ذكر ورود ایلچی دولت روسیه به اردوی اعلی و گذرانیدن پیشكش و هدایا از نظر عنایت سیر شاهنشاه معلّی
در روزی معیّن صفیار خان كرد بچّه افشار با یك رأس اسب مشتمل بر ساخت و ستام مرصعّ به احضار ایلچی از چمن سامان ارخی محرمیّت یافت و امان الله خان اردلانی والی كردستان با معادل پنجهزار سوار تا مساوی پنج فرسنگ متجاوز به استقبال
______________________________
(1). شتران سرخ موی.
(2). مجلس:- «خورشید»
(3). ملی: «عیش»
ص: 459
شتافت. از سراپرده همایون اعلی تا دو میل راه از دو طرف جانبازان نظام و توپچیان با انتظام و زنبورك [278] چیان آتش فام به قانون، به قادر اندازی «1» و مشق مشغول بودند و هریك از آنها «2» بهطوری كه باعث مسرّت بینندگان است به شعبدهبازی و مسخرهپردازی «3» عمل مینمودند. ایلچی معزّی الیه با این احترام وارد معسكر مسعود و در سراپرده جناب میرزا محمّد شفیع صدر اعظم فرود آمد.
امیر كبیر محمود خان دنبلی میریساولان قور در آن منزل بهجت دستور حاضر بود و از جانب رأفت جوانب شاهنشاه عدالت دستگاه، زبان به اظهار التفات گشودند. روز دیگر در سراپرده و خرگاه خدیوانه، كه در پایان قصر سلطانیّه برپا بود، بزمی ملوكانه چیدند [و] شاهنشاه جمجاه، با عالمعالم دستگاه و جهانجهان جواهر «4» خورشید اشتباه بر فراز تخت مرصّع سپهر همراه آرمید و نوّاب شاهزادگان لعل خفتان و امرا و وزرای ذیشان و دبیران عطارد نشان و پیشكاران پیشگاه جلالت بنیان و حاجبان و چاوشان صلابت اركان در پیشگاه حضور گردون توان صفبرصف و جابرجای ایستاده و اسلحه و ادوات و ظروف و اوانی مرصّع كه خاصّه استعمال سركار اقدس است، هریك در چنگ یكی از وشاقان زرّین كمر در انجمن حضور معلّی مهیّا و آماده [بود]. در خارج درگاه عرش اشتباه تا در نگرستی، فوجفوج از انواع چاكران دربار و «5» مستحفظان بارگاه جلالت آثار و سران و سركردگان بااقتدار نشسته بودند و پیادگان نظام ایستاده مشق جانبازی مینمودند.
باز امیر كبیر «6» محمود خان دنبلی قوریساول باشی برحسب امر اعلی به احضار ایلچی مزبور و همراهان كرسینشین او روانه شد و محسن بیك كرد قراچورلو نایب امیر آخور باشی، یكی از اسبان خاصه را بازین و ستامی مرصّع به جهت سواری او برده [و] این التفاتهای گوناگون زیادتی شوق ایلچی را به شرفیابی حضور پرنور بهانه آمد. از راه آدابدانی، ركاب آن خنگ مجرّه تنگ را بوسه داده با چهل نفر از اعیان روس و دو
______________________________
(1). قادرانداز: تیرانداز با مهارت.
(2). ملی:- «هریك از آنها»
(3). مجلس: «سحرپردازی»
(4). ملی: «جوانی را»
(5). مجلس: «درباره»
(6). امیر بزرگ: در عهد قاجاریه، عنوان ارجمندی بود كه به بعضی از صاحبمنصبان عالیقدر داده شده، مانند میرزا تقی خان اتابك و كامران میرزا.
ص: 460
نفر دیلماج فصاحت مأنوس سوار گشته روی به راه نهاد. لحظه [ای] در چادر كشیكخانه اعلی فرود آمد و از صحبت امرای عالی رای و صرف قهوه و چای باقصی الغایه خرّم و خشنود شد؛ ناگاه از موقف همایون حكم به احضار او صادر و ایلچی معزّی الیه با ینارال نقری ترجمان كه از ارامنه ولایات افلاق و بغدان و در السنه مختلفه فصیح البیان و فسیح اللّسان بود، به اتّفاق محمود خان به درب سراپرده همایون حاضر آمد. چون عاقبت كارش محمود بود، محمود خانش در آنجا پیشوایی نمود و بعد از دخول به سراپرده معلّی در چهار مكان به مراسم ركوع و سجود قیام كردند و بعد از عرض حاجب بار و اذن شاهنشاه تاجدار، روی به خرگاه جهان پناه آوردند.
چون ایلچی بزرگ به قانون عموم دول، صورت پادشاه است، لهذا از جهت احترامگزاری حضرت ایمپراطوری، اذن جلوس به او داده شد و معزی الیه از فرط آدابدانی امتثال امر حضرت صاحبقرانی را واجب شمرده به قدری كه تسمیه جلوس به عمل آید، نشسته و فی الفور برپای ایستاده آمد. «1» در بدایت استعلامی از احوال ایمپراطوری به عمل آمد و ایلچی مكرّم ازین نوع التفات، صاحب پایه و محل شد. نامه حضرت ایمپراطوری را جناب میرزا محمّد شفیع صدراعظم از وی گرفته بر روی پیكر تخت مرصع نهاد و پس از آن حضرت صاحبقران به احضار همراهان وی فرمان داد. بعد از آنكه به آدابی «2» شایان شرفیاب حضور معدلت [279] دستور شدند، ایلچی خود، یكانیكان را معرّفی كرد و هریك علی قدر مراتبهم مورد التفات ملوكانه آمدند. چون مراتب تفقّدات شاهنشاه غریبنواز و مراسم تسیلمات ایلچی و همراهان صداقت انباز به درجه اعلی رسید، به همان آیین كه شرفیاب شده بود، مرخّص به ایاب گردید.
جناب صدراعظم اوقات شبانروز خود را صرف سرور خاطر و بهجت باطن و ظاهر او و همراهان میداشت و طویهای «3» دلكش مهیّا آورده همّت عالی خود را بر مهماننوازی میگماشت. امرا و وزرا برحسب امر اعلی مبادرت به ملاقات او مینمودند و هر شب در منزلی بزم عشرت گسترده زنگ زحمت راه از خاطر او و یاران همراه میزدودند. روز سیّم هدایا و تحف ایمپراطوری را در سراپرده همایون به رسم و قانون
______________________________
(1). ملی: «شد»
(2). مجلس: «به ادائی»
(3). جشن، مهمانی.
ص: 461
بر روی بساطی وسیع از اخشاب بدیع كه میزش میخوانند، چیدند و از فیض قبول حضرت اعلی، ایلچی و متابعانش قرین منّت و مسرّتی بیمنتها گردیدند.
تفصیل جمیع آن هدایای بدیع مناسب سیاق تاریخ نیست، ولی چند قطعه از آن را كه امتیازی داشت، كلك سخنمدار «1» بر ورق نگاشت تا آیندگان دانند كه تحفه سلاطین بزرگ با یكدیگر چیست. از آن جمله، هیأت پیل و هودجی از طلا بود كه در پهلوی چپ آن استاد صنعتساز تركیب ساعتی مرتب نمود. كلیدی داشت كه چون كوك نمودندی، اعضا و جوارح پیل چون حركت طبیعی پیلان حركتی فنری كرده به بینندگان «2» حیرت بر حیرت افزودندی؛ انواع نغمات دلكش از جوف آن ظاهر شدی و باعث حیرت سامع و ناظر آمدی. تحفه دیگر، موازی سه قطعه آیینه صاف روشن بود كه هریك به طول دو ذرعونیم و به عرض یك ذراع افزونتر و ثخن «3» آن یك چهار [م] یك كمتر میشد. گفتی مگر آب حیات را منجمد ساختهاند یا صنعتسازان روسینژاد جرم خورشید را محلول كرده و باز به انجماد آورده به ظهور سحرپردازی پرداختهاند.
شاهنشاه خورشید نظیر را چون مقابل آمدی، از هر آیینه اسكندری دیگر ظاهر شدی.
الرباعی «4» لمولّفه:
شاهنشه ما ز چهره شد شید دگردر محفل جم نشسته جمشید دگر
در كاخ پر از آینه چون جای كندپیداست ز هرآینه خورشید دگر از بس این تحفه به اعلی درجه قبول طبع همایون اقدس اعلی رسید، برحسب امر ارفع، یك جفت آنكه در طول و عرض مشابه یكدیگر بود، در دو جرز ایوان دیوانخانه واقعه در دار الخلافه طهران كه محل جلوس خسرو عدالت مأنوس است، نصب گشته، دو خورشید دیگر بر خورشید چهر همایون منضم گردید. یك قطعه كه از آندو قطعه عرضا بیشتر و طولا كمتر بود و چون مرآت خورشید درخشان طاق مینمود، با قاب و اسباب زرّین و سیمین در شاهنشین عمارت مباركه بلور كه در باغ گلستان مشهور به عمارت كلاه فرنگی واقع و خاصّه نشیمن شهریار بحر گنجور است، به عاریت نهاده شد و پیكر پیل نیز
______________________________
(1). مجلس: «سخن طراز»
(2). ملی: «بندگان»
(3). ضخامت.
(4). مجلس:- «الرباعی»
ص: 462
به محافظت فانوسی از آیینه در همان عمارت مباركه در پایان مسند خلافت برپای ایستاده آمد. در درك سایر تحف، درایت در كار است نه روایت سزاوار. بالجمله ایلچی مزبور به هریك از امنای دولت قاهره تحفی جداگانه داد و به جهت میرزا محمّد شفیع صدراعظم از قبل امپراطور معظّم، افسری مكلّل به جواهر ثمین و پاره [ای] از تحف رنگین فرستاد.
الرّباعی لمولفه:
ای شاه ترا راه به معراج [280] دهندهم تیر ترا قران به آماج دهند
تنها نه همین جهان ترا باج دهندشاهان به وزیر دولتت تاج دهند امنای دولت قاهره نیز هریك در برابر تعارفات او تكلّفات نمودند و از آن تعارفات بر مراتب دوستی و موالات افزودند. چون زمان مراسم تعارفات درگذشت، هنگام سئوال و جواب مطالب گشت.
ذكر سئوال و جواب امینان دولت علیّه با ایلچی شوكت روسیه و مراجعت او از دربار سلطنت سنیّه
اگرچه مقصود كلّی از شرفیابی ایلچی دولت روسیه، تشیید بنیان موافقت و رسانیدن امضای عهدنامه مباركه مختومه به خاتم قبول ایمپراطور جلالت بنیاد، كه در محالّ گلستان مرقوم افتاده، بود ولی زبانی بعضی مطالب به امنای دولت علیّه اظهار نمود. پس از عرض به خاكپای شاهنشاه مالك رقاب جوابی با صواب شنود. از آن جمله یك تمنّایش این بود كه: دولت بهیّه روس را پس ازین سازش، در سرحدّات ممالك دولت عثمانیّه بنای كاوش است. طریقه دوستی و موافقت دولتین ایران و روس این است كه بعد از كاوش به سرحدّات روم پیوسته به خاك ایران، كارپردازان این دولت قوی اركان یا امدادی دوستانه به دولت روس نمایند، یا اگر امداد او را مصلحت ندانند، امداد دولت عثمانیّه را نیز قدمی نگشایند.
ص: 463
در باب این مطلب جواب چنین داده شد كه: قرار دوستی دولتین ایران و روس بسته به مطالب یازده فصلی است كه در عهدنامه مباركه تفصیل داده شده و مطلقا درین فقره اظهاری به عمل نیامده است. بدیهی است كه كارپردازان دولت ایران در وقت كاوش روسیه در سرحدّات مملكت عثمانی نه امدادی به روسیه خواهند كرد و نه اعانتی به رومیه؛ ولی چون كاوش دولت روس به سرحدات روم پیوسته به خاك ایران، موهم بعضی خیالاتست و آیت برخی علامات و باعث پاره [ای] مفاسد در سرحدّات این دولت جاوید سمات، انسب آن است كه كارپردازان دولت روس از سر این هنگامه گذشته با دولت عثمانی نیز قاصد رسوم موافقت و مصالحت گشته باشند، مبادا خدای نخواسته امری حادث شود كه نقض عهدنامه را از آن طرف باعث بوده باز هریك از دولتین ایران و روس بر سر كار مخالفت و مخاصمت برود.
مطلب دیگرش آنكه: دشت خوارزم، متصّل به خاك متعلّقه به دولت روس است و همواره قوافل تجّار از مملكت روسیه به سبب معامله متاع روانه آن دیار. مخالفت مأنوس خوارزمیان، همواره زمان تعرضات بیكران به قوافل [تجار] روسیه میرسانند و اموال ایشان را بهسرقت یا علانیه ضبط نموده ایشان را عور و بیسرانجام روانه دیار روس مینمایند. طریقه مؤالفت آن است كه یا دولت ایران دو سه سالی متوالی لشكر به دیار خوارزم فرستاده، خان خوارزم را مستأصل سازند و خود به تصرّف آن ولایت و محل پردازند، یا به سبب ظهور یك جهتی به دولت روسیه اذن دهند كه چون از طرف دشت به جهات مختلفه لشكركشی صعوبت دارد، جمعیتی به قدر كفایت از راه دریای خزر به استرآباد فرستاده و از راه خراسان یا دشت تركمان عزیمت خوارزم نموده تنبیه كامل از خوارزمیان به عمل آورند.
در جواب این مطلب نیز چنین فرمایش شد كه: اگرچه این مطلب هم داخل فصول یازدگانه نیست ولیكن چون دفع قاطعان طریق و مفسدین [281] فی الارض موافق شریعت غرّا بر ذمّت همت اسلامیان واجب میباشد، لهذا درین فقره چندان مضایقتی نه؛ امّا عبور سپاه روسیه از خاك متعلقه به دولت علیه ممتنع؛ و ظهور این معنی كه تعیین
ص: 464
سپاه از دولت ابد دستگاه به خوارزم باشد، «1» وقتی واقع خواهد شد كه ولایات بخارا و بلخ و هرات ضمیمه ممالك محروسه سلطانی شود تا لشكر سلطانی به خاطر آسوده به عزم تسخیر مملكت خوارزم به آن حدود رود؛ چنانكه نادر شاه افشار تا آندو سه ولایت را مفتوح نساخت، به عزیمت دیار خوارزم نپرداخت و مبادرت به این كار حوصلهها سزاوار است تا به خواست خدا آنچه مقدّر است، از پس پرده تقدیر جلوهگر آید و قشون نصرت نمون در آن دشت و هامون هنگامهها «2» آراید.
یكی دیگر از جمله مطالب زبانی، تعیین قونسل «3» یعنی بالیوز در ولایت گیلان بود.
این فقره را امنای دولت قاهره جواب صرف دادند و وقعی به آن ننهادند.
دو مطلب دیگر از قراری كه در عهدنامه مباركه تفصیل داده شده: یكی تعیین معتمدی از جانب دولتین علیتین به جهت تشخیص حدود طوالش بود، شاهنشاه صاحبقران انجام این كار را به نوّاب ولیعهد زمان محوّل فرمود؛ یكی دیگر توقف وكلای طرفین در سرحدّات جانبین. درین فقره نیز چنین مقرّر گردید كه بعد از ورود ایلچی به تفلیس، معتمدی به این دربار علیّه روانه سازد تا به مصلحت كارگزاران این دولت عظمی به انجام این كار پردازد. بالجمله اولیای این شوكت خداداد را- و للّه الحمد- به هیچوجه مطلبی نبود كه اظهار شود. در باب استرداد ولایات فی الجمله استمزاجی كردند و همان اجوبه ترّهات مانند ایمپراطوری كه به حاجی میرزا ابو الحسن خان گفته بود، شنیده پس از آن دم در نیاوردند. بعد از انقضای محافل مشاورات، ایلچی و همراهانش مهیای رجعت شدند و هریك- علی قدر مراتبهم- مورد عنایاتی بیحد آمدند. سفیر مزبور به احسان خلاع گرانمایه و شمشیر مكلّل آفتاب پایه و اسبان تازینژاد با ساخت و ستام مرصّع و نشان شیروخورشید الماس نشان مشعشع سرافراز و هریك از همراهانش نیز به علاوه نشانهای جواهر و مینا از انعام خلاع مهر شعاع و برخی از اعطای كمر خنجر مرصّع قرین انواع اكرام و اعزاز آمدند. در روز بیستم شهر شوال المكرم به مهمانداری عسكر خان افشار ارومی، هریك از امینان دولت قاهره را وداعی جداگانه كرده عازم گشتند و همهجا به احترام تمام از خاك ایران خرّم و شادكام گذشتند.
______________________________
(1). مجلس:- «باشد»
(2). ملّی: «هنگامها»
(3). ملی: «تعیین قونسیل»
ص: 465
ذكر مأموریت محبعلی «1» خان خلج حاكم ساوه و سركرده دسته جانباز خلج به سفارت روم و مراجعت از آن بوم «2»
در صدر حكایت مأموریّت الكسندر یرملوف ایلچی و سردار جدید گرجستان ذكر شد كه، مشار الیه برخلاف سرداران دیگر با شوكتی تمام و ابهّتی ما لا كلام و لشكری وافر و تداركی متكاثر به مملكت قفقاز آمد و بعد از ملاقات با امنای دولت جاوید آیات از وضع رفتار و گفتار و اظهار مطالب و اسرار معلوم گردید كه كاخ دماغش از دود نخوت و غرور انباشته و خاطر فاتر بر تحصیل ننگ و نام و اجرای خدمتی به آن دولت نافرجام «3» گماشته است. گاهی كاوش با سرحدات روم را به میان میآورد و زمانی عبور لشكر روس را از خاك ایران به عزیمت خوارزم تمنا میكرد. معلوم بود كه چنین شخصی در جای خود به استراحت نخواهد نشست و به هر طریق كه باشد كمر مخالفت با دولت علیّه را بر میان [282] خواهد بست. شاهنشاه آگاه را از فرط مآلبینی و عاقبتاندیشی به خاطر همایون چنین رسید كه نظر به جهت جامعیة اسلامیه، دولت روم را از مكنونات ضمیر آن سردار مخالفت ملزوم آگاه سازد كه هر وقت به هر طرف از مملكتین ایران و روم اراده تعرّضی داشته باشد، به مرافقت هم «4» به دفع او پردازند. این مصلحت كه دستور العمل دانایان روزگار است، عقلای دربار را پسندیده آمد و عمدة الخوانین العظام محبّعلی خان خلج حاكم ساوه كه مردی كهنسال و جهان دیده بود، به سفارت دولت روم برگزیده معادل یك زنجیر پیل كوه پیكر و چهار راس اسب تركمانینژاد صرصر اثر و چند طاقه شال كشمیر و چند رشته تسبیح مروارید بینظیر و برخی هدایای دیگر به او تسلیم و نامه دوستانه به سلطان محمود خان خداوندگار روم ترقیم یافت و مشار الیه در اواخر شهر شوال المكرّم سنه یكهزار و دویست و سی و دو از چمن سلطانیه با تداركی شایسته به صوب مملكت روم شتافت. چون جمیع امور از توجه خاطر فیض گنجور بر وفق قاعده و قانون بنا نهاده شد، موكب معلّی مراجعت به دار الخلافه اعلی را آماده آمد.
______________________________
(1). ملك: «مجتعلی»
(2). ملی: «قوم»
(3). ملی: «با فرجام».
(4). ملی:- «هم»
ص: 466
روز شنبه یازدهم شهر ذی قعدة الحرام سنه مزبور آن عرصه ارم دستور از یمن ورود صاحبقران همت گنجور طعنهزن بهشت موعود گردید و نوای كوس شادمانی از نوبتخانه «1» دربار دولت جاودانی به گنبد گردان آسمانی رسید.
ذكر عزیمت ملالی و اهالی دار العباده یزد به قتل میرزا شاه خلیل الله محلاتی امام طایفه ملاحده اسماعیلیه و سیاست مرتكبین از معدلت شاهنشاه سنیّه
این میرزا شاه خلیل الله خلف میرزا ابو الحسن است كه اصلش از قریه كهك قم و در عهد امراء زندیّه تا اوایل دولت سلطان شهید در كرمان حاكم و به سیّد ابو الحسن خان معروف بوده «2» و بعد از عزل از حكومت قرار توقف را در محال محلات قم گذاشته و در آنجا توقّف نموده است. این سلسله معروف به سادات حسینی و «3» اسماعیلی میباشند و نسب ایشان منتهی به اسماعیل بن باقر بن علی بن الحسین- علیهم السّلام- است و جماعتی كه موصوف به اسماعیلیه هستند، ایشان را از اسماعیل بن باقر (ع) «4» تاكنون، خلیفه میدانند و احكام فروعیه را از روی رساله و كتب ایشان میخوانند. متابعین این سلسله در ایران و توران و هندوستان بسیارند «5» و وجه زكوة خود را از اقصی بلاد عالم به هر قسم ممكن باشد همه ساله آورده به امام میسپارند. هرگاه احیانا احدی را به سبب صعوبت راه یا از راهی دیگر رسانیدن وجه ممكن نباشد، به تصوّر اینكه به سركار خلیفه میرسد «6» به دریا میریزند یا با خاك بیابان میآمیزند. بسا «7» اشخاص متمول معتبر یا مرد یا زن از ممالك بعیده نذر میكنند كه مدتی معیّن در آستان امام حیّ خدمت كنند، لهذا اوضاعی كه كفایت خرج آن مدّت را نماید، با اهلوعیال به محل توطّن امام آمده، [به] انواع و اقسام خدمت حتّی جاروبكشی و سقّایی و غیر آن اقدام میورزند و هر وقت كه
______________________________
(1). نقارهخانه.
(2). ملی:- «بوده»
(3). مجلس:- «و»
(4). در نسخههای ملّی، ملك و مجلس، اسماعیل بن باقر (ع) ذكر شده است كه احتمالا اسماعیل بن صادق بن باقر درست است.
(5). ملی: «بسازند»
(6). مجلس: «خواهد رسید»
(7). ملی: «بسیار»
ص: 467
حضور امام به جهت ایشان دست دهد، مانند بید بر خود میلرزند [و] در روز آخر مدّت بدون مزدی و عذری به اوطان خود برمیگردند.
بالجمله این میرزا خلیل اللّه بعد از پدرش امامت حق، او به شاه خلیل الله معروف در میان آن فرق حماقت «1» خو بود. به سببی از اسباب به دار العباده یزد رفته ده «2» سال توقف نمود. روزی در بازار فی مابین آدمهای او و بعضی از ارباب حرفت «3» نزاعی واقع و نوّاب میرزا محمد جعفر صدر الممالك آن ولایت از این معنی مطلع شد و به اصرار اشخاص [283] منازع آدمهای میرزا خلیل الله را «4» خواست كه تنبیهی كرده این مشاجره را دافع آید. آدمهای میرزا خلیل الله به سبب واهمه به سرای ارباب خویش رفته از عزیمت به خدمت جناب صدر انكاری كردند. ملا حسین نامی یزدی كه مردی ادیب و فاضلی اریب و در خدمت جناب صدر الممالك از جمله مصاحبین و متابعین با نصیب بود، جمعیتی كرده و فوجی از رنود و اوباش را جمع آورده راه سرای میرزا خلیل الله را به جهت دفاع سپردند. حضرات آقا و نوكر، باب سرای را بستند و بر فراز بام سنگری ترتیب داده با ادوات نزاع به جهت دفاع در سنگر نشستند. اراذل و اوباش هجوم آورده و دروب سرای را شكسته میرزا خلیل اللّه و دو سه نفر از كسان او را پارهپاره نمودند و از ظهور این مهمانكشی، خاصّه سیّد قرشی، بر آبروی خویش افزودند.
حاكم آنجا حاجی محمّد زمان خان خلف حاجی محمد حسین خان نظام الدوله مرتكبین این عمل، حتّی ملّا حسین و جمعی از اوباش دزد و دغل را گرفته محبوس كرده حقیقت مطلب را به دربار دولت معروض آورد. محصلین شدید به احضار جناب میرزا محمد جعفر صدر الممالك و آوردن ملا حسین كه مایه این عمل بودند، روانه شدند و پس از چندی احضارشدگان به درگاه معلّی حاضر آمدند.
حضرت نوّاب به سبب وفور جلالت شأن، به همان حبس نظر مودب شد و آخوند ملّا حسین در فراشخانه همایون در زیر زنجیر چندی معذّب آمد.
بالاخره حاجی محمد حسین خان نظام الدوله توسط كرد و آخوند مزبور را از حبس برآورد او را در حضور همایون اعلی بر فلك آویختند، و فراشان با فرّ و شأن از
______________________________
(1). ملی: «جماعتخو»
(2). مجلس: «دو»
(3). ملی: «حرقت»
(4). ملی:- «را»
ص: 468
ضرب چوب سندانكوب، ناخنان او را ریختند. نوّاب میرزا محمّد جعفر پیشكشی وافر داده نجات یافت و بدون تفقدی از سركار همایون به دار العباده شتافت. چون قاتلی معلوم نبود، از جمیع مرتكبین بعد از تنبیه كامل دیت مقتول حاصل شد و پس از آن فارغ از اغلال و سلاسل.
حضرت اعلی رعایت سلسله میرزا خلیل الله را زیاده منظور فرمود و جناب آقا خان ولد اكبرش را كه بهجای پدر خلیفه فرق اسماعیلیه بود، به شرف مصاهرت اعلی سرافراز نمود. «1» ضبط محال سایر البلوك ولایت قم به علاوه ضبط محلات به او مرحمت و كیفیت این عدالت سامعهافروز هر امت و ناحیت آمد. تاریخ قتل میرزا خلیل الله از كلك مولف تراوید و درین رساله ثبت گردید.
لمؤلّفه:
كشته شد در یزد همنام خلیلحشر او هم با خلیل الله باد
شه خلیل اللّه شهره در جهانبا خلیل اللّه هم همراه باد
آنكه بر قوم سماعیلی امامزین امامت یاریش «2»اكراه باد
در جهان چون شاه میبودش خطابدر بهشت جاودان هم شاه باد
كرده نیكش گران چون كوه بودكفّه «3» جرمش سبك چون كاه باد
تا بود بارش به باب كبریااز رموز بندگی آگاه باد
چون گریبانها گرفتار گناهدست جرم از دامنش كوتاه باد
در بهشت جاودان با حوریانبرتر از اقران و از اشباه باد
آنكه كشت او را بدینسان از بلاخود گرفتار بلا ناگاه باد
از برای سال قتلش خاوریگفت از قتل خلیل ای آه باد
______________________________
(1). مجلس:- «و جناب آقا خان ولد اكبرش را كه بهجای پدر خلیفه فرق اسماعیلیه بود، به شرف مصاهرت اعلی سرافراز نمود»
(2). مجلس: «باریش»
(3). ملی: «گفته»
ص: 469
ذكر خبر فتح بندر مغویه «1» فارس و عزیمت حضرت صاحبقران به مازندران بهشت نشان و مراجعت به دار الملك كیان
بندر مغویه از توابع ولایت لار در كنار دریای عمان واقع است. درین سال اهالی آنجا به سبب وفور [284] وحشتی كه از سوء «2» سلوك حاكم لار داشتند، بنای طغیان گذاشتند. با جماعت عتوبی ساكن ولایت بحرین و طایفه جواسم ساكن جزایر درساختند و بالاخره از نحوست «3» این سازش جانومال خود را درباختند. نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرمای مملكت فارس بعد از اذن از درگاه همایون و جیشی از حد افزون از دار العلم شیراز بیرون آمده به آن سمت تاختن آورد و در سامان پنج فال «4» كه دو منزلی بندر مغویه است، منزل كرد. در آنجا به عرض او رسید كه اهالی بندر مغویه از بیم سطوت شاهزاده از طایفه جواسم یاری خواسته و معادل پنجهزار جمعیّت با سفاین و جهازات تا لب دریا آمده، هنگامهها آراستهاند كه اوّلا اهلوعیال و احمال و اثقال اهالی آن بندر را حركت داده به جزایر خویش رسانند و پس از آن در برابر جنود مسعود صفآرایی كرده كوشش نمایند تا توانند.
نوّاب شاهزاده، محمد زكی خان نوری مازندرانی سردار مملكت فارس را با جمعیتی وافر و تداركی متكاثر به دفع آن طایفه روان فرمود. اهالی بندر مغویه تاب مقاومت نیاورده در قلعه متحصن گردیدند. جنود مسعود قلعه را محصور داشته تا سه روز متوالی اهتمامات در جنگوجدال ورزیدند و بالاخره لشكر منصور به صوابدید سردار مزبور «5» یورش برده به طالع صاحبقران تاجدار قلعه به آن متانت را به آسانی گرفتند و آنچه از صامت و ناطق در آن قلعه بود، به جاروب نهب و غارت و اسر رفتند.
كلّه منارها در كنار بحر عمان از رؤوس منحوس آن طایفه افراشته آمد و نوّاب فرمانفرما، مظفرا و منصورا به مراجعت دار العلم شیراز همّت گماشته، كیفیت این فتح همایون در
______________________________
(1). این بندر در شرق بندر حسینیه و چارك و در غرب بندر دیوان و لنگه در خلیجفارس واقع است.
(2). ملی: «سود»
(3). ملی: «نخوت»
(4). مجلس: «بیخ فال»
(5). ملی:- «مزبور»
ص: 470
غرّه شهر ربیع الثّانی سنه یكهزار و دویست و سی و سه در دربار خلافت به رشته عرض كشیده شد و فوجی از اسرای «1» آن جماعت در پیشگاه حضور به نظر عدالت گنجور رسیده حضرت اعلی را از ظهور این لطیفه غیبی، ضمیر منیر خرّم آمده و تا خرّمی به درجه كمال رسد، عزم تفرّج متنزّهات دار المرز مازندران مصمّم و روز یكشنبه سیّم شهر ربیع الثّانی، موكب جهانگشا از دار الخلافه طهران روانه آن دیار ارم توام شد.
نوّاب شاهزادگان والاتبار محمد ولی میرزا و حیدر قلی میرزا و عبد الله میرزا و محمّد رضا میرزا و همایون میرزا در آن سفر ملتزم ركاب مستطاب شدند و نوّاب محمّد قلی میرزای ملكآرای دار المرز طبرستان با اعاظم و اعیان آن ملك در بدایت خاك مازندران بوسه بر ركاب خسرو مالك رقاب زدند. چندی در عمارت مباركه بحر الارم بارفروش كه قطعهای است از مرغزار بهشت، با كمال عیشوعشرت به سر شد و چندی دیگر در بلدان ساری و آمل اوقات همایون صرف مرمّت احوال هر درویش و توانگر [شد] و علما و اعیان آن كشور از انعام و صلات و جوایز بیحدّومرّ بهرهور آمد.
مهدی قلی خان دولوی قاجار بیگلر بیگی استرآباد در بلده اشرف با جمعی از سران و سر خیلان تركمانان یموت و كوكلان با پیشكش فراوان از ختلیان صرصر نشان و غیر آن به شرف ادراك پیشگاه حضور انور پیوستند و پس از اعطای خلاع فاخره و احسان متكاثره اذن رجعت یافته دل بر خدمت بستند. شاهنشاه عادل را پس از استیفای حظّ كامل، میل مراجعت حاصل آمد و در روز پنجشنبه پنجم شهر جمادی الاولی اهالی دار الخلافه را از یمن ورود موكب [285] مسعود جانی تازه در تن متواصل آمد.
ذكر ورود فتح خان وزیر شاه محمود افغان به بلده طیّبه هرات و گرفتاری حاجی فیروز الدین میرزا و وقوع بعضی از حالات و واقعات
از قراری كه در وقایع متعدده نگارش یافت، بعد از آنكه شاهزاده محمود افغان
______________________________
(1). مجلس:- «از اسرای»
ص: 471
از حمایت كارپردازان این دولت جاوید اركان بر ولایات «1» هرات و قندهار و كابل الی حدود دیرهجات «2» و مضافات مسلط شد و نام پادشاهی بر خود اطلاق نمود، ولایات هرات و سبزار «3» و فراه را به حاجی فیروز الدین برادر خود تفویض داشت و خویشتن با سایر برادران و فرزندان در قندهار و كابل رایت استبداد برافراشت.
در سال قبل كه نوّاب شجاع السلطنه حسن علی میرزا به والیگری مملكت خراسان شتافت، حاجی فیروز «4» از عزیمت نوّاب معزی الیه به صوب هرات كه در همین سال اتفاق افتاده بود و «5» صدماتی كه از لشكر فیروز به او رسید، وحشتی كامل یافت. امور ولایت متصرّفی خویش را متزلزل دید، لهذا از متابعت این دولت خداداد روی برتافته به دامان حمایت محمود شاه برادر خویش متوسّل گردید. بنابرآن، ملك حسین ولد خود را با حسن خان ناظر روانه كابل ساخت و به تمنّای جیشی فراوان و سرداری رفیع الشأن پرداخت. استرداد ولایت غوریان را بهانه كرد و این تمنا را در حضرت برادر به عمل آورد.
محمود شاه از تمنای برادر حماقت سیر شاهد مطلوب را در آغوش دید و فتح خان باركزائی افغان وزیر خویش را به جهت تدارك این عزیمت برگزید. نام این فتح خان در السنه افغان، فتحی خان شهرت دارد، ولیكن از قرار ملاحظه سجع خاتمش فتح خان به فتح اوّل و كسر ثانی به حای حطّی زده است.
سجع مهر:
چو بخت و دولت محمود شه معظم شدغلام خاص فتح خان وزیر اعظم شد بالجمله در مجالس متعدده امیر و وزیر بزم مشاورت آراستند و عاقبت به این نیت برخاستند «6» كه فتح خان با جمعیتی شایان و تداركی نمایان به صوب هرات شتافته به هر سیاق كه داند و به هر طریق كه تواند كار هرات را یك طرف و حاجی فیروز و متعابعانش را اسیر زندان حسرت و اسف سازد. پس از اطمینان از كار هرات، به عزیمت تسخیر
______________________________
(1). ملی: «ولایت»
(2). ملی: «دیرجات»
(3). نام شهری است در افغانستان؛ ملی: «سبزوار»
(4). ملی:+ «را»
(5). مجلس: «افتاد»
(6). ملی: «برخواستند»؛ مجلس: «خاستند»
ص: 472
مملكت خراسان بل جمیع ممالك ایران پردازد.
[مصرا] ع:
تو سیاه كم بها بین كه چه در دماغ دارد
بالجمله این فتح خان خود مردی جسور و بیباك بود و در عهد وزارت او محمود شاه خویشتن را به نامی از سلطنت راضی مینمود. بیست برادر از یك صلب داشت و هریك را در دیاری و محالی صاحباختیار كرده همواره تخم مداخلت در خاك هرات بل مملكت خراسان را در مزرع آرزو میكاشت. تمنای حاجی فیروز و اذن محمود شاه تیرهروز، مكنونات خاطر او را بهانه شد و با جمعیتی متكاثر و خزانه و توپخانه [ای] وافر به سامان هرات روانه آمد.
پس از ورود او به حدود ولایت فراه، حاجی آقا خان وزیر حاجی فیروز به استقبال او استعجال كرد و مشار الیه را تا خارج بلده هرات آورد. از راه حیله و تزویر فراوان از دخول به شهر انكار ورزید و فتح قلعه غوریان را دستآویز كرده و در خارج شهر خیمه و خرگاه بر سر پای آورده، اقامت گزید. چند روزی تا توانست مردم را به خود رایگان و در روزی معیّن جمیع اعیان دولت حاجی فیروز را به بهانه چیدن [286] مجلس مشاوره به خارج شهر دعوت كرده، زمانی گفتوشنود. چون به اعتقاد مزوّرانه خود قراری در كار عزیمت غوریان گذاشت، اعیان دولت فیروزی را در چادری موقوف داشته خود به بهانه وداع از خدمت شاهزاده راه شهر هری برداشت. به محض ورود او، حاجی فیروز و متابعانش در شهر اسیر آمدند و اعیان دولت فیروزی در خارج شهر دستگیر شدند.
با آنكه حرمت طایفه سدوزائی افغان بر ذمت جمیع افاغنه واجب بود، فتح خان این قاعده را متروك نمود و دست جسارت به حرم شاهزاده فیروز دراز كرده خزاین زرو گوهر و امتعه و اقمشه هفت كشور را جبرا و قهرا به تصرّف آورد. ملك قاسم پسر حاجی فیروز را بعد از سه زخم منكر دستان از قفا بستند و زنان و دختران ایشان را اسیر كرده عهد حرمت دودمان سدوزائی را درهم شكستند.
لمولّفه:
با آنكه دانم دشمنی جای تو در دل دادهاممهمان صاحبخانهكش در خانه منزل دادهام
ص: 473
بالجمله محلّات و خانات و اسواق هرات كلّا از تعرضات كابلیان به یغما رفت و حاجی آقا خان وزیر حاجی فیروز و عبد الرشید خان درّانی افغان مقتول گردیده كالبد هریك در خاك فنا خفت.
فتح خان، حاجی فیروز و اعوانش را از اناث و ذكور روانه قندهار ساخت و خود در دار الاماره نشسته به انتظام مهام منظوره پرداخت [و] كهندل خان برادر خویش را به تسخیر قلعه غوریان روانه نمود و خود بال همت به هوای جذب قلوب مخالفین نزدیك و دور گشود. محمد خان قرائی و ابراهیم خان و بنیاد خان هزاره و سایر اویماقات جمشیدی و فیروزكوهی و تایمنی را از مكاتبات وافر و احسانات متكاثر به موافقت خویش و مخالفت دولت جاوید كیش سرگرم نمود و خوانین اتراك و اكراد خراسان را هم، كه «1» منتظر بهانه بودند، با خود یار آورده به لطایف الحیل بر اطمینان ایشان در خدمتگزاری دولت افغان افزود. محمد رحیم خان خوارزمی را نیز از منظورات خود آگاه ساخت و آن غول وادی خوارزم نیز از نیرنجات او نرمدل گشته، مجددا به وادی عصیان و طغیان پرداخت. بالجمله در حدود خراسان و هرات طبل شورش و غوغا بلند آوا شد و غبار این احدوثه عجیب، دو روز قبل از نوروز فیروز معروض رای شاهنشاه ممالكآرا گردید.
فرمان قضا جریان به افتخار حضرت شجاع السلطنه العلیه در باب اهتمام در كار محافظت قلعه غوریان و انتظام مهام سایر ولایات خراسان صادر آمد و مسرعان سریع السیر به احضار لشكر قیامت اثر به اطراف ممالك ایران سایر و دایر شد. تفصیل این اوضاع- انشاء الله المجیب- عنقریب در وقایع سنه آتیه نگارش و صفحه آرایش خواهد یافت.
______________________________
(1). ملی: «خراسان را كه هم»؛ مجلس: «خراسان هم كه»
ص: 474
بخش 5
بهاریّه «1» سال نیكو مآل بارس ئیل مطابق با سنه یكهزار و دویست و سی و سه هجری و مأموریت جناب معتمد الدوله میرزا عبد الوهاب منشی الممالك به خراسان
ضرغام پلنگ آهنگ كنام گردون و صمصام آینه رنگ نیام «2» سپهر مرآت نمون، اعنی مهر اضائت مشحون درین سال میمنت مقرون بعد از انقضای چهار ساعت و بیست و دو دقیقه از روز سهشنبه سیزدهم شهر جمادی الاول سنه یكهزار و دویست و سی و سه مطابق بارس ئیل تركی به دشت خاوران حمل پای نهاد و شورشی از افغان افاغنه عنادل در حدود خاورزمین گلشن دست داد. سلطان بهار سفیر [287] باد نوروزی را با تحف گرانبهای ریاحین به ممالك اربعه حدود باغ مأمور ساخت و معتمد ابر آذار به استمالت امیران سرو و چنار پرداخت. سرداران فروردین و اردیبهشت با جنود نامعدود سبزه به عرصه باغ روان شدند و عساكر گلگون چهر سوری در ركاب خسرو ربیع به زیارت ارض فیض آثار چمن «3» و ضریح مقدس «4» نسترون روان آمدند. سردار افغان شعار بهمن با نوباوه سرو آزاد كه والی ولایت گلشن است، مقابله كرد و از طالع فیروز خسرو نوروز تاب مقاومت نیاورده روی به هزیمت آورد.
خوارزمیان زاغ و زغن، كه به حدود عرصه چمن تاختن آورده بودند، از عزیمت سلطان فروردین روی برتافتند و جنود سبزه و ازهار در و بام قلعه گلزار را از همّت خسرو بهار مسخّر یافتند. دارای گلستان مهره آتشین صاعقه را هدف شد و غلام شاخسار
______________________________
(1). ملی: «بهار»
(2). ملی: «به بام»
(3). ملی:- «چمن»
(4). ملی: «موش»
ص: 475
فداییوار صدمه آن را به جان خریدار گشته، نشانه تیر تلف گردید. قلاع محكمه خبوشان گلشن و تربت مطهره چمن را سلطان خرداد و نوباوه سرو آزاد محصور ساختند و شاهزادگان قوای نامیّه به تسخیر سقناقات كوهنشینان زاغ و زغن پرداختند. امیران نامآور سروهای جویباری و تركان تنگ چشم عنادل و قماری به خاكبوسی دربار دارای گلشن آمدند و ابر آذار كه نظامبخش اردوی گلزار است، با مباشرین صبا و شمال به مهمانداری معیّن شدند. معتمد گلبن كه اسیر هزارهجات زاغ و زغن بود، خلاصی یافت و موكب خسرو بهار به رجعت دار الخلافه چمن شتافت.
فرمانفرمای عرصه ایران و حكمروای ساحت توران اعنی شاهنشاه صاحبقران اورنگ جمشیدی را از فرّ جلوس نوروزی آرایش داد و دهر كهنسال از یمن بخت خسرو بااقبال روی به جوانی و آرامش نهاد. به قانون پیرار و پار بزم شیلان نوروزی «1» سرآمد و چند روزی «2» به عیش و عشرتاندوزی مكرر شد.
پس از آن، شیران بیشه كارزار را به دفع افاغنه بدكردار و خوارزمیان ضلالت شعار، خون حمیّت در عروق غیرت به جوش آمد و كوس خلافت به عزیمت دیار خاور به خروش. عموم سپاه را وجه مواجب و علوفه از خزانه عامره مرحمت رفت و انعام و احسان شاهنشاه دوران به آن اضافت شد. چون از قراری كه نگارش یافت، فتح خان افغان بعد از تسلّط بر ولایت هرات، كهندل خان برادر خود را به تسخیر قلعه غوریان روان و محمد رحیم خان خوارزمی نیز با لشكری فراوان به سامان ولایت سرخس و رود طژن دوان آمده بود، لهذا لوازم ملكداری چنین اقتضا نمود كه جناب معتمد الدوله میرزا عبد الوهاب به جهت استمالت خوانین اتراك و اكراد خراسان كه با افاغنه و اوزبكیه ضلالت بنیان همزبان و همداستان بودند، روانه شود و ذوالفقار خان و مطلب خان سركردگان جانبازان سمنانی و دامغانی، از حركت به سامان خراسان قبل از نهضت رایات ظفر عنان، احتیاط در كار را بهانه آیند.
مأمورین در روز جمعه یازدهم شهر جمادی الثانی به صوب مقصود روان آمدند و شاهنشاه فیروز بخت چند روزی به جهت انجام سایر مهامّ و تعیین ایلچی به دولت
______________________________
(1). مجلس:- «نوروزی»
(2). مجلس: «چند روز متوالی»
ص: 476
انگریز در دار الخلافه میمنتآمیز توقّفكنان.
[مصرا] ع:
تا قرار كار گردون [288] چیست اندر روزگار
ذكر مأموریت حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی به سفارت دولت انگریز در دفعه ثانی و بردن نامه و هدایا به جهت سایر دول فرانسه و نمسا «1» و عثمانی
درین سنوات بعضی وقایع رخ نمود كه تعیین سفیری فطانت تمیز به دولت بهیّه انگریز لازم بود. از آن جمله- از قراری كه ذكر شد- بعد از آمدن الكسندر یرملوف سردار جدید گرجستان به عزم سفارت به دربار دولت قوی اركان، امنای شوكت قاهره هوای او را بد دیدند و از قرار نگارش محب علی خان خلج ساوه [ای] را به سبب همین بدهوایی به سفارت دولت عثمانی روانه گردانیدند. چون دولت بهیّه انگریز به وساطت سرگور اوزلی بارونت ایلچی- از قراری كه گذشت- واسطه صلح و صلاح دولتین ایران و روس بودند و لازمه مراعات در استحكام آن ورزیدند و اگر احیانا مصالحت به مخاصمت میكشید، همه ساله مبلغ دویستهزار تومان وجه امدادی به دولت انگریز ضرر میرسید، لهذا قرار برین شد كه به جهت آگاهی امنای آن دولت سنیّه ازین مراتب، سفیری دانا مأمور شود و به سبب اعلام حقیقت كار به استعجال به آن مملكت پایدار رود تا ایشان نیز به لوازم آن عمل نمایند و به صیقل تدبیر زنگ خیالات نقض عهد و شكستن پیمان از خاطر امنای دولت روس بزدانید.
مطلب دیگر آنكه در سنه یكهزار و دویست و بیست و هشت كه از قرار نگارش عقد مصالحه فی مابین دولتین ایران و روس بسته شد، سرگور اوزلی بارونت ایلچی مبلغ یكصدهزار تومان از جمله دویستهزار «2» تومان وجه امدادی را در آن سال موافق قرار عهدنامه میمونه از بابت ششماهه اوّل سال كارسازی كرد و بعد از ظهور مصالحه در باب ادای یكصدهزار تومان ششماهه ثانی انكاری به عمل آورد و عذرش این بود كه، تنخواه
______________________________
(1). ملی: «نمسه»؛ نمسا: كشور اتریش كنونی.
(2). مجلس: «هزار و دویستهزار»
ص: 477
مزبور را موافق قرار عهدنامه میمنت دستور در ایّام دعوا باید داد، نه پس از مصالحه.
دولت علیّه را جواب آنكه: مواجب ششماهه ثانی كه به لشكر داده میشود، به سبب خدمتی است كه در ششماه «1» اوّل كرده و تداركات خود را دیده روی «2» به سفر آورده است. مستر موریه «3» ایلچی كوچك و هنری ولك وكیل نیز همان اعتقاد ایلچی خود را داشتند و مطلقا خاطر به ادای مبلغ یكصدهزار تومان نمیگماشتند.
بنابر فقرات معلومه، حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی كه به سبب دو سفارت دولتین انگریز و روس با فنون كار سفارت مأنوس بود، مأمور گشته چندی اوقات خود را صرف تدارك نمود. از اینكه از راه اسلامبول و قرالات فرنگ، كه هم خشكی است و هم نزدیكتر، روانه مملكت انگلتره میشد، لهذا شاهنشاه آگاه مصلحت چنان دید كه به تحریر نامه دوستی ختامه، دوستی قدیم و جدید را با خداوندگار روم سلطان محمود خان، تازهتر سازد و به ارسال نامه و هدیه نیز به دوستی پادشاهان نمسه و فرانسه پردازد. نامه [ای] یك جهتی ختامه مشعر بر امضای نامه كه مصحوب محب علی خان فرستاده «4» به خداوندگار روم نوشتند و چون در اوقات مأموریت مشارالیه هدیه داده بودند، از تحفه فرستادن مكرّر گذشتند. به جهت ایمپراطور نمسه و لوئی هجدهم «5» پادشاه فرانسه هریك چند طاقه شال كشمیر و چند رشته تسبیح مروارید بینظیر به عنوان تحفه دوستانه برگزیدند و از جهت پادشاه انگریز كه مقصود اصلی [289] از آن سفارت بود، موازی یك قبضه شمشیر مرصع خراسانی میلاد و شال و مروارید زیاد و جعبه [ای] از طلای مینا و یك عدد بشقاب یشم مصور بهصورت پادشاه صاحبقران، تسلیم حاجی میرزا ابو الحسن خان گردانیدند.
نامهجات سلاطین از كلك دبیران عطارد قرین تحریر یافت و مشار الیه در اواسط
______________________________
(1). مجلس: «ششماهه»
(2). مجلس: «مؤدّی»
(3).james justinian Morierجیمز جوستینین موریه: نویسنده و سیاستمدار بریتانیایی و پسر اسحاق موریه است. وی دوبار به ایران مسافرت كرد و مجموعا بالغ بر شش سال در ایران اقامت داشت. سمت او منشیگری سفارت انگلیس در تهران و یا نیابت سفارت در ایّام غیبت سفیر انگلیس بود. در 1816 میلادی به وطن خود برگشت و در باب سفرهای خود دو جلد سفرنامه نوشت كه هردو به طبع رسید. بیشتر شهرت او به دلیل كتاب حاجی بابای اصفهانی است كه در 1824 به طبع رسیده است. (معین، ذیل موریه)
(4). مجلس:+ «شد»
(5). مجلس: «لوی هیجدهم»
ص: 478
شهر رجب المرجب سنه یكهزار و دویست و سی و سه به جانب صوب مقصود شتافت [و] محب علی خان خلج را كه در سنه ماضیه به سفارت روم رفته بود، در منزل اوچ كلیسیای ایروان ملاقات كرد كه مراجعت مینمود. میرزا عبد الحسین خان شیرازی غلام پیشخدمت سركار همایون كه حاجی سفیر را همشیرهزاده و به اتفاق او سفارت دولت نمسه را آماده بود، در پایتخت آن مملكت «1» نهاد و خود پای عزیمت به صوب مملكت انگلتره برگشاد. بقیّه داستان سفارت- انشاء الله تعالی- در تلو وقایع سنه آتیه به رشته عرض كشیده خواهد شد.
بالجمله حضرت اعلی را پس از وقوع فراغت از مهامّ دور و نزدیك و اجماع سپاه از عرب و ترك و كرد و تاجیك، روز شنبه هیجدهم شهر رجب المّرجب از دار الخلافه به باغ بهشت مثال نگارستان، نقلمكان دست داد و یوم چهارشنبه بیست و دویم شهر مذكور از باغ مزبور با سپاهی نامحصور و توپخانه صاعقه دستور به عزم دفع افاغنه جسور و خوارزمیان ضلالتظهور از راه فیروزكوه و آن ثغور به صوب منظور علم منصور برگشاد. در ارباع فیروزكوه و نمكدوسار «2» و میدان چوق به جهت عرض سپاه و وقوع خبر از جانب خصم كینهخواه فی الجمله اقامتی روی نمود تا از قراری كه- انشاء اللّه تعالی- ذكر خواهد شد، بعد از حصول مژده فتوحات نوّاب حسن علی میرزا و شكست افاغنه بیسروپا، روی همایون به دفع خوارزمیان بیایمان سستپیمان فرمود- بمنّه وجوده.
ذكر مجادله نوّاب حسن علی میرزا با فتح خان افغان و شكست آن طایفه بیایمان از فضل قادر سبحان و سایر اوضاع اتّفاقیه در آن عهد و اوان
در زمستان سال گذشته در باب استحكام قلعه غوریان و انضباط قلعه محمودآباد از جانب دیوان قدر بنیان به نوّاب شجاع السلطنه العلیه فرمایشی رفته بود. نوّاب
______________________________
(1). مجلس:+ «روی»
(2). مجلس: «نمكدوساور»
ص: 479
معزی الیه، محمد امین خان پازوكی كرد و امیر قلیچ خان تیموری را به امداد یكدیگر به جهت حفظ و ضبط آندو قلعه فرستاد و جمعی از یكّهتازان عرصه رزم را به تاختوتاز ولایت باخرز و حدود تربت فرمان داد. آنچه باید و شاید، در انضباط قلعهجات كرده شد و در نهب و خرابی باخرز و تربت «1» به عمل آورده، بعد از نوروز فیروز، فتح خان افغان سیهروز حشری از قزلباشیه كابل و افاغنه قندهار و اویماقات هرات و ایلجاری بلوچستان و سیستان و طوایف هزاره و جمشیدی و فیروزكوهی فراهم كرده با توپخانه و زنبوركخانه كامل و استكبار و استبدادی كامل و شامل از شهر هرات حركت نموده روی به تسخیر ارض اقدس آورد و رحیم خان خوارزمی هم از قراری كه ذكر شد به اغوای اكراد چمشگزك خراسان و اغوای فتح خان افغان به حدود سرخس و سامان درون و «2» مهین سبك عنان شد.
محمد خان قرائی و ابراهیم خان هزاره از تربت و باخرز، نزد فتح خان رفته خدمت دولت افغان را برزده دامان آمدند. رضا [290] قلی خان زعفرانلو و نجف قلی خان شادلو و بیگلر خان چاپشلو و سعادت قلی بغایرلو چون روباهان مكّار كه شیران پیكار «3» را به هم اندازند و خود سلامتی نفس را به سوراخهای تنگ درخزند، كلا در قلعهجات نشستند و دیده بر راه فتح و شكست بستند كه در نهایت كار به اقتضای كار روزگار عمل نمایند و با هركس قویتر است باز ابواب حیله و تزویر برگشایند.
نوّاب شجاع السلطنه از فرط ذكاوت و ذكا، مصلحت چنان دید كه خوارزمیان بیعرضه را به حال خود گذارد و روی همت به دفع افاغنه فراعنه آرد. از بخت بلند خسرو فیروز استمداد نمود و «4» در تربت مطهره حضرت رضا- علیه التحیّه و الثنا- روی ضراعت بر خاك مذلت سود. در هشتم شهر رجب المرجب با عزمی ثابت و جزمی قوی و نیّتی كامل و سعادتی شامل روی به راه گذاشته با كمال همت به عزم رزم افاغنه راه دیار هری برداشت.
پس از نزول به منزل كال یاقوتی، جناب میرزا عبد الوهاب معتمد الدّوله و خوانین با تمكین مطّلب خان و ذو الفقار خان با جمعیّت ركابی به اردوی ظفر شكوه پیوستند و
______________________________
(1). ملی: «ترتیب»
(2). ملی:- «و»
(3). ملی: «مكار»
(4). ملی:- «و»
ص: 480
دل بر خدمت و جانفشانی بستند. پس از وصول موكب اشرف به رباط كافر قلعه دو فرسنگی محال كوسویه، به تحقیق پیوست كه فتح خان جسور با معادل سیهزار نفر از افاغنه و هزاره ضلالت دستور و آتشخانه موفور در محال كوسویه محاربت را چون كلب عقور است و در استیلای خویش بر سپاه ظفر اندیش با كمال یقین و غرور. نوّاب اشرف آن خبر را از جمله بشارات غیبی شمرده و مستحفظین چند در رباط كافر قلعه گذاشته و بنه و اغروق را كلا به دست ایشان سپرد و خود با معادل دههزار «1» پیاده و سوار و توپخانه و زنبوركخانه صاعقه كردار روی به دفع خصم غدّار آورد. چون تلاقی فریقین در میانه رباط كافر قلعه و محال كوسویه، كه صحرایی است وسیع، دست داد، فتح خان را حیله به خاطر فاتر رسیده یكی از امرای افغان را به خدمت شاهزاده فرستاده، چنین پیغام داد كه: نوّاب اشرف را آغاز زمان رزمآزمایی و بدایت كار كشورگشایی است. روزگار غدّار را بازیچهها در پیش است و سپهر خونخوار در فكر خون بیگانه و خویش. دولت خود را متزلزل نخواهند و از صولت خویش نكاهند. «2» ولایت غوریان را به دولت افغان واگذارند و تربت و باخرز را به محمّد خان و ابراهیم خان بسپارند تا ما هم ازین مجادله درگذریم و راه مراجعه درسپریم.
حضرت اشرف زبان مبارك به مكالمه برگشاد و آن افغان تیرهروز را جوابی ملوكانه داد كه: اولا فتح خان را آن مایه و پایه نیست كه در حضرت ملوك و ملوكزادگان پیغامگزار آید «3» و زبان به پیغامی كه حدّ ولینعمت او هم نیست، برگشاید. معلوم است كه این مقالات زاده از مادّه دود حشیش است و استعمال ورق الخیال باعث جسارت آن كافركیش. محمود شاه با آن همه حمایات كه از دولت خداداد دید، عاقبت الامر شیوه نمك به حرامی ورزید. تو هم كه نوكر اویی، درین صفت با ولینعمت چون آمیزش آبو سبویی. در حرم حاجی فیروز همین دیروز دستدرازی كردی و حرمت سدوزایی را به دست صرصر بینیازی سپردی. بدیهی است كه با این نوع نمك به حرامان رفتار چگونه باید و با هریك معامله به چه طریق شاید. یا آندو سه نفر قرائی و هزاره فراری را با دستان بسته روانه درگاه سازد، یا به دست خویش [291] بنیاد دولت افغان را براندازد.
______________________________
(1). ملی: «دوهزار»
(2). ملی: «نخواهند»
(3). ملی: «گزاید»
ص: 481
پس از روانه ساختن آن امیر افغان، قامت قیامت علامت را به اسباب و اسلحه حرب بیاراست و از پای تا سر غرق آهن و پولاد گشته به عزم رزم خصم بدنهاد برخاست. «1» لشكر قیامت اثر را پنج تیپ كرد و هر تیپ را به امیری دلاور سپرد. و فضل علی خان قوانلوی قاجار را با معتمد الدّوله میرزا عبد الوهاب و سواران خواجه وند و عبد الملكی و یك عراده توپ، در میمنه جای داد و پیادگان صاعقهفشان استرآبادی را در جلو میمنه نهاد. ذو الفقار خان حاكم سمنان را با جانبازان سمنانی و سواره كرد قراچورلو در میسره بازداشته و خود با سواره [ایل] ما فی ابواب جمعی محمّد نظر خان و غلامان جلادت نشان و توپخانه آتشفشان در قلب لشكر همّت به دفع خصم بداختر گماشت.
حسین قلی خان بیات نیشابوری را با پیادگان خراسانی در جناح میمنه استوار ساخت و مطلّب خان حاكم دامغان را با علی اصغر خان عجم بسطام و جانبازان دامغانی و عجم در جناح میسره رایت برافراخت.
از آن طرف فتح خان، لشكر نكبت اثر خویش را هفت تیپ ترتیب داد و شیردل خان برادر خود را با افواج بلوچ سیستان و فیروزكوهی و جمشیدی در میمنه نهاد و كهندل خان برادر دیگر خویش را با جنود نامسعود هراتی و تایمنی و درزی در اقامت میسره حكم نمود و بنیاد خان با سواران هزاره و چیچكتو و میمنه «2» در جناح میسره بال تهوّر گشودند. محمد خان نهی افغان با خیل فراهی و سبزاری و غیره در جناح میمنه آسودند و فتح خان باقزلباشیه كابل و افاغنه قندهار و ابراهیم خان هزاره و محمّد خان قرائی و توپخانه و زنبوركخانه چون زر قلبدرقلب سپاه كینهخواه دیده بر رزمگاه گشودند.
دو تیپ دیگر از رجّاله «3» لشكر را در ساقه و كمینگاه از دو طرف بازداشت و همت قاصر به محاربت و مجادلت گماشت. القصّه آتش حرب از طرفین شعلهور شد و شعله جانسوز توپهای اژدر دهان، برق خرمن خشكوتر آمد. فرستادگان مهرههای «4» آتشین از جانبین پیغامات غضبآمیز به یكدیگر بردندی و به جز اقطاع عروق و مفاصل خصمان، جوابی با صواب نیاوردندی. از تراكم گردوغبار روی هوا تیره شد و جنود ظفر
______________________________
(1). ملی: «برخواست»
(2). مجلس: «میمند»؛ میمنه و میمند، هردو نام شهرهایی در افغانستان است.
(3). پیادگان
(4). ملی: «مهرهای»
ص: 482
نمود بر اضمحلال خصمان ضلالتآموز «1» خیره. چون تنور حرب گرم گردید و تنهای دلاوران از ضرب گرز البرز كوب نرم آمد، شیردل خان برادر فتح خان با دلاوران افغان به میسره سپاه ظفر عنان حملهآور شدند و از شرر افشانی جانبازان سمنانی و جلادت سواره قراچورلو در چشمزدنی «2» چون خیل بنات النعش متفرق و دربدر آمدند. اكثری از سواره ایشان از صدمات مهرههای آتشین تفنگ سمنانیان مانند برگ از درخت ریختند و بقیّة السّیف به دامان فرار آویختند. باز فوجی دیگر خود را به آن شعله آذر زدند و از فرط جلادت ذو الفقار خان چون فوج اوّل زیروزبر شدند.
كهندل خان برادر كهتر فتح خان با دلاوران سیستان و اویماقات هرات از میمنه خویش به میسره سپاه ظفراندیش حمله بردند و شیردل خان هم كه در افواج میسره قرار یافته بود، به او ملحق گشته پای دلاوری افشردند. پیادگان استرآبادی را قزلباشی به خاطر رسیده به ملاحظه اینكه خصم را نزدیكتر كشند، اقدام به مدافعه نكردند؛ ناگاه سواره خواجهوند و عبد الملكی و غیره بدون صدمه و آسیبی برخلاف معهود روی از جنگ [292] برتافتند و به جانب فرار شتافتند.
بنیاد خان هزاره از طرفی خود را به محل قلیل بنه كه از سپاه ظفر پناه بود رسانید و هنوز دستی به غارت نزده، جمعی از سواران ركاب اشرف را به سوی بنه سبك عنان دید. از نهایت وحشت و اضطراب پای از سر نشناخت و به صوب گریز پرداخت. سواره خواجهوند و عبد الملكی و بنیاد خان هزاره كه هردو فرقه روی به فرار نهاده بودند، در سمتی از میدان رزم بههم رسیدند و با تیغ و سنان و خنجر و پیكان قاصد جان یكدیگر گردیدند. از زدوخورد بسیار، مخالفین راه فرار به جانب كوسویه برداشتند و مؤالفین هزیمتكنان روی به ارض اقدس گذاشتند. فتح خان را در جنگ مغلوبه مهره آتشین تفنگ بر دهان آمد و با قزلباشیه «3» كابل و افاغنه قندهار خاك بر دهان ننگ وعار انباشته فرارا به صوب سبزار «4» و فراه سبكعنان شد. ذو الفقار خان به تصوّر اینكه خدای نخواسته وهنی به سپاه ظفر پناه رسیده با كمال جلادت جنگكنان خود را به كنار رود
______________________________
(1). مجلس: «ضلالتآمود»
(2). ملی: «خشم زولی»
(3). ملی: «قزلباشید»
(4). مجلس: «سبزوار»؛ مقصود شهر شیندند كنونی در شمال رباط خشك و فراه در خاك افغانستان است.
ص: 483
هری، كه قریب به میدان رزم بود، كشید و از وفور گردوغبار و آمیزش پیاده و سوار معلوم نبود كه فتح و شكست با كیست و عاقبت این مغلوبه و هنگامه چیست؟
نوّاب شجاع السلطنه در آن روز عافیتسوز «1» با نفری چند از غلامان جلادتآموز در آن معركه هولناك كه موالف و مخالف را باهم فرق نبود، مانند كوه استوار پایداری نمود و دست بهمن مثال از آستین دریانوال به مجادلت و محاربت برگشود- فوجی از افاغنه حضرتش را با شرذمه [ای] قلیل دریافتند و با تیغهای آخته به اطفاء نور آن شمع ایوان خلافت شتافتند. تائید الهی او را سپر شد و بخت بلند شاهنشاهی جسم مباركش را جوشنی پولاد اثر. از صدمه تیغ آن كافران، صورت خنگ «2» مجرّه تنگش خونین گشت و چهار نفر از آن كافران را با شمشیر هندینشان چنان بر فرق نواخت كه از تنگ زین درگذشت.
بقیّة السّیف آن كافران را غلامان جلادت نشان صفر علی بیك و مشهد قلی بیك قلیچی و رستم بیك شادلو، طعمه شمشیر آبدار ساختند و سایر سواران سپاه ظفر پناه به سبب پایداری حضرت والا در رزمگاه به تعاقب آن خیول حال تباه با تیغهای آخته پرداختند. كوتاهی سخن، «3» آن وادی از خون افاغنه فراعنه چنان رنگین شد كه گفتی مگر در آن صحرا یاقوت و مرجان ریختهاند یا خاك آن بیابان را با جوهر لاله و شقایق آمیختهاند. از حومه میدان تا سامان سبزار كه بیست فرسنگ مسافت است از كشتگان افاغنه پشتهها انباشته بود و مدتی از عفونت كالبد خبیثه ایشان قافله و زوار از آن راه تردد نمینمود.
بالجمله جناب معتمد الدّوله در آن مغلوبه حیران شده و بیتحاشانه «4» به جانب كوسویه سبك عنان آمد و در آنجا شنید كه نوّاب اشرف در حومه میدان پایدار است و آن شیر بیشه هیجا در آن رزمگاه برقرار، لهذا مراجعت را عنان بگردانید و در كنار رود هری بنیاد خان هزاره را با جمعی از سواره دیده و گمان موكب شاهزاده كرده و به آن طرف روی آورده، دستگیر گردید. چون یكّهتاز سپهر اخضر در كافر قلعه باختر پنهان شد، نوّاب اشرف روی مبارك به رباط كافر قلعه نهاده در آنجا اقامتكنان آمد. بنیاد خان نیز در رباط كوسویه با معتمد الدوله منزل ساخت. محمد خان قرائی نیز به ایشان ملحق
______________________________
(1). ملی: «عاقبتسوز»
(2). مجلس: «تیغ»
(3). ملی:- «سخن»
(4). تحاشی: دوری جستن، پرهیز كردن؛ بیتحاشانه: ناپرهیزانه.
ص: 484
[293] گشته به جهت فرستادن معتمد الدوله به هرات به وسوسه بنیاد خان پرداخت.
بنیاد خان خود مردی عاقبتنگر بود و اقدام به این جسارت در اندیشه او خلاف رسم مآلبینی مینمود. معتمد الدّوله نیز در آن گرفتاری بنیاد را به لطایف نرمنرم دلگرم ساخت و به وساطت عریضه در حضرت شاهزاده به استدعای عفو گناهان او پرداخت.
خلاصه علی الصباح كه رایت فیروز خورشید فروزان از كافر قلعه افق نمودار گشت، نوّاب شاهزاده از رباط كافر قلعه سوار شده به اردوی بیصاحب فتح خان رسید. ذو الفقار خان سمنانی قبل از وقت خود را به آن اردو انداخته كار دستجات ابواب جمعی را از غنیمت بینهایت ساخته بود. نوّاب اشرف در خیمه مخمل زراندوز فتح خان قرار یافت و برحسب امر والا هر تن از سواره و پیاده لشكر به سوی غنیمت شتافت. بالجمله نوّاب شاهزاده فیروزیلوا به استدعای معتمد الدوله مصلحت نما خلعت و رقم حكومت ولایت غوریان و باخرز و كوسویه را مصحوب میرزا علی رضای رشتی برادرزاده میرزا موسی وزیر به اسم بنیاد خان روانه و ظهور این مرحمت خلاصی معتمد و صداقت بنیاد را در خدمت بهانه شد.
بنیاد خان جناب معتمد الدّوله را با تداركی شایان و جمعی از بنی اعمام خود به صیغه گروگان به حضور پر نور والا فرستاد و حضرت اشرف پس از انتظام آن حدود و ثغور، به جهت تدارك ورود موكب منصور، به مراجعت ارض فیض ظهور روی نهاد. این اخبار مختلف متدرّجا و مختلفا در ارباع فیروزكوه و ساور به عرض خسرو مظفر، رسید و خاطر همایون بعد از یقین بر فتح، الی غیر النّهایه مبتهج و مسرور گردید.
لمؤلفه:
چون خبرها مختلف دارد اثرها برخلاف «1»ورنه بوی ماه كنعان آید از هر پیرهن بالجمله فرامین مرحمت آیین به افتخار نوّاب شجاع السّلطنه و سایر جانبازان ركاب سنیّه صادر و حضرت والا به محاصره قلعه تربت حیدریه و تدمیر محمد خان
______________________________
(1). مجلس: «اثرها اختلاف»
ص: 485
قرائی مأمور آن حكم آمر آمد. حسن خان قاجار قزوینی با مساوی پنجهزار سوار جرّار و پیاده آتشبار به تسخیر قلعه صفیآباد جهان ارغیان و تدمیر سعادت قلی خان بغایری نادان تعیین گشت و نوّاب محمد تقی میرزا صاحب اختیار بروجرد و احشامات بختیاری و امیران نامدار مهدی قلی خان و محمد خان دولوی قاجار و دههزار لشكر خونخوار به مدافعه رحیم خان خوارزمی غدّار از حدود اردوی ظفر شكوه درگذشت. مقرّر آمد كه هرگاه رحیم خان مزبور به سامان درهجز آمده باشد، او را محصور ساخته و به اعلام ماجرا پرداخته منتظر موكب ظفر شمول آیند و هرگاه از ولایت درون و مهین قدم جسارت پیشتر ننهاده «1» قلعه بزونجرد را محاصره نمایند و نجف قلی خان شادلو را دست به تخریب كار گشایند.
تاریخ شكست فتح خان و سپاه افغان از كلك مولف تراوید و درین صحیفه ثبت گردید.
لمؤلفه:
شد ز افغان آن فتح خان وزیردر خراسان فتنهجویی را مثل
در جدالش شد شجاع السّلطنهسوی كافر قلعه با طبل و كتل
پهلو سمنانی آمد ذو الفقارآنكه اندر پهلوانی بیبدل
جیش او بشكست از اقبال شاهعاید او شد در آخر آن حیل
تند بادی شد عیان از دشت جودگشت افغان را تبه كاخ امل
خود تفنگی بر دهانش خورد و مرداین هم از لطف خدای لم یزل
[294] بیجدل بشكست جیش آن دنیاز كرامات شه دین و دول
روشن آمد دیده یاران ز نوركور شد چشم اعادی از سبل
این عمل را كرد در خصمیّ شاهخصم او گردید آخر این عمل
خصمی شاه مؤیّد شد روادر كدامین مذهب و دین و ملل
این شكست بیجدالش آیتیبر وفور لطف دارای ازل
خاوری جستی همی تاریخ فتحخامه گفتا هزم افغان بیجدل
______________________________
(1). ملی: «بیشتر نهاده»
ص: 486
ذكر حركت موكب عیّوق طوق از چمن میدان چوق و فرار رحیم خان خوارزمی و فتوحات نمایان و اوضاع تربت حیدریّه و غیر آن و ورود اردوی كیوان پوی به دور خبوشان و محاصره آن سامان
چون از فیض فضل الهی و نیروی بخت بلند شاهنشاهی، فراعنه افاغنه رو به دیار ادبار نهادند و هریك از مخالفین بار ادبار در دیار اضطرار گشادند، وقت آن شد كه پرچم رایات ظفر آیات به دفع خوارزمیان بدنهاد شقّهگشا آید و رحیم خان تیرهروز نیز چون آن نكبت اندوزان ازین عزیمت راه هزیمت پیماید، لهذا شاهنشاه صاحبقران پیشكاران درگاه سدره نشان را به تدارك نهضت ملوكانه فرمان داد و لشكر قیامت اثر را هفت تیپ كرده هر تیپ را به قبضه یكی «1» از دراری بحار خلافت اختیار نهاد. محمد ولی میرزا و محمد رضا میرزا و همایون میرزا با تیپهای ابواب جمعی خود در میمنه موكب ظفر طراز مقرّر شدند و حیدر قلی میرزا و اللهویردی میرزا و محمد قاسم خان قوانلوی داماد كه خطاب فرزند مقامی داشت، در میسره اردوی كیوان پوی مقرّر و مفتخر آمدند. امام ویردی میرزای ایلخانی ایل جلیل قاجار و سركشیكچی باشی سراپرده سپهرمدار با سیهزار نفر سواره جرّار و پیاده آتشبار در زیر سایه اختر كاویانی برقرار شده در هر تیپی یكی از امراء قاجار نامزد آمد و سایر امیران نامدار در ركاب نوّاب ایلخانی استقرار جستند. بهمین آیین از چمن میدان چوق حركت و از راه جاجرم و اسفراین عازم دیار خراسان و آن ناحیت شدند. در منزل میانآباد اسفراین فرستادگان شجاع السلطنه، نقاره خانه فتح خان افغان را با زنبوركخانه و جزایر و نصیریهای عمل سند «2» آوردند و هریك را جزو بیوتات مباركه كردند.
روز سهشنبه سیّم شهر رمضان المبارك سنه یكهزار و دویست و سی و سه، عرصه بام، كه از بلوك جهان ارغیان و مأمن سعادت قلی خان نادان بود، مضرب خیام ظفر فرجام گردید. قبل از ورود، به عرض خسرو جهاندار رسید كه سعادت قلی خان نحوست اركان
______________________________
(1). ملی:- «یكی»
(2). ملی: «سنه»
ص: 487
خود در قلعه صفیآباد به استنكار نشسته و مرتضی قلی خان برادر بدسیرش، دروازه قلعه بام را به استكبار بسته است. استماع این فقرات «1» موجب ظهور غضب قهرمان مظفر شد و در حین ورود، بر سر تلی كه مشرف بر قلعه بود رفته، نخست عبد الله خان ارجمندی را با جانبازان فیروزكوهی مأمور كرد كه خرابههای دور قلعه را به نظر درآورده سنگر سازند و هرگاه كسی از قلعه برآید، از صدمه گلوله به ممانعت پردازند. عبد اللّه خان با آن شیران بیشه دلاوری دامنها بر كمر استوار و در حضور همایون در آن خرابه شتافته هرچند تن در پشت دیواری برقرار شدند. حضرت اعلی جا و محلّ یورش و سایر اوضاع قلعهگیری را مشخص فرمود و به فیروزی و اقبال نزول به سراپرده اجلال نمود.
خلاصه علی الصباح [295] چند توپ شهرآشوب را به سر تپهگان «2» سركوب كشیدند و جانبازان فراهانی و كزازی به جهت یورش با فوج فیروزكوهی متّفق گردیدند. سنگرها از اطراف ترتیب داده شد و در عرض دو روز از صدمات توپ البرزكوب بنیاد قلعه و قلعهگیان را بر آب نهاده صدای الامان از اهل قلعه برخاست و مرتضی قلی برادر سعادت قلی خان شمشیر بر گردن در اصطبل خاص پناه برده از خربندگان طویله همایون امان خواست. چون ماه مبارك صیام، بود حضرت اعلی از فرط پایداری شریعت غرّا یورش قلعه و نهب و اسر اجازت نفرمود، بر جان آن مشت ضعیف رحمت آورده مبلغ سههزار تومان زر نقد در عوض غنایم قلعه از خزانه عامره به مأمورین مرحمت كرد.
سعادت قلی خان كه در قلعه صفیآباد «3» بود بعد از استماع قضیه قلعهبام «4» خود را گمنام و ناكام دید، لهذا به جهت ظهور اطمینان، متوسّل «5» به امنای دولت جاوید گردید.
محمد قاسم خان قوانلوی داماد به استمالت او شتافت و پس از دو روزی از شرفیابی آستان معدلت نشان اعتباری تمام یافت.
از غرایب اتفاقات اینكه، روزی حوالی غروب، حضرت اعلی به جهت تماشای سحرطرازی توپچیان چالاك با جمعی از غلامان خورشید فتراك به دور قلعهبام گردش میفرمود، ناگاه یك نفر از خدا بیخبر، ذات كامل الصفات آن شهریار مظفر را هدف
______________________________
(1). مجلس: «فقره»
(2). ملی: «سرتبهكان»
(3). در خراسان در شمال شهر سبزوار و جنوب اسفراین قرار دارد.
(4). در جنوب غربی بجنورد در استان خراسان واقع شده است.
(5). ملی:+ «گردید»
ص: 488
گلوله شمخال نمود. آن، مهره آتشین بر شقیقه غلامی كه در محاذی خنگ مجرّه تنگ به فاصله چندین قدم پیسپار بود، خورده از اسب درغلطید و فی الفور تصدّق فرق همایون گردید. بعد از فتح قلعه معلوم شد كه عامل، این عمل محمد نامی بغایری بوده و از خوف فرار نموده است. مروّت فطری بر جان بازماندگانش بخشود و مطلقا درین فقره بازخواستی نفرمود.
سعدی:
دوستان را كجا كنی محرومتو كه با دشمنان نظر داری در خلال این احوال «1» جناب معتمد الدّوله میرزا عبد الوهاب از ركاب نوّاب شجاع السلطنه وارد اردوی معلّی گردید و وقایع اهتمامات نوّاب معزّی الیه را در محاصره تربتحیدریه و سایر وقایع به عرض رسانید و نیز معروض گردانید كه خان ملّا خان درّانی ملّا باشی و ملّا شمس مفتی هرات از جانب شاه محمود افغان و پسرش كامران میرزا در دور تربتحیدریّه به خدمت نوّاب شجاع السلطنه آمده، در مراسله سركار، عدم تقصیر خود را در جسارت فتح خان صحیفهنگار شده و فرستادگان مزبور در باب شرفیابی حضور در مقام استدعا برآمدهاند كه فقرات عدم اطّلاع محمود و كامران را ازین فقره و ندامت ایشان را بعد از آن و تعهدات در باب ارادت و صداقت دولت ابد اركان را بالمشافهة العلیّه معروض داشته، همت بر ظهور عفوزلّات آندو شاهزاده گماشته باشند. غیرت ملوكانه فرستادگان را رخصت شرفیابی نفرمود و به نوّاب شجاع السلطنه چنین حكم نمود كه، از جانب خویش در جواب آندو كافر كیش نگارش دهد كه: در جزای جسارتی كه از فتح خان صادر شده، یا او را با دستان بسته روانه درگاه فلكجاه سازند، یا در كیفر كافر نعمتی چشمان او را از حدقه برآورده به اتمام كارش پردازند تا نوّاب همایون [و] ما هم مجدّدا باب التفات بر [296] چهره ایشان برگشاییم و پدر و پسر را برادر و فرزندی از خود دانسته مورد نوازش فراوان فرماییم.
جناب معتمد الدّوله باز مرخّص مراجعت شد و موكب اعلی در روز سهشنبه دهم شهر رمضان المبارك از منزل بام حركت نموده، منزل پیر شهباز «2» مضرب سرادقات سپهر
______________________________
(1). ملی:- «احوال»
(2). مجلس: «پر شهباز»
ص: 489
علامت آمد. در آنجا مشخص گردید كه رحیم خان خوارزمی به محض اطّلاع از حركت موكب فیروز به سامان خراسان، از فرط وحشت بیپایان پای از سر نشناخته و اردوی خود را كلّا گذاشته و قشون را جریده و سبای «1» برداشته به صوب خیوه تاخته است و نوّاب محمد تقی میرزا قلعه بزونجرد را به شدّت محاصره نموده و نجف قلی خان شادلو از راه اضطراب دست نیاز به دامان استیمان «2» سوده است.
خلاصه در همان منزل جمعی از علما و سادات معروف و آقا خان ولد نجف قلی خان موصوف و محراب خان بیك و شرف خان بیك برادرانش با بیست نفر از كدخدایان و خویشان ایشان و پیشكشی فراوان وارد دربار عیّوق شأن و نوّاب محمد تقی میرزا به توسّط عریضه، عفوزلات نجف قلی خان و قبول پیشكش و گروگان او را لابهكنان آمده بود. بنابراین فقرات، این استدعا به شرف قبول مقبول [افتاد] و فرستادگان اذن دخول یافته آنچه گروگان بود، مصحوب معتمدین روانه ارض فیض قرین شدند و بقیّه فرستادگان با صلات و جوایز مرخّص گشته در امكنه خویش مكین آمدند.
چون رضا قلی خان زعفرانلو به اغوای محمد خان قرائی به جانب تربت روی نهاده و به سبب محصور بودن تربت در مقام حیرت ایستاده بود، لهذا حسب الامر همایون حسن خان قاجار قزوینی و عیسی خان امیر آخور باشی دامغانی با دههزار سوار و پیاده ركابی به محاصره قلعه خبوشان به منقلای موكب ظفر عنان روان شدند و روز دوشنبه شانزدهم شهر رمضان المبارك نیز ملتزمین ركاب فیروز در التزام موكب ظفراندوز بلافاصله وارد خارج قلعه خبوشان آمدند. اسماعیل خان سردار و یوسف خان سپهدار با جانبازان عراقی در سمت شرقی قلعه و حسن خان و عیسی خان در سمت جنوبی سنگرها بستند و به عزم خدمتگزاری در كمین كین نشستند. اردوی همایون در پیش روی دروازه معروف به دروازه مشهد به قلیل فاصله [ای] برقرار شد و آوای چاوشان در وقوف سه ماهه بر فلك دوّار حسب الامر همایون اسباب یورش و قلعهگیری از هرچیز آماده گشت و در اندك روزی حصاری دیگر بر دور حصار خبوشان از گنبد دوّار برگذشت. رضا قلی خان نیمشبی از تربتحیدریه فرار و اسب و اسباب خود را در
______________________________
(1). ملی: «سپاهی»
(2). امان خواستن.
ص: 490
عرض راه ریخته و فرصت دخول به قلعه خبوشان نیافته به قلعه شیروان كه ده «1» فرسخی خبوشان است، استقرار جست. در آن روز قبل از طلوع صبح فیروز نوروز خان چاردولی با دسته سواره مزبور قراول بود، رضا قلی خان از دور به مدد دوربین او را دیده بشناخت و بهطور اشتباه به سمتی دیگر پرداخت. نوّاب محمد تقی میرزا برحسب امر اعلی از دور بزونجرد حركت كرده قلعه شیروان را محصور ساخت و روزگار ناپایدار كوس ادبار به نام رضا قلی خان بنواخت.
[مصرا] ع:
بدی را هم بدی باشد مكافات
ذكر اتمام كار قلعه تربتحیدریه و شرفیابی نوّاب شجاع السلطنه البهیّه به دربار دولت علیّه با خوانین و رؤسای تركمانیه سامان سرخس و اوضاع اتفاقیه
در اوقاتی كه [297] نوّاب شجاع السلطنه عازم جدال «2» با فتح خان افغان بود، به جهت ازدیاد وحشت و اضطراب محمد خان قرائی به امیر حسن خان عرب زنگوئی «3» حاكم تون و طبس حكم نمود كه بر سر قلاع متعلقه به ولایت تربت راند و خاك آن سامان را بر گردون گردان افشاند. معزی الیه نیز با جمعیتی فراخور احوال و اسباب قلعهگیری و جدال و یك عراده توپ قلعهكوب به سامان محولات «4» آمد و همت به تسخیر قلاع آن سرزمین گماشت. قلعه دوغآباد «5» من قری محولات «6» را كه از قلاع متین آن سرزمین بود از صدمه گلولههای توپ البرزكوب با خاك یكسان نمود. تا نوّاب شاهزاده با فتح خان مجادله میورزید، امیر حسن خان نیز در سامان محولات به تخریب بنیان قلعهجات
______________________________
(1). ملی: «دو»؛ با احتساب فاصله ده فرسخ صحیح است.
(2). ملی:- «جدال»
(3). ملی و مجلس: «زنگولی»
(4). فیضآباد شهرستانی است امروزه در جنوب غربی تربت حیدریه و مركز محولات. متأسفانه در مجمع التواریخ حاشیه صفحه 88، مرحوم عباس اقبال به اشتباه روستای فیضآباد در جنوب شرقی تربت حیدریه را مركز محولات معرفی نموده كه با توجه به متن موجود دوغآباد از آنجا فاصله بسیار دارد.
(5). دوغآباد در شمالشرقی شهرستان فیضآباد قرار دارد.
(6). مجلس:- «آمد و همّت به تسخیر قلاع آن سرزمین گماشت. قلعه دوغآباد من قری محولات»
ص: 491
میكوشید. بعد از آنكه حضرت والا به دور قلعه تربتحیدریّه آمد، امیر حسن خان حسب الاحضار به اردوی آزاده ملحق و شكوه قلعهداری محمد خان به این سبب بیرونق شد. لا علاج دست ضراعت به دامان استیمان «1» زد و قدم جناب میرزا عبد الوهاب را از حضرت اشرف مستدعی آمد. معزّی الیه حسب الامر رفته و او را مستمال «2» كرده به همراه خویش به اردوی والا آورد و بعد از ظهور عوارف بیپایان و پوشیدن خلعت امان، باز اذن مراجعت به قلعه یافت.
روز دیگر نوّاب اشرف برحسب دعوت محمد خان در درون قلعه به مهمانی شتافت و مشار الیه جمیع ما یعرف خویش را حتّی فرزندان و خواهران پیشكش نمود و حضرت والا از فرط استغنای طبع بر آنها دیده نگشود. پس از فراغ از مهامّ محمّد خان را برداشته عازم اردوی ظفر آیت شد و بعد از زیارت مشهد مقدّس رضوی- علیه السلام- قاصد ركاب نصرت علامت آمد. از خوانین مملكت خراسان، امیر حسن خان طبسی و محمد خان قرائی و امیر قلیچ خان تیموری و ابراهیم خان و كریم دادخان ایضا و ندر محمّد خان برادر بنیاد خان هزاره و پلنگتوش خان برادر صید محمّد خان جلایر حاكم كلات و خوانین چاپشلو و منصور خان فرستاده «3» كامران میرزا و حكیم خان حاكم سرخس و رؤسا و ریش سفیدان طوایف تركمانیّه سالور و ساروق و سرخس و مرو و سران یمرعلی و علی ایلی «4» و مهچه و مهنه و درون و نساو ابیورد و آخال، كلّا در ركاب نوّاب شاهزاده خاكبوسی درگاه معلّی را آماده آمدند.
جمیع نوباوگان بوستان خلافت و كل امرای بزرگ و خوانین سترگ و سركردگان عظام، برحسب امر دارای ظفر غلام تا یك فرسخ راه به استقبال آن ملكزاده بیهمال شتافتند و زیاده از سابق به احترامی تمامش دریافتند. پس از ورود در مقابل آن فتوحات مسعود و زحمات موجود مورد نوازش نامعدود شد.
محمّد خان قرائی از عرض راه به اصطبل ثریّا دستگاه پناه برده به توسّط خربندگان مستدعی عفوزلّات آمد. چون رعایت جانب جناب شاهزاده در نظر بود، شاهنشاه دادخواه از گناهان او قطع نظر فرمود. امیر حسن و محمّد خان را در جنب
______________________________
(1). امان طلبیدن، پناه بردن به
(2). راضی كرده.
(3). ملی: «فرستادگان»
(4). مجلس: «علی املی»
ص: 492
سراپرده همایون منزل دادند و خوانسالاران كارخانه معلّی دست همت به مهمانداری ایشان برگشادند. بقیّه امرا و خوانین و ریش سفیدان خراسان و تركمان كه قریب به هزار نفر میشدند، به جناب نظام الدّوله العلیّه حاجی محمّد حسین خان اصفهانی سپرده شد و خوانهای الوان [298] نعمت از همّت آن وزیر بیظنّت در مهمانداری ایشان شبوروز گسترده آمد. این مطلب به تحقیق پیوست كه در شبی تار دو نفر از تركمانان سواره در گودی عمیق كه فاضل آب مطبخ او بود، غریق گشتند و هرچه دستوپا زده خلاصی نیافته در نار هلاك حریق و از دار فانی درگذشتند.
فرد:
دریای اخضر فلك و كشتی هلالهستند غرق نعمت دستور به اجلال عربیّه:
رحم الله معشر الماضین
ذكر عزیمت جناب میرزا محمّد شفیع صدر اعظم به قلعه شیروان به جهت استمالت رضا قلی خان زعفرانلو حاكم خبوشان و اوضاع اتّفاقیه در آن سامان و مراجعت او به اردوی حضرت صاحبقران
بعد از آنكه رضا قلی خان از تربت حیدریّه مراجعت به قلعه شیروان كرد، اطراف كار را با كمال دقت به نظر آورد؛ از یك طرف رفقای همعهد و هم سوگند چندین ساله را از خود دور دید و هریك را به واسطه [ای] از توسل به دامان دولت خداداد مفتخر و مسرور فهمید؛ از یك طرف موكب اعلی را با پنجاههزار جمعیت به محاصره قلعه خبوشان مشغول یافت و تخریب بنیان شیروان را به نوّاب محمّد تقی میرزا موكول.
محمد رحیم خان خوارزمی كه مایه استظهار او بود، به طرفی گریخت و فتح خان افغان كه باعث فراغت او از آزار، به دامان بینوایی آویخت از هر طرف كه مأیوس شد، دست توسل به اذیال دولت ابد مأنوس زد. قدوم جناب میرزا محمّد شفیع صدراعظم را به جهت استمالت و اطمینان استدعا كرد و این فقره را برآمدن خویشتن دلیل آورد.
ص: 493
قبل از ورود نوّاب شجاع السّلطنه به اردوی كیوان پوی شاهنشاه مروت همراه از جهت اتمام حجّت به آن غول گمراه جناب صدارت را به این خدمت برگماشت و در ایّام غیبت معزی الیه قشون نصرت نمون را از شدّت در محاصره ممنوع داشت. از دبیران دفترخانه معلّی، میرزا محمد رضای قزوینی منشی و میرزا فضل الله علیآبادی مازندرانی مستوفی به التزام انجمن حضور حضرت صدارت مأمور و این بنده مدحتگزار نیز از فیض مصاحبت آن سركار مسرور بود. در اواسط عشر آخر شهر رمضان المبارك از دور «1» خبوشان حركت و بعد از طیّ ده فرسنگ مسافت وارد قریه شیروان و آن ناحیت شدیم.
رضا قلی خان با معادل پانصد نفر جزایرچی «2» تا یك میدانی قلعه به استقبال شتافت و ركاب جناب صدارت را بوسه داده اذن سواری یافت.
خلاصه مطلب هشت شبانروز حضرت صدر جلیل القدر در آن قلعه ماند و آیات بیم و امید و وعد و وعید به قدری كه میدانست و میتوانست به گوش آن بیهوش خواند.
فرد:
آه سعدی اثر كند در كوهنكند در تو سنگدل اثری در روز هشتم كه جناب صدارت از آمدن او مأیوس گشته، اراده مراجعت داشت، نوّاب شجاع السلطنه العلیه نیز برحسب امر بهیّه به جهت معاونت صدر شوكت علیّه روی به قلعه مزبور گذاشت. آن یك روز هم توقّف كرده با او سخن گفتند و به غیر از حرف یاس جوابی با صواب نشنفتند. پدر پیرش امیر گونه خان كه در همان قلعه محبوس آن ناخلف جوان بود، بالمشافهه به او گفت كه: بعد از آنكه چنین صدری جلیل القدر را به استمالت تو مأمور كنند، سر خویش را بر كف دست گذار و راه اردوی اعلی را بردار. اگر كشته شوی، دولت را عار است و اگر زنده ماندی، تا زندگانی داری مایه اعتبار.
حرف آن [299] پیر سالخورد را نیز نشنود و باز بر سر همان لجاجت باقی بود.
بالجمله بعد از قیلوقال زیاد قرار چنین داد كه، هرگاه موكب شاهنشاه فیروز بعد از
______________________________
(1). مجلس: «ورود»
(2). جزایری یا جزایرچی به سربازانی كه به شمشیر و خنجر و تفنگهای كوتاه مجهز بودند گفته میشد، كه حافظ جان شاه به شمار میآمدند. این رسته در نظام و لشكر ایران از عهد شاه عباس صفوی بهوجود آمد.
ص: 494
زیارت ارض شرافتاندوز به دار الخلافه رجعت فرماید، من نیز قدم از سر ساخته به ارض اقدس خواهم شتافت و از آنجا هم در ركاب شاهزاده به عزیمت دار الخلافه استسعاد «1» خواهم یافت.
خلاصه حاجی آقا بزرگ لاهیجی منجّم باشی برحسب امر همایون از اردوی اعلی نزد جناب صدارت پیغام آورد كه هرگاه رضا قلی خان در مقام لجاجت است، زیاده در آنجا توقّف نكرده و او را به حال خود گذاشته روانه شوند كه بر آن نادان حجت تمام است و لشكر منصور را وقت انتقام. بالجمله یكشب در اردوی نوّاب محمّد تقی میرزا به سر بردیم و روز دیگر راه اردوی همایون را سپردیم. قبل از طلوع آفتاب از محاذی قلعه خبوشان، كه عبور موكب صدارت اتّفاق افتاد، تفنگی شماتتآمیز از قلعه بهسمت او انداختند و از ظهور این جسارت آتش قهر قهرمانی را شعلهور ساختند.
بیت:
لطف حق با تو مداراها كندچونكه از حّد بگذرد رسوا كند
ذكر تاختوتاز سقناقات ولایت خبوشان و اتمام كار محاصره آن و عزیمت زیارت ارض اقدس و رجعت به دار الخلافه مقدس
بعد از مراجعت صدر جلیل القدر از قلعه شیروان به آن روش كه نگارش پذیرفت، حضرت شاهنشاه زمان و زمین و قهرمان ماء و طین را آتش قهر زبانه كشید و شعله غضب قیامت لهیبش سیمرغ قاف سپهر را به آشیانه رسید.
رضا قلی خان، اموال و اسباب و مواشی و مراعی «2» خود و ایلات زعفرانلو را در ایّام فرصت در سه محلّ كه سقناق «3» محكم آن ولایت بود، كشیده داشت: یكی مكان مستحكم راز و قوشخانه «4» و دیگری محلّ محكم فارج «5» و اسپید جرد؛ سیّم سقناق استاد جزوه.
______________________________
(1). نیكبخت شدن، نیكبختی خواستن، سعادت جستن (رج معین، ذیل استسعاد)
(2). ملی: «مواش و مراع»
(3). سرزمین تحت اختیار.
(4). در لغت به محلی كه در آن قوشهای شكاری را نگهداری كنند، گویند و در اینجا منظور روستای قوشخانه در 78 كیلومتری كلات نادری است.
(5). روستایی در شمال غربی قوچان؛ امروزه فاروج خوانند.
ص: 495
نوّاب محمد ولی میرزا با فوجی چون دریای طوفانزا به تسخیر سقناق فارج و اسپید جرد روان و نوّاب امام ویردی میرزای ایلخانی به افتتاح محل استاد جزوه «1» سبك عنان و نوّاب محمد رضا میرزا و حضرت محمد قاسم خان قوانلو به غارت خیال و حول وحوش خبوشان شتابان [شدند] و محمد خان قاجار دولو كه در اردوی نوّاب محمّد تقی میرزا بود، از همانجا به تاخت سقناق راز و قوشخانه برزده دامان آمدند. در عرض سه روز كوه و هامون، فربه «2» و زبون خیل و دشت مخزن و كشت، مسخّر و به حیطه ضبط غازیان مظفّر درآمد. شعله قتل و اسر، سر به كره اثیر كشید و اردوی اعلی، از صامت و ناطق آن سقناقات مملو و مشحون گردید.
حسن خان ولد روشن خان زعفرانلو با نوّاب محمّد رضا میرزا، متهوّرانه جسارتی كرد، ولی بالاخره سودی نبرد. حاصرین قلعه خبوشان از چهار طرف سنگرها پیش بردند و نقّابان چابك دست، نقبها پیش برده زیر بروج و باره را مجوّف «3» كردند.
مهرههای آتشین توپ و خمپاره، عمارات شهر را ویران ساخت و دیوار قلعه را چون خانه زنبور كرده هر آنی به خرابی دیگر میپرداخت. كار قلعهگیان خبوشان و شیروان چون حوصله رضا قلی خان نادان تنگ شد و آن دیوانه حیران «4» باب صلح كوفته تارك جنگ آمد.
علما و سادات و اشراف و اعیان و كدخدایان و ریش سفیدان ولایت و ایل را با زنان و دختران و پسران و شش عرّاده توپ و آنچه از خمپاره [300] و زنبوره و شمخال «5» و جزایر و تفنگ داشت، همه را به اردوی اعلی فرستاد و جناب علی بن موسی الرضا- علیه التحیه و الثنا- را به شفاعت برگماشت كه شاهنشاه عالم، این یك وجود خیانت «6» توام را از آمدن معاف فرمایند و شرفیابی مرا به وقتی دیگر موقوف نمایند و اكنون بر جان این مشت ضعیف ببخشایند. نوّاب شجاع السلطنه و جمیع امرای خراسان او را مصدّق آمدند و رای امینان دولت قاهره نیز به آن موافق شد. لهذا حضرت اعلی از تسخیر
______________________________
(1). با كلیه متون از ملی و ملك و مجلس مطابقه شد استاد جزوه صحیح است.
(2). ملی: «قریه»
(3). خالی.
(4). ملی: «نادان»
(5). تفنگهای سرپر یا حربهای آتشین سرپر كه در قدیم به كار میبردند.
(6). مجلس: «خباثت قوام»
ص: 496
قلعه خبوشان درگذشت و گروگان رضا قلی خان را به ارض اقدس فرستاده خود نیز با آن همه لشكر عازم زیارت آن روضه مقدّس گشت.
منصور خان باركزائی «1» و سایر فرستادگان قدیم و جدید كامران میرزای افغان كه خبر كوری فتح خان و امتثال فرمان حضرت صاحبقران را آورده بودند، مورد انواع نوازش آمدند. و مرخّص شدند و نجف قلی خان ساوجبلاغی نسقچی باشی نوّاب شجاع السلطنه با فرامین مرحمت آیین «2» و فرمایشات عنایتانگیز و خلعت آفتاب طلعت و كمر خنجر جواهر مأمور به سفارت هرات گشته با فرستادگان مزبور روانه آمدند. امرا و خوانین و كدخدایان و ریش سفیدان كه ذكر شد، هریك- علی قدر مراتبهم- از احسان كمر خنجر مرصّع و خلاع زر تار مشعشع، بهرهور گشته و امیر حسن خان عرب زنگوئی «3» حاكم طبس را از لقب وكالت مملكت خراسان فرق اعتبار از سپهر دوّار گذشته مرخّص اوطان خویش گردیدند و موكب اعلی در اواسط شهر شوّال المكرّم به عزم زیارت مشهد حضرت رضا- علیه التحیه و الثنا- از دور خبوشان حركت كرد و ملتزمین ركاب ظفر مآب كه از هر رهگذر زیاده از یكصد هزار نفر بودند، از تصدّق فرق همایون و فیض زیارت آن ارض سعادت مشحون، به زیارت دارین رسیدند.
صاحبقران نامدار در درب خیابان بالا از فراز باره به زیر آمده در هرچند قدم بر خاك ضراعت افتاده و لعل همایون بر آن خاك شرافت مقرون نهاده در حقیقت عرش مسیر شد.
رعایت ادب را از دار الحفّاظ قدم پیشتر نگذاشت و در آستان حرم محترم در جایی كه ضریح مقدّس در نظر است با گردنی افتاده ایستاده و قطرات عبرات «4» از دیده سر داده و زبان به خواندن زیارتنامه برگشاده، دست به دعا برداشت. شش روز در خارج شهر توقّف فرموده و در آن اندك زمان، علما و سادات و خدمه آن ارض فیض سمات را جیب و دامان از جوایز و صلات، گرانبار فرمود. صحنی جدید در پایان پای مبارك بنا نهاد و مبلغ دههزار تومان زر نقد به جهت مصارف آن تسلیم میرزا موسی
______________________________
(1). از دیگر رهبران باركزاییها، دوست محمد خان بود كه از 1242 ه. ق برابر با 1826 سلسلهای در افغانستان ایجاد نمودند.
(2). مجلس: «آمیز»
(3). ملی و مجلس: «زنگولی»
(4). اشك.
ص: 497
رشتی وزیر سركار شاهزاده كرده، روز هفتم ورود عقاب رایات ظفر آیات به عزیمت دار الخلافه بال همایون فال برگشاد و در ورود ولایت بسطام بنه و اغروق را به اتّفاق جناب نظام الدوله حاجی محمد حسین خان از راه سمنان و خار روانه و خود از راه چشمهعلی دامغان صید و نخجیر را بهانه نمود. بعد از استیفای حظّ كامل روز پنجشنبه هفتم شهر ذی حجة الحرام سنه یكهزار و دویست و سی و سه عرصه وسیع دار الخلافه از یمن ورود شهریار عادل طراوتی كامل حاصل [نمود].
[مصرا] ع:
«دولت معین و بخت مساعد ستاره یار»
ذكر ورود فرستاده شاهزاده كامران افغان و آوردن پیشكش و عرض اختلال دولت افغان و شرفیابی نواب شجاع السلطنه به دربار و وفات حاجی محمّد حسین خان مخاطب بار
بدانكه پادشاهان مؤیّد را اكثر اوقات تدبیر موافق تقدیر است و قول و فعل ایشان كلا در هر موردی از موارد با تأثیر. در هنگامی كه موكب همایون در دور خبوشان و حكم كور كردن فتح خان افغان را به كامران میرزا صادر فرمود، بعضی از عقلای دربار كمال حیرت را داشتند و این حكم را بدون تصوّر و دور از امتثال میپنداشتند. بالاخره محاسن آن بروز كرد و زمانه بازیچههای عجیب به روی كار آورد. تفصیل این اجمال آنكه، بعد از نزول موكب اجلال به دار الخلافه تهران و طیّ ایّام خریف و حصول فصل زمستان، خالق داد خان نام درّانی با یك زنجیر فیل و سی طاقه شال عمل كشمیر و مبلغ پنجهزار تومان زر نقد از جانب كامران میرزای والی حرات شرفیاب درگاه سپهر علامات [شد] و بعد از استسعاد به حضور مرحمت دستور و گذرانیدن عریضه و پیشكش، مراتب اختلال دولت افغان را معروض داشت و حقیقت این مطالب را به این سیاق بر طبق عرض گذاشت كه: اوقاتی كه فتح خان در مقام جدال با
ص: 498
حضرت شجاع السّلطنه برآمد، شاه محمود افغان، و كامران میرزای ولدش را به سبب بعضی خیالاتزاده از ماده سودا از قندهار وارد هرات [كرد] و كامران در آنجا مانده شاه محمود در فراه توقّف نمود. در ایّامی كه از دیوان اعلی حكم محكم به كوری فتح خان صادر شد، كامران میرزا لا علاج شده بدون ملاحظه عواقب كار، فتح خان را به تدابیر حسنه گرفته كور ساخت و با برادرش شیردل خان در كنجی محبوسا درانداخت. شاه محمود فارغ بال به صوب قندهار شتافت و پر دل خان برادر دیگر فتح خان از هرات فرار كرده در قریه نادعلی با جمعیّتی از طایفه باركزائی و غلیجایی «1» بر دور خود مجتمع یافت. اراده داشت كه هرگاه كامران از هرات برآید، سر راه بر او گرفته، شاید به این وسیله برادران خود را خلاص نماید. كامران میرزا ازین داستان آگاه و هردو برادر را از حبس درآورده به دست پر دل خان سپرد و فارغ ازین مخمصه جانكاه آمد.
خلاصه چون خبر كوری فتح خان به اطراف ممالك افغان رسید، هریك از برادران او كه در اطراف حاكم بودند، سر به طغیان برداشتند و با دولت شاه محمود بنای طغیان گذاشتند. محمّد عظیم برادر اعظم ایشان كه صوبهدار «2» كشمیر بود، دوست محمّد خان و یار محمّد خان برادران دیگر را روانه ملك پیشاور ساخت و شاهزاده ایّوب «3» را بر تخت برنشانیده و با شاه محمود دعوایی ملوكانه كرده او را به وادی شكست و حیرانی درانداخت. شاهزاده ایّوب الكای پیشاور را تا حدود جلالآباد متصرف و پیشاور را پایتخت ساخته در آنجا متوقف شد.
محمد عظیم خان باز برادر دیگر عبد الجبار خان را فرستاد و تداركی وافر بر سر آن كار نهاد كه به مرافقت دوست محمّد خان شهر كابل را نیز مسخّر سازند و به تخریب دولت سدوزائی «4» پردازند. محمّد عظیم خان و سایر برادران، برادر دیگر خود محمّد زمان خان را به صوب مملكت هندوستان فرستادند و شجاع الملك ولد تیمور شاه را كه
______________________________
(1). مجلس و ملك «غلیجائی» ذكر نمودهاند. اعتماد السّلطنه در اكسیر التواریخ نیز غلیخائی نوشته است امّا مینورسكی در سازمان اداری حكومت صفوی غلجائی و مرحوم عباس اقبال در تاریخ مفصل ایران غلجائی آورده است.
(2). حاكم، والی.
(3). ملی: «ابواب»
(4). از قبایل افغان ساكن در هرات است كه در آن زمان، كامران میرزا اداره این قبیله را به عهده داشت «این قبیله دشمن خونی قبیله باركزائی بود كه در رأس آنها دوست محمد خان قرار داشت» (ر. ك: رقابتهای روس و انگلیس در ایران و افغانستان، ص 54)؛ ملی: «سدوزانی».
ص: 499
به دولت انگریز پناه برده بود، آورده و با سمندر خان حاكم دره مقاتله [302] كرده او را شكست دادند.
محمد هاشم میرزا و سلطان اسد میرزا نیز «1» از نزد شاه محمود فرار و نزد شیردل خان و برادران او قرار جستند. پردل خان با جمعیّت فراوان در ركاب محمد هاشم میرزا «2» روانه بلوچستان شد كه مالیات آنجا و ولایت شكارپور را وصول نماید. شجاع الملك میرزا و محمد زمان خان و محمّد هاشم میرزا و پردل خان در پیشاور و بلوچستان و دوست محمّد خان و برادران دیگر در ركاب شاهزاده ایّوب در كابل و شیردل خان با سلطان اسد در سایر محالات قندهار و غیره، همگی لشكرها آراسته و با شاه محمود و كامران میرزا به كینهخواهی برخاستهاند. همان ولایت هرات و چهار دیوار قندهار در تصرّف ایشان است و بس. برادران فتح خان را اراده این است كه بعد از نوروز فیروز در ركاب نوّاب شاهزادگان به قندهار و هرات لشكر رانده، دامان استغنا بر دولت محمودی افشانده باشند. محال قندهار با ایل و الوس و طوایف غلجایی و مهمند و یوسف زائی و نصف درّانی در تصرّف شیردل خان است. میر افضل خان اسحق زائی كه با شاه محمود سر خدمت داشته، راهش را زدهاند و او را به جانب بلوچستان نزد پردل خان رهنما شدهاند.
بالجمله فتنه عظیمی در آن مملكت برپاست و عاقبت آن را خداوند عالم داناست.
بعد از ابراز این «3» مراتب، معلوم شد كه حكم كور كردن فتح خان ناشی از الهامات خاطر همایون و كدام اندیشه صدور این حكم را اقتضا نموده است. چون از عریضه كامران میرزا صورت اضطرابی ازین رهگذر حاصل بود، خالق داد خان فرستادهاش نیز این معنی را اظهار مینمود، لهذا كمال «4» مرحمت درباره او مبذول افتاد و فرستاده مزبور با نویدهای حمایت و اعانت و انعام و احسانفزون «5» از غایت به صوب هرات روی نهاد.
خلاصه پس از آنكه موكب همایون «6» از ارض اقدس روانه دار الخلافه شد، رضا قلی خان حاكم خبوشان بنابر وعده [ای] كه كرده بود، به خدمت نوّاب شجاع السّلطنه شتافت و چند روزی در ارض اقدس از شرفیابی حضور مقدّس اعتباری تمام یافت. چون نوّاب والا، اراده شرفیابی حضور حضرت صاحبقرانی داشت، لهذا
______________________________
(1). ملی: «را»
(2). مجلس:- «میرزا»
(3). ملی: «ابرازین»
(4). ملی: «اجمال»
(5). ملی: «فراوان»
(6). مجلس:+ «اعلی»
ص: 500
رضا قلی خان به جهت انجام تدارك آن سفر روی به معاودت خبوشان گذاشت. در هنگام میعاد از آمدن انكار نمود، والی غیر النّهایة بر مراتب استكبار افزود و نوّاب والا او را به حال خود گذاشت و راه دربار همایون برداشت. بعد از ورود به دار الخلافه مورد تفقّدات فراوان شد و مأمور توقّف تا نوروز فیروزی نشان آمد. نوّاب حسین علی میرزا فرمانفرمای مملكت فارس هم حسب الاحضار به درگاه معلّی «1» شتافت و نعمت ملاقات برادر خجسته اختر را دریافت.
از وقایع جانگدازی كه سه روز قبل از نوروز فیروز اتفّاق افتاد اینكه، امیر كبیر حاجی محمد حسین خان عز الدینلوی قاجار مروزی مخاطب بار روی به عالم بقا نهاد.
عموم مردم از فقدان آن امیر فاضل كامل ادیب اریب حسرتها خوردند و نعش عزیزش را به اماكن مشرّفه عتبات عالیات برده در آن خاك شریف سپردند.
[مصرا] ع:
حیف دانا مردن و افسوس نادان زیستن
تاریخ وفات او از كلك مولف تحریر و درین رساله تسطیر یافت
لمؤلّفه:
درین میخانه آخر درد مرگ استنیرزد صاف دوران با چنین درد
[303] جوانان پیر كرد و برد از راهفریب او نشاید ای جوان خورد
فتد در چنگ مرگ آدمی خوارچه تازی چه عجم چه ترك و چه كرد
دریغ از خان مروی آن امیریكه گوی مردی از اهل جهان برد
حسین اسم و حسن رسم آنكه میبودبزرگش جود و آز عالمش خرد
ز ایل خاص عز الدینلوی قاجاركه از اجداد پا در مرو افشرد
به باب شه مخاطب بود درباربناگه از قضای مبرم آزرد
درین گلشن كهن سروی سرافرازز جور تند باد مرگ افسرد
ربودی خود زرّین از سر مردگرفتی گرز رویین از كف گرد
فصاحت هرچه خواهی در كلامشفصیحی مثل او گردون نیاورد
______________________________
(1). مجلس: «اعلی»
ص: 501 هر آن كس را كه سنجیدم ز حسرتبه تاریخ وفاتش سبحه بشمرد
رقم زد خاوری هم با دل زاركه خان كامیاب مروزی مرد
ذكر ورود معتمد دولت روسیه بولكونوك مزراویچ به دربار شوكتمدار و رجعت میرزا عبد الحسین خان از سفارت نمسا
این بولكونوك مزراویچ اصلش از مملكت ایتالیاست و در دولت روس، معتمدی با برگ و نوا. چون قرار معاهده میمونه این است كه وكلای طرفین در مملكت جانبین اقامت نموده مشغول امور تجّار مملكتین باشند، و از قراری كه ذكر شد، بنا چنین بود كه الكسندر یرملوف سردار گرجستان، معتمدی از برای اتمام امور روانه درگاه سپهر دستور نماید و بولكونوك مزراویچ هم از جانب دولت روس به اسم وكالت این شوكت ابد مأنوس نامزد گشته در تفلیس میزیست؛ لهذا درین اوقات، سردار گرجستان او را با شاه میر خان ارمنی ترجمان كه به تركی دیلماجش نامند، روانه داشت و بعد از ورود به دار الخلافه در سرای جناب میرزا محمد شفیع صدراعظم، بار اقامت گذاشت. بعد از شرفیابی در حضور باهر النّور شاهنشاهی قرار بر آن «1» شد كه در باب توقف او اختیار با ولیعهد زمان باشد؛ یا در دار السلطنه تبریز، یا در دار الارشاد اردبیل یا هر جا از مملكت آذربایجان كه خواهد او را منزل دهند.
در خصوص تعیین حدود طوالش، كه قبل ازین اشاره شد نیز، مقرّر گردید كه نوّاب معزّی الیه معتمدی با او همراه و این امر را یك طرف نموده از هر طرف آسوده باشند. در باب امر اسرا موافق فصل ششم عهدنامه، پاره [ای] گفتگو داشت. بالاخره قرار بر این شد كه خاطر بر سكونت گماشت. الحمد لله كه هیچیك از اسرای متوقفه در ایران میل به مراجعت ننمودند. مگر یك دو نفر و آنها نیز بلا علاقه و بلا مذهب بودند: یكی فریدون خان نامی از غلامان گرجی نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرمای مملكت
______________________________
(1). ملی: «برین»
ص: 502
فارس بود و دیگری غیر معروف مینمود. فریدون خان پس از دو سال نادما برگشت و با گدایی در دیار اسلام از توانگری در ولایت كفره ظلام درگذشت.
بالجمله بولكونوك مزبور پس از چندی روانه مملكت آذربایجان [شد] و به اتفاق میرزا محمد علی آشتیانی مستوفی نوّاب نایب السلطنه العلیه به حدود طوالش رفته درین باب اهتمامات نمود و پیوسته در دار السلطنه تبریز متوقف بود. در همان اوقات هم، میرزا عبد الحسین خان شیرازی غلام پیشخدمت خاصه، كه به اتفاق خالوی خود حاجی میرزا ابو الحسن خان به سفارت نمسا رفته بود، با جواب نامه ایمپراطور آن مملكت وارد و برخی اسباب كه به هدیه آورده بود، از نظر آفتاب سیر گذرانید و وقایع سفارت خود را [304] از دیده و شنیده با اوضاع آن ملك بعیده عرض نمود.
ص: 503
بخش 6
بهاریه سال فرخ مآل توشقان ئیل تركی مطابق با سنه میمونه یكهزار و دویست و سی و چهار و مراجعت نواب شجاع السلطنه العلیّه به ارض اقدس رضویه و حركت موكب بهیّه به چمن سلطانیه
دارای سعید و جهانآرای رشید، اعنی جمشید خورشید درین سال فیروزی تأئید، بعد از انقضای ده ساعت و یازده دقیقه از روز چهارشنبه بیست و چهارم شهر جمادی الثانی سنه یكهزار و دویست و سی و چهار مطابق توشقال ئیل تركی، از دار الخلافه حوت به سلطانیه حمل، حملونقل نمود. «1» نوباوه سرو جویبار به حكم خسرو بهار با جنود نامعدود سبزه و ازهار و سرداری چنار به نظم خاورزمین گلشن شتابان شد و مؤكب سلطان فروردین با یك جهان شوكت و تمكین به عزیمت سلطانیه چمن روان. عندلیب داود «2» شعار در دار السّلام گلزار منصب ایالت یافت و از فرمانبرداری نوباوه سرو آزادی روی برتافت و سفیر وقایعنگار قمری به استمالت او شتافت. وزیر شكوفه كه صدر نشین ایوان دیوان سلطان بهار بود، كلك و دفتر شاخسار و اوراق اشجار را وداع گفت و از صرصر شیب روی به «3» نشیب آورده با یك جهان حسرت در خاك هلاك خفت.
امرا و وزراء اشجار از سالخورده و خردسال از فیض تربیت باغبانان نهال، تغییر و تبدیل یافتند و سفرای شمال و صبا از اطراف اتلال و مدمن به دار الملك چمن شتافتند.
شاهدان ریاحین را نوبت عروسی شد و با شاهزادگان نهال هنگام ازدواج و دیده بوسی.
باز خسرو نوروز به زیارت روضه مطهره گلزار آمد و خسرو صاحبقران به جهت جشن نوروزی هنگام جلوس بر تخت گوهرنگار شد. باز به قانون كیان تخت گوهرین و بزم
______________________________
(1). ملی: «از دار الخلافه حوت سلطانیّه جمل حمل و نعل نمود»
(2). ملی: «داد و»
(3). ملی:- «به»
ص: 504
شیلان سنگین آراسته و رنگین گردید و رامشگر گردون به تهنیت آن محفل میمون با قدی موزون، دستافشانی و پایكوبی را از جای برخاسته «1» آمد.
چون آن محفل ارم مشاكل انقضا یافت، «2» حضرت سلطنت در خلوت سپهر علامت بر صدر مسند خلافت به نظم ممالك شتافت. از قراری كه ذكر شد، نواب شجاع السلطنه حسن علی میرزا والی مملكت خراسان در دار الخلافه طهران شرفیاب ركاب معدلت بنیان بود و مراتب نظم خراسان و اطاعت خوانین ضلالت اركان را در خاكپای حضرت صاحبقران چنین جلوهآرا مینمود كه: چون در در سال قبل از صدمات سپاه ظفر همراه محصولات ایشان كلّا از دست رفت، هرگاه امسال هم قبل از رسیدن غلات سپاهی مأمور شود، حاصل امساله نیز در معرض تلف خواهد بود و اهلیت آن طایفه به جهت فقدان آذوقه با ایشان یك طرف خواهند نمود. بالمآل كار آن طایفه تباه است و مقصود اولیای دولت قاهره موافق دلخواه.
از اینكه عرضی از روی كمال آگاهی و مطابق با مراسم دولتخواهی بود، قبول افتاد و اسماعیل خان سردار دامغانی با برادرش ذو الفقار خان و ده هزار سوار و پیاده ظفر عنان در سلخ شهر جمادی الثانی در ركاب نواب شاهزاده به ممالك خراسان روی نهاد.
موكب فیروز شاهنشاه نصرتاندوز نیز در روز پنجشنبه بیست و هفتم شهر شعبان المعظم از دار الخلافه طهران حركت و پس از چند روز ساحت چمن سلطانیه مضرب [305] سرداقات ظفر آیت [شد] و طنطنه كوس ورود خسروی خسرو سیارگان را به گوش هوش رسید.
ذكر تعیین سپاه به تنبیه داود پاشای وزیر بغداد و تفویض ایالت گیلان به نواب محمّد رضا میرزا و سایر امور اتّفاقیه تا ورود به دار الخلافه بهیّه
داود پاشا كه از گرجیزادگان بغداد بود، در اوقات وزارت اسعد پاشا در آنجا منصب دیوان آفندی داشت. چون مردی با عرضه بود، اسعد پاشا او را از شهر «3» بغداد
______________________________
(1). ملی: «برخواسته»
(2). ملی:- «یافت»
(3). ملی: «سپهر»
ص: 505
اخراج نمود. داود پاشا چندی به اعانت پاشایان كركوك «1» و موصل و شهرزور و غیره دربهدر میگردید، تا آنكه بخت سعیدش به دربار نواب شاهزاده محمد علی میرزا كشانید. حضرت شاهزاده بعد از عرض به دربار صاحبقران آزاده اعانتش را لازم شمرد، اندوختههای وافر صرف نموده تا او را بر مسند ایالت بغداد مبسوط الید كرد.
اسعد پاشا از جانب كارپردازان دولت عثمانی به قانون رومی باشی فرمانلو شد و داود پاشا كامیاب از شاهد امید و آرزو آمد. چون متقبل شده بود كه بعد از وصول به معارج عالیه امارت، مبلغ پنجاههزار تومان زر نقد در ازاء آن همه مرحمت به سركار شاهزاده پیشكش نماید و ازین پس دوش ارادت از غاشیه ارادت دولت ابد آیت آراید، لهذا بعد از استیلا انكار ورزید و به این عذر متمسك گردید كه خدمت من به دولت علیّه، خلاف رای اولیای شوكت عثمانیه است و منافی طریقه چاكری و بندگی آن دولت سنیّه.
حضرت شاهزاده از كمال غیرت زیاده حوصلهاش این معنی را برنتافت و با لشكری جرّار به عزم تنبیه آن بدكردار از كرمانشاهان به سامان بغداد شتافت خود در عقبه كرند «2» منزل كرده و لشكر منصور را به تاختوتاز مندلیج «3» و زهاب «4» الی محال بعقوبه «5» مطلق العنان آورد «6» از جهت استخلاص قلعه بغداد از دربار همایون مستدعی تعیین سپاه شد. برحسب امر اعلی، عیسی خان دامغانی غلام پیشخدمت باشی و امیر آخور باشی با معادل دوهزار «7» سواره جرّار و پیاده آتشبار مأمور به امداد شاهزاده بهمن شعار آمد. میرزا محمد صادق وقایعنگار مروزی نیز از دیوان خلافت به جهت اصلاح ذات البین به سفارت بغداد مأمور و به مرافقت عیسی خان روانه آن حدود و ثغور شد.
داود پاشا چون سیلاب بلا را به جانب دجله روان دید «8» و كشتی تن را غریق آن بحر بیكران یافت، لا علاج به دامان ضراعت دست توسل و استیمانزده به وادی عجز و قصور شتافت. جناب قدوة المحقّقین «9» آقا احمد كرمانشاهانی را كه از مجاورین ارض
______________________________
(1). ملی: «كوكوك»
(2). در شمال غربی اسلامآباد و از مرتفعات استان كرمانشاه است.
(3). شهر مندلی در جنوب غربی سومار و امروزه واقع در خاك عراق است.
(4). شهرستان سرپلزهاب كنونی كه در شرق قصرشیرین قرار دارد.
(5). در شمال بغداد در كنار دجله در خاك عراق واقع است.
(6). لشكركشی دولتشاه از دو سو اوّل از جبهه كرند- سومار و جبهه دوّم از سرپلذهاب و قصرشیرین به سوی بعقوبه در شمال بغداد بوده است.
(7). مجلس: «دههزار»
(8). مجلس:- «دید»
(9). پیشوای محقّقان.
ص: 506
فیض قرین كربلای معلّی بود، به شفاعت فرستاد و احمد چلبی بغدادی مصاحب نیز با پیشكش معهود از جانب داود پاشا به اردوی نواب شاهزاده روی نهاد. مروت فطری حضرت شاهزاده مقتضی عفو و اغماض گشت و از تاختوتاز آن حدود، لشكر مسعود را ممنوع داشته از قصور داود مردود «1» درگذشت.
بالجمله در ایام وقوف اردوی ظفر موقوف در چمن سلطانیه، رعایای گیلان از تعدیات خسرو خان غلام گرجی حاكم آن ولایت به درگاه عالم پناه شكایت آوردند و از فرط عدالتداری دادگر، بعد از ثبوت اجحافات، او را از حكومت معزول كردند. نواب محمد رضا میرزا، كه در [306] جرگ شاهزادگان معروف به سلامت نفس بود، به ایالت آن ولایت نامزد و جناب معتمد الدوله میرزا عبد الوهّاب نیز مأمور به تفریغ محاسبات «2» خسرو خان «3» گشته در خدمت شاهزاده آزاده به صوب گیلان روی نمود. نواب نایب السّلطنه العلیه نیز به اتفاق جناب میرزا بزرگ قائم مقام به اردوی ظفرآمیز استسعاد یافت و پس از استیفای حظّ كامل از مراحم شاهنشاه باذل باز به سامان آذربایجان شتافت. موكب با احتشام بعد از فراغ از جمیع مهام، از چمن سلطانیه ركضت را دامن زنان و در روز جمعه نوزدهم شهر ذی قعدة الحرام سه ساعت از روز گذشته شرفافزای دار الخلافه طهران گردید.
ذكر وفات جناب میرزا محمّد شفیع صدراعظم و تفویض این منصب معظم به جناب حاجی «4» محمّد حسین خان نظام الدّوله و اوضاع واقعه در دار الخلافه از عیش شاهزادگان و كیفیات مملكت خراسان و عزیمت موكب اعلی به كاشان و آمدن ایلچی روم به طهران
در هنگامی كه موكب اعلی را به عزیمت چمن سلطانیه در عمارت مباركه سلمانیه كرج چند روزی اقامت بود، جناب میرزا محمد شفیع صدراعظم را عارضه [ای] رخ نمود. تا ورود به دار السلطنه قزوین، مرض بر قوه استیلا یافت و از التزام
______________________________
(1). ملی: «مردو»
(2). واریز كردن حساب و فراغت از آن، پرداخته كردن، آماده كردن.
(3). ملی: «خسروان»
(4). ملی:- «حاجی»
ص: 507
موكب همایون به سبب عدم قدرت روی برتافت. حضرت صاحبقران عدالت اركان از فرط مرحمت ذاتی كه با آن وزیر عدم النظیر داشت، حضرت میرزا احمد حكیم باشی اصفهانی و حاجی آقا بزرگ منجم باشی گیلانی و محمود خان دنبلی قوریساول باشی را به عیادت و مصاحبت او برگماشت. این بنده مدحتگزار نیز، چون عرض كه لازم جوهر است، با او همراه بودم و روزبهروز برحسب امر همایون احوالات او را عرضه داشت مینمودم. با آنكه جالینوس الزمانی كمال دقت در معالجه نمود، ولی به سبب حكم قدر [مصرا] ع:
«از قضا سركنگبین «1»صفر افزود». در روز نوزدهم شهر رمضان المبارك سنه یكهزار و دویست و سی و چهار، همای روح پرفتوحش به عزم غرفات جنان بال همایون فال گشود. نواب علی نقی میرزا صاحب اختیار دار السلطنه قزوین، تجهیز و تكفین را اساسی كه فراخور شان آن وزیر با تمكین بود، مهیّا آورده، نعش شریفش را با شوكتی شایان «2» روانه چمن سلطانیه كرد. چند روزی [ی] در بقعه ملا حسین كاشفی واقعه در سلطانیه به امانت گذاشته و پس از اتمام مراسم تعزیت با حفاظ و روضهخوان و عمله و تخت روان و جنیبت «3» كشان به اهتمام جعفر خان مكری نایب قوریساول باشی و جمعی دیگر از غلامان گرجی به ارض فیض فرض «4» كربلای معلّی ارسال داشته مأمورین حسب الوصیة در آن رواق عرش مساق مدفونش ساختند و پس از انجام كار به مراجعت دار الخلافه پرداختند.
تاریخ وفاتش از كلك مولف تراوید و درین صحیفه ثبت گردید.
لمؤلّفه:
سر شد زمان و از كرم كردگار گشتمأوا «5»جنان به صدر جهان میرزا شفیع
صدری به شهریار نشاید: چنان جلیلنقشی به روزگار نیامد چنین بدیع
دادی «6» نظام عالم و عالم ازو به نظمبودی مطاع كشور و كشور به او مطیع
______________________________
(1). ملی: «سركه انگبین»
(2). ملی: «ثنایان»
(3). اسب كتل، بالاده، یدك، در فارسی جنیبت گویند و در عربی «جنیب» (ر. ك: منتهی الارب).
(4). ملی: «فیوض»
(5). ملی: «بادا»
(6). ملی: «وادی»
ص: 508 بر قامت موالی تشریف او شریفر دیده اعالی توقیع او وقیع
فرق فلك ز سایه جاهش شدی عزیزجاه ملك ز پایه كلكش بدی رفیع
درگاه خلق مایه كلكش بسی مزیددر نظم ملك عرضه فكرش بسی وسیع
یارش همیشه بدی با فطرت لطیف[307] خصمش هماره بدی با هیئت شنیع
كلكش به جود توام در حالت صریرخلقش چو باغ خرّم در موسم ربیع
دادی به هركه خواستی از جود خواستهدیگر نیافتی كه شریفست یا وضیع
زهر اجل به كامش از كینه ریخت دهرآری اجل به كام چو سمی بود نقیع
هفتاد ساله مردی ازین خاكدان گذشتبا عصمتی فراوان چون كودكی رضیع
دادند تا صلای و نمودند تا كه جایبر آن صلای و جای بصیر آمد و سمیع
بعد از صلا نكرد زمانی به جا درنگشوقش به دوست همچو سمندی بدی سریع
قدوسیان پذیره شدندش به اجتماعتا باغ خلد راهنمایش مر آن جمیع
اندر بهای طاعت خلد برین ستاندبایع چو آنچنان بودش همچنین منیع
در این جهان چو بكر خیالش بدی جمیلدر آن جهان حجال جلالش بسی منیع
ص: 509 تاریخ فوت او را بنوشت خاوریمأوی جنان به صدر جهان میرزا شفیع بالجمله چون اولادش منحصر به یك دختر و آن دختر مخطوبه شاهزاده همایون فرّ همایون میرزا بود، لهذا ما یعرف چهل ساله ایام وزارت او به انعام آن شاهزاده آزاده مقرّر شد و این بنده مدحتگزار به سبب نحوست بخت ناسازگار به وزارت آن جوان كامكار از نكبت روزگار بهرهور گشت. روزی در حضرت سلطنت زبان ضراعت به عرض نیاز گشودم و مقصود باطنی خود را به این سیاق عرضه داشت نمودم كه: پس از خدمت وزیر هشتاده ساله، وزارت شاهزاده هجده ساله كاری است مشكل و بالمآل مورث مرارت كامل و كدورت دل. حضرت صاحبقران مروت شعار این مراتب را تصدیق نمود و به منصب جلیل ملفوفهنگاری حضور اعلی و كتابت اسرار مخفیه را بر آن خدمت مزید فرمود.
خلعت وزارت اعظم بر قامت قابلیت جناب نظام الدّوله العلیّه حاجی محمد حسین خان اصفهانی راست آمد و خدمت استیفای ممالك به عهده ولدش عبد اللّه خان امین الدّوله بیكموكاست شد. لفظ وزیر اعظم تاریخ جامعی است كه در وفات صدر سابق و وزارت صدر لاحق میتوان نگاشت و نگارنده را مورد آفرین و تحسین میتوان داشت.
لمؤلّفه:
برفت صدر جهان میرزا شفیع و به جایشنشست حاج محمّد حسین خان به وزارت
ز كلك خاوری آن مقتدای خیل معارفوزیر اعظم تاریخ فوت گشت و صدارت بالجمله از قراری كه نگارش یافت، نواب شجاع السّلطنه حسن علی میرزا بعد از استر خاص از درگاه معلّی چندی با سپاه ابواب جمعی در چمن میدان چوق اقامت نمود و بعد از آن عقاب رایت عزمش به محاصره قلعهجات بزونجرد و خبوشان، بال همایون فال گشود. خوانین اكراد به هیچوجه من الوجوه مفرّی از جهت خویش ندیدند، لهذا
ص: 510
فرستادگان چربزبان به دربار معدلت اركان فرستاده متوسل به دامان مرحمت شاهنشاه عاجز نواز گردید. مروت فطری باز به جهت اتمام حجّت بر آن تیرهروزان رحمت آورده نواب شاهزاده والا را از مزاحمت ممنوع كرد.
حضرت والا به ارض اقدس شتافت و اسماعیل خان سردار با مأمورین در دوازدهم شهر ربیع الاوّل سنه یكهزار و دویست و سی و پنج از شرفیابی آستان همایون استسعادی تمام یافت.
[308] ذكر سور با سرور نوّاب ولیعهد ثانی محمد میرزا خلف اسن و ارشد نواب نایب السّلطنه العلیه عباس میرزا و نوّاب همایون میرزا و سركار خان خانان سلیمان خان «1» نبیره دختری حضرت صاحبقران
چون نوّاب شاهزاده نامدار و ولیعهد ثانی دولت پایدار محمد میرزا، خلف ارجمند حضرت ولیعهد شوكت جاوید اقتدار برحسب احضار به جهت انجام عیش سعادت آثار روی سعادت به دار الخلافه جاوید قرار آورده بود، لهذا حضرت اعلی، عیش نوّاب همایون میرزا و سلیمان خان ملقّب به خان خانان ولد محمّد قاسم خان قوانلو را كه بطنا نبیره شاهنشاه فیروزلو [ا] است، بر آن افزود. بزمهای عشرت «2» در هر سرایی آراسته شد و غبار كدورت از صفحات قلوب برنا و پیر برخاسته «3» آمد. اسواق و میادین دار الخلافه باز آرایش از سر گرفت و رامشگر چرخ اخضر به جهت مباركی این عیش همایونفر بر لب مزمر نهاد.
صبیّه محمد قاسم خان مزبور كه ایضا نبیره شاهنشاه عدالت دستور است، به نام نامی ولیعهد ثانی نوّاب محمد میرزا نامزد «4» و صبیّه معظّمه جناب میرزا محمد شفیع صدراعظم، به همسری نوّاب همایون میرزا قرین فرقد شد. صبیّه محمد قلی میرزای ملكآرای طبرستان معروف به ملكزاده با خان خانان سلیمان خان همبالین و امرا زادگان قاجار محمّد صادق خان قوانلو و علی محمّد خان دولو نیز از شرف مصاهرت
______________________________
(1). ملی:- «خان» تاریخ ذو القرنین متن 510 [308] ذكر سور با سرور نواب ولیعهد ثانی محمد میرزا خلف اسن و ارشد نواب نایب السلطنه العلیه عباس میرزا و نواب همایون میرزا و سركار خان خانان سلیمان خان نبیره دختری حضرت صاحبقران ..... ص : 510
(2). مجلس: «عیش»
(3). ملی: «برخواسته»
(4). ملی:- «نامزد»
ص: 511
اعلی به افتخاری بینهایت قرین آمدند. در ساعتی سعید، عقد یك جهان ماه و خورشید بسته شد و در شبی خرّمتر از روز نوروز آن كواكب فیروز بههم پیوسته آمد.
چون نوّاب ولیعهد ثانی نسبت به هریك از چاكران دربار خسروانی اكرامی فراوان نمود، این بنده آستان را زیاده از همگنان انعام نمود، لهذا تاریخ این جشن همایون به نام نامی او موزون و درین روزنامچه میمون ثبت افتاد.
لمؤلّفه:
ثانیّ ولیعهد محمد شه داناآمد سوی ری دید پی طوی تدارك
از لطف شهنشه رسدش باج ز ایرانوز فیض تبارك بودش «1»تاج به تارك
آراست یكی جشن در آن عرصه چو مینوبگذاشت به تارك ز شرف تاج تبارك
زین شاه بود یاور ناهید سعادتزین سور بود بر سر مرّیخ بلارك
آثار نشاطش ز یبارك به ورامینآوای سرورش ز ورامین به یبارك
اكرام در و لعل بری از عدد و وزنانعام زروسیم عری از من و چارك
در سور بلی نقل شهان است در و لعلگر نقل گدایان بود از كشمش و خارك
خیرات ز بس صرف درین سور همایونشد خصم گرفتار به آسیب خیارك
پس كرد رقم خاوریش از پی تاریخسوری چه به ثانّی ولیعهد مبارك بعد از فراغ ازین سور همایون در روز یكشنبه دوازدهم شهر جمادی الاول موكب همایون به عزم زیارت روضه مطهّره بضعه جناب احمدی به دار الایمان قم شتافت و از آنجا نیز چند روزی به تماشای عمارت جدید چشمه فین به دار المؤمنین كاشان تشریففرما گردید و بعد از طی محافل عشرت، عازم مراجعت [شد] و روز جمعه دویّم شهر جمادی الثانی مجددا عرصه دار الخلافه از یمن ورود خسرو مسعود آرایشی تازه یافت.
چون بعد از مأموریت محبّعلی خان خلج به سفارت دولت علیّه عثمانی لازم بود كه سفیری از آن دولت سنّیه رهسپار این شوكت علیّه گردد، لهذا درین اوقات، سلیمان افندی نام از جانب سلطان محمود خان خداوندگار روم به اتفاق احمد چلبی فرستاده داود
______________________________
(1). ملی: «رسدش»
ص: 512
پاشای وزیر بغداد وارد این مرزوبوم و حضرت میرزا محمد صادق وقایعنگار مروزی به استقبال وی شتافته، پس از ورود در سرای جناب حاجی محمد حسین خان صدر جلیل القدر جدید منزل نمود. خلاصه مدّعای سفارت، امضای مطالب [309] محبعلی خان بود، كه كلك سخنسرا قبل ازین ایراد نمود. از جمیع امرا و امنا، احترامات كامل درباره او مبذول افتاد و با كمال سرافرازی و مفاخرت و اعطای كمر خنجر مجوهر و خلعت آفتاب پیكر در اواخر شهر رجب المرجّب سنه مزبور، به صوب منظور روی عزیمت نهاد- بمنّه و جوده.
ص: 513
بخش 7
بهاریه «1» سال نیكو مآل لوی ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و سی و پنج و ورود جمعی از فرستادگان افغان و روس و وقایعی كه در سفر سلطانیّه تا ورود به دار الخلافه بهیّه روی نمود
هنگامهآرای عرصه سپهر، اعنی ترك گلگون چهر مهر، درین سال فرخنده چهر، بعد از انقضای چهار ساعت و یك دقیقه از شب سهشنبه هشتم شهر جمادی الثانی سنه یكهزار و دویست و سی و پنج هجری مطابق لوی ئیل تركی، در قرارگاه حمل آرام یافت و سفیر باد نوروزی با هدایای رنگین ریاحین به درگاه خسرو بهار شتافت. افغان هزاردستان عجزآمیز شد و خسرو گل بر عجزآمیزی او رحمتانگیز. شهزاده قوّه نامیه در تربت چمن پای نهاد و با بنت نباتش عقد ازدواج دست داد. صوفیان صوفپوش زاغ و زغن از پشت گرمی ملكزاده بهمن در دار المرز چمن شورشی داشتند و از عزیمت سلطان ربیع از آن مكان رفیع روی برگاشتند. امرای نامدار صنوبر و چنار از تعدیات سردار روسینژاد دی به دربار دارای بهار آمدند و مباشرین كارخانه سلطنت جاوید، ایوان خلافت ابد تائید را به جهت جلوس صاحبقران رشید زینتنگار شدند.
بزم شیلان به قانون مستمر آراسته شد و شادیها افزوده، غمها كاسته آمد. در خلال این احوال، عبد الصمد خان باركزائی افغان از جانب شاه محمود و ولدش كامران میرزا و پیشكشی شایان به دربار معدلت اركان رسید و ضعیف نالی و ضراعت ایشان را
______________________________
(1). ملی: «بهار»
ص: 514
به این نهج و آیین رطب اللسان گردید كه: از طرفی برادران فتح خان با افاغنه قندهار و كابل همدست گشته، عزیمت استخلاص هرات را در سر دارند؛ از طرف دیگر نوّاب شجاع السلطنه به جهت ضعیف حالی ما همّت بر استیصال دودمان سدوزائی میگمارند؛ استدعا آنكه كارپردازان این دولت خداداد، اولا نوّاب شاهزاده را از مزاحمت ما بندگان مانع آیند و ثانیا هرگاه از برادران فتح خان، حركتی بهسمت هرات واقع شود، اعانت ما بندگان را پای همّت برگشایند. در صورت حصول این مستدعیات، متعهّدیم كه همه ساله پیشكشی معیّن به سركار كیهانمدار تسلیم آریم و تا جان در تن داریم فرق ارادت از خاك این آستان برنداریم.
حضرت صاحبقران معدلت آیت را دریای مروّت به جوش آمد و آن درماندگان تیه «1» مرارت را آیت عاطفت «2» زیور گوش شد. برحسب خاطر «3» خواه ایشان، احكام مطاعه به افتخار نوّاب شجاع السّلطنه صادر و عبد الصمد خان فرستاده، بعد از نوازشات زیاده، به صوب مقصود سایر آمد. بالجمله در روز پنجشنبه بیست و ششم شهر شعبان المعظم از دار الخلافه طهران، موكب همایون را حركت واقع شد و بعد از نزول اجلال به عمارت مباركه سلیمانیه كرج، فرستادگان ایمپراطور روسیه با انواع تحف و طرایف وارد آن منزل پر بدایع گشتند. تبیین این مقال آنكه ایمپراطور مزبور، از آمدورفت فرستادگان موفور، میل شاهنشاه عدالت دستور را به تحف ممالك فرنگ زیاده از حدّ فهمید و هر روز از فرط مواحدت و موافقت به انفاذ تحفه [ای] تازه مبادرت میورزید. از جمله تحفی كه درین اوقات ارسال داشت، یك قطعه مصنع كوثر [310] منبعی است كه از قطعات بلور الماس تراش مشتمل بر دو ذرع «4» طول و عرض و یك ذرع عمق، به تركیب مثمن ترتیب یافته و یك عدد فواره از یكپارچه بلور الماس تراش به اندازه «5» یك ذرع ارتفاع، مانند خط شعاعی مهر از وسط آن تافته بود. هدایای دیگر از قبیل آیینههای دو ذرعی و سه ذرعی و چهل چراغهای بلور فروزان و قنادیل رخشان و غیر آن بدان منضم ساخته به تشیید «6»
______________________________
(1). بیابان بیآبوعلف كه در آن سرگردان شوند. (معین، ذیل تیه)
(2). مجلس:+ «را»
(3). ملی: «خواطر»
(4). در نسخه ملّی، واژه «ذرع» همهجا بهصورت «زرع» آمده است.
(5). مجلس:- «یك ذرع عمق به تركیب مثمن ترتیب یافته و یك عدد فواره از یكپارچه بلور الماس تراش به اندازه»
(6). ملی: «تشتید»
ص: 515
اركان دوستی و یك جهتی پرداخته بود. حضرت اعلی، فرستادگان را نوازش فراوان فرمود و هدایای مزبور را به دار الخلافه طهران گسیل نمود. حوض بلور را در وسط تالار ارسیوار آینه مسمّی به عمارت بلور كه در باغ مباركه گلستان واقع است، نصب كردند و چهلچراغهای مرسله و قنادیل با سلسله را نیز در همان عمارت برپای آوردند تا همواره اوقات شاهنشاه آگاه را منظور نظر انور باشد و این معنی، موجب ازدیاد میل خاطر همایون به موافقت آن دولت خورشید شرر.
لمؤلّفه:
دارای جهان ز چهره شد شید دگربر مسند جم نشسته جمشید دگر
در كاخ پر از آینه چون جای كندپیداست زهر آینه خورشید دگر بالجمله بعد از انصراف فرستادگان روس، موكب ظفر مأنوس از عمارت سلیمانیّه نهضتآرا و در یوم دوازدهم شهر رمضان المبارك، چمن سلطانیّه مضرب سرادقات فلكفرسا گردید. نوّاب نایب السّلطنه از آذربایجان و حضرت ظلّ السّلطان از طهران از شرف بساطبوسی بهره كامل یافتند و پس از انقضای شهر صیام، خرّم و شادكام هریك به محل ایالت شتافتند. چون ایّام صیف منقضی شد و در آن صفحات كاری كه متضمّن توقف در چمن سلطانیه باشد، نبود، لهذا رایات ظفر آیات در غرّه شهر ذی قعدة الحرام از آن منزل شقهگشا و روز یكشنبه یازدهم شهر مزبور عرصه دار الخلافه از یمن ورود موكب مسعود سپهرفرسا شد.
ذكر عزیمت نوّاب شجاع السلطنه حسن علی میرزا به تربتحیدریّه و اتمام كار محمد خان و رسیدن فرستادگان شوكت افغان
از قراری كه ذكر شد، بعد از مراجعت عبد الصّمد خان افغان از دربار دولت علیّه
ص: 516
باز شاه محمود را غول غوایت «1» در كاخ دماغ منزل ساخت و به اغوای بنیاد خان هزاره و اویماقات جمشیدی و فیروزكوهی پرداخت. ظاهرا نوّاب حسن علی میرزا، صیت عزیمت هرات را در داد و در باطن به عزم تدمیر محمد خان قرایی به سامان تربتحیدریّه روی نهاد. علی العجاله ولایات باخرز «2» و شهرنو «3» را از تصرف بنیاد خان انتزاع نمود و نظم آنجا را به عهده امیر قلیچ خان تیموری محوّل فرمود.
از سركردگان ركابی ذو الفقار خان و مطلّب خان با جانبازان سمنان و دامغانش در ركاب بودند و از امراء خراسان، امیر حسن خان طبسی و محمّد خان قرایی با سواره و پیاده خویش در عرض راه رخ بر خاك پای سمند صرصر تك سودند.
چون بنای كار محمّد خان قرایی بر حیله و تزویر بود و از قراری كه به عرض اشرف رسید، در آن سفر بعضی خیالات خام نسبت به سركار شاهزاده با احتشام تصوّر مینمود، نوّاب والّا میخواست او را به سلسله گرفتاری اندازد، [امّا] امیر حسن خان طبسی نمیگذاشت كه حضرت اشرف به این كار پردازد. از قضایای اتّفاقیّه در سامان تربت شیخ جام درحالیكه امیر حسن خان در چادر محمد خان نشسته، همّت بر انتظام مهّام جزایرچیان خویش بسته بود، به مرگ مفاجات درگذشت. ظهور این قضیّه باعث گرفتاری محمّد خان گشت. كاركنان قضا آن یك را روانه دیار بقا نمودند و فرّاشان شاهزاده قضا امضا این یك را پالهنگ سیاست بر گردن افزودند. بعد از ظهور [311] این مقدّمه به جانب تربت حیدریّه شتافتند و بازماندگان محمّد خان «4» كه در قلعه بودند چند روزی خودداری كرده روی از خدمت برتافتند. بالاخره به سبب پیغام عجزآمیز محمّد خان، مادرش با دو پسر دیگر علی خان و مهدی قلی خان و كلیّه [اهالی] قلعه تربت به اردوی معّلی آمدند و مستدعی عفوزلّات او شدند.
نوّاب شجاع السّلطنه این مطلب را از روی استمزاج «5» به درگاه خسرو با تختوتاج
______________________________
(1). گمراهی
(2). ولایت باخرز در خراسان، از شمال به تربتجام از مشرق به هریرود در مرز افغانستان، از مغرب به كاشمر (ترشیز قدیم) و از جنوب به قائنات یا بیرجند امروزی ختم میشده است. امروزه بخشی از این ولایت شهر تایباد (طیبات) خوانده میشود.
(3). در جنوب غربی شهرستان تربتجام در استان خراسان.
(4). مجلس: «و باز محمّد خان»
(5). زمینه به دست آوردن، استفسار كردن (معین ذیل استمزاج)
ص: 517
عرضه داشت نمود و شاهنشاه آگاه در جواب چنین فرمایش فرمود كه: هرگاه شاهزاده از صداقت آن طایفه اطمینان دارد باز محمّد خان را مورد التفات داشته او را به حكومت ولایت تربت و سرداری مملكت خراسان كماكان برگمارد و هرگاه به منزله مار زخم خورده در صدد تلافی و فرصت است، دفعش را لازم داند و قلعه تربت را متصرّف گشته بازماندگان را مغلولا به ارض اقدس یا دار الخلافه مقدس رساند.
نوّاب شاهزاده چون خاطر جمعی كامل از او حاصل كرده بود، امتثال فرمان همایون را لازم شمرده او را به اخلاع فاخره و مادر و برادران روانه تربتحیدریّه نمود.
روز دیگر حضرت اشرف با معدودی چند از خاصّان وارد قلعه گردید [و] محمد خان در ازاء مرحمت جانبخشی، مانده مال و جان و ناموس [را] در خوان ارادت چید. یكی از خواهران او را با حضرت اشرف عقد ازدواج بسته شد و در همان اوقات ماه و خورشید بههم پیوسته آمد.
شاه محمود افغان هراسی كامل ازین عزیمت غافل در دل داشت، بنابرآن صید كریم خان افغان را با پیشكش معهود به سفارت درگاه همایون برگماشت. مشار الیه در تربتحیدریه زمین ادب بوسه داد [و] در ترك عزیمت به صوب هرات زبان ضراعت برگشاد.
حضرت والا نیز امیر قلیچ خان تیموری را به نظم ولایات خواف «1» و باخرز نهاده، به ارض اقدس مراجعت كرد و صید كریم خان با پیشكش شاه محمود افغان به دار الخلافه طهران روی آورد. چون حضرت اعلی را در آن اوقات نظر به پاره [ای] جهات اعتمادی به قول شاه محمود نبود، لهذا ردّ و قبول معاذیر او را محوّل به نوّاب شجاع السّلطنه فرمود. صید كریم خان خلعتی فاخر پوشیده و رخصت مراجعت یافته، روانه هرات گردید و هم در آن اوقات برحسب استدعای نوّاب شجاع السّلطنه فرمان حكومت ولایت طبس و مضافات و لقب وكالت مملكت خراسان حسب الارث به نام امیر علی نقی خان ولد امیر حسن خان صادر [گردید] و مشار الیه از ظهور این مرحمت قرین انواع اعتبار و مفاخر شد. تاریخ وفات والد ماجد خود را از مؤلّف كتاب خواست و
______________________________
(1). ملی و مجلس: «خاف»
ص: 518
مؤلّف نیز قطعه ناقابلی درین باب آراست.
لمؤلّفه:
امیر مؤیّد حسن خان كه داشتبه ملك طبس خیمه و بارگاه
زایل عرب، افتخار عجمزهی میر با رتبه و قدر و جاه
جلیل خوانین شد از فضل حقوكیل خراسان بد از لطف شاه
ثمر بردی از هرچه اسمش ثوابحذر كردی از هرچه نامش گناه
ز فرط صداقت در ایّام بودسفیدش رخ و روی خصمان سیاه
شجاعت چنانش كه در روز رزمزدی یك تنه خویش بر یك سپاه
دعایگوی سلطان بد و وز دعانگهدار آن بخت و تخت و كلاه
به مرگ مفاجات شد از جهاندو صد حیف از آن میر با دستگاه
شه از مرگ او بیش افسوس خوردكه شه را بدی بنده بیاشتباه
چو از مرگ او شد خبر خاوریازین غصّه گردید حالش تباه
به تاریخ بنوشت بیقلب شادوكیل خراسان بمرد آهآه
ذكر ظهور «1» صوفیه نعمت اللهی در ولایت گیلان و عزیمت موكب اعلی به قریه لوشان و دفع ایشان و رسیدن اخبار آذربایجان و رجعت به طهران [312] و مراجعت حاجی میرزا ابو الحسن خان از سفارت دولت انگریز به این سامان
چون نوّاب محمّد رضا میرزای والی گیلان و علی خان اصفهانی وزیرش و برخی از عملهجات ایشان را میلی كامل به مذاق جماعت صوفیه نعمت اللهی و به قانون عموم آن سلسله با كمال اصرار در معاصی و مناهی بودند، لهذا درین مدّت قلیل كه در گیلان تسلّطی یافتند، جماعت صوفیّه كه در هر ولایت بودند به امیّد منفعت به صوب گیلان شتافتند. كار معاصی در آن ولایت به جایی رسید كه پیشوای انام «2» پای از محراب و منبر كشید.
______________________________
(1). ملی: «حضور»
(2). مردم، خلق.
ص: 519
شاهنشاه دینپرور همین مطلب را دستآویز فرمود و به شكار ولایت طارم میل فرمود. «1» نوّاب نایب السّلطنه در منزل طارم شرفیاب خرگاه سپهر جناب شد و پس از فراغ از صید و شكار و استیفای حظّ كامل از مرحمت شاهنشاه تاجدار مأمور ایاب آمد.
حضرت اعلی از منزل طارم به قریه لوشان نزول اجلال كرد و نوّاب محمد رضا میرزا والی ولایت گیلان را با عملهجات كلّا برحسب احضار به آن دیار آورد. بعد از تحقیق مراتب پاره [ای] از صوفیّه و عملهجات نوّاب شاهزاده به سیاست رسیدند و وزیر مزبور با بعضی دیگر از شغل و عمل معزول گردیدند. چون بانی این اعمال حاجی محمد جعفر قراگوزلو ساكن قریه كبوترآهنگ همدان عراق و سید حسن همدانی بودند، لهذا برحسب امر اعلی، فاضل خان گرّوس، «امیرجار» «2» با بعضی از چاوشان صلابت شعار محصل گشته مبلغ ده «3» هزار تومان نقد «4» به صیغه جریمه از ایشان وصول نمودند.
در همان منزل لوشان فرستاده [ای] از نوّاب نایب السّلطنه وارد و معلوم شد كه سرخای خان لگزی و مصطفی خان شیروانی و مهدی قلی خان جوانشیر از تعدّیات جماعت روسیه روگردان، و روی توسّل به دولت جاوید اركان آوردهاند. فرامین مرحمت آیین به افتخار خوانین مذكور صادر و بر ودوش اعتبارشان از اعطای خلاع فاخره ذو المفاخر شد. «5» جناب عبد اللّه خان امین الدّوله به جهت تفریغ محاسبات مأمور رشت گشت و عرصه دار الخلافه طهران را از ورود موكب مسعود پایه از ساحت سپهر كبود درگذشت. چون فی مابین طوایف بختیاری عراق و ایلات فارس به سبب ییلاق و قشلاق نزاعی شده بود، محمّد قاسم خان قوانلوی داماد، به جهت اصلاح ذات البین برحسب امر همایون به دار السّلطنه اصفهان عزیمت نمود. در خلال آن احوال حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی كه از قرار نگارش مدّت سه سال میشد كه به سفارت «6» دولت بهیّه انگریز رفته بود، وارد گردید.
______________________________
(1). مجلس: «نمود»
(2). جارچی در تركی یعنی منادی یا چاوش و یحتمل جارچیان نوعی صاحبمنصب رابط میان فرمانده و افراد بودند. رئیس جارچیان را جارچی باشی گویند. (سازمان اداری حكومت صفوی، ص 61) در این زمان جارچی باشی عهد صفوی را امیر جار یا «میر جار» مینامیدند.
(3). مجلس: «دو»
(4). مجلس:- «نقد»
(5). ملی: «و المفاخره»
(6). ملی:- «سفارت»
ص: 520
تبیین سفارت او اینكه، سلاطین روم و نمسه و فرانسه را در عرض راه ملاقات نموده نامه و هدیه هریك را تبلیغ كرد. بعد از فراغ، پای عزیمت به مملكت انگلتره برگشود. مدّت نه ماه در دار الملك لندن و سایر اماكن به عشرت گذرانید و مطالبی كه سابقا نگارش یافت، مقرون به انجاح گردانید. مبلغ یكصدهزار تومان وجه امدادی را از بابت ششماهه ثانی سال مصالحه با دولت روس به او تسلیم و نوشته [ای] مشعر بر امضای ولیعهدی نوّاب نایب السّلطنه العلیه عباس میرزا، كه در هنگام سفارت مسترالس انگریز از عهدنامه مباركه اخراج شده بود، ترقیم یافت و مقضیّ المرام از راه اسلامبول به دار الملك ایران شتافت. پادشاه ذیجاه انگریز، موازی یك قطعه خاتم الماس پربها به مباركی امضای ولیعهدی به یادآوری ولیعهد دوران مصحوب مشار الیه فرستاد و از ظهور این معنی مراتب دوستی و مرافقت دولتین بهیتّین روی در ازدیاد نهاد؛ امید كه ابدالآباد برقرار باد.
[313] ذكر بواعث فتنه و فسادی كه فی مابین دولتین علیّتن ایران و روم اتّفاق افتاد و دوستی قدیم و جدید را بر باد داد
مدّتی بود كه فی مابین دولتین علیتین ایران و روم به هیچوجه من الوجوه كدورت و نقاری واقع نبود و احدی از اهالی دور و نزدیك به این زودیها مظنّه فتنه و فسادی درین «1» میانه نمینمود. اولیای دولت علیّه همواره رعایت دولت عثمانی منظور میداشتند و در هنگام مصالحه با هردولتی، خاصّه دولت روس تا دولت عثمانی را شریك نمیكردند، بنای موافقت نمیگذاشتند. الحق از آن طرف هم كمال ملایمت و بردباری معمول میافتاد و احدی از سرحدداران «2» پای جسارت به جادّه خلاف نمینهاد.
درین دو سه سال از تغییر و تبدیل سر عسكران بنای بدسلوكی و خلاف با قوافل و اهل حاج و همسایگان واقع شد و كیفیّت سوء سلوك ایشان به اطراف و اكناف شایع آمد.
______________________________
(1). مجلس: «در»
(2). مجلس: «سرداران»
ص: 521
از آن جمله درین سال، قاسم آقای حیدرانلو به تحریك سلیم پاشای حاكم بایزید و موش از محلّ «1» چالدران و سایر محالات خوی با ایل و عشیره كوچیده بهطرف روم شتافت و ایل سیبكی را با خود یار ساخته از سرحدّات ایران روی برتافت. هرقدر از حكّام ایروان و خوی در باب استرداد آنها اصرار شد، از آن طرف به معاذیر ناموجه متمسّك گشته كمال انكار به عمل آمد. باعث دیگر آنكه صادق بیك پسر سلیمان پاشای وزیر سابق بغداد از داود پاشای وزیر جدید وحشت كرده و از بغداد آمده پناه به این دولت خداداد آورده بود. حافظ محمد «2» پاشای سر «3» عسكر ارزنة الرّوم از سركار ولیعهد دوران مستدعی شد كه او را خاطر جمع نموده به ارزنة الرّوم روانه سازند. بعد از انجاح مسئول به اغوای داود پاشای مجهول، آن جوان معقول را مقتول ساخت و به عملی چنین نامعقول پرداخت. علاوه بر آن نوشتهجاتی كه در باب اغوای ایلات سیبكی و حیدرانلو به سلیم پاشای حاكم موش «4» نوشته بود به دست آمد و معلوم شد كه در همه حال ناموس و خون و مال شیعه را مباح دانسته و رشته موافقت دولتین علیّتین را بالمرّه گسسته است. علاوه بر اینها، رفتار ناهنجارش با اهل حاجّ و تجّار و قوافل ایرانی است كه شرح این قضیّه دور و دراز است و ایراد این وقایع دلدوز و جانگداز. اموال تجّار را گاهی بهسرقت و گاهی به بهانه گمرك عنفا میبردند و اگر كسان سر عسكر از مرتكبین چیزی پس میگرفتند، خود میخوردند.
از رفتاری كه درین سال با اهل حاج نمودند، نقار خاطر اولیای این دولت خداداد را زیاده افزودند. تفصیل این قلیل آنكه، امسال جمعی از خادمان حرم محترم شاهنشاهی كه عمده ایشان والده نوّاب علی نقی میرزا، صاحب اختیار قزوین و امام ویردی میرزای ایلخانی ایل جلیل بود، از راه ارزنة الرّوم و شام عازم بیت اللّه الحرام شدند و تقریبا معادل دوهزار نفر از حاج عجم از هر ولایت ایشان را همراه آمدند. حضرت حاجی میرزا علی رضای شیرازی، خلف مرحوم حاجی ابراهیم خان اعتماد الدّوله دیوان
______________________________
(1). ملی:- «از محل»
(2). مجلس:- «محمد»
(3). ملی:- «سر»
(4). شهر موش در كنار رودخانه مرادنهری، امروزه مركز استان موش در شمال غربی استان بتلیس و در جنوب استان ارزروم قرار دارد. ملازگرد معروف از شهرهای مهمّ این استان در شرق تركیه امروزی است.
ص: 522
اعلی كه در ایام سیاست والد مرحومش مقطوع الآلة شده بود، به منصب جلیل امیر حاجی عجم سرافراز و با تداركی شایان روانه آن دیار لازم الاعزاز شد. جمعی از خوانین آذربایجان و عراق و غیره نیز در آن سفر عزیمت بیت اللّه كردند و هریك با تداركی شایسته روی به راه آوردند. در ورود به ولایت ارزنة الرّوم، در خارج شهر منزل ساختند و چند روزی به سبب استجمام و استحمام به توقّف پرداختند. روزی از تجّار عجم كه در ارزنة الرّوم میباشند، خبری به امیر حاج رسید كه به سر عسكر چنین حالی شده كه اموال بسیاری از تجّار ایرانی به همراه حاج است [314] و همه را به سبب فرار از گمرك در سراپرده حرم محترم جا دادهاند. اهالی گمرك ارزنة الرّوم به اذن سرعسكر جمعیتی نموده اراده دارند كه فردا از شهر برآمده بیمحابا به حرم محترم ریخته اموال را بیرون آورند. امیر حاج معظّم كه جوهری است از غیرت صرف، ظرف حوصلهاش تصوّر این سخن را برنمیتافت تا به استماع و وقوع چه رسد. فی الفور خوانین عراقی و غیره و اشراف اهل حاج را احضار و این داستان را به ایشان اظهار كرده گفت كه: علاوه بر حمیّت تشیّع، پای حفظ ناموس ولینعمت اهالی اسلام در میان است و ماها همگی ریزهخوار خوان احسان شاهنشاه اسلامیان. باید تا جان در بدن داریم، مراتب جانفشانی را به عمل آریم.
همگی اهل حاج كه قریب به ده «1» هزار نفر بودند، متّفق اللّفظ تعهدات كامل در امتثال امرونهی او نمودند. در همان شب قرار كار را حسب الواقع داد و اختیار این قرار را در كف كفایت حاجی ربیع خان و حاجی علی خان كزازی و حاجی نگهدار خان چگنی و دو سه نفر دیگر از معارف نهاد. علی الصّباح معادل چهارهزار نفر تفنگچی جرّار صاعقه بار از ترك و تاجیك و غیره كه به همراه بودند فراهم آورد [و] در چهار طرف سراپرده همایون جابرجا و همگی تفنگها بر سر دست گرفته به انتظار نشستند و دل بر جانفشانی و جانستانی بستند. امیر حاج معزّی الیه خود نیز اسلحه حرب بر خود بسته و با جمعی از هواخواهان مسلّح و مكمّل در خیمه كه قریب سراپرده بود، نشسته آمدند.
ناگاه از طرف ارزنة الرّوم گمرك آقاسی و معتمدین سرعسكر با معادل دوهزار جمعیّت از
______________________________
(1). مجلس: «دوهزار»
ص: 523
ینگیچریان «1» و غیره با تهوّری تمام رسیدند و در قریب اردوی حاجّ از حقیقت كار مطلع گردیده مانند خر در وحل «2» سرگردان و معطل شدند.
گمرك آقاسی هوا را دیگرگون دیده از جان خود و همراهان ترسید. جمعیّت خویش را در خارج اردو گذاشت و خود با معدودی چند راه خیمه امیر حاجّ ارجمند را برداشت با كمال آداب تكریمات كرده و تعظیمات بهجای آورد. بعد از زمانی اذن جلوس یافت و پس از صرف شیرینی و قهوه و چای «3» بدون اظهار مطلبی برخواسته، خائبا خاسرا به جانب شهر شتافت. خلاصه در هنگام مراجعت هم كه از راه حلب به بغداد میآمدند، طوایف اكرادی كه در آن میانه ساكن میباشند، قدری بیاندامی كردند ولیكن سودی نبردند.
ذكر سفارت حاجی حیدر علی خان شیرازی نزد محمد علی پاشای والی مصر و دفع طایفه وهابی از اهتمامات سلطان عصر
این محمّد علی پاشا مردی است با كمال جوهر رشادت و از جانب سلطان روم والی مملكت مصر و آن ناحیت. نظم مهمّات حرمین شریفین نیز به او محوّل و شرفای مكّه معظّمه را مختار در تغییر و تبدیل شغل و عمل. رفتارش با عامّه حاج خاصّه با آنان كه از راه مصر عازم میشوند، بر وفق قانون رأفت و مهربانی است و از قرار معروف شیعی مذهب و آذربایجانی. چون جماعت وهّابی ساكن دیار نجد مدّتی بود كه به اعراب بادیه تسلّطی كامل یافته نسبت به «4» دولت روم نیز به وادی طغیان شتافته بودند و بارها از
______________________________
(1). ینگیچری/ ینیچری: واژهای است تركی؛ ینگی/ ینی: جدید؛ چری: سپاه، چریك. ینگیچری، نام سپاه منتخبی بود در ارتش قدیم عثمانی (از قرن 14 میلادی به بعد) كه از جوانان مسیحی به گروگان گرفته شده تشكیل میشد كه تعالیم سخت نظامی و انضباطی دیده بودند. سپاه ینیچری بعدها چنان قدرتی به دست آورد كه اغلب در عزل و نصب سلاطین عثمانی دخالت میكرد و در قرن هفدهم میلادی عضویت در این سپاه جنبه موروثی گرفت و گروگانگیری از مسیحیان پایان یافت. قدرت و شكوه و نظم سپاه ینیچری در ارتش عثمانی نمونه یك لشكر و سپاه كامل به شمار میرفت. سلطان محمد دوم در 1826 آنها را قتلعام كرد و به قدرتشان پایان بخشید.
(2). ملی: «خر در دسل»
(3). ملی: «و از جای»
(4). ملی: «به سبب»
ص: 524
جانب این دولت خداداد به وزرای بغداد و سفرای روم اظهار شد كه هرگاه خلاف رضای دولت عثمانی نباشد، لشكری از سمت فارس به تنبیه آن جماعت مأمور شود. اولیای آن دولت به ملاحظات چند به این معنی تن در ندادند و طایفه وهّابی جری شده دست تعدّی به نهب و غارت سرحدّات مملكت فارس برمیگشادند. لهذا رای عالمآرای شاهنشاه فیروزیلوا چنان قرار گرفت كه معتمدی زباندان نزد محمّد علی پاشای والی مصر مأمور گشته هم مراتب رضای خاطر همایون را از حسن سلوك او با حاج عجم بیان سازد، هم به سخنان [315] غیرتانگیز در باب اضمحلال طایفه وهّابی بیتمیز به تحریك او پردازد. انجام این خدمت را به عهده نوّاب نایب السلطنه محول نمود و نوّاب معظم الیه نیز حضرت حاجی حیدر علی خان شیرازی برادرزاده حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله سابق را كه هم نایب الوزاره و هم صندوقدار محرم او بود، عامل این عمل فرمود. موازی یك قبضه شمشیر خراسانی مكلّل به یواقیت «1» رمّانی و لعل بدخشانی به افتخار پاشای مزبور عنایت و خان مذكور با تداركی موفور روانه آن ناحیت شد.
بعد از ورود رسم سفارت را به واجبی به عمل آورد و در باب استیصال جماعت وهّابی و اضمحلال عبد اللّه بن سعود پادشاه نجد- از قراری كه از امنای دولت قاهره دستور العمل داشت- با او مكالمات كرد. محمّد علی پاشا را از طرز «2»مكالمات او آتش غیرت زبانه كشید و ابراهیم پاشای برادرزاده خود را در همان سال با جمعیتی وافر به سامان نجد روانه گردانید.
پس از استیلای بر آن جماعت، شهر درعیّه را كه پایتخت ایشان بود، خراب كردند و عبد اللّه بن سعود را با دست بسته به دار الملك اسلامبول گسیل آوردند «3» برحسب حكم قیصری در حومه میدان تنش از بار سر آزاد شد و روانه دیار میعاد گردید.
در عرصه نجد از وجود خبیث آن ناپاكان آثاری كس ندید و رؤوس وهابیان، سواران مصرینژاد را بسته فتراك گردید. القصّه حاجی حیدر علی خان بعد از ادای سفارت مقضیّ المرام «4» مراجعت نمود و در حوالی مكّه معظّمه با جماعت حاج مكرمه ملحق گشته و از راه شام عازم شده با ورود در ولایت تبریز گشود.
______________________________
(1). جمع مكسر یاقوت
(2). مجلس: «طراز»
(3). ملی: «آورد»
(4). كامیاب
ص: 525
بخش 8
بهاریّه سال نیكو فال ئیلان ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و سی و شش هجری و مأموریّت جناب معتمد الدّوله «1» میرزا عبد الوهاب به خراسان و عزیمت موكب اعلی به خوش ییلاق و گرفتن گروگان از خوانین خراسان
رایت قلع مادّه رومینژادان انجم و زینتآرای ایوان این بلند طارم، اعنی مهر انجم تحشّم درین سال فیروزی تهاجم بعد از انقضای نه ساعت و پنجاه دقیقه از شب چهارشنبه، شانزدهم شهر جمادی الثّانی سنه یكهزار و دویست و سی و شش، مطابق با ئیلان ئیل تركی به ورود بیت الشّرف حمل شقّهگشا گشت و معتمد ابر آذار به استدعای امرای صنوبر و چنار و حكم سلطان بهار، به خاورزمین گلزار گذشت. ملكزادگان صبا و شمال به آمدورفت تختگاه گلشن پای برگشودند و فرّاشان باد نوروزی، خیمه زمرّدگون سبزه بدیع را به جهت آرامش خسرو ربیع در عرصه خوش ییلاق چمن برپای نمودند.
زادگان غنچه و ازهار كه جگرگوشگان «2» امرای شاخسارند، از سعی معتمد ابر آذار در دار الخلافه گلزار اقامت گزیدند و هزارهجات زاغ و زغن از یورش نوباوگان سنبل و سوسن، هزیمتكنان به وادی عدم رخت كشیدند.
خسرو افغاننژاد تندر، پشمینه كشمیری نهاد اوراق الوان شجر را به پارنج شهزاده قوّه نامیه گسیل ساخت و نوباوه سرو آزاد، كه ملكآرای دار المرز چمن است، به اسر جنود تنگچشم قماری پرداخت. امین باد نوروزی باب مرصّع گلبن سوری را در روضه مطهّره گلزار به ضریح سیمین نسترون نصب نمود و سلطان اردیبهشت به دار الخلافه
______________________________
(1). ملی: «جناب میرزا عبد الوهاب جناب معتمد الدّوله»
(2). مجلس: «گوشهگان»
ص: 526
چمن رجعت فرمود.
ابر آذار كه نایب سلطان بهار است، با رومینژادان «1» دی و بهمن مقابله كرد و قلاع محكمه باغ و راغ را به یورش جنود سبزه و ازهار مفتوح آورد. خطبه خلافت به نام نامی سلطان بهار در شهربند گلزار بر منابر شاخسار از زبان هزار خوانده شد و «2» والی صحرانورد شمال را كه چندی صحرانورد [316] دورگردی بساط بهار بود، دامن ارادت بر دورگردی افشانده آمد.
شهزاده سحاب كه زاده دارای دریاست پس از تسخیر شهرزور چمن و زیارت روضه مطهّره گلشن، به دیگر چمن رحلت نمود و خسرو خضرا لباس گلشن در ماتم او كسوت نیلی نیلوفر «3» را زیب اندام فرمود. بزم شیلان نوروزی به عیش و فیروزی چیده و جمشید زمان و فریدون دوران جلوس این سال میمنت مانوس را برفراز اورنگ خلافت آرمید و پس از طیّ بساط ایوان هنگام عزیمت میدان آمد و شیر اوژنان دشمن شكار از اطراف هر ناحیه و دیار برحسب احضار به التزام ركاب ظفر شعار عزیمتكنان [شدند].
باز سال نو شد و امرای خراسان را خرقه ارادت در مصطبه «4» تزویر و حیلت به گرو رفت.
خوانین قرایی و هزاره و اكراد، عهد صداقت دولت خداداد را درهم شكستند و در مخالفت شاهزاده آزاده به اتفاق عهود زیاده بستند تا به اعتقاد سست خویش عزیمت موكب ظفراندیش را به صوب مملكت خراسان موقوف دارند.
معتمدین چند به دربار فلك پیوند فرستاده، استدعا نمودند كه جناب معتمد الدّوله العلیّة میرزا عبد الوّهاب به سبب رفع وحشت ایشان از سركار شاهزاده و قرار برخی از امورات مأمور به آن صفحات شود. داور عاقبتنگر به جهت اتمام حجّت، مسئول آن جماعت بدعاقبت را قبول نمود و در بیست و دویّم شهر رجب المرجّب معظّم الیه را با احكام محكمه به آن صوب روان فرمود. در اوایل شهر شعبان المعظّم نوّاب حسن علی میرزا به جهت القای مكنونات امرای خائن خراسان شرفیاب دربار عدالت اركان شد و نوّاب دولتشاه مالك رقاب محمّد علی میرزا را نیز به سبب چاره فتنهجوییهای محمود پاشای بابان ولد عبد الرّحمن پاشای متوّفی، و تحریك داود پاشای وزیر دار السلام بغداد، در اواخر شهر رجب المرجّب شرفیاب سدّه سنیّه آسمان شأن
______________________________
(1). ملی: «رومنژادان»
(2). ملی:- «و»
(3). مجلس: «نیلیفر»
(4). سكویی كه بر آن نشینند. جایگاهی بلندتر از سطح زمین. (معین)
ص: 527
گردید. پس از آنكه مراتب حیلهسازی و روباهبازی خوانین خراسان حسب الواقع بر رای عالمآرا معلوم شد، نوّاب شجاع السلطنه عنان به راهی كه آمده بود راجع ساخت. نور محمّد خان دولوی قاجار پس از روزی سه چار با لشكری جرّار به حكم شاهنشاه تاجدار به ركاب نوّاب شجاع السّلطنه ملحق و موكب نصرت شعار صاحبقران اعظم در روز چهارشنبه پانزدهم شهر شعبان المعظّم به عزیمت چمن خوش ییلاق قرین نظام و رونق آمد.
نوّاب محمّد علی میرزا نیز پس از حركت رایات ظفر آیات از دار الخلافه طهران به دار الدوله كرمانشاهان شتافت و موكب فیروز چند صباحی در ارباع فیروزكوه و نمكه [دامغان] به سبب سان سپاه ظفر همراه توقّف نموده بالاخره در چمن خوش ییلاق اقامت یافت. در ورود به چمن مزبور به فاصله یك دو روز حسین قلی خان ولد رضا قلی خان زعفرانلو و علی مراد خان ولد نجفقلی خان شادلو و مهدی قلی خان برادر محمّد خان قرایی و محمّد صادق خان برادر امیر علی نقی خان عرب زنگویی «1» و اسد الله خان ولد امیر علم خان عرب خزیمه شرفیاب اردوی اعلی و تفصیل آمدن ایشان به این سیاق معروض رای عالمآرا شد كه: جناب معتمد الدّوله اوّلا در خبوشان رضا قلی خان و نجف قلی «2» خان را ملاقات و از آنجا به تربتحیدریّه رفته محمّد خان قرایی و امیر علم خان را نیز دیده ایشان را به لطایف الحیل، نرمنرم در خدمت سرگرم گردانیده پسر و برادر هریك را به صیغه گروگان روانه درگاه سدره نشان داشته است.
صاحبقران معدلت بنیان نیز هركدام را مورد نوازشات فراوان ساخته به دار الخلافه طهران روانه ساخته «3» و دیده بر راه وصول اخبار ساره از جانب سعادت جوانب نوّاب شجاع السّلطنه العلیه گشود.
انوری:
كی بود از روم و چین پیك ظفر در رسدكان دو سپاه گران شاه مظفّر شكست
[317] جوشن «4»چینی به تیر در تن فغفور دوختمغفر رومی به گرز بر سر قیصر شكست
______________________________
(1). ملی و مجلس: «زنگولی»
(2). ملی: «نجفعلی»
(3). مجلس: «فرمود و»
(4). ملی: «جوش»
ص: 528
ذكر وصول اخبار فتوحات قلعهجات هزاره و خدمتگزاری شاه محمود افغان و ظهور التفات نمایان درباره نوّاب هلاكو میرزای رشادت بنیان
در هنگامی كه نوّاب شجاع السّلطنه العلیّه به عزم شرفیابی حضور معدلت دستور به دار الخلافه طهران آمده بود، بنیاد خان هزاره [ای] از كثرت هرزهدرایی جمعیّتی برداشته قلعه شهرنو را كه برحسب حكم شاهزاده در تصرّف گماشتگان امیر قلیچ خان تیموری بود، محاصره نمود [و] حولوحوش دیار باخرز را تاخت كرد و جمعی از رعایای سرگردان را به كمند خسارت اسیر آورد.
نوّاب شاهزاده پس از ورود به ارض اقدس، ظرف حوصلهاش ظهور این جسارت را برنتافت و با ولدان نامدار خویش، نوّابین هلاكو میرزا و ارغوان میرزا «1» و جمعیتی از خراسانی و غلامان جلادت مبانی به تنبیه بنیاد بدنهاد شتافت. قریب به شهرنو جناب معتمد الدوله العلیه میرزا عبد الوهاب از سامان تربتحیدریه به اردوی والا رسید و توقف شاهزاده را در آن حدود و رفتن خویش را به استمالت بنیاد مردود مستدعی گردید. بعد از ظهور اذن بنیاد بد بنیاد را ملاقات و او را از محاصره قلعه شهرنو ممنوع ساخت و مشار الیه نیز بدون اینكه به خدمت اشرف تشرّف جوید، جمعیت خود را از دور شهرنو برداشته به اقامت قریه «2» كاریز من اعمال باخرز پرداخت. نوّاب شاهزاده را ازین جسارت بیاعتنایی، شعله غیرت بیشتر زبانه كشید و قشون جرّار را كه زیاده از سه چهارهزار نبودند، به عزم تدمیر آن نابكار به قلعه كاریز كشانید. بنیاد بدنهاد از فرط تهوّر و بیباكی با مساوی دههزار سوار از طوایف هزاره و جمشیدی و فیروزكوهی و غیرهم قدم جسارت پیش نهاد و در روز پنجشنبه بیست و چهارم شهر رمضان المبارك در حدود قلعه «3» كاریز تلاقی جنود شیر و خیل روباه دست داد. از هنگام طلوع آفتاب تا وقت زوال عرصه گیرودار گرم بود و تنهای هزارگان از صدمات گرز البرزكوب خراسانیان نرم.
هلاكو میرزا كه زاده شیر ژیان است و در خیل احفاد حضرت صاحبقران زمان به رشادت
______________________________
(1). مجلس: «ارغون میرزا»؛ سایر متون و اكسیر التواریخ، ارغوان میرزا ضبط كردهاند.
(2). ملی:- «قریه»
(3). مجلس: «قریه»
ص: 529
و پردلی معروف جهان، ظرف حوصلهاش از طول زمان محاصره به تنگ آمد و سنان خیزرانی میلاد در چنگ گرفته مانند شیران شرزه به آن روباهان هرزه تاختنی بیدرنگ كرد. از طالع بیزوال خسروی در همان حمله، بنیاد سكون بنیاد خان از پا درآمد و سراسیمه اسباب خود و سپاه را ریخته به جانب قریه كوسویه پیسپر شد. نوّاب شجاع السّلطنه بر احمال و اثقال او التفات نكرده و از تعاقب او تاخته، بنیاد در قلعه كوسویه نیز تاب درنگ نیاورده به جانب اویماقات جمشیدی و فیروزكوهی روی نهاد و اندوخته چندین ساله او كه در كوسویه بود، با احمال ابطال رجالش كه در صحرای كاریز ریخته، كلّا به دست سپاه ظفر پناه افتاد. اسرای مسلمانان كه به جهت خرید و فروش در كوسویه جمع آورده بود، آزاد شدند و هریك روانه مسكن و بلاد آمدند.
ابراهیم خان هزاره [ای] به حكومت ولایت شهرنو و باخرز و به نظم ایلات سرافراز شد و عقاب رایات ظفر آیات به عزیمت استخلاص بلده هرات در پرواز آمد.
در منزل پرنیتاز معتمدین شاه محمود با جمعی از اعاظم افاغنه به ركاب والا پیوستند و در باب خدمتگزاری او و ادای وجه پیشكش همه ساله عهود تازه بستند. وزیر الثّانی میرزا موسی گیلانی روانه هرات گردید و موازی یكصد طاقه شال عمل كشمیر و حجّت مبلغ دههزار تومان نقد به صیغه پیشكش همه ساله از كاركنان شاه محمود گرفته باز در چمن پرنیتاز به اردوی [318] اشرف رسید. نوّاب اشرف سالما غانما به ارض اقدس راجع آمد و در روز پنجشنبه ششم شهر شوّال المكرّم مژده این لطایف غیبی در چمن خوش ییلاق، اولیای دولت جاوید را زینتآرای مسامع شد. نوّاب هلاكو میرزا به لقب ارجمند بهادر خانی ملقّب و به سبب ظهور این خدمت و بروز آن رحمت به وادی كامرانی شتافت.