ذكر اوضاع اتفاقیه در طهران اعم از ناخوشی تبلرزه و تغییر مزاج همایون و آمد و رفت نوّاب شاهزادگان
درین سال از تأثیرات اختر شوم، بلای تبلرزه به اقسام مختلف در دار الخلافه طهران شیوع یافت و تحقیقا در نفس آن بلد بیست هزار نفس از نوبه «1» غش و سایر نوب مختلفه روی از عالم برتافت. در اكثر ممالك محروسه از عراق و فارس و آذربایجان و گیلانات و طبرستانات نیز به همین دستور، نوب متنوّعه میكردند و تقریبا معادل دویست هزار نفر در ولایات ممالك مذكوره ازین بلای ناگهانی مردند. بالجمله اعلیحضرت شاهنشاهی بعد از مرخّصی حضرت ولیعهد دوران و اتمام فصل تابستان، از باغ دلگشای نگارستان نزول اجلال به دار الخلافه طهران فرمود و پس از روزی چند، مزاج همایون از حدّ اعتدال انحراف نمود. چندین نوبه از غبّ و شطر الغبّ و غیره عارض گردید تا بالاخره كار به مواظبه رسید. ساكنین دار الخلافه اعم از متعلّقان و متعلّقات دودمان خلافت و سایر مردم از نوكر و رعیّت، الی غیر النهایه مضطرب شدند و هریك- علی قدر مراتبهم- دعاگو و صدقهگزار آمدند. ارادت و فدویّت اهل عالم نسبت به این دولت معظّم در ظهور این مرض معلوم گشت كه شب و روز در مساجد و مدارس و بقاع و خانههای مردم، اصوات یا الله و آمین از فلك دوّار میگذشت.
بیت:
پریشانی پادشاهان دمیپریشان كند خاطر عالمی اطبّای حاذق كثرت معالجه را باعث ضعف طبیعت دیدند و بالاخره ناخوشی مزاج مبارك را به قانون اطبّای فرنگ معالج گردیدند. گنهگنه درختی است در مملكت ینگی دنیا كه استعمال پوست آن بالخاصیّه دافع نوب مختلفه [482] میباشد. لاعلاج نوبه سركار اعلی را به جوهر پوست آن درخت، كه هم آن جوهر از جمله اختراعات اهل فرنگ است، معالجه نمودند و از دواهای غذایی و غذهای دوایی بر اضمحلال ضعف و
______________________________
(1). نوبه: تب، تب و لرز؛ نوب جمع نوبه است.
ص: 872
استقلال قوه افزودند. مردم به شكرانه این موهبت عظمی صدقات بیمنتها به فقرا دادند و ابواب نشاط بر چهره غربا و ضعفا گشادند. نوّاب حشمت الدوله محمد حسین میرزا صاحب اختیار سرحدّات عراقین عرب و عجم، كه به سبب وفور بلای طاعون در كرمانشاهان و لرستان از قرار اظهار احضار شده بود، شرفیاب دربار اعلی گردید و پیشكشی نمایان به شكرانه صحّت ذات میمنت اقتران از پیشگاه حضور معدلت اركان گذرانید و از وفور تفقّدات شاهانه بر مراتب اعتبار افزود. نوّاب شجاع السلطنة العلیه حسن علی میرزا به صوب دار الامان كرمان مرخّص گردید و چون اوضاع بنادر فارس و مهمّات ولایات كوهكیلویه فی الجمله اختلالی داشت، لهذا برحسب امر اعلی از راه اصفهان و دار العلم شیراز به صوب مقصد گرایید كه هم تنخواه بقایای اصفهان را وصول فرموده، به خزانه عامره ایصال سازد و هم مدّت دو ماه در دار العلم شیراز مانده، به صوابدید برادر خجسته خود فرمانفرما، قراری در امور آن صفحات داده، بعد از اطمینان به مراجعت دار الامان كرمان پردازد.
[مصراع]:
ما در چه خیالیم و فلك در چه خیال
ذكر وقایع نوّاب نایب السلطنه در عرض راه خراسان و مأموریت نوّاب محمد میرزا به هرات و فتح كوسویه و اوضاع دیگر تا هنگام ورود به روضه علیّه رضویه- علیه و علی آبائه و أولاده آلاف الثناء و التّحیّه
قبل ازین نگارش یافت كه، نوّاب نایب السلطنة العلیه در یوم نوزدهم شهر ربیع الاوّل از دربار سنّیه رخصت انصراف حاصل نموده به صوب خراسان شتافت.
سواره دستهجات شاهیسون و خمسه [ای] نیز در عرض راه، برحسب امر خسروی، ملتزم ركاب نصرتمآب شدند و جانبازان سمنانی و دامغانی هم به سركردگی مصطفی قلی خان و غیره در عرض راه، او را همراه آمدند. به سبب رسیدن نوكر استراباد،
ص: 873
به سمت چمن كالپوش عزیمت فرمود و مدت ده روز در آنجا توقف كرده، پس از وصول نوكر استرآباد روی سعادت به شهر خبوشان نمود. در زمان توقف سركار ولیعهد با احتشام در ولایت بسطام، نوّاب امیرزاده اعظم محمد میرزا كه از قرار نگارش در ارض اقدس به انتظار مأموریت هرات توقف داشت، حسب الفرمایش سركار ولیعهدی روی به آن صوب گذاشت. نوّاب خسرو میرزا با افواج آذربایجانی و توپخانه صاعقهمبانی در ركاب برادر بلنداختر روان شد و ملك قاسم میرزای افغان ولد حاجی فیروز الدین والی سابق هرات و شاهپسند خان افغان كه هر دو مدّعی كامران میرزای والی لاحق بودند، به همراهی موكب اشرف شتابان آمدند.
نجف قلی خان شادلو و سایر خوانین اتراك و غیره با سواره خود علاوه بر افواج آذربایجانی گشتند و امیر علی نقی خان عرب زنگوئی وكیل خراسان و حاكم طبس و امیر اسد الله خان عرب خزیمه حاكم قاینات با تفنگچیان اعراب در عرض راه هرات ملحق گشته، در راه خدمتگزار از سر و جان گذشتند. میرزا موسی رشتی نایب خراسان برحسب قرارداد ولیعهد دوران، در آن سفر مباشر خدمات نوّاب امیرزاده شد و از افواج آذربایجانی و سواره و پیاده خراسانی معادل پانزده هزار جمعیّت در ركاب سركار امیرزاده آماده آمد.
بالجمله، حضرت ولیعهد دوران نیز بعد از حركت فرزند ارجمند از ارض اقدس، در اوایل شهر جمادی الاول از خبوشان حركت فرموده، وارد آن روضه مقدس گردید و سواره و [483] پیاده ركابی را كه همراه داشت، به اتفاق جناب میرزا ابو القاسم قائممقام در عقب نوّاب امیرزاده با احترام روانه هرات گردانید. چون ولایات كوسویه و غوریان از قراری كه سابقا نگارش یافت، در تصرّف یار محمّد خان وزیر [بود] و خود مشار الیه در ارض اقدس دستگیر و متعلّقان او در قلعهجات آن دو ولایت با كمال تیقّظ و تدبیر بودند، لهذا بعد از وصول موكب فیروز نوّاب امیرزاده، «1» مستحفظین آن قلعه در سپردن حصار مضایقه نمودند؛ حضرت امیرزاده، افواج قاهره و توپخانه شاهره را حكم به یورش
______________________________
(1). ملی و مجلس:+ «و»
ص: 874
فرمود و طالع بیزوال شاهنشاه صاحبقران، آن قلعه آسمان شأن را در عرض یك ساعت مفتوح نمود. جمعی از افاغنه فراعنه كه در آن قلعه بودند، دستگیر گشته، فوجی از پیادگان خراسانی را مستحفظ نمودند. این قطعه در تاریخ فتح آن حصار از طبع مؤلف مدحتسپار تراوید و به جهت یادگار درین صحیفه ثبت گردید.
لمؤلفه:
عزم امیرزاده بگشود كوسویّهداخل شد اندران حصن و آن حصن جسم و او روح
فرمایش ولیعهد خوش آن حصار بگشادآنكس كه صاحب عزم فرمان اوست ممدوح
ز آفات رست آن ملك از طالع شهنشاهكشتی است با سلامت گر ناخدا بود نوح
از زمره اهالی سودی نداد كوششپیداست تا چه مقدار جنبش ز جسم مذبوح
بیقالوقیل آمد آن قلعه در تصرّفیك تن نماند رنجور یكسر نگشت مجروح
در وادی سلامت یاران ستاده قائمدر عرصه سیاست خصمان فتاده مطروح
بعد از گشایش حصن از حسن یاری بختدر حضرت ولیعهد شرحی نوشت مشروح
پس خاوری به تاریخ پا برنهاد و گفتااز عزم آن ولیعهد شد كوسویّه مفتوح بالجمله، بعد از نظم ولایت كوسویّه روی به ولایت غوریان گذاشتند و چون منظور كلّی تسخیر ولایت هرات بود، علی العجاله پیچیدگی به ولایت غوریان را موقوف به وقتی دیگر داشتند. كامران میرزای والی هرات از فرط بدبختی چنان اندیشید كه راه
ص: 875
سیل بیزنهار را از خاشاكی توان بست، لهذا معادل پنج هزار سواره و پیاده افغان را به استقبال سپاه ظفرعنان از هرات بیرون فرستاده، خود به امید فتح ایشان در شاهراه انتظار برنشست. پس از وصول موكب فیروز امیرزاده اعظم به سامان پل نقره، سه فرسخی هرات، غولان افغان نیز در رسیدند و نور و ظلمت باهم مقابل گردیدند. از یمن اقبال بیزوال شاهنشاهی، به یك شلیك توپ صاعقهفشان و یك حركت تیپ ظفرعنان، مانند برگ از درخت ریختند و بقیّة السّیف به دامان فرار آویختند. سواران خراسانی، آن قوم عفریتمبانی را تا دروازه هرات تعاقب نمودند و اردوی والا در نیم فرسخی شهر بار اقامت انداخته، لحظه لحظه بر نظم كار سپاه میافزودند. جناب قائممقام بعد از ورود به غوریان، احتیاطا معادل دو هزار پیاده و سواره در دور قلعه به محاصره گذاشت و خود با سایر دستهجات راه هری برداشت. بعد از الحاق دستهجات ركابی به موكب والا، باز كامران میرزا احتشادی دیگر كرد و جمعیّت او به جهت جدال روی به معسكر فیروز آورد. این دفعه كوشش دلیرانه كردند و شكستی مردانه خوردند. نوّاب نایب السلطنه كه در ارض اقدس توقّف داشت، بعد از اطلاع ازین اوضاع مسرعی سریع السیر به دربار فلكشأن برگماشت.
در اواخر شهر جمادی الاوّل، این اخبار بهجتمثل در دار الخلافه جاوید محلّ، معروض رأی شاهنشاه بیبدل شد و زیاده موجب انبساط و سرور خاطر خورشید محل آمد؛ غافل كه زمانه غدّار است و روزگار غدّار ناپایدار؛ هر انبساطی را انقباضی در پی است و هر بهاری را خزانی به علاوه دی. عنقریب- ان شاء الله المجیب- وقایع آن مرقوم قلم خجسته رقم خواهد شد.
لمؤلّفه: «1»
میشود بیرون ز خرگاه فریدون ایرجییا كه از ایوان گشتاسب رود اسفندیار [484] المقدّر كائن «2»
______________________________
(1). ملی و مجلس: «مولفه»
(2). آنچه مقدر شده، خواهد آمد.
ص: 876
ذكر ترتیب نقوش صف سلام حضرت اعلی در محل چشمه علی واقعه در خاك ری بر سنگ و اظهار حقیقت مكنونات خاطر شاهنشاه فلك اورنگ و تحریر قطعه تاریخزاده از طبع با فرهنگ
سلاطین سابق را از پیشدادیان تا زمان بعثت، بلكه بعد از بعثت نیز قانون این بوده كه نفوس خویش را در امكنه متفاوته بر وضع مختلفه بر سنگ نقش میبستهاند و نقاشان با صنعت و حجّاران سنمّار صفت از فرط نیرنگسازی، رونق كارخانه مانی را میشكستهاند؛ چنانكه نقوش عمارت تخت جمشید در بلوك خفرك و مرودشت فارس و بعضی نقوش دیگر در بلوكات مملكت مزبور، اعمّ از كازرون و دارابجرد و جهرم و قیر و كارزین و غیره و همچنین در ممالك عراق و خوزستان بر ثبوت این مدعا، دلیلی است واضح و برهانی است لایح. شاهنشاه صاحبقران خواست مثل سایر، سلاطین از خود آثاری در روزگار به یادگار بگذارد و نقشی از كرده سلاطین سلف بردارد.
در عرض راه دار الخلافه و بقعه مقدّسه شاهزاده عبد العظیم، چشمهای است معروف به چشمهعلی «1» كه رودی موجود از وسط كوه كوچكی برمیآید و در آن صحرا جاری میشود. محوطه وسیعی دارد كه قابل و لایق این عمل است. استادان چابكدست نقاش و سنگتراش را امر فرمود كه در یك ضلع از اضلاع آن محوطه برابر جنوب صف سلام سركار اقدس و ملكزادگان مقدّس را منقوش و منقور سازند و با جهدی كامل به مراتب سحرسازی پردازند.
عبد الله خان اصفهانی نقّاشباشی و معمارباشی كه در صنایع مهندسی و نقاشی، ثانی سنمّار و مانی است، به انجام این خدمت كمر همّت بربست و از وسط سال ماضی تا اوایل این سال نیكومآل، این صنعت را جلوه بروز داده، از توّجه خاطر همایون اعلی بر قلّه جبل افتخار و اعتبار برنشست. به این بنده مدحتگزار امر شد كه قطعه تاریخی
______________________________
(1). در ضلع شمالی باروی ری قدیم صخرهای است كه از سوراخ آن آب زلالی بیرون میآید در شمال گورستان ابن بابویه.
ص: 877
سراید «1» و حقیقت نسب و حسب این دودمان رفیع الشأن را در آن قطعه مذكور نماید.
بنابرآن، برحسب امر همایون قطعه [ای] موزون و دو مصراع شعر بر تاریخ خوش مضمون بدان مقرون ساخت و به جهت اطلاع آیندگان به تحریر آن پرداخت. قطعه مزبور بر دور آن نقوش محرّر است و بینندگان را در نظر.
لمؤلفه:
حضرت صاحبقران فتحعلی شاه جلیلكش بود فرمانده روی زمین جدّ و تبار
جد اعلایش بود همنام او فتحعلیآنكه از تیغ جهانگیرش جهان جست اعتبار
جدّ دیگر شد حسن شاه آنكه از نیروی بختملك ایران را مصفّا ساخت چون نعم القرار
شد جهانسوزش پدر عمش محمد شاه رادكز وجود آن دو دارند ایل قاجار افتخار
مرز گرگان مسكن و آفاقشان زیر نگینملك توران مأمن و ایرانشان در اختیار
آن چهار از تیغ بودند افتخار كائناتخسرو صاحبقران شد افتخار آن چهار
باجش آمد از فرنگ و زنگ و هند و روم و چینوندرین دعوا بود برهان كتاب روزگار
قرب چل سال است كآن آرایش ملك و سریرملك را رونقگزار و تخت را زینتنگار
تاكنون اولاد و احفادش فزون از هشتصدهر یكی در رزم دشمن رستم و اسفندیار
______________________________
(1). ملی و مجلس: «سرآید»
ص: 878 بختش ایمن از وبال و اختر آزاد از زوالملك بیرون از حساب و دولت افزون از شمار
دین احمد را معین و كیش حیدر را مطیعحقپرست و حقشناس و حقپذیر و حقگزار
بین درین سرچشمه تمثال شهنشاه و بخوانقصّه ظلمات و جم را بعد ازین افسانهوار
بنگر از این صخره انوار خدایی چون كلیمكآن روایت را درایت گشته نقش شهریار
تا ز هر مصراع تاریخی دگر باشد عیانخاوری گفتا دو مصرع چون دو درّ شاهوار
نقش اسكندر بود از چشمه حیوان پدیدباز یا انوار حق از طور موسی آشكار
ذكر خاتمه كار نوّاب نایب السلطنه در ارض اقدس و عرض مراتب قضیه واقعه به درگاه مقدس و ظهور التفات درباره بازماندگان و نونهالان نورس
در سنه یك هزار و دویست و سی و هشت هجری مطابق با سال فرخمآل قویئیل تركی، نوّاب مستطاب نایب السلطنة العلیّه عبّاس میرزا را، ناخوشی مزمنی كه عبارت از ورم كلیه باشد [485] به هم رسید و برحسب امر اعلی جناب میرزا محمد طبیب اصفهانی احمدآبادی- از قراری كه نگارش یافت- به جهت معالجه آن حضرت روانه تبریز گردید. مدّت یك سال در آن ولا توقف كرد تا- الحمد لله و المنّه- ناخوشی مزبور روی به بهبودی آورد. چون بیاحتیاطی در حلق و جلق لازمه ذات انسانی است، رفته رفته امراض دیگر از قبیل بواسیر و نواسیر رخ داد و بالاخره حرارت كبد شدّت كرده روز
ص: 879
بهروز، روی در ازدیاد نهاد. اطّبای ایران و انگریز در معالجه، یدبیضا كردند تا مزاج مبارك آن حضرت را فیالجمله به اصلاح آوردند. مدّت دوازده سال صحیح به حكمتهای علمی و عملی طبیعت را به حالت خود برپای داشتند و از قوّت طالع شاهنشاهی، آن امراض مزمن را به حالت قوّت و قدرت نگذاشتند.
درین سال كه ولیعهد خجسته خصال از قراری كه ذكر شد، از خراسان به درگاه معدلتنشان گرایید و به سبب شدت حركت، مرض مزمنتر گردید و ورمی سخت از پنجه هر دو پای مبارك تا بیخ ران به هم رسید، اطبای انگریز كه عبارت از حكیم كارمل و جان مكنیل باشند، به مرافقت اطّبای ایرانی كلّا متفق اللّفظ آن حضرت را منع از حركت نمودند و لحظه بر لحظه بر انكار میافزودند. جناب میرزا ابو القاسم قائممقام، از فرط دولتخواهی، حقیقت این مطلب را به خاكپای اقدس عرض نمود. اعلیحضرت شاهنشاه جهان نیز به توسط نوّاب شاهزادگان و محارم اندرون همایون، ولیعهد دوران را ازین عزیمت منع فرمود و آن حضرت این ممانعت را از جناب قائممقام دانست و در حضور والا او را معاتب ساخته، از دست مرحمت پیوست او را كوبید تا توانست. چون غیرتی فطری لازمه ذات ولیعهدی بود و لحظه به لحظه تسلط بر ولایات هرات و خوارزم را خیال مینمود، لهذا آنهمه ممانعت را قبول نفرمود.
از قراری كه ذكر شد، در روز نوزدهم شهر ربیع الاوّل با كمال شوق به دار الملك خراسان شتافت و به سبب حركت زیاد، مرض مزبور اشتداد یافت. چون حضرت آقا میرزا بابای تبریزی حكیمباشی خود را موافق نگارش به سفارت انگلتره نامزد كرده بود، طبیبی دیگر هم كه از مزاج مبارك به واجبی اطلاع داشته باشد در ركاب آن حضرت نبود، لهذا حضرت اعلی حكیم كارمل انگریز را مبلغ پنج هزار تومان نقد به صیغه حق القدم داده به اتفاق میرزا علی نقی ركن مازندرانی خویش و معتمد جناب آصف الدوله اللهیار خان قاجار دولّو از عقب او به دار الملك خراسان فرستاد و از قضایای اتفاقیه، حكیم مزبور در عرض راه گرفتار نوبه غش گشته، در منزل میامی بسطام قدم به عالمی دیگر گشاد و میرزا علی نقی مزبور به ارض اقدس شتافته، مراتب را به حضرت ولیعهد
ص: 880
دوران عرضه داد. بعد از اطلاع امنای دولت قاهره «1» از وفات حكیم مذكور، جان مكنیل را، كه از قرار نگارش، نایب اوّل و مستعدّ السّفاره بود، تكلیف به عزیمت خراسان نمودند. چون مشار الیه از كیفیّت ناخوشی ولیعهد نامدار اطلاعی كامل داشت، از در انكار صرف درآمده اولیای دولت نیز اصرار را موقوف فرمودند. حكیم داود خان مسیحی را كه در دار الخلافه طهران بود، تداركی شایان دیده، خواستند روانه نمایند. از اتفاقات، مشار الیه را نیز بلای نوبه عارض گشت و از عزیمت این سفر درگذشت.
صاحبقران اعلی مسرعی سریع السیر به دار السلطنه تبریز فرستاده، حكم فرمود كه آقا میرزا بابای حكیمباشی سفارت انگلتره را موقوف سازد و به جهت معالجه معجّلا به دار الملك خراسان پردازد. به مصداق: «إذا أراد اللّه شیئا، هیّأ أسبابه» این تدبیرات كلّا برخلاف تقدیر بود تا قضیه ناگزیری كه قلم را در تحریرش كمال تقصیر است، رخ نمود.
تبیین این مقال آنكه نوّاب نایب السلطنة العلیّه بعد از روانه كردن جناب [486] میرزا ابو القاسم قائممقام به صوب هرات بلافاصله بستری شد و ورمی كه در اعضای سافل بود، مایل به برتری آمد. بالاخره كار به استفراغ كبد كشید و علامت وصول هادم اللذّات ظاهر گردید. میرزا علی نقی ركن معتمد جناب آصف الدوله را كه در ارض اقدس بود، احضار نمود و فقراتی چند جانگداز به این آیین در نزد او ادا فرمود كه:
«از طالع بیزوال شاهنشاهی مرا چند فقره نشانه سعادت است و علامت وصول بر مدارج عزّت و دولت: اوّل آنكه، از عهد صبی تاكنون كه سنین عمرم به چهل و هفت رسیده، با كفره روسیه و فجره رومیّه در زدوخورد بودم و از فیض سعادت ذات همایون اعلی، تمامت عمر خود را صرف جهاد نمودم؛ دویم آنكه، الحمد للّه در حین خدمت شاهنشاه اسلامپناه، عالم را وداع كردم و حسرت فقدان خدمتی را در خاك نبردم؛ سیم آنكه، در چنین تربت پاكی زندگانی را بدرود گفتم و بر خاك هلاك خفتم؛ چهارم آنكه، در عهد دولت روزافزون با عزّتی شایان مرگ را دریافتم و در صورت رضای خدا و سایه خدا، به اعلی فرادیس جنان شتافتم. عیالم، عیال شاهنشاه است و بازماندگانم، خانهزاد
______________________________
(1). ملی و مجلس:+ «بعد»
ص: 881
آن درگاه. للّه الحمد آرزویی در دل ندارم و با كمال شوق و انبساط روی به بساط انحطاط میآرم».
بالجمله، در صبح پنجشنبه دهم شهر جمادی الثانی سنه یك هزار و دویست و چهل و نه، مطابق با سال ئیلانئیل تركی، طایر روح پرفتوحش از قفس تن، بال پرواز گشود و در شاخسار درخت طوبی آشیان نمود. خروش از حریم حرمت برخاست و هر تن از خاصان در این مصیبت عظمی هنگامهها آراست. میرزا علی نقی را در همان روز وفات، به عزیمت دار الخلافه برگماشتند و سه روز و سه شب، نعش شریفش را در ارگ منیف ضبط كرده، این قضیه را از اهل شهر پنهان داشتند. پس از بروز این فقره، اهالی شهر ماتمی عام برپا كردند و آن نعش مطهّر را به آدابی شایان به روضه رضیّه جناب رضویّه- علیه الثّناء و التحیّه- برده، در محلّی مرغوب مدفون آوردند «1». در یوم جمعه بیست و چهارم شهر مزبور، میرزا علی نقی مذكور وارد دار الخلافه طهران شد و پس از دو روز دیگر این خبر وحشتاثر به جسارت دو نفر از شاهزادگان كهتر معروض رأی صاحبقران عدالت اركان آمد. كیفیّت كدورت و ملالت خاطر خطیر اعلی در این مصیبت عظمی، وجدانی است نه تحریری. آنچه فریدون عجم را از فقدان ایرج و شاه گشتاسب را از سوگ اسفندیار بر سر آمد، این سلطان صاحبقران را در قضیه آن فرزند ایرج خصال اسفندیار مثال میسّر شد.
جمیع شاهزادگان اعظم و خادمان حرم محترم و خاصّان درگاه و وشاقان خرگاه و عموم رعیّت و سپاه بر رسم عبّاسیان، ملبّس به لباس سیاه آمدند و از وفور خروش و ناله، برهمزن بنیان اركان هفتمین بارگاه شدند. بزم تعزیت و قرائت در سرای نوّاب ظل السلطان علی خان شاهزاده، كه برادر صلبی و بطنی اوست، تا سه روز متوالی برپا بود و هر طایفه دستهدسته علی التوالی در آن سرا آمده تعزیهداری مینمود. علی العجاله فرامین قضاآیین به افتخار نوّاب امیرزاده اعظم محمد میرزا و جمیع امرا و وزرا و خوانین
______________________________
(1). محل دفن عباس میرزا در پای پلكان صحن گوهرشاد، در جوار حرم حضرت امام رضا (ع) روبهروی ضریح مباركه است.
ص: 882
دربار ولیعهد غفراننشان و مملكت خراسان شرف صدور یافت و به جهت تسلیه خاطر بازماندگان آن مرحوم، لاچین خان تركمان غلام پیشخدمت خاصّه دربار فلكشأن، به دار الملك خراسان شتافت.
خلاصه احكام اینكه قرار كار بر همان منوال است كه بود. ممالك آذربایجان و خراسان از [آن] نوّاب محمد میرزاست و تربیت او به اقصی الغایه منظور نظر مرحمتآرا. به طریقی كه در حضرت ولیعهد مرحوم خدمت مینمودهاند، زیاده به كار صداقت پردازند و درباب انجام كار هرات خود را به قصوری راضی نسازند و همچنین آقا علی اكبر مازندرانی پیشخدمت را با احكام لایقه روانه آذربایجان، و حضرت اعلی به بازماندگان آن مملكت نیز به همان سیاق خراسان [487] رطب اللسان آمد.
خلاصه تاریخ وفات آن حضرت از كلك مؤلف تراوید و درین رساله درج گردید.
لمؤلفه:
ای دریغ از كینه این چرخ غمپرور كه هستبا بد و نیك جهانش عادت كینپروری
آوَرَد از بهر بردن، پرورد از بهر مرگهان مپنداری پسر كار فلك را سرسری
عزم او جان كاهی است ای دل ز ماهِ مغربیكار او بیمهری است ای جان ز مهر خاوری
غم دهد اهل جهان را، جان ستاند در عوضعالمی او را درین بازار باشد مشتری
فرق او را دور كرد از افسر فرماندهیدید اگر خورشید بر فرق مهی كرد افسری
دست بیرون كرد و با سرپنجه كین بردریدآن گریبانی كه گوی اوست ماه و مشتری
ص: 883 برد آن شهزاده كاو تاج سر شاهنشهاناز سر شاه جهان برداشت تاج سروری
نایب سلطان اعظم حضرت عبّاس شاهآنكه در رسم جلالش سیرت پیغمبری
صارم اعدا شكار او به روم و روس كردآنچه اندر خیبر و صفّین حسام حیدری
بس غزا با كافران بودش عزیز از تیغ اوخوارتر ترسای روسی از یهود خیبری
در شكار جرگه كفّار كردی پردلیدر قرار احمد مختار كردی یاوری
خواستی فارغ شهنشه را زِ حزم و عزم و رزمشه به بزم عیش او دائم به نظم لشكری
در خراسان تیغ او كرد آنچه كرد افراسیابكردی ار بودی ز جان افراسیابش چاكری
داشت در دل عزم توران و هری كز حادثاتدر جناب ثامن آلعبا شد بستری
كارداران قضا دست از عمل برداشتندروح قدسی شد ز جسم نازنینش اسپری
نعش پاكش را در آن والا مكان كردند دفنحبّذا خوش زندگانی مرحبا نیك اختری
بهمنی رفت از میان اسفندیاری از جهانای دریغ آن یال و كوپال و شكوه و سروری
زین عزا بر سر فلك را توده خاكستر استزین عنا در بر ملك را جامه نیلوفری
ص: 884 جامه عبّاسیان آمد شعار روزگارلیك دایم چاكچاك از فرط ماتم گستری
جای او را داد شاهنشه به پور رادِویز آنكه بر نوباوگان خویش دیدش برتری
این ولیعهد دوم را پادشاهی درخور استهان دلا این داستان را خود حكایت نشمری
الغرض زد خاوری از بهر تاریخش رقمشد ولیعهد زمین عبّاس شاه از جان بری
ذكر مراجعت نوّاب امیرزاده محمّد میرزا از هرات و تذكار هرگونه اتّفاقات تا هنگام نوروز فیروزی آیات
قبل از وصول خبر وحشتاثر قضیّه هائله ولیعهد مرحوم به نوّاب امیرزاده جلادت مرسوم، كارگزاران آن سركار با كامران میرزای والی هرات بنای مراوده و مصالحه گذاشته، میرزا موسی رشتی نایب خراسان را با نجف قلی خان كردشادلو روانه شهر داشته بودند كه قراری در كار موافقت نهاده، مراجعت نمایند. پس از رسیدن این خبر به امیرزاده مظفّر، چون قحط و غلا روزبهروز در اردوی ظفر اثر بیشتر و دشمن هم در پهلو خیرهسر بود، نوّاب امیرزاده به جهت چندین مصلحت، میل به مراجعت فرمود.
میرزا موسی از شهر هرات به اردوی اشرف گرایید و نجف قلی خان به سبب گذرانیدن امور و قرار پیشكش دربار خلافت دستور، در نزد كامران میرزا متوقف گردید.
موكب والا به آیینی شایان از دور هرات حركت و بعد از نزول به حوالی قلعه كوسویّه معادل دویست خانوار سكنه آنجا را اناثا و ذكورا كوچانیده ایشان را به امیر اسد الله خان عرب خزیمه حاكم قاینات بخشید. خوانین اعراب را در همان منزل مرخّص
ص: 885
فرمود و با كمال آراستگی در رباط كافر قلعه منزل نمود. دستهجات سواره ركابی را نیز در آن منزل مرخّص ساخت و در آخر شهر جمادی الاخره به ورود ارض اقدس پرداخت.
باز ماتمزدگان عزاداری از سر گرفتند و عزاداران در هر گذرگاهی، شور روز محشر را وداع گفتند. پس از انجام رسوم عزا، نوّاب امیرزاده آزاده مقرّر فرمود كه هشت هزار نفر پیاده نظام [488] آذربایجانی را به سبب طول ایّام سفر مرخّص اوطان نمایند. چون فصل زمستان و عزیمت از آنجا به آذربایجان ممتنع بود، لهذا خوانین خراسان نظر به حسن خلوصی كه با مرحوم ولیعهد زمان داشتند، نگذاشتند و استدعا نمودند كه نوكر مزبوره در جمیع ولایات آن مملكت به قدر طاقت قسمت شود تا هنگام ظهور ایّام بهار هر دسته [ای] بر سر هر خدمتی كه مأمور است، رود.
پس از چند روز نجف قلی خان شادلو به اتفاق معتمدی از كامران میرزا به عریضه [ای] ضراعتآرا وارد و معلوم آمد كه معزی الیه اتمام كار موافقت را محوّل به یار محمّد خان وزیر خویش كه در مشهد مقدّس بود، داشته و رشته اطاعت دولت خداداد را بر گردن صداقت گذاشته است. یار محمّد خان مذكور با كارگزاران سركار امیرزاده جلادتدستور، چند روزی بزم مشاورت چیدند تا كار را به جایی كه منظور بود، رسانیدند. قرار پیشكش به مبلغ پانزده هزار تومان، و پنجاه بسته شال كشمیری داده شد و بنای سكّه و خطبه و مالیات همه ساله نیز نهاده كامران میرزا قرار یار محمد خان را تن درداد و مبلغ پنج هزار تومان نقد وجه پیشكش را از ابتدا فرستاد. یكی از پسران خود را به جهت ادای آداب تعزیت نامزد ارض اقدس كرد و معزیالیه با بقیه پیشكش روی به آن مكان مقدّس آورد. بالجمله اهالی دو مملكت آذربایجان و خراسان از وضیع و شریف و قوی و ضعیف و رعیّت و سپاهی كلّا در جواب فرامین مطاعه شاهنشاهی كه بعد از قضیه ولیعهد مرحوم به افتخار ایشان شرف صدور یافته بود، عرایض ارادتمندانه تحریر گردیدند و در حضرت اعلی رشته اطاعت و ارادت امیرزاده اعظم را بر گردن صداقت ثابت آوردند.
چون از قراری كه نگارش یافت، مبلغ یك كرور از جمله ده كرور خسارتی دولت
ص: 886
روسیه باقی بود و ایمپراطور روس در هنگام رسالت نوّاب خسرو میرزا موقوف به مهلتی معیّن نمود. مرحوم نایب السلطنه پس از آن دو سال دیگر نیز مهلت گرفت و این مطلب را بنابر مصلحتی چند به امنای دولت قاهره نگفت. شاهنشاه عالم به تصوّر اینكه موعد اوّل گذشته و وعده ادای كرور مزبور گشته است، لهذا اراده فرمود كه قبل از وقت، چاره [ای] درین كار نماید و ابواب تقاضای وكلای دولت روس را مسدود فرماید. حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی وزیر امور خارجه داوطلب این مطلب شد كه خود به سفارت روس رود و دو برهم زن مطالبه یك كرور مزبور شود و اگر در دولت روس این معنی تحقق نپذیرد، به دولت انگریز رفته نظر به قرارداد تنخواه امدادی كه در دو ساله جدال با روسیه داده نشده این كرور را خواهی نخواهی از كاركنان سركار كمپنی بگیرد. تاریخ ذو القرنین ج3 886 ذكر مراجعت نواب امیرزاده محمد میرزا از هرات و تذكار هرگونه اتفاقات تا هنگام نوروز فیروزی آیات ..... ص : 884
ركنان دولت علیّه داوطلبی او را پذیرفتند و آنچه باید و شاید در انجاح این مطلب كردند و گفتند. مبلغ پنج هزار تومان نقد به جهت تدارك به او داده شد و مشار الیه در پی این كار افتاده؛ نوّاب امیرزاده آزاده محمد میرزا بعد از اطلاع ازین اوضاع عریضه [ای] به خط و مهر خویش به درگاه اعلی گسیل داشت كه یك كرور تنخواه خسارتی دولت روسیه از قراری كه سابقا بر ذمّه ولیعهد مرحوم بوده، اكنون بر ذمّه این غلام است و زحمت امینان شوكت قاهره درین راه موجب شرمساری این ارادت فرجام. نه سفیری روانه سازند، نه به انفاد هدیه و تحفه پردازند كه- ان شاء اللّه المجیب- عن قریب خود از عهده این كار برمیآیم و موافق قراری كه با كاركنان دولت روس داده شده خود تسلیم مینمایم.
عریضه مزبور به جهت حجّت در سركار همایون ضبط و حاجی میرزا ابو الحسن خان مذكور از سفارت ممنوع گشته، نادم ازین داوطلبی و خبط شد. مبلغ پنج هزار تومانی كه به جهت تدارك گرفته بود پس داده، سایر خسارتهایی كه از مال خود تدارك دیده بود، بر سر این كار نهاد. بالجمله، برحسب امر اعلی جناب میرزا ابو القاسم قائممقام به ركاب فیروز احضار شد كه در شب نوروز فیروز شرفیاب درگاه آسمانجاه گشته، امور منصب ارجمند نیابت سلطنت و قرار مهمّات مملكت آذربایجان و ساحت
ص: 887
خراسان و تعیین سفر بهار از هم گذشته باشد.
محمد باقر خان قاجار دولّو كوتوال قلعه طهران كه خال خجستهفال نوّاب امیرزاده با جلال است، تا حضرت امیرزاده محمّد میرزا و سایر امیرزادگان و اهالی مملكت خراسان را [489] از تعزیت برآرد، برحسب امر اعلی با یكصد دست خلعت آفتابطلعت روانه خراسان شد و میرزا محمّد خان ملقب به بیگلربیگی ولد جناب آصف الدوله كه بطنا نبیره شاهنشاه صاحبقران است نیز با یكصد دست دیگر عازم آذربایجان آمد كه نوّاب امیرزادگان و اعاظم آن دو مملكت از سپاهی و رعیّت در شب نوروز فیروز كلّا از عزا برآیند و از همّت سرشار خسروی ابواب بهجت و فیروزی بر چهره گشایند.
بیت:
برومند باد آن همایون درختكه در سایه آن توان برد رخت
ذكر گرفتاری ایل بیگیان ایلات فارس و برخی از عمّال آن مملكت در ازای انواع جنایات و جسارت
طایفه ترك قشقائی، كه در مملكت فارس ساكن میباشند، اصل ایشان از طایفه اخلاج است كه در خلجستان قم و ساوه سكنی دارند و نژاد ایشان از مغول تركستان است كه در زمان سلطان سنجر سلجوقی به مملكت روم رفته و در ایّام شاه عباس بزرگ صفوی مراجعت نمودند. در اوقاتی كه جماعت خلج از مملكت روم به دار الملك ایران میآمدند، طایفه قشقائی به سببی از اسباب از جماعت مزبوره جدایی جسته فرارا به سمت مملكت فارس رفتند و به این سبب آنها را «قاچقائی» گفتند كه در لغت ترك به معنی گریخته است و از كثرت استعمال قشقائی شده. رؤسای این طایفه همواره اوقات به طریق كدخدایی و فروتنی مدار میگذرانیدند و به سبب این فروتنی و كدخدایی بر سایر ریشسفیدان ایلات فارس از عرب و ترك و غیره، ریشسفید و ایلبیگی
ص: 888
میگردیدند. در سالی كه حاجی میرزا رضا قلی نوائی از وزارت خراسان معزول و بعد از زیارت بیت الله الحرام از راه عمّان به دار العلم شیراز رفته به خدمت وزارت فارس مشغول شد، جانیخان قشقائی معروف به ایل بیگی كه مردی نیكوروش و كدخدامنش بود، با او خصوصیّت كرد تا به توسط مشارالیه به قاعده ملك خراسان از لقب ایلخانی نام برآورد.
بعد از فوت ایلخانی چند خلف از او مخلّف شد و ولد ارشدش محمد علی خان كه به طرز پدر، بویی از كدخدایی داشت، ایلخانی گشت و ولد دیگرش مرتضی قلی خان لقب ایل بیگی یافته در مرحله مغروریت و تهوّر از هرچه در تصوّر آید، درگذشت.
محمد علی خان ایلخانی از فرط كدخدایی و تنآسایی به توقف شیراز پرداخت و امورات ایل گردانی و وصول مالوجهات دیوانی و مهمّات زراعت و فلاحت و گردش در هر ولایت و ناحیت را محوّل به ایلبیگی، یعنی مرتضی قلی خان ساخت. مشارالیه در حسن ظاهری از حیثیت چهره و سیما و شانه و بالا و ریش فراخ و هوش صماخ بینظیر بود و در محاسن باطنی از رهگذر عزم كامل و حزم شامل و دوستی در امور و غور در مرحله غرور، آوازهاش عالمگیر. بالجمله، از فرط غرور به خیالات دراز و دور افتاد و قرارهای جدید در كارها داد. ریشسفیدان سایر ایلات را از اتراك و اعراب و غیره متدرّجا در حضرت فرمانفرما منسوب به خیانت كرد و دست همه را از كار كوتاه كرده جمیع اختیار ایلات فارس را در قبضه اقتدار آورد.
مرتضی قلی خان از شصت هزار خانوار ایلات فارس، موازی دو هزار خانوار متموّل زبده برگزید و دو هزار نفر نوكر ازین دو هزار خانوار برگزیده به جهت خویش گرفته مربّی ایشان گردید. این دو هزار خانوار «1» را عمله نام گذاشت و آن دو هزار نفر نوكر را دایم الاوقات مسلّح و مكمّل با اسب و یراق بیبدل همواره در پیش خویش میداشت.
در حركت و سكون بهطوریكه نه شایسته شأن او بود، رفتار میكرد و در افراشتن خیمههای بزرگانه و آراستن كارخانهجات امیرانه از قبیل فرّاشخانه و صندوقخانه و
______________________________
(1). ملی و مجلس: «خانور»
ص: 889
كارخانه و قهوهخانه و اصطبل و غیره و تربیت ارباب اطراب و ترتیب هرگونه آلات و ادوات و اسباب، به بدنامی نام برآورد. در محفل او ارباب طرب در [490] اشعار فارسی و تركی او را سلطان میخواندند و ندمای خاصّش دامان استغنا بر داستان سلاطین با تمكین میافشاندند. گاهی ایلات بختیاری را به بهانه [ای] بیجا میتاخت و زمانی به تسخیر بعضی از ولایات عراق كه ایلات را ییلاق بود، میپرداخت.
وقتی، آن دو برادر راه كاركنان نوّاب فرمانفرما را زدند و امیرزاده شاهرخ میرزای فرزند ارجمند او را برداشته با معادل هشت هزار جمعیّت از ایلات عازم تسخیر ولایت قمشه شدند؛ خانخانان سلیمانخان را كه نبیره دختری حضرت صاحبقران و حاكم آن سامان بود، از قمشه بیرون كردند و امیرزاده شاهرخ میرزا را در آن دیار مقیم آوردند.
بالاخره از حكم محكم صاحبقران عدالتاركان از آن ولایت دست كشیده به جنایات دیگر مشغول شدند.
حضرت شاهنشاه در [بار] ثانی، محمد زكی خان نوری وزیر معزول آن مملكت را نظر به استدعای نوّاب فرمانفرما به اسم سرداری روانه فارس فرمود و خان مزبور حسب الامر خاقان عدالت دستور به آن ملك روانه شد و این مطلب مجدّدا طغیان آن دو برادر و اعوان ایشان را بهانه آمد. معادل پنج هزار جمعیت، باز از ایلات برداشته در میان حدّ فارس و عراق نشستند و همّت بر اتلاف محمد زكی خان و همراهان او بستند.
مشار الیه در اصفهان میزیست تا دانست به جز مراجعت چاره نیست. در سالی كه موكب اعلی به دار العلم شیراز تشریففرما شد، مرتضی قلی خان مزبور در شرفیابی حضور پر نور معاذیر آورده از بنادر فارس روی به دار العلم شیراز نكرد و ایلات را نیز به قانون مستمرّه به جهت ییلامیشی به سمت عراق نیاورد.
از قراری كه نگارش یافت، در همان سال آقا بابا خان مازندرانی فرّاشباشی معتمد قدیم نوّاب فرمانفرما به منصب سرداری مملكت فارس سرافراز شد و در باطن، در ازای بروز این مرحمت مأمور به گرفتن مرتضی قلی خان فتنهانباز آمد. وقایع وصلت ایشان با حاجی میرزا علی اكبر قوام الملك خلف مرحوم حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله سابقا
ص: 890
ذكر شد؛ شاهنشاه مروّت اركان كه رعایت احوال بازماندگان حاجی مرحوم را زیاده منظور میفرمود، راضی به این مواصلت نبود، از فرط مرحمت و وفور التفات، همشیره نوّاب كامران میرزا را كه برادر و خواهر هر دو محبوب و محبوبه بودند، به میرزا علی محمد خان داماد ایلخانی مزبور خطبه كرد و اقطاعی نیز در حومه شیراز به او داده، به اعتقاد صاف خویش قوام الملك مصلحتكیش را ازین تهمت و تشویش برآورد. ایلخانی و برادرش باز از خیال بیهوده دست برنداشتند و از قراری كه اظهار شد، ایلات فارس را برخلاف معهود برداشته روی به ساحات كرمان گذاشتند از عزیمت نوّاب فرمانفرما به صوب كرمان فتنه و فسادی كه قبل ازین ذكر شد، روی داد و شاهنشاه عاقبتنگر به فكر تدمیر آن تیرهبختان افتاد.
در سال قبل كه نوّاب شجاع السلطنه، حسن علی میرزا را مأمور به اصفهان و فارس میفرمود، در باب گرفتاری حضرات، بعضی فرمایشات به او نمود. نوّاب شجاع السلطنة العلیّه در توقف اصفهان، فروغ الدوله اباقا خان ولد خویش را نزد نوّاب فرمانفرما به دار العلم شیراز فرستاد و فرمایشات سركار اقدس را پیغام داد. معزیالیه نیز آقا بابا خان سردار را كه در باطن، حكمی از سركار عالممدار داشت، به جهت گرفتاری مرتضی قلی خان به بهانه دیگر به سمت بلوك فیروزآباد روانه ساخت و خود در شیراز به گرفتاری محمد علی خان ایلخانی و داماد او میرزا قاسم خان خلج پرداخت.
حاجی میرزا علی اكبر قوام الملك را در آن حالت مطلق العنان داشتن، و او را به حال خود گذاشتن، خلاف رسوم حزم و احتیاط بود، لهذا امامقلی میرزا ولد خود را به خانه او فرستاده، مشار الیه را كه در بقعه امامزاده سیّد علاء الدین حسین در همان روز به عنوان بست رفته بود، به اقبح وجهی برآورده، از میان بازار و برزن با بیاندامیهای هر مدّعی و دشمن برده، با آن دو فتنهگر در یكجا محبوس نمود. میرزا محمد خان كلانتر ولد حاجی میرزا علی اكبر را نیز بر آن محبوسین افزود. خلاصه، آقا بابا خان سردار در قلعه [ای] از قلاع [491] فیروزآباد منزل كرد و مرتضی قلی خان ایلبیگی را كه در خارج آن قلعه در میان ایل با طمطراقی جلیل بود، به تدابیر صائبه به درون قلعه آورد. مشار الیه غافل از حقیقت كار، چهل نفر از همان نوكرهای مسلّح را كه مذكور شد، با خود برداشت
ص: 891
و روی به قلعه مذكور گذاشت.
آقا بابا خان قبل از آمدن او، در خارج و داخل قلعه احتیاط كار خود را كرده بود و جمعیتی از غلامان نوّاب فرمانفرما و غیره را در هر گوشه [ای] مخفی نمود. بعد از آنكه فی ما بین ملاقات واقع شد، آقا بابا خان در هنگام صحبت، كاغذ نوّاب فرمانفرما را كه در باب گرفتاری مرتضی قلی خان نوشته بود، به دست او داد و مشار الیه بعد از خواندن، عربدهكنان و یاوهگویان با آدمهای خویش روی به دروازه قلعه نهاد و در پیش روی دروازه از خارج قلعه تفنگچیانی كه احتیاط را آماده بودند، ایشان را هدف گلوله نمودند.
مرتضی قلی خان و آدمهایش چون راه بیرون شدن را مسدود دیدند، باب قلعه را بر روی خود بستند و در دهلیز دروازه اقامت گزیدند. تفنگچیانی كه در قلعه بودند از روزنه بام و دامنه دهلیز، ایشان را هدف تیر بلا ساختند و نوكرهای مزبوره، دور مرتضی قلی خان [را] گرفته و او را در میان خود پنهان كرده به مدافعه پرداختند؛ تا آن چهل نفر یك جا در هواخواهی او جان ندادند، دامان نگاهداری او را از كف ننهادند. خلاصه، بعد از گرفتاری مرتضی قلی خان معلوم شد كه یك پایش زخم گلوله برداشته، بعد از ورود به شیراز به فاصله چند روزی روی به عالم دیگر گذاشت. میرزا قاسم خان خلج به جرم جنایات بسیار از دو دیده نابینا شد و اموال و اسباب او و گرفتاران از صامت و ناطق دستخوش غارت و یغما گردید. باغی از مستحدثات ایلخانی مزبور در خارج دروازه كازرون شیراز و مقبره اموات آن طایفه فتنهانباز است، مبلغ شصت هزار تومان زر نقد به تدبیرات مختلفه از آن مقابر بیرون آوردند و اضافه اسباب یغمایی كردند: «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ».
بالجمله، چون خمیر مایه فتنه و فساد مرتضی قلی خان بود، لهذا نوّاب فرمانفرما بعد از هلاك او، سایرین را از حبس برآورده در كار خود مشغول نمود. تاریخ وفات مرتضی قلی خان مزبور از كلك مؤلف تراوید و یادگار را درین صحیفه ثبت گردید.
لمؤلفه:
منعت نمیكنم كه مكن تكیه بر جهانمرگ است چونكه عاقبتش رأی رأی تست
ص: 892 گر صد هزار سال بمانی كه یكدم استتا آخرین نفس بنگر از دم نخست
جان گیردت سپهر در آخر به صد حیلبر روزگار دل منه و كار سخت سست
ننهاد بر عذار بتی غازه حیاتكز آب دیدگان عزادار وی نشست
یك تن گلی نچید ز گلزار روزگاركآخر چو مرگ خاری از خاك او نرست
بنگر كه هیچ نام ز دستان بود به جایدر سیستان سفر كن و بگذر به شهر بست
خان بلند مرتبه آن مرتضی قلیپیوند جان برید و به مینو مقام جست
در احترام یاران دل گرم بود و شاددر انتقام دشمن چالاك «1»بود و چست
چون لفظ را فكندی از نام مرتضیكن خاوری حساب كه تاریخ شد درست
______________________________
(1). ملی و مجلس: «چاك»
ص: 893
بخش 5 بهاریه سال خجسته خصال یونتئیل تركی مطابق با سنه یك هزار و دویست و چهل و نه و آمدن سركردگان انگریزی
اشاره
پلنگ شیرآهنگ و نهنگ بحر ادبار، اعنی مهر سپهرمدار، درین سال فرخنده آثار بعد از انقضای یك ساعت و سی دقیقه از روز جمعه دهم شهر ذی قعدة الحرام سنة یكهزار و دویست و چهل و نه مطابق با یونتئیل تركی به خلوتخانه حمل تحویل كرد و دست زمانه شاهدان پژمرده باغ را به تازه آبی به روی كار آورد. خسرو گل با یك جهان تجمّل به زیارت روضه مطهّره گلزار شتافت و از همّت سرشارش طاق و رواق اغصان رعنا و نسترون از خشت زرّین و مرآت سیمین گلهای رنگین آرایشی دیگر یافت.
عیش نوباوگان چمن را بزمهای ملوّن در عرصه گلشن چیده شد و نوعروسان سنبل و سوری در حجال عزّت و خوبی آرمیده. فرنگینژادان شكوفه از پی تعلیم سربازان اغصان به ایران زمین گلشن تاختند و پرستاران قوای نامیه ناتوانی خسرو زرد گل را جامه قواهای ملوّن در صحن چمن انداختند. امیرزادگان سروهای آزاد، تركمانان تنگچشم قماری را اسیر [492] سرپنجه رعونت نمودند و كارپردازان دولت بهار، سفیر روسینژاد سمن را به درگاه سلطان سوری پای تعجیل برگشادند. امیرزاده قوّه نامیه از خاور زمین طبیعت به دار الخلافه گلشن شتافت و از فرّ یاری شهریار بهاری، منصب ارجمند نیابت سلطنت یافت. خسرو سوری، مایل به گشت متنزّهات چمن گشت و پس از چند روزه وقوف، مزاج طراوت امتزاجش از حدّ اعتدال درگذشت. صدمات صرصر
ص: 894
بهارش از تخت مرصّع گلبن بر خاك هلاك افكند و دست گلچین صبا دهان نوشخندش را از خاك تیره آكند.
رباعی:
گل صبحدم از شاخ برآشفت و بریختبا باد صبا حكایتی گفت و بریخت
بد عهدی عمر بین كه یك هفته ز شاخگل سرزد و غنچه كرد و بشكفت و بریخت چنار را ازین غم، دست حسرت بر سر و غنچه را ازین ماتم، خون محنت در جگر و نیلوفر را ازین مصیبت، جامه نیلی در بر شد. شهزادگان غنچه رخت صبوری چاك و بنات نبات ازین غصّه بر سر خاك كردند. عالم گلشن تغییر یافت و ایمنی از اقطاع چمن روی برتافت. شاهزادگان سرو و صنوبر هریك به هوای خودسری سرها افراختند و شوكت اردیبهشت را، كه ولیعهد سلطان فروردین است، بر طاق نسیان انداختند.
اندوختههای سیم و زر اوراق الوان ریاحین و ازهار را از دفینه خاك بیرون دادند و بدره بدره انعام و تنكهتنكه «1» احسان از آن اندوختههای فراوان بر جیب و دامان گلچینان نهادند. رونقافزای كعبه و كنشت، اعنی ولیعهد اردیبهشت با شوكتی تازه و طراوتی بیاندازه به تختگاه چمن خرامید و اورنگ با فرّ و فرهنگ گلستانش قرارگاه سلطنت گردید. سركشان سرو و صنوبر ندای اطاعت در دادند و خطیبان عنادل و قماری به آوای خطبه خلافت آن آرایش اورنگ با زیب و رنگ بهاری لب برگشادند. در دار الضرب گلشن سكّه سلطنت به نام آن برازنده بزم طراوت بر سبایك ازهار زدند و ملكزادگان ابرهای پراكنده به هر بوم و بر به دربار نزهتاثر گلزار احضار شدند.
شاهنشاه صاحبقران و ظل اللّه كشورستان به سبب ضعفی كه از ناخوشی پار در مزاج همایونآثار داشت، به جهت جلوس بزرگ شیلان سترگپای همایون بر پایه تخت فلك رخت نگذاشت و به همان آرایش بزم تحویل در خلوت بهشت تبجیل كفایت فرمود و آرایش محفل شیلان را به روز عید غدیر محوّل نمود. درین سال نكبتمآل، اضلاع مستمرّی عید سعید را بالمرّه موقوف ساخت و این عمل بر آن شهریار خورشیدمحل
______________________________
(1). تنكه: آهن سفید، سكه رایج از زر و سیم و مس
ص: 895
میمون نگشته به شیلان عالمی دیگر پرداخت. بالجمله، بعد از نوروز فیروز، موازی بیست و چهار نفر از سركردگان و معلّمین انگریز، كه سرتیپ ایشان كرنیل نام داشت و حسب الامر الاعلی به جهت تعلیم سربازان آذربایجان از دولت بهیّه انگریز فرمایش دوستانه شده بود، از دار الملك هندوستان رسیدند و در خانه [ای] كه متعلق به ایلچیان آن دولت است، منزل گزیدند. مستر لینسین «1» معلّم توپخانه كه سابقا احوال او اعلام شده نیز با قدری تفنگ انگریزی فرمایشی سركار اعلی در رسید و مشمول عواطف ملوكانه گردید.
خلاصه، چون شاهنشاه آگاه در ایّام ناخوشی، زیارت حضرت بضعه احمدی- علیها السّلام- را از روی نذر بر ذمّت همّت اعلی واجب شمرده بود، لهذا در روز سهشنبه پنجم شهر ذی حجة الحرام از دار الخلافه طهران به دار الایمان قم نهضت فرمود و بعد از ورود و فیض زیارت آن حرم فردوس نمود، مقرّر فرمود كه به سركاری حضرت میرزا محمد علی خان كاشانی وزیر سابق نوّاب ظلّ السلطان كه از عمل معزول و در آن مكان شریف به زیارت و دعاگویی مشغول بود، طاق پیش روی رواق عرش مساق از سقف و جدار كلّا زراندود و طلاكوب شود و اصل رواق از نصیب آیینههای روسی و چینی، چون آیینهخانه سپهر مقرنس مطلوب و مرغوب آید. دست دریا نوال برگشاد و نقود زر و سیم، به قدری كه آنكار را كافی باشد، تحویل و او غافل كه روزگار ناپایدار غدّار است و عنقریب از فقدان سركار شهریاربنیان این كار ناپایدار.
در خلال این احوال، نوّاب سیف الدوله سلطان محمد میرزا [493] حكمران دار السلطنه اصفهان برحسب احضار وارد گردید و حضرت اعلی عزیمت مراجعت را تصمیم فرمود. روز شنبه شانزدهم شهر مزبور به مقرّ دولت قاهره رسید. در روز دوشنبه عید غدیر، نظر به وعده مقرّره در خلوت خاص، به افشاندن سیم و زر در دامان كهتر و مهتر مشغول شد و هریك از چاكران انعام عامش را مشمول آمد.
______________________________
(1). مجلس: «لینین»
ص: 896
ذكر سور پرسرور نوّاب سیف الدوله سلطان محمد میرزا حكمران دار السلطنه اصفهان و سایر شاهزادگان والاشأن
باز جهان پیر را پیرایه از نو بستند و مشعبدان پرهنر رونق شعبدهای سپهر لعبتگر را درهم شكستند. جهان پر از عیش و نشاط شد و جهانیان مایل سرور و انبساط.
حضرت اعلی را عزیمت طوئی بزرگ و عیشی سترگ از جهت نوباوه ریاض سلطنت نوّاب سیف الدولة العلیه سلطان محمد میرزا حكمران دار السلطنه اصفهان تصمیم یافت و هریك از كارپردازان دربار سلطنت، انجام این مهم را از پی كاری شتافت. ارباب اطراب از اطراف رسیدند و مشعبدان صنعتگر در هر گذرگاهی اسباب سحرپردازی درچیدند.
اسواق دار الخلافه را، من اوّله الی آخره، آیین بستند و شبها از افروختن شموع و مشاعل، رونق وادی ایمن و طور را شكستند. پركاری شعبدهبازان پرفن به جایی رسید كه چرخ مشعبد، انگشت حیران به دندان گزید. از آن جمله، در سبزمیدان خارج ارگ همایون یك رأس الاغ سترگ را به امداد یك رشته مفتول باریك و یك تخته نازك، شب و روز در هوا باز داشته تعلیف و تعلیق مینمود و بر حیرت ناظرین میافزود. آتشبازان هنرپیشه در میادین خارج و داخل ارگ همایون كمال اندیشه به كار بردند و از ترتیب تركیب اشجار باثمار و هیاكل حیوانات بیشمار و كاسات آفتاب و ماهتاب و سهام شهب انتساب، افزون از حدّ نصاب، زنگ غم از مرآت خاطر ستردند. طوی نوّاب شاهزادگان را پختند و امرا و وزرای ذیشأن و اشراف و اعیان اطراف و چاكران درگاه عرش مطاف و وضیع و شریف و قوی و ضعیف را محافل ملوكانه برپا ساختند و به جهت صرف این عیش مهنّا، خانات و اسواق دار الخلافه را از جنس هر نوع مأكولات و مشروبات پرداختند. نظم محافل را امیران توانا و وزیران دانا كمر خدمت بر میان جان بستند و سرفرازان هفت كشور در محافل فردوس اثر، اظهار فروتنی و مهماننوازی را در صفوف نوال نشستند.
در اندرون همایون نیز اوضاعی پرزیبتر از بیرون چیدند و در دعوت این سور پر سرور، نسوان نوّاب شاهزادگان و امرا و وزرا و خوانین و ارباب قلم و اشراف و اعیان
ص: 897
نزدیك و دور را طلبیدند. گفتی همانا بهشتی است پر از حور، یا آنكه سپهری است مملوّ و مشحون از ماه و هور. گنجهای بادآورد كسروی برحسب امر خسروی پرداخته شد و كار این عیش مهنّا بر احسن وجهی ساخته. عیش نوّاب نیّر الدولة العلیّه فرّخسیر میرزا صاحباختیار ولایت همدان، كه برادر صلبی و بطنی نوّاب سیف الدوله است، با سور نوّاب صاحبقران میرزا سالار توپخانه و زنبوركخانه مباركه، ضمیمه این جشن والا گردید و سلیمان خان افشار قاسملو سركرده هزاره افشار و حسین علی خان ولد دوستعلی خان بسطامی معیّر الممالك درگاه سپهرمدار را نیز از شرف مصاهرت اعلی فرق اعتبار به اوج ثریّا رسید.
بالجمله، در روز دوشنبه عید غدیر، كه بدایت این جشن كبیر است، تا مدّت یك هفته تمام روزان و شبان بازار طرب گرم بود و زهره خنیاگر از صنعتسازی و شعبدهبازی شاهدان رامشگر در شرم. شاهنشاه صاحبقران همه روزه طرف عصر علی التّوالی دو ساعت به غروب مانده در تالار فوقانی كریاس بلند اساس نشستی و همّت ملوكانه برافشاندن بدرههای سیم [494] و زر و احسان و تحسین مشعبدان رامشگر و كشتیگیران پیلپیكر و رسنبازان غلمان منظر و ارباب اطراب دیگر بستی.
شبها سطوح میدان و هوا از شررافشانی آتشبازان پرفن رشك وادی ایمن بود و روزها از صدای كوس و كرّنای و آواز مطربان طربافزای، شورشی در فرق مرد و زن عموم متوطّنین دار الخلافه میافزود. در نهار و شام، هر فرقه [ای] از خواص و عوام، از خوان احسان و انعام شهریار با احتشام نعمتهای الوان خوردندی و سیم و زر بیپایان بردندی.
القصّه، در روزی سعیدتر از عید نوروز و شبی خرّمتر از نوروز فیروز، عقد خورشید و ماه به هم بسته شد و قران زهره و ناهید به یكدیگر پیوسته آمد. پس از انقضای این جشن مهنّا، برحسب امر اعلی خلاع آفتابپایه و ملبوسات گرانمایه به هریك از نوّاب شاهزادگان و امرا و وزرای دیوان و سران و سركردگان و اشراف و اعیان، بلكه آحاد چاكران و عموم رعیّت و سپاهی داده شد و هركس فراخور احوال، پیشكشی به جهت مباركباد این جشن میمنت اتصال برطبق ارادت نهاده. نوّاب سیف الدولة العلیّه
ص: 898
دو روز بعد از انقضای جشن روانه دار السلطنه اصفهان شد و حضرت نیّر الدوله عازم همدان گردید و هریك از آن دو شاهزاده كامكار و كامران به كام دل رسید. تاریخ این عیش مهنّا از كلك مؤلف تراوش كرد [ه] یادگار را به تحریر درآورد.
لمؤلفه:
زهی سوری كه از شورش فلك شد دفزنان چون مهخهی بزمی كه از سورش جهان شد نغمهران چون نی
عروسیهای دیگر پیش این جشن همایونفرّبسی میبود ابتر چون به جنب نوبهاران دی
زمین گردید پرنعمت ز بذل شاه نامآورزمان افتاد در راحت ز جود صهر فرّخ پی
بپا جمشید نقد اینك به تخت شهریاری بینچرا گویی كه كی جمشید بود و همسرانش كی
ببینید این طراز مسند كی را به بزم جمسخن دیگر مرانید ای عزیزان از جم و از كی
ببین این نقد و از آن نسیه بگذر ای دل و كم گوكه قاآنی ز تركستان درآمد حاتمی از طی
زهی نامآوری كز فرط جود و مكرمت بخشدز شیراز آن گزین زرقان و از ری نامآورجی
جواد نامور سلطان محمّد میرزا كز فرّبه خیل جمله ابنای ملك افزونتر آمد وی
همی از فیض داراگشت همسر با پریروییكه ماه آسمان دارد ز شرم وی رخی پرخوی
پر آمد تختگاه جم ز صاحب منصب و مطربز ملك خاور و از شهر شیراز و ز مرز خوی
ص: 899 ایاغ مهر و مه از بهر فیض شبنشینان شدهمی در بامداد و شام از راح شفق پر می
یكی از میپرستان چرخ دگر دی مهر چون می راهمی در شامگاهان بلع و اندر بامدادان فی
چنین گنجی كه او را شد میسّر كی كسی داردفلك با آنهمه سیم و زر آمد پیش او لاشیء
چنان بذلی درین عیش مهنّا كرد در عالمكه آمد نام آن نامآوران قاآن «1»و حاتم طی
پی تاریخ سال سور دلكش خاوری گفتاكه نای سور از سلطان محمد میرزا در ری
ذكر گرفتاری تركمانان آقدربند و بسطام و ورود فرستادگان ایمپراطور روسیه و سوء مزاج سركار همایون و انقلاب دهر دون
در اواسط شهر محرّم الحرام سنه یكهزار و دویست و پنجاه به توسط مسرعان سركار امیرزاده با احتشام محمد میرزا والی مملكت خراسان، خبر رسید كه بعد از وفات سركار ولیعهد مغفرت آیات، نوّاب خسرو میرزا كه به حفظ محل آقدربند رفته، امر آنجا را انتظامی كامل داده بود. از اتّفاقات حسنه، جمعی از تركمانان تكه كه به تاخت ولایات حول و حوش رفته بودند، مراجعت مینمودند. نوّاب خسرو میرزا ایشان را ملاقات و دعوایی صعب روی داده، پس از اندك كرّی از طالع بیزوال خسروی، تركمانان برخی اسیر سرپنجه تدبیر و بعضی طعمه شمشیر امیرزاده شیرگیر گشته روانه ارض اقدس شدند.
______________________________
(1). مجلس و ملی: «قاءآن»
ص: 900
نوّاب خسرو میرزا بعد از ظهور این خدمت باطنا هوای زیادهسری داشت، لهذا بهانه [ای] را دستآویز كرده و از برادر فرخندهاختر كدورتی به خاطر آورده روی فرار به دار الخلافه طهران گذاشت. در یوم بیست و چهارم شهر محرّم الحرام با معادل یك سوار در رسید و به سبب رعایت جانب نوّاب والی والاشأن، به هیچوجه من الوجوه مورد [495] التفاتی نگردید. در دولتخانه حضرت ظل السلطان منزل كرده با هزاران حسرت و محرومی از حسرت، شبی به روز و روزی به شب میآورد.
در خلال این احوال، از ولایت بسطام نیز خبر رسید كه جمعی از تركمانان تكه به تاخت ولایت ترشیز رفته بودند و اموال و اسیر بسیار گرفته، مراجعت مینمودند. نوّاب اسماعیل میرزا صاحباختیار ولایت بسطام جمعیتی از سواره ابواب جمعی خود را بر سر راه فرستاده به تركمانان مزبوره دوچار «1» و بعد از زد و خورد بسیار، موازی بیست نفر از آن قوم شرار گرفتار قید اسار و پانزده نفر دیگر طعمه شمشیر آبدار گردید. اموال منهوبه را از صامت و ناطق استرداد كردند و تسلیم اهالی آن بلاد آوردند. سرهای مقتولین را به دار الخلافه روانه و این معنی التفات درباره اسماعیل میرزا را بهانه آمد.
بالجمله، چون فیمابین دولتین ایران و روس بعد از ظهور مصالحه جاویدمأنوس، كمال خصوصیت و الفت منظور بود و روزبهروز به سبب بروز پاره [ای] ملزومات دوستی بر مراتب یك جهتی میافزود، لهذا حضرت نیكولای پاولیچ پادشاه روسیه بعد از قضیّه هایله حضرت نایب السلطنه مغفور- البسه اللّه حلل النور- لازمه عزاداری را به عمل آورده، ارستوف نامی از معتمدین درگاه را با نامه تعزیت همراه به درگاه شاهنشاه آگاه گسیل كرد و مؤمیالیه در اواسط شهر محرّم الحرام وارد گردیده و در زمانی با اختصاص، به شرف حضور اعلی مشرّف گشته نامه دوستی ختامه را از نظر انور گذرانید.
در آن نامه بعد از اظهار تعزیت، سفارشی از بازماندگان ولیعهد دوران خاصّه والی والاشأن خراسان رفته بود و فرستاده مزبور نیز بعضی پیغامات زبانی درین باب عرض نمود. در همان اوقات، شاهنشاه معدلتآیات به سبب ظهور التفات و برخی مهمّات،
______________________________
(1). در نسخه ملی و مجلس، واژه «دچار» به صورت «دوچار» آمده است.
ص: 901
نوّاب امیرزاده اعظم را از مملكت خراسان احضار كرد و گماشته [ای] از بندگان آصف الدولة العلیّه اللهیار خان به جهت این مهم روی به آن دیار آورد. فرستاده روسیه پس از حصول كام از انعام عام شهریار با احتشام، با جواب نامه موافقت انجام راجع گشت و مجددا به قانون پار، مزاج مبارك شهریار تاجدار از حدّ اعتدال درگذشت. مدّت دو ماه ناخوشیهای مختلف از نوبه و ذات الجنب و ذات الصدر و بواسیر و غیره امتداد یافت و به سبب ظهور اضطراب ساكنین دار الخلافه از اعلی و ادنی، هركس در پی كاری شتافت. در بین ناخوشی مزاج مبارك، دو سه دفعه اخبار ارجوفه موحش از اندرون اعلی به بیرون رسید و اضطرابی عجیب در مردم دار الخلافه ظاهر گردید. این اخبار وحشتآثار از اطراف مملكت گذشت و ناامنی غریب در اوضاع طرق و شوارع اطراف ظاهر گشت. خزانه دار السلطنه اصفهان را كه معادل بیست هزار تومان بود، جماعت بختیاری فیمابین منزلین سرو و قهرود نطنز غارت كردند و از اموال تجّار و زوّار هرچه توانستند بردند «1». جمیع متوطّنین و ساكنین هر دیار، صدقات و نذورات بیشمار به ارباب استحقاق دادند و اصحاب زهد و ورع، دست دعا به درگاه حضرت كریم علی الاطلاق برگشادند.
حضرت اعلی تا خلق را اطمینانی حاصل آید، در عمارت مباركه چشمه، كه اندرون خاصّه است، بار عام دادی و با جسم رنجور خود را منظور اهالی نزدیك و دور ساخته، ابواب سرور بر چهره جمهور گشادی تا- الحمد لله و المنّه- از فیض فضل الهی و سعی اطبّای دولت دربار شاهنشاهی، در امراض ذات شریف ضعفی كامل حاصل و روزها در دیوانخانه همایون به عادت مستمرّه ایّام دولت روزافزون، حاضر شدی و باعث اطمینان خاطر هر سامع و ناظر آمدی.
بیت:
از محاق قضا برون شد ماهوز عریّ «2»قدر برآمد شاه
______________________________
(1). ملی و مجلس: «برد»
(2). «عِری» كه در نسخه به ضرورت شعری «عِریّ» آمده است، در شطرنج به مهرهای گویند برای حفاظت
ص: 902
ذكر آمدن نوّاب امیرزاده محمّد میرزا به دار الخلافه طهران و سرافرازی به منصب بلند ولیعهدی دولت جاویداركان و عزیمت او به مملكت آذربایجان و سایر وقایع
از قراری كه ذكر شد، نوّاب امیرزاده اعظم محمّد میرزا والی مملكت خراسان، به درگاه سپهراركان احضار و مسرعی از دربار جهانمدار روانه آن دیار گردید. بعد از اطلاع نوّاب معزی الیه از احكام قاهره، حضرت قهرمان میرزای برادر صلبی و بطنی خود را به وزارت محمّد رضا خان فراهانی و حراست دو فوج از سرباز [496] آذربایجانی در ارض اقدس نهاد و در باب نظم مهمّات آنچه باید و شاید دستور العمل داد. بقیّه سرباز و سواره آذربایجانی و توپخانه صاعقهمبانی را به همراه برداشت و به اتّفاق جناب قائممقام صدارت عظمی روی نیاز به آستان راستاننواز نهاد. روز شنبه ششم شهر صفر المظفّر سنه مذكوره، كه به جهت ورود او مشخّص شده بود، شاهنشاه صاحبقران، نوّاب صاحبقران میرزای سالار توپخانه و زنبوركخانه را با چهار عرّاده توپ جلوی و جناب امین الدوله عبد الله خان مستوفی الممالك دیوان همایون را با ده نفر از دبیران ذیشأن، كه بنده مؤلف نیز از جمله ایشان بود، به استقبال روانه فرمود. مستقبلین مزبوره تا قریه دولاب من توابع دار الخلافه طهران به تعجیل شتافتند و نوّاب امیرزاده را با احترامی تمام دریافتند.
حضرت امیرزاده اعظم با هریك التفاتی فراخور احوال فرمود و پس از ورود به ارك معلّی روی سعادت به اندرون همایون نمود. از شاهنشاه صاحبقران چندان نوازش و التفات دید كه تا آن روز گوش احدی نشنید. چون حكایت ولایت عهد و نیابت سلطنت در میان و خسرو صاحبقران را به عادت مستمرّه اراده چنانكه، این زیبنده پسر چون آن فرخندهپدر، زیبآرای مسند و ایوان نیابت خلافت جاویدان باشد، و به سبب احترام نوّاب ظلّ السلطان، لازم بود كه قبل از وقت رضای او نیز درین باب به عمل آید، لهذا بعد از استیفای حظّ كامل از ملاقات امیرزاده باذل، مقرّر گردید كه حضرت معتمد الدوله
______________________________
شاه، میان شاه خود و رخ حریف حایل سازند. در شعر فارسی واژه محاق و عری باهم بسیار آمده، مانند این بیت از خاقانی:
كنون برآمد این ماه از وبال محاقكنون برون جست این شاه از بلای عری
ص: 903
العلیّه منوچهر خان ایچآقاسیباشی، نوّاب امیرزاده را برداشته در كشیكخانه سركار ظلّ السلطان در حضور امینان دولت ابداركان كیفیّت مكنونات خاطر همایون را بیان سازد و به طوری كه داند و تواند به استرضای خاطر معزی الیه پردازد. در كشیكخانه سركار ظلّ السلطان برحسب امر همایون، جمعیّتی از امرا و وزرا و امینان و دبیران منعقد بود و معتمد الدوله العلیّه به اتفاق نوّاب امیرزاده روی به آن مكان نمود. فرمایشات شاهنشاه آگاه را به ابلغ وجهی بیان كرد و احكام قاطعه را چنین بر زبان آورد كه: تا ولیعهد غفرانمآب حیات داشت، از شما دو برادر یكی با منصب ولایت عهد مشغول محافظت و محارست ثغور و سنور ایران و همواره با دشمنان دولت قاهره دست و گریبان بود [و] یكی دیگر نایب دار الخلافه طهران و حافظ وجود همایون شهریار زمان و حافظ خزینه و دفینه و ناموس دولت ابداركان؛ اكنون برادر برتر از میان رفته و صاحب خدمت نخستین از نظرها نهفته است. آن فرزند ارجمند، یا برادرزاده را به جای برادر گزیند، یا خدمت خویش را به او داده خود در عوض برادر بر مسند ولایت عهد برنشیند.
نوّاب ظلّ السّلطان كه جوهری از گوهر دانایی و آگاهی و با كمال اطلاع از مرموزات و مكنونات ضمیر منیر شاهنشاهی است، بعد از ادای شكرگزاری از مراحم گوناگون شهریاری، حضرت امیرزاده را در اخذ میراث پدر بزرگوارش پسند كرد و مراتب رضای خاطر خویش را در رجوع این منصب ارجمند بر زبان آورد. شاهنشاه آگاه بر كمال فراست و آگاهی او آفرینها فرستاد و نوّاب امیرزاده اعظم را با افواج آذربایجانی در داخل و خارج باغ دلگشای نگارستان منزل داد. حضرت صاحبقران میرزا برحسب امر اعلی مهماندار شد و اخراجات سركار شاهزاده و همراهان از كارخانه معلّی برقرار. تا مدّت شش روز نوّاب شاهزادگان اعظم و امیران و وزیران و دبیران معظّم به دیدن او شتافتندی و خدمتش را با اظهار مراسم تعزیت و تهنیت دریافتندی.
روز پنجشنبه دوازدهم شهر صفر المظفّر سنه مذكوره در باغ نگارستان بزمی ملوكانه برحسب اشاره «1» امر شاهنشاه یگانه چیدند و اعاظم فضلا و علما و امرا و وزرا و ارباب مناصب و سركردگان و اشراف و اعیان بلدان را طلبیدند. اسباب [497] مرصّعی
______________________________
(1). مجلس:- «اشاره»
ص: 904
كه از ملزومات منصب جلیل ولایت عهد است، از قبیل شمشیر و خنجر و زنّار و كمر و نشان شیر و خورشید مجوهر، به انضمام یك دست خلعت آفتابطلعت و فرمان قضا جریان مشعر بر رجوع منصب نیابت سلطنت جاوید به رسالت نوّاب صاحبقران میرزای فرشتهمنظر به افتخار امیرزاده مظفّر فرستاده شد و در ساعتی سعید خلعت مهرطلعت را با اسباب جواهر علامت، زینت بر و دوش اعتبار ساخته و فرمان همایون چون تاج بر سر نهاده، زبان گوهر بیان به شكر احسان شهریار زمان برگشود و لحظه بر لحظه بر مراتب سپاسگزاری میافزود. طبق طبق سیم و زر نثار آن محفل مینوفر گردید و هر تن از حاضرین را بهره و نصیبی رسید. علما و فضلا و امینان دولت جاوید انتما مراسم تهنیت را ادا ساختند و خطبهخوانان دولت به افصح لسانی به خطبهخوانی پرداختند.
حضرت نایب السلطنة العلیّه با هریك از حاضرین آن انجمن- علی قدر مراتبهم- التفاتی جداگانه فرموده به اتفاق همان اجماع روی ارادت به خدمت شاهنشاه یگانه نمود. از كلام معجز نظام آن حضرت، لفظ مبارك مباركباد شنید و از ظهور این موهبت عظمی، شاهد آرزو و كامرانی جاوید را در آغوش كشید. نسبت به هریك از شاهزادگان اعظم و خادمان حرم محترم، تعارفات دوستانه كرد و هدایای محبّانه گسیل آورد. چاكران درگاه عرش اشتباه را از اعالی و ادانی مورد التفات و احسانی بیاندازه ساخت و فرق اعتبار هریك را از اعطای خلاع فاخره به ذروه سپهر برین برافراخت.
رأی عالمآرای خسروانی بعد از اتمام این امر بر آن قرار یافت كه نوّاب نایب السلطنة العلیّه به سبب نظم امور آذربایجان و گذرانیدن امر یك كرور وجه خسارت دولت روسیه بیایمان، كه از قرار نگارش بر ذمّه گرفته بود، به آن سامان شتابد و فصول خریف و زمستان را در آن سرزمین از رنج سفر سه ساله آرامی یابد و «1» در بهار آتیه با سپاهی آراسته به جهت انجام كار هرات به خراسان رود و در آن دیار، برهمزن بنیان دشمنان بیدین شود. امینان دولت را به تدارك عزیمت آن حضرت مأمور ساخت و حضرت معزیالیه خود نیز به تهیّه كار پرداخت.
______________________________
(1). مجلس:- «و»
ص: 905
نوّاب امیرزاده خسرو میرزا، كه از قرار نگارش از خراسان فرار كرده بود، در نزد امینان دولت قاهره اظهار ندامت نمود. حضرت اعلی او را به توسط نوّاب امام ویردی میرزای ایلخانی نزد ولیعهد نامدار فرستاد و سفارش او را پیغامی مرحمتآمیز داد. میرزا محمد خلف جناب قائممقام، به رضای پدر با احترام منصب وزارت آذربایجان یافت و از ظهور این مكرمت بیشمار به وادی اعتبار شتافت. بالجمله، روز شنبه شانزدهم شهر صفر المظفّر حضرت ولیعهد جلادت اثر با یك جهان كامرانی و ظفر، آستان مروّتنشان را وداع كرد و روی سعادت به دار الملك آذربایجان آورد. جناب قائممقام به جهت اتمام كار و قرار و مدار یك كرور، چند روزی وقوف یافت و روز یكشنبه بیست و یكم، او نیز از عقب نوّاب اشرف شتافت.
بعد از ورود موكب ولیعهد منصور، عموم اهالی آذربایجان شادمانیها كردند و اكثری اولاد خویش را به نیّت قربانی بر سر راه آورند. نوّاب نایب السلطنة العلیّه قلوب ایشان را كه از قضیّه ولیعهد مرحوم جراحات بیشمار داشت، مرهم التفات گذاشت و نظم امور نزدیك و دور را همّتی ملوكانه گماشت. مراودت پدر بزرگوار را با دولتین روم و روس، تازه كرد و كوس شوكت و عظمت خویش را بلندآوازه آورد. روزبهروز بر مراتب عظمت و نصفت افزود و در باب یك كرور وجه خسارتی دولت روس با وزیر مختار آن دولت، قرار چنین داد كه دو ساله پانصد هزار تومان مزبور را از بابت مالیات آذربایجان دهد و از قید این مرارت رهد. چون نوّاب خسرو میرزا و جهانگیر میرزا و احمد میرزا و یكنفر دیگر، كه هر چهار برادر از یك مادر بودند، به سبب فراری كه از خسرو میرزا مذكور شد، قدری بیاعتدالی و بیاعتنائی مینمودند، لهذا نوّاب نایب السلطنة العلیه بنابر مصالح ملكی كه مبادا فسادی رخ نماید و تلافی آن دشوار آید، هر چهار را گرفته محبوسا به قلعه اردبیل فرستاد و بنیان شوكت ایشان را هنوز استوار نگشته، شكست داد.
تاریخ سال ولیعهدی از كلك مؤلّف تراوید و یادگار را درین رساله ثبت گردید.
لمؤلفه:
خدیو كی مكین فتحعلی شاهكه گرزش خصم را باشد به تارك
ص: 906 ز دست قدرت دادار بیچونبه فرق او بود تاج تبارك
ز حقد جاه او باشد كه داردگلوی دشمنش رنج خیارك
به دست دوستان از وی كرامتبه فرق دشمنان از وی بلارك
به هركس میدهد اقطاع بیحدّهم از قم، ساوه از روی یبارك
گدایان را ازو خروارها سیمبه چشمش در نیاید منّ و چارك
محمد میرزا را دید افزونز ابناء گزین اندر معارك
بلی مطبوع شد میوه رسیدهكه خرمایی نمیآید ز خارك
پس از عبّاس شه كردش ولیعهدبه كارش مرحبا شایان و بارك
كسی نبود به وی همسر بههرحالكه در شغل ولیعهدی مشارك
رقم زد خاوری از بهر تاریخكه ثانیّ ولیعهدش مبارك
ذكر برخی از وقایع مملكت خراسان و حركت شجاع الملك افغان به صوب قندهار و آن سامان و شكست آن
در اوقاتی كه نوّاب نایب السلطنة العلیه محمد میرزا عزیمت دربار همایون را داشت، نور محمد خان قاجار دولّو خال خود را به جهت احتیاط كار در خراسان گذاشت.
رضا قلی خان چاپشلو حاكم درهجز، كه ولیعهد مرحوم عباس میرزا مشار الیه را عباس قلی خان نام نهاده بود، در قلعهجات خود قدری سركشی مینمود. نور محمّد خان جمعیتی از سواره و سرباز آذربایجان و خراسان و چند عرّاده توپ صاعقهفشان منتخب كرد و روی جلادت به قلعه درهجز آورد. عباس قلی خان اهل و عیال خود و اهالی قلعه را دستگیر و خویشتن را نیز اسیر سرپنجه تقدیر یافت، لهذا با جمیع كدخدایان و سربلوكان قدم از سر ساخته به اردوی خان شتافت. زنان و اولاد خود و اعیان درهجز [498] را به قدری كه قبول افتد، به صیغه گروگان به ارض اقدس فرستاد و به خان سردار و قشون
ص: 907
نصرتشعار آنچه باید و شاید از تعارفات و سیورسات داد و پلنگ توشخان جلایر حاكم كلات نیز به سبب قرب جوار، معامله درهجزی را شنید و از بیم دستبرد سپاه منصور به همراهی اتباع خویش وارد معسكر ظفراندیش گردید. او نیز به قدر قوّه خدمتی كه باید ادا ساخت و خان سردار بعد از نیل مرام به مراجعت ارض اقدس پرداخت. در عشر اوّل شهر ربیع الاوّل، این خبر به عرض دارای مظفّر رسید و موجب انبساط خاطر انور گردید.
خبر شورش شجاع الملك میرزای افغان به ولایت قندهار نیز ضمیمه این خبر شد و باعث تعجب خاطر دارای دادگر آمد. تفصیل این جمال آنكه، مرحوم نایب السلطنه عباس میرزا بعد از گوشمال متمرّدین خراسان، عزیمت تسخیر هرات را داشت و ولایات قندهار و كابل و كشمیر را هم از خود میپنداشت. كارپردازان دولت انگریز اندیشه نمودند كه هرگاه ولیعهد مرحوم به آن طرف گراید، شاید در اوضاع حدود هندوستان، كه سالهاست در تصرّف ایشان است، اختلاف و اختلالی پدید آید، لهذا مستر كمبل «1» ایلچی آن دولت، حكیم جان مكنیل نایب اوّل خود را كه مردی داناست، روانه خراسان و خدمت ولیعهد ظفرنشان كرد كه شاید به لطایف الحیل، ولیعهد آسمانمحل را از عزیمت هرات مانع شود و بر سر كار دیگر رود. در اوقاتی كه ولیعهد مسعود مشغول تسخیر تربت حیدریه میبود، جان مكنیل حكیم شرفیابی از خدمت رفیع حاصل نمود؛ فقراتی چند كه منظور نظر داشت در حضرت والا بر طبق عرض گذاشت. ولیعهد فلك مهد مشارالیه را به دلایل مسجّل و براهین مدلّل ساكت فرمود و پس از یأس این مطلب، میل به مراجعت نمود. كارداران دولت بهیّه انگریز را درین باب اندیشه زیاد شد و به خیالات دور و دراز افتاده، تدبیر كار را آماده آمدند. شجاع الملك میرزای افغان، كه بعد از فوت پدرش تیمور شاه به سبب مقدّمات برادران خود، فرار اختیار و در سایه دولت بهیّه انگریز قرار یافته بود و مدّت سی سال گاهی در مملكت انگلتره و گاهی در كشور هندوستان اوقات خود را به امیدواری صرف مینمود و راه حرفی به دست آورد و
______________________________
(1). ملی و مجلس: «كمیل»
ص: 908
در باب عزیمت ولایت افغان به اعانت آن دولت قوی اركان اصرارها كرد، امنای آن دولت نیز صرفه خود را درین دیدند و قاصد اعانت او گردیدند. موازی سه هزار نفر از جمعیّت هندوستانی با او همراه نمودند و رنجید سنكه «1» صوبهدار مملكت كشمیر و میر غلامعلی خان والی ولایت سند هم به خواهش دولت انگریز به اعانت زر و لشكر بر شوكت او افزودند. افاغنه جسته و گریخته اطراف نیز بر دور او جمع شدند و عازم مملكت افغان آمدند. با معادل سیهزار لشكر و توپخانه [ای] بیمر از راه پنجاب و كنار رودخانه سند، روی به ولایت قندهار نهاد و در آن حدود و سامان صلای فتنه و فساد در داد.
كامران میرزای والی هرات كه برادرزاده شجاع الملك است، از عزیمت عمّ خویش به قندهار كمال اضطراب و اضطرار به هم رسانید و معتمدین چربزبان به خراسان فرستاده، مستدعی اعانتی از نوّاب قهرمان میرزای والی آن ولایت گردید.
بالجمله، برادران فتح خان افغان كه داستان ایشان درین كتاب مستطاب در جلد اوّل ذكر شده و در قندهار و كابل و پیشاور حكمگزار بودند، توهّمات كامل نمودند. بعد از وصول رایات شجاع الملك به حوالی قندهار و محاصره آن محكم حصار [499] برادران مذكور تدابیر به كار بردند و به اعانت یكدیگر در خارج قلعه با شجاع الملك میرزا مقابله [ای] خشنا كرده، لشكر هندوستانی راه شكست و فرار سپردند. شاهنشاه صاحبقران بعد از استماع این داستان، تعجبّات زیاده از حدّ نمود و چون شجاع الملك مزبور را مقصود حاصل نشده بود، گله این مطلب را به كارپردازان دولت بهیّه انگریز اظهار نفرمود. كامران میرزا نیز از غم تعدّیات عمّ رست و بر مسند كامرانی به اطمینان كامل نشست.
______________________________
(1). مجلس: «رنجید سكه»
ص: 909
فصل 4 آخرین سفر فتحعلی شاه و پایان كار او
بخش 1 ذكر بواعث حركت به اصفهان و ورود شاهزادگان و اوضاع اتفاقیه در آن اوان
یكی از جمله بواعث حركت موكب ظفرمیثاق به سمت عراق اینكه، از قرار نگارش، در سالی كه جماعت الوار بختیاری مستحفظ قلعه عباسآباد نخجوان بودند، در نگاهداری آن حصن متین بیاهتمامی نمودند. به سعایت احسان خان نخجوانی نمك به حرام، قلعه مزبوره به دست روسیه بدفرجام افتاد و دست زمانه ابواب فتنه بزرگ برگشاد. شاهنشاه صاحبقران سیاست طایفه بختیاری را پیشنهاد خاطر همایون فرمود و موازی دو هزار نفر نوكر ایشان را كه برابری با ده هزار میكردند، اخراج نمود. چون خانوار نوكر مزبور در دار الخلافه طهران و بلوكات آن به گروگان بودند، بعد از اخراج شدن نوكر، گروگان مزبوره را نیز بیرون نمودند. چون دست آن نوكر از مداخل نوكری پاره و خانوارهای ایشان نیز از دار الخلافه آواره شد، بنابر آن بدون واهمه و تشویش بنا را به راهزنی و دزدی گذاشتند و همّت قاصر بر سدّ طرق و شوارع گماشتند. در مدّت چهار پنج سال، از مال عابرین و تجّار صاحب مایه و پایه گشتند و بینوایان آن قوم از فرط مكنت و ثروت از قارون گذشتند. صاحباختیاران ولایات عراق به غرض یكدیگر اهتمام در انتظام این كار نمیكردند و چون طوایف هفتلنگ و چهارلنگ و سرلك و غیره را مجزّی كرده بودند و هر طایفه [ای] را به دست یكی از شاهزادگان سپرده، لهذا هیچیك از غرض یكدیگر سر به این امر فرود نمیآوردند.
محمّد تقی خان ولد علی خان كنورسی، كه از جمله معتبرین آن جماعت و سردفتر
ص: 912
ارباب شجاعت است، رفته رفته موازی هشت هزار جمعیّت مهیّا كرده با تداركی شایان و اوضاعی نمایان روی جلادت به ولایت شوشتر آورد. چون نوّاب اسد الله میرزا كه از جانب برادر ارشد خویش حضرت حشمت الدوله محمد حسین میرزا در آن ولایت حكمروا بود، حریف را سخت شناخت و از روی اضطرار با او در ساخت. شوشتر و دزفول را تصرّف نمود و پای تهوّر به جانب ولایت رامهرمز كه از توابع فارس است، برگشود. شاهنشاه دشمنشكن چون كارها را بدین منوال و فقرا و ضعفا و قوافل و زوّار را از صدمه تطاولات آن طایفه پایمال دید، مصلحت را در حركت به سمت عراق پسندید.
امر دیگر كه تحریك لوای ظفر را باعث آمد، بیانتظامی مملكت فارس بود. تبیین این مقال آنكه چند سال قبل ازین الی حال، اهالی سامان كوهكیلویه و محال ممسنی و دشتی و دشتستانی و برخی از بنادر و غیره، هریك به سببی از اسباب، بنای شورش و غوغا گذاشته و لوای خودسری افراشته بودند و میرزا منصور خان بهبهانی و ولی خان ممسنی و جمال خان خشتی به سازش با یكدیگر پرداخته و با محمد تقی خان كنورسی بختیاری نیز در ساخته بودند و اهمال و تهاون در ادای تنخواه دیوان مینمودند. در همین سنوات، نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرما، یوسف خان گرجی مقرّب خود را به حكومت و سرداری آن ولایت فرستاد و ولی خان ممسنی به تدابیر كامله او را به دست آورده سرش را بر باد داد. علاوه بر این اختلالات و اختلافات، مدّت دوازده سال كامل آفت ملخخوارگی در سرحدّات و گرمسیرات آن ولایت به هم رسید و غلّات و محصولات شتوی و صیفی از این آفت تلف گردید. امراض طاعون و وبا و آفت زلزله نیز [500] به تدریج واقع شد و این بواعث، انفاد وجوه مالیات دیوان را مانع آمد. معادل یك كرور و یكصد هزار تومان، كه مالیات چهار ساله آن مملكت است، بر زمین ماند و هركس از آن ملك تردّد به دربار دولت معدلت آیت مینمود، آیت مأیوسی به گوش امینان دولت میخواند.
اگرچه به سبب تكسّر وجود مبارك، جمیع نوّاب شاهزادگان و خوانین اندرون
ص: 913
همایون و امینان شوكت ابداركان حركت شاهنشاه صاحبقران را مصلحت نمیدیدند و اطبّای حاذق نیز سكون را بر حركت برمیگزیدند، ولی جناب امین الدولة العلیّه عبد الله خان اصفهانی مستوفی الممالك به سبب وحشتی كه خود به جهات مختلفه از وقوف در طهران و حدوث فتنه [ای] ناگهان داشت، مطلقا وقعی به حرف این و آن نمیگذاشت. تبیین این مقال آنكه، میرهاشم نامی هندی كه از علوم هندسه و اعداد و نجوم و جفر و نیرنجات با كمال بهره بود، به دار الخلافه آمده و در خانه امین الدوله منزل كرده، شب و روز با او مصاحبت مینمود؛ خبر مرموز تغییر دولت را به او داد و معزی الیه نیز به فكر چاره افتاد. چون دار السلطنه اصفهان را خانه و مأمن روز تنگ میدانست، عزیمت رجوع به آن ولایت را داشت و نمیتوانست. بالاخره قوام سلطنت و دولت را موقوف به این عزیمت نمود و در حضور پرنور همایون زبان به جسارت این مطلب برگشود. بواعث مرقومه و عرض جناب امین الدوله چون به هم رسید، تحریك لوای ظفر را به جانب دار السلطنه اصفهان باعث گردید. فرامین مطاعه به احضار سواره و پیاده عراق و مازندران صادر گردید و مسرعان سریع السیر به اطراف ولایات سایر و دایر آمد.
روز یكشنبه سیم شهر جمادی الاوّل سنه یك هزار و دویست و پنجاه، حضرت اعلی از شهر دار الخلافه به باغ دلگشای نگارستان نقل مكان فرمود و به جهت حضور لشكر منصور و اتمام تداركات ملتزمین ركاب ظفردستور، چندی در آن عرصه فردوس ظهور توقف نمود. معتمدی چند به احضار نوّاب حسین علی میرزا فرمانفرمای مملكت فارس و برادرش شجاع السلطنه حسن علی میرزا حكمران دار الامان كرمان و حسام السلطنه محمد تقی میرزا صاحباختیار دار السرور بروجرد روان ساخت و بعد از انضباط امور و اجماع لشكر منصور، به تحریك لوای ظفر دستور پرداخت. روز سهشنبه شانزدهم شهر مذكور، كه سه روز به ابتدای میزان مانده بود، از آن روضه ارم دستور با فرّ خسروی و شوكت كسروی حركت كرد و یوم دوشنبه هیجدهم، چتر فیروز را بر فرق ساكنین دار الایمان قم سایهگستر آورد.
چون عبور توپخانه مباركه از راه قهرود نطنز متعذّر بود و به علّت قلّت آذوقه و
ص: 914
كثرت ازدحام بسیار، خلاف طریقه عدالت و ملكداری مینمود، لهذا نوّاب امام ویردی میرزای ایلخانی سركشیكچیباشی و صاحبقران میرزای سالار آتشخانه مباركه را با توپخانه و زنبوركخانه و بنه [ای] بزرگ و جمعی از سواره و پیاده مازندرانی و عراقی از راه جوشقان روانه فرمود، مقرّر نمود كه از آن راه به آراستگی تمام روند و در منزل مورچه خورت اصفهان شرفیاب ركاب ظفرمآب شوند.
پس از سه روز توقف، از دار الایمان قم نیز عازم دار المؤمنین [501] كاشان شد و روز جمعه بیست و دویم وارد عمارت فرحفزای فین گشته، مدّت هشت روز در آن سرزمین فردوس قرین، عیشكنان آمد. بعد از ظهور انواع مكرمت درباره اهالی آن ولایت، عزیمت دار السلطنه اصفهان تصمیم یافت و لوای ظفر به تعجیل هرچه تمامتر به جانب آن صوب شتافت. در منزل مورچهخورت نوّاب حسام السلطنة العلیه محمد تقی میرزا شرفیاب ركاب همایون گشت. شاهزادگان مأموره از راه جوشقان نیز وارد گشته ولوله توپ البرزكوب از گنبد دوّار درگذشت. حضرت سیف الدوله سلطان محمد میرزا حكمران دار السلطنه اصفهان هم به استقبال دررسید و یوم چهارشنبه چهارم شهر جمادی الثانی اردوی ظفر شكوه را در باغ مباركه سعادتآباد اصفهان معروف به هزار جریب نزول اجلال واقع گردید. نوّاب سیف الدوله با جمعیّتی كامل به سرداری جناب آصف الدولة العلیه اللهیار خان قاجار، به جهت تنبیه جماعت بختیاری نامزد شدند و به جهت اطلاع از یورت و مكان و جمعیت آن طایفه، چند روزی احتیاطا متوقف آمدند.
نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرمای مملكت فارس روز سهشنبه دهم شهر مزبور با معدودی چند به خاكبوسی آستان اعلی شتافت و به سبب قصور در خدمت ادای مالیات، شبانروزی واحد مورد بیاعتنائی گشته، پس از آن در عمارت مباركه سعادتآباد، سعادت از شرف حضور صاحبقران معدلت مقرون یافت. در باب ادای تنخواه مالیات چهارساله، كار را به دفع الوقت میگذرانید و به معاذیر چند كه در صدر حكایت مذكور شد، متمسّك میگردید. بالاخره حكم محكم چنین صادر شد كه نوّاب حسام السلطنه محمّد تقی میرزا به اتفاق حضرت فرمانفرما به دار الملك فارس رفته،
ص: 915
محصّل وصول تنخواه باقی آن مملكت شود و جناب امین الدوله عبد الله خان مستوفی الممالك نیز به جهت تنقیح معاملات هذه السّنه و تنبیه مفسدین ولایات و تنبیه مفسدین ایلات بختیاری و ممسنی با معادل هفت هزار سواره و پیاده ركابی دو روز بعد از عزیمت نوّاب شاهزادگان به آن مملكت رود.
حضرت حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی وزیر امور دول خارجه و میرزا سیّد علی تفرشی مستوفی دیوان اعلی به جهت محاسبه و محصّلی باقی وجوه به مرافقت جناب امین الدوله از محل اردوی اعلی كوچیده به جهت نقل مكان چند روزه در عرصه لسان الارض تخت پولاد [در] خارج شهر اصفهان متوقف شدند.
نوّاب فرمانفرما و حسام السلطنه در عصر روز سهشنبه هفدهم [شهر جمادی الثانی] از ركاب فیروزی انتساب رخصت یافته روان گشتند و كارداران عالم قضا و قدر در راهی كه منظور داشتند، قدم هشتند.
انوری:
هزار نقش برآرد زمانه و نبودیكی چنانكه در آیینه تصوّر ماست
ص: 917
بخش 2 ذكر خاتمه كار شاهنشاه دوران و وفات او در دار السلطنه اصفهان و آشوب زمان
اشاره
سر فتنه دارد دگر روزگارمن و مستی و فتنه چشم یار
فریب جهان قصّه [ای] روشن استببین تا چه زاید شب آبستن است بر ارباب بصیرت و عرفان پوشیده نیست كه هر دولت را زوالی است و هر شوكت را وبالی. ذات قدیم، وجود پاك خداوند كریم است و وجود قویم، ذات قدیم كردگار رحیم.
[مصرا] ع:
آنكه پاینده و باقی است، خدا خواهد بود
زوال هر دولت را نشانههاست و وبال هر شوكت را بهانهها؛ چند بهانه به جهت زوال این شوكت ارجمند به هم رسید كه موجب تغییر مزاج اقدس اعلی گردید و جسم مبارك را از فرط غم و غصّه كاهید. سه فقره از آن جمله، اكبر نوائب بود:
اوّل: تسلط جماعت روسیه بر ولایات آذربایجان و اخذ هشت كرور تنخواه نقد از خزانه دولت ابداركان.
دویم: وفات دو نفر از شاهزادگان عظیم الشأن كه ضمیر منیر اقدس را بغایت افسرده [نمود]. یكی حضرت دولتشاه غفرانپناه محمد علی میرزا [502] صاحب اختیار ولایات كرمانشاهان و خوزستان و لرستان و دیگری ولیعهد جنّت آرامگاه عباس میرزا- طاب ثراهما- كه در حقیقت، دولت متین را دو ركن ركین بودند و روزبهروز بر بروز
ص: 918
شوكت قوی اركان میافزودند.
سیم: اختلاف نوّاب شاهزادگان بود كه به سبب وفور اغراض نفسانی به هم افتادند و از قراری كه در این كتاب مستطاب مكرّر درج شده، خانمان مسلمانان را بر باد فنا دادند. صاحبقران معظّم نظر به محبّت مفرطی كه با عموم اولاد امجاد داشت، بنای درستی در كار هیچیك نمیگذاشت. خار این كدورت را در دل میشكست و در هر حالت، همّت اعلی بر رضای خاطر هریك میبست. جمع اضداد در حقیقت جانگاه است و جانكاستن جمع اضداد بیاشتباه. بالجمله، از وفور غصه و اندوه، مزاج مبارك از حد اعتدال انحراف یافت و لشكر امراض مزمنه به میدان وجود مسعودش دو اسبه شتافت. از كثرت امراض داخلی و خارجی اخلاق كریمانه نیز تغییر پذیرفت و با هر نفسی از امین و خائن سخن از روی خشم و خشونت میگفت.
خلاصه، در سال اودئیل تركی مطابق با سنه یك هزار و دویست و چهل و شش بعد از مراجعت از مملكت فارس، مرض قولنجی صعب در مزاج همایونش به هم رسید و بالاخره از استعمال شراب ناب رفع گردید. پس از آن، همه ساله امراض ظاهری و باطنی روی میآورد تا رفته رفته كبد را معیوب كرد. عاقبت منجر به ناخوشی سل و دق شد و ضعف بر قوّت فائق آمد. اكثر از منجمین ركاب مستطاب و غیره، خاصّه میرزا محمد رضای مجوس جدید الاسلام كرمانی، كه خود را از احفاد استاد الكلّ فی الكلّ حكیم الهی جاماسب بنی عمّ گشتاسب میدانست، در خفیه رحلت مرحوم ولیعهد دوران عباس میرزا را یك سال قبل از وفات شاهنشاه زرّینلوا به او عرض كرد و این مطلب را به دلایل و براهین نجومی مسجّل آورد. در سال قبل كه قضیه هایله ولیعهد مرحوم اتفاق افتاد، شاهنشاه دانا، هم از قرینه حكم منجمین، هم به مفاد «الملوك ملهمون» تن به قضای اقدس الهی از روی یقین و آگاهی درداد. در گوشه جنوبی از سمت قبلی صحن سیّم روضه پاك حضرت معصومه [در] قم- صلوات الله علیها- مضجعی چون روضه فردوس به جهت خویش پرداخت و در اوقاتی كه نوّاب علیّه صبیّه مرضیّهاش، فخر الدولة البهیّه فخر النساء خانم به زیارت عتبات عالیات میرفت، بر
ص: 919
حسب امر صاحبقرانی موازی پنجاه من تربت از اصل مرقد تابناك برگزیده خالق آب و خاك- صلوات الله علیه و علی آبائه و أولاده- آورده، در مضجع همایون اعلی به امانت نهاد. یك تخته سنگ مرمر به جهت لوح مزار فیضپرور معیّن فرمود و سطح آن را به سعی حجّاران پرفن از مثال همایون و اشعار موزون زاده از طبع وقّاد حضرت میرزا محمد تقی مازندرانی علیآبادی منشی الممالك المتخلّص به «صاحب» منقّش نمود.
احوال خود را كه مینگریست، همواره اوقات متزلزل و مضطرب میزیست.
در اوقاتی كه از دار الخلافه طهران به دار السلطنه اصفهان حركت میكرد، طرح ضریحی سیمین به جهت مرقد مطهّر حضرت عبّاس علی- علیهما السلام- با كمال اهتمام ریخت و مبلغ شش هزار تومان به مصارف این كار داده و میرزا هدایت الله و میرزا محمد تقی نوری مستوفیان دیوان اعلی را بر سر این كار نهاده، استادان صاحب فن را نیز در اتمام این امر برانگیخت.
خلاصه كلام، در روز دوشنبه پانزدهم شهر جمادی الثانی هنگام صبح، قدری كاهو تناول فرمود و بعد از آن به اكل كباب آهو میل نمود. طرف عصر همان روز از فرط غیرت سلطنت بدون بالاپوش در كنار رودخانه زایندهرود اصفهان به تیراندازی مشغول شد و حاكم طبیعت به حكم كهولت از حفظ صحت معزول آمد. علاوه ناخوشی سینه، مرض قولنج و ذات الجنب هر دو حاصل گشت و كار از كار گذشت. حضرت حكیمباشی میرزا محمد حسین اصفهانی در معالجه ید بیضا نمود و اندك سودی بخشود، ولی بالاخره بیحاصل بود. حكیمباشی مزبور از فرط صداقتی كه داشت، چنین میپنداشت كه شاهنشاه صاحبقران به سبب وفور حذاقت [503] او زنده جاوید است. اعتقادش این بود كه آن حضرت مسموم است وگرنه مرگ با این حذاقت در وجود مبارك او معدوم.
خلاصه، در همان دو سه روز ناخوشی به جهت اطمینان خلایق بدون امداد محرّكی به دیوانخانه مباركه به استمرار میخرامید و با كمال خودداری مشغول حلّ و عقد امور دولت میگردید. بالجمله، در روز پنجشنبه نوزدهم شهر جمادی الثانی سنه یكهزار و دویست و پنجاه مطابق با سال نكبتمآل یونتئیل تركی، سه ساعت به
ص: 920
غروب مانده، در عمارت قزل اوطاق هفت دست سعادتآباد واقعه در باغ هزار جریب خارج دار السلطنه اصفهان از جامه خواب استراحت برخاست و پس از صرف غذای مزوّرانه «1» و ادای فریضه هشتگانه به درگاه خالق یگانه، تا به جهت اطمینان خلق به سراپرده همایون خرامد، قامت قیامت علامت را به لباس خلافت بیاراست. در هنگامی كه ایستاده بند قبا را میبست، ضعفی بر مزاج همایونش مستولی گشته، بیاختیار بر زمین نشست. آغا بهرام قراباغی را كه یكی از خواجهسرایان محرم بود، طلب كرده از فرط ضعف و بیحالی به او تكیه نمود و نفسی چند گسیخته كشیده، طایر روح پرفتوحش بر شاخسار درخت طوبی آشیان نمود.
شاهزادگان با شوكت و خواتین پرعصمت و امینان حضرت، مصلحت را صبوری پیشه كردند و در بروز این مصیبت و ظهور فتنه و فساد اندیشه نمودند. تا صبح جمعه بیستم این كیفیت را پنهان داشتند و افكار صائبه به كار بسته همّت بر حركت گماشتند.
نعش مطهّر را در همان عمارت هفت دست تغسیل و تكفین داده نماز كردند و پس از آن روی به انجام مهمات آوردند. نوّاب عبد الله میرزا صاحباختیار سابق ولایت خمسه و محمد رضا میرزا والی اسبق ولایت گیلان، در ساعت وفات آن حضرت بر اسبان صرصر علامت سوار گشته، هریك به طمع خام ایالت و خودسری به طرفی شتافتند.
بالاخره نوّاب عبد الله میرزا به ولایت خمسه شتافت و محمد رضا میرزا به مملكت آذربایجان رفته در سایه التفات حضرت ولیعهد دوران آرام یافت.
نوّاب سیف الدوله سلطان محمد میرزا حكمران دار السلطنه اصفهان، مصلحت خود را در دخول به محل ایالت ندید و چون یك فوج سرباز جدید اصفهانی به سرهنگی مایور خان ارمنی در محل چارمحال بودند، معزی الیه به معاضدت ایشان به آن مكان رفته آرام گزید. دستهجات شاهیسون خارج اردو را قدری غارت كرده به عزیمت اوطان روی برتافتند و اهالی اصفهان ابواب شهر و خانات و اسواق و مساجد و مدارس و سایر بیوتات را كلّا بسته و كوچهها را سیبهبندی «2» كرده و آمدورفت را با اهل اردو موقوف
______________________________
(1). غذای مزوّرانه، غذایی است كه به بیمار دهند.
(2). سنگربندی
ص: 921
نموده، به وادی طغیان شتافتند.
حضرات شاهزادگان و امرا و امنا، بر در باب عمارت هفتدست جمع گشته، درین رجعت به دار الخلافه، نوّاب ركن الدوله علی نقی میرزا را كه بزرگتر از شاهزادگان ركاب بود، بر خود امیر ساختند و پس از آن به تهیّه و تدارك حركت پرداختند. جناب امین الدوله عبد الله خان اصفهانی مستوفی الممالك، كه در لسان الارض تخت پولاد توقف داشت، با جمعیت ابواب جمعی خود داخل اردو گشته، مستوره كبری تاج الدولة العلیّه اصفهانیه را، كه والده نوّاب سلطان محمد میرزا و صبیّه محترمهاش الملقبه به خورشید كلاه عروس امین الدوله [و] زوجه میرزا علی محمد خان نظام الدوله ولد اوست، برداشته به اتفاق خود روی به شهر گذاشت. یك زوج صندوق جواهرآلات تاج الدوله مزبوره را، كه از روی ثبت سررشتهجات مبلغ دو كرور ارزش داشت، سربازان عراقی به استصواب غلامحسین خان سپهدار از میان بارهای او بردند و در عهد دولت ولیعهد مؤید به سعی جناب میرزا نبی خان قزوینی امیر دیوان آورده سپردند و ولیعهد نامور از فرط همت وافر، همه را به محرمان و امینان درگاه قسمت كرد.
بالجمله، نوّاب علی نقی میرزا اسباب سلطنت را از قبیل تاج و حقّه و بازوبند و شمشیر و كمر خنجر و خفتان و غیر آن را كه هر دانه [ای] از آنها خراج اقلیمی است، به نوّاب [504] امام ویردی میرزا برادر صلبی و بطنی خود سپرده، در حفظ آنها او را امین گردانید. چون دوابّ كارخانهجات همایون و اهل اردو به صحرا و چمنها رفته بودند و سواره فراری اكثری را غارت نمودند، لهذا جمیع اسباب بیوتات سركار اعلی را در همان مكان انداختند و به عزیمت طهران پرداختند. هریك از كارپردازان دولت را كاری مناسب به دست دادند و نعش مطهّر را در تخت روانی زرّین مرتب داشته صبح شنبه بیست و یكم با اسباب و اثاثه سلطنت و توپخانه و زنبوركخانه صاعقه علامت و نوّاب شاهزادگان و خواتین حرم عزّ و شأن و آنهمه سپاه بیكران به همان آیین ایّام حیات شاهنشاه غفراننشان توپ و تیپ همایون را در جلو و عقب قرارداده با وضعی شایان به عزم دار الایمان روی آوردند.
ص: 922
ذكر وقایع عرض راه و دفن نعش مطّهر در دار الایمان قم و اوضاع اتفاقیه تا هنگام ورود به دار الخلافه بهیّه
چون راه متعارفی كه به سمت دار الایمان قم بایست حركت كرد، از وسط شهر دار السلطنه اصفهان بود كه از دروازه خواجو داخل گشته و به خط مستقیم از راسته بازار گذشته از دروازه طوقچی بیرون روند و عازم صوب مقصود شوند و- از قراری كه ذكر شد- اهالی آن ولایت از خوف دستبرد قشون نصرتنمون دروازههای «1» شهر و ابواب دكاكین اسواق و خانات و بیوتات را بسته و سیبهبندی كرده بودند و از كثرت وحشت، شبان و روزان بر پشت بامها تیراندازی مینمودند، لهذا عبور از وسط شهر ممكن نشد و قرار عبور را از طرق غیر معهود كه بر دور شهر اصفهان میكردند، دادند و روی به راه نهادند. به سبب عدم جادّه و كثرت میاه و انهار و شدّت گلولای، آن قلیل راه را در مدت سه روز به هزار زحمت و مرارت طی گردید، و دوابّ اهل اردو اكثر در آن مدخل و ممرّ پی شد. پس از آنكه به راه متعارف افتادند، بنای حركت را از راه نطنز دادند. دستهجات سواره و پیاده استرابادی و مازندرانی، كه در آن سفر سرتیپ ایشان نوّاب اسكندر میرزای نایب الایاله خلف الصدق حضرت محمد قلی میرزای ملكآرای دار المرز طبرستانات بود، كشیك اسباب و اوضاع سلطنت را معیّن شدند و در حركت و سكون با كمال تیقّظ و هشیاری عامل این عمل آمدند.
سربازان عراقی، كه ابواب جمع امیر نامدار غلامحسین خان سپهدار بودند، چندین دفعه اراده دستبردی نمودند، ولی به سبب احتیاط نوكر استرابادی و مازندرانی میسّر نگشته و از یاری باری، امور كشیك دستگاه سلطنت و شهریاری به خوشی گذشت. بالجمله، فدویّت و ارادتی كه در تعزیهداری در آن سفر از اهالی ولایات نسبت به آن برگزیده درگاه حضرت قاضی الحاجات دیده شد، معلوم گردید كه قدر و منزلت او در ایّام سلطنت در نظرها چه بوده و اهالی ایران به چه اعتقاد به او خدمت مینمودهاند.
______________________________
(1). ملی و مجلس: «دروازها»
ص: 923
در ورود هر شهر و قصبه و دهكده، مردان و زنان از صغیر و كبیر جامههای سیاه در بر و گریبانهای دریده تا كمر، خاك بر سر كنان و گل بر فرق زنان، شاهگویان و شاهجویان، مویكنده و مویهكننده به هیئت اجماع به استقبال محفّه مهر شعاع میآمدند و با اسبان كتل بسته در جلو و رجال و اطفال پلاس بر گردن پیشرو و علمهای سیاه بر دوش و طبلهای عزا در خروش، گرد راه به فلك رسیده و افغان و آه سر به عیّوق كشیده وارد میشدند. [505] عمله درگاه عرش اشتباه و سپاه نصرتپناه كه ایشان را به این هیئت میدیدند، بیاختیار خود را از اسب انداخته بر روی خاك میغلطیدند. در حقیقت، قیامت موعود در همان ایّام بود كه سپهر كینهور از قضیه هایله آن سلطان بحر و برّ، شور روز محشر برپا نمود. اشهد بالله در هنگام تحریر این فقره، كلك درر سلك را بیاختیار اشكها جاری گشت و احوال مؤلف بینوا از هرچه در تصور آید، درگذشت.
خاقانی:
گر به قدر سوزش دل چشم من بگریستیبر دل من مرغ و ماهی تن به تن بگریستی
كاشكی آدم به رجعت در جهان بازآمدیتا به مرگ این خلف بر مرد و زن بگریستی بالجمله، در روز ورود به دار الایمان قم كه روز پنجشنبه چهارم شهر رجب المرجب بود و محرّر این كتاب را قدرت تحریر وضع و اوضاع آن نیست، جمیع علما و سادات، عمامههای سیاه و سبز بر گردن انداخته و مویهكنان به تلاوت و روضهخوانی پرداخته، علمهای حضرت معصومه را سیاه بسته و رجال و اطفال و نسوان شهر كلّا با گریبانهای دریده و سرهای گلولای مالیده و رویهای ناخن خراشیده و دلهای شكسته، فریادزنان و مویكنان و مویهكنان با اوضاعی شایان به استقبال رسیدند و به آن هیئت وارد شهر گردیدند. جنازه مغفرتنشان را بر دور ضریح مقدس گرانیده در مضجع همایونی كه ذكر شد، بردند و آن تربت با شرافتی را، كه از قرار نگارش از عتبات عالیات آورده بودند، در دخمه اعلی به تركیب قبر ترتیب داده، نعش مبارك را در جوف
ص: 924
آن سپردند. باب آن دخمه را به آیین ملوك عجم بستند و قرّاء داود الحان با ملزومات امور معیشت بر سر مزار آن غارق بحار رحمت نشستند.
این شاهنشاه معدلت دستگاه، كه بالفعل وارث بالاستحقاق جدّ بزرگوار است، بعد از جلوس بر مسند سلطنت، قرارها در انضباط آن مضجع شریف نهاد و طاق آن را كلّا از مرآت چینی و رومی ترتیب داد. حاجی علی محمد دار المرزی كه در بدایت جوانی طبع نظمی داشت و در جرگ اهل خلوت سركار اقدس، اوقاتی به فراغت میگذاشت، بالاخره سعادت فطرت او را دامنگیر گشته و به سبب میل به عبادات و تحصیل معاش از ممرّ حلال و خیرات، از چاكری دربار عرش سمات درگذشت. زیارات اماكن مشرّفه را به جا آورد. مدتها در زاویه عبادت و تحصیل معرفت سر میكرد. چند سال قبل از وفات خاقان مغفور، محرمان خلوتسرای اقدس كه سبقت آشنایی و دوستی با او «1» داشتند، به لطایف الحیل مجددا او را بر درگاه اعلی آورده لقب للهباشی بر سر او گذاشتند. این دفعه به سبب وفور تقدّس و ظهور تدیّن، اعتبارش از بدایت افزون شد و برحسب امر خاقان مغفور، به زیارت بیت الله الحرام شتافته پس از رجعت، زیاده در نظر انور و مردم دیگر معتبر آمد.
این برازنده مسند كیانی پس از جلوس بر مسند سلطانی، مراتب معرفت حاجی مزبور را حاصل نمود و فقرات میل باطنی خاقان مغفور را به او از نزدیك و دور شنود؛ لهذا مشار الیه را در آن مضجع شریف متولّی ساخت و به جهت مخارج سالیانه وی و فرش و روشنایی و ادرارات «2» و مرسومات قرّاء و خدّام آن آرایش مسندِ كی، قریه علیآباد واقعه در محال قم را معیّن فرمود و حاجی را با متعلّقان و متعلّقات به توقف دار الایمان قم و خدمت آن مضجع فردوس تحشّم امر نمود. مشارالیه نیز در عمارت احداثی خاقان مغفور، كه در جنب آن مرقد پر نور واقع است، منزل كرد و دست همّت در خدمتگزاری از آستین ارادت برآورد. عمارتی فوقانی كه مشرف بر صحن مقدّس حضرت معصومه است، بر فراز آن مرقد شریف برپا ساخت و به نظم كار و ملزومات آن
______________________________
(1). ملی و مجلس: «اوّل»
(2). ادرارات: مقرریها، مستمریها
ص: 925
مرقد عالیمقدار پرداخت. اكنون آن مضجع شریف زیارتگاه جمیع عابرین و زائرین روی زمین گشته و مراتب احترامگزاریهای خلق از هرچه نویسم درگذشته است.
حاجی مزبور میزبان اهالی نزدیك و دور است و محفل وی شبان و روزان مرجع ارباب شوكت و عزّت و سرور.
بالجمله، نوّاب ركن الدوله علی نقی میرزا و همراهان آن نعش مغفرتلوا، سه روز و سه شب متوالی شیلان عزاداری ملوكانه كشیدند و كافّه رعایا و برایای اطراف و اهالی آن بلده، كعبه مطاف به حظّی وافر و احسانی متكاثر رسیدند.
بعد از فراغ از امور كفن و دفن و تعزیهداری، متعلّقان و متعلّقات سلطنت را برداشتند و روی به دار الخلافه طهران گذاشتند. جناب آصف الدوله اللهیار خان قاجار به انتظار موكب حضرت ولیعهد سلطنتمدار در دار الایمان قم، مقیم شد و حضرت غلامحسین خان سپهدار [506] افواج سرباز عراقی را مرخّص كرده خود به صوب سلطانآباد كزّاز كه مقرّ حكومت و از مستحدثات والد مغفرت آیت اوست رفته، چندی مقیم «1» آمد.
خلاصه، عمر مبارك خاقان مغفور موافق تحقیق، هفتاد سال بود و خود در ایّام حیات به قانون متداوله كمتر ازین میفرمود. این بنده مؤلف از بس حسرت فقدان آن مغفرتنشان را داشت، شب و روز اوقات خود را صرف تاریخنگاری كرده، این چند قطعه و غزل و رباعی را به یادگار گذاشت.
غزل
خاقان چو رفت از غم او دربدر شدمایّام بیپسر شد و من بیپدر شدم
گفتم كه سهل در غم او آب چشم تراز سرگذشت آب چون من باخبر شدم
بدتر ز مرگ در غم او گشته زندگیاو مُرد پیش از من و من مُردهتر شدم
از فیض او نهال وجودم ثمر گرفتشد باغبان و چون شجری بیثمر شدم
از من نیافت خدمتی از بعد وی ظهورجز اینكه در مصیبت او نوحهگر شدم
______________________________
(1). ملی و مجلس: «مستقیم»
ص: 926 او در بلیّهام سپری بود پیش رویبرتافت روی از من و من بیسپر شدم
پروازم از هوای تو ای شاهباز قدسرفتی تو در فراق تو بیبال و پر شدم
از فرّ قدرت تو كه با زور فرّ بدموز چشم همّت تو كه صاحبنظر شدم
چون بینشان شدی تو مرا نام گشت گُمبگذشت آن زمان كه به عالم سمر شدم
گوش از پی شنیدن حرف تو بود و بسخاموش چون شدی تو من از گوش كر شدم
ماند از طلوع كوكب اقبال خاوریاز خاوران گذشته سوی باختر شدم قطعه [ای] در تاریخ وفات
دریغا ز فتحعلی شاه رادكه مُرد و ز ایّام نیكی ببرد
ز شاهان گیتی ندانم كسیكه با او به مردی توانم شمرد
به ایوان یكی نورافزای شیدبه میدان یكی نام بردار گُرد
به عهد خود از صیقل عدل و دادز آیینه دهر ظلمت سترد
بسنجیدهام عقل او با جهانجهان خردسالی و او سالخورد
به ملك سپاهان جنّت مثالكه آرایش هر بزرگ است و خُرد
بیاراست قامت كه آید به باربه آرایش لشكر ترك و كُرد
به گاه خرامیدن از پا نشستچو آتش كه از آب برجا فسرد
بزد آهی و تن به بستر نهادبشد شاهی و جان به جانان سپرد
شهی را كه بُد دست و پای هژبر «1»گهِ پایداری دم دستبُرد
نه قدرت كه دستی تواند فشاندنه قوت كه پایی تواند فشرد
چه جانها كه گیتی ازین غصه دادچه خونها كه دوران درین قصه خورد
به هر كام شكر همه زهر زهربه هر جام صهبا همه دُرد دُرد
به تاریخ او زد رقم خاوریبه صد آه فتحعلی شاه مُرد
______________________________
(1). مجلس و ملی: «هزبر»
ص: 927
ایضا قطعه
ظلّ حق فتحعلی شاه آنكه بودبا مخالف در جدال و در نزاع
آنكه در هر صبح و شام انداختیمهر را از چهر در تحت الشعاع
كشوری او را مرید و او مرادعالمی او را مطیع و او مطاع
داوری هر روز بودش بر مزیدخسروی چل سال بودش بینزاع
چون نمودی جای در ایوان جوادچون نهادی پای در میدان شجاع
اختر خصمش بدی در انحطاطكوكب بختش شدی در ارتفاع
[507] بینوایان را همی میداد مالكاین تجارت را بسی بود انتفاع
رونق است از دار دنیا بیشتردر دیار آخرت او را متاع
آن سری كز تاج بیضا داشت عاراز اجل آخر رسید او را صداع
خلق دهر از هجر او اندر ملالاهل حشر از وصل او اندر سماع
خاوری كرد از خواص محرمانچون وداع آخرینش استماع
از پی تاریخ سالش زد رقمبا جهان فتحعلی شه در وداع تاریخ اربعه در یك شعر
فتحعلی شه از تخت شد خاوری و آمدهر پاره زین دو مصراع تاریخ فوت سلطان
كیخسرو دوم شد امّت ز فتنه ویرانسلطان ز تخت افتاد، وارونه گشت ایران تاریخ دیگر
فتحعلی شاه چه شد وای وایخسرو آگاه چه شد وای وای
رونق آفاق برفت آه آهزینت خرگاه چه شد وای وای
میر جهاندار كجا حیف حیفشاه فلك جاه چه شد وای وای
ص: 928 تاج سر مهر چهسان آخ آخنور رخ ماه چه شد وای وای
آنكه همی بود به جیش ظفربدرقه راه چه شد وای وای
آنكه همی بود به ملك جلالمرتبه گاه چه شد وای وای
خاوریش از پی تاریخ گفتفتحعلی شاه چه شد وای وای رباعی در تاریخ
شد فتحعلی شاه ز خرگاه افسوستا مهر بشد ناله و تا ماه افسوس
زد خاوری از برای تاریخ رقمكو جان جهان فتحعلی شاه افسوس
ص: 929
فصل 5 به تخت نشستن محمد شاه
بخش 1 ذكر وقایع اوضاع نوّاب شاهزادگان و طغیان بعضی از ایشان در برخی از ولایات ایران تا هنگام جلوس ولیعهد دوران بر تخت سلطنت جاودان
بعد از قضیه خاقان مغفور- نوّر اللّه مضجعه- نوّاب شاهزادگانی كه در اطراف دار الملك ایران بودند، اكثری به سبب متابعت حكم وصیّت و ولیعهدی نوّاب شاهزاده اعظم محمد میرزا قبل از رحلت، در محل ایالت، منتظر لطیفه غیبی نشسته حركتی بر خلاف قانون نمینمودند، مگر دو سه نفری از ایشان كه هریك به سببی از اسباب حركتی مذبوحانه كردند، ولی بالاخره به جز ندامت و خسارت سودی نبردند. یكی از آنجمله، نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرمای مملكت فارس بود كه از قرار نگارش، یك روز قبل از قضیه ناگزیر خاقان مغفور به اتفاق نوّاب حسام السلطنه محمد تقی میرزا از دار السلطنه اصفهان عزیمت دار العلم شیراز را نمود. در محال قمشه این خبر را شنید و حسام السلطنه را به دار الشوكه بروجرد فرستاده، خود عازم شیراز گردید. بعد از ورود بلافاصله بر تخت سلطنت دو روزه تكیه كرد و از خواندن خطبه و زدن سكّه نام برآورد.
یكی دیگر، نوّاب شجاع السلطنه حسن علی میرزا [است] كه در دار الامان كرمان این مراتب را شنید و در بدایت احوال قاصد تسخیر دار العباده یزد گردید. ولد خود هلاكو میرزا را با معدودی به آن ولایت فرستاد و شجاع الملك میرزا ولد نوّاب ظلّ السلطان كه از جانب برادر خود سیف الدوله میرزا در آن ولایت بود، بدون آسیبی دار العباده را نهاده به عزم دار الخلافه به راه افتاد. شجاع السلطنه خود به نیّت خدمتگزاری برادر فرخندهسیر به دار العلم شیراز شتافت و میر شمشیر آن دولت گشته
ص: 932
اعتباری تمام یافت.
یكی دیگر، نوّاب ظلّ السلطان علی خان شاهزاده است كه در دار الخلافه طهران حكمروا بود و همواره اوقات این خیال را درباره خود مینمود. با آنكه بعد از وفات مرحوم نایب السلطنه مغفور عباس میرزا- طابثراه- در باب منصب ولیعهدی هنگامهها [508] آراست و به سبب عدم رأی خاقان مغفور- نوّر اللّه مضجعه- از سر این تقاضا برخاست، باز بعد از ظهور قضیه خاقان خلد آشیان كه نوّاب علی نقی میرزا به اتفاق شاهزادگان و خواتین «1» حرم عزّ و شأن، و اساس و اسباب سلطنت و آن همه لشكر با جلادت به دار الخلافه رسید، نوّاب ظل السلطان به طمع سلطنت جاوید، طالب چاره گردید. اهالی دولت از ابتدا انكاری داشتند و گردن در زیر این بار نمیگذاشتند.
چاره [ای] كه به خاطرش رسید، سه چیز بود: یكی آنكه، دستخطّی به مهر خاقان مغفور و خط نوّاب ضیاء السلطنة العلیّه منشی الممالك اندرون عصمت دستور بروز داد كه اسم ولیعهدی را به او داده و ولیعهد سلطنت جسیم را لقب نایب السلطنه بر سر نهاده است؛ یكی دیگر آنكه، ابواب خزانه اندرونی را سرگشاد و موازی دو كرور نقد به جهت مصارف این كار بیرون فرستاد. مردم به طمع زر بر دور او جمع شدند و بزم شوكت چند شبانه را پروانه شمع آمدند؛ چاره سیّم، جناب حاجی میرزا ابو الحسن خان شیرازی وزیر امور خارجه كه بطن طمعش از اطعام عام و انعام مالاكلام مملوتر از گلخن حمام بوده، به جهات چند از جناب میرزا ابو القاسم قائممقام واهمه مینمود كه بعد از ظهور سلطنت نوّاب ولیعهد دولتمآب و وزارت معزی الیه در مملكت ایران چگونه توقف نماید و آنهمه اندوخته و ذخایر و اقطاع و سایر را گذاشته به كدام طرف پای فرار برگشاید، لهذا وثیقه [ای] مجعول از پیش خود نوشت كه: در دولتهای خارج از قبیل روم و روس و فرنگ، وصیّت سلطان متوفّی در تعیین ولیعهد معتبر نیست، بلكه عمده شرط درین باب، رضای جمهور است و با وجود عدم رضای جمهور، ولیعهد وصیّتی را، سلطنت نامیسور.
پس از مهر كردن این وثیقه، شاهزادگان و امنا و امرا و وزرای دربار و علما و
______________________________
(1). ملی و مجلس: «خوانین»
ص: 933
فضلای هر دیار و سایر اهالی و سكنه دار الخلافه جاویدمدار به سبب طمعی كه از نوّاب ظلّ السلطان داشتند، هریك خط و مهر خود را بر آن وثیقه گذاشتند.
حضرت ظلّ السلطان شبی را كه ساعت سعد در آن شب بود، برگزیده پای بر تخت سلطنت نهاد و از آن تنخواه موجوده به «1» هركه هرچه خواست، داد. هر بینوایی از بخشش بیجای او به نوایی كامل رسید و حضرت ظلّ السلطان به سبب این همت بیپایان و طعن ظرفای زمان، به عادلشاه معروف گردید. او نیز چون نوّاب فرمانفرما، مباشر خطبه و سكّه گشت و مدّت بیست روز از ایّام سلطنت عاریت او نگذشت تا از قراری كه- ان شاء الله المجیب- عن قریب ذكر خواهد شد، سركار شوكتمدار ولیعهد سلطنتشعار، جلوس مختصری در دار السلطنه تبریز كرد و پس از آن دو اسبه به دار الخلافه طهران روی آورد.
مستر كمبل «2» ایلچی دولت بهیه انگریز كه در تبریز بود، مبلغ هفتاد هزار تومان به جهت تدارك حركت پیشكش نمود و حضرت معتمد الدولة العلیّه ناظم گیلان، در ولایت خمسه شرفیاب ركاب گشته، مبلغ چهل هزار تومان نقد بر آن پیشكش افزود. حضرت ظلّ السلطان هریك از شاهزادگان و كارپردازان دولت ابداركان را با تداركات لازمه مقابله داد و با جمعیتی زیاد و توپخانه [ای] صاعقهبنیاد، متدرّجا به دفع عزیمت سركار سلطنت فرستاد و هركس كه به آن اردوی ظفر شكوه رسید و آن همه جلال و استقلال را دید، از روی طوع و رغبت مطیع گردید.
بالجمله، شاهنشاه با فطانت از عرض راه به امیر نامدار [509] محمد باقر خان قاجار كوتوال قلعه دار الخلافه طهران، كه خال خجستهفال اوست، حكم محكم به گرفتاری ظلّ السلطان و وزیرش محمد جعفر خان كاشانی كه با كراهت منظر و لحیه [ای] از دم گاو و خر افزونتر، محبوب او بود، صادر ساخت و معزیالیه به امتثال این امر پرداخت. حاجی میرزا ابو الحسن خان كه مباشر چنان خیانتی بزرگ شده بود، به دار الایمان قم گریخت و به دامان محافظت آن مأمن امن و امان آویخت.
______________________________
(1). مجلس:- «به»
(2). ملی و مجلس: «كمیل»
ص: 934
شاهنشاه فیروزبخت، به سعادت و اقبال به دار الخلافه رخت كشید تا- الحمد للّه و المنّه بر مسند جلوس جاوید آرمید. تواریخ چند در عزل و نصب سلاطین شعرای فصاحت پیوند سابق بر این به نظم درآوردهاند، ولی هریك اسم مبارك سلاطین با تمكین را بیادبانه به تخفیف ذكر كردهاند. جناب صباحی حاجی سلیمان كاشانی بیدگلی در سلطنت جعفر خان زند فرموده:
صباحی:
نوشت كلك صباحی ز قصر سلطانیعلیمراد برون شد نشست جعفر خان و همچنین مرحوم صبا، اعنی فتحعلی خان ملك الشعرای كاشانی در جلوس خاقان مغفور ادا نموده و اسم مبارك را از دست داده، همان لقب شریف را ذكر فرموده است.
صبا:
ز تخت آقا محمد خان شد و بنشست بابا خان
اگرچه این بنده مدحتگزار كمتر خوشهچینی از خرمن فصاحت آن دو بزرگوار است، ولی طرز فصاحت از این دو سه قطعه كه ایراد شد آشكار [است].
لمؤلفه خاوری:
از پس فتحعلی شه شد محمد شه به تخترفت سلطانی جلیل و خسروی آگه نشست
خاوری بنوشت تاریخش كه از تخت شهانشد برون فتحعلی شه پس محمد شه نشست عزل ظلّ السلطان
رفت از ایوان علی شاه و محمد شه نشستخاوری سال جلوسش را چنین آگاه شد
چون علی شه ای دل از خرگاه دولت شد برونبعد از آن با قلب شاد آنجا محمد شاه شد
ص: 935
تاریخ براسه
دو فروردین به عالم ظاهر قدرت سبحانز فرّ بخت سلطان و ز فیض ابر نیسانی
بنازم بخت سلطان را كه آمد ثانی مانیسَقَی اللّه ابر نیسان را كه باشد مانی ثانی
زهی سلطان كه از او مانده برپا عدل داراییخهی بنیان كه از وی گشته خرّم كِشت دهقانی
مهی آمد به جمشیدی كه جمشیدش به جان ریزیشهی آمد به دارایی كه دارایش به دربانی
فریدون كو كه آموزد به او رسم فریدونیسلیمان كو كه فرماید به او طرز سلیمانی
به بخشش حاتم طایی به كوشش رستم دستانچه كوشش عزم هندستان چه بخشش ملك قاآنی
پس از فتحعلی شه خسرویّ ملكت ایرانمحمد شاه را حاصل ز تأئیدات یزدانی
بسی كس مستعد و منتظر بودند شاهی رابه او این رتبه مشكل مسلّم شد به آسانی
اگرچه پنجمین شاه از صف قاجار شد لیكنمحمد شاه اول را ز اسم و رسم شد ثانی
رقم زد كلك طبع خاوری از بهر تاریخشمحمد شاه ثانی بانی ایوان سلطانی
ص: 937
بخش 2 ذكر شمه [ای] از احوال خسرو بیهمال بعد از جلوس بر اورنگ سلطنت لایزال به طریق اجمال
[510] اگرچه از قراری كه به كرّات عرض و اظهار شده، این بنده مدحتگزار قرار داده كه تاریخی جدید در ذكر وقایع این دولت سدید ترتیب دهد و هرگاه ودیعه حیات عاریت چندی یاری كند- ان شاء الله تعالی- تفصیل آن در جلد دیگر ذكر خواهد شد، ولیكن تا رشته كلام از هم نگسلد، مختصری از كلّیات را درین صحیفه درج نمود.
بعد از آنكه مسند سلطنت و فرمانروایی از فرّ ذات با بركات این زیبنده اریكه كشور خدایی آرایشی تازه یافت، از یمن طالع همایون و فرّبخت روزافزون در مدت سه ماه، سركشان اطراف و شاهزادگان اكناف از سعی كارگزاران این شوكت جاوید اتّصاف، هریك به سزای خود رسیدند و در گوشه انزوا و مسكنت آرمیدند. نوّاب حسین علی میرزا و حسن علی میرزا كه در دار العلم شیراز لوای خودسری افراشته بودند، از مأموریت جناب معتمد الدوله منوچهر خان و منصور خان سرتیپ فراهانی و ینارال لنسین «1» انگریز [ی] توپچیباشی با دو فوج سرباز آذربایجانی و توپخانه صاعقهمبانی گرفتار گشته در دار الخلافه طهران در زاویه مسكنت غنودند. چند نفر از ولدان آن دو بزرگوار، در بین این گیرودار، از نقدینه و زرینه و جواهرآلات بیشمار برداشته به سمت عتبات عالیات
______________________________
(1). احتمالا این همان لیندسی معروف است كه از افسران ارشد انگلیس و فرمانده نظامی ایران نیز به شمار میآمد كاتب نسخه این واژه را گاهی لینین و گاهی لینسین آورده است.
ص: 938
رفتند و هریك مرسومی از دولت علیّه روم حاصل كرده در آن اماكن مشرّفه آرام گرفتند.
نوّاب حسین علی میرزا به سبب سوء مزاجی كه داشت، در دار الخلافه روی به دیار آخرت گذاشت. نوّاب شجاع السلطنه حسن علی میرزا بدون اطلاع شاهنشاه زرّینلوا به سعایت جناب میرزا ابو القاسم اتابك اعظم از دو دیده نابینا شد و در گوشه بطالت مشغول انزوا آمد. شاهزادگان دیگر از قبیل نوّاب شیخ الملوك شیخ علی میرزا و حشمت الدوله محمد حسین میرزا را به عزیمت جمعی از هواخواهان از ملایر و كرمانشاهان آوردند و با برخی دیگر از قبیل ظلّ السلطان علی شاه و ركن الدوله علی نقی میرزا و امام ویردی میرزای ایلخانی و حسام السلطنه محمد تقی میرزا و محمود میرزا و امیرزاده استراباد و مازندران سلطان بدیع الزمان میرزا، روانه دار الارشاد اردبیل كردند.
نوّاب ظلّ السلطان و علی نقی میرزا و امام ویردی میرزا در محبس مزبور نقبی به خندق خارج قلعه مذكور زده، شب هنگامی از قلعه مذكوره فرار و آدمهای معهود ایشان در خارج شهر با اسب و اسباب بسیار به آنها دوچار و از آنجا سوار گشته به سمت سالیان و انزلی و لنكران نزد روسیه مستحفظین آن سرزمین قرار جستند و بالاخره بعضی به دولت روم و برخی به دولت روس و انگریز رفته در پناه هریك نشستند. چند نفری هم از فرزندان مرحوم فرمانفرما با اسباب زرّینه و نقدینه، خود را به سمت عتبات عالیات كشیده و از دولت روم مستمرّیات گذرانیده در آنجا متوقف شدند.
بعد از مقدمه فرار نوّاب ظل السلطان و غیره از اردبیل، بقیه شاهزادگانی كه در آنجا بودند، همه را به رسم گروگان به دار السلطنه تبریز فرستادند و مخارج هریك را به قدر كفایت قراری دادند. جناب میرزا ابو القاسم قائممقام از قراری كه محقّق آمد، با نوّاب ظلّ السلطان در جزو داستان طغیان چیده بود، بالاخره پس از مدت شش ماه از وزارت، سر را در این خیال بیهوده بدرود نمود. جناب فخر الاسلام و المسلمین حاجی میرزا آقاسی بیات [511] ماكویی ایروانی كه از بدایت حال در سركار سلطنت، ادیبی با جلال بوده، مشیر عالم شد و كارگزار امور جمهور بنیآدم آمد. این لطیفه غیبی در اطراف جهان مشهور گردید كه شاهنشاه با توان در مدت سه ماه، مملكت و سلطنت ایران را با
ص: 939
وجود یك هزار شاهزاده عظیم الشأن در ید تصرف درآورد و خارستان روزگار را از آبیاری ابرهمّت سرشار رشك گلستان ارم كرد. امید كه جاودانی به دولت و كامرانی بر اریكه سلطنت و شادمانی برقرار ذات كامل الصفاتش به جهت آرایش جهان پایدار باد.
این قصیده از طبع مؤلف بعد از فتح غوریان در مدح شاهنشاهی تراوید و یادگار را ثبت گردید.
لمؤلفه:
طریقت ملك جاوید و محمد شاه سلطانشچه سلطان عرصه ملك حقیقت زیر فرمانش
شریعت با طریقت جمع شد در بیقرین ذاتیكه در ملك حقیقت نیز میخوانند سلطانش
چو از علم الیقین پی برد در عین الیقین آسانهم از عین الیقین حق الیقین گردید آسانش
كلامش باشد آن رمزی كه دانایی است تفسیرشوجودش باشد آن ركنی كه بینایی است بنیانش
چو در ملك غنا در ملك فقرش نیز سلطانیكدامین فقر آن «كالفقر فخری» مهر عنوانش
كمال انزوا را با جلال سلطنت مایلولیكن گوشهگیری باشد اندر صدر ایوانش
حقیقت خواهی ار دانی محمد را بود ثانیهمین برهان بود كافی كه باشد تیغ برهانش
قضا رمزی ز نیرویش قدر زوری ز بازویشازل روزی ز ایّامش، ابد دوری ز دورانش
ببین تاج كیومرثی به فرق از فرّ دادارشبجو فرّ فریدونی ز چهر از مهر یزدانش
ص: 940 امیر روم میباشد ز دل ممنون انعامشعزیز مصر میگردد ز جان محبوس زندانش
ببین كاین روز و شب همچون غلام رومی و زنگینیاز آرند بر درگه ز گردون مهر و كیوانش
دگر خیل قطار بُختی ابر جهان پیمانثار آرند از دریا به كوهان درّ و مرجانش
دو اسبه تاخت ز آذربایجان زی تختگاه كیعراق و فارس شد مفتوح تا مرز خراسانش
ز فرّ ایزدی شد كشور موروث را صاحبحمایت نز فلان آمد به كارونی ز بهمانش
فریدون ز ایزدی فر یافت در ملك جهانشاهیحدیث كاوه را بگذار با آن پتك و سندانش
بحمد اللّه سامانی ز یزدان یافت در شاهیكه ساسانی كنند ایدون به درگه آل سامانش
به رویینتن ز دستان گشت رستم غالب و داراببرد از یادها رویینتن و دستان و دستانش
كسی كش دعوی شیری ز سهم شاه شیراوژنكنون چون روبهان سرگشته بینم در بیابانش
دو خسرو را ز عمّان و ز كرمان كرد آوارهبه نام ایزد سپاه با نظام و رزم میدانش
كسی را كاژدهای تیغ خونریز اژدها افكن[512] چه باك از كِرم كرمان است و از خرچنگ عمّانش
نبیره بود خاقان را در میدان سربازیز ابناء ملك یكتن نبودی مرد میدانش
ص: 941 اگر خاری چو نشتر كی توانی خواندنش نشتروگر خاكی چو انسان كی توانی گفت انسانش
پس و پیش جهان را نیستم آگه همی دانمكه در این آفرینش آفریده نیست همسانش «1»
پی عزم جهان كردی و نظم جیش پیغامیسروش از عالم غیبی به گوش آورد آسانش
گرفت آن نیزه خطّی، جهاند آن توسن ختلیاز آن رمح و از آن توسن به غم توران و ختلانش
علم از ملك خاور زی جنوب آورد و از مردیبه آمد پشت خِنگ از خوابگه اندر شبستانش
به زحمت داد تن تا راحت آرد بهره ایران راكه بادا برخی جان، جان ایرانی و ایرانش
بود ننگی بزرگ او را به تخت آسودگی زیراكه از خردی به آسایش نبودی میل چندانش
ز عیش بزم بِه آمد به جیش آرایش رزمشز شوق رزم نرم آمد به پا خار مغیلانش
تزلزل در ملوك ترك از یك عزم سردارشتطاول در بلوك هند از یك كام یكرانش
رسید از قندهار و كابل و پیشاور كشمربه لشكرگه امیران و رسولان فراوانش
دگر از اندخود و بادغیس و فاریاب از جانبسی گردن فراز آمد به باب فتح دربانش
______________________________
(1). مجلس: «همشانش»
ص: 942 یكی بر لب كلام افتتاح مرز هندستانیكی بر كف كلید فتح باب ملك تورانش
چو سبزار و فراه و غوریان و كرخ بس كشورهمی بودند گویآسا به زیر خمّ چوگانش
بر و بوم ولایات عدو یكسر مسخّر شدولیكن ماند بر جا چار دیواری ز اركانش
یكی غول اندران ویرانه متواری شد از آن روكه بر اعمال شیطان رهنما گردید شیطانش
چو عالم زیر پر طیّ كرده شهباز جهان پیماچه غم گر بوم شوم آورده در ویرانه سامانش
ز بس از یاورانش كشتگان در خارج و داخلبسی در قرنها زین پس دَد و دامند مهمانش
كسی كاو روی خود برتافت از این نور یزدانینباشد لایق نیرنگ غیر از نار نیرانش
برآر از غوریان دود ار بخواهی سال فتح آنكه توپ خسروی برداشت دود از بیخ و بینانش
شهنشاها فلك جاها جهانگیرا خداونداكه باشد بنده جاهت را سپهر و چار اركانش
غلامی پیر همچون خاوری استاده بر درگهولی باشد اسیر پیر گرگ غم گریبانش
بسی سال اندرین در بوده با جمعیّتِ خاطرپس از چل سال خدمت آسمان دارد پریشانش
نظر كن لحظه [ای] از خشم بر این چرخ دونپروركه شاید از پریشان ساختن سازی پشیمانش
ص: 943 نوشتم قرنها تاریخ آثار نیاكانت[513] كنون دارم به كف آثار شاه و رسم دیوانش
چنین چاكر روا نبود پریشان خاصه در وقتیكه ظلّ رأفت شاهی بود بر سر نگهبانش
مرا مستغنی از احسان خود كن تا شوم فارغز قرض و خرج و تیمار عیال و ظلم و طغیانش
اگر خود مالك دینار دارد درد مسكینیبود در روزگاران شربت دینار درمانش
بود تا هست احسان بر غنای فقر اصرارشبود تا هست مسلم با طواف كعبه پیمانش
حریم درگه سلطان مطاف زمره انسانبه زیر بار احسان فرقه گبر و مسلمانش بالجمله، در جلد وی این قصیده غرّا مبلغ سیصد تومان انعام مرحمت فرمود و روزبهروز بر مراتب التفات باطنی و ظاهری افزود- اللّهم خلّد بنیان دولته و سلطنته الی آخر الزمان بحقّ محمّد و آله الأخیار الأبرار آمین آمین آمین یا رب العالمین.
بعون الله و توفیقه به اتمام رسید این كتاب مستطاب از نسخه [ای] كه به خط مرحوم میرزا فضل الله خاوری مؤلف است در ماه ظفر المظفر سنه 1326 یكهزار و سیصد و بیست و شش هجری برحسب فرمایش جناب مستطاب علّام فهّام سلالة السادات العظام آقای اعتماد الدوله- أدام اللّه إفضاله «1».
______________________________
(1). پاراگراف آخر ضمیمه نسخه مجلس است.
ص: 945
خاتمه روزنامچه همایون
اشاره
ص: 947
[514] بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین خاتمه هر كلام، حمد ملك علّامی است كه سلطنتش را بدایتی نیست و مملكتش را نهایتی نه. نبوّت حقّه را به خاتمیت [جناب خاتم] «1» پیغمبران- صلّی اللّه علیه و آله و سلّم- ختم ساخت و از ظهور شاهنشاهی عادل و ظلّ اللهی باذل، به ختم سلطنت پرداخت.
لمولفه:
محمد شه نبیره خسرو عادل «2»كه میباشدفلك طیش و ملك جیش و قضا حكم و قدر فرمان اما بعد، چنین گوید بنده احقر فضل الله الحسینی شیرازی المنشی المتخلّص به خاوری كه: از قراری كه به كرّات در روزنامچه دولت جاوید سمات تحریر یافته، این بنده مدحتگزار برحسب امر صاحبقران مغفرت آثار، مأمور بود كه خاتمه [ای] بر آن روزنامچه همایون افزاید و این كتاب مستطاب را به ذكر شمایل مآثر و محامد و آثار و اطوار و اولاد و نبایر این دودمان والاتبار و متعلّقان و خویشان و امرا و وزرای دربار سپهراقتدار و اوضاع و اسباب سلطنت پایدار و سایر ملزومات ایّام دولت شاهنشاه
______________________________
(1). ملی و مجلس:- «جناب خاتم»؛ از تذكره خاوری اقتباس شده است.
(2). تذكره خاوری: «خسرو دوران»
ص: 948
غفران آثار- نوّر اللّه مضجعه- آراید.
بعد از آنكه- الحمد لله و المنّه- ایوان سلطنت ایران بدون جور و عدوان به وجود فائض الجود شاهنشاه گردون توان آرایش یافت و از فرط دادش، هر غولی از وادی غوایت به بیغوله عدم شتافت، این بنده مأمور آمد كه تاریخ جدیدی در احوال و آثار این دولت سدید به شرح و بسطی نمایان تحریر و به عرض خسرو عالمگیر رساند. چون خاتمه این روزنامچه ناتمام بود، لهذا در ابتدا دست قدرت به تحریر آن برگشاد و بنیان این كاخ رفیع را بر چند باب و فصل نهاد.
ص: 949
باب اول در ذكر شمایل موزون و اخلاق حسنه آن شهریار معدلت مشحون
اشاره
و در آن دو فصل است:
فصل اول در ذكر شمایل موزون آن برگزیده خالق بیچون است.
بدانكه خداوند آب و خاك را آفریننده انجم و افلاك تا ذات كامل الصفاتی را مستجمع جمیع محاسن و محامد ظاهری و باطنی نبیند، بدون جهت او را در مقام فرمانروایی كائنات برنگزیند. «1» فرمانروایی در كاینات برتری ذات و صفات دركار است و برتری سلاطین با تمكین را در ذات و صفات، وجود ملكوتی انتساب سزاوار. و للّه الحمد كه آن سلطان عادل را به علاوه محاسن باطنی، حسن ظاهری به مثابهی بود كه خرد خردهبین از طرز آن شمایل موزون و حسن روزافزون، انگشت حیرت بر دهان و آیه وافی هدایه «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» «2» بر زبان. طلعتش مهری فروزان و قامتش سروی خرامان بود كه جان مشتاقان آنرا به منزله حربا و قلب گرفتاران این را به مثال قمری در دام. هرگاه خواهد صفت سر تا پای همایون را جزءا فجزءا بیان نماید، كلك دو زبان به زاویه عجز و نقصان گراید.
مختصر كلام آنكه، هرگاه شخص مجهول الحالی از غربای ممالك بعیده، آن
______________________________
(1). تذكره خاوری:+ «آفتاب عالمتاب را به سبب آن همه ضیاء و التهاب، فرمانفرمای ثوابت و سیّارات سازد و ظلّ تربیت سپهر برین را به جهت آن همه رفعت و تمكین بر كره خاك اندازد.»
(2). سوره مؤمنون، آیه 14.
ص: 950
ذات همایون را در میان یكصدهزار قشون با [515] لباس متعارف خلق دیدی، دانستی كه آن عنصر لطیف، برآن جمع شهریار است و شهریاری به چنین وجودی سزاوار. تمثال چهر مهر مثالش را پادشاهان جهان به دستآویز هدایا و تحف بردندی و دربارگاه نشیمن خویش بر طاق رفعت نصب كرده، گاهوبیگاه از تماشای آن قامت طوبی مثال برخوردندی. پریرویان بهشتی طلعت در همخوابگی آن فرشته قدسی فطرت، غرق عرق خجلت شدندی و نوگل رخسارش را آشفته عندلیب صفت آمدندی. در حقیقت روحی مجسّم بود و فرشته [ای] به صورت آدم مینمود.
لمؤلفه:
همه گویند كه جان بِه ز جسد باشد و مندر وجودت نگرم خوبتر از جان جسدی امید كه جاودان در روضه شادمان و كامران باد- بمحمّد و آله الأمجاد.
ص: 951