گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
ملپومن)Melpomene(





پارس‌ها در سرزمین سكاها پارس‌ها در افریقا و بغازها و تراكیه یونان در معرض خطر

(از بند 1 از كتاب چهارم تا بند 26 از كتاب پنجم)
ص: 73
1- پس از تسخیر بابل داریوش خود بمقابله سكاها رفت «1». كثرت تعداد افراد ذكور در آسیا و فراوانی ثروتی كه از هر جانب بسوی خزانه شاهی سرازیر بود پادشاه هخامنشی را بفكر انتقام از سكاها انداخت. زیرا سكاها در گذشته سرزمین ماد را اشغال كرده و كسانی را كه برای جلوگیری از آنها رفته بودند شكست داده بودند و باین ترتیب نقض عدالت اول بار از جانب آنها شروع شده بود. همانطور كه قبلا نقل كردم «2» سكاها مدت بیست و هشت سال بر آسیای علیا حكومت كردند. اینها در موقعی كه كیمری‌ها را تعاقب میكردند به آسیا وارد شدند و مادها را از سلطنت بركنار كردند «3». زیرا قبل از اینكه سكاها به آسیا وارد شوند مادها بر این سرزمین سلطنت میكردند.
وقتی سكاها بعد از بیست و هشت سال دوری از سرزمین خود ویس از گذشت این مدت طولانی بآنجا مراجعت كردند با مشكلی روبرو شدند كه كمتر از مشكل آنها در ماد نبود «4» آنها با سپاهی كثیر روبرو شدند، زیرا زنان سكاها در مدت غیبت طولانی شوهران با غلامان خود روابطی برقرار كرده بودند.
2- سكاها عموم بردگان خود را كور میكنند تا بترتیبی كه شرح میدهم شیر لازم برای تهیه مشروب خود را بدست آورند. آنها «5» لوله‌هائی از استخوان كه میتوان در
______________________________
(1)- در اینجا طرز بیان مؤلف طوری است كه خواننده تصور میكند داریوش بلافاصله پس از تسخیر بابل بكشور سكاها لشكر كشید، در حالیكه لشكركشی داریوش باین سرزمین مدتها بعد از استحكام پایه‌های سلطنت او و باحتمال زیاد در سالهای 415 تا 512 قبل از میلاد اتفاق افتاده است.
(2)- كتاب اول- بند 106.
(3)- درباره این هجوم رجوع شود بكتاب حاضر- بند 11 و 12 و كتاب اول بند 6 و 15 و كتاب هفتم بند 20.
(4)- اشاره بضیافتی است كه هوخشتر برای سران سكاها ترتیب داد و همه آنها را در تالار ضیافت از دم شمشیر گذرانید (كتاب اول- بند 106).
(5)- با اینكه ضمیر سوم شخص جمع در این مقام بسكاها برمیگردد، بطوریكه از دنباله مطلب معلوم میشود مقصود از این ضمیر سكاها نمیباشد بلكه بردگان آنها است كه در تحت نظارت آنها عملیاتی را كه مؤلف شرح میدهد انجام میدادند.
ص: 74
داخل آنها دمید و شباهتی كامل به نی‌لبك دارد بدست میگیرند و آنرا در عضو تناسلی مادیان فرومیكنند و سپس با دهان بداخل آن میدمند. و در همان حال كه بعضی از آنها مشغول دمیدن هستند، بعضی دیگر شیر حیوان را میدوشند. موجب این عمل بطوریكه خود آنها نقل میكنند اینست كه بادیكه میدمند وریدهای مادیان را متورم و پستان‌های آنرا سنگین میكند. بعد از دوشیدن، آنرا در ظروف گودی از چوب میریزند و كورها را گرد این ظروف قرار میدهند تا آن را بهم بزنند. آن قسمت را كه بروی ظرف میآید و بهترین قسمت شیر میباشد از قسمت زیرین آن‌كه ارزش كمتری دارد جدا میكنند «1».
برای انجام این عمل است كه سكاها تمام اسیران خود را كور میكنند «2»، زیرا اینان صحراگردند و از زراعت بی‌خبراند.
3- از همین بردگان و زنان سكاها جوانانی بوجود آمدند و رشد كردند كه چون از چگونگی تولد خود باخبر بودند با سكاهائی كه از سرزمین ماد بازمیگشتند بمخالفت برخاستند. آنان ابتدا با حفر خندقی عریض كشور خود را از دیگر نقاط مجزا كردند.
______________________________
(1)- مقصود مؤلف اینست كه چربی شیر را كه بصورت كره بر سطح خارجی آن میایستد از قسمت تحتانی كه معمولا برای ساختن پنیر بكار میرود جدا میكرده‌اند و بعبارت بهتر از شیر كره میگرفتند و بقیه آنرا برای امور دیگری مصرف میكردند.
(2)- مقصود هردوت اینست كه سكاها كه قومی صحراگرد و چوپان بودند و قسمت مهمی از احتیاجات غذائی خود را از شیر حیوانات رفع میكردند اسیران خود را كور میكردند تا نتوانند در موقع زدن شیر كره آنرا كه مطبوع‌تر و مقوی‌تر از باقیمانده آن بود تناول كنند.
ظاهرا باید حدس هردوت در این مورد چندان مقرون به حقیقت نباشد، زیرا سكاها زندانیان خود را برای آن كور میكردند كه نگریزند و اگر ملاحظه میكنیم كه برای انجام این عمل یعنی زدن شیر كه صنعت عمده تمدن چوپانی محسوب میشود از وجود این بردگان كور استفاده میكرده‌اند، دلیل این امر آنست كه اولا در تمدن چوپانی غیر از این كار و نظایر آن، كار تولیدی دیگری وجود نداشته و بعلاوه از غلامان و بردگان كور كاری جز این عمل كه مستلزم حركت و بینائی نیست ساخته نبوده است.
ص: 75
این خندق از كوههای تورید «1» تا پالوس مایوتیس «2» در نقطه‌ای كه این رود از همه جا عریض‌تر است ادامه داشت.
سپس اینان در برابر سكاهائی كه میكوشیدند بداخل سرزمین آنها وارد شوند موضع گرفتند و با آنها جنگیدند. چون عملیات جنگی بطول انجامید و در این جنك‌ها سكاها نتوانستند كمترین تفوقی بیابند یكی از آنها چنین سخن آغاز كرد: «سكاها! بچه كاری مشغول میباشیم؟ ما با كشتن این بردگان از نفوس خود میكاهیم زیرا از یكطرف تعدادی از ما كشته شده‌اند و از طرف دیگر با كشتن اینها از تعداد كسانی كه باید بعدها بر آنها حكومت كنیم میكاهیم. عقیده من آنست كه در همین محل نیزه‌ها و كمانهای خود را بر زمین گذاریم و سپس هریك تازیانه‌ای كه برای هدایت اسب خود بكار میبریم بدست گیریم و باستقبال آنها رویم. مادام كه آنها ما را با اسلحه می‌بینند خود را همردیف ما تصور میكنند و ما را مادرزاد با خود برابر میدانند، ولی وقتی مشاهده كنند كه ما بجای اسلحه تازیانه در دست گرفته‌ایم خواهند دانست كه بردگان ما هستند و همینكه این وضع را تشخیص دادند دیگر مقاومت نخواهند كرد.»
4- پس از آنكه سكاها این عقیده را شنیدند باجرای آن دست زدند و بردگان كه از این رفتار آنان در شگفت شده بودند گریختند و دیگر در مقام جنك برنیامدند. بدین ترتیب سكاها بر سرزمین ماد حكومت كردند و پس از آنكه مادها آنها را راندند از تو بترتیبی كه نقل شد بسرزمین خود مراجعت كردند. برای انتقام از این هجوم بود كه داریوش سپاهی بر ضد آنها تجهیز كرد.
5- بقراریكه سكاها خود نقل میكنند، قوم آنها از جمیع دیگر اقوام جوان‌تر است.
______________________________
(1)- تورید)Tauride( یا كرسونز)Chersonese( ناحیه‌ای از سواحل شمالی دریای سیاه كه از جنوب بدریای آزوف محدود میشد و شامل كریمه امروز و قسمتی از سواحل شمالی دریای مزبور میگردید.
(2)- پالوس مایوتیس)Palus -Maiotis( نام قدیم دریای آزوف است كه ترجمه تحت اللفظی آن «مرداب» یا دریاچه مایوتیس میباشد.
ص: 76
آنان منشاء قوم خود را چنین میدانند كه من نقل میكنم: در زمانی كه كشور آنها بیحاصل بود پیش از همه مردی بنام تارژیتائوس «1» در آنجا بدنیا آمد. بطوریكه سكاها نقل میكنند پدر این مرد خداوند زوس «2» و مادرش یكی از رودهای بوریستن «3» بود.
آنچه آنها ادعا میكنند برای من قابل قبول نیست، ولی آنها این ادعا را دارند.
تارژیتائوس كه از چنین پدر و مادری بدنیا آمده بود سه پسر داشت كه دو تای آنها لیپو كسائیس «4» و آرپو كسائیس «5» و جوانترین آنها كولا كسائیس «6» نام داشتند. در زمان سلطنت آنها «7» گردونه‌ای با یوغ و تبر و جامی از زر از آسمان بر سرزمین سكاها فرود آمد.
برادر بزرگتر كه قبل از دیگران این اشیاء زرین را دیده بود بقصد تملك آنها پیش رفت. اما همینكه او پیش رفت آن زر سوزان شد. پس او كنار رفت و برادر كوچكتر از او پیش رفت و آن زر بار دیگر چنان شد كه شرح دادم. بدین ترتیب، آن زر سرخ شد و این دو نفر را از خود راند.
اما وقتی برای سومین بار جوانترین آنان نزدیك شد زر در برابر او خاموش شد و او آن اشیاء را بخانه خود برد. بهمین جهت برادران بزرگتر با توافق یكدیگر سلطنت سراسر سرزمین سكاها را بطور مستقل ببرادر كوچكتر خود واگذار كردند.
______________________________
(1)-Targitaos
(2)-Zeus
(3)-Borysthene
(4)-Lifoxais
(5)-Arpoxais
(6)-Colaxais
(7)- روشن نیست مقصود هردوت از «سلطنت آنها» در این عبارت چیست، زیرا اگر بنا بگفته او كه از قول سكاها نقل میشود در آن زمان این سه برادر تنها ساكنان سرزمین سكاها بوده‌اند بر چه قومی سلطنت میكرده‌اند؟ فرض اینكه یكی از آنها بر دو تن دیگر حكومت داشته نیز صحیح نیست زیرا مؤلف سلطنت را بهرسه آنها نسبت داده و میگوید «در زمان سلطنت آنها ...»
ص: 77
6- بطوریكه نقل میكنند دسته‌ای از سكاها كه اوخات «1» نام دارند از نسل لیپو كسائیس و دسته‌ای دیگر كه كاتیار «2» و تراسپی «3» نام دارند از نسل آرپو كسائیس میباشند و از نسل برادر كوچكتر كه پادشاه بود، دسته‌ای دیگر از سكاها بوجود آمدند كه پارالات «4» نام دارند «5». نام مشترك همه آنها سكولوت «6» است. یونانی‌ها اولین كسانی هستند كه این قوم را بنام پادشاه آنها سیت «7» نام نهاده‌اند.
7- چنین بود منشاء قوم سكاها آنطور كه آنها خود مدعی هستند. از زمانیكه آنها بوجود آمده‌اند، یعنی از زمان اولین پادشاه آنها تارژیتائوس، تا زمانی كه داریوش بسرزمین آنها وارد شد بگفته خود آنها جمعا هزار سال فاصله است، نه بیشتر. پادشاهان طلای مقدسی را كه از آن سخن گفتم محافظت كرده‌اند «8». هر سال برای جلب نظر مساعد آن زر قربانی‌هائی بافتخارش ترتیب میدهند. سكاها عقیده دارند كه هركس كه در ضمن این جشن نگهبانی طلای مقدس را در هوای آزاد بعهده دارد بخواب رود آن سال را بپایان نمیرساند و خواهد مرد.
______________________________
(1)-Auchates
(2)-Catiares
(3)-Traspies
(4)-Paralates
(5)- بطوریكه ملاحظه میشود هردوت باستناد گفته سكاها این قوم را از چهار طایفه میداند، در حالیكه در هیچ‌جای دیگر كتاب خود باین اسامی اشاره نكرده است. از تراسپی‌ها و پارالات‌ها در هیچیك از آثار مؤلفان كهن نیز نامی برده نشده. شاید تقسیم قبایل سكاها باین چهار قبیله مربوط بزمان بسیار بعیدی باشد كه هنوز مهاجرتهای بزرك این قوم آغاز نشده بود و مدتها بر دوره مؤلف و دیگر مورخان قدیم مقدم بوده است.
(6)-Scolotes
(7)- مقصود هردوت پادشاهی است كه سكیتس)Skythes( نام داشته و در بند 10 همین كتاب باو اشاره شده است.
(8)- مقصود مؤلف قطعا پادشاهان مهمترین قسمت سرزمین سكاها بوده است كه بشرحی كه خود نقل میكند بسه قسمت مجزا تقسیم شده بود و طلای مزبور در یكی از قسمتهای سه‌گانه آن نگهداری میشده است (رجوع شود بدنباله مطلب در همین بند)
ص: 78
سكاها برای جبران خسارت این شخص هر مقدار از اراضی را كه بتواند در مدت یكروز با اسب گرد آن دور زند باو واگذار میكنند.
از قراریكه نقل میكنند چون این سرزمین وسیع بوده، كولا كسائیس برای پسران خود آنرا بسه مملكت تقسیم كرده و برای یكی از آنها كه طلا در آن محافظت میشده است وسعت بیشتری قائل شده است بطوریكه سكاها خود نقل میكنند اگر بشمال سرزمین اقوامی كه بالاتر از آنها زیست میكنند برویم بعلت پرهائی كه در آن سرزمین وجود دارد دیگر نه چشمانمان جائی را خواهد دید و نه میتوانیم پیش برویم. زمین از این پرها مستور و فضا از آن آكنده است، بطوریكه مقابل چشم را مستور میكنند «1».
8- چنین است آنچه سكاها درباره خود و كشورهائی كه بالاتر از سرزمین آنها قرار دارند نقل میكنند. اما یونانیان ساكن پون «2» این مطالب را بترتیبی كه اكنون نقل میكنم شرح میدهند: بطوریكه آنها نقل میكنند هركول «3» در حالیكه گاوهای ژریون «4» را پیش میراند باین سرزمین كه در آن موقع بی‌حاصل و خشك بود و امروز سكاها در آن سكونت دارند وارد شد. بطوریكه نقل میكنند، ژریون در خارج از ناحیه پون در جزیره‌ای كه یونانیان اریته «5» مینامند سكونت داشت.
______________________________
(1)- هردوت در بند 31 همین كتاب، خود اشاره میكند كه مقصود از این پرهای شگفت‌انگیز كه زمین و هوا را تیره میكنند دانه‌های سفید برف است كه قسمت مهمی از سال در دشت‌های روسیه فرو میریزد.
(2)- پون)Pont( نام قسمتی از سواحل آسیای صغیر در كنار دریای سیاه است كه از شمال بدریای سیاه و از جنوب به فریژیه و كاپادوكیه محدود بوده و مدت‌ها قسمتی از ایالت كاپادوكیه بزرك را تشكیل میداده است. تعداد كثیری از مهاجرنشین‌های یونانی در سواحل این ایالت تشكیل شده بود كه از آن‌جمله است ترابوزان و سیده)Side( . این قسمت از سواحل آسیای صغیر پس از تسلط پارس‌ها ضمیمه حاكم‌نشین سوم و نوزدهم سازمان مملكتی داریوش شد.
(3)- هركول)Hercule( یا هراكلس)Heracles( پهلوان افسانه‌ای در یونان باستان
(4)-Geryon
(5)-Erythee
ص: 79
این جزیره درست در برابر گدیره «1» در آنسوی ستونهای هركول «2» در نزدیكی سواحل اقیانوس قرار داشت. هم آنها مدعی هستند كه سرچشمه این اقیانوس كه گرداگرد زمین را فرا گرفته در جائی است كه خورشید از آنجا طلوع میكند «3»:
اما آنها دلیلی برای اثبات این عقیده خود ندارند. وقتی هركول از این محل حركت كرد و به ناحیه‌ای رسید كه امروز بسرزمین سكاها معروف است چون از برف و سرمای آن غافلگیر شد، پوست شیر خود را «4» بروی خود كشید و بخواب رفت. در این موقع اسب‌های او كه قبلا آنها را از گردونه گشوده بود تا در موقعی كه او بخواب میرود به چرا مشغول شوند بر اثر حادثه‌ای كه باراده خداوندان پیش آمد ناپدید شدند.
9- بطوریكه نقل میكنند، همینكه هركول از خواب برخاست بجستجو پرداخت و پس از آنكه سراسر این سرزمین را پیمود بمحلی رسید كه هیلیا «5» نام دارد. در داخل غاری در این محل با دختر جوانی بشكل مار روبرو شد كه از دو جنس مختلف بود. قسمت‌های علیای اندام او از زیر شكم ببالا شبیه زنان و قسمت‌های تحتانی اندامش شبیه خزندگان بود. هركول این موجود را با تعجب نگریست و سپس از او پرسید كه آیا اسبهائی را مشاهده نكرده است كه در كناری سرگردان باشند.
______________________________
(1)-Gadoira
(2)- ستونهای هراكلس یا هركول نام قدیم جبل الطارق امروز است.
(3)- یعنی محلی در جهت مشرق نسبت به یونان، بعبارت بهتر مشرق زمین یا آسیا كه نسبت بیونانیان در جهت طلوع آفتاب محسوب میشده است.
(4)- در دنیای باستان معروف بود كه هركول پهلوان افسانه‌ای پوست شیری را كه بدست خود كشته بود بر تن داشت. در تصویرها و نقاشی‌های این زمان نیز همه‌جا هركول را بصورت مرد نیرومندی مجسم كرده‌اند كه پوست شیری بر تن و چماقی در دست دارد.
(5)- هیلیا)Hylaia( - درباره این ناحیه رجوع شود بتوضیحات مؤلف در بند 18 و 19 و 76 همین كتاب.
ص: 80
آن دختر جواب داد كه او خود آنها را ربوده و بشرطی باو مسترد خواهد كرد كه با او هم‌بستر شود. هركول در مقابل این شرط حاضر شد با او هم‌بستر شود و چون آن دختر مایل بود كه هرچه بیشتر در كنار هركول بماند در استرداد اسب‌ها شتاب نداشت، در حالیكه هركول مایل بود آنها را پس بگیرد و حركت كند.
سرانجام آن دختر اسب‌ها را باو پس داد و چنین گفت: «من این اسب‌ها را كه خود باینجا آمده بودند برای تو نگهداری كردم، تو نیز پاداش آنرا بمن دادی، زیرا از تو سه پسر در شكم دارم. اكنون معلوم كن كه وقتی این پسران بزرك شدند آنان را چكنم، بنزد تو بازفرستم یا در همین محل از آنها نگهداری كنم (زیرا حكومت در این سرزمین فقط بمن تعلق دارد)؟
بطوریكه نقل میكنند آن دختر از هركول چنان سؤال كرد و هركول باو چنین پاسخ داد:
«وقتی پسرانت بسن بلوغ رسیدند آنچه را كه میكویم انجام ده و بیم نداشته باش كه مرتكب اشتباهی شود. هركدام را ملاحظه كردی كه این كمان را بهمین ترتیب كه من میكشم میتواند بكشد و این كمربند را اینطور كه من بر كمر می‌بندم بر كمر بندد او را اجازه ده كه در همین محل اقامت كند و هر كدام را كه نتواند عملیاتی را كه نقل كردم انجام دهد از این سرزمین بیرون كن. اگر چنین كنی هم خود خوشبخت خواهی شد و هم دستورهای مرا اجرا كرده‌ای»
10- پس هركول یكی از كمانهای خود را كشید (زیرا تا آن زمان او دو كمان همراه داشت) و طرز بستن كمربند را نیز نشان داد و سپس كمان و كمربند را كه در محل قلاب آن جامی از زر آویخته بود باو داد و پس از آنكه این اشیاء را باو سپرد حركت كرد.
وقتی پسران آن موجود به سن بلوغ رسیدند یكی از آنها را آگاتیرسوس «1»
______________________________
(1)-Agathyrsos
ص: 81
و دیگری را ژلونوس «1» و سومی را سكیتس «2» نامید.
و چون توصیه هركول را بخاطر داشت آنچه را كه او تعلیم داده بود انجام داد.
دو تن از پسران جوان، آگاتیرسوس و ژلونون در این آزمایش توفیق نیافتند و چون مادر آنها را از خود براند، آن سرزمین را ترك كردند.
پسر كوچكتر كه سكیتس نام داشت موفق شد و در آن سرزمین بماند. پادشاهانی كه یكی پس از دیگری در سرزمین سكاها بسلطنت رسیدند همه از فرزندان همین سكیتس بودند كه خود فرزند هركول بود.
و بیاد این جام، سكاها تا زمان حاضر جامهائی بكمربند خود نصب میكنند «3».
و مادر نیز ترتیب كار را طوری داد كه سكیتس بتواند در آنجا بماند. چنین است آنچه یونانیان ساكن پون «4» نقل میكنند.
11- این مطلب را بترتیب دیگری نیز نقل كرده‌اند كه من بیشتر بآن معتقد میباشم و اكنون بشرح آن میپردازم: سكاهای بیابانگرد ساكن آسیا بوده‌اند. و چون ماساگت‌ها «5» با آنها بجنك پرداختند در اثر فشار آنها از رود آراكس «6» گذشتند
______________________________
(1)-Gelonos
(2)-Skythes
(3)- بعقیده برخی از مورخین در اینمورد مورخ كهن اشتباه كرده است و اگر هم سكاها اسبابی شبیه جام بر كمربند خود نصب میكرده‌اند قطعا جلد یا وسیله تزیین قلاب كمربند آنها بوده است. بعلاوه در هیچیك از تصاویر و سنك‌نوشته‌های قدیم اسبابی بشكل جام بر كمربند سكاها مشاهده نمیشود.-Belles Lettresجلد 4- صفحه 54)
(4)- درباره پون)Pont( رجوع شود بتوضیح ذیل بند شماره 8
(5)- ماساگت‌ها)Massagettes( قوم سكائی ساكن رود اگزوس (آموردریا)- بنا بروایت هردوت كورش كبیر پادشاه بزرگ هخامنشی در جنگ با ملكه افسانه‌ای این قوم (تومیریس) بقتل رسید. (هردوت- كتاب اول- بند 205)
(6)- آراكس)Araxe( هردوت از این رود در قسمت‌های مختلف تاریخ خود بانحاء مختلف یاد كرده و چندین رود را باین نام اسم برده و خصوصیاتی مختلف از آن نقل كرده بقسمی كه از مجموع قرائن و امارات استنباط میشود كه وی این نام را بسه رود داده است:
1) رودی كه در زمان داریوش خط سرحدی كشور هخامنشی و سرزمین ماساگتها بوده بقیه حاشیه در صفحه بعد
ص: 82
و بسرزمین كیمری «1» رفتند.
زیرا بطوریكه نقل میكنند سرزمینی كه امروز سكاها در آن سكونت دارند در گذشته به كیمری‌ها تعلق داشته. همینكه سكاها نزدیك شدند، كیمری‌ها كه مشاهده كردند بزودی سپاهی كثیر بآنها حمله خواهد كرد با یكدیگر بمشورت پرداختند.
عقاید مختلف بود؛ ولی از دو نظر بیشتر دفاع شد كه از بین آنها نیز عقیده پادشاهان بهتر بنظر میرسید. چه مردم عقیده داشتند كه راه چاره آنست كه بگریزند تا در محل نمانند كه خود را در معرض خطر جنك با دشمنان بیشمار قرار دهند. اما پادشاهان عقیده داشتند كه باید برای دفاع از سرزمین خود تا آخرین نفس در برابر مهاجمین ایستادگی كنند.
و چون مردم بهیچ قیمت حاضر بقبول عقیده پادشاهان نشدند و پادشاهان نیز نظر مردم را قبول نكردند، مردم تصمیم گرفتند بی‌توسل بجنك بگریزند و كشور خود را بمهاجمین تسلیم كنند. پادشاهان كه بخوبی نعمت‌هائی را كه در آن سرزمین از آن بهره‌مند بوده‌اند بخاطر داشتند و مشكلاتی را كه ممكن بود در صورت ترك وطن با آن مواجه شوند مجسم میكردند تصمیم گرفتند بمیرند و در همان محل دفن شوند ولی با مردم نگریزند.
______________________________
بقیه حاشیه از صفحه قبل است (كتاب اول- بند 205 و بعد) و امروز آموردریا یا اكسوس)Oxus( نام دارد.
2) رودی كه امروز در سرحد ایران و روسیه قرار دارد و ارس نامیده میشود. ظاهرا مقصود هردوت در این مورد همین رود است زیرا سكاها اكثرا در شمال این رود سكونت داشتند.
لیكن معلوم نیست كه چگونه ماساگت‌ها كه در مشرق دریای خزر زیست میكرده‌اند آنها را مجبور بفرار بسرزمین كیمری كرده‌اند. این ابهام در بند 202 از كتاب اول هردوت نیز ملاحظه میشود.
3) باز بنا بروایت هردوت آراكس نام رودی بوده است كه در سرحد غربی كشور ماساگت‌ها قرار داشته و بدریای خزر میریخته و ظاهرا باید این رود ولگای امروز باشد.
اگر این تعبیر را صحیح بدانیم گفته هردوت كه سكاها در اثر فشار ماساگت‌ها به سرزمین كیمری قدم گذاردند چندان دور از حقیقت بنظر نمیرسد.
(1)-Cimerie
ص: 83
همینكه این تصمیم گرفته شد، آنها «1» بدو دسته تقسیم شدند و دسته‌های مساوی تشكیل دادند و باهم بجنك پرداختند. وقتی همه آنها یكی بدست دیگری كشته شدند «2»، مردم كیمری آنها را در كنار رود تیراس «3» بخاك سپردند (قبرهای آنها هنوز دیده میشود) و پس از آنكه آنها را دفن كردند آن سرزمین را ترك گفتند. باین ترتیب وقتی سكاها از راه رسیدند صحرائی بی‌ساكن را بتصرف درآوردند.
12- هم‌اكنون نیز در سرزمین سكاها حصارهائی بنام حصار كیمریها و تنگه‌ای بنام تنگه كیمری «4» وجود دارد و حتی ناحیه‌ای در آنجا وجود دارد كه آنرا كیمری مینامند.
همچنین یك بغاز كیمری «5» نیز در این سرزمین وجود دارد. اما درباره سرنوشت كیمریها، آنچه مسلم است آنها در برابر سكاها به آسیا گریختند و شبه‌جزیره‌ای را كه امروز شهر یونانی سینوپ «6» در آن وجود دارد مهاجرنشین خود كردند.
همچنین مسلم است كه سكاها آنها را دنبال كردند و چون راه را گم كردند بسرزمین ماد رسیدند و آنرا تصرف كردند، زیرا كیمری‌ها در تمام مدت در طول ساحل میگریختند در حالیكه سكاهائی كه بدنبال آنها رفته بودند قفقاز را در جانب راست خود گذاردند تا موقعی كه بداخل خشكی منحرف شدند و سرزمین ماد را تصرف
______________________________
(1)- در این مقام مطلب طوری نقل شده كه تصور میرود یكطرف این زدوخورد پادشاهان و طرف دیگر آن مردم بوده‌اند، در حالیكه بطوریكه دنباله مطلب نشان میدهد مقصود مؤلف اینست كه چون پادشاهان ترجیح دادند در محل دفن شوند و وطن خود را ترك نكنند خود بدو دسته تقسیم شدند و باهم به زدوخورد پرداختند، تا همه كه بمیرند و در وطن خود دفن شوند
(2)- معلوم میشود تعداد پادشاهان قوم كیمری آنقدر زیاد بوده كه توانسته‌اند در برابر هم صف‌آرائی كنند و با یكدیگر بجنگند. باید تصور كرد كه اصطلاح «پادشاه» در این مورد زیاد وافی بمقصود نیست و قطعا مقصود مؤلف ملوك طوایف و سران خانواده‌های اشرافی كیمری بوده است كه هریك كم‌وبیش بر تعدادی از مردم عوام فرمانروائی داشته‌اند.
(3)- تیراس)Tyras( این رود ظاهرا باید رود دنیستر امروز)Dniestre( در روسیه باشد.
(4)- باحتمال زیاد مقصود مؤلف تنگه ینی كاله)Ienie -Kale( امروز است.
(5)- درباره این اصطلاح رجوع شود بتوضیح ذیل بند 27 همین كتاب.
(6)-Synope
ص: 84
كردند «1» آنچه در اینجا نقل كردم روایت دیگری است كه یونانیان و غیر یونانیان در مورد آن اتفاق دارند.
13- آریستئاس «2» فرزند كایستروبیوس «3» از اهل پروكونز «4» نیز در ضمن یكی از اشعار حماسی خود نقل میكند كه چون فبوس «5» بر او مستولی شد بنزد اهالی ایسدون «6» رفت. همین شخص نقل میكند كه بالاتر از ایسدون‌ها قوم آریماسپ «7» سكونت دارد كه مردمانی یك چشم میباشند «8» و بالاتر از آریماسپ‌ها گریفون‌ها «9» هستند كه
______________________________
(1)- مشكل بنظر میرسد كه كیمری‌ها كه بگفته مؤلف تا حدود دنیستر)Dniestre( عقب‌نشینی كرده بودند از جانب قفقاز بمشرق زمین گریخته باشند. آنچه در این زمینه مورد قبول غالب محققان میباشد اینست كه كیمریها از تراكیه و بغازها گذشتند و به آسیای صغیر گریختند. بعلاوه تصور نمیرود سكاها در تعاقب دشمنی كه باین سادگی در برابر آنها میگریخت بحدی شدت عمل بخرج داده باشند كه از شتاب زیاد راه را گم كرده و بسرزمین ماد وارد شده باشندBelles Lettrea( جلد 4- صفحه 55)
(2)-Aristeas
(3)-Caysstrobios
(4)-Proconnese
(5)-Phebus
(6)- ایسدون)Issedons( - درباره این قوم رجوع شود به بند 25 همین كتاب.
(7)- آریماسپ)Arimaspes( - قوم افسانه‌ای سرزمین سكاها در آسیا كه بحكایت هردوت برای بدست آوردن رسوب زرین رودی كه بنام آنها آریماسپیوس)Arimaspius( نام داشته با پرندگانی افسانه‌ای بمبارزه مشغول بوده‌اند.
(8)- هردوت در بند 116 از كتاب سوم نسبت بصحت این ادعا تردید كرده است. درباره منبع احتمالی افسانه این قوم كه هردوت در جلد سوم و چهارم مكرر بآن اشاره كرده است رجوع شود به یادداشت ذیل بند 27 همین كتات.
(9)- گریفون)Griffons( نام موجودی است افسانه‌ای كه مردم باستان آنرا بصورت حیوانی مجسم میكرده‌اند كه اندامی شبیه اندام شیر، سر و بالی نظیر سر و بال عقاب، گوشهائی نظیر گوشهای اسب و بالهائی نظر بال ماهی داشته. معروف است كه گریفون‌ها در سرزمینی كه آریماسپ‌ها اقامت داشتند مراقب معادن طلائی بوده‌اند كه این قوم پیوسته در كمین آن بوده است.
ص: 85
نگهبانان طلا «1» میباشند
و بالاتر از گریفون‌ها مردمان شمالی هستند كه تا سواحل دریائی پراكنده «2» میباشند. و باز هم او نقل میكند كه همه این اقوام از آریماسپ‌ها گرفته تا دیگران باستثنای مردمان شمالی پیوسته با همسایگان خود در حال جنك و ستیز بوده‌اند. باین ترتیب آریماسپ‌ها ایسدون‌ها را از سرزمین خود راندند و ایسدون‌ها سكاها را دنبال كردند و سكاها به كیمریها كه در سواحل دریای جنوب «3» سكونت داشتند فشار آوردند و آنها را مجبور بترك سرزمین خود كردند. از اینقرار، در مورد این سرزمین این شخص نیز عقیده‌ای مغایر عقیده سكاها دارد «4».
14- من شرح دادم كه آریستئاس سراینده اشعار مورد بحث از چه شهری بود. اكنون آنچه را كه درباره او در پرو كونز و سیزیك «5» شنیده‌ام شرح میدهم. بطوریكه نقل میكنند آریستئاس از حیث اصالت خانوادگی از هیچیك از همشهریان خود عقب نبود.
روزی او به دكه نمدفروشی در پروكونز وارد شد و در آنجا بمرد. نمدفروش دكه خود را بست و بقصد اینكه این خبر را ببازماندگان متوفی برساند بیرون رفت. كم‌كم شایعه مرك آریستئاس در شهر پیچید، ولی ناگهان یكی از اهالی سیزیك كه از شهر آرتاكه «6» رسیده بود با كسانی كه بانتشار این خبر مشغول بودند بمجادله پرداخت. وی مدعی بود كه آریستئاس را در راه سیزیك دیده و با او گفتگو كرده است. چون او «7» در برابر
______________________________
(1)- مقصود طلائی است كه آریماسپ‌ها برای بچنك آوردن آن با گریفون‌ها ستیز میكرده‌اند (درباره این موضوع رجوع شود ببند 116 از كتاب سوم).
(2)- باحتمال زیاد مقصود مؤلف از این دریا اقیانوس منجمد شمالی است.
(3)- مقصود سواحل دریای سیاه است.
(4)- زیرا سكاها عقیده داشتند كه خود آنها بومی سرزمینی بوده‌اند كه بنام آنها معروف و قبل از آنها بصورت محلی خشك و بی‌حاصل بوده است (هردوت- بند 5 از كتاب حاضر).
(5)- سیزیك)Cyzique( از شهرهای آسیای صغیر در عهد باستان كه از حیث نظامی یكی از مراكز مهم دریای مدیترانه محسوب میشده است. سیزیك برای ساختمان‌های مجلل و كشتی‌های تجاری و نیروی نظامی خود شهرتی خاص داشت.
(6)-Artake
(7)- مقصود نمدفروش است نه مسافری كه از شهر آتار كه رسیده بود.
ص: 86
مدعیان با تمام قوا از ادعای خود دفاع میكرد، بستگان مرده به دكه او رفتند.
اما وقتی در دركه را گشودند نه از زنده آریستئاس خبری بود و نه از مرده او.
گویا هفت سال بعد از این واقعه آریستئاس دوباره در پرو كونز ظاهر شده و این اشعار را كه امروز یونانیان آریماسپه «1» مینامند سروده و همینكه این اشعار را سروده بار دیگر از انظار ناپدید گردیده است.
15- چنین است آنچه در این دو شهر نقل میكنند. و اكنون آنچه را كه دویست و چهل سال پس از ناپدید شدن مجدد آریستئاس برای اهالی متاپونت «2» در ایتالیا روی داده و من از آن باخبرم شرح میدهم؛ من تا حدودی از این مطلب اطلاع دارم كه محاسبات من در پروكونز و متاپونت اجازه داده‌اند «3». بطوریكه اهالی متاپونت نقل میكنند آریستئاس خود در این سرزمین بر آنها آشكار شده و بآنها امر كرده است كه معبدی برای آپولون «4» بسازند و در كنار آن مجسمه‌ای بنام آریستئاس از اهل پروكونز برپا كنند. همچنین ظاهرا گفته است كه آنها تنها یونانیان مقیم ایتالیا میباشند كه تا آن زمان آپولون بنزد آنها آمده است و او خود با این باخدا همراه بوده است.
وی در تمام این مدت بشكل كلاغی ظاهر شده، و همینكه این مطلب را نقل كرده از نظرها ناپدید شده است.
از قراری كه اهالی متاپونت نقل میكنند آنها رسولی به دلف «5» فرستادند تا نظر
______________________________
(1)-Arimaspees
(2)- متاپونت)Metaponte( از شهرهای جنوبی ایتالیای باستان در ساحل خلیج تارانت.
(3)- باحتمال زیاد محاسباتی كه هردوت بآن اشاره میكند براساس محاسبه نسل‌هائی بوده است كه از زمان ناپدید شدن آریستئاس تا ظهور مجدد او در متاپونت زندگی كرده‌اند.
(4)- آپولون)Apollon( فرزند ژوپیتروژونون، خدای شعر و موسیقی و مظهر زیبائی و جمال.
(5)- دلف)Delphes( از شهرهای معروف یونان باستان واقع در دامنه كوه معروف پارناس)Parnasse( كه بنام فرزند آپولون دلف نام گرفته بود.
شهرت این شهر بمعبد بزرگی بود كه بنام آپولون در آنجا بنا شده بود و غیبگویان
ص: 87
خداوند را درباره ظهور این مرد سئوال كنند.
هاتف دلف بآنان سفارش كرده بود كه از دستورات آن شبح پیروی كنند، چه درینصورت وضع آنها بهتر خواهد شد. اهالی متاپونت كه این جواب را با اعتقاد كامل قبول كردند دستورات شبح را اجراء كردند. آنچه مسلم است. امروز در نزدیكی همان بنائی كه بنام آپولون میباشد مجسمه‌ای وجود دارد كه بنام آریستئاس معروف است.
بوته‌های خرزهره آن مجسمه را احاطه كرده‌اند و آن بنا در داخل میدان عمومی قرار دارد.
در اینجا سخن درباره آریستئاس كافی است.
16- آنچه در آنسوی منطقه‌ای كه در این مقام بشرح آن مشغول میباشم قرار داد بدرستی بر هیچكس روشن نیست. زیرا من هیچكس را نیافتم كه اطلاعاتی درباره آن داشته باشد و این اطلاعات نتیجه مشاهدات شخصی او باشد. و حتی آریستئاس كه كمی بالاتر از او نام بردم در كتاب شعری كه سروده مدعی نشده كه شخصا از محل قوم ایسدون پیش‌تر رفته باشد، و آنچه درباره كشورهای آنسوی این منطقه میگوید همانها است كه از این و آن شنیده است.
بطوریكه خود اظهار میكند، آنچه او میگوید همانست كه ایسدون‌ها میگفته‌اند.
اما ما سعی خواهیم كرد هر مقدار اطلاعات دقیقی كه از راه شایعات درباره دورترین نقاط ممكن بدست آورده‌ایم در این مقام نقل كنیم.
17- اگر از بندر بوریستن «1» شروع كنیم- زیرا این بندر درست در وسط قسمت
______________________________
یا هاتفان معروف آن بصدق پیشگوئی و حدس صائب حوادث آینده شهرتی خاص داشتند.
اكثر پادشاهان و سرداران و سران اقوام و ملل باستان قبل از اقدام به هر عمل بزرك كسانی برای مشورت با خدایان به آن معبد میفرستادند.
(1)- بوریستن)Borysthene( رود دنیپر)Dniepre( امروز است. محتمل است منظور مؤلف از این بندر شهری بوده است كه در مصب رود دنیپر قرار داشته‌Belles Lettres( - جلد چهار صفحه 58).
ص: 88
ساحلی «1» سرزمین سكاها قرار دارد. از این بندر «2» ببعد اولین قومی كه مشاهده میشود قوم كالی‌پی‌ها «3» است كه قومی است نیمه یونانی و نیمه سكائی. بالاتر «4» از آنها قوم دیگری است كه آلازون «5» نام دارد. طرز زندگی این قوم و قوم كالی‌پی از همه حیث بطرز زندگی سكاها شباهت دارد با این تفاوت كه آنها گندم و پیاز و سیر و باقلا و ارزن را كشت و مصرف میكنند. بالاتر از آنها اقوام نور «6» وجود دارند.
بالاتر از سرزمین نورها در جهت شمال تا جائیكه ما اطلاع داریم صحرائی است غیر مسكون. اقوامی كه نام بردم همه در طول رود هیپانیس «7» در مغرب بوریستن اقامت دارند.
______________________________
(1)- مقصود قسمتی از این سرزمین است كه مجاور دریای سیاه بوده و در حقیقت قسمت جنوبی آنرا تشكیل میداده است (هردوت- همین كتاب- بند 101)
(2)- هردوت این بندر ساحلی را كه بقول خود در قسمت وسطای ساحل سرزمین سكاها قرار داشته نقطه شروع مطالبی قرار داده كه درباره اقوام و ملل این سرزمین نقل كرده است.
باحتمال زیاد علت این طرز بیان مؤلف آنست كه اصولا مؤلف اطلاعات خود را در این باره در همین بندر بدست آورده و بهمین جهت نقطه شروع آنرا نیز همین بندر قرار داده است‌Belles Lettres( جلد 4- صفحه 58).
(3)-Callipies
(4)- مؤلف در این مقام اقوام را بترتیبی كه نسبت بساحل دریای سیاه قرار گرفته بودند شرح داده است؛ از اینقرار اولین قوم ساحل شمالی دریای سیاه قوم سكائی و دورتر از آنها در داخل روسیه فعلی قوم كالی‌پی بوده است و در اینجا مؤلف در مقام آنست كه شرح دهد كه بنسبتی كه بداخل این سرزمین رو بشمال پیش میرویم اقوام دیگری نیز در آن سرزمین سكونت داشته‌اند.
(5)-Alazons
(6)- نور)Neures( مردمان سارمات كه در قسمتی از لیتوانی كنونی سكونت داشتند و بحكایت افسانه‌های باستان و روایت هردوت قادر بودند خود را بشكل گرك درآورند.
(7)- هیپانیس)Hypanis( ظاهرا نام قدیم رودبوك امروز بوده است.Lettres( -Belles- جلد چهار- صفحه 59)
ص: 89
18- همینكه از رود بوریستن عبور كنیم «1»، ابتدا در ساحل دریا با هیلیا «2» روبرو میشویم؛ بعد از آن، كمی جلوتر در داخل خشكی، سكاهای زارع سكونت دارند كه یونانیان ساكن سواحل رود هیپانیس آنها را بوریستنی مینامند، در حالیكه آنها خود را بنام محل اولیبیائی «3» مینامند. این سكاهای زارع سرزمینی را در تصرف دارند كه از جانب مشرق بفاصله چهار روز راه تا ساحل رود پانتی‌كاپس «4» ادامه مییابد و از جانب شمال بمقدار یازده روز بحرپیمائی در جریان رود بوریستن توسعه دارد. از اینجا ببعد و بالاتر از این اقوام، صحرائی وسیع وجود دارد. و پس از این صحرا آدمخوارانی سكونت دارند كه قومی مخصوص میباشند و از نژاد سكاها نیستند. بالاتر از آدمخواران صحرای واقعی شروع میشود كه تا جائیكه ما اطلاع داریم هیچ موجود انسانی در آن زیست نمیكند.
______________________________
(1)- هردوت ظاهرا از پیچ بزرك رود دنیپر (بوریستن) بی‌اطلاع بوده (همین كتاب- بند 53) و بهمین جهت احتمال میرود بسیاری از اقوامی را كه وی تصور میكرده كه در آنسوی این رود سكونت داشته‌اند در حقیقت در همین سوی آن بوده‌اند-Belles Lettres( جلد 4- صفحه 59).
(2)- هیلیا)Hylaia( - درباره این محل رجوع شود به توضیحات مؤلف در بند 18 و 19 و 76 همین كتاب.
(3)- در عهد عتیق نام اولیبا)Olibia( بچندین شهر اتلاق میشد كه از همه مهمتر شهری بود از مهاجرین ملطی و یونانی در ساحل رود بوریستن؛ این شهر همانست كه هردوت در این بند بآن اشاره میكند. همچنین در بی‌تی‌نی)Bithynie( و پامفیلی)Pamphylie( كه هر دو از نواحی قدیم آسیای صغیر بوده‌اند دو شهر باین نام وجود داشته است.
(4)- رود پانتی كاپس)Panticapes( ظاهرا یكی از شعب چپ رود بوریستن بوده است (هردوت- كتاب حاضر- بند 54). اما در محلی كه مؤلف بشرح آن مشغول میباشد رودی باین نام وجود ندارد و شاید مقصود او یكی از شعب راست رود بوریستن بوده كه اینگولتز)Ingouletz( نام دارد.Belles Lettres( جلد 4- صفحه 59).
ص: 90
19- در طرف شرق این سكاهای زارع پس از عبور از رود پانتی‌كاپس به سرزمین سكاهای بیابانگرد میرسیم كه نه بذر میافشانند و نه كشت میكنند. سراسر این منطقه باستثنای هیلیا «1» عاری از درخت است. سرزمینی كه این بیابانگردان در آن سكونت دارند بوسعت چهارده «2» روز راه‌پیمائی در جهت مشرق میباشد و تا رود گروس «3» ادامه دارد.
در آنسوی رود گروس مناطقی وجود دارد كه به مناطق شاهی معروف است و ما قبلا درباره آن سخن گفتیم. در این منطقه سكاهائی زیست میكنند كه از حیث تعداد و جسارت بر دیگر سكاها سبقت دارند و آنها را رعایای خود میدانند.
20- این مناطق در جهت جنوب تا سرزمین اقوام تور «4» ادامه دارد و از جانب مشرق به خندقی كه بوسیله فرزندان كوران حفر شده «5» و بندر تجارتی كرمن «6» در ساحل پالوس مایوتیس منتهی میشود.
______________________________
(1)- هیلیا)Hylaia( - درباره این محل رجوع شود به توضیحات مؤلف در بند 18 و 19 و 76 همین كتاب.
(2)- مقایسه این رقم با ارقام بند 101 همین كتاب درباره وسعت سرزمین سكاها نشان میدهد كه مؤلف در این مورد اشتباه كرده و باحتمال زیاد مقصود او چهار روز راه‌پیمائی بوده نه چهارده روز. شاید این اشتباه ناشی از غفلت استنساخ‌كنندگان بعدی و یا دخل و تصرفات آنها بوده و در متن اصلی تاریخ هردوت تناقضی از این لحاظ بین مطالب این بند و بند 101 وجود نداشته است.
(3)- گروس)Gerrhos( - درباره این رود رجوع شود بتوضیحات مؤلف در بند 56 و یادداشت ذیل بند 53 كتاب حاضر
(4)-Taures
(5)- درباره این خندق رجوع شود به توضیحات مؤلف در بند 3 همین كتاب.
(6)- كرمن)Kremnes( یا كرمنوآ)Cremnoi(
ص: 91
قسمتی از سرزمین آنها به رود تانائیس «1» متصل میشود. بالاتر از سكاهای شاهی در جهت شمال ملانكلن‌ها «2» سكونت دارند كه قومی مخصوص میباشند و از نژاد سكاها نیستند. و بالاتر از ملانكلن‌ها تا جائیكه ما اطلاع داریم غیر از مرداب‌ها و صحاری غیر مسكون چیزی نمیتوان یافت.
21- همینكه از تانائیس عبور كنیم دیگر در سرزمین سكاها نیستیم. در اینجا اولین نقطه این زمین به قوم سورومات «3» تعلق دارد كه در سرزمینی سكونت دارند كه بكلی عاری از اشجار وحشی یا دستی است و از آخر خلیج پالوس مایوتیس شروع میشود و بفاصله پانزده روز راه در جهت شمال ادامه مییابد.
22- بالاتر از آنها قطعه دوم به بودن‌ها «4» تعلق دارد كه سرزمینی را در اختیار دارند كه سراسر مستور از جنگلهائی از درختان با عطریات مختلف میباشد. بالاتر از قوم بودن در جهت شمال، ابتدا صحرائی قرار داد بوسعت هفت روز راه؛ پس از آن، در جهتی كه بیشتر بجانب باد مشرق متمایل میشود قوم تیساژت «5» سكونت دارد كه قومی مخصوص است و افراد آن بتعداد كثیر میباشند و از راه شكار زندگی میكنند.
در نزدیكی آنها و در همان قسمت اقوامی سكونت دارند كه به ایركس «6» معروف میباشند. مردمان این قوم نیز از شكار زیست میكنند و ترتیب شكار آنها چنین است:
شكارچی بر بالای درختی میرود و در آنجا كمین میكند- سراسر این سرزمین
______________________________
(1)- تانائیس)Tanais( نام قدیم رود دون)Don( امروز است. شهری بهمین نام در مصب این رود در نزدیكی شهر كنونی آزوف وجود داشته كه در دنیای قدیم از لحاظ دادوستد شهرتی خاص كسب كرده بود.
(2)-Melanclaines
(3)-Sauromates
(4)-Boudins
(5)-Thyssagetes
(6)-Iyrkes
ص: 92
از درخت فراوانی مستور است- هریك از آنها سك و اسبی آماده دارند. اسب بقسمی تربیت شده كه میتواند برای كوچك كردن جثه خود از روی شكم بر روی زمین بخوابد. وقتی شكارچی از بالای درخت حیوانی را مشاهده میكند تیری بجانب آن حیوان میاندازد و سپس بر اسب میپرد و در حالیكه سك بدنبال شكار افتاده است بتعاقب آن میپردازد.
آنطرف‌تر از این اقوام، در جهت مشرق سكاهای دیگری سكونت دارند كه از سكاهای شاهی جدا شده‌اند و باین منطقه آمده‌اند.
23- سراسر مناطقی كه از آنها یاد شد دشت وسیعی را تشكیل میدهد كه خاك آن حاصلخیز است و تا سرزمین سكاهای مورد بحث ادامه مییابد. از آنجا ببعد زمین سنگلاخ و شن‌زار است. وقتی قسمت وسیعی از این صحرای سنگلاخ را عبور كنیم با كسانی روبرو میشویم كه در دامنه كوه‌های مرتفع «1» سكونت دارند و همه از زن و مرد بی‌استثناء از زمان تولد طاس هستند.
بینی آنان پهن است و چانه‌ای نیرومند دارند و بزبانی مخصوص تكلم میكنند؛ بطریق سكاها لباس میپوشند و از میوه بعضی از درختان زیست میكنند. درختی كه با میوه آن زیست میكنند پونتیك «2» نام دارد.
ارتفاع این درخت تقریبا برابر ارتفاع درخت انجیر است و میوه آن بدرشتی باقلا است و هسته‌ای در داخل دارد «3».
وقتی این میوه میرسد، آب آنرا كه مایعی غلیظ و سیاهرنگ است با یك قطعه پارچه میگیرند. این آب را كه آشی «4» نام دارد با شیر مخلوط میكنند و سپس میآشامند و یا
______________________________
(1)- باحتمال زیاد مقصود مؤلف از این كوههای مرتفع رشته جبال اورال جنوبی است. Belles Lettres (
جلد 4 صفحه 61)
(2)-Pontique
(3)- ظاهرا این درخت نوعی از گیلاس وحشی بوده است كه در مناطق سردسیر میروئیده‌Belles Lettres( جلد 4- صفحه 62).
(4)-Aschy
ص: 93
میلیسند. و با قسمت غلیظ ته‌نشین آن نوعی شیرینی تهیه میشود كه با همان تغذیه میكنند؛ زیرا چون مراتع سرزمین آنها فقیر است حیوانات آنها بتعداد كم میباشد.
هریك از آنها در زیر درختی میخوابند كه در زمستان آنرا با پوششی از نمد سفید مستور میكنند ولی در تابستان پوششی ندارد. باین اقوام هیچكس كاری ندارد، زیرا آنها را موجوداتی مقدس میدانند.
این مردمان هیچ سلاح جنگی ندارند و اختلافات اقوام همسایه را حل‌وفصل میكنند.
هركس كه از كشور خود رانده شود و بنزد آنها پناه برد از هرگونه تعرض در امان است.
نام این قوم آرژیپه «1» است.
24- از این سرزمین و اقوامی كه در اینسوی آن سكونت دارند، تا جائیكه این مردمان كله طاس زیست میكنند، ما بخوبی آگاه میباشیم، زیرا از بعضی از سكاهائی كه بنزد آنها میروند و همچنین از یونانیان بندر بوریستن و دیگر بنادر دریای سیاه بآسانی میتوان در این باره استفسار كرد. سكاهائی كه بنزد آنها میروند برای این كار از هفت زبان استفاده میكنند و هفت مترجم همراه دارند.
25- بطوریكه ذكر كردم اطلاعات ما بهمین‌جا محدود میشود؛ اما درباره آنچه بالاتر از مردمان كله طاس وجود دارد هیچكس نمیتواند بدرستی سخن بگوید زیرا در این سرزمین كوههای مرتفع و غیرقابل عبور سدی تشكیل داده‌اند كه هیچكس نمیتواند از آن عبور كند. این مردمان كله طاس مدعی هستند- و بعقیده من آنچه آنان میگویند باوركردنی نیست- كه در این كوهها مردانی زندگی میكنند كه پای آنها مانند پای بز است «2» و بالاتر از این مردمان، اقوام دیگری زیست میكنند كه نیمی از سال را در خوابند «3».
______________________________
(1)-Argippees
(2)- محتملا اشاره بمردمان كوهستانی و كوهنوردی است كه بعلت سرعت حركت پاهای آنها را شبیه پای بز كه حیوانی سریع الانتقال است تصور كرده‌اند.
(3)- محتملا اشاره به شب‌های طویل مناطق قطبی است كه ظاهرا مردمان باستان جسته گریخته اطلاعات پراكنده‌ای درباره آن داشته‌اند.Belles Lettres( جلد 4- صفحه 63
ص: 94
من هیچیك از اینها را باور نمیكنم.
ما یقین داریم كه در طرف شرق مردمان كله طاس مردمان ایسدون زندگی میكنند، ولی درباره آنچه در شمال این قوم از مردمان كله طاس و ایسدون‌ها و غیره وجود دارد غیر از آنچه خود آنها نقل میكنند اطلاعی در دست نداریم.
26- بطوریكه نقل میكنند ایسدون‌ها عادات و رسومی دارند كه چنین است: اگر كسی پدرش بمیرد، هریك از خویشان حیوانی برای او میآورند و قربانی میكنند و گوشت آنرا قطعه‌قطعه میكنند. سپس جسد پدر میزبان خود را نیز قطعه‌قطعه میكنند و همه این گوشت‌ها را باهم مخلوط میكنند و با آن ضیافتی ترتیب میدهند «1». موها و كركهای سر مرده را میكنند و سپس سر را تمیز و سرخ میكنند و آنگاه در موقع قربانیهای بزرك سالیانه خود، مانند اشیاء مذهبی آنرا پرستش و نیایش میكنند «2». همانطور كه یونانیان با برگذاری مراسمی در سال متوفی از او تجلیل میكنند، فرزندان این قوم باین ترتیب از خاطره پدران خود تجلیل میكنند. از طرف دیگر ایسدون‌ها نیز مانند مردمان كله طاس اشخاصی منصف و عادل میباشند و زنان آنان همردیف مردانند و قدرت آنها با قدرت مردان برابر است.
27- از اینقرار این اقوام نیز شناخته شده‌اند. اما درباره اقوامی كه بالاتر از آنها در شمال قرار دارند فقط ایسدون‌ها هستند كه وجود مردمان یك چشم و گریفون‌های محافظ
______________________________
(1)- نظیر این رسم بنا بگفته مؤلف بین اقوام ماساژت نیز وجود داشته با این تفاوت كه آنها اشخاص مسن را زنده قطعه‌قطعه میكرده‌اند تا از زجر و شكنجه دوره كهولت در امان باشند (هردوت- كتاب اول- بند 216).
(2)- جالب‌توجه است كه سكاها نیز با سرهای بریده دشمنان خود عملی مشابه آن انجام میداده‌اند با این تفاوت كه مقصود آنها از این عمل تجلیل مرده نبوده بلكه تحقیر او بوده و بهمین جهت كاسه سر را برای مصرفی مخصوص اختصاص میداده‌اند (هردوت- كتاب حاضر- بند 65)
ص: 95
طلا را تأیید كرده‌اند «1». سكاها فقط آنچه را كه شنیده‌اند نقل میكنند و ما نیز این مطالب را از قول سكاها نقل میكنیم. نامی كه ما به آریماسپ‌ها «2» داده‌ایم سكائی است؛ زیرا «آریما» «3» در زبان سكائی بمعنای «یك» و «سپو» «4» بمعنای «چشم» است.
28- در تمام مناطقی كه نام بردم زمستان بسیار سخت است، بطوریكه مدت هشت ماه از سال سرمائی طاقت‌فرسا حكمفرما است. اگر در این مدت آب بر روی زمین بریزند، گل نمیشود. اما اگر آتش روشن كنند، گل خواهد شد. دریا و سراسر بسفر كیمری «5» یخ
______________________________
(1)- از افسانه‌های قدیم نواحی آلتائی و آثار باستانی مربوط به این سرزمین چنین استنباط میشود كه در این نواحی كه معادن طلا بتعداد زیاد وجود داشته از قدیم‌ترین ایام افسانه‌هائی درباره این ثروت طبیعی و مردمان یك چشم و پرندگان مخصوصی كه نگاهبان و حافظ طلا بوده‌اند بر زبانها جاری بوده. در تمام افسانه‌های مردمان ساكن این نواحی انعكاسی از این تصورات مشاهده میشود، با این تفاوت كه یك جا صحبت از پرنده‌ایست كه محافظ معادن طلا میباشد و در جای دیگر صحبت از اژدهائی است كه مراقب كوههای حاوی معادن است. Belles Lettres (
جلد 4 صفحه 64)
(2)-Arimaspes
(3)-Arima
(4)-Spou
(5)- این اصطلاح را یونانیان و مورخان باستان به دو بغاز و یك منطقه اطلاق میكرده‌اند:
1) باشتقاق كلمه‌ای یونانی كه بمعنای تنگنا و معبر بوده این اصطلاح به بغاز بسفر امروز اطلاق میشده است.
2) بسفر كیمری به بغازی گفته میشد كه امروز بغازینی‌كاله)Ienikalee( یا كرچ)Kertsch( نام دارد. این بغاز در منطقه كریمه قرار دارد و دریای آزوف را بدریای سیاه متصل میكند.
3) همچنین بسفر به سرزمینی گفته میشد كه شامل نواحی جنوبی روسیه امروز بوده و در شمال بسفر كیمری و در دو سوی آن بطرف شمال امتداد داشته است. پایتخت این كشور كهن شهر معروف پانتی‌كاپه)Panticapee( بوده كه هردوت در كتاب حاضر مكرر از آن نام برده است. از شهرهای مهم آن اولبیا)Olbia( و تانائیس)Thanais( بوده كه باز مؤلف مكرر از آنها یاد كرده است.
ص: 96
میزند بقسمی كه سكاهائی كه در خارج از خندق‌ها زیست میكنند دسته جمعی بروی یخها میروند و گردونه‌های خود را از روی آن میگذرانند و به سرزمین سند «1» میروند.
چنین است وضع زمستان در تمام مدت هشت ماه آن.
بعلاوه در مدت چهار ماه از بقیه سال هوا در این سرزمین گرم نمیشود. زمستان اینجا با زمستان تمام نواحی دیگر فرق دارد.
بارندگی در تمام مدت زمستان در دوره‌ای كه عادة باران میبارد آنقدر كم است كه جای آن ندارد از آن صحبتی بشود، در حالیكه در تابستان بطور مداوم باران میبارد.
در سرزمین سكاها غرش رعد در فصولی كه در دیگر نقاط شنیده میشود بگوش نمیرسد «2»؛ اما در تابستان رعد بشدت میغرد. و اگر در زمستان بغرد بهمان اندازه كه از یك معجزه تعجب میكنند از آن نیز تعجب خواهند كرد. همچنین اگر زلزله‌ای روی دهد، چه در زمستان و چه در تابستان، در سرزمین سكاها آنرا حمل بر معجزه میكنند.
اسب‌ها با استقامت تمام این سرمای شدید را تحمل میكنند، در حالیكه خرها و قاطرها هرگز قدرت تحمل آنرا ندارند.
در دیگر كشورها وضع برعكس است و اسب‌ها در نتیجه سرما بمرض شاقلوس مبتلا میشوند و میمیرند، در حالیكه قاطرها و خرها در برابر آن مقاومت میكنند.
29- بعقیده من، اگر در سرزمین سكاها گاوهای بی‌شاخ از شاخ محرومند علت آن نیز آب و هوای این ناحیه است. یكی از قرائنی كه در تأیید این موضوع میتوانم عنوان كنم مفهوم یكی از اشعار اودیسه هومر «3» است كه چنین میگوید: «و افریقا سرزمینی كه بره‌ها در آنجا بسرعت شاخ درمیآورند «4».»
______________________________
(1)- سند)Sindes( شبه جزیره تامان)Taman( و سرزمین آناپا)Anapa( بوده است. Belles Lettres (
- جلد 4- صفحه 64)
(2)- مقصود مولف دو فصل بهار و پائیز است كه در آب و هوای مدیترانه‌ای یونان فصل بارندگی و رعد و برق بوده است.
(3)-Homere
(4)- اودیسه- ج 4- ب 85Belles Lehres( - جلد 4- صفحه 64)
ص: 97
بعبارت بهتر مقصود گوینده اینست كه در مناطق گرم شاخ حیوانات بسرعت میروید و برعكس، در مناطقی كه سرمای شدید حكمفرما است اصولا شاخی بر سر حیوانات نمیروید و اگر هم بروید بسیار كوچك خواهد بود «1».
30- از اینقرار آنچه درباره این مناطق نقل كردم نتیجه سرمای آنجا است. اما آنچه موجب تعجب من شده اینست كه (چون از آغاز كتاب خود تاكنون مرتبا بمطالب خارج از موضوع اشاره كرده‌ام) چرا در سراسر ناحیه اله «2» هرگز قاطری بوجود نمیآید، در حالیكه این ناحیه منطقه‌ای سرد نیست و ظاهرا دلیل دیگری برای این امر نمیتوان یافت. بطوریكه اهالی اله خود نقل میكنند علت اینكه قاطر در سرزمین آنها بوجود نمیآید نفرین و لعنتی است كه بر آن سرزمین شده است.
حقیقت آنستكه وقتی فصلی كه مادیان‌ها بارور میشوند فرا میرسد، آنها را بخارج از سرزمین اله و بنزد اقوام مجاور میبرید و در آنجا كه سرزمین خارجی است الاغ‌ها را با آنها آمیزش میدهند تا آبستن شوند؛ پس از آن، آنها را به كشور خود بازمیگردانند.
31- اما درباره پرهائی كه بگفته سكاها فضای نقاط دورافتاده خشگی از آن انباشته شده و مانع عبور و مرور و دیدن اشیاء میشود آنچه بنظر من میرسد اكنون نقل میكنم.
بالاتر از سرزمینی كه مورد بحث است پیوسته برف میبارد. البته طبیعی است كه در تابستان كمتر از زمستان میبارد. درینصورت هركس كه ریزش برف انبوه را بر روی زمین از نزدیك دیده باشد میتواند تصور كند كه من چه میخواهم بگویم. زیرا دانه‌های
______________________________
(1)- صحت یا سقم ادعای هردوت در این مورد وقتی آشكار میشود كه گوزن‌ها و چهارپایان زورمند قطبی را در نظر مجسم كنیم كه از شاخ‌های پرپیچ‌وخم و نیرومند خود در زحمت میباشند. شاخ پرپیچ‌وخم و گوزن نیرومند، امروز مظهر سرمای مناطق قطبی شناخته میشود.
(2) اله)Elee( از شهرهای قدیم یونان واقع در ائولی)Eolie( - شهر دیگری بهمین نام در ایتالیای باستان وجود داشته كه بوسیله مهاجرین شهر فوسه تأسیس شده بود و مكتب فلسفی معروفی بدان منسوب است.
ص: 98
برف به پر شباهت دارد و اگر قسمت‌های شمالی این منطقه غیرمسكون است علت آنست كه زمستان آنجا چنین است. پس حدس من آنست كه وقتی سكاها و كسانی كه اطراف آنها زیست میكنند از این پرها صحبت میكنند در حقیقت بكنایه از برف سخن میگویند.
32- من از آنچه درباره دورافتاده‌ترین مناطق نقل كرده‌اند سخن گفتم. اما درباره مردمان شمالی نه از سكاها و نه از كسان دیگر كه در این قسمت زیست میكنند هیچكس غیر از ایسدون‌ها، اطلاعی ندارد «1» و بعقیده من ایسدون‌ها نیز در این باره چیزی نقل نكرده‌اند «2»، زیرا اگر آنها چیزی نقل میكردند سكاها نیز باید نقل كرده باشند، همچنانكه از مردمان یك چشم نقل كرده‌اند. فقط در آثار ازیود «3» درباره مردمان شمالی سخن گفته شده است؛ همچنین است اشعار اپیگون «4» هومر، اگر واقعا او را بتوان مؤلف آن دانست.
______________________________
(1)- طرز بیان هردوت در این عبارت طوری است كه معلوم میشود قبل از او مورخان یا جغرافی‌دانان یونانی مطالبی درباره این «مردمان شمالی» نقل كرده‌اند كه هردوت در این مقام كه بشرح حال اقوام ساكن نواحی سرد مشغول است نسبت به صحت وجود آنها تردید میكند. از لحن بیان و طرز كلام مؤلف كه تا حدی نیشدار بنظر میرسد باید حدس زد كه مخاطب او احتمالا هكاته معروف از اهل ملط است كه مؤلف مكرر بطور صریح و غیرصریح با او بمجادله پرداخته و در بسیاری از موارد دیگر در رد نظریات او استدلال كرده است. اگر این حدس صحیح باشد باید تصور كرد كه بی‌تردید مؤلف در جمع‌آوری مطالب این قسمت از كتاب خود تحت‌تأثیر كامل نویسندگان پیشین خود و از جمله هكاته معروف بوده و این فرض هم وقتی قوت میگیرد كه ملاحظه میكنیم مؤلف باین نواحی و حتی نواحی مجاور و نزدیك آن اصولا سفری نكرده است.
(2)- درینصورت باید مطالبی كه بادعای مؤلف آریستئاس)Aristeas( درباره «مردمان شمالی» از قول ایسدون‌ها نقل كرده صحت نداشته باشد (هردوت همین كتاب- بند 13).
(3)- ازیود)Hesiode( - شاعر معروف یونان در قرن هشتم قبل از میلاد. در ناحیه بئوسی)Beotie( بدنیا آمد و در زمینه اشعار اخلاقی شهرتی فراوان یافت. اثر معروف اوتئوگونی)Theogonie( نام دارد كه ترجمه آن «شجره نسب خدایان» است.
(4)Epigones
ص: 99
33- اما فقط اهالی دلوس «1»، هستند كه بیش از هر قوم دیگر درباره آنها سخن گفته‌اند.
بطوریكه اینان نقل میكنند مردمان شمالی هدیائی برای خدایان بنزد سكاها میآورده‌اند كه آنرا با قشری از كاه گندم مستور میكرده‌اند، اقوام دیگر آنها را از سكاها و اقوام مجاور بدست میآورده‌اند و بسوی مغرب تا دورترین نقاط و سواحل آدریاتیك میفرستاده‌اند و از آنجا بطرف جنوب منتقل میشده است.
نخستین مردمان یونانی كه این هدایا را دریافت میكرده‌اند اهالی دودون «2» بوده‌اند. سپس هدایا بوسیله اهالی دودون به خلیج مالیاك «3» میرفته و از آنجا به اوبه «4» منتقل میشده و از این محل به شهر كاریستوس «5» فرستاده میشده است.
اما بعد از كاریستوس به آندورس «6» فرستاده نمیشد و اهالی كاریستوس آنها را مستقیما به تنوس «7» میبرده‌اند، و اهالی تنوس نیز به دلوس منتقل میكرده‌اند چنین است بشرحی كه اهالی دلوس نقل میكنند ترتیب انتقال این هدایا به سرزمین آنها.
ولی ظاهرا مردمان شمالی اول بار این هدایا را بوسیله دو دوشیزه جوان فرستاده‌اند كه بنا بگفته اهالی دلوس نام آنها هیپروشه «8» و لااودیكه «9» بوده است.
مردمان شمالی برای حمایت این دوشیزگان پنج تن از افراد خود را با آنها
______________________________
(1) دلوس)Delos( - از مجمع الجزایر یونان باستان كه بحكایت افسانه‌های عتیق موطن آپولون و دیان)Diane( خدایان معروف بوده و مدتها مورد احترام و پرستش جمیع قبایل و اقوام یونانی‌نژاد و از مراكز مهم رفت‌وآمد دریای مدیترانه محسوب میشده است
(2) دودون)Dodone( از شهرهای معروف ناحیه اپیر در یونان باستان- شهرت این شهر بیشتر بعلت معبدی بود كه در كنار جنگل مجاور آن قرار داشت و مخصوص خداوند زوس (ژوپیتر) بود و صدای مرموز هاتف آن از خلال زمزمه شاخ برگ درختان آن بگوش می‌رسید.
(3)Maliaque
(4)Eubee
(5)Carystos
(6)Andors
(7)Tenos
(8)Hyperoche
(9)Laodike
ص: 100
همراه كردند و اینها همانها هستند كه امروز پرفر «1» نام دارند و در دلوس احترامات زیادی برای آنها قائل میباشند. اما چون كسانی كه باین عنوان فرستاده میشدند دیگر به سرزمین خود بازنمی‌گشتند، آنها نگران شدند كه مبادا وضعی پیش آید كه هرگز شاهد بازگشت فرستادگان پی‌درپی خود نباشند.
پس تصمیم گرفتند كه هدایای خود را در قشری از كاه گندم مستور كنند و به سرحد ببرند و از همسایگان خود بخواهند كه آنها را از طریق كشور خود به اقوام مجاور منتقل كنند. بدین ترتیب بود كه این هدایا طی طریق میكرد و به دلوس میرسید. اما من خود از سنتی باخبرم كه میتوان با آنچه كه درباره هدایای مورد بحث روی میدهد قیاس كرد و آن چنین است: وقتی زنان تراكیه «2» و پئونی «3» قربانی به آرتمیس «4» شاهی هدیه میكنند، با هدایائی كه آنها در دست دارند همیشه مقداری كاه گندم ضمیمه است. چنین است آنچه تا جائیكه من اطلاع دارم این زنان انجام می‌دهند.
34- دوشیزگان و جوانان دلوس بیاد دوشیزگانی كه از جانب مردمان شمالی آمده
______________________________
(1)- پرفر)Perpheres( ظاهرا فرستادگانی بوده‌اند كه از جانب ساكنان شمالی بعنوان نماینده تجاری به شهرها و جزایر یونان و از جمله به دلوس اعزام میشده‌اند. Belles Lettres (
- جلد 4- صفحه 67)
(2)- تراكیه یا تراس)Thrace( امروز از نواحی اروپای باستان واقع در شمال یونان و دریای اژه؛ محل سكونت اقوام یونانی نژادی بوده است كه از نواحی شمالی یونان به سواحل و جزایر این سرزمین مهاجرت میكرده‌اند. وضع خاص این سرزمین موجب شد كه یونانیان باستان آنرا صحنه بسیاری از افسانه‌های قدیم خود دانند.
(3)- پئونی)Peonie( نام قدیم قسمتی از مقدونیه است كه بنام پئون)Peon( كه در رأس دسته‌ای از اقوام ائولی در 1300 سال قبل از میلاد باین سرزمین قدم نهاد خوانده شد و بعدها در زمان فیلپ مقدونی بكلی ضمیمه مقدونیه اصلی گردید.
(4)- آرتمیس)Artemis( یا دیان)Diane( الهه شكار در یونان باستان كه در سراسر جزایر و نقاطی كه عناصر یونانی سكونت داشتند مورد پرستش بود. در دلوس)Delos( و افز)Ephese( دو معبد بزرك بنام او برپا شده بود؛ بنای معبد دوم 220 سال بطول انجامیده بود. در مصر او را بنام ایزیس)Isis( و در فریجیه بنام سی‌بل)Cybele( ستایش می‌كردند.
ص: 101
و در دلوس مرده بودند موهای خود را كوتاه میكنند. این دوشیزگان قبل از ازدواج قسمتی از گیسوان خود را میبرند و آنرا گرد غلافی می‌پیچند و بر روی مقبره دودختران قرار میدهند (این مقبره هنگام ورود به معبد آرتمیزیون «1» در قسمت چپ قرار دارد و در محل آن درخت زیتونی روئیده است). جوانان دلوس نیز بهر تعداد كه باشند مقداری از موهای خود را گرد گیاه سبزی می‌پیچند و بر روی قبر میگذارند. چنین است احتراماتی كه اهالی دلوس نسبت به این دوشیزگان رعایت میكنند.
35- ولی همین اهالی دلوس نقل میكنند كه حتی قبل از هیپروشه و لااودیكه دو تن دیگر از دوشیزگان مردمان شمالی بنام آرژه «2» و اوپیس «3» به دلوس آمده و از همان ممالكی عبور كرده بودند كه آندو دوشیزه عبور كرده بودند. گویا هیپروشه و لااودیكه باین قصد آمده بودند كه خراجی را كه مردمان شمالی بجبران زایمان سریع «4» قبول كرده بودند برای ایلیتی «5» بیاورند. اما آرژه و اوپیس گویا خود بهمراه این دو الهه «6» آمده بودند. بطوریكه باز اهالی دلوس نقل میكنند. برای آرژه و اوپیس نیز احترامات دیگری رعایت میشود كه چنین است: زنان دلوس نام
______________________________
(1)- آرتمیزیون)Artemision( معبد آرتمیس الهه شكار در یونان باستان كه در دلوس برپا شده بود.
(2)-Arge
(3)-Opis
(4)- مقصود زایمان سریع و بی‌درد الهه لتو)Leto( است كه بحكایت افسانه‌های باستان الهه ایلیتی)Ilithye( او را در خانه خود مسكن و درد زایمان او را تسكین داده بوده است-Belles Lettres( جلد 4 صفحه 68).
(5)-)Ilithye(
(6)- مقصود از این دو الهه یكی لتو)Leto( است كه بحكایت افسانه‌های باستان برای زایمان خود به دلوس آمده بود و دیگری ایلیتی)Ilithye( است كه از سرزمین مردمان شمالی برای كمك به لتو و تسكین درد او به دلوس آمده بود. در نسخ خطی از «دو خدا» صحبت در میان است، ولی باحتمال قریب بیقین مقصود همین دو الهه است كه هردوت مدعی است آرژه و اوپیس قبلا بهمراه آنها به دلوس آمده بودند)Belles Lettres( جلد 4 صفحه 68).
ص: 102
آنانرا در سرودی كه یكی از اهالی لیسی «1» بنام اولن «2» بافتخار آنها سروده بر زبان جاری میسازند و برای آنان اعانه جمع‌آوری میكنند؛ ساكنان جزایر و اهالی یونی رسم خواندن سرود اوپیس و آرژه و ذكر نام آنها و جمع‌آوری اعانه را از اهالی دلوس آموخته‌اند (دیگر سرودهای باستانی را كه در دلوس زمزمه میشد همین شخص كه از لیسی آمده بود سروده است «3»)؛ همچنین در موقعی كه رانهای قربانی‌ها را بر روی قربانگاه میسوزانند، تمام خاكستری را كه از آن بدست میآید بر روی قبر اوپیس و آرژه نثار میكنند. قبر آنها در پشت معبد آرتمیس رو بمشرق و در نزدیكی تالار ضیافت اهالی كئوس «4» قرار دارد.
36- در اینجا سخن درباره مردمان شمالی كافی است. زیرا من از افسانه‌ای كه درباره آباریس «5» ساخته‌اند و بحكایت آن این شخص كه ظاهرا از مردمان شمالی بوده است بی‌آنكه چیزی بخورد با خدنك معروف خود در سراسر زمین گردش كرده سخن نخواهم گفت.
اگر مردمانی وجود دارند كه به «مردمان شمالی» معروف میباشند، بی‌تردید مردمانی نیز وجود دارند كه «مردمان جنوبی» نام دارند. وقتی من مشاهده میكنم كه تاكنون بسیاری از اشخاص طرح‌های كلی از زمین تهیه كرده‌اند ولی هیچیك تفسیر مستدلی از آن نداده‌اند، واقعا بخنده میافتم «6». اینها تصور میكنند كه جریان آب
______________________________
(1)- لیسی)Lycie( یا لیسكیه از نواحی آسیای صغیر واقع در شمال غربی این شبه‌جزیره در ساحل دریای مدیترانه و دریای اژه كه از یك طرف به كاری)Carie( و از طرف دیگر به پامفیلی)Pamphilie( محدود بود. سرزمین لیسی و میلی را در قدیم میلیاد)Miliade( مینامیدند. ساكنان اصلی آنرا مهاجرین كرت)Crete( تشكیل میدادند كه مانند اهالی دیگر مهاجرنشین‌های یونانی آسیای صغیر در زمان كوروش مطیع امپراتوری پارس شدند.
(2)-Olen
(3)- مقصود اولن)Olen( است
(4)- كئوس)Keos( یا)Ceos(
(5)-Abaris
(6)- هدف هردوت در این عبارت چندپهلو هكاته و دیگر مؤلفان عهد عتیق است كه مطالب مشروحی درباره شكل زمین و مناطق مختلف آن نقل كرده‌اند و هردوت همه‌جا با استفاده از هر فرصت باشاره و كنایه از آن انتقاد كرده است.
ص: 103
اقیانوس گرداگرد زمین را فرا گرفته «1» و زمین بشكل چرخی مدور است و آسیا با اروپا برابر است. اكنون من سعی خواهم كرد وسعت هریك از این دو قاره و شكل آنها را در چند كلمه بیان كنم «2».
37- در قسمت مركزی آسیا پارس‌ها سكونت دارند كه تا دریای جنوب كه بدریای اریتره «3» معروف است پراكنده میباشند. بالاتر از آنها در جهت باد شمال مادها سكونت دارند و بالاتر از مادها ساسپیرها «4» قرار دارند. بالاتر از ساسپیرها اهالی كولشید «5» قرار دارند كه تا دریای شمال «6» كه رود فاز «7» بآن میریزد پراكنده می‌باشند.
38- این چهار قوم در فاصله بین دو دریا سكونت دارند. از آنجا در جهت مغرب دو شبه- جزیره از قسمت مركزی جدا میشوند و بداخل دریا پیش میروند و من اكنون بوصف
______________________________
(1)- این نظریه معروف متعلق به هكاته مورخ و جغرافی‌دان یونان باستان است كه عقیده داشت آبهای اقیانوس مانند رودهائی عمیق و عظیم بگرد زمین در حركت میباشند و زمین مانند نگین انگشتر در میان آن قرار دارد.
(2)- با اینكه مؤلف در اینجا وعده داده است كه در سطور بعد درباره وسعت آسیا و اروپا و شكل این دو قاره و مقایسه آندو سخن خواهد گفت با این حال به شرح مطالبی كه درباره پارس‌ها و خاندان هخامنشی نقل كرده اكتفا كرده و نه تنها درباره اروپا سخن نگفته بلكه در مورد آسیا نیز بیشتر به شرح و بسط درباره سرزمین پارس و مردمان آن پرداخته و بسیاری از قبایل و مردمان آن زمان آسیا را فراموش كرده است.
(3)- دریای اریتره)Erythree( اقیانوس هند و دریاهای منشعب از آنست كه در دنیای باستان باین نام خوانده میشد. منشاء این نامگذاری یكی از افسانه‌های قدیم است كه بحكایت آن اریتراس)Erythras( فرزند پرسه)Persee( در این دریا غرق شده است.
(4)- ساسپیر)Saspires( دسته‌ای از اقوام سكائی بودند كه در سواحل ارس و بالاتر از آن سكونت داشتند
(5)- كولشید)Colchide( از نواحی قدیم آسیا واقع در مشرق دریای سیاه و جنوب قفقاز كه رود فاز)Phase( یا ریون)Rion( آنرا مشروب میكرد.
(6)- مقصود دریای سیاه است
(7)- فاز)Phase( رودی بوده است در ایالت كولشید)Colchide( از نواحی قدیم آسیای صغیر كه امروز ریون)Rion( نام دارد
ص: 104
آنها میپردازم. از طرف دیگر، یكی از این دو شبه‌جزیره كه از جانب شمال از رود فاز آغاز میشود در داخل دریا در حاشیه دریای سیاه و هلسپون «1» تا دماغه سیژه «2» در تروآد «3» پیش میرود. همین شبه جزیره از جانب جنوب از خلیج میریاندروس «4» كه مجاور فینیقیه میباشد تا برجستگی تریوپیون «5» ادامه می‌یابد. در این شبه‌جزیره سی قوم زندگی میكنند.
39- این یكی از آن دو شبه‌جزیره است. شبه‌جزیره دوم كه از پارس شروع میشود در داخل دریای اریتره پیش میرود. این شبه‌جزیره شامل پارس «6» و بعد از آن آشور و بعد از آشور عربستان میباشد و به خلیج عربستان «7» كه داریوش در آنجا مجرائی به نیل حفر كرد منتهی میشود- در حقیقت این شبه‌جزیره باینجا منتهی نمیشود «8»، ولی معمول اینست كه چنین میگویند-. از پارس تا فینیقیه منطقه بسیار وسیعی وجود دارد؛ اما از فینیقیه ببعد شبه‌جزیره در طول سواحل سوریه فلسطین و مصر در داخل این دریا پیش میرود و در مصر بپایان میرسد. در این قسمت فقط سه قوم زیست میكنند.
40- چنین بود قسمت‌هائی از آسیا كه بین سرزمین پارس و غرب قرار داد. و اما قسمت هائی كه در جهت شرق و طلوع آفتاب در آنسوی اقوام پارس و ماد و ساسپیر و كولشید
______________________________
(1)- هلسپون)Hellespont( یا دریای هله)Hellee( نام قدیم بغازهای بسفر و داردانل است كه دریای سیاه را بدریای مدیترانه متصل و قاره اروپا را از آسیا جدا میكند.
(2)-Sigee
(3)- تروآد)Troade( منطقه‌ای واقع در شمال شرقی آسیای صغیر در ساحل جنوبی دریای سیاه
(4)-Myriandros
(5)-Triopion
(6)- هردوت قبلا در بند 37 همین كتاب سرزمین پارس را در قسمت مركزی آسیا نام برده بود و در این بند بی‌توجه بآنچه قبلا گفته است از نو پارس را بعنوان قسمتی از شبه‌جزیره عربستان (یعنی شبه‌جزیره دوم پس از شبه‌جزیره آسیای صغیر) معرفی میكند. تاریخ هردوت ج‌4 104 پارس‌ها در سرزمین سكاها پارس‌ها در افریقا و بغازها و تراكیه یونان در معرض خطر ..... ص : 72
(7)- مقصود دریای احمر است كه بامر داریوش در قسمت علیای آن مجرائی بین آبهای آن و انشعابات مصب نیل حفر و دریای مدیترانه را بدریای احمر متصل شد.
(8) زیرا افریقا نیز از طریق صحرای سینا بآن مربوط بوده (هردوت- همین كتاب بند 4)
ص: 105
قرار دارند، از یكطرف بدریای اریتره و از جانب شمال بدریای خزر و رود آراكس «1» كه بسوی مشرق جاری است محدود میباشند.
در اینجا اراضی تا حدود هند مسكون است. اما از هند ببعد در جهت طلوع فجر بایر است «2» و هیچكس نمیتواند چیزی درباره آن نقل كند.
41- چنین است حدود و ثغور آسیا و وسعت آن. و اما درباره افریقا باید گفت كه چون این سرزمین بلافاصله بعد از مصر واقع شده در شبه جزیره دوم قرار دارد. این شبه‌جزیره در طرف مصر باریك میشود.
از این دریا تا دریای اریتره «3» در حقیقت صد هزار ارژی «4» فاصله است كه جمعا هزار ستاد «5» میشود. اما بعد از این قسمت باریك، بار دیگر شبه‌جزیره عریض میشود و آنرا در این قسمت افریقا مینامند «6».
______________________________
(1)- درباره رود آراكس)Araxe( رجوع شود به بند 202 از كتاب اول و بند 36 از كتاب سوم. از آنجا كه هردوت تصور میكرده كه رودهای مشرق زمین عموما بسوی شرق جریان دارد، در این مقام درباره جریان رود آراكس مطالبی نقل كرده است كه با آنچه خود در بند 202 از كتاب اول نقل كرده مبانیت دارد. نظیر این ضد و نقیض‌گوئی را در مطالبی كه مؤلف درباره جریان رود سند نقل كرده نیز میتوان مشاهده كرد.
(2)- رجوع شود به كتاب سوم- بند 98
(3)- یعنی از دریای مدیترانه تا دریای احمر (طول تقریبی كانال سوئز امروز)
(4)- ارژی)Orgye( واحد طول در یونان باستان و برابر یك متر و 776 میلیمتر (یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
(5)- ستاد)Stade( واحد طول در یونان باستان و برابر 177 متر و 6 سانتیمتر (یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
(6)- معلوم میشود هردوت قسمت مهمی از افریقای آن زمان را كه از راه تنگه سوئز به آسیا مربوط بوده قسمتی از شبه‌جزیره دوم میدانسته است كه خود شامل قسمت مهمی از پارس و ایالات جنوبی آن و سوریه و فلسطین و سرزمین عربستان امروز بوده است. شبه‌جزیره اول در نظر مؤلف آسیای صغیر بوده كه با شبه جزیره دوم قسمت اصلی اراضی مسكونی آسیا را تشكیل میداده است.
ص: 106
42- پس وقتی اختلاف بین این سه منطقه دنیا چندان بی‌اهمیت نباشد من كسانی را كه دنیا را به افریقا و آسیا و اروپا تقسیم كرده‌اند ستایش میكنم. زیرا اروپا از حیث طول موازی با هر دو منطقه دیگر ادامه مییابد «1»، در حالیكه از حیث عرض بنظر من با دو قسمت دیگر اصولا قابل قیاس نیست «2».
اما آنچه درباره افریقا میدانیم آنست كه این قسمت از هر طرف باستثنای قسمتی كه به آسیا متصل میشود از دریاها محصور است. تا جائیكه ما اطلاع داریم اولین كسی كه این موضوع را باثبات رسانید نكوس «3» پادشاه مصر بود.
وی، پس از آنكه حفر مجرائی از نیل به خلیج عربستان «4» را تعطیل كرد تعدادی از اهالی فینیقیه را در كشتی نشاند و بدریا فرستاد و بآنها امر كرد در بازگشت از راه ستونهای هركول «5» بدریای شمال «6» وارد شوند و از همین راه به مصر بازگردند.
______________________________
(1)- این فرض هردوت در صورتی صحیح است كه آسیای شمالی را نیز قسمتی از اروپا بدانیم. در اینصورت باید تصدیق كرد كه قاره اروپا در جهت طول سراسر جبهه شمالی آسیا و آفریقا را پوشانیده است.
(2)- مقصود مؤلف اینست كه طول قاره اروپا تقریبا با جمع طول دو قاره آسیا و افریقا برابر بوده ولی سیاق عبارت طوری است كه بنظر میرسد مؤلف عقیده دارد عرض این قاره بقدری از جمع عرض دو قاره دیگر بیشتر است كه قابل قیاس با آندو نمیباشد. علت این توهم غلط هردوت بی‌اطلاعی مردم باستان از حدود شمالی اروپا بوده كه تصور میكرده‌اند وسعت این قاره از جانب شمال نامحدود است. (بند 42 همین كتاب و بند 44)
(3)- نكوس)Necos( یا نخوسی، نخائوی اول پادشاه معروف مصر در اواخر قرن هشتم قبل از میلاد است كه بوسیله سابوكوس پادشاه حبشه بقتل رسید. نخائوی دوم كه بهمین نام در اوائل قرن هفتم قبل از میلاد سلطنت كرد فرزند پسامتیك معروف بود كه هردوت در جلد دوم از تاریخ خود مكرر درباره او سخن گفته است.
(4)- خلیج عربستان در اصطلاح دنیای قدیم دریای سرخ امروز بوده است.
(5)- ستونهای هركول نام قدیم جبل الطارق است در مغرب مدیترانه
(6)- مقصود از دریای شمال دریای مدیترانه است كه در مقام قیاس با دریای جنوب یعنی دریای اریتره (یا اقیانوس هند) شمالی بوده است.
ص: 107
پس این فینیقی‌ها از دریای اریتره «1» حركت كردند و بر روی دریای استوائی «2» به بحرپیمائی پرداختند. اینان هر سال در فصل خزان در هر نقطه‌ای از افریقا كه در طی سفر بآن میرسیدند بساحل نزدیك میشدند و زمین را بذرافشانی میكردند و تا فصل كشت در آن محل منتظر میشدند. همینكه گندم را درو میكردند بار دیگر عازم دریا میشدند، بقسمی كه بعد از دو سال در سال سوم از ستونهای هركول گذشتند و به مصر رسیدند. و اینها نقل كرده‌اند كه در مدتی كه گرد افریقا در حركت بودند خورشید طرف راست آنها بوده؛ این مطلبی است كه من شخصا باور نمیكنم، ولی دیگران مختارند كه آنرا باور دارند.
43- چنین است ترتیب شناسائی افریقا. افریقا را ابتدا بطریقی شناختند كه شرح دادم و بعد از آن اهالی قرطاجنه این مطالب را تأیید كردند؛ چه، ساتاسپس «3» فرزند تئاسپیس «4» كه از خاندان هخامنشی بود نتوانست گرد آن دور زند. با اینكه او را بچنین مأموریتی فرستاده بودند، وی از طول سفر و تنهائی وحشت كرد و بی‌آنكه وظیفه‌ایرا كه مادرش باو محول كرده بود انجام دهد بعقب بازگشت. این شخص از یكی از دختران باكره زوپیر «5» فرزند مگابیز «6» هتك بكارت كرده بود و چون بامر خشایاشا مقرر شد بكیفر این جنایت
______________________________
(1)- دریای اریتره یا دریای احمر امروز كه گاه به اقیانوس هند و خلیج فارس نیز گفته میشد.
(2)- مقصود مؤلف از «دریای استوائی» اقیانوس هند است كه بلافاصله بعد از دریای سرخ قرار گرفته و با قسمتی از سواحل آسیا نیز مجاور است.
(3)-Sataspes
(4)-Teaspis
(5)- زوپیر)Zopyre( بزرك‌زاده پارس كه بنا باظهار هردوت با تدبیر خود توانست شهر بابل را پس از محاصره طولانی و مقاومت شدید در آغاز سلطنت داریوش تسخیر كند (هردوت جلد سوم- بند 153)
(6)- مگابیز)Megabyze( پدر زوپیر و یكی از هفت تن از بزرك‌زادگان پارس كه باتفاق داریوش بر ضد بردیای مغ قیام كرد و با قتل او بسلطنت غاصبانه مغ و برادرش خاتمه داد (هردوت- جلد سوم- بند 67 تا 160)
ص: 108
چهار میخ شود، مادرش كه خواهر داریوش بود برای او تقاضای عفو كرد و گفت كه شخصا مجازاتی سخت‌تر از آنچه خشایاشا تعیین خواهد كرد در حق او اجرا خواهد كرد، چه او را مجبور خواهد كرد كه افریقا را دور بزند و آنقدر دور بزند تا از جانب دیگر به خلیج عربستان برسد. خشایارشا با این شرایط موافقت كرد. پس ساتاسپس به مصر رفت و در آنجا یك كشتی و تعدادی ملاح در اختیار گرفت و بسوی ستونهای هركول «1» شراع بركشید. پس از عبور از این محل و پس از عبور از دماغه افریقا كه به دماغه سولوئیس «2» معروف است شراع بسوی جنوب بركشید و مدت چند ماه از قسمت وسیعی از دریا عبور كرد؛ سپس چون هنوز قسمت بیشتری باقی بود عقب‌گرد كرد و از نو به مصر بازگشت و از آنجا بنزد خشایارشا رفت و چنین نقل كرد كه در دورترین نقطه سفر خود، در طول سواحل كشوری حركت كرده است كه ساكنان آن مردمانی بوده‌اند كوتاه‌قد كه لباسی از برگ خرما بتن داشته‌اند و هربار كه او و همراهانش با كشتی‌های خود بساحل نزدیك میشده‌اند این مردمان كوتاه قد شهرهای خود را ترك میكردند و به كوهها میگریختند. پس آنها بشهرها وارد میشدند و بی‌آنكه خسارتی وارد كنند بمیزان آذوقه لازم خوراكی بچنگ میآوردند.
بطوریكه او نقل كرده است آنچه مانع ادامه گردش او بدور افریقا گردید آن بود كه كشتی او دیگر پیش نمیرفت و كاملا متوقف شده بود. خشایارشا بگفته او اعتماد نكرد و چون در هرحال ساتاسپس نتوانسته بود وظیفه‌ای را كه تعهد كرده بود انجام دهد همان مجازاتی را كه در آغاز كار درباره او در نظر گرفته بود اجراء كرد و امر كرد او را چهار میخ كنند.
یكی از خواجه‌سرایان ساتاسپس همینكه از مرگ ارباب خود مطلع شد با گنجینه و پول فراوانی به ساموس گریخت و یكی از اهالی ساموس آن پول‌ها را تصرف كرد. من نام این شخص را میدانم، اما عمدا آنرا بدست فراموشی میسپارم.
______________________________
(1)- جبل الطارق امروز.
(2)- دماغه سولوئیس)Soloeis( امروز دماغه كانتن)Cap Cantin( نامیده میشود.
ص: 109
44- اما در آسیا مهم‌ترین اكتشافات بوسیله داریوش انجام گرفت. وی مایل بود بداند رود سند كه با یكی دیگر از رودها، تنها رودهائی هستند كه تمساح در آن زیست میكند در كجا بدریا میریزد.
پس تعدادی از كسانی را كه تصور میكرد در بیان حقایق مورد اعتماد او میباشند و از جمله سكیلاكس «1» از اهل كاریاندا «2» را در كشتی نشاند و باین مأموریت فرستاد.
این اشخاص از شهر كاسپاتیروس «3» و از سرزمین پاكتی‌ها «4» حركت كردند. آنان از طریق رودخانه‌ها در جهت طلوع فجر و مشرق حركت كردند تا بدریا رسیدند «5».
سپس رو بسمت مغرب در دریا حركت كردند و در ماه سی‌ام به محلی رسیدند كه فینیقی‌هائی كه كمی بالاتر درباره آنها سخن گفتم بامر پادشاه مصر از همان محل برای
______________________________
(1)- سكیلاكس)Skylax( سردار و جغرافی‌دان معروف یونانی كه بروایت هردوت بامر داریوش با تعدادی از پارس‌ها از راه هند به یكی از اولین سفرهای اكتشافی بحری جهان دست زد و سراسر مسیر رود سند و سواحل جنوبی اقیانوس هند را پیمود (تاریخ هردوت- جلد سوم بند 102 ببعد)
(2)- كاریاندا)Caryanda( از شهرهای كاری باستان)Carie( و موطن سكیلاكس جغرافی دان معروف یونان باستان
(3)- كاسپاتیروس)Caspatyros( - ظاهرا باید یكی از شهرهای سیستان امروز بوده باشد كه بگفته هردوت سكیلاكس بامر داریوش سفر دریائی معروف خود را از آن محل آغاز نمود (تاریخ هردوت- جلد سوم- بند 102)
(4)- پاكتی‌ها)Paktyes( قومی بوده‌اند كه در ناحیه كوههای سلیمان سكونت داشتند و هردوت اصولا آنها را هندی میدانست (رجوع شود به تاریخ هردوت- جلد سوم- بند 102 و توضیح ذیل آن بند)
(5)- بفرض اینكه سكیللاكس و همراهان او بنا بگفته هردوت از طریق رود سند بطرف دریا رفته باشند هرگز جهت حركت آنها بسوی مشرق نبوده زیرا رود سند باستثنای پاره‌ای از قسمت‌های آن‌كه پیچ‌وخم دارد اصولا در جهت شمال به جنوب بسوی دریا میرود نه در جهت غرب به شرق.
ص: 110
گردش بدور افریقا حركت كرده بودند «1». پس از این گردش دریائی، داریوش هندیها را باطاعت خود درآورد «2» و از این دریا استفاده كرد.
از اینقرار در مورد آسیا این مسئله مسلم است كه اگر قسمت شرقی آنرا استثناء كنیم بقیه آن همان خصوصیات و مشخصات افریقا را دارا میباشد «3».
45- اما درباره اروپا هیچكس بوضوح نمیداند كه آیا از جانب مشرق و شمال نیز به آب منتهی میشود. آنچه میدانیم اینستكه این قاره در جهت طول در برابر دو قاره دیگر امتداد مییابد. همچنین من نمیتوانم بفهمم كه بچه دلیل زمین را كه یكی است به سه نام متمایز كه از اسامی زنان مشتق شده است میخوانند و بچه دلیل خط متمایز قسمتهای آنرا نیل كه رودی است مصری و فاز «4» كه رودی است در كولشید «5» قرار داده‌اند.
(برخی «6» این دو حد را تانائیس «7» كه رودی است در سرزمین مایوتیس «8» و تنگه‌های كیمری میدانند).
______________________________
(1)- مقصود مؤلف تنگه سوئز آن زمان است، زیرا دریانوردان فینیقی برای گردش بدور افریقا قبلا از همین محل حركت كرده بودند. اگر خط سیری كه هردوت برای این دریانوردان نقل میكند صحت داشته باشد باید تصدیق كرد كه سفر دریائی آنان یكی از دشوارترین و سخت‌ترین سفرهای دریائی آن زمان محسوب میشده و قابل قیاس با سفر دریائی نئارك)Nearque( كه بعدها بامر اسكندر انجام گرفت نبوده است.
(2)- مقصود هندیهای ساكن دره سفلای سند بوده است.
(3)- اشاره به دریاها و رودها و شطهائی است كه بگفته مؤلف گرداگرد افریقا و آسیا مشاهده میشد.
(4)- رود فاز)Phase( نام قدیم رود ریون)Rion( است كه در ایالت كولشید از نواحی قدیم آسیای صغیر در مشرق دریای سیاه و جنوب قفقاز جاری بوده است.
(5)- كولشید)Colchide( از نواحی قدیم آسیا واقع در شرق دریای سیاه و جنوب قفقاز امروز.
(6)- مردمان عهد عتیق تصور میكرده‌اند كه حد فاصل بین آسیا و افریقا رود نیل (هردوت- جلد سوم- بند 16 و بعد).
(7)- تانائیس)tanais( نام قدیم رود دون)Don( امروز است كه در محل بندر آزوف بدریا میریزد.
(8)- مایوتیس)Maiotis( نام قدیم دره رود دون)Don( و سواحل دریای آزوف است
ص: 111
همچنین ما نه نام كسانی را كه این خط فاصل‌ها را طرح كرده‌اند میشناسیم و نه میدانیم كه اسامی این قاره‌ها را از كجا اخذ كرده‌اند. زیرا اكثر یونانیان مدعی هستند كه افریقا را بنام زنی از همین سرزمین كه لیبیه «1» نام داشته چنین نام گذارده‌اند.
اما آسیا ظاهرا بنام زن پرومته «2» چنین نام گرفته، در حالیكه اهالی لیدی نام آنرا از خود میدانند و مدعی هستند كه آسیا بنام آسیه «3» زوجه پرومته چنین نام نگرفته، بلكه بنام آسیس «4» فرزند كوتیس «5» پسر مانس «6» چنین خوانده شده. قوم آسیا «7» مقیم سارد نیز نام خود را از همین شخص اتخاذ كرده است. اما درباره اروپا، همانطور كه هیچكس نمیداند كه این قاره از آب محصور است یا خیر، درباره منشاء نام آن و كسی كه این نام را بآن داده است نیز كسی اطلاعی ندارد، مگر اینكه بگوئیم كه این سرزمین نام خود را از اوروپه «8» از اهل صور «9» اخذ كرده باشد. در اینصورت این قاره
______________________________
(1)-Libyie- هردوت افریقا را همه‌جا لیبی)Libie( نام برده و بنابراین روایتی كه در این قسمت درباره وجه تسمیه آن نقل میكند با توجه بنامی بوده كه باین قاره داده است.
(2)- پرومته)Promethee( از غول‌های افسانه‌ای در دنیای باستان كه بحكایت افسانه‌ها در جنگ با غولها بكمك ژوپیتر خدای خدایان شتافت و سپس مورد حسادت خدای خدایان قرار گرفت و بامر او در كوههای پارناس زندانی و سرانجام بدست هركول پهلوان افسانه‌ای از اسارت خلاص شد.
(3)-Asie
(4)-Asies
(5)-Cotys
(6)-Manes
(7)-Asiade
(8)- اوروپه)Europee( دختر آژنور)Agenor( پادشاه افسانه‌ای فینیقیه. بحكایت افسانه‌های باستان ژوپیتر خدای خدایان بشكل گاوی نر درآمد و او را ربود و به سرزمین امروز اروپا برد و از آن زمان ببعد این سرزمین بنام او اروپا نامیده شد.
(9)- صور یا تیر)Tyre( از بزرگترین بنا در دنیای باستان در ساحل شرقی مدیترانه در محل كنونی بندر بیروت.
ص: 112
نیز مانند قسمت‌های دیگر جهان قبلا بی‌نام بوده است. اما این نكته مسلم است كه این اروپه در اصل از آسیا بوده و هرگز به سرزمینی كه امروز یونانیان اروپا مینامند قدم نگذارده بود. این زن فقط از فینیقیه به كرت و از كرت به لیدی رفت «1». در اینجا سخن درباره این موضوع كافی است، زیرا ما در مورد این اسامی از آنچه معمول و مرسوم است پیروی میكنیم.
46- منطقه دریای سیاه كه داریوش بآن حمله كرد بین تمام مناطق موجود یكی از مناطقی است كه اگر سكاها را استثناء كنیم، جاهل‌ترین مردمان را دربردارد؛ زیرا ما هیچ قوم زنده‌ای را نمی‌شناسیم كه در داخل این سرزمین زندگی كند و از حیث علم و اطلاعات قابل ذكر باشد؛ و همچنین باستثنای سكاها و آناكارسیس «2» هیچ انسان با اطلاعی را سراغ نداریم كه در این سرزمین بدنیا آمده باشد. سكاها درباره یكی از مهم‌ترین مسائل مربوط بانسان راه حلی اندیشیده‌اند كه از تمام راه‌حل‌هائی كه ما میشناسیم عاقلانه‌تر بنظر میرسد. اما غیر از این مسئله چیز دیگری كه قابل ستایش باشد در آنها سراغ ندارم.
اما آنچه آنها اختراع كرده‌اند و بشرحی كه گفتم اهمیت بسیار دارد طریقه‌ایست كه هر مهاجمی را كه بآنها حمله كند مانع فرارش میشود و اگر بخواهند مهاجم بآنها دست نیابد، هیچ مهاجمی نخواهد توانست بآنها دست یابد. چه، مردمانی كه نه شهر و نه حصاری ساخته شده دارند و همه بی‌استثناء تیراندازانی سواركار و خانه بدوش میباشند و در حیات خود به كشت و زرع احتیاج ندارند و با حیوانات خود زیست میكنند، چگونه ممكن است در پناه مهاجمان نباشند و چگونه ممكن است بآنها دست یافت؟
47- و اما علت اینكه اینها این طرز زندگی را برگزیده‌اند آنست كه سرزمین آنها
______________________________
(1)- درباره مسافرت اوروپه از فینیقیه به كرت و از كرت به لیدی رجوع شود به هردوت كتاب اول- بند 173
(2)- آناكارسیس)Anacharsis( - از دانشمندان معروف یونان باستان كه از نژاد سكائی بوده است و بحكایت افسانه‌ها بعلت تقلید از عادات و رسوم یونانیان در سرزمین اجدادی خود بوضعی فجیع بقتل رسید (رجوع شود بهمین كتاب- بند 76 و 77).
ص: 113
برای آن مناسب است، و رودها و انهار نیز بآن كمك میكند؛ زیرا این سرزمین كه بشكل دشت میباشد سراسر از مراتع و انهار و رودهائی كه تعداد آنها با مجاری آب در مصر برابر میباشد پوشیده شده است. من اكنون تعدادی از آنها را كه شهرتی دارند و از جانب دریا قابل كشتی‌رانی میباشند نام میبرم و آنها چنین‌اند: رود ایستروس «1» كه پنج دهانه دارد؛ بعد از آن تیراس «2»، هیپانیس «3»، بوریستن «4»، پانتی‌كاپس «5»، هیپاكیریس «6»، گروس «7» و تانائیس «8» جریان دارد. چنین است جزئیاتی درباره رودهای این سرزمین.
48- ایستروس كه از تمام رودهائی كه ما میشناسیم بزرگ‌تر است همیشه چه در زمستان و چه در تابستان جریانی یكنواخت دارد. این رود اولین رود سرزمین سكاها از جانب مغرب میباشد و اگر مهم‌ترین آنها نیز محسوب میشود علت آنست كه رودهای دیگری بآن ملحق میشوند. رودهائی كه بآن ملحق میشوند بشرح زیراند: ابتدا پنج رود بزرگ است كه در سرزمین سكاها جاریند و عبارتند از: رودی كه سكاها پوراتا «9» و یونانیان پیرتوس «10» مینامند؛ بعد از آن تیارانتوس «11»، آراروس «12»،
______________________________
(1)- ایستروس)Istros( یا ایستر)Ister( نام رود دانوب در یونان باستان.
(2)- تیراس)Tyras( نام قدیم رود دنیستر)Dniestre( امروز.
(3)- هیپانیس)Hypanis( نام قدیم شعبه‌ای از رودون كه امروز بوگ)Boug( نام دارد.
(4)- بوریستن)Borysthene( نام قدیم رود دنیپر)Dniepre( امروز است.
(5)-Panticapes
(6)-Hypakyris
(7)-Gerrhos
(8)- تانائیس)Tanais( نام قدیم رودن دون امروز است.
(9)-Porata
(10)-Pyretos
(11)- تیارانتوس)Tiarantos( محتملا رودسرت)Serth( امروز بوده است-Belleslettres( - جلد 4- صفحه 77)
(12)-Araros
ص: 114
ناپاریس «1» و اوردسوس «2» است. اولین رودی كه نام برده شد بزرگ است و در مشرق جریان دارد و آبهای آن با آبهای ایستروس مخلوط میشود. رود دوم كه تیارانتوس نام دارد غربی‌تر و در عین حال كوچك‌تر است. آراروس و ناپاریس و اوردسوس در بین دو رود اول جاری‌اند و آب آنها نیز به ایستروس میریزد «3». چنین است انهاری كه در سرزمین سكاها جاری میباشند و به رود ایستروس ملحق میشوند. رود ماریس «4» نیز كه به ایستروس میریزد از سرزمین قوم آگاتیرسس «5» سرچشمه میگیرد.
49- از قلل كوه هموس «6» سه رود بزرگ دیگر جاری است كه از جنوب بسوی شمال میروند و برود ایستروس ملحق میشوند و عبارتند از: اطلس «7»، اوراس «8» و تی‌بی‌زیس «9». در تراكیه از سرزمین تراكی‌های كروبیز «10» رودهای آتریس «11»،
______________________________
(1)-Naparis
(2)-Ordessos
(3)- بین رود)Prouth( و سرت)Sereth( رود مهم دیگری كه به نواب ملحق شود وجود ندارد. تصور میرود رود آراروس و ناپاریس و اوردسوس از رودهای بزرگ دشت والاشی بوده باشند كه هردوت اشتباها آنها را در جهت شرق در ناحیه ملداوی قرار داده و تصور كرده است كه از جانب شمال به قسمتی از رود دانوب كه در جهت غرب بشرق جاری است ملحق میشده‌اند.Belles Lettresجلد 4- صفحه 77)
(4)-Maris
(5)- آگاتیرسس)Agathyrses( قومی بوده است كه در قسمت‌هائی از سلسله جبال كارپات میزیسته.
(6)- هموس)Hemus( نام قدیم جبال بالكان.
(7)-Atlas
(8)-Auras
(9)-Tibisis
(10)-)Crobyzes( - ناحیه‌ای از سرزمین میزی)Misie( باستان كه قومی از نژاد تراكی در آن میزیست.
(11)- رود آتریس)Athris( كه بعضی از مورخان ژتروس)Jeterus( و برخی دیگر ژاتروس)Jatrus( نیز نام برده‌اند، باید قاعدة رود امروزی ژانترا)Jantra( باشد.
ص: 115
نوئس «1» و آرتانس «2» جاری‌اند كه برود ایستروس ملحق میشوند. رود سكیوس «3» كه از میان كوهستان هموس میگذرد از سرزمین پئونی «4» و كوه رودوپ «5» عبور میكند و به ایستروس ملحق میشود. در سرزمین ایلیری «6» رود آگروس «7» جاری است كه بسوی شمال میرود و بدشت تریبال «8» و رود بروگوس «9» ملحق میشود و رود بروگوس نیز به ایستروس میریزد. از اینقرار، این دو رود بزرگ هر دو به رود
______________________________
(1)- رود نوئس)Noes( باحتمال زیاد رودی بوده است كه امروز اوسم)Osem( نامیده میشود و شهری بنام نوا)Novae( در ساحل مصب آن قرار داشت.Belles Lettres( جلد 4- صفحه 77)
(2)-Artanes
(3)- سكیوس)Skios( كه توسیدید آنرا اوسكیوس)Oskios( و پلین اوسكوس)Oescus( نام داده‌اند ظاهرا رود ایسكر)Isker( امروز بوده است.
(4)- پئونی)Peonie( نام قدیم قسمتی از مقدونیه شمالی است كه در زمان فیلیپ مقدونی ضمیمه مقدونیه شد.
(5)- رودوپ)Rhodope( - قسمتی از سلسله جبال تراكیه كه از قسمتی از جبال بالكان مجزا و در جهت جنوب غربی تا دریا ادامه مییابد. افسانه‌های باستان حاكی است كه این كوه مدتها محل اقامت و كنج عزلت ارفه)Orphec( شاعر معروف باستان بوده است.
(6)- ایلیری)Illyrie( - این نام در ادوار مختلف تاریخ به نواحی متعدد داده شده است. یونانیان باستان و از جمله هردوت ناحیه‌ای واقع در شمال یونان را باین نام مینامیده‌اند.
پس از آنكه فیلیپ مقدونی قسمت‌هائی از آنرا ضمیمه مقدونیه كرد ایلیری در حقیقت بدو قسمت شد و قسمتی از آن برای مدتی بیشتر در منطقه نفوذ تمدن یونان باقی ماند. بطور كلی این نام به منطقه‌ای اطلاق میشده است كه شامل دالماسی، بوسنی و كروآسی امروز میشده است.
(7)- آگروس)Aggros( باحتمال زیاد رود موراوا)Morava( واقع در صربستان و یا رود ایبار)Ibar( در همین سرزمین بوده است-Belles Lettres( - جلد 4- صفحه 77)
(8)- تریبال)Triballes( - قسمتی از تراكیه قدیم كه قومی بهمین نام در نقاط سرسبز آن زیست میكرد. این ناحیه در زمان فیلیپ مقدونی ضمیمه مقدونیه شد.
(9)- بروگوس)Brogos( .
ص: 116
ایستروس ملحق میشوند. از سرزمینی كه بالاتر از ناحیه امبری «1» قرار دارد رود كارپیس «2» و همچنین رود دیگری بنام آلپیس «3» بسوی شمال جاریند و آنها نیز برود ایستروس ملحق میشوند، چه ایستروس از یك سوی اروپا بسوی دیگر و در تمام طول آن جاری است. این رود از سرزمین اقوام سلت «4» كه بعد از اقوام كینت «5» غربی‌ترین ساكنان اروبا میباشند شروع میشود و از سراسر اروپا میگذرد و به كنار سرزمین سكاها میرسد.
50- پس علت اینكه ایستروس از تمام رودهای دیگر بزرگتر است اینست كه این رودها كه از آنها نام بردم و همچنین بسیاری از رودهای دیگر به آن ملحق میشوند. چه اگر این رودها را از حیث مقدار آب هریك جداگانه با دیگری مقایسه كنیم، نیل از حیث مقدار آب از دیگران بزرگتر است. زیرا هیچ رود یا چشمه‌ای وجود ندارد كه آب آن به نیل وارد شود و آب نیل را افزایش دهد «6». و اگر جریان رود ایستروس در زمستان و تابستان یكنواخت است علت اینست كه من اكنون شرح میدهم: در زمستان
______________________________
(1)- اومبری)Ombrie( - قسمتی از ایتالیای شمالی بوده است (رجوع شود به تاریخ هردوت- كتاب اول- بند 94).
(2)- كارپیس)Carpis( - محتملا رودی بوده است كه در قسمت مركزی اروپا جاری بوده و نام آن از كوههای كارپات اخذ شده بوده است.
(3)- آلپیس)Alpis( نیز باحتمال زیاد رودی بوده است كه در اروپای مركزی جاری بوده و نام آن از كوهستان آلپ اخذ شده بوده است.
(4)- سلت)Celtes( - قوم بزرگ آریائی كه در حدود دو هزار سال قبل از میلاد از مشرق اروپا به مغرب این قاره مهاجرت كرد و در طی ده قرن سراسر قاره اروپا را فراگرفت و هسته اولیه ساكنان كشورهای مغرب را تشكیل داد.
(5)- كینت)Kynetes( - قومی بوده است باستانی كه بتصور هردوت و پاره‌ای از مورخین باستان آخرین قوم ساكن مغرب اروپا بوده است (هردوت- جلد دوم- بند 33).
(6)- اطلاعات هردوت درباره نیل محدود بوده است به قسمتی از این رود كه در صحرای مصر جاری بود و از ناحیه مصب تا نقطه سرحدی مصر و حبشه كه در گذشته الفانتین نام داشته و امروز اسوان نام دارد امتداد مییافت. مؤلف درباره سرچشمه نیل و آنچه در آنسوی سرچشمه آن وجود داشته چندان اطلاعاتی كسب نكرده بود.
ص: 117
این رود همانست كه هست و هرگز مقدار آب آن از مقدار آب طبیعی تجاوز نمیكند؛ زیرا در این نواحی در زمستان باران بسیار كم میبارد و در مقابل، برف بطور دائم بر زمین می‌نشیند. در تابستان، برفی كه در فصل زمستان بمقدار فراوان بر زمین نشسته از هر سو آب میشود و آب آن به ایستروس میریزد. پس این برف به رود ملحق میشود و آب آنرا افزایش میدهد. بارانهای زیاد و فراوان نیز با آن همراهی میكند، زیرا در تابستان باران میبارد. و بهمان اندازه كه خورشید در تابستان بیش از زمستان آب بسوی خود میكشد، بهمان اندازه نیز آبهائی كه به ایستروس ملحق میشود در تابستان از زمستان بیشتر است. با این دو عمل مخالف نوعی تعادل برقرار میشود، بطوریكه ایستروس همیشه یكنواخت بنظر میرسد.
51- پس از اینقرار، یكی از شطهای سرزمین سكاها ایستروس است. بعد از آن تیراس «1» جریان دارد كه از جهتی كه باد شمال میوزد حركت میكند و سرچشمه آن دریاچه بزرگی در سر حد سرزمین سكاكا و نورها «2» است. در مصب آن یونانیانی سكونت دارند كه تیریت «3» نام دارند.
52- سومین آن، رود هیپانیس «4» است كه از سرزمین سكاها سرچشمه میگیرد «5».
این رود از دریاچه بزرگی منشعب میشود كه اطراف آن اسبان وحشی سفید رنگی چرا میكنند. این دریاچه را بحق، مادر هیپانیس نام داده‌اند. پس از اینكه هیپانیس از این دریاچه منشعب میشود در طول مسافت پنج روز بحرپیمائی آب آن چندان زیاد
______________________________
(1)- تیراس)Tyras( یا تیریس)Tyris( رود دنیستر)Dniestre( امروز است.
(2)- نورها)Neures( قومی از نژاد سارمات كه ساكن قسمت‌هائی از نواحی لیتوانی كنونی بوده است.
(3)-Tyrites
(4)- هیپانیس)Hypanis( یكی از انشعابات رود دون بوده است كه امروز بوگ)Boug( نام دارد. رود دیگری بهمین نام در سرزمین سارمات قدیم وجود داشته كه از قفقاز عبور میكرده و بدریای سیاه میریخته.
(5)- و از اینقرار باید كوتاه‌تر و كوچكتر از دو رود سابق باشد كه هر دو از نقاطی دورتر سرچشمه میگرفتند و پس از طی مسافتی به سرزمین سكاها وارد میشدند.
ص: 118
نیست و شیرین است. اما از این نقطه ببعد در فاصله چهار روز بحرپیمائی از ساحل دریا آب آن بشدت تلخ است، و علت آنست كه در این نقطه چشمه تلخی بآن ملحق میشود كه آب آن بدرجه‌ای تلخ است كه با اینكه از حیث مقدار ناچیز است، رود هیپانیس را كه از حیث مقدار آب كم‌نظیر است تلخ میكند. این چشمه در سرحد سرزمین سكاهای كشاورز و مردمان آلازون «1» قرار دارد. این چشمه و محلی را كه در آنجا آفتابی میشود بزبان سكائی اكسامپئوس «2» مینامند كه بزبان یونانی راههای مقدس معنی میدهد. در سرزمین آلازون‌ها مسیر رود تیراس و هیپانیس بهم نزدیك میشود و سپس هریك از آنها پیچی میزنند و در جهاتی جاری میشوند كه فاصله بین درود را عریض می‌كند.
53- چهارمین رود بوریستن نام دارد. بوریستن بعد از ایستروس بزرگترین این رودها است و بنظر من نه تنها از تمام رودهای سرزمین سكاها بلكه از تمام رودهای دیگر، باستثنای نیل پرثمرتر است، زیرا هیچ رودی را با نیل نمیتوان قیاس كرد. اما بین تمام رودهای دیگر، بوریستن از همه پرثمرتر است. از این رود مراتع زیبا و چمن‌زارهای پربركتی برای چهارپایان بوجود میآید و ماهی‌های بسیار عالی و بیشمار در آن زیست میكنند. آب آن بسیار گوارا است و با اینكه در كنار رودهای گل‌آلود جاری است شفاف و زلال است. بذری كه در سواحل آن افشانده میشود خوب عمل میآید و هر جا كه بذر نیفشانند، علف بمقدار زیاد و بلند میروید. در مصب آن نمك بمقدار زیاد خودبخود متبلور میشود و این نمك برای نمك سود كردن ماهی‌های بسیار بزرگی بكار میرود كه بی‌استخوانند و انتاكه «3» نام دارند. همچنین چیزهای شگفت دیگری بتعداد زیاد وجود دارد. بطوریكه میدانیم این رود تا نقطه‌ای كه گروس «4» نام دارد و با
______________________________
(1)-Alazons
(2)-Exampaios
(3)-Antakees
(4)- حدس زده میشود كه این محل كه هردوت گروس)Gerrhos( نامیده در نزدیكی پیچ بزرگ دنیپر)Dniepre( و یا در منطقه كیف امروز بوده است. اما چون این دو نقطه از هم فاصله‌ای زیاد دارند، در اینكه این محل واقعا با كدامیك از آنها تطبیق میكرده است بحث فراوان شده است. در متن هردوت بنفع هر دو فرضیه قرائن و اماراتی مشاهده میشود.
بقیه پاورقی در صفحه بعد
ص: 119
چهل روز بحرپیمائی میتوان بآن رسید «1» از سمت شمال جاری است «2». از این نقطه ببالا هیچكس از سرزمین اقوامی كه این رود از آن جاریست چیزی نمیداند. اما تردیدی نیست كه این رود قبل از آنكه به سرزمین سكاهای كشاورز برسد از صحرائی میگذرد. زیرا این سكاها در سواحل این رود در طول مسافتی كه با ده روز بحرپیمائی برابر است سكونت دارند. این رود و رود نیل تنها رودهائی هستند كه من نمیتوانم درباره محل سرچشمه آنها مطلبی نقل كنم؛ تصور میكنم كه هیچ یونانی دیگری در این باره اطلاعی نداشته باشد. وقتی بوریستن بدریا نزدیك میشود آب آن با آب هیپانیس در محلی كه هر دو بدریا میریزند مخلوط میشود و بین آنها زبانه‌ای از خشگی
______________________________
بقیه پاورقی از صفحه قبل
از جمله مطالبی كه باستناد آن میتوان گفت كه این محل در خم دینپر بوده است مطالب بند 71 همین كتاب است كه بموجب آن رود بوریستن (یا دنیپر) تا محلی كه گروس نام دارد قابل كشتی‌رانی بوده. همچنین است مطلبی كه مؤلف در بند 56 درباره رودی بهمین نام نقل كرده است. اما هردوت در جای دیگر گفته است كه گروس در سرحد سرزمین سكاها قرار دارد (بند 71 همین كتاب) و این محل دورترین نقطه شناخته شده رود بوریستن میباشد. و چهار روز وقت لازم است تا بدان رسید (بند 56). از این گفته اخیر اینطور نتیجه گرفته میشود كه گروس در منطقه كیف قرار داشته نه در منطقه پیچ دنیپر- بهرحال تردیدی نیست كه هردوت درباره مسیر این رود از گروس ببعد اطلاع كاملا صحیحی نداشته‌Belles Lettres( جلد 4- صفحه 80)
(1)- هردوت در بند 101 در همین كتاب مدعی است كه سرزمین سكاها را از هر سوی آن بسوی دیگر میتوان در فاصله بیست روز پیمود و چون بیست روز راه‌پیمائی بخط مستقیم باحتمال زیاد و بطور تقریب با چهل روز بحرپیمائی در مسیر پرپیچ‌وخم رودها برابر است گفته اخیر مؤلف را نمیتوان مباین گفته او در بند 101 دانست.
(2)- مقصود مؤلف آن قسمت از رود است كه بین گروس و دریا قرار دارد، زیرا درباره قسمت علیای آن قبلا گفته بود كه هیچگونه اطلاعی در دست نیست. جالب‌توجه است كه رود دنیپر)Dniepre( كه باحتمال زیاد همان بوریستن هردوت میباشد در فاصله بین كیف و ساحل دریا قسمتی در جهت جنوب شرقی و قسمتی در جهت جنوب غربی جاری بوده است. درینصورت گروس باید محل كیف امروز باشد.Belles Lettres( - جلد 4 صفحه 80)
ص: 120
باقی میماند كه به برجستگی هیپولااوس «1» معروف است. بر روی این قطعه خشگی زیارتگاهی بنام دمتر «2» وجود دارد. و بالاتر از این زیارتگاه در ساحل هیپانیس مردمان بوریستن سكونت دارند چنین است آنچه لازم بود درباره این رودها نقل كنم.
54- بعد از اینها رود پنجمی نیز هست كه پانتی‌كایس «3» نام دارد. این رود نیز از جانب شمال جاری است و از دریاچه‌ای سرچشمه میگیرد. فاصله بین این رود و رود بوریستن محل سكونت سكاهای كشاورز است. پانتی كاپس به هیلیا «4» وارد میشود و در طول ساحل آن میگذرد و به بوریستن ملحق میشود.
55- رود ششمی نیز وجود دارد كه هیپاكیریس «5» نام دارد. این رود از دریاچه‌ای سرچشمه میگیرد و از بین سكاهای صحرانشین میگذرد و هیلیا و محلی را كه به معدن آشیل «6» معروف است در جهت راست قرار میدهد و در نزدیكی شهر كاركی‌نی‌تیس «7» بدریا میریزد.
56- هفتمین رود كه گروس نام دارد در همین نقطه از بوریستن جدا میشود؛ رود بوریستن نیز تا همین محل شناخته شده است. پس این رود در این محل از بوریستن جدا میشود و بنام همان محل گروس «8» نام میگیرد. گروس بسوی دریا جریان مییابد و سرزمین سكاهای صحرانشین را از سرزمین سكاهای شاهی جدا میكند و به
______________________________
(1)-Hippolaos.
(2)- دمتر)Demeter( یا سرس)Ceres( فرزند ساتورن)Saturne( و الهه مزارع و كشت‌زار و خرمن در یونان باستان.
(3)-Panticapes
(4)- هیلیا)Hylaia( یا هیله)Hylee( - درباره این محل رجوع شود به توضیحات هردوت در بند 18 و 19 و 76 از كتاب حاضر.
(5)-Hypakyris
(6)- خشگی كم عرض طویلی كه در برابر ساحل هیلیا قرار داردBelles Lettres( - جلد 4- صفحه 81)
(7)- شهر كاركی‌نی‌تیس)Karkinitis( در داخل خلیج و در قسمت غربی تنگه پركوپ)Perekop( .
(8)- درباره این محل رجوع شود به یادداشت ذیل بند 53 كتاب حاضر.
ص: 121
هیپاكیریس ملحق میشود. «1»
57- هشتمین رود تانائیس «2» نام دارد كه در آغاز مسیر خود از دریاچه بزرگی خارج میشود و بدریاچه بزرگتر دیگری میریزد كه مایوتیس «3» نام دارد و حد فاصل بین سكاهای شاهی و سورومات‌ها «4» میباشد. به رود تانائیس رود دیگری ملحق میشود كه هیرژیس «5» نام دارد.
58- این بود بطور خلاصه رودهای معروفی كه سكاها از آن منتفع میشوند. گیاهانی كه در سرزمین سكاها میروید از تمام گیاهانی كه ما میشناسیم برای كبد حیوانات مفیدتر است. اگر شكم حیوانات را بگشائیم صحت این مطلب را تصدیق خواهیم كرد.
59- پس بنابراین، سكاها از مزایای مهمی بمقدار فراوان برخوردارند «6». و اما برای اینكه
______________________________
(1)- تشخیص اینكه رود گروس و هیپاكیریس كه هردوت مكرر از آنها نام برده كدامیك از رودهای امروز دشت‌های جنوبی روسیه است خالی از اشكال نیست. از آنچه هردوت نقل میكند اینطور نتیجه گرفته میشود كه این رود در نزدیكی كیف امروز از دنیپر (بوریستین زمان هردوت) جدا میشود و پس از طی مسافتی دایره‌وار در مغرب تنگه پركوپ)Perekop( بدریا میریزد. در حال حاضر جریان رود مولوچیا)Molotchaia( بیش از هر رود دیگر با جریان رود فرضی هردوت تطبیق میكند، چه این رود در قسمت علیای رود دنیپر با آن مجاور است و بدریای آزوف امروز میریزد. ولی بین رود دنیپر و این رود جریان دیگری وجود ندارد. محتمل است مقصود هردوت این بوده كه بین بوریستن و تانائیس سه رود دیگر وجود داشته كه هر سه بدریا وارد میشده است و چون مؤلف تصور نمیكرده كه ساحل دریا در سرزمین سكاها در جهت شرق تا آنسوی كوههای تور ادامه یابد چنین نتیجه گرفته كه هر سه این سه رود در مغرب این كوهها بدریا میریخته‌اند-Belles Lettres( - جلد 4- صفحه 81)
(2)- تانائیس)Tanais( - درباره این رود رجوع شود به یادداشت ذیل بند 20 همین كتاب
(3)- مایونیس)Maiotis( - نام قدیم دریای آزوف بوده است.
(4)-Sauromates
(5)-Ilyrgis
(6)- مقصود مؤلف از این مزایا، انهار و رودهای متعددی بوده است كه بعلت موقعیت طبیعی سد محكمی در برابر مهاجمین خارجی تشكیل میدادند. چون سكاها خود به گوشه و كنار سرزمین خود آشنائی كامل داشتند و از معابر و گذرگاههای طبیعی آن با اطلاع بودند با سانی از
ص: 122
از مسائل دیگر صحبت كنیم، اكنون درباره عادات و رسوم آنان سخن میگویم. تنها خدایانی كه آنان میپرستند چنین است كه شرح میدهم:
مقدم بر همه هستیا «1» و بعد از آن زوس «2» و زمین (آنان عقیده دارند كه زمین زوجه زوس است) و پس از آن آپولون «3»، آفرودیت اورانیا «4»، هركول «5» و آرس «6» میباشند.
عموم سكاها این خدایان را پرستش میكنند؛ ولی آندسته از سكاها كه به سكاهای شاهی معروفند برای پوزئیدون «7» نیز قربانی‌هائی اهدا میكنند. سكاها بزبان خود هستیاراتابی‌تی «8»، زوس را پاپیوس «9»- نامی كه بعقیده من بسیار بجا است «10»-، زمین را آپی «11»، آپولون را گوآتوزیروس «12»، آفرودیت اورانیا را آرژیمپاسا «13»
______________________________
برابر مهاجم خارجی میگریختند و پس از آنكه مهاجم را بداخل سرزمین خود میكشیدند بازگشت مینمودند و با او مصاف میدادند. از این لحاظ بند 59 در حقیقت دنباله مطلبی است كه مؤلف در بند 47 عنوان كرده و سپس برای توضیح آن از بند 47 تا 58 بشرح رودها و انهار این سرزمین پرداخته.
(1)- هستیا)Hestia( یا وستا)Vesta( الهه آتش و كانون خانواده در یونان باستان.
(2)- زوس)Zeus( یا ژوپیتر خدای خدایان در یونان باستان.
(3)- آپولون)Apollon( خدای روشنائی و هنرهای زیبا و فرزند ژوپیتر خدای خدایان در یونان باستان.
(4)- آفرودیت اورانیا)Aphrodite Ourania( یا ونوس، الهه زیبائی و جمال در یونان باستان.
(5)- هركول)Hercule( یا هراكلس)Heracles( پهلوان معروف افسانه‌ای یونان باستان كه بصورت مردی نیرومند با لباسی از پوست شیر و چماق و كمانی در دست مجسم میشده است.
(6)- آرس)Ares( یا مارس)Mars( فرزند ژوپیتر و ژونون و خداوند جنك و ستیز در یونان و رم باستان.
(7)- پوزئیدون)Poseidon( یا نپتون)Neptune( خدای دریاها در یونان باستان.
(8)-Tabiti
(9)-Papaios
(10)- شاید مقصود هردوت اشاره باین نكته است كه زوس یا ژوپیتر در نظر یونانیان خدای خدایان و «پدر» مردمان بوده است‌Belles Lettres( - جلد 4- صفحه 82)
(11)-Api
(12)-Goitosyros
(13)-Argimpasa
ص: 123
و پوزئیدون را تا ژیماساداس «1» مینامند. در بین سكاها مرسوم نیست كه برای پرستش خدایان برای آنها مجسمه یا قربانگاه و یا معبد برپا كنند، باستثنای آرس كه فقط در مورد او این رسم وجود دارد. «2»
60- مراسم قربانی در تمام تشریفات و برای تمام خدایان مشابه و بترتیب زیر است:
پنجه‌های قدامی حیوان را می‌بندند و سپس او را در جای خود قرار میدهند. كسی كه باید عمل قربانی را انجام دهد پشت سر حیوان قرار میگیرد و سر ریسمان را میكشد و حیوان را بر زمین میزند. وی در موقعی كه حیوان در حال افتادن بروی زمین است نام خدائی را كه حیوان برای او قربانی میشود بر زبان جاری میكند و پس از آن ریسمانی بگردن حیوان می‌بندد و چوبدستی از آن میگذراند و سپس این چوبدست را میچرخاند و بی‌آنكه آتش روشن كند، یا تشریفات مقدماتی دیگری انجام دهد و یا غسلی صورت گیرد حیوان را خفه میكند. همینكه قربانی خفه شد پوست آنرا میكنند و به طبخ آن مشغول میشوند.
61- چون سرزمین سكاها از حیث چوب زیاد از حد فقیر است برای پختن گوشت تدبیری اندیشیده‌اند كه چنین است: پس از آنكه پوست قربانی‌ها كنده شد، گوشت‌ها و استخوانها را از هم جدا میكنند و یا بهتر، استخوانها را از گوشت عریان میكنند. همینكه این عمل انجام گرفت، اگر از دیگ‌هائی كه در محل ساخته میشود در دسترس داشته باشند آنها را در آن میافكنند. این دیگ‌ها شباهت كاملی به خمره‌های لوبوس «3» دارند، با این تفاوت كه اینها خیلی بزرگتر میباشند-، آنها را در داخل دیگ‌ها میافكنند و استخوانهای قربانی‌ها را در زیر آن میسوزانند و باینطریق گوشت قربانی‌ها را میپزند. اگر دیگ
______________________________
(1)-Tagimasadas
(2)- درباره مجسمه و قربانگاه و معابدی كه سكاها بیاد آرس بنا كرده بودند رجوع شود به توضیحات هردوت در بند 62 كتاب حاضر.
(3)- لوبوس)Lesbos( یكی از جزایر معروف یونان باستان در بیست كیلومتری سواحل آسیای صغیر. طول آن 60 و عرض آن نیز 60 كیلومتر است. این جزیره مدتها یكی از گاهواره‌های تمدن یونان باستان بوده است. در زمان كورش بتصرف پارس‌ها درآمد و با اینكه یكبار مردم آن در زمان داریوش شوریدند طولی نكشید كه شورش سركوب شد و این جزیره مدتها در امپراتوری هخامنشی باقی ماند.
ص: 124
در دسترس خود نداشته باشند گوشتها را با آب مخلوط میكنند و در شكمبه قربانی میریزند و استخوانها را در زیر آن آتش میكنند «1». این استخوانها خیلی خوب میسوزند و گوشت‌هائی كه از استخوان جدا شده نیز براحتی در شكمبه حیوان جای میگیرد. بدین ترتیب یك گاو، و همچنین دیگر قربانی‌ها خود وسیله پختن خود را فراهم میكنند «2» وقتی این گوشت‌ها پخته شد، آنكس كه قربانی را اهدا كرده قسمتی از گوشت‌ها و احشاء حیوان را برمیدارد و در مقابل او میافكند «3». سكاها انواع دیگری از چهارپایان و بخصوص اسب را نیز قربانی میكنند.
62- چنین است حیواناتی كه برای دیگر خدایان قربانی میكنند و همچنین طرز اهداء این قربانی‌ها. و اما درباره آرس وضع بترتیبی است كه اكنون شرح میدهم:
سكاها در هریك از قسمت‌های سرزمین خود «4» معبدی برای آرس دائر كرده‌اند كه بترتیب زیر بنا شده است: در محوطه‌ای بطول و عرض سه ستاد «5» و بارتفاعی كمتر از آن، پسته‌هائی از چوبهای خرد انباشته میكنند «6». بر روی این انبوه هیزم سطحه‌ای مربع
______________________________
(1)- قبل از اینكه انسان باختراع دیك موفق شود پخت‌وپز در داخل كیسه‌هائی انجام میگرفت كه از پوست حیوانات ساخته میشد. این رسم هنوز بین بسیاری از قبایل صحرانشین افریقا و تعدادی از قبایل گرئونلند معمول است.
(2)- مقصود اینست كه قربانی‌ها فقط بوسیله استخوانهای خود پخته میشوند و احتیاجی به مصرف چوب یا سوخت دیگری ندارند.
(3)- معلوم نیست مقصود مؤلف از «او» خدائی است كه قربانی باو اهدا شده یا شخص دیگر ظاهرا بنظر میرسد مقصود مؤلف خداوندی است كه قربانی بافتخار او انجام گرفته.
(4)- مقصود مؤلف از «قسمت‌های» سرزمین سكاها محتملا ایالات و ولایاتی نبوده كه هریك حدود و ثغور مشخصی داشته باشند بلكه قلمرو حكومت و محل زیست یك قبیله یا طایفه معین از سكاها بوده است كه در چهار دیواری آن به صحراگردی و چادرنشینی مشغول بوده‌اند-Belles Lettres( - جلد 4- صفحه 84)
(5)- ستاد واحد طول در یونان باستان و برابر 177 متر و 6 سانتیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
(6)- از اینقرار هریك از معابد آرس لااقل بمیزان حجم مكعبی به طول و عرض 177 متر و ارتفاعی در همین حدود هیزم لازم داشته و در این صورت با اینكه هردوت مدعی است كه این بقیه پاورقی در صفحه بعد
ص: 125
شكل ترتیب میدهند. سه ضلع این پشته عمودی است و فقط از ضلع چهارم آن میتوان به سطحه فوقانی صعود كرد. هر سال یكصد و پنجاه گردونه خرده هیزم و چوب بر آن پشته میافزایند. زیرا اینها در اثر باد و طوفان پیوسته فشرده میشوند و درهم فرو میروند.
در هریك از قسمت‌های سرزمین سكاها شمشیری قدیمی از آهن بروی این پشته‌ها قرار میدهند و این شمشیر مظهر آرس است. هر سال قربانی‌هائی از اسب و چهارپایان باین شمشیر اهدا میكنند و علاوه بر آنچه كه به دیگر خدایان اهدا میكنند هدایائی از نوع دیگر نیز بآن تقدیم میكنند كه چنین است: از هر صد نفر دشمنی كه زنده بدست آنها افتد یكی را قربانی میكنند ولی نه بترتیبی كه چهارپایان را قربانی میكنند، بلكه بترتیبی دیگر كه شرح میدهم: ابتدا سر قربانی را با مقداری شراب غسل میدهند و سپس گلوی او را بر روی ظرفی میبرند و سپس این ظرف را ببالای پشته هیزم میبرند و خون را بروی خنجر میریزند. و در همان موقع كه خون را به بالای پشته میبرند، در پائین و در نزدیكی پشته این تشریفات را انجام میدهند: بازو و كتف راست قربانی‌ها را میبرند و به هوا پرتاب میكنند «1» و پس از اینكه این عمل را نسبت بدیگر قربانی‌ها انجام دادند میروند و بازو در همانجا كه افتاده و جسد در همان محل كه قرار گرفته باقی میماند.
63- چنین است قربانی‌هائی كه بین اقوام سكائی معمول است. اینها هرگز در قربانیهای
______________________________
پشته‌های هیزم از چوبهای «خرد» تهیه میشده، باید تصدیق كرد كه تهیه این مقدار هیزم و چوب در سرزمینی كه مؤلف مدعی است «از حیث چوب زیاد از صد فقیر است» (ابتدای بند قبل) كاری است بس دشوار و در عین حال شگفت‌آور. باید تصور كرد كه ممكن است مؤلف در نقل ابعاد مكعبی كه پیش خود مجسم كرده اشتباه كرده و ارقام واقعی آن بمراتب كوچكتر از ارقامی است كه او نقل كرده است.
(1)- شاید مقصود سكاها از این عمل آن بوده است كه مقتول نتواند از رفتاری كه نسبت باو شده انتقام گیرد. در افسانه‌های باستان بسیار مشاهده میشود كه قهرمانان و فاتحین دست و كتف راست دشمنان مقتول خود را جدا میكنند و بغنیمت میبرند.Belles Lettres( جلد 4- صفحه 84)
ص: 126
خود خوك بكار نمیبرند و هیچ میل ندارند از این حیوان در سرزمین خود بزرك كنند «1».
64- و اما ترتیب مسائل مربوط به جنگ در بین سكاها چنین است كه اكنون شرح میدهم: وقتی یكی از سكاها برای اولین بار یكنفر را میكشد مقداری از خون او را میآشامد. همچنین سرهای كسانی را كه در میدان جنگ بقتل رسانیده به حضور پادشاه میآورد. زیرا وقتی میتواند در تقسیم غنائم شركت كند كه سری با خود بیاورد و اگر نیاورد سهمی باو تعلق نمیگیرد. پوست این سرها را بترتیب زیر جدا میكنند: مرد سكائی شكافی مدور گرد گوشهای آن سر وارد میكند و سپس پوست آنرا بچنگ میگیرد و در حالیكه آنرا تكان میدهد از جمجمه جدا میكند. سپس گوشت این پوست را بكمك استخوان دنده گاو جدا میكند و پوست را در دست خود میفشارد تا نرم شود وقتی نرم شد از آن نوعی دستمال تهیه میكند و آنرا به كمر اسب خود می‌بندد و بآن افتخار میكند. هركس كه تعداد زیادی از این دستمال‌ها داشته باشد مردی شجاع و جسور شناخته میشود.
حتی بسیاری از آنها با پوست‌های كنده شده لباس‌هائی تهیه میكنند كه مانند كلاه چوپانان از قطعات متعددی كه كنار هم دوخته شده‌اند تهیه شده و آنها را بتن میكنند.
بسیاری دیگر پوست دست راست جسد دشمنان خود را با ناخن‌های آن میكنند و با آن سرپوشی برای تیردان‌های خود میسازند. من خود ملاحظه كرده‌ام كه پوست انسان ضخیم و درخشان است، بحدی كه میتوان گفت تقریبا از تمام پوست‌های دیگر سفیدتر و درخشان‌تر است. بسیاری دیگر هستند كه پوست تمام بدن انسان را میكنند و آنرا بروی چوبی میكشند و با اسب باطراف میگردانند.
65- چنین است طرز عمل آنان با سرهای دشمنان خود. اما با سرهای بدترین دشمنان خود بترتیب دیگری كه اكنون شرح میدهم رفتار میكنند: جمجمه را از زیر ابروان با اره میبرند و داخل آنرا تمیز میكنند. فقرا و بیچیزان جدار خارجی آنرا با قشری از پوست گاو دباغی نشده میپوشانند و سپس در این حال آنرا بكار میبرند. اما اغنیاء و
______________________________
(1)- در مصر باستان با اینكه خوك حیوانی ناپاك بود (هردوت- كتاب دوم- بند 47) با این حال نگهداری این حیوان معمول بود (هردوت- همان كتاب- بند 14 و 47) و هر سال یك بار تعدادی خوك برای دیونیزوس و سلنه)Selene( قربانی میكردند (هردوت- همان كتاب- بند 47)
ص: 127
توانگران نه تنها آنرا از قشری از چرم مستور میكنند، بلكه جدار داخلی آنرا نیز از قشری از طلا میپوشانند و سپس آنرا بجای ظرف آبخوری بكار میبرند. آنها حتی در مواقعی كه با نزدیكان خود اختلاف پیدا میكنند و یكی از آنها در برابر شاه بر حریف خود فائق میشود «1» با جمجمه او نیز همین عمل را میكنند. اگر مهمانان محترمی بخانه كسی وارد شوند، این سرها را بآنها نشان میدهد و اضافه میكند كه اینها به كسانی از هم‌نژادان آنها تعلق داشته كه با او سر جنگ داشته‌اند و او بر آنها فائق شده است.
و وقتی اینان در این باره صحبت میكنند گوئی از فتحی نمایان سخن میگویند.
66- هریك از روسای قسمت‌ها هر سال یكبار در قسمت خود خمره‌ای از شراب مخلوط با آب تهیه میكند و این شراب را كسانی میآشامند كه تعدادی از دشمنان را بقتل رسانیده‌اند؛ و كسانی كه موفق بانجام این عمل نشده‌اند بی‌بهره از احترامات و افتخارات در گوشه‌ای می‌نشینند و لب بر شراب نمیزنند، و این امر برای آنها ننگ بزرگی شمرده میشود. برعكس، به كسانی كه تعداد زیادی از دشمنان را بقتل رسانیده باشند دو جام پی‌درپی تعلق میگیرد كه هر دو را یكی پس از دیگری میآشامند.
67- در بین سكاها غیب‌گویان زیادی وجود دارند كه بشرحی كه اكنون نقل میكنم، بكمك تعداد كثیری شاخه درخت بید، غیب‌گوئی میكنند. این غیب‌گویان بسته‌های بزرگی از تركه بر روی زمین می‌نهند و سپس بندهای آنها را میگشایند و تركه‌ها را یك‌یك از هم جدا میكنند و در این حال عبارات و اصطلاحات غیب‌گوئی را بر زبان جاری میسازند. «2»
______________________________
(1)- اشاره به ادله اثبات دعاوی در بین اقوام و ملل قدیم است. در دنیای باستان و بین غالب اقوام و ملل آن زمان رسم چنین بود كه اگر دو نفر باهم اختلافی داشتند در برابر رئیس قبیله باهم به نزاع میپرداختند و آنكس كه فاتح میشد محق تشخیص داده میشد. فرض این بود كه خداوند آنكس را كه محق است كمك میكند تا بر دشمن فائق گردد. از جمله یكی از مهم‌ترین ادله اثبات دعاوی در اجتماعات اولیه بشری جنگ تن بتن بوده است.
(2)- این طریقه فالگیری كه مشترك بین غالب ملل و اقوام قدیم میباشد چنین است كه فالگیر یا غیب‌گو تعداد كثیری تركه را بعلامات مختلف مشخص میكند و سپس چندین بار آنها را بترتیبی كه هردوت نقل میكند پراكنده و مخلوط قرار میدهند و سپس علاماتی را كه پشت هم قرار گرفته‌اند باهم قیاس میكنند و پس از تكرار این عمل نتیجه میگیرند و آینده را خبر میدهند.)Belles Lettnes( جلد 4- صفحه 87)
ص: 128
این طریقه در بین سكاها یكی از قدیم‌ترین طرق غیب‌گوئی است. اناره‌ها «1» كه موجوداتی نیمه مرد و نیمه زن میباشند مدعی هستند كه طبع غیب‌گوئی را آفرودیت «2» بآنها داده است. حقیقت هم اینست كه اینها در موقع غیبگوئی پوست درخت زیرفون بكار میبرند «3». اینان این پوست را بسه قسمت میكنند و سپس آنها را گرد انگشتان خود می‌بندند و میگشایند و در حین انجام این عمل از عالم غیب خبر میدهند.
68- وقتی پادشاه سكاها بیمار میشود سی تن از معروف‌ترین غیب‌گویان را احضار میكند و اینان بترتیبی كه شرح دادم عمل میكنند و همه عبارت زیر یا عباراتی را كه مختصر تفاوتی با آن دارد بر زبان جاری میكنند: فلان یا فلان شخص- آنها نام آنكس از سكاها را كه میخواهند درباره او صحبت كنند ذكر میكنند-، فلان یا فلان شخص خاندان شاهی را گواه گرفته و سوگند دروغ یاد كرده. علت آنست كه بین سكاها رسم چنین است كه در موقعی كه میخواهند سوگند خود را مؤكد كنند خاندان شاهی را گواه میگیرند و سپس سوگند یاد میكنند. پس بیدرنگ آنكس را كه آنان نام برده‌اند میگیرند و حاضر میكنند. همینكه حاضر شد، غیبگویان او را متهم میكنند و اعلام میكنند كه بطوریكه از تفأل آشكار شده او خاندان شاهی را گواه گرفته و سوگند دروغ یاد كرده و باین جهت پادشاه بیمار شده است. آن مرد انكار میكند و بخشم میآید و مدعی میشود كه سوگند دروغ یاد نكرده. در مقابل انكار او پادشاه امر میكند غیبگویان دیگری بتعداد دو برابر غیبگویان قبلی حاضر شوند: اگر اینها نیز پس از تفأل سوگند دروغ آن مرد را تأیید كنند بیدرنگ سر او را از بدن جدا و اموال او را بین غیبگویان اول تقسیم میكنند. اگر برعكس، غیبگویان بعدی او را بیگناه دانند، غیبگویان دیگر و پس از آنها باز هم غیبگویان دیگری مداخله خواهند كرد. و اگر اكثریت آنان آن مرد را بیگناه بدانند غیبگویان اول محكوم به مرك خواهند شد.
______________________________
(1)- اناره‌ها)Enarees( كه هردوت در بند 105 از كتاب اول خود نیز بآنها اشاره كرده ظاهرا بیشتر بكار جادوگری و فالگیری مشغول بوده‌اند. (درباره این قوم رجوع شود به جلد اول تاریخ هردوت)
(2)- آفرودیت)Aphrodite( یا ونوس)Venus( الهه زیبائی در یونان باستان.
(3)- درخت زیرفون درخت مخصوص الهه آفرودیت بوده است.
ص: 129
69- و طرز كشتن آنها چنین است: گردونه‌ای را از خرده هیزم انباشته میكنند و تعدادی گاو بآن می‌بندند. سپس غیبگویان را كه پاهایشان را بسته و دستهایشان را از عقب در بند كرده‌اند و گلوله‌هائی از كهنه در دهانشان فرو كرده‌اند بمیان این خرده‌های هیزم میبرند. آنگاه هیزم‌ها را آتش میزنند و گاوها را میترسانند تا حركت كنند و بگریزند.
غالبا اتفاق میافتد كه گاوها نیز با غیبگویان میسوزند ولی بسیاری از آنها پس از آنكه مدتی شعله‌های آتش آنها را در میان میگیرد، همینكه میله وسطای گردونه آنها میسوزد جان بدر میبرند. تقصیرهای دیگری نیز هست كه در آن موارد نیز غیبگویان را بجرم غیبگوئی دروغ بترتیبی كه شرح دادم میسوزانند. پادشاه حتی فرزندان كسانی را كه بقتل محكوم میكند از مرگ معاف نمیدارد و تمام افراد ذكور خانواده او را میكشد؛ اما به دختران گزندی وارد نمیكند.
70- سكاها در موقع سوگند خوردن به ترتیب زیر عمل میكنند: مقداری شراب در جام گلی بزرگی میریزند و سپس قسمتی از خون سوگند یادكنندگان را با سوزن خارج میكنند و یا با شكاف كوچكی كه با كارد بر اندام آنها وارد كرده‌اند «1» بیرون میآورند و بر آن میافزایند و آنگاه یك شمشیر و چند زوبین و یك تبر و یك خنجر را با محتویات آن جام آلوده میكنند و پس از انجام این عمل تعداد زیادی دعاهای مذهبی قرائت میكنند و بعد از آن تمام كسانی كه باید سوگند یاد كنند و همچنین محترم‌ترین همراهان آنها از محتوی آن جام مینوشند «2».
71- مقبره پادشاهان در سرزمین گروس در نقطه‌ای قرار دارد كه رود بوریستن تا آنجا قابل كشتی‌رانی است «3». وقتی پادشاه سكاها میمیرد در این محل گودال مربع شكل بزرگی
______________________________
(1)- بطوریكه هردوت در بند 74 از كتاب اول نقل میكند در لیدی رسم چنین بوده كه كسانی كه سوگند یاد میكرده‌اند خود شكافی بر اندام خود وارد میكرده‌اند، در حالیكه بحكایت هردوت در مورد سكاها و همچنین در مورد اعراب (كتاب سوم بند 8) اشخاص دیگری مأمور انجام این عمل بوده‌اند.
(2)- شاید مقصود از این عمل تضمین صحت سوگند بوده است (هردوت- كتاب سوم- بند 8)
(3)- هردوت- كتاب چهارم- بند 53
ص: 130
حفر میكنند. وقتی گودال آماده شد جنازه را برمیدارند. قبلا تمام جسد را از موم اندوده میكنند؛ شكم آنرا میگشایند و داخل آنرا تمیز میكنند و سپس آنرا از مشك كوبیده و مواد معطر و دانه‌های جعفری و نعنا انباشته میكنند و از نو میدوزند. آنگاه جسد را بر گردونه‌ای قرار میدهند و بنزد قوم دیگری میفرستند. آنهائیكه جسد را دریافت میكنند همان عملی را انجام میدهند كه سكاهای شاهی انجام داده‌اند باین معنی كه قسمتی از گوش خود را میبرند، موهای خود را گرداگرد سر میتراشند، شكافهائی بر بازوان خود وارد میكنند، پیشانی و بینی خود را میدرند و زوبین‌هائی در دست چپ خود فرو میكنند و از سوی دیگر آن بیرون میآورند. سپس سكاها جنازه شاه را با گردونه‌ای از آن محل به محل یكی دیگر از اقوام مطیع خود انتقال میدهند و كسانی كه جنازه شاه قبل از دیگران به سرزمینشان میرسد آنرا مشایعت میكنند. وقتی با این ترتیب جنازه را از سرزمین تمام اقوام عبور دادند، به سرزمین مردمان گروس میرسند كه از تمام اقوام امپراتوری سكاها دورافتاده‌تراند و قبر پادشاهان در آن محل قرار دارد. وقتی بآنجا میرسند جسد را در داخل گودال بر روی بستری از گیاهان سبز قرار میدهند و در اطراف آن نیزه‌هائی در زمین فرو میكنند و سپس قطعات چوب را بر روی نیزه‌ها از یك سوی جسد بسوی دیگر آن قرار میدهند و آنها را از حصیر و بوریا می‌پوشانند «1». آنگاه یكی از همخوابه‌های پادشاه و آبدار او و یك طباخ و یك میرآخور و یك پیشخدمت و یك ایلچی و تعدادی اسب را میكشند و در قسمتی از این محفظه كه خالی گذارده شده دفن میكنند «2». همچنین قسمتی از هر قسمت از بقیه اموال او و جام‌های زرین را (باستثنای جام‌های نقره‌ای و مسین) در كنار او قرار میدهند.
همینكه این عمل انجام گرفت، همه میكوشند تلی از خاك ایجاد كنند و در این كار با
______________________________
(1)- در حقیقت جنازه در طاق‌نمائی كه از چوب و نی ساخته شده و بوسیله چندین میخ بزمین متكی بوده قرار میگرفته است.
(2)- در بسیاری از قبور باستانی سرزمین قدیم سكاها استخوانهای انسان‌های آن زمان را در جوار استخوانهای اسب یافته‌اند. این اكتشافات در حقیقت موید ادعای هردوت در مورد مطالبی است كه درباره طرز تدفین جنازه پادشاهان نقل میكندBelles Lettres( - جلد 4 صفحه 90)
ص: 131
اشتیاق فراوان با هم رقابت میكنند و میكوشند كه این تل خاك تا جائیكه ممكن است از همه بزرگتر باشد.
72- و پس از گذشت یك سال این عملیات را انجام میدهند: از بین دیگر كاركنان دربار شاهی كسانی را كه بیش از دیگران شایستگی خدمت به شاه را دارند انتخاب میكنند.
اینها معمولا از نژاد سكاها میباشند، زیرا خدمتگزاران شاه كسانی هستند كه این سمت از طرف شخص پادشاه بآنها داده شده و بین سكاها بردگانی كه خریداری شده باشند وجود ندارد. پس در حدود پنجاه تن از این خدمتگزاران را با پنجاه رأس از زیباترین اسب‌ها بقتل میرسانند و شكم آنها را خالی و داخل آنرا تمیز میكنند و سپس آنها را از كاه پر میكنند و میدوزند. آنگاه نیمی از یك چرخ را از جهت قاعده با دو تیر چوبی و نیم دیگر آنرا به دو تیر دیگر میآویزند و باین ترتیب تعداد كثیری تیرهای چوبی را در زمین قرار میدهند و نیمه‌هائی از چرخ بآنها میآویزند. پس از آن قطعات بزرگی از چوب در طول بدن اسب‌ها تا گردن آنها فرو میكنند و این اسبها را در بالای آن نیم‌چرخ‌ها قرار میدهند «1». قسمت قدامی بدن حیوان بروی نیم‌چرخ‌های جلو و قسمت شكم و ران آن بر روی نیم چرخ عقب قرار میگیرد و دست و پای حیوان هم از دو طرف آویزان میشود، ولی بزمین نمیرسد. آنان بدهان اسب‌ها قلاده و افسار میزنند و سپس افسار را بسمت جلو میكشند و به تیرهای چوبی دیگری می‌بندند. سپس هریك از پنجاه تن از خدمتگزاران را كه بقتل رسانیده‌اند بترتیب زیر بر روی اسبی قرار میدهند: در طول ستون فقرات هریك از آنها قطعه چوب محكمی فرو میكنند و آنرا تا گردن آنها میرسانند؛ قسمت پائین این چوب بلندتر است و سر آنرا در سوراخی قرار میدهند كه قبلا در چوب دیگری كه از شكم اسب گذشته حفر كرده‌اند. سكاها باین ترتیب گراگرد قبر پادشاه سوارانی قرار میدهند و سپس از آن محل دور میشوند.
______________________________
(1)- باین ترتیب اجاق‌های معلقی بدست میآمده است كه در هر سوی آن نیم‌چرخی بصورت قلاب و تكیه‌گاه به دو چوبه بزرگ متكی بوده و سیخ‌های كباب را كه از یك طرف اندام حیوان به طرف دیگر آن فرو كرده بوده‌اند بر روی آن قرار میدادند تا براحتی حیوان را یك پارچه كباب كنند.
ص: 132
73- چنین است مراسم تدفین پادشاهان آنها. در موقع مرگ دیگر سكاها، نزدیكترین خویشان مرده جسد را بر گردونه‌ای قرار میدهند و بین دوستان و آشنایان میگردانند. هریك از آشنایان از مشایعین پذیرائی میكنند و از آنچه بدیگران تعارف میكنند به مرده نیز تعارف میكنند. جنازه اشخاص عادی را باینطریق مدت چهل روز گردش میدهند و پس از آن آنرا دفن میكنند «1». سكاها بعد از انجام مراسم تشییع جنازه بترتیب زیر خود را تمیز میكنند: ابتداء سر خود را با داروئی معطر میمالند و سپس آنرا میشویند. و اما بدن خود را چنین میشویند: سه قطعه چوبدست را بطوریكه بسوی هم متمایل باشند بر روی زمین قرار میدهند و سپس اطراف آن پوششی از نمد میافكنند و میكوشند لبه‌های آن هرچه بیشتر بهم نزدیك باشد. پس از آن ظرفی در میان چوبه‌ها و پوشش آن قرار میدهند و قطعاتی از سنگ را كه در آتش سرخ كرده‌اند در آن میافكنند.
74- در سرزمین سكاها نوعی شاهدانه میروید كه اگر از درشتی و بلندی آن صرفنظر كنیم شباهت كاملی به كتان دارد، چه گیاه شاهدانه از كتان درشت‌تر و بلندتر است. این گیاه بحالت وحشی میروید و مردم هم بذر آنرا می‌افشانند. اهالی تراكیه با آن لباس‌هائی تهیه میكنند كه شباهت كاملی به لباس‌های كتانی دارد. كسانی كه در این باره تجربه كافی نداشته باشند نمیتوانند تشخیص دهند كه این لباس‌ها از شاهدانه تهیه شده یا از كتان و هركس كه الیاف شاهدانه را ندیده باشد تصور میكند كه این لباس‌ها از كتان است.
75- سكاها دانه‌های این شاهدانه را میگیرند و با آن بریر پوشش نمدین میروند و آنها را بر روی سنگهائی كه از آتش سرخ شده‌اند می‌ریزند: تدریجا كه دانه‌ها را بر روی
______________________________
(1)- این طرز گردش دادن جنازه بین دوستان و آشنایان در حقیقت نمونه و تقلید كوچكی از گردش دادن جنازه پادشاه است بین اقوام و ملل متبوع او. نكته قابل بحث در این مورد طرز تدفین اشخاص عادی پس از انجام این تشریفات میباشد، چه هردوت در مورد پادشاهان شرح مبسوطی در بندهای قبل نقل كرده ولی درباره تدفین مردم عادی غیر از آنچه درباره گردش دادن جنازه بین دوستان و آشنایان آنها نقل میكند مطلبی نقل نكرده است-
ص: 133
سنگهای سرخ میریزند دود بوداری از آن متصاعد میشود و آنچنان بخاری خارج میشود كه هیچیك از حمام‌های یونان قدرت و توان آنرا ندارد. و سكاها از این طرز استحمام لذت میبرند و از شادی فریادهائی میكشند «1».
این عمل برای آنها در حكم استحمام است، زیرا آنها هرگز بدن خود را با آب نمی‌شویند. زنان آنان چوب سرو و سدر و عود را با آب بر روی قطعه سنگی ناهموار میسایند و محصول آنرا كه خمیری غلیظ است بر روی اندام و چهره خود میمالند. این خمیر بوی مطبوعی بآنها می‌بخشد كه جزء بدن آنها میشود و وقتی فردای آنروز خمیر را برمیدارند پوست آنان شفاف و درخشان است.
76- سكاها نیز از قبول عادات و رسوم خارجی متعلق به مردمان دیگر و بخصوص عادات و رسوم یونانیان نفرتی فراوان دارند «2». آنان این موضوع را در مورد آناكارسیس «3» و مجددا پس از او در مورد سكیلس «4» ثابت كردند. آناكارسیس پس از آنكه بسیاری از كشورها را سیاحت كرد و همه‌جا عقل و تدبیر كامل از خود نشان داد به سرزمینی كه
______________________________
(1)- آنان از استشمام دود و بخار دانه‌های شاهدانه دچار نوعی رخوت و مستی میشده‌اند و از این حال لذت میبرده‌اند (رجوع شود به تاریخ هردوت- كتاب اول- بند 202)
(2)- از اینكه هردوت عبارت را با «سكاها نیز ..» شروع كرده چنین معلوم میشود كه این مطلب را در مقام قیاس با قوم و ملت دیگری عنوان كرده است. مولف در بند 71 از كتاب دوم خود مطلبی نظیر آنچه در این مقام نقل میكند درباره مصریان نقل كرده و بنابراین باید نتیجه گرفت كه یادداشت‌هائی كه وی درباره عادات و رسوم سكاها تنظیم كرده و همچنین مطالبی كه در باره رسوم مصریان جمع‌آوری كرده است در آغاز امر بصورت یك كتاب یا متن واحد جمع- آوری شده و سپس مولف آنرا در بین مجلدات كتاب خود هر قسمت را در جای خود قرار داده است- رجوع شود به یادداشت خارج از متن درباره قسمت اول از كتاب چهارم هردوت.
(3)- آناكارسیس)Anacharsis( یكی از هفت تن از ریش‌سفیدان و عقلای دنیای باستان است كه اختراعات متعدد و مفیدی را باو نسبت داده‌اند. برای اطلاعات بیشتر درباره این شخص رجوع شود به توضیحات هردوت در قسمت اخیر همین بند و قسمت اول بند 77- درباره این شخص به بند 46 كتاب حاضر نیز رجوع شود.
(4)-Skyles
ص: 134
سكاها در آن زیست میكنند بازگشت. در موقعی كه از معبر هلسپون «1» میگذشت به سیزیك «2» نزدیك شد و چون مشاهده كرد كه اهالی سیزیك مشغول برگزاری جشن باشكوهی بافتخار مادر خدایان «3» میباشند، نذر كرد كه اگر صحیح و سالم به وطن باز گردد مراسمی مانند آنچه اهالی سیزیك بجا میآوردند بجا آورد و بافتخار آن خدا شبی را بیدار بامداد كند. همینكه به سرزمین سكاها رسید به منطقه هیلیا «4» وارد شد (اینجا منطقه‌ایست كه مجاور معادن آشیل «5» قرار دارد و سراسر از انواع درختان مستور است «6».) آناكارسیس باین منطقه وارد شد و در آنجا تمام تشریفات جشن را بافتخار آن الهه برپا كرد. وی طبلی در دست داشت و تصویرهائی از الهه بخود آویخته بود. یكی از سكاها كه او را در این حال دیده بود سولیوس «7» پادشاه را از آن باخبر كرد. پادشاه نیز خود شخصا بآن محل آمد و وقتی آناكارسیس را در حال انجام آن مراسم مشاهده كرد با یك ضربه زوبین او را بقتل رسانید.
اگر امروز كسی درباره آناكارسیس از سكاها چیزی بپرسد جواب خواهند داد كه او را نمی‌شناسند. علت آنست كه وی به یونان سفر كرده و عادات و رسوم خارجی را تقلید كرده است.
______________________________
(1)- هلسپون)Hellespont( یا دریای)Helee( نام قدیم بغازداردانل است كه بین دریای اژه و دریای سیاه قرار دارد و آسیا را از اروپا جدا میكند. در قرن چهار قبل از میلاد این نام به ناحیه‌ای داده میشد كه شامل قسمت‌های وسیعی از آسیای صغیر بوده است.
(2)- سیزیك)Cyzique( - درباره این محل رجوع شود بیادداشت ذیل بند 14
(3)- مقصود الهه سیبل)Cybele( است كه در نزدیكی سیزیك بر روی كوه دندیمون)Dindymon( معبد بزرگی برای او بنا كرده بودندBelles Lettres( - جلد 4 صفحه 93)
(4)- هیلیا)Hylaia( یا هیله)Hylee( - درباره این محل رجوع شود به توضیحات هردوت در بند 18 و 19 و 86 كتاب حاضر.
(5)-Achille
(6)- برای توضیحات بیشتر درباره این منطقه جنگلی رجوع شود به همین كتاب بند 19 و 55- از توضیحات هردوت در بند 19 و 55 و آنچه درباره آناكارسیس و دخول او باین منطقه جنگلی نقل كرده اینطور استنباط میشود كه این ناحیه بعلت درختان انبوه و درهم پناهگاهی برای فراریان سرزمین سكاها بوده است.
(7)-Saulios
ص: 135
بنا بآنچه من خود از تیمنس «1» كه مورد اعتماد آریاپیتس «2» بوده است شنیده‌ام آناركارسیس عموی ایدانتیرس «3» پادشاه سكاها و فرزند گنوروس «4» پسر لیكوس «5» پسر سپاراگاپیتس «6» بوده. پس اگر آناكارسیس متعلق باین خاندان بود باید بداند كه بدست برادر خود بقتل رسیده است زیرا ایدانتیرس فرزند سولیوس بود و همین سولیوس بود كه آناكارسیس را كشت
77- با این حال، من روایت دیگری نیز شنیده‌ام كه اهالی پلوپونز نقل میكنند. بموجب این روایت گویا آناكارسیس از طرف پادشاه سكاها بخارج فرستاده شد و پس از آن پیرو مكتب یونان گردید و وقتی به كشور خود مراجعت كرد به پادشاهی كه او را فرستاده بود گفت كه عموم یونانیان باستثنای اهالی لاكدمون پیوسته در حال مطالعه میباشند، ولی استعداد سخن گفتن را فقط اهالی لاكدمون دارند كه با دوراندیشی و تدبیر به سوالات پاسخ میدهند.
اما این روایت اختراع بی‌اساسی است كه در یونان ساخته و پرداخته‌اند. حقیقت آنست كه آناكارسیس بترتیبی كه قبلا نقل كردم كشته شد.
78- این بود سرنوشت آناكارسیس در قبال تقلید از رسوم و عادات خارجی و استقرار روابط با یونانیان. و سالها بعد، سكیلس «7» پسر آریاپیتس «8» نیز بهمین سرنوشت دچار شد.
آریاپیتس پادشاه سكاها بود و چند فرزند داشت كه سكیلس یكی از آنها بود. اما سكیلس از زنی از اهل ایستریا «9» بدنیا آمده بود، نه از زنی از سرزمین سكاها. مادرش
______________________________
(1)-Tymnes
(2)-Ariapeithes
(3)-Idanthyrse
(4)-Gnouros
(5)-Lycos
(6)-Sparagapeithes
(7)-Skyles
(8)-Ariapeithes
(9)- ایستریا)Isteria( مهاجرنشین یونانی شهر ملط در نزدیكی مصب رود ایستروس (دانوب- امروز) (هردوت كتاب دوم- بند 33)
ص: 136
شخصا الفبا و زبان یونانی را باو آموخته بود. مدتی بعد آریاپیتس ناجوانمردانه بدست اسپاراگاپیتس «1» پادشاه آگاتیرس‌ها «2» بقتل رسید.
سكیلس از پدر خود سلطنت او و زوجه او را كه اوپویا «3» نام داشت بارث برد. این زن بومی بود و از او پسری برای آریاپیتس بدنیا آمده بود كه اوریكوس «4» نام داشت. اما سكیلس با اینكه بر سكاها سلطنت میكرد علاقه‌ای به طرز زندگی آنان نداشت و بعلت تعلیماتی كه دیده بود بیشتر متوجه عادات و رسوم یونانیان بود. و اما طرز رفتار او چنین بود: هربار كه سپاه سكاها را با خود بنزدیك شهر بوریستن «5» میآورد (اهالی بوریستن مدعی هستند كه خود از بازماندگان مهاجرین ملطی هستند) سپاه را در حومه شهر مستقر میكرد و وقتی خود بتنهائی به محوطه شهر وارد میشد و دروازهای شهر را می‌بستند لباس سكائی را از تن بیرون میآورد و لباس یونانی ببر میكرد. و با این لباس بی‌محافظ و بی آنكه كسی همراه او باشد در میدان شهر گردش میكرد «6» (در دروازه‌های شهر مراقب بودند كه هیچیك از سكاها او را با این لباس نبینند). همچنین از همه حیث در روشن زندگی از یونانیان تقلید میكرد و برسم آنان قربانی‌هائی به خدایان اهداء میكرد. و پس از آنكه مدت یكماه و یا بیشتر باین ترتیب میگذشت بار دیگر لباس سكائی ببر میكرد و شهر را ترك میگفت. وی این عمل را مكرر انجام داد- حتی در شهر بوریستن كاخی ساخته بود و از اهالی شهر نیز زنی برای خود انتخاب كرده بود كه در همان كاخ میزیست.
79- اما مقدر بود كه مصیبتی باو روی آورد و اكنون شرح میدهم كه چه پیش‌آمدی