گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
بخش 2 بهاریه سال نیكومآل توشقان‌ئیل تركی مطابق با سنه یك هزار و دویست و چهل و شش هجری و عزیمت نوّاب نایب السلطنة العلیّه عباس میرزا به كرمان و احضار نوّاب شجاع السلطنه به طهران‌

اشاره





خسرو سیّاره سپاه و خواجه هفت بارگاه، اعنی مهر اضائت دستگاه، درین سال میمنت همراه، بعد از انقضای هشت ساعت و سه دقیقه از روز دوشنبه ششم شهر شوّال المكرّم سنه یك‌هزار و دویست و چهل و شش هجری مطابق با سال فرّخ‌مآل توشقان‌ئیل تركی به بیت الشرف حمل نزول اجلال فرمود «1» و دارای فروردین به عزم اقامت گلباران گلشن نهضت فرمود. نوباوگان سرو جویبار از اطراف گلزار روی به دربار دارای بهار آوردند و مباشرین دولت ربیع، شهزاده قوای نامیه را به تختگاه گلشن بدیع وارد كردند.
والی‌گری ولایت خاور زمین گلزار به ابر آذار كه نایب سلطان بهار است، رسید و از بلبلان تركی زبان شیرین الحان، شوری عجب در آن عرصه مینونشان ظاهر گردید.
امیران اهریمن‌تن دی و بهمن كه در قلعه‌جات گلشن پای به دامن بودند، از یورش جنود سلیمان صبا و ریاحین مصری‌نژاد یوسف‌لقا، پای هزیمت برگشودند. قلعه كشمر گلشن، امیرزاده سرو آزاد را مسخّر گشت و از ظهور التفات دارای بهارش طراوت و خضارت از حدّ درگذشت.
خسرو اردی‌بهشت به تختگاه گلشن رجعت فرمود و دارای هفت اقلیم، اعنی
______________________________
(1). مجلس: «نمود»
ص: 774
شاهنشاه واجب التعظیم بر اورنگ جشن نوروزی به بهجت و فیروزی جلوس فرمود و بعد از انقضای بزم شیلان، رأی عالم‌آرا به عزیمت سفر عراق الی چمن گندمان «1» و سركشی رعایای دار السلطنه اصفهان قرار یافت و برحسب فرمان قضا توان، هر منهی و مسرعی به احضار فوجی از سواره و پیاده ركاب ظفرعنان به ثغری «2» از ممالك ایران شتافت.
در خلال این احوال، از طرف قرین الشرف نوّاب نایب السلطنه، چاپاری به تعجیل وارد و كیفیّت وقایع دار العباده یزد و دار الامان كرمان به این نهج معروض رأی دارای معدلت فواید شد كه، نوّاب حسن علی میرزا بعد از وصول موكب فیروز ولیعهد والا به منزل عقدا و اطلاع از اوامر شاهنشاه فیروزی‌لوا دست از محاصره دار العباده یزد برداشت و روی به دار الامان كرمان گذاشت. حضرت نایب السلطنة العلیّه بعد از ورود به دار العباده یزد، روزی سه چار در آن دیار سعادت‌آثار توقّف نمود و پس از جبر كسور رعایا و نظم امور برایا «3» مجدّدا ایالت آن ولایت را به امیرزاده سیف الدوله میرزا محوّل فرمود.
ازاین‌كه در توقف نوّاب شجاع السلطنه- از قراری كه در وقایع سنه ماضیه اشاره رفت- ایّام محاصره تا مدّت نه ماه طول كشید و آذوقه خارج [433] و داخلی كه از رطب و یابس در آن ولایت بود جمیعا صرف جمعیت ركاب او گردید. ولایت مزبور تاب توقف سرباز و سوار و توپخانه شرربار را زیاده از روزی سه‌چار نداشت، بنابرآن حضرت ولیعهد نامدار به جهت تدارك كار سیورسات ملتزمین ركاب و ملاقات برادر كامیاب و امتثال اوامر شاهنشاه مالك‌رقاب روی به دار الامان كرمان گذاشت.
نوّاب شجاع السلطنه بعد از اطلاع از این فقره، از ابتدا ولد ارجمند خود بهادر خان، اعنی هلاكو میرزا را به عزیمت استقبال تا دو منزلی كرمان فرستاد و خود نیز بعد از قرب موكب اشرف با سامان احترام سركار ولیعهد با احتشام به استقبال پای
______________________________
(1). از توابع شهرستان بروجن؛ امروزه منطقه سرد و كوهستانی در استان چهارمحال و بختیاری است.
(2). ثغر: مرز، حد
(3). خلایق
ص: 775
برگشاد. در اواخر شهر شوّال المكرّم حضرت نایب السلطنه وارد گشته، در خارج شهر منزل كرد و نوّاب شجاع السلطنه اهتمامی كه درخور بود در باب مهمان‌داری به عمل آورد. چون در اوقاتی كه ولیعهد دوران به جانب دار العباده یزد عازم بود، صاحبقران اعلی، آقا محمد كریم خان «1» پیشخدمت خاصه را به احضار حضرت حسن علی میرزا گسیل نمود. به نوّاب ولیعهد زمان نیز از قرار نگارش در باب فرستادن او فرمایشات مؤكده فرمود و از قرائن خارجه و داخله چنین مستفاد می‌شد كه حضرت شجاع السلطنه از مؤاخذه عزیمت محاصره یزد بدون اذن، تن به عزیمت ركاب اقدس درندهد و آن مرغ زیرك از دام این فرمایش بجهد؛ لهذا در خارج شهر یك فوج قراول احترام بر دور او گذاشتند و محمد زمان خان دولوی قاجار خالوزاده ولیعهد نامدار را با دویست سوار به احتیاط كار به همراه او كرده به دار الخلافه طهران روان داشتند.
تهنیت و تاریخ این فتوحات سدید را مؤلف قصیده [ای] غرّا سرایید و به انعام یك رأس اسب خراسانی از سركار ولیعهد دولت جاوید مبانی سرافراز گردید. قصیده مزبور به جهت یادگار درین رساله ثبت افتاد.
لمؤلّفه:
جیش ارمن را به عمّان بردن از بیراه و راه‌نیست اندر قوّه شاهی به جز عبّاس شاه
از درِ تفلیس تا عمّان گروه اندر گروه‌از در تبریز تا كرمان سپاه اندر سپاه
اهل ارمن را و عمّان را ز بعد و قرب اوگریه‌های های‌های و خنده‌های قاه‌قاه
پادشه را دید عزم و شد به خدمت رهسپارباختر را داد نظم و زد به خاور بارگاه
______________________________
(1). مجلس:- «خان»
ص: 776 از سپاه مغربش در پی قدوم اندر قدوم‌وز بلوك مشرقش بر در جباه اندر جباه
خیره از برق حسامش دیده ناهید و تیرتیره از گرد سپاهش چهره خورشید و ماه
رعشه از عزمش به اورگنج و نشابور و هری‌لرزه از جیشش به خوارزم و به غزنین و فراه
باج ده تركان ز دشت او را و خانان از ختاتاج ده اوزبك «1»ز بلخ او را و افغان از هراه
نظم ایوان سلیمان زان سكندر آستان‌فتح زندان سكندر زان سلیمان دستگاه
حصن باز و بخت دمساز و رعیّت سرفرازجیش منصور و عدو مقهور و رحمت عذرخواه
با چنان قدرت ورا رأفت چنین قلبی لدیه‌با چنان سطوت ورا رحمت چنین روحی فداه
جان‌نثاران بانوید و بینوایان پرامیددادخواهان روسفید و ظلمكاران روسیاه
دردمندان باطبیب و مستمندان با نصیب‌بی‌نظامان با نظام و بی‌پناهان با پناه
مشتبه بود انتزاع ملك بی‌جنگ و نزاع‌اندرین عزم شهنشه رفع شد این اشتباه
پست شد كیوان ز قدرش مرحبا زیبنده قدرتنگ شد كیهان به جاهش حبّذا فرخنده جاه
هركه رفت اندر خیالش دوخت لب از ماسبق‌هركه دید اندر جمالش بست چشم از ما سواه
______________________________
(1). ملی: «اورنگ»
ص: 777 چاكر سلطان گیتی، گیتی از وی در امان‌بنده دارای عالم، عالم از وی در رفاه
ای كه با نیروی تیغت مهر اندازد سپروی كه در تعظیم جاهت ماه برگیرد كلاه
در چنان فصلی كه می‌افسرد خون‌ها در عروق[434] با چنان جیشی كه می‌نشناخت آذر از میاه
راندی از مغرب به مشرق همچو مهر رستخیزخلق گفتندی قیامت ظاهر و ما پر گناه
شرق را دادی نظام و ملك را دادی قوام‌عدل را دادی رواج و ظلم را كردی تباه
دید از عزمت همان خصمت كه شبنم از تموزكرد با خصمت همان عزمت كه صرصر با گیاه
تهنیت‌گو از سفیران ممالك بر درت‌هم جباه اندر جباه و هم شفاه اندر شفاه
شاه افزودت ز شمشیر مجوهر جاه و قدرباش تا بینی ز اكلیل مكلّل قدر و جاه
باش تا دادار كیهانت كند فیروز و شادباش تا دارای دورانت دهد دیهیم و گاه
میل شاهنشاه اكنون این‌كه تازی سوی چین‌اینك اینك هندوی شمشیر سلطانت گواه
زین به یكران نه كه سقسینی همی با آه و دردتن به هجران ده كه سقلابی همی با درد و آه
آن همی گوید به ما بگذر كه دوران غم فزای‌این همی راند به ما بنگر كه گردون عیش‌گاه
ص: 778 ماوراء النهر و خوارزمت چو صیدی بس زبون‌تا سیاوش دزبران و از ختن شو باج‌خواه
با وجودت گر سلاطین جهان را منزلت‌در زمانت گر خواقین زمین را دستگاه
كوه پابرجای باید كو پلنگان در روش‌بحر عالم‌گیر باشد كو نهنگان در شناه «1»
ختم بر احمد نبوّت بر تو شاهی ختم نه‌هركه از صلبت برآید تا قیامت پادشاه
آن‌كه بر درگاه سلطان صدر را قایم‌مقام‌بر درت از لطف شه اكنون مشیری خیرخواه
با نشاط از فكر و رأی تو چون عالم ز علم‌در نمو از رأی او بخت تو چون كودك ز راه
نهی او اكسیر را سازد همی همسنگ خاك‌امر او كافور را بخشد همی تأثیر باه
هم ز افلاطون و آصف بر درش رخ‌ها به خاك‌هم ز شمس الدین و صاحب در برش قدها دو تاه
این زمان چون مه به ماهی می‌برد پیشت سجوداین زمان چون شه به شاهی می‌كند سویت نگاه
لطف كن با اهل عالم خاصه با خاصان شه‌وز كرم كن خاوری را هم نگاهی گاه‌گاه
این بود تاریخ فتح یزد و كرمان ای ملك‌یزد و كرمانی مطیعِ صارمِ عباس شاه
باد تا باشد ز جاه و چاه در عالم نشان‌دوستانت بر به جاه و دشمنانت در به چاه
______________________________
(1). «شنا» كه به ضرورت شعری «شناه» آمده است.
ص: 779 از نصیبت مهر سیما چهره یاران چو گل‌وز نهیبت كوه‌آسا پیكر خصمان چو كاه
در برت درع سلامت از چه از لطف ملك‌بر سرت تاج كرامت از كه از فضل اله

ذكر احوال میر حسن خان طالش بعد از مصالحه دولتین ایران و روس و رفع فتنه او از سعی امینان دولت ابد مأنوس‌

این میر حسن خان ولد مصطفی خان طالش و به سبب نسب سیادت و رشادت، از عمده ارباب كوشش و چالش بود. در وقایع سنه یك هزار و دویست و چهل و یك نگارش یافت كه مشار الیه به پشت‌گرمی موكب فیروز اقدس كه در اردبیل توقف داشت و به امداد قشون ركابی كه شاهنشاه صاحبقران به استخلاص ولایت طالش برگماشت، دعواهای مردانه كرد و دودمان روسیه را در قصبات لنكران و اركوان دور از كاشانه برآورد. در درگاه خلافت به جهت پیشدستی در جهاد، اسبق المجاهدین لقب یافت و در ازای آن همه خدمت او، حكم وراثت و لیاقت و امر شاهنشاه مروّت آیت به حكومت آن ولایت شتافت. پس از مصالحه دولتین ایران و روس كه از قرار عهدنامه مباركه ولایت طالش رسدی آن ولایت گردید، میر حسن خان مزبور به تصوّر این‌كه شاید در دولت روسیه نیز صاحب حكومت و ولایت شود، لهذا نزد ینارال پسقاویچ سردار شتافته، به دولت روس گروید. چون موافق فصل چهاردهم عهدنامه مباركه، كه در باب فراریان نوشته شده، قرار این است كه فراریان با نام و نشان را كه وجود ایشان مایه فتنه و فسادی باشد، تصاحب نكنند، لهذا نایب السلطنة العلیه [435] برحسب امر بهیّه، مشار الیه را از ینارال پسقاویچ طلبیده و ینارال مزبور نیز نقض عهد [نامه] جایز نداشته و همّت بر
ص: 780
رضای خاطر «1» امنای دولت جاوید گماشته، مشار الیه را روانه گردانید. «2»
در اوقاتی كه حضرت ولیعهد نامدار به عزیمت دار العباده یزد روانه ركاب فیروزی‌مآب بود، امیر حسن خان را به احتیاط كار به دست محمد قلی خان سعدلو حاكم محال خلخال سپرده، كمال تأكید در نگاهداری او فرمود. بعد از وصول موكب ظفر شمول به دار العباده یزد، خبر رسید كه میر حسن خان مزبور از خلخال فرار كرده و روی به ولایت طالش آورده است و به دست‌آویز برخی نوشته‌جات مجعول و اراجیف نامعقول، اهالی طالش را به دور خود جمع آورده بر سر قصبات لنكران و اركوان تاخته و صالدات روسیه را بعد از دو سه دعوا دربدر ساخته، خودسر به امر حكومت آن ولایت پرداخته است.
ینارال پسقاویچ نیز ظهور این مقدمه را به اذن و اجازه امنای دولت قاهره فهمیده و به توسط مكاتیب و عرایض از كاركنان حضرت ولیعهدی گله‌مند گردیده، چون خود به تنهایی حریف دفع میرحسن خان نبود، لهذا از راه حیله و تزویر چنین عرض نمود كه، هرگاه فساد میر حسن خان به اشاره امینان شوكت ابداركان نیست، پس این مساهله در دفع و رفع او چیست؟ جمعیتی به دفع او تعیین فرمایند و او را از آن ولایت آواره نمایند.
نوّاب نایب السلطنة العلیّه بعد از صدور اجازه از درگاه سنیّه، جمعیّت اردبیل را به دفع مشارالیه فرمان داد و در اواخر شهر شوال المكرّم سنه یك هزار و دویست و چهل و شش، آن لشكر را آراسته به صوب ولایت طالش روی نهاد. «3» پسقاویچ نیز فوجی از روسیه را از سمت شیروانات فرستاد. میر حسن خان خود را محاط دو لشكر دید و تاب توقف نیاورده فرارا عازم انزلی گیلان گردید. از آن‌جا به دار المرز مازندران شتافت و به حكم شهریار عالم به دار الخلافه طهران آمده آرام یافت.
ینارال پسقاویچ باز به توهّم فتنه جدید، فرستادن آن سیّد رشید را به صوب تفلیس استدعا نمود و در این فقره گنجینه ابرام و لجاج را سرگشود. بالاخره از طالع فیروز خسروی، پس از چندی مشار الیه به مرض استسقاء گرفتار گشت و به حكم قدر و امر قضا از دار فنا درگذشت.
______________________________
(1). ملی: «خواطر»
(2). مجلس: «گردید»
(3). ملی:+ «دو»
ص: 781

ذكر مراوده برخی از «1» خوانین خراسان با خان خوارزم و فرستادن جمعیّتی از تركمانان تكّه به عزم تاخت و رزم و گرفتاری ایشان به كمند اسار و ظهور ارادت خان مزبور به دولت پایدار

چون در بدایت والی‌گری نوّاب شاهزاده احمد علی میرزا در مملكت خراسان، رضا قلی خان كرد زعفرانلو حاكم خبوشان كمر خدمت و ارادت بر میان جان بست و به سبب اخراج محمد خان قرائی از ارض اقدس، صولت خوانین طاغی را شكست، محمد خان دست توسّل خود را از اطراف بریده دید، لهذا از فرط هرزه درآیی و علی‌رغم رضاقلی‌خان ایلخانی به دامان الله قلی توره خان خوارزم متمسّك گردید. پلنگ‌توش خان برادر صید محمد خان حاكم كلات هم بعد از قتل برادر و تصرّف نوّاب شاهزاده در بلوك پشتكوه متعلّقه به آن خیره‌سر، سر از دایره صداقت برتافت «2» و نزد خان خوارزم شتافته، سردار سرحدّات تركستان لقب یافت. خان مزبور تركمانان ساروق را به تاخت سامان ارض اقدس فرمان داد و نوّاب احمد علی میرزا نیز جمعیتی از خراسانی به دفع آن جماعت فرستاد. در محلّ پل خاتون قریب به سرخس تلاقی فریقین واقع گردید و پس از قتل وافر، جمعی اسیر و دستگیر گشته، چشم زخمی عجیب به آن طایفه رسید. فرستاده الله قلی توره خوارزمی كه نزد محمد خان قرائی می‌شتافت، در همان سفر خود را اسیر غازیان شیرگیر یافت. نوّاب شاهزاده فرستاده مزبور را نوازش بسیار كرد و معتمدی به همراهی او نمود و شرح چند در باب جذب قلب خان خوارزم به تحریر [436] درآورد.
خان مزبور كه این نوع مردمی و مروّت از شاهزاده والاتبار ملاحظه نمود، تارك مراسم عداوت گشته، ابواب ارادت و صداقت برگشود. رؤسای تركمانان تكّه و ساروق را به نیّت خدمت به دربار والا گسیل ساخت و حضرت اشرف نیز به نوازش ایشان پرداخت و پیشكشی فراخور احوال خویش از اسب و غیره دادند و اسرای خود را كه در ارض اقدس بود، خلاص ساخته روی به مراجعت نهادند. محمد خان قرائی بعد از وقوع
______________________________
(1). مجلس:- «از»
(2). ملی: «برتاخت»
ص: 782
این معاملات دست از هرزه درایی برداشت و پلنگ‌توش خان جلایر نیز سالك طریق ارادت گشته، محمد علی آقای برادرزاده خود را با جمعی از ریش‌سفیدان جلایر به عزیمت ارض اقدس برگماشت. بالجمله، نوّاب شاهزاده از فرط سلامت نفس با اهالی دور و نزدیك از ترك و تاجیك رفتاری به سزا كرد تا از قراری كه- ان شاء الله تعالی- عن قریب ذكر خواهد شد، نوّاب نایب السلطنة العلیّه به آن مملكت روی آورد.

ذكر حركت موكب نصرت میعاد از دار الخلافه جاوید بنیاد به سمت ییلاقات عراق جنّت نهاد و وقایعی كه روی داد

پس از آن‌كه فضای دار الملك ری از لشكر كی مشحون گردید، موكب فیروز در روز پنجشنبه ششم شهر ذی حجّة الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و شش، از نفس دار الخلافه نهضت‌آرا و روز شنبه هشتم به بلده طیّبه قم رسید و مدت سه روز به آداب زیارت مخصوصه در روضه مطهّره بضعه احمدی- صلوات اللّه علیها «1»- عمل شد و از آن‌جا منزل به منزل حركت نموده چمن‌كمره، مضرب خیام ستاره محل آمد.
ملك‌زادگان معظّم، نوّاب حسام السلطنه محمد تقی میرزا و حضرت شیخ الملوك شیخ علی میرزا و امیرزاده عظام حشمت الدوله محمد حسین میرزا از ولایات بروجرد و ملایر و كرمانشاهان، سعادت از تشریف ركاب‌بوسی حاصل نمودند و هریك در گذرانیدن پیشكشی دلكش، بر مراتب عزّت و اعتبار افزودند.
اگرچه آب و هوای چمن‌كمره مطلوب نبود، ولیكن حضرت اعلی به جهت رسیدن بقیّه قشون فیروزی‌نمون و گذشتن غوایل و مشاجرات فی‌مابین شاهزادگان جلالت‌مقرون، مدّت چهارده روز در آن سرزمین توقف فرمود. چون ولایت كمره در تلو ولایات ابواب جمعی امیر نامدار غلام حسین خان سپهدار است، لهذا در مدّت توقف
______________________________
(1). مجلس: «علیهما»
ص: 783
موكب فیروز، شب و روز از خدمات شایان و تعارفات نمایان به سركار گیتی‌مدار و سایر چاكران دربار معدلت‌شعار كرده، نسبت به دسته‌جات سواره و پیاده ركابی نیز زیاده از سیورسات مقرّره تعارفات به عمل آورد. پس از رفع هرگونه غوایل نوّاب شاهزادگان حسام السلطنه و شیخ الملوك اذن انصراف حاصل و هریك به مقرّ ایالت شتافتند و رایات فیروزی آیات از آن‌جا عازم گشته و چون نوّاب حیدر قلی میرزای صاحب‌اختیار ولایات گلپایگان و خوانسار را قوّه مالی و حالی هیچ‌یك نبود، به عزم عبور از آن ولایت گذشته، روز یكشنبه غرّه شهر محرّم الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و هفت در چمن قهیز مِن اعمال چارمحال اقامت یافتند.
چمن مزبور قطعه مرزی از مرغزار بهشت است و در عذوبت آب و طراوت هوا و وسعت مرغزاران و نزهت ایّام بهاران مینوسرشت، محل ییلامیشی ایلات بختیاری و غیره از فارس و عراق است و در خضارت و طراوت، از چمن‌های مشهوره آفاق. چون هوای آن چمن مینوون، طبع اعلی را پسند افتاد، بنابرآن مدّت یك ماه در آن سرزمین اقامت دست داد. جناب امین الدوله عبد الله خان به جهت تفریغ محاسبات مملكت فارس از چمن مزبور روانه شد و در منزل قمشه نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرمای آن ملك را كه عازم اردوی معلّی بود، ملاقات و این معنی، رجعت او را [437] بهانه آمد.
نوّاب سیف الدوله سلطان محمد میرزا نیز از اصفهان با جمیع عمّال و اعیان دررسید و ده روزه ایّام عاشورا صرف تعزیه‌داری جناب سیّد الشهدا- علیه التّحیة و الثّناء- گردید.
فرمان همایون در چمن مزبور به احضار نوّاب نایب السلطنة العلیّه عباس میرزا شرف صدور یافت و مسرعی سریع السیر به جهت اعلام این خبر به جانب دار الامان كرمان شتافت. امیر كهنسال حسین خان قاجار قزوینی سردار سابق خراسان و آذربایجان به حكومت محال چهارمحال و انتظام امور بختیاری سربلند گردید و مهمّات آن صفحات كه خالی از اختلالی نبود، از همّت ملوكانه به نظمی كامل رسید. آقا اسد اللّه نامی كه از كدخدایان خوانسار و با جماعت قطّاع الطّریق بختیاری دستیار بود، از دو دیده نابینا [شد] و موازی دو عرّاده توپ كوچك كه در زیر خاك پنهان كرده بود، ضمیمه
ص: 784
توپخانه معلّی آمد و آقا نصر الله برادرش، از كدخدایی آن ولایت، قرین مفاخرتی بی‌منتها شد. نوّاب سلطان محمد میرزا به جهت تدارك ورود مسعود، روانه اصفهان گشت و در روز شنبه چهارم شهر صفر المظفر موكب اعلی از چمن قهیز حركت كرده، عصر همان روز در چمن سنگباران، كه حسب الامر دارای جهان اكنون مسمّی به گلباران است، قبّه بارگاه از چمن این سبز خرگاه درگذشت- بمنّه و جوده و احسانه.

ذكر وقایعی كه در چمن گلباران از هر مقوله رخ داد تا زمان ورود به چمن دهكرد «1» جنّت بنیاد

اوضاعی كه در چمن گلباران دست داد، یكی ورود نوّاب ارغون میرزا خلف ارجمند نوّاب حسن علی میرزا است. تبیین این مقال آن‌كه، از قراری كه سابقا نگارش یافت، در سالی كه نوّاب شجاع السلطنه از دار الملك خراسان به جهت مجادله با روسیه بی‌ایمان به ركاب فیروزی‌مآب احضار شد، امیرزاده هلاكو میرزا در ارض اقدس و ارغون میرزا در سبزوار و منگوقاآن میرزا را در ترشیز «2» گذاشت و خود راه تختگاه اعلی را برداشت. بعد از تعیین نوّاب شجاع السلطنه به دار الامان كرمان و رفتن حسین خان سردار به دار الاحسان خراسان، هلاكو میرزا برحسب امر شاهنشاه دانا، جمعی از اهل و عیال پدر عالی‌مقدار را برداشته به دار الامان كرمان روی كرد و منگوقاآن میرزا، كه در ترشیز «3» بود، مریض گشته روی به سرایی دیگر آورد.
نوّاب ارغون میرزا در سبزوار توقف نموده و الحق در دو سه ساله توقف، ولایت سبزوار را از تعرّض خوانین بدآیین چمشگزك محافظت فرمود. خلاصه، به سبب منتهای رشادت در جوانی، از فرط بی‌باكی پروایی از دوست و دشمن نداشت و همواره
______________________________
(1). شهركرد امروزی مركز استان چهارمحال‌بختیاری
(2). مجلس: «شیراز»
(3). مجلس: «شیراز»
ص: 785
اوقات همّت بر تعرّض دوست و دشمن می‌گماشت. با عابرین و مجاورین رفتاری به سیاق تركمانان قطّاع الطّریق می‌كرد و همواره اوقات از این قبیل رفتارهای ناهنجار به عمل می‌آورد. درین سال، اهالی سبزوار از سوء سلوك مباشرین او به تنگ آمده، شورشی كرده و عنان توسن اختیار را به دست رایض بی‌آزرمی سپردند.
نوّاب امیرزاده مصلحت خود را در توقف ندید و لاعلاج به ولایت دامغان آمده، از راه بیابان جندق عازم اردوی معلّی گردید. از بیم بازخواست ملوكانه به اصطبل اعلی شتافت و به توسط عمّ بزرگوار و رعایت پدر عالی‌مقدار مورد عفو و اغماض گشته، به سبب جوهر رشادت در حضرت خلافت، اعتباری تمام یافت.
یكی دیگر از جمله وقایع واقعه در چمن گلباران، سیاست درباره میرزا حسن ملقّب به نظام العلما است. تبیین این مقال آن‌كه، مشارالیه ولد مرحوم ملا علی اصغر هزار جریبی دودانگه مازندرانی معلّم ایّام نمای حضرت صاحبقران و ملاباشی زمان دولت شاهنشاه جهان و چندی در ایّام حیات پدر در دار السلطنه اصفهان مشغول تحصیل هر فن از فنون بود [438]. چون فطرتش مجبول «1» به ریاست و سروری بود، لهذا در لباس فضیلت قدم در راه نوكری دیوان گشود. در اوقاتی كه نوّاب حسن علی میرزا از قرار تحریر به جهت معالجه مرض مالیخولیا به جانب اصفهان شتافت، نظام العلمای مزبور در همان‌جا با نوّاب معزی الیه مراوده یافت. پس از آن به هوای نوّاب معزی الیه به جانب كرمان عزیمت كرد و رشته وزارت نوّاب شجاع السلطنه را به دست آورد. چندی نگذشت كه به سعایت مفسدین در دربار اقدس اعلی متهم گشت و از خوف جان فرارا روی به عتبات عالیات نهاد و درین اوقات به جهات مختلفه رفع وحشت او گشته، به اردوی معلّی پای برگشاد. نوّاب شجاع السلطنه كه در اردوی همایون محبوس نظر بود، به سبب قدمت خدمت نظام العلما، به صحبت و ملاقات او میل نمود. مشار الیه از فرط بی‌پروایی، روزها در حضور مستحفظین دیوانی، خود را به منزل معزی الیه می‌انداخت و به گفت و شنید سخن‌های بی‌مایه و تدابیر بی‌پایه می‌پرداخت. مستحفظین نوّاب
______________________________
(1). سرشته
ص: 786
شاهزاده این حدیث را در جزو به محرمان بارگاه خلافت رسانیدند و خاطر مبارك اعلی را از مشارالیه متغیّر گردانیدند. روزی هنگام غروب، قبله عالمیان، آن جوان غافل را در سراپرده اقدس احضار كرد و به لفظ گوهربار چنین اظهار كرد كه: همانا در لباس فضلیت خود را تالی خواجه نصیر الدین می‌دانی «1» و هلاكوئی را به دعوت سلطنت می‌خوانی.
بالجمله، فرّاشان با فرّ و شأن به امر دارای خسرو نشان او را بر فلك سیاست آویختند و تقریبا دو هزار چوب سندان‌كوب برپای او نواخته، ناخنانش را ریختند. از فرط غیرتی كه داشت دامان قبا را در دهان فرو برده، با آن‌همه صدمه بنای ناله و التماس نگذاشت. بعد از فراغ، حسب الامر به فراشخانه همایونش بردند و به جهت اخذ چهار هزار تومان، به فرّاشان غلاظ و شدادش سپردند. بالاخره نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرما توسّط كرده، جریمه مزبور را خود به گردن نهاد و او را از بند رهایی داده و به دار الملك فارس برده، رشته اختیار آن ملك را به دست او داد.
خلاصه واقعه دیگر در توقف آن چمن خلد اثر این‌كه، چون زمان ورود نوّاب نایب السلطنه قریب بود، شاهنشاه صاحبقران در ازای آن همه خدمات نمایان موازی یك قبضه شمشیر جواهرنشان مصحوب محمد حسن خان سالار بار و نبیره دختری شاهنشاه تاجدار به جهت زینت كمر اعتبار او گسیل نمود. در خلال این احوال، یك نفر مهندس روسی‌نژاد از نزد ینارال پسقاویچ سردار گرجستان كه مأمور به خدمت حضرت ولیعهد دوران بود، وارد اردوی اعلی و به همراهی معتمدی روانه خدمت والا گردید [و] در هنگام ورود نوّاب ولیعهد زمان به محال قمشه، به ركاب اشرف مشرّف و از التفات آن سركار قرین انواع عزّت و شرف شد. چون فرستادن او محض از جهت خدمات قلعه‌گیری و سایر امور متعلّقه به مهندسی بود و در آن اوقات وجود او بی‌مصرف می‌نمود، لهذا خلعت و انعامی فراخور حال به او عنایت گشته از راه اصفهان پای به مراجعت برگشود. از قراری كه مذكور گردید، مهندس مزبور بعد از گذشتن از دار السلطنه تبریز به مرض مالیخولیا گرفتار گشت و خود را در رود ارس یا زنگی «2»
______________________________
(1). مجلس: «خواجه نصیر طوسی»
(2). زنگی یا زنگمار چای از شعبات ساری سو از شهر ماكو می‌گذرد.
ص: 787
انداخته، ازین سرای ناپایدار درگذشت.
نوّاب حشمت الدوله محمد حسین میرزا در چمن گلباران از ركاب فیروزی‌مآب مرخّص شده، اختیار محال سنقر و كلیایی به علاوه ایالت ولایات سابقه به عهده كارگزاران او مشخص آمد. پس از فراغت از كار صید و شكار و انجام مهام هر ملك و دیار، رایات ظفر آیات از چمن مزبور عازم گشته، روزی سه چار در سرچشمه آب زنده‌رود اصفهان و سرچشمه آب كرون «1» اقامت دست داد. كلك سخن طراز را از كیفیّت آن دو سرچشمه كه در حقیقت هریك بهتر از چشمه زندگانی است و كلك فصحا را در وصف آن آب، حسرت در دهان است و چاك [439] حیرت بر زبان؛ این روایت را درایت در كار است نه روایت سزاوار.
سراپرده اسكندر دوران را بر فراز آن چشمه حیوان، كه عبارت از سرچشمه زنده‌رود اصفهان است، زدند و شاه و سپاه در آن سه چهار روزه توقف، دو سه دفعه به عزم تماشا عازم سرچشمه آب كران كه در دامنه زردكوه بختیاری و قریب به چهار فرسنگ تا محلّ سراپرده شهریاری است، شدند. پس از آن از راه كوهستان و كنار رودخانه زنده‌رود اصفهان به قریه دهكرد چارمحال نزول اجلال كردند و به سبب ظهور هنگام هوای معتدل اصفهان و انتظار ورود ولیعهد زمان چند صباحی در آن منزل نزهت نشان متوقّف آمدند.

ذكر عزیمت نوّاب نایب السلطنه از كرمان به اردوی ظفرنشان و مأموریت او به خراسان و ورود موكب اعلی به اصفهان‌

سابقا نگارش یافت كه، احضار نوّاب نایب السلطنه از دار الملك آذربایجان در اصل به جهت انتظام مهام خراسان بود و افتتاح قلعه یزد و سركشی ولایت كرمان، فرعا بر
______________________________
(1). كارون؛ مجلس: «كرن/ كران»
ص: 788
آن افزود. در هنگامی كه از دار الخلافه به صوب دار العباده یزد «1» می‌شتافت، از سركار اعلی چنین فرمان یافت كه، بعد از نظم ولایات یزد و كرمان از راه بیابان طبس عازم مملكت خراسان شود و جمعیتی نیز از ركاب مستطاب از راه سمنان و دامغان به امداد آورد. «2» درین اوقات امینان دولت قاهره مصلحت در آن دیدند كه نوّاب معزی‌الیه، جمعیّت آذربایجانی را با یكی از امیرزادگان در دار الامان كرمان متوقف سازد و خود با معدودی به زیارت خاكپای همایون پردازد، تا در باب عزیمت خراسان از كدام راه و در چه هنگام، سخن‌ها گفته شود و به طریقی كه مصلحت رأی عالم‌آرا اقتضا فرماید، عمل رود. نوّاب نایب السلطنه بعد از نظم ولایت كرمان به جانب خراسان عازم بود كه از دربار اقدس چاپاری كه ذكر شد وارد گشته، فرمان احضار خود را زیارت نمود. امتثال امر اقدس را واجب شمرده، سرباز و توپخانه را با نوّاب امیرزاده خسرو میرزا و یوسف خان گرجی امیر توپخانه مأمور به توقف كرمان و انتظار صدور حكم جدید داشته و سلیمان خان گیلانی سرهنگ را نیز با فوج شقاقی احتیاطا در یزد نزد نوّاب سیف الدوله میرزا گذاشته و «3» خود با سه فوج سرباز و شش عراده توپ صاعقه‌گداز، مشیا علی الرّأس راه اردوی اعلی را درسپرد و در قصبه قمشه محمد حسن خان سالار بار كه حامل شمشیر مرصّع انعامی شاهنشاه تاجدار بود، دررسید و حضرت ولیعهد دوران را آن تیغ آفتاب مهر «4» زیب میان افتخار گردید.
روز پنجشنبه غرّه شهر ربیع الثانی در منزل دهكرد شرفیاب انجمن حضور عدالت‌دستور و مورد نوازش و التفات نامحصور گشته، وقایع‌گزار «5» از اوضاع نزدیك و دور شد. پس از دو سه روز كه مجالس مشاوره انعقاد پذیرفت و هركس حكایتی از صحّت و سقم آن سفر با ثمر گفت، رأی مبارك اعلی بر آن «6» عقیده عازم گردید كه نوّاب ولیعهد دوران از راه سمنان و دامغان به جانب خراسان عزیمت فرماید و نوّاب امیرزاده خسرو میرزا كه در دار الامان كرمان منتظر حكم جدید است، با سرباز و توپخانه از راه
______________________________
(1). مجلس:- «یزد»
(2). مجلس:+ «و»
(3). مجلس:- «و»
(4). مجلس: «مهد»
(5). ملی و مجلس: «وقایع‌گذار»
(6). مجلس: «این»
ص: 789
بیابان طبس پای عزیمت برگشاید. مبلغ پنجاه هزار تومان زر نقد از خزانه عامره به صیغه انعام به جهت مصارف تداركات عزیمت خراسان و معادل ده هزار تومان دیگر به انعام سرباز و عمله توپخانه متوقّفه در دار الامان كرمان مرحمت آمد. فرمان اختیار ممالك شرقی متعلّقه به دولت قاهره طولا تا رود جیحون و ارضا تا آب اترك به نام نامی حضرت ولیعهد گرامی از مصدر خلافت صادر و احكام مطاعه در باب اطاعت امرا و خوانین و اویماقات كل مملكت خراسان به اطراف آن ولایت سایر آمد. چون در اوقاتی كه حضرت ولیعهد دوران از دار الارشاد اردبیل روانه درگاه نبیل بود، ولد ارجمند خود [440] نوّاب فریدون میرزا را در دار السلطنه تبریز كارگزار و نایب الایاله فرمود؛ لهذا درین وقت برحسب استدعای او فرمان قدربنیان در باب نیابت كل ولایات آذربایجان به نام نامی امیرزاده معزی الیه صادر گشت و قرار انتظام مهام آن مملكت، چنین بر زبان الهام بنیان گذشت كه: محمد خان زنگنه امیر نظام كه از چاكران قدیم و با احترام دربار ولیعهد كرام است، در خدمت نوّاب امیرزاده به امارت مملكت آذربایجان پردازد و با زمره مجاورین و مسافرین دور و نزدیك از ترك و تاجیك رفتاری به سزا ظاهر سازد و همواره اوقات از مكنونات خاطر «1» روسیه، كه در آن طرف رود ارس اقامت دارند، آگاه و یوما فیوما صادرات ایّام را معروض رأی امینان درگاه فلك‌جاه دارد و میرزا اسحق نبیره مرحوم میرزا بزرگ قائم‌مقام سابق نیز به اسم وزارت آذربایجان همّت بر تنقیح «2» معاملات و توجیه مصادرات و تفریغ محاسبات گمارد. ایالت ولایت كرمان برحسب استدعای ولیعهد دوران به حضرت سیف الملوك میرزا خلف نوّاب ظل السلطان عنایت و در ساعتی سعد از ركاب فیروزی‌مآب رخصت حاصل كرد و روانه آن ولایت شد. به نوّاب امیرزاده خسرو میرزا و یوسف خان امیر توپخانه مقرّر گردید كه سرباز و توپخانه را از دار الامان كرمان به دار العباده یزد آورده و از آن‌جا روانه طبس گشته، در هرجا ممكن شود، به ركاب نوّاب ولیعهد كامیاب ملحق شوند. چون حسین علی خان و بهبود خان جوانشیر فرستادگان طوایف قزلباشیه «3» كابل، كه ذكر ایشان در محل خود علی التفصیل
______________________________
(1). ملی: «خواطر»
(2). اصلاح
(3). ملی: «قزلباشید»
ص: 790
نگارش یافته، مدتی بود كه در ركاب همایون، منتظر صدور حكمی جدید بودند و امینان دولت خداداد جواب ایشان را به مصلحت وقت می‌فرمودند، لهذا درین وقت كه موكب فیروز حضرت ولیعهدی عازم خراسان و داستان عزیمت هرات نیز در میان بود، برحسب امر اعلی در ركاب ولیعهد فیروزی‌لوا همراهی نمودند كه هر هنگام مصلحت اقتضا نماید حضرت ولیعهد دوران از قوّت سرپنجه بخت‌بلند حضرت صاحبقران، عقده از كار كابلیان برگشاید.
مقرّر گردید كه نوّاب ولیعهد فیروز چند روز در ولایت اصفهان به جهت استجمام و استحمام آرامی به عمل آورد و پس از آن از راه كاشان روی همّت به صوب مقصد برد.
نوّاب اشرف، علی خان ولد عبد الرضا خان یزدی را كه با اهل و عیال او به رسم گروگان آورده بود، روانه آذربایجان نمود و خود بوسه بر ركاب خسرو دوران زده پای عزیمت برگشود. موكب فیروز صاحبقران تاجدار پس از مرخّصی نوّاب ولیعهد دولت پایدار از منزل دهكرد حركت نموده و پنج روز در قصبه نجف‌آباد از جهت مشغولی به كار عیش و عشرت اقامت فرموده، روز دوشنبه دوازدهم شهر ربیع الثانی با شوكت جمشیدی و طلعت خورشیدی وارد دار السلطنه اصفهان و از یمن وجود همایون شادی‌افزای خاطر پیر و جوان آن سامان گردید.

ذكر فرار عبد الرضا خان یزدی و شفیع خان راوری كرمانی به قلعه‌جات بافق و راور و گرفتاری آن دو خیره‌سر

شفیع خان از اهالی بلوك راور من‌محال كرمان و در ایّام خودسری‌های عبد الرضا خان یزدی به سبب نسبت سببی با او در مخالفت همداستان بود. در اوقاتی كه قلعه یزد مفتوح و موكب نوّاب ولیعهد دوران به كرمان رسید، شفیع خان به سبب اطاعت عبد الرضا خان تاب مخالفت در خود ندیده و با پیشكشی فراوان در ركاب نوّاب ولیعهد
ص: 791
زمان مشرّف گردید. عبد الرضا خان هم كه برحسب استدعای نوّاب نایب السلطنة العلیّه مورد عفو و اغماض اولیای دولت سنیّه گشت، از اعطای خلاع زربار و چاكری دربار ولیعهد دولت پایدار و التزام ركاب ظفرشعار، فرق اعتبارش از فلك دوّار برگذشت. آن دو بدعهد بعد از این همه نوازش از حضرت ولیعهد آسمان‌مهد، باز صفت نمك به حرامی را پیشه كردند و در [441] اوقات توقف در كرمان، در مجالس متعدده، یكدیگر را ملاقات و در باب كار مخالفت، مشاورت ابلهانه به عمل آوردند. در حالتی كه موكب ولیعهدی به عزم اردوی فیروز حركت می‌فرمود، آن دو مفسد پلید را در دار الامان كرمان و التزام خدمت نوّاب خسرو میرزا مأمور نمود. بعد از بعد موكب ولیعهدی، آن دو نمك به حرام نیم‌شبی حیله و تدبیری مزوّرانه انگیختند و به دامان فرار آویختند.
شفیع خان كماكان در قلعه راور نشست و عبد الرضا خان به قلعه بافق من‌محال بهاآباد، كه از قدیم الایّام مأمن حكّام آن بلاد است، رفته دل بر مخالفت بست. نوّاب نایب السلطنة العلیّه در قصبه قمشه این داستان عجیب را شنید و فی‌الفور، یوسف خان گرجی را كه در كرمان می‌بود با جمعیّت سرباز و توپخانه به تسخیر قلعه راور، و سلیمان خان گیلانی را كه در یزد بود با فوج شقاقی به عزم افتتاح حصار بافق مأمور گردانید. مأمورین بعد از اطلاع از احكام مطاعه، هریك به خدمت مقرّره اقدام ورزیدند و از قوت طالع شاهنشاه با احتشام مقضیّ المرام و شادكام گردیدند. یوسف خان قلعه راور را در ظرف سه ساعت مفتوح ساخت و شفیع خان راوری را با دو پسر برحسب دستور العمل ولیعهد دوران به صوب دار الارشاد اردبیل به راه انداخت. سلیمان خان قلعه بافق را از یورش سربازان آتش‌فشان در عرض یك شبانروز تسخیر نمود و [به] حكم همایون، آن حصار استوار را با خاك راه یكسان فرمود. عبد الرضا خان در نیم‌شبی كه سربازان یورش به قلعه می‌بردند، با چند نفر از اقوام و ایتام فرصت كرده، از معبری غیر معهود فرار كردند و روی ادبار به صوب طبس و قائنات آوردند. كیفیّت این فتوحات در عشر آخر شهر ربیع الثانی سنه یك هزار و دویست و چهل و هفت در دار السلطنه اصفهان به عرض دارای زمین و زمان رسید و در ازای این خدمت و جان‌فشانی، موازی یك
ص: 792
قبضه شمشیر مكلّل به انعام یوسف خان و یك دست خلعت آفتاب طلعت به افتخار سلیمان خان مرحمت گردید.
[مصرا] ع:
مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد

ذكر ایراد وقایعی كه در اصفهان دست داد تا هنگام ورود موكب مسعود به دار الخلافه جنّت بنیاد

یكی از جمله وقایع واقعه در دار السلطنه اصفهان، عزل و نصب نوّاب شیخ الملوك شیخ علی میرزای صاحب‌اختیار ولایات تویسركان و ملایر است. تبیین این مقال آن‌كه، نوّاب معزی الیه بعد از آن‌كه از چمن‌كمره مراجعت كرد و روی به مقر ایالت آورد، اهالی ولایات متعلقه به او كه در ایّام غیبت معزی الیه از كاركنان آن سركار به جهات مختلفه رنجیده بودند، علی الغفله شورشی نمودند. نوّاب شاهزاده هرقدر اهتمام فرمود كه آن شورش را تسكین دهد، چاره ننمود؛ لاعلاج اهل و عیال را در قصبه دولت‌آباد ملایر گذاشت و خود با یك دو نفر از امیرزادگان راه دربار همایون را برداشت. شاهنشاه دادگر علی العجاله اختیار ولایت ملایر را به صیغه عاریه به امیر نامدار غلامحسین سپهدار محوّل فرمود و مشار الیه نیز میرزا شریف تفرشی معتمد خود را به آن صوب گسیل نمود.
مستوفی الثانی میرزا فضل الله علی‌آبادی مازندرانی هم برحسب امر صاحبقرانی به جهت تحقیق احوال و آوردن كدخدایان و عمّال به درگاه سپهرمثال پای استعجال برگشود. معادل یك هزار نفر از اهالی آن دو ولایت در چمن كردان به دربار دارای زمان آمدند و مخالفت و موافقت را دو فرقه شدند. شهریار رعیّت‌پرور شریعت‌گستر از فرط عدالت و انصاف و وفور مروّت و انتصاف رعیّت را دلجویی كرد و اتمام این امر را به دار الشّرع انور محوّل آورد [و] طرفین را به خدمت جناب حجت الاسلام و فخر مجتهدین انام حاجی سیّد محمد باقر شفتی گیلانی ساكن دار السلطنه اصفهان فرستادند و احدی
ص: 793
[442] از معتمدین درگاه را به جهت منع تغیّر زبانی نوّاب شاهزاده از رعیّت افتاده در نزد او نهادند. جناب معزی الیه به حقیقت دعاوی جمیع اهالی آن دو ولایت رسید و كل آن دعاوی را به مصالحه یا به دادن عوض از سركار شاهزاده رفع گردانید. آن جمع پریشان را با حضرت والا رایگان ساخت و به جهت تجدید ایالت به استخاره كلام الله مجید پرداخت: فعل ایالت خوب و ترك آن بد آمد و برحسب امر اعلی، خلعت ایالت جدید، زینت قامت شاهزاده سپهرمسند شد و مقرّر گردید كه معتمدی از جانب جناب فخر المجتهدین به اتفاق سركار شاهزاده با تمكین به آن ولایت شتابد و ازین پس كار معاملات و رفتار با رعیّت و رعات «1» به قانون شرع سعادت آیات رونقی بی‌نهایات یابد.
معتمدی دیگر هم از جانب سركار دیوان قدربنیان مأمور گردد كه جمع آن دو ولایت و خرج شاهزاده جلالت آیت را بر وفق حساب پرداخته رسوم اجحافات و تعدّیات سابقه را موقوف ساخته باشد. از جانب جناب فخر المجتهدین، ملااحمد نام خراسانی مأمور شد و از طرف قرین الشّرف دیوانی، میرزا قوام الدّین بهبهانی روانه آن حدود و ثغور آمد.
یكی دیگر از جمله وقایع واقعه در دار السلطنه اصفهان، آوردن سارقین بلوچستان و سیاست ایشان است. تبیین این مقال آن‌كه، مستحفظین حدود بیابانك و جندق به جمعی از سارقین بلوچ كه در عدد بیست نفر بودند، برخوردند و معادل پانزده نفر از آنها را مقتول كردند و پنج نفر را اسیر نمودند. نوّاب بهاء الدوله بهمن میرزا صاحب‌اختیار آن ولایت و غیره، سارقین و رؤوس مقتولین را به دربار فرستاد و دژخیم قهر قهرمان زمان هر پنج نفر را در میدان نقش جهان اصفهان سرها بر باد داد. دیگری از وقایع آن‌كه، مبلغ دویست هزار تومان از اصل مالیات مملكت فارس به سبب طغیان ملخ و آفت غلّات و وقوع بلای وبا در آن ولا، به صیغه تخفیف و تصدّق عنایت گشت و از ظهور این مرحمت، فرق اعتبار اهالی آن ناحیت از فرق فرقد درگذشت.
نوّاب حسین علی میرزا فرمانفرمای مملكت فارس مقضیّ المرام بار رجعت بربست و امیرزادگان عظام هلاكو میرزا و ارغون میرزا و اباقا خان میرزا و اوگتای‌قاآن
______________________________
(1). نگاهدارندگان، حارسان، والیان، امیران، شاهان
ص: 794
میرزا ولدان نوّاب شجاع السلطنه را حسب الامر الاعلی ملتزم خویش ساخته بر بارگی عزیمت برنشست. موكب اعلی بعد از اتمام كارها روز شنبه هشتم شهر جمادی الاوّل از دار السلطنه اصفهان حركت كرد و از میانه نطنز و جوشقان و قصبه نراق روی سعادت به دار الخلافه طهران آورد [و] روز شنبه هفدهم شهر مزبور وارد دار الایمان قم شدند و نوّاب ظلّ السّلطان حكمروای دار الخلافه طهران و حضرت یحیی میرزا والی ولایت گیلان، در خارج شهر قم شرفیاب ركاب شهریار انجم تحشّم آمدند. بعد از زیارات مخصوصه و انعام بر فقرای آن روضه منعوته، شقّه رایات ظفرآیات از آن بلده سعادت سمات گشاده شد و روز سه‌شنبه بیست و پنجم، باغ دلگشای نگارستان از ورود مسعود دارای زمان، قرین طراوتی بی‌اندازه آمد. در [روز] یكشنبه غرّه جمادی الثانی عرصه دار الخلافه طهران از فرّ نزول دارای دوران صفایی تازه یافت و به سبب ظهور بلای طاعون در ولایات گیلان و طبرستان، نوّاب یحیی میرزای والی مأمور به توقف دار الخلافه گشته [و] نوّاب محمد قلی میرزای ملك‌آرای طبرستان نیز فرارا به دربار فلك‌شأن شتافت.
[مصرا] ع:
زیرا كه مأمن دو جهان است كوی او

ذكر القای مكنونات خاطر همایون به نوّاب نایب السلطنه جلادت مقرون و عزیمت معزی الیه به مملكت خراسان و اوضاع واقعه در آن اوان‌

در اوقاتی كه شاهنشاه صاحبقران، نوّاب ولیعهد زمان را در منزل دهكرد و چهار «1» محال- از قراری كه نگارش یافت- از ركاب فیروزی‌مآب مرخّص می‌فرمود، بعضی فقرات از مرموزات ضمیر فطانت آیات به او القا نمود تا موجب اطمینان خاطر و ازدیاد شوق او به خدمت‌گزاری دولت جاوید تأثیر شود؛ از آن جمله یكی داستان حكم جناب بطلیموس انتساب میرزا محمد حسین منجّم اصفهانی بود كه در باب احكام آینده در
______________________________
(1). مجلس: «چارمحال»
ص: 795
حقیقت ساحری می‌نمود؛ در سنه یك هزار و دویست و بیست و نه كه خوانین بدآیین مملكت خراسان با نوّاب محمد ولی میرزای والی آن سامان بی‌اندامی «1» كرده و طغیان [443] ورزیدند و از قراری كه به كرّات نگارش یافته، در خانه‌های خود نشسته پیرامون خدمت نگردیدند. این خبر در چمن اوجان آذربایجان به عرض دارای جهان رسید و حضرت اعلی، حقیقت اوضاع كواكب و تأثیرات را از جناب میرزا محمد حسین مزبور مستفسر گردید؛ مشار الیه بعد از دقّت و اهتمام تمام عرض نمود كه: تا مدّت هفده سال سركشان خراسان به همین احوال باقی [هستند] و ستیزه كردن با ایشان، آهن سرد كوبیدن و بر مرارت جیوش بحر خروش باعث گردیدن است، ولی پس از آن مدّت، در عهد همین دولت، صاحب شوكتی از متعلقان حضرت سلطنت، جمیع اشرار آن مملكت را زیر و زبر كند و كشور خراسان را عرضا و طولا مسخّر ساخته، علم قدرت و جلالت خویش را بی‌واهمه و تشویش در اقصای آن كشور زند.
حضرت اعلی را چون اعتقادی شامل به احكام آن منجّم كامل بود، لهذا در این مدّت معیّنه اقدامی ملوكانه در باب اضمحلال سركشان نفرمود، به مدارا با ایشان رفتار می‌كرد و چون از حقیقت این حكم آگاه بود، در آن یك سال عزیمت هم كه نگارش یافته، اهتمامی به عمل نیاورد. در این سال فرّخ‌مآل كه ابتدای سال هیجدهم بود، نوّاب نایب السلطنه را به عزیمت آن مملكت مأمور فرمود؛ امّا فرمایش آن‌كه باید آن فرزند دلبند، نیّت خود را درباره بندگان خدا كه ودایع حضرت خالق البرایا می‌باشند، نیكو سازد و تا افتتاح قلعه‌جات و امتثال ایلات و اویماقات به عقل و تدبیر ممكن است، به استعمال نیزه و شمشیر نپردازد كه خون مسلمانان ملّت اثنی عشریه را بدون تقصیر ریختن، فتنه در دین و دولت انگیختن است، مگر آنان‌كه از طوایف افغان و اوزبك و تركمان [هستند] و خون و مال مسلمین اثنی عشری را بر اهل سنّت و جماعت مباح و بی‌نقصان می‌دانند و به فتوی جمعی از علما، ایشان را از جمله كفّار حربی می‌خوانند، باید در قتل و اسر آن جماعت كوتاهی جایز ندارند تا توانند.
فرمایش دیگر آن‌كه، آن عبد الرضا خان یزدی و رضا قلی خان زعفرانلوی ایلخانی
______________________________
(1). مجلس: «بی‌ندامی»
ص: 796
و محمد خان قرائی را اگر همه در جوف سنگ یا تك دریا یا فوق هوا رفته باشند، به دست آورد و پس از گرفتاری، آنها را زنده با خود برداشته، راه درگاه فلك‌جاه را به تعجیل در سپرد، زیرا كه آن مفسد یزدی به علاوه اقدام در چنان جنایتی با ولی‌نعمت خویش، باعث فتنه جمیع مرز ایران شد و از اسیر فروشی آن دو مردود بی‌دین خراسانی نیز، شورشی در بلاد ایران و توران افتاد. به حكم شریعت غرّا، خون این سه مباح است و هریك از ایشان در مرحله بی‌دینی مقلّد پیشوای تبریزیان، میرفتّاح. حضرت ولیعهد نامدار وقوع این واقعات را موقوف به خواست خداوند بی‌چون و قوّت طالع همایون نمود و یاری از حضرت باری و بخت‌بلند حضرت شهریاری خواسته پای عزیمت برگشود. سه روز در دار السلطنه اصفهان توقف كرد و پس از آن روی همّت به راه آورد.
از راه كاشان به ورامین ری شتافت و در آن منزل چند روزی اقامت یافت. در منازل عرض راه، جانبازان سمنانی و دامغانی و فوجی از سواران اوصانلوی افشار ساكن محال مازندران و خوار «1» به موكب ظفرعنانش پیوستند و دل بر خدمت و جان‌فشانی بستند.

ذكر ورود موكب نوّاب ولیعهد زمان به صفحات خراسان و فتح قلعه سلطان میدان و سایر اوضاع اتّفاقیّه در آن اوان‌

بعد از ورود موكب سركار ولیعهدی به ولایت سبزوار، امور آن‌جا را از هر رهگذر نظمی سزاوار داد و نوّاب امیرزاده قهرمان میرزا و محمد رضا خان فراهانی خویش قائم مقام را در آن ولایت به ایالت و وزارت نهاد. از قراری كه ذكر شد، در بدایت والی‌گری نوّاب احمد علی میرزا در خراسان، رضا قلی خان زعفرانلو قلعه نیشابور را كه در تصرّف داشت، علی‌رغم محمد خان قرائی به كاركنان نوّاب شاهزاده واگذاشت و بلوك سر ولایت نیشابور را به سبب قرب به [444] خبوشان، خود تصرّف كرد و جمعی از سواره و
______________________________
(1). ملی و مجلس: «خار».
ص: 797
شمخال‌چیان «1» زعفرانلو را به ریش سفیدی اسماعیل بیك میدانی در قلعه سلطان میدان سرولایت به محافظت گماشت. در این اوقات كه موكب فیروز نوّاب ولیعهد ظفرطراز وارد سبزوار گردید، از وفور فطانت ملك‌داری چنین اندیشید كه، سلطان میدان را به این حالت گذاشتن و راه ارض اقدس برداشتن، تخم غرور در مزرع جسارت خوانین غیور كاشتن است؛ همان بهتر كه در بدایت كار، به كار افتتاح سلطان میدان پردازیم و پس از آن بنیاد شوكت خوانین بدآیین را براندازیم.
در روز حركت از سبزوار، محمد حسین خان زنگنه ایشك آقاسی خود را كه مردی زبان‌دان و آگاه بود، برای اتمام حجّت با پیغامی مشعر بر وعد و وعید و حاكی از بیم و امید نزد رضا قلی خان عنید به خبوشان فرستاد و خود با جمیع سوار و سرباز و توپخانه روی سعادت به قلعه سلطان میدان نهاد و در حوالی قلعه، اردوی والا را اقامت دست داد. در بدایت ورود، سربازان مسعود و توپچیان جلادت نمود را حكم به یورش قلعه فرمود و اسماعیل بیك‌میدانی از صدمات آن بلاهای ناگهانی مضطرب گشته، به توسط عریضه استدعای مهلتی دو روزه نمود. این خبر را اهالی قلعه به رضا قلی خان دادند و از وفور جلادت سربازان و توپچیان چابك‌دست، ابواب قلق و اضطراب بر چهره او گشادند. مشارالیه میرزا محمد رضای فراهانی الاصل معتمد خود را لاعلاج به اردوی والا گسیل ساخت و به استدعای مأموریت جناب میرزا ابو القاسم قائم‌مقام پرداخت.
چون مشارالیه از مراتب حیله و تزویر خراسانیان بی‌خبر بود، نوّاب نایب السلطنه، میرزا موسی رشتی نایب را كه در سنوات والی‌گری شاهزادگان حسن علی میرزا و احمد علی میرزا به وزارت و نیابت عمری صرف می‌نمود، به مرافقت او روان فرمود. بعد از انواع گفت و شنید، سخن رضاقلی خان به این فقره قطع گردید كه: حضرت ولیعهد دوران مرا با حصار خبوشان تصدّق فرق فرقدسای شاهنشاه صاحبقران فرماید و به اخذ سایر مایعرف و مایملك من در خارج قلعه پنجه گشاید؛ از دادن زن و پسر و دختر به
______________________________
(1). شمخال: حربه آتشین سر پر كه در آن زمان به كار می‌رفت؛ به گروه یا دسته‌ای كه دارای این سلاح بودند، شمخال‌چیان می‌گفتند.
ص: 798
صیغه گروگان و سپردن لشكر به جهت سفر هرات و خوارزم و غیر آن به‌هیچ‌وجه مضایقه ندارم، ولی از فرط وحشت پای از دروازه خبوشان بیرون نمی‌گذارم.
بالاخره كس فرستاده قلعه سلطان میدان را در روز چهارشنبه نهم شهر رجب المرجّب سنه یك هزار و دویست و چهل و هفت تخلیه كرده به دست كارگزاران سركار ولیعهد زمان داد و حسین قلی خان ولد رضا قلی خان و جعفر قلی خان ولد نجف قلی خان در روز پنجشنبه دهم [شهر رجب المرجّب] با پیشكشی فراوان وارد اردوی كیوان‌شأن شدند و مورد تفقّدات گوناگون آمدند. قلعه محمدآباد من بلوك میان ولایت مشهد مقدّس را هم در تصرّف مستحفظین اكراد زعفرانلو بود، رضا قلی خان طوعا ام كرها تخلیه نمود. نوّاب نایب السلطنه آن قلعه را با منفعت به صیغه تیول ابدی به میرزا موسی مرحمت فرمود. پس از آن محمد جعفر خان باجمانلو را با یك صد نفر سرباز به محافظت قلعه سلطان میدان برگماشت و راه ارض اقدس برداشت. تاریخ افتتاح قلعه سلطان میدان از كلك مؤلف تحریر و درین مقام تسطیر یافت.
لمؤلّفه:
گشت مفتوح چو سلطان میدان‌خاوری از مدد كلك و بیان
یادگاری كه بماند در دهرپی تاریخ رقم كرد چنان
كه بود نایب سلطان جلیل‌فاتح قلعه سلطان میدان بالجمله، محمد زمان خان قاجار دولوی پسر خالو را در ولایت نیشابور نایب كرده، روز پنجشنبه هفدهم شهر رجب المرجّب سنه مرقومه با شوكتی تمام وارد شهر مشهد مقدّس گشته، در بدایت ورود، زیارتی ضراعت نمود در روضه مطهّره به عمل آورده، بعضی از خوانین جزو مثل دو نفر علی مراد خان جوینی و خورشاهی، و ابراهیم خان كیوانلو و رستم خان چوله [ای] و محمد خان بغایری و غیره متدرّجا شرف از سعادت ركاب [445] بوسی یافتند و بعد از ادای پیشكش و مرسومات و بروز نوازشات و قرار خدمات به امكنه خود شتافتند.
ص: 799
پلنگ‌توش خان جلایر حاكم كلات در بیست و دویم شهر رجب المرجّب در ارض اقدس به شرف بساط بوسی رسید و چون مردی زبان‌دان و آگاه بود، به سفارت خوارزم مأمور گردید كه اوّلا، خان خوارزم را از ورود موكب مسعود حضرت ولیعهد با عزم آگاه سازد و ثانیا، به اظهار استخلاص اسرای خراسان و غیره پردازد. مشار الیه بعد از ورود به كلات مریض گشته وقوع این مطلب به تعویق درگذشت. چون نوّاب احمد علی میرزای والی سابق برحسب فرمان قضا موافق احضار به ركاب ظفر مطابق گشته بود، لهذا پس از ورود موكب نوّاب ولیعهدی چندی در محلّ بابا قدرت نقل مكان كرد و روز یكشنبه هفدهم شهر شعبان المعظّم از آن مكان پای استعجال برگشود. روز پنجشنبه سیزدهم شهر رمضان المبارك وارد دار الخلافه طهران گردید و از شرف حضور مرحمت دستور خسرو سعادت گنجور، به اعلی مدارج مباهات و سرور رسید.

ذكر عزیمت نوّاب خسرو میرزا از یزد به خراسان و فتح قلعه سلطان‌آباد ترشیز و قتل حاجی فیروز الدین میرزای فتنه‌انگیز

قبل ازین اشاره رفت كه نوّاب امیرزاده خسرو میرزا برحسب فرمان خسرو فیروزی‌لوا مأمور گردید كه با جمعیّت سرباز و توپخانه از دار الامان كرمان به دار العباده یزد آمده از راه بیابان طبس عازم ارض اقدس شود و از قرار دستور العمل حضرت ولیعهدی بر سر هر خدمتی كه مأمور آید، رود. به امیر علی نقی خان عرب زنگوئی «1» حاكم تون و طبس و وكیل مملكت خراسان نیز مقرّر گردید كه آب و آذوقه [ای] بی‌منتها به حمل شتران توانا به جهت مصارف منازل آن بیدای «2» كران ناپیدا مهیّا و تا هر كجا قدرت داشته باشد رفته، نوّاب امیرزاده را وارد طبس سازد و از صدور این خدمت، به عرض مراتب ارادت پردازد. نوّاب خسرو میرزا در اواسط شهر شعبان المعظّم، به قدری كه
______________________________
(1). ملی، ملك و مجلس: «زنگولی»
(2). بیدا: بیداء، بیابان
ص: 800
امكان داشت آذوقه و سیورسات از دار العباده [یزد] برداشت و با افواج سواره و پیاده و توپخانه از معبر ریگ اشتران روی به راه گذاشت. از همّت طالع فیروز خسروی در هر منزلی اوقات به وسعت و خوشدلی گذشت تا- الحمد لله و المنّه- در سلخ شهر مزبور صحیحا سالما وارد ولایت طبس گشت. الحق امیر علی نقی خان وكیل در آن سفر، خدمات جمیل كرد و در ادای سیورسات و رسوم ضیافت و مرسومات، اجتهادی بلانهایات به عمل آورد.
چون محمد تقی خان عرب میش مست حاكم ترشیز- از قراری كه سابقا ذكر شد- در بدایت والی‌گری نوّاب احمد علی میرزا، برادر مهتر خود مصطفی قلی خان را در ترشیز محبوس ساخت و خود به ضبط و ربط امر حكومت پرداخت، در اوّل حال فی الجمله خدمت و صداقتی تحویل نمود و بالاخره از هرزه درایی محمد خان قرائی، باب مخالفت و طغیان برگشود. پس از ورود موكب فیروز ولیعهدی به خاك خراسان، آدمی محقّر و پیشكشی مختصر فرستاده، در باب شرفیابی خویش و دادن اختیار قلعه و شهر به دست غازیان ظفركیش، بنا را به دفع‌الوقت گذاشت. حوصله نوّاب ولیعهدی اهمال او را برنتافت و نوّاب امیرزاده خسرو میرزا رخصت عزیمت به صوب ترشیز یافت. به امیر علی نقی خان وكیل نیز مقرّر شد كه با جمعیّت نخعی و لالوئی و زنگوئی در ركاب نوّاب امیرزاده همراهی نمایند و پنجه دلیری در تسخیر قلعه ترشیز برگشایند.
معادل دو فوج سرباز صاعقه‌انباز هم از مأمورین نیشابور به امداد ایشان شتافتند و در روز یكشنبه هشتم شهر رمضان المبارك، مأمورین وارد ولایت ترشیز گشته، در نیم فرسخی قلعه سلطان‌آباد اقامت یافتند. فوج مأموره از نیشابور نیز به ایشان ملحق شده، از كثرت و ازدحام، شكوه حاكم و تفنگچیان بدفرجام بی‌رونق آمد. محمّد خان قرائی نوّاب شاهزاده و مأمورین را در تسخیر قلعه بی‌قدرت پنداشت و معادل چهار هزار جمعیّت برداشته از ولایت تربت روی به بلوك كوه سرخ گذاشت. منظورش این بود كه هرگاه قلعه مزبوره از سعی [446] غازیان منصوره مسخّر آید، در خدمت سركار ولیعهدی اظهار خدمتی از خود نماید و هرگاه خدای نخواسته كار دیگرگون بود، شاید در آن بازار آشفته با جمعیّت
ص: 801
خویش، بی‌پریشانی و تشویش به ترشیز رود و قلعه و شهر را به این تلبیس متصرّف شود.
حضرت ولیعهد دوران، این معنی را از فرط فراست دریافت و محصّلین شدید گماشته مشار الیه بی‌نیل مرام به تربت روی گذاشت. بالجمله، محمد تقی خان حاكم دو سه دفعه با جمعیّت كامل از قلعه برآمده، جسارتی ورزید و از طالع فیروز خسروی مخذولا منكوبا برگردید. امیر علی نقی خان به سبب عصبیّت عربیّت به جهت استمالت محمد تقی خان به قلعه رو كرد و او را طوعا ام كرها برداشته به اردوی والا آورد. جعفر قلی خان برادر كهتر او كه در قلعه بود، از فرط غرور دروازه را دربست و در پشت دیوار قباحت و وقاحت برنشست. غیرت امیرزاده باحمیّت را ظهور این جنایات در ظرف حوصله نگنجید و سرهنگان افواج سرباز را با یوسف خان امیر توپخانه مأمور به یورش گردانید. از اطراف سلطان‌آباد سنگرها پیش بردند و نقّابان چابك‌دست به كار نقب و مورچل اقدام كردند.
توپ‌های اژدرتوان، دهان به آتش‌فشانی گشادند و سربازان صاعقه‌فشان از یورش پی‌درپی، داد مردانگی دادند.
سطح هوا از شرار [ه] های توپ و تفنگ، نمودار كره اثیر گشت و فضای آن از وفور مهره آتشین رنگارنگ، به چندین پایه از آتش‌خانه برزین درگذشت. هوا به جای مهره تگرگ، گلوله آتشین باریدی و نعره دلاوران، مانند بلای ناگهان زلزله كره زمین را متزلزل گردانیدی. برج و باره قلعه از صدمه گلوله‌های توپ و زنبوره، چون خانه زنبوران مشبّك گردید و آه و ناله قلعه‌گیان چون دود تفنگ غازیان سر بر فلك كشید. اهل قلعه دریاهای آتش را به سوی خود شتابان دیدند و فریاد الامان برآورده، قاصد گرفتاری حاكم گردیدند. جعفر قلی خان نادان، این معنی را دریافت كرد و فی الفور با جمیع علما و سادات و اشراف و اعیان و كدخدایان قرآن‌ها در دست و شمشیرها بر گردن از قلعه بیرون تاخته روی به آن دریای آتش آورد. نوّاب امیرزاده را عرق مروّت موروث حركت نمود و قشون نصرت‌نمون را از اقدام به جنگ منع فرمود. برادر حاكم و همراهان از دور، روی ضراعت بر خاك نهادند و از دو دیدگان، ابواب سیلاب برگشادند. حضرت امیرزاده بر جان آن جمع پریشان بخشود و در همان رزمگاه، علی اصغر خان عجم را با دسته ابواب
ص: 802
جمعی مأمور به تصرّف برج و باره فرمود. روز سه‌شنبه هیجدهم شهر رمضان المبارك سنه یك هزار و دویست و چهل و هفت از طالع بی‌زوال شاهنشاه دریانوال، قلعه [ای] به آن استحكام مسخّر آمد و در روز دوشنبه عید سعید فطر، مژده این لطیفه غیبی در دار الخلافه طهران معروض رأی دارای دادگر شد. در تاریخ این فتح نمایان، یك رباعی فصاحت بنیان از كلك مؤلف تراوید و یادگار را درین رساله ثبت گردانید.
الرباعی لمؤلفه:
گویند امیرزاده ترشیز گشودچون سرو به جویبار كشمر آسود
از خامه خاوری رقم شد به ورق‌تاریخ صحیح لفظ ترشیز گشود بالجمله، نوّاب خسرو میرزا، فردای آن روز وارد قلعه سلطان‌آباد گردید و كدخدایان و ریش‌سفیدان و اعیان آن ولایت را مورد انواع تفقّدات گردانید. انبارهای مشحون از ذخایر و گنجینه‌های مخزون از زر و جواهر، اسب و استر و اشتر بیرون از حساب و گلّه‌گلّه اغنام گذشته از حدّ نصاب، به تصرّف غازیان ظفر اكتساب درآمد و یكان‌یكان لشكر را قسمتی درخور میسّر شد. نوّاب امیرزاده كامران، مباشرین كاردان در شهر و بلوك برگماشت و علی اصغر خان عجم را با دسته ابواب جمعی به محافظت قلعه گذاشت و مصطفی قلی خان و محمد تقی خان و جمیع برادر و برادرزادگان و قبیله ایشان را اناثا و ذكورا از آن ولایت حركت داده به ارض اقدس روان داشت و حضرت ولیعهد كامران، [447] نوّاب امیرزاده و سایر امرا و سرهنگان را در ازای این خدمت نوازشی بی‌نهایت كرد. آوازه تسخیر قلعه ترشیز به گوش اهالی دور و نزدیك رسید و هر مایه‌دار و بی‌مایه حساب‌ها از كار برداشته، در كار خود حیران گردید.

ذكر قتل حاجی فیروز الدین میرزای افغان از حیله‌بازی فلك فتنه‌انگیز در ولایت ترشیز

از قراری كه در سنه یك هزار و دویست و سی و سه مرقوم قلم خجسته رقم آمد،
ص: 803
فتح‌خان باركزایی افغان وزیر محمود شاه بعد از فتح هرات، این حاجی فیروز الدّین میرزا را، كه برادر شاه محمود و ولد تیمور شاه است، با اهل و عیال و متعلقان روانه قندهار ساخت و بعد از انقضای دولت محمودی و فرار او به فراه، حاجی مزبور وقت را غنیمت شمرده با اهل و عیال به صوب ارض اقدس پرداخت. نوّاب شجاع السلطنه حسن علی میرزا مقدم او را محترم داشت و همّت دریا خاصیت به مرمّت احوالش برگماشت.
محمود شاه بعد از مخالفت پسرش كامران میرزای والی هرات، در سنه یك هزار و دویست و چهل و پنج در قصبه فراه از بلای وبا، روی به دیاری دیگر نمود و كامران میرزا بدون واهمه تعرّض برادر بینوا، در ولایات هرات و سبزار و فراه، دست تصرّف و تسلط برگشود. شاه پسند خان افغان كه از جمله امراء با رتبه و شأن و دولتخواه محمود شاه و با برادرش كامران میرزا مخالفت داشت، قبل از وفات محمود شاه به امید حمایت كارپردازان این درگاه روی به خراسان گذاشت. بعد از خبر فوت محمود میرزا خواست كه حاجی فیروز الدین را به دست‌آویزی از مشهد مقدّس به هرات برد و بساط شوكت كامران را درسپرد. در بدایت ورود مسعود نوّاب نایب السلطنه حاجی فیروز به صوابدید شاه پسند خان كه در تربت حیدریّه بود، روی به ولایت ترشیز نمود كه از آن‌جا تدارك كار خود را دیده به هرات رود و مخرّب كار كامران میرزای برادرزاده شود. به مفاد: «من حفر بئرا لأخیه، فقد وقع فیه»، داستان فتح ترشیز اتفاق افتاد و فیروز تیره‌روز، سر را بی‌گناه بر باد داد. حقیقت این مطلب آن‌كه، فضای بیاضی مشهور به باغ در خارج قلعه سلطان‌آباد ترشیز واقع است و خانه [ای] در جنب آن نیز احداث كرده‌اند كه باب آن سرا در فضای مشهوره به باغ گشوده می‌شود. حاجی فیروز با اهل و عیال در آن خانه منزل داشتند و فوجی از سرباز هم بعد از فتح قلعه در فضای مزبور بار اقامت گذاشتند. نیم‌شبی یك نفر از جواری اندرون فیروز به جهت آوردن آب از خانه برآمد و سربازان سفر كشیده با او قیل و قالی درگرفتند و محرمان این مطلب را به حاجی فیروز گفتند. آن بی‌نوا از فرط غیرت و عصبیّت شمشیر خود را برداشت و به جهت منع و طرد قراولان سرباز روی به خارج سرا گذاشت. چون سربازان جرّار در آن شب تار جنابش را نمی‌شناختند، لهذا
ص: 804
بی‌باكانه به قتلش پرداختند. نوّاب امیرزاده نعش او را با كمال احترام برداشت و همّت بر مرّمت احوال بازماندگانش گماشت. این قطعه در تاریخ قتل وی از طبع مؤلف تراوید و به جهت یادگار درین صحیفه ثبت گردید.
لمؤلفه:
حاج فیروز الدین افغان كشته شددر خراسان از سر گردنكشی
بود در آن ملك مهمانی عزیزمهربان با خلق از شیرین‌وشی
سود سرها خوی او از مردمی‌روی دل‌ها سوی او از دلكشی
كس چنین مهمان‌نوازی كی كندبخت چون شد كار آبی آتشی
بهر مهمانان كه تیرانداز چرخ‌دارد اندر زه كمان آرشی
گشت او را از جفا سرباز ترك‌بی‌گنه كشتن به محشر دلخوشی
بهر سالش خاوری گفتا كه وای‌كار سرباز ای پسر مهمان‌كشی
ص: 805

بخش 3 بهاریه سال نیكومآل لوی‌ئیل مطابق با سنه یك هزار و دویست و چهل و هفت هجری و ایراد مأموریت نوّاب بدیع الزمان میرزا به خراسان و آمدن برخی از ایلچیان‌

اشاره

قلعه‌گشای هفت اقلیم سپهر و روشنی افزای طلعت خوبان بهشتی‌چهر، اعنی دارای هنگامه‌آرای مهر، در این سال فرّخ‌مآل، بعد از انقضای یك ساعت و پنجاه و سه دقیقه از شب چهارشنبه هفدهم شهر شوّال المكرّم، كه سنه یك هزار و دویست و چهل و هفت هجری مطابق با لوی‌ئیل تركی بود، محكمه حمل را مفتوح نمود [448] و تركان تنگ‌چشم كواكب را از یك عزیمت پای به هزیمت برگشود. باز سلطان بهار بر اورنگ دارایی گلزار جلوس كرد و سفیر فرنگی‌نژاد شكوفه كه در دار السلطنه گلشن مقیم بود، با عمری دو روزه روی به دیاری دیگر آورد. سفرای صبا و شمال در تختگاه گلشن نزول نمودند و هریك به عزیمت چمنی پای برگشودند. دارای بهار انعام ولیعهد گلزار را از سبایك زر و سیم رعنا و ازهار، خزانه [ای] ترتیب داد و سالار چنار را با جیوش سبزه و ازهار به دفع خیانت پیشه‌گان قبایل دی و بهمن غدّار به امداد فرستاد. امیرزاده نهال، سربازان و توپچیان سحاب توانا را با توپ‌های تندر برحسب صوابدید باد نوروزی كه نایب سلطان ربیع است، به خاور زمین باغ رسانید و قلاع محكمه تربت چمن و خبوشان گلشن از یورش جنود سنبل و سوسن مفتوح گردید. اسیران اشجار كه گرفتار امیران توران‌نشین دی و بهمن بودند، از همّت ولیعهد باد نوروزی خلاصی حاصل نمودند.
ص: 806
شهزادگان گلبن باز به سبب ایالت مملكت چمن باهم درآویختند و خون غنچه‌های بی‌گناه را از پیكان ستم و خار آزار در آن درآویختن، فروریختند. امیرزاده ارغون مثال نهال، ارغوان مهره آتشین صاعقه را نشانه شد و فرمانفرمای بهار را قلعه باغ نظر گلزار مفتوح سرپنجه دلیرانه آمد. از عزل و نصب نونهالان اشجار ممالك، دار الامان چمن و دار العباده گلشن، صفایی دیگر یافت و ایل تركی زبان زاغ از دار الملك باغ و ییلاقات راغ روی برتافت.
اورنگ جم از فرّ جلوس فرمانفرمای ممالك عرب و عجم، زیوری از سر گرفت و طنطنه كوس نوروزی از نوبتخانه خلافت راه فلك اخضر به آداب سنوات بزم شیلان عید سعید به خوشی و خرّمی درگذشت و دارای هفت اقلیم را در ممالك محروسه سلطانی، نوبت فرمایش احكام جدید گشت.
نوّاب امیرزاده افخم بدیع الزّمان میرزای صاحب‌اختیار ولایت گرگان و تركمانان یموت و كوكلان را با سواره و پیاده استرآبادی و مازندرانی به عزیمت مملكت خراسان و امداد حضرت ولیعهد دوران فرمان داد و نوّاب معزی الیه امتثال فرمان همایون را با قشون نصرت‌نمون از راه دشت تركمان به آن مملكت پای برگشاد. احكامات بلیغه در باب اهتمام نوّاب ولیعهد ظفرمآب در باب تدمیر امرای خیانت پیشه خراسان و تسخیر قلاع محكمه ایشان، شرف صدور یافت و برید صرصرنشان به جهت ابلاغ احكام قضا نظام به مملكت خاور شتافت. در خلال این احوال، وقایع وفات ایلچی دولت انگریز و تعیین سفیری دیگر، به عرض دارای دادگر رسید و حكم محكم به تهیه اوضاع ورود او از مصدر خلافت صادر گردید.
تبیین این مقال آن‌كه: جان مكدانلدكیز ایلچی دولت انگریز- از قراری كه نگارش یافت- در سنه یك هزار و دویست و چهل و یك، شرفیاب دربار معدلت مدار گردید و در دار السلطنه تبریز مقیم و برقرار شد. هنری ولك كه قبل ازین، از قرار نگارش، منصب وكالت از جانب اصل دولت داشت، اوقاتی در نیابت ایلچی مزبور می‌گذاشت. چون قرار دولت انگریز چنین است كه در صورت فقدان ایلچی، نایب اول، سفیر است و صوابدید
ص: 807
ایلچی سابق نیز درین فقره ناگزیر، لهذا هنری ولك مزبور، مستعدّ السفاره بود و هر تن از غریب و بومی، سفارت او را بعد از ایلچی مظنّه می‌نمود. بالجمله، از تأثیرات قضا و تدبیرات قدر، جان مكدانلد سفیر را در دار السلطنه تبریز ناخوشی صعبی دست داد و در بدایت این سال نیكومآل، روی به سفارت عالمی دیگر نهاد. كارپردازان نوّاب نایب السلطنه به آیین دین مسیحی و تقویت ارامنه آن ولایت، نعش او را به قانون دین مسیحی مدفون ساختند و به عرض فقرات مزبوره پرداختند. كاغذی به خط و مهر ایلچی متوّفی در نزد مستر كمبل «1» نایب دویم او ابراز شد كه مشار الیه را بعد از خود، ایلچی كرده و مطلقا نامی از هنری ولك به میان نیاورده است. هنری ولك ازین معنی آشفته‌خاطر گشت و عازم مملكت انگلتره [449] گشته از وكالت و نیابت و سفارت كلّا درگذشت.
امنای دولت بهیه انگریز نیز وصیّت ایلچی متوفّی را ممضی داشتند و به امضای سفارت مستر كمبل نامه [ای] به مهر پادشاه ذی‌جاه خود نگاشتند. بعد از وصول نامه مزبور به دار السلطنه تبریز، مستر كمبل سفیر جدید به اتفاق جان مكنیل حكیم، كه اكنون نایب اوّل است و طبابت ایلچی به دیگری محوّل، عازم دار الخلافه طهران [شد] و میرزا محمد علی شیرازی برادرزاده حاجی میرزا ابو الحسن خان كه خدمت دار الانشای امور دولت خارجه به او موكول است، برحسب امر اعلی به عزم استقبال ایلچی تا دار السلطنه قزوین روان گردید و بعد از آن‌كه قرب ایشان به دار الخلافه طهران به عرض دارای جهان رسید، در روز ورود ایشان، امان الله خان افشار ادخلو و سلیمان خان افشار قاسملوی همشیرزاده او، كه یكی غلام پیشخدمت خاص بل اخصّ و دیگری سركرده هزاره افشار است، برحسب امر صاحبقران تاجدار به استقبال او شتافتند و ایلچی و همراهان به احترامی تمام وارد گشته، در عمارت متعلّقه اقامت یافتند. فردای آن روز، این بنده مدحت‌گزار «2» و میرزا محمد تقی نوری و میرزا محمد رفیع آشتیانی مستوفیان دیوان اعلی به دیدن او مأمور شدیم و از فقرات توجّهات خاطر «3» ملوكانه سخن‌گزار «4» آمدیم. پس از
______________________________
(1). ملی و مجلس: «كمیل»
(2). ملی و مجلس: «مدحتگذار»
(3). ملی: «خواطر»
(4). ملی و مجلس: «سخن‌گذار»
ص: 808
انقضای مدت سه روز به آداب مستمرّه متداوله، شرفیاب بزم حضور معدلت دستور گردید و نامه دوستی ختامه پادشاه ذی‌جاه انگریز را به آدابی شایسته به نظر معدلت سیر شهریاری رسانید و پیشكشی مرغوب از نقد و جنس و چهل چراغ بلور از پیشگاه حضور معدلت ظهور گذرانید و برحسب قرارداد در نفس دار الخلافه مقیم گردید و در مقام صداقت و خدمت و اهتمام در موافقت دو دولت جاوید آیت مستقیم گردید.
هم در آن اوقات، نظر علی خان قاجار قزوینی نایب ایشك آقاسی‌باشی دیوان اعلی، كه از قرار نگارش در دو سال قبل به سفارت مملكت سند رفته بود، مراجعت نمود. میر مراد علی خان والی سند، منشی مهر علی نامی را با عریضه ارادت فریضه به انضمام و پیشكشی صداقت روش به همراهی مشارالیه فرستاد و منشی مزبور بعد از شرفیابی حضور معدلت‌گنجور و اعطای خلعت و انعام موفور با جواب عریضه والی مزبور، به مراجعت آن حدود و ثغور پای برگشاد.

ذكر جسارت میر رواندوز و كیفیت شكست مشار الیه از فرّ طالع خسرو فیروز و سعی جان‌فشانان دولت نصرت‌اندوز

رواندوز لقب طایفه [ای] از اكراد است كه در كوهستانات كردستان روم، میانه كركوك و وان سكنی دارند و به سبب شرارت ذاتی كه خاصه جماعت اكراد است، همواره با همسایگان بنای اذیت و آزار می‌گذارند. به طریق طایفه بابان هر وقت از زمان، مصلحت وقت را ملاحظه می‌نمایند و با یكی از دولتین ایران و روم ابواب خدمت و صداقت می‌گشایند. با هریك از این دو دولت عظمی كه رایگان می‌شوند، با دیگری بر سر خیانت و طغیان می‌روند. تا طوایف بلباس صاحب قوّه و قدرت بودند، طایفه رواندوز اقدام به جسارت و خسارتی نمی‌نمودند. از قراری كه به كرّات نگارش یافت، نوّاب نایب السلطنه بر اضمحلال طوایف بلباس كمر بسته، روی ایشان را از مزاحمت
ص: 809
سرحدّات آذربایجان برتافت. پس از استیصال آن جماعت، طایفه رواندوز رفته رفته زبردست شدند و مزاحم همسایگان بلند و پست آمدند. شاه مراد بیك نامی از رؤسای آن طایفه، رتبه مهتری حاصل كرد و پس از اندك زمانی به میر رواندوز نام برآورد و وقتی از اوقات، معتمد و پیشكشی به خدمت نوّاب نایب السلطنة العلیه فرستاد و در باب ایالت ولایات كوی و حریر زبان به استدعا برگشاد. امنای آن حضرت استشمام رایحه صداقتی از عریضه و فرستاده او نمودند [450] و از تفویض حكومت كوی و حریر بر مراتب تسلط او در آن حدّ افزودند. چندی ره‌نورد وادی اردات و خدمت بود و به‌هیچ‌وجه من‌الوجوه خلافی با همسایگان اطراف نمی‌نمود. در بدایت این سال فرّخ‌مآل كه موكب فیروز ولیعهدی را از دار الملك آذربایجان دور دید، علی الغفله بر سر بلوك لاهیجان مكری ساوجبلاغ تاخته، قاصد مال و حال مردم گردید. بعد از وصول این خبر به دارای دادگر، فرمان قضا جریان به افتخار خسرو خان والی كردستان در باب تنبیه و تدمیر آن ضلالت بنیان صادر فرمود و نوّاب ولیعهد دوران نیز از دار الملك خراسان مسرعی به آذربایجان فرستاده، محمد خان سرهنگ فوج تبریزی را با جمعی از پیاده و سوار به دفع او نامزد نمود.
مأمورین در اواخر شهر ذی حجّة الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و هفت به یكدیگر ملحق شدند و تا بنگاه شاهمراد بیك مزبور تاخته، قاصد خرابی بلوكات آن حدود آمدند. مشارالیه نیز جمعیّتی زیاد از اكراد بدنهاد آماده برداشت و با تهوّری تمام رو به مدافعه لشكر فیروزی فرجام گذاشت. در جایی كه قریب به سقناقات آن طایفه است، تلاقی فریقین دست داد و تیغ‌های هندی میلاد از خیل اكراد بدنهاد بنای شررافشانی نهاد. كردان رواندوز در ابتدا خیرگی كردند و از فرط تهوّر و بی‌باكی خود را به سواره لشكر فیروز زدند و جلادتی به عمل آوردند. سربازان آتش دست از مهره‌های آتشین پی‌درپی شعله‌ها افروختند و خرمن هستی آن بی‌دینان را از آتش قهر و انتقام سوختند. از اقبال بی‌زوال خسرو دشمن‌مآل، قشون نصرت‌نمون را فتحی نمایان نصیب شد و احمال و اثقال آن طایفه، غازیان مظفّر را كسیب آمد. معادل یك هزار نفر متجاوز از
ص: 810
شررافشانی سربازان صاعقه‌بار از صدر زین بر زمین ریختند و جمعی نیز دستگیر گشته، بقیّة السیف به دامان فرار آویختند. در اواخر شهر محرم الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و هشت، در دار الخلافه طهران این خبر به عرض شاهنشاهی رسید و محمد خان سرهنگ در ازای این خدمت، مورد التفاتی بی‌نهایت گردید.
طایفه رواندوز پس از وقوع این صدمه عافیت‌سوز در سقناقات خویش پای به دامان احتیاط كشیدند تا بالاخره از صدمات سرعسكران آل عثمان، بالمرّه ضایع و گمنام گردیدند.

ذكر منازعه نوّاب شاهزادگان عراق در دفعه ثانی و دفع آن از حكم محكم اعلی حضرت صاحبقرانی‌

در وقایع سنه یك هزار و دویست و چهل و شش ایراد شد كه نوّاب شاهزادگان عراق را باهم منازعه دست داد و حضرت حسام السلطنه محمد تقی میرزا صاحب‌اختیار بروجرد و جاپلق و احشامات بختیاری را خسارات كلی اتفاق افتاد. در اوقاتی كه معزی‌الیه و نوّاب حشمت الدوله محمد حسین میرزا صاحب‌اختیار سرحدّات عراقین عرب و عجم در چمن كمره شرفیاب ركاب فیروزی‌مآب بودند، امنای دولت قاهره خسارت نوّاب حسام السلطنه را به گرفتن تمسّكی از سركار حشمت الدوله رفع نمودند كه مبلغی معیّن در عوض آن خسارت داده، پس از آن پیوسته با همسایگان در مقام موافقت ایستاده باشد.
از اتفاقات، نوّاب محمد حسین میرزا از ادای وجه خسارت با وجود وجه حجّت نكول كرد و صورت این معنی در ظرف حوصله نوّاب حسام السلطنه تاب نیاورد. بدون مراجعه به اولیای دولت قاهره، به خیال تصرف در ولایات خوزستان و لرستان افتاد و نوّاب امیرزاده ابو الفتح میرزا ولد ارجمند خود را كه بطنا نبیره مرحوم حاجی ابراهیم خان
ص: 811
شیرازی اعتماد الدوله سابق دیوان اعلی است، در میان طوایف بختیاری به جهت امداد فرستاد. خود نیز جمعیتی از جماعت باجلان و بیرانوند و سیلاخوری و جاپلقی و بریرودی نموده در روز [451] سه‌شنبه بیست و یكم شهر ذی‌حجّة الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و هفت در باغ شاه برودجرد كه از مستحدثات او در خارج شهر است، نقل و مكان كرد و بعد از سه روز توقف به عزیمت تسخیر قلعه خرم‌آباد فیلی روی آورد.
نوّاب ابو الفتح میرزا با دو هزار نفر از جمعیت بختیاری در گردنه رازان به خدمت پدر بزرگوار رسید و سركار حسام السلطنه قوی‌دل گشت عازم راه گردید. دو روزی هم در منزل آبستان ماند و از آن‌جا به دور خرّم‌آباد رفته دامان پردلی از گرد راه برافشاند.
امیرزاده والا نصر اللّه میرزا برادر اعیانی نوّاب حشمت الدوله، كه صهر نوّاب حسام السلطنه و بطنا از والی‌زادگان لرستان است، در آن اوقات از جانب برادر بلنداختر خود نایب ولایت لرستان بود و در قصبه خرّم‌آباد، پای به دامان. پس از وصول موكب نوّاب حسام السلطنه، قلعه محكم حصار مسمّی به فلك الافلاك را دربست و در پشت دیوار احتیاط برنشست.
نوّاب حشمت الدوله محمد حسین میرزا نیز بعد از اطلاع از عزیمت سركار حسام السلطنه و حركت او از بروجرد، معادل پنج هزار سوار و پیاده از لرستانی و كرمانشاهانی برداشت و از دار الدوله كرمانشاهان بیرون آمده روی به راه بروجرد گذاشت. چند روز در حوالی چشمه گاماسا «1» من توابع نهاوند نشست و نوّاب همایون میرزا صاحب‌اختیار آن ولایت به علت صدمه [ای] كه در دو سال قبل از قرار نگارش خورده بود، كمر همّت بر دادن سیورسات و ادای تعارفات بست. بالجمله، نوّاب محمد تقی میرزا كه این مقدّمه را در دور خرّم‌آباد شنید، در كار تسخیر قلعه زیاد ساعی گردید [و] به امیرزاده نصر الله میرزا پیغام داد كه به سبب نسبت مصاهرت باب قلعه را برگشاید و كلید ولایت و اختیار رعیت را تسلیم نماید. امیرزاده معزی‌الیه از فرط فراست جواب داد كه: تا دشمنی مثل حشمت الدوله در مقابل است، توقّع تصرّف در حصار و
______________________________
(1). با نسخه ملك مطابقه شد. به نظر می‌رسد سرچشمه رود گاماسب باشد؛ مجلس: «كاهاسا»
ص: 812
ولایت خیالی [است] باطل؛ از ابتدا به دفع دشمن كوشند و در صورت غلبه پس از آن به طلب ولایت بر خروشند.
نوّاب محمد حسین میرزا نیز از مقابله نوّاب محمد تقی میرزا، گذشته عازم تسخیر بروجرد گشته بود، لهذا حضرت حسام السلطنه در روز جمعه دویم شهر محرم الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و هشت از دور خرّم‌آباد برخاسته روی همّت به مقابله نوّاب حشمت الدوله نمود. چون امیرزاده، ابو الفتح میرزا قراولی لشكر پدر والاگهر را داشت، لهذا با قراول قشون حشمت الدوله در عرض راه برخورده، لشكر حشمت روی به هزیمت گذاشت و ما صدق حدیث شریف: «الأسماء تنزل من السّماء» همّت بر بروز ما صدق گماشت. كوتاهی سخن در روز دوشنبه دوازدهم شهر محرم الحرام سنه مزبوره، محمد تقی میرزا و محمد حسین میرزا را در محل مرند پیرزاد، كه فی‌مابین خاك خاوه و هرسین لرستان است، مقابله دست داد. اوّل وهله «1» لشكر كرمانشاهان را فی الجمله صدمه [ای] اتفّاق افتاد. از این‌كه طایفه بیرانوند از جمله ایلات لرستان و به سبب سكنای ایشان در ولایت سیلاخور، نوّاب محمد تقی میرزا آنها را از روی اكراه و اجبار با خود آورده بود، لهذا در بین دعوا از صفوف حسامی جداشده روی برتافتند.
جمعیّت حسام السلطنه از حركت طایفه بیرانوند روی به هزیمت گذاشتند و خیول كرمانشاهانی در تعاقب ایشان راه بروجرد برداشتند. خسارت این دعوا بر خسارت سابق سركار حسام السلطنه افزود و نوّاب حشمت الدوله تا سامان بروجرد رفته شهر را محاصره نمود.
كیفیت این خبر در روز جمعه شانزدهم شهر محرم الحرام در دار الخلافه طهران به عرض شهریار زمان رسید و دریای غضب قیامت لهب را نوبت تلاطم گردید؛ فی‌الفور امیركبیر نامدار غلامحسین خان سپهدار عراق را با احكامات لازمه و شش هزار جمعیت از سرباز عراقی به منع نوّاب حشمت الدوله از محاصره بروجرد مأمور فرمود و ضبط ولایت سركار محمد تقی میرزا را علی العجاله به سپهدار جلیل الاقتدار محوّل نمود.
نوّاب محمد تقی میرزا را با امیرزادگان به ركاب [452] فیروزی‌مآب احضار كرد و
______________________________
(1). ملی و مجلس: «وحله»
ص: 813
حضرت سپهدار با اجلال بر سبیل استعجال روی به راه آورد. قبل از ورود به بروجرد كه نوّاب حشمت الدوله مشغول به محاصره بود، سه دفعه نوّاب ابو الفتح میرزا با معادل چهارصد سوار، خود را به لشكر او زده فتحی فراخور نام نمود. بالجمله، نوّاب محمد حسین میرزا مدت چهل و پنج روز در دور بروجرد نشست و همّت بر خرابی باغات و زراعات و بلوكات بست. در اواخر شهر صفر المظفر، حضرت سپهدار وارد گردید و نوّاب حشمت الدوله برحسب امر شاهنشاه خورشیدكلاه فردای آن روز را از دور بروجرد برخاسته، پس از دو روز به قصبه خرّم‌آباد رسید.
نوّاب حسام السلطنه و سه نفر از امیرزادگان عازم دربار فلك‌مدار آمدند و در ایّامی كه باغ دلگشای نگارستان محل توقف شاهنشاه صاحبقران بود، در روز چهاردهم شهر ربیع الثانی شرفیاب درگاه با عزّ و جاه شدند. سپهدار با اقتدار زمام اختیار ولایات بروجرود و جاپلق و غیره را به دست داشت تا پس از مدت چهار ماه و اطفاء نایره غضب شاهنشاه، نوّاب شاهزاده روی به مقرّ ایالت گذاشت.

ذكر وقایعی كه بعد از تسخیر ولایت ترشیز در ارض اقدس اتفاق افتاد و از آمد و رفت خوانین و غیره و مراودات كارگزاران سركاری و غیره با خوانین و سایرین‌

بعد از آن‌كه نوّاب نایب السلطنة العلیّه را- از قراری كه ذكر شد- فراغت از كار ولایت ترشیز دست داد، به خیال تسخیر ولایت خبوشان و تدمیر طوایف اكراد بدنهاد افتاد. از دربار خلافت مستدعی امدادی از خزانه و سپاه گردید و مسرعان سریع السیر به آذربایجان فرستاده، نوّاب طهماسب میرزا خلف ارجمند مرحوم محمد علی میرزا را با معادل چهار هزار نفر از پیاده نظام و سواره آذربایجان طلبید. در خلال این احوال، امیر اسد الله خان عرب خزیمه حاكم قاینات در روز دوشنبه هفتم شهر ذی قعدة الحرام وارد ارض اقدس گشته، عبد الرضا خان بیگلربیگی سابق یزد را نیز به همراه آورد و در حضرت والا، جرایم او را شفاعت كرد. تبیین این مقال آن‌كه، عبد الرضا خان بعد از فرار از
ص: 814
قصبه بافق به اتفاق ده دوازده نفر از متعلقان خود از راه بیابان عازم هرات شده، فی ما بین راه قاین و هرات گرفتار سارقین اویماقات آن صفحات آمد. اموالی كه از جواهر و نقد به همراه داشت، همه را در راه مخالفت دولت خداداد گذاشت و لاعلاج همّت بر مراجعت قاین گماشت. امیر اسد الله خان، نظر به اصالت و فتوّت ذاتی، به مرمّت حالش پرداخت و در هنگام عزیمت ارض اقدس مشار الیه را به اتفاق خود گسیل ساخت. نوّاب نایب السلطنه بنابر شفاعت خان مذكور از جرایم او درگذشت و در اندك زمانی از فرط چاپلوسی و نكته‌دانی مورد انواع احترام و كامرانی [واقع شد].
خلاصه، محمد خان قرائی هم برحسب احضار در روز سه‌شنبه یازدهم شهر ذی قعدة الحرام به آستان والا مشرّف گردید و از وفور تفقّدات گوناگون به اعلی مدارج عزّ و شرف رسید. یك‌نفر از ولدان او به رتبه مصاهرت نامزد آمد و یك صبیّه محترمه‌اش نیز مخطوبه یكی از امیرزادگان آسمان‌مسند شد. در باب سفر هرات و پرداختن به كار خوانین ضلالت آیات، تردیدات و تشكیكات در میان بود، تا بالاخره انامل فیض شامل ضمیر منیر نوّاب اشرف، عقده ازین كار مشكل برگشود. قرار كار بر این شد كه از ابتدا، صیت عزیمت هرات را در میان خاص و عام دراندازند و پس از آن علی الغفله به اضمحلال اكراد بدنژاد پردازند. چون یار محمد خان افغان ملقب به امین الدوله وزیر كامران میرزای والی هرات در آن اوقات در غوریان و به كار انتظام آن ولایت و استحكام قلعه، كه در محال كوسویه و از مستحدثات اوست، مشغول بود، لهذا در باب اظهار تكالیف چند كه منظور نظر ولیعهد سعادت پیوند بود، حضرت میرزا محمد علی آشتیانی مستوفی خود را با احكامات مقرّره روانه غوریان فرمود. بعد از ملاقات یار محمد خان و گفت و شنید فراوان معلوم شد كه، آن افغان تیره‌روز را از فرط غرور سر خدمت نیست، سهل است كه با كمال خاطر جمعی از استیلای آقای خویش، واسطه كار رضا قلی خان ایلخانی است. میرزا قریش نامی را به همراهی میرزا محمد علی مزبور به دربار والا [453] گسیل ساخت و خود با جمعیتی كامل به عزم اعانت رضا قلی خان مزبور در قلعه غوریان به توقف پرداخت. بعد از ورود ایشان به ارض اقدس و اطلاع سركار والا از پیغامات آن خرس اخرس، میرزا قریش مزبور مأمور به توقف
ص: 815
ركاب ظفرمآب، و یورش هرات موقوف به وقت فرصت شد.
بالجمله، محمد خان قرائی در روز چهارشنبه غرّه شهر ذی حجة الحرام از ركاب ظفرمآب رخصت یافت و به جهت آوردن جمعیت خود به صوب ولایت تربت شتافت.
رضا قلی خان ایلخانی حاكم خبوشان ازین ذهاب و ایاب محمد خان و قراری كه در كارها داده بودند، مستحضر گردید و به غایت متوحّش گشته، نجف قلی خان شادلو حاكم بزونجرد را به جهت اصلاح كار روانه قلعه چناران گردانید [و] از دربار شوكت‌مدار حضرت ولیعهد نامدار استدعا نمود كه جناب میرزا ابو القاسم قائم‌مقام را روانه امیرآباد فرمایند تا با نجف قلی خان گفتگوی سازشی به میان آورده، ابواب موافقت را برگشایند.
نوّاب اشرف به جهت اتمام حجّت، جناب معزی‌الیه را روانه فرمود و در روز چهارشنبه پانزدهم شهر ذی حجة الحرام، نجف قلی خان در قریه امیرآباد با جناب قائم‌مقام ملاقات نمود.
خان مزبور به جهاتی چند كه ایراد می‌گردد، در میان كار موافقت و مخالفت حیران می‌زیست و مصلحت كار خود را نمی‌دانست كه چیست. تفصیل این اجمال آن‌كه، در بدو طلوع نیّر این دولت خداداد كه حضرت ولیعهد فلك رفعت حكمروای دار الخلافه بود، نجف قلی خان شادلو در درگاه شاهنشاه معدلت‌خو، به رسم گروگان مقیم و خدمات عظیم به سركار ولیعهد فلك تعظیم نمود. با وجود قدمت خدمت، مخالفت با آن حضرت فلك رفعت را نوعی از نمك به حرامی می‌دانست و چون با رضا قلی خان ایلخانی نیز خویشی و وصلت متعدده كرده بود، علانیه مخالفت نمی‌توانست. بالاخره به صوابدید جناب قائم‌مقام قرار كار بر این شد كه نوّاب نایب السلطنه با جمعیتی كه در ركاب مبارك موجود است، به عزیمت تسخیر خبوشان از ارض اقدس حركت فرماید و نجف قلی خان نیز به تدبیری كه داند اختیار قلعه خبوشان را در دست گرفته به عزم حضور پرنور اشرف پای استعجال برگشاید كه در صورت وقوع این دو مقدمه، كار ایلخانی تباه است و لامحاله قاید ارادت و خدمت را همراه. بالجمله، بعد از دو روز توقف قائم‌مقام در امیرآباد، طرفین از یكدیگر ظاهرا به مخالفت و باطنا به موافقت جدا گشتند و از سر عهد و پیمان زبانی گذشتند.
ص: 816

ذكر حركت موكب حضرت ولیعهد ظفرمبانی و فتح قلعه امیرآباد چناران به آسانی از فرّ طالع فیروز حضرت صاحبقران‌

پس از مراجعت جناب قائم‌مقام و اطلاع ولیعهد دوران از آغاز و انجام، نوّاب امیرزاده خسرو میرزا را در شهر مشهد مقدس به نیابت نهاد و علی الظاهر صلای عزیمت هرات درداد. در روز دوشنبه دوازدهم شهر محرم الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و هشت با جمعیتی كامل از سربازان نظام آذربایجانی و دسته‌جات سمنانی و دامغانی و سواره خراسانی و توپخانه صاعقه‌مبانی از ارض اقدس حركت فرمود و در اولنگ یاقوتی كه مایل به سمت هرات و در دو فرسخی شهر واقع است، نزول اجلال نمود. پس از شش روز توقف كه خصم بدنهاد فی الجمله اطمینانی یافت، از اولنگ یاقوتی حركت كرده به چمن قهقهه، كه سه فرسخی مشهد مقدس و مایل به سمت خبوشان است، شتافت. چند روز نیز در آن چمن دلاویز تدارك جیش خونریز را دیده و از آن‌جا عازم گشته، در روز یكشنبه چهارم شهر صفر المظفّر به دور قلعه امیرآباد چناران وارد گردید. و كیفیت قلعه امیرآباد این‌كه، رضا قلی خان ایلخانی بعد از آن‌كه به ولایات چناران و نیشابور و غیره مسلط شد، قلعه چناران را كه از بناهای قدیم و محكمه [ای] ضخیم بود، از ریشه برآورد و بنیان آن را با خاك یكسان كرد. در بالای سر چناران به فاصله نیم فرسنگ قلعه [ای] محكم مشعر بر نه ذرع عرض دیوار، بنا نهاد و خندقی عمیق بر دور آن كنده خاكریز را با كنگره قلعه مقابله اتفاق افتاد. جمعی از ایل زعفرانلو را كه در چناران بودند با برخی از گروگان تركمان تكه كوچانیده در قلعه مزبور نشانید و معادل سیصد نفر [454] شمخال‌چی از طایفه زعفرانلو را به سركردگی یوسف خان تاتار «1» مستحفظ آن قلعه گردانید. چنان می‌پنداشت كه كمند اندیشه را از عروج بر آن قلعه دست كوتاه است، ولی غافل از این‌كه نوّاب ولیعهد دوران را الطاف شامله حضرت اله و توجّه بخت شاهنشاه آگاه همه جا همراه [است].
______________________________
(1). ملی و مجلس:+ «و»
ص: 817
خلاصه، در روز شنبه هشتم صفر المظفر، رأی مبارك اشرف به یورش قلعه تعلّق یافت و یوسف خان گرجی امیر توپخانه به انجام خدمت پرداخت. چند روز متوالی نقّابان چابك‌دست از اطراف قلعه به كار نقب و مورچل مشغول شدند و سربازان زبردست به ترتیب سیبه و سنگر عامل آمدند. قلعه‌گیان دو دفعه از صدای تیشه و كلنگ نقب را یافتند و از اندرون برج و باره سوراخ‌ها كرده، آن نقب‌ها را شكافتند. توپچیان چابك‌دست سنگر خود را تا كنار خندق بردند و شاه برجی از سمت جنوب را كه در برابر بود، به نظر درآوردند و نقب را تا زیر برج برده از باروت انباشته كردند. در روز شنبه نوزدهم شهر صفر المظفّر، طالع فیروزی مطالع شهریاری مدد كرد و توپچیان آتش‌فشان نقب متعلقه به خود را كه به زیر شاه برج برده بودند، آتش زده، زور باروت آن برج را از ریشه برآورده، نصف آن در خندق فرو ریخت و گرد از دودمان قلعه‌گیان برانگیخت. سربازان و توپچیان چابك‌دستی كرده پشته‌های علف خشك و تری كه به جهت چنین روز جمع آورده بودند، به فراز خاكی كه از برج در خندق فرو ریخته بود، ریختند و آن خندق عمیق را با زمین هموار كرده رشته قرار قلعه‌گیان را گسیختند.
یوسف خان امیر توپخانه، سی نفر سرباز را منتخب ساخت و برحسب امر والا معادل سیصد باجاقلو «1» به انعام آن‌ها داده به كار یورش چهار برج پرداخت. سربازان مزبوره در لمحه [ای] از خندق گذشتند و از آن برج مخروبه صعود كرده، بر فراز آن نازل گشتند. یوسف خان با كمال تهوّر خود را بر فراز مردرو قلعه رسانید و سربازان اطراف را از ظهور این جلادت در كار یورش جری گردانید. از بیرون و اندرون قلعه شور روز رستاخیز برپا شد و دود توپ و تفنگ و شمخال برفراز گنبد مینا. در هنگامی كه یوسف خان امیر توپخانه مشغول تعلیم سربازان و توپچیان بود، ناگاه گلوله شمخالی از برجی دیگر بر پیشانی او خورده، در همان لحظه روی به سرایی دیگر نمود. سی نفر سربازی كه بر فراز شاه برج بودند به هیچوجه اضطرابی نكرده بر جای خود توقف نمودند. سربازان از وقوع قضیه قتل یوسف خان دست از جنگ برداشتند و روی به باز
______________________________
(1). باجاقلو/ باجاغلو/ باج اوقلو/ باجغلو: نوعی از مسكوكات طلا در حكومت عثمانی.
ص: 818
پس گذاشتند. نوّاب نایب السلطنه فی الفور امیرزاده قهرمان میرزا را با فوجی دیگر از سرباز به امداد فرستاد و بخت بلند شهریاری قلعه به آن استحكام را به قهر و غلبه بر گشاد. یوسف خان تاتار و ساكنین قلعه از دروازه، دیگر، شمشیرها به گردن بیرون شتافتند و از فرط مروّت نوّاب اشرف، خود و اهالی قلعه حكم امان یافتند.
حضرت والا به جهت منع سربازان از قتل و غارت، خود وارد قلعه گردید و سربازان ممنوع نگشته بالاخره قلعه و ساكنین را از ایشان به مبلغ بیست هزار تومان خرید. موازی سیصد رأس اسب و سیصد قبضه شمخال و پنج خروار سرب و باروت و ششصد خروار غلّه، كه در آن قلعه بود، به سركار اشرف تعلق یافت و كریم خان زعفرانلو برادرزاده ممش خان كرد برحسب امر والا به حكومت چناران شتافت. قلعه به آن استحكام از حكم اشرف كوبیده شد و موكب ولیعهد فیروز به جهت انجام كار رضا قلی خان تیره‌روز مدّت ده روز در آن صفحه آرمیده آمد. نوّاب امیرزاده طهماسب میرزا، كه از قرار نگارش احضار شده بود، با معادل چهار هزار جمعیت از سرباز و سوار و پنج عراده توپ دوزخ‌شرار از دار الملك [455] آذربایجان در رسید و به اردوی كیوان‌پوی ملحق گردید.
مژده فتح قلعه امیرآباد در روز دوشنبه دویم شهر ربیع الاول سنه مزبوره به رسالت اسد الله خان افشار یاور توپخانه در دار الخلافه جاودانه معروض رأی صاحبقران یگانه شد و ظهور این خدمت، بروز مرحمت خاطر التفات علامت را درباره حضرت ولیعهد جلادت آیت بهانه آمد. مبلغ پانزده هزار تومان زر نقد به صیغه انعام جان‌فشانان و موازی پنجاه دست خلعت آفتاب‌طلعت به سرافرازی نوّاب نایب السلطنه و سایر خدمت‌گزاران [اعطا شد] و معادل پنج‌هزار نفر سواره و پیاده ركابی به جهت امداد تسخیر خبوشان مصحوب محمد حسن خان سالاربار و نبیره شاهشاه تاجدار به دار الملك خراسان فرستاده شد و در روز یكشنبه پانزدهم شهر ربیع الاول، حضرت سالاربار با آن خزانه و لشكر بی‌شمار به صوب مقصود روی نهاد. نوّاب شاهزاده ملك قاسم میرزا نیز كه برحسب احضار ولیعهد نامدار از دار الملك آذربایجان آمده، در دار الخلافه طهران
ص: 819
موقوف بود، به اتفاق همین خزانه و لشكر، عزیمت خراسان نمود.
تاریخ فتح قلعه امیرآباد از كلك مؤلف تراوید و در این رساله ثبت گردید.
لمؤلفه:
بهانه عزم كشورگیری عبّاس شاه ای دل‌یكی حصن امیرآباد در ملك چناران شد
امیرآباد ویران شد به یك جنبش ز جیش اوبه یك جنبش ز جیش او امیرآباد ویران شد
همه گردان جوشن‌پوش ایل زعفرانلو راشفاعت‌جو به گردن تیغ و اندر دست قرآن شد
بشد آن قلعه معمور ویران و در آن وادی‌یكی آرامگه برپا برای خیل غولان شد
حساب سال تاریخش همی شد خاوری جویاخرد گفتا امیرآباد فتح الباب قوچان شد

ذكر حركت موكب ظفر میعاد از امیرآباد و محاصره قلعه خبوشان و یورش غازیان ظفرنشان و آمدن رضا قلی خان به اردوی نصرت‌شأن‌

پس از آن‌كه رضا قلی خان ایلخانی داستان افتتاح قلعه امیرآباد را شنید، در كار قلعه خبوشان متوحّش گردید. اهالی قلعه‌جات حول و حوش را اناثا و ذكورا كوچانیده در شهر خبوشان جای داد و حسین قلی خان ولد خود را با یك هزار نفر سواره و شمخال‌چی به محافظت شیروان «1»، كه ده فرسخی خبوشان است، فرستاد. نجف قلی خان شادلو در ظاهر به اسم موافقت با رضا قلی خان و در باطن به جهت بروز خدمتی به دولت ابداركان، ولد خود جعفر قلی خان را كه داماد ایلخانی است، با معادل یك هزار نفر شمخال‌چی از طایفه شادلو به شهر خبوشان آورد و برج و باره و دروازه‌های شهر را كلا به ایشان سپرد و وصیتی كه لازم بود به جعفر قلی خان ولد خود كرد.
بالجمله، نوّاب نایب السلطنه در روز دوشنبه دویم شهر ربیع الاول با جیوش بحر خروش از دور امیرآباد حركت نمود و یك روز به جهت انضباط كار رادكان در آن‌جا
______________________________
(1). مجلس: «شروان»
ص: 820
توقف فرمود. ابراهیم خان كیوانلو خدمات شایان كرد و مجددا از احسان خلعت حكومت آن ولایت نام برآورد. یك‌صد نفر از تفنگچیان بلوك قهپایه ارض اقدس، مأمور به محافظت قلعه رادكان آمدند و موكب اشرف در روز چهارم شهر مزبور از دور رادكان حركت كرده در روز جمعه ششم وارد منزل طاس‌تپه دو فرسخی خبوشان شدند.
نجف قلی خان شادلو به علت وعده [ای] كه با جناب قائم‌مقام كرده بود، در روز یكشنبه هشتم شهر مذكور در منزل طاس‌تپه از شرف خاكبوسی دربار سركار ولیعهدی بر مراتب اعتبار و قدر افزود. نوّاب والا، مقدم «1» او را بغایت محترم داشت و همه روزه همّت بر بروز مرحمتی تازه می‌گماشت. حسین قلی خان ولد رضا قلی خان كه در شیروان بود، شب‌ها با جمعیتی از تركمانان و اكراد بی‌ایمان به دور اردوی والا آمده جسارتی می‌نمود، ولی از بخت بیدار شهریاری و سعی قراولان سركاری سودی نمی‌بخشود.
در روز سه‌شنبه دهم شهر ربیع الاول، آدمی از یارمحمد خان افغان كه با جمعیت افاغنه در غوریان توقف داشت، وارد درگاه والا گردید و عرایض كامران میرزا و یار محمد خان به نظر اشرف [456] رسید. خلاصه مضمون آن‌كه: هرگاه منظور والا اتلاف رضا قلی خان است، ما را از هواخواهی او چاره نیست و هرگاه مقصود اصلاح است، ما را نیز در این كار اقدامی وافی است.
حضرت والا، آدم او را زیاده از دو ساعت نگاه نداشت و جواب او را به این طریق نگاشت كه: ما را با رضا قلی خان سر سازش است نه میل كاوش، اگر شما را نیز میلی به اصلاح ذات البین است، شتافتن به این صوب فرض عین [خواهد بود].
بالجمله، روز پنجشنبه دوازدهم [ربیع الّاول] موكب والا از محل طاس‌تپه حركت كرده قریب به قلعه خبوشان اقامت دست داد و دست روزگار ابواب بلایی عظیم بر چهره رضا قلی خان برگشاد. ملاحسین كوچك سبزواری ساكن خبوشان به كرّات از جانب رضا قلی خان به اردوی والا آمد و رفت می‌نمود و جوابی بجز سپردن قلعه و آمدن مشار الیه نمی‌شنود. یار محمد خان افغان بعد از زیارت رقم اشرف و اطلاع از تسخیر قلعه
______________________________
(1). ملی: «مقام»
ص: 821
امیرآباد و آن نوع استیلای ولیعهد جلادت‌نهاد، عقل و هوش خود را بالمرّه باخت و جمعیت افاغنه را به صوب هرات راجع ساخت و خود با یك‌صد نفر از عمله خویش به عزیمت اردوی والا پرداخت. در یوم شنبه بیست و دویم شهر ربیع الاول وارد گشته در قرب سراپرده مبارك رحل اقامت انداخت. از جانب مرحمت جوانب التفات‌های گوناگون درباره خود دید و از بروز آن نوع التفات، قرین مباهاتی بی‌نهایات گردید.
امیرزاده بدیع الزمان میرزای صاحب اختیار استرآباد- كه از قرار نگارش مأمور به خدمت حضرت ولیعهد دولت بود- در روز پنجشنبه بیست و هفتم شهر مزبور با جمعیت سواره و پیاده استرآبادی و مازندرانی وارد گشته دست خدمت برگشود. پلنگ توش خان جلایر نیز از كلات وارد خدمت سعادت سمات شد و از وفور التفات خاطر اشرف، قرین مباهاتی بی‌نهایات آمد. معادل پنجاه نفر از آن بیگیان و ریش‌سفیدان طوایف سالور ساكن سرخس، با پیشكشی فراوان، از قبیل توسنان ختلی‌نشان و غیر آن وارد دربار شوكت‌نشان شدند و بعد از گذرانیدن پیشكش و دیدن احسان و خلاع دلكش به همراهی معتمدی چند به ارض اقدس شتافته تا مراجعت موكب منصور به توقف مأمور آمدند. به نوّاب امیرزاده خسرو میرزا اشاره شد كه ایشان را در مشهد مقدس موقوف دارند و اگر اراده عزیمتی نمایند، نگذارند.
خلاصه، چون رضا قلی خان در قلعه‌داری اصراری داشت، نوّاب ولیعهد زمان افواج قاهره را از اطراف قلعه خبوشان به محاصره برگماشت. سمت شرقی قلعه اردوی بزرگ را توقف دست داد و در سمت شمالی، حضرت بدیع الزمان میرزا با جمعیت استرآبادی و مازندرانی بار اقامت نهاد. سهراب خان گرجی غلام پیشخدمت با سرباز و توپخانه در سمت جنوبی كه برابر ارگ و كردمحله است، متوقف شدند و حسین پاشا خان مقدّم مراغه [ای] با فوج مراغه در سمت غربی خیمه اقامت زدند و افواج منصوره از اطراف آن معموره به لوازم قلعه‌گیری مأمور آمدند. نقّابان چابك‌دست به كندن نقب و مورچل اقدام ورزیدند و عرض و عمق مورچل به جایی رسید كه سه نفر سواره در پهلوی یكدیگر در آن می‌گردیدند و اهالی قلعه ایشان را نمی‌دیدند. سربازان جرّار و
ص: 822
توپچیان شرربار، سیبه و سنگر را تا كنار خندق بردند و اهالی قلعه را از آن تردستی به دست شحنه قلق و اضطراب سپردند. راه آمد و رفت بر اهالی قلعه چنان بسته گشت كه كار از نفس كشیدن نیز درگذشت.
در خلال این احوال، خبر ورود محمد حسن خان سالاربار با لشكر و خزانه و خلاع بی‌شمار رسید و نوّاب نایب السلطنة العلیّه در روز سه‌شنبه هشتم شهر ربیع الثانی عازم استقبال خلعت شاهانه گردید. در هنگام عبور از حوالی قلعه خبوشان مستحفظین آن قلعه عیّوق‌شأن به وادی بی‌شرمی تاختند و توپی به جانب تیپ سركاری انداختند.
دریای غضب قیامت لهب حضرت ولیعهدی متلاطم گردید و در همان بین، سواری به جهت اتمام حجت [457] به آن غول حصاری، محمد طاهر خان قزوینی معتمد نوّاب ركن الدوله علی نقی میرزا را با پیغاماتی عدوگداز روانه نزد رضا قلی خان گردانید و خود بعد از پوشیدن خلعت آفتاب به اتفاق حضرت سالار، به اردوی ظفركردار برگردید.
در همان روز، تنخواه انعامی اعلیحضرت شاهنشاه صاحبقران را در میان افواج قاهره قسمت نمود و بعد از مراجعت محمّد طاهر خان از نزد رضا قلی خان و استماع اجوبه ترّهات مانند آن نادان، لشكر قیامت‌اثر را به یورش امر فرمود. توپچیان آتش‌فشان، توپ‌های اژدردهان را به حواله بستند و از انداختن مهره‌های آتشین پی‌درپی، بنیان قرار قلعه‌گیان را درهم شكستند. رضا قلی خان نادان وقتی از خواب غفلت بیدار گردید كه از یك طرف، نجف قلی خان شادلو را كه با وی در كار مخالفت یار بود، در اردوی والا خدمت‌گزار و از یك طرف قلعه خبوشان را نیز در دست طایفه شادلو برقرار و جعفر قلی خان ولد نجف قلی خان را هم سركرده مستحفظین آن قلعه محكم‌حصار دید.
علاوه بر آن، خبر وصول محمد حسن خان سالاربار با خزانه و لشكر بی‌شمار، پشت او را شكست و از فرط حیرت، عقل را باخته متفكّرانه در زاویه خمول نشست. اهالی قلعه بر سر او هجوم آوردند و او را از مخالفت حضرت و قعود در آن حصار بی‌خاصیت منع كردند. ابواب چنان بلایی عظیم را بر روی خود بازدید و معتمدی نزد جناب قائم‌مقام و نجف قلی خان به اردو فرستاده، متمنّی چاره كار گردید. حضرات مزبوره به او پیغام دادند
ص: 823
كه: هرگاه سلامتی خود و اهل و عیال و اهالی قلعه را طالبی، سرقدم ساخته به اردوی والا خرام، و الّا مستعد بلا باش و السلام!
جناب قائم‌مقام نیز میرزا علی ولد اصغر خود را كه از جان شیرین عزیزتر داشتی، از فرط رعایت احترام به جهت رسانیدن این پیغام نزد او فرستاد و رضا قلی خان پیغامات مصلحین خیراندیش را سمع قبول برگشاد. چون دست خود را از هرگونه چاره بریده یافت، لهذا لاعلاج شمشیر بر گردن اندخته به اتفاق میرزا علی مزبور به معسكر فیروزی، اثر سركار والا شتافت.

ذكر افتتاح قلعه خبوشان و ورود نوّاب ولیعهدی به آن قلعه رفیع الشأن و انتظام امور آن سامان و مراجعت به ارض فیض‌بنیان و اوضاع اتفاقیه در آن عهد و اوان‌

بعد از خروج رضا قلی خان از قلعه خبوشان، میرزا علی ولد ارجمند قائم‌مقام، آن گمراه وادی ظلام را دلیل شد و او را با هزاران امید به اردوی ظفر تبجیل آورده از گرد راه به چادر جناب قائم‌مقام پناه برد و وجود خویش را به دست شحنه انصاف شاهزاده اسلامیان پناه سپرد. قائم‌مقام برحسب امر والا به حضور پرنور اشرفش دلالت نمود و در اوّل وهله «1»از ظهور التفات سركار ولیعهدی بر مراتب اعتبار افزود. قراولان احترام، حسب الامر شاهزاده خورشید غلام بر دور او جمع شدند و بزم محافظتش را پروانه شمع آمدند.
روز چهارشنبه نهم شهر ربیع الثانی كه فردای آن روز سعادت مبانی بود، نوّاب اشرف به عزم استحمام به شهر خبوشان نزول اجلال فرمود. حضرت منیت درّ جهان خانم، زوجه رضا قلی خان كه صبیّه نجف قلی خان شادلوست، موازی یك دست ملبوس تیرمه و ده طاقه شال كشمیری و ده رأس اسب و سی نفر شتر در سر حمّام پیشكش نمود
______________________________
(1). ملی و مجلس: «وحله»
ص: 824
و سام خان ولدش از منصب ایلخانی بر نام افزود. حضرت والا در ذهاب و ایاب، مستحفظین قلعه را كه از طایفه شادلو بودند، به دادن انعام از دست مرحمت ارتسام سرگرم ساخت و فوج سرباز خاصه متدرّجا پنج پنج و ده ده به دخول قلعه پرداخت.
بالاخره دروازه و بروج و باره را به این تدبیر متصرف شدند و كدخدایان و ریش‌سفیدان و سرخیلان ایل زعفرانلو به خدمت اشرف تشرّف جسته مورد الطاف بی‌كران آمدند.
بیست عراده توپ سواره و پیاده و ده‌هزار قبضه شمخال جزایر آماده و انبارهای غلّه و سرب و باروت و ایلخیان ایلخانی مبهوت به ضبط مقرّر شد و قلعه خبوشان به حكم ولیعهد والاشأن با خاك برابر آمد. حكومت ولایات [458] خبوشان و سر ولایت نیشابور و بام و صفی‌آباد جهان‌ارغیان را به نور محمد خان برادر جناب آصف الدوله مرحمت فرمود و ده روز صحیح بعد از ظهور این فتح ملیح، به جهت انجام بعضی از امور در خارج شهر خبوشان توقف نمود و مژده این لطیفه غیبی در روز شنبه چهاردهم شهر جمادی الاوّل در دار الخلافه جاویدمحل به رسالت محمد طاهر خان قزوینی به عرض حضرت صاحبقران بی‌بدل رسید و ضمیر منیر همایون از مسرّت‌افزون، مشحون گردید.
تاریخ فتح قلعه خبوشان از طبع مؤلّف سرزد و درین رساله به جهت یادگار مقرّر و محرّر آمد.
و هی هذه لمؤلفه:
عبّاس شه آن قوّت سرپنجه اسلام‌آن شه كه بود تیغش چون صاعقه جوشان
چون حصن امیرش ز قدر گشت میسّرآمد به خبوشان چو یكی رعد خروشان
نشنید كسی صوتی از وحشی و انسی‌گفتی كه خبوشان شده وادی خموشان
یك نفس نه یك لحظه در آن مخمصه برپای‌یك مرد نه یك لمحه در آن بادیه جوشان
حاكم هم از اندیشه مال و سر و ناموس‌افتاده در آن معركه چون باخته هوشان
هم آیه محرومی از آن واقعه بر لب‌هم باده نومیدی از آن میكده نوشان
زد دست توسل ز ره عجز و فقارت‌بر رشته تسبیح چو تسبیح فروشان
از گوش برون كرد همی پنبه غفلت‌داخل شده در دایره حلقه‌بگوشان
ص: 825 آن قلعه كه بودی هدف تیر حوادث‌شد مسكن هر طایفه از جوشن‌پوشان
پس كرد رقم خاوریش از پی تاریخ‌دائم ز ولیعهد بود ملك خبوشان بالجمله، صادق آقا نامی برادر بیگلر خان چاپشلو كه با رضا قلی خان در مخالفت متفق و در اردوی والا ظاهرا در خیل هواخواهان موافق بود، قبل از وقت، بعضی نوشته‌جات به ایلخانی نوشته، او را تحریك بر شبیخون نمود. از اتفاقات، نوشته‌جات او در مجره رضا قلی خان بیرون آمد و باعث ظهور غضب شاهزاده التفات مشحون شد. بعد از نمودن نوشته‌جات به او، تنش را از بار سر آزاد آوردند و نعش او را بر در چادر ایلخانی انداخته او را از مآل كار مخالفت آگاه كردند. خلاصه، حضرت والا را در باطن اراده عزیمت سرخس بود، لهذا در ظاهر قشون ركابی و آذربایجانی را مرخّص اوطان فرمود و در مخفی امر نمود كه از راه ولایت نیشابور به ولایت جام رفته و در آن دربند مجتمع گشته، منتظر حكم جدید باشند و در روز یكشنبه بیست و دویم شهر ربیع الثانی موكب فیروز را از دور خبوشان حركت واقع شد و روز پنج‌شنبه دویم جمادی الاول وارد ارض فیض بدایع آمد. سه روز بعد از ورود موكب ظفراندوز، رضا قلی خان تیره‌روز كه در ارك منزل داشت، به جهت استحمام بنای ضراعت گذاشت. بعد از مرخّصی به حمّامی كه در خیابان بالا و مشهور به حمّام معمارباشی است گرایید و پس از خروج از حمام قاصد فرار گردید. آدمی از مشار الیه طپانچه و شمشیری در خفیه به او داد و رضا قلی خان سوار گشته از راه خیابان فرارا روی به دروازه نهاد. سه نفر قراولی كه با او بودند، جلو اسب را از دست او ربودند؛ یكی را به گلوله طپانچه و دیگری را به زخم شمشیر از پای در انداخت و از اسب پیاده گشته دوان‌دوان به جانب بست روضه مقدّسه پرداخت. سایر سربازانی كه به زیارت می‌رفتند، ازین مقدمه آگاه گشته او را گرفتند. بعد از گرفتن صدمه زیادی به او زده، ریش او را از ریشه برآوردند و او را عور و برهنه به خدمت والا برده مراتب را عرض كردند. نوّاب والا از فرط مروّت ذاتی، جبّه مبارك را به او پوشانیده مجددا او را در ارك محبوس گردانیده، موازی پنجاه نفر سرباز به او موكّل كرد.
ص: 826

ذكر اوضاع ولایت سرخس و موجبات عزیمت نوّاب نایب السلطنه به آن ولایت و اوضاع واقعه در عرض راه‌

سرخس ولایتی است از توابع مرز خراسان و وطن تركمانیه سالور در آن سامان.
قصبه آن عظیم است و قلعه [ای] ضخیم و همواره پنج هزار خانوار از طوایف تركمانان سالور در آن ولایت مقیم. این طایفه منسوب به تولی خان بن چنگیزخانند و لقب او سالور خان بوده و همواره اوقات در میانه ایلات اتراك زندگانی می‌نموده است. در ایّام حكومت بیرامعلی خان [459] عزالدینلوی قاجار در مرو، چندین دفعه آن ولایت را تاخت و بنیان قرار ساكنین را زیر و زبر ساخت. در بدایت این دولت روزافزون كه سفر اوّل خراسان اتفاق افتاد، جماعت سالور كه دربدر بودند، به استدعای یورتی از دربار اقدس زبان گشودند و حسب الامر الاعلی به فراغ بال در آن سامان مكان نمودند.
بالجمله، جماعت مزبور به سبب بستگی به تولی خان جمیعا به قاعده تركمان، خود را بای می‌دانند و هرگز به عزیمت قتل و اسر به سمتی لشكر نمی‌رانند. از طوایف تركمانان تكه و ساروق مرو و یمر علی و علی ایلی و غیره همواره به صیغه مزدوری به آن ولایت می‌آیند و اسب از طایفه سالور عاریت گرفته اطراف ولایات خراسان را تاخت و تاز می‌نمایند. پس از مراجعت، نصف اسیر و مالی كه گرفته‌اند به سرخسی می‌سپرند و نصف دیگر را خود برداشته به اوطان خویش می‌برند. پیوسته تجّار اسیرفروش از اویماقات هزاره و جمشیدی و تایمنی و تیموری در ولایت سرخس به تحصیل منافع می‌كوشند و اسرای شیعه را از ساكنین آن ولایت و سایر طوایف غریب خریداری كرده و به اطراف تركستان برده، می‌فروشند. در حقیقت، ولایت مزبور، بندرگاه اسیران هر دیار است و دائم الاوقات، بنده و برده و تجّار اسیردار در آن دیار بی‌شمار. خود طوایف سالور نیز اكثر اوقات در ولایات خوارزم و خراسان به تجارت اسب و پوست بخارایی و غیره مشغولند و قانون تجارت در میان ایشان معمول. چون چهل سال بود كه آن ولایت آسیبی ندیده بود، لهذا روزبه‌روز بر دولت و ثروت ایشان می‌افزود. پول آن غولان را پیلان توانا از حمل و نقل عاجز بودند و به سبب كثرت تجارت و اسیرفروشی همواره
ص: 827
جوال جوال پول بر روی هم انبار می‌نمودند.
قبل ازاین از قرار نگارش در باب استخلاص اسرای شیعه از جانب معدلت جوانب شاهنشاهی به نوّاب ولیعهد دوران فرمایشی به صدور پیوست، لهذا درین اوقات امتثال فرمان دارا را به استخلاص ولایت سرخس و اسرای مسلمانان كمر همّت بست. در اوقاتی كه محمد خان قرائی از قرار نگارش در شهر مشهد مقدّس تصرف نموده بود، ابراهیم خان بیگلربیگی هزاره را كه مخذولا و معزولا در نزد او می‌زیست، به استمالت ایل هزاره نامزد نمود. مشارالیه مبلغ یك هزار تومان است از جماعت سالور سرخس خریداری نمود و چون تنخواهی موجود نداشت، ایل و عیال و عروس خود را گرو داده و جمعی سوار آماده كرده روی به ایل هزاره آورد. اسكندر خان برادرزاده‌اش با شیر محمد خان اسب‌ها را از مشار الیه گرفته، او را بی‌نیل مرام راجع ساختند و طایفه سالور سرخس در عوض تنخواه خویش به نگاهداری اهل و عیال او پرداختند.
محمد حسن خان ولد ابراهیم خان كه كوچكش در درست سرخسیان بود، به دربار شوكت‌مدار نوّاب نایب السلطنه آمده خلاصی عیال خویش را استدعا نمود.
بالجمله، حضرت والا بعد از مراجعت از فتح خبوشان، مدت ده روز در شهر مشهد مقدس توقف فرمود و یورش به ولایت سرخس را تداركی به سزا نمود. در ظاهر، صلای عزیمت به ولایت هرات درداد و روز یكشنبه دوازدهم شهر جمادی الاوّل از ارض خلد محل حركت نموده روی به ولایت سرخس نهاد. ریش‌سفیدان ایل سالور را كه از قرار اظهار در دور خبوشان به حضور پرنور آمده بودند، در مشهد مقدس گذاشت و آنچه لشكر از ركابی و آذربایجانی و خراسانی و توپخانه و غیره آماده بود، به همراه برداشت و روز پنجشنبه شانزدهم به منزل آق‌دربند رسید و لشكر مأموره از دور خبوشان در آن منزل به اردوی والا [460] ملحق گردید. مهدی قلی خان و محسن خان برادران محمد خان قرائی با سیصد نفر جمعیت در آق‌دربند به شرف ركاب‌بوسی مشرّف آمدند و از ظهور الطاف شامله مورد انواع عزّ و شرف شدند. حضرت والا به قانون سپاهی‌گری، افواج قاهره را از سواره و پیاده نظام و غیر نظام چهار قسمت فرمود و هر قسمتی را به عهده احدی محوّل نمود. نوّاب امیرزاده طهماسب میرزا را با سواره شاهیسون و افشار
ص: 828
خمسه و قراگوزلو، قراول لشكر منصور كرد و خود با سواره و پیاده مازندرانی و استرآبادی، كه ابواب جمع نوّاب بدیع الزمان میرزا بودند، به انضمام هزاره‌جات سمنانی و دامغانی از عقب نوّاب طهماسب میرزا روی به راه آوردند. موازی دو هزار سوار خراسانی به سرتیپی جعفر قلی خان ولد نجف قلی خان شادلو را قرار داد فرمود كه پنج فرسنگ در عقب تیپ بزرگ حركت نمایند و نوّاب امیرزاده اعظم محمد میرزا را با افواج نظام و سواره آذربایجانی و توپخانه صاعقه مبانی مقرّر نمود كه به اتفاق سهراب خان گرجی غلام پیشخدمت باشی معادل پنج فرسخ در عقب تیپ جعفر قلی خان، پای استعجال برگشایند. با عزمی چست و نیّتی درست به همین آیین از آق‌دربند حركت نمود و همه جا منزل به منزل رانده در روز سه‌شنبه بیست و سیم شهر جمادی الاول در عرصه سرخس نزول اجلال فرمود. در پل خاتون موازی سیصد نفر از جماعت ساروق مرو، كه به تاخت قائنات رفته، اسیر و مال فراوان گرفته بودند، به تیپ نوّاب امیرزاده اعظم محمد میرزا برخوردند و سهراب خان گرجی با سواره آذربایجانی، ایشان را تعاقب نموده و به قلب جعفر قلی خان رسانیده به او سپردند. جعفر قلی خان نیز با سواره خراسانی از تعاقب ایشان تاخت تا همه را با اسیر و مال در دور سرخس وارد اردوی والا ساخت. از طالع بی‌زوال شاهنشاهی، جمیع آن سیصد نفر دستگیر آمدند و از سرافشانی سربازان نظام كلّا عرضه قمه و سرنیزه و شمشیر شدند. اسرای قائنات به همراهی معتمدین روانه اوطان خود گردیدند و صاحبان اموال نیز به مال منهوبه خویش رسیدند.

ذكر یورش بردن به قلعه سرخس و افتتاح آن قلعه و قتل و اسر و نهب فراوان و فرستادن اسرای شیعه و تركمان به ارض فیض‌بنیان و اوضاع اتفاقیه از طالع بی‌زوال شاهنشاه دوران‌

بعد از آن‌كه لشكر منصور از اموال تركمانان مغرور، بر اسب و اسلحه و ادوات «1»
______________________________
(1). ملی: «ادواب»
ص: 829
حرب از هر قبیل افزودند، برحسب امر ولیعهد دوران، عزیمت یورش قلعه سرخس را همت نمودند. علی الصباح نوّاب طهماسب میرزا با معادل دو هزار سوار به عزم قراولی از اردوی والا بیرون خرامید و قدری كه از معسكر ظفراثر دور گردید، جمعی از سواره سالور سرخس كه در قلعه بودند، به عزم دستبرد لشكر فیروز برآمده با نوّاب معزی الیه ملاقات نمودند. گیر و داری صعب فی ما بین ایشان دست داد و دست روزگار ابواب بلا بگشاد. برخی از سواران ابواب جمعی نوّاب امیرزاده از جان گذشتند و بقیه جنگ [و] گریزكنان وارد اردو گشتند. نوّاب امیرزاده اعظم ولیعهد ثانی محمد میرزا در همان ساعت از گرد راه در رسید و حسب الامر والا بر سر تركمانان مزبور تاخته، ایشان را متفرّق گردانید. روز دیگر حضرت والا پیاده نظام و توپخانه با احتشام را به سركردگی سهراب خان گرجی به یورش قلعه سرخس فرمان داد و مشارالیه به انداختن مهره‌های آتشین توپ و خمپاره، بنیاد قرار قلعه گیان را بر آب نهاد. اهالی قلعه، تدبیری كه در آن بلای ناگهان اندیشیدند این بود كه، هرچه از اسرای شیعه از اناث و ذكور و صغیر در قلعه سرخس جمع بودند، همه را در دور خاكریز قلعه جای داده، ایشان را هدف تیر بلا نمودند. لشكر منصور به این سبب دست از كاوش برداشتند و اهالی قلعه نیز بنای سازش گذاشتند. بالی محرم بهادر نام معروف به قراول‌باشی و آدینه قورت خان سالور به اتفاق نسوانی كه شوهران ایشان از قرار نگارش در ارض اقدس به گروگان بودند، روی ضراعت به اردوی والا نمودند. بالی محرم بهادر قراول‌باشی [461] متعهّد انجام كار قلعه گردید و نسوان مذكوره ملتزم ردّ كردن اسرای شیعه. اولیای آن سركار شوكت‌مدار، نسوان مزبوره را در اردو موقوف گذاشتند تا آن‌كه اهالی قلعه اسرای شیعه را كه قریب به سه هزار نفر بودند روانه معسكر والا داشتند. بالی محرم بهادر و آدینه قورت خان به جهت استمالت اهالی قلعه مراجعت كردند و باز آن خیره‌سران سر به طغیان برآوردند.
در این دفعه، دریای غضب ولیعهدی به جوش آمد و از اطراف آن قلعه توپ‌های تندر فغان به خروش. سربازان جرّار آذربایجانی و توپچیان شرربار صاعقه‌مبانی بدون ترتیب سیبه و سنگر و كندن نقب و مورچل تكبیرگویان به یك دفعه، روی به یورش آوردند و از یمن طالع فیروز صاحبقران ظفراندوز در لحظه [ای] آن قلعه عیّوق‌شأن را
ص: 830
مسخّر كردند. در مدت یك ساعت صحیح، تیغ انصاف دلاوران، غوغای آن جمع بی‌ایمان را قطع و فصل نمود و بالی محرم بهادر قراول‌باشی نیز كه قاصد خدمت بود در میان مغلوبه از ضرب سربازان پای به دیار سقر گشود. سربازان و توپچیان و آحاد لشكر از پیاده و سوار، بعد از منع از قتل، دست جلادت به نهب و غارت برآوردند و اموال آن قلعه را از پنهان و آشكار یغما كردند. از قراری كه به تحقیق پیوست، اكثری از توّابین سربازان و توپچیان معادل یك هزار تومان یا كمتر یا بیشتر كسیب داشت و نظر همّت والا، دست تصرفی بر آن نگذاشت. سه هزار خانوار سالور با اسبان خاصّه سرخس، كه تخمینا سیصد رأس می‌شد، در قسمت نصیب نوّاب اشرف را كسیب آمد و بقیه اموال ایشان از صامت و ناطق، لشكر ظفر موافق را نصیب شد. كوچ و عیال و عروس ابراهیم خان هزاره را صحیحا سالما مستخلص ساخته به دست محمد خان ولدش سپردند و برحسب امر والا قلعه سرخس را خراب نموده با خاك مساوی كردند.
غربای اطراف از تكه و ساروق و یمرلی و علی ایلی و غیره و تجّار اویماقات جمشیدی و تایمنی و هزاره و تیموری كه به سبب تاخت و تاز حول و حوش و خرید و فروش اسرای مسكین در سرخس و از روی عدد چهار صد و پنجاه نفر بودند جمیعا را اسرای شیعه حسب الامر والا به ضرب كارد و قمه و خنجر و ساطور و سوزن و دندان پاره پاره نمودند. معادل یك هزار و پانصد نفر از سواره ساروق مرو كه به امداد سرخسیان می‌آمدند، در عرض راه این خبر را شنیده مأیوسا روانه اوطان خود شدند.
چون در ارض اقدس غلای غلّه وفوری داشت، لهذا نوّاب اشرف آذوقه سرخس را كلّا به حمل دوابّ سرخسیان به مشهد مقدّس فرستاد و بلای غلا به سبب این حسن تدبیر روی به نقصان گذاشت. سه هزار اسیر شیعه و سه هزار خانوار تركمانان سرخسی را به سرداری جعفر قلی خان شادلو و سركردگی مصطفی قلی خان سمنانی و سواره خمسه و هزاره‌جات سمنان و دامغان به ارض اقدس فرستادند و از ظهور این جلادت و مردانگی، ابواب بهجت و شادمانی بر چهره اهالی شیعه برگشادند.
روز سه‌شنبه سیزدهم شهر ربیع الثانی، اسرای شیعه به خارج ارض اقدس رسیدند و جمیع فضلا و سادات و پیشوایان اهل اسلام و اهالی آن شهر از خواص و عوام
ص: 831
به استقبال گراییدند. صاحبان آن اسیران كه از دور و نزدیك به همین امیدواری جمع بودند، هریك اسیر خود را گرفته، دعاگویی‌ها به دولت قاهره نمودند. جناب مجتهد دوران میرزا هدایت الله در مصلّای خارج شهر با اهالی آن ولایت از غریب و بومی و اسرای شیعه نماز ظهر و عصر را ادا نمودند و پس از ادای نماز بر فراز منبر رفته و دولت جاوید آیت را دعاها گفته، صدای گریه شادمانی و خنده كامرانی ایشان را ملائكه هفت آسمان شنودند. در خارج شهر و پس از ورود، شور روز رستاخیز در آن دیار پدید آمد و این نیكنامی تا قیام قیامت نصیب دولت پایدار شد. اسرای شیعه هریك روانه اوطان خود شدند و اسرای تركمانان برحسب امر نوّاب ولیعهد زمان موافق بنیچه در بلوكات و دهات حول و حوش قسمت آمدند.
مژده این فتح نمایان در روز یكشنبه بیست و چهارم شهر جمادی الثانی به رسالت حضرت قلی خان [462] شاهیسون دویرن غلام پیشخدمت در دار الخلافه طهران به عرض شاهنشاه زمان رسید و اولیای دولت قاهره را از ظهور این الطاف لاریبی، عیدی بزرگ ظاهر گردید.
تاریخ فتح قلعه سرخس و استخلاص اسرای شیعه و غیره و وصول ایشان به ارض اقدس، یك رباعی و یك مثنوی از كلك مؤلف تراوید و به جهت یادگار در این صحیفه ثبت گردید.

رباعی در افتتاح قلعه سرخس‌

چون خنگ ولیعهد شد اندر تك و تازبگرفت سرخس و برد گردونش نماز
زد خاوری از برای تاریخ رقم‌از سعی ولیعهد سرخس آمد باز تاریخ وصول اسرا مثنوی:
ولیعهد چون شد به توران زمین‌بدو خواند افراسیاب آفرین
هزاران اسیر از سرخسی ستاندپس آنگاه تا ارض اقدس رساند
ص: 832 هزاران سعادت‌وش و بت‌پرست‌خود از شیعه و سنّی آمد به دست
جهاندند خنگ سعادت ز جوی‌به ارض مقدّس نهادند روی
پس آزاد دربند معتاد شدبسی بنده از بند آزاد شد
چو شد آن اسیر از سرخس اسپری‌خرد خواست تاریخش از خاوری
در آن عرصه دار و گیر سرخس‌بگفتا بیامد اسیر سرخس [مصرا] ع:
چنین كنند بزرگان چو كرد باید كار

ذكر حركت نوّاب نایب السلطنه از سرخس و فتوحات قلعه‌جات تربت حیدریه و محمودآباد و سایر اوضاع اتفاقیه تا ورود به ارض روضه رضویّه‌

بعد از فتح ولایت سرخس و كوبیدن قلعه آن، نوّاب نایب السلطنة العلیّه به جهت روانه كردن اسرای شیعه و تركمان و فرستادن آذوقه سرخس به ارض فیض بنیان، مدت ده روز در آن‌جا توقف فرمود و «1» پس از آن، روی سعادت به منزل آق‌دربند نمود. هشت روز متوالی نیز در آن منزل اقامت یافت و نوّاب بدیع الزمان میرزا را [447] با رتبه مصاهرت خویش و سواره و پیاده سپاه ظفركیش به رجعت استرآباد مرخّص فرموده، جمعیتی هم كه آذوقه سرخس را به ارض اقدس برده بودند، مراجعت نموده، به آدابی شایان به صوب ولایت جام شتافت. از اتفاقات در آن اوقات، از شدت برودت هوا، آسمان لباس سنجاب و قاقم بر سر كشیدی و پرویزن سحاب همواره دانه‌های قطرات منجمد و غیر منجمد بر فرق خاكیان باریدی. حضرت ولیعهد فلك‌مهد در آن شدّت برف و سرما، لشكر فیروز را چنان حركت دادی كه احدی از آحاد لشكری تعطیل را در عقب بایستادی. خلاصه، در اواخر شهر رجب المرجب به منزل محمودآباد جام رسید و در همان ساعت ورود، قلعه مزبوره، كه در تصرف كسان محمد خان قرائی بود، بلامانع
______________________________
(1). ملی:- «و»
ص: 833
مفتوح گردید.
محمد خان خود را اسیر سرپنجه استیلای نوّاب ولیعهد نامدار دانست و با آن‌كه در باطن سر مخالفت داشت، [اظهار آن] نمی‌توانست. تبین این مقال آن‌كه، سه قلعه دولت‌آباد و سنگان و زاوه را قبل از وقت، تداركی بسزا كرد و مستحفظین معتمد در آن‌جا نشانیده، اموال اندخته خود را كلّا از تربت حیدریه حركت داده در قلعه سنگان جمع آورد. منظورش این بود كه هرگاه نوّاب نایب السلطنه قلعه تربت را به غلبه تصرف نماید، مشارالیه در یكی از آن قلاع ثلاثه پناه برده، شاید چندی از دستبرد لشكر منصور بر آساید. مهدی قلی خان و محسن خان برادرانش كه از قرار نگارش در هنگام عزیمت سرخس به ركاب اشرف پیوستند، به سبب مخالفتی كه در باطن با او داشتند، در جزو كمر همت بر استیصال و اضمحلال او بستند. به لطایف الحیل اوّل ایل قرائی را كلّا با او مخالف ساختند و ازین حسن تدبیر در حضرت والا به اظهار خدمت و صداقت پرداختند.
نوّاب اشرف پس از افتتاح قلعه محمودآباد، حكومت جام و باخرز را به ابراهیم خان بیگلربیگی سابق ایل هزاره مرحمت فرمود و جمعی را در قلعه‌جات آن دو ولایت مستحفظ نموده، از آن‌جا پای همّت به جانب تربت حیدریه برگشود. نوّاب امیرزاده محمد میرزا را قراول لشكر منصور كرد و معزی‌الیه همه جا یك منزل در جلو آن حضرت روی به منزل مقصود آورد. محمد خان قرائی كه در تربت بود، هوای مردم را با خود بطوری دیگر ملاحظه نمود [و] از فرط وحشتی كه او را دست داد، از بلده تربت بر آمده دو روزی در قلعه سنگان بار اقامت نهاد. عقیده ایل خود را در باطن چنان دید كه هرگاه خود عازم و وارد اردوی والا نشود، متعلّقانش او را گرفته با دست بسته خواهند برد و حسن خدمتی از خود در آن حضرت ظاهر خواهند آورد. از این‌كه دست خود را از هرگونه چاره [ای] بریده یافت، لهذا با چهل و هفت سوار از قلعه سنگان برآمده در چمن هفت چشمه باخرز به خدمت [463] نوّاب امیرزاده اعظم محمد میرزا شتافت.
چون به سبب خلف وعده [ای] كه در باب شرفیابی خود با جمعیت به دور امیرآباد و خبوشان كرده بود، خجالت و وحشتی كامل داشت، بنابر آن به شفاعت نوّاب امیرزاده
ص: 834
روی ضراعت به موكب مسعود ولیعهد ظفر آمود گذاشت. فی‌مابین هفت چشمه و قلعه اسكندرآباد به ركاب اشرف مشرّف و از ظهور التفات شامله، قرین انواع عزّ و شرف شد.
حضرت والا را با شوكتی تمام و ابّهتی مالاكلام وارد تربت‌حیدریه ساخت و در دو سه روزه ورود، به ترتیب انواع پیشكش و طوی‌های دلكش پرداخت.
دو قلعه دولت‌آباد و زاوه را، كه دو محكمه سخت است، كس فرستاده به تصرف گماشتگان سركار ولیعهد نامدار داد و در باب قلعه سنگان كه اموالش كلّا در آن بود، بنا را به دفع الوقت نهاد. در خلال آن احوال، معتمدی از جانب جناب كامران میرزای فغان والی هرات به دربار ولیعهد نامدار گرایید و نوشته‌جاتی كه محمدخان به كامران میرزا در باب كار مخالفت نوشته بود، به رسالت فرستاده مزبور، به نظر مبارك نوّاب اشرف رسید. خلاصه مضمون این‌كه: عزیمت حضرت ولیعهد جلالت‌مهد به این ولایات، نه همین منظور استیصال این صداقت آیات است، بلكه منظور كلّی عزیمت هرات. چون ایل قرائی با من سر مخالفت دارند، چنان می‌دانم كه عن‌قریب مرا به دست دشمن گذارند؛ بهتر آن‌كه شما جمعی از افاغنه را به ولایت تربت روان سازید كه مستحفظ قلعه‌جات متعلّقه به من شوند، من هم فوجی از ایل قرائی را كه از ایشان مطمئن هستم به هرات فرستاده، به حراست قلعه‌جات سركار روند، شاید به این وسیله توانیم دست تعدّی گماشتگان حضرت ولیعهدی را از این دو ولایت كوتاه سازیم و طرفین به حمایت یكدیگر به حراست ولایات خویش پردازیم. بالجمله، كامران [میرزا] فرستادن نوشته‌جات مزبور را به خدمت والا نوعی از صداقت و ارادت فهمید و به تصوّر این‌كه شاید آن بلای ناگهانی را از خود دافع آید، این نوشته‌جات را گسیل گردانید.
محمد خان از كیفیت اطلاع نوّاب والا از این داستان آگاه شد و از فرط وحشت و اضطراب عازم فرار گشته، قاید مخالفت را علانیه همراه آمد. سركار ولیعهد مروّت آیت كه به جز مرحمت درباره او منظوری نداشت، لاعلاج او را گرفته بندش بر پا گذاشت.
چون از برادران او محسن خان و مهدی قلی خان در چنین حالتی، اطمینان، خلاف قانون ملكداری بود، لهذا لابدّا ایشان را نیز از راه مصلحت محبوس نمود. قلعه سنگان را كه
ص: 835
اموال محمد خان كلّا در آن بود، تصرف كرد و اندوخته موروثی و مكتسبی او را كه فزون از حوصله اوهام می‌نمود، به حیطه ضبط و ربط درآورد. حكومت ولایات تربت و برسن «1» و كدكن و محولات و سرجام، به سهراب خان غلام پیشخدمت‌باشی مرحمت شد و اختیار كار ابراهیم خان هزاره و ولایات جام و باخرز نیز از راه حزم و احتیاط، به مشار الیه عنایت آمد. مصطفی قلی خان سركرده هزاره سمنانی را كه خدمات شایان در آن سفر كرده بود، قرین التفاتی كامل نموده با جانبازان سمنان و دامغان مرخّص فرمود.
جناب محمد حسین خان سالاربار را هم كه در ارض اقدس توقف داشت، احضار كرده معزی‌الیه پس از بروز تفقّدات سركار ولیعهدی، مقضیّ المرام مرخّص گشته روی سعادت به دار الخلافه طهران آورد. بعد از انتظام كار آن [464] ولایات و مرخّصی حضرات، برادران محمد خان را از حبس برآورده و خود مشارالیه را محبوسا با خود برداشته عازم ارض فیض قرین گردید و در اواسط شهر شعبان المعظمّ به آن مكان سعادت تضمین رسید.
محمّد خان قرائی را در ارك مشهد مقدّس با رضا قلی خان ایلخانی محبوسا همخانه و همزانو داشتند و كارگزاران آن سركار شوكت‌مدار برحسب امر ولیعهد مروّت‌شعار، شبان و روزان همّت بر مرمّت احوال ایشان گماشتند. مژده فتح قلعه تربت و گرفتاری خان خیانت‌آیت در اواخر شهر شعبان المعظّم در دار الخلافه طهران به عرض شاهنشاه اعظم رسید و ضمیر منیر همایون از تدابیر صائبه فرزند كامران بغایت شادمان گردید. تاریخ فتح قلعه تربت از كلك مؤلف ارادت آیت تراوید و یادگار را در این صحیفه ثبت گردید.
لمؤلفه:
حاكم تربت یك چند محمد خان بودبا غلامان در شه به صداقت انباز
نفس امّاره بزد راه مر او را و نمودطایر صدق وی از بام ارادت پرواز
باب آن قلعه محكم به جهان بست و نشست‌تا چه زاید پس ازین از فلك شعبده‌باز
______________________________
(1). احتمالا بردسكن
ص: 836 آتش خشم شهنشاه برافروخت ز كین‌خصم ازین حادثه افتاد به صد سوز و گداز
حكم فرمود به فرزند گرامی كه كنددفع این واقعه از همّت دریا دمساز
نایب ملك شهنشاه ولیعهد رشیدراد عباس شه آن داور انصاف طراز
رفت و بگرفت مر آن قلعه محكم‌بنیان‌زین چنین فتح طرازنده جهان پرآواز
شد گرفتار هرآن‌كس به محمد خان یارجمله در محبس شهزاده فرخنده‌نواز
پشت آن ناحیه بل پشت خراسان لرزیداز چنین فتح كه دارد شرف فتح حجاز
فتح آن قلعه چو شد خاوریش گفت به سال‌باب تربت ز ولیعهد جهان آمد باز

ذكر قرار و مدار كار هرات با یار محمد خان افغان و آمدن ایلچیان خوقند و روانه شدن به درگاه فلك پیوند

قبل ازین نگارش یافت كه، یار محمد خان افغان وزیر كامران میرزای والی هرات در دور خبوشان به دربار عزّ و شأن و شرفیابی خدمت ولیعهد دوران شتافت. چون آمدن او از جهت انجام كار رضا قلی خان ایلخانی بود، لهذا بعد از اتمام كار خبوشان و گرفتاری آن نادان رجعت به صوب هرات را عزیمت نمود. از قرار فرمایش شاهنشاه تاجدار، نوّاب ولیعهد كامكار را منظور نظر این بود كه، بعد از تمشیت امورات داخلی مملكت خراسان به انجام مهام خارجی از قبیل كار خوارزم و هرات، پنجه دلیری گشاید و به هر طریق كه ممكن آید، فرمانروایان و حكّام و اهالی آن صفحات را مطیع و منقاد نماید.
این یار محمد خان از امرای معتبر افغان و در نزد كامران میرزا وزیری نامدار و كامران بود و در دور خبوشان اصراری فراوان در باب مرخّصی خود می‌نمود و مظنون این بود كه بدون رخصت، بارگی مراجعت به جانب هرات راند و اموراتی كه منظور نظر است در عقده تعویق ماند و شاه‌پسند خان افغان نیز كه با كامران میرزا مخالفت داشت، در آن اوقات از ولایات سبزوار و فراه روی به اردوی ولیعهد جلالت همراه گذاشت. به
ص: 837
كارگزاران دربار والا چنین عرض نمود كه: هرگاه حضرت اشرف والا، یار محمد خان را در دربار عزّ و شرف موقوف دارد، كامران میرزا ناگریز است كه بنائی درست در كار خدمت و صداقت گذارد؛ بنابر آن موازی پنجاه نفر قراول نظام، در ظاهر به صیغه احترام و در باطن به سبب احتیاط از فرار آن افغان بدفرجام به محافظتش برگماشتند و تا زمان مراجعت سركار ولیعهدی از فتح تربت حیدریه، مشار الیه را چه در شهر مشهد مقدس، چه در اردوی اقدس موقوف داشتند.
كامران میرزا كه در بدایت حال، داستان گرفتاری او را شنید، چون ترخیص چنان وزیری را به ضرب و زور در قوه قدرت نمی‌دید، لهذا عامل عمل تدبیر و تزویر گردید.
معتمدی دیگر را با پیشكشی مختصر به خدمت والا فرستاد و حقّه تزویر را به این آیین سرگشاد كه: «یار محمد خان را چون در مملكت هرات به سبب وفور استیلا بر رعیّت و رعات مخلّ كار خود دیدم، لهذا مشار الیه را به بهانه معهود روانه درگاه والا گردانیدم؛ اكنون توقّع دارم كه مشارالیه را در آن حضرت موقوف دارند و هرگاه اراده مراجعه نماید، نگذارند.» منظورش ازین استدعا آن بود كه حضرت ولیعهد كامكار، یار محمد خان را با كامران میرزا دشمن دانند و اگر همه به جهت اخلال در كار هرات باشد، مشار الیه را از آن دربار برانند. یار محمد خان نیز مطلب باطنی كامران میرزا را از مضمون نوشته یا از پیغام فرستاده، دریافت كرد و از روی حیله و تزویر، همان تمنّای ظاهری كامران میرزا را دست‌آویز دشمنی خود با او كرد و تعهدات در انجام كار هرات به عمل آورد. ظهور این خدمت را موقوف به مرخّصی خویش ساخت [465] و در باب مراجعت به صوب هرات به ابرام و اصرار پرداخت. نوّاب ولیعهد فطانت‌مهد از فرط فراست منظورات آن امیر و وزیر را از بروز این استدعای مختلف دریافت فرمود و در محافظت خان مزبور تأكیدات زیاد بر زیاد نمود. بعد از فتح تربت‌حیدریه، عزیمت هرات را داشت، ولی به سبب شدّت سرمای زمستان و كثرت برف و باران و عدم آذوقه به جهت مصارف سپاه ظفراركان بنا را به وقت دیگر گذاشت. پس از مراجعت از فتح تربت، داستان قرار و مدار كار هرات را با یارمحمد خان به میان آورد و مكنونات ضمیر
ص: 838
منیر را به این سیاق بیان كرد كه: «در ازمنه سالفه، ولایات متصرّفی افاغنه همواره در تصرّف سلاطین با تمكین ایران بوده و پیوسته حكّام ایشان در آن ولایات حكمرانی می‌نموده‌اند. طوایف افاغنه در سلك ایلات هندوستان و جمعی از ایشان كه در ولایات هرات و قندهار و كابل و غیره توقف داشته‌اند، باج‌ده و خراج‌گزار «1» سلاطین ایران بوده‌اند. پس از قتل نادرشاه افشار، احمد خان ابدالی، برخلاف یاسا و نظام، از روی تقلّب «2» و تزویر تمام بر آن ولایات تسلّطی كامل یافت و نام شاهی بر سر اسم نهاده به وادی خودسری شتافت. امرای زندیه قدرت تسخیر هرات و سایر آن ولایات و تدمیر آن جماعات را نداشتند و این كار را معوّق گذاشتند. سلطان شهید- انار الله برهانه- كه قدرت همه كار را داشت، تأثیرات قضا او را در این دار فنا نگذاشت. شاهنشاه صاحبقران هم در مدّت دولت ابداركان به كار جهاد با كفّار روسی‌نژاد مشغول بود كه اقدامی ملوكانه درین كار نفرمود. اكنون از فیض فضل باری و بخت بلند شهریاری، مهمّات دین و دولت آراسته و خلاف‌هایی كه فی‌مابین ممالك كفر و اسلام بود، از میانه برخاسته [است]. من كه ادنی چاكری از درگاه معلّی هستم، برحسب امر اعلی، بر طلب ملك موروث كمر همّت بستم.
علاوه بر این فقرات، از ولایات كابل و قندهار فرستادگان متواتره و عرایض متكاثره به درگاه اقدس همایون به استدعای تعیین چاكری از درگاه معدلت مشحون و سپاهی نصرت مقرون فرستاده‌اند و شاهد این مدّعا آن‌كه، اینك حسین علی خان و بهبود خان جوانشیر فرستادگان قزلباشیه «3» كابل، در دربار ما به جهت همین استدعا حاضرند. كوتاهی سخن، یا باید كامران میرزا «4» با جمیع اهل و عیال شاهراه درگاه مجرّدپناه شاهنشاه فلك‌بارگاه را قدم از سر سازد و به تخلیه ولایات هرات و غیره پردازد، یا مثل سایر فرمانروایان و حكّام ممالك محروسه سلطانی مالیات و صادریّات ولایات متصرفی را به گردن گرفته و سكّه و خطبه را نیز به نام اعلیحضرت شاهنشاه اسلامیان پناه درپذیرفته، به جهت اطمینان امینان دولت خداداد، كوچ و پسر و دختر خود را به صیغه گروگان فرستاده،
______________________________
(1). ملی و مجلس: «خراج‌گذار»
(2). مجلس: «تغلّب»
(3). ملی: «قزلباشید»
(4). ملی و مجلس:+ «را»
ص: 839
در سالیان دراز، انجام هر خدمت مقرّره از جانب اولیای دولت جاوید طراز را مهیّا و آماده باشد تا ملك‌زادگان اعظم را به منزله برادری خجسته سیر آید و به سبب وفور صداقت و ظهور خدمت، روزبه‌روز بر مراتب اعتبار و شوكت بیفزاید. هرگاه هیچ‌یك ازین شقوق دوگانه را به گردن نگیرد و نصیحت ناصح مشفق را در نپذیرد، منتظر باشد كه عن قریب با همین سپاه ظفر نصیب بر سر هرات خواهیم تاخت و از فیض فضل جناب اقدس الهی و یمن اقبال بی‌زوال شاهنشاهی، بنیان شوكت او را زیر و زبر خواهیم ساخت.»
یار محمد خان افغان از استماع این فرمایشات غضب اركان، عنان صبر و شكیبایی را از دست داد و به خیال تدبیر كار افتاد و «1» بالاخره بعد از گفت و شنید بسیار، برحسب امر نوّاب ولیعهد نامدار و تصدیق آن افغان نابكار، مقرّر شد كه یك نفر از معتمدین و محارم یار محمد خان به صوب هرات پای استعجال برگشاید و بعد از ادای تكالیف مقرّره و صدور جواب از كامران میرزا، مراتب را عرضه داشت نماید تا موافق مصلحت دولت، كاری كه باید به عمل آید و فرمایشات صاحبقران معدلت‌اركان را موقوف و معطّل ننماید.
خلاصه، معتمد مزبور در اوایل شهر شوّال المكّرم به صوب هرات پای برگشود [466] و یار محمد خان به طوری كه بود، در دربار ولیعهد شوكت‌مدار توقف نمود. چون مدّت دو سال متجاوز بود كه افواج قاهره آذربایجانی در سر خدمت و از وطن مهجور بودند، لهذا كارگزاران حضرت ولیعهدی یك فوج خاصّه را نگاهداشته، بقیه را مرخّص وطن نمودند. نوّاب خسرو میرزا كه به همراهی ایشان مأمور بود، مقرّر شد كه در هنگام بهار به جهت یورش به جانب هرات چند فوج دیگر را تدارك دیده [و] مباشرین آذربایجان [را] روانه دار الملك خراسان سازند تا به هر خدمت كه مأمور آیند، بپردازند.
بالجمله، قبل از مراجعت نوّاب نایب السلطنه از تربت حیدریه، عبد الرحمن بیگ نامی از جانب محمد علی خان والی خوقند تركستان به اتفاق قاضی آن سامان به عزم سفارت دربار دولت قاهره به ارض اقدس رسیده، به جهت انتظار ورود موكب مسعود چند روزی در آن دیار متوقف گردید. نوّاب اشرف بعد از ورود به آن ارض با عزّ و شرف
______________________________
(1). مجلس:- «و»
ص: 840
بلافاصله ایشان را با معتمدی از خویش روانه درگاه معدلت‌كیش داشت و سفیر مزبور به اتفاق قاضی مذكور در اواخر شهر رمضان المبارك وارد دار الخلافه گشته، بار اقامت گذاشت. در روزی خاص، شرفیاب درگاه معدلت اختصاص گشته، عریضه محمد علی خان والی خوقند را با دو نفر غلام و كنیز ختایی از نظر انور گذرانیدند. خلاصه مطلب این‌كه، خوقند ولایتی است از مملكت تركستان و محمد علی خان مزبور ابا عن جدّ در آن ولایت حكمران. در سال قبل، پادشاه ختا ملك كاشغر را تصرف كرد و به تسخیر ولایات تركستان نیز دستی برآورد. محمّد علی خان مزبور، جمعیّتی از اهالی تركستان كه مذهب اهل سنّت و جماعت دارند فراهم ساخت و به استرداد ولایت كاشغر پرداخت. بر ختائیان خطاكار تسلطی كامل به هم رسانید و جمعی از ایشان را مقتول و برخی را اسیر گردانید. جمیع لشكر ختا را از مملكت كاشغر بیرون كرد و به سبب این حسن «1» جلادت در هر مملكت و ناحیت نام برآورد. خواست اهالی اسلام را از وقوع تسلط خود بر بت‌پرستان ظلام آگاه نماید، لهذا عبد الرحمن بیگ معتمد خود را به اتفاق قاضی خوقند به سفارت ایران و روم فرستاد و فقرات اتفاقیه را در عرایض خویش تفصیل داد.
القصه، سفیرین مزبورین بعد از عرض ارادت و اكرام انعام و خلعت، به اتفاق بلدی امین از راه آذربایجان روانه مملكت روم گردیدند و پس از چندی مراجعت كرده، ایضا از راه ایران به صوب مملكت تركستان گراییدند.

ذكر اوضاع متفرقه [ای] كه در بدایت ورود ولیعهد مسعود در خراسان اتفاق افتاد و قراری كه در هر امری از امورات [مقرّر شد]

بعد از آن‌كه نوّاب نایب السلطنة العلیه از دربار سنیّه به مشهد مقدّس رضویّه- علیه الثناء و التحیه- شتافت، رأی ملك آرایش بر آن تعلق یافت كه برحسب امر امنای
______________________________
(1). ملی:- «حسن»
ص: 841
دولت عظمی، نظام درستی در كار مملكت خراسان داده، ابواب رفاهیت و آسودگی بر چهره مسافرین و مجاورین آن بلاد گشاده باشد.
نخست در باب منصب ارجمند والی‌گری آن مملكت به اسم نوّاب امیرزاده اعظم محمد میرزا از جانب امنای دولت جاویدآیت استفساری و صدور فرمان همایون را استدعایی نمود و اعلیحضرت شاهنشاه «*» تاجدار استدعای فرزند نامدار را قبول فرمود و خلعت فرمان والی‌گری كلّ مملكت به نام نامی نوّاب امیرزاده شرف صدور یافت و معتمد حضرت ولیعهد جلیل الشأن به جهت اعلام این مژده شایان به مملكت خاور شتافت. در ساعتی سعد و روزی فرخنده‌تر از روز عید خلعت آفتاب طلعت، زیب قامت امیرزاده با جلالت گردید و كلاه گوشه افتخارش از جیقه فرمان همایون ایالت به افسر آفتاب رسید. چون میرزا موسی رشتی گیلانی در بدایت والی‌گری نوّاب احمد علی میرزا به اسم نیابت آن مملكت سرافراز بود، لهذا درین وقت نیز نوّاب ولیعهد ظفرانگیز حكم سابق صاحبقران عدالت‌آمیز را امضا فرموده و مقرّر شد كه در خدمت نوّاب امیرزاده، شبان و روزان به نظم امورات جزئی و كلّی مملكت خراسان پردازد و میرزا محمد صادق نبیره مرحوم میرزا بزرگ قائم‌مقام سابق و برادرزاده قائم‌مقام لاحق را نیز حكم شد كه به امر وزارت صغیره نوّاب معزی الیه قیام و مهمّات داخلی آن حضرت، از قبیل مخارج و مواجب اندرون و بیرون را قرین انتظامی تمام سازد و بالجمله، چون این معنی به تجربه رسیده كه سپاه با نظام ایران به جز مقابله با كفره روسیه بی‌ایمان با هر دولت بی‌نظام، اعم از كفر و اسلام، مجادله نمایند، بی‌شایبه تردید اوهام ابواب فتوحات بر چهره گشایند، لهذا نوّاب ولیعهد نامدار بعد از صدور اذن از حضرت صاحبقران تاجدار موازی شش فوج سرباز نظام كه عبارت از چهار هزار و هشتصد نفر است از ولایات اربعه مشهد مقّدس نیشابور و سبزوار و ترشیز، اعم از شهر و بلوكات، آراسته كرده، معلّمین زبردست به جهت مشق ایشان گماشته، مواجب و مرسوم «1» آن‌ها را از بابت وجوهات
______________________________
*. حدود پنجاه سطر كه میان دو ستاره در این صفحه و صفحه 843 آمده، در نسخه مجلس موجود نیست.
(1). حقی كه علاوه بر مواجب به مستخدمان مخصوصا لشكریان، هر ساله از طرف دولت داده می‌شد.
ص: 842
دیوانی آن ولایت مقرّر آورد [و] معادل چهارهزار سوار معتبر هم از ایلات ترك و كرد خراسان به اسم نوكری معیّن كرده، همه را از توجّهات و عوارضات معاف فرمود و اسامی نفری ایشان را در دفترخانه والا امر به ثبت نمود كه همواره اوقات با اسبان مرغوب و اسلحه مطلوب نوكری را آماده و به هر خدمت كه مأمور آیند، بدون توقف و درنگ پای استعجال برگشایند. خوانین‌زادگان خراسان را از ولایات اربعه به اسم سرهنگ و یاور و سرهنگ و سلطان در میان ایشان برگماشت و بر سر هر فوج و دسته، از پیاده و سواره، یك‌نفر از نوكرهای معتبره خویش را نیز گذاشت. این سواره و پیاده علاوه بر نوكرهای پیاده و سواره سابق است كه در نزد هریك از حكّام ولایات بوده و در هنگام ضرورت به حكّام آن مملكت خدمت می‌نموده‌اند.
خلاصه، درهریك از ولایات مملكت خراسان، اعم از آنچه سابقا در دست بوده و آنچه را مجددا به ضرب شمشیر و تدبیر گشوده، موافق بازدید و ممیّزی نقد و جنسی بر وفق [467] حساب جمع نمود و جمع و خرج آن مملكت را بر وفق نظام به مقابل هم بازداشت و بر سر هر كاری مباشری برگماشت. بر دور هر قلعه و شهری كه لشكر كشید، بنابر وصایای سركار صاحبقران مروّت‌اركان كه نگارش گردید، همّتی كامل مبذول می‌فرمود كه بدون آسیبی به اهالی اندرون و بیرون كه در سلك شیعه اثنی عشری بودند، باب قلعه به تدبیر گشوده گردد و اكثری از قلعه‌جات را به تدابیر ملوكانه مفتوح نمود، مگر قلعه‌جات ترشیز و امیرآباد و سرخس؛ به سبب آن‌كه خون و مال شیعه را مباح می‌دانند، از كثرت قتل تركمانان، خون از رود جیحون درگذشت.
در خصوص تاخت و تاز تركمانان تكه و سالور و ساروق و غیره، از نجف قلی خان شادلو حاكم بزونجرد و رضا قلی خان چاپشلو حاكم دره‌جز و سایر حكّام و نایبان سرحدّات، التزام نامه‌جات بازیافت نمود و به هر سر دربند و معبری، مستحفظین امین تعیین كرده، این مهام را نیز قرین انتظام تمام فرمود. اهالی آن مملكت، اعم از سپاهی و رعیّت، كه ابدا اسم نظم و نظام نشنیده بودند، به سبب قواعد مقرّره حضرت ولیعهدی كه كلّا بر وفق نظام بود، در مهد استراحت غنودند و دعاها به دولت ابد مدّت قاهره
ص: 843
نمودند و همچنین، چون مدّت‌ها بود كه مهمّات روضه رضویّه- علیه و علی آبائه و اولاده آلاف الثناء و التحیّه- از موقوفات نزدیك و دور و مواجب و مرسوم خدّام سعادت دستور و قرار كشیك شبان و روزان حرم محترم و اخراجات آن روضه ارم توأم و بازدید خزانه سركار فیض آثار و سلوك با مجاورین و زوّار هر دیار معوّق و مختلّ می‌نمود، لهذا حضرت ولیعهد جلالت‌آیت بعد از عرض به سركار امنای دولت جاوید علامت، حاجی میرزا موسی خان برادر كهتر جناب میرزا ابو القاسم قائم‌مقام را كه به شرف مصاهرت اعلی و وزارت ولیعهد والا سرافراز بود و در مراتب زهد و تقوی و تهجّد در میان همگنان ممتاز می‌نمود، در روضه مطهّره ناظم كلّ فرموده و مقرّر شد كه جناب سیّدین سندین محترمین میرزا محمد علی متولّی باشی [و] حاجی میرزا كاظم ناظر آن سركار فیض آثار و سایر باشیان و سركشیكان و خدمه آن آستان بلند مقدار، امر و نهی و صلاح صواب دید او را در هر جهت اطاعت نمایند و پس ازین بدون اذن و اجازه مشار الیه به انجام مهمّی از جزئی و كلّی دست نگشایند. در اندك زمانی این امر خطیر نیز از قوت طالع صاحبقران «*» بی‌نظیر و فطانت حضرت ولیعهد كشورگیر، نظامی كامل دیده، موجب مزید دعاگویی مجاورین و مسافرین و خدمه آن سركار فیض‌آثار و زوّار هر مملكت و دیار گردید.
حاجی میرزا موسی خان معظم الیه اهتمامات به كار برد و املاك و رقبات موقوفات را، چه در مملكت خراسان، چه در سایر ممالك كه از تصرّف وقف بیرون رفته بود، به تدابیر صائبه باز به حیطه تصرف درآورد. در هر ولایت كه موقوفات سركاری را داشت، معتمدی از خدمه آستانه مقدّسه را به ضبط و ربط آن برگماشت و قرارهای مطلوب در كار نظم روضه مطهّره گذاشت. مداخل سالیانه سركار فیض آثار را یك بر ده افزود و مخارج را نیز به اندازه مداخل زیاد نمود. جمعیّتی از عمله و خدّام حضرت، شب و روز بر سر خدمت حاضر و آماده گردید و نظم كار دار الحفّاظ و خزانه و فرّاش‌خانه و چراغ‌خانه و آش‌خانه و اطعام روزان و شبان بر فقرا و غربا [468] و متردّدین و نظام كار
______________________________
*. از صفحه 841 كه علامت ستاره (*) روی واژه «شاهنشاه» آمده، تا واژه «صاحبقران» در این صفحه، در نسخه مجلس موجود نیست.
ص: 844
دار الشّفا و پرستاری مرضای هر سرزمین به سر حدّ اعلی رسید. وجوه نقد كه [از] اخراجات خارج و داخل زیاد آید، همه ساله در خزانه سركار فیض آثار مخزون است و مایعرف و مایملك اكثری از اهل آن مملكت به سبب احتیاج به استقراض در خزانه سعادت‌نشان مرهون. فقرای غریب و بومی، از مجاور و مسافر، هریك وظیفه و انعامی معیّن دارند و مباشرین آن دربار، دقیقه [ای] از دقایق را نامرعی نمی‌گذارند. امید كه همواره این نظم بر دوام و از اجر اخروی شادكام باد.

ذكر بواعث حركت نوّاب حسین علی میرزا فرمانفرمای مملكت فارس بر استمالت ایلات فراری و اوضاع اتفاقیه آن بوادی و صحاری‌

در وقایع سال قبل نگارش یافت كه، نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرمای مملكت فارس در دار السلطنه اصفهان، از ركاب ظفرمآب شاهنشاه صاحبقران به صوب دار العلم شیراز شتافت. در بدایت زمستان سنه توشقان‌ئیل، به جهت انتظام امورات بنادر و دشتستانات به آن سامان روی كرد و مهمّات آن صفحه را قرین نظمی كامل آورد.
حاجی میرزا علی اكبر قوام الملك و كلانتر مملكت فارس كه خلف مرحمت‌پناه حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله دیوان اعلی است و محمد علی خان قشقائی ایلخانی آن مملكت چون وحشتی كامل از میرزا محمد علی مشیر الملك وزیر نوّاب فرمانفرما در دل داشتند، لهذا در ایّام غیبت موكب والا بنای خصوصیّت و وصلت باهم گذاشتند. میرزا محمد علی مزبور در بندر ابوشهر، این مطلب را به نوعی دیگر در حضرت فرمانفرما جلوه داد و نوّاب اشرف به سبب سوء ظنّی كه از آن دو حاصل فرمود، شیخ عبد الرسول خان دریابیگی حاكم بندر ابوشهر را با خود برداشته، ایلغاركنان روی به مراجعت نمود. چون وصلت ایشان منافی رأی والا افتاد، لهذا مدتی با حاجی قوام الملك و ایلخانی مزبور بنای بی‌التفاتی نهاد.
ص: 845
مشارالیهما حقیقت این مطلب را دریافت نمودند و گنجینه، چاره و احتیاط را سرگشودند. حاجی میرزا علی اكبر به دادن پیشكش و وسایط و وسایل دلكش، طبع مبارك را به خود رایگان ساخت، ولی محمد علی خان ایلخانی به سبب كثرت حبّ اندوخته، به فكر شیطان خیالی و فتنه‌جویی پرداخت. پس از نوروز فیروز این سال خجسته‌مآل لوی‌ئیل كه بایست به قانون استمرار ایلات فارس از بنادر و گرمسیرات گذشته باشند، برخلاف معهود، اثری از حركت آن‌ها به سمت سردسیرات به وقوع نرسید و پس از چندی معلوم گردید كه مرتضی قلی خان برادر كهتر ایلخانی كه معروف به ایل‌بیگی بود، به اغوای برادر بزرگ خود، ایلات را برداشته و از گرمسیرات فارس روی به سردسیرات كرمان گذاشته است.
محمد علی خان ایلخانی نیز كاری را بهانه ساخت و به همراهی علی اكبر خان ریش‌سفید ایل نفر و بهارلو و جمعی از محارم خود فرارا به جانب ایل تاخت. در حوالی بلوك فسا به مرتضی قلی خان و ایل رسیدند و میرزا محمد حسین فسائی را كه وكیل مملكت فارس و از احفاد افضل الفضلاء العظام سیّد علی خان شیرازی [بود] و از طرف مادر علویه با مؤلّف این روزنامچه قرابتی قریب دارد، در كار مخالفت محرّك گردیدند.
به اتفاق ایلات از بلوكات فسا و دارابجرد گذشتند و همه جا ایل را رانده داخل خاك كرمان گشتند.
نوّاب سیف الملوك میرزا خلف ارجمند حضرت ظل السلطان كه از جانب نوّاب ولیعهد دوران در [469] دار الامان كرمان حكمران بود، این مطلب را غنیمت شمرده، معتمدین معتبر به جذب قلوب ایشان روان نمود، یورتی چند به جهت ایلات مزبوره از ولایات كرمان و بم و نرمانشیر معیّن آورد و محمّد علی خان ایلخانی ایلات را به اتفاق برادران خود مرتضی قلی خان و مصطفی قلی خان به آن امكنه معیّنه فرستاده، خود به همراهی میرزا محمد حسین فسائی و میرزا قاسم خان خلج داماد خویش، روی به دار الامان كرمان كرد. بعد از ورود به آن‌جا به استصواب نوّاب امیرزاده سیف الملوك میرزا، میرزا محمد حسین وكیل و میرزا قاسم خان خلج را با عریضه ضراعت اركان از راه
ص: 846
دار العباده یزد به خدمت نوّاب ولیعهد دوران به خراسان فرستاد و خود در دار الامان كرمان بار اقامت نهاد.
بالجمله، چون ایلخانی مزبور مباشر مبلغی از متوجّهات دیوانی مملكت فارس بود، به سبب فرار او و ایلات، مال و منال دیوانی روی به نقصان می‌نمود، لهذا نوّاب فرمانفرما به جهت برگردانیدن آن‌ها لاعلاج در اواسط شهر محرّم الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و هشت با جمعیتی كامل از دار العلم شیراز حركت كرد و روی به جانب قصبات نیریز و دارابجرد آورد. شیخ عبد الرسول خان دریابیگی را قبل از حركت از شیراز مرخّص فرمود و مشارالیه در عرض راه بندر از صدمه دشتستانیان خیره‌سر كه ادّعای خونی با او داشتند، مقتول گشته روی به سرایی دیگر نمود. نوّاب والا از منزل سروستان جناب شیخ محمد امین تمامی شیخ الاسلام فارس را به اتفاق حاجی میرزا علی اكبر قوام الملك به استمالت فراریان مأمور ساخت و مدّت چهل روز در بلوكات فسا و دارابجرد و نیریز بار اقامت انداخت؛ معتمدی از خود به دربار اعلی فرستاد و مراتب فرار ایلات و حركت خود را به آن صفحات عرضه داد. چون ما به النّزاع ایلخانی مشار الیه وجود میرزا محمد علی وزیر بود، لهذا شاهنشاه صاحبقران، رضا خان سپانلوی قاجار امیر جار را به احضار مشارالیه مأمور فرمود. خلاصه، نوّاب فرمانفرما چون از مراجعت ایلات مأیوس گردید، بنابر آن جمعیتی دیگر از لار و سایر بلوكات آن دیار بر لشكر خود افزوده و از آن صفحات با معادل دو هزار سواره و پیاده حركت نموده در اواسط شهر ربیع الاوّل سنه مزبور به خارج قصبه شهر بابك رسید.
از اتفاقات، جناب شیخ الاسلام و حاجی میرزا علی اكبر قوام كه به استمالت ایلخانی خیره‌سر رفته بودند، در آن منزل مراجعت نمودند. چون نوّاب متعالیه همشیره نوّاب فرمانفرما ملقّبه به خانم خانمان، كه زوجه مرحوم ابراهیم خان حاكم سابق كرمان بود، برحسب امر اعلی در شهر بابك توقف داشت، بنابر آن نوّاب فرمانفرما، جناب شیخ محمد امین شیخ الاسلام و میرزا محمد علی مشیر الملك را به استعلام احوال معزی الیها برگماشت. نوّاب متعالیه برادر بلنداختر را به ضیافت دعوت نمود و
ص: 847
مستحفظین آن قلعه، كه دویست نفر از فوج همدانی بودند، بالطوع و الرغبه باب قلعه را گشوده حضرت والا بلا مانعی در قصبه مزبوره نزول فرمود. دویست نفر مذكور در حضرت فرمانفرما استدعای چاكری نمودند؛ نوّاب والا آن‌ها را با معتمدی امین روانه شیراز ساخت و از تعیین مكان و مواجب و سیورسات به مرمّت احوال ایشان پرداخت.
بالجمله، از تقریرات جناب شیخ الاسلام و حضرت حاجی قوام چنین معلوم شد كه ایلخانی مراجعت خود و ایلات را موقوف به عزل میرزا محمد علی از كار وزارت دانسته و با كمال جدّ و جهد، همّت بر انجام این كار بسته است. چون نوّاب فرمانفرما مراجعت از آن سفر را بی‌نیل مرام در قوه قدرت و غیرت نمی‌دید، لهذا از راه احتیاط میرزا محمد علی را به بهانه سركشی گرمسیرات و وصول وجوه مالیات روانه دار العلم شیراز گردانید. در عرض راه، رضا خان قاجار امیرجار را كه به احضار او مأمور بود، ملاقات كرد و چون بختش سعادتی نداشت، عزیمت دربار اعلی را معاذیر چند گفته، روی به صوب شیراز و كازرون آورد. پس از آن جناب شیخ الاسلام را با نوّاب فرمانفرما مرّة بعد اولی به دار الامان كرمان فرستاده و محمد علی خان ایلخانی را برداشته، بلاعذری وارد اردوی والا ساخت، ولی نوّاب امیرزاده سیف الملوك میرزا بعد از رفتن ایلخانی به نگاهداری ایلات مزبوره پرداخت.

ذكر شكایت اهالی كرمان از نوّاب سیف الملوك میرزا و تصرّف نوّاب فرمانفرما در كرمان و اوضاع واقعه تا هنگام ورود به دار العلم شیراز

[470] در دوازده روزه ایّام توقف نوّاب فرمانفرما در شهر بابك، اهالی دار الامان كرمان از تعدّیات نوّاب امیرزاده سیف الملوك میرزا شكایت‌گزار شدند و بعضی از رؤسا عریضه [ای] نگاشته، برخی خود آمدند. پاره [ای] نوشته‌جات هم به خط و مهر نوّاب امیرزاده مزبور به نظر اشرف فرمانفرما رسید كه به كدخدایان بلوكات كرمان مرقوم و
ص: 848
بعضی عبارات سخیف نسبت به عمّ بزرگوار منیف معلوم داشته بود. نوّاب اشرف از راه رعایت حرمت سركار ولیعهد دوران اعتنائی به عرایض اهالی كرمان و نوشته‌جات جلافت‌اركان نفرمود و از همان شهر بابك، حاجی میرزا علی اكبر قوام الملك را به دار العلم شیراز راجع و خود محض از جهت برگردانیدن ایلات روی سعادت به جانب صفحات بم و نرماشیر نمود. در عرض راه میرزا محمد برادر میرزا محمد حسین فسائی را نزد نوّاب سیف الملوك میرزا فرستاد و به تحریرات متعدّده ابواب نصایح مشفقانه را برگشاد. از اتفاقات، امیرزاده معزی الیه به شكار رفته بود و پس از مراجعت از شكار، كرمانیان او را راه نداده لاعلاج روی به اردوی عمّ بزرگوار نمود. بعد از وصول او به اردوی والا، كرمانیان جمیعا از صغیر و كبیر به دربار اشرف ریختند و از تعدّیات نوّاب امیرزاده ناله‌كنان به دامان حمایت آن سركار آویختند. حضرت والا خواست التیامی فی ما بین حاكم و رعیّت دهد و خود از قید این مرارت رهد [امّا] افتضاح كار از آن گذشته بود كه توان حرف اصلاحی مذكور نمود. نوّاب فرمانفرما به جهت اسكات كرمانیان، حضرت سیف الملوك میرزا را به بهانه این‌كه به فارس می‌فرستد، به اتفاق علی نقی خان قوانلوی قاجار به سمت بوانات فرستاد و علی نقی خان مزبور بعد از ورود به قصبه بوانات، معزی الیه را به سبب فرمایشی كه نوّاب فرمانفرما در جزو به او كرده بود، روی به دار العباده یزد نهاد. ایلات فراری هم بعد از مراجعت ایلخانی از حدود بم و نرماشیر برگشتند و درین سال ییلامیشی در سرحدّات فارس را موقوف داشته و مجددا روی به گرمسیرات گذاشته از سامان كرمان گذشتند. مرتضی قلی خان ایل بیگی معادل دو هزار سوار زبده از ایلات اتراك و اعراب فارس فراهم آورد و آن‌ها را به سرتیپی مصطفی قلی خان برادر كهتر خود روانه اردوی اشرف كرد.
خلاصه، كرمانیان به شدّتی عجز و لابه كردند كه نوّاب فرمانفرما را خواهی نخواهی به شهر كرمان بردند. زوجه نوّاب سیف الملوك میرزا «1» كه صبیّه محترمه حضرت
______________________________
(1). سیف الملوك میرزا فرزند علی شاه ظل السلطان برادر بطنی و صلبی عباس میرزاست كه به دامادی عموی خود عباس میرزا رسید.
ص: 849
ولیعهد والاست، در قلعه باغ‌نظر ارك كرمان بود و علی نقی خان قراگوزلو سرهنگ فوج همدانی برحسب حكم ولیعهد جلادت‌مبانی با دسته ابواب جمعی به محافظت آن قلعه قیام می‌نمود. كرمانیان در حضرت فرمانفرما استدعا كردند كه باید به‌هیچ‌وجه نشانه [ای] از نوّاب سیف الملوك میرزا در كرمان باقی نماند و پس از این نامی از كرمان بر زبان نراند. منظورشان این بود كه حضرت فرمانفرما، متعلّقات آن امیرزاده را از قلعه باغ نظر بیرون نماید و احدی را از جانب خود در كرمان گذاشته، مراتب را به امینان دولت قاهره عریضه‌نگار آید تا حاكمی دیگر بر ایشان گمارند و ایشان را از تعدّیات امیرزاده فارغ‌بال آورند «1». نوّاب فرمانفرما به كرّات آدم‌های معتبر به قلعه باغ‌نظر می‌فرستاد و در باب حركت ایشان پیغامات محبّت‌آمیز می‌داد. علی نقی خان قراگوزلو، هم به ملاحظه قانون نظام، هم به سبب تهوّر و بی‌باكی تمام كه داشت [471] پیغامات آن حضرت را وقعی نمی‌گذاشت. بالاخره باب قلعه را بر روی عابرین اردوی والا بستند و در پشت دیوار نافرمانی نشستند. روزی اهالی كرمان بدون اطلاع والا جمعیّت كرده به قلعه باغ نظر یورش بردند و حضرت فرمانفرما، نوّاب ارغون میرزا خلف سركار حسن علی میرزا را با مصطفی قلی خان قشقائی برادر ایلخانی، در ظاهر به ممانعت كرمانیان و در باطن به مداخلت در آن قلعه رفیع الشأن فرستاده، مستحفظین قلعه كه فوج همدانی بودند، آن دو جوان ناكام را هدف مهره آتشین تفنگ نمودند. بعد از وقوع این قضیّه جانكاه، آتش غضب و غیرت نوّاب والا زبانه كشید و این دفعه به آیینی كامل و عزمی شامل، تسخیر آن قلعه را عامل گردید. مدّت پنجاه روز در شهر كرمان توقف نمود تا به علت قلّت آذوقه قلعه‌گیان، قلعه باغ‌نظر را مفتوح فرمود.
بعد از افتتاح قلعه، مطلقا نامی از جسارت علی نقی خان قراگوزلو و فوج همدانی و قتل ارغون میرزا به میان نیاورد و صبیّه محترمه نوّاب ولیعهد دوران را با همراهان، مورد محبّت و التفاتی كامل داشته، بدون تعرّض به مال و حال ایشان با تداركی شایان روانه دار العباده یزد كرد. اهالی دار العباده نیز بعد از فتح قلعه باغ‌نظر عرایض بی‌منتها به دعوت
______________________________
(1). ملی و مجلس: «آمدند»
ص: 850
حضرت فرمانفرما فرستادند و از وفور تعدّیات كه دیده بودند، ابواب این استدعا را برگشادند. نوّاب اشرف جواب به این طریق داد كه: تصرّف ما در كرمان به سبب انتساب آن سردار خجسته‌سیر حضرت شجاع السلطنه، راهی دیگر داشت، لیكن بدون اذنی از اولیای دولت قاهره پا به خاك یزد نمی‌توان گذاشت.
خلاصه، لترجان نام انگریز [ی] كه معلّم فوج سرباز همدانی بود، با الله ویردی خان نایب توپخانه سركار ولیعهدی از چاكری سركار فرمانفرما، بالطوع و الرغبه مباهات نمودند و از خدمت حضرت ولیعهدی گذشته، با مواجب و مرسومی زیاد در سایه بندگی آستان فرمانفرمای زمان آسودند. بالجمله، نوّاب اشرف كیفیّت وقایع آن سفر را مفصّلا عریضه‌نگار و حاجی محمد صادق خان ولد مرحوم حسین قلی خان كه بنی عمّ و صهر و ربیب او بود، روانه دربار گیتی‌مدار صاحبقران تاجدار داشت و نوّاب امیرزاده هلاكو میرزا را، كه خلف اسنّ و ارشد حضرت شجاع السلطنه است، به حكمرانی كرمان برگماشت.
جناب میرزا محمد حسن نظام العلما خلف ملّا علی اصغر مازندرانی هزار جریبی ملاباشی معلّم حضرت اعلی را، كه در بدایت كار محرّك نوّاب فرمانفرما به صوب كرمان و بعد از عزل میرزا محمد علی منسوب به وزارت آن سركار جلالت اركان بود، چندی به جهت انتظام مهام آن ولایت در آن‌جا گذاشت. نوّاب فروغ الدوله اباقاخان میرزا، خلف دیگر نوّاب شجاع السلطنه را، كه به رشادت معروف است، با جمعیتی از فارسی و كرمانی احتیاطا به رباط شمش، كه رأس الحدّ یزد و كرمان است، فرستاد و خود در اوایل شهر جمادی الاوّل با كمال شوكت و كامرانی روی سعادت به جانب شیراز نهاد. در عشر ثالث شهر جمادی الثانی، وارد آن دیار خلد مبانی شد و مشغول انتظام امور اعالی و ادانی آمد.
كیفیّت این وقایع در دار الملك خراسان، در هنگامی كه نوّاب نایب السلطنة العلیّه مشغول تسخیر خبوشان بود پرده از رخ برگشود. فی‌الفور محمد نظر خان مافی و بدرخان جلیلوند را با معادل پانصد نفر تفنگچی نیشابوری و ترشیزی به امداد قلعه‌گیان باغ‌نظر روانه فرمود. حضرات وقتی به دار العباده رسیدند كه كیفیت فتح قلعه و مراجعت
ص: 851
فرمانفرما را شنیدند و در همان‌جا اقامت گزیدند. چون اهالی دار العباده نیز- از قراری كه ذكر شد- از تعدّیات نوّاب سیف الدوله میرزا، خلف دیگر حضرت ظلّ السلطان به ستوه بودند، لهذا این مطلب را به دربار حضرت ولیعهد نامدار، عرضه داشت نمودند.
حضرت ولیعهد نامدار تصوّر نمود كه شاید بالاخره از تعدّیات ایشان، امر یزد مثل كار كرمان شود و از دعوت رعیّت دیگری مثل فرمانفرما بر سر یزد رود، لهذا نوّاب امیرزاده [472] قهرمان میرزای ولد خود را كه در نیشابور حكمروا بود، به اتّفاق محمد رضا خان فراهانی به ایالت و وزارت دار العباده فرستاد. سیف الملوك میرزا و سیف الدوله میرزا [را] كه در عرف عامه سیفین لقب یافته بودند، مأمور به مراجعت طهران فرمود. حضرات مأموره در اواخر شهر جمادی الآخره به دار العباده یزد رسیدند و اهالی آن‌جا را مطمئن خاطر كرده، امیرزادگان مزبوره با متعلّقان و متعلّقات روانه دار الخلافه گردیدند.
بعد از آن‌كه این اخبار، به رسالت حاجی محمد صادق خان مذكور در فوق، به عرض شاهنشاه صاحبقران رسید، نوّاب فرمانفرما را به جهت آن همه اهتمامی كه در اطمینان رعایای كرمان به عمل آورده بود، مورد التفاتی بی‌پایان گردانید. علی العجاله مقرّر گردید كه امیرزاده هلاكو میرزا در دار الامان كرمان متوقف شود تا بعد ازین حكم درستی در باب كار كرمان و كرمانی رود. از قتل دو جوان كامران، اعنی ارغون میرزا و مصطفی قلی خان طبع مبارك اعلی را افسردگی بر افسردگی افزود و محرّر این نامه را به انشاد دو تاریخ قتل امر فرمود؛ این است كه به نظر می‌رسد:

تاریخ قتل نوّاب ارغون میرزا ولد نوّاب حسین علی میرزا

كشته شد ارغون به كرمان از جفای روزگارآن نبیره پاك‌زاد حضرت صاحبقران
در رشادت همسر رستم شد و اسفندیاردر عدالت همسر قاآن بد و نوشیروان
در خراسان تیغ او كرد آنچه كرد افراسیاب‌محو شد در روزگارش داستان هفت‌خوان
با سپاهی بود همسر درگه جنگ و جدال‌او توانا و برش هر باتوانی ناتوان
ص: 852 فوجی از ترك قراگوزلوی در باغ نظرخود تحصّن داشت از امر ولیعهد زمان
رفت ارغون میرزا تا گیرد آن حصن حصین‌خورد تیری از قضا بر جسم پاكش ناگهان
پس وداع روح كرد و در زمان زآن صدمه مردآه آه از آن جوان كامكار كامران
شد مصیبت‌ها به پا در هر ولایت زین عزااز دیار فارس تا سرحدّ آذربایجان
گشت غائب چون‌كه ماه آسمان سلطنت‌كاش از مشرق قمر بیرون نیاید جاودان
جاه او افزون ز گردون بود در نزد خردرفت بیرون از سریر جاه و شد سوی جنان
از سریر جاه بیرون شد چو ارغون خاوری‌جاه را بیرون كن از ارغون و تاریخش بدان

تاریخ قتل مصطفی قلی خان قشقائی در باغ‌نظر كرمان‌

به تیر تركان آن مصطفی قلی خان رفت‌از آن جوان سرافراز نوجوانان حیف
ز پشت پشت به ایلات فارس ئیل بكی‌بشد نتیجه آن دودمان پریشان حیف
ازو رسید به سامان هزار بی‌سامان‌برید جانش پیوند خود ز سامان حیف
گه محاصره آن حصار باغ نظربشد نشانه تیر قضای دوران حیف
مهی بخفت درین تیره‌جا شبستان وای‌گلی برفت ازین با صفا گلستان حیف
ازو به خاطر هر منعم و پریشان غم‌و زو به گفته هر كافر و مسلمان حیف
چو رفت از پی تاریخ خاوری گفتادلا بنال كه از مصطفی قلی خان حیف

ذكر آمدن میرزا ابراهیم فرستاده سردار گرجستان و سفارت میرزا مهدی نوری مستوفی به آن سامان‌

ینارال پسقاویچ سردار سابق گرجستان به سبب طغیان اهالی قرال‌له «1» بر پادشاه روسیه احضار شد و مملكت له را سردار آمد. دعواهای نمایان در آن مملكت كرد و
______________________________
(1). كشور لهستان
ص: 853
دشمنان دولت روس را مستأصل ساخته و به تسخیر آن ملك پرداخته، در ممالك اروپا نام برآورد. به سبب حسن این خدمت، رتبه او از پایه سرداری گذشت و با مرتبه شاهزادگی همدوش گشت. خلاصه، چون وجود سرداری دیگر در مملكت گرجستان ضرور بود، لهذا ایمپراطور روسیه ینارال بارون رازن نامی را اسم سرداری بر سر نهاد و به قانون ایران و هند، لقب فرمانفرمایی داده روانه ملك قفقاز نمود. چون موافق عهدنامه مباركه قرار این است كه همواره در سرحدّات مملكتین ایران و روس یك نفر ایلچی مختار از جانبین مقیم آمده، امورات اتفاقیه را اعمّ از كار دولتی و تجارتی منتظم نماید، لهذا اولیای دولت روسیه یك نفر از معتبرین را، كه- ان شاء الله تعالی- كیفیت احوالش در وقایع سنه آتیه ذكر خواهد شد، به سفارت برگزیدند و روانه تفلیس گردانیدند كه در هر هنگام از امنای این دولت علیّه رخصت یابد به دربار فلك‌مدار شتابد.
ینارال [473] بارون رازن فرمانفرمای گرجستان خواست كه اولا اعلامی در باب سرداری خود به اولیای دولت خداداد كرده و ثانیا در خصوص آمدن ایلچی مزبور اذنی حاصل آورده باشد، لهذا میرزا ابراهیم مسیحی را كه ابا عن جدّ دبیر ولات و سرداران آن سامان و برادر مهتر جناب معتمد الدوله ایچ آقاسی باشی سركار دیوان قدربنیان است، با پیشكشی نمایان به دربار عیّوق‌شأن فرستاده، مطالب خود را در عریضه [ای] تحریر داد.
مشار الیه در اواسط شهر ربیع الاوّل سنه یك هزار و دویست و چهل و هشت وارد دار الخلافه طهران گشت و در سرای جناب معتمد الدوله معزی‌الیه بار اقامت هشت. در روزی معیّن، شرفیاب پیشگاه حضور مینوون شد و عریضه و پیشكش را گذرانیده مطالب معیّنه، معروض رأی پادشاه دشمن‌شكن آمد. الطاف شاهانه بغایت شامل احوال او گردید و حسب الامر الاعلی به لقب ارجمند خانیّت رسید. چون اظهار التفاتی كامل درباره فرمانفرمای جدید گرجستان و تهنیت ورود او به آن سامان ضرور بود، لهذا حضرت اعلی میرزا محمد مهدی نوری مستوفی دیوان ولد محمدزكی خان امیر و وزیر سابق مملكت فارس را، كه مردی معقول و زبان‌دان است، به سفارت تفلیس نامزد فرمود. یك عدد نشان شیر و خورشید الماس در مرتبه اوّل، كه سزاوار امرای با رتبه و
ص: 854
محل است، به سرافرازی فرمانفرمای مزبور عنایت رفت و دو طغرا فرمان عنایت‌نشان در جواب عریضه و اعطای نشان صادر آمده میرزا ابراهیم مزبور همدوش خلاع آفتاب طلعت و مورد انعامی بی‌نهایت گردید.
در روز جمعه بیست و پنجم شهر جمادی الاول، میرزا محمد مهدی و میرزا ابراهیم خان مزبور از درگاه عالمیان‌پناه عازم راه شدند و چون در آن اوقات جناب معتمد الدوله در ولایت گیلان بود، لهذا برحسب امر اعلی ملاقات او را روانه آن جایگاه آمدند. جناب معتمد الدوله ایشان را نوازشی بسزا كرد و با كمال خوشنودی از راه خلخال و اردبیل و تبریز به صوب تفلیس گسیل آورد.
خلاصه، میرزا محمد مهدی سفارت خود را به طرزی خاص به ادا رسانید و سردار نیز ایلچی مأموره را از جانب سركار همایون به رسالت دربار ایمپراطور زمان مأمور گردانید. مدّت بیست روز كه از موقف او در تفلیس گذشت، بار رجعت بر بارگی تعجیل بست [و] در یوم چهارشنبه بیست و هفتم شهر شوال المكرّم سنه مذكوره در فوق، وارد دار الخلافه طهران گشت.

ذكر وقایع واقعه در طهران اعمّ از شرفیابی نوّاب شاهزادگان و تخفیف مالیات هر سامان و وفور قحط غلّات و كثرت سرما و التفات شاهنشاه با غربا

درین سال، نوّاب شاهزادگان مكرّم محمد قلی میرزای ملك‌آرای دار المرز طبرستانات و یحیی میرزای والی گیلانات و سیف الدولة العلیّه سلطان محمّد میرزای حكمران اصفهان خلد آیات، به سبب وفور طاعون و ملخ‌خوارگی و سایر حوادث آسمانی و زمینی، كه تفاصیل هریك پس ازین ذكر خواهد شد، به درگاه عالم‌پناه شتافتند و از ظهور تفقّدات گوناگون شاهنشاه معدلت مقرون سرافرازی‌ها یافتند.
مالیات ولایات طبرستان به سبب وفور طاعون در آن سامان و اتلاف مردم
ص: 855
پریشان، بخشیده شد و بساط مطالبات متوجّهات گیلان نیز به همین سبب برچیده آمد.
مبلغ چهارصد هزار تومان به سبب وفور ملخ‌خوارگی و ظهور بلای قحط و اتلاف و تفرقه مردم به صیغه تخفیف به دار السلطنه اصفهان رسد رسید و هر ملك‌زاده، مقضیّ المرام و شادكام به مقرّ ایالت خود راجع گردید. فرامین مرحمت آیین تخفیف وجوهات دیوانی را در هریك از آن ولایات، بر فراز منابر اسلام خواندند و اهالی هر ناحیت زبان به دعاگویی دولت ابدمدّت گشوده، به شكرانه این مواهب عظمی دامن دامن سیم و زر به عنوان نثار فرمان قضا اثر بر فرق ساكنین هر بوم و بر افشاندند و هم درین سال شدّت برف و سرما در دار الخلافه و سایر بلدان به مرتبه [ای] رسید كه هیچ گوشی در هیچ عهدی نشنید.
از قرار تحقیق در ولایات عتبات عالیات و گرمسیرات و بنادر و عربستانات «1» كه هرگز نام برف نشنیده بودند، به رأی العین مشاهده نمودند. در دار الخلافه طهران از بدایت میزان تا نهایت حمل سنه آتیه ئیلان‌ئیل، كه مدّت هفت ماه است، علی الاتّصال هوا سنجابی لباس و زمین كافوری اساس بود و از وفور برف و سرما در بیوتات و بازار و برزن، احدی [474] به آسودگی قعود و ورود نمی‌نمود. در هر خانه و كوچه از انبوهی برف، گفتی مگر جبل دماوند روییده و سر به عیّوق كشیده است. كوه و وادی ویران و آبادی كلّا یك‌پارچه یخ گردید و نزول برف، علی وجه التحقیق به هفتاد هشتاد كرّت رسید.
مردم از فراز بام‌ها و روی برف، در خانه یكدیگر تردّد می‌نمودند و در كوچه و بازار، میان برف را سوراخ كرده ابواب آمد و رفت، می‌گشودند. ابریق پر از آب در زیر كرسی مشحون از آتش، نصفی آب بود و نصفی منجمد می‌نمود. خانه [ای] از قدیم و جدید نماند كه بوم شوم در آن بوم آیت ویرانی نخواند. معابر هر ولایت، اعمّ از دور و نزدیك، بسته شد و رشته آمد و رفت قوافل از هم گسسته آمد. تسعیر اجناس در طهران به مرتبه [ای] كشید كه قرص نانی به نرخ جانی رسید.
اهالی اصفهان و یزد به سبب قحط غلای آن دو بلد، در دار الخلافه طهران جمع بودند و به علّت آن اجماع، روزبه‌روز بر تسعیر اجناس می‌افزودند. شاهنشاه دریادل
______________________________
(1). ملی و مجلس: «عربستات»
ص: 856
ابواب خزانه و صندوق‌خانه و انبارهای غلّه را سرگشاد و معادل پنجاه هزار نفس از فقرای غریب و بومی را موافق ثبت و سیاهه در آن مدّت هفت ماه جیره و جامه داد.
نسوان و اطفال خردسال را ماهی یك‌بار در اندرون همایون بردی و جیب و دامان آمال ایشان را از نقد و جنس گرانبار كردی. از فیض فضل الهی و توجّه و همّت سرشار شاهنشاهی احدی از گرسنگی جهان را وداع نگفت و كسی در آن مدّت هفت ماه از امراض دیگر هم بر خاك هلاك نخفت. اوقات مردم به خوشی به سر شد تا بعد از اعتدال هوا هر بینوایی به جانب دیار خویش پی‌سپر آمد. این روایت را درایت در كار است نه روایت سزاوار.
[مصرا] ع:
شنیدن كی بود مانند دیدن
قطعه [ای] در همان اوقات از طبع مؤلف تراوید و یادگار را ثبت گردید.
لمؤلفه:
از قحط درین دیار مردم‌با خاك خورند روغن زیت
هر شب به فلك رود فغان‌هااز گرسنگی ز اهل هر بیت
پُر طاس سپهر مانده از صوت‌كر گوش زمانه گشت از صیت
چون قرص سر از افق برآیدبر چرخ ز اهل بیت یالیت [455] الحمد لله علی كل حال
ص: 857

بخش 4 بهاریه سال نیكوفال ئیلان‌ئیل تركی مطابق با سنه یك هزار و دویست و چهل و هشت هجری و ایراد آمدن ایلچی دولت روسیه به دربار شوكت علیّه و قرار توقف در تبریز در حضرت ولیعهد شوكت بهیّه‌

اشاره

بیضه بیضای سیمرغ‌گردون و غرّه غرّای توسن سپهر نیلگون، اعنی مهر اضائت مشحون در این سال میمنت مقرون، بعد از انقضای هفت ساعت و چهل و دو دقیقه از شب پنجشنبه بیست و هشتم شهر شوال المكرّم سنه یك هزار و دویست و چهل و هشت هجری مطابق با سال فرّخ‌فال ئیلان‌ئیل تركی از بطن حوت به بیت الشّرف حمل، نقل نموده خسرو بهار به مباركی این سال بهجت‌آثار بر اورنگ زمرّدگون چمن جلوس فرمود. سفیر روسی‌نژاد شاخسار با تحف الوان اوراق و ازهار به دربار دارای بهار گرایید و اقامت دار السلطنه گلشن را از آن دربار مینوون مأمور گردید.
اسرای ترك‌چشم تركمانان زاغ و زغن مبلغی سیم و زر از سبایك الوان ریاحین ابیض و احمر در ازای قیمت خویش دادند و از روضه مطهّره گلزار مرخّص گشته روی به اوطان خود نهادند. باد نوروزی كه نایب سلطان بهار است، برحسب احضار به دار الخلافه گلزار روی كرد و میران خیانت پیشه ابرهای آذاری را كه دورگرد بساط بهاری بودند، به تختگاه گلشن آورد. امیرزادگان نهال، دشنه سبزه و خنجر بید را از مدد فسان اغصان بر تندی و تیزی افزودند و امیر خان ابر آذار را در ازای آن‌همه جنایات بی‌شمار از صدمات بسیار، ریزریز و پارپار نمودند.
ص: 858
نوباوگان نهال صحیح و سقیم و دبیران اغصان جدید و قدیم در دار الایاله گلشن و دار الكتّاب چمن تغییر و تبدیل یافتند و خوانین بدآیین ریاح مختلف المزاج از صفحه خاور به عرصه باختر شتافتند و از وفور گل‌های اصفر اللّون اخلاط صفراوی در مزاج اشجار طغیان نمود و تحریكات صبا و شمالشان بر بروز تب‌لرزه افزود. ابرهای آذاری در سرحدّات دریابار سر به شورش برآوردند و جمرات ثلاثه در طبیعت الوار سرحدّنشین شتا اثر بخار كام ثعبان یافته [475] ایشان را به صحرای عدم آواره كردند.
باد نوروزی بدیع كه نایب سلطان ربیع است، امیرزاده سوسن را با سپاه سنبل و سمن به تسخیر دار السلطنه گلشن مأمور فرمود و خود در عرصه چمن قدرت توقف نیافته به چمنی دیگر رحلت نمود. شاهد سنبل را ازین ماتم گیسو برآشفت و بنفشه سوگوار با یك جهان حسرت در خاك هلاك بخفت. قرّاء خوش‌الحان عنادل در روضه، باغ زبان به تلاوت مصحف فصاحت برگشادند و شاهدان سوری از ضرب ناخن رنجوری، علامت مصیبت بر چهرگان نهادند. همانا سلطان صاحبقران بهار را رشته توانایی گسیخته به دامان رنجوری آویخت و از قطرات شبنم عرق‌ها ریخته، از شاخه‌های شقایق و ارغوان خون‌ها برانگیختند.
لمؤلفه:
هوا و خاك ز آسیب وی دو رنجورندبهار بهر مداوایشان چو افلاطون
یكی ز قطره شبنم همی بریزد خوی‌یكی ز شاخ شقایق همی بگیرد خون جلوس همایون به عادت سنوات دولت روزافزون، برفراز اورنگ سپهرنمون زمرّدگون واقع شد و ایوان خلافت از چهروشاقان بهشتی‌طلعت، مشحون از صنایع و بدایع آمد. پس از انقضای بزم شیلان، كیفیّت عزیمت ایلچی دولت بهیّه روسیه به درگاه معدلت‌اركان به عرض اقدس شهریار زمان رسید. برحسب امر اعلی، علی خان آدخلوی افشار نسقچی‌باشی نوّاب ولیعهد نامدار كه در دار السلطنه تبریز مقیم بود، به مهمان‌داری معیّن گردید. تبیین این مقال آن‌كه از قراری كه در وقایع نهایت سنه ماضیه نگارش یافت، ایلچی مزبور كه به نام گراف سیماناویچ، و به رتبه از معتبرین دربار ایمپراطور روسیه
ص: 859
نیكولای پاولیچ است، وزیر مختار لقب یافته، موافق شروط عهدنامه مباركه، به سبب اقامت در سرحدّ این دولت ابدآیت، به سفارت دربار معدلت درایت شتافت. در روز ورود او به دار الخلافه طهران كه یوم پانزدهم شهر با بهر ذی قعدة الحرام سنه مذكوره در فوق بود، حسب الامر همایون، امان الله خان آدخلوی افشار غلام پیشخدمت خاصّه سركار جهان‌مدار و سلیمان خان قاسملوی ایضا سركرده سواره مزبور كه همشیره‌زاده امان الله مذكور است، به استقبال او شتافتند و ایلچی و همراهان او را، كه دو سه نفر از معارف روسیه بودند، در یك فرسخی دار الخلافه به احترامی تمام دریافتند. از كمال حرمت‌داری و احتیاط قتل گربایدوف ایلچی سابق، عمارت مرغوبی كه در ارگ همایون واقع در پشت دیوار حرمسرای خلافت روزافزون و از مستحدثات نوّاب ظل السلطان است، منزل گزیدند و گماشتگان نوّاب معزی الیه به میزبانی او اقدام ورزیدند. دو روز بعد از ورود، برحسب امر صاحبقران مسعود، حضرت حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی وزیر امور دول خارجه و میرزا محمد صادق مروزی وقایع‌نگار و داروغه دفتر قضاشعار و این بنده مدحت‌گزار و دو سه نفر دیگر از دبیران و خوانین دربار به دیدن او مأمور شدیم و پس از ادای مباركباد، از مراتب تفقّدات شاهنشاه مروّت‌نهاد سخن‌گزار آمدیم.
فردای آن روز به آیین معهوده سفرای سابق، كه مكرّر مرقوم آمده، به اتفّاق میرزا الكسندر نام ترجمان و میرزا محمد صالح شیرازی مهندس دربار ولیعهد دوران كه به زبان روسی و فرنساوی و انگریزی آشنا و به غایت نكته‌دان و ایلچی را از همراهان بود، شرفیاب انجمن حضور اعلی و مورد التفات بلانهایات خاطر معلّی گردید و بعد از سه روز دیگر، پیشكشی فراخور احوال خویش از نظر مرحمت‌اثر گذرانید. امنای دولت قاهره برحسب اشارت شاهره قرار اقامت او را در دار السلطنه تبریز دادند و مبلغ یك‌هزار تومان نقد و موازی چهار طاقه شال عمل كشمیر و چهار عدد نشان مكلّل به جواهر و مزیّن به مینای دلپذیر و چند دست خلعت آفتاب طلعت بی‌نظیر، به جهت ایلچی و همراهان فرستادند. چون نامه و هدیه به جهت نوّاب ولیعهد مكرّم از جانب
ص: 860
ایمپراطور اعظم داشت، لهذا میرزا الكسندر ترجمان خود را به عزیمت خراسان و شرفیابی خدمت ولیعهد دوران برگماشت و خود و همراهان دیگر به مهمان‌داری علی خان افشار [476] نسقچی‌باشی سركار ولیعهد نامدار در اواسط شهر ذی حجة الحرام، خرّم و شادكام به دار الملك تبریز روی گذاشت.

ذكر وقایع مرخّصی اسرای ولایت سرخس برطبق استدعای خان خوارزم و حسب الترخیص شاهنشاه با حزم و حكم حضرت ولیعهد صاحب عزم و تعهّدات مقرون به حتم و جزم‌

از قراری كه در وقایع سنه ماضیه نگارش یافت، از یمن اقبال شاهنشاه بی‌همال و دستبرد ولیعهد دشمن‌مآل، ولایت سرخس چنان ویران شد كه بومی در آن مرزوبوم آشیان نداشتی و از فرط ویرانی احدی از همسایگان و عابرین در آن سرزمین قدم نگذاشتی. اندوخته‌های چندین ساله ایشان از آشكار و پنهان بر باد فنا رفت و قلعه و عمارت و بیوتات، عالیها سافلها شد. رجال و اطفال نسوان و عیال از غریب و بومی كلّا اسیر شدند و صیت آن خرابی و ویرانی عالم‌گیر آمد.
الله قلی توره خان خوارزم «1» را به سبب مواحدت مذهب، عرق عصبیّت متحرّك گردید و جمعی از رؤسای اویماقات تركمانیه تكه و ساروق مرو و غیره را كه همواره زكوةگزار خان مزبور می‌باشند، با عریضه [ای] ارادتمندانه روانه ارض مقدس و حضور ولیعهد اقدس گردانید. خلاصه استدعا آن‌كه: «ازین عزیمت سركار ولیعهدی، تنبیهی كه سزاوار بود درباره تركمانان سالور رخ نمود [و] سایر تركمانان تكه و ساروق نیز از این عزیمت حساب‌ها بردند و عنان توسن یغما و غارت را از این پس به دست رایض فراموشی سپردند. اكنون پنج هزار نفر اسیر سالور و غیره را در حول و حوش ارض
______________________________
(1). مجلس و ملّی: «الله قلی خان توره خان خوارزم»
ص: 861
اقدس نگاه داشتن و ولایتی را كه در عهد این دولت خجسته پیوسته آبادان بوده ویران گذاشتن، از رسوم مروّت اولیای آن دولت معدلت‌آیت دور است و خرابی ولایتی چنین، از طریقه ملكداری و مرزبانی مهجور. تركمانان تكه و ساروق ایلیّت كرده‌اند و به امید استخلاص سرخسیان روی نیاز به آن آستان عاجزنواز آورده‌اند. خسارت این عزیمت را هرچه باشد به گردن می‌گیرند و در صورت استخلاص اسرای مزبور تكالیف آن سركار را به جان و دل می‌پذیرند».
میرزا موسی [منجم] رشتی نایب مملكت خراسان واسطه این مطلب گردید و چنین به عرض اشرف رسانید كه: «نگاهداری پنج هزار نفر اسیر مایه دو خسران كبیر است: یكی آن‌كه، رعایای این ولایت از عهده اخراجات ایشان برنمی‌آیند؛ دیگری آن‌كه مهمّات تجارت اسب و پوست بخارایی و سایر اجناس كه به توسط سرخسیان به ارض اقدس می‌آمد و به اطراف ممالك می‌رفت معوّق مانده، تجّار عراق و غیره روی به این سامان نمی‌آیند. در استخلاص ایشان هم چند خاصیت مندرج است: یكی آن‌كه تنخواهی معتدّبه در ازای خسارت موكب ولیعهدی می‌دهند و دیگری آن‌كه گروگان معتبر داده از قید اسار می‌رهند. عمده خاصیت منافع تجارت است كه باعث آبادانی مملكت [می‌گردد]».
بالجمله، حضرت ولیعهد نامدار مراتب مزبوره را معروض رأی شاهنشاه تاجدار داشت و همّت شاهانه خلاصی ایشان را موقوف به چند شرط گذاشت كه ذكر آن خواهد آمد. بعد از اذن از دربار علیّه مبلغ پنجاه هزار تومان نقد در عوض قیمت پنج هزار نفر اسیر از رؤسای تكه و ساروق باز یافت شد و از هر طایفه سالور و سرخس، جمعی از رؤسا و عیال و نسوان به صیغه گروگان دریافت آمد. وثیقه [ای] معتبر به اسم و مهر جمیع رؤسای تكه و ساروق مرو و سالور سرخس گرفتند و اسرای مزبور آستان مروّت گنجور را وداع گفته كلّا به اوطان خویش رفتند.
شروط فرمایشی امنای دولت علیّه از قراری است كه ایراد می‌گردد:
اوّل آن‌كه، طوایف سالور خود به عزیمت تاخت و تاز حوالی و حواشی، بل كلّ
ص: 862
مملكت خراسان پای عزیمت نگشایند؛ دویم آن‌كه، قراول در اطراف دشت نهاده، طوایف ساروق و تكه و غیره را از تاخت و تاز ممانعت نمایند؛ سیم آن‌كه، احیانا هرگاه طایفه‌ای از طوایف علی الغفله بتاخت آیند، یا كارگزاران خراسان را اعلام دارند، یا آن‌كه اگر اسیر و مالی برده باشند، خود استرداد نموده به صاحبان برسانند؛ چهارم آن‌كه، تجّار خراسان را از آن طرف تا رود جیحون و از این طرف تا آق‌دربند صحیحا سالما [477] برسانند و هرگاه مالی از ایشان در ولایت سرخس به تاخت رود، از خود تاوان دهند؛ پنجم آن‌كه، تجّار اسیرفروش را در ولایت خود راه ندهند و اسیر شیعه را نیز نخرند؛ ششم، هر وقت سوار امدادی به جهت خدمت اطراف ضرور شود، به قدر كفایت تدارك دیده روانه سازند و همه ساله پیشكشی از اسب و غیره داده همواره به اظهار خدمت و صداقت پردازند. بالجمله، فواید بسیار درین قرار و مدار است، كه حقیقت آن بر ارباب فراست از اهل دولت و شوكت آشكار [است].

ذكر أجوبه ترّهات مانند كامران میرزا و گفتگوی یورش هرات و احضار حضرت ولیعهد جلادت آیات به دربار معدلت سمات‌

در وقایع سنه ماضیه نگارش یافت كه، معتمدی از یار محمد خان افغان، برحسب امر ولیعهد دوران مأمور به ولایت هرات شد. در این اوقات، مشارالیه برگشت و مراتب أجوبه ترّهات مانند كامران میرزای والی هرات از پیشگاه ضمیر منیر والا چنین گذشت كه: تكالیف آن سركار برگردن این ارادت شعار بغایت شاق است و كشیدن چنین باری مالایطاق. اولا آن‌كه، حضرت ولیعهد دوران مثل سایر برادران با ما سلوك فرمایند و هرگاه توقّع ایشان زیاده است، مبلغ پانزده هزار تومان نقد به صیغه پارنج از ما گرفته ابواب ملاطفت بگشایند. ثانیا، اگر به این خدمات متقاعد نمی‌شوند، در راه تقدیر ایستاده‌ایم و جنگ و صلح هر دو را آماده [ایم].
ص: 863
نوّاب نایب السلطنه كه سر به گنج قارونی و مخزن فریدونی بیرون نمی‌آورد، از استماع این جواب ناصواب بغایت برآشفت و این كیفیّت را با هواخواهان نزدیك و دور از روی مصلحت گفت. جمیعا متفق اللفظ قرار كار را بر یورش هرات دادند و گنجینه این مصلحت را سرگشادند. علی العجاله مراتب را به حضرت اعلی معروض آورده، مأموریت سواره و پیاده نوكر ركابی از استرابادی و مازندرانی و سمنانی و دامغانی را استدعا كرد. مسرعان سریع به دار الملك آذربایجان فرستاده در تعجیل نوكری كه از قرار نگارش خواسته بود، اصرار نمود و حصر هرات را از روی حتم و حكم تصمیم فرمود.
شاهنشاه كامران، نظر به استدعای فرزند كاردان، دسته‌جات استرآبادی و مازندرانی را مأمور ساخت و در باب یورش هرات به فرمایش این فقره پرداخت كه: سفر هرات، وجود نوّاب امیرزاده اعظم محمد میرزا را كفایت است و الحمد لله لشكرهای آراسته از هر طرف عازم آن مملكت [است]. چون قریب به دو سال است كه آن فرزند كامران در ركاب ظفر عنان مهجور بوده و خدمات شایان در سرحدّات نزدیك و دور نموده است، مسلّم آن‌كه سفر هرات را به عهده نوّاب امیرزاده واگذارد و خود شاهراه درگاه مجرّه‌پناه را به اقدام سعی درسپارد كه هم در ازای آن‌همه زحمت، رحمتی بیند و هم چندی ترك زحمت گفته در ظلّ ظلیل ظلّ اللّهی استراحت گزیند. آن یك نفر خان خائن یزدی و آن دو نفر ابتر خراسان را نیز به همراهی خود گسیل سازد و در آوردن ایشان به ظهور خدمتی نمایان پردازد.
بالجمله، بعد از آن‌كه نوّاب ولیعهد دوران از فرمایشات شاهنشاه صاحبقران آگاه گردید، از فرط شوق شرفیابی درگاه اعلی به جایی رسید كه از فرط خوشوقتی در پوست نمی‌گنجید.
فی‌الفور كارپردازان دربار شوكت‌مدار را به تدارك عزیمت دار الخلافه طهران حكم فرمود و امیرزاده اعظم محمد میرزا را در توقف ارض اقدس مأمور نمود كه تا هنگام وصول لشكر ركابی و آذربایجانی عزیمت هرات نماید و حضرت میرزا موسی رشتی نایب خراسان را قرار داد كه با معادل پانزده هزار نفر از سواره و پیاده اتراك و اكراد
ص: 864
و اعراب خراسان در ركاب نوّاب امیرزاده ذی‌شأن پای استعجال برگشاید. خود جناب میرزا ابو القاسم قائم‌مقام و آن سه نفر خائن نمك به حرام و محمد تقی خان عرب میش مست حاكم سابق ترشیز و مهدی قلی خان قرایی برادر محمد خان فتنه‌انگیز و جعفر قلی خان ولد نجف قلی خان شادلو و جمعی از خدمتكاران این صداقت‌خو را برداشته روی به دار الخلافه طهران آورد. ایّام عاشورا را در ولایت سبزوار به تعزیه‌داری جناب خامس آل‌عبا- علیه التحیّة و الثناء- به سر برد و پس از آن شاهراه درگاه [478] مجرّه‌پناه را مشیا علی الرّأس درسپرد. رضا قلی خان زعفرانلو و محمد خان قرایی را دو روز قبل از ورود خود فرستاده، روز چهارشنبه بیست و سیم شهر محرّم الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و نه مغلولا وارد دار الخلافه شدند و نوّاب نایب السلطنة العلیه نیز با جناب قائم‌مقام و عبد الرضا خان نمك به حرام و سایر همراهان در روز جمعه بیست و پنجم شهر مزبور عازم دخول آن دیار ارم‌دستور آمدند و حسب الامر اعلی، جمیع نوّاب شاهزادگان و امرا و خوانین با فرّ و شأن و توپخانه و زنبوركخانه آتش‌فشان به استقبال حضرت ولیعهد دوران شتافتند و آن حضرت را در یك فرسخی دار الخلافه به احترامی تمام دریافتند. خلاصه، حضرت ولیعهدی بعد از ورود در اندرون همایون شرفیاب انجمن حضور گردید و در بدایت ملاقات التفاتی از صاحبقران معدلت‌آیات دید كه تا كنون گوش احدی در هیچ عهدی از عهود نشنید. چون ابتدای فصل تابستان و هنگام توقف شاهنشاه عالمیان در باغ دلگشای نگارستان بود، لهذا منزل نوّاب ولیعهد دوران در برخی از مستحدثات شاهنشاه با فرهنگ و هوش و قریب به آن گلستان گلفروش و معروف به برج نوش است، معیّن فرمود.
رضا قلی خان ایلخانی و محمد خان قرایی را در ارگ همایون محبوسا نگاه داشتند و عبد الرضا خان یزدی را در فرّاشخانه خارج ارگ اعلی غلّ و زنجیر بر دست و پا گذاشتند- بمنّه و جوده.
ص: 865

ذكر وقایعی كه قبل از ورود و بعد از ورود نوّاب نایب السلطنه در دار الخلافه دست داد تا هنگامی كه روی مبارك به خراسان نهاد اعمّ از وفات و قتل رضا قلی خان ایلخانی و عبد الرضا خان یزدی و سایر اوضاع اتفاقیّه‌

قبل از ورود نوّاب نایب السلطنة العلیه به دربار سنیّه، دعوایی فی مابین نوّاب امیرزادگان یزد و كرمان دست داد و كیفیت آن را كلك دو زبان به این طریق زبان برگشاد كه: نوّاب امیرزاده قهرمان میرزا خلف ارجمند حضرت ولیعهدی كه حاكم دار العباده یزد بود، جمعیتی از جماعت یزدی و نائینی و غربا فراهم آورده آن‌ها را ضمیمه پانصد نفر سواره و پیاده خراسانی كه قبل ازین نگارش یافته، كرد [و] محمدنظر خان مافی و بدر خان جلیلوند را كه سرتیپ نوكر خراسانی بودند، برداشت و با جمعیّت مزبور روی به ولایت كرمان گذاشت. از آن طرف نیز نوّاب فروغ الدوله اباقا خان میرزا خلف حضرت حسن علی میرزا، احتشادی از اهل كرمان نمود و به عزیمت مقابله با یزدیان پای جلادت برگشود. در قلعه باغین كرمان تلاقی فریقین دست داد و دست زمانه ابواب بلا برگشاد. به یك حمله از كرمانیان قشون یزد و متجنّده خراسان پشت دادند و محمد نظر خان مافی و جمعی از آن جمعیّت در بین گیرودار به قید اسار درافتادند. معادل دویست نفر از ایشان مقتول گردید و بقیة السیف در جایی قرار نیافته به دار العباده یزد رسید. نوّاب فروغ الدوله در آن دعوا خود مباشر كار جدال بود و جمیع احمال و اثقال و دوابّ ایشان را كسیب نمود.
بعد از عرض فقرات معلومه به دارای دادگر، جسارت نوّاب قهرمان میرزا به اقصی الغایه موجب اشتعال نایره قهر قهرمانی شد و به جهت دفع مایقال فرمان و خلعت ایالت ولایت كرمان به نام نامی نوّاب امیرزاده هلاكو میرزا خلف ارشد نوّاب حسن علی میرزا، صادر از مصدر خلافت و حكمرانی آمد. بالجمله، بعد از ورود نوّاب نایب السلطنة العلیّه به دار الخلافه بهیّه، برحسب امر سنیّه قرار ایالت دار العباده یزد را به طوری دیگر دادند و نوّاب سیف الدوله میرزا ولد حضرت ظلّ السلطان را كه سابقا در آن دیار حكمروا
ص: 866
بود، مجددا به حكومت فرستادند. نوّاب قهرمان میرزا و محمد رضا خان فراهانی و پانصد نفر نوكر خراسانی، حسب الامر اعلیحضرت صاحبقرانی معزولا روی به خراسان نهادند.
خلاصه اوضاع دیگر، داستان قتل عبد الرضا خان یزدی بود كه اتفاق افتاد و حقیقت آن را كلك سخن‌دان به این آیین عرضه داد كه: بعد از آن‌كه عبد الرضا خان نادان- از قراری كه نگارش یافت- مباشر آن نوع بی‌حرمتی نسبت به اهل و عیال نوّاب محمد ولی [479] میرزا، ولی نعمت خویش گردید و نوّاب معزی الیه به دربار فلك‌مدار شتافته، اقامت گزید؛ همواره در خاك پای مبارك استدعایش این بود كه مرا در آرزویی كه در قلب بی‌آرام است، استیلای بر آن یزدی نمك به حرام است. حضرت اعلی از فرط ملاطفت بی‌منتها وعده‌های ملوكانه به او می‌فرمود و قلب امیدوارش را به این نوع تسلّی می‌نمود. طالع فیروزی مطالع شهریاری یاری كرد و نوّاب نایب السلطنه، به نوعی كه نگارش یافته، آن نمك به حرام را به دست آورد. عبد الرضا خان در روز ورود به دار الخلافه طهران از راه خباثت باطنی قدری تریاك خورد و به سبب تعویق در اجل موعود نمرد. در كریاس بلند اساس نیز كاردی از كمر فرّاشی كه مستحفظ او بود كشید و بر شكم خویش زد و كارگر نگردید. ظهور این دو صورت موجب وفور غضب شاهنشاه صاحبقران گشته، به وعده كریمانه ملوكانه وفا نمود و آن نادان را به دست نوّاب محمد ولی میرزا داده تأكیدات شدیده در باب سیاست او فرمود. نوّاب معزی الیه به شكرانه این موهبت عظمی چندین بار روی بر خاك نیاز گذاشت و آن بی‌حیای نمك به حرام را با غلّ و زنجیر از حضور شاهنشاه كشورگیر گرفته، راه سرای خویش برداشت. به ملاحظه این‌كه شاید به همین دو زخم كه بر خود زده درگذرد و راه دیار آخرت درسپرد، او را به خانه خود برد و علی مراد خان افغان غلام پیشخدمت و جرّاح‌باشی سركار اقدس را با آقا میرزا بابای حكیم‌باشی نوّاب ولیعهد مقدّس بر سر او آورد. در عرض راه از ارگ معلّی تا دولت‌سرای شاهزاده والا هجوم عامه زیاد گشت و نوّاب اشرف به ملاحظه عصبیّت عامه، آن روز و آن شب از سیاست او درگذشت.
روز دوشنبه بیست و هشتم شهر محرم الحرام سنه یك هزار و دویست و چهل و
ص: 867
نه، هنگام طلوع فجر كه زمان افول كوكب حیات آن فاجر بود، ولدان حضرت محمد [ولی] میرزا و سایر اهل و عیال از سفید و سیاه كه هریك داغ‌ها از آن مردود حال تباه در دل داشتند، با آلات و ادوات جارحه از شمشیر و كارد و خنجر و تبرزین و دبّوس «1» و ششپر «2» و مقراض و ساطور و سوزن و نشتر روی به منزل او گذاشتند. سه نفر از نوّاب امیرزادگان كه عبارت از چنگیز میرزا و ناصر الدّین میرزا و نصر الله میرزاست با یك نفر داماد او كه به نام امام قلی میرزا و نبیره امیربیك جان پادشاه بخاراست، مباشر قتل او شدند و باقی اهل و عیال از ذكور و اناث هریك سیاستی درباره او به عمل آورده و از ضرب ساطور و مقراض و سوزن كالبد او را پاره‌پاره كرده از حصول این مأمول آسوده و فارغ بال آمدند. نعش پلیدش را در معبری عام انداختند و او را عبرة للنّاظرین ساختند و بعد از دو روز به كفن و دفنش پرداختند.
بالجمله، در باب سایر خوانین خائنین خراسان، دریای رحمت شاهنشاه مروّت‌آیت به جوش آمد و ایشان را آیت رستگاری زیور گوش شد. محمد تقی خان عرب میش مست حاكم ترشیز را غلّ و زنجیر از دست و پا برداشتند و از نسبت چاكری سركار ولیعهد زمان و عزیمت دار الملك خراسان فرق اعتبارش را بر فوق آسمان برافراشتند. رضا قلی خان زعفرانلو را با دو پسر كوچك و محمّد خان قرایی را به نیّت توقف در تبریز روانه دار الملك آذربایجان فرمودند. رضا قلی خان در منزل میانج شقاقی روی به عالم باقی كرده، محمد خان را صحیحا سالما وارد دار السلطنه تبریز نمودند.
دو تاریخ قتل و وفات عبد الرضا خان یزدی و رضا قلی خان ایلخانی از كلك مؤلف تراوید و درین رساله ثبت گردید.

تاریخ قتل عبد الرضا خان حاكم سابق یزد

آن خان پست‌فطرت عبد الرضای یزداز شوری نمك به حرامی ز پا فتاد
مامش به روزگار ز قوم یهود بودبر زاده یهود كجا باشد اعتماد
______________________________
(1). عمود آهنین، گرز آهنی، چوبدستی ستبر كه سر آن كلفت و گره‌دار باشد.
(2). نوعی گرز آهنین كه دارای شش پهلو باشد، چوبدستی ضخیم و كوتاه دارای سری گرد كه به وسیله خطوط به شش قسمت شده و بر آن میخ‌های درشت كوبیده باشند.
ص: 868 مشتش گره به جبهه و دستش به كاسه درآری یهودزاده خبیث است و بدنهاد
با آن‌كه كیقباد بدی دشمن یهودخود را همی شمردی همدوش كیقباد
مفعول من‌یراد كجا می‌سزد همی‌فَعّال مایُرید شود در چنین بلاد
[480] این شعر خواجه حافظ در وصف او بخوان‌شاها روا مدار كه مفعول من‌یراد
اوّل ز شاهزاده محمّد ولی گرفت‌در یزد اختیار و فرو هشت انقیاد
خود بعد از آن همی در دار العباده بست‌بس در زفتنه در همه اطراف برگشاد
از فرط بدنژادی كافر نهاد شدكافر نهادی است بلی كار بدنژاد
عبّاس شه به حكم شهنشاه رفت و كرداو را اسیر پنجه عباسیان راد
آورد سوی ری به مكافات این عمل‌زین كار شاهزاده ولی شد زیاد شاد
خاقان زوعده‌های ملوكانه‌اش بدادبر دست پور و پور هم از روی اجتهاد
انداخت زادگان را بر جان او ز قهراز بسكه دیده بودند از وی ستم زیاد
شمشیر و خنجر و قمه و كارد بر تنش‌افكنده و شدند بَرو چیره از عناد
پاداش این نمك به حرامان چنین بودداریم بس حكایت از رفتگان «1»بیاد
كس با ولیّ نعمت خود كی كند چنین‌هرگز به روزگار ازو نام هم مباد
تاریخ قتل كرد رقم كلك خاوری‌عبد الرضا حاكم یزد از بلا بباد تاریخ وفات رضا قلی خان ایلخانی
ز آباء در خراسان ایلخان بودبه لب آبای او را زان بنی حیف
ز مرگ اوست در مضراب چنگ آه‌ز سوگ اوست در بن‌های نی حیف
ازو اندر دل آزاد نِی دادوزو اندر لب مینای مِی حیف
چو بودی قطب گردون رشادت‌ز مرگش بر لب قطب و جُدی حیف
به خارستان دهر او را گل روی‌فسرد از تندباد سرد دی حیف
نبرد از زندگانی كام و او رابساط زندگانی گشت طی حیف
چو اندر راه آذربایجان مردسرایت كرد در تبریز و خوی حیف
______________________________
(1). مجلس و ملی: «رفته‌گان»
ص: 869 به ارمن بر رخ ارباب خوی خوی‌به طهران بر لب اشراف جی حیف
بكش هی وای و هی افغان و هی آه‌بگو هی وا و هی بیداد و هی حیف
ازین غم جاودان باشد سزاواربه لب در خاوری را پی به پی حیف
چو شد پای ادب داخل بشد سال‌ز خان زعفرانلو گوی ای حیف بالجمله، در خلال این احوال، نوّاب امیرزاده خسرو میرزا كه از قرار نگارش به عقب جمعیّت آذربایجانی رفته بود، با افواج قاهره در رسید و دو سه روزی در خارج دار الخلافه توقف كرده برحسب امر اعلی و صوابدید حضرت والا با جمعیّت مزبوره روانه خراسان گردید. محمد حسین خان زنگنه ایشك آقاسی‌باشی حضرت ولیعهدی و آقا میرزا بابای تبریزی حكیم‌باشی آن سركار به صوابدید نوّاب معزی الیه به سفارت دولتین روس و انگریز نامزد آمدند و به سبب مطالبی كه- ان شاء اللّه المجیب- عن قریب ذكر خواهد شد، با نامه‌جات و نوشته‌جات روانه دار السلطنه تبریز شدند كه در آن‌جا تدارك كار خود را دیده روانه شوند.
[مصراع]:
غافل كه قرار كار نوعی دگر است
بالجمله، اوضاعی دیگر كه در ایّام توقف سركار ولیعهدی اتّفاق افتاد، یكی آمدن نوّاب شاهزادگان از عراق و مازندران است. نوّاب محمّد قلی میرزا ملك‌آرای دار المرز طبرستان باز به سبب طاعون روی به درگاه همایون نهاد و نوّاب حسام السلطنه محمد تقی میرزا صاحب اختیار بروجرد و جاپلق نیز به علت وفور همین بلا در آن ولا، شرفیاب گشته چندی در درگاه همایونش اقامت دست داد. چون در ولایات كرمانشاهان و لرستان هم بلای طاعون از حدّ افزون رخ داده طولی كشید، لهذا نوّاب حشمت الدوله محمد حسین میرزا صاحب اختیار سرحدّات عراقین عرب و عجم نیز احضار گردید، ولی در توقف نوّاب نایب السلطنه نرسید. نوّاب بهاء الدوله بهمن میرزا هم از ولایت سمنان به دربار عیّوق شأن شتافت و چندی «1» در آن مأمن امن و امان آرام یافت.
______________________________
(1). مجلس و ملی:+ «چندی»
ص: 870
یكی دیگر از اوضاع اتفاقیه، داستان عزل و نصب دو نفر میرزا محمد تقی [481] علی‌آبادی و نوائی در منصب جلیل منشی الممالكی است. تبیین این مقال آن‌كه جناب میرزا محمد تقی علی‌آبادی كه مدّت سه سال منشی الممالك دیوان قدربنیان اعلی بود، از فرط تربیت و مرحمت شاهنشاه صاحبقران روزبه‌روز بر مراتب عزّت و اعتبار می‌افزود؛ فرمان قریه [ای] از خالصه‌جات بلوك شهریاری را بدون عرض حضور از دفترخانه مباركه گذرانید و به سبب ظهور این خبایت «1» از آن منصب جلیل معزول گردید.
شاهنشاه قدردان خواست مؤلّف این روزنامچه همایون را به این خدمت باز دارد، علّتی به هم رسید كه رأی همایون اعلی، الجاء منحرف گردید. تبیین این مقال آن‌كه حضرت صندوق‌دار اندرون همایون ملقبه به خازن الدوله، منسوبه [ای] اناثیّه از اسرای ارامنه داشت و او را در عقد میرزا اسد الله ولد حاجی میرزا رضا قلی نوائی منشی الممالك سابق گذاشت. برادر مهتر میرزا اسد الله، كه عبارت از میرزا محمد تقی نوائی است، به سبب این نسبت و حكم موروثیّت دست توسل به گوشه مقنعه خازن الدوله زد و مشارالیها در سركار اقدس با جدّ و جهد تمام واسطه این كار گردید و چون به سبب كرورات نقدی و جنسی كمال احترام و اعتبار را داشت، به مطلب رسید. شاهنشاه قدردان، این بنده مدحت‌اركان را به وزارت دار الامان كرمان وعده داده به اظهار این نوید به خیال سكوت من در این كار افتاد.
بالجمله، نوّاب نایب السلطنة العلیه در مدّت توقف در دربار سنیّه، هر روز به مرحمتی جدید سرافراز می‌گشت و لحظه به لحظه از ظهور عنایتی سدید فرق اعتبارش از فلك دوّار می‌گذشت. از بدایت ورود تا ساعت مرخّصی تحقیقا مبلغ پنجاه هزار تومان انعام و اكرام از نقد و جنس در وجه او عنایت شد و خلاع آفتاب شعاع پی‌درپی علاوه این مرحمت آمد. در نوزدهم شهر ربیع الاوّل آستان همایون را وداع نمود و با یك جهان حسرت عزیمت خراسان فرمود.
______________________________
(1). خبایت: پنهان‌كاری
ص: 871