ذكر ورود هنری الس «7» سفیر دولت انگریز به جهت تغییر چند فقره از فصول عهدنامه به درگاه معدلتآمیز
عهدنامه [ای] كه فی مابین اولیای دولت ابد مدّت یا سرگور اوزلی بارونت ایلچی دولت بهیّه انگریز در سنه یكهزار و دویست و بیست و شش بسته شد، پس از آنكه ملحوظ كارپردازان آن شوكت سنیّه افتاد، بنابر ملاحظات چند، دو فصل از آن را چنان
______________________________
(1). ملی: «برخواسته»
(2). ملی:- «مرضیّه»
(3). مجلس: فرق
(4). مجلس: «مهرخان»
(5). ملی: «به مغنی»
(6). ملی:- «دست»
(7). در متن رسمی عهدنامه مفصل 1229 ه. ق، عالیجاه هنری الیس آمده است.
ص: 398
مصلحت دیدند كه تغییر یافته، معتمدی به جهت آن تغییر به دربار دولت شتابد؛ لهذا فی الفور هنری الس نام كه جوانی دانا و در انجام مهمّات معظمه توانا بود، از راه اسلامبول به چاپاری به دربار این شوكت سنیّه فرستادند و خطّ وكالت در تغییر فصول مزبوره را به دست او دادند. مشار الیه در اواخر شهر ذی قعده الحرام سنه یكهزار و دویست و بیست و نه وارد «1» دار الخلافه طهران و پس از دو روز آسودگی شرفیاب حضور معدلت اركان گردید. با امینان دولت قاهره عهدنامه مزبور را بر وفق معهود و منظور در مجالس متعدّده «2» نشستند و به صلاح یكدیگر بستند. از آندو فصل، یكی فصل ولیعهدی مقیّد به اسم بود كه بنابر ملاحظات چند مصلحت در آن دیدند كه ولیعهد مطلق نوشته شود؛ دیگری فصل دویست هزار تومان وجه امدادی بود كه قبل از ظهور صلح دولتین ایران و روس چنان قید شده بود «3» كه در هنگام جنگ همه ساله داده باشند، بعد از ظهور مصالحه به این نوع تغییر داده شد كه اگر بعد ازین از طرف روسیه سبقت در جنگ بشود، دولت انگریز كما فی السّابق وجه مزبور را همه ساله كارسازی نمایند و هرگاه سبقت از جانب این دولت علیّه باشد، تنخواه داده نشود. چون مقصود از سبقت، تجاوز از خاك خود نمودن است، بنابرآن از قراری كه در فصل چهارم عهدنامه مباركه ایراد شده و به نظر میرسد باید در تشخیص خاك ایران و روس ایلچیان و وكلای دولت انگریز و دخیل «4» بوده تا در هنگام ظهور مجادله سبقت را مشخّص نموده باشند. عهدنامه مباركه را نخستین نموده و وكلا طرفین مهر نموده و خطّ گذاشته به یكدیگر سپردند و صورت آن، این است:
صورت عهدنامه دولتین ایران و انگریز كه سرگور اوزلی بارونت از ابتدا بسته و به سبب تغییر دو فصل كه تغییر یافته مسترالس در ثانی بهم پیوسته است الحمد للّه الكافی الوافی
امّا بعد «5» این خجسته اوراق دسته گلی است كه از گلزار بیخار وفاق رسته و به
______________________________
(1). ملی: «از»
(2). مجلس: «متعدد»
(3). ملی:- «بود»
(4). ملی: «و قبل»
(5). ملی:- «اما بعد»
ص: 399
دست اتفاق وكلاء حضرتین بهیّتین به رسم عهدنامه مفصّل بر طبق ما صدق و خلود پیوسته میگردد. چون قبل ازین كه عالیجاه زبدة السّفراء سر هرفردجنس «1» بارونت از جانب دولت بهیه انگریز به جهت تمهید مقدمات یكجهتی دولتین علیّتین وارد دربار سپهر اقتدار شهریاری شده بود، عهدنامه مجملی فی مابین وكلاء دولت علیّه ایران جناب میرزا محمّد شفیع صدراعظم بالقابه و حاجی محمّد حسین خان مستوفی الممالك «2» دیوان معظّم باوصافه با مشار الیه كه وكیل [243] و سفیر دولت بهیّه انگریز بود، به شروط چند كه تبیین و تعیین آن به عهدنامه مفصّل رجوع شده مرقوم گردیده بود و عهدنامه مزبوره علی شرایطها به تصدیق و امضای دولت بهیّه انگلتره مصدّق و ممضی آمد. بعد كه عالیجاه سرگور اوزلی بارونت بالقابه ایلچی بزرگ دولت مزبور برای اتمام عهود و انجام مقصود حضرتین شرفیاب التزام درگاه خلایق پناه پادشاهی گردید، از جانب آن فرخنده دولت وكیل و كفیل در باب یك جهتی بوده وكلای آن همایون حضرت قاهره به صلاح و صوابدید مشار الیه عهدنامه مفصّله مشتمله بر عهود و شروط معیّنه مرقوم و مشروح ساخته بعد از آنكه عهدنامه یك جهتی و اتّحاد مزبور منظور دولت بهیّه انگلتره گردیده بود، چند فصل از آن را با تغییرات چند به مقتضای مراسم یك جهتی و اتّحاد دولتین علیّتین انسب دانسته عالیجاه هنری الس را روانه و در طیّ نامه [ای] دوستانه خواهشمند تغییرات مزبوره گردید، لهذا مجدّدا جناب صدر معزّی الیه و نایب الوزاره
______________________________
(1). در نسخه ملی اشتباه آمده، سرهرفردجنس صحیح است.
(2). مستوفی در لغت به معنای كسی است كه عواید مالیاتی را حساب میكند. معین در توضیح این لغت از احمد هرمزد نقل میكند كه تا قبل از دوره مظفر الدین شاه در رشته مالیه معمولا یك مستوفی و یك سردفتردار بود. مستوفی كارش این بود كه حساب یك ولایت را میرسید. (مثلا ولایت همدان در وزارت مالیه یك مستوفی داشته). معاون مستوفی را سررشتهدار میگفتند. برای ولایات از طرف دفتر استیفاء مركز مستوفیان خوشنام و درستكار انتخاب میشدند. مستوفیان مذكور كتابچه دستور العمل هر ایالت و ولایتی را از روی دفترهای جزء، جمع و بنابر وضع موجود، مینوشتند. این كتابچه به مهر و ثبت كلیه مستوفیان ذینظر، وزیر دفتر، وزیر لشكر، وزیر وظائف، وزیر بقایا، صدراعظم و صحه و مهر پادشاه میرسید. امّا مینورسكی در سازمان اداری حكومت صفوی مینویسد: مستوفی الممالك انتصاب كلیه مستوفیان را تحت نظارت داشت و دستور العمل برای مأموران یا عمال مالی مقیم ولایات مینوشت و تحت نظر وزیر اعظم به كار مشغول بود و شخصا وزیر دارایی محسوب میگردید. (سازمان اداری حكومت صفوی، ص 98- 101).
ص: 400
میرزا بزرگ قایممقام و معتمد الدّوله میرزا عبد الوّهاب منشی الممالك و وكلاء دولت علیّه ایران با عالیجاه مستر موریه بالقابه ایلچی جدید دولت بهیّه انگلتره و عالیجاه مشار الیه شروع در تفصیل شروط و عهود كرده مقاصد معاهده میمونه از قراری است كه بعد از تغییرات مزبوره در فصول یازدهگانه لاحقه شرح داده خواهد شد و امور متعلقه به تجارات و معاملات مملكتین از قراری است كه در عهدنامه تجارتنامه جداگانه لاحقه شرح داده خواهد شد.
فصل اوّل: اولیای دولت علیّه ایران بر خود لازم داشتند كه از تاریخ این عهدنامه فیروز هر عهد و شرطی كه به هریك از دولتهای فرنگ كه با دولت بهیّه انگلتره در حالت نزاع و دشمنی باید باشد، بستهاند «1»، باطل و ساقط دانند و لشكر سایر فرنگیان را از حدود متعلقه به خاك ایران، راه عبور بهطرف هندوستان و سمت بنادر هند ندهند و احدی ازین طوایف را كه قصد هندوستان و دشمنی با دولت بهیّه انگلتره است نگذارند كه داخل مملكت ایران، شود و اگر طوایف مزبور خواهند كه از راه خوارزم یا تاتارستان و بخارا و سمرقند و غیره عبور به مملكت هند نمایند، شاهنشاه ایران حتّی المقدور پادشاهان و والیان و اعیان آن ممالك را مانع شوند و از راه دادن طوایف مزبور بازدارند، خواه از راه تخویف و تشدید «2»، خواه از روی رفق و مدارا.
فصل دوّیم: چون این عهد خجسته كه در میان دو دولت ابد مدّت به دست راستی و صدق بسته آمد، امید چنانست كه به خواست خدای یگانه از هرگونه تغییر و تبدیل مصون و روزبهروز ملزومات و مقتضیّات یك جهتی و یگانگی در میانه افزون و پیوند مواحدت و موافقت در میان این دو پادشاه جمجاه فلك دستگاه و ولیعهد و فرزندان و احفاد و امجاد ایشان و وزرا و امرا و ولات «3» و حكّام ولایات و سرحدّات مملكتین ابدالآباد برقرار و استوار باشد. پادشاه والاجاه انگریز قرار داد مینماید كه اگر بر سر امور داخله ایران فی مابین شاهزادگان یا امرا و سردارها مناقشتی روی دهد، دولت بهیّه انگریز را در آن میان كاری نیست تا شاه وقت خواهش نماید و احیانا اگر احدی از مشارالیهم ولایتی و «4» جایی [244] از خاك متعلّقه ایران را به آن دولت بهیّه بدهند كه به ازاء
______________________________
(1). ملی: «باید بستاند»
(2). مجلس: «تهدید»
(3). ملی: «ولایت»
(4). مجلس: «یا»
ص: 401
آن كمك «1» و اعانتی نمایند، هرگز اولیای بهیّه دولت انگریز به «2» زیان [ایران] اقبال نكرده پیرامون آن نخواهند گشت و دخل و تصرّف در ممالك متعلّقه به ایران هرگز نخواهند كرد.
فصل سیّم: مقصود كلّی ازین عهدنامه آنست كه دو دولت قوی شوكت از جانبین امداد و كمك به یكدیگر نمایند، به شرطی كه دشمنان در نزاع و جدال سبقت نمایند و منظور این است كه از امداد جانبین به یكدیگر هردو دولت قوی و مستحكم گردند. این عهدنامه محض از برای رفع سبقت نمودن دشمنان در نزاع و جدال استقرار پذیرفته است و مراد از سبقت، تجاوز نمودن از خاك متعلّقه به خود و قصد ملك خارج از ملك خود كردن است و خاك متعلّقه به هریك از دولتین ایران و روس از قراری است كه به اطلاع وكلا دولتین ایران و انگلتره و دولت روس بعد ازین مشخّص و معیّن گردد.
فصل چهارم: چون در یك فصل از فصول عهدنامه مجمله كه فی مابین دولتین علیّتین بسته شده قرارداد چنین است كه، اگر طایفه [ای] از طوایف فرنگیان به ممالك ایران به عزم دشمنی بیایند و دولت علیّه ایران از دولت بهیّه انگریز خواهش امداد نمایند، فرمانفرمای هند از جانب دولت بهیّه انگریز خواهش مزبور را به عمل آورند و لشكر به قدر و خواهش با سردار و اساس جنگ از سمت هندوستان به ایران بفرستند و اگر فرستادگان لشكر امكان نداشته باشد، به عوض آن از جانب دولت بهیّه انگریز مبلغی وجه نقد كه قدر آن در عهدنامه مفصّله كه من بعد فی مابین دولتین قویمتین بسته میشود، معیّن خواهد شد. الحال مقرّر است كه مبلغ و مقدار آن دویست هزار تومان سالیانه خواهد بود. اگر دولت علیّه ایران قصد ملكی خارج از خاك خود نموده در نزاع جنگ سبقت با طایفه [ای] از طوایف فرنگستان نمایند، امداد مذكور از جانب دولت بهیّه انگریز داده نخواهد شد و چون وجوه نقد مذكور برای نگاهداشتن قشون است، ایلچی دولت بهیّه انگریز را لازم است كه از رسیدن آن به قشون، مستحضر و خاطر جمع شود «3» و بداند كه در خدمات مرجوعه صرف میشود.
فصل پنجم: هرگاه اولیای دولت علیّه ایران خواهند كه برای تعلیم و تعلّم نظام
______________________________
(1). ملی: «كومك»
(2). مجلس:+ «این»
(3). ملی: «مستحضره خواطر جمع شوند»
ص: 402
فرنگ معلّم به ایران بیاورند، مختارند كه از مملكتی از ممالك فرنگ كه با دولت بهیّه انگلتره نزاع و جدال نداشته باشند معلّم بگیرند.
فصل ششم: اگر كسی از طوایف فرنگ كه در حالت مصالحه با دولت بهیّه انگریز میباشند، نزاع و جدال با دولت علیّه ایران نمایند، پادشاه والاجاه انگلستان كمال سعی و دقّت نمایند كه فی مابین دولت علیّه ایران و آن طایفه صلح واقع گردد و اگر این سعی به جای نیفتد، پادشاه ذیجاه انگلستان به طریقی كه مرقوم شده از مملكت هند عسكر و سپاه به كمك ایران مأمور كند یا آنكه دویست هزار تومان مقرّره را برای خرج عساكر و سپاه و غیره كارسازی دولت علیّه ایران نمایند و این اعانت و امداد مادام كه جنگ فی مابین دولت علیّه ایران و آن طایفه باشد و اولیای دولت علیه ایران صلح ننمایند، مضایقه ننمایند.
فصل هفتم: چون قرارداد مملكت ایران این است كه مواجب قشون شش ماه به شش [ماه] داده میشود، قرارداد تنخواهی كه به عوض عساكر از دولت بهیّه انگریز داده میشود چنین شد كه تنخواه مزبور را ایلچی آن دولت بهیّه هرچه ممكن شود زود [245] تر و پیشتر مهمسازی نماید.
فصل هشتم: هرگاه طایفه افاغنه را با دولت بهیّه انگریز نزاع و جدالی باشد، اولیای دولت علیه ایران ازین طرف لشكر تعیین كرده به قسمی كه مصلحت دولتین باشد به دولت بهیّه انگریز امداد و اعانت نمایند و وجه اخراجات آن را از دولت بهیّه انگریز بگیرند از قراری كه اولیای دولتین قطع و فصل نمایند.
فصل نهم: اگر جنگ و نزاعی فی مابین دولت علیه ایران و افغان اتّفاق افتد، اولیای دولت بهیّه انگریز را در آن میان كاری نیست و به هیچ طرف كمك و امدادی نخواهند كرد، مگر اینكه به خواهش طرفین واسطه صلح گردند.
فصل دهم: اگر از روسای ایران كسی بخواهد دشمنی كند و یاغی بشود و فرار به ولایت انگریز نماید، به محض اشارت امنای دولت علیّه ایران، آن كس را از ولایات مزبور بیرون نمایند و اگر بیرون نرود، او را گرفته روانه ایران كنند و در صورتیكه پیش از رسیدن آن كس به ولایات مزبوره، اشاره از امنای دولت ایران درباره او به حاكم آن حدود برسد، آن كس را رخصت فرود آمدن ندهند و بعد از ممانعت اگر آن كس فرود آید، او را
ص: 403
گرفته روانه ایران نمایند و همچنین از جانب دولتین معلوم است كه شرایط این فصل مذكور از طرفین استقرار پذیرفته [است].
فصل یازدهم: اگر در بحر العجم «1» دولت علیّه ایران را امدادی ضرور شود، از دولت بهیّه انگریز به شرط امكان و فراغ بال، كشتی جنگ و قشون بدهند و اخراجات آن را موافق برآورد آن وقت قطع و فصل نموده بازیافت نمایند و كشتیهای مزبور بر آن خورها و لنگرگاهها عبور كند كه امنای دولت علیّه «2» ایران نشان میدهند و از جاهای دیگر بیرخصت و ضرورتی عبور نكنند.
خاتمه ما كه وكلا حضرتین علیّتین میباشیم، این عهدنامه مفصّله را كه سابقا فی مابین وكلای دولتین علیّتین به فصول دوازدهگانه نگارشیافته، حال به تغییرات چند كه منافی دوستی و یك جهتی دولتین بهیّتین نبود و به صلاح حضرتین انسب مینمود، در فصول یازدهگانه تعیین و تقریر و تحریر كرده دستخط و مهر گذاشتیم به تاریخ بیست و پنجم ماه نومبر «3» سنه یكهزار و هشتصد و چهارده عیسوی مطابق دوازدهم شهر ذی حجّة الحرام سنه یكهزار و دویست و بیست و نه هجری مصطفویّه- علی هاجرها السّلام و التحیّه- تحریرا فی دار الخلافه طهران «4»- صانها اللّه تعالی عن طوارق الحدثان و السلام و الاكرام.
ذكر ورود فرستادگان اطراف و فرستادگانی كه به اطراف مأمور شدند و سایر اوضاع اتّفاقیّه
در وقایع سنه ماضیه ذكر شد كه حضرت میرزا محمّد رضای قزوینی منشی دیوان اعلی به جهت تشیید بنیان موافقت به سفارت دولت عثمانی مأمور آمد. بعد از ورود
______________________________
(1). منظور از بحر العجم یا بحر فارس، خلیج فارس است.
(2). ملّی: «علیه»
(3). ملی: «نوینر»
(4). ملی: «دار العلم شیراز» با توجه به ورود الس به تهران كه مولف در ابتدای مطلب آورده است، دار العلم شیراز غلط و دار الخلافه طهران صحیح است. علاوه بر آن در نسخه مجلس، «دار الخلافه طهران» آمده است.
ص: 404
مشار الیه به دار الملك اسلامبول، كمال عزّت و احترام از آن دولت با احتشام نسبت به او مبذول افتاد. بعد از آنكه مطالب مقررّه كه در وقایع سفارت سفرای روم ایراد شد، صورت انجام یافت، مقضیّ المرام به دربار دولت خداداد شتافت [و] در اواخر شهر ذی حجّة الحرام همین سنه وارد در دار الخلافه طهران و مطالب سفارت خود را معروض رای عالمآرا داشته مورد تفقّدات فراوان آمد. در خلال این احوال احمد چلبی باب العرب از جانب اسعد پاشای وزیر دار السلام بغداد با عریضه ارادت فریضه و پیشكش همه ساله وارد تختگاه دولت و بعد از گذرانیدن عریضه و پیشكش و دریافت انعامات [246] و احسانات دلكش رخصت انصراف به آن ناحیت یافت.
در بدایت این سال خجسته فال انجسوف نامی گرجی از جانب ینارال نیكولای ردیشچوف «1» سردار روسیه به همراهی حاجی میرزا ابو الحسن خان به جهت مباركی و تهنیت مصالحه میمونه به درگاه آسمان شأن وارد و سردار مشار الیه مراتب شكرگزاری و امتنان خود را از ظهور معاهده مباركه و اهتمامی كه در آن كار به عمل آورده بود، عرضه داشت پیشگاه حضور معدلت فواید داشته پیشكشی فراخور احوال خویش نیز انفاذ درگاه معدلت كیش نمود. از طرف قرین الشّرف همایون، نصر اللّه خان نوری غلام پیشخدمت خاصّه به جهت بروز التفات درباره سردار مزبور به همراهی فرستاده مذكور روانه تفلیس و یك دست خلعت آفتاب طلعت و یك راس اسب صرصر علامت و یك قبضه شمشیر هندی میلاد و یك قطعه نشان مرصّع شیر و خورشید كه خاصّه دولت ایران و التفات ملوكانه را ترجمانست، مصحوب او به انعام سردار مشار الیه فرستاده شد.
پس از رجعت نصر اللّه خان مجدّدا سردار روسیه به جهت شكر این موهبت عظمی بولكونوك پالاوانیچ نام وزیر و مباشر امور عسكر را با پیشكشی فزون از مر به درگاه فلك فرّ فرستاده و زبان به شكرگزاری التفات خسرو زمان برگشاد. هریك ازین دو فرستاده كه به فاصله شرفیاب شدند، از احسان خسروانه- علی قدر مراتبهم- بهرهیاب آمدند و پا به ساحت ایاب زدند.
هنری الس وكیل دولت بهیّه انگریز نیز پس از اتمام عهدنامه مباركه به صوب
______________________________
(1). ژنرال لیدنانه نیكولای ردیشخوف سپاردنیالك كه عهدنامه گلستان را از جانب روسیه تزاری امضا نمود.
ص: 405
مملكت انگلتره شتافت و روز یكشنبه بیست و سیمّ شهر محرّم الحرام سنه یكهزار و دویست و سی حاجی آقا خان وزیر حاجی فیروز الدّین میرزای والی هرات و ابراهیم خان هزاره و بیگلر بیگی هزارهجات به شرف آستان بوسی مشرّف و وزیر مزبور پیشكش موفور از جانب والی مذكور گذرانیده از نوازشات نامحصور قرین انواع عزّت و شرف آمد. منظور فیروز الدّین میرزا از فرستادن وزیر دانا اوّل این بود كه، معذرت جسارت «1» عزیمت غوریان را بخواهد و ثانی، شكایت از تعدّیات شاه محمود و استدعای حمایت از جانب دولت ابداركان نماید.
خلاصه حاجی آقا خان چندی در دربار خلافت متوقّف و در دویم شهر ربیع الاوّل سنه مزبور به اتفاق حضرت میرزا محمد صادق وقایعنگار مروزی به صوب هرات متصرف شد. [وی] التفاتهای بیكران در ایّام توقف دیده خلاع فاخره به افتخار جناب فیروز الدّین میرزا مصحوب حضرت وقایعنگار عنایت گردید.
ابراهیم خان هزاره به سبب فتنه و فسادی كه در باب غوریان نموده بود، مأمور به توقّف دار الخلافه آمده امارت طایفه مزبوره برحسب فرمان اعلی به آزاد خان ولد محمّد خان هزاره مفوّض شد. هم در آن اوقات جمعی از معارف ایل جلیل قاجار و برخی از اهالی استرآباد از تعدّیات میرزا رضی حمزه كلایی مازندرانی وزیر نوّاب محمّد قلی میرزای ملكآرای دار المرز طبرستانات به دربار عرش آیات به عرض شكایات آمدند و برحسب امر اعلی مهدی قلی خان دولوی قاجار را كه از «2» حكومت بندر ابوشهر معزول و به خدمت ركاب مشغول بود به ایالت آن ولایت بردند.
ذكر جسارت جناب حاجی ملا محمد زنجانی در خسارت «3» [به] ارامنه متوقفین دار الخلافه طهران و خرابی كلیسای ایشان و اخراج شدن از آن سامان
[247] طلّاب علومی كه بهره از ادراك روحانی ندارند و به سبب شهرت در میان
______________________________
(1). ملی: «شارب»
(2). ملی:- «از»
(3). ملی: «جسارت»
ص: 406
عوام كالانعام و اخذ مال مردم از حلال و حرام همّت به تحصیل مقدّمات میگمارند، پس از آنكه در یك سفر عتبات «1» یا دار السّلطنه اصفهان صرف و نحوی ناقص دیدند و چهار مسئله از روی كتاب شرایع در باب آداب وضو و نماز و حیض و نفاس برگزیدند، فی الفور علم پیشوایی برپا مینمایند و نمازهای مردم را به گردن گرفته سجّاده ریا و سالوس میگشایند. در حضور خواص از مجتهدین و ارباب معرفت و یقین یارای دم زدن ندارند ولی در مجمع عوام، خود را اعلم از جمیع خاص و عام میشمارند. در بدایت كار دست به امر عظیمی زنند كه موجب شهرت آید و هریك از عوام كالانعام در ستایش ایشان محفلها آراید. مقصود ازین تحقیق، داستان جسارت حاجی ملا محمد زنجانی پیشنماز در دار الخلافه طهران است و كلك سخنسرا احوال او را بدین نمط رطب اللسان:
مشار الیه جوانی بود از اواسط النّاس ولایت زنجان و چندی به هوای تقاضای جوانی در دار السّلطنه اصفهان با طلّاب هر سامان زانوزن و همدستان. از جمعی ثقات استماع شد كه وقتی طلّاب مازندرانی و رشتی در مدرسه مادر شاه اصفهان از حسد الفت با آن جوان، دعوایی كرده شخص رشتی گوش «2» طلبه مازندرانی را به دندان خایید و تا برهانی صاحب گوش را در دست نباشد، گوش او را به حلق فرو برده دم دركشید.
بالجمله پس از آنكه قلیلی از مقدّمات صرف و نحو و علم فقه را ورزید، به دار الخلافه طهران آمده ساكن گردید. در ایّامی كه مسجد جدید البنای سلطانی كه قریب به اتمام بود، مشار الیه چند نفر از اتراك خمسه و آذربایجان و غیره جمع كرد و در زاویه [ای] از زوایای مسجد سلطانی پیشوایی مینمود. به سبب استعمال ردا و عصا و انداختن تحت الحنك ریا، رفتهرفته مریدان بیمعرفت پیرامان «3» بر دور او جمع آمدند و بزم عوام فریبی را پروانه شمع شدند. بهانه [ای] میخواست كه خود را معروف اولیای دولت علیّه سازد، بلكه به این وسیله به اخذ مال «4» مردم بپردازد. از اتّفاقات، در اواخر شهر محرم الحرام شخصی از رنود بازاری خود را از شراب خلّاری سرمست ساخت و در معبری از معابر با جناب آخوند به كار عربده پرداخت. آخوند را از جسارت آن دیوانه، بهانه به دست افتاد و با جمعی از مریدان جانانه روی به خرابی كلیسای ارامنه نهاد، غافل
______________________________
(1). مجلس:+ «عالیات»
(2). ملی: «گوشش»
(3). پیرامون؛ مجلس: «بیرایان»
(4). مجلس: «اموال»
ص: 407
از اینكه پادشاه مغفور شاه عباس ماضی صفوی به جهت اطمینان خاطر «1» اهالی روم و فرنگ «2» و تشیید بنیان موافقت با دولتهای ایشان، در هریك از ولایات ایران جماعت گرج و ارمن را آورده ساكن ساخت و از ترتیب كلیساهای دار السّلطنه اصفهان و آذربایجان و غیره به اطمینان خاطر دول عیسویه پرداخت. علاوه برین آن طایفه از اهل جزیهاند و موافق شریعت حضرت رسالت پناهی، اذیّت اهل جزیه حرام است. جناب آخوند علی الصبّاح به كنایس «3» آن جماعت رفته خمهای شراب را سرنگون كرد و در اسباب عشرت و مایحتاج آن جماعت پریشانی و شكست آورد بعضی از اماكن آنها را به تیشه ستم خراب و به اعتقاد خود بر آبروی شریعت افزود.
كارگزاران نوّاب حسن علی میرزا حكمروای دار الخلافه وقتی آگاه شدند كه كار از كار گذشته و امر دیگرگون گشته است. چون آخوند در سلك [248] طلّاب بود و اذیّت او خلاف رسم و آداب مینمود، لهذا حسب الامر الاعلی تنبیه آخوند به اخراج از بلد محوّل و با اهل و عیال از دار الخلافه بیرون رفته مشغول شغل اوّل شد.
سفرای دول عیسوی كه در دربار دولت خسروی بودند، از ظهور این عدالت شادمانیها نمودند و هریك مراتب مزبور را به دولت خود اعلام داشته، جمیع پادشاهان فرنگ ظهور این حمایت را از فرط دوستی و موافقت پنداشته، همّت بر اظهار امتنان و شكرگزاری گماشتند. غرامت خرابی و مرتكبین بازیافت و تسلیم ارامنه گردید و این نیز موجب ازدیاد امتنان سفرای عیسویّه آمد.
وقتی هم جناب شیخ محمّد جعفر نجفی در دار العلم شیراز این عمل را كرد و در خرابی خرابات و شكست خمخانهجات و منع موذنین از گلدسته خوانی اهتمامات به عمل آورد، مولف این روزنامچه همایون، در آن اوقات جوان و در آن ولایت بودم و این سه رباعی را در آن سه فقره انشاء نمودم:
در منع غنا:
ای شیخ كه كارت همه دم طاماتستگویی كه غنا حرام اندر ذاتست
آن را كه به دین ما غنا میخوانندصوت تو بود كه انكر الاصوات است
______________________________
(1). ملی: «خواطر»
(2). مجلس: «فرانسه»
(3). جمع كنیسه؛ در اینجا منظور، كلیسا است.
ص: 408
در منع خرابات:
ای شیخ عبث زحمت اوقات مدهبر دردكشان درس مقامات مده
خواهی كه كنی دل جهانی آبادفتوی به خرابی خرابات مده در شكست خم شراب:
ای شیخ كه بیجا خم می میشكنیوندر كف مستان دف و نی میشكنی
آن خم كه به میخانه معمور دلتلبریز میریاست كی میشكنی
ص: 409
بخش 2
بهاریّه سال خجسته مآل تنگوز ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و سی گذشته از هجرت نبی و احضار سپاه نصرت پناه به ركاب ظفر همراه
مشعل فروزان خورشید درین سال فرخنده تأئید بعد از انقضای ده ساعت و پنجاه و سه دقیقه از روز سهشنبه نهم شهر ربیع الثّانی سنه یكهزار و دویست و سی پای در شبستان حمل نهاد و قوای نامیه نفایس متنوّعه خویش را كه چندی در قلعه زیرزمین پنهان داشت و اوقات بدورگردی مملكت گلشن «1» میگماشت، بیرون داد.
سلطان بهار با جنود نامعدود ریاحین و ازهار به خوش ییلاق چمن «2» نزول اجلال نمود و نوباوه نهال را به مصلحت احوال در پیشگاه جلال احضار نمود. سردار چنار با جیش بیشمار از سبزه مرغزار به محاصره قلعه خبوشان گلشن خروشان شد و عساكر باد بهاری به تسخیر بروج و نسترون خبوشان «3». امرای طاغی بهمن و دی سبز قبایان غنچه و عمامهداران شكوفه را در حضرت خسرو ربیع به شفاعت برانگیختند و به خیال فتنهجویی مستقبل به دامان مكر و حیل آویختند. باز به حكم سلطان فروردین «4» نوباوه سرو آزاد به ایالت خاورزمین جویبار مأمور آمد و موكب اردیبهشت به وصول تختگاه گلشن مسرور [شد]. سفیر وقایعنگار سحاب بهاری با افغان تندر به دار الخلافه چمن
______________________________
(1). ملی:- «گلشن»
(2). خوش ییلاق در شمالشرقی شهرستان شاهرود در استان سمنان و منتهی الیه رشته كوه البرز است كه توسط گردنهای بههمین نام به منطقه چهلدختر در شمال بسطام متصل میشود. (م)
(3). مجلس: «جوشان»
(4). ملی: «فیروز دین»
ص: 410
رجعت نمود و سلطان خردادماه به عزم زیارت روضه مطهّره گلزار و صید وحشیان نرگس و ازهار و شكار مرغان الوان منقار «1» مرغزار نهضت فرمود.
شاهنشاه سپهر دستگاه با چهره رشك مهر و ماه و قامتی طوبی همراه از پای تا سر مانند خورشید منوّر غرق درّ و گوهر از خلوت خانه همایون به دیوان سرای خلافت مقرون خرامید و مباركی عید سعید را آرایش اورنگ فلك آهنگ گردید. تخت امرای هفت اقلیم را كه جایبرجای ایستاده بودند، به لفظ گوهربار درر نثار مباركباد گفت و گوهر ناسفته [249] تهنیت را به الماس زبان معجز بیان سفت. سرفرازان عالم رخها بر خاك نیاز سودند و گوی سرفرازی در میدان جانبازی از خمیدگی «2» چوگان قامت از خورشید سرافراز ربودند.
توپهای البرز كوب و نوبتخانه قیامت آشوب در خارج سرای همایون بلندآوا شد و پیلان الوند پیكر در پیشگاه حضور فلك فراز شعبدههای عجیب و رقصهای غریب تماشاییان آن بزم جنّت نصیب را بهجت افزا. بار یافتگان محفل شیلان «3» از همت قاآن جمشید پاسبان پیل بالا بدرههای «4» سیموزر یافتند و شاقان «5» ماه منظر به پیمودن كاسات شهد و شكر نوبت به نوبت به جانب نامآوران هفت كشور میشتافتند «6». خطبه خلافت به نام نامی حضرت سلطنت خوانده شد و عفاریت «7» فتنه و فساد از تیر شهاب خطیب اریب و آمین باریافتگان محفل بهجت نصیب از اطراف سپهر مملكت رانده آمد بالجمله بعد از انقضای بزم شیلان باز بنای رزم میدان شد و شیران «8» بیسلسله و پلنگان تنگ حوصله، اعنی سپاه كینهخواه برحسب احضار شاهنشاه انجم سپاه به عزم التزام ركاب ظفر مآب از هر طرف خروشان آمدند.
______________________________
(1). مجلس:+ «بهر»
(2). ملی: «خمیدهگی»
(3). موقع صرف ناهار و صلای طعام، سفره امرا و بزرگان، طعام.
(4). خریطهای از جامه یا گلیم یا تیماج كه طول آن از عرضش بیشتر باشد و آن را پر از پول كنند؛ همیان. (معین، ذیل بدره)؛ ملی: «بدرهای»
(5). غلامبچگان.
(6). مجلس: «میشتافت»
(7). دیوان، اهریمنان (معین، ذیل عفاریت)
(8). ملی: «شتران»
ص: 411
ذكر طغیان اهالی قریه «1» ذلفآباد فراهان و تعیین «2» سپاه به دفع ایشان و عاقبت كار آن زمره پریشان
ابو دلف «3» عباسی كه یكی از امرا آل عبّاس بوده در اعمال فراهان قم «4» دو شهر بنا كرده: یكی در زیرزمین و دیگری در بالای آن. شهری كه در زیرزمین بنا نهاده، خاك را مجوّف نموده و جایی به تركیب شهر مشعر بر عمارات و بیوتات و مساجد و معابد و كوچهها و بازارها ترتیب داده است. اطراف این زیرزمین از روی تحقیق سه فرسنگ بیاغراق است و این حقیقت مذكور در السنه اهل آفاق. شهری دیگر بر بالای این زیرزمین بنا كرده و در هر خانه از شهر بیرونی سوراخی از آن زیرزمین ظاهر آورده است كه هم باعث روشنایی زیرزمین است و هم در روز تنگ گریزگاه اهالی آن شهر متین.
بالجمله نام آن شهر را به مناسبت اسم خویش دلفآباد به فتح دال بینقطه نهاده و چون به قاعده قدیم دال را به «5» نقطه میگذاشتهاند، به مرور ایّام و شهور ذلفآباد بضم ذال معجمه «6» خوانده شد. به جز اهالی آنجا كه بلدیّت دارند، هركس از غربا در آن زیرزمین رود و بیبلد باشد، تا قیامت «7» مفقود است و اثبات این معنی «8» آیتی است، مشهود.
اكنون از شهر روی زمین قلیل آثاری باقی است، ولی از قراین معلوم میشود كه طول و عرض آن چیست. خلاصه اهل ذلفآباد را یكنوع رشادت و شجاعتی فطری ذاتست و در مراتب تیراندازی و لوازم آن كامل الصّفات. قانونی دارند كه همواره اوقات اموال خود را در آن زیرزمین میگذراند و در اكثر زمان با حاكم فراهان همت به طغیان میگمارند. به محض ورود محصّل حاكم در هر خانه، صاحب آن در زیرزمین است و محصل بینوا از سوراخ آن زیرزمین نشانه گلوله كین. درین اوقات با ایمانی خان حاكم یاغی آمدند و محصّلان او را جواب داده یكباره طاغی شدند «9». علاوه بر طغیان در معابر
______________________________
(1). ملی:- «قریه»
(2). ملی: «تعین»
(3). ملی: «ابو ذلف»
(4). ملی: «قسم»
(5). مجلس:- «به»
(6). ملی: «معجمهوار»؛ مجلس: «مجمعه نقطهدار»
(7). ملی:- «تا قیامت»
(8). مجلس: «دعوی»
(9). ملی: «شده»
ص: 412
عام بهسرقت اموال تجّار و سایرین پرداختند و روزها در سوراخ پنهان گشته شبها به غارت اموال مسلمانان «1» میپرداختند.
این كیفیّت به توسّط یوسف خان سپهدار عراق به عرض خسرو آفاق رسید و عبد اللّه خان گرجی یوز باشی غلامان شاهیسون با سواره خزل و پیاده جانباز [250] اخلاج ساوه و فراهانی به تدمیر آن تیرهبختان و تخریب قلعه ایشان و كوچانیدن از آن سامان مأمور گردید. پس از وصول ایشان اهالی ذلفآباد خیرگی كرده معادل پانصد نفر جمعیّت از تفنگچی در میان خود فراهم آورده و به مقابله جنود ظفر نمود، شتافتند و در اندك زدوخوردی از میدان مجادلت روی برتافتند و باز در آن زیرزمین رفته آرام یافتند.
افواج قاهره اطراف آن زیرزمین را با قلعه ذلفآباد محصور نمودند و آب و آذوقه از ایشان قطع كرده ابواب بلا بر چهره آن قوم بیحیا گشودند. چند روز بدین منوال گذشت كار آن جماعت بالمرّه پریشان گشت، لهذا از در عجز و لابه درآمده طالب امان شدند و شب هنگامی عیال و اطفال خود را برداشته هرچند تن بهسمت یكی از ممالك عراق و آذربایجان و خوزستان و غیر آن روان آمدند. احمال و اثقال ایشان كّلا كسیب غازیان ظفرنشان شد و قلعه و امكنه آن سرزمین از تیشه انتقام ویران آمد.
اكنون قلعه ذلفآباد و اماكن آن قوم ضلالت بنیاد چون مسكن بوم شوم خراب است و اهالی آنجا آواره به هر قلعه و باب، ولی شهر زیرزمین به احوال خود باقی است و احدی را قدرت بر خرابی آن نیست. خلاصه مأمورین در ازاء این خدمت مورد آفرین شدند و محصورین در خداء این خیانت آواره به هر سرزمین آمدند. بمنّه وجوده.
ذكر تعیین اسماعیل خان دامغانی سردار به محاصره قلعه خبوشان و حركت موكب فیروز اعلی به جانب چمن خوش ییلاق و اوضاع و اتفاق تا نزول حضرت خسرو آفاق به دار الخلافه سپهر مساق
در وقایع سال قبل ایراد شد كه خوانین اكراد بدنهاد خراسان از صدمات سپاه
______________________________
(1). مجلس: «مسلمان»
ص: 413
فیروزی نشان خسارت كلّی یافته متعهّد خدمت شدند، [امّا] پس از مراجعت اسماعیل خان سردار سپاه جرارّ، باز به اغوای اسحق خان قرایی مكّار از در خلاف آمدند. تنبیه ایشان مجدّدا در كیش مصلحت اندیشان لازم افتاد و برحسب امر اعلی اسماعیل خان سردار با جمعیّتی از قشون ركابی در اواخر شهر جمادی الثانی سنه مزبوره به محاصره قلعه خبوشان روی نهاد. نوّاب شاهزاده محمّد ولی میرزا به مصلحتی چند احضار به ركاب ظفر مآب و موكب فیروز همایون با جمعیّتی انجم مقرون در روز شنبه هفدهم شهر رجب المرجّب از دار الخلافه طهران حركت نموده پس از اندك روزی چمن خوش ییلاق كه از ارباع ولایت كبود جامه استرآباد است، مضرب خیام مجرّه طناب گردید.
اسماعیل خان سردار از راه جاجرم و اسفراین روانه گشته وارد كردستان و خوانین كرد و ترك نیز به عزم مخالفت كّلا مجتمع در خبوشان شدند. سردار و «1» سپاه ركابی اطراف قلعه خبوشان را احاطه كرده سنگرهای متین بستند و خوانین بدآیین از بیم سپاه ظفر قرین قدرت مجادله روبرو در خود ندیده مانند مستورات عفّت علامات در احجال اندرون حصار نشستند.
محمّد خان قاجار دولو نایب خراسان نیز برحسب امر خدیو دوران به اتّفاق اسحق خان قرایی و جمعی از قشون ركابی و خراسانی از ارض اقدس حركت و به محاصره قلعه رادكان شتافتند و روز اوّل قوجه خان كیوانلو حاكم رادكان و بیگلر خان چاپشلو حاكم اتك از قلعه با جمعیّت خود برآمده و جنگی روبرو كرده، هزیمت یافتند.
بیگلر خان بعد از هزیمت به ولایت دره جز كه محلّ حكومت اوست [251] تاخت و قوجه خان مجدّدا در كار قلعهداری پرداخت. با آنكه در آن روز تسخیر حصار رادكان آسان بود، باز اسحق خان قرایی از فرط هرزهدرایی محمّد خان نایب را فریب داد و به جهت رفع بحث حاصل دور رادكان را با اموال رعایا تاخته و از دور رادكان برخاسته در خارج خبوشان به اردوی سردار ملحق شدند.
در پیشگاه حضور شاهنشاه عدالت دستور حكایت تزویرات اسحق خان و بازداری لشكر منصور از تسخیر قلاع رادكان و خبوشان معروض افتاد و مجدّدا فرامین
______________________________
(1). ملی:- «و»
ص: 414
عتاب آیین به عهده سرداران با تمكین در باب تسخیر قلعه خبوشان شرف صدور یافته [و] شاهنشاه آگاه پیغامات غضبآمیز به اسماعیل خان سردار و سایر همراهان داد چون اهتمامات حضرت صاحبقران را درین باب زیاده دیدند، لهذا در یوم بیست و هشتم شهر شعبان المعظّم تسخیر قلعه را آماده گردیدند. پیادگان جانباز بختیاری دامان پردلی بر میان زده و چهار دسته گشته بر چهار برجی كه در چهار سمت قلعه خبوشان و مشحون از مستحفظین با نام و نشان [بود] یورش آوردند [و] از یمن طالع فیروز خسروانی به یك حمله هر چهار برج را مسخّر نموده مستحفظین اكراد را كلّا طعمه شمشیر هندی میلاد كردند.
بعد از تسخیر بروج بلافاصله روی به قلعه خبوشان نهادند و بنای بنیاد قلعه- گیان را در اندك زمانی به باد فنا دادند. قریب آن بود كه قلعه مسخّر شود، باز اسحق خان قرایی از راه فتنهزایی تسخیر قلعه و تدمیر خوانین را مناسب احوال خود ندیده در نزد سرداران جلیل محمّد خان و اسماعیل خان، متعهّد خدمت خوانین اكراد گردید. امیر گونه خان پدر رضا قلی خان زعفرانلو كه مردی سالخورده و تجربه كرده بود، ولد خود و «1» نجفقلی خان شادلو را در قلعه گذاشته خود به اردوی سپاه ظفر پناه آمد و معتمدین به «2» ارض فیض قرین فرستاده عالی جنابان میرزا هدایت الله و میرزا عبد الجواد ولدان میرزا محمد «3» مهدی شهید ثالث را به شفاعت خواسته خود نیز تا آمدن ایشان به این طریق عذرخواه گردید كه پسران رضا قلی خان و نجف قلی خان «4» را با نسوان ایشان با مالیات دو ساله خبوشان تسلیم سازد و خود در خدمت آن دو جناب به عزم درگاه فلك جناب پردازد و پس از آنكه موهبت جان بخشی را با خود یار بیند و از ركاب مستطاب مراجعت كرده مجدّدا در خبوشان منزل گزیند. رضا قلی خان و نجف قلی خان را نیز به دار الخلافه طهران فرستاده خود در ارض اقدس همواره در شاهراه خدمت آسوده نشیند.
بالجمله جنابین محترمین از ارض اقدس رسیدند و در انجام این مهامّ همداستان گردیدند. پسران و نسوان مقرّره روانه ارض اقدس و حضرات عالی درجات با امیر گونه
______________________________
(1). ملی:- «و»
(2). ملی:- «به»
(3). ملی:- «محمد»
(4). ملّی: «نجفعلی خان»
ص: 415
خان زعفرانلو و حسین علی خان قرایی در چمن خوش ییلاق شرفیاب ركاب مقدّس شدند. به شفاعت آن دو سیّد فاضل، گناه آن پیر جاهل و سایر خوانین ناقابل بخشیده شد و اسماعیل خان سردار از تعرض به آن ولایت ممنوع گردیده و مشروط به اینكه امیر گونه خان بعد از مراجعت به عهد خود وفا نماید و رضا قلی خان و نجفقلی را به دار الخلافه فرستاده متصدّی كار خدمت آید [و] هرگاه پس ازین خلافی از ایشان به ظهور رسد، شفاعت احدی درباره آنها مسموع نباشد و شحنه قهر قهرمانی در اجرای سیاست به هیچ نوع ممنوع نباید.
خلاصه نوّاب شاهزاده محمّد ولی میرزا مجدّدا به والیگری مملكت خراسان سرافراز و به مرافقت آن دو سیّد سعادت انباز [252] و سایرین روانه ارض میمنت دمساز شد. پس از انجام ماه صیام موكب با احتشام نیز از چمن مزبور حركت و چند روزی در ارباع ساواشی «1» فیروزكوه مشغول شكار و طرب گشته، در روز چهارشنبه بیست و دویم شهر شوّال المكرم عرصه دار الخلافه از فیض ورود شاهنشاه فیروزی آیت قرین هشت جنّت آمد.
ذكر آمدن رشید خان افغان به اتّفاق وقایعنگار و عزیمت شاهانه به شكار مسیله و زیارت قم و مراجعت به مقر خلافت جاوید تحشم «2»
در وقایع سال قبل ایراد شد كه حضرت میرزا محمد صادق وقایعنگار به سبب بروز التفات درباره حاجی فیروز الدین میرزا، مأمور هرات گردید. پس از وصول مشار الیه حاجی فیروز كه آن همه ابواب التفات بر چهره خود گشاده دید به طمع افتاد كه به حمایت كارپردازان دولت خداداد به برادر خود شاه محمود مسلّط آید و جمعیتی از دربار فلك مدار خواسته كه در عزیمت ولایات «3» قندهار و كابل هنگامهها آراید، لهذا كمال عزّت و
______________________________
(1). از این صحنه تصویری بسیار زیبا در این مكان حجّاری شده است. اعتماد السلطنه ساواشی را در روزنامه اردوی همایون نمره دوم. صفحه 44 تنگهواشی خوانده است.
(2). ملی: «ولایت»
(3). ملی:- «جاوید تحشم»
ص: 416
اعتبار درباره حضرت وقایعنگار مبذول داشته و رشید خان درّانی را با پیشكشی فراوان به اتفّاق مشار الیه به سفارت برگماشت.
مشار الیهما در اواخر شهر ذی قعدة الحرام وارد آستان خلافت نشان [شدند] و پیكش فیروز از نظر معدلت اندوز گذشته موقع قبول و استحسان یافت. چون مطلب رشید خان عمده بود، لهذا چندی در دار الخلافه او را موقوف داشته در سرای جناب میرزا محمد شفیع صدراعظم به خوشی به سر میبرد تا از قراری كه- انشاء الله تعالی- ذكر خواهد شد، روی به صوب مقصود آورد.
بالجمله در اواسط شهر ربیع الاوّل سنه یكهزار و دویست و سی و یك كه عرصه كوه و هامون از نزول برف سیمابی سلب گردید و ساحت دار الخلافه از شدت سرما و برف به طرزی عجب [شد] موكب همایون به عزم شكار مسیله كه از گرمسیرات قم است، عزیمت نمود. پس از آنكه عرصه كوه هامون از وجود كبكان خوشخرام و آهوان سیم اندام خالی گردید، به عزم زیارت حضرت معصومه- صلوات الله علیها- نهضت فرمود. روزی سه چار [بار] در آن روضه مینو آثار اوقات به خضوع و خشوع به سر شد و پس از آن قهستان قم و سامان سایر البلوك و اخلاج از فرّ نزول حضرت صاحبقران معدلت شمول طعنهزن سپهر «1» اخضر آمد.
یوسف خان گرجی سپهدار عراق و خوانین عراقی «2» جبههسای آستان فلك پاسبان و از گذرانید پیشكش دلكش مورد عنایات و تفقّدات بیپایان شدند بعد از استیفای حظّ كامل از شكار كبكان و آهوان شیرین شمایل باز خاطر همایون به رجعت دار الخلافه مایل آمد. در روز دوازدهم شهر ربیع الثانی، آن عرصه بهشت مبانی را از یمن نزول حضرت صاحبقرانی طراوتی بیاندازه حاصل شد. در خلال این احوال مهدی قلی خان دولوی قاجار بیگلر بیگی استرآباد و یموت، حسین و قربان نام ایكدریموت را كه ولدان یك نفر از قاتلان مرحوم حسین قلی خان والد بزرگوار داور تاجدار بودند، گرفته به دربار سلطانی فرستاد در عرض راه، قربان نام، شب هنگام خود را بكشت. حسین نیز خواست خود را بكشد، تیغی كه در دست داشت به زنجیر گردن او كشیده شد و دم تیغ
______________________________
(1). ملی:+ «آمد»
(2). ملی:- «عراقی»
ص: 417
برگشت و مستحفظین باخبر و از آن پس او را درست نگاهداری كرده به درگاه آسمان فر آوردند. حضرت اعلی بر جان آن خبیث بخشود و چشمان او را از حدقه [253] برآورده به جانب دشت روان فرمود. بالجمله در همین سال این بنده مدحت سگال، به تفویض خدمت دار الانشای همایون و كتابت اسرار مكنون بهرهور و ترسلنگاری دیوان صدارت اعظم نیز ضمیمه آن خدمت «1» معتبر آمد.
[مصرا] ع:
یاد باد آن روزگاران یاد باد ______________________________
(1). ملی:- «خدمت»
ص: 418
بخش 3
بهاریه «1» سال میمون فال سیچقان ئیل مطابق یكهزار و دویست و سی و یك هجری و سرداری فرج الله خان به خراسان و رجعت رشید خان افغان
هنگامهآرای عرصه خاور و یكّهتاز ساحت باختر اعنی خورشید انور، درین سال فرخ فرّ بعد از انقضای چهار ساعت و چهل و سه دقیقه از شب پنجشنبه «2» بیست و یكم شهر ربیع الثانی سنه یكهزار و دویست و سی و یك هجری از سرای حوت به میدان حمل نهضت آرای شد و در عرصه خاورزمین گلشن از ورود جنود سوری و سوسن به دفع خوارزمیان دی و بهمن هنگامهها برپا [نمود]. نوباوه سرو آزاد با خیول سبزه و ازهار اطراف قلعهچمن را محصور آورد و مسرع باد نوروزی از جانب سلطان بهار او را از مداخلت منع كرد و موكب خسرو اردیبهشت به سلطانیه چمن نزول فرمود.
جگرگوشگان قوای نامیه را به پیشگاه حضور خویش احضار فرمود. «3» بنیاد امیر خیانتپیشه بهمن با خلف ناخلف اسپند به ضرب تیشه انتقام از پای درآمد و افغان تندر در تصرّف حصار گلشن بر فلك اخضر رسید. سفیر وقایعنگار هزاردستان در شهربند گلستان پایبند شد و نوباوه سرو سهی به ایالت خاورزمین گلزار حكمران بر هر پست و بلند. از عزل و نصب نوباوگان نهال ممالك گلزار را طراوتی دیگر حاصل شد و كوهنشینان لاله و شقایق را از یورش ابر آذار خونها در سینه و داغها بر دل ماند.
كنارنگ «4» كیهان و خداوند جهان اعنی شاهنشاه صاحبقران و خسرو كشورستان به
______________________________
(1). ملی: «بهار»
(2). مجلس: «شنبه»
(3). مجلس: «نمود»
(4). كنارنگ: حاكم، ناظر، فرماندار.
ص: 419
جهت مباركی نوروز فیروز اورنگ خلافت را از فرّ جلوس همایون رونقی تازه داد و دست دریانوال به افشاندن بدرههای «1» سیموزر بر جیب و دامان كهتر و مهتر برگشاد. پس از انقضای بزم شیلان چند روز به عیش و عشرت گذشت و بعد از گذشتن زمان عیش هنگام نهضت و زمان طیش گشت. چون خوانین خراسان به اغوای آن «2» پیر گرگ قرایی نقص عهد را پیشه ساختند و به طریق ماسبق خیال خودسری پرداختند، نوّاب شاهزاده محمّد ولی میرزا مستدعی مأموریّت لشكری به جهت تنبیه خوانین اكراد از ركاب ظفر بنیاد شد، لهذا فرج الله خان افشار نسقچی باشی با معادل دههزار پیاده و سوار ركابی به صوب خراسان مأمور [و] در اواخر شهر جمادی الاول روانه آن حدود و ثغور شد.
رشید خان افغان را نیز رخصت داده و حضرت میرزا محمّد صادق وقایعنگار را نیز با او فرستاده به جناب حاجی فیروز الدّین میرزای والی هرات اعلام داشتند كه اكنون فرستادن جمعیّت به جهت امورات منظوره مصلحت نیست؛ تا بعد ازین ملاحظه شود كه قرار خوانین بدآیین برچیست. عذر این فقره را موقوف به تقریرات زبانی فرستاده داشتند و مشارالیهما به همراهی فرج الله خان روی به آن صوب گذاشتند.
ذكر آمدن محمد رحیم خان خوارزمی به حوالی استرآباد و شكست او از جلادت لشكر ظفر بنیاد و حركت موكب اعلی به سلطانیّه خلد نهاد
بعد از قتل خواجه كاشغری، قربان قلیچ خان یموت كه همواره اوقات فتنهآرای داشت [254] بود، طوایف تركمان را بیسروپا یافت و باز از راه فتنهجویی خیالی تازه كرده به جانب خوارزم شتافت [و] محمّد رحیم خان اوزبك والی خوارزم را به عزیمت دشت اتك و گرگان و گرفتن وجه زكوة و گروگان از طوایف تركمانان دعوت كرد و خان مزبور هم كه خود همواره طالب این فقره بود، با احتشادی تمام روی به ولایت درون و مهین آورد. از تركمانان تكّه زكوتی بیحساب گرفت و گروگانی معتبر ستاند و جمعی
______________________________
(1). ملی:- «بدرههای»
(2). مجلس: «ای»
ص: 420
سوار همراه كرده گروگان را به جانب خیوه راند و پس از استیلای بر تكّه، بههمین عزم به سوی دشت گرگان آمد كه با طوایف یموت و كوكلان نیز همین عمل را معمول دارد و ایشان را هم مثل جماعت تكه تابع خویش آرد. چون این خبر به عرض دارای دادگر رسید، فی الفور فرج الله خان افشار را كه با جمعیّت بسیار به خراسان مأمور شده بود، فرمایش داده از ولایت بسطام عازم حدود استرآباد گردید. ذو الفقار خان و مطلّب خان نیز با جانبازان سمنان و دامغان به او ملحق و مهدی قلی خان بیگلر بیگی استرآباد هم با جمعیّتی كه داشت، روی به موافقت قشون ركابی گذاشت. از آن طرف محمّد رحیم خان اوزبك به سامان فندرسك «1» و چناشك «2» و قانچی روانه و این معنی مقابله تركان قاجار و اوزبكان غدّار را بهانه شد. خان اوزبك با كمال تشویش آدمی از خویش نزد ذو الفقار خان دامغانی فرستاد [ه] از روی عجز چنین پیغام داد كه: مرا از عزیمت این دشت به جز اخذ زكوة شرعی از تركمانان دیگر منظوری نیست. این اجماع قشون پادشاهی و این طیش سرداران دولت در مخاصمه و مجادله از چیست؟
ذوالفقار خان آدم او را در خیمه راه نداد و چون شنیده بود كه اوزبكان ساز چكور را خوش مینوازند، در وقت خواب او را خواسته و در خارج خیمه او را «3» بر روی خاك نشانیده تا هنگام صبح چكور مینواخت و صبح بدون جواب به مراجعت پرداخت.
بالجمله در حدود پسرك من اعمال فندرسك تلاقی عسكرین دست داد و خان خوارزم در روز اوّل در سنگر توقّف نموده و جمعی از سران اوزبكیّه را با جنود خوارزمیّه به مقابله شیران ژیان فرستاد. در حمله اوّل در چون روباهان دغل از برابر شیران رمیدند و جمعی از ایشان مقتول گردیده بقیة السّیف به دامان فرار آرمیدند.
علی الصّباح كه رایت فیروزی آیت مهر، چون اختر كاویانی شاهنشاه خورشید چهر، از كنار افق طالع و خوارزمیان كواكب را همان شكوه طلیعه آفتاب قالع و قامع آمد،
______________________________
(1). فندرسك از توابع شهرستان رامیان در نزدیكی گرگان امروزی.
(2). چناشك یا خباشك- چوناش: قصبهای بود میان جاجرم، خرقان و گرگان كه به بزرگی و محكمی شهرت داشته (معین، ذیل چناشك)؛ قلعه محكم آن سابقهای دور و طولانی دارد. بهطوری كه در تواریخ آمده است، قابوس بن وشمگیر زیاری در این مكان به قتل رسید. (ر. ك: تاریخ مفصّل ایران، عباس اقبال، ص 143).
(3). مجلس: «او را»
ص: 421
خان خوارزم باز مثل روز گذشته اراده حركت از سنگر نداشت و اوقاتی را به دفع الوقت میگذاشت. سرداران سپاه ظفر پناه پرچم رایات خسروانی را گشادند و پیاده و سوار [ه] لشكر منصور را با توپخانه صاعقه دستور، فوجفوج و دستهدسته كرده و تیپآرایی خویش را به عمل آورده روی به عرصه رزم نهادند. یكّهتازان سواره لشكر از صف جدا گشته تا حوالی سنگر خان خوارزم راندند و آیات سرزنش و توبیخ به گوش هوش خوارزمیان خواندند.
محمّد رحیم خان لا علاج دست از جان شسته با معادل سیهزار نفر از اولجاریه اوزبكیه و تركمانیه از سنگر پای جسارت بیرون نهاد، در برابر جنود مسعود صفآرا گشته به آیین خویش بایستاد. نخست توپچیان چابك دست لشكر فیروزی اثر عقدهای گلوله از گلوی توپ البرز كوب گشادند و پیادگان [255] سپاه منصور در انداختن تفنگ شهاب دستور به آیین نظام، داد مردی و مردانگی دادند.
خان خوارزم سواران لشكر خود را اذن به یورش داده خود نیز متهوّرانه در میدان رزم پای نهاد. طالع فیروزی مطالع شاهنشاه صاحبقران یاری كرده به یك شیلیك «1» توپ صاعقهكوب آن قوم بیباك را از پای درآورد. از صدمات مهرهای آتشین توپ و تفنگ، مانند برگ از درخت میریختند و تاب ثبات نیاورده و چون بخت خویش برگشته به دامان فرار آویختند. خان خوارزم از معركه رزم بهطوری گریخت «2» كه تا باب خیوه «3» عنان از دستش نگسیخت. تا جایی كه قدرت تعاقب بود، شیران لشكر از عقب آن روباهان بدگوهر شتافتند و جمعی را از لباس حیات عاری ساخته روی برتافتند. اردوی خان كلّا بر جا مانده از اشتر و استر و سایر اسباب تجمّل آن خیرهسر به قدری كسیب غازیان مظفّر گردید كه از حساب بیرون است و محاسب اندیشه در ادراك آن به زاویه عجز مقرون. بالجمله بعد از اعلام این خبر به امنای دولت جاوید اثر، فرج اللّه خان افشار با همان لشكر ابواب جمعی باز بهصوب خراسان مأمور شد و موكب فیروز به جهت ییلامیشی در چمن سلطانیّه دلفروز در روز سهشنبه هفتم شهر رجب المرجّب سنه مزبور و با سپاهی منصور عزیمت را به ظهور آورد.
______________________________
(1). مجلس: «شلیك»
(2). ملی «از معركه رزم گریختند»
(3). ملی: «خیود»
ص: 422
بعد از نزول اجلال به آن چمن طراوت اتّصال شاهزادگان حمیده خصال، حضرت نایب الخلافه عبّاس میرزا از آذربایجان و قوام السّلطنه محمّد علی میرزا از كرمانشاهان و شجاع السّلطنه حسن علی میرزا از دار الخلافه طهران برحسب احضار به تعاقب یكدیگر رسیدند و برادران بلند اختر از دیدار یكدیگر بهرهمند و از وفور التفات گوناگون شاهنشاه صاحبقران هریك جداگانه سربلند گردیدند.
[مصرا] ع:
سه آفتاب به یك آسمان نزول نمود
ذكر عزیمت نوّاب شاهزاده محمّد ولی میرزا والی مملكت خراسان به محاصره قلعه رادكان و ممنوع شدن از جانب دیوان
نوّاب شاهزاده محمّد ولی میرزا را معلوم آمد كه حركت محمّد رحیم خان اوزبك از خوارزم و جسارت او تا سامان استرآباد به اشاره خوانین اكراد ضلالت بنیاد بوده، لهذا مجدّدا تنبیه آن جماعت را لازم یافته و جمعیّتی از قشون ركابی و جنود خراسانی فراهم آورده محمّد خان قاجار دولو نایب خراسان با امیر قلیچ خان تیموری و عبد الكریم خان عرب «1» بسطامی را به محاصره قلعه رادكان و تنبیه قوجه خان كیوانلو مأمور ساخت و خود نیز در ساعتی سعد با اسحق خان قرایی به خارج ارض اقدس نقلمكان كرده به اجماع قشون نیشابور و سبزوار پرداخت.
مأمورین قلعه رادكان را در عرض راه معلوم شد كه بیگلر خان چاپشلو حاكم درهجز اراده حمایتی نسبت به قوجه خان حاكم رادكان كرده به عزم شبیخون سپاه منصور جمعیّتی فراهم آورده است، لهذا به قانون سپاهیگری نخست دفع او الزم دیدند و با جمعیّتی كه داشتند روانه سامان درهجز گردیدند.
بیگلر خان هم با جمعیّتی كه از افواج تركمانان تكه و چاپشلو داشت، به مقابله شتافته پس از اندك كرّی تاب درنگ نیافته روی به فرار گذاشت. مأمورین به تعاقب او
______________________________
(1). ملی:- «عرب»
ص: 423
تاختند و حصار مشهور به قلعه عمارت را از تصرّف او گرفته [به] نهب و غارت او پرداختند. مال و اسباب او از صامت و ناطق آنچه در قلعه بود، كسیب غازیان نصرت [256] نصیب شد و بیگلر خان جریده و سبای به درهجز شتافته از ما یعرف بینصیب ماند.
مأمورین پس از تنبیه آن مفسد بیدین مجدّدا به محاصره قلعه رادكان سبك عنان شدند و نوّاب شاهزاده نیز به ظاهر [از] ارض اقدس حركت كرده وارد خارج حصار رادكان با همراهان آمدند. اگرچه ظهور این معنی خلاف رای خوانین اكراد بود، ولی تا امر را مشتبه سازند، رضا قلی خان زعفرانلو در خبوشان متوقف و امیر گونه خان پدر خویش را «1» با جمعیّتی از اكراد خبوشانی به عزم خدمتگزاری دولت خسروانی روانه و مشار الیه در خارج رادكان به اردوی والا پیوست و علی الظّاهر دل بر خدمت و جانفشانی بست.
اسحق خان قرایی را از راه هرزه درآیی با قلعهگیان در خفیه مراودتی بود و شبها اعانتها از آب و آذوقه نسبت به قلعهگیان مینمود و روزها در خدمت شاهزاده بر اصرار در محاصره میافزود. امیر گونه خان زعفرانلو را خواست فریب دهد كه پسر خود رضا قلی خان و نجفقلی «2» خان شادلو را با جمعیّتی وافر خواسته شب هنگامی اردوی نوّاب شاهزاده را بر هم زنند و آشوبی تازه برپا كنند. چون امیر گونه خان مزبور در سال گذشته در چمن خوش ییلاق در خاكپای خسرو آفاق تعهّدات زیاد در اجرای خدمت دولت قوی بنیاد كرده بود، لهذا راضی به این معنی نگشته قرار كار را بر آن دادند كه معتمدین چند از خوانین ترك و كرد با عرایض ضراعتآمیز به درگاه خسرو معدلت انگیز فرستاده عذرخواه جرایم قوجه خان گردند. بالاخره به تدارك این كار عمل نمودند و یورش به قلعه رادكان را به دفع الوقت گذرانیده منتظر جوابی از امنای دولت ابداركان بودند.
فرستادگان خوانین قبل از حركت رایات ظفر قرین به دار الخلافه بهجت ضمین وارد و مطالب ایشان به عرض صاحبقران مروّت فواید رسید. شاهنشاه آگاه چون رای ایشان را درین كار متّفق دید، بنابر مصلحت ملكداری به منع نوّاب شاهزاده از محاصره
______________________________
(1). مجلس:- «را»
(2). ملی: «نجفعلی»
ص: 424
قلعه رادكان جازم گردید. فرمانی قضانشان از مصدر خلافت به افتخار نوّاب شاهزاده صادر و عباسقلی خان پیشخدمت نوایی به چاپاری به صوب خراسان سایر آمد [و] با وجود كبر سنّ در عرض شش روز خود را به اردوی نوّاب والا رسانید و حضرت والا بعد از اطّلاع از حكم صاحبقران قلعهگشا فی الفور از محاصره قلعه رادكان دست كشید و روانه ارض اقدس گردید. امیر گونه خان مستدعی مراجعت به صوب خبوشان شد و اسحق خان قرایی بعد از ورود به ارض اقدس باز آتش فساد را دامنزنان آمد غافل كه آن آتش، چنارآسا در وجودش گیرد و عنقریب دودها از دودمانش راه كره اثیر در پذیرد.
فرد:
چو بد كردی مباش ایمن ز آفات «1»بدی را خود بدی باشد مكافات
ذكر خبر قتل اسحق خان قرایی و ولدش حسین علی خان و حركت موكب اعلی از سلطانیه به دار الخلافه «2» طهران
در وقایع سال قبل ایراد شد كه نوّاب شاهزاده محمد ولی میرزا در چمن خوش ییلاق از شاهنشاه آفاق نوازشها دیده با خلعت والیگری مملكت خراسان به اتّفاق علما و سادات و خوانین آن ولایت روانه ارض اقدس گردید. اسحق خان قرایی فتنهجو باز كار را منافی رای خود یافت و كرّه بعد اخری به زاویه مكر و خدیعت شتافت [و] حسین علی خان ولد خویش را با آنكه تازه در ركاب نوّاب شاهزاده از اردوی اعلی مراجعت كرده در ظاهر به بهانه استدعای [257] تفویض حكومت ولایت ترشیز و در باطن به جهت تدبیر عزل نوّاب شاهزاده از والیگری آن مملكت فیضآمیز روانه دربار دارای معدلتانگیز ساخت و به زبانی كه میدانست به عرض فقرات معروضه پرداخت.
شاهنشاه آگاه بنابر مصلحت ملكداری عزل نوّاب شاهزاده را مناسب ندید، ولی به جهت اطمینان خاطر آن پدر و پسر و رفع توهّم و وحشت ایشان از نوّاب شاهزاده
______________________________
(1). ملی: «اوقات»
(2). مجلس:- «دار الخلافه»
ص: 425
دوران، حكومت ولایت ترشیز را به اسم حسین علی خان عنایت و قبل از حركت رایات ظفر آیات به صوب سلطانیّه او را مقضیّ المرام روانه آن حدود و ناحیت گردانید.
مشار الیه از فرط غرور بدون اعتنا به نوّاب شاهزاده «1» نخست روی به ولایت ترشیز نهاد و مدّتی در آنجا توقّف كرده قرار در كار انضباط آن ولایت میداد كه در روز مصلحت قلعه سلطانآباد آن ولایت را مأمن خویش نماید و به سبب استحكام آن قلعه هنگامهها آراید.
از آن طرف، اسحق خان پدر بدگهرش باز در تفكر «2» فتنه و فساد افتاد و حسن بیك قرایی را مجدّدا به جهت شكایت از سوء سلوك نوّاب شاهزاده و تعیین شاهزاده دیگر به درگاه معّلی فرستاد. نوّاب معزّی الیه كه از رفتار سابقه او زخمها در دل داشت، این كردارهای لاحقه نیز بر زخمهای سابقه نمك میگذاشت، اتلاف او را روزبهروز بل لحظهبهلحظه طالب بود، ولی با بودن ولدش حسین علی خان در ترشیز مصلحت اقتضا نمینمود. بالاخره در روزی كه خبر ورود حسین علی خان به ارض اقدس به نوّاب والا رسید در جزو تمهیدات به كار برده به تدارك اتمام كار آن ولد و والد غدّار كوشید. اسحق خان در حضور اشرف ایستاده بود كه حسین علی خان با لباس سفر وارد عمارت گشته از دور تعظیمی در كمال رعونت و استغنا كرده و شاهزاده او را پیش خواسته بنای سئوال و جواب شد و آن كفتارزاده را در گفتار جواب و سئوالات نوّاب شاهزاده از روی غرور كار منجّر به خشونت و عتاب آمد. لشكر غضب بر جنود حوصله زبردست گشته «3» و كار از مرحله رسوم بردباری و ملاحظه فنون ملكداری درگذشت؛ فی الفور به سیاست فرمان داد و پدر بدگهرش را نیز بلافاصله از عقب پسر به دركات سقر فرستاد. یك طناب بر گردن هردو بسته شد و رشته فساد خراسان بل فساد جهان در یكنفس از هم گسسته آمد.
نعش پلید آن دو مفسد عنید را در وسط میدان ارك انداختند و پس از آن به ضبط اموال و حبس متعلّقان بدخصال او پرداختند.
در اواخر شهر رمضان المبارك این خبر بهجت اثر در چمن سلطانیّه به عرض دارای دادگر رسید و دولتخواهان شوكت علیّه را در حقیقت عیدی بزرگ ظاهر گردید.
علی الظاهر به جهت اطمینان خاطر سایر خوانین طاغی، به نوّاب شاهزاده فرمایشات
______________________________
(1). مجلس:+ «غیور»
(2). مجلس: «فكر»
(3). مجلس: «نشسته»
ص: 426
عتابآمیز صادر، ولی در باطن مورد انواع نوازشات و تحسین و مفاخر شد.
خلاصه چون هوای چمن سلطانیّه را آغاز برودت و دم سردی بود، رای عالم آرای سلطانی به مراجعت اقتضا نمود. نوّاب نائب السلطنه العلیّه بعد از نوازشات سنیّه و تاكیدات در باب تنبیه طوایف بلباس، مراجعت به آذربایجان كرد و حضرت محمد علی میرزا پس از تفقّدات بهیّه و فرمایشات در خصوص اتمام كار كوهنشینان بختیاری روی به دار الدّوله كرمانشاهان آورد. نوّاب حسن علی میرزا نیز قبل از حركت رایات نصرتآمیز، به جهت تدارك ورود موكب [258] سلطان مسعود به دار الخلافه شتافت و در اواخر شهر شوال المكرم عرصه آن روضه ارم توام از وصول موكب شاهنشاه معظّم طراوتی تازه یافت.
ذكر قضایایی كه بعد از قتل اسحق خان در خراسان اتّفاق افتاد و فتنهجوییهای جماعات قرایی و هزاره و افغان بدنژاد
بعد از قتل اسحق خان قرایی و ولدش، نوّاب شاهزاده محمّد ولی میرزا گماشتگان كارآگاه [را] به ضبط ولایات متصرّفی ایشان روان نمود و ولایات ترشیز و سرجام خواف «1» را بدون مانع و عایقی تصرّف فرمود. محمّد خان ولد اسحق خان كه در تربت حیدریّه تمكّن داشت، ضبط آنجا را به برادر دیگر خویش حسن علی خان محوّل و خود به اطمینان قلعه دولتآباد كه از قلاع محكمه آن سامان است روی به آن محلّ گذاشت.
محمّد خان قاجار نایب خراسان با امیر قلیچ خان تیموری برحسب امر والا به ضبط ولایت تربت «2» و استیصال سایر بازماندگان اسحق خان مأمور آمدند و چون محمّد خان در قلعه دولتآباد متحصن بود، نخست تنبیه و تدمیر او را انسب دانسته وارد آن حدود و ثغور شدند.
سران و سرخیلان قرایی كلّا و طرّا از بازماندگان اسحق خان رویگردان و با نایب خراسان در اضمحلال محمّد خان همداستان آمدند. قلعه دولتآباد محصور لشكر
______________________________
(1). ملی: «خاف»
(2). ملی: «ترغیب»
ص: 427
منصور گردید و چون آزاد خان ولد محمّد خان هزاره در همان اوقات داعی حق را لبّیك اجابت گفته بود، لهذا برحسب صوابدید نوّاب اشرف، نوبت ضبط ولایت جام و امارت هزارهجات بیسرانجام به اسكندر خان برادرزاده محمّد خان رسید و چون ولایت جام را با غوریان اتّصالی است، ضبط ولایت غوریان نیز محوّل به اسكندر خان شد. مشار الیه از ارض اقدس به عزم غوریان روان و حسب الامر نوّاب شاهزاده، میرزا عبد الكریم تفرشی قمی مستوفی آن سركار به سفارت هرات و استمالت حاجی فیروز الدّین میرزای افغان شتابان گردید.
حاجی فیروز و امرای افاغنه را بعد از اطّلاع از قضیّه اسحق خان خاطرها گماشته بر تصرّف غوریان و سایر ولایات آمد. اوّلا فتحعلی خان مروزی ساكن قریه شكیبان من اعمال هرات را با سیصد نفر جمعیّت به تصرّف قلعه غوریان فرستادند و در سایر ولایات جام و باخرز نیز دست تعدّی برگشادند. نوّاب شاهزاده چون ازین داستان باخبر گردید، «1» اسكندر خان بیگلر بیگی هزاره را كه در ابتدا به نظم غوریان فرستاده بود، اكنون به خرابی و نهب و غارت آنجا مأمور كرد و مشار الیه نیز با جماعت هزاره به آن سامان رفته كسیب فراوان گرفت و پس از چند روزی طبل طغیان كوفته بنیاد خان هزاره [ای] را با خود یار و مددكار «2» آورد. بنیاد خان هم با جمعیتی از جسته و گریخته اویماقات «3» هزاره [ای] و جمشیدی و فیروزكوهی فراهم آورده در ولایت غوریان، مستعدّ و مستبدّ «4» نیست و نصیر خان برادر خویش را به تدبیری كه میدانست از ولایت قندهار آورده با حاجی فیروز عهد موافقت بربست. محمّد خان نایب خراسان چون فتنه غوریان را دریافت كرد، دست از محاصره دولتآباد و تدمیر محمّد خان قرایی برداشته رو به محاصره غوریان آورد. حاجی فیروز چون محمد خان را در خارج قلعه غوریان تصرّفی خویش دید، لهذا عامل عمل حیله و تزویر گردید.
برخی از ارباب دور از غرض را نزد حضرت [259] وقایعنگار میرزا محمّد صادق كه نامش با مسمّی مطابق است فرستاد و چنین قرار داد كه از راه دلسوزی میرزا را از پیش خود خبر «5» نمایند كه اینك جمعیّت و سرداری از هرات به عزم شبیخون
______________________________
(1). مجلس: «آگاه گردید».
(2). ملی:- «كار»
(3). طوایف، قبایل.
(4). ملی: «مستند»
(5). مجلس: «خبردار»
ص: 428
اردوی محمّد خان نایب به غوریان مأمور شده، همان بهتر كه نایب مزبور به توسّط حضرت وقایعنگار از این كار خبردار شود و خلاصی خویش را به طرفی كه مصلحت داند، رود. حضرت میرزای صادق این معنی را یكی از جمله كارنماییها و خدمتهای آن سفارت دانسته قبول كرد و به تمهیدی كه عین تمنّای حاجی فیروز بود، از هرات برآمده روی به اردوی نایب آورد. چون نایب هم جمعیّتی قلیل داشت و این حرف را مبتنی «1» بر صدق میپنداشت، شب هنگام راه ارض اقدس پیش و از خوف جان سر خویش گرفت.
حضرت وقایعنگار باز به هرات برگشت و حاجی فیروز را ازین تمهید بجا، كلاه گوشه افتخار از گنبد دوّار برگذشت. ملك قاسم میرزای ولد خویش را به غوریان فرستاد و بنیاد خان هزاره به تحریك محمّد خان قرایی و اعتضاد حاجی فیروز دست به غارت ولایات زورآباد و خواف برگشاد. بالجمله نوّاب محمّد ولی میرزا موافقت افاغنه و هزاره و قرایی را باهم پرزور دید، لا علاج به حركت مذبوح كوشید. محمّد خان نایب را با دو هزار سوار و پیاده قشون ركابی ابواب جمعی فرج اللّه خان افشار كه در ارض اقدس قرار داشت، به دفع آن فتنه روانه و مشار الیه نیز تا میتوانست به نهب و غارت اموال حول وحوش ولایات غوریان و كوسویه و باخرز و احشامات هزاره پرداخت.
بعد از آنكه لشكر فیروز از اموال بیشمار گرانبار شدند، مراجعت به تربت شیخ جام كرده قشون غنیمت آورده را به جهت قسمت اموال و اخذ رسدی «2» خویش از آن احمال و اثقال در آنجا جمع آورد. اكثر لشكر كه رسد خود را از غنیمت گرفتند متفرّق شده به ارض اقدس رفتند. محمّد خان قرایی و اسكندر خان و بنیاد خان و نصیر خان هزاره چون نایب را در تربت شیخ جام بیسرانجام دیدند، لهذا با جمعیّت هزاره و افاغنه و قرایی به عزم مجادلت وی پیسپر گردیدند. حضرت نایب وقتی خبردار شد كه خود را محاط افواج دشمن یافت، بنابرآن، لا علاج با آن معدودی كه داشت به مقابله شتافت.
اگرچه دستجات استرآبادی در آن دعوا داد مردانگی دادند، ولی بالاخره سودی نبخشید
______________________________
(1). مجلس: «مبنی»
(2). حصه و رصدی كه میان اصناف و رعایا تقسیم میشود (معین) در اینجا، غنیمت و سهم هر سپاهی را رسد گویند.
ص: 429
و روی به هزیمت نهادند. مصطفی خان سدن رستاقی استرآبادی به دست قرایی اسیر شد [و] محمّد خان نایب عازم ارض اقدس بهشت نظیر آمد.
افغان و قرایی و هزاره را ازین فتح نمایان غروری كامل حاصل و در طمع خامشان خیال تسخیر ارض اقدس كامل شد. محمّد خان قرایی و خوانین طاغی خراسان، وقت را غنیمت شمردند و معتمدین از هر طرف به تحریك حاجی فیروز الدّین روانه هرات كردند. معزّی الیه نیز از عاقبت این جسارت چشم پوشیده مدد خان افغان نایب هرات و حاجی آقا خان وزیر خود و دوست محمّد خان درانی را با فوجی از افاغنه به ولایت جام و آن سامان روانه گردانید. در اندك زمانی در ولایات غوریان و جام و باخرز از جماعت افغان و هزاره و قرایی ازدحامی دست داد و دست زمانه ابواب بلا برگشاد. معارف ولایات جام و باخرز را كلّا به ولایت هرات راندند و در هر قصبه و قریه مستحفظین از خود نشاندند. حاجی فیروز را باد نخوت و غرور در [260] كاخ دماغ رسوخ یافت و به خیال خام مرزبانی به وادی مخالفت با دولت ابد مبانی شتافت.
میرزا عبد الكریم تفرشی مستوفی نوّاب شاهزاده را با پیغامات مخالفتآمیز به ارض اقدس روانه و حضرت وقایعنگار را در سرایی كه جغدان را آشیانه بود، محبوس كرد و اولیای دولت خداداد را بالمرّه از ارادت خویش مأیوس آورد.
[مصرا] ع:
عزم دارای جهان دشوارها آسان كند
ذكر تفویض ایالت مملكت خراسان به نوّاب شجاع السلطنه حسنعلی میرزا و احضار نوّاب محمّد ولی میرزا و سایر اوضاع
اخبار شورش افاغنه و قرایی و هزاره و شكست محمّد خان نایب خراسان و سایر اوضاع اتّفاقیه در آن سامان در دار الخلافه طهران به عرض شاهنشاه صاحبقران رسید.
ازانهای الهامات غیبی بر رای عالمآرا چنین واضح گردید كه، ازین پس سازش خوانین خراسان با نوّاب محمد ولی میرزا از جمله ممتنعات و توقف نوّاب معزی الیه در آن صفحات به اختلاف جهات خلاف مصلحت دولت جاوید سمات. علاوه بر این فقرات،
ص: 430
خوانین اعراب طبس وقانیات كه همواره از فرط سلامت نفس با هر نوع والی و حاكم رفتاری بهسزا مینمودند و همواره سالك «1» طریق خدمتگزاری بودند، بعد از قتل اسحق خان و پسرش از نوّاب معزّی الیه اندیشهمند گشته به كرّات معتمدین به دربار معدلت قرین میفرستادند و زبان ضراعت به استدعای تعیین شاهزاده [ای] دیگر میگشادند.
چون نوّاب حسنعلی میرزا سالها بود كه به دار الخلافه طهران فرمانروا و تربیت یافته انجمن حضور شاهنشاه معدلتآرا و حضرت صاحبقرانش در مراتب ملكداری و مرزبانی و حسن سلوك با اعالی و ادانی آزمایشی بهسزا كرده بود و به رجوع خدمات بزرگ و مهمّات سترگ از هر حیثیّت سزاوار مینمودند، لهذا قرعه ایالت مملكت خراسان به نام نامی آن شاهزاده عظیم الشّأن، نیكو افتاد و جمعی از قشون ركابی به سرداری اسماعیل خان دامغانی ابواب جمع او گشته و لقب ارجمند شجاع السّلطنه بر فرق او هشته از اعطای فرمان و خلعت ایالت آن مملكت فرق اعتبارش از گنبد دوّار گذشته، در ساعتی سعید بوسه بر درگاه شاهنشاه فلكجاه داد و به صوب آن ولایت روی نهاد. ابراهیم خان هزاره را كه در دار الخلافه- از قراری كه ذكر شد- محبوس نظر بود، شفاعت نموده در ركاب خویش برد. امان اللّه خان غلام پیشخدمت افشار به احضار نوّاب محمّد ولی میرزا مأمور و سرعت از باد استعاره نموده به چاپاری روانه آن حدود و ثغور شد.
نوّاب حسن علی میرزا در یوم هفدهم شهر محرّم الحرام سنه یكهزار و دویست و سی و دو به زیارت روضه مطهر حضرت رضا- علیه التحیه و الثنا- مشرف و حضرت محمد ولی میرزا از عزیمت زیارت خاكپای همایون شاهنشاهی قرین انواع عزّ و شرف شد. پس از ورود نوّاب شجاع السلطنه به آن ارض فیض قرین، مخالفین ضلالت آیین كارها را برخلاف خاطر مفسدت ضمین و دست انتقام نوّاب شاهزاده را دراز از آستین دیدند، لهذا بساط مخالفتی كه درچیده بودند، برچیدند. حاجی فیروز الدّین افغان ترك شاهی گفته و در گوشه گمنامی خفته و ملك قاسم میرزای پسرش، غوریان را گذاشته در
______________________________
(1). مجلس: «مالك»
ص: 431
هرات به پدر خویش پیوست. محمّد خان قرایی از هرزه درآیی دست كشید و به تربت حیدریّه شتافته در زاویه فراغت آرمید. بنیاد خان هزاره به قلعه محمودآباد جام گریخت و به دامان عجز [261] و بینوایی آویخت. دیگهای هوس از جوش افتاد و طبلهای آرزو از خروش ایستاد. حاجی فیروز، عبد الرّشید خان افغان را به تهنیت و مباركباد ورود مسعود نوّاب شاهزاده به ارض فیض قرین روانه ساخت و به اهدای تحف و هدایای رنگین پرداخت.
بالجمله اسماعیل خان سردار دامغانی برحسب امر والا به استمالت محمّد خان قرایی به جانب تربت شتافت و او را طوعا ام كرها برداشته «1» از فیض حضور نوّاب شاهزاده و ظهور التفاتی زیاده اعتباری تمام یافت. تعهدات در باب خدمتگزاری خوانین اكراد نمود و حسب الامر الوالا به كردستان شتافته؛ ندانم چه گفت و چه شنود.
بعد از مراجعت به جز وحشت خوانین از عموم كارپردازان دولت ابد قرین، حرفی دیگر بر زبان نداشت و ازین سخن معلوم بود كه تخم فساد در مزرع نمك به حرامی میكاشت.
پدر گوربهگور را از گوری به گوری دیگر نقل كرده منهوبات اموال پدر را در نزد هركس بود، به تصرّف درآورد. مقدار دوهزار خروار غلّه از محصول خالصه ترشیز به انعام او مقرّر شد و غلّه مزبور به جهت روز تنگ در تربت حیدریّه و قلعه دولتآباد منبّر «2» آمد.
پس از حظّ كامل از التفاتهای گوناگون شاهزاده باذل، اذن رجعت یافته روی به تربت آورد و حسن علی خان «3» برادر مهتر خود را در زاویه حسرت محبوس كرد و با بنیاد خان و نصیر خان هزاره كه در محمودآباد جام توقف داشتند، عهد الفت و اخوت بست و با كمال خلاف در كمین مكر و خدیعت نشست. بالجمله چون پس از وصول موكب اجلال نوّاب والا به ارض اقدس و رفتن محمد خان قرایی به استمالت خوانین اكراد اخرس، به هیچوجه اثری از خدمتگزاری ایشان ظاهر نشد، لهذا اسماعیل خان سردار برحسب صوابدید نوّاب شاهزاده باوقار، جمعیتی از سواره و پیاده برداشته ولایت رادكان را تا حولوحوش خبوشان تاخت نمود و ابواب بلا بر چهره متمرّدین آن ولا
______________________________
(1). مجلس:- «برداشته»
(2). منبّر- منبر: اسم مفعول جعلی از واژه فارسی انبار، به معنی انبار شده، ذخیره شده.
(3). ملی: «حسین علی خان»
ص: 432
گشود.
خوانین بدآیین لابد از در عجز و انكسار درآمده متعهد خدمتگزاری شدند.
نوّاب اشرف، عبد الرّشید خان فرستاده حاجی فیروز را با اجوبه شافی مشعر بر وعد و وعید و حاكی از بیم و امید و مبنی بر تخلیه ولایت غوریان و امر بر ایصال مالیات دیوان و حاكم بر صدور «1» سكه و خطبه به نام همایون شهریار زمین و زمان و سایر اوضاع مقتضی آن اوان، روان فرمود و حاجی فیروز را ازین پیغامات دلدوز صبر و آرام از كاشانه خاطر «2» فرار نمود؛ خواست تدارك خدمتی نماید، نخست حضرت میرزا محمد صادق وقایعنگار مروزی كه نه ماه در هرات محبوس بود، از حبس برآورده و به اعتقاد خویش تداركی كامل از برای او حاصل نموده و بدون اعلام مطلبی یا استدعای حاجتی، روانه كرد و مشار الیه را به سبب امورات «3» اتفاقیه ایّام سفارت، روی آن نبود كه به درگاه فلك جاه دارای سپهر خرگاه شتابد و امنای دولت ابد مدّت را با آن همه خجالت دریابد، لهذا بعد از ورود به ارض اقدس به تكلیف نوّاب شجاع السلطنه العلیّه و امید انتقام از جماعت افاغنه و هزاره و قرائیه چندی در آنجا وقوف یافت تا از قراری كه- انشاء الله تعالی- ذكر خواهد شد، به دربار دارای سنیّه شتافت.
ذكر تنبیه طایفه بلباس و گرفتاری اسد خان بختیاری از سعی دو نوباوه بوستان شهریاری
قبل ازین نگارش كه در هنگام [262] مرخصی دو شاهزاده آزاده نوّاب ولیعهد زمان و حضرت دولتشاه دوران از چمن سلطانیه، در باب تنبیه اكراد بلباس و الوار بختیاری به هریك فرمایشی جداگانه رفت.
نوّاب نایب السلطنه كه چندی قبل از آن امیر خان قاجار خال خود را به استدعای بوداق خان حاكم مكری به اتفاق یوسف خان گرجی سرهنگ فوج بهادران نو مسلمان به
______________________________
(1). ملی: «امر بر ایصال مالیات والی بر صدور»
(2). ملی: «خواطر»
(3). ملی:+ «ایّام»
ص: 433
تأدیب طایفه بلباس مأمور و قتل و غارتی موفور از ایشان به ظهور رسیده بود، درین اوقات نیز به سبب تعرض به خاك ارومیّه پا از جاده اعتدال بیرون نهادند. علاوه بر آن اولیای دولت جاوید هم اذنی در تأدیب آن طایفه دادند، مجددا امیر خان را با جمعیّت بوداق خان مكری و سرباز ابواب جمعی ابراهیم بیك سرتیپ و جعفر قلی خان مراغه [ای] و جمعی دیگر از سواره و پیاده به تنبیه آن طایفه ضاله مأمور فرمود. طایفه بلباس در محّل گرمیان كه قریب به شهرزور و سقناق آن جماعت مغرور است، پای ثبات افشرده «1» در برابر جنود مسعود صفآرای شدند و پس از اندك كرّی از طالع فیروز خسروی و حملات دلیران، مخذول و منكوب آمدند.
بعد از آنكه قریب یكهزار نفر از آن جماعت مقتول گردید، هر تن از طرفی گریخت و هركس به دامان درّه و كوهی آویخت. دستجات قشون نصرت نمون به سقانات ایشان پیبردند و به قدری كه در حوصله خیال گنجد، خرابی كردند. اموال فراوان از جواهرآلات و زرّینه و اقمشه و غیر آن كسیب غازیان ظفر نشان شده و سردار با سپاه مظفر و منصور «2» راجع به صوب مملكت آذربایجان [گردید].
این خبر در دار الخلافه به عرض دارای دادگر رسید و ضمیر منیر همایون الی غیر النهایه مبتهج و مسرور گردید. بالجمله نوّاب محمّد علی میرزا نیز كه مأمور به تنبیه الوار بختیاری بود، بعد از ورود به دار الدوله كرمانشاهان در اواخر فصل خریف به نظم ولایات عربستان نهضت فرمود. پس از انتظام مهام آن حدود، تنبیه اسد خان بختیاری را وجهه همت ساخت و با جمعیتی كامل بهسمت جبال آن طایفه پرداخت.
تبیین این مقال آنكه، این اسد خان از طایفه بختیاروند هفتلنگ بود و برحسب تجربه، ارشد و اشجع هر تن از طوایف الوار مینمود. در ایامی كه زمام اختیار احشامات بختیاری در كف كفایت كاركنان نوّاب محمد تقی میرزا صاحب اختیار بروجرد آمد، اسد خان به اعتقاد خود از سوء سلوك بعضی از چاكران آن حضرت رنجیدهخاطر گشته به دزمیران پناه برد. این دزمیران قلعهای است از كوهستان بختیاری خدا آفرین و از فرط ارتفاع و استحكام، همدوش با چرخ برین. صعود مترددین به آن دز از یك راه مقدور
______________________________
(1). ملی: «افزوده»
(2). ملی:+ «را»
ص: 434
است، ولی آن هم به مدد طناب و ریسمان میسور. اگرچه در كوهستانات آن طایفه ازین قبیل دز بسیار است ولیكن دزمیران در رفعت و محكمی مشهود «1» و مشهور سیّار و امصار. «2»
خلاصه اسد خان، اهلوعیال و احمال و اثقال خود را به آن قلعه برد و خود را آسوده از زحمات این و آن آورد. وقتی میرزا علی گرایلی وزیر نوّاب محمد تقی میرزا و آقا قاسم طهرانی صندوقدار حضرت محمد علی میرزا از جانب آندو ملكزاده فیروزی لوا به استمالت آن گروه كرد دیوآسا به دزمیران شتافتند و اسد خان هردو را گرفته و اموال ایشان را ضبط نموده در زاویه غاری از آن كوه منزل یافتند، درین سال ضبط احشامات بختیاری برحسب [263] حكم شهریاری به نوّاب محمد علی میرزا محول و معزی الیه نیز لا علاج عازم گرفتاری آن دزد دغل آمد. پس از آنكه نزدیك به دزمیران «3» رسید، میرزا محمد لواسانی وزیر خود را به استمالت اسد خان فرستاد و پیغاماتی مشعر بر بیم و امید داد. حضرت میرزا به هر طریق بود او را راضی كرد و با هزار تدبیرش به پایان درآورد.
نوّاب شاهزاده به سبب عدم وحشت او با یك نفر جلودار تا پای دز «4» راند و او را از راه التفات نزد خود خواند. چنان او را در صحبت گرم ساخت كه مشار الیه از شوق جواب و سئوال با آن حضرت به اطراف خود دیده نینداخت. غلامان همراهان سركار شاهزاده، یكیك و دودو به تدریج از دور رسیدند و بالاخره آن كوهنورد بادیه وحشت را محیط گردیدند. وقتی خبردار شد كه غلامان سواره نوّاب شاهزاده اطراف او را دارند و تفنگها بر سر دست درآورده هلاك او را موقوف به اشاره میشمارند از فرط وحشت و اضطراب اعضایش مانند بید به لرزه افتاد و گذشت سركار اشرف را به جستجوی شفیعی به هر طرف دیده میگشاد. نوّاب اشرف كه اضطراب او را به آن طریق ملاحظه فرمود، رسوم مردانگی و فتوت را پیشه كرده در همان حالت باز او را مرخص به مراجعت دز نمود، ولی هنگام رفتن به او چنین خطاب كرد كه: موكب فیروز ما به جهت انتظام مهام بختیاری چند روز درین حوالی اقامت دارد؛ ترا مرخص نمودیم كه امشب و فردا تدارك نوكری خود را دیده فردا شب در اردوی والا به كشیك سراپرده حاضر شوی.
______________________________
(1). ملی: «شهود»
(2). شهرها.
(3). مجلس: «بند میران»
(4). دز: دژ، قلعه، حصار.
ص: 435
اسد خان كه چنین فتوت و مردانگی از آن شیر بیشه دلاوری و فرزانگی دید، در مقابل آن مروّت به غیر از سربازی خدمت دیگر نیافت و سر را بر كف دست نهاده در موعدی كه نوّاب شاهزاده مقرّر فرموده بود به اردوی والا شتافت. پس از آمدن او، طوایف بختیاری از مراحل راهزنی و دزدی پای كشیدند و در شاهراه خدمتگزاری پایدار گردیدند. مشار الیه در خدمت اشرف با كمال اعتبار چاكر و خدمتگزاری بود تا بعد از قضیّه ناگزیر نوّاب معزی الیه، باز دربهدری و كوهنوردی را شعار نمود. بعد از عرض این خبر به پیشگاه خسرو مظفر، نوّاب شاهزاده مورد انواع تحسین و آفرین و دوش اسد خان نیز از اعطای خلعت مرحمت همدوش چرخ برین آمد.
ذكر تفویض ایالت دار الخلافه به نوّاب ظلّ السّلطان علی خان شاهزاده و حكومت دار العباده «1» یزد به محمّد زمان خان آزاده
بعد از مأموریت نوّاب شجاع السلطنه «2» العلیه حسن علی میرزا به والیگری مملكت خراسان، امر ایالت دار الخلافه طهران به جهت اطمینان از استقرار نوّاب شجاع السلطنه در آن مملكت، علی العجاله وكالة به نوّاب شاهزاده اسماعیل میرزا، كه سپرده و تربیت یافته نوّاب معزی الیه بود، محول گردید. نوّاب اسماعیل میرزا به سبب صغر سن، بهطوری كه باید، به ضبط و ربط مهام غریب و بومی نمیرسید. اهالی دار الخلافه نیز میلی وافر به نوّاب علی خان شاهزاده داشتند و در پنهان و آشكار همت در انتظام كار او میگماشتند. به سبب ولیعهدی برادر مهترش نایب السلطنه العلیه، ایالت پای تخت دولت بهیّه به اسم او سزاوارتر «3» بود و شاهنشاه صاحبقران هم اطمینان كامل از استقرار شجاع السلطنه العلیه در«4» ایالت ممالك خراسان زیاده «5» و حاصل فرمود، لهذا منصب ایالت و فرمانروایی دار الخلافه را به نوّاب معزّی الیه عنایت [264] داشت و به علاوه لقب علی شاهی، لقب جلیل ظل السلطانی نیز او را بر سر گذاشت. دوش اعتبارش
______________________________
(1). ملی: «دار العباد»
(2). مجلس: «شعاع السلطنه»
(3). مجلس: «سزاوار»
(4). ملی:- «در»
(5). ملی: «زیاد»
ص: 436
را از اعطای خلعتی گرانمایه با خورشید فروزان همدوش ساخت و نوّاب اسماعیل میرزا نیز بعد از چندی به مملكت خراسان تاخت [تا] برحسب صوابدید نوّاب شجاع السلطنه به حكومت ولایت ترشیز پرداخت.
چون مدتی بود كه ایالت ولایت دار العباده یزد نیز به سركار شوكتمدار حضرت شجاع السلطنه محول [شده] و میرزا موسی رشتی وزیر معزی الیه در آن ولایت عامل شغل و عمل [بود] و كار مباشری مملكت خراسان به سبب فقدان وجود آن وزیر دانا موقوف و معطل بود، درین اوقات برحسب خواهش نوّاب شاهزاده و احضار صاحبقران آزاده به دار الخلافه طهران آمده بعد از اخذ دستور العمل از اولیای دولت جاوید محل، روی به صوب خراسان نمود [ه] امر حكومت دار العباده یزد نیز معطّل ماند، لهذا برحسب امر اعلی، خلعت حكومت آن ولایت بر قامت حاجی محمد زمان خان خلف حاجی محمد حسین خان نظام الدوله اصفهانی راست آمد و معاملات سنه سیچقان ئیل به عهده او بیكموكاست شد.
ذكر مراجعت حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی از سفارت دولت روس و تغییر وكلای دولت انگریز و توقف هنری ولك به دربار شوكت فلك تأسیس
در وقایع سنه یكهزار و دویست و بیست و نه ایراد شد كه حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی با تحف و هدایای فراوان به سفارت دولت روس مأمور آمد. چون از خاك مملكت ایران فراتر شتافت، در هر ولایت و قصبه [ای] كه رسید، از آن جماعت درباره خود احترامی تازه یافت. چون پادشاه ذیجاه روس به جهت مخاصمه و مجادله با ناپلیون منحوس به ولایات فرانسه و نمسه «1» رفته بود، مشار الیه مدتی در خارج شهر پطرپورغ در باغ پادشاهی منزل ساخت تا ایمپراطور بعد از فراغ از كار مزبور به عزیمت مملكت خویش پرداخت. در روز ورود حاجی میرزا ابو الحسن خان به شهر پطرپورغ، تا
______________________________
(1). اتریش
ص: 437
سه فرسنگ راه، اساس استقبالی به آیینی تازه چیدند و عراده گاری سلطانی را كه به جهت او آورده بودند، سوار گشته [و] مشار الیه را با عزّتی تمام و شوكتی ما لا كلام وارد شهر گردانیدند. چه در عرض راه، چه در ورود به تختگاه، ینارالان معتبر از جانب آن پادشاه «1» خورشید كلاه میآمدند و از گذاردن پیغام التفاتآمیز ایمپراطوری مایه سرور قلب ایلچی مزبور میشدند.
پس از چند روز كه از زحمت راه آسوده [گشت] حسب الاحضار به ملاقات ایمپراطور اعظم اقدام نمود نامه همایون و هدایای موافقت مقرون را گذرانیده به قدری كه در حوصله اندیشه گنجد، مقبول طبع آن پادشاه ذیجاه گردید. در مجالس متعدده، سرّا و جهرا ملاقات ایمپراطور و سفیر فطانت دستور واقع و مراتب مخالفت و مخاصمت دولتین قویمتین را دافع آمدند. امضای عهدنامه [ای] میمونه مختوم به خاتم سلیمان زمان به جناب ایمپراطور سپرده شد و مطالب این دولت خداداد به تقریر سفیر فطانت نهاد بر رای حضرت ایمپراطوری یكیك شمرده آمد. «2»
تا ناپلیون پادشاه فرانسه تسلطی داشت، ایمپراطور روس غائبانه به مكاتبه [میپرداخت] و پیغام سفیر دولت بهیّه را در ردّ ولایات مأیوس نمیگذاشت تا بالاخره دولت بهیّه انگریز غیرت فطری به عمل آوردند و اكثری از قرالات فرنگ را در دفع ناپلیون با خود متفق كردند [265]. دوك دولینتین نام از جانب دولت انگریز سردار شد و با سیهزار جمعیت و آتشخانه روی به دفع ناپلیون غدّار آورد. پلوخیر «3» نام نیز با جمعیتی تمام از دولت پروس مأمور آمد. قرالات له و دانمارق «4» و سایرین هم امدادها دادند و با جمعیّت روسیه و جمعی از قشون فرانسه كه از ناپلیون روگردان بودند، به دفع او روی نهادند. در محل واترلوی فرانسه، دوك ولینتین «5» سردار دولت انگریز مباشر دعوا گردید و
______________________________
(1). ملی: «دو پادشاه»
(2). ملی: «شمردهاند»
(3). ملی: «پكوخیر»؛ احتمالا نام اصلی او، گبهارد لبرشت فن بلوخر بوده است. ¬Gebhard Lebrecht Von Bluche
ژنرال پروسی كه در 1742 در رستبوك به دنیا آمد و در 1819 میلادی از دنیا رفت. وی در جنگ با فرانسه (1814) شهرت یافت. او در لینیی)Ligny( از ناپلئون شكست خورد (1815) ولی برای كمك به ولینگتون به موقع توانست خود را به واترلو برساند. (معین، ذیل بلوخر)
(4). لهستان و دانمارك.
(5). دوك ولینگتونWellington. سردار و سیاستمدار انگلیسی (1769- 1852) از 1796 تا 1805 در هندوستان تاریخ ذو القرنین متن 438 ذكر مراجعت حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی از سفارت دولت روس و تغییر وكلای دولت انگریز و توقف هنری ولك به دربار شوكت فلك تأسیس ..... ص : 436
ص: 438
جنگی دلیرانه كرده و ناپلیون را شكستی فاحش داده او را در بیابان بیسروسامان حیران و دروا گردانید.
ناپلیون بعد از شكست در جایی قرار نگرفته به دولت انگریز فرار كرد. گماشتگان آن دولت او را در جزیره انگلتره گرفته و برحسب صوابدید جمهور قرالات در جزیره سانتالینا «1» كه در وسط دریای محیط و میانه ممالك افریقا و آمریقاست، برده محبوس داشتند و همواره سههزار نفر مستحفظ بر وی گماشتند.
پادشاه قدیم فرانسه را كه در مملكت انگریز بود، آورده بر تخت نشانیدند و كاركنان عالم قضا پس از سالی چند، زهر فنا در كام ناپلیون چشانیدند. بعد از حبس ناپلیون، پادشاهان روس و قرالات فرنگ در شهر نمسا «2» مجتمع «3» گشته صلحی كل نمودند كه هركس مملكت خود را داشته، دست تعدی به جانب مملكتی دیگر دراز نكند. هرگاه دولتی خواهد پا از حدّ خود بیرون گذارد، «4» سایر دولتها متفق گشته او را از میان بردارند.
بالجمله با وجود آنكه مدتی حاجی میرزا ابو الحسن بیوجود ایمپراطور اعظم در پطرزپورغ توقف كرد و از وعدههای كاذبانه امنای آن دولت روزی به شب و شبی به روز میآورد، ایمپراطور روسیه بعد از مراجعت چون خاطری فارغ از اندیشه ناپلیون داشت، سفیر دولت علیّه را در خلوتی خواسته به این سیاق همت بر جواب مطالب گماشت كه:
دولت روسیه هیچیك از ولایات گرجستان و آذربایجان را به زور متصرّف نگردیدهاند، بلكه ولات و بیگلر بیگیان و حكام، خود قدم پیش گذاشته به دولت روس گرویدهاند. به قاعده [ای] كه در میان كفر، نظامش میخوانند و به قانونی كه در ممالك اسلام، مروتش «5»
______________________________
بود و به برادرش ریچارد ولسلی در شكست دادن تیپو سلطان و رؤسای مهراتا كمك كرد. در 1809- 1813 فرماندهی جنگ معروف به جنگ شبه جزیره را داشت و فرانسویان را از اسپانیا بیرون راندند. در نبرد واترلو (1815) تاپلئون را شكست داد. در 1828 تا 1830 به نخستوزیری رسید. در 1842 مقام فرماندهی كل سپاه برای تمام عمر را یافت. (معین، ذیل ولینگتون).
(1). جزیره سنتهلن.
(2). اتریش؛ در اینجا منظور شهر وین پایتخت این كشور است كه كنگره وین در آنجا تشكیل گردید.
(3). مجلس: «جمع»
(4). ملی:- «گذارد»
(5). ملی: «مردیش».
ص: 439
میدانند، آن جماعت را كه به پای خود پناه به دولت روسیه آوردهاند، دست بستن «1» و عهد نظام و مروت را شكستن، خلاف رسوم فتوت و ملكداری است. ولایات گرجستان و قراباغ به سبب مواحدت مذهب در تصرّف روسیه باشد، انسب است و چون سابق برین تعرّضات از كوهنشینان داغستان به گرجستان میرسید، لهذا داغستان نیز به تصرّف ما را اقرب. در باب ردّ كردن سایر ولایات گنجه و شیروان و طالش و غیره، مضایقی نیست، ولی وقتی كه ایلچی مختار ما كه سردار جدید گرجستان است، «2» بداند كه رضای اهالی آن ولایت بر چیست.
خلاصه امیری از امراء آن مملكت را، كه مسمّی به الكسندریر ملوف و از قانون امارت و سفارت با وقوف بود، لقب ایلچی مختار داده و نام سرداری مملكت قفقازش بر سر نهاده با تحفی بیكران به همراهی حاجی میرزا ابو الحسن خان به جانب این دولت قوی اركان روان نمود. سردار مزبور بعد از ورود به تفلیس «3» چندی به جهت انتظام كار گرجستان و داغستان توقف كرد و دو سه نفر از معارف معتمدین خود را با عریضه ارادت تضمین به اتفاق سفیر مزبور به دربار معلی روان آورد. بعد از ورود ایشان، فقرات مرقومه به عرض [266] دارای جهاندار رسید و فرمایشات همایون در باب تداركات ورود سفیر دولت روس از مصدر خلافت صادر گردید.
بالجمله در همین سنه میمونه، هنری و لك انگریز [ی] كه مردی مصلحتگزار و خیرخواه و سالها به اتفّاق سفرای آن دولت، مقیم این درگاه فلكجاه بود، از جانب دولت خویش لقب وكالت یافت و مستر موریه ایلچی كوچك برحسب احضار امنای شوكت انگلتره آستان اعلی را وداع گفته به مقرّ اصلی شتافت.
______________________________
(1). ملی: «و سبب متین»
(2). مجلس:+ «آمده»
(3). ملی: «بعد از ورود مفلیس»
ص: 440
بخش 4
بهاریه «1» سال نیكو مآل اودئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و سی و دو هجری و ایراد تداركات ورود ایلچی روس و مأموریت جناب معتمد الدوله میرزا عبد الوهاب به ولایت خمسه به سبب احترام سفیر مشار الیه
رونقافزای كاشانه مسیح و آیت صباحت چهر خوبان ملیح اعنی مهر اضائت توضیح درین سال شرافت تصریح بعد از انقضای ده ساعت و سی و سه دقیقه از شب جمعه دویّم شهر جمادی الاول سنه یكهزار و دویست و سی و دو به بیت الشرف حمل نزول و نوباوگان نهال را عقد «2» ازدواج با بنات «3» سوری و سمن حاصل شد. سلطان بهار معتمد ابر آذار را به مهمانداری سفیر روسینژاد شكوفه و اعلام توجهات خاطر «4» الهام مألوفه روان ساخت و باد نوروزی كه والی ولایت خاورزمین «5» گلشن است، به تسخیر قلعهجات چمن و تدمیر هزارهجات زاغ و زغن پرداخت. مجددا در شهربند گلستان سكه طراوت به نام نامی سلطان بهار بر سبایك زرّین و سیمین اوراق سوری و ازهار زدند و خطبای فصیح الادای عنادل بر فراز منابر اغصان خطبه خوان شدند.
سلطان فروردین به سلطانیه چمن نزول نمود و سفیر شكوفه را به انجمن حضور حضارت دستور احضار فرمود. هدایای مرایای صافی ضمیر شمر و پیل زرّین پیكر گلبن اصفر و ظروف واوانی گلهای اصفر و احمر و دبایج چینی و روسی اوراق الوان شجر از نظر آن خسرو طراوت اثر گذشت و سلطان اردیبهشت باز به مراجعت چمن مایل
______________________________
(1). ملی: «بهار»
(2). ملی: «عهد»
(3). ملی: «نیات»
(4). ملی: «خواطر»
(5). ملی:- «زمین»
ص: 441
گشت. دار المرز چمن از نزول موكب خسرو داد تازگی از سر یافت و فرمانفرمای باغ بندر راغ را از مدد جنود سبزه مسخّر كرده خیل اعرابی لون زاغ هزیمتكنان به هر بومو بر شتافت.
افغان هزاردستان در تسخیر ولایت فیروز گلستان چیره شد و عمامهدار شكوفه به ریختن خون غنچه خضرا لباس خیره آمد. سلطان بهار از فرط عدالت سرشار، غیرتی ملوكانه انگیخت و عمامهدار شكوفه را به مكافات آن جنایت بیشمار بر فلك شاخسار آویخت. اورنگ خلافت مجدّدا از فرّ جلوس شاهنشاه معدلت آیت، همرنگ اورنگ سپهر شد و چهر فروزان خسرو منوچهر چهر، از فرط روشنی و بها غیرت افزای چهر ماهو مهر. شاهزادگان اطراف و نامداران اكناف و سفیران انگریز و روس و دبیران عطارد مأنوس میران پیشگاه و خاصان خرگاه غلامان زرّین كمر و وشاقان حورا منظر هریك در جای خویش ایستاده و آداب ركوع و سجود را در آن قبله اقبال و كعبه آمال آماده بودند.
بزم شیلان نوروزی در كمال بهجت و فیروزی به قانون پار و پیرار گذشت و شیر اوژنان ركاب مستطاب را نوبت میدان رزم گشت. از قراری كه ذكر شد فرستادگان ینارال الكسندر یرملوف سردار جدید گرجستان و ایلچی مختار [267] مأموره به دولت علیّه ایران به همراهی حاجی میرزا ابو الحسن خان به دربار معدلت نشان وارد [شدند] و از قرار عرض سردار مزبور در اواسط ایّام بهار قرار حركت او از تفلیس و ورود به آستان معدلت تأسیس خواهد بود. فرستادگان مزبور با انعام و احسان موفور از دربار مروت گنجور رخصت انصراف یافته در جواب عریضه سردار معزی الیه مقرّر آمد كه در موعدی معیّن در چمن سلطانیه شرفیاب درگاه مینوون گردد.
فرامین قضا آیین به افتخار نوّاب نایب السلطنه و نوّاب عبد اللّه میرزا صاحب اختیار ولایت خمسه و حسین خان سردار ایروان صادر شد كه در هنگام عزیمت ایلچی دولت روس از ابتدای خاك متعلّقه به دولت جاوید مأنوس تا ولایت زنجان معزی الیه را با احترامی شایان وارد سازند و در هریك از ولایات متعلقه به تدارك اسباب تجمّل ما لا كلام و لوازم احترام پردازند. عسكر خان ارومی افشار بر حسب امر اعلی به مهمانداری مشخص آمد و مقرّر گردید كه نوّاب ولیعهد دوران مهماندار مزبور را تا منزل اوچ كلیسیا فرستاده رسوم مهماننوازی را آماده باشد. جناب معتمد الدوله العلیه و
ص: 442
امام الكتاب میرزا عبد الوهاب نیز به عزیمت ولایت خمسه مأمور گردید كه پس از ورود سفیر مزبور به آن سامان، او را در چمن سامان ارخی كه یك فرسنگی چمن سلطانیه است، نازل سازد و در ایّام غیبت موكب همایون به لوازم سرور خاطر و مسرّت باطن و ظاهر و استطلاع از مكنونات ضمیر و اظهار توجهات خاطر آفتاب نظیر درباره او پردازد.
حضرت مستوفی الثّانی میرزا فضل الله علیآبادی مازندرانی نیز به مرافقت جناب معتمد الدوله العلیه مقرّر شد كه به لوازم اخراجات مایحتاج ایلچی مزبور و وصول و ایصال آن بر وفق قاعده و دستور عمل نموده در حواله و اطلاق آن مراقب و مواظب در هر مكان و محل بوده باشد. خلاصه معتمد الدوله و میرزا فضل الله و فرستادگان سردار روس بالاتفاق در یك روز روانه شدند و مسرعان دیگر به احضار نوّاب شاهزاده محمد علی میرزا و امان الله خان اردلانی والی كردستان به دار الدوله كرمانشاهان و قصبه سنندج روان و شتابان آمدند و مقرّر گردید كه هریك با سپاهی آراسته در موعدی كه حضرت صاحبقران خواسته، در چمن سلطانیه حاضر آیند و دیده بر صدور احكام قضا نظام گشایند.
ذكر عزیمت نوّاب شجاع السلطنه حسن علی میرزا به خبوشان و اوضاع خوانین و فرستادن پیشكش و امداد به جهت هرات
در سال قبل كه حاجی فیروز الدین میرزای والی هرات هوای خودسری بر سر آورد و مدد خان افغان و حاجی آقا خان وزیر و غیره را با جمعیت وافر روانه ولایت جام كرد- از قراری كه ذكر شد- قلعهجات ولایت جام را خراب و رعایای آنجا را كلا در قلعه محمودآباد نشاندند و رؤسا و معارف آن ولایت را به صیغه گروگان به ولایت هرات راندند. محافظت قلعه محمودآباد از جانب حاجی فیروز به عهده بنیاد خان هزاره محول شد و سایر كاركنان افاغنه در محال جام و غوریان و غیر آن صاحب شغل و عمل گردیدند. در اوقاتی كه محمّد خان قرایی در ارض اقدس شرفیاب حضور نوّاب شجاع السلطنه العلیه گردید، در باب انتزاع قلعه محمودآباد از تصرّف بنیاد بدنهاد از
ص: 443
جانب والا به او اشارتی رسید. مشار الیه متعهّد [268] آمد كه هر هنگام كاركنان نوّاب شاهزاده با احتشام قلعه و قلعهنشین را مطالبه نمایند، تسلیم سازد و به عذری كه موهم خلاف باشد، نپردازد و نیز مستدعی آمد كه به جهت آگاهی از خیال بنیاد خان و منع او از مخالفت و طغیان، جمعیّتی نیز از قرایی به عنوان محافظت قلعه محمودآباد روانه دارد. «1» و در ظاهر مرافقت با بنیاد را بهانه آرد. چون قرار رفتار سركار شجاع السّلطنه با آن روباه مكّار در بدایت كار به مدارا و استمالت بود، بنابرآن این استدعا را قبول فرمود.
درین اوقات به سبب تجربه و امتحان به اشارت شاهزاده والامكان، اسماعیل خان سردار، معتمدی نزد محمّد خان روان كرد و تخلیه قلعه محمودآباد را به میان آورد. محمّد خان جواب چنین داد كه هر وقت موكب فیروز سركار اشرف به جهت قرار امور ولایت جام وارد آن مقام شود، قلعه مزبور را بلامضایقه تسلیم خواهم نمود.
بالجمله چون قلعه غوریان نیز در تصرّف گماشتگان حاجی فیروز بود و اعیان ولایت جام هم در توقّف ظلمتكده هرات تیرهروز بودند، غیرت فطرت سركار شاهزاده اسفندیار شعار اجازه نمیداد كه این امورات را مجمل و معطّل گذاشته موقوف به زمانی دیگر داشته باشند، لهذا عزم تخلیه قلعهجات و اقدام در نهضت به صوب هرات، جزم آمد و تركان خونخوار را از ایوان بزم تمنای میدان رزم شد.
از اینكه درین عزیمت اطمینانی از جانب خوانین مفسدت نهاد اكراد و رضای آن جماعت لجاجت بنیاد درین عزم صرصر میلاد [نبود] گرفتن جمعیتی از ایشان به جهت امداد لازم بود، لهذا نوّاب اشرف در اوایل شهر جمادی الاول با معدودی از خاصان صداقت عمل، صبحگاهی بدون اظهار مطلب از ارض اقدس سوار بر مركب و ایلغاركنان در همان شب، نزول اجلال به شهر خبوشان نمود. رضا قلی خان ایلخانی زعفرانلو كه پدر پیر خود امیر گونه خان را بنابر مصلحت كار محبوس كرده و خود در تصرّف زمام اختیار ایل والوس «2» نام برآورده بود، بعد از اطّلاع سراسیمه گشته پای از سر نشناخت و سر خویش را به جهت نثار بر كف دست گرفته به استقبال پرداخت. [و] در همان شب ما یعرف و ما یملك خود را از صامت و ناطق به سركار اشرف پیشكش كرد و حضرت والا
______________________________
(1). ملی: «سازد»
(2). طایفه، قبیله، جماعت.
ص: 444
كه مایه كان و دریا در نظر همّتش مانند خردلی بیبهاست، پس از قبول باز به انعام او مقرّر آورد. علی الصباح خوانین دیگر مثل نجفقلی خان شادلو حاكم بزونجرد و بیگلر خان چاپشلو حاكم درهجز و سعادت قلی خان بغایرلو حاكم جهان ارغیان و قوجه خان كیوانلو حاكم رادكان به عزم شرفیابی حضور نوّاب شاهزاده گردون توان به خبوشان شتافتند و هریك فراخور احول تفقّدات گوناگون یافتند.
بعد از آنكه خاطر آن وحشی خصالان رام گردید، باز شب هنگام نوّاب اشرف والا بر خنگ صرصر كردار سوار و علی الصّباح بیخبر به ارض اقدس رسید. خوانین اتراك و اكراد چند روزی تدارك خدمت را دیده زنان و فرزندان خویش را به صیغه گروگان با اسبان صرصر نشان و هیونان كوه توان به عنوان پیشكش و موازی دوهزار سوار جرّار به رسم امداد به ركاب فیروزی اركان روان آوردند و تعهدات فراوان در رسوم خدمتگزاری كردند. حضرت شاهزاده بیهمال پس از اطمینان از آن قوم وحشی خصال و احتشاد جمعیّتی وافر از ركابی و خراسانی [269] تكیه به لطف جناب باری و اقبال بیزوال حضرت شهریاری كرده، نخست در روضه مطهره حضرت رضا- علیه التحیة و الثناء- جبهه ارادت بر خاك نیاز سود و از باطن فیض مواطن آن بزرگوار، استمداد همّت نمود و حضرات عالی درجات علما و سادات آن ارض فیض آیات را نیز ملاقات و طلب دعاگویی كرده پیشخانهكشان موكب ظفر را امر به حركت فرمود.
[مصرا] ع:
تا بخت همایون شهنشه چه كند باز
ذكر عزیمت نوّاب حسن علی میرزا به هرات و فتح قلعهجات جام و غوریان و خدمتگزاری جماعت افغان
نوّاب شجاع السلطنه العلیه با فوجی قوی و اطمینانی به اقبال بیزوال خسروی در روز سهشنبه بیست و ششم شهر جمادی الثانی به عزیمت مملكت هرات از ارض فیض
ص: 445
سمات حركت و منزلبهمنزل رانده، محلّ سنگبست جام، مضرب سرادقات «1» با احتشام شد. محمد خان قرایی نیز با معدودی در همان منزل شرفیاب ركاب فیروزی مآب گردید. حسب الامر مقرر آمد كه مشار الیه میرزا محمد خان تكلوی جامی را با خود برده قلعه محمودآباد را از قرار اقرار و وعده با نصیر و بنیاد تسلیم سازد و به عذری كه موجب پاره [ای] توهّمات است، نپردازد. موكب اشرف از محل سنگبست حركت و در كال خیرآباد نزول اجلال دست داد.
روز دیگر كه رایات ظفر آیات به صوب محمودآباد شقهگشا شد، محمد خان قرایی در عرض راه، شرف ركاب بوسی حاصل ساخت و در باب تسلیم قلعه مزبوره به عذر مضایقت به بنیاد پرداخت. تبیین این مقال آنكه بنیاد از تخلیه قلعه انكاری ورزید و لطفعلی نام برادرزاده خود را مساوی پانصد نفر هزاره [ای] در آن قلعه كوتوال گردانید و خود با جمعیتی كامل از آنجا بیرون تاخته در كمین غدر نشست كه هرگاه تواند دستبردی به اردوی والا زده، رشته اجتماع لشكر مظفّر را از هم گسسته باشد. چون قلعه محمودآباد در راه عبور سپاه منصور واقع بود، لهذا در هنگام گذشتن از آن محاذی یك نفر هزاره هرزهدرا، تفنگی از درون قلعه انداخته به اعتقاد خود آن سیل سرشار را از خاشاكی دافع آمد. غیرت جبلّی نوّاب والا این جسارت را عظیم شمرد و در همان لحظه لشكر قیامت اثر را به جانب قلعه برد.
محمودآباد از قلاع محكمه مشهوره خراسان [است] و باره [ای] بلند و رفیع و خندقی عمیق و وسیع كشیده بر دور آن. علاوه بر باره و خندق، شهربندی دارد كه همواره در استحكام بنیان، بنای برابری با چرخ برین میگذارد. فی الفور از حكم محكم نوّاب اشرف، عبد الله خان ارجمندی فیروزكوهی با دسته جانباز خود قدم جرأت به تسخیر آن باره چرخ علامت برگشادند و رستم خان قراگوزلو نیز با سواره خویش از اسبان پیاده گشته و شمشیرها بر دست گرفته به مرافقت آنها رونهادند. مطلب خان حاكم دامغان با جانباز [ان] دامغانی از طرفی دیگر به تسخیر آن قلعه دامنزنان، و اسماعیل خان سردار در میان توپخانه شرربار، به خرابی آن برج و باره متین صاعقه
______________________________
(1). سراپردهها، خیمهها.
ص: 446
فشان آمد.
نوّاب شاهزاده اسفندیار قرین تهمتن آیین، چون شیران عرین در جلو لشكر ظفر آیین زبان به تحسین و آفرین میگشود و دست دریا مثال از آستین برآورده غازیان مظفّر را به تسخیر قلعه تحریض و تحریك میفرمود. ناگاه از یمن اقبال فیروز خسروی جانبازان مزبوره خود را به پای خندق رسانیده در آنی از فراز خندق چون بلای آسمانی [270] نزول و از قعر خندق به پایان باره و از آنجا برفراز دیوار قلعه مانند دعاهای مستجاب صعود كردند و علمهای سرخ و زرد كه علامت «1» فیروزی است، بر فراز دیوار باره برپا نموده طبلهای نصرت را به خروش در آوردند. لطفعلی كوتوال گوشه [ای] از دیوار قلعه را شكافت و سراسیمه خاطر، با جمعی از هزارگان عازم هرات گشته، روی از آن سامان برتافت.
نوّاب والا به نفس نفیس با سواره یموت و كوكلان تا پنج فرسنگ راه از عقب آن قوم گمراه تاختن آورد و ادیم زمین را از خون آن مفسدین بیدین رنگین كرد. اكثری را در هنگام تاخت به دست مبارك از ضرب تیغ از صدر زین بر روی زمین میانداخت. و هركه را بر فرق مینواخت، تا نشمین زین به دوپاره میساخت. آنكه را شمشیر برّان به میان زدی، مانند خیار تر به دو نیم شدی. بالجمله در آن روز عافیت سوز تا هنگام غروب آفتاب مساوی سیصد و پنجاه نفر زنده دستگیر و یكصد و بیست نیزه سر از نظر شاهزاده انجم سریر گذشت و بعد از رجعت موكب ظفر اعتلا به اردوی معلّی گرفتاران مذكور هریك از سیاستی جداگانه تیر غضب قیامت لهب را نشانه گشت. بعضی را به مدد میخهای چوبین بر زمین دوختند و برخی را در «2» آتش انتقام و كین سوختند. قومی را به صدمه تخماق و تبرزین آهنین سروتن كوبیده شد و جمعی را از دم شمشیر برّان، اعضا و جوارح پلید بریده آمد. قدری از رؤوس منحوس آن طایفه به جهت عرض هنر به درگاه شاهنشاه مظفّر فرستاده شد و از بقیّه سران ایشان كلّه مناری در شارع عام به ده ذراع «3» ارتفاع و سه ذرع قطر بنا نهاده آمد. بنیاد بیبنیاد كه در حولوحوش قلعه محمودآباد منتظر فرصتی بود، از ظهور این هنگامه چنان در فرار سبكعنان گردید كه صرصر
______________________________
(1). مجلس:+ «فتح و»
(2). ملی: «از»
(3). ملی: «زراع»
ص: 447
پرشتاب به گردش نرسید.
نوّاب اشرف دو روز به جهت انتظام مهامّ ولایت جام در آن منزل بنای توقف گذاشت و حكومت آن ولایت و ضبط قلعه را به عهده میرزا محمّد خان تكلوی جامی محوّل داشت و از آن پس رایات جلال را شقهگشا كرده همّت به عزیمت هرات گماشت.
در روز نزول به تربت شیخ جام، عطا محمّد خان افغان عرض بیگی از جانب حاجی فیروز الدّین میرزای والی هرات زمین ضراعت بوسه داده زبان به عرض مطالب برگشاد.
خلاصه تمنا اینكه: شاهزاده فیروز پس ازین شاهراه صداقت را با قدم جهد پیسپار است و در تسلیم قلعه غوریان و اطاعت دولت ابد اركان خدمتگزار به شرط آنكه نوّاب اشرف از ولایت جام قدم سعادت را فراتر نگذارند و ضبط ولایت هرات را كه موروثی سلسله احمد شاهی است، به او محول دارند و او را نیز برادری كهتر از خود شمارند.
چون كلمات دروغش از صدق فروغی نداشت، لهذا جوابی سرسری شنیده و از ركاب مظفر مرخّص گردیده روی به مراجعت گذاشت.
ذكر محاصره قلعه هرات و تسخیر محكمه مصلّی و اطاعت افاعنه
بعد از حركت از تربت شیخ جام، روزی دو، منزل كوسویه مضرب خیام ظفر آیت آمد. امیر حسن خان عرب زنگوئی حاكم تون و طبس با جمعیّت اعراب زنگوئی «1» و نخعی ولالوئی در آن منزل شرفیاب ركاب مستطاب [شد] و چون والده معظمه نوّاب شاهزاده نبیره قادر خان عرب حاكم «2» بسطام بود، لهذا آن امیر بااقتدار به لقب «3» بلند خالویی كامیاب گردید. دو روز دیگر [271] موكب والا بهسمت ولایت غوریان در ذهاب آمد.
چون یقین بر این معنی بود كه بعد از اطاعت حاجی فیروز، قلعه غوریان بدون مانع و عایقی به تصرّف خواهد بود، لهذا از خرابی آن سامان و تعرّض به حال قلعه و قلعهگیان اغماض نموده حضرت والا به منزل شكیبان عزیمت فرمود. خلاصه پس از ورود به منزل پل نقره سه فرسخی هرات معلوم آمد كه حاجی فیروز الدّین مصلّای هرات و تل بنگیان
______________________________
(1). ملی و مجلس: «زنگولی».
(2). ملی:- «حاكم»
(3). مجلس:- «به لقب»
ص: 448
را كه دو محكمه محكمه است، مأمن عافیت دانسته و جمعی از شمخالچیان را در آندو محل به محافظت گذاشته و تداركات خودداری ایشان را مهیّا داشته و خود در شهر هرات همت به آسودگی گماشته است. حضرت والا روز دیگر لشكر ظفر اثر را تیپ آرایی كرد و عبد اللّه خان ارجمندی و مطّلب خان دامغانی و رستم خان قراگوزلو و محمّد نظر خان مافی را بر میمنه و میسره و جناحین گماشت و خود در قلب سپاه در زیر لوای فیروز شاهنشاه ظفر دستگاه بنای قرار گذاشت. سردار بااقتدار اسماعیل خان به اتّفاق امرای با اعتبار امیر حسن خان و امیر علم خان عرب و امیر قلیچ خان تیموری و محمد خان قرایی در سایه علم آفتاب به پرچم «1» آرام گزین و توپهای تندر فغان در جلو تیپ همایون قاعقه فشان و رعد آیین شدند. به این آراستگی از پل نقره حركت كرده تا كنار پل انجیل كه قریب به شهر هرات است، آمدند. به اذن و اشاره والا و عزیمت سردار شهامت انتما محكمه مصلّی از جانفشانی نظام فیروزكوهی و اعراب نخعی ولالویی، مسخر و تل بنگیان نیز پس از آن بلامانعی تسخیر آن جنود مظفّر درآمد. مستحفظین هردو محكمه بعضی عرضه شمشیر و برخی اسیر و دستگیر گشته قدری قلیل روی به گریز نهادند.
شب هنگام موكب والا در كنار رود انجیل سنگری متین بسته، منزل ساختند و امیر حسن خان عرب و حسین قلی خان بیات نیشابوری برحسب اشاره والا به محافظت مصلی و تل بنگیان پرداختند. علی الصبّاح كه بنای محاصره قلعه هرات بود، امیر حسن خان به دروازه درب خوش و امیر علم خان به درب قندهار و امیر قلیچ خان به درب قوطی چای و محمّد خان قرایی به درب عراق و حسین قلی خان نیشابوری به درب ملك مأمور آمدند.
دلاوران جلادت نشان، سواره «2» به غارت و نهب ولایات سبزار و فراه «3» الی حدّ كرشك و قندهار مطلق العنان شدند. پس از چند روز كه بنیان قرار آن ولایات و حولو حوش هرات چون اركان عهود لئیمان متزلزل و بیقرار گردید، حاجی فیروز از خواب غفلت بیدار گشته كلید ولایت غوریان را با مبلغ پنجاههزار تومان زر نقد تسلیم ساخت و
______________________________
(1). ملی: «برسم»
(2). مجلس: «سوار و»
(3). ملی: «سبزوار فراه»
ص: 449
به زدن سكّه و خواندن خطبه به نام نامی شاهنشاه صاحبقران پرداخت. نوّاب اشرف به استدعای خوانین خراسان از تسخیر قلعه هرات درگذشت و به جهت تنبیه جماعت هزاره عازم بادغیسات «1» مرو گشت.
[مصرا] ع:
تا فلك را ز پس پرده چه آید بیرون
ذكر عزیمت نوّاب حسن علی میرزا به صوب بالا مرغاب و شكست اسماعیل خان سردار از جماعت هزاره و سایر اوضاع واقعه
از قراری كه ذكر شد، بنیاد خان و نصیر خان هزاره «2» بعد از فتح قلعه محمودآباد و قتل هزاره ضلالت بنیاد، بقیه السیف را برداشته بهسمت بادغیسات فرار و در آنجا نیز تاب نیاورده به منزل درهبام، كه از اعمال ولایت ماروچاق «3» و در پنج فرسخی رود مرغاب است، قرار یافتند و با اویماقات فیروزكوهی بنای وصلت نهادند و قرار [272] توطّن را در همان درهبام دادند. بهرام خان فیروزكوهی نیز اویماقات خود را [از] بادغیسات هرات آورده به مناسبت خویشی با بنیاد خان در درهبام منزل داد. ابراهیم خان بیگلر بیگی هزاره چون با بنیاد خان عداوتی كامل داشت و بنابرآن امیر قلیچ خان تیموری و محمود خان جمشیدی را با خود یار آورده، در حضرت شاهزاده معظّم به استدعای عزیمت درهبام همّت برگماشت. محاسن عزیمت را از وفور غنیمت و كثرت میاه و خضارت و سهولت طرق و شوارع و فقدان مخالف و منازع در نظر انور شاهزاده عالی مقدار جلوه داد و به قبایح عدم عزیمت از قبیل استیلای بنیاد خان و تاختوتاز ولایات جام و غوریان و ظهور فتنه و فساد در سامان خراسان زبان برگشاد. اسماعیل خان سردار هم «4» این ترّهات را تصدیق نمود و از كار قضا غافل بود.
نوّاب اشرف، اولا ابراهیم خان را با فوجی از سواره و پیاده هزاره به استمالت آن طایفه فراری مأمور فرمود و پس از آن اسماعیل خان سردار و امیر قلیچ خان تیموری و
______________________________
(1). ملی: «بادغیثات»
(2). مجلس:- «هزاره»
(3). ملی: «ماروجاق»
(4). ملی: «از بیم»
ص: 450
مطلّب خان دامغانی و عبد الله خان فیروزكوهی و رستم خان قراگوزلو و محمد نظر خان مافی و نگاهدار خان چگنی را با دستجات ایشان به منقلای موكب والا روانه و بعد از دو روز دیگر از منزل كهدستان با امیر حسن خان و امیر علم خان عرب و محمد خان قرایی و حسین قلی خان نیشابوری و سواره اكراد و توپخانه صاعقه بنیاد عزیمت را بهانه نمود.
پس از آنكه دو منزل راه طی شد، در منازل از صعوبت راه و كثرت سنگلاخ بعضی از اسبان كوه توان قشون نصرت نمون پیگردید. معلوم شد «1» كه آن همه تعریفات ابراهیم خان افسانه بوده و به سبب عداوت با بنیاد خان عرض این محسّنات را بهانه مینموده است. بالاخره كار به جایی رسید كه در اكثری از منازل نوّاب شاهزاده به سبب صعوبت مراحل خود به نفس نفیس از اسب به زیر آمده با امرای نامدار طناب عرادههای توپهای سلطانی را بر دوش گرفته به فرازونشیب میگردانیدند و از عدم آب و آذوقه و علف اغلبی از دوابّ اهل اردو در هر منزلی تلف میگردیدند.
بالجمله چون مراجعت از آنجا به جهات مختلفه دور از صواب و موجب جسارت خصم ضلالت مآب میبود، بنابرآن، لا علاج حضرت والا ده منزل را به آن صعوبت طی كرده در روز یازدهم در محل قلعهنو، كه مسكن قدیم طایفه هزاره بود، دو روزی منزل نمود. در آنجا به تحقیق پیوست كه اولا ابراهیم خان هزاره از فرط حرصی كه در عداوت با بنیاد خان داشت، به اتفاق محمود خان جمشیدی بر سر او تاخته و از نصیر خان برادر بنیاد خان شكستی كامل یافته روی به اردوی سردار گذشت. سردار هم از منزل مرغ چوبین سه فرسخی درهبام حركت و بنیاد و برادرش را در خارج درهبام با قراولان سپاه ركابی مقابلت دست داده و تاب درنگ نیاورده روی به حصن درهبام نهاده است. سردار نیز علی التّعاقب رسید و جانبازان آتش دست را از فراز جبال شامخه به آن دره سرازیر گردانید. اكثری از هزارهجات لعین از شرر افشانی تفنگ صاعقه كمین جان دادند و بنیاد و نصیر «2» لا علاج زبان به تمنای امان برگشادند. قرار به این شد كه هرگاه امروز را مهلت یابند، فردا بر سبیل جزم قدم از سر ساخته به اردوی سردار شتابند.
______________________________
(1). ملی:- «معلوم شد»
(2). ملی: «بنیاد خان»
ص: 451
سردار صداقت شعار را عرق مروّت متحرّك شد و غافل از اینكه:
[مصرا] ع:
[273] مار چون شد زخمی اندر آستین مأوا مده «1»
به دادن یك روز امان سلك جمعیت متفرّقه بنیاد منسلك آمد. نوّاب والا پس از اطّلاع ازین اوضاع از منزل قلعهنو حركت كرده به منزل مرغ چوبین وارد [و] امیر حسین خان و امیر علم خان را با سههزار پیاده و دو عرّاده توپ به امداد سردار نامزد كرد كه ناگاه پیادگان خسته «2» و گریخته استرآبادی یكیك و دودو و پنجپنج در رسیدند و مراتب شكست سردار را وقایعگزار گردیدند. معلوم شد كه روزگار غدّار را كار دیگرگون گشته و كار سردار عالی تبار از فرستادن امداد درگذشته است.
تبیین این مقال آنكه، در روز وعده آمدن بنیاد، قضا كار خود را ساخت و آن بدكردار جمعیت خود را فراهم آورده به مقابله سردار پرداخت. در بدایت كار مطلب خان برادر سردار با جانبازان دامغانی به سنگری كه در دم درهبام بود درتاختند و عبّاس قلی برادرزاده بنیاد را با هركس در آن دره بود عرضه شمشیر آبدار ساختند. قشون نصرت نمون كه از فرازونشیب آن فتح غریب را دیدند، كار را تمام دانسته و از اطراف هجوم آورده مشغول غارت و كسیب گردیدند. ناگاه از طرفی غیرمعهود بنیاد با جمعیتی نامعدود بر پیادگان انزانی استرآبادی تاختن آوردند و در داو «3» اول، مهره حیات «4» كربلائی باقر انزانی سركرده آن جماعت و غلام پیشخدمت خاصه دربار دولت را در ششدر ممات محبوس كردند. پیادگان انزانی روی از معركه برتافتند و سایر جنود مسعود نیز به مرافقت ایشان به وادی هزیمت شتافتند. هزاره هرزهدرا تعاقب را سبك عنان شدند و به مدد تیغ برّان سرافشانی را برزده دامان آمدند. در آن درّههای تنگ سواران سپاه سردار را قدرت جولان نبود، لهذا هر تن از بیم جان به طرفی روی نمود. سردار عالی مقدار از فرط غیرت فطرت از اسب پیاده گشته كلاه از سر برداشت و هرقدر خواست آن لشكر «5» شكسته را برگرداند دست قضا نمیگذاشت. ناچار او هم سوار گشته از عقب گریختگان میتاخت و بنیاد بیبنیاد نیز در عقب ایشان هركس را كه مییافت از خنگ حیات پیاده میساخت.
بالجمله پیادگان گریخته استرآبادی به خدمت اشرف معروض داشتند كه اینك
______________________________
(1). ملی: «مار آمده»
(2). مجلس: «جسته»
(3). داو: مرحله، نوبت، بار.
(4). ملی: «جناب»
(5). ملی:- «لشكر»
ص: 452
سواره بنیاد با لشكر ظفر بنیاد مشغول گیرودارند و سردار عالی تبار امداد نوّاب اشرف را سزاوار. حضرت شاهزاده را از استماع این اقوال آتش غضب شعلهور گردیده به شلیك توپخانه فرمان داد. امیر حسن خان عرب و اسماعیل خان قاجار شامبیاتی را به محافظت اردو نهاد و فی الفور بر باره برق سیر سوار گشته و نیزه خطی در دست گرفته مانند برق و باد به تدمیر سپاه بنیاد بدنهاد پیسپر شده در اندك زمانی كه آخر زمان جانفشانی بود، به جماعت بدعاقبت هزاره كه در عقب جنود مسعود میتاختند رسید و مساوی یكصد و سی نفر از آن قوم عفریت سیر، اسیر كمند غلامان شیر شكر گردید جمیع آن جماعت را به مدد میخهای چوبین بر زمین دوختند و بقیة السیف هزاره كه صدای شلیك توپخانه معلّی را شنیده بودند، به توهم عزیمت حضرت والا، به وادی فرار پیسپار شدند. چون سردار به جانب قلعهنو رفته بود، نوّاب والا چند سواری به عقب او فرستاده خود مجدّدا در مرغ چوبین منزل نمود. اطراف اردوی معلّی را به وجود پیادگان آرایش داده خود با جمعی از غلامان در [274] خارج اردو به احتیاط كار چون كوه استوار بایستاد. سهپاس كه از شب گذشت، سردار با سواری سهچار وارد اردو گشت.
علی الصّباح نوّاب شاهزاده و بعضی از سران در فكر عزیمت درهبام و خیال انتقام بودند و خوانین خراسان كلّا ازین معنی تحاشی نمودند چون اكثری از سركردگان و سواران و پیادگان ركابی تا قلعهنو رفته در آنجا توقّف كرده بودند و جمعیّت اردو منحصر به خراسانی بود، لهذا مراجعت انسب مینمود؛ لا علاج نوّاب والا از مرغ چوبین به قلعهنو شتافت و قشون متفرّقه اجتماع یافت و از آنجا كوچبركوچ وارد قریه شكیبان و پس از ورود، به عرض آن ملكزاده دوران رسید كه مدد خان درانی با جمعی از افاغنه در قریه پشنگ من اعمال غوریان اقامت گزین است و عقیده آن جمع، نامعلوم بر رای آن و این.
برحسب امر والا، حضرت میرزا محمّد صادق وقایعنگار مروزی كه در آن سفر از همراهان بود، به جهت استعلام احوال روی به قریه پشنگ نمود. بلافاصله به رفاقت
ص: 453
مشار الیه به اردوی والا رسید و مطلب او بر رای اشرف چنین معلوم گردید كه، از ظهور استقلال حاجی آقا خان وزیر حاجی فیروز دلگیر گشته و به دولت ابد مدّت پناه آورده از نوكری شاهزاده افغان گذشته است. نوّاب والا این معنی را مغتنم و وجود او را محترم شمرد و از اعطا خلاع زرفشان و خنجر مكلّل به جواهر رخشان و سایر انعام و احسان فرق مباهات او را به ذروه گردون برآورد. روز دیگر حضرت اشرف از منزل وارد چمن پرنیتاز [شد] و عطا محمّد خان افغان عرض بیگی از جانب حاجی فیروز با تحفی ممتاز وارد حضور با اعزاز و با حصول افتخاری كامل و احسان كمر خنجری مرصّع و انعامی شامل باز روی به صوب هرات بهشت انباز نهاد. امیر علم خان عرب و ابراهیم خان هزاره و محمد خان قرایی از منزل مزبور مرخص به اوطان خود شدند و نوّاب شاهزاده با سردار و امیر حسن خان حاكم طبس و سایر همراهان و سركردگان و جمعیت ركابی از چمن مزبور حركت كرده در روز شنبه دهم شهر رمضان المبارك وارد ارض فیض آثار و وقایع آن سفر را از فتح و شكست به دربار معدلت مدار شاهنشاه تاجدار عریضهنگار آمدند.
ذكر سور پر سرور نوّاب علی خان شاهزاده الملقّب به ظلّ السّلطان و حضرت اللّهویردی میرزا
در صدر «1» داستان این سال نیكو مآل ذكر شد كه الكسندر یرملوف سردار جدید گرجستان از دولت بهیّه روس مأمور به سفارت درگاه فلك مأنوس آمده حسب الامر اعلی مقرر شد كه در چمن سلطانیه شرفیاب دربار سنیّه شود. چون حركت او از تفلیس و ورود به آستان خلافت جاوید انیس «2» طولی داشت، لهذا حضرت صاحبقران در دار الخلافه طهران همت بر سور پر سرور نوّاب شاهزادگان خورشید لقا حضرت ظل السلطان علی شاه و بدر الخلافة «3» الكبری اللّهویردی میرزا گماشت. از اطراف ممالك خاور و باختر و جنوب و شمال شاهزادگان فرشته خصال و امرای با اجلال و علمای فضیلت اشتمال و اعیان و اشراف ارادت مآل و ارباب اطراب باربد مثال
______________________________
(1). ملی: «صدور»
(2). مجلس: «آیتش»
(3). ملی: «به دار الخلافه»
ص: 454
و مشعبدان هاروت خیال و شاهدان حورا جمال از اطراف شرق و غرب و جنوب و شمال به درگاه «1» آسمان [275] جلال جمع آمدند و بزم آن عیش مهنّا را پروانه شمع شدند.
در روز پنجشنبه هفدهم شهر شعبان المعظّم سنه یكهزار و دویست و سی دو، به حكم محكم خسروانی جمیع اسواق و خانات و میادین دار الخلافه جاوید مبانی را آیینی ملوكانه بستند و مباشرین این سور «2» خجسته هریك در پی انجام كاری پیوستند. روزها در میدان پیشگاه كریاس بلند اساس، اسباب عیش از هر طرف برپا بود و شاهنشاه همّت دستگاه از فراز غرفه فوقانی عمارت فوق باب عرش قباب، زرافشان و تحسینآرا.
شبها در دو میدان خارج و داخل ارك همایون اعم از سطح بام و عرصه میادین سپهر نمون، آتشبازان چابك دست به شعلهبازیهای مختلف شعلهها افروختندی و دل آتش موسی و نار خلیل را از آن آتشافروزی در آتش غیرت سوختندی. عالم، عالم بهجت و نشاط بود و جهان، جهان مسرت و انبساط. پیران را هوس جوانان بر سر افتاده و جوانان را شاهد تقاضای جوانی حلقه بر در زد. آنان را از حسن جوانان غلمان جمال آتش شوق شعلهور شد و اینان را از عشق پیران صنعان مثال ملال صحبت ایشان از دل به در شد. كوتاهی سخن، مدّت هفت شبانروز بازار طرب گرم بود و دلهای دلبران در دلداری دلدادگان نرم. در روزی خجسته و ساعتی به سعادت پیوسته عقد یكی از صبایای مرضیّه حسین قلی خان علیّین آشیان، به همخوابگی حضرت ظل السلطان، و كابین صبیه دیگرش به همسری نوّاب اللهویردی میرزا بسته شد و در شبی خرّمتر از روز آندو نیّر عالمفروز با آندو زهره زهرای عفتآموز پیوسته آمد.
علی الصباح كمر خنجرهای مكلّل به جواهر رخشان و خلاع آفتاب شعاع درخشان به نوّاب شاهزادگان و امرای ذی شوكت و شأن و وزرای آصف مكان و سایر اشراف و اعیان مرحمت شد و پیشكشهای شایان از هریك از ایشان معروض پیشگاه حضور معدلت آیت [گردید].
از حسن اتفاقات، جناب شاه زمان ولد تیمور شاه افغان كه هردو دیدهاش از
______________________________
(1). مجلس: «دركان».
(2). مجلس: «امور»
ص: 455
قراری كه ذكر شد، از گزلك ستم شاه محمود برادرش از حدقه برآمده و نابینا بود، در همان اوقات عیش با یك نفر ولد خویش به عنوان زیارت بیت اللّه الحرام به دار الخلافه آمده در محافل شبوروز آن عیش پر سرور را پدر و پسر سامع و ناظر بودند. بالجمله هریك از باریافتگان، مقضی المرام و شادكام مرخص اوطان خود شدند و پیشخانهكشان اردوی معلّی عزیمت چمن قنقرا و لنگ را دامنزنان آمدند.
تاریخ سور پر سرور نوّاب ظل السلطان از كلك مولف ارادت نشان بدینسان تراوید و یادگار را در این «1» روزنامچه همایون ثبت گردید.
لمؤلفه:
به عهد دولت شاه جهانداركه باشد روزگارش زیر فرمان
سرافراز جهان فتحعلی شاهجهانگیر و جهاندار و جهانبان
بپا شد عیش آن شهزاده كآمدعروس زهرهاش محرم در ایوان
نژاد ظّل سبحان خسرو دهرعلی شاه آنكه آمد ظلّ سلطان
ز یك بطن او برادر با ولیعهدبس است این افتخار او را به دوران
بسال مولدش زد جیقه بر سرمحمد شاه عمّ شاه شاهان
چه عیش آن عیش كز شور تعیّشقمر شد كف زنان ناهید رقصان
سرافرازان عالم اندرین سورهماره دست فشان و پای كوبان
فراوان جمع شد ز اطراف مسكینكه نعمت هرچه میجستی فراوان
ز حكم شاه در طهران همی جمعهمه اشراف از اطراف ایران
[276] ندانی از چه شاهی یافت در نامشنو تا گویمت این نكته آیان
به طفلی شد مر او را جیقه لعلطراز سر ز شاه مغفرت شأن
به عقدش خطبهخوان گردید برجیسعطارد بر ورق بنوشت عنوان
ز احسان شهنشه خلعت و زرجهان را فخر پیكر زیب دامان
چنین طوئی ندیدستی به عالمچنین عیشی نخواندستی بدوران
پی تاریخ سورش خاوری گفتهمایون عیش باد از ظل سلطان
______________________________
(1). ملی: «آن»
ص: 456
ذكر احوال و اوضاع الكسندر یرملوف ایلچی دولت روسیه و كیفیت ورود او به ولایات «1» ایروان «2» و تبریز و خمسه و حركت موكب اعلی به سلطانیه
این الكسندر یرملوف را مرتبه از رتبه ینارالی فراتر بود و از منصب بلند صاحب اختیاری كلّ توپخانه روسیه معتبر خود را در نسب نبیره دختری جوجی خان بن چنگیز خان میخواند و در چمن سلطانیه اكثر اوقات به مقبره اولجایتو سلطان معروف به شاه خدابنده رفته خطاب خالویی به وی میراند. با جمعیتی خلاف عادت سرداران سابق به سرداری مملكت قفقاز آمد و این جمعیت و تداركات او باعث توهمات دور و دراز شد.
همواره با كمال خشونت و سختی سخن گفتی و در كاری كه مستبد الرای گشتی، عذر حسابی از كس نشنفتی. با جمعیتی تمام و ثروتی ما لا كلام و تداركی افزون از حوصله اوهام به سرداری ممالك قفقاز و حاجی ترخان و غیره سرافراز و به سفارت به دربار این دولت علیّه نیز از همگنان ممتاز گشته وارد تفلیس و پس از چندی از نظم كارهای آن ولایات مطمئن شده روانه دربار فلك تأسیس گردید.
عسكر خان افشار مهماندار با تداركی كه سزاوار بود در قریه اوچ كلیسا او را دریافت و با احترامی تمام به صوب ایروان شتافت. برحسب صوابدید حسین خان سردار آذربایجان، حسن خان برادرش با مساوی پنجهزار سوار جرّار به استقبال او پرداخت و سردار خود در خارج شهر ایروان چادری پنج سری برپا كرده و بزمی مهنّا مهیّا آورده و تا دو فرسخی «3» ایروان را مشحون از سواران و پیادگان ایلات اتراك نموده خود در خیمه منزل ساخت. در هنگام ورود ایلچی، احتراما چندقدمی پیش نهاد «4» و دست او را به جهت نشانه دوستی گرفته به چادر آورد و از حسن خان مهمانداری و آداب تعارف و یاری ایلچی را راضی و خشنود كرد. در روز ورود به دار السّلطنه تبریز از حوالی قریه سهلان «5» تا درب دولت سرای نوّاب ولیعهد زمان، از دو سو سواره و پیاده ایستاده و توپهای سواره بر فراز عرّاده آماده و معادل یكصدهزار جمعیّت از سواره و پیاده و
______________________________
(1). مجلس: «ولایت»
(2). ملی: «ایران»
(3). ملی: «ده فرسخی»
(4). مجلس: «رفته»
(5). احتمالا اسفهلان در جنوب غربی تبریز.
ص: 457
تفنگچیان چریك هر قریه و دیار و اهل صناعت و حرفت بازار صفبرصف و جای برجا ایستاده، چشم بر ورود ایلچی نهاده بودند.
جناب آصف الحضرة میرزا ابو القاسم ولد قائم مقام با جمعی از سواران و سران آذربایجان به استقبال روان شد و ایلچی را با احترامی تمام دریافته به جانب شهرستان آمد. پس از شرفیابی حضور پر نور نوّاب نایب السّلطنه العلیّه و قائم مقام دولت سنیّه سخنها از كار موافقت و مصالحت گفت و مصلحت وقت را به جز انكار از صلح و اصرار در جنگ جوابی نشنفت. ازین رهگذر قدری ملول گشت، ولی از ظهور مراحم پیدرپی حضرت ولیعهد زمان آن كدورت و ملالت از خاطرش درگذشت.
بلی مصلحت چنین بود كه سرحدداران دولت علیّه را در جنگ جری داند و از كتاب غیرت ایشان دو حرفی برخواند. خلاصه در ورود [277] به ولایت خمسه، نوّاب شاهزاده عبد اللّه میرزا نیز اوضاعی فراخور احوال فراهم آورد و ایلچی معزی الیه با احترامی تمام وارد گشته برحسب امر اعلیحضرت شاهنشاهی در چمن سامان ارخی كه از سامان سلطانیّه است، منزل نمود.
جناب میرزا عبد الوّهاب منشی الممالك كه از قرار نگارش چندی در خمسه منتظر ورود ایلچی بود، در ایّام غیبت موكب همایون با او رفتاری بسزا نمود و موكب فیروز اعلی در روز یكشنبه بیست و هفتم شهر شعبان المعظّم سنه یكهزار و دویست و سی و دو از دار الخلافه حركت و چند روز به جهت ورود جنود مسعود از اطراف ممالك و حضور نوّاب محمد علی میرزا و امان اللّه خان والی كردستان در چمن پچقین «1» سه فرسخی چمن سلطانیّه اقامت دست داده تا آنكه سلك جمعیّت اطراف منسلك آمد. در روز نزول موكب اجلال به چمن سلطانیّه كه یوم جمعه «2» هفدهم شهر رمضان المبارك بود، اوضاعی ملوكانه در آن دشت وسیع چیده شد و دهر كهنسال از حیرت آن همه ابّهت و اجلال انگشت تعجّب به دندان گزیده از حوالی چمن صاینقلعه خمسه تا قریب قریه دیزج كه معادل هفت فرسخ متجاوز است، فوجفوج و دستهدسته و تیپتیپ سواران جرّار و پیادگان آتشبار متراكم بودند و سپاهی كه از اطراف ممالك جمع آمده بود، با
______________________________
(1). امروزه روستای چوقین نامیده میشود كه نزدیكی رودخانه سجاس از شعبات قزلاوزن و در نزدیكی سلطانیه قرار دارد.
(2). ملی:- «جمعه»
ص: 458
نظامی تمام در آن دشت متهاجم مینمود. توپخانه صاعقهنشان و زنبوركخانه آتشفشان در جلو شاهنشاه صاحبقران قدمبرقدم عقده از دل گشودندی و كره تراب را مانند گوی سیماب متزلزل نمودندی. نوبت خانه خلافت بر بختیان «1» الوند مهابت بلند آواز و طاس سپهر از نوای كوس سلطنت پرصدا حضرت اعلی چون خورشید «2» درخشان از پای تا سر غرق جواهر رخشان، مانند خسرو مهر كه سوار بر خنگ سپهر آید، برفراز سمند فلك پیوند نشسته و شاهزادگان بهمن سیر و امرای هر بوم و كشور و وشاقان زرّین كمر و سران و سركردگان نامور و غلامان جلادت اثر در زیر علم آفتاب پیكر بر جانفشانی و آدابدانی كمر بسته بودند. شهریار آفاق با طلعت خورشیدی و شوكت جمشیدی و صولت كیانی و اوضاعی فراخور آن سلطنت و مرزبانی به دولت و كامرانی و ابهت و شادمانی به آن چمن بهشت مبانی نازل و الكسندر یرملوف ایلچی با لباسی مبدل از چمن سامان ارخی سوار گشته با یك دو نفر از محرمان خویش در آن جیش «3» قیامت كیش مشغول تماشای دریای افواج امواج زلازل بود. نوّاب شاهزادگان و امرا و وزراء و سران و سركردگان و خاصان و غلامان و توابین لشكر به نظام هریك در جای خویش خیمه و خرگاه بر سر پای كردند و مباشرین دربار اقدس برحسب امر اعلی روی همّت به انجام تداركات ورود ایلچی مزبور آوردند.
[مصرا] ع:
چنین كنند بزرگان چو كرد باید كار