گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ و ذوالقرنین
جلد اول
ذكر وحشت محمد خان از طایفه روس و توسل او به دولت ابد مأنوس و جسارت ایشپخدر به محاصره قلعه ایروان و مجادله او با نوّاب ولیعهد دوران‌





محمد خان بیگلر بیگی ایروان در باطن از خیال عزیمت ایشپخدر به تسخیر قلعه آگاه و از معاهداتی كه با او كرده بود، قاید ندامت را همراه آمد چاره [ای] به جز توسل و انقیاد بذیل حمایت دولت خداداد ندید؛ لهذا معتمدی چند به خدمت سركار شاهزاده فرستاده مستدعی زحمت قدوم جناب میرزا محمد شفیع وزیر اعظم گردید كه از
______________________________
(1). مجلس: «و با امپراطور»
ص: 204
تعهدات آن وزیر عدیم النظیر مطمئن گشته و خدمت درگاه آسمان جاه را با قدم صداقت پیش آمده از حمایت جماعت روسیه گذشته باشد.
در ابتدا میرزا محمد صادق مروزی وقایع‌نگار را كه در آن سفر از همراهان جناب میرزا بود، به قلعه فرستادند كه هرگاه واقعا محمد خان از رفتن جناب وزارت پناه مستمال خواهد شد و در آمدن مضایقه نخواهد كرد، خبری خاطرجمعانه آورده جناب وزیر مأمور شود. مشار الیه نوشته [ای] پا به مهر از محمد خان آورده جناب معزی الیه به جانب قلعه عزیمت كرد. محمد خان و اعوانش هریك از توجه باطنی خاطر خطیر شاهنشاه صاحبقران و شاهزاده عالمیان مطمئن گشته از پیمان با روسیه بی‌ایمان گذشتند.
محمد خان معتمدین روسیه را كه به جهت مصلحت در نزد خود متوقف داشت، علی رؤوس الاشهاد جواب شافی داده همت بر انجام خدمات دیوان گماشت. بعد از مراجعت جناب آصف مرتبت حسین علی خان، ولد اكبر خود را با جمعی از رؤسا و معارف ایروان و پیشكشی فراوان به اردوی كیوان نشان فرستاد و به امید حمایت اولیای دولت خدادداد زبان ضراعت برگشاد. به شكرانه تجاوز محمد خان از توسل به سپاه كفر بی‌ایمان در اندرون قلعه و اردوی ظفر اركان كوس‌های بشارت نواخته شد و توپهای مسرت انداخته. نوّاب نایب السلطنه از محل سنگر كوچ كرده در چمن قرخ‌بلاغ نزول فرمود و چند روز در آن مكان دلفروز به جهت استجمام مراكب سپاه فیروز اقامت نمود.
ایشپخدر بدگوهر را، انقیاد محمد خان به دولت ابد بنیان بیشتر موجب التهاب آتش عدوان گردید و كشتی ثبات خویش را غرقه دریای زحمت و تعب دید، بنا را به خدعه و تزویر گذاشت و صبح روز پنجشنبه ششم شهر ربیع الثانی با جمعیت و توپخانه [ای] كه داشت، علی الغفله روی زشت به اردوی والا گذاشت. از سوء اتفاقات، دوابّ اهل اردو [121] در چمن‌های دورونزدیك فارغ از اندیشه ترك و تاجیك، تعلیف را گسسته عنان بودند و اهالی اردو نیز هریك در خیمه‌های خویش غافل از تزویر بیگانه و خویش تدارك كاری می‌نمودند كه ناگاه از میان دره [ای] كه فصل مشترك فی مابین معسكر همایون و لشكرگاه روسیه نكبت نمون بود، سواد فوج روسی جلوه بنمود.
ص: 205
نوّاب شاهزاده كه تكیه به نیروی بخت بلند شهریاری داشت، بر سمند صرصر تك، سوار و همت بر نظم اوضاع لشكر ظفر اثر گماشت. هنوز جمعیتی درست منعقد نشده بود كه ایشپخدر خیره‌سر در رسید و نایره حرب از طرفین شعله‌ور گردید.
ایشپخدر به حكمت‌های عملی توپخانه خویش را از كوهی كه در پهلوی آن دره ژرف بود بالا برده خیل سواره و پیاده لشكر همایون را كه در كنار دره مهیای جدال بودند، هدف گلوله‌های پی‌درپی توپ‌های صاعقه‌فشان كرد. پای ثبات دلیران دشمن‌شكن از پیش به در شد و فرق آن جمع پریشان متفرق به هر بوم‌وبر. جمعی از جماعت قزاق و شمس الدینلو كه از محال گرجستانات فرار و در اردوی ظفر كردار در ظل حمایت دولت پایدار قرار و استقرار داشتند، درین حالت فرصت غنیمت شمرده بنا را به غارت اسباب اهل اردو گذاشتند و آحاد لشكر در فكر اسباب خویش افتاده روی از رزمگاه برگاشتند و هر یك نیز به قدر قوه از مال یكدیگر بهره‌ها گرفته از سامان خویش گذشتند.
نوّاب نایب السلطنه چون شیر غضبناك با چهره [ای] افروخته چون آتش تابناك بر فراز خنگ چالاك نیزه خطی رشك سنان سماك در دست، «1» سر و پهلوی جمعی از جنود مسعود را از ضرب نیزه شكست و خست بالاخره فایده پذیر نگشته احدی به او نپیوست. ایشپخدر چون توسن ایّام را رام و باده حصول مرام را در جام دید، به خیال محاصره ایروان با افواج خویش وارد مسجد جامع شهر كه نزدیك قلعه بود، گردید.
آن روز در میان قلعه‌گیان و او، سفیران مهره‌های آتشین توپ تنّین «2» قرین آمد و شد كرد و در آن شب سنگرهای متین بسته مجددا روی به استمالت محمد خان آورد.
نوّاب شاهزاده با جمعی كه همراه داشت به محال صدرك كه دو فرسخی ایروان است، روی گذاشت. جمعی از سران عسگر و آحاد لشكر در موقف موآخذت حاضر آمدند و سایرین از روی عبرت بر ایشان ناظر. قشون متفرقه از هر طرف رسید و مسرعان سریع السیر به جهت اعلان این خبر به حضرت شاهنشاه دادگر به صوب چمن سلطانیه پی‌سپر گردید.
[مصرا] ع:
از طبیبان نتوان داشت مرض را پنهان ______________________________
(1). ملی:+ «و»
(2). مار بزرگ، اژدها
ص: 206

ذكر حركت موكب اعلی از چمن سلطانیه و صادرات عرض راه و شبیخون بردن به معسكر روسیه روسیاه و تلافی آن قوم حال تباه و مراجعت بدون مرام و دلخواه‌

قبل از رسیدن خبر شكست شاهزاده زبردست، شاهنشاه هر بلند و پست [122] به حكم الهامات غیبی از چمن سلطانیه حركت فرمود و در دار السلطنه تبریز از ورود اسماعیل بیك بیات، معتمد نوّاب شاهزاده، این خبر ملالت اثر نقاب از چهره برگشود.
نخست اسماعیل خان دامغانی غلام پیشخدمت را با جمعی از سپاه جرار به منقلای موكب ظفر شعار مأمور و پس از چند روز با سپاهی نامحصور از آن‌جا حركت و كنار رود ارس مضرب خیام ظفر آیت شد. چون عبور آنهمه لشكر از آن رود پهناور به مدد سفاین بی‌مرّ نیز ممكن نبود و جرأت ایشان را اقدامی از شاهنشاه مظفر لازم می‌نمود، بنابرآن علی الصباح چون خورشید فروزان بر صدر زین سپهر بنیان برنشست و عبور از آن رود پهناور را كمر همت بربست. سپاه ظفر پناه چون چنین همتی از آن شاهنشاه آگاه دیدند، همگی توسن توانا در آب رانده از طالع همایون بدون آسیب گذشتند. احمال و اثقال شاه و سپاه نیز بی‌زحمتی به آن طرف رود وارد گشتند.
بالجمله در محال نخجوان چند نیزه سر از جماعت روس منحوس بداختر از نظر خسرو بحروبرّ گذشت و این فقره در بدایت عزیمت میمون «1» به فال كسب. تبیین این مقال آن‌كه بعد از ورود اسماعیل خان دامغانی بلافاصله برحسب امر نوّاب شاهزاده به اتفاق مهدی قلی خان دولوی قاجار به حوالی اردوی روسیه نابكار تاختند و جمعی را كه در چمن‌های دورونزدیك ایروان با اسباب حرب مشغول به چرانیدن دواب بودند، گرفتار كمند اسار ساختند. بعضی كه در هنگام گیرودار مقتول شدند، رؤوس ایشان را به حضرت اعلی فرستادند و اسرا و دوابّ را رانده به اردوی نوّاب شاهزاده روی نهادند.
از منزل نخجوان لوای فلكسا حركت و روز جمعه نوزدهم شهر ربیع الثانی محل كرنی‌چای، یك فرسخی ایروان مضرب رایت ظفر علامت شد. چون موافق تجربه كه به
______________________________
(1). مجلس: «میمنت»
ص: 207
عمل آمده، دعوای روبرو با آن طایفه فتنه‌جو با وجود سپاه بی‌نظام، صرفه [ای] نداشت، لهذا صاحبقران معظّم در همان شب شبیخون بنا گذاشت. سنگرها بسته شد و لشكر ظفر اثر برحسب امر داور شهامت سیر در كیمن آن قوم بداختر نشسته.
چون ایشپخدر ملعون در محاصره قلعه ایروان هفت سنگر متین ترتیب داده و خود در جامع شهربند بار اقامت نهاده بود، بنابر آن فوج‌فوج از دستجات سواره و پیاده به یورش هر سنگر معین و آماده كردند و قرار بر این شد كه هر فوجی تدارك كار شبیخون را دیده قبل از طلوع صبح صادق، هنگامی كه از اردوی كیوان شكوه توپ البرز كوب بلندآوا شود، به یكبار بر سنگرهای روسی تاختن آرند و همت بر فتح سنگر و تدمیر آن قوم بداختر گمارند. در موعد مقرر كه آوای توپ را شنیدند، به یكدفعه افواج قاهره توكل بر خالق جزو و كل كرده و توسل به طالع شاهنشاه با توكل جسته از اطراف بر سنگر روسیه ریختند و كار از پیكار توپ و تفنگ گذشته «1» اسلام و كفر چون نور و ظلمت باهم آمیختند. روسیان بی [123] ایمان كه مخمور از شراب و از آن بلای ناگهان بی‌خبر و در خواب بودند، سراسیمه از جای برخاستند و به مدد قمه و سرنیزه و سایر آلات حرب با قشون ظفر نمون دست و گریبان گشته «2» هنگامه‌ها «3» آراستند.
صاحبقران مظفر خود بر سر تلّی بلند با جمعی از میران و امیران و غلامان جلادت توامان در حوالی رزمگاه ایستاده و دیده بر جانفشانی و جانستانی سپاه كینه‌خواه گشاده بود. از نوای هایاهای دلاوران و صدای هزاهز گندآوران، گفتی آفتاب از مغرب تابان و شور روز قیامت نمایان است. پیكرهای ددان روسی از ضرب دشنه و خنجر یلان دلاور بر خاك افتاد و ایشپخدر بداختر امداد جنود نامسعود خویش را با توپخانه بی‌مرّ به سمت سنگرهای دیگر روی نهاده «4» تا هنگامی كه آفتاب عالمتاب طالع شد، خنجر تركان قاجار و پیادگان سپاه جرار، عروق و مفاصل اجساد آن قوم نابكار را قاطع آمد.
از فرط صدمات پی‌درپی كه از لشكر كی دیدند، جمیع سنگرها را خالی كرده روانه دیار ادبار گردیدند و سپاه كینه‌خواه معادل یكهزار نیزه سر از آن گروه بداختر از نظر شاهنشاه جلالت سیر گذرانیدند. غارت قبه و خرگاه و یغمای اسباب و اساس آن قوم
______________________________
(1). مجلس: «گذشت»
(2). مجلس: «گشتند»
(3). ملی: «هنگامها»
(4). مجلس: «نهاد»
ص: 208
روسیاه را خداوند توانا داناست و محاسب و هم از حساب آن در زاویه عجز مشغول انزوا. ایشپخدر بدگهر را چنان به خاطر رسید كه تدبیری اندیشیده «1» لشكر ظفر اثر را كه در سنگرها مشغول یغما و غارت بودند، بیرون و در ثانی از سپاه كینه‌خواه خویش مشحون سازند. توپ‌های صاعقه‌نشان را بر سر تلّی كه مشرف بر سنگرهای او بود، كشید و بر لشكر قیامت اثر صاعقه‌فشان گردید. لشكر قیامت اثر چون خویش را غرقه آن دریای سوزان دیدند، از بقیه غنیمت گذشته به اردوی اعلی برگردیدند. ایشپخدر بلافاصله با آن دیوان بی «2» سلسله وارد سنگر [شد] و شاهنشاه مظفر نیز به اردوی همایون خرامید.
بالجمله ایشپخدر عنان صبر و شكیبایی از دست داده به فكر انتقام افتاده «3» و جعفر قلی خان دنبلی نمك به حرام را با یكنفر از ینارالان با احترام و ده‌هزار پیاده و سوار و بیست عراده توپ دوزخ شراره در شب دوشنبه بیست و نهم شهر ربیع الثانی به شبیخون اردوی حضرت صاحبقرانی معین نمود. «4» حسن خان قاجار قزوینی قوللر آقاسی كه در آن شب قراول بود، از عزیمت روسیه آگاه و سواری به تعجیل فرستاده و در حضرت خلافت مهر از گنجینه این راز سربسته برگشود. شاهنشاه آگاه كه در مهمّات عظیمه‌اش، تدبیر موافق تقدیر است، تدبیری ملوكانه اندیشید و آن قوم جاهل را از آن تدبیر كامل به دام كشید؛ لشكر ظفر اثر را از سواره و پیاده به خروج از سنگر فرمان داده قبه و خرگاه و اساس سلطنت را با اوضاع امرا و سپاهی بر جای گذاشته و توپ‌های تندر فغان را نیز پر كرده و بیرون كشیده [124] در دامان كوهی كه مشرف بر سنگر بود، با آن سپاه آراسته چون كوه پابرجای بایستاد. مكنون خاطر انورش این بود كه، افواج روسیه غافل از حقیقت كار در آن شب تار در سنگرها بریزند و سپاه ظفر پناه از دامان كوهسار به انداختن توپ صاعقه شرار و تفنگ آتشبار، خون ایشان را با خاك راه بیامیزند. از اتفاقات، روسیه نكبت آیات «5» در آن شب دیجور، شاهراه اردوی ظفر گنجور را گم كرده وقتی رسیدند كه از طلوع طلیعه مهر انور، هوا روشن بود و جلوه اختر كاویانی مانند مهر آسمانی از دامان كوهسار فروزان و مبرهن. سنگرها را كلا از سپاه نصرت همراه خالی
______________________________
(1). ملی: «اندیشید و»
(2). ملی: «پی»
(3). مجلس: «افتاد»
(4). ملی و مجلس:+ «و»
(5). مجلس: «آیت»
ص: 209
دیدند و از اقدام به این جسارت پشیمان گردیدند؛ مانند جنود شیطانی كه بر گنبد آسمانی عزم صعود نماید، روی به خیل سپاه حضرت صاحبقرانی كرده از آن كوه گردون شكوه عازم صعود شدند. قدری راه كه طی شد، گرما و تشنگی بر ایشان دست داده و زمانی حیران ایستاده چون بخت خود برگردیدند و سپاه فرخنده‌پی، برحسب امركی، چون شیران خشمناك بر اثر آن قوم بی‌باك تاختند و آن روباهان مزور را پی‌درپی [مصرا] ع:
گرفتند و بستند و انداختند
ایشپخدر تیره روز بعد ازین دو صدمه عافیت‌سوز كه از طالع خسروانی از سپاه ایرانی دید، دیگر پای جسارت از سنگر بیرون ننهاد «1» و پیرامون كار پیكار نگردید.
[مصرا] ع:
چنین كنند بزرگان چو كرد باید كار

ذكر انسداد معابر و قطع آذوقه از روسیه و گرفتاری جمعی از ایشان و فرار ایشپخدر و آمدن محمد خان حاكم ایروان و رجعت به طهران‌

ایشپخدر در خارج شهربند ایروان نشست و همت بر محاصره قلعه بست به فكر آذوقه و سپاه خویش افتاد و از هر طرف جمعی به جهت آوردن آذوقه به ولایت تفلیس فرستاد. سه معبر بود كه ایشپخدر به جهت آوردن آذوقه به ولایت تفلیس معین نمود:
یكی معبر قرخ‌بلاغ كه علی خان قوانلوی قاجار و محمد خان خمساوی افشار به محافظت آن‌جا دامن‌زن [شد] و دیگری معبر اوچ كلیسیا كه رضا قلی خان دولوی قاجار با جمعی از پیادگان و سواره «2» به محارست آن راه معیّن بود و دیگری معبر محال پنبك ایروان كه پیرقلی خان شامبیاتی در توقف آن حدود پای به دامن آمد.
ایشپخدر جمعی از توادزادگان «3» معروف جماعت گرج را كه در پردلی موصوف
______________________________
(1). ملی: «بنهاد»
(2). مجلس: «پیاده و سوار»
(3). ملی: «تواذوگان»
ص: 210
بودند، از معبر قرخ‌بلاغ به جهت رسانیدن غلات و اسباب و دیگر در شب هنگام روان ساخت. ایشان در آن شب تار به حارسین قرخ‌بلاغ دچار «1» [شدند و] در میانه هنگامه گیرودار گرم گشته، الحق پاداری‌ها و مردانگی‌ها كردند؛ ولی بالاخره از فرّ طالع همایون خسروی برخی قتیل «2» و جمعی از معارف ایشان به دست سوار خمساوی اسیر و دستگیر گردیده روی به اردوی كیوان پوی آوردند و در اند زمانی از فرط اصالت و نجابت در دربار دولت [125] به سبب حسن خدمت ترقیات كردند. عرصه اردوی خسرو لشكرشكن از چهر آتشناك آن پری رویان گرج و ارمن، رشك وادی ایمن گردیده «3» شهریار عالیمقدار جمعی از معارف ایشان را به جهت خدمت انجمن حضور همایون برگزید و «4» بقیه را به سران و میران لشكر بخشید.
جمعی از صالدات روسیه حفظه محال پنبك كه در آن‌جا به سبب رسانیدن آذوقه به اردوی ایشپخدر توقف داشتند، چون قدری علوفه از تفلیس رسیده و از دستبرد پیر قلی خان و سپاه ظفر عنان ترسیده بودند، لهذا به ایشپخدر اعلام نمودند و طلب امداد را به جهت رسانیدن سیورسات زبان گشودند. ایشپخدر جمعی از پیادگان مشهور به صالدات یكیر را كه عبارت از جوانان بلند بالای تواناست با چند عراده توپ به سركردگی یك نفر مایور، كه به قانون روس به معنی یوز باشی است، به امداد ایشان و آوردن آذوقه روان نمود.
شاهنشاه ظفر همراه از این معنی آگاه و علی قلی خان شاهیسون را نیز به امداد پیر قلی خان مزبور مامور فرمود و مشار الیه از عرض راه، سواری را به شتاب روان و پیر قلی خان را از عزیمت روسیه آگاه نمود.
بالجمله هنگامی كه صالدات مزبور به حوالی پنبك رسیدند، پیر قلی خان با سواره از دامان كوه و علیقلی خان در ساحت دشت «5» پس‌وپیش ایشان را گرفتند و حمله‌ور گردیدند و پس از «6» اندك زدوخوردی، جمیع آن جماعت را با اسباب و توپخانه اسیر و دستگیر كرده به اردوی كیوان پوی رسانیدند. از رؤوس منحوس سران روس
______________________________
(1). ملی: «و چاره»
(2). ملی: قلیل
(3). مجلس: «گردید و»
(4). ملی: «برگزیده»
(5). ملی: «ساعت دست»
(6). ملی:- «از»
ص: 211
در پیشگاه سراپرده فلك مأنوس تلّ‌ها «1» افراشته و آن گرفتاران را «2» به جهت سرور خاطر اسلامیان به ممالك خراسان و عراق و فارس روان ساختند. از آنجمله پنجاه نفر از آن طایفه را كه بزرگ ایشان معروف به ارس خان بود، معتمدی به دار العلم شیراز آورده موجب مسرت بینندگان گردید. «3» این ارس خان را بالاخره سعادت دستگیر گشته مسلمان شد.
بالجمله ایشپخدر بدعاقبت كه گوهر بخت را تیره و شیران لشكر ظفر اثر را در اتلاف خویش به اسراف خیره دید، «4» و «5» عدم آذوقه نیز در اردوی او به مرتبه اعلی رسید و صالدات او به سبب تنگی آذوقه برگ و پوست درخت می‌خائیدند، لهذا دیگر تاب درنگ نیاورده در اوایل شهر جمادی الثانی «6» شب «7» هنگام علی الغفله از دور ایروان كوچ كرده خاك بر فرق عاروننگ بیخته روانه تفلیس گردید. در وقت بامداد این خبر به مسامع علیّه رسید و محمد حسین خان قوانلوی قاجار سركشیكچی باشی، كه به علت سطبری «8» لب، معروف به دوداغ بود و جمعی از سواران جرار به عقب او تاخت و تا محال آواران تفلیس ایروان «9» رفته هركه را دید، از لباس هستی عریان ساخت.
از قرار تحقیق در آن سفر خیریت اثر معادل چهار هزار نفر از روسیه بداختر قتیل و اسیر لشكر انجم حشر آمد. شمار شهادت یافتگان «10» سپاه اسلام در جمیع این جدال‌ها، تحقیقا به یكهزار نفر می‌رسید و به جهت هریك از بازماندگان ایشان جیره و جامه معین گردید. «11»
[126] بالجمله بعد از فرار ایشپخدر محمد خان ایروانی و كلبعلی خان نخجوانی كه در قلعه نزد او بود، «12» به آستان مروّت بنیان روآوردند و از خلاصی خویش و اهالی آن قلعه شكرها كردند. محمد خان مورد نوازش فراوان گردیده باز به ایالت ایروان سرافراز گشت و پسرش نیز كه در اردوی همایون بود، اذن رخصت یافته به اتفاق پدر به قلعه برگشت.
______________________________
(1). ملی: «پلها»
(2). ملی:- «را»
(3). ملی: «كرده»
(4). ملی:- «دید»
(5). مجلس:- «و»
(6). مجلس: «الثانیه»
(7). ملی:- «شب»
(8). ملی: «سطیری»
(9). مجلس: اواران ایروان»
(10). ملی: «یافته‌گان»
(11). ملی: «گردیده»
(12). ملی: «بودید»
ص: 212
ابو الفتح خان جوانشیر به نظم قراباغ شتافت و الكسندر میرزای والی گرجستانات به توقف محال «1» نخجوان رخصت یافت. چون اسماعیل خان قاجار شامبیاتی در سال قبل به استدعای اهل خوی در آن‌جا حاكم و محمد علی خان برادر مهترش نیز به سرداری مملكت آذربایجان و توقف خوی محسود اعالی و اعاظم بودند، لهذا در [ا] ین اوقات نیز از امضای حكم سابقه بر مراتب عزت و اعتبار «2» افزودند.
از این‌كه موسم خریف در رسید و هوا را دمسردی شعار گردید، صاحبقران نامدار نظم هر ولایت را به عهده یكی از اهالی معیّن و عازم تختگاه مینوون شد [و] در روز دوشنبه هفدهم شهر رجب المرجب سنه یكهزار و دویست و نوزده، با موكبی مشحون به نصرت و ظفر وارد مقرّ خلافت جاوید سیر گردید.
لمولفه:
ملك ری جان در تنش كاینك شه از راه آمده‌خاكش ز نعل توسنش بر تارك ماه آمده
خاكی كه رفته بر سما گردی بود از جیش شاه «3»یا چرخ بهر پیشوا خود بر سر راه آمده
با تیغش آتش خو شده كار عدو یكرو شده‌با فتح هم زانو شده با بخت همراه آمده
تا دیده گردون رزم او مانده خجل از عزم اوكوه گران با حزم او بی‌وزن چون كاه آمده
بس «4» در كمند آن جم نشان بسته سر گردنكشان‌با آن بلندی كهكشان بسیار كوتاه آمده
با صولت رستم شده جایش چو بر او هم شده‌با همت حاتم شده چون بر سر گاه آمده
صمصام كین را آخته بر قلب روسی تاخته‌كار عدو را ساخته اینك به خرگاه آمده
______________________________
(1). ملی: «مجال»
(2). ملی: «اختیار»
(3). ملی: «شا»
(4). ملی: «پس»
ص: 213 انداخت بخت یاورش جان عدو در شش درش‌وز مهره هفت اخترش بس نقش «1»دلخواه آمده
كوس از پی شادی دگر سر كرد افغان از جگركز روس با فتح و ظفر فتحعلی شاه آمده
شاهی كه از تیغ یمان اقلیم گیر آمد همی‌وز یاری بخت جوان خصمش حقیر آمد همی

ذكر ورود فرستادگان امیر ناصر الدین توره اوزبك شاهزاده ماوراء النهر

امیر ناصر الدین توره، امیر حیدر پادشاه ماوراء النهر را برادر كهتر است و پسر امیر معصوم ملقب به بیكی جان، معروف به ولی النّعمی، ابن دانیال اتالیق بن حكیم اتالیق است كه اجداد ایشان در حضرت چنگیز خان رتبه اتابكی داشته‌اند و به این سبب لقب خود را اتالیق گذاشته‌اند. توره در لغت جغتای به معنی قانون و قاعده و یاسانامه چنگیز خانی را نیز گویند، ولی اكنون به اصطلاح اوزبكیّه عبارت از شاهزاده است. اصل ایشان از طایفه اوزبك و عموم این طایفه منسوب «2» به اوزبك خان، نبیره «3» جوجی خان بن چنگیز خان‌اند.
در وقتی كه محمد خان شیبانی معروف به شیبك خان [127] از دشت قبچاق آمده در ماوراء النهر حكمران و دار الارشاد بخارا محل ایالت آن خان ذی شأن شد، طوایف اوزبك را نیز از دشت قبچاق آورده در آن‌جا ساكن گردانید. از قراری كه در تواریخ مذكور است، فی مابین سلسله شیبك خانی با سلسله جلیله پادشاهان صفوی- انار الله برهانهم- همواره اوقات نزاع و جدال بوده تا در زمان دارایی نادر شاه افشار، ابو الفیض شاه كه هم از آن سلسله است، به حكم پادشاه مزبور در آن ملك فرمانروایی می‌نموده است.
رحیم خان اتالیق، ولد حكیم اتالیق كه دخترزاده ابو الفیض شاه بود، با ده «4» هزار
______________________________
(1). مجلس: «بسیار»
(2). ملی: «مینوب»
(3). ملی: «نمیره»
(4). ملی:- «با ده»
ص: 214
از جماعت اوزبكیه، همواره در ركاب نادر «1» افشار خدمت می‌نمود. بعد از قتل آن سلطان قهار با جمعیت خود خاطر بر عزیمت بخارا گماشت و بنا را به كفران نعمت گذاشت و ابو الفیض شاه ولی‌نعمت را از میان برداشت. بعد از سپری شدن ایّام دولتش «2» نوبت حكمرانی به دانیال اتالیق برادر او رسید و او به مرمت احوال رعایا مایل گردیده در اندك زمانی تخت را به تخته بدل گردانید. میر معصوم نام مكنّی به شاه مراد، ملقب به بیكی جان، معروف به ولی النعمی، ولد او، برجای پدر نشست و همت بر رواج مذهب حنفی بست. به سبب وفور غرور خود را خلیفه خواند و «3» لشكر به هر بوم‌وبر به «4» اضمحلال طوایف شیعه راند [و] بارها به تسخیر مروشاهیجان رایت برافراخت تا رفته‌رفته آن ولایت را مسخر ساخت.
بیرام علی خان قاجار عز الدینلو، كه اجدادش از عهد شاه عباس صفوی تا اوایل دولت سلطان شهید، اكثر اوقات در آن سرحد حاكم و نافذ الفرمان بودند، «5» در حومه میدان شربت شهادت چشید و بیكی خان اولاد او را با عموم اهالی مرو از آن‌جا كوچانید و در بخارا و سایر ولایات ماوراء النهر ساكن گردانید. بند مرو را خراب كرد و آن ولایت را نمونه سراب ساخت و پسر كهتر خود، امیر ناصر الدین توره را از حكومت و اختیار آن ولایت بنواخت و خود پس از چندی به راه دیار آخرت پرداخت.
جناب حاجی محمد حسین خان ولد بیرام علی خان از بخارا فرار و به دربار معدلت مدار صاحبقران نامدار شتافت و به سبب وفور كمالات نفسانی و روحانی، اعتباری تمام یافت [و] مخاطب «6» بار شد و سرخیل امراء نامدار. امیر حیدر توره كه بعد از فوت پدر حكمران شد، «7» من متعلقان حاجی محمد حسین خان مزبور را از برادران و پسران و بین اعمام و غیره یكروز در میدان بخارا سیاست كرد و متعلقات او را به اعیان آن ولایت چون اسرای روم و فرنگ قسمت نمود. شدّت عمل و سفك دماء بی‌محلّ باعث نفرت اهالی آن سامان از امیر حیدر توره گردید. استیلای خود را با وجود برادر كهتر در ولایت مرو ممكن نمی‌دید، بنابرآن «8» معتمدی چند فرستاد و «9» امیر ناصر الدین توره را به
______________________________
(1). مجلس:+ «شاه»
(2). ملی:- «دولتش»
(3). مجلس: «خوانده»
(4). ملی:- «به»
(5). ملی: «بوده»
(6). ملی: «محافظت»
(7). ملی:- «شد»
(8). ملی: «بناران»
(9). ملی: «فرستاده»
ص: 215
به صوب بخارا دعوت كرد. منظورش این بود كه او را از میان بردارد [128] و پس از آن همت بر استیلا گمارد.
جناب امیر ناصر الدین از قراین خارج و داخل این معنی را استدراك كرد و فرستادگان او را اجوبه [ای] خشنا «1» داده و روی توسل به اولیای دولت جاوید عدّت آورد. جمعی از رؤسای طایفه اوزبكیه را با چند سر اسب و عریضه [ای] ارادتمندانه به درگاه صاحبقران یگانه گسیل ساخت و به طلب امداد از دولت خداداد پرداخت. به نوّاب محمد ولی میرزا والی مملكت خراسان احكام قضا نشان داده شرف صدور یافت كه:
چون جناب امیر ناصر الدین توره نوّاب همایون ما را به منزله فرزند است و آن فرزند ارجمند را برادری بی‌مانند «2»، رعایت جانب او را در هرحال منظور دارد و هرگاه امیر حیدر توره همت بر دفع او و استخلاص مرو گمارد، آن فرزند لشكرها به امداد او تعیین [نماید] و نگاهداری او بر ذّمت «3» خویش واجب شمارد.
فرمان عنایت نشان نیز در جواب عریضه او صادر و فرق مباهاتش «4» به اعطای اكلیلی مكلل قرین اكلیل سپهر ذو المفاخر شد [و] فرستادگانش نیز مورد عنایت و التفات فراوان گشته، اذن مراجعت حاصل و خاطر او را مایه سروری كامل شدند. بقیه داستان و شرفیابی او به سامان دولت ابد اركان- انشاء الله تعالی- در محل خود ذكر خواهد شد.

ذكر بروز مخالفت محمد خان نهی غلیجائی «5» افغان در سرحدات كرمان و سیستان و تعیین نوروز خان قاجار به دفع آن‌

محمد خان، ولد اعظم خان غلیجائی افغان است و این جماعت همواره به سبب مخالفت با طایفه درّانی، دربه‌در و بی‌سامان [بودند]. پدر اعظم خان در اواخر دولت احمد شاه ابدالی از دار القرار قندهار فرار و نزد كریم خان زند رفته به حكومت محال سیستان و توقف در قلعه نرماشیر برقرار شد [و] به مرور ایّام قلاع محكمه در آن دیار
______________________________
(1). جواب‌های خشن
(2). مجلس: «بنماید»
(3). ملی: «برابر دست»
(4). ملی: «سپاهانش»
(5). ملی: «نهی علیخان/ علیجان»
ص: 216
ساخت و رایت خودسری افراخت «1».
در بدایت این سال فرخنده فال «2»- از قراری كه اظهار شد- اعتضاد الدوله ابراهیم خان عم‌زاده به ایالت ولایت كرمان روانه آن سامان آمد و محمد خان اضطرارا به خاكبوسی درگاه همایون گرایان شد. بعد از صدور امضای فرمان حكومت سیستان و اعطای خلعت و نوازش فراوان باز به آن سامان شتافت و به سبب اقتضای فطرت پلید، «3» روی از سامان خدمت برتافت. جمعیتی فراهم آورده بر سر قلعه بم آمده، «4» اسماعیل خان عرب عامری حاكم جندق برحسب صوابدید ابراهیم خان مأمور به محافظت آن حدود ارم قوام «5» شد.
از سوء اتفاقات، قحط غلایی غریب در ولایت كرمان و آن حوالی به‌هم رسیده «6» از محال فارس و عراق به حكم خسرو آفاق غلّات فراوان به آن ولایت حمل‌ونقل گردید. تعیین لشكر با آن «7» همه قحط بی‌مرّ به دفع محمد خان بدسیر مقتضی تدابیر ملكداری نبود، بعد از رفع بلیه غلا تعیین سپاه اقتضا نمود. نوروز خان عز الدینلوی قاجار كه امیری شجاعت آثار و دربار اعلی را حاجب بزرگ و میر بار «8»، كه عبارت [129] از ایشك آقاسی باشی است، بود با جمعیتی كه دفع محمد خان كفران نشان را كفایت می‌نمود، در عشر اوّل شهر شوال المكرّم سنه یكهزار و دویست و نوزده به آن سامان روان گردید.
بقیه داستان نوروز خان و دفع فتنه محمد خان نادان در وقایع سنه آتیه- انشاء الله تعالی- رقم زد كلك درر افشان خواهد شد.
[مصرا] ع:
زیرا كه داستان دگر بر زبان ماست ______________________________
(1). مجلس: «برافراخت»
(2). مجلس: «مآل»
(3). ملی: «بلند»
(4). مجلس: «آمد و»
(5). مجلس: «توأم»
(6). مجلس: «رسید و»
(7). ملی: «لشكرها آن»
(8). میر بار، محفف امیر بار: سالار بار و حاجب بزرگ؛ رئیس تشریفات دربار. این عناوین جهت ایشیك آقاسی باشی از عهد صفوی به كار می‌رفت كه مترادف وزیر دربار در یكصد و پنجاه سال اخیر بود.
«ایشیك آقاسی باشی حرم فقط مسئول نظارت در آستانه حرم بود و هیچ‌گونه دخالتی در مسئولیت‌های مهمتری كه توسط همانندان دیوانی وی انجام می‌گردید، نداشت» (سازمان اداری حكومت صفوی، ص 120).
ص: 217

بخش 2

بهاریه سال فرخ مآل اودئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و نوزده هجری [قمری] و عزیمت موكب ظفر «1» به جانب مملكت باختر و اعلام بعضی احكام و خبر

دارای هنگامه‌آرای ترك سپهر اخضر، اعنی مهر انور، به دفع سندروسی «2» چهران كواكب این بلند منظر، چهل دقیقه از روز پنجشنبه نوزدهم شهر ذی حجه الحرام گذشته، از دار الخلافه حوت به تخت طاوس حمل جلوه‌گر شد و به حكم او چاكران سحاب نیسان «3» كه والیان ولایت گلستانند، به ریختن توپ‌های صاعقه‌فشان تندر، فرمان‌بر و نوروز فیروز افغان هزاردستان زابلستان «4» گلستان را بلندآوا ساخت و نوگل «5» سوری كه نایب سلطان بهار است، به دفع جماعت بنی اصفر ریاحین صفرا رنگ پرداخت و سلطان بهارش به والی‌گری ولایت گلشن بنواخت. بریدان صرصر مژده شكست سندروسی رویان گلشن و تنگ چشمان زاغ و زغن را به گوش خسرو ربیع رسانیدند و مباشرین «6» دار السلام چمن، فرستاده شمال را به دربار سلطان بهار روانه گردانیدند. زاهد سجاده‌پرست از مذهب حق‌پرستی عدول ورزید و از چهر آتشناك بنات مسیحی لاله و شقایق، دل از دست داده خلیل‌آسا در آتش منزل گزید. سپهسالار
______________________________
(1). مجلس: «مظفر»
(2). سندروس: صمغی است كه از سرو كوهی گرفته می‌شود و با آن دانه تسبیح می‌سازند.
(3). ملی: «بیان»
(4). ملی: «تبرازدستان و ایلستان»
(5). ملی: «توكّل»
(6). ملی: «باشرین»
ص: 218
روسی‌نژاد دی به ضرب مهره آتشین صواعق پی‌درپی از عالم گلشن رخت بربست و موكب خسرو ربیع با ابهتی تمام به دار الخلافه چمن پیوست. همانا سور سوری بود كه بلبل نواخوان و تغنّی‌كنان شد و سرودست افشان و پای كوبان آمد.
شاهنشاه با دادودین بعد از انقضای بزم شیلان رنگین چند روز اوقات همایون را به گذراندن طوی‌های سنگین مصروف داشت و پس از آن همّت به عزیمت «1» مملكت آذربایجان گماشت. نخست به ولایات آذربایجان و فارس احكام مطاعه صادر فرمود و چنین امر نمود كه در «2» هریك ازین ولایات، استادان «3» پرفن، توپ‌های تنین تن بریزند تا توپچیان زبردست ركاب معلّی با جماعت روسیه روسیه ستیزند.
در اندك زمانی در ولایات مزبوره یكصد عراده توپ قلعه كوب و توپ‌های جلو ریخته شد و تنّین تنان ركاب همایون آمیخته. در آن اوقات، مولف این كتاب مستطاب در دار العلم شیراز در خدمت نوّاب حسین علی «4» میرزای فرمانفرما، مصاحب و ندیم بود.
هر توپی را نامی گذاشت و تاریخ نظمی از زادهای طبع مولف بر روی هریك مرقوم داشت. یك قطعه از جمله آن تواریخ كه خالی از امتیازی نبود، درین صحیفه ثبت نمود: «5»
سلطان جهان فتحعلی شه كه ز گردون‌تا پایه ایوانش دو صد مرحله افتاد
آن شاه كه بر در كه ایوان [130] جلالش‌خورشید شراری است كه از مشعله افتاد
گردون همه روز از پی امرش چو قدم زدبرپاش ز اختر همه شب آبله افتاد
دینار یكی طفل بود كز كف رادش‌هنگام سخا بی‌مدد «6»قابله افتاد
______________________________
(1). ملی: «العزیمت»
(2). ملی:- «در»
(3). ملی: «آستان و»
(4). مجلس: «حسین قلی میرزای»
(5). مجلس:+ «لمولفه»
(6). ملی: «پی مدد»
ص: 219 از حكم جهان محكمه او كه فلك رابر گردن ازو تا «1»به ابد سلسله افتاد
شد ریخته این توپ كه شد زلزله‌اش نام‌وز هیبت آن در دو جهان غلغله افتاد
پس كرد رقم خاوریش از پی تاریخ‌زین زلزله بر برج سما زلزله افتاد بالجمله نیز مقرّر گردید كه سواران سپاه ظفر پناه كلّا یراق و اسباب اسبان خود را از زروسیم ترتیب دهند و پیادگان لشكر قیامت اثر نیز اسباب خود را از آن‌دو جوهر زیب و زینت نهند. منظور این‌كه، هریك از آحاد سپاهی را در اسفار دورونزدیك وجه معاش همراه باشد و در جایی كه قدرت بر تحصیل آن نیست، وجهی مهیا بر وجه دلخواه.
خلاصه قبل از حركت موكب فیروز، داستان فتح نوروز خان قاجار و شكست محمد خان افغان تیره روز، اولیای دولت ابد اندوز را سامعه افروز شد. تبیین این مقال آن‌كه از قراری كه در داستان سنه ماضیه نگارش یافت، نوروز خان قاجار میر بار، با لشكری جرار به دفع محمد خان افغان نابكار به صوب ولایت بم و نرماشیر شتافت. بعد از ورود او، محمد خان قلعه بم را از بیم جان گذاشته و در حصار نرماشیر دل بر تحصّن گماشت. لشكر مظفر در روز پنجشنبه بیستم شهر سنه یكهزار و دویست و «2» بیست، دور «3» آن قلعه را گرفته و محمد خان پای جسارت بیرون نهاده گیروداری صعب دست داد و خان افغان دو زخم «4» منكر برداشته مخذولا منكوبا روی به دیار بلوچستان گذاشت.
قلعه نرماشیر كه سالیان دراز در تصرف افاغنه نكبت انباز بود، از فرّ بخت بلند خسروی ضمیمه مملكت ایران شد و توابع سیستان نیز تابع امرونهی ابراهیم خان [گردید]. نوروز خان با سرها و اسرای افغان به درگاه فیروزی نشان گرایید و این فتح نمایان در بدایت عزیمت شاهنشاه كشورستان مبارك، به فال گردید.
______________________________
(1). ملی: «او یا»
(2). ملی:- «و»
(3). ملی: «و در»
(4). ملی: «دور جم»
ص: 220
تاریخ افتتاح قلعه نرماشیر از كلك مؤلف تحریر و در این رساله تسطیر یافت: «1»
محمد خان افغان نهی شد طاغی از داراازین طاغی شدن عالم بسی كردند توبیخش
به دفعش حضرت نوروز خان مأمور شد از شه‌چو مرغان شكاری عاقبت آویخت بر سیخش
گرفت آن ملك نرماشیر را از دست آن روبه‌بنازم طالع خاقان كه شد بر دیده گلمیخش
اگر از خاوری خواهی تو تاریخش بدان ای دل‌كه نرماشیری از نوروز نو بینند «2»تاریخش

ذكر تعیین نوّاب نایب السلطنه عباس میرزا [131] به مجادله روس و حركت به جانب منزل تخت طاوس و برخی اوضاع نامأنوس «3» از وقایع روس منحوس‌

بعد از آن‌كه خاطر الهام مظاهر از شكست طایفه افغان قرین مسرتی بی‌پایان شد، به جهت مجادله با جماعت روسی عزیمت مملكت آذربایجان تصمیم یافت و در روز سه‌شنبه پانزدهم «4» شهر صفر المظفر سنه یكهزار و دویست و بیست، نوّاب نایب السلطنه العلیه برحسب امر شاه «5» بهیّه با معادل بیست‌هزار سپاه به صوب مملكت آذربایجان شتافت و میرزا عیسی فراهانی ملقب به میرزا بزرگ، كه از منسوبان قریب میرزا محمد حسین المتخلص به وفا وزیر امراء زند «6» و تا آن زمان مأمور به وزارت دار الخلافه بهیّه بود، به وزارت نوّاب نایب السلطنه مستسعد و فرق اعتبارش ازین مفاخرت قرین فرق فرقد شد.
______________________________
(1). مجلس:+ «لمولفه»
(2). مجلس: «بینید»
(3). ملی: «یا مانوس»
(4). مجلس: «چهاردهم»
(5). مجلس: «شاهنشاه»
(6). مجلس: «زندیّه»
ص: 221
لوای فلك فرسای حضرت صاحبقرانی در روز جمعه بیست و چهارم شهر مزبور با یك جهان سپاه پر شور از مقرّ خلافت خجسته دستور، «1» حركت كرده چمن سلطانیه، مضرب خیام فلك احتشام آمد. اسماعیل خان دامغانی «2» غلام پیشخدمت خاصّه را با جمعی از دلاوران تركمانان یموت و كوكلان به جهت التزام موكب نوّاب شاهزاده در سیزدهم شهر ربیع الاول روان نمود. حضرت نایب السلطنه پس از ورود به بلده طیّبه زنجان، برادر كهتر خویش نوّاب علی خان را كه معروف به علی شاه [بود] در آن‌جا گذاشته خود راه دیار آذربایجان برداشت. در منزل میانج، مهدی قلی خان قاجار دولو را به سبب احكامی كه از صاحبقران معدلت خو داشت، به صوب ایروان و انتظام آن سامان مأمور و اسماعیل خان قاجار شامبیاتی حاكم خوی را نیز به مراقبت او برزده دامان كرد.
بالجمله صاحبقران مؤید پس از روانه كردن اسماعیل خان، خود نیز- متوكّلا علی الله- در روز پنجشنبه شانزدهم همین ماه از سلطانیه حركت و در چمن اوجان آذربایجان نزول اجلال فرمود. در آن‌جا به عرض عاكفان سدّه جلال رسید كه
______________________________
(1). ملی: «در منور»
(2). ذو الفقار خان حاكم سمنان، مطلب خان حاكم دامغان، اسماعیل خان، محمد علی خان و عیسی خان، پنج برادر بودند كه هنگام طفولیت فتحعلی شاه در دامغان با او همبازی بودند و بعدها هم به او وفادار ماندند. از ذو الفقار خان در سمنان مسجد سلطانی سابق (امام خمینی حالیه) باقی است و موقوفات بسیاری از مطلب خان در دامغان به‌جای مانده، از جمله مدرسه علمیه‌ای در مركز دامغان از اوست. خانواده‌های ذو الفقاری دامغان از نسل ذو الفقار خان و مطلب خانند و خانواده سركرده از نسل اسماعیل خان، كه لقب سركرده داشت، هستند.
در مورد شخص اخیر، اعظمی سنگسری در تاریخ سنگسر (مهدی شهر) می‌نویسد: اسماعیل خان مشهور به «زر ریز خان» و «اسماعیل طلائی»، در زندگی‌نامه وی خاطره‌ای در اذهان مردم سنگسر از اوست كه در جایی نوشته و مكتوب ندیده و آن این است كه می‌گویند: «فتحعلی شاه را از طرف یكی از دول خارجه بسته‌ای به عنوان هدیه به دربار رسید و شاه قصد گشودن آن را كرد. اسماعیل خان كه جزو ملتزمین بود، استدعا كرد این كار در محوطه كاخ به وسیله خدمت‌گزاران انجام شود، چه احتمال سوءقصد را نمی‌توان از نظر دور داشت. اتفاقا هنگام باز كردن، بسته منفجر شد و خساراتی به‌بار آورد. فتحعلی شاه با آگاهی از این امر، دستور داد برای این دوراندیشی، هم وزن اسماعیل خان سردار، سكه‌های طلا به او مرحمت شود و چنین كردند و اسماعیل خان معروف به «زر ریز خان» شد.
اسماعیل خان دستور داد از محل این سكه‌های طلا در داخل صحن مطهر حضرت ثامن الائمه- علیه السلام- در مشهد، سقاخانه‌ای بسازند و پوشش آن را از طلا كنند كه تا به امروز به نام اسماعیل طلایی مشهور و باقی است (تاریخ سنگسر، اعظمی سنگسری، ص 55).
ص: 222
ابراهیم خلیل خان جوانشیر حاكم قراباغ را دیو نفس اماره راه زده در پیرانه سری از ملت حنیف «1» جعفری عدول ورزیده و دین ترسایان را بر مذهب مسلمانان برگزیده و به روسیه بی‌ایمان متوسّل گردیده است. شاهنشاه اسلامیان پناه را غیرت دین دامنگیر و بریدان سریع فرستاده نوّاب شاهزاده را به تدمیر آن پیر ترسای جوانشیر دلیر ساخت. نوّاب شاهزاده نیز اسماعیل خان دامغانی را با فوجی از دلاوران ركاب خسروانی به دفع او مأمور و خود در منزل اهر به جهت آگاهی از خبر چند روزی به اقامت پرداخت.
ابراهیم خلیل خان قبل از وقت، جعفر قلی خان نبیره خود را نزد ایشپخدر به گنجه فرستاده، «2» خواهش امدادی به جهت پل خدا آفرین كرده بود؛ منظورش این‌كه، راه سیل بی‌زنهار را از خاشاكی «3» بسته دارد و خود [132] با فراغت تمام بر صدر كامرانی نشسته آید. ایشپخدر معادل سیصد نفر صالدات نزد او فرستاده مشار الیه نیز جمعی از سواره و پیاده قراباغی را به سركردگی ولد اكبرش محمد حسن خان والد جعفر قلی خان به سیصد نفر صالدات مذكور ملحق «4» ساخته به محافظت پل خدا آفرین روان نمود.
اسماعیل خان دامغانی در منزل جبرئیل‌لو چهار فرسخی رود ارس با محمد حسن خان مذكور مقابله نمود. اگرچه آن طایفه در معركه جنگ به جهت كوشش نام و ننگ پاداری‌ها كردند، ولی بالاخره سودی نبردند. اسماعیل خان حملات دلیرانه برد و «5» محمد حسن خان پس از صدمات فراوان و قتل اكثری از همراهان بقیه السیف را برداشته روی به جنگل آورد. سپاه ظفر پناه اطراف جنگل را احاطه كرده، نوّاب شاهزاده را از كماهی «6» آگاهی دادند. شاهزاده نیز از منزل اهر حركت كرده وقتی به سر وقت آن جماعت رسید كه ایشان به راهنمایی ارامنه خذلان نشان از آن بیشه و جنگل خود را بیرون برده به قلعه شوشی پناه آورده بودند. نوّاب شاهزاده و همراهان تا منزل آق‌اوغلان در عقب ایشان تاختند و چون كسی را از آن قوم ندیدند، در همان منزل بار اقامت انداختند. رؤوس منحوس جماعت روس را با سرهای قراباغیان نكبت مأنوس به درگاه اعلی فرستاد و در چمن اوجان شاهد این نصرت نقاب از چهره برگشاد.
______________________________
(1). ملی: «خلیف»
(2). ملی: «نزد ایشپخدر گنجه در استاده»
(3). مجلس:+ «چند»
(4). ملی: «الحق»
(5). ملی: «برده»
(6). آنچه كه بود
ص: 223
شاهنشاه آگاه در روز بیست و ششم شهر ربیع الاول از چمن مزبور حركت و چون صرصر پرشتاب از آب ارس گذشته در منزل تخت طاوس كه هشت فرسخی قلعه شوشی است، نصب رایات فیروزی آیات نمود و احكام لازمه به سرافرازی ولات و حكّام داغستانات و شیروانات و ایلات قزّاق «1» و شمس الدینلو صادر كرده همه را به خدمت‌گزاری دعوت فرمود. به نوّاب نایب السلطنه نیز حكم محكم صادر شد كه در خرابی «2» قراباغ و تنبیه ابراهیم خلیل خان به قدری كه تواند پردازد و آن بهشت با سعادت را بر وی بدتر «3» از دوزخ سازد.

ذكر مجادله نوّاب نایب السلطنه با بولكونوك روسی و انجام كار بولكونوك روسی از تأثیر سپهر آبنوسی‌

نوّاب نایب السلطنه العلیه برحسب حكم صاحبقران بهیّه نجف قلی خان گروس را با فوجی از سواره و پیاده به محافظت آق‌اوغلان كه ابتدای جنگل قراباغ است، گماشت و خود از راه چناقچی راه قلعه پناه‌آباد شوشی برداشت. ابراهیم خلیل خان چون خود را در دست بلا اسیر و ایلات را دستگیر سرپنجه تقدیر دید، معتمدی چند نزد ایشپخدر به گنجه فرستاده متمنّی امداد گردید. آن ملعون نیز بولكونوك گرگین نامی را كه در مرحله تهور و بی‌باكی گوی مسابقت «4» از مرّیخ منحوس می‌برد، با جمعی از مایوران و افیسران و صالدات آتش‌فشان و توپ‌خانه البرز توان و عراده‌های مشحون به آذوقه قورخانه فراوان به امداد حفظه قلعه شوشی روان نمود. این خبر در حوالی قلعه شوشی [133] به نوّاب اشرف رسید و متوكلا علی الله بر باره «5» جهان‌پیما سوار گشته به عزم گرفتن سر راه بر آن قوم روسیاه روان گردید.
اسماعیل خان دامغانی را چرخچی باشی «6» لشكر كرد و پیر قلی خان شام بیاتی و
______________________________
(1). ملی: «فراق»
(2). ملی: «خراباتی»
(3). ملی: «به‌تر»
(4). ملی: «گری مبالقت»
(5). ملی: «پاره»
(6). چرخچی باشی لشكر: جلودار، مقدمة الجیش، پیشقراول لشكر (دهخدا، ذیل چرخچی)
ص: 224
علی خان قوانلو و صادق خان عز الدینلوی قاجار را به سرتیپی دستجات سواره لشكر مفتخر و پیادگان آتشبار فراهانی و كزازی را نیز به الله ویردی خان قاجار خزینه دارلو سپرد و مهدی قلی خان دولو را به محافظت تیپ بزرگ كه در سایه علم پادشاهی بود، مأمور نمود. بالجمله سه ساعت به غروب مانده در حوالی عسگران، عسگرین را تلاقی دست داده توپ‌های تندر فغان و تفنگ‌های آتش‌فشان از دو طرف عقده از دل برگشاد.
شاهزاده آزاده تهمتن تن، در آن معركه به نفس نفیس مردانگی‌ها كرد تا هنگامی كه زال خمیده پشت سپهر، معجز نیلی بر سر آورد. هنگامی كه بازار گیرودار «1» گرم و اجساد جنود طرفین در زیر نعال «2» مراكب جانبین نرم بود، صادق خان عز الدینلو زخم گلوله برداشت و «3» جمعی از دلاوران ركابی اجر شهادت یافته روی به بهشت جاودانی گذاشت. چون هنگام شام هوا تیره فام شد، بولكونوك وكتلروسكی «4» جمعیت خود را به مقبره [ای] كه در آن حوالی بود، كشیدند و عراده‌ها را به شكل قلعه ساخته و دور آن را خندقی عمیق كنده باران و تگرگ مهره‌های آتشین بر سپاه ظفر قرین باریدند. نوّاب شاهزاده چون كار را چنین دید، تفنگچیان كزازی و فراهانی را بر فراز تلّی كه مشرف بر سنگر روسیّه بود كشید و «5» خود با سایر سواران و همراهان در یك طرف سنگر روسیه آرمید. از اطراف سنگرها بستند و مسرعان سریع «6» به اردوی همایون فرستاده به امید امداد قشون ركابی نشستند.
صاحبقران دانا، حسین قلی خان دولو را با ذو الفقار خان دامغانی و دسته او و چهار عراده توپ با اسباب قورخانه و غیره به امداد نوّاب شاهزاده روان فرموده و دیده بر اعلام خبر گشود. بعد از ورود ایشان به معسكر نوّاب شاهزاده، بلا تأمل سنگرهای روسیه را هدف تیر بلا ساختند و تا مدت شش روز به تخریب بنیان ایشان پرداختند.
بالاخره از یاری شریعت نبوی و یاوری «7» بخت «8» بلند خسروی در سنگرهای ایشان ریختند و خون آن طایفه را با خاك راه آمیختند. اكثری از ایشان قتیل و برخی دستگیر شدند. بولكونوك مزبور دو زخم منكر برداشته و نیم‌شبی عار فرار را بر خود گذاشته بار ادبار در قلعه ترناوت كه سه منزلی گنجه است، گشادند.
______________________________
(1). ملی: «داروگیر»
(2). ملی: «فعال»
(3). ملی:- «و»
(4). اعتضاد السلطنه در اكسیر التواریخ «كتلاروسكی» نوشته است.
(5). مجلس: «كشید»
(6). ملی: «سراج»
(7). مجلس: «یاری»
(8). ملی: «بجنب»
ص: 225
اسباب سنگر ایشان از نقد و جنس و چند عراده توپ كلّا به دست غازیان نصرت نشان افتاد و پیر قلی خان شامبیاتی به اشاره نوّاب شاهزاده به محاصره قلعه ترناوت پای برگشاد. كار بر محصورین تنگ شد و بولكونوك از در عجز درآمده به واسطه عریضه [ای] در خدمت نوّاب شاهزاده مستدعی شش روزه مهلت گردید كه پس از انقضای مدت مزبور، سر «1» قدم ساخته به حضرت شتابد. چون استدعای او موقع قبول یافت [134] بعد از سه روز در نیم‌شبی فرار كرده به كوه چمرق كه سقناق «2» ارامنه قراباغ است، شتافت. كیفیت این اخبار بهجت آثار را در یوم پنجشنبه سیزدهم شهر ربیع الثانی در تخت طاوس به مسامع علیّه رسانیدند و نوّاب شاهزاده و همراهان مورد نوازشات فراوان گردیدند.

ذكر اخبار فتوحاتی كه در منزل تخت طاوس از اطراف رسید و موجب سرور و انبساط خاطر همایون گردید.

یكی از جمله فتوحات، شكست بولكونوك گنجه بود كه مفصّلا عرض نمود.
دیگری، به دست آمدن قلعه ایروان از همت هواخواهان دولت ابد اركان و عدم اختیار محمّد خان است. تبیین این مقال آن‌كه بالمشافهة العلیّه به مهدی قلی خان دولو اشارات بهیّه صادر شد كه: بعد از ورود به محال ایروان، ملاحظه اطراف كار و احوال روسیه نابكار را كرده، هرگاه محمد خان بیگلر بیگی ایروان از روی صداقت خدمت‌گزار دولت جاوید اركان است، به هیچ‌وجه متعرّض او نگشته و امورات خارج ایروان را نظمی داده مراجعت نماید و هرگاه باز «3» به اغوای نفس امّاره دامن‌زن آتش هنگامه است، كار او را یك طرف و اختیار قلعه را از دست او گرفته، خود به محافظت سپاهی و رعیّت پردازد «4».
از قراری كه در صدر حكایت ذكر شد، مهدی قلی خان از منزل میانج از خدمت نوّاب نایب السلطنه رخصت یافته روانه آن سامان «5» گردید. در منزل تخت طاوس به
______________________________
(1). ملی: «سه»
(2). ایالت
(3). مجلس:- «باز»
(4). ملی: «پرداز و»
(5). ملی: «بیابان»
ص: 226
عرض خسرو معدلت مأنوس رسید كه اسماعیل خان شامبیاتی حاكم خوی برحسب امر كی قبل از وصول «1» مهدی قلی خان وارد و بر او محقق شد كه محمّد خان از نزول موكب ظفرنشان به آن صفحات باز خیالات فاسد در اندرون سینه جای داده و جمعی از روسیه را به اقتضای مصلحتی كه عین مفسدت بود، به شوره‌گل آورده و از آن‌جا نیز تجاوز كرده در محل تالین فرستاده است.
اسماعیل خان، مهدی قلی خان را از این معنی آگاه نمود. معزّی الیه نیز با معدودی وارد قلعه گشته و آحاد سران و سركردگان سپاه ظفر پناه را كه همراه داشت، به جهت استجمام به قلعه خواسته هریك تنی چند از مردان كار را با خود آورده با چند نفری كه از نوكران اسماعیل خان و مهدی قلی خان به همراه ایشان بودند اتفاق كرده، برج و باره را متصرف و با خاطری آسوده در آن‌جا متوقف گردیدند. محمد خان وقتی آگاه شد، كه كار دیگرگون گشته و تیر از كمان گذشته است. بالجمله شاهنشاه صاحبقران اشرف خان دماوندی را با دستجات ابو ابجمعی او به محافظت قلعه مأمور و مهدی قلی خان به ایالت آن ولایت مسرور آمد.
دیگر از جمله فتوحات، شكست روسیه رشت بود. تفصیل این اجمال آن‌كه: در چمن اوجان «2» به عرض خسرو دوران رسید كه ایشپخدر هنگامه عزیمت موكب همایون را به‌سمت آذربایجان شنید و چنین به خاطرش رسید «3» كه از اطراف مملكت كار را پریشان سازد و پس از پریشانی كار به مقابله «4» سپاه جرّار پردازد. ینارال شفت نامی را كه چون پیل «5» مست و هنگام غضب بر كلب عقور زبردست بود، با دوازده [135] فروند كشتی مشحون به صالدات كاری و توپ‌های صاعقه كرداری و اسباب و اسلحه بی‌شماری از راه دریای خزر به صوب گیلان فرستاده؛ شاهنشاه تاجدار از همان چمن اوجان، میرزا یوسف مستوفی گرجی [بندر] اشرف مازندران را با چریك خمسه و قلمرو علی شكر كه با ولایت گیلان قرب جوار دارند، به امداد گیلانیان مأمور و «6» در منزل تخت طاوس به عرض خسرو عدالت مأنوس رسید كه شفت مزبور با صالدات و آتشخانه موفور وارد بارگاه انزلی و مستحفظین آن‌جا تاب درنگ نیآورده به گوشه [ای] خزیدند.
______________________________
(1). ملی: «فصول»
(2). از محالات چهارگانه بستان‌آباد تبریز
(3). ملی: «پیوسته»
(4). ملی: «معامله»
(5). ملی: «نیل»
(6). ملی: «ماموره»
ص: 227
جناب میرزا موسی منجم باشی گیلانی كه در همین سال مأمور به انتظام مهام گیلان بود، دامن مردانگی و خدمت‌گزاری بر میان زده به امداد حكام گیلانات جمعی از مردان كار را به محل پیر بازار، كه یكی از محلات رشت و مشحون به اشجار فراوان است، برده و سنگرهای متین ترتیب داده در پناه آن نشستند و از فرط غیرت اسلام و خیال خدمت شاهنشاه با احتشام به دفع روسیه بدفرجام كمر همت بستند. آن شفت غافل از حقیقت كار، میان به تسخیر شهر استوار بسته «1» با صالدات و آتشخانه از انزلی حركت و به راه پیر بازار روانه شد. چون آن قوم نكبت مشحون قریب به جنگل رسیدند، دلیران گیلانی مهره‌های آتشین تفنگ مانند تگرگ به ایشان باریدند. روسیه هرچه در انداختن توپ و تفنگ اهتمام می‌ورزیدند، به سبب انبوهی بیشه و جنگل احدی را نمی‌دیدند.
بعد از آن‌كه كار بر روسیه تنگ شد و شیشه امیدشان بر سنگ آمد، صرفه در جنگ و صلاح در درنگ ندیده برگردیدند. شیران بیشه گیلان از جنگل‌ها بیرون آمده و به عقب ایشان تاخته معادل یكهزار نفر از آن قوم خیره‌سر را با قاید اجل همراه ساختند و بقیه السیف با زخم‌های كاری خود را به انزلی رسانیده و «2» در كشتی ادبار نشسته به سمت بادكوبه و دربند تاختند. چنین فتحی نمایان از باطن اسلام و طالع شاهنشاه با احتشام دست داد و جناب میرزا موسی و جان‌فشانان به مراحم حضرت اعلی مسرور و دلشاد.
یكی دیگر از جمله فتوحات، اضمحلال طایفه ضاله تركمانیه دشت تكه «3» ساكن رود طژن «4» است كه به سعی نواب شاهزاده محمد ولی میرزا و جانفشانان ركابی اتفاق افتاد و شاهد این فتح نیز در تخت طاوس چنین برقع از رخ برگشاد. تركمانان تكّه سالیان دراز بود كه در كنار رود طژن و حوالی سرخس نشسته همّت بر تخریب حدود و ثغور «5» خراسان بسته بودند. شاهنشاه عدالت آگاه در هنگام خروج از تختگاه نوّاب شاهزاده محمد ولی میرزا را به دفع ایشان مأمور و به واسطه احكام قضا دستور تاكیدات موفور
______________________________
(1). ملی: «استرار بستد»
(2). ملی:- «و»
(3). مجلس:- «تكه»
(4). طژن- تجن: رودی است در افغانستان كه از كوه‌های بابا سرچشمه می‌گیرد و از مغرب هرات به نام هریرود تا سرخس پیش می‌آید. از سرخس به بعد به رود تجن موسوم می‌گردد و به‌طرف شمال اندكی متمایل به غرب از مرز ایران گذشته در ریگزار تركستان فرو می‌رود. (معین).
(5). ملی و مجلس: «سنور»
ص: 228
درین باب شرف صدور یافت. نوّاب معزّی الیه نیز «1» حسین خان قاجار قزوینی سردار خراسان را با جمعی از تركان جلادت شعار به تنبیه آن طایفه ضلالت آثار فرستاد و بعضی از خوانین خراسان را نیز با او اذن همراهی داد [ه] در روز یكشنبه هجدهم شهر [136] ربیع الثانی سنه یكهزار و دویست و بیست در حوالی رود طژن تلاقی «2» فریقین اتفاق افتاد. تركمانان مزبور اگرچه در اول وهله «3» به سبب غیرت ناموس پای ثبات افشردند، ولی بالاخره از حملات دلیران و جانفشانی دلاوران سودی نبردند. مردان و جوانان آن طایفه آنچه بودند یا از دم تیغ آبدار روی به دار البوار «4» نمودند یا اسیر كمند غازیان اتراك گشته آبروی جلادت ایشان را افزودند. زنان و دختران كلا سپاه ظفر دستگاه را دستگیر و اسرای مسلمانان را كه از دیرباز در نزد خود به خدمت بازداشته بودند به‌گیر آورده، آزاد شدند. اسباب و اثاث البیت و انعام و اغنام ایشان من حیث المجموع در دست و «5» خردلی از دست غارت نرست. معادل پانصد نیزه سر در پیشگاه بارگاه خسرو مظفر عرض داده شد و ابواب تفقدات و انعامات بر چهره نوّاب شاهزاده و حسین خان آزاده و سایر جان‌فشانان آن سامان مفتوح و گشاده آمد.
لمولفه:
تا شاه به اورنگ فلك رنگ برآمداز هر طرفی مژده فتح دگر آمد
در خاور ازو لشكر تركان به هزیمت‌روسیه نگون رایت در باختر آمد

ذكر دعوای نوّاب نایب السلطنه و اسماعیل خان در عرض راه گنجه با گروه فجره و تفویض ایالت مملكت آذربایجان به آن شاهزاده جهان «6» و اوضاع اصلاندوز و ورود به اوجان‌

بعد از شكست بولكونوك گنجه، ایشپخدر به جهت امداد با حشری كه داشت، قدم جسارت پیش گذاشت [و] در كنار رودخانه تتر «7» منزل كرد و مقابله با لشكر اسلام را
______________________________
(1). مجلس:- «نیز»
(2). ملی: «تلاكی»
(3). ملی: «وجله»
(4). كنایه از جهنم، دوزخ؛ ملی: «داربوار»
(5). ملی:- «و»
(6). مجلس: «جهانیان»
(7). ملی: «نیز»
ص: 229
به خیال آورد. شاهنشاه اسلام پناه از غایت تدابیر ملوكانه، چون گنجه را از وجود روسیه خالی دید، نوّاب نایب السلطنه را به تسخیر آن ولایت مأمور «1» گردانید. احكام علّیه نیز به عهده اسماعیل خان دامغانی شرف صدور یافت كه با حشری انبوه به مقابله ایشپخدر روی آورد «2» و آن عفریت فرتوت را از خیال گنجه فارغ آرد «3». چون مظنون این بود كه بعد از شكست شفت و فرار [او] از گیلان، باز روسیه دوباره خیالی اندیشیده و جمعیتی از راه دریا به گیلان فرستند، لهذا شاهنشاه به ملاحظه این كار و علت قرب جوار از منزل تخت طاوس حركت و از رود ارس گذشته در منزل اصلاندوز قبّه خرگاه فلك دستگاه گیتی افروز شد.
اسماعیل خان دامغانی برحسب امر خسروانی از ركاب نوّاب شاهزاده با جمعیتی كه ضرور بود، به عزم مقابله با ایشپخدر بد معامله به صوب رودخانه تتر گرایید و رایات فیروزی آیات نوّاب شاهزاده نیز بلافاصله از منزل عسكران نهضت گرای گردید.
ایشپخدر با اسماعیل خان فی الجمله زدوخوردی كرده و بالاخره صرفه [ای] نبرده خود را به كوه آق‌دره كه اصعب «4» مسالك است، كشانید. اسماعیل خان به عقب او شتابان و دیل «5» و اخترمه «6» فراوان گرفته سالما غانما خود را به اردوی كیوان پوی رسانید. نوّاب نایب السلطنه با خاطری قوی و قلبی مشحون به امید طالع خسروی به صوب گنجه شتافت و به محض [137] وصول، كلید فتح شهر [در] بند «7» را در قبضه اقتدار یافت.
جمعی را به محاصره قلعه مأمور و اهالی گنجه را از صغیر و كبیر و اناث و ذكور كوچانیده روانه شمكور كه در نیم فرسنگی گنجه واقع است، ساخت و آن شب در حوالی شهر، بار اقامت انداخت. [سربازان] روسیه كه در آن حوالی بودند، در آن شب جسارتها ورزیده اردوی شاهزاده را هدف گلوله‌های توپ و تفنگ نمودند. حاضرین قلعه گنجه نیز به مدد اردوی نوّاب شاهزاده شتافتند و از باطن اسلام و نیروی طالع شاهنشاه با احتشام آسیبی نیافتند.
______________________________
(1). ملی:- «مامور»
(2). ملی: «آرد»
(3). مجلس: «دارد»
(4). ملی: «اصف»
(5). ملی: «دویل»
(6). سلاح و باروبنه كه از دشمنان به غنیمت گیرند.
(7). دربند، شهری است در قفقاز پایتخت جمهوری داغستان واقع در كنار بحر خزر. این شهر تا قبل از سلطنت فتحعلی شاه قاجار، شمالی‌ترین شهر مرزی ایران به شمار می‌رفت (معین).
ص: 230
علی الصباح بر بارگی تعجیل نشسته در شمكور اهالی گنجه را فردا فرد «1» سرپرستی كرده به منزل زگم «2» نزول اجلال فرمود و «3» در عرض راه جمعی از روسیه را «4» كه آذوقه به جهت ایشپخدر می‌بردند دیده، پس از اندك كرّی دو نفر از سركردگان و برخی از صالدات مقتول و بزرگ ایشان را با بعضی دیگر دستگیر نمود. در منزل زگم اهالی گنجه را به اتفاق پیر قلی خان و محمد علی خان شامبیاتی از راه ایروان روانه تبریز ساخت و خود به تاخت آخسقه و قزاق پرداخت. «5» در ورود [به] آن‌جا جمعی از معارف قزاق و غیره به خدمتش تشرف یافتند و پس از چند روز توقف به صوب ایروان شتافتند.
جماعت بدعاقبت قزاق در عرض راه كه بیشه و جنگل فراوان داشت، خیرگی‌ها «6» كردند و از آخسقه تا بدایت جولكای ایروان كه هجده فرسنگ است، در هر قدمی سر راه را گرفته بی‌اندامی‌ها به عمل آوردند؛ حتی این‌كه نوّاب شاهزاده به جهت ادای فریضه در گوشه [ای] فرود آمده مشغول نماز بود كه وجود مباركش را از میان جنگل هدف گلوله تفنگ ساختند. از لطف خداوند و طالع خسرو فرزانه، موزه «7» شاهزاده را خراشیده درگذشت و- للّه الحمد- آسیبی ظاهر نگشت، بالجمله «8» صحیحا سالما با جمیع احمال و اثقال اهل اردو وارد ایروان و حقیقت این وقایع را به صحابت حاجی محمّد خان قراگوزلو به دربار سلطانی عریضه‌نگار آمد.
شاهنشاه با دادودین زبان به «9» تحسین و آفرین گشوده مبلغی سیم‌وزر و اقمشه بی‌مرّ به انعام اهالی گنجه مصحوب ملّا ملك محمد چهارمحالی قاضی عسگر به دار السلطنه تبریز گسیل نمود و در ازاء آن همه زحمات، ایالت مملكت فسیح المساحت «10» آذربایجان را از قاپلان كوه تا دربند، به عهده اهتمام ولیعهد دوران محول و احكام قضا به امضای صاحبقران قضا امضا، مسجّل آمد. موكب فیروز خسرو ظفر اندوز از منزل اصلاندوز حركت و چمن اوجان تبریز محل اردوی كیوان مهابت شد.
______________________________
(1). ملی: «فردافردا»
(2). زگم، در قسمت شمال كاخت قرار دارد (تذكرة الملوك، ص 194) و كاخت یكی از دو ولایت گرجستان است كه در عهد صفوی تابع دولت ایران بود (معین).
(3). ملی: «فرموده»
(4). مجلس:- «را»
(5). ملی:+ «و»
(6). ملی: «خیره‌گیها»
(7). كفش
(8). ملی: «انجمله»
(9). مجلس:- «به»
(10). مجلس: «فسیح المسافت»
ص: 231

ذكر ورود احمد چلبی باب العرب از بغداد به چمن اوجان آذربایجان و داستان عبد الرحمن پاشای بابان و رجعت موكب ظفرنشان به دار الخلافه طهران‌

بعد از نزول موكب ظفرنشان به چمن اوجان، احمد چلبی، معتمد علی پاشای وزیر دار السلام بغداد، روی به آستان خلافت بنیاد نهاده از سوء رفتار عبد الرحمن پاشای بابان والی شهرزور زبان شكایت گشاد.
تفصیل این اجمال آن‌كه: این شهرزور ولایتی است كه از طرف شمال، پیوسته به خاك ارومیه و از سمت جنوب، بسته [138] به خاك كرمانشاهان و از حدّ مشرق، متصل به خاك كردستانات و از جانب مغرب، منضم به خاك كركوك است. جماعت اكراد بابان از قدیم الایام در آن ولایت ساكن و بانی اكثری از بقاع «1» و مساكن بوده‌اند. در كوهی از سامان شهرزور، قلعه‌ای است مسمّی به قلعه چولان و در لغت اكراد، چولان به معنی بادام كوهی است. در بدایت حال آن جماعت در آن قلعه سكنی داشته‌اند و بعد بنای توطّن در سایر محالات شهرزور «2» گذاشته‌اند. ابراهیم پاشای، برادر عبد الرحمن پاشا، در ایّام وزارت سلیمان پاشای والی بغداد، در سه فرسخی قلعه چولان «3» شهری بنیاد نهاد و «4» به سبب رعایت ادب، سلیمانیه‌اش نام داد. قریب یكصد سال است كه جماعت مزبور در آن ولایت حكمران و به سبب شرارت ذاتی كه دارند، اكثر اوقات واسطه ظهور فتنه و فساد فی مابین دولتین علیّتین روم و ایرانند. تاریخ ذو القرنین متن 231 ذكر ورود احمد چلبی باب العرب از بغداد به چمن اوجان آذربایجان و داستان عبد الرحمن پاشای بابان و رجعت موكب ظفرنشان به دار الخلافه طهران ..... ص : 231
ن این ولایت موافق حد و سنور «5» قدیم داخل كردستان متعلقه به خاك ایران، و مدتی است كه در تصرف سلاطین «6» عثمانیه است، لهذا حكّام آن‌جا، این دو علت را دست‌آویز كرده به سبب اهمال و امهال در خدمت، گاهی خود را از تابعین روم می‌شمارند و گاهی به دولت علیه ایران متوسل شده «7» با كارگزاران دولت عثمانی بنای معاندت می‌گذارند.
______________________________
(1). ملی: «ارتفساع»
(2). ملی: «شهسه زور»
(3). ملی: «چون»
(4). ملی: «نهاده»
(5). ثغور
(6). ملی: «معلاطین»
(7). مجلس: «گاهی متوسل به دولت علیه ایران شده»
ص: 232
بالجمله بعد از ایالت ابراهیم پاشا، ایالت آن ولایت به عبد الرحمن پاشای برادرش منتقل و در قلیل زمانی در امر حكومت مستقل شد. به سبب استیلایی كه داشت، با علی پاشای وزیر بغداد بنای مخالفت گذاشت و «1» بعضی از نواحی بغداد را تاخت و علی رؤوس الاشهاد، به معاندت پرداخت. علی پاشا نیز دفع او را از اطراف حشری خواست و در حوالی سلیمانیه با مشار الیه هنگامه‌ها آراست. عبد الرحمن تاب مقاومت نیاورده شكست خورد و روی به كردستان و محال سنندج آورد.
امان الله خان اردلانی والی كردستان در آستان مروّت نشان شاهنشاه صاحبقران، توسط او را زبان ضراعت گشود و چون پناه به ظلّ ظلیل دولت عظمی آورده بود، شاهنشاه ضعیف‌نواز، محل توقف او و ایل «2» و متعلقاتش را در سامان كردستان معین فرمود.
احمد چلبی معتمد علی پاشا در چمن اوجان بعد از گذرانیدن عریضه پیشكش، چنین استدعا كرد كه: چون عبد الرحمن پاشا، مفسدی شریر و مزوّری بی‌نظیر است، امنای «3» دولت علیّه چشم از حمایت او بپوشند و در اخراج از خاك كردستانش بكوشند.
شاهنشاه غیور را از فرط حمیّت نامحصور این استدعا ناپسند افتاد و به فرمایشات غضب‌آمیز احمد چلپی را جوابی با صواب داد. حضرت میرزا محمد صادق مروزی وقایع‌نگار و داروغه دفترخانه مباركه [و] مولف تاریخ جهانگشا، به مرافقت او «4» رسالت بغداد را معیّن شد و جواب عریضه علی پاشا از كلك دبیران دیوان اعلی محرّر و مبیّن آمد كه: چون عبد الرحمن پاشا روی نیاز به آستان راستان‌نواز آورده، لازم است كه ایالت شهرزور را [139] كما فی السابق به او گذراند، و الّا منتظر باشند كه عمّا قریب از فرّ حمایت اولیای دولت جاوید نصیب «5» در ولایت موروثی خود مستقل و مباشرین شوكت عثمانی از عدم این رعایت به غایت شرمسار و منفعل خواهند شد.
پس از روانه داشتن رسولین، احكام لازمه به ولات و حكّام شیروانات و داغستانات و سایر ولایات در باب استقلال كار نوّاب نایب السلطنه عالی مقدار صادر و موكب ظفرنشان از چمن اوجان به جانب دار الخلافه سایر و دایر آمد. در اواخر شهر
______________________________
(1). ملی:- «و»
(2). مجلس: «اهل»
(3). ملی: «ابنای»
(4). مجلس:- «او»
(5). ملی: «نصب»
ص: 233
جمادی الاولی عرصه «1» دار الخلافه از یمن ورود موكب شاهره نظیر جنّات «2» باهره گردید.
لمولفه:
شد ملك ری جان در تنش كاینك شه «3»از راه آمده‌خاكش ز نعل توسنش بر تارك ماه آمده

ذكر سور با سرور نوّاب شاهزاده فرخ‌لقا حسن علی میرزا «4»

این شاهزاده والا اختر، صدف بحر خلافت را ششم گوهر و سپهر سلطنت جاوید مدت را مشتری سعادت اثر. در ایوان بزم، ابری است گوهربار و در میدان رزم، هژبری است «5» شیر شكار. شجاعت را با سخاوت فراهم آورده و از این دو خصال حمیده فرق موافقین دولت خداداد را به آسمان برده است. نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرمای مملكت فارس را، برحسب سن برادر كهتر است و این دو مولود شریف، زاده از یك مادر.
چون از فیض فضل «6» پروردگار و میمنت بخت صاحبقران تاجدار، كارهای دولت ساخته شد و صفحه مملكت از خاروخاشاك وجود مخالفین پرداخته آمد، رای بیضا ضیای خسروی به عزیمت سور با سرور این برازنده ایوان كسروی، مصمم آمد و بر حسب امر اعلی، ولات و حكّام و فرماندهان و امیران با احتشام و ارباب عمایم فضیلت ارتسام «7» از اطراف ممالك فارس و عراق و خوزستان و خراسان و غیره در طوف كعبه آمال، اعنی درگاه كعبه مثال، باهم توام گشتند. داور معدلت آیین، ناسفته گوهری از صدف عزّت سركار مرتضی قلی خان عمّ بزرگوار خویش برگزیده و نوبت خانه سلطنت در انجام عیش شاهزاده اسفندیار شوكت، بلندآواز گردید.
در پانزدهم شهر شعبان المعظم سنه یكهزار و دویست و بیست، حكم ملوكانه به
______________________________
(1). ملی: «جمدی الاول عرضه»
(2). ملی: «جناب»
(3). ملی: «سر»
(4). ملی: «فرخخان حسین علی میرزا»؛ حسن علی میرزا صحیح است؛ لقب او شجاع السلطنه بود و در روز جمعه غرّه ذی الحجة الحرام 1204 به دنیا آمد.
(5). ملی: «نیز بر پشت»
(6). ملی: «فضیل»
(7). فرمان بردن، رسم و فرمان به‌جای آوردن، نقش بستن.
ص: 234
آرایش اسواق و خانات و میادین رواق عرش مساق شرف صدور یافت و هر تن از مباشرین دربار شوكت مدار به تدارك انجام كاری شتافت. بازار طرب گرم شده «1» خنیاگر سپهر اخضر از نیرنگ‌سازی مطربان خوش‌آهنگ در پرده شرم حقه‌بازان دستگاه سحرپردازی چیدند و فلك حقه‌باز را منزوی زاویه خمول گردانیدند. مباشرین آتشبازی و چراغانی، عرصه دار الخلافه را غیرت وادی ایمن ساختند و از افروختن مشاعل زرّین و سیمین و افراختن اشجار سهام آتشین به اظهار صنعت پرداختند.
داور دریا نوال، در افشاندن بدره‌های سیم‌وزر بر جیب و دامان كهتر و مهتر بی‌اختیار بود و ارباب سور و اصحاب این عیش پرسرور را از انواع [140] متاع خواسته‌های ناخواسته گران بار می‌فرمود. زر با خاك یكسان شد و گوهر با خاشاك توامان. در شبی خرّم‌تر از روز و ساعتی فیروزتر از روز نوروز غزالی خرامان در خوابگاه شیری ژیان خرامید و از فرط معدلت صاحبقران ظلم سوز، شیر و غزال در یك بنگاه آرمید. تاریخ این عیش بهجت قرین از كلك مولف به این طرز و آیین بر صفحه تزیین «2» پذیرفت و هركس دید و شنید، هزاران تحسین و آفرین گفت.
لمولفه:
ز فرمان شهنشاه جهاندار جهان داورنباشد سور آن شهزاده كزوی ملك مینویی
حسن شاه آن سرافرازی كه نامش با علی توام‌به زخم عالمی این هردو «3»نام اوست دارویی
بود او را ز قد چون قامت شمشاد بالایی‌بود او را ز رخ چون نیروی خورشید نیرویی
عروس زهره گر در پهلوی او سر نهد شامی‌ز فرط شوق كی غلطد ز پهلویی به پهلویی
نبود او را سزای همسری در این جهان ای دل‌بجز بنت عم دارای دوران هیچ بانویی
______________________________
(1). مجلس: «شد و»
(2). ملی: «ثرمین»
(3). ملی: «بردو»
ص: 235 برون ز اندیشه خاطر مهیّا گشت اوضاعی‌فزون از حجله مینو مصفا گشت مشكویی
به بزم سورش از هر سو «1»بسی اشراف زانوزن‌نصیب هریك از انعام و احسان گنج نیكویی
پی ترتیب ایجاب و قبول بزم عقد او راخطیبی مشتری سان چون عطارد هم سخنگویی
رسید از همّت این سور بر هر ذرّه اكرامی‌رمید «2» از معجز این عیش از هر گوشه جادویی
زهی دولت كه همسر با سلیمانی است بلقیسی «3»خهی «4» نعمت كه هم بر با گل اندامی است ناژویی «5»
ز لب‌هایش به لعل اوست گوهربار یاقوتی‌ز پستانش به چنگ اوست دست افشار لیمویی
بود آن چرخ رفتاری صبا عزمی زمین حزمی‌بود این لاله رخساری «6» گل اندامی سمن‌بویی
ز رشك اتصال این مه و مهر جهان‌آرامه و مهر فلك دائم سری دارند و زانویی
بود داماد شیر و نو عروس او بود آهوبه‌هم از داد دارا شیر و آهو گشته دلجویی
ز دانش خاوری تاریخ این سور همایون فرّنوشت از داد دارا همنشین شیر آهویی بالجمله سران اطراف و «7» فرماندهان اكناف در تهنیت این عیش مسرت اتّصاف «8» پیشكش‌های «9» شایان دادند و «10» از استعمال خلاغ فاخره، ابواب افتخار بر
______________________________
(1). ملی:- «سو»
(2). مجلس: «رسید»
(3). ملی: «تلقینی»
(4). كلمه تحسین؛ خوشا، مرحبا (معین، ذیل خهی)
(5). كاج، صنوبر؛ ملی: «بازویی»
(6). ملی: «ز فساری»
(7). ملی:- «و»
(8). ملی: «انصاف»
(9). ملی: «پیشكشی‌های»
(10). ملی:- «و»
ص: 236
چهره گشادند.
لمولفه:
هر روز به دوران ملك عیش دگر بادجاوید همی افسر شاهیش به سر باد

ذكر اوضاعی كه بعد از حركت موكب ظفر بنیاد در آذربایجان رخ داد خاصّه قتل «1» ایشپخدر بدنهاد

بعد از حركت رایات ظفر آیات از چمن اوجان نوّاب نایب السلطنه نیز وارد تبریز و محمد خان قاجار ایروانی را با محمد علی خان شامبیاتی حسب الامر الاعلی روانه دربار معدلت‌انگیز نمود. ایشپخدر ضلالت‌نشان آن حدود را از وجود جنود مسعود خالی دیده «2» فرصت غنیمت شمرده خود را [141] به قلعه شوشی كشید. ابراهیم خلیل خان درب قلعه را بر روی او مانند ابواب بلا بر چهره خویش مفتوح داشت و ایشپخدر دو روزی [در آنجا] توقف كرده و یك نفر از مایوران «3» افواج روس را به انتظام آن‌جا مشخص نموده خود روی به صوب گنجه گذاشت.
شیخ علی خان بیگلر بیگی قبه و دربند و حسین قلی خان حاكم بادكوبه و سرخای خان لگزی، مظنّه داشتند كه شاید شفت سركرده روسیه، بعد از فرار از انزلی گیلان، به محاصره بادكوبه گرایان شود، لهذا در دربار نوّاب والا مستدعی امداد شدند. عسگر خان افشار ارومی با جمعی از سواره و پیاده و مبلغی از سرب و باروت و آذوقه به معاونت شد. و از اتّفاقات، شفت مزبور برحسب اشاره ایشپخدر مغرور از راه دریا وارد و در برابر بادكوبه لنگر اقامت انداخت. حسین قلی خان و اهالی قلعه به معاونت عسگر خان و
______________________________
(1). ملی: «قبل از»
(2). مجلس: «دید و»
(3). مولف در این كتاب افسران روس را به ترتیب درجه این‌گونه نام می‌برد:
الف- ینارال: سردار، جنرال
ب- مایور: افسران عالیرتبه كه در رأس فوج یا لشكر قرار داشته‌اند
ج- افیسر: افسران جزء
د- صالدات: سربازان، پایین‌ترین قشر نظامیان روس
ص: 237
قشون ركابی شاهنشاه نصرت شعار پای ثبات افشرده جنگ‌های دلیرانه كردند و چون چند فروند كشتی روسیه در ساحل دریا از ضرب گلوله‌های پی‌درپی غازیان بادكوبه شكسته شد، لهذا از دریا به جانب خشكی رانده در برابر حسین قلی خان و عسگر خان در حوالی قلعه آتش‌ها افشاندند. در آن حال شیخ علی خان قبه و نوح بیك ولد سرخای خان لگزی با افواج خود به امداد حسین قلی خان به بادكوبه رسیدند و از حملات دلیرانه متوالیه، روسیان را مضطرب گردانیدند.
بعد از چند روز زدوخورد كه از طرفین جنگ‌های مردانه كردند و جمعی غفیر «1» كشته شد، بالاخره بخت از جماعت روسیه برگشت و صرفه [ای] ندیدند و در كشتی ادبار نشسته در میان پشت ساری طالش، منزل گزیدند. بالجمله ایشپخدر از گنجه به جهت استمالت مصطفی خان شیروانی به صوب شیروان شتافت و نوّاب شاهزاده بر طبق عرض مشار الیه از این معنی آگاهی یافت. پیر قلی خان قاجار را با جمعی از پیاده و سوار به امداد او مأمور و در كنار رودخانه كر كه دوازده فرسخی شیروان است، پیر قلی خان را معلوم و نزد او مذكور آمد كه مصطفی خان با ایشپخدر گرگ آشتی كرده و او را فریب داده. ایشپخدر از راه وفور غرور از وی مطمئن و از شكست شفت در بادكوبه خبر یافته به جهت تلافی چون سیل سرشار به آن دیار شتافته است. شفت ملعون نیز در ثانی به جهت معاونت ایشپخدر روی از پشت ساری برتافته. بعد از رفتن ایشپخدر، مصطفی خان ایلات و احشامات خود را به جبال «2» شامخه كشانید و خود در قلعه كله سن «3» منزل گزید و نوّاب شاهزاده را از عزیمت ایشپخدر به صوب بادكوبه آگاه گردانید.
نوّاب شاهزاده، حسین قلی خان دولوی قاجار را با جمعیتی كه كافی می‌نمود، به ایلغار روانه بادكوبه فرمود و بلافاصله احمد خان مقدم بیگلر بیگی مراغه و تبریز را «4» با توپخانه شرّانگیز و پیادگان صاعقه‌ریز روان نمود. با آن‌كه هنگام برودت هوا و از شدّت سرما خون در عروق منجمد می‌شد، خود هم، «5» تكیه به یاری باری و بخت بلند شهریاری كرده در بیست و دویم شهر ذی قعدة الحرام [142] از دار السلطنه تبریز حركت و به عزم توقف اردبیل رایت عزیمت برافراخت و شاهنشاه آگاه نیز فوجی از سپاه
______________________________
(1). گروهی بسیار
(2). ملی: «خیال»
(3). مجلس: «كله سن كوراسن»
(4). مجلس:+ «نیز»
(5). ملی: «خواهم»
ص: 238
كینه‌خواه را از درگاه فلك جاه، به امداد وی روان ساخت.
از جانبی شیخ علی خان قبه [ای]، از طرفی پیر قلی خان شامبیاتی، از سمتی احمد خان مقدم و از گوشه [ای] حسین قلی خان دولو، نوّاب شاهزاده نیز با قشون ركابی در ساحت اردبیل اقامت جو [گشته] ایشپخدر دیوانه را ازین ازدحام دیوانه‌تر كردند و از اطراف [به] او هجوم آوردند. سورت سرما نیز مزید علت شد و اكثر از عرّاده و دوابّ روسی به معرض تلف و اذیت رفت.
ایشپخدر به جهت چاره كار با حسین قلی خان حاكم بادكوبه بنای مراوده گذاشت و حسین قلی خان هم به مفاد «الحرب خدعة» همّت بر خدعه و تدبیر گماشت. ایشپخدر را به سبب مكالمات و تدبیر كار با دو سه نفری در خارج قلعه بادكوبه دعوت كرد و خود نیز با ابراهیم خان بنی عم خویش و یك دو نفر دیگر روی از قلعه بیرون آورد. ایشپخدر و حسین قلی خان در گوشه [ای] از صحرا به جهت مواضعه نشستند و عهدی مزوّرانه «1» با هم بستند. در هنگامی كه ایشپخدر گرم صحبت بود، ابراهیم خان به اشاره حسین قلی خان مهره «2» پشت او را هدف گلوله تفنگ ساخت و در همان لحظه روی ازین جهان برتافت و به صوب جهانی دیگر پرداخت.
پس از ظهور این مقدمه عجیب كه به حكم قضا صادر آمد، خوانین مزبوره از چهار طرف سپاهش را محیط گشتند و اكثری را به ضرب تیغ آبدار و تفنگ صاعقه‌بار كشتند. شفت ملعون، «3» بقیه السیف آن قوم نكبت نمون را به كشتی‌ها نشانیده روانه پشت ساری شد و «4» در آن جزیره چون شغالان بیشه متواری آمد. بالجمله سر منحوسش را كه دعوی سروری داشت از تن، و دست «5» بت‌پرستش را «6» كه به درازدستی جسارت ورزیده بود، از بدن جدا كرده به خدمت نوّاب شاهزاده روانه اردبیل [كردند] و از آن‌جا به درگاه خسرو جلیل گسیل شد.
در ششم شهر ذی حجه الحرام، مژده این لطیفه غیبی در دار الخلافه طهران به عرض خسرو بهرام غلام رسید و به حكم شرع متین از قتل آن كافر بی‌دین كه مفسد آن سرزمین بود، به غایت خشنود و مسرور گردید و این قطعه در تاریخ قتل او از طبع مولف
______________________________
(1). ملی: «مردانه»
(2). ملی:+ «و»
(3). ملی و مجلس:+ «و»
(4). ملی: «شده»
(5). ملی: «ازین دوست»
(6). ملی:- «را»
ص: 239
این رساله تراوید.
لمولفه:
شد در آذربایجان مقتول آن سردار روس‌خوانده شد بر قاتل وی صد هزاران آفرین
آن به نام ایشپخدر ملعون كه بودی در جدال‌ثانی اسفندیار و رستم و طغرل تكین
ثانی نمرود بود و كشته ز ابراهیم شدكشت اگر نمرود ابراهیم را از فرط كین
باطن اسلام كشت او را زهی بخت ملك‌ورنه بودی آفتی آن دیو در ایران زمین
فیض یزدانی ببین و طالع دارای دهربخت دارایی بسنج و فضل رب العالمین
از خرد كردم سؤال «1»قتل او حیران صفت‌در جوابم گفت تاریخش بلی ایشپخدر این از غرایب اتفاقات آنكه جناب مولانا [143] حاجی میرزا محمد اخباری نیشابوری معروف به هندی كه در اكثر علوم غریبه از نیرنجات و طلسمات و اعداد و تسخیرات، تسلطی كامل داشت و مدّتی بود كه در درگاه همایون اعلی اوقات به دعاگویی می‌گماشت، یك اربعین به كاری كه می‌دانست به سر برد و بیست روز قبل از وصول قتل ایشپخدر، خبر داد و حجت پا به مهر به امنای «2» دولت سپرد تا- الحمد لله- سر آن روس منحوس را آوردند و در میدان خارج ارگ همایون لگدكوب اطفال كردند.
صبا:
لوحش الله پیكرت آسوده از پیكار روس‌اینك اینك خاك درگاهت سر سردار روس
______________________________
(1). ملی: «سئول»
(2). ملی: «بانسابی»
ص: 240
غریب‌تر ازین فقره قتل جناب میرزا محمد مزبور است در ولایت بغداد بعد از آن‌كه در دار الخلافه طهران این عمل از او سر زد، قدری مایه وحشت شاهنشاهی از او شد و به تدبیرات كاملانه او را از دربار دولت علیّه به ارض عتبات عالیات فرستاد. از اتفاقات در باب وزارت بغداد فی مابین دو نفر از گرجی‌زادگان كه عبارت از اسعد پاشا «1» و داود پاشا باشند «2» منازعه بود؛ جناب میرزای معزی الیه با اسعد پاشا الفت داشت و بنای ترتیب نیرنجات و طلسمات از برای او گذاشت. به اشاره داود پاشا عامه خلق آن ولا بر جناب میرزا شوریدند و به بهانه تكفیر، روزی، علی رئوس الاشهاد به خانه او ریخته مقتولش گردانیدند.
مولوی:
دشمن طاوس آمد پرّ اوای بسا كس را كه كشته فرّ او خلاصه چون در سر تیز مغز ایشپخدر هوای تسخیر مملكت خراسان بود، پیوسته از كلك اندیشه باطل شاهد این تمنا بر صفحه خاطر نقش می‌نمود؛ لهذا تا این آرزو در دلش نماند، سر پر شورش را به مملكت خراسان فرستادند و ابواب شادمانی بر چهره اسلامیان گشادند. چون شفت ملعون در میان پشت ساری منزل گزید با مصطفی خان طالش كه سیّدی بدعاقبت و از عهد سلطان شهید دورگرد بساط عزت بود، به گرمی هنگامه الفت كوشید و مصطفی خان نیز از توقف موكب شاهزاده در اردبیل واهمه تعرّضی كرده به او گروید؛ لهذا جناب میرزا بزرگ فراهانی از دربار كامرانی استمالت او را به صوب طالش شتافت و به افسانه‌های «3» نرم‌نرم، روی از مراوده با روسیه برتافت. از هر طرف راه آمدوشد آذوقه بر شفت و همراهانش بسته شد و در روزی چند، كشتی امیدش در گرداب حیرت شكسته آمد [و] در عین شدت زمستانی، راه مراجعت [در] پیش و از خوف جان، سر خویش گرفت.
خلاصه بعد از قتل ایشپخدر، نوّاب شاهزاده، مهدی قلی خان دولو بیگلر بیگی ایروان را به دفع جعفر قلی خان دنبلی كه با روسیه در تالین قلعه ایروان بود، فرستاد و كلبعلی خان نخجوانی هم به سبب «4» جسارت ابراهیم پاشای حاكم بایزید حسب الامر به
______________________________
(1). ملی و مجلس: «پادشاه»
(2). باشد
(3). ملی و مجلس: «افسانهای»
(4). ملی: «نسبت»
ص: 241
تاخت حدود مرزوبوم مملكت روم روی نهاد. حسین قلی خان افشار ارومی و اسماعیل خان شامبیاتی و حاجی محمد خان قراگوزلو را به تاخت میانه «1» گنجه و تفلیس فرمان داد. خوانین [144] مذكور هریك در هرجا كوشش مردانه كرده و خدمت خود را به راستی و درستی به عمل آورده، بعد از ورود موكب مسعود ولیعهدی به تبریز، به ركاب فیروز پیوستند و هریك علی قدر مراتبهم مورد نوازش گشته، كمر اجتهاد به خدمت و جانفشانی بستند.
______________________________
(1) ملی سابه
ص: 242

بخش 3

بهاریه سال فرخ مآل بارس ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و بیست و یك «1» هجری و كیفیت «2» تفویض منصب جلیل استیفای ممالك و حركت به چمن سلطانیه و احضار سردار خراسان و مأموریت سرداری جدید به آن سامان خورشید فروزان‌

درین سال بهجت نشان در روز جمعه، سلخ شهر ذی حجة الحرام، شش ساعت و بیست دقیقه از روز گذشته كه عید نوروز فردای آن روز و غره شهر محرم الحرام سنه یكهزار و دویست و بیست و یك بود و روزی ملالت‌اندوز می‌نمود، وارد دشت حمل گشت و مانند سری بریده از سمت الراس به جانب مغرب گذشت.
سرداران بلند قامت صنوبر و چنار از سبزه اعرابی لون حشری كشیدند و به مدد خنجر بید، از حلقوم نوجوانان چمن «3» گل‌های حمراوی، خون‌ها جاری گردانیدند. سنبل با جعدی «4» پریشان لباس سوگواری در بر كرد و سوری‌گونه از ناخن حسرت گلناری آورد. ابر آذار «5» بر خونین كفنان لاله و شقایق گلزار ناله‌كنان شد و از شورش بلبلان حیران و قمریان نوحه خوان كوكوزنان دشت كربلائی در عرصه گلشن عیان آمد.
______________________________
(1). به علت عقب ماندن سال قمری از شمسی، یكسال حذف شده و این تقارن باعث گردیده كه بهاریه 1220 در هیچ‌یك از نسخه‌های این كتاب نیاید؛ چرا كه این سال در فروردین آغاز و چون قمری محاسبه می‌شده در اسفند تمام می‌شده است و بدین ترتیب یكسال حذف شده است و در هیچ‌یك از نسخ ملی، ملك و مجلس موجود نیست. (م)
(2). مجلس:- «كیفیّت»
(3). ملی: «حسن»
(4). ملی: «جغدی»
(5). ملی و مجلس: «آزار»
ص: 243
شاهنشاه با داد «1» و دین كه طینت «2» پاكش سرشته از ارادت خاندان حضرت سیّد المرسلین است، رعایت ادب «3» را، بر اورنگ جلوس پای ننهاد و «4» روزی چند صلای تعزیه‌داری جناب خامس آل عبا- علیه التحیه و الثنا- را در داد. به‌جای شیلان نوروزی، فقرا و ملهوفین را بر سر خوان روزی دعوت كرد و پس از انقضای ایّام مصیبت روی به انجام مهام بر مملكت آورد.
چون قرار سلطنت ایران، خاصه در عهد دولت این سلسله رفیع الشأن بر این است كه همواره چهار وزیر با تدبیر جالس مسند دفترخانه سپهر نظیرند و در حقیقت بنیان دولت خداداد را چهار ركن دلپذیر: اوّل وزیر اعظم است كه رشته مهمات شور مملكت و عزل و نصب ولات و بیگلر بیگیان و سران و سركردگان و حكّام و میران دربار و هر ناحیت و امورات لشكركشی و مملكت‌گیریش در دست. دویّم وزیر استیفای ممالك كه در قرار معاملات و تشخیص جمع و خرج «5» و وجوه پیشكش و مالیات حكمران بر هر بلند و پست است. سیّم وزیر دار الانشا كه در عرف دیوانیان معبّر از منشی الممالك و كارفرمای تحریر نامه‌جات دول خارجه و فرامین قضا آیین و ملفوفه‌جات قدر تضمین است. چهارم وزیر عسكر كه مباشر امور لشگر و رسانیدن مواجب و علوفه سپاه مظفر و خواندن افراد سان در حضور خسرو گردون توان و تغییر و تبدیل غایب و متوفی حشر انجم قران می‌باشد، در آن اوقات تشریف وزارت اعظم بر قامت قابلیت جناب مشیر افخم میرزا محمد شفیع اصفهانی [145] ثم دار المرزی راست بود و حضرت میرزا رضا قلی نوایی را ذو الریاستین عمل بود؛ هم در امورات وزارت استیفای ممالك دخل و تصرف می‌نمود و هم وزارت دار الانشا به عهده او محول و به جهت تزیین نامه‌جات «6» و فرامین مهر از گنجینه خاتم سلیمان زمین می‌گشود. میرزا هدایت الله تفرشی قمی كه سیّدی جلیل النسب بود، وزارت عسگر را داشت و همت بر انتظام كار لشگر می‌گماشت. رای ممالك آرا چنان تعلق یافت كه وزیری با دیانت به جهت استیفای ممالك برگزیند و بر اورنگ خلافت آسوده از جمع و خرج مملكت و قرار كار سپاهی و رعیت آسوده نشیند. از این‌كه جناب حاجی محمد حسین خان بیگلر بیگی اصفهان و
______________________________
(1). ملی: «بامداد»
(2). ملی: «دین»
(3). ملی: «ادیب»
(4). مجلس:- «و»
(5). ملی: «چرخ»
(6). ملی و مجلس: «نامجات»
ص: 244
مضافات، از بدایت دولت سلطان شهید تا آن زمان خدمتگزار دربار این دولت رفیع الشان [بود] و شاهنشاه صاحبقرانش در هر مرحله از مراحل عقل و فطانت و كارگزاری و عاقلی و عاملی و حسن سلوك، آزمایشی شایان «1» كرده بود، لهذا معزی الیه را از دار السلطنه اصفهان احضار و قامت قابلیتش را به تشریف وزارت استیفای ممالك و لقب بلند امین الدوله‌گی آراسته، ولد اكبرش عبد الله خان را كه مصداق «الولد سرّابیه» است، در دار السلطنه اصفهان بیگلر بیگی فرمود. حضرت «2» میرزا رضا قلی نوایی را خدمت وزارت دار الانشای همایون معیّن آمد و اهالی دورونزدیك را قرار این مهمات مبرهن شد.
چون در اواسط سنه ماضیه، سلیمان خان قوانلوی قاجار ازین سرا به سرایی دیگر نقل نمود و وجود لشگركشی در ركاب ظفر مآب ضرور بود، لهذا حسین خان سردار خراسان و حاكم نیشابور را از آن‌جا احضار، و محمد خان دولوی قاجار، كه چندی حاكم كزاز و ملایر بود، به نیابت خراسان و سرداری آن سامان برقرار و روانه آن دیار شد.
بعد از فراغ ازین مهام، فرامین قدر آیین به احضار لشكر انجم قرین از صدر خلافت صادر و هر فوجی در موعدی مقرّر به دربار سپهرمدار حاضر آمد. شاهنشاه مظفر دفع روسیه بداختر را كمر همت بربست و در روز جمعه بیست و پنجم شهر ربیع الاول سنه مزبوره به عزم چمن سلطانیه بر بارگی شوكت برنشست. پس از روزی چند آن چمن بهشت مانند، مضرب سرادقات جاه‌وجلال شد و اردوی ظفر شكوه از وجود شیران بیشه هیجا، مالامال آمد.

ذكر شمه [ای] از احوال و اوضاع مملكت فرانسه و سبب دوستی و مراوده ایشان با دولت علّیه ایران و آمدن موسی «3» ژوبر سفیر و تعیین میرزا محمد رضای منشی قزوینی به سفارت آن كشور بی‌نظیر

مملكت «4» فرانسه كه یكی از قرالات معظم فرنگ است، حدود اربعه آن از طرف
______________________________
(1). ملی: «شاهان»
(2). ملی: «حضرات»
(3). موسیو
(4). ملی: «و مملكت»
ص: 245
شمال به مملكت ندرلانده «1» متصل و بحر رینو «2» میان حد است و از طرف مشرق ایضا نهر مزبوره و كوه الپه «3» كه بسته به خاك ایتالیاست. از طرف جنوب بحر سفید روم و كوهستانات پرنه «4» از طرف مغرب دریای محیط. «5» بعدش از خط استوا از نقطه سمت جنوب تا نقطه «6» جانب شمال، چهل و دو درجه تا چهل و هشت درجه است. مسافت این طول، دویست و ده فرسنگ [146] و عرض آن دویست و هشت است. جمعیتش موافق تحقیق، شصت كرور می‌باشد. هوای سمت جنوبش به غایت لطیف و سالم است. فواكه متنوعه‌اش بی‌نهایت ممتاز، خاصه انگور كه از تعریف بی‌نیاز است. معادن مس و سرب و نقره‌اش با بركت است و اهلش به غایت هنرمند و شجاع و پر صنعت. از قرار تصدیق جماعت انگریز، در فنون علوم غریبه با ایشان برابرند و در جمیع صنایع بعد از قرال انگریز، از جمیع قرالات بهتر.
مقرّ ایالت آن مملكت شهر پاریس «7» است كه عروس شهرهای ممالك اروپاست.
كتابخانه و تعلیم‌خانه و تماشاخانه به قدری در آن مملكت ساخته‌اند كه از تعریف بیرون است. نهر سنا «8» از وسط آن‌جاری است و تخمینا یك فرسنگ راه بر روی رودخانه «9» پل‌های متین و جسرهای رزین بنا نهاده‌اند. از اطراف ولایات شاهان و شاهزادگان و اشراف و اعیان و عموم مردم، خرج‌ها می‌كنند و به آن شهر می‌روند و مشغول تماشا و عیش می‌شوند.
در اطراف آن مملكت، چه در كنار دریا، چه در خشكی سمت اروپا، بنادر و كشتی‌گاه فراوان مرتّب است و سكنه آن مملكت به اطراف ممالك آمدورفت می‌نمایند و كل آن مملكت را یك پادشاه حكم‌گزار است. لقب پادشاهان آنجا، روی «10» مثل كینگ و زار كه لقب سلاطین انگریز و روس است. از ابتدا طایفه لویی «11» در آن‌جا سلطنت
______________________________
(1). هلند
(2). دریای شمال، مجلس: «ینو»
(3). آلپ
(4). بحر سفید روم: دریای مدیترانه؛ كوهستانات پرنه: كوه‌های پیرنه
(5). فرانسه از شمال محدود است به دریای شمال و دریای مانش، از مغرب به اقیانوس اطلس، از جنوب به اسپانیا و دریای مدیترانه، از مشرق به ایتالیا، سوئیس، آلمان و بلژیك (در زمان نگارش این كتاب، بلژیك جزو خاك فرانسه بود).
(6). ملی:- «سمت جنوب تا نقطه»
(7). ملی: «یاربس»
(8). رود سن
(9). مجلس: «خانه»
(10). لویی
(11). ملی و مجلس: «لولی»
ص: 246
داشته‌اند. در سنه یكهزار و دویست و چهار هجری، اهالی مملكت شورش كرده روی شانزدهم «1» را كه از طایفه لویی «2» بود، بكشتند و قرار كار بر جمهوریت و مشاورت «3» شد. چون این قاعده نظام نگرفت، بعد از اندك زمانی شخصی مسمّی به ناپلیون «4» كه از طایفه پناپورته «5» بود و ینارالی صاحب عرضه، به سبب بعضی خصال حمیده كه داشت، پای بر وساده سلطنت گذاشت. در مدتی قلیل تسلط یافته دعوی اپمیراطوری كه عبارت از معنی شاهنشاهی است، كرد «6». این لفظ در لغت فرانسه به معنی شخصی است كه بزرگ چندین طایفه مختلفه باشد.
با جماعت روسیه محاربات عظیم نموده شهر مسقو را گرفته بعد از تاراج آتش زد و از بی‌آذوقه‌گی و شدت برف، قشونش اكثر تلف شده، برگشت. در سال یكهزار و دویست و نه كه سلطان شهید ولایت تفلیس را مسخّر ساخت و به غارت و اسر پرداخت.
این خبر در عالم منتشر شد و ناپلیون نیز ازین داستان مطلع و مخبر آمد. چون با جماعت روس دشمنی داشت، سلطان شهید را كه دشمن روسی بود دوست خود پنداشت؛ عهدنامه‌های سابق را كه قرال فرانسه با دولت صفویه بسته بودند، مصحوب یك دو نفر معتمد كرده به رسالت ایران فرستاد.
از قضای اتفاقیه [سفیران فرانسه] وقتی رسیدند كه قضیه شهادت سلطان شهید واقع و شاهنشاه صاحبقران هنوز از دار العلم شیراز نیامده و جالس سریر سلطنت وقایع نشده بود. مرحوم حاجی ابراهیم خان [147] اعتماد الدوله به جهت عدم اطلاع ازین‌گونه اوضاع، جوابی سرسری به آنها داده روانه [كشورشان] نمود.
داستان شورش جماعت وهابی كه در سنه یكهزار و دویست شانزده اتفاق افتاد.
از قراری كه ذكر شد- اسماعیل بیك غلام بیات در بدایت سنه یكهزار و دویست و هفده به جهت همین مقدمه وهابی و گفتگوی با سلیمان پاشای وزیر به دار السلام بغداد روی نهاد. داود نامی از ارامنه بغداد كه بالاخره از صاحبقران اعظم لقب بلند خانی یافت و
______________________________
(1). لویی شانزدهم
(2). ملی و مجلس: «لولی»
(3). ملی: «شاورب»
(4). ناپلئون
(5). بناپارت
(6). ملی:- «كرد»
ص: 247
تاجر بود و در مملكت فرانسه آمدورفت می‌نمود، نزد اسماعیل بیك آمده بعضی نوشته‌جات به خط فرانسه ابراز نموده گفت كه من از جانب ناپلیون به سفارت ایران مأمورم. بنابر این ادعا به اتفاق اسماعیل بیك به دار الخلافه طهران آمد. چون صدق و كذب این معنی درست معلوم نبود و احدی نیز از خط فرانسه اطلاعی نداشت، متعرض جواب نشدن هم خلاف تعارف و انسانیت می‌نمود، لهذا جوابی علی الرسم نوشته و خواجه داود را لقب خانی بر سر هشته، روانه نمودند.
درین سال كه یكهزار و دویست و بیست هجری است، موسی ژوبر نامی از دولت فرانسه به ایلچی‌گری ایران آمد. پاشای بایزید به سبب موافقت دولتین روم و روس موسی ژوبر را در بایزید محبوس و اموالش را مضبوط و دو نفر از همراهانش را مقتول ساخت. نوّاب نایب السلطنه العلیه عباس میرزا بعد از اطلاع، كس فرستاده او را رهانیده با عزّتی شایان به چمن سلطانیه كه مضرب خیام با احتشام بود، رسانید [و] داود خان مزبور نیز به همراهی او همت بر مراجعت ایران گماشت.
خلاصه مطلب موسی ژوبر این‌كه: ما و شما هردو با روسیه دشمن می‌باشیم، باید به قاعده متداوله باهم دوست باشیم. مطلب دیگر این‌كه، لقب ایمپراطوری هریك از پادشاهان قرالات فرنگ را تا دو دولت بزرگ ایران و روم تصدیق نكنند، در سایر دولت‌های فرنگ ممضی نخواهد بود؛ بنابرآن، زبانی خواهش نمود كه شاهنشاه صاحبقران در نامه همایون، ناپلیون را به خطاب ایمپراطوری ممنون فرمایند.
چون اولیای دولت انگریز در وقت سفارت محمد نبی خان شیرازی- از قراری كه سابقا اشاره شد- در باب دفع روسیه تن به امداد در نداده بودند، جماعت فرانسه در دشمنی با روس از ایشان زیاده و امداد را آماده می‌نمودند؛ لهذا جوابی با صواب به او داده شد و متمنّیاتش بر طبق قبول نهاده میرزا محمد رضای قزوینی منشی دیوان اعلی كه چندی وزیر نوّاب شاهزاده محمد علی میرزا بود، به اتفاق او به آیینی شایسته سفارت فرانسه را آماده آمد. وضع سفارت مشار الیه- انشاء المجیب- عنقریب در جای خویش مرقوم كلك فصاحت كیش خواهد شد.
ص: 248

ذكر قتل ابراهیم خلیل خان در قراباغ و اختلال كار آن‌جا و تعیین امرا و لشكر و احوال آن كشور

در چمن سلطانیه به عرض واقفان سدّه سنیّه رسید كه بعد از قتل ایشپخدر در بادكوبه و فرار شفت در میان پشت ساری و اطمینان مصطفی خان طالش، ابراهیم خلیل خان از كرده خود پشیمان و در ثانی «1» حق‌پرستان ملت حنیف را دست به دامان زده و با اهل‌وعیال از قلعه شوشی برآمده در خارج [148] قلعه ساكن و در خیال استیصال روسیه شوشی افتاده است. عریضه [ای] ارادتمندانه به خدمت نایب السلطنه فرستاد او را در درگاه فلك جاه خسروی بر عفو زلات خویش «2» شفیع ساخته و به طلب امداد پرداخته است.
شاهنشاه صاحبقران بنابر توسط نوّاب معزی الیه جرایم او را به شرط خدمت و جانفشانی عفو فرموده، حسین خان سردار و اسماعیل خان دامغانی و امان الله خان افشار غلام پیشخدمت خاصّه و حاكم خمسه را با قشونی جرّار روانه ركاب نوّاب شاهزاده نموده حكم فرمود كه به هر خدمتی از سركار شاهزاده مأمور شوند، پردازند. بالجمله نوّاب شاهزاده قبل از وقت، فرج الله خان شاهیسون و ابو الفتح خان جوانشیر را با فوجی از دلیران آذربایجانی به امداد ابراهیم خلیل خان فرستاد كه شاید ورود این دو، «3» استیصال مایور شوشی را بهانه شود.
جعفر قلی خان، نبیره ابراهیم خلیل خان، كه عداوتی با ابو الفتح خان عمّ خود داشت، خاك بر فرق مروّت انباشت و ارادت ابوّت را بركنار گذاشت، قبل از آن‌كه عمش به امداد برسد، در چهار ساعتی شبی از شب‌ها مایور روسی را از شوشی با سیصد نفر صالدات از راه خانه خود آورده، در خارج قلعه بر سر ابراهیم خلیل خان ریختند و آن پیر بینوا را با همشیره سلیم خان شكّی كه زوجه او بود و دخترش كه‌زاده از همشیره همای خان لگزی است و جمعی دیگر از اناث و ذكور، خون‌ها با خاك آمیختند. بعد از صدور
______________________________
(1). عبارت «در میان پشت ساری و اطمینان مصطفی خان طالش، ابراهیم خلیل خان از كرده خود پشیمان و در ثانی» در نسخه ملی موجود نیست و از نسخه مجلس و ملك اقتباس شده است.
(2). ملی:- «خویش»
(3). ملی: «در»
ص: 249
این مقدمه كار ایلات قراباغ بالمرّه از هم ریخت و هر طایفه [ای] به دامان یكی از ولدان ابراهیم خلیل خان آویخت. عجالة مایور روسی ضبط قراباغ و ایلات را به عهده مهدی قلی خان ولد خان مقتول محول كرد و خود روی به حفظ قلعه شوشی آورد.
نوّاب شاهزاده بعد از استماع این اخبار و «1» قبل از اجتماع لشكر جرار، از دار السلطنه تبریز حركت و روانه آن ناحیت شد. در در ورود به آق‌اوغلان خبر رسید كه ینارال نیالسین با جمعیتی كامل از تفلیس بیرون آمده و جمعیت گنجه را برداشته روانه قراباغ و در منزل عسگران توقف كرده است.
نوّاب شاهزاده، احمد خان مقدم را به محافظت بنه گذاشت و خود راه مقابله با ینارال روسی برداشت [و] در منزل خانشین «2» تلاقی طرفین «3» دست داد و چند روز متوالی جنگ‌ها اتفاق افتاد. چون لشكر فیروز شاهنشاه ظلم سوز در ركاب نبود، شاهد فتحی رخ ننمود. نوّاب اشرف مراجعت و در منزل حسن و حسین فرود آمد. سرداران با اعتبار كه با قشونی جرّار از دربار خسرو معدلت‌مدار مأمور به ركاب شاهزاده عالیمقدار بودند، رسیدند و نوّاب اشرف را مایه اطمینان خاطر گردیدند.
از این‌كه مصطفی خان شیروانی از راه شیطنت و نادانی باز رهنورد وادی جنایت رانی گشته و با روسیه ساخته بود، لهذا اسماعیل خان دامغانی و امان الله خان افشار حسب الامر شاهزاده با قشون آماده به غارت شیروان تاختند و در مدتی قلیل آن سرزمین نبیل را سرمنزل جغدان ساختند. امان الله خان افشار در آن سفر دلیری‌ها كرد و از تربیت شاهنشاه مظفّر جوهر رشادت خود را ظاهر آورد. بالجمله [149] این دو سردار نامدار آنچه لازمه خرابی بود در آن سرزمین كردند و ایلات آن‌جا را كلّا كوچانیده به دست عطاء الله خان شاهیسون كه حسب الامر شاهزاده با ایشان همراه بود سپردند و به محال قراچه‌داغ و مغان آوردند.
نوّاب شاهزاده چندی در آن حوالی به جهت قرار كار اهالی متوقف بود و نظم هر جایی را به احدی محول نمود و در ساعتی سعد نزول اجلال به دار السلطنه تبریز فرمود.
از دربار خلافت، نوّاب شاهزاده و همراهان در ازاء خدمات شایان، مورد الطاف بی‌كران
______________________________
(1). ملی:- «و»
(2). ملی: «جانشین»
(3). مجلس: «فریقین»
ص: 250
و قرین افتخار و اعتبار فراوان شدند.
حضرت صاحبقران بعد از استماع خبر قتل ابراهیم خلیل خان به سبب رعایت صبیّه محترمه‌اش كه در سلك جواریان بود، بسیار اظهار دلتنگی فرمود. این قطعه از زاده‌های طبع مولف در تاریخ قتل او ثبت افتاد.
لمولفه:
كشته شد پیر كهن خان جوانشیر از قضاآن‌كه اندر قتل او هر نوجوان پیر آمده
حاكم ملك قراباغ است و ابراهیم خان‌بر همه ایل جوانشیر از حسب میر آمده
در میان او راست از اسم و لقب لفظ خلیل‌وین مرّكب نام در عزت چو اكسیر آمده
آن‌كه اندر زندگی یك چند شد ترسا روش‌از سعادت باز اندر دینش تغییر آمده
نو مسلمانی بكشتند از جفا اهل نفاق‌وین شهادت خود دلیل عفو تقصیر آمده
دوستانش نی غمین «1»تنها از این الم‌چرخ دشمن نیز از این كار دلگیر آمده
بعد قتل زادگانش را ملك توقیر كردعالمی شان ز التفات شاه تسخیر آمده
زاده عصمت‌نژادش «2» در حریم سلطنت‌همچو بلقیسی «3» كه جم را طرفه نخجیر آمده
در سزای قتل ناحق جرم او بخشید حق‌قتل بهر بخشش هر جرم تدبیر آمده
______________________________
(1). ملی: «همین»
(2). ملی: «تراوش»
(3). ملی: «تفلیسی»
ص: 251 چون‌كه آن خان جوانشیر از قضا مقتول شدخاوری تاریخ وی خان جوانشیر آمده «1»

ذكر دارایی نوّاب محمد علی میرزا در سرحدات عراقین عرب و عجم و تاخت‌وتاز [به] سرحد روم و سایر اوضاع آن مرزوبوم‌

در وقایع سال قبل ایراد شد كه عبد الرحمن پاشای بابان به سبب سوء سلوك علی پاشای وزیر بغداد با ایل و اتباع خویش، كه قریب به پنجهزار كس بود، پناه به آستان مروّت نشان آورده در حدود كردستان و محال سنقر توقف كرد.
میرزا محمد صادق مروزی، وقایع‌نگار و داروغه دفترخانه قضا آثار، به اتفاق احمد چلبی، معتمد علی پاشا به جهت استقلال كار عبد الرحمن پاشا از چمن اوجان راه بغداد سپرد. علی پاشا از فرط غروری كه داشت، به عذرهای ناموجه متمسّك گشته وقایع‌نگار را وقعی نگذاشت و خالد پاشا را به ایالت ولایت شهرزور گماشت. در ثانی معتمدی از خود و پیشكشی فراوان به دربار همایون گسیل كرد و به معاذیر «2» مزوّرانه، صاحبقران مروّت شعار را بر سر كار آورد. در همان اوقات شاهنشاه جم‌جاه، عبد الرحمن پاشا را از كردستان به درگاه معدلت نشان احضار نمود و به اعطای شمشیر و كمر خنجر مجوهر و خلعت آفتاب پیكر، بر و میانش را قرین انواع اصطناع «3» و افتخار نموده به ایالت ولایت شهرزورش سرافراز داشته روانه فرمود. به امان الله خان والی كردستان [150] نیز اشاره شد كه بر استقلال او در شهرزور همت گمارد او را جالس مسند ایالت آرد.
بالجمله خالد پاشا از وقوع این واقعه از شهرزور به بغداد گریخت و عبد الرحمن پاشا در ولایت مستقل گشته، بیشتر از پیشتر به دامان حمایت اولیای دولت قاهره آویخت. علی پاشا به فكر چاره كار افتاد و عبد الرحمن پاشا خیالات مزوّرانه او را پی‌درپی به دربار همایون عرضه داد.
______________________________
(1). ملی: «خاوری تاریخ جان جوانشیر آمده»
(2). عذرهای
(3). مقرب ساختن، نیكویی
ص: 252
از این‌كه حزم دوراندیش خسرو «1» معدلت كیش مقتضی تدارك كار و امورات ولایات خوزستان را نیز به سبب مخالفت اعراب با یكدیگر اختلالی بی‌شمار بود و وجود یك نفر از دراری بحار سلطنت به جهت انتظام آن صفحات سزاوار می‌نمود، لهذا فرمان مرحمت نشان و خلعت آفتاب اركان دارایی آن ولایت از كرمانشاهان تا خاك بغداد و از حدود بصره تا قصبه خرّم‌آباد به نوّاب شاهزاده رویین‌تن دشمن «2» شكن محمد «3» علی میرزا مرحمت و او را صاحب اختیار سرحدات عراقین عرب و عجم لقب داده و اسباب ایالت و شوكت، از قبیل سراپرده پنج سری و توپ‌خانه و علم سنجری به او عنایت [فرمود] و از امرای قاجار ابراهیم خان دولو و محمد علی خان شامبیاتی به التزام ركاب او نامزد و در دهم شهر جمادی الاولی «4» از چمن سلطانیه روانه آن ناحیت شد.
علی پاشای وزیر دار السلام بغداد از ایالت شاهزاده در آن بلاد، بیشتر به خیالات دورودراز افتاد. دوستی قدیم را كه در میان دولتین علیّتین برقرار بود، به كنار نهاد و بدون ملاحظه عاقبت كار، جسارت ورزیده و قشون پادشاهی را گرفتار دعوای روس و اوزبك «5» و افغان دیده به اعتقاد خویش عرصه را خالی اندیشید. لهذا به جهت دفع عبد الرحمن پاشا و بعضی خیالات زاده از ماده سردا، با معادل سی‌هزار سپاه غدّار از رومی و اعراب و اكراد و توپ‌خانه صاعقه كردار از بغداد حركت و به منزل زهاب وارد گردید و سلیمان پاشای كهیا را كه خواهرزاده او بود، با معادل پانزده‌هزار نفر از جماعت اعراب و غلامان گرجی به دفع عبد الرحمن پاشا به صوب شهرزور فرستاد و خالد پاشای حاكم سابق شهرزور و سلیمان پاشای متسلّم كركوك و كوی و حریر را به مرافقت كهیا رخصت داد. عبد الرحمن پاشا با ایشان فی الجمله زدوخوردی كرده به درستی شكست خورد و باز روی به كردستان آورد.
علی پاشا از ظهور این لطیفه، ناگهان خبط دماغش زیاده شد و از زهاب قدم جسارت پیشتر نهاده و در ورود به طاق‌گرّا «6»، كه فصل مشترك بوم ایران و روم است،
______________________________
(1). ملی: «جر»
(2). مجلس: «تهمتن»
(3). ملی:- «محمد»
(4). ملی: «الاول»
(5). ملی: «اورنگ»
(6). طاق‌گرا، گردنه‌ای است در جاده كرند به سرپل‌ذهاب (حدود حلوان قدیم) بین آبادی سرخه‌دیزه و پاطاق، (ادامه پاورقی در صفحه بعد)
ص: 253
شكست دوستی دو دولت علّیه را آماده گردید. این افسانه در چمن سلطانیه به عرض دارای بهیّه رسید و نوروز خان قاجار عزّ الدینلوی میربار با سپاهی خونخوار، به التزام ركاب شاهزاده عالیمقدار و تاخت‌وتاز نواحی بغداد مأمور گردید.
نوّاب شاهزاده فیروز بخت در بلده طیبه همدان از احكام صاحبقران با تاج‌و تخت و تعیین سپاهی [151] انجم رخت، قرین افتخاری سخت گشته بلا تأمل ایلغاركنان عازم و در منزل كرند كرمانشاهان اقامت گزین گردید. علی پاشای وزیر ازین حسن تدبیر اندیشه‌مند شده و از كنار طاق گرّا حركت كرده در كنار رود سیروان كه میانه «1» شهرزور و بغداد است، رخت كشید. برحسب امر نوّاب شاهزاده، نوروز خان عز الدینلو و محمد علی خان شامبیاتی با ده هزار سوار از اكراد مدانلو و جهان بیگلو و اتراك قراگوزلو به تاخت‌وتاز بلوكات و قری و قصبات بغداد رفتند و از زهاب تا بعقوبه «2» را طولا و از بعقوبه تا مندلیج «3» را عرضا به جاروب نهب و غارت رفتند. فتاح پاشای حاكم زهاب بیرون آمده جسارت به جنگ ورزید و بالاخره سودی نبرده به علی پاشا ملحق گردید.
دختران ماه‌پیكر و زنان حورا منظر و پسران رشك شمس و قمر، اتراك بی‌باك را اسیر آمدند و اردوی شاهزاده را از آتش چهر تابناك رشك كره اثیر كردند