قسمت دوم پارسها در افریقا
توضیح خارج از متن درباره قسمت دوم از كتاب چهارم هردوت
جزء اول از قسمت دوم از كتاب چهارم هردوت مربوط است به لشكركشی آریاند «1» سردار پاس به بركه «2» كه مقارن با لشكركشی داریوش به سرزمین سكاها اتفاق افتاده است. در این قسمت هردوت بعنوان مقدمه بر این لشكركشی از حوادثی سخن میگوید كه بعقیده او نقل آن برای قضاوت درباره این لشكركشی مفید میباشد. اما از این حوادث و وقایع كه مؤلف بعادت معهود بعنوان عبارت معترضه و در حاشیه حوادث اصلی نقل كرده است فقط قسمت اخیر آنكه در بند 167 نقل شده توضیحی درباره علت لشكركشی به بركه میباشد و بقیه مطالب آن خارج از موضوع است و كمكی به درك مطالب اصلی نمیكند. نقل منشاء خاندان باتوس «3» و تأسیس سیرن «4» و انتخاب مهاجرنشین ترا «5» بوسیله تراس «6» از اهل لاكدمون چندان به مطلب اصلی كه شرح لشكركشی به بركه میباشد مربوط نیست و بیشتر مربوط به حوادثی است كه قبل از این لشكركشی اتفاق افتاده است. این قبیل مطالب خارج از موضوع باستمرار مطلب در این قسمت از جلد چهارم از تاریخ هردوت تا حدودی لطمه وارد كرده است. مؤلف ابتداء به شرح تاریخ سیرن از قدیمترین ایام تا زمان آركزیلاس سوم «7» و فرتیمه «8» پرداخته و این حوادث را بترتیب تقدم و تأخر
______________________________
(1)-Ariandes
(2)-Barke
(3)-Battos
(4)-Cyrene
(5)-Thera
(6)-Theas
(7)-ArkesilasIII
(8)-Pheretime
ص: 183
وقوع آن نقل نموده است. در بند 156 دو روایت درباره سوابق باتوس «1» و استقرار مهاجرین ترا «2» در جزیره پلاتئا «3» نقل گردیده و در بند 147 درباره مهاجرت فینیقیها به كالیسته «4» و در بند 148 و 149 درباره رفتار و سلوك اهالی مینی «5» كه در پلوپونز «6» مانده بودند و خوشبختی و سعادت یكی از فرزندان تراس «7» كه حاضر نشده بود با پدر خود از سپارت بگریزد صحبت در میان است. غیر از این چند مطلب خارج از موضوع و مطالب بند 166 كه مربوط است به سرنوشت آریاند «8» سایر مطالب این قسمت از كتاب چهارم هردوت تا بند 167 بموضوع اصلی مربوط است و میتوان گفت كه غیر از موارد مذكور حفظ استمرار مطالب تا حدی رعایت شده است. همچنین است مطالب بند 200 ببعد كه با مطلب اصلی كه مؤلف شرح آنرا قبلا در بند 145 اعلام كرده است (لشكركشی به بركه) كاملا مربوط میباشد.
همینكه شرح لشكركشی به بركه بپایان میرسد مؤلف بعنوان ختام مطلب سخنی چند درباره سرنوشت قهرمانان داستان خود و نتیجهای كه از كارهای آنها حاصل گردید، از قبیل تبعید اهالی مغلوب بركه به دورترین نقطه در باختریان و مرگ فجیع فرتیمه «9» كه بانتقام خونخواری و سفاكی خود طعمه كرمها شد نقل میكند و مطالب كتاب چهارم را بپایان میرساند.
بین بند 167 و 200 نیز كه مؤلف بشرح داستان خود مشغول میباشد تعداد
______________________________
(1)-Battos
(2)-Thera
(3)-Platea
(4)-Caliste
(5)-Mynie
(6)-Peloponnese
(7)-Theras
(8)-Ariandes
(9)-Pheretime
ص: 184
36 بند خارج از موضوع گنجانیده شده كه مطالب آن ارتباطی با موضوع اصلی ندارد و مربوط است به توصیف سرزمین افریقا. بهانه هردوت برای جای دادن این قسمتهای خارج از موضوع در بین سرگذشتی كه نقل میكند اینست كه اگرچه لشكركشی آریاند به بركه ظاهرا بمنظور تسخیر این شهر انجام گرفت اما در حقیقت این لشكركشی بمنظور تسخیر سراسر افریقا بعمل آمد و بنابراین جای آن دارد كه خواننده از وضع این سرزمین كه هدف اصلی این لشكركشی بوده است ضمن شرح حوادث مربوط بآن مطلع شود. به پیروی از این هدف، هردوت سعی كرده است بتدریج كه پارسها با قبایل و اقوام جدیدی در این سرزمین روبرو میشدند شرح مبسوطی درباره این قبایل و اقوام نقل كند. نقل این مطالب خارج از موضوع با این تفصیل در این قسمت از كتاب چهارم تا حدودی زائد بنظر میرسد و از این حیث مطالب این قسمت بیشباهت به مطالبی نیست كه مؤلف در قسمت اول از همین كتاب بمناسبت لشكركشی داریوش به سرزمین سكاها درباره نقاط دورافتاده و قبایل و اقوام ساكن این سرزمین نقل كرده است.
بند 168 تا 180 اختصاص دارد بتوصیف اقوام و قبایلی كه از سرحد مصر تا دریاچه تریتونیس «1» در ساحل دریا مستقر بودهاند. از این اقوام بترتیبی كه پارسها بدانها نزدیك میشدهاند یاد شده و از این حیث رعایت نظم و ترتیبی كه لازمه درك مطلب اصلی است گردیده است.
در این میان مطالب بند 169 بیش از حد خارج از موضوع بنظر میرسد، چه در این بند مؤلف ضمن شرح احوال قبایل و اقوام این سرزمین بار دیگر بداستانسرائی پرداخته و برای مدتی كوتاه از مطلب اصلی بدور افتاده و سپس در بند 191 از نوبه شرح حال این قبایل و اقوام پرداخته و پس از بیان مطلب دیگری خارج از موضوع از بند 193 بادامه مطلب در این باره پرداخته تا جائیكه در بند 196 درباره افریقائیهائی كه در
______________________________
(1)-Tritonis
ص: 185
آنسوی ستونهای هركول یا جبل الطارق امروز سكونت داشتهاند نیز سخن گفته است، در حالیكه پارسها هرگز بآن قسمت از افریقا قدم نگذارند.
مطالب بند 180 و 193 را ظاهرا مؤلف جداگانه تحریر كرده و سپس آنها را بصورت عبارت معترضه در آن قسمت از كتاب خود جای داده است. یكی از این دو مطلب مربوط است به توصیف حیوانات و گیاهان این سرزمین و عادات و رسوم اقوامی كه قبلا در بند 186 تا 190 از آنها نام برده شده بود. مؤلف در این قسمت نقل میكند كه حیوانات و گیاهان افریقای شرقی و عادات و رسوم مردمان آنكه اكثر صحراگرد بودهاند با حیوانات و گیاهان و عادات و رسوم اهالی كشاورز و شهرنشین افریقای غربی اختلاف داشته است. شاید منظور او از این طرز بیان آن بوده است كه ابتدا به بیان مطالب مربوط به افریقائیان صحراگرد بپردازد و سپس مطالب مربوط به افریقائیان شهرنشین را نقل كند.
موضوع دومی كه بین مطالب 180 و 193 خارج از موضوع بنظر میرسد مطلبی است كه مؤلف در بند 181 و 185 درباره منطقهای كه بین منطقه «حیوانات سبع» و صحرای بیآب قرار گرفته نقل نموده. این قسمت سراسر از شن مستور میباشد ولی در گوشه و كنار آن بفاصلههای زیادی از یكدیگر چشمهسارهای كوچك و درختان خرما و تعدادی افراد انسانی در آن میتوان یافت. این منطقه بصورت حاشیه باریكی بوده است. كه بحكایت مؤلف از شهر تب «1» در مصر شروع میشده و تا ستونهای هركول یا جبل الطارق امروز (بند 181) و حتی دورتر از آن (بند 185) ادامه مییافته.
*** این بود نكاتی چند پیرامون مطالب اصلی و مطالب فرعی این قسمت از كتاب چهارم هردوت. اكنون باید دید كه مؤلف برای تهیه مطالب این قسمت از كتاب خود بچه منابعی مراجعه كرده است. نخستین سئوالی كه در این مورد مطرح میشود اینست كه آنچه مؤلف در این قسمت از كتاب خود شرح داده است نتیجه مشاهدات خود او در سرزمین افریقا است یا نتیجه مسموعات و اطلاعاتی است كه از مسافرین این قاره
______________________________
(1)-Tebes
ص: 186
بدست آورده است. پارهای از محققین عقیده دارند كه اطلاعاتی كه هردوت درباره افریقا و سیرن در سراسر مجموعه كتابهای تاریخ خود نقل نموده است مستقیما نتیجه مشاهدات عینی او است و دلیلی كه برای این مدعا اقامه میكنند طرز بیان مؤلف در پارهای از موارد است. از این قبیل است موردی كه مورخ در یكی از كتابهای خود درباره مجسمهای سخن گفته كه در سیرن برپا بوده و اضافه كرده است كه این مجسمه در زمان او نیز وجود داشته و محل دقیق آنرا نیز تعیین كرده است (كتاب دوم- بند 181). بعقیده این دسته از محققین، با اینكه هردوت ضمن نوشتههای خود درباره این قسمت از ربع مسكون زمان مكرر به گفتههای ساكنان افریقا و سیرن اشاره كرده است، معذالك این امر دلیل آن نمیتواند باشد كه در كلیه موارد اطلاعات خود را بطور غیرمستقیم از طریق نقل قول بدست آورده و یا از مسافرینی شنیده باشد كه از آن سرزمین مراجعت كردهاند. نمیتوان مدعی شد كه مؤلف در افریقا یا سرزمین سكاها تمام نقاطی را كه از آنها نام برده بچشم دیده است، لیكن لااقل در این مورد نمیتوان نیز منكر شد كه باحتمال زیاد وی به سیرن «1» و اولبیا «2» مسافرت كرده و از این دو نقطه به سرزمینهای مجاور نیز رفته است. زیرا برای یوناییان قرن پنج قبل از میلاد مسافرت بنقاط دور كار دشواری نبود، و مخصوصا برای هردوت كه بیتردید از كنجكاوترین مردمان زمان خود بوده است شهرت این شهر در دنیای باستان محرك موثری در تحمل رنج سفر بوده است.
و اما مطالبی كه مؤلف در این قسمت از كتاب خود درباره مسائل جغرافیائی و و نژادی نقل كرده است بقسمی بیان گردیده كه بنظر میرسد در این مورد مؤلف از از منابع و مآخذ مختلف استفاده كرده است. دلیلی كه بر این امر میتوان اقامه كرد اینست كه این مطالب نیز مانند آنچه در گذشته مكرر از آنها سخن رفته بصورت قطعاتی جداگانه تحریر شده و سپس بدنبال هم قرار داده شده و بصورت متن واحد درآمده است. شاید بهمین دلیل است كه در این قسمت از كتاب مولف تكرار مكرر
______________________________
(1)-Cyrenne
(2)-olbia
ص: 187
مطالب زیاد مشاهده میشود. از جمله در بند 177 از شبهجزیرهای سخن در میان است كه قوم گیاهخواری در آن میزیسته و در بند 178 از جزیرهای صحبت شده است كه در دریاچه تریتونیس «1» قرار داشته و در بند 195 از جزیره دیگری مشابه آن سخن بمیان آمده است. از تكرار این مطالب مكرر درباره این جزایر كه ظاهرا باید یكی بوده باشند چنین نتیجه گرفته میشود كه مؤلف درباره این جزیره اطلاعاتی از نقاط مختلف بدست آورده و چون این اطلاعات كمی باهم اختلاف داشتهاند آنها را به سه جزیره جداگانه نسبت داده و در سه محل مختلف از كتاب خود از آنها یاد كرده است.
درباره مناطق ساحلی افریقا مدتها قبل از هردوت مطالبی بزبان یونانی تحریر شده بود. دریانوردان ساموس و فوسه و رودس و دیگر شهرها و جزایر یونانی مدیترانه شرقی كه تا پیدایش امپراطوری قرطاجنه و توسعه نفوذ آن در مغرب مدیترانه تا سواحل جبل الطارق امروز در طول سواحل شمالی و جنوبی این دریا پیش رفته بودند خاطرات سفر و مشاهدات خود را برای دیگران نقل كردهاند و براساس این خاطرات و مشاهدات نخستین جغرافیدانان یونی به تحریر اولین كتب جغرافیائی زمان دست زدهاند و هكاته مورخ معروف یونان باستان فصلی از كتاب خود را به شرح احوال افریقا اختصاص داده است. بیتردید هردوت از وجود این نوشتهها و آثار با اطلاع بوده و برای تهیه مطالب این قسمت از كتاب چهارم خود نیز از آنها استفاده كرده است.
دلیلی كه بر این امر میتوان اقامه كرد اینست كه در جائیكه مؤلف به نقل اسامی اقوامی كه در ساحل شمالی افریقا از شرق بغرب سكونت داشتهاند پرداخته نقل نام هریك از اقوام را با عبارات و بیانی خاص بعمل آورده كه شباهتی كامل بعبارات او در بند 49 از كتاب پنجم دارد. در این قسمت از كتاب پنجم مؤلف به نقل نام اقوامی پرداخته كه از سرزمین یونی تا اعماق كشور هخامنشی مستقر بودهاند و خود هرگز موفق به مجالست و همنشینی با همه آنها نگردیده است.
تعیین اینكه چه مقدار از اطلاعات مؤلف درباره این مسائل مأخوذ از مؤلفین
______________________________
(1)-Tritonis
ص: 188
متقدم است كاری است بس دشوار. بعقیده برخی از محققین هكاته درباره مشاهدات خود در افریقا تفصیل بیشتری داده و مخصوصا درباره افریقای غربی كه هردوت در باره آن سخن نگفته «1» مطالب بیشتری نقل نموده است. بعلاوه بعقیده این محققین بین مطالبی كه هردوت درباره افریقا نقل كرده و مطالبی كه هكاته در همینباره نقل نموده چندان وجه مشابهت نمیتوان یافت و در حقیقت فقط در یك مورد، آنهم بطور جزئی نه بطور كامل، نوشتههای دو مؤلف باستان مشابهت دارند. مدتها قبل از هردوت هكاته مردم افریقا را بدو دسته صحراگرد و شهرنشین تقسیم كرده بود و عقیده داشت كه از نقطه معینی از افریقا ببعد جز افریقائیان صحراگرد مردمی نمیتوان یافت. هردوت نیز در بند 186 از كتاب حاضر مردم افریقا را به دو دسته صحراگرد و كشاورز تقسیم كرده و برای هریك خصوصیات خاصی نقل نموده است. اما درباره نقطهای كه حد فاصل این دو دسته از مردمان بوده است بین دو مولف قدیم اختلاف است. هكاته در این مورد از محلی بنام مگاز نام برده، در حالیكه هردوت رود دریاچه تریتون و مناطقی را كه در آنسوی این دریاچه قرار داشتهاند حد فاصل این مردمان دانسته است (بند 186- 187- 191). هردوت درباره این خط فاصل آنچنان با اصرار و ابرام سخن گفته كه بنظر میرسد قصد او از ابرام مطلب رد عقیدهای بوده است كه احتمالا به هكاته تعلق داشته و قبل از او در یكی از كتب نقل شده است.
اما اینكه بعضی از مورخین باستناد آنكه هكاته درباره مردمان سواحل غربی افریقا مطالبی بیش از هردوت نقل كرده مطالب مؤلف اخیر را دست دوم و مأخوذ از مؤلف اول میدانند خود باستناد و نظایر همین قبیل قیاسها قابل تردید است زیرا هردوت نیز مطالبی درباره اقوام و مردمان ساكن این قسمت از سواحل افریقا نقل كرده كه
______________________________
(1)- اتین از اهل بیزانس)Etiennc dc byzance( از دو منطقه در افریقای غربی نام برده كه مدعی است از كتاب هردوت اخذ كرده است. این دو منطقه كانتلیا)Canthelia( و كالامینته)Calaminthe( نام داشتهاند. اگر این ادعا صحت داشته باشد باید نتیجه گرفت كه كتاب هردوت یا لااقل این قسمت از كتاب چهارم او دستخوش حوادث گردیده و در طی زمان تحریف و تغییر بسیار یافته)Belles Lettres( - جلد 4- صفحه 141)
ص: 189
اصولا هكاته اشارهای بآن نكرده است. مثلا در جائیكه از اقوام پسیل «1» و نسامون «2» سخن در میان است مؤلف اضافه میكند كه قوم اول در لشكركشی بینتیجهای بر ضد باد جنوب نابود شد و از آن زمان ببعد نسامونها جای آنان را اشغال كردند. همچنین است پارهای از مطالب اضافی دیگر كه مؤلف درباره اقوام و ملل مختلف ساكن این قسمت از افریقا نقل نموده است. در پارهای از موارد نقل مطالب بقسمی انجام گرفته كه خواننده تصور میكند كه مولف قسمتهائی از اطلاعات خود را درباره اقوام ساكن این نواحی در مصر یا سیرنائیك بدست آورده است. از این قبیل است تكرار مكرر این مطلب كه پارهای از این اقوام عادات و رسومی شبیه به عادات و رسوم مصریان داشتهاند «3».
بدین ترتیب، حتی در ذكر نام اقوامی كه در سواحل دریا سكونت داشتند و قاعدة مؤلف میبایستی درباره آنها آنچه را كه دیگران گفتهاند تكرار كرده باشد چیزی از خود بر آن افزوده است. اگر هم مطالبی در این زمینه از نویسندگان متقدم اخذ كرده است ظاهرا این مطالب را از بین مطالب بیشتری با دقت گلچین كرده و درباره صحت یا سقم آنها تحقیق بسیار نموده و قسمتهائی از آن را حذف و قسمتهائی دیگر بر آن اضافه كرده است. گذشته از این، در بسیاری از موارد خود نیز اظهارنظر كرده و مطالبی مستقیما از آنچه خود جمعآوری كرده نقل كرده است. از این قبیل است مطالب بند 186 تا 190 درباره عادات و رسوم صحراگردان، مطالب بند 191 و 192 درباره حیوانات افریقا، مطالب بند 195 و 196 درباره ساكنان دورترین نقاط غربی افریقا و مطالب بند 198 و 199 درباره سرزمین افریقا.
در بند 186 پس از ذكر این مطلب كه اهالی افریقا از گوشت گاو تغذیه نمیكنند و از پرورش خوك بیاطلاعند، مطالبی مشابه آن از قول زنان سیرن و بركه نقل میكند
______________________________
(1)-Psylles
(2)-Nasamons
(3)- همچنین است مطالب بند 168 درباره آدیرماشها)Adyrmachides( و بند 170 و 171 درباره آسبیستها)Asbystes( و اوشیزها)Auschises( و باكالها)Bacales( .
ص: 190
كه نشان میدهد مؤلف درباره این مطالب در سیرن اطلاعاتی بدست آورده است. در بند 192 مؤلف اضافه میكند كه صورت اسامی حیوانات افریقای وحشی را خود پس از تجسس و تحقیق فراوان تهیه كرده است. نویسندگان متقدم عموما مطالبی درباره حیوانات افسانهای و باورنكردنی افریقا نقل كردهاند و در پارهای از موارد مدعی شدهاند كه در این قاره حیواناتی بیسر وجود داشتهاند كه چشمان آنها در میان سینه جای داشته است. هردوت كه بوجود این حیوانات شگفتانگیز معتقد نبوده بتحقیر از این نویسندگان یاد كرده و مطالب آنان را افسانهای بیش نداشته و سعی كرده است خود صورت كاملی از حیوانات واقعی این سرزمین و یا لااقل حیوانات قسمت شرقی آن نقل كند.
همچنین در بند 198 و 199 ضمن مطالبی كه درباره نوع خاك افریقا و حاصلخیزی نواحی مختلف نقل كرده و مقایسهای كه از این حیث بین نقاطی كه خود بچشم دیده است با افریقا نموده روشن میشود كه مؤلف علاوه بر آنچه باحتمال زیاد از دیگران نقل نموده خود نیز مشاهدات و نظریات خود را بطور صریح و آشكار بر آن افزوده است.
اما مطالبی كه مؤلف در بند 195 و 196 درباره جزیره كیروئیس «1» و تجارت دریائی در آنسوی جبل الطارق امروز نقل نموده باعتراف خود او كه صریحا باین مطلب اشاره میكند از منابع قرطاجنه اخذ شده است. تردیدی نیست كه هردوت در سفر طولانی كه در خاورمیانه و شمال افریقا در پیش گرفت هرگز نتوانست تا قرطاجنه پیش رود تا اطلاعات خود را در این باره مستقیما در محل كسب كند. ولی محتمل است كه مؤلف این اطلاعات را در سیرن، یا بعضی دیگر از نواحی افریقای شرقی و در یونان اصلی و یا سیسیل از دهان بعضی از اهالی قرطاجنه كه در این نواحی سكونت داشتهاند شنیده و یا بطور غیرمستقیم از دهان كسانی شنیده كه خود با این قبیل مهاجرین قرطاجنهای محالست داشتهاند. در جلد دوم و سوم كتاب هردوت نیز مواردی مشاهده میشود كه مولف اطلاعات خود را درباره یك موضوع تاریخی بطور غیرمستقیم از كسانی بدست آورده است كه خود نیز از دیگران شنیدهاند. از این قبیل است مطالبی كه مؤلف درباره پادشاه اهالی آمون در بند 32 از جلد دوم نقل نموده و مطالبی كه
______________________________
(1)-Kyrauis
ص: 191
در بند 26 از كتاب سوم درباره انهدام قسمتی از سپاه كبوجیه در آمون از دهان مصریان و اهالی سیرن نقل كرده است.
در بند 187 و 179 مؤلف از غیبگوئی خدایان معابد یونانی درباره عاقبت كار پارهای از نواحی كه بعدها بتصرف مهاجرنشینان یونانی درآمد سخن گفته و مدعی شده است كه تصرف جزیره فلا «1» بوسیله مهاجرین یونانی كه در پایان قرن ششم قبل از میلاد صورت گرفت قبلا بوسیله خدایان پیشگوئی شده بود. برخی از محققین عقیده دارند كه مطالبی كه مؤلف تحت این عنوان (پیشگوئی خدایان یونانی) نقل نموده تحتتأثیر ملیت او و مطالبی بوده است كه وی در سپارت یا دیگر نقاط یونان آن زمان شنیده، و غرض از آن توجیه و محق جلوه دادن تجاوز یونانیان به نقاط و شهرهائی بوده است كه در قرن ششم و پنجم قبل از میلاد تدریجا بتصرف مهاجرین یونانی درآمده است.
در قسمتهائی از كتاب دوم و در سراسر كتاب چهارم، مطالبی درباره چگونگی سرزمین افریقا نقل شده است كه تا حدی غیرقابل قبول بنظر میرسد و در صحت مطالب مؤلف و اصالت منابع آن تردید ایجاد میكند. در این دو كتاب مؤلف مدعی است كه افریقا از سه قسمت مشخص تشكیل شده كه بترتیب زیر بطور موازی از شمال بجنوب قرار گرفتهاند: منطقه ساحلی، منطقه حیوانات وحشی، منطقه صحرائی (كتاب دوم- بند 32 و كتاب چهارم- بند 181 و 185)، همچنین مؤلف مدعی است كه بین دو منطقه اخیر، از سرزمین مصر تا جبل الطارق امروز و حتی در آنسوی آن، كمربندی از شن وجود دارد كه بفاصله هر ده روز راه واحههائی در آن مشاهده میشود كه گرد چشمهسارهای آن اجتماعاتی از انسان بوجود آمده است (كتاب چهارم- بند 181). اما این سه منطقه بترتیبی كه هردوت آنرا مشخص كرده است در افریقای شرقی كه وی در آن سفر كرده است چندان بطور مشخص وجود ندارد، در حالیكه چنین تقسیمی از افریقا درباره قسمت غربی این قاره كه هرگز مؤلف بآن سفر نكرده است بیشتر با حقیقت تطبیق مینماید.
______________________________
(1)-Phla
ص: 192
نوار شنزاری كه هردوت از آن سخن گفته وجود خارجی ندارد و واحههائی كه با دعای او در این نوار قرار داشتهاند امروز قابل تشخیص نمیباشند و اگر هم وجود داشتهاند محتملا بفاصلههای منظم و مساوی از هم قرار نداشتهاند. اگر آنچه را كه هردوت در بند 101 از كتاب حاضر درباره سرزمین سكاها نقل كرده است با توصیف مولف از افریقا مقایسه كنیم (تقسیم این قاره به دو منطقه متمایز و وجود منطقهای غیرقابل سكونت بین آندو و واحههائی كه در این منطقه وسطی وجود داشته است) ملاحظه خواهیم كرد كه بین توصیفی كه از این دو منطقه بعمل آمده است شباهت كاملی وجود دارد.
متقدمین هردوت معتقد بودند كه زمین سطحی دایره شكل است و رودی بنام اقیانوس كه ظاهرا مجموع اقیانوسهای معروف آنزمان بوده است گرداگرد آن در حركت میباشد. با اینكه هردوت خود مكرر این عقیده را انتقاد كرده است (جلد چهارم- بند 36)، با این حال ملاحظه میشود كه در مورد افریقا و سرزمین سكاها بتوصیفهائی مشابه و قرینه آن دست زده و در پارهای از موارد بنقل آنچه پیشینیان گفتهاند اكتفا كرده است. محتمل است كه قبل از او هكاته معروف نیز افریقا را به سه منطقه متمایز تقسیم كرده و در منطقه وسطای آن وجود واحههای متعددی را كه بفاصله مساوی از هم قرار داشتهاند نقل كرده و هردوت این قسمت از توصیف خود را درباره افریقا از او اخذ كرده باشد.
با این حال نمیتوان منكر شد كه مؤلف خود به قسمتهائی از این سرزمین سفر كرده و قسمت مهمی از اطلاعاتی را كه در كتاب چهارم درباره اقوام و ملل این سرزمین نقل نموده شخصا از نزدیك ملاحظه كرده و مخصوصا در مهاجرنشین یونانی سیرن «1» در افریقا اطلاعات زیادی در این باره جمعآوری كرده است.
اطلاعات فراوانی كه مؤلف در بند 172 و 192 از كتاب حاضر درباره قسمتهای مجاور این مهاجرنشین نقل كرده است تا حدودی مؤید این فرض میباشد. مثلا هردوت در جائی كه از قوم ناسامون «2» كه در مجاورت سیرن سكونت داشتهاند سخن میگوید
______________________________
(1)-Cyrennc
(2)-Nasamons
ص: 193
اطلاعاتی نسبت بدیگر مناطق در دسترس خواننده قرار میدهد و این امر میرساند كه باحتمال زیاد مؤلف خود باین محل مسافرت كرده و پارهای از اطلاعات خود را مستقیما از دهان مردمان آن شنیده است. در پارهای از موارد كه هردوت مطالبی را از قول «اهالی افریقا» نقل كرده است میتوان منظور او را از اهالی افریقا همین مردمان ناسامون دانست. بطوریكه هردوت در بند 172 از كتاب حاضر نقل كرده، ناسامونها هر سال برای برداشت محصول خرما به واحه اوژیلا «1» میرفتهاند و اینان بحكایت مولف در بند 173 ناحیه پسیل «2» را نیز به منطقه نفوذ خود ضمیه كرده بودند. شاید زیاد دور از حقیقت نباشد كه این قوم خونگرم متحرك قوم گامفارانت «3» را كه هردوت با تحقیر از آن یاد میكند مطیع خود كرده باشد و قضاوت هردوت درباره این قوم تحتتأثیر گفتههای مردمان ناسامون بوده باشد. «4» پارهای از محققین عقیده دارند كه قسمتهای مهمی از اطلاعاتی كه هردوت درباره گارامانتها «5» و تروگلودیتهای «6» حبشی و آتارانتها «7» و هوای گرم و سوزان محل اقامت آنها نقل كرده است خود از روایان و نقالان و سیاحان ناسامون و یا فرزندان و اعقاب آنان شنیده است. همچنین است مطالبی كه مولف درباره قوم آتلان «8» و سلسله جبال اطلس نقل كرده است «9».
از آنچه گفته شد چنین نتیجه گرفته میشود كه آنچه مؤلف درباره مناطق داخلی افریقا نقل كرده باحتمال زیاد نتیجه تحقیقات و تجسسات شخص او در محل بوده
______________________________
(1)-Augila
(2)-Psylles
(3)-Gampharantes
(4)- هردوت در بند 32 از كتاب دوم مدعی است كه جوانان ناسامون اولین كسانی بودند كه در جهت غرب افریقا به سیاحت پرداختند و به دورترین نقاط مجهول این قاره مسافرت كردند.
(5)-Garamantes
(6)-Troglodytes
(7)-Atarantes
(8)-Atlanes
(9)-Belles Lettresجلد چهارم- صفحه 151.
ص: 194
است، لیكن در طرز تنظیم آن آنچنان تحتتأثیر نوشتههای متقدمین خود قرار گرفته كه در پارهای از موارد این حدس قوت میگیرد كه وی اصولا این قسمتها را عینا از آنان اقتباس كرده است.
در آن قسمت از كتاب چهارم كه به شرح حوادث و وقایع اختصاص دارد مؤلف بارها بگفته اهالی ترا «1» استناد كرده و این امر میرساند كه قسمتی از اطلاعات خود را در این زمینه از طریق آنان بدست آورده است. از این قبیل است مطالبی كه در آغاز بند 150 درباره حوادث مربوط به قبل از تشكیل مهاجرنشین یونانی سیرن نقل گردیده است. قسمتی دیگر از مطالب این قسمت در نقاطی دیگر جمعآوری شده است. فی المثل محتمل است حوادث بیسرانجام اهالی مینی «2» در سرزمین لاكدمونی «3» كه در بندهای 145 و 149 نقل شده است ظاهرا در سپارت بگوش مؤلف رسیده باشد؛ و با درباره باتوس «4» و چگونگی مأموریت او و حوادثی كه در مهاجرنشینهای جزیره پلاتئا «5» گذشته است در سیرن كسب خبر كرده باشد. برخی از محققین عقیده دارند كه پارهای از اطلاعاتی كه مؤلف درباره سرگذشت اهالی ترا نقل نموده عینا از یكی از وقایعنگاریهای آن زمان كه درباره حوادث این مهاجرنشین تحریر شده اخذ شده است «6». اشكال قبول این فرض اینست كه ظاهرا مؤلف به ترا سفر نكرده و از نزدیك با اهالی این مهاجرنشین مجالست نداشته؛ اما این مهاجرنشین روابط نزدیكی با ساموس داشته و محتمل است كه مؤلف در سفری كه باین محل كرده و منتهی باقامت نسبة طولانی او در این جزیره گردیده حوادث مربوط به ترا را در همان محل جمعآوری و یا از یكی از وقایعنگاریهای موجود اخذ كرده باشد «7».
______________________________
(1)-Thera
(2)-Mynie
(3)-Lacedemonie
(4)-Battos
(5)-Platea
(6)-Belles Lettres- جلد 4- صفحه 153
(7)- همان كتاب- همان صفحه
ص: 195
آنچه مؤلف درباره مهاجرنشین یونانی سیرن در افریقا نقل كرده باحتمال زیاد از دهان اهالی محل شنیده و یا از وقایعنگاریهای معاصر آن مهاجرنشین بدست آورده است. دلیلی كه برای این فرض میتوان اقامه كرد اینست كه درباره تأسیس این مهاجرنشین و حوادثی كه بر آن گذشته است مكرر از غیبگویان معابد معروف یونان از قبیل دلف سخن در میان است و جواب این غیبگویان الهی غالبا بقسمی بیان شده است كه مؤید حقوق مكتسبه مهاجرنشینان سیرن در سرزمین افریقا بوده و در عین حال بر حیثیت و اعتبار این معبد یونانی افزوده است. نتیجه اخیر موجب شده است كه پارهای از مؤلفین تصور نمایند كه مؤلف اطلاعات خود را در این باره اصولا در دلف جمعآوری كرده است «1»، اما چون غیبگویان معابد یونان اصولا بیان مطلب خود را تنظیم مینمودند، اگر این فرض درباره یكی دو روایت كه عینا بنظم نقل شده است (بند 157 و 159) صادق باشد نسبت به پیشگوئیهای دیگری كه از قول غیبگوی الهی معبد دلف نقل شده است صادق نیست.
دلیل دیگری كه بر الهام هردوت از منابع مهاجرنشین سیرن در افریقا وجود دارد اینست كه مطالبی كه وی درباره شش تن از پادشاهان اولیه این مهاجرنشین نقل كرده بنوعی است كه مؤید حیثیت و اعتبار و غرور ملی مهاجرنشینهای سیرن میباشد.
اگر داستان شكست آركزیلاس دوم را در لوكون «2» كه منتهی به مرگ هزار نیزهدار سیرن گردید استثناء كنیم (بند 160)، ملاحظه خواهیم كرد كه از بقیه مطالب مربوط به سیرن قهرا چنین نتیجهای اتخاذ میشود. حتی درباره روابط اهالی سیرن با مصریان فقط به جنگ تسته «3» اشاره شده است كه در طی آن با دعای مؤلف برای اولین بار مصریان بارزش سربازان یونانی كه تا آن زمان بتحقیر از آنان یاد میكردند پی بردهاند (بند 159). چنین بود مختصری درباره قسمت دوم از كتاب چهارم هردوت.
______________________________
(1)-Belles Lettres- جلد 4- صفحه 157
(2)-Leucon
(3)-Thsete
ص: 196
145- در همان ایام كه مگابیز باین عملیات سرگرم بود «1» لشكركشی بزرك دیگری بافریقا شد كه علتی خاص داشت. اما من قبلا مطالبی را كه در زیر نقل میكنم شرح خواهم داد «2» و سپس درباره این علت سخن خواهم گفت:
پلازژهائی «3» كه زنان آتنی را از برورون «4» ربوده بودند «5» تعدادی از اعقاب سرنشینان كشتی آرگو را از لمنوس «6» راندند و اینان بقصد لاكدمونی «7» راه دریا در پیش گرفتند سپس در تایژت «8» توقف كردند و آتشهائی در آنجا برافروختند. بمشاهده آتش، اهالی لاكدمون فرستادهای بنزد آنها گسیل داشتند و از آنها سوال كردند كه چه كسانی هستند و از كجا میآیند. آنان به فرستادهای كه این سوالها را كرده بوده پاسخ دادند كه از قوم مینی «9» و از اعقاب قهرمانانی هستند كه با كشتی آرگو
______________________________
(1)- مقصود مؤلف عملیات جنگی است كه پس از بازگشت داریوش از سرزمین سكاها در قسمتی از اروپا و آسیای صغیر و نواحی مجاور بغازها بعهده مگابیز گذارده شده بود (بند 143 و بعد كتاب حاضر)
(2)- در اینجا مؤلف پس از اعلام مطلب اصلی آشكارا از بحث درباره آن خودداری و خواننده را به خواندن مطالب خارج از موضوعی كه بعادت همیشگی خود در «زیر نقل كرده است» دعوت میكند.
(3)- پلاژها)Pelasges( نام قومی است باستانی كه ظاهرا در قسمتهائی از یونان و ایتالیا و آسیای صغیر قدیم زندگی میكردهاند. قسمت عمده این مردمان در شبهجزیره پلوپونز واقع در قسمت جنوب یونان زیست میكردند و بهمین جهت شبهجزیره مزبور كه سپارت پایتخت آن بود مدتها به سرزمین پلازژ معروف شده بود.
(4)-Brauron
(5)- درباره این مطلب رجوع شود به كتاب ششم هردوت- بند 137
(6)- لمنوس)Lemnos( از جزایر دریای اژه واقع در مدخل بغاز داردانل كه امروز لمنو)Lemno( یا ستالیمن)Stalimene( نام دارد.
(7)- لاكدمونی)Lacedemon( نام قدیم شبهجزیره بزرك پلوپونز واقع در جنوب یونان كه سپارت پایتخت آن بود.
(8)- تایژت)Taygete( نام سلسله جبالی در پلوپونز باستان بوده است كه بحكایت افسانهها چاهی اسرارآمیز در آن وجود داشته است این سلسله جبال را امروز پانتودا كتیلون)Pentodactylon( مینامند.
(9)- مینیها)Minyens( نام قدیم ساكنان ناحیهای از تسالی و شهر اوركومن)Orcomene( واقع در بئوسی)Beotie( بوده است كه بنام مؤسس سلطنت محلی خود مینیاس)Minyas( چنین معروف شده بودند. این دو ناحیه در جنوب یونان بوده است.
ص: 197
بدریا رفتند و در لمنوس پیاده شدند و نسل آنها را تشكیل دادند.
وقتی اهالی لاكدمون از شجره نسب مینیها مطلع شدند بار دیگر كس فرستادند و سوال كردند كه قصد آنها از آمدن به این سرزمین و افروختن آتش چیست «1» جواب آنان این بود كه چون پلازژها آنانرا راندهاند، به سرزمین اجدادی خود آمدهاند و از این حیث كاملا حق بجانب آنها است و اكنون تقاضا دارند كه در اجتماع لاكدمونیها رحل اقامت افكنند و سهمی از حقوق و افتخارات و اراضی این سرزمین بآنان واگذار شود. اهالی لاكدمون قبول كردند كه مینیها را با شرایطی كه مایل بودند بین خود بپذیرند. آنچه بیش از هر چیز آنان را باین عمل مجبور میكرد شركت افراد خاندان تیندار در مسافرت دریائی آرگو «2» بود. آنان مینیها را بین خود پذیرفتند و سهمی از اراضی خود را بانان واگذار و آنان را بین قبایل خود تقسیم كردند.
بعضی از مینیها بیدرنك ازدواج كردند و زنانی را كه از لمنوس همراه خود آورده بودند بزوجیت دیگران درآوردند «3»
146- اما كمی بعد جسارت و گستاخی آنان بجائی رسید كه مدعی سهمی در حكومت شدند و در موارد متعدد مرتكب عملیاتی خلاف قانون گردیدند و در نتیجه، لاكدمونیها مصمم شدند كه آنانرا بقتل رسانند. پس آنانرا گرفتند و بزندان افكندند. در سرزمین لاكدمونی رسم چنین است كه كسانی را كه قرار است بقتل رسانند هنگام شب بقتل میرسانند و هرگز در روز آنان را بقتل نمیرسانند. هنگامی كه قصد كشتن مینیها
______________________________
(1)- در اینجا مؤلف مطب را بقسمی نقل كرده است كه بنظر میرسد اهالی لاكدمون از ورود ایندسته از اهالی مینی و مخصوصا افروختن آتش نگران بودهاند، لیكن مؤلف توضیح نداده است كه اضطراب و نگرانی اهالی لاكدمون در این مورد بچه دلیل بوده است و چرا مخصوصا علت برافروختن آتش را كه ظاهرا باید امری عادی باشد از آنها استفسار میكردهاند.
(2)- مقصود كاستور)Castor( و پولوكس)Pollux( فرزندان تیندار)Tyndare( پادشاه اسپارت است كه در این سفر دریائی شركت كرده بودند.
(3)- معلوم نیست مقصود مولف از «زنانی كه همراه خود آورده بودند» دختران و خواهران آنان بوده است یا زوجههای آنان. از آنچه مؤلف بدنباله مطلب نقل كرده است چنین آشكار میشود كه ایندسته از اهالی مینی در لحظات حساس و خطرناك زنانی از لاكدمون برای خود برگزیده بودند و در اینصورت باید ظاهرا همین زنان باشند كه بقصد ازدواج مجدد از خود جدا كرده و بعقد ازدواج دیگران درآورده باشند.
ص: 198
را كردند، زنان آنان كه از اهل شهر سپارت و دختران بزرگان این شهر بودند تقاضا كردند كه بآنان اجازه داده شود بزندان روند و هریك با شوهر خود براز و نیاز بپردازند.
چون احتمال مكر و حیله در این زنان نمیدیدند بآنان اجازه دادند كه بزندان روند. اما همینكه آنان به زندان وارد شدند چنین كردند كه نقل میكنم: آنان لباسهای خود را به شوهران خود دادند و خود لباسهای شوهران را گرفتند. بدین ترتیب مینیها خود را با لباس زنانه بجای زنان معرفی كردند و از زندان خارج شدند و همینكه باین ترتیب از زندان گریختند، بار دیگر در تایژت «1» اردو زدند.
147- اتفاقا در همین زمان تراس «2» فرزند او تزیون «3»، فرزند تیسامن «4»، فرزند ترساندر «5»، فرزند پولینیس «6» بقصد تأسیس مهاجرنشین جدیدی آماده حركت از لاكدمون بود. این شخص كه از تبار كادموس «7» بود، دائی فرزند آریستودم «8» و اوریستنس «9» و پروكلس «10» بود و هنگامی كه این اطفال هنوز كوچك بودند وی در سپارت بعنوان قیم آنان حكومت میكرد. اما همینكه خواهرزادههای او بزرك شدند و حكومت را تحویل گرفتند برای او بسیار مشكل بود كه پس از مدتی فرمانروائی، خود از دیگری فرمان برد. پس اعلام كرد كه دیگر در لاكدمونی نخواهد ماند و
______________________________
(1)-Taygete- رجوع شود به یادداشت ذیل بند 145
(2)-Theras
(3)-Autesion
(4)-Tisamene
(5)-Thersandre
(6)-Polynice
(7)- كادموس)Cdmos( از شخصیتهای افسانههای كهن در یونان باستان. كادموس فرزند یكی از پادشاهان فینیقیه بنام آژنور)Agenor( بود كه چون ژوپیتر خدای خدایان خواهر او را كه اروپه)Europe( نام داشت ربوده و با خود برده بود از طرف پدر مأمور شد برای یافتن خواهر خود در اطراف و اكناف جهان به جستجو بپردازد (رجوع شود به قسمت اخیر این بند) معروف است كه الفبای فینیقی را این شخص به یویان برده بود.
(8)-Aristodeme
(9)-Auriysthenes
(10)-Procies
ص: 199
بقصد الحاق به همقومان خود از راه دریا حركت خواهد كرد. در آن موقع در جزیرهای كه امروز ترا «1» نام دارد و در گذشته كالیسته «2» خوانده میشد، و این هر دو نام بهمان یك جزیره تعلق دارد، تعدادی از اعقاب ممبلیاروس «3» فرزند پوآكلس «4» فینیقی زیست میكردند. توضیح آنكه در موقعی كه كادموس «5» فرزند آژنور «6» بجستجوی اوروپه «7» مشغول بود در جزیرهای كه امروز ترا نام دارد پیاده شد و پس از آن، یا بدلیل آنكه از این سرزمین خوشش آمده بود یا بدلیلی دیگر تعدادی از فینیقیها را در این جزیره گذارد و از این جمله بود ممبلیاروس كه با او خویشی داشت. اینان در این جزیره كه تا موقع ورود تراس بآنجا كالیسته نام داشت بتعداد هشت نسل ذكور زندگی كردند «8».
148- تراس بقصد ملحق شدن باینان خود را برای عزیمت آماده كرد و تعدادی افراد كه از بین قبایل برگزیده بود با خود همراه كرد. وی قصد داشت كه در اجتماع آنان زندگی كند و هرگز در فكر آن نبود كه آنانرا براند، و برعكس با آنان كاملا مانند خویشان و نزدیكان رفتار كرد. اما چون در آن موقع مینیهای از زندان گریخته و لاكدمونیها قصد داشتند آنانرا بقتل رسانند، تراس تقاضا كرد كه آنان را نكشند و خود متعهد شد كه آنانرا از آن سرزمین بیرون برد. چون لاكدمونیها با پیشنهاد او موافقت كردند وی با سه كشتی شراع بركشید تا بنزد اعقاب ممبلیاروس
______________________________
(1)- ترا)Thera( از جزایر مجمع الجزایر یونان كه امروز سانتورن)Santorin( نام دارد و یكی از مراكز بزرك آتشفشانی دنیا است.
(2)-Calliste
(3)-Membliaros
(4)-Poikles
(5)-Cadmos- رجوع شود به یادداشت ذیل بند قبل
(6)- آژنور)Agenor( پادشاه افسانهای فینیقیه و پدر كادموس)Cadmos( و اوروپه)Europe( كه خود از قهرمانان جنك معروف و افسانهای تروآ)Troie( بوده است.
(7)- اوروپه)Europe( دختر آژنور پادشاه فینیقیه كه بحكایت افسانههای باستان ژوپیتر خدای خدایان او را ربود و با خود بسرزمینی برد كه بعدها بنام او اروپا خوانده شد.
(8)- با توجه به مطالبی كه مورخ در همین بند و بند 59 از كتاب پنجم نقل كرده است ظاهرا تعداد این نسلها از هشت متجاوز بوده و به نه میرسیده است.
ص: 200
رود وی در این سفر همه مینیها را همراه نبرد. فقط تعداد كمی از مینیها در این سفر با او همراه نبودند، چه اكثر آنها بطرف پارورهآها «1» و كوكونها «2» حركت كرده بودند و اینان را از سرزمین خود رانده بودند و آنگاه به شش دسته تقسیم شده و شهرهائی را كه نام میبرم تأسیس كرده بودند. لپرئون «3»، ماكیستوس «4» فریكسه «5»، پیرگوس «6»، اپیون «7»، نودیون «8». در زمان من، بسیاری از این شهرها بدست اهالی اله «9» ویران شد «10». اما این جزیره بنام كسی كه در آن مهاجرنشین تشكیل داد ترا «11» خوانده شد.
149- پسر تراس حاضر نشد با پدر در این سفر همراه شود و بهمین جهت به تراس چنین تلقین كردند كه این پسر وی را مانند گوسفند در میان گرگان تنها گذارده است. این گفته موجب شد كه این جوان اوآلیكوس «12» لقب یافت و این نام بر او ماند. از این شخص پسری بدنیا آمد كه اژوس «13» نام داشت و قوم اژه كه یكی از قبایل مهم سپارت بود بنام او چنین خوانده
______________________________
(1)- پارورهآها)Paroreates( دستهای از قوم كوكون)Caucones( بودند كه در جنوب سرزمین اله)Elee( زیست میكردند. رجوع شود به توضیح یادداشت بعد.
(2)- كوكونها)Caucones( قومی بودند كه در جنوب سرزمین اله در محلی بنام تریفیلی)Triphylie( میزیستند. در این محل كه بصورت نوار باریكی از ساحل دریا در دامنه كوههای آركادی)Arcadie( در جنوب یونان بود قوم دیگری بهمین نام میزیست كه دستهای از آنان را پارورهآ)Paroreates( مینامند و بعدها همه آنها بهمین نام خوانده شدند (هردوت- كتاب هشتم- بند 73)
(3)-Lepreon
(4)-Makistos
(5)-Phrixai
(6)-Pyrgos
(7)-Epion
(8)-Noudion
(9)- اله)Elee( از شهرهای قدیم آسیا واقع در سرزمین ائولی
(10)- ظاهرا مقصود مؤلف در این مقام اشاره به حوادث جنك سوم مسنی)Messenie( است كه اهالی اله بنفع سپارت و بر ضد مسنها در آن شركت كردند)Belles Lettres( جلد چهارم- صفحه 168)
(11)-)Thera( رجوع شود به یادداشت ذیل بند 147
(12)-Oiolycos
(13)-Aigeus
ص: 201
شد. چون فرزندان مردان این قبیله زنده نمیماندند بتوصیه یكی از غیبگویان الهی معبدی برای ارینیهای «1» لئوس «2» و اودیپ «3» بنا كردند و بعد از آن فرزندان آنان زنده ماندند. نظیر این واقعه در ترا برای اعقاب همین مردان نیز اتفاق افتاد.
150- درباره مطالبی كه تا این قسمت نقل كردم لاكدمونیها و اهالی ترا اتفاقنظر دارند؛ اما آنچه بعد از این نقل میكنم فقط از قول اهالی ترا نقل شده است. گرینوس «4» فرزند اسانیوس «5» كه از اعقاب همان تراس و پادشاه جزیره ترا بود به دلف مسافرت كرد و قربانیهائی از شهر خود بآن محل برد. تعدادی از اهالی شهر با او همراه بودند و از آنجمله بود باتوس «6» فرزند پولینمستوس «7» كه از تبار یكی از مینیها بنام افموس «8» بود. در موقعی كه گرینوس پادشاه اهالی ترا درباره مسائل مختلف با غیبگوی معبد مشورت میكرد، غیبگوی معبد بوی پاسخ داد كه بهتر است شهری در افریقا تأسیس كند. اما او به غیبگوی الهی چنین پاسخ داد: «پروردگارا، من اكنون بسن كهولت رسیدهام و قدرت چنین سفری را ندارم، چه بهتر كه این فرمان را بیكی از اشخاص حاضر كه از من جوانتر باشد ابلاغ فرمائی». وی در حالیكه این مطلب را بیان میكرد با دست باتوس را نشان میداد. در آن موقع كار بهمینجا خاتمه یافت و پس
______________________________
(1)-Erynyes
(2)- لئوس)Laios( پدر اودیپ كه مانند او افسانههای زیادی دربارهاش در یونان باستان بر سر زبانها بود.
(3)- اودیپ)Oedipe( از پادشاهان افسانهای شهر تب)Thebes( واقع در یونان باستان كه هزار و پانصد سال قبل از میلاد مسیح در این شهر سلطنت میكرد. درباره این شخص داستانهای بسیار در یونان باستان بر سر زبانها بوده است.
(4)-Grinnos
(5)-Aisanios
(6)- باتوس)Battos( از شخصیتهای افسانهای كه بحكایت افسانههای باستان از جانب هاتف معبد معروف دلف مأمور تشكیل نخستین مهاجرنشینهای یونان در افریقا شد.
شهر معروف سیرن)Cyrene( در افریقا بوسیله او تأسیس شد و بعدها خاندان او در قسمتی از سیرنائیك امروز و تعدادی از اعقاب او در مصر سلطنت كردند.
(7)-Polymnestos
(8)-Euphemos
ص: 202
از آنكه آنان بسرزمین خود بازگشتند كمترین توجهی باین غیبگوئی نكردند زیرا نه میدانستند كه افریقا در كجای زمین قرار دارد و نه جرأت آنرا داشتند كه دستهای از افراد خود را بسوی مقصدی نامعلوم روانه كنند.
151- اما بعد از آن، مدت هفت سال در ترا باران نبارید و در این مدت تمام درختان جزیره باستثنای یكی از آنها خشك شد. پس اهالی ترا به مشورت با خدایان پرداختند و غیبگوی الهی بار دیگر سفارش كرد كه تعدادی مهاجر به افریقا بفرستند. چون اهالی ترا چاره دیگری برای مشكل خود نیافتند ناگزیر رسولانی به كرت فرستادند تا تحقیق كنند كه آیا كسی از اهالی كرت یا خارجیان ساكن سرزمین آنها تاكنون به افریقا رفتهاند «1». این فرستادگان ضمن گردش در كرت مخصوصا به شهر ایتانوس «2» رفتند و در این شهر با یكی از صیادان مروارید كه كوروبیوس «3» نام داشت برخورد كردند. این شخص مدعی بود یكبار در اثر باد راه خود را گم كرده و بیكی از جزایر افریقا بنام پلاتئا «4» رسیده بوده است. پس آنان این مرد را بطمع پاداشی خوب تشویق كردند و با خود به ترا بردند. ابتدا تعداد كمی از مردمان ترا برای تحقیق درباره سرزمین افریقا حركت كردند. كوروبیوس آنان را بجزیرهای كه از آن یاد كردم و پلاتئا نام داشت هدایت كرد. اما آنان او را با ذخیرهای از آذوقه كه برای چند ماه او كافی بود در جزیره باقی گذاردند و خود باشتاب بازگشتند تا درباره این جزیره مطالبی باطلاع اهالی ترا برسانند.
152- چون غیبت آنان از مدتی كه معین كرده بودند تجاوز كرد، كوروبیوس با كمبود آذوقه روبرو شد. ولی در همان موقع یك كشتی ساموسی كه شخصی بنام كولئوس «5