گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ و ذوالقرنین
جلد اول
ذكر تفویض ایالت ممالك طبرستان و فارس به نوّاب شاهزادگان و آمدن فرستادگان معتبر از جانب اللهیار خان قلیچی خیره‌سر حاكم سبزوار





منظور از تفویض ایالت ولایات ممالك محروسه به نوّاب شاهزادگان دو چیز بود:
یكی آن‌كه در ایّام دولت روزافزون، دراری بحار خلافت را ثروتی و مكنتی حاصل و در جوانی و عهد دولت حضرت صاحبقرانی به آرزوی دل متواصل آیند؛ دیگر آن‌كه هرگاه در ممالك محروسه بیگانگان را از غریب و بومی اختیاری كلی باشد، بالاخره غولان غوایب ایشان را رهزن آیند و ابواب فتنه و فساد بر چهره بینوایان و رعایا بگشایند؛ خون‌های مسلمانان بی‌سببی ریخته شود و در حدود ممالك انواع فتنه انگیخته آید. عقلا نیز اقرب را بر ابعد مرجّح داشته و همت بر طلب اقرب گماشته‌اند، لهذا صاحبقران عاقبت‌اندیش بنابر مصلحت ملكداری، انسب چنین دانست كه هریك از ملك‌زادگان معظم در حدی از حدود ممالك حكمران باشند و رعایا و ملهوفین را از فرط عدالت كامیاب و بانوا دارند.
از قراری كه اشاره رفت، قبل ازین شاهزادگان اسفندیار شأن نایب السلطنه العلیّه عباس میرزا و محمد علی میرزا و محمد ولی میرزا از حكمرانی مملكت آذربایجان و ولایات قزوین «1» و سمنان كامروا و شادمان گشتند. درین اوقات نیز ملك‌آرایی دار المرز مازندران و فرمانفرمایی مملكت فارس به نوّاب محمد قلی میرزا و شاهزاده خورشیدلقا حسین علی میرزا عنایت رفت و میرزا نصر الله علی‌آبادی، كه مردی كدخدامنش و آدمی روشن و در فتنه حسین قلی خان از دو دیده نابینا شده بود، به مباشری در المرز و چراغ علی خان [75] نوایی كه امیر یساولان قور و مردی كاردان و صاحب شوكت و شأن
______________________________
(1). مجلس: «قرین»
ص: 131
موفور و تربیت یافته دولت ابد دستور بود، به وزارت مملكت فارس، قرین افتخاری نامحصور شدند. هردو شاهزاده آزاده با شوكتی تمام به محل ایالت و فرماندهی شتابان آمدند و در ركاب هریك از ایشان، چندین تن از امرا و خوانین ایل جلیل الشأن «1» قاجار روان گشتند و لوای فلك فرسا به عزم زیارت روضه مطهره بضعه احمدی- صلواة الله علیها- از مقر خلافت كبری شقه‌گشا و در آن رواق عرش ساق، بعضی عمارات خوش‌بنا از همت خسرو زرّین لوا برپا گردید. پس از ادای زیارت مخصوصه و انعام بر فقرا و مجاورین روضه منعوته عزم رجعت را مصمم و روضه دار الخلافه از ورود مسعود رشك گلستان ارم آمد.
در همان اوقات، نوّاب ولیعهد دوران عباس میرزا از مملكت آذربایجان، مظفر و كامران شرفیاب آستان عدالت اركان گردید. اللهیار خان قلیچی حاكم سبزوار در عذر خیانت «2» خویش عریضه صداقت اندیش فرستاده استدعا نمود كه معتمدی از سركار گیتی مدار به جهت آوردن صبیّه مخطوبه او روانه، و تقدیم این خدمت التفات سركاری را بهانه آید. جواب عریضه آن نادان، مرقوم [شد] و میرزا اسد الله مستوفی نوری مازندرانی، انجام این خدمت را معیّن و معلوم گردید.
مصراع:
تا بعد ازین چگونه بود كار روزگار ______________________________
(1). ملی: «ایشان»
(2). ملی: «جنایت»
ص: 132

بخش 3

بهاریه سال فیروزی مآل بیچی ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و چهارده هجری و عزیمت خراسان و مأموریت نوّاب نایب السلطنه به آذربایجان و سیاست صادق خان شقاقی نادان‌

خسرو خاور، اعنی خورشید انور درین سال میمون فر، هشت ساعت و هجده دقیقه گذشته از شب جمعه بیست و چهارم شهر شوال المكرم سنه یكهزار و دویست و چهارده از دار الخلافه حوت به خاورزمین حمل گرایید و سلطان بهار، امیر خیانت پیشه دی را كه چندی در اجرای سیاست مهلت داده بود، روانه دیار عدم گردانید.
بلبل هوای بلندپروازی داشت. گل با سنبل بنای طره بازی گذاشت. ابر آذار «1» كه نایب سلطان بهار است، به نظم مملكت گلشن مأمور شد و سفیر صبا به ورود تختگاه چمن مسرور.
شاهنشاه با دادودین، میمنت عید همایون را پای بر زبر تخت گوهر آگین نهاد و دست دریا نوال به افشاندن بدره‌های «2» سیم‌وزر برگشاد [و] پس از انقضای جشن نوروز خجسته‌فر، به حركت رایات ظفر به‌سمت خاور فرمان داد. سبب عزیمت خراسان اینكه: طرّه‌باز خان افغان به اشاره شاه زمان از جانب وفادار خان وزیر اعظم به عزم ملاقات جناب حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله وارد تختگاه شد و از حقیقت پیغام وزیر مزبور جناب اعتماد الدوله آگاه گردید. خلاصه پیغام اینكه: مملكت خراسان به سبب همجواریت با ولایات متصرفی افغان، انسب چنانست كه در تصرف شاه زمان، و سایر
______________________________
(1). ملی و مجلس: «آزار»
(2). ملی: «بدرهای»
ص: 133
ممالك ایران در تحت اختیار شاهنشاه گردون توان [76] باشد، چنانكه شاه زمان را در باب سایر ممالك ایران حرفی نیست. از آنطرف قرین الشّرف نیز در حركت به جانب خراسان عزیمتی واقع نگردد، او را برادری كهتر از خود شمارند و ملك خراسان را در بسته به شاه زمان گذارند.
[مصرا] ع: «1»
تو سیاه كم‌بها بین كه چه در دماغ دارد
چون شاه افغان را آن رتبه و پایه نبود كه تواند این حدیث را به رئیس قلعه خرابه [ای] از خراسان پیغام‌گزار آید، لهذا این افسانه را ناشی از خبط دماغ گرفتند و پیغام او را چنین جواب گفتند: «2»
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست‌عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌خواهی منظور از حركت رایات ظفر آیات، نه تنها نظم مملكت خراسان است، بلكه مقصود كلی، انتزاع جمیع ولایات متعلقه به دولت ایران از تصرف بیگانگان [می‌باشد].
اینك عزیمت جرود و «3» قندهار و كابل مصمم و قطع و فصل رشته این گفتگو موقوف به برش حسام آذر شیم است.
طرّه‌باز خان «4» از پیغام‌گزاری خویش پشیمان گشته راه دیار افغان برداشت و شاهنشاه مظفر، همت به عزیمت دیار خاور گماشت. نوّاب ولیعهد زمان عباس میرزا را به نظم مملكت آذربایجان مأمور فرمود و سلیمان خان قاجار قوانلو و رضا قلی خان و ابراهیم خان دولّو را در ركاب معزّی الیه به آن حدود و سنور «5» امر نمود. لشكری كه به جهت عزیمت خراسان از هر مملكت احضار شده بود، همگی در موعد مقرّر حاضر آمدند، مگر دستجات شقاقی كه ابواب جمع صادق خان خیره سر بودند. چون در ازاء خیانت اولین خود كمال عنایت و مرحمت دید، لهذا چنان اندیشید كه وجود نامسعودش را در كار دارند كه همت بر دفعش نمی‌گمارند. خباثت ذات و خساست صفات بر آتش
______________________________
(1). ملی:- «ع»
(2). مجلس:+ «خواجه حافظ»
(3). ملی: «عزیمت خسرو در»
(4). ملی: «طراز خان»
(5). احتمالا منظور از واژه «سنور» همان «ثغور» است.
ص: 134
داشت كه گاه‌وبیگاه تخم فساد در مزرع نمك به حرامی می‌كاشت. در سال قبل ممش خان كرد زعفرانلو و اللهیار خان قلیجی را اغوا كرد و از جاده خدمتگزاری بیرون آورد. درین سال چریك ابواب جمعی خود را در سراب گذاشت و چنین خیال داشت كه در هنگام حركت موكب اجلال كه هركس به كار خود مشغول است، راه دیار آذربایجان در سپارد و در آن دیار بنای فتنه جدید گذارد. از محرمان نزدیكش این كیفیت در پیشگاه حضور معدلت آیت بر طبق عرض نهاده شد و خود اجرای امر سیاست را آماده گشت.
ریختن خونش را تیغ دژخیم دریغ بود، لهذا در ویرانه [ای] تنگتر و تاریكتر از گور محبوس شد تا از شدت جوع، وداع سرای زندگانی نمود. از فرط حماقت و لا علاجی گوشت ماهیچه دست‌وپای خود را به ضرب دندان خاییده بود. «1»
لطف حق با تو مداراها كندچون‌كه از حد بگذرد رسوا كند سارو خان برادرش به ریش سفیدی طایفه شقاقی سرافراز و محمد علی خان برادر دیگرش به سركردگی سواره همان طایفه قرین اعزاز و یك پسرش نیز در جرگ یساولان حضور پر نور، از همگنان زیاد «2» ممتاز آمد.

ذكر اوضاع سفر خراسان و فتح قلعه مزینان و مراجعت محمود میرزای افغان و ورود [77] فرستاده قیصر میرزای ایضا «3» و سور شاهزاده محمد ولی میرزا

قبل ازین نگارش یافت كه، به استدعای اللهیار خان قلیچی، میرزا اسد الله نوری مستوفی به جهت آوردن صبیّه محترمه او روانه خراسان شد. از قراری كه به عرض اقدس رسید، اللهیار خان از فرط خرافت از این استدعا پشیمان و میرزا اسد الله را در آن‌جا موقوف و سرگردان داشت؛ «4» تنبیه آن غوایت نشان در كیش ملكداری لازم افتاد و
______________________________
(1). مجلس:+ «بیت»
(2). مجلس:- «زیاد»
(3). مجلس:- «ورود فرستاده قیصر میرزای ایضا»
(4). ملی و مجلس: «دارد»
ص: 135
برحسب امر دارای دوران، ابراهیم خان عم‌زاده در روز دوشنبه دویّم شهر ذی حجة الحرام با معادل ده هزار سوار جرّار نیزه‌گذار و پیاده آتشبار قبل از تحریك لوای ظفر كردار به محاصره آق‌قلعه كه محل وقوف اللهیار خان بود، روان [شد] و مهدی قلی خان دولو و حسین خان قاجار قزوینی به همراهی او شتابان آمدند.
امیر گونه خان كرد زعفرانلو حاكم خبوشان «1» و ابراهیم خان شادلو حاكم اسفراین را نیز حكم رفت كه هریك با جمعیت خود به معسكر ابراهیم خان ملحق و به تسخیر قلعه مزبور كمر همت بسته شكوه كار اللهیار خان احمق را بی‌رونق سازند. رایات ظفر آیات هم در یوم دوشنبه نهم شهر مقرر با یك جهان لشكر از مقر خلافت جاوید سیر در عقب ایشان حركت و چمن نمكه «2» دامغان، مضرب خیام ظفر آیت شد. مدت پنج روز عرض سپاه ظفر دستگاه از افواج مازندرانی و استرابادی را [سان] دیده و پس از آن موكب فیروز از آن‌جا حركت و در پنجم شهر محرم الحرام سنه یكهزار و دویست و پانزده در خارج قلعه مزینان، قبه بارگاه سپهر دستگاه بر اوج مهروماه كشیده آمد.
نوّاب حسین قلی خان با فوجی از دلیران و جزایرچیان ركاب ظفر عنان به محاصره قلعه سبزوار نامزد و روانه گردید و رسوم تعزیه‌داری جناب خامس آل عبا- علیه التحیه و الثنا- توقف مزینان را بهانه [آمد]. اهالی ینگی قلعه مزینان، كه از مستحدثات اللهیار خان و در رفعت و متانت همدوش چرخ گردان است، پای در دامن استكبار كشیده و جسارت به انداختن شمخال «3» و تفنگ ورزیده، آتش غضب قیامت لهب قهرمانی، آن قوم بد اختر را برق خرمن گردیده [و] در آنی اطراف قلعه محاط پیادگان صف‌شكن شد. از صاعقه باری توپ‌های اژدر دهان و خمپار [ه] های كوه توان و جزایرچیان آتش‌فشان، سطح هوا و فضای بیابان چون شام تیره‌بختان [شد] و اهالی قلعه از بیم جان نوحه‌كنان «4» در پس دیوار امان مكان جستند.
______________________________
(1). قوچان امروزی
(2). این روستا در غرب چهارده كلاته دامغان قرار دارد و از روستاهای كوهستانی دامغان به شمار می‌رود. قلعه آن باقی است و حدود صد خانوار جمعیت دارد.
(3). سلاحی آتشین و سرپر كه سربازان قدیم به كار می‌بردند (معین).
(4). مجلس: «و اهالی قلعه ابراهیم جان نوحه‌كنان»
ص: 136
از همت بخت خاقان قلعه‌گشا، حصنی به آن متانت در اندك زمانی گشاده آمد و خدمت‌گزاران و خیانت‌كاران هریك در مقام رحمت و غضب ایستاده. جمعی با خلعت امان همدوش و فوجی با عفریت اجل هم آغوش گشتند. اموال و اسباب اللهیار خان و سایر اهل قلعه به معرض نهب و غارت رفت و آقا خان ولد مصطفی خان عم را محافظت قلعه اشارت. اردوی اعلی كامیاب و كامران از آن‌جا حركت و حوالی قلعه سبزوار مقرّ نصب رایات ظفر آیت شد.
چون جعفر خان بیات حاكم نیشابور پس از ظهور مرحمت جان بخشی، مانند اللهیار خان خیانت را پیشه ساخت، لهذا نوّاب حسین قلی خان، حسب الامر خسرو گیتی‌ستان [78] از دور سبزوار حركت و به محاصره قلعه نیشابور پرداخت. در ورود موكب مسعود به خارج شهر سبزوار، الهیار خان، اجل موعود را بالمشافهه در آیینه خاطر مشاهده كرده، در اجرای خدمت روی به مجاهده آورد [و] صبیّه مرضیّه مخطوبه را به اتفاق میرزا اسد الله مستوفی به اردوی همایون فرستاد و به توسط عریضه [ای] به جهت مهلتی چند روزه زبان ضراعت برگشاد. جعفر خان بیات نیز كه در قلعه نیشابور محصور بود، به استدعای حصول همین تمنا عریضه و معتمدی به درگاه همایون گسیل نمود.
چون استدعای مزورانه آن دو نادان مقبول خاطر ملوكانه نبود، بنابرآن سپاه ظفر پناه را به تخریب قری و مزارع و قنوات و باغات حوالی سبزوار و نیشابور امر فرمود.
از دستبرد لشكر قیامت اثر، كار بر قلعه گیان تنگ شد و قریب به آن بود كه شیشه امیدشان بر سنگ آید [كه] باز، طرّه‌باز خان افغان طرّه دستار چاپلوسی را تاب داده، این دفعه از جانب شاه زمان با تحف و پیشكشی فراوان وارد اردوی ظفر نشان [شده] و نامه مخالصت ختامه پادشاه افغان منظور نظر اولیای دولت جاوید اركان گردید. از مضامین نامه چنین مستفاد می‌شد كه شاه زمان، از وصول رایات فیروزی نشان به اقطاع خراسان از جسارتی كه پیش ازین بیان آمد، پشیمان و با زبانی عاجزانه بعد از «1» آن فسانه رطب اللسان گشته كه: مملكت خراسان بالارث و الاستحقاق متعلق به كارگزاران آن دولت علیّه است، بلكه ولایات متصرفی این نیازمند نیز، مطبخی از آن دودمان سنیّه.
______________________________
(1). مجلس: «بعذر»
ص: 137
تصرفی كه كارپردازان آن دولت خداداد را درین ممالك منظور نظر مهر اثر باشد، ما را سخنی نیست و آن‌كه را حد و یارای چون‌وچرا و لا و نعم باشد، كیست.
لمؤلفه:
شدی چو بنده نباید نفس ز لا و نعم زدبلی به خواجه نشاید سخن ز چون‌وچرا كرد ولی اهالی ضعیف ولایات سبزوار و نیشابور كه اسیر سرپنجه استیلای آن دو حاكم شرارت ظهورند، این نیازمند را در آن حضرت با آبرو و معتبر شناخته و در درگاه فلك جاه شفیع ساخته‌اند. هرگاه مرحمت فطری بر آن قوم ضعیف ببخشاید و آن دو نادان را چند صباحی مهلت كرامت فرماید و موكب اعلی به جانب تختگاه معلّی گراید، بر ذمّت خویش ثابت داشته‌ام كه رفع وحشت ایشان را به درستی همت گماشته، عنقریب هردو را به درگاه فلك جاه فرستاده باشم و هرگاه خلاف این عهد به ظهور آید- الحمد الله- باز طره رایت ظفر طراز باز است و قدوم ختلیان دلیران و تركان قاجار در پیمودن راه دیار خراسان، بل ولایات متصرفی جماعت افغان دراز.
عاقلان دانند كه منظور شاه زمان ازین تمنّای واهمه نمود چه بوده و به كدام عقیده زبان به عرض این شفاعت گشوده است.
[مصرا] ع:
ترا صاحب سلامت گفتم و خود را دعا كردم
بالجمله اگرچه نقش مزورانه این مراتب بر مرآت رای حقایق نما عكس پیرا بود، ولی از فرط مروّت و فتوّتی كه جبلّی ذات فرشته خصلت است و همواره رعایت خاندان قدیم، خاصه ملوك واجب التعظیم، مركوز «1» ضمیر معدلت آیت [بود]، لهذا قبول این مطلب در ضمیر منیر شاهنشاه مروت [79] حسب، سمت وقوع یافت و حاصرین هردو قلعه از محاصره ممنوع گشته، طره‌باز خان، كامیاب و كامران با حصول نوازشات فراوان و جواب نامه مخالصت ترجمان، روانه دیار افغان گردید.
______________________________
(1). محكم نشانده شده، جای گرفته شده
ص: 138
چون محمود میرزای ولد تیمور شاه در این سفر ملتزم ركاب ظفر اثر بود، لهذا كما فی السابق احكام قضا نظام به خوانین خراسان و ولایات افغان مشعر بر رعایت او از مصدر خلافت صادر و با تداركی شایان به اتفاق برادر و پسر خود فیروز و كامران، روانه حدود قندهار و كابل گشت و در بیست و هفتم شهر صفر المظفر رایات ظفر از خارج شهر سبزوار حركت و به جانب دار الخلافه پی‌سپر گردید. حسین قلی خان در اسفراین و ابراهیم خان در قرب آق‌قلعه شرفیاب درگاه علیه شدند. آقا خان بنی عم نیز از ینگی قلعه مزینان احضار و ابراهیم خان با دستجات تفنگچیان عرب‌وعجم مأمور به محافظت آن دیار آمدند.
موكب اعلی به جهت انتظام امور تركمانان یموت و كوكلان، همه‌جا صیدكنان وارد چمن كالپوش [شد] و چهارده روز در آن مكان بهجت نشان به نظم امورات منظوره اقامت فرمود. بعد از اتمام كارها جمعیتی كه از فارس و عراق در ركاب سرور آفاق، جانفشانی را حاضر بودند، مرخص اوطان [شدند] و موكب فیروزی شأن با جمعیتی از سران و میران و خاصان از چمن كالپوش ركضت «1» را دامن‌زنان و در ورود [به] بسطام، بنه و اغروق را روانه دار الخلافه طهران و از راه چشمه علی دامغان به جهت انجام عیش نوّاب شاهزاده بهمن شأن محمد ولی میرزا وارد ولایت سمنان شد و باز هنگامه طرب گرم گردید و گوش بربط و رباب از گوشمال پنجه ارباب طرب نرم. بازار و میدان آن دیار از اسباب عیش و عشرت آرایش یافت و هریك از پیر و جوان و توانا و ناتوان به كاشانه بهجت و آرامش شتافت. تركان دلیر كه چندی به‌جای باده «2»، ارغوان خون دشمنان خوردندی، از نوشیدن كاسات راح «3» خوشگوار، اندیشه دشمن از یاد بردندی [و] به جای اسلحه پولادشان، حریر «4» اندام نازنینان نوشاد در آغوش بود و در عوض هزاهز جنگ و هایاهای رزم، نغمه مغنیان خوش آهنگ در گوش.
بالجمله مدت پنج شبانه روز داد عیش و عشرت داده شد و ابواب سرور بر چهره مهموم «5» و مسرور گشاده آمد. عروس مزبور از نجبای ایل جلیل قاجار و صبیّه مرضیّه
______________________________
(1). به یكباره حركت كردن
(2). مجلس: «بجاده»
(3). می، باده
(4). مجلس: «حرایر»
(5). گرفته، اندوهگین
ص: 139
مرتضی قلی خان عم شاهنشاه تاجدار بود، كه به ولایت روس رفته در همانجا وداع سرای زندگانی نمود. در شبی روشن‌تر از روز و ساعتی سعیدتر از بخت فیروز، ماه را با هور و ملك را با حور مواصلت رخ نمود و شاهنشاه آگاه صبح روز دیگر عزیمت تختگاه فرمود.
در روز چهاردهم شهر ربیع الآخر، ساحت دار الخلافه طهران از فرّ قدوم صاحبقران گردون توان طعنه‌ها بر عرصه جنان زد و اهالی آن مكان را به جهت تهنیت ورود مسعود، این مطلع قصیده حضرت صبا ورد زبان [آمد].
صبا:
در خراسان رزم كردی ساز احسنت ای ملك‌سوی ری لشكر كشیدی [80] باز احسنت ای ملك

ذكر صادرات ایّام توقف طهران و عزیمت دار السلطنه قزوین و عیش نوّاب محمد علی میرزا و سایر اوضاع و رجعت به تختگاه در ورود به دار الخلافه طهران‌

حكّام و عمّال و مباشرین اعمال ممالك عراق و فارس و كرمان و یزد و خوزستان كه به جهت پرسش حال رعایا و جبر كسور ضعفا به دربار فلك فرسا احضار شده بودند، وارد و روزی چند امور محاسبات و معاملات ولایات به قلم مستوفیان دیوان اعلی پرداخته و كار اهالی هر صفحه از یمن توجه خاطر داور «1» بی‌همال ساخته گشت، به جهت تذهیب قبه عرش درجه حضرت معصومه- صلوات الله علیها- و احداث برخی مساجد و مدارس و كاروانسرا در آن ارض فیض انتما و بنای عمارات ملوكانه در دار السلطنة اصفهان خلد بنیان و حدوث رباطات در قرب رودخانه جاجرود و قریه «كناره‌گرد» من اعمال طهران، اوقات همایون مصروف گردید كه ذكر هریك- انشاء الله تعالی- در خاتمه كتاب معلوم و مرقوم خواهد شد.
پس از فراغ ازین مهام، حكام و عمال اطراف را با صدور بعضی از احكام
______________________________
(1). مجلس:- «داور»
ص: 140
مقضیّ المرام و شادكام به اوطان خویش رخصت رجعت فرمود و به جهت نظم امور گیلان و آرایش عیش نوّاب شاهزاده ایرج شأن محمد علی میرزا موكب ظفر عنان را شرف‌فزای ساحت دار السلطنه قزوین نمود. در [بدو] ورود [به] آنجا عمال و صاحبان اعمال ولایات گیلان حسب الاحضار به دربار فلك مدار حاضر شدند و مانند اهالی سایر ولایات مورد تفقدات بی‌پایان اعلی آمدند. انجام عیش شاهزاده آزاده را حكم محكم خسروانی شرف صدور یافت و هركس از غریب و بومی به تدارك كاری شتافت.
چون اهالی دار السلطنه قزوین را به جهت تقاضای فطرت، همواره طبیعت مایل به عیش و عشرت است و خاطر، راغب به نشاط و بهجت، لهذا درین سور پرسرور، رسوم خدمت و جانفشانی را بیش از پیش اظهار و به جهت آرایش اسواق و میادین آن دیار خلد قرین، صنایع غریبه و اختراعات عجیبه آشكار «1» ساختند و مدت هفت شبانه روز برحسب دلخواه به انجام این عیش مهنّا پرداختند. قران نیّرین و اجتماع سعدین با لوازم سنّت سنیّه پیشوای خافقین در شبی نورافزای عینین دست داد و دست گنجور همت خاقان قاآن خصلت، بدره‌های «2» سیم‌وزر را به جهت ایثار محفل سرور و انعام مباشرین آن عیش و سور، سرگشاد و بر دوش سروران و سران و خاصان و عمّال اعمال گیلان و اعیان آن خطّه ارم بنیان از خلاع فاخره آرایش پذیرفت و عروس زهره ازهر در فلك اخضر به نغمات نای و مزمر، آن سور پرسرور را تهنیت و مبارك‌باد گفت.
نوّاب ابراهیم خان عم‌زاده، به سبب انتظام مهام ولایت رشت، عازم آن سرزمین گشت و موكب اعلی مرّة بعد اولی مایل ورود [به] تختگاه گردید و پایه تخت فلك رخت از فرّ جلوس خسرو فیروز بخت، به قبه مهروماه رسید. نوّاب مالك رقاب ولیعهد زمان عباس میرزا از مملكت [81] آذربایجان برحسب احضار شاهنشاه صاحبقران كامروا و كامران شرفیاب درگاه معلی [شد] و كیفیت خدمات خود را در آن نهضت از قبیل فی الجمله انتظام امور نخجوان و فی الجمله قراری كه در كار ایروان داده بود و سایر مراتب و مطالب به عرض اعلی رسانید.
______________________________
(1). مجلس: «این كار»
(2). ملی: «بدرهای»
ص: 141

ذكر ورود جان ملكم بهادر ایلچی دولت بهیه انگریز و مأموریت حاجی خلیل خان قزوینی تاجر به سفارت آن شوكت عزت‌آمیز

در ضمن حكایت سفارت میرزا مهدی علی خان اشاره نمود كه سفارت او در ظاهر بهانه تهنیت جلوس همایون و در باطن عزیمت شاهنشاه صاحبقران به صوب مملكت خراسان و بازداشتن پادشاه افغان از خیال مداخلت به حدود هندوستان بود.
چون محض از جهت حصول تمنای كاركنان آن دولت بهیه، سفر خیر اثر خراسان دست داد و شاهد این حسن عهد نقاب از چهره برگشاد، امنای دولت انگریز را این حسن وفا زیاده موجب مزید اعتماد و اعتقاد شد و موافقت با دولت خداداد در این معنی بیشتر از پیشتر محرك سلسه اجتهاد آمد. جناب ماركویس لاردولزلی «1» از جانب آن دولت بهیه به فرمانفرمایی مملكت هندوستان قرین افتخاری بی‌پایان بود.
لارد مزبور از نجبای مملكت ایرلانده و در ابتدا از جمله مشیران دیوانخانه انگریز [بود] و به سبب جوهر فراست و وفور رشادت و علو همت و حسن رفتار با عموم سپاهی و رعیت، به رجوع این خدمت سرافراز و پس از چندی به وزارت آن دولت بهیه قرین انواع افتخار و اعزاز آمد. بالجمله از جانب دولت بهیه انگریز مأمور گردید كه مجددا به جهت تشیید «2» مبانی مصافات و تأسیس اساس موالات و اظهار رضامندی و استقرار یكجهتی، سفیری با فرهنگ به این دربار سپهر اورنگ گسیل سازد و به آیینی كه داند و رسومی كه تواند به انفاد «3» هدایای لایقه و اظهار مودت صادقه پردازد، لهذا لارد معزی الیه، بریگدیر «4» جان ملكم بهادر را كه از معتمدان آن دولت و امیری با همت و صولت بود، لقب سفارت عطا نمود و با نامه دوستی ختامه پادشاه ذی‌جاه انگریز و برخی از تحف و هدایای نفیس به دربار فلك تأسیس فرستاد و شش نفر دیگر از عظمای
______________________________
(1). لرد ولزلی)Lord Wellesely( برادر ولینگتن سردار مشهور انگلیسی بود. (تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، محمود محمود، ج 1، ص 7- 13؛ تاریخ مفصل ایران، عباس اقبال، ص 769)؛ مجلس: «لاردلزلی»
(2). استوار ساختن، محكم كردن.
(3). مجلس: «انفاذ»
(4). بریگدیر)brigadier( به معنای سرتیپ یا ژنرال؛ ملی: «بریكددیر»؛ مجلس: «بریكه‌دیر».
ص: 142
آن دولت را به مرافقت سفیر مزبور اذن همراهی و موافقت داد. از آن جمله یكی استرجی نام بود كه طراوت ماه رخسارش طعنه بر چهر مهر عالمتاب می‌زد و مهر عالمتاب هر شامگاه از خجلت آن چهر چون ماه، غریق دریای آب می‌شد.
بعد از ورود ایشان به بندر ابوشهر حسب الامر دارای منوچهر چهر، فتحعلی خان نایب ایشیك آقاسی دیوان اعلی كه از امرای معتبر نور مازندران و الی غیر النهایه تجربه‌آموز و سخندان بود، به مهمانداری معیّن آمد و پس از انقضای ماهی سه چهار، «1» سفیر مزبور با همراهان از ورود آستان همایون معلی مفاخرت‌كنان بر دوست و دشمن در سرای جناب حاجی محمد ابراهیم شیرازی اعتماد الدوله منزل نمود و از طرز مهمانداری آن وزیر بی‌نظیر زنگ كلفت عبور از دریا و ساحل را از صفحه آیینه دل زدود.
[82] در روزی خجسته كه فیروزی ایّام حیات سفیر مزبور به آن روز بسته بود، شرفیاب قوایم سریر خلافت مسیر آمد و از حسن تقریر و مكالمات دلپذیر، منظور نظر شاهنشاه عدالت تأثیر شد. به فاصله روزی چند، قطعات الماس خورشید اساس و آیینه‌های روشن‌تر از رای دانایان فطانت اقتباس و مروحه «2» صندل و عود و انواع پرند و پرنیان نزاكت‌آلود به رسم تحفه آن دولت موافقت نمود از نظر همت شاهنشاه مسعود گذرانید و به اقصی الغایة «3» مقبول و مطبوع گردید. وثیقه [ای] كه از جانب امنای آن دولت سدید به مهر فرمانفرمای هندوستان مختوم بود، ابراز نمود و امضای آن از كلك دبیران عطارد سلك مرقوم و به مهر حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله مختوم گردیده به او سپرده شد.
عهدنامه مزبوره مشتمل بر این پنج فصل و این مختصر فرعی از آن اصل است:
فصل اول: به خواست خدا دوستی این دو دولت عظمی ابدا برقرار خواهد بود؛
فصل دویم: هرگاه جماعت افاغنه اراده هندوستان نمایند، شاهنشاه جم جاه از مملكت ایران لشكر بر سر ملك ایشان تعیین فرمایند و اخراجات آن لشكركشی را امنای دولت انگریز موافق قاعده به مباشرین دیوان دولت علیّه ایران تسلیم نمایند؛
فصل سیم: هرگاه یكی از سلاطین افغان به یكی ازین دو دولت عظمی صلح
______________________________
(1). ملی: «چار»
(2). بادبزن
(3). مجلس: «اقصی النهایه»
ص: 143
نماید، آن دولت دیگر نیز باید شریك صلح باشد؛
فصل چهارم: هرگاه دولت افغان یا «1» دولت فرانسه با دولت علیّه ایران بنای جنگ گذارند، دولت بهیه انگریز امداد به دولت علیّه ایران نمایند؛
فصل پنجم: دولت علیه ایران اهل فرانسه را نگذراند كه در سرحدات ایران از دریا و خشكی، محل توقف ساخته بار اقامت اندازند.
خلاصه عهدنامه [ای] دیگر در امور تجارت و آمدورفت تجار مملكتین دو دولت پایدار مفصلا نوشته شد كه احتیاجی به ایراد نیست.
علی ایّ حال، سفیر مزبور بعد از انجام مهام سفارت به اعطای خنجر و شمشیر مجوهر مفتخر و سایر كرسی‌نشینان او- علی قدر مراتبهم- به خلاع و عطایای بی‌مر بهره‌ور و آماده ذهاب به صوب مقرر شدند. از جانب سنّی الجوانب این دولت علیّه نیز، حاجی خلیل خان قزوینی ملك التجار، با اساسی سزاوار سفارت آن دیار، به مرافقت سفیر فطانت آثار، به ایلچی‌گری مأمور و در اواخر شهر رمضان المبارك، سفیرین مذكورین روانه آن حدود و ثغور گشتند.
______________________________
(1). ملی: «با»
ص: 144

بخش 4

بهاریه سال فرّخ مآل تخاقوی ئیل مطابق با سنه یكهزارو دویست و پانزده و مأموریت امرا به محاصره ولایات سبزوار و نیشابور

زینت‌افزای محفل روزگار و آیت تشخیص لیل و نهار، اعنی مهر سپهر مدار در این سال فرخنده آثار بعد از انقضای دو ساعت و «1» كسری از روز پنجشنبه ششم شهر ذی قعده الحرام سنه یكهزار و دویست و پانزده، سرای حوت را وداع و به جهت آرایش اتلال و ارباع «2» به كاشانه حمل، چهر پر شعاع نمود. به حكم سلطان بهار، سرداران صنوبر و چنار، تسخیر سبزوار چمن را از سنبل و [83] سوسن لشكر كشیدند و فراشان صبا و شمال، عیش خسرو ربیع را در صحن چمن بزمی ملوّن چیدند. سعایت‌پیشه‌گان نسیم به زمزمه‌های نرم‌نرم در حضرت سلطان بهار نمامّی پیشه كردند و قبیله «3» بهمن را كه چندی كارگزار دولت گلشن بود، با تیشه سیاست از ریشه برآوردند.
كیمیاگران قوای نامیّه، مس منجمد اغصان را از گل‌های شكوفه و رعنا، منبت سیم و زر ساختند و بوته خار را كه با دوحه گل دعوی برادری بل برابری می‌كرد، به اندیشه خیالی محال انداختند. شاهنشاه صاحبقران پس از انقضای جشن نوروزی به خرّمی و فیروزی، همّت قضا نهمت به نظم مهمات هر سامان گماشت و نخست امیران نامدار با لشكری جرار به افتتاح قلاع خراسان مأمور داشت. در داستان سال قبل اشاره شد كه اللهیار خان قلیچی حاكم سبزوار و جعفر خان بیات حاكم نیشابور به سبب شفاعت شاه
______________________________
(1). ملی:- «و»
(2). اتلال: جمع تل به معنی پشته و توده؛ ارباع: چهارگوشه
(3). ملی: «قبله»
ص: 145
زمان و شعبده‌بازی طره‌باز خان از چنگ عقاب گرفتاری رستند و در پشت دیوار عافیت نشستند و ضمن العقد شرط این بود كه: هرگاه آن دو مردود به استمالت شاه زمان، شاهراه درگاه فلك جاه را قدم از سر نسازند، در بهار آتیه تركان پرخاشخر به تخریب بنیان ایشان پردازند.
روزهای بسیار گذشت و اثری از ایفای عهد و شتافتن آن دو بد عهد به دربار سپهر مهد ظاهر نگشت، لهذا حسب الامر خسرو آزاده، ابراهیم خان عم‌زاده با معادل بیست هزار سوار و پیاده، عزیمت محاصره سبزوار را آماده شد و از امراء كاردان، محمد خان و ابراهیم خان دولو و پیر قلی خان شام بیاتی و حسین خان قاجار قزوینی همراهی او را در مقام امتثال فرمان ایستاده آمدند. سلیمان خان قوانلوی قاجار با پانزده هزار از سواران نیزه‌گذار و پیادگان صاعقه‌بار، محاصره قلعه نیشابور را حسب الامر دارای ظفر دستور مأمور [شدند] و به جهت نهب و غارت اطراف و حوالی قلعه‌جات سبزوار و نیشابور، احكام قدر گنجور به عهده امیر گونه خان زعفرانلو و ابراهیم خان شادلو، شرف صدور یافت. آنچه شایان و سزاوار تنبیه و تدمیر آن دو «1» بدكردار بود از لفظ درربار شهریار كامكار به امیرین نامدار فرمایش رفت و گوش هوش هریك، از گوهرهای بدیع آن فرمایش آرایش پذیرفت.
در روز دوشنبه بیست و یكم شهر ذی قعده الحرام، آن دو امیر با احتشام با سپاهی خون‌آشام، بوسه بر درگاه خسرو ظفر غلام زده راه دیار خراسان برداشتند و همت بر دفع دشمنان شوكت ابد آیت گماشتند. مهدی قلی خان دولوی قاجار نیز به سرداری مملكت آذربایجان و توقف در قلعه خوی با جمعی از سپاه مقرر [شد] و محمد صادق دنبلی ولد حسین خان بیگلر بیگی سابق كه در وجاهت با یوسف مصری مطابق بود، به ایالت خوی مفتخر و محمود خان دنبلی كه بیگلر بیگی بود، به سببی از اسباب به دربار وسعت‌مدار پی‌سپر و به علت وفور كمالات باطنی و ظاهری، منظور نظر شاهنشاه هنرپرور [گشت] و پس از سالی چند [84] به منصب امارت و ریش سفیدی یساولان قور كه معبّر «2» از قور یساول باشی است، به اقصی الغایه نامور و معتبر گردید.
______________________________
(1). مجلس:- «دو»
(2). ملی: «معتبر»
ص: 146

ذكر سیاست جناب حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله‌

اگرچه مرحومین مغفورین، میرزا محمد رضی تبریزی منشی و میرزا محمد صادق مروزی وقایع‌نگار در تواریخ تألیفی خود علانیه، «1» جناب حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله شیرازی را خائن و مقصر و مستحق سیاست نوشته‌اند و از رهگذر تقیه در دربار سلطنت، حق داشته‌اند، چون این بنده مدحت‌گزار مأمور به این بود كه حقیقت هر وقایع را بالمشافهه از سركار صاحبقرانی تحقیق و همان فرمایش را بدون كم‌وزیاد تحریر نمایم، لهذا به این داستان كه رسیدم، احوال پرسیدم. در جواب مقرر فرمود كه: هرگاه بتوانی طوری بنویس كه آمر و مأمور هردو بی‌تقصیر شوند.
الحق تكلیف شاق شد و تحمیل ما لا یطاق. متوكلا علی الله كلك و دفتر برداشتم و این فقرات را نگاشتم.
بر دانایان روزگار حقیقت این معنی ظاهر و آشكار است كه اكثری از ابناء زمان را به اقتضای فطرت، خصلت حسد با جان و جسد سرشته و بر جبین اغلبی این صفت ناپسند نوشته است. رفتار قابیل با هابیل با آن‌كه حضرت ابو البشر را ولد بلافصل بود، بر حسد «2» انواع بشر، دلیلی است روشن و برهانی مبرهن.
یكی از اهالی زمانه را كه تدبیرات قدر و تأثیرات اختر از سایر امثال برگزیند و بر صدر مسند عزتی، كه در حقیقت عین ذلّت است، دو روزی به استراحت نشیند. امثالش را خار حسد در پای طبیعت خلیده آید و تیغ خلاف از اطراف بر روی او كشیده. یاران با وفاقش به نفاق برخیزند و دوستان پر نفاق با وی به اتفاق ستیزند، خاصه مشیران كارگزار و دبیران با اعتبار كه مرجع اكابرند و ملجأ اصاغر؛ هر تن از اضداد امت و آحاد سپاهی و رعیت را از ایشان هوسی در سر است و طمعی در خاطر. هرگاه ابواب طمع اهالی را از همت عالی مسدود سازند، به اقتضای صفت حرص و آز، باز راضی نگشته به اظهار هوسی دیگر پردازند. در رضاجویی خاطر اضداد كار دشوار آید و در اندك زمانی
______________________________
(1). آشكارا
(2). ملی: «حس»
ص: 147
دوستان كم و دشمن بسیار گردد و نیز این معنی محقق است كه در محكمه شرع مطاع و حضور حاكم شریعت واجب الاتباع، اثبات گناه یا به شهادت عدلین است یا شیاع بعد از ثبوت مدعا و اجرای حكم شریعت غرّا را حكّام شرع واجب شمارند و مجرم را به دست شحنه سیاست سپارند. هرگاه پس از آن خلافی ظاهر آید، حكم شریعت همان است كه جاری گشته و تیر از كمان گذشته است. حكومت عرف نیز تالی شرع است و در حقیقت این اصل است و آن فرع. سلطان عادل هرقدر در مراتب عدالت و انصاف به مرتبه كمال باشد، به حكم شریعت غرّا از سیاست مدن ناگزیر است و این فقره، بنیان سلطنت را ركنی است دلپذیر.
پس از آن‌كه جمعی از خاصان درگاه و سران سپاه و حكام اطراف و رعایای اكناف برخلاف شخصی برخاسته [85] محضرها بر خیانت او آراسته باشند و بالمشافهه با براهین مسجّل و دلایل مدلّل و نوشتجات ممهوره و وقایعات مشهوره امری را ثابت نمایند. گذشت از سیاست، خلاف طریقه ملكداری و مخالفت جمهور [و] منافی رسوم سلطنت و شهریاری است.
بالجمله ازین تشبیبات [بیان] كیفیت حالات جناب حاجی ابراهیم خان شیرازی اعتماد الدوله دیوان اعلی منظور و حقیقت احوال او را بدین نمط مسطور می‌دارد: حاجی مزبور از معارف آدمی‌زادگان دار العلم شیراز است و نسب او را ذكر السنه و افواه به این طریق كاشف راز كه، یكی از اجداد اعلای او از دار السلطنه قزوین كه وطن اصلی او بوده هجرت گزین و به دار العلم شیراز آمده، خاطرش به آرامش در آن كشور قرین شد. از خاندان حاجی قوام الدین شیرازی معروف، مستوره [ای] به عقد ازدواج درآورد و به مدد حرفت و صناعت، مداری به اندازه می‌كرد. اولاد او نسلا بعد نسل به سبب آن مستوره خود را منسوب به حاجی قوام الدین دانسته كه خواجه حافظ- علیه الرحمه- این شعر را در وصف او بسته است. حافظ- علیه الرحمه:
دریای اخضر فلك و كشتی هلال‌هستند غرق نعمت حاجی قوام ما بالجمله حاجی محمد هاشم پدر حاجی ابراهیم خان به خدمت كدخدایی محله بالكفد، كه از جمله محلات حیدری خانه شیراز است، مشعوف و مسرور و به جهتی از
ص: 148
جهات از سیاست نادر شاه افشار از یك دیده كور بود. حاجی ابراهیم خان نیز بعد از فوت پدر در زمان سروری جماعت الوار زند به همان خدمت پدر بهره‌مند بود و مداری كدخدایانه می‌نمود. علی مراد خان كه بعد از فوت كریم خان پای بر وساده «1» مهتری نهاد، جمعی از اعیان فارس را از دار العلم شیراز حركت داد و به رسم گروگان به دار السلطنه اصفهان فرستاد؛ یكی از آن جمله مرحوم میرزا محمد شیرازی است كه والد این بنده مدحت‌گزار را بنی عم و در عهد كریم خان مستوفی محترم و كلانتر كل آن مملكت ارم توام بوده و با سایر اعیان آن مملكت به‌طور مطاعیت عمل می‌نموده است، بعد از سپری شدن شوكت علی مراد خان مزبور كه جعفر خان برادر بطنی او حكم‌گزار آمد، عموم اعیان فارس از دار السلطنه اصفهان رجعت به دار العلم شیراز نمودند، مگر میرزا محمد مزبور كه به حكم سلطان شهید مغفور به دار الخلافه طهران رفته از چاكری آن حضرت قرین افتخاری بی‌نهایت شد. جعفر خان در ازاء این جنایت كه عین سعادت بود، منصب كلانتری مملكت فارس را به جناب حاجی ابراهیم خان محول نمود و ابواب نهب و غارت بر چهره بازماندگان میرزا محمد گشود. پس از قتل جعفر خان كه نوبت سروری آن ملك به ولدش لطفعلی خان رسید، حاجی را به سبب وفور استیلا مخل كار دید؛ با آن‌كه معزی الیه پرورده و سبز كرده پدرش جعفر خان بود، چون او را مایه اساس می‌دانست، اتلافش را می‌خواست و نمی‌توانست. از قضایای اتفاقیه قضیه بر عكس نتیجه بخشید و به صوابدید حاجی مزبور در محال سمیرم [86] از برادران حاجی به او رسید، آنچه رسید. چون مباشر كاری خطیر شد، دست توسل به اذیال دولت ابد تأثیر زد و از قراری كه ایراد شده از موقف سلطنت كبری در مملكت فارس بیگلر بیگی و فرمانروا شد.
در سنه یكهزار و دویست و هشت به منصب بلند وزارت اعظم سرافراز گشت [و] چهار سال در دولت خاقان شهید و چهار سال در خلافت شاهنشاه با تأیید به استقلال وزارت می‌كرد و هریك برادران و ولدان و منسوبان خود را در قطری از اقطار ایران حكم‌گزار آورد. چون مراتب او و اعوانش از مراتب آل برمك به چندین پایه برگذشت
______________________________
(1). مسند، جایگاه
ص: 149
مزاج اهالی عالم كون و فساد بر او متغیّر گشت. از امناء دربار و اهالی هر دیار هر روز از او و متابعان خیانت‌ها به عرض می‌رسید «1» و صاحبقران مروت شعار حمل هریك را بر اغراض نفسانی كرده به اخفای آن راز می‌كوشید. بالاخره نوشتجاتی چند به مهر حاجی مستمند ابراز شد كه به نوّاب حسین قلی خان و برخی از امرای ایران نوشته بود كه تحریك لوای فساد را ساعی باشند و به ناخن مخالفت چهر مخالصت را خراشند. علاوه بر این نوشتجات چند نفر از سركردگان معتبر عراق و دار المرز طبرستانات و غیره از قبیل آقا خان كتول و ایمانی خان فراهانی و حاجی ربیع خان كزازی و چند نفر دیگر در خلوت خاص به خاكپای مبارك، عرض‌های خلاف نمودند و جناب معزی الیه را در اظهار سازش با خود و خیال فساد در مملكت متهم كردند. اگرچه صحت و سقم آن نوشتجات و این شهادات را خداوند دانا آگاه بود، ولی معامله حاجی با لطفعلی خان زند این مدعیات را ثابت نمود. چون برادران و پسرانش هریك در ولایتی حكمران بودند، اولیای دولت قاهره چنین خیال نمودند كه شاید از بروز سیاست درباره حاجی فتنه در آن ولایات حادث شود، لهذا برحسب امر اعلی چنین تدبیر كردند كه در روزی معیّن حاجی و متعلقانش كه در هر ولایت هستند، اسیر بند و گرفتار كمند قهر خاقان ظفرمند شوند.
كسان معتمد به اطراف ولایات فرستادند و «2» در یوم غرّه شهر ذی حجه الحرام سنه یكهزار و دویست و پانزده، حاجی و متعلقاتش را زنجیر سیاست برپا نهادند. اوضاعی كه سالیان دراز چیده بودند، در یك روز برچیده شد و بنیان شوكتی كه چون بنای شوكت آل برمك سر بر فلك كشیده بود، در لمحه [ای] به قعر سمك رسیده آمد: «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ» «3»
بالجمله حاجی و متعلقاتش چندی در دار السلطنه قزوین و محال طالقان به سر بردند تا بعد از وفات او هریك به دیاری روی كردند. پس از چندی پاره [ای] از متعلقانش كه از بقیه السیف سیاست بودند، از ظهور مرحمت شاهنشاهی به مراتب عالیه رسیده بر امثال و اقران مباهات نمودند. تفصیل احوال هریك- انشاء الله تعالی- در مقام خود ذكر خواهد شد. این قطعه مرقومه از زاده‌های طبع مولف در تاریخ او ثبت شد.
______________________________
(1). مجلس: «رسید»
(2). مجلس:- «و»
(3). سوره حشر، آیه 2
ص: 150
لمؤلفه:
اعتماد الدوله شد آن حاجی ابراهیم رادآنكه معدوم از وجودش رنج غین و میم ما
شخص او در هر [87] دیاران مایه توقیر فارس‌ذات او در روزگاران آیت تكریم ما
جان پاك احتشامش كوكب مسعود ملك‌خاك كوی احتسابش كوثر و تسنیم ما
بی‌سبب مغضوب شه شد از جفا كاری خصم‌حیف از آن اعظم وزیر آن آلت تعظیم ما
با سر آه آمد این تاریخ فقدانش كه آه‌اعتماد الدوله مرد آن حاجی ابراهیم ما «1»

ذكر تفویض منصب وزارت اعظم و لقب اعتماد الدوله به جناب میرزا محمد شفیع اصفهانی ثم دار المرزی و عزم شاهنشاه معظم به ارباع ارم توام مشا و زیار و لار و وقوع اخبار مخالفت حسین قلی خان ناهموار در دوم بار

جناب میرزا محمد شفیع ابا عن جدّ، از معارف دار السلطنه اصفهان و میرزا احمد والدش از بستگان و پیوستگان سادات موسوی یزدآبادی آن ولایت [محسوب می‌شود].
میرزا احمد مزبور در سركار نادر شاه شربت‌دار باشی بوده كه در عرف عامه و خاصه عبارت از ناظر است. در ایّام غلبه افاغنه میرزا احمد با اهل و عیال از اصفهان حركت كرده بنای سكنا را در محال بندپی «2» مازندران، گذاشت و به این سبب جناب معزی الیه به مازندرانی شهرت داشت. والده او از سادات رفیع الدرجات یزدآباد «3» اصفهان است
______________________________
(1). در نسخه ملی، پایین واژه حاجی ابراهیم، تاریخ 1315 نوشته شده است، ولی 1215 درست است.
(2). یكی از بخش‌های شهرستان بابل كه در جنوب و قسمت كوهستانی این شهرستان واقع است.
(3). یزدآباد در جنوب غربی اصفهان و بر سر راه فلاورجان قرار دارد.
ص: 151
كه در عهد سلاطین با تمكین صفوی اكثر حكیم باشی بوده‌اند. چندی حاجی خانجان خان حلالخور حاكم بندپی مازندران، به تربیت جنابش كوشید و در عهد كریم خان زند، محمد خان سوادكوهی بیگلر بیگی دیار مازندران، او را نزد خویش آورده محل اعتماد گردید.
بعد از فوت كریم خان كه پادشاه خلد قرار محمد شاه قاجار عزیمت استراباد و مازندران نمود و در آن دیار رایت جلال به ذروه سپهر برین سود، حاجی خانجان «1» مزبور در حضرت پادشاه مغفور به خیانت منسوب و بالاخره در ازاء خیانت مغضوب شد. جناب میرزا محمد شفیع كه در ظاهر از متعلقان حاجی خانجان بود، به شرف حضور پادشاه مغفور مسرور آمد و چون نظر سلاطین فلك تمكین در شناسایی اشخاص از ناقص و كامل، كامل است و این عارفه كبری، اكثری از ایشان را شامل، لهذا در اول نظر جناب میرزا را در كمالات صوری و معنوی كامل دید و او را به منصب جلیل وزارت برگزید. از بدایت به همراهی آن سلطان غیور در اسفار نزدیك و دور زحمت‌ها برد و بعبارة اخری گرسنگی‌ها خورد تا بالاستقلال و الانفراد گوی وزارت اعظم را از میدان برد.
در سالی كه حاجی ابراهیم خان شیرازی بعد از سپری شدن دولت زند متوسل به اذیال حمایت شوكت علیّه گردید و به منصب ایالت مملكت فارس رسید، به سبب معامله او با لطفعلی خان خیالات دیگر در ماده‌اش منظور نظر بود، ولی چون در ظاهر مباشر خدمت دولت گشته، وقت اقتضای این كار را نمی‌نمود؛ جناب میرزا تا حاجی معزی الیه را در فارس مطلق العنان نگذارد، از فرط دولتخواهی اندیشید كه خدمتی بزرگتر از خدمت ایالت به او سپارد و پادشاه مغفور را [88] از اندیشه او فارغ آرد، بنابر این، مطلب را خود مستدعی گردید. اگرچه در باطن محرومیّت وزارت با جناب میرزا بود، ولی در ظاهر حاجی معزی الیه در جای وزیر اعظم مهر می‌نمود. بالجمله بعد از سیاست حاجی، جناب میرزا محمد شفیع را تشریف وزارت اعظم و لقب اعتماد الدوله‌گی بر قامت شریف راست آمد و در عروج به مدارج عزت، به‌طوری كه خدا خواست شد.
______________________________
(1). ملی و مجلس: «جان خان»
ص: 152
لمؤلفه:
چنین ذاتی امورات صدارت را بود اولی‌چنین شخصی مهمّات وزارت را بود انسب خلاصه بعد از عزل و نصب و دستورین محترمین شاهنشاه با زیب و زین را اطمینان كامل از مهمات دولت ابد شامل حاصل شد و به عزیمت صید و شكار و تفرّج ارباع و مرغزار راغب آمد. در یوم ششم شهر صفر المظفر سنه یكهزار و دویست و شانزده از مقرّ خلافت كبری حركت و یكشب در عمارت خلد امنیت «1» قصر قاجار «2» استراحت گزین و روز دیگر در منزل جاجرود به مشغولی صید و شكار بهجت افزای خاطر خورشید قرین و از آن‌جا چمن مشای «3» دماوند مضرب خیام ظفر آیین شد. دو شبانه‌روز در آن چمن دلفروز شب‌ها بزم عیش چیده و روزها گاهی به صید ماهی در كنار رودخانه زیار آرمیده و زمانی از اطراف صحاری و جبال به صید كبكان خوش خرام و آهوان سیم اندام گراییده از آن‌جا صید كنان قریه لاسم نوا مطلع انوار چهر مهر اعتلا شد و رفع نحوست سیزدهم شهر صفر المظفر را یكروز در آن منزل سعادت انتما عشرت پیرا گردید. علی الصبّاح به تفرّج چمن ارجمند، كه الحق مرغزاری است بهشت مانند، روی نهاده و مدت پنج روز در آن مسكن فیروز داد عیش و نشاط داده روز بیستم شهر مذكور كه یوم اربعین و هنگام پیوستن رئوس شهدای دشت كربلای پربلا به جسدهای نازنین است، به جهت كفاره ایّام طرب، به تعزیه‌داری جناب خامس آل عبا حضرت سید الشهداء- علیه التحیّة و الثّنا- به سر رفت و روز دیگر چمن لار كه از ییلاقات مازندران و از حیثیت آب‌وهوا و سبزه طعنه‌زن عرصه جنان است، محل نزول موكب فیروز و چند روزوشب صرف شكار و طرب گشته عاقبت روزگار به كام دشمنان سیه روز شد.
______________________________
(1). مجلس: «آیت»
(2). این بنا كه در عصر آقا محمد خان ساخته شد، در زمان حكومت رضا شاه تخریب گردید. در شمال شرق چهار راه قصر در خیابان دكتر شریعتی (جاده قدیم شمیران) قرار داشته است. بخشی از آن، نخستین ایستگاه رادیویی كشور شد و اینك جزئی از ساختمان مخابرات است.
(3). روستای «مشاء/ مشاع» در نزدیكی شهر دماوند.
ص: 153
چون آیین «1» زمانه غدّار دیگرگون است و پیوسته عشرتش با ملالت مقرون، نوای هنگامه «2» حسین قلی خان نادان نوبت ثانی از پرده مخالف بلندآواز «3» و زمزمه حركت او از كاشان به اصفهان و از آن‌جا به عراق بزرگ و كوچك، دربار همایون را دمساز شد. شاهنشاه ظفر قرین به جهت تدارك دفع آن مخالفت آیین از چمن لار عزیمت صوب مقر خلافت ابد تضمین را بر صدر زین آرام گزین و در اواخر شهر ربیع الاول وارد آن خطه بهشت ضمین «4» گردید.

ذكر موجبات فتنه حسین قلی خان [در] نوبت ثانی و دفع آن سرگردان وادی حیرانی در كمال آسانی از حركت رایات ظفر مبانی‌

حسین قلی خان بعد از حكومت سمنان كه از ایالت ولایت كاشان به سرافرازی بی‌پایان رسید، خیلای فتنه در زوایای دماغش جای‌گیر گردید [و] سر پرشورش [89] انباشته از مخالفت دارای زمان و زمین بود، ولی به سبب عدم اسباب كار فرصت كاری نمی‌نمود، به حكم روباه نفس مكار به این خیال افتاد كه هر روز به كاری كه نمونه ترك دنیاست دست زند تا به این وسیله شاید امور را بر نزدیك و دور مشتبه كند. گاهی چون زاهدان ریاساز سجاده سالوس می‌نهاد و خود را صائم الدهر و قائم اللیل به قلم می‌داد و زمانی چون صوفیان حیلت باز خود را تارك دنیا می‌شمرد و با ترك حیوانی حیوان صفت در تكایای درویشان با قلندران پریشان به سر می‌برد.
شاهنشاه تاجدار با اطلاع از حقیقت كار، گاهی مواخذاتش را احكامی عتاب‌آمیز و زمانی تربیتش را فرمایشاتی عنایت‌انگیز ادا می‌فرمود و بالاخره سودی نمی‌بخشود تا این‌كه شخصی مجهول الحال به او دچار شد و او را در احوالات خبیثه «5» مایه رونق بازار آمد. شخص مزبور شیادی بود از ایل بیرانوند «6» و طرّاری در سلك قلندران نكبت مانند؛
______________________________
(1). مجلس: «این»
(2). مجلس: «هنگام»
(3). مجلس: «بلند آوازه»
(4). كفیل، ضامن
(5). مجلس: «فتنه»
(6). بیرانوند محلی است در لرستان كه ساكنین آن‌جا هنوز به ایل بیرانوند معروفند (حاشیه نسخه ملی).
ص: 154
تسخیر حمقا را دست به علم كیمیا زده بود و در سایر فنون كیمیا نیز مبسوط الید می‌نمود. در هر ولایت كه منسوب به خدیعتی می‌گردید، اسم خود را تغییر داده به ولایتی دیگر رخت می‌كشید. در جایی به ملّا بارانی و در دیاری به ملّا محمد اشتهار داشت و در نزد حسین قلی خان خود را محمد قاسم بیك نام گذاشت. خان نادان چنان فریفته آن ضلالت نشان شد كه طفل نادان به مار رنگین [داد] و دیوانه [ای] حیران بر اسب چوبین، زمام اختیار شوكت خان مست را در دست گرفت و در اندك زمانی بر عموم چاكران او زبر «1» دست شد. بعضی را كه مخلّ كار و صداقت كیش شهریار تاجدار می‌دانست، به تقویت خان از میان برداشت و چون در جزو از خیالات فاسد او مطلع بود، همت قاصر بر تدارك كار گماشت. شیادی دیگر را كه مصداق حدیث «لعنة الله علی داخل النسب» بود با خود یار دید و او را به جلوس بر مسند ارشاد به جهت فریب خان جهالت بنیاد راهنما گردید.
[مصرا] ع:
گل بود به سبزه نیز آراسته شد. سید «2» مزبور در زوایه فقر و فنا انزوا نمود و مصلحت وقت را خموشی پیشه كرده به اشاره دست و سر تكلم می‌فرمود. در ادعای نیابت حضرت صاحب الامر (ع) كوشید و از نیرنجات «3» حقه‌بازی كه خارق عادتش نام نهاده بود، اكثری از مردم نامردم را به خود مایل گردانید [و] پیوسته از امور آتیه بی‌تعیین وقت خبری می‌داد و به اعتقاد حمقا مهر از این رازهای فرو بسته می‌گشاد. حسین قلی خان دیوانه به آن افسانه پی‌برد و عروج خود را بر مدارج سروری بسته به افسانه آن دیوانه می‌شمرد. بعد از اصرار بسیار و انكار آن شیاد نابكار شبی با او خلوتش میسّر شد و خان مجهول را مبشّر این خبر آمد كه سلطنت مملكت ایران با ذات تو لازم است و حصول این مأمول موقوف به حمایت محمد قاسم.
بیت «4»:
عروس مجلس ما خود همیشه دل می‌بردعلی الخصوص كه پیرایه [ای] بر آن «5»بستند
______________________________
(1). ملی: «زیر»
(2). مجلس: «ناسید»
(3). نیرنگات، نیرنگ‌ها
(4). مجلس: «سعدی»؛ ملّی: «ع» كه منظور مصراع است، ولی احتمالا بیت درست است.
(5). مجلس: «برو»
ص: 155
بعد از بروز این مقدمه از آن «1» سید دیوانه حسین قلی خان، محمد قاسم را بنده [ای] سرنهاده شد و شب‌ها در حضور او سرافكنده برپا ایستاده رفته‌رفته كار محمد قاسم رونقی یافت و به فتوای «2» اوخان [90] نادان به وادی بغی و طغیان شتافت [و] از راه تزویر، نوّاب شاهزاده محمد تقی میرزای شهنشاه لقب را بر خود امیر كرد و در شب سه‌شنبه شانزدهم شهر ربیع الاول، عیال خود را برداشته روی به‌سمت نطنز آورد. قبل از وقت، فرمانی مجعول كه از نیرنجات محمد قاسم مجهول بود، به صوب اصفهان فرستاد كه نوّاب شاهزاده به ایالت منصوب است و حاجی محمد حسین خان بیگلر بیگی معزول و مغضوب. شاهزاده آزاده را پیش از حركت خویش به اتفاق فوجی سوار و محمد قاسم نابكار روانه آن دیار گردانید و جمعی دیگر از سواره و پیاده در نطنز آماده «3» كرده ایلغار كنان بعد از پنج روز وارد آن ولا گردید.
در پنج روز توقف محمد قاسم و هنگام ورود حسین قلی خان، شور محشر در آن عرصه خلد اثر پیدا و در گرفتن و بستن و كشتن و خستن «4» فزع اكبر در آن ولا هویدا آمد.
حاجی محمد حسین خان كه در تالار دیوانخانه مشغول انجام تخت مرصّع فرمایشی بود، ورود او را كه شنید فورا بر اسبی سوار و روانه قصبه نائین گردید. یكی از اولاد باقر خان خراسكانی، حاكم سابق آن ولایت كه با او عداوت داشت، تفنگی به قصد وی انداخته و از طالع همایون شاهنشاهی آسیبی ندید.
بالجمله حسین قلی خان به نحوست در باغ سعادت‌آباد قرار گرفت و محمد قاسم با جمعی از اجامره و اوباش در شهر استقرار پذیرفت. وقتی مردم از فرمان مجعول آگاه شدند كه كار دیگرگون گشته و تیر از كمان گذشته بود. هركه توانست فرار كرد و هركه نتوانست اسیر پنجه شكنجه و آزار شد. اموال تجار و متمولین به عنف گرفته گردید و خانه‌های خاندان«5» قدیم از جاروب نهب و غارت رفته آمد. خان مغرور، مباشر خطبه و سكه گشت و غرورش از آنچه در حوصله گمان گنجد درگذشت. خراج دیوانی را جبرا و قهرا ستانید و اهل و عیال و ذخایر اندوخته خود را به قلعه اصفهانك من توابع كراج كشانید و فوجی از كسان و معتمدان خود را در آن‌جا مستحفظ گردانید. حاجی جعفر
______________________________
(1). ملی:- «آن»
(2). ملی و مجلس: «فتوی»
(3). ملی: «آباده»
(4). ملی: «جستن»
(5). ملی: «خانوادان»
ص: 156
برادر باقر خان خراسكانی را حاكم كرد و خود به بهانه فتنه‌جویی روی به قلمرو علی شكر «1» آورد.

ذكر حركت موكب شاهنشاه آفاق به صوب عراق و دفع فتنه حسین قلی «2» خان پر نفاق از تأییدات حضرت قاسم الارزاق‌

چون اخبار طغیان حسین قلی خان و حركت او از شهر اصفهان به عرض شاهنشاه صاحبقران رسید، نخست حسب الامر الاعلی جان محمد خان قاجار دولو با فوجی از تركان پرخاشجو به محافظت قم و كاشان و حسین قلی خان برادرزاده او با جمعی دیگر به محارست حول‌وحوش اصفهان و آقا خان قوانلوی بنی عم با برخی از سپاه به جانب سیلاخور و آن سامان مامور آمدند و یرلیغات بلیغه به حكّام و رؤسای عرض راه عراق شرف صدور یافت كه: «حسین قلی خان در هرجا بار ادبار فرود آرد، او را با دست بسته پالهنگ «3» به گردن نهاده به درگاه آورند و خلاف‌كنندگان عنقریب از نهال مواخذت برخورند».
از اتفاقات در همان [91] اوقات، ابراهیم خان عم‌زاده از سبزوار و سلیمان خان قاجار از نیشابور با جمعیتی كه بر همراه داشتند وارد [شدند] و عباس میرزا برادر نادر میرزای افشار كه در ارض اقدس بود، به جهت شفاعت گناهان برادر خویش به همراهی ایشان شرفیاب درگاه معدلت كیش شد.
شاهنشاه آگاه پس از انجام هر مهامّ، نوّاب ولیعهد دوران عباس میرزا را با جناب میرزا محمد شفیع وزیر اعظم به جهت نظم تختگاه و اطلاع از كم‌وكیف امور خراسان و مازندران در طهران گذاشت و خود در عصر روز پنجشنبه دویّم شهر ربیع الآخر با لشكری دشمن‌شكن و همتی اهریمن فكن راه دیار عراق برداشت.
حاجی محمد حسین خان بیگلر بیگی اصفهان كه در قصبه نائین بود، در منزل
______________________________
(1). همدان و اطراف و توابع آن را علی شكر می‌خواندند.
(2). مجلس: «حسینعلی خان»
(3). پالاهنگ، ریسمانی كه بر یك جانب لگام اسب بندند و همان اسب یا اسب كوتل را بدان بكشند، و یا در روز جنگ دست دشمن را بدان بندند، و نیز برای بستن صید، مجرم و گناهكار به كار رود (ر. ك: معین).
ص: 157
سر نطنز «1» رخ بر خاك قدوم اسب مجره تنگ سود. هشت روزه راه از عزم شاهنشاه ستاره سپاه، در چهار روز طی شد و در ورود موكب فیروز به اصفهان، بارگی عزم مخالفین دولت ابد قرین پی‌گردید. جراحات اهالی آن دیار را مرهم عنایت نهاد و پس از یك هفته ابراهیم خان عم‌زاده و حسین خان قاجار قزوینی را به تسخیر قلعه اصفهانك ازّاج «2» فرمان داد و متوكلا علی الله به تعاقب حسین قلی خان به جانب گلپایگان پای عزیمت برگشاد.
در گلپایگان معروض افتاد كه حسین قلی خان بعد از حركت از اصفهان به رهنمونی محمد قاسم نادان به امید اعانت جماعت بیرانوند به حدود سیلاخور و لرستان شتافته و در آن‌جا اعانتی از احدی نیافته خبر موكب فیروز را كه شنیده به‌سمت كرمانشاهان گریخته است. به ملاحظه این‌كه مبادا به‌سمت روم به امید اعانت اهالی آن مرزوبوم شتابد، بلا تأمل به آقا خان و محمد علی خان قوانلو كه در سیلاخور و بروجرد بودند، حكم رفت كه در عقب او دو اسبه دوان آیند و حسن خان والی فیلی را نیز اشاره شد كه راه عبور سمت عتبات را بر او مسدود سازد و در هرجا او را بینند به حبس و قیدش پردازد. رایات ظفر آیات بدون توقف و درنگ از گلپایگان حركت به عزم تعاقب آن مردود در چمن كمره نزول اجلال نمود.
در آن‌جا به تحقیق پیوست كه محمد قاسم گمراه چون كار را تباه دید، از مرافقت حسین قلی خان پاكشید. محرمان خان او را گرفته و دو روزی در حبس داشته‌اند. بالاخره از حبس خلاصی جسته فرارا روانه بغداد گردیده است. حسین قلی خان بعد از فرار محمد قاسم بیك دست خود را بسته دید و پای هزیمت را شكسته یافت، لهذا ناچار بقیه اسباب خود را در قریه و لاشه‌گرد «3» گذاشته راه دیار قم برداشته است. شاهنشاه ظفرمند كه همه‌جا یارش فضل خداوند است، اسماعیل بیك دامغانی غلام پیشخدمت خاصه را با فوجی از خاصّان به عقب او روان و به لفظ گوهربار به او فرمود كه: هرگاه خواهد به ورود شهر مزبور و پناه بردن به آستانه فیض ظهور پردازد، منعش نكنند و هرگاه ورای این منظوری داشته باشد، دستش بربندند و به آستان همایونش آورند.
______________________________
(1). مجلس: «سه نطنز»
(2). ملی: «اراح»
(3). ولاسجرد امروزی در جنوب فرمهین (فراهان) و شمال كویر میغان.
ص: 158
الویه «1» ظفر طراز [92] از سامان كمره حركت به صوب دار الایمان قم عزیمت نمود. در ورود به آن صوب معلوم شد كه، حسین قلی خان به مأمورین دچار و ناچار به شهر قم رفته پناه به روضه بضعه احمدی- صلوة الله علیها- برده است. خلاصه روز پنجشنبه بیست و هشتم شهر ربیع الآخر، بلده طیّبه قم از یمن ورود آن حكمران سپهر و انجم، طعنه بر این بلند طارم زد و نوّاب شاهزاده محمد تقی میرزا ملقب به شاهنشاه رسم استقبال را بوسه بر ركاب شاهنشاه انجم تحشم زد.
هنگام عزیمت زیارت در صحن مقدس، حسین قلی خان شمشیر به گردن افكنده در حضور همایون سه دفعه خاك را بوسه داد و در چارم بار به خاكپای معلی افتاد. دست امید به عطف دامانی زد كه مهرش گوی گریبان است و ماهش در اجرای خدمت بر زده دامان. زمین صحن مقدس را از آب دیده گل كرد و از آن گریه كامل آبی بروی كار آورد.
شاهنشاه معدلت شعار را عرق محبت اخوت به حركت آمده به دست مرحمت پیوست سرش [را] از خاك برداشت و به مرمت حالش همت گماشت. خود استدعا نمود كه آن آستان رفیع را مقیم و شب و روز معتكف آن روضه واجب التعظیم و دعاگوی دولت ابد ترقیم باشد. خاقان مروت نشان، استدعای او را قبول فرمود و به اعتكاف آن روضه سپهر مطافش امر نمود. او نیز در خدمت جناب مجتهد دوران میرزا ابو القاسم جیلانی از ارتكاب به امور این جهانی تایب شد و اسباب حرب خود را از قبیل شمشیر و خنجر و زره و كلاه‌خود و تفنگ و سپر و غیره كه برخی از آن جواهرنشان بود، بر آن روضه مقدسه وقف نمود و همه را در قاب چرمین دوخته در سمت پای ضریح «2» بر سقف طاق نصب فرمود.
در همان اوقات میرزا ابو الحسن شیرازی همشیره‌زاده حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله كه در ظهور قضیه حاجی، در محال شوشتر از جانب جناب اسد الله خان ولد حاجی نایب الحكومه بود و به دست محصلین دیوانی گرفتار و از چنگ ایشان فرار نموده، پناه به آن حریم حرم آثار آورد [ه] مورد عفو و گذشت شاهنشاه تاجدار و موهبت جان بخشی را با خود یار دیده حسب الامر دارای مروت شعار احرام بیت الله الحرام را كمر همت بر بست و بر خنگ مراد برنشست.
______________________________
(1). جمع لوا، درفش، بیرق، علم
(2). ملی: «خدیح»
ص: 159
صاحبقران مسعود بعد از زیارات مخصوصه و انعام بر فقرای آن روضه منعوته عزیمت دار الخلافه را تصمیم نمود و در روز غرّه شهر جمادی الاول در روضه قصر قاجار نزول اجلال فرمود. دو روزی به جهت عشرت در آن روضه بهشت خاصیت اقامت دست داد و یوم پنجم شهر مذكور صحن دار الخلافه از ورود موكب مسعود منّت‌ها بر چرخ برین نهاد. ابراهیم خان عم‌زاده حسین خان آزاده كه به تسخیر قلعه اصفهانك مأمور بودند، بعد از تسخیر قلعه حاجی جعفر خراسكانی، حاكم دو روزه را گرفته و به حاجی محمد حسین خان بیگلر بیگی سپرده سایر اعوان حسین قلی خان را [93] با اهل و عیال او به دار الخلافه آوردند. خائنان دولت به جرم موافقت آن بد عاقبت به سزا رسیدند و رئوس هریك زیب كله منار گشته عبرة للنّاظرین گردیدند. حاجی جعفر به حكم صاحبقران سیاست اثر به زجری عنیف «1» كه در عرف خاصه و عامه قیلوغه‌اش نامند، از اصفهان بهشت سیر به دیار سقر رفت. بعد از چندی حسین قلی خان به توسط جناب مجتهد كامل میرزا ابو القاسم جیلانی- علیه الرحمه- وارد دار الخلافه طهران و چند صباحی در خانه ابراهیم خان بنی عم میهمان بود. پس از آن در قلعه دزآشوب شمران «2» من بلوكات طهران كه بروج و خندقش چون بخت او وارون بود، محبوس و پس از وفات نوّاب مهد علیا والده معظمه شاهنشاه زرّین‌لوا، دیده از دیدن جهان بربسته از زندگانی مأیوس گردید.
سعدی:
ای روبهك چرا ننشستی به‌جای خویش‌با شیر حمله كردی و دیدی سزای خویش تاریخ فتح و شكست ثانی از كلك مؤلف ارادت مبانی درین رساله حقیقت معانی ثبت افتاد.
لمولفه:
شكست یافت ز شاه جهان حسین قلی خان‌هزار حسرتش اندر روان ز دل نگرانی
برای سال شكست دوباره خاوری زاررقم نمود دلا حیف از آن هزیمت ثانی
______________________________
(1). ملی: «انیف»
(2). دزاشیب شمیران
ص: 160

ذكر شتافتن اللهیار خان قلیجی به دربار آسمان مدار و حكومت محمد تقی خان قپاخلوی قاجار در سبزوار

در صدر وقایع این سال خجسته مآل ذكر شد كه ابراهیم خان عم‌زاده و سلیمان خان قاجار با لشكری بی‌شمار به محاصره نیشابور و سبزوار رو نهادند. بعد از ورود ایشان به آن سامان آنچه لازمه خرابی و نهب و غارت بود، در حوالی و حواشی آن‌دو ولایت روی داد و لشكر جرّار از پیاده و سوار در تاختن و سوختن و گرفتن و بستن و خستن دقیقه را مهمل نگذاشتند و همتی عظیم به تسخیر آن‌دو قلعه گماشتند. قریب به آن بود كه هردو قلعه از همت غازیان ظفر عنان گشاده شود و اللهیار خان و جعفر خان گرفتاری را آماده آیند كه داستان طغیان حسین قلی خان نادان شیوع یافت و هر تن از آن دو عصیان شعار زیاده به راه استكبار شتافت. هردو امیر نامدار مصلحت در مراجعت دیدند و از قراری كه ذكر شد، هنگام عزیمت دارای ظفر قرین، به دفع حسین قلی خان مفسدت آیین به شرف ركاب بوسی در دار الخلافه مستسعد «1» گردیدند.
بعد از آن‌كه به اقبال بی‌زوال خدیو بی‌همال، خاك ادبار بر فرق حسین قلی خان ریخته شد و خون هواخواهانش با خاك میدان آمیخته [گردید]، اللهیار خان ابواب ادبار را از هر طرف بر روی خود گشاده دید و به تدارك مآل كار و عاقبت كار ناهنجار كوشید. از یك‌سو، ولایت از صدمات سپاه ظفر پناه خراب و رعیت مضطرب و بی‌تاب؛ از یك طرف تركمانان دشت فرصت غنیمت شمرده حوالی آن ولایت را مانند سراب بی‌آب ساخته بودند؛ قلیچ آقای قلیچی كه نیز میر شمشیرش بود، در هنگامی كه از عقب تركمانان می‌شتافت، از ضرب تیغ تركمان روی از عالم برتافت. از هر طرف كه مأیوس گردید، جز پناه به آستان رفیع بنیان چاره [ای] ندید. از [94] وفور گناه، روی آمدن نداشت؛ معتمدی از خود را به استدعای شفاعت در حضرت علیای سلطنت به خدمت نوّاب ولیعهد دولت برگماشت. از اتفاقات در روز ورود فرستاده او، یك نفر از پسرانش كه ملتزم خدمت ولیعهدی بود، روی به عالم بقا گذاشت. نوّاب نایب السلطنه بر او
______________________________
(1). ملی: «مستعد»
ص: 161
رحمت آورد و در درگاه فلك جاه خسروانی به‌طوری كه باید از وی شفاعت كرد. داور مروت سیر جرایم او را به نوّاب شاهزاده انصاف سیر بخشود و فرستاده‌اش را با نیل مرام رخصت انصراف فرمود. اللهیار خان از مژده این عاطفت پای از سر نشناخت و با جمیع اهل و عیال و سایر متعلقان به احرام كعبه اقبال پرداخت. از بخشش گناهان در آن پیرانه سری حال جوانان بیگناه حاصل نمود و از سیورغال «1» قریه اشتهارد ساوجبلاغ قزوین كه مسكن قدیم طایفه قلیچی است فرق مباهات به اوج سماوات سود.
میرزا محمد خان قپاخلوی قاجار به حكومت سبزوار بارگی «2» تعجیل راند و آیت مهر علامت التفات شهریار معدلت آیت را به گوش هوش ساكنان آن دیار فرو خواند.
جعفر خان بیات نیز از سعادت رفیق همسایه حسرتهای می‌خورد و در قلعه نیشابور انتظار بهانه می‌سپرد «3» تا از قراری كه- انشاء الله تعالی- عنقریب ذكر خواهد شد، او نیز راه درگاه اعلی را قدم از سر سپرد.
خلاصه اللهیار خان قلیچی از حیثیت قامت و قواره زیاد با اندام و پر هیبت می‌نمود و از رهگذر غرور باطن و استكبار ظاهر ثانی فرعون و نمرودی می‌بود، در ابتدا، جای سلام عامی سر صف امرای ایلات ایران، به غیر از قاجاریه عزت نشان، به جهت او معین شد و این معنی موجب حسرت اكثری از باریافتگان انجمن حضور مینوون آمد. قراری داشت كه روزها به جهت دریافت سلام عام به دربار سپهر احتشام می‌شتافت و پشت‌پا به محافل جلوس جمیع امرا و باشیان زده در كریاس فلك اساس دیوانخانه همایون بر روی شاه‌نشین برابر باب، كه معبر خاصه و عامه است، آرام می‌یافت؛ نه كسی را سلام كردی نه كس را جواب سلام دادی. چند دفعه عبور جناب میرزا محمد شفیع وزیر اعظم از آن محل اتفاق افتاد. اللهیار خان مانند مستكبران پا بر روی پا انداخته اعتنا ننمود. این كیفیت به عرض دارای جهان رسید و آن بینوا به سبب جرم كذا از باب دولت و سلام عام ممنوع گردید. بالجمله مدتها در دار الخلافه به ابتذال زیست تا دیده بخت بر فقدانش «4» گریست.
______________________________
(1). تیول بخشی، زمینی كه پادشاه به امیران خویش بخشد
(2). اسب، فرس
(3). مجلس: «سپرد»
(4). مجلس: «فواتش»
ص: 162

بخش 5

بهاریه سال نیكو مآل ایت ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و شانزده هجری و جلوس صاحبقران رشید بر تخت خورشید و عزیمت خراسان در نوبت ثالث و رجعت به دار الخلافه طهران‌

فرمانروای عرصه خاك و حكمروای صفحه افلاك، اعنی مهر تابناك درین سال فرحناك بعد از انقضای هفت ساعت از روز یكشنبه شانزدهم شهر ذی قعده الحرام سنه یكهزار و دویست و شانزده از ایوان حوت به تخت خورشید حمل جلوس نمود. سلطان بهار با جنود نامعدود ریاحین و ازهار به انتظام انجام [95] مهام خاورزمین گلشن نهضت فرمود و عروس غنچه آرایش چهر گلگون را بر فراز صندلی زمردنشان گلشن نشسته عقد ازدواج بلبل و گل بسته شد. میدان فسیح البنیان چمن و چهار بازار خیابان گلشن از مشاعل «1» فروزان لاله و سمن دیابج «2» الوان سوری و سوسن، رشك وادی ایمن و غیرت اسواق سپهر ملوّن آمد. قطرات امطار چون اعراب بادیه سپار افزونتر از خیل مور و مار بر بختیان ابر آذار سوار و به روضه مطهره گلزار تاختند و سبز قبایان غنچه و عمامه‌داران شقایق را كه در صحن چمن مجاور بودند به مدد خنجر بید، خون از حلقوم جاری ساختند و غارتیان عرصه باغ به غارت سبایك اوراق سیمین ضریح نسترون و اسباب گوهر آگین ارض فیض نمون چمن پرداختند. زاده گلبن كه والی ولایت چمن است، از تعدیات شوكت خار كه با اویش قرابتی بی‌شمار است، در حضرت خسرو ربیع
______________________________
(1). مشعل‌ها
(2). ملی: «رویابج»
ص: 163
شكایت كرد و افغان بلبلان شورانگیز را به اثبات دعوی خویش به شهادت آورد.
صاحبقران نامدار سعادت این عید همایون را برفراز تخت گوهرآگین مسمّی به تخت خورشید، كه از پیش‌كش‌های حاجی محمد حسین خان بیگلر بیگی دار السلطنه اصفهان است، جلوس فرمود و بعد از انقضای بزم شیلان و آرایش جیب و گریبان پیر و جوان از زرپاشی دست درافشان، عزیمت مملكت خراسان را نوبت ثالث تصمیم داد.
اجماع افواج قاهره را فرامین قدر آیین از مصدر خلافت صادر و «1» پس از چند صباحی، سپاهی جرّار زیاده از لشكر ثابت و سیّار در ركاب ظفر شعار حاضر آمد.
سبب عزیمت شاهنشاه انجم تحشم در نوبت سیم به آن ارض فیض طارم این‌كه:
امرا و اعیان و عموم رعایای آن سامان از وقوف نادر میرزای خذلان نشان در ارض فیض اقتران به جان، و عزیمت موكب ظفر عنان را به انفاذ «2» عرایض بی‌كران استدعاكنان آمدند [و] همگی تسخیر قلعه مشهد مقدس را بر ذمه گرفتند و در اطمینان خاطر امنیان دولت جاوید اركان آنچه باید و شاید نوشتند و گفتند.
نادر میرزا نیز از قراری كه بیان گردید، بعد از فرستادن عباس میرزای برادر خویش، باز استكبار و استنكار «3» می‌ورزید. چون این موجبات دست داد، نخست ابراهیم خان عم‌زاده برحسب فرمان صاحبقران آزاده در بیست و ششم شهر ذی حجة الحرام با معادل «4» ده هزار از سواران شیر ستیز و پیادگان «5» پلنگ آویز به عزم تسخیر ولایت ترشیز «6» چند روز قبل از تحریك لوای ظفرانگیز به صوب آن مملكت روی نهاد و «7» پس از آن عقاب رایات فیروزی آیات در روز دوشنبه هفدهم شهر محرم الحرام سنه یكهزار و دویست و هفده به تعاقب ایشان بال اقبال بگشاد و به جهت استجمام مراكب سپاه ظفر تأیید، چمن رادكان مضرب خیام با احتشام گردید. اسحق خان قرائی حاكم تربت حیدریه كه تا آن زمان در حضرت شاه زمان افغان خدمت‌گزار بود، بعد از انكسار لوای او از وصول محمود میرزای برادر، از قراری كه [96] عنقریب- انشاء الله
______________________________
(1). مجلس:- «و»
(2). ملی: «و با انفاد»
(3). مجلس: «استكبار بر استكبار»
(4). در نسخه مجلس، عبارت «نخست ابراهیم خان عم‌زاده برحسب فرمان صاحبقران آزاده در بیست و ششم شهر ذی حجة الحرام با معادل» موجود نیست.
(5). ملی، ملك و مجلس: «پیاده‌گان»
(6). كاشمر امروزی
(7). مجلس:- «و»
ص: 164
تعالی- رقم زد كلك فصاحت نصیب خواهد شد، ایمنی خویش را در توسل به حبل المتین دولت قاهره یافت و تا در بدایت ظهور صداقت مصدر خدمتی شود، به جهت استمالت جعفر خان بیات به صوب نیشابور شتافت و خان مزبور را مستمال نموده خواهی نخواهی برداشت و روی افتخار به اردوی همایون گذاشت.
اللهیار خان قلیچی ملتزم ركاب سعادت شد و امیر گونه خان زعفرانلو حاكم خبوشان و ابراهیم خان شادلو حاكم اسفراین نیز با جمیع خوانین خراسان به تقبیل عتبه علیا مبادرت نمودند. نظام الدوله سلیمان خان و حسین خان قاجار قزوینی به تسخیر قلعه چناران مأمور و نوّاب شاهزاده محمد علی میرزا و اسحق خان قرائی با جمعیت موفور «1» به عزم تسخیر مشهد مقدس رضوی به منقلای موكب اقدس روانه ارض فیض ظهور شدند.
پس از روزی چند رایات ظفر پیوند از چمن رادكان؟؟؟ شقه‌گشا و روز دوشنبه نهم شهر ربیع الاول، قلعه مشهد مقدس محاط لشكر فیروزی‌لوا گردید. در خصوص اهتمام سپاه ظفر «2» همراه در خرابی حول‌وحوش آن قلعه متین و قحط غلات در آن ارض فیض مكین و اضطراب و اضطرار عموم محصورین، خاصه عجزه و ملهوفین «3» طول كلام را سودی نیست و نادر میرزای مردود را در بسط كیفیت تمّرد و عصیان «4» وجودی نه.
مدت یك ماه زمان محاصره طول كشید و جناب فاضل كامل و عالم عامل میرزا محمد مهدی مشهدی- طاب ثراه- شفاعت اهل شهر «5» را به سوی اردوی معلی عزیمت‌گرای گردید. در محفل ارم مشاكل شرف ملاقاتش دست داد و مهر از گنجینه راز چنین برگشاد كه: اهل قلعه را با استیلای نادر میرزا در سپردن شهر اختیاری نیست و هر گاه به قهر و غلبه مفتوح آید، محفوظی نفوس و دماء مسلمان را از مجاور و مسافر اعتبار نه. عموم اهالی از ادانی و اعالی متعهدند كه هرگاه حضرت شاهنشاه معدلت پناه ركضت به صوب دار الخلافه را تصمیم دارند و تسخیر قلعه را موقوف به چند صباحی دیگر گذارند و جمعی از سپاه ظفر پناه با امیری كارآگاه درین سامان به حفظ حضرت یزدان بسپارند، به تدبیری كه دانند و نیرنگی كه توانند، بالاخره نادر میرزا را بی‌اختیار [گردانند] و قلعه را به سركار گماشتگان «6» دیوان قدر بنیان تسلیم آرند. امرا و خوانین خراسان نیز
______________________________
(1). مجلس: «موفوم»
(2). مجلس:- «ظفر»
(3). ملی: «ملهوقین»
(4). ملی: «تمرّد اغصان»
(5). مجلس: «مشهد»
(6). ملی: گماشته‌گان
ص: 165
متفق اللفظ تصدیق جناب میرزا را زبان صداقت برگشادند و رشته تعهد افتتاح قلعه را عنقریب بر گردن نهادند. عدم قبول این استدعا از چنان فاضلی دانا با وجود تعهدات امرا در چنین هنگامی نامناسب می‌نمود و ترحم بر حال ضعفا و برایا و احترام آن روضه فیض انتما نیز، مزید علت بود، لهذا صاحبقران خورشیدلوا ركضت به صوب دار الخلافه را وجهه همت فرمود.
حسین خان قاجار قزوینی علاوه بر حكومت نیشابور، سردار مملكت «1» خراسان شد و با امرا و خوانین خراسان تسخیر ارض اقدس را بر زده دامان آمد. موكب اعلی منزل به منزل حركت‌كنان وارد چشمه علی دامغان و پس از چند روز كه از اقدام به صیدو شكار در آن [97] عرصه فرح آثار فراغت دست داد، به صوب اوب «2» سمنان سبك عنان گردید.
نوّاب محمد ولی میرزا صاحب اختیار آن خطه دلگشا طوی‌های «3» دلكش داد و ما حضرهای رنگین در خوان ارادت نهاد. قیصر میرزای، ولد شاه زمان افغان، در سامان سمنان با یك زنجیر فیل كوه توان و بعضی از تنسوقات «4» گران به ركاب فیروزی نشان مستسعد «5» و خبر ملالت اثر قضیه هایله كربلای معلّی از ظلم سعود روسیاه در عرض راه گوشزد گردید. تفصیل هردو فقره- انشاء الله تعالی- عنقریب ایراد خواهد گشت.
شاهنشاه دادگر به عزیمت دار الخلافه میمنت اثر بر خنگ ختلی میلاد سوار و در یوم هفتم شهر جمادی الاول ساحت آن ملك از فرّ قدوم آن بحر فلك فلك طعنه‌زن سپهر دوّار آمد.
[مصرا] ع:
دولت معین و بخت مساعد ستاره یار

آرایش سور پرسرور نوّاب نایب السلطنه العلیه عباس میرزا

این شاهزاده جوانبخت چراغ فروزان دودمان دولت شاهنشاه با تاج‌وتخت است
______________________________
(1). مجلس:- «مملكت»
(2). بازگشت، برگشتن، بازآمدن
(3). ضیافت، مهمانی
(4). تحفه و هدیه؛ ملی: «تمسوقات»؛ مجلس: «تمنوقات»
(5). سعادتمند، نیك‌بخت؛ ملی: «مستعد»
ص: 166
و تشریف ولایت عهدش حسب الوصیّه سلطان شهید و نیّت صاحبقران رشید به حكم لیاقت عدید، زینت پیكر آسمان رخت. چون سرو برومند قامت طوبی آیتش در جویبار بهشت دولت بالا كشید، از فیض تربیت خاقان بلند همت در بروز خصایل حمیده شجاعت و سخاوت و نصفت «1» و عدالت، به طراوتی بی‌نهایت رسید. امراء دربار معدلت آیات و ولات ولایات عرایس «2» امانی و آمال «3» را هر هفت كرده به امید شرف مصاهرت «4» او در حجال «5» خیال منتظر داشتندی و از وفور افكار ابكار و تدابیر بی‌شمار، همت بر حصول این مأمول گماشتندی. بالاخره قرعه این فال میمنت مآل به نام نامی امیر نامدار میرزا محمد خان دولوی قاجار، كه امیری بزرگوار و دانایی عالی مقدار بود، نیكو افتاد.
صبیّه مرضیّه او را كه زهره زهرای سپهر عفت و حورای حسنای فردوس عزت بود، شرف موهبت این خطبه عظمی دست داد.
فرامین قضا حكم قدر اثر به احضار نوّاب شاهزادگان نامور از عراق و فارس و ممالك طبرستان و خاور و امرا و بیگلر بیگیان هر كشور و ولات و حكّام و اعیان هر بوم‌و بر و علما و فضلا و خطبای فصاحت سیر از مصدر خلافت صادر شد و در اندك زمانی عموم صاحبان شوكت با سازوبرگ عشرت به درگاه بهشت آیت حاضر آمدند. از صدر دیوان خلافت، به آرایش میدان درب سرای دولت و چهار بازار رفیع بنیان مقر سلطنت تأكیدات بی‌غایت رفت و از سعی مباشرین این امور با سرور، در زیور میادین و اسواق تصرفاتی بی‌نهایت شد و اختراعاتی فزون از حوصله غیرت به عمل آمد.
كمال التفات حضرت صاحبقرانی [را] درباره این زیب افزای مسند خلافت جاودانی، ازین فقره استنباط می‌توان نمود كه، با وجود پاكی دامان از لوث گناهان و عدم ارتكاب به آن هوش ربای پیروجوان، تا مراتب عیش و نشاط را كمال باشد و خواستگاران [98] عروس زیبای بنت العنب را به آن شاهد مخضّب «6» اتصال، لهذا به استعمال شراب ناب اجازت داد و به فتوای «7» مفتی عقل، ابواب بهجت و نشاط بر چهره
______________________________
(1). عدل و انصاف؛ ملی: «نضفت»
(2). عروس‌ها
(3). امیدها و آرزوها
(4). به دامادی برگزیدن، خویشاوندی از طریق دامادی
(5). حجله‌ها، اتاق آراسته؛ ملی: «احجال»
(6). رنگین، رنگ شده
(7). ملی و مجلس: «بفتوی»
ص: 167
خواطر اعالی و ادانی برگشاد باده سبیل آمد و زاهدان ریاكار را بروز این اجازت به كوی باده‌فروشان دلیل شد. واعظان را پرده مستوری دریده شد و شاهد مخموری از استعمال باده انگوری در دامان آرزو آرمیده آمد.
[مصرا] ع:
ز پرده‌ها به در افتاد رازهای نهانی
ولی مدت این اجازت همان ایّام عیش شاهزاده خورشید رایت بود، نه امتداد زمانی بی‌نهایت. از اوایل شهر جمادی الاخرة تا مدت هفت شبانه روز بازار طرب را رواجی تازه و نوبت‌خانه سلطنت بلندآوازه بود. توپ‌های تندر فغان، صیت میمنت این عیش مهنّا را به گوش ساكنان ملاء اعلی رسانیدند و آتشبازان صنعت نشان فضای هوا و سطح غبرا را نمونه وادی ایمن گردانیدند.
مطربان باربد آهنگ و مشعبدان پرنیرنگ از نوای عود و چنگ و شعبده مهرهای رنگارنگ از مرآت خاطر سامع و ناظر زنگ زدودند و شوخ چشمان عرصه افلاك به تماشای این عیش فرحناك، از مناظر «1» عالم پاك به مركز كره خاك آهنگ نمودند.
در هر عیشی كه در زمان دولت جاوید اثر شد، از همت خاقان مظفر، بدره‌های «2» سیم‌وزر به انعام اكابر و اصاغر هر كشور صرف می‌گردید، ولی تا التفات خاطر شهریار جهانبان را درباره این ولیعهد جهانیان اعظم برهان باشد، عقدهای لآلی و گوهر به علاوه بدره‌های سیم‌وزر به انعام اكابر و اصاغر هر كشور صرف می‌گردید.
در روزی فیروز و ساعتی سعادت‌اندوز، عقد مواصلت این دو نیّر «3» عالم‌افروز بسته شد و در شبی خرّم‌تر از روز جوانی و هنگامی سعیدتر از ایّام كامرانی، آن‌دو غیرت سعدین آسمانی بر مسند شادمانی باهم نشسته علی الصباح كه عروس مهر خاوری از حجله گنبد نیلوفری بی‌پرده جلوه‌گری نمود، شاهزادگان اطراف و نامداران اكناف، تهنیت این عیش مهنا را پیشكش‌های شایان از پیشگاه حضور شاهنشاه صاحبقران گذرانیدند و هریك- علی قدر مراتبهم- مورد احسان تشریفات بی‌پایان و عطایای نمایان گردیدند.
______________________________
(1). در نسخه مجلس، عبارت «سامع و ناظر زنگ زدودند و شوخ چشمان عرصه افلاك به تماشای این عیش فرحناك از مناظر» موجود نیست.
(2). ملی: «بدرهای»
(3). ملی: «تیر»
ص: 168
لمولفه:
تا جهان است جهانبان به جهان باد بپای‌عیش پرداز و طرب ساز و ممالك آرای

ذكر قضیه هائله كربلای معلی از ظلم سعود نامسعود روسیاه و اهتمام شاهنشاه آگاه در دفع آن فتنه‌ساز گمراه‌

وهّاب نامی از اعراب بادیه، چندی «1» در نزد محمد اسمی بصراوی تلمذ می‌نمود و پس از آن در دیار اصفهان بار ادبار گشود. برخی از علوم صرف و نحو و معانی و بیان و فقه و اصول را خواند و توسن عزیمت به جانب ولایت نجد راند. در آن‌جا مخترع قانونی تازه شد و از تصنیف كتب متعدده، قانون اختراعی را بلندآوازه ساخت.
در اصل مذهب سنّت و جماعت داشت، ولی در احكام اصول و فروع با قاطبه اهل اسلام از شیعه و سنّی تفاوتی چند گذاشت. برخی از خلاصه عقاید كفر فوایدش این‌كه: به جز زیارت مكه معظّمه، زیارت قبور نبی [99] و سایر ائمه و تقبیل مراقد ایشان حرام است و استعمال مهر و تسبیح، چون بدعت‌های بت‌پرستان ظلام. زینت مقابر و اندوختن ذخایر در آن روضات فیض مظاهر، و افراختن قباب سپهر مفاخر، بدعتی ظاهر است و شنعتی متكاثر. اخذ ذخایر روضات ائمه، چون خون متابعین خلاف، بر سایر امت از اهل اسلام حلال است و تعطیل این همه مال با احتیاج ارباب سئوال در دنیا و آخرت مایه نكال و وبال [است].
عبد العزیز نامی از مشایخ نجد عقاید او را شنید و به غایت پسندید. چون عبد العزیز مزبور را هوای سروری بر سر و عروج بر مدارج سروری به اختراع مذهبی جدید بهتر میسر است، لهذا تصنیفات او را در ولایت نجد منتشر ساخت و به دعوت آن قوم بی‌پا و سر پرداخت. پس از اندك زمانی حشری وافر جمع كرد و روی به تسخیر
______________________________
(1). مجلس:- «چندی»
ص: 169
حرمین شریفین آورد. دفاین و ذخایر مدینه طیّبه را غارت نمود و بر مراتب مهتری خویش افزود. قلعه [ای] محكم در درعیه بنا نهاد و آن قوم ضلالت نهاد را وهابی لقب داد. یك دو دفعه به قلعه نجف اشرف تاختن آورد و از استحكام آن باره متین و اعانت «1» طوایف اعراب شیعه از خزاعی و غیره كاری نكرد.
سعود نامسعود كه آن سگ مردود را ولدی تالی نمرود بود، در مراتب شجاعت زبردست شد و در میان طوایف اعراب بادیه، حكمران بر هر بلندوپست. پدر بدگهرش سعود نامسعود را سردار كرد و روی نحس به صوب سعادت اوب كربلای معلّی آورد.
در روز عید غدیر آخر سنه یكهزار و دویست و شانزده كه اكثر مجاورین و مسافرین به زیارت نجف اشرف مشّرف بودند و شهر كربلا خالی بود، آن نابكار با جیش وهابی غدّار كه افزون‌تر از خیل مور و مارند، داخل آن ارض فیض قرین شده از خون علمای دین و سادات با تمكین و اشراف و اعیان هر سرزمین و سایر عجزه از ملهوفین آن مشهد سعادت تضمین، چون دشت ماریه رنگین ساخت. نسوان عفت توامان را بدون تعرض به عرض و ناموس عاری از لباس نمودند و دست غارت به دفاین و ذخایر آن گنجینه علوم ربّانی گشودند و اموال اهل عالم و سكنه آن روضه بهشت توام را به غارت و یغما ربودند.
در زمان هفت ساعت، معادل شش هزار نفس زكیّه اجر شهادت یافتند و بدون توقف و درنگ به اعلی غرفات جنان شتافتند.
در همان روز بختیان توانا را از زروگوهر و سایر امتعه هفت كشور گرانبار ساختند و سرعت از باد استعاره كرده «2» به صوب اوبای «3» خویش تاختند.
از شیوع این خبر در هر ولایتی از ولایات اسلام شور روز محشر برپا شد و از هر قومی در ماتم اقوام، صدای ناله و نفیر بر فلك اعلی. شاهنشاه با دادودین را عرق حمیّت اسلام به حركت آمد و دفع آن كفره فجره را عزیمت فرمود. چون بدون اجازه اولیای دولت عثمانیه لشكر به حدود ایشان فرستادن، مخالف با طریقه موافقت دولتین علیّتین بود، لهذا از ابتدا اسماعیل بیك بیات، غلام خاصه شریفه را نزد [100] سلیمان پاشای، والی دار السلام بغداد مأمور و حكم خاقانی چنین شرف صدور یافت كه هرگاه
______________________________
(1). ملی: «بار متین و احانیت»
(2). ملی:- «كرده»
(3). میلی كه در بیابانها و صحاری برافرازند؛ چادر و خیمه؛ ملی: «ادبای».
ص: 170
اولیای آن دولت مبادرت به دفع آن طایفه ضلالت آیت نمایند، فنعم المراد، والّا به جهت جامعیة الاسلامیة هرگاه به كارپردازان این شوكت خداداد، تنبیه آن گروه شقاوت بنیاد را واگذارند، منّتی عظیم بر اهالی دین اسلام دارند. «1»
سلیمان پاشا در جواب عرض نمود كه از دربار قیصری حكم به اتلاف ایشان صادر شده و عنقریب اثر آن ظاهر خواهد شد، احتیاج به زحمت كارگزاران آن دولت علیه نیست و اتلاف آن قوم خبیث را اندك عزیمتی از رجال این دولت كافی است. در همان اوقات سلیمان پاشا به دار آخرت روی نهاد و انجام این مهام از شیوع فتنه و فساد در بلاد بصره و بغداد به تأخیر افتاد.
عبد العزیز را شخصی از اهالی عجم كه ثانی ابو لولو سعادت شیم بود، از ضرب دشنه فولاد توأم روانه دركات جحیم نمود و روزبه‌روز بر شوكت سعود نامسعود افزود. تاریخ ذو القرنین متن 170 ذكر قضیه هائله كربلای معلی از ظلم سعود نامسعود روسیاه و اهتمام شاهنشاه آگاه در دفع آن فتنه‌ساز گمراه ..... ص : 168
صولت شاهنشاه اسلام پناه، هراسی كامل در دل داشت و به اعتقاد خویش همت بر جذب قلوب امنای دولت خداداد می‌گماشت و اكثر اوقات معتمدین به رسم رسالت به دربار دولت علیّه می‌فرستاد و پیشكش‌های متكاثر از امتعه و جواهر می‌داد. وقتی یك قطعه زمرّد صاف روشن به اندازه یك كف دست كه از غارت مدینه مشرفه و از سیّئات پدر نامغفورش بود، فرستاد و شاهنشاه صاحبقران اراده فرمود كه به وضع خوشی آن سنگ را به مدینه مشرفه باز فرستد؛ علی العجاله به جهت تبرك بازوبندوار بر بازوی سعادت آثار بسته شد تا از عهده عهد كی برآید.
[مصرا] ع:
ای بسا آرزو كه خاك شده
بالاخره طایفه مزبوره از قراری كه- انشاء الله تعالی- رقم زد كلك بیان خواهد شد، از همت صاحبقران عصر و سعی محمد علی پاشای والی مصر و عزیمت ابراهیم پاشا، اثری از آن قوم نابكار نماند و احدی بعد از آن، تصانیف آن خیل بد آیین را نخواند.
حقیر سراپا تقصیر در آن سال هجده ساله بودم و تازه خیالی در شعر می‌نمودم؛ قطعه تاریخ مرثیه مانندی عرض و صورت آن درین نامه ثبت افتاد.
______________________________
(1). مجلس: «گذارند»
ص: 171
لمولفه:
بسكه از هر فرقه اسلام دیدستم ستم‌وقت آن آمد روم گیرم طریق هندوی
دادوبیداد از سعود ناروای بد اداكربلا از وی به ثانی دید بس آفت قوی
تاخت جیشی پر تطاول آن شقی در كربلاقتل وافر كرد در آن قتلگاه خسروی
خویش را مأجور خوانده جان گرفت از شیعیان‌تازه می‌آید به گوش این نكته را گر بشنوی
خاك آن وادی كه به از مشك تاتار و ختاخود ز خون كشتگان «1»شد كارگاه مانوی
ای دل خونخوار بی‌آزاركش هرگز مشوپیرو طرز مجوسان باش و رسم پهلوی
این‌چنین مذهب كه او را بود در مردم كشی‌كی روا باشد به دین موسوی و عیسوی
گر همی خواهی بدانی این جفاها را سبب‌از دل ظاهر گذر بنگر به قلب معنوی
دل شكستند از كه از جدّ شهید كربلاآنكه از میلاد او بشكست قصر كسروی
كشته اندر كربلا اول كرت «2» هفتاد و دواین زمان [101] یك بر هزار افزون از آن قوم غوی
بس غمین بود از سر دل خاوری بگذشت و گفت‌كربلای اولین كی كربلای ثانونی
______________________________
(1). ملی: «كشته‌گان»
(2). كرت در اصل كرّة است كه در زبان عربی به معنای مرتبه و بار است و به ضرورت شعری این‌گونه آمده است.
ص: 172

ذكر تسلط محمود میرزای افغان بر برادر خود شاه زمان و آمدن قیصر میرزا به دربار دولت ابداركان‌

تفصیل احوال محمود میرزای افغان این‌كه: در سفر ثانی مملكت خراسان كه معزی الیه با نوازشی بی‌كران روانه دیار افغان شد، در ورود او به ولایت قاینات فوجی قلیل از آن‌جا برداشته عازم مقصود آمد. در وصول به قندهار، آوازه در انداخت كه جمعیتی از تركان دلیر قاجار به عزم حمایت از ركاب شاهزاده نامدار پی‌سپارند. حاكمی كه از جانب شاه زمان برادرش در قندهار استقرار داشت، ازین اندیشه فرار و محمود میرزا، فیروز و كامران داخل آن دیار خلد آثار [شد] و كامران میرزای ولد خویش را در آن‌جا حاكم و صاحب اختیار كرده روی به سامان كابل گذاشت. به‌همین تدبیر كه شاهنشاه ممالك ایران حمایت مرا در نظر همت سیر گرفته، بر شاه زمان برادر خویش مستولی و دو دیده او را كه هنوز از تماشای جمال شاهد سلطنت سیر نگشته بود، با نیش ستم از حدقه بیرون آورده فارغ بال بر چهار بالش شهریاری تكیه كرد. شاه زمان بینوا را زمان دولت سرآمد و شاهد اقبال محمود میرزا را از در به‌در آمد.
فرد:
یك قوم را ز تارك برداشتند تاج‌یك قوم را جواهر بستند بر جبین فیروز میرزای برادر دیگر خود را كه در نشیب‌وفراز یار و دمسازش بود، به حكم خویش به حكومت دار السلطنه هرات فرستاد. قیصر میرزای ولد شاه زمان كه در آن دیار حكمران بود، از فقدان سلطنت پدر و اندیشه ورود عمّ، «1» با درد و غم توام [گردید] روی نیاز به درگاه شاهنشاه انجم حشم نهاد و از قراری كه ذكر شد، در بلده سمنان با یك زنجیر فیل و تحفی دیگر بی‌عدیل شرفیاب دربار سپهر تبجیل گردید. صاحبقران ضعیف‌پرور، مقدم او را محترم شمرد و اسباب كامرانی او را آماده كرده، قریب سالی در
______________________________
(1). ملی: «غم»
ص: 173
دار الخلافه طهران از التفات شاهنشاه مروت اركان و مصاحبت شاهزادگان بهمن‌سان، «1» با مسرتی فراوان به سر برد.
در خلال این احوال، جمعی از خوانین و اعیان افغان از تعدیات محمود میرزا گریزان و به دربار معدلت اركان كه معدن امن‌وامان است شتافتند و در پایه سریر خلافت مسیر، جبین ضراعت بر خاك مذّلت سوده چنین عرض نمودند كه: محمود میرزا با آن همه حمایت و اعانتی كه از اولیای دولت دوران عدت دید و از یمن توجهات خسروانی بر صدر مسند سلطنت افغان متمكّن گردید، اكنون حقوق ولی‌نعمت را بر عقوق «2» بدل و خود را در كافر نعمتی شهره و مثل ساخته اعتقادش این‌كه، به زور بازوی خویش در اتمام كار برادر و استرداد تخت و افسر پرداخته است. هرگاه خاطر خدیو معدلت مظاهر، عشری از آن مراحم را درباره قیصر میرزا مبذول فرماید، ما جمله متعهدیم كه بعد از حصول مقصود، برخلاف شاهزاده محمود، درگاه سپهر نمود را بنده [ای] سرافكنده باشد و دولت جاوید را حاكمی خراج گزارنده. چون زر خالص عرایض خوانین [102] افغان خالی از غش می‌نمود، لهذا از پرتو آفتاب التفات شاهانه ذره [ای] شامل احوال قیصر میرزا [شد] و به انعام خنجر مرصع و بند شمشیر مجوهر و احسان خیمه و خرگاه و اوانی «3» سیم‌وزر و سایر اوضاعی كه لازم سلاطین با افسر است، بهره‌ور و هریك از خوانین نیز به اعطای خلاع فاخره و جوایز متكاثره، قرین افتخاری بی‌حدومر گشته روانه آن بوم‌وبر شدند. به خوانین و سپهداران ولایت افغان فرامین قدر آمین موكده شرف صدور یافت كه حصول مأمول او را همت گمارند و عنقریب از جلوس بر تخت موروثش، كامیاب و كامران دارند.
[مصرا] ع:
تا یار كه را خواهد و میلش به كه باشد ______________________________
(1). ملی: «ببان»
(2). ملی: «حقوق»
(3). آب‌دان‌ها، آب‌خوری‌ها، ظروف (ر. ك: معین، ذیل اوانی).
ص: 174

بخش 6

بهاریه سال نیكو مآل تنگوزئیل مطابق با سنه یكهزار و دویست و هفده هجری و دعوت نوّاب نایب السلطنه عباس میرزا شاهنشاه آگاه را در سرای خویش‌

شهریار چهارم اورنگ و قلعه‌گشای سپهر پر نیرنگ اعنی مهر آیینه رنگ درین سال همایون فال بعد از انقضای یك ساعت از شب سه‌شنبه بیست و هفتم شهر ذی قعده الحرام از شهر بند حوت به دشت گرگان حمل آهنگ نمود و تنگ چشمان انجم را «1» كه همواره كارشان غارت دل‌های مردم است، اسیر سرپنجه سیاست فرمود. گلشن بدیع كه نایب سلطان ربیع است، ختلیان صرصر تك شمال و صبا و هیونان «2» سحاب توانا و جواهر نفیس ریاحین گران‌بها و طبق‌های سیم‌وزر از اوراق شكوفه و رعنا در پیشگاه حضور خسرو بهار پیشكش كرد و ابر آذار «3» كه خسرو بهار را به منزله مادر است، زادگان «4» او را سایه بر سر داشت، پس از تربیت اطفال غنچه و ازهار از صدمه باد بهار ازین چمن روی به چمن دیگر آورد. قلعه ارض فیض قرین گلشن به یورش جنود نامعدود سنبل و سوسن مفتوح و پیكر مخالفین دی و بهمن به حكم سلطان فروردین از ضرب دشنه خار و خنجر سبزه مجروح آمد.
شاهنشاه صاحبقران به مباركی عید بهجت بنیان برفراز تخت مسمّی به خورشید جواهرنشان كه از جمله خدمات و پیشكش‌های حاجی محمد حسین خان بیگلر بیگی
______________________________
(1). ملی: «انجمن‌زا»
(2). جمع هیون به معنای شتر، شتر جمازه، شتر بزرگ، هر جانور بزرگ، اسب؛ هیون اصلا یونانی است (ر. ك:
معین، ذیل هیون).
(3). ملی و مجلس: «آزار»
(4). ملی: «ماورادگان»
ص: 175
اصفهان است، جلوس فرمود و شاهزادگان فیروزبخت به پیرامون تخت آسمان رخت چون خیل انجم بر اطراف حكمران فلك چهارم ایستاده و نامداران هر كشور و سرفرازان هر بوم‌وبر، صف‌برصف جانفشانی را آماده آمدند. آوای توپ‌های تندر فغان و خمپاره‌های «1» اژدر دهان و نوای نوبت‌خانه سلطنت جاوید اركان، لرزه بر طاق آبنوسی گنبد گردون انداخت و دست گنجور طبع خاقان همت سیر از افشاندن بدره‌های «2» سیم وزر به آرایش جیب و دامان هر كهتر و مهتر پرداخت. خطیب اریب به انشاد خطبه [ای] غریب كه از انشای «3» طبع وقّاد حضرت میرزا صادق وقایع‌نگار مروزی صاحب تاریخ جهان‌آرا [ا] ست، زبان گشاد و سامعه زمین و زمان را از استماع آن خطبه كه گوهر كان فصاحت است، زیب و زینت داد.
پس از انقضای بزم شیلان نوّاب فلك جناب ولیعهد دوران عباس میرزا كه صاحب اختیار امور دار الخلافه طهران بود، زحمت قدوم مسرت لزوم شاهنشاه معدلت توامان را [103] در سرای دلگشای خویش اسباب طویی «4» دلكش مهیا و روز دیگر كاشانه شاهزاده خورشیدلقا از فرّ نزول شهریار توانا طعنه‌زن سپهر مینا آمد. پیشكشی كه سزاوار چنین میهمان و شایسته «5» چنان میزبان باشد و مراتب صداقت و جانفشانی را ترجمان بود، از پیشگاه حضور بحر گنجور گذرانیده و بیش از پیش مورد تفقدات خاطر خطیر همایون گردید. تفصیل آن، موازی یكهزار قطعه سنگ آسمان رنگ از چهار صنف «6» گوهر معادن روم و فرنگ و ده سر اسب مجره تنگ و یكصد نفر هیون نهنگ آهنگ و ده قطار استر صرصر نیرنگ و بدره‌بدره از آن هوش ربای مردم با فرهنگ و تنگه‌تنگه از امتعه و اقمشه رنگارنگ است كه محاسب و هم، از حساب ثمن هریك به تنگ و گنج باد آورد را در برابر آنها متاع شرمساری در چنگ است. بالجمله صاحبقران موید را هوای تفرج دشت قپچاق و تنبیه تركمانان پر شقاق بر سر افتاد و به اجتماع «7» لشكر انجم حشر فرمان داد.
لمولفه:
زمین آمد به جنبش از هجوم لشكر بی‌مرزمین آمد به نالش از غریوگرد غارتگر «8»
______________________________
(1). ملی و مجلس: «خمپارهای»
(2). ملی: «بدرهای»
(3). مجلس: «انشاد»
(4). ملی: «طوفی»
(5). ملی: «سزاوار»
(6). ملی: «صف»
(7). ملی: «اجماع»
(8). ملی:- «گرد غارتگر»
ص: 176

ذكر عزیمت رایات ظفر نشان به صوب گرگان و گرفتن گروگان از تركمانان واقعه در آن مكان و رجعت به دار الخلافه طهران‌

طوایف یموت و كوكلان معروف به تركمان صاین خانی، قرنهاست «1» در كنار رود گرگان ساكن و همواره تابع حكام استراباد و باج‌گزاران سروران و شهریاران ایل جلیل قاجار بوده‌اند. درین سال بیگلر بیگی استراباد از خلاف اندیشی ایشان شكایتی كرد و تنبیه آن قوم ضلالت نشان را استدعایی به عمل آورد.
موكب ظفر نشان به عزم تفرج ولایت مازندران و گوشمال آن قوم خذلان بنیان در یوم شنبه هفتم شهر صفر المظفر سنه یكهزار و دویست و هجده از دار الخلافه طهران حركت و چند روز در منازل ارم مشاكل ساری و قراتپه و استرآباد به جهت تفرج صیدو شكار و اجتماع «2» سپاه جرّار و استجمام مراكب هامون سپار متوقف، و پس از آن منزل قراشیخ كه محل وقوف تركمانان است، موقف اردوی سپهر مواقف شد [و] خیام ظفر احتشام را قبّه بر سپهر برین سوده، فوج‌فوج از سپاه نصرت نشان را از هر طرف به اماكن و مساكن ایشان مأمور فرمود. چند روزی نگذشت كه خاطر مجموعشان پریشان گشت [و] خرمن‌های اندوخته از آتش یغما سوخته و آلاچیق‌های افراخته از شعله انتقام افروخته آمد. دختران ماه‌پیكر اسیر تركان پرخاشخر و نسوان قمر منظر دستگیر غازیان مظفر شد. قیمت تنگ شكر ارزان و رواج حقه گوهر رایگان گردید. اموال آن فرقه منافق از صامت و ناطق به معرض نهب و غارت رفت و به قتل رجال ایشان از دربار اعلی اشارت. پس از آنكه بقیة السیف روی به وادی امان آوردند، مروّت جبلّی بر آن قوم نادان رحمت آورد و جمعی از معارف هر طایفه را با كوچ و بنه به عنوان گروگان برداشته روانه دار الخلافه كرد. از آن‌جا اعلام ظفر فرجام به جانب چمن كالپوش شقه‌گشا [گردید] و پس از انجام مهام صیدوشكار و تماشا، عطف عنان كرد و منزل چشمه علی دامغان محل نصب رایات [104] ظفر اعتلا گردید.
______________________________
(1). متن:+ «و»
(2). ملی: «اجماع»
ص: 177
نوّاب نایب السلطنه العلیّه كه در طهران به محارست گنج‌های گران و مراقبت احوال رعایای آن سامان مأمور بود، برحسب احضار در آن منزل دلگشا از شرفیابی ركاب اعلی افتخاری بی‌منتها حاصل نمود. بعد از انقضای بیست روز كه كوه و دشت از كبك و نخجیر خالی گشت، به صوب دار الخلافه طهران ركضت‌آرا [شد] و روز یكشنبه «1» هفتم شهر جمادی الاول، ساكنان آن خطه فرح‌زا از یمن ورود موكب ظفرلوا شادی‌افزا گشتند. خریف خرف «2» دم سردی پیشه كرد و بنیان طرب را با تیشه ستیزه از ریشه برآورد؛ مریم عهد و خاتون آسمان مهد، والده معظمه شاهنشاه آگاه را عارضه [ای] عارض ذات كامل الصفات شد و معالجه اطبا برخلاف تمنا مزید علت عارضه ذات [گردید].
مثنوی:
از قضا سركنگبین «3»صفرا فزودروغن بادام خشكی می‌نمود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت‌آب آتش را مدد شد همچو نفت در عشر اخیر شهر شعبان المعظم، طایر روح پر فتوحش به هوای آشیان غرفات جنان بال همایون فال گشود و بازماندگان خویش را قرین درد و الم ساخته سرای فانی را وداع نمود. در عرصه ری از مصیبت وی فزع اكبر برپا شد و غوغای روز محشر هویدا.
تفصیل این ماجرا را به جز افزایش غصه بینندگان سودی نیست و اعلام این قضیه را اشارتی كافی است. پس از تجهیز و تلقین و نماز، نعش مطهرش را برحسب وصیت حمل‌ونقل به نجف اشرف نمودند و از آسودن در آن خاك پاك بر مدارج عالیه‌اش در بهشت فرحناك افزودند.
[مصرا] ع:
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی

ذكر تسخیر قلعه مشهد مقدس و گرفتاری نادر میرزای اخرس و سیاست او در حضور سركار قدر اقتدار اقدس‌

در ضمن داستان واقعه سنه ماضیه ذكر شد كه حسین خان سردار خراسان با
______________________________
(1). مجلس: «شنبه»
(2). خریف: پاییز؛ خرف: پیر و نادان؛ خریف خرف: پاییز پیر
(3). ملی: «سركه انگبین»
ص: 178
امرای آن سامان حسب الامر خدیو زمان تسخیر قلعه ارض اقدس را برزده و امان آمدند.
بعد از نزول موكب اجلال به دار الخلافه بی‌زوال، حسین خان، مقدم شاهزاده بی‌همال محمد ولی میرزا، را كه در سمنان بود، با سپاهی گران از درگاه خسرو زمان استدعا نمود.
پس از حصول [این] مدعا، حسین خان و امرا قرین استظهاری زیاده [گشته] و جنابش را در شهر نیشابور متوقف و خود با جمعیتی موفور قلعه ارض اقدس را محصور [كرده] و هر ركنی از حصار را یكی از امرا به عهده گرفت. مدت چهار ماه محاصره به طول انجامید و خاطر اهالی آن ارض فیض قرین از طول محاصره و شدت عمل نادر میرزای سردار، فوج فجره ملول گردید.
نادر میرزا تا اندوخته در گنجینه داشت، حرسه قلعه را به فكر مخالفت نمی‌گذاشت؛ چون دستش تهی و لوای اقبالش روی در كوتهی آورد، از بخت نامساعد دست به دفاین و خزاین حضرت رضوی- علیه السلام- دراز كرد و از قنادیل طلا و نقره و سایر اسباب زرّین و سیمین آنچه سراغ داشت گرفته سكه زد و صرف نمود. به «1» اینها نیز متقاعد نگشته، تیشه بیداد برپای ضریح سیمین نهاد و از ظهور این جنایت، ابواب غیرت بر چهره اهالی آن ولایت گشاد. حفظه قلعه از امرا و اعیان از اندرون و بیرون با یكدیگر همداستان و در اوایل شهر رمضان المبارك [105] هنگام صبحی كه شام نكبت مخالفین بد آیت بود، سپاه جرار از اطراف قلعه یورش بردند و حارسین نیز دست از ممانعت برداشته زمام اختیار را به دست حاصرین سپردند. خدمه روضه مطهره به «2» اندیشه دستبرد سپاه، ابواب رواق عرش مساق «3» را بستند و به انتظار حكم تقدیر نشستند.
نادر میرزای نادان سگ طبیعت به تصور این‌كه صدور این هنگامه به اذن و اجازه جناب سید كامل و عالم عامل میرزا محمد مهدی است، سراسیمه گشته با جمعی از تابعین ضلالت آیین به سراغ جناب میرزا شتافت و باب روضه مقدسه را از ضرب تبرزین شكسته جناب میرزا را در حرم محترم مشغول به ذكر تعقیبات نماز یافت.
شقاوت جبلی او را محرك و چند زخم كاری به آن مقرب درگاه باری زده روی از آن روضه مقدسه برتافت. علی العجاله بر خنگ ادبار سوار و از ممّری غیر معهود از شهر
______________________________
(1). ملی: «با»
(2). ملی:- «به»
(3). مجلس: «عرش ساق»
ص: 179
بیرون رفته ره‌سپر كوه و هامون شد. سپاه مظفر برج و باره را مسخر و سردار و امرا داخل آن ارض خلد اثر شدند. نوّاب شاهزاده نیز كه در نیشابور بود، در عصر همان روز از كیفیت ماجرا آگاه و شب هنگام ایلغار كرده علی الصباح وارد گردید.
نادر میرزا در چهار فرسنگی شهر به خیمه یكی از احشامی آن سامان فرود آمد و اراده داشت كه به امید اعانت ممش خان كرد به صوب چناران شتابد. جمعی از روستاییان «1» او را دیده مغلول گردانیدند و بر الاغی وارون سوارش كرده سخره‌كنان به خدمت نوّاب شاهزاده كشانیدند. این اوضاع را «2» كه می‌نگریست، بر بخت خویش و آن حركات شقاوت اندیش به غایت می‌گریست. در خلال این احوال، روح پر فتوح آن سید كامل به غرفات جنان مأوا گزید و در جوار آن بزرگوار مدفون گردید. نوّاب شاهزاده و امرا سه روز تعزیه جناب میرزا را برپا و كیفیت آن فتح نمایان و گرفتاری نادر میرزای شقاوت اركان را عرضه داشت سدّه سنیّه اعلی داشتند.
در اواخر شهر رمضان المبارك این خبر بهجت سیر در دار الخلافه جنت اثر به عرض دارای مظفر رسید و حكم محكم به آوردن نادر میرزا و اعوانش صادر گردید.
نوّاب محمد ولی میرزا به والی‌گری ولایت خراسان مأمور و سردار مزبور و امراء لشگر منصور و اهالی آن كشور از یمن مرحمت خاقان مروت سیر به غایت مسرور آمدند.
موكب اعلی كرة بعد اولی قشلامیشی «3» را در متنزهات مازندران بهشت نشان از دار الخلافه طهران نهضت‌آرا و قریب به چهل روز در آن صفحات خلد آیات صیدكنان و عشرت پیرا [گردید] و پس از فراغ از گشت و تماشا، روی سعادت به دار الخلافه بهجت انتما [آورد] و در اواخر شهر ذی قعده الحرام، مقر خلافت كبری از یمن ورود صاحبقران توانا، طعنه‌زن گنبد خضرا آمد.
نادر میرزا و برادران و پسرانش با سایر اقوام و متعلقان محبوسا [و] مغلولا در پیشگاه حضور معدلت دستور ایستاده حكم سیاست را به تلافی آن همه خیانت آماده گشتند. شهریار دادگر به نفس نفیس با او مكالمات نمود و مؤآخذات فرمود. از قتل
______________________________
(1). ملی و مجلس: «روستایان»
(2). مجلس:- «را»
(3). حركت به سرزمینی گرم در زمستان، به قشلاق رفتن
ص: 180
جناب میرزا انكاری داشت و خود را بری الذمه می‌پنداشت. بعد از جرح لسان و اخراج عینین و قطع یدین به مكافات قتل ذریّه سیّد [106] ثقلین به ضرب دشنه و تیغ دژخیم روح كثیفه‌اش از كالبد خبیثه فرار و اعضا و جوارح پلیدش طعمه كلاب میدان و بازار شد.
برادران و پسران و اعوانش، بعضی از عقب آن روان و برخی مبتلای بلای كوری در كنج رنجوری سرگردان آمدند. نسوان و صبایای آن طایفه را كوكب بخت از وبال درآمده «1» از همسری و چاكری نوّاب شاهزادگان و امرا و اعیان، هم آغوش امید فراوان شدند.
عدالت منتقم حقیقی را ازین معنی می‌توان دریافت كه از قرار اظهار، فتحعلی خان جدّ اعلی و همنام این شاهنشاه توانا را نادر شاه جدّ نادر میرزا باعث گشته از میان برداشت و این سمّی جدّ بزرگوار، تیغ انتقام بر جان همنام نادر شاه و سایر اولاد او گذاشت: «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ».
مولف را درین داستان قطعه [ای] مشتمل بر تاریخ موزون و درین رساله ثبت افتاد.
لمولفه:
شنیده [ای] تو كه فتحعلی اول راهمی به ملك خراسان بكشت نادر شاه
چو جدّ امجد فتحعلی شه ثانی است‌قصاص آن را این یك كشید از اشباه
چو بود نادر ثانی ز دوده افشارسمّی نادر و ز احفاد نادر گمراه
بكشت فتحعلی شاه ثانیش بقصاص‌زهی عدالت یزدان و بخت شاهنشاه
چنانكه خون سیاوش گرفت كیخسروگرفت شاه جهان خون جدّ و نیست گناه
نوشت خاوری از بهر سال تاریخش‌هلاك نادر ثانی بود پدید از شاه
______________________________
(1). ملی: «درآمد و»
ص: 181

فصل سوم جنگ‌های اول ایران و روسیه‌

بخش 1

بهاریه سال نیكو مآل سیچقان ئیل خیریّت دلیل مطابق با سنه یكهزار و دویست و هجده هجری [قمری] و خبر مداخلت [كشور] روسیه روسیه «1» در ولایت گنجه و ایالت حسن علی میرزا و ابراهیم خان در طهران و كرمان‌

رایت فیروزی آیت صبح اسلام و آیت قلع مادّه كفره شام، اعنی مهر آیینه فام درین سال بهجت انجام در صبح چهارشنبه هشتم شهر ذی حجة الحرام سنه یكهزار و دویست و هجده «2» هجری از ساحت مسرت فرجام حوت به عرصه حمل نزول اجلال نمود. سپاه بنی اصفر ریاحین صفرا رنگ به مداخلت حدود ایران زمین گلشن تاختند و به دعوی برابری با تركان گلگون چهر سوری پرداختند. از گل‌های حمراوی و ریاحین صفراوی اسلام و كفر باهم مقابل آمدند و به مدد توپ‌های تندر فغان سحاب «3» و باریدن مهره‌های آتش فعل منجمد آب، یكدیگر را قاطع عروق و مفاصل شدند.
سپهسالار روسی‌نژاد دی «4»، خاك ادبار بر فرق ننگ‌وعار بیخت «5» و در برابر سلطان بهار، تاب توقف و درنگ نیاورده فرسنگ فرسنگ گریخت. و شاقان سنبل و سوسن چون خوبرویان گرج و ارمن، حشر سبزه را اسیر آمدند و از همت خسرو ربیع در عالم گلشن بدیع عالمگیر شدند. شكوفه كه ایلچی دولت بهار است، با عمری دو روزه از صدمه گلوله هندوی غمام روی از عالم برتافت و سفیر گل نیلوفر با لباسی نیلفام به معذرت این كار نابهنگام «6» به دربار دارای گلشن شتافت. قوه نامیّه كه شاهزاده بخارای
______________________________
(1). مخفف روسیاه
(2). مجلس: «هیجده»
(3). مجلس: «سنجاب»
(4). مجلس: «وی»
(5). ملی: «ببخت»
(6). ملی: «تابهنگام»
ص: 184
جمرات است، رسولان چرب‌زبان سوسن را با تحف ختلیان «1» صرصر تك شمال و صبا به درگاه خسرو بهار فرستاد و از دم سردی برادر دی، زبان به شكایت بربگشاد «2». افغان هزاردستان زابلستان گلستان هوای دور كردی داشت؛ خسرو گلشن، نوروز [107] فیروز را به دعوت وی برگماشت.
ترتیب بزم شیلان نوروزی را شاهنشاه جم جاه بر فرازگاه سپهر دستگاه قرار گرفت و دیوانخانه سلطنت و ایوان خلافت از فرّ ذات همایون رونق پیرار و پار یافت. پس از انقضای بزم شیلان نوروزی به جهت اتمام آن جشن فیروزی، چند روزی به عشرت و بهجت اندوزی به سر شد و بعد از آن شاهنشاه مظفر را به سبب ظهور جسارت روسیان خیره‌سر، عزیمت مملكت باختر منظور نظر آمد.
تبیین این مقال آن‌كه: بعد از وصول خبر بهجت اثر تسخیر مشهد مقدس و گرفتاری نادر میرزای اخرس، بلافاصله خبر ملالت سیر عزیمت روسیه روسیه به صوب ولایت قره‌باغ «3»، از چهره برقع برگشاد و نوش‌ونیش و مسرت و تشویش باهم مقارن افتاد. جواد خان زیادلوی قاجار حاكم ولایت گنجه، به انهای مسرعان سریع السیر این مراتب را بر رای مملكت‌آرا عرضه داشت نمود و به استدعای امداد از جانب دولت خداداد زبان ضراعت برگشود. داور عاقبت‌نگر را حفظ ثغور اسلام و حراست جان و مال امت رسول انام، گریبان‌گیر خاطر معدلت مظاهر شد و فرامین قدر آیین به عهده حكّام و خوانین مملكت آذربایجان صادر كه هریك جمعیتی فراهم آورده بر سبیل استعجال به امداد جواد خان پردازند و خاطر از دغدغه این كار فارغ سازند.
سعید خان دامغانی غلام پیشخدمت خاصه نیز «4» مأمور آمد كه به چاپاری به صوب گنجه شتافته حاكم و اهالی را از توجه خاطر عالی این برگزیده حضرت لا یزالی و تعیین سپاه ظفر همراه آگاه و وقایع اتفاقیه را روزبه‌روز عرضه درگاه فلك خرگاه دارد.
تفصیل این حالات و سبب مداخلت آن طایفه كفر علامات از قراری است كه- انشاء الله تعالی- در داستان ما سیاتی ذكر خواهد شد. بالجمله چون در این عزیمت، اهتمامی در مهمات ثغور ممالك اسلام ضرور بود، شاهباز همت داور بلند فطرت به انتظام مهام هر
______________________________
(1). ملی: «خیلتان»
(2). مجلس: «برگشاد»
(3). مجلس: «ولایت بردع»
(4). مجلس:- «نیز»
ص: 185
حدود و ناحیت بال همایون فال گشود.
از این‌كه امورات ولایت كرمان را چندان نظامی نبود و افاغنه ساكن محال سیستان را، گاهی به اقتضای فطرت پلید، رای هرزه در الفتنه‌جویی میل می‌نمود و حسن خان ولد محمد تقی خان یزدی حاكم آن‌جا را به سبب بی‌حالی و عدم آگاهی در امور ملكداری تسلطی كه باید ممكن نه، لهذا حسین قلی خان عز الدینلوی قاجار به احضار او مأمور و ابراهیم خان عم‌زاده به ایالت آن ولایت مسرور و با جمعیتی كه نظم آن حدود را ضرور بود، روانه آن سامان و ثغور شد.
ایالت مقر خلافت عظمی كه از معظمات خدمات دولت كبری است، به عهده نوّاب شاهزاده حسن علی میرزا محول و جناب قایم‌مقام صدارت اعظم، میرزا عیسی فراهانی الملقّب به میرزا بزرگ را، مباشری امور نوّاب شاهزاده برگردن ارادت مسجل آمد و حضرت ولیعهد دولت قاهره نوّاب عباس میرزا، كه تا آن زمان فرمانروای دار الخلافه بود، به انتظام مهام مملكت آذربایجان نامزد گردید.
تاریخ مداخلت روسیه در سرحد مملكت ایران از كلك مؤلف تحریر و درین رساله تسطیر یافت: «1»
خدایا تو آسان بكن كار خلق‌بدا زندگانی كه مشكل بود
به ما رسم اسلام آموختی‌ز كفار این كار باطل بود
به دریا فتادند ایرانیان‌همان لطف دادار ساحل بود
[108] بنی اصفر آمد به ایران زمین‌ازین آمدن تا چه حاصل بود
بس این عرصه را كار مشكل شده‌بس آن فرقه را فتنه در دل بود
بود در كجا صاحب ملتی‌كه كافر به ملت مقابل بود
ولی شكر للّه شهنشاه مافن ملكداریش كامل بود
كجا باك دارد شهنشاه دین‌كه كافر نه قومی كه قابل بود
چو عاقل بود باغبان زاغ رایكی سنگ كافی ز عاقل بود
ز اندیشه این فتنه زایل كندكجا كامل ابله چو جاهل بود
______________________________
(1). مجلس:+ «لمولفه»
ص: 186 كنون عنقریب است تا بنگری‌كه این فتنه از ملك زایل بود
مگر لطف یزدان و بخت ملك‌به دفع عدو این دو عاجل بود
ندانم چه گویم از این ماجرادرین داستان طبع كامل بود
به تاریخ آن زد رقم خاوری‌به ایران ما روس داخل بود

ذكر شمه [ای] از اوضاع مملكت و سلطنت روسیه بی‌ایمان و سبب مداخلت ایشان در ملك ایران و تسخیر ولایت گنجه و قتل جواد خان زیادلوی قاجار

جماعت روس موافق احادیث جناب نبوی- صلی الله علیه و آله و سلم- معبر از بنی اصفر و در سمت «1» شمال مسكن و مقر دارند. مملكت روسیه آنچه از ابتدا متعلق به خودشان بوده، همان محال مسقو «2» است. پس به مرور ایّام كه سلاطین را قوتی و قدرتی پیدا شد، از اطراف و اكناف باب جدال گشودند و ممالك بی‌نهایت بر مملكت خویش افزودند. حدود ممالكی كه اكنون در تصرف دارند، سوای ولایاتی كه از ایران متعلق به خویش می‌شمارند، عرضا از نقطه طرف شمال بسته به دریای منجمد و تا نقطه طرف جنوب پیوسته به خاك دربند، هفتاد و دو درجه تا چهل و دو درجه و سی دقیقه است.
مسافت این عرض پانصد و نود فرسنگ و طول این مملكت از مشرق ولایت سیبر «3» كه متصل به دریای محیط است تا مغرب قرال «4» له «5» هشتصد و پنجاه فرسنگ است.
با آن‌كه اكثر از اراضی شمال و طرف مشرقش غیرمسكون و بیابان است، باز چهل و یك ایالت و محل حكومت دارد. جمعیتش از روی تخمین مهندسین هشتاد كرور است و در السنه اهالی اروپا این سخن غریب معروف و مشهور. در اكثر ولایاتش جبال عظیمه بسیار مرتفع و كوه قاف نیز در آن مملكت واقع است. تختگاه آن مملكت شهر پطرز بورغ «6» و نهر پالطق «7» از وسط آن‌جاری است. هوای سمت شمالش به مرتبه [ای] سرد
______________________________
(1). مجلس: «سمن»
(2). مسكو
(3). سیبری
(4). كشور
(5). لهستان امروزی
(6). سن‌پطرزبورگ
(7). پالطق به نظر همان بالتیك است كه مؤلف دریای مجاور شهر را با رود «نوا» كه از میان شهر می‌گذرد اشتباه گرفته است؛ مجلس: پالطن
ص: 187
است كه اكثر روزها طیور در هوا منجمد می‌شوند [و] هوای طرف جنوبش معتدل است.
میوه آلات در شمال آن نایاب است و در طرف جنوب قدری یافت می‌شود، اما بی‌مزه و كم‌آب. محصولات به دستور معادن طلا و نقره و احجار بدل جواهرآلات در ولایت سیبر فراوان است و سایر معادن از قبیل آهن و مس و سرب و قلع در اكثر اماكن بی‌پایان.
متاعی كه انحصار به آن مملكت دارد، جلود خز و سنجاب و سمور و قاقم است كه در ولایات سیبر صید می‌نمایند. صنایع غریب ایشان آیینه‌های صاف [و] روشن بزرگ یك ذرعی تا شش ذرعی بل زیاده است [و] اغلب صنایع مملكت اروپا را از انگریز و غیره نیز، می‌سازند اما هنوز به آن [109] امتیاز نیست.
اهلش به غایت غیور و بی‌باك و بی‌نهایت جسور و غضبناكند. ارباب تواریخ روسیه حكومت و سلطنت روس را در دویست و شصت هجری نوشته‌اند. لقب پادشاهان آن‌جا «زار» «1» است، مثل فغفور و خاقان و رای؛ اكنون ایمپراطور «2» می‌نامند و معنی ایمپراطور، شخصی است كه بر طوایف مختلفه، بزرگ و فرمانروا باشد؛ یعنی شاهنشاه و این لقب در نزد ایشان به غایت معتبر و دلخواه است.
در آن تاریخ بزرگ روسیه، روریك نام داشته و تا یكصد و بیست و یكسال «3» بعد از آن تاریخ اوقات به بت‌پرستی می‌گذاشته‌اند. در سنه سیصد و هشتاد و نه هجری، ولیدیمر «4» نام بزرگ روسیه از ولایت یونان چند كتاب از دین عیسوی آورد و اهالی روس را به آن دین مایل كرد؛ ولیدیمر را به این «5» سبب معتبر می‌دانند و او را ثانی پطر كبیر می‌خوانند.
در سنه ششصد و بیست و پنج هجری «6» جوجی خان بن چنگیز خان ولایات روس را مسخّر و جمعی از تاتار را در توقف آن‌جا مقرر كرد. در سنه هفتصد «7» و هفتاد و چهار دیمتری ایوان ویچ نام در مسقو «8» خروج و تاتار را اخراج نمود. سی‌سال بعد از آن،
______________________________
(1). تزار
(2). مجلس: «امپراطور»
(3). مجلس: «یكصد و بیست سال»
(4). ولادیمیر
(5). مجلس: «آن»
(6). مجلس:- «هجری»
(7). ملی: «هفصد»
(8). مسكو
ص: 188
امیر تیمور گوركان مسقو را متصرف و قدری لشكر در آن‌جا متوقف گردانید. در سنه نهصد و دوازده هجری ایوان و سلویج «1» نام سلطنت یافت و روی لشكر امیر را از آن ولایت برتافت و برخی از ولایات قریق و تاتار را ضمیمه مملكت ساخت.
در سنه یكهزار و دویست و پانزده هجری، قرالین له و سوید با هفتادهزار سپاه از تاتار و غیره مسقو را گرفته بعد از تاراج آتش زدند و یكصد و بیست‌هزار نفر از روسیه مقتول شدند. بعد از آن قیدور نامی به سلطنت واقع و چون اولادی نداشت این سلسله منقطع گردید [تا آنكه] برادر زن قیدور، بوریس گودانیف شاه شد و سه سال مملكت روس گرفتار قحطی ناكار آمد و قریب پانصدهزار نفس با قائد مرگ همراه [شدند].
پس از فوت بوریس، مملكت را پادشاهی نبود و در سنه یكهزار و سی و سه هجری، دولت به سلسله پادشاه حال منتقل و میكائیل فئودوریج «2» را، كه از خویشان پادشاهان قدیم و بزرگ جمیع كنایس بود، به دعوی الهام ربّانی پادشاهی حاصل شد [و] با برخی از قرالات فرنگ موافقت ورزید و بعضی از علوم ظاهر گردانید و در اندك زمانی روانه دیار آخرت گردید.
[پس از او] الكسه، ولد میكائیل بر تخت نشست و با جماعت قزاق عهد دوستی بست [و] طوق بندگی سایر مردم را از گردن رعایا برداشت و همت بر آزادی رعیت گماشت و گفت: «رعیت شاه را به منزله فرزند است و اطاعت پدر فرزند را سودمند.» كتب چند در علم آداب تصنیف نموده مردم را آموخت و نوشتجات احكام قدیمه را یكجا در آتش سوخت، با مملكت چین بنای تجارت گذاشت و پس از شش سال راه دیار آخرت برداشت. [او] وصیّت نمود كه سلطنت در میان دو پسر و یك دخترش قسمت شود [110] فئودور «3» و ایوان از زن اول و پسر دیگرش كه پطر نام داشت، از زن ثانی بود.
اگرچه پسر بزرگ بر تخت نشست، ولی با وجود پطر كه پسر دیگر بود و كوچكتر، از سلطنت طرفی نبست.
این پطر در سنه یكهزار و نود و هشت هجری متولّد و بعد از برادر آرایش تخت و مسند شد. قوانین سلطنت را خود مخترع بود و با صغر سنّ میل به نظام جدید نمود. وقتی
______________________________
(1). مجلس: «ویبلویج»
(2). مجلس: «قپودورویج»
(3). ملی و مجلس: «قپودور»
ص: 189
ایلچی به قرال هولند می‌فرستاد، خود داخل نوكران ایلچی شده روی به سیاحت نهاد.
دو سال در اكثر ولایات، خاصه انگلتره سیر كرد و اكثر صنایع را از كشتی‌سازی و غیره به عمل آورد. بعد از مراجعت مردم را به سیاحت امر نمود و جماعت روس را كه تا آن زمان حكم حیوانات داشتند، ابواب انسانیت بر رخ گشود.
در اندك زمانی موازی سی‌هزار سپاه نظام «1» آراسته ساخت. و خود اكثر اوقات در میان صالدات «2» جدید به مشق طبّالی می‌پرداخت. از اطراف ارباب صنایع جمع آورد و در قلیل مدتی صنایع روس شهرت كرد. در سنه یكهزار و یكصد و هفده، شهر پطرپورغ را بنا نهاد و مدت چهار ماه در طرح آن به فكر دورودراز افتاد. پورغ در لغت روس به معنی بندر كوچك است. قرال سوید در طرح آن شهر به او حسد بردند و با او جنگ‌ها كردند. در اول پطر مغلوب بود [اما] در آخر [امر] ایشان را منكوب می‌نمود.
[پطر] با دولت عثمانی در كنار رود پروس مقابله كرد و چون در برابر شوكت آن دولت قدرتی نداشت، زنش كتراین «3» تحفه بسیاری به جهت صدر اعظم روم كه سرعسكر بود، فرستاده بنای صلح گذاشت. صدر اعظم به علت همین خیانت در دولت مقتول شد و از صدر زندگانی معزول آمد. بعد از آن پطر مزبور به سیاحت نمسا «4» و پاریس پرداخت و بعد از مراجعت به مدد لشكر، قلعه‌جات و لنگرگاه‌ها و كشتی‌های جنگی در بنادر روسیه ساخت «5» شهرها و عمارت‌ها بنا نهاده و رودخانه‌ها پست كرده و چشمه‌ها احداث نموده، قوانین تازه در مملكت ازو به جا افتاد. در اجرای سیاست قدری تندخو بود و به این سبب دوست و دشمن از او احتراز می‌نمود. او را ولدی الكسس نام دیوانه بود و به حكم شریعت عیسوی پسر را مسموم نمود [و] كتراین زن خود را بر تخت نشانید و خود تخت بدل به تخته گردانید.
كتراین، مردم ضعیف حال را از خراج معاف كرد و تفرقه روس را از هر ولایت جمع نموده و آداب نیكو در دولت نهاده روی به دیار آخرت آورد. در هنگام مردن الكسس نام پسرزاده پطر اول را كه دوازده‌ساله بود، ملقب به پطر ثانی كرده جالس سریر سلطنت نمود [و] پس از سه سال به مرض آبله بمرد.
______________________________
(1). مجلس: «سوار نظام»
(2).Saldat- صالدات؛ سالدات: سرباز
(3). ملكه كاترین
(4). اتریش
(5). ملی: «بتاخت»
ص: 190
در سنه یكهزار و یكصد و پنجاه هجری «كوین آن»، دختر ایوان كه پسر «1» پطر اول بود، خویش را پادشاه شمرد. در آن ایّام جماعت افغان به ایران آمدند. شاه سلطان حسین صفوی از فرط اضطرار به دولت روس متوسل و امداد از ایشان خواست. كتراین ان، جمعیتی به‌طرف دربند و رشت فرستاده هنگامه‌ها آراست. شاه [111] طهماسب هم كه از اصفهان به مازندران به طلب امداد آمده بود، اسماعیل بیك نامی از نوكرهای وزیر اعظم را نزد روسیه به رشت فرستاده عهدی بستند و بالاخره به سبب تدبیر نادر شاه افشار عهد را شكستند. تبیین این مقال آن‌كه نادر شاه پس از آن‌كه بر مملكت مسلط شد، در باطن آدمی به دولت روس فرستاده عهدی بست و حكمی گرفت كه روسیه از حدود ایران بیرون روند و همان حكم را در جزو به دست یكنفر جارچی داده در ظاهر او را به اسم محصل فرستاد. روسیه به قاعده نظامی كه داشتند، اطاعت حكم را لازم دیدند و به دیار خویش عازم گردیدند. قدرت و صولت نادری به‌همین تدبیر شهرت كرد و بی‌خبران از كار چنین یافتند كه روس از هیبت حاكم نادری حدود ملك ایران را خالی كرده و روی به دیار خویش آورده است.
بعد از فوت كوین‌ان، طفلی دو «2» ساله ایوان نام را كه خواهرزاده او بود، بر تخت نشانیدند. الیزابت «3» دختر پطر اول آن طفل را مسموم و خود پادشاه آن مرزوبوم شد.
پس از او پادشاهی به پطر ثالث رسید و به علت بدخویی پس از شش سال به دست روسیه مقتول گردید. زن او كه مسمات به كتراین ثانی «4» و ملقب به خورشید كلاه و دختر پادشاه نمسا بود، پای برپایه تخت سلطنت سود. او زنی صاحب عزم‌ورزم و رای و تدبیر و مایل به امورات خیر بود و قوانین تازه در مملكت احداث نمود. [كتراین] ایل كریمیه را كه تابع روم بودند با جزیره ایشان ضمیمه مملكت [خود] كرده هر حد را به حاكمی سپرد و در شهر مسقو دار الشفا بنا نهاده چشمه خوشگوار بیرون كرد. دولت روم را به اكراه راضی ساخت كه كشتی‌های روس و سایر قرالات كه به روس می‌روند، مانع نشوند. صورت پطر اول را در بالای «5» سنگی نصب نمود و در پطرپورغ و غیره دبستانات
______________________________
(1). با توجه به مطالب مذكور در این صفحه و صحفه پیشین، احتمالا «برادر» درست است؛ یعنی كوین آن، دختر ایوان برادر پطر اول.
(2). مجلس: «ده»
(3). مجلس: «آلیزابت»
(4). كاترین دوم
(5). مجلس:- «بالای»
ص: 191
و مدارس پرداخت و راه مسقو را نیكو ساخت.
در اوایل دولت سلطان شهید، مرتضی قلی خان برادرش نزد خورشید كلاه شتافت و به سبب حسن جوانی اعتباری تمام یافت. در سنه یكهزار و یكصد و نود و شش، اریكلی خان والی گرجستانات به سبب تعرض كوه‌نشینان داغستان و غیره پناه به خورشیدكلاه برد و عهدی فی مابین بسته شد كه روسیه به جهت دفع جماعت مزبوره امداد دهنده اریكلی خان [باشد] و اهالی آن‌جا رشته متابعت روس را برگردن نهند.
چهار سال بعد از آن امضای عهدنامه به تفلیس رسید و معادل شصت‌هزار منات كه پانزده‌هزار تومان این زمان است، به صیغه مواجب اریكلی خان از آن دولت معین گردید. گداویچ نامی را كه در عهد دولت صاحبقران موید نیز- از قراری كه ذكر خواهد شد- به ایران آمد، به گرجستان فرستاده سردار كردند و با جمعیتی وافر روی به كوهستان قفقاز آوردند. چون قرار معاهده این بود كه شهر تفلیس به تصرف روسیه داده نشود، لهذا گداویچ مزبور در قفقاز نشسته طرق كوه و هامون را به جهت عبور عراده درست می‌كرد و انتظار می‌برد كه هر وقت امدادی [112] ضرور شود، به اذن اریكلی خان به صفحات گرجستان رود. یك دفعه با قلیل آدمی به عزم مهمانی به تفلیس وارد و باز به محل اردوی خویش برگشت.
در سنه یكهزار و دویست و نه، از قراری كه در كیفیت احوال سلطان شهید ایراد شد، آن پادشاه مغفور به سبب همین جسارت كه از اریكلی خان صدور یافت، به تسخیر دیار تفلیس شتافت. والی بدعاقبت از راه وفور غروری كه داشت، وقتی گداویچ را به جهت امداد احضار نمود كه كار از كار گذشته بود. والی مزبور به كاخت و كارتیل گریخت و باز به دامان دولت روس آویخت. خورشیدكلاه با گداویچ متغیر گشت و معادل شصت هزار لشكر به سرداری ولیریان روباف «1» نام كه یك پایش از طلا و در ایران معروف به قزل ایاغ و خورشید كلاه از مصاحبت او تردماغ بود، به تسخیر ممالك ایران روانه گردانید.
مشار الیه به ولایت دربند آمده آن‌جا را متصرف و روی به قشلاق مغان آورده در آن‌جا متوقف شد. به گداویچ حكم رفت كه بدون تعرض به شهر تفلیس در گرجستان
______________________________
(1). والرین زوبوف
ص: 192
مانده و در حقیقت پشت‌سر «1» قزل ایاغ باشد. در آن اوقات سلطان شهید از سفر خراسان مراجعت و در دار الخلافه طهران مصمم عزیمت مملكت آذربایجان بود كه رهبان این دیر پرفسوس به رحلت خورشیدكلاه پادشاه روس ناقوس كوفت. مدت سلطنت او بیست و پنج سال بود. پاول نام پسر او كه بسیار بی‌عرضه بود، به قانون دولت پادشاه شد و چون به سبب مادر كینه «2» قزل ایاغ را در دل داشت، احكام متعدده به ینارالان «3» لشكر ابو ابجمعی او نوشته و قشون را متفرق ساخته، او را متفرق ساخت و او را تنها گذاشت.
قزل ایاغ نیز ایاغ امید را از صهبای حصول مرام خالی دیده به عقب لشكر روان گردید؛ گداویچ مأمور به توقف شد.
بعد از پنجسال اهالی روس پاول را مقتول و پسرش الكسندر پاولیچ را در سنه یكهزار و دویست و شانزده بر تخت نشانیدند و او بیست و پنج ساله بود و وزرای پدر را تبدیل نمود. اذن پوشیدن لباس الوان به هركس داد و چند نفر كپیتان را با تدارك سه ساله به سیاحت دریا فرستاد. مدارس متعدد بنا نهاده علوم غریبه شایع ساخت و به محاربات عظیمه با ناپلیون پادشاه فرانسه و سایر قرالات پرداخت. طایفه یهود را كه ذلیل بودند، عزیز كرد و به حسن تدبیر، سی‌هزار یهود را به دایره ملت عیسوی آورد.
اریكلی خان والی، روی از عالم برتافت و به حكم پادشاه روس، گرگین خان ولد او را گداویچ بر مسند والی‌گری نشانید. میانه پسران اریكلی خان نزاع دست داد. الكسندر میرزای ولد اكبرش، روی نیاز به درگاه حضرت صاحبقران ضعیف نواز نهاد و الكسندر پاولیچ پادشاه روس به فكر مداخلت در خاك ایران افتاد [از اینرو] یكی از وزرای خود را، كه نام زحلش «4» «سیسیانوف» «5» و در ایران به سبب ظرافت اتراك آذربایجان معروف به ایشپخدر «6» بود، با سپاهی گران از صالدات و سواره قزاق [113] و توپخانه و قورخانه، به
______________________________
(1). ملی: «پست شد»
(2). ملی: «كمینه»
(3). جمع ینارال، مترادف جنرال در زبان انگلیسی است.
(4). زحل+ ش؛: نام یكی از سیارات منظومه شمسی است كه قدما آن را نحس اكبر می‌دانستند؛ نام زحلش: نام نحسش.
(5). اعتضاد السلطنه در اكسیر التواریخ او را سیستانلو خوانده است (اكسیر التواریخ، ص 306).
(6). عباس اقبال در كتاب تاریخ مفصل ایران، صفحه 778، واژه ایشپخدر را تحریف شده‌imnpectotمی‌داند، به معنی بازرس و مفتش.
ص: 193
صوب تفلیس روان و گداویچ را احضار كرد. گرگین خان خفیف العقل ایشپخدر را راه داد و باب بلائی چنین به دست حماقت بر چهره دودمان ولات گرجستان برگشاد و پس از اندك زمانی روی به سفر آخرت نهاد. ایشپخدر، دده‌فال، زن او را با جمیع صغیر و كبیر والی‌زادگان و متعلقان خواست كه به پطرپورغ روانه نماید، دده‌فال از غیرتی كه داشت، یك نفر از ینارالان روسیه [را]، كه ینارال لازار می‌گفتند، به ضرب قمه به دست خویش بكشت. بالاخره جمیعا را به زور روانه و این معنی زوال دولت ولات گرجستان را بهانه شد: «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ».
طهمورث میرزای ولد گرگین خان از گرجستان فرار و به درگاه عالم مدار آمده قرار یافت. ایشپخدر مردی متهوّر و بی‌باك بود و از فرط تهور مداخلت به خاك ایران را خیال نمود. به محال جار و تله، بارها لشكر كشید و خون بیگناهان را با خاك راه یكسان گردانید. پس در شهر رمضان المبارك سنه یكهزار و دویست و هجده بر سر گنجه تاختن آورد و جواد خان زیادلوی قاجار این مراتب را به دربار سپهر مدار عرض كرد. از قراری كه سابقا ذكر شد، قشون آذربایجانی مأمور به امداد شدند و سعید خان دامغانی غلام پیشخدمت خاصه به چاپاری روانه نزد خان جواد [گردید].
بالجمله قبل از آن‌كه قشون آذربایجان برسد، ایشپخدر قلعه را محاصره نموده «1» دست به انداختن توپ‌های صاعقه نشان گشود. جواد خان با آن‌كه قدرتی نداشت، با قلیل جمعیت خود با سپاه روسیّه بنای زدوخورد گذاشت. بالاخره شمس الدّینلویی نصیب بیك «2» نام كه از نوكرهای نمك به حرام او بود، با جمعی از ارامنه گنجه از صف او جدا شده به سپاه روس پیوستند و به سبب این پیوستگی، رشته امید جواد خان را با اهل قلعه از هم گسستند. ایشپخدر حكم به یورش نمود. اهالی قلعه مردانگی‌ها كردند، ولی سودی نبخشود. «3» صالدات روسیه از برجی كه مستحفظ نداشت صعود كرده قدم بالا گذاشت.
كوتاهی سخن، در غره شهر شوال المكرم سنه مزبوره، شهر گنجه مسخر و تا سه ساعت قتلی وافر در آن دیار خلد اثر واقع و جواد خان را شربت شهادت نافع آمد. یك
______________________________
(1). مجلس: «نمود»
(2). ملی: «نیك»
(3). مجلس: «نبخشید»
ص: 194
پسر او نیز كشته گشت و خون سایر كشتگان «1» از حساب درگذشت. ایشپخدر حصارگنجه را از مسلمانان خالی ساخت و خود با قشون و ارامنه ملعون به توقف پرداخت. از وقوع این فتح، ایشپخدر به غایت مغرور گشته رسل و رسائل به استمالت خوانین قراباغ و ایروان فرستاد. خوانین نیز بدون ملاحظه رفتار آن جماعت با والیان گرجستان، واهمه از قتل جواد خان و اهل گنجه كردند و به اجوبه «2» [ای] نرم‌نرم او را بر سر هوس آوردند.
ابواب بلائی چنین بر روی ایران و ایرانی باز شد و عقاب رایات پادشاه اسلام را به مجادله كفره ظلام، نوبت پرواز آمد. تاریخ قتل جواد خان از كلك مؤلف تراوید و درین صحیفه ثبت گردید.
لمؤلفه:
قتل جواد خان نكونام از ارس‌در گنجه گشت واقع و نامی بماند از آن
در راه دین چو عاقبت [114] ای دل شهید گشت‌باشد مقام و مسكنش آماده در جنان
می‌جست سال قتل وی از طبع خاوری‌اندیشه گفت وای ز قتل جواد خان

ذكر مراوده محمد خان قاجار حاكم ایروان با روسیه بی‌ایمان و مأموریت نوّاب نایب السلطنه العلیه عباس میرزا به استمالت محمد خان نادان و حركت رایات ظفر نشان به سلطانیه و آن سامان‌

از قراری كه ایراد شد، ایشپخدر بعد از فتح قلعه گنجه، به استمالت خوانین آذربایجان پرداخت. محمد خان قوانلوی قاجار كه در بدایت دولت پایدار به ایالت ولایت ایروان برقرار شد، با او به موافقت در ساخت؛ یعنی جعفر قلی خان دنبلی كه نزد روسیه
______________________________
(1). كشته‌گان
(2). اجوبه: جمع جواب؛ پاسخ
ص: 195
رفته رشته اطاعت ایمپراطور «1» را بگردن گرفته بود، با كلبعلی خان نخجوانی او را محرك شدند و چون شیطانی كه به قالب انسانی رود، راهش را زدند. شاهنشاه صاحبقران را بعد از اطلاع بر این داستان عرق حمیّت اسلام به حركت آمد و چنین مركوز ضمیر انور شد كه: محمد خان را به نصایح التفات‌آمیز ملوكانه از فكر سازش با روسیه باز دارند و چون قلعه ایروان در حقیقت كلید باب مملكت ایران است، آن‌جا را به دست آورده همت بر نظم برج و باره گمارند.
نخست حسب الامر الاعلی، جناب میرزا محمد شفیع وزیر اعظم مراسله [ای] غضب‌آمیز به ایشپخدر سردار روسیه مرقوم و به دلایل موجه بعضی مباحثات عاقلانه و برخی موآخذات ملوكانه در آن معلوم آورد و مصحوب معتمدی از خود نزد او روان كرد و پس از آن به جهت انجام كار ایروان و استمالت محمد خان نادان، نوّاب نایب السلطنه عباس میرزا با سپاهی بی‌كران، مأمور مملكت آذربایجان [شد] و جناب میرزا محمد شفیع معزی الیه كه از جمله عقلای روزگار و حكیم عقل ذو فنون را در دبستان معرفت آموزگار بود، در آن سفر مشیر و مشاور و صاحب اختیار كار شاهزاده گردون وقار گردید.
از امرای نامدار قاجار، سلیمان خان نظام الدوله و مهدی قلی خان و علی خان قوانلو و رضا قلی خان و مهدی قلی خان دولو و پیر قلی خان شامبیاتی و نجف خان سپانلو و الله ویردی خان خزینه دارلو، به التزام ركاب نوّاب شاهزاده نامزد [شدند] و خارج دار الخلافه طهران محل نزول موكب شاهزاده خورشید مسند شد.
صاحبقران آگاه به جهت تماشای سپاه و نظم قبّه و خرگاه و التفات با شاهزاده فلك دستگاه، آن معسكر نصرت اثر را به وجود همایون مشرّف و قامت قابلیّت نوّاب شاهزاده را به یك ثوب زره پولادی، كه دست‌به‌دست از جوجی خان بن چنگیز مانده بود، قرین انواع عز و شرف فرمود و شاهزاده بهرام انتقام، با سپاهی خون‌آشام در روز دوشنبه بیست و هفتم شهر ذی حجة الحرام سنه یكهزار و دویست و هجده از خارج دار الخلافه طهران به صوب مملكت آذربایجان نهضت «2» نمود. از امراء آذربایجان و غیره الكسندر «3» میرزای والی‌زاده تفلیس و احمد خان مقدم بیگلر بیگی مراغه و تبریز و
______________________________
(1). مجلس: «امپراطور»
(2). ملی: «رخصت»
(3). ملی: «الكسند»
ص: 196
اغورلو خان ولد جواد خان [115] حاكم گنجه و ابو الفتح خان پسر ابراهیم خان جوانشیر و عباسقلی خان حاكم نخجوان، به التزام اردوی ظفر شكوه توامان [شدند] و از سران و سركردگان سپاه ظفر پناه، علی قلی خان شاهیسون و نجف قلی خان گروس و محمد خان افشار خمساوی و شاهرخ خان كرمانی با دستجات خویش به اتفاق موكب فیروزی كوكب والا روان آمدن. چند روز [ی] به جهت اجماع مواكب و استجمام مراكب در دار السلطنه تبریز آسودند و شخصی از معتمدین را با ارقام قدر آیین به استمالت و نصیحت محمد خان و سپردن قلعه ایروان، روان نمودند. شاهنشاه مظفر پس از روانه داشتن شاهزاده خورشید افسر، ایّام عاشورا را به جهت تعزیه‌داری جناب خامس آل عبا- علیه التحیة و الثنا- در دار الخلافه طهران اقامت نمود و در اواسط شهر محرم الحرام سنه یكهزار و دویست و نوزده با جمعی از گندآوران عرصه جدال به عزم ییلامیشی «1» روی سعادت به چمن سلطانیه آورده [و] در اواخر ماه مذكور در آن چمن بهجت ظهور، نصب خیام احتشام فرمود و همواره منتظر اخبار از طرف فرزند مسعود نامدار می‌بود.
[مصرا] ع:
تا چرخ چه حقه‌بازی آغاز كند

ذكر قتل حاجی خلیل خان سفیر دولت ایران در بندر بمبئی «2» هندوستان و آمدن ایلچی دولت كمپنی به عذرخواهی آن و سفارت محمد نبی خان در عوض مشار الیه به آن سامان‌

از قراری كه در وقایع سال قبل ایراد شد، حاجی خلیل خان قزوینی ملك التجار به اتفاق جنرال ملكم بهادر خان به سفارت مملكت هندوستان مأمور آمد. بعد از ورود به بندر بمبئی، كارگزاران فرمانفرمای هند مقدم او را محترم شمرده و كمال عزت و احترام از [ا] و به عمل آورده عمارتی ملوكانه به جهت او و همراهانش خالی كرده در آن‌جا منزل
______________________________
(1). ییلامیشی: حركت به سرزمینی سرد و خنك در تابستان.
(2). ملی: «یمبی»
ص: 197
نمود. و نیز به جهت احترام ایلچی معادل دویست نفر صالدات هنود با چهار نفر كپیتان از اهالی انگریز كشیك او را معیّن و عزّت سفیر مزبور را تعیین این جمع دلیلی مبرهن آمد.
روزی هنگام غروب آفتاب كه وقت زوال عمر سفیر كامیاب بود، چند نفر از نوكرهای او به سبب فراغت و تفنن تفنگی به جهت طیوری كه بر فراز بام و شاخ درختان نشیمن داشتند، می‌انداختند و آن حیوانات بیگناه را هدف تیر بلا می‌ساختند، چون جماعت هنود «1» مثل طایفه مجوس، صید وحوش و طیور بی‌آزار را كه زند بارش می‌خوانند، نوعی از ظلم فاحش بل افحش می‌دانند و تا ممكن دارند به قصد حیوانات بی‌آزار تیغی نمی‌رانند، لهذا كسان ایلچی را از تعرض به آن حیوانات مانع و به اعتقاد خود این ظلم فاحش را دافع آمدند. بالاخره كار به مشاجره كشید و غوغایی شدید ظاهر گردید. حاجی خلیل خان كه در غرفه [ای] از غرفات منزل داشت به جهت رفع هنگامه قدم به زیر گذاشت. یكی از نوكرهای او چنین گمان كرد كه ایلچی به جهت تحریك و تحریص دعوا خواسته بنفسه متوجه شده، لهذا دست به شمشیر برده روی به سوی [116] كپیتانی كه نوبت كشیك او بود، آورد. كپیتان مزبور نیز چنین تصور نمود كه این حركت به اذن و اجازه سفیر است، بنابر آن طبل جنگ نواخت و صالدات هنود را مأمور به انداختن تفنگ ساخت. گلوله [ای] از تفنگ هندوی قضا پران گشته بر سینه حاجی خورد و در همان لحظه قالب تهی كرده بر جای مرد.
فرد:
قضا چون به گردون فروهشت پرهمه عاقلان كور گردند و كر حاكم آن شهر چهار نفر كپیتان مزبور را با دویست نفر صالدات مذكور گرفته در حبس گذاشت و این كیفیت را به فرمانفرمای هندوستان معروض داشت. ماركویس لارد ولزلی، وزیر دولت بهیه انگریز كه در آن اوقات فرمانفرمای هند بود و مردی عاقل و دانشمند می‌نمود، فی الفور عریضه [ای] ارادتمندانه به دربار شاهنشاه یگانه عرضه داشت نموده مستر منستی نام انگریز [ی] بالیوز بصره را با جمعی از معارف ولایت
______________________________
(1). هندیان
ص: 198
انگلتره و هند با لباس‌های نیلی‌فام، كه نشانه ماتم و سوگواری است، روانه درگاه عرش اشتباه ساخت و به عذرخواهی این مطلب به نوعی كه سزاوار بود پرداخت. سفیر مزبور در چمن سلطانیه به اردوی ظفر شكوه مشرّف گردید و پس از تشرّف به انجمن حضور و گذراندن تحف و پیشكش نامحصور چنین به عرض رسانید كه: كاری نابهنگام از دست قضا صدور یافت و سفیر دولت علیه به این طریق در هندوستان روی از عالم برتافت.
اكنون چهار نفر كپیتان با دویست نفر صالدات در زندان‌خانه منتظر حكم شاهنشاه یگانه می‌باشند؛ هرگاه فرمایش اعلی صادر شود، همه با دست‌های بسته به درگاه عرش اشتباه حاضر آیند.
شاهنشاه مروت دستور كه صدور اینگونه امور را ناشی از تقدیرات ایزد غفور می‌دانست، جوابی مرحمت‌آمیز ادا فرمود و كپیتانان و صالدات‌های مزبور را به یك فرمایش از محبس آزاد نمود. محمد نبی خان همشیره‌زاده حاجی خلیل خان كه مردی با ثروت و مكنت و صاحب كمال و معرفت بود، در ثانی مأمور به سفارت آمده به اتفاق مستر منستی مزبور و اوضاعی شایسته روانه آن حدود و ثغور شد.
در باب امداد دولت بهیه انگریز، در دفع روسیه فتنه‌انگیز از جانب اولیای شوكت با تمیز به سفیر مذكور اشارتی شد كه با فرمانفرمای هندوستان این سخن را گفت و شنید نماید و گنجینه این تمنا را درگشاید. بالجمله در روز ورود او به بندر بمبئی معادل دویست هزار جمعیت به استقبالش پرداختند و او و همراهانش را با عزتی تمام وارد شهر ساختند و در منزل مصفا مأوا یافتند. هر روز به طرزی تازه عیشی مهنّا به جهت او برپا نموده و مدت پنج ماه در آن ولایت به عیش و راحت به سر برده در بستر كامرانی غنود.
روزی سفیر مزبور را تكلیف به تماشای جنگ غراب نمودند و محمد نبی خان و همراهانش از ضرر و «1» خسارت بی‌نهایت غافل بودند. توپچیان [117] آتش‌فشان توپ‌های صاعقه‌نشان را به غرابی كه در حوالی ساحل لنگر انداخته بود و مبلغ ده‌هزار تومان قیمت داشت، «2» بسته و گلوله‌های توپ را نیم‌گرم كرده صواعق دریا شكاف افروختند و در لحظه [ای] غراب مزبوره را با آنچه در آن اندوخته بود، سوختند.
______________________________
(1). ملی: «ضرور»
(2). ملی: «واسب»
ص: 199
سفیر مزبور از آن‌جا به ولایت بنگاله شتافت و مدت یكسال نیز در آن دیار از عیش و عشرت و كامرانی كام دل حاصل یافت. مبلغ پنجاه‌هزار تومان در عوض خون حاجی خلیل خان به ولدش آقا محمد اسماعیل داده شد وجهی نیز معین همه ساله در وجه او بنا نهاده [شد]. چون فی مابین دولتین انگریز و روس در آن اوقات مصالحه بود، لهذا در باب مطلب امداد كه ذكر شد، فرمانفرمای هندوستان به هیچوجه اقبال ننمود. سفیر مزبور بعد از ادای رسوم سفارت به صوب ایران منصرف و در ازای «1» آن خدمت نمایان، به منصب وزارت نوّاب حسین علی میرزا فرمانفرمای مملكت فارس سرافراز گشته در دار العلم شیراز متوقف شد. تاریخ قتل حاجی خلیل خان ایلچی از كلك مولف تحریر و در [ا] این روزنامچه تسطیر یافت.
لمولفه:
سفیر ایران در هند شد قتیل جفاهزار حیف ز فقدان آن سفیر جلیل
ملك به فرقه تجار و معتبر در دهروطن به عرصه قزوین و مفتخر از ایل
عبث بكشتند او را مخالفان هنودز ضرب تیر جفای هنود گشت قتیل
ببین ارادت او را كه بسكه دولتخواه‌به راه خدمت شه كرد جان خویش سبیل
درین مقدمه ناگهان برفت از یادخلیل و نیت او قصد قتل اسماعیل
چو یافت خاوری از این مقدمات خبربه سال كرد رقم آه قتل حاج خلیل
______________________________
(1). ملی: «ازآء»
ص: 200

ذكر حركت نوّاب نایب السلطنه به صوب ایروان و مجادله او با طایفه روسیه بی‌ایمان و وقایع اتفاقیه در آن عهد و اوان‌

نوّاب نایب السلطنه بعد از فرستادن معتمدین چرب‌زبان به استمالت محمد خان به صوب ایروان چند روزی به جهت آسایش سپاه كینه‌خواه در دار السلطنه تبریز متوقف و در روز چهاردهم شهر صفر المظفر، موكب ظفر از آن‌جا حركت كرده در محال نخجوان، از كیفیت وفور استكبار و استنكار محمد خان در اجرای خدمت واقف شد و مشخص گردید كه مشار الیه را دیو جهالت وسوسه كرده و در پشت دیوار مخالفت پناه آورده است و معتمدی نزد ایشپخدر سردار روسیه فرستاده او را در عزیمت ایروان و سپردن قلعه، ابواب هوس بر رخ گشاده است و ایلات حول‌وحوش ایروان را بعضی به قلعه آورده و جمعی دیگر را روانه سرحدات قارص و وان «1» و بایزید كرده است.
نوّاب نایب السلطنه را غیرت جنگی حركت نمود و بلا تأمل بر مركب ایلغار سوار گشته به صوب ولایت ایروان نهضت فرمود. روز پنجشنبه بیست و هفتم شهر صفر المظفر در كنار رودخانه زنگی، نیم فرسنگی ایروان نزول [118] اجلال دست داد و بلا تأمل سنگرهای متین به جهت آسایش لشكر ظفر قرین در آن سرزمین بنا نهاد روز اول ورود، اهالی قلعه خیرگی «2» بنا نهادند و به انداختن توپ‌های آتش‌فشان ابواب بلا بر چهره گشادند و توپچیان معسكر همایون نیز به افكندن گلوله‌های توپ و خمپاره اژدر دهان قلعه‌گیان را جواب‌های با صواب دادند.
چون ایلات حوالی ایروان از خیالات بی‌حاصل محمد خان به محالات حدود روم متفرق گردیده بودند، مهدی قلی خان قاجار دولو با معادل ششهزار سوار جرّار به كوچانیدن آنها مأمور و با ارقام لازمه به عهده پاشایان دولت عثمانی روانه آن حدود و ثغور شد. بعد از وصول مهدی قلی خان به سامان روم، پاشایان آن مرزوبوم به قدم صداقت پیش آمده «3» ایلات كنگرلو و قاجار را تسلیم كردند و مشار الیه آنها برداشته و
______________________________
(1). ملی: «دوان»
(2). ملی و مجلس: «خیره‌گی»
(3). ملی: «آمد و»
ص: 201
طبل رجعت كوفته روی به اردوی كیوان پوی آوردند.
ایشپخدر نیز با مساوی بیست‌هزار صالدات آتشبار و شش‌هزار سوار جرّار و سی عراده توپ صاعقه‌بار، به سبب دعوت محمد خان ایروانی قاجار، به جانب اردوی ظفر شعار رهسپار بود. در محال پنبك ناگاه به مهدی قلی خان دچار و از دو طرف نایره قتال پر شرار آمد. مهدی قلی خان جمعی را «1» به راندن ایلات معیّن و خود با معادل هفتصد «2» سوار كه همراه داشت، حایل آن سیل بنیان‌شكن شد. تاب مقاومت در برابر آن خیل سرشار نیاورده و همه‌جا جنگ [و] گریز كرده خود را به معسكر نوّاب شاهزاده رسانید و ایلات مزبور صحیحا [و] سالما وارد گشته، هر طایفه در قریه و قلعه [ای] كه متعلق به ایشان بود، ساكن گردید. سپهسالار روسیه با آن افواج عفریت مانند، همه‌جا منزل به منزل رانده روز چهارشنبه هجدهم شهر ربیع الاول در حوالی اوچ كلیسیا «3» سه فرسنگی ایروان نزول نمود.
جمعی از [سپاهیان] روسیه در همان روز حصار اوچ كلیسیا را خالی تصور كرده روی به دخول قلعه آوردند. قلیلی از جزایرچیان سپاه ظفر پناه كه به محافظت آن‌جا مأمور بودند ساكت نشسته و تفنگها بر سر دست درآورده، روسیان را كه به نزدیك قلعه رسیدند، به یكبار هدف تیر بلا گردانیدند. برخی بی‌روح گشته [و] بعضی دیگر مجروح خود را به معسكر ایشپخدر رسانیدند. قراولان اردوی شاهزاده در غروب همان روز این خبر را داده نوّاب نایب السلطنه، علی قلی خان شاهسون «4» را كه مردی تجربه كرده و كارآزموده بود، در همان شب با جمعی از سوار به اوچ كلیسیا فرستاده مقرر فرمود كه از كار خصم كینه‌خواه آگاه و او را از فكر شبیخون انداخته تا طلوع صبح لوای محاربت افراخته باشد.
نوّاب اشرف در صبح پنجشنبه نوزدهم شهر مزبور محافظت اردو و سنگر را به
______________________________
(1). ملی: «مهدی قلی خان را جمعی»
(2). ملی: هفصد
(3). اوچ: در تركی به معنای سه؛ اوچ كلیسا: سه كلیسا. نام محلی است در دو فرسخی ایروان كه سه كلیسا در كنار هم قرار دارند و نزد ارامنه از اماكن متبركه است و گویند زمانی حضرت مسیح (ع) بر یكی از پیشوایان ظاهر شده. از بین این سه كلیسیا كه تقریبا در كنار هم قرار دارند، وسطی از همه بزرگتر و سقف و دیوارش همه از سنگ ساخته شده است. (ر. ك: گنج دانش، ص 1112). مادام دیولافوا در سفرنامه كلده و شوش خود شرح مبسوطی در مورد این مكان نگاشته است.
(4). مجلس: «شاهیسون»
ص: 202
عهده جناب میرزا محمد شفیع وزیر اعظم و احمد خان مقدّم، مقرّر و با افواج قاهره و توپخانه شاهره روی سعادت [119] به مقابله روسیه بداختر آورد.
در حوالی قلعه اوچ كلیسیا مقابله آن‌دو دریای بلا رو [ی] داد. ایشپخدر بنای سپاه با نظام خویش را بر سه قلعه نهاد و توپ‌های صاعقه‌فشان را در میان سه قلعه پیادگان آتش‌فشان قسمت نموده خود در وسط قلاع آتشین، مانند شیطان لعین كه فطرتش از نارنیران است، بار اقامت برگشود. حسب الامر نوّاب شاهزاده آزاده، سلیمان خان قوانلو و مهدی قلی خان دولو به نگاهداری میمنه و میسره، نامجو و ضبط جناحین را پیر قلی خان شامبیاتی و علی خان قوانلو، كینه‌خواه و رزمجو «1» آمدند. در ساحه «2» و كمینگاه، علی قلی خان شاهیسون و نجفقلی خان گروس با دستجات خویش در كمین كین ایستادند و شاهزاده فیروزی لوا در یسار لشكر ظفر انتما در پای طوق بزرگ، كه از اعلام ظفر فرجام شاهنشاه تواناست، مأوا كرده، سایر امرای قاجار و شریف پاشای وزیر آخسقه و الكسندر میرزای والی‌زاده گرجستان در ركاب ظفر انتساب دیده بر فرمایش گشادند.
نخست خیل روسیه به افكندن گلوله‌های آتشین توپ مبادرت ورزیدند و از طرف قرین الشرف لشكر فیروزی اثر جواب‌های كافی شنیدند. سیلاب بلا بالا گرفت و یغماگر اجل از كشور ابدان كالای جان به یغما ربود. فضای گنبد آبنوسی از دود پی‌درپی توپهای رومی و روسی تیره شد و كندآوران سپاه ظفر پناه یورش به آن خیل روسیاه را خیره. ناگاه از وسط تیپ‌های همایون سواره شاهیسون و خواجه‌وند و عبد الملكی جدا شده چون شیران خشمگین به یكی از قلعه‌جات «3» سه‌گانه آن قوم بی‌دین تاختند و از شرر افشانی توپ‌های روسی كه از هرسه قلعه به جانب ایشان می‌انداختند، ممنوع نگشته قلعه [ای] را كه در نظر داشتند، چون بنات النّعش متفرق ساختند. چون اول دعوایی بود كه لشكر اسلام را با آن كفره ظلام دست داده، ایشان را اطلاعی از وضع مجادله با روسیه نبود، به تفریق همان یك قلعه مطمئن گشته دست به غارت خیمه و خرگاه گشودند و از كار قضا غافل بودند. رؤوس فراوان و اسیر بی‌پایان در همان رزمگاه از نظر مبارك نوّاب شاهزاده گذرانیدند و به انعام و نوازش بی‌كران رسیدند كه به یكبار ایشپخدر ملعون آن
______________________________
(1). ملی: «رزمخو»
(2). مجلس: «ساقه»
(3). ملی: «قلعجات»
ص: 203
دو قلعه دیگر را حكم یورش داده و عقده از جگر توپ صف‌شكن گشاده كار دیگرگون شد و عنان حوصله از تصرف سپاه كینه‌خواه بیرون.
از هنگام ظهر تا وقت غروب، نایره جدال افروخته بود و خرمن جان‌ها از آتش افشانی توپ و تفنگ صاعقه‌بار سوخته. نوّاب نایب السلطنه قشون دیگرگون را لا علاج حكم به مراجعت فرمود و ایشپخدر نیز با قوم فتنه‌انگیز در سنگر خویش رفته، اقامت نمود.
كوتاهی سخن، تا سه روز متوالی ابواب مجادله فی مابین، مفتوح و ابدان مجاهدین اسلام از زخم‌های كاری آن قوم ظلام مجروح بود و شاهد فتحی به هیچوجه رخ ننمود.
[120] چون ایشپخدر خود را در مرحله شجاعت، سردفتر دلیران روزگار می‌دانست و به ایمپراطور «1» روس در این سفر، خطّ تسخیر قلعه ایروان را داده، نكول از قول خود نمی‌توانست، لهذا به محاصره قلعه مزبوره عازم شد و از باطن اسلام و طالع شاهنشاه با احتشام، این معنی، وحشت محمد خان حاكم ایروان را از جماعت روسیه لازم گردید.
[مصرا] ع:
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد