه تا چه
ص: 67
حد هردوت برای نقل این قسمت از مطالب خود از نوشته‌های این مؤلف استفاده كرده است.
ولی بعقیده پاره‌ای از محققین قسمت‌هائی از كتاب چهارم هردوت بی‌تردید از هكاته تقلید شده و بحثی كه مؤلف در بند 8 و 36 این كتاب درباره وجود رودی بنام اقیانوس و مسیر مدور آن نموده است و اشاره‌ای كه بعقیده پاره‌ای از مؤلفین پیشین در این مورد نموده خود دلیل بارزی است كه در هرحال مؤلف قسمتهائی از آثار مؤلفان پیشین را مورد استفاده قرار داده است. مؤلف در بند 36 از كتاب حاضر در قالب این عبارات باین مطلب اشاره میكند: «... وقتی مشاهده میكنم كه تاكنون بسیاری از اشخاص طرحهای كلی از زمین تهیه كرده‌اند ولی هیچیك تفسیر مستدلی از آن نداده‌اند واقعا بخنده میافتم ...»
مقصود مؤلف از «بسیاری اشخاص» بی‌تردید هكاته جغرافی‌دان و مورخ معروف نیز میباشد. چه این مولف قبل از هركس درباره شكل زمین و خشگی‌ها و دریاها ببحث و مطالعه پرداخته بود.
بنابراین تردیدی نمیتوان داشت كه هردوت لااقل قسمتهائی از اطلاعات جغرافیائی خود را كه در قسمت اول از كتاب چهارم شرح داده شده از نوشته‌های مولفان پیشین و بخصوص هكاته معروف اقتباس نموده است. حال باید دید كه آیا وی برای جمع‌آوری اطلاعاتی كه درباره اوضاع و احوال این سرزمین و عادات و رسوم و سنن ساكنان آن نقل نموده خود شخصا اقدام بمسافرت باین نقاط نموده، یا مستقیما بتحقیق پرداخته است و یا صرفا باقتباس از مطالب پاره‌ای از سیاحت‌نامه‌ها و سفرنامه‌های سیاحان و جهانگردان آن عصر اكتفا نموده و بعبارت بهتر آیا در این موارد نیز بنقل مطالب مولفان پیشین اكتفا كرده و یا خود مطالبی براساس مشاهدات و تحقیقات شخصی بر آن افزوده است.
در پاره‌ای از قسمتهای كتاب چهارم هردوت بسفرهائی كه قبل از او بپاره‌ای از نقاط جهان انجام گرفته اشاره كرده است و این امر میتواند دلیل قانع‌كننده‌ای برای استفاده
ص: 68
او از سفرنامه‌های سیاحان معاصر باشد.
از جمله در بند 42 از كتاب چهارم چنین مینویسد: «... اما آنچه درباره افریقا میدانم اینست كه این قسمت از هر جانب محصور از دریاها است، باستثناء قسمتی كه به آسیا متصل میشود. تا جائیكه ما اطلاع داریم اولین كسی كه این موضوع را ثابت كرد نكوس پادشاه مصر بود» سپس مؤلف در بند بعد درباره سفر تحقیقی كه این پادشاه بدان دست زد چنین مینویسد: «پس از آنكه از حفر مجرائی از نیل بخلیج عربستان منصرف شد تعدادی از اهالی فینیقیه را در كشتی نشاند و بدریا فرستاد و بآنها امر كرد در مراجعت از راه ستونهای هركول «1» بدریای شمال «2» وارد شوند. پس این فنیقی‌ها از دریای اریتره «3» حركت كردند ...»
سپس مؤلف در بند 43 اضافه میكند كه «چنین بود ترتیب شناسائی افریقا» و در بند 44 مینویسد: «اما در مورد آسیا مهم‌ترین اكتشافات بوسیله داریوش انجام گرفت ...» و سپس شرح مبسوطی از سفر سكیلاكس «4» سیاح معروف یونانی كه بامر داریوش در اقیانوس هند بسیاحت پرداخت نقل نموده و آنگاه بشرح اطلاعات خود درباره قاره اروپا پرداخته است.
بی‌تردید نقل مطالبی درباره این سفرهای اكتشافی دلیل آن نیست كه مؤلف تمام اطلاعات خود را در این باره از سفرنامه‌هائی كه محتملا بوسیله سیاحان تحریر گردیده اقتباس كرده باشد و چه بسیار محتمل است كه همین اطلاعات را درباره این مسافرتها ضمن سفرهای خود بنقاط مختلف خاورمیانه و افریقای شمالی بدست آورده باشد.
______________________________
(1)- جبل الطارق امروز
(2)- مقصود از دریای شمال دریای مدیترانه است كه بنظر مؤلف در مقام قیاس با دریای جنوب یعنی دریای اریتره (یا اقیانوس هند) شمالی بوده است.
(3)- دریای اریتره دریای احمر بوده است. این عنوان گاه به اقیانوس هند نیز اطلاق میشده است.
(4)-Skylax
ص: 69
از جمله محتمل است كه درباره سفر اكتشافی مصریان بدور افریقا در سرزمین مصر مطالبی بسمع او رسیده باشد؛ چه بطوریكه مؤلف خود نقل میكند در این سرزمین درباره تاسیسات دریائی مصریان در زمان پادشاهی نكوس اطلاعاتی كسب كرده است و شرح مبسوطی نیز درباره مجرائی كه این پادشاه بین نیل و دریای احمر حفر مینمود نقل كرده است. همچنین محتمل است كه مؤلف اطلاعات خود را درباره سفر سكیلاكس یونانی كه بامر داریوش انجام گرفت در شهر موطن خود هالیكارناس و یا دیگر شهرهای یونانی سواحل آسیای صغیر از دهان همشهریان خود یا یونانیانی شنیده باشد كه افسانه این سیاحت بزرك را با كبر و غرور خاص نقل مینموده‌اند. در این مورد مؤلف دچار اشتباهی شده است كه میرساند كه خود در هرحال شرح كامل این مسافرت را در جائی نخوانده و مستقیما نیز از آن مطلع نشده است.
هردوت نه تنها نسبت بنقشی كه سكیلاكس یونانی در این سیاحت بعهده داشته راه اغراق پیموده و او را فرمانده این سفر اكتشافی دانسته (در حالیكه این خود مطلبی قابل بحث است) بلكه درباره خط سیر او نیز اشتباه نموده و این اشتباه میرساند كه اطلاعات كاملی درباره این مسافرت نداشته.
توضیح آنكه هردوت مدعی است كه این سردار یونانی ضمن آنكه موافق جریان رود سند پیش میرفت بسوی شرق گرائید و بدین ترتیب به اقیانوس هند وارد شد. در حالی كه رود سند انحرافی بسوی شرق ندارد و قطعا اشتباه مؤلف در این مورد ناشی از آنست كه اطلاعات خود را در این باره از راه دور بدست آورده است.
تنها در چند مورد مؤلف خود به استفاده از سیاحت‌نامه‌های سیاحان پیشین یا معاصر اعتراف كرده است از این قبیل است در مورد مطالب مربوط به بند 13 و 16.
در بند 13 مؤلف چنین مینویسد: «آریستئاس فرزند كایستروبیوس از اهالی پروكونز نیز در یكی از اشعار حماسی خود نقل میكند كه ... همین شخص نقل میكند كه بالاتر از قوم ایسدون ... و باز از او نقل میكنند كه ...»
همچنین در بند 16 درباره كتاب آریستئاس چنین مینویسد:
ص: 70
«آنچه در آن سوی منطقه‌ای كه در این مقام بشرح آن مشغول میباشم قرار دارد بدرستی بر هیچكس روشن نیست.
زیرا من هیچكس را نیافتم كه اطلاعاتی درباره آن داشته و این اطلاعات نتیجه مشاهدات شخصی او باشد. و حتی آریستئاس كه كمی بالاتر از او نام بردم در كتاب شعری كه سروده مدعی نشده كه شخصا از محل قوم ایسدون جلوتر رفته باشد. آنچه او میگوید همانست كه ایسدون‌ها میگفته‌اند. ما سعی خواهیم كرد هر مقدار اطلاعات دقیقی كه از راه شایعات درباره دورترین نقاط ممكن بدست آورده‌ایم در این مقام نقل كنیم.»
اما در اینكه مؤلف اطلاعات خود را در این قسمت عینا از آریستئاس نقل نموده و یا تغییراتی بر وفق سلیقه و عقیده خود در آن داده است تردید است و نمیتوان بحقیقت گفت كه چه قسمت از اطلاعات خود را در این مورد مستقیما از آثاری كه خود بدانها اشاره كرده است اتخاذ كرده و چه قسمت آنرا از دهان اهالی شهرهائی كه در طی سفر طولانی خود از آنها عبور كرده بدست آورده است. آنچه در آن تردید نمیتوان داشت اینست كه هردوت خود نیز سیاحی بوده است كنجكاو و تیزهوش و در عین حال پرحوصله و پرحرف و بهركجا كه قدم میگذارده و از هركس كه میتوانسته درباره شگفتی‌های زمان خود و گذشته اطلاعاتی بدست میآورده و بهرجا امكان داشته قدم میگذارده و با چشمان تیزبین خود وضع موجود را مینگریسته است.
با این ترتیب میتوان نتیجه گرفت كه اطلاعاتی كه او در قسمت اول از كتاب چهارم خود نقل كرده تركیبی است از مجموع منابعی كه بدان اشارت رفت و همچنین مشاهدات و مسموعات شخص مولف در سفر پرمشكلاتی كه بدان دست زد.
ص: 71