19 استقلال و استواری
1. استقلال
دولت انگلیسی هند هنگام پایان گرفتن جنگ در اروپا، ظاهرا موقعیت استواری داشت. با فرماندهی قاطع ویول تسلط اداری با ثبات و مطمئن مینمود. هند انباشته بود از نیروهای مسلح، ارتش در جبهه برمه پیوسته پیش میرفت و روحیه نیرومندی داشت. رهبران کنگره در بازداشت بودند. کشور آرام بود، و پس از ناآرامیهای سال 1942 تحریکات تازهای از سوی جناح چپ نشده بود. پارهای از اعضای کنگره دوباره در جلسات شورا شرکت میکردند. گفتوگو از سازش بود، مسلم لیگ رسما جنگ را تحریم کرده بود، اما از این که مسلمانان در آن شرکت کنند جلوگیری نمیکرد. وضع مواد خوراکی و تورم نظم یافته بود. حالت نارضایتی که در پایان جنگ اول جهانی فراگیر شده بود دیده نمیشد.
اما نایب السلطنه آگاهی کامل داشت که این دید سطحی از اوضاع بود. هند همیشه در برابر رهبری توأم با اقتدار، واکنش مثبت نشان میداد. برای مدت جنگ حکومت ویول را پذیرفته بود، اما جنگ مسئله خودمختاری را نگشوده بود، و آن را عقب انداخته بود. در لحظهای که جنگ پایان مییافت مسئله دوباره مطرح میشد. قدرت انگلیسیها که در اثر تمرکز نیروهای مسلح پیدا
ص: 320
شده بود به ناچار، در اثر پراکنده شدن این نیروها، به شدت کاهش مییافت.
کنگره پیشنهاد کریپس را رد کرده بود. دولت نیز آن را پس گرفته بود، اما مسئله مورد مناقشه یعنی سرشت و چگونگی خودمختاری به جای خود باقی مانده بود. اگر در هند دلایل کافی برای اقدام سریع وجود داشت در انگلستان نیز همین نیاز اعمال فشار میکرد. در ماه مه سال 1945 تصور میشد جنگ با ژاپن یک سال دیگر طول خواهد کشید و در آن مدت از قدرت انگلستان کاسته نخواهد شد، اما آینده سیاسی نامعلوم بود. قرار بود به زودی در انگلیس انتخابات عمومی انجام شود. عمر کابینه ائتلافی زمان جنگ انگلیسی داشت به سر میآمد. همه نشانهها حاکی از ضرورت اقدام فوری بود.
نخستین حرکت را ویول انجام داد. خواست دستگاه اداری ملی، براساس خطهای پیشنهادی کریپس، به وجود آمده بود. رهبران کنگره از زندان آزاد شده و همراه با رهبران مسلم لیگ به سیملا [پایتخت تابستانی هند] احضار شدند. قرار بر این بود که دولت نوین جنگ با ژاپن را به پایان برساند و آنگاه به تشکیل مجلس مؤسسان، که وعده داده شده بود، بپردازد. این گفتوگوها با شکست روبرو شد. مورد مناقشه سهمیه کرسیها در شورای اجرایی بود و این که کنگره حاضر نبود مسلم لیگ را به عنوان تنها نماینده مسلمانان بپذیرد.
آنچه در این مذاکرات آشکار شد اطمینان روزافزون جیناح و مسلم لیگ بود.
در سه سال گذشته تقریبا در تمام انتخابات میان دورهای برای شورا پیروز شده بودند و حال فراکسیون نیرومندی را در اختیار داشتند که مرکب از بیست و پنج نفر از مجموع 204 نماینده شورا بود. کنگره به نوبه خود خطاهایی را که در سالهای 1939 و 1942 با امتناع از شرکت در دولت مرتکب شده بودند، با جهل نسبت به نفوذ فزونی یافته مسلم لیگ کامل کرد، خطاهای بزرگتری که موجب گسترش بیشتر نفوذ مسلم لیگ شد.
در این بزنگاه دو رویداد غیر منتظره رخ داد؛ در انتخابات ژوئیه انگلستان حزب کارگر با اکثریت نیرومند زمام امور را به دست گرفت و با پرتاب بمب
ص: 321
اتمی بر روی هیروشیما و ناکازاکی جنگ با ژاپن، زودتر از آنچه تصور میشد، پایان یافت. در این شرایط تصمیم گرفته شد نیروهای احزاب را با وسیله انتخابات ایالتی و مرکزی، که از آغاز جنگ انجام نشده بود، آزمایش کنند.
شش ماه طول کشید تا دستگاه کند انتخابات به کار افتاد. تصمیم درست بود اما در شرایط موجود فرصت لازم فراهم نبود. تنش فزاینده بر دادگاه سران ارتش آزادیبخش، که میبایست در ماه پاییز در قلعه سرخ دهلی برگزار شود، متمرکز شد، و شورش کوتاه مدت نیروی دریایی هند در ماه فوریه را به دنبال آورد. در مورد دادگاه بالا سران کنگره حداکثر استفاده سیاسی را بردند، اما در مورد شورش نیروی دریایی، که حاصل تندرویهای خودجوش جوانان پرشور بود، شرمنده شده کوشیدند آن را نفی و منع کنند. رهبران شورشی شکایت کردند که پیشوایان نهضت مقاومت ملی به آنان خیانت کردهاند. حال بزرگان کنگره دچار این بیم و هراس شدند که مبادا پیش از آنکه زمام امور را به دست گیرند هرج و مرج در کشور فراگیر شود.
انتخابات دو نکته را کاملا روشن ساخت. در ضمن این که کنگره در هندوستان هندوها صاحب اکثریت مطلق بود، مسلم لیگ نیز به همان اندازه مورد تایید رأیدهندگان مسلمان بود. فرضیه دولت آقای جیناح با زبان سیاسی بیان شده بود. اگر کنگره میتوانست هر پیشنهاد انگلیسها را که کمتر از استقلال کامل بود رد کند، مسلم لیگ نیز توانایی آن را داشت که هرگونه پیشنهادی از سوی کنگره، که شامل تقسیم شبه قاره نمیشد، را نپذیرد. در معادله روابط قدرتهای موجود دگرگونی سومی نیز رخ داد که اهمیت حیاتی داشت. در اثنای این ماهها توانایی انگلیسیها بر تحمیل راهحلی بر یکی از طرفین یا حتی حفظ وضع موجود به شدت کاهش یافت. برخورد کهن که «از بیرون حفاظ معرکه را نظاره میکنیم تا دو طرف ناچار به توافق برسند» دیگر کارساز نبود. زیرا نه نیروی فیزیکی و نه نیروی اراده و نه اعتقاد اخلاقی برای پاسداری از حفاظ وجود نداشت. انتخابات انگلستان نشان داده
ص: 322
بود مردم انگلستان دیگر برای ادامه تسلط انگلستان در هند حاضر به فداکاری نیستند. قدرت به دست کسانی افتاده بود که به استقلال هند اعتقاد داشتند و بنابراین بیش از پیش آماده بودند تا واقعیات تازه پیدا شده، در صحنه سیاسی هند، را پذیرا باشند. حال دیگر گفتوگو بر سر این بود که چگونه در کوتاهترین مدت و به چه نحو میتوان قدرت را به مردم هند منتقل کرد. موضوع دیگر رغبت مردم بریتانیا، به انحلال تجهیزات ارتش بود. در بهار 1946 اکثر واحدهای ارتش منحل شده بود. دولت دیگر نیروی مسلح قابلی در اختیار نداشت. داوری که تا آن زمان با نیروی مسلح اطراف معرکه را حفاظت میکرد تا نظم را نگاه دارد، حال مأمور مذاکره صلحی شد که جز منطق و احترام متقابل و ترس از آینده وسیلهای در زرادخانه تهی شده خود نداشت.
در میان رویدادهای پرتنشی که در پیآمد پنج نفر سرنوشت هند را رقم زدند. مهاتما مانند همیشه معماگونه با اندیشههای پهناور و باریک ریسی و استادی در چانهزدن. چراغی که او را هدایت میکرد و راه میبرد دو شعله داشت یکی یکپارچگی هند بود. وی را مجبور میساخت با جداشدن پاکستان، حتی تا بعد از آخرین لحظه ممکن، مخالفت کند. شعله دیگر او را در تلاش برای برای برقراری آشتی در نواحی ناآرام هدایت میکرد، با شجاعت باور نکردنی و احساسات انسانی تحسین برانگیز همراه بود. نفر بعد جواهر لعل نهرو بود که اکنون رهبری با تجربه و سرد و گرم روزگار چشیده بود. از سوی ملت به عنوان جانشین گاندی پذیرفته شده بود. تیزهوش و جذاب و درخشان و در عین حال گاهی غیر قابل پیشبینی بود. هنوز هم به خطا، قدرت مسلم لیگ و پشتیبانی تودهای آن را دست کم میگرفت، اما اینک پختگی بیشتر مانع از بروز احساسات او میشد. دوراندیشی وسیعتر از بیصبری وی جلوگیری میکرد. سوم محمد علی جیناح که در اوج قدرت خود بود. مردی با چهره آرام و خونسرد، صدای آهسته و موزون و کلمات با
ص: 323
دقت انتخاب شده، لباسهایتر و تمیز دوخته شده، به دست استادترین خیاطهای لندن، که در پشت آن اراده و اعصابی فولادین و مهارت فوق العاده در شگردهای سیاسی و قدرت ایجاد حس فداکاری و اعمال نظم و توانایی برابر با گاندی در برانگیختن تودهها، پنهان بود. شگفتآور این است که به زبان اردو نمیتوانست تکلم کند اما توانایی داشت جماعات مسلمانان را به حرکت آورد. دو نفر آخری انگلیسی بودند. هیکل چهارشانه ویول که حکایت از سربازی میکرد اندیشمند، با قدرت تفکر بیش از متعارف و نهایت حسن نیت که بیشتر اوقات آنچه را با پیشقدمی و ابتکار به دست آورده بود در اثر سکوت از دست میداد. با مباحثههای دیالکتیکی سیاستهای روز بیگانه بود، اما احترام همگان را به خود جلب کرده بود. مورد تحسین مولانا آزاد بود. نفر پنجم لرد مونت باتن بود که هنوز به هند نیامده بود و آنگاه که به عنوان جانشین ویول به هند آمد معلوم شد که درست نقطه مقابل اوست.
درخشان، مطمئن به خود، پرحرف، نابغه، شجاع و استاد در تنه زدن و هل دادن. با شخصیت خودش و وابستگی نزدیک به خاندان سلطنتی همه را خیره کرده بود. در میان کمحرفی احتیاطآمیز ویول و فعالیت شتابزده مونت باتن تفاوت چندانی وجود نداشت. گفتوگو بر حول این محور میچرخید که آیا سرعت توافق آخری منجر به فاجعهای بزرگتر از مصیبتی که میخواستند مانع آن شود نخواهد شد؟
دولت لندن دست به اقدام زد. هیئتی به ریاست لرد پتیک لارنس و عضویت سر استفورد کریپس و آقای ا. وی. الکساندر در ماه اپریل سال 1946 به دهلی آمد. هدف این بود که از یک سو یکپارچگی هندوستان حفظ شود و از سوی دیگر نگرانیهای مسلمانان برطرف گردد. دیری نپایید متوجه شدند دو طرف در موضعهای خود سخت ایستادگی میکنند. کنگره به هیچگونه موافقتی که راه را برای جدایی پاکستان هموار سازد راضی نمیشد، و تن در
ص: 324
نمیداد. هنوز درباره نیروی تودههایی که از محمد علی جیناح پشتیبانی میکردند شک داشت. جیناح هم به نوبه خود تصمیم گرفته بود با هرچه در را به روی ادعاهای مسلمانان میبست موافقت نکند. کوتاهترین راه را برای رسیدن به موفقیت نهایی، ایجاد مانع به سر توافق تشخیص داده بود. آگاهی کامل داشت در راهی گام گذاشته است که از لبه تیغ برندهتر است، از میان خشونت و نابودی میگذرد. آنگاه هیئت نقشه داهیانهای طرح کرد که میگویند زاییده ذهن خلاق کریپس بود. دو بخش داشت؛ یکی بخش طولانی مدت که متضمن فدراسیون در دو لایه بود. لایه اول مرکب از ایالتهای هند انگلیسی بود که دولتهای هندی پس از مذاکره میتوانستند با یکدیگر متحد شوند. لایه دوم از ایالتهای منفردی تشکیل میشد که میتوانستند اتحادیههای فرودستتری از خود به وجود آورند که هر یک از این قدرتهای ایالتی مجاز بود تصمیم بگیرند کدام یک از قدرتهای ایالتی را به اتحادیه ناحیهای منتقل کنند. قدرت دولت مرکزی از آنچه کریپس در سال 1942 پیشنهاد کرده بود کمتر شده و منحصر بود به امور دفاعی، خارجه و ارتباطات. با افزودن بر قدرت واحدهای تشکیلدهنده فدراسیون و کاستن از اقتدار دولت مرکزی و وارد کردن مفهوم اتحادیه فرودستتر امید میرفت وحشت مسلمانان از تسلط هندوان برطرف شود و یکپارچگی تمام هندوستان حفظ گردد. هر دو طرف این نقشه را پذیرفتند. آنگاه به هنگام گفتوگو درباره بخش دوم، یا نقشه میان دورهای، میانه آنان به هم خورد.
پیشبینی شده بود دولت موقتی تشکیل شود تا مجلس مؤسسانی برای تصویب آنچه مورد توافق واقع شده بود انتخاب کند. مذاکرات بر سر سهمیه کرسیهای وزارتی به بنبست کشیده شد. کنگره هنوز ادعا میکرد نماینده تمام هندوستان است، بنابراین حق داشت نمایندهای هم از سوی مسلمانان داشته باشد. مسلم لیگ هم مدعی بود نماینده تمام مسلمانان هند است، بنابراین حق انتخاب نمایندگان مسلمان را در انحصار خود میدانست.
ص: 325
با در نظر گرفتن تنش موجود و هنگفت بودن ادعاها قطع مذاکرات نمیتوانست مانع از بدگویی و اتهامات متقابل باشد. چون این جریان مستقیما به خشونت روزافزودن، که فیصله دهنده نهایی بود منجر شد میتوان پذیرفت اعزام این هیئت نقطه غیر قابل برگشتی بود که پس از آن تجزیه شبه قاره اجتنابناپذیر شد. نپذیرفتن طرح میان دورهای از سوی کنگره سرپوشی بود بر سوء ظن کنگره نسبت به مقاصد مسلم لیگ و بیاعتقادی به این که مسلم لیگ آن اندازه قدرت دارد که نیروی لازم برای تجزیه را به صحنه آورد. جیناح نیز میپنداشت مانعتراشی به سود اوست زیرا زمان به طرف او متمایل بود. با گذشت هر هفته جوّ موجود بر تعهد طبقه متوسط و مداراگر مسلمان میافزود. پشتیبانی عمومی را، تنها عاملی که میتوانست خواستههای او را عملی سازد بیشتر برمیانگیخت. اما تمام نتیجههای به دست آمده از فرستادن هیئت منفی نبود. در این دوره از مذاکرات فشرده سرانجام سران کنگره از صداقت و صمیمیت هدفهای اعلام شده دولت انگلیس مبتنی بر اعطای خودمختاری و استقلال اطمینان پیدا کردند. در روابط آنان با رهبران انگلیسی نوایی تازه پیدا شد که در موافقت نهایی سال بعد تأثیر ارزشمندی گذاشت. حال دلیل دیگری پیدا شد که چرا هندوستان باید نسبت به عدم موفقیت هیئت اعزامی شکرگزار باشد.
قرار بود یکپارچگی هند به قیمت داشتن دولت مرکزی ضعیف حفظ شود.
در این طرح خطرات متعددی نهفته بود. یکی آن که دولت مرکزی چنان ضعیف میبود و تا آن اندازه گرفتار موضعگیریهای جاهطلبانه دو طرف که هیچگاه فرصت نمییافت تا طرحهای عظیم عمرانی، که پس از تجزیه هم در هند و هم در پاکستان پیاده شده، به مرحله اجرا درآورد. خطر دیگر این بود که با ضعف و گرفتاریهای دولت مرکزی طبیعی بود قدرت در اتحادیههای فرودست تمرکز یابد و سرانجام به تجزیه هندوستان منجر شود. با این تفاوت که نه به دو بخش بلکه به چندین واحد مستقل. در بسیاری موارد با
ص: 326
هیچ هوشمندی و نبوغ در نوشتن قانون اساسی نمیشد واقعیتهای عریان دعوای بر سر قدرت را پنهان کرد.
از آن به بعد هند به گونهای گریزناپذیر به سوی جنگ داخلی هولناکی میرفت که همراه بود با کشتارهای دستهجمعی یک جماعت مذهبی از جماعت مذهبی دیگر که به انتقام گرفتن میپرداخت. نخست بدگویی آغاز شد. جیناح دولت را به حیله و مکر متهم ساخت، زیرا آنگاه که کنگره از پذیرش طرح میان دورهای سرباززده بود اداره امور را به مسلم لیگ سپرده بود. آنگاه نهرو در جلسه ماه ژوئیه کنگره اعلام داشت کنگره بدون هیچگونه پیشرفتی به مجلس مؤسسان خواهد رفت. این گفته برای جیناح آژیر خطر بود. او دستور تظاهرات روز شانزدهم اوت را داد. شورش خونینی در کلکته رویداد که دولت مسلم لیگ نتوانست و یا نخواست آن شورش توأم با خونریزی را آرام سازد. سرانجام نیروهای انگلیسی وارد عمل شدند. در این شورش هندوان تلفات عمده دادند. اندکی بعد هندوان در بیهار بر اقلیت مسلمان هجوم بردند. شورشهای خشونتآمیز دیگر در بنگال شرقی و ولایات متحده روی داد. با آتش خشم شعلهور شده و احساسات لجام گسیخته هر شورشی به زیادهرویهای هولناک منجر میشد.
کنگره که از رویدادهای ماه اوت هشیار شده بود در ماه سپتامبر قبول مسئولیت کرد. جیناح از بیم این که منزوی شود در ماه اکتبر به دولت وصل شد. اما مسلم لیگ به نیت مبارزه وارد دولت شده بود و قصد همکاری با آن را نداشت. مجلس مؤسسان را، که قرار بود در ماه دسامبر تشکیل شود، تحریم کرد. نایب السلطنه نگران فهمید سروکارش با کسانی است که منطق ندارند، و جز نکوهش و سرزنش کاری بلد نیستند. دولت انگلیس رهبران دو طرف را به لندن دعوت کرد، چون واکنش مثبت ندید به عنوان آخرین علاج تصمیم بر مداوای با تکان شدید گرفت. در روز بیستم فوریه 1947 رسما اعلام شد قدرت حکومتی در هند پیش از تاریخ ژوئن 1948 انتقال خواهد یافت و لرد
ص: 327
مونت باتن جانشین ویول خواهد شد تا برای انتقال قدرت طرحی تهیه کند.
سرانجام رهبران از خواب غفلت بیدار شدند. از یک سو جیناح به عنوان سخنگوی مسلم لیگ تأکید کرده بود که از درخواست ایجاد پاکستان یک ذره عقب نخواهد نشست. دولت انگلیس نیز تعهد کرده بود در تاریخ معین شانه از مسئولیت تهی کند. متوجه شدند که اگر تا تاریخ معین به توافق نرسند هولناکترین جنگ داخلی ممکن رخ خواهد داد. هرج و مرج و نابسامانی بر همه جا و همه چیز سایه سیاه خواهد انداخت. با سقوط وزارت خضر در آغاز سال، ایالت پنجاب گرفتار جنگ داخلی شده بود، شهرهای امریتسر و مولتان ویران شده بودند. امید کنگره به این که با گذشت زمان اهرمهای قدرت را به دست گرفته و مانع از تجزیه هندوستان خواهد شد، با این محدودیت فرصت، بر باد رفت. اگر توافق حاصل نمیشد دستگاه دولت قطعهقطعه میشد تا به این و آن سپرده شود. امیدی نبود بار دیگر این قطعات را تعمیر و به یکدیگر وصل کرد. حال امکان قطعهقطعه شدن جای خطر تجزیه را گرفته بود. واقعیت این بود که یکدندگی جیناح به ثمر رسیده بود. هماکنون برای این پیروزی بهای سنگینی پرداخته بود، و بهای سنگینتری نیز میبایست بپردازد. اما توفیق یافته بود تا کنگره را مجبور به انتخاب کند؛ یا پاکستان یا هرج و مرج تمام عیار. تنها گاندی حاضر بود که با هرج و مرج رویارویی کند.
اکنون رویدادها به اوج خود رسید. پس از آن که هر دو طرف آخرین پیشنهاد نایب السلطنه جدید را رد کردند رهبران کنگره نتیجه گرفتند تجزیه اجتنابناپذیر است. سرانجام نهرو در این مورد راهش را از گاندی جدا کرد.
مهاتمای کار آزموده و پیر به بنگال برگشت تا به سعی در ایجاد صلح و مسالمت ادامه دهد. حتی در مراسم جشن روز استقلال در ماه اوت شرکت نکرد. مونت باتن طرحی ارائه داد که وامدار زحمات طاقت فرسای وی. پی.
ص: 328
منون بود. از سوی کنگره، مسلم لیگ و سیکها پذیرفته شد. طرح روز سوم ژوئن انتشار یافت. دو دولت هندوستان و پاکستان میبایست تأسیس شوند تا دولت انگلیس داراییهای خود را، در شبه قاره هند، به آنان منتقل کند. هر یک از آنها قانون اساسی خود را تدوین نماید. تاریخ استقلال یا روز انتقال به نیمه شب چهاردهم اوت جلو آورده شد. در آن تاریخ تمام دولتهای هند از زیر سلطه انگلستان و قراردادهای تعهدآور درمیآمدند. تشویق میشدند پیش از آن تاریخ به یکی از دولتهای هندوستان و یا پاکستان بپیوندند. ایالت وفاداری خود را به یکی از این دو دولت با رأی مجالس و شوراهای قانونگذاری خود ابراز میکردند. اما در پنجاب و بنگال که جمعیتهای مذهبی کم یا پیش با یکدیگر مساوی بودند کمیسیونی مأمور تعیین مرزهای دو دولت شد. در ایالت سرحدی که وزراء پیراهن قرمز با اکثریت ناچیزی امور را اداره میکردند قرار بر همهپرسی گذاشته شد. هر دو طرف عمده نارضایی خود را اعلام داشتند، اما پیشنهادات را پذیرفتند. سیکها نیز چنین کردند، هرچند آنان دلایل استوارتری برای نارضایی داشتند زیرا خط مرزی احتمالی پنجاب جمعیت آنان را دو نیمه میکرد.
چون اصل تجزیه پذیرفته شد. لرد مونت باتن که استاد راه کارهای شتابزده با سرعت برق بود دست به کار شد. آنچه او را یاری میداد این واقعیت بود که نسبت به هیچ کدام از طرفین تعهدی نداشت. طرز برخورد او مستقیم و تازه بود. هاله سلطنتی که او را احاطه کرده بود بر جذابیت او میافزود. خانم مونت باتن هم در این میان نقش عمده داشت. علاقه صمیمانه او به مردم هند و نیرو و دانایی توام با زیبایی او چه در جمع و چه در خلوت مرهمی بود روی بسیاری از رنجیدگیهای طرفین. این زن و شوهر تیم بسیار کارآمدی در آن روزهای حساس بودند. جادو کار خود را کرد و چون لحظه
ص: 329
استقلال فرا رسید. نهرو توانست آنگونه که باید و شاید حق مطلب را ادا کند.
او خطاب به مجلس مؤسسان، اندکی پیش از نیمه شب چهاردهم اوت، گفت:
سالهای پیش با سرنوشت پیمان بستیم. اینک موعد ادای تعهدات رسیده است. نه تمام و کمال و با پیمانه پر اما به اندازهای قابل ملاحظه.
با صدای ساعتی که نیمه شب را اعلام میدارد، آنگاه که همه در خوابند، هند به روی زندگی و آزادی چشم خواهد گشود و از نو زنده خواهد شد. لحظههایی در تاریخ هست که بسیار کمیاباند. لحظهای که کهنه بودن نو میشود. لحظهای که عصری پایان مییابد. لحظهای که روان مردم زیر فشار به سخن میآید. به مناسبت این لحظه خطیر تعهد میکنیم خود را وقف خدمت به هند و مردم آن و مقصدی والاتر، انسانیت، بکنیم.
2. استواری
در پانزدهم اوت دولت نوین رسمیت یافت. لرد مونت باتن نخستین فرماندار کل این کشور مستقل و عضو کشورهای مشترک المنافع شد. در جشنهای پرشوری که بدین مناسبت برپا شده بود وی و خانم مونت باتن با استقبال گرم همگان روبرو شدند. یک شبه احساسات ضد انگلیسی فروکش کرد. معلوم شد این احساسات ناشی از سوءظن نسبت به نیت انگلیسیها و هراس از تغییر موضع آنان، در لحظه پایانی، بوده است. از آن روز به بعد دوستی رسمی و شخصی حاکم بر روابط بود که گاهی به علت برانگیخته شدن احساسات دچار تلاطم میشود، مانند رویداد کانال سوئز. دوستی هندیان نسبت به کسانی که قرنها بر آنان ظلم و ستم کردند موجب تعجب نظارهگر بیگانه، مخصوصا امریکاییان و حتی خانم الینور روزولت، شد. رژیمی که چنین احساسات محبتآمیزی نسبت به نمایندگان امروزیش ابراز میشود نمیتوانسته بدمطلق بوده باشد.
ص: 330
اما دولت نوین که میبایست قابلیت خود را در اداره کشور نشان دهد، زودتر از آنچه تصور میرفت زیر فشار غیر منتظره واقع شد. این دوره فشار و تطبیق منطقا حاصل دوره نخستین استقلال بوده و شامل مقدمه واجب برای اولین فصل کتاب هند نوین است. نخستین فشار که تهدیدی برای بقای دولت نوین به شمار آمد. مهاجرت عظیمی بود که به دنبال قتل عامهای پنجاب انجام گرفت. رأی کمیسیون تعیین خط مرزی در روز 17 اوت اعلام شد و همانگونه که انتظار میرفت جامعه سیکها را به دو قسمت تقریبا مساوی تقسیم میکرد. پیشوایان سیک اینگونه تقسیم را از پیش پذیرفته بودند اما اکثریت بزرگی از مردم تصمیم بر مقاومت گرفتند. برای برخورد با اغتشاشات ممکن پنجاه هزار سرباز هندی به فرماندهی سرلشکر ریز در نظر گرفته شده بود. اما با شروع زد و خورد معلوم شد کاری از این نیرو ساخته نیست. واحدهای گوناگون این نیرو هر یک با یکی از طرفهای مسئله (هندوها، مسلمانان، سیکها) بیش از آن احساس همدردی میکردند که بتوانند مؤثر واقع شوند. واقعیت این بود تنها به سربازانی که از جنوب هند آمده بودند میشد اطمینان داشت. اینان نتوانستند خود را با سرعت به منطقه برسانند. در چند روز بعد از اعلام خط مرزی سیکها و هندوان به جان مسلمانان ساکن پنجاب شرقی افتادند و مسلمانان دست به قتل عام سیکهای پنجاب غربی زدند. جنگ تمام عیار درگرفت، هر دو طرف دست به انواع بیرحمیهای هولناک آلودند. به ناوگان وسایل حمل و نقل تجاوز میشد، جلوی قطارهای حامل مهاجران را میگرفتند و مسافران آنها را از زن و مرد و کودک قتل عام میکردند. در ظرف چند روز صفهای طویل وسایل نقلیه رو به شرق و غرب روانه شدند تا در کشور مجاور پناه گیرند. موج مهاجران در دهلی سبب انفجار و مبارزه جمعیتهای مذهبی در اوائل ماه سپتامبر شد.
ص: 331
جامعه مسلمانان از بیخ و بن برافکنده شد. تا مدتی ثبات دولت مورد تهدید قرار گرفت. تعداد دقیق قربانیان هیچگاه معلوم نخواهد شد. انواع تخمینها زده شده است، اما رقم پانصد هزار نفر خیلی دور از واقعیت نیست. از این کشتار همگانی که بگذریم تبادل ناخواسته مردم به مقیاس وسیع صورت گرفت. تخمین میزنند پنج و نیم میلیون نفر از هر طرف مجبور به مهاجرت شدند و از مرز هند و پاکستان در پنجاب گذر کردند. از این گذشته بیش از چهار صد هزار نفر هندو از سند مهاجرت کردند و متجاوز از یک میلیون نفر از بنگال شرقی به بنگال غربی حرکت داده شدند.
دولت هنوز از مصیبت جلوگیری از قتل عامها فارغ نشده بود که گرفتار مشکل اسکان دادن پناهندگان شد. در پنجاب لااقل زمینهای مسلمانانی، که به پاکستان پناهنده شده بودند، وجود داشت. اما تعداد پناهندگانی که به دهلی آمده بودند به مراتب بیش از مسلمانانی بود که از آن جا مهاجرت کرده بودند.
در پاییز این مشکل بحرانی تازه آفرید. پناهندگان نه تنها بسیاری از محوطههای اطراف دهلی را اشغال کردند- بعضی از آنها مانند پورانا قلعه مرکز تجمع مسلمانانی بود که میبایستی معاوضه شوند- بلکه به خیابانها ریخته و مسجدهای فراوانی را تصرف کردند. احساسات جماعتهای مذهبی دوباره بالا گرفت و میرفت قتل عام دستهجمعی مسلمانانی که هنوز مهاجرت نکرده بودند آغاز شود. گاندی در ماه اکتبر از بنگال به دهلی آمد و رسالت آشتی دادن و التیام بخشی خود را در آن جا متمرکز ساخت. حال به طرفداری از مسلمانان برخاسته بود. زود متوجه شد که با مخالفت عواملی از درون حکومت روبرو است. شجاعانهترین و نجیبترین لحظه زندگی او فرا رسیده بود. آخرین شورشهای مذهبی را در سپتامبر و ژانویه 1948 آرام کرده بود. ندای درونی دوباره به سخن آمده بود. این بار خواسته گاندی دو وجه داشت، اصرار داشت در برابر داراییهایی که توافق شده بود به پاکستان واگذار شود و به علت اختلاف بر سر کشمیر این واگذاری انجام نشده بود،
ص: 332
غرامت نقدی پرداخت شود. دیگر آنکه در پایتخت صلح و آرامش واقعی برقرار گردد. تنها پس از آنکه غرامت نقدا پرداخت شد و قرارداد صلح، که شامل تخلیه مساجد نیز بود، به امضاء رسید روزه خود را در هیجدهم ماه ژانویه شکست. دوازده روز بعد هنگامی که عازم محل دعای روزانه خود بود به دست جوانی تندرو و سنتگرا به قتل رسید. در اثر مرگ او هند برقزده شد. پس از آن که گریه و شیونها فروکش کرد بیاعتباری و شرمندگی سیاستمداران افراطی هندو و سنتگرایان قطعی شد. گناه این توطئه برگردن آنان گذاشته شد که هنوز هم دیگر نتوانستهاند نفوذ سیاسی گذشته خود را بازیابند. حتی سردار پاتل، وزیر کشور، که نتوانسته بود به گونهای مؤثر از جان گاندی پاسداری کند، سرزنش شد.
فقدان گاندی برخلاف انتظار موجب نیرومندی نهرو شد. حکومت هند در واقع شراکتی بود میان نهرو که نماینده آرمان طلبیها و تمایلات جناح چپ کنگره بود و سردار پاتل که شخصیتی عملگرا و مسئول حزب در گجرات بود، وی تمایلات مستبدانه و سنتگرایی داشت و طرفدار بازرگانان عمده بود. دوبار نامزدی خود را برای ریاست کنگره به اصرار گاندی به عقب انداخته بود. حال که گاندی مرده بود و تشکیلات حزب را در تسلط داشت میتوانست رقیبی پرتوان برای نهرو باشد، اما فاجعه مرگ گاندی بر او سایه انداخته بود. اصطکاک پیدا شد، اما نه انشعابی رویداد و نه در کاخ حکومتی کودتا شد. به جای اینها وحدت ایالات و دولتها را با جدیت و زبردستی معمول خود به انجام رساند. آخرین تقلای او این بود که نامزد دست راستی خود پی. تندون را به ریاست کنگره در سال 1950 برساند. اما پاتل در دسامبر آن سال درگذشت و چون تندون خواست تا مستقل از نهرو عمل کند بلافاصله از مقام خود عزل و از صحنه سیاسی هند خارج شد. از آن زمان نهرو فرمانروایی بیرقیب خود را آغاز کرد.
ص: 333
بنابراین در پایان سال 1948 وضع کنگره تثبیت شده بود. بحرانهای تجزیه و پناهندگان پشت سر گذاشته شده و بیشتر اختلافات داخلی از میان برداشته شده بود. پس از گذراندن این دو مورد اضطراری هنوز دو مشکل از دوره انگلیسها به ارث مانده بود که میبایست حل شود تا بتوان گامهای اساسی رو به جلو برداشت؛ مسئله یکپارچه کردن دولتهای هند، و تدوین قانون اساسی. مورد دولتهای هند اولویت فوری داشت، نخست بدان پرداخته شد. 362 دولت در هند وجود داشت از حیدرآباد با هفده میلیون نفر جمعیت گرفته تا دولتهایی که فقط ده یا بیست کیلومتر مربع وسعت داشتند.
انگلیسها از تمام حقوق ناشی از پیمانهای گذشته دست برداشته و به همه توصیه کرده بودند به یکی از دو دولت نوبنیاد بپیوندند. مدتی رفت و آمدهایی شد و کوشش به عمل آمد تا «نیروی سیاسی سومی» بر محور نواب پوپال و معدودی از دیگر امیران تشکیل شود. اما به علت حسادتهای معمول شاهزادگان این تلاشها به جایی نرسید. تا روز اعلام استقلال تمام آنان به یکی از دو دولت پاکستان یا هند پیوسته بودند به استثنای کشمیر، حیدرآباد و چوناگاده. اما جای اینها در دولت نوین هند کجا بود؟ سردار پاتل و نماینده او وی. پی. منون بر عهده گرفتند شاهزادگان را با ترغیب و هل دادن و فشار به دولت وصل کنند و یا آنکه هسته واحد فدرالی در اتحادیه هند شوند.
پاتل میخ آهنین مشت دولت بود و منون دستکش مخملی که آن را پنهان میساخت. وسیله تشویقی که به رخ شاهزادگان کشیده میشد مزایای فردی، حقوق بازنشستگی، معافیت از مالیاتها بود. با این تمهیدات در ظرف چند ماه تمام دولتها، به استثنای سه دولت یاد شده در بالا، به اتحادیه فدرال ملحق شدند. پارهای از آنها مانند بروده، کتیوار و دولتهای راجپوت را با هم جمع کردند و واحدهای نوین فدرال سرواشترا و راجستان را تشکیل دادند.
ص: 334
تراوانکور و کوچین با هم یکی شدند و ایالت کرالا را به وجود آوردند. میسور برای خود واحد فدرالی شد. صدها دولت کوچک در واحدهای بزرگ حل شدند. معدودی از شاهزادگان مانند راجههای میسور و تراوانکور اجازه یافتند تا پیشوای اسمی دولتهای خود باشند، اما قدرتی برایشان باقی نمانده بود.
تمام این دولتها ساختار دموکراتیک یکنواخت پیدا کردند. پارهای از شاهزادگان با قبول پستهای دولتی یا ارتشی با شرایط نوین روبرو شدند، جمعی هم به بازرگانی پرداختند. به عنوان یک طبقه و شیئی عتیقه به جا ماندهاند، اما به عنوان یک عامل سیاسی از میان رفتهاند.
سه استثنایی، که پیش از اعلام استقلال به دولت مرکزی نپیوستند، کشمیر، حیدرآباد و جوناگاده بود. جوناگاده بندر کوچکی در کرانه کتیوار بود که جمعیتی هندو و نوابی مسلمان داشت. نواب میخواست به پاکستان بپیوندد اما پس از چند هفته ارتش هند آنجا را اشغال و پس از همهپرسی با هند متحد شد. پاکستان اعتراض کرد اما عکس العملی نشان نداد زیرا چنین اتصالی برایش اهمیت نداشت. حیدرآباد مقولهای جداگانه بود. هرچند اکثریت جمعیت آنجا (هشتاد و پنج درصد) هندو بود اما دولتی مسلمان داشت، که از روزگار مغولان باقی مانده بود. همیشه ادعا میکرد از متحدان انگلستان است و نه یکی از مستعمرات آن. اما اطراف این دولت را سرزمینهای هندی دوره کرده بود. هیچ دولت هندی نمیتوانست اجازه دهد چنین سرزمین وسیعی مستقلا، و شاید ناسازگار و ستیزهجو، در میان خاک او باشد. نظام حیدرآباد با تغییر موضع و بهانهگیری طفره میرفت. شرایط بسیار هوسانگیزی را که انگلستان برای وصل شدن به هند پیشنهاد کرده بود رد کرد. اجازه داد تا تشکیلاتی افراطی موسوم به «رضاکار» بر امور تسلط یابد. همین بهانهای شد
ص: 335
که هند در سال 1948 به برقراری امنیت در آنجا بپردازد. حیدرآباد یکی از واحدهای دولتی هند شد و بعدها (در سال 1956) در میان دولتهایی محلی که مبنای زبانی داشتند تقسیم شود.
باقی ماند کشمیر که موردی جداگانه و استنثایی بود. دولتی مرزی بود در همسایگی هر دو کشور. معقول بود به یکی از دو دولت که میپسندید وصل شود. دولت مختلط و به هم جوش خوردهای بود. دولتی بود که بر اثر رویدادهای تصادفی سیاسی اخیر پیدا شده بود. فرمانروایی هندو داشت. در مشرق آن جامو، که مرکز آن بود، اکثریت با هندوان بود. در خود دره کشمیر اکثریت قاطع با مسلمانها بود. در شمال و غرب آن منطقهای کوهستانی بود که بعضا زیر تسلط رؤسای طوایف کوهنشین مسلمان بودند و بعضا تباری چینی- تبتی داشتند. از نظر جغرافیایی، نژادی و سیاسی دولتی متزلزل و ناپایدار بود. فرمانروای هندو دفع الوقت میکرد. به هیچ سو وصل نمیشد، تا این که در ماه اکتبر نیروهای چریکی پاتان، مستقر در مرز، حمله آورده و به سمت پایتخت کشمیر سرانگار سرازیر شد. فرمانروای وحشتزده به هندوستان چسبید. نیروهای چترباز هندی به موقع وارد عمل شدند، بر آنجا تسلط یافتند. از آن زمان هندیها ادعا میکنند چون فرمانروای کشمیر به هند وصل شده از نظر حقوقی کشمیر جزو هندوستان است. پاکستان خواستار همهپرسی شد. نهرو نخست با همهپرسی موافقت کرد، اما هیچگاه پیشنهادی را برای انجام آن نپذیرفت. جنگ کوتاهی میان دو دولت درگرفت که با میانجیگری سازمان ملل در سال 1948 متارکه شد.
دستاورد نهایی دوره انتقالی قانون اساسی نوین بود. مجلس مؤسسان آن را با آرامش فراوان تصویب کرد و از سال 1950 به اجرا درآمد. الگوی عملی آن قانون 1935 بود. دلیل این مدعا بخشهای مفصلی است که از آن قانون در این قانون اساسی گنجانده شده است. جوهر قانون اساسی هند الگوی دولت فدرال غربی است با حکومت دموکراسی پارلمانی، اما خصوصیات ویژه
ص: 336
خود را نیز دارد که جنبههای عمده آن از این قرارند؛ ساختار فدرال به مناسبت قدرت زیادی که به مرکز داده شده قابل توجه است. مرکز هم چنین مسئولیت دفاع، امور خارجه، راههای آهن، بنادر و پول رسمی کشور را بر عهده دارد. از این گذشته فهرستی از عناوین حقوقی موازی وجود دارد که در آن موارد دولت مرکزی میتواند تصمیمات دولتهای عضو فدراسیون را لغو کند. برای رئیس جمهور این حق محفوظ است که اداره امور ایالتی را بر عهده گیرد. با همین قدرت هنگفت دولت مرکزی بود که نهرو توانست برنامه عمرانی خویش را پیاده کند. قانونگذاری مرکزی در دست دو شورا است، لوک سبهه یا نمایندگان مردم و راجیه سبهه که نماینده دولتها است.
مسئولیت پارلمانی فراگیر است، اما دو نکته جالب را باید در نظر داشت. یکی اختیارات رئیس جمهور که با پشتیبانی نخست وزیر و اکثریت مطلق پارلمانی به کار گرفته میشود. اما بر فرض که اکثریت حاصل نشد و هیئت وزرا متکی به گروههای نامطمئن باشد؟ آنگاه قدرت رئیس جمهور واقعیت مییابد.
رئیس جمهور همان اندازه صاحب قدرت میشود که هیندنبورگ در جمهوری ویمار آلمان. جنبه دیگر نبودن سیستم حزبی واقعی بود که بر ارزش نکته ذکر شده در بالای میافزود. به استثنای حزب کمونیست، که تعداد اعضای آنان ناچیز است، مخالفت با دولت تا امروز تنها در میان اعضای خود کنگره ابراز شده است. حق رأی همگانی است که در هند به معنای 175 میلیون رأی یعنی بزرگترین گروه رأیدهندگان در جهان است. در قانون اساسی نوین تحول دادگستری فدرال پیشبینی شده است که استقلال آن باعث اعتبار و آبروی آن شده است. شرایطی نیز در قانون اساسی وجود دارد که مخصوص قانون اساسی هند است. از جمله تعریف حقوق اساسی است، مانند قانون اساسی آمریکا. قانون اساسی رنگ و طعم غربی دارد هر چند به
ص: 337
کرّات از بنیادهای سنتی هند در آن یاد شده است. تنها بنیاد سنتی، که به حق از آن در قانون اساسی اسم برده شده، پنجایات یا شورای روستاست. اما در ضمن آن آمده نجس بودن ملغی اعلام میشود، و هرگونه تمسک بدان ممنوع است (ماده 17). حقوق اساسی بشر، حق رأی همگانی، اصول قانون اساسی و طبیعت دستگاه دولتی، همه اقتباس از اصول سیاسی و اخلاقی غرب است.
سرانجام قانون اساسی هند را از صورت دو مینیون بیرون آورد. آن را جمهوری عضو کشورهای مشترک المنافع اعلام داشت. این معنا دلایل عاطفی داشت. هند میخواست در عمل و در قانون استقلال داشته باشد. با این تحول هند راه را برای دیگر کشورهای جامعه مشترک المنافع باز کرد.
سبب شد تا این جامعه، یا باشگاه خصوصی، در شرایط کنونی به صورت قابل انعطافتر در بیاید.
ص: 339
20 هند و نهرو
میتوان گفت در سال 1950 هند، در کتاب قطور تاریخ خود فصلی را بست و بابی را از نو گشود. انگلیسیان رفته بودند، و نظام نوین با کامیابی تثبیت شده و به مسائل برجستهای، که از گذشته به جا مانده بود، سروسامان داده بود.
کنگره به استثنای از دست دادن پاکستان، برنامه خود را پیاده کرده و راه باز بود تا هند مسیر نوینی را برای آینده خود طراحی کند. بنابراین رویدادها و تحولات تقریبا نیم سده اخیر از یک سو هنوز معاصر بوده و جنبه تاریخی، به معنای واقعی اصطلاح را، نیافتهاند. از سوی دیگر این رویدادها از جمله فرایندهایی هستند که هنوز در حال تکوین بوده و مربوط میشوند به اتخاذ تدابیری که هنوز، چنانچه باید و شاید، شفاف و بیابهام نیستند. پس برخورد تاریخی، چون موادی که باید مورد تحقیق تاریخی قرار گیرند هنوز فراهم نیامدهاند، کاربرد ندارند. از فهرست کردن رویدادهای این نیم سده نیز مطلب دندانگیری عاید خواننده کتاب نخواهد شد. اطلاعات، آمار و ارقام، بیتوجه به گرایشها و روند رویدادها، باعث روشنی ذهن نمیشود. تردیدی نیست در این نیم سده گرایشها و روندهایی وجود داشته که با کاربرد تجزیه و تحلیل منضبط و جدّی تاریخی نمیتوان آنها را برآورد و ارزیابی کرد.
بنابراین برای این آخرین فصل کتاب، شکلی که در نظر گرفته شده، قالب
ص: 340
مقالهای درباره اوضاع امروزی هند است. این شکل و قالب از آن جهت کارآیی دارد که در دوره معاصر، هندوستان، از چنان وحدتی بهرهمند بوده که در گذشته سابقه ندارد. چه بسا در آینده نیز ادامه نخواهد یافت. پایهگذار این وحدت و یکپارچگی جواهر لعل نهرو بود. شرایط و حوادث روزگار چنان رقم خورد که دست نهرو همانند پارهای از شاهان مغولی هند، در پایهریزی سیاستهای هند به کلی باز بود و امر و کلامش نفوذ لازم را داشت. نهرو نه تنها چنین فرصتی را یافت بلکه صاحب اندیشههایی در زمینه «چه باید کرد» نیز بود. او جذابیت خاصی داشت که میتوانست، با ابعاد بیسابقه، تمام قشرهای مردم هند را ناچار از پیروی خود کند. بنابراین این فصل ارزیابی است از هند و نهرو.
نخست باید برتری چشمگیر نهرو را توجیه کرد. از شخصیت برجسته خود او که بگذریم باید یادآور شد از مزایای زیادی برخوردار بود. فرزند یکی از درخشندهترین گروه برگزیده پیشوایان عمده هند در دهههای نخستین سده بیستم بود. از سرزمینی برخاسته بود که هسته مرکزی نهضت ملیگرایی نوین هند، میانههای دره رود گنگ، بود. به ترتیب مرید، گل سرسبد دست پروردگان و سرانجام دست راست گاندی بود. گاندی به نوبه خود فرشته موکل نهضت بود، بنابراین تقدسی که با گاندی تداعی میشد به نهرو نیز تسری یافت. سالهای سال پیشوای محبوب و مطلوب جناح جوان و چپ کنگره بود. سرانجام با سربلندی و افتخار از دانشکده زندانها و مبارزات طاقتفرسای کنگره فارغ التحصیل شد. در کارشناس ارشد بودن او شکی نبود. بنابراین پس از مرگ پاتال تنها بنیادگذار زنده ملت و استقلال هند بود. از دید تودههای مردم مظهر آن سحر و جادویی بود که هالهای از نور معنویت دور سر گاندی میآورد و از چشم طبقات جامعه اعتبار و حیثیت
ص: 341
رهبری خردمند و پیشرو را داشت. بنابراین از سال 1940 به بعد ارباب کنگره و ناچار صاحب اختیار هند بود. اعتبار و حیثیت ملی وجود او را لازم و حتمی میکرد. واقعیتی که گاهی با تهدید به استعفا یادآور آن میشد، از این رو بود که به همان نسبت که در میان اعضاء کنگره احساسات صمیمانه میهنپرستی کم رنگ شد و سوء استفاده از مقام فزونی یافت ضرورت وجود او بیشتر و بیشتر محسوس شد. شاید بتوان گفت سلطانی بود که مشاوران ناباب داشت، یا سلطانی بود که فریب میخورد، اطلاعات نادرست دریافت میکرد، و یا حتی سلطانی بود که گاهی مورد سوء تفاهم قرار میگرفت، اما به هر حال سلطان بود.
آنچه باعث تقویت این موقعیت نهرو میشد شخصیت چشمگیر و به راستی برازنده او بود. اندام رسا و چهره گویا و سری که کلاه گاندی مانند بر سرداشت حامل چنان انرژی و نیروی هنگفتی بود که پیوسته موجب شگفتی شاهدان میشد. شخصیت او در ضمن آنکه به حد افراط جذاب بود، احترامانگیز و مسلط نیز بود، با آنکه از طبقه نجبای برجسته بود و از سر تا پایش، مظهر نجیبزاده بودن، میبارید. چنان قدرت کلام و بلاغت در سخن داشت که میتوانست تودههای مردم را به حرکت و جنبش درآورد. در ضمن از تماس داشتن با تودههای مردم، به گونهای غیر متعارف، کسب نیرو و توانمندی میکرد. بازرسیها و سرکشیهای برق آسای او سبب شد تا حضورش در گوشه و کنار هند محسوس باشد و ناشکیباییها و بارقههای خشم و غیظ او چون نارضایی آسمانی تلقی شود. حتی پرخاشهای او، برای کسانی که مورد عتاب و خطابش نبودند، خوشایند و دلپذیر مینمود. پاکی و صداقت او به گونهای بارز و برجسته بود که سبب رعب و وحشت میشد.
تعصب و علاقه او به تمام وجوه زندگی از رقابتهای هواپیماهای بیموتور گرفته تا کوه گردی بر صلابت این باور، که رهبری مردمی است، میافزود.
دیدگاهی مغربزمینی داشت، مشربش سکولاریستی بود، از اسم هندو
ص: 342
پرهیز میکرد، لقب پاندیت را ناخوشایند میدانست، اما به علت احساسات شدید میهنپرستی هم مورد قبول و احترام سنتگرایان بود و هم محبوب و منظور روستاییان. بنابراین نهرو نه تنها بازیگر اصلی و تنهای صحنه هند بود بلکه توانسته بود ملتی را که به تماشای او سرگرم بودند خیره کرده به شگفتی و اطاعت وادارد. با این آزادی در عمل و این همه استعداد نظرات نهرو به هنگام داوری درباره سیاستهای دولت او جنبه حیاتی پیدا میکند. کمتر نخستوزیری را میتوان یافت که شکاف میان آرمانهای شخصی او و سیاستها دولت او تا این اندازه ناچیز بوده باشد. دیدگاه نهرو و اصولا همان دیدگاه سوسیالیستهای آزادیخواه سده نوزدهم بود. خود را علنا از سوسیالیستهای سده بیستم میخواند. اما با صراحت و روشنی هرچه تمامتر، پس از دیداری از روسیه، کمونیسم و مارکسیسم را مردود و بدفرجام اعلام داشت. از خودکامگی تنفر داشت زیرا به احساس شدیدی که نسبت به حرمت و آزادی فرد داشت لطمه میزد، و آزار میرساند. خودکامگی و مأمور امنیتی مخفی را روایت دو چندان هولناک شده جهانخواری انگلیسی و اداره تحقیقات جنایی انگلیسی- که عمری را در هند با آن مبارزه کرده بود- میدانست. احساس شدیدی که نسبت به حقوق انسانها داشت و ارزشهای او در این راستا سبب شد با همان خشونت و شدت به سنتگرایی هندی نگاه کند که به سوء قصدهای کشورهای بیگانه مینگریست. معنای تساوی حقوق در نظر نهرو، آنگونه که گاندی تعلیم داده بود، تنها شامل هاریجانها نمیشد بلکه همه کاستها، و از جمله زنان را نیز مانند مردان در بر میگرفت.
سوسیالیسم در نظرش عبارت بود از کاربرد منابع و سرمایه در راه کسب منافع ملی و نه اعمال حاکمیت بر سرمایهگذاریها و سوداهای خصوصی. با هر نوع امتیازی برای هر فرد یا گروهی دشمنی داشت. و نه به تسلط اجتماعی پایبند بود و نه به دیکته کردن اوامر. کمال مطلوب او چنان جامعهای بود که از نظر عواطف و رسوم اجتماعی هندی بوده و دیدگاهی سکولاریستیک
ص: 343
داشته باشد، و در آن اصول دموکراسی رعایت شود. یکی از عوامل اصلی تشکیلدهنده دیدگاه او مبارزه با فقر بود. خاطره نخستین تماسهای او با تنگدستان قحطیزاده ایالت اوتارپرداش، که در جوانی با آنان دمخور شده بود، هیچگاه از خاطرش محو نشد. اصرار او در بالا بردن سطح زندگانی همگان مانع شد تا نظرات گاندی، که مبتنی بود بر جامعه روستایی متشکل از دهات آزاد که در جامعهای غیر صنعتی با یکدیگر همبستگیهای آبکی داشته باشند، را بپذیرد. اعتقاد داشت تنها با صنعتی کردن کاملا نوین هند میتوان به رفاه نسبی مردم آن دیار دست یافت.
در زمینه روابط خارجی، که او کارشناس ارشد کنگره در این رشته بود، طرفدار جهان وطنی دموکراتیک بود. خواستار جوامع خودگردان ملی بود، همراه با نظمی بینالمللی که این جوامع را به یکدیگر مربوط و متصل سازد.
طبیعی بود دشمنیای دیرینه با امپریالیسم داشته باشد و همیشه با سوء ظنی عمیق به نظراتی که اروپاییان برای آسیا و افریقا داشتند بنگرد. میتوان گفت که چهارده اصل پیشنهادی رئیس جمهور امریکا در اثنای جنگ اول جهانی، ویلسون، در اینگونه اندیشههای او نفوذ کرده بود.
در ضمن آنکه نهرو به گونهای غیر متعارف درباره آنچه که میبایست بکند اندیشههای روشن داشت و راه پیش پای او به گونهای غیر معمولی صاف و بیمانع بود، نباید پنداشت که وی مستبدی زنجیر گسیخته بود و یا نوعی ریاست فائقه فرشتگان ملیگرا را یدک میکشید. مخالفتهای کنگره را، تهدیدهای او به استعفا از میان برمیداشت و مشکل با گفتوگو و مذاکره گشوده میشد. در جلسه هیئت دولت نیز کافی بود مشت بر میز بکوبد تا تصمیم مطابق میل او گرفته شود. اما منافع خصوصی و اجتماعی فعال و ریشهدار نسبت به پارهای از تصمیمات او با سوءظن مینگریستند که زرنگتر و اندیشمندتر از آن بودند که، به جای مانع تراشیهای استادانه، به مخالفت علنی بپردازند. چون معنای عدم عضویت در کنگره دشمنی و
ص: 344
رویارویی با نهرو بود، مخصوصا محافظهکاران و سنتگرایان، مخالفت خود را از درون کنگره، آن هم با انواع اشکالتراشی و بهانهگیری در تمام سطوح، ابراز میداشتند. اندک مدتی است که گروهی محافظهکار جدا از حزب کنگره فراگیر تشکیلاتی با نام حزب ساتابترا را پایه گذاشتهاند، از فراوانی موضوعهای مورد عنایت و توجه خاص او و هم چنین ضعف مدیریتی او، که ناشی از اختیار ندادن به عوامل مورد اعتماد بود، سوء استفادهها میشد. آنگاه که مسئلهای حواس او را به خود مشغول کرده بود به تصمیمات او در زمینه دیگر لطمه زدند. گاهی هم افکار عمومی علیه او تحریک میشد، مانند موارد مربوط به ایالاتی که براساس اشتراک زبان میبایست تشکیل شود و یا اختلاف با دولت چین. اما روی هم رفته میتوان گفت که مخالفت با او زیر جلگی بوده و سرشت مانعتراشی دارد.
در چهارچوب کامیابیهای نهرو، با وجود این مانعتراشیهاست، که میتوان توفیق کلی دولت او را ارزیابی کرد. در مورد مسئله مهم دولت قوی و مرکزی از پشتیبانی همگانی برخوردار بود. داستانهای به رشته تحریر درآمده از هرجومرجها و شبح هولناک تجزیه هنوز چنان در یاد همگان زنده است که تقاضاهای مبنی بر کوتاه بینیهای محلپرستی نمیتواند سربلند کند. به علت این ضرورت، قانون اساسی، اختیارات وسیعی به دولت مرکزی داد و تمام امیر نشینها و راجه نشینها در ساختار حکومت مرکزی جذب و مستحیل شدند. سپس تحولی روی داد که بیانگر اقتدار و نفوذ کلام نهرو است. در اندهارا نهضتی سر برآورد که میخواست بخشی را، براساس زبان تلوگو، از ایالت مدرس جدا سازد. نهرو برای آنکه دولت مرکزی نیرومند باشد از تشکیل ناحیه اداری براساس ملاحظات مربوط به اشتراک زبان پرهیز میکرد. واهمه داشت تشکیل دولت براساس زبان مشترک به
ص: 345
احساسات ملیگرایانه محلی وجهه سیاسی بدهد و چنان نیروی عاطفی بوجود بیاورد که محدودیتهای قانون اساسی را نادیده گرفته و برای حکومت مرکزی ایجاد خطر کند. مدتی مقاومت کرد، اما آنگاه که پوتی سری رامولو در سال 1952 اعتصاب غذا کرد تا تقاضای اندهارا برآورده شد- و در این راه جان خود را از دست داد- تسلیم شد. در سال 1956 تجدید تشکیلات بنیادین براساس ملاحظات زبانی صورت گرفت که تنها دو دولت پنجاب و بمبئی از آن مستثنی شدند. اما چون مهاراتاها و گجراتیها نیز دست به تظاهرات زدند باز تسلیم شد و قبول کرد که تا دو ایالت مهاراشترا و گجرات نیز تقسیم شوند.
یکی دیگر از مسائلی که ظاهرا همه درباره آن هم عقیده و یکصدا بودند دموکراسی بود. در قانون اساسی نوین شاهدیم این اصل را با دو وجه مسئولیت پارلمانی و حق رأی همگان از خطر محفوظ کردهاند. چون در تمام شوراهای دولتی اکثریت با کنگره است مسئولیت پارلمانی هنوز در معرض آزمایش قرار نگرفته است. سختترین مبارزهها میان فراکسیونهای داخل کنگره صورت میگیرد. اما بر طبق نظر شاهدان مورد اعتماد، حق انتخاب همگانی، هر روز استوارتر میشود. زیرا طبقات کم درآمد به گونهای فزاینده از این حق خود در پذیرفتن و یا رد نامزدهای انتخاباتی آگاهتر میشوند. اصل انحصار امور در دست کاستهای بالا شدیدا ضربت خورده و لرزان شده است. هر برهمنی میداند که، بیپشتیبانی آراء مردم عضو کاستهای پایین، به هیچ مقامی انتخاب نخواهد شد. دستهبندیهای مبتنی بر ملاحظات کاستی در بسیاری از نواحی به عنوان ماشین حاضر و آماده سیاسی مورد استفاده قرار گرفته شده است. اما نتیجه این شده که تودههای وسیع ولی بیسواد صاحب حق رأی به گونهای غیر منتظره از خود هشیاری و بیداری سیاسی نشان دهند. آنچه به این فرایند کمک بسیار کرده از نو زنده شدن پنچایات یا شوراهای روستایی است که نهرو از پرچمداران طراز اول این حرکت بوده
ص: 346
است. اما مایه شگفتی است چرا نهرو به قدم منطقی بعدی، در پیاده کردن اصول دموکراسی، که آموزش تودههای بیسواد است توجه نکرده و نمیکند.
هفده سال پس از کسب استقلال هنوز هفتاد و پنج درصد مردم هند از نعمت سواد محروم بوده و از مهارت در فن نوشتن و خواندن بیبهرهاند. اما باید احتمال داد تقصیر از نهرو نبوده بلکه کوتاهی از سوی مجریانی است که در ادای وظیفه قصور کردهاند. منافع محافظهکاران و سنتگرایان میتوانند پیش خود استدلال کنند اگر نمیتوان از حق رأی دادن روستاییان و اعضاء کاستهای فرودست جلوگیری کرد لااقل میتوان در راه آموزش و پرورش اینان اشکالتراشی کرد و مانع ایجاد کرد تا فریبدادن آنها، از آنچه هست، دشوارتر نشود.
حمله به امتیازات منحصر به شاهزادگانی که همه میدانستند در حال اختضارند نبود. زمینداران بزرگ شمال هند، که برای خود قائل به حق مالکیت اراضی وسیع بودند، زیرا به نمایندگی از دولت مالیات ارضی دریافت میکردند (و بخشی از آن را به عنوان دسترنج خود برمیداشتند) نیز مورد حمله قرار گرفتند. مصداق بارز طفیلی بر عایدات کشاورزی بوده و مدتهای مدید آماج انتقادها و بدگوییهای همه جانبه. اما برخلاف شاهزادگان موروثی، زمینداران دوستان قدرتمند و صاحب نفوذ داشتند.
موضوع زمیندار بزرگ فیصله یافت، اما شرایط جبران خسارات آنان به گونهای بود که چیز محسوسی بر درآمد روستاییان اضافه نشد. در زمینه صنایع نهرو و نخست بسیار تندرو بود و پرچم ملی کردن صنایع، که باعث وحشت سرمایههای بیگانه شد، را برافراشت. اما در عمل، فرضیه سوسیالیسم، به صورت بستن مالیات سنگین، مانند انگلستان، بر درآمدها و تقسیم صنعت به بخش خصوصی و دولتی پیاده شد. صنایع سنگین بزرگ نوین و تازه احداث شده زیر فرمان دولت بود و صنایع خصوصی موجود با همان مدیریت گذشته، اما با نظارت بیشتر، اداره میشد. دولت با سرمایهداران
ص: 347
خارجی برخوردی شدیدتر داشت. در این قالب که اصرار داشت نقش بیگانگان با اضافه کردن سرمایه هندی و دخالت دادن مدیریت هندی در اداره واحدهای صنعتی کمرنگتر شود. سرمایهداران بیگانه شدیدا اعتراض کردند، اما این که به فعالیت خود در هند ادامه دادند حکایت میکند این محددیتهای نوین طاقتفرسا نبوده است.
حال باید پرداخت به موضوعاتی که در حکم جگرگوشههای نهرویند:
نوسازی، تأمین اجتماعی و برنامههای عمومی و فراگیر. آرمان غایی و سترگ این بود که کشور، از نظر مادیات، به سطح کشورهای اروپای غربی برسد.
جهش و سرعت در بالا بردن سطح زندگی و ضمانت و صیانت از حقوق افراد در چهارچوب قوانین اجتماعی از جمله وسایل رسیدن به این آرمان جاهطلبانه بود. بالا بردن سطح زندگی مردم فرایندی مادی بود و تقریبا همگان طرفدار آن بودند. اما مطلب ضمانت و صیانت از حقوق افراد موضوعی اخلاقی و اندیشمندانه بود که با مفاهیم اجتماعی سنتی برخورد پیدا میکرد. هیچکس به جز نهرو، که دل شیر دارد، جرئت نمیکرد همزمان در این دو جهت گام بردارد و دست به اقدام زند. جداگانه به هر دو موضوع خواهیم پرداخت. بالا بردن سطح زندگی، آن هم در مدت کوتاه، ابعاد بسیار گسترده داشت. آنچه بر پیچیدگی و دشواری طرح میافزود نرخ رشد سریع و پیوسته جمعیت بود. در سال 1941 جمعیت هند 389 میلیون نفر بود. در سال 1950، پس از مهاجرت هفتاد میلیون نفر به پاکستان 356 میلیون نفر شد که در سال 1960 به 434 میلیون نفر رسید. وسیلههایی که برای بالا بردن سطح زندگی به کار گرفته شده حرکتی مضاعف بود. از یک سو میبایست به شدت بر تولید محصولات کشاورزی افزوده شود از سوی دیگر لازم بود با ابعاد گسترده صنعتی شدن تولیدات صنعتی به مقدار هنگفت فزونی یابد. البته این در صورتی بود که نمیخواستند کشوری که دست به گریبان فقر بوده تحمل سختیهای هولناک و کمبودهای رنجآور را بنماید. لوازم صنعتی شدن
ص: 348
وسیع، سرمایهگذاری خارجی بود. در این راستا سال 1950 نقطه عطفی بود.
زیرا در این سال بود که نهرو کمیسیون برنامهریزی ملی را برپا داشت.
بیوجود تشکیل چنین نهادی و اختیارات قانونی که به آن داده شد پیشرفت در این زمینه غیر ممکن بود. در اولین برنامه تأکید را بر افزایش تولیدات کشاورزی گذاشتند تا نیاز کشور به واردات مواد غذایی قابل تحمل شده و به خودکفایی برسند. این بخش از برنامه کاملا موفق بود و در طول مدت پنج سال، بیست درصد، بر تولیدات کشاورزی افزوده شد.
همزمان طرحهای عظیم تولید برق آبی و آبرسانی در دره دامودار و سد هراکود پیاده شد. همراه با اینها سه واحد تولید ذوب آهن و تولید فولاد پی انداخته شد که به ترتیب از سوی بریتانیا، ممالک متحده و اتحاد جماهیر شوروی پشتیبانی میشدند. اینها همه در بخش دولتی انجام گرفت، اما بخش خصوصی هم بیکار نماند، و پیشرفتهای شایانی به دست آورد. ادعا شد هشت درصد بر درآمد ملی افزوده شده است. با در نظر گرفتن نرخ بالای رشد جمعیت، باید اقرار کرد که پیشرفت قابل ملاحظه بود. برنامه دوم و جاهطلبانهتری در سال 1956 پیریزی شد که در آن بر صنعتی کردن تأکید شده بود. هدف برنامه افزودن 25% بر درآمد ملی بود. هزینهاش، کم و بیش، دو برابر برنامه اول بود. پیشبینی شد چهار هزار میلیون لیره در بخش عمومی و دو هزار میلیون لیره در بخش خصوصی سرمایهگذاری شود. لازم آمد نزدیک به دو هزار میلیون لیره انگلیسی، از منابع بیگانه وام گرفته شود که نتیجهاش مشکلات اعتباری شد. مشکل را با وام از منابع خارجی، به ویژه ممالک متحده، گشودند. برنامه انجام شد، اما با محدود کردن اهداف و پذیرفتن عقبماندگیهایی از آنچه قرار بود انجام شود. هرچند کامیابیهای حاصل از برنامه دوم درخشندگیهای برنامه اول را نداشت اما خرمنی که برداشته شد به مراتب بزرگتر بود، البته به تناسب مقیاس بزرگتر برنامه دوم. اینک هند دست به کار پیاده کردن برنامه سوم است. هشت هزار میلیون پوند در آن
ص: 349
سرمایهگذاری خواهد شد بیش از پنج هزار میلیون آن در بخش عمومی خواهد بود. هدف این برنامه وسیع و گسترده افزایش سالانه پنج درصد بر درآمد ملی و گسترش سریع صنایع و خودکفایی هند در تولیدات غذایی است. ادعا میشود در طول دهه 1960- 1951 چهل و دو درصد بر درآمد ملی افزوده شده است. درآمد سرانه بیست درصد و مقدار مصرف سرانه 16% رشد داشته است.
این آمار شگفتیآور است و در ابعاد وسیع کامیابیهای به دست آمده نمیتوان تردید داشت. این چنین است راهکار نهرو در زمینه جلوگیری از افزایش فقر و گرفتاریهای حاصل از انفجار جمعیت. تردیدی نیست از جدی برای رویارویی با این معضل برداشته نشده است.
حال میپردازیم به برنامههای اجتماعی: تصوری که نهرو از فرد داشت در قالب لیبرالهای غربی بود. آرزومند بود تا برای یکیک مردم هند حقوقی قانونی را تثبیت کند. این آرزو، هرچند کسی باورش نمیشد و انتظار نداشت، با نظم اجتماعی موجود و ریشههای کهن آن و محدودیتهای مذهبی برخورد شدید پیدا کرد. گاندی، هماکنون، قدمهای اساسی را برای مبارزه با سنتهای کهن اجتماعی برداشته بود. حملههای او به نظام کاستها و تشویق به رعایت نکردن جزییات فرائض کاستها، زمینههای مناسبی بود.
هماکنون طبقات بالای جامعه به محدودیتهای کاستی بیاعتنا شده بودند.
کسی هم دیگر جرئت مخالفت با لغو «نجس بودن» را نداشت. از نظر قانون اساسی مقررات کاستها رسمیت نداشت. اما در پشت اینها بافت قوانین شخصی هندویی قرار داشت که عمدتا مبتنی بر قوانین عصر عتیق، قوانین مانو، بود که همانند مفهوم کاستها یادگار ایام بسیار کهن و تا آنجا که میشود تصور کرد ریشهدار بود. در قانون اجتماعی هند همیشه خواستهها و منافع گروه بر نیازها و تمنیات فرد ارجحیت داشته است. زنان نیز میباید
ص: 350
مطیع و زیردست مردان باشند. نهرو آرزو داشت بر تمام این سابقه کهن در یک نشست و با تصویب یک لایحه خط بطلان بکشد. در عمل شش سال طول کشید تا توانست «قانون ارث هندو» 1955 و قانون ازدواج هندو (1956) را به تصویب برساند. بر طبق قانون اولی به زنان حقوق برابر در جانشینی و مالکیت املاک و مستقلات داده میشد. قانون دیگری، اساس حقوقی، برای تنها یک زن داشتن بود و مسائل طلاق و نفقه را فیصله میداد.
قانون دیگری زنهای بیوه هندو و زنهای مطلقه را شامل شد. مانعتراشی از سوی اکثریت عمده اعضاء کنگره چنان نیرومند و توانا است که بازنگری بر تمام قوانین مربوط هنوز انجام نشده است. اما هر آنچه تا به حال به دست آمده خود توفیق بزرگی است.
یکی از جنبههای اساسی پیشرفت و تجدد آموزش و پرورش است. در این زمینه نهرو در سطوح بالای آموزش و پرورش کامیابیهای بیشتر داشته است تا لایههای زیرین آن. انبوهی از مراکز تعلیمات عالیه و مؤسسههای فنی و حرفهای بوجود آمدهاند. تعداد اینگونه مؤسسات اکنون به دو برابر بیش از استقلال رسیده بالغ بر شصت دو مؤسسه آموزش عالی میشود. با آنکه استاندارد این مراکز یکسان نیست اما آنچه به دست آمده را میتوان گامی بلند و مثبت ارزیابی کرد. پیشرفت در آموزش و پرورش ابتدایی چندان چشمگیر نیست. پیش از استقلال 15 درصد جمعیت هند باسواد بود. حال ادعا میشود بیست و پنج درصد باسواداند. موضوع زبان رسمی کشور از دیگر مواردی بود که با نهرو، در آن باره، مخالفتهای بسیار شد. خود او بر زبانهای اردو و هندی تسلط دارد. بیمیل نبود زبان هندی، علیرغم مشکلاتی که ممکن بود در جنوب هند روی دهد، زبان رسمی کشور شناخته شود. اما میخواست مقام زبان انگلیسی را نیز پایین نیاورد. این نکته اسباب تعارض او با مشتاقان زبان هندی شد. نهرو واهمه داشت پیروزی مشتاقان و شیفتگان زبان هندی از یک سو سبب جدایی هند از بقیه دنیا شود و از سوی دیگر در موقعی
ص: 351
حساس موجبات آزردگی شدید خاطر مردم جنوب هندوستان فراهم آید.
اغتشاشات اوائل سال 1956، در جنوب، ثابت کرد که واهمه نهرو بیاساس نبوده است.
در زمینه سیاست خارجی دست نهرو تا سال 1956، که در مجارستان علیه شوروی قیام شد و تا مدتها پس از آن، به کلی باز بود. کشور هند میخواست نقشی کامل در صحنه سیاست بین المللی بر عهده بگیرد تا با آن چون یکی از قدرتهای جهانی برخورد شود. این که چگونه این نتیجه حاصل میشد به عهده نهرو گذاشته شده بود. اصولی را که راهنمای او بود شاید بتوان چنین خلاصه کرد: استقلال ملی، ضدیت با استعمار، بیطرفی و عدم تعهد نسبت به هر دولت ابر قدرت. اصل استقلال ملی در مورد شبه قاره صادق بود زیرا در نظر نهرو مرز واقعی هند باید محدود شود به ملتهای همسایه. فرانسه و پرتقال به ترتیب مستعمرات پوندیشری و گوآ را در هندوستان صاحب بودند. فرانسویان پیشقدم شدند و خود داوطلبانه پوندشیری را تحویل دولت هند دادند. اما پرتقالیها سرسختی به خرج داده و مقاومت کردند، سرانجام در سال 1961 با زور نیروی مسلح از گوآ بیرون رانده شدند. این عمل، که شاید ناشی از بیصبری ملی بود، بههرحال ندیده گرفتن یک طرفه قوانین بین المللی بود و تا اندازهای باعث بدرنگی چهره هند در دنیای مغرب شد. در همین چهارچوب کشور نپال نیز در موقعیتی دشوار قرار دارد. از نظر جغرافیایی بخشی از شبه قاره هند است، اما از نظر سیاسی استقلال دارد. هند استقلال نپال را به رسمیت شناخته است. گاهی هم در امور داخلی آن کشور مداخله کرده که نتایج مطلوبی به دست نیامده است. روابط با برمه و سیلان نیز چنان که باید و شاید گرم و صمیمانه نیست. به عنوان کسی که تمام عمر با امپریالیسم جهانی مبارزه کرده است نهرو همیشه نسبت به قدرتهای امپریالیستی سابق سوءظن دارد. چنان مینمود که میپندارد اگر بینهایت خوشبین باشیم امپریالیستهای سابق محکومینیاند، که به علت
ص: 352
خوشرفتاری در زندان، موقتا آزاد شدهاند. حال آنکه کمونیستها یا دولتهای شرقی همانند افرادی بودند که برای نخستین بار کار خلاف انجام میدهند. سعی داشت تا هلندیها اندونزی را تخلیه کنند و فرانسویان از هندو چین بیرون رانده شوند. در واقعه حمله فرانسه، انگلیس و اسرائیل به مصر و کانال سوئز به مراتب نسبت به انگلیسها خشنتر بود تا به شورویها که قیام مردم مجارستان را سرکوب کرده بودند. سرانجام نیز طفره رفتن پرتقالیها از بازگرداندن پایگاهی که در شبه قاره اشغال کرده بودند کاسه صبر او را لبریز کرد. چنین بود که بر این مرحله از سیاست خارجی هند نقطه پایانی گذاشت.
هندوستان طرفدار نظم بین المللی بوده نقش فعالی در اقدامات شورای امنیت بر عهده گرفته و با تشخیص و احترام در موارد مختلف، از جمله در کنگو، اقدام کرده است. در سطح بالای سیاست نهرو سه دل مشغولی عمده داشت:
پاکستان، روابط با کشورهای قدرتمند و بزرگ و موقعیت هند در قاره آسیا.
روابط با پاکستان در آغاز بینهایت پیچیده و دشوار بود. دعوا بر سر نحوه تقسیم منابع دولت، موضوع جبران خسارت پناهندگان، تدارک آب و تقسیم آب آبراههها و البته مسئله کشمیر. زیر پایه تمام اینها تلخی و دلآزردگی شدید است که حاصل قتل عامها و انبوه مهاجرتهای گسترده بود. پرداخت و تحویل داراییها سهم پاکستان را گاندی، در همان روزهایی که به قتل رسید، فیصله داده بود. اختلاف بر سر داراییهای مهاجران سالهای سال ادامه یافت، اما حال تصفیه شده و یا لااقل میتوان گفت که پرونده مربوطه مختومه اعلام شده است. موضوع آب آبراههها از اینجا ناشی شد:
نقشههایی که برای تأمین آب مورد نیاز ناحیه پنجاب، سالها قبل از استقلال، معصومانه اجرا شده بود، موضوع تقسیم شبه قاره به دو کشور را در نظر نگرفته بود. سرچشمه اکثریت قریب به اتفاق آبهایی که کانالهای پاکستان را مملو میسازد در هند است. این آبها برای پاکستان اهمیت حیاتی دارد، قطع جریان آنها از سوی هند هر لحظه میتواند شعله جنگ میان هند و پاکستان را
ص: 353
روشن نماید. این موضوع آنگاه اهمیت ویژه پیدا کرد که هند برنامههای خود را برای استفاده تمام عیار از تمام آبهای رود سوتلج آشکار ساخت. بانک جهانی در این مورد به کمک آمد و طرحی به امضاء رسید که در آن پیشبینی شده بود پاکستان کانالهای در جهت معکوس بسازد تا بتواند با آبهای سند که تحت تسلط پاکستان بود آب دریافتی از هند را جبران کند.
باقی میماند مسئله کشمیر؛ حرف حق و قانونی اولیه هند این بود که فرمانروای محل، مطابق قرار قبلی میان پاکستان و هندوستان، خود مایل به منضم شدن به هندوستان بوده است. اما ضعف استدلال هندوستان این بود که خود هندوستان، هماکنون، همین حق را در مورد ایالت کوچک جونگاده و ایالت مهم حیدرآباد زیر پا گذاشته بود. این نواحی را بر خلاف میل فرمانروایان آن تصرف کرده بود. در این نواحی هندیها خواست مردم محل را مناط اعتبار میدانستند. برای پل زدن بر این شکاف نهرو پیشنهاد همهپرسی را مطرح ساخت. اما هنوز سازمان ملل نتوانسته شرایطی را که بتواند رضایت خاطر نهرو را فراهم آورد، تا همهپرسی انجام گیرد، تدوین کند. بعد هم اعلام کرد کشمیر رسما به هند منضم شده و در برابر هرگونه سعی و کوشش انگلیسیها و امریکاییان، برای اینکه راهی برای سازش پیدا شود، مخالفت کرد. پاتل به آسانی دست از کشمیر برمیداشت. زیرا معتقد به این اصل بود که هرچه تعداد مسلمانان هند کمتر باشد بهتر است. اما نهرو در نظر خود پافشاری میکند. چرا؟ علاقهای به سرزمینهای مجاور و مسلماننشین در شمال غرب نداشت. شاید بتوان گفت به معنی واقعی کلمه دلداده و شیفته دره زیبا و جذاب کشمیر است. انگیزههایش بعضا استراتژیکی بود (دفاع در برابر حمله احتمالی چینیها) و بعضا جنبه حیثیت و اعتبار دارد. اما دغدغه اصلی خاطر او همگرایی و علاقه شدید به دموکراسی سکولار در هند است. دولتی مسلمان که داوطلبانه به فدراسیون هندوستان پیوسته باشد بهترین و صادقترین گواه بر دموکراسی سکولار
ص: 354
است. از جمله دیگر دلایلی که میآورد این بود که انتزاع کشمیر از هند و واگذاری آن به پاکستان موجب سردتر شدن عواطف قومی هندیها شده و به نابودی کامل اقلیت بزرگ مسلمانان که در هند مانده بودند منجر خواهد شد.
تنها میتوان ملاحظه کرد نهرو مواضع خود را با پایداری استوار و هزینه سنگین حفظ کرده است. کسی نمیداند اگر کشمیر استقلال مییافت و یا حتی به پاکستان منضم میشد وضعی نامطلوبتر از آنچه که امروز هست بوجود میآمد. نمیدانیم سرانجام این بیماری مزمن که به جان روابط هندوستان و پاکستان افتاده است چه فاجعهای و با کدام ابعاد به بار خواهد آورد.
در صحنه سیاست جهانی روش نهرو جنبش معروف به عدم تعهد و نزدیکی با کشورهایی است که نمیخواهند درگیر رقابتهای کشورهای ابرقدرت شوند. این جنبش را واهمه از جنگ اتمی بوجود آورد. نهرو میاندیشید هرچه تعداد کشورهای غیر متعهد زیادتر باشد ابرقدرتها در اقدام به جنگ [اتمی] احتیاط و دوراندیشی بیشتر به کار خواهند برد. دو تحول بنیان این سیاست را متزلزل ساخته است. اختراع و تولید بمب هیدروژنی اندکاندک این واقعیت را مسلم ساخت که جنگ اتمی در شرایط فعلی غیر معقول و ناممکن است. چین نیز بر بندبازی نهرو در حفظ تعادل میان دو ابر قدرت اثر گذاشته بود. اینک میرسیم به روابط نهرو با کشورهای آسیایی. مدتی در اندیشه نوعی اتحادیه کشورهای آسیایی بود. اما این اندیشه، مبهمتر و ضعیفتر از آن بود که عملی شود و طرفدار پیدا کند. اما تردیدی نیست داعیه رهبری اخلاقی آسیا را در سر میپروراند. البته به استثنای چین که نهرو سعی داشت روابط نیکو با آن کشور داشته باشد.
پانچا شیلا یا پنج اصل همزیستی مسالمتآمیز که مورد موافقت چین و هند در سال 1954 قرار گرفت نتوانست لرزه حاصل از فرار دالائی لاما به هندوستان را تحمل نماید. اما نباید پنداشت تنها فرار دالائی لاما به هندوستان بود که موجبات شکرآب شدن روابط چین و هند گردید. علت قطع رابطه را
ص: 355
شاید باید در این واقعیت جست که چینیها میخواهند قدرت درجه اول قاره آسیا باشند. برای حصول این مقصود خفت دادن و دماغ هند را به خاک مالیدن واجب آمده بود. دعوا و مرافعه طرفین هنوز ادامه دارد. این جا محل مناسبی برای ورود به جزییات آن نیست. تنها چیزی که با اطمینان میتوان گفت این است که رویای هندوستان که پیشوای اخلاقی آسیای مستقل از دو قطب قدرت جهانی باشد رنگ باخته و محو شده است.
در افریقا طبیعی بود نهرو از نهضتهای آزادی خواهان کشورهای تحت استعمار جانبداری کند. موجبات تقویت الهامات آنان را فراهم آورد. در یک مقطع چنین مینمود که عملا پیشوای گروهی افریقایی- آسیایی است. اما دودلی او، که شاید ناشی از واقعبین شدن او بود، و شاید هم رفتارهای پارهای از رهبران افریقا سبب شد تا این رویا نیز عملی نشود. در حال حاضر هند در نوعی انزوا به سر میبرد. به هیچ یک از دو قطب قدرت بستگی ندارد. با چینی که دوست نیست روبروست. همسایگان هند از آن دل آزردهاند. دیگر به چشم رهبر اخلاقی به آن نمینگرند. پاکستان رسما دشمن هند است. از دست دادن هاله فضیلت و قانونمندی ظاهرا بهای گزافی بود که برای موفقیت سیاسی نه چندان با اهمیتی، چون تصرف گوآ، پرداخت شد.
هر نوع سعی در ارزیابی کامیابیها و ناکامیهای نهرو به ناچار میان دو حد افراطی موفقیت کامل و یا شکست کامل خواهد بود. فرمانروایی نهرو از دو جهت قابل ملاحظه است؛ از یک سو کامیابیهای فراوان او، از سوی دیگر شکستهای آشکار و بیپردهاش. هر چند بیشتر اهل زبردستی است تا مبارزه و هرچند بیشتر به سازش تمایل دارد تا به پایان رساندن درگیری. در ضمن نمیتوان منکر پیروزیهای درخشان او بود. آیا واقعا به دنبال پیروزی بوده است؟ آیا هندی که وجود دارد همان هند مطلوب اوست؟
در بیشتر صحنههای فعالیت، جوّی مییابیم حاوی بخشی از موفقیت، اما مثل این که بار به منزل نرسیده است. در زمینه دموکراسی ماشینی بر الگوی
ص: 356
غربی آماده شده است که برّاق و نو مینماید، اما سیستم احزابی که باعث روغنکاری اعضاء، جوارح ماشین میشود وجود ندارد. در زمینه آموزش و پرورش عالیه به تحقیق موفقیتهای عمده به دست آمده است. اما چون پای آموزش ابتدایی به میان میآید آشکارا عقبماندگی به چشم میخورد.
صنایع به مقدار وسیع و قابل ملاحظه گسترش یافته است، اما نه به آن اندازه که برای بالا بردن سطح زندگی تمام کشور کفایت نماید. طبقه متوسط به شدت رشد کرده و بزرگ شده اما در میان این طبقه و روستاییان هنوز مسئله مفاهیم معارض با یکدیگر «ما» و «آنان» حل نشده است. در زمینه سکولاریسم پیشرفتهایی با مجموعه قوانین هندوی به دست آمده است، اما نشانههای آشکار از واکنش سنتگرایان دیده میشود. هرگاه روابط با پاکستان دچار تنش میشود نمیتوان جلوی هندوان را گرفت تا متعرض مسلمانان نشوند. در مورد جلوگیری از ازدیاد جمعیت هیچ پیشرفتی حاصل نشده است. اما باید در نظر گرفت که در هیچ کجای زمین، دراین راستا، پیشرفتی به چشم نمیخورد.
بر این نوشته که نظر میافکنیم ملاحظه میشود بزرگترین کامیابی نهرو در زمینه قوانین اجتماعی بوده است. دلیل آن هم روشن است. بیش از هر چیز وقت و نیرو در این راستا مصرف کرد و همین است که در آینده اثر و نفوذ عمده خواهد داشت. ناکامی عمده او این بوده که نتوانسته است سوسیال دموکراسی تربیت شدهای را در بالای خط فقر بوجود آورد. در عوض هندی را ساخته است که صاحب تمام مظاهر سطحی دولتی امروزی و متجدد است.
صنایع جدید طبقه متوسط نوینی را بوجود آورده است. توسعه و ثروتمند شدن این طبقه متوسط بخش عمده از درآمد ملی اضافه تولید حاصل شده از برنامههای پنج ساله را به خود اختصاص داده است. طرف دیگر این سکه این واقعیت است که در زندگی هشتاد درصد از جمعیت هند تغییر فاحشی نسبت به گذشته پدید نیامده است.
ص: 357
چون وضع دولت متجدد و امروزی هند را با شرایط سال 1940 مقایسه میکنیم میبینیم پیشرفتها چشمگیر است. اما این آن پیشرفتی نیست که مطلوب و آرمان نهرو بود. هند پیوسته به سوی جامعه نوین تکنوکراسی پیش میرود. اگر از ازدیاد جمعیت جلوگیری نشود فاجعهای به وقوع خواهد پیوست. گامهای سهمگینی باید برداشته شود تا ثروت جمع شده، در اثر صنعتی شدن، به گونهای برابرتر و عادلانهتر در جامعه توزیع شود. فرض کنیم چنین شود و جنگی اتمی روی ندهد. ظاهرا نوسازی ادامه خواهد یافت.
مقاومت در برابر مرکز فزونی خواهد گرفت. این ارثیه است که از گذشته به جا مانده، گاهی در قالب وفاداری به کاست و گاهی وفاداری ناحیهای که با اظهار علاقه به زبان مخصوصی صورت میبندد. مغولها هند را وارد دنیای خاورمیانهای ایرانی- ترکی- کردند، و انگلیسیها هند را با اروپا آشنا نمودند.
حال هند میخواهد جای خود را در دنیای امروزی که غرب هم میخواهد بدان بپیوندد، پیدا کند. در دنیای آینده هند باید هم دهنده باشد و هم گیرنده.
پس از دخالت غرب سعی دارد که با بکارگیری نبوغ تاریخی خود معجونی بسازد که نه صددرصد سنتگرا باشد و نه تمام و کمال امروزی. در اجتماع جهانی امروزی هند نه تنها از شرق بلکه از غرب نیز هدایایی دریافت خواهد کرد، در عوض باید با موجودی آن گنجینه معنویتی که تا بحال عمدتا پنهان بوده و مخفی نگاه داشته شده، از دیگران دستگیری کند و نسبت به آنان سخاوتمندی به خرج دهد.
ص: 359