گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد ششم
میلتیاد





ص: 131
34- فرمانروای مستبد این شهر تا آن زمان میلتیاد «1» فرزند سیمون «2» فرزند سستاگوراس «3» بود. در گذشته نیز شخصی دیگر بهمین نام «4» كه فرزند كیپسلوس بود بترتیبی كه نقل خواهیم كرد حكومت مستبد خود را بر این شهرها مستقر كرده بود. در آن زمان دولونك‌ها «5» كه قومی از تراكیه بودند كرسونز «6» را در تصرف داشتند. مدتی بعد این قوم در جنگی كه با آسپنت‌ها «7» در پیش داشتند شكست خوردند. پس پادشاه خود را به دلف فرستادند تا درباره این جنگ با خدایان مشورت كند. هاتف معبد بآنان توصیه كرد كه نخستین مردی را كه پس از خروج از معبد آنان را بمیل به خانه خود دعوت كند به سرزمین خود ببرند تا مهاجرنشینی در آن
______________________________
(1)- میلتیاد)Miltiade( از سران معروف آتن در قرن شش قبل از میلاد، فرزند سیمون و متعلق به یكی از خانواده‌های بزرگ آتن كه مدتها حاكم كرسونز بود و بعدها در لشكر- كشی داریوش به سرزمین سكاها با او همراه شد ولی در موقعی كه یونی‌ها درباره حفظ پل معروف دانوب اختلاف نظر داشتند برای قطع راه عقب‌نشینی داریوش تلاش كرد و اگر تلاش او بجائی نرسید آشنائی او بروحیه پارس‌ها و طرز جنگ آنها موجب پیروزی نهائی او در جنگ ماراتن شد.
(2)- سیمون)Cimon( پدر میلتیاد فاتح جنگ ماراتن- این شخص را نباید با فرمانده معروف آتنی كه در قرن پنج قبل از میلاد با پارس‌ها دست و پنجه نرم كرد و فرزند میلتیاد بود اشتباه كرد.
(3)-Stesagoras
(4)- میلتیاد فرزند سیمون كه هردوت در آغاز این بند از او نام برده همان میلتیاد معروف فاتح جنگ ماراتن است در حالیكه فرزند كیپسلوس كه در این مقام از او نام برده شده و نام او نیز میلتیاد است عموی میلتیاد معروف بوده است.
(5)-Dolnkes
(6)-Chersonhse
(7)-Apsinthes
ص: 132
محل تأسیس كند. دولونك‌ها در مسیر راه مقدس در سرزمین فوسه «1» و بئوسی «2» حركت كردند، اما هیچكس بآنان تعارف نكرد. پس ناگزیر راه خود را بسوی آتن منحرف كردند.
35- در آن زمان پیزیسترات با قدرت در آتن حكومت میكرد. اما میلتیاد فرزند كیپسلوس «3» آرزو داشت كه در آن سرزمین به مقامی برسد. وی به خانواده‌ای تعلق داشت كه مالك اصطبلی از اسب‌های دونده بود «4» و از حیث اصل و نسب به اآكس «5» و اژینا «6» میرسید. این خانواده بتازگی بوسیله فیله‌اوس «7» فرزند آژاكس «8»، اولین نفری از این خاندان كه در آتن مستقر شد، آتنی شده بود. روزی كه همین میلتیاد در آستانه در خانه خود نشسته بود دولونك‌ها با لباس‌ها و نیزه‌های مخصوص خود كه كاملا نشان میداد كه اهل آن سرزمین نیستند از مقابل او گذشتند. میلتیاد آنانرا دید و صدا كرد. آنان نزدیك شدند؛ او از آنان دعوت كرد كه در خانه او فرود آیند و
______________________________
(1)- فوسه)Phocee( از مهاجرنشین‌های قدیم یونان در آسیای صغیر در شمال رود هرموس و در مدخل خلیج ازمیر كه مردمان دریانورد آن كشتی‌های خود را تا ساحل غربی مدیترانه پیش میبردند و تعداد كثیری مهاجرنشین در جزایر و سواحل مدیترانه تأسیس كردند كه از آن‌جمله است شهر معروف مارسی در جنوب فرانسه.
(2)- بئوسی)Beotie( ایالت بزرگ یونان قدیم واقع در شمال شبه جزیره آتیك و شهر آتن كه شهر تب)Thebes( پایتخت آن بود.
(3)-Kypselos
(4)- اشاره مؤلف به ثروت و تمول و رفاه این خاندان است. در یونان باستان، سرزمین كوهستانی كه پرورش اسب در آن مستلزم صرف هزینه گزافی بود، ثروت و تمول اشخاص را از روی تعداد اسب‌های آنان برآورد میكردند.
(5)-Aiakos
(6)-AEgina
(7)-Philaios
(8)-Ajax
ص: 133
میهمان او باشند. آنان دعوت او را پذیرفتند ولی چون میهمان او شدند گفته هاتف را بتفصیل برای او نقل كردند و از او خواستند تا اراده الهی را اجرا كند. میلتیاد بآسانی پیشنهاد آنان را پذیرفت، زیرا سلطه پیزیسترات بر او گران میآمد و درصدد بود كه خود را از قید تسلط او برهاند. پس بیدرنگ به دلف عزیمت كرد تا تأیید این پیش‌گوئی را از هاتف الهی تحصیل كند و بآنچه دولونك‌ها برای او نقل كرده بودند اطمینان یابد.
36- چون هاتف الهی وی را باجرای این وظیفه دعوت كرد، میلتیاد فرزند كیپسلوس كه در گذشته در مسابقه گردونه‌رانی بازیهای المپی بمقام قهرمانی رسیده بود آتنیانی را كه حاضر بودند در این لشكركشی شركت كنند با خود همراه كرد و با دولونك‌ها از راه دریا حركت كرد. برای آنكه آسپنت‌ها نتوانند سپاه خود را بآن سرزمین برانند و آنرا ویران كنند نخستین كار او آن بود كه بغاز كرسونز را از شهر كردیه تا پاكتیا با احداث حصاری قطع كند. عرض این بغاز سی و شش ستاد «1» است. در اینسوی این بغاز، كرسونز جمعا چهارصد و بیست ستاد «1» طول دارد.
37- همینكه معبر كرسونز بسته شد و آسپنت‌ها بخارج رانده شدند میلتیاد از بین دیگر اقوام قبل از همه با اهالی لامپساك «2» بجنگ پرداخت. اما اهالی لامپساك او را بدام انداختند و زنده اسیر كردند. میلتیاد قبلا دوستی كرزوس پادشاه لیدی را نسبت بخود جلب كرده بود. پس همینكه كرزوس از ماجرای او باخبر شد كسانی به لامپساك فرستاد و به اهالی آن سرزمین امر كرد میلتیاد را آزاد كنند و تهدید كرد كه اگر فرمان او را اطاعت نكنند آنانرا «مانند درخت كاج» درهم خواهد شكست.
در لامپساك، مدتی درباره معنای اصطلاحی كه كرزوس برای تهدید خود بكار برده
______________________________
(1)- ستاد)Stade( واحد طول در یونان باستان و برابر 177 متر و شش سانتیمتر.
(2)- لامپساك)Lampsaque( یا لامپساكوس)Lampsacus( از شهرهای قدیم آسیای صغیر واقع در مدخل داردانل در دریای مرمره كه امروز لامپساكی)Lampsaki( یا لپسك)Lepsek( نام دارد.
ص: 134
بود به بحث پرداختند و سرانجام مردی سالخورده پس از تفكر و تعمق زیاد معنای آنرا درك كرد و چنین توضیح داد: از بین تمام درختان، كاج تنها درختی است كه وقتی قطع شد دیگر جوانه‌ای نمیدهد و از بین میرود. پس اهالی لامپساك از بیم خشم كرزوس میلتیاد را آزاد كردند.
38- میلتیاد، پس از آنكه بكمك كرزوس آزاد شد، بی‌آنكه فرزندی از خود باقی گذارد بمرد و ثروت و حكومت خود را به فرزند سیمون «1» كه از مادر با او برادر بود واگذار كرد. این شخص ستساگوارس «2» نام داشت. بعد از مرگ میلتیاد، مردمان كرسونز برعایت آدابی كه برای مؤسسین شهرها رعایت میشد، قربانی‌هائی برای او تخصیص دادند. بافتخار او تعدادی مسابقه‌های اسب‌دوانی و مسابقه‌های كشتی ترتیب دادند كه هیچیك از اهالی لامپساك حق شركت را در آن نداشتند. مدتی بعد جنگ با لامپساك از نو آغاز شد و این بار ستساگوراس نیز بی‌آنكه فرزندی از خود باقی گذارد كشته شد. مردی كه مدعی بود از سپاه دشمن گریخته ولی در حقیقت یكی از دشمنان بود و در كار خود سرعت عمل داشت ضربه‌ای از تبر در پریتانه «3» بر فرق او فرود آورد و او را بكشت.
39- پس از آنكه ستساگوراس بمرگی ناگهانی بمرد، خاندان پیزیسترات میلتیاد فرزند سیمون و برادر ستساگوراس را با یك كشتی به كرسونز فرستادند تا حكومت را بدست گیرد. دست میلتیاد به خون پدرش سیمون آغشته بود و من این داستان را در جائی دیگر نقل خواهم كرد. اما در آتن خاندان پیزیسترات بی‌توجه باین اتهام پیوسته با او در كمال احترام رفتار میكردند. همینكه میلتیاد به كرسونز وارد شد، از راه تظاهر
______________________________
(1)-Cimon
(2)-Stesagoras
(3)- پریتانه)Prythanee( محلی كه در شهرهای یونان قدیم قضات یا پریتان‌ها)Prythanes( در آن جلوس میكردند و باصطلاح امروز دادگستری نام داشت. در یونان قدیم مرسوم بود كه هركس خدمتی برای شهر انجام میداد بعنوان تجلیل و قدردانی مدتی میهمان پریتانه بود و مردم شهر در آن محل از او پذیرائی می‌كردند.
ص: 135
و مصلحت‌اندیشی در خانه نشست تا تكلیفی كه نسبت به برادر خود ستساگوراس بعهده داشت انجام دهد. وقتی این خبر منتشر شد معتمدین كرسونز نمایندگانی از تمام شهرها گرد آوردند و همه با هم بخانه او رفتند تا همدردی خود را در عزای او اعلام كنند. اما او آنها را گرفت و محبوس كرد و با این ترتیب بر كرسونز مسلط شد.
وی سپاهی از پانصد سرباز روز مرد اجیر كرد و با هژسی‌پیل «1» دختر الوروس «2» پادشاه تراكیه ازدواج كرد.
40- همینكه میلتیاد فرزند سیمون به كرسونز رسید با مشكلاتی روبرو شد كه بمراتب از آنچه درباره آن سخن گفتم سخت‌تر بود. دو سال قبل از دوره‌ایكه ما در آن زیست میكنیم «3»، وی ناگزیر شد در مقابل هجوم سكاها بگریزد. زیرا صحرا گردان
______________________________
(1)-Hegesipyle
(2)-Oloros
(3)- در این قسمت از مطالب تاریخ هردوت با اشكالات بزرگی از لحاظ تطبیق دقیق حوادث با تاریخ صحیح آنها روبرو میشویم زیرا دوره‌ای كه مؤلف در آن زیست میكرد در سال 493 قبل از میلاد بود و با این حساب با آنچه مؤلف در دنباله این بند نقل می‌كند، هجوم سكاها به كرسونز باید در سال 495 قبل از میلاد اتفاق افتاده باشد در حالیكه حمله داریوش به سرزمین سكاها در سال 513 قبل از میلاد اتفاق افتاد و بعید بنظر میرسد كه سكاها هیجده سال پس از تعرض داریوش درصدد انتقام برآمده باشند. از طرف دیگر اگر بحكایت بند 39 همین كتاب میلتیاد قبل از اخراج خاندان پیزیسترات به كرسونز رفته باشد این واقعه باید لااقل قبل از سال 514 اتفاق افتاده باشد. بعلاوه بحكایت بند 137 از كتاب چهارم میلتیاد در موقع لشكركشی داریوش به سرزمین سكاها همراه او بآن سرزمین رفته بود.
مگر آنكه تصور كنیم كه منظور مؤلف از میلتیاد در آن مقام عموی او بوده است كه بهمین نام خوانده میشد و با توجه باین نكات جای تردید است كه گفته هردوت در این بند كه «همینكه میلتیاد به كرسونز رسید با مشكلاتی روبرو شد ...» با حقیقت تطبیق نماید. برخی از مترجمین تاریخ هردوت تصور كرده‌اند كه منظور مؤلف از این عبارت آن بوده است كه این مشكلات دو سال بعد از استقرار میلتیاد در كرسونز پیش آمد ولی عبارتی كه مؤلف در آخر این بند اضافه كرده و صریحا مدعی شده است كه «این حوادث دو سال قبل از حوادثی كه در زمان ما رویداد رویداده است» رفع هرگونه ابهام را در این مورد می‌نماید. مورخینی كه طرفدار بقیه حاشیه در صفحه بعد-
ص: 136
سكائی كه از داریوش بخشم آمده بودند گرد هم جمع شده و تا داخل كرسونز پیش رفته بودند. میلتیاد حتی منتظر هجوم سكاها نشد و درست در همان موقع كه آنان بحركت درآمده بودند از كرسونز گریخت. در این موقع دولونكها بدنبال او رفتند و او را با خود بازگرداندند. این وقایع دو سال قبل از وقایعی كه در زمان ما رویداد رویداده است.
41- پس از آن چون خبر یافت كه فینیقی‌ها به تندوس «1» رسیده‌اند. اموال خود را در پنج كشتی قرار داد و بسوی آتن حركت كرد. اما چون از كردیه «2» حركت كرده بود گذارش به خلیج ملاس «3» افتاد و در موقعی كه در طول ساحل كرسونز در حركت بود با نیروی دریائی فینیقی‌ها روبرو شد؛ وی توانست با چهار كشتی بگریزد و به ایمبروس «4» پناهنده شود. اما فینیقی‌ها كشتی پنجم او را دنبال كردند و گرفتند.
اتفاقا فرماندهی این كشتی با متیوكوس «5» فرزند ارشد میلتیاد بود. این فرزند از دختر الوروس پادشاه تراكیه نبود و از زنی دیگر بدنیا آمده بود. فینیقی‌ها او را با كشتی‌اش گرفتند و همینكه دانستند كه فرزند میلتیاد است او را بحضور پادشاه بزرگ فرستادند. آنان تصور میكردند كه پادشاه این اقدام آنان را خواهد ستود زیرا در موقعی كه سكاها به یونی‌ها توصیه میكردند كه پل رود دانوب را قطع كنند و به سرزمین خود بازگردند میلتیاد نیز به یونی‌ها توصیه میكرد كه پیشنهاد سكاها را بپذیرند «6».
______________________________
- بقیه از حاشیه صفحه قبل این تفسیر هستند نتوانسته‌اند دلیلی قانع‌كننده برای تعبیر این عبارت اخیر اقامه كنند
) Hau vette- Histoire des Gerres Mediques Paris- 1894- P, 199 (
- بهرحال سراسر مطالب این بند و بند بعد این كتاب مغشوش و درهم است مخصوصا كه در قسمت اخیر بند بعد مؤلف كاری را كه میلتیاد معروف در موقع لشكركشی داریوش به سرزمین سكاها انجام داده بود و كوششی كه او برای قطع پل دانوب كرده بود به همین میلتیاد نسبت داده است.
(1)-Tenedos
(2)-Kardia
(3)- ملاس)Melas( نام رود و خلیجی بهمین نام در دنیای باستان واقع در ساحل دریای مرمره.
(4)- ایمبروس)Imbros( یا ایمبرو)Imbro( از جزایر مجمع الجزایر اژه در جنوب غربی شبه جزیره گالیپولی)Gallipoli(
(5)-Metiochos
(6)- رجوع شود به تاریخ هردوت جلد چهارم
ص: 137
اما وقتی فینیقی‌ها متیوكوس فرزند میلتیاد را به پادشاه تسلیم كردند وی آسیبی باین جوان نرساند و برعكس او را از محبت سرشار كرد. وی قصری با تمام اموال آن باو بخشید و یكی از زنان پارس را بزنی باو داد. وی از آن زن فرزندانی آورد كه از زمره پارس‌ها محسوب میشوند. ولی با این‌حال، میلتیاد از ایمبروس به آتن رفت.
ص: 139

لشكركشی مردونیه- جنگ آتن و اژین مداخله سپارت مطلبی خارج از موضوع درباره لاكدمونی‌ها

ص: 141
42- در آن سال، پارس‌ها عملیاتی را كه برای مجازات یونی‌ها شروع كرده بودند دنبال نكردند. اما برعكس تصمیماتی گرفتند كه از هر حیث بنفع یونی‌ها بود:
آرتافرن حاكم سارد نمایندگانی از شهرهای یونی بحضور طلبید و یونی‌ها را مجبور كرد كه بین خود قراردادی منعقد كنند كه بموجب آن متعهد میشدند از آن ببعد برای حل اختلافات خود بجای قتل و غارت بداوری متوسل شوند. وی این قانون را بآنان تحمیل كرد. بعلاوه امر كرد زمین‌های آنها را با پارازانژ «1» كه مقیاس اندازه پارسی است و برابر سی ستاد است اندازه‌گیری كنند و مالیاتی كه بهریك از آنان تعلق میگرفت بر اساس این مساحی تعیین شود. این طرز تقسیم مالیات كه برای هریك از سرزمین‌ها بر اساس محاسبات آرتافرن تعیین شد و با كمی اختلاف رعایت میزان وصولی‌های گذشته در آن شده بود از آن زمان تاكنون برقرار است.
43- این تصمیمات برای ایجاد آرامش مفید بود. اما در آغاز بهار پادشاه سران پارس را از كار بركنار كرد و مردونیه فرزند گوبارو در راس سپاهی بسیار قوی و نیروی دریائی مهمی به سواحل وارد شد. مردونیه جوانی بود كه بتازگی با یكی از دختران داریوش بنام آرتوزوسترا «2» ازدواج كرده بود. وقتی مردونیه با این سپاه به كیلیكی رسید خود در كشتی نشست و در نقل و انتقال نیروی بحری مشاركت كرد و در همان حال سپاه بری بفرماندهی سران دیگر بجانب هلسپون رهسپار شد. مردونیه پس از طی سواحل آسیای صغیر به سرزمین یونی وارد شد. اكنون من در این مقام مطلبی نقل میكنم كه برای یونانیانی كه باور نمیكنند كه شخصی بنام اوتان «3» در شورای هفت نفری
______________________________
(1)- پارازانژ)Parasanges( واحد طول در پارس قدیم و برابر سی ستاد یونانی یعنی پنج كیلومتر و 328 متر.
(2)-Artozostra
(3)- اوتان)Otanes( از بزرگان پارس و یكی از هفت نفری كه بهمدستی داریوش بر ضد بردیای دروغی شوریدند و او را از سلطنت بركنار كردند.
ص: 142
طرفدار استقرار حكومت آزاد بین پارس‌ها بود شگفت‌انگیز خواهد بود: مردونیه پس از آنكه تمام فرمانروایان مستبد یونی را درهم شكست اصول حكومت آزاد را در شهرها برقرار كرد. پس از انجام این عمل، وی با شتاب بسوی هلسپون رفت و و در آن محل تعداد زیادی كشتی و سپاه بری نیرومندی متمركز كرد و آنگاه با- كشتی‌های خود از هلسپون عبور كرد و برای حمله به ارتری «1» و آتن بسوی اروپا رهسپار شد.
44- در حقیقت این شهرها فقط بصورت ظاهر هدف این لشكركشی بودند، زیرا فرمانده عالی پارس‌ها در نهان قصد داشت تعداد كثیری از شهرهای یونانی را تا حدودی كه امكان داشت تسخیر كند. بهمین جهت پارس‌ها تاسوس «2» را كه حتی درصدد دفاع از خود برنیامده بود بكمك نیروی بحری تسخیر كردند و بكمك نیروی بری خود مقدونی‌ها را بجمع ملل و اقوامی كه باسارت درآورده بودند افزودند. چه تا آن زمان تمام اقوام و مللی كه در اینسوی مقدونیان سكونت داشتند باسارت آنان درآمده بودند. پارس‌ها از تاسوس مسیر خود را دنبال كردند و در طول سواحل قاره تا آكانت «3» پیش رفتند. آنگاه از آكانت حركت كردند و كوه آتوس «4» را دور زدند. اما در
______________________________
(1)- ارتری)Eretrie( از شهرهای قدیم جزیره بزرگ اوبه)Eubee( واقع در ساحل شرقی یونان كه نقش مهمی در توسعه شورش مهاجرنشین‌های یونانی در زمان داریوش بعهده داشت و بهمین جهت پارس‌ها برای انتقام، قبل از حركت بسوی آتن بآن شهر رهسپار شدند.
(2)- تاسوس)Thasos( از جزایر دریای اژه واقع در نزدیكی ساحل تراكیه كه در عهد عتیق به شراب و طلای فراوان شهرت داشت.
(3)- آكانت)Acanthe( در ساحل كالسیدیك، محلی كه بعدها پارس‌ها بفرمان خشایارشا مجرائی در آن حفر كردند تا مجبور نشوند كوه آتوس را دور بزنند و به سرنوشت نیروی دریائی مردونیه دچار شوند (هردوت- كتاب هفتم- بند 22)
(4)- آتوس)Athos( شبه جزیره‌ای كوهستانی كه با معبری تنگ به شبه جزیره بزرگ ساروینك متصل بود و خشایارشا پادشاه هخامنشی بعدها سعی كرد با قطع این معبر و جدا كردن این شبه جزیره از یونان اصلی نیروی دریای خود را از مجرای آن عبور دهد (هردوت- كتاب هفتم- بند 22)
ص: 143
همان موقع كه آنان بدور زدن بگرد این كوه مشغول بودند طوفانی از سمت شمال آشكار شد و با شدتی تمام بر سر آنان فرود آمد و مشكلات بزرگی بوجود آورد و قسمت مهمی از كشتی‌های آنها را در مسیری منحرف حركت داد و در مقابل كوه آتوس بر تخته سنگ‌ها كوفت. ظاهرا پارس‌ها در این ماجرا در حدود سیصد كشتی و بیش از بیست هزار سرباز از دست دادند. دریائی كه در حوالی این قسمت از كوه آتوس قرار دارد تعداد كثیری از ماهی‌های خونخوار در دامان خود میپروراند. جمع كثیری از پارس‌ها گرفتار این جانوران و طعمه آنان شدند و تعدادی دیگر به تخته سنگ‌های ساحلی برخورد كردند و كشته شدند. بعضی از پارس‌ها نیز بعلت آنكه شنا نمیدانستند غرق شدند و برخی دیگر از سرما بیحس شدند و درگذشتند.
45- چنین بود سرنوشت این لشكركشی در دریا. مقارن این احوال مردونیه كه با سپاه بری در مقدونیه اردو زده بود در تاریكی شب گرفتار تعرض بریژهای «1» ساكن تراكیه شد. بریژها تعداد كثیری از سربازان پارس را بقتل رساندند و مردونیه خود شخصا مجروح شد. با این‌حال، این قوم هم مانند دیگر اقوام نتوانست خود را از یوغ پارس‌ها برهاند زیرا مردونیه آنقدر در آن سرزمین بماند تا آنان را مقهور كرد. اما وی بهمین اندازه اكتفا كرد و همینكه بریژها مطیع شدند سپاه خود را به آسیا بازگرداند زیرا صرفنظر از برخورد ناگواری كه با بریژها رویداده بود، در دریا نیز نیروی دریائی او در نزدیكی كوه آتوس با تعرضی موحش روبرو گردید. پس باین ترتیب این سپاه پس از یك جنگ توام با ناكامی‌ها به آسیا بازگشت.
46- یك سال پس از این نبرد، داریوش به اهالی تاسوس «2» فرمان داد كه حصار شهر خود را از پی ویران و كشتی‌های خود را به آبدر «3» منتقل كنند. علت صدور این فرمان آن بود كه همسایگان تاسوس مدعی شدند كه اهالی این شهر
______________________________
(1)-Bryges
(2)-Thasos
(3)- آبدر)Abdere( از بنادر تراكیه واقع در سال دریای اژه و موطن هكاته مورخ معروف یونان.
ص: 144
قصد شورش دارند و با این ادعای خود خاطر داریوش را مشوب كردند. از طرف دیگر اهالی تاسوس كه مدتی محاصره هیستیه از اهل ملط را تحمل كرده بودند و ثروت و اموالی فراوان داشتند این ثروت و اموال را به تهیه و تجهیز كشتی‌های جنگی و تحكیم حصار شهر خود تخصیص داده بودند. درآمد آنان از زمین و از معادن آن حاصل میشد.
سهم آنان از معادن طلای سكاپته- هیله «1» معمولا هشتاد تالان «2» بود. از معادن طلای تاسوس رقمی كمتر نصیب آنان میشد اما معذالك بمقداری بود كه بطور كلی اهالی تاسوس كه مالیات جنسی نمیپرداختند از زمین و معادن خود سالیانه دویست تالان درآمد بدست میآوردند. درآمد آنان در سالهای پرثمر به سیصد تالان هم میرسید.
47- من خود این معادن را بچشم دیده‌ام. شگفت‌انگیزترین آنها در نظر من معادنی است كه فینیقی‌ها كشف كرده‌اند، همان فینقی‌هائی كه همراه تاسوس برای تأسیس مهاجرنشین باین سرزمین آمدند (این جزیره بنام تاسوس كه خود فینیقی بود تاسوس خوانده شده است). معادنی كه فینیقی‌ها كشف كرده‌اند در داخل جزیره در مقابل ساموتراس و بین دو محل بنام آنیر «3» و كونیر «4» قرار دارند. این معادن بصورت كوه بزرگی هستند كه قسمت‌های عمیقی در آن حفر شده است.
48- چنان بود مختصری درباره این موضوع. باید اضافه كرد كه اهالی تاسوس بفرمان شاه دیوارهای شهر خود را ویران كردند و تمام كشتی‌های خود را به آبدر فرستادند.
پس از آن داریوش بفكر افتاد كه درباره وضع یونانیان تحقیق كند و بداند كه آنان در مقابل او قصد جنگ دارند یا قصد تسلیم. پس، فرستادگان بهر جانب در سرزمین یونان فرستاد و بآنان مأموریت داد كه بنام پادشاه بزرگ زمین و آب مطالبه كنند.
______________________________
(1)- سكاپته- هیله)Scapte -Hyle( از شهرهای قدیم تراكیه واقع در نزدیكی بندر آبدر كه بداشتن معادن طلا و نقره معروف بود.
(2)- تالان)Talent( واحد وزن در یونان باستان و برابر 39/ 36 كیلوگرم (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان- هردوت- جلد اول- صفحه 24).
(3)-AEnyres
(4)-Koenyres
ص: 145
علاوه بر این فرستادگان كه به یونانیان اعزام شدند، داریوش رسولانی دیگر به سایر شهرهای ساحلی كه خراجگذار او بودند فرستاد و بآنان مأموریت داد كه كشتی‌های مخصوص حمل‌ونقل اسب تدارك كنند.
49- وسایل ساختن این كشتی‌ها فراهم شد. در این ضمن، بسیاری از اقوام ساكن قاره و تمام جزایری كه فرستادگان داریوش بدانجا رفتند و پیام او را رساندند فرمان شاه را گردن نهادند و اطاعت خود را اعلام كردند. گفته شد كه تمام جزایر و مخصوصا اژین «1» زمین و آب به داریوش تقدیم كردند. همینكه آتنیان از این اقدام اهالی اژین باخبر شدند تصور كردند كه آنان بقصد خصومت با آتن چنین كرده‌اند و قصد دارند همراه پارس‌ها به آتن حمله كنند. پس آتنیان آنانرا برای این عمل سرزنش كردند و از اینكه بهانه‌ای بر ضد آنان بدست آورده‌اند خوشحال شدند و كسانی به سپارت فرستادند و اهالی اژین را بخاطر این رفتار بخیانت به یونان متهم كردند.
50- در مقابل این اتهام پادشاه سپارت كلئومن «2» فرزند آناكساندریداس «3» به اژین رفت تا كسانی را كه بیش از دیگران مقصر بودند بچنگ آورد. اما در موقعی كه بدستگیر كردن آنها مشغول بود همشهریان آنان به مخالفت برخاستند. بیش از همه كیریوس «4» فرزند پولیكریتوس «5» با او مخالفت كرد. این مرد شجاع باو اعلام كرد كه حتی زندانی كردن یكنفر از اهالی اژین نیز بی‌مجازات نخواهد ماند.
بعلاوه او را متهم كرد كه بدون موافقت سپارت خود سرانه باینكار دست زده است
______________________________
(1)- اژین)Egine( از جزایر مجمع الجزایر دریای اژه واقع در میان خلیج آتن (خلیج سارونیك قدیم) كه امروز انجبیا)Enghia( نام دارد.
(2)- كلئومن)Clcomene( شانزدهمین پادشاه سپارت در اواخر قرن شش قبل از میلاد كه بر ضد كلیستن)Clisthene( و طرفداران او یعنی مردم طبقه سوم قیام كرد. وی از كمك به آریستاگوراس سردار معروف یونی كه بر ضد داریوش شوریده بود خودداری كرد و سرانجام چون اهالی آتن بر او شوریدند خودكشی كرد.
(3)-Anaxandridas
(4)-Krios
(5)-Polycritos
ص: 146
تا پاداش خود را از آتنیان بگیرد زیرا در غیر اینصورت لازم بود پادشاه دیگر سپارت نیز برای این عمل همراه او باشد «1» (این سخنان را دمارات «2» بوسیله نامه‌ای باو تلقین كرده بود). پس از آنكه مردم اژین كلئومن را از شهر خود راندند وی كیریوس را مخاطب قرار داد و نام او را جویا شد. و وقتی كیریوس نام خود را باو گفت، كلئومن خطاب باو چنین سخن گفت:
«كیریوس! شاخهای خود را با مفرغ مسلح كن زیرا بزودی مجبور خواهی شد آنها را بر ضد حریفی نیرومند بكار بری «3»».
51- در این ضمن، دمارات فرزند آریستون «4» كه در سپارت مانده بود به تحریك افكار عمومی بر ضد كلئومن مشغول بود. او نیز پادشاه سپارت بود ولی با اینكه خاندان سلطنتی او با خاندان كلئومن بعلت جد مشتركی كه داشتند برابر بود، وی اهمیت كمتری داشت زیرا حق ارشدیت موجب شده بود كه خاندانی كه از نسب او ریستنس «5» بود اهمیت بیشتری كسب كند «6».
______________________________
(1)- سپارت در آن زمان بوسیله دو پادشاه اداره میشد كه یكی كلئومن و دیگری دمارات بود (رجوع شود به بند 52 همین كتاب و یادداشت ذیل بند 51).
(2)- دمارات)Demarate( پادشاه سپارت در اواخر قرن شش قبل از میلاد كه بدست پادشاه دوم سپارت كلئومن)Cleomene( از سلطنت خلع شد و برای احقاق حق خود بدربار داریوش پادشاه هخامنشی پناهنده شد. وی سالها در دربار پادشاه هخامنشی بعزت زیست ولی سرانجام بموقع یونانیانرا از قصد خشایارشا دایر به لشكركشی به یونان مطلع كرد.
(3)- كیریوس)Krios( این كلمه در زبان یونانی باستان بمعنای (میش) بوده است و بهمین جهت كلئومن كیریوس را بمفهوم دیگر این نام مخاطب قرار داده و تهدید خود را در قالب این كلام بیان كرده است.
(4)-Ariston
(5)-Eurysthenes
(6)- سپارت در آن زمان دو پادشاه داشت كه متعلق به دو خاندان جداگانه بودند لیكن بقیه حاشیه در صفحه بعد-
ص: 147
52- لاكدمونی‌ها در این باره با شعرا اختلاف نظر دارند و مدعی هستند كه پادشاه آنان آریستودم «1» خود شخصا آنان را به سرزمینی كه هم‌اكنون در آن زیست میكنند هدایت كرده است، نه فرزندان او. آریستودم فرزند آریستوماك «2» فرزند كلئودئوس «3» فرزند هیلوس «4» بود مدتی بعد. ریستودم از زوجه خود صاحب فرزندانی شد. زوجه او آرژین «5» نام داشت و بطوریكه نقل میكنند دختر اوتزیون «6» فرزند تیسامنوس «7» فرزند ترساندروس «8» فرزند پولینیس «9» بود.
وی دو طفل دوقلو برای آریستودم بدنیا آورد. آریستودم فقط فرصت یافت كه آن دو طفل را ببیند، زیرا بیمار شد و بآن بیماری درگذشت. بعد از آن،
______________________________
- بقیه حاشیه از صفحه قبل هر دو خاندان جد خود را هراكلس معروف میدانستند. بحكایت افسانه‌های قدیم خاندان كلئومن از نسل ارشد و خاندان دمارات از نسل اصغر بود. اما در هرحال این دو پادشاه چندان قدرتی در سپارت نداشتند زیرا امور این شهر در حقیقت در دست صاحب منصبان عالی‌رتبه‌ای بود كه افور)Ephores( نام داشتند و حتی بر ارتش سپارت نیز حكومت میكردند.
درباره چگونگی استقرار سلطنت دو پادشاه در سپارت رجوع شود به توضیحات هردوت در بند 52 همین كتاب.
(1)- آریستودم)Aristodeme( پادشاه افسانه‌ای سپارت كه در قرن دوازده قبل از میلاد تعدادی از مردمان دری را به سرزمین پلوپونز كوچ داد و پس از تسخیر قسمتی از این سرزمین آنرا لاكونی)Lacoaie( نام نهاد و خود بر آن سلطنت كرد.
(2)-Aristomaque
(3)-Kleodaios
(4)-Hylio
(5)-Argienne
(6)-Autesion
(7)-Tisamenos
(8)-Thersandros
(9)-Polynice
ص: 148
لاكدمونی‌های آن زمان گرد هم جمع شدند تا طبق قوانین خود ارشد آن دو طفل را بسلطنت برگزینند. اما طبیعی است كه آنان نمیدانستند كدامیك را انتخاب كنند، زیرا این دوقلوها از حیث شكل و قامت با یكدیگر شباهت كامل داشتند. چون نتوانستند یكی از آن دو را انتخاب كنند، و بروایتی حتی قبل از سعی در انتخاب، به مادر آنها رجوع كردند. اما مادر اظهار كرد كه او خود نیز قادر بتعیین فرزند ارشد نیست.
مادر چنین پاسخ داد، در حالیكه بخوبی فرزند ارشد را تشخیص میداد، ولی سعی داشت به پیروی از امیال خود هر دو طفل را پادشاه انتخاب كنند. لاكدمونی‌ها در شگفت شدند و در حال بلاتكلیفی كس به دلف فرستادند تا درباره رفتاری كه باید در پیش گیرند با خداوند مشورت كند. هاتف معبد بآنان توصیه كرد كه هر دو طفل را بپادشاهی برگزینند اما نسبت به طفل ارشد احترام بیشتری قائل شوند. چنان بود گفته هاتف معبد. اما چون كار لاكدمونی‌ها در تشخیص طفل ارشد پیشرفتی حاصل نكرد مردی از اهل مسنی «1» كه پانیتس «2» نام داشت راه حلی بآنان پیشنهاد كرد كه چنین بود: باید مراقب هر دو طفل بود و ملاحظه كرد كه مادر كدامیك از آنها را قبل از دیگری شستشو میكند و شیر میدهد. اگر مسلم شد كه پیوسته یكی از آنها را قبل از دیگری رسیدگی میكند احتیاج به تحقیق بیشتری در این باره نیست.
اما اگر برعكس مادر ترتیب معینی در این باره رعایت نكرد و هربار یكی از آنها را قبل از دیگری رسیدگی كرد تردیدی نخواهد بود كه او نیز مانند آنان از این امر بی‌خبر است و باید تدبیر دیگری برای تشخیص آن اندیشید. پس لاكدمونی‌ها بتوصیه آن مرد مسنی به مراقبت مادر فرزندان آریستودم پرداختند و با كمال تعجب مشاهده كردند كه او پیوسته در موقع شستشو و شیردادن یكی را بر دیگری مقدم میدارد. او نمیدانست كه برای چه مراقب او هستند. پس آنان طفلی را كه مقدم دانسته بود
______________________________
(1)- مسنی)Messenie( یا مسنیا)Messenia( از نواحی پلوپونز قدیم در جنوب یونان.
(2)-Panites
ص: 149
بعنوان طفل ارشد برگزیدند و او را در پریتانه «1» بزرگ كردند. طفل ارشد را اوریستنس «2» و طفل كوچكتر را پروكلس «3» نام نهادند. بطوریكه نقل میكنند وقتی آنان بسن بلوغ رسیدند با آنكه برادر بودند در تمام عمر باهم دشمن شدند و اخلاف آنان نیز این خصومت دوجانبه را ادامه دادند.
53- بین تمام یونانیان فقط لاكدمونی‌ها هستند كه این روایت را نقل كرده‌اند. اما آنچه اكنون در زیر خواهید خواند مطالبی است كه من بنام خود بر آن اضافه كرده‌ام و از این حیث بافسانه‌های یونانیان استناد میكنم: اگر از منشاء خدائی این پادشاهان دری صرفنظر كنیم، همه آنها تا قدیم‌ترینشان یعنی پرسه «4» فرزند دانه «5» از نسل هلن‌ها هستند. یونانیان این مطلب را ثابت میكنند و باستناد یك شجره نسب دقیق نشان میدهند كه از قدیم‌ترین ایام این پادشاهان از زمره هلن‌ها بوده‌اند. علت اینكه من از این پادشاهان تا پرسه یاد كرده‌ام و از آن بالاتر نرفته‌ام اینست كه هیچ موجود فناپذیری وجود ندارد كه نام خانوادگی خود را به پرسه داده باشد در حالیكه در مورد هركول چنین نیست و آمفیتریون «6» این نام را باو
______________________________
(1)- پریتانه)Prytanee( محل جلوس قضات در شهرهای یونان قدیم- در آتن قدیم از اشخاص برجسته و كسانی كه خدمتی به شهر كرده بودند در پریتانه پذیرائی میكردند. پذیرائی از طفل ارشد آریستودم نیز بهمین جهت بوده است.
(2)- اوریستنس)Eurysthenes( دومین پادشاه سپارت پس از آریستودم كه در قرن یازده قبل از میلاد با برادر خود پروكلس)Procles( بسلطنت سپارت برگزیده شد.
(3)-Procles
(4)- پرسه)Persee( قهرمان افسانه‌ای یونان باستان فرزند ژوپیتر و دانه)Danae( نخستین پادشاهان قوم دری در یونان باستان.
(5)- دانه)Danae( دختر افسانه‌ای آكریزیوس)Acrisios( پادشاه سپارت كه از وصلت او با ژوپیتر خدای خدایان پرسه)Persee( بدنیا آمد (در این باره رجوع شود به یادداشت ذیل بند 54).
(6)- آمفیتریون)Amphitryon( فرزند السه)Alcee( پادشاه تیرنت)Tirynthe( بقیه حاشیه در صفحه بعد-
ص: 150
داده است «1». بنابراین وقتی من میگویم «تا پرسه»، كلامی كاملا صحیح و بموقع بكار برده‌ام. اما اگر از جانب مادری شجره نسب آنان را از دانه دختر آكریزیوس «2» ببالا در نظر آوریم ملاحظه خواهیم كرد كه پادشاهان دری از نژاد مصری خالص هستند.
54- شجره نسبی كه بآن اشاره كردم متعلق به یونانیان است. اما اكنون روایتی از پارس‌ها نقل میكنیم:
پرسه در اصل از اهل آشور بوده و بعدها یونانی شده است، اما اجداد او هرگز یونانی نبوده‌اند. و اما اخلاف آكریزیوس كه رابطه خویشاوندی با پرسه نداشتند همانطوركه یونانیان مدعی هستند مصری بوده‌اند «3».
______________________________
- بقیه حاشیه از صفحه قبل و شوهر آلكمن)Alcmene( - بحكایت افسانه‌های باستان ژوپیتر خدای خدایان خود را بشكل آمفیتریون بر زوجه آلكمن ظاهر كرد و او را فریب داد. حاصل این واقعه موجودی نیمه الهی بود. بنام هركول.
(1)- ظاهرا مقصود هردوت اینست كه افراد این خاندان از پرسه ببالا جنبه خدائی داشته‌اند و از آن ببعد هیچ فرد انسانی در سلسله نسب آنها مشاهده نمیشود، در حالیكه در مورد هركول چنین نیست و قبل از او موجود انسانی دیگری بنام آمفیتریون نیز وجود داشته كه در ظاهر پدر او ولی در حقیقت شوهر مادر او بوده است.
(2)-Acrisios
(3)- آكریزیوس)Acrisios( پادشاه آرگوس از اخلاف اژیپتوس)AEgyptos( بوده كه خود بحكایت افسانه‌های قدیم فرزند یكی از دختران نیل بوده است. بطوریكه افسانه‌ها حكایت دارند باستناد پیشگوئی هاتف یكی از معابد بود كه آكریزیوس بدست دانه)Danae( فرزند دختر خود بقتل رسید. آكریزیوس برای جلوگیری از تحقق این پیشگوئی دختر خود دانه را در زیرزمینی زندانی كرد. اما خدای خدایان بصورت بارانی زرین بآن زیرزمین راه یافت و از وجود او و دانه فرزندی بدنیا آمد كه او را پرسه)Persee( نام گذاردند. باز بحكایت افسانه‌ها پرسه بزرگ شد و در بازیهای المپی شركت كرد و در یكی از بازیهای المپی در حالی‌كه به پرتاب لوح مشغول بود لوح او بفرق آكریزیوس اصابت كرد و این پیشگوئی الهی تحقق یافت. هركول پهلوان افسانه‌ای یونان باستان از خاندان پرسه بوده است. شباهت پرسه و پارس‌ها موجب شده است كه در بعضی افسانه او را حتی جد بزرگ پارس‌ها بدانند (تاریخ هردوت- جلد هفتم- بند 61 و 150).
ص: 151
55- درباره این مطلب بهمین حد اكتفا میكنیم. اینكه مصریان چگونه و به نیروی چه اقدامات بزرگی توانسته‌اند بر دری‌ها سلطنت كنند، این مطلبی است كه دیگران درباره آن سخن گفته‌اند و بهمین جهت من چیزی درباره آن نخواهم گفت و فقط بذكر آنچه دیگران نقل نكرده‌اند اكتفا میكنم.
56- امتیازاتی كه اهالی سپارت برای پادشاهان خود قائل شده‌اند چنین است كه نقل میكنیم: پادشاهان دارای دو مقام روحانی هستند، یكی مقام زوس، خدای لاكدمونی و دیگری مقام زوس، خدای آسمان. آنان میتوانند با هر كشوری كه مایل باشند جنگ كنند و هیچیك از اهالی سپارت حق ندارد با آنها در این مورد مخالف كند و اگر مردم مخالفت كنند مخالفت آنها در حكم توهین به مقامات مذهبی است. در سپاه، پادشاهان قبل از دیگران حركت میكنند و بعد از همه عقب‌نشینی میكنند. در موقع جنگ یكصد مرد بی‌همتا محافظین آنان را تشكیل میدهند. پادشاهان در لشكركشی‌ها بهر تعداد رمه كه مایل باشند دسترسی دارند و در تمام تشریفاتی كه مراسم قربانی بعمل میآورند پوست و پشم حیوان بآنان تعلق دارد.
57- چنین بود امتیازات آنان در زمان جنگ. اما امتیازات آنان در زمان صلح نیز چنین است: اگر حیوانی را در مراسم رسمی قربانی كنند در مجلس ضیافتی كه برای آن ترتیب میدهند پادشاهان را قبل از دیگر مهمانان می‌نشانند و غذای آنان را قبل از دیگران میدهند. سهم آنان از هر غذا دو برابر سهمی است كه بدیگر مهمانان تعلق میگیرد. اجرای مراسم نخستین شرابی كه برای خدایان میاشامند بآنان تعلق دارد و پوست قربانی‌ها بآنان اعطاء میشود. روز اول و روز هفتم هر ماه دولت بهر یك از آنان حیوانی از هر حیث بی‌ایراد برای قربانی و مخصوص معبد آپولون و یك مدیمن «1» آرد جو و یك كوارتو «2» شراب از روی مقیاس لاكدمونی تقدیم میكند.
______________________________
(1)- مدیمن)Medimne( واحد مقیاس حجم در یونان باستان و برابر 51 لیتر و یك دسی لیتر.
(2)- كوآرتو)Quartaut( مقیاس حجم در دنیای باستان و برابر 70 لیتر امروزه
ص: 152
در تمام بازی‌ها و مسابقات بهترین جا را بآنان تخصیص میدهند. انتخاب پروكسن‌ها «1» بعهده آنان است و میتوانند از بین اهالی شهر هر كس را كه بخواهند باین سمت برگزینند. هریك از آنان دو نفر مشاور برای خود برمیگزینند. این مشاورین مأمور مشورت با معبد دلف هستند و خرج آنها نیز مانند خرج پادشاه با دولت است. اگر پادشاهان در اطعام عمومی مشاركت نكنند برای هریك از آنها دو شنیس جو «2» و یك كوتیل «3» شراب بخانه میفرستند، اما اگر در اطعام عمومی مشاركت كنند سهم هریك از آنها از هر غذا دو برابر دیگران است و هر فردی كه آنان را بسفره خود دعوت كند رعایت احترامات را نسبت بآنان خواهد كرد.
پیشگوئی‌های الهی كه برای شهر آنان میرسد باطلاع مشاورین میرسد و در بایگانی پادشاهان ضبط میشود. صلاحیت قضائی پادشاهان فقط شامل موارد محدود زیر است اما در كلیه این موارد آنان یگانه مرجع قضائی شناخته میشوند:
اگر پدری در زمان حیات برای دختر خود نامزد تعیین نكرده باشد و آن دختر یگانه وارث اموال او باشد تعیین شوهر برای او بعهده پادشاهان است. رسیدگی بتمام مسائل مربوط به جاده‌های بزرگ نیز با پادشاهان است. همچنین اگر كسی بخواهد طفلی را بفرزندی بپذیرد تشریفات آن باید در حضور پادشاهان انجام گیرد.
پادشاهان در شورای قدما كه تعداد اعضای آن بیست و هشت نفر است شركت میكنند. اگر در جلسات شورا حاضر نشوند كسانی از قدما كه نزدیكترین بستگان آنها هستند جانشین آنها میشوند و در اینصورت آنان علاوه بر حق رأی شخصی خود دو رأی اضافی نیز خواهند داشت.
______________________________
(1)- پروكسن)Proxenes( كسانی بودند كه در سپارت قدیم نقش كنسولی‌های امروز را بعهده داشتند و برای رسیدگی بكار اتباع سپارت در دیگر نقاط فرستاده میشدند.
(2)- شنیس)Chenice( واحد مقیاس حجم در یونان باستان و برابر یك لیتر و یك دسی لیتر و هشت‌دهم سانتی‌لیتر.
(3)- كوتیل)Cotyle( واحد مقیاس حجم در یونان باستان و برابر یك دسی لیتر و 27 سانتی‌لیتر.
ص: 153
58- این بود افتخاراتی كه دولت سپارت برای پادشاهان خود تا موقعی كه زنده‌اند قائل میباشد. و اما افتخاراتی كه بعد از مرگ نسبت بآنها رعایت میشود چنین است كه نقل میكنیم: تعدادی سوار بسراسر لاكونی «1» فرستاده میشوند تا این خبر را در آن سرزمین جار زنند. زنان دیك‌هائی بدست میگیرند و بر آنها میكوبند و در معابر شهر حركت میكنند. وقتی این صدا بگوش میرسد در هر خانواده دو نفر از اعضای آزاد آن، یكی مرد و یكی زن، مكلف به پوشیدن لباس عزا هستند و اگر این رسم را رعایت نكنند مشمول مجازات‌های شدید میشوند. عادات و رسوم لاكدمونی‌ها در موقع مرگ پادشاهان به عادات و رسوم بربرها شباهت دارد، زیرا مردم آسیا هنگام مرگ پادشاهان خود همان مراسم را برپا میكنند. باین ترتیب، وقتی یكی از پادشاهان لاكدمونی میمیرد، علاوه بر سپارتی‌ها تعداد معینی از مردم لاكدمون از سراسر این سرزمین در مراسم تشییع شركت میكنند. این اشخاص و بردگان و سپارتی‌ها كه بتعداد چندین هزار نفر هستند در محل معین جمع میشوند و همه، زن و مرد، در عین هشیاری پیشانی خود را مجروح میكنند و در همان‌حال پی‌درپی فریاد میزنند كه پادشاهی كه درگذشت بهترین پادشاه بود. اگر پادشاهی در جنگ كشته شود تصویری از او تهیه میكنند و در موقع تشییع جنازه آنرا بر بستری كه از پارچه‌های ذیقیمت تهیه شده قرار میدهند و حمل میكنند. در موقع تدفین، میدان مركزی شهر مدت ده روز برچیده میشود و در این مدت انتخاب صاحب‌منصبان تعطیل میشود. این ایام به برگزاری مراسم عزاداری تخصیص دارد.
59- اكنون یكی دیگر از عادات و رسوم آنانرا كه با عادات و رسوم پارس‌ها شباهت دارد نقل میكنیم: وقتی پادشاهی پس از مرگ پادشاه دیگر جانشین او میشود بدهی هر سپارتی را كه به پادشاه یا دولت بدهكار باشد می‌بخشد. در پارس نیز وقتی
______________________________
(1)- لاكونی)Laconie( یا لاكونیا)Laconia( از نواحی یونان قدیم واقع در جنوب شرقی شبه جزیره پلوپونز كه شهر معروف سپارت پایتخت آن بود.
ص: 154
پادشاهی بسلطنت میرسد تمام شهرهائی را كه تا آنزمان خراج میپرداخته‌اند از پرداخت خراج معاف میكند.
60- اكنون بنقل یكی از خصوصیاتی میپردازم كه شباهت لاكدمونی‌ها را با مصریان نشان میدهد: در بین این دو قوم پیشه جارچی‌گری و نی‌زنی و آشپزی از پدر به پسر منتقل میشود. از مردی كه نی‌زن است فرزندی نی‌زن بدنیا میآید و از مردی كه طباخ است فرزندی طباخ و از آنكس كه جارچی است فرزندی جارچی پای بعرصه وجود میگذارد. ممكن است دیگران صدائی رساتر داشته باشند، اما فقط باین جهت نمیتوانند سد راه فرزند یك جارچی شوند زیرا اصل، شغل پدر شخص است. چنین است عادات و رسومی كه در این موارد معمول است.
61- در دوره‌ای كه من از آن سخن میگویم، در همان موقع كه كلئومن در اژین اقامت داشت و برای مصالح عمومی یونانیان تلاش میكرد دمارات بر ضد او مشغول اقدام بود و این عمل را نه بخاطر اهالی اژین بلكه از راه حسادت و خودخواهی انجام میداد.
بنابراین وقتی كلئومن از اژین بازگشت درصدد برآمد كه دمارات را از سلطنت خلع كند و اوضاع و احوالی را كه اكنون بنقل آن مشغول میشوم بهانه‌ای بر ضد او قرار داد:
آریستون پادشاه سپارت با اینكه دارای دو زن بود از داشتن فرزند محروم بود. و چون اطمینان كامل داشت كه از این حیث ایرادی بخود او وارد نیست بترتیبی كه نقل میكنم بعقد سومین زن خود مبادرت كرد: وی دوستی داشت سپارتی كه بیش از تمام اهالی سپارت باو علاقمند بود. زوجه این مرد زیباترین زن در شهر سپارت بود، در حالیكه در آغاز كار زشت‌ترین آنان محسوب میشد. آن زن در طفولیت چهره‌ای كریه داشت. دایه‌اش كه وارث آن خانواده ثروتمند را چنین زشت میدید و پدر و مادر او را بخاطر زشتی صورت دختر اندوهگین مییافت تدبیری اندیشید كه چنین بود: وی هر روز آن دختر را به معبد هلن كه در محلی موسوم به تراپنا «1» بر فراز معبد فوابوس «2»
______________________________
(1)-Therapna
(2)-Phoibos
ص: 155
قرار دارد میبرد. و هربار كه طفل را بآن محل میبرد، خود در برابر مجسمه الهه قرار میگرفت و با تضرع و زاری از الهه میخواست تا زشتی چهره طفل را بزداید.
بطوریكه نقل میكنند روزی در موقع خروج از معبد زنی در مقابل او آشكار شد و از او سوال كرد كه چه چیز در بغل دارد. وی جواب داد كه طفلی در آغوش دارد. آن زن تقاضا كرد كه طفل را باو نشان دهد، اما دایه از نشان دادن طفل خودداری كرد زیرا پدر و مادرش دستور داده بودند كه او را به هیچكس نشان ندهد.
لیكن آن زن با هر زبانی كه میدانست بدیدن آن دختر اصرار كرد. سرانجام وقتی دایه مشاهده كرد كه آن زن تا این حد مایل به دیدن طفل است، او را باو نشان داد. آن زن دست نوازشی برسر طفل كشید و اظهار كرد كه این دخترك بین زنان سپارت زنی زیبا خواهد شد. از آن روز ببعد آن طفل زشت صورت تدریجا تغییر شكل داد و وقتی بسن بلوغ رسید با آژتوس «1» فرزند آلسیداس «2» و دوست آریستون «3» ازدواج كرد.
62- اتفاقا آریستون عاشق بیقرار این زن زیباروی بود. پس وی نیرنگی اندیشید كه چنین بود: به دوستی كه این زن باو تعلق داشت پیشنهاد كرد كه از تمام اموال او هرچه مایل است برای خود برگزیند و در مقابل باو نیز اجازه دهد كه هرچه را مایل است از اموال او تصاحب كند. چون آن مرد خیالش از جانب زن خود آسوده بود و میدا است كه آریستون نیز زن دارد با پیشنهاد او موافقت كرد و هر دو نفر قرارداد را بقید سوگند تضمین كردند. آنگاه آریستون آنچه را كه آژتوس از بین اموال او انتخاب كرد (ذكر آن در این مقام ضروری نیست) باو داد و در موقعی كه برای انتخاب سهم خود بخانه او رفت در صدد برآمد كه زن دوست خود را با خود ببرد.
اما رفیقش بی‌تأمل پاسخ داد كه زن او یگانه چیزی است كه مشمول قرارداد آنها
______________________________
(1)-Agetos
(2)-Alidas
(3)-Ariston
ص: 156
نیست. اما با این‌حال چون در اثر این تردستی ناجوانمردانه فریب خورده بود بخاطر سوگند خود اجازه داد زنش با او برود.
63- بدین ترتیب آریستون سومین زن خود را بخانه خود آورد و دومین زن خود را طلاق داد. اتفاقا این زن قبل از انقضای مدت و قبل از ده ماه طفلی بدنیا آورد كه همان دمارات بود. در موقعی كه آریستون با افورها «1» در مجلسی حضور داشت خدمتگاری بنزد او آمد و تولد طفل را باطلاع او رسانید. اما او كه بخوبی میدانست چه موقع زن خود را بخانه آورده است با انگشتان به محاسبه ماههای منقضی شده مشغول شد و آنگاه خداوندان را گواه گرفت و چنین گفت: «این طفل نباید از من باشد.» افورها این سخن را شنیدند، اما در آن لحظه توجهی نكردند.
آن طفل رشد كرد و آریستون از آنچه گفته بود پشیمان شد زیرا بعدها اطمینان كامل یافت كه دمارات فرزند خود اوست. اما علت اینكه او را دمارات نام نهاد چنین بود «2»: قبل از این حوادث اهالی سپارت باجتماع دعا كرده بودند كه آریستون، مردی كه بیش از همه پادشاهان دیگر برایش ارزش قائل بودند، صاحب فرزندی شود و بهمین جهت او را دمارات نام نهادند.
64- مدتی سپری شد. آریستون درگذشت و دمارات پادشاه شد. اما بی‌تردید لازم بود كه این مطالب گفته شود و موجب خروج سلطنت از دست دمارات گردد زیرا روزی كه او سپاه خود را از الوزیس «3» فراخواند كلئومن را سخت با خود دشمن كرد و وقتی كلئومن برای مجازات طرفداران مادها به اژین رفت، این كینه و خصومت
______________________________
(1)- افورها)Ephores( مأمورین عالیرتبه در سپارت قدیم كه دارای اختیارات مطلق در مسائل قضائی و مالی بودند.
(2)- دمارات در یونان بمعنای «خدا داده بخواسته مردم» بوده است.
(3)- الوزی)Eleusis( یا الوزیس از شهرهای كوچك شبه جزیره آتیك واقع در شمال آتن كه امروز لپسینا)Lepsina( نام دارد.
ص: 157
شدت بیشتری یافت «1».
65- كلئومن برای انتقام، بالئوتیكیدس «2» فرزند منارس «3» فرزند آژیس «4» كه با دمارات از یك خاندان بود متحد شد. شرط این اتحاد آن بود كه اگر كلئومن او را بجای دمارات بسلطنت برساند، نئوتیكیدس دوش‌بدوش او با اهالی اژین بجنگد. لئوتیكیدس بدلیلی كه نقل میكنم كینه شدیدی از دمارات در دل داشت:
وی با پركالوس «5» دختر كیلون «6» فرزند دمارمنوس «7» قرار نامزدی گذارده بود.
دمارات برای رد بودن نامزد او توطئه‌ای ترتیب داد و در این كار آنچنان سریع عمل كرد كه توانست پركالوس را برباید و او را بعقد ازدواج خود درآورد. منشاء كینه و خصومت لئوتیكیدس با دمارات همین عمل ناپسند او بود. بهمین جهت در این فرصت بكمك و براهنمائی كلئومن، بقید سوگند مدعی شد كه دمارات فرزند آریستون نیست و بعنوان پادشاه سپارت مقامی را غصب كرده است كه حقا باو تعلق ندارد. وی این اتهام را باو وارد كرد و دعوی خود را بعرض قضات شهر رسانید و گفتار معروف آریستون را دلیل آورد و فاش كرد كه وقتی خدمتگذار آریستون تولد طفل را باو اعلام كرد وی با انگشتان خود مدت منقضی شده را حساب كرد و خدایان را گواه گرفت كه آن طفل باو تعلق ندارد. باستناد این دلیل بزرگ لئوتیكیدس مدعی
______________________________
(1)- درباره اختلاف و خصومت كلئومن و دمارات پادشاهان دوگانه سپارت رجوع شود به تاریخ هردوت- جلد پنجم- بند 75.
(2)- لئوتیكیدس)Leotychides( پادشاه سپارت در قرن پنج قبل از میلاد كه بكمك كلئومن بسلطنت رسید. وی در جنگ دریائی معروف میكال)Mycale( فرماندهی نیروی دریائی یونانیان را بعهده داشت و با فتح میكال شهرت فراوانی بدست آورد.
(3)-Menares
(4)-Agis
(5)-Percalos
(6)-Chilon
(7)-Demarmenos
ص: 158
شد كه دمارات فرزند آریستون نیست و مقام سلطنت سپارت باو تعلق ندارد. برای اثبات ادعای خود به شهادت افورهائی استناد كرد كه در آن لحظه در كنار آریستون نشسته و گفته او را شنیده بودند.
66- سرانجام چون اختلافات بزرگی در این‌باره بوجود آمد اهالی سپارت تصمیم گرفتند كه از هاتف معبد دلف سؤال كنند كه آیا دمارات واقعا فرزند آریستون بوده است.
كلئومن از این تصمیم بی‌خبر نبود و همینكه تصمیم در این‌باره به نظر هاتف دلف واگذار شد، كوبون «1» فرزند آریستوفانت «2» را كه از شخصیت‌های با نفوذ معبد بود با خود همراه كرد. كوبون توانست پریالا «3» كاهنه بزرگ معبد را راضی كند كه مطلبی را كه كلئومن در دهان او میگذارد بازگو كند. بهمین جهت وقتی سؤال كنندگان سؤال خود را بر هاتف معبد طرح كردند هاتف پاسخ داد كه دمارات فرزند آریستون نیست. اما بعدها این معامله بر ملاء شد. كوبون از دلف تبعید و پریالا كاهنه بزرگ از مقام خود خلع شد.
67- بدین ترتیب دمارات از سلطنت بركنار شد و پس از آن نیز در نتیجه اهانتی كه باو كردند و اكنون بنقل آن میپردازم از سپارت مهاجرت كرد و بنزد مادها رفت:
دمارات بعد از آنكه از سلطنت خلع شد در صف قضات شهر وارد شد. در یكی از روزها كه بازیهای ژیمنوپدی «4» برگزار میشد دمارات بین تماشاچیان نشسته بود.
لئوتیكیدس كه در آن موقع بجای او بسلطنت رسیده بود برای اینكه او را دست اندازد و آزار دهد یكی از خدمتگذاران خود را بنزد او فرستاد و از او سؤال كرد كه
______________________________
(1)-Kobon
(2)-Aristophante
(3)-Perialla
(4)- ژیمنوپدی)Gymnopedies( جشن سالیانه‌ای بود كه هر سال بافتخار جنگجویانی كه در جنگ تیره آبقتل رسیده بودند در یونان برگزار میشد (تاریخ هردوت- جلد اول بند 82).
ص: 159
بعد از سلطنت مقام قضا را چگونه مییابد. دمارات از گستاخی این سؤال بخشم آمد و پاسخ داد كه آنكس كه طعم این هر دو سمت را چشیده است خود او است «1»، نه لئوتیكیدس؛ بعلاوه این سؤال ممكن است برای لاكدمونی‌ها منشاء مشكلاتی فراوان و یا سعادتی بیحد گردد. دمارات این بگفت و چهره خود را بپوشاند و از صحنه بیرون رفت و به خانه خود بازگشت. در خانه، بیدرنگ وسائل یك قربانی را فراهم كرد و گاوی به زوس تقدیم كرد و همینكه مراسم قربانی بپایان رسید مادر خود را بحضور طلبید.
68- وقتی مادر بنزد او آمد قسمتی از احشاء حیوان را در دست او نهاد و با لحنی ملتسمانه او را چنین مخاطب قرار داد: «مادر! من اكنون ترا بتمام خدایان و مخصوصا به زوس خدای خانواده كه اینجا مقام و نمازگانه اوست سوگند میدهم كه بمن بحقیقت بگو كه پدرم چه كسی است؟ لئوتیكیدس در رقابت خصمانه خود با من مدعی شده است كه وقتی تو بخانه آریستون رفتی قبلا از شوهر اولت باردار بوده‌ای. برخی دیگر از مردم منفورترین افسانه‌ها را در این باره شایع میكنند و مدعی هستند كه تو از یكی از خدمتگاران خود كه كارش چرا دادن خرها بوده است آبستن شده‌ای و من فرزند همان مرد هستم. باین جهت من رو بتو آورده‌اند و ترا به خدایان سوگند میدهم كه حقیقت را بمن بازگو. اگر آنچه را بتو نسبت میدهند واقعا انجام داده‌ای، بدان كه تو تنها كسی نیستی كه چنین كرده‌ای، زنان بسیاری هستند كه چنین میكنند.
شاید بهمین جهت است كه در سپارت شایع شده است كه آریستون قدرت مردی نداشته زیرا در غیر اینصورت لازم بود كه از زنان قبلی خود نیز فرزندانی میداشت.
69- وی این سوال را مطرح كرد و آن زن چنین پاسخ داد: «فرزند من! از آنجا كه با التماس و اصرار حقیقت را از من جویا میشوی آنچه حقیقت است بر تو آشكار خواهد
______________________________
(1)- اشاره دمارات به آنست كه مقام قضاوت بانتخاب مردم تعیین میشود در حالیكه مقام سلطنت از راه وراثت منتقل میگردد و او این هر دو مقام را آزمایش كرده است؛ در حالیكه لئوتیكیدس سعادت آنرا نداشته كه طعم مقام قضاوت را در حیات خود بچشد.
ص: 160
شد. پس از آنكه آریستون مرا بخانه خود برد، در شب سوم بعد از ورود مشاهده كردم شبحی كه كاملا باو شباهت دارد بسوی من میآید. آنگاه آن شبح با من هم‌بستر شد و سپس تاجی را كه بر سر داشت بر سر من نهاد و رفت. بعد از آن دیدم كه آریستون نیز از راه رسید. وقتی او مرا با آن تاج مشاهده كرد از من پرسید كه چه كسی آنرا بمن بخشیده است و من پاسخ دادم كه او خود آنرا بمن داده است. اما او حاضر نبود این مطلب را قبول كند. پس من خدایان بزرگ را گواه گرفتم و گفتم كه او با انكار این عمل كار خوبی نمیكند زیرا خود چند لحظه قبل بنزد من آمده بود و با من هم‌بستر شده بود و این تاج را بمن داده بود. وقتی آریستون مشاهده كرد كه من بقید سوگند در مقام اعتراض برآمده‌ام دانست كه دست خدایان در كار است. چنین بنظرش آمد كه آن تاج به قهرمانی تعلق دارد كه مجسمه‌اش در حیاط در كنار در ورودی برپا شده و آستروباكوس «1» نام دارد. غیبگویان نیز اظهار كردند كه آن شبح همان قهرمان بوده است. بدین ترتیب، فرزند من، اكنون آنچه را كه میخواستی میدانی:
یا از این قهرمان بدنیا آمده‌ای و پدرت آستروباكوس قهرمان نیمه خدا است و یا از آریستون بدنیا آمده‌ای و پدرت خود او است و در هرحال نطفه تو در همان شب تكوین یافته. اما درباره موضوعی كه دشمنانت مخصوصا بآن استناد میكنند یعنی این ادعا كه آریستون بمحض اطلاع از خبر تولد تو در مقابل تعداد كثیری اشخاص مدعی شد كه تو فرزند او نیستی (بدلیل آنكه مدت زمان لازم كه ده ماه است منقضی نشده بود)، آریستون از روی كمال بی‌اطلاعی از این امور آن سخن را بر زبان جاری كرده بود. زیرا زنان، هم در نه ماهگی میزایند و هم در هفت ماهگی، و هرگز چنین نیست كه همه زنان در ده ماه تمام باردار شوند. اما تو فرزند من، در آخر ماه هفتم بدنیا آمده‌ای. مدتی بعد آریستون خود تصدیق كرده است كه در آن مورد بی‌تأمل سخن گفته است. با این ترتیب هیچ روایت دیگری را درباره تولد خود مپذیر زیرا هم‌اكنون حقیقت واقع و عریان را بی‌پرده شنیدی. امید من آنست كه زن لئوتیكیدس
______________________________
(1)-Astrobakos
ص: 161
و زنان تمام كسانی كه این شایعات را منتشر كرده‌اند. خود خركچی‌هائی را كه از آنها سخن گفته‌اند بمقام پدری فرزندان شوهران خود برسانند.»
70- آن زن چنین گفت و دمارات از آنچه مایل بدانستن آن بود مطلع شد. پس وسائل لازم برای مسافرت فراهم كرد و بعنوان اینكه برای مشورت با هاتف معبد الهی به دلف میرود به الیس «1» سفر كرد. اما بعد از عزیمتش، چون لاكدمونی‌ها باو ظنین شدند و تصور كردند كه قصد دارد از آن سرزمین بگریزد بتعاقب او پرداختند.
خوشبختانه دمارات قبل از آنكه آنان بسرزمین الیس برسند از آن شهر خارج شده بود و به زاسنت «2» رفته بود. لاكدمونی‌ها بدنبال او بآن محل شتافتند و همینكه باو دست یافتند محافظینش را گرفتند. اما چون اهالی زاسنت حاضر به تسلیم او به لاكدمونی‌ها نشدند، دمارات به آسیا رفت و بحضور داریوش شاه رسید. داریوش با جلال تمام او را پذیرفت و مقداری زمین و تعدادی شهر باو واگذار كرد. باین ترتیب و بعد از تمام این حوادث بود كه سرانجام دمارات به آسیا رسید. وی چه در عمل و چه در حرف مكرر در لاكدمونی توفیق یافت و حتی در بازیهای المپی گردونه‌ای را براند و پیروز شد. او تنها پادشاهی است كه در سپارت باین موفقیت نائل شده است.
71- بعد از آنكه دمارات از سلطنت بر كنار شد، لئوتیكیدس فرزند منارس جانشین او شد. وی فرزندی داشت زوكسیداموس «3» نام كه بعضی از اهالی سپارت وی را كینیسكوس «4» نام داده بودند. این پسر قبل از لئوتیكیدس بمرد و فرزندی از خود باقی گذارد كه آركیداموس «5» نام داشت. بعد از مرگ زوكسیداموس، لئوتیكیدس
______________________________
(1)- الیس)Elis( از شهرهای یونان باستان كه امروز كالوسكوپی)Caloscopie( نام دارد.
(2)- زاسنت)Zacynthe( از جزایر دریای یونی كه امروز زانته)Zante( نام دارد.
(3)-Zeuxidamos
(4)-Kyniscos
(5)-Archidamos
ص: 162
زنی دیگر گرفت كه اوریدامه «1» نام داشت. از این زن كه خواهر منیوس «2» و دختر دیاكتوریدس «3» بود فرزند ذكوری نیاورد، اما دختری آورد كه لامپیتو «4» نامیده شد و لئوتیكیدس وی را بعقد ازدواج آركیداموس فرزند زوكسیداموس درآورد.
72- لئوتیكیدس نیز نتوانست دوران كهولت خود را در سپارت بگذراند و در حقیقت میتوان گفت انتقام دمارات از او گرفته شد. وی در جنگ بر ضد تسالی رهبری سپاهیان لاكدمونی را بعهده داشت و در آن موقع با اینكه مطیع كردن اهالی تسالی برای او آسان بود در مقابل رشوه قابل ملاحظه‌ای خود را بآنان فروخت. در حین انجام این عمل و در همان محل در اردو او را در حالیكه بر روی كیسه‌ای انباشته از پول نشسته بود غافلگیر كردند. پس او را محاكمه و از سپارت تبعید كردند و خانه‌اش را با خاك یكسان كردند. وی به تبعیدگاه خود در تژه «5» رفت و تا پایان عمر در آن محل بسر برد.
73- این وقایع بعد از این تاریخ اتفاق افتاده. اما در زمانی‌كه فعلا درباره آن سخن در میان است كلئومن، پس از آنكه در عملیات خود بر ضد دمارات موفق شد، لئوتیكیدس را با خود همراه كرد و بیدرنگ برای جنگ با اهالی اژین حركت كرد. وی بعلت حادثه تأثرآوری كه برایش رویداده بود كینه شدیدی از آنان در دل داشت.
وقتی اهالی اژین مشاهده كردند كه هر دو پادشاه باتفاق بجنگ آنان آمده‌اند مقاومت را معقول ندانستند. سپارتی‌ها ده نفر از آنان را كه از حیث ثروت و نسب از همه
______________________________
(1)-Eurydame
(2)-Menios
(3)-Diactorides
(4)-Lampito
(5)- تژه)Tegee( یا تژا)Tegea( از شهرهای قدیم پلوپونز واقع در جنوب شرقی این شبه جزیره كه امروز هیچگونه اثری از آن باقی نیست.
ص: 163
معروف‌تر بودند برگزیدند و با خود بردند. كریوس «1» فرزند پولیكریتوس «2» و كاسامبوس «3» فرزند آریستوكراتس «4» كه از متنفذترین شخصیت‌های شهر بودند در بین این ده نفر بودند. سپارتی‌ها این ده نفر را به آتیك بردند و آنانرا بعنوان امانت به بدخواه‌ترین دشمنانشان یعنی اهالی آتن تسلیم كردند.
74- اما در همین موقع توطئه‌های ناجوانمردانه كلئومن بر ضد دمارات علنی و آشكار شد.
كلئومن از بیم سپارتی‌ها پنهانی به تسالی پناهنده شد و از آنجا به آركادی «5» شتافت و كوشید تا در این محل جنبشی بر ضد سپارت بوجود آورد. وی اهالی آركادی را بقید سوگندهای متعدد متعهد كرد كه هر جا كه او مایلست همراه او بروند. قصد او آن بود كه سران آركادی را به شهر نوكراتیس «6» برد تا آنان را به آب ستیكس «7» سوگند دهد. بطوریكه نقل میكنند آب ستیكس در ایالت آركادی و در این شهر در جریان است. رشته آب باریكی است كه آرام‌آرام از كنار تخته سنگی جاری است و در تنگنائی كه از سنگهای خشك محصور است فرو میرود. نوكراتیس كه این چشمه در آن
______________________________
(1)-Krios
(2)-Policritos
(3)-Kasambos
(4)-Aristocrates
(5)- آركادی)Arcadie( از نواحی یونان قدیم واقع در مركز شبه جزیره پلوپونز.
(6)- نوكراتیس)Naucratis( از شهرها و بنادر بزرگ مصر قدیم در كنار یكی از انشعابات نیل كه مدتها یكی از مراكز مهاجرنشین یونانی در مصر بود. در این مورد مقصود كوهی است كه بهمین نام در پلوپونز قدیم وجود داشته و آب رود افسانه‌ای ستیكس)Styx( از آن سرچشمه میگرفته است.
(7)- ستیكس)Styx( از رودهای پلوپونز در یونان باستان كه آب آن از كوه نوكراتیس)Naucsatis( سرچشمه میگرفت و امروز خلموس)Khelmos( نام دارد. یونانیان قدیم معتقد بودند كه آب این رود از دوزخ سرچشمه میگیرد و بهمین جهت انسان قادر به تحمل آن نیست و برای اثبات سوگند مقداری از آب این رود را میآشامیدند.
ص: 164
جاری است یكی از شهرهای ركادی است و در نزدیكی فنئوس «1» قرار دارد.
75- پس از آنكه لاكدمونی‌ها از توطئه‌های كلئومن باخبر شدند هراسی شدید آنانرا فراگرفت و وی را به سپارت دعوت كردند تا احترامات و امتیازات سابقش را بوی بازگردانند. اما همینكه او به سپارت مراجعت كرد، جنون خفیفی كه داشت شدت یافت و هربار كه با یك سپارتی روبرو میشد با چوبدستی خود ضربه‌ای بر صورت او مینواخت. در مقابل این رسوائی و علائم دیوانگی بستگانش گردن او را با زنجیر به چوبه‌ای بستند. پس از آنكه كلئومن باین ترتیب دربند شد، در یكی از روزها كه یك نگهبان بیش در كنار او نبود خنجری از آن نگهبان طلب كرد. آن مرد ابتدا از دادن خنجر امتناع كرد، اما كلئومن تهدید كرد كه اگر آزاد شود او را مجازات خواهد كرد. نگهبان از این تهدیدها هراسید و خنجری باو تسلیم كرد- زیرا او برده‌ای بیش نبود. وقتی كلئومن خنجر را بدست آورد ضرباتی وحشیانه بر پیكر خود وارد كرد. ابتدا ساق‌های پای خود را قلم كرد و گوشت‌های آنرا از هر طرف درید، آنگاه از ساق پاها به ران‌ها رسید و از ران‌ها به كمر و از كمر به شكم رسید و احشاء خود را بیرون ریخت و درگذشت. یونانیان عموما عقیده دارند كه این سرنوشت در حقیقت مجازات رشوه‌ای بود كه وی در مورد دمارات به هاتف الهی داده بوده. اما آتنی‌ها مرگ او را نتیجه اهانتی میدانند كه نسبت به ربة النوع‌های الوزی «2» مرتكب شد و آن سرزمین را تسخیر كرد و درختان جنگلهای مقدس الهه‌ها را قطع كرد. اهالی آرگوس عقیده دارند كه مرگ او مجازات رفتاری بود كه با آنان در پیش گرفت چه او پس از جنگ با اهالی آرگوس كسانی را كه بداخل محوطه مخصوص خدای شهر آرگوس پناه برده بودند از آن محل بیرون كشید و قتل‌عام كرد و كار را بجائی رسانید كه بی‌توجه به مصونیت جنگل مقدس آنرا بآتش سوزانید.
______________________________
(1)-Pheneos
(2)-Eleusis- رجوع شود به یادداشت ذیل بند 64 این كتاب.
ص: 165
76- باید اضافه كرد كه هنگامی كه كلئومن برای مشورت با هاتف الهی به دلف رفته بود باو اطمینان داده شده بود كه آرگوس را تسخیر خواهد كرد. پس از این مشورت وی سپارتی‌های خود را بسوی آن شهر هدایت كرد و تا رود ارازینوس «1» پیش رفت. بطوریكه نقل میكنند، این رود از دریاچه ستیمفال «2» سرچشمه میگیرد. گویا آب این دریاچه در گردابی كه اعماق آن از انظار ناپیداست فرو میرود و در سرزمین آرگوس از نو بسطح زمین میآید و از اینجا ببعد است كه آب آنرا اهالی آرگوس ارازینوس نام نهاده‌اند. پس همینكه كلئومن به سواحل این رود رسید، یك قربانی بآن تقدیم كرد، اما با این‌حال علامت مساعدی كه حاكی از اجازه عبور او از رود باشد مشاهده نشد. وی از اینكه ارازینوس حاضر به خیانت به همشهریان خود نشد اظهار شادمانی كرد اما اضافه كرد كه اهالی آرگوس نیز از این ماجرا طرفی نخواهند بست. پس وی سپاه خود را بسوی تیره‌آ «3» هدایت كرد، گاوی نر به دریا هدیه كرد و با سپاهیان خود در كشتی نشست تا بساحل نوپلی «4» برود و از آنجا خود را بسرزمین تیرنت «5» برساند.
77- همینكه این خبر به اهالی آرگوس رسید برای دفاع از شهرهائی كه مورد تهدید
______________________________
(1)-Erasinos
(2)- ستیمفال)Stymphale( دریاچه‌ای در شبه جزیره پلوپونز در كنار شهری كه بهمین نام امروز زاراكا)Zaraka( نام دارد و بحكایت افسانه‌های باستان هركول پهلوان معروف یونان پرندگان بزرگی را كه از گوشت انسان تغذیه میكردند در سواحل این دریاچه از پا درآورد.
(3)- تیره‌آ)Thyrea( یا تیریوم)Thyrium( از شهرهای قدیمی شبه جزیره پلوپونز در یونان باستان كه در 554 قبل از میلاد جنگ معروف بین سپارتی‌ها و اهالی آرگوس در حوالی آن روی داد.
(4)- نوپلی)Nauplie( یا ناپولی)Napoli( از بنادر شبه جزیره پلوپونز واقع در نزدیكی كورنت در كنار خلیجی بهمین نام.
(5)- تیرنت)Tirynthe( یا تیرینس)Tiryns( از شهرهای قدیم پلوپونز در یونان باستان در كنار خلیج ناپولی)Napoli(
ص: 166
قرار گرفته بودند بسوی ساحل شتافتند. آنان در تیرنت به محلی بنام سپیا «1» رسیدند كه فقط چند تیررس از لاكدمونی‌ها فاصله داشت، و در همان محل در مقابل آنان اردو زدند. آنان از جنگ با لاكدمونی‌ها هراس نداشتند اما میترسیدند كه مبادا دامی برای آنان گسترده باشند. زیرا هاتف الهی مطالبی در قالب عبارت زیر برای آنان و اهالی ملط بیان كرده بود كه احتمال شكست از آن استنباط میشد. آن عبارت چنین بود:
اما وقتی ماده بر نر پیروز شود، و در آرگوس شهرت و افتخار بدست آورد، ماده آرگوسی ناخن‌های خشمگین خود را بر اندام مجروح او فرو خواهد كرد و این قانون تقدیر است.
و بعدها، آیندگان خواهند گفت كه زخم‌های مهلك سر نیزه بر پیكر مار مهلكی كه سه بار بدور خود حلقه زده محسوس است.
تمام این اوضاع و احوال دست بهم داد و بین اهالی آرگوس رعب و هراسی شدید بوجود آورد. پس آنان مصلحت آن دانستند كه دستورهائی را كه جارچیان در اردوی دشمن نقل میكنند بدقت استراق سمع كنند. از وقتی كه این تصمیم گرفته شد، هربار كه جارچی سپارتی خطابه‌ای برای لاكدمونی‌ها قرائت میكرد آنان نیز عملیاتی را كه دشمن انجام میداد عینا تقلید میكردند.
78- كلئومن بزودی دانست كه هرآنچه جارچی او بر زبان جاری میكند در اردوی آرگوسی‌ها بموقع اجرا گذارده میشود. پس به لاكدمونی‌ها امر كرد كه همینكه جارچی وقت غذا را اعلام كرد بسوی اسلحه‌های خود بشتابند و به آرگوسی‌ها حمله برند. آنان نیز چنین كردند. اهالی آرگوس بعد از آنكه اعلام غذا را از جارچی شنیدند با خاطری آسوده به خوردن غذا مشغول شدند؛ اما در همین موقع دشمن بر سر آنها
______________________________
(1)-Sepeia
ص: 167
تاخت. بسیاری از آنان كشته شدند و تعدادی بیشتر از شدت اضطرار به جنگل مقدس آرگوس پناه بردند. دشمنان نیز جنگل را محاصره كردند و آنان را در داخل آن جنگل زندانی كردند.
79- در این موقع كلئومن چنین كرد كه اكنون نقل میكنم: وی تعدادی سرباز فراری دشمن در اختیار داشت كه بوسیله آنان از اسامی آرگوسی‌هائی كه در جنگل محصور بودند مطلع شد. آنگاه بوسیله جارچی یك بیك آنها را بنام فراخواند و هربار كه آنانرا به خروج از جنگل دعوت میكرد بآنان اطمینان میداد كه كفاره آنان پرداخت شده است. در پلوپونز كفاره هر اسیر بمقدار دومین «1» است. باین ترتیب، چون كسانیكه در جنگل مانده بودند از سرنوشت رفقای خود بی‌خبر بودند، كلئومن توانست تعداد پنجاه تن از آرگوسی‌ها را جداگانه بنام از جنگل فراخواند و بقتل رساند. زیرا درختان جنگل انبوه بود و شاخ و برگ فراوان مانع آن بود كه كسانی كه در داخل جنگل بودند از سرنوشت رفقای خود مطلع شوند. سرانجام یكی از اهالی آرگوس از درختی بالا رفت و آن منظره را بچشم دید. از آن لحظه ببعد هر اندازه افراد را بنام صدا كردند، جوابی شنیده نشد.
80- در این موقع كلئومن بتمام بردگان خود امر كرد كه تعدادی پشته هیزم در حاشیه جنگل قرار دهند. آنان چنین كردند و او آن درختان مقدس را بآتش سوزاند. در همان موقع كه درختان در شعله آتش میسوختند كلئومن از یكی از فراریان سؤال كرد كه آن جنگل بكدامیك از خدایان تعلق دارد. پاسخ داده شد كه آن جنگل به آرگوس تعلق دارد. همینكه كلئومن این نام را شنید فریادی بلند سرداد و چنین گفت:
«ای خداوند آپولون! تو كه قدرت داری كه از آینده خبر دهی چرا مرا فریب دادی و پیشگوئی كردی كه آرگوس را تسخیر خواهم كرد! اكنون معلوم شد كه