6 رشد جامعه بازرگانان
(200 ق. م- 300 میلادی)
رویدادهای سیاسی که در فصل قبل آمد ذهن را مبهوت میکند. اما در پس این آشفتگی ظاهری عاملی باعث ایجاد ثبات و یکنواحتی در این دوره بود:
عامل بازرگانی. در میان تمام پستی و بلندیهای سیاسی شانگاها، ساتاواناها، هندو- یونانیان، شاکاها، کوشانیان، چراها و چولاها روزبهروز قدرت و نفوذ بازرگانان فزونی یافت. شاهنشاهی مئوریان با احداث شبکه راهها و سعی در ایجاد نظام اداری واحد، امکان بالقوه استفاده از ثروت طبیعی شبهقاره هند را فراهم ساخته بود. اشغال شمالغربی هندوستان به دست اقوام غیر هندی برای بازرگانان سودمند بود؛ زیرا به تجارت با نواحی بکر و دست نخورده انجامید. شاهان هندو- یونانی در تشویق تماس و ارتباط با مغرب آسیا و دنیای مدیترانهای کوشا بودند. شاکاها، پارتها و کوشانیان آسیای مرکزی را وارد مدار بازرگانان هند کردند. امری که خود به بازرگانی با چین منجر شد.
تقاضای رومیان برای ادویه و اشیای تجملی، سوداگران هندی را به جنوب آسیا برد و خریداران رومی را به هندوستان غربی و جنوبی کشاند. در سرتاسر هندوستان کار بازرگانان بالا گرفت. شاهد این مدعا کتیبههای بهجا مانده از آن روزگار درباره موقوفات و بخششها به مؤسسات مذهبی و
ص: 146
خیریه و ادبیات آن زمان است. پس شگفتی ندارد که مذاهب مورد حمایت جامعه بازرگانان، کیشهای بودا و جینی، بهترین روزهای عمر خود را، در طول قرنها، شاهد بود. اما این همه بدان معنا نیست که فعالیت اقتصادی آن دوره منحصر به بازرگانی بوده و یا از کشاورزی کاسته شده بود. کشاورزی هنوز درآمدزا بود. اما گرمی بازار و رونق دادوستد کسانی را که با بازرگانی مربوط بودند به جلو صحنه آورده بود تا نقش اول را ایفا کنند.
در این رابطه جریان اهمیت یافتن اصناف در زندگی شهری که در دوره مئوریان آغاز شده بود تداوم یافت. اصناف چه از نظر سامان دادن به تولید و چه از بابت شکل دادن به افکار عمومی روزبهروز در جامعه شهرنشینان اهمیت بیشتر پیدا کرد. چون از یکسو رقابت فردی با صنف دشوار بود و از سوی دیگر به عضویت صنف درآمدن هم موجب اعتبار اجتماعی و امنیت کلی میشد، اکثر پیشهوران به اصناف پیوستند. به علت تقاضای روزافزون برای کالاهای معین و نیاز به بالابردن مقدار تولید آنها، بعضی اصناف شروع به استخدام کارگر و برده کردند. اصناف اجبار داشتند در همان محل که کار میکردند به ثبت برسند و برای تغییر محل فعالیت خود نیازمند کسب اجازه از مقامات اداری محلی بودند. پیشهوران هر رشته میتوانستند صنفی را تشکیل دهند. بیشتر پیشهها صنف خود را داشتند تا از مزایای فراوان صنف بهرهمند شوند. اصناف عمده عبارت بودند از: سفالگران، فلزکاران و نجاران.
بزرگی و وسعت این اصناف از آنجا آشکار میشود که حتی در دورهای قدیمتر، سفالگری بهنام سدالاپوتا، پانصد کارگاه سفالگری داشت. وی شبکه توزیع مخصوص تولیدات خودش را مدیریت میکرد و صاحب تعداد زیادی کشتی و قایق بود تا محصولاتش را از کارگاههای او به بنادر گوناگون کرانههای رود گنگ حمل کنند. با توسعه و رونق بیشتر بازرگانی، اصناف
ص: 147
عمده بزرگتر و بزرگتر شدند. قوانین کار را اصناف وضع میکردند. کیفیت اجناس تولیدی را معلوم نموده و برای حفظ منافع تولیدکنندگان و مصرفکنندگان قیمت را تعیین و ثابت نگاه میداشتند.
صنف بر قیمت محصولات تولیدی نظارت داشت. این قیمتها یا مربوط میشد به کیفیت جنس تولیدی و یا با مقیاس ثابتی محاسبه میشد.
محاکم صنفی بر رفتار اعضای خود تسلط داشت. عرف صنفی (شرتی دهرما) قدرت قانونی داشت. اینکه اصناف در زندگی خصوصی اعضای خویش دخالت میکردند از اینجا ثابت میشود که اگر زنی شوهردار میخواست به عضویت یکی از فرقههای بودایی درآید و یا راهبه شود، نه تنها ناچار از جلب رضایت شوهر بود بلکه کسب نظر موافق صنفی که شوهرش بهآن تعلق داشت نیز واجب بود. ارتباط صنف با کاست یا طبقه ضامن بود تا همیشه تعداد اعضایش کافی باشد. فرزندان کاست یا زیرکاست معین میبایست همان شغل و پیشه پدران را دنبال کنند. چون کسبوکار پدران اغلب تنها امکان امرار معاش اینان بود صنف همیشه میتوانست مطمئن باشد که در طول نسلها به تعداد کافی عضو خواهد داشت.
از اصناف که بگذریم، دیگر تشکیلات کارگری نیز وجود داشت؛ مانند تعاونیهای کارگری. این تعاونیها معمولا شامل پیشهها و حرفههای گوناگونی میشد که با رشته اقتصادی واحدی سروکار داشتند. مثلا معماری و ساختمانسازی- بناهای عمومی و ساختمان معابد- به تعاونیهایی واگذار میشد که اعضای آن در رشتههای گوناگون تخصص داشتند مانند معماران، مهندسان، بنایان و مانند اینها.
از کاوشهای باستانی تعدادی مهر بهدست آمده که با آرم و نشانههای اصناف و اتحادیهها حکاکی شدهاند. بههنگام جشنها و مراسم عمومی
ص: 148
پرچمها و درفشهای اصناف حمل میشد. درفشها وسیله تبلیغ اصناف نیز بود. ایجاد موقوفات و کمکهای بلاعوض اصناف در این دوره به بنیادهای مذهبی و مؤسسات خیریه نیز بعضا با همین منظورهای تبلیغاتی به عمل میآمد. صنف دلالان و فروشندگان غله غاری را که در آن مجسمههای زیبا تراشیده شده بود، به کیش بودا هدیه کرد. صنف عاجکاران ویدیسا مخارج حجاری مجسمههای دروازهها و معجرهای ایوانهای استوپای (معبد برج مانند بودائی) سانچی را تأمین کرده بود. صنف طلافروشان و زرگران در بخشیدن هدایا دست و دلباز بود. یکی از کتیبههای غاری در ناسیک، که به امر فرمانروای شاکا، کتابت شده بود متذکر موقوفات معبدی است. موقوفه در صنف بافندگان سرمایهگذاری میکند تا عواید حاصل از آن سرمایهگذاری در صنف بافندگان به شرح زیر مصرف شود.
در سال 42 ماه «وساخا»، «اوشاواداتا» پسر «دینیکا» داماد شاه «ناهاپانا»، این غار را وقف عام کرد بر هر «سنگهه». همچنین وقف ابد کرد سه هزار «کاهایانا» «گشاهاراتا» «کشاتراپا»، بر اعضای هر سنگهه از هر تبار که در این غار سکنی گزینند تا خرج لباس و دیگر هزینههای زندگی خارج از غار آنان شود. این «کاهاپانا» ها در صنفهای ساکن در «گواردهانا» سرمایهگذاری شد. 2000 در صنف بافندگان با سود یک «پراتیکا» (ماهانه) برای صد و 1000 در صنف بافنده دیگری با سود 4/ 3 «پادیکا» (ماهانه) برای صد. و اصل این کاهاپاناها نبایستی بازپرداخت شود فقط از سود آن باید بهره برد. از این
ص: 149
مبالغ 2000 یک پراتیکا درصد برای هزینه لباس است. از این مبالغ برای هریک از بیست راهبی که «واسا» (یعنی در روزهای بارانهای موسمی که راهب در صومعه بسر برد) در این غار باشند دوازده کاهاپانا پول لباس داده شود. اما درباره هزاری که با سود 4/ 3 پراتیکا درصد سرمایهگذاری شده صرف «کوشانا» شود و در روستای «چینکالا پاندار» واقع در بخش «کاپورا» تعداد هشت هزار اصله درخت نارگیل و تمام این موارد در تالار شهر و دفتر ثبت، اعلام و ثبت شده است.
از مطالبی که از کتیبه واقع در ناسیک نقل شد، دو نکته جالب استنباط میشود:
نکته اول مربوط میشود به اهمیت سیاسی صنف. هرچند رؤسای اصناف در شهرها شخصیتهای بانفوذ و قدرتمندی محسوب میشدند، شواهدی بر اینکه میل و رغبت به کسب نفوذ سیاسی داشتهاند پیدا نشده است؛ لابد به این دلیل که سیاست را از وظایف شاه میدانستهاند؛ شاید هم به این دلیل که ظاهرا شاه در صنف علاقه مالی داشته است. سرمایهگذاری در سوداهای بازرگانی بازده زیاد داشت. شاید بیشتر از درآمد حاصل از زمینی که ارزشی مشابه و معادل داشت. مقام سلطنت پول خود را در فعالیتهای بازرگانی سرمایهگذاری میکرد. بنابراین علاقه داشت که کسب و کار صنف رونق داشته باشد. شاید پشتیبانی ملموس دربار از صنف و عدم مخالفت شاه با فعالیت صنف باعث میشد تا لبه تیز جاهطلبی سیاسی در میان پیشوایان و رؤسای صنفی کند شده باشد. از این گذشته اگر صنف خاصی درصدد به دست آوردن قدر سیاسی برمیآمد لازم بود با دیگر اصناف اتحاد کرده و هماهنگ شود تا وفاداری آنان را جلب نماید. وفاداریی که بدون کسب جاهطلبی سیاسی نمیتوانست به جایی برسد. آنچه چنین همکاری و اتحادی ص: 150
را عملا غیرممکن میساخت، قواعد کاستی و طبقاتی بود. ازجمله اینکه با یکدیگر غذا خوردن ممنوع و حرام بود. قانونی که سدی عملی و واقعی در میان اصناف متعلق به طبقات مختلف ایجاد میکرد.
واقعیت دیگری که از لابهلای سطور کتیبه برمیآید، این است که صنف میتوانسته نقش بانک و سرمایهگذار و حتی متولی یا امین را برعهده گیرد. اما این وظایف را معمولا طبقه دیگری از بازاریان انجام میدادند که «سرشتی» ها یا صرافان خوانده میشدند و اعقاب آنان را امروزه در شمال هندوستان «ست» ها و در جنوب «چتی» ها و یا «چتییار» ها صدا میکنند.
بانکداری یا صرافی در آن عصر شغلی تماموقت نبود و سرشتیها اغلب علاقههای دیگر هم داشتند. شغل بانکداری با استقرار اقتصاد مبتنی بر پول توسعه و گسترش یافت. نظام تهاتری مبتنی بر داد و ستد کالاها با یکدیگر امکاناتی برای سرمایهگذاری فراهم نمیآورد. روزگار بلافاصله پس از مئوریان شاهد انفجار در زمینه ضرب سکه بود. شاهان شمال غرب در ضرب سکه از نمونههای ایرانی و یونانی تقلید میکردند. در دیگر نقاط سکههای محلی ضرب زده شد که به مراتب از سکههای سوراخ شده مئوریان مرغوبتر بود. پولهای بیگانه مانند «دناری» رومی در جامعه رواج داشت.
دراینباره محدودیتی نبود. میپندارند از سکههای طلای رومی در جنوب هند بهعنوان ذخیره طلا استفاده میکردهاند. رباخواری از وجوه پذیرفته بانکداری دانسته میشد. نرخ بهره پانزده درصد بود. اما پولی که برای تأمین هزینههای بازرگانی دریایی به وام داده میشد، بهره بیشتری طلب میکرد.
یکی از مؤلفان معتبرتر آن دوره مینویسد که نرخ بهره باید بر طبق کاست یا طبقه وامگیرنده متغیر باشد؛ یعنی طبقات بالاتر بهره کمتری بپردازند تا
ص: 151
طبقات زیردست و فرودین. دلیل آشکار این پیشنهاد دشواری بازپرداخت وام برای طبقاتی بود که از نظر اقتصادی تهیدست بودند. وامداری منجر به سکون و حالت اطاعت و انقیاد میشد.
استعمال روزافزون پول، نظام تهاتری را، که مخصوصا در روستاها دوام آورده بود، از میدان خارج نکرد. مثلا در سلطاننشین چولا هرچند سکههای طلای رومی و دیگر انواع سکههای کوچکتر مسی در جریان بود، اما تا قرنهای متمادی واحد ارزش در مبادلات قطعه زمین برنجزار بود. در دیگر نواحی و بخشهای هندوستان انبوهی از انواع سکهها در شهرها رواج داشت. سکههای طلا (نیشکا، سووارنا و پالا )، نقره (شاتامانا). و مسی (کاکینی) و سربی. رایجترین سکهها کارشاپانا بود که با هر چهار فلز فوق ضرب میشد. با توسعه معاملات بازرگانی، اوزان و مقیاسات دقیقتر و پیچیدهتر شدند.
صنایع در نقاطی استقرار داشتند که مواد اولیه به آسانی فراهم میآمد یا اینکه در آنجا سنت حرفهای خاص وجود داشت و استادان آن حرفه میتوانستند به آسانی در آنجا گرد هم آیند. این معنا بهخصوص در مورد ریسندگی و بافندگی قماش پنبهای و پارچه ابریشمی صادق بود. زنان را بهویژه در زمینه ریسندگی و بافندگی قماش نخی به کار میگرفتند.
پارچههای پنبهای لازم بود مانند پوست مار نرم و ریس آنچنان باریک رشته شده باشد که دیده نشود. انواع قماش در نقاط مختلف هر ناحیه تولید میشد و در سراسر سرزمین هند خریدار داشت. مگده به عنوان مرکز تولید آهن باقی ماند، اما تولید دیگر فلزات با گستردگی بیشتر پراکنده بود. مس را در راجستان و دکن و کوهپایههای هیمالیا استخراج میکردند. در سراشیبهای
ص: 152
هیمالیا مشک و زعفران، که فراوان مصرف داشت، تولید میشد. مرکز تولید نمک معادن نمک پنجاب بود. از جنوب هندوستان ادویه و طلا و سنگهای گرانبها و چوب صندل بهدست میآمد.
سلطاننشینهای جنوب با دادوستد از طریق راههای دریا، آنهم به مقیاس بزرگ، آشنا بودند. ادبیات آنها اشارات فراوان دارد به بنادر و لنگرگاهها و چراغهای دریایی و ادارات گمرکی و بناها و ساختمانهایی که معمولا با بندر تداعی میشوند. با آنکه رویهمرفته هندیان ترجیح میدادند دریانوردان دیگر اقوام کالاهای آنان را حمل کنند، چولهها سهم عمده در حملونقل دریایی اقیانوس هند را به خود اختصاص داده بودند. آنان انواع کشتی میساختند؛ ازجمله کشتیهای سبک مخصوص حملونقل در سواحل؛ کشتیهای بزرگ که با بههمبستن تنههای جدا از هم درختان ساخته میشد؛ کشتیهایی از این هم بزرگتر که ویژه حمل کالا برای سفرهای طولانی به مالایا و سرزمینهای جنوب شرقی آسیا بود. پلینی میگوید بزرگترین کشتیهای ساخت هند هفتاد و پنج تن حجم داشت. اما در دیگر منابع از ظرفیتهای بیش از این یاد شده است. کشتیهایی کهن که در نقاشیها و نقش برجستهها تصویر شدهاند، بزرگ نیستند اما شاید اینها تصویر کشتیهای مخصوص حملونقل در کرانهها باشند. در منابع ادبی از کشتیهایی که سیصد و یا پانصد و یا حتی هفتصد نفر مسافر گنجایش داشتهاند، سخن رفته است. کشتیهایی که به بندر براواج میرسیدند، از سوی قایقهای راهنما استقبال شده و به اسکلههای جداگانه در لنگرگاه هدایت میشدند.
پرسودترین بازرگانی دریایی دادوستد رومیان با جنوب هندوستان بود.
ص: 153
بازرگانان یوانا (یعنی تجار آسیایغربی و مدیترانه) در سلطاننشین ساتاوانا و سلطاننشینهای جنوبیتر پایگاه بازرگانی داشتند. گروه دیگر بازرگانان توانگر، بازماندگان هندو- یونانیان و شاکاهای شمال و مغرب بودند که از وجود آنها از طریق کتیبههای موقوفات آنها در ساحل غربی خبردار میشویم. در کهنترین تألیفات تامیلیها وصف آمدن کشتیهای یونانی با کالاهای خود به شهر کاوری پاتینام ذکر شده است. بخش یونانینشین این شهر غرق در ثروت بوده است. پارهای از شاهان تامیل، محافظ یونانی داشتهاند که معنایش این میشود یونانیان را هم بیگانه میدانستند و هم خاص و جدا از دیگران.
در کتابی که راجع به جغرافیای دریایی بازرگانی شرق- غرب در حوالی سده اول میلادی تألیف شده، جزئیات کالاهایی که حملونقل میشد و راههایی که بازرگانان و کشتیها در آنها رفتوآمد میکردند فهرست شده است. از داخله حبشه عاج و طلای آفریقایی فراهم میشد و حبشه بازاری بود برای قماش بافت هند. شهر پترا که حال در اردن واقع است، راههای دریای سرخ را با راههای آسیایغربی مربوط میساخت؛ همان نقشی که بسیاری از شهرهای ساحلی عربستان نیز انجام میدادند. جزیره سقوطره را، که دیسکوریدس میخواندند، از بنادر مهم به شمار میآمد. کشتیهای هندی برنج و گندم و قماش و کنیز به آنجا آورده و لاک سنگپشت بار میزدند. شهرهای سواحل جنوبی خلیج فارس از هندوستان مس و چوب صندل و چوب ساج و عاج وارد و مروارید، رنگ ارغوانی و پارچه و شراب و خرما و طلا و غلام صادر میکردند. شاید اقوام ساکن دره رود سند از مدتها پیش از این بندرها برای بازرگانی با سومر استفاده کرده بودند. یکی دیگر از
ص: 154
بنادر پررفتوآمد در مصب رود سند بارباریکوم بود که کتان، توپاز، مرجان، صمغ، کندر، شیشه، نقره، سنجاب، طلا و شراب وارد میکرد و انواع ادویه و فیروزه و لاجورد و پارچه موسلن و نخ ابریشم و نیل صادرات داشت.
باریکاز که همان براوج امروزی است و نام آن در منابع هندی باروکاچچها ذکر شده، کهنترین بندر و بارانداز در سواحل غرب هندوستان بود و عمده بازرگانی با مغرب آسیا از آنجا میگذشت. انواع کالا ازجمله شراب (ایتالیایی، یونانی و عرب) و مس، قلع، سرب، مرجان، یاقوت، زاج، صمغ استراک، شبدر شیرین، شیشه، زرنیخ قرمز، سرمه، سکه طلا و نقره و انواع روغنهای دارویی وارد میکرد. هدایایی نیز برای فرمانروایان محلی ارسال میشد. مانند زیورآلات طلا و نقره و پسران مطرب و آوازهخوان، دختر و شراب و انواع پارچههای ریزبافت گرانبها. صادرات باریکاز عبارت بود از ادویه معمولی، سنبل هندی، گیاهی که در تهیه مرهم بهکار میرفت، الماس، یاقوت کبود، سنگهای گرانبها و لاک سنگپشت. در اثر مطالعات و تحقیقات باستانشناسی محل پارهای از این بنادر پیدا شده است. سپس راههای تجارتی دماغه شبهجزیره را دور میزد و در طول ساحل بالا میرفت. از تمام بندرهایی که میدانیم در این ساحل قرار داشتند، فقط از بندر اریکامدو (که پریپلوس آن را پادوکه مینامد) اطلاع کافی داریم. کاوشهای باستانشناسی که در سال 1945 در آنجا صورت گرفت، به کشف آبادی بزرگ رومی انجامید که ایستگاه تجارتی مهمی در مجاورت بندر بوده است.
بنابراین، اریکامدو بیش از یک بندر معمولی سر راه مالایا و چین بوده است؛ زیرا نه تنها کالاهای هندی به آنجا آورده میشد تا بار کشتیها شود بلکه پارهای از محصولات ازجمله ململ در اریکامدو- لابد مطابق
ص: 155
مشخصات و سلیقه رومیها- تولید و به روم حمل میشد. از روی نمونههای سفال و انواع منجوق و شیشه و مجسمههای گلین رومی که در محل یافت شده حدس میزنند که رومیها در سده اول میلادی و اوایل سده دوم میلادی از بندر اریکامدو استفاده میکردهاند. بهای کالاها را رومیان عمدتا با سکه طلا پرداخت میکردهاند. دفینههای فراوان سکههای طلای رومی که در دکن و جنوب هندوستان پیدا شده حکایت از حجم بزرگ این دادوستد میکند. اغلب سکهها از آن اگوستوس و تبریوس است.
سکههای قلب نرون را برای دفینه کردن بیارزش میدانستهاند. بیشتر سکهها علامتی داشتهاند تا به جریان نیفتند و بیشتر به عنوان شمش به کار میرفتهاند. جای شگفتی نیست که پلینی حکایت میکند که تجارت و دادوستد با هند، فشار جدی بر درآمد ملی روم میآورده است. هرسال از این بابت پانصد و پنجاه میلیون سستریس به هندوستان پرداخت میشد.
واردات از هند عمدتا عبارت بود از: اشیای تجملی، ادویه، جواهرات، پارچههای گرانبها و حیواناتی که مایه سرگرمی (میمون، طوطی و طاووس) توانگران رومی و خانوادههایشان میشد. از نظر تراز بازرگانی، این تجارت به سود روم نبود.
بیشتر مراکز شهری جنوب بندرهایی بودند که در اثر این بازرگانی رونق یافته بودند؛ مانند کاوری پاتینام. یکی از شعرای آن روزگار تامیل این شهر را وصف کرده و میگوید به دو بخش تقسیم شده بود. باغها و بازار روباز دوبخش بندر را از یکدیگر جدا میساخت. کاخ و اقامتگاههای بنا شده از آجر بازرگانان ثروتمند شهر در بخش داخلی شهر واقع بود. نیمه ساحلی شهر محل اقامت پیشهوران و کارگران و مردم تهیدست و همچنین
ص: 157
انبارها و دفاتر بازرگانان بود. بیگانگان مقیم شهر در ناحیه جداگانه از بخش ساحلی میزیستند.
تماس رومیان با هند شمالی غیرمستقیمتر بود. تکسیلا بارانداز کالاهای نواحی مختلف بود؛ مثلا فیروزه و لاجورد از ایران و افغانستان به آنجا آورده میشد. ابریشم چین را از طریق راه ابریشم و آسیایمرکزی به آنجا وارد میکردند. به علت نزاع و دشمنی رومیان با پارتها اینان اجازه نمیدادند بازرگانان چینی مستقیما با مغرب دادوستد کنند و این تجارت به سوی تکسیلا و براوچ منحرف میشد و بر رونق اقتصاد شمال- غربی هند میافزود.
دادوستد با مغرب زمین و یونانیان تنها امکان بازرگانی هند با دنیای خارج نبود. همین دوره شاهد توسعه معاملات تجاری با نواحی جنوبشرقی آسیا نیز بود. بازرگانی که انگیزه نخستین آن تقاضای رومیان برای انواع ادویهجات بود. سبب شد تا بازرگانان هند به عنوان دلال و واسطه خرید ادویه با سرزمینهای مالزی، جاوه، سوماترا، کامبوج و برنئو، که مراکز تولید ادویه بودند، آشنا شوند. تدریجا با سکونت گزیدن بازرگانان هندی در سرزمینهای یاد شده این دادوستد حجم هنگفت پیدا کرد. در این سوداگری بازرگانان سواحل غربی و جنوبی شبه قاره هندوستان پیشقدم بودند. بعدها تجار جنوب هندوستان این بازرگانی را به انحصار خود درآوردند.
سوداگران اهل کالینگا و مگده نیز از تجار عمده بهشمار میآمدند، اما در روزهای اولیه بازرگانی اینان بیشتر متوجه تجارت با سیلان و برمه و سواحل شرقی هند بودند.
هرچند تأثیر اقتصادی تجارت با روم در هند جنوبی مشهودتر و بارزتر بود اما اثر و نفوذ اندیشهها و صنایع دستی در شمال آشکارتر و چشمگیرتر بود. علت این امر بیشک ارتباط طولانیتر شمال هندوستان با فرهنگ یونانی مآبی بود. دادوستد بازرگانی ناچار به تبادل افکار و اندیشهها میانجامد. وامگیری متقابل واژهها به ویژه اصطلاحات فنی از نتایج بارز این
ص: 158
دادوستد بود. اثر این ارتباط فرهنگی را در تحول کیش بودایی و به خصوص جلوههای هنری آن میتوان دید. کیش بودا با مذاق یونانیان خوشتر میآمد.
از طریق آن آسانتر میتوانستند به جامعه هندی راه یابند تا کیش برهمنها که سخت گرفتار قید و بندهای فرقهای و طبقاتی بود. چون بر سکههای شمال غرب هندوستان مطالبی با خط یونانی ضرب میشده است، نتیجه میگیریم که یونانیان علاوه بر زبانهای محلی به استفاده از زبان یونانی برای رفع نیازهای روزمره نیز ادامه داده بودند. میگویند هنر نمایشنامهنویسی کلاسیک هندی از تبار هنر نمایشنامه یونانی بوده است. اما با پیداشدن نمایشنامههای هندی و نمایشنامههای به زبان سانسکریت که منشاء اولیه هنر نمایشنامه هندی بوده، بطلان این نظریه ثابت شده است. احساسات و عواطف مضمر در نمایشنامه کلاسیک هند با طبیعت نمایشنامه یونانی تفاوت فاحش دارد.
افسانه و داستانهای عامیانه هندی در مغرب راه یافت و نفوذ پیدا کرد و در ادبیات غربی به صورت و شکلی دگرگون ظاهر گردید. در پایان این دوره بود که ایرانیان به بازی چاتورانگا یا شطرنج، که بازتابی از چهار جناح سنتی سپاه هندی بود و توسط چهار نفر بازی میشد، علاقهمند شدند و بدان پرداختند.
یکی از عواقب پایدار این تماس شرح نسبتا مفصلی بود که در آثار مؤلفان مغرب زمین راجع به هند آورده شد. مانند آنچه در کتاب جغرافیای استرابون و هندنامه(Indika) آریان و تاریخ طبیعی پلینی بزرگ و جغرافیای بطلمیوس آمده است. هندوستان از آن زاویه که یونانیان و رومیان آن را دیده و شناخته بودند، در جهان آن روز صاحب مقام شامخی شد. آشکارترین و مستقیمترین تأثیر این تماس و آشنایی در قلمرو هنر جلوهگر شد. شیوه هنری گندهارا که از پیوند هنر یونانی و هندی پیدا شد، و چندین سده تنها وسیله عمده ابراز
ص: 159
هنر در افغانستان و شمال غرب هندوستان به شمار میرفت، مظهر این تأثیر بود. آبشخور و سرچشمه هنر گندهارا مکتب هنری یونانی- رومی اسکندریه بود. نخستین مجسمههای برنزی و نمونههای گچبری اسکندریه از طریق راههای بازرگانی آسیایغربی به هندوستان آورده شد. آشنایی شمال هند با نمونههای هنری مکتب اسکندریه همزمان و مقارن شد با آغاز جریان تکثیر و فراوان شدن قدیسین و مینوهای آسمانی در الهیات کیش بودا. وضعی که از نظر فراوانی مضمون نقاشی و مجسمهسازی به حد اعلا مطلوب و آرمانی بود.
اثرات اندیشه و فرهنگ هندی در آسیای غربی را نیز در این دوره میتوان در آسیایغربی ردیابی کرد. از این زاویه و دیدگاه آیینهای مانوی و عرفانی و نوافلاطونی به ویژه حائز اهمیت و برای مطالعه جالبند. پارهای از خصوصیات زندگی عیسای مسیح (تولد معجزهآسا و وسوسهشدن توسط شیطان) چنان با رویدادهای زندگی بودا شباهت نزدیک دارد که مشکل میتوان پذیرفت از یکدیگر اقتباس نشده باشند. آیینها و رسوم فرقه اسنیها [ «حسیدیم» به زبان عبری، که شهرت دارد حضرت مسیح در آغاز به آن فرقه تعلق داشت] نیز حکایت از آن میکند که دنیای مدیترانهای از باورهای مذهبی و آیینهای هندوان باخبر بوده است. اینگونه اثرگذاری جریانی دو طرفه و متقابل بوده و دلیل این امر نفوذ و تأثیر کیش زردشت در آیین بوداست. مغرب زمین دیگر جنبههای آیینهای هندوان را نیز پسند کرد و در آنجا رواج یافت؛ ازجمله شیوه ریاضتکشی و مرتاضی (پل اسکندرانی و انتونی قدیس ) و یا جنبه تقدیس دادن به اشیاء آنچه شهرت داشت از پیامبران و انبیا بهجامانده و یا کاربرد تسبیح.
پارهای از سلطاننشینهای هندی سفیرهایی به روم اعزام داشتند. شاید پرسروصداترین این سفیرهای اعزامی هیئتی بود که در سال 25 ق. م از بندر
ص: 160
براواج سوار بر کشتی شد و از مخلوط عجیب آدمیان و حیوانات تشکیل یافته بود؛ ازجمله: ببر، کبک، مار، لاکپشت، مرتاض و پسری بیدست و بازو که با انگشتان پایش میتوانست از کمانی تیر بیند و اینهمه را لایق و مناسب برای شاهنشاه روم میدانستند. هیئت اعزامی و حیوانات همراه، چهار سال در راه بودند تا در سال 21 ق. م به حضور اگوست امپراتور روم رسیدند.
تنها ارتباط با غرب نبود که افق امکانات هیجانانگیز را میگشود. در همین دوران بود که روابط هند با چین گسترش یافت و فرهنگ هند به سرزمینهای جنوبشرقی آسیا راه یافت. و اینها همه حاصل بازرگانی و داد و ستد بود. در سدههای سوم و دوم ق. م پارهای کالاهای وارداتی چینی در هندوستان رواج و خریدار داشت؛ مانند قماش چینی مشهور به چینی پاتا و خیزرانی که در هندی کیچاکا خوانده میشد و روشن است از واژه چینی کی- چوک مشتق شده است. ارتباط بادوامتر در سال 65 میلادی با گام نهادن نخستین گروه از مبشران کیش بودایی و استقرار آنان در صومعه مشهور «اسب سفید» در لو- یانگ آغاز شد. در اثنای همین جریان مردم ساکن واحههای آسیای مرکزی، که از ایستگاههای مبشران بودایی بود، به این کیش گرویدند. صومعههای بودایی در یارقند، ختن، کاشغر، تاشکند، تورفان، میران، کوچی، قرهشهر و تون- هوانگ برپا شد. از هند انواع نسخههای خطی و نقاشی و اشیای لازم برای اجرای آیینهای مقدس آورده شد. قرنهای متمادی این صومعهها باعلاقه و اشتیاق ناظر تحولات کیش بودا هم در چین و هم در هندوستان بودند. بیشتر آنچه بعدها درباره تاریخ بودا کشف و آشکار شد، حاصل تحقیق و کاوش در این نقاط بود. در سده سوم میلادی این صومعهها چنان اعتباری پیدا کرده بودند
ص: 161
که طلبههای بودایی چینی برای تلمذ رهسپار صومعههای بودایی آسیای مرکزی میشدند.
برقراری تماس بیشتر با چین سبب نظم و ترتیب شرایط مسافرت با بنادر جنوب شرقی آسیا شد؛ زیرا راه بازرگانی با چین از این بندرها میگذشت.
افسانههای مربوط به اصل و تبار حکومتهای سلطنتی جنوب شرقی آسیا اغلب به شاهزادگان و امیران و بازرگانان هندی منجر میشود. میگویند مردم کالینگا به آبادکردن مصب رود «ایراوادی» در برمه و بخشهای گوناگون جاوه پرداختند. یکی از برهمنهای هند که با شاهزاده خانمی کامبوجی ازدواج کرد مردم آن دیار را با فرهنگ هندی آشنا ساخت. ادبیات هند آکنده و سرشار است از ماجراهای حیرتانگیز و خیالی هندیانی که به این نقاط سفر کردهاند.
حال بیگانگان فراوانی در شهرهای بندری و دیگر مراکز بازرگانی هندوستان ساکن شده و اکثریت آنان به عادات و رسوم زندگانی هندی خو گرفته بودند. پذیرفتن اینان در جامعهای که اساس آن بر نظام کاستی استوار بود برای صاحبان نظریههای اجتماعی مسئلهآفرین شده بود. قوانین اجتماعی تصلب روزافزون مییافت. نظرات مانو، شیخ و مرجع تقلیدی که میگفتند مؤلف ماناوا درمه شسترا مجمع القوانین اجتماعی، در سده دوم میلادی بوده است، حال حاکم بیچونچرا بر روابط اجتماعی شده بود. از دیدگاه نظری، چهار کاست به رسمیت شناخته شده دقیقا تعریف شد و قواعد مربوط به فعالیتهای مجاز و وظایف آنان حاکم بر تمام فعالیتهای اجتماعی بود. اما در عمل اختلافات و نابهنجاریهای فراوان وجود داشت.
به علت پیوستگیهای داخلی و تسلسل روابط میان نظام کاستی و کیش هندوان، گرویدن به این کیش عملا دشوار بود. استحاله تدریجی گروه بزرگی
ص: 162
از غیر هندوها تنها به عنوان یک زیرکاست ممکن بود. اما اگر فردی میخواست به آیین هندویی بگرود، نخست لازم بود که وضع کاست او روشن شود ولی کاست افراد به تولد آنان بستگی داشت. بنابراین برای یونانیان و سکاها و کوشانیان راه ساده و آسان این بود که به آیین بودایی بگروند و بسیاری از آنان چنین کردند. چون در آن روزگار کیش بودایی جوان و در حال رشد و تعالی بود، اعتبار آن سبب میشد تا وفق یافتن باشرایط اجتماعی برای پیروان جدید آسان و مطبوع باشد. آیین سنتی برهمنها نیز ناچار بود با کسانی که از نژاد آریا نبودند مانند یونانیان و سکاها، که قدرت سیاسی داشتند، کنار بیاید و به آنان به چشم مردمی بیکاست و مردود از اجتماع نگاه نکند. پس با زیرکی و ذکاوت اینان را ازجمله راندهشدگان از کاست کشتریه محسوب داشتند. حضور بیگانگانی که مقام عالی سیاسی داشتند و از نظر اقتصادی حائز اهمیت بودند، نه تنها مسائل اجتماعی فراوانی بهبارآورد بلکه زیربنای نظریه کاست را زیر سؤال برد و متزلزل ساخت.
تردیدی نیست هندیانی که به طبقات پایینتر نظام کاستی تعلق داشتند، از این فرصت سود جستند و سعی کردند با معاشرت و پیوستن به بیگانگان خود را در سلسله مراتب طبقاتی بالا بکشند. توسعه دادوستد و بازرگانی سبب گسترش اصناف و اشتغال بیشتر پیشهوران و صنعتکاران شد. گروهی که عمدتا به کاست شود را تعلق داشتند و با تغییر حرفه و محل کار خود احتمالا در پلکان نظام کاستی به درجات بالاتر دست یافتند.
این گرفتاریها و دردسرها بیشتر در شمال هند پیش میآمد که هنوز پایگاه اصلی فرهنگ آریایی بود. در دیگر نواحی لازم بود جریان آریایی کردن- تحمیل زبان سانسکریت و الگوهای فرهنگ آریایی- آگاهانه و از روی قصد دنبال شود. مانند مورد سلطاننشین ساتاواناها که سیاست آریایی کردن را با تحمیل زبانهای سانسکریت و پراکریت بهجای زبانهای محلی (که آنها را زبان و طرز محاوره جنها و دیوان میخواندند) و اجرای مراسم
ص: 163
«ودایی» پیاده کردند. در نواحی جنوبیتر این رسولان و مبشران آیین نوین بودا و کیش جدید جینی بودند که جریان آریایی کردن را همراه خود آوردند.
اصناف، افزون بر نقشی که در اقتصاد داشتند، مسئولیت آموزش و پرورش را نیز برعهده داشتند. اما در اینجا مراد آموزش و پرورش غیر رسمی است؛ زیرا آموزش و پرورش رسمی در دست برهمنها و راهبان بود.
اصناف که عضویت در هریک از آنان محدود به صنعتگران حرفهای معین بود، مراکز آموزشهای فنی نیز بودند. هر صنفی وظیفه حفظ و گسترش معلومات فنی رشته خود را، مثلا استخراج معادن، فلزکاری، نساجی، رنگرزی، نجاری و غیره، برعهده داشت. پیشرفتهای چشمگیری که با این روش به دست آمد در سکههای بهجا مانده و ستونهای فلزی که مئوریان برپا داشتند و در دورههای بعد در کمال هنر حجاری و سفال سیاه صیقل دیده شمال، که هنوز کسی نتوانسته آن را تقلید کند، دیده میشود. مهارت در مهندسی و سدسازی و مخازن آبیاری را در آثار بازمانده و سنگنبشتههای مربوط میتوان شاهد بود. هندسه بهعنوان وسیله کار بنای محرابها و قربانگاهها جلوهگری آغاز کرد اما اندکاندک در معماریهای پیچیده و بغرنج بهکار آمد. با آنکه با طرز بنای قوس و طاق ضربی آشنا بودند، چون بیشتر بناها تقلیدی از بناهای چوبی بود، کمتر رواج همگانی داشت. در این دوره هنوز بناهای مذهبی فرصتی برای ابراز مهارتهای معماری و ساختمانی نبود. بودائیان با برافراشتن دروازههایی در اطراف گورپشتهها و یا ایجاد غاری ساده در دل تپهها و سینه کوهها قناعت میورزیدند.
دو رشتهای که از آشنایی و داشتن ارتباط مستقیم با دیگر نقاط جهان سود بردند، دانش نجوم و علم پزشکی بود. ناوبری بر پهنای اقیانوسها مستلزم اطلاع دقیق از حرکات ستارگان بود و تردیدی نیست که پشتیبانی بازرگانان برای تحقیق در دانش نجوم در کسوت کمکهای مالی فراوان بود و ارتباط با سرزمینهای مغرب آسیا به مبادلات ثمربخشی در این رشته انجامید.
ص: 164
نظام پزشکی هندی بر نظریه طبایع یا اخلاط سه گانه «باد، صفرا و بلغم» استوار بود. آنان میپنداشتند تعادل آنها در بدن موجب سلامتی میشود. در این دوره دانشنامههای پزشکی و قرابادینهای متعدد تألیف شد.
مشهورترین عناوین اینگونه تألیفات چاراگا است که در روزگار شاه کانیشکا تألیف شد. اندکی بعد سوشروتا. ظاهرا دنیای غرب از دانش گیاهان دارویی هندوان اطلاع داشت؛ زیرا گیاهشناس و فیلسوف یونانی بهنام تئوفراستوس جزئیات خواص و کاربرد گیاهان دارویی هندی را در تاریخ گیاهان خویش آورده است. جمع کثیری از علاقهمندان پشتکاردار به مسائل مربوط به زبان پرداختند. حاصل این تلاش دستهجمعی شاهکار پانینی درباره زبان سانسکریت بود. نحوی بزرگ این دوره، پانان جالی بود که اثر معروف او مهابهاشایا نه تنها بررسی همهجانبهای از صرفونحو و تحول واژههاست بلکه حاوی اطلاعات گرانبهای مربوط به تاریخ آن روزگار نیز هست. در اثنای این دوران آثار بسیاری در زمینه نمایشنامهنویسی و نظم تألیف شد که تا به امروز مورد استفاده علاقهمندان است.
در آموزش و پرورش رسمی نه تنها به ادبیات میپرداختند، بلکه توجه مخصوص به صرفونحو و مطالعه متون ودایی مبذول میشد. کسب دانش و آگاهی از مزایا و حقوق مخصوص کاستهای بال دانسته میشد. برهمنها حق داشتند در کلیه رشتههای علم و دانش وارد شده و تخصص یابند. از کاستهای کشتریه و ویشیا انتظار میرفت به کسب دانش محدود قانع باشند.
برای کاست «شودرا» امکان کسب دانش وجود داشت اما به ندرت به آن اشاره میشود؛ مانند آموزش زنها که به آن نیز اشاره نمیشود. به تدریج نظام آموزشی به دانش نظری که اختصاص به برهمنها داشت و دانش عملی و فنی که در انحصار متخصصان بود تقسیم شد. صومعههای بودایی توانسته بودند
ص: 165
راهی میانه برگزینند. تعریفی که آنان از آموزش و پرورش رسمی میکردند هم صرف و نحو را شامل بود و هم دانش پزشکی را و رویهمرفته طرز برخورد آنان با مسائل مربوط به آموزش و پرورش مانند برهمنها سنتی و محافظهکارانه نبود.
در این دوره فعالیت زیادی در زمینه تألیف کتاب درباره قانون، «دهراماشسترا» بهعمل آمد. اهمیت روزافزون کاست ویشیا و پیدایش زیرکاستهای نوین، که به علت جوّ آزادتر زندگی شهرنشینی ممکن شده بود، بدون شک موجب نگرانی کسانی شد که پایبند قوانین اجتماعی سنتی و کاربرد آنها بودند. زمان آن رسیده بود که روابط اجتماعی بادقت تعریف شوند. شگفتی ندارد که در مهمترین کتابهای قوانین به کرات براین نکته تأکید میشد که برهمنها به گونهای فطری و ذاتی بر دیگر اعضای جامعه برتری و مزبت داشته و رعایت احترام آنان حتی بر افراد ثروتمند کاست ویشیا واجب و لازم است.
آثار ادبی منحصر به کتابهای مربوط به قانون و یا صرف و نحو و دستور زبان نبود. نمایشنامهنویسی و شعر بیاندازه مورد توجه و مقبول همگان بود. اشعار سروده شده در آن عصر به زبان تامیل بهجامانده و شاهکار آنها شیلاپادیکارام (خلخال (پابند) مرصع نشان) نام دارد. این داستان منظوم در شهر کاوری پاتینام اتفاق میافتد. بازرگان جوانی بهنام کوالان، گرفتار عشق یکی از زیبارویان درباری شده و نسبت به زن وفادار خود بیعلاقه میشود. با مرگ هرسه قهرمان داستان، منظومه پایان تلخی دارد؛ اما زن و شوهر دوباره در بهشت به یکدیگر میرسند. منظومه دومی، در دنباله همین داستان، بهنام مانیمه گالی چند سده بعد سروده شد. زنی که قهرمان این منظومه است،
ص: 166
دختر کوالان و یکی از زیبارویان درباری بوده، اما از پیروان پروپاقرص کیش بودا نیز هست. نمونههای نمایشنامههای آن دوره در نمایشنامههای مشهور سانسکریت اشواگوشا و بهاسا باقی مانده است. هیچ نمایشنامهای به اندازه این دو با یکدیگر اختلاف ندارند. نسخههای خطی نمایشنامههای اشواگوشا که در سده اول کتابت شده، در صومعهای در تورفان یافت شد.
مضمون این نمایشنامهها کیش بوداست. در یکی از آنها موضوع نمایشنامه زندگینامه خود بوداست. در اشواگوشا، با دقت از قوانینی که بهاراتا در کتاب ناتایاشسترا (مطالعه هنرهای نمایشی)، که در زبان سانسکریت متنی همطراز فن شعر (پوئتیک) ارسطو در زبان یونانی دارد، پیروی شده است. اما بهاسا که دو سده بعد میزیست، وقعی به این قوانین نمیگذاشت. نمایشنامههای بهاسا مبتنی بر رویدادهای حماسههایی چون مهابهاراتا، و رامایانه است و یا داستانهای عاشقانهای که انعکاس ماجراهای عشقی شاه یوداین از خاندان اوانتی است. مخاطب نمایشنامههای بهاسا محافل محدود درباری است، حال آنکه نمایشنامههای اشواگوشا در مراسم و مجامع مذهبی و با حضور گستردهتر مردم اجرا میشده است. تاریخ هند ؛ ج1 ؛ ص166
ور جلوهگریهای هنر این عصر خواه در معماری یا مجسمهسازی، کیش بوداست. آنچه آفرینش این آثار هنری را ممکن میساخت، پشتیبانی مالی بازاریان توانگر و اصناف و عطایای درباری بود. آنچه از معماری مذهبی این دوره بهجا مانده عمدتا استوپاها و معبد- غارهای بودائیان است.
سابقه استوپا [تقریبا بنایی شبیه به امامزاده در ایران]، به گورپشتههای پیش از ظهور کیش بودا برمیگردد؛ گنبدی است کروی مانند که بر روی شئ مقدس خواه متعلق به خود بودا و یا یکی از اولیای آن کیش و یا روی یکی از
ص: 168
متنهای مقدس مذهب بودا بنا میشود. شئ مقدس را معمولا در تابوتی در اتاقی واقع در مرکز بنای استوپا مینهند. استوپا را راهرویی محصور فرامیگیرد. در چهار جهت اصلی در نرده دور استوپا دروازهای و واشدگاهی باید ایجاد شود که فرصت مناسبی است برای هنرنمایی مجسمهسازان.
کهنترین نرده استوپا، که بهجای مانده در بهرهوت است. (این نرده را حال در موزه کلکته بازسازی کرده و جا دادهاند) که تاریخ ساختن آن به سده دوم ق. م میرسد. استوپای مشهور سانچی نیز در همین دوره بازسازی شد و توسعه یافت.
خود استوپا صحنه چندان مناسبی برای بروز هنر معماری نیست.
دروازهها را برطبق پیشنمونههای موجود در روستاها و شهرها باید ساخت و پایبندی به اصول معماری ساختمانهای چوبی را حتی بر غار- معبدها تسری داد. غارها را از سینه تپهها درمیآوردند و از آن به عنوان زیارتگاه و یا معبد برای راهبها استفاده میکردند. احداث اینگونه زیارتگاه اگر با عطیه سخاوتمندانه پشتیبانی جویای نام همراه بود، آنگاه تعدادی غار حفر میکردند تا مجموعهای از استوپاها و تالارهای زیارتی (چایتیا) و صومعهها (ویهارا) در آنها جای داده شود؛ به همان شیوه که در ساختمانها و بناهای ساختهشده در فضای آزاد مرسوم بود. بنابراین غارهای مفصل و تودرتو، مانند غارهای مغرب دکن و مخصوصا کارله، عبارتاند از مجموعه ساختمانی نسبتا مفصل و پیچیده که در دل کوه حجاری شده است.
ورودی غارها واشدگاهی مستطیل شکل است که به تالار نیایشی مستطیل راه دارد. یک سمت این تالار شکل محرابی است که زیارتگاه کوچکی را دربرمیگیرد. در دو سوی غار تعدادی حجره از کوه درمیآورند که راهبها در آنها اقامت گزینند. سقف غار کارله به بشکهای استوانه مانند
ص: 169
استوپای بزرگ در سانچی
ص: 170
با پشتبندهایی از چوب شباهت دارد. نمایاندن این پشتبندهای چوبی کاری به کلی یاوه و بیهوده بوده است. بعدها غار- معبدهای بودایی مفصلتر با مجسمههای فراوانتر آجانتا - که اکنون شهرت جهانی دارند، احداث شد. غار- معبد الورا در سدههای بعد مورد استفاده هندوان نیز قرار گرفت.
جینیها نیز غار- معبدهایی داشتند که هیچگاه به طول و تفصیل غار معبدهای بودائیان نمیرسید. غار- معبدها ساختمانهایی خودکفا و کامل بودند.
بنابراین در شیوه معماری آنها تحول چندانی روی نداد.
در این دوره، مجسمهسازی عمدتا فرع و ملازم معماری بود. وظیفه اصلی آن زینت بخشیدن به دروازهها و نردههای استوپا و ورودیههای زیارتگاهها بود. مجسمهسازان اولیه با کار روی سنگ و حجاری آشنا نبودند.
بیشتر به کارکردن روی چوب و عاج تمایل داشتند. اما مجسمههای غارهای امراواتی و دکن که در سده دوم میلادی ساخته شد، گواه است که در آن دوره مجسمهسازان با کار روی سنگ آشنایی کامل پیدا کرده و در این رشته چیرهدست شده بودند. پیروان کیش جینی از مکتب مجسمهسازی، که مرکز آن در ماتهورا بود، پشتیبانی کردند که با سنگ قرمز و زیبای محلی کار میکرد. این شیوه مجسمهسازی، که اسم مکتب ماتهورا روی آن ماند، مورد توجه و علاقه شاهان کوشانی نیز بود. تعدادی از مجسمههای شاهان این سلسله در حوالی ماتهورا پیدا شده است. یکی از افتخارات مکتب مجسمهسازی ماتهورا آفرینش نخستین مجسمه بوداست که احتمالا بر طبق الگوهای جینیها ساخته شده بود. در میان مجسمههای استوپاهای کهنتر تصویر بودا دیده نمیشود. حضور او را با تصویری نمادین اعلام میدارند؛ مانند تصویری از اسب که مظهر دست کشیدن از زندگی سلطنتی است. یا درختی که مظهر اشراق است یا چرخی که مظهر
ص: 171
طالار چایتیه در کاراله
ص: 172
نخستین موعظه بوداست و سرانجام استوپایی که میتواند مظهر مرگ و اتصال او به ابدیت باشد. آنچه مجسمههای مکتب ماتهورا و استوپاها را مشخص و بارز میکند، سرزندگی ملموس و شادابی و نشاط محسوسی است که از آنها ساطع است.
در شمالغرب، هنر گندهارا، که از پیوند هنر هندی با هنر یونانی بهوجود آمده بود، منحصرا به مضمونهای کیش بودا میپرداخت. در این هنرها بودا را چون زنی از اهل آتن مینمودند و انواع چهرههای آپولو مانند مناظر و صحنههای بودایی را مزین میساخت. گچبری از هنرهای رایج و مورد پسند همگان در هنر گندهاری بود. صومعههای افغانستان با انبوهی از تصاویر گچبری شده زینت یافته بود. مجسمههای کوچک گلی نیز مشتری بسیار داشت، بهخصوص در میان کسانی که توانایی پرداخت بهای سنگین مجسمههای سنگی را نداشتند. تصاویر ایزد بانوهای باروری و مادری خریدار فراوان داشت؛ زیرا پرستش اینان رکن اساسی اعتقادات مذهبی عامه بود. کیش بودا اصرار داشت که با فرقههای مذهبی که به نیایش ایزدبانوی باروری پایبند بودند تداعی شود. دلیل این مدعا اهمیت نمادی استوپا و طاقهای هلالی معبد سانچی است که در آنها پیکرهای زنان تجسم یافته است؛ پیکرهایی که در حقیقت تصویرهای ظریف از ایزدبانوی مادریاند. از مجسمههای کوچک هم برای زینت منازل استفاده میشد و هم به عنوان اسباببازی. از طریق آنها میتوان نظر اجمالی انداخت بر لباسهای آن دوره و آنچه مورد پسند عامه بوده است.
در این دوره پشتسر هرگونه فعالیتی سایه و شبح کیش بودایی دیده میشود که از پشتیبانی توانگران و قدرتمندان برخوردار بود. پس جای شگفتی نیست که صومعهها موقوفات فراوان و هنگفت داشتند و استوپاهای
ص: 173
عظیم سربرافراشت و روحانیت بودایی ثروتمند شد و مورد احترام. پارهای از صومعهها چنان ثروتی بههم زده بودند که دیگر راهبهای صومعه از عهده انجام امور مربوطه برنمیآمدند و به ناچار بردگان و کارگران مزدور را بهکار میگرفتند و اجیر میکردند. روزگاری که راهبهای بودایی فقط از طریق آنچه هرروز صبح با گدایی بهدست آورده بودند، امرار معاش میکردند، پشتسر نهاده شده بود. حال بر سر سفرههای گشاده، هرروز در ساعات معین، به خورد و خوراک میپرداختند. صومعهها را یا در مجاورت شهرها برپا میساختند یا در کوهپایههای زیبا و دورافتاده تا از هیاهوی شهرها بهدور باشند. صومعههای دوردست چنان موقوفاتی داشتند که راهبان ساکن در آنها بارفاه روزگار بگذرانند. اینگونه بود که روحانیت بودایی از مردم کوچه و بازار دور شد و انزوا پذیرفت. در نتیجه از نیروی مذهبی آن به شدت کاسته شد؛ تحولی که تصور نمیرود اگر بودا زنده بود آن را پذیرا میشد. توسعه و بهبود وسایل ارتباط و حملونقل سبب زیاد شدن زوار گردید؛ امری که خود باعث انتشار بیشتر افکار و اندیشهها شد. کیش بودا در زمینه گسیل داشتن مبشران به نقاط مختلف شبهقاره هند و خارج از آن فعالیت زیاد کرده بود و در اثنای این سعی برای افزودن بر پیروان خویش خود بااندیشههای نوین آشنا شد. این جریان سبب تفسیر و تعبیر مجدد آیین اصلی و اولیه بودا گردید. بدین سبب، تفاوتهای فاحش در عقیدهها پیدا شد و کیش بودا به دو فرقه عظیم منشعب گردید. این اختلاف و جدایی و رغبت روحانیت بودایی که طفیل بخش توانگر و ثروتمند جامعه باشد بذر فساد را در کیش بودا پراکنده ساخت.
مناقشه درباره معنای واقعی تعالیم بودا، مانند همیشه، بلافاصله پس از مرگ بنیانگذار آن کیش آغاز شد. برای رفع این اختلافات و لااقل کاستن از شدتوحدت آنها شوراهای متعدد برای رسیدگی به نظرات گوناگون- همانند شوراهایی که به همین قصد و نیت در کلیسای کاتولیک تشکیل
ص: 174
شد- برپا شد. فرقه «تراوادا» که مرکز آن در «کائوشامبی» بود و تعالیم بودا را در «کانون پالی» (این اسم را از آن جهت برآن گذاشته بودند که این گردآوری به زبان پالی انجام یافته بود) کهنترین و سنتگراترین فرقههای بودایی بود.
فرقه سارواستیوادا که از ماتهورا آغاز شده بود، در سمت شمال گسترش یافت و سرانجام در آسیای مرکزی استقرار یافته به تدوین و تطبیق متنهای سانسکریت پرداخت.
تمام این فرقهها در تعالیم بودا تغییراتی دادند. بدعتهایی گذاشتند که به تحقیق برای بنیانگذار این کیش پذیرفتنی نبود. به عنوان مثال بودا همیشه با اینکه پیروان او برای وی جنبه الوهیت قائل شوند، مخالف بود؛ حال آنکه در سده اول میلادی تصویر او را بر سنگ تراشیده و او را چون خدایی پرستش میکردند. مفهوم بودی ستوه، نیز در این دوره رواج یافت و بر این اندیشه استوار بود که بودیستوه کسی است که خود را سراپا وقف نیکبختی و رفاه دیگر آدمیان کند و بپذیرد تا زمانی که وظیفه خود را در این زمینه به انجام نرسانده، خواستار رسیدن به نیروانا، یا رستگاری ابدی نباشد. گروه دیگری از بودائیان در تعبیر بودیستوه میگفتند مراد از آن کسی است که در زندگی پیشین حاصل از تناسخ خود تجسم بودا بوده باشد و آن را تأکیدی بر این مفهوم میدانستند که اشخاص میتوانند در زندگانیهای ناشی از تناسخ قبلی خود ثواب و استحقاق رستگاری پسانداز و جمعآوری کنند. همچنین ثواب و رستگاری را نیز منقول پنداشته میگفتند کافی است عملی نیک و ستوده به اسم شخص دیگری انجام شود تا ثواب آن عمل به آن شخص منتقل گردد. با این شیوه بازرگانان توانگر میتوانستند با احداث غاری برای یکی از فرقههای بودایی از ثواب آن عمل نیک بهرهمند شوند. شباهت این اندیشه با
ص: 175
مفهوم مالاندوزی و انتقال آن آشکار است. بعدها مفهوم بودیستوه حتی بیش از این با کیش بودایی تفاوت پیدا کرد و بر شکاف میان بودائیان افزود. در شورای چهارم بودائیان که در اوایل سده دوم میلادی در کشمیر برگزار شد، تفرقه میان بودائیان رسمیت یافت. بودائیان سنتگرا اصرار ورزیدند که تنها آنان مبشر حقیقی تعالیم بودا هستند و نام هینایانه بر آنان گذاشته شد. کسانی را که از افکار نوین بودایی پیروی کردند مهایانه خواندند. سرانجام پایگاه عمده فرقه هینایانه در سیلان و برمه کشورهای جنوبشرقی آسیا استقرار یافت و فرقه مهایانه در هندوستان و آسیای مرکزی و تبت و چین و ژاپن برتری پیدا کرد.
آیین مهایانه در سده اول ق. م در اندهارا نضج یافت و بعدها توسط عدهای از اندیشمندان بودایی گسترش پیدا کرد و پرداخته شد. برجستهترین اینان ناگارجونا نام داشت که از خاندانی برهمنی اهل دکن بود. اگر او را سنت پول کیش بودا بدانیم، راه خطا نرفتهایم. وی هستی را پوچ و تهی (شون یاتا) میپنداشت و میگفت آنچه ما را فراگرفته پوچ و باطل بوده و هرچه میبینیم سراب است. آن نیروانا یا غایت مطلوب که حاصل دور تسلسل دوباره زاییده شدنها بوده و هر بودایی مؤمن خواهان و طالب آن است، نیستی است. این اندیشهها را انواع مکاتب فلسفی و منطقی مبتنی بر ایدآلیسم پذیرفتند و متحول ساختند. بودائیان بر فعالیت و تلاش خود در زمینه فلسفه افزودند تا بتوانند در زمینه افکار و اندیشههای فلسفی با نظریهپردازان برهمنی به مقابله و زورآزمایی مشغول شوند. کیش بودایی مهایانه برای اینگونه برخورد و فعالیت استعداد و قابلیت فراوان داشت و قرنهای متمادی این مناقشه و مناظره میان اندیشمندان فرقه «مهایانه» با فلاسفه برهمن ادامه یافت.
ص: 176
ظاهرا اندیشههای بودائیان مهایانه از افکاری که منشاء آن خارج از هندوستان بود نیز متأثر شده بود؛ ازجمله اندیشه ظهور ماتیریه بودا برای نجات دنیا بود. اندیشهای که با مفهوم «ناجی ستمدیده» یا بودیستوهای که با درد و ستمی که خود کشیده بود، باعث رستگاری بشر میشد، ارتباط مییافت. ظاهرا این عقاید نوینی که در فلسطین آن روز رواج یافته بود به هندوستان و میان بودائیان نیز رخنه کرده بود. از دیگر باورهای بودائیان مهایانه، مجموع اندیشههای پیچیده بهشتها و آسمانهای متعدد و سوار بر یکدیگر بود که بودیستوههای بیشمار در آن بهشتها بهسر میبرند.
کیش جینی نیز در این سدهها طرفداران فراوان داشت. در میان پیروان مهاویرا نیز تفرقه پیدا شد. پیروان این کیش نیز به دو فرقه دیگامبارا (آسمانپوشها یا برهنگان) که سنتگرا بوده و شویتامبارا (سپیدپوشان) که آزادمنشتر بودند، تقسیم شدند. اینان از مگده رهسپار مغرب شده، نخست در ماتهوره و اوجین و سپس در سائوراشترا واقع در کرانههای غربی اقامت گزیدند که هنوز هم، به عنوان عوامل توانگر و مرفه جامعه، در همانجا اقامت دارند. گروه دیگری از آنان راهی جنوب شده و به کالینگا رفته و برای مدتی کوتاه از عنایات و مراحم دربار خراولا برخوردار بودند. مرکز تجمع آنان در جنوب هندوستان در شهر میسور و سرزمین تامیلها بود.
رویهمرفته آیین جینی نیز از پشتیبانی بخشی همانند از جامعه برخوردار بود و دچار همان نوع بحرانهایی شد که سر از گریبان کیش بودا درآورده بود.
اما با این همه بیش از کیش بودا توانست اصالت و طراوت اولیه خود را حفظ کند. کیش جینی به عنوان مذهبی محلی بیش از آیین بودا دوام آورد و از این رو تعداد پیروان آن کموبیش دچار نوسان نشده است.
ص: 177
آیین برهمنی نیز در طول قرنها تغییراتی یافت. از تأثیر کیشهای بودایی و جینی مصون نماند. پارهای از ایزدان این کیش از صحنه خارج و ناپدید شدند. بعضی از آنها نیز به عنوان ایزدانی نوین با خصوصیات تازه باردیگر متولد شدند. در این دوره بود که کیش برهمنی آن خصایصی را کسب کرد که امروز به عنوان کیش هندویی شناخته میشود. اگر آن کیش را در این دوره آیین هندویی بنامیم، راه خطا پیمودهایم؛ زیرا اصطلاح «هندویی» را اعراب در سده هشتم میلادی وضع کردند و بر کسانی اطلاق میشد که در آن روزگار پیرو مذهب عمده هندیان یعنی پرستش شیوا و ویشنو بودند. اما برای ساده شدن مطلب میتوان از آن مقطع زمانی به بعد آن را کیش هندویی نامید. کیش هندویی را شخصیتی تاریخی در اثر الهام یا اشراق پایه نگذاشت. دینی نیست که بر کسی ظاهر شده باشد. از ادغام انبوهی از فرقهها و عقاید پیدا شد، رشد کرد و نمو یافت. ریشههای پارهای از این عقاید در مذهب ودایی بود. پارهای از این باورها نیز در ذهن همگان پیدا شده بود که روحانیون برای جلب نظر عامه آنها را پذیرا شدند.
حمله پیروزمندانه «فرقههای مرتد» به مراسم قربانی ودایی و ایزدان آن سبب تقویت اندیشههای توحیدی و یکتاپرستی در تعالیم برهمنان شد.
جریانی که با فلسفه اوپانیشاد و مفهوم مینوی مطلق جهان آغاز شده بود.
همین مفهوم بود که در آن زمان به اندیشه تثلیت انجامید؛ یعنی آن اندیشهای که برهما را آفریننده و ویشنو را نگاهدارنده و شیوا را ایزدی میدانست که سرانجام کاینات مملو از شقاوت و بدی را نابود خواهد ساخت. اینگونه تصور و تلقی از مفهوم دورهای بودن طبیعت ناشی میشد؛ زیرا آشکارا دیده میشود نظم طبیعت بر دورههای پیدایش و بالندگی و نابودی استوار است. از این سه ایزد، ویشنو و شیوا پیروان بیشمار پیدا کردند و در طول قرنها ویشنوپرستی و شیواپرستی دو فرقه عمده اعتقادی هندوان شدند.
ص: 178
میپنداشتند هریک از این دو مظهر و نماینده مینوی مطلق نهایی است و برهما رنگ باخت و به فراموشی سپرده شد.
دنیا را برهما آفریده بود. ویشنو در دنیا در ژرفای اقیانوس اولیه و در چنبره ماری هزارسر خوابیده بود. چون ویشنو از خواب برخاست در بالاترین طبقات آسمان سکنی گزید تا از آن بالا بتواند کاینات را پاسداری کند. آنگاه که بدی یا شقاوت بند میگسلد و یورش میآورد، ویشنو به صورتهای گوناگون درآمده، تجسمهای مختلف یافته و به دنیای آدمیان قدم میگذارد تا آنان را از بدی و شقاوت مصون دارد. میپندارند تا به حال در نه تجسم مختلف پیدا شده است که آخرین آنها به صورت بودا بوده است. این عقیده پس از آنکه کیش بودا دیگر جنبه رقابت شدید با کیش هندوان را کنار گذاشت، پذیرفته شد. میگویند همین و آخرین تجسم او که دیر یا زود به ظهور خواهد پیوست به صورت کالگین که سوار اسب سفید است، انجام خواهد یافت. اندیشهای که با عقیده به ظهور مسیح و پیدایش مایتریه بودا در فرقه مهایانه بودائیان ارتباط دارد.
شیوا از ایزد ودایی رودرا و ایزد تامیلی موروگان متحول شده است. در آیین پرستش شیوا، اثرات فرقههای معتقد به ایزدان باروری مثلا آنان که لینگام یا آلت مردی و یا گاو نر ناندی و غیره را پرستش میکنند، مشهود است. با تعدادی ایزدبانوان مظهر باروری نیز تداعی میشود. مهمترین نوع شیواپرستی، آنها که لینگام را میپرستند، در اوایل مبدأ میلادی رونق یافت.
همراه با پیدایش این ایزدان پرستش انواع اشیا نیز در میان عوام رایج شد.
فراوان بودند کسانی که رودها و حیوانات گوناگون و انواع درختها و کوهها را مقدس میپنداشتند. پرستش گاو همگانی شد. گاو و مار کانون اعتقادی
ص: 179
فرقههای معتقد به ایزدان باروری بودند. همچنین انبوهی از درختان. دو کوه وای کونتا و کیلاشا به ترتیب برای ویشنو و شیوا مقدس بودند.
میپنداشتند آبهای رود گنگ که از آسمان فروریخته شدهاند، خاصیت پالایشدهنده دارند. همراه با این ایزدان انبوهی از نیمه ایزدان و موجودات سماوی صاحبان رتبههای مختلف نیز وجود داشتند.
یکی از خصوصیات دین هندوان تمایل و تکیه تدریجی بر این نکته بود که علاوه بر انجام آیینها و مراسم، رابطه مستقیم میان پرستنده و پرستش شونده نیز ممکن و میسر است. مفهوم یکتایی خداوند، خواه شیوا مظهر آن باشد و یا ویشنو، روزبهروز ریشهدارتر و نیرومندتر شد. رابطه میان پروردگار و مؤمن چنان دانسته شد که خداوند میتواند نسبت به مؤمن عنایت پیدا کند و افراد نیز میتوانند به درجات مختلف از ایمان برسند.
اندیشه ایمان شخصی، یا به گفته همگان «بهکتی» بعدها به صورت نیروی محرکه و انگیزه کیش هندوی درآمد.
مراسم قربانیهای ودایی را یکسره کنار نگذاشتند. محتوای تشریفاتی مناسبتهای رسمی، مثلا هنگام تاجگذاریها، انجام اینگونه مراسم بود. اما مردم کوچه و بازار سنتهای ودایی را، که هرروز بیش از پیش به برهمنها اختصاص مییافت، تدریجا فراموش کردند. متون ودایی به انحصار برهمنها درآمد و مردم بهجای آنها به حماسههای درمه شاستر و پوراناها پناه بردند. قهرمانان و پهلوانان حماسهها ازجمله راما و کریشنا و دیگران تجسم و مظهر ویشنو شدند و این حماسههایی که در آغاز سرودههای خنیاگران و نقالان دورهگرد بودند، به صورت وحیهای الهی جنبه تقدس پیدا کردند. چون حماسهها در آغاز جنبه عرفی و مردمی داشتند، حال نیاز
ص: 180
پیدا شده بود که برهمنها در آنها دستکاری نمایند تا آنکه به صورت ادبیات مذهبی درآیند. پس در آنها تحریفات فراوان بهعمل آمد که از همه مهمتر بهاگوادات گیتا و مهابهاراتا بود.
بهترین نمونه تحولاتی که در این دوره در زمینه الهیات روی داد، در فلسفه «گیتا» شاهد هستیم. هسته مرکزی اعتقادات هندوان در این دوره باور به کرمه یا تناسخ بود که میپنداشتند کردار و رفتار آدمی در زندگی و حیات امروز سببساز تولد و زندگی بعدی خواهد بود. این به معنای جبریگری و سرنوشت محتوم نبود؛ زیرا فرد میتوانست با تعمد و قصد چنان رفتاری داشته باشد که سرنوشت او تغییر یابد. با کردار نیک میشد آینده را دگرگون ساخت. ثواب بودن یا گناه بودن رفتار بستگی به این داشت که آیا با «درمه» (قانون سماوی) سازگاری دارد یا ندارد. البته قضات و داورهایی که تشخیص این سازگاری را میدادند، برهمنها بودند. فلسفه گیتا میگفت هر فردی باید مطابق قانون سماوی به انجام تکالیف و وظایف بپردازد و هیچگاه نتایج و حاصل اینگونه اعمال و کردار را مورد سؤال قرار ندهد. نمونه اینگونه طرز تلقی بیزاری و عدم رغبت ارجونا در کشتن اقوام و خویشان خود در اثنای جنگ بود. کریشنا در اینباره توضیح میدهد که ارجونا از گناه کشتن دیگری مبرا بود؛ زیرا از اینگونه قتلها در هنگام جنگگریزی نیست و ارجونا در راه حق شمشیر میزده است. به عامل فردی در مذهب امتیازی داده شده بود، اما داوری آخری درباره مجاز بودن قتل هنوز در دست برهمنها بود. از بسیاری جوانب گیتا سندی جالب است؛ نه تنها مخلوطی است از ظرایف و دقایق فلسفی با بلاغت و سلاست ادبی بلکه حتی در سطح انسانیت محض
ص: 181
نیز از کیفیتی بسیار عالی برخوردار است. بنابراین جای تعجب نیست که به صورت متعالیترین متن مذهبی هندوان درآمده است.
در سده اول میلادی بود که مذهب دیگری یعنی مسیحیت از طریق کشتیهای بازرگانی از مغرب وارد هندوستان شد. پیدایش مسیحیت در هندوستان، بنا به گفته کلیسای کاتولیک، با «قدیس توماس» تداعی میشود که میگویند دوبار به عنوان مبشر مسیحیت به هندوستان سفر کرد. در سفر اول از طریق شمالغرب به دربار شاه پارتی گندافرنس رفت؛ روایتی که صحت آن مورد تردید است. روایت سفر دوم بیشتر مورد اعتماد است. میگویند سنت توماس در حوالی سال 53 میلادی به سواحل «مالابار» رسید. پس از آن که تعدادی کلیسا در آنجا بنیاد نهاد، از راه خشکی به محلی نزدیک مدرس سفر کرد؛ محلی که بعدها «بیت توماس» نامیده شد و در آنجا به موعظه پرداخت. اما تبلیغ دین نو با مخالفت مردم محل روبرو شد و سنت توماس در سال 68 در میلاپور نزدیک مدرس کشته شد. با این حال، کلیسایی که او بنیاد نهاد و با اسم کلیسای سریانی شناخته میشود، دوام آورد و قوت گرفت. با در نظر گرفتن ارتباط نزدیک و مکرر میان مدیترانه و جنوب هند در سده اول میلادی بعید نیست که یکی از حواریون مسیح برای تبلیغ مسیحیت به هند آمده باشد.
ص: 183