گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد پنجم
هیستیه و آریستاگوراس نخستین اغتشاشات در یونی‌





تص: 21
23- مگابیز همراه پئونی‌ها به هلسپون «1» رسید و از این محل عبور كرد و به سارد رفت. در همین موقع هیستیه «2» ملطی در سرزمینی كه داریوش بپاداش حفظ پل ایستر «3» باو اعطا كرده بود «4» بكشیدن حصار مشغول بود. این محل كه در ساحل ستریمون «5» واقع شده میركینوس «6» نام دارد. چون مگابیز از این اقدامات هیستیه باخبر شد، همینكه با همراهان پئوئی خود به سارد رسید برای داریوش چنین پیغام فرستاد:
«پادشاها، چگونه اجازه میدهی كه یك یونانی تردست و مكار بتواند با اختیار تمام شهری در تراكیه تأسیس كند. اینجا سرزمینی است كه در آن جنگل فراوان یافت میشود و این جنگلها منبع تهیه چوب كشتی‌ها و پاروهای آنها است. در این سرزمین معادن نقره فراوان است و در سراسر آن جمعیتی كثیر از یونانی و غیر یونانی «7»
______________________________
(1)-Hellespont
(2)-Histiee- درباره این شخص رجوع شود به یادداشت ذیل بند 11 همین كتاب.
(3)-Istereنام قدم رود دانوب است.
(4)- رجوع شود به تاریخ هردوت- جلد چهارم
(5)-Strymon- رجوع شود به یادداشت ذیل بند یك این كتاب
(6)-Myrkinos
(7)- در این مورد نیز هردوت از قول مگابیز عناصر یونانی امپراتوی پارس را «بربر» نام داده است و این دلیل دیگری است بر اینكه مقصود هردوت از بكار بردن این اصطلاح برای اقوام غیر یونانی تمیز آنان از اقوام یونانی بوده است نه بیان اینكه آنان از تمدن بی‌بهره بوده‌اند. رجوع شود به یادداشت ذیل بند قبل.
تص: 22
پراكنده‌اند كه اگر فرماندهی برای خود بیابند شب و روز آماده اجرای امر او خواهند بود. پس اگر مایلی كه سروكارت با جنگ خانگی نباشد باقدامات این مرد خاتمه ده. با نرمی و ملایمت او را بحضور بطلب و همینكه او را بچنگ آوردی ترتیبی ده كه دیگر بنزد یونانیان خود باز نگردد.»
24- این سخنان بیدرنگ در داریوش اثر كرد و پادشاه از شدت احساسی كه نسبت به تحقق این پیشگوئی باو دست داده بود دچار حیرت شد. پس بیدرنگ چاپاری به میركینوس فرستاد و به هیستیه پیغام داد: «چنین است آنچه داریوش شاه باطلاع تو میرساند. هراندازه میاندیشم، كسی را نمی‌یابم كه بیش از تو نسبت به شخص من و قدرت من فداكار باشد. من از این مطلب نه با حرف بلكه با عمل آگاه شده‌ام.
اكنون من طرح‌هائی بزرگ در سر دارم و از تو میخواهم كه بهر ترتیبی كه هست بنزد من آئی تا مطلب را با تو در میان گذارم.» هیستیه از این سخنان بوجد آمد و از اینكه مشاور پادشاه بزرگ خواهد شد احساس غرور و افتخار كرد و به سارد رفت. همینكه داریوش او را مشاهده كرد با وی چنین آغاز سخن كرد: «هیستیه، دلیل اینكه ترا احضار كردم چنین است كه نقل میكنم: از موقعی كه از سرزمین سكاها بازگشته‌ام و تو دیگر در ملازمت من نبوده‌ای، نخستین میلی كه احساس كردم این بود كه ترا ببینم و با تو صحبت كنم. زیرا اطمینان دارم كه یك دوست با تدبیر و فداكار از هر ثروتی دیگر ذیقیمت‌تر است. من میدانم كه تو دارای این هر دو صفت هستی و خدمتی كه بشخص من انجام داده‌ای برای اثبات آن كافی است. پس اكنون از آمدن تو مسرورم و پیشنهادی كه بتو دارم اینست كه شهر ملط و شهری را كه بتازگی در تراكیه تأسیس كرده‌ای رها كنی و با من به شوش بیائی و بعنوان همسفره و مشاور مخصوص شریك زندگی من باشی.»
25- داریوش پس از آنكه با هیستیه چنین سخن گفت یكی از برادران خود را بنام
تص: 23
آرتافرن «1» كه از جانب پدر با او برادر بود به حكومت سارد گماشت و خود بهمراه هیستیه به شوش بازگشت. فرماندهی نظامی مردمان ساكن سواحل نیز به اوتان «2» واگذار شد. پدر اوتان كه سیسامنس «3» نام داشت از جمله قضات شاهی بود. اما چون حاضر شده بود در مقابل رشوه حكمی برخلاف حق صادر كند، كبوجیه امر كرده بود وی را بقتل رسانند و پوست از تنش بیرون كشند. آنگاه دستور داده بود كه پوست او را بصورت نوارهای باریك ببرند و بر جایگاهی كه او برای قضاوت بر آن جلوس میكرد قرار دهند. و همینكه جایگاه باین ترتیب ساخته شد، كبوجیه اوتان فرزند سیسامنس را كه پوست از تنش كنده بودند بجانشینی پدر گماشت و بوی سفارش كرد كه همیشه در موقع قضاوت بخاطر داشته باشد كه بر چگونه جایگاهی جلوس كرده است.
26- بطوریكه نقل كردم همین مرد، یعنی اوتان كه بر چنین جایگاهی جلوس میكرد بجای مگابیز بفرماندهی سپاه پارس منصوب شد. اوتان بیزانس و كلكدون «4» را تسخیر كرد و آنتاندروس «5» را در سرزمین تروآ و لامپونیون «6» را نیز بچنگ آورد
______________________________
(1)- آرتافرن)Artapherne( برادر داریوش اول و والی سارد كه توانست در مدت حكومت خود در سارد شورش بزرگ شهرهای یونی را كه بتحریك هیستیه برپا شده بود خاموش كند. فرزند همین شخص كه او نیز آرتافرن نام داشت و از سرداران معروف زمان داریوش بود همان كسی است كه باتفاق داتیس)Datis( در لشكركشی داریوش به سرزمین یونان شركت داشت و در جنگ معروف ماراتن در 490 قبل از میلاد فرماندهی قسمتی از سپاه پارس را بعهده داشت.
(2)- اوتان)Otan( از سرداران پارس و یكی از هفت تن مردانی كه برای بركنار كردن بردیای دروغی از سلطنت پارس با داریوش همكاری كردند و توطئه معروف هفت تن را ترتیب دادند.
(3)-Sisamnes
(4)-Khalcedon
(5)- آنتاندروس)Antandros( از شهرهای قدیم آسیای صغیر واقع در ایالت میزی)Mysie(
(6)-Lamponion
تص: 24
و سپس كشتی‌های اهالی لوبوس «1» را ضبط كرد و جزایر لمنوس «2» و ایمبروس «3» را نیز كه در این زمان هنوز پلازژها «4» در آن سكونت داشتند تسخیر كرد.
27- اهالی لمنوس بخوبی از خود دفاع كردند، لیكن با گذشت زمان با وجود مقاومت شدید آسیب فراوان دیدند. پارس‌ها برای اینكه بتوانند بر بازماندگان آنان حكومت كنند اعمال قدرت را در این محل به لیكارتوس «5» برادر شخصی كه مئآندریوس «6» نام داشت و بر ساموس حكومت كرده بود واگذار كردند. این شخص، یعنی لیكارتوس در مدتی كه لمنوس را اداره میكرد درگذشت «7» ... (اوتان بشدت خود را منفور كرد) و دلیل آن این بود كه تمام اقوام و ملل را مطیع كرده بود و با تمام آنها سخت‌گیری میكرد. بعضی از آنها را متهم میكرد كه در موقع لشكركشی به سرزمین سكاها از انجام وظیفه شانه خالی كرده‌اند و برخی دیگر را متهم میكرد كه به سپاه پارس در موقع بازگشت از سرزمین سكاها آسیب رسانیده‌اند.
28- چنین بود كارهای بزرگی كه اوتان در لشكركشی‌های خود انجام داد. بعد از
______________________________
(1)- لوبوس)Lesbos( یا میتیلینی)Mytilini( از جزایر مجمع الجزایر اژه واقع در نزدیكی ساحل آسیای صغیر كه مركز آن شهر معروف میتی‌لن)Mytilene( بوده است.
(2)- لمنوس)Lemnos( از جزایر معروف دریای اژه واقع در نزدیكی بغازداردانل كه امروز لمنو)Lemno( نام دارد.
(3)- ایمبروس)Imbros( از جزایر بزرگ دریای اژه در نزدیكی ساحل آسیای صغیر كه امروز ایمبرو)Imbro( نام دارد.
(4)- پلازژها)Pelasges( از اقوام دنیای باستان كه در یونان و ایتالیا و آسیای صغیر و اسپانیا پراكنده بودند. قسمت مهمی از مردمان این قوم در یونان سكونت گزیدند و شهرهای معروفی مانند آرگوس را بنا نهادند و باین جهت این قسمت از یونان به سرزمین پلازژها)Pelasges( به پلازژی)Pelasgie( معروف شد.
(5)-Lycaretos
(6)-Maiandrios
(7)- در اینجا متن اصلی ناقص بنظر میرسد و تصور میرود قسمتی از آن از بین رفته است.
تص: 25
آن، برای مدتی بسیار كوتاه اوضاع تا حدی آرام شد اما ناكسوس «1» و ملط موجب مصائب جدیدی برای یونی‌ها شدند. ناكسوس غنی‌ترین جزایر بود و مقارن همان ایام كه ملط باوج عظمت و جلال رسیده بود خود را مروارید سرزمین یونی میدانست. در گذشته، در طی دو نسل انسانی، این شهر بیش از هر شهر دیگر مصائب انقلابات را تحمل كرده بود. میانجیگری اهالی پاروس «2» باین وضع خاتمه داده بود، زیرا اهالی ملط از بین تمام مردمان یونان آنان را برای استقرار مجدد اتحاد و اتفاق بین خود برگزیده بودند.
29- اما طریقی كه اهالی پاروس برای آشتی دادن مردمان ملط برگزیدند چنین بود:
وقتی برگزیدگان و عقلای پاروس به ملط وارد شدند، چون شهر را در منتهای فقر و مسكنت دیدند اظهار تمایل كردند كه در آن سرزمین گردش كنند. باین ترتیب، ضمن گردش در حومه شهر و در این سرزمین كه در نتیجه مهاجرت و فرار مردمان از سكنه خالی شده بود، همینكه مزرعه‌ای را مشاهده میكردند كه خوب كشت شده بود، نام صاحب آنرا ثبت میكردند. اما تا پایان گردش با تعداد بسیار كمی از این اشخاص روبرو شدند. همینكه به شهر بازگشتند جلسه‌ای از عموم اهالی تشكیل دادند و همان كسانی را كه مزارع آنان خوب اداره شده بود برای اداره امور شهر برگزیدند، زیرا بادعای آنها ظاهرا باید این اشخاص از اموال عمومی نیز همانطور مراقبت كنند كه از اموال خصوصی خود میكرده‌اند. همچنین آن دسته از اهالی ملط را كه در گذشته محرك جنگهای داخلی بودند در قید اطاعت دسته اول درآوردند.
30- بدین ترتیب اهالی پاروس نظم را در شهر ملط برقرار كردند. و اما اكنون شرح میدهم كه چگونه در دوره‌ای كه هم‌اكنون درباره آن سخن میگویم این شهر و
______________________________
(1)- ناكسوس)Naxos( از بزرگترین جزایر مجمع الجزایر اژه در نزدیكی جزیره پاروس كه امروز ناكسیا)Naxia( نام دارد.
(2)- پاروس)Paros( از جزایر مجمع الجزایر اژه كه امروز پارو)Paro( نام دارد.
این جزیره در سال 480 قبل از میلاد بدست پارس‌ها فتح شد. معادن سنگ مرمر این جزیره در دنیای باستان شهرتی فراوان داشت.
تص: 26
ناكسوس منشاء مصائبی شدند كه بر سرزمین یونی روی آورد. تعدادی از ساكنان شرور ناكسوس كه اهالی آنها را از شهر بیرون كرده بودند به ملط مهاجرت كردند.
اداره امور ملط به آریستاگوراس «1» فرزند مولپاگوراس «2» داماد و پسرعموی هیستیه فرزند لیساگوراس كه بامر داریوش در شوش اقامت داشت واگذار شده بود.
چه مردمان ناكسوس، كه قبلا با هیستیه روابطی دوستانه داشتند، وقتی باین شهر رسیده بودند كه هیستیه در شوش بود. همینكه تبعیدیهای ناكسوس به ملط رسیدند از آریستاگوراس تقاضا كردند كه تعدادی سپاهی در اختیار آنان گذارد تا بكمك آن بار دیگر به سرزمین خود بازگردند. آریستاگوراس نزد خود حساب كرد كه اگر آنان بوساطت او به ناكسوس بازگردند عملا او خود بر این شهر حكومت خواهد كرد. پس روابط دوستانه آنان را با هیستیه بهانه كرد و چنین پاسخ داد: «من شخصا نمیتوانم بدون رضایت كسانی كه بر ناكسوس حكومت میكنند قوای كافی برای بازگشت شما به آنجا فراهم كنم. زیرا بطوریكه شنیده‌ام در ناكسوس هشت هزار مدافع و تعداد كثیری كشتی جنگی وجود دارد. اما من سعی میكنم در هرحال خدمتی بشما بكنم و تمام كوشش خود را در این راه بكار خواهم برد.
چنین است نقشه‌ای كه بفكر من رسیده است: آرتافرن با من دوست است. باید بدانید كه این شخص فرزند هیستاسپ «3» و برادر داریوش پادشاه بزرگ است. او بر سراسر سواحل آسیا حكومت میكند و تعداد كثیری سرباز و كشتی در اختیار دارد. من از اینكه آنچه را كه ما خواهان آن هستیم بدست این مرد انجام گیرد بخود مباهات میكنم.» بعد از این سخن كسانی كه از ناكسوس آمده بودند از آریستاگوراس خواستند
______________________________
(1)- آریستاگوراس)Aristagoras( سردار معروف یونی كه مدتها در غیاب هیستیه حكمران تبعیدی ملط در این شهر حكومت كرد و سرانجام بر داریوش پادشاه هخامنشی شورید و تعداد كثیری از شهرهای یونانی‌نشین ساحل آسیای صغیر را در این شورش با خود همراه كرد.
(2)-Molpagoras
(3)-Hystaspes
تص: 27
تا آنچه از او ساخته است انجام دهد و او را مأمور كردند كه از طرف آنان تحف و هدایائی وعده دهد و حتی اطمینان دهد كه آنان خود هزینه این لشكركشی را بعهده خواهند گرفت. آنان خود را دلخوش كرده بودند كه همینكه به ناكسوس رسیدند ساكنان آنرا باطاعت خود درخواهند آورد و مردمان جزایر دیگر را نیز كه هیچیك تا آن زمان در قلمرو حكومت داریوش نبودند مطیع خواهند كرد.
31- پس آریستاگوراس به سارد رفت و به آرتافرن گفت كه اگرچه ناكسوس جزیره نسبة كوچكی است، اما جزیره‌ایست زیبا و حاصلخیز كه بسرزمین یونی نیز نزدیك است و ثروت و غنائم و بردگان بمقدار و تعداد زیادی در آن یافت میشود. آریستاگوراس چنین اضافه كرد: «پس سپاهی بسوی این جزیره گسیل‌دار و تبعدیهائی را كه از آنجا آمده‌اند بآن محل بازگردان. اگر چنین كنی مقدار زیادی سیم در اختیار تو خواهیم گذارد و این پول اضافه بر مخارج لشكركشی خواهد بود (زیرا چون ما محرك این مهم هستیم حق آنست كه در مخارج آن مشاركت كنیم). بعلاوه تعدادی از جزایر را به قلمرو امپراتوری پادشاه بزرگ خواهی افزود كه قبل از همه ناكسوس و بعد از آن جزایر تابع آن یعنی پاروس «1»، آندروس «2» و دیگر جزایری كه به سیكلاد «3» معروف‌اند خواهد بود. اگر از این پایگاه حركت كنی بخوبی خواهی توانست بر او به «4» دست یابی. او به جزیره‌ایست بزرگ و پرثروت؛ از حیث وسعت از قبرس دست كمی
______________________________
(1)-Paros
(2)- آندروس)Andros( شمالی‌ترین جزیره از جزایر مجمع الجزایر سیكلاد كه امروز آندرو)Andro( نام دارد.
(3)- سیكلاد)Cyclades( مجمع الجزایر معروف دریای اژه شامل 25 جزیره كه بتصور یونانیان قدیم حلقه‌وار گرد جزیره مقدس دلوس)Delos( قرار داشتند. معروف‌ترین این جزایر جزیره پاروس- آندروس و ناكسوس بود.
(4)- اوبه)Eubee( از جزایر بزرگ یونان در دریای اژه در طول ساحل شرقی یونان كه بعلت حوادثی كه در زمان لشكركشی خشایارشا به یونان در نزدیكی آن اتفاق افتاد و جنگ دریائی معروف آرتمیزیوم)Artemisiun( شهرتی فراوان یافت.
تص: 28
ندارد و تسخیر آن هم كاری پرزحمت نیست. برای تسخیر تمام این جزایر صد كشتی كافی است.» آرتافرن بوی چنین پاسخ داد: «تو بعنوان مشاور كارهائی پرثمر بر خاندان شاهی وارد شده‌ای؛ آنچه سفارش میكنی جز آنچه درباره تعداد كشتی‌ها نقل كردی جالب است. در فصل بهار بجای یكصد كشتی دویست كشتی آماده خواهد بود. اما باید كه پادشاه این نقشه‌ها را تصویب كند.»
32- آریستاگوراس خرسند و مسرور با این پاسخ به ملط بازگشت. آرتافرن پس از آنكه پیشنهادهای او را در شوش بعرض پادشاه رسانید و موافقت داریوش را تحصیل كرد سیصد كشتی و تعداد كثیری سپاهی از پارس‌ها و كشورهای متحد فراهم كرد. آنگاه یكی از پارس‌ها را كه از خانواده هخامنشی و پسرعموی خود او و داریوش بود و مگابات «1» نام داشت بفرماندهی این سپاه گماشت. این همان كسی است كه اگر آنطوركه شایع است صحیح باشد بعدها پوزانیاس «2» از اهل لاكدمون «3» فرزند كلئومبروتوس «4» بقصد اینكه فرمانروای یونانیان گردد از دختر او خواستگاری كرد.
آرتافرن این سپاه را بفرماندهی مگابات بسوی آریستاگوراس گسیل داشت.
33- مگابات در ملط با آریستاگوراس و سپاه یونی و تبعیدیهای ناكسوس روبرو شد و سپس از راه دریا حركت كرد و چنین جلوه داد كه قصد داد بسوی هلسپون پیش رود.
اما همینكه به كیو «5» رسید، در كوكاز «6» توقف كرد تا با استفاده از باد بوره «7»
______________________________
(1)-Megabates تاریخ هردوت ج‌5 28 هیستیه و آریستاگوراس نخستین اغتشاشات در یونی ..... ص : 19
(2)- پوزانیاس)Pusanias( این شخص سپارتی معروفی بود كه در جنگ پلاته)Platees( فرماندهی یونانیان را بعهده داشت. در كتاب نهم هردوت، بار دیگر از این شخص یاد شده است. توسیدید مدعی است كه پوزانیاس یكی از دختران خشایارشا را بزنی خواستگاری كرد (توسیدید- كتاب اول بند- 128).
(3)-Lacedemonie
(4)-Kleombrotos
(5)- كیو)Chio( یا كیوس)Chios( از جزایر مجمع الجزایر اژه در ساحل غربی آسیای صغیر در جنوب جزیره معروف لوبوس)Lesbos(
(6)-Kaukases- یكی از بنادر جزیره كیو بوده است.
(7)- بوره)Boree( خدای باد شمال در یونان باستان. در اینجا مقصود از باد بوده باد شمال است.
تص: 29
به ناكسوس هجوم برد. اما سرنوشت چنین مقدر كرده بود كه این نیروی دریائی آسیبی به ناكسوس نرساند و چنین است ماجرای این داستان: در موقعی كه مگابات نگهبانان كشتی‌ها را سركشی میكرد متوجه شد كه در روی یكی از كشتی‌های متعلق به میندوس «1» كسی مشغول كشیك نیست. او این واقعه را مهم تلقی كرد و نگهبانان خود را بجستجوی فرمانده این كشتی كه سكیلاكس «2» نام داشت فرستاد و فرمان داد تا او را از كمر بر روی لبه یكی از كشتی‌ها ببندند بقسمی كه سر او بطرف خارج و اندامش بطرف داخل كشتی قرار گیرد. بعد از آنكه سكیلاكس را باین ترتیب به لبه كشتی بستند، آریستاگوراس از این واقعه مطلع شد و دانست كه میهمان میندوسی او را بفرمان مگابات زنجیر كرده‌اند و وی در وضعی نامساعد قرار دارد. پس آریستاگوراس بنزد مگابات رفت تا او را بسر رحم آورد. اما چون اصرار او بی‌نتیجه ماند تصمیم گرفت خود شخصا میهمان خود را از بند خلاص كند. مگابات از این ماجرا باخبر شد و این واقعه را بسیار ناگوار یافت و تصمیم گرفت با آریستاگوراس بمخالفت برخیزد. اما آریستاگوراس بوی پاسخ داد: «مداخله در این قبیل امور بتو مربوط نیست. آرتافرن ترا برای آن فرستاده است كه از من اطاعت كنی و بهرجا كه فرمان دهم شراع بر كشی، نه آنكه شدت عمل بخرج دهی.» مگابات از این سخن بخشم آمد و همینكه شب فرا رسید كسان خود را با قایق به ناكسوس فرستاد و اهالی جزیره را از آنچه بر ضد آنان در شرف وقوع بود مطلع كرد.
34- اهالی ناكسوس تصور نمیكردند كه این ناوگان برای حركت بسوی جزیره آنان آماده شده باشد. اما همینكه از این امر باخبر شدند بیدرنگ آنچه را كه در مزارع بود با خود بداخل حصار شهر بردند و خود را برای محاصره آماده كردند و با شتاب فراوان آذوقه و آشامیدنی در داخل شهر ذخیره كردند. و بدین ترتیب آنان خود را برای جنگی كه قریب الوقوع میدانستند آماده كردند بقسمی كه وقتی
______________________________
(1)-Myndos
(2)-Skylax
تص: 30
ناوگان دشمن از كیو حركت كرد و به ساحل ناكسوس رسید با شهری مستحكم روبرو شد و مدت چهار ماه آنرا محاصره كرد. بزودی آذوقه‌ایكه پارس‌ها با خود آورده بودند تمام شد. آریستاگوراس خود شخصا متحمل مخارج اضافی زیادی شد، اما این محاصره مستلزم مخارج بیشتری بود. پس ناچار قلعه‌ای برای تبعیدیهای ناكسوس بنا كردند و آشكارا در حال شكست به خشگی بازگشتند.
35- بدین ترتیب آریستاگوراس نتوانست بوعده‌ای كه به آرتافرن داده بود وفا كند.
بعلاوه پرداخت مخارج این لشكركشی، كه از او مطالبه میكردند، از قدرت او خارج بود؛ از شكستی كه متحمل شده بود و اتهامات مگابات سخت بیمناك بود و حدس میزد كه بزودی حكومت با قدرت او در ملط از چنگش بدر خواهد رفت. در فشار این نگرانی‌ها بفكر آن افتاد كه شورشی برانگیزد. مصادف با این وقایع مردی كه سرش خالكوبی شده بود از شوش وارد شد و سفارش‌های هیستیه را كه او را به ضدیت با پادشاه بزرگ تشویق كرده بود باطلاع او رسانید. هیستیه برای آنكه بتواند آریستاگوراس را به شورش برانگیزد و بی‌خطر او را خبردار كند و نگهبانان و مستحفظین راه‌ها را فریب دهد، سر یكی از فدائی‌ترین غلامان خود را از ته تراشید و دستور خود را بر روی آن خالكوبی كرد و سپس صبر كرد تا موهای او مجددا بروید.
همینكه موهای او بمیزان كافی رشد كرد وی را به ملط فرستاد و باو سفارش كرد كه بمحض ورود از آریستاگوراس بخواهد كه سر او را بتراشد و به سر تراشیده او توجه كند. بطوریكه نقل كردم مطلبی كه بر سر او خالكوبی شده بود دعوت به شورش بود.
آنچه هیستیه را باین عمل وادار كرد تأثر و اندوه شدیدی بود كه در نتیجه اسارت در شوش باو روی آورده بود. اگر شورشی در ملط روی نمیداد، اطمینان داشت كه هرگز بآن شهر باز نخواهد گشت.
36- چنین بود قصد پنهان هیستیه از اعزام آن فرستاده. تقارن این موجبات در نفس آریستاگوراس موثر واقع گردید. پس با طرفداران خود بمشورت پرداخت و نظر خود را برای آنها شرح داد و آنانرا از دستورات هیستیه مطلع كرد. عموم آنان بدون اختلاف
تص: 31
نظر با شورش موافقت كردند. در آغاز كار هكاته داستان‌نویس با این عمل به مخالفت برخاست و آنانرا از جنگ با پادشاه پارس برحذر كرد. وی فهرست ملل تابع داریوش را بنام ذكر كرد تا با این عمل قدرت پادشاه را نشان دهد. اما چون بسخنان او توجهی نكردند لزوم تحصیل تفوق در دریا را بهانه كرد و مدعی شد كه ایجاد این تفوق امكان نخواهد داشت (زیرا او از ضعف مالی اهالی ملط باخبر بود) مگر آنكه خزائنی را كه كرزوس پادشاه لیدی به معبد برانشیدها اهداء كرده بود بچنگ آورند. وی امیدوار بود كه بكمك این خزائن تفوق نیروی بحری را بدست خواهند آورد و نه تنها این ثروت را بچنگ خواهند آورد بلكه مانع آن خواهند شد كه دشمن آنرا بچنگ آورد. بطوریكه من در یكی از نخستین سرگذشت‌هائی كه نقل كردم شرح داده‌ام «1» این خزائن از هر جهت قابل توجه بود. این عقیده مورد توجه واقع نشد. اما با این‌حال تصمیم گرفتند كه شورش كنند و بدون فوت وقت یكنفر از بین خود برگزینند و به میونت «2» كه نیروی بحری از موقع بازگشت از ناكسوس تا آن زمان در آنجا متوقف بود بفرستند تا سعی كند سران سپاه اعزامی را بدام اندازد.
37- شخصی كه باین مأموریت فرستاده شد یا تراگوراس «3» نام داشت كه توانست این اشخاص را بدام اندازد: اولیاتوس «4» فرزند ایبانولیس «5» از اهل میلاز «6»، هیستیه فرزند تیمنس «7» از اهل ترمر «8»، كوئس «9»، اركساندروس «10» كه داریوش
______________________________
(1)-Myunte
(2)- كتاب اول- بند 92
(3)-Iatragoras
(4)-Oliatos
(5)-Ibanollis
(6)-Mylase
(7)-Tymnes
(8)-Termere
(9)-Koes
(10)-Erxandros
تص: 32
حكومت میتیلین را باو بخشیده بود، آریستاگوراس فرزند هراكلئیدس «1» از اهل كیمه «2» و بسیاری اشخاص دیگر. بدین ترتیب آریستاگوراس آشكارا با داریوش به مخالفت برخاست و از هیچ اقدام خصمانه‌ای بر ضد او خودداری نكرد. قبل از هر كار برای اینكه اهالی ملط را صادقانه با خود همراه كند در حرف نه در عمل از فرمانروائی این شهر كناره‌گیری كرد و حكومتی آزاد جانشین آن كرد. آنگاه این انقلاب عوام فریبانه را به سراسر سرزمین یونی اشاعه داد. در بسیاری از نقاط حكام خودمختار را بركنار كرد و هریك از سردارانی را كه در كشتی‌های نیروی اعزامی اسیر كرده بود به اهالی شهر خود تسلیم كرد. وی این حكام خودمختار را به اهالی شهرها تسلیم كرد تا از این راه قلوب آنان را جلب كند.
38- اهالی میتیلن بیدرنگ كوئس را بخارج از حصار شهر بردند و در آن محل سنگسار كردند. اما اهالی كیمه فقط به تبعید فرمانروای سابق خود اكتفا كردند. اكثر دیگر شهرها نیز چنین كردند. بدین ترتیب فترتی در حكومت فرمانروایان مستبد در شهرهای یونی پدید آمد. آریستاگوراس از اهل ملط، بعد از آنكه حكام مستبد را سرنگون كرد، در هریك از شهرها به اهالی امر كرد كه فرماندهی از بین خود برگزینند و آنگاه خود بر كشتی نشست و بعنوان نماینده سرزمین یونی به لاكدمونی شتافت، زیرا برای او لازم بود كه متحد نیرومندی بدست آورد.
______________________________
(1)-Heracleides
(2)-Kyme
تص: 33