گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ و ذوالقرنین
جلد اول
ذكر سبب عزیمت حسین خان به آخسقه و شكست از روسیه و سایر اوضاع از تلافی شكست و غیر آن‌





طور مصوف سردار روسیه در میان حد شهر تفلیس و پاشاچق رفته سلیمان خان والی آن‌جا را به جهت حرف اصلاح نزد خود آورد و پس از آوردن محبوس نموده به ولایت تفلیس روانه كرد، می‌خواست به جانب پطربورغ گسیل سازد. سلیمان خان در بزم شراب این معنی را استنباط و همان شب به لطایف الحیل از دروازه بیرون تاخته و اسب و بلدی «1» جسته روانه پاشاچق شد.
سلیمان بیگ دیوان بیگی، خویش مصلحت كیش خود را به درگاه عالم پناه خاقانی فرستاده «2» استدعا كرد كه حكمی به عهده حسین خان سردار ایروان صادر گردد كه در دفع روسیه او را به لشكر وزرا اعانت نماید. برحسب تمنّای او، فرمان همایون صادر و حسین خان با خزانه و لشكر اعانت او را حاضر آمد. «3» در روز ورود به آخسقه چند نفر از تاوادان كارتیل و قراقلخان، كه از دست روسیه آن‌جا به امان [193] آمده بودند، نزد سردار آمده خواهش نمودند كه لوان میرزای والی‌زاده گرجستان را كه به همراه دارد، با ایشان روانه آرد تا آمدن او اختلال كار روسیه را بهانه شود. سردار هم والی‌زاده را با تداركی شایان به اتفاق ایشان فرستاد و گوش به اعلام خبر برگشاد. لوان میرزا از طوایف كارتیل و اوس و قراقلخان احتشادی «4» كرده كوشش‌های دلیرانه به عمل آورد.
سلیمان خان والی پاشاچق، اكثر روسیه را به اعانت سردار از آن ولایت اخراج كرده به جز یك قلعه بیشتر در تصرّف روس باقی نماند. خلاصه سردار به اطمینان این‌كه
______________________________
(1). ملی: «بلدسر»
(2). ملی: «ستاده»
(3). مجلس: «آید»
(4). جمع آوردن، مجتمع شدن برای امری واحد، استعداد و جمع لشكر، آماده و مهیّا كردن (دهخدا).
ص: 318
شریف پاشای سرعسگر آخسقه قراول در معابر گذاشته، دایم الاوقات خاطر بر آگاهی از احوال روسیه گماشته است، لهذا خود درین باب اهتمامی نكرده شب‌ها به استراحت و خواب و استعمال شراب ناب به روز می‌آورد. شبی علی الغفله جمعی از روسیّه به اردوی او شبیخون بردند و اردو را متفّرق كردند. سردار و سپاه از اردو برآمده و روسیه داخل گشته به دستبرد و یغما مشغول شدند. میرزا علی نقی خان فندرسكی استرابادی استمداد از باطن اجداد طاهرین خود كرده خویش را بر آن قوم بی‌دین زد و شكستی فاحش به آنها داده سر و اخترمه فراوان گرفت.
سردار [حسین خان] مصلحت در توقف ندیده و همه‌جا ایلغاركنان مراجعت كرده به خدمت ولیعهد زمان رسید. چون غیرت سردار ظهور این امر عظیم را برنمی‌تافت، لهذا به حكم نوّاب شاهزاده احتشادی آماده و به تعجیل تمام در بیست و سیّم ماه صیام «1» به صوب كلیسای پنبك كه روسیه را مأوا و مقام بود، شتافت. محمد بیك قاجار افشار سرهنگ و قاسم بیك سركرده غلام تفنگچیان با افواج ابواب جمعی خود در آن سفر از همراهان سردار بودند و جانفشانی‌های دلیرانه نمودند. چون می‌خواستند، علی الغفله بر سر روسیه روند، در یك روز و یكشب بیست و هشت فرسنگ راه را در میان برف و یخ و سرما پیاده طی نمودند. در هشت فرسخی پنبك نظام خود را آیین داده و شب هنگام روانه و دو ساعت قبل از طلوع صبح به حوالی سنگر حاجی قرا رسیده و دو نفر از قراولان روسیه را گرفته و از حقیقت كار ایشان مطلع شده بر سر سنگر راندند و روسیه نیز از كار آگاه و در آن شب تار چون شب‌های دیگر بیدار بودند. جنگی عظیم فی مابین دو سپاه درگرفت و مام روزگار در آن شب تار پرورده‌كشی از «2» سربازانی كه به همراهی سردار بودند، تكبیرگویان از اطراف سنگر یورش برده و از یمن طالع خسروی خود را داخل سنگر نمودند. احدی از جماعت روسیه جان به سلامت بیرون نبرد و جمیعا طعمه شمشیر آبدار گشتند.
قریه [ای] كه از ارامنه در پهلوی سنگر بود از دستبرد سپاه ظفر پناه، خراب و اهل‌و عیال و احمال و اثقال ایشان كلا كسیب غازیان ظفر ركاب شد. جمعی از صالدات روسیه
______________________________
(1). ماه رمضان.
(2). مجلس:+ «سر»
ص: 319
كه در خانه‌های ارامنه پنهان «1» بودند، در آن‌جا آتش افروخته همه را بسوختند. سردار، مظفّرا منصورا مراجعت و صالدات [از] سنگری كه «2» در پهلوی سنگر حاجی قرا بود، بیرون [194] آمده در عقب ایشان حركت مذبوحی كردند، ولی از جان‌فشانی غلام تفنگچیان صرفه [ای] نبردند. سردار به جهت رفع خجالت، سرها و اسرا را به خدمت نوّاب نایب السلطنه آورد و آن جناب نیز جمیعا را به درگاه همایون گسیل كرد.
بعد از ظهور این فتح نمایان، مجددا نوّاب نایب السلطنه، محمد بیك قاجار افشار سرهنگ را با دسته احسان خان دنبلی و قلیلی از غلام تفنگچیان بر سر قلعه شیخ آویز فرستاد. چون روسیه آذوقه از قراباغ به آن قلعه می‌آوردند و از آن‌جا به مقری حمل‌ونقل می‌كردند، لهذا همواره جمعی از صالدات در آن‌جا به محافظت به سر می‌بردند.
مأمورین با كمال شدّت برف و سرما چنان تاختند كه احدی از حال ایشان آگاه نشد. وقتی روسیه خبردار شدند كه اجل ناگهان را بر بالین خویش آماده یافتند. پانزده نفر از آن جماعت فرصت یافته و اسلحه خود را برداشته به بام كلیسایی كه در كنار شیخ آویز بود، پناه بردند و دست به تیراندازی دراز كردند. سربازان جلادت نشان متحمّل ایشان نشده به قلعه مزبور ریختند و جمیع روسیه و ارامنه را گرفته و گوسفندوار سر بریده خون همه را با خاك راه آمیختند. اموال و غنیمت بسیار به دست آورده و رؤوس منحوس روس را بر سر نیزه‌ها كرده سالما غانما به خدمت نوّاب نایب السلطنه بردند. بعد از ورود موكب اعلی به دار الخلافه طهران این اخبار مسرت آثار به عرض شاهنشاه تاجدار رسید و حسین خان و سایر جان‌فشانان هریك مورد التفات بی‌شمار گردید.
شاهنشاه التفات آگاه پس از وصول اخبار دشمن‌كشی مایل [به] دوست‌نوازی آمده به عزم پرسش احوال رعایا و برایا به دار المومنین كاشان و دار السلطنه اصفهان روی سعادت آورد. چون در آن سال به جهت گرانی غلات، اهالی آن‌دو ولایت بسیار پریشان و بی‌سامان شده بودند، لهذا مبلغ یكصدهزار تومان نقد از اصل مالیات دیوانی به تخفیف و تصدّق عنایت [رفت] و ضعفا و ملهوفین قرین استراحتی بی‌نهایت شدند. بعد از ادای صدقات و نذورات به ارباب استحقاق، موكب اعلی به عزم مراجعت گران ركاب
______________________________
(1). ملی: «نهان»
(2). ملی:- «كه»
ص: 320
و سبك عنان شد [و] در روز شنبه بیست و دویم شهر صفر المظفر سنه یكهزار و دویست و بیست و شش، عرصه دار الخلافه طعنه‌زن ساحات جنان گردید.
فردای آن روز، عسگر خان افشار ارومی كه از قرار نگارش به سفارت دولت فرانسه رفته بود، وارد و نامه و بعضی هدایای نفیس از جانب ناپلیون پادشاه آن‌جا آورده [بود]، از نظر مرحمت نمون گذرانید. از جمله هدایا، یك زوج گلدان طلای مینا بود كه تمثال همایون شاهنشاهی را بر روی آن نقش كرده و جانی مجسم در تن جماد ظاهر آورده بودند و الحق صنعتی به آن تازگی تا آن روز چشم احدی ندیده در طاقچه یكی از عمارات سركاری نصب و مضبوط گردید.
ص: 321

بخش 8

بهاریه سال میمون فال قوی ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و بیست و شش هجری و خبر شكست طایفه ضاله وهابی در درعیه از سعی كارگزاران [195] نوّاب فرمانفرمای فارس‌

همنشین پور مریم و آرایش ده ایوان سپهر معظم اعنی مهر انجم خدم درین سال سعادت توام بعد از انقضای یازده ساعت و سی و شش دقیقه از روز پنجشنبه بیست و پنجم شهر صفر المظفر سنه یكهزار و دویست و بیست و شش به بیت الشرف حمل مصمّم آمد و سفیران رومی‌نژاد فرنگی نهاد ریاحین و ازهار از ورود به تختگاه گلشن معزّز و مكرم شد. جنود «1» نامعدود اسپند چون اعراب بادیه سپار نكبت پیوند از صدمات لشكر خسرو بدیع شكست یافتند و نوباوگان نهال به همسری عروس سنبل و سوسن به حجله‌گاه چمن شتافتند. سند روسی رویان گل‌های صفراوی تركان گلگون چهر سوری را اسیر آمدند و سپاه ظفر دستگاه سلطان بهار در حدود خاور و باختر عالمگیر شدند.
اسباب گوهرآگین زرّین و سیمین شهریار قوای نامیه كه در دخمه خاك نهان بود، به عرصه ظهور جلوه كرد و خسرو ربیع را ضمیمه اوضاع دولت جاوید اثر گردید.
اعلیحضرت صاحبقران قدر قدرت جلوس نوروز عالم‌افروز بر تخت خورشید نشست و تار افسانه‌های جمشید را ازین اوضاع شیلانی كه مكرّر تحریر شده «2» از هم گسست.
______________________________
(1). ملی: «عنود»
(2). ملّی: «تحریر شد»
ص: 322
لمؤلفه:
جمشید اگر این همه آرایش عیدی‌در خواب بدیدی شدی از عقل سبك‌سر بالجمله بعد از انقضای بزم شیلان، انتظام مهام هر كشور و سامان را آماده شد و به شیران اطراف و سفیران اكناف با جهانی بشارت وارادت روی به درگاه عالم مطاف نهاد.
از جمله اخباری كه در آن اوقات از پرده خفا به عرصه ظهور جلوه نمود، خبر شكست جماعت وهّابی از قشون ركابی در حوالی درعیّه بود. تبیین این مقال آن‌كه، طایفه وهابی ساكن دیار نجد كه ذكر ایشان به كرّات نگارش‌یافته، رفته‌رفته به ولایت بحرین استیلا یافتند و اكثر اوقات به عزم یغما و غارت به حدود ولایت مسقط «1» می‌شتافتند. چون تعدّیات ایشان در آن ولایت از حد اعتدال گذشت، امام مسقط كه همواره باج‌گزار «2» فرمانفرمایان فارس است، برادر خود را به خدمت نواب حسین علی میرزا فرمانفرمای آن ملك فرستاد و مستدعی چاره گشت.
نوّاب معزی الیه، صادق خان دولوی قاجار را كه یك دفعه دیگر- از قراری كه ذكر شد- صدمات به آن طایفه خذلان سیر زده بود، با فوجی از قشون ركابی به تنبیه ایشان مأمور فرمود. سردار مزبور بعد از ورود به مسقط از آن‌جا نیز جمعیتی برداشته تا حوالی درعیّه تاخت و از طرف سعود نامسعود نیز دو سردار معتبر كه عبارت از محمد بن سیف و سیف ابن مالك است، با جنود اعراب بادیه سپار كه افزونتر از خیل مور و مارند به مقابله پرداخته، چرخچی سپهردوّار هنگامه كارزار را گرم ساخت. اعراب موش‌خوار در حمله اوّل كه از تركان قاجار دیدند، تاب مقاومت نیاورده از بخت بلند خسروی چون كوكب منحوس سعود نامسعود از میدان رزم برگردیدند. سپاه مظفر از تعاقب ایشان راندند و آیه وافی «3» هدایه «وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِینَ كَافَّةً» «4» به گوش آن قوم بی‌دین خواندند [196] محمّد و سیف دو زخم منكر برداشته جانی به سلامت بیرون بردند و بقیه اعراب از سرافشانی آن آتش فعل منجمد آب راه دیار سقر سپردند. آتش انتقام در اماكن و مساكن ایشان افروخته آمد.
سردار قاجار سالما غانما همّت بر مراجعت گماشت و امام مسقط به شكرانه این
______________________________
(1). پایتخت عمان امروزی.
(2). مجلس: باج‌گذار
(3). ملی: «ذاتی»
(4). سوره توبه، آیه 36؛ ملی و مجلس: «قاتِلُوا الْمُشْرِكِینَ كَافَّةً»
ص: 323
موهبت پیشكشی وافر به دربار نوّاب شاهزاده ارسال داشت. خبر این لطیفه غیبی در روز دوشنبه بیستم شهر ربیع الاوّل در دار الخلافه طهران به عرص دارای زمین و زمان رسید و ضمیر منیر اقدس الی غیر النهایة مبتهج و مسرور گردید. تاریخ این فتح همایون و شكست جیش وهابی ملعون از كلك مؤلف تراوید و درین صفحه مرقوم گردید.
لمؤلفه:
شكر كز بخت شه و همت فرمانفرمالشكر مرز عرب از فرس بخت افتاد
ملك درعیّه كجا رزمگه جیش عجم‌این دراز بخت شهنشاه جهانگیر گشاد
رفت سركرده قاجار مهین صادق خان‌به سراندازی آن طایفه بی‌بنیاد
از یكی حمله ز بیداد وی آن جیش شكست‌خاك آن قوم شد از آتش كینش بر باد
هر سواری ز ملك یك تنه می‌راند به خصم‌خود نمی‌گفت كه این هفت بود یا هفتاد
پی شكرانه این فتح، امام مسقطساوری‌ها به در شاه جهان بفرستاد
هیچ نامی دگر از لشكر وهّابی نیست‌زهی از بخت شهنشاه كه این رسم نهاد
خاوری از پی تاریخ چنین كرد رقم‌جیش وهّابی بی‌دین بشكست از بیداد

ذكر ورود ایلچی دولت عثمانیه و حركت رایات ظفر به چمن سلطانیه و تعیین سپاه به مجادله جماعت روسیّه‌

چون از قراری كه به كرّات ایراد شد، بعضی غوایل به سبب تغییر و تبدیل وزرای
ص: 324
دار السّلام بغداد و فتنه‌جویی عبد الرحمن پاشای بی‌بنیاد در عراق عرب رخ داد، چندین دفعه برحسب امر دارای معدلت نهاد نوّاب محمد علی میرزا با سپاهی توانا روی به سامان بغداد نهاد. امنای دولت عثمانی از فرط عاقبت‌اندیشی از وخامت این غوایل اندیشه‌مند گشته به جهت دفع مواد فتنه و فساد یسنجی‌زاده «1» سیّد عبد الوهاب افندی را كه از جمله معتبرین آن دولت علیّه بود، به همراهی شاكر افندی و حیرت افندی نام از جانب سلطان محمود خان خداوندگار روم به سفارت ایران نامزد و با تحف فراوان روانه دربار سپهر مسند نمودند. سفیر مزبور با عزّتی موفور در عشر ثانی شهر ربیع الثانی وارد مستقر خلافت ابد دستور، در دار الوزاره جناب میرزا محمد شفیع صدراعظم نزول نمود. پس از فراغ از خستگی در روزی به سعادت پیوسته به قانونی شایسته شرفیاب پیشگاه مجره دستگاه [شد] و نامه حضرت قیصری را با هدایای نفیسه حاكی از مراتب صداقت گستری از نظر آن آرایش ایوان اسكندری گذرانیده [197] به طرزی خوش و روشی دلكش از جانب پادشاه ذی‌جاه روم پیغام‌گزار «2» گردید.
شاهنشاه دانا كه در شناسایی اشخاصش، نظری تواناست طرز مكالمات آن سفیر بی‌نظیر را كه ناشی از فرط مسالمت بود، پسندیده و مورد انواع نوازشات گردانید.
بالجمله سلطان روم به ملاحظه جذب قلوب امینان این دولت ابد ملزوم، رقیمه «3» [ای] نیز مشحون كمال مودت دوستانه به جناب میرزا محمّد شفیع صدراعظم مرقوم و برخی از تنسوقات «4» لایقه نیز به صیغه تكلّف مشخص و معلوم كرده مصحوب آن سفیر آگاه و به یادبود آن وزیر جلالت همراه فرستاد. از ظهور این مواقف و این نوع مصادقت، مراسم دوستی و وداد فی مابین دو دولت قومی بنیاد، روی در ازدیاد نهاد. مطالب سفارت او این‌كه، چون پاشایان بابان همواره باعث مفسدت فی مابین دولتین علیّتین ایران و روم [هستند] و خاصّه عبد الرحمن پاشا كه سرآمد جمیع مفسده‌جویان آن مرزوبوم است، لهذا اولیای دولت علیّه ایران از حمایت «5» او كناره جویند، بلكه به سبب ازدیاد موافقت بین الدولتین، گاهی كه منشأ فسادی می‌شود، به راه تنبیه او پویند. و همچنین از این‌كه سرحدّداران آن دولت را همواره در حدود آخسقه و قارص با جماعت روسیه حدیث
______________________________
(1). ملك: «ینبحی‌زاده.
(2). مجلس: «گذار»
(3). نوشته.
(4). تحف نایاب، هرچیز نفیس؛ مجلس: «متنوّقات»
(5). ملی: «جماعت»
ص: 325
مجادلت در میان است، كارگزاران این شوكت بهیّه حتّی المقدور خود را از حمایت «1» معاف ندارند و طایفه روسیه را فارغ بال نگذارند.
ازین طرف قرین الشرف اجوبه شافی به او داده شد و بنیان قرار كار موافقت به این نوع نهاده آمد كه، به سبب جهت جامعه اسلامیه، كارپردازان این دولت خداداد را در اعانت و حمایت مضایقتی نیست، ولی باید همواره اوقات تعین پاشایان شهرزور به اذن و صوابدید امنای این دولت ابد دستور باشد و وزیر دار السلام بغداد نیز پس ازین، مثل وزرای سابقه، صداقت‌گزار این دولت جاوید قرار با زوّار و مجاورین آن ارض فیض شعار پیوسته سلیم و بردبار بوده امری خلاف سرحدداری از ایشان آشكار نگردد و هرگاه اختلافی در این عهود از ایشان ظاهر آید، تنبیه و آزار را حاضر باشند. خلاصه تفصیل این فقرات- انشاء الله تعالی- عنقریب در محل خود ایراد خواهد شد.
بعد از اتمام این مهام سفیر مذكور مفتخر از انواع نوازشات آمده مأمور به توقف دار السلطنه تبریز گردید و موكب اعلی با یك جهان سپاه روز شنبه نهم شهر جمادی الآخره از دار الخلافه طهران نهضت‌انگیز و یوم یكشنبه غره شهر رجب المرجب چمن سلطانیه مضرب خیام نصرت‌آمیز شد. اسماعیل خان دامغانی سردار با سپاهی جرّار مأمور به مملكت آذربایجان و مقرّر گردید كه در جدال با روسیه بی‌ایمان، تابع امرونهی و صلاح و صوابدید نوّاب ولیعهد زمان باشد.

ذكر سور با سرور نوّاب شیخ علی میرزا حكمروای ملایر و تویسركان و عبد الله میرزا والی خمسه در چمن سلطانیه‌

چمن سلطانیه، ارضی است وسیع و چمنی است بدیع و جلوس صاحبقران منیع را بر فراز تلّی بلند قصری [198] رفیع. محّل آن چمن دلگشا، هم لایق بزم است هم قابل رزم؛ هم عیش را سزاوار است هم طیش «2» را در كار. رای عالم‌آرای سلطانی بر آن قرار یافت كه، دو «3» عندلیب گلستان خلافت، اعنی نوّاب شیخ علی میرزا صاحب اختیار
______________________________
(1). ملی: «جماعت»
(2). خشم و غضب.
(3). مجلس: «در»
ص: 326
ولایات ملایر و تویسركان و حضرت عبد الله میرزا حكمران ولایات خمسه و زنجان را با دو تازه گلبن جویبار جلالت مواصلت دهد «1». نخست «2» معماران و مهندسان را حكم فرمود كه در پیشگاه قصر رفیع سلطانی به نوعی كه باید، صفّه‌ها و تخت‌ها از سنگ و چوب مرتّب سازند تا مباشرین امور سور به اتمام كار سرور پردازند. به جز ارباب طربی كه همواره حاضر ركاب سرور انتسابند، از اطراف ممالك آذربایجان و كرمانشاهان و همدان و لرستان و سایر بلدان قریب و بعید، به قدری جمع شدند كه محاسبان اندیشه از درك آن عاجز آمدند. از آن جمله، جوان ریسمان‌بازی از جمله بازیگران خاصّه سركار سلطنت آقایی نام بود كه مهر فلك آیینه فام، صبح و شام از چهر سیم‌اندام او كسب ضیا می‌نمود. این دو رباعی از زاده طبع مولف، زیبایی او را دلیلی است روشن و رعنائیش را برهانی مبرهن.
لمؤلفه:
آن شوخ كه ختم كرده طنازی راو ز غمزه عیان ساخته غمّازی را
تا گشته رسن باز دلم در زلفش‌آموخته از دلم رسن بازی را ایضا منه «3»:
آن شوخ رسن باز به بالای رسن‌من كوفته سر چو میخ در پای رسن
از غم چو رسن ضعیف كردم تن خویش‌تا بر سر من پای نهد جای رسن بالجمله چون خیمه‌های امرا و وزرا و خوانین و توابین كلّا به نظام بود، مقرّر شد كه در ایّام عیش شب‌ها در جلو هر چادری، چراغانی به طرزی خاص نمایند. در اظهار سایر اوضاع عیش از طرز آتشبازی و شعبده‌سازی و غیره، تطویل كلام را به جز ملالت خوانندگان عظام سودی نیست ولیكن وضع چراغانی به آن آیین، خالی از غرابت و نمودی نه به همان طرحی كه چادرهای اهل اردو را به نظام زده بودند. شب‌ها در جلو هر چادری به تركیبی «4» بدیع چراغانی می‌نمودند كه عقل دانا بعد از تماشا برفراز آن قصر
______________________________
(1). مجلس: «دید»
(2). ملی: «بخت»
(3). مجلس:- «منه»؛ عبارت «ایضا منه» عربی است به معنی: این رباعی نیز از مولف است.
(4). ملی: «تیر گیتی»
ص: 327
رفیع بنا «1» انگشت حیرت به دندان می‌گزید.
خلاصه لمؤلفه:
شبی مانند روز عید نوروزشبی در خرّمی میمون و فیروز
دو برجیس و دو ناهید سموات‌به‌هم بستند خوش عقد موالات صبیّه محترمه میرزا محمد خان دولوی قاجار به نوّاب شیخ علی میرزا داده شد و از سلیمان خان قوانلو به نوّاب عبد الله میرزا سپرده آمد. نیرّین در برجی همایون مقارنه كردند و سعدین در برجی دیگر به غایت میمون مقابله به عمل آوردند.
لمؤلفه:
شكر یزدان را كه در دوران ز بخت خسروی‌یافت باز از عیش ابناء ملك عالم نوی تاریخ این دو عیش مهنّا از كلك مولف تحریر و درین رساله تسطیر یافت.
لمولفه:
چون باغ خلد عرصه قنقرا و لنگ شد[199] از سور پادشاه جهان‌دار كامران
از همّت گزیده فتحعلی شه است‌عیش دو شاهزاده فیروز نوجوان
آن شاهزاده شیخ علی میرزا كه چرخ‌در عیش اوست دف به كف و كف به‌هم‌زنان
آن دیگری به نام چه عبد اللّه جواددارا لقب وراست ز دارای انس و جان
هر تن ز نسل دوده قاجار شاهدی‌در بركشید و گشت تنی همسر روان
______________________________
(1). ملی: «نیا»
ص: 328 تاریخ آن‌دو عیش رقم كرد خاوری‌عیش دو شاهزاده گردون مقام آن

ذكر عزیمت نوّاب محمد ولی میرزا والی مملكت خراسان به صوب هرات و اخذ گروگان و مالیات از والی آن صفحات‌

در وقایع سنه یكهزار و دویست و بیست و دو، كیفیّت دعوای محمد خان نایب مملكت خراسان با حاجی فیروز الدین میرزای افغان و قتل صوفی اسلام بی‌ایمان و اخذ مالوجهات آن ولایت و استرداد محال غوریان و غیره تفصیل داده شد. چندی كه بدین منوال گذشت، حاجی فیروز به سبب اغوای خراسانیان فتنه‌آموز پشیمان گشت [و] در ادای مالیات دیوانی تكاهل ورزید و به نیّت مداخلت در محال غوریان، به پیرامون خیال‌های باطل می‌گردید. نواب محمّد ولی میرزا مراتب را به درگاه معّلی عرض نمود و شاهنشاه دوران، قبل از حركت از طهران فوجی از سپاه را به جهت تنبیه حاجی فیروز مأمور فرمود.
پس از وصول لشكر و حصول اطمینان نوّاب شاهزاده بلند اختر، روز شنبه بیست و ششم جمادی الآخره سنه یكهزار و دویست و بیست و شش از ارض اقدس حركت و با جمیع خوانین اتراك و اكراد و اعراب خراسان روی سعادت به آن سامان آورد. منزل به منزل آن راه را به آیینی شایسته طی كرد و در محل پل‌نقره، كه سه فرسخی هرات است، نزول اجلال نمود و سپاه كینه‌خواه را به خرابی حوالی و حواشی آن ولایت مأمور فرمود و چون آوازه در افتاد كه فوجی از تركان قاجار در التزام ركاب شاهزاده عالی مقدار آماده و برقرارند، لهذا حاجی فیروز قدرت مقابله در خود ندید و پس از آن‌كه اطراف ولایات متصرفی او از دستبرد غازیان فیروز ویران گردید، لا علاج به دامان توسط خوانین خراسان چسبید. نوّاب شاهزاده را رای این بود كه قلعه هرات را محصور دارند و از نیروی بخت خسروی همت به فتح آن گمارند. خوانین خراسان به جهات عدیده تن به این رای در ندادند و در حضرت شاهزاده به انواع لطایف و حیله زبان به وساطت گشادند.
ص: 329
چون خلاف جمهور، خاصّه درین اوقات، مخالف رسوم ملكداری است، لهذا نواب اشرف تن به مصالحه داد و حاجی فیروز الدین، ولد خود ملك حسین میرزا را با وجوه مالیات و پیشكش، بیرون فرستاد.
شاهزاده آزاده رایت مراجعت برافراخت و این فقره را علی التفصیل بر رای [200] عالم‌آرا عرضه داشت. در اواخر شهر شعبان المعظم فقرات معروضه در چمن سلطانیه به عرض صاحبقران مكرم رسید و نوّاب شاهزاده مورد انواع تفقدات بی‌نهایت گردید.

ذكر تعیین سپاه به تدمیر «1» عبد الرحمن پاشای بابان و مآل كار آن ضلالت نشان و بعضی اوضاع تا ورود [به] طهران‌

از قراری كه به كرّات مفصلا نگاشته كلك فصاحت آیات شد، عبد الرحمن پاشای بابان از ظهور حمایت كارگزاران دولت ابد اركان در ولایت شهرزور والی گردید و تعدیات بسیار از آن تیره روزگار بهر ادانی و اعالی «2» رسید. با حالتی افندی رئیس الكتاب موافقت كرد و دود از دودمان سلیمان پاشای وزیر برآورد.
بعد از آن‌كه اموال فراوان از تعدیات به این و آن اندوخت و با عبد الله پاشا وزیر شمع موافقت افروخت، در ولایت شهرزور به والی‌گری گوی تسلّط ربود و ولایات كوی و حریر را «3» نیز از روی خدعه و تغلّب بر آن ولایت افزود. خالد پاشای بنی عم خود را كه از بغداد آورده بود، در محال زهاب «4» حاكم نمود و محمود آقای ولد خویش را در كوی و حریر گذاشت و احمد آقای برادر را به حراست قلعه سردشت كه راس الحد بابان است، برگماشت. چون كار خویش را از هر طرف منتظم دید، به كفران نعمت منسوب گشته با امان الله خان والی كردستان مخالفت ورزید.
برحسب عرض نوّاب شاهزاده محمّد علی میرزا تدمیرش لازم آمد و چون یكی
______________________________
(1). نابود كردن
(2). ملی: احالی
(3). ملی: «حریرات»
(4). سرپل زهاب فعلی
ص: 330
از جمله مطالب سید عبد الوهاب افندی سفیر دولت عثمانی تنبیه آن غوایت «1» مبانی بود، شاهنشاه صاحبقران بر این معنی عازم گردید. اولا، به حضرت نایب السلطنه حكم محكم صادر شد كه احمد خان مقدم بیگلر بیگی مراغه و بوداق خان حاكم ساوجبلاغ مكری «2» را از راه بلباس «3» با جمعیت ایشان روانه سازد كه عبد الرحمن بی‌پیمان از بیم جان، خود را به مأمن ایشان نیندازد. ثانیا، نوروز خان عز الدینلوی قاجار امیر بار با فوجی از تركان خونخوار از راه سردشت به دفع برادرش مأمور گشت. پس از آن، محمد قاسم خان ولد سلیمان خان قاجار قوانلو كه از شرف مصاهرت اعلی، با كمال عزت و آبرو بود، با ابراهیم خان و محمد حسن خان ولدان جان محمد خان دولو و فرج الله خان افشار آدخلو نسقچی باشی درگاه جلالت‌خو و یوسف خان غلام گرجی سپهدار سپاه كینه‌جو و نصر الله خان قراگوزلو با سپاهی كینه‌خواه به التزام ركاب نوّاب شاهزاده محمد علی میرزا مأمور آمدند. به امان الله خان والی كردستان نیز مقرّر شد كه با جمعیّت كردستانی، خود را به اردوی شاهزاده ملحق و از راه زهاب عازم شهرزور گشته، شكوه خصم تیره‌روز را بی‌رونق سازند.
این سپاه آراسته در روز یكشنبه دوازدهم شهر رجب المرجب از چمن سلطانیه حركت و هریك از راهی كه مأمور بودند عازم شدند. بعد از اجتماع آن سیل ذخار، حضرت شاهزاده والامقدار از دار الدّوله كرمانشاهان نهضت‌كنان و در غرّه شهر شعبان المعظّم، ساحت [201] زهاب محل نزول موكب ظفر شمول شد. خالد پاشای، عم عبد الرحمن، خلاصی خود را از چنگ سپاه شیرآهنگ به اطاعت دید و یك پسر او را كه در زهاب بود [با] دستان بسته وارد حضور والا گردید [و] خود، با جمعیت اكراد بابان، رشته قراولی سپاه ظفر همراه را بر گردن نهاد و نوّاب شاهزاده از زهاب حركت و در كنار رودخانه سیروان اقامت دست داد. چند روزی به جهت استجمام مراكب و انتظام مهام آن حدود، در آن سرزمین استراحت كرد و پس از آن روی سعادت به صوب شهرزور آورد.
از آن طرف، نوروز خان قاجار غارت‌كنان وارد محال سردشت و احمد برادر عبد الرحمن فرار بر قرار اختیار كرده از محافظت آن قلعه متین درگذشت. عبد الرحمن
______________________________
(1). گمراهی
(2). مهاباد امروزی
(3). ناحیه‌ای در حوالی مهاباد مركز كردهایی كه به لهجه «بلباسی» سخن می‌گویند. (معین ذیل بلباس)
ص: 331
پاشا از هر طرف سیل بلا را به جانب خود شتابان دید و در شهرزور تاب توقف نیاورده و به ولایات كوی و حریر فرار نموده، اقامت گزید.
نوّاب شاهزاده بعد از ورود به شهرزور و اطّلاع از فرار آن مغرور ایلغاركنان از عقب شتابان و قلعه متین كوی، كه محكمه آن نادان بود، محاط سپاه ظفر عنان شد.
توپ‌های قلعه كوب از اطراف بر آن قلعه بستند و از شرر افشانی توپچیان چابك دست، رشته قرار قلعه و عبد الرحمن را درهم شكستند. مشار الیه به ناچار شمشیر به گردن انداخته از قلعه برآمد و در حضور پر نور نوّاب شاهزاده خاك راه را از آب دیده تر كرد.
نوّاب اشرف را در عفو جرایم، به تاج وهّاج صاحبقران با تخت‌وتاج سوگند داد و از موهبت جان بخشی بال مباهات برگشاد. ما یعرف و ما یملك خود را به صیغه پیشكش از نظر انور گذرانید و زنان و پسران خود را به رسم گروگان در ركاب اشرف روانه دار الدّوله كرمانشاهان گردانید. باز به حكم نوّاب شاهزاده در ولایت حاكم شد و حضرت والا مراجعت را عازم آمد. سپاه ظفر پناه روی به اردوی حشمت دستگاه آوردند و هریك علی قدر مراتبهم از مرحمت شامله بهره و نصیبی بردند.
موكب اعلی با دو جهان فتح و ظفر به مراجعت دار الخلافه مصمّم شد و چند روزی در چمن كمال‌آباد كرج اقامت فرمود. جناب میرزا محمد شفیع صدراعظم مدت سه شبانروز مباشر طویی دلكش گردید و ما حضر ارادت در خوان صداقت چید. روز پنجشنبه ششم شهر شوال المكرم از چمن مزبور حركت و قریه كن دو فرسنگی دار الخلافه محلّ نزول موكب دارای معظمّ آمد و روز جمعه هفتم شهر مزبور، روضه ارم توام دار الخلافه از ورود شاهنشاه مكرّم رشك ده ساحات عالم گردید.
[مصرا] ع:
بخت و دولت در یمین و فتح و نصرت در یسار

ذكر ورود سرگور اوزلی بارونت، ایلچی دولت انگریز به اتفاق حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی‌

در وقایع سنه یكهزار و دویست و بیست و چهار ذكر شد كه، حاجی میرزا
ص: 332
ابو الحسن خان شیرازی به جهت تحقیق صحّت سفارت یكی از دو سفیر دولت بهیه انگریز و سركار كمپنی و قرار وجه امدادی و غیره به سفارت مأمور آمد. بعد از وصول او به حدود ممالك انگلتره [202] امنای آن دولت، سرگور اوزلی بارونت نامی را كه از جمله اعاظم ارباب معاملات آن دولت و چندی در ولایت لكناهور در خدمت جناب آصف الدوله به سبب وكالت آن شوكت، تربیت «1» شده بود، به مهمانداری او معین و سفیر مزبور را با عزّتی شایان وارد دار الملك لندن نمودند. بعد از ورودش نیز لازمه عزّت منظور داشتند و همّت بر انجام مهام متعلقه به این دولت گماشتند. مبلغ یكصد و بیست‌هزار تومان وجه امدادی را كه سرهرفردجنس متعهد شده بود كه در اوقات جنگ با روسیه همه ساله كارسازی نمایند، زیاد نمودند و مبلغ هشتاد هزار تومان بر آن افزودند. خان مزبور را كثرت آز، رشته طمع دراز ساخت و بدون ملاحظه ننگ و عار، دولت چاكری آن شوكت را به گردن گرفته به استدعای مواجب مستمره پرداخت تنخواهی معین، كه مقدارش در ماهی یكهزار روپیه است، از دولت كمپنی در وجه او مادام حیات برقرار داشتند و سرگور «2» اوزلی بارونت را به همراهی او به سفارت دولت علیّه برگماشتند. سفرین مزبورین از راه بحر محیط عازم و از قضایای اتفاقیه در وسط آن بحر بی‌كران باد مخالف آغاز وزیدن نمود و زمام غراب را از دست كپتیان و ناخدا بربود.
اهالی غراب وقتی خبردار گردیدند كه، خود را قریب به ساحل مملكت ینگی دنیا دیدند و از مدد كشتی‌های كوچك وارد ساحل گشته، اقامت گزیدند. در حوالی دریا شهری است بندرگاه ریجزو نام كه از مملكت برازیل و در تصرّف پادشاه قرال پرتگیز «3» است كه از وفور تعدیات ناپلیون ایمپراطور دولت فرانسه فرار كرده و به آن ولایت پناه آورده است. معدن الماس نیز در آن ولایت است.
پادشاه مزبور را از ورود سفیرین مذكورین آگاه و جمعی از معارف را به استقبال فرستاده ایشان را با عزّتی فراوان وارد شهر ریجزو نمودند و چند روز معزّزا و مكرّما نگاه داشته و طوی‌های دلكش داده سفیرین مزبورین از زحمت دریا آسودند. از اتفاقات در آن اوقات مار عظیم الجثه جوانی در جنگل آن ولایت صید نموده به جهت پادشاه
______________________________
(1). ملی: «ترتیب»
(2). مجلس: «سرگورد»
(3). پرتغال.
ص: 333
پرتگیز آورده بودند. چون سیزده ذرع طول و قریب به یك ذرع عرض پشت گردن آن مار بود، در نظرها غریب می‌نمود، لهذا پوست آن را كه در كلفتی به ضخامت «1» پوست گاو بود، از بدن جدا كرده مصحوب حاجی میرزا ابو الحسن خان به صوب ایران روان نمودند. هنوز پوست مزبور در انبار صندوقخانه مباركه برجاست. بالجمله از آن مقام با هزاران عزت و احترام به كشتی سوار و عازم این دیار گشتند.
بعد از آگاهی امنای دولت علیّه ایران، حضرت مستوفی الثانی میرزا محمد زكی نوری مازندرانی، برحسب اعلی حضرت صاحبقرانی به مهمانداری معیّن و در بندر ابوشهر ملاقات سفیر و مهماندار دست داده از آن‌جا عازم درگاه مینوون شدند. در روز ورود دار الخلافه طهران، كه یوم پنجشنبه بیستم شهر شوال المكرم سنه یكهزار و دویست و بیست و شش بود، محمد علی خان قوانلوی قاجار مشهور به خالو نایب سركشیكچی باشی و میرزا [203] محمد علی خان وزیر نوّاب شاهزاده علی خان به استقبال او شتافته و سفیر مكرّم را با احترام تمام دریافته وارد شهر و در سرای حاجی محمد حسین خان امین الدوله منزل گزید. خلاصه سرگور اوزلی بارونت، سفیری بود با كمال فطانت و آگاهی از حقیقت مصلحت‌جویی و دولتخواهی. لغات مختلفه عربی و فارسی و تركی و انگریزی و فرانساوی و روسی و هندی را نیكو دانستی و خطوط این السنه را نوشتن توانستی. از تواریخ عالم اطلاعی كامل داشتی و در هر ولایت كه رفتی همّت بر تحصیل معارف گماشتی. از نشر علوم غریبه و بسط فنون عجیبه مجلس‌آرا بودی و در كمالات ظاهری و باطنی بی‌همتا. به‌طوری منظور نظر شاهنشاهی شد كه محسود ایلچیان اطراف جهان آمد و از عرض مضامین رنگین و ایراد نكات دلنشین پسند طبع شاهنشاه صاحبقران شد.
بالجمله در روز جمعه بیست و هشتم شهر شوال المكرم در عمارت مباركه گلستان شرفیاب انجمن حضور و در بدایت ملاقات از حسن مكالمات مقبول طبع خدیو عدالت دستور گردید. نامه همایون پادشاه ذی‌جاه انگریز را تسلیم ساخت و یك قطعه الماس كه زینت آن نامه خورشید لباس و به وزن بیست و پنج قیراط و به قیمت بیست
______________________________
(1). ملی: «زخامت»
ص: 334
و پنج‌هزار تومان بود، با سایر هدایا و تحف تسلیم نموده به طرزی خاص به معذرت حقارت آن ارمغان پرداخت.
صاحبقران معظم به لفظ گوهربار مقرّر فرمود كه اگرچه هدیه دوستان در نظر دوستی مطلوبست، ولی حامل هدیه از هدیه زیادتر مرغوب. سفیر دانا از بروز این عاطفت عظمی داد فصاحت در اظهارت شكرانه داد و پس از تبلیغ پیغامات دوستانه عود به منزل را پای برگشاد. چون زوجه محترمه‌اش نیز از جانب خادمه محترمه پادشاه ذی جاه انگریز در نزد بانوی حرمسرای شاهنشاه عدالت‌انگیز سفیره بود، لهذا به توسط حاجی میرزا علی رضای شیرازی، خلف مرحوم حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله كه محرم حرم خلافت بود، به اندرون همایون نزول نمود بعد از طی تعارفات دوستانه به طرز و آیین ملوكانه یك عدد عنبرچه الماس كه قیمتش بیست و چهارهزار باج اوقلی «1» بود، از جانب خاتون خویش به بانوی حرمسرای خلافت اعنی حضرت آغاباجی صبیّه محترمه ابراهیم خلیل خان شوشی حاكم قراباغ تعارف نمود.
خلاصه امنای دولت قاهره هریك سبقت به دیدن آن سفیر آگاه نمودند و به آراستن بزم‌های دلكش ضیافت ابواب بهجت و سرور بر چهره خاطرش گشودند.
برحسب امر اعلی در حوالی دروازه عراق كه از محلّه مشهوره به بازار است عمارت و باغی به طرز و آیین فرنگ برپا كرد و اوضاع سفرای متوقفین را در آن عمارت دلكش به آیینی شایسته مهیّا آورد. وجه امدادی را از روز ورود سرهرفردجنس، ایلچی قبل از خود تا یك سال بعد از آن، كه سه سال تمام و معادل یك كرور و یكصدهزار تومان بود، تسلیم نمود و معادل سی‌هزار قبضه تفنگ انگریزی ممتاز و بیست عرّاده توپ و چهل عرّاده قورخانه‌كشی و سی نفر معلّم و مهندس داده ابواب موافقت را بیشتر از پیشتر [204] بر چهره دولتخواهان دو دولت بهیه گشود. عهدنامه [ای] مفصّل مسوّده مولف فی مابین امنای دولت علیه و سفیر مذكور تحریر و تسطیر یافت و سرهرفردجنس ایلچی سابق كه به خواهش خود از سفارت معزول بود، از راه اسلامبول به ملك لندن شتافت. سرگور اوزلی بارونت مذكور به هریك از اولیای دولت قاهره تحفی جداگانه داد و به جهت
______________________________
(1). قسمی مسكوك طلا در دربار عثمانی (معین).
ص: 335
مؤلف كه در بدایت كار مباشر تحریر مسوّده عهدنامه بود، معادل پانصد تومان از تحف ممالك انگریز و هندوستان فرستاد. از قراری كه سابقا نگارش یافت، صورت عهدنامه مذكور- انشاء الله تعالی- در نهایت سنه ایت ئیل مطابق با سال یكهزار و دویست و بیست و نه هجری در هنگام آمدن مسترالس، مرقوم و خوانندگان را قرار دوستی این دو دولت علیّه حسب الواقع معلوم خواهد شد.
شبی در سرای میرزا محمد شفیع صدراعظم سؤالی از سفیر مزبور از حقیقت آب حیوان و علم كیمیا نمودم، از روی بشاشت و مزاح وجود آن آب را معبّر از شراب ناب گرفت و در جواب علم كیمیا به بذل چاقوی قلم‌تراشی كه به وزن نیم مثقال آهن و به قیمت پنج مثقال طلا ارزش داشت جوابی با صواب گفت. بالجمله فقرات خیرخواهی او در باب صلح فی مابین دو دولت ایران و روس و زحماتی كه درین راه كشید، در وقایع دو سنه تخاقوی ئیل و ایت ئیل، تفصیل داده خواهد شد.

ذكر فتح سنگر سلطان بود و گرفتاری روسیه ضلالت نمود و فتوحاتی كه از سعی ولیعهد مسعود رخ نمود

نوّاب نایب السلطنه در زمستان این سال فرخ فال، با آن‌كه بی‌نهایت مریض بود، باز از فرط غیرت و حمیّت اسلام تاب توقف در تبریز نیاورده با جمعیت ركابی و آذربایجانی حركت و گاهی در نخجوان و زمانی در ایروان و برخی در قراداغ خود را مشغول می‌داشت و همّت بر هدم روسیه می‌گماشت. از فیض رحمت الهی و نیروی بخت بلند شاهنشاهی، فتوحات نمایان در آن عزیمت دست داد؛ از آن جمله بسیاری از سرباز و سوار به تاخت محال مغاذبر «1» و برگشاط «2» و مقری «3» و غیره روانه و جنگ‌های مردانه روی
______________________________
(1). احتمالا مغاذبرد كه در تذكرة الملوك آن را قلعه‌ای می‌داند در طرف مغرب آرپا جای نزدیك ویرانه‌های «انی» قرار دارد (سازمان اداری حكومت صفوی، ص 192). ملك و مجلس و ملی: «مغاویز»
(2). در تذكره الملوك برگشاط ضبط شده و آن رودی است كه از شمال (در سمت جنوب گروی‌Garuia( به ارس می‌پیوندد. (سازمان اداری حكومت صفوی- ص 195).
(3). احتمالا «مگری» امروزی در ساحل شمال ارس نزدیك اردوباد.
ص: 336
نمود. جمعی از روسیه و ارامنه آن حدود مقتول و ایلات اخبان و قپان و جبرئیل‌لو و سایر را كوچانیده در نخجوان و ایروان و قراچه‌داغ منزل دادند.
هم درین اوقات جعفر قلی خان نبیره ابراهیم خان كه در دست روسیه اسیر و مظنه بود كه او را به تفلیس برده از آن‌جا روانه سیبر «1» نمایند، چون خبر نزول موكب فیروز ولیعهد فلك مهد را شنید، هنگام عبور از رودخانه ترتر «2» جلو اسب كه در دست سرباز مستحفظ او بود بریده و یال اسب را گرفته به میان ایل جبرئیللو آمد و آنها را كوچانیده به ولایت قراچه‌داغ «3» آورد. نوّاب اشرف به‌علاوه حكومت قراچه‌داغ كه به او محول شد، مبلغ چهارهزار تومان نقد به صیغه مواجب مستمره در وجه او برقرار داشت.
بالجمله نوّاب اشرف همه‌جا منزل‌به‌منزل عازم قراباغ و در سه فرسخی محل سلطان بود نزول اجلال فرمود. این سلطان بود، جایی است در میان قراباغ و شكّی و شیروان. ینارال مركز سردار روسیه كه داوطلب خدمت گردیده در عوض طور مصوف مأمور شده [205] بود، معادل دوسه‌هزار نفر صالدات به انضمام توپخانه و آذوقه و اسباب به آن محل فرستاد و صالدات مزبور در مكان مذكور سنگری معمور بستند و در میان سنگر با خاطری آسوده نشستند.
نوّاب والا علی الصباح با توپخانه و سرباز از سه فرسخی حركت و در كنار سنگر سلطان بود آمده و سرباز [ان] را به یورش امر فرمود و در خارج سنگر روسیه دست به جدال درآورده از طرفین مقاتله خشنا رخ نمود. مستر لنسین توپچی انگریز دلیری كرده توپ‌های انگریزی را بر اطراف سنگر سلطان بود بست و اكثری از توپ و عراده روسی را به ضرب نشانه گلوله درهم شكست. روسیه تاب درنگ در خارج نیاورده، داخل سنگر شدند و از عقب ایشان سرهنگان آذربایجانی با افواج خویش به حكم ولیعهد ظفركیش به قاعده نظام، نیزه پیش كرده به آن سنگر راندند و فوجی كثیر از صالدات را با یكنفر مایور صاحب نشان بزرگ و چند نفر كپیتان و افیچال و شررند «4» را آیه
______________________________
(1). سیبری
(2). نام رودی از شعبات كورا در جنوب گنجه
(3). ارسباران در شمال آذربایجان و ساحل جنوبی ارس واقع است.
(4). ملی: «اقیچال و شرزند»
ص: 337
«فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» «1» به گوش هوش خواندند. یك نفر ینارال با چند نفر از صالدات زخمدار زنده دستگیر و مامورین سرو اخترمه فراوان گرفته به خدمت شاهزاده گردون سریر آوردند. كمال عجز و فتور در حال بقیّه روسیه كه در سنگر بودند، استنباط رفت. نوّاب اشرف به جهت تحقیق احوال، معتمدی فرستاده معلوم گردید كه طالب امانند. دو علم سفید كه نشانه امان است، برپا و جناب قائم مقام صدارت عظمی را به استمالت فرستاده، همگی روسیه وجود او را محترم و مغتنم شمرده، به قانون خویش احتراما كلاه از سر گرفتند و جناب معزی الیه ینارالان و افیسران و جمیع ایشان را از مراحم خاطر اولیای دولت روزافزون، خاطر جمع كرده مساوی هشت‌صد و بیست نفر صالدات و دو عراده توپ و دو شقه علم كه نشان خاصّه دولت روس است، با نشان مایور بزرگ و تمامت تفنگ و اسلحه و قورخانه و كپیتان و مهندس و افیچال برداشته به خدمت نوّاب نایب السلطنه حاضر ساخت. نواب والا نیز در همان روز جمیع اسرا و توپ و علم را به جهت ظهور ابتهاج خاطر خطیر شهریار معظم روانه دار الخلافه ارم توام گردانید.
حضرت اعلی در روز ورود ایشان بر صدر تالار فوقانی كریاس بلند اساس روی به میدان سپهر مماس جلوس فرمود و اسرا و توپ و علم و غیره را به آیینی شایسته از نظر مبارك گذرانیده به نظر دقّت همه را ملاحظه نمود. عریضه فتح‌نامه نوّاب ولیعهد ظفر انتساب را جناب امام الكتّاب میرزا عبد الوهاب معتمد الدوله اصفهانی در میدان معلّی به صوتی افصح خواند و لعل گوهربار شاهنشاه، گوهرهای تحسین آبدار بر فرق فرزند با اعتبار افشاند. كل آن جماعت را به جناب حاجی محمد حسین خان امین الدوله سپرد كه در چند روز توقف مهمان او باشند و طرز التفات خاطر همایون را از وضع مهمانداری او شناسند.
مبلغ دویست‌هزار تومان زر نقد به نوّاب نایب السلطنه به صیغه انعام مرحمت و با اسرای مزبور روانه آن ناحیت شد. اسرای مزبور اكثری به دین اسلام مشرّف و از چاكری این دولت خداداد قرین انواع عزّت و شرف شدند و مشهور به ینگی مسلمان گردیدند.
[206] عبد الله خان قاجار در سالی كه ابراهیم خلیل خان جوانشیر دم از مخالفت می‌زد،
______________________________
(1). سوره توبه، آیه 5، مشركان را هر جا یافتید بكشید.
ص: 338
از جانب پیر قلی خان شامبیاتی به استمالت او رفت. خان جوانشیر مشار الیه را گرفته به دست روسیه سپرد؛ تا این زمان در ولایت گنجه محبوس بود. بعد از فتح سلطان بود، ینارال مركز سردار اندیشمند گشته و عبد الله خان را رها نموده و عریضه صداقت‌آمیز به نوّاب اشرف والا عرضه داشت و طالب موافقت و مصالحت گردید. از اتفاقات، در همان سال از سرداری معزول و ینارال ردیشچوف [به‌جای وی] تعیین گشت، تا از قراری كه- انشاء الله تعالی- عنقریب ذكر خواهد شد، امر مصالحه دولتین به توسط او از هم گذشت.
بالجمله در همان اوقات برحسب امر ولیعهد زمان، احمد خان بیگلر بیگی مراغه و عسكر خان افشار ارومی با جمعیّت خویش به تنبیه متمرّدین بلباس مأمور شدند و طایفه مزبوره از صدمات اسر و غارت تنبیه گشته اهالی سلدوز وصاین قلعه، از آن پس از تعدّیات ایشان فارغ و آسوده آمدند.

ذكر بروز مزار ارغون خان مغول در سجاس رود ولایت خمسه و ظهور جواهر و طلاآلات و وصول به خزانه‌

سجاس رود «1» ولایتی است از جمله ولایات خمسه عراق كه پایتخت بعضی از سلاطین مغول بوده و در محلی از آن بلوك، حضرت قیدار بن اسماعیل بن ابراهیم خلیل- علیهم السلام- مدفون [است]. در نیم فرسخی بقعه قیدار «2» قریه‌ای است معروف به ارغون و در بالای سر آن قریه، چشمه‌ای است مشهور به ارغون بلاغی «3». در سمت جنوب آن قریه و چشمه، كوهی است كه دامان آن مشحون به ریزه‌سنگ فراوان است.
كربلایی فتحعلی نام شاهیسون كه مردی متموّل و صاحب اوضاع بود، چوپانی داشت از طایفه بیات؛ چون چوپان مزبور مرد خدمت‌گزاری بود، لهذا صبیّه خود را به او نامزد نمود. روزی چوپان گوسفندان ارباب خود را در دامنه آن كوه برده، به چرا سرداد و خود
______________________________
(1). از شعبات قزل‌اوزن كه از شمال قیدار می‌گذرد.
(2). قیدار شهری است در استان زنجان كنونی، در جنوب سلطانیه.
(3). در نقشه اطلس راه‌های ایران «ارغین» آمده و آن در شمال غربی قیدار واقع شده است.
ص: 339
در كناری نشسته رفع خستگی را به پهلو درافتاد. ناگاه موشی دید كه از سوراخی، چند دانه مهره سفید بیرون می‌آورد و در آفتاب می‌گسترد.
چوپان آن مهره‌ها را برداشت. بعد از آن‌كه به اوبه آمد، قدری به جهت خویش به یادگار گذاشت و قدری را به نامزد خویش تعارف كرده، قدّ دامادی برافراشت.
كربلایی فتحعلی مزبور، دانه‌ها را در نزد دختر دیده بشناخت. از چوپان جویا شد و شب هنگام با اسباب كاوش به آن مقام شتافت و زمین معهود را شكافت و اسبابی چند از جواهر و طلاآلات یافت. همان شب همه را برداشته به خانه برد و كل آن اسباب را در خانه به خاك سپرد. مجید نامی از اهالی گروس ازین داستان مطلع گردید «1» و چون كتابی داشت كه وقایع سلاطین مغول، خاصه آنان كه در ولایت خمسه پایتخت داشته‌اند در آن ثبت بود، از آن جمله مزار ارغون «2» را در دامنه همان كوه نوشته بودند. مجید نام مذكور به آن مكان رفته، جایی را كه كاویده «3» بودند، دریافت و بعضی اسباب دیگر جسته و پس از آن از بیم بروز در ولایات خمسه و گروس توقف نكرده، به‌سمت شیروانات شتافت و از آن‌جا نیز واهمه نموده به ولایت حاجی ترخان رفت.
بالجمله شخص چوپان بیات، به سبب ظهور این خدمت مغرور گشته، صبیّه ارباب خود را علانیه [207] خواستگاری نمود و جوابی ناصواب شنود. پس از آن‌كه از ارباب مأیوس گردید، آن مرواریدهایی كه در نزد خود نگاه داشته بود، برداشت و به خدمت نوّاب عبد الله میرزا، صاحب اختیار ولایت خمسه رفته، همّت بر بروز مطلب گماشت.
نوّاب شاهزاده چند نفر از معتمدین تعیین و اسباب را به نمایندگی چوپان از كربلایی فتحعلی گرفته، آوردند. تفصیل آن یك عدد جیقه طلای مرصّع به تركیب غریب كه دانه‌های ریزه از لعل و زمّرد و فیروزه بر آن نصب و كمری نیز به‌همین دستور و یك قبضه خنجر كه دسته و غلاف كلّا طلا و مرصّع بود. دیگر پارچه‌های طلا كه از قراین، زین اسب بوده و چوبش پوسیده و همان طلا باقی مانده بود؛ با یك عدد تنگ چهار پر طلا پر
______________________________
(1). ملی:- «گردید»
(2). وی چهارمین ایلخان مغول است كه از 683 تا 690 ه ق بر ایران حكومت نمود.
(3). ملی: «كاونده»
ص: 340
از آب و یك جام طلای مرصّع به لعل و فیروزج و یك رشته‌بند شمشیر كه كرمك‌های طلا داشت و چند دانه لعل از بادام درشت‌تر و كوچك‌تر و معادل بیست و پنج دانه مروارید غلطان به اندازه فندقی كشیده بود و از قراین خارجه چنین می‌نمود كه دانه‌های لعل آویزه‌های «1» جیقه و آن مرواریدها، گلوبند بوده است.
خلاصه نوّاب شاهزاده مجددا معتمدین تعیین و خاك آن سرزمین را بیخته، چند دانه میخ طلا كه به جهت زین ساخته بودند و هریك وزنا بیست و پنج مثقال می‌شد، پیدا كرده بر اسباب مزبوره افزودند. چند دانه موی سیاه و سفید و قرمز نیز كه مشابه موی ریش بود، در آن خاك پیدا شد. امنای دولت از این معنی آگاه و بر حسب امر اعلی، سلمان بیك كرد مدانلوی غلام خاصّه، به جهت تحقیق این اوضاع، مأمور و اسباب مزبور را گماشتگان نوّاب عبد الله میرزا آورده، از نظر همایون گذشت و در صندوق‌خانه مباركه اندرونی مخزون گشت. بالاخره كربلایی فتحعلی شاهیسون كه در بدایت كار مباشر این عمل شده بود، چنان از وضع و ثروت افتاد كه كارش به تكدی و احتیاج روی نهاد. روزها در خیمه‌های اتراك شاهیسون گدایی می‌كرد و شب‌ها با كمال عسرت و پریشانی به روز می‌آورد.
پس از ظهور این مقدمه دخمه‌جات سلاطین عجم را كه در ملك فارس می‌باشد كاویدند و جز قدری خاك سیاه چیزی ندیدند: «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ»- بمنّه و جوده.
______________________________
(1). ملی: «آویزه»
ص: 341

بخش 9

بهاریه سال میمون فال بیچی ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و بیست و هفت هجری و حركت به سلطانیه و تعیین سپاه به طالش [و] نظم آن صفحات‌

رحمت عالم و مایه راحت بنی آدم، اعنی مهر ستاره حشم، درین سال میمون قدم، در شب شنبه هفتم ربیع الاوّل سنه یكهزار و دویست و بیست و هفت هجری، بعد از انقضای پنج ساعت و بیست و پنج دقیقه از سرای حوت به بیت الشرف حمل آمد و كارپردازان باد نوروزی احداث قلعه سلیمانیه گلشن را عامل شغل عمل شدند.
نوباوه چنار به حكم سلطان بهار به دار السلام چمن از افواج «1» سنبل و سوسن لشكر كشید و مسندنشین لاله كه والی شهرزور «2» چمن است، بر مسند حریر زمرّدین سبزه آرمید. خسرو ربیع از جنود سبزه بدیع، حشری خواست و حشر روسی‌نژاد سحاب، از باریدن مهره‌های آتش فعل منجمد آب در هر «3» مرزی از مرغزار هنگامه [ای] آراست. به مدد خنجر بید، خون از گلوی غنچه و شقایق جاری شد و طرّار گل را در خزانه سینه بلبل بنای طراری.
نوبت جلوس [208] سلیمان ثانی بر تخت كیانی آمد و تخت كیانی را فرّ جلوس سلیمان ثانی، نوبت راحت و شادمانی شد. چون ابر بهار خشك و تر را سیراب ساخت و پس از انقضای بزم شیلان به نظم امور مماملك پرداخت. سرگور اوزلی بارونت، ایلچی دولت بهیّه انگریز را به جهت ملاقات ولیعهد با تمیز و ملاحظه سرباز و توپخانه نظام
______________________________
(1). ملی: «انواع»
(2). ملی: «روز»
(3). ملی:- «هر»
ص: 342
آذربایجان و قرار كار معلمین و مهندسین انگریزی، روانه دار السلطنه تبریز فرمود و حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی را «1» به مرافقت مشار الیه به آن دیار بهجت‌انگیز «2» امر نمود.
روز شنبه بیست و پنجم شهر جمادی الاوّل، با لشكری آراسته از دار الخلافه حركت و كنار رودخانه كرج، هفت فرسخی طهران، مضرب رایات ظفر آیت شد.
معماران و مهندسان زبردست را مقرّر كرد كه به جهت آرامش شاهزاده خورشیدلقا، سلیمان میرزا در حوالی آن رود مجرّه‌نما، قلعه [ای] محكم بنا و عمارتی عیوق‌سا به انضمام چهارباغی بهشت‌آسا برپا نمایند و در موعدی قلیل انجام و اتمام آن را دست قدرت بركشانید. انجام این خدمت به جناب حاجی محمّد حسین خان امین الدوله محوّل و از جانب او میرزا ابو القاسم اصفهانی نایب كاشان، عامل این «3» عمل شد. از اطراف ولایات عراق بنّایان چابك دست خواستند و در مدّت قلیل عمارت مقرّره را به خوبی آراستند [و] به اسم شاهزاده معزی الیه مسمّی شد و دسته تفنگچیان جاجرمی با كوچ و بنه به حراست آن قلعه پای‌برجا. تاریخ بنای آن قلعه متین، از كلك مولف مشكین تراوید و یادگار را ثبت گردید.
لمولفه:
خسرو صاحبقران فتحعلی شاه آن‌كه مهرلؤلؤ بخت وی از خط شعاعی جمله سفت
ساخت شهری در كرج همسایه با شهر سباوز فر نام سلیمان زمان چون گل شكفت
از برای دفع چشم‌زخم خواندوَ إِنْ یَكادُدید هركس آن بهشت معنوی را تا شنفت
شد سمّی زاده دارا سلیمان میرزاآن‌كه از فرّ سخا بخشد جهانی را به مفت
از برای سال تاریخ بنایش خاوری‌زین سلیمان میرزا شهر سلیمانیه گفت «4»
______________________________
(1). ملی:- «را»
(2). ملی: «انگریز»
(3). مجلس: «آن»
(4). بازمانده این بنا، اینك دانشكده كشاورزی كرج است.
ص: 343
پس از چند صباحی كه داد عیش‌ونشاط در آن سرزمین داده شد، موكب اعلی به صوب چمن سلطانیه روی نهاده آمد و روز دوشنبه دوازدهم شهر جمادی الآخره از نزول موكب همایون، باب بهجت و انبساط بر چهره ساكنین آن عرصه با نشاط گشاده آمد. قبل ازین فقرات، توسل مصطفی خان طالش به جماعت روسیه و تعیین فرج الله خان افشار به تدمیر آن غوایت شعار و انجام این كار به تفصیل معروض افتاد. درین اوقات نیز به عرض دارای معدلت‌آمیز رسید كه باز آن ضلالت انباز را دست توسل به دامان روسیه دراز است و در وادی غوایت با غول مخالفت همراز. مجددا تنبیهش در كیش حق‌پرستی لازم شد و اسماعیل خان قاجار شامبیاتی و عبد الله خان ارجمندی با جمعی از سپاه در اواخر شهر رجب المرجب به صوب ولایت گیلان عازم آمدند. حضرت نایب السلطنه نیز بنابر امتثال فرمان در جنب قلعه لنكران طالش، سنگری متین و محكمه [ای] زرین ترتیب داده و هریك از قلعه [209] و سنگر اركوان و لنكران فوجی از سربازان ركابی و آذربایجانی به محافظت نهاد. صادق خان قاجار عز الدینلو و محمد خان سرهنگ ایروانی و جعفر قلی خان ولد میرزا محمد خان لاریجانی را با سه عرادّه توپ به حراست سنگر لنكران مأمور فرموده، پیر قلی خان قاجار شامبیاتی و عسكر خان افشار ارومی و علی خان نوری شاطر باشی و میرزا احمد سرهنگ كاشانی با جمعی از سربازان آذربایجانی به محافظت قلعه اركوان نامزد نمود و به هریك از مأمورین تأكیدات اكیده در اطلاع از كار دشمن و حفظ قلعه و سنگر به عمل آمد.

ذكر تعیین لشكر در دفعه ثانی به جهت استیلا دادن عبد الرحمن پاشای بابان و اوضاع اتفاقیه تا ورود به طهران‌

در وقایع سال سابق نگارش یافت كه، نوّاب محمد علی میرزا، عبد الرحمن پاشای بابان را گوشمالی به سزا داده مرّة بعد اولی از ایالت ولایت شهرزور و غیره به وادی
ص: 344
مباهات «1» شتافت. اولیای دولت عثمانی، مآل این احوال را درست ندیده از تجاوز سپاه ایرانی به خاك كركوك و موصل بلكه شام و حلب اندیشیدند. چون ماده این مفاسد عبد الرحمن پاشا را می‌دانستند، لهذا همت بر دفع او بستند. فرمان قیصری به عهده عبد الله پاشای وزیر دار السلام بغداد صادر و عبد الرحمن پاشا به قانون روم باشی، فرمانلو شد؛ یعنی به هر طریق تواند سر او را جدا نموده به جانب اسلامبول گسیل سازد و عبد الله پاشا با لشكری آراسته در اواخر شهر جمادی الآخره از بغداد به عزم تنبیه عبد الرحمن و انتزاع ولایت بابان حركت كرده، عبد الرحمن نیز بدون عرض این مقدّمه به نواب شاهزاده، با همان جمعیت بابان روی به مقابله وزیر آورد. در محل دلوعباس، سه منزلی شهرزور، تلاقی عسكرین دست داد و بی‌استعمال سیف و سنان، عبد الرحمن روی به گریز نهاد و اعوان و انصارش بعضی مقتول و برخی مغلول و خود با معدودی به دار الدوله كرمانشاهان شتافت و التفات نوّاب شاهزاده را مشمول شد. عبد الله پاشا ایالت ولایت بابان را به خالد پاشای عمّ او، كه با او مخالف بود، محوّل داشت و خود روی به سامان بغداد گذاشت.
چون عبد الرحمن را متوسّل به دولت خداداد دید، از عاقبت این كار اندیشید، اسماعیل خان حاكم اربیل «2» را با عریضه ارادت دلیل، به دربار اعلی گسیل گردانید.
مشار الیه در چمن سلطانیه شرفیاب و مطالب وزیر را كه تفویض ایالت شهرزور به خالد پاشا و عدم حمایت عبد الرحمن پاشا بود، عرضه داشت نمود و از فرط غیرت ملوكانه جوابی با صواب نشنود، بی‌نیل مرام مامور به ایاب شد.
چون در آمدورفت سفرا فی مابین دولتین علیّتین ایران و روم، قرار این بود كه هریك خواهند با دولت روس حدیث مصالحه به میان آرند، به سبب جهت جامعه اسلامیّه آن دولت دیگر را با خود شریك دارند، به كرّات از سرداران روسیه تمنای مصالحه با این دولت علیّه شد و از قراری كه ایراد گردید، چون دولت عثمانی شریك صلح نگردید، مصالحه سر نگرفت. در این اوقات خبر رسید كه امنای دولت عثمانی با دولت روس مصالحه كرده [و] به هیچ‌وجه سخنی از شركت این دولت به میان [210]
______________________________
(1). ملی: «مباهك»
(2). ملی: «اردبیل»
ص: 345
نیاورده‌اند. ظهور این فقرات بر جسارت عبد الله پاشای وزیر افزود و صاحبقران، ظهیر الدوله محمد قاسم خان قوانلوی قاجار و فرج الله خان نسقچی باشی افشار و یوسف خان گرجی سپهدار را با لشكری فزون از حوصله شمار، در روز پنجشنبه چهاردهم شهر شعبان المعظم به جهت تنبیه وزیر غوایت شیم و تعین عبد الرحمن پاشا به ایالت ولایات متصرّفی بنی عمّ، نامزد و از چمن سلطانیه روانه فرمود. موكب اعلی به سبب طول توقف در چمن مزبور از آن‌جا حركت «1» و چمن سجاس‌رود خمسه، شش فرسخی سلطانیه، مضرب سرادقات فیروزی مآب «2» شد. سرداران مزبوره وارد دار الدوله كرمانشاهان [گسسته] و نواب شاهزاده محمد علی میرزا اولا به جهت اتمام حجت، مهدی خان كلهر را به صوب بغداد روان ساخت و به جهت تنبیه وزیر بی‌تدبیر، بعضی فرمایشات مصلحت‌آمیز نمود. موكب والا با «3» جمعیت ركابی از دار الدوله حركت و چند روزی به سبب وصول جواب در منزل زهاب توقف دست داد و آدمی از مهدی خان در آن منزل وارد و مهر از گنجینه مخالفت وزیر و عدم قبول نصایح دلپذیر برگشاد.
نوّاب اشرف را عرق حمیّت به حركت آمده، قشون نصرت نمود را سه قسمت كرد: فوجی را از طرف قراتپه و گروهی را از سمت قزل‌رباط به قتل و اسر و نهب و غارت، مأمور فرمود خود با جمعی از جیوش بحر خروش، از منزل زهاب نهضت را دامن‌زن و در كنار رود خانقین عرب‌وعجم اقامت نمود. آن بلاهای ناگهان مانند شعله‌های سوزان به هر طرف كه روی آوردند خشك و تر آن دیار را از آتش قتل و اسر و غارت سوخته اماكن سكنه را چون خانه جغدان ویران كردند.
وزیر بی‌تدبیر، وقتی از خواب غفلت بیدار گردید كه اطراف بغداد را چون مدینه مداین خراب دید و از خون ساكنین آن سرزمین رودی دیگر در كنار رود دجله مملو از خوناب سنجید.
لا علاج جناب مجتهد كامل، شیخ محمد جعفر نجفی را به حضرت والا فرستاد و به عذر تقصیرات گذشته، زبان ضراعت برگشاد.
نوّاب اشرف به رعایت شرع شریف و امتثال امر شیخ منیف «4» سپاه ظفر پناه را از
______________________________
(1). ملی:- «حركت»
(2). مجلس: «ایاب»
(3). ملی:- «با»
(4). بلند چنان‌كه بر همه‌چیز از بالا مشرف باشد.
ص: 346
دستبرد منع كرد. عبد الرحمن پاشا باز به خواهش وزیر و میل شاهزاده گردون سریر به ایالت ولایت بابان شتافت و عبد الله پاشا به عذر آن همه تقصیر، مبلغی زر مسكوك و مقداری از نفایس هر شهر و بلوك، تسلیم نموده آبرویی تمام یافت. نوّاب والا به دار الدّوله كرمانشاهان رجعت‌كنان «1» و این «2» خبر بهجت اثر، در روز یكشنبه پنجم شهر رمضان المبارك در سجاس‌رود خمسه مقروع سمع همایون شد. در اوایل عشر آخر ماه صیام، موكب با احتشام به صوب دار الخلافه بهجت فرجام، روان [شد] و چند روزی در عمارت جدید قلعه مباركه سلیمانیه كرج، عیش‌كنان و روز پنجشنبه نهم شهر شوال المكرم، مستقر خلافت كبری از فرّ نزول شهریار توانا طعنه‌زن عرضه جنان آمد. نوّاب محمد ولی میرزا والی مملكت خراسان احضار به ركاب مستطاب و پس از چندی به اتفّاق جناب ناصر الدین توره بخارایی و اسحق خان قرایی و جمعی دیگر از امرا و خوانین خراسان در دار الخلافه طهران به تقبیل آستان سپهر پاسبان مشرّف و كامیاب گردید و شاهنشاه قدر دانش در ازاء [211] زحمات و فتوحات چندین ساله، مورد انواع التفات و نوازشات گردانید.

ذكر سوانح محل اصلاندوز و عرض آن به خدمت شاهنشاه ظفر دلیل و تعیین اسماعیل خان به محافظت اردبیل‌

ردیشچوف سردار جدید روسیه، در بدایت كار خواست حسن خدمتی به دولت روس اظهار نماید تا تلافی سوانح سال گذشته در محل سلطان بود به عمل آید. اظهار خصومت علانیه را در قوه قدرت ندید، لهذا در جزو بنای تزویر گذاشته به تدارك كار كوشید. چون در آن اوقات فی مابین دولتین انگریز و روس نیز مصالحه شده بود، لهذا سرگور اوزلی بارونت ایلچی دولت انگریز را واسطه صلح كرده، اصراری درین باب نمود. گاهی افریقان نام و زمانی بایوف اسم و وقتی ینارال حق ویردوف را به
______________________________
(1). ملی:- «كنان»
(2). ملی: «آن»
ص: 347
حضور نایب السلطنه و ایلچی مزبور می‌فرستاد و گنجینه موافقت را به پیغامات كذب‌آمیز سر می‌گشاد. از طرف نوّاب والا «1» سرگور اوزلی بارونت نیز گاهی نجف قلی خان گروس و ولد او محمد صادق خان و زمانی مستر گاردین و مستر لینسین توپچی و مستر كمبل حكیم و مستر موریه نایب ایلچی نزد او می‌رفتند و سخنان مصلحت‌آمیز می‌گفتند.
چون سردار مزبور اظهار اختیار كلی از جانب روس نموده بود كه بعد از ملاقات با نوّاب نایب السلطنه حدیث از ردّ ولایات به میان آورد، بنابرآن نوّاب اشرف از دار السلطنه تبریز برآمده در محل سلطان حصاری منزل كرد.
از قضایای اتفاقیه در همان اوقات الكسندر میرزای والی‌زاده گرجستان كه در ایروان بود، به عزم دیدن سلیم پاشای والی آخسقه روانه محال چلدو [شد] و برحسب تكلیف جمعی از توادان كاخت، به گرجستان رفته بنای شورش گذاشت و سردار روسیه ظهور این حركت را بسته به اشاره نوّاب اشرف می‌پنداشت، لهذا تزویر باطنی خود را علاوه بر ظاهر كرده از اختیار كلی نكول ورزیده ینارال كتلروسكی را كه پلنگی غضوب و نهنگی بحر آشوب و به تهوّر و بی‌باكی منسوب بود، با چند فوج از صالدات زبده در آق اوغلان نهاده دستور العمل داده خود روانه تفلیس گشت.
نوّاب اشرف نیز با سه چهار فوج سرباز و چند عرّاده توپ و جمعی از غلامان خاص از سلطان حصاری حركت نموده در كنار رود ارس در محل اصلاندوز «2» منزل فرمود. شب پنجشنبه پنجم شهر مبارك ذی حجة الحرام، كتلروسكی حرام‌زاده بدفرجام به همراهی مراد خان و لاغرده نمك به حرام با چند فوج از صالدات و چند عرّاده توپ به عزم شبیخون از آق‌اوغلان حركت و از معبری غیرمعهود عبور و فوجی از سواران قزاق «3» قراباغی را مأمور كرده و قراولان اردوی نوّاب اشرف را در آن شب تار غفلة به دست آورده همه را یكسر اسیر كردند و احدی رهایی نیافت كه خبری به اردوی والا رساند.
اهالی اردو وقتی خبردار گردیدند كه سیاهی افواج روسی را در حوالی اردو دیدند.
نوّاب شاهزاده فی الفور بر خنگ صبا رفتار سوار و به شلیك «4» زنبوره فرمان داد كه سواره و پیاده سپاه ظفر پناه در حول‌وحوش صحرا استنباط هنگامه كرده و دوّاب را از
______________________________
(1). ملی:+ «و»
(2). ملی: «اصاندوز»
(3). ملی:+ «و»
(4). ملی: «شیلیك»
ص: 348
چمن‌ها رانده به اردو آمده باشند.
بالجمله [212] چون تدبیر را با تقدیر مخالفت بود، به هیچ‌وجه ازین تدابیر فایده رخ ننمود. چون هوا روشن و میان اردو و روسیه چندان فاصله نمانده بود، لهذا علی خان افشار نسقچی باشی سركار اشرف به حكم والا، اهل حرف اردو بازار را به چالاكی كوچانیده از معركه جنگ دورتر برده نوّاب اشرف خود پیاده گشته در میان افواج سرباز و توپخانه می‌دوید و حتی المقدور چند صف را به‌هم بسته مشغول جدال گردید. سواره قزاق در ابتدا به اردو یورش آورده از حملات دلیرانه نوّاب اشرف كاری نكردند، ولی كتلروسكی افواج و توپخانه خود را بر زمین بلند همواری كشیده، بنای صاعقه‌افشانی گذاشت و ازین طرف، مستر لینسین توپچی به سبب صلح انگریز و روس خود را از جنگ معاف داشت. معلمین دیگر نیز به دستور نوّاب اشرف، توپچیان نوآموز آذربایجانی را خود به نفس نفیس تعلیم می‌داد و عقده گلوله را به دست خویش از گلوی توپ می‌گشاد.
چون حكم تقدیر دیگرگون بود، لهذا كار هم دیگرگون شد [و] لشكر اسلام از محل سنگر روی برتافتند و افواج روسیه كفر انجام به اتمام كام، داخل گشته منازل نیكو یافتند.
نوّاب اشرف با هزار زحمت و تعب، سرباز و توپخانه را بالای تپه اصلاندوز كه قریب به اردو بود برد و در آن روز عافیت‌سوز، خواب‌وخورد را بر خود حرام شمرد.
چون روسی‌نژادان كواكب بر تل بلند سپهر ملاعب شبیخون آوردند و اسپهبد مهر را به یك حمله از سنگر سپهر بیرون كردند، جمعی از اسرای سلطان بود، كه در میان فوج بهادران بودند، فرار و به سوی روسیه نابكار روآوردند. از این‌كه اسامی اكثری از سربازان آذربایجانی را می‌دانستند، به این تدبیر روسیه راهنما گشته، همّت به خدعه و حیله بستند. ایشان در پیش و روسیه از عقب از تپه بالا رفته سربازان آذربایجانی را به اسم صدا می‌كردند، تا امر مشتبه گردد. افواج شقاقی و آذربایجانی وقتی آگاه گشتند كه روسیه را در میان خود دیده از جان گذشتند. به مدد اسلحه كارد و خنجر و سرنیزه در میان هم ریختند و در آن شب ظلمانی نور و ظلمت باهم آمیختند.
مستر كرشك معلم انگریز [ی] با آن‌كه از كار جنگ فراغ داشت، از ضرب مهره آتشین تفنگ، روی به عالم دیگر گذاشت. لشكر اسلام در برابر آن كفره ظلام تاب مقاومت نیاورده خود را به كناری كشیدند و روسیه روسیه توپخانه و اسباب اردو را كلّا
ص: 349
متصرف گردیدند.
نوّاب شاهزاده سلیمان روش در آن شب اهریمن منش بر سمند باد رفتار سوار و از هر طرف تاختن آوردی و از آن تاختن بالاخره سودی نبردی خنگ مجرّه تنگش در كوی ژرف افتاد و از صدر زین پای گردون‌سای بر زمین نهاد. سپاه اسلام توهّم حادثه كرده این معنی زیاده موجب تفریق ایشان شد. ناگاه از فیض حفظ الهی و نیروی بخت بلند شاهنشاهی جلوداری از سركار صدای مباركش را در آن شب تار شنید و جنیبت خاصه را پیش كشید. شاهزاده فی الفور سوار و در آن شب تار خود را به مردم آشكار و موجب اطمینان كبار و صغار شد [و] آنچه توانست سپاه را جمع‌آوری كرد و به منزل حاجی حمزه‌لو آورد.
روسیه نیز در همان شب تار، كامران و كامكار سر خویش و راه قراباغ پیش [213] گرفتند. نوّاب اشرف نیز یك روز به جهت دفن شهدا در آن منزل توقف و از آن‌جا كوچ كرده چند روزی در محل مشكین به سر برده و روی به دار السلطنه تبریز نهاده، یوسف خان گرجی سرهنگ توپخانه را به جهت اعلام این خبر به درگاه دارای دادگر فرستاد.
شاهنشاه آگاه پس از آگاهی ازین وهن ناگاه، به ملاحظه عزیمت روسیه به صوب اردبیل، فی الفور اسماعیل خان دامغانی را با فوجی از دلاوران میدان جان‌فشانی در عین شدّت برف و سرمای زمستانی، روانه آن سامان [نموده]، فرمایشاتی مرحمت‌آمیز به جهت اطمینان مبارك نوّاب ولیعهد زمان فرمود و معتمدین جداگانه به تبریز فرستاده به فكر تهیّه كار بهار افتاد.
[مصرا] ع:
تا باز قضا چه پیش آرد ز قدر

ذكر سوانح قلعه‌جات اركوان و لنكران از صدمات روسیه بی‌ایمان و سایر اوضاع اتفاقیه در دار الخلافه طهران‌

قبل ازین نگارش یافت كه، جمعی از قشون ركابی و آذربایجانی حسب الامر اعلیحضرت صاحبقرانی به محافظت قلعه‌جات لنكران و اركوان طالش
ص: 350
شتافتند و علاوه بر آن خوانین ولایات گیلان برحسب حكم دارای زمان هریك با جمعیّت خود روی به محكمه لنكران نهاده در آن‌جا آرام یافتند. ینارال كتلروسكی «1» پس از آنكه جراحات سپاهش روی به التیام گذاشت، در عین شدت سرما راه قلعه اركوان را برداشت. مستحفظین آن‌جا به واهمه سانحه اصلاندوز بدون جنگ و غوغا قلعه را از دست دادند و بار این عار را تا قیامت بر دوش نهادند؛ مگر میرزا احمد كاشانی سرهنگ برادرزاده حضرت صبا، اعنی ملك الشعرا كه بر سر فوج ینگی مسلمان بود، پایداری كرده اجر شهادت یافت و از همان رزمگاه به اعلی فرادیس جنان شتافت.
روسیه رو سیه خیره گشته و كار قلعه اركوان را مضبوط كرده روانه لنكران شدند و در شب تاسوعای سنه یكهزار و دویست و بیست و هشت، یورش به آن قلعه متین برده از برجی كه در عهده تفنگچیان لاهیجانی گیلانی بود و به سبب قتل سركرده خویش متفرق شده بودند، به مدد نردبانان صعود نمودند. در آن شب ظلام فی مابین طوایف كفر و اسلام مقاتلات خشنا اتفاق افتاد و تا قریب به طلوع آفتاب عالمتاب زمانه، داد خونریزی می‌داد. علی الصباح كه سر بریده مهر از طشت خونین افق جلوه نمود، معلوم گردید كه كشتی جان احدی از فرقه اسلام در آن شب ظلام از آن بحر خونخوار به سلامت نگذشته و عرصه قلعه لنكران به مناسبت روز عاشورا چون دشت كربلا از خون شهیدان دین «2»، رنگین گشته است. كتلروسكی خود سه زخم منكر برداشت و اكثری از صالدات او روی به دیار سقر گذاشت و بقیه السیف، لنگ‌لنگان به جانب جامیش‌وان شتافت و به معاونت مصطفی خان طالش چندی در آن‌جا توقف كرد تا جراحات او و همراهانش التیام یافت.
بالجمله شمار شهدای اسلام در اصلاندوز و اركوان و لنكران از پنج‌هزار گذشت و عدد كشتگان روسیه نیز از دوهزار و پانصد نفر افزون گشت. صادق خان قاجار عز الدینلو مشهور به سیاه و محمد بیك سرهنگ ایروانی و جعفر قلی خان لاریجانی و مهدی خان [214] شفتی گیلانی و حسن خان عجم بسطامی و جمعی دیگر از رؤسای مسلمانان، در آن معركه هولناك شربت شهادت چشیدند و در مكان معهود خداوند ودود
______________________________
(1). ملی: «لكروسكی»
(2). ملی و مجلس: «كین»
ص: 351
با حوریان بهشت آرمیدند. تاریخ این قتل كثیر از كلك مولّف تحریر و درین رساله تسطیر یافت.
لمؤلفه:
آه آه از جور روس بدنهادوای وای از قتل قلعه لنكران
شام تاسوعا در آن دلكش حرم‌كربلائی شد به‌پا از هر كران
از مسلمانان بسی شد كشته حیف‌اف به قوم روسی خذلان نشان
این بنی اصفر یقین مروانیندبا چنین اعمال بد بدتر از آن
آسمان بارید باران بلاجوی خون كشتگان چون ناودان
صحن قلعه لنكران همچون سپهرجوی خون كشتگان چون كهكشان
گرچه از جان جملگی بی‌بهره لیك‌بهره هریك بهشت جاودان
آسمان گر خون ببارد «1»زین عزانیست این معنی غریب از آسمان
شام تاسوعا فزون شد خون حزن خلق‌زانكه افزون شد عزای انس و جان
خاوری تاریخ این قتل جدیدگفت تاسوعا نه عاشورا بدان بالجمله از نحوست این سال نكبت مآل یكی دیگر آن‌كه، چهار نفر از ارامنه جلفای اصفهان كه در عمارات مباركات دار الخلافه طهران شیشه‌بری می‌كردند، شب هنگام از راه پشت‌بام به خزانه اندرونی پرداختند و معادل سی بدره اشرفی، كه عبارت از سی‌هزار تومان است، سرقت نموده خود را بیرون انداختند. بالاخره به تدابیر صایبه حاجی محمد حسین خان امین الدوله به دست آمدند و به سبب مروّت فطری شاهنشاه عدالت دستگاه و مواحدت مذهب آنها با جمهوریت دولت انگریز از موهبت جان‌بخشی مفاخرت‌كنان بر هر بلند و پست شدند.
______________________________
(1). ملی: «گر خون ببارد»
ص: 352

بخش 10

بهاریه سال فرخنده مآل تخاقوی ئیل تركی معادل سنه یكهزار و دویست و بیست و هشت «1» هجری [قمری] و نقل‌مكان به باغ مباركه نگارستان‌

مسندنشین چرخ اخضر یعنی مهر انور درین سال فرّخ فرّ بعد از انقضای یازده ساعت و پانزده دقیقه از شب یكشنبه هفدهم ربیع الاوّل از شهر بندحوت به نگارستان بیت الشرف حمل، نقل نمود و عرصه روزگار را از ظهور این نقل و تحویل آرایشی تازه افزود. صوفی پشمینه‌پوش كوه كه مانند خواجگان كاشغر از وفور برف معمّم و سرداری خیل تنگ چشم غراب را مسلّم بود، به یورش جنود نامعدود امطار نیسانی از لباس عاریت عور گشت و از وقوع صلح فی مابین سلاطین باغ و بهار، عالمی مسرور تهنیت این مصالحه میمون را، توپ‌های تندر فغان ابر آذاری نوای شادمانی در دارند و سفیران شمال و صبا در تختگاه گلشن به ذهاب و ایاب «2» پای برگشادند. امیران خیانت‌پیشه دی و بهمن [215] كه در خاورزمین گلشن اقامت داشتند و نوباوه قوای نامیه را مسلوب «3» الاختیار گذاشتند، از فرّ طالع خسرو ربیع همّت بر تفرقه گماشتند. طرّار غدّار اسپند كه در طرق گلشن بنای خرابی نهاده بود، از قلعه باغ اخراج شد و مملكت مرغزار از اهتمامات سلطان بهار و دستوری دستور ابر آذار به غایت با رواج.
خسرو صاحبقران به «4» مباركی نوروز فیروز را با افسر و كمر خنجر كیانی غیرت مهروماه آسمانی بر فراز اورنگ سلیمانی پای نهاد و دست دریانوال به افشاندن
______________________________
(1). ملی:- «هشت»
(2). ملی: «ایات»
(3). ملی: «مسكوب»
(4). مجلس:+ «به»
ص: 353
بدره‌های «1» سیم‌وزر برگشاد. شاهزادگان خاور و باختر و امیران باختر و خاور با قامتی آراسته از انواع درّوگوهر و خلاع آفتاب پیكر به پیرامن تخت فلك فرّ آماده سجود آمدند و در آن كعبه آمال و قبله اقبال، مشغول قیام و قعود شدند. بزم شیلان نوروزی به مباركی و فیروزی بگذشت و به جهت انتقام از جماعت روسیه بدفرجام هنگام اجتماع جنود نامعدود و اجتماع «2» لشكر ظفر نمود، گشت.
فرامین قضا تمكین به احضار سپاه نصرت قرین، از مصدر حكمرانی صادر و در قلیل مدّتی سپاه فزونتر ز تعداد انجم به ركاب ظفرمآب حاضر آمد. عزیمت حضرت صاحبقران به صوب مملكت آذربایجان مصمّم شد [و] روز پنجشنبه نوزدهم شهر جمادی الاوّل سنه یكهزار و دویست و بیست و هشت، باغ ارم توام نگارستان و عمارت جنت شیم دلگشا، كه خارج از دار الخلافه طهران است، نقل و تحویل موكب انجم حشر را قرینه سپهر معظّم گردید.

ذكر طغیان یوسف خواجه كاشغری در دشت تركمان و تعیین نوّاب شاهزادگان و امرا از ركاب و خراسان و مازندران و عاقبت كار آن و ورود موكب علیّه به چمن سلطانیه‌

این یوسف خواجه كاشغر، ولد محمد امین خواجه پسر آی خواجه است و آی خواجه از نبایر مخدوم اعظم و در ولایت تركستان به سبب رتبه سیادت و ارشاد به‌غایت معزّز و محترم بوده‌اند. این سلسله در تركستان به سادات مخدوم اعظمی اشتهار داشته‌اند و همواره همت به فریب عوام كالانعام می‌گماشته‌اند.
كاشغر مملكتی است مشتمل بر هشت شهر متین و نام آن شهرها به این آیین است: كاشغر دیاركند و آقسو و ایله و ختن و قامل و طرفان. «3» از طرفی متصل به خاك بدخشان و از جانبی بسته به مملكت ختای. اهل قلموق كه نژاد آنها منتهی به چنگیز خان
______________________________
(1). ملی: «بدرهای»
(2). ملی: «اجماع»
(3). مولف تنها هفت شهر از هشت شهر كاشغر را نام برده و شهر هشتم را ذكر نكرده است.
ص: 354
می‌شود و معادل سیصدهزار خانوار می‌باشند، در میانه دو مملكت ختا و كاشغر سكنی داشته‌اند و پیوسته خاطر بر اذیت كاشغری می‌گماشته‌اند. وقتی یكی از ولدان مخدوم اعظم را به دیار كاشغر عبور افتاد و در آن ولایت بنای ارشاد نهاد، كاشغریان را كه تا آن زمان بت [216] پرست بودند، به دایره اسلام دعوت كرد و ایل قلموق نیز دست ارادت به او داده، اذیت كاشغریان را یكسو نهادند. خواجه مزبور در اندك زمانی نام برآورد و پس از فوت او آی خواجه و گون خواجه از وی مخلّف شدند.
گون خواجه را مسند ارشاد مسلم و آی خواجه، بر وساده سلطنت مكرّم شد. به اعانت ایل «1» قلموق ختائیان را ذلیل ساخت و پادشاه ختا نیز به مرور ایّام تدابیر صایبه به كار برده و جنگ‌های عظیم كرده به تفریق ایل قلموق پرداخت. چون آن‌دو «2» خواجه مزبور بی‌مددكار گردیدند، لا علاج به ولایت بدخشان رخت كشیده در پناه بدخشیان آرمیدند. سلطان شاه به طمع سیم‌وزر بی‌مرّ، كه از پادشاه ختا به او رسید، شبی آن‌دو خواجه را در سرای خویش به مهمانی بخواند و تیغ مهمان‌كشی بر سر ایشان براند.
خواجه حافظ:
برو از خانه گردون به در و نان مطلب‌كاین سیه كاسه در آخر بكشد مهمان را هردو سر را در عوض آن همه زر نزد پادشاه ختا فرستاد و دست به نهب اموال و تفریق عیال ایشان برگشاد.
محمد امین خواجه، ولد آی خواجه، به كابل گریخت و به دامان حمایت احمد شاه ابدالی افغان آویخت. احمد شاه ولایت بدخشان را مسخّر كرد و سلطان شاه بدخشی را به دست آورد. محمد امین خواجه به حكم احمد شاه و به قصاص خون پدر و عمّ، در میدان كابل به دست خویش، خونش بریخت و تن پلیدش را به دار آویخت: «للّه درّ القاتل» «3»
فرد:
اگر كوه بدخشان لعل گرددبه دیدار بدخشانی نیرزد.
______________________________
(1). مجلس: «اهل»
(2). ملی:- «دو»
(3). عبارتی است عربی، یعنی: «بر خداوند است دادن پاداش نیك به كشنده»؛ مجلس: «القائل»
ص: 355
بالجمله محمد امین خواجه در ثانی به ولایت كاشغر شتافت و از جلوس بر مسند ارشاد احترامی تمام یافت. پس از فوت او نوبت به این یوسف خواجه رسید و در اندك زمانی از تأثیرات آسمانی از آن ولایت آواره گردید [و] سال‌ها در ولایت مصر بر مسند ارشاد نشست و به سببی از اسباب از آن ولایت نیز رخت بربست. گاهی در ولایت شهرزور، عبد الرحمن پاشای بابان را فریب می‌داد و زمانی در بغداد با اسعد بیك ولد سلیمان پاشای وزیر حقّه تزویر را سر می‌گشاد. عبد الله پاشا كه در آن زمان وزیر بغداد بود، از اندیشه حوادث، یوسف خواجه را گرفته و به دست بالیوز انگریزیش داده به صوب هندوستان گسیل نمود. در بندر بمبئی از چنگ پرستاران فرار كرد [و از] آن‌جا به بصره و از بصره به شیراز و از شیراز به دار الخلافه طهران روی آورد.
چون در هنگام عزیمت نوّاب شاهزاده محمد علی میرزا به شهرزور، اموال خواجه مزبور نیز در میان اموال [217] عبد الرحمن پاشا به غارت رفته بود، لهذا همین مطلب را دست‌آویز كرده، با امنای دولت عظمی آمدورفت می‌نمود. با حاجی محمد حسین خان مروزی نیز سابقه الفتی داشت و به وساطت او در استرداد اموال خویش همت گماشت. به سبب صدور فرمان ردّ اموال، اكثر شب‌ها در سرای جناب میرزا محمد شفیع صدراعظم به سر می‌برد و با این بنده مدحت‌گزار راه مصاحبت می‌سپرد. همواره دو حالت غریب مشاهده از وی می‌نمودم و بر مراتب حیرت می‌افزودم: یكی آن‌كه غذای او منحصر به چای ختائی بود و بی‌اغراق در یك مجلس بیست پیاله بزرگ چای صرف می‌نمود؛ دیگری آن‌كه، با ذكر گلو نفس را حبس می‌كرد و پس از یكساعت صحیح دمی برمی‌آورد. در اسب تازی و شطرنج‌بازی، مهارتی كامل داشت و اكثر اوقات را به صرف این دو كار می‌گماشت.
داعیه سلطنتش ازین سجع مهر ظاهر و در فنون تدبیر و تزویر نیز ماهر بود.
سجع مهر:
آی خواجه چون به فردوس برین «1»شد زین جهان‌جانشین اوست یوسف خواجه صاحبقران
______________________________
(1). ملی:- «برین»
ص: 356
بالجمله در دار الخلافه طهران با قربان قلیج خان یموت تركمان كه همواره زمان فتنه‌آرای دشت گرگان بود، در میان تركمانان یموت و كوكلان شتافت و به سبب حقه‌بازی‌های صوفیانه، كه خارق عادتش نام نهاده بود، در میان آن طایفه بی‌سروپا احترامی تمام یافت.
حافظ:
صوفی نهاد دام و سر حقّه باز كردبنیاد مكر با فلك حقّه باز كرد
بازی چرخ بشكندش بیضه بر «1»كلاه‌زیرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد در اندك زمانی حشری آراست و به محاصره قلعه پسرك، من محال فندرسك برخاست. میرزا علی نقی خان فندرسكی حاكم آن‌جا كه داروغه ایل كوكلان تركمان بود، به دعوت مزوّرانه خواجه تا كنار دشت شتافت و در عوض خون اودبای خان كوكلان به دست پسران او اجر شهادت یافت. خواجه بلامانعی قلعه پسرك را تصرف نمود و ظهور این معنی بر غرور او افزود. گاهی به حدود ولایت استراباد و غیره تاختن آوردی و به غارت اموال مسلمانان و سفك دماء ایشان مبادرت كردی.
این خبر در باغ دلگشای نگارستان به عرض شاهنشاه زمان رسید و دریای قهر قهرمانی را نوبت تلاطم گردید. به نوّاب محمد والی میرزا والی مملكت خراسان مقرر آمد كه با خوانین خراسان از راه جاجرم به قتل واسر تركمانان كوكلان پردازد و به نوّاب محمد قلی میرزای ملك‌آرای دار المرز طبرستان اشارت رفت كه از راه استراباد، طایفه یموت را زیروزبر سازد. ابراهیم خان دولوی قاجار با پنج هزار پیاده و سوار [218] به حوالی رود گرگان مأمور شد و اسماعیل خان قاجار شامبیاتی و ذو الفقار خان سركرده جانبازان سمنانی با فوجی از لشكر قیامت اثر به عزیمت چمن كالپوش نامزد آمدند.
پس از انتظام این مهام، موكب با احتشام از روضه نگارستان حركت و روز دوشنبه دوازدهم شهر جمادی الاخره، چمن سلطانیه مضرب سرادقات با احترام گردید و نوّاب محمد تقی میرزا صاحب اختیار بروجرد و جاپلق با سپاهی آراسته برحسب احضار به استسعاد حضور شاهنشاه تاجدار در همان روز در رسید.
______________________________
(1). مجلس: «در»
ص: 357

ذكر اوضاع اتفاقیه در چمن سلطانیه اعم از ورود سفرای اسلامبول و بغداد و فتوحات دشت تركمان و حركت به‌سمت آذربایجان‌

اسعد پاشا كه ولد سلیمان پاشای بزرگ وزیر سابق بغداد است، در آن اوقات از بغداد به میان اعراب منتفج رفته، ایلات اعراب را بر عبد الله پاشای وزیر شورانید و عبد الله پاشا نیز احتشادی كرده و از بغداد بیرون آمده عازم جدال گردیده در حومه میدان مقتول شد و اسعد پاشا به وزارت بغداد، یاوری بخت را مشمول آمد. سر عبد الله پاشا را به دولت علیّه عثمانیه گسیل ساخت و خلعت ایالت از آن دولت یافته به كار وزارت پرداخت.
چون سلیمان پاشای پدرش با این دولت سابقه ارادتی داشت، لهذا رجب «1» آغانامی را با عریضه و پیشكشی ضراعت‌آمیز به دربار دولت سنّیه برگماشت. نصر الله خان نوری غلام پیشخدمت خاصه ولد میرزا اسد الله مستوفی، كه ذكرش در داستان اللهیار خان قلیچی مذكور شد، با خلعتی آفتاب طلعت و ساخت «2» وستامی «3» مكلّل به جواهر پر قیمت به مرافقت رجب آغا «4» از چمن سلطانیه به صوب بغداد مأمور و اسعد پاشا از ظهور این موهبت عظمی به غایت مسرور شد.
جلال الدین افندی نام ایلچی دولت علیّه عثمانی از راه بغداد وارد آستان عدالت مبانی [شد] و در روز پنجشنبه هجدهم شهر ربیع الثانی، شرفیاب حضور حضرت صاحبقرانی و مورد تفقدات جنانی و زبانی گردید. این جلال الدین افندی برخلاف سید عبد الوهاب افندی ایلچی سابق، كه مردی سلیم و در دار السلطنه تبریز ساكن و مقیم بود، بی‌نهایت جسور و به غایت بی‌باك و غیور می‌نمود. سخنان درشت و ناملایم بر زبان راندی و هریك از امنای دولت قاهره را در حین مكالمات به اسم خواندی. خلاصه مطلب او، یكی تعین سپاه به اطراف بغداد و اعانت عبد الرحمن پاشای ضلالت بنیاد و دیگری استرداد اموال منهوبه اهالی عراق عرب از تصرّف سپاه ظفر نهاده بود. چون
______________________________
(1). ملی: «برحسب»
(2). ساخت: یراق و بندوبار زین اسب
(3). ستام: یراق و ساخت
(4). ملی: «آقا»
ص: 358
گفتگوی این فقرات بدون حضور سیّد عبد الوهاب افندی به جایی منجر نمی‌شد و مشار الیه در تبریز بود، لهذا جلال الدین افندی را نیز با جناب میرزا بزرگ قایم‌مقام روانه تبریز داشتند كه در اوقات نزول موكب اجلال به چمن اوجان، سفیرین مزبورین به چمن مزبور شرفیاب حضور خلافت دستور و به سعی امینان دولت قاهره رفع اختلافات مذكور گردیده به ایاب مأمور شوند. [219] خلاصه در روز پنجشنبه نهم شهر رجب المرجب، ممش خان ولد امیر گونه خان كرد زعفرانلو از جانب نوّاب محمد ولی میرزای والی مملكت خراسان با یكهزار و پانصد نفر اسیر تركمان و سیصد و پنجاه نیز، سر از آن گروه بی‌ایمان وارد اردوی كیوان شأن و ظهور این لطیفه غیبی موجب سرور خاطر پیر و جوان شد. تبیین این مقال آن‌كه، نوّاب شاهزاده برحسب امر صاحبقران آزاده با لشكری زیاده از ارض اقدس حركت و به صوب دشت تركمان روان و اسماعیل خان قاجار شامبیاتی و «1» ذو الفقار خان دامغانی نیز به حكم اعلی در محال سندر و چندر به اردوی شاهزاده ملحق و به جانب آن دشت بی‌پایان آمدند. خواجه كاشغری كه آن بلاهای ناگهان را دید، چنان گریخت كه گفتی او را نامی نبوده و در آن دشت گامی نپیموده است.
مدّت هشت شبانروز، سپاه خراسانی و عراقی را دست به نهب اموال و قتل رجال و اسر عیال تركمانان كوكلان دراز بود و باب بلایی چنان بر روی ساكنین آن سامان باز.
پس از آن‌كه وادی از وجود آن غولان تهی و رشته عمرشان روی در كوتهی آورد، نواب شاهزاده به رجعت ارض اقدس عزیمت فرمود و روؤس و اسرای مزبوره را به اردوی شاهنشاهی گسیل نمود. شاهنشاه صاحبقران در ازاء آن فتح نمایان، یك قبضه شمشیر جواهرنشان به جهت زیب كمر نوّاب شاهزاده عنایت و خلاع آفتاب شعاع و كمر خنجرهای مرصّع به هریك از خوانین خراسان مرحمت و مصحوب «2» علی مراد بیك افغان غلام پیشخدمت جرّاح باشی روانه آن ناحیت داشت و به عزم حدود آذربایجان و دفع روسیه بی‌ایمان، رایت عزیمت برافراشت.
اولا، نوّاب محمد تقی میرزا با امیر جان نثار یوسف خان سپهدار و سواره باجلان و
______________________________
(1). ملی:- «و»
(2). هم صحبت شدن، رفیق و همراه.
ص: 359
پیاده بختیاری، در روز شنبه چهارم شهر رجب المرجب از راه سرچم و نیك‌پی به صوب مقصود پای برگشادند و ثانیا، نواب محمود میرزا با توپخانه كوه بنا و سواره خواجه‌وند و عبد الملكی به ریش سفیدی فرج الله خان افشار و ولدش امان الله خان غلام پیشخدمت خاصه، در روز دوشنبه ششم شهر مزبور به آن سامان روی نهادند. پس از آن، نواب شاهزاده آزاده علی خان با امیران نامدار قاجار، مهر علی خان قوانلوی بنی عم و رضا قلی خان و محمد حسن خان دولو و جمعی دیگر از دلیران پرخاشجو در عقب آن‌دو شاهزاده فرخنده‌خو، در روز پنجشنبه نهم شهر و مذكور به عزیمت آن حدود به راه افتادند. موكب فیروز اعلی نیز در روز شنبه یازدهم شهر رجب المرجب با سپاهی كه از صدمه نعال مراكبشان كره زمین چون گوی سیماب متزلزل بود، از راه ارمغانی عازم چمن اوجان [شدند] و نوّاب ولیعهد زمان به طرز و آیین سابقه با جمیع توپخانه و سواره و پیاده نظام، شاهنشاه ظفر غلام را استقبالی به‌سزا نمود و روز دوشنبه بیستم شهر مزبور، عمارت ارم طراوت چمن اوجان از ورود شهریار مسعود سر بر قبّه سپهر برین سود. ازین هجوم لشكر، دل در بر روسیان بداختر آب شد و كشتی وجودشان [220] در دریای اضطراب غریق گرداب گردید.

ذكر مأموریت حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی به ولایت تفلیس و وقوع «1» مصالحه روسیه با دولت جاوید انیس‌

ینارال ردیشچوف سردار روسیه از ورود لشكر جراّر در ركاب شاهنشاه تاجدار آگاه و خبری دیگر نیز او را باعث اضطراب ناگاه گردید كه ناپلیون پادشاه فرانسه با دولت روس بر هم زده و بنای خصومت گذاشته به تسخیر اكثری از ولایات روسیه همت گماشته است. از اطراف كار را معیوب دید، لهذا معتمدی نزد سرگور اوزلی بارونت ایلچی دولت انگریز فرستاده طالب صلح گردید.
______________________________
(1). ملی:+ «به»
ص: 360
الحق ایلچی مزبور خود هم از وفور خیرخواهی كمال اصرار داشت و اوقات شبان‌روزی را در انجام این كار دشوار می‌گماشت. نوّاب نایب السلطنه از فرط غیرت و حمیّت ذاتی تلافی جسارت سال قبل روسیه را بهانه نمود و مكنون ضمیر منیرش آن بود كه: امسال از تأئید اقبال بی‌زوال صدمه [ای] به روسیه خورده سال دیگر به تدارك انجام كار مصالحه پردازند.
جناب میرزا محمد شفیع صدراعظم كه وزیری سالخورد بود و در دبستان دانایی، آصف بن بر خیاو بوذر جمهر بن بختگان را ارشاد می‌نمود، برخلاف این اعتقاد داشت.
بالاخره برحسب امر اعلی، بزم مشاورتی مشحون از امرا و وزرا و ایلچیان دولتین بهّیتین روم و انگریز و امرا و عقلای دربار دانش‌انگیز آراسته شد و غرض‌های نفسانی از میانه برخاسته، «1» آخر الامر انجام مصالحه بر مهام مخاصمه، به دلایل مسجّل و براهین مدلّل رجحان یافت و حضرت حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی همشیره‌زاده حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله سابق، به استدعای سرگور اوزلی بارونت و ینارال ردیشچوف سردار به جهت انجام این كار با تداركی سزاوار به ولایت قراباغ شتافت. ینارال روسیه نیز به محض اطّلاع پای از سر نشناخت و به تدارك حصول این مأمول پرداخت.
در چمن گلستان، من اعمال قراباغ، ملاقات آن‌دو واقع و از وقوع معاهده میمونه، خصومت دو دولت را دافع آمدند. اگرچه در آن سفر حضرت آقا میرزا محمد نائینی منشی خاصه دیوان اعلی به جهت تحریر عهدنامه مباركه همراه بود، ولی سردار روسیه به ملاحظه بعضی اوضاع، عهدنامه مقرره را به كلك فارسی‌نویسان گرج‌وار من تحریر نمود. بعد از اتمام عهدنامه و ختم آن به مهر حاجی میرزا ابو الحسن خان و ینارال ردیشچوف، توپ‌های شادیانه انداختند و چند شبان‌روز به كار شادی و عیش پرداختند.
صورت عهدنامه مباركه از قراری است كه مرقوم و خوانندگان را قرار این مصالحه میمونه، مشخص و معلوم خواهد شد.
______________________________
(1). ملی: «برخواسته»
ص: 361

صورت عهدنامه دولتین ایران و روس‌

اشاره

اعلیحضرت ایمپراطور اعظم ممالك روسیه بالقابه و اعلیحضرت شاهنشاه ممالك ایران باوصافه، به ملاحظه كمال مهربانی و اشفاق علیّین، كه در ماده اهالی و رعایای جانبین دارند، به دفع و رفع امور عداوت و دشمنی، كه برعكس رای شوكت آرای ایشان است، طالب و استقرار مصالحه میمونه و دوستی جواریت سابقه موكده را راغب می‌باشند. به عالی‌جاه نیكولای ردیشچوف بالقابه [221] اختیار كلّی اعطا شده و اعلیحضرت شاهنشاه ایران هم، امیر الامراء العظام میرزا ابو الحسن خان باصافه را درین كار مختار بالكل نموده‌اند. حال در معسكر روسیه من محال گلستان متعلقه به ولایات قراباغ یعنی رودخانه زیوه ملاقات واقع جمعیّت نموده بعد از ابراز و مبادله مستمسك مأموریت و اختیار كلّی خود به یكدیگر و ملاحظه و تحقیق امور متعلق به مصالحه مباركه به نام نامی پادشاهان عظام قرار و به موجب اختیار نامه‌جات طرفین، قیود و فصول شروط مرقومه ذیل را الی ابد مقبول و مستصوب و استمرار می‌داریم.

فصل اوّل:

بعد ازین، امور جنگ و عداوت و دشمنی كه تا به حال در بین دولتین علیّتین روسیه و ایران بود، به موجب این عهدنامه، الی ابد متروك و مراتب مصالحه اكیده و دوستی و وفاق شدیده فی مابین اعلیحضرت ایمپراطور ممالك روسیه و اعلیحضرت شاهنشاهی و ورّاث «1» و ولیعهدان عظام، میانه دولتین علیتین ایشان پایدار و مسلوك «2» خواهد بود.

فصل دوّم:

چون پیشتر به موجب اظهار و گفتگوی طرفین، قبول رضا در بین دولتین علیّتین شده است كه مراتب مصالحه در بنای «اوسطا طوسكوه اوپزیر ندیم «3»» باشد، یعنی
______________________________
(1). مجلس: «وزارت»
(2). ملی: «سلوك»
(3). تلفظ این واژه به زبان روسی «اسطاطسكو اوپر ندیم» به معنای حفظ وضع موجود است.
ص: 362
طرفین در هر موضع و جایی كه الی قرار داد مصالحة «1» الحاله بوده است، از آن قرار باقی و تمامی اولكاء ولایات خوانین‌نشین كه تا حال در تحت تصرّف و ضبط هریك از دولتین بوده، كماكان در تحت ضبط و اختیار ایشان بماند، لهذا در بین دولتین علیّتین اروسیه و ایران، به موجب خط مرقومه ذیل، سنور «2» و سرحدّات، مستقر و تعیین گردیده [است]:
از ابتدای اراضی آدینه بازار به خط درست از راه صحرای مغان تا معبر یدی بلوك رود ارس از بالای كنار رود ارس تا اتصال و الحاق رودخانه كپنك چای به پشت كوه مقری و از آن‌جا، خط حدود سامان ولایات قراباغ و نخجوان و ایروان و نیز رسدی از سنور گنجه جمع و متصّل گردیده. بعد از آن حدود مزبور كه ولایات ایروان و گنجه و هم حدود قزاق و شمس الدینلو تا مكان ایشك میدان مشخص و مفصل می‌سازد و از ایشك میدان نیز تا بالای سر كوه‌های طرف راست طرق و رودخانه‌های حمزه چمن و از سر كوه‌های پنبك الی گوشه محال شوره‌گل و از گوشه شوره‌گل از بالای كوه برف آلداكوز گذشته از سرحدّ محال شوره‌گل و میانه حدود قریه سدره به رودخانه آرپاچای ملحق و متصّل شده معلوم و مشخص می‌گردد و چون ولایت خان‌نشین طالش در هنگام عداوت و دشمنی دست‌به‌دست افتاده، لهذا به جهت زیاده صدق و راستی حدود ولایات طالش مزبور را از جانب انزلی و اردبیل بعد از تصدیق این صلح‌نامه از پادشاهان عظام معتمدان و مهندسان ماموره كه به موجب قبول و وفاق یكدیگر [222] و معرفت سرداران جانبین جبال و رودخانه‌ها و دریاچه و امكنه و مزارع طرفین، تفصیلا تحریر و تمیز و تشخیص می‌سازند، آن نیز معلوم و تعیین ساخته آنچه در حال تحریر این صلح‌نامه درست در تحت تصرّف جانبین باشد معلوم نموده، آن وقت خط حدود ولایت طالش نیز در بنای «اوسطاطو سكوه اوپریز ندیم» مستقر و متعین ساخته هریك از طرفین آنچه در تصرف دارد، بر سر آن باقی خواهد ماند. و همچنین در سرحدّات مزبوره فوق اگر چیزی از خط طرفین بیرون رفته باشد، معتمدان و مهندسان مأموره طرفین هریك طرف، موافق اوسطاطو سكوه اوپریز ندیم، رضا خواهد داد.
______________________________
(1). ملی: «مصابحة»
(2). احتمالا منظور مولف از واژه «سنور» همان «ثغور» است.
ص: 363

فصل سیّم:

اعلیحضرت شاهنشاه ممالك ایران به جهت ثبوت دوستی و وفایی كه به اعلیحضرت ایمپراطور ممالك اروسیه دارند، با این صلح‌نامه و ولیعهدان عظام تخت شاهانه ایران ولایت قراباغ و گنجه كه الآن مسمّی به ایلی سابط بول [است] و اولكاء خوانین‌نشین شكّی و شیروان و قبّه و دربند و بادكوبه و هرجا از ولایات طالش را با خاكی كه الآن در تحت تصرّف دولت روسیه است و تمامی داغستان و گرجستان و محال شوره‌گل و اچوق‌باش و كورونه «1» و منكریل و آبخاز و تمامی الكاء «2» و اراضی كه در میانه قفقازلیند «3» و سرحدات معیّنة الحاله بوده و نیز آنچه از اراضی و اهالی قفقازلیند الی كنار دریای خزر متصّل است، مخصوص و متعلق دولت ایمپریه اروسیه می‌دانند.

فصل چهارم:

اعلیحضرت ایمپراطور روسیه برای اظهار دوستی و اتحاد خود به اعلیحضرت شاهنشاه ایران و به جهت اثبات این معنی بنابر همجواریّت «4»، طالب و راغب است كه در ممالك شاهانه ایران، مراتب استقلال و اختیار پادشاهی را در بنای اكیده مشاهده و ملاحظه نمایند، لهذا از خود و از عوض ولیعهدان عظام اقرار می‌نمایند كه هریك از فرزندان عظام ایشان كه به ولیعهدی دولت ایران تعیین می‌گردد، هرگاه محتاج به اعانت و امدادی از دولت علیّه روسیّه باشند، مضایقه ننمایند تا از خارج نتواند كسی دخل و تصرّف در مملكت، ایران نماید و به امداد و اعانت دولت روس دولت ایران محكم و مستقرّ گردد و اگر در سر امور داخله مملكت فی مابین شاهزادگان «5» مناقشتی رخ نماید، دولت علیّه اروس را در آن میانه كاری نیست تا پادشاه وقت خواهش نماید.

فصل پنجم:

كشتی‌های دولت روسیه كه بر روی دریای خزر برای معاملات تردّد می‌نمایند، به دستور سابق ماذون خواهند بود كه به سواحل و بنادر جانب ایران عازم و نزدیك شوند و زمان طوفان و شكست كشتی از طرف ایران اعانت و یاری دوستانه نسبت به آنها شود و كشتی‌های جانب ایران هم به دستور سابق [223] مأذون خواهند بود كه برای معامله
______________________________
(1). ملی: «لوند»
(2). زمین و بوم، قسمتی از ایالت، ناحیه
(3). ملی: «لینه»
(4). ملی: «هموارمیت»
(5). ملّی: «شاهزاده‌گان»
ص: 364
روانه سواحل اروسیه شده به‌همین نحو در هنگام طوفان و شكست كشتی، از جانب اروسیه اعانت و یاری دوستانه درباره ایشان معمول گردد و در خصوص كشتی‌های عسكریّه جنگی اروسیه، به طریقی كه در زمان دوستی و یا در هر وقت كشتی‌های جنگی دولت اروسیه با علم در دریای خزر بودند «1»، حال نیز محض دوستی اذن داده می‌شود كه به دستور سابق معمول گردد و احدی از دولت‌های دیگر سوای دولت روس كشتی جنگی نداشته باشد.

فصل ششم:

تمامی اسرایی كه در جنگ‌گاه گرفتار، یا آن‌كه از اهالی طرفین اسیر شده از كریستیان «2» و هر مذهب دیگر می‌باشند، می‌باید الی وعده سه ماه هلالی بعد از تصدیق و خط گذاردن «3» درین عهدنامه از طرفین مرخص و ردّ گردید و هریك از جانبین خرج و احتیاج به اسرای مزبور داده به قراكلیسا رسانند و وكلاء سرحدات طرفین به موجب پیشتر اعلامی كه در خصوص فرستادن آنها به‌جای معین به یكدیگر می‌نمایند، اسرای جانبین را بازیافت و حاصل خواهند كرد و آنانی كه به سبب تقصیر یا به خواهش خود از مملكتین فرار نموده‌اند اذن به آن كسانی كه به رضا و رغبت خود اراده آمدن داشته باشند، داده شود كه به وطن اصلی خود مراجعت نمایند و هریك از هر قومی، چه از اسرا چه فراری كه نخواسته باشند بیایند، كسی را به او كاری نیست و عفو تقصیرات از طرفین نسبت به فراریان داده خواهد شد.

فصل هفتم:

علاوه از اظهار و اقرار مزبوره بالا، رای اعلیحضرت ایمپراطور ممالك اروسیه و اعلیحضرت شاهنشاه ایران قرار یافته كه، ایلچیان معتمد طرفین كه هنگام لزوم مامور و روانه دار السلطنه جانبین می‌شوند، بر وفق لیاقت رتبه و امور كلیه مرجوعه ایشان را حاصل و برداشت و مسجّل «4» نمایند و به دستور سابق وكلایی كه از دولتین بخصوص حمایت ارباب معاملات در بلاد مناسبه طرفین مورد مراعات تعین و تمكین گردیده، زیاده از ده نفر عمله نخواهند داشت. ایشان با اعزاز شایسته مورد مراعات گردیده به
______________________________
(1). ملی: «بوده‌اند»
(2). كریستیان: مسیحیان؛ ملی و مجلس: «كرستیان»
(3). ملی: «خطگزاری»
(4). ملی و مجلس: «محبّت»
ص: 365
احوال ایشان به هیچ‌گونه زحمت نرسیده، بل زحمتی كه به رعایای طرفین عاید گردد، به موجب عرض و اظهار وكلای رعایای مزبور رضایی به ستمدیدگان جانبین داده شود.

فصل هشتم:

در باب آمدوشد قوافل و ارباب معاملات در میان ممالك دولتین علیّتین اذن داده می‌شود كه هركس از اهالی تجّار بخصوص ثبوت این‌كه درست رعایا و ارباب معاملات متعلقه دولت علیّه اروسیه و یا تجّار متعلقه دولت بهیّه ایران می‌باشند، از دولت خود یا از سرحدّداران جانبین تذكره و كاغذ راه در دست داشته باشند، از طریق بحر و برّ به جانب ممالك این دو دولت بدون تشویش آیند و هركس هرقدر خواهد، متوقف گشته به امور تجارت و معامله اشتغال نمایند و زمان مراجعت آنها به اوطان خود از دولتین مانع ایشان نشوند. آنچه مال و تنخواه از امكنه ممالك [224] اروسیه به ولایات ایران و نیز از طرف ایران به ممالك اروسیه برند، تنخواه به عوض بیع رسانیده و یا معاوضه به مال و اشیاء دیگر نمایند. اگر در میانه ارباب معاملات طرفین، بخصوص طلب و غیره، شكوه و ادعایی باشد، به موجب عادت مألوفه، به نزد وكلاء طرفین، یا اگر وكیل نباشد، به نزد حاكم آن‌جا رفته امور خود را عرض و اظهار سازند تا ایشان از روی صداقت مراتب ادعای آنها را تحقیق و معلوم كرده خود، یا به معرفت دیگران، قطع و فصل كار را خواسته نگذارند كه تعرض و زحمتی به ارباب معاملات عاید و واصل شود. ارباب تجار طرف ممالك اروسیه كه وارد ممالك ایران می‌شوند، مأذون خواهند بود كه اگر خواهند با اموال و تنخواه خودشان به جانب ممالك پادشاهانه دیگر كه دوست ایران باشند، بروند، طرف دولت ایران بلامضایقه تذكرات راه به ایشان بدهند و همچنین از طرف دولت علیه اروسیه نیز در ماده اهالی تجار دولت ایران كه از خاك ممالك اروسیه به جانب سایر ممالك پادشاهانه كه دوست اروسیه باشند، می‌روند، معمول خواهد شد.
وقتی كه یكی از رعایای دولت اروسیه در زمان توقف و تجارت در ممالك ایران فوت شده، اموال و املاك او در ایران بماند، چون مایعرف او از مال رعایای متعلقه دولت است، لهذا می‌باید اموال مفوت به موجب قبض الوصول شرعی ردّ و تسلیم بازماندگان اقوام مفوت گردد و نیز اذن خواهند داد كه املاك مفوت را اقوام او بفروشند؛ چنانچه این معنی در میان ممالك اروسیه و نیز در ممالك پادشاهانه دیگر دستور و عادت بوده،
ص: 366
متعلّق به هردولت بوده باشد، مضایقه نمی‌نمایند.

فصل نهم:

باج و گمرك اموال تجار طرف دولت اروسیه كه به بنادر و بلاد ایران بیاورند، از یك تومان مبلغ پانصد دینار در یك بلده گرفته از آن‌جا با اموال مذكور به هر ولایت ایران كه بروند، چیزی مطالبه نگردد و همچنین از اموالی كه از ممالك ایران بیرون بیآورند، آن‌قدر زیاده به عنوان خرج و توجیه و تحمیل و اختراعات چیزی از تجّار روسیه با شر و شلتاق مطالبه نشود و به‌همین نحو در یك بلده باج و گمرك تجّار ایران كه به بنادر و بلاد ممالك اروسیه می‌برند یا بیرون می‌آورند، به دستور گرفته اختلافی به هیچ‌وجه نداشته باشد.

فصل دهم:

بعد از نقل اموال تجّار به بنادر كنار دریا و یا آوردن از راه خشكی به بلاد سرحدّات طرفین، اذن و اختیار به ارباب تجار و معاملات طرفین داده شد كه اموال و تنخواه خودشان را داده اموال دیگر خریده یا معاوضه كرده، دیگر از امنای گمرك، از مستاجرین طرفین اذن و دستوری نخواسته باشند، زیرا كه بر ذمّه امنای گمرك و مستاجرین لازم آن است كه ملاحظه نمایند كه معطلی و تاخیر در كار تجارت ارباب معاملات وقوع نیافته، باج خزانه را از بایع یا از مبیع [به] هر نحو در میانه خودشان سازش می‌نمایند، حاصل و بازیافت نمایند.

فصل یازدهم:

از تصدیق و خط گذاشتن در این شروط نامچه به وكلای مختار دولتین بلا [225] تأخیر به اطراف جانبین اعلام و اخبار و امر اكید بخصوص بالمرّه ترك و قطع امور عداوت و دشمنی به هرجا ارسال خواهند كرد. این شروط نامه الحاله كه به خصوص استدامت مصالحه دایمی طرفین مستقر و دو قطعه مشروحه با ترجمان «1» خط فارسی مرقوم و محرّر و از وكلای مختار مأمورین دولتین مزبوره بالا تصدیق و مهر مختوم گردیده مبادله به یكدیگر شده است، می‌باید از طرف اعلیحضرت ایمپراطور روسیه و از
______________________________
(1). ملّی: «تركمان»
ص: 367
جانب اعلیحضرت شاهنشاه ممالك ایران به امضای خط شریف ایشان تصدیق گردد.
چون این صلح‌نامچه مشروحه مصدقه می‌باید از هردو دولت پایدار به وكلای مختار برسد، لهذا از دولتین علیّتین در مدت سه ماه هلالی وصول گردد، تحریرا فی معسكر اروسیه در [كنار] رودخانه زیوه من محال گلستان متعلقه به ولایات قراباغ به تاریخ بیست و نهم ماه شوال سنه یكهزار و دویست و بیست و هشت هجری و تاریخ دوازدهم ماه اكدمیر «1» سنه یكهزار و هشتصد و سیزده عیسوی، نوشته جداگانه مزوّرانه كه سردار روسیه از جانب خود نوشته و خط هشته، به ایلچی دولت عظمی سپرده است.
سپارتی‌اكد «2»
چون میان وكلای دو دولت نامدار عهدنامه [ای] قرار یافته، بنابراین شد كه بعد از اتمام مصالحه و دستخط گذاشتن برای استقرار دوستی و اتحاد، سفرا آمدوشد نمایند، لهذا ایلچی كه از دولت علیّه ایران برای مباركباد به دولت بهیّه روس می‌رود، مطالبی كه از شاه خود مأمور است بر رای «3» حضرت ایمپراطور اعظم عرض و اظهار سازد و سردار دولت بهیه روس تعهد نمود كه در مطالب ایران به‌قدر مقدور كوشش و سعی نماید. به جهت اعتماد خط گذاشته مهر نمودیم. به تاریخ سیزدهم ماه اكدمیر.
بالجمله میرزا ابو الحسن خان بعد از اتمام امر مصالحه، عزیمت ركاب ظفر مآب را نموده از معسكر روسیه برآمد و در ورود [به] دار الخلافه شرفیاب ركاب مستطاب مظفر شد.

ذكر مرخصی سفرای روم و سفارت میرزا محمد رضای منشی قزوینی به آن مرزوبوم و وصول خبر قتل خواجه كاشغری مهموم‌

بعد از انجام و اتمام كار مصالحه مباركه، كاركنان دولت قاهره را فراغتی دست داد. برحسب امر اعلی مقرر آمد كه، كار سفرای دولت را به تحقیق رسیده همه را
______________________________
(1). اكتبر.
(2)." سپاردنی‌الك" پسوند نام خانوادگی ژنرال نیكولای ردیشخوف است.
(3). مجلس: «برای»
ص: 368
مقضی المرام روانه گردانیده باشند. یسینچی «1» زاده سید عبد الوهاب و جلال الدین افندی ایلچیان روم كه در درگاه ابد ملزوم حاضر بودند، دو سه شبانروز بزم مشاوره آراسته و خلاف‌ها از میانه برخاسته «2» شد. مطالب سفرای روم، یكی استرداد اموال منهوبه عراق عرب بود كه اموال منهوبه زوار عجم از دستبرد اعراب ضلالت توام جواب این مطلب را به واجبی ادا می‌نمود؛ دیگری موقوفی كاوش به عراق عرب و ترك حمایت جماعت بابان بود كه جواب به این سیاق داده شد كه چون ایلات بابان «3» را ییلامیشی «4» در حدود ولایات كردستان [226] و ایلات بابان كردستان را «5» نیز قشلامیشی «6» در حدود ولایت بابان است، اولا باید تعیین والی شهرزور به اطلاع امینان دولت جاوید دستور باشد و ثانیا وزرای بغداد هرگاه بخواهند تعرضی به پاشایان بابان برسانند، پاشایان از توسّل به این دولت قاهره ناگزیرند و حمایت ایشان از جمله ملزومات این شوكت مروت تأثیر. كاوش در خاك بغداد هم به سبب «7» كاوش وزراء در شهرزور است و راهی دیگر ندارد.
چون در دفعه اخیر كه نوّاب شاهزاده گردون سریر محمد علی میرزا، به تدمیر عبد الله پاشای وزیر مأمور گردید و عبد الرحمن پاشا را بر مسند ایالت ولایات بابان نشانید، عبد الرحمن به جز پیشكشی كه نقد داد، حجّت ده هزار تومان نیز به كارگزاران نواب اشرف سپرد كه همه ساله به صیغه مالیات، كارسازی نماید و حجّت مزبور در نزد مولف این صحیفه ثبت و ضبط بود. عمده مطلب سفرا این فقره بود كه عاقبت كار آن را در دولت‌داری درست نمی‌دیدند. امنای دولت قاهره نیز مرخصی ایشان را بی‌نیل مرام نمی‌پسندیدند، لهذا آن همه گفتگو را به ردّ كردن حجت مزبور مصالحه كرده سفیرین مزبورین بعد از شرفیابی حضور مرحمت دستور و ظهور تفقدات نامحصور مرخص و حضرت میرزا محمد رضای قزوینی منشی دیوان اعلی كه قبل ازین سفیر دولت فرانسه بود، به جهت طی این مقالات با نامه دوستی علامات به سفارت روم نامزد و به اتفاق آن دو سفیر روانه نزد سلطان محمود خان خداوندگار آن مملكت ارم نظیر شد. در خلال این
______________________________
(1). یسین‌چی‌زاده، مولف یاسین‌چی‌زاده عبد الوهاب افندی فرستاده عثمانی است (مستفاد از اكسیر التواریخ)؛ ملی: «بسنجی‌زاده»؛ مجلس: «یسنجی‌زاده»
(2). ملی: «برخواسته»
(3). ملی:- «بابان»
(4). ییلاق
(5). مجلس:- «را»
(6). قشلاق
(7). ملی:- «كاوش در خاك بغداد هم به سبب»
ص: 369
احوال، خبر قتل یوسف خواجه كاشغری از فرّ طالع داور ایوان دادپروری رسید و موجب بهجت و سرور خاطر عارف و عامی گردید. تبیین این مقال آن‌كه خواجه مزبور تا نوّاب محمد ولی میرزا در دشت گرگان مشغول تاخت‌وتاز بود، دست‌وپایی نمی‌توانست نمود. چون نوّاب معزی الیه به ارض اقدس همت بربست «1»، خواجه مزبور چون موش دزد از سوراخی كه خزیده بود بیرون جست و از عزیمت استراباد و مقابله با نوّاب محمد قلی میرزای ملك‌آرای طبرستانات و قشون ركابی بر توسن تعجیل برنشست [و] جمعیتی وافر از تركمانیه یموت و كوكلان فراهم آورد و به عزم تسخیر ولایت استراباد به آیینی كامل حركت كرد. نوّاب ملك‌آرا كه در استرآباد توقف داشت، با جمعیت خود بیرون آمد و روی به صوب گرگان گذاشت و ابراهیم خان قاجار دولو را با قشون ابواب جمعی او به آن طرف رود گرگان برگماشت.
یوسف خواجه در یوم پانزدهم شهر رمضان المبارك معادل بیست هزار از جماعت بدعاقبت تركمانیه را برداشته در برابر جنود مسعود صف‌آرای شد. [227] خود همه‌جا در پیش روی آن جنود شیطانی تا مرفق آستین جامه را بالا زده و نیزه خطی به دست گرفته پیشتر از همه اسب انداخت و سپاه آن طرف را از پیش برداشته تا لب رود گرگان تاخت. اكثری از قشون ركابی خود را در آب ریختند و تركمانیه بی‌پروا در آن گیرودار هنگامه‌ها انگیختند. ناگاه شخصی از آحاد دسته گرایلی خواجه را در كنار رودخانه دیده بشناخت و جسم مردودش را «2» هدف مهره آتشین تفنگ ساخت. از قوّت طالع خسروی، خواجه از اسب درغلطید و بر سر نعش او هنگامه غریب «3» ظاهر گردید.
چون پادشاه بدخشان به تلافی خون پدرش سلطان شاه سر خواجه را به مبلغی زر سرخ از تركمانان خریدار بود، لهذا در آن حالت تركمانان غنیمت شمرده بر سر نعش خواجه جمعیت نموده باهم مخاصمات كردند و پس از قتل وافر از آن جمعیت متكاثر سر «4» منحوس او را گرفته از میان بیرون بردند و قشون ركابی نعش پلید او را لگدكوب ختلیان باد پیما كرده انگشتری او را با كارد كمرش گرفته نزد ملك‌آرا آوردند.
نوّاب معزی الیه، نشان‌های مزبور را به اردوی ظفر گنجور گسیل ساخت و به تاریخ ذو القرنین متن 369 ذكر مرخصی سفرای روم و سفارت میرزا محمد رضای منشی قزوینی به آن مرزوبوم و وصول خبر قتل خواجه كاشغری مهموم ..... ص : 367
______________________________
(1). مجلس: «همت بست»
(2). ملی:- «را»
(3). ملی: «عرب»
(4). ملی:- «سر»
ص: 370
عرض فقرات معلومه پرداخت. از یك طرف بهجت مصالحه با دولت روس از یك طرف شادی قتل خواجه منحوس خلاصه، ایام ملالت سر و شاهد مسرت از در به درآمد، غافل كه هر نوشی را نیشی است و هر مسرتی را تشویشی. كار صفحات آذربایجان از همت شاهنشاه جهان گذشت و نوبت اختلال امر خراسان گشت.
[مصرا] ع:
فلك مشغول كار خویش و ما مشغول كار خود

ذكر وصول خبر مخالفت خوانین خراسان با نوّاب محمد ولی میرزا در اوجان و حصول خبر مخالفت خوانین با یكدیگر در قزوین و ورود به طهران‌

نوّاب محمد ولی میرزا مدّت دوازده سال بود كه در مملكت خراسان ایالتی به سزا می‌نمود. پادشاهان افغان و اوزبك از شدّت بأسش پیوسته در اضطراب بودند.
تركمانان تكّه و سالور و سرخس و یموت و كوكلان، به جهت كثرت هیبتش همواره در انقلاب. خوانین اتراك و اكراد كه از قدیم الایام در آن مملكت فتنه‌آرا و سلاطین ایران از فتنه‌آرایی ایشان دایم الاوقات گرفتار رنج و عنا، از خوف شحنه احتسابش در زاویه خمول سر در گریبان بودند و میشی از درویشی و خوشه [ای] از صاحب توشه برخلاف حساب نمی‌ربودند. داد مظلومان را به نفس نفیس دادی و ابواب مواخذت و سیاست بر چهره ظالمان گشادی. احكام شرع مطهّر را از فرط خداپرستی و انصاف با رواج نمودی و در اجراء اوامر عرفی، یوما فیوما بر نظم مملكت افزودی، ولی چون در ایّام جهالت روزی از اسب درغلطید و آسیبی شدید به مغزش رسید، همواره اوقات امرای بزرگ و خوانین سترگ آن مملكت را به نیش زبان آزار می‌نمود [228] و برخلاف رسم حرمت با ایشان رفتار می‌فرمود. در سلام عام، نام‌ها از نوامیس آن طایفه بردی و به عدم «1» عصمت ناموس هریك را ملامت كردی؛ خاصه نجف قلی «2» خان شادلو كه خواهرش از بانویان حریم حرمت او بود، اوقات مواقعه و مواضعه با او را به اقبح وجهی در ملاء عام «3» ذكر می‌نمود.
______________________________
(1). ملی: «ولیدم»
(2). ملی: «نجفعلی»
(3). ملی:- «عام»
ص: 371
عربیّه:
جراحات السّنان لها التیام‌و لا یلتام؟؟؟ ماجرح اللّسان فارسیه:
آنچه زخم‌زبان «1»كند با مردزخم شمشیر جان‌ستان نكند خلاصه، امرا خوانین خراسان درین چند سال از فرط غیرت پیوسته در باطن خیال خلاف داشتند، ولی از بیم صولت قهرمان زمین این حدیث را باهم در میان نمی‌گذاشتند. چون فتنه اصلاندوز و لنكران در سال قبل و فساد كاشغری درین سال ظاهر گردید [و] خبر مصالحه با دولت روسیه نیز نرسید، در همان صحرای گرگان به جرأت اسحق خان سردار «2» قرایی با یكدیگر هم‌سوگند شدند كه نوّاب شاهزاده را در عرض راه گرفته مملكت را فی مابین خود قسمت نمایند و لوای خودسری بگشایند و هریك «3» در محال متعلّقه به خویش، به فراغت و بی‌تشویش بیاسایند. در ولایات بزونجرد «4» و خبوشان و سایر محال عرض راه، ابراز این معنی را «5» نتوانستند و هریك به دست‌آویزی از خدمت اشرف مرخص گشتند و همّت بر مخالفت بسته از رسم مخالصت گذشتند.
اسحق خان قرایی نیز از منزل بابا قدرت اذن مرخصّی خانه یافت و با یك جهان تزویر و طغیان به تربت حیدریّه شتافت «6» خوانین اكراد دست از جان شستند و «7» در روز چهارشنبه بیست و هفتم شهر شعبان المعظم، ایلچیان نوّاب شاهزاده را كه در محل چناران بود، تاخت كرده و با جمعیت وافر روی به ارض اقدس آورده در حوالی شهر كمر «8» به نهب و غارت بستند «9» نواب «10» اشرف كه در ارض فیض قرین توقف داشت، اسحق خان قرایی را بی‌خبر ازین كار می‌پنداشت، فورا مسرعی سریع به طلب او فرستاده و مشار الیه بعد از اطلاع، از فرط حیله و تزویر دست افسوس و تشویر بر سر زده با جمعیتی وافر روی به آن دیار نهاد. روز ورود او به حوالی شهر كه یوم یكشنبه یازدهم
______________________________
(1). ملی: «لسان»
(2). ملی: «سپه‌دار»
(3). ملی:+ «را»
(4). بجنورد
(5). ملی:- «را»
(6). ملی: «به تربت حیدر بشتافت»
(7). ملی:- «و»
(8). ملی:- «كمر»
(9). ملی: «گشتند»
(10). ملی: «ذات»
ص: 372
شهر صیام بود، نوّاب شاهزاده غافل از مقصود و اراده، محمد خان قاجار نایب خراسان را با میرزا رضا قلی نوایی وزیر به استقبال آن پیر گرگ پر تزویر مامور ساخت و آن نمك به حرام به سبب كسر صولت شاهزاده، آن امیر و وزیر را گرفته دربند انداخت. به شاهزاده پیغام داد كه مرا از سطوت قهرمان قهر والا توهمات كامل در دل است و رفع این توهّمات بی‌شمار و دفع خوانین غدّار بدون اختیار قلعه‌جات ارك و شهر كاری مشكل.
نوّاب اشرف اجبارا و اضطرارا به این معنی رضا داد و اسحق خان در اوّل وهله «1» تفنگچیان قرایی را به برج و باروی قلعه‌جات مزبوره برگماشت و پس از آن داخل شهر گردیده در چهارباغ بار اقامت بر زمین گذاشت. نوّاب اشرف در وثاقی تنگ‌تر از قلب مبارك به حیرانی بنشست و دیده بر شاهراه «2» حكم تقدیر بست. اسحق خان، سایر خوانین را كه عبارت از رضا قلی خان كرد زعفرانلو ولد امیر گونه خان و نجفقلی خان شادلو حاكم بزونجرد و بیگلر خان چاپشلو «3» حاكم دره‌جز و سعادت قلی خان بغایرلو حاكم جهان ارغیان باشند، به شهر آورده چون خیال خام خودسری در سر داشت، مجلس كنكاشی مهیّا كرد.
جناب میرزا هدایت الله مشهدی خلف مرحوم میرزا محمد مهدی شهید ثالث كه از حاضرین آن انجمن و در طغیان [229] آن پیر گرگ قرایی همواره رای‌زن بود، به خوانین مزبوره به این آیین خطاب نمود كه مخالفت سلاطین با تاج و نگین، كاری است به غایت بزرگ، خاصه با چنین شاهنشایی كشورستان، مخاصمه و مجادله، مهمی است بی‌نهایت سترگ. الحمد للّه دامان دولت وسیع است و هر مرزی از ممالك ایران در تحت اختیار ملك‌زاده [ای] منیع فرداست كه از اطراف ممالك لشكرهای وافر چون دریاهای مواّج به حركت آیند و امكنه و اهالی این مملكت را مانند خس و خاشاك از جای بریایند.
تا زمام اختیار این ملك در قبضه اقتدار یك نفر امیر كارگزار نباشد، خودداری در برابر قشون شهریاری ممكن نیست. اكنون آن‌كه را درین كار سزاوار دانید، كیست؟
خوانین غافل از حقیقت مدعا از راه تعارف اظهار نمودند كه: امروز سردار «4» قرایی به سبب كثرت سنّ و دانایی از همگی بزرگتر و جمیع ما را به منزله پدر عالی گهر است؛
______________________________
(1). ملی:- «وهله»
(2). ملی: «شاهزاده»
(3). ملی: «پشلو»
(4). ملی: «سپه‌دار»
ص: 373
صلاح و صوابدید او را به جان و دل مطیع و منقادیم و رقبه هریك بسته به ربقه انقیاد.
جناب میرزا ازین حرف مطمئن گشته گفت كه: در مراتب ملك‌داری، هریك از مهتر و كهتر را تكلیفی است جداگانه و مهتری و كهتری را هزار نشانه. نشانه مهتری بر مسند عزت نشستن است و لازم كهتری به پای ایستادن و كمر خدمت بستن. اگر درین قول صادق هستید، بسم اللّه! كلّا برخاسته «1» در پیشگاه ایوان سردار «2» صف‌آرای شوید.
چون اسحق خان در میان امرای خراسان‌زادگی نداشت و در بدایت كار به حیله و تزویر نام خود را سردار و امیر گذاشت، لهذا جمیع خوانین از گفتگوی جناب میرزا دل‌آزرده گشته از مجلس طرحا برخواستند و دامن‌ها بر این «3» داستان افشانده و فی الفور از شهر بیرون رفته در اتفاق با یكدیگر هنگامه‌ها آراستند.
اسحق خان كار را نه بر وفق مرام دید و از مخالفت كل خوانین با خویش می‌اندیشید، بنابراین از رفتار گذشته پشیمان شد و پیش‌دستی به كار خدمت شاهزاده را مایه ثبات جان یافته در روز جمعه بیست و هشتم شهر رمضان المبارك به خدمت اشرف شتافت و اشك‌های ملحدانه از دیده جاری كرده چندین دفعه زمین ادب را بوسه داده از كار مخالفت ظاهری فراغت یافت. در روز عید فطر نوّاب والا را مجددا بر مسند ایالت نشانید و كوس شادمانی را بلند آوا گردانید. چون ازین تردستی‌ها مجددا آبی به روی كار آورد، لهذا به جهت اثبات خیانت خوانین و اظهار خدمت خویش، مسرعان سریع السیر به دربار معدلت‌مدار گسیل كرد و پس از آن میرزا شمس الدین تفرشی «4» الاصل خراسان مسكن معتمد او كه در مراحل شطینت و فساد «5» شریك بزرگ آن پیر گرگ قساوت «6» بنیاد بود، به سبب اشتباه‌كاری به درگاه فلك جاه روی آورد.
بالجمله خبر اوّل، كه عبارت از مخالفت خوانین با نوّاب شاهزاده فلك تمكین است، روز نوزدهم شهر رمضان المبارك در چمن اوجان به عرض «7» دارای زمان رسید و شاهنشاه آگاه بنا بر ملاحظات ملوكانه همان روز این خبر را در سلام عام ظاهر گردانید.
نوّاب ولیعهد زمان با سپاه و نظام آذربایجان داوطلب خدمت خراسان شد و حضرت
______________________________
(1). ملی: «برخواسته»
(2). ملی: «سپه‌دار»
(3). مجلس: «آن»
(4). مجلس:+ «نام»
(5). ملی: «شطیب و فشاد»
(6). ملی: «قسارب»
(7). ملی:- «به عرض»
ص: 374
اعلی عذر مخالفت خوانین را عنقریب با یكدیگر رطب اللسان.
چون دیگر در آن صفحات كاری كه سزاوار توقف باشد نبود، لهذا در روز پنجشنبه دوازدهم شهر شوال المكّرم رایات ظفر آیات از آن چمن فیروزی علامات شقّه «1» گشا و در روز ورود به دار السلطنه قزوین، خبر ثانی [230] كه عبارت از مخالفت خوانین با یكدیگر و تمكین نوّاب شاهزاده فلك تمكین مجددا بر مسند ایالت آن كشور باشد، نقاب از رخ برگشود و چند روز موكب فیروزی كوكب در قلعه مباركه سلیمانیّه «2» از زحمت راه آرام یافت و شب یكشنبه نهم شهر ذیحجه الحرام از ورود خسرو بهرام غلام خیول ملالت و كدورت روی از كاشانه خاطر «3» اهالی دار الخلافه برتافت.
میرزا شمس الدین معتمد اسحق خان قرایی را كه در منزل قشلاق شرفیاب درگاه عرش مساق شده بود، در عرض راه سلیمانیه و دار الخلافه طهران عارضه دست داد و در میان صحرا در حالت احتضار بیفتاد. جناب میرزا محمد شفیع در سر راه بر سر او رسید و از اسب پیاده گشته «4» به دلجویی او كوشید. در آن حالت اقرار كرد كه «5» دو خیانت از من سر زد و از نحوست آن‌دو خیانت، قاصد مرگم حلقه بر در زد: یكی خیانت با ولی‌نعمت جهانیان یعنی شاهنشاه جهان، كه خود قرآن برداشته یكان‌یكان خوانین خراسان را بر مخالفت با دولت ابد بنیان و موافقت با اسحق خان قسم دادم؛ دیگری خیانت با فلانی كه مولف این روزنامچه منظورش بود.
به تبیین این مقال آن‌كه، میرزا باقری ترشیزی منشی خراسان با حقیر خصوصیّت كامل داشت. قبل از وقوع مصالحه با روسیه، كاغذی از مشار الیه در چمن اوجان آذربایجان به حقیر برسید. جوابی كه به او نگاشتم، وقایع گفتگوی مصالحه و تعویق در آن را «6» داد اعلام داشتم. میرزا شمس الدین به جناب «7» صدارت گفته بود كه این شرح كاغذ فلانی كه امر مصالحه نگذشته، بیشتر موجب جرأت خوانین در مخالفت شد. صدر جلیل القدر از روی نصیحت حقیر را متنبّه «8» ساخت و به كتمان این راز پرداخت.
شاهنشاه آگاه در سلام عام بلفظ معجز نظام فرمود كه نصف فساد خراسان به
______________________________
(1). ملی: «سفر»
(2). ملی: «سلیمانید»
(3). ملی: «خواطر»
(4). ملی: «گشت»
(5). ملی:- «كه»
(6). ملی: «داد»
(7). ملی: «خیانت»
(8). ملی: «تنبیه»
ص: 375
سبب فقدان این روباه پردستان برطرف شد و نتایج خیالات سردار قرایی را در كار مخالفت هنگام تلف آمد.

ذكر آمدن محمد رحیم خان اوزبك والی خوارزم به دعوت خوانین خراسان و آمدن برخی از خوانین به دار الخلافه طهران‌

این رحیم خان، الترز خان پسر عوض ایناق پسر محمد امین ایناق را برادر است و برحسب تقدیر خوارزمیان را سرور. اصل ایشان از «1» اوزبكان دشت قبچاق و پدران آنها در خوارزم ایناق بوده‌اند كه عبارت از بیگ‌زاده است. در كیفیت احوال ولات بخارا ذكر شد كه خان چنگیزی را از میان برداشته خود مباشر كار سلطنت شدند. الترز پسر عوض ایناق نیز همین سنت را پیش گرفته، در خوارزم فرمانروا گردید. بعد از فوت او رحیم خان برادرش بر صدر مسند خانیّت جای گزید.
چون خوانین بدعاقبت خراسان مباشر كاری بزرگ شدند، خواستند پای دیگری را نیز به میان آورده شاید خود را به این وسیله ازین غرقاب به كناری كشند. خان بینوا را به لطایف الحیل در عین شدّت زمستان با تداركی شایان از خوارزم به دره‌جز آوردند و خود در خانه‌های خراب نشسته او را تكلیف به تاخت ارض اقدس كردند. خان مزبور مراتب به ملعنت و شیطان خیالی ایشان را دریافت و به تاخت قلعه [ای] از ولایت دره‌جز اكتفا كرده روی از آن سامان برتافت. بعد از ورود به خیوه كه پایتخت خوانین خوارزم است، ملك علی «2» نامی از معتمدین «3» خود را با عریضه [ای] معذرت آیین مشعر بر را اظهار افساد خوانین شرارت قرین به دربار عدالت ضمین گسیل ساخت و از روی كمال ضراعت به عذر [231] این جسارت پرداخت. جوابی مطابق سئوال به او داده شد و فرستاده مزبور با نیل مرام مراجعت را آماده آمد.
در خلال «4» این احوال حسین علی خان قرائی ولد اسحق خان كه قبل از وزارت
______________________________
(1). ملی: «از»
(2). ملی: «ملك عالی را نامی را»
(3). ملی: «معتمرین»
(4). ملّی:- «خلال»
ص: 376
میرزا رضا قلی نوایی در سركار والی ولایات خراسان وزیر بود، وارد درگاه جهان پناه و در سرای جناب میرزا محمد شفیع صدراعظم آرامگاه یافت. مطلب او دو چیز بود: یكی اثبات خیانت سایر خوانین و رفع خیانت از پدر خویش و دیگری بردن سپاه به جهت تنبیه خوانین خیانت‌كیش. در زمستان این سال در دار الخلافه طهران توقف كرد تا از قراری كه- انشاء اللّه تعالی- ذكر خواهد شد، سپاهی جرّار از ركاب ظفر شعار برداشته روی به ارض اقدس آورد.
امیر حسن خان عرب زنگوئی حاكم طبس كه مردی خدمت‌گزار [بود] و مخالفت خوانین بدآیین، خلاف طبیعت آن صداقت شعار بود، در همان اوقات علی نقی خان ولد خویش را با عریضه و پیشكش ارادت كیش به دربار خاقانی گسیل ساخت و به اظهار مخالصت صادقانه پرداخت.

ذكر وقایع واقعه در دار الخلافه طهران اعمّ از تفویض استیفای ممالك به جناب امین الدوله عبد الله خان و ورود فرستادگان اعراب و ادای قروض جناب معتمد الدوله العلیّه میرزا عبد الوهاب‌

در ابتدای این سال خجسته مآل قبل از حركت موكب اجلال، جناب حاجی محمد حسین خان امین الدوله به نظم ممالك عراق و فارس مأمور و حضرت عبد الله خان ولد «1» ارجمندش كه بیگلر بیگی اصفهان بود، احضار به حضور معدلت دستور گردید. در هنگامی كه «2» عمارت سلیمانیه كرج محل نزول خاقانی شد، معزی الیه از شرفیابی ركاب فیروزی مآب بهره‌مند و پس از ورود به دار الخلافه طهران، در عوض پدر ارجمند، از منصب وزارت استیفای ممالك سربلند آمد «3» جناب حاجی محمد حسین خان، نظام الدوله لقب یافت و حضرت عبد الله خان از لقب بلند امین الدوله‌گی به وادی مفاخرت شتافت.
______________________________
(1). ملی:- «ولد»
(2). ملی:+ «كه»
(3). ملی:- «آمد»
ص: 377
در همان اوقات، علی رضایی نام از جانب امیر حیدر توره پادشاه مملكت ماوراء النهر وارد درگاه آسمان جاه [شد] و مطلب او را كلك دانا بدین نمط آگاه گردید كه:
پادشاهان ممالك توران خود را كلا خلیفه می‌خوانند و سلطان روم را به سبب مواحدت مذهب، خلیفة الخلفاء می‌دانند. در مسایل شرعیه، فتوی ازو جویند و هر حكمی از جانب او صادر گردد، به همان طریق پویند. امیر حیدر مذكور فرستاده مزبور را به سبب دو مطلب اسلامبول «1» گسیل ساخت و چون عبورش از راه ممالك ایران بود، به ترسیل عریضه [ای] صادقانه پرداخت. مطالب وی به پادشاه روم، یكی استفتای خرید و فروش اسرای شیعه و دیگری چند كتاب از احكام فروعیّه مشایخ حنفی خواسته بود.
خلاصه فرستاده مزبور به پیشگاه فلك جاه خاقانی مشرف و موازی یكعدد قاب بزرگ به انضمام سرپوش كه هردو از یشم و به یك اندازه تراشیده بودند و مكلل به یواقیت رمّانی و لعل بدخشانی «2» گردانیده، با برخی هدایا و تحف از نظر اقدس اشرف گذرانید و از تفقّدات خاطر همایون قرین انواع عزّ و شرف گردید. مهمانداری به همراهی او كرده از راه بغداد روانه روم و مراجعت او با جواب مطالب نامعلوم ماند و هم در آن اوقات دو نفر عرب فصیح اللسان طلیق البیان «3» با عریضه ارادت ترجمان از جانب یمن [232] شرفیاب درگاه مینوون «4» و مطلب عریضه این‌كه «5» از تعدیات سعود نامسعود پادشاه نجد شكایت به آستان صاحبقران دشمن‌شكن آورده بودند. دو سه نفر از اعراب دیگر نیز از جانب سعود نامسعود با تحفی نامعدود كه یكی از آن جمله قطعه زمردی ترنجی به اندازه یك كف دست بسیار صاف و روشن و بدون لكه بود وارد و در عریضه انفاذی چنین عرضه داشت كه: ازین بعد زوّار «6» حاجّ عجم را مقرّر شود كه به سبب قرب طریق از راه نجد آمدورفت بنمایند كه در هر باب رعایت احوال هریك را به واجبی به عمل خواهد آمد.
شیخ علی نامی نیز از جانب حاكم بحرین با چند رشته تسبیح مروارید غلطان و بعضی از نفایس «7» هندوستان شرفیاب دربار معدلت اركان و تفصیل مطالب او را كلك
______________________________
(1). ملی: تاسلامغول.
(2). ملی: «بداخشانی»
(3). سخن‌ور
(4). ملی: «میبودن»
(5). ملّی:+ «بعد»
(6). ملی:- «زوار»
(7). ملی: «نوایس»
ص: 378
درافشان بدین آیین رطب اللسان است كه جماعت اعراب عتوبی ساكن جزایر [خلیج] فارس بعد از قتل نادر شاه افشار بر ولایت بحرین مسلّط آمدند و همواره تابعین ایشان كه یكی از آن جمله طایفه جواسم ساكن جزیره قشم می‌باشند، بر روی دریا بنای سرقت گذاشته كشتی‌های ایران و هندوستان را به‌سرقت می‌بردند «1». بعد از آن‌كه فی مابین دولتین علیّتین ایران و انگریز بنای دوستی و موافقت استوار گردید، به صوابدید اولیای دولت خداداد، چنین قرار داده كه كارگزاران هر دو طرف قرین الشرف همت بر استیصال طایفه جواسم، كه خاشاك روی دریا گشته، بسته بلكه كشتی ثبات حاكم بحرین را نیز كه معاون ایشان است، درهم شكسته باشند. حاكم بحرین خود را غریق بحر اضطراب دید، لهذا متوسل به این دولت جاوید گردید.
بالجمله جواب سفرای یمن و نجد و بحرین به‌طوری كه مصلحت دولت عظمی بود، داده و فرامین عربی در جواب عریضه هریك به مسوّده جناب معتمد الدوله العلیه میرزا عبد الوهاب منشی الممالك «2» اصفهانی المتخلص به نشاط محرّر و آماده و هریك از آن فرستادگان با انعام و خلعت فراوان روی به صوب مقصد نهاده آمدند.
خلاصه در همین سال خجسته فال همتی از شاهنشاه دریانوال نسبت به جناب معتمد الدوله حمیده خصال مبذول افتاد كه تاكنون هیچ‌یك از سلاطین فلك تمكین را نسبت به چاكران درگاه دست نداد. تفصیل این اجمال آن‌كه، جناب معتمد الدوله معزی الیه از راه مشغولی به كمالات روحانی به هیچ‌وجه توجهّی به عالم نفسانی نبود و به جز تقّرب به حضرت علیای سلطنت در هیچ امری از امورات دنیوی كه عقل معاشش «3» نامند، اقبال نمی‌نمود. زر و خاك و گوهر خاشاك در نظر همتش یكسان بودی و در تمامت سال اوقات عزیز را صرف مرمت احوال درویشان پریشان می‌نمودی. لوازم خلق را به قوت لا یموتی اگر همه نان جوین و سركه و انگبین بودی اكتفا كردی و ملزومات دلق را به همان ملبوسات همایون «4» كه در عرض سال به او مرحمت می‌شد «5» به سر بردی.
______________________________
(1). مجلس: «می‌زدند»
(2). منشی الممالك، وظیفه‌اش تهیّه و ارسال اسناد و مدارك مربوط به امور مملكتی به‌طور عموم و ولایات بالاخص كه با مهر عالی ممهور گشته، بود. (سازمان اداری حكومت صفوی، ص 117).
(3). مجلس: «معاش»
(4). ملی: «همیون»
(5). ملی: «می‌رود»
ص: 379
مباشرین و خوان سالاران میرزا را اقطاع و اوضاع از مواجب و مرسوسات او كه سالی معادل بیست هزار تومان متجاوز بود، از حدّ درگذشت و در اندك زمانی كار او پریشان گشت. شاهنشاه مروّت شعار كه اكثر اوقات مستفسر احوال آن مشیر بزرگوار بود، وقتی التفات فرمود كه جناب میرزا معادل سی هزار تومان مقروض است و قبوض «1» او در دست طلبكاران مقبوض، دریای همت بی‌كران به جوش آمد و كوس التفات بی‌پایان نسبت به او در خروش. مبلغ سی هزار [233] تومان زر نقد در عوض قروض جناب میرزا از خزانه عامره مرحمت [فرمود] و این حدیث سامعه افروز هر امت و ناحیت شد.
نام قاآن و حاتم از همّت این خسرو سخاوت شیم از صفحه روزگار طی شد و توسن آن همه افسانه‌های پی‌درپی از همّت سرشاركی پی‌آمد.

ذكر عزیمت شاهنشاه دوران به زیارت قم و سیاحت كاشان و مراجعت به طهران و ورود نایب السلطنه از آذربایجان و تعیین اسماعیل خان سردار دامغانی به خراسان‌

چون شاهنشاه با داد و دین را از مهمّات ملكی فی الجمله فراغی حاصل «2» [شد] و دم سردی در آن سال در دار الخلافه شدّتی كامل داشت، لهذا به عزم زیارت بضعه «3» معصومه احمدی- صلواة الله علیها- و قشلامیشی در متنزّهات كاشان رایت عزیمت برافراشت و در همین سال در قریه فین، كه یكفرسخی كاشان و چشمه‌ای است در آن از صفا مانند آب حیوان، عمارتی ملوكانه قریب به چشمه طرح فرموده صفای عمارات سلاطین صفویه را كه هم در آن سرزمین است، یكی بر هزار فزود. بعد از استیفای خط مستوفی در آن مكان دلگشا و فیض زیارت حضرت معصومه- صلواة علیها- روز یكشنبه هفتم شهر ربیع الاوّل سنه یكهزار و دویست و بیست و نه از ورود موكب ظفر لوا، عرصه دار الخلافه را مجدّدا طراوتی بی‌منتها دست داد و نوّاب نایب السلطنه العلیّه عباس میرزا
______________________________
(1). مجلس: «قرض»
(2). ملی:- «حاصل»
(3). جگرگوشه، فرزند
ص: 380
در همان اوقات تقبیل عتبه علیّه خلافت را از دار السلطنه تبریز پای برگشاد از رهگذر فراغت از زحمت جنگ و فرصت آستان بوسی شهریار با فرهنگ شكرگزاری‌ها به عمل آورد و از كیفیّت نظم مملكت آذربایجان و ایمنی رعایای آن سامان حكایت‌ها كرد.
اسماعیل خان سردار دامغانی با فوجی از جنود ظفر مبانی و ذو الفقار خان سركرده نظام سمنانی و مطلّب خان ناظم جانباز دامغانی و امان الله خان افشار سرتیپ پیاده بختیاری و سوار. خواجه‌وند و- عبد الملكی از قراری كه سابقا اشاره رفت- به دفع خوانین اتراك و اكراد خراسانی از ركاب فیروز حضرت صاحبقرانی برزده و دامان آمدند و در دوازدهم شهر ربیع الاوّل روانه آن سامان شدند. حسین قلی خان ولد اسحق خان قرایی كه به جهت استدعای تعیین سپاه در درگاه فلك‌جاه متوقف بود، مقضی المرام و شادكام به آن صوب صواب انجام سبك عنان و فرامین قضا آیین به افتخار خوانین خائن و امین مشعر بر وعده و وعید «1» و حاكی از بیم و امید از مصدر خلافت صادر و فرمایشات «2» علیّه، آن جیوش بحر خروش را در تدمیر دشمنان دولت قوی اركان، معین و ناصر آمد.
[مصرا] ع:
تا چه باشد قرار كار جهان ______________________________
(1). ملّی: «وعده وعید»
(2). ملی: «فریشات»
ص: 381

فصل چهارم نخستین شكست فتحعلی شاه از روسیه و پیامدهای آن‌

بخش 1

بهاریّه سال فرّخ فال ایت ئیل تركی مطابق با سنه یك‌هزار و دویست و بیست و نه هجری و آمدورفت ایلچیان دولت روس و انگریز

هنگامه‌آرای عرصه خاور، اعنی خورشید انور در این سال خجسته‌فر بعد از انقضای چهار ساعت و پنج دقیقه از روز دوشنبه هفتم شهر ربیع الاول سنه یك‌هزار و دویست و بیست و نه مطابق ایت ئیل تركی از ساحت حوت به خاورزمین حمل، نقل نمود [و] به محض طلوع طلیعه رایت خویش جنود نامعدود كواكب را به وادی عدم دلالت فرمود.
باز سفیران گل‌های شكوفه بنای آمدورفت در تختگاه چمن نهادند و تركان تنگ چشم عنادل به سبب طغیان شحنه خار، به غارت دار المرز گلشن دست برگشادند. زمان دشمنی دی به سرآمد و دیده امیران بهمن و اسپند به حكم خسرو فروردین از نشتر سبزه به درآمد.
نوباوگان سرو و صنوبر هریك از شاهدان گلبن عروسی دربرگرفتند و عندلیبان خنیاگر و قمریان رامشگر تهنیت این عیش نشاطآور را نواهای مؤالف و مخالف از سر گرفتند. سردار چنار در دار السلطنه گلشن بنای باج نهاد و افغان هزاردستان از سبا یك زرّین و سیمین ریاحین الوان به سلطان اردی‌بهشت خراج داد.
باد نوروزی كه بر جمعیّت ازهارش سر پیشوایی است، در كنایس گلزار خمرهای باده لاله و شقایق را شكست و به فرمان خسرو ربیع از دار الخلافه چمن رخت بربست.
ص: 384
خسرو فیروز اعنی شاهنشاه عدالت‌آموز به مباركی روز نوروز بر بالای اورنگ آسمان رنگ و فراز مسند خورشید سنگ به آیین جمشید و جم و فریدون ملك عجم برآمد و شعاع تاج و هاّج كیانی و جیقه خورشید تاج خسروانی مهر آسمانی را افسر آمد.
لمؤلّفه:
همایون عید نوروز است و شاهان جهان یكسرنثار عید را بر دوش سردارند و بر كف جان
به درگاه سلاطین سجده‌گاه داور دنیابه خرگاه خلایق جایگاه خسرو دوران
شه گیتی‌ستان فتحعلی شاه آن‌كه می‌باشدفلك عزم و زمین حزم و قضا حكم و قدر فرمان بالجمله بعد از انقضای بزم شیلان، خیال حفظ ثغور اسلام و انتظام مهامّ ممالك سپهر احتشام خورشیدوار از مطلع خاطر شاهنشاه تاجدار سر برزد و به احضار لشكر انجم حشر فرامین قضا آیین نمونه حكم قدر به اطراف بّر و بحر پی‌سپر آمد. چون در سال قبل كه فی مابین دولتین علیّتین ایران و روس عهد موافقت بسته شد، یكی از جمله شروط این بود كه ایلچیان طرفین به جهت رسانیدن امضای عهدنامه مباركه به تختگاه جانبین آمدوشد نمایند و زنگ انگ‌دار سنوات مخالفت را از آیینه خاطر امنای حضرتین به صیقل دولتخواهی بزدایند. قرعه سفارت دولت روس به توسط سرگور اوزلی بارونت ایلچی دولت انگریز به نام حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی «1» نیكو افتاد و برحسب
______________________________
(1). میرزا ابو الحسن خان پسر دوّم میرزا محمد علی، یكی از منشیان حكومت نادر شاه افشار است. وی در سال 1190 ه. ق. برابر با 1776 میلادی در شیراز متولد شده و در دستگاه پدرش پرورش یافته بود. در شبی كه نادر كشته شد، میرزا محمد علی در زندان به سر می‌برد و قرار بود روز بعد به جرم خیانت به نادر، او را زنده در آتش بسوزانند. پس از قتل نادر، میرزا محمد علی هم از مرگ رهایی یافت و در عهد كریم خان نیز در خدمت او می‌زیست تا این‌كه در اواخر سلطنت این پادشاه بدرود حیات گفت. خواهر حاجی ابراهیم كلانتر شیرازی در عقد میرزا محمد علی بود و میرزا ابو الحسن خان دختر حاجی را به زوجیت انتخاب نمود. زن حاجی ابراهیم دو خواهر داشت كه یكی به عقد محمد تقی میرزا حسام السلطنه پسر فتحعلی شاه درآمد و دیگری همسر حاجی محمد حسین خان امین الدوله صدر اصفهانی شد كه در 1234 ه. ق به صدارت
ص: 385
امر اعلی در ابتدای همین سنه میمونه به جهت تدارك كار سفارت و رعایت صله ارحام، به دار العلم شیراز روی نهاد و چون ایلچی دولت انگریز را قرار این بود كه قبل از وصول میرزا ابو الحسن خان به پایتخت دولت روس، خود از آن راه عازم و ایمپراطور اعظم را ملاقات نموده در باب انجام مطالب این دولت قاهره گفتگویی به‌سزا نماید و كاری را كه خود مباشر بوده از عهده برآید، لهذا از درگاه آسمان جاه استدعای ترخیص نمود و به سبب وفور مراحم ملوكانه درباره او، اذن سفیری چنان دولتخواه، منافی طبع همایون شاهنشاه آگاه بود. بالاخره اصرارش از حدّ درگذشت تا حضرت اعلی به ملاحظه صرفه و صلاح دولت علیّه به این معنی راضی گشت، لهذا او را مورد انواع مرحمت و اعزاز فرموده چنان التفاتی درباره او مبذول افتاد كه نسبت به هیچ‌یك از سفرای بزرگ در هیچ دولتی به عمل نیامده بود.
جواب نامه پادشاه ذی‌جاه انگریز و ولیعهد آن شوكت با تمیز از جانب اعلی و جواب مراسله بانوی حرم‌سرای آن سلطان ذی‌شان از كلك منشیان عطارد نشان از قول خادمان حرم محترم حضرت صاحبقران تحریر شد و هدایا و تحفی كه لایق بود، تسلیم آن سفیر صافی تقریر آمد. اسبان تازی‌نژاد تركمانی [235] با ساخت و ستام مرصّع و شال‌های كشمیری و زری‌های اصفهانی مفتول باف مشعشع و ظروف و اوانی طلا كه استعمال آن را «1» به جز ملك‌زادگان معظّم سزا نبود، به انضمام اسبابی دیگر به انعام آن سفیر صداقت سیر عنایت و مشار الیه مستر موریه نام نایب خود را لقب سفارت صغیره
______________________________
فتحعلی شاه رسید و تا 1239 در همین مقام باقی بود. در 1215 ه. ق كه حاجی ابراهیم از صدارت معزول و زندانی شد، همه بستگان او، یا اسیر و مقتول یا كور و متواری شدند. میرزا ابو الحسن خان نیز كه حاكم شوشتر بود، اسیر و به طهران آورده شد. شاه قصد قتل او را داشت، ولی با وساطت درباریان از مرگ نجات یافت و به‌صورت تبعید مجبور به اقامت در شیراز شد و چندی بعد به كمك انگلیس‌ها از راه بصره به هند رفت و در بمبئی اقامت گزید. در سال 1223 ه. ق پس از این‌كه صدر اصفهانی وساطت او را كرد، از بمبئی به تهران آمد و سال بعد به عنوان ایلچی مخصوص از تهران به اتفاق «جمیز موریه» منشی سفارت انگلیس روانه لندن شد و از راه گرجستان، ارمنستان، آناتولی و قسطنطنیه با كشتی مخصوص نیروی دریایی انگلستان به نام فری‌گیت به جزیره مالت و از آن‌جا از راه تنگه جبل الطارق به انگلستان رفت. او عضو فرماسون بود و عهدنامه‌های ننگین گلستان و تركمانچای را امضا نمود. (حقوق بگیران انگلیس در ایران، اسماعیل رائین، ص 17- 20).
(1). ملی:+ «دیگری»
ص: 386
داده و در پایتخت دولت علیّه نهاده و در اواسط شهر ربیع الآخر سنه یكهزار و دویست و بیست و نه از راه پطرپورغ روانه آن حدود و ناحیت گردید. بدون اغراق هنوز اكثری از كارپردازان دولت قاهره را حسرت مصاحبت و مجالست او در دل است و فقرات حسن رفتار و سلوك او ورد زبان جاهل و كامل. حاجی میرزا ابو الحسن خان نیز بعد از مراجعت از شیراز به سفارت «1» دولت روس مأمور [شد] و چون از فرستادن او استرداد ولایات متصرّفی منظور بود، لهذا صاحبقران اعظم تداركی شایان با او همراه نمود كه حضرت امپراطور و امنای آن دولت ابد دستور را به ریزش موفور راضی و مسرور دارد و رشته استرداد ولایات را به هر نوع كه تواند به دست آرد. مبلغ ده‌هزار تومان نقد و موازی دو زنجیر فیل و ده راس «2» اسب بی‌عدیل و یكصد طاقه شال عمل كشمیر و چند رشته تسبیح مروارید بی‌نظیر و چند دانه لعل بدخشانی و یاقوت رمّانی و شمشیرهای خراسانی و زری‌های مفتول باف اصفهانی و قوطی‌های مرصّع فادزهر و مومیایی و قلمدان استادان نقشبندی و قالی‌های هراتی ابریشمین و اوضاعی زیاده از اندازه تحقیق و تخمین، به صیغه هدیه امپراطور اعظم و تعارف امینان آن دولت مفخّم تسلیم او گشته در روز بیست و پنجم جمادی الاخره سنه مزبوره روانه آن حدود و ثغور شد و پس از آن نیز متدرجا برات چهل‌هزار تومان نقد از تجّار گیلان گرفته و به جهت او فرستاده شد كه در راه استرداد ولایات صرف نماید، بلكه تواند گوی نیكنامی از میدان برباید. بالاخره از قراری كه- انشاء الله تعالی- ذكر خواهد شد.
[مصرا] ع:
به نومیدی بدل شد آخر آن امیدواری‌ها

ذكر دعوای اسماعیل خان سردار دامغانی با خوانین خراسانی و شكست آن جنود شیطانی از تأئیدات ربّانی و طالع فیروز خسروانی‌

در آخر وقایع سال قبل نگارش یافت كه، اسماعیل خان سردار با جمعی از میران دربار و شیران بیشه كارزار به دفع جماعت اشرار روانه خراسان و آن دیار شدند. بعد از
______________________________
(1). ملی:- «به سفارت»
(2). ملی: «مبلغ دوهزار تومان نقره موازی و زنجیل فیل و دو رأس»
ص: 387
ورود او به ارض اقدس رضوی چند روزی به جهت زیارت آن مهین ذریّه «1» مصطفوی و آسودگی سپاه ركاب خسروی توقف ورزیده و در روز پنجشنبه هفدهم شهر ربیع الآخر از باطن آن بزرگوار همّت طلبیده و به طالع بی‌زوال شاهنشاه تاجدار متوسّل گردیده از ارض «2» اقدس حركت و در حوالی شهر طوس منزل نمود.
طوایف اتراك و اكراد از قبیل رضا قلی خان زعفرانلو حاكم خبوشان و نجفقلی «3» خان شادلو حاكم بزونجرد و بیگلر خان چاپشلو حاكم اتك و سعادت قلی خان بغایرلو «4» حاكم جهان ارغیان كلّا با لشكرهای آراسته به عزم جسارت از جای برخواسته هریك از مقرّ حكومت حركت و روی نحس به طوس با سعادت نهادند [و] در شب شنبه نوزدهم شهر مزبور شبیخونی به اردوی سردار «5» مذكور برده از بخت «6» بلند خسرو فیروز و جان‌فشانی قشون جلادت‌آموز تیره‌روز «7» [شدند] و جمعی از ایشان نشانه تیر و تفنگ دلدوز گشته تلف گردیدند.
علی الصّباح كه سردار تیغ‌بند [236] عرصه خاور بر خنگ نیلی‌فام گنبد اخضر برآمد و جنود كواكب را از اولین حمله او عمر گرانمایه سرآمد، سردار دامغانی جنود ظفر مبانی را فوج‌فوج و دسته‌دسته كرده و هر فوجی را به دلاوری و هر دسته [ای] را به گندآوری سپرده چون شیران خشمناك به آن روباهان بی‌باك روی نهادند و از هر طرف در «8» تدمیر آن ملاعین ناخلف، كمین كین برگشادند. جمعیّت خصمان بیست‌هزار و قشون ركابی پنج‌هزار بودند و با وجود آن قلّت، از كثرت توجّه شاهنشاه فیروز آیت باده مساوی آن قوم عفریت سیرت برابری می‌نمودند.
نجف قلی خان شادلو و سعادت قلی خان بغایرلو در اوّل وهله «9» بر سر جانبازان سمنانی و دامغانی و توپخانه البرز مبانی تاختند و از ضرب گلوله‌های توپ البرز كوب كه به منزله صواعق آسمانی و مهره‌های آتشین تفنگ كه به مثابه شهاب ثاقب در رجم جنود شیطانی است به هزیمت پرداختند. رضا قلی خان زعفرانلو و بیگلر خان چاپشلو از طرفی دیگر خود را بر تیپ امان اللّه خان افشار زده، داخل شدند. دلاوران خواجه‌وند و
______________________________
(1). مجلس: «دودمان»
(2). ملی: «اراض»
(3). ملی: «نجفعلی»
(4). ملی:- «بغایرلو»
(5). ملی: «سرا»
(6). ملی: «تخت»
(7). ملی: «نیروز»
(8). مجلس: «به»
(9). ملی: «وحله»
ص: 388
عبد الملكی و شیراوژنان بختیاری دست به آلات و ادوات حرب برده با آن گروه «1» نكبت پژوه جنگ در پیوستند و در اندك كوششی از یمن طالع خسروی آن خیول ثعالب اصول را چون عهد ناقبولان درهم شكستند.
تركان و كردان خراسانی از هر طرف پای گریز برگشادند و گردان عراقی تا حوالی شهر خبوشان به تعاقب فراریان روی نهادند. جمعی كثیر قتیل شمشیر و جمّی «2» غفیر اسیر و دستگیر گشتند. سردار و همراهان، مظفر و منصور به معسكر خویش وارد، و یكروز توقّف كرده، روز دیگر با كسیب بسیار و اسیر بی‌شمار وارد ارض فیض آثار گردیدند.
در اوایل شهر جمادی الاولی این خبر بهجت اثر در دار الخلافه طهران به عرض شاهنشاه مظفّر رسید و در ازاء آن فتح نمایان هریك از سردار و سران و امیران را مورد التفاتی بی‌اندازه گردانید.
[مصرا] ع:
قدر خدمت را نداند كس به جز خدمت‌شناس

ذكر حركت موكب باشكوه به ولایت فیروزكوه و خبر طغیان محمّد زمان خان قاجار ضلالت‌پژوه و گرفتاری آن سراپا اندوه از جان‌افشانی‌های «3» استرآبادی گروه‌

موكب فیروز در روز شنبه یازدهم شهر ربیع الثّانی سنه یكهزار و دویست و بیست و نه باجیشی بحر كردار از دار الخلافه ارم آثار حركت و بعد از نزول اجلال به عمارت مباركه قصر قاجار، محمّد قاسم خان قوانلوی داماد و فرج اللّه خان آدخلوی افشار نسقچی باشی و یوسف خان سپهدار و حسن خان قاجار قزوینی را با افواج پیاده و سوار و توپخانه صاعقه‌بار به منقلای اردوی كیوان آثار روانه حدود بسطام و چمن كالپوش و حول‌وحوش آن دیار فرمود. پس از آن با جیوش بحر خروش از آن‌جا نهضت كرده در
______________________________
(1). ملی: «كنه‌ده»
(2). ملی: «جمعی»
(3). ملی: «فانی‌های»
ص: 389
چمن فیروزكوه، نصب رایات جلال نمود «1». چون چند شبان روز متوالی اوقات همایون به عیش و شكار گذشت، خبر طغیان محمّد زمان خان عز الدّنیلوی قاجار به توسّط كارگزاران نوّاب محمّد قلی میرزای ملك‌آرای دار المرز طبرستان مقروع سمع همایون گشت.
تبیین این مقال آن‌كه، سلطان سعید شهید محمّد شاه اوّل معروف به آقا محمّد خان را با طایفه عز الدّینلو به جهات مختلفه التفات بی‌شمار بوده و این محمّد زمان خان را كه تركی یكه‌سوار و در جرگ [ه] آقایان قاجار سفرا و حضرا جریده [237] و سبای، پی‌سپار بود، از حضیض ذلت برداشت و بر اوج عزت برافراشت. در اندك زمانی امیری با اعتبار شد و شاهنشاه تاجدار، اقتدا به عمّ بزرگوار كرده بیشتر از پیشتر او را بر روی كار آورد. چندی از حكومت ولایت بسطام و كبود جامه مفتخر و پس از اطفاء نایره طغیان خواجه كاشغر به ایالت ولایت استرآباد سربلند و بهره‌ور شد.
سالی نگذشت كه آن غول جهالت نشان را خیلای نفسانی دماغی گشت [و] چون از كارگزاران نوّاب شاهزاده محمّد قلی میرزا وحشتی كامل در دل داشت، لهذا روزبه‌روز وحشت زیاده گشته بالاخره روی به كفران نعمت گذاشت. نخست جمعی از معارف قاجاریه و عظمای استرآباد را كه خدمت‌گزار دولت پایدار و از ایشان نامطمئن بود به بهانه استمالت طایفه یموت به دشت تركمان فرستاد و در خفیه در باب گرفتن ایشان با طایفه تركمان قرارها داد [و] امیر خان برادرش را به قلعه ماران و محافظت آن سامان روانه و خود بی‌بهانه، اظهار عصیان و طغیان كرده تیر طعن و لعن را نشانه آمد. برخی از بی‌مزاجان طایفه قاجار و قلیلی از بی‌نام و نشانان و رجاله‌گان استرآباد را با خود یار و هریك را در قریه و سامانی حكم‌گزار كرد و با خوانین ضلالت آیین خاورزمین نیز كانون مراودت را گرم آورد. معادل سی‌هزار تركمان یموت و كوكلان را درین داستان با خود همدستان ساخت و با خیال خام عزیمت دار الخلافه طهران، به فكر حیله و دستان پرداخت غافل از این‌كه: «2»
اگرچه شعبده‌باز است چرخ این نكندكه شاهباز درآرد ز بیضه عصفور
______________________________
(1). ملی: «از آن‌جا و نهضت گروه در چمن فیروزكوه به نصب رایات جلال نمود»
(2). مجلس:+ «شعر»
ص: 390
بالجمله چون حركات آن دیوانه قابل تعیین لشكر از ركاب خسرو یگانه نبود و در كیش ملكداری نیز دفعش لازم می‌نمود، لهذا مثالی واجب الامتثال از مصدر خلافت و جلال به عهده سادات و علما و كدخدایان و رعایای استرآباد صادر و حكم محكم خسروانی چنین سایر و دایر آمد كه یا محمّد زمان خان دیوانه با دستان بسته به دربار خجسته حاضر آرند یا عنقریب مردان آن دیار را قتیل شمشیر و زنان و صبیان را اسیر دست غازیان شیرگیر شمارند.
جاسوسی از آن دیوانه منحوس را در اردوی اعلی دیده بشناختند و پس از اطمینان، مثال بی‌مثال را به او سپرده روانه ساختند. پس از ترسیل فرمان مطاع، بلافاصله اختر كاویانی آفتاب شعاع از چمن فیروزكوه حركت و در علی بلاغ دامغان نزول اجلال دست داد و شاهد گرفتاری آن كافر نعمت خوان احسان شهریاری نقاب از چهره برگشاد.
تفصیل این اجمال آن‌كه، جاسوس مزبور بعد از وصول به خارج شهر استرآباد، تا امر را بر قلعه‌گیان مشتبه سازد، پشته [ای] از علف ترتیب داده و فرمان همایون «1» را در میان آن نهاده و بر پشت كشیده وارد شهر گردید و در خانه شیخ الاسلام آن ولایت رفته مثال اعلی را تسلیم گردانید. حضرات سادات عالی درجات آقا محمّد محسن و آقا رضا و سایر نبایر و نتایج سیّد عالی گهر سیّد مفید استرآبادی، بلا توقف و درنگ در همان شب كدخدایان و معارف استرآباد را در سرای خویش جمع كرده و فرمان قضا جریان را بیرون آورده از فقرات بیم و امید خسروانه ایشان را آگاه و علی الصبّاح با جمیع اهل آن ولایت به دفع آن خان خائن ضلالت آیت روی به راه آوردند. سرای خان ناسزا محّاط آن جمع از جان گذشته آمد و بخت [238] از آن مجنون با اجل مقرون برگشته؛ خلاصه به هر نوع كه بود، خان و متابعان او را دستان بسته و مسرعی به اردوی معّلی فرستاده در انتظار حكم ثانی نشستند.
شاهنشاه آگاه كه در همه‌جا فضل اله رهروی «2» بخت فیروزش همراه است، میرزا محمّد یوسف اشرفی مازندرانی نایب مستوفی الممالك را به ضبط اموال و میرزا محمّد خان عرب بسطامی [و] یوز باشی غلامان خاصّه را به آوردن خان نكبت خصال و
______________________________
(1). ملی: «همیون»
(2). مجلس: احتمالا «نیروی»
ص: 391
سایر متابعان بدحال او مأمور [كرد] و رایات منصور از منزل علی بلاغ شقّه‌گشا گشته در روز شنبه ششم شهر رجب المرجّب، چمن نمكه دامغان مضرب خیام ظفر دستور شد.
امیر خان برادر محمّد زمان خان را نیز لطفعلی خان كتول در قلعه ماران دستگیر ساخت و هردو برادر را با متابعان دیگر در چمن نمكه مأمورین حاضر آورده و قهرمان مواخذت به كار سیاست پرداخت. نخست آن‌دو برادر بدگهر را به شراكت بر فلك آویختند و فرّاشان با فروشان به ضرب چوب سندان‌كوب ناخنان ایشان را ریختند. در زیر فلك آن دو برادر ریش‌های یكدیگر را گرفته بر سر و مغز هم می‌نواختند و ظهور آن خیانت را بر گردن یكدیگر مسجّل می‌ساختند. پس ازین تنبیه قلیل محمّد زمان خان را لوطیان اردو بازار بر الاغی و ارون سوار و سروبر او را مانند «1» عروسان زینت و نگار داده و چهر زشتش را آرایشی هفت‌گانه كرده با اسباب و اوضاع مسخرگی در اردوی ظفر شكوه گردانیدند و بعد از آن هردو برادر به جرم كافر نعمتی از دو دیده نابینا گردیدند.
محمّد حسین آقای «2» قاجار شامبیاتی و علی مردان و ملك عبد الحسین و مرتضی قلی استرآبادی را كه به نظم كار آن ضلالت شعار در آن دیار مشغول كار شیّادی و طرّاری بودند، به حكم شهریار ظفرمند بند از بند جدا نمودند. از غرایب اخبار این‌كه، از قراری كه در بدایت كتاب ذكر و ایراد شد، فضلعلی بیك شامبیاتی جدّ این محمد حسین آقارا، نوّاب فتحعلی خان خلد مكان به جرم مخالفت از پای درآورد و ولد فضلعلی مذكور را كه جدّ دیگرش بود، محمّد حسین خان مغفور به گناه كفران نعمت مقتول و معدوم كرد. محمّد تقی بیك پدر همین محمّد حسین آقا را سلطان شهید محمّد شاه اوّل- انار الله برهانه- به سبب طغیانی كه ورزیده بود، سرگردان بیابان فنا نمود و به لفظ درر نثار چنین فرمود كه: این محمد حسین آقا رسد «3» ولیعهد دولت جاودانی، یعنی نوّاب جهانبانی است. مصداق «الملوك ملهمون» به ثبوت رسید و آن كفران نشان از ضرب تیغ دژخیم روانه دركات نیران گردید.
ایّام شوم طغیان محمّد زمان خان چون بخت منحوسش سیزده روز بود [و] در روز چهاردهم كوكب اقبال شومش روی به زوال نمود. بالجمله سادات رفیع الدّرجات
______________________________
(1). ملی: «بر در امانند»
(2). ملی: «محمد حسین خان آقای»
(3). رسد: بهره، نصیب
ص: 392
استرآباد در ازاء این صداقت شعاری مورد انواع تفقّدات و صاحب تیول و اقطاع بلانهایات شدند. ایالت استرآباد به ضمیمه ملك‌آرایی دار المرز مازندران به نوّاب محمّد قلی میرزا عنایت و موكب فیروز از چمن نمكه حركت كرده در نوزدهم شهر رجب المرجّب، ساحات ارباع میدان، جوق مضرب سرادقات فیروزی آیت گردید.
مصرع:
تا چه زاید بعد ازین از طالع شاهنشهی

ذكر عزیمت اسماعیل خان سردار به صوب هرات به جهت امداد حاجی فیروز الدین میرزای افغان و رجعت از آن سامان‌

[239] ابراهیم خان هزاره كه یكی از مفسده‌جویان خراسان بود، بعد از آن‌كه اسحق خان قرایی بساط موافقت را با خوانین بدآیین برچیده از روی ملاحظه مصلحت وقت به نوّاب شاهزاده محمد ولی میرزا خدمتگزار گردید، ابراهیم خان نیز مثل سایر خوانین از ارض اقدس بیرون آمده در قریه ابدال‌آباد جام منزل نموده و با حاجی فیروز الدین میرزای والی هرات ابواب مراودات برگشود. [و] حاجی فیروز را ترغیب به تسخیر غوریان كرده بهانه عدم استقلال نوّاب «1» شاهزاده و مفسدت‌جویی خوانین را دلایل و براهین مسجل در اتمام این كار به میان آورد و تعهد نمود كه هرگاه لشكر افغان به محاصره غوریان آید او نیز با جمعیّت هزاره به امداد آمده، هنگامه‌ها «2» آراید. حاجی فیروز الدّین، ملك قاسم میرزای ولد خود را با حاجی آقا خان هراتی وزیر و جمعیّتی از سپاه بر سر غوریان فرستاد و محمد خان ولد اسحق خان قرایی در قلعه غوریان محصور افتاد. به مواضعه پدر بدگهرش، آدمی به قندهار نزد كامران میرزای ولد شاه محمود روانه و قرآنی «3» ممهور به مهر خود و پدر نزد آن دیوانه گسیل و كامران را «4» به فسانه سپردن ارض اقدس با جمعیتی كامل به محاصره هرات دلیل شد.
حاجی فیروز بعد از وصول خبر كامران میرزا از كردار سابقه پشیمان و ملك قاسم
______________________________
(1). ملی: «ذات»
(2). مجلس: «هنگامه را»
(3). مجلس:+ «نیز»
(4). ملی:- «را»
ص: 393
ولد خویش را از دور غوریان برداشته معتمدین چند نزد اسماعیل خان سردار روان ساخت و دست امید به دامان توسّل دولت علیّه زده به تمنّای حركت سردار با لشكری جرارّ به دفع كامران میرزای غّدار پرداخت. حجّت‌های معتبر به مهر خویش و خوانین افغان ارسال داشت كه هرگاه سردار بااقتدار عزم این دیار نماید و دفع شرّ كامران را به‌طوری كه داند مباشر آید، علی العجاله مبلغ پنجاه هزار تومان نقد به صیغه پیشكش داده و مالیات همه ساله را به گردن نهاده سكّه و خطبه به نام نامی شاهنشاه گرامی زنند و خوانند و بعد ازین در میدان مخالفت توسن فسادی نرانند. سردار نامدار با برادران خویش ذو الفقار خان و مطلّب خان و همان جمعیّت ركابی كه به همراه داشت، روی به صوب هرات گذاشت.
بعد از ورود به منزل پل‌نقره، سه فرسخی هرات، معلوم آمد كه كامران میرزا در منزل روضه‌باغ، كه سه منزل بالاتر از هرات است اقامت دارد. سردار به عزم تلاقی آن بدكردار بنه و اغروق را در پل‌نقره نهاده پرچم رایات ظفر را به جانب اردوی كامران میرزا تاب داد. پس از وصول سردار به منزل پل‌مالان كه یك منزل فراتر از هرات است، كامران آن سیل بلا را به آن‌جانب شتابان دید و به مشورت خوانین افغان مصلحت در درنگ ندیده به صوب قندهار برگردید. نصیر خان هزاره قولّلر آقاسی خود را به معذرت نزد سردار فرستاده و عزیمت خود را محض دشمنی با حاجی فیروز به قلم داد و به توسط نامه دوستانه، زبان به عذرخواهی برگشاد. بالجمله حاجی فیروز الدین به عهد خویش وفا كرد و ذو الفقار خان برادر سردار را به شهر برده ادای تنخواه پیشكش را با سایر تعارفات و ملزومات با سردار و همراهان به عمل آورد. سردار بااقتدار در اواسط شهر رجب المرجب مظفّرا منصورا وارد ارض اقدس گردید و این خبر در اوایل شهر شعبان المعظّم در چمن سلطان چوق به عرض «1» دارای دادگر رسید و موجب خوشنودی [240] گردید.
لمؤلفه:
چاكری از باب سلطان باج هندستان ستاندبنده [ای] از جیش خاقان مرز كالنجر گرفت
______________________________
(1). مجلس: «عوض»
ص: 394

ذكر ورود نوّاب شاهزادگان محمد ولی میرزا و حسن علی میرزا «1» به اردوی همایون و مراجعت ثانی ایشان به خراسان و طهران‌

در اوقاتی كه اسحق خان قرایی ولد خود حسین علی خان را به دار الخلافه فرستاد، یكی از جمله مطالب این بود كه: به سبب وحشتی كه فی مابین خوانین خراسان و نوّاب شاهزاده محمّد ولی میرزا واقع شده، دیگر سلوك ایشان با یكدیگر ممتنع است. هرگاه شاهزاده [ای] دیگر «2» به ایالت معیّن و نوّاب معزّی الیه احضار به دربار مینوون گردد، امور خراسان قرین نظامی تازه و خوانین كلّا مصدر خدمات بی‌اندازه خواهند شد.
درین اوقات نیز این حدیث را با سردار دامغانی به میان آورده به هر طریق كه بود، سردار را نیز درین معنی با خود شریك نمود.
شاهنشاه آگاه بنا بر تصدیق سردار و اتمام حجّت بر اشرار، نوّاب محمّد ولی میرزا را از خراسان و حضرت حسن علی میرزا را از طهران به اردوی فیروزی نشان احضار فرمود؛ مقصود این بود كه هرگاه مصلحت دولت اقتضا نماید، ایالت آن دو ملك را «3» میان آن دو ملك‌زاده تبدیل فرماید.
شاهزادگان نامدار هریك به چاپاری روانه و در چمن میدان چوق شرفیاب ركاب خسرو یگانه شدند. صاحبقران معّظم را در باب این معامله و مبادله تردیدی بود، لهذا این حكم را محوّل به استخاره از كلام اللّه مجید فرمود: فعل تبدیل بدو ترك آن خوب آمد و نوّاب محمّد ولی میرزا به رجعت ارض اقدس، هم‌آغوش شاهد مطلوب [شد]. جناب معتمد الدّوله میرزا عبد الوّهاب منشی الممالك به جهت استمالت خوانین طاغی در ركاب نوّاب شاهزاده روان شد و فرج الله خان افشار نسقچی باشی به سبب رسانیدن مواجب و علوفه سپاه ظفر پناه به آن سامان شتابان آمد. ایالت دار العباده یزد ضمیمه فرمانروایی دار الخلافه و بسطام [گشت] و نوّاب حسن علی میرزا از ظهور این مكارم سینه در مراجعت دار الخلافه شادكام گردید.
______________________________
(1). ملی: «حسین علی میرزا»؛ با توجه به متن اكسیر التواریخ، حسن علی میرزا، درست است.
(2). ملی:- «دیگر»
(3). مجلس:+ «در»
ص: 395

ذكر مأموریّت سپاه به تنبیه تركمانان و رجعت موكب اعلی به دار الخلافه طهران‌

چون طوایف تركمانان یموت و كوكلان به سبب موافقت با خواجه كاشغری و محمد زمان خان نادان مستحقّ تنبیه و تأدیب فراوان بودند، لهذا از موكب اعلی، اللّهیار خان دولوی سالاربار و حاجی رضا قلی خان قاجار و عیسی خان دامغانی امیر آخور «1» و غلام پیشخدمت باشی دربار جهان‌مدار و جمعی دیگر از سرداران نامدار با فوجی از غازیان شیرشكار اعمّ از پیاده و سوار با زنبورك خانه صاعقه‌بار روی به دشت گرگان نمودند «2». ظهیر الدوله محمد قاسم خان قاجار و فرج اللّه خان افشار و یوسف خان سپهدار كه از قرار تذكار در چمن كالپوش اقامت داشتند، برحسب امر همایون با جمعیّت خود در جایی معیّن به امرای مأموره ملحق گشتند و همّت بر تدمیر آن قوم بی‌باك گماشتند.
جماعت بدعاقبت تركمان به سبب طول اقامت امرا و سپاه در چمن كالپوش و توقّف موكب اعلی در میدان چوق مظنّه دستبردی كرده و قبل از وقت احتیاط كار خود را به عمل آورده اهل و عیال و احمال و اثقال خود را به‌سمت سقناقات صعب المسالك رانده و مردان ایشان جریده و سبای در آن حوالی و حواشی مانده بودند. چون طلیعه رایات منصور را از دور دیدند، به جنگ [و] گریز [241] خود را پس كشیدند. منظور ایشان آن بود كه سپاه مظفّر را ازین حیله مستنكر پیشتر برده تا در جایی كه از آب و آبادانی دور باشد، منزل سازند و خود با اطمینانی كامل به حصول كام دل پردازند. سرداران لشكر قیامت حشر خدعه آن «3» جماعت بدگهر را یافتند و صحیحا سالما روی از آن سامان برتافتند. تنبیه آن طایفه موقوف به وقتی دیگر شد و وقوع این واقعه محوّل به تأثیرات قضا و قدر آمد.
بالجمله موكب اعلی در بیست و ششم شهر شعبان المعظم از چمن میدان چوق
______________________________
(1). كسی كه به امور اصطبل قیام كند؛ و میر آخور باشی امیر الامراء بود (معین). امیر آخور باشی در عهد صفوی و سلاطین افشار وزند و قاجار مقام رسمی بود كه «مسئول اداره امور موكب سلطان به شمار» می‌آمد. (ر. ك:
سازمان اداری حكومت صفوی، ص 94).
(2). ملی: «نهادند»
(3). ملّی: «خدعه‌دان»
ص: 396
حركت كرد و چندی در منزل علی بلاغ دامغان و ییلاقات فیروزكوه و لاریجان و نوا به صید و شكار و تماشای مرغزار و انهار به سر برده در اواخر شهر رمضان المبارك در ساعتی سعد «1» نزول موكب اجلال به دار الخلافه بی‌زوال دست داد.
[مصرا] ع:
دولت معین و بخت مساعد ستاره یار

ذكر سور پر سرور نوّاب شاهزادگان امام میررای «2» سركشیكچی باشی دربار گیتی مدار و ایلخانی ایل جلیل قاجار و محمد رضا میرزای عالی مقدار و غیره‌

صد شكر كه ایوان كیان جای سرور است‌ابنای ملك را كه آرایش سور است بعد از مراجعت از سفر فیروزی اثر كه شاهنشاه مظفّر را از تنبیه دشمنان و تنظیم مهامّ ممالك محروسه ایران آسایشی دست داد و از هر طرف ابواب بهجت و كامرانی بر چهره اولیای دولت جاوید مبانی برگشاد، رای ممالك‌آرا به آرایش سور با سرور چهار نفر از ملك‌زادگان كه عبارت از نوّاب امام ویردی میرزای ایلخانی ایل جلیل قاجار و سركشیكچی باشی دربار جهان‌مدار و نوّاب محمد رضا میرزا و حیدر قلی میرزا و محمود میرزاست، مصمّم آمد. شاهزادگان خجسته خصال از شرق و غرب و جنوب و شمال و امرا و سران نامدار از هر ناحیت و دیار با اسباب و اوضاع بسیار «3» از ملزومات این عیش بهجت آثار برحسب احضار به دربار كیوان‌مدار روی آوردند و ارباب اطراب «4» شاهراه درگاه مجرّه مآب را قدم از سر كردند به حكم محكم خدیو آفاق، اسواق كهكشان مساق و میادین سپهر آیین را از آرایش دبایج «5» چینی و رومی و نصب مرایای «6» روسی و فرنگی و سایر اسباب عیش، رشك نگارخانه چین ساختند و در مدّت هفت شبانروز كارپردازان این عیش فیروز به انجام كار پرداختند. غبار ملالت از صفحه خاطر
______________________________
(1). ملی: «شد»
(2). ملی:- «میرزا»
(3). ملی: «زیاد»
(4). ملی: «از باب اطراف»
(5). جمع دیباج به معنای نوعی پارچه ابریشمی رنگین؛ مجلس: «وبانچ»
(6). آینه‌ها
ص: 397
پیر و جوان برخاسته «1» شد و دامان آمال غنی و فقیر از زرافشانی دست كان پیوست صاحبقران عرش نظیر مشحون از خواسته‌های ناخواسته [گردید].
صبیّه مرضیّه «2» مرحوم حسین قلی خان به نام نامی شاهزاده محمّد رضا میرزا و دو صبیّه محمّد خان قوانلوی قاجار ایروانی از همسری نوّاب امام ویردی میرزای ایلخانی و محمود میرزا فرق اعتبار قرین «3» فرقد و صبیّه مهر علی خان «4» بنی عمّ مخطوبه نوّاب حیدر قلی میرزای آسمان مسند بود. در شبی فیروز و ساعتی فیروزتر از روز نوروز چهار برجیس سعادت اندوز را با چهار زهره زهرای آسمان جلالت بر وفق شریعت غرّا شاهد مواصلت دست داد و زهره رامشگر بر فراز چرخ اخضر به جهت تهنیت این سور بهجت سیر، لب به تغنّی «5» برگشاد. علی الصّباح پیشكش‌های شایان به مباركی این عیش مسرت نشان از پیشگاه حضور خاقان عدالت اركان گذشت و هر صاحب [242] شوكتی از فیض همّت دست «6» بحر خاصیّت به احسان خلاع زرتار قرین انواع عزّت و افتخار گشت.
شاهزادگان و امرا هریك به محل ایالت شتافتند و ارباب اطراب نیز به انعام و احسان بی‌حساب اذن مراجعت یافتند.
لمؤلّفه:
تا هست تخت آسمان بخت ملك برپا بودهر روز در دوران او صد عیش پابرجا بود