گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
ذكر اطلاع كارپردازان نوّاب ولیعهد زمان از قتل ناگهان ایلچی روسیه و فرستادن ملسوف نام نایب اوّل را نزد سرداران دولت سنیّه و شهادت عدم اطلاع امنای این شوكت علیّه‌




بعد از ورود ملسوف «1» نام نایب اول ایلچی مقتول به دار السلطنه تبریز و اطلاع نوّاب ولیعهد زمان از قضیّه قتل سفیر شرارت‌انگیز، فی الفور به قاعده نظام، چاكران دربار سپهر مقام را مأمور به استعمال لباس عبّاسیان، كه نشانه ماتم و سوگواری است، فرمود و عمله نوبتخانه پادشاهی را از نواختن كوس و نای منع نمود. سه روز متوالی ابواب دكاكین اسواق و خانات بسته شد و رشته معاملات اصناف از هم گسسته آمد. ملسوف نام مزبور را تفقّدی بی‌نهایت مبذول داشت و همّت بزرگانه بر عذرخواهی این مطلب برگماشت.
ملسوف مزبور را با تداركی شایسته مصحوب معتمدی امین به تفلیس روانه ساخت و از تحریر ارقام مصلحت قوام به «2» رفع تشكیك و تردید خاطر ینارال پسقاویچ سردار روسیه پرداخت. در رقم مزبور از كلك استاد المترسّلین میرزا ابو القاسم قائم‌مقام صدارت دولت ابد قرین مسطور چنین شد كه: ینارال گربایدوف، ایلچی آن دولت جاودانی، بعد از ورود به دار الخلافه جاوید مبانی و شرفیابی حضور اعلیحضرت صاحبقرانی دست به پاره [ای] رفتارهای ناهنجار زد و مباشر برخی از جسارت‌های ناهموار شد. همراهانش
______________________________
(1). تلفّظ صحیح نام خانوادگی وی «مالنسوف» است كه سمت دبیر اوّل سفارت روسیه تزاری را در این زمان دارا بود و همراه با شش تن دیگر از این معركه جان سالم به‌در برد.
(2). مجلس:- «به»
ص: 707
آنچه منع كردند، سودی نبخشید و اعیان دیوان همایونش آنچه نصیحت فرمودند، فایده‌پذیر نگردید. بالاخره دست به كاری زد كه خلاف طریقه دین غرّای اسلامیان بود و هیچ‌یك از اهالی شرع شریف، حوصله چنان خلاف شرعی را نمی‌نمود. رفته‌رفته كار از مصلحت دولتداری درگذشت و پیشوایان دین مبین را بنا به رعایت شرع جناب سیّد المرسلین، نوبت دین‌داری گشت. به جهت رعایت دین، حرمت دولت را فراموش كردند و شورشی عام در دار الخلافه دست داده، ایلچی و همراهانش را به قتل آوردند.
حكم قضا با اقدام پیشوایان شریعت غرّا و هجوم عوام بی‌سر و پا موافق افتاد و ایلچی دولت بهیّه روسیه به سبب جسارت‌های اتّفاقیه، جان خود و همراهان را بر باد فنا داد.
اولیای دولت قاهره را از این معنی خبری نه و از وجود مباشر و قاتلی كه توان سیاست نمود اثری نه. همان تعصّب دین‌داری بر عدم اطلاع امنیان دولت ابد مدّت دلیلی روشن است و شهادت ملسوف صاحب نایب بر جسارت‌های ینارال گربایدوف و شورش عامّه از غنی و ملهوف برهانی مبرهن. هرگاه امنای دولت روس رجوع به حكم عقل خرده‌بین نمایند، دانند كه دولت علیّه ایران بعد از ظهور موافقی چنان و خسارت گنجی شایگان، مباشر عملی چنین قبیح، كه مایه انواع تفضیح است، نخواهند شد و خود را در دولت‌های بزرگ، بدنام نخواهند خواست: «لیس أوّل قارورة كسرت فی الإسلام».
حاجی خلیل خان قزوینی، ایلچی این دولت نیز در هندوستان بی‌جرم و خیانت كشته شد و حكایت خونخواهی او به سبب وفور انصاف امنیان این شوكت مروّت اتصاف «1» در نوشته آمد. اگر این معاذیر حقّه را می‌پذیرند و شهادت ملسوف صاحب را كه خود حضور داشته به نظر قبول می‌گیرند، اولیای دولت علیّه نیز تلافی این امر خطیر را بر وجه احسن به عمل خواهند آورد و آنچه از آن سردار با اقتدار دستور العمل رسد، معمول خواهند كرد. هرگاه خدای نخواسته باز امر به اشتباه است و قرار كار «2» بر كدورت و اكراه، خواست خداوندی در میانه حكم است و قطع این گفتگو موقوف به حكم دو شاهنشاه معظّم.
______________________________
(1). ملی: «در انصاف»
(2). ملی:- «كار»
ص: 708
بالجمله، بعد از ورود ملسوف صاحب به تفلیس و ادای شهادت در باب عدم آگاهی اولیای دولت جاوید انیس، ینارال پسقاویچ كه سرداری با فطانت [403] و ذكا و در مهمات ملكداری به غایت دانا بود، از قراین خارجه و داخله دریافت نمود كه ظهور این قضیه از تأثیرات قضا و قدر و جسارت‌های ایلچی خیره‌سر بوده و دولت علیّه ایران به هیچ‌وجه اقدامی درین كار ناهنجار ننموده است. ملسوف صاحب نایب را بلافاصله به جانب پطربورغ گسیل ساخت و به دفع تردید و تشكیك امنای دولت ایمپراطوری پرداخت. به توسط عریضه صداقت ترجمان به نوّاب ولیعهد زمان عرضه داشت نمود كه: «فقرات مزبوره در نامه مبارك والا را من حیث المجموع پذیرفتم و شهادت نایب را در باب وفور جسارت‌های ایلچی و اجماع عام و عدم اطلاع اولیای دولت ابدفرجام شنفتم. از هر رهگذر خاطر خطیر را آسوده دارند و همّت ملوكانه بر آن گمارند كه تا هنوز هنگامه گرم است، سفیری دانا از جانب آن دولت توانا به شوكت قوی بنیاد ایمپراطور گراید و گنجینه این معاذیر دلپذیر را به وجهی احسن سرگشاید تا ساز دوستی و موافقت زیاده بلندآوازه گردد و عهد مصالحت و یك جهتی تازه آید.» و نیز اظهار كرده بود كه: «هرگاه یك نفر از معارف ملّایان را كه دخیل درین كار نمایان بوده از سامان مملكت به ولایات خارجه روانه سازند، هر آینه زیاده به امتنان و استرضای خواص ایمپراطور اعظم می‌پردازند». نوّاب نایب السلطنه نیز مراتب را به دربار گیتی‌مدار معروض گردانید و «1» در باب سفارت حضرت میرزا محمد صادق مروزی وقایع‌نگار مصلحت‌جویی خود را آشكار و این فقره را در نهایت اصرار مستدعی گردید.
[مصرا] ع:
تا مصلحت چگونه كند باز اقتضا
بالجمله، اگرچه قتل ایلچی در نظر دوربینان بساط قرب، قدری غرابت دارد و احدی این فقره را انگشت تمكین نمی‌گذارد، ولی از روی انصاف كه ملاحظه شود، احدی به جز طریق تصدیق و اعتراف به راهی دیگر نمی‌رود، زیرا كه همان فصول عهدنامه میمونه كه در منزل تركمان‌چای از روی اضطرار و سخت‌گیری‌های ینارال
______________________________
(1). ملی:- «و»
ص: 709
پسقاویچ سردار بسته گشته است، هر فقره‌اش مورث چنین شورش و آشوب است و آن شروط و عهود مرقومه در نظر دوست و دشمن نامطلوب. الحمد لله و المنّه این وقایع واقعه باعث آن شد كه بعد از آن ایلچیان مأموره از جانب دولت روس، قسمت را از آن سر بریده یاد می‌گیرند و دست از خشونت و سخت‌گیری برداشته با عامّه اهل ایران از اعلی تا ادنی بنای سلوك درمی‌پذیرند [و دیگر] نامی بر زبان از فصل سیزدهم منحوسه عهدنامه مباركه نمی‌برند و پرده ناموس و دوستی را از تقاضای اسرای قدیم و جدید نمی‌درند. این فقره هم در حقیقت از مؤیّدات طالع بی‌زوال بود وگرنه احدی علاج نمی‌توانست نمود.
لمؤلفه:
اگر طالع كند یاری بسی آسان شود مشكل‌بنازم طالع سلطان كه مشكل‌ها كند آسان
ص: 711

بخش 3 بهاریه سال فرخ‌مآل اودئیل تركی مطابق با سنه یك‌هزار و دویست و چهل و چهار هجری و عزیمت نوّاب علی نقی میرزا و وقایع‌نگار به تبریز و سفارت خسرو میرزا به دولت روسیه و آمدن سفیر از جانب آن دولت بهیّه و مراجعت ركن الدولة العلیّه‌

اشاره

پیرایه‌بند باغ و گلستان و مایه آرایش عرصه بستان اعنی آفتاب عالمتاب تابان درین سال فیروزی نشان بعد از انقضای هشت ساعت و بیست و پنج دقیقه از شب شنبه یازدهم «1» شهر رمضان المبارك سنه یك هزار و دویست و چهل و چهار هجری مطابق با سال فرّخ‌مآل اودئیل تركی از ایوان حوت به بیت الشرف حمل حمل و نقل فرموده، نوباوه سرو آزاد كه ركن ركین دربار سلطان فروردین است با قمری وقایع‌نگار به جهت قرار سفارت سفیر شمال، روی به دار السلطنه گلستان نمود.
قوّه نامیه كه نبیره سلطان بهار است، به عزم ملاقات شهریار روسی‌نژاد چمن عزیمت نمود و سفیر روسی شعار شكوفه به عزیمت ایران زمین گلشن پای برگشود.
عمامه‌دار ابر بهمن كه باعث شورش عرصه [404] گلشن بود، از دار الخلافه باغ اخراج شد و از اخراج او، كالای اعلای موافقت سلاطین باغ و بهار بغایت با رواج آمد. دبیران غنچه پس از كمال شكفتگی در حضرت دارای بهار، كلك شاخسار و دفتر اوراق اشجار
______________________________
(1). مجلس: «پانزدهم»
ص: 712
را وداع گفتند و از تطاولات باد بهاری در خاك هلاك خفتند. نوباوه نهال به انتظام مهام خاور زمین گلزار شتافت و ارض فیض‌قرین گلشن و عرصه نیشابور چمن را به مدد جنود سوری و سوسن مسخّر یافت. سرو سالخورد را هوای ایالت كشمر جویبار در پیرانه سری بر سر افتاد و از تطاول برادر شمر «1»، زنجیر موج بر پای نهاد. سلطان فروردین به عزم دار الملك ارم همدم گلشن خرّم رخت كشید و عمامه‌دار شكوفه از جانب امیر خیانت پیشه دی به عذرخواهی دررسید. عرصه عربستان گلشن كه اعراب خوش الحان عنادل را مسكن است، محلّ رجعت دارای اردی‌بهشت شد و شاهنشاه صاحبقران را هنگام جلوس در ایوان چون بهشت آمد. بزم شیلان نوروزی بهتر از پار و پیرار آراسته گشت و نعره كوس فیروزی در نوبتخانه خلافت از ساحات زمین و زمان درگذشت.
بعد از انقضای بزم شیلان- از قراری كه در وقایع سنه ماضیه نگارش یافت- بنابر عرض نوّاب نایب السلطنه و مصلحتی كه ینارال پسقاویچ سردار روسیه بی‌ایمان در باب ابعاث سفیری كاردان به عذرخواهی قتل ایلچی و همراهان دیده، حضرت اعلی نوّاب «2» ركن الدوله علی نقی میرزا را مأمور فرمود كه به دار السلطنه تبریز شتافته و ملاقات نوّاب نایب السلطنه را دریافته و «3» قراری كه در كار سفارت و تعیین سفیر و انفاد هدایا و تحف بی‌نظیر به مشورت یكدیگر داده، مراتب را معروض رأی خسرو آزاده دارند تا بدانچه مصلحت اقتضا كند، همّت برگمارند.
میرزا محمد صادق مروزی وقایع‌نگار نیز برحسب استدعای ولیعهد زمان به التزام خدمت نوّاب ركن الدوله مأمور آمد و در روز سه‌شنبه یازدهم شهر شوال المكرّم از دار الخلافه حركت نموده، روانه آن حدود و ثغور شدند. پس از ورود به منزل میانج از وقایع سفارت نوّاب امیرزاده آزاده خسرو میرزا آگاه و برحسب امر شاهنشاه معدلت همراه در دار السلطنه تبریز شرفیاب حضور نوّاب ولیعهد جلادت دستگاه گشتند.
تبیین این مقال آن‌كه، بعد از ورود ملسوف صاحب نایب ایلچی به پطربورغ و
______________________________
(1). شمر: تالاب، حوضچه
(2). مجلس:+ «اعلی»
(3). مجلس: «دریافت»
ص: 713
عرض تفصیل وقایع قتل گربایدوف و همراهان بر رأی ایمپراطور اعظم، امنای آن دولت، مصلحت شوكت خود را درین دیدند كه از طرف قرین الشرف دولت علیّه ایران یكی از نونهالان بوستان خلافت به جهت عذرخواهی این قضیّه به دار الملك پطربورغ روی آورد و همّت بر دلجویی امنای آن شوكت بهیّه برگمارند تا ظهور این نوع عزّت در میان دول نزدیك و دور مشهور گردد و بلای فتنه و فساد از سرحدّات دو دولت خداداد به سبب مراودت دو شوكت قوی بنیاد مهجور آید.
ینارال پسقاویچ مراتب را به عرض كارپردازان نوّاب ولیعهد زمان رسانید و حضرت ولیعهدی نیز بنابر مقتضیات دولت، فی الفور نوّاب امیرزاده خسرو میرزا را نامزد این امر خطیر گردانید. محمد خان زنگنه امیر نظام را كه امیری با دیانت و احترام است به همراهی آن امیرزاده با احتشام مأمور فرمود و جمعی از اعیان دربار، اعم از مشیر و دبیر و طبیب و لبیب «1» و غیره نیز همراه نمود. تحف و طرفی ممتاز از قبیل شدّه و رشته‌های مروارید غلطان و اسبابی جواهرنشان و شال‌های كشمیری و غیر آن از لطایف و ظرایف دار الملك ایران به جهت تعارف سركار ایمپراطور اعظم و امنای آن دولت محترم تسلیم كرد و نوّاب امیرزاده به صوب مقصود روی آورد. چون نوّاب ولیعهد دوران از مأموریت نوّاب ركن الدوله خبردار بود، لهذا به نوّاب امیرزاده امر نمود كه در عرض راه الی تفلیس به ملایمت و تأنّی حركت كرده، در تفلیس نیز چند [405] روزی اقامت نمایند تا نوّاب معزی‌الیه وارد گشته از حقیقت فرمایشات علیّه آگاهی حاصل و نامه پادشاهی نیز به یادآوری ایمپراطور اعظم متواصل آید. بالجمله، نوّاب ركن الدوله در روز شنبه بیست و هفتم شهر شوال المكرّم وارد دار السلطنه تبریز [شد] و ساغر آمالش از باده ملاقات و التفات ولیعهد زمان لبریز آمد. بعد از ملاقات و اطلاع از وقایع حالات، مراتب را به دربار دولت علیّه معروض داشتند و مسرعی سریع السیر به چاپاری دار الخلافه برگماشتند.
______________________________
(1). عاقل، خردمند
ص: 714
حضرت صاحبقران نامدار، به مصلحت‌هایی نوّاب ولیعهد دولت پایدار را به اقصی الغایه تحسین‌گزار گردید و معجلا مبلغ یك صد هزار تومان زر نقد به جهت مخارج سفارت نوّاب خسرو میرزا، مصحوب حضرت میرزا نبی خان قزوینی وزیر نوّاب علی نقی میرزا به دار السلطنه تبریز گسیل گردانید. نوّاب نایب السلطنه پس از رسیدن تنخواه تداركی كه لازم بود مهیّا داشته به بلده تفلیس فرستاد و حضرت امیرزاده با شوكتی تمام و ابهتی مالاكلام به صوب پطربورغ روی نهاد.
در خلال این احوال، ینارال دالغوركی «1» نام، كه از معارف دولت روس بود، در روز سه‌شنبه بیست و پنجم شهر ذی حجة الحرام به عنوان سفارت وارد دار السلطنه تبریز شد و وقایع سفارت او را طوطی كلك مؤلّف به این آیین سخن‌گزار و شكرریز آمد كه:
در هنگامی كه نوّاب نایب السلطنة العلیّه در سامان دهخوارقان تبریز با ینارال پسقاویچ سردار روسیه در باب ظهور مصالحت و موافقت دو دولت جاوید اركان همداستان بود، این ینارال دالغوركی از جانب پسقاویچ مهماندار و كمال خدمت و صداقت به سركار ولیعهدی می‌نمود. نوّاب نایب السلطنه مراتب خیرخواهی او را به امنای دولت روس اظهار كرد «2» و بعد از انتشار خبر قتل گربایدوف، ایمپراطور اعظم تا از حقیقت این كار درست مطلع گردید «3»، دالغوركی مزبور را به جانب دولت علیّه سفیر و گسیل آورد. مشار الیه سرعت از باد استعاره نموده با دستور العمل ایمپراطوری به صوب مملكت ایران پای استعجال برگشود. بعد از ورود به دار السلطنه تبریز، قرار كار بر این شد كه مشار الیه تا هنگام مراجعت نوّاب خسرو میرزا، در دربار حضرت ولیعهدی مقیم آید و «4» پس از مراجعت مشارالیه به درگاه آسمان جاه خاقانی گراید.
بالجمله، چون نوّاب ركن الدوله علی نقی میرزا را دیگر كاری كه به موجب توقف در آن دیار باشد نبود، لهذا بعد از آگاهی از مطالب سفارت دالغوركی در روز شنبه دوازدهم شهر محرم الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و پنج از تبریز حركت و در
______________________________
(1). كینیاز دالگوركی
(2). مجلس:- «كرد»
(3). ملی و مجلس: «گردد»
(4). ملی:- «و»
ص: 715
روز پنجشنبه بیست و دویم شهر مزبور شرف از استسعاد انجمن حضور دارای خلافت دستور حاصل نمود. میرزا محمد صادق وقایع‌نگار مروزی «1» نیز در ركاب نوّاب معزی الیه وارد گشت و وقایع سفارت ینارال دالغوركی و تكالیف حضرت ایمپراطوری به تقریرات ركن الدوله از پیشگاه خاطر همایون «2» شاهنشاه آگاه درگذشت.

ذكر تكلیف مجاورت عتبات عالیات به جناب میرزا محمد مسیح استرآبادی و شورش عامّه خلق از وفور بدنهادی‌

تكالیفی كه امنای دولت روسیه در تلافی خون گربایدوف كردند، یكی مأموریت یك نفر از نوباوگان ریاض سلطنت بود و از تعیین نوّاب خسرو میرزا شاهد این مدعا از جوف پرده خفا رخ نمود؛ دویم در باب یك نفر قاتل بود كه هرگاه باسمه پیدا شود، در ملأ عام قصاص فرمایند كه هر آینه منّتی بزرگ بر سر روسیه تحویل می‌نمایند؛ سیم آن‌كه جناب فاضل كامل و عالم عامل میرزا محمد مسیح استرآبادی امام جماعت را كه در روز نخست مباشر اجماع امّت شده به ولایات خارج از مملكت ایران تكلیف نمایند تا از ظهور این فقرات، خون ایلچی دولت روس بسته گردد و رشته نقاری كه به این سبب فی‌مابین دو دولت [406] عظمی واقع گشته، گسسته آید. اگرچه قصاص قاتل، تكلیف شاق بود و به سبب شورش عامّه، احدی درباره احدی مظنّه نمی‌نمود، ولیكن از فرّ اقبال خسروی و امداد شریعت نبوی، رضا قلی بیك نامی ولد پناه بیك طالش كه او را در روز قتل ایلچی با تیغ برهنه خون‌آلود دیده بودند، در بلوك شمران «3» دار الخلافه، مباشر قتلی دیگر شد و فرارا عازم هر بوم و بر آمد. گماشتگان نوّاب ظل السلطان حكمران دار الخلافه طهران او را در بیابانی دیده، دستگیر كردند و به درگاه خلافت مسیر آوردند.
در میدان همایون از تیغ دژخیم صلابت مقرون، تنش از بار سر آزاد شد و روانه دیار میعاد گردید.
______________________________
(1). مجلس:- «مروزی»
(2). مجلس:- «همایون»
(3). مجلس: «شمیران»
ص: 716
در خصوص جناب میرزا محمد مسیح، دارای عدالت توضیح را تامّلی در دل بود؛ به اندیشه این‌كه شاید طرد و منع او خلاف شریعت غرّا باشد، اقدامی نمی‌فرمود.
چون جناب مجتهد الزمانی حاجی ملّا «1» محمد ابراهیم كلواسی خراسانی ساكن دار السلطنه اصفهان در آن اوقات به جهت مهمی به دار الخلافه آمده بود، لهذا از معزی الیه این مسئله را تحقیق كردند و «2» كمال دقت در این مرحله به عمل آوردند.
بالاخره به ملاحظه رعایت شرع رسول انام و حفظ بیضه اسلام و اجازه آن مجتهد كرام، قرار كار بر این شد كه جناب میرزا محمد «3» مسیح از جهت اسكات روسیان قبیح، به جانب عتبات عالیات رود و چندی مجاور آن ارض فیض سمات شود.
اعلیحضرت شاهنشاه شریعت‌پرور جناب میرزا را احضار فرمود و به لفظ گوهربار از روی رأفت و التفات بی‌شمار او را راضی نمود. جمعی از عامّه مریدین امر را بر جناب میرزا مشتبه نموده و گفتند كه: این تكلیف نه از جهت مجاورت است، بلكه منظور گرفتن و سپردن به دست روسیه ضلالت آیت. جناب میرزا از فرط صداقتی كه داشت، خیالات مریدین بی‌دین را مبنی بر صدق می‌پنداشت، غافل از این‌كه هرگاه امنیان دولت قاهره را- العیاذ باللّه- چنین خیالی فاسد در نظر باشد، به جهات چند در دار الخلافه بهتر ممكن است. بالجمله، چند روزی در باب عزیمت مسامحه «4» كرد و درین فقره تردید و تعطیل به عمل آورد. امنای دولت ابد فرجام به سوگندهای مغلّظه او را مطمئن ساختند و علمای عظام نیز به دلایل شرعیه به حصول رضای او پرداختند. در روز یكشنبه هشتم شهر صفر المظفر سنه یك هزار و دویست و چهل و پنج كه بار عزیمت می‌بست، از اجتماع مردم عوام به منع جناب میرزا از عزیمت آن صوب صواب، انجام كار به شورش عام پیوست. گروهی مختلف اللسان و متفق الجنان بر دور سرای میرزا و جوامع دار الخلافه جمع و بزم ممانعت را پروانه شمع شدند. این شورش جدید از شورش روز قتل ایلچی عنید درگذشت و دریای قهر قهرمانی را نوبت تلاطم گشت؛
______________________________
(1). ملی:- «ملّا»
(2). ملی:- «و»
(3). مجلس:- «محمد»
(4). مجلس: «مساهله»
ص: 717
نزدیك به آن بود كه حكم به قتل‌عام از دربار خلافت ابدفرجام صادر آید و قهرمان قهر شهریاری، دریای خون در هامون ری جاری نماید. جناب مجتهد الزمانی حاجی محمد ابراهیم كلواسی حضرت میرزا را در خلوتی خاص ملاقات نمود و از مصالح و مفاسد این كار به دلایل شرعیه با وی مكالمات فرمود و آخر الامر جناب میرزا، شب هنگام از راهی غیر معهود با لباسی مبدّل از شهر «1» بیرون شتافت و بعد از اطلاع مردم از رفتن وی، شورش عامّه تسكین یافت. امنای دولت روس از این اهتمامات كارپردازان شوكت ابد مأنوس و اجماع عامه منحوس، خبردار و بی‌نهایت راضی و امیدوار گشتند و به سبب این محاسن تدبیر و توجّه خاطر شهریار كشورگیر از تلافی خون سفیر پرتقصیر و همراهان گذشتند.

ذكر اوضاع خراسان و تعیین نوّاب احمد علی میرزا به ایالت آن سامان و كیفیت احوالات حسن خان و حسین خان‌

در وقایع سنه ماضیه نگارش یافت كه، حسین خان سردار سابق ایروان به سرداری مملكت خراسان روان و عازم آن [407] ارض شرافت بنیان گردید. در بدایت كار، خوانین ضلالت آثار از ترك و كرد با مشارالیه رایگان بودند و آمد و رفتی ملحدانه می‌نمودند. چون رضا قلی خان كرد زعفرانلوی ایلخانی حاكم خبوشان به سبب انقلاب زمان در ولایات نیشابور و چناران و رادكان به علاوه خبوشان تسلطی یافته بود، لهذا چندان اعتنایی به سردار عظیم الشأن نمی‌نمود و سردار به تصوّر این‌كه هم چشمی در مقابل وی برگزیند و ایشان را به یكدیگر مشغول داشته خود بر مسند ایالت به فراغت برنشیند، با محمد خان قرایی كه عرصه گرد وادی بی‌سروپایی و راه نورد بیابان هرزه‌درایی بود، خصوصیت نمود. محمد خان نیز در ظاهر بنای صداقت نهاد و در اضمحلال خوانین بدكیش و امداد خویش درین كار بی‌بنیاد قرارها می‌داد. رضا قلی خان
______________________________
(1). مجلس:- «از شهر»
ص: 718
ایلخانی این معنی را دریافت و علی رؤوس الاشهاد به وادی طغیان شتافت.
محمد خان قرایی به صوابدید حسین خان و مرافقت حسن خان سارواصلان با هشت هزار نفر جمعیت بر سر نیشابور تاخت و كاری نساخت؛ سارواصلان را با خود به ولایت تربت برده در موافقت با او و برادرش سوگندهای مغلّظه خورد و بعد از مراجعت به ارض اقدس به مرافقت حسن خان به اغوای حسین خان پرداخت و مشارالیه را از تعرّض اكراد به قلعه ارض سعادت بنیاد متوهّم ساخت. بعد از گفت و شنید بسیار، قرار كار بر این شد كه جمعیتی از قرایی به محافظت ارض اقدس آوردند و قلعه‌جات ارگ و شهر را به ایشان سپردند.
محمد خان قرایی، صید محمد خان جلایر كلاتی «1» را نیز با خود یار كرده، سر به طغیان برآورد و دسته‌جات مستحفظین سابق را بیرون نمود و روزبه‌روز بر شوكت خویش می‌افزود. رفته‌رفته حسین خان در ارگ، محصور قرایی شد و محمد خان در شهر مشغول هرزه‌درایی آمد. به علاوه مال، دیوان مردم توانگر را گریبان گرفتی و به جاروب نهب و غارت اموال ایشان را رفتی. از فرط شیطان خیالی، روزی یك دفعه به دیدن سردار در ارگ رفتی و اوضاع اتفاقیه را بر سبیل حكایت گفتی و جوابی كه به كار كس نیاید، شنفتی. حضرات علمای عظام و سادات ذوی المجد و الاحترام از تعدّیات او به جان آمدند و مراتب را به دربار فلك‌مدار عریضه‌نگار شدند.
رضا قلی خان زعفرانلو نیز تا امر را مشتبه سازد و به اظهار خدمت خود و خیانت محمد خان پردازد، میرزا محمد رضای فراهانی الاصل معتمد خویش را به دربار دولت خداداد فرستاد و به استدعای تعیین یكی از دراری بحار خلافت زبان برگشاد.
استخلاص ارض اقدس را از تصرف قرایی تعهد نمود و التزام رد كردن ولایت نیشابور را نیز بر آن افزود.
قرعه والی‌گری ولایات خراسان به نام نامی نوّاب شاهزاده آزاده احمد علی میرزا نیكو افتاد و برحسب امر خسروی با جمعیتی از سواره و پیاده ركاب كسروی در روز
______________________________
(1). تاریخ جهان‌آرا: «سید محمد خان جلایر»
ص: 719
سه‌شنبه سیم شهر صفر المظفر سنه یك هزار و دویست و چهل و پنج از دار الخلافه به صوب مقصود روی نهاد و حضرت میرزا موسی رشتی كه چندی در طهران و خراسان به وزارت نوّاب حسن علی میرزا سرافراز بود، به سبب آگاهی از كار، حسب الامر خسرو تاجدار با نوّاب شاهزاده به اسم نیابت و رسم وزارت شتافت. مصطفی قلی خان عرب میش مست حاكم سابق ترشیز، كه سالی بیست در دار الخلافه حیران و سرگردان می‌زیست و دیده «1» امیدش بر فقدان اقبال می‌گریست، به استدعای شاهزاده جوان بخت در آن پیرانه سری خلعت و فرمان حكومت یافت و با یك جهان امیدواری و دعاگویی در ركاب نوّاب معزی‌الیه به آن صوب با صواب شتافت. در منازل عرض راه، فرستادگان خوانین اكراد و اتراك و اعراب پی‌درپی رسیدند تا نوّاب اشرف و همراهان در یوم دوشنبه دوازدهم شهر ربیع الثانی [408] وارد چمن چناران گردیدند. رضا قلی خان ایلخانی و نجف علی خان «2» شادلو در آن منزل شرفیاب ركاب والا گشتند و ولایت نیشابور را خالی كرده از منفعت خویش گذشتند. به جهت استخلاص ارض اقدس از تصرف قرایی، معادل بیست هزار نفر از ترك و كرد و نیشابوری «3» و مروزی و غیره فراهم آوردند و به مرافقت جمعیت ركابی و هشت عرّاده توپ كه در ركاب والا بود، روی به استخلاص ارض فیض نشان كردند. خوانین اعراب و هزاره و تیموری نیز در محل خواجه ربیع- یك فرسخی مشهد مقدس- با جمعیت خود شرفیاب آمدند و قاصد تسخیر ارض فیض انتساب شدند.
صید محمد خان جلایر حاكم كلات خود را از محمد خان جدا ساخت و از شهر بیرون رانده، در اردوی والا به امر خدمت‌گزاری «4» پرداخت. بهرام خان ولد بنیاد خان هزاره كه در آن اوقات بیگلربیگی جام و باخرز بود، به جهت بروز خدمتی به دولت قاهره، جمعیتی كامل برداشته، ولایت تربت را تاخت و تاز نمود و این معنی نیز بر اضطراب محمد خان قرایی افزود؛ از هر طرف عرصه را بر خود تنگ دید و چون قوه
______________________________
(1). ملی: «دو دیده»
(2). مجلس: «نجف قلی خان»؛ تاریخ جهان‌آرا نیز «نجف علی خان» ضبط كرده است.
(3). مجلس: «نیسابوری»
(4). ملی و مجلس: «خدمت‌گذاری»
ص: 720
آهنگ نداشت، تارك جنگ گردید. بالاخره از تمهید مصلحین اندرون و بیرون، قلعه‌جات شهر و بلوك «1» را تخلیه كرد و با جمعیت قرایی بیرون آمده روی به تربت حیدریه آورد.
نوّاب شاهزاده، هریك از خوانین اكراد و غیره را با جمعیتی كه آورده بودند، مرخص نمود و در یوم هفتم شهر رجب المرجّب در ساعتی سعد در ارگ معلّی نزول فرمود و «2» مصطفی قلی خان عرب را با فرمان و خلعت شاهنشاهی به حكومت «3» ترشیز فرستاد و امیر علی نقی خان عرب زنگویی حاكم تون و طبس كه از قرار نگارش در آن ولایت از جانب امیرزاده منگوقاآن میرزا ولد ارجمند نوّاب شجاع السلطنه حسن علی میرزا نایب [بود]، به سبب عصبیت عربیّت، رشته انتظام مهام ترشیز و استقلال حاكم جدید را به گردن نهاد.
مصطفی قلی خان، بعد از استقلال شایان دست به كاری كه مصلحت نبود زد و عامل عزل و نصب رئیس و كدخدا و سربلوك شد. اشخاص بلند كرده قدیمی خود را كه بر زمین خورده بودند، برداشت كرده، منصوبین جدید را معزول نمود و ادّعای اموال منهوبه ایّام گرفتاری خویش را از این و آن كرده، بر توهّم اهالی شهر و بلوكات افزود.
بالاخره مردم تاب تعدّیات او را نیاورده و محمد تقی خان برادر كهتر او را بر خود حاكم كردند؛ شبی علی الغفله به سرای مصطفی قلی خان پرداختند و او را گرفته، محبوس ساختند. محمد تقی خان، كار ولایت ترشیز را منتظم ساخت و از فرستادن معتمدین چرب زبان به جذب قلوب امنای دولت ابدقران پرداخت. حسین خان سردار و برادرش حسن خان سارواصلان برحسب احضار حضرت صاحبقران، عازم دربار معدلت اركان گردیدند. سارواصلان از فرط انفعالی كه داشت، از همان عرض راه روی به مجاورت عتبات عالیات گذاشت و حسین خان باز در آن پیرانه‌سری و نود سالگی، از فرط حرص و آز، خاطر بر چاكری حضرت گماشت. چندی نیز حكومت فریدن و چهار محال اصفهان و سرداری ایل بختیاری و آن سامان را بر گردن گرفت تا بالاخره از دستبرد اجل بر خاك هلاك بخفت- اللّهمّ اغفره.
______________________________
(1). مجلس:- «و بلوك»
(2). ملی:- «و»
(3). مجلس:+ «ولایت»
ص: 721

ذكر وفات جناب میرزا عبد الوهاب معتمد الدوله اصفهانی و میرزا خانلر بندپی مازندرانی و تفویض منصب ایشان به دیگران‌

جناب معتمد الدولة العلیه میرزا عبد الوهاب منشی الممالك اصفهانی، كه از فحول مترسّلین دربار دولت خاقانی بود، قریب به سی سال در درگاه آسمان جاه، خدمت‌گزاری می‌نمود. اگرچه لقب و منصب منشی الممالكی داشت، ولی [409] از فیض تربیت شاهنشاهی، همواره اوقات را به صرف مهمّات متعلقه به كار وزارت می‌گماشت. در سال شكست عهد روسیه، به طمع اطلاق اسم وزارت خود در خاكپای مبارك استدعا كرد و منصب منشی الممالكی را- از قراری كه ذكر شد- به میرزا محمد رحیم شیرازی طبیب خاصه محوّل آورد. مشار الیه به جهات چند كه یكی از آنها عدم خط و سواد و املاست، تن به این كار در نداد و باز قرعه این كار به نام معتمد الدوله افتاد.
بالجمله، تا اواخر كار مسمّی به اسم وزارت نبود، ولی همواره اوقات، كار وزارت را می‌نمود. خود در خاكپای همایون استدعا كرد و در ایّام غیبت خویش از درگاه معدلت كیش این بنده صداقت اندیش «1» را نایب خدمات محوّله به خویش آورد. خلاصه، درین سال به مرض مزمن سل و دقّ مبتلا گشت و در یوم الاثنین پنجم شهر ذی حجة الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و چهار از عالم فانی درگذشت.
شاهنشاه حق‌شناس را از فقدان چنان دبیری فطانت اساس، كمال كدورت رخ نمود و نعش شریفش را به آدابی شایسته روانه ارض مقدّس نجف اشرف فرمود و لقب ارجمند معتمد الدوله‌گی به مقرّب بارگاه خلافت حضرت منوچهر خان تفلیسی ایچ آقاسی باشی مرحمت شد.
[مصرا] ع:
كو زهر بهر دشمن و كو مهره بهر دوست
منصب ارجمند منشی الممالكی به جناب میرزا فریدون الملّقب به میرزا خانلر مازندرانی ولد حاجی خانجان خان حلالخور ساكن بندپی عنایت رفت و پس از فراغت اولیای دولت جاوید آیت از نظم كار خراسان و تدارك قتل ایلچی روسیه بی‌ایمان،
______________________________
(1). مجلس: «كیش»
ص: 722
حضرت اعلی را به اقتضای فصل تابستان، هوای صید و شكار و تفرّج ارباع مرغزار ییلاقات قریب به دار الخلافه بر سر افتاد و در اواسط شهر صفر المظفر سنه یك هزار و دویست و چهل و پنج به صوب شمران عزیمت فرموده، در قریه سوهانك كه به سلامت آب و هوا معروف است، اقامت دست داد. از تأثیرات اختر شوم، بلای وبای میشوم در دار الخلافه سرایت كرد و معادل ده هزار نفس در عرض چهل روز روی به دیار آخرت آورد. جناب میرزا خانلر مستوفی الممالك سابق و منشی الممالك جدید از صدمه آن بلای مهلك در روز پنجشنبه بیست و دویم شهر ربیع الاول سنه یك هزار و دویست و چهل و پنج، سرای فانی را وداع گفت و با جهانی حسرت در خاك هلاك بخفت.
منصب جلیل منشی الممالكی به حضرت میرزا محمد تقی المتخلص به صاحب، خلف میرزا محمد زكی علی آبادی مازندرانی مستوفی الممالك خاقان شهید- انار اللّه برهانه- مفوّض گشت و در اواسط شهر ربیع الثانی، عرصه دار الخلافه را از ورود موكب مسعود پایه از فرق فرقد درگذشت. دو قطعه در تاریخ وفات آن دو منشی الممالك جلیل از كلك مؤلّف تراوید و یادگار را درین صحیفه ثبت گردید.

تاریخ وفات جناب میرزا عبد الوهاب‌

نهال عمر به بازار روزگار مخواه‌كه كند تیشه نجّار و آلت خرّاط
هلاك معتمد الدوله از جفای سپهررسید موسم اندوه و رفت وقت نشاط
نشاط داشت لقب نامِ نامیش وهّاب‌كه دست واهب او از نشاط چید بساط
حكیم و مفتی و دستور و عارف و مرتاض‌ادیب و عالم و منشی و شاعر و خطّاط
به چشم خشمش خورشید همسر ذرّه‌به دست جودش خروار همبر قیراط
ز جود او ثمر سرو بود به زر عنب‌ز داد او گذر دزد بود به ز رباط
نبود طالب افراط و مایل تفریطاگرچه همّت و جودش گذشت از افراط
میان دوزخ آز و بهشت استغناز دست جود بیاراست بی‌نظیر صراط
حكیم باشیِ دیوان تمام اجدادش‌همه نظیر فلاطون و همسر بقراط
ص: 723 درید جامه جانش اجل ز كینه بلی‌قبا لباس جهانی چو مرگ شد خیّاط
[410] رقم ز خاوری افتاد «1»سال رحلت اوبه روی دنیا برچیده شد بساط نشاط

تاریخ وفات میرزا خانلر مازندرانی‌

بُرید آن میرزا خانلر در آسیب وبا از جان‌دو صد افسوس از آن فرّخ دبیر راد نیكوفر
فریدون داشت نام و میرزا خانلر لقب از آب‌دریغ از آن سرافراز و فریدونِ فریدون‌فر
به ملك كشور مازندران اشرف زِ هَر اعلی‌به مرز بندپی ز آبا و اجداد آمده سرور
پدر او را ز رفعت رشك خورشید جهان‌آراپسر او را ز دانش صهر دارای جهان داور
به دفترخانه دولت به كتّاب آمده باشی‌به خطّ و ربط ز ابن مقله و صابی شد افزون‌تر
ز شور جود و همّت تالی قاآن شد و حاتم‌ز فرط زهد و تقوی ثانی سلمان شد و بوذر
ز لفظ او گواهی رتبت هر بینوا مسكین «2»ز كلك او سیاهی زینت این نیلگون منظر
به شوق طلعت او آمدی خور از افق بالاعجب نبود كه خور بیرون نیاید دیگر از خاور
وبا آمد به ری افتاد در آرامگاه كی‌بسی اشراف از وی طی چه از مهتر چه از كهتر «3»
چو رفت از دار دنیا خاوری می‌جست سال وی‌خرد بنوشت تاریخش كه حیف از میرزا خانلر
______________________________
(1). ملی: «افتاط»
(2). مجلس: «مشكین»
(3). مجلس: «چه از كهتر چه از مهتر»
ص: 724

ذكر سفارت نوّاب خسرو میرزا به دولت روس و مراجعت به درگاه شوكت عدالت مأنوس‌

پس از آن‌كه مراتب مأموریت نوّاب خسرو میرزا به سفارت مملكت روسیه به عرض حضرت ایمپراطوریه رسید، ازین نوع احترام‌داری و عزت‌گزاری، الی غیر النهایه مشعوف و خرسند «1» گردید. كارگزاران درست و خدمت‌شعاران چست به جمیع ولایات عرض راه فرستاد و به هریك از حكّام و ینارالان، در باب رعایت عزّت و احترام نوّاب امیرزاده والامقام دستور العمل‌ها داد. از ابتدای خاك نخجوان تا ورود به شهر پطربورغ، منزل به منزل، به طرز و آیینی كه ورود جناب ایمپراطور اعظم را سزاوار بود، نوّاب امیرزاده را در منزلی باصفا فرود آوردندی و به طرز و قانونی كه نسبت به پادشاهان معمول است، خدمت‌ها از پای‌انداز و پیشكش كردندی. در هر ولایت وارد شدی، حاكم آن‌جا مباشر امور دیوانی را با مفاتیح ابواب ولایت در خدمت كارگزاران نوّاب امیرزاده آزاده نهادی و اختیار دادوستد سیورسات و اخراجات را به كفّ [با] كفایت ایشان دادی و خود بی‌اختیار و بیكار در گوشه [ای] ستادی. نظم كار به طریقی استوار بود و از فیض تربیت شاهنشاه صاحبقران و دستور العمل نوّاب ولیعهد دوران، سركار امیرزاده خود به نوعی دقت می‌فرمود كه احدی دینار و حبّه [ای] برخلاف نظام حواله و اطلاق نمی‌نمود و خربنده [ای] یك سیر كاه برخلاف دستور العمل در جوال نمی‌افزود.
به این رسم و آیین منزل به منزل می‌راندند و در هر منزلی، عراده گاری سلطانی به استقبال آورده، نوّاب امیرزاده را با احترامی تمام در آن می‌نشاندند. در روز ورود به شهر پطربورغ، حضرت ایمپراطور اعظم و فورتمشان معظّم و ینارالان مكرّم و جمیع صاحب‌نشانان و صاحب‌منصبان جلادت توام با هرچه سواره و صالدات و توپخانه نظام كه در آن شهر حاضر بود، قریب به یك فرسنگ نوّاب امیرزاده را به احترام تمام دریافتند و در ركاب او به جانب شهر شتافتند. به قدری كه در هنگام ورود ایمپراطور اعظم شیپور
______________________________
(1). ملی: «خورسند»
ص: 725
و توپ می‌نواختند و می‌انداختند، در آن روز نیز انداختند و نواختند، نوای ساز نشاط و خروش طبل انبساط به نوعی بلندآواز شد كه از گنبد دوّار درگذشت. حضرت ایمپراطور اعظم، نوّاب امیرزاده معظّم را به قدر دو سه قدم بر خود مقدّم داشت و به همان رسم و آیین روی به شهر گذاشت.
در سرای دلگشای ایمپراطوری، كه نشیمن نوّاب امیرزاده را معیّن «1» بود، نزول اجلال [411] فرمود. حضرت ایمپراطور والامقام از فرط رعایت و احترام در هنگام صرف چاشت و شام، در منزل امیرزاده با احترام حاضر شدی و مراتب گفت و شنید و رفتار بزرگانه آن امیرزاده رشید را سامع و ناظر آمدی. در وقت قعود، نوّاب امیرزاده را به طرف راست خود كه از علامات برتری است نشاندی و لحظه به لحظه، آیات توقیر و احترام به گوش راست نیوش او خواندی. اكثری از روزان و شبان در محافل ارم‌نشان، بزم عشرت و نشاط چیدی و دختران ماه‌پیكر و زنان حورامنظر پرداخته از پای تا سر حاضر گردانیدی. اگرچه جلوه دختران مسیحی دل از كف شیخ صنعان ربودی، ولی امیرزاده نوجوان از فرط عصمت و حیا، دیده بر دیدار آن ماه‌وشان حوری‌لقا نگشودی.
اهالی دولت روس را قانونی است كه ایلچیان اطراف و غربای اكناف را در محفل دانس كه عبارت از بزم رقص است، آزمایش می‌نمایند. هرگاه در شرب شراب ارغوانی و عشق پری‌رویان صباحت مبانی، كسی خود را باخت و به مراسم لهو و لعب پرداخت، باب احترام بر چهره‌اش نگشایند و مهمانان در نظرشان كم‌وقع آیند. شبی در محفل دانس كه مشحون از بهشتی‌رویان مسیحی بود، نوّاب شاهزاده، عجوزه عفریتی را به نظر درآورده با او به زبان فرنساوی گفت و شنود می‌نمود. ایمپراطور اعظم كه در آن محفل ارم توام گردش می‌كرد و به قانون معمول آن دولت با رقّاصان بهشتی گشتی به عمل می‌آورد، نوّاب امیرزاده را با آن عجوزه عمر بر باد داده گرم صحبت دید و از روی شوخی و مزاح ملامت‌گزار گردید كه: این خیل مهوشان كه در این بزم ارم‌نشان چون ماه آسمان و سرو بوستان روند و ایستاده‌اند، همه منتظر اظهار التفاتی از نوّاب شاهزاده‌اند؛
______________________________
(1). مجلس: «تعیین»
ص: 726
این عجوزه عفریت مانند چیست كه در هیچ مذهب و ملتی قابل تخاطب نیست.
بیت:
می بده، می بستان، دست بزن، پای بكوب‌در خرابات نه از بهر نماز آمده [ای] نوّاب امیرزاده به جهت احترام حضرت ایمپراطور آزاده از جای برخاست «1» و به جوابی بزرگانه، آن شهریار یگانه را ساكت خواست، فرمود كه: مرا درین سفارت، منظور رضاجویی و رفع كدورت این حضرت و اطلاع كامل از كمّ‌وكیف قوانین این دولت ابد آیت است، نه مقصود مشغولی به كار عیش و عشرت؛ اگر درین توقف قلیل به رسم عیش و نشاط پردازم، چگونه از حقیقت رموز دولت حضرت ایمپراطوری اطلاع حاصل سازم. چون این عجوزه را از فرط سالخوردی، آگاه از كمّ‌وكیف احوالات دولت حضرت ایمپراطوری یافتم، لهذا از وفور شوقی كه به این معنی دارم، به صحبت او شتافته روی از همه برتافتم.
فرد:
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیزهمه شب ذكر تو می‌رفت و مكرّر می‌شد بالجمله، تحف و طرفی كه نوّاب امیرزاده از طرف قرین الشرف به همراه داشت، به آدابی شایسته و بزرگانه برطبق اظهار گذاشت و با هریك از متعلّقان و متعلّقات آن سركار و خود ایمپراطور جلالت شعار «2» از اعلی تا ادنی تعارفی جداگانه نمود و از فرط بزرگ‌منشی و آداب‌دانی، قولا و فعلا، بزما و رزما، بر عظم دولت علیّه ایران افزود [و] حضرت ایمپراطور اعظم را از طور «3» مكالمات خوش و آداب دلكش چنان سرگرم ساخت كه مطلقا به تحقیق قتل گربایدوف ایلچی نپرداخت.
قبل از وقوع قتل گربایدوف- از قراری كه در وقایع سال قبل نگارش یافت- و
______________________________
(1). ملی: «برخواست»
(2). ملی: «جلادت شعار»
(3). مجلس: «طرز»
ص: 727
تكلیف ینارال پسقاویچ سردار گرجستان، قرار این بود كه نوّاب نایب السلطنه یا خود یا سركار ولیعهد ثانی محمد میرزا به این سفارت پردازند كه شاید به خواست خدا ولایات ایروان و قراباغ و لنكران را برحسب تعارف ایمپراطوری مستخلص سازند. روزگار غدّار كار را [412] دیگرگون خواست و از وقوع قتل گربایدوف ایلچی آن دولت بهیّه هنگامه‌ها آراست.
چون مأموریت نوّاب خسرو میرزا محض از جهت رفع كدورت ایمپراطور اعظم از قتل ایلچی مكرّم بود، لهذا در باب مطالب و مآرب این دولت خداداد لب به اظهار نگشود. چون از قراری كه در وقایع مصالحه اشاره شد، مبلغ دو كرور از بابت ده كرور وجه نقد را پادشاه ذی‌جاه روس مهلت داده بود، لهذا درین اوقات، مبلغ یك كرور «1» آن را پنج ساله مهلت جدید داد و یك كرور دیگر را به علاوه تداركات ملوكانه به پای رنج نوّاب امیرزاده یگانه تكلّف نمود. محمد خان زنگنه امیر نظام را بی‌نهایت محترم داشت و همّتی بزرگانه به رضاجویی خاطر او و سایر همراهان برگماشت.
پس از طیّ هر نوع گفت و شنید و رفع غایله قتل ایلچی عنید و حصول لوازم عزّ و شرف و ظهور تعارفات و تكلّفات از هر دو طرف، نوّاب امیرزاده با عزّت و احترامی زیاده از حضرت ایمپراطوری رخصت یافت و به آیینی كه رفته بود، به مراجعت دار الملك ایران شتافت. در اواخر شهر جمادی الثانی سنه یك هزار و دویست و چهل و پنج به دار السلطنه تبریز رسید و مدّت سفارت او به هفت ماه صحیح كشید و نوّاب نایب السلطنه تفصیل ذهاب و ایاب «2» او را به درگاه دولت عریضه‌نگار گردید.
______________________________
(1). ملی: «یكرور»
(2). ملی: «آیات»
ص: 729

فصل 2 سفر فتحعلی شاه به عراق و فارس و انتظام امور

بخش 1 ذكر بواعث چند كه در ممالك عراق و فارس به هم رسید و محرّك سلسله عزیمت موكب اقدس به آن طرف گردید

اشاره

درین دو سه سال مجادله و مصالحه با دولت روسیه، اموری چند در ولایات فارس و عراق و خوزستان و لرستان به هم رسید كه موجب حركت موكب ظفرنشان به آن صفحات گردید:
اول، فتنه دار العباده یزد بود كه كلك مؤلّف، آن كیفیت را به تفصیل ایراد نمود؛
دویم، در ولایت قمشه و سیمرم و چارمحال و فریدن به جهت آمدورفت ایلات فارس و عراق، بعضی غوایل واقع شد كه حكمروایان آن صفحات از رفع آن عاجز آمدند؛
سیم، به سبب اخراج جمعی از خانواده‌های «1» نوری مازندرانی از دار العلم شیراز بود كه امور مملكت فارس را قدری مختل نموده و خدمات دیوان قدر بنیان مهمل و معطّل ماند. تبیین این مقال آن‌كه در سنه یك هزار و دویست و چهارده «2» هجری كه نوّاب حسین علی میرزا برحسب امر اعلی- از قراری كه نگارش یافته- به فرمانفرمایی مملكت فارس نامزد گردید، شاهنشاه صاحبقران، معادل یك هزار نفر دسته تفنگچی نوری مازندرانی را با كوچ و بنه مأمور به توقف آن دیار گردانید. شكر اللّه خان نوری ولد میرزا اسد اللّه وزیر عسكر به سركردگی آن جماعت مأمور و چون در صغر سن بود، نصر اللّه خان
______________________________
(1). مجلس: «خانوادهای»
(2). ملی: «چهل»
ص: 732
و محمد زكی خان دو برادر میرزا اسد اللّه به نیابت سركردگی و خدمت غلام پیشخدمتی روانه آن حدود و ثغور شدند. جماعت مذكوره مدّت سی سال صحیح در آن ولایت مسكن داشتند و همّت بر انجام خدمات آن مملكت برمی‌گماشتند. نصر اللّه خان برادر اكبر چندان دوامی نكرد [و] در بدایت كار روی به دیار آخرت آورد. محمد زكی خان به سبب رشادتی كه داشت رفته رفته در حضرت شاهزاده، رایت اجلال برافراشت. با دو طایفه حاجی محمد ابراهیم خان اعتماد الدوله سابق و میرزا محمد ابراهیم كلانتر لاحق وصلت كرد و در اندك زمانی از فرط صداقت و جانفشانی به منصب سرداری آن ملك سرافراز گشته، در آن دیار نام برآورد. جمیع وزرای فارس كه متدرّجا منصوب می‌گشتند به جهت «1» وفور التفات نوّاب شاهزاده به مشار الیه محتاج بودند و به سبب پاره [ای] مواد در وزارت دوامی نمی‌نمودند. بالاخره شرف از مصاهرت دارای زمان یافت و نوّاب مهد علیا همشیره حضرت فرمانفرما را به جهت خود خطبه كرد و «2» برحسب امر اعلی [413] بر مسند وزارت آن مملكت شتافت. آن مخدّره معظّمه نیز، نظر به وفور كمال و تمیز، از شاهنشاه معدلت‌آمیز، ملقّبه به همدم السلطان شده و جوهر رشادت و كمال او ورد زبان عالمیان آمد. چون در مدت سی سال ایّام جلالت جماعت نوریه، میان ایشان و اهل شیراز به جهت وقوع نزاع و جدال جاهلانه چند نفر مقتول گردیده بودند، لهذا همواره اوقات یكدیگر را به خونخواهی نظر می‌نمودند. بالاخره كار به جایی رسید كه طرفین، روزان و شبان در كوچه و بازار، قاصد جان یكدیگر گشتندی و به سبب وفور عصبیّت از جان و مال گذشتندی. اهالی آن مملكت از تعدّیّات آن طایفه به جوش آمدند و در حضرت فرمانفرما، مباشر ناله و خروش شدند. مصلحین خیراندیش و عاملین مصلحت كیش چاره را در اخراج آن طایفه دیدند و برحسب امر والا عامل این عمل گردیدند. محمد زكی خان نیز به همین سبب از وزارت معزول و در زاویه عزلت مغضوب گشت و میرزا محمد علی شیرازی سر رشته‌دار سابق، كه سیّدی با نسب و عالمی با حسب بود، به وزارت منصوب آمد.
______________________________
(1). ملی: «به سبب»
(2). مجلس: «كرده»
ص: 733
در سال گذشته، خیل نوری از آن مملكت اخراج شد و بعد از اندك زمانی كار آن ملك بی‌رواج آمد. وصول و ایصال تنخواه دیوانی در عقده تعویق ماند و هر بی‌دولتی از مصحف طغیان، آیتی می‌خواند.
چهارم، بعد از قضیه وفات نوّاب مغفرت‌مآب شاهزاده محمد علی میرزا، ولایات ابواب جمعی او، كّلا از خوزستان و لرستان و كرمانشاهان، به ولد ارجمندش نوّاب حشمت الدوله محمد حسین میرزا محوّل گشت و چندی كار آن ولایات با نظمی كامل گذشت. بالاخره شاهزادگان همسایه اخلال‌ها در ولایات خوزستان و لرستان كردند تا بر حسب امر اعلی، آن دو ولایت را از قبضه اختیار او بیرون آوردند. طهماسب میرزای برادر كهترش نیز به سبب مصاهرت نوّاب نایب السلطنه، اهالی كرمانشاهان را با خود یار ساخت و به عزل برادر بلنداختر پرداخت. خوزستان را نوّاب حسام السلطنه محمد تقی میرزا و لرستان را نوّاب محمود میرزا و كرمانشاهان را نوّاب طهماسب میرزا صاحب شدند و نوّاب حشمت الدوله با متعلّقان و متعلّقات خود به دار الخلافه متوقف آمدند. پس از چندی اهالی كرمانشاهان مجددا اجماعی به دار الخلافه كرده، نوّاب حشمت الدوله محمد حسین میرزا را با هزاران عجز و انكسار بردند و زمام اختیار ولایت و رعیّت را به كاركنان او سپردند.
نوّاب محمود میرزا هم در ولایت لرستان به جهات چند بی‌دخل گردید و حكومت آن ولایت نیز به علاوه ایالت خوزستان به نوّاب محمد تقی میرزا رسید. با وجود حشمت الدوله در كرمانشاهان، اهالی ولایات خوزستان و لرستان چندان اعتنائی به كاركنان نوّاب حسام السلطنه محمد تقی میرزا نمی‌كردند و همه روزه سر به شورش و طغیان برمی‌آوردند. امنای دولت قاهره، اصلاح این علل مختلفه مذكوره را در حركت موكب فیروز به صفحات عراق و فارس دیدند و عامل اموری كه از لوازم این عمل است، گردیدند.
ص: 734

ذكر حركت موكب جهانگشا از دار الخلافه طهران و وقوع وقایع اتفاقیه تا ورود به دار العلم شیراز

چون بواعث مرقومه، حركت را جزم ساخت، شاهنشاه آگاه به لوازم عزیمت پرداخت. در ابتدا میرزا «1» عبد العظیم خان قزوینی غلام پیشخدمت نوّاب ظلل السلطان را به دار العباده یزد فرستاد و عبد الرضا خان حاكم یزد را پیغاماتی قهرآمیز داد كه: هرگاه درین عزیمت شهریاری قدم ازسر سازد و با مالیات ولایت و رؤسا و رعیّت در دار العلم شیراز به خاكبوسی آستان راستان [414] نواز پردازد، مورد انواع مرحمت و احسان است و هرگاه به طریق ایّام سابق مساهله نماید، عرصه آن ولایت از تعیین لشكری فزون از غایت ویران است. پس از آن، حسین علی خان معیّر الممالك را به جهت وصول مالیات دیوان تا ورود موكب ظفرنشان روانه دار السلطنه اصفهان [كرد] و میرزا یوسف لاهیجانی گیلانی المتخلّص به عزیز پیشخدمت خاصّه را به احضار نوّاب حسن علی میرزا به دار الامان كرمان روان نمود و پیشكاران پیشگاه خلافت را به تدارك عزیمت مملكت فارس امر فرمود.
نوّاب الله ویردی میرزا را با دسته تفنگچی نوائی به سركردگی عبد المجید خان ولد حاجی «2» رضا قلی، منشی الممالك سابق، به نظم محال قمشه و سمیرم روانه كرد و میرزا محمد قلی پیشكش نویس مازندرانی را به نام مباشری نوّاب معزی الیه به همراه آورد. نوّاب معزی الیه، قبل از حركت موكب فیروز به آن سامان روان شد و توپخانه مباركه را پیش از وقت، روانه محال كمره [كرد] و به امیر نامدار غلامحسین خان سپهدار مقرّر شد كه با معادل شش هزار نفر از جانبازان عراقی و ده «3» عرّاده توپ دیگر، توپخانه مباركه را روانه دار السلطنه اصفهان و منتظر وصول موكب ظفرنشان باشد. نوّاب شاهزادگان نامدار ركن الدوله علی نقی میرزا صاحب اختیار دار السلطنه قزوین و برادرش امام ویردی میرزای «4» ایلخانی ایل جلیل قاجار و سركشیكچی‌باشی دربار سپهر مدار و عبد الله
______________________________
(1). مجلس: «میر»
(2). مجلس:+ «میرزا»
(3). مجلس: «دو»
(4). مجلس: «میرزانی»
ص: 735
میرزای صاحب اختیار سابق ولایت خمسه و فتح الله میرزای حكمران سابق و بهمن میرزای حكمروای ولایات خوار «1» و سمنان و دامغان و شاهقلی میرزا و محمد مهدی میرزا و ملك ایرج میرزا، ملتزم ركاب ظفرمآب شدند و از سركردگان جلادت نشان سواره، محمد ولی خان قاسملو و محمد خان بكشلوی افشار و فضل الله خان قراگوزلوی «2» ساكن قریه شورین «3» همدان و محمد حسین خان قراگوزلوی خرقانی با دسته‌جات خویش و از سركردگان پیاده، عبد الله خان فیروز كوهی و عبد الله خان دماوندی و مصطفی قلی خان سمنانی با پیادگان جلادت‌كیش، التزام ركاب ظفراندیش را مأمور آمدند. جناب امین الدوله عبد الله خان مستوفی الممالك دیوان اعلی به جهت انتظام امور خراسان و طبرستان و اطلاع از اوضاع هر مملكت و سامان، مأمور به توقف دار الخلافه طهران و التزام خدمت نوّاب ظل السلطان گردید. و از امنای دولت سنیّه، جناب آصف الدولة العلیه الهیار خان قاجار و معتمد الدولة البهیه منوچهر خان ایچ‌آقاسی‌باشی دربار فلك مدار و از امرای واقفان حضور، محمد خان و ولدش علی محمد خان دولوی قاجار و محمد صادق خان دنبلی مخاطب‌بار و حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی وزیر امور خارجه و ایلچی بزرگ دولت پایدار را از استسعاد همراهی ركاب ظفرشعار، پای بر پایه فلك دوّار رسید. از باشیان پیشگاه حضور، حضرت سالاربار محمد حسن خان نبیره صاحبقران تاجدار و محمد حسن خان دولوی قاجار نسقچی باشی دربار كیوان دثار و محمود خان دنبلی قور یساول باشی سركار گیتی‌مدار، سرافراز به ملازمت پیشگاه سپهر آثار گشتند و از دبیران جان‌نثار، حضرت میرزا محمد تقی علی آبادی مازندرانی منشی الممالك جدید و میرزا محمد تقی نوائی منشی خاصه دفتر سدید و میرزا محمد صادق مروزی وقایع‌نگار و این بنده مدحت‌گزار و ملفوفه‌نگار محفل مینوقرار و میرزا محمد قلی مازندرانی پیشكش‌نویس و از مستوفیان عظیم‌الشان، میرزا احمد و میرزا ابراهیم نوری مازندرانی و میرزا اسماعیل گركانی آشتیانی قمی و از عارضین لشكر، میرزا آقا خان و میرزا زمان نوری، به سبب افتخار التزام اردوی اعلی، از فوق ثریّا
______________________________
(1). ملی و مجلس: «خار»
(2). مجلس: «قراگوزی»
(3). روستایی در شرق همدان
ص: 736
درگذشتند.
[415] موكب همایون در روز یكشنبه بیست و چهارم شهر جمادی الاول سنه یك هزار و دویست و چهل و پنج با آراستگی تمام از دار الخلافه با احتشام حركت كرد و روز اوّل، عرصه قریه خانلق من بلوك فشافویه طهران كه از مستحدثات جناب معتمد الدوله منوچهر خان است، از نزول موكب فیروز، سر به ثریّا برآورد. جناب مشارالیه خدماتی شایان و تعارفاتی بی‌پایان نسبت به شاه و سپاه نمود و روز دیگر از آن‌جا حركت دست داده، از راه بیابانی كه از محاذات دیركاج است، عزیمت نموده، قریه قمرود قم را از ورود خسرو انجم تحشّم بر مراتب اعتبار افزود. چهار روز به جهت زیارت روضه رضیّه واقعه در قم و دیدن سان بختیان كلائی كهكشان دم، در آن منزل اقامت فرمود و پس از آن، عازم دار المؤمنین كاشان گشته، روز یكشنبه دویم شهر جمادی الثانی، عمارت سرچشمه فین- یك فرسخی شهر مزبور- را محل نزول موكب فیروزی نشان نمود. میرزا علی محمد خان نظام الدوله، ولد عبد الله خان امین الدوله حاكم آن ولایت، خدمات شایان كرد و به سبب آن خدمات شایان، از تفویض لقب نظام الدولگی «1» موروثی خود، نام برآورد. جناب آصف الدوله دو روز قبل از حركت موكب اعلی به جهت تدارك ورود شاهنشاه خورشیدلوا به اتفاق میرزا محمد تقی نوائی منشی دیوان اعلی روانه دار السلطنه اصفهان شدند و میرزا علی محمد خان نظام الدوله و عموم اشراف و اعیان دار المؤمنین كاشان مورد انعام و احسان بیكران آمدند و پس از آن، كوس عزیمت از آن مكان كوبیده شد و در قریه جز- كه سه فرسنگی اصفهان است- به فاصله دو روز صدای شلیك ورود به گوش ساكنان سپهر رسیده آمد.
نوّاب سلطان محمد میرزای سیف الدوله حكمروای دار السلطنه اصفهان با جناب علامه دوران «2» و افلاطون زمان ملا علی نوری- زاد اللّه نور فضله- و جمیع عمّال و اعیان، در آن منزل شرفیاب شدند. حضرت اعلی در روز دوشنبه دهم شهر جمادی الثانی با شوكت جمشیدی و صولت كیانی با خاصان ارادت‌مبانی وارد باغ سعادت‌آباد
______________________________
(1). ملی: «نظام الدوله‌گی»
(2). ملی: «دواران»
ص: 737
بهشت انتساب آمدند. پس از انقضای مدت شش روز كه در امورات آن ولایت نظمی كامل داده شد، موكب همایون، روی سعادت به صوب قمشه نهاده آمد. امورات آن ولایت كه سپرده به خان خانان سلیمان خان نبیره دختری حضرت صاحبقران و ولد محمد قاسم خان بود، نظمی تازه حاصل نمود. سپهدار با اقتدار دو روز قبل از حركت موكب ظفرشعار با توپخانه صاعقه‌شرار و جانبازان جرّار به منقلای اردوی نصرت‌شعار روان شد و پس از سه روز توقف در قمشه، رایات فیروزی آیات از آن سامان جلوه‌كنان و به جانب دار العلم شیراز شتابان آمد. در صبح روز حركت از قمشه سورت سرما به مرتبه [ای] رسید كه این بنده مدحت‌گزار بر فراز باره راهوار با وجود ملبوسات بی‌شمار، منقطع اللسان و منجمد الجنان گردید. شدّت نزول برف و سرما در هریك از منازل، زیاده از اندازه حساب بود و در هر منزلی از منازل، ده نفر و بیست نفر یا كمتر یا بیشتر از سرباز و غیره از شدت سرما وداع جان می‌نمود، ولی پشت‌گرمی به التفات شاهنشاه زمان، سورت سرما را نیز چاره می‌فرمود.
نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرما با جمیع عمّال و اعیان آن كشور در منزل شولكستان آباده از شرف ركاب‌بوسی خسرو آزاده استسعاد یافت و در منزل اقلید مرخّص گشته با نوّاب ركن الدوله علی نقی میرزا و سهراب خان غلام گرجی تحویلدار وجوه خاصّه به جهت تدارك ورود مسعود به صوب دار العلم شیراز شتافت. در روز ورود مسعود كه سیّم شهر رجب المرجب بود [416] از كثرت مستقبلین، اعم از توپخانه صاعقه‌قرین و جانبازان ركاب ظفرآیین و علما و فضلا و اشراف و اعیان و كدخدایان و ریش‌سفیدان و عموم رعایای آن سرزمین، نوای شورش شادمانی از گنبد آسمانی درگذشت و شاهنشاه با اقبال، با جهانی شوكت و اجلال، وارد باغ نواحداثی فرمانفرما، كه در خارج شهر شیراز است، گشت. مبلغ دویست هزار تومان زر نقد، كه از دفاین حضرت فرمانفرما بود، در ایوان آن باغ بهشت‌نشان به عنوان پیشكش و پای‌رنج صاحبقران معدلت‌اركان چیده بودند و از وفور پای‌انداز ترمه‌دوزی و غیره بر مراتب خدمت‌گزاری افزودند. در چهار روزه توقف آن باغ دلگشا، دسته‌جات سواره و پیاده
ص: 738
ركاب ظفرلوا را به گرمسیرات آن «1» ولایت تقسیم كردند و هر دسته با یك نفر از شاهزادگان به قشلاقی كه مأمور بودند روی آوردند. پس از آن‌كه امكنه نشیمن همراهان در شهر مشخص گردید، آن عرصه بهشت‌نشان را از فیض ورود حضرت صاحبقران، پایه بر ذروه كیوان رسید. نوّاب فرمانفرما مدّت ده روز، سیورسات سپاه و همراهان را به صیغه ضیافت داد و بقیّه اخراجات ایّام توقّف، بر حسب فرمان شهریاری از بابت مالیات مستمرّه، مجری و محسوب افتاد.

ذكر وقایعی كه در ایّام توقف شیراز از هر جهت روی داد تا هنگام حركت از آن ارض فیض نهاد

مدت چهل روز در نفس دار العلم شیراز توقف موكب نصرت‌انباز شهریاری بود و در آن مدّت، بر سبیل اتصال، رشحات مرحمت شاهنشاهی از سرچشمه رحمت الهی به توسط ابر بهمنی، جاری معابر بازار و برزن، نمونه رودخانه كر و كرن گشت و در اكثری از محلات شهر آب از سر عابرین درمی‌گذشت و شاهنشاه صاحبقران را با وجود طغیان باران «2»، باز فراغ از كار مظلومان نبودی و روزها علی التّوالی، از بام تا شام، ستم رسیدگان را سرپرستی و دادگری می‌نمودی. خرابی‌های چهل ساله از فرّ عدالت خسرو فیروز در چهل روز آباد شد و احكام عدالت‌فرجام قاطعه، دستور العمل حكّام و فرمانروایان هر محال و بلاد آمد.
از خزانه مكرمت و عاطفت، به عجزه و ملهوفین، تخفیفات و تصدّقات عنایت رفت و از سركشان و متمرّدان، مؤاخذت‌ها در ازای جرم و جنایت شد. اندوخته‌های ملتزمین ركاب ظفرمآب در توقف آن ولایت صرف گردید و منافع آن به عموم تجّار و اهل حرف و ارباب صناعت رسید. مبلغ دویست هزار تومان پیشكشی نوّاب فرمانفرما به
______________________________
(1). مجلس:+ «به»
(2). مجلس:- «باران»
ص: 739
عوض مالیات و بقایا محسوب شد و اخراجات و سیورسات ایّام توقّف از بابت متوجّهات دیوانی منظور و منسوب.
بالجمله- از قراری كه اظهار شد- نوّاب شجاع السلطنه حسن علی میرزا برحسب احضار اعلی از دار الامان كرمان با جمیع عمّال و اشراف آن سامان در دار العلم شیراز شرفیاب ركاب سعادت‌انباز گردیده، مطالب و مستدعیات نوّاب معزی‌الیه و اهالی آن ولایت به عرض خسرو عدالت‌دمساز رسید. محاسبات ولایت كرمان از كلك مستوفیان دیوان همایون پرداخته شد و كار اهالی آن ولایت از فرط مروّت صاحبقران معدلت آیت ساخته. یكی از جمله مستدعیات نوّاب حسن علی میرزا، تفویض ایالت دار العباده یزد بود و این فقره به جهات متعدده، خلاف طریقه ملك‌داری می‌نمود، خاصه در آن اوقات كه عبد الرضا خان بیگلربیگی یزد از در عجز و استیمان درآمده، از زلال ضراعت و مسكنت، منطفی شعله غضب شهریار هفت‌كشور شد. تبیین این مقال آن‌كه، بعد از ورود حاجی میر عبد العظیم خان قزوینی و استماع آن همه پیغامات غضب‌آمیز كه ذكر شد، از خواب غفلت بیدار و از مستی شراب غرور هشیار گشت و از سر طغیان و نافرمانی درگذشت. جناب مجتهد زمان و سلمان دوران، میرزا سلیمان طباطبایی یزدی را با جمعی از [417] برادر و برادرزادگان و بنی اعمام خویش و پیشكش فراوان و مالیات دیوان به اتفاق میر عبد العظیم خان، روانه آستان معدلت‌كیش داشت و همّت بر تلافی مافات گماشت. جناب میرزا سلیمان و سایرین، در باب خدمات بعد ازین تعهدات كردند و در خاكپای اقدس سوگندهای مغلّظه خوردند. نوّاب حسن علی میرزا ازین استدعا و تعرّض به آن ولایت ممنوع گردید «1» و میرزا سلیمان و همراهان را از ظهور این گونه مرحمت، سر بر اوج آسمان رسید.
محمد زكی خان نوری كه بعد از عزل از وزارت فارس، در سلك غلام پیشخدمتان خاص درگاه فلك‌جاه منسلك بود، از وزارت دار الامان كرمان و پیشكاری نوّاب شاهزاده
______________________________
(1). مجلس:- «میرزا سلیمان و سایرین ... گردید»
ص: 740
اسفندیار شأن، كمال سرافرازی حاصل نمود. میرزا سلیمان و همراهان بعد از اعطای خلاع فاخره و صلات متكاثره روانه یزد شدند و نوّاب شجاع السلطنه و محمد زكی خان و عمّال كرمان به صوب مقصد روان آمدند.
از قراری كه نگارش یافت، ینارال دالغورگی ایلچی دولت روسیه مأمور شد كه در دار السلطنه تبریز توقف نماید و بعد از مراجعت نوّاب امیرزاده خسرو میرزا از سفارت روس، به درگاه فلك‌جاه گراید. از قرار نگارش، نوّاب معزی‌الیه مراجعت كرد و ایلچی مزبور نیز برحسب صوابدید ولیعهد زمان به مهمان‌داری محمد حسین خان زنگنه ایشك آقاسی‌باشی آن سركار جلالت اركان به دربار اقدس روی آورد و در ورود به دار السلطنه اصفهان، مراتب توقف و عزیمت خود را عرض نمود. حضرت میرزا محمد مهدی فراهانی ملك الكتّاب و بنی عمّ جناب میرزا ابو القاسم قائم‌مقام، كه وكیل مهمّات سركار ولیعهدی بود، حسب الامر الاعلی به صوب اصفهان پای استعجال برگشود. مقرّر گردید كه ایلچی مزبور را از دار السلطنه مذكور چنان حركت دهد كه مقارن ورود موكب مسعود به ولایت همدان، او نیز دررسد. نوّاب نایب السلطنة العلیّه برحسب امر بهیّه، احضار به دربار فلك‌مدار گردید و حكم محكم چنین به شرف صدور رسید كه امیرزاده خسرو میرزا را كه از سفارت روس مراجعت كرده با خود بردارد و به ولایت همدان روی آرد.
در خلال این احوال، محمد علی خان ایلخانی مملكت فارس، چند نفر از دزدان جماعت بختیاری را كه به قطع طرق و سرقت اموال هر فرق مشغول بودند، در معبری گرفته، به دربار گیتی‌مدار گسیل ساخت و حضرت صاحبقران شریعت‌پرور به حكم حكّام دار الشرع مطهّر به سیاست ایشان پرداخت. بعد از انجام این مهام، ساز ركضت بلندآوازه شد و نسبت به نوّاب فرمانفرما و هریك از مباشرین و عمّال بنای بروز مرحمتی بی‌اندازه. میرزا محمد علی وزیر آن سركار به سبب خدمات بسیار به لقب مشیر الملكی ملقب گردید و میرزا علی اكبر كلانتر مملكت فارس، خلف مرحوم حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله، از لقب قوام الملكی به اعلی مدارج حسب رسید. آقا بابا خان بارفروشی مازندرانی كه از چاكران قدیم نوّاب فرمانفرما و مردی با كمال آدمیّت و
ص: 741
فطانت و ذكا و در آن حضرت، وقتی فرّاشباشی و گاهی لله‌باشی بود، به سرداری مملكت فارس سرافراز شد و به سبب خدمات قدیم و جدید، به این منصب لازم الاعزاز دمساز آمد. به هریك از چاكران معتبر شاهزاده جلالت‌سیر و عمّال و اعیان آن كشور، خلاع فاخره و انعام متكاثره داده شد و از سعی پیشكاران پیشگاه خلافت، اسباب ركضت آماده آمد. چون مراجعت از راه دار السلطنه اصفهان، خلاف رسوم رعیّت‌پروری و ملكداری بود و سركشی ولایات خوزستان و لرستان و نظام آن سامان نیز انسب و الزم می‌نمود، لهذا از ابتدا بنه و اغروق بزرگ و خزانه و صندوقخانه سترگ مصحوب [418] نوّاب شاهزاده بهمن میرزا صاحب‌اختیار ولایات خوار «1» و سمنان و دامغان، از راه دار السلطنه اصفهان به دار الخلافه طهران فرستاده شد. مصطفی قلی خان سركرده دسته سمنانی، با نوكر ابواب جمعی خود به التزام ركاب نوّاب شاهزاده آزاده آماده آمد.
محمد علی خان ایلخانی قشقائی «2» كه استسعاد از شرفیابی آستان سپهرپاسبان جسته بود، مأمور شد كه با یك‌صد نفر سوار با نوّاب شاهزاده بهمن‌شعار تا انتهای خاك فارس و ابتدای سامان عراق همراهی نماید و پس از آن پای مراجعت برگشاید. این بنده مدحت‌گزار به سبب بیست سال مفارقت از وطن و دیار، از دربار آسمان‌مدار، اذن توقّفی چند روزه حاصل ساختم و به مرمّت احوال متعلّقان و متعلّقات وطن پرداختم. درین مدت بیست سال دوری، در وطن غریب می‌نمودم و از شوق شرفیابی آستان شهریاری بال پرواز می‌گشودم. پس از توقّف بیست روز از راه اصفهان مراجعت كردم و در شب نوروز فیروز از ورود دار الخلافه نام و كام برآوردم.
سعدی:
سعدیا حبّ وطن گرچه حدیثی است صحیح‌نتوان مرد به سختی كه من این‌جا زادم
______________________________
(1). مجلس: «خار»
(2). مجلس: «قشقائی ایلخانی»
ص: 742

ذكر حركت موكب ظفرطراز از دار العلم شیراز به عزیمت ولایت اهواز و ایراد اوضاع اتفاقیه تا هنگام ورود به دار الخلافه بهیّه‌

بعد از انقضای مدت چهل روز از زمان ورود و انتظام آن ثغور و حدود، حضرت شاهنشاه مسعود را، هوای گشت و تماشای ساحات خوزستان و لرستان ساعت به ساعت در دل الهام منزل می‌افزود، لهذا پیشخانه‌كشان اردوی ظفرشكوه را به حركت امر فرمود. به امیر نامدار سپهدار با اقتدار مقرّر شد كه سه روز بعد از حركت موكب فیروز، توپخانه مباركه و افواج جانباز عراقی را برداشته از راه فهلیان روانه و در قصبه بهبهان ملحق به ركاب شاهنشاه یگانه شود. رایات ظفرآیات در حین نزول رحمت بلانهایات در عصر روز جمعه پانزده‌هم شهر با بهر شعبان المعظّم «1» از دار العلم شیراز حركت و منزل چنار راه‌دار- دو فرسخی شهر- محل نزول موكب ظفرآیت گردید. میرزا منصور خان حاكم سابق بهبهان را كه سیّدی بزرگوار و چاكری خدمت‌گزار بود، مقرّر گردید كه به سبب اطلاع از كمّ و كیف منازل، همه‌جا قاید و دلیل موكب فیروزی دلایل باشد. صباح روز سه‌شنبه از راه دشت ارژن روانه قصبه كازرون و اعتدال آب و هوای آن ملك، پسند خاطر همایون افتاد. پنج روز در آن ملك دلفروز در باغی باصفا كه مشحون از درختان مركّبات با رنگ و بها و از مستحدثات حاجی علی قلی خان كازرونی افشار حاكم آن ولایت بود، توقف دست داد. در این پنج شبان‌روز، علی الاتّصال دیده سحاب گوهرافشان بود و ساحات جبال و هامون و انهار و اتلال، غیرت «2» دریای عمّان. اگرچه در چنان هنگامه [ای] احدی همّت بر حركت نمی‌گماشت، ولی به جهات مختلفه، حركت بر سكون ترجیح داشت. لاعلاج موكب همایون عازم گردید و در دو فرسخی كازرون به رودخانه [ای] كه معروف به چشمه شاپور است، رسید. اگرچه آن رودخانه برخلاف سایر انهار بود و سالیان دراز كسی واهمه [ای] از عبور بر آن نمی‌نمود، اما در آن اوقات از كثرت سیلاب بدتر از گرداب گشته و آب از كمر راكب و گوش مركوب گذشته بود.
______________________________
(1). ملی:- «شهر بابر شعبان المعظم»
(2). ملی: «غریب‌بر»
ص: 743
شاهنشاه اعظم، مانند شاه افریدون عجم كه از دجله بغداد گذشت، باره دریا شكاف را جهاند و از یاری جناب باری، رودی به آن پهناوری را به سلامت طی كرده به آن طرف رود وارد گشت. اكثری از قشون نصرت‌نمون كه آن جلادت را از شاهنشاه معدلت‌آیت دیدند، باره عزیمت در آب رانده، صحیحا سالما وارد آن طرف آب گردیدند. شاهنشاه ارجمند خود بر سر تلی بلند چون تخت «1» ایستاد و آب‌بازان و شناوران فیروزكوهی را به گذرانیدن بقیه مردم از آب فرمان داد. به یك‌بار آن نهنگان دریای جلادت در آب ریختند [419] و هریك به عنان امیری و وزیری و دبیری و فقیری آویختند. احمال و اثقال شاهی و سپاهی بدون آسیب و گزند از آب گذشت و روز دیگر منزل معروف به سراب بهرام، مخیّم سرادقات جلال گشت. فردای آن روز نیز، زین بر بارگی عزیمت نهادند و بار سعادت به منزل فهلیان گشادند.
این فهلیان، جایی است معروف به شعب بوّان و از جنّات اربعه مشهوره، یكی آن مكان. از منزل سراب بهرام تا فهلیان كه شش فرسخ مسافت دارد، تا درنگری، صحرا صحرا نرگس و ریحان است و تا درگذری، هامون هامون شقایق و ضمیران. قلعه سفید كه از قلاع معروفه مرز ایران [است] و كلك جناب حكیم [ابو القاسم] فردوسی طوسی در تعریف آن رطب اللسان و واقع بر فراز كوهی آسمان‌شأن، در آن سامان واقع است و از فرط رفعت، پیك خیال را از آمد و رفت مانع؛ رودخانه [ای] عظیم دارد كه در هنگام طغیان آب، نهنگ دریا شكاف نیز تاب عبور نمی‌آورد «2». شاهنشاه صاحبقران به طریق معهود، از یاری باری، از آن رود هولناك به آسانی رهسپار شد و در اردوی اعلی كه در آن طرف رود بود، قرار و استقرار یافت. همراهان به مدد شناوران با احمال و اثقال از آن آب گذشتند و به اردوی همایون وارد گشتند. از غرایب اتفاقات آن‌كه، در آن روز حضرت صاحبقران مروّت‌اندوز میلی به صرف غذای معتاد نفرمود و به جام شربتی اكتفا نموده، نهار خویش را به خاصّان بخشود. هركس را كه آن غذا از گلو گذشت، به مرض قی و آشوب قلب مبتلا گشت. معادل پنجاه نفر زیاده از آن غذا خوردند و رخت هوش به
______________________________
(1). مجلس: «بخت»
(2). مجلس: «نمی‌آرد»
ص: 744
سر منزل بی‌هوشی بردند. ابراهیم خان ناظر كه صلبا خلف حاجی محمد حسین خان اصفهانی صدراعظم و بطنا نبیره حاجی ابراهیم خان شیرازی اعتماد الدوله دیوان قدر توأم است و از شرف مصاهرت دارای زمان بی‌نهایت محترم، از آن غذا صرف نمود و مثل دیگران پا به وادی اغما گشود.
میرزا محمد حسین اصفهانی حكیم‌باشی چنین یافت كه، سمّی نقیع ممزوج به مطبوخ كرده‌اند و چون قلیل بوده، اشخاصی كه خورده‌اند نمرده‌اند؛ ولی از قراری كه به تحقیق پیوست، طبخ مزبور را دوشینه در منزل سراب بهرام كرده و شاگرد طبّاخان كارخانه همایون، اهتمامی در آب آن به عمل نیاورده‌اند. در حوالی كارخانه مباركه چشمه [ای] بوده به سمّیت آب معروف و در السنه و افواه به این صفت موصوف؛ چون مباشرین كارخانه را اطلاعی از آن نبوده، خبطی نموده‌اند.
بالجمله، نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرمای مملكت فارس در منزل فهلیان با انواع نوازشات شامله از ركاب ظفرمآب رخصت یافته، مراجعت نمود. علی الصباح به عزم سراب سیاه برپای خاستند و در عرض راه، شاه و سپاه از صید درّاج و تیهو هنگامه‌ها آراستند. گفتی مگر قطعه مرزی از بهشت در آن عرصه مینو سرشت افتاده كه از وفور سبزه و ریاحین صحرا و طراوت آب و هوا آبروی ارم را بر باد داده است.
سراپرده خلافت را برفراز پشته [ای] بلند زدند و جمیع شاهزادگان و امرا و سپاه چون هاله به گرد ماه محیط آمدند. از ابتدای شام تا هنگام بام، ناودان رحمت الهی علی الدوام در ریزش بود و زمان زمان، طغیان ریزش افزایش می‌نمود. هنگام بام كه به عزم ركوب دیده باز كردند، عرصه آن هامون را چون دریایی پر از آب به نظر درآوردند. رودی عظیم معروف به سنگ‌شیر، در یك فرسخی آن منزل، عبور را جاهل بود و بغایت خطرناك و هائل می‌نمود. به سبب قلّت نان و كثرت آب، نه جای درنگ بود نه پای آهنگ. شهریار دریادل بر پاره [ای] دریا شكاف برنشست و با عزمی ملوكانه به عبور از آن رودخانه همّت [420] بربست.
از اتفاقات حسنه، ازین رودخانه، بهتر از رودهای سابق بی‌كلك و هلك گذشتند و
ص: 745
وارد محل باشت، كه منزل اردو بود، گشتند. نوّاب نجف قلی میرزای والی كوهكیلویه خلف ارجمند نوّاب فرمانفرما در آن منزل شرفیاب شد و مورد انواع تفقّدات خسرو مالك رقاب آمد. یك روز در آن منزل به سبب صید درّاج و كبك و تیهو اقامت دست داد و روز دیگر منزل دوگنبدان، توقّف اردوی معلّی را معیّن افتاد. از آن‌جا به منزل بست و از بست به خیرآباد وارد شدند و از رودخانه خیرآباد كه عابرین از آن‌جا هرگز به خیریّت نگذشته‌اند، از میمنت ركاب مستطاب و همّت شناوران جلادت‌مآب، صحیحا سالما گذشته، به منزل مزبور فرود آمدند. روز دیگر در منزل معروف به آب كردستان، كه در خارج شهر بهبهان است، رسیدند و به جهت استهلال هلال ماه میمون رمضان المبارك، یك روز در كنار آن رودخانه دلفروز اقامت گزیدند. سپهدار عالی مقدار با توپخانه شرربار «1» در آن منزل استسعاد یافت و روز دیگر اردوی مظفّر به عزم منزل كوه سیاه شتافت. باز حدیث رودخانه و آب بود، ولی از فرّ همّت شهریاری، احدی واهمه و اضطراب نمی‌نمود. پس از عبور از آب، شاهنشاه مالك رقاب را هوای شیر شكاری بر سر افتاد و غلامان شیرآهنگ را به دواندن شیر از بیشه و جنگل فرمان داد. موازی دو شیر دلیر ببرگیر از بیشه درآمدند و در صیدگاه شاهنشاه شیرشكار غرّان شدند. یكی از آن دو شیر دلیر، شهریار شیرگیر را نشانه مهره آتشین تفنگ شد و دیگری، هژبران ركاب مستطاب را گرفتار تاب و چنگ آمد.
بالجمله، شهریار شیراوبار، همه‌جا صیدكنان و شیرزنان وارد سراپرده عیّوق شأن شد و نوّاب حسام السلطنه محمد تقی میرزا در همان منزل كوه سیاه شرفیاب آستان معدلت‌اركان [گردید]. دو روز در آن منزل فرح‌افزای، اردوی معلّی متوقّف گشت و پیشكش شیخ مساور، حاكم محال كعب از نظر همایون گذشت. سپهدار با اقتدار باز به رسم معهود، توپخانه شرربار را برداشته به منقلای موكب ظفرشعار روانه شوشتر گردید و حكم محكم چنین به عزّ صدور رسید كه، در ورود به محال شوشتر، دسته‌جات جانباز عراقی را مرخّص به اوطان سازد و خود به انتطار موكب فیروز پردازد.
______________________________
(1). مجلس: «شهریار»
ص: 746
پس از انجام این مهام، از منزل كوه سیاه، پرچم رایات ظفرآیات را گشودند و در منزل رامهرمز نزول اجلال نمودند. مشهور است كه انوشیروان كسری، نهال نارنجی در آن عرصه دلگشا به دست خویش غرس نمود و بعد از نموّ، روزی بر آن درخت تكیه كرده و حكمی به عدالت فرموده است. از یمن عدالت آن خسرو عادل، هنوز آن درخت سرسبز و شبیه نهالان تازه مغروس است و سالیان دراز زیارتگاه جماعت مجوس.
بیت:
عدل كن زان‌كه در ولایت دل‌در پیغمبری زند عادل خلاصه، از آن منزل به سعادت و اقبال حركت كرده روز جمعه نهم شهر رمضان المبارك وارد قصبه شوشتر گردیدند و در كنار شطّ دجله مثال اقامت گزیدند. اغلبی از عساكر نصرت‌مآثر را در همان روز ورود مرخّص ساخت و روز دیگر به تماشای سدّ احداثی نوّاب شاهزاده غفران‌مآب محمد علی میرزا، كه معروف به سدّ دولت است، پرداخت. تبیین این مقال آن‌كه، اوّل كسی كه در قصبه شوشتر، كه خوره شاپور عبارت از آن است، مباشر ساختن سدّ شد، شاپور ذو الاكتاف بود كه سدّی سدید ساخته و آب رودخانه را از مجرای قدیم برگردانیده، از نشیب قلعه سلاسل كه واقع در كمركوه و به معموره شوشتر متّصل است، به كندن نقب و تراشیدن سنگ به صحرای شوشتر جاری نمود. در مرور و دهور زمان، آن سدّ محكم‌بنیان [421] از لطمه سیلاب خراب شد و آن وادی از هجوم آب بی‌آب ماند.
در سنه یك هزار و دویست و بیست و پنج، نوّاب شاهزاده با تاج و گنج، به استدعای اهل شوشتر، گنج‌های باد آورد صرف نمود تا از یاری همّت بلند، آن بند استوار را به تازگی ساخته «1»، آب رودخانه را به آن وادی كه نمونه سراب بود، جاری فرمود.
[مصرا] ع:
چنین كنند بزرگان چو كرد باید كار رحمة الله علیه ______________________________
(1). مجلس:- «ساخته»
ص: 747
بالجمله، روز یكشنبه یازدهم ماه صیام، از قصبه شوشتر به محال دزفول نهضت‌آرا و به جهت استجمام مراكب، پنج روز در آن خطّه دل‌افروز راحت‌افزا و زحمت‌زدا گردید. روز جمعه شانزدهم از آن‌جا حركت كرده، در ده فرسخی دزفول به رودخانه بلارود «1» رسیدند. به مفاد: «الأسماء تنزل من السماء» رودخانه مزبور در حقیقت بلایی است كه از آسمان به جهت جان و مال عابرین نازل گشته و شرح و وصف آن از حوصله اندیشه و بیان گذشته است. شاهنشاه صاحبقران به مدد تخت روان و بخت باروان در آب روان شد و سایر همراهان به كمك «2» بخت بلند حضرت صاحبقران و سعی شناوران آن سامان كه از سپاهیان افزون به طمع زر آمده بودند، شتابان آمدند.
بعد از ورود به منزل حسینیّه، باز ناودان سحاب را سرگشادند و بنیاد خاكیان را از كثرت آب بر باد دادند. نوّاب حشمت الدوله محمد حسین میرزا از كرمانشاهان دررسید و مورد نوازشات بی‌پایان گردید. القصه، از منزل حسینیّه تا ورود به قصبه خرّم‌آباد لرستان، كه عبارت از پنج منزل است، دیده سحاب علی الاتصال مزارع زمین را آبیاری می‌نمود.
روز جمعه بیست و سیّم شهر رمضان المبارك، عرصه خرّم‌آباد از یمن ورود شهریار معدلت بنیاد خرّم شد و از وقوع جشن نوروز فیروز، شاهنشاه عدالت‌آموز را هنگام جلوس بر اورنگ جم آمد.
______________________________
(1). در اطلس راه‌های ایران «بالارود» آمده.
(2). مجلس: «بكومك»
ص: 749

بخش 2 بهاریه سال بارس‌ئیل مطابق با سنه یك هزار و دویست و چهل و پنج و ورود موكب همایون به ولایت همدان و اوضاع اتفاقیه تا ورود به دار الخلافه طهران‌

غزّال شوخ‌چشم شیر شكار و پلنگ كوهنورد هامون‌سپار، اعنی مهر سپهرمدار سیّار در این سال بهجت‌آثار، بعد از انقضای ده ساعت و چهارده «1» دقیقه از روز یكشنبه بیست و پنجم شهر رمضان المبارك سنه یك هزار و دویست و چهل و پنج هجری مطابق با سال فرّخ‌مآل بارس‌ئیل تركی از بلارود حوت در خرّم‌آباد حمل رخت كشید و خسرو گل را در گلشن خرّم، نوبت جلوس بر اورنگ گلبن رسید. باد نوروزی كه نایب سلطان بهار است، با امیرزاده نهال نورس به دربار دارای گلشن آمد و سفیر روسی‌نژاد شكوفه به مهمان‌داری ملك الكّتاب شاخسار وارد عرصه‌گاه چمن شد. نشاط سفیر شكوفه را امرای نامدار صنوبر و چنار در ساحت گلزار، بزم‌های ملوّن چیدند و رقّاصان سرو آزاد و رسن‌بازان قمریان دلشاد، دست‌افشان و پای‌كوبان گردیدند. خوارزمیان زاغ و زغن كه به اغوای امیر خیانت پیشه بهمن به خاور زمین گلشن پای گشوده بودند، از عزیمت ابر آذار كه والی ولایت گلزار است، هزیمت نمودند. نوّاب هندی انتساب سرو جویباری كه اسیر تركمانان تنگ‌چشم قماری بود، از همّت سلطان فروردین آزاد شد و ابر آذار كه خاورزمین گلزار را سردار است، روانه چمن میعاد آمد. شهزادگان نهال در دعوی ایالت لرستان گلستان، سربرسر هم گذاشتند و الوار كج‌زبان زاغ و زغن از عزیمت امیرزاده با
______________________________
(1). مجلس: «چهار»
ص: 750
حشمت گلشن، راه هزیمت برداشتند. دار العباده بوستان كه معبد زهّاد هزاردستان گلستان است، محصور شجاعان ابرهای آذاری گشت و لشكر نامعدود نوباوه اردی‌بهشت كه نایب سلطان فروردین است [422] از عرصه باختر به ساحت خاور گذشت. ایلچیان سندی‌نژاد ابر آذار با سند ارادت دارای بهار به عرصه گلزار روی كردند و پیلان كوه‌پیكر نسترون و طاقه‌های كشمیری میلاد سوری و سوسن را در پیشگاه خسرو گلشن پیشكش آوردند. هوای گلشن در مزاج امیر و وزیر دی و بهمن، طبیعت بخار كام ثعبان یافت و فرستاده بهبودشعار ابر آذار از كابل زمین دریابار به جهت عرض نیاز قزلباشیّه قمری و هزار به دربار شهریار گلزار شتافت.
سریر آرای سلطنت ایران و رونق‌افزای ساحات مملكت توران، خداوندگار هفت اقلیم و آموزگار خسروان با تعظیم، اعنی شاهنشاه صاحبقران و ظلّ الله كشورستان، در قصبه خرّم خرّم‌آباد لرستان بر تخت شیلان نوروزی جلوس فرمود و باریافتگان بارگاه خلافت را از اعطای خلاع آفتاب شعاع، قرین افتخاری بی‌نهایت نمود. طنطنه كوس نوروزی و غلغله زرّین‌نای فیروزی به گوش ساكنان ملأ اعلی رسید و از زرافشانی دست كان پیوست، هر بی‌نوایی قرین نوایی بی‌منتها گردید. در نشیب ایوانی كه شاهنشاه صاحبقران جلوس فرمود، باغی است مسمّی به علی‌آباد، بل قطعه مرزی است از بهشت میعاد؛ سروستانی شگرف دارد كه غیرت قامت هر سرو آزادش، سرو كشمر را تا قیامت پای در گل آرد. اگرچه این بنده مدحت‌گزار به رأی العین ندیده‌ام، ولی از روات موثّق كه خود ادّعای شهود می‌كردند، به كرّات و مرّات شنیده‌ام كه در ساعت تحویل شمس به برج حمل، همه ساله بر سبیل استمرار، سروهای آن گلزار چون مرغان اولی اجنحه «1»، بال‌های زمرّدگون از هم گشایند و به جهت افشاندن گرد و غبار از قامت قیامت آثار، دو سه بار جنبش نمایند. در حین حركت، فضا و هوای آن باغ را چنان گردوغبار فرو گیرد كه بیننده، حیرت پذیرد.
درین سال نیز كه شاهنشاه معدلت‌آمیز، در آن دیار بهجت‌انگیز جلوس
______________________________
(1). عبارتی است عربی، به معنای: «صاحبان بال‌ها»
ص: 751
فرمود، جمعی از ملتزمین ركاب ظفر انتساب كه این روایت را به درایت طالب بودند، بعد از ورود به دار الخلافه این مطلب را تقریر نمودند؛ ظنّ این بنده به یقین رسید و چون روایتی عجیب بود، در ذیل حكایت مرقوم گردید.
بالجمله، بعد از انقضای بزم شیلان نوروزی و توقّف دو روزه به بهجت و عشرت‌اندوزی، عقاب رایات اقبال به صوب دار الشوكة بروجرد، بال همایون فال گشود و پس از دو روز استجمام و استحمام، از راه دولت‌آباد ملایر عازم گشته، در اواسط عشر اول شهر شوّال المكرم، در بلده طیّبه همدان نزول اجلال نمود. ینارال دالغوركی ایلچی دولت روسیه قبل از نزول رایت اقبال، به همراهی میرزا محمد مهدی ملك الكتّاب فراهانی و مهمان‌داری محمد حسین خان زنگنه كرمانشاهی «1» وارد همدان آمدند و نوّاب نایب السلطنه و امیرزاده كامكار خسرو میرزا، بعد از ورود موكب اجلال، شرفیاب دربار عزّ و شأن شدند. مطالب ایلچی مزبور- از قراری كه در وقایع سال قبل اشاره شد- همان مطالب ثلاثه بود كه قبل از رسیدن او حصول جمله از ورای حجله خفا به عرصه ظهور جلوه نمود.
خلاصه، سفیر مذكور با چند نفر از همراهان فطانت دستور به عادت مستمرّه معهوده، شرفیاب حضور معدلت گنجور گشتند و از ظهور تفقّدات گوناگون شهریار زمان از فراز گنبد كیوان گذشتند. حسب الامر الاعلی احترام سفیر آگاه را امرای دربار معلّی بزم‌های طرب‌فزا چیدند و ایلچی و همراهان، قرین بهجت و انبساطی بی‌منتها گردیدند؛ خاصه در دو مجلس كه جناب آصف الدوله العلیّة اللهیار خان قاجار و امیر نامدار غلامحسین خان سپهدار چیده بودند، سفیر مزبور و همراهانش از تعدّد نغمات و وفور نعمات و انواع طرب و ساز و سحرپردازی مشعبدان رسن‌باز، ساعت به ساعت بر مراتب حیرت می‌افزودند. تبیین این مقال آن‌كه، موازی شش نفر از مشعبدان رسن‌باز [423] هنود، مدتی بود كه از ولایت سند به دار الامان كرمان آمده، در اوقاتی كه حضرت شجاع السلطنه حسن علی میرزا در دار العلم شیراز شرفیاب ركاب ظفرانباز شد، مشعبدان
______________________________
(1). مجلس: «كرمانشاهانی»
ص: 752
مزبور را به سبب غرابت سحرپردازی به همراه آورد و صاحبقران شعبده‌بند، محض از جهت تماشای سفیر فطانت پیوند، ایشان را به التزام ركاب اعلی مأمور كرد؛ ایلچی دانا از وضع و رسم آن مشعبدان شعبده‌آرا در هنگام رسن‌بازی، بل سحرپردازی تعجّبات بی‌منتها نموده گفت كه، یكی از جمله هدایای مرغوب ایمپراطور اعظم، روایت این رسن‌بازان است كه از جمله درایات عظیمه سفارات ایران از این‌كه مشعبدان و حقّه‌بازان و ارباب اطراب ركاب ظفرمآب، سحرپردازی آن طایفه را به احسن الوجوه آموخته‌اند، بلكه بهتر و عجیب‌تر از ایشان كانون این شعبده‌بازی را افروخته‌اند و آیندگان را به سبب شهرت این صنعت در مملكت ایران، كار به درایت خواهد كشید، لهذا كلك مؤلّف از روایت كمّ‌وكیف آن احتراز ورزید.
بالجمله، در همان اوقات، میرزا محمد علی خان كاشانی وزیر نوّاب ظلّ السلطان حكمروای دار الخلافه طهران با معادل دویست نفر از اشراف و اعیان و كدخدایان و ریش‌سفیدان مملكت ری در بلده همدان شرفیاب دربار كی شدند و مورد تفقّدات و نوازشات پی‌درپی آمدند. تفصیل این اجمال آن‌كه، مدت سی و سه سال تمام بود كه حضرت اعلی بزم شیلان نوروزی را در دار الخلافه طهران آراسته می‌نمود و بر اورنگ خلافت جلوس می‌فرمود. درین سال خجسته فال، كه برخلاف سنوات، در قصبه خرّم‌آباد بزم شیلان برپا گشت، اهالی دار الخلافه را واهمه این مطلب چنین به خاطر گذشت كه شاید شاهنشاه صاحبقران، ایّام بهار و تابستان را نیز در ارباع این «1» بلدان و دیار، ییلامیشی نمایند و چون حكایت تأدیب وزیر بغداد نیز در میان است، احتمال دارد كه رایات ظفرآیات به آن ولایات نهضت نماید؛ ایّام سفر خیریت‌اثر از شش ماه به یك سال كشد و اهالی ری را به سبب دوری موكب كی، كار به فلاكت بل به هلاكت رسد؛ غلّات با ریع بلوكات ری را كس نخرد و اقمشه و اجناس هر دیار را كه به امید نفع كامل آورده‌اند، احدی نبرد؛ مملكت ویران آید و رعیّت به سامان بی‌سامانی گراید.
ارادت فطری و صفت شاه‌پرستی، كه خاصّه اهالی ملك ری است، بر این معنی مزید شد و رعیّت را اجماعی در درگاه ظل السّلطان رشید؛ چون نوّاب معزی الیه خود نیز
______________________________
(1). مجلس: آن
ص: 753
این مطلب را زیاده از ایشان طالب بود، لهذا عموم رؤسای دار الخلافه را به عزیمت این سفر و استدعای رجعت موكب‌فیروز دارای دادگر امر فرمود. بعد از شرفیابی حضور باهر النور، زبان به دعاگویی گشودند و ظهور این موهبت عظمی را با ضراعتی تمام و مسكنتی مالاكلام استدعا نمودند. خاقان رعیّت‌پرور استدعای اهالی آن كشور را قبول فرموده و نوّاب نایب السلطنه را به جهت نظم ولایات شهرزور و سرحدّات عراق عرب چند صباحی به توقف همدان امر نمود. ینارال دالغوركی و همراهان را بعد از اعطای نشان مكلّل به جواهر رخشان و انعام نقد و جنس فراوان مرخّص ساخت و خود به رجعت دار الخلافه پرداخت. در اواخر شهر شوّال المكرم، پرچم رایات ظفر علامات را از بلده طیّبه همدان گشودند و روز یكشنبه هشتم شهر ذی قعدة الحرام در دار الخلافه طهران نزول اجلال فرمودند.
ص: 755

فصل 3 جنگ‌های داخلی و درگذشت عباس میرزا

بخش 1 ذكر آمدن الله قلی توره اوزبك به حوالی خراسان و مراجعت از آن سامان و قتل صید محمد خان جلایر حاكم كلات و فتح محال پشتكوه و تبادگان و سایر واقعات و عرض به درگاه جاوید آیات‌

اشاره

در وقایع سال قبل ایراد شد كه صید محمد خان جلایر حاكم كلات از جهت اجرای خدمت در حضرت خلافت از محمد خان قرایی جدایی جسته از ارض اقدس برآمد و در حضرت شاهزاده آزاده نوّاب [424] احمد علی میرزا والی مملكت خراسان، صداقت شعار و خدمت‌گر شد و پس از چندی خباثت فطرت او را اغوا كرده، به سبب برخی رفتارهای ناهنجار سر به طغیان برآورد؛ به اغوای كریم خان زعفرانلو معادل یك هزار سوار تركمان برداشت و روی به غارت و تاخت محالات چناران و رادكان گذاشت.
اسیری بسیار و مالی بی‌شمار از آن دیار برد و راه دورگردی بساط عزّت را با قدم خیانت در سپرد. رضا قلی خان چاپشلو را كه بعد از فوت پدرش بیگلر خان به حكومت ولایت دره‌جز سرافراز و به سبب صغر سن با ساده‌دلی و ساده‌لوحی دمساز بود، اغوا نمود و بر مراتب طغیان افزود [و] الله قلی توره والی خوارزم را تحریك كرد و در اوایل شهر ذی قعدة الحرام همین سال، مشارالیه را با جمعیّتی از تركمانان تكّه و اوزبكیه خوارزم به نیّت تسخیر محالات خراسان تا حوالی رود طژن آورد.
نوّاب شاهزاده احمد علی میرزا، امرا و خوانین ملك خراسان را از اكراد و اعراب و غیره با قشون‌های آراسته احضار فرمود و در هیجدهم شهر مزبور از ارض اقدس
ص: 758
حركت نمود. بعد از ورود به صحرای آلان دشت، خبر اجماع خراسانیان در ركاب ملك‌زاده دوران به خان خوارزم رسید و از طالع فیروز خسروی اندیشه‌مند گشته چون بخت خود برگردید. نوّاب شاهزاده بعد از فرار خان خوارزم به عزم تاخت بلوك پشتكوه، كه در تصرف صید محمد خان نادان و در تلو جمع كلات بود، نهضت فرمود.
صید محمد خان به امید اعانت چاپشلو لاعلاج روی به محال دره‌جز نمود. چون فی ما بین رضا قلی خان و سلیمان آقای ولدان بیگلر خان بعد از فوت پدر نزاعی دست داد، لهذا صید محمد خان به سبب طغیان فساد، در پهلوی رضا قلی خان افتاد. سلیمان آقا، امدادی از تركمانیّه دشت و ایلات علی ایلی و غیره خواست و قلعه محمدآباد دره‌جز را مأمن عافیت كرده، هنگامه‌ها آراست. صید محمد خان با جمعیتی از اتراك چاپشلو و تركمانان دیگر در هشتم ذی حجة الحرام همین سنه روی به قلعه محمدآباد نهاد و از اقبال بی‌زوال دولت خداداد به ضرب مهره آتشین تفنگ قلعه‌گیان محمدآباد، از اسب درافتاده در همان «1» ساعت جان بداد. نوّاب شاهزاده بعد از ورود به محال پشتكوه قلعه جفری را كه از بلوك تبادگان و در تصرف صید محمد خان و قلعه محكم بنیان بود، از یورش توپچیان و تفنگچیان جرّار تصرف نمود. سایر قلاع پشتكوه و قلعه‌جات بلوك «2» فیوخور كه در خارج در بند قلعه كلات است نیز، به تصرف ملتزمین ركاب نوّاب شاهزاده مالك رقاب آمد و جمیع خانوارهای ایل جلایر اسیر سرپنجه غازیان مظفّر شد. نوّاب والا خانوارهای مزبور را در عوض اسرای اكراد چناران و رادكان كه صید محمد خان نادان برده بود، به جعفر قلی خان ولد نجف قلی خان شادلو مرحمت كرد و خود با یك جهان فیروزی روی سعادت به ارض اقدس آورد. مژده این لطایف غیبی در اواسط شهر محرم الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و شش در دار الخلافه طهران معروض صاحبقران دادگر شد و نوّاب اشرف والا مورد نوازشات و تفقّدات بی‌مرّ آمد.
بالجمله، درین سال فرّخ‌فال، حضرت صاحبقران بی‌همال به سبب سفر زمستان پارسال، قشون دشمن‌مآل را از سفر بهار معاف داشت و روی سعادت به ییلاقات قریب به دار الخلافه گذاشت. ایّام عافیت انجام به صید و شكار و بهجت و استبشار مصروف
______________________________
(1). مجلس:- «همان»
(2). مجلس:- «بلوك»
ص: 759
شد و پس از انقضای ایّام صیف، موكب فیروزی‌لوا به صوب دار الخلافه جاوید انتما معطوف آمد. هم درین سال به سبب عروض عارضه وبا، جمعی از خلایق در دار الخلافه و بلوكات تلف گشتند و از چاكران معروف درگاه همایون، محمد حسن خان دولوی قاجار نستقچی‌باشی و میرزا محمد زكی نوری مستوفی نیز از همان بلا از دار فنا درگذشتند.
[425] منصب نسقچی‌باشی‌گری به محمد امین خان ولد محمد حسن خان داده شد و میرزا محمد تقی نوری از رجوع منصب استیفا، خدمت پدر غفران، اثر را آماده آمد.
بیت:
تا نمیرد یكی به ناكامی‌دیگری شادكام ننشیند تاریخ وفات این هر دو مستوفی از كلك مؤلف تراوید و یادگار را درین صحیفه ثبت گردید.

تاریخ وفات محمد حسن خان قاجار نسقچی‌باشی دربار

چو امروزت بقا دلشاد می‌باش‌مباش ای دل غمین از فكر فردای
اجل با تن چو آن پتك است و سندان‌تو را كی تاب ای مرد تن‌آسای
حسن خان آن خواص ایل قاجاركه بر درگاه دارا فرّخش جای
نسقچی‌باشی دارای اعظم‌تبرزینش شكستی فرق دارای
مرصّع جیقه‌اش بر سر چو خورشیدز دارای جهان‌دار جهان‌پای
صلابت در صلابت در دو چشمش‌چو آن كیفیت اندر جام صهبای
دریغ از رنج جانكاه وبا مردوبا آری برد جان از یك ایمای
به دست ساقیان مرگ آخرز جام دهر آمد باده پیمای
ز پیكی خاوری این قصه بشنیددرید از غم گریبان را سراپای
به سالش از سر اندیشه گفت آه‌كجا خان نسقچی‌باشی ای وای
ص: 760

تاریخ وفات میرزا محمد زكی مستوفی‌

سربازی جهان به ره حق به روزگارای دل گمان مدار كه كاری است سرسری
زادند عالم از پی مردن عجب مدارگر می‌روند از پی هم مثل لشكری
چون ذرّه عاقبت متفرق شود ز هم‌این قالبی كه جمع ز ذرّات عنصری
آیا كجاست صولت گیوی و رستمی‌آیا چه گشت شوكت طوسی و نوذری
مستوفی فرید جهان میرزا زكی‌مرد از وبا و رفت به درگاه داوری
مازندری و نور ورا موطن و مآب‌از نوریان همی به حسب داشت برتری
پیوسته موشكافی وی در حساب بودآموزگار جمله دبیران دفتری
از بس عزیز بود عزادارِ آن عزیزدر كعبه طایفی شد و در دیر آذری
فن دبیرش به حساب مباشرین‌برتر ز خاوری شد در فن شاعری
مستوفی فرید جهان میرزا زكی‌با قلب صبر شد رقم از كلك خاوری رحمت الله علیهما

ذكر تفویض ایالت ولایات خوزستان و لرستان به نوّاب حشمت الدوله محمد حسین میرزا در دفعه ثانی و ظهور مجادلات فیما بین نوّاب شاهزادگان عراق در باب ایالت و مرزبانی‌

قبل ازین مفصلا نگارش یافت كه، بعد از آن‌كه نوّاب حشمت الدوله محمد حسین میرزا از ایالت ولایات موروثی، به اسباب مختلفه معزول و در دار الخلافه به خدمت ركاب ظفرمآب مشغول شد، اهالی دار الدوله كرمانشاهان مجددا اجماعی در دار الخلافه كرده، معزی الیه را به ایالت خواستند و پس از ظهور حصول مطلب، از فرط خدمت و صداقت هنگامه‌ها آراستند. اهالی ولایات لرستان و خوزستان «1» نیز از وفور تعدّیات مباشرین نوّاب حسام السلطنه محمد تقی میرزا به جان رسیدند و مانند اهالی كرمانشاهان
______________________________
(1). مجلس: «خوزستان و لرستان»
ص: 761
مجددا طالب ایالت نوّاب حشمت الدوله گردیدند. نوّاب معزی‌الیه نظر به وفور ضراعت ایشان و سرپرستی رعایای پریشان، با جمعیت كرمانشاهان عازم لرستان شد و پس از وصول به قصبه خرّم‌آباد بلامانعی وارد آن قلعه فلك‌شأن آمد. جمیع طوایف لرستان از پیش‌كوهی و پشتكوهی، دامان صداقت و خدمت بر كمر زدند و در نزد او جمع شدند، مگر دو طایفه حسن‌وند و یوسف‌وند كه به سبب قرب به ولایت سیلاخور با كارگزاران نوّاب حسام السلطنه همداستان آمدند.
نوّاب حسام السلطنه را عرق عصبیّت حركت كرد و با جیشی كامل از جماعت بختیاری و باجلان و بیرانوند «1» و غیره به جهت استخلاص ولایت كرمانشاهان روی به آن صوب آورد. قبل از حركت خود، نوّاب شاهزاده همایون [میرزا] صاحب اختیار ولایت نهاوند را به بهانه امر مصالحه نزد نوّاب محمد حسین میرزا فرستاد كه به این حیله او را سرگرم سازد و خود به عزیمت «2» كرمانشاهان پردازد. محمد حسین میرزا این معنی را [426] ادراك نمود و شاهزاده همایون [میرزا] را گرفته محبوسا به طوری مخفّف روانه كرمانشاهان نمود. از آن طرف نوّاب شیخ الملوك شیخ علی میرزا صاحب اختیار ولایات تویسركان و ملایر از فرط خصوصیتی كه با نوّاب حشمت الدوله داشت، تا حضرت حسام را مضطرب سازد، با جمعیتی از الوار و توپی سه چهار، روی به تسخیر دار الشوكه بروجرد نهاد. چون اهل و عیال نوّاب محمّد تقی میرزا در بروجرد [بود] و نور محمد خان دولّوی قاجار به تنهایی با قلیل تفنگچی در آن‌جا مانده بودند، بنابراین اهالی بروجرد به سبب نگاهداری اهل و عیال او مردانگی‌ها كردند و دروب قلعه را كلّا خاكریز نموده بر روی سپاه شیخ الملوك مسدود آوردند. صغیر و كبیر اهالی آن ولایت با آلات و ادوات قلعه‌داری در پشت دیوارهای برج و بارو نشستند و از فور احتیاط و حزم، شوكت بیرونیان را درهم شكستند. حضرت شیخ الملوك خود در یك فرسخی شهر اقامت فرموده، قشون بی‌سروپای الوار را كه نزد او جمع گشته بودند، مأمور به تسخیر قلعه نمود. سه روز متوالی دست به انداختن توپ و خمپاره گشادند و دلاوران خارج و داخل، داد مردی و مردانگی دادند. نوّاب حسام السلطنه، در عرض راه، از این معنی آگاه گشته
______________________________
(1). مجلس: «پیرانوند»
(2). مجلس: «عزم»
ص: 762
فورا مراجعت كرد و در نیم‌شبی جمعیّت خود را در خارج شهر بروجرد گذاشته، خود روی به ارك آورد. علی الصباح قشون سركار حسام السلطنه كه در خارج شهر بودند، به سبب وقوف اهل و عیال ایشان در شهر در دفع قشون زندیه ایستادگی‌ها نمودند. اهالی شهر نیز از ورود نوّاب معزی الیه خبردار شدند و از فراز برج و باره بر آن طایفه بیكاره شرربار آمدند. خلاصه، از بیرون و اندرون دور ایشان را گرفته، مردانگی‌ها كردند تا برخی را قتیل و جمعی را دستگیر نموده، بقیّه روی به فرار آوردند.
میرزا محمد حسین شیرازی وزیر نوّاب شیخ علی میرزا، كه خالوزاده مادری این بنده مدحت‌طراز و با كمال كارگزاری و صداقت انباز بود، زخم گلوله تفنگ برداشت و میرزا اسماعیل خان گلپایگانی ناظر نوّاب معزی‌الیه، كه مردی متهوّر و شرارت‌طلب و بر خلاف وزیر مزبور با فطرت و ملعنتی عجیب بود، خنگش در گل‌ولای مانده و از صدمات زخم دلاوران، روی زشت به دیاری دیگر گذاشت. حضرت حسام السلطنه را از این فتح نمایان غروری كه بود، زیاد شد و در همان ایّام با احتشادی تمام به عزم رزم نوّاب حشمت الدوله محمد حسین میرزا روانه خرّم‌آباد [شد] و «1» در هشتم شهر محرم الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و شش در خارج قصبه خرّم‌آباد با نوّاب معزی الیه مقابله كرد و با دلاوری‌های جماعت زنگنه و كلهر و گوران، تاب درنگ نیاورده نوّاب امیرزاده نصر الله میرزا، كه برادر اعیانی حضرت حشمت الدوله و به سبب مصاهرت سركار حسام السلطنه در پیش او بود، با طوایف باجلان و بیرانوند از صف سركار حسامی جدا گشته، به صفوف نوّاب حشمت الدوله پیوستند و لشكر سركار حسامی را به یك حمله در هم شكستند. بالجمله، معادل دویست نفر از ایشان دستگیر شدند و به سبب منع نوّاب محمد حسین میرزا از قتل رهایی یافته، برهنه و عور آمدند. حضرت حسام السلطنه معجّلا تاخته، در همان شب به دار الشوكه بروجرد رسید و سركار حشمت الدوله در ولایات لرستان و خوزستان مستقل گردید.
شاهنشاه صاحبقران را بعد از اطلاع این داستان، آتش غضب مشتعل گشت و به سبب وفور التفات ابوّت، به اندك مؤاخذه‌ای از قصور ایشان درگذشت. علی العجاله تا
______________________________
(1). مجلس:- «و»
ص: 763
نوّاب شاهزادگان مجددا به قصد یكدیگر نتازند و فتنه [ای] تازه حاصل نسازند، امیر نامدار غلامحسین خان سپهدار را با پنج هزار نفر جانباز عراقی به صوب دار الشوكه بروجرد مأمور فرمود و نایره این فتنه را از زلال تدبیرات ملوكانه خاموش نمود. مؤلف را در این وقایع قطعه تاریخی از طبع وقّاد تراوید [427] و یادگار را درین صحیفه ثبت گردید.
لمؤلفه:
آمد برون حسام خلافاز غلاف خویش‌گفتم به او ز معركه بی‌حد گریختی
با صد هزار طیش به دولت گریستی‌با ده هزار جیش ز نهصد گریختی
چون منكر غدیر ز حیدر گسیختی‌چون كافر قریش ز احمد گریختی
نشناختی ز پای سر اندر گریختن‌بی‌پا و سر شدی و ز مقعد گریختی
مقصد دیار خرّم و مقصود خرّمی‌مقصود را ندیده، ز مقصد گریختی
حشمت شه آیتی ز ید اللّه اعظم است‌تو چون یهود خیبر از آن ید گریختی
زان شیروش به مهلكه چون سگ شتافتی‌زان پیلتن ز معركه چون دد گریختی
سدّی به راه فتنه كشید از صف جدال‌یأجوج‌وار از دم آن سد گریختی
خاشاك‌وار سیل چو آمد شتافتی‌خفاش‌طور مهر چو سر زد گریختی
از سیلی ادیب چو كودك گریستی‌وز صدمت قضیب «1»چو امرد گریختی
از فكرهای راد ابو القاسم مشیرچون قوم موسوی ز محمّد گریختی
سردار با سپاه گریزند توأمان‌تو آن سپه‌كشی كه مجرّد گریختی
بعد از گریز با همه تدبیر عاقبت‌تجدید كرده جیش و مجدّد گریختی
چون بد گریختی ز صف كار خصم‌تاریخ آن نوشت خرد بد گریختی
______________________________
(1). ملی: «قضیت»
ص: 764

ذكر جسارت تركمانان به تاخت خراسان و گرفتاری نواب هندوستان و خلاصی او از همّت صاحبقران زمان‌

در زمستان این سال فرّخ‌مآل، معادل دو هزار نفر از ابطال رجال تركمانیه ضلالت خصال تكّه به اغوای الله قلی توره والی خوارزم به تاخت و تاز ارض اقدس آمدند و در آن حول و حوش، اسب انداز و تركتاز شدند. نوّاب احمد علی میرزا والی مملكت خراسان، بعد از اطلاع ازین داستان با سواره ارض فیض‌قرین و غلامان تهمتن‌آیین، بیرون تاختند و برخی ازآن طایفه را اسیر و دستگیر ساختند. جماعت مذكوره خود را به گوشه [ای] كشیده در سر راه زوّار كمین كردند و فی‌مابین منزلین عباس‌آباد و میامی به زوّاری كه از ارض اقدس مراجعت می‌نمود تاخته، دمار از روزگار ایشان برآوردند. مردان پیر را كلّا از تیغ بی‌رحمی كشتند و جوانان و نسوان و اطفال را اسیر كرده، روانه دشت گشتند. شمار اسیران به پانصد رسید و عدد مقتولین از دویست افزون گردید. اموالی كه به غارت برده بودند، از حساب بیرون بود و از حوصله اندیشه افزون.
یكی از جمله اسرای معروف، نوّاب هندوستان است و احوال او را كلك مؤلف به این آیین نگارنده داستان: مشار الیه موسوم به مهدی علی خان ملقب به جلال الدوله ولد سعادت علی خان كه برادر مرحوم آصف الدوله وزیر لكناهور بوده و پدر بر پدر در آن كشور، بر وجه احسن زندگانی می‌نموده‌اند. مهدی علی خان مذكور در این سال از راه دریا شرف زیارت عتبات عالیات را دریافت و با شوقی كامل به زیارت جناب علی بن موسی الرضا- علیه التحیة و الثناء- شتافت. بعد از حصول مأمول به اتفاق زوّار مراجعت می‌كرد و از قراری كه نگارش یافت، در عرض راه، مال و حال را در معرض غارت واسر درآورد. در دار الخلافه طهران این خبر به دارای جهان رسید و دریای غضب شهریاری متلاطم گردید. فی الفور حاجی اسماعیل خان شام بیاتی را با جمعیتی از منتخب سواره ركاب ظفر عنان به جهت تنبیه تركمانان بی‌ایمان و استرداد اسرای مسلمانان از ایشان روانه خراسان فرمود و از صدور احكام غضب‌آمیز، نوّاب شاهزاده احمد علی میرزا را
ص: 765
سیاستی بی‌اندازه نمود. ثانیا چون مهدی علی خان مزبور از اجلّه معارف و اعاظم هندوستان [بود] و اسیری او در دست طایفه ضالّه تركمان موجب بدنامی دولت ابداركان و علاوه بر آن رعایت دوستی [428] و موافقت دولت بهیّه انگریز در میان بود، لهذا فرمان قضا جریان به افتخار رضا قلی خان زعفرانلو حاكم خبوشان در نهایت تأكید، شرف صدور یافت و مسرعی سریع السیر به جهت خلاصی نوّاب هندی انتساب نزد مشارالیه شتافت. مقرّر گردید كه معتمدین آگاه به دشت اتك روانه سازد و به هر سیاق كه داند و به هر طریق كه تواند به خلاصی نوّاب معزی الیه پردازد. اولا بدون اطلاع تركمانان كه این نوّاب كیست و اصرار فرستادگان در خلاصی او چیست، شاید او را به مبلغی قلیل بیع نماید و هرگاه تركمانان از مراتب حسب و نسب او با اطلاع آیند و در باب زیادتی قیمت گنجینه طمع را سرگشایند، تا مبلغ ده هزار تومان داده او را در هر جا برده باشند مستخلص ساخته، به دربار گیتی‌مدار فرستاده باشد كه تنخواه مزبوره نقد از خزانه عامره عنایت خواهد رفت.
بالجمله، رضا قلی خان نیز چند نفر از معتبرین خود را با یك دو نفر از تجّار خبوشانی، كه با طوایف تكّه معاملات داشتند، به صوب دشت فرستاد و برحسب امر صاحبقران عدالت بنیاد، فرستادگان فطانت نهاد را تدبیرات زیاد یاد داد. از اتفاقات حسنه، گماشتگان وقتی وارد اوبه آن طایفه ضلالت بنیان آمدند كه ایشان اسیران را بار كرده و به جهت فروش روانه خیوه می‌شدند. بعد از گفتگوی بی‌حساب، نوّاب هندی انتساب را با زوجه افضل الفضلاء شیخ ابراهیم عرب جزایری «1» به مبلغ یك هزار تومان خریدند و از یمن همّت شاهنشاه با احتشام، مقضی المرام و شادكام برگردیدند.
رضا قلی خان، نوّاب معزی الیه را با سامانی شایان به دار الخلافه گسیل ساخت و حضرت صاحبقران اعظم به مرمّت احوالش پرداخت. در روز سیّم ورود، عبد الحسین خان ولد مرحوم حاجی محمد حسین خان صدر اعظم و این بنده ارادت شیم را به دیدن او فرستادند و حضرت اعلی و عبد الله خان امین الدوله دیوان معلّی هریك جداگانه پیغاماتی
______________________________
(1). ملی: «جلایری»
ص: 766
التفات‌انگیز و محبت‌آمیز دادند. از قراری كه خود در نزد ما تقریر نمود، در آن سفر معادل یك صد هزار تومان نقد و جواهر و سایر اسباب از معزی‌الیه غارت كردند، ولی از فرط تدابیر ملوكانه، بر حسب‌ونسب او پی نبردند.
خلاصه، حاجی اسماعیل خان قاجار شام بیاتی، در عرض راه به مرضی مهلك گرفتار گشت و در یك منزلی مشهد مقدس ازین دار فانی درگذشت. نعش او را با احترامی تمام در آن ارض فیض مقام برده، مدفون كردند و در اندك زمانی لشكرها بر سر تركمانان فرستاده و از طالع خسروی، دمار از روزگار ایشان برآوردند.
و هم در آن اوقات، یوزباشی عبد الرحمن فرستاده منوّرخان افشار والی میمنه «1» و شبرغان «2» با عریضه و پیشكش، به رهنمایی معتمدی از نوّاب احمد علی میرزا وارد دار الخلافه [شد] و عریضه و پیشكش خان مزبور از نظر الطاف ظهور گذشته، مطالب او به این سیاق معروض رأی آفتاب گنجور گشت كه، یك نفر از دراری بحار خلافت را به ما بندگان عنایت فرمایند كه در ركاب او همّت به تسخیر ولایت بلخ و سایر ولایاتی كه در این طرف رود جیحون است، برگماریم و پس از تسخیر، جمیع آن ولایات را به مباشرین دولت جاوید علامت بسپاریم. امنای دولت قاهره این مراتب را ناشی از حسن ارادت فقط فهمیدند و جوابی امیدوارانه داده، فرستاده را با انعام و خلعت فراخور شأن و جواب عریضه آن خان ذی شأن راجع گردانیدند. هم در آن اوقات، بهرام خان هزاره ولد بنیاد خان كه بیگلربیگی جام و باخرز بود، به جهت استرداد تفرقه ایل خود به ولایت سرخس شتافت و به دست هزاره كه با پدرش خونی بودند، مقتول [429] گشته روی از عالم برتافت. تاریخ ذو القرنین ج‌3 766 ذكر جسارت تركمانان به تاخت خراسان و گرفتاری نواب هندوستان و خلاصی او از همت صاحبقران زمان ..... ص : 764
مد خان قرائی عرصه را خالی دید و با جمعیّت و توپخانه بر سر ولایت جام و باخرز تاخته، آن‌جا را متصرّف گردید. یعقوب خان و آقا خان بنی اعمام بهرام خان را با
______________________________
(1). میمنه: شهری قدیمی بر سر راه بلخ، در دو منزلی طالقان در افغانستان امروزی؛ مجلس: «میمند».
(2). شبرغان/ شبرقان: یكی از شهرهای شمال شرقی خراسان قدیم، واقع بر سر راه مرو به بلخ، در ناحیه كوهستانی، و بین آن و بلخ یك روز راه بود. (معین)
ص: 767
پنجاه نفر از اناث و ذكور ایشان كلّا مقتول ساخت و آن سلسله را بالمرّه برانداخت.

ذكر ورود فرستادگان ولات سند به دربار فلك اركان و مأموریت نظر علی خان قاجار قزوینی به سفارت آن سامان‌

در وقایع سنه یك هزار و دویست و چهل و سه ایراد شد كه، حسین علی خان نام جوانشیر از جانب قزلباشیه «1» ولایت كابل و غیره عریضه آورده، چون خود كاری در ولایت سند داشت، فرمان سفارشنامه [ای] از مصدر خلافت صادر كرده به آن ولایت عزیمت كرد و در نزد ولات سند خود را ایلچی دولت علیّه خواند و از مأموریت قشون نصرت‌نمون به تسخیر ولایت كابل بعضی فقرات بر زبان راند. والی مزبور و اعیان آن كشور از تعرّض لشكریان ایران به ولایت سند توهّمات كردند و میرزا محمد علی نام شیرازی را با جمعی دیگر به انضمام سه زنجیر فیل و سی طاقه شال كشمیر به دربار دولت بی‌نظیر سفیر ساخته، مأمورین از راه بیابان بلوچستان روی به بندرعبّاسی آوردند.
حسین علی خان جوانشیر از راه دریا به بندر بمبئی هندوستان شتافت و به سبب نسبت چاكری دولت ابد آیت از ملكم بهادر انگریز «2» حاكم آن ولایت، تكلّفات و تعارفات فراوان یافت. دو ماه قبل از ورود فرستادگان سند، وارد تختگاه خلافت گردید و از ظهور این خدمت شایان به اعلی مدارج التفات امنای دولت ابداركان رسید.
در خلال این احوال، بهبود خان جوانشیر باز از جانب قزلباشیه «3» كابل عریضه [ای] ارادتمندانه آورد و همان فقرات مستدعیات سابق را كه نگارش یافته، مجددا به امینان دولت قاهره عرض كرد. بالجمله، محمد حسن بیگ كتول غلام پیشخدمت سركاری به مهمان‌داری سفرای سند معیّن گردید و به جهت آوردن ایشان و اهتمام در رسانیدن پیلان تا بندرعباسی رسید. ایلچی مزبور با همراهان و پیلان، در روز یازدهم شهر ربیع الآخر
______________________________
(1). ملی: «قزلباشید»
(2). ملی: «بهادرانگیز»
(3). ملی: «قزلباشید»
ص: 768
سنه یك هزار و دویست و چهل و شش وارد درگاه دولت گشتند و به سبب تعیین منزلی مرغوب و ظهور التفاتی مطلوب از اعلی مدارج مباهات درگذشتند. در یوم سیم شهر مذكور با سه زنجیر فیل و سی طاقه شال كشمیر در دیوانخانه خلافت، هنگام سلام عام، به زیارت پیشگاه حضور معدلت دستور فایض شدند و بعد از عرض عریضه و گذراندن پیشكش ارادت فریضه، مخاطب به خطاب با صواب شاهنشاه مالك رقاب آمدند. از قرار تقریر میرزا محمد علی سفیر، سفر ایشان از حیدرآباد سند الی دار الخلافه بی‌نظیر، یازده ماه طول كشیده بود و پیلان كوه پیكر به سبب طول سفر و قلّت آذوقه در آن بوم و بر قدری لاغر می‌نمود. یكی از آن سه زنجیر فیل [كه] از فرط درشتی و تنومندی گفتی كوهی است سیّار و نهنگی است پیل‌كردار، حمل هودج زرّین همایون اقدس را نامزد گردید و پیل‌بان‌باشی ركاب ظفرمآب، فربهی آن را چهل روزه متعهد آمد؛ پس از فربهی آدم‌خوار شد و حكمت لاغری آن آشكار گردید. بالاخره یك نفر از پیل‌بانان [را] كه به خدمت آن معیّن بود، از ضرب دندان بكشت و خودش نیز برحسب امر اعلی كشته گشت. بالجمله، مطلب والی سند، یكی شكایت از تعرّضات رنجید سنكه «1» كه والی كشمیر است، به عرض رسید و دیگری به سیاق قزلباشیه كابل او نیز مستدعی تعیین یكی از نوّاب شاهزادگان به ولایت كابل گردید كه شاید به این وسیله اهالی سند از تعرّض كشمیریان آسوده آیند و از این پس [430] زیاده از سابق به وادی صداقت و خدمت گرایند. مطلب دیگر در باب مصاهرت حضرت اعلی داشت و در نزد امینان دولت قاهره بر طبق عرض گذاشت. امنای حضرت او را به دلایل مسجّله مجاب فرمودند و در اظهار این مطلب لب نگشودند.
[مصرا] ع:
تو سیاه كم‌بها بین كه چه در دماغ دارد
امنای دولت جاوید آیت، حصول مطالب را موقوف به وقت فرصت نمودند و نظر علی خان قاجار قزوینی نایب ایشیك آقاسی‌باشی دیوان اعلی را، كه مردی معقول و
______________________________
(1). روضة الصفای ناصری: «رنجید سنكه»؛ ناسخ التواریخ: «رنجید سنكه»؛ اكسیر التواریخ: «رنجید سیئنگ».
ص: 769
زبان‌دان بود، به سفارت سند نامزد نمودند. موازی یك قبضه شمشیر مرصّع خراسانی‌نژاد و یك دست خلعت مفتول باف اصفهانی میلاد به افتخار مراد علی خان مرحمت شد و مبلغ یك هزار تومان نقد به صیغه انعام میرزا محمد علی مزبور و سایر همراهان به انضمام خلاع فاخره عنایت آمد. نظر علی خان مزبور با سفرای مذكور در اواخر شهر جمادی الثانی «1» از درگاه سپهر مبانی رخصت یافته به راه افتادند. بعد از ورود به بندر بمبئی از راه دریای هندوستان روی به ولایت سند نهادند.

ذكر عزیمت نوّاب حسن علی میرزا به محاصره دار العباده یزد و بواعث حركت نوّاب نایب السلطنه از آذربایجان به عزیمت استخلاص یزد و كرمان‌

از قراری كه در وقایع سال قبل ایراد شد، نوّاب شجاع السلطنه حسن علی میرزا در دار العلم شیراز در حضرت شاهنشاه بنده‌نواز، مستدعی استخلاص ولایت یزد از تصرّف عبد الرضا خان گردید و به جهات چند عرض نوّاب معزی الیه به درجه قبول نرسید: یكی آن‌كه، جناب مجتهد الزمانی میرزا سلیمان طباطبایی یزدی با جمعی از خویشان و متعلقان خان مزبور وارد دربار عیّوق شأن [شد] و متعهد خدمت مالیات و پیشكش همه ساله گشته، اولیای دولت قاهره را مطمئن نمودند و حضرت اعلی به سبب آسودگی رعیّت، تعیین لشكر را به آن حدود موقوف فرمودند؛ دیگری آن‌كه، بر مرآت رأی عالم‌آرا، نقوش این مراتب منطبع بود كه نوّاب حسن علی میرزا بدون قشون ركابی بالبدیهه از عهده این‌كار برنخواهد آمد و حكما امر مزبور بالاخره گردن‌گیر امنای دولت قاهره خواهد شد و از عزیمت لشكر ظفر اثر رعیّت خراب و آن ولایت نمونه سراب خواهد گردید؛ علت دیگر آن‌كه، چون از صدر خلافت عظمی، وكالت امور دار العباده- از قراری كه نگارش یافت- با نوّاب ظل السلطان حكمروای دار الخلافه طهران بود، لهذا پرداختن نوّاب شجاع السلطنه به تسخیر آن ولایت موافق مصلحت ملكداری نمی‌نمود.
______________________________
(1). مجلس: «ثانیه»
ص: 770
همین قدر به نوّاب معزی الیه زبانی فرمایش شد كه به جهت واهمه عبد الرضا خان و اهتمام او در خدمات دیوان، ارجوزه «1» عزیمت خود را در السنه و افواه دراندازد تا مشارالیه از این توهّم درست به كار خدمات دولت پردازد.
بالجمله، نوّاب معزی‌الیه بعد از ورود به دار الامان كرمان بعضی فقرات از جسارات زبانی عبد الرضا خان شنید و مراتب مزبور در ظرف حوصله غیرت و حمیّتش نگنجید. علاوه بر آن، خان نادان با شفیع خان حاكم بلوك راور كه من محال بلوك كرمان و مشار الیه دورگرد بساط خدمت دیوان قدربنیان بود، در ساخت و وصلتی با مشار الیه كرده، به تحریك او پرداخت. نوّاب اشرف بدون حصول اذنی از سركار گیتی‌مدار همایون، جمعیتی از متجنّده «2» سیستان و جسته و گریخته [ای] كرمان و معدودی از خراسانیان فراهم كرد و در اواخر شهر ذی حجة الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و پنج روی به تسخیر دار العباده آورد.
چون در آن اوقات، نوّاب حسام الدوله تیمور میرزا خلف ارجمند نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرمای مملكت فارس به سبب نظم محال سرحدّ در آباده سورمق توقف داشت، لهذا به موجب اشاره [431] عمّ بزرگوار و اذن پدر عالی‌مقدار روی مبارك به امداد عمّ گذاشت. شاهنشاه كشورگیر بعد از اطلاع از این دار و گیر تدبیری ملوكانه اندیشید كه هرگاه علی رؤوس «3» الاشهاد، نوّاب شجاع السلطنه را از محاصره آن ولایت منع نماید و به مراجعت دار الامان كرمان گراید، در نظر كوته خردان یك نوع تخفیف و ذلتی «4» به جهت او خواهد بود و هرگاه او را به حال خود گذارند و احدی را بر منع او نگمارند، كار او از دو صورت بیرون نیست: اگر در تسخیر قلعه عاجز آید، بالاخره باید لشكرها فرستاد و یك ولایت معظّم را بر باد فنا داد و اگر در تسخیر قلعه گوی از میدان برباید، مظنون آن‌كه از فرط غرور شباب و عدم امتثال فرمان خسرو مالك رقاب، دست به كارهای بزرگ زند و تهمت امرای خراسان را كه نگارش یافته در
______________________________
(1). ملی و مجلس: «ارجوفه»؛ ارجوزه: رجزخوانی
(2). لشكریان، سپاهیان.
(3). ملی و مجلس: «رؤس»
(4). مجلس: «دولتی»
ص: 771
حق خویش ثابت كند. بنابرآن، از عین مصلحت‌جویی عقل دوربین، نوّاب امیرزاده سیف الدوله ولد ارجمند سركار ظلّ السلطان را به سبب نسبت وكالت، از صدور خلعت و فرمان ایالت آن ولایت سرافراز و با معدودی از عمله‌جات روانه آن دیار فرمود و مركوز خاطر انور آن بود كه نوّاب شجاع السلطنه بعد از ورود حضرت سیف الدوله میرزا به دار العباده یزد، نكته این حكمت ملوكانه را خواهد یافت و دست از محاصره یزد برداشته به دار الامان كرمان خواهد شتافت.
امیرزاده سیف الدوله میرزا وارد شهر یزد گردید و حضرت شجاع السلطنه بیشتر از پیشتر در امر محاصره كوشید. عبد الرضا خان به بهانه این‌كه ولایت مزبور از دیوان اعلی به نوّاب ظل السلطان موكول و اینك ولد ارجمندش در شهر به كار ایالت مشغول است، دروازه‌های قلعه را دربست و در پشت دیوار احتیاط برنشست. حضرت شجاع السلطنه در هریك از بلوكات كه اطاعت كردند، نایب و ضابط برگماشت و هریك را كه در مقام خلاف بودند، مورد نهب و غارت داشت. عبد الرضا خان به سبب پشتگرمی سیف الدوله میرزا كه در شهر بود، اكثر روزها با جمعیّت بیرون آمدی و از اردوی نوّاب والا نیز فوجی به دفع او مأمور شدی. بالجمله، علی اختلاف الایّام گاهی شكست خوردی و روزی نام برآوردی. محمد كاظم خان سوادكوهی مازندرانی كه نوّاب شجاع السلطنه را میر شمشیر و لشكر و مردی متهوّر و خیره‌سر بود، در ایّام جدال بی‌باكانه بر صف مخالف تاخته و زخم گلوله برداشته روی به میدان وسیع عدم نمود.
محمد زكی خان نوری وزیر آن سركار نیز كه شرف از التزام ركاب داشت، به مرض فلغمانی كه مقدّمه ناخوشی شقاقلوس «1» است، همّت به عزیمت دارباقی گماشت.
بالجمله، ایّام محاصره تا مدّت نه ماه به طول انجامید و به‌هیچ‌وجه شاهد فتحی جلوه‌گر نگردید. به سبب طول مدّت محاصره، هرگاه نوّاب شجاع السلطنه مأمور به مراجعت می‌شد، خالی از بدنامی نبود و مدّتی بود كه نوّاب نایب السلطنه عباس میرزا نیز از درگاه معلّی استدعای عزیمت خراسان و نظم آن سامان را می‌نمود، لهذا مصلحت ملوكانه
______________________________
(1). شقاقلوس- غانغرایا، به مردگی یك ناحیه كم‌وبیش وسیع از یك عضو گفته می‌شود كه بر اثر عفونت‌های موضعی در اعضا حاصل می‌شود.
ص: 772
چنان اقتضا كرد كه حضرت ولیعهد جاویدمبانی با جمعیّت آذربایجانی به دار الخلافه طهران گراید و قبل از مرخّصی به صوب خراسان، در ابتدا به استخلاص قلعه یزد پنجه گشاید.
در فصلی كه از سورت سرما، خون‌ها در عروق منجمد شدی و پیك خیال از واهمه برودت، از شهربند خاطر بیرون نیامدی، همّت شاهنشاه ستاره سپاه، ولیعهد سیّاره دستگاه را با ده هزار نفر سرباز صاعقه انباز و بیست و پنج عراده توپ برق‌گداز و سایر آلات و ادوات حرب از دار الارشاد اردبیل حركت داد و در آخر شهر رجب المرجّب سنه یك هزار و دویست و چهل و شش روی سعادت به تقبیل آستان راستان‌نواز نهاد. در قصبه زنجان، نوّاب امیرزاده اعظم محمد میرزا را با سرباز و توپخانه از [432] راه ساوه روانه بلده طیّبه قم فرمود و خود با جناب میرزا ابو القاسم قائم‌مقام و معدودی از خاصّان ارادت فرجام از راه دار السلطنه قزوین به دار الخلافه طهران پای استعجال برگشود. در روز پنجشنبه دوازدهم شهر شعبان المعظّم شرف از تقبیل سدّه سنّیه اعلی یافت و پس از اطلاع از مكنونات ضمیر منیر همایون كه یكی از آن، روانه داشتن نوّاب شجاع السلطنه به طهران بود، در روز سه‌شنبه بیست و چهارم شهر مزبور به عزیمت استخلاص قلعه دار العباده شتافت و در منزل عقدا عبد الرضا خان بیگلربیگی با جمیع برادران و برادرزادگان و اشراف و اعیان شمشیر بر گردن و مصاحف بر دست پیمان‌شكن شرفیاب ركاب سركار ولیعهد شیراوژن شدند و مورد تفقّدات نایب السلطنه زمان «1» آمدند.
روز دوشنبه ششم شهر شوال المكرّم كه روز سعادت‌اندوز نوروز فیروز بود، نوّاب نایب السلطنه از ورود به دار العباده یزد اهالی، آن سامان را مورد مباهاتی بی‌غایات «2» فرمود.
شعر:
مبارك منزلی كان خانه را ماهی چنین باشدهمایون كشوری كان عرصه را شاهی چنین باشد
______________________________
(1). ملی و مجلس: «زمَن»
(2). ملی: «مغایات»
ص: 773