گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
ذكر دعوای سرداران این دولت علیه با سلیمان پاشای كهیا و گرفتاری او به كمند غازیان توانا و عزیمت جناب مجتهد زمان شیخ محمد جعفر نجفی به شفاعت آن نادان و سایر اوضاع آن سامان‌





چون علی پاشای وزیر در آن عزیمت به جز چاره عبد الرحمن پاشا، خیالات
______________________________
كه چون از فراز آن به نشیب شروع شود، در اثنای راه به طاقی رسند كه مانند طاق بستان از كوه كنده شده و به طاق‌گرا معروف است. در افواه مشهور است كه گرایی (دلاكی) این طاق را ساخته است. طاق مزبور، ساده و از هرگونه زینت یا كتیبه عاری است (معین، بخش سوّم، ذیل طاق‌گرا). و اندنبرگ این طاق را متعلق به دوره ساسانی می‌داند. (ر. ك: باستان‌شناسی ایران باستان، لویی و اندنبرگ، ص 102).
(1). ملی: «سایه»
(2). مجلس: «یعقوبه»
(3). مجلس: «مندلج»
ص: 254
دیگر نیز در نظر داشت و نوّاب شاهزاده را «1» سایر گرفتاری‌های امور آن سرحدات، به فكر كار او نمی‌گذاشت، لهذا صاحبقران گردون توان انجام این كار را عزمی دیگر فرمود و سپاهی جداگانه بعد از روانه داشتن نوروز خان به آن سامان روان نمود. فرج الله خان آدخلوی افشار نسقچی باشی «2» كه مرّیخ با صلابت را از هیبت تبرزینش، اعضا متلاشی بود، با محمد ولی خان قاسملوی افشار، داماد وی و صفیار خان كرد بچّه افشار با هزاره جات سواره ایشان مأمور حدود شهرزور «3» گردید كه به مرافقت امان الله خان اردلانی والی كردستان، عبد الرحمن پاشای بابان را مجددا بر مسند ایالت آن ولایت متمكن سازند و به قدری كه ممكن است به خرابی و غارت آن مرزوبوم تا حدود كركوك و موصل پردازند. مأمورین از چمن سلطانیه به قانونی شایسته روانه و این معنی جسارت علی پاشای دیوانه را بهانه شد.
سلیمان پاشای كهیا به اغوای خالد پاشا و اذن علی پاشا با سپاهی توانا و توپخانه [ای] كوه بنا متهوّرانه از حدود شهرزور قدم جسارت پیشتر نهاده در كنار بحیره مریوان، كه آخر حد كردستان است، او را با سپاه ظفر پناه ایرانی مقابله دست داد.
فرج الله خان و امان الله خان توسل به اعانت خلیفه بلافصل- صلوات الله علیه- برده و توكل بر بخت بلند شاهنشاه جزو و كلّ كرده، میسره سپاه را كه در برابر میمنه خصم كینه خواه است، به وجود هزاره‌جات افشار آراستند و در میمنه، جنود اردلانی و كردستانی به كینه‌خواهی برخواستند. در جناحین محمد ولی خان افشار و صفیار خان كردبچه شتافتند و فرج الله خان و امان الله خان در قلب لشكر قیامت اثر آرام یافتند. [152] از آن طرف سلیمان پاشای كهیا یاری «4» از بطن ظاهری امام حنیفه و یاوری از سه خلیفه هنگامه آرای یوم سقیفه جستند و با غلامان گرجی و سپاه رومی در مقابل خیل افشار صف‌آرای گشتند و خالد پاشا «5» و سلیمان پاشای متسلّم كركوك با اعراب و اكراد در برابر جنود اردلانی ایستاده، از جان گذشتند.
______________________________
(1). ملی:- «را»
(2). نسقچی باشی، ریاست میر غضبان یا دژخیمان را داشته است. (سازمان اداری حكومت صفوی، ص 155).
(3). امروزه شهرپزور، سلیمانه خوانده می‌شود و در مركز كردستان عراق، نزدیك به مرز ایران در غرب پنجوین واقع است.
(4). مجلس:- «یاری»
(5). ملی: «پاشاه»
ص: 255
در بدایت از طرفین سفرای تیر دل‌دوز آمدورفت نمود و جوابی با صواب از هیچ طرف نشنود. مهره‌های «1» آتشین تفنگ، پی‌درپی قاطع عروق رومیان بی‌ایمان شدی و روشنان افلاك از جسارت آن قوم بی‌باك انگشت حیرت به دندان گزان بدی. مبارزین جانبین یك‌یك و ده‌ده و فوج‌فوج «2» در حومه میدان اظهار هنر را دست به «3» تیغ و سنان بردندی و در آخر كار دستبازی، خون‌های یكدیگر خوردندی. گرز البرز كوب، بازو و برز دلیران را نرم ساختی و نرّاد قضا از بروز نقش شش و پنج، مهره بخت حریفان دغا را در تخته میدان به شش در انداختی. پس از اندك زمانی شیران افشار را خون غیرت در عروق به جوش آمد و كوس رویین، تحریك آن دلیران را به حمله‌وری در خروش. به یكبار [ه] از میسره تیغ انتقام آختند و به میمنه دشمن كه كهیا در آن انجمن بود، تاختند و از مدد تیغ بی‌دریغ و خنجر آب پیكر، به سرافشانی و سینه‌شكافی پرداختند.
سلیمان پاشای كهیا كه در میمنه قرار داشت، تیپ خود را متزلزل دید و آن گرج رومی‌نژاد را قزلباشی به خاطر رسیده به سوی میمنه عنان‌گرای گردید. با فوج میسره، كه سلیمان پاشای متسلّم در آن قوم مسخره بود، حمله‌كنان روی به میمنه سپاه ظفر عنان نمود؛ به قدری كه در حوصله گمان گنجد، دلیری‌ها كرد، ولی بالاخره سودی نبرد.
دلیران سپاه ظفر پناهش، از میمنت بخت شاهنشاه آگاه، به كمند دلاوری اسیر نمودند و در عقب آن قوم رو به مثال پای دلاوری گشودند. از یك طرف تا حوالی اردوی علی پاشا و از طرفی تا قری و قصبات كركوك و موصل، مردان ایشان تا در خوابگاه عدم با شاهد اجل پیوسته و جوانان به كمند اسار بسته آمدند. شمار كشتگان «4» از سه‌هزار گذشت و تعداد گرفتاران از آن زیاده گشت.
دانایان دانند كه همین طایفه با نادر شاه افشار كه پادشاهی قهار بود، در همان دیار چه كردند؛ و الحمد لله و المنه كه برابر یك دو نفر از چاكران دربار شاهنشاه تاجدار تاب مقاومت «5» نیاوردند.
لمولفه:
آنچه نادر با سپاه خویش نتوانست كردچاكر او یك تنه در مرز كالنجر كند
______________________________
(1). ملی: «بشنود مهرهای»
(2). مجلس:- «فوج»
(3). ملی:- «به»
(4). ملی و مجلس: «كشته‌گان»
(5). ملی: «مقاهت»
ص: 256
علی پاشای وزیر از این وهن عظیم، عنان حوصله از دست داد و بار فرار «1» بر بختی ادبار بسته تا حوالی بغداد در جایی نایستاد «2». عنان‌گیری سپاه ظفر اندیش و عفو جرایم خویش و خلاصی كهیا و اسرای بدكیش را دست ضراعت به دامان شفاعت جناب اعلم المجتهدین شیخ محمد جعفر نجفی- رحمة الله علیه- زده آن جناب را از نجف اشرف به معسكر خویش آورد و به اردوی نوّاب شاهزاده دلیل شد. سركار اشرف، مقدم آن فاضل محترم را مغتنم شمرد و سپاه كینه‌خواه [153] را از دستبرد منع، و اسرای اعراب و رومی را به خاطر خوبی آن جناب، آزاد كرد. چون كهیا مردی نامی بود، ترخیص او را موقوف به اذن حضرت صاحبقرانی نمود. بالجمله آن جناب را مقضیّ المرام و شادكام به صوب مقصود روان و سلیمان پاشا و متابعان او را با غل‌وزنجیر به همراهی فوجی از یلان دلیر به صوب اردوی كیوان‌پوی شتابان نمود.
خاقان مروّت نشان، مراتب جان‌بخشی پیشه كرده و زنجیر از گردنش برداشته از فرط عنایت او را به جناب، میرزا محمد شفیع وزیر سپرد. دلاوران هریك به قدر مراتب از خلعت و انعام بی‌كران بهره‌یاب و شاهزاده آزاده مجددا به دارایی آن ملك و عزیمت انتظام عربستان كامران و كامیاب گردید. موكب فیروزی حشر، با دو جهان فتح و ظفر، از چمن سلطانیه حركت و در بیست و دویّم شهر جمادی الثانی، عرصه دار الخلافه از یمن ورود شاهنشاه مظفر، طعنه‌زن جنّت آمد. مجدّدا جناب شیخ محمد جعفر- طاب ثراه- استخلاص كهیا را به صوب دار الخلافه پی‌سپار شد و یوسف پاشای، والی ارزنة الروم نیز فیضی محمود افندی معتمد خود را به توسط نوّاب نایب السلطنه به جهت انجام همین كار فرستاد.
صاحبقران شریعت‌پرور، سلیمان پاشای كهیا را به رعایت جناب شیخ محمد جعفر تربیت نمود و قامت بالیاقتش را به تشریف ایالت عراق عرب مزیّن فرمود.
فرمان و خلعت پاشایی ولایت شهرزور بابان نیز به افتخار عبد الرحمن پاشا صادر و میرزا محمد صادق وقایع‌نگار مروزی نیز در ثانی به جهت قرار بعضی از امور به موافقت
______________________________
(1). ملی: «قرار»
(2). ملی: «بایستاد»؛ مجلس: «نه ایستاد»
ص: 257
سلیمان پاشای مذكور به دار السلام بغداد سایر آمد. تاریخ گرفتاری كهیا از كلك مولف تراوید و یادگار را درین صحیفه نامی ثبت گردید.
لمولفه:
ز پاشای بغداد مأمور آمدسلیمان كه می‌كرد او را وزیری
به دعوای شهزاده شیر صولت‌سزاوار ایوان و گاه امیری
محمد علی میرزا آن‌كه داردخیال خیالی ضمیر ضمیری
برابر شد آن سگ به آن شیر صولت‌ز روباه میمون نه دعوّی شیری
نه كنّاس را دعوتی با كلابی‌نه زرباف را نسبتی با حصیری
شكست آن سپاهش ز یك عزم دارانكردش ز رومی كسی دستگیری
ببستند دستش دلیران ایران‌اسیر آمد آن ناتوان از فقیری
ز بخت شهشاه و از پور رادش‌شكستند خیلی كبیر از صغیری
غرور دلیری كند كار مشكل‌درین كار بس كرد كهیا دلیری
رقم خاوری كرد تاریخ دعواز كیها بدان این شكست اسیری

ذكر تسلط جماعت روسیه از روی تغلّب [154] به ولایت مغصوبه از آذربایجان و سرداری و ایالت حسین خان قاجار قزوینی در آذربایجان و ایروان «1»

این معنی محقق است كه جماعت بدعاقبت روسیّه روسیه از روزی كه پای به خاك گرجستان و حدود آذربایجان نهادند، هیچ یك از ولایات را به ضرب‌وزور نگشادند. شهر تفلیس را گرگین خان والی- از قراری كه ذكر شد- در گشود و ایشپخدر ولایت گنجه را به سبب حرام‌زادگی نصیب بیگ «2» شمس الدینلو و ارامنه آن‌جا مفتوح نمود. قلعه شوشی را به سبب خرافت ابراهیم خلیل خان جوانشیر تصرّف كردند و هر یك از ولایات آن طرف رود ارس را به نهجی كه ایراد می‌گردد، به حیله و تزویر به دست
______________________________
(1). ملی: «ایران»
(2). ملی: «نصب»
ص: 258
آورند.
خدای توانا داناست كه از وفور تعدیات ایشان به اهالی این ولایات، چه نوع سلوك شد و فوج‌فوج اهالی از ادانی و اعالی «1» با اهل‌وعیال، آواره به هر شهر و بلوك [شدند]. بالجمله بعد از رجعت موكب فیروز سلطانی از چمن سلطانیه به دار الخلافه جاوید مبانی و ورود نوّاب نایب السلطنه به تبریز، ینارالان و مایوران روسیه عرصه را خالی دیدند و هریك به ولایتی عنان‌گرای گردیدند.
ابو الغاكوف نام كه یكی از مایوران آن قوم بدفرجام [بود] و در حوالی بادكو به توقف و آرام داشت، اهالی آن‌جا را تحریك كرده بر حسین قلی خان حاكم خود شوریدند و آن بیچاره را با اهل‌وعیال روانه تبریز گردانیدند و ابو الغاكوف را به بادكوبه رسانیدند.
شیخ علی خان قبه «2» [ای] هم، كه در دربند اقامت داشت، در عالم مستی با ابو الغاكوف بنای دوستی گذاشت و او را با جمعی از صالدات آورده در قلعه دربند به اعتقاد خود به معاونت گماشت و پس از چندی از تعدّیات ایشان تاب مقاومت نیاورده و با اهل‌وعیال فرار نموده روی به داغستانات كرد.
ینارال نیالسین بر سر شكّی رفت و اهل آن «3» ولایت، سلیم خان حاكم را به تحریك او جواب گفتند «4». زدوخوردی مردانه با روسیّه كرده و به سبب مخالفت اهل شكّی صرفه [ای] نبرده و اهل‌وعیال را برداشته به تبریز آمد و برحسب امر والا در ولایت اردبیل ساكن [شد]. ولایت شكی را نیز جماعت روسیه اقامت گزین مساكن و اماكن شدند.
مصطفی خان شیروانی حرام‌زاده، جمعی از طایفه روس را از گنجه خواست و به دست خود ولایت شیروان را سپرده هنگامه‌ها آراست. چون با حاكم سالیان عداوت سابقه در میان داشت، جمعی از روسیّه را برداشته روی به آن صوب گذاشت. اهالی آن‌جا نیز با علی خان حاكم خویش به سبب تحریك مصطفی خان معاند بودند، لهذا شب هنگام دروازه را گشوده روسیّه را داخل نمودند. علی خان حاكم آن‌جا فرار كرد [و] میر باقر خان برادر مصطفی خان طالش كه به حكم نوّاب نایب السلطنه در آن‌جا بود، اسیر
______________________________
(1). بزرگ و كوچك؛ پایین و بالا؛ فقیر و غنی
(2). امروز كوپا خوانده می‌شود و در جنوب شهر دربند در جمهوری آذربایجان قرار دارد.
(3). مجلس:- «آن»
(4). ملی: «گفت»
ص: 259
شد. بالاخره مصطفی خان شیروانی نیز ازین معامله سودی ندیده و به كوه فت فرار نموده در پناه سنگ آرمید.
بالجمله این ولایات آن طرف آب ارس با اهالی آن سرزمین، به دست خود آتشی روشن نمودند و ابواب بلا بر چهره خود و مسلمانان [155] آن ولا گشودند. خلاصه- از قراری كه قبل از این ایراد شد- بعد از عزل محمّد خان ایروانی، زمام ایالت ولایت ایروان در قبضه اختیار مهدی قلی خان دولو داده شد و پس از یك سال كه درست از عهده این كار برنیامد، یكسال دیگر در كف كفایت احمد خان مقدّم نهاده او هم مثل مهدی قلی خان بود و تدارك نظم آن ولایت را به واجبی نمی‌توانست نمود. صاحبقران كشورگیر بنابر مداخلات جماعت روسیّه به ولایات آن طرف آب، كار ایروان را نیز خراب یافت و بر حسب امر اعلی، حسین خان قاجار قزوینی سردار سابق خراسان، بیگلر بیگی آن سامان گشته با سامانی شایان به صوب ایروان شتافت. لقب سرداری آذربایجان نیز علاوه منصب ایالت شد و پس از قلیل مدتی از كفایت او ولایت مزبور قرین نظمی بی‌نهایت آمد.
ص: 260

بخش 4

بهاریه سال فرخ فال توشقان ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و بیست و دو هجری و عزیمت موكب علّیه به چمن سلطانیه‌

سلطان نظم‌آرای سپهر اخضر، اعنی خورشید خجسته فرّ درین سال همایون فرّ، بعد از انقضای صفر ساعت و نوزده دقیقه از شب یكشنبه دوازدهم شهر محرم الحرام سنه یكهزار و دویست و بیست و دو از شهر حوت به سلطانیه حمل‌نقل نمود و سپاه اتراك چهر، گل‌های حمراوی را به نظم نظامی جدید امر فرمود. سپهبد سندروسی رنگ گلبن صفراوی تن در عوض سپهسالار روسی‌نژاد بهمن كه از صدمه مهره آتشین صاعقه خاراشكن در زاویه عدم پای به دامن بود، به حدود ایران زمین گلشن تاخت و برخلاف سپهسالار دی با كارپردازان ممالك چمن به سازوبرگ موافقت و مصالحت پرداخت.
صوفی نهادان صوف پوش زاغ و زغن از یورش بلبلان تركی زبان شیرین سخن روی از عالم گلشن برتافتند و سفیران شمال و صبا از اطراف ممالك بحروبرّ به تختگاه خسرو بهار «1» شتافتند. سردار گلبن رعنا با سروران رومی و روسی صنوبر و چنار بنای دو رنگی نهاد و سلطان ربیع به زیارت روضه مطهّره گلشن پای برگشاد.
شاهنشاه با تاج‌وتخت برفراز تخت آسمان رخت به جهت میمنت جلوس همایون بخت برآمد و نونهال بخت و اقبال را از سحاب دست دریا نوالش نوبت برگ‌و بر شد. شاهزادگان منوچهر چهر در پیرامن پیشگاه فریدون ایرج، مهر جای بر جا
______________________________
(1). مجلس: «خاور»
ص: 261
ایستادند و نامداران اطراف و سرفرازان اكناف، تهنیت عید سعید را روی بر خاك امید نهادند. نوبتخانه جمشیدی مباركباد جشن جمشیدیان زمان را بلندآوا شد و كینه سپهر آبنوسی از صدای توپ‌های یغمایی رومی و روسی پرنوا. گنجور طبع بلند خسروی را زرپاشی و گوهرریزی پیشه شد و دایه مهرگان پرور را از فقدان پروردگان خویش خون در جگر و خاطر پر اندیشه [گشت].
پس از انقضای بزم شیلان، خیال حراست حول‌وحوش مملكت و دفع دشمنان دولت [156] ابد آیت، خورشیدوار از مطلع خاطر همایون سرزد و از اطراف ولایات سپاهی افزون‌تر از خیول ثوابت و سیّارات به درگاه سپهر علامات حاضر آمد. یلان دلاور را خون غیرت در عروق حمیّت به جوش آمد و نوبت سنجری به عزیمت چمن قنقرا و لنگ در خروش.
در یوم دوشنبه هفتم شهر ربیع الّاول سنه مزبور، خنگ مجّره تنگ نمودار «1» توسن سپهر نیلی رنگ از چهره شهریار با فرهنگ مطلع آفتاب تابان آمد. در [بدو] ورود به دار السلطنه قزوین، نوّاب ركن الدوله علی نقی میرزا را به ایالت آن‌جا برگماشت و دو روزی به جهت انتظام كار شاهزاده، توقف فرموده عزیمت‌كنان و روز سه‌شنبه هفدهم شهر مزبور عرصه سلطانیه از نزول موكب منصور، غیرت بهشت رضوان [شد] و شهریاران را ازین عزیمت دل‌ها در بر سیماب‌وار لرزان گردید.
لمولفه:
تا كدامین مرز از شیر اوژنان گردد خراب‌تا كدامین ملك از كندآوران ویران شود

ذكر مأموریت غراف گداویچ به سرداری گرجستانات و طلب مصالحه از دولت علیّه از فرط نیرنجات و تعیین لشكر به محافظت ایروان و آن صفحات‌

بعد از قتل ایشپخدر سپهسالار روسیه و سایر ینارالان آن ناحیه، مراتب اوضاع
______________________________
(1). ملی: «نمود از»
ص: 262
اتفاقیه «1» را به دربار ایمپراطوری اعلام داشتند و دیده «2» در راه صدور احكام از جانب آن دولت گماشتند. غراف گداویچ نامی را كه پیری سالخورده و از قراری كه قبل ازین ذكر شده، سال‌ها در صفحه گرجستانات به سر برده بود، به سرداری مملكت قفقاز روانه داشتند. مشار الیه بعد از ورود به تفلیس از ابتدا اطراف كار را ملاحظه و صرفه و غبطه خود را از هر طرف سنجیده، از این‌كه یوسف پاشای صدر اعظم روم و والی ولایت ارزنة الروم تازه به ایالت آن مرزوبوم موسوم [شد و] در باطن به سبب موافقت دولت عثمانی با ناپلیون پادشاه فرانسه، كه با روسیه معاند بود، در ظاهر در خصوص حدود ولایات قارص و آخسقه «3» و غیره با گداویچ گفتگو داشت و گداویچ آن گفتگو را بالمآل موقوف به دعوای روبه‌رو می‌پنداشت، لهذا اصلح چنان دید كه با كارپردازان دولت علیه ایران باب مسالمت «4» كوبد و خس و خاشاك كدورت و ملال را از جاروب موافقت و مصالحت روبد، بلكه به این حیله و وتیره «5» بر خصم زبردست چیره گشته غبار نقاری كه فیمابین دولتین ایران و روس است، بیشتر ازین تیره نیاید. بنابرآن، روسیه قراباغ و شیروان و شكّی را از خصومت و تعرّض به آن حدود و ناحیت ممنوع و استپانوف الیك آكاسی «6» خود را به جهت اظهار ارادت به دربار كیوان رفعت مرجوع داشت و مراسله [ای] كه الكسندر پاولیچ «7» ایمپراطور روس به جناب میرزا محمد شفیع در باب كار موافقت نوشته و برخی هدایا كه ایمپراطور مزبور به جهت جناب معزی الیه انفاذ «8» داشته بود، به همراه استپانوف كرده همّت بر انجام امر مصالحت گماشت.
پس از ورود فرستاده [157] مزبور به درگاه «9» معدلت دستور در منزل جناب وزارت مآب مسكن نمود و در آن حضرت، مهر از گنجینه این كار مشكل برگشود. اولیای دولت خداداد، جواب او را بدین نمط دادند كه: در «10» خصوص موافقت دو دولت قوی آیت، ازین طرف قرین الشرف به هیچ‌وجه مضایقتی نیست، ولی تا مشت خاكی از حدود
______________________________
(1). ملی: «اوضاع و تفاقیه»
(2). ملی: «دره»
(3). ولایات مزبور امروزه استان‌های قارص با مركزیت شهر قارص و آغری تركیه را در شمال شرق این كشور تشكیل می‌دهند.
(4). مجلس: «مسالمیّت»
(5). وتیره: طریقه، روش
(6). مجلس: «استیانوف ایشك اكاسی»
(7). الكساندر اوّل امپراطور روسیه
(8). ملی: «انفاد»
(9). ملی: «گاه»
(10). ملی:- «در»
ص: 263
مملكت ایران در تصرف آن دولت باقی است، این مخاصمت نیز باقی [خواهد بود].
شاهنشاه آگاه بعد از روانه داشتن استپانوف، تدبیر گداویچ را، كه ناشی از صرفه و غبطه وقت بود، وقعی نگذاشته باز از ركاب فیروزی مآب سپاهی به كردار دریای آب به التزام ركاب نوّاب ولیعهد كامیاب نامزد [كرد و] حكم اعلی چنین شرف صدور یافت كه:
این نیرنجات آن پیر گبر روسی را مانند نقش بر آب و موج سراب دانسته، لحظه [ای] از كار احتیاط غافل ننشینند. و حسین خان سردار ایروان را نیز حكم رفت كه از حیله و تدبیر آن قوم پر تزویر غفلت نورزیده دقیقه [ای] استراحت نگزیند.
به ملاحظه خیالات باطنی روسیه در باب ایروان، شاهنشاه تاجدار، حسن خان قوللر آقاسی برادر حسین خان سردار را با اشرف خان دماوندی و جمعی از جوانان جانفشان به حراست قلعه ایروان مأمور فرمود و لازمه تأكید در حراست آن قلعه به مأمورین فرمود:
[مصرا] ع:
بخت بیدار ملك دشوارها آسان كند

ذكر مجادله سرحدّداران دولتین بهیّتین روم و روس با یكدیگر و تدابیر نوّاب نایب السلطنه و سردار ایروان در باب این قضیه مقدّر «1»

از قراری كه سابقا ذكر شد، یوسف پاشای والی ارزنة الروم در هنگام رسالت فیضی محمود افندی، به خدمت نوّاب نایب السلطنه چنین اظهار نموده بود كه: مخالفت دولت بهیّه عثمانی «2» با روسیه، به سبب موافقتی است كه با این دولت علیّه دارند.
نوّاب نایب السلطنه بنابر رعایت موافقت، فتحعلی خان ولد هدایت الله خان رشتی را برحسب امر شاهنشاهی نزد او به رسالت فرستاد و مشار الیه در تحریك او به مجادله با طایفه روس، به‌طوری كه مصلحت را می‌بایست، «3» زبان گشاد. بالجمله گداویچ بعد از اطمینان از طرف قرین الشرف این دولت علیّه، با سرحدداران شوكت عثمانی بنای زد و
______________________________
(1). ملی: «مقرر»
(2). مجلس: «عثمانیه»
(3). مجلس: «می‌شایست»
ص: 264
خورد گذاشته روانه آن طرف شد.
یوسف پاشای والی ارزنة الروم به جهت جذب قلوب سرحدداران مملكت ایران، نخست اهالی ولایت وان و بایزید و سایر الكاء «1» متصرّفی خویش را از معامله آذوقه و اجناس با جماعت روسیه خدانشناس ممنوع داشت و پس از آن به جهت ملاقات با «2» حسین خان سردار، خود روی به حدود ایروان گذاشت. در آخر حدّ ایروان، او و حسین خان را ملاقات دست داد و گنجینه موافقت را سرگشاد. غراف گداویچ نیز پس ازین اطلاع، معارضه به مثل كرده استپان نامی را نزد حسین خان فرستاده در باب استقلال كار خویش از وی یاری خواست. حسین خان با او هم در ظاهر خصوصیتی به عمل آورد و فی مابین سرداران [158] روم و روس نوای هنگامه برخاست و دست قضا هنگامه‌ها آراست.
نوّاب نایب السلطنه با جمعیّت ركابی و توپ‌خانه و زنبورك‌خانه و نقاره‌خانه و شوكتی ملوكانه از دار السلطنه تبریز حركت و در خارج شهر، گوش بر آواز بنشست.
حسین خان سردار نیز با افواج ركابی و چریك ایروانی به اقتضای مصلحت و امتنان سرداران دو دولت از ایروان برآمده در اوّل خاك آخر كلك اقامت را طرح بست.
خلاصه گداویچ ینارال سویدوف نام را با سپاهی موفور و توپ‌خانه و آذوقه [ای] نامحصور بر سر قارص تعیین و پسر خود، بایدوف را بر سر قلعه آخر كلك، كه از توابع آخسقه است، فرستاده چهارهزار پیاده آتشبار را به همراهی او معین [نمود] و خود نیز بلافاصله با جمعیتی كه داشت روی به آن سرزمین گذاشت.
محمد پاشای حاكم قارص كه در خفیه، سازشی با ینارال سویدوف كرده بود، در ابتدای مقابله عمدا پس نشست و در قلعه قارص متحصن گشت. یوسف پاشای سرعسكر از این معنی آگاه و صید «3» علی پاشا را با جمعی بی‌منتها به دفع محمد پاشا و مجادله با ینارال مأمور نمود. محمد پاشا به محض استماع این خبر، عهدی كه با روسیه بسته بود، بشكست و به اتفاق صید علی پاشا در مقابل سویدوف صفوف مقابله بربست.
در اندك كرّی، روسیه ملعون شكستی فاحش یافته مانند خیل روباه از برابر شیران
______________________________
(1). الكا: زمین، بوم، ناحیه، بخشی از ایالت
(2). مجلس:- «با»
(3). ملی: «سید»
ص: 265
رمیدند و در آن حوالی آرمیدند «1».
از آن طرف، سلیم پاشای والی آخسقه به حكم یوسف پاشا معادل سه‌هزار تفنگچی از جماعت لار، كه قومی دلاورند، به امداد اهالی آخر كلك فرستاد. بایدوف پسر گداویچ شب هنگامی سه ساعت قبل از طلوع صبح صادق، پیادگان روس را برداشته بر سر قلعه مزبور یورش آورد. گداویچ هم بلافاصله رسید و نردبان‌ها بر دیوار قلعه نهاده مانند جنود شیطانی صعود نمودند. اهالی قلعه مردانگی‌ها كرده هنگام طلوع صبح صادق آن قوم كاذب را از برج و باره سر به زیر [نمودند] و خود از قلعه برآمده و در خارج قلعه هنگامه گیرودار «2» با آن جماعت بدعاقبت آراستند و تا ظهور طلیعه شام حملات دلیرانه كرده به كینه‌خواهی برخواستند. آخر الامر بخت از سپاه روسیه برگشت و گداویچ و متعلقان شكست یافته و راه تفلیس برداشته از آن معامله درگذشت.
بعد از شیوع این اخبار، حسین خان سردار با كمال استبشار به ایروان مراجعت نمود و نوّاب نایب السلطنه نیز به تبریز نزول اجلال فرمود و شاهد این اخبار مسرت آثار در چمن سلطانیه در حضرت شاهنشاه تاجدار برقع از رخ برگشود و خبر فتوحات دیار افغان و قتل صوفی اسلام، مقارن این اخبار بود.

ذكر مجادله محمد خان دولوی قاجار نایب مملكت خراسان با فیروز الدین میرزای افغان والی هرات و قتل صوفی اسلام نام قلندر و شكست سپاه افغان ابتر و ورود موكب خسرو مظفر به دار الخلافه بهجت سیر

ولایت غوریان كه از محال معموره هرات و در هشت «3» فرسخی آن‌جا واقع است، در اوقاتی كه حسین خان سردار مملكت [159] خراسان بود، به سعی او به دست آمد و به دست اسحق خان قرائی «4» سپرده شد. اسحق خان نیز حكومت آن را به یوسف علی خان برادرزاده خویش محوّل [كرد] و خود در خدمت شاهزاده محمد ولی میرزا،
______________________________
(1). مجلس: «از برابر شیران آرمیدند»
(2). ملی: «داروگیر»
(3). مجلس: «بیست»
(4). مجلس: «قرافی»
ص: 266
عامل شغل و عمل شد. یوسف علی خان «1» از فرط شرارت نفس، با حاجی فیروز الدین میرزا [ی] افغان والی هرات، خدمت و موافقت كرده و او را بر سر افكار باطله آورد.
حاجی فیروز تیره روز حقوق التفات شاهنشاه فیروز را فراموش نمود و گنجینه مخالفت را سرگشود. صوفی اسلام نامی از صوفیه جهریّه بخارا كه به حكم بیكی جان اوزبك آواره از آن شهر و در محال كرخ من حومه هرات در سالی سه چهار صاحب املاك و بهر آمده بود، از اجماع مریدین بی‌دین و احكام مشركانه آن لعین، كار تصوف رونقی یافت و حاجی فیروز سیه‌روز دست ارادت به او داده روی از دایره اسلام برتافت.
خواجه حافظ:
صوفی نهاد دام و سر حقّه باز كردبنیاد مكر با فلك حقّه باز كرد
بازیّ چرخ بشكندش بیضه با «2»كلاه‌زیرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد در ظاهر از باطن وی استمداد و در باطن از فرط استكبار و استبداد، موازی پنجاه هزار نفر از افاغنه و سایر ایلات قندهار و هرات و فراه و اندخود و بادغیسات و ماروچاق و اسفرار و قندز و ختلان و چیچكتو و میمنه «3» و فاریاب و اویماقات جمشیدی و تایمنی و فیروزكوهی و نكودری احتشاد داده و آن صوفی نابكار را نیز در هودجی زرنگار نشانیده به هوای مملكت‌گیری روی به محال شكیبان گذاشت.
چون طوایف افغان را آن قابلیت نبود، لهذا مقابله نوّاب شاهزاده با ایشان قسمی از ننگ و عار می‌نمود، حسب الامر شاهنشاه تاجدار، محمّد خان دولوی قاجار نایب خراسان در اوایل شهر ربیع الآخر با جمعیت ترك و كرد و عرب و امرا و خوانین آن سرزمین و اویماقات هزاره و تیموری به انضمام سركردگان و خوانین و قشون ركابی از ارض اقدس حركت و در قریه شاده كه یكفرسخی شكیبان است، نزول نمود. روز پنجشنبه بیست و دویّم شهر ربیع الآخر، طرفین از شكیبان و شاده حركت و در صحرای شكیبان كار به مقابلت و مقاتلت رسید. بعد از ترتیب میمنه و میسره و قلب و جناحین، تركان ایرانی [را] از درنگ در آن جنگ و استمعال توپ و تفنگ و دستبازی با آن قوم رو
______________________________
(1). ملی:- «برادرزاده خویش محوّل و خود در خدمت شاهزاده محمد ولی میرزا، عامل شغل و عمل شد.
یوسف علی خان»
(2). مجلس: «در»
(3). مجلس: «میمند»
ص: 267
به آهنگ ننگ آمد و حوصله ایشان تنگ شد؛ به یكبار تیغ‌ها از نیام آختند و توسل از باطن یداللهی جسته و توكّل بر طالع شاهنشاهی پیوسته به آن قوم بی‌دین تاختند و كار به دست و گریبان رسیده كار ایشان به همان حمله اوّل ساختند. رؤوس منحوس افاغنه چون گوی در میدان غلطان بود و اجساد پلیدشان مانند مردار كلب و خنزیر افتاده در میدان. صوفی اسلام كافر كیش را در میان همان هودج پاره‌پاره نمودند و حاملین هودج كه به عدد ایّام سال سیصد و شصت و شش بودند، تا یك تن از ایشان باقی بود، پایه هودج را رها ننمودند.
بخت از حاجی فیروز تیره روز برگشت و با وزیر خود حاجی آقا خان [160] روی به هرات آورده از آن معامله درگذشت. یكصد و سی نفر از خوانین با نام افغان كه از آن جمله بدل خان فوفلزایی و گداخان «1» و محمود خان تایمنی و برادر پلنگ توش خان جمشیدی بود، با شش‌هزار كس از آن جنود نامسعود طعمه شمشیر آبدار و معادل دویست نفر دیگر از سركردگان دلاور كه از آن جمله عبد الغیاث خان فوفلزائی و برخوردار خان اسحق‌زایی و برادر پلنگ‌توش خان جمشیدی بود، با سه‌هزار نفر به قید اسار آمدند. اسباب و اثاثه اردو [ی] ایشان از صندوقچه‌های درّ گوهر و بدره‌های سیم و زر و امتعه و اقمشه هفت كشور و خمیه و خرگاه و اشتر و استر و زنبورك‌خانه و توپ‌خانه و نوبت‌خانه، كوتاهی سخن، از صامت و ناطق آنچه بود، به حیطه تصرف و غارت رفعت و محمد خان نایب خراسان با انصار و اعوان تا دروازه هرات رانده در آن‌جا اقامت گرفت.
حاجی فیروز، خراج دو ساله ولایت هرات بداد و مالیات همه ساله به گردن نهاد.
یوسف علی خان قرائی مایه فساد را با دست بسته نزد محمد خان فرستاد و تنسوقات «2» و تحف فراوان به جهت او و همراهان او نیز داد. خوانین افغان را به اعلی قیمت خریدند و سپاه منصور اكثری از آن قوم مغرور را داده و در بهای ایشان، تازیان فراهی گرفته به قلاده كشیدند و طبل رحلت كوفته در اوایل شهر جمادی الاول وارد
______________________________
(1). ملی: «كدخدایان»
(2). مجلس: «متنوّقات»
ص: 268
ارض اقدس گردیدند.
در اواسط شهر جمادی الآخره مژده این فتح و فیروزی در چمن سلطانیه سامعه افروز خاص‌وعام شد و مساوی پانصد نیزه سر از رؤوس منحوس آن قوم بداختر با پیشكش حاجی فیروز «1» و مالیات دو ساله از نظر شاهنشاه نصرت‌آموز گذشت. نوّاب شاهزاده و محمد خان آزاده و هریك از خوانین و سركردگان سواره و پیاده، علی قدر مراتبهم بل زیاده، مورد عنایتی آماده گشت. مجدّدا احكام اكیده در باب انتظام امر آذربایجان و اهتمام در دفع روسیه بی‌ایمان به افتخار نوّاب نایب السلطنه العلیه و سایر امرا از مصدر خلافت بهیّه صادر و موكب اعلی به صوب دار الخلافه سایر «2» و دایر آمد.
روز دوشنبه هفتم شهر رجب المرجب، خاك «3» از ورودكی، طعنه‌زن فرقدان و جدی [شد] و تركان دلاور را هنگام استماع رود و نی آمد. تاریخ قتل صوفی اسلام از كلك مؤلّف این فرخنده كلام تراوید و در این صحیفه ثبت گردید.
لمولفه:
ز خیل صوفیان آن صوفی اسلام‌كه جمع او را سفاهت با بلادت
ز سلطانان افغان شاه فیروزبه او بس داشت پیمان ارادات
ز بهر تاخت در ملك خراسان‌برون آمد به دعویّ جلادت
مر او را بود ز افغان و «4»هراتی‌هزاران فوج لشكر بل زیادت
محمد خان امیری از شهنشاه[161] بكشت او را و افتاد از افادت
بخفت از این افادت بخت افغان‌كه بدبختی از او كرد استفادت
به صاحب بخت شوریدن حرام است‌بلی این شد جهان را رسم و عادت
نحوست یار او آمد اگرچه‌شهادت در ره دارا سعادت
به جنب مادر خاك آنچنان خفت‌كه جاویدش نماند اسم ولادت
پی تاریخ قتلش خاوری گفت‌وصول صوفی اسلام این شهادت
______________________________
(1). ملی: «فیروزه»
(2). ملی: «برا»
(3). مجلس:+ «ری»
(4). ملی:- «و»
ص: 269

ذكر ورود جنرال غاردانخان «1» ایلچی دولت قرال فرانسه از جانب ناپلیون پادشاه آن مملكت به اتفاق میرزا محمد رضای منشی و مأموریت عسكر خان افشار ارومی به سفارت آن ولایت‌

در وقایع سنه یكهزار دویست و بیست و یك معروض افتاد كه، جناب میرزا محمد رضای قزوینی منشی دیوان اعلی برحسب امر معلّی به اتفاق موسی جوبر سفیر دولت فرانسه، به سفارت مأمور و روانه دربار ناپلیون ایمپراطور آن حدود و ثغور شد. در مملكت نمسا «2» به خدمت آن پادشاه توانا رسید و كمال عزّت و احترام درباره خویش دید. عهدنامه [ای] دوستانه فیمابین دولتین ایران و فرانسه بسته شد و میرزا محمد رضای مزبور بر بارگی مراجعت نشسته آمد.
در این اوقات كه عرصه دار الخلافه از ورود موكب مسعود زیب و زینت یافت، سفیر مزبور به اتّفاق جنرال غاردان نام، كه از معارف محرمان ناپلیون و سردار دوازده هزار قشون بود، با هفتاد نفر دیگر از اهل حرفت صناعت و معلّمین سپاه نظام و مهندسین با اهتمام و عهدنامه [ای] مهموره به مهر آن پادشاه با احتشام و تحف و هدایای نفیسه افزون از حوصله اندیشه و اوهام، به مهمانداری فتحعلی خان نوری قور یساول‌باشی سركار ولیعهد بهرام غلام به درگاه كیوان مقام شتافت. در عشر ثانی شهر شوال المكرم همین سال، از ورود به دار الخلافه قرین مفاخرتی ما لا كلام [شدند] و در سرای جناب میرزا محمد شفیع صدراعظم منزل نمودند و از صیقل التفات‌های گوناگون صاحبقران معدلت مشحون، زنگ زحمت راه از آیینه دل زدودند. جنرال غاردان به تشریف و لقب ارجمند خانی مشرّف [شد] و هریك از معارف همراهان او به ظهور عنایتی تازه قرین انواع عزّوشرف و برحسب قرار معاهده در دربار اعلی متوقف گشتند.
از قراری كه- انشاء اللّه تعالی- نگاشته خواهد شد، قرار معاهده با ناپلیون به سبب مجاهده كارگزاران دولت بهیه انگریز، دیگرگون گشت، لهذا تحریر عهدنامه را زاید دیده
______________________________
(1). ژنرال گاردان
(2). اتریش
ص: 270
از ایراد آن درگذشت.
مختصر فصول عهدنامه یازده‌گانه این‌كه: ناپلیون ایمپراطور فرانسه، جنود روسیه را از تفلیس و سایر محال گرجستانات و ولایات آذربایجان متصرّفی [162] ایشان، به هر نوع تواند یا به جنگ یا به صلح اخراج نماید و معلّمین و مهندسین با اسباب و ادوات حرب، همه ساله به قدر ضرورت به دولت علیّه ایران داده هر وقت قشونی به جهت دفع دشمنی از خارج و داخل یا «1» تسخیر ولایتی ضرور شود، به اجازه شاهنشاه ایران، جنرالی رفیع الشأن از دولت فرانسه برداشته به امداد آید، مشروط بر این‌كه اولیای دولت علیّه ایران موافقت با شوكت انگریز را موقوف دارند و بعد از اخراج روسیه از گرجستان و ولایات ایران، قشون ناپلیون را از راه ایران اذن عبور داده كه از طرف خراسان همت به تسخیر هندوستان گمارند.
چون در آن اوقات امینان «2» دولت انگریز در دادن امداد به جهت دفع روسیه بدبنیاد مضایقه كرده بودند، لهذا امضا داشتن این عهدنامه، موافق قانون ملكداری مقرون به صلاح بود. صاحبقران نامدار جمیع شقوق را پسندیده قبول فرمود. امضای عهدنامه به خامه «3» عنبرین شمامه دبیران عطارد نظیر مرقوم و به مهر جناب میرزا محمد شفیع وزیر اعظم و حاجی محمد حسین خان امین الدوله دیوان قدر توأم، مختوم و به جهت ابلاغ آن، عسگر خان افشار ارومی، كه مردی دانا و محرم بود، به سفارت دولت فرانسه معیّن و معلوم گردیده با سامانی شایان و تحف و هدایایی بی‌كران و نامه همایون، روانه آن مرزو بوم شد. اختتام كار سفارت جنرال غاردان خان- انشاء الله تعالی- در موقع خویش به تفصیل ایراد خواهد گردید.

ذكر نظم نظام جدید «4» از همّت صاحبقران رشید

بدان كه، صاحبان تخت را بخت لازم است، نه تنها تاج‌وتخت. بسا امورات
______________________________
(1). ملی: «با»
(2). ملی: «امتنان»
(3). ملی: «خانه»
(4). ملی:- «جدید»
ص: 271
سترگ كه چون بخت یاری كند به اندك اقبالی از قوه به فعل آید و بسا مهمّات «1» سهل كه چون آن جوهره «2» سستی نماید، موجب هلاكت نفس. شاید منظور ازین تشبیب، حكایت نظام جدید است و قرار این كار سدید.
سلطان سلیم خان خداوندگار روم كه مردی دانا و در مهمّات ملكداری توانا بود، پس از آن‌كه بنیان و داد را با دولت روس شكست و با ناپلیون پادشاه فرانسه عهد دوستی بست، روسیه با او به كینه‌خواهی برخاستند «3» و در سرحدّات روم از هر طرف هنگامه‌ها آراستند. سلطان سلیم خان به این خیال افتاد كه در دشمنی با روسیه معارضه به مثل نماید و به جز این طریق دانست كه با آن طایفه دشمنی نشاید. به سبب موافقتی كه به جهت جامعه «4» اسلامیه با دولت علیّه ایران داشت، سلیمان آغا «5» نامی را در همین سنوات مجادله ایرانی و روسی، به دولت علیّه به سفارت برگماشت و عمده مطلب این بود كه، شاهنشاه اسلام پناه نیز همین شیوه را معمول و سپاه ظفر پناه را به مشق نظام مشغول دارند. خود نیز به‌قدری كه توانست در انجام این نظام جدّوجهد به عمل آورد و بالاخره سودی نكرد.
در اوایل شهر ربیع الثانی سنه یكهزار و دویست و بیست و دو، اهالی شرع اسلامبول و صاحبان اوجاق ینگچری به‌همین جرم كه شعار كفره فجره را پیشه كرده بر او [163] شوریدند و حضرتش را خلع از سلطنت كرده و گوشه [ای] منزوی گردانیدند و سلطان مصطفی ولد ارشد سلطان عبد الحمید خان را كه سال‌ها در زاویه گمنامی می‌زیست، به سلطنت برداشته بر تخت نشانیدند و حاجی ابراهیم نام نظامی [را] كه بانی این مبانی بود، با جمعی از رجال دولت عثمانی گرفته به قتل رسانیدند.
بالجمله بنای نظام «6» جدید موقوف به استعمال توپ و تفنگ است و این اسلحه از مخترعات قرالات فرنگ، لهذا می‌توان گفت كه بنای این نظام هم در ابتدا از ایشان است و ادعایی كه می‌نمایند با راستی هم عنان؛ ولی از قرار نقوشی كه در ازاره عمارت تخت
______________________________
(1). ملی: «مهات»
(2). ملی: «جوهر»
(3). ملی: «كیسه جواهر برخواستند»
(4). ملی: «جامه»
(5). ملی: «آغاز»
(6). در نسخه ملی، عبارت: «نظامی كه بانی این مبانی بود، با جمعی از رجال دولت عثمانی گرفته به قتل رسانیدند. بالجمله بنای نظام» نیامده است.
ص: 272
جمشید اصطخر فارس بر سنگ بسته و لباسی كه درین نقوش و حربه [ای] كه در دست آنها منقوش است، معلوم می‌شود كه در آن عهد نیز نظامی بوده و در ایران به این نظم صف‌آرایی می‌نموده‌اند. علاوه براین، در عهد بعثت جناب ختمی مآب كه بنای مجادله با كفار قریش و جماعت یهود و نصارا شد، صحابه صافی طویّت «1» به حكم آن حضرت، دامن‌ها بر یكدیگر می‌دوختند و به این آیین از تیغ آتش و «2» فعل آتش جدال می‌افروختند.
در زمان سلطان حسین میرزای بایقرا، ملا حسین كاشفی نمونه [ای] تفنگ را از فرنگ آورد و سلطان مزبور به سبب مشاغل عیش و عشرت اعتنایی به آن ننمود تا در زمان شاه اسماعیل صفوی، رسم تفنگ‌سازی در ایران شایع شد و این صنعت، سرآمد جمیع صنایع آمد.
این صاحبقران عدالت اركان از وفور افكار صائبه در ظهور هنگامه روسیه رو سیه به خیال نظام جدید افتاد و در ابتدای همین سال، به نوّاب نایب السلطنه به ترتیب سپاه نظام فرمان داد. درین اوقات كه سفرای دولت فرانسه روی به آستان همایون كردند و جمعی از معلّمین و مهندسین به همراه آوردند، شاهنشاه آگاه افواج پیاده استراباد و مازندران و عراق را نیز حكم به مشق نظام فرمود و برخلاف اهالی روم، به سبب ارادت فطری كه هر تن از ادانی و اعالی ایران را به این دودمان رفیع الشأن است، احدی انكار این معنی را نمی‌توانست نمود. روزها بر سبیل استمرار اكثری از نوّاب شاهزاردگان و امرا و خاصان و غلامان جلادت نشان در میدان خارج و داخل ارك همایون مشغول به مشق نظام بودند و معلمین فرانسه به ادات خویش این نظام را با انتظام می‌نمودند.
در اندك زمانی از یاری بخت خسروانی معادل پنجاه‌هزار نفر سپاه نظام در ممالك مازندران و عراق و طبرستان و سمنان و دامغان در این كار مهارت یافتند و نوّاب امام ویردی میرزای ایلخانی ایل جلیل قاجار به منصب سركشیكچی‌باشی‌گری «3» سربلند و این افواج قاهره در ریش‌سفیدی و سرتیپی او به مراحل افتخار و اعتبار شتافتند. معادل
______________________________
(1). نیت، اندیشه، ضمیر
(2). مجلس:- «و»
(3). كشیكچی از لغت مغولی كشیك به معنی پاسدار است. (سازمان اداری حكومت صفوی- ص 57) آنان حافظان كاخ و جان شاه بودند و مسلح به تفنگ و طپانچه و سلاح آتشین و رئیس آنان را سركشیكچی‌باشی می‌نامیدند. (م)
ص: 273
چهارهزار «1» نفر سوای دوهزار نفر بختیاری از محالات عراق به این سیاق ماهر شدند و یوسف خان گرجی [كه] از ابتدای عهد صبی تا این زمان، تربیت یافته شاهنشاه زمان بود، برحسب امر اعلی به منصب سپهداری این افواج قاهره مفاخرت‌كنان بر اكابر و اصاغر [شد]. علاوه بر آن، اختیار ولایات اكثری از محال «2» [164] عراق از قبیل فراهان و كزاز و كمره و سربند و وفس و بزچلو و شراه و تفرش و غیره در كف كفایت او نهاده و خدمت‌گزاری و جانفشانی را آماده آمد. پیادگان نظام آذربایجانی، معروف به سرباز و عراقی و مازندرانی، معروف به جانباز گشتند و از اقبال بی‌زوال خسروانی در اندك زمانی در مراحل قدرت و جانفشانی به چندین پایه از صالدات فرنگی و روسی در گذشتند و همچنین از همت صاحبقران یگانه در دار الخلافه و دار السلطنه تبریز بنای نظام توپ‌خانه برپا شد و عرّاده‌های توانا به رسم و قاعده اروپا ساختند و در مدتی قلیل تدارك آن از اسب و اسباب دیگر مهیّا و پرداخته شد؛ مثلا توپی «3» را كه نادر شاه افشار با آن همه اقتدار با یكصد نفر پیاده جرّار از سر درّه «4» خوار «5»، دشوار می‌برد، اكنون با شش نفر آدم یعنی توپچی و چهار سر اسب به آسانی در میدان مجادله دشمن به هر طرف كه خواهند می‌گردد و از چابك‌دستی توپچیان توانا در دقیقه [ای] هفت بار پر شده خالی می‌گردد و الحال موازی دویست توپ سواره در ولایات طهران و تبریز موجود است و سپاه ایرانی را قدرت تسلط به استظهار این توپ‌خانه مباركه بر دشمنان خارج و داخل معلوم و مشهود.
شعر:
چنین كنند برزگان چو كرد باید كارچنین گذارد تدبیر خسروان «6»آثار
______________________________
(1). مجلس: «چهارده‌هزار»
(2). ملی: «حجال»
(3). ملی: «نوئی»
(4). ملی و مجلس: «دزه»
(5). مجلس: «خار»
(6). ملی: «خسرو»
ص: 274

ذكر اوضاعی كه در سرحدّات روم از آخسقه و قارص و بغداد اتفاق افتاد و «1» وزارت سلیمان پاشای كهیا در بغداد و سفارت آقا محمد ابراهیم شیخ الاسلام خوی به روم و وقایع هر مرزبوم‌

قبل از این اظهار شد كه گداویچ «2» سردار روسیه از پاشایان آخسقه و قارص شكست یافت. درین اوقات از فرط غیرت و مغروری فطرت در مقام تلافی شتافت. باز با «3» احتشادی تمام آمده در منزل بایندرلوی شوره‌گل اقامت گزید. یوسف پاشای سر عسكر به سبب مغروری كه از شكست گداویچ یافته بود، بلا تأمل بر سر او تاختن آورده در نیم فرسنگی اردوی او وارد گردید. محمد پاشای حاكم قارص و صید «4» علی پاشا را قدری از خود پیشتر فرستاد. گداویچ چهار ساعت از شب رفته بر سر ایشان شبیخون برد و تا دو ساعت از روز گذشته عرصه گیرودار گرم بود و بالاخره یوسف پاشا به درستی شكست خورده محمد پاشای حاكم قارص كه خمیر مایه بعضی مفاسد بود، به حكم یوسف پاشا مقتول و از حكومت مسند زندگانی معزول آمد.
اما وقایع سرحدّیه بغداد این‌كه: علی پاشای وزیر دار السلام در اواسط جمادی الاولی سنه یكهزار و دویست و بیست و دو، به تحریك یكی از محرمان خاص خود و جسارت دو نفر از غلامان گرجی مقتول گردید و روی به سرایی دیگر نهاد.
اهالی بغداد بر دور سلیمان پاشای كهیا جمع و بزم شوكتش را پروانه شمع شدند.
چون فرمان وزارت ازین دولت علیه داشت، لهذا اهالی عراق عرب او را تمكین نموده پای بر مسند امارت گذاشت. قاتلین علی پاشا را به قصاص رسانیده [165] احمد چلبی معتمد خود را با پیشكشی فراوان روانه دربار فلك‌شأن گردانید. صاحبقران مؤید در مجدد او را خطاب ایالت داده معتمدی از خاصان به همراهی احمد چلبی به مبارك‌باد فرستاد.
______________________________
(1). ملی:- «و»
(2).Goudowitchگودوویچ
(3). ملی:- «با»
(4). ملی: «سید»
ص: 275
امنای دولت روم صلاح چنان دیدند كه یوسف پاشای سرعسكر ارزنة الروم «1» والی بغداد شود، لهذا او را از ابتدا تعیین كرده بعد به سبب توسل سلیمان پاشا به دولت علیّه، انحراف از این رای نموده حكم كردند كه یوسف پاشا، عثمان پاشا را در ارزنة الروم نشانیده خود به اسلامبول رود. بالجمله چون سلطان مصطفی به تازگی جالس «2» سریر سلطنت گردیده و به سبب رعایت جانب سلیمان پاشای كهیا موافقتی با این دولت خداداد ظاهر گردانیده بود، لهذا از دربار سلطنت قوی بنیاد، آقا محمد ابراهیم شیخ الاسلام خوی كه مردی دانا و در سلك عرفا بود، مأمور به سفارت روم و با نامه دوستی علامه مشعر بر تهنیت جلوس، روانه آن مرزبوم شد. پس از انجام این مهام، موكب فیروزی غلام به زیارت روضه مطهّره حضرت معصومه واجب الاحترام- علیها صلوات من الملك العلّام- و تماشای متنزّهات دار المومنین كاشان عزیمت‌گرای [گردید] و بعد از حصول مآرب مجدّدا به صوب دار الخلافه طهران جاوید نشان ركضت‌آرای شد.

ذكر كیفیت شرذمه [ای] از احوال و اوضاع مملكت سند و آمدن ایلچیان ایشان به درگاه معدلت پیوند و سفارت فتحعلی خان غلام پیشخدمت خواجه‌وند به آن مملكت ارجمند و اوضاعی چند

مملكت سند فصل مشترك فی ما بین هند و ایران «3» است و تركیبش مثلث واقع شده و یك سمت مثلث از طرف شمال به بیابان مكران متصل و از طرف جنوب به ولایت گنج‌پوچ و هند «4» واصل است. طرف مغربش دریای هندوستان و زاویه جادّه مثلث مزبور میانه مغرب و شمال وابسته به خاك شكار پورپنجاب است. مسافت این ملك طولا شصت فرسنگ و عرضا بیست فرسخ است. بعدش از محاذی خط استوا از نقطه
______________________________
(1). ملی: «لازمة الزوم»
(2). ملی: «حالش»
(3). ملی: «ایروان»
(4). ملی: «مسند»
ص: 276
سمت جنوب تا «1» نقطه سمت شمال، بیست و چهار درجه تا «2» بیست و هفت درجه است.
هوایش گرم و تر و چون آبادیش همه‌جا در كنار رودخانه واقع و هر ساله آب طغیان دارد، لهذا چندان سالم نیست. متاعی كه به خارج برند، مطلقا ندارد. فواكه و محصولاتش را با هند تفاوتی نیست. متاع مایحتاج خود را از هند و بنادر در ایران می‌برند. محلّ ایالت آن ملك، شهر حیدرآباد و قصبه «3» خیرپور است. اهالی آن‌جا بسیار ضعیف الحال و قلیل البضاعه می‌باشند و حكّامش شیعی مذهب و كثیر المؤنه. اكثر اهلش به دین هنود و «4» برخی كه از اهالی بلوچستانند، سنّی مذهب و قلیلی «5» شیعه در آن‌جا یافت می‌شود.
سلاطین آل بنی عباس بر آن‌جا مسلّط شدند و كسان خویش را به حكومت فرستادند. جمعی از اعراب نجد و حجاز را نیز كوچانیده در ولایت بلوچستان كه قریب به آن سامان است، نشانیدند. از قراری كه معروفست [166] این طایفه بلوچ كه اكنون به قطع طرق «6» موصوف می‌باشند، از همان طوایف اعراب نجد و حجازند. بالجمله چون حكّام آل عباس از اهالی مملكت سند خاطر جمع نبودند، جمعی از همان طایفه اعراب بلوچ را كه از خود می‌دانستند، نوكر گرفته محافظت شهر و حاكم به عهده آنها مقرّر «7» گردید.
نادر شاه افشار كه مملكت سند را با مضافات هند از محمد شاه گوركانی به مصالحت گرفت، خدایار خان عبّاسی را كه سلفا بعد سلف از حكّام آل عباس بود، مجددا در آن‌جا والی گردانید و اختیار ایشان محوّل به میرزا تقی خان «8» شیرازی بیگلر بیگی فارس گردید كه همه ساله مالیات خود را به او تسلیم نمایند.
بعد از قتل نادر شاه، خدایار خان وفات یافت و نوبت ایالت به میر غلام شاه كه هم از آن سلسله است رسید. چهار برادر از طایفه والپور بلوچ به قاعده مستمره، مستحفظ شهر و حاكم بودند كه اسامی ایشان، میر فتحعلی و میر غلامعلی و میر كرمعلی و
______________________________
(1). ملی: «با»
(2). ملی: «با»
(3). ملی: «قصقبه»
(4). ملی: «هنوده»
(5). ملی: «جلیلی»
(6). مجلس: «به قطع طرق اكنون»
(7). ملی: «مقر»
(8). ملی: «نقی خان»
ص: 277
ثابت علی «1» است. چون تسلطی تمام داشتند، میر غلام شاه از ایشان احتیاط می‌كرد؛ بالاخره بنای وصلت با آنها گذاشت و دختری از ایشان خواست. چون بنای ایشان آن بود كه دختر به غیر طایفه خود نمی‌دادند، لهذا بنای امتناع نهادند. میر غلام شاه به سعی زور و زر ایشان را راضی ساخت. بعد از دادن دختر گفتند كه: در میان ایلات سند ما را خفیف كردی و ناموس ما را به زور بردی. میر غلام شاه به جهت اسكات ایشان نوشته پا به مهری سپرد كه با سایر ایلات نیز همین عمل را نموده این قانون را از میان بردارد. معاندین میر غلام شاه همان نوشته او را به سایر طوایف ایلات سند نشان داده آن طایفه بیابانی را بر او شورانیدند و در اندك زمانی میر غلام شاه را گرفته مقتول گردانیدند و در خارج شهر حیدرآباد به جهت او قبه و بارگاهی بنا كرده در خاكش خوابانیدند.
چهار برادر مذكور به شراكت حكمران گردیده مملكت را فی مابین خویش قسمت كردند. در میانه برادران وثیقه [ای] نوشته گشته كه هریك از برادران برخلاف سه بردار خواهند خلافی ورزند، آن سه نفر دیگر متفق شده او را از میان بردارند. بعد از چندی میر فتحعلی كه برادر بزرگ ایشان بود، به مرور پسرش را در دایره قسمت آورده با خود شریك كردند. به سبب ارادت ایشان به دولت علیّه ایران این‌كه سه فقره باعث شد:
اوّل واهمه داشتند كه شاهنشاه كشورگیر به حكم وراثت سلطنت ادعای مملكت سند را نموده لشكر به آن حدود تعیین فرماید؛ دوّم آن‌كه، چون محمود میرزای ولد تیمور شاه افغان به حمایت كارپردازان این دولت ابد اركان در ولایات هرات و قندهار الی پنجاب مسلّط شده بود، اندیشه می‌كردند كه شاید تعرضی به مملكت سند رساند؛ سیّم آن‌كه احتمال می‌رفت كه كارگزاران دولت بهیه انگریز از راه دریای سند مداخلتی در خاك ایشان كنند، لهذا چاره [ای] بجز [167] توسل به خاك آستان راستان نواز شاهنشاه ظلم‌گداز ندیده، غاشیه ارادت این دودمان رفیع الشأن را بر دوش كشیدند و در سنه یكهزار و دویست و بیست و دو، میرزا محمد علی و میرزا اسماعیل نامی را از اهل سند به رسالت معیّن با پیشكشی فراوان از راه دریا و بندرعبّاسی روانه آستان صاحبقران دشمن‌شكن گردانیدند.
______________________________
(1). ملی: «میر علامعلی»
ص: 278
مشارالیهما در اواخر شهر ذی قعده الحرام سنه مزبوره وارد دار الخلافه و بواسطه پیشكاران پیشگاه حضور معدلت دستور با عریضه و پیشكش به شرف استسعاد انجمن بار مشرّف و از نوازش گوناگون قرین انواع عزّ و شرف شدند. مطالب ایشان به وساطت امینان دولت قاهره معروف افتاد و داور دادگر حمایت آن دادآوران را به امنای حضرت فلك رفعت فرمان داد.
پس از انقضای ماهی فتحعلی خان خواجه‌وند غلام پیشخدمت كه از حیثیت جثه جوانی تنومند بود، به رسالت سند و اطمینان دادن ولات آن‌جا نامزد و سه دست خلعت آفتاب طلعت به جهت آرایش اندام سه برادر و یك قطعه شمشیر براق مرصّع به افتخار میر غلامعلی خان برادر اكبر «1»، عنایت [شد] و فرستادگان مورد انواع انعام و مرحمت به اتفاق سفیر دربار دولت روانه آن ناحیت شدند.
لمولفه:
آورده‌اند باج ز رایان هند و سندصبری كه وقت خدمت خاقان و قیصر است
______________________________
(1). از سطرهای پیشین برمی‌آید كه میر فتحعلی برادر بزرگ‌تر بوده است و نه میر غلامعلی.
ص: 279

بخش 5

بهاریه سال خجسته فال لوی ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و بیست و سه هجری و آمدن فرستاده سردار روسیه و حركت موكب «1» فیروز به سلطانیه و خبر وصول امیرزاده بخارا، ناصر الدین میرزا

شاهنشاه ثابت و سیار، اعنی مهر سپهرمدار درین سال فرّخ آثار، بعد از انقضای شش ساعت و هشت دقیقه از شب پنجشنبه بیستم شهر محرم الحرام سنه یكهزار و دویست و بیست و سه از مقرّ ایالت حوت حركت و به سلطانیه حمل نازل گشته و مفتی قدر ثبوت اولو الامری او را بر صفحه گردون وثیقه [ای] مختوم به خواتیم كوكب رخشان نوشت. سپهسالار روسی‌نژاد اسپند كه ایام «2» چند با كارگزاران باغ سر الفت و پیوند داشت، هنگام شبیخون قلعه گلشن از دلیری جان‌فشانان ابر آذاری و صدمه گلوله‌های پی‌درپی صواعق و تگرگ بهاری با جنود نامسعود خویش از فراز «3» برج و باره چمن سرازیر گشته روی به دیار ادبار گذاشت. سفیران باد نوروزی به تجدید عهود و دوستی به دربار سلطان بهار شتافتند و ایلچیان دی و بهمن كه چندی در دار الخلافه گلشن پای به دامن بودند، سر خویش گرفته روی برتافتند. جمره آسوده در قعر زمین بیش ازین تاب درنگ نیافته پیكر كوه و هامون را شكافت و دار المرز چمن و دار الخلافه گلشن از صدمات متوالیه آن تزلزلی بی‌نهایت یافت.
شاهنشاه فیروز بخت، میمنت عید سعید را بر فراز تخت آسمان رخت نشست و به
______________________________
(1). ملی:- «موكب»
(2). ملی: «المرام»
(3). ملی: «قرار»
ص: 280
قانون پیرار و پار همّت بر نظم امر شیلان نوروز فیروز بست. پس از خالی ساختن بدره‌های «1» زر به انعام درویش و توانگر، به نظم مهمات مملكت پرداخت و كار ممالك از مدد رای رزین [168] و عقل دوربین به طرزی دلنشین منتظم ساخت.
در خلال این احوال فرستاده [ای] چرب‌زبان از غراف گداویچ سردار روسیه كه در آن اوقات در تفلیس می‌زیست، با عریضه [ای] اردتمندانه به درگاه خسرو یگانه روی آورد و شرحی نیز به ایلچی دولت فرانسه نوشته او را واسطه كرد كه صاحبقران مروّت شعار از پیكار با روسیه نابكار گذشته و سفیری از دولت علیه نزد امپراطور روسیه فرستاده طالب «2» موافقت و مصالحت گشته باشند. شاهنشاه غیور را این خیالات خام كه زاده از ماده سودا بود، بر طبع مبارك گران آمد. در جواب او فرمایش چنین رفت كه: هر گاه در اوّل وهله «3» از جانب این دولت خداداد مبادرت در جنگ با آن شوكت قوی بنیاد شده بود، فرستادن سفیر موافق قانون ملكداری درست می‌نمود، ولی چون مبادرت از آن طرف شده، لهذا ازین طرف «4» قرین الشرف به جز رسالت تیر پرّان و مكالمت تیغ برّان و چرب زبانی افعی سنان و دلدوزی ناوك پیكان، حدیث دیگر در میان نیست؛ تا مصلحت آن دولت درین مقدمه چیست؟
پس از روانه داشتن فرستاده مزبور با سپاهی نامحصور و آتشخانه موفور در روز پنجشنبه دهم شهر ربیع الثانی سنه مذكور از دار الخلافه جاوید دستور حركت و چمن سلطانیه، مضرب خیام نصرت منشور گردید.
در ورود [به] چمن مزبور خبر ورود امیر ناصر الدین توره اوزبك، شهزاده ماوراء النهر با یكهزار خانوار مروزی به ارض اقدس رسید. تبیین این مقال آن‌كه- از قراری كه ذكر شد- بعد آن‌كه امیر مزبور دست توسل به دامان دولت قاهره دراز كرد، این معنی باعث وحشت و اضطراب امیر حیدر توره برادر او گردیده كرّتی «5» از بخارا به مرو لشكر كشیده بند مرو را از خوف عبور سپاه ایرانی خراب كرده آن ولایت را بی‌آب گذاشت و خود را از تعرض برادر كهتر فارغ داشت. چون به سبب خرابی بند مرو دیگر در آن
______________________________
(1). ملی: «بدرهای»
(2). ملی:+ «و»
(3). ملی: «وحله»
(4). ملی:- «شده لهذا ازین طرف»
(5). بار دیگر، دفعه دیگر
ص: 281
ولایت زیست ممكن نبود، امیر مزبور مراتب را به نوّاب شاهزاده محمد ولی میرزا عرض نمود. نوّاب معزی الیه نیز برحسب امر اعلی، محمد خان قاجار نایب خراسان را با جمعیّت خراسانی روانه و امیر مزبور را با محمد شریف خان مروزی برادرزاده حاجی محمد حسین خان و یكهزار خانوار از رعیّت مرو كوچانیده به ارض اقدس آوردند. به امیر مزبور از همت اعلی در آن ولایت اقطاع نامحصور داده شد و اسباب زندگانی او از هر رهگذر آماده گردید. با نوّاب شاهزاده مواصلت كرده پس از چندی به عزم سیاحت رو به ولایات روم و روس آورد. از حكمران آن ولایات نیز كمال حرمت و رعایت دید تا بالاخره در مملكت روس از دست ساقی اجل جام ممات چشید.

ذكر مأموریت فرج الله خان افشار به جهت استقلال عبد الرحمن پاشای بابان و شرفیابی محمد علی میرزا به دربار آسمان‌شأن‌

بعد از نزول موكب اجلال به چمن سلطانیه به عرض عاكفان «1» سده سنّیه رسید كه سلیمان پاشا وزیر دار السّلام، حقوق و مرحمت‌های شاهنشاه اسلام را درباره خویش و عبد الرحمن پاشای بابان فراموش كرده [169] و عبد الرحمن پاشا نیز به سبب استظهار به دولت علیّه به او اعتنائی نكرده بلكه خلاف‌ها به عمل آورده است و سلیمان پاشا با احتشادی تمام بر سر شهرزور تاخت و عبد الرحمن پاشا شكست یافته باز به صوب كرمانشاهان پرداخته است. ظهور این معنی بر طبع اقدس اعلی گران آمده بلا تأمل فرج الله خان آدخلوی افشار نسقچی باشی، با فوجی بی‌كران به جهت نصب عبد الرحمن پاشا در شهرزور و تنبیه سلیمان پاشا مأمور گردیده، مقرّر شد كه پس از طیّ این معامله با قشون ابواب جمعی خود از راه كردستان روانه آذربایجان و در ركاب ولیعهد دوران با قشون ركابی جانفشانی گردد. مشار الیه با آن سپاه آراسته به صوب مقصود تاخت و به صوابدید نوّاب شاهزاده محمد علی میرزا، به انجام خدمات مقررّه پرداخت.
______________________________
(1). ساكنان
ص: 282
نوّاب شاهزاده پس از اطمینان از خدمات محوله برحسب احضار صاحبقران نامدار احرام كعبه حضور را بسته در روز سه‌شنبه هفتم شهر جمادی الآخر وارد اردوی كیوان شكوه آمد. در آن سفر پیشكشی فراخور شأن از زر و گوهر و امتعه و اقمشه هفت كشور و توسنان نجدی‌نژاد و استران‌كوه بنیاد از نظر آفتاب اثر شهریار زمان گذرانید و زیاده از سایر اوقات مورد تفقدات و نوازشات گردید. چند شبانروز در اردوی ظفراندوز از همت قاآن عدالت‌آموز، هنگامه نشاط و انبساط گرم بود و كوس بربط و عود از مالش پنجه مطربان باربد نمود نرم. روزها در گستردن بزم‌های نشاط، عرصه سلطانیه مینوون شد و شب‌ها آن ساحت دلگشا از صنایع چراغانی و آتش‌فشانی رشك وادی ایمن. بعد از انقضای ایّام نشاط، به قاعده اتراك بنای اسب‌دوانی گردید و اسبان جوزهر «1» دم سویقانی از یك میدانی تا ده میدانی سرگرم همعنانی آمد.
خلاصه نوّاب شاهزاده بعد از عرض پیشكش و تماشای طوی‌های دلكش، رخصت عود به ولایت كرمانشاهان یافته روانه گردید و میرزا بزرگ فراهانی وزیر نایب السلطنه به جهت انجام بعضی مهام به دربار فلك احتشام رسید و فوجی از پیاده نظام آذربایجانی را آورده از نظر شاهنشاه بهرام غلام گذرانید و مورد تحسین و آفرین گردید.
[مصرا] ع:
مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد

ذكر مراودت گداویچ سردار روسیه با جنرال غاردان «2» خان ایلچی دولت فرانسه و داستان اطمینان دولت انگریز و وقایع اتفاقیه تا ورود به دار الخلافه‌

در هنگامی كه فرستاده گداویچ سردار روسیه از دار الخلافه مراجعت می‌كرد، جنرال غاردان خان سفیر دولت فرانسه شرحی به او نوشته بود كه اگر تو امسال در
______________________________
(1). جوزهر- گوزهر- گوچهر: فلك اول؛ فلك قمر؛ هریك از عقده رأس و ذنب، كه محل تقاطع فلك حامل و مایل قمر است (ر. ك: معین، ذیل جوزهر).
(2). ژنرال گاردان
ص: 283
سرحدات قراباغ و گنجه نیایی، من متعهد می‌شوم و در حضرت شاهنشاهی كار موافقت را به انجام می‌رسانم. درین اوقات كه میرزا بزرگ فراهانی، وزیر نوّاب نایب السلطنه شرفیاب حضور شاهنشاه اسلام بود، گداویچ مزبور، بارون ویردی نام بولكونوك توپخانه روس را نزد جنرال مزبور فرستاده و اظهار [170] امتنان زیاده كرده و نوشته بود كه امسال به جهت تلاقی با پاشایان «1» دولت عثمانی ییلاق در محال پنبك خواهم كرد و به هیچ‌وجه روی به حدود ایران «2» نخواهم آورد.
جنرال مزبور از این معنی مطمئن گشت و جمعیتی كه از ركاب ظفر مآب به همراهی میرزا بزرگ وزیر می‌بایست به آذربایجان برود، مانع شده چنین به عرض رسانید كه: چون پادشاهان فرانسه و روس درین روزها بنای صلح دارند، من نوشته‌ام كه ناپلیون اعظم حرف تخلیه ولایات گرجستان و آذربایجان را نیز به ایمپراطور روسیه به میان آورد كه در همین زودی به گداویچ حكم خواهد رسید كه ولایات را خالی «3» كرده و به راه خود رود. باوجود این احوال، فرستادن قشون چه لازم؟
میانه او و میرزا بزرگ درین باب «4» مكالمات و مشاجرات واقع [شد] و جنرال غاردان دستخطی نوشته پا به مهر سپرد كه اگر گداویچ بر سر ایروان آید یا جسارتی دیگر ورزد، من در آستان همایون مجرم و مقصّر خواهم بود. بنابرآن فقرات، میرزا بزرگ بدون قشون و تدارك جنگ روسیه ملعون از دربار سپهر نمون مرّخص و در بلده خوی به خدمت سركار ولیعهدی مشرف گردید. مجددّا فرستاده [ای] از [سوی] گداویچ نزد جنرال غاردان آمد كه از جانب ایمپراطور اعظم مأمورم كه به تسخیر ولایت ایروان شتابم و چون پادشاهان روس و فرانسه باهم صلح كرده‌اند، مظنّه كلی دارم كه این روزها بنایی هم فی مابین دولتین ایران و روس بشود. جنرال غاردان از ظهور این مطلب «5» مضطرب گشته موسی ویروی فرانسه [ای] را فرستاد كه البته متعرض ایروان نشود و بر سر این كار ناهنجار نرود. بقیه داستان- انشاء الله تعالی- در موقع خود معروض خواهد افتاد.
بالجمله در همان چمن سلطانیه از مملكت فارس خبر رسید كه جنرال ملكم
______________________________
(1). مجلس: «تلافی پاشایان»؛ ملی: «تلاقی با پاشان»
(2). ملی: «ایروان»
(3). ملی: «خاكی»
(4). ملی:- «باب»
(5). ملی: «مصلحت»
ص: 284
بهادر انگریز كه قبل ازین به سفارت ایران آمده بود، از جانب جناب فرمانفرمای هندوستان به جهت انجام عهد دوستی دولتین ایران و انگریز و جواب دادن سفرای فرانسه تا حوالی بندر ابوشهر آمده و در دریا لنگر اقامت انداخته منتظر است كه به اجازه اولیای دولت قاهره و تعیین مهماندار روانه دربار آسمان‌مدار شود. جنرال غاردان خان از این معنی برآشفت و در حضرت خلافت در ثانی متعهد اخراج روسیه از خاك ایران گردید و استدعا كرد كه احدی از امراء دربار تعیین شود كه ملكم بهادر را جواب داده نگذارند كه داخل مرز ایران گردد و چون تعهدات او كلّا مبنی بر صرفه دولت خداداد [بود] و هنوز خلاف عهدی ازو به ظهور نرسیده بود، لهذا حسب الامر اعلی، اسماعیل خان دامغانی غلام پیشخدمت خاصه با فوجی از خاصان روانه دار العلم شیراز و فرستادگان كاروان از آن‌جا نزد جنرال ملكم روان و پیغام داد كه تا ظهور اثر تعهدات جنرال غاردان خان، در جایی كه هست توقف نماید. در اثنای آمدوشد حكمی از جناب فرمانفرمای هندوستان به او رسید كه مستر سر هرفردجنس از پای تخت مملكت انگلتره مأمور به سفارت دولت علیّه ایران است و وارد بمبئی گشته توقف تو در آن سامان بی‌صورت است. لهذا ملكم بهادر [171] از راهی كه آمده بود مراجعت كرد و اسماعیل خان با نیل مرام روی به آستان همایون آورد.
چون توقف موكب فیروز در چمن سلطانیه به طول انجامیده بوده و خریف خرف نیز آغاز دمسردی نمود، لهذا رایات نصرت آیات از آن‌جا حركت و در اواخر شهر رمضان المبارك، عرصه دار الخلافه از ورود خسرو یگانه طعنه‌زن این بلند آشیانه گشت.
[مصرا] ع:
دولت معین و بخت مساعد زمانه یار

ذكر عزیمت ینارال گداویچ به عزم یورش قلعه ایروان و وقایع اتفاقیه قبل از یورش به آن مكان‌

غراف گداویچ بعد از تدابیر ابلهانه خویش و تعهدات جنرال غاردان خان
ص: 285
مصلحت كیش و رجعت موكب فیروز صاحبقران عدالت‌اندیش، بدون دغدغه و تشویش در عین شدت برف و سرما همت به تسخیر ایروان بست و با سپاهی خونخوار و توپخانه صاعقه كردار به عزم افتتاح آن دیار بر سمند عزیمت برنشست به واهمه تعیین سپاه از درگاه شاهنشاه آگاه و توقف نوّاب نایب السلطنه در خوی، ینارال نیالسین و ینارال سماندراویچ را با پیاده و توپخانه موفو بر سر نخجوان و شرور فرستاد كه نوّاب شاهزاده و قشون ركابی از كار ایروان غافل گشته به دفع ایشان پردازند و گداویچ با خیل روسیه و خاطری آسوده كار قلعه ایروان را تمام سازند.
در آن سال، فرج الله خان افشار كه مأمور به شهرزور بود، بعد از استقلال دادن عبد الرحمن پاشا برحسب امر شهریار توانا از راه كردستان عازم و در بلده خوی شرفیابی ركاب نوّاب شاهزاده را لازم شد. امان الله خان ولدش نیز كه حاكم خمسه بود، با دوهزار سوار افشار خمساوی وارد گشته خویش را بر ایشان بست. پس از وصول این خبر به دارای دادگر، اسماعیل خان قاجار با سپاهی بی‌شمار و خزانه و اسلحه بسیار از دربار فلك‌مدار مأمور به دیار آذربایجان [شد] و حسین خان سردار، كار قلعه ایروان را انتظامی داده به عزم جدال با ینارالان مزبوره شتابان آمد. خود فی الجمله زدوخوردی با روسیه كرده و به سبب قلّت «1» همراهان صرفه نبرده فرج الله خان و امان الله خان افشار برحسب امر اشرف به معاونت او شتافتند و روسیه را در كمین كین نشسته زمان فرصتی می‌یافتند.
نوّاب نایب السلطنه نیز از بلده خوی حركت در منزل چورس «2» اقامت گزین و سرداران با اعتبار، حسین خان و فرج الله خان و امان الله خان را به اردوی خویش قرین ساخت و صادق خان عز الدینلوی قاجار با فوج افشار ارومی در محال شرور به عنان‌گیری روسیه پرداخت.
______________________________
(1). ملی: «قلب»
(2). در مورد لفظ «چورس» نگارنده «بستان السیاحه» اظهار بی‌اطلاعی می‌كند (بستان السیاحه، ص 212) امّا مینورسكی این نام را ارمنی‌Chvash -rotمی‌داند. (سازمان اداری حكومت صفوی، ص 189). نگارنده بستان السیاحه حاج زین العابدین شیروانی آن را در یك منزلی خوی و مینورسكی در ساحل چپ رود قطور و شمال خوی می‌داند. وی می‌نویسد: «در 1904 میلادی آثاری از استحكامات بسیار مهم در چورس مشاهده كردم». این منطقه دقیقا در جنوب قره ضیاء الدین و نزدیك روستای حاجی‌لر بر سر راه مرند- ماكو در كنار رودخانه آق‌چای قرار دارد. (اطلس راهنمای ایران، كتابشناسی، 1358)
ص: 286
در خلال این احوال موسی ویردی نام كه از جانب جنرال غاردان خان به منع گداویچ از تعرّض به خاك ایروان رفته بود، وارد و به حسن خان برادر حسین خان و سایر قلعه‌گیان پیغام داد كه، گداویچ بدون تردید ایروان را مسخر و جمعی از سپاه مظفر قتیل و اسیر و اموال اهل قلعه كّلا به غارت خواهد رفت؛ بهتر آن‌كه به دست خود قلعه را بسپارند و قلعه‌گیان و خود را از صدمات سپاه فارغ آرند. گداویچ كیج «1» نیز پاره [ای] ازین ترّهات [172] به حسن خان مرقوم گردانید و جوابی به جز صدای توپ و تفنگ نشنید.
در خلال این احوال، اسماعیل خان قاجار كه لشكر و خزانه از دربار سپهرمدار می‌آورد، در منزل چورس وارد اردوی اشرف گشته نوّاب شاهزاده و همراهان را قرین اطمینانی كامل كرد.
[مصرا] ع:
چه غم دیوار امت را كه دارد چون تو پشتیبان

ذكر یورش گداویچ كیج «2» به قلعه ایروان و شكست و فرار او به صوب «3» گرجستان و سایر اوضاع آن زمان‌

بعد از آن‌كه گداویچ از اطاعت حسن خان و اهل قلعه ایروان مأیوس «4» شد، پیادگان خود را كه زیاده از ده‌هزار بودند چهار حصّه «5» كرده در چهار طرف ایروان سنگرها بستند و توپ‌های تندر فغان را بر دیوار قلعه بسته چند روز متوالی از انداختن گلوله‌های پی‌در پی دو سه زرع از سر دیوار قلعه را شكستند. چون خاطر جمع شد كه صعود صالدات به سبب شكستگی دیوار بر فراز برج و باره آسان است، لهذا در شب نهم شهر شوال المكرم سنه یكهزار و دویست و بیست و سه صالدات را از چهار طرف قلعه حكم به یورش داد و قریب به طلوع صبح صادق از یورش روسیان بی‌ایمان زمانه ابواب بلا برگشاد. خوانین و سركردگان و مستحفظین قلعه، حسن خان برادر سردار و كلبعلی خان
______________________________
(1). ملی: «كنج»
(2). ملی: «كنج»
(3). مجلس: «جانب»
(4). ملی: «مانوس»
(5). بخش
ص: 287
سپانلوی قاجار و اشرف خان دماوندی و میرزا علی نقی خان فندرسكی بودند و بوّابین «1» خود را كه عبارت از تفنگچیان «2» استرآبادی و كرمانی و دماوندی و غلامان خراسانی و جزایرچیان تبریزی و سرباز مراغه‌ای است، به جان‌فشانی و جان‌ستانی ترغیب می‌نمودند. بنا به تدبیر خوانین مذكوره در آن شب تار، چراغ هم روشن نكرده و تفنگ‌ها بر سر دست گرفته و اسلحه و ادوات حرب را از قمه و خنجر و سرنیزه و غیر آن مهیّا نموده در كنار برج و باره خاموش بایستادند، به‌طوری كه گفتی احدی در قلعه نیست.
صالدات روسیه، غافل از آن قضیّه به تعجیل هرچه تمام‌تر یورش برده به مدد نردبان در «3» آن خندق عمیق نزول و از خندق صعود نموده خود را به پای دیوار رسانیدند و نردبان‌ها گذاشته مانند جنود شیطانی از آن قلعه سپهر مانند بالا رفته به فراز برج و باره رسیدند كه ناگاه مستحفظین قلعه به یكبار [ه] تكبیرگویان مشعل و قواریر نفت و كاسات آفتاب و مهتاب افروخته دیوارهای قلعه چون روز روشن و بر پیكر آن جنود ابلیس از هر طرف شررافكن شدند. تیغ یمانی بنای سرافشانی نموده قمه و خنجر را سینه شكافی شعار بود. مهره‌های «4» آتشین توپ و تفنگ، روسیان بی‌نام و ننگ را قاطع عروق و مفاصل شدی و از صدمات گرز البرز كوب، تن‌های آن بدسگالان از فراز برج و باره به قعر خندق متواصل آمدی. دلیران ایرانی سمندروار در آن آتش جرّار غوطه بردندی و روسیان بی‌ایمان از حملات دلیرانه آن گروه جلادت نشان از فراز دیوار، كبوتر صفت معلّق‌ها خوردندی. خوانین دلیر، خاصه اشرف خان دماوندی و میرزا علی نقی خان فندرسكی دامان مردی بر كمر استوار كرده مردانگی‌ها نمودندی و لحظه‌به‌لحظه از برجی به برجی روی [173] آورده ابواب غیرت و حمیّت بر چهره پیادگان جرّار گشودندی. گفتی مگر آن شب، روز قیامت است یا از هجر مهر چهر پری طلعتان سروقامت علامت. خلاصه تا دو ساعت متوالی تنور حرب افروخته و پیكر مخالفین از آتش‌فشانی دلیران عرصه كین
______________________________
(1). دربانان، نگهبانان قلعه؛ ملی: «توّابین»
(2). تفنگچی یا پیاده نظام راكب مجهز به تفنگ‌های كوتاه و شمشیر و خنجر از میان كشاورزان نیرومند برگزین می‌شدند. نخست آنان را در محل به خدمت می‌گرفتند و تحت فرمان یوز باشی قرار می‌دادند، امّا بعدها عنوان تفنگچی باشی به میان آمد. (سازمان اداری حكومت صفوی، ص 54)
(3). مجلس: «از»
(4). ملی: «مهره»
ص: 288
سوخته [شد]. از قوّت باطن اسلام و نیروی طالع صاحبقران ظفر غلام، معادل سه‌هزار نفر از آن قوم بدفرجام كه اكثر آنها افیسر و مایور و بولكونوك و افیچال و كپیتان و صاحبان مناصب بودند، مقتول و بی‌روح و دوهزار نفر دیگر، زخم‌دار و مجروح و بقیه السیف با ینارال كیج، یعنی گداویچ به جان‌كندن از آن غرقاب فنا خود را به كنار كشیدند و در پناه سنگر خویش آرمیدند. این مرحله از تحقیق گذشت كه در آن مقابله خشنا، زیاده از ده‌نفر از سپاه اسلام مقتول و مجروح نگشت.
گداویچ كیچ خاك مذلت بر فرق ایمپراطور «1» اعظم بیخت و در شب دوشنبه بیست و دویّم شهر شوال المكرم سنگرها را خالی كرده با حالی تباه و رویی «2» سیاه به‌سمت گرجستانات گریخت. حسین خان سردار و اسماعیل خان قاجار برحسب امر والا از عقب او تا محال «3» آواران تاختند و اكثری از بقیّه السیف او را از لباس حیات عاری ساختند و بسیاری از پیادگان روسی از بیم جان به اردوی نوّاب والا شتافته امان یافتند.
نوّاب اشرف، خوانین نامدار علی خان قاجار و امان الله خان افشار را بر سر ینارال نیالسین كه در نخجوان بود، تعیین و فوجی دیگر را به دفع شرّ ینارال سماندراویچ به شرور معین فرمود. از قوّت طالع خسروی هردو ینارال شكست فاحش دیده بالاخره به غنیمت نیم‌جانی بیرون بردند. نوّاب اشرف، خود نیز از محل اردو حركت و در عقب فراریان، باز لشكرها تعیین نمود. غنیمت در آن سفر از توپ و تفنگ و عرادّه‌های آذوقه و سایر اسباب به قدری به دست آمد كه از حساب بیرون است و ادراك آن از حوصله اندیشه فزون. كوتاهی سخن، گداویچ و ینارالان تا به سواد تفلیس رسیدند از شدّت برف و سرما اكثری از قشون ایشان تلف گردیدند، بقیه را دست‌وپا از سرما ضایع گشته در گوشه نكبت آرمیدند.
در همان اوقات شیخ علی خان قبه [ای] نیز، جمعیتی از طایفه لگزی فراهم آورده و در حوالی ولایت دربند با روسیه آن‌جا دعوایی كرده [آنان را] شكست داد و سه توپ با غنیمت فراوان از ایشان گرفته باز روی به داغستان نهاد. علی خان قاجار قوانلو به جهت زخمی كه از آن كفار در پا داشت، روی به ریاض ایمان گذاشت. بالجمله مژده این
______________________________
(1). مجلس: «امپراطور»
(2). ملی و مجلس: «روزی»
(3). ملی: «حال»
ص: 289
فتوحات غیبی و لطایف لاریبی وقتی به عرض واقفان سدّه خلافت رسید كه، موكب ظفراندوز در محال زرند و ساوه مشغول شكار بود و شاهنشاه مظفر كبكان خوش‌خرام و آهوان سیم اندام را صید می‌فرمود. به شكرانه این فیروزی، چند روزی به عشرت و بهجت‌اندوزی به سر شد و عرصه دار الخلافه از ورود مسعود خسرو مظفّر غیرت سپهر اخضر آمد. صدقات و نذورات به مستحقین بلاد داده شد و پیشوایان انام، «1» دست به دعای دوام دولت ابد فرجام گشاده [174] به افتخار هریك از سران و جانبازان، «2» خلاع مهرپیكر و بدره‌های «3» سیم و زر عنایت رفت و جنرال غاردان خان فرزانه «4» از آن تعهدات سر تا پا فسانه قرین ندامت بی‌نهایت آمد.
[مصرا] ع:
چرا عاقل كند كاری كه بار آرد پشیمانی
تاریخ این فتح میمون و شكست گداویچ ملعون از كلك مولف این كتاب مستطاب تراوید و یادگار را درین صفحه ثبت گردید.
لمولفه:
گداویچ در خارج «5»ایروان خوردشكستی كه ایّام گفت آفرین زین
ز بخت همایون دارای دوران‌ز بی‌دین گداویچ دین رفت و آیین
شد او ننگی از ایمپراطور روسی‌فتاد از شكوه و ز اجلال و «6» تمكین
بسی لشكرش شد تلف در شبیخون‌ز ضرب تبر زین و شمشیر و زوبین
شبی برد بر قلعه آن دد «7» شبیخون‌فكندند از آن باره‌اش همچو سرگین
گریزان شد از ایروان تا به تفلیس‌بر او «8» طعنه‌زن آدمی و شیاطین
ز آتش فروزیّ آن هردو لشگرهمی خیره شد دیده ماه و پروین
پی سال تاریخ آن خاوری گفت‌شكست گداویچ از این ایروان بین
______________________________
(1). ملی: «ایام»
(2). مجلس: «جان نثاران»
(3). ملی: «بدرهای»
(4). ملی: «فرزندانه»
(5). ملی: «خار»
(6). ملی:- «و»
(7). ملی: «دو»
(8). مجلس: «برو»
ص: 290

ذكر سفارت سرهرفردجنس «1» از دولت انگریز به دربار مینوون و مراجعت جنرال غاردان خان پیمان‌شكن‌

جمهوریت دولت بهیّه انگریز را از نهایت فطانت و غیرت در مراتب ملكداری و مرزبانی قانونی است كه اصل معنی دولت را پادشاه و حكمروا دانند و پادشاه ظاهر را مثل سایرین نوكر معتبری از دولت خوانند. مهمات دولت‌داری را سهل نشمارند و تا در قوه دارند به اعانت زور و زر بنیان دولت را روزبه‌روز محكمتر آرند. مهما امكن دشمن را به دولت چیره نخواهند و در كاری كه فواید آن پس از قرنی بلكه در قرون عاید دولت گردد، اهتمامات ورزیده و روزبه‌روز بر عزّت دولت افزوده از شوكت دشمن بكاهند.
چون ناپلیون پادشاه فرانسه را- از قراری كه قبل ازین ذكر شد- در مملكت فرانسه استیلائی به‌هم رسید و با ایمپراطور روس و برخی دیگر از قرالات فرنگ مجادلات كرده در اندك زمانی مبسوط الید گردید، به جهات عدیده خصومت با دولت انگریز را پیشه كرد و مداخلت در خاك هندوستان را اندیشه. با دولت علیّه ایران دوستی ورزید و اخراج روسیه را از خاك گرجستان و آذربایجان متعهد گردید؛ شاید به سبب این تعهدات ممتنع الحصول، از مملكت ایران راهی جوید و به تسخیر ممالك هندوستان پوید.
جمهوریت «2» انگریز اگرچه این فقره را ممتنع الوقوع می‌دانستند ولی باز به قاعده عاقبت اندیشی كه در دست دارند، طرف حزم و احتیاط را باز مرعی داشته همّت بر آن گماشتند كه عهد موافقت را با دولت علیّه ایران محكم‌تر سازند و به تعهد امورات [175] قریب الحصول به شكست عهد مراودت «3» ناپلیون با این دولت روزافزون پردازند. بنابرآن، سرهرفردجنس نامی از معارف مملكت انگلتره را كه به فطانت و ذكا معروف و به دولتخواهی و مصلحت‌جویی «4» موصوف و در عهد ریاست امراء زند نیز به ایران آمده در دار العلم شیراز چندی متمكن و موقوف بود، برگزیده و او را وكیل مختار در كار معاهدت این دولت پایدار كرده با نامه پادشاه ذی‌جاه انگریز از دار السلطنه لندن به سفارت دولت این شهریار دشمن‌شكن گسیل گردانیدند و حكم نمودند كه در نزد فرمانفرمای
______________________________
(1).Sir Herford jones
(2). مجلس:+ «دولت»
(3). ملی: «عید مراوت»
(4). ملی: «مصلحت خوبی»
ص: 291
هندوستان رفته و قرار كار سفارت و خرج آن سفر با دولت كمپنی داده پس از آن روانه ایران شود.
سرهرفردجنس وارد بندر بمبئی گشته نزد فرمانفرما نرفت. فرمانفرما از قراری كه ذكر شد، قبل از وقت دیرجان ملكم بهادر را به سفارت فرستاده در حوالی بندر ابوشهر موقوف بود. بعد از آن‌كه خبر ایلچی اصل دولت را شنید، شرحی به جان ملكم بهادر نوشته او را طلبید. شرحی هم به سرهرفردجنس قلمی داشت كه موافق قرار دولت روانه كلكته گشته و جناب فرمانفرما را ملاقات و قراری در كارها داده عازم ایران شود. ملكم بهادر نوشته را كه دید از قراری كه ذكر شد، برگردید، ولی سرهرفردجنس اعتنائی به نوشته نكرده از بندر بمبئی با پیشكش و هدایای نامحصور حركت كرده داخل بحر عمّان و به بندر ابوشهر وارد گشته توقف گزید و به جهت اذن از امنای دولت علیّه از ابتدا آدمی فرستاده و نوشتجات به امنای دولت جاوید تحریر داده زخمه‌زن تار «1» این هنگامه گردید كه: من از جانب دولت بهیّه انگریز وكیل مختارم كه مقاصد اولیای دولت علیّه ایران را برآرم. دفع روسیّه را به اعانت زر و زور و هرچه قریب الحصول باشد، قادرم و در مقام خدمت‌گزاری حاضر، ولیكن با وجود توقف سفرای دولت فرانسه در آن دربار، از آمدن معذورم و موافقت دولتین ایران و انگریز با وجود مسالمت با دولت فرانسه، مانعة الجمع و نامقدور [است]. هرگاه اولیای دولت خداداد صرفه خود را در دوستی با دولت انگریز دانند، سفرای فرانسه را به هر نوع دانند، جواب شافی داده مرا به درگاه آسمان جاه بخوانند و هرگاه موافقت با دولت فرانسه را اصلح و اسلم می‌شمارند، باز به دستور جوابی نوشته مرا در سرحد دولت زیاده معطّل ندارند تا مانند جان ملكم، سر خویش و راه مراجعت پیش گیرم.
بالجمله بعد «2» از ورود فرستاده و «3» عرض فقرات معلومه، برحسب امر اعلی، بزم مشاورت فی مابین امنای دولت قاهره و «4» جنرال غاردان خان و سایر همراهان او چیده و آماده و قصور جنرال مذكور در انجام تعهدات نامحصور فردا فردا برطبق اظهار نهاده شد: اوّل آن‌كه، موافق عهدنامه كه صورت آن بعد از طیّ این داستان تحریر خواهد
______________________________
(1). ملی «یار»
(2). ملی:- «بعد»
(3). ملی:- «و»
(4). ملی:- «و»
ص: 292
پذیرفت و اظهار مكرّره جنرال غاردان، ناپلیون متعهد شده بود كه هنگام ملاقات با الكسندر پاولیچ پادشاه روسیه به جهت انعقاد [176] مصالحه، در باب تخلیه ولایات گرجستان و آذربایجان نیز اهتمامی پردازد و پادشاه روسیه را به هر طریق كه داند در تخلیه ولایات مذكوره راضی سازد. ملاقات ایشان واقع و مخاصمه خویش را دافع آمدند، ولی به هیچ‌وجه ذكری از تخلیه سرحدات ایران نكرده این سخن را بالذات به میان نیاورد.
دویّم آن‌كه، جنرال غاردان خان- از قراری كه ذكر شده- بنابر اصرار گداویچ سردار روسیه، واسطه التیام دولتین ایران و روس گردیده هنگامه لشكركشی را به جهت دفع روسیه از تحریر حجّت «1» پا به مهری كه ذكر شد، خام گردانید و موسی «2» ویردی نام معلم فرانسه [ای] را نزد گداویچ فرستاد كه از معامله عزیمت ایروان درگذرد. این توسط از قوه به فعل نیامد سهل است كه موسی ویردی از طرف گداویچ واسطه شد كه مستحفظین قلعه ایروان، آن‌باره محكم بنیان را به روسیه واگذارند و اولیای دولت روز افزون پس از آن اسمی از ایروان به زبان نیارند.
سیّم آن‌كه، موسی لامی نام فرانسه [ای] كه مهندسی دلپذیر و همین موسی ویردی كه معلّمی بی‌نظیر در آذربایجان مشغول تعلیم نظام جدید بودند، در هنگام عزیمت گداویچ بر سر قلعه ایروان كه وقت كار و هنگام گرمی بازار بود، چنین اظهار نمودند كه:
جنرال غاردان خان به ما شرحی نوشته كه به جهت دوستی جدید كه فی مابین پادشاهان فرانسه و روس واقع گردیده، سعی ما در كار نظام ایرانی، خلاف دوستی آن‌دو پادشاه ذی‌جاه است و ما را ازین پس در تعلیم سپاه ظفر پناه اكراه [است].
چهارم آن‌كه، عسكر خان افشار ارومی كه به سفارت فرانسه گراییده، مدّتی است كه ناپلیون او را بی‌سبب در آن‌جا موقوف داشته، نه روانه می‌سازد، نه به اظهار كاری كه متضمن صلاح این دولت نامدار «3» است می‌پردازد.
خلاصه بعد از ایراد آن «4» دلایل مسجّل و براهین مدلّل جنرال غاردان خان چون خر در وحل «5» مانده در مقابل، بعضی اجوبه مجمل و مهمل بر زبان راند، ولی چون در
______________________________
(1). ملی: «صحبت»
(2). موسیو: واژه‌ای فرانسوی به معنی جناب
(3). مجلس: «پایدار»
(4). ملی: «این»
(5). وحل: گل‌ولای تاریخ ذو القرنین متن 293 ذكر سفارت سرهرفردجنس از دولت انگریز به دربار مینوون و مراجعت جنرال غاردان خان پیمان‌شكن ..... ص : 290
ص: 293
باطن بر این فقرات معلومه اطلاع كامل داشت و خود را صاحب تقصیر می‌پنداشت، در ثانی متعهد گردید كه اگرچه اخراج روسیه از خاك ایران به «1» این وسائل ممكن نشد ولی دولت فرانسه از اعانت اسباب و اسلحه و ادوات حرب به قدری كه ضرور باشد مضایقه ندارند و حجّتی پا به مهر سپرد كه در همان اوقات معادل سی‌هزار قبضه تفنگ با اسباب و ادوات جنگ مباشرین فرانسه در آذربایجان به كارگزاران نوّاب نایب السلطنه تسلیم آرند. هرگاه این معنی نیز مثل سایر تعهدات از قوه به فعل نیاید، امنای دولت، سرهرفردجنس بارونت را راه دهند كه به صوب دار الخلافه پای عزیمت برگشاید.
در ضمن این مكالمات، قرار چنین شد كه علی العجاله مهمانداری از جانب دولت خداداد تعیین و سرهرفردجنس قدری در ولایات شیراز و اصفهان اقامت گزین [شود] تا از تعهدات جدید چه زاید و مصلحت وقت چه اقتضا نماید. لهذا [177] برحسب امر اعلی، محمد خان حاجیلر استرابادی یوز باشی «2» غلامان ابواب جمعی نوّاب حسن علی میرزا روانه شیراز و محمد زكی خان نوری غلام پیشخدمت نوّاب حسین علی میرزا فرمانفرمای مملكت فارس، سرهرفردجنس را از بندر ابوشهر با عزت شایان به دار العلم شیراز رسانید و در آن‌جا چندی توقف نموده بعد به مهمانداری محمد خان حاجیلر روانه دار السلطنه اصفهان گردید و در آن‌جا نیز چندی اقامت گزیده بالاخره از تعهدات جنرال غاردان خان اثری ظاهر نشد و خود مصمّم آمد كه بدون اذن ناپلیون از دار الخلافه طهران حركت و به صوب مملكت فرانسه شتابد. اولیای دولت قاهره در مقام ممانعت برآمده اظهار كردند كه: در هر دولتی خاصه دولت روم، سفرای متعدّده از هر مرزوبوم اعم از دوست و دشمن اقامت دارند و هریك به انجام كار محوله به خویش اوقات می‌گذراند؛ بودن تو با سفیر دولت انگریز منافی نیست و دیگر این ابرام و لجاج چیست [امّا جنرال غاردان] به هیچ‌وجه متقاعد نگشته بار عزیمت بربست و به دار السطنه تبریز شتافته چندی هم به مصلحت كار در آن‌جا نشست و بعد از خبر ورود سفیر دولت انگریز، در آن‌جا نیز توقف نكرده از راه ولایت تفلیس عازم پاریس گشت.
خلاصه مجددا معتمدی با اعتبار از دربار سپهرمدار به احضار سرهرفردجنس بارونت مأمور به اصفهان [گردید] و سفیر مزبور، در بیست و هشتم شهر ذی حجة الحرام
______________________________
(1). ملی:- «به»
(2). فرمانده صد نفر را گویند.
ص: 294
سنه یكهزار و دویست و بیست و سه، با عزّتی شایان و استقبال نوروز خان قاجار ایشك آقاسی باشی دیوان، شرفیاب آستان سپهر بنیان [شد] و در خانه جناب حاجی محمد حسین خان امین الدوله میهمان گردید. در یوم بیستم شهر محرم الحرام سنه یكهزار و دویست و بیست و چهار به شرف حضور شاهنشاه تاجدار مشرف و نامه موافقت علامه «1» پادشاه ذی‌جاه انگریز را ابلاغ و یك قطعه الماس خورشید لباس، كه مبلغ بیست و پنج‌هزار تومان قیمت داشت، با سایر هدایا و تحف از نظر همایون اشرف گذرانیده از تفقدات گوناگون خاطر خطیر اعلی مورد انواع عزّوشرف گردید و عهدنامه [ای] مبسوطه دربار كار موافقت و التزام وجه امدادی به جهت مخارج دفع روسیه بدعاقبت و قرار تجارت فی مابین دو دولت قوی آیت بسته شد و عهود مراودت با سایر دولت‌های فرنگ شكسته آمد.
چون عهدنامه [ای] كه بالفعل فی مابین دولتین علیّتین معمول به است، عهدنامه‌ای است كه در نهایت سال ایت ئیل تركی سنه یكهزار و دویست و بیست و نه هجری بعد از صلح دولتین ایران و روس به توسط مسترالس «2» بسته شد، لهذا ایراد عهدنامه سرهرفردجنس و سفرایی كه از قبل مسترالس آمده‌اند و تغییرات یافته چندان مفید فایده نیست. انشاء الله تفصیل عهدنامه مزبور در سنه مسطوره مذكور و قرار معاهدات دولتین مشهور خواهد شد.

ذكر فتاوی مجتهدین در باب مسئله جهاد و سلطنت شرعی شاهنشاه مروّت نهاد و مراجعت سفیر این دولت خداداد از مملكت [178] روم وقوع بلای زلزله در اكثر بلاد و مرزوبوم‌

درین سنوات كه بنای نزاع «3» و جدال با جماعت بدعاقبت روسیه اتفاق افتاد، شاهنشاه اسلام‌پناه استراحت بر خود و ملتزمین ركاب ظفر مآب قطع فرموده در سفرها
______________________________
(1). ملی: «علانه»
(2).Mr .Else
(3). ملی: «نزال»
ص: 295
یك ماه و دو ماه كمر همایون را نمی‌گشود. شاهد این معنی خورشیدوار از مطلع خاطر انورش سر برزد كه این محاربات و مجادلات سپاه اسلام را با آن كفره ظلام، با شریعت حضرت رسول انام [ص] مطابق و معنی جهاد را با این اجتهاد موافق آرد تا ظهور این مطلب زیاده موجب تشویش اهالی اسلام آید و هركس به ملاحظه مثوبات اخروی بیشتر از پیشتر سعی در كار جهاد نماید. لهذا جناب میرزا بزرگ فراهانی قائم مقام وزیر نوّاب نایب السلطنه را به مباشری انجام این مهام برگزید و او نیز از فرط دینداری به تهیّه این كار زیاده از طاقت كوشید و حاجی ملا باقر سلماسی و مولانا صدر الدین محمّد تبریزی را به جهت كشف این مسائل به خدمت جناب شیخ محمد جعفر نجفی و آقا سیّد علی اصفهانی و میرزا ابو القاسم جیلانی- نوّر الله مضاجعهم- روانه عتبات عالیات و دار الایمان قم گردانید و مكاتبات به علمای اعلام و فقهای كرام كاشان و اصفهان و یزد تحریر و از حضرات عالی درجات ملّا احمد نراقی و حاجی میر محمد حسین سلطان العلما امام جمعه اصفهان و ملّا علی اكبر ایجی اصفهانی مستدعی نگارش حقیقت این فتوی گردید.
پس از قلیل «1» مدّتی رسالات عدیده از اطراف عراقین عرب‌وعجم رسید كه: شاه اسلام‌پناه، غازی فی سبیل الله است و مجادله با كفره روسیه، جهادی بی‌اكراه.
در رسالات جناب مجتهدین محترمین شیخ محمد جعفر و آقا سیّد علی كه رأس و رئیس مجتهدین زمان بودند، به صراحت این مطلب نگارش‌یافته بود كه: امروز پادشاه اسلام، نایب امام و برگزیده فقهای ذوی الاحترام [است] و محاربات با روسیه ظلام «2» جهادی بی‌شایبه. تردید، اوهام است و هرچه به قانون شرع شریف، خراج حسابی از رعایا گرفته، صرف این راه شود، بی‌شبه حلال و مباشرین امور جهاد به شرط دیانت و امانت از كاتب و سررشته‌داران نظام جدید اندوزنده ثواب و مأجور در روز حساب و فارغ از دغدغه سئوال و جوابست و بر صغیر و كبیر و وضیع و شریف ممالك محروسه واجب كه به عزم جهاد و برای تقویت دین و اعلای كلمه حق و حفظ بیضه اسلام به واجبی تهیه حرب سازند و هنگام تعرّض كفره فجره به دفع ایشان پردازند.
______________________________
(1). ملی: «كلیل»
(2). مجلس: «اظلام»
ص: 296
بالجمله میرزا بزرگ پس از وصول این رسائل، همّتی بر نشر مسائل جهاد كه سال‌ها متروك بود، گماشت و خود اقوال مجتهدین را جمع نموده و رساله [ای] در باب فتاوی جهاد ترتیب داده نام آن را «1» رساله جهادیه گذاشت. اهالی ولایات ایران خاصه مرز آذربایجان را عرق حمیّت اسلام به جوش آمد و هر تن از ارباب حرفت و صناعت اسباب به جهت خود میّها كرده منتظر هنگامه غوغا و خروش [179] شد.
خلاصه در همین اوقات، جناب آقا محمد ابراهیم، شیخ الاسلام بلده خوی كه به جهت میمنت جلوس سلطان مصطفی خان به اسلامبول رفته بود، با جواب نامه پادشاهی وارد و از قرار تقریر او معلوم گردید كه فقهای اهل سنت و جماعت نیز درین فتاوی همین اعتقاد را دارند و روزان و شبان بر منابر اسلام، اوقات به دعاگویی فتوحات پادشاه انام می‌گمارند. علی ایّ حال، در آخر همین سال، فتحعلی خان خواجه‌وند كه به رسالت سند رفته بود، وارد و میر ثابت علی نام كه رسول ولات سند بود، به همراهی او به شرف تقبیل آستان رفیع الشأن، قرین انواع مفاخر و فؤاید شد. موازی چهارصد قبضه «2» تفنگ دانه نشان و یك عدد سپر پولاد بنیان و دو طاقه شال شمله اعلی، عمل كشمیر و یك دست فرش چكن‌دوز بی‌نظیر به صیغه پیشكش ولات مزبور از نظر آقتاب تأثیر گذارنید و انجام همان مطالب سابقه را كه ذكر شد، مستدعی گردید. چون سرهرفردجنس سفیر دولت انگریز در دربار «3» همایون حاضر بود، امنای دولت علیّه سفارشی به او نمودند كه به علت بستگی «4» ولایت سند به این دولت ابد پیوند، كار پردازان دولت بهیّه «5» نیز رعایت آنها را منظور [دارند] و تعرّضی به آن حدود و ثغور نرسانند.
به نوّاب شاهزادگان محمد ولی میرزا والی ولایات خراسان و حسین علی میرزا فرمانفرمای مملكت فارس نیز فرامین مطاعه صادر و مقرّر آمد كه هرگاه افاغنه قندهار و هرات خواهند تعرّضی به خاك سند رسانند، به قدر ضرورت امدادی داده و رفع شرّ جماعت مزبور را مهیّا و آماده باشند.
میر ثابت علی مزبور پس از نوازش نامحصور اذن رخصت یافته میرزا مهدی نام
______________________________
(1). مجلس: «آن رساله را»
(2). ملی: «چهار قبضه»
(3). ملی: «در»
(4). مجلس: «حمایت»
(5). مجلس: «علیّه»
ص: 297
اصفهانی معتمد جناب حاجی محمد حسین خان امین الدوله به جهت اعلام مراحم خاطر علیّه به همراهی او به مرز سند شتافت.
در زمستان این سال از تأثیرات سپهر و نجوم در دار المرز مازندران و دار الخلافه طهران زلزله [ای] واقع گردید كه گوش هیچ‌یك از معمّرین سالخورد چنان قضیه [ای] از معمّرین دیگر نشنیده و دیده روزگار نیز مثل آن ندیده بود. در مدت یك ماه دایم الاوقات، كره زمین مانند كره سیماب متزلزل و بی‌آرام می‌نمود [و] اكثر قری و مزارع و بقعه‌جات واقعه در دار المرز مازندران به نوعی مفقود شد كه پس از سكون زمین جای عمارت و زراعت معلوم نبود.
در دار الخلافه طهران به شدّت مازندران نبود، ولی باز به‌طوری بود كه در آن شدّت سرما اهالی آن‌جا در صحاری و باغات و مزارعات، خیمه و خرگاه و آلاچیق بر سر پا كرده چندی به سر بردند و اكثر از بهائم و حیوانات از كوهستانات روی به آبادی «1» آوردند.
شعر:
به اندك التفاتی زنده دارد آفرینش رااگر نازی كند از هم فرو ریزند قالب‌ها
______________________________
(1). مجلس: «آبادانی»
ص: 298

بخش 6

ذكر بهاریه سال ئیلان ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و بیست و چهار هجری و تعیین برخی [180] از شاهزادگان به ایالت ولایات و سایر احوالات‌

مسندنشین ایوان چرخ نیلوفری، اعنی مهر خاوری درین سال نیكو مآل، روز سه‌شنبه چهارم شهر صفر المظفر سنه یكهزار و دویست و بیست و چهار، سه دقیقه قبل از آن‌كه از مطلع خاور جلوه‌گر گردد به بیت الشّرف حمل، نقل نمود و هریك از نوباوگان كواكب رخشان را از حضور پر نور دور داشته به حكمرانی قطری از اقطار سپهر امر نمود.
سفیران شمال و صبا «1» در تختگاه گلشن به ذهاب و ایاب پای برگشادند و حشر سنبل و سوسن خیول تنگ‌چشم زاغ و زغن و جنود نامعدود دی و بهمن را هزیمتی فاحش دادند.
خسرو ربیع به آیینی ملوكانه روی همت به عرصه‌گاه چمن گذاشت و نونهالان سرو و صنوبر را به دفع روسی‌نژادان اسفند برگماشت. عندلیب بی‌نوا كه چندی در قلعه خمول پای به دامن بود، تركان گلگون چهر سوری را گرفتار كمند شد و كارپردازان فروردین و اردی‌بهشت به سبب جوهر كاردانی به القاب ارجمند سربلند شاهنشاه معدلت‌آموز پس از جشن نوروز فیروز روی به نظم مهمات مملكت آورده امورات هر ولایت را قرین انتظامی تازه كرد.
نوّاب عبد الله میرزا را «2» به ایالت ولایت خمسه «3» كه فصل مشترك ممالك
______________________________
(1). ملی: «ضیا»
(2). ملی:- «را»
(3). شامل مناطق جنوبی زنجان تا جنوب دریاچه ارومیه كه ایل افشار و طوایف وابسته در آن
ص: 299
آذربایجان و عراق است، مأمور و جناب میرزا محمد تقی علی‌آبادی مازندرانی المتخلص به صاحب را، كه در آن اوقات منشی خاصه دیوان اعلی و خلف مرحوم میرزا محمد زكی مستوفی الممالك سلطان شهید است، به وزارت آن ملك مسرور داشت و نوّاب حسام السلطنه محمد تقی میرزا را «1» به حكم‌رانی ولایات بروجرد و سیلاخور و جاپلق نامزد [نمود] و میرزا علی گرایلی كه سابقا وزیر مرحوم حسین قلی خان «2» و از موهبت جان بخشی صاحبقران مروّت نشان قرین مباهاتی بی‌پایان بود، به وزارت او برگماشت. نوّاب شیخ الملوك شیخ علی میرزا را كه بطنا نبیره شیخ علی خان سردار زندیه است و از صفت شجاعت و دلیری بهره‌مند، به مناسبت ریاست بر فرقه زندیه به فرمانروایی ولایت ملایر و احشامات طایفه مزبوره برقرار و حاجی میرزا اسماعیل اشرفی مازندرانی كه چندی ناظر دیوان اعلی و از جمله محارم و قدیمی خدمتان «3» به درگاه معلّی بود، به وزارت نوّاب معزی الیه سربلند ساخت و شجاع السلطنه حسن علی میرزای نایب دار الخلافه را از انضمام ایالت ولایات بسطام و جاجرم و احشامات تركمان كوكلان بنواخت.
در خلال این احوال خبر رسید كه غراف گداویچ سردار روسیه به سبب شكست در دور ایروان در دولت روس مغضوب و پادشاه «4» او را احضار و طور مصوف نامی را كه حریفی جرّار و دلیری غدّار است، به سرداری گرجستان منصوب و روانه داشته است. شاهنشاه نام‌آور را وجود او نیز چون وجود نامسعود سایر سرداران بداختر در نظر انور به حقارت جلوه‌گر و دفع آن بدگوهر را مركوز خاطر فرخ سیر داشته به احضار لشكر [181] قیامت اثر فرمان داد و شاهزاده اسفندیار شعار، محمد علی میرزا را نیز مقرّر شد كه در موعدی معیّن با سپاهی دشمن‌شكن در چمن سلطانیه، وارد دربار مینوون و در آن سفر خیر اثر ملتزم ركاب سپهر توسن باشد.
______________________________
زندگی می‌كنند. امروزه شهر افشار در استان زنجان، مركز اصلی این ایل است.
(1). ملی:- «را»
(2). مجلس: «حسین علی خان»
(3). ملی: «و از حجله مخارم و قدیمی خدمتا»
(4). ملی+ «شاه»
ص: 300

ذكر سفارت حضرت حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی به دولت انگریز و برخی وقایع حیرت‌آمیز

چون جمهوریت دولت انگریز ماده موافقت دولت علیّه ایران را با شوكت فرانسه غلیظ دیدند، سرهرفردجنس را از جانب اصل دولت به سفارت برگزیدند. از این‌كه اخراجات سفارت سفرای ایران با سركار كمپنی بود، لهذا سرهرفردجنس معادل یكصد و بیست هزار تومان وجه امدادی را كه بعد زیاده شد به سركار كمپنی برات نمود.
درین اوقات خبر رسید كه جناب فرمانفرمای هندوستان به سبب خاصی از اسباب كه در وقایع سفارت سرهرفردجنس ایراد شد، برات او را مجری نداشته و باز در ثالث، بریگدیر «1» جان ملكم بهادر را از جانب سركار كمپنی به سفارت برگماشته است.
سرهرفردجنس از سفارت ملكم بهادر انكاری ورزید و در تعیین مخبری از جانب دولت علیّه ایران به دار السلطنه لندن به جهت تحقیق صحّت سفیرین و برقرار داشتن وجه امدادی و امضای عهدنامه مباركه اصراری كرد.
چون داستان سفارت ممالك فرنگ در گوش اهل ایران غریب می‌نمود، احدی راضی به این سفر نبود. بالاخره قرعه این كار به نام حاجی میرزا ابو الحسن شیرازی نیكو افتاد و برحسب امر اعلی به تدارك كار سفارت رونهاد. حاجی مزبور والدش میرزا محمد علی نام و از اواسط الناس توابع اصفهان بوده به شغل حجّامی و دلاكی مدارا می‌نموده است. به سببی از اسباب از وطن مألوف هجرت اختیار نموده است. رفته‌رفته در عهد كریم خان زند سررشته لشكر شد و در هنگام كدخدایی حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله، همشیره او را خواستگاری نموده این حاجی میرزا ابو الحسن از همشیره اعتمادو الدوله مذكور و به شرف مصاهرت «2» آن وزیر خجسته دستور نیز مسرور است.
از قراری كه قبل ازین ایراد شد، بعد از سپری شدن شوكت اعتماد الدوله مذكور، او نیز در محال شوشتر گرفتار و در دار الایمان قم از شرف جان‌بخشی شاهنشاه مروّت شعار، قرین افتخاری بیشمار و به زیارت بیت الله الحرام شتافت و از آن‌جا به سیاحت
______________________________
(1). مجلس و ملی: «بریكه‌دیر»
(2). دامادی
ص: 301
هندوستان رفته به سبب شهرت اصالت امّ اعتباری فی الجمله یافت. در نزد نوّاب ولایت دكن معروف و از شرف منادمت او مشعوف گردید. موازی دویست روپیه نوّاب مذكور به جهت او در ماهه بنا نهاد و چهار ساله در ماهه را در راه شاهدی فیض بخش نام در ماهی به باد داد.
پس از آن‌كه صاحبقران قدردان را با بازماندگان اعتماد الدوله مزبور بر سر التفات دید، روی به مملكت ایران نهاده چندی در دار العلم شیراز در حضرت نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرمای [182] مملكت فارس به شغل یساولی سرافراز گردید.
چون جناب حاجی محمد حسین خان اصفهانی امین الدوله از مصاهرت مرحوم حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله با نام بود، به سبب قرابت سببی مشار الیه را از شیراز احضار و در نزد خود چاكر و خدمت‌گزار نمود. در باب تعیین آدمی به جهت تشخیص و تحقیق صحت سفرین دولت انگریز در حضرت اعلی توسطی از وی كرد و سركار اقدس را بر سر میل آورد. نامه [ای] دوستانه از كلك دبیران دفترخانه جاودانه به پادشاه ذی‌جاه انگریز تحریر شد و چون از راه اسلامبول به مملكت انگلتره می‌شتافت، نامه [ای] جداگانه به سلطان مصطفی خداوندگار روم نیز تسطیر یافت.
شاهنشاه آگاه لقب ارجمند خانی‌اش بر سر نهاد و در اوایل شهر ربیع الثانی سنه یكهزار و دویست و بیست و «1» چهار به عزیمت روم به راه افتاد. هدایایی كه در آن سفر به همراه برد، رشته‌های تسبیح مروارید غلطان و طاقه‌جات شال كشمیری فراوان و دو قوطی مرصّع فادزهر و یك فرد قالی ابریشمی هراتی ممتاز و برخی دیگر از اسباب با امتیاز بود. بقیه داستان سفارت عنقریب ذكر خواهد شد.

ذكر حركت موكب اعلی به چمن كمال‌آباد شهریار و وصول امیر قلیچ خان تیموری از ملك خراسان و داستان فتح ترشیز و گرفتاری مصطفی قلی خان شرارت‌انگیز و عزیمت موكب اقدس به چمن اوجان‌

موكب فیروزی با یك جهان بهجت و بهروزی از دار الخلافه طهران حركت و روز
______________________________
(1). ملی:- «بیست»
ص: 302
جمعه بیستم شهر ربیع الاخر سنه مذكوره چمن كمال‌آباد شهریار، واقعه در هشت فرسخی دار الخلافه، مضرب سرادقات جاه‌وجلال آمد. در خلال این احوال، امیر قلیج خان تیموری از جانب شاهزاده نامدار محمد ولی میرزا والی خراسان شرفیاب درگاه معدلت نشان [شد] و مصطفی قلی خان عرب‌میش مست حاكم ولایت ترشیز را با دستان بسته و پای در غل‌وزنجیر پیوسته به درگاه مروّت بنیان حاضر آورد.
تبیین این مقال آن‌كه این، مصطفی قلی خان اباعن جدّ در ولایت ترشیز حاكم و كارگزار بوده و پیوسته با هر سلطانی به لیت و لعلّ‌مدار می‌نموده است. بعد از آن‌كه عرصه خراسان- از قراری كه تفصیل داده شد- عرضا و طولا به تصرّف اولیای دولت قاهره درآمد، خان مزبور را غول غوایت راه زده در پشت دیوار قباحت و وقاحت درشد.
مدّت هشت سال قشون پادشاهی بر دور قلعه سلطان‌آباد ترشیز نشستند تا آن‌كه به قوّت طالع خسروی قلعه را گرفته خان مزبور را دستان بستند. اموال او را كلّا مضبوط و خودش را با اهل‌وعیال برداشته به درگاه سپهر هبوط «1» آوردند. خاقان مروّت آیین بر جانش رحمت آورد و به توقف در دار الخلافه طهرانش مأمور كرد.
درد و زخم بیفكن و نام گنه مبركآتش به گرمی عرق انفعال نیست بالجمله بعد از انجام این كارها لوای فیروزی اعتلا به صوب چمن سلطانیه شقه گشا و در ورود به آن عرصه دلگشا [183] نوّاب محمد علی میرزا با سپاهی بی‌منتها احضار و در اندك زمانی شرفیاب دربار سپهرمدار شد. جناب میرزا بزرگ وزیر نیز از دار السلطنه تبریز وارد و چون از عزیمت خاقان اعظم به‌طرف آذربایجان مطّلع گردید، بلافاصله راجع شد و نوّاب محمد علی میرزا دو روز قبل از حركت رایات فیروزی اعتلا، به منقلای سپاه جرّار روان شد و پس از آن، خسرو دشمن‌شكن «2» با یك جهان لشكر چون شعله [ای] پس از شرر شتابان گردید. در روز نزول موكب اجلال در چمن اوجان، نوّاب نایب السلطنه با هزاران امید و آرزومندی، معادل بیست‌هزار پیاده نظام جدید را با بیست عراده توپ جهان آشوب آراسته و مساوی سه میل راه از دو جانب صف‌آرای گشتند و
______________________________
(1). ملی: «مبسوط»
(2). ملی: «دشمن شكر»
ص: 303
شاهنشاه قدردان بر جمیع شاهزادگان و خاصّان، زبان‌ها پر از آفرین و تحسین از میان آن دو صف گذشتند. حضرت صاحبقران هریك از سرهنگان و نایبان و صاحبان مناصب بل فرد فرد توابین را مرحمتی زیاده می‌فرمود و زبان به تحسین و آفرین می‌گشود. یوم بیست و دویم شهر جمادی الثانی، با ساعتی سعد كه سعادت از آن كسب شرف می‌نمود، در عمارت با شرافت اوجان نزول اجلال دست داد و دو شاهزاده «1» بلند مقدار هریك با قشون ابواب جمعی خود در یمین و یسار اردوی ظفر شعار، به فاصله یك فرسنگ بیفتاد.
لمولفه:
چه شاهزاده دو دریای آسمان گشتی‌چه شاهزاده دو گردون كهكشان مقدار

ذكر تعیین نوّاب شاهزادگان به اطراف ولایات از محالات حماملو و گنجه و طالش و ظهور انواع فتح و چالش «2»

در توقف چمن اوجان به عرض صاحبقران زمان رسید كه طور مصوف سردار روسیه، خود در منزل سوغانلق یك فرسخی تفلیس بار اقامت انداخته و ینارال نیالسین را با فوجی از آن شیاطین به جانب قراباغ و فوجی به محافظت حدود حمالو و بیوك كندی و كمری من محال پنبك و شوره‌گل، و ولی بولكونوك را به محافظت گنجه و ایلات قزّاق و شمس الدینلو روانه ساخته است. رای عالم‌آرای شهریاری بر آن تعلق یافت كه از اطراف و جوانب لشكرها بر سر ایشان تعیین و كار روسیه بی‌دین را به اختلالی زیاده قرین فرماید.
نوّاب شاهزاده محمد علی میرزا را با معادل بیست‌هزار سواره و پیاده جرّار و پنج عرّاده توپ آتشبار در روز شنبه غرّه شهر جمادی الثانی به عزم تاخت تفلیس مامور و از امرای نامدار و خوانین عالیمقدار، مهر علی خان قوانلو، خلف مرتضی قلی خان عمّ
______________________________
(1). مجلس: «شاهزادگان»
(2). چالش: درگیری؛ زدوخورد
ص: 304
بزرگوار و حسین خان سردار و اسماعیل خان دامغانی و محمد علی خان شام‌بیاتی و میرزا احمد خان لاریجانی و ذو الفقار خان و مطلّب خان سركردگان جانبازان سمنانی و دامغانی، به التزام ركاب نوّاب معزّی الیه مسرور آمدند و همچنین در یوم شنبه، پانزدهم شهر مزبور، نوّاب نایب السلطنه عباس میرزا با لشكری خوانخوار به‌طرف ولایت گنجه عنان‌گزار [شد] و [184] سركردگان با اعتبار، عبد اللّه خان فیروزكوهی و مهدی خان بالارستاقی «1» و محمد صالح خان عرب بسطامی و علی مردان خان افشار خمساوی و محمد نظر خان مافی با هزاره‌جات سواره و پیاده خویش از سعادت ركاب نوّاب معزی الیه برخوردار گشتند. پس از روانه داشتن حضرات شاهزادگان و فراغت از مهام ایشان به عرض خسرو زمان رسید كه مصطفی خان طالش به سبب طمع خام ایالت گیلان با روسیه بی‌ایمان مراودتی فراوان دارد و به راهنمایی آن جماعت گمراه در تعمیر معابر بیشه و جنگل به‌سمت مازندران و گیلان و آذربایجان پیوسته همّت می‌گمارد. در سال قبل نیز با طوایف شاهیسون اردبیل و مشكین وصلت كرده و صبیّه مرضیّه خود را به نظر علی خان، ولد نصیر خان شاهیسون داده است و امر ایلات شاهیسون هم به این علت روی به اختلال نهاده [لذا] در كیش مروّت و انصاف دفع آن مفسد نمك به حرام لازم افتاد و برحسب امر اعلی فرج اللّه خان افشار نسقچی باشی دربار جهان‌مدار در غرّه شهر رجب المرجب با لشكری جرّار به‌سمت اردبیل روی نهاد و چون هوای چمن اوجان بی‌نهایت گرم و ناپسند و هوای محال سراب در برودت و سالمیّت بی‌مانند بود، موكب اعلی از آن‌جا حركت و به منزل سراب پیوستند و گوش به راه اخبار فتوحات از اطراف بستند. «2»
خلاصه نوّاب محمّد علی میرزا و امرا را در محال حمّالو كه سه منزل دور از ایروان است، با مستحفظین آن‌جا تلاقی دست داد و تیغ‌های یمانی، بنای سرافشانی نهاد. از هر طرف صواعق مهره‌های آتشین تفنگ بر فرق روسیان بدآهنگ آغاز باریدن نمود و از حملات مردانه تركان جلادت نشان ابواب بلا بر چهره آن قوم ضلالت‌بنیان «3» گشود. از نیروی بخت بلند خسروی در اندك كرّی كه از شیران بیشه هیجا حاصل آمد،
______________________________
(1). ملی: «بالارستانی»
(2). مجلس: «نشستند»
(3). ملی: «جلادت‌نشان»
ص: 305
آن گروه روباه صفت به امان آمده تفنگ‌ها از دست ریختند و به دامان مروّت‌شأن «1» شاهزاده با فتوّت آویختند. نوّاب شاهزاده بر جان بقیّه رحمت كرد و رؤوس منحوس ایشان را با گرفتاران به جانب اردوی اعلی گسیل آورد [ه] خود با همان جیوش بحر خروش از معابر صعب المسالك راه حوالی تفلیس پیش گرفت و دست تطاول و چپاول بر ایلات كافر كیش گشاد. احشامات بزچلو و ارامنه و گرج كه قریب به تفلیس اقامت داشتند، اناثا و ذكورا قتیل و اسیر و اموال ایشان صامتا، ناطقا منهوب و دستگیر شد.
شاهزاده فیروزی لوا با آن همه فتوحات نمایان طرّه ماهچه علم ماه‌پیكر را تاب داده طبل رجعت بنواخت و در حوالی ایروان حسب الامر خسرو زمان به انتظار ورود موكب مسعود نوّاب نایب السلطنه به اقامت پرداخت. از آن طرف نوّاب نایب السلطنه از راه‌گوگچه «2» ییلاق به صوب گنجه تاختن آورده و ایلات و احشامات آن حوالی را كوچانیده روانه ایروان كرد. ولی بولكونوك كه به محافظت آن‌جا [185] قیام داشت، روی به فرار گذاشت. امیر خان دولوی قاجار، خال ولیعهد نامدار تا حوالی گنجه رفته و سرودیل فراوان از ایشان گرفته به اردوی والا برگشت و چون اخبار فتوحات نوّاب محمد علی میرزا رسید و طور مصوف سردار كه از سوغانلق یك فرسخی تفلیس به منزل زگن من محال گنجه آمده بود، از آن بلاهای ناگهان ترسیده جمعی از معارف همراهان را با عریضه ضراعت‌آمیز به خدمت نوّاب نایب السلطنه فرستاده متعهد گردید كه بعد از حركت رایت منصور گنجه را خالی كرده به كاركنان دولت بسپارد و خود روی [به] جانب تفلیس گذارد. اگرچه نوّاب شاهزاده صورت تعهدات مزورانه او را در آیینه ضمیر منیر عكس پذیر می‌دید، ولی چون سپاه منصور را به جهت قحط آذوقه امكان توقف در آن‌جا نبود، جوابی سرسری داده با شوكتی تمام روانه صوب ایروان [گردید]. نوّاب محمّد علی میرزا نیز به شوق ملاقات برادر بلند اختر از ایروان حركت و هردو آزاده سرو جویبار خلافت در چمن گوگچه به ملاقات یكدیگر بهره‌مند و نوای كوس بشارت را بلند كردند.
پس از انقضای چند روز هردو شاهزاده فیروز از چمن گوگچه ركضت‌كنان و
______________________________
(1). مجلس:- «شأن»
(2). در كنار راه مستقیم تفلیس به اردبیل دریاچه گوگچه واقع است كه نام قدیمش، اسم ارمنی سوان است.
(سفرنامه ابو دلف در ایران- ص 105)
ص: 306
حضرت نایب السلطنه در ایروان توقف نمود و نوّاب محمد علی میرزا به صوب اردوی كیهان‌پوی عزیمت فرمود [و] در منزل سراب به عزّ زیارت شاهنشاه مالك رقاب مشرّف و در ازاء آن همه زحمات از نوازش و تفقدات خسروانه قرین انواع عزّوشرف شد. بالجمله فرج اللّه خان افشار كه در اردبیل توقف داشت، كار ایلات شاهیسون را مختل دیده نظر علی خان و فرج اللّه خان عّم او را، كه پسر و برادر نصیر خان شاهیسون بودند و یكی حاكم و دیگری نایب اردبیل بودند، «1» به سبب سازش با مصطفی خان طالش گرفته، مغلولا به درگاه اعلی فرستاد و خود به تخریب بنیان مصطفی خان روی نهاد.
مشار الیه به استظهار روسیه، كه در میان پشت ساری بندرگاه روس و سالیان «2» توقف داشتند، قدم جسارت پیش گذاشته تا منزل دریغ، قشون ظفر نمون را استقبال نمودند.
دلیران افشار از استعمال تیغ و سنان در مجادله آن قوم روباه سان عار داشتند و بدون استعمال ادوات حرب به ضرب مشت و سیلی روی آن طایفه را برگاشتند.
مصطفی خان با هزار افسوس و دریغ از آن غرقاب بلا بادبان نجات بركشید و در قلعه لنكران كه وطن اصلی او بود، لنگر اقامت انداخته، آرام گزید. سپاه منصور، محصورش داشتند و همّت بر دفعش گماشتند. در آن‌جا نیز تاب درنگ نیاورده از روی آب به ساحل جامیش‌وان گریخت و مانند خاشاك به دامان آب آویخت. لشكر مظفّر به قلعه لنكران ریختند و از عمارات مصطفی خان و آیینه خانه او گردها برانگیختند. سراهای چوب و نی از آتش انتقام سوخته شد و در خزاین و دفاین اندوخته او آتش نهب و غارت افروخته، پس روی به محاصره جامیش‌وان كه اطرافش آب و یك راه باریك به‌سمت [186] لنكران دارد، آوردند و امنای دولت قاهره را در منزل سراب، ازین داستان مطلع كردند.
میرزا محمد خان سركرده هزاره‌جات لاریجانی مامور آمد كه به معاونت و امداد فرج اللّه خان افشار به اتمام كار قلعه جامیش‌وان پردازند و مصطفی خان نمك به حرام را اسیر و دستگیر سازند. پس از چندی كه غازیان منصور كار را بر او تنگ گرفتند به دامان امان متوسل و به توسط كارگزاران نوّاب نایب السلطنه، خدمت دولت دوران عدّت را متقبل شد.
______________________________
(1). مجلس: «می‌بودند»
(2). سالیان: نام شهری است كه امروزه در خاك جمهوری آذربایجان و در ساحل بحر خزر قرار دارد.
ص: 307
میرزا بزرگ فراهانی وزیر برحسب امر اعلی به جهت اطمینان او به جانب جامیش‌وان «1» شتافت و پس از ظهور خاطر جمعی، فرج اللّه خان افشار قشون پادشاهی را برداشته، از آن دیار روی برتافت.

ذكر وصول خبر فتح تركمانیه تكّه و سایر اوضاع اتفاقیّه در آن سفر خیر اثر تا هنگام نزول موكب اعلی به مستقر خلافت جاوید اثر

در سنه یكهزار و دویست و بیست نگاشته آمد كه نوّاب محمد ولی میرزا والی مملكت خراسان، حسین خان قاجار قزوینی سردار را به تنبیه طایفه تركمانان تكّه ساكن رود طژن فرستاد و چون گوشمالی به سزا دیدند، چندی دست از تعدّی و آزار مسلمانان كشیدند. در این سال نیز از فرط خباثت باطنی اوضاع سابقه را فراموش و پنبه غفلت در گوش كرده باز به تاخت‌وتاز معابر مسلمانان تاختند و جمعی از زوّار ارض اقدس را اسیر و دستگیر ساختند. غیرت نوّاب شاهزاده این معنی را برنتافت و این دفعه خود به نفس نفیس و جمعی از قشون ركابی و امرا و لشكریان خراسانی به عزم آن طایفه ضلالت مبانی شتافت تا حوالی محال نسا و ابیورد و رونه و مهنه و درون و اطراف رود طژن تاختن آورد و هركه را یافت كشت یا اسیر كرد. غنیمتی كه در آن سفر كسیب شد، از قرار تقریر ثقات معادل یكصدهزار گوسفند به تنهایی بود كه به ارض اقدس آوردند. بقیه غنایم را خداوند توانا داناست.
بسیاری از رؤوس منحوس آن طایفه را به اردوی معلی فرستاد و خاقان مظفر جان‌فشانان آن سفر را جوایز و صلات فراوان داد. حضرت میرزا رضا قلی نوایی صاحب دیوان انشا به وزارت مملكت خراسان نامزد و روان گردید و منصب جلیل منشی الممالكی به جناب میرزا عبد الوهاب اصفهانی المتخلّص به نشاط صاحب كتاب گنجینه به استحقاق رسید. چون در آن اوقات امور محاسبات و جمع و خرج مملكت فارس قدری اختلال داشت، لهذا برحسب امر همایون جناب حاجی محمد حسین خان
______________________________
(1). ملی و مجلس: «جامیش‌بان»
ص: 308
امین الدوله روی به آن صوب گذاشت.
بالجمله در همان اوقات كه منزل سراب مضرب سرادقات مجرّه طناب بود، القاص بیك نام گرجی فرستاده والی آخسقه و باشاچق با جمعی از توادزادگان «1» آن‌جا شرفیاب درگاه كهكشان موافق آمد. تبیین این مقال آن‌كه، ولایات آخسقه و باشاچق از توابع گرجستان روم است و به سبب توافق مذهب ولات آن‌جا با والیان ولایت «2» تفلیس وصلتی كرده و موافقتی به عمل آورده بودند. چون الكسندر میرزای والی گرجستان پناه به این دولت قاهره آورد [187] آنها نیز از متابعت جماعت روسیه كناره جستند، ولی از واهمه [ای] كه داشتند، القاص بیك را فرستاده و مستدعی اعانت و حمایت از جانب كار پردازان دولت خداداد شدند. شاهنشاه مروّت شعار، تفقّدات بی‌شمار درباره هریك از ایشان مبذول و حمایت والی را به نایب السلطنه موكول فرموده مقضیّ المرام روانه نمود.
چون بعد از فضل الهی، از میمنت بخت «3» فیروز شاهنشاهی امورات اطراف برحسب مرام آراسته شد و خریف خرف نیز به دم سردی برخاسته در دهم شهر رمضان المبارك، موكب اعلی از چمن سراب حركت و آن روز چنان برفی باریدن آغاز نهاد كه هركس عنان طاقت از دست داد [و] سررشته راه از دست مردم بیرون شد و هر فرقه [ای] تفرقه به كوه و هامون. بالجمله در عشر آخر شهر مزبور، عرصه دار الخلافه از ورود مسعود خسرو جوانبخت جوانی از سرگرفت و هر شیر اوژنی غزالی خوشخرام در بر.
لمولفه:
صد شكر كه ایّام مرارت به سرآمدمعشوق نشاط طرب از در به‌درآمد

ذكر وقوع وقایع اتفاقیه در دار الخلافه طهران تا هنگام عزیمت موكب اعلی به «4» زیارت [حضرت] معصومه [س] قم و شكار كاشان‌

یكی از جمله وقایع، خبر بهجت اثر، شكست جماعت وهابی است كه از مملكت
______________________________
(1). مجلس: «نوادزادگان»
(2). ملی: «به اولیای ولایات»
(3). ملی:- «بخت»
(4). مجلس: «و»
ص: 309
فارس رسید و آن این‌كه دو محال بستك و جهانگیریه [كه] از توابع لار است و اهالی آن‌جا به سبب شرارت فطری، همواره «1» با حاكم لار در مقام مخالفت و آزار [بوده‌اند]، درین سال به سبب وحشتی كه از عبد الله خان ولد نصیر خان حاكم آن‌جا داشتند، روی به وادی طغیان گذاشتند. عبد الله خان از عهده تنبیه ایشان برنیامد، لهذا به نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرمای فارس متوّسل شد. معزّی الیه، صادق خان دولوی قاجار را با جمعی از سواره و پیاده ركابی به دفع ایشان فرستاد. آن طایفه بدعاقبت از بیم دستبرد سپاه ظفر پناه، به جماعت اعراب وهابی ساكن بر عمّان متوسل شدند. صادق خان با قشون ابواب جمعی ایشان را در حوالی بحرین و قطیف دریافت و در ابتدای صف‌آرایی بدون استعمال آلات و ادوات حرب قزلباشی كرده روی از آن جماعت برتافت. اعراب بی سروپای موش‌خوار بی‌وقوفانه «2» از طرز و روش دعوا، یقین برشكست كرده به محمل بنه لشكر منصور ریختند و به طمع عربیّت به صنادیق قند و شكر و حلویّات آویختند. به سبب قسمت زیاد و كم، در میان آن طایفه هنگامه نزاع درگرفت و كار به دشنه و خنجر رسید. صادق خان به یكبار [ه] با قشون ركابی به دفع آن جماعت تاخت و از بخت فیروز خسروی مظفر گشته جمعیا را طعمه شمشیر آبدار ساخت. قلاع محكمه بستك و جهانگیریه را به حاكم لار سپرد و خود روی به دار العلم شیراز آورد.
یكی دیگر از جمله وقایع، ورود فرستادگان ولایت سند است. در سال قبل ذكر شد كه معتمدی از جانب جناب «3» حاجی محمد حسین خان امین الدوله به همراهی ایلچی سند رفت؛ در این اوقات مراجعت [كرد] و میر غلامعلی نامی مجددا از جانب ولات آن ولایت با عریضه و پیشكش به همراهی او وارد دربار جهان‌مدار [شد] و از جانب ولایت مزبور اظهار [188] امتنان بیشمار از حمایت شاهنشاه نامدار نموده با جواب عریضه و انعام نامعدود پای مراجعت برگشود.
دیگری از جمله وقایع آن‌كه، چون رای عالم‌آرا بر آن تعلق یافت كه در جمیع سرحدّ و ثغور مملكت آذربایجان قلاع رزینه به جهت محافظت از دستبرد روسیه بسته گردد، لهذا حكم رفت كه جناب میرزا بزرگ فراهانی از آذربایجان به دربار سپهر مبانی
______________________________
(1). مجلس:- «همواره»
(2). ملی: «موقوفانه»
(3). ملی: «ضابت»
ص: 310
شتابد. پس از ورود، مبلغ دویست‌هزار تومان زر نقد از خزانه عامره به جهت مصارف این كار عنایت رفت و حكم شد كه به دستیاری مهندسین انگریزی در حدود قراباغ و نخجوان و خوی و اردبیل و سرحدّ طوالش، قلعه‌جات رفیع و خنادیق عمیق مهیّا داشته درون هریك را از انواع آلات و ادوات حرب و آذوقه بی‌شمار انباشته دارند.
یكی دیگر از جمله وقایع آن‌كه، چون نوّاب ولیعهدی نایب سلطنت دولت جاوید اركان بود، رای عالم‌آرا بر آن شد كه میرزا بزرگ وزیر را نایب مناب وزارت عظمی فرماید. با وجود دو سه نفر از اعاظم و افاخم دربار دولت خداداد، لقب دادن به میرزا بزرگ به تنهایی، خلاف رویّه و رفتار دارایی و آقایی بود، لهذا به قانون دولت عثمانی، جناب میرزا محمد شفیع اعتماد الدوله ملقب به صدر اعظم شد و حضرت میرزا بزرگ به خطاب قائم‌مقامی صدارت عظمی مفاخرت‌كنان بر اهل عالم. میرزا عبد الوهاب اصفهانی منشی الممالك به معتمد الدوله ملقب و چون بستگی به دودمان رسالت داشت، این حسب ضمیمه آن نسب آمد. بالجمله قائم مقام صدارت عظمی روانه آذربایجان آمد و موكب معلی به عزم زیارت قم و تماشای متنزّهات كاشان، از دار الخلافه نهضت‌آرا در اواخر شهر ذی حجه الحرام، باز آن عرصه دلگشا از معاودت صاحبقران ظفر لوا طعنه‌زن روضه رضوان و رشك بخش عرصه جنان شد.
ص: 311

بخش 7

بهاریه سال نیكو مآل یونت ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و بیست و پنج [قمری] و عزیمت [به] چمن سلطانیه و اوضاع اتفاقیه‌

آرایش ایوان روزگار و از آرامش جان باغ و بهار اعنی خورشید عالم‌مدار، درین سال بهجت آثار روز چهارشنبه پانزدهم شهر صفر المظفر سنه یكهزار و دویست و بیست و پنج بعد از انقضای پنج ساعت و چهل و شش دقیقه، از شبستان حوت به ایوان حمل خرامید «1» و نوباوگان قوای نامیّه را به دفع روسی‌نژادان دی و بهمن مأمور گردانید.
معتمدین دی و بهار به جهت قرار كار موافقت، روی به‌هم آوردند و عاقبت بی‌نیل مرام از هم جدایی كردند. باز خسرو بهار با جنود سبزه و ازهار عزم ساحات چمن را مصمم شد و افغان توپ‌های صاعقه‌فشان تندر، سامعه‌آرای اهل عالم و آدم آمد. ایلچیان باد نوروزی را دگرباره نوبت ذهاب و ایاب آمد و سرداران اسفند و فروردین را تیغ بی‌دریغ به دفع یكدیگر آخته از قراب شد.
شاهنشاه عرب‌وعجم به طرز و آیین جمشید جم، برفراز اورنگ خلافت ابد توام، جلوس نمود و شاهزادگان اطراف و نامداران اكناف و سفرای هر كشور و امنای هر بوم [189] و بر را از خلاع آفتاب پایه و انعام بدره‌های كان مایه، دوش و گریبان و جیب و دامان گران‌بار فرمود.
پس از انقضای جشن نوروزی فرستادگان نواب نایب السلطنه از آذربایجان وارد و
______________________________
(1). ملی: «خرامند»
ص: 312
از قرار نوشتجاتی كه به امنای دولت قاهره تحریر یافته بود، طور مصوف سردار روسیه، بولكونوك بارون ویردی نام را به خدمت نوّاب معزّی الیه فرستاده و چنین اظهار داشته بود كه: چون دولت روسیه را ازین مخاصمه با دولت علیّه ایران به جز خسارت و نقصان صرفه [ای] دیگر حاصل نیست و انجام كار سرداران سابق را نیز می‌بینم كه چیست، لهذا
شعر
من برای وصل كردن آمدم‌نی برای فصل كردن آمدم ایمپراطور روسیه را نیز میل «1» به موافقت و مصالحت است و انجام این كار موقوف به ملاقات من با معتمدی از آن دولت.
در ضمن این فقره تمنا كرده بود كه جناب میرزا محمد شفیع صدراعظم با حضرت میرزا بزرگ قائم مقام صدارت افخم به جهت قرارومدار این كار مأمور شوند كه در جایی از حدود آذربایجان ملاقات واقع و این خصومت را دافع آیند.
چون شاهنشاه فطانت‌سیر از تدابیر مزوّرانه آن قوم بداختر با خبر بود، جواب فقرات معروضه را به این نوع ادا فرمود كه: صدراعظم مانند عرض كه لازم جوهر است، از ركاب فیروزی مآب دور نخواهد شد، ولیكن اتمام حجت را مضایقه نیست كه قائم مقام صدارت اعظم به آیینی شایسته عازم و ملاقات سردار روسیه را جازم آید.
خلاصه باز به آیین پیراروپار به احتشاد لشكر انجم حشر فرمان داد و روز دوشنبه بیست و هفتم شهر ربیع الاخر، آن سلطان قادر با شوكت جمشیدی و طلعت خورشیدی به عزم ییلاق چمن سلطانیه روی نهاد. روز جمعه بیستم شهر جمادی الاولی آن چمن دلگشا از یمن ورود شاهنشاه زرّین لوا طعنه‌زن كاخ مینا شد و نوّاب نایب السلطنه كیفیت ملاقات قائم مقام را با سردار روسیه به این آیین عریضه‌آرا [شد] كه: حضرت معزی الیه بعد از اذن از دربار خسروی به آیینی كه سزاوار بود، روانه و طور مصوف نیز از تفلیس بر آمده در محال عسكران ملاقات دست داد و به جهات متعدده كه معروض می‌گردد، شاهد موافقت نقاب از چهره نگشاد: اوّل آن‌كه، قبل از ورود قائم مقام به عسكران،
______________________________
(1). ملی:- «میل»
ص: 313
علی الغفله فوجی از طرف شیروان آمده معادل بیست‌هزار گوسفند ایلات قراچه‌داغ را از صحرای مغان چپاول كرده بردند و چون فرستادگان امر مصالحه آمدورفت می‌كردند، ایلات مزبور بنابر منع نایب السلطنه دست به مجادله درنیاوردند. قائم مقام بعد از ملاقات، این مراتب را با او به میان آورده جوابی با صواب نشنید. دویّم آن‌كه، در همان اوقات توقف جناب قایم مقام در عسكران، فوجی از روسیه به صوب مقری من محال قراباغ رفته آن‌جا را كه سپرده به ابو لفتح خان جوانشیر بود، تصرّف نمودند. بعد از اظهار قائم مقام، طور مصوف به معاذیر ناموجه پرداخت [كه] این هنگامه را نیز رفع نساخت.
سیّم [190] آن‌كه، یكی از لوازم عهد، این مطلب را قرار داد كه بعد از انجام كار مصالحه از سمت قارص و آخسقه به صوب مملكت روم تازد و به تسخیر ولایات آن مرزوبوم پردازد به شرطی كه از سرحدّداران دولت علیّه ایران، امدادی به رومی نشود.
جناب قائم مقام تحمل این امورات را در قوه قدرت نیافت و به همان آیین شایان كه رفته بود، روی از آن صوب برتافت و به دار السلطنه تبریز شتافت.
در همان اوقات، اكثری از ایلات قراباغ و گنجه به سعی ابو الفتح خان جوانشیر و اغورلو خان گنجوی و پیر قلی خان شامبیاتی از امكنه خود كوچیده درین طرف رود ارس منزل گزیدند و ایل «1» آیرملوی گنجه از سمت شرور «2» نخجوان آمده در ظلّ ظلیل دولت قاهره آرمیدند.
شاهنشاه رئوف بعد از اطلاع از معاملات قائم مقام و طور مصوف، نوّاب علی خان شاهزاده را با سپاهی جرّار از چمن سلطانیه به دفع روسیه [در] پنبك آباران مأمور فرمود و اسماعیل خان دامغانی و برادرانش ذو الفقار خان [و] مطلب خان و جانبازان سمنان و دامغان و سواران مافی و خواجه‌وند و عبد الملكی را به التزام ركاب شاهزاده مسرور نمود.
______________________________
(1). ملی: «ئیل»
(2). میان ایروان و نخجوان واقع و نام یكی از محلاتش، صدرك است.
ص: 314

ذكر آمد و رفت دیر «1» جان ملكم بهادر خان سفیر دولت انگریز و حركت از سلطانیه به اوجان و اخبار فتوحات فراوان و ورود فرستادگان داغستان و خبر قتل وزیر بغداد و رجعت به طهران‌

در وقایع سنه یكهزار و دویست و بیست و چهار نگارش یافت كه، خبر سفارت دیرجان ملكم بهادر خان از طرف هندوستان به دربار شاهنشاه جهان رسید و چون سرهرفردجنس بارونت از جانب اصل دولت سفیر و در درگاه آسمان نظیر متوقّف بود، حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی به جهت تشخیص صحّت سفیرین و سایر اوضاع روانه دار السلطنه لندن كردند و درین حال كه ملكم بهادر وارد بندر ابوشهر شد، چون هنوز خبری از سفیر دولت علیّه نرسیده بود، تعطیل او در بندر خلاف قانون تعارف می‌نمود، لهذا محراب خان بكشلوی افشار نایب نسقچی باشی دربار جهان‌مدار به مهمانداری او مأمور و فرمان آفتاب لمعان به احضار سفیر مزبور شرف صدور یافت. در پانزدهم شهر جمادی الاولی با جمعی دیگر از كرسی‌نشینان وارد چمن سلطانیه و از شرف بساطبوسی درگاه اعلی مفاخرت‌كنان بر آشنا و بیگانه گشته تحف و هدایا از متاع انگلتره و هندوستان از نظر همایون گذرانید و فی مابین او و سرهرفردجنس بارونت ملاقات دوستانه واقع گردید. در خلال این احوال نوشتجات [ی] چند از حاجی میرزا ابو الحسن خان به امنای دولت ابداركان رسید كه كارپردازان دولت انگریز، سفارت سرهرفردجنس را كه از جانب دولت است، ممضی داشته‌اند و ملكم بهادر را مأمور به مراجعت نموده‌اند، لهذا شاهنشاه دوست‌نواز دشمن‌گداز سفیر مزبور را به نوعی مورد التفات فرمودند كه زنگ عزل از سفارت را از آیینه خاطرش زدود و با انواع سرافرازی رخصت رجعت یافته از راه مراغه روانه دار السّلام بغداد و از سمت دریا عازم [191] هندوستان و آن بلاد آمد.
پس از انجام این مهام، شاهباز رایات ظفر آیات از چمن سلطانیه بال‌گشا گردید و
______________________________
(1). سر
ص: 315
در ساعتی سعد در چمن اوجان آذربایجان آشیان گزید. به فاصله یك دو روز میرزا محمد علی خان كاشانی وزیر نوّاب شاهزاده علی خان از راه رسید و خبر فتوحات معزی الیه را در محال پنبك و آباران رسانید. «1» تبیین این مقال آن‌كه، نوّاب شاهزاده را در آن مكان با ینارال بارت تكین روسی مستحفظ آن حدود تلاقی دست داده و دو سه دفعه محاربات و مجادلات را با آن طایفه كفر علامات آماده شده از طالع بی‌زوال شاهنشاه بی‌همال، فتحی نمایان واقع و تا نزدیكی قراباغ و محال گنجه تاخته اكثری از ایلات آن حدود را نیز راجع ساخته‌اند. بالجمله نوّاب شاهزاده باسر و اخترمه زیاد مراجعت به ایروان و از آن‌جا نیز حركت كرده در چمن اوجان شرفیاب ركاب فیروزی عنان [شد] و مورد آفرین و تحسین فراوان آمد.
در همان اوقات فرستادگان لگزیه داغستان و شیخعلی خان قبه [ای] و «2» مصطفی خان شیروانی كه از سیّئات اعمال شنیعه «3» خود پشیمان شده بود، با عرایض ضراعت نشان به اردوی كیوان شكوه وارد [شد] و سلیم خان شكّی و حسین قلی خان بادكوبه [ای] كه شرفیاب درگاه سپهر فواید بودند، به اتفاق فرستادگان «4» مزبور زبان نیاز به عرض این تمنّا گشودند كه: سرداری معتبر با فوجی از لشكر به محافظت كنار رودخانه كر مقرّر و وجهی نقد به صیغه انعام در وجه شیخ علی خان قبه [ای] عنایت رود كه جمعیتی از لگزیه فراهم آورده، اولا سلیم خان را در ولایت شكّی مستقل سازند و ثانیا به محاربه «5» روسیه متوفقین دربند و بادكوبه پردازند.
اگرچه شاهنشاه آگاه را اعتمادی به این مقالات نبود، ولی محض از فرط همّت و مروّت ذاتی مبلغی زر نقد از خزانه عامره به انعام شیخ علی خان مرحمت فرمود. پس از آن ابراهیم خان دولوی قاجار را با جمعی از پیاده و سوار به محافظت كنار رودخانه كر مامور نمود، چون اثری از تعهدات خوانین مزبور به ظهور نرسید، لهذا ابراهیم خان برحسب امر اعلی به چپاول ایلات قراباغ پرداخت و اموال بسیار به دست آورده سالما غانما خویش را ضمیمه اردوی معلی ساخت.
در خلال این احوال، خبر قتل سلیمان پاشای والی بغداد و ایالت عبد الله پاشا
______________________________
(1). مجلس: «ایاران رسید»
(2). ملی:- «و»
(3). ملی: «شیعه»
(4). ملی: «ستادگان»
(5). ملی: «محار»
ص: 316
رسید. تفصیل این اجمال آن‌كه امنای دولت عثمانی سلیمان پاشا را خدمت‌گزار این دولت جاوید مبانی دیدند و بالمآل از اختلال كار بغداد ترسیدند. از قراری كه ذكر شد، اولا یوسف پاشای سرعسگر ارزنة الروم را لقب وزارت داده روانه گردانیدند. یوسف پاشا بی‌نیل مرام برگشت، سهل است كه از ایالت ارزنة الروم هم درگذشت. درین سال، حالتی افندی رئیس الكتاب را از دار السلطنه اسلامبول به تخریب كار سلیمان پاشا فرستادند و بعضی نوشتجات به ایلات اكراد و اعراب و پاشایان موصول و كركوك در باب خلاف با وزیر نوشته به دست او دادند. رئیس [192] پرتلبیس وارد بغداد و هرقدر خواست به حیله و تزویر آغاز فتنه فساد نماید، ممكن نشد. بالاخره به عزم مراجعت از آن‌جا بیرون آمده در سلیمانیه با عبد الرحمن پاشای بابان مقرون شد. نوشتجات مزّورانه به اطراف روانه و این معنی مخالفت ایلات اعراب و اكراد را با سلیمان پاشا بهانه شد.
وزیر مزبور وقتی از خواب غفلت بیدار گردید كه اهالی اطراف را بر خود شوریده دید.
لا علاج متوسل به اذیال دولت پایدار آمد و بریدی علی التعجیل فرستاده مستدعی چاره كار شد.
میرزا محمد صادق وقایع‌نگار مروزی به جهت اصلاح ذات البین از چمن اوجان روانه گردید. در آن بین عبد الرحمن پاشا و سایر متسلمان كركوك و موصل با لشكر اعراب و اكراد و غیره تا حوالی امام اعظم تاختند و وزیر بی‌عقل، بدون انتظار جواب از طرف قرین الشرف شاهنشاه مالك رقاب، احتشادی كرد و از دار السلام بغداد رخت بیرون آورد. مخاصمین او را در دار اوّل به ششدر بلا انداختند. بغدادیان از صف وزیر جدا گشته روانه بغداد شدند و خود با شر ذمه قلیل فرار برقرار اختیار كرده به اوبه یكی از اعراب پناه آورد. شیخ آن قبیله خاك ادبار بر فرق ننگ و عار بیخت و خون آن مهمان بینوا را بر خاك مذلت ریخت. عبد الرحمن پاشا در اوایل شهر رجب المرجب وارد بغداد و به مواضعه حالتی افندی، عبد الله آغا نامی از گرجیه آن‌جا را به ایالت آن ولایت قرین اعتباری زیاده نمود. میرزا محمد صادق مروزی در كرمانشاهان این خبر را شنید و به درگاه آسمان جاه راجع گردید. احمد چلبی نیز از جانب عبد الله پاشا با پیشكشی وافر به درگاه خسروی حاضر و فرمان وزارت به اسم پاشای مزبور صادر آمد. بالجمله چون هوای اوجان بنای دم سردی نهاده بود، حضرت صاحبقران نامدار در غره شهر شوال
ص: 317
المكرّم از آن‌جا ركضت‌كنان و اواخر شهر مزبور عرصه دار الخلافه از ورود موكب اعلی طعنه‌زن عرصه جنان گردید