14 هماهنگی جنوب
(1300- 1526 میلادی)
سلطاننشین دهلی نتوانست آرزوی تشکیل شاهنشاهی سراسری هند را عملی سازد؛ اما کوششهایی که برای تصرف نواحی جنوب بهجا آورد، واکنشهایی در سرتاسر شبهجزیره جنوبی هند ایجاد کرد. سلطاننشینهایی که در دکن و نواحی جنوبیتر در سده چهاردهم پیدا شدند، نتیجه کوششها و ناکامیهای این سلطاننشین در تسلط بر نواحی جنوبی بود. آنچه در شمال هند واقع میشد، بر رویدادهای جنوب هند تأثیر میگذاشت و برعکس؛ تأثیری که بهمراتب شدیدتر از آنچه در قبل بود. این تأثیر متقابل منحصر به رویدادهای سیاسی نیز نبود. تحول مؤسسات همانند و موازی در زمینههای گوناگون سبب شد تا هماهنگیهای شمال و جنوب به یکدیگر نزدیکتر شود.
جاهطلبیهای سلطاننشین دهلی برای تسلط بر جنوب هند در سده سیزدهم، که گاهی منجر به اردوکشی میشد، جوّی از عدم اطمینان به آینده آفرید. امارات و سلطاننشینهای بیشمار جنوب همیشه از سرنوشت خود نگران بودند. نمیدانستند که آیا سرانجام ترکان بر آنان تسلط خواهند یافت یا
ص: 432
نه. اما در سده چهاردهم که نقاط ضعف سلطاننشین دهلی آشکار شده بود وضع دگرگون شد. فرمانروایان ترکنژاد دکن سرکشی کرده و سلسله «بهمنی» را که مدت دو سده بر دکن شمالی فرمانروایی داشت بنیاد نهادند. ده سال زودتر سلطاننشین مستقل «ویجایاناگارا» در نواحی جنوبیتر، در آنجا که روزگاری شاهان هویسالا سلطنت کرده بودند، روی کار آمد. بنیادگذاری سلطاننشین ویجایاناگارا نیز بهطور غیرمستقیم با ناکامی سلطاننشین دهلی در تسلط بر شبهجزیره مربوط میشد.
خط فاصل میان سلطاننشین بهمنی و ویجایاناگارا رودخانه کریشنا بود.
خصومت میان سلطاننشینهای دکن و سلطاننشینهای جنوبیتر، که بهصورت سنت درآمده بود، بار دیگر در سدههای چهاردهم بروز کرد.
موضوع دعوا مالکیت ناحیه رایچور دوآب بود؛ ناحیهای حاصلخیز میان رود کریشنا و شاخآبه آن «تونگابهادرا» که از نظر منابع معدنی نیز ثروتمند بود.
جاذبه معادن الماس کلوکوندا که هریک از طرفین آرزوی تصرف آن را داشت نیز بر موضوع دعوا افزود. تاریخ سیاسی جنوب هند در سدههای چهاردهم و پانزدهم و اوایل سده شانزدهم بهشدت متأثر است از شرح این خصومتها و وفاداریهای ناپایدار سلطاننشینهای سرحدی جنوب.
در همین سدههاست که عامل جدیدی- اروپائیانی را که در جستوجوی فرصتهای بازرگانی بودند- به شبهقاره هند کشاند. اعراب نه تنها بر بازرگانی که در محل استقرار آنان در آسیای غربی در جریان بود تسلط داشتند، بلکه بازرگانی با نواحی شرقیتر را نیز به انحصار خود آورده بودند. این انحصار مایه اضطراب اروپائیان بود. ماجراجویان و بازرگانانی که برحسب اتفاق از آسیا گذر کرده بودند (مردانی چون مارکوپولو، تیکولوکونتی، آتاناسیوس نیکتین و دورات باربوسا)، شرح مشاهدات خود را در اروپا منتشر کرده و موجبات وسوسه بازرگانان اروپایی را فراهم
ص: 433
آوردند. این بازرگانان دریافته بودند که اگر توفیق بیابند دست واسطههای عرب را از بازرگانی با آسیا و مشرق زمین کوتاه کنند، سودهای هنگفتی کسب خواهند کرد. چنین شد که بازرگانان اروپایی روبه مشرق به راه افتادند و مبشران و مبلغان مذهبی را که اکثرا کاتولیک بودند بههمراه خود آوردند.
در میان این تازهواردان، پرتقالیها بودند که غیرت و همت فوق العاده برای ترویج بازرگانی و مسیحیت از خود نشان دادند. دریانوردان پرتقالی بودند که راه جدید دریایی به آسیا را از طریق دماغه امیدنیک کشف کرده بودند. در سالهای آخر سده پانزدهم پرتقالیها پا به سواحل مالابار گذاشتند و در آنجا مستعمراتی بهدست آوردند و تا همین اواخر با سرسختی و پایداری در حفظ آن تصرفات کوشیدند. هنوز چند سالی از ورود آنان نگذشته بود که رقیبان جدی اعراب در تجارت با آسیا شدند.
در آغاز این دوره جنوب هند آشنایی کامل نسبت به اسلام پیدا کرده بود.
بازرگانان عرب که در سده هشتم در سواحل غربی هند سکونت گزیده بودند، به دنبال تجارت به داخل هند راه یافتند؛ اما هنوز اکثریت آنان در مناطق ساحلی میزیستند. مورد استقبال و احترام بودند. اجتماعات خود را داشتند ازجمله ماپیلاها یا مسلمانان مالابار. انحصار واردات اسب در دست اینان بود که از محل آن سود هنگفت میبردند. از هر اسبی 220 دینار استفاده میکردند و با واردات سالیانه ده هزار اسب معلوم است که چه ثروتی به دست میآمد. ابن بطوطه که در سده چهاردهم از مالابار دیدن کرد، میگوید در طول ساحل مساجد بیشمار برپا بود که هریک از آنان هسته مرکزی جامعه بارونق مسلمانان بود. نفوذ اسلام در جنوب هند باآرامش و سهولت بیشتر از شمال صورت گرفت، زیرا بازرگانان عرب درصدد کسب قدرت سیاسی نبودند و به این علت اصرار نداشتند تا هویت جداگانه خود را حفظ کنند.
لشکرکشیهای ملک کافور در سال 1310 سپاهیان سلطاننشین دهلی را
ص: 434
تا «مادورای» آورد و این امر سبب ایجاد آشفتگی در آن صفحات شد. چون سپاهیان سلطاننشین ناچار از تخلیه مادورای شدند فرمانروای مالابار به ساحل شرقی لشکر کشید و آن نواحی را تا کانچیپور تصرف کرد. آنگاه جنوب توانست خود را در برابر حملههای بیشتر سلطاننشین دهلی تجهیز کند. این اتحادها، همانگونه که قبلا گفته شد، عمدتا علیه مسلمانان نبود. فرمانروای مالابار چنان متکی بر عواید حاصل از تجار مسلمان بود که چنین امکانی از خاطرش نیز خطور نمیکرد. این اقدامات بیشتر جنبه ضدترکی داشت زیرا در جنوب هند ترکها را، نه تنها بیگانه میدانستند، بلکه آنها را تهدیدی مستقیم برای بازرگانی نواحی ساحلی بهشمار میآوردند. بازرگانیای که بدون آن، سلطاننشینهای ساحلی در موقعیت بسیار نامساعدی قرار میگرفتند. سپاهیان سلطاننشین دهلی به نواحی شمال کانچی عقب نشستند و این امکان فراهم آمد تا سلطاننشینهای نوینی پیدا شوند. بنیادگذاران سلسلههای بهمنی و ویجایاناگارا از این فرصت سود جستند.
بنیادگذاری سلسله بهمنی بر همان الگوی آشنای حاکم محلی که برضد سلطاننشین شورش کرده و اعلام استقلال میکند روی داد. ظفرخان که سلطان او را به حکومت دولتآباد منصوب کرده بود تا دکن را اداره کند، اعلام استقلال کرد و خود را شاه دکن شمالی خواند و لقب بهمن شاه را برگزید. جاهطلبیهای بهمن شاه، که میخواست قلمرو خود را در جنوب تا مادورای توسعه دهد، با پیدا شدن دو سلطاننشین نوین وارانگال در اندهارا و ویجایاناگارا در تونگابهادرا، بامانع روبرو شد.
ظفرخان علیه وارانگال لشکرکشی کرد و سلطان آنجا را به پرداخت باج سالیانه مجبور ساخت. این ترتیب باجگذاری موجب کشمکش دائم شد.
ص: 435
بهمنیها مجبور شدند که هرگاه سلطان وارانگال در پرداخت باج کوتاهی مینمود، بدانجا لشکرکشی کنند. سعی در تسلط بر ویجایاناگارا نیز منجر به بروز یک رشته جنگ میان بهمنیها و ویجایاناگاراها گردید که سلاطین مجاور نیز درگیر آن زدوخوردها شدند. گاهی از این و گاهی ازآن طرفداری میکردند. شاهان بهمنی بیش از آنکه با سلطاننشین دهلی طرف باشند، با فرمانروایان شبهجزیره جنوب هند طرف بودند.
در اثنای لشکرکشی به وارانگال، سپاهیان سلطان دهلی دو شاهزاده محلی «هاریهارا» و «بوکا» را به اسارت گرفتند. ایندو به دهلی آورده شدند. در آنجا به اسلام گرویدند. بعد به جنوب اعزام شدند تا قدرت سلطان را در آن نواحی از نو تثبیت کنند. این دو شاهزاده در انجام این مأموریت توفیق یافتند اما نتوانستند در برابر وسوسه برپایی بساط سلطنت خویش مقاومت کنند. در سال 1336، هاریهارا تاج سلطنت هاستیواناتی (هامپی امروزی) را بر سر نهاد و قدم اول در راه تشکیل سلطاننشین ویجایاناگارا برداشته شد. افزون بر اینها این دو برادر اقدامی غیر متعارف کردند. از اسلام برگشتند و دوباره پیرو کیش هندوی شدند. امری که حتی از دستوپا کردن سلطنت نیز دشوارتر بود.
زیرا به علت گرویدن به اسلام از کاست خود بیرون رانده شده بودند و بنابر قوانین موجود کاستی برگشتن به کاست غیرممکن بود. اما ویدیارانیا، یکی از رهبران مذهبی محلی مورد احترام همگان، نه تنها موقعیت کاستی این دو برادر را از نو برقرار کرد، بلکه ادعایی مطرح ساخت که کلیه ممنوعیتهای ممکن را باطل میساخت. وی مدعی شد هاریهارا نایب السلطنه ایزد محلی «ویروپاکاشا» بوده است. بنابراین مورد تأیید آسمانی و از مصونیت الهی برخوردار است. درحالیکه هاریهارا فرمانروایی هندو چون دیگران بود و اگر کسی زورش به او نمیرسید بهعلت قدرت سیاسی او بود.
شاهان ویجایاناگارا نسبت به این سوء شهرت اولیه، که با حکومت آنان
ص: 436
آغاز شده بود، حساس بودند. بههمین علت تا آنجا که ممکن بود، از مؤسسات و بنیادهای مذهبی حمایت میکردند تا از پشتیبانی مقامات مذهبی برخوردار بوده و مانع شوند ارتداد بنیادگذار سلسله آنان بهانهای به دست دشمنانشان دهد. اغلب تاریخنگاران اصرار دارند که برخاستن سلسله ویجایاناگارا در جنوب هند علامت تجدید حیات و قدرت سیاسی هندوان در جنوب است. مطلبی که تأیید آن ثابت نشده است. البته حمایت شاهان ویجایاناگارا سبب تعمیر و مرمت معابد قدیمی و بنای معبدهای جدید شد.
اما حکومت آنان هیچگاه جنبه ضداسلامی پیدا نکرد. اگر کیش هندوی تجدید حیات کرده بود انتظار چنین اظهار و ابراز دشمنی با اسلام طبیعی بود.
این سلطاننشین هندو دست به ایجاد اتحادیه علیه مسلمانان نزد. شاهان ویرجایاناگارا هرگاه یکی از سلاطین دیگر هندو مذهب را مانعی بر سر راه خود میدیدند، از حمله به او خودداری نمیکردند. چنانکه در سال 1346 که قدرت آنان به اوج خود رسیده بود، از جنگ علیه هویسالا پرهیز نکردند.
هاریهارا نقشه شهر ویجایاناگارا را تهیه کرد و آن شهر را نزدیک هامپن در سال 1343 بنا کرد که پایتخت او شد و نام سلطاننشین را از اسم آن شهر اقتباس کردند. اما قلمرو هاریهارا را دشمنانی چون شاه اندهارا، سلطاننشینهای ساحلی و بعد هم بهمنیها که دشمن شمالی همیشگی ویجایاناگارا بودند، احاطه کردند. داشتن دشمنان دائمی تدارکات دفاعی مفصل را الزامی کرد. تدارکاتی که بهنوبهخود متضمن خزانه انباشته از ثروت بود. لازم بود بر درآمدهای حکومت افزوده شود. از اینرو، ناچار شدند جنگلها را بتراشند و زمینهای تازه برای زراعت آماده کنند. در ضمن بر کفایت نظام مالیات ارضی و نحوه جمعآوری آن بیفزایند. طرحهای مفصل آبیاری پیاده شد. سدهای روی رودخانهها که نیازمند مهندسی آبرسانی بود بنا شد. از این راهها بود که درآمدهای نوین حاصل گردید تا صرف توسعه
ص: 437
نیروهای مسلح شود. با وارد کردن تعداد زیاد اسب رسته سوار سپاه تقویت شد و از جنگجویان مزدور ترک دعوت شد تا به صفوف سپاه ویجایاناگارا ملحق شوند. ارتش حاضر بهخدمت گسترش یافت و بر سپاهیانی که فئوالها متعهد به فراهم آوردن آنان بودند، نظارت بیشتر اعمال گردید.
درگیری مسلحانه میان ویجایاناگارا و بهمنیها غیر قابل اجتناب بود.
آتش جنگ در سال 1358 بر سر مالکیت ناحیه رایچور دوآب شعلهور شد. مرزها برحسب نتیجه جنگها در حال تغییر بود. در سال 1370 ویجایاناگارا پس از تصرف مادورای توانست امنیت مرزهای جنوبی خود را تأمین کند. سلطاننشینهای اوریسا و واراناگال سرسختانه مقاومت کردند.
تصرف گوآ به دست ویجایاناگارا اهمیت استراتژیکی داشت. بگذریم که درآمدهای آنجا از محل بازرگانی نیز قابل ملاحظه بود. اگر ویجایاناگارا در تصرف سواحل شرقی نیز توفیق یافته بود، آنگاه از این کرانه تا آن کرانه را تحت تسلط داشت و تنها میبایست از مرزهای شمالی خود دفاع کند و این مقدمات میتوانست با سهولت مانع از دخالت فعال بهمنیها در امور جنوب شود.
در نیمه دوم سده پانزدهم بهمنیها سیاستهای مثبتتری، هم در زمینه امور داخلی خویش و هم در مورد روابط میان همسایگان خود، در پیش گرفتند. این سیاستهای نوین مرهون مساعی وزیر «محمود گوان» بود.
بهمنیها با یاری گجرات توانستند با بیرون راندن مالوا از اطراف مرزهای شمالی خود خطر مالوا را مرتفع سازند. اندکی بعد گوان، «گوآ» را از تصرف ویجایاناگارا بیرون آورد. درآمدهای آنجا را دوباره نصیب خزانه بهمنیها کرد. ویجایاناگارا در سواحل شرقی از اوریسا شکست خورد و شاه اوریسا توانست برای مدت کوتاهی قلمرو خود را در جنوب تا حوالی دلتای رود کاوری گسترش دهد. مشکلات قبیلهای بر آشفتگی وضع افزود تا سرانجام سلسله سلطنتی عوض شد. خاندان سالووا تاجوتخت را بهدست آورد.
ص: 438
آنچه باعث فروپاشی دستگاه اداری سلطاننشین بهمنی شد، بحرانی داخلی بود که گوان سعی کرد از آن جلوگیری کند اما سرانجام به همین علت نابود شد. نجبای مسلمان سلطاننشین بهمنی به دو دسته تقسیم شده بودند:
دکنیها که از مهاجران اقامت گزیده و اهالی محلی که به اسلام گرویده بودند تشکیل میشدند، دسته دیگر پارسیها (یا غریبان) که موقتا استخدام شده و یا از خارج آمده بودند. دسته دوم که فعالتر و باابتکارتر بودند، مورد رشک و حسد دسته اول قرار گرفتند. چون فرصتی پیشآمد دکنیها، غریبان را قتلعام کردند. گوان ازجمله پاردسیها بهشمار میآمد و چون فقط با قتل او میشد قدرت وی را درهم شکست، دکنیها او را در سال 1481 بهقتل رسانده و قدرت را بهگونهای انحصاری در دست گرفتند. با مرگ شاه در سال بعد و نشستن طفلی صغیر بهجای او این انحصار قدرت در دست دکنیها کامل شد.
رقابت میان دکنیها و غریبان بیش از یک منازعه سیاسی دو دسته بود و باعث ایجاد بحران شدید داخلی گردید و قدرت سلطاننشین بهمنی را کاهش داد. فرمانروایان ایالتها بهتدریج نیرومند شدند تاآنکه سروری بهمنیها بر آنان فقط جنبه اسمی داشت. قدرت بهمنیها در اثر حملات مکرر ویجایاناگارا باز هم کاهش بیشتر یافت. سرانجام در سال 1538 سلطاننشین قدیمی بهمنی برچیده شد. سلطاننشینهای جدید بیجاپور، کلکوندا، احمدنگار، بیدار و برار جای آن را گرفتند.
سلطاننشین بهمنی از بسیاری جهات شباهتهای فراوان با سلطاننشین دهلی داشت. عمده درآمدهای آن از محل مالیاتهای ارضی بود. محور فعالیت دستگاه دولتی برآورد و دریافت این مالیاتها بود. سلطاننشین به چهار ایالت تقسیم میشد. هر ایالت فرمانداری داشت که مالیاتها را جمعآوری میکرد و میبایست تعداد معینی سرباز برای شاه آماده سازد.
افزون براین حق داشت کسانی را برای اشغال مقامات نظامی و غیرنظامی منصوب کند. این حق سبب میشد فرمانداران، ایالت تحت امر خود را قلمرو
ص: 439
شخصی خویش بدانند. جنگهای پیوسته موجب نیاز لاینقطع به سربازان تازه بود؛ امری که سبب میشد سلطان کمتر در امور ایالت دخالت کند.
جنگها امکان بازرسی مرتب و رسیدگی به امور را نمیداد و تجزیه نهایی سلطاننشین بهمنی قطعی بود.
با مرگ گوان، فروپاشی سلطاننشین بهمنی آغاز شد و حکومت ویجایاناگارا بهصورت قویترین قدرت جنوب هند درآمد؛ مخصوصا در ایام سلطنت کریشنادیوا (1509- 1530). بهمنیها یکبار دیگر در سال 1509 درصدد تصرف رایچور دوآب برآمدند، اما کریشنادیوا آنان را عقب راند و تا قلب سرزمین آنان پیشرفت. نزدیک بود سلطنت خاندان بهمنی به اتمام رسد اما کریشنادیوا سلطان بهمنی را دوباره بر تخت نشاند؛ زیرا متوجه بود که ممکن است فرمانداران ایالات اعلام استقلال کنند و حکومت سلطان ضعیفشده بهمنی را بر رویارویی با چهار سلطاننشین کوچک، اما قدرتمند تازه رویکار آمده، ترجیح داد. سلطان بهمنی که حال به حمایت سلطان ویجایاناگارا نیازمند بود، از حمله به او خودداری کرد و این وضع متعادل در تمام طول سلطنت کریشنادیوا دوام داشت، اما بعد نتایج وخیمی بهبار آورد و منجر به این شد که پنج سلطانی که جانشین سلطان بهمنی شدند دست اتحاد به یکدیگر دهند و به ویجایاناگارا حمله کنند.
در یک لشکرکشی درخشان کریشنادیوا کرانههای شرقی را از اوریسا منتزع ساخت. وی در سواحل غربی با پرتقالیها روابطی دوستانه براساس همکاری متقابل داشت. پرتقالیها انحصار تجارت اسب را در دست گرفته بودند و کریشنادیوا برای تقویت سوارهنظام خود به پرتقالیها متکی شده بود. از سوی دیگر تجارت پرتقالیها با جنوب هند نیز بستگی یافته بود به قدرت و رونق اقتصادی ویجایاناگارا. پرتقالیها به کرات سعی کردند با کریشنادیوا علیه گجرات و بهمنیها متحد شوند اما کریشنادیوا حاضر نشد
ص: 440
دراینباره تعهدی نماید. از دیدگاه او پرتقالیها منبعی برای تهیه اسب بودند، نمیخواست باآنان آلودگی سیاسی پیدا کند.
سلطاننشینهای شمال دکن در انتظار فرصت مناسب برای حمله به ویجایاناگارا روزشماری کردند تا سرانجام در سال 1564 فرصتی بهدست آمد و چهار سلطاننشین با یکدیگر متحد شدند و این دولت جنوبی را از میان برداشتند و با این عمل، بیآنکه بدانند، مقدمات نابودی خویش را فراهم آوردند. جنوب هند در اثر جنگهای داخلی پیوسته خسته و ناتوان شد. در شمال قدرت نوینی، استقرار یافت: مغولهایی که خود را برای فتوحات تازه مهیا میساختند.
سلطاننشینهای مرزی به حیات متزلزل خود ادامه دادند. ساحل مالابار را انبوهی از امارات و سلطاننشینهای کوچک که فرمانروایانی هندو و مسلمان داشتند پوشانده بود. آنچه آنان را سرپا نگاه میداشت بازرگانی با غرب بود. در میان اینان از همه قدرتمندتر «زامورین» ها اهل کالیکوت بودند که ادعا داشتند از بازماندگان «پرومال» فرمانروایان قدیم کرالا هستند. قدرت آنان بیشتر متکی براین واقعیت بود که «کالیکوت» هم با غرب رابطه بازرگانی داشت و هم با شرق. از یکسو با یمن و ایران تجارت میکرد و از سوی دیگر با جزایر مالدیو، سیلان، جاوه و چین. با آمدن پرتقالیها تعادل روابط میان این امارات به هم خورد. سلطاننشین پاندیا در کرانه مقابل بسیار ناپایدار بود.
مکرر به تصرف این و آن درآمد. دوباره استقلال یافت. بخشی از سلطاننشین کهن پاندیا- نواحی اطراف مودرای- را یکی از فرمانداران مسلمان محلی، در سال 1334 مستقل اعلام کرد و آن را «مابار» نامید. اما این امارت نوپا در سال 1364 به ویجایاناگارا منضم شد.
اگر سلطاننشینهای ساحلی عمده درآمد خود را از بازرگانی تأمین میکردند، منبع عمده درآمد سلطاننشینهای بزرگ داخلی مالیاتهای
ص: 441
ارضی بود. اقتصاد ویجایاناگارا بر الگوی اقتصاد چولاها بود که منبع درآمد آن مالیات ارضی و عواید حاصل از تجارت بود. دستگاه اداری مرتبتر و با الگوی اقتصادی مطابقتر شده بود؛ وضعیتی همانند شمال هند با این تفاوت که حجم بزرگ بازرگانی در جنوب میتوانست هزینههای تعداد بیشتری از شهرها را که عمدتا در نواحی ساحلی متمرکز بودند تأمین کند.
فرنائونو نیز هنگام شرح ساختار اقتصادی ویجایاناگارا میگوید:
... هزینههای سربازان پیاده شاه چترائو را نجبای او تأمین میکنند.
مجبور هستند شش لک سرباز یعنی 600000 نفر پیاده آماده به خدمت داشته باشند. همین نجبا باید هزینههای 24000 اسب را نیز تحمل نمایند. این نجبا در حکم اجارهکاران هستند که تمام زمینها را اجاره کردهاند. علاوه بر نگاهداری این تعداد آدم باید تمام مخارج آنان را نیز بپردازند و هر سال باید شصت لک اجاره به سلطان پرداخت کنند.
میگویند عایدات سالانه اراضی 120 لک است که 60 لک از آن به سلطان تحویل میشود و با بقیه آن باید مستمری سربازان و مخارج نگاهداری فیلهایی که برعهده دارند بپردازند ... به هنگام برپایی جشن و دادن نذورات به معابد، این نجبا که در حکم اجارهکاران هستند، باید همیشه ملازم دربار باشند. از این جمع آنها که باید همیشه در دربار خدمت کرده و یا سلطان را همراهی کنند دویست نفرند. اینان باید همیشه در حضور سلطان بوده و تعداد کامل سربازانی را که تعهد کردهاند نگاهداری کنند. اگر سلطان آگاه شود که به اندازه مقرر سرباز نگاه نمیدارند به سختی مجازات شده و املاک آنان مصادره خواهد شد. این نجبا حق اقامت در شهرها و قصبهها را ندارند، زیرا در آن صورت در دسترس سلطان نخواهند بود. گاهی میتوانند به آنجا (شهر) بروند. به فرمانروایانی که از رعایای او نیستند اجازه دادهشده است که به دربار نیایند مگر آنگاه که احضار میشوند و اینان از شهرهای خودشان برای سلطان مال الاجاره و باج میفرستند ... هرگاه بخواهد این نجبا را مورد ملاطفت قرار دهد برای آنان خلعت میفرستد که موجب افتخار است. معمولا هرسال آن موقع که اجاره
ص: 442
زمین به او پرداخت میشود، چنین میکند. این امر در ماه سپتامبر در نه روزی که جشن دارند اتفاق میافتد. در این نه روز است که شاه اجاره تمام سرزمین را دریافت میدارد؛ زیرا همانطور که گفته شد تمام زمینهای کشور متعلق به سلطان است و نجبا این زمینها را به نمایندگی او اداره میکنند. آنان زمین را به کشتکاران واگذار میکنند که نه دهم عواید خود را به ارباب میدهند و رعایا از خود زمین ندارند زیرا تمام زمینها از آن سلطان است .
با این ترتیب که زمین را به کسی واگذار کنند که بیش از دیگران بپردازد، نیز آشنا بودند و این ترتیب تنها در مورد زمینهای زراعتی معمول نبود بلکه شامل مکانهایی که ارزش بازرگانی داشت نیز میشد. مثلا در اطراف دروازه ویجایاناگارا، که بازرگانان در آنجا جمع میشدند. نونیز در این باره میگوید:
... از این دروازه بود که همه کالاها میبایست وارد هردو شهر شده زیرا برای ورود به شهر بیسناگار راه دیگری وجود ندارد. تمام راهها به آنجا ختم میشود. هر سال این دروازه را دروازه هزار پارداوس اجاره میدهند. هیچکس نمیتواند از این دروازه بگذرد مگر آنچه را که اجاره کار میخواهد بپردازد. خواه اهل محل باشد یا بیگانه. در این دو شهر هیچگونه کالایی تولید نمیشود. همهچیز باید به آنجا آورده شود آنهم با ارابههایی که گاو آنها را میکشد. هر روز از این دروازه دو هزار گاو میگذرد و از بابت هر گاو باید سه وینتی پرداخت مگر برای گاوهایی که شاخ ندارند و هرگز در هیچیک از نواحی کشور چیزی نباید بپردازند.
درآمد ملی از محل انواع گوناگون مالیاتها تأمین میشد. باوجود درآمدهای بازرگانی بزرگترین منبع درآمد مالیات ارضی بود. در سلطنت کریشنادیوا اراضی بادقت مساحی و مالیات آن برآورد شده بود. مالیات زمین بسته به
ص: 443
کیفیت زمین میان یک سوم تا یک ششم تثبیت شد. مالیاتهای بازرگانی عبارت بود از مالیاتها، عوارض و حقوق گمرکی و اشیای مصنوع بازرگانی که روی هم رقم عمدهای میشد. مانند مالیات بر مستغلات که آن نیز رقم قابل ملاحظهای بود. آنها که شغلهای غیر زراعی داشتند میبایست مالیات شغلی بپردازند. مالکان کارگاههای خصوصی مالیات صنعتی میپرداختند. عوارض مخصوص ازدواج و دیگر عوارضی که برای نیازهای معابد پرداخت میشد ازجمله مالیاتهای اجتماعی محسوب میشد. برای نگاهداری دژها و پادگانها، هرچند یکبار، مالیات مخصوص گرفته میشد. یکی دیگر از منابع درآمد دولت جریمههای قانونی بود. سرانجام برای اجرای طرحهای همگانی مانند بنای مخازن بزرگ آبیاری از مردم بیگاری گرفته میشد.
روستاها عمدتا خودکفا و با یکدیگر بیارتباط بودند. تبدیل محصولات در محل بر شدت انزوای روستاها میافزود. مثلا از نیشکری که در روستا به عمل میآمد، تنها در کارگاه همان روستا یا روستای مشخص مجاور میشد شکر گرفت. حمل آن به نقطه دیگر نه تنها قدغن بود که حرام نیز دانسته میشد. اما یک رویداد انزوای روستا را درهم میشکست و آن بازارهای محلی بود. اینگونه بازارها به فراوانی تشکیل میشد و در آنها نه تنها اجناس و کالاها را با یکدیگر مبادله میکردند بلکه وسیلهای بود برای ایجاد تماس میان روستائیان و مردم شهرها.
سنت آشنای شوراهای روستایی در روستاهای متعلق به برهمنها، برهمادیا، حفظ شده بود. در دیگر روستاها شوراها در حال انحلال بودند. با انتقال قدرت به دست صاحبان اقطاع جایی برای شورای روستا باقی نمانده بود. همانند شمال هند پایبندی و وفاداری به مقررات کاستی قویتر از اعتنا و توجه به شرایط سیاسی محل شده بود. این امر نیز از قدرت زارعان میکاست و بر توانایی فئودالها میافزود. معبد و ماتا و کسانی که به آنان زمین واگذار شده بود در عمل صاحبان زمین بودند. کسانی که روی زمین کار میکردند یا
ص: 444
کارگران اجیر بودند و یا اجارهکاران. کارگران مزدور را فصلبهفصل مزد میدادند. باآنکه اصولا حق داشتند از این روستا به آن روستا مهاجرت کنند در عمل، به علت ساختار اجتماعی به هم تنیده روستا، چنین مهاجرتی ممکن نبود. زارع اجارهکار از نصف تا سه چهارم بهای تولیدات خود را به مالک میپرداخت. جابجایی او نیز عملا دشوار بود.
اعتبارات کشاورزی عمدتا در دست مسئولان معبد بود که به افراد و یا به روستاها وام میدادند. بهره وام از دوازده تا سی درصد بود. اگر وامگیرنده از پسدادن وام عاجز میشد، معبد زمین او را تصرف میکرد. مهمترین نقش در زندگی روستا را معبد برعهده داشت. بزرگترین کارفرمای روستا بود. برای افراد گوناگون شغل فراهم میکرد. بیشتر اوقات نه تنها بزرگترین مالک بود بلکه بزرگترین مصرفکننده محل هم محسوب میشد. معبد مشوق اجرای طرحهای توسعه روستایی بود. مثلا زمینهای بایر را میخرید و جمعی از بافندگان را در آنجا سکونت میداد یا آنکه طرحها را سرپرستی میکرد. تمام این فعالیتها بر ثروت معبد میافزود. معبد هم ثروتمند بود و هم قدرتمند و این امر سبب میشد تا کانون نفوذ در ناحیه باشد. امری که موجب استحکام رابطه و وابستگی میان مقام سلطنت و محافل مذهبی میشد.
وضع اجتماعی پیشهوران خواه در شهر یا روستا باآنچه در روزگار حکومت چولاها بود فرق نداشت. آهنگران و نجاران از نظر مقام اجتماعی در رتبه اول بودند. اما نساجان و کوزهگران- باآنکه بههمان اندازه وجودشان برای جامعه ضرورت داشت- در رتبه پایین قرار داشتند همانند عصاران و عرقکشها (از شیر تخمیر شده نارگیل عرق میگرفتند) و دباغان. پیشهوران که هریک صنف خود را داشتند. تحت تسلط صنف بازرگانان بودند زیرا انحصار معامله کالاهای پیشهوران باآنان بود و در نتیجه عملا کارگرانی بودند که برای بازرگانان کار میکردند. وسعت فعالیتهای صنفهای بازرگانان، همانند روزگار چولاها، بهمراتب بیش از حوزههای عمل پیشهوران بود.
ص: 445
بازرگانان منابع مالی برای تولید کالاها فراهم و کالاها را توزیع میکردند. این گونه ملاحظات موجب محدودیت استقلال پیشهوران میشد و هرچند بر وسعت حوزه بازرگانی زمینی افزوده شده بود، اما هنوز جنبه محلی داشت.
اعرابی که به بازرگانی دریایی مشغول بودند در تمام نقاط شبهقاره خدمات خود را عرضه میکردند. جنبش بازرگانان هندی آغاز شده بود و در اواخر این دوره تحرک آن محسوس شد، هرچند که هنوز این جنبش و فعالیت آنان عمدتا محدود به نواحی ساحلی بود.
قدرت اقتصادی سبب شد تا اصناف بازرگانی موقعیت سیاسی مهمی در کشور کسب کنند و در دربار صاحب نفوذ شوند. برای پیاده کردن هرگونه نوآوری در نظام مالیاتی با رؤسای اصناف بازرگانی مشورت میشد و اینان اندکاندک نماینده افکار عمومی شدند. قدرت اصناف بازرگانی در برابر نفوذ مالکان در دربار ایجاد تعادل کرد. ازجمله جماعات مشهور بازرگانان و واسطهها جینیها بودند که حوزه فعالیت آنان نواحی میسور و اندهارا و مدرس را میپوشاند. اینان سنتهای تثبیتشده نیاکان خود را در روزگار چولاها حفظ کردند. همانگونه که هنوز نیز اعقاب آنان چنین میکنند. پارهای از آنان به جنوب شرقی آسیا مهاجرت کرده و کسب و فعالیت خانواده را در آنسوی دریاها ادامه دادند.
حکومت بر امکانات بالقوه مالی بازرگانی خارجی کاملا اشراف داشت.
کریشنادیوا در منظومه خود آموکتا مالیادا در این باره میگوید:
شاه باید بنادر کشور خویش را توسعه دهد تا بازرگانی رونق یابد. تا اسب و فیل و جواهرات و چوب و صندل و مروارید و دیگر کالاها به آسانی وارد کشور گردد. باید ترتیباتی فراهم آورد تا ملاحان بیگانه که در اثر طوفان و مرض و خستگی به خشکی میآیند. با روشی که سزاوار ملیت آنان باشد، پرستاری و میزبانی شوند. باید کاری کرد تا بازرگانان سرزمینهای دوردست که به واردات فیلها و اسبهای
ص: 446
اصیل میپردازند با دربار رفتوآمد کرده و اجازه بار یابند و خلعت بگیرند و سود عادلانه ببرند. اگر چنین شود اینگونه کالاها به سرزمین دشمنان برده نخواهد شد.
یکی از نگرانیهای عمده ویجایاناگارا این بود که طراز بازرگانی به سود دشمنان سنگینی کند. انگیزه اصلی حفظ روابط نیکو با پرتقالیها همین مطلب بود. انواع تسهیلات و امتیازات به بازرگانان خارجی داده میشد.
تعداد معدودی از کالاها شامل حقوق گمرکی، که سنگین نبود، میشدند.
عوارض گمرکی 5/ 2 الی پنج درصد از فروش کالاها بود. حقوق گمرکی روغن و قماش وارداتی زیادتر بود (ده درصد و پانزده درصد) تا از ورود این دو محصولی که در داخل تولید میشد جلوگیری شود. امارات ساحلی مالابار از عوایدی که میبایست نصیب ویجایاناگارا بشود، میکاستند؛ زیرا محمولهها نخست بدانجا میرفت و بر آنها مالیات بسته میشد. در دورههای رونق بازرگانی این کاهش درآمد اهمیت نداشت اما در زمان رکود و کسادی بازار فشار سنگینی بود.
ازجمله واردات ویجایاناگارا شمش طلا و نقره و فیل از سیلان و پگو (بهمنیها راه تجارت فیل با شمال هند را قطع کرده بودند) و اسب بود. در آغاز اعراب اسب را وارد میکردند. اما در سده شانزدهم که پرتقالیها بنادر مرکز تجارت اسب اعراب را متصرف شدند، این تجارت به انحصار پرتقالیها درآمد. ادویه از جنوب شرقی آسیا میآمد. قماشهای سنگین مانند مخمل و ساتن و حریر گلدار از جده و عدن و چین. صادرات اصولا به ایران، افریقا، چین و سیلان میرفت و عبارت بود از برنج، شکر، نارگیل، ارزن، انواع رنگها (شنگرف، حنا، نیل و هلیله)، چوب صندل، آبنوس، فلفل، میخک، جوز، دارچین و پارچههای پنبهای و چیت گلدار.
ص: 447
باآنکه کمتر کالاها با کشتیهای هندی حمل میشد، اما ساختن کشتیهای بزرگ برای سفرهای دریایی طولانی در جزایر مالدیو ادامه داشت. به گفته کونتی، کشتیهای هندی بزرگتر از کشتیهای ساخت ایتالیا و کوچکتر از کشتیهای چینی بود. ناوهای ساخت چین بهترین کشتیهایی بودند که در بنادر هند دیده میشد، زیرا آنان را برای سفرهای طولانی و خطرناک میساختند. کشتیها بهطور متوسط هرروز چهل میل حرکت میکردند و در هر بندر کنار دریا توقف داشتند. سفر دریایی از کالیکوت تا سیلان پانزده روز طول میکشید. الی، کالیکوت و کویلون پررفت و آمدترین بنادر بودند که هم از غرب و هم از شرق بدانجا درآمد.
در بازرگانی خارجی معامله با پول بر تهاتر کالا مرجح بود. در سلطاننشین ویجایاناگارا ضرابخانههای متعدد کار میکرد. هر پایتخت ایالتی ضرابخانه داشت. طرحهای سکهها ظریف و هنرمندانه بود و در قالب ریخته میشدند و نوشته روی آنها به خط «کانندا» و «نگاری» بود. علاوه بر سکههای ضرب شده محلی پولهای خارجی مانند گروزاروی پرتقالی، دینار ایرانی، فلورین ایتالیایی و دوکات نیز در نواحی ساحلی رواج داشت.
رفاه مالی طبقات بالا منجر به نوآوری و آزمایش با شکلها و اندیشههای نو در زمینه فرهنگ نشد. آنان برعکس، به آنچه از گذشته مرسوم بود، سفت و سخت پایبند بودند. این امر سبب سترون شدن مفاهیم و توجه بیاندازه به جزئیات بیاهمیت شد. دلیل صدق این مطلب معماری آن دوره است. در ویجایاناگارا، شهری تمام و کمال از نو بنیاد گذاشته شد که انبوهی از معبدهای بزرگ داشت. اما از آنچه باقی مانده آشکار است که مشخصه معماری آنجا نیز تزیینها و زینتهای پرخرج و گران است. بناها به جای سنگ با آجر اجرا میشد که زینت کردن آنها آسانتر بود. ستونها مکعبهای مجسمهای شدند. نیایش در معابد که مستلزم انواع مراسم بود برپا ساختن
ص: 448
مجموعههای زیارتی را ضروری ساخت. دروازهها بهصورت مشخصههای عمده معابد درآمدند. معابد بزرگ صاحب جلوخانی مسقف شدند تا مراسم پرزرق و برق ازدواج ایزد با ایزدبانو در آنجا انجام شود. در همین دوره بود که در شمال گنبد بزرگ گلگنبد در «گلکندا» برپا شد و بهعنوان یکی از کامیابیهای بزرگ مهندسی آن دوره مورد تمجید و تحسین قرار گرفت. اما هیچگونه تأثیری بر معماری ویجایاناگارا نگذاشت.
معروف بود که سلاطین ویجایاناگارا به نیابت از سوی ایزد شیوایی ویروپاکشا حکومت میکنند. حمایت دربار سبب شد که بر محبوبیت کیش شیوا در جنوب هند افزوده شود. حال دیگر فرقه عرفانی به عنوان بخشی از کیش هندوی به رسمیت شناخته شده بود. مرکز فعالیت آن از تامیل به میسور و نواحی شمالیتر و غرب «ماهاراشترا» انتقال یافته بود. یکی از نخستین قدیسین ماهاراشترا که گیتا را به زبان ماراتی نقل کرد، جناندیوا بود. یکقرن بعد، نامادیوا تعالیم او را دنبال کرد و بدون هیچ گذشتی به بتپرستی حمله کرد که در مقام مقایسه با دیگر واعظان ماهاراشترا و پیروانش نماینده طبقات بیشتری از افراد جامعه بود. وی تندروتر بود و پیامی را که برای همگان آورد شباهت زیاد داشت به آنچه کبیر و نانک میگفتند. کریشنادیوا امتیاز مهمی به پیروان رو به تزاید نهضت بهکتی داد و نیایش به درگاه «ویتهوبا» از ایزدان محبوب همگان و مربوط با پایهگذاران اولیه نهضت بهکتی در ماهاراشترا را رسمیت داد.
زبانهای محلی- «تامیل»، «تلوگو»، «کانندا» و «ماراتی»- تکامل یافته و پذیرفته شدند. هرچند بیشتر ادبیاتی که به این زبانها- به استثنای تامیل- تألیف میشد عمدتا اقیباس از تألیفاتی بود که در اصل به زبان سانسکریت نوشته شده بود. مخصوصا حماسهها و پوراناها. اما این زبانها بهصورت واسطه انتقال فرهنگ درآمده بودند. تردید هم نباید داشت که توفیق در این راستا به مقیاس زیاد مرهون نهضت بهکتی بود. بهمنیها در شمال دکن مروج
ص: 449
زبان فارسی و عربی شده بودند که سبب شد منطقه از نظر زبان به سلطاننشین دهلی نزدیک شود. در مالابار زبان دیگری پیدا شده و رسمیت یافته بود. زبان «مالایالام» که هنوز هم در ایالت «کرالا» زبان مردم کوچه و بازار است. این زبان در اصل یکی از لهجههای زبان تامیل بود. انزوای سیاسی مالابار از تامیل و اقتباس اصطلاحات از میان بیگانگانی که در آنجا سکونت گزیده بودند منجر به تحول مستقل آن از زبان تامیل گردید.
زبان سانسکریت همانند شمال زبان علمی و ادبی بخشهای معینی از جامعه باقی ماند. محافل درباری تألیف زندگینامهها و داستانهای تاریخی مربوط به شاهان هویسالا و ویجایاناگارا را تشویق میکردند. شرحهایی از قبیل آنچه «سایانا» درباره «وداها» نوشت، مورد توجه پژوهشگران واقع شد.
«همادری» بخش عمده زندگی خود را صرف شرح نوشتن بر درمه شستراها کرد، همراه با تفسیرهایی که با آنچه معاصران وی در شمال مینوشتند هماهنگ بود. اما اینگونه تألیفات و نوشتهها در پیشرفت و تحولات بنیادها و مؤسسات اجتماعی نقش بسیار ناچیز داشت.
از نظر تاریخ، فکر و اندیشه ویجایاناگارا دورهای ایستا در جنوب هند بود. از منابع کشاورزی و بازرگانی سیل ثروت سرازیر بود و طبقات بالای جامعه زندگانی مرفهی داشتند. جذب و تحلیل اسلام بیسروصدا انجام گرفت. جریانی را که در اصطلاح تجدید حیات کیش هندو میخوانند منجر به درگیریها و تنشهای روشنفکرانه نشد. اینکه میگویند در این دوره کیش هندوی از روی آگاهی از نو زنده شد، به شدت مورد تردید است. البته در اینکه شاهان ویجایاناگارا از پشتیبانی همهجانبه کیش هندوی دریغ نمیکردهاند، نباید شک کرد. اما دلیل این امر فقط این است که اینان تنها سلسله سلطنتی آن روزگار بودند که به اندازه کافی توانایی مالی داشتند که بتوانند نیازهای مالی مؤسسات هندی را برآورده کنند. همینگونه جریان، اما به مقیاس کوچکتر در سلطاننشینهای راجپوت میوار و ماروار تکرار
ص: 450
شد. اما اگر واقعا تجدید حیاتی رخداده بود لازم بود آثار آن لااقل در حوزه دین آشکار باشد. چنین چیزی اصلا مشاهده نمیشود.
اهمیت ویجایاناگارا در تاریخ نواحی جنوب هند از اینجا ناشی میشود که انگیزه و مشوق تکوین آن الگویی شد که هرچند در آغاز اصالت محلی داشت، اما رویهمرفته با الگوی شمال هند همسو بود. این امر نه از روی تعمد بود و نه از روی تصادف. علل وقوع چنین تحول پیدایش الگویی همانند فئودالی هم در جنوب و هم در شمال بود.
پیدایش فرهنگهای منطقهای در چهارچوب مشترک قراردادهای اجتماعی همانند منجر به بروز وفاداریها و اختلافات محلی گردید. در ضمن به علت شباهتهای کلی فرهنگهای مختلف وابستگی مشترک نیز پیدا شد که آنها را یکنواخت میساخت. کسانی که به زبان بنگالی سخن میراندند، از درک گفتهها و معانی اشخاصی که مثلا به زبان کانندا محاوره میکردند عاجز بودند. اما شرایطی زیربنایی که سبب پیدایش و تحول این زبانهای محلی شده بود در همهجا کاملا یکسان بود. از این گذشته در بُعد دینی، نهضت بهکتی سبب آزاد شدن نیروهای همانندی در شمال و جنوب شده بود. بگذریم که از جنبه اعتراض اجتماعی نهضت بهکتی در جنوب خیلی زودتر از شمال خسته شد و از نفس افتاد. تعالیم اصلاحطلبانی از قبیل شانکارا و رامانوجا از یک نظر تمام هند را از طریق نشر عقاید مشترک متحد و یکدست ساخته بود. برای هندوی مؤمن هفت مکان مقدس زیارتی نه تنها شامل بادرنپات در کوههای هیمالیا بود، بلکه رامشوارام در منتهاالیه جنوب را نیز دربرمیگرفت. بازرگانی ساحلی موجب آمد و رفت بازرگانان شد.
دیگر تاجر گجراتی از رقابت با بازرگانان مالابار ممنوع نبود. به رغم گوناگونیهای محلی حال دیگر احساس مبتنی بر همانندی و شباهت سراسر شبهقاره هند را فراگرفته بود و جوّی مساعد برای پیدایش و روی کار آمدن حکومتی فراگیر و سرتاسری فراهم آمده بود.
ص: 451
سده شانزدهم شاهد ورود دو عامل جدید به صحنه تاریخ هند شد:
مغولها که از راه خشکی آمدند و در شمال استقرار یافتند و پرتقالیها که از راه دریا وارد شده و در جنوب و مغرب هند جاخوش کردند. این دو عامل نوین به جریان تاریخ هند شکل دادند. پرتقالیها کوشیدند تا انحصار بازرگانی خارجی هند را به چنگ آورند و مغولها شاهنشاهی را در هند بنیاد گذاردند. پرتقالیها ناکام ماندند. مغولها کامیاب شدند و هردو در انتقال هند به عصری نوین دخالت و شراکت داشتند.
ص: 453