ذكر ورود نوّاب نایب السّلطنه العلیه و بولكونوك وكیل دولت روسیه و مأموریت وقایعنگار مروزی به تفلیس و اوضاع واقعه تا ورود به دار الخلافه جاوید انیس
اگرچه در عهدنامه مباركه كه فی مابین دولتین علیّتین ایران و روس بسته شد و صورت آن درین كتاب مستطاب ثبت است، حدود جمیع ولایات سوای ولایت طالش معیّن است، ولی جزئیّات اراضی و صحاری و كلّ دهات را اسما و رسما به سبب عدم احتیاج قید ننمودهاند. درین چهارده سال سنوات مصالحه، اكثر اوقات معتمدین و مهندسین به سرحدّات معلومه میرفتند و دلایل و براهین در باب حدّ و سنور با معتمدین روسیه میگفتند و جوابها میشنفتند. درین سال جماعت روس بر سر لجاج و احتجاج ایستاده و قرار گفتگو را بر این دادند كه محلّ مشهور به بالغلو و گونی و گوگچه تنگیز من توابع ایروان داخل رسدی روس است و عدم قبول این دعوی موجب وقوع دریغ و افسوس حسین خان سردار ایروان مراتب لجاجت جماعت روس را درین باب عرضه داشت نمود و ینارال یرملوف سردار «1» گرجستان نیز به جهت اثبات مطلب خود بولكونوك مرزاویچ وكیل دولت روس را با شاهمیر خان ارمنی ترجمان فرستاده در دربار دولت عظمی مهر از سر گنجینه این ادعا برگشود.
نوّاب نایب السّلطنة العلیّه به جهت تشخیص همین مراتب احضار شد و حسن خان قاجار قزوینی سارواصلان نیز «2» وارد دربار فلك مدار چند روز متوالی حضرت نایب السّلطنه و جناب آصف الدّوله و سارواصلان و حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی كه واسطه صلحنامه بود و میرزا محمّد علی آشتیانی كه بارها با مهندسین روس درین مواد مكالمات مینمود، با بولكونوك مزراویچ و شاهمیر خان «3» نشستند و به رشته دلایل مسجّل زبان لجاجت او را بستند. باز از فرط غرور و عدم انصاف موفور خود را راضی نمیكرد و گاهی دعوی خویش را بهطور خواهش و استدعا به میان میآورد. بالاخره
______________________________
(1). ملی: «سرو»
(2). مجلس: «از ایروان»
(3). ملی:- «شاهمیر خان»
ص: 601
صریحا گفت كه: عدم حصول این تمنّا موجب ترك مصالحه و وقوع مجادله است و دولت روس را، صرفهها درین معامله.
شاهنشاه آگاه حضرت میرزا محمّد صادق وقایعنگار مروزی را به سفارت تفلیس معیّن فرمود كه شاید ینارال یرملوف را انصافی باشد و مثل مرزاویچ به ناخن بیانصافی چهر موافقت را نخراشد. مرزاویچ را بالمشافهة العلیّه نصایح مشفقانه نمود و یك عدد گل الماس پر ثمن و چند طاقه شال كشمیری به او مرحمت و او را با وقایعنگار روانه تفلیس فرمود.
در همان سفر حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی به سبب اطّلاع از اوضاع دولتهای خارج، به منصب ارجمند وزارت امور دول خارجه سرافراز شد و عقاب رایات فیروزی آیات در شب پنجشنبه نوزدهم شهر محرّم الحرام سنه یكهزار و دویست و چهل و یك به عزیمت دار الخلافه طهران در پرواز آمد.
نوّاب نایب السلطنه العلیّه به جهت نظم امور همدان كه در همان سفر به او مرحمت شده بود و سركشی محالّ قراگوزلو، روانه عراق شد و نوّاب یحیی میرزا والی ولایت گیلان با جناب منوچهر خان ایچ آقاسی باشی و عمّال و اعیان، در دار السّلطنه قزوین وارد دربار عرش سیاق آمد. چون فی الجمله شورشی در ولایت گیلان واقع شده بود، حضرت همایون، مفسدین را پس از [349] تنبیه روانه ولایت سمنان نمود. مبلغ شصتهزار تومان نقد بابت مالیات به رعایای بیسامان گیلان تخفیف داده شد و موكب همایون به دار الخلافه طهران روی سعادت نهاده چند روزی در حدود ساوجبلاغ به صید و شكار، مشغولی دست داد و یوم یكشنبه چهاردهم شهر صفر المظفر عرصه دار الملك ری از؟؟؟ ورودكی داغها بر قلب ساحات جنان نهاد.
[مصرا] ع:
دولت معین و بخت مساعد ستاره یار
ذكر تصرف روسیه در قریه بالغلو و مراجعت وقایعنگار مروزی از تفلیس با انواع افسانه و گفتگو
مرزاویج وكیل دولت روسیه بعد از ورود به دار السلطنه تبریز از رفاقت حضرت
ص: 602
وقایعنگار درگذشت و به تعجیل تمام روانه تفلیس گشت. ذرّهپروریهای حضرت صاحبقران را فراموش كرد و به دمدمه و افسون یرملوف سردار را بر سر كار آورد. ینارال مزبور كه خود مردی فتنهانگیز بود، كینیاز مستحفظ اوچ كلیسیا را در تصرف قلعه بالغلو اشاره مفسدانه نمود و خود در ظاهر به بهانه نظم حدود داغستان و در باطن به جهت طفره از ملاقات وقایعنگار دولت ابد اركان پای عزیمت برگشود. كینیاز مذكور برحسب اشاره سردار مذكور قریه بالغلو را تصرّف كرده یك نفر مایور و دویست نفر صالدات در آنجا گذاشته خود به مراجعت اوچ كلیسیا روی آورد و وقایعنگار چندی در تبریز اقامت ورزید تا حضرت ولیعهد زمان از صفحات عراق برگردید. بعد از اخذ دستور العمل در روز دوشنبه دوازدهم شهر ربیع الاوّل روانه ایروان گردید و در ورود به آن سامان، داستان تصرّف روسیه را در قریه بالغلو و عزیمت یرملوف را به داغستان شنید با آنكه كینیاز اوچ كلیسیا شرحی به سردار ایروان نگاشته و وقایعنگار را در ایّام غیبت یرملوف از عزیمت [به] تفلیس ممنوع داشته بود، باز مشار الیه ممنوع نگشته از راه بالغلو عازم آن دیار و روز سهشنبه بیست و پنجم شهر ربیع الاوّل، وارد آن بلده ارم آثار شد. در عرض راه در روز ورود [به] تفلیس، كمال عزت و احترام از وی به عمل آوردند و او را در منزلی مناسب وارد كردند ولیمنوف نام نایب یرملوف حضرت وقایعنگار را ملاقات كرد و مأموریت خود را در باب گفتگوی بالغلو با او به میان آورد. چند روز گفتگو به طول انجامید و بالمآل به جایی نرسید. ولیمنوف به سبب سكوت وقایعنگار، نوشته [ای] به تحریر درآورد و مهر كرده به او سپرد و رخت سلامت از میدان مشاجرت بیرون برد كه قریه بالغلو را از جمله رسدی خود دانستهایم و تصرف در آن نمودهایم. بدون حكم امنای دولت روسیه، تخلیه ممكن نیست، دیگر این همه گفتگو و مشاجره چیست؟
در خلال این احوال، خبر وفات الكسندر پاولیچ پادشاه روسیه به تفلیس رسید و حضرت وقایعنگار همان نوشته ولیمنوف را دستآویز كرده به درگاه آسمانجاه راجع گردید. بعد از ورود او به دار الخلافه و عرض فقرات معلومه بیتردید و گزافه دریای طوفان زای غیرت ملوكانه را نوبت خروش گردید و نوای كوس تلافی جسارت روسیه روسیه، ساكنان ملاء اعلی را به گوش رسید.
[مصرا] ع:
ببین تا چه زاید شب آبستن است ص: 603
یكی از مؤیّدات طالع مؤلّف اینكه، حضرت صاحبقران معظم در بدایت كار به جای حضرت وقایعنگار، این مدحتگزار را میخواست مأمور به این خدمت نماید. دو نفر از ارباب غرض كه «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» «1» در میان افتادند و به دوستی این وقایعنگار و دشمنی این مدحتگزار قرار را به آن كردار دادند و این سفر بدعاقبت از گردن این بیبضاعت افتاد.
[مصرا] ع: [350]
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
ذكر وفات بعضی از امراء دربار و شرفیابی نوّاب سیف الدّوله سلطان محمّد میرزا به درگاه دولت پایدار و كیفیت ریزش و بخشش او با منتسبان شوكت جاوید قرار
اشاره
یكی از امراء متوفی «2» در این سال، حضرت ظهیر الدّوله ابراهیم خان عمزاده بود كه ربیب دارای دوران است. مدت بیست و دو سال در دار الامان كرمان به ایالت زندگانی نمود و درین سال در دار الخلافه مریض گشته طایر روح پرفتوحش به عزم غرفات جنان بال گشود. نوّاب شاهزادگان عظام و امرای كرام به مشایعت جنازه او پیسپار شدند و از بیوفایی عمر طعنهزنان بر روزگار آمدند. چون برادر بطنی نوّاب محمّد قلی میرزای ملكآرای دار المرز طبرستان بود، لهذا برحسب امر همایون اعلی میرزا محمّد جعفر حمزه كلایی «3» مازندرانی وزیر نوّاب معزّی الیه به جهت نظم كار ولایت و قرار امور بازماندگان ابراهیم خان به دار الامان كرمان روی نمود. فرمان و خلعت ایالت آنجا به اسم عبّاسقلی خان ولد اكبرش كه بطنا نبیره صاحبقران معدلت اثر است، صادر گردید و میرزا محمد جعفر بعد از نظم كارها مراجعت كرده اوضاع آن ولایت را معروض رای عالمآرا گردانید.
یكی دیگر از جمله امرای متوّفی، امان اللّه خان والی ولایت كردستان است كه
______________________________
(1). سوره بقره، آیه 10.
(2). ملی: «امرا و متوفی»
(3). مجلس: «كلابی»
ص: 604
اباعن جدّ به این منصب جلیل سرافراز و در هردولت به صداقت خدمت مینمودهاند.
مشار الیه با وجود غلوّ در مذهب تشیّع، مدت سی سال از روی كمال تسلّط در میان آن جماعت بر عصبیت حكمرانی مینمود و همواره در حضور اعزّه آن ولایت زبان به تشنیع خلفای ثلاث «1» میگشود. درین سال از تأثیرات قدر و نحوسات اختر مادّه [ای] از سودا در مزاجش رسوخ یافت و بالاخره مادّه دماغی گشته و كار از معالجه گذشته روی از عالم برتافت. منصب والیگری به ولد ارجمندش خسرو خان كه شرف از مصاهرت شهریار زمان داشت، عنایت گشت و از ظهور این عارفه كبری، فرق اعتبارش از فرق فرقد درگذشت. یكی دیگر از جمله وفات یافتگان، محمد حسین خان قراگوزلوست كه از بدایت طلوع نیّر این دولت رفیع الشأن تا این زمان، به حكومت همدان و سركردگی سواره دستجات قراگوزلو میزیست و مدتی نیز در حضرت دولتشاه مرحمت دستگاه محمد علی میرزا با منصب جلیل وزارت آن سركار با كمال اعتبار و اختیار بر زیر «2» دستان آن دیار و دربار مینگریست و درین سال دیده بخت بر فقدان آن امیر نامدار و وزیر عالی مقدار گریست. تاریخ ذو القرنین متن 604 ذكر وفات بعضی از امراء دربار و شرفیابی نواب سیف الدوله سلطان محمد میرزا به درگاه دولت پایدار و كیفیت ریزش و بخشش او با منتسبان شوكت جاوید قرار ..... ص : 603
كردگی دستجات قراگوزلو كماكان به رستم خان ولد اكبرش قرار یافت و در حضرت امیرزاده اعظم و ولیعهد ثانی مكرّم محمّد میرزا كه حكمروای ولایات همدان و محالّ قراگوزلو بود، شتافت.
یكی دیگر از حضرات متوفّی، یوسف خان گرجی سپهدار است كه در بدایت این سال از قرار نگارش به وزارت اصفهان رسید و در آنجا مریض گشته تصدّق فرق فرقدسا گردید. چون ولد ارجمندش غلامحسین خان جوانی هفده ساله بود و كابین مصاهرت دارای دوران عروس شوكتش را در قباله، لهذا مروّت فطری اعلیحضرت شاهنشاهی از تفویض منصب سپهداری، مشار الیه را مورد مرحمت و تربیت فرمود.
خدمت وزارت دار السّلطنه اصفهان به خسرو خان گرجی غلام خاصه عنایت شد. نوّاب سیف الدوله العلیه سلطان محمد میرزا با جمیع عمّال و اعیان آن سامان و وزیر جدید خجسته اركان وارد دربار معدلت آیت آمد. درین سفر به جز خدمتی كه از مالیات و
______________________________
(1). ملی: «ثلث»
(2). مجلس: «زبر»
ص: 605
پیشكش به سركار خلافت كرد، ریزش غریبی درباره هریك از چاكران حضرت به عمل آورد. مبلغ سیهزار تومان از نقد و زری و اقمشه و غیره به نعام جمیع چاكران دربار علیّه مقرّر نمود [351] و بر مراتب برتری خویش از جمیع ملكزادگان افزود. با مؤلّف این روزنامچه زیاده از همگنان همّت ورزید و از همت بیدریغش فزون از حوصله گمان خواستههای ناخواسته رسید.
سعدی:
شرف مرد به جود است و كرامت به سجودهركه این هردو ندارد عدمش به ز وجود بالجمله حضرت صاحبقران اعظم را از فقدان امرای اربعه مذكوره در فوق، خاطر مبارك بیاندازه ملول گردید و مولف این روزنامچه را به انشاد تاریخ وفات هریك مأمور گردانید. چهار قطعه تاریخ حسب الفرمایش از طبع مؤلّف تراوید و درین رساله به عرض مستمعین رسید.
تاریخ وفات ابراهیم خان:
بود ای دل حیف از ابراهیم خانابن عمّ حضرت صاحبقران
آنكه در كرمان ز انصاف ملكبود چندین سال فرّخ حكمران
دایم از انصاف او در كوه و دشتگرك خود بر گله میبودی شبان
خوار او گشتند افغان و بلوچدر بلوچستان و هم در سیستان
از شكوهش لرزه اندر قندهاروز جلالش صدمه در هندوستان
بود اندر باب دارا محترمآن ربیب راد دارای جهان
شد جوان و پیر از این غم حزینزان كه بگذشت از جهان آن نوجوان
همت او چارهساز حرص و آزدولت او كارساز انس و جان
عاقبت از تندباد مرگ كردنوبهار شوكتش رو در خزان
داستان زندگانی كرد طیلیك ماند از همتش صد داستان
گفت تاریخ وفاتش خاوریحیف از آن ابن عم ابراهیم خان
ص: 606
تاریخ وفات امان اللّه خان والی «1» كردستان:
ببین صیّاد گردون را كه دایمهزاران صید در یك دم زند سیخ
به چشم والیان عزّت و جاهبه دست انتقامش هست گل میخ
ز كردستان ایران رفت والیقدم زد بر سر ایوان مریخ
امان اللّه خان كاندر عزایشقضا را میكند ایّام توبیخ
به كام دشمنش در روزگارانبدی چون زهر قاتل شهد بطّیخ
بگوش دشمنانش سور سیماببه چشم حاسدانش نور زرنیخ
به رزم او سپهدار اجل تاختبنای هستی او كند از بیخ
ز كلك خاوری بهر وفاتشبمرد ای حیف خانی كرد تاریخ
مثنوی تاریخ وفات محمّد حسین خان قراگوزلوی همدانی:
محمّد حسین خان فیروزمندوزیری ز دولتشه ارجمند
به خیل قراگوزلویان امیربه كرمان شهان سالها شد وزیر
كفایت چنانش كه در آن دیاردد و دام بودند پیوسته یار
به سن كهولت ز گیتی برستبه تخت جنان چون وزیران نشست
ز فقدان آن خان والامقامبشد كار آن مملكت بیدوام
اجل چون رسد كیست شاه و گداتوانگر ز مسكین نباشد جدا
از آن میر گردون توان ای دریغكه خورشید عمرش بشد زیر میغ
چو شد آن سرافراز از جان بریبدین طرز از خامه خاوری
رقم شد به تاریخ بیگفتگومحمد حسین خان قراگوزلو
تاریخ وفات یوسف خان سپهدار عراق:
افتاد وبا به دهر خونخوار افسوسشد یوسف ما نیز ز بازار افسوس
چون رفت سپهدار پی تاریخشگو وای زاین خان سپهدار افسوس
______________________________
(1). مجلس:+ «ولایت»
ص: 607
ذكر آمدن رحمان قلی توره خوارزمی به تاخت حوالی ارض اقدس و شكست او از باطن حضرت مقدّس
این رحمان قلی توره ولد محمّد رحیم خان والی خوارزم است. پدرش درین سال وفات كرد و خود بر تخت خانیّت نشسته به سنّت رذیله پدر بدگهر، به تاخت ارض اقدس روی آورد. جمعیّتی كامل از جماعت اوزبكیه و تركمانیه آن ناحیه از سالور و ساروق و تكه و یمرلی و علی ایلی ساكن ابیورد و درون و مهنه برداشت و به خیال خام تسخیر ارض اقدس رانده علی الغفله در حومه شهر، خیام اقامت برافراشت. از باطن [352] فیض توطن «1» حضرت رضا- علیه التّحیّة و الثّنا- و طالع شاهنشاه فیروزیلوا در همان شب ورود برفی عظیم باریدن گرفت و بادی شدید مانند صرصر عاد وزیدن؛ در ظرف چهار ساعت انسان و حیوان از حركت افتادند و اكثری از ایشان از شدّت سرما روی به دركات نیران نهادند. رحمان قلی توره با بقیه آن گمراهان از بیم جان آنچه داشتند، گذاشتند و در همان شب تیره بعضی سواره و برخی پیاده راه سامان سرخس برداشتند.
علی الصّباح اهل شهر ازین مقدمه خبردار گشته به محلّ اردوی او شتافتند و بیمایگان از انواع كالای نفیسه مایهها یافتند. اسب و استر و اشتر و چادر و خزانه و اندوخته كلا در لحظه [ای] به یغما رفت و ابدان خبیثه خوارزمیان طعمه كلاب شهری و وحشیان صحرا آمد.
رحمان قلی بعد از ورود به سرخس چند روزی استراحت گزید تا بقیه قشون خسته و گریختهاش از هر طرف جمع گردید. دو فوج از تركمانان سالور و ساروق را به تاخت حدود جام و سرجام فرستاد و فوجی از آن گمراهان را در منزل شریفآباد با سواران نوّاب ارغوان «2» میرزا كه برحسب احضار نوّاب شجاع السّلطنه روانه ارض اقدس بودند، تلاقی دست داد. به حمله [ای] از سواران جرّار كلّا طعمه شمشیر آبدار و گرفتار
______________________________
(1). مجلس: «مواطن»
(2). مجلس: «ارغون»
ص: 608
قید اسار شدند و فوجی دیگر در حدود ولایت جام به امیر نصر اللّه خان تیموری، كه با جمعیت خود عازم ارض اقدس بود، دچار و جمیعا به دست دلاوران تیموری روانه دیار بوار آمدند.
رحمان قلی به تلافی این دو وهن عظیم، موازی سههزار نفر از جماعت قنقرات و طایفه قراقلپاق را با فوجی از سواران سالور و ساروق به سرداری دولت نظربی و عوض ایناق و رجب مهتر و دولت مراد پروانهچی و مراد سردار تكه و تراببی و سعید نیاز خان، بتاخت حوالی ارض اقدس روان نمود و جمعیت مزبور در یوم چهارشنبه چهاردهم شهر رجب المرجّب در سامان ارض فیض فرض، دست به غارت و یغما گشود و حضرت شجاع السّلطنه ازین معنی آگاهی حاصل فرمود. در همان روز جمعیّتی كه در شهر داشت، برداشت و به دفع ایشان همت برگماشت. در دامان اژدركوه جمعیت خراسانی را با آن جنود شیطانی صف مبارزت آراسته شد و دلیران رزمآزما از طرفین به كینهخواهی برخاسته طالع فیروزی مطالع دارایی قوت كرد و در اندك كوششی دمار از روزگار آن قوم غدّار برآورد. تركمانان پشت دادند و دلیران جرّار در عقب ایشان روی نهادند. معادل پانصد نیزه سر و موازی یكهزار نفر زنده از آن قوم بداختر به دست آمد و بقیة السیف روی به وادی شكست [نهادند]. نوّاب شجاع السّلطنه در همان محل اردوی رحمان قلی توره، كلّه مناری از رؤوس منحوس آن مشركان برپا نمود و این خبر بهجت اثر را روز عید نوروز مسرعی سریع، معروض رای جهانآرا داشته بر سرور نوروزی افزود. رحمان قلی پس از وقوع این واقعه از سامان سرخس به صوب خوارزم شتافت و بعد از این شكست، خیال این آرزوی محال در حوالی خاطر فاتر نیافت.
ص: 609
بخش 13
بهاریه سال فرخ مآل ایت ئیل تركی مطابق با سنه یكهزار و دویست و چهل و یك هجری كه سال آخر از قرن اوّل دولت جاوید محل است و حكم سكّه صاحبقرانی و وزیر دفائن قدیمه در امكنه متعدده به آسانی
خسرو صاحبقران اورنگ چهارم سپهر و دارای اولو الامر مهر درین سال فرخنده چهر بعد از انقضای دو ساعت و پنجاه و شش دقیقه از روز سهشنبه دوازدهم شهر شعبان المعظّم سنه یكهزار و دویست و چهل و یك مطابق ایت ئیل تركی از شهربند [353] حوت به بیت الشّرف حمل خرامید و سكّه صاحبقرانی دارای بهار در دار الضّرب گلزار بر سبایك زرّین و سیمین رعنا و ازهار سكه به زر گردید. دفاین قدیمه كه در خزاین گلشن محزون بود، از قوّت قوای نامیه و جلوهگری نمود و خسرو بهارش به معیر الممالك ابر آذار علی الامانه تسلیم فرمود. مغنّیان عنادل و قماری بر منابر شاخسار، جنود نامعدود سبزه و ازهار را به جهاد با لشكر روسینژاد دی ترغیب نمودند و سفیران شمال و صبا با تحف گرانبهای ریاحین در تختگاه چمن پای آمدورفت گشودند.
موكب سلطان فروردین به تدمیر روسینژادان دی و بهمن عزیمت كرد و نخست از فرّ یاری بخت پایدار و سعی نوباوگان سروهای جویبار و اهتمام سرداران صنوبر و چنار، قلاع محكمه باغ و گلزار را كه در تصرف جنود كافر شعار شتا بود، مفتوح آورد و ابر آذار ازین گنبد آبنوسی چون سردار روسی توپهای صاعقهفشان تندر را بر خیول سبزه سرافراز بست و شكوه مرغزار را كه نایب سلطان بهار است، از شكست خیول سبزه سرافراز شكست.
ص: 610
دارای بهار، ولیعهد مرغزار را در آن سرافكندگی یاری كرد و از فرّ یاری او باز سر به سرافرازی برآورد. باد نوروزی كه والی خاورزمین مرغزار است، به دخول شهر بند گلزار روی نمود و شاهزاده افغان شعار تندر، خزاین قوای نامیه را به پارنج او درگشود [و] خوارزمیان زاغ و زغن كه در خاورزمین گلشن سرگرم آشوب و فتن بودند، از غوغای توسنان صرصر نوروزی رم نمودند.
سلطان خردادماه به دار الخلافه گلشن برگشت و حضرت صاحبقران معظّم را از جلوس بر تخت جم درین سال صاحبقرانی سر از سپهر دوّار برگذشت. در دو محفل تحویل و شیلان خطبه صاحبقرانی به نام نامی ذو القرنین ثانی خوانده شد و بدرههای سیموزر به شكرانه این لقب همایون فرّ بر فرق مهتر و كهتر افشانده آمد. در دار الضرب همایون به حكم شاهنشاه معدلت مقرون سكّه صاحبقرانی به سبایك سیم و زر زدند و رخسار سیم و زر از این مصراع موزونتر از سرو كشمر كه، [مصرا] ع:
«سكّه فتحعلی شه خسرو صاحبقران»
مفتخر شدند.
درّ اشرفی لفظ كشورستان در عوض صاحبقران زده، ریال را صاحبقرانی نام نهادند و اشرفی را كشورستانی لقب دادند. وزن ریال یك مثقال و نیم نقره و قیمت آن یكهزار دینار و وزن اشرفی هیجده نخود طلا و قیمت نههزار دینار شد.
در خلال این احوال در بلوك ورامین ری و كوهستانات سمنان و دامغان قدری زر و سیم مسكوك از زیر خاك پیدا شد. یك دانه اشرفی در آن میان سكه شاپور ذو الاكتاف بود. صورت این مدعا از پرده خفا چنین جلوهگری نمود كه، صورت شاپور را در بعضی از امكنه فارس و شوشتر بر سنگ نقش بستهاند و از سحرپردازی و نیرنگسازی لوح نقوش مانوی را درهم شكستهاند. چون صورتی در یك طرف اشرفی به همان هیئت نقش بود، لهذا هركس كه دید بلا تامل همین مظّنه را نمود. بقیه آن، بعضی سكه خلفای اربعه و خلفای بنی امیّه و بنی عبّاس و بعضی دیگر از سلاطین اتراك چنگیزی و تیموری و صفویه حقشناس بود [كه] كلا به رسم امانت به مقرّب بارگاه سلطنت حسین علی خان معیّر الممالك سپرده شد و در سلك سایر گنجهای مخزون شمرده آمد.
پس از انجام این مهام، فرامین واجب الاحترام از مصدر خلافت و حكمرانی به
ص: 611
احضار جیوش بحر خروش ایرانی صادر شد و نسقچیان پلنگ صولت به جهت قوروق «1» ارباع خمسه و آذربایجان پیدرپی سایر و دایر آمد- بمنّه وجوده.
قطعه تاریخ سال صاحبقرانی از طبع مؤلّف تراوید [354] و یادگار را درین صحیفه ثبت گردید.
لمؤلّفه:
شكر كز فرّ خداوند جلیل ذو الجلالسال قرن ثانی است از حضرت صاحبقران
خسرو صاحبقران فتحعلی شاه آنكه زدسكه صاحبقرانی بر زر اینك جاودان
این زمان یك قرن شد كآرایش تاج است و تختعمر كو تا قرنها بینیم با این توامان
خوش خیالی دارد این شه كاین چنینش بهرههاستبهرهها در خوش خیالی به كه دشمن بدگمان
نیّت صافی به كار آفرینش واجب استكاین امانات از خداوند جلیل مهربان
در امانت وانگهی از حق دیانت لازم استدر دیانت اینچنین شاهی نیامد در جهان
از كیومرثش بود میراث شغل سلطنتپشت در پشتش شهنشاه جهان در هر زمان
خلقت او از نظام مملكت شد تربیتنیت او بر دوام سلطنت شد ترجمان
كثرت اولاد هم باشد دلیلی بر ثباترو بخوان تورات و از داود در آن جو نشان
______________________________
(1). مجلس: «قروق»
ص: 612 یادگار اولادها از صلب این شه یكهزاراینچنین كثرت بماند جاودانی حكمران
سال اول شد ازین صاحبقرانی آشكارزیبد ار صاحبقران تیمور او را پاسبان
از برای سال تاریخش رقم زد خاوریوه كه هست این سال سال اول از صاحبقران
ذكر موجبات نقار دولتین ایران و روس و اجماع مجتهدین به جهت جهاد و وقایعی كه دست داد
در وقایع سال قبل كیفیت تصرف روسیه «1» در قریه بالغلوی ایروان بدون اذن از امنای دولت علیّه نگارش یافت و كلك وقایعنگار شرحی از آن قضیه نگاشت.
درین مدت كه ولایات گنجه و قراباغ و شیروانات و غیره در تصرّف دولت روس بود، بعد از وفور استیلا و تسلط بنای تعرّض به عرض و ناموس مسلمانان گذاشتند و در باب دین و مذهب و ملّت نیز خاطر قاصر بر ایذا و اضرار گماشتند. این مطلب به توسط علما و فضلای آن دیار و تحریك كارپردازان دربار حضرت ولیعهدی كه راضی به مصالحه نبودند و قوام عزت خود را در مخاصمه با دولت روس تصوّر مینمودند، به عرض جناب مجتهد الزّمان حضرت آقا سیّد محمّد ولد آقا سیّد علی اصفهانی ساكن عتبات عالیات رسید و معزّی الیه تكلیف شرعی خود و مسلمانان را در جهاد با كفره روس دید. چون مظّنه داشت كه شاید شاهنشاه صاحبقران را بر هم زدن عهد مصالحه روسیه بیایمان صلاح دولت ابد اركان نباشد، لهذا در ابتدا آخوند ملّا محمّد رضا نام خویی آذربایجانی معتمد خود را كه مردی جسور و بیمبالات بود، با صورت حكم وجوب جهاد به درگاه عالمیان معاد روان ساخت و به استمزاج از خاطر خطیر اعلی
______________________________
(1). مجلس: «روسیه روسیه»
ص: 613
پرداخت. حضرت صاحبقران شریعتپرور به حكم شرع مطهّر رضا داد و ملّا رضا را با مراتب رضامندی به خدمت جناب مجتهد الزّمانی فرستاد. معزی الیه نیز جمعی از معارف مجاهدین و مروّجین دین مبین را از آن ارض فیض قرین برداشت و روی به آستان معدلت اركان حضرت صاحبقران گذاشت [و] در اوایل شهر شوال المكرم وارد دار الخلافه طهران گردید و كمال توقیر و احترام از شاهنشاه اسلام و شاهزادگان عظام و امرا و وزرای كرام درباره خود دید.
مراسلات متعدّده به عموم مجتهدین و فضلای بلاد اسلام به تحریر درآورد و عموم مسلمانان را به اقدام در جهاد دعوت كرد. شاهنشاه اسلام، مبلغ سیصدهزار تومان بهعلاوه مواجب و علوفه سپاه به جهت صرف جهاد معیّن فرمود و به حمل دوابّ توانا از خزانه عامره به اردوی قاهره حملونقل نمود. چون در آن اوان، خبر ورود [سر] جان مكدانلد كینر «1» انگریز ایلچی سركار كمپنی به بندر ابوشهر رسیده [355] بود، لهذا میرزا ابو القاسم مستوفی اصفهانی حسب الامر حضرت صاحبقرانی به مهمانداری او عزیمت نمود.
تبیین این مقال آنكه، هنری ولك وكیل دولت بهیّه انگریز، كه كیفیت احوالش قبل ازین ایراد شده، از جانب اصل دولت در دربار این شوكت جاوید آیت مقیم بود و نوّاب ولیعهد زمان به جهات مختلفه از او ناراضی و اعتنایی زیاده به قول و فعلش نمینمود.
میرزا صالح شیرازی مهندس را به دار الملك لندن سفیر ساخت و مشار الیه به معزولی هنری ولك از خدمت وكالت پرداخت. ارباب مشاوره دولت بهیّه انگریز قرار دادند كه بعد از عزل وكیل دولت، ایلچی سركار كمپنی در دار الملك ایران وكیل باشد. بنابرآن فرمانفرمای هندوستان ایلچی مشار الیه را به سفارت فرستاد. چون بریدن از اصل دولت و پیوستن به فرع آن خلاف رای امنای دولت جاوید اركان بود، لهذا جان مكدانلد كینر به سبب عدم اذن یكسال تمام در بندر بمبئی توقّف نمود. بالاخره از استدعای متوالیه حضرت ولیعهد دوران، شاهنشاه صاحبقران به این معنی رضا داده و قاسم خان سرهنگ فوج تبریز به جهت آوردن ایلچی مزبور با فرمان قضا دستور روی به بندر بمبئی نهاد. بعد
______________________________
(1). جان مك دونالد كینز.
ص: 614
از ورود ایشان به بندر ابوشهر- از قراری كه ذكر شد- میرزا ابو القاسم مستوفی مهماندار گردید تا از قراری كه- انشاء اللّه تعالی- نگاشته خواهد شد، وارد دربار آسمانمدار آمد.
بالجمله در همان اوقات نوّاب شاهزاده محمود میرزا، به ایالت ولایت لرستان فیلی مأمور و نوّاب همایون میرزای برادرش، به حكومت ولایت نهاوند مسرور شد.
بنده مدحتگزار را شاهنشاه اعلی مقدار، به اسم وزارت آن ناحیت فرستادند تا بالاخره مایه عمر گرانمایهام را آن حقشناسان بر باد غارت دادند.
خلاصه جناب امین الدوله عبد الله خان كه در آن اوقات از عمل معزول و در كنج عزلت به امر دعاگویی دولت مشغول بود، به مهمانداری جناب آقا سیّد محمّد و عموم فضلا مأمور شد و روز شنبه بیست و ششم شهر شوال المكرم موكب معظّم از دار الخلافه طهران حركت كرده وارد عمارت مباركه سلیمانیّه بهجت دستور گردید. پس از چهار روز توقّف، موكب فیروز از آنجا حركت كرد و روز دوشنبه هشتم «1» شهر ذی قعدة الحرام، چمن سلطانیه از فیض ورود شاهنشاه اسلام، سر به اوج ثریا برآورد. خبر مأموریّت ایلچی روس از جانب ایمپراطور جدید رسید و فرمان همایون به افتخار ولیعهد دوران در باب لوازم ورود او، از مصدر خلافت صادر گردیدند.
ذكر كیفیات ورود نوّاب نایب السلطنه العلیه و ایلچی روسیه و جناب آقا سید محمد و سایر پیشوایان امامیه در چمن سلطانیه و مشاورات در صلح و جنگ و مراجعت ایلچی از دربار فلك اورنگ
نوّاب نایب السّلطنه العلیّه روز جمعه دهم شهر ذی قعده الحرام برحسب احضار شاهنشاه بهرام غلام، در چمن سلطانیه شرفیاب درگاه كیوان مقام گردید.
كینیاز بخسكوف نام ایلچی دولت روسیه نیز به احترامی تمام در همان اوقات وارد دار السّلطنه تبریز و بعد از ظهور اذن از سركار خلافت، عازم درگاه معدلتانگیز شد.
______________________________
(1). مجلس: «ششم»
ص: 615
سبب مأموریت اینكه الكسندر پاولیچ پادشاه روسیه در زمستان سنه ماضیه به جهت سركشی ولایات خویش از پطرپورغ حركت و در عرض راه به سبب ظهور عارضه ذات الجنب «1» به تاریخ نوزدهم شهر ربیع الثّانی، وداع عالم فانی نمود. قسطنطین برادر كهترش كه سردار مملكت له بود، به حكم وراثت و ولیعهدی و تصدیق رؤسای روس، بر تخت سلطنت نشست و پس از قلیل زمانی [356] به سبب انكار جمعی دیگر كه وحشت كامل از بطش و سیاست او داشتند، رشته امید از پادشاهی بگسست. با برادر دیگرش نیكولای پاولیج عهد سلطنت بسته شد و قسطنطین در كنجی نشسته آمد. ظهور این دو سبب، باعث اختلاف امت و جماعت گردید تا در نفس پطرپورغ كار به مجادلت و محاربت رسید. جمعی كثیر از هواخواهان قسطنطین تلف گردیدند و بسیاری از ینارالان و بزرگان روس را گرفته در محبس نیكولای محبوس گردانیدند تا بالاخره از ظهور این قتل و قید، شورش تسكین یافت و نیكولای پاولیچ مستقلا بر مسند سلطنت «2» شتافت.
بالجمله الكسندر پاولیج در ایّام حیات، تختی بلور به جهت جلوس صاحبقران عدالت دستور تمام كرد، اجل موعود مهلتش نداد كه از اهدای تخت مزبور مراتب دوستی باطنی را منظور دارد.
درین اوقات كه نیكولای پاولیج بر اورنگ ایمپراطوری جلوس نمود، سنت سنیّه برادر را ممضی و قبل از آنكه ایلچی تعزیت و تهنیت از این دولت مأمور شود، تخت مزبور را با بعضی از هدایای دیگر مصحوب ینارال كینیاز بخسكوف به دربار دارای مظفر برگماشت.
صفت آن اورنگ فلك رنگ اینكه، قطعات بلور الماس تراش ابیض و فیروزجی متصل بههم و به اندازه سه ذرع طول و دو ذرع عرض، تختی حاصل آورده بودند. بلور فیروزجی منحصر بر پلّه و نشمین بود و بقیّه از بلور الماس تراش ابیض مانند جوهر بیضا جلوهگری مینمود. از هر طرف نشیمن صورت، سه شیر به جهت فوران آب ساخته بودند و در پشت سر آن، صورت خورشیدی از یك قطعه بلور الماس تراش پرداخته. این روایت را درایت ضرور است و ادراك كیفیت آن جوهر صرف بدون درایت نامقدور.
______________________________
(1). ملی: «ذات النخیب»؛ درد پهلو، سینهپهلو.
(2). ملی: «خلافت»
ص: 616
خلاصه در روز سهشنبه چهاردهم شهر ذی حجّه الحرام خسرو خان اردلانی والی كردستان و فرج اللّه خان آدخلوی افشار برحسب امر شاهنشاه تاجدار او را استقبال كردند و بعد از ورود در منزل جناب آصف الدوله اللهیار خان قاجار وزیر اعظم بار اقامت آوردند. روز دیگر میرزا ابو القاسم قائم مقام و حاجی میرزا محمّد رحیم شیرازی طبیب خاصّه، كه در آن سفر خطاب مستطاب منشی الممالكی یافته بود و میرزا محمّد تقی علیآبادی مازندرانی منشی دیوان اعلی، به اذن حضرت صاحبقران از جانب جناب آصف الدوله ملاقات و ایلچی را به احترام تمام دریافتند و در روز پنجشنبه شانزدهم شهر مزبور پیشكاران پیشگاه خلافت به احضار وی شتافتند. «1» به همان سبك و سیاق و قاعده و قانونی كه سابق الكسندریر ملوف سردار گرجستان را بار دادند، ایلچی مزبور را نیز با هشت نفر از كرسینشینان و شاهمیر خان ترجمان در سراپرده همایون، پای برگشادند.
نامه دوستی ختامه ایمپراطوری را داد و زبان به عرض نیاز برگشاد و از طرف قرین الشرف شاهنشاهی نوازشات دیده پس از ظهور نوازشات به آدابی كه آمده بود، برگردید.
روز جمعه هفدهم [ذیحجه الحرام] جناب مجتهد الزمانی آقا سید محمد اصفهانی و حضرات عالی درجات حاجی ملّا جعفر و آقا سید نصر اللّه استرآبادی و جناب حاجی سید محمّد تقی قزوینی و سیّد عزیز اللّه طالش با سایر علما و فضلای هر بلد، وارد اردوی كیوان پوی شدند و نوّاب شاهزادگان و جمیع امرا و خوانین و توابین لشكر ظفر قرین به استقبال ایشان سبك عنان آمدند. مجتهدین انام را با انواع احترام و اقسام تكبیرات و درود و سلام وارد خلوت سرای با احتشام كردند و ازدحام خواص و عوام ایلچی و همراهانش حسابها بردند. روز دیگر بههمین سیاق جناب مجتهد انام حاجی ملّا احمد نراقی و مرجع الایّام حاجی ملّا عبد الوهاب قزوینی وارد [357] گشتند و از اجماع مجتهدین عظام در اردوی ظفر فرجام و تحریض جهاد با كفره ظلام عموم لشكر به طبیب خاطر از جان و سر گذشتند. مجتهدین را كلّا صورت فتوی اینكه: جهاد با كفره روسیه واجب است و منكر این عمل، متابعت شیطان و خلود در نار نیران را طالب.
______________________________
(1). مجلس: «به احضار میشتافتند»
ص: 617
شاهنشاه آگاه به سبب رعایت شریعت غرّا، این معنی را مصدق میبود و نوّاب نایب السلطنه نیز به جهات مختلفه تصدیق مینمود. جمیع امرا و وزراء اقدام در جنگ را راغب بودند، مگر جناب مستطاب معتمد الدّوله میرزا عبد الوهاب و حاجی میرزا ابو الحسن خان وزیر امور دول خارجه كه به جهت ملاحظه عواقب كار این معنی را انكار مینمودند. جناب آقا سیّد محمد و سایر آن دو نفر را پیغامات واهمهانگیز دادند و پس از آن پیغامات از واهمه تكفیر، دیگر لب به انكار برنگشادند.
ایلچی دولت روسیه با امنای شوكت علیّه هرچه سخن از صلح گفت، به جز انكار از آن و اصرار در جنگ جوابی نشنفت. چون از قانون ملتداری بیوقوف «1» بود، سخن از قاعده دولتداری ادا نمود، كه درین اوقات لازم چنین بود كه به جهت ادای آداب تعزیت و تهنیت ازین دولت ابد آیت در فرستادن سفیر مبادرت شود، حال كه از طرف ایمپراطور جدید اقدام در تشیید «2» بنیان موافقت شدید شده، اصرار در جنگ دور از انصاف است و مهجور از رسوم انتصاف. اگرچه موافق قاعده دولتداری این معنی حقیقت داشت، ولی از باطن ملّت حنیف امری تازه واقع شد كه اولیای دولت قاهره را در جواب این فقره نیز عاجز گذاشت. كینیاز و سرحدّداران پنبك و قرا كلیسیا از حد خود تجاوز كردند و به آباران ایروان آمده رفتاری خلاف طریقه مسالمت به عمل آوردند. بالاخره ایلچی استدعای ملاقات مجتهدین عظام را نمود كه خود از تعهد رد ولایات و اخراج روسیه از سرحدات ایشان را راضی دارد و همت بر انجام تعهدات خویش گمارد. مجتهدین در جواب فرمودند كه: مهربانی با كفار بنابر نص كلام ایزد جبّار حرام است و این معنی خلاف رسوم رسول انام و در صورت رد ولایات باز جهاد با ایشان واجبتر از روزه ماه صیام است.
شاهنشه شریعتپرور بالمشافهة العلیّه به ایلچی فرمایش فرمود كه: اكنون امر دایر فی مابین قوام ملت و صلاح دولت است و اختیار قوام ملت مرجّح بر صلاح دولت؛ در جایی كه پای ملّت در میان است، دولت را منزل بر طاق نسیان.
كوتاهی سخن، بعد از مكالمات بسیار، عموم مجتهدین ملت و ملتزمین حضرت،
______________________________
(1)- ملی: «موقوف»
(2)- ملی: «بستند»
ص: 618
جنگ را بر صلح ترجیح دادند و شقّه رایات ظفر آیات را به عزم جهاد با آن طایفه كفر علامات برگشادند. ایلچی بعد از یأس فراوان، تخت بلور و هدایای دیگر را داد و پای عزیمت به مراجعت برگشاد. مبلغ یكهزار تومان زر نقد و چهار طاقه شال كشمیر سوای انعام همراهان به انعام ایلچی به تنهایی عنایت شد و روز جمعه بیست و چهارم شهر ذی قعدة الحرام به مهمانداری میرزا اسماعیل انجدانی فراهانی منشی مدبّر امور غربا، روانه آذربایجان و آن ناحیت گردید و از آنجا نیز عازم تفلیس گشت و كار دولتین بهیّتین از مصالحت و مسالمت و مراودت درگذشت.
شعر:
قضا چون به گردون فرو هشت پرهمه عاقلان كور گردند و كر
ذكر مأموریت نوّاب شاهزادگان و امرا به اطراف ولایات متصرّفی روسیه و فتوحات خوی «1» و قصبات و ولایات قراباغ و گنجه و شیروان و طوالش و غیره و ورود ایلچی دولت انگریز
بعد از روانه شدن ایلچی دولت روس، به اقتضای مصلحت شوكت ابد مأنوس، نوّاب شاهزاده اسماعیل میرزا و قادر اندازان استرابادی و هزار جریبی [358] و فندرسكی به منقلای موكب فیروزی كوكب در روز دوشنبه چهارم شهر ذی حجه الحرام از چمن سلطانیه روانه آذربایجان و پس از آن محمد قلی خان دولوی قاجار خلف ارجمند جناب آصف الدّوله العلیه اللهیار خان، با دستجات خواجهوند و عبد الملكی و مافی، در روز جمعه هشتم عازم آن سامان و نوّاب نایب السّلطنه در روز دوشنبه یازدهم به صوب دار السلطنه تبریز دامان برزده و جناب آقا سید محمّد و سایر مجتهدین و فضلا به جهت تحریص مجاهدین در روز پنجشنبه چهاردهم، عزیمت را سبك عنان و حاجی محمد خان دولوی قاجار با دسته توابعی به جانب ولایت طالش شتابان آمد. احكام عدیده [ای]
______________________________
(1). مجلس: «قری»
ص: 619
به عهده حسین خان سردار ایروان و برادرش حسن خان سارواصلان صادر شد كه در اخراج طایفه روسیه از قریه بالغلو و حدود گوگچه دنكیز حاضر و آماده شوند.
موكب فیروز در روز پنجشنبه بیست و یكم شهر مزبور از راه ارمغان چای نهضتآرا و روز سهشنبه بیست و ششم [ذی حجه الحرام] ساحات اردبیل مضرب خیام ظفر فرجام «1» گردید و در همان روز ورود از جانب حاجی محمّد خان دولوی قاجار كه مأمور به حدود طالش بود، موازی سی نیزه سر و بیست نفر زنده از روسیه بداختر و دو «2» عرّاده توپ البرز پیكر در نظر فیروزی اثر جلوه نمود. تبیین این مقال آنكه بعد از ورود حاجی محمد خان به محال اوجارود، به قریه گرمی كه در تصرف جمعی از صالدات روسیه بود، تاختن آورده از یمن طالع خسروی آن محل را به قهر و غلبه گرفته سرها و اسرا و دو توپ معروضه را به اردوی اعلی گسیل كرد.
روز دیگر مسرعان بشارت رسان از جانب حسین خان سردار ایروان رسیدند و از مژده فتوحات سردار، بهجتافزا خاطر شاهنشاه تاجدار گردیدند. تفصیل این اجمال آنكه، حسین خان در یوم یكشنبه نوزدهم شهر ذی حجه الحرام از كیفیت احكام قضا نظام آگاه «3» [شد] و با استعدادی تمام در شب جمعه بیست و دویم شهر مزبور بر سر سنگر باش آباران كه مشحون از یكهزار نفر صالدات روسیه بیایمان بود، تاخت و بعد از فتح سنگر، اكثری از آن جماعت را روانه داربوار ساخت. كینیاز آنجا با بقیة السیف به جنگل گریختند و خاك نام و ننگ بر سر بیختند. سبحان قلی خان قاجار قزوینی نیز در همان شب جمعه بر سنگر بالغلو یورش برد و بعد از فتح آنجا، ده عراده توپ گرفته و جمیع مستحفظین آن سنگر را به دست شحنه اجل سپرد. حسن خان سارواصلان از طرف كمری بر قراكلیسیا راند و چهارهزار نفر صالدات روسیه و مردان ارامنه را آیه «وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِینَ كَافَّةً» «4» به گوش هوش برخواندند. دو «5» عراده توپ گرفته و جمعی از نسوان ارامنه را گرفته محالّ شورهگل را یكباره از لوث وجود آن ناپاكان پاك كرده بوداق سلطان آیرملو را با سایر مسلمانان به چخور سعد «6» ایروان آورد.
______________________________
(1). مجلس: «فیروزیلوا»
(2). ملی: «ده»
(3). مجلس: «احكام»
(4). سوره توبه، آیه 36؛ ملی و مجلس: «فَاقْتُلُوا»*
(5). ملی: «ده»
(6). چخور در تركی به معنی فرورفتگی زمین است و در اینجا مقصود، زمین پست طرفین ارس است.
ص: 620
تقی خان بزچلوی ساكن گوگچه دنكیز «1» از طرف دره چچك بر سر اسبان توپخانه كینیاز كه در حمزه چمنی بودند، تاختن نموده و مستحفظین را یكجا از تیغ «2» گذرانیده و اسبان را گرفته كینیاز پای فرار به قراكلیسیای پنبك برگشود. این فتوحات متوالیه در یكشب از فرّ طالع خسروی نقاب از چهره برگشود. سرها و اسرا در پیشگاه حضور انور جلوه نمود. نوّاب نایب السّلطنه بعد از ورود به تبریز اولا الكسندر میرزای والی گرجستان و مصطفی خان شیروانی و محمد حسین خان شكاری را با تداركات لازمه از نقد و غیره به صوب گرجستان و شیروان و شكّی روان فرمود و حاجی محمّد خان قراگوزلوی كبوتر آهنگی را با فوجی از غازیان به اتفاق مصطفی خان شیروانی نامزد نمود. پس از آن امیر خان قوانلوی قاجار [359] سردار با مهدی قلی خان جوانشیر از راه مقری و محالّ برگشاط «3» روانه كرد و هریك از مأمورین را فرمایشات در باب اجماع ایلات و اجتماع اهالی ولایات به عمل آورد و خود- متوكلا علی الله- به آراستگی تمام در روز شنبه بیست و دویم شهر ذی حجّة الحرام روانه قراباغ شد و روز جمعه بیست و ششم شهر مزبور از باده فتوحات نمایانتر دماغ آمد. تفصیل ماجرا اینكه، طایفه روسیه از عزایم ملوكانه صاحبقران كشورستان آگاه شدند و ده «4» هزار نفر صالدات مستحفظین محالّ گروس و خنزیرك و چناقچی را به قلعه شوشی خواسته مهیّای كارزار آمدند.
صالدات مزبور در عرض راه با نوّاب اسماعیل میرزا تلاقی كردند و از طرفین آتش حرب شعله كشید. حاجی آقا لر بیك قراباغی هم با فوجی از اهل قراباغ از عقب روسیه درآمدند و مجاهدین اسلام به شوق جانفشانی و جانستانی بر آن جنود شیطانی حملهآور شدند. نوّاب ولیعهد زمان نیز در هنگام گیرودار در رسیده خیول مجاهدین را یاور كردند. «5» از هنگام زوال تا وقت غروب، جنگ پیوسته بود تا بالاخره از فیضبخت شاهنشاه با احتشام و بركت «6» تكبیرات مجاهدین اسلام رشته قرار آن كفره ظلام گسسته
______________________________
چخوز سعد در زمره محدود بیگلر بیگی ایروان بوده است. (سازمان اداری حكومت صفوی، صفحات 187 و 191- 1982).
(1). مجلس: «گوگچه و نكیز»
(2). ملی: «منع»
(3). نام منطقه اطراف رودی بههمین نام در جنوب گروسی. این رود به ارس میپیوندد. (ر. ك: سازمان اداری حكومت صفوی، صفحه 195).
(4). مجلس: «دوهزار نفر»
(5). مجلس: «گردید»
(6). ملی: «موكب»
ص: 621
آمد. موازی پانصد نیزه سر و یكهزار نفر زنده از آن قوم بداختر و چهار عراده توپ و سایر اسباب دیگر به دست آمد و سرها و اسرا در روز چهارشنبه یازدهم شهر محرّم الحرام سنه یكهزار و دویست و چهل و دو در خارج اردبیل منظور نظر شهریار حقپرست شد. در قلعهجات گروس و خنزیرك و چناقچی، مستحفظین امین نهادند و آنچه لوازم مایحتاج بود، به ایشان دادند. بالجمله حاجی محمد خان قاجار دولو بعد از تصرف قلعهگرمی به همراهی میر حسن خان ولد مصطفی خان طالش و آقا سلیمان گیلانی سرهنگ فوج شقاقی بر سر قلعه لنكران رفتند و از باطن اسلام و یمن بخت شاهنشاه با احتشام آن محكمه محكم را به اندك كوششی گرفتند.
از غرایب اتفاقات آنكه، در چهارده سال قبل ازین- از قراری كه ذكر شد- جماعت روسیه بد آیین قلعه لنكران را در «1» شب تاسوعا برگشادند و باز در همان شب از تصرف دادند. اموال اندوخته در آن قلعه كلّا غازیان مظفر را كسیب شد و مژده این فتح نمایان در روز پنجشنبه دوازدهم شهر محرّم الحرام سامعه افروز اولیای دولت جاوید نصیب آمد. دویست نفر اسیر با چند «2» عراده توپ در همان روز منظور نظر اولیای دولت شوكت همایون گردید و فرمان اعلی به تخریب قلعه لنكران به شرف صدور رسید. در نهضتی از مجاهدین اسلام قلعه سالیان نیز مفتوح شد و پیكر مخالفین از ضرب خنجر مؤالفین مجروح آمد از جمله اجناس منبّره در قلعه سالیان، یكصدهزار خروار آرد بود كه مجاهدین را بر كسیب افزود و باقی غنایم را بر این فقره قیاس میتوان نمود.
حكومت ولایت طالش با لقب اسبق المجاهدین به میر حسن خان ولد مصطفی خان داده شد و ابواب مرحمت بیكران بر چهره او گشاده آمد. معادل پنج كلّه منار در برابر معابر شرقی اردبیل از رؤوس منحوس روس افراشته گشت و در امتداد زمان، این آثار شگرف در روزگار به یادگار گذاشته [شد]. موازی چهارصد نفر از اسرای آن قوم بد اختر با ده عرّاده توپ به انعام سركار شاهزاده سیف الدّوله العلیه سلطان محمود میرزا «3» به اصفهان فرستاده و بقیه اسرا برحسب امر اعلی عزیمت [به] دار الخلافه طهران را آماده آمدند بالجمله نوّاب نایب السلطنه اغورلو خان پسر جواد خان زیادلوی قاجار حاكم
______________________________
(1). ملی: «تا»
(2). مجلس: «سه»
(3). مجلس: «محمد میرزا»
ص: 622
گنجه را خواست و او را به اتفاق محمد ولی خان افشار ارومی با نوشتجات متعدده [360] مشعر بر تحریك علما و فضلا و ایلات روانه گنجه نمود. علی قلی خان «1» آقای برادر اغورلو خان را كه در ایروان بود، از راه ایروم «2» بر سر ایلات قاجار و آیروملو «3» و قزاق و شمس الدینلو روان فرمود.
پس از ورود اغورلو خان به حوالی گنجه، مردم شهر و ایلات هجوم كرده سر به شورش برآوردند و ایلات قزّاق و شمس الدّینلو مورد خود را كه به زبان معروف عبارت از ایل بیگی است، مقتول كردند. روسیه ساكن گنجه و زورآباد به فكر كار افتادند و روی به شهر گنجه نهادند. اهالی شهر و ایلات را در خان باغی گنجه با روسیه مقاتله [ای] خشنا رخ داد و باطن ائمه اطهار و طالع شاهنشاه تاجدار یاری كرده جمعی از روسیه قتیل و فوجی دستگیر و موازی هشت عراده توپ به دست غازیان شیرگیر افتاد. معدودی از آن طایفه با یك عرّاده توپ به جانب شمكور پای فرار گشودند و اغورلو خان جمعی از سواره ایلات را به تعاقب فرستاده در خرابه شمكور آنها را كلّا اسیر نمودند. قلیلی از ایشان در ظلمت شب فرارا به جانب تفلیس تاختند و احمال و اثقال خود را تماما انداختند.
اغورلو خان از فیض همّت دارای زمان وارد گنجه گشته در مكان اصلی آباء و اجداد برقرار گردید و صورت ماجرا در روز یكشنبه یازدهم شهر محرّم الحرام به عرض شاهنشاه تاجدار رسید. سرها و اسرا نیز از نظر انور گذشتند و برحسب امر ولیعهد دوران، عبد الله خان دماوندی و نوروز علی خان سركرده دسته سمنانی، مأمور به محافظت قلعه گنجه گشتند. امیر خان دولوی قاجار سردار نیز با فوجی از سواران جلادتآمیز مأمور به توقّف آن ولایت شد و خاطر هواخواهان آسوده از فتنه روسیه ضلالت آیت آمد.
خلاطه مصطفی خان شیروانی هم تا حوالی شیروان رفت و از اردوی معلّی ابراهیم خان قاجار دولو با دو «4» عراده توپ و جمعی از غازیان كینهجو از طرف سالیان و حاجی محمّد خان قاجار نیز با سواران و پیادگان جرّار به عزم حمایت مصطفی خان
______________________________
(1). مجلس:- «خان»
(2). مجلس: «اروم»
(3). ملی: «آیرلوملو»
(4). ملی: «ده»
ص: 623
شیروانی و محمّد حسین خان شكّی روانه منزل جواد شدند.
روسیه شیروان و شكّی، كار را دیگرگون دیدند و هردو ولایت را بدون منازعه خالی كرده خود را به محل برمك كه در آنجا سقناقی محكم بود، كشیدند. و مصطفی خان در شیروان و محمد حسین خان در شكّی پای به حكمرانی افشردند و از بخت فیروز خسروی گوی افتخار را از میدان بیرون بردند. كینیاز قرا كلیسیا از عزیمت حسن خان سارو اصلان، خانه و عمارت و انبار و مایملك خود را یكجا آتش زد و نیمشبی به قلعه لری شتافته در آنجا محصور شد.
مختصر كلام از روز جمعه بیست و دویم شهر ذیحجه الحرام تا روز جمعه هشتم «1» شهر محرّم الحرام، ولایتی به آن طول و عرض از باطن ائمه انام و بخت فیروز شاهنشاه اسلام ضمیمه ممالك سلطانی شد و قریب به چهارهزار صالدات قتیل و اسیر سپاه حضرت صاحبقرانی آمد و آذوقه و اندوخته چهارده ساله سنوات مصالحه، كسیب غازیان ظفر مبانی [شد]. نوّاب شیخعلی میرزا صاحب اختیار ولایات ملایر و تویسركان از منزل اردبیل با فوجی از غازیان ظفر دلیل به عزم استخلاص قلاع قبه و بادكوبه مأمور و روان گردید و موكب ظفر كوكب به عزیمت قلعه شوشی در روز شنبه بیست و یكم شهر محرّم الحرام از خارج دار الارشاد اردبیل حركت كرده، روز سهشنبه بیست و چهارم [محرم] در كنار رودخانه طویله شامی یك فرسخی اهر، قبه خرگاه آسمان جاه به ماه رسید. جناب آصف الدوّله العلیّه اللهیّار خان وزیر اعظم با بیستهزار لشكر جرّار و ده عرّاده توپ صاعقهبار به التزام ركاب نوّاب ولیعهد دولت پایدار مأمور شد و از اعطای مبلغ یكصد هزار تومان زر نقد كه در مصارف غازیان همراه صرف شود، بینهایت مسرور آمد. حكم محكم چنین شرف [361] صدور یافت كه: بعد از فتح قلعه شوشی به استخلاص گرجستان و ولایت تفلیس روند و بر هم زدن بنیان روسیه پر تلبیس شوند.
در صبح جمعه بیست و هفتم «2» [محرم] از خارج اردوی انجم تحشّم حركت كرده، روز چهارشنبه دهم شهر صفر المظفّر در خارج قلعه شوشی وارد معسكر ولیعهد مظفّر آمد. در خلال این احوال، جان مكدانلد ایلچی جدید دولت بهیّه انگریز به مهمانداری
______________________________
(1). مجلس: «بیستم»
(2). مجلس: «بیست و هشتم»
ص: 624
میرزا ابو القاسم اصفهانی مستوفی روز یكشنبه بیست و نهم شهر محرّم الحرام وارد اردوی كیوان مقام شد و برحسب امر اعلی، محمد حسن خان قاجار نسقچی باشی و محمد ولی خان قاسملوی افشار به استقبال او شتافتند و مشار الیه و همراهان او را به احترام تمام وارد اردوی كیوان مقام كرده در منزلی مناسب اقامت یافتند. روز دیگر میرزا محمد صادق مروزی وقایعنگار و داروغه دفترخانه عطارد قرار و میرزا فضل الله علیآبادی مازندرانی مستوفی دیوان سعادت آثار حسب الامر دارای تاجدار او را دیدن كردند و در روز پنجشنبه چهارم شهر صفر المظفر پیشكاران پیشگاه انور مشار الیه را به قانون مشروطه «1» [ای] مكرر و آدابی در خور به حضور صاحبقران معدلت پرور آوردند.
[مصرا] ع:
این زمان بگذار تا وقت دگر
ذكر مجادله فی مابین نوّاب نایب السلطنه العلیه و ینارال مددوف سردار دولت روسیه در خارج قلعه گنجه و وقایع قضیه اتفاقیه از حكم تقدیرات ازلیّه و تدبیرات لم یزلیّه
پس از آنكه محالّ گروس و خنزیرك و غیره، كه از معظمات ولایت قراباغ است، به دست آمد و عموم اهالی آن ولایت از مسلمانان و ارمنی تابع دولت ابد آیت پادشاه حقپرست شد، نوّاب نایب السلطنه با كمال اطمینان در تسخیر قلعه شوشی پای جلادت افشرد و از هر طرف سنگرها و سیبه «2» ها پیش برد. مستحفظین آن قلعه محكم بنیان، بنا را به خدعه و تزویر گذاشتند و از پیغامات نرمنرم مجاهدین اسلام را از شدت در محاصره غافل داشتند. نوّاب نایب السلطنه العلیّه حضرت ولیعهد ثانی محمّد میرزا و محمد قلی خان قاجار را با دستجات خواجهوند و عبد الملكی، و نظر علی خان مرندی را با فوج مرندی مجددا به جهت حراست شهر و قلعه گنجه روان فرمود و تاكیدات اكیده در باب قلعهداری و عدم مجادله با روسیه بیایمان به ایشان نمود، ولی از كار قضا غافل بود. خود
______________________________
(1). ملی: «مشروعه»
(2). سیبه: دیوار، حصار دور شهر، سنگر، خاكریز.
ص: 625
به محاصره قلعه شوشی اقدام ورزید و جناب آصف الدّوله نیز درین باب با او همداستان گردید كه اول باید قلعه شوشی را به دست آوریم و پس از آن همت به تسخیر ولایت تفلیس صرف بریم.
از آن طرف ینارال مددوف نام كه از جمله ینارالان با اعتبار روسیه بدفرجام بود، جمعیّتی كامل از پیاده و سوار قزّاق و ارامنه و صالدات روسیه جمع نمود و مساوی بیست عرّاده توپ البرزكوب برداشت و روی زشت به استرداد شهر و قلعه گنجه گذاشت. امیر خان سردار قاجار را هوای جانفشانی بر سر افتاد و قلعه گنجه را به نظر علی خان مرندی سپرده روز یكشنبه چهارم «1» شهر صفر المظفر در ركاب نوّاب امیرزاده اعظم محمد میرزا به جانب شمكور روی نهاد.
در خرابههای شمكور فی مابین جنود منصور و مددوف مغرور مقابله واقع شد و امیر خان سردار را از ضرب گلوله آتشین تفنگ شربت شهادت نافع افتاد. تاریخ قتل امیر خان از كلك مؤلّف تراوید و یادگار را درین رساله ثبت گردید. «2»
لمؤلّفه:
تیغ بیداد روس بد بنیادبند جان امیر خان ببرید
خاوری بهر آن امیر دلیرزد گریبان خویشتن بدرید
با سر آه گفت تاریخشآهآه از امیر خان شهید بالجمله بعد از قتل سردار با احتشام، خیل اسلام از مجادله دست كشیدند و مددوف و همراهان همهجا توپزنان [362] عازم گنجه گردیدند. نظر علی خان مرندی را قوه واهمه طغیان كرد و قلعه و شهر را گذاشته جان خود را از آن غوغا بیرون آورد.
مددوف قلعه و شهر گنجه را تصرّف نمود و این اوّل زهر جانگزایی بود كه در كام نصرت و ظفر آلود. در هنگامی كه نوّاب نایب السّلطنه در استخلاص قلعه شوشی گیروداری گرم داشت، شاهد زشت سیمای این خبر وحشت اثر از چهره برقع فروگذاشت فی الفور مهدی قلی خان جوانشیر را به خدمت كوچانیدن ایلات قراباغ بهسمت قراچه داغ مأمور ساخت و خود از محاصره قلعه شوشی دست كشیده با آنچه قشون به همراه داشت، به
______________________________
(1). مجلس: «چهاردهم»
(2). ملی:- «تاریخ قتل امیر خان از كلك مؤلّف تراوید و یادگار را در این رساله ثبت گردید».
ص: 626
مدافعه مددوف و حفظ ولایت گنجه پرداخت. وقتی به حوالی گنجه رسید كه كار از كار گذشته و تیر از كمان جدا گشته بود. حضرت ولیعهد زمان قرار كار دعوا را به فردا داد و مددف از شهر و قلعه بیرون رانده با جمعیّت و توپخانه خود پشت به شهر بیفتاد. در همان شب ینارال پسقاویچ با چهارهزار صالدات دیگر از تفلیس به او ملحق شد و شكوه لشكر مددوف با رونق گردید.
نوّاب اشرف در همان شب قرار تیپ و جای دعوا را داد و علی الصباح روز دوشنبه بیست و هشتم شهر صفر المظفّر صفوف اسلام و كفر در مقابل هم ایستاد و حضرت ولیعهد بعضی از سواران ركابی را از قبیل دستجات خواجه وند و عبد الملكی و جانبازان عراقی و بختیاری در میمنه بازداشت و سواران دیگر را با قادراندازان استراباد و مازندران در جانب میسره گماشت. سواره و سرباز آذربایجانی را با كلّ توپخانه در قلب برپا نمود و نوّاب امیرزاده جهانگیر میرزا و دو نفر از امیرزادگان دیگر را در میان ایشان سرتیپ فرمود. خود به نیت كمین با معدودی جلادت قرین در پناه دره [ای] جای ساخت و مددوف نیز به طرح سپاه خویش پرداخت. كل صالدات و توپخانه را در مقابل قشون آذربایجانی كه مشحون از توپخانه صاعقه مبانی بود، بازداشت و جمیع سواره قزّاق و غیره را از دو طرف دره در برابر جانبازان و قادراندازان عراقی و مازندرانی و سواره ركابی برگماشت.
افواج آذربایجانی در ابتدا پشته [ای] را كه جمعی از صالدات و سوار روسی قبل از وقت گرفته بودند، به نظر درآورده یورش بردند و به اندك كوششی آنجا را متصرف گشته روسیه پشته فرارا روی به سایر افواج خود كردند. از دو طرف خیل اسلام، سواران جلادت فرجام و پیادگان آتش اندام دلیریها كردند و به سواران قزّاق و غیره كه در برابر ایشان بودند، حمله بردند. به یك حمله از طالع فیروز خسروی آن جمع پریش را از پیش برداشتند و تا باغات شهر برده همّت بر دفع سایرین گماشتند. مددوف چون امر را چنین و سواره خود را مغلوب لشكر ظفر قرین دید، به كار ایشان نپرداخت و توپخانه خود را بر سر پشته [ای] برده به جانب خیل آذربایجانی شعلهور ساخت.
نوّاب نایب السّلطنه به توهم اینكه در آن مغلوبه مبادا به سركار امیرزادگان آسیبی برسد، سواری را به تعجیل فرستاد كه امیرزادگان را للههای ایشان به كناری برند و از
ص: 627
میان مغلوبه بیرون آورند. للههای دله بیاحتیاطی كردند و نوّاب امیرزادگان را علی رؤوس الاشهاد بیرون آوردند. سرهنگان سرباز هم كه سرتیپ خود را رفته دیدند، شیپور رجعت نواخته خیول آذربایجانی بدون اقدامی در دعوا برگردیدند. نوّاب والا را آتش غضب شعله كشید، ولی سودی نبخشید. خیول آذربایجانی به اسبان جانبازان بختیاری و عراقی كه مشغول دعوا بودند سوار گشته فرار نمودند. مازندرانی و عراقی از سواره و پیاده پس از فرار آذربایجانی [ها] دست از جنگ كشیدند و دوهزار و پانصد نفر عراقی [363] و بختیاری كه بیاسب مانده بودند، در كوهی متحصّن گردیدند. سه توپ از نوّاب نایب السّلطنه و یك توپ ركابی به دست روسیان افتاد و قشون فراری از حوالی گنجه تا كنار رود ارس در یك روز و یكشب رانده در جایی نایستاد. حضرات مجتهدین و علما كه این فتنه را برپا نموده بودند و در آن دعوا از روی طیش و عربده حضور داشتند، بیشتر و پیشتر از همه روی به فرار گذاشتند. خیل روسیه جماعت عراقی و بختیاری را كه در كوه متحصّن بودند، محصور ساختند و پس از یك روز و یكشب خودداری به اسر جمیع ایشان پرداختند. نوّاب ولیعهد زمان و جناب آصف الدّوله بعد از اجتماع لشكر آذربایجانی و ركابی در كنار رود ارس ماندند و آیت ندامت از مصحف شرمساری خواندند. شاهنشاه دریادل از مقدّمه شكست و توقّف ایشان در كنار رود ارس آگاه گردید و معتمدین چربزبان فرستاده از پیغامات مرحمتآمیز غبار كدورت از صفحه خاطر ایشان دور كرده به اردوی اعلی طلبید. در روز یكشنبه بیست و هشتم شهر صفر المظفّر شرفیاب درگاه آسمانجاه شدند و قصور در آن مقدمه را با زبان بیزبانی عذرخواه آمدند. پس از روزی سه چهار از همّت شاهنشاه تاجدار لشكرها آراسته گردید و دلیران رزمخواه از هر طرف به خیال تلافی و انتقام از جای برخاسته نوّاب نایب السّلطنه به توقّف كنار رود ارس مأمور شد و قلوب لشكریان از مرمّت بیكران شهریار زمان بینهایت معمور آمد.
ص: 628
ذكر وقایعی كه بعد از قضیّه مددوف اتّفاق افتاد اعم از رجعت موكب اعلی به دار الخلافه و اوضاعی كه بعد از آن روی داد
در شب جمعه غرّه شهر ربیع الاول برفی شدید در منزل طویله شامی بارید كه امكان زیست در آن مكان نبود، لهذا به ناچار موكب اعلی از آنجا حركت و در چمن اهر كه یك فرسخی طویله شامی است، نزول اجلال نمود. روز دیگر به دار السلطنه تبریز شتافت و در خارج آن شهر طربانگیز موكب نصرتآمیز اقامت یافت. جناب آقا سیّد محمّد و سایر فضلا در این مدت در دار السّلطنه تبریز بودند و عوام تبریز به جهات مختلفه با ایشان بیاندامی مینمودند. یكی از جمله جهات اینكه سیّدی جلیل القدر از خطبای تبریز در دعوا كشته گشته و جمعی دیگر نیز از مجاهدین آنجا از جان گذشته بودند. عوام تبریز چون جناب سیّد را مباشر مجادله و شكست عهد مصالحه میدانستند، آزار او را میخواستند و نمیتوانستند. جناب امین الدّوله عبد اللّه خان كه مهماندار مجتهدین بود، حقیقت این مراتب را به خاك پای مبارك اقدس عرض نمود.
شاهنشاه شریعتپرور به جهت رعایت جانب شرع مطهّر روزی به دیدن جناب سیّد و سایر فضلا تشریففرما و از صیقل توجّهات خاطر همایون از آیینه ضمیر كدورت تأثیر ایشان زنگ زدا شد. اهالی تبریز كه این نوع التفات را دیدند از نیت آزار و اذیّت برگردیدند.
بعد از سه روز موكب فیروز از خارج تبریز حركت و در قشلاق دهخوارقان كه شش فرسخی مراغه است، اقامت دست داد و رؤسای محالّ چچن و معارف داغستان را در آن منزل شرفیابی آستان عدالت اركان اتّفاق افتاد. نوّاب شیخ علی میرزا نیز با حاجی محمّد خان دولو و ابراهیم [خان] ایضا از صوب قبه مراجعت كردند و عظمای داغستان و چچن بعد از بروز توجّهات خاطر شهریاری و تعهّدات در خدمتگزاری روی به اوطان خویش آوردند.
مهدی قلی خان جوانشیر كه از قرار نگارش به كوچانیدن ایلات قراباغ [364] مأمور بود، با ششهزار خانوار وارد و نوّاب نایب السلطنه كه در كنار رود ارس توقف
ص: 629
داشت، ایلات مزبور را روانه حدود مغان و قراچهداغ كرده ییلاق و قشلاق ایشان را معیّن فرمود و سپاه جرّار را به تاخت ولایت قراباغ مأمور نمود.
حسن خان سارواصلان و مصطفی خان شیروانی و محمّد حسین خان شكّی نیز از ایروان و شیروان و شكّی دست به غارت اطراف برگشودند و در اندك زمانی حولو حوش آن ولایت را تا دو فرسخی بلده تفلیس ویران نمودند. امیر حسن خان طالش به نظم كامل در حكومت محالّ طوالش مستقل شد و حضرت ولیعهد دوران را در كنار رود ارس تا اوایل زمستان حسب الامر دارای زمان منزل آمد. دوهزار نفر از پیادگان هزار جریبی و انزانی به علاوه یكهزار نفر سوادكوهی به محافظت ایروان تعیین و موكب اعلی روز یكشنبه بیست و ششم شهر ربیع الاوّل حركت و از راه مراغه روانه و روز پنجشنبه بیست و دویم شهر ربیع الثّانی وارد دار الخلافه جنّت قرین آمد.
بعد از مراجعت موكب اعلی، مددوف حاكم قراباغ عرصه را خالی یافت و با چند نفر از مایوران معروف و صالداتی به شهامت موصوف در اوایل شهر جمادی الثّانی «1» به جهت برگردانیدن ایلات، از آب ارس عبور نموده به حدود مشكین شتافت و بعد از ورود به محال كنگرلو از آنجا به احمد بیكلو و از آنجا به میزان آمده در محل كرملو اقامت گزید.
نوّاب نایب السّلطنه قاسم خان و حسین پاشا خان یوز باشی را به اتّفاق رحمت اللّه خان سرتیپ دو فوج قراچهداغی و محمّد رضا خان سرهنگ فوج «2» تبریزی به مقابله او روانه گردانید. نوّاب عبد اللّه میرزا صاحب اختیار ولایت خمسه نیز در روز جمعه سیزدهم شهر جمادی الثّانی برحسب امر خاقانی روانه اردبیل گشت و هجوم لشكریان اطراف از خیل نجوم درگذشت. مددف را در آن میانه محصور آوردند و او را به شدّت مستاصل كردند. [وی] چون حریف را سخت دید، تاب درنگ نیاورده چون بخت خویش برگردید. اسبان توپخانه او با سایر «3» عرادههای آذوقه، غازیان نصرت [نصیب] را كسیب شد و روز جمعه بیست و ششم شهر جمادی الثّانی این خبر بهجت اثر معروض رای شهریار فیروزی نصیب آمد.
______________________________
(1). ملی: «ربیع الثانی»
(2). مجلس:+ «دویّم»
(3). ملی: «سرایر»
ص: 630
جناب مجتهد الزّمانی آقا سیّد محمّد در تبریز مریض گشته و از آنجا حركت نموده در عرض راه از مرض اسهال درگذشت. این قطعه از طبع مؤلّف در تاریخ وفات او تراوید [و] درین صحیفه مرقوم گشت.
لمؤلّفه:
قطب دین سیّد محمّد آنكه علمخردسالی بود و طبعش سالخورد
پیشوا و رهنمای روزگارآنكه با طبع بزرگش عقل خرد
صیت كوس اجتهادش شد بلندعلم را صاحب شد از یك دستبرد
شد بر از ابرار در اصل و تبار «1»گوی سبقت در «2» نسب از خلق برد
مدتی در آستان كربلازنگ جهل از آینه دلها سترد «3»
شد غلام او صغیر و هم كبیرشد مطیع او شگرد و هم زمرد
در جناب او وضیع و هم شریفدر ركاب او زمرد هم شگرد
از ره شوق جهاد قوم روسراه آذربایجان از سر سپرد
سیم پاشیدند قوم خاص و عامجمع گردیدند خیل ترك و كرد
جیش افزون برد و رخت خود نهادطیش بیحد كرد و پای خود فشرد
______________________________
(1). مجلس: «اصلونسب»
(2). ملی: «از»
(3). ملی: «سپرد»
ص: 631 چندیش میبود جان بیخورد و خوابچندیش میبود تن بیخواب و خورد
آسمان گردید بر كام عدوآن عزیز از این الم پر غصه خورد
باغ او افسرده شد از باد تندصاف او آلوده شد از جام درد
درد شد از كین زلال او كه صافخورد شد از غم نهال او كه ترد
[365] آنكه دو شش «1»بار خلقی میكشیدزیر بار این الم گردید خرد
زین بلا خست «2» و دلش از دام جستزین قضا مرد و تنش بر جا فسرد
الغرض آن خواجه چون رفت از جهانخاوری تاریخ فوت او شمرد
بانگ بیرون كرد و این مصرع نوشتناكهان بانگی برآمد خواجه مرد
ذكر عزیمت نوّاب شجاع السّلطنه به صوب هرات و آمدن اللّه قلی توره خوارزمی به ولایت جام و فرار از آن صفحات
شاه محمود افغان از ولد خود كامران میرزا وحشتی بههم رسانید و از بلده هرات بیرون تاخته با افاغنه فراه و سبزار در دفع پسر همداستان گردید. كامران میرزا به نوّاب شجاع السّلطنه متوسل آمد و محمّد امین خان پازوكی كرد امین آن سركار با پانصد نفر
______________________________
(1). مجلس: «دستش»
(2). ملی: «جست»
ص: 632
سوار جرّار به هرات رفته كامران میرزا را مایه اطمینان كامل شد.
شاه محمود به طلب اعانت رو بهطرف میمنه و مرغاب و بادغیس و غرجستانات نهاد و از اوزبكیّه و اویماقات آن حوالی معادل چهارهزار لشكر ترتیب داد. كامران میرزا ولد خود جهانگیر میرزا را با جماعت افاغنه به دفع پدر نامزد كرد و شاه محمود این خبر را شنیده از منزل سرچشمه بادغیس ایلغار كرده از دامنه معروف به كمر كلاغ به خارج بلده هرات بار نزول آورد. اولا جمعی را بر سر محمّد امین خان و سواره خراسانی كه در باغ شاه منزل داشتند، تعیین نمود و بعد از دعوا، كوشش ایشان سودی نبخشود بالاخره بر سر جهانگیر تاخت و كار او را به یك حمله بساخت.
كامران میرزا در قلعه محصور آمد و محمد امین خان نیز در ارك قلعه و خزانه را گنجور شد. كامران میرزا از ترس شورش اهالی شهر مراتب را به خدمت نوّاب شجاع السّلطنه معروض داشت و معزّی الیه در اوایل شهر ذی حجّه الحرام سنه یكهزار و دویست و چهل و یك از نیشابور ایلغار كرده و در روز پنجم در چمن پرنیتاز «1» غوریان بار اقامت گذاشت. كامران میرزا دل قوی گشته به این استظهار در خارج هرات با پدر در آویخت. شاه محمود فرار نمود و نوّاب شجاع السلطنه در چمن معروف به سنگ بست نزول اجلال نمود. كامران میرزا با امرا و عظمای افغان در منزل مزبور شرفیاب ركاب ظفر مآب شد و از ظهور نوازشات بیحساب، كامران و كامیاب آمد.
نوّاب والا برطبق استدعای كامران میرزا به شهر هرات نازل گشت و كامران را فرق مباهات از اوج سموات درگذشت. كلید شهر و حصار را با خزاین زر و گوهر شاهوار آورده، پیشكش نمود و نوّاب والا از همت اعلی مطلقا با آنها اعتنایی نفرمود.
یك حلقه انگشتر عقیق از میان آن همه جواهر آبدار برداشت و بقیه را به كامران گذاشت.
به استدعای كامران میرزا، نوّاب امیرزاده ارغون میرزا را با پنجهزار سواره و سه عرّاده توپ آتشپاره در هرات نهاد و خود در اوایل شهر محرّم الحرام سنه یكهزار و دویست و چهل و دو به عزیمت ارض اقدس صلای رجعت در داد.
مژده این اخبار در روز ورود به طویله شامی اهر، معروض رای شاهنشاه دادگر
______________________________
(1)- مجلس: «بیرنیتاز»
ص: 633
شد و طبع همایون قرین بهجت و انبساطی بیمرّ آمد. بالجمله در همین سال اللّه قلی توره برادر رحمان قلی توره ولد محمّد رحیم خان اوزبك، به اغوای محمد خان قرایی با جمعیتی وافر در اوایل شهر رجب المرجّب از راه مرو سرخس به ولایت جام رانده در اطراف قلعه محمودآباد اقامت گزیده در آن ولایت مباشر كار یغما و غارت گردید.
خوانین ترك و كرد هم به استظهار او در خارج ارض اقدس احتشادی كرده منتظر فسادی بودند. ناگاه از طالع فیروز خسروی، شبی در ثلث آخر شب در اردوی خان خوارزم [366] چند سر اسب بههم افتاده غوغایی آراسته شد و از غوغای اسبان شورشی كه عین صلاح بود از هر طرف برخاسته آمد. خوارزمیان كه مدهوش از دود حشیش و ورق الخیال كافر كیش بودند، تصوّر شبیخون نوّاب شجاع السّلطنه را نمودند. توهّم خیالات بنگ اردویی به آن عظمت را متفرق كرد و هر تنی به طرفی روی آورد.
اللّه قلی توره از بیم جان تا حدود سرخس راند و از آنجا نیز به عزم خوارزم و دامان تعجیل برافشاند. روز دیگر علی الصّباح اهالی جام به اردوی خوارزمیان بدفرجام درآمدند و از غارت اموال ایشان از صامت و ناطق توانگر شدند. مژده این خبر در اواخر شهر شعبان المعظّم در دار الخلافه ارم توام به عرض شهریار اعظم رسید و طبع همایون از توجّه بخت میمون بینهایت خرّم گردید.
شكر مر خدای را كه جلد اوّل این روزنامچه همایون كه مسمّی به نامه خاقان و حاكی از جمیع وقایع این دولت روزافزون و به داستان یك قرن مشحون است، از یمن توجه خاطر مبارك اعلی، از مدد كلك این بنده ارادت انتما به انجام رسید و این گوهر آبدار آویزه گوش مستمعان روزگار گردید. امید چنانكه از فیض تربیت حضرت صاحبقرانی وقایع قرن ثانی نیز به آسانی بر ورق تحریر كشیده آید و بر رای مشكل پسند شهریار جهان و دارای دوران پسندیده گردد.
تاریخ تالیف، روز پنجشنبه ششم شهر ربیع الثّانی سنه یكهزار و دویست و چهل و نه و تاریخ تحریر، روز چهارشنبه سلخ شهر ذی قعدة الحرام سنه یكهزار و دویست و شصت، به ید مولف در دار العلم شیراز جنت طراز- بمنّه و جوده.
ص: 5