ذكر فتوحات تركمان و انفاذ باب مرصّع به جهت ضریح مقدّس روضه حضرت رضوی علیه السّلام و رجعت موكب خسروی به دار الملك كسروی و خبر وقوع زلزله در شیراز و اوضاع جانگداز
تركمانان بام و بورمه كه متّصل به دشت خوارزم است، در سال قبل به اغوای
ص: 530
محمّد رحیم خان اوزبك، اذیّت بسیار به حولوحوش ولایت جوین و سبزوار رسانیده بودند. اگرچه در همان اوقات علی مراد خان قلیچی حاكم جوین در عقب ایشان تاخت و بسیاری از غنایم را استرداد نموده معادل هفتاد نیزه سر و یكصد نفر زنده از آن طایفه خیرهسر گرفته به درگاه همایون گسیل ساخت، ولی باز غیرت ملوكانه این معنی را برنتافت.
درین سال از ركاب فیروزی مآل ذو الفقار خان سركرده جانبازان سمنانی و علی مراد خان افشار سركرده سوار خمسه به التزام ركاب نوّاب محمد قلی میرزای ملك آرای دار المرز طبرستان مأمور و نوّاب معزّی الیه برحسب امر اعلی دستجات پیاده استرآبادی و مازندرانی را «1» نیز برداشته روانه آن حدود و ثغور شد.
پس از ورود به حدود سندر و چندر كه از منازل معروف دشت است، نوّاب ملكآرا خود به قانون حزم و احتیاط در آنجا متوقّف و ذو الفقار خان و علی مراد خان را با لشكر قیامت اثر به تاختوتاز تركمانان بام و بورمه مأمور فرمود. خوانین مزبور سرعت از باد استعاره كرده، علی الصباح عید فطر علی الغفله در اوبه «2» ایشان ریختند و خون اكثری از آن جماعت را با خاك راه آمیختند. زنان و پسران و دختران كلا اسیر شدند و احمال و اثقال آن طایفه جمیعا كسیب غازیان شیرگیر [گشت]. بعد از قسمت مال و اسیر به جیوش بحر خروش، سالما و غانما مراجعت نمودند و از ظهور اینجانفشانی بر آبروی خویش افزودند.
حضرت صاحبقران اعلی به شكرانه این موهبت عظمی موازی یك زوج باب مرصّع كه به مبلغ دههزار تومان زر نقد در دار الخلافه طهران ترتیب یافته و به جهت ضریح مقدّس سریرآرای ارض اقدس به همراه آورده بودند، به اتّفاق جناب عبد اللّه خان امین الدّوله در روز شنبه شانزدهم شهر شوّال روانه آن ارض فیض نشانه نمودند. در روز چهارشنبه غرّه ذیقعدة الحرام نوّاب شجاع السّلطنه در خارج شهر مشهد، مقدّس با جمیع علما و سادات و متولّی و خدّام آن روضه عرش مقام به استقبال شتافتند و آن باب مطهّر را بر سر دست گرفته تكبیرگویان و ذكركنان همهجا رفتند تا در حرم محترم اذن
______________________________
(1). ملی: «استرآبادی را و مازندرانی را»
(2).awba؛ چادر تركمانان و خیمهای كه در زیر آن زندگی میكنند.
ص: 531
دخول یافتند. در روز شنبه یازدهم شهر مذكور كه روز مولود مسعود آن امام سعادت آمود بود، شیلانی در دار الحفّاظ داده جناب مجتهد الزّمانی میرزا هدایت اللّه، آن باب سعادت مآب را در پایین پای ضریح نقره مقدّس نصب نمود و زبان به دعای دوام دولت شاهنشاه اسلام پناه برگشود. جناب امین الدوله بعد از تعارفات به خدمه و سادات عازم مراجعت گردید و موكب اعلی در روز جمعه بیست و ششم شهر شوّال المكرّم از چمن خوش ییلاق حركت كرده روز سهشنبه یازدهم شهر ذی قعدة الحرام به روضه دلگشای نگارستان «1» رسید و در یوم سهشنبه بیست و دویّم شهر مزبور عرصه دار الخلافه از یمن ورود مسعود طعنهزن چرخ كبود گردید. تاریخ باب مرصّع از كلك مؤلّف تراوید و درین رساله ثبت گردید.
[319] لمؤلّفه:
جهاندار فتحعلی شاه عادلكه چون وی نیاورد چرخ مقوّس
امل با عطایش چو خاشاك و آذراجل با عدویش چو مردار و كركس
ز بس رأفت او همی مجرمان رابود عمر جاوید حاصل به محبس
اگر تا قیامت بگویم صفاتشنگوید به من كس كه اكنون بود بس
چو این شاه عادل به خیرات مایلنجستم دگر شه ندیدم دگر كس
ز فرط ارادت به شاه خراسانبه خدمت كمر بسته از پیش و از پس
چو نذری به دل داشت مر خدمتی رادرین بارگاه همایون اقدس
______________________________
(1). باقیمانده این عمارت در شمال میدان بهارستان جزو بنای وزارت ارشاد اسلامی و دانشكده ادبیات است.
ص: 532 ز جود گرامیش با بیمرصّعبشد زینت این رواق مقرنس
چه باب آنكه ز اوصاف او جاودانهزبان خردمند گردیده اخرس
به چرخ كرامت نیاراست یك دربه بحر امامت فرستاد یك خس
چو شد خاوری آگه از این كرامتطلب كرد تاریخش از طبع نورس
برید از الم سر پس آنگه به تاریخرقم كرد باب ضریح مقدّس بالجمله در همین سال در شهر ذی حجّة الحرام، زلزله غریبی در مملكت فارس واقع و كیفیّت آن به این سیاق اولیای دولت قاهره را قرین مسامع شد كه: در روز چهارشنبه بیست و پنجم شهر مزبور در قصبه كازرون و دو روز بعد از آن در نفس دار العلم شیراز چنان زلزله شدیدی شد كه جمیع عمارات قدیم و جدید از مساجد و مدارس و بقاع و بیوتات و خانات، عالیها سافلها گردید. چون فصل تابستان و هنگام طلوع آفتاب در شیراز زلزله شد و اكثری از مردم در حیاط خانه بودند، زیاده از هشتصد نفر تلف نیآمد.
در اواسط شهر صفر المظفّر سنه یكهزار و دویست و سی و هفت نیز زلزله [ای] دیگر در شیراز اتّفاق افتاد كه جنبش زمین كمتر از زلزله اوّلین بود. اكثری از مردم در زلزله اوّل و ثانی از فرط وحشت و اضطراب خود را از عمارات رفیع فوقانی پرتاب نمودند و به جراحت اعضا و كسر دست و پا بر مرارت افزودند- نعوذ باللّه من غضب اللّه. جمعی از خانواده اقوام قریب و بعید مولف به این بلا گرفتار گشته از جان گذشتند. تاریخ زلزله مذكور از كلك محرّر اوراق، مسطور و در اینجا مذكور شد.
لمؤلّفه:
آه كه ازجور چرخ، وز ستم روزگارزلزله در ملك فارس، آمد و طوفان نمود
ص: 533 رحمت حق بینیاز، آمد از اهل فارسزلزله را كرد حكم، كاین همه طغیان نمود
رحمت محض این غضب، چون بود از حكم ربّحرف اگر غیر ازین، گوش نه بتوان نمود
در عوض این غضب خلد نصیب است و بسدوست بشارات را ثبت به فرمان «1»نمود
رفت از اقوام ما، چند نفر مرد و زندر دل من این عزا غصّه فراوان نمود
خویش فكند از رواق، یكتن ازین خانداندست و سر او شكست، گریه فراوان نمود
همدم كم ظرفی آه، آمد و گفت این خبرآه چگویم چه كرد، خلد چو نیران نمود
فخر همی میكند، از خبر بد ظریفخنده بسی آن حریف، بر من حیران نمود
خاوری از قلب شاد، چشم بپوشید و گفتخانه امّید من، زلزله ویران نمود
ذكر فتوحات قلاع توپراق قلعه و آقسرای و بایزید و سایر قلعهجات سرحدّات روم از سعی نوّاب ولیعهد جلادت ملزوم
علاوه بر اسباب نقاری كه از قرار نگارش قبل ازین فی مابین سرحدداران دولتین ایران و روم اتفاق افتاد، بعضی فقرات دیگر نیز به تازگی دست داد؛ مثل اینكه در ابتدای سال نوّاب نایب السلطنه، حسن خان قاجار قزوینی را مأمور فرمود كه به ملایمت و حسن
______________________________
(1). مجلس: «فرقان»
ص: 534
سلوك ایلات حیدرانلو و سیبكی را كوچانیده به این طرف بیاورد. سلیم پاشا علی الغفله به اردوی حسن خان ریخت و لازمه فتنه و شور برانگیخت. حسن خان نیز به مدافعه پرداخت و بینیل مرام رایت مراجعت برافراخت. خسرو محمّد پاشا كه سر عسكر شد، علاوه بر اینكه ایلات را نداد، معتمدی [320] به خدمت والا فرستاد و ادّعای محلّ چهری «1» را كه من اعمال سلماس بود، كرد. نوّاب اشرف حاجی علی بیك كدخدای تبریزی را در باب گفتگوی چهری به اتّفاق معتمد او روانه و سرعسكر، حاجی مزبور را محبوس كرده این معنی حركت موكب اشرف را به آن سمت بهانه شد. بعد از عرض و اذن از امنای دولت قاهره در دوازدهم شهر ذی الحجة الحرام سنه یكهزار و دویست و سی و شش از دار السلطنه تبریز با جمعیتی از سواره و پیاده ظفرآمیز حركت كرد و در ورود به خوی احمد آفندی از جانب سر عسكر وارد و در ظاهر از در چاپلوسی درآمده نوشتهجات و پیغاماتی حیلهانگیز آورد. چون مكالمات و مكاتباتش از صدق فروغی نداشت، لهذا با جوابی سرسری رای بر مراجعت گماشت. برحسب امر والا، حسن خان قاجار قزوینی به منقلای موكب ظفر كوكب روانه گردید و نوّاب اشرف پس از دو روز حركت فرمود. در منزل چالدران كیفیّت فتوحات حسن خان به این طریق به عرض والا رسید كه: حسن خان در منزل الشكرد شنید كه جمعیّتی از ارزنة الرّوم آمده در حوالی توپراق قلعه مكان دارند و همّت به تجاوز از خاك روم و مداخلت به خاك این مرزوبوم میگمارند. حسن خان، خویش خود سبحان قلی خان را در مقدمه فرستاده خود نیز در عقب او پای عزیمت برگشاد. سبحان قلی خان در عرض راه به قراول لشكر رومی برخورد و در میانه جنگی عظیم واقع گشته و قراولان را از پیش برداشته تا محلّ سنگر برد. سرعسكر از سنگر به عزم مقابله برآمد و از اتفاقات حسنه، حسن خان نیز علی التّعاقب، سبحان قلی خان را یاور آمد. از طلوع آفتاب تا هنگام زوال فی مابین فریقین نزاع و جدال بود تا بالاخره سرعسكر «2» از حسن خان شكست یافته دیوار توپراق قلعه را پناه
______________________________
(1). چهری یا چهریق، این همان قلعه محكمی است كه در كنار رود «زولاچای» در جنوب سلماس واقع بوده است. سید علی محمد باب در فتنه بابیه در زمان محمد شاه در این قلعه محبوس بود. این قلعه در حوادث بعد از جنگ جهانی اوّل و شورش اكراد به سركردگی اسماعیل خان سمیتقویی با خاك ویران شد و امروزه فقط نامی از آن برجاست.
(2). ملی:- «سرعسكر»
ص: 535
عافیت نمود. علی الصّباح حسن خان تدارك انتزاع قلعه را دیده به جمعیّت سرعسكر یورش آورد و از طالع فیروز خسروی بنیاد قرار ایشان را زیروزبر كرد. معادل چهارهزار نفر از ایشان مقتول و بقیّه فرار كرده از قلعهداری معزول شدند. حسن خان حصار «1» توپراق قلعه را متصرف و به انتظار وصول موكب اشرف در آنجا متوقف شد. نوّاب والا بعد از استماع این فقره بلادرنگ از چالدران بهسمت بایزید و وان حركت و به محض وصول به آن عرصه، قلعه زنگزور را كه در سمت غربی بایزید است، به قهر و غلبه متصرّف و فوجی را در آنجا متوقّف فرمود. «2»
اهالی شهر از بیم سپاه ظفر پناه، علما و قضاة و سادات را بیرون فرستاده طالب امان گشتند و غازیان فیروز به سبب منع نوّاب شاهزاده از غارت شهر درگذشتند.
خسرو محمّد پاشا، بهلول پاشای حاكم سابق بایزید را كه در ارزنة الرّوم محبوس داشت، از حبس برآورده به محافظت بایزید برگماشت. مشار الیه در قلعه آقسرای بایزید نازل و شب هنگام از انداختن مهرههای آتشین توپ و تفنگ، ساكنین قلعه زنگزور را رعبافكن جان و دل شد. كاری از پیش نبرد و از آن نخل آرزو ثمری جز نیش نخورد. علی الصّباح نوّاب اشرف فوج بهادران و یوسف خان گرجی سرتیپ ایشان را به سركردگی امیر اصلان خان دنبلی بر سر قلعه آقسرای مأمور نمود و بهلول پاشا را به اردوی والا احضار فرمود. مأمورین كار را بر محصورین تنگ كردند تا بالاخره بهلول پاشا را بر سر اطاعت آوردند. چون یك برادرش در ارزنة الرّوم بود، خود از آمدن اندیشهمند گشته برادر دیگر خود را روانه نمود. نوّاب نایب السّلطنه به این معنی متقاعد نگشته حكم به شدّت محاصره كرد تا بهلول پاشا را جبرا و قهرا از قلعه برآورد. قلعه آقسرای نیز به دست افتاد و بهلول پاشا به تشریف پاشایی بایزید و عبد الحمید پاشا كه از اقوام او بود به ضبط محال الشكرد، دلشاد [شد] و حسین خان سردار به اتّفاق ایشان به ورود شهر بایزید رونهاد. [321] در ساعتی سعد در جامع بایزید خطبه دولت به نام نامی شاهنشاه معدلت آیت خوانده شد و دست جود و احسان ولیعهد دوران بر جیب و دامان علما و
______________________________
(1). مجلس:- «حصار»
(2). بنا به نوشته مرحوم عباس اقبال، این قلعه بین بایزید و ایروان قرار داشته است. (ر. ك: تاریخ مفصل ایران، ص 789).
ص: 536
سادات و اشراف و اعیان حتّی اواسط النّاس آن شهر افشانده آمد. معادل شانزده عرّاده توپ از قلعهجات زنگزور و آقسرای با سایر آلات و ادوات حرب به تصرّف درآمد و موكب والا به عزیمت ولایت ارزنة الرّوم پیسپر شد.
ذكر عزیمت نوّاب نایب السلطنه به تسخیر ولایت ارزنة الرّوم و فتوحات واقعه در آن مرزوبوم تا هنگام ورود موكب ظفرانگیز به دار السّلطنه تبریز
در حین عزیمت نوّاب نایب السلطنه بهسمت ارزنة الرّوم، حاجی حسن پاشای چچن اوغلی سرعسكر بایزید به قلعه سنگ، كه در قلّه كوه واقع است، پناه برد و از مأموریّت امیر اصلان خان دنبلی در آنجا نیز تاب درنگ نیاورده راه ارزنة الروم سپرد در منزل الشكرد به عرض والا رسید كه جمعیّت بسیاری از رومی در حسن قلعه بوده و بعد از فتح بایزید بهسمت قراحصار و معدن و نریمان كه آن طرف ارزنة الرّوم است، فرار نمودهاند و محالات این طرف كلّا از سپاه و رعیّت خالی است و سپاه منصور را زمان قلعهگیری و كوهمالی. نوّاب نایب السلطنه، محمد زمان خان دولوی قاجار خالوزاده خود و حسن خان قاجار قزوینی و عبد الله خان دماوندی و رحمت الله خان فراهانی را با ده هزار پیاده و هشتهزار سواره به تعاقب جمعیّت فراری رومی فرستاد و خود نیز از راه ملازگرد «1» به آن سامان روی نهاد. در منزل خامور «2» صدقی آفندی مدرّس ارزنة الرّوم با جمعی از علما از جانب اوجاقلویان و سوباشیان شهر و سرخیلان ایلات به خدمت والا تشرف «3» جست. سرعسكر هم كه در نارین قلعه بود، عریضه و معتمدی فرستاد و استدعای عفو تقصیرات خود را نموده متقبّل پیشكش و خدمت شد. از اتفاقات در
______________________________
(1). ملازگرد: در استان موش تركیه و شمال دریاچه وان قرار دارد.
(2). خامور: در استان آغری و در شرق تركیه واقع است.
(3). ملی: «تشریف»
ص: 537
همان اوقات خبر رسید كه سلیم پاشای «1» والی ارمنیه كه در حدود بولانلوق «2» بود، قبل از اطاعت سرعسكر به اذن او با بیستهزار نفر جمعیت از عقب محمّد زمان خان و مأمورین رفته و لشكر رومی از دو طرف ایشان را به میان گرفته نوّاب نایب السّلطنه را عرق حمیّت به حركت درآمده آتش غضب مشتعل گردید.
ملّا باقر سلماسی قاضی عسكر خویش را به اتّفاق صدقی آفندی و تحریرات تند و تلخ نزد سرعسكر به ارزنة الرّوم فرستاد و خود ایلغاركنان به اعانت مأمورین روی نهاد. به محض وصول رایت فیروزی آیت، سلیم پاشا با جمعیّت خود روی به فرار آوردند و غازیان منصور، ایشان را تا محلّ گلیسولمز «3» تعاقب كردند. از همان منزل بولانلوق محمد زمان خان و سایر خوانین با دههزار جمعیّت و دو عرّاده توپ به جهت آوردن ایل حیدرانلو بهسمت دیاربكر «4» تاختند و چون ایل مزبور فرار كرده بود، قری و قصبات و سقناقات عرض راه را غارت كرده پنجهزار نفر اسیر و هفده عرّاده توپ با دویستهزار دوابّ و اغنام گرفته و اكثری از اغنام را به جهت سبكباری در آب فرات ریخته سالما غانما به مراجعت پرداختند.
اسماعیل خان بیات برحسب امر والا قلعه ملازگرد را مسخّر ساخت و حسین خان سردار به فتح قلعه میژ كه معروف به موش است، پرداخت. فی مابین حسین خان و سلیم پاشا مجادله صعب واقع شد و بدون عزیمت موكب والا فتح قلعه ممتنع آمد. نوّاب اشرف از جبال شامخه و جنگل صعب بر سر قلعه موش راند و در حوالی قراسو توپخانه را نهاده خود با افواج قاهره به محاصره قلعه، دامن پردلی برافشاند. علما و سرخیلان، با مصاحف و نان و نمك از شهر میژ برآمده امان طلبیدند و تا چهارده ساعت مهلت یافته سلیم پاشا را ناصح گردیدند.
محمّد حسین خان زنگنه نایب ایشیك «5» آقاسی باشی به آوردن سلیم پاشا مأمور گردید و به هر زبان كه میدانست او را از قلعه برآورده در ازاء این خدمت، نیابت را
______________________________
(1). ملی:- «خود را نموده متقبّل پیشكش و خدمت شد. از اتفاقات در همان اوقات خبر رسید كه سلیم پاشا»
(2). امروز بولانلیق خوانده میشود و در غرب ملازگرد در استان موش تركیه واقع است.
(3). احتمالا منطقه سویلمز و گوگسو در نزدیكی ارزروم امروزی است.
(4). دیاربكر در جنوب تركیه امروزی و مركز استان دیاربكر است.
(5). ملی: «الیك»
ص: 538
گذاشته به منصب باشیگری رسید.
علی الصّباح [322] جناب میرزا ابو القاسم فراهانی وزیر به جهت خواندن خطبه به جانب شهر موش شتافت و رؤوس منابر از خطبه دولت شاهنشاه اسلام آرایشی تازه یافت. قلعهجات خنوش و ارجیش «1» نیز به سعی محمد زمان خان و حسن خان مسخر آمد و سلیم پاشا به اعطای خلعت حكومت ارمنیه مفتخر شد.
موازی دههزار نفر از ایلات آن طرف به رسم ملازمت، ملتزم ركاب ظفرمآب شدند و از سركردگی محمّد بیك برادر سلیم پاشا و لقب خانی او بهرهیاب آمدند.
بالجمله درین عزیمت از فیض فضل الهی و یمن طالع فیروز شاهنشاهی، قلاع محكمه بایزید و الشكرد و دیاوین «2» و ملازگرد و بلیس «3» و موش و عادل جواز «4» و ارجیش و خنوش، سوای توپراق قلعه كه حسن خان مفتوح كرد، ضمیمه ممالك محروسه سلطانی شد و چهل و هشت عرّاده توپ با اموالی وافر و غنائم و دوابّی متكاثر كسیب غازیان نصرت نصیب گردید.
موكب والا با جهانی فتح و ظفر عزم مراجعت نمود [و] در اواخر شهر صفر المظفّر مراجعت به تبریز فرمود. مژده این لطایف غیبی در دار الخلافه طهران به عرض شاهنشاه دادگر رسید و نوّاب اشرف به اعطای شمشیری مرصّع در ازاء آن همه خدمات و زحمات مفتخر گردید. حسن خان و سایر جانفشانان از خلاع فاخره بهرهور و موجب تحسین و آفرین شاهنشاه دادگر شدند.
این دو شعر در روی توپهایی كه از دولت عثمانی مسترد گشته نقش آمد.
شعر:
چون سال بر هزار و دو صد رفت و سی و هشتقیصر بشد ز فتحعلی شاه رزم خواه
______________________________
(1). در ساحل شمالشرقی دریاچه وان.
(2). همه این نقاط در استان آغری تركیه در شرق این كشور قرار دارند. دیاوین در سرچشمه رود مرادنهر قرار دارد.
(3). بلیس: مركز استانی بههمین نام در غرب دریاچه وان.
(4). در شمال دریاچه وان واقع شده است.
ص: 539 عباس شه ز امر ملك شد به مرز رومزین توپ صد گرفت به یك حمله ز آن سپاه [مصراع]:
چنین كنند بزرگان چو كرد باید كار
ذكر عزیمت نوّاب دولتشاه محمّد علی میرزا به تسخیر ولایت شهرزور و دعوای او با محمّد آغای كهیای مغرور و شكست كهیا از لشكر منصور
چون محمود پاشای ولد عبد الرّحمن پاشای بابان از جانب اولیای دولت قاهره به حكومت شهرزور منصوب بود و داود پاشای وزیر دار السّلام بغداد به دستآویز این مرحله فی مابین دولتین علیتین ایران و روم فسادی مینمود، لهذا درین سال كه هنگامه نزاع سرحدداران طرفین گرم شد، از دار الملك اسلامبول معادل دوهزار نفر از جماعت دلوباش با ده عرّاده توپ به استخلاص ولایت شهرزور مأمور و وارد بغداد گردیدند.
داود پاشا نیز به دمدمه و افسون روی محمود پاشا را از خدمتگزاری دولت باهره منحرف ساخت و محمّد آقای كهیای خود را با دههزار از متجنّده بغداد ضمیمه جمعیت دلوباش كرد و به شهرزور فرستاده با نوّاب شاهزاده محمّد علی میرزا رایت مخالفت برافراخت.
محمود پاشا نیز معادل سههزار نفر از سوار جرار بابان جمعآوری كرد و خویشتن [را] در كنار آب سیروان به اردوی كهیا ضمیمه آورد. نوّاب دولتشاه را از جسارت آن قوم حال تباه، نایره غضب زبانه كشید و در اوایل شهر ذی حجّة الحرام سنه یكهزار و دویست و سی و شش با معادل پانزدههزار سواره و پیاده و ده عرّاده توپ از دار الدّوله كرمانشاهان به جانب شهرزور روانه گردید. حسن خان فیلی والی لرستان كه از بدایت عهد سلطان شهید تا آن زمان دورگرد بساط عزّت بود، از مأموریّت میرزا محمّد لواسانی طهرانی وزیر شاهزاده به صوب پشت كوه مستمال شده با جمعیّت لرستانی ملحق به اردوی كیوان مثال آمد. حسین پاشا خان ولد علی خان افشار خمساوی و محمّد باقر خان ولد محمّد نظر خان مافی را با فوجی از سپاه از راه سنندج مأمور فرمود و خود در چهاردهم شهر
ص: 540
ذی حجّة الحرام از عقبهچیان «1» عبور كرده در «2» همان عقبه نزول نمود. مأمورین مزبوره نیز به اردوی والا رسیدند و در هجدهم شهر مزبور از پای عقبه حركت كرده وارد صحرای [323] وسیعی كه در حوالی شهرزور بود گردیدند.
محمّد آقای كهیا و محمود پاشای بابان در یاسین تپه كه از دو طرف متّصل به رودخانه پرآب و از طرفی دیگر زراعتگاه و خلاب بود، سنگری بسته و مساوی پانزده عراده توپ در پیش روی سنگر ترتیب داده به فراغت نشسته بودند. آن دو روباه مزوّر را حیله [ای] به خاطر رسید و محمود پاشا جمعی از رؤسای بابان را با قرآن و ضراعت بیپایان روانه ركاب والا گردانید كه: اگر مطمئنّ به عفو زلّات شوم، در هنگامی كه صف جدال آراسته میگردد و با جمعیّت خود «3» از صف كهیا جدا گشته خود را به لشكر فیروز ملحق میسازم و از یمن طالع شاهنشاهی به دفع سپاه رومی میپردازم.
چون كلامش دروغ و از صدق بیفروغ بود، ازین طرف نیز نویدات مصلحتآمیز به او داده شد و موكب اشرف در آن شب بیبنه و آغروق در كنار آبی كه نزدیك سنگر كهیا بود، پهلو بر بستر استراحت نهاده آمد. علی الصّباح كه روز نوزدهم بود، حضرت دولتشاه سر و بر مبارك را از خود پولادی و زره داودی برآراست و به عزم رزم خصم كینهخواه برخاست. «4» پیادگان نظام را با فوجی از سواران بهرام انتقام و توپخانه و زنبوركخانه از میان درّه [ای] كه از نظر خصمان پنهان بود، به سركردگی موسی دده معلّم فرانسه روانه ساخت كه از عقب سنگر رومیان درآیند و به آن قوم شیطانمنش شعلهور [شوند]. خود نیز تكیه به یاری باری و بخت بلند شاهنشاهی «5» كرده میمنه و میسره و جناحین لشكر را ترتیب داده، نظم هر تیپی را به عهده جاننثاری نهاد. قدغن فرمود كه تا از جانب رومیان مبادرت در جدال نشود، احدی دست به قتال نگشاید. خود برفراز تپه [ای] رفیع صعود نموده، جبین ضراعت در درگاه ایزد بیمنّت بر خاك مذلّت سود و از حضرت خداوند كارساز، طلب یاری كرده و بواطن ائمّه اسلام را به یاری آورد. چون صفوف ایرانی و رومی به مقابل رسید، كره زمین از گیرودار دلیران متزلزل گردید.
دلاوران زنگنه و كلهر از پیشرو حملهآور شدند و توپخانه و زنبوركخانه و پیاده نظام
______________________________
(1). ملی: «چنان»
(2). مجلس:+ «پای»
(3). ملی: «و با جمعیّت خود را»
(4). ملی: «بر جانب»
(5). مجلس: «شهریاری»
ص: 541
از پشت سر شعله بار بر آن قوم عفریت سیر آمدند.
از طالع فیروز حضرت ظلّ اللّهی و تدبیر دشمنسوز جناب دولتشاهی، در اندك كرّی بنیاد قرار رومیان از بیخ بركنده شد و كهیا و تابعین فرارا به جانب كركوك شتابنده.
محمود پاشا نیز از عقب كهیا شتافت و حضرت اشرف با هزار عزّ و شرف به اردوی كهیا فرود آمد و در خیمه بیصاحب او آرام یافت. توپخانه و قورخانه و زنبوركخانه و اسباب اردوی كهیا كلّا به دست آمد و هریك از جانفشانان از انعام و احسان فراوان مفاخرتكنان بر هر بلند و پست شد. روز دیگر حضرت والا به قصبه سلیمانیّه نزول اجلال فرمود و كهیا نیز كه روی رفتن به بغداد نداشت شمشیر بر گردن، خود را در اصطبل اشرف انداخته از حوادث زمان برآسود. مژده این فتح نمایان در اواخر شهر ذی حجّة الحرام به عرض دارای مظفّر رسید و حضرت دولتشاه از وفور التفات شاهنشاه آگاه بهرهور گردید. چون عبد اللّه پاشای عمّ علی پاشای والی دیاربكر در همان سفر از صدمات دهر دونپرور، پناه به دولت قاهره آورده در خدمت حضرت دولتشاه منتظر بروز مرحمتی بود، لهذا نوّاب اشرف نیز ایالت ولایت شهرزور را به او محوّل فرمود و ایّام شهر محرّم الحرام در قصبه مزبوره به راحت و تعزیهداری نبیره پاك رسول امت (ص) برآسود.
[مصرا] ع:
تا فلك را ز پس پرده چه آید بیرون
تاریخ این فتح نمایان از كلك مؤلّف ارادت بنیان تراوید و یادگار را درین رساله ثبت گردید.
لمؤلّفه:
لشكری آراست آن داود پاشای وزیرهمّتی بر دعوی دولتشه فرخنده بست
بس خیال خام پخت و از غرور بیقوامفرق او از باده نخوت همی گردید مست
[324] كرد از بهر جدل كهیا محمّد را گسیلبعد از آن از فرط اطمینان دلش ز اندیشه رست
ص: 542 چون مقابل شد صفوف روم و ایران در جدالفتنهها برخاست از جا ایمنی برپا نشست
بس خیال خام پخت و از غرور بیدوامفرق او از باده نخوت همی گردید مست
گشت كهیا هازم از یك حمله گندآورانكوكب شاهی بلند و بخت آنان گشت پست
از طلوع طالع شه عزم رومی شد تباهخاطر ایشان ز نیش خار این احدوثه خست
بهر مرغ جان او دامی به ره گسترده شدمگذر از حق زیركیها «1»كرد و از آن دام جست
این علی دارد معین و آن عمر جوید مآبصرفه بیدین را «2» كجا اندر جدال حقپرست
خاوری كهیا شكست از دولت شاه جهانفتح با دولتشه آمد سال تاریخ شكست
ذكر عزیمت نوّاب محمد علی میرزا به زیارت عسكریّین و خاتمه كار او از ظهور حوادث خافقین «3» و سایر حوادث شور و شین
چون بعد از فتح معروضه شورشی در دار السّلام بغداد از عزیمت سركار شاهزاده به آن بلاد بههم رسید، لهذا نوّاب اشرف به ملاحظه همین اختلال عازم آن ولایت گردید [و] در غرّه شهر صفر المظفّر سنه یكهزار و دویست و سی و هفت از قصبه سلیمانیّه حركت كرد و روی سعادت به عزم زیارت حضرت عسكریّین و محل غیبت امام خافقین
______________________________
(1). ملی: «زیره كهیا»؛ مجلس: زیره كیها.
(2). ملی:- «را»
(3). تثنیه خافق در حالت نصبی (در فارسی مراعات این قاعده نكنند)، مشرق و مغرب، خاور و باختر. (معین، ذیل خافقین).
ص: 543
آورد. روزی سه چهار در قصبه سرّمن رای در روضه ارم آثار به دعای دوام دولت شاهنشاه تاجدار و استدعای عفو زلّات از درگاه حضرت آفریدگار استقرار یافت و پس از انعام و احسان به سادات و خدّام و فقرای آن دیار به عزیمت استخلاص قلعه بغداد شتافت. در منزل دلوعبّاس مزاج مبارك از حدّ اعتدال درگذشت و به سبب عروض عارضه اسهال به شدّت مریض گشت. با همین احوال باز لشكر دشمن مآل در حول وحوش بغداد مشغول تركتازی بودند، تا بالاخره از ضراعت داود پاشای وزیر و شفاعت جناب شیخ موسی نجفی به اذن سركار دولتشاهی خویش را از تعرّض نفوس و اموال فارغ نمودند.
خلاصه چون آن مرض شدّتی داشت، نوّاب اشرف چشم از پاره [ای] تكالیف پوشیده و جناب شیخ موسی را مقضّی المرام روانه گردانیده همت بر مراجعت گماشت.
در منزل طاقگرّا «1» به سبب وفور ضعف و اسهال چند روزی توقّف دست داد و طبیب انگریزی كه در دار السّلام بغداد بود، حسب الاحضار به اردوی والا روی نهاد. وقتی رسید كه كار دیگرگون گشته و تیر اجل از كمان قضا گذشته بود. حضرت دولتشاه در آن حالت بیحالی از فرط مروّت درباره ادانی و اعالی حسن خان فیلی والی و اسد خان بختیاری را كه هردو آزاد كرده آن سركار و مظنّه آفتی بعد از آن به جهت ایشان بود، مرخّص فرمود [و] در شب پنجشنبه بیست و ششم شهر صفر المظفّر سنه مزبور هنگام سحر، طایر روح پر فتوحش به عزم غرفات جنان بال همایون فال گشود. اسفندیاری از تخت دولت رخت بربست و بهمن شعاری در كام اژدهای اجل رشته عمرش از هم بگسست.
بیت:
منسوخ شد مروّت و معدوم شد وفازان هردو نام ماند چو سیمرغ و كیمیا
______________________________
(1). در نزدیكی كرمانشاهان قرار دارد. بنای كوچكی است از دوران ساسانی كه با تخته سنگهایی به شكل مكعب مستطیل ساخته شده و آن تخته سنگها بدون ملاط روی هم قرار دارند. در بالای آن قوس هلالی شكلی است و معلوم نیست این بنا برای چه بوده ولی احتمالا استراحتگاهی برای روزهای شكار، یا بنای یادگار، یا مهراب یا محل استراحتی در میان راه بوده كه مورد استفاده پادشاه قرار میگرفته است.
(واندنبرگ، لویی، باستانشناسی ایران باستان، ترجمه عیسی بهنام، ص 102).
ص: 544
امیر و وزیر، صغیر و كبیر درین ماتم خون از دیدگان باریدند و جمله با گریبانهای دریده لباس سوگواری پوشیدند. نعش مطهّر را در تخت روان سیاهپوش زرّین جای دادند و با یك جهان ماتم و شیون روی به دار الدّوله نهادند. در منزل هارونآباد نوّاب محمّد حسین میرزا خلف ارشد و ارجمند آن شاهزاده بیمانند از خرّمآباد فیلی به استقبال در رسید و بعد از دیدن آن اوضاع كشید، آنچه كشید.
بیت:
یك پسر گم كرد یعقوب از فراقش كور شدچون نگریم من كه یك عالم پدر گم كردهام در ورود به دار الدّوله كرمانشاهان گفتی در و دیوارش از ریزش اشك ماتم دریای خون است و سیلاب خون روان تا كوه بیستون. آن نعش شریف را در باغی [325] كه از مستحدثات آن مرحوم است به امانت نهادند و در ششم شهر ربیع الاوّل این خبر مصیبت ثمر [را] در دار الخلافه طهران به دارای زمین و زمان دادند.
حضرت صاحبقران سلیم بردباری و صبوری پیشه فرمود و عموم خلایق را به عزاداری امر نمود. ابواب دكاكین اسواق بسته شد و هر جمعی در جامعی «1» به عزاداری نشسته در اطراف ممالك ایران شور روز محشر برپا گشت و در عزای آن ملكزاده اسفندیار شعار سیلاب اشك از رود جیحون و بحر عمّان درگذشت. ولایات ابو ابجمعی آن مرحوم برحسب ارث به نوّاب امیرزاده محمّد حسین میرزا عنایت و ملقّب به لقب بلند حشمت شه شد. عیسی خان دامغانی غلام پیشخدمت و امیر آخور باشی به جهت ابلاغ فرامین مرحمت قرین و تسلی خاطر اولاد امجاد و بازماندگان آن ملكزاده بیقرین، مأمور به دار الدوله كرمانشاهان [شد]. از غرایب واقعات اینكه، حضرت صاحبقران تحریر فرمان دلجویی بازماندگان آن مغفرت نشان را در خلوت همایون به مولّف فرمود و در حین تحریر در حضور صاحبقران كشورگیر بیاختیار سیل سرشك از دیدهام جاری بود؛ این قطعه ادخال و اخراج در تاریخ وفات آن برازنده تخت و تاج از كلك مولّف
______________________________
(1). مجلس:- «جامعی»
ص: 545
تراوید و درین صحیفه ثبت گردید.
لمولّفه:
ای سپهر كینهور ای رو به شیران شكارتا به كی با شرزه شیران مكرهای روبهی
چاكری از درگه شاهنشهی خاكت به سرنیك دانستی سپاس نعمت شاهنشهی
بنده از حضرت ظلّ اللّهی خارت به پایخوب پیمودی طریق خدمت ظلّ اللّهی
شاه را غمناك خواهی وهوه از اینجاهلیخویش را خائن پسندی خهخه از این ابلهی
تندباد مرگ سر دادی به میدان جهانسرنگون كردی به یك دم رایت دولتشهی
راستی بر باد دادی خیمه افراسیابباز ره طی میكنی شرمت بود زین گمرهی
ماه خرگاه شهنشه را مكان دادی به خاكآنكه مهرش بود در مجلس چو ماهی خرگهی
آنكه بزمش آسمانی بود در آن مینمودنای ناهیدی و می خورشیدی و ساغر مهی
آنكه بود از سطوتش مرز عرب در اضطرابآنكه بود از همتش ملك عجم در فرّهی
رای اندر هند چون میران ایرانش غلامقیصر اندر روم چون تركان تورانش رهی
هر غلام درگهش حتّی به قیصر همسریهر وشاق خرگهش كردی به خاقان همرهی
ص: 546 چاكری از وی به مرز باختر بودی ملكبنده از وی به ملك كاشغر كردی شهی
بسته كین راز مهر او خوشی اندر خوشیخسته غم را ز جود او بهی اندر بهی
از خلایق وقت تصدیقش بلی اندر بلیو ز ملایك گاه تمجیدش زهی اندر زهی؟؟؟
چون بیكران پای بنهادی یلی اندر یلیچون به ایوان پای بگزیدی مهی اندر مهی
هم از آن ذات لطیف و هم از آن شخص شریفپشت یكران گشت خالی صدر ایوان شد تهی
چون شد آن نیكو خیالیها كه میگفتی جهاندولتش با دولت آخر زمان شد منتهی
چون شد آن «1»ثعبان دشمن «2»خوار او كاندر جدالمی ندانی «3» امتیاز لاغری از فرّبهی
حیف از آن افسر كه دور از تارك افلاكسایحیف از آن تارك كه عور از افسر فرماندهی
حیف از آن طلعت كه بودی غیرت مهر و منیر «4»حیف از آن قامت كه بودی عبرت سروسهی
حزن عالم زین ملالت جست ره در ازدیاد «5»عیش دوران زین مصیبت كرد رو در كوتهی
با خرد گفتم كه چون در عهد دولت رحلتشده به تاریخی مناسب خاوری را آگهی
گفت از دولت برون كن انهدام آنگه بگویوایوای از انهدام دولت دولتشهی
______________________________
(1). ملی:- «آن»
(2). ملی:- «دشمن»
(3). مجلس: «می نداد»
(4). مجلس: «مهر منیر»
(5). ملی: «از دریار»
ص: 547
ذكر وقوع بلای وبا در مملكت فارس و اتلاف انبوهی از مسلمانان و تحریر قصیده [ای] كه درین باب در مدح جناب ولایت مآب عرض شده نغوذ باللّه من غضب اللّه
از قراری كه به تحقیق پیوسته، مآخذ و منشاء بلای وبا از مملكت ینگی دنیاست و از وقتی كه حضرت افرنگان «1» به آن مملكت پیبردهاند، این بلای مسری را به سبب كثرت آمدورفت به این طرف ارض نیز آوردهاند. بلای طاعون نیز چنین است و هردو بلای مزبور به شدّت مهلك و بیتمكین. استغنایی است كه حضرت معبود حقیقی را به سبب بیانصافی عباد به یكدیگر دست میدهد و در ازاء جرایم پیدرپی از جان میرهد. «2»
بیت:
به اندك التفاتی زنده دارد آفرینش رااگر نازی كند از هم فرو ریزند قالبها بالجمله بسیار عسیر العلاج است و اطبّاء در [326] علاج این مرض ناگهانی به الهامات حضرت سبحانی محتاج. گاهی انداختن در آب سرد و استعمال سیر سبزی تجربه شده كه دافع است و دیگر چاره ندارد. بالجمله در سال نكبت مآل سنه یكهزار و دویست و سی و هفت هجری، این بلا از سمت هندوستان به سواحل بحر عمّان و ولایت بصره و گرمسیرات فارس الی دار العلم شیراز سرایت كرده تحقیقا بیستهزار نفس را به معرض تلف درآورد. از نفس شیراز معادل شش هزار نفر در خوابگاه عدم خفتند و از یك محوّطه خانه این مدحتگزار معادل بیست و چهار نفر از منسوبان قریب و بعید به فاصله سه چهار روزه داعی حق را لبّیك اجابت گفتند. این بلای وبا علاوه بلای زلزله بود كه كلك مؤلّف تفصیل آن را ایراد نمود. خلاصه مدّت چهارده سال این بلای ناگهانی در اطراف ملك ایران گردش كرد و از قراری كه در محلّ خود ذكر خواهد شد
______________________________
(1). مجلس: «فرنگان»
(2). ملی: «میبرند»
ص: 548
دود از دودمانها برآورد. زیاده از همهجا در مملكتین مازندران و گیلان بود كه اكثر از خانوادههای قدیم را بلا وارث نمود. مؤلّف این روزنامچه همایون وقتی در دار الخلافه طهران در بحبوحه این ناخوشی گرفتار بودم، قصیده [ای] در مصیبت این حادثه انشاد نمودم و درین محلّ به مناسبت عزای متعلّقان شیراز بر این داستان افزودم.
لمؤلّفه
امل شد سخت در كوشش اجل شد گرم در جولاننه مردی ماند از آن لشكر نه گردی ماند از آن جولان
قضای آفرینش یافت آثار دم عقربهوای آخشیجان دید تاثیر دم ثعبان
تخلخل دید اندر صد كرت اركان هفت آباتزلزل یافت اندر شش جهت اوضاع چار اركان
عدوی قوم قبطی شد ظهور عیسی مریمبلای جان سبطی شد عصای موسی عمران
فلك را ظلم شد لازم اجل را عزم شد جازمزمین را مرگ شد مركز جهان را جسم شد بیجان
بجوشید از زمین خون جفا پیوسته چون چشمهببارید از هوا تیر بلا همواره چون باران
جفا چون اینچنین باشد كه را جان ماند و قالببلا چون اینچنین بارد كه را سر ماند و سامان
بلا رو كرد از چرخ و هلاك آورد در عالمصبا برخاست از هند وبا آورد در ایران
به هر جولان كه شد باران «1»هزاران صید و یك ناوكبه هر میدان كه شد تازان هزاران گوی یك چوگان
______________________________
(1). مجلس: «یازان»
ص: 549 نجست از این بلای ناروا یك نفس از آدمنرست از این وبای ناسزا یك جنس از حیوان «1»
اساس حشر قبل از حشر شد ازین عنا پیداحدیث مرگ پیش از مرگ گشت ازین بلا آیان
و با خنگ جفا در تاخت در معموره عالمبهر جا بود معموری از آن در تاختن ویران
نجست از این بلا یك كس نرست از این عنا یكتنز جیحون تا به رود دجله از قفقاز تا عمّان
قضا را بود در هستی به اسرافیل پیمانیبلای این و با بشكست اسرافیل را پیمان
در اطراف جهان با این عقوبت نیست گمراهیگنه بخشیده شد یكجا هبا شد وعده شیطان
خضر میدید اگر این فتنه را در خواب از اوّلنمیكرد از دل و جان آرزوی عمر جاویدان
اگر در عالم امكان نشان و نامی از هستیو با برداشت آن نامونشان از عالم امكان
قرین با آتش حسرت مكین در گوشه ذلّتیكی در دخمه گلخن یكی در صفّه ایوان
بلا چون رو كند در آفرینش یك اثر داردتفاوت كی بود ارذال را در مرگ با اعیان
قضا چون ناگزیر آید بر از صاحب بود حاجببلا چون سر به زیر آید كم از دربان بود سلطان
نه آن فرصت پسر را تا بخواند بر پدر تلقیننه آن مهلت پدر را تا بجوید از پسر درمان
______________________________
(1). مجلس: «ایران»
ص: 550 اگر جان را خبر كآخر بود این سخت هنگامهكجا میكرد از اوّل قبول قالب انسان
ز آهن كوبی این آهنگر گردون نشد فارغچو حدّادی كه هر دم مینوازد پتك بر سندان
زمین بكر بهر مردگان نایاب در عالمبه روی هم بسی افتاده چون زندانی و زندان
ندارد تاب گوشی تا ازین در بشنود بابیمرا گفتن بسی مشكل شنیدن كی بود آسان
ز دست ساقی غم جای می خونست در ساغردر آن محفل كه میباشد اجل خندان امل گریان
به چندین قرن جان بخشد برد در یك نفس جانهابه كار آفرینش مختلف شد قدرت یزدان
خرد گفت این قیامت چیست اندر دوره عالمفلك ناكرده طی یك دوره دور عالم امكان
بگفتم باد استغنا وزد در ساحت گیتیكه یكسانست با رفتار او ویران و آبادان
چو از درگاه حق دیوان استغنا شود برپاندارد حاجب درگاه فرق از صاحب دیوان
به گلزار جهان گردد وزان چون باد استغنانپاید سوری و سنبل نماند لاله و ریحان
خوشا روزی كه استدعا قضا را میشود مانعبدا وقتی كه استغنا بلا را میدهد فرمان
چو پای حكمت دانا دراید در میان خوشتركه از چون و چرا دم بسته دارد حكمت نادان
ص: 551 به هر مرزی ز ایران رفت جیش این وبا لیكنفزون از جمله كشور تاخت در «1»مازندر و گیلان
[327] چنان شد خاندانها «2» خالی از خویشان و بیگانهكه یك وارث نه پیدا تا شود میراث را خواهان
بناها گشت «3» بیبانی سراها گشت بیصاحبوزین غم خاك هر ایوان گذشت از عرصه كیوان
به قرب بیست سال افزون به ایران بود این فتنهوبا میداد خنگ كینه را از هر طرف جولان
غرض چون تاخت اندر ری كه بود آرامگاه كیخلایق جمله از بازیچه ایّام سرگردان
گریزان شد ز من هركس به كوه و دشت ازین وحشتبه جز من كس نماند از اقربا و یاور و اعیان
به دریای ولایت ریختم بار توسّل رارها شد كشتی تن اندر آن غرقاب ازین طوفان
ولایت چیست دانی بحر ذخّاری كه میباشددر آن شاه ولایت حارس ذرّات از طغیان
كدامین شاه آن شاهی كه با ذات همایونشازل برپا ابد برجا فلك گردان ملك حیران
دلیل صورت معنی كفیل دنیی و عقبیعلیّ عالی اعلی سمیّ قادر سبحان
جمال طلعت اجمل كمال خلقت اكملوصیّ احمد مرسل ولیّ خالق منّان
دلش آیینه خلّت كفش گنجینه رحمترخش پیرایه ملّت دمش سرمایه ایمان
______________________________
(1). ملی:- «در»
(2). ملی: «خوابدانها»
(3). مجلس: «ماند»
ص: 552 حسامش شرك را ماحی كلامش كفر را ناهیسجودش عرش را رفعت وجودش ذات را برهان
ز بحر لطف او آمد غدیری لجّه [ای] كوثرز نار خشم او آمد شراری آتش نیران
ملك در آستان پیشگاه اوست زانو زنفلك در پیشگاه آستان اوست شادروان
به پایش عاشقان را تحفه تن خاك تا محشربه راهش عارفان را جامه جان چاك تا دامان
ز طینت خلقت اوّل به خلقت علّت غاییبه دانش معدن فكرت به ریزش منبع احسان
به گیتی یك حدیث از وی دلیل كشوری گمرهبه محشر یك نگاه از وی شفیع عالمی عصیان
كلام با نظامش گوهری از معدن قدرتوجود با قوامش جوهری از رحمت یزدان
ذلیل دست او بهمن قتیل تیغ او دارااسیر بند او رستم گدای كوی او «1»قاآن
نهان كردی خدا در باطن او ظاهر قدرتعیان خواندی نبی از ظاهر او باطن قرآن
اگر در نور واحد منكری را بحث بیحاصلنبوّت در نبی بود آشكار و در علی پنهان
تهی میخواست قالب را به هردم اندرین عالمنخواهد تن اگر جانی قبول درگه جانان
رضای او اگر یزدان نمیدیدی نمیدادیكلید دوزخ و جنّت به دست مالك و رضوان
______________________________
(1). مجلس:- «او»
ص: 553 مزیّت بر گناه اوّلین و آخرین داردگذارند ار ز مهرش خردلی در «1»كفه میزان
اگر كم گردد از فرق گدایان درش موییهزاران گوهرین تاج سلاطین نیستش تاوان
قلم بر لوح چون خواهد نویسد حكم یزدانینخستین نام او را میكنید آرایش عنوان
به طبع دایه ابر بهاری مایه از جودشكه اطفال نباتی سیر كرد از شیره پستان
صفات و ذات او را نیست امثالی و اقرانیكه تا گویم شبیه اوست این امثال و آن اقران
سلاطین جمله از زور وجودش گشته نامآوریكی در ماوراء النّهر و آن دیگر به تركستان
رواج دین آن شه شاه اسماعیل دریادلبه نام او زدی شمشیر كین بر فرق شیبك خان
اعادی گر به ظاهر جفت او گشتند بیحاصلچه حاصل چون نهنگی شد اگر یك كرم در كرمان
نه سودی بل زیان بود از علوّ رتبه اعدا راخلاف باعث آن شد كه افتادند در خذلان
گرفتم اینكه خصمان هم قریشی بود از اوّلكجا بودند با ذات خبیث این كار را شایان
خلافت با كسی باشد كه نص كرده بر او ایزدبرو آیات فرقانی تمامی از نبی بر خوان
به دوش انداخت آخر خرقه غصب خلافت راخری كاوّل نبودی قالب او قابل پالان
______________________________
(1). ملی: «بر»
ص: 554 نخواهد گشت چون بلبل به فرق شاخ دستانزناگر زاغی به گلشن جا كند با حیله و دستان
كجا برپاست بنیانی كه آن را پست شد پایهچهسان برجاست «1»ایوانی كه آن را سست شد بنیان
الا ای خسرو قصر ولایت ای كه میباشدغلام آستانت حكمران بر قیصر و خاقان
دو صد همچون كلیمت مانده در كوه صفا قایمدو صد همچون ذبیحت كشته در كوی وفا قربان
چه خواهد بود عیسی چون كلیم آمد ترا خادمچه خواهد بود موسی چون شعیب آمد تو را چوپان
به حیرت از كلامت عارفان پاك فرّخ رخبه فكرت از مقامت صوفیان صاف عالی شان
ز بندرگاه كویت در دیار قدسیان دایمملایك برده كالای رضا بالا چو بازرگان
به پیش هر سبق خوان دبستان كمالاتتارسطو كودك نادان فلاطون طفل ابجد خوان
به یك حرف از لبت تفسیر فرقانی بود ظاهركلامت را بلی فرقی نباشد هیچ با فرقان
شدی تا صاحب دیوان تو اندر ملّت احمدكشیدی از سر كلكت به هر ملّت خط بطلان
به اسرار ازل هستی تو تا روز ابد داناسلونی گفتن از جرأت بر این معنی بود برهان
نباشد لایقت كس در جهان بهر پرستاریغلامان سر كوی ترا عار است از غلمان
______________________________
(1). ملی: «چنان برپاست»
ص: 555 نثار آرند در راه گدایان سر كویتسپهر این نیّرین و انجم و دریا در و مرجان
مگر مردود میگردد ز باب آسمان جاهتكه ماه آسمانی میفتد هر ماه در نقصان
نسیم صبحدم آرد خبر از روی و كوی توكه در گلزارها بلبل نوا خوان است و گل خندان
[328] ز ضرب ذو الفقار گشته جاری چشمه خونیهنوز آن چشمه خون دارد از بئر العلم جریان
بدرّی مغفر دارا بهسر خفتان جم در برچو سوی رزمگه تازی به سر مغفر به برخفتان
تو از زور شجاعت صد چو رستم در كمند آریبه رویینتن ز دستان غالب ارشد رستم دستان
نبود و نیست همرزمت به زیر آسمان مردیبه میدان تو این مردان زنانند ای شه مردان
كف جود و دل یارت شبیه مهر در ظلمتسر تیغ و تن خصمت نظیر ماه با «1»كّتان
خداوندا شهنشاها جهاندارا كه سال و مهمدیحت میسراید بلبل طبعم به صد الحان
به پایان صفات و ذات تو كی میرسد فكرتخیالی خسته از غوّاصی و این بحر بیپایان
تو هستی احمد و شد خاوری حسّان بلی باشدز مدح احمدی قاصر زبان كوته حسّان
مرا سرمایه اصلونسب از تست و نفروشممتاعم را اگر عالم گران گیرند یا ارزان
______________________________
(1). مجلس: «در»
ص: 556 بلی كالا امانت گر شود وانگاه از منعمهمان بهتر كه دایم بسته دارد كس در دكّان
به ملّت اصلوفرع دین احمد را نیم منكرگواهم باش كه این معنی خود از جان میكنم اذعان
به جز این اصلوفرعم اعتقاد دیگری باشدكه سنجیدم حدیث اختلاف بوذر و سلمان
هوایت خاوری را كرده مأوا در رگوریشهولایت این رهی را گشته توام با دل و با جان
ز كویت تا به كی پایم جدا چون ماهی از دریاز بابت تا به كی دستم جدا چون بلبل از بستان «1»
به زنجیر جفا من پای بستم تا به كی حسرتبه زندان بلا من مبتلایم تا به كی حرمان
عزیزان جمله اندر راه و من سرگشته در منزلحریفان جمله اندر وصل و من پا بسته در هجران
به محشر نیست یك ثوب ثوابم در بر و خواهمكه گردد جامه لطف تو زیب قامت عریان
ز گوشم صوت چاوشان رباید هوش و پس بینمكه دل از شوق كویت پای كوبانست و دست افشان
در آن هنگام یاران از ملامت میسرانیدمكه این هنگامه از بهر فلان شخص است یا بهمان
خوش آن ساعت كه ختلی را فشارم پای بر پهلوخوش آن حالت كه بختی را گذارم بار بر كوهان
بخوان و میهمانی كن سگان آستانت راكه از شوق زمین بوست جگر شد پاره دل بریان
______________________________
(1). ملی: «ز بابت تا به كی دستم رها شد چون بلبل بستان»
ص: 557 ولی با این حقارت «1»از سگانت شرمسارم منكه بیحد میزبان ناقابل آمد محترم مهمان
همی تا افسر و دلبر «2» بود آیاتی از عشرتهمی تا خنجر و پیكان بود ادواتی از عدوان
بود احباب جاهت را به سر افسر ببر دلبربود اعدای دینت را به تن خنجر به دل پیكان
______________________________
(1). ملی: «محقر»
(2). ملی: «دكبر»
ص: 558
بخش 9
بهاریّه سال میمنت مآل یونت ئیل مطابق با سنه یكهزار و دویست و سی و هفت هجری و حركت موكب اعلی به سلطانیّه
لاله نعمان چمن سپهر اخضر و شمع فروزان شبستان این بلند منظر، اعنی مهر انور بعد از انقضای سه ساعت و سی و نه دقیقه از روز پنجشنبه بیست و ششم شهر جمادی الثّانی سنه یكهزار و دویست و سی و هفت هجری مطابق با یونت ئیل تركی به مأمن بیت الشرف حمل قرار یافت و عرصه خاورزمین گلشن از تعیین معتمد ابر آذار رونق پیرار و پار دید. پاشایان رومینژاد دی و بهمن كه به استرداد توپراق قلعه چمن با جنود نامعدود زاغ و زغن پای در دامن بودند، از عزیمت باد نوروزی كه نایب سلطان بهار است، روی به هزیمت نمودند. نوباوگان سرو و صنوبر به تاخت ولایات دار السّلام گلشن و شهرزور چمن تاختند و قلعهجات باغ و راغ را از یورش جنود بهاری مسخّر ساختند.
هوای گلستان كه از فور ریاحین الوان غیرت فزای نافه تاتار بود، در طبیعت بهمن اثر كام ثعبان یافت و از تأثیر آن فوجفوج خیول بهمنی از شهربند گلزار به عزم دیار عدم روی برتافت. یغماگران تنگچشم زاغ و زغن به تاخت حوالی ارض فیض آثار چمن دست گشادند و از عزیمت باد نوروزی كه والی خاورزمین گلشن است روی به هزیمت نهادند.
شیخ عمامهدار شكوفه به شفاعت جرم پاشای اسفند به درگاه دارای بهار رسید و ایوان جمشید از فرّ شكوه جمشید رشید طعنهزن طارم خورشید گردید و بزم شیلان نوروزی طعنه بر مخترعات جمشید زد. همّت دریانوال خسروی جیب و گریبان آمال را پر ساخت و پس از انقضای بزم شیلان به نظم كیهان پرداخت تركان خونخوار و پلنگان
ص: 559
هژبر ادبار از هر ناحیت و دیار برحسب احضار به دربار معدلتمدار روی آوردند و نسقچیان ضرغام آهنگ حسب الفرمان شهریار با فرهنگ به قرق ارباع قنقرا و لنگ روی كردند.
چون نوّاب شجاع السّلطنه حسنعلی میرزا والی ملك خراسان استدعا كرده بود كه درین سال نیز جناب معتمد الدّوله میرزا عبد الوهّاب [329] منشی الممالك به جهت قرار برخی از مهمّات مأمور به خراسان شود و از عرض راه استمالت خوانین بدبنیاد را به صوب خبوشان و آن سامان رود، لهذا آیات مكنونات ضمیر منیر یكیك به گوش هوش او خوانده شد. در روز سهشنبه پنجم شهر شوّال المكرّم موكب اعلی وارد عمارت مباركه سلیمانیه كرج گشته جناب معزّی الیه از آن منزل دامن عزیمت به صوب مقصود افشانده آمد. یوم دوشنبه یازدهم شهر مزبور چمن سلطانیّه مضرب سرادقات جلال شد و عرصه آن دشت پهناور از هجوم لشكر مالامال گردید.
ذكر آمدن پاشایان عظام از دولت عثمانی به سرحدّات و عزیمت نوّاب نایب السّلطنه به آن ولایات و ایراد برخی روایات
وقایع تسخیر قلاع توپراق قلعه و غیر آن از بایزید و سایر در وقایع سال قبل مفصّلا نگارش داده شد و به جهت اطّلاع خوانندگان كلّیّات و جزئیات مطالب بر طبق اظهار نهاده آمد. در این سال، امینان دولت عثمانی محمّد رؤف پاشا و جلال الدّین محمّد پاشای معروف به چاپان اوغلی را كه از اعاظم پاشایان آن دولت بودند با ابراهیم پاشا و حافظ علی پاشا به سرعسكری ولایت ارزنة الرّوم و استرداد قلاع متصرّفی كارپردازان این دولت ابد ملزوم بل به عزیمت استخلاص ولایات آذربایجان با هفتادهزار جمعیّت و توپخانه افزون از غایت نامزد و روان نمودند.
بعد از ورود پاشایان به ولایت ارزنة الرّوم پای جلادت به استرداد قلعهجات متصرّفی گشودند. محمّد امین رئوف پاشا خود در ارزنة الرّوم توقّف كرد و جلال الدّین محمّد پاشای چاپان اوغلی را با سایرین بهسمت ولایات وان و بایزید گسیل آورد.
ص: 560
نوّاب نایب السّلطنه در اواخر شهر شعبان المعظّم با جیشی انبوه و توپخانه صاعقه شكوه از دار السّلطنه تبریز حركت نمود و در ولایت خوی نزول اجلال فرمود و چون حسن خان قاجار قزوینی برحسب امر والا در بدایت بهار با جمعی از جماعت ایروانی به تاختوتاز ولایت قارص و نریمان و گرفتن قلعه مغازبرد رفته بود، لهذا بعد از جدال با سپاه رومی، سعید آقا نام سیواسی را با یكهزار نفر اسیر روانه حضور والا نمود. نوّاب اشرف از فرط مروّت ذاتی جمیع اسرا را آزاد ساخت و چون سعید آقا مرد معتبر زباندانی بود، او را نزد جناب محمّد رئوف پاشای سرعسكر ارزنة الروم سفیر كرده به اعلام نصایح مشفقانه پرداخت كه: اولا سوء سلوك را با اهالی حاج عجم موقوف دارند و ثانیا واسطه صلح گشته همّت به موافقت دو دولت علیّه گمارند.
بعد از وصول سعید آقا به ارزنة الرّوم شدّت سوء سلوك با اهالی حاج زیاده شد و حضرت ولیعهد دوران تنبیه آن سركشان را آماده آمد. اوّلا مراتب را به اولیای دولت علیّه معروض داشت و جناب اللّهیار خان دولوی قاجار برحسب امر صاحبقران نامدار با ده هزار سوار و پیاده جرارّ در روز سهشنبه بیست و پنجم شهر شوّال المكرّم به عزم امداد نوّاب ولیعهد دوران از چمن سلطانیّه روی به آذربایجان گذاشت [و] حضرت ولیعهد ظفر فرجام در اواسط شهر صیام باكمال شوكت و احتشام و ازدحامی ما لا كلام از بلده خوی حركت فرمود و در منزل چالدران نزول اجلال نمود. چون منظور نظر آن بود كه افتتاح كارها از طرف وان شود، لهذا جمعی از افواج قاهره را بهسمت الپاق و سلماس مأمور داشت و بلافاصله خبر رسید كه جلال الدّین محمّد پاشای، چاپان اوغلی و سایر پاشایان بهطرف توپراق قلعه رفته و حافظ علی پاشا كمر همّت به تسخیر قلعه بسته و جلال الدّین محمّد پاشا سنگری ترتیب داده و در آن نشسته و ابراهیم پاشا به محافظت او در خارج سنگر پیوسته است، بنابرآن نوّاب ولیعهد دوران جمعیّتی را كه بهسمت وان روان فرموده بود، احضار به ركاب ظفرمآب و عقاب رایات فیروزی آیات را از چالدران در پرواز آورده به عزم الشكرد وارد اواچق شد.
از اتفاقات، معادل سه چهار هزار نفر از اكراد رومی دلوباش و هیطا سكنه وان «1»
______________________________
(1). ملی: «میكنند و آن».
ص: 561
[330] فرصت [را] غنیمت شمرده و بر سر ایلات خضرلو و تكوری كه در توره و حاجی بیك مقام داشتند، ریختند. جماعت تكوری با آنها موافقت نموده قدری گوسفند از ایلات خضرلو غارت كرده روی به راه آوردند. سهراب خان غلام گرجی با فوج سرباز مراغه [ای] و سواره ایشان كه از غازیان مأموره به سلماس جدا شده به ركاب والا میشتافت، در عرض راه به اكراد وان مقابله یافت. از هنگام ظهر تا وقت غروب جنگ درپیوست و رشته ثبات اكراد از جانفشانی ایشان از هم بگسست. ایل تكوری را برگردانیدند و غنایم خضرلو را نیز استرداد كرده بقیه السیف اكراد مخذولا منكوبا برگردیدند و همچنین فتحعلی خان دولو بیگلر بیگی خوی و محمّد زمان خان خالوزاده حضرت ولیعهد خجسته پی كه به تاخت وان رفته بودند، در منزل اواچق با غنیمت بسیار و دواب و اغنام بیشمار به ركاب ظفر آثار پیوستند و از قراری كه خبر رسید، حافظ علی پاشا و جمعیّت رومی با كمال اصرار كمر همّت به تسخیر توپراق قلعه بستند و مستحفظین آنجا كه یكصد نفر خلج بودند، جواب لشكر روم را محوّل به تقریرات مهرههای آتشین تفنگ نمودند.
چون كار بر ایشان تنگ شد، مسرعی نزد حسن خان فرستادند و پیغاماتی كه محرّك عرق نام و ننگ باشد دادند. حسن خان نیز مراتب را به خدمت والا عرض كرد و موكب فیروزی كوكب بلادرنگ از منزل اواچق حركت نموده روی سعادت به صوب مقصود آورد. در هنگام عبور از قراكلیسیا، موازی دوهزار خانوار از ارامنه را كه در آنجا توقّف داشتند كوچانیده در دیاوین و محالات متصرفی كارپردازان دولت ابد قرین بنای توقّف گذاشتند.
حضرت ولیعهد دوران از منزل آل عرب صبح روز شنبه یازدهم شهر شوّال المكرّم حركت و قرار داد چنین فرمود كه آن شب در اردوی حسن خان استراحت نموده روز یكشنبه به مقابله و مقاتله اعدا پردازد.
ص: 562
ذكر مجادله نوّاب نایب السّلطنه با سرداران سپاه دولت عثمانی و شكست آن خیول شیطانی از تأئیدات حضرت سبحانی و بخت بلند اعلیحضرت صاحبقرانی و گردشات آسمانی «1» و قرار معاهده ثانی
بعد از آنكه پاشایان دولت عثمانی قرار توقّف نوّاب اشرف والا را در اردوی حسن خان شنیدند، در تسخیر توپراق قلعه بیشتر مصرّ گردیدند. مستحفظین قلعه باز آدم به اردوی والا تعیین و مراتب را عرضه داشت رای خورشید قرین نمودند. آتش غضب قیامت لهب زبانه كشید و قرار توقّف یكشنبه را نیز موقوف كرده و حسین خان سردار و حسن خان برادر او را برداشته، با فوجی از غلامان و چند نفر بلد به سمت اردوی رومیان روانه گردید. قریب به سنگر كه رسیدند، رومیان جمعیّت قلیلی به نظر درآورده و معادل چهارهزار نفر دلوباش منتخب كرده با چهار عرّاده توپ از پناه پشته [ای] كه سركوب بود آمدند و با آن جمعیّت قلیل مشغول زدوخورد شدند.
جلال الدّین محمّد پاشای چاپان اوغلی، ابراهیم پاشا را با دههزار نفر به محافظت سنگر گماشت و حافظ علی پاشا را كماكان به محاصره توپراق قلعه گذاشت و خود با سلیم پاشای حاكم بایزید و پنجاههزار نفر از رومیان عنید و توپخانه شدید از سنگر برآمده در صحرایی وسیع چند تیپ ترتیب داده در برابر صفوف سپاه ایرانی جلوهگر شد. چون هنوز جمعیّت سرباز و توپخانه سركار والا در عقب بودند، رومیان به ملاحظات چند در ابتدا سركوبها و پشتههایی كه در آن دشت بود تصرّف نمودند. در هر سر پشته و سركوبی جمعی از قدراندازان زبردست و چند عراده توپ گذاشتند و همّت قاصر بر آن گماشتند كه بعد از صفآرایی خود از نشیب و مأمورین فراز بر لشكر ظفر طراز عرصه را تنگ آرند- و العیاذ باللّه- نیّت بر چشم زخم گمارند.
پس از آنكه افواج قاهره و توپخانه شاهره «2» از عقب رسید، حضرت ولیعهد زمان بدون ملاحظه خستگی و تشنگی ایشان كه شصت و هفت فرسخ راه پیموده بودند،
______________________________
(1). مجلس: «حضرت صاحبقرانی و تأئیدات آسمانی».
(2). ملی: «شاهزاده».
ص: 563
در همان لحظه مصمّم جدال شد. چون در تصرّف [331] سركوب و پشته از خیالات خام رومیان آگاه شده بود، نخست لشكر قیامت اثر را حكم به یورش آنها فرمود. از طرفی حسن خان قاجار قزوینی با افواج قاهره خوئی و ایروانی و نخجوانی، و از سمتی دیگر نجف قلی خان گرّوس و جعفر قلی خان مرندی و قاسم خان تركمان و محمّد رضا خان برادر ابراهیم خان بادكوبه [ای] با سربازان تبریزی و مرندی چون دعاهای مستجاب بر آن پشتهها یورش برده و از گلولههای پیدرپی توپ و خمپاره رومیان روی باز پس نكرده بر فراز پشته رسیدند «1» و افواج ابواب جمعی حسن خان كمال كوشش و جلادت به عمل آورده توپخانه رومیان را متصرّف گردیدند.
چاپان اوغلی چون این نوع جانفشانی از لشكر ایرانی ملاحظه نمود، جمعی دیگر را به امداد اشخاصی كه در سركوبها مشغول جدال بودند پای تهوّر برگشود. رومیان در فراز پشته مردانگیها كردند و یك دفعه توپخانه خود را پس گرفته بار دیگر از وقوف و جلادت حسن خان بهطوری كه گرفته بودند، سپردند. بالجمله ازین جسارت رومیان حوصله حضرت ولیعهد زمان به سر رسید و نوبت جدال در آن دشت پهناور گردید. قول همایون و تیپ امیر خان خالو را كه در برابر تیپ چاپان اوغلی و تیپ سلیم پاشا بود، حكم به یورش داد و سایر تیپهای میمنه و میسره و قلب و جناح را كلّا بر سر تیپهای رومیان فرستاد.
آن دریاهای موّاج به یك دفعه از جا حركت و روی به افواج رومی آوردند و رومیان نیز در اوّل وهله «2» خیرگی كرده پای ثبات افشردند. در آن یورش لطفعلی [خان] كتول كه بر سر توپخانه رومیان تاخته دو نفر توپچی را نیز از پا درانداخته بود، به سبب گلوله [ای] كه بر دهانش خورد فی الفور بمرد. بالجمله در آن هنگامه كار از پیكار توپ و تفنگ درگذشت و از آمیزش آن دو سپاه كینهخواه نوبت جدال خنجر و شمشیر گشت.
القصّه از تفضّلات خداوندگار كارساز و بخت بلند صاحبقران عدو گداز و سعی حضرت ولیعهد جلادت انباز و دلیری دلاوران ظفر طراز، چاپان اوغلی كار را دیگرگون دید و سلامتی تن را خواسته چون بخت وارون خویش برگردید. تا اندرون سنگر در
______________________________
(1). ملی: «رمیدند».
(2). ملی: «وحله».
ص: 564
جایی درنگ ننمود. سواره بینظام لشكر ظفر اثر در عقب او پای جلادت برگشود. حافظ علی پاشا كه در تسخیر توپراق قلعه اصراری داشت، بعد از فرار چاپان اوغلی در عقب او روی به سنگر گذاشت. چون ابراهیم پاشا مستحفظ سنگر بود، نوّاب ولیعهد زمان تصوّر فرمود كه شاید آسیبی به سواره بینظام رسد، لهذا توپخانه و پیاده نظام را علی التّعجیل برداشته به امداد سواره بینظام شتافت و ابراهیم پاشا ازین ملاحظه تاب درنگ نیافته روی برتافت.
چاپان اوغلی در سنگر نیز ثبات قدم نورزید و خاك بر فرق عار و ننگ بیخته روانه ارزنة الرّوم گردید. پاشایان دیگر هریك به طرفی گریختند و از عقب هركدام جمعیتی مأمور گشته خون آن بیدینان را با خاك راه آمیختند. نوّاب ولیعهد مظفّر با یك جهان فتح و ظفر وارد سنگر چاپان اوغلی بداختر شد و جمیع توپخانه و قورخانه و بیوتات و خزاین سه اردو به انضمام خیمه و خرگاه و علم و دستگاه و احمال و اثقال «1» كلّا كسیب غازیان غضنفرفر «2» شد. «3» هفتادهزار جمعیتی كه به همراه پاشایان در دعوا بود، بیاغراق معادل پنجاههزار نفر از صدمه غازیان ظفر اثر روی به دیار سقر نمود. بالجمله حضرت والا یك روز به جهت ضبط اموال در سنگر توقّف كرد و روز دیگر به منزل خالباز كه بهترین ییلاقات است، روی آورد.
این معنی از تحقیق گذشته و خود رومیان نیز درین مسئله متّفق گشتهاند كه هرگاه رای مبارك نوّاب نایب السّلطنه در همین سال و سال قبل تعلّق گرفته بود، به یك عزیمت ولایت ارزنة الرّوم را تصرّف مینمود. هرقدر امنا و وزراء و امرا اصرار كردند، در جواب فرمود كه امروز دولت اسلام منحصر به ایران و روم است و در حقیقت دولت روم سپری است فی مابین قرالات فرنگ و این دولت ابد ملزوم. ستیزه این دولت با دولت علیّه عثمانی تیشه برپای خود زدن است و دشمنان را بر سر كار آوردن. همان بهتر كه باب صلح زنیم و خصم را با كمال قدرت از خود ممنون كنیم. از همان منزل خالباز حضرت میرزا محمّد تقی آشتیانی مستوفی را با احكام بلیغه نزد [332] محمّد امین رئوف پاشا گسیل ساخت و بعضی تكالیف در باب قرار كار مصافات كرده خود به اقامت پرداخت.
______________________________
(1). ملی:- «و بیوتات و خزاین سه اردو به انضمام خیمه و خرگاه و علم و دستگاه و احمال و اثقال»؛ با استناد به نسخه مجلس.
(2). مجلس: «غظنفر».
(3). مجلس: «آمد».
ص: 565
محمّد امین رئوف پاشا بعد از وصول میرزا محمّد تقی عرض نمود كه با توقّف موكب اشرف درین سرحدّ، كار موافقت ممتنع است و وقوع مسالمت و قرار كارها در ابتدای بهار به تعیین وكلای طرفین واقع. نوّاب نایب السّلطنه تدبیر او را پسندیده میرزا محمّد تقی را احضار فرموده به جانب تبریز راجع گردید. مژده این فتح نمایان در هشتم شهر ذی حجة الحرام در چمن سلطانیه به عرض داور دوران رسید و حضرت والا مورد تفقّدات گوناگون گردید. حسن خان قاجار قزوینی شیراوژن ملقب به سار و اصلان شد و هریك از جانفشانان به علاوه لقب ارجمند خانی از اعطاء خلاع فاخره قرین افتخاری بیپایان آمد. تاریخ این فتوحات نمایان از كلك مؤلّف مدحت اركان تراوید و به جهت یادگار درین نامه فصاحت شعار ثبت گردید.
لمؤلّفه:
عبّاس شاه غازی شد سوی روم و آمداز طالع شهنشاه آن مرزوبوم مفتوح
شهباز دولت آورد از طالع شهنشاهآباد صعوه مغلوب ویران بوم مفتوح
كی باشد ای خداوند كز فرّ یاری بختهم بوم هند مغلوب هم شام روم مفتوح
صد رسم تازه آورد تا كرد خصم مغلوبوان مرز بینهایت از آن رسوم مفتوح
شد فتح هرچه باره زان جیش بیشمارهیا كرده حصن گردون جیش نجوم مفتوح
بر منبر مدن شد هر عالمی سخنسنجبر چهر هرچه نادان باب علوم مفتوح
تاریخ فتح از عقل شد خاوری طلبكارگفتا ز شاه عبّاس ابواب روم مفتوح
ص: 566
ذكر تعیین نوّاب شاهزادگان به خرابی ساحات بغداد و شهرزور و حركت موكب اعلی به جانب عراق و وقایع بلای و باو غیره تا هنگام ورود خسرو آفاق به دار الخلافه جاوید میثاق
بعد از وصول مژده فتوحات حضرت ولیعهد مظفّر رای همایون صاحبقران ظفر پرور بر آن «1» مقرّر شد كه چون هنگام گزك و فرصت است، عقاب رایات ظفر آیات به عزم استخلاص ولایت بغداد بال فیروزی فال گشاید، شاید به این وسیله سعادت زیارت مشاهد مطهّره عتبات عالیات نیز رخ نماید، لهذا در منقلای موكب فیروز، اولّا نوّاب محمّد حسین میرزا صاحب اختیار سرحدات عراقین عرب و عجم را با سواره و پیاده ابواب جمعی آن حدود و ده عراده توپ البرزكوب به صوب بغداد نامزد نمود و امیر كبیر محمّد قاسم خان قوانلوی قاجار را با قادراندازان «2» استرآبادی و هزار جریبی به التزام ركاب معزّی الیه روان فرمود. پس از آن نوّاب عبد اللّه میرزا صاحب اختیار ولایت خمسه را به انضمام سواران خمسه [ای] و پیادگان استرآبادی «3» و سمنانی و دامغانی به تسخیر ولایت شهرزور مأمور ساخت و مطلّب خان و ذو الفقار خان دامغانی را نیز با دستجات مأموره در ركاب حضرت معزیّ الیه به سربازی درانداخت و از امراء با اعتبار فضل علی خان قوانلوی قاجار و امان اللّه خان والی كردستان هریك با سواره خویش مأمور و میرزا فضل الله علیآبادی مازندرانی مستوفی، كه خدمت لشكرنویسی نیز داشت، به جهت رسانیدن مواجب و علوفه سپاه منصور از مأموریّت مسرور شد. این جمعیّت موفور در بیست و دویّم شهر ذی قعدة الحرام از چمن سلطانیّه روانه و ظهور این مراتب حركت موكب اقدس را نیز بهانه آمد. در روز چهارشنبه سیّم شهر ذی حجّة الحرام از چمن مزبور حركت دست داد و عید اضحی را در چمن بیجین من محالّ اسفندآباد به سر برده روی سعادت به چمن پارسیج نهاد. مژده فتوحات دراری بحار خلافت در آن سرزمین به گوش هوش صاحبقران بیقرین رسید و صورت ماجرا از كلك دبیران ایشان به این سیاق
______________________________
(1). ملی:- «پرور بر آن».
(2). تیرانداز و كمانداری كه تیر او خطا نكند. (معین، ذیل قادرانداز).
(3). مجلس:- «استرآبادی».
ص: 567
محرّر گردید كه: نوّاب محمّد حسین میرزا ولایات مندلیج و جستان «1» و بدرائی «2» و زرباطیه «3» را از طالع فیروز خسروی مسخّر و به خیال عزیمت بغداد در منزل بعقوبه ماوی و مقرّ دارد و داود پاشای وزیر بغداد، جناب سیّد عبد الله شبّر را «4» به شفاعت برانگیخته و عبد اللّه میرزا نیز در سامان شهرزور و ایل بابان تا توانسته [333] خونها ریخته است.
از آنجا كه همواره نیش با نوش توام و ماتم و سور باهم است پس از دو روز اخبار متواتره رسید كه بلای وبایی عظیم در اردوی نوّاب شاهزادگان لازم التّكریم افتاده و هردو اردو را متفرّق كرده است و هركسی به دیاری و هر تنی به مرغزاری روی آورده و مطلّب خان سركرده دسته دامغانی نیز ازین بلا جان داده. بالجمله این بلا نیز در اردوی همایون سرایت كرد و بر سبیل استمرار هر روز جمعی را به معرض تلف درآورد. احدی را جرأت این عرض نبود تا اینكه مفخّر السادات میرزا محمّد حسین اصفهانی حكیم باشی زبان به عرض این مراتب گشود. چون یكی من جمله تدبیرات، از جمعیّت دور بودن و در متنزّهات و ییلاقات آسودن است، لهذا صاحبقران اعظم به مفاد «عرفت الله بفسخ العزائم» عزیمت بغداد را موقوف داشت و لشكر ظفر اثر را مرخّص اوطان نموده با معدودی از خواصّ محارم در باغات خارج شهر همدان و دامنه كوه الوند چند روزی بار اقامت گذاشت. از اتّفاقات، این بلا در آن ولا نیز سرایت كرد و چند نفر از خاصّان حضرت را عقاب مرگ به چنگال وبا اسیر آورد.
جعفر قلی خان نوایی قوریساول باشی و دوستعلی خان بسطامی معیّر الممالك و میرزا مقیم مستوفی ساروی مازندرانی، تصدّق فرق فرقدسا شدند و این بنده مدحت گزار نیز نیم شبی گرفتار این رنج جانگزا آمد. چون بلای وبا از قرار تجربه سه مرتبه است و این بنده به مرتبه اولین كه عبارت از خفگی قلب و پیچش سر باشد گرفتار گشتم، لهذا از استعمال آب سیر و تریاك از مرض موت درگذشتم. خلاصه موكب اعلی از دامنه الوند نیز نهضتآرا و روزی چند كه عبارت از ایّام عاشوراست، و در قصبه نهاوند بهشت
______________________________
(1). امروزه جصان خوانند در جنوب غربی بدره در خاك عراق امروزی قرار دارد.
(2). امروزه بدره خوانند در جنوب غربی زرباطیه.
(3). زرباطیه در شمال غربی مهران در خاك عراق امروزی.
(4). ملی: «شیراز».
ص: 568
مانند اقامتآرا گردید. اگرچه وجود مسعودش را به سبب هواخوردگی «1» عارضه [ای] رسید، ولی- الحمد للّه و المنّه- از یاری حضرت خالق و سعی اطبای حاذق، آن ذات كامل الصّفات آسیبی ندید. امیر معظّم اللهیار خان دولوی قاجار كه از قرار نگارش به سرداری سپاه ظفر همراه از چمن سلطانیه به سامان آذربایجان شتافت، بعد از شكست «2» چاپان اوغلی به تبریز رسیده و از همانجا با جمعیّت ابواب جمعی برگردیده در بلده نهاوند از شرف بساطبوسی اعتباری كامل یافت.
تقریبا در این سال در ولایات آذربایجان و عراق و فارس و غیر آن معادل یكصد هزار نفس از بلای وبا جان دادند و بار اقامت در صحرای عدم گشادند. خلاصه بعد از تعزیهداری جناب خامس آل عبا- علیه التّحیة و الثّنا- چند روزی نیز در دار السّرور بروجرد به عیش و نشاط به سر شد [و] نوّاب محمّد تقی میرزا از پیشكشهای گوناگون به شاهنشاه عدالت مقرون و تعارفات از حد افزون با امنای دولت همایون خدمتگزار و چاكرپرور آمد.
بعد از آنكه از شدّت این بلا در دار الخلافه طهران «3» و عرض راه اطمینانی دست داد، موكب فیروز به عزیمت رجعت به مقرّ خلافت روی نهاد. دو «4» روزی در روضه مطهره معصومه قم به زیارت سر شد و روز چهارشنبه بیست و چهارم محرم الحرام سنه یكهزار و دویست و سی و هشت، عرصه دار الخلافه از یمن ورود شهریار مظفّر جنّت سیر و سپهر اثر آمد.
ذكر وقوع واقعات در دار الخلافه اعّم از خبر فتوحات آذربایجان و صفحات تركمان و وصول نوّاب شاهزادگان و غیر آن و سایر وقایع زمان جنت سبز سپهر خضرا
از جمله اخبار سارّه كه در دار الخلافه طهران به عرض خسرو صاحبقران رسید،
______________________________
(1). مجلس:+ «فی الجمله».
(2). مجلس:- «شكست».
(3). مجلس:- «طهران».
(4). مجلس: «و».
ص: 569
یكی آنكه در ایّام غیبت ولیعهد دوران، متمرّدین ولایت وان به مرافقت اكراد بدنژاد علی الغفله بر سر سلماس ریختند و پس از غارت بیكران خون جمعی بیگناه را با خاك راه آمیختند.
نوّاب ولیعهد دوران بعد از مراجعت به دار السّلطنه تبریز، یوسف خان گرجی را با دسته بهادران و فوج روسیه نو مسلمان به دفع آنها گماشت و پس از حركت یوسف خان از سلماس، عثمان بیك هرتوشی و نصیر خان بیك، ولد مصطفی خان حكاری [334] كه با پدر رفتاری برخلاف آداب فرزندی و بردباری داشت، با سههزار نفر از اكراد آن حدود روی به مقابله یوسف خان گذاشت.
از بخت فیروز خسروی شكست كامل به طایفه اكراد رسید و عثمان بیك و نصیر خان بیك هریك روانه دیار ادبار گردید. یوسف خان بعد ازین فتح نمایان به عزم تسخیر قلعه باشقلان رایت برافراخت و از ابتدا برجی را كه در برابر قلعه برفراز پشته و از قادراندازان اكراد مشحون گشته بود، به فاصله دو ساعت مسخّر ساخت. قلعه باشقلان نیز به سهولت به دست آمد و مستحفظین قلعه و برج كلا عرصه شمشیر مجاهدان حقپرست شدند. یوسف خان، ابراهیم خان حاكم باشقلان را مصحوب «1» عسكر خان افشار ارومی به دربار ولیعهد نامدار فرستاد و تفرقه ایلات را از هر طرف جمعآوری كرده در امكنه قدیم منزل داد. مصطفی خان حاكم حكاری كه خود را از اولاد خلفای بنی عبّاس میداند، با هزارگونه امیدواری به تبریز آمد و ساغر آمالش از باده تفویض حكومت آن ولایت لبریز شد. در ازاء این موهبت عظمی، یك نفر صبیّه خود را نامزد حرم محترم نوّاب محمّد میرزا ولیعهد ثانی نموده با اوضاعی شایان به دربار ولیعهد دوران فرستاد و از ظهور قبول این منظور رایت مباهات برافراخت. بعد از مراجعت او، نصیر خان بیك پسرش از دیار فانی رخت بربست و مصطفی خان فارغ از مخالفت پسر نادان بر مسند حكومت حكاری برنشست.
یوسف خان دویست نفر از فوج بهادران را به محافظت قلعه باشقلان گماشت و خود راه «2» دار السّلطنه تبریز برداشت. نوّاب ولیعهد دوران، ایالت ولایت خوی و سرداری
______________________________
(1). همراه، به همراهی، به مصاحبت.
(2). ملّی: «راه راه».
ص: 570
آن حدود را به امیر خان دولوی قاجار محوّل نموده اختیار قلعه باشقلان و حكاری و كردستان را به عهده او مفوّض فرمود. بالجمله در همین سال جناب میرزا عیسی فراهانی ملقّب به میرزا بزرگ قائم مقام صدارت عظمی، كه از التزام موكب ولیعهدی دور، و در دار السّلطنه «1» تبریز مشغول انتظام امور بود، از بلای وبای عام درگذشت و آن منصب جلیل برحسب [امر] خسرو نبیل به جناب میرزا ابو القاسم ولد ارشد او محوّل گشت.
منصب وزارت حضرت ولیعهدی به حاجی میرزا موسی خان، ولد دیگر او محوّل شد و نعش آن مرحوم با احترامی تمام روانه ارض فیض محلّ گردید.
تاریخ وفات او از كلك مولف انشاد و درین روزنامچه ثبت افتاد.
لمولفه:
افغان كه رفت پاك وزیری ز روزگارعیسی دم و خجسته قدم پیر و رهنمای
عیسی به نام و شد به لقب میرزا بزرگقائم مقام صدر به باب جهانگشای
فرّخ وزیر راد ولیعهد ملكگیرعبّاس شاهپور شهنشاه پاك رای
زیبنده رخت و نیك پی و شاد و دلپسندفرخنده بخت و پاك و دل و راد و پارسای
بس پاكدل ز كثرت فكر خوشی طلببس نكته دان ز همّت رای طرب فزای
از صلب شاه مرز عرب آنكه ذات اودر انتظام شرع سزاوار مرحبای
جم را خلاص كردی از دام اهرمنبهمن برون نمودی از كام اژدهای
______________________________
(1). ملّی: «دالسلطنة».
ص: 571 گشتم جهان تمام و ندیدم چو او كسیاز ابتدا گرفته گذشتم ز انتهای
افتاد در وبا و بمرد آن جلیل مردو ز مردنش غمین همه یاران و اقربای
عالم نهاد ورست ازین بیدوام دهرمینو گزید و رفت ازین ناپسند جای
بگذر دلا ز ذكر عزای چنین بزرگاین قصّه غصّه پرور و این نكته غمفزای
تاریخ فوت او را بنوشت خاوریقائم مقام ملك ببین كشته از وبای بالجمله خبر دیگر كه در دار الخلافه جاوید سیر به عرض دارای «1» دادگر رسید اینكه: در اوایل شهر ربیع الاوّل سنه یكهزار و دویست و سی و هشت، موازی دوهزار نفر از جماعت تركمانان تكّه «2» ساكن مرو، به سالاری مراد سردار و تحریك والی خوارزم و اغوای خوانین اكراد چمشگزك حولوحوش ارض اقدس را تاختند و اسیر و مال فراوان گرفته به مراجعت پرداختند. نوّاب شجاع السّلطنه حسن علی میرزا فرصت جمعآوری لشكر نیافت، لاجرم با هفصد نفر از سواره «3» مروزی و غلامان جلادت نشان در عقب آن طایفه شتافت [335] [و] در چهار فرسخی ارض اقدس به آن جماعت رسید. «4» مراد سردار تكّه جسارت ورزیده و خود را بر پشته [ای] كشیده در برابر سركار شاهزاده به مدافعه كوشید. حضرت اشرف بیباكانه مانند شیر ژیان بر آن قوم روباهسان «5» حملهآور شده و به اندك كوششی از اقبال بیزوال خسروی، بنیاد قرار ایشان را زیروزبر كرد. اسرا و اموال را كلّا ریختند و توسن فرار برانگیختند. حضرت والا به نفس نفیس از عقب ایشان تاخت و معادل سیصد نیزه سر و یكصد و پنجاه نفر اسیر از آن قوم بداختر گرفته به مراجعت ارض اقدس پرداخت. جناب معتمد الدّولة العلیّه میرزا عبد الوهّاب نیز
______________________________
(1). مجلس:- «دارای».
(2). ملّی: «یكه».
(3). مجلس: «هفتصد سواره».
(4). ملی:+ «و»
(5). ملّی: «روباسان».
ص: 572
در اواسط شهر ربیع الاوّل به اتّفاق صید محمّد خان جلایر حاكم كلات شرفیاب آستان كیوان پاسبان شد و حضرت شیخ الملّة و الدّین، شیخ موسی نجفی هم به شفاعت وزیر بغداد استدعای استرداد ولایت مندلیج و دیگر بلاد، وارد دربار معدلت اركان آمد.
نوّاب حسین علی میرزای، فرمانفرمای مملكت فارس در روز سهشنبه بیست و دویّم شهر ربیع الاوّل از شرف تقبیل سدّه سنیّه اعلی مفتخر گشت. حضرت شجاع السّلطنه نیز در پنجم شهر رجب المرجّب وارد دار الخلافه [شد] و چون خوانین خراسان حضرتش را به داعیه خودسری نسبت داده بودند، بالطّوع و الرّغبه از مرزبانی آن ملك درگذشت. خلاصه چون مدّت هفت سال بود كه نوّاب شاهزاده محمّد ولی میرزا بعد از عزل از «1» والیگری خراسان در دار الخلافه طهران اوقات شریف را صرف مینمود و به سبب برخی رفتارهای ناهنجار كه با اهالی محله آبهنه «2» طهران كه محل سكنای او بود به عمل آورد و درین مدّت مدید «3» مغضوبا در دار الخلافه طهران به سر میبرد، لهذا درین سال فرّخ فال به توسّط نوّاب ظلّ السّلطان علی شاه خجسته خصال او را از گوشه بیاختیاری برآورده به صاحب اختیاری دار العباده یزد سرافراز فرمود. محمّد زمان خان، خلف حاجی محمّد حسین خان صدر اعظم حاكم سابق یزد بعد از زیارت بیت اللّه الحرام به دربار فلك احتشام شتافت و از منصب نیابت استیفای ممالك كه با برادرش عبد اللّه خان امین الدّوله بود، اعتباری زیاده از حوصله اوهام یافت.
______________________________
(1). ملی:- «از».
(2). مجلس: «آبهند».
(3). ملی: «پدید».
ص: 573
بخش 10
بهاریّه سال فرخ مآل قوی ئیل مطابق با سنه یكهزار و دویست و سی و هشت هجری و مأموریّت میرزا محمّد علی آشتیانی به ولایت ارزنة الرّوم و تفویض امور بابان به ولیعهد دوران
جلوهآرای قله البرز مثال سپهر، اعنی دارای جبلآرای مهر درین سال میمون مآل خجسته چهر بعد از انقضای نه ساعت و بیست و هشت دقیقه از روز مباركه جمعه بیست و هشتم شهر رجب المرجّب سنه یكهزار و دویست و سی و هشت هجری مطابق قوی ئیل تركی از هامون حوت به قلّه جبل حمل میل نمود و نوباوه سرو آزاد قلعه سرحدّ ولایت گلشن را كه به عدوان در تصرّف والی بهمن بود، از فرّ حشمت خسرو بهار گشود.
شهزادگان قوای نامیّه هریك در حدی از مملكت خراسان چمن فرمانروا گشتند و برخی نیز مایل گشت كوه و دشت گشته از والیگری ولایت گلشن درگذشتند. خسروگل بر قله البرز مثال گلبن قرار یافت و از چهر تابناكش انوار آتش طور بر ساحات گلزار و مرغزار تافت. شیخ عمامهدار شكوفه تكالیف والی چمن را از دارای بهار شنید و از دار الخلافه گلشن برگردید و وقایعنگار عندلیب به حمل خزاین ارض فیض فرض چمن به مخزن روضه مطهّره گلزار رخت كشید. سفیران باد نوروزی به ذهاب و ایاب پای گشادند و صدراعظم ابر آذار «1» را بعد از نظم ممالك گلزار به چمن دیگر جای دادند [و] عهد موافقت دارای بهار و سلطان مرغزار به وكالت قائم مقام ابر آذار و سفارت صرصر نجیب
______________________________
(1). ملّی و مجلس: «آزار».
ص: 574
شعار بههم بسته شد و زمام اختیار شهرزور چمن به كف كفایت باد نوروزی، كه نایب سلطان بهار است، پیوسته آمد. معتمدین شمال و صبا به نیابت دارای بهار به طوف كعبه گلزار شتافتند و صحن دیوان خانه سلطنت و [336] بزم ایوان خلافت به جهت جلوس میمنت مأنوس شاهنشاه معدلت آیت آرایشی تازه یافتند.
بعد از انقضای بزم نوروزی چند روزی به «1» بهجت و عشرتاندوزی به سر شد و دارای كشور را نوبت اهتمام در نظم مهام بحر و بّر. از قرار تحریر و عرض حضرت ولیعهد دوران، سلطان محمود خان خداوندگار مرزوبوم روم، محمّد امین رئوف پاشای سرعسكر ارزنة الرّوم را در باب كار مصالحت با این دولت ابد ملزوم، وكیل ساخت و مشار الیه نیز در خدمت حضرت ولیعهدی به عرض مراتب معلومه پرداخت. شاهنشاه فیروزیلوا هم، نایب خلافت عظمی را به اتمام این مهمّ وكیل فرمود و معزّی الیه نیز میرزا محمّد علی آشتیانی مستوفی را به ولایت ارزنة الرّوم گسیل نمود. بعد از ملاقات طرفین با یكدیگر، گفتگویی صادقانه كردند و دو وثیقه تركی و فارسی مشعر بر فصول چند نوشته بههم سپردند. «2»
چون كار موافقت و مسالمت دولتین علیّتین در همین سال به وساطت جناب میرزا ابو القاسم قائم مقام و نجیب افندی سفیر آن دولت با احتشام انجام یافت، لهذا بنده مؤلّف از تحریر وثیقه مزبور عجالة روی برتافت. به خواست خدا صورت عهدنامه مباركه در محلّ خود ایراد و خوانندگان را از ملاحظه آن قرار كار مواحدت دولتین خداداد مستفاد خواهد شد و هم درین سال خدمات سرحدیّه ولایت بابان به عهده كارپردازان حضرت ولیعهد دوران مقرّر شد و از اهتمامات ایشان، عبد اللّه پاشا از حكومت شهرزور معزول و محمود پاشا والی گشته، عامل شغل و عمل معتبر گردید.
ابراهیم خان بادكوبی با سربازان تبریز و مراغه به آن طرف شتافت و تا كركوك و موصل رفته و پیشكشها گرفته قلعه كوی را مسخّر ساخت.
______________________________
(1). مجلس:- «به».
(2). مجلس: «میبردند».
ص: 575
ذكر تصرّف داود پاشای وزیر بغداد در قصبه مندلیج و مأموریّت نوّاب محمّد حسین میرزا حشمت الدّوله به استرداد قلعه مزبور از گماشتگان آن وزیر گیج و پشیمانی داود پاشا و مراجعت شیخ موسی و مأموریّت وقایعنگار به آن ولا
بعد از آنكه داود پاشا جناب شیخ موسی نجفی را به استدعای عفو زلّات و استرداد قلعه مندلیج به دربار عالم مدار برانگیخت، به تصوّر اینكه با وجود توقّف جناب شیخ در دار الخلافه اكنون تصرّف در مندلیج منافی رای امنای دولت قاهره نیست، رشته انقیاد را بگسیخت. مصرف افندی نام معتمدی از خود را با حشری انبوه مأمور كرد و مشار الیه قلعه مزبوره را به شرارت اشرار از آنجا مفتوح آورد و ایمانی خان حاكم فراهان كه مستحفظ قلعه بود، راه فرار برداشت و محمّد علی خان كلهر به سبب ثبات قدم دستگیر گشته روی به دار السّلام بغداد گذاشت. بعد از عرض مراتب مزبوره به دارای جهاندار آتش غضب قیامت لهب زبانه كشید و نوّاب حشمت الدّوله مجدّدا به استرداد قلعه مزبوره مأمور گردید خسرو خان غلام گرجی خاصه، كه از توادزادگان ولایت تفلیس و از اسرای سال سرداری ایشپخدر سردار مملكت قفقاز است، با جانبازان بختیاری از درگاه آسمانجاه شهریاری امداد او را نامزد شد. قبل از ورود خسرو خان، از طالع فیروز خسرو دوران، قلعه مزبور به تصرف امیرزاده آسمان مسند آمد.
تبیین این مقال آنكه، نوّاب امیرزاده بعد از زیارت احكام علیّه با معادل پنجهزار سوار جرّار و پنج عرّاده توپ آتشبار از دار الدّوله كرمانشاهان حركت نمود و در همان روز ورود از یورش جنود مسعود كلهر و زنگنه و صاعقهباری توپ دوزخ روزنه، قلعه [ای] به آن استحكام را از فرّ طالع شاهنشاه فیروزی غلام در ظرف سه ساعت و نیم گشود. تیغ هندی میلاد و خنجر مصری نهاد، بر جان اشرار بغداد نهاد و قریب هشتصد نفر از آن فرقه را در دركات نیران جای داد. صورت این فتح نمایان در اواخر شهر شوّال المكرّم به عرض شاهنشاه معظّم رسید. خسرو خان غلام گرجی مأمور به توقّف [در] مندلیج گشته
ص: 576
نوّاب «1» [337] حشمت الدّوله محمّد حسین میرزا به دار الدّوله كرمانشاهان برگردید. لقب حشمت الدّوله، در آن اوقات یافت و از اعطای شمشیر مجوهر به وادی مباهات شتافت.
داود پاشای وزیر ازین سوء تدبیر پشیمان شد و معتمدی را با عریضه به دربار علیّه فرستاده به معاذیر ناموجّه رطب اللسان آمد. جناب شیخ موسی شفاعت او را زبان به ضراعت بگشود. شاهنشاه مروّت آیت از فرط رعایت جانب شرع مطهّر معاذیر داود را قبول فرمود و شروطی چند با جناب شیخ به میان آورد و صورت شروط را در فرمانی، كه به افتخار داود پاشا شرف صدور یافت، حكم به تحریر كرد:
اوّل آنكه، از خانقین عرب و عجم الی بغداد در سر جسر و شریعه امام اعظم، مراسم باجخواهی از زوّار عجم موقوف گردد.
دوّم آنكه، خزانه نجف اشرف را كه در فتنه جماعت وهّابی به ارض فیض فرض كاظمین- علیهما السّلام- آوردهاند، باز به اطّلاع معتمدین عتبات عالیات و معتمدی معتبر از جانب این دولت جاوید سمات برگردانند و طومار ممهوره به دربار معدلت سمات ارسال دارند تا مستوفیان دیوان اعلی در دفاتر معلّی ثبت آرند.
سیّم آنكه، در نجف اشرف و كربلای معلّی و كاظمین- علیهما السلام- حكّام خوش رفتار برگمارند و به توقیر و احترام علمای شیعه از عرب و عجم و رفتار با زوّار آن روضات ارم توام همّت مصروف دارند و دعاوی «2» شرعی اهالی عجم به مجتهدین شیعه رجوع نمایند و از عهده این مهمّات حسب الواقع برآید.
چهارم آنكه، علی العجاله مبلغ پنجهزار تومان زر مسكوك به شكرانه این حسن سلوك به دربار معدلت كیش ارسال دارد و همه ساله نیز همت بر انجام این خدمت گمارد.
بالجمله حضرت میرزا محمد صادق مروزی وقایعنگار به انجام این خدمات به اتّفاق جناب شیخ موسی مأمور شد و مقرّر گردید كه بعد از آنكه داود پاشا فقرات مفصّله را قبول كرد، وثیقه معتبری نوشته ممهور به مهر علمای اعلام و اشراف و اعیان دار السّلام به حضرت وقایعنگار سپارد و گماشتگان نوّاب حشمت الدّوله محمّد حسین میرزا به
______________________________
(1). ملی:- «نواب».
(2). ملی: «دعای».
ص: 577
تخلیه مندلیج پردازند و به معتمدین وزیر تسلیم سازند.
بعد از ورود وقایعنگار به آن دیار، وزیر مزبور مخالفت آن احكام علیّه را در قوّه قدرت ندید و جمیع شروط را ممضی داشته معتمدی از خود به اتّفاق حضرت وقایعنگار و «1» پیشكشی سزاوار به دربار كیوانمدار گماشته مشار الیه را مقضیّ المرام راجع گردانید.
ذكر تغییر و تبدیل ولات «2» خراسان و قزوین و بسطام و تعیین خدمت پاسبانباشیگری و سایر امور ایّام
خوانین مملكت خراسان چون ملاحظه نمودند كه نوّاب شجاع السّلطنه حسن علی میرزا را حریف شمشیر و تدبیر نیستند، لهذا تدبیرات اندیشیده از قراری كه ذكر شد نوّاب معزّی الیه را در حضرت خلافت- العیاذ بالله- به داعیه خودسری نسبت دادند و گاهوبیگاه به وساطت معتمدین خود گنجینه این ترّهات را سر میگشادند. «3» اگرچه دارای عاقبتنگر را علّت این ترّهات معلوم بود و اعتنایی به این مزخرفات نمیفرمود، ولیكن نوّاب شاهزاده به محض اطّلاع ازین اوضاع مصلحت خود را در استعفا دید و در حضرت سلطنت به دقّت تمام و رقّت ما لا كلام مستدعی ترك ایالت گردید. صاحبقران اعظم منظور او را از كمال فراست دریافت نمود و چون نوّاب علی نقی میرزا صاحب اختیار دار السّلطنه قزوین داوطلب این خدمت شده بود، لهذا منصب «4» والیگری مملكت خراسان را به او مفوّض فرمود. مشار الیه لقب «5» حجة السلطانی یافت و در غرّه شهر رمضان المبارك به پیشكاری جناب معتمد الدّوله میرزا عبد الوهاب و وزارت حضرت میرزا ابو القاسم اصفهانی مستوفی به صوب خراسان شتافت. اختیار ولایت بسطام نیز به نوّاب شاهزاده اللّهویردی میرزا رسید و به همراهی نوّاب حجّة [338] السّلطان روانه آن سامان گردید.
______________________________
(1). ملی:- «و».
(2). ملّی «ولایت».
(3). ملی: «سر میگشایند».
(4). مجلس:- «منصب».
(5). ملی: «گفت».
ص: 578
چون صاحبقران اعظم معامله ایالت مملكت خراسان را به جهات چند عاریه فهمید، لهذا نوّاب امام ویردی میرزای ایلخانی ایل جلیل و سركشیكچی باشی درگاه نبیل را كه برادر صلبی و بطنی نوّاب حجّة السّلطان است، به عاریه مأمور به ایالت قزوین گردانید تا خدمات درب سرای همایون معطّل نماند. میرزا اسد اللّه نوری وزیر عسكر به لقب ارجمند پاسبان باشی سرافراز شد و از تفویض خدمت كشیك سرای همایون در غیبت موكب ایلخانی بین الاقران قرین اعتبار و اعزاز آمد. چون مشاغل او در امورات عسكر زیاد بود، لهذا برحسب امر اعلی مستوفی الثّانی میرزا هدایت اللّه ولد مشار الیه به نیابت پدر به انجام این خدمت اقدام نمود. به نوّاب حسین علی میرزا فرمانفرمای مملكت فارس اذن مراجعت داده شد و نوّاب شجاع السّلطنه به رفاقت معزّی الیه و به جهت معالجه سوء مزاج، روی سعات به دار السّلطنه اصفهان نهاده چندی در آن دیار بهجت آثار به عیش و نشاط و صحبت ارباب انبساط به سر برده باز برحسب احضار در هفدهم شهر ذی قعده الحرام روی ارادت به كعبه آمال آورد.
ذكر ترك عزیمت سفر درین سال خجسته فرّ و وقایع واقعه در دار الخلافه جاوید اثر و زیارت [حضرت] معصومه (ع)
چون درین سال در اطراف ممالك محروسه سلطانی كاری كه موجب حركت رایات ظفر مبانی باشد، نبود، لهذا صاحبقران اعظم «1» ترك عزیمت سفر كرده اوقات همایون را صرف صید و شكار در ییلاقات شمران و قرب جوار میفرمود. چون شعبه [ای] از جبل مرتفع مطوّل البرز در شمال دار الخلافه طهران به دو فرسنگی واقع و بلوك شمران در دامنه آن جبل مرتفع است، لهذا شاهنشاه آگاه را در هنگام توقّف ییلاقات شمران خیال صعود بر فراز قله «2» آن كوه باشكوه، خورشیدوار از گریبان خاطر انورش سر برزد و فرّاشان با فرّ و شان دو روز قبل از حركت حضرت صاحبقران خیمه و
______________________________
(1). مجلس: «معظّم».
(2). ملی: «قلعه».
ص: 579
خرگاه سپهر اركان را در آنجا برده، سپهری دیگر برفراز آن كوه سپهر اثر برپا كردند و مباشرین كارخانجات سلطنت انواع مأكولات از اطعمه و اشربه و فواكه و غیره به قدر گنجایش چند روزه برده سفره عام در آن كوه سیمرغ مقام گستردند. شهریار با احتشام در اوایل شهر ذی قعدة الحرام در روزی سعادت فرجام سوار بر باره صرصر تك كوه مقام و با جمعی از ملكزادگان و خاصان با احترام، عازم آن قلّه كوه فلكفرجام شدند. از قراری كه خود از لفظ گوهربار شاهنشاه تاجدار شنیدم، از هنگام حركت اعلی از قصر كاوس امامزاده قاسم تا وصول برفراز كوه، مدّت چهار ساعت تمام توسنان باد پاره سپار از گام بدند. برفراز آن كوه چشمهای است كه در شدّت گرمای تابستان آبی كه از آن چشمه میتراود، بیامتداد زمانی منجمد میگردد و قرنهای نامعدود است كه كوهكوه یخ در قله آن كوه بر سر هم ریخته و آب سیال و صخره صمّا باهم آمیخته است.
رودخانه كرج كه از سمت غربی دار الخلافه به بلوك شهریار جاری و رودخانه جاجرود كه از طرف شرقی به بلوك ورامین ساری است، چشمه هردو یكی [است] و در همان مكان واقع بیشكی است. هوایش در ایّام تابستان به مرتبه [ای] سرد است كه زیست بیآتش ممكن نیست. آیا سورت سرمای زمستان چیست؟
خلاصه شبها برفراز آن كوه آتشبازان زبردست به حكم حكمران هر بلند و پست سحرپرداز و شعبدهباز بودند و اهالی دار الخلافه، انوار آتش موسی را در آن كوه طورآسا مشاهده مینمودند. مهدی قلی خان دولوی قاجار از شدّت سرما از پای تا سر منجمد گردید و جناب جالینوس انتساب میرزا محمّد رحیم شیرازی طبیب خاصّه از پیمودن آتش سیّال آن انجماد را رفع گردانید.
مولّف قطعه غزلی در آن اوقات انشاد و برفراز قلّه آن كوه به خاكپای همایون فرستاد. موازی یك قطعه كبك دری زنده [339] كه از طیور آن جبل ارزنده است، به انعام این بنده مقرّر شد و از ظهور «1» این عاطفت عظمی بر امثال و اقران مفتخر آمد و هی هذه.
لمولّفه:
ساحت قلّه البرز كه شه جسته مكانعرصه طور و در آن نور خدا گشته عیان
______________________________
(1). مجلس: «طیور».
ص: 580 بندگان در طلب نور تجلّی چو كلیمربّ ارنی همه را ذكر لب و ورد زبان
همگی ما صدق آیهفَاخْلَعْ نَعْلَیْكَ «1»همگی ما حصل پایه پور عمران
زان تجلّی شد اگر سینه سینا روشنزین تجلّی شده روشن همه تن كونومكان
زان تجلّی شد اگر جسم جهانی بیروحزین تجلّی شده ساری به تن مرده روان
زآن تجلّی شد اگر موسی عمران مدهوشاین تجلّی سبب قوّت هوش است و توان
هر طرف آتشی افروخته از امر ملككه همی گویی از آتش موسی است نشان
كوه طور آمد و هم وادی ایمن الحقاینك این نور حق و آتش موسی برهان
خاوری كحل بصرخواه از آن سنگ كه یافتشرف از نور حق و دیده فروز است چنان
ذكر احوال و اوضاع جناب حاجی محمّد حسین خان صدراعظم و موجبات رحلت او ازین سرای وحشت توام و غیره
جناب حاجی مزبور از جمله كدخدا و كدخدازادگان معتبر دار السّلطنه اصفهان و به سبب وفور فراست و كیاست در امور معاملات و دادوستد با مباشرین و رعات و جلب منافع و مداخل از جمیع امورات، بسیار ماهر و نكتهدان بود، از فرط كیاست
______________________________
(1). سوره طه، آیه 12.
ص: 581
متدرّجا از مرتبه اولین، پایهپایه ترقی كرده تا بالاخره به منصب ارجمند ایالت دار السّلطنه اصفهان برقرار گردید و چندی پس از آن عمل به دربار دولت ابد مدّت شتافته به شرف منصب رفیع صاحب دیوانی و مستوفی الممالكی رسید و از آن مرتبه ترقّی كرده بعد از وفات جناب میرزا محمّد شفیع- رحمة اللّه علیه- صدراعظم شد و دربارش مرجع اهل عالم آمد.
جناب عبد اللّه خان ولد اسنّ [و] ارشد خود را كه در اصفهان بیگلر بیگی آن سامان بود، به دار الخلافه آورد و او را در دیوان اعلی مستوفی الممالك كرد. با وجود كثرت مشاغل در دربار دولت، باز به سبب وفور مداخل دست از ایالت اصفهان برنداشت و سالی یك دفعه چند ماهی به آن سامان رفته قرار در كارها میگذاشت.
ولدش عبد اللّه خان امین الدّوله خیالی در خاطر پخت كه ولد خود میرزا علی محمّد خان را بهجای خویش در اصفهان بیگلر بیگی سازد و بدون مداخله پدر عالیمقدار به جلب منافع آن ولایت پردازد جناب والد بزرگوارش به این معنی راضی نبود و او را منع مینمود. بالاخره حضرت عبد الله خان، حدیث احترام ابوّت و بنوّت را فراموش كرد و به توسّط محارم بیرون و اندرون و تقبّل پیشكش و خدمت فراوان، حضرت صاحبقرانی را به این معنی راضی آورد. صدر معزّی الیه بعد از اطّلاع ازین داستان چاره دفع این واقعه را نداشت، لهذا از فرط غم و اندوه فراوان مریض گشته تن به بستر ناتوانی گذاشت.
[مصرا] ع:
از قضا سركنگبین صفرا فزود
و علّت مزمن یرقان قبل از سابع رخ نمود. جناب عبد اللّه خان بدون اطّلاع پدر فرمان ایالت اصفهان را به جهت سپر «1» حاصل كرد و روزی پسر را با خلعت ایالت فرمان حكومت بر سر زد و بدون اخبار به محضر پدر حاضر آورد. از اتّفاقات در همان حالت مولّف این رساله به جهت عیادت جناب صدارت در آن محفل رسیدم و اوضاع و احوال صدر بینوا را بالمشافهه دیدم. بعد از آنكه نبیره خود را صاحبمنصب خویش دید بیاختیار آهی سرد از دل پر درد بركشید و در بستر در غلطید. روزبهروز مرض تزاید یافت و در صبح روز چهارشنبه سیزدهم شهر صفر المظفّر سنه یكهزار و دویست و سی و
______________________________
(1). ملی:- «پسر».
ص: 582
نه، به سوی دیار آخرت شتافت.
در حقیقت صدری كریم بود و در ایّام اختیار در كار با عموم اهل روزگار به ریزش و بخشش زندگانی مینمود. خدمات دیوان صدارت بدون اسم مزبور به علاوه منصب مستوفی الممالكی به حضرت عبد اللّه خان ولدش عنایت شد و از ظهور این عارفه كبری قرین مفاخرتی بینهایت آمد. تاریخ [340] وفات صدر عالیقدر از كلك مولّف تراوید و درین روزنامچه ثبت گردید.
[مصرا] ع:
حیف دانا مردن و افسوس نادان زیستن
لمولفه:
معدن جود و سخاوت صدراعظم ای دریغرفت و از آن رفتنش چشم امل در خواب شد
آن حسین اسم و حسن رسم آنكه باب جاه اوسجده اهل یقین را تالی محراب شد
تا كلید كلك او در قفل روزی شد به چرخبابهای بسته را از جود فتح الباب شد
از رسوم او فرو بگرفت عالم را ادبزان كه ذات پاكزادش منبع آداب شد
گردن همّت نشد از پنجه رادش رهاپنجهاش بر گردن جود و سخا قلّاب شد
درد فقر مستمندان جهان را شد طبیبدر مزاج فقر جودش تالی جلّاب شد
تا شهاب كلك او اندر هوای دهر تاختز آسمان ملك دیو مفسدت پرتاب شد
از قضای مبرم تب جسم او آمد بتابرشته ارباب آز از این بلا بیتاب شد
حیف از آن ذات شریف او كه در باب ملككارگاه انتظام ملك بیاسباب شد
ص: 583 رفت در ایّام شیخوخیّت از دنیای پیرباعث حزن و ملال جمله شیخ «1»و شاب «2»شد
راه جست از شور فقدانش تزلزل در جهانقلب اهل عالمی لرزنده چون سیماب شد
هركه بود اندر جهان در ماتم او خون گریستوز بلای او چه خونها در دل اصحاب شد
داشت از سوگ چنین صدری خبر كاندر ازلچرخ سرگردان مثال هیئت دولاب شد
دست رضوان در گلویش ریخت آب سلسبیلجاودان مست طهور از آن شراب ناب شد
رفت چون از دهر آن بحر سخا كان كرمبحر و كان را هردو قلب از حسرت او آب شد
از برای سال فوتش عقل گفت ای خاوریكو كرم آواره آمد صدر چون نایاب شد بالجمله حضرت اعلی را پس از وقوع قضیّه آن صدر دانا، ملالت بیمنتهی دریافت و به جهت رفع ملال به زیارت حضرت معصومه [ع] قم شتافت. پس از مراجعت شوق زیارت بیت اللّه الحرام پیرامون خاطر عاطر گردید و حاجی عبد اللّه خان اصفهانی خواجهسرا و حاجی علی محمّد كاشانی پارسا را از جانب ستر كبری، والده مرحومه عزّت كیش و از قبل خویش به صوب كعبه مقصود نایب گردانید. هر نفری را مبلغ یكهزار تومان زر نقد از وجه حلال امدادی دولت انگریز داد و صیغه نیابت بر وفق شریعت غرّا خواند و هردو را با سامانی شایان فرستاد. غزلی كه مطلعشزاده از طبع مبارك شاهنشاه مهان، و ما بقی از این بنده مدحت اركان و كاشف اسرار نهان است، بر سنگی مرمر منقور و مصحوب حاجی عبد اللّه مزبور روانه آن صوب سعادت دستور و
______________________________
(1). پیر.
(2). جوان.
ص: 584
در اصل حرم محترم بیت اللّه الحرام بیادگار منظور آمد.
غزل:
محرمی باید كه پیغامی بردنزد جانان نام گمنامی برد
بندد احرامی نخست از احترامدر حریمی ره به احرامی برد
از دو چشمش زمزمی سازد عیانارمغان را مختصر جامی برد
با تن و جان و دلی لبیكگویپی به درگاه دلارامی برد
هم در آن درگاه تكریمی كندهم بران خدام اكرامی برد
بار یابد چون در آن دلكش حرمقصّه از بیسرانجامی برد
عرض درویشی به سلطانی كنددرد ناكامی به خودكامی برد
دل كند قربانی خدام دوستپیش خاصان هدیه از عامی برد
ذكری از آنجا برد «1»از عاشقاننامی از خون دل آشنا میبرد
نیست عاری گر ز ما ذكری كندنیست ننگی گر ز ما نامی برد
مطلب خاقان مگوید «2» پیش دوستپخته را عرضی از خامی برد
ذكر ورود نجیب افندی سفیر دولت روم و وقوع مصالحه و تحریر عهدنامه با امنیان دولت ابد ملزوم
در اواسط شهر جمادی الثانی سنه یكهزار و دویست و سی و نه [هجری قمری] نجیب افندی نامی از اعاظم دولت عثمانی به سفارت این شوكت ابد مبانی رسید و مستوفی الثانی میرزا ابو القاسم اصفهانی وزیر خراسان كه تازه از آن مملكت مراجعت كرده بود به استقبال او شتافته و مشار الیه را به احترامی تمام دریافته در سرای جناب امین الدّوله عبد اللّه خان مستوفی الممالك وارد گردانید. بعد از رجعت موكب اعلی از دار الایمان قم در عمارت مباركه [341] گلستان به دلالت امیر كبیر محمود خان دنبلی
______________________________
(1). مجلس: «رود».
(2). ملّی: «مگربد».
ص: 585
قوریساول باشی شرفیاب انجمن حضور رأفت دستور شد و از وفور تفقّدات شاهانه قرین افتخاری نامحصور آمد.
نامه موافقت علامه سلطان محمود خان خداوندگار روم را به آدابی شایسته تسلیم ساخت و امضای وثیقه [ای] كه فی مابین جناب محمّد امین رئوف پاشای سرعسكر ارزنة الرّوم و مستوفی الثانی میرزا محمّد علی آشتیانی ترقیم یافته و به دستخط قیصری رسیده بود، نیز داده [و] بعد از عرض پیغامات دوستانه به رجعت دار الوزاره پرداخت.
چون بعضی فقرات در آن وثیقه بود، لهذا حضرت اعلی اعتنایی به آن نكرده، میرزا ابو القاسم قائم مقام صدارت عظمی در مجالس متعدّده با سفیر مذكور مكالمات كرده، در ثانی برحسب امر صاحبقرانی عهدنامه [ای] مقرون به صلاح دو دولت ابد مبانی به اسم میرزا محمّد علی آشتیانی و محمّد امین رئوف پاشای صدراعظم سابق آن شوكت جاودانی به تحریر درآورد [و] بعد از اتمام ممهور به مهر شاهنشاه اسلام [شد] و در هنگام مرخصی سفیر مزبور از دربار فلك احتشام، قاسم خان سرهنگ فوج خاصّه تبریزی به سفارت روم مأمور و عهدنامه مباركه به او سپرده گشته، به مرافقت نجیب افندی مذكور روانه آن حدود و ثغور شد. امضای این عهدنامه همایون را نیز به مهر سلطان روم، قاسم خان مزبور در حین مراجعت آورد و این بنده صورت آن را درین روزنامچه همایون ثبت و ضبط كرد.
ثبت عهدنامهجات بر ذمّت تاریخنگار واجبست تا حقیقت قرار و مدار دولت با سایر دول معلوم شود. بعضی از ارباب تواریخ، مطالب دولت را رجوع به عهدنامهجات كرده و مطلقا ذكری از مطالب به میان نیاوردهاند؛ مثل جناب میرزا محمّد صادق وقایعنگار مروزی كه تاریخ مسمّی به جهانگشایش از مطالب كلّی و جزئی خالی است و این معنی از ملاحظه آن تاریخ، بینندگان «1» را حالی- رحمة اللّه علیه.
[مصرا] ع:
پردلی باید كه بار غم كشد ______________________________
(1). ملی: «به بندگان».
ص: 586
صورت عهدنامه دولتین علیّتین ایران و روم
غرض از تحریر این كتاب مستطاب آنكه، درین چند سال به سبب وقوع بعضی از حوادث میان دولتین علیّتین ایران و روم اسلام، روابط صلح و صفوت و ضوابط دوستی و الفت قدیمه مبدّل به نقار و خصومت و مودّی به حرب و كدورت گشته بود. به مقتضای جهت جامعه اسلامیّه اسلام و عدم رضای طرفین به سفك دماء و وقوع اینگونه حوادث و اوضاع و اعادت سلم و مودّت و تجدید دوستی و محبّت از جانب دولتین علیّتین اظهار رغبت و موافقت شده و به موجب فرمان همایون اعلیحضرت شاهنشاه ممالك ایران بالقابه فتحعلی شاه قاجار- خلّد اللّه ملكه و اقباله- و حكم مأموریّت نامه نوّاب «1» ولیعهد دوران عبّاس میرزا باوصافه، این عبد مملوك و چاكر جاننثار به وكالتنامه مباهی و مخصوص گشته، از جانب دولت علیّه عثمانی نیز به امر و فرمان اعلیحضرت سلطان غازی سلطان محمود خان بتحمیده، وكالتنامه [ای] به جناب والی ولایت ارزنة الرّوم محمّد امین رئوف پاشای سرعسكر جانب شرق عنایت شده بود این عبد مملوك در مدینه ارزنة الرّوم با جناب سرعسكر مشار الیه ملاقات بعد از مبادله وكالتنامههای مباركه عقد مجلس مكالمه كرده مصالحه مباركه به این آیین ترتیب و تعیین یافت.
اساس: از قراری كه در تاریخ یكهزار و یكصد «2» و پنجاه و نه به موجب مصالحه و عهدنامه واقعه گشته، حدود و ثغور «3» قدیمه و شرایط سابقه از امر حجّاج و تجّار و ردّ «4» فراری و تخلیه سبیل اسرا و اقامت شخص معین در دولتین علیّتین تماما و كمالا بین الدولتین مأتیّ «5» و مرعیّ و معتبر بوده به اركان آن وجها من الوجوه خللی عارض نشده در مابین دولتین علیّتین شرایط دوستی و مقتضای الفت [342] و محبّت ابدا در كار باشد. بعد ازین شمشیر خلاف در غلاف بوده در میانه دو دولت معامله [ای] كه مؤدّی كدورت و برودت و منافی سلم و صفوت باشد، وقوع نیابد و آنچه داخل حدود قدیمه دولت علیّه «6» عثمانی میباشد و در اثنای حرب و قتال به دست دولت فخیمه ایران آمده،
______________________________
(1). ملی:- «نواب».
(2). ملی: «سیصد».
(3). ملی و مجلس: «سنور».
(4). ملی: «رود».
(5). ملی: «مافی».
(6). ملی:- «علیّه».
ص: 587
از جمله قری و اراضی و قلاع «1» و فضا و قصبه «2» حال تحریر از تاریخ این تمسّك معتبره الی مدّت شصت روز بهطرف دولت عثمانی تماما تسلیم شود و به مراعات حرمت این مصالحه خیریّه گرفتاران طرفین را بلاكتم و اخفا تخلیه سبیل كرده آنچه در اثنای راه محتاج الیه آنها باشد، از مأكولات و غیرها «3» عطا شود و به سرحدّات طرفین ایصال نمایند.
مادّه اولی «4»: دولتین علیّتین را در امور داخله یكدیگر مداخله نیست. فی ما بعد از جانب بغداد و كردستان مداخله جایز نداشته از جمله محالّی كه از توجیهات سنجاقات و كردستان داخل حدودی باشد، سببا من الاسباب و وجها من الوجوه از طرف دولت علیّه ایران مداخله و تجاوز و تعرّض در متصرّفین سابق و لاحق تصاحب نشود و در حوالی مذكوره اگر از اهالی طرفین به ییلاق و قشلاق عبور نمایند، در باب رسومات عادّیه ییلاقی و قشلاقی و سایر دعاوی كه وقوع یابد، مابین وكلای نوّاب ولیعهد ایران «5» و وزیر بغداد مخابره شده رفع نمایند كه باعث كدورت در میان دو دولت نگردد.
ماده ثانیه «6»: از اهالی ایران كسانی كه به كعبه معظمه و مدینه مكرّمه و سایر بلاد اسلامیّه آمدوشد مینمایند، مثل حجّاج و زوّار و تجّار و متردّدین اهالی بلاد اسلامیّه رومیّه، با آن جماعت مثل اهالی خودشان معامله نمایند و از ایشان دورمه و سایر وجوه خلاف قانون شرعیّه اصلا چیزی مطالبه نشود و كذالك از زوّار عتبات عالیات. مادامی كه مال التّجاره داشته باشند بر وفق حساب گمرك مطالبه شود و زیادهطلب ننمایند و از طرف دولت علیّه ایران نیز با تجّار طرف [دولت] بهیّه عثمانی و اهالی ایشان بر این وجه معامله نمایند و به مقتضای شرایط سابقه فی ما بعد در حق حجّاج و تجّار دولت علیّه ایران، تنفیذ اجرای شرایط قدیم از جانب وزرای عظام و امیر حاج و میر میران كرام و سایر ضابطان و حكّام دولت علیّه عثمانی كمال دقّت و رعایت شود. و از شام شریف الی حرمین محترمین و از آنجا الی شام شریف از جانب امین «7» صرّه همایون به معرفت معتمدی متعیّن كه در میان آنهاست، نظارت نماید و از مخدرات حرم محترم شاهنشاهی
______________________________
(1). مجلس:- «قلاع».
(2). ملی: «قضیه».
(3). ملی: «چیزها».
(4). ملی: «اول».
(5). ملی: «دوران».
(6). ملی: «ثانی».
(7). ملی:- «امین».
ص: 588
و حرمهای شاهزادگان عظام و سایر اكابر دولت بهیّه ایران كه به مكّه معظّمه و عتبات عالیات میروند، فراخور مرتبه ایشان حرمت و اعزاز شود و كذلك در خصوص رسومات گمرك تجّار و اهالی دولت بهیّه ایران مانند دولت علیّه عثمانی معامله شود و از مال تجارت ایشان، یكدفعه به قرار یكصد قروش «1»، چهار قروش گمرك گرفته و به دست ایشان تذكره داده مادامی كه از دست ایشان به دست دیگری منتقل نشده است، مكرّر از ایشان گمرك نگیرند. تجّار ایران لاجل التّجاره چوپوق شیراز كه به دار السّعاده میآورند، در بیع و شرای آن انحصار نباشد و به هركس كه خواهند بیع نمایند و با تجّار و تبعه اهالی دولتین علیّتین كه به ممالك جانبین آمدوشد مینمایند، به مقتضای جهت جامعیّه اسلامیه، معامله دوستانه شده و از هر ایذا و اضرار محفوظ باشند.
مادّه ثالثه: آنچه از عشیره حیدرانلو و سیبكی متنازع فیها بوده و امروز در خاك دولت علیّه عثمانی ساكن میباشند، مادامی كه در سمت آنهاست، اگر به حدود ممالك ایران تجاوز كرده خسارت رسانند، سرحدداران در منع و تربیت ایشان دقّت نمایند و اگر از تجاوز و خسارت دست برندارند و از [343] جانب سرحددار، منع ایشان نشود، از تصاحب «2» ایشان دولت علیّه عثمانی كفّ بد «3» نمایند. اگر ایشان به رضا و اختیار خود به جانب ایران بگذرند، دولت عثمانی ایشان را منع و تصاحب نكنند و بعد از آنكه بهطرف دولت بهیّه ایران گذرند، بعد اگر به خاك عثمانی بیایند قطعا تصاحب و قبول ایشان نشود.
در صورتی كه ایشان بهطرف ایران نگذرند و آن وقت از حدود دولت عثمانیه تجاوز كرده خسارت بزنند، سرحدنشینان دولت علیّه ایران در منع و تجاوز ایشان دقّت نمایند.
مادّه رابعه: به موجب شرط قدیم، فراری دولتین از طرفین «4» تصاحب نشود و كذلك از جمله عشایر و ایلات هركسی كه بعد از این تاریخ از دولت علیه عثمانی به دولت فخیمه ایران و از دولت بهیّه ایران به دولت علیّه عثمانی بگذرد. باید آن گذشتگان تصاحب نشوند.
مادّه خامسه: آنچه در دار السّلطنه و سایر ممالك دولت علیّه عثمانی اموال تجار ایران موافق شرع و دفتر محفوظ نگاه داشته شده است. از تاریخ این وثیقه در ظرف
______________________________
(1). ملی: «یكصد قروش زر».
(2). ملی: «نصاحت».
(3). ملی: «كفایت».
(4). ملی: «از دولتین از طرفین».
ص: 589
شصت روز در هر محلّی كه باشد، به موجب دفاتر مرقوم و معرفت شرع و معتمد دولت ایران به صاحبان آنها تسلیم شود و سوای اموال محفوظه آنچه در اثنای وقوع عداوت، از حجّاج و تجّار و سایر اهالی ایران كه در ممالك عثمانی بعضی ضابطان جبرا از بعضی گرفته باشند، بعد از افاده و اظهار دولت علیّه ایران از دولت عثمانی فرمان بر طبق همان «1» افاده به عهده وكیل آنها در هر «2» محلّ صادر و بعد از اثبات شرعی گرفته تسلیم نمایند.
مادّه سادسه: در ممالك دولت علیّه عثمانی از اهالی ممالك طرفین از كسانی كه فوت میشود، اگر وارث و وصیّ شرعی نداشته باشد، مأمورین بیت المال، تركه همان متوفّی را به معرفت شرع دفتری كرده به ثبت و سجلّ شرعی برسانند و آن مال را به عینه در محلّ مأمن تا مدّت یكسال حفظ نمایند تا وارث و وكیل شرعی آن آمده به موجب دقت و سجلّ شرعیّه، اشیاء متروكه تسلیم شود و رسوم عادیّه و كرایه محلّ آن اشیا را گرفته باشد و آن اشیا اگر در مدّت مذكوره حریق و تلف شود، ادّعای آن نشود و اگر در مدّت مزبوره وارث و وصی نرسد تركه محفوظه را مأمورین بیت المال، به اطّلاع معتمد دولت علیّه ایران، فروخته ثمن آن را حفظ نمایند.
مادّه سابعه: به موجب شرط سابقه برای تأیید و تأبید دوستی و مودّت در هرسه سال، یك نفر از طرفین در دولتین علیّتین، معتكف و مقیم باشند و از تبعه دولتین علیّتین كه در اثنای حرب به طرفین گذشتهاند، در حقّ ایشان بنا به حرمت مصالحه خیریه سیاست این اسائت «3» نشود.
خاتمه: آنچه از اساس و شرایط و مواد كه در فوق مذكور شد، بر منوال محرّره كه بالمذاكره قرار داده شده و از طرفین قبول گشته، ادّعای اموال منهوبة الصنیعات و تضمین مصارف جزئیه از جانبین، مضی ما مضی گفته، صرفنظر شود و از جانبین دولتین علیّتین موافق عادت تصدیقنامهها مبادله شده بواسطه سفراء از تاریخ این تمسّك الی مدّت شصت روز در سرحدّ دولتین به یكدیگر ملاقات كرده به آستانه دولتین ایصال و تسلیم شود و به این جهت وجه عقد و تجدید این مصالحه خیریّه به مسالمه حقیقیّه از تاریخ تمسّك معتبره مرعی و معتبر گشته و از هر جهت نایره كدورت و خصومت منطفی «4» بوده
______________________________
(1). ملی: «همایون».
(2). ملی:- «هر».
(3). ملی: «آسأت».
(4). منطفی: خاموش.
ص: 590
و منافی دوستی. و خلاف این عهود و شروط معقوده مربوطه از جانبین وضع و حركتی و معامله [ای] جایز ندارند و از جانب جناب وكیل مشار الیه نظر به رخصت كامله از جانب دولت عثمانی در این تاریخ یكهزار و دویست و سی و هشت یوم یكشنبه نوزدهم شهر ذیقعدة الحرام این تمسّك ممهور ممضی شد. الخاتمة بالخیر و السّعاده و الحمد للّه اوّلا و آخرا و باطنا و ظاهرا.
تحریرا [344] فی اواخر شهر ربیع الثّانی سنه یكهزار و دویست و سی و نه در دار الخلافه طهران این عهدنامه مباركه در حضور نجیب افندی ایلچی دولت عثمانی تصحیح شد.
ص: 591
بخش 11
بهاریّه سال میمون فال بیچین ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و سی و نه هجری و حركت به سلطانیه و اجماع ملكزادگان و تغییر و تبدیل در ولات و رجعت به دار الخلافه موكب فیروزی كوكب
سلطان چارم حصار، اعنی مهر عالممدار درین سال میمون آثار بعد از انقضای سه ساعت و هجده دقیقه از شب یكشنبه نوزدهم شهر رجب المرجّب سنه یكهزار و دویست و سی و نه مطابق با سنه میمونه بیچین ئیل تركی از دار الخلافه حوت به سلطانیه حمل، نقل و تحویل نمود و از نوباوگان نهال خرّم، حشری در اردوی چمن جمع نمود.
چهره گلبن صفرا رنگ كه ولیعهد خسرو سوری است، چون مریضان بستری از سوء مزاج شكایت كرد و دارای بهار طبیب ابر آذار را از دار الملك بحار به معالجت آورد.
نوباوگان نهال به دارایی خاورزمین گلشن و دار المرز چمن تغییر و تبدیل یافتند و از فیض موهبت گلشنآرا هریك به مقر ایالت شتافتند. سلطان بهار امیرزاده شقایق مرغزار را بر خیل غزالان قراگوزلو شعار امیر ساخت و دارای اردیبهشت به رجعت دار الخلافه گلزار تاخت.
امین باد نوروزی به نظم دار السّلطنه چمن مأمور شد و خسرو سوری به صید قلوب عنادل مسرور آمد. بزم شیلان نوروزی به حكم شاهنشاه تاجدار چون پیرار و پار آراسته شد و از اعطای خلاع زرتار و انعام آن جوهر مسكوك كامل عیار، غبار غصّه و
ص: 592
آزار از صفحه قلوب باریافتگان «1» دربار عرشمدار برخاسته «2» [آمد]. بعد از انقضای بزم شیلان اگرچه كاری كه مستلزم حركت موكب ظفرنشان در اطراف ممالك نبود، ولی چون سال قبل در دار الخلافه توقّف دست داده بود، لهذا شاهنشاه عاقبتنگر به سبب ترتیب لشكر، عزیمت سفر فرمود. در روز پنجشنبه دوازدهم شهر شوّال المكرّم از دار الخلافه طهران به روضه دلگشای نگارستان و روز شنبه بیست و دویّم از آنجا به جانب چمن سلطانیّه سبكعنان و یوم چهارشنبه دویّم شهر ذی قعدة الحرام، چمن مزبور مضرب خیام ظفر فرجام آمد.
رعایای گیلان از تعدّیات كاركنان نوّاب شاهزاده محمّد رضا میرزا به دربار همایون شكایت آوردند و از فرط مروّت و دادرسی دارای مظفّر شاهزاده آزاده را از ایالت معزول كردند [و] نوّاب یحیی میرزا به والیگری آن مملكت سرافراز شد و حضرت منوچهر خان غلام ایچ آقاسی باشی كه از وزیرزادگان ولات ولایت گرجستان و از اسرای سال جدال با ایشپخدر سردار روسیّه بیایمان و اجلّ مقرّبان دربار خلافت علیّه است، به نظم امور آن ثغور و تربیت شاهزاده ایرج دستور قرین اعزاز آمد. نوّاب حجة السلطان علی نقی میرزا كه در سال قبل- از قراری كه نگارش یافت- داوطلبانه به دارایی مملكت خراسان رسید، ظرف حوصلهاش رفتار با خوانین اكراد را برنتافت و استعفاكنان به دربار جهانمدار شتافت. حضرت والا شجاع السّلطنه حسن علی میرزا كه چندی بود به دار العلم شیراز رفته بود، برحسب احضار در مدّت هفت روز، یك ماهه راه را طی كرده در ثانی خلعت والیگری آن مملكت را پوشید و بعد از نزول موكب اجلال به دار الخلافه بیزوال به عزیمت ارض اقدس كوشید. نوّاب علی نقی میرزا را لقب حجة السلطانی به لقب ركن الدّوله تبدیل یافت و مثل سابق به حكمرانی دار السّلطنه قزوین شتافت.
حضرت امام ویردی میرزای ایلخانی كماكان از منصب ارجمند كشیك سرای همایون اعتباری تمام حاصل ساخت و میرزا اسد الله نوری [345] نیز به همان شغل قدیم پرداخت.
در زمستان سال قبل نوّاب ولیعهد دوران را سوءمزاجی عارض شده بود و
______________________________
(1). ملی: «بارباختگان».
(2). ملی: «برخواسته».
ص: 593
جالینوس الزّمانی میرزا احمد طبیب اصفهانی احمدآبادی برحسب امر خاقانی از اصفهان به تبریز رفته در معالجه آن حضرت ید بیضا نمود. درین اوقات كه چمن سلطانیّه مضرب سرادقات فیروزی آیات شد، شوق ملاقات فرزند خجسته پیوند شاهنشاه ظفرمند را به پیرامون خاطر خطیر خطور كرد و حضرت ولیعهدی از دار السّلطنه تبریز به سلطانیه بهجتانگیز روی آورد. امیرزادگان معظم، اعنی نوّاب ولیعهد ثانی محمّد میرزا و خسرو میرزا و سیف الملوك میرزا كه خلف اسنّ و ارشد نوّاب ظل السلطان و صهر پر مهر نوّاب ولیعهد زمان است، به التزام موكب ولیعهدی از حضور همایون سعادتی از حد افزون یافتند و پس از استیفای حظّ كامل از سعادت حضور شهریار باذل مجدّدا در ركاب ولیعهد دریادل به دار السّلطنه تبریز شتافتند. ایالت ولایات «1» طوایف قراگوزلو به نوّاب ولیعهد ثانی محمّد میرزا عنایت شد و روز یكشنبه دوازدهم شهر ذی حجه الحرام، موكب با احتشام از چمن سلطانیه ركضتآرا گشته در دوشنبه بیست و دویم شهر مزبور وارد دار الخلافه بهشت آیت گردید. جناب امین الدوله عبد الله خان حسب الامر الاعلی روی به نظم مهام اصفهان گذاشت و نوّاب ولیعهد ثانی محمّد میرزا برحسب صوابدید والد بزرگوار به جهت نظم امور جماعت قراگوزلو از دار السّلطنه تبریز حركت «2» كرده همت بر توقّف قصبه جوزقان واقعه در محال مقرّره گماشت.
مثنوی:
هر كجا باشد شه ما را بساطهست صحرا گر بود سمّ الخیاط
هر كجا كه یوسفی باشد چو ماهجنّت است ار چه كه باشد قعر چاه
______________________________
(1). ملی: «محالات».
(2). مجلس: «عزیمت».
ص: 594
بخش 12
بهاریّه سال فرخ مآل تخاقوی ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و چهل و عزیمت اصفهان و مراجعت به طهران و حركت [به] سلطانیه و سایر وقایع آن زمان
عنقای قاف خاور و سیمرغ كوه باختر، اعنی مهر انور درین سال همایون فرّ بعد از انقضای نه ساعت و هشت دقیقه از شب دوشنبه غرّه شهر شعبان المعظّم سنه یكهزار و دویست و چهل مطابق سال فرّخ فال تخاقوی ئیل تركی به عزم آشیانه حمل بال همایون فال گشود و دارای بهار به نظم مملكت گلزار عزیمت فرمود. فتنهجویان دی و بهمن در گوشه خمول خفتند و از نشتر سبزه جهان بین خود را وداع گفتند. غراب امین را امانت به خیانت رسید و هزاردستان نغمهسرا، خلعت وزارت پوشید. نوباوه نهال به حكم دارای بهار در دار السّلطنه گلزار صاحب اختیار شد و موكب سلطان اردیبهشت به سلطانیه چمن پیسپار آمد. سفیر روسینژاد شكوفه از جانب سردار اسپند به سفارت گلستان شتافت و وقایعنگار عندلیب به گرجستان گلشن، رخصت سفارت یافت. فتنهجویان دی و بهمن باز به فكر مداخلت در ایران زمین گلشن افتادند و نوباوگان نهال به دربار دارای بهار روی نهادند. پادشاه روسینژاد شتا «1» رخت از جهان بربست و ملكزاده قوه نامیه، خوارزمیان زاغ و زغن را به یك حمله برشكست.
بعد از انقضای بزم شیلان نوروزی رای عالمآرای همایون به جهت تنبیه حاجی
______________________________
(1). «شتا» واژهای است عربی به معنی «زمستان».
ص: 595
هاشم خان بختیاری ساكن اصفهان، به عزیمت آن سامان قرار گرفت و دو روز بعد از نوروز فیروز باده هزار سپاه رزمخواه و توپخانه صاعقه همراه عازم آن دیار جنّت آثار گردید.
تبیین این مقال آنكه، این حاجی هاشم خان ولد حاجی رجبعلی بختیاری ساكن محلّه لبنان اصفهان است و برادر زن جناب امین الدوله عبد اللّه خان، چندی بود كه از كثرت شرارت ذاتی سر به طغیان برآورد و جمعی از الوار لنبان و الواط [346] اصفهان را به پیرامون خود جمع كرد [ه] شبها به خانه متموّلین و تجّار آن ولایت میریخت و بعد از تقاضای مال در صورت انكار رشته جان صاحبخانه را از هم میگسیخت. روزها علی رؤوس الاشهاد دیوانخانه و فراشخانه داشت و آدمهای شریر او مردمان بیتقصیر را از كوچه و بازار به بهانه گرفته پای آن بیچارگان را به طمع مال در فلك میگذاشت. تا مرحوم حاجی محمّد حسین خان صدراعظم در حیات بود، به سبب وفور دانایی او و بردباری زیاد، این مطلب بروز نمینمود. هر وقت امری واقع میشد، به كدخدایی میگذرانید و اموال مردم را از خود تاوان داده در اخفای راز میكوشید. بعد از فوت او كه ایالت دار السّلطنه اصفهان به میرزا علی محمّد خان ولد امین الدوله مفوّض شد، حضرت امین به سبب واهمه [ای] كه از والده آن ولد، كه همشیره حاجی هاشم خان است، داشت كفایت این كار را نتوانست و چاره آن را ندانست.
بالاخره روزی حاجی هاشم خان مزبور جوان سید هاشمی نسبی را از دار سیاست آویخت و خون آن سیّد پاكزاد را با خاك راه آمیخت. مادر پیر آن جوان به توسّط علمای اصفهان عریضه «1» [ای] غیرتانگیز به دربار صاحبقران معدلتآمیز گسیل داشت و صاحبقران شریعتپرور به سبب بازخواست خون آن سید عالیگهر روی سعادت به دار السّلطنه اصفهان گذاشت. در روز ورود موكب مسعود، حاجی هاشم خان با الواط و الوار نامعدود به استقبال «2» رسید و پس از ورود بلافاصله در پیشگاه سیاست حاضر گشته از دو دیده نابینا گردید. ما یعرف او كه از مردم به زور گرفته بود، به ضرب چوب استرداد شد و مرحمت باطنی اعلیحضرت شاهنشاهی مرهم نه جراحات اهل آن بلد جنّت نهاد
______________________________
(1). ملی:- «عریضه»
(2). ملی: «استیصال»
ص: 596
آمد. بعد از تفریغ محاسبات معلوم شد كه جناب امین الدّوله حسب الواقع از عهده امانت برنیامده و مانند پدر عالیگهر از پیشكش خزاین زر و گوهر و رسانیدن مال و جهات كشور، رضاجوی خاطر شهریار مظفر نشده، امتحانا مبلغ پنجاههزار تومان نقد در ازاء عفو جرایم تكاهل ازو خواسته شد و مشار الیه از در انكار برخاسته، شاهنشاه آگاه [امور] رعیت را خراب و ویران دیده و كار را بیسامان؛ لا علاج منصب دارایی دار السّلطنه اصفهان را به نوّاب شاهزاده سلطان محمّد میرزا، كه والده محترمهاش تاج الدوله اصفهانیه و محبوبه خاطر سنیّه بود، مفوّض و او را از لقب ارجمند سیف الدّوله و وزارت یوسف خان غلام گرجی سپهدار عراق، سربلند نمود. مبلغ دویستهزار تومان نقد از اصل مالیات كه بر ذمه رعایای پریشان بود، به تخفیف و تصدّق مقرر گردید و جناب امین الدوله ملتزم ركاب فیروزی فرّ آمد.
نوّاب حسین علی میرزا فرمانفرمای مملكت فارس كه با عمّال و اعیان آن ملك شرفیاب دربار آن بحر فلكفلك گردیده بود، پس از تفریغ محاسبات و اعطای سیهزار تومان تخفیف از اصل مالیات به مقرّ ایالت برگشت و بعد از انقضای ایّام صیام، موكب فیروزی احتشام در غرّه شهر شوّال المكرّم عازم رجعت گشته از ورود مسعودش فرق اهالی دار الخلافه از فرق فرقد درگذشت.
مصلحت ملكداری مقتضی آن بود كه، جناب امین الدّوله با وجود عزل از امارت، پس از آن بر مسند وزارت ننشیند، «1» لهذا رای همایون بر آن تعلّق یافت كه به جهت انجام مهامّ ملكداری و نظام دربار دولت و كامكاری، وزیری با دیانت برگزینند. جناب اللّهیار خان دولوی قاجار كه امیری بزرگوار و دربار فلكمدار را سالار بار «2» و از شرف مصاهرت شاهنشاه تاجدار باكمال اعتبار بود، به منصب جلیل وزارت اعظم سرافراز گردید و از لقب نبیل [347] آصف الدولهگی قرین انواع افتخار و اعزاز آمد. حضرت محمّد حسن خان ولد ارجمندش كه بطنا نبیره خاقان ظفرمند است، از منصب سالاری بار صاحب نام و لقب شد. روز هشتم شهر ذی قعدة الحرام، موكب فیروزی غلام از دار الخلافه به باغ نگارستان نقلمكان كرد و پس از مأموریّت جناب منوچهر خان ایچ
______________________________
(1). ملی: «بنشیند»
(2). رئیس تشریفات (معین، ذیل سالاربار).
ص: 597
آقاسی باشی به نظم مهامّ گیلان روی سعادت به صوب چمن سلطانیّه آورد [و در] یوم هیجدهم شهر مزبور، آن چمن بهجت دستور، مضرب سرادق جاهوجلال شد و عرصه آن دشت وسیع از هجوم شیران بیشه هیجا مالامال گردید. جناب آصف الدّوله وزیر جدید، اوضاعی فراخور احوال منصب وزارت سدید چید و این قصیده غرّا از طبع مولف در تاریخ این وزارت حمید زیبآرای صفحه روزگار گردید.
لمؤلّفه:
بحمد اللّه كه شد از سیر چرخ و یاری كوكبوزیر آستان شه امیر آسمان موكب
وزارت با امارت جمع شد در بیقرین ذاتیكه كلكش ثانی تیر است و تیغش ثانی «1»عقرب
وزیراعظم الّلهیار خان آن آصف ثانیكه صد افزون ز آصف را به خاك آستانش لب
نظام الملك دربانش گذارد پا چو بر مسندملك شه خاك میدانش فشارد پا چو بر مركب
ارسطو طور و افلاطون منش بوذر جمهر آیینكه باشد آصف بن برخیا طفلیش در مكتب
نصیر الدّین طوسش با نظام الملك ملكآراچو شمس الدین و صاحب در خطاب اهدنا یا رب
علامات وزیران سلف شد محو از خاطربلی چون آفتاب آمد نمیماند نشان از شب
سر دست وزارت راست كلك او چو شهبازیكه ظلم و فتنهاش مانند عصفوری است در مخلب
چو هم صهر جهاندار است هست از هر شریف اشرفچو هم از ایل قاجار است هست از هر نجیب انجب
______________________________
(1). مجلس: «تالی»
ص: 598 چنین ذاتی امورات صدارت را بود اولیچنین شخصی مهمات وزارت را بود انسب
بلی اندر موارد نفی از اعلی است بر ادنیبلی اندر صوادر منع بر ابعد ز هر اقرب
چو كلكش را عدو خواری چه باك از كینه دشمنچو ضیغم «1»را توانایی چه بیم از حیله ثعلب
ز فرط احتسابش عدل اندر جلوه چون آهوز بیم انتقامش فتنه اندر خواب چون ارنب «2»
ضمیرش را بود با ماه گردون پیش هر دانادواتش را بود با چاه زمزم نزد هر مشرب
همان نسبت كه دارد چاه زمزم با چه بابلهمان صورت كه دارد ماه گردون با مه نخشب
قوام او دوام او یكی لازم یكی الزموجود او سجود او یكی واجب یكی اوجب
جمال او جلال او یكی حسن و یكی احسنهمان او زوال او یكی صعب و یكی اصعب
مه و مهرش دو پیك آید یكی شامی یكی رومیشب و روزش دو خنگ آید یكی ادهم یكی اشهب «3»
زمین را هرقدر ساحت دوابش را بود مرتعفلك را هرقدر وسعت خیامش را بود مضرب
به عهد عدل او بر گردنی طوق تظلّم نهمگر بر گردن خوبان دلارا طوقی از غبغب
ز توقیعش معطر میشود هر دم مشام جانمركب مشك اذفر «4» شد مگر با عنبر اشهب
______________________________
(1). شیر بیشه.
(2). ارنب: خرگوش.
(3). ادهم: اسب خاكستری مایل به سیاهی؛ اشهب: اسب سیاه و سفید.
(4). اذفر: تیز، تیزبو، تندبو.
ص: 599 ز بدو آفرینش تاكنون از اغلبی افزونسخندان داند این معنی كه باشد حكم بر اغلب
أب و امّ را بود نازش ازین فرزند نامآوركسان دارند اگر نازش یكی از امّ یكی از أب
مقیم كعبه شاید گر نهد بر آستانش رخكه میباشد طواف درگهش از هر ثواب اثوب
بههم افتاده خصمانش چه حاجت انتقام ویچنان كز كینه عبد الملك شد چاره مصعب
ز ضرب دست و تیغ او عدو مشهور در عالمیكی از ضرب حیدر شد سمر اندر جهان مرحب
چه بهر از رحمت آبای علوی خصم جاهش راخلف چون ناخلف آمد چه سود از گفتن اركب
بود جرّاره آتشفشان او طبیب آساكه درمان مریض خصم او را میكند ارجب
دو تن از جو فروشان مدتی گندم نماییهاهمی كردند تا گشتند خود مردود هر مذهب
[348] وجود آصف دوران بحمد اللّه شد باعثكه گشت از بار ناهموارشان آسوده هر مكتب
به طول افتادی از اهمال ایشان مطلب عارضوجود او چو آمد در میان كوتاه شد مطلب
چو بر صدر وزارت شد مكین از بهر تاریخشدر اندیشه را هر دم خرد میسفت با مثقب
یكی آمد برون از مصرع و با خاوری گفتاوزیر ملك الّلهیار خان تاریخ این منصب
ص: 600