14 کنگره، گرزن و اصلاحات
طبیعی بود پیشنهاد قانون ایلبرت حاصل شرایط و اوضاع چند سال گذشته باشد. آنچه هیچکس انتظار آن را نداشت انفجاری بود که، از پیشنهاد این قانون، در درون هر دو طرف دعوا رخ داد. این عدم انتظار به این سبب بود که طبقه متوسط چنان به تدریج ولی گسترده و پیوسته رشد و نمو کرده بود که شاهدان و مدیران جریانات اجتماعی متوجه آن نشده بودند. در بیست و پنج سال گذشته رشد این طبقه متوسط، چون روپوش نازکی، سرتاسر شبه قاره هند را دربرگرفته بود. همانگونه که چند سال بعد لرد دوفرین متذکر شد از نظر تعداد و آمار این طبقه هنوز اقلیتی ناچیز و اندک بود. اما این اقلیت اندک، زبان، اندیشهها، طرز برخورد و آرمانهای مشترک داشت. ذهن و سخن مشترک، این اقلیت را از تمام دیگر اقلیتهایی که در طول تاریخ هند پیدا شده بود، جدا میساخت. این اقلیت توانایی یافته بود تا بیانگر دیدگاهی باشد که تمام هندوستان را شامل میشد. آقای لرد دوفرین فراموش کرده بود همیشه این اقلیتها هستند که، به شرط تحرک داشتن و فعال بودن، سبب تغییرات عمده در تاریخ ملتها میشوند.
ملات پیوستگی و وفاق این طبقه معجونی از دلگرمی و رنجش بود.
موجبات دلگرمی بعضا نتیجه گامهای اصلاحطلبانه انگلیسیان بود؛ مانند
ص: 232
برقراری آزمایش ورودی برای پیوستن به نظام اداری دولتی، اعلامیه ملکه ویکتوریا و آغاز انتخابات شهرداریهای خود مختار محلی. آثار پژوهشگران شرقشناس که نشان دادند هندوستان تمدنی درخشان و فلسفهای ژرف داشته است از دیگر عوامل برانگیزنده این دلگرمی بود. خود این امر سبب شد تا واکنش مثبتی نسبت به دیگر گروه پیدا شود. تحقیر و خوارشماری از سوی اروپاییان چه از نظر نژادی و یا فرهنگی برای کسانی که با مفاهیم حقوق بشر و مدنی آشنا شده بودند، بسیار دردآور و آزار دهنده بود و این احساس دردمندی به شدت گسترده بود. این که عملا هندیان از حق اشغال مقامات بالای دولتی محروم بودند به گونهای روزافزون موجب خشم و تنفر همگان بود. این که دولت انگلیس سربازان هندی را در راستای هدفهای جهانخواری خود در خارج از شبه قاره هند به کار میگرفت، سوء استفاده از عوارض گمرکی به نفع صنایع و فرآوردههای انگلیسی، نحوه برخورد با روزنامههای هندی همه و همه به حساب هجوم و حمله به مفهوم تازه و نوین عزت و احترام مادر وطن، هند، دانسته میشد. دولت لرد ریپون سبب شد تا تمام این احساسات به غلیان درآید. دست برداشتن از ماجراجویی در افغانستان به عنوان نفی امپریالیسم مورد استقبال عامه قرار گرفت. از اصلاحات در دولتهای محلی به عنوان نویدی امیدوارکننده برای آینده یاد شد. آنگاه موضوع قانون ایلبرت پیش آمد. در اصل اقدام کم اهمیتی بود، مقام قضات هندی با مقام قضات انگلیسی برابر میشد و اجازه میداد قاضی هندیتبار در تمام محاکم ایالت بنگال به داوری بنشیند. دلیل تصمیم این بود که هندیان رتبههای ترقی را در دستگاه دادگستری آن روز طی کرده بودند. اما معنای دیگر قانون این بود که قضات هندی، بدون حضور هیئت منصفه میتوانستند، در محاکماتی که طرف اروپایینژاد بود داوری کرده انشای رأی کنند. امکان این امر موجب بروز انفجار در محافل بازرگانی اروپایی کلکته شد. مبارزه شدیدی علیه این اقدام آغاز شد که اوج آن توطئه
ص: 233
برای گروگان گرفتن شخص نایب السلطنه انگلیسی تبار هند بود. لرد ریپون متوجه شد دستگاه اداری تحت امر او با مخالفان هم قدم و هم صدا است. اگر اشخاصی با شخصیت کلایو یا دلهوزی یا ایروین نایب السلطنه بودند با اعمال قدرت قانون را اجرا کرده و حرف خود را بر کرسی مینشاندند. اما لرد ریپون دچار تردید و دودلی بود، و ناچار راضی به سازش شد. در نتیجه موجبات نارضایی هر دو طرف را فراهم آورد. اروپاییان پرچم نژادپرستی را برافراشته بودند. الگوی تبلیغات خشن سیاسی پیاده شد. برای طبقه متوسط در حال شکلگیری که تازه با مفهوم میهن و میهنپرستی آشنا شده بود این مسئله جنبه حیاتی پیدا کرد. اولین نشست کنگره ملی هندیان در دسامبر سال 1885 در بمبئی برگزار شد.
کنگره در آغاز تشکیلاتی ساده و ناچیز داشت. در نخستین اجلاس آن تنها هفتاد نماینده شرکت کردند. اما از همان ابتدا کانونی شد برای اعتقادات و نظرات سیاسی طبقه متوسط تازه پیدا شده. به سال 1900 میلادی که میرسیم تشکیلات آن تمام شبه قاره هند را فراگرفته بود. یکیک اعضاء مترقی طبقه متوسط آن را سخنگوی خود و مظهر آرزوها و الهامات خود میدانستند.
پشتیبانان کنگره عمدتا اهل حرفههایی از قبیل معلمی، وکیل دادگستری و چند نفری از بازرگانان بمبئی و زمینداران بنگالی بودند. بسیاری از کارمندان اداری هندیتبار نسبت به آن علاقمند بوده و جمعی از آنان، پس از بازنشستگی، به آن پیوستند. در آغاز تعدادی از انگلیسیان نیز از آن حمایت میکردند، مانند ا. او. هوم، از کارمندان عالی رتبه بازنشسته اداری، که از اعضای مؤسس آن بود و سه نفر دیگر که تا سال 1900 به ریاست سالانه کنگره انتخاب شدند. نایب السلطنه دوفرین در آغاز با احتیاط آن را تایید کرد.
در اوایل اعلامیههای کنگره حکایت از وفاداری و اظهار قدردانی نسبت به
ص: 234
برکتهای فرمانروایی انگلیسیها بود. اما این دوستی و همآهنگی دوام نیاورد. بقاء و دوام کنگره بسته به پیشنهادات و انتقادات و ارائه راهکارهای مثبت بود. اکثریت قریب به اتفاق کارمندان دستگاه اداری انگلیسیان در هند، که بیشتر مدیریت مناطق روستانشین را بر عهده داشتند و مدیریت آنان بر اصول پدرسالاری استوار بود، متحجرتر از آنان بودند که بتوانند خود را با این تحول نوین وفق دهند. اینان به طور کلی علاقمند به روستانشینان بودند.
آنچه میتوانستند در خدمت به روستا انجام میدادند. با نظام قدیم خو گرفته بودند. با سنتگرایان روابط دوستانه و صمیمانه داشتند. این شخصیت تازه پا به میدان گذاشته، در نظر آنان، نه هندی بود و نه غربی. نه مانند نجباء و اشراف هند همراه، مساعد و موافق مینمود و نه مانند روستاییان و کشاورزان به انگلیسیان عزت و احترام میگذاشت. انتقاد میکرد، عیب میگرفت، و نه تنها برای خود حق قائل بود بلکه حق خود را مطالبه هم میکرد! از دیدگاه اکثریت معمولی کارمندان اداری انگلیسیتبار، که در هند خدمت میکردند، اینها همه مقدمه فتنه و آشوب و شورش بود. به همین علت به اعضاء کنگره با سوءظن نگاه میکردند، و نسبت بدانها بدبین بودند. اعضای کنگره نیز عمدتا با این جماعت سروکار داشتند. اینگونه بود که در مدت کوتاهی شکاف عقیدتی تبدیل به شکاف هولناک عواطف و احساسات شد. به سال 1900 که میرسیم کنگره رسما به صورت تشکیلات رسمی مخالف هیئت حاکمه و دولت درآمده بود.
همراه با گسترش ریشههای کنگره در قشر تازه پیدا شده، تمایلات مخالف با یکدیگر در میان اعضاء کنگره، بروز کرد. دست بر قضا پیشوایان دو جناح یا دو تمایل عمده موجود در کنگره هر دو از میان برهمنهای چیت پاوان مغرب هندوستان برخاسته بودند. همان ناحیهای که در گذشته
ص: 235
قلب تپنده مقاومت ماراتاها در برابر انگلیسیان بود. کوپال کریشنا کوخیل و بل گنگادارا تیلاک فقط از نظر استعداد و توانایی و دلبستگی شدید به میهن خویش، هندوستان، با یکدیگر شباهت کامل داشتند. اما از هر نظر دیگر هر یک نقطه مقابل دیگری بود. کوخیل دوستدار مغرب زمین و موثر و سازنده و اهل سازش بود. تیلاک شیفته گذشته هند بود، او سرشتی خشن و سختگیر داشت، در مباحثه پرخاشگر و اهل زهرخند بود، در احقاق حق پافشاری میکرد، مبارزی بیامان و یکدنده بود. کوخیل خطیبی بلیغ و فصیح بود، رفتاری دموکرات ماب داشت، بر ارقام و آمار مسلط بود، صاحب منطقی بسیار قوی و از موجبات افتخار و غرور هندیان مغربگرا بود. تیلاک با نوشتههای فشرده و موثر و خطابههای آتشین خود غم شکوه و صلابت گذشته ماراتاها را به یاد میآورد. تفاوتهای بارز این دو یادآور رقابت میان کلادستون و دیسرائیلی [نخست وزیران وقت انگلستان] بود که باعث هیجان میشد. این دو، نماینده دو تمایل و دو طرز تفکر متمایز از یکدیگر بودند. تفاوت و تمایزی که هنوز حتی پس از بیرون راندن انگلیسیان و استقلال هند دوم آورده است. اعتقادات سیاسی کوخیل بر لیبرالیسم از نوع گلادستونی استوار بود. آرزومند بود هندوستان مطابق موازین تمدن غرب خودمختار شده و همزمان دست به کار اصلاحات فراگیر اجتماعی شود. با آن که انقلابی نبود اما درک کرده بود لازمه بقای مفاهیم سیاسی غربی پیاده کردن اصلاحات اجتماعی مغرب زمین در جامعه هند است. بنابراین به گونهای اصولی از انگلیسیان جانبداری میکرد، و با آنان همراه بود. تنها اختلاف او با انگلیسیان این بود که وی برای هندیان مزایای بیشتری خواستار بود که انگلیسیان با دادن آن مزایا مخالف بودند. از سوی دیگر تیلاک سرشار از غم میهنپرستی به روزهای آقایی ماراتاها و افتخارات گذشته هندی
ص: 236
میاندیشید. او سنتگرا بود، میخواست هرگونه اصلاحات اجتماعی پس از آزادی و استقلال هند انجام گیرد. دانش و مؤسسات غربی برای او وسیله رسیدن به هدف بود، و هدف استقلال هندوستان بود. در بکار بردن وسایل برای رسیدن به هدف نیز سلیقهای دیگر گونه داشت. برای پیشبرد ملیگرایی و رسیدن به هدف از بکارگیری احساسات سنتی و میهنپرستی نوع مهاراتایی پرهیز نمیکرد. برای رسیدن به این هدف فرقه سیواجی را از نو زنده کرد. انجام مراسم باستانی را تشویق میکرد. هنگام بروز مرض وبا در بمبئی، به سال 1879، در برانگیختن احساسات سنتگرایان علیه اقدامات دولت کوشش و تکاپو کرد. اگر رقیب او کوخیل میخواست امتیاز بگیرد او اصرار داشت که احقاق حق کند. کوخیل تقاضا میکرد، تیلاک طلبکار بود.
تیلاک اعتقاد راسخ داشت که از مدارا سودی حاصل نخواهد شد. او میگفت با مداهنه نم پس نخواهند داد، باید آنان را زیر فشار گذارد. طرز برخورد کوخیل مورد پسند و تایید سرمایهداران محتاط بود. اما تیلاک با اصرار در اقدام مستقیم، خون مردم کوچه و بازار را به جوش میآورد. مشکل آن روز و زمان، همانگونه که هم کوخیل و هم تیلاک سرانجام درک کردند، این بود که دولت حاکم هنوز قویتر از آن بود که بتوان در برابرش درفش استقلال برافراشت.
این دو گروه را اعتدالیون و افراطیون نام نهاده بودند. بدان سبب هنوز از یکدیگر جدا نشده بودند که درباره بسیاری از موارد و مسائل اشتراک رأی و سلیقه داشتند. در سال 1900 موضع دولت، بهگونهای کلی، چنین بود؛ اول از همه موضوع نمایندگی بود. تمام اعضاء کنگره با قانون شوراهای مصوب 1892 که واکنش سست و نیم بند دولت به تقاضاهای آنان بود، مخالف بودند.
پس از شش سال گفتوگو شوراهای قانونگذاری در مرکز و ایالات کم و بیش وسعت یافت. اصل انتخاب شدن همراه با شرط «تایید صلاحیت نامزدها»
ص: 237
پذیرفته شد. شورای امپراطوری فقط میتوانست درباره قوانینی که به آن ارجاع میشد اظهارنظر کند، اما بحث درباره بودجه مجاز دانسته شد. بدین ترتیب کوخیل فرصتی مناسب به دست آورد، تا بهگونهای استادانه، سیاستهای کلی دولت را بررسی و مطرح و مورد انتقاد قرار دهد. این مورد خود بیانگر اختلاف در طرز برخورد و اولویتها، میان دولت از یک سو و عوامل معتدلتر کنگره از سوی دیگر بود. در توجیه این که چرا امتیازهایی را که دولت میداد نه تنها سبب آزردگی بلکه موجب خشم شدید میشد، آنان که از مکتب تیلاک پیروی میکردند، به آسانی به این باور میرسیدند که تمام آنچه دولت راجع به اصلاحات میگوید بهانه و عذر است، در واقع فریب و حیله است. در پشت سر این اختلاف نظرها و سلیقهها فشار روزافزون جوانان تحصیل کرده و صاحب صلاحیت بود که میخواستند امور اجتماعی را به دست گیرند و مشغول کار شوند.
دومین موضوع مورد اختلاف مسئله اشغال مقامات عالی دولتی توسط هندیان بود. بهگونهای روز افزون احساس میشد، از روی نهایت بیانصافی، ورود هندیان به دستگاه دولتی بیاندازه دشوار است. دولت اصرار میورزید آزمون ورود به خدمت دولت در لندن انجام گیرد. آن هنگام که تعداد داوطلبان شرکت در آزمون زیاد شد حداقل سن داوطلبان را به 19 سال پایین آوردند. عملا تنها جوانانی که در انگلستان تحصیل میکردند میتوانستند در آزمون ورودی شرکت جویند. این مقررات سبب شد از یک سو از تعداد دواطلبان به شدت کاسته شود و از سوی دیگر تنها کسانی بتوانند در آزمون شرکت کنند که چندان پایبند ملیت هندی نباشند. این طرز برخورد سبب برانگیختن این سوءظن شد که دولت انگلیس میخواهد از زیر تعهداتی که ملکه ویکتوریا کرده بود، یعنی ملاحظات نژادی مانع از دستیابی به مقامات
ص: 238
عالیه دولتی نخواهد بود- و سابقه آن به سال 1833 میرسید- شانه خالی کند.
این موارد اختلاف بر حساسترین نقاط روح تمام طبقه متوسط، یعنی آرزوها و جاهطلبیها و عزت نفس آنان فشار دردناک میآورد. عزت نفس هندیان را رفتار اروپاییان غیر دولتی و گاهی دولتی به طور کلی جریحهدار میکرد. حتی آن هندی که از شعر شکسپیر لذت میبرد و مؤسسات انگلیسی را میپسندید از این توهین به عزت نفس مصون نبود. مثلا هندیان اجازه مسافرت با قطار راهآهن درجه یک را نداشتند، یا آن که در ملاء عام مورد خفت و اهانت قرار میگرفتند. برای هندیان احساس نخوت و تکبر بسیاری از کارمندان رسمی انگلیسی به مراتب دردآورتر و آزار دهندهتر از رفتار و کردار خشونتآمیز اروپاییان بیتربیت و بیاصل و نسب بود.
در پشت سر این موارد اختلاف، مسئلههای عملی بسیار مهمی نهفته بود.
جماعت بازرگانان هند بهگونهای روزافزون متوجه میشدند که منابع بازرگانی هند فدای منافع بازرگانی انگلستان میشود. اعتقاد عمومی در بمبئی این بود که دولت برای حفظ منافع صاحبان کارخانههای نساجی لانکاشیر انگلستان به صنایع نساجی نوپای هند صدمه میزند و اشکالتراشی میکند. زمینه این اعتقاد لغو کلیه عوارض گمرکی از واردات در سال 1879 بود، اقدامی که بهگونهای غیر مستقیم به نفع کارخانجات لانکاشیر بود. در سال 1895 که دولت برای کسر بودجه مجبور شد دوباره همین عوارض گمرکی را طلب نماید پنج درصد هم بر تولیدات نساجی داخلی هند مالیات بستند. در نظر همگان بهگونهای علنی تبعیض و جانبداری شدید نسبت به اجناس وارداتی میشد. مطالب دیگری هم مطرح بود، از جمله مخارج ساختن راهآهن، فرستادن سرمایهها به انگلستان بدون پرداخت سود و مشکل آفرینی و مانعتراشی در راه توسعه صنایع داخلی و بومی هندوستان. خلاصه آن که عقیده همگان- که در پارهای از محافل به احساسات تند و خشمآلود تبدیل شده بود- این بود که پنجه استعمار انگلستان با هدف فقیر کردن روزافزون
ص: 239
مردم هند، سخت گلوی هندوستان را میفشارد. قصد و نیتی هم برای کاستن از فشار در میان نیست. اینگونه بود که روزبهروز شکاف میان طبقه متوسط و دولت فراختر و بر فاصله میان آن دو افزودهتر میشد. اما احتیاط حکم میکند در این مقطع زمانی از قائل شدن اهمیت، بیش از اندازه، برای کنگره پرهیز شود. ملیگرایی هند هنوز نهضتی بود که به صورت سیلی تناور درنیامده بود. نوعی الهام و آرزو بود و نه حرکتی همگانی. هنوز محدود بود به طبقه متوسط غربزده، و تودههای مردم همانند گذشته تماشاچی بودند.
آنگاه گرزن وارد صحنه شد. نجیبزادهای با استعداد و خیالپرست با رگهای از اعتیاد به جهانخواری ویکتوریایی. به عنوان یکی از کارمندان نه چندان عالی رتبه اما صاحب آیندهای درخشان، در سن چهل سالگی به نایب السلطنگی هندوستان منصوب شد. مانند ناپلئون مسحور مشرق زمین بود. عزم جزم کرده بود در هندوستان صاحب آوازه شود. به این امید که روزی در انگلستان بر صندلی نخست وزیری تکیه زند. اما او نیز همانند ولزلی و دلهوزی در گذشته، گرفتار فریب سراب هند شد. نزدیک بود کار او به رسوایی شغلی بکشد. در آغاز همه چیز بر وفق مراد مینمود. فعالیت فراوان، مراسم باشکوه و گفتههای سرشار از تهور و شجاعت درباره امپراتوریها و وظایف فرمانروایان نسبت به اتباع و رعایای زیردست. از دیدگاه گرزن انگلستان قیم گذشته هند و آموزگار آینده شبه قاره بود.
میپنداشت هند باید رنج بکشد و بار ببرد به این امید که در آینده دوردست پاداش یابد و شاید به گنج رسد. هند مانند کودکی صغیر باید نخست از آزمون غربی شدن سرافراز بیرون آید تا اجازه یابد از ارثیه خود استفاده کرده در آن دخل و تصرف کند. با روحیهای ملهم از اینگونه پندارها دست به کار تجدید سازمان کامل دستگاه اداری شد. نخست به مشکل مرزها پرداخت. سیاست
ص: 240
پیش رفتن که مظهر آن زیر تسلط آوردن کامل نواحی این سوی خط دوراند بود، باعث روشن شدن آتش عصیان در میان عشایر مرزنشین شده بود.
سیاست مرزی را دگرگون ساخت. نیروهای مسلح را پس کشاند و در پایگاههایی متمرکز ساخت تا نقش نیروی ذخیره متحرک را بر عهده گیرند. از مزدوران عشایر برای ایجاد امنیت در مناطق عشایرنشین استفاده کرده و راههای ارتباطی را تعمیر و آماده استفاده ساخت. سپس نواحی شمال غربی پنجاب را از آن ایالت مجزا کرد. ایالت نوینی را، که زیرنظر مستقیم دولت هند اداره میشد، به وجود آورد. سیاست گرزن درباره افغانستان کامیاب بود. به کمک دولت انگلستان نمایش قدرتی در خلیج فارس داد که هشداری به جاهطلبیهای آلمان بود. در سیاستهای خود نسبت به تبت ناکام ماند.
همانگونه که نایب السلطنههای پیش از او از پیدا شدن شبح قدرت روسیه در افغانستان واهمه داشتند او نیز گرفتار وحشت نفوذ روسها در تبت شد. این وحشت سبب اعزام نیرو به سرپرستی یونگ هسبند در سال 1940 به لهاسا شد. در اندک زمانی مجبور به انکار آنچه رویداده بود گردید. این آخرین غزلخوانی جهانگشایی هند تحت تسلط انگلستان بود.
در خود شبه قاره از یک سو امراء و شاهزادگان دست نشانده را مورد عنایت و عطوفت قرار میداد. از سوی دیگر تهدید میکرد و برایشان شاخ و شانه میکشید. اما روی هم رفته ستایشی که به دلیل آرام بودن از آنان میشد و تحسین از اقداماتی نظیر تشکیل «سپاه خدمت به امپراطوری» مؤثرتر از سرزنش و بهانهجویی بود. شاهزادگان و امراء اعتماد به نفس پیدا کردند، و در سال 1914 یک صدا وفاداری خود را اعلام داشتند. او دستگاه قرطاس بازی ادارات را واژگون ساخت، علیه گزارشنویسیهای مفصل و تأخیرهای
ص: 241
اداری مبارزه کرد، به مسئله کشاورزی و مالکیت ارضی دقیقا رسیدگی نمود، از برآورد مالیات روستاییان کاست و بر مدت پرداخت اقساط کشاورزان اندکی افزود، در پوسا مؤسسه و مرکزی برای پژوهشهای کشاورزی بنیاد گذارد، در انجام برنامههای عمرانی کوشید، شش هزار میل راهآهن، علاوه بر بیست و هفت هزار میل راهآهن موجود، ساخت، نزدیک به دو میلیون هکتار بر اراضی زیر پوشش شبکه آبیاری افزود، در زمینه فرهنگ هم همینگونه کوشا بود، در کلکته بنای یادبود ویکتوریا را برپا ساخت، کتابخانه عظیمی احداث کرد، و از همه مهمتر اداره باستانشناسی را بنیاد گذاشت تا از میراث فرهنگی موجود و باستانی محافظت شود و کشفیات نوین صورت گیرد.
تا این جا، هند هیجانزده را همراه خود داشت. اوج حکومت او تشکیل دربار دهلی در سال 1903 به مناسبت تاجگذاری ادوارد هفتم بود که خود بر آن ریاست کرد، اما از آن به بعد جدال و ستیزه آغاز شد. نخوت و تصورات واهی سبب شد گرزن یک دوره دیگر نایب السلطنه بودن هند را بپذیرد. تمام این دوره صرف نزاع با لرد کیچنر، فرمانده کل نیروهای مسلح، درباره تسلط اداری بر ارتش شد. همان هیئت دولت ضعیفی که گرزن را دوباره منصوب کرده بود و اجازه داده بود به لهاسا لشکرکشی کند، گرزن و کیچنر را آشتی داد.
این مصالحه برای گرزن شکست به حساب میآمد، و سبب شد با تلخی و دلتنگی روحی بازنشسته شود. اما این ستیزههای او در هند بود که در آینده هندوستان موثر واقع شد. پس از مطالعه و بررسی وضع تعلیمات عالیه در هند قانون دانشگاهها را در سال 1904 به تصویب رساند. بنابراین قانون هیئت استادان صاحب تحصیلات عالیه در کلکته به وجود آمد. شیوه اقامت دائم استادان پیاده شد. در این قانون سعی شده بود تسلط استوارتر بر انبوه بیشمار مؤسسات تعلیمات عالیه، که در اثنای انفجار آموزشی پیدا شده بودند، اعمال شود. با افزودن بر تعداد کسانی که از سوی دولت نامزد
ص: 242
عضویت در هیئتهای امنای دانشگاهها بودند، یعنی عوامل رسمی دولتی، بر شدت مدیریت دولتی بر این مؤسسات افزود. اشکال از هم این جا آغاز شد.
آموزش عالی از مسائلی بود که به شدت مورد توجه و علاقه طبقه متوسط نوین بود. فرصتهای به دست آمده و پیشرفتهای خود را ناشی از آموزش عالی، که عمدتا با مدیریت خود آنان اداره میشد، میدانستند. اقدامات گرزن را به عنوان اعلان جنگ تلقی کردند. آنرا دخالت ادارات دولتی دانسته و حملهای حساب شده علیه احساسات میهنپرستانه هندیان پنداشتند.
سرانجام مشکل تقسیم بنگال پیش آمد. بنگال ایالتی بیش از حد بزرگ بود که هفتاد و هشت میلیون نفر جمعیت داشت و شامل بنگالهای شرقی و غربی و بیهار و اوریسا بود. مدتها در این باره بحث شده بود. اشتباه گرزن این بود که به جای حرف عمل کرد. ایالتی نوین، متشکل از بنگال شرقی و آسام که سی و یک میلیون نفر جمعیت داشت، به پایتختی داکا تأسیس کرد. اما مردم بنگال شرقی عمدتا مسلمان بودند و از آن بنگال غربی هندو. از این گذشته در بنگالی که جمعیت آن به چهل و هفت میلیون تقلیل یافته بود بنگالیها در مقابل مردم بیهار و اوریسا در اقلیت قرار گرفتند. طبقه سیاسی بنگال به شدت سربلند کردند. هیجان و آشفتگی منحصر به طبقه سیاسی نبود. روستانشینان بنگال نیز برآشفتند. همگان بر این باور بودند که گرزن از روی قصد و تعمد بنگال را دوپاره کرده بود تا در برابر فعالیت سیاسی مردم بنگال واکنش نشان دهد. بر مقام اجتماعی مسلمانان نسبتا عقب مانده بنگال افزوده بود تا به خیال خودش تعادل سیاسی ایجاد کند. حقیقت امر این بود که گرزن به همان اندازه که در مدیریت فعال و واقعبین بود در امور سیاسی کودن و دیر فهم بود. اصلا به مخیله او حتی خطور نکرده بود به هنگام مذاکره درباره قانون تعلیمات عالیه یک نفر هندی را هم در شورای مربوط شرکت دهد. حال آن که بنگال
ص: 243
آکنده بود از انبوه متخصصان درجه اول امر آموزش و تعلیمات عالیه. به هنگام تقسیم بنگال نیز آنچه را به حساب نیاورد و ملاحظه نکرد، افکار عمومی مردم بنگال بود. از هیجان و غلیانی که پیش آمد شگفتزده شد. چون میپنداشت این همه حاصل یاوه سراییهای اهل سیاست است آن را نادیده انگاشت. مخالفتها با پیشوایی سورندرنات بانرجی و کارد به استخوان رسیدن از بیتفاوتی مقامات رسمی به صورت تحریم اجناس انگلیسی و سوزاندن نمادین منسوجات لانکاشیر به اوج خود رسید. پیشوایان مخالف، با همان شیوه که اروپاییان در برابر قانون ایلبرت ایستادگی کرده بودند، به مبارزه پرداختند و از واکنش حاصل شگفتزده شدند. کوخیل در شورا و تیلاک در مغرب به حمایت از آنان برخواستند. تیلاک پیشنهاد کرد مردم از پرداخت مالیات خودداری کنند. اما شومترین ثمره مخالفت پیدا شدن گروه تروریستی بود که نه تنها به دست آوردن آزادی را از نظر مذهبی وظیفه میشمرد بلکه سوءقصد به جان و آدمکشی را نذری مقدس میدانست که به درگاه ایزد بانو کالی میشود.
بنگال دو پاره شد، و گرزن به انگلستان بازگشت، اما هند دیگر هند سابق نبود. تمام طبقه متوسط و در بنگال تمام مردم، به گونهای ژرف، به جنبش درآمده بودند. نتیجه کلی این شد که تمام این طبقه به کنگره، که حیاتی از نو یافته بود، پیوستند. ملیگرایی که تا به حال برای اعضای فعالتر طبقه متوسط حالت نظری و آرمانی داشت، تبدیل شد به اعتقاد راسخ و طرز برخورد غریزی و فطری. رنج ناشی از تقسیم بنگال درد زایمان دشوار ملیگرایی بورژوازی هند بود. اما نتیجههای دیگری نیز به دست آمد. آشکار شد که بورژوازی، کم یا بیش مورد نفرت، میتواند به هنگام لزوم از پشتیبانی همگان برخوردار شود. معلوم شد نجبای کهن و سنتی نه تنها نمیتوانند از
ص: 244
نهضتهای ملی جلوگیری کنند بلکه حتی قادر نیستند اینگونه نهضتها را هدایت نمایند. از همه مهمتر ثابت شد به دنبال و به جای حرف عمل هم میتوان کرد. کنگره، که تا بحال فقط توانایی ترغیب و تشویق داشت، حال صاحب قدرت سیاسی نیز شده بود. اما تمام آیات و نشانهها بر علیه دستگاه رسمی قرطاس بازی انگلیسیها نبود. این احساس که دولت انگلیس عزم جزم کرده تا از تجدد و بیداری هند جلوگیری کند تنها موجب انشعاب گروههای تروریستی، که در بنگال ظرف چند سال آتی عملیات وحشیانه انجام دادند، نشد. احساسات ضد دولتی به شدت توسعه یافته بود. به موازات آن بر تعداد پیروان تالیک افزوده شد. این غلیان احساسات سبب شد در نشست سال 1907 کنگره که در سورات انجام شد خود کنگره دچار شکاف شود. نتیجه آن افول ستاره بخت تالیک بود، و سرتاسر شبه قاره هند برآشفته و ناآرام و دچار سرگشتگی بود.
هنوز چند هفته از بازگشت گرزن به انگلیس نگذشته بود که حزب لیبرال با اکثریت هنگفتی در انتخابات انگلستان برنده شد. دولت نوین انگلستان نسبت به خواستههای مردم هند نظر مساعدتر داشت. انتظار میرفت بیشتر اقدامات ستیزهجویانه گرزن را لغو کند، اما چنین نشد و این اقدامات ابقاء شد.
وزیر کشور نوین جان مورلی بود که، پیش از آن، زندگینامه گلادستون را نوشته بود. از ادیبان تندروی بود که حال ستاره اقبال سیاسی او طلوع کرده بود. اما این طلوع آنگاه رویداده بود که به علت بالا رفتن سن، گرفتار اندیشههای غرورآمیز شده بود. رفتاری خودکامه داشت، و در عمل دچار ضعف بود. در کلکته با مینتو، جانشین گرزن روبرو شد که استعمارگری تمام عیار بود و به تازگی از کانادا به هندوستان انتقال یافته بود. نه در کار استاد بود و نه استعدادی درخشان داشت. اما خونسرد و بیتفاوت و آگاه از اوضاع روز
ص: 245
و طبیعت آدمیان بود. این دو نفر ظاهرا با هم ناسازگار مینمودند. اما به گونهای غیر منتظره جفتی مناسب از آب درآمدند. بیعطوفتی مینتو مصلحتی بود برای مزاج آتشین مورلی و خونسردی وی تریاقی بود برای دودلیهای وی. هرچند که دولت در نشان دادن واکنش سریع دچار تردید بود اما اوضاع هند را بسیار جدی گرفتند. بی آنکه هدفهای درازمدت سیاسی را بپذیرند تصمیم گرفته شد حسن نیت و اعتماد قشرهای سیاسی را جلب کنند. بر این اساس میان مورلی و مینتو گفتوگوهایی انجام شد و قرار گذاشتند با کوخیل مشورت کنند. اندیشه ایجاد شورای مشورتی را به دور افکندند. گفتوگو بر این نکته متمرکز شد که میان هندوان و دستگاه اداری ارتباط و نزدیکی ایجاد کنند، بر تعداد و قدرت شوراهای قانونگذاری موجود بیفزایند. دادن این امتیازات، که امروزه ناچیز و اندک مینمایند، با در نظر گرفتن سوءظن محافظهکاران و مخالفت شدید مسئولین ادارات، نیاز به جرأت و خطر کردن داشت. وقوع انشعاب در کنگره و گسترش افراطگری و پیدا شدن گروههای تروریستی از یک سو نوعی فوریت رسیدگی به امور را لازم میساخت. از سوی دیگر دلایل موجهی برای به تأخیر انداختن هرگونه اصلاحات در دست محافظهکاران بود. آنگاه که برای نخستین بار پیشنهاد شد هندیان در شورای اجرایی نایب السلطنگی شرکت کنند، اولین واکنش اعضای شورا، به قول پروفسور دادول این بود که گویی طپانچه بر شقیقه آنان گذاشتهاند.
حاصل این گفتوگوها قانون شوراهای هند مصوب 1909 بود که با اسم اصلاحات مورلی- مینتو شهرت یافته است. هماکنون هندیان به عضویت شورای نایب السلطنه و شورای هند در لندن درآمده بودند. حال راه گشوده شد تا هندیان در شوراهای اجرایی ایالات نیز عضویت پیدا کنند. شورای قانونگذاری سلطنتی گسترش یافت. تعداد اعضای آن از 25 عضو به شصت
ص: 246
رسید که بیست و هفت نفر از آنان انتخابی بودند. هنوز ریاست شورا با نایب السلطنه بود. موضوع اکثریت آراء در کار نبود، اما علاوه بر گفتوگو و بحث درباره بودجه سالیانه مطرح کردن سؤالات و قطعنامههای کلی مجاز دانسته شد. همین گونه تغییرات در شوراهای ایالتی داده شد. دو نوآوری عرضه شد؛ یکی انتخابات مستقیم برای اعضایی که به مناسبت شغل عضو شورا نبودند، دیگری انتخاب نمایندگان مخصوص قشرهای مسلمان. این نوآوری دومی حاصل تأسیس مسلملیگ در سال 1906 بود که خود واکنشی بود نسبت به نفوذ روزافزون هندوان. با این استدلال این امتیاز داده شد که چون یکی از شرایط حق انتخاب داشتن مستغلات و املاک بود و این شرط مانع از آن بود، که در حوزههای مسلماننشین، مسلمانان به نسبت جمعیت خود در انتخابات شرکت کنند پس به جوامع مسلمان این حق داده شد. این قانون روی هم رفته در زمینه انتخابات و داشتن دولتی که مسئولیت بر عهده داشت گامی رو به جلو بود. تحوّلات بعدی ناچار بود در همین راستای مسئولیت دولت صورت بگیرد. اما مورلی با شدت مانع از چنین تحولی شد.
بعضا به علت نظرتنگی و دوراندیش نبودن و بعضا به سبب احتراز از برانگیختن وحشت و واهمه انگلیسیان مخالف.
این اقدامات روی هم رفته باعث رضایت کم یا بیش اعضای معتدل کنگره شد. کوخیل که در استفاده از تسهیلات شوراهای نو بنیاد استاد بود شورای سلطنتی را تبدیل کرد به تریبونی که از پشت آن نظرات و آرای ملّیگرایان معتدل بیان شود. یکی از نخستین قطعنامههای او تقاضای آموزش ابتدایی همگانی بود. این خوشبینی توأم بااحتیاط با اقدامات نایب السلطنه نوین لرد هاردینگ، که در سال 1910 به جای مینتو منصوب شده بود، تایید شد.
هاردینگ سیاستمداری کارکشته، لیبرالی معتقد و با تهوّر بود. در پس نقابی از
ص: 247
رسمی بودن و خشکی ظاهری استعدادی فراوان در برخورد با مردم داشت.
بهگونهای نامتعارف طرز تفکر و اندیشیدن هندیان را درک میکرد. تماس با کوخیل را ادامه داد. از مشورت کردن با مقامات غیر رسمی واهمه نداشت.
تاجگذاری جورج پنجم فرصتی بود برای برگزاری مراسم دربار بزرگ در دهلی، به سال 1911، که شخص پادشاه و شهبانوی انگلیس ریاست آن را بر عهده داشتند. از این فرصت استفاده شد تا تقسیم بنگال ملغی و وضع به صورت اول برگردد. پایتخت دولت هند به دهلی انتقال یافت. دو بنگال بار دیگر یکی شدند (تا دلتنگی اهل بنگال از انتقال پایتخت تخفیف یابد). آسام ایالتی مستقل شد. ایالت نوین بیهار و اوریسا به پایتختی شهر تاریخی پتنا در ساحل رود گنگ ایجاد گردید. انتقال پایتخت که از زمان نایب السلطنه بودن لرد ویلیام بن تینک مورد مطالعه قرار گرفته بود سرانجام عملی شد. تا آخرین لحظه خبر این تصمیم، بیاندازه مهم، محرمانه ماند. انتقال پایتخت اسباب خشم شدید گرزن و اروپاییان مقیم کلکته شد، اهل بنگال را دلتنگ و افسرده ساخت، اما در عوض تمام مردم هند از این تصمیم احساس رضایت کردند.
این نظر که انگلیسیان به مرکز و قلب هندوستان تغییر مکان داده بودند اینگونه تعبیر میشد که هندوستان را در آتیه نه چندان دور با رژیمی کاملا نوین اداره خواهند کرد.
در آن مقطع زمانی جوّ آکنده بود از امیدواری و افق روشن و فعالیتهای مثبت. هنگامی که نایب السلطنه با تشریفات رسمی به دهلی آمد تا انتصاب کوخیل در کمیسیون آیزلینگتون را، که قرار بود سهم بزرگتری در انتصاب دولتی به هندیان بدهد، اعلام دارد مورد سوء قصد قرار گرفت، اما از حادثه جان سالم بدر برد. کوخیل را به افریقای جنوبی فرستاد تا مهاتما گاندی جوان را، که به نمایندگی از سوی هندیان مقیم آن دیار از تبعیضات نژادی شکایت
ص: 248
کرده بود، یاری دهد. به دنبال این اقدام نایب السلطنه اعلام داشت نه تنها به هندوان دلبستگی ژرف و صمیمانه دارد بلکه پشتیبان تمام دوستداران هند و کسانی است که در برابر ظلم و ستمگری مقاومت میکنند. ماه عسل کنگره- دولت پنج سال، تا روزی که جنگ اول جهانی اروپا را در خود گرفت، و برای هند نتایج غیر قابل تصور به بار آورد، ادامه داشت. افراطگری و عملیات تروریستی از میان برداشته نشده بود. اما اولی به شدت کم شده بود و دومی دیگر مشکلی خطرناک نبود. روی هم رفته افکار عمومی احساس میکرد دوباره با حکومت ارتباط دارد. انگلیسیان دست کم در زمینه شراکت، تحول و پیشرفت اندکی صداقت دارند.
ص: 249
15 جنگ جهانی اول و جهش بزرگ به جلو
جنگ جهانی اول نقطه عطف بزرگی در تحول هند امروزی شد. انقلابی ژرف را در ضمیر و وجدان هندیان به وجود آورد که به پیدایش و صعود مهاتما گاندی انجامید. تا سال 1914 روی هم رفته ابتکار در دست دولت انگلیسی هند بود. پس از سال 1918 این ابتکار به دست کنگره افتاد. البته این انقلاب فکری پدیده نوینی نبود. در 20 سال گذشته علائم و آثار بیداری و طرز برخوردی نوین دیده شده بود اما موقتی مینمود، و در برابر اصل برتری بنیادین اروپاییان کم رنگ جلوه میکرد. تا سال 1914 تصور میشد خودمختاری از نوع غربی با گامهای آرام و فواصل طولانی، که توسط دولت امپراطوری اندازهگیری خواهد شد، از راه خواهد رسید. فرمانروایان آینده هند انگلیسیهای قهوهای پوست خواهند بود که مکائولای رویای آن را دیده بود. این اندیشه را تیلاک زیر سئوال برده بود و توسط دولت و مردم هم میهن خود مردود شده بود. او در زندانی در ماندالی به سر میبرد و هیچ فرد هندی قصد کمک کردن به او را نداشت.
بیداری پیش از سال 1914 با نهضتهای ملیگرایی نوین آسیا تداعی
ص: 250
میشد. آشکارتر از همه مورد ژاپن بود. غربگرایی بیرودربایستی آن کشور موجب وجد و سرور ملیگراهای دست راستی شده بود. اما مرهمی بر جراحت طرفداران تیلاک نمیگذاشت. شکست نظامی که ژاپن به روسیه تزاری داد تمام احزاب و جمعیتها را برق زده کرد. برای نخستین بار در طول سدههای متمادی یک دولت شرقی در برابر یک دولت مقتدر غربی قد علم کرده بود و پشت آن دولت را به خاک رسانده بود. سپس انقلابهای ایران و ترکیه و چین رخ داد، اما این انقلابها چندان موفقیتآمیز نبود، و تنها دریچه امیدی را باز کرد. در سال 1914 هند نوین هنوز از پشت عینک انگلستان به دنیا مینگریست. برای هند آن زمان دو قدرت جهانی وجود داشت، بریتانیا و روسیه. دیگر کشورهای نیرومند اروپایی و ممالک متحده آمریکا موجودات مبهمی بودند که از لابلای ابر و مه نیروی دریایی انگلیس به سختی تشخیص داده میشدند. ربطی به هند نداشتند. درباره آلمان، کم یا بیش، آن هم عمدتا به علت مقاصد و روابط بازرگانی، آشنایی مختصری وجود داشت.
جنگ جهانی اول این طرز برخورد را برهم زد. سه ماه از شروع جنگ نگذشته بود که نخستوزیر وقت انگلستان اسکوئیت گفت «از حالا به بعد باید به هند از زاویه دید نوینی نگاه شود». اما با امروز و فردا کردن معمول هیئت وزرا اقدام مثبت در این زمینه سه سال به تأخیر افتاد. افکار عمومی هند به سرعت پی برد بریتانیا یکی از چند قدرت تقریبا هم سنگ اروپا بوده و حتی نیروی دریایی و تسلط او بر دریاها نیز بیمعارض نیست. هیبت انگلیس را از روی پایه سنگی ویکتوریایی که مدتها بر آن تکیه زده بود پایین آوردند. بر حیثیت و اعتبار اروپا به طور کلی چنان لطمه سنگینی وارد آمد که هیچگاه دیگر جبران نشد. همه دیدند مربیان و اندرزگران اروپایی مشرق زمینیها نه تنها با تمام وجود سرگرم برادرکشیاند، بلکه یکدیگر را دقیقا با همان نوع
ص: 251
بیرحمیها و شرارتهای بیپایان متهم میکنند که به هندیان تلقین کرده بودند که در این عصر نوین منحصر و مختص کشور هند است. پس از آنچه رخ داده بود آیا باز هم غرب میتوانست ادعا کند که صاحب تمدن است؟ آیا به جز تسلط بر وسایل کشتار دستهجمعی، غرب مزیت دیگری داشت؟ با ریختن ترس از انگلستان و از دست رفتن احترام و آبروی اروپا دو رویداد پیش آمد. نتیجهاش این شد که نظر هندیان نسبت به بقیه دنیا به کلی زیر و رو شود. برای هند معنای انقلاب 1917 روسیه فروپاشی بزرگترین قدرت ارتجاعی دنیا بود. از آن پس تقاضاهای روسیه در جهت همدردی با ملتهای زیر ستم و مقابله با ظلم امپریالیسم برای افکار عمومی به مراتب جالبتر و جذابتر از کمونیسم لنین و تروتسکی بود. همراه با سرنگونی تزاریسم اندیشههای پیش از جنگ هند درباره سیاست دنیا نیز رهسپار زبالهدانی تاریخ شد. رویداد دوم ورود کشورهای متحده در سال 1917 به جنگ و اهمیت روزافزون امریکا از سال 1918 به بعد بود. اعلامیه چهارده مادهای ویلسون رئیس جمهور وقت امریکا شامل حق استقلال ملتها بود.
هندیان متوجه شده بودند انگلیسیان خواهی نخواهی مفاد این اعلامیه را پذیرفتهاند. افزون بر این هندیان شاهد بودند در همان هنگام که آمریکاییان راجع به حقوق ملتها صحبت میکردند گفتوگوی انگلیسیان درباره گرفتن امتیازات و تضمینها بود. دیدگاه فکری تمام هند به شدت تندرو شد.
احساس این که فجر صادق به زودی خواهد دمید گوشه و کنار شبه قاره را فراگرفت. آنچه پیش از سال 1914 اعطای سخاوتمندانه امتیاز دانسته میشد حال نوعی توهین به حساب میآمد. پرخاش «چه قدر کم» تیلاک جایگزین نفس بند آمدن کوخیل از «چه قدر زیاد» شد. در اثر فشار جنگ در اروپا انقلابی فکری نیز روی داد. اما این انقلاب فکری به دستگاه قرطاس باز اداری حکومت انگلیسیان هند سرایت نکرد. اعضای جوانتر دستگاه اداری هند را، از روی نادانی، همراه نیروهای مسلح به بیرون هند فرستاده شده بود.
اینان چون بر سر پستهای خود بازگشتند متوجه تغییر طرز برخورد هندیان
ص: 252
نشدند. در واقع به دنیایی گام نهادند که برایشان بیگانه بود. مسئولان سالمندتر و قدیمیتر، به سبب وظایف اضافی در شرایط دشوارتر، اعصابی خسته و خرد داشتند. ذخیره انرژی لازم، برای رویارویی با بحران پس از جنگ هند را، نداشتند. نمیتوانستند تغییرات و تحولاتی را که به سرعت روی میداد درک و هضم کنند. اگر بخواهیم سرنخ اختلاف شدید میان دولت انگلیسی هند و مردم آن سرزمین را به دست آوریم باید به یاد آوریم دستگاه اداری خسته و میان تهی و پوشالی در برابر طبقه متوسط نوپای پرتوان و پرتحرک هند قرار گرفته بود.
شروع جنگ با فوران اظهار وفاداری هندیان نسبت به انگلیسیان همراه بود. شاهزادگان سنتی در برابر رفتار ملایمتآمیزی که اخیرا نسبت به آنان شده بود در اظهار وفاداری و آمادگی برای انجام خدمات با یکدیگر به رقابت پرداختند. طبقه متوسط روی هم رفته پرشور و علاقمند بود. این عوامل مثبت میوههای سیاستهای دولت در دهه گذشته بود. اما دولت این فرصت مناسب را از دست داد، آمادگی انجام خدمات، از روی بلاهت، نادیده گرفته شد. با طولانی شدن جنگ، جوّ افکار عمومی دگرگون شد. نیروهای مسلح هندی به فرانسه و مصر و عراق گسیل شدند که در تمام جبههها لیاقت و کفایت خود را نشان دادند. اما پاسخ دولت به هرگونه پیشنهادی برای تغییر وضع در جمله «پس از پایان جنگ» خلاصه میشد. البته در خود انگلستان هم هرگونه پیشنهادی برای تغییر وضع همین پاسخ را دریافت میداشت.
بریتانیا برای بقای حیات سیاسی خود میجنگید. اما خود هند به رغم کامیابیهای مادی، در واقع، تماشاچی کنار گود بود. سهم هند در جنگ کم نبود. اما به هر حال نوعی ماجراجویی جسورانه و بااهمیت بود. اما به هیچ وجه جنبه مبارزه ملی نداشت. پس نمیشد انتظار داشت تمام عواقب امر را به آیندهای مبهم و نامعلوم موکول کرد. معقول و منطقی بود هندیان انتظار داشته باشند ارزش سهم آنان در جنگ در عمل شناخته و پرداخته شود. به تأخیر انداختنها و بهانهگیریها و تقاضای مکرر برای فداکاری بیشتر
ص: 253
اندکاندک باعث غیظ و خشم شد تا جایی که کارد به استخوان رسید. در آغاز هرگونه مخالفت با دولت متوقف شد، همگان از مقررات و شرایط جنگ پشتیبانی کردند. یک میلیون و دویست هزار نفر بسیج شدند. از این عده هشتصد هزار نفر سرباز و رزمنده بودند. یکصد میلیون لیره بلاعوض به انگلستان پرداخت شد. سالانه 20 الی 30 میلیون لیره به هزینههای جنگی کمک شد. وظیفه دفاع از هند را خود هندیان برعهده گرفتند تا جایی که مدتها تعداد سربازان انگلیس مقیم هند به رقم ناچیز 15000 نفر تقلیل یافت.
با گذشت زمان علاوه بر افتخارات جنگی سیه روزیهای ناشی از جنگ نیز ظاهر شد. پس از هیجان پیاده شدن ارتش هند در فرانسه، زمستان پیش آمد که سربازان هندی میبایست در خندقهای جبهه بگذارنند. سرباز هندی هیچگونه آمادگی برای مقابله با سرما و سختی آن را نداشت. پاسداری دراز مدت از آبراهه سوئز، پیش رفت و آنگاه عقبنشینی در عراق و رسوایی سوء مدیریت جنگ در آنجا. روستایی هندی، اروپای کثیف و چرک را در لباسهای مندرس زمستانی دید. از آنچه دید بیزار و مشمئز شد. در خود هند فعالیت اقتصادی مختصر رونقی گرفت، اما فرصت توسعه صنعتی عمدتا از دست رفت. در سال 1916 بود که در اثر فشار لندن کمیسیونی برگزیده شد تا نخستین گامهای برنامهریزی اقتصادی را توصیه کند. این مقدمهای بود بر استقلال اقتصادی هند اما سودمندیهای آن در سالها پس از پایان جنگ به دست آمد. نبرد زیردریاییهای آلمان علیه انگلستان موجب افزایش تقاضا برای گندم شد که به بالا رفتن قیمتها و قحطی انجامید. نیاز پیوسته به نیروی انسانی چنان بر شدت فعالیت مأموران استخدام افزود که در پارهای از نقاط پنجاب تعهد خدمت کردن اجباری شد. جنگ با ترکیه که سلطان آن برای میلیونها مسلمان خلیفه اسلام و رهبر مسلمانان جهان شمرده میشد موجب تیره شدن رابطه با مسلمانان هند گردید. دست آخر هم مرض مسری انفلوانزا
ص: 254
پیدا شد که باعث مرگ میلیونها نفر شد. در همین احوال تغییراتی که به آنها اشاره شد در روسیه و آمریکا پیش آمد.
در چنان شرایطی جوّ حاکم بر طبقات سیاسی، که تا آن زمان حاکی از وفاداری و اشتیاق به کمک کردن بود، به دلتنگی خشمآلود و انتظار تغییرات اساسی تبدیل شد. امپراطوری پهلوان که انتظار میرفت وفاداری و پشتیبانی را با اعطای هدیه آزادی و دموکراسی پاداش دهد مترسکی پوشالی از آب درآمد. باد نخوت در سر داشت و باز هم متوقع فداکاری و گذشت بیشتر بود.
روزبهروز بر تعداد کسانی که چون تیلاک- با شروع جنگ آزاد شده بود- میاندیشند افزوده میشد. با افزوده شدن فشار، کوخیل که از کوشش و تقلای زیاد از پای درآمده بود، در سن 49 سالگی روز پانزدهم دسامبر 1915 درگذشت. در سال 1916 خانم بسانت، که مشرب عرفانی داشت و بنیانگذار دانشگاه بنارس بود به اتفاق تیلاک انجمن آزادی میهن را تأسیس کردند تا نظرات خود را به کرسی نشانند. هنوز سال به آخر نرسیده که تیلاک بر کنگره تسلط یافت. با امضاء پیمان لکنو با مسلمانان، هند و هندیان را غافلگیر کرد.
چکیده پیمان پشتیبانی مسلمانان از تقاضاهای کنگره برای استقلال بود. در عوض هندوان حق مسلمانان را برای داشتن حوزههای انتخابی مستقل به رسمیت شناختند. تیلاک که در تدبیر امور سیاسی چیرهدست بود نشان داد میتواند به نمایندگی از سوی تمام هند اندیشه کند و سخن گوید. در این مقطع زمانی بود که دولت از خواب غفلت بیدار شد، و به فکر افتاد سیاستهای کلی پس از جنگ را مشخص و اعلام کند. این موضعگیری در بیستم ماه اوت 1917 توسط ادوین مونتوگیو، وزیر دولتی هند در مجلس شورای ملی انگلستان، با این سخنان اعلام شد:
سیاست دولت فخیمه پادشاهی که دولت هند کاملا با آن موافق است
ص: 255
این میباشد که هرچه بیشتر هندوان در اداره کلیه مؤسسات دولتی شرکت کنند و به تدریج مقدمات خودمختاری فراهم آید. تا این که هندوستان را دولتی مترقی و مسئول اداره کند که از اجزای لایتجزای امپراطوری باشد.
هرچند اعلام سیاستهای آینده سه سال به تأخیر افتاده بود اما آنگاه که اعلام شد اساسی و بنیادین بود. آن نوع خودمختاری برای هند در نظر گرفته شده بود که کشورهای چون کانادا، استرالیا، افریقای جنوبی و زلاند جدید از آن برخوردار بودند، از این گذشته سندی بود مورد قبول هر دو جناح حکومت انگلستان. محافظهکاری سابقهدار چون لرد گرزن اعلامیه را انشاء و اصلاح کرده بود. اعلام کننده آن از لیبرالها بود و هیئت وزرایی ائتلافی آن را تصویب کرده بود. الگوی تحولات سیاسی سی سال بعد را مشخص میساخت. به رغم آنچه در آن دوره گذشته بود ظهور دولتی مستقل و هندی را ممکن میساخت. به مراتب بیش از آنچه هر هندی پیش از سال 1914 انتظار داشت وعده میداد. این واقعیت که از دیدگاه مردم بیشماری این اعلامیه چنان کم اهمیت مینمود نشان میداد که در اثنای سالهای جنگ افکار عمومی چه تغییرات عمدهای کرده بود. حال موقع مناسبی است تا با دقت جنبههای قانونی اعلامیه بررسی شود. وزیر جدید مسئول در فصل هوای خنک سالهای 18- 1917 به اطراف هندوستان سفر کرد تا متقاعد شد بسیاری از مدیران مسئول و مشغول نسبت به مفاد اعلامیه نظر نامساعد دارند. در ضمن از واقعیت توقعات و انتظارات هندیان نیز آگاه شد. همراه با نایب السلطنه تازه منصوب شده لرد چلمز فورد گزارش موسوم به مونتیگیو- چلمز فورد را تهیه کرد که کوششی داهیانه برای پیاده کردن مفاد اعلامیه بود.
ویژگی عمده آن انتقال قدرت به ایالات بود تا راه برای ایجاد کشورهای
ص: 256
متحده شبه قاره هند باز شود. لغو اکثریتهای دولتی در شوراهای قانونگذاری، اصلاحات مرحله به مرحله و مرسوم ساختن مسئولیت وزراء در حکومتهای ایالتی و قانونمند بودن حاکم یا فرمانروا از دیگر توصیههای این گزارش بود. این دو توصیه آخری بود که توجه همگان را جلب کرد و موجبات نفاق و منازعه را فراهم آورد. نسل کهن مأموران انگلیس مقیم هند عمیقا تکان خوردند. بسیاری از آنان تقاضای بازنشستگی زودرس کردند تا این که شاهد آن روز سیاهی که مجبور باشند زیردست وزیری هندی خدمت کنند نباشند. اما مخالفت در پارلمان به جناح تندرو محافظهکار اختصاص داشت که تشکیلات منظمی نداشتند. لایحه پیشنهادی در دسامبر 1919 به تصویب رسید، و قانونی شد. پس از فاصله معمول تهیه کردن مقدمات در هند در ماه مارس 1921 توسط دوک کنات به اجرا درآمد.
نخستین اصل قانون اساسی جدید پیاده کردن مرحله به مرحله خودمختاری بود. تا آن هنگام فرض این بود که هدف خودمختاری مبتنی بر پارلمان است. زیرا به رغم انکار لرد مورلی تمام قانونگذاریها در این جهت انجام گرفته بود. اما هنوز «خودمختاری» معنای «استقلال» را پیدا نکرده بود. در کنفرانس سلطنتی 1926 مسئله استنباط «استقلال» از اصطلاح «خودمختاری» مطرح شد. طرح مسئله وضع اجتماعی «خودمختاری» در هند غوغا به پا کرد. اصل اجرای مرحله به مرحله اصلاحات و حق حفظ صلاحیت پارلمان برای هرگونه اصلاحات و تحقیق درباره چگونگی اجرای قانون پس از ده سال رعایت شد. در نفس این شرط امکان تغییرات دیگر در سر ده سال پیشبینی شده بود. اصل مهم دیگر انتقال مقامهای مالی و قانونگذاری بود. تمرکز امور در مرکز، با توجه به توسعه اقتصادی کشور، روزبهروز دشوارتر و طاقتفرساتر میشد. اما هنوز افکار برای ایجاد نوعی
ص: 257
رژیم فدرال آمادگی نداشت. به جای سرفصلهای پیشین درآمدها سهمیههای گوناگون برای ایالات و مرکز معلوم کردند. با این تمهید ایالتها تا اندازهای صاحب انعطاف و اختیار مالی شدند. این انعطاف در عمل محدود بود زیرا قلمهای مربوط به توسعه و گسترش به مرکز میرفت ولی با ایجاد مجموعی از یارانههایی که از مرکز پرداخت میشد تا اندازهای از این سختگیری کاسته شد. همین شیوه را درباره قانونگذاری به کار بردند.
مقامات قانونگذاری محلی اختیارات بیشتری یافتند اما چون این اختیارات از مرکز انتقال یافته بود و حقی نبود که ناشی از فدراسیون باشد کنترل کلی مرکز حفظ شد.
این تغییرات نه تنها راه را برای فدرالیسم آتی هموار ساخت بلکه ترتیبات اجرایی نوینی را که باعث محبوبیت این اصلاحات شده بود در پی داشت. در مرکز تغییر چندانی رخ نداد، تنها حوزه مشورتها گسترش یافت.
حال شورای اجرایی افزون بر نایب السلطنه و فرمانده کل قوا شش عضو دیگر داشت که سه نفر از آنان هندی بودند. سیاستمداران نامدار هندی به عضویت این شورا درآمدند. مردانی مانند سرتاج بهادر سپرو، لیبرال و اعتدالی برجستهای چون سر فاضل حسین پیشوای مسلمانان پنجاب. شورا بهشتی شد برای سیاستمدارهای طرفداران اعتدال. اما وضع در ایالات از بیخ و بن دگرگون بود. در آن جا نظام دیارچی، یا حکومت مضاعف، که از ابداعات لیونل کرتیس، نظریهپرداز سلطنتی بود، پیاده شد. مسائل اجرایی ایالات میان شورای اجرایی استاندار که در مقابل استاندار مسئول بودند و وزرای انتخابی که با اکثریت آراء شوراهای قانونگذاری نوین منصوب میشدند تقسیم میشد. ادارات دولتی نیز به همین شیوه تقسیم شدند. موارد اداری که توسط
ص: 258
وزرا کنترل میشد «انتقال یافته» نام یافت. آن اداراتی که در کنترل استاندار بود «ذخیره» خوانده میشد. موارد «ذخیره» عبارت بود از مالیاتهای ارضی و قوانین مربوطه، دادگستری و نیروی انتظامی، مسائل مربوط به آبیاری و کارگری. روی هم رفته اداراتی که مسئول نظم و امنیت و امور مالی بودند، ادارات «انتقال یافته» عبارت بودند از شوراهای خودمختار محلی، آموزش و پرورش، بهداشت، عملیات عمرانی، کشاورزی و شرکتهای تعاونی. این ادارات را «ملت سازی» میخواندند. مراد این بود که به وزرا نوین فرصتی داده شود تا در جهت پیشرفت و ترقی ملی گام بردارند و تجربه بیاموزند. وزراء مسئول تحول و پیشرفت بودند. اعضاء شوراها مأمور حفظ و حراست از میراث گذشته. استانداران میبایست فعالیتها و اقدامات دو گروه را هماهنگ ساخته و مانع از تعارض و رویارویی شوند. در شوراهای مشورتی نیز تغییرات لازم داده شد تا با ترتیبات اجرایی نوین سازگار باشد. در مرکز اکثریت رسمی مأموران دولت لغو شد. شورای قانونگذاری نوین 106 عضو انتخابی و چهل نفر عضو انتصابی داشت.
شورای والاتری نیز که شورای دولتی نام داشت تشکیل شد که 61 عضو داشت. اکثریتی غیر دولتی داشت و مقصود این بود از منافع زمینداران بزرگ دفاع شود. شوراهای ایالتی عمدتا توسعه یافتند. بیش از هفتاد درصد از اعضاء آن از غیر دولتیها بودند. هر ایالتی صاحب استانداری با قدرت و شورای اجرایی شد.
شوراهای نوین نیازمند انتخاب کنندگانی بودند تا اعضای انتخابی شورا تعیین شود. حق رأیهای محدود گذشته کنار گذاشته شد، و مقرر شد اصولا صاحبان مستقلات و املاک در سرتاسر شبه قاره هند حق رأی دادن داشته
ص: 259
باشند. پارهای شرایط دیگر از قبیل فارغ التحصیل دانشگاه بودن و یا عضویت در اطاقهای بازرگانی نیز در نظر گرفته شد. داشتن مستقلات و املاک معمولا با پرداخت مالیات بردرآمد نوسازی خانهها و یا مالیات ارضی در مناطق روستایی ثابت میشد. حداقل مالیات پرداختی با این نیت تعیین شده بود که طبقات همانند در سراسر کشور از حق رأی دادن برخوردار شوند.
نتیجه این شد که تقریبا پنج میلیون نفر انتخاب کننده اعضای شوراهای ایالتی شدند. در حدود یک میلیون نفر انتخاب کننده اعضای شورای قانونگذاری و هفده هزار نفر حق رأی دادن برای انتخاب اعضای شورای دولتی را پیدا کردند. این اعداد در مقایسه با جمعیت یکصد و پنجاه میلیونی هند، که به سن بلوغ رسیده بودند، ناچیز مینمود. اما بههرحال آغازی بود. حوزههای انتصابی خصوصی عمومی شد، و رأی دهندگان معدود تبدیل شدند به قشرهای نسبتا وسیع.
در مسیر دراز تحول سیاسی هند نقطه عطف دیگری پشت سر گذاشته شد. نوظهور بودن حکومت مضاعف؛ یا نظام دیارچی، در ایالات با تقسیم حوزههای انتخابی، به «عمومی» و «اختصاصی» همتا پیدا کرد. از این گذشته خود حوزه عمومی نیز به دو گروه تقسیم شد «عمومی» و «ذخیره». حوزههای اختصاصی منافع و نظرات گروههای خاصی مانند دانشگاهها، مالکان بزرگ، صنایع و بازرگانان را نمایندگی میکرد و آینده ویژهای نداشت. اما تقسیم حوزههای عمومی اهمیت بنیادین داشت. همه شرایط عمومی مساوی داشتند اما پارهای از رأیدهندگان از آن رو در حوزههای «ذخیره شده» جای داده شده بودند که دلایل خاص وجود داشت. این موضوع بخصوص در مورد مسلمانان صادق بود که شش کرسی اختصاص داده شده به آنان در سال 1909، حال چه در مرکز و چه در ایالت، بهگونهای چشمگیر افزوده شد.
سیکها نیز در پنجاب صاحب کرسیهای خاص خود شدند. هندیان مسیحی شده و هندی- انگلیسیان و اروپاییان نیز در دیگر نقاط کرسی
ص: 260
اختصاصی پیدا کردند. نمایندگی از سوی جمعیتها، که در سال 1909 استثنا تلقی شده بود، حال عنوان ضرورت اجباری تأسفانگیز را پیدا کرد که در آینده بسیار نزدیک وجه مشخص سیاستمداری در هندوستان شد.
اگر مجموع اصلاحات مونتفورد را بررسی کنیم آشکار است که نشانه تغییر جهت بنیادین بود. هند از موضع مشورتی درآمده بود و نخستین گامها را به سوی اصل پذیرفتن مسئولیت برداشت. نخستین عوارض بروز کرد.
امور سیاسی از دست معدودی مسئولان اداری انتصابی خارج شد و به تودههای وسیع مردم سپرده شد. هند بهگونهای بیسابقه دارای هویتی سیاسی و قانونی گردید. از همه اینها مهمتر آشکار بود این ترتیبات نوین و قدمهای اصلاحی موقتی و گذرا هستند. آیندهای را پیشبینی میکردند که در آن حقوق دموکراتیک گسترش مییابد و خودمختاری کامل بر پایه حکومت مسئول در برابر پارلمان به دست خواهد آمد. تردیدی نبود راه بازگشت بسته شده بود، و تنها تغییر قابل تصور و ممکن میبایست رو به جلو باشد.
پیشبینی تحقیق و تفحص، پس از ده سال، نوید تغییرات و تحولات جدی در آینده نزدیک را میداد. سیاست در هند متعهد شده بود براساس شیوههای غربی تحول پیدا کند. هند به عنوان یک هویت بین المللی زاییده شده بود. در جامعه دو نظر تندروانه که یکی مدعی بود امتیازات حاصل ناچیز است و آن دیگری که میگفت بیش از اندازه است بروز کرد. در میان این دو وجه که یکی این اصلاحات را فاجعه میخواند و آن دیگری مضحک و بازیچه، واقعیت این بود که هند در راه نوینی گام گذاشته بود و مقدمات انتقال قدرت داشت فراهم میشد.
اما سرنوشت قانون اساسی را نه قانونگذاران میتوانستند رقم بزنند و نه اهل سیاست و پارلمان. پیش از آن که قوانین جدید به تصویب رسد احساسات هندیان چنان برانگیخته شد که دیگر هند سال 1921، هند سال 1914 نبود. تبلیغات و تحریکات خودمختاری سال 1916 و موافقتنامه
ص: 261
لکنو میان هندوها و مسلمانان در پایان آن سال هشداری بود که خبر میداد طبقات سیاسی به هیجان و حرکت درآمدهاند. دیگر نمیشد با احسان و بخشش از بمباندازی جلوگیری کرد. لازم بود به جای امتیاز دادن حقوق مردم به رسمیت شناخته شود. قصد از اعلامیه دولت و اصلاحات منتفورد رویارویی و جلوگیری از این وضع بود. در شرایط مناسب احتمالا اصلاحات منتفورد میتوانست نتیجه مطلوب را بدهد. اما اشکال در این جا بود که دیگر شرایط مناسب وجود نداشت. حال برانگیختگی احساسات و خواستههای عمومی، به مراتب از آنچه سیاستمداران میپنداشتند، ریشهدارتر و ژرفتر شده بود. اینک عللی موجب برانگیختگی و هیجان عمومی میشد که دیگر نه در کنترل دولت بود و نه در اختیار کنگره. مردمی که به چشم خود شاهد وحشیگریها و خونریزیهای وحشتناک اروپاییان در اثنای جنگ جهانی بودند، مردمی که از کمبودهای زمان جنگ جانشان به لب رسیده بود، مردمی که از محدودیتها و تورم هولناک صدمه دیده بودند و انقلاب روسیه و داد و فریادهای امریکاییان درباره حقوق بشر و حق استقلال ملتها چشمانشان را خیره کرده بود. دیگر هندیان آرام و ملایم و توسری خورده ایام پیش از جنگ نبودند. هند یکپارچه ناآرام شده بود. پرتوقع و بیش از حد و اندازه حساس.
افزون بر تمام اینها جمعیت مسلمان هند نیز از فروپاشی تدریجی ترکیه، که چند ماه پیش از شکست آلمان آغاز شده بود، و از شایعات مربوط به تجزیه آن کشور به وحشت افتاده بود. اگر انگیزه برانگیخته شدن هندوها نارضاییها و امیدهایشان بود، انگیزه برانگیخته شدن مسلمانان ترس و هراس بود.
در سالهای 1917 و 1918 طبقات سیاسی هند سرگرم حرکتهای سیاسی دولت بودند اما تودههای مردم روزبهروز ناآرامتر میشدند.
همانگونه که اغلب پیش میآید آنچه باعث تبلور و تجسم این احساس نارضایی و ناآرام مردم شد سعی حکومت در جلوگیری از بروز ناآرامی بود. نهضت تروریستی که به دنبال تقسیم بنگال پیدا شده بود اما هیچگاه نابود
ص: 262
نشده بود، تحت تأثیر سختیهای ناشی از جنگ، حیاتی تازه یافت، و دوباره پیدا شد. برای تصمیمگیری در این باره دولت کمیسیونی را به ریاست قاضی رولات منصوب کرد. توصیههای کمیسیون به صورت دو لایحهای قانونی درآمد. پیش از آنکه دو لایحه به شورای قانونگذاری ارسال شود، جنگ اول جهانی پایان یافت. اما دولت به علت پایان یافتن مقررات زمان جنگ در تصویب این دو لایحه پافشاری کرد. در این دو لایحه پیشبینی شده بود قضات بتوانند متهمین جرائم سیاسی را، بدون حضور هیئت منصفه، محاکمه کنند. علاوه بر دولت مرکزی به دولتهای ایالتی هم اجازه میداد اشخاص را، پیش از آن که محکومیت پیدا کنند، بازداشت نمایند. در آن حال هیجان و برانگیختگی افکار عمومی این مسئله برای مردم قابل تحمل نبود. مردم مدت طولانی چندین ماه که طول کشیده بود تا قانون اصلاحات منتفورد تصویب شود را با مدت کوتاه چند هفته که تصویب این دو لایحه در آن صورت گرفته بود، مقایسه میکردند. چون دو قانون به مجلس قانونگذاری ارائه شد تمام هندیانی که نماینده شورا بوده، اما مأمور رسمی دولت نبودند، با آن مخالفت کرده و رأی مخالفت دادند، اما قوانین به کمک اکثریت دولتی به تصویب رسید. خشم و نفرت نوین پیشوای نوینی یافت، مهندس کارام چند گاندی وکیل دادگستری چهل و نه ساله، که به تازگی از افریقای جنوبی بازگشته بود؛ پیشوای موفق نهضت مقاومت آرام و بیخشونت در برابر حکومت افریقای جنوبی که از مریدان و دستپروردگان کوخیل فقید بود. از شرایط هند آگاه بود و یکی دو بار مقاومت منفی را آزمایش کرده بود، در ضمن به بسیج افراد هم پرداخته بود. تفاوت او با کوخیل در این بود که به مقاومت منفی اعتقاد داشت، و نسبت به انگلیسیها هیچگونه احساس دوستی نداشت.
با تیلاک هم در این زمینه متفاوت بود که صمیمانه میپنداشت سیاست به
ص: 263
گونهای ناگسستنی با اخلاق گره خورده است. در آن موقع کسی باور نمیکرد گاندی پیشوای ملی هند خواهد شد، تمام نگاهها متوجه تیلاک بود.
میپنداشتند گاندی بیاندازه طرفدار اخلاق و معنویات و بیش از حد آرام و مسالمتجو و اصولا خیالپرداز و بیخبر از واقعیات است. گاندی با تمام این ویژگیها قدم به میدان نهاد، راهی را یافت که جوّ سیاسی سرزمین هند از او جانبداری کرد. گفت قوانین رولات مسائل مربوط به اخلاق و احترام به نفس را مطرح کرده است، باید از راه واکنشی اخلاقی با آن مقابله کرد. بنابراین به جای تظاهرات دستهجمعی پیشنهاد کرد که مراسم هرتل که از سنتهای باستانی هند بود، انجام شود. به عنوان اعتراض تمام هند در یک روز معین از هرگونه فعالیتی دست بردارد. از دیدگاه نظری هرگاه روح کسی جریحهدار شود و مورد تجاوز قرار گیرد تا مدتی جسما قدرت انجام هیچگونه فعالیت معمولی و روزانه را ندارد. هرتل نوعی واکنش دینی بود که مدتها بود کسی بدان عمل نکرده بود. هرتل در شهرهای بزرگ انجام شد. شگفتی ندارد که به علت غلیان احساسات در پارهای نقاط به شورش انجامید. پنجاب نقطه انفجار شد. پنجابی که پیش از هر جای دیگر سختیهای ناشی از جنگ را تحمل کرده بود و بیش از هر جای دیگر نیروی انسانی از دست داده بود و فعالترین مناطق هند بود. در 13 آوریل 1919 ژنرال دیر در محوطه محصوری به نام جالیانو الاباغ، تظاهرات غیر مجازی را با شلیک، بیاخطار قبلی متفرق ساخت. جمعیت تظاهر کننده میان ده الی بیست هزار نفر تخمین زده میشدند. طبق آمار رسمی 379 نفر به قتل رسیدند و 1200 نفر مجروح شدند. حکومت نظامی اعلام شد. مجازاتهای سخت مقرر شد، و اوامر خفتآور صادر گردید. نظم دوباره بازگشت، و دولت تصور کرد که هند را از انقلاب نجات داده است. حال آن که در واقع مجلس ختم رژیم امپراطوری
ص: 264
انگلیسی در هند را برگزار کرده بود. واقعیت اندکاندک به بیرون درز کرد. در اکتبر همان سال دولت ائتلافی لندن کمیتهای را مأمور تحقیق و رسیدگی به این حادثه کرد. حال تلخی اختلافات نژادی بر ناخشنودی عمومی افزوده شد، اما نفوذ گاندی مانع از بروز خشونت فراگیر شد. گاندی خود را سوار بر تارک موج احساسات عمومی یافت. تیلاک که روزی مرد عمل دانسته میشد، اما از درک افکار عمومی عاجز مانده بود، از نظرها محو شد. گزارش کمیته تحقیق 20 آوریل 1920 انتشار یافت، معلوم شد حاوی تضادهایی بر مبنای تفاوتهای نژادی است. اگر چه اروپاییان عضو کمیته ژنرال دیر را توبیخ کردند، اعلام حکومت نظامی را ناسنجیده دانستند، و ژنرال دیر را بازنشسته کردند، اما هند از این که مجلس اعیان انگلیس به نفع او رأی داده و مبلغ هنگفتی به پاس خدمات او برایش پاداش جمعآوری کرد به زلزله درآمد. گاندی، که تا آن زمان از همکاری با انگلستان صحبت میکرد، تغییر موضع داد. اعلام داشت نه تنها آنچه رخ داده بر حق نبوده بلکه حرکتی شیطانی بوده است. اعلام داشت «هرگونه همکاری و همراهی با این دولت شیطانی، گناه است». در ماه اوت موفق شد کنگره را ناچار سازد که نهضت عدم همکاری با دولت را سامان دهد. از جمله استعفای دستهجمعی از مقامات دولتی، نرفتن دانشآموزان و دانشجویان به مدارس و دانشگاههای دولتی، و تحریم انتخابات شوراها که در پیش بود. این اقدامات برای اعضای معتدل کنگره غیر قابل تحمل بود. از کنگره انشعاب کردند، خود را لیبرال نامیدند و به زودی تبدیل به سپاهی شدند که همه اعضای آن امیر و سردار بودند اما حتی یک سرباز هم نداشتند که از امر آنان اطاعت کند. نهضت مقبولیت همگانی یافت، کشور یکپارچگی بیسابقهای پیدا کرد، و تمام مسلمانان هند نیز از آن پشتیبانی کردند. مسلمانان از قرارداد سورس که با ترکیه امضاء شده بود و تجزیه ترکیه را تهیه دیده بود سخت هراسان شده بودند. به پیشوایی برادران علی نهضت خلافت را راه انداختند و با گاندی
ص: 265
دست همکاری دادند. مأموران دولتی که از شغل خود استعفا دادند و یا القابی را که بدانها اعطا شده بود پس دادند، اندک بودند. کار دانشگاهها و مدارس مدتی نابسامان شد. اما مؤسسات ملّی هم که میخواستند جای آنان را بگیرند دوام نیاوردند. انتخابات انجام شد ولی تنها یک سوم رأی دهندگان در انتخابات شرکت کرده و رأی دادند. شوراها تشکیل شد و لیبرالها در آنها اکثریت داشتند اما کسی را نماینده نکردند. دستگاه دولت از کار نیفتاد، اما فشاری که بر آن وارد میآمد آشکار بود تا مدتی هیجان غلیان داشت. در چنین جوّی امکان اغتشاش و هرجومرج میرفت. در مواردی اتفاق هم افتاد. این اغتشاشات و شورشها موجب نگرانی میهنپرستان شد و از هیجان آنان کاست. در اوایل سال 1921 لرد ریدینگ که از حقوقدانان بنام بود و به خونسردی و دوراندیشی شهرت داشت جایگزین لرد چالمز فورد شد.
ناسازگاری و ناهمگونی نهضت ضد دولتی را تشخیص داد. خونسرد در انتظار نشست تا اختلافات بروز کند و نهضت یکپارچگی خود را از دست بدهد. در ماه اوت 1921 شورش ملفاس سنّتگرای متعصب مالابر، که موجب کشتار و تغییر مذهبهای اجباری شد، بخش عمده از افکار عمومی هند را نگران ساخت. در پاییز همان سال به هنگام تحریم مراسم استقبال از ولیعهد انگلستان خشونتهای بیشتر بروز کرد. در اواخر سال آشکار بود که سیلاب احساسات و هیجانات شروع به فروکش کرده است. به هنگام گفتوگو از نهضت عدم پرداخت مالیات بود که بیحرمتیهای شنیع و زشت چوری- چوری روی داد. گاندی خود پایان مبارزه را اعلام داشت. اندکی بعد دستگیر شد و به شش سال حبس محکوم گردید و ناآرامی جدی رخ نداد.
طوفان با همان سرعت که آغاز شده بود فروکش کرد. اما دیگر هرگز شرایط
ص: 266
گذشته تکرار نشد. روحیه مستعمراتی برای همیشه مرده بود. هندوها احساس میکردند بلوغ سیاسی یافتهاند. در خود این توانایی را سراغ گرفتند که در شرایط برابر با دولت رویارو شوند. دولت نیز هرگز مانند گذشته بر تارک نخوت و فرعونیت تکیه نمیزد. در اعماق وجودش لرزه و تکان را احساس کرده بود، و پی برده بود که افکار عمومی وجود دارد. کنگره نیرویی است که باید آن را به گونهای جدی به حساب آورد. هنوز معلوم نبود ابعاد این نیرو چیست. طبقه حاکمه انگلیسی هنوز تردیدهایی در این باره داشت، و نمیدانست کنگره تا چه اندازه جدی است. در ظرف ده سال آینده هر دو طرف از شک و تردید خارج شدند، و شکها تبدیل به یقین شد.
ص: 267