5 فروپاشی شاهنشاهی
(300- 200 ق. م)
پس از پایان دوره مئوریان، رویدادهای سیاسی در هندوستان درهم ریخته میشود. صحنه سیاسی هند معجونی میشود از انواع شاهان و مبداءهای گاهشماری و اقوام و ملل گوناگون. شواهد را باید از هرجا که میتوان حتی از منابعی دوردست مثلا تاریخ چین تألیف سسو- ما- چین جمعآوری کرد. در حالیکه اقوام ساکن شبه جزیره هندوستان سرگرم تعیین هویت خویش بودند. هند شمالی درگیر ناآرامیهای ناشی از رویدادهای آسیای مرکزی شد. سده دوم ق. م شاهد تجزیه شبهقاره به تعدادی واحدهای سیاسی، که هریک جاهطلبیهای خود را داشتند، بود. از دیدگاه سطحی موضوعی مشترک که رویدادها را به یکدیگر متصل و مربوط سازد، دیده نمیشود. اما چنین موضوعی وجود داشت، هرچند که در رویدادهای سیاسی ظاهر نبود.
وارث بلافصل ماترک شاهنشاهی مئوریان در سال 180 ق. م، شونگاها، خاندانی برهمنی از تباری ناشناخته، بودند. شونگاها از ناحیه اوجین در مغرب برخاسته بودند که در آنجا از جمله مأموران مئوریان بودند. بنیانگذار
ص: 122
این خاندان پوشیامیترا، آخرین شاه مئوریایی، را به قتل رساند و تختوتاج او را غصب کرد. منابع بودایی ادعا میکنند که وی به آزار بودائیان پرداخت و صومعهها و پرستشگاههای آنان را، به ویژه آنچه آشوکا بنا کرده بود، ویران ساخت. این ادعاها آشکارا نادرست است. شواهد باستانشناسی حکایت از بازسازی معابد بودائیان در این زمان دارد. اما میدانیم که پوشیامیترا از پشتیبانان پروپاقرص برهمنهای سنتگرا بوده (جای تعجب هم ندارد زیرا وی خود از برهمنان بود) و میدانیم دستکم دوبار مراسم قربانی اسب را به جای آورد.
شونگاها پیوسته سرگرم جنگ و زدوخورد بودند. با همسایگان جنوبی خود، در جنوب دکن، جنگیدند و علیه یونانیان در شمال غرب لشکر کشیدند. با شاه کالینگا در جنوب شرقی دست و پنجه نرم کردند. سلطاننشین شونگا در آغاز تقریبا شامل تمام دره رود گنگ و بخشهایی از هند شمالی بود. هرچند پارهای از این نواحی زیر تسلط مستقیم آنان نبود و تنها با آنان اتحاد سیاسی داشتند. در عرض یکصد سال، این سلطاننشین از نفس افتاد و محدود به مگده شد. حتی تسلط آنان براین ناحیه نیز سست و لرزان بود؛ وضعی که نیم قرن دیگر یعنی تا ایام حکومت کانواها که به جای شونگاها نشستند تا سال 28 ق. م دوام آورد.
کالینگا همچون منشاء دردسر و اضطراب برای مگده باقی ماند. در اواسط سده اول ق. م به هنگام سلطنت شاه خراولا صاحب قدرت شد. از وی سنگنبشتهای مفصل ازجمله شامل زندگینامه خود او در هتیگومبفا- غار فیلها- در ایالت اوریسا به جا مانده است. این سنگنبشته بسیار جالب است. چنان آسیب دیده که خواندن اسامی آمده در آن، با انواع گوناگون معانی ممکن است. خراولا پیرو کیش جینی بود. باوجود این، معتاد به جنگ بود و
ص: 123
در جهات گوناگون با پیروزی لشکرکشی کرد. ادعا میکند شاه دکن غربی را شکست داده، راجاگریهه را در شمال تصرف کرده و مگده را به زانو درآورده و به یونانیها در شمال غرب حمله برده و سرانجام سرتاسر خاک سلطاننشین پاندیان، واقع در جنوب شبهقاره، را درنوردیده و به علامت نهایت نفرت از فرمانروایان آنجا زمینهای آنان را شخم زده است. خراولا به نهرهای آبیاری که نانداها احداث کرده بودند اشاره کرده و به اقدامات خود در این زمینه فخر میفروشد. در هیچ جای کتیبه اشارهای به مئوریان نشده است مگر آنکه این اشاره در بخشهای آسیب دیده کتیبه بوده باشد. شاید تلخی خاطره اردوکشی آشوکا هنوز در ذهن کالینگاییها باقی مانده بود. وی گذشته از ذکر پیروزیهای خود مدعی است مبالغ هنگفتی در راه رفاه رعایای خود هزینه کرده است. سبک نوشتن کتیبه، پرآبوتاب و با نثری مصنوعی است و بیتردید بخش عمده آن گزافگوییهای شاهانه است. با مرگ خراولا، کالینگا نیز دچار ضعف و ناتوانی شد.
اردوکشی اسکندر مقدونی در شمال غربی هند نتوانست به گونهای اساسی موجبات نزدیکی یونان و هندوستان را فراهم آورد. اختلاط و امتزاج یونان و هند بعدها، در سده دوم ق. م به وسیله شاهان شمال غرب که هندو- یونانی خوانده شدهاند، روی داد. پایان گرفتن حکومت شاهنشاهی هخامنشی در ایران و مرگ اسکندر موجب پیدایش سلطاننشینهایی در ایران و سرزمینهای همجوار شد که سرداران جاهطلب اسکندر در آنها فرمانروایی میکردند. در جریان پیدایش این سلطاننشینها حکمرانان یونانی باکتریا و فرمانروایان پارتی ایران بیش از دیگران از فرصت پیش آمده سود جستند. در اواسط سده سوم ق. م پارتیان از زیر سلطه سلوکیان درآمده و عملا استقلال یافتند. در آغاز باکتریا نیرومندتر بود، در ناحیه میان هندوکش و رود سیحون که سرزمینی حاصلخیز بود قرار داشت و صاحب انواع منابع طبیعی
ص: 124
بود. افزون بر این شاهراه حیاتی که از کندها را شروع و به ایران و دریای سیاه و یونان ختم میشد از باکتریا میگذشت. یونانیان ساکن باکتریا خود را از تبار یونانیانی میدانستند که شاهنشاهان هخامنشی در سده پنجم ق. م به باکتریا تبعید کرده بودند. از سکههای باکتریان برمیآید که اینان تماس نزدیک خود را با یونانیان حفظ کرده بودند (مثلا سکههای سوفیتس تقلیدی است از سکههای جغد آتنی). حاصلخیزی آن سرزمین و امکانات و تسهیلات بازرگانی باعث پیدایش شهرهای بزرگ و ثروتمند شده بود.
دیودوتوس، فرماندار باکتریا علیه آنتیوکوس شاه سلوکی شورش کرد.
انتیوکوس نتوانست این شورش را سرکوب کند؛ به این سبب که وی عمدتا در مشرق دریای مدیترانه، جایی که مرکز توجه و علاقه او بود، درگیری پیدا کرده بود. در نتیجه دیودوتوس استقلال یافت. سرانجام پس از آنکه آخرین کوشش سلوکیان برای نابودی استقلال باکتریا ناکام ماند، استقلال آنها را به رسمیت شناختند. نبیره دیودوتوس در سال 200 ق. م با شاهزاده خانمی سلوکی ازدواج کرد. تنها نتیجه مثبت این اردوکشی برای شاه سلوکی شکست دادن شاه گمنام هندی موسوم به سوبهاگسنا پس از عبور از هندوکش و گرفتن تعدادی فیل و غنیمت بسیار از وی بود.
شکست سوبهاگسنا در سال 206 ق. م آشکار ساخت که دروازههای شمال غرب هندوستان نگاهبانی ندارد. دمتریوس، فرزند یوتی دیموس، که شاه سلوکی را شکست داده بود، در جهت جنوب شرقی لشکرکشی کرد.
ص: 125
ارگوزیا و گدروزیای شرقی (افغانستان جنوبی و مکران شرقی امروز) را گشود. اشتهای جاهطلبی دمتریوس دوم بیشتر از اینها بود؛ تا جایی که وی قدم به خاک پنجاب گذاشت و در طول دره سند آنقدر پیشروی کرد تا به مصب آن رودخانه و سرزمین «کوچ» رسید و قدرت هندو- یونانیان را در شمال غرب هندوستان تثبیت کرد.
سلطان هندو- یونانی که خاطرهاش بیش از دیگر شاهان این سلسله دوام آورده، بیتردید مناندر است که با لقب میلیندا در متن بودایی میلیندا پنهو - پرسشهای میلیندا- ذکرش آمده و از اینرو شهرت جهانی دارد. این کتاب شرح پرسشهای میلیندا از راهب و فیلسوف بودایی ناگاسنا است که به گرویدن مناندر به کیش بودا میانجامد. مناندر افزون بر توسعه مرزهای خود، قدرت هندو- یونانیان را در هندوستان قوام بخشید. در اثنای سلطنت خود 155- 135 ق. م دره سوات و ناحیه هزاره و پنجاب را تا رودخانه راوی تصاحب کرد. سکههای او را از یکسو در کابل واقع در شمال و از سوی دیگر در ماتورای نزدیک دهلی یافتهاند. تردیدی نیست که وی کوشید سرزمین دره گنگ را نیز تصرف کند اما ناکام ماند. احتمال دارد به شونگاها در ناحیه یامونا و یا حتی خود پتیلیپوترا حمله برده باشد. پس از مرگش نعش او را سوزاندند. آنچنان محبوب بود که شهرهای مختلف شمال غرب هند برای دریافت سهمی از خاکستر او به رقابت پرداختند. اما دور نیست در این باره یونانیان افسانههای مرگ بودا را با درگذشتن مناندر با هم آمیخته باشند.
بازسازی تاریخ هند و یونانیان «عمدتا» از روی سکههای آنان، که نوشتههای روی آنها به خط یونانی و بعدها با خط براهمی است، انجام گرفته
ص: 126
است. این بازسازی مبهم و آشفته است؛ زیرا بسیاری از شاهان این سلسله اسامی همانند داشته و تشخیص سکههای یکایک آنها دشوار است. ظاهرا پس از مناندر کسی نایب السلطنه بوده و پس از او ستراتو به سلطنت میرسد. در این اثنا اعقاب یوکراتیدس که از خاندان یوتیدیموس جدا شده بودند و اولین دمتریوس از آنها پیدا شده بود، و در باکتریا سلطنت داشتند، چشم طمع به گندها را دوخته و اندکاندک تا فراسوی کابل پیشرفته و سلطاننشین تکسیلا را تصرف کردند. میگویند در این دوره بود که پارتیان به سرزمینهای آن سوی هندوکش علاقهمند شده و مهرداد اول (171- 136 ق. م) ناحیه تکسیلا را منتزع ساخت. اما شواهد دال بر این امر ضعیف است. بیشتر احتمال میرود که تکسیلا در تصرف یونانیان باقی مانده است.
کتیبهای شایان توجه در بسناگار در مغرب هندوستان روی ستونی توسط شخصی هلیودورس نام برپا شده که سفیر شاه انتیالکیداس سلطان تکسیلا در دربار شاه بسناگار بوده است. این سلطان بسناگار احتمالا یکی از آخرین شاهان سلسله شونگا بوده است. بههرحال، مؤلف کتیبه «هلیودورس» اذعان دارد که پیرو واسودیوا از بستگان ایزد ویشنو است. آشکار است که وی با آنکه یونانی بوده، به کیش هندوان گرویده بود. اما تسلط سلطان باکتریا بر تکسیلا دیری نپایید.
ضعف سلطاننشینهای یونانی در شمال غرب همزمان بود با حمله قبایل بیابانگرد آسیای مرکزی به خود باکتریا. از جمله این قبایل سکاها بودند که شکست دولت باکتریایی عمدتا به دست آنان صورت گرفت. کوچ و جنبش این قبایل به سوی مغرب با اقدامات خاقان چینی بهنام شی هوانگ تی، که
ص: 127
دیوار بزرگ چین را بنا کرد، آغاز شده بود. دیوار چین در نیمه دوم سده سوم ق. م به منظور دفاع از مرزهای چین از حملات قبایل بیابانگرد هیونگ نو، وو- سن و یوچیه برپا شد. این بیابانگردان گلهدار و رمهدار بودند و از مراتع واقع در مغرب چین برای چرای حیوانات خویش استفاده میکردند. به تدریج که مراتع آنها فرسوده شد، شروع به یورش و حمله به داخل چین کردند. نه تنها به قصد پیدا کردن مراتع و علفزارهای تازه بلکه به منظور غارت اموال چینیهای متمدنتر. با افراشته شدن دیوار چین راه ورود آنان به داخل چین بسته شد. مخصوصا خاقانهای سلسله هان که جانشین شیهوانگتی شده بودند، در دفاع از دیوار چین جدی و ساعی بودند. پس این قبایل بیابانگرد ناچار از کوچ به سوی جنوب و مغرب شدند. از میان این سه قبیله، یوچیهها که از بهترین چراگاهها رانده شده و مجبور به حرکت در طول قاره آسیا شدند به دو ستون عمده تقسیم شدند: یوچیه صغیر که رهسپار تبت شد و در آنجا اسکان گزید و یوچیه کبیر که در جهت مغرب آنقدر پیشروی کردند تا به سواحل دریاچه آرال رسیده و مدتی در آنجا درنگ کرده و مردم محل را که سکاها و یا به قول منابع هندی شاکاها بودند مجبور به مهاجرت کردند. سکاها رو به باکتریا و سرزمین پارتها سرازیر شدند. سیاحی چینی نوشته است که در سال 128 ق. م سرزمینهای اطراف دریاچه آرال از وجود سکاها پاک شده و یوچیهها در آنجا مستقر شده بودهاند. پارتها در جلوگیری از هجوم مکرر سکاها، برای مدت کوتاهی در سلطنت مهرداد دوم، ناکام ماندند. سکاها سرزمین پارتها را درنوردیدند. اما در آنجا اقامت نکردند، بلکه از طریق گذرگاه بولان (نزدیک کویته ) به دره رود سند سرازیر شده و در مغرب هندوستان اسکان یافتند. سرانجام تسلط آنان از
ص: 128
یکسو تا ماتورا (نزدیک دهلی) و از سوی دیگر تا گندهارا در شمال گسترش یافت.
با قدم گذاشتن سکاها به صحنه تاریخ هندوستان، متنهای چینی، که متذکر رویدادهای آسیا هستند، برای بازسازی تاریخ هندوستان لازم میآیند؛ البته همراه با سکهها و کتیبههای شاکاها و اشاراتی که در منابع هندی به آنها شده است. نخستین شاه سکایی هند مائوس یا موگا (80 ق. م) بود که قدرت شاکاها را در گندهارا تثبیت کرد. جانشین او آزس در حمله به آخرین شاه یونانی شمال هند، هیپوستراتوس، توفیق یافت. شاه دیگر شاکا یعنی گندوفرنس چون اسمش با نام قدیستوماس، از حواریون حضرت عیسی، ارتباط یافت شهرت پیدا کرد. میگویند قدیستوماس از اسراییل به دربار گندوفرنس سفر کرده بود. اگر این گفته صحت داشته باشد ایام سلطنت گندوفرنس باید در حوالی نیمه نخست سده اول میلادی باشد.
دستگاه اداری شاکاها اصولا باید شبیه به تشکیلات اداری هخامنشیان و سلوکیان در ایران بوده باشد. پادشاهی شاکا به ایالتهایی تقسیم شده بود که حاکمی نظامی، بهنام مهاک شاتراپا (ساتراپ بزرگ)، در آنجا فرمانروایی میکرد. هریک از این ساتراپنشینهای بزرگ به واحدهای کوچکتری تقسیم میشدند که فرمانروا یا ساتراپی کوچکتر در آنجا حکمرانی میکرد. این فرمانداران و ساتراپهای محلی نه تنها کتیبههای خود را، هرجا که میخواستند، برپا میکردند بلکه سکه خود را نیز ضرب میزدند و بنابراین از نوعی استقلال و خودمختاری برخوردار بودند که برای فرمانداری اداری نامعمول و غیر متعارف بود. شاهان شاکا به تقلید از
ص: 129
هخامنشیان و یونانیان برای خود القاب پرطمطراق از قبیل «شاه بزرگ» و یا «شاه شاهان» قائل میشدند. این سعی و کوشش برای بازسازی سنتهای شاهنشاهی لابد موجب شگفتی و سردرگمی سکاها، که تا همین دیروز بیابانگردی میکردند، بود.
سرنوشت شاکاها این بود که بار دیگر به دست یوچیهها از خانه و کاشانه تازه به دست آورده خود رانده شوند. سسو- ما- چین، مورخ چینی، حکایت میکند که کوجولا خادفسیس، بزرگ یوچیه، پنج قبیله یوچیه را متحد ساخت و از طریق کوهستانهای شمالی وارد شبهقاره هند شد و در کابل و کشمیر استقرار یافت و هرمائوس (آخرین شاه یونانی) را شکست داد.
کوجولا اندکی پس از نیمه سده اول میلادی در هشتاد سالگی درگذشت و پسرش ویما خادفسیس جانشین او شد. ویما سکه طلایی ضرب کرد که نشاندهنده نفوذ عمیق هندی است. سکههای او برخلاف پدرش تقلیدی است از سکههای دینار رومی که در پی تجارت با روم حتی در آسیای مرکزی شناخته شده بود.
بستگی میان دو شاه نخستین شاکا با کانیشکا که جانشین ویما بود، نامشخص است. تردیدی نیست که اصلیت کانیشکا از آسیای مرکزی است؛ زیرا در تصاویر شاهان کوشانی که در نزدیکی ماتورا کشف شد، چنان تصویر شده است. اما احتمال میرود بستگی مستقیم با دو شاه اولی نمیداشته است.
به هنگام سلطنت او بود که سلسله کوشانیها شکوفا شد و دوره کوشانیها از جمله درخشانترین مراحل تحول فرهنگی در شمال هندوستان است. تاریخ جلوس کانیشکا را در میان سالهای 78- 144 میلادی میدانند. مبداء تاریخگذاری از سال 78 میلادی بهنام مبداء شاکا شهرت یافته و مشهور است
ص: 130
که شاهان شاکا آن را آغاز کردهاند. پادشاهی کوشانی در جنوب تا سانچی و در مشرق تا بنارس دوردست گسترده بود و ماتورا در حکم پایتخت دوم آنان دانسته میشد. پایتخت اصلی آنان شهر پوروشاپورا در حوالی پیشاور امروزی بود.
تاریخ شمال هندوستان به هنگام فرمانروایی کوشانیان رابطه تنگاتنگ با رویدادهای آسیای مرکزی داشت. کانیشکا را بودائیان یکی از پیروان پروپا قرص کیش بودایی معرفی میکنند. در روزگار سلطنت او بود که چهارمین شورای بودائیان تشکیل شد تا درباره مطالب مربوط به الهیات و آیین بودا تصمیمات مقتضی گرفته شود. برجستهترین نتایج این شورا این بود که بر فعالیت مبشران بودایی افزوده شده و مبلغان بودایی به آسیای مرکزی و چین اعزام شدند. میگویند خود کانیشکا بههنگام لشکرکشی به آسیای مرکزی درگذشت. در سالنامههای چینی آمده است که یکی از شاهان کوشانی خواستار ازدواج با یکی از شاهزاده خانمهای دودمان هان شده بود و از پان چائو، سردار چینی، که در اواخر سده اول میلادی در آسیای مرکزی میجنگید، شکست خورد. اگر این داستان حقیقت داشته باشد این شاه باید ویما یا کانیشکا بوده باشد. جانشینان کانیشکا صد و پنجاه سال دیگر سلطنت کردند. اما قدرت کوشانیان رو به ضعف گذاشته بود. آنچه در ایران روی داد بار دیگر در تاریخ نواحی شمال غربی هندوستان اثر گذاشت. در سال 266 میلادی اردشیر ساسانی خاندان پارتیان را برانداخت و فرمانروایی ساسانیان را برقرار کرد. جانشینان او پیشاور و تکسیلا را، در اواسط سده سوم میلادی، فتح کردند و شاهان کوشانی باجگذار شاهنشاهان ساسانی شدند.
آمدن کوشانیان موجب شد تا شاکاها به جنوب، یعنی نواحی کوچ و
ص: 131
کتیوار و مالوا، در مغرب هندوستان، عقب بنشینند و تا اوایل سده پنجم میلادی با آرامش نسبی، مگر در یک مورد در میانه سده دوم بههنگام سلطنت رودرادمن، حکومت کردند. با ضعف کوشانیان، پس از مرگ کانیشکا، شاکاها یکبار دیگر اظهار وجود کرده به عرض اندام پرداختند. رودرادمن از ناحیه کوچ برخاست. کتیبه مفصلی در جوناگاره (نخستین کتیبه بااهمیت به زبان سانسکریت) شرح اعمال اوست. کتیبه که تاریخ سال 150 میلادی را دارد از بازسازی و مرمت سدی که مائوریان بنا کرده بودند گزارش میدهد. با عبارات پرآبوتاب شرح پیروزیهای رودرادمن در دره نارمادا و از جنگهای او با شاهان ساتاواهانا (در جنوب نارمادا) و پیروزی او بر طوایف یائودهیا در راجستان خبر میدهد. رودرادمن در این کتیبه چنین وصف شده است:
کسی است که با برافراشتن درست دستش بستگی استوار با «درمه» را سبب شده است. کسی است که با دانش اندوزی و به خاطر سپردن، با علم و کاربرد دستورزبان، موسیقی، منطق، و دیگر علوم شهرت یافته است. کسی است که در اداره اسبان و فیلها و گردونهها و شمشیرزنی و به کارگیری سپر و جنگ تنبهتن و دیگر .... و چابکی و مهارت در مقابله با نیروهای دشمن یکتاست. کسی است که روز و شب مشغول بذل و بخشش هدایا و افتخارات است. کسی است که بخشنده است و خزانهاش با وصول باج و خراج و سهم حق خود سرشار از طلا و نقره و الماس و سنگها .... و دیگر اشیاء گرانبهاست. کسی است که نثر و نظمی بلیغ و سلیس و مطبوع و شیرین و دلنشین و زیبا دارد و با کار برد درست کلمات آراسته شده است. کسی است که قدش بلند و اندامش متناسب و صدایش رسا و پیکرش موزون و رنگش دلچسب و
ص: 132
توانمند و زوردار است. کسی است که لقب مهاک شتراپا را داشته و در مراسم سوایا موارا گلبندهای بیشمار از دختران شاهان دریافت کرده است.
شاکاها پس از مرگ رودرادمن تا سالهای آخر سده چهارم میلادی در عزلت سیاسی بهسر میبرند.
در سده اول میلادی، دکن شمالی، با روی کار آوردن سلسله ساتاواهانا که در بخش شمال غربی دکن استقرار یافته و مرکز آنان ناسیک امروزی بود، نقش مهمتری در صحنه تاریخ شبهقاره هند بر عهده گرفت. این خاندان با نام اندهرا نیز شهرت دارند؛ شهرتی که این فرض را قوت بخشیده که اصلیت اینان از ناحیه اندهرا در مصب رودهای کریشنا و کوداواری در سواحل شرقی بوده است. میگویند اینان رو به سرچشمه رود کوداواری حرکت کرده و سرانجام پایگاه قدرت خویش را، به هنگام آشفتگی سیاسی ناشی از فروپاشی شاهنشاهی مئوریایی، در غرب استقرار میبخشند. نظری مخالف میگوید اصل این دودمان از نواحی غربی بود و قدرت خود را تا ساحل شرقی بسط داد و اسم خود را روی ناحیه «اندهرا» گذاشت. اندهراییها حتی در دوره مئوریان صاحب قدرت و اهمیت بودهاند، زیرا آشوکا از آنها با اسم در میان قبایل و مردم شاهنشاهی خود نام میبرد.
احتمال میرود که ساتاواناها در ایام قدرت مئوریان از مقامات و مراجع اداری بودهاند. در پوراناها آمده است ساتاواناها باقیمانده قدرت شونگاها در دکن را، که چیزی از آن باقی نمانده بود، برچیدند.
ص: 133
نخستین شاه ساتاوانا که شهرت فراگیر یافت، ساتاکارنی بود، آن هم به علت سیاست توسعهطلبانه نظامی وی در تمام جهات. او را از آن جهت که در برابر خراولا قد علم کرده و علیه او لشکرکشی کرده بود، «ارباب غرب» صدا میکردند و سلطان پارتیش تانا نیز دانسته میشد. پارتیش تانا همان پتیان امروزی (در دکن شمالغربی) و پایتخت ساتاواناهاست. فتوحات او، وی را به شمال «نارمادا» و «ملوا» ی جنوبی، که آن روزها مورد تهدید شاکاها و یونانیان بود، کشاند. ساتاکارنی بر ناحیه «سانچی» نیز تسلط یافت. در کتیبهای که در آنجا برپا شده او را «راجان شری ساتاکارنی» نامیدهاند. وی سپس رهسپار جنوب شد و دره رود گداواری را به چنگ آورد و «ارباب ناحیه جنوب» لقب گرفت. ساتاکارنی از حمایت کنندگان برهمنهای سنتگرا بود.
قربانی مخصوص اسب را بهجا آورد تا ادعای خود را مبتنی بر ایجاد شاهنشاهی بر کرسی نشاند.
تسلط «ساتاوآنا» ها بر دکن غربی چندان دوام نیاورد. پس از سلطنت ساتاکارنی بزرگترین شکستها را متحمل شدند و اندکاندک از مغرب بیرون رانده شده و ناچار به سواحل شرقی گریختند. این اتفاق شاید موهبتی پنهانی بود؛ زیرا توانستند در اندهرا استقرار یابند. سرانجام پس از آنکه توانستند بر نیمی از دکن ازاین ساحل تا آن ساحل دست یابند، بار دیگر به کرانههای غربی مراجعت کنند. متصرفات غربی آنان را همان کسانی که از آنها میهراسیدند، شاکاها، منتزع کرده بودند. حال در هند غربی و شمال «نارمادا» قدرت در دست شاکاها بود. تعدادی سکه که ساتراپ شاکایی، «نهاپانا» آنها را ضرب زده بودند، در ناحیه ناسیک پیدا شده و گواهی میدهد که در سده اول میلادی این ناحیه در تصرف شاکاها بوده است. اما اندکی بعد ساتاواناها
ص: 135
دوباره متصرفات غربی خود را بهدست میآورند؛ زیرا شاهدیم روی سکههای نهاپانا اسم گئوتامیپوترا ساتاکارنی، شاهی که توانسته بود با بیرون راندن شاکاها مجددا ساتاواهانا را به قدرت برساند، دوباره ضرب شده است.
گئوتامیپوترا و فرزندش وشیشتیپوترا، که در نیمه اول سده دوم میلادی سلطنت میکردند، قدرت ساتاواهانا را به بالاترین درجه رساندند.
وشیشتی پوترا لقب «شری پولوماوی» را نیز یدک میکشید. از این لقب میدانند که وی همان سیرو پولیمایوس فرمانروای بیتانا (پیتان) است که بطلمیوس در جغرافیای هند خود متذکر نام اوست. حال دیگر دکن وسیله اتصال شمال و جنوب شده بود. آن هم نه تنها از نظر سیاسی بلکه از دیدگاه مهمتر و مؤثرتر اقتصادی و بازرگانی و تبادل اندیشهها. وشیشتیپوترا میگوید گئوتامیپوترا بنیاد شاکاها را برانداخته و غرور کشتریهها را نابود کرده است. از آلودگی چهار وارناها (طبقات) جلوگیری کرده و مزایای دوباره تولدیافتگان را گسترش داده است. شاکاها را حاصل امتزاج کاستها، منفورترین پدیده ممکن، و یونانیان را از کاست کشتریه میپنداشتند که در ذهن قانونپسند هندیان منحط دانسته میشدند. مادر گئوتامیپوترا در کتیبهای میگوید پسرش «شاکاها، یونانیها و پهلواها » را ریشهکن کرده است. این آخرینباری است که به یونانیها چنان اشاره و عطف میشود که گویا حائز اهمیت بودهاند.
به منظور پایان دادن به زدوخورد میان ساتاواناها و شاکاها وصلتی سیاسی ترتیب داده شد و دختر رودرادمن به زوجیت شاه ساتاواناها
ص: 136
درآمد. از آنجا میدانیم که این وصلت سیاسی در رفع ضدیت موجود چندان مؤثر نبوده که رودرادمن اظهار میدارد دوبار شاه ساتاواناها را شکست میدهد، اما چون خویشاوندی نزدیک با وی داشت از نابود کردن وی خودداری میکند. پس از مرگ رودرادمن ساتاواناها در حمله به قلمرو شاکاها کامیابتر میشوند. در اواخر سده دوم ساتاواناها کتیوار، در کرانه غربی و مصب کریشنا و مدرس شمالی، را در جنوب شرقی در اختیار داشتند.
اما این قلمرو وسیع دیری نپایید. سده بعد شاهد ضعف ساتاواناها بود که ازدیاد قدرت فرمانداران محلی مدعی استقلال را به همراه داشت.
شاهان هندو- یونانی و کوشانی با برخود نهادن القاب بالا بلند به تقلید از ایرانیان و چینیها سعی داشتند اسطوره شاهنشاهی داشتن را زنده نگاه دارند.
آنان خود را «مهاجاراتی راجا» (شاه شاهان) و یا «دیواپوترا» (فرزند آسمان- فغفور- بغپور) مینامیدند. بههمین جهت، برای شاهان درگذشته مقام الوهیت قائل میشدند و برای آنان پرستشگاه و معبد برپا میساختند. اما ساتاواناها از برخود نهادن اینگونه القاب خودداری کردند. شاید بدان سبب که طبیعت تسلط آنان بر امیران و سلاطین محلی داشتن اینگونه لقب را توجیه نمیکرد. حتی در نظام اداری خود این واقعیت را تصدیق کردهاند.
قدرت اداری در سلسله مراتب اداری پخش بود و نه در مرکز. قلمرو ساتاواناها به استانهای کوچک تقسیم شده بود که هریک فرمانداری غیر نظامی (اماتیا) و فرمانداری نظامی (مهاسناپاتی) داشت. فرمانداران نظامی حتی میتوانستند با خانواده سلطنتی ازدواج کنند. حتی پارهای از آنها مجاز به ضرب سکه بودند. چون قدرت ساتاواناها فروریخت، هریک از این
ص: 137
فرمانداران خود را امیری مستقل اعلام داشتند. امور اداری در دست مردم، که با نظارت مأموران سلطنتی انجام وظیفه میکردند، بود. کوچکترین واحد سیاسی چه در شمال و چه در دکن هنوز روستا بود. تا زمانی که روستا منبع اصلی و عمده مالیات و سربازگیری بود، وضع به همین ترتیب باقی ماند.
تغییرات در روابط سیاسی محدود به مراتب بالا در میان فرمانداران استانها و صاحبمنصبان آنها بود.
در پایان سده آخر ق. م هندوستان جنوبی مرحله پیش از تاریخ را پشت سر گذاشت و وارد مرحله تاریخی شد. از آن دوره، آثار مکتوبی که رویدادهای معاصر آن دوره را منعکس میسازد بهجا مانده است. آشوکا در سنگنبشتههای خود به سلطاننشینهای جنوب هندوستان (ناحیههای اندهراپرادش، مدرس، میسور و کرالای امروزی) با عنوانهای: «چولا» ها، «پندیا» ها، «ساتیاپوترا» ها و «کرالاپوترا» ها اشاره میکند. دو سلطاننشین اولی بر ساحل شرقی شبهقاره تسلط داشته و با فرهنگ بالنده «تامیل» تداعی میشدند. هسته اصلی فرهنگ تامیل ناحیهای واقع در جنوب شهر مدرس است که هنوز هم «تامیل- ناد» یا سرزمین تامیلها خوانده میشود. خراولا، شاه کالینگا، سخن از شکست دادن اتحادیه تامیلها میراند که بیتردید منظورش «سه شاه تاجدار» یعنی چولاها، پندیاها و چراها (کرالاییها) و متفقان آنهاست. خراولا با سلطاننشین پندیا رابطه بازرگانی برقرار ساخت.
مگاستانس میگوید سلطاننشین پندیا را دختر هراکلس بنیاد گذاشته است.
شاید این گفته انعکاسی باشد از جامعه مادرسالاری پیش از تاریخ جنوب هندوستان، که حتی تا نیم قرن پیش، در کرانههای غربی ایالت کرالا دوام آورده بود. مگاستانس نقل میکند ملکه پندیا ارتشی دارد شامل پانصد فیل و چهار هزار سوار و سیزده هزار پیاده.
ص: 138
سوابق تاریخی آن ایام در ادبیات شانگام و جنگهای اشعار که با منابع ودایی همانندی دارند اما ریشه و منشاء مذهبی ندارند، ثبت شده است.
روایت میشود که قرنها پیش از این، سه شورای پشتسرهم شانگامها در شهر مادورای، پایتخت تامیل- ناد، تشکیل شد. تمام شعرا و سرایندگان دورهگرد در این شوراها جمع آمدند. ادبیات شانگام از مجموع تألیفات و سرودهای آنان گردآوری شد. میگویند ایزدان نیز در اولین شورا شرکت داشتند، اما از اشعار این جلسه چیزی باقی نمانده است. در دومین شورا، تولکاپیام، کهنترین دستورزبان تامیل، مکتوب شد که تألیف آن محققا در روزگارهای بعد صورت گرفته است. در سومین شورا هشت مجموعه شعر گردآوری شد که از دو هزار شعر سروده شده به وسیله سرایندگان و نقالان دورهگرد تشکیل میشود و این مجموعه بهجا مانده است.
ظاهرا «چرا» ها و «چولا» ها و «پندیا» ها پیوسته با یکدیگر میجنگیدند و شاعران فرصت مناسب مییافتند تا قصههای پهلوانی و قصیدههای حماسی بسرایند. میگویند این سه سلطاننشین در نبرد کوروک شترا، که در مهابهاراتا وصف شده، شرکت داشتهاند. تردید نیست انگیزه این شایعه درست کردن سوابق تاریخی برای آنان بوده است. در سده دوم ق. م تامیلها ناوگانی ساختند و به سیلان هجوم بردند و سرانجام توانستند برای مدت کوتاهی سرزمینهای شمالی سیلان را تصرف کنند. اما دوتاگامینی، شاه سیلان، توانست در نیمه آخر سده دوم آنها را بیرون کند. از معدودی شاهان «چرا» یی نیز اسمی بهجا مانده اما اطلاعی درباره آنان نداریم. اما یکی از آنان شهرت پهلوانی پیدا میکند که ندون ژرال ادان نام داشت. میگویند که تمام سرزمینها را تا کوهپایه هیمالیا تصرف کرده بود که یقینا اغراق شاعرانه
ص: 139
است. همچنین شهرت دارد که ناوگان رومیها را شکست داده بود. لابد به یکی از کشتیهای بازرگانی رومی دستبرد زده بوده است.
در ادبیات بهجامانده از آن زمان شاهان اولیه «چولا» برجستگی خاص دارند. «کاریکالا»، «مرد پاسوخته»، فاتح نبرد «ونی» علیه «پاندیا» ها و «چرا» ها و یازده امیر کوچک دیگر بود. «چولا» ها بر دیگران برتری پیدا کرده و در نتیجه بر سواحل شرقی و غربی و برآمدگی جنوبی شبه جزیره دست یافتند. این تسلط مفید فایده شد؛ زیرا بندرهایی در هر دو کرانه احداث شد و راههای زمینی، که این بنادر را به یکدیگر متصل میکرد ساخته شد. یکی دیگر از پادشاهان بزرگ چولاها، نالانگیلی بود که یاد او به علت قربانیهای ودایی که انجام داد بهجا مانده است. آداب و رسوم آیینی ودایی باید برای تامیلها بسیار جذاب و مسحور کننده بوده باشد. آیینهای اعتقادی اینان بسیار سادهتر بود؛ مثلا موروکان، ایزد جنگ و باروری، را پرستش میکردند. در طی رقصهای مذهبی، همراه با همآغوشی علنی، برنج و خون به این ایزد هدیه میدادند. اینگونه رقصها را همیشه کاهن بزرگ آنان سرپرستی میکرد و گویا پهلوانانی را که در جنگها اعمال خارق العاده انجام داده بودند، نیز میپرستیدند.
در این روزگار بود که تامیلها مرحله ریاست قبیلهای را پشتسر گذارده و شاه و سلطاننشین پیدا کردند. شاه عمدتا پیشوای زمان جنگ بود که وظیفه عمدهاش حفظ و نگهداری از سرزمین موروثی قبیله بود.
اما گذر اقوام تامیل از مرحله حشمداری، کشاورزی چندان طولانی نبود.
با شتاب صاحب ساختار اقتصادی پیچیده سیاسی- اقتصادی شدند. این
ص: 140
تحول سریع تا اندازهای مدیون تأثیر و نفوذ فرهنگ آرینها بود که با الگوی آن آشنا شدیم. سلطنت موروثی و نظام مالیاتی و غیره غیره. اما از این مهمتر این واقعیت بود که جنوب هند جذب تحول و توسعه بازرگانی که در هند آن روزگار در جریان بود شد. پیدایش خاندان سلطنتی ساتاواناها، که بر دکن شمالی تسلط داشتند، سبب ایجاد راههای ارتباطی میان شمال و جنوب شد که به رونق و ازدیاد حجم بازرگانی شبهقاره منجر گردید. بازرگانی رومیها با سواحل غربی و شرقی و تمرکز آن در جنوب به پایان دادن به انزوای سلطاننشینهای جنوب کمک کرد. در اسناد و مدارک تامیل واژهای را که برای امپراتوری روم بهکار میبرند، «یاوانا» است. کلمه همانند آن در سانسکریت معنای «یونان» را میرساند.
حال دیگر شبکه راههای بازرگانی تمام هندوستان را میپوشاند. بعضی از این راهها در جهت آسیایمرکزی و آسیایغربی ادامه مییافت. این شبکه از شاهراها و درههای رودخانهها تشکیل میشد. روی رودخانهها پل نزده بودند. اما قایقهای ارتباطی فراوان موجود بود. سفر، منحصرا، در فصلهای خشک و زمستان انجام میشد و ایام بارانهای موسمی را به استراحت میگذراندند. کاروانها معمولا بزرگ بود و چند کاروان باهم حرکت میکرد تا امنیت بیشتری داشته باشند. گاو نر و قاطر و الاغ حیوانات بارکش کاروانها بودند. در مناطق بیابانی تنها از شتر استفاده میشد. کشتیرانی ساحلی، چون حملونقل دریایی ارزانتر تمام میشود، رواج داشت.
در ارتاشسترا عبارت جالبی آمده که در طی آن مزایای راههای زمینی با خصوصیات راههای آبی مقایسه شده است. میگوید هرچند مسافرت و حملونقل دریایی ارزانتر مینماید، اما چون خطر دزدان دریایی و هزینه غرق کشتیها در محاسبه منظور شود، راه دریایی گرانتر است. راههای کرانهای آشکارا امنیت بیشتری دارد تا از میانه دریا و اقیانوس گذر کردن.
بگذریم که در مسافرت به موازی کرانه خشکی امکانات بیشتری برای
ص: 141
بازرگانی وجود دارد. کائوتلیا توصیه میکند که به هنگام سفر در جنوب از راههایی باید گذر کرد که از نواحی معدندار میگذرد؛ زیرا این نواحی پرجمعیتتر و در نتیجه امنترند. از همین عبارت برمیآید که استخراج معادن مخصوصا برای سنگهای قیمتی و فلزات گرانبها رواج داشته است.
در منابع بودایی به راههای پرتردد اشاره شده است. راه شمال به جنوبشرقی از شراواستی به پراتیشتانا، راه شمال به جنوبشرقی از شراواستی به راجاگریهه و راههای از غرب به شرق که به موازات درههای رودهای شمال بود. معمولا از بیابان راجستان دوری میگزیدند. بندر بهروکاچاچا (برواچ امروزی) بندر عمده دریاهای مغرب بود، مانند قرنهای گذشته که با باورو - یعنی بابل- در ارتباط بود.
راههای زمینی آسیای غربی و دنیای هلنیستی از شهرهای ناحیه شمالغرب و عمدتا از تکسیلا میگذشت. مئوریان بزرگراهی شاهی از تکسیلا تا پتیلی پوترا کشیده بودند که در طول قرنها به کرات بازسازی شد و تا امروز با نام «شاه راه بزرگ» باقی مانده است. راه دیگری پتیلیپوترا را به تملوک در مصب رود گنگ و بندر عمده، برای سفر به برمه و سواحل شرقی و سیلان، مربوط میساخت. پس از دوره مئوریان که بازرگانی رونق و شدت یافت راههای بیشتری رو به جنوب احداث شد. این راهها همه درههای رودها و کرانهها را دنبال میکردند. طبیعت کوهستانی فلات دکن، مگر به موازات رودهایی چون کوداواری و کریشنا برای راهسازی مناسب نیست.
این فلات هنوز از جنگلهای انبوه پوشیده بود و در مقام مقایسه با نقاط آباد شده سواحل رودها از امنیت برخوردار نبود. البته از شکافها و گذرگاههای
ص: 142
کوهستانی استفاده میشد؛ برای نمونه، از کرانه مالابار در مغرب که از تنگه گویمباتور و دشت کاوری میگذشت و به مرکز بازرگانی اریکامندو نزدیک پوندشیری در سواحل شرقی میرسید.
پررفتوآمدترین بزرگراه روبه مغرب راه تکسیلا به کابل بود. در آنجا راه چند رشته شده، هریک به سویی میرفت. راه شمالی از طریق باکتریا، سیحون، دریای کاسپین (بحر خزر) و قفقاز به دریای سیاه میرسید. راهی جنوبیتر از قندهار و هرات و اکباتانا (بعدها همدان) میگذشت و سپس به بنادر مدیترانه شرقی منجر میشد. راه عمده دیگر قندهار را به تختجمشید و شوش متصل میساخت. از این هم جنوبیتر راهی بود که از طریق خلیج فارس و رود دجله به سلوکیه میرسید. کشتیهای رهسپار غرب یا ساحل خلیجفارس تا بابل را دنبال میکردند و یا از پهنای دریای عربستان گذر کرده و به «عدن» یا «سقوطره» میرسیدند. در این دو نقطه تسهیلات بندری وجود داشت. سپس از طریق دریای سرخ سفر ادامه مییافت. بارها در سوئز خالی میشد و از طریق خشکی به اسکندریه و از آنجا وارد دریای مدیترانه میشد. راه خشکی دیگری نیز وجود داشت که حتی بیشتر مورد استفاده بود از طریق برنیس و میوسهورموس (واقع در دریای سرخ) به ساحل نیل و از آنجا از طریق کشتی و روی رودخانه نیل به اسکندریه.
راههای ساحلی از هندوستان به آسیایغربی هم خسته کننده بودند و هم گران. اعراب نخستین قومی بودند که بادهای موسمی (مون سون) را به کار بستند. این بادها در تابستان در جهت شمال شرق و از روی دریای عربستان میوزند. به علت وزش این بادها سفر از میانه دریاها سریعتر بود تا گذر از
ص: 143
نواحی ساحلی. در اواسط سده اول میلادی دیگر بازرگانان دریای مدیترانه از وجود این بادها و سودمندی آنها آگاه شدند. در روایات روزگار کلاسیک آمده که کاربرد این بادها را در دریانوردی بهنام هیپالوس کشف کرده است.
این ادعا بیمورد است. قرنها پیش از یونانیان، اعراب از این بادها استفاده میکردند. کشتیهایی که میخواستند از بنادر دریای سرخ راه بیفتند، صبر میکردند تا بادهای مساعد موسمی جنوب- مغرب وزیدن میگرفت آنگاه لنگر برمیداشتند. بادهای موسمی هندوستان که در زمستان میوزید این کشتیها را بازپس میآورد.
به علت بازرگانی میان هندوستان و آسیایغربی تماس فرهنگی با افغانستان، در آن زمان، زیاد بود. افغانستان شرقی چه از نظر سیاسی و چه از دیدگاه فرهنگی بخشی از شمال غرب هندوستان دانسته میشد. راههایی که از واحهها و درههای آسیای مرکزی میگذشت راه بازرگانی با این سرزمین را نیز گشوده بود. یکی از این راهها بعدها با اسم «راه ابریشم» شهرت یافت. بازرگانان هندی در شهرهایی چون کاشغر، یارقند، ختن، میران، کوچی، قرهشهر، تورفان و نقاطی حتی دورتر ایستگاههای بازرگانی ایجاد کردند.
مبشران بودایی نیز در ایجاد این ارتباط و رفتوآمد بیتأثیر نبودند. در اثر این فعالیتها در آسیای مرکزی ارتباط با چین بهبود یافت و گستردهتر شد. از یک نظر شاهان کوشانی وسیله این ارتباط شدند. فعالیت مبشران بودایی این ارتباط را نزدیکتر ساخت. بازرگانی ابریشم و واردات به هندوستان زمینهساز این نزدیکی و ارتباط بود. بازرگانان تحت تسلط
ص: 144
رومیان در مواردی حتی تا صحرای گوبی رفتوآمد میکردند، اما تجار هندی باسرعت به مزایای میانجیگری و دلالی تجارت اشیای تجملی میان چین و روم پیبردند. در ضمن تجارت با روم انگیزهای بود برای رونق گرفتن بازار دادوستد با جنوب شرقی آسیا. سعی شد تا راههای خشکی برای بازرگانی با برمه و اسام احداث شود. اما معلوم شد راههای دریایی مناسبترند. البته خطرات سفرهای دریایی به مراتب بیشتر بود؛ همانگونه که از داستانها و ماجراهای بازرگانان عازم جزایر طلایی (جاوه، سوماترا، بالی) آشکار است. اما سود هنگفت تجارت ادویه با روم جوابگوی تمام خطرات احتمالی بود. پس جای شگفتی نیست نخستینبار جامعه بازرگانان سواحل غربی و شرقی هندوستان بودند که دل به دریا زده، خطر سفر کردن رو به مشرق را پذیرفتند.
ص: 145