گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ و ذوالقرنین
جلد دوم
فصل سیم در ذكر زوجات طاهرات حضرت شاهنشاه صاحبقران‌





بدان‌كه از بدایت ایّام تكلیف تا هنگام وصول او به مینوی شریف، مخفی نماناد كه عدد زوجات آن برگزیده كاینات را در مدّت سنوات پنجاه و پنج سال ایّام تكلیف، خداوند جهان داناست و استعلام این حقیقت خارج از حوصله دانایان توانا. اكثر اوقات، محرمان و خواجه سرایان در اكثر كشور ایران گردش می‌كردند و دوشیزگان ماه‌پیكر سیم‌اندام را از هر قبیله و طایفه و هر مذهب و ملت كه می‌پسندیدند به حرم محترم خاقانی می‌آوردند.
عاشق ز اسلام خرابست، هم از كفرپروانه چراغ حرم و دیر نداند بالجمله، احدی را بر این فقره وقوف نیست و تعداد ایشان را خدای دانا داند كه چیست؛ ولی به مفاد «ما «1» لایدرك كلّه، لایترك كلّه» موازی سی نفر از زوجات محترمه معظّمه را كه اكثری از خانوادهای بزرگ و برخی صاحبان لقب و منصب سترك بوده‌اند، درین رساله نگاشت و قلیلی از خنیاگران معروف صاحب صنعت را نیز در تلو احوال سردار بازیگران، كه در آخر زوجات نوشته شده، مذكور داشت و بقیه را كه در سلك آحاد و اواسط بر ادانی زوجات و مطربان بی‌نام و نشان و خدمه كارخانه‌جات اندرون همایون بوده‌اند، كأن لم یكن انگاشت.
چون در طریقه شریعت مطهّره، چهار زوجه به عقد دایمی مجوز است و عاقد از عقد زیاده ازین محترز، لهذا شاهنشاه صاحبقران نیز این طریقه مرضیّه را مراعات فرمود و چهار نفر از زوجات مطهّره را، كه در بدایت متّصل به یكدیگر نوشته شده، به عقد دایمی تصاحب نمود [و] بقیه را آنچه در نظر و تصور درآید، از اعالیه و ادانیه كلّا به رسم صیغه معیّنه در سلك جواری اندرون همایون بوده و شبان و روزان به امور خدمات متعلّقه به خود قیام و اقدام می‌نموده‌اند- باللّه التوفیق و علیه التكلان.
______________________________
(1). ملی:- «ما»
ص: 1037
اوّل: حضرت صفورا صفوت آسیه فطرت «1»، آسیه خانم والده معظّمه نایب السلطنه مغفور عباس میرزا و صبیّه مرحوم فتح علی خان «2» دولوی قاجار است. چون از قدیم الایام فی‌مابین دو طایفه اوشاقاباش و یخاری‌باش ایل جلیل قاجار خون‌ها [554] ریخته شده و با یكدیگر خونی بوده‌اند و تمكین یكدیگر را به هیچ‌وجه من الوجوه نمی‌نموده، لهذا در اوقاتی كه خاقان شهید محمد شاه اول كه از طایفه اوشاقه‌باش بود و اراده عروج بر مدارج سروری داشت، جماعت یخاری‌باش را كه مدّعی خون بودند طلب كرده، بنای خون‌بست گذاشت و عمده شرط خون‌بست، وصلت فی ما بین بود و آن مخدّره عظمی را به جهت برادرزاده خود شاهنشاه صاحبقران كه در آن وقت ملقب به بابا خان بود، عقد نمود. الحق مستوره [ای] بوده به جمیع صفات حسنه آراسته و از هر گونه معایب پیراسته. در اندرون همایون، احترامی تمام او را میسّر و بانوی حرم‌سرای شاهنشاه دادگر بود. در سنه یك هزار و دویست و بیست سرای فانی را وداع كرد و از دفن نعش مطهّره در عتبات عالیات نام و كام برآورد.
دوم: ایضا ساره‌سیرت مریم عفّت، حضرت آسیه خانم ثانی والده مكرمه نوّاب محمد قلی میرزا ملك‌آرای دار المرز طبرستان و صبیّه مرحوم محمد خان قاجار و همشیره نظام الدوله سلیمان خان سردار بود. او نیز به عقد دایمی شاهنشاه تاجدار برقرار و در دار المرز مازندران وداع سرای مستعار نمود. در بدایت حال، زوجه دایمی مرحوم مهدی قلی خان عمّ بزرگوار آن تاجدار بوده و ظهیر الدوله ابراهیم خان عمّ‌زاده از آن بطن ستوده است. بعد از وفات عمّ مرحوم، به مزاوجت حضرت صاحبقران معیّن گشت و رتبه‌اش به چندین پایه از زنان اول درگذشت.
سیم: بهترین نسوان روزگار خیر النساء خانم والده معظمه نوّاب حیدر قلی میرزا و صبیّه مرتضی قلی خان عمّ شاهنشاه زرّین لواست كه سال‌ها در ولایت روس به سر برد و
______________________________
(1). تذكره خاوری: «حضرت مریم صفت و آسیه طینت»
(2). در نسخه ملی حسین قلی خان و بیشتر محمد قلی خان آمده امّا تذكره خاوری و اكسیر التواریخ و ناسخ التواریخ، فتحعلی خان دولوی قاجار ذكر نموده‌اند.
ص: 1038
بالاخره در همان مملكت با هزار آه و افسوس بمرد. این مستوره مكرّمه نیز از جمله مخدّرات عقدی بود و حضرت صاحبقران همواره اوقات كمال احترام ازو منظور می‌فرمود. پس از آن‌كه ولد ارجمندش به نظم امور ولایت گلپایگان عراق شتافت، او نیز به همراهی ولد ارجمند رفته در آن سرزمین اقامت یافت. در همان‌جا سرای زندگانی را وداع نمود [و] در اراضی مقدسه عتبات عالیات به فراغت آسود.
چهارم: مریم بیت المقدس عصمت، حضرت مریم خانم والده معظّمه شیخ الملوك شیخ علی میرزا و صبیّه مرضیّه شیخ علی خان زند است و در مرحله عفت و عصمت بی‌مانند. او نیز چون زوجات مذكوره ثلاثه به عقد دایمی مقرّر بود و به سبب این نسبت شریف، افتخار بر سایر همگنان می‌نمود. در اوقاتی كه ولد ارجمندش ایالت ولایات ملایر و تویسركان را یافت، او نیز بر سر اقطاع موروثی آباء و اجداد شتافت.
مدتی در آن ولایت زندگانی بسزا كرد تا از شرف زیارت بیت اللّه الحرام و قبور ائمه انام نام برآورد. پس از مراجعت از زیارت، سرای فانی را وداع نمود و در جوار ائمه طهارت اطهار- صلوات اللّه علیهم- آسود.
پنجم: نیكوترین مستوره ایوان شاهنشاه انجم تحشّم، حضرت خیر النساء خانم صبیّه مرضیّه پادشاه مملكت خراسان شاهرخ شاه نبیره نادر شاه افشار بود و الحق چنان مستوره [ای] بزرگوار، مزاوجت چنین شاهنشاهی تاجدار را سزاوار می‌نمود. در اوقاتی كه خاقان سعید شهید محمد شاه اوّل مملكت خراسان را مسخّر ساخت، به خواستگاری این مخدّره كبری از آن خانواده عظمی به جهت مزاوجت شاهنشاه زرّین لوا پرداخت.
مدتی در حرم‌سرای خلافت به احترام می‌زیست تا بالاخره بلا عقب مانده، دیده بخت بر كوتاهی ایّام روزگارش گریست.
ششم: بدر آسمان جلالت، بدر النساء خانم صبیّه محترمه حاجی مصطفی قلی خان عمّ بزرگوار صاحبقران نامدار می‌بود و در روزگار مزاوجت شاهنشاهی در اندرون همایون با كمال عظمت و اقتدار زندگانی می‌نمود. غیرت فطرتش تحمل بار
ص: 1039
گران هم‌چشمان [555] متعدّده را نیاورده با كمال غیظ و خشونت طبیعت غیور را راضی به مفارقت كرد. شاهنشاه آگاه، وثیقه اطلاق عنان را بر گوشه مقنعه او بسته مطلّقه‌اش ساخت. معزی الیها نیز بلا عقب مانده به زیارت بیت اللّه الحرام و زیارت ائمه انام پرداخت. بعد از مراجعت، در دار الخلافه طهران وداع سرای زندگانی نمود و پس از نقل نعش در جوار روضه عتبات عالیات آسود.
هفتم: گوهر كان اصالت و نجابت حضرت گوهر خانم صبیّه مرحمت‌پناه میرزا محمد خان قاجار بیگلربیگی دار الخلافه طهران است. در عنفوان جوانی، وداع سرای زندگانی نمود و یك نفر صبیّه ازو به یادگار بود كه [در] فصل احوال بنات نوشته شد.
هشتم: سلطان ملك خوب‌رویی، ملك سلطان خانم صبیّه مرضیّه ابراهیم خان دولّوی قاجار سردار با اقتدار است و از فقدان بخت و محرومی از حضرت صاحبقران با تاج و تخت، به جای فرزند دلبند، موالید حسرت متوالیه‌اش در كنار. یك صبیّه از بطن او در روزگار به یادگار باقی است كه ذكر او گذشت و پس از رحلت خاقان مغفور و انقضای ایّام مانعه، راضی به مزاوجت محمد امین خان نسقچی‌باشی عموزاده خویش گشت.
نهم: بانوی حرم‌سرای جلالت، حضرت بیگم خانم صبیّه محترمه صادق خان كرد شقاقی است كه پس از قتل سلطان سعید شهید به ادّعای خودسری پرداخت و با صاحبقران رشید هنگامه‌ها برپای ساخت. بالجمله، مخدّره معزی‌الیها مستوره‌ای است در حجر عفاف پرورده و از جامه خزانه جلالت، لباس فاخره دربر كرده. رفتارش به طرز بنات ملوك است و با اعالی و ادانیش، به رسم بزرگ‌منشی سلوك. چون اولادی به هیچ‌وجه نداشت، حضرت اعلی، نوّاب شاهزاده سلطان سلیم میرزا را چنان‌كه گذشت به او گذاشت. هنوز در قید حیات مستعار است و در ولایت قزوین صاحب ضیاع و عقار.
دهم: بزرگ‌زاده متعالیه، حضرت خانم كوچك صبیّه مرضیّه محمد تقی خان ولد صادق خان زند است كه بعد از فوت كریم خان وكیل، ادعای خودسری داشت و بعد از
ص: 1040
عاقبت كار، سربرسر این كار گذاشت. بالجمله، این مستوره معظّمه، یكی از جمله زوجات محرمه محترمه بود و محرمیتش به مرتبه [ای] كه خاقان مغفور او را ناظر اندرون و مباشر طبخ ناهار و شام سركار همایون فرمود. او نیز در انجام این كار كفایتی كامل داشت و دقیقه [ای] از دقایق اهتمام را فرو نمی‌گذاشت. طبخ خاصه را به قدر كفایت یك‌نفر خود پرداختی و سرهای ظروف را مهر نموده در حضور همایون بازساختی.
نوّاب شاهزاده محمد مهدی میرزا در حجر تربیت او پرورده شده، از خود به‌هیچ‌وجه اولادی نیاورده است.
یازدهم: نوش‌داروی شفاخانه آفرینش، نوش‌آفرین خانم از صلب بدر خان زند است كه در عهد دولت زندیه، سرداری بی‌مانند بوده و از سیاست خاقان شهید، دیده بینا بر رخسار نابینایی گشوده. اولاد ذكور این زوجه، كه مسمّی به طهمورث میرزا بود، در طفولیت از دامان مادر رمید و دو صبیّه برگزیده ازو مخلّف گردید. یكی زوجه محترمه میرزا نبی خان امیر دیوان است و دیگری هنوز بر خوان تربیت والده معظّمه میهمان.
دوازدهم: خاتون حرم‌سرای جان خاتون خانم «1» صبیّه مرضیّه محمد علی خان زند سردار دولت زندیه و از جمله زوجات محترمه اندرون سرای شوكت بهیّه است. والده معظمه نوّاب حاجی شاهقلی میرزاست و در مراحل لوازم اصالت و نجابت، بی‌مثل و همتا. طایف بیت اللّه الحرام است و زایر قبور ائمه انام [556]. در ولایات سیلاخور و كزّاز صاحب اقطاع آباء و اجداد است و در دار الخلافه طهران مالك اسباب و اوضاع زیاد.
سیزدهم: بزرگ منش «2» آسیه‌روش، بی‌بی كوچك خانم. چون در بدایت حال از اواسط الناس بوده، لهذا احدی از اسم و رسم ایل و عشیره‌اش «3» اطلاع حاصل ننموده است. برادرش محمد صادق خان الملقّب به آقا جانی خان بروجرد مسكن اصفهانی الاصل «4» كه چندی در دار السرور بروجرد حكومت كرده و خود معزی الیها از
______________________________
(1). تذكره خاوری: «خاتون جان خانم»
(2). تذكره خاوری: «مستوره بزرگ منش»
(3). تذكره خاوری: «والدش»
(4). ملی: «اصفهانی اصل»
ص: 1041
فرط فتنه‌زایی ذات، نوّاب محمد ولی میرزا را به عمل آورده است. اولادش منحصر به شاهزاده مذكور است و او هم از قراری كه مذكور شد، به سوء خلق و سیّئات عمل مشهور. به شرف زیارت بیت اللّه الحرام مشرّف گشت و در سنه یك هزار و دویست و چهل و هفت ازین دارفانی درگذشت.
چهاردهم: بدر منیر سپهر عصمت، بدر جهان خانم صبیّه مرضیّه محمد جعفر خان و نبیره قادر خان عرب حاكم بسطام است و والده مغفوره «1» حسین علی میرزا فرمانفرمای با احتشام. در اوقاتی كه سلطان سعید شهید- أنار اللّه برهانه- به تسخیر ولایت بسطام شتافت، آن مستوره معظّمه را به مزاوجت خاقان مغفور دریافت.
هنگامی كه ولد ارشدش به فرمانفرمایی مملكت فارس نامزد گردید، او نیز به مرافقت پسر خجسته‌سیر به دار العلم شیراز رفته، استراحت گزید. چندی سرّا و جهرا در كار مملكت مداخلات نمود تا كاروان سالار اجل، زمام‌بختی جانش را از دست ساربان طبیعت ربود.
پانزدهم: مستوره فاطمه سیرت خدیجه سریرت، خدیجه خانم، بنت مرحوم محمد خان عزالدینلوی قاجار سردار و از منسوبان قریب والده معظمه صاحبقران تاجدار بوده. الحق تاكنون خاتونی به این عظمت و جلال بر مسند عزّت و اقبال ننشسته و عقد گوهری بدین طراوت و جمال در رشته وجودی نپیوسته است. در رعایت ادب با زبردستان و حمایت عجب با زیردستان و حسن خلق و محاسن و رسوم همّت و فنون عصمت، آنچه در حق او سرایم هنوز كم است و این محبوبه عفیفه، لطیفه [ای] از لطایف عالم. در اوقاتی كه مرحوم والدش در ولایت بسطام حكمروا بود، صبیّه سبزواریه مطبوعه [ای] را به خدمت‌گزاری «2» او برگزیده، روانه دار الخلافه طهران نمود. مدتی در حجر تربیت او به عزّت و استراحت زیست تا این‌كه به تقاضای شوهر به جانب خاتون نیك‌اختر به دیده مكر و خدیعت می‌نگریست. حضرت خانم را در این واقعه و مواقعه
______________________________
(1). تذكره خاوری: «معظمه»
(2). تذكره خاوری: «خدمتكاری»
ص: 1042
راجل یافت و از فرط جهالت و حماقت به زاویه سوءتدبیر شتافت؛ زهری جان‌گزای در شربتی تعبیه كرد و آن خاتون حرم‌سرای عزّت بعد از تناول، چنان خفت كه دیگر سر بر نیاورد. به حكم شاهنشاه آگاه، آن عفریت جانكاه را بر دو خمپاره گران گذاشتند و سایر خدمه اندرون و خدّام بیرون حساب‌ها از كار برداشتند.
شانزدهم: سنبل باغ عفت فاطمه باجی، اعنی حضرت فاطمه خانم الملقّبه به سنبل باجی، از زوجات محترمه دارای دوران و از اعاظم‌زادگان بلوك و راهبر كرمان و والده معظمه نوّاب فتح اللّه میرزا شاهزاده والاشأن است. در ایامی كه سلطان شهید سعید به قتل و اسر اهالی ولایت كرمان پرداخت، این مخدّره مستوره را در سن هفت سالگی به اسیری گرفته نامزد حضرت صاحبقران ساخت. حسن رخساره و محاسن رفتارش، به طرزی مطبوع طبع مشكل‌پسند شهریاری گردید كه در اندك زمانی به مدارج عالیّه خانمیّت و خاتونیّت [557] رسید. از بس در مراحل خانمیّت ممتاز بود، حضرت صاحبقران، خانم مطلق خطاب می‌فرمود و عرایض او را در باب مصلحت‌جویی امور جمهور شاهزادگان اناث و ذكور و زوجات عفّت‌دستور و محرمان نزدیك و دور می‌شنود. اولاد امجادش از ذكور و اناث همه محترم بودند و بر سایر امثال و اقران ادعای برتری می‌نمودند. بالاخره به سبب صفای نیّت به زیارت بیت اللّه الحرام شتافت و پس از زیارت قبور ائمه انام به دار الخلافه طهران آمده آرام یافت.
هفدهم: جهان جان را جان جهان، حضرت بیگم‌جان «1». این نیز از زوجات محترمه دارای علّیه و در اصل قزوینیه، والده ماجده نوّاب علی نقی میرزا الملقب به ركن الدولة البهیّه است. نجابتی جبلّی ذات او بود كه در اندك زمانی از محاسن رفتار و محامد كردار، مطبوع طبع خاقان جهان گشته، ترقّیات عظیمه نمود. خدمت وجود همایون اقدس اعلی در هنگام خواب و بیداری به او محوّل و در میان زوجات محترمه درین فن شریف بی‌مثل و بدل بود. معزی‌الیها با والده نوّاب فتح اللّه میرزا در مراسم عزّت و اعتبار و
______________________________
(1). تذكره خاوری: «بیگم جان خانم»
ص: 1043
خدمت‌گزاری صاحبقران تاجدار، همدوش بودند و روزبه‌روز از بروز حسن خدمات شایان بر مراتب «1» اعتبار می‌افزودند. در بدایت حال، وجاهتی به كمال داشت و در اواسط سنّ، روی همّت به زیارت مكّه معظّمه گذاشت.
از قراری كه در اصل این روزنامچه همایون ذكر شده، در آن سال همایون، جناب حاجی میرزا علی رضای شیرازی خلف حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله سابق دیوان اعلی امیر حاجّ ایران بود و در ولایت ارزنة الروم با بی‌اندامی‌های آن مرز و بوم تحمّلات و تجملات نمود. بالاخره همان بی‌اندامی‌ها باعث خرابی بنیان دوستی دولتین علیّتین گردید و به سرحدّات ولایت روم، از دستبرد سرحدداران این مرز و بوم، رسید آنچه رسید. بالجمله، مستوره معظمه مذكوره در سنه یك هزار و دویست و چهل، روی از عالم برتافت و به سبب كثرت حسن ذات، به روضه رضوان شتافت.
هجدهم: شیرین دیار ارمن صباحت، حضرت آغا بیگم «2» الملقبه به آغا باجی «3» از زوجات معظّمه مكرّمه صاحبقران مهرایاغ و صبیّه مرضیّه ابراهیم خلیل خان جوانشیر حاكم قراباغ است.
در سنه یك هزار و دویست و سیزده هجری، كه یك سال بعد از جلوس همایون بود، مرحوم خان جوانشیر، به سبب دلیری امرای آذربایجان، در كار سركشی و طغیان از عاقبت كار خود متوهّم گشته، فرزند دلبند خود را به جهت اطمینان امنای دولت مصلحت‌كیش به دربار معدلت‌اندیش فرستاد و حضرت اعلی، وجود او را مغتنم و محترم شمرده، در اندرون همایونش احترامی تمام داد. چون از قرار تجربه معلوم شد كه مخدّره مذكوره عقیمه است و از فقدان اولاد به غایت سقیمه، لهذا حضرت اعلی نوّاب شاهزاده كیكاوس میرزا را كه از بطن مطربه شیرازیه بود، به فرزندی او عنایت فرمود.
معزی الیها نیز همّتی ملوكانه بر تربیت او بست. از قراری كه ذكر شده، به نیابت آن معظمه
______________________________
(1). ملی: «مراجعت»
(2). ملی: «آقا بیگم»
(3). ملی: «آقاباجی»؛ تذكره خاوری:+ «بعد از فوت والده ملك‌آرا به عقد دائمی درآمد»؛ لازم به ذكر است كه «آقا» و «آغا» هر دو واژه‌ای تركی مغولی است؛ «آقا» برای مرد و «آغا» برای زن به كار می‌رود. مثل گوهرشاد آغا همسر شاهرخ بهادر تیموری كه مسجد گوهرشاد را در مشهد مقدس بنا نهاد.
ص: 1044
بر مسند ایالت دار الایمان قم نشست. عمارت قصر كاوس كه قریب به امامزاده قاسم بلوك شمران و از مستحدثات شاهنشاه زمان است، ییلامیش آن مستوره را معیّن گشت و در ایّام تابستان، اوقات شریفه‌اش در آن مكان به خوشی می‌گذشت.
بالجمله، در سالی كه جناب سرگور اوزلی بارونت ایلچی دولت بهیّه انگریز به دربار معدلت‌آمیز به جهت تأكید معاهده میمونه آمد، زوجه محترمه‌اش نیز از جانب مخدّره پادشاه ذی جاه انگریز و هندوستان به جانب بانوی حرم‌سرای شاهنشاه صاحبقران سفیره بود. [558] حضرت اعلی سفیره مزبوره را در اندرون همایون احضار فرمود.
اگرچه بانوان و خاتونان از ملك‌زادگان و امرازادگان در حرم‌سرای اعلی زیاده از اندازه به هم می‌رسید، ولیكن حضرت اعلی، این مخدّره معظّمه «1» را به جهت شهرت در اصالت حسب و نسب، به بانویی حرم محترم برگزید. عمارت مرغوبی مشهوره به «طنابی» از اندرون همایون را زینت دادند و تختی مرصّع در وسط ایوان نهادند و جمیع نسوان اندرون از خاتونان و خدمه، سر تا پا مكلّل از جواهر، در دور دایره حیاط جای به جا ایستادند. حضرت معظمه با تاج و جیقه مجوهر و كمر و بازوبند و سایر اسباب آراسته از لعل و گوهر و لباسی از هر فاخر افخر بر فراز تخت فلك فرّ تكیه كرد.
حضرت حاجی میرزا علی رضای شیرازی خلف مرحوم حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله، كه انجب و اشهر از جمیع محارم اندرون همایون بود، زوجه محترمه ایلچی را برداشت و به طریقی كه سفرای بزرگ را به حضور سلاطین سترك می‌برند، روی به اندرون همایون گذاشت. در پیشگاه حضور عالیه چون سالاربار عرض كرد و حضرت علیّه زوجه ایلچی را خواسته به اندرون ایوان آورد. نامه [ای] كه از جانب زوجه پادشاه ذی جاه انگریز داشت، با یك قطعه عنبرچه تمام الماس، كه مبلغ هفت هزار تومان قیمت آن بود، در گوشه تخت و خدمت آن بانوی آسمان رخت بر زمین گذاشت. تا آن روز، دیده روزگار عشرت‌آموز، آن‌همه اساس شوكت و جلالت و آن‌همه نسوان
______________________________
(1). آغاباجی خانم
ص: 1045
جواهرپوش در یك ساحت و ناحیت ندیده بود. گوش هیچ آفریده [ای] نیز در هیچ روزگار نشنیده.
بالجمله، معزی الیها در سنه یك هزار و دویست و چهل و هشت در دار الایمان قم ازین دارفانی درگذشت و حسب الوصیّه در همان خاك پاك مدفون گشت. تاریخ وفاتش از كلك مؤلّف تراوید و یادگار را درین صحیفه مرقوم گردید.
لمؤلفه:
زوجه شاه جهان حضرت آغاباجی‌آن‌كه از حكم شهنشاه جهان حاكم قم
كارها كرد در آن ملك و فزود آبادی‌پایه قم بگذشت از سر این نه طارم
مسجد و مدرسه، بازار و رباط و حمام‌آن‌قدر ساخت كه افلاك در آن آمد گم
شیروَش بود، غلامان بدرش كز غمشان‌به زمین سود و همی شیر فلك رشته دم
بس كه دیندار درین دار همی دشمن بودفرقه [ای] را كه به شأن است به فرقان ملهم
آن ملك‌زاده شوشی كه ز فرط اجلال‌خانمان را به حریم شه ایران خانم
شاه را بود به او مهر و عنایت افزون‌هر دو تن آدم اوّل شد و حوّای دوم
نگرستند به او عالمی از چشم حسدچشم‌زخم آمد و گم گشت ز چشم مردم
حجله‌اش را شدی آن مهر همی مجمروارمه نو نیز ز شبرنگ وی آن گوشه سم
چیست دانی تو كبودی فلك جاویدان‌جامه خویش همی زد به عزایش در خم
خاوری از پی تاریخ وفاتش بنوشت‌شده در ملك جنان عرصه آغا بیگم «1» نوزدهم: زینت مهد عصمت، حضرت زینت خانم، صبیّه مرضیّه احمد خان مقدّم بیگلربیگی ولایات مراغه و تبریز و لعل گوهربارش، هنگام تكلّم از فرط شیرینی [559]، شكرریز، در سنه یك‌هزار و دویست و بیست و هشت، كه چمن اوجان آذربایجان محل نزول اردوی همایون اعلی گشت، صاحبقران نامدار میل به مزاوجت آن دوشیزه حجاب عزّت نمود و جناب حاجی میرزا علی رضای شیرازی را كه از اعاظم محارم اندرون بود،
______________________________
(1). در تذكره خاوری این قطعه موجود نیست؛ ملی: «آقا بیگم»
ص: 1046
به آیینی شایان به جهت نقل و حركت آن ماه تابان به جانب مراغه گسیل «1» نمود. در حقیقت مهری را از عقب ماهی و غلمانی را به خواستگاری حوری و آفتابی را به طلب نوری و گنجی را به خواهش مخزنی و شمعی را به جانب انجمنی فرستاد و قلب فسرده مؤلّف را كه با آن دوست موالف كمال الفت داشت، چون سپند بر آتش حسرت مهجوری نهاد.
مثنوی:
بگیرید زنجیر ای دوستان‌كه پیلم كند یاد هندوستان بالجمله، بعد از ورود به دار الخلافه طهران، بلافاصله هودج زرنگار آن پرورده مهد اعتبار را نیز آوردند و صیغه مناكحت به رسمی شایسته جاری كردند. پس از انقضای مدّتی از ایّام عشرت و انبساط، زیارت عتبات عالیات دامنگیر آن ذات خجسته صفات گشت و بعد از شرف زیارت چندی نگذشته ازین دار فانی درگذشت.
بیستم: مهره مهر صاحبقران خورشید طلعت، مهر نسا خانم، صبیّه محترمه محمد خان و نبیره مرحوم شهباز خان كرد دنبلی و همشیره مكرّمه محمود خان قوریساول‌باشی دیوان اعلی، كه مدتی اجداد و اعمام و پدر و برادرش در مملكت خوی بلكه در اكثر ولایت آذربایجان حكمروا بوده‌اند؛ در اوقاتی كه امیركبیر سلیمان خان قاجار قوانلو در ملك آذربایجان سردار و با اعتبار بود، مستوره معزی الیها را به جهت خویش خواستگاری نمود. بعد از وفات خان مزبور، در جرگ جواری حرم محترم شهریاری منسلك، و سلسله التفات داور دوران را درباره خویش محرّك آمد. او نیز از جمله زوجات پسندیده اندرون همایون بود كه دقیقه [ای] از خدمات حضور اقدس تغافل نمی‌نمود. در سفر و حضر، الی غیرالنهایه غم‌خوار و مشغول تیمار حضرت صاحبقران تاجدار و شب‌های سفر بر بالین آن شهریار تاجدار تا صبح بیدار و هشیار می‌زیست و بر اطراف خوابگاه همایون به رسم كشیكچیان می‌نگریست و او را به‌هیچ‌وجه من‌الوجوه از
______________________________
(1). ملی: «بسیل»
ص: 1047
ذكور و اناث نیست. از وفور سعادت فطری كه داشت، دو دفعه «1» به زیارت بیت اللّه الحرام و حرم محترم رسول كرام (ص) روی گذاشت. اراده مجاورت در عتبات عالیات را دارد و امید كه جناب احدیّت او را محفوظ و پاینده بگذارد.
بیست و یكم: ستوده خانم حرم‌سرای جلالت، حضرت بیگم خانم، صبیّه مرضیّه امام قلی خان افشار كه بیگلربیگی ولایت ارومی آذربایجان بوده و والده محترمه نوّاب قاسم میرزاست، كه كلك سخن‌سرای احوال او را مفصّلا ذكر نموده است.
خاتونی بزرگ‌منش و بانویی نیكوروش بود و آثار بزرگی و نجابت از افعال پسندیده او كالشمس فی رابعة النهار همواره تراوش می‌نمود. در دار دنیای فانی كامی از زندگانی ندیده و با چندین هزار حسرت در حجله خاك آرمید.
بیست و دویم: خجلت ده شمس و قمر، حضرت قمر نسابیگم، صبیّه مرضیّه حسین قلی خان و نبیره امام قلی خان افشار است و بعد از وفات عمّه معظّمه، آرایش ایوان قبول شاهنشاه تاجدار. او نیز چون عمّه برگزیده، صاحب اخلاق ستوده و بعد از وفات آن مستوره، اوضاع و مخلّفات او را پرستاری می‌نموده است. والده محترمه نوّاب یحیی میرزا والی ولایت گیلان است و در دار الخلافه طهران، ضیاع و اوضاع فراوان [دارد].
بیست و سیم: دوستدار بهترین زنان، حضرت نسا باجی خانم. اصلش از محال طالش و آباء و اجدادش از معارف ارباب [560] رزم و چالش. چون اولادی از ذكور نداشت، لهذا حضرت اعلی در زمان طفولیت نوّاب ظلّ السلطان، او را به تربیت و پرستاری وی گماشت. رفته‌رفته به والده علی شاه مشهور و [از] این نسبت شریف، زبانزد اهالی نزدیك و دور شد. او را یك صبیّه بود و از قراری كه مذكور گردید، با علی محمد خان دولّوی قاجارش عقد نمود.
بیست و چهارم: نیكوتر زنی از نسوان روزگار، خیر النسا خانم، صبیّه مرضیّه
______________________________
(1). ملی: «ورود»
ص: 1048
مجنون خان پازوكی كرد ساكن قریه پلشت «1» ورامین ری و از چهر زیبا و قد رعنا، آرایش ایوان كی بود. در ایّام دولت خاقان مغفور، در اندرون عصمت دستور با كمال جلالت و احترام زندگانی می‌نمود. بهره [ای] از اولاد به جز یك دختر نداشت و آن را هم از قراری كه مذكور شده به عقد دایمی ابراهیم خان ناظر، خلف مرحوم صدر اصفهانی گذاشت.
بالجمله، مادر و دختر هر دو در مرتبه كمال، معصومه و عفیفه‌اند و با كمال قدرت توانایی، به غایت بردبار و ضعیفه. امید كه روزبه‌روز بر مسند زندگانی متمكّن و از حوادث ناگهانی ایمن باشند.
بیست و پنجم: بهترین بنتی از بنات امّهات و آباء، حضرت ننه خانم، بنت مرضیّه محمد خان مازندرانی پازواری بارفروشی كه در اصل خراسانی بوده و همشیره محمد مهدی خان المتخلّص به شحنه، كه سال‌ها در دار العلم شیراز و دار السلطنه اصفهان متدرّجا شحنگی و سرداری و یوزباشی‌گری می‌نموده است. این مستوره معظّمه در مرحله محرمیّت در حضرت خاقان مغفرت‌آیت، دخلی به نسوان دیگر نداشت و اوقات شبان و روزان خود را پیوسته به انجام خدمات اختصاصی حضرت اعلی می‌گماشت.
حریف خواب بود و انیس بیداری. رفیق راحت بود و شفیق بی‌قراری. هنگام صحبت حبیب بود، در وقت علّت طبیب. در غذاهای حضوری تصرف می‌كرد و در البسه ضروری كمال تلطّف به عمل می‌آورد. تا او حضور نمی‌داشت، اوضاع ستّه ضروریه به هم نمی‌گذاشت. از معزی الیها دو صبیّه به وجود آمد كه از قرار نگارش دو امیرزاده عالی‌شأن، یعنی دو موسی خان نام ایشان را خواستگاری می‌نمودند و هر دو داماد ناكام در عالم بدانی به عالم جاودانی رفته به استراحت غنودند. مستوره معظّمه را زیارت مكّه معظّمه به خوش‌ترین وجهی روزی گردیده، همچنین از زیارت سایر روضات مقدّسه به كمال خرّمی و بهروزی رسید.
بیست و ششم: بهار گل بدن و نگار سیمین‌تن، حضرت گل بدن خانم الملقبّه به
______________________________
(1). شهر پاكدشت امروزی در شرق تهران
ص: 1049
خازن الدولة العلیه و والده معظّمه نوّاب شاهزاده بهمن میرزا الملقب به بهاء الدولة البهیّه است. در روزگاری كه سلطان سعید شهید به خرابی ولایت تفلیس شتافت، این مستوره و جمعی دیگر از ترسازادگان را یكی از كسان مرحوم حاجی ابراهیم خان اعتماد الدوله شیرازی به اسیری دریافت. از جمله جواری جناب اسد اله خان ولد اعتماد الدوله مذكور شد و بعد از ظهور حادثه حاجی مزبور، منظور نظر شاهنشاه عدالت‌دستور آمد. از فرط زیبایی رخسار و شیرینی گفتار و رعنایی رفتار، در قلب همایون به محبوبیت جا كرد تا رفته‌رفته از رتبه صندوقداری حرم محترم نام برآورد. قبل از لقب خازن الدوله‌گی، سجع مهر قبوضش چنین بود:
سجع مهر معتبر در ممالك ایران‌قبض صندوقدار شاه جهان بعد از آن‌كه ترقّیات عظیمه به جهت او حاصل گردید و از لقب ارجمند خازن الدوله‌گی به اعلی مدارج مباهات رسید، كرورات نقدینه و جواهرآلات ثمینه و ظروف و اوانی زرّینه و سیمینه و مسینه و طاقه‌جات پشمینه و البسه و اقمشه و فروش زرّین و سیمین و ابریشمین و غیره و انواع قطعات یشم و بلورین و ساعات و سایر صنایع هفت اقلیم و مصاحف و دعوات و كتب و مرقّعات از [561] علوم و خطوط متنوّعه و اسلحه و ادوات و جلود حیوانات و صنایع استادان صورت‌نگار و بدایع میناكاران مانی آثار، از یك صد كرور بدون ثبت و سیاهه تحویل او بود و بالاستقلال و الانفراد با حصول اعتبار زیاده در هریك دخل و تصرف می‌نمود، ولی از فرط دیانت و امانت‌پوشی، خردلی و دیناری از اسباب تحویلی را بدون اذن و اجازه حضرت سلطنت به احدی، حتّی ولدان و نزدیكان خود نمی‌داد و حقّه این اسرار را در نزد احدی سرنمی‌گشاد.
لمؤلفه:
هر آن پیكان كزان مژگان كنی در سینه‌ام پنهان‌نگه دارد دلم از جان بلی خازن امین خوش‌تر بالجمله، معزی الیها سالیان بسیار در اندرون همایون با كمال عزّت و اعتبار
ص: 1050
می‌زیست تا بر فقدان بخت و قضیّه هایله صاحبقران با تاج و تخت، از ابر دیدگان مانند باران نیسان گریست. چون بعد از رحلت خاقان مغفور، در اندرون همایون كاری نداشت، لهذا روی عزیمت به زیارت كعبه امم گذاشت. در اوقات نگارش این نامه مراجعت كرد و از نزول به اندرون همایون و توقف در مسكن قدیم نام برآورد.
بیست و هفتم: طاوس زرّین تاج خوش خطوخال ریاض ملاحت، حضرت طاوس خانم الملقبه به تاج الدولة العلیّه. مخدّره‌ای است اصفهانیه و والده ماجده نوّاب سیف الدولة البهیّه. طاوس زرّین‌مآلی بود در روضه بزم شهریار جهان و طوطی خوش خطوخالی در قفس آغوش پادشاه زمان؛ همای همایون بختی بر عرشه تخت حضرت ظلّ اللهی سایه‌افكن و شهباز چنگال سختی در اوج هوای شاهنشاه بال‌زن؛ عنقای قاف نیكویی و عندلیب باغ خوب‌رویی بر شاخسار سرو ریاض و دولت؛ تذروی خوش‌رفتار و در كوهسار دیار عزّت، كبكی پر نقش و نگار. دل‌های مشتاق در چمنزار فراقش، قبره «1» آثار لرزیدی و جان‌های عشّاق در دام اشتیاقش، گنجشك صفت به خود تپیدی «2». از فرط ملاحت و حلاوت، شور شیرین در جهان انداخته و شیرین‌آسا به دلربایی خسرو زمان پرداخته است. محبوبه [ای] كه در بسیط خاك آفریده، همسر نداشتی و از فرط محبوبیّت و طنّازی، لحظه [ای] دارای دوران را از یاد خود فارغ نگذاشتی. نعم البدل مستوره مرحومه طوطی خانم «3» بود كه در بدایت دولت قاهره رتبه محبوبیت داشت و در بحبوحه جوانی، وداع سرای زندگانی كرده هزاران داغ حسرت بر قلب دارای دوران گذاشت. مقبره [ای] در باغ واقعه در سمت مغربی بقعه شاهزاده عبد العظیم به جهت او ساخته و قاری و خادم با مرسومات و ادرارات سالیانه پرداخته آمد. این طاوس رعنا بر آن طوطی زیبا افضل شد و در حقیقت آن ثانی و این اول.
بالجمله، عمارات ملوكانه متعدده برحسب فرمایش خدیو زمان به جهت نشیمن او ساخته شد و در اندك زمانی سراپرده عزّت و محبوبیّتش سر بر اوج چرخ برین
______________________________
(1). چكاوك
(2). ملی: «طپیدی»
(3). ملی: «طوبی خانم»
ص: 1051
برافراخته، آستان علیّه‌اش مرجع اكابر و ملجأ اصاغر گشت و رتبه قابلیّتش از هرچه بر زبان قلم آید، درگذشت. در مراسم ریزش و بخشش نام زبیده خاتون را اسباب و اوضاع در عرصه جهان نام برآورد. بدون اغراق، جواهرآلاتی كه همواره اوقات زینت سر و بر می‌نمود، از روی قیمت ارباب خبرت زیاده از دو كرور بود. چرخ كبود برخلاف آنچه هست و بود، با او بنای خوش سلوكی داشت و در فراوانی و زیبایی اولاد و عزّت و دولت زیاد و مرجعیّت اهالی بلاد و محبوبیت شاهنشاه مروّت نهاد [562] آرزویی در دل او باقی نگذاشت. آرزویی كه گاهی پیرامون خاطرش می‌گردید و به وصل آن نمی‌رسید این‌كه، در روزگار، همتایی از هیچ رهگذر به جهت خویش ندید. هنگام رحلت صاحبقران اعظم از دارفانی، در ركاب بود و چندی در دار السلطنه اصفهان نزد ولد ارشد خود، نوّاب سیف الدوله سلطان محمد میرزا حكمروای آن ولا توقف نمود. از فرط حسرتی كه از فقدان بخت جمع آورد، سجع مهر خویش را بر صفحه نگین چنین نقش كرد؛ سجع مهر:
بر زمین ریخت فرق افسر تاج‌خاك غم كرد فلك بر سر تاج اكنون باز از فرط معدلت شاهنشاه بنده‌نواز، احترامی به مرتبه كمال دارد و در همان عمارت اندرونی سركار اقدس، اوقاتی به فراغت می‌گذارد.
بیست و هشتم: برگزیده بنت مادر ایّام ننه خانم الملقبه به مهد علیا؛ مخدّره [ای] مازندرانیه و والد مكرمه نوّاب كامران میرزا و اورنگ‌زیب میرزاست. والدش «1» در آن ولایت دلّاك بود و بعد از مقدمه نزول او به اندرون، برادرش عبد الله نام در سركار همایون خاصه تراشی «2» می‌نمود. چون بخت میمونش موافق افتاد، روزگارش بر مسند عزّت و محبوبیت تكیه داد. از فرط صباحت‌رخسار و ملاحت‌گفتار، منظور نظر صاحبقران نامدار گردید و در اندك زمانی به اعلی مدارج عزّت و افتخار رسید. لقب
______________________________
(1). تذكره خاوری:+ «با برادر»
(2). خاصه تراش: سلمانی مخصوص پادشاه (ر. ك: دهخدا، ذیل خاصه تراش)
ص: 1052
مهد علیا تا آن اوقات به‌هیچ‌یك از زوجات محترمه داده نشده بود و شاهنشاه آگاه از وفور محبت و میل خاطر، این لقب شریف را بر او اطلاق فرمود. در اندك زمانی صاحب مایه و پایه گشت و مراتب عزّتش از هرچه به گمان آید، درگذشت. اولاد امجادش از اناث و ذكور احترامی تمام داشتند و از وفور احترام، داغ رشك و غیرت در قلب خاص و عام می‌گذاشتند. بعد از وفات خاقان مغفور به زیارت مكّه معظّمه شتافت و با نیل مرام، مراجعت كرده در دار الخلافه طهران آرام یافت.
بیست و نهم: بازار حلاوت، تنگی پر از شكر ناب، حضرت نبات خانم از طایفه بنی اسرائیلیه دار المرز مازندران و در حسن ملاحت نیكویی و صباحت، اعجوبه زمان و در سلك زوجات محترمه صاحبقران زمان بود. در سن هفت سالگی در حجر تربیت حضرت جعفر قلی خان عمّ كامران صاحبقران جهان پروریده شد و بعد از قتل جعفر قلی خان مزبور در حرمسرای سلطان سعید شهید آرمیده و از فرط طنّازی و وفور غمّازی، مهر از گنجینه دلربایی گشود و دل از دست صاحبقران دلباز به انواع طنّازی و ناز ربود. بعد از انقضای اندك زمانی ز پرده‌ها «1» به در افتاد رازهای نهانی. سلطان شهید كه آلت مزاوجت نداشت و این نوع زیباشاهدان را در اندرون همایون بیكار نمی‌گذاشت، این مخدّره را با صاحبقران نامدار صیغه مناكحت خوانده، هر دو را بر مسند عزّت و كامرانی نشاند. رفته رفته از محاسن ذات و صفات كارش در آن حضرت، رونقی كامل یافت و به اعلی درجه خانمیّت و معقولیت [563] شتافت. در اندرون اعلی، صاحب دو اولاد شد و هر دو در سنّ طفولیت روانه دیار میعاد آمد. آن ستم‌زده از فقدان اولاد همواره دلتنگ بود و صاحبقران معظّم نیز از فرط دلتنگی او در نگاهداریش تردید می‌فرمود.
بعد از طرد و قتل جناب مرحمت‌مآب حاجی محمد ابراهیم شیرازی اعتماد الدوله دیوان اعلی كه مسند وزارت به وجود فایض الجود حضرت میرزا محمد شفیع مازندرانی صدراعظم آرایش دید، صاحبقران معظّم با التفات، باطن و ظاهر را
______________________________
(1). ملی: پردها.
ص: 1053
درباره آن وزیر مكرّم به مرتبه كمال رساند. مستوره محترمه را به همخوابگی او برگزید.
به قانون شریعت مطهّره، عقد دائمی آن هر دو را باهم بستند و با اوضاعی شایسته و ساعتی خجسته از حرمسرای سلطنت به حریم حرمت وزارت نقل و تحویل كرده به عزّت و كامرانی باهم نشستند. در مدّت دولت خداداد این نوع التفات، درباره هیچ‌یك از امنای شوكت قوی بنیاد دست نداد و این خاتم اقبال در انگشت هیچ‌یك از وزرای نیكو نهاد به این نیكویی نیفتاد.
بالجمله، روزبه‌روز اعتبارش به اندازه [ای] رسید كه با زوجات ملوك اطراف [و] مخدّرات فرماندهان اكناف كارش به مراوده مكاتبه كشید. ناظم امور شوی فرخنده‌خوی گشت و از وفور كفایت و كاردانی، نام نیكش از اقصی بلاد عالم درگذشت. بعد از وفات روح معظّم، اعنی صدراعظم، به زیارت بیت اللّه شتافت و پس از مراجعت با اقطاع و اوضاع فراوان در دار الخلافه طهران به فراغت آسودگی آرام یافت. چند سال نیز در عهد این دولت معدلت‌آمیز زنده بود. بالاخره از اجل حتمی وداع سرای زندگانی را نمود.
تاریخ وفات او از كلك مؤلّف تراوید و یادگار را درین صحیفه ثبت گردید:
تیغ ستم برآمد جان‌ها ز بُن درآمدجسم ستم‌كشان را انداخت در تلاطم
زهر بلا اثر كرد در جان خلق سر كردنام نبات خانم از روزگار شد گُم
حیف از چنان عفیفه كز كثرت وظیفه‌بود از نعیم خوانش ایّام در تنعّم
از شهریار عالم همّت به صدر اعظم‌ایّام عمر می‌زیست با شوكت و تحشّم
از لطف كان گوهر وز چشم كوه آذراز حلم رشك اغبر وز جود شرم قلزم
اندیشه‌های جودش قطاع نسل دریاافسانه‌های نغزش افسون نیش كژدم
هم صاحب فراست هم مالك كیاست‌محرم به كعبه دوست با دوست در تكلّم
بی‌بهر و گرچه ز اعقاب لیكن بماندش نام‌از بس كه كرد نیكی از نیكویی به مردم
گشتند حوریانش رهبر به سویِ جنّت‌در خاك وقت خفتن گفتند لا تَنُم قُم
تاریخ فوت او را شد خاوری طلبكاراندیشه گفت بادا حیف از نبات خانم «1» سی‌ام: پری بلندپرواز بنت النشاط شاه جهان، حضرت شاه پری خانم الملقبه به
______________________________
(1). در تذكره خاوری این قطعه وجود ندارد.
ص: 1054
سردار از طایفه مجوسیّه [564] یزد و كرمان است و والده مكرمه نوّاب ملك ایرج میرزا شاهزاده رفیع مكان. از وفور اطلاع بر انواع صنایع رامشگری و كمال وقوف در اوضاع و ادوار فنون خنیاگری، بر مطربان و بازیگران حرم محترم شهریاری سالار شد و به سبب قابلیّت فطری، آن طایفه زهره آیین را سردار آمد. در هر فنی از فنون خنیاگری بر مطربان و بازیگران زیاده ماهر است، خاصه در فن رقص كه مهارتش به همگنان ظاهر. هرگاه كلك دوزبان خواهد به ذكر هریك از مطربان و رامشگران بزم همایون پردازد، و هر آینه خود را از سیاق وقایع‌نگاری باید عاری سازد. عدد ایشان را خدای یكتا داناست و تفصیل احوال جمع ایشان، خارج از حوصله دانایان توانا. تا چون غرض كلی ازین فصل ذكر زوجات مكرّمه بود و این مستوره نیز به سبب سرداری بازیگران در سلك مخدّرات معظّمه، لهذا نام او را درین مقام ایراد و موازی هشت نفر دیگر از رامشگران صاحب صنعت را نیز در تلو نام او مذكور و مسطور نمود.
ص: 1055

[زنان رامشگر دربار همایون]

اوّل: زهره چرخ «1» رامشگری، باجی مشتری از مطرب‌زادگان شیرازی است و عرصه روزگار از آوازه حسن آوازش پرآواز. بدون اغراق از عمارت قصر قاجار كه در نیم فرسنگی دار الخلافه طهران واقع است، در لیالی بهار و تابستان، صوت دلپذیرش به گوش هوش ساكنان شهر رسیده و حقیر خود نیز شنیده‌ام. به علاوه حسن صوت، سه‌تار را نیز خوش می‌نواخت و از طرز حركات شیرین به دلربایی صاحبقران با تمكین می‌پرداخت. محبوبیّت او در نظر شاهنشاه جهان از وفور اولاد اناث و ذكور مدلّل و مشهور است و اسامی هریك در محل خود مذكور.
دویم: شورافكن بزم چرخ مینایی، استاد مینا از اهل اصفهان و او نیز چون مخدّره مذكوره در حسن صوت [و] نواختن سه‌تار، برگزیده در میان امثال و اقران.
سیم: ناهید بزم صاحبقران معدلت بنیاد، استاد زهره اصفهانیه. الحق اسمش با مسمّی هم‌آغوش و مقامات ادوار و اوتارش در صنایع نواختن كمانچه و سه‌تار و چهارتار رامشگری چرخ را چون درّ ثمین آویزه گوش. در فن موسیقی، استادی به این جامعیت در درگاه هیچ‌یك از ملوك نبوده و در طریق نوازندگی، هیچ رامشگری به طرز او سلوك ننموده است.
______________________________
(1). تذكره خاوری: «بزم رامشگری»
ص: 1056
چهارم: شكر فروش بازار ملاحت، حضرت طوطی خانم؛ از طایفه الوار زند بود و در حسن صورت و طرز رفتار و قامت، در عالم امكان بی‌مانند می‌نمود. در رقّاصی مهارتی به كمال داشت و مرغ دل شهریار جهان را در آشیانه زلف نگارین از آن حركات شیرین دربند می‌گذاشت. از حدیث عشق دارای جهان با آن محبوبه زمان بر زبان جهانیان داستان‌ها بود و حضرت اعلی، اوقات توقف اندرون همایون را شبان و روزان در صحبت او صرف می‌نمود. چون هر نوشی را نیشی در مقابل و هر شهدی را زهری حاصل، لهذا در بحبوحه جوانی بر بهار وجودش باد خزانی اجل ناگهانی وزید و در باغی كه در جنب روضه [حضرت] عبد العظیم واقعه [565] در ری است، به امر فرمانفرمای جم و كی آرمید. مقبره [ای] بر سر مزارش به طرزی مطلوب ساختند و دو نفر قاری، با وظایف و ادرارات دایمی، شبان و روزان در آن مكان به تلاوت كلام اللّه مجید پرداختند «1».
این شعر از غزلی است كه از زادگان طبع حضرت صبای ملك الشعرا، بر لوح مرمر مزار او منقور است و بر زبان خاص و عام مشهور.
ملك الشعرا:
ای خاك تیره این تن نازك به ناز دارشرم از نیاز خسرو گردون فراز دار بنده مؤلّف سنه «2» تاریخ وفاتش را به طریق تعمیر بیان كرد و درین صحیفه یادگار را به تحریر درآورد.
لمؤلفه:
شد طوطی شیرین‌كار افسوس ازین گلزارافسوس ازین گلزار شد طوطی «3»شیرین‌كار
ز آوازه او ناهید خود چنگ نهاد از چنگ‌وز چهره او خورشید انوار فكند از عار
در بزم ملك بلبل بر چرخ ازو غلغل‌وز نقش «4» جَسد كاكل گیسو شرف زنّار
آثاری ازو ناهید در محفل مینا رنگ‌انواری ازو خورشید در عرصه دریا بار
از طایفه زندش فرخنده نسب عالی‌وز قاطبه دهرش زیبنده حسب آثار
______________________________
(1). این عبارت تا عنوان پنجم در تذكره خاوری موجود نیست.
(2). ملی: «سر»
(3). ملی:+ «با»
(4). ملی: «ز نقش»
ص: 1057 از شه طمعش كم بود ورنه به گه خواهش‌آن شاه جهانبخشی، آن طوطی یك اظهار
شاهنشه عالم را زیبا بود استغناورنه به كمر می‌بست از عشق رخش زنّار
ز اندازه اعزازش شد سرد همی عزّت‌ز آوازه آوازش بُد گرم همی بازار
دل بُرد ز شاهنشه با آن‌همه زیبایی‌طوطی و دل خسرو این نیز یك از اسرار
آخر ز ستم گردون بگرفت ز شاهنشه‌گلزار كزین عرصه شمشاد نكو رفتار
از حسرت دیدارش شه آه كشد از دل‌در توبه هجرانش چون سیم كه اندر نار
حیف است ملك غمگین از حسرت آن شیرین‌بهتر كه درین ماتم خسرو نكشد آزار
طوطی شكر گفتار آوازه زیبا داداز خصمی این گردون وز گنبد آن غدّار
پس خاوری از فكرت تاریخ چنین گفتاآوازه زیبا داد طوطی شكر گفتار پنجم: دلبر نوشخند و شاهد، شاه پسند خانم؛ از مطرب‌زادگان شیراز است و والده معظمه نوّاب كیقباد میرزا و برادران سعادت انباز. در فنّ رقاصی اخصّ خواص بود و در محفل جشن شهریاری چون سرو برومند از باد بهاری رقاصی می‌نمود.
رباعی:
آراسته آمد و چه آراستنی‌دل خواست به عشوه و چه دل خواستنی
بنشست به می خوردن و برخاست به رقص‌هی هی چه نشستی و چه برخاستنی «1» ششم: طراز محفل ناز و نواز، شاه نواز خانم از طایفه بلباس و در لباس كردیّت آدمی اساس است. مادرزن جناب میرزا علی هزار جریبی صدر الممالك است و كمال نیكویی و جمال را به اقصی الغایه مالك. او نیز چون زهره رقاص در بزم خاص به رقاصی مشغول داشت و از حسن این هنر، داغ [566] رشك بر دل زهره ازهر می‌گذاشت.
هفتم: پرورده مهد صباحت، شاه‌پرور خانم؛ از اهل قراچه‌داغ آذربایجان است و صبیّه داداش بیك نایب فرّاش‌باشی و در نواختن چگور «2» و سه‌تار، به رسم اتراك آن ولایت هنگام نواختن چگور، تركانه حركتی می‌نمود كه از فرط شیرینی و ملاحت دل از
______________________________
(1). این رباعی در تذكره خاوری نیامده است.
(2). از آلات موسیقی
ص: 1058
كف ترك و تاجیك می‌ربود.
هشتم: پری بی‌پروای آیینه خانه شاهنشاه سپهر تحشّم، پری شاه خانم؛ از شاهدان ولایت ارمن و دلبری خسرو جهان را بغایت شكرریز و شیرین سخن بود. در فنون بازیگری برحسب امر سلطان جهان سروری، بندبازی را اختیار نمود. والده نوّاب حاجی كیومرث میرزا الملقب به ابو الملوك است و این دو رباعی از زادگان طبع مؤلّف، طریقه رسن بازی او را سلوك.
رباعیات:
آن شوخ كه ختم كرده طنّازی راوز غمزه عیان ساخته غمّازی را
تا گشته رسن‌باز دلم در زلفش‌آموخته از دلم رسن‌بازی را ***
آن شوخ رسن‌باز به بالای رسن‌من كوفته سر چو میخ در پای رسن
از غم چو رسن ضعیف كردم تن خویش‌تا بر سر من پای نهد جای رسن
ص: 1059

باب سیّم در ذكر نبایری كه در ایام سلطنت قاهره از صلب و بطن بنین و بنات شاهره به جهت آن آرایش سریر دولت به هم رسید و زینت‌بخش عالم امكان گردید و ذكر منسوبان و خویشان و متعلّقان‌

اشاره

بدان كه نبایر پسری و دختری آن زیبنده افسر سروری از روی تحقیق، موازی ششصد و هشتاد و پنج نفر است. موازی سیصد و چهل و سه نفر از آن ذكور و معادل سیصد و چهل و دو نفر اناث می‌باشند و در ضمن این باب سه فصل است:

فصل اول در ذكر نبایری كه از صلب نوّاب شاهزادگان ذكور به عرصه عالم ظهور آمده [اند].

اشاره

بدان كه عدد ایشان از قراری كه درین رساله ثبت شده، ذكورا و اناثا موازی پانصد و هشتاد و هشت نفر است كه دویست و نود و شش نفر از آن ذكور و دویست و نود و دو نفر اناث می‌باشند. هرگاه مؤلّف خواهد به تفصیل تذكار احوال هریك جدا جدا اقدام نماید، این مختصر را گنجایش آن در قوه نیاید. اسلم آن‌كه از هر فقره چند كس را كه صاحب اسم و رسم بوده و كارهای معظم در دولت معظّم نموده‌اند، به تفصیل احوال نگارد و بقیه را به نگارش اسم تنها موقوف گذارد. اسامی اناث را به سبب عدم فایده موقوف داشت و قرار ذكر ایشان را به همان تذكار عدد تنها گذاشت و این فصل مشتمل است بر چهل فقره:
ص: 1060

فقره اوّل در ذكر احوال اولاد امجاد نوّاب مرحمت‌مآب ولیعهد مغفور و نایب السلطنه مبرور عباس میرزا- طاب‌ثراه‌

اشاره

مخفی نماناد كه اولاد ذكور و اناث آن برگزیده امّهات و آباء بعد از وفات او موازی چهل و هشت نفر بودند. موازی بیست و شش نفر ذكور و بیست و دو نفر از اناث. دو نفر ذكور و اناث كه منوچهر میرزا و زوجه محمد رضا خان ولد سهراب خان گرجی امیر تومان باشند، وداع سرای زندگانی نمودند و از آن موازی چهل و شش نفر از آن طایفه علیّه موجودند و زینت‌بخش عالم شهود.

اسامی اولاد ذكور از قراری است كه به ترتیب سن مذكور می‌گردد:

اوّل: خورشید آسمان دولت و جمشید ایوان شوكت، سلطان السلاطین و خاقان الخواقین المؤیّد من عند اللّه و المجاهد فی سبیل اللّه، السلطان محمد شاه قاجار- خلّد الله ملكه و سلطانه الی یوم القرار- اعظم و اسنّ و ارشد نبایر خاقان مغفور و وقایع دولت روز افزونش- ان شاء اللّه المجید- در تاریخ جدید مذكور و مسطور خواهد شد. چون این روزنامچه همایون مبنی بر وقایع ایام آن دولت [567] میمون است، لهذا احوالات آن زمانش در این رساله مقرون. در سنه یك‌هزار و دویست و بیست و دو (1222) [هجری قمری] «1» از بطن معظّمه صبیّه مكرّمه مرحوم میرزا محمد خان دولّوی قاجار جلوه‌گر عالم ظهور گردید. از فیض تربیت خاقان مغفور و ولیعهد مبرور، در اندك زمانی به مراتب علیای فطانت و متانت و رشادت و جلادت رسید و در مراتب ادبیات و حكمت و نقاشی و خطاطی بی‌نظیر شد و در علوم مهندسی و قوانین نظام و مشق، بدان قانون و قوام آوازه‌اش عالمگیر. در سنه یك‌هزار و دویست و سی و پنج (1235)، حسب الامر صاحبقران با تاج و گنج، به جهت سور پر سرور خویش به دار الخلافه طهران آمد و از قراری كه در این تاریخ میمون ذكر شده جشنی مهنّا به جهت او مهیّا و صبیّه
______________________________
(1). تذكره خاوری:+ «ششم شهر ذیقعده الحرام»
ص: 1061
مرضیّه امیر كبیر محمد قاسم خان كه از نبایر دختری صاحبقران است، به حباله نكاح او مقرّر و مهیّا گشت و طنطنه كوس بشارت از گنبد دوّار برگذشت.
در ایّام حیات والد بزرگوار خویش، متدرّجا در ولایات همدان و قراگوزلو و اردبیل و مشكین و قراچه‌داغ و كرمان و خراسان حكمروا بود و در هریك از این ولایات، به نشر عدالت و مروّت و سخاوت و وفور عصمت و پاكدامنی و ظهور عبادات شاقّه به درگاه حضرت یزدانی اقدام می‌فرمود. در توقیر علما و ترویج فرایض و سنن ملّت بیضا، ید بیضا داشت و رعایت ارباب ذوق و عرفان نیز به سبب شوق فطری از كف نمی‌گذاشت. از عموم اهالی ایران چنان جذب قلبی به عمل آورد كه هر تن از روی تفأّل او را ولیعهد ثانی خطاب می‌كرد. ارباب جفر و اصحاب نجوم سالیان دراز بود كه سلطنت او را از روی تفأل حكم می‌كردند و این معنی را به دلایل نجومی ثابت می‌آوردند. امید كه عمر بی‌اعتبار چندان وفا نماید كه مآثر این عهد خجسته مهد نیز چون آثار آباء و اجداد بزرگوارش در تاریخ جدید به تحریر آید. تاریخ تولدش را وقتی برحسب فرمایش، مؤلّف مرقوم داشته و یادگار درین صحیفه نگاشته.
لمؤلفه:
شاه جهان محمد چون از رحم برآمدبا بخت خویش فرمود شاهنشه دیارم
عالم مسخّر من كز جود و از رشادت‌هم صاحب یمینم هم مالك یسارم
بر فرق دوست تاجم در دست او صراحی‌در قلب خصم نیشم در چشم او غبارم
زارم عدوی شوكت، این است آرزویم‌خوارم حسود دولت، این است اعتبارم
در مهد ماه پاره، در عهد مهرپروراز چرخ سرفرازم، از بخت كامكارم
ص: 1062 چون تاج كی شود روم بر فرق داد خواهم‌در زیر پی بود هند چون خِنگِ راهوارم
در بزم دادخواه و در عدل دادپرور[568] در رزم پایدار و در عهد استوارم
اندر زمان خُردی آموزگار داناایّام لوح دانش بنهاده در كنارم
از بخت كامكار و از تخت نام‌آوردر دهر پادشاه و بر خلق شهریارم
هم اولیای خود را چون راح در ایاغم‌هم آن نیای خود را چون شمع بر مزارم
از دولت خواقین در ملك كامرانم‌وز شوكت سلاطین در دهر كامكارم
در بوته شهامت آتش نسوزدم هیچ‌سالم بمانم از تاب چون زرّ خوش عیارم
در عالم چه و چند حیرانم ای خردمندتاریخ سال او را چون خاوری نگارم
آن شاه پر فطانت، تاریخ سال میلاداز لفظ خویش فرمود خاقان به روزگارم «1» دوم: ترساننده ترك تیغ بندسپهر، نوّاب بهرام میرزا؛ جوانی است بغایت مطبوع و زیبا، در كمالات عربیّت و خطاطی با نصیب است و در تواضع و حسن اخلاق به افراطی عجیب. چندی در ایّام حیات ولیعهد غفران سمات، حكومت ولایات خوی و قراچه‌داغ را نموده و بقیه زندگانی، سفرا حضرا، ملتزم ركاب آن جناب بوده است. در بدایت این دولت عظمی به ایالت و ولایات كرمانشاهان و لرستان و خوزستان رسید و پس از آن
______________________________
(1). در تذكره خاوری این قطعه موجود نیست.
ص: 1063
صاحب اختیار قزوین گردید. در آخر مرحله حكومت، به ولایت قمشه قناعت كرد و از آن نیز گذشته در دار الخلافه اقامت به عمل آورد.
در سنه یك‌هزار و دویست و شصت و پنج، حسب الامر شاهنشاه با تاج و گنج ناصر الدین شاه، كه مرحمت دستگاه محمد شاه را خلف ارجمند است، به فرمانروایی مملكت فارس بهره‌مند آمد. امید كه ابد الآباد بر مسند ایالت این مملكت سربلند باد. «1»
سوم: نوّاب جهانگیر میرزا است كه در ایّام حیات والد بزرگوار، حكومت ولایات ارومی و خوی و اردبیلش ضمیمه یكدیگر نصیب بود و با اهالی آن ولایات رفتاری بر وجه احسن می‌نمود و از قراری كه مشهور است، فقرا و مساكین غریب و بومی را بسیار رعایت می‌كرده و شب‌ها به دوش خویش آذوقه به منزل ایشان می‌برده است. بعد از رحلت خاقان مغفور، نابینایی دیدگان بر حبس اردبیلش افزود و پس از آن حسب الامر در محال تویسركان به استراحت غنود. «2»
چهارم: ثانی اسفندیار رویین‌تن، نوّاب بهمن میرزا از بطن مرضیّه والده معظّمه شاهنشاه ممالك‌آرا [است]. در مقدمات علوم عربیّت به غایت ماهر و داناست.
تذكره [ای] در جمیع اشعار شعرا نوشته است و هنوز ملاحظه نگشته. اراده تحریر تاریخی دارد كه در روزگار به یادگار بگذارد. در ایّام حیات ولیعهد مغفور به نیابت برادر [569] سلطنت سیر در ولایات مشكین و اردبیل حكمروا بوده و در زمان این دولت ابد مدت قاهره در ولایات طهران و همدان و ملایر و بروجرد و كمره متدرّجا حكمرانی نموده است.
پنجم: ایرج بی‌مثال ایوان فریدون جهان، فریدون میرزا؛ ملك‌زاده‌ای است غیور و در مراحل غیرت و عصبیّت، ثانی سلم و تور. در فنون كمالات ظاهری، از اطلاع در
______________________________
(1). این عبارت آخر، از حاشیه نسخه ملك گرفته شده است؛ علاوه بر آن، نسخه ملّی اساس، به حكومت قمشه در پایان سلطنت فتحعلی شاه اشاره دارد. در تذكره خاوری این موارد موجود نیست.
(2). در تذكره خاوری اشاره به كور شدن و زندانی شدن وی نشده است.
ص: 1064
علوم ادبیّه و سایر رسوم عربیّه و نظم اشعار پهلوی و تحریر خطوط متنوّعه، رشك‌فرمای نقوش مانوی بی‌بدیل است و در مراسم رشادت و جلادت بی‌عدیل. در ایّام ولیعهد مغفرت آیات به منصب ارجمند نایب الایاله‌گی مملكت آذربایجان سرافرازی داشت و در زمان این دولت روزافزون، به فرمانفرمایی ملك فارس نامزد گشته در دار العلم شیراز بنای توقف گذاشت. با اهل آن ولایت نساخت و عاقبت به سبب هجوم عامه در ارگ محصور گشته لاعلاج به عزیمت دار الخلافه پرداخت. پس از چندی كه اهالی مملكت، حكّام دیگر را تجربت كردند روی باطن به سوی او آوردند. ولی هنوز سعی ایشان به جایی نرسیده و زیاده امور آن ملك پریشان است. با مؤلّف كمال التفات را دارد و اكثر اوقات حضور را به صحبت كمالات می‌گذارد. مدایح او را حقیر بسیار سرود و قدری از آن را به جهت یادگار تحریر نموده است.
غزل:
كی بود ای دل كه شام هجر سرآیدكوكب اقبال از دَرَم به در آید
نغمه زن آید به صحن باغ هزاران‌زاغ به ویرانه رفته نوحه‌گر آید
جان ز تنم رفت دوست چون سفری شدباز بیاید چو یارم از سفر آید
از خبر آمدن ز جسم رود جان‌آه از آن دم كه یار بی‌خبر آید
وعده سحر داده است كوكب بختم‌چند شمارم ستاره تا سحر آید
دل چو سگی خانگی و از سر آن كوی‌بیشترش گر زنند، بیشتر آید
هجر تو ای شاه مایه ضرر آمدوصل تو ای ماه دشمن خطر آید
موسی و عیسی ضرورتست به امت‌كار نبوّت كجا ز كاه خر آید
فتنه ضحّاك كم شود ز فریدون‌باش كه تا نطع كاوه با ظفر آید
كی بود از لطف كردگار كه این شعربر دهن خاوری ز سینه برآید
رفت چو فرهادبار یافت فریدون‌دیو چو بیرون رود فرشته درآید «1»
______________________________
(1). در تذكره خاوری موجود نیست.
ص: 1065
قطعه:
ای فریدون شه ترحّم بِه به اهل روزگار[570] جاودان در روزگار از حكمرانی بایدت
نیست باقی پادشاهی ترا جز تخت و تاج‌تاج و تخت از مهر و ماه آسمانی بایدت
باغ و گلزار جهان را باغبانی چون تو نیست‌هان كمر بر بند كاینك باغبانی بایدت
پرفشان كن شاهباز شوكتت را بر سپهردر هوای صید دولت پر فشانی بایدت
ملك جم بی‌پاسبان بود این خدیو روزگارگرچه خود شاهی ولیكن پاسبانی بایدت
مدتی باد خزان این باغ را پژمرده داشت‌چاره بی‌مهری باد خزانی بایدت
تربیت از مهر با هر نهالِ این چمن‌احتیاط افزون ز باد مهرگانی بایدت
زندگی اهل ولایت را نظامی ده درست‌سال‌ها در این ولایت زندگانی بایدت
همّت نیكان ترا آورد در این سرزمین‌با عموم نیك‌خواهان خوش‌بیانی بایدت
باطن خاصان به كار آید در این ره بی‌گمان‌كس نكرد این كار، رفع بدگمانی بایدت
داشت برپا از لعینی چارقطب روزگاراین زمان اندر تلافی آنچه دانی بایدت
ای نخستین عقل آورد از تعیّن از تعب‌با چنین قطب دعاگو مهربانی بایدت
جانفشانِ تست طرز جان‌فزایی لازم است‌میهمان تست طرز میزبانی بایدت
ارمغانی، جانفشانی را چه آوردی بیاردر ازاء جانفشانی ارمغانی بایدت
كارها اندر نظر دارد برای اقربادر رواج كار هریك كاردانی بایدت
زان میان یك تن منم از صدمه ظالم تباه‌التفاتی بیشتر با این فلانی بایدت
نصفی افزون رفته است از سال و مرسومم به جاست‌چاكر شه را عنایت جاودانی بایدت
دردها بسیار از حكّام سابق در دلم‌درد دل را چاره از لطف نهانی بایدت
دستی از همّت به سوی خاوری می‌كن درازوام خواهان مرا كوته‌زبانی بایدت
هرچه با ما می‌كنی ز اجداد ما گیری عوض‌كام‌بخشی كن شها گر كامرانی بایدت
خواهم از گردون كه بهر دفع ضحّاك ستم‌چون فریدون آن درفش كاویانی بایدت ششم: نوّاب اسكندر میرزا است كه در تحصیل كمالات با شوقی بی‌منتها. در عربی و خطاطی فی الجمله مهارتی دارد و اوقات را در دار السلطنه تبریز به فراغت
ص: 1066
می‌گذارد.
هفتم: نوّاب خسرو میرزا، از بطن والده نوّاب جهانگیر میرزاست. از قراری كه در اصل تاریخ نگارش یافته، وقتی برحسب حكم صاحبقران زمان و صوابدید ولیعهد دوران، به سفارت دولت روسیه شتافته است [571] و مدت شش ماه در عهد پدر خجسته اختر بر ارگ خرّم كرمان حكمروا بود و پس از آن مأمور به خراسان گشته، قلعه سلطان‌آباد ترشیز را به یك عزیمت مفتوح نمود. اكنون در ولایت تویسركان با برادر بطنی نابینای خود جهانگیر میرزا، بنای هم‌چشمی گذاشته و پا را از آمدورفت كوتاه داشته است.
هشتم «1»: مهین نبیره قهرمان دوران قهرمان میرزا؛ از بطن مرضیّه والده معظّمه شاهنشاه زرّین‌لوا و در هر مرحله از مراحل حسن اخلاق بی‌مانند و همتاست. در فنون عربیت خوبست و در صنعت نقاشی و صورت‌نگاری بی‌نهایت مطلوب. در عهد حضرت ولیعهد مغفرت‌مآب چندی در ولایت سبزوار حكمروا بود تا در عهد خجسته مهد این شوكت قاهره از حكمرانی كلّ مملكت خراسان و پس از آن از فرمانروایی ملك آذربایجان بر مراتب عزت و اعتبار افزود.
نهم: نوّاب اردشیر میرزا؛ در ایّام حیات پدر خجسته‌سیر مدتی در ولایت گروس به حكمرانی مستقرّ و مقرّر بود. در اوقات فرخنده ساعات این دولت جدید، چندی در دار الخلافه طهران و پس از آن در دار الملك طبرستان به حكمرانی قیام و اقدام نمود. در فنون خط و سواد و علوم مهندسی و نظام، معروف در میان همگنان است، بلكه سرآمد ایشان.
دهم: نوّاب احمد میرزا، كه برادر صلبی و بطنی حضرت جهانگیر میرزا و اكنون چون دو برادر بزرگ نابینا در ولایت تویسركان بینواست.
______________________________
(1). ملی: «هفتم»
ص: 1067
یازدهم: نوّاب جعفر قلی میرزا است و [در] دار السلطنه تبریز مشغول فراغت و انزوا.
دوازدهم: نوّاب مصطفی قلی میرزا است و او نیز برادر صلبی و بطنی نوّاب جهانگیر میرزا.
سیزدهم: نوّاب سلطان مراد میرزا برادر صلبی و بطنی نوّاب فریدون میرزای نایب الایاله ملك آذربایجان و فرمانفرمای مملكت فارس است. جوانی است مقبول و در مقبولی بی‌نهایت معقول. در حسن خط بی‌نظیر است و در مشق نظام، آوازه بی‌نظیرش عالم‌گیر- اللهمّ احفظه.
چهاردهم: تالی شاه منوچهر خورشید چهر، نوّاب منوچهر میرزا، از بطن برگزیده صبیّه مرضیّه مرحوم علی قلی خان عمّ بزرگوار صاحبقران تاجدار است و در حسن صورت و محاسن سریرت، از برگزیدگان نبایر آن شاهنشاه نامدار. در نگارش خط نستعلیق چندان ماهر است كه حسن مهارتش بر هر ذی‌شعور ظاهر. در مرحله عربیّت نیز بی‌نصیب نیست و در حسن اخلاق، خداوند آفاق داند كه چیست. در بدایت این دولت خجسته، حكمروای دار السرور بروجرد بوده و پس از آن در ولایات [572] گلپایگان و خوانسار و نطنز و جوشقان، بر سایر همگنان افتخار نموده است. بالاخره در سنه یك‌هزار و دویست و پنجاه و چهار (1254) «1» در بحبوحه جوانی در ولایت گلپایگان وداع سرای زندگانی كرد و مؤلّف تاریخ وفات او را به این آیین به نظم آورد.
لمؤلفه:
دریغ از منوچهر خورشید چهركه روز جوانی به رفت از جهان
برادر بُدی در نسب شاه رابرابر به دارا و نوشیروان
ز شه داور جوشقان و نطنزامیر لرستان و جرفادقان
چو در خرّم‌آباد مسكن نمودازآن‌جا بشد مسكنش در جنان
______________________________
(1). حاشیه تذكره خاوری: «رجب سال 1255»
ص: 1068 پی سال تاریخ او خاوری‌بگفتا فغان از هلاك جوان «1» پانزدهم «2»: پرویز روزگار و بهین نتیجه آباء و امّهات هفت و چهار، نوّاب فرهاد میرزا است كه گفتار شیرینش، شور در عرصه جهان انداخته و خیام احترام و احتشامش بر كوه بیستون «3» فلك افراخته است. در كلام عرب و علوم نجوم و حساب و ادب و تحریر خطوط متنوعه، بی‌نظیر است. قوّه حافظه‌اش در ضبط اشعار عربی و فارسی عالمگیر. رساله [ای] در شرح خلاصة الحساب خود نوشته و در روزگار یادگاری هشته است. در محاسن اخلاقش هر آن‌چه سرایم كم است و این خلق ستوده، مطبوع و مرغوب اهل عالم.
همواره در غیبت موكب همایون، فارس دار الخلافه بود و در سنه یك‌هزار و دویست و پنجاه و شش، كه فرمانروایی مملكت فارس به نام نامی نوّاب ولیعهد دوران ناصر الدین میرزا نامزد شد، شاهنشاه آگاهش از جانب سركار ولیعهدی نایب الایاله آن مملكت فرمود. مؤلّف این روزنامچه همایون نیز در ركاب او روانه وطن مألوف شدم و از وفور التفات حضرتش، مالك املاك موروثی اجدادی آمدم. تولیت بقعه متبرّكه جناب سیّد امیر احمد بن امام الهمام موسی [بن] جعفر- علیهم السلام- كه موروثی آباء عظام این صداقت فرجام و سال‌ها غصبا به دست بنی اعمام بود، از وفور التفات حضرتش به دست آمد و این حسن عدالت و انصاف، گوشزد ابناء ایّام از هر بلند و پست شد.
در آبادانی ملك و عمارات، میلی وافر داشت و كاخ و باغی در بالای سرباغ نو، احداثی نوّاب حسین علی میرزای فرمانفرمای سابق در خارج شهر شیراز ساخته نام آن را فرهادآباد گذاشت. تاریخی از مؤلّف به جهت آن كاخ و باغ احداثی خود خواسته و چند شعری از كلام خویش بر تاریخ عمارت افزوده به نام خود رقم كرد و مؤلّف هر دو تاریخ را در این صحیفه به جهت یادگار مرقوم آورد.
______________________________
(1). این قطعه در تذكره خاوری نیامده است.
(2). ملی: «چهاردهم»
(3). ملی: «بی‌ستون»
ص: 1069
[573] تاریخ عمارت كاخ فرهاد
در زمان شه همایون بخت‌آن‌كه بختش چو خود جوان بادا
شاه با داد و دین محمد شاه‌آن‌كه چرخش در آستان بادا
هر برادرزاده در اقلیمی‌كارفرما و حكمران بادا
جود فرهاد میرزا آراست‌این عمارت كه جاودان بادا
از ملك نایب الایاله فارس‌ملكش از شاه بی‌كران بادا
باغ نو بود چون تنی بی‌جان‌این عمارت در آن چو جان بادا
آسمان باغ و این عمارت ماه‌ماه نو زیب آسمان بادا
گلستان باغ و این عمارت سروسرو هم زیب گلستان بادا
خاوری گفت سال تاریخش‌زیب باغ نو این مكان بادا تاریخ فرهاد آباد
به عهد دولت شاه جهان محمد شاه‌كه باد تا به ابد دولتش خرّم
فكند باغ نوی عزم شاهزاده به فارس‌كه چون دو پیكر با باغ نو شده توأم
چو روی دلبر بس دلفریب و بس زیباچو عهد عاشق بس استوار و بس محكم
چو شد ز حضرت فرهاد میرزا آبادچنین به ناگه از او جلوه یافت مكتب جم
دبیر عقل ز تاریخ آن نمود سئوال‌به سال خاوریش گفت به ز باغ ارم «1» شانزدهم: كان فیروزه جمال، نوّاب فیروز میرزا، گوهر رخشان كان صباحت است و لؤلؤ درخشان بحر ملاحت. در نگارش خط نستعلیق مطلوبست و مهارتش در این فن شریف بغایت مرغوب. در بدایت این دولت قویم، به فرمانروایی ملك فارس نامور شد و پس از آن به حكمروایی دار الامان كرمان به غایت معتبر آمد.
هفدهم: نوّاب خانلر میرزا است كه حسب الامر شاهنشاه زرّین‌لوا، در
______________________________
(1). هر دو قطعه در تاریخ فرهادآباد در تذكره خاوری موجود نیست.
ص: 1070
دار العباده یزد حاكم و فرمانروا بود. به غایت عاشق‌پیشه است و در هتك حرمت اشراف و اعیان و خونریزی ایشان بی‌اندیشه. میرزا محمد صدر جلیل القدر دار العباده یزد را بی‌صدور خیانتی، به صدمه طناب «1» ستم از میان برداشت و كس را آگاهی نه كه نام این بی‌رحمی را چه گذاشت. از صدر دولت قاهره قریب به آن شد كه حكم قصاص در رسد، بالاخره به صوابدید امنای شوكت باهره موقوف گشت و امیرزاده آزاده از انصاف شاهنشاه مروّت همراه ازین حادثه درگذشت. تاریخ قتل [574] میرزا محمد صدر مذكور از كلك مؤلف تراویده، یادگار را در این صحیفه ثبت گردید.
لمؤلفه:
بدا مفارقت میرزا محمد صدركه بود روز وصالش به روشنی شب قدر
به محفلی كه بدی كاینات را محضرجهان به صفّ نعال و جناب صدر به صدر
ز آفتاب ضمیرش گرفته مهر ضیاءچنان‌كه پرتو مهر او فتاده بر مه بدر
بر او برادر اعیانی ملك شد خصم‌بریخت خونش از فرط ظلم و كثرت غدر
رسید حكم قصاص از شهنشه ایران‌زهی عدالت و داد و خهی جلالت و قدر
نوشت خاوریش به اسیر الم تاریخ‌شهید جور عدو میرزا محمد صدر هجدهم: نوّاب بهادر میرزا؛ اگرچه او را حقیر ندیده‌ام، ولی اسمی با مسمّی از او شنیده‌ام- اللهمّ احفظه.
نوزدهم: نوّاب محمد رحیم میرزا برادر صلبی و بطنی نوّاب اسكندر میرزاست و در عربیّت و حسن خطّ فی الجمله قادر و توانا [ست].
بیستم: نوّاب مهدی قلی میرزا برادر صلبی و بطنی نوّاب خانلر میرزاست و در صغر سن به غایت با فطانت و ذكا [ست].
بیست و یكم: نوّاب حمزه میرزا؛ در جوانی و حسن صورت و دلربایی
______________________________
(1). ملی: «تناب»
ص: 1071
بی‌منتهاست. شماره محاسن صورت و سیرتش را كس نداند كه چند است و هركس بیند، داند كه حمزه در كجا بند است. چندی حكومت ولایت قزوین با او بود و با اهالی از ادانی و اعالی بر وجه احسن زندگانی می‌نمود.
بیست و دویم: نوّاب ایلدرم بایزید میرزا برادر صلبی و بطنی نوّاب خانلر میرزاست. در سالی كه از حسن جلادت و رشادت حضرت ولیعهدی، سرحدّات مملكت روم تا ولایت ارزنة الروم به تصرف اولیای دولت ابد ملزوم درآمد، این ولایت به اسم یكی از سلاطین قدیم آن ملك مسمّی افتاد.
بیست و سیم: نوّاب لطف اللّه میرزا، از بطن مطهّره صبیّه علی قلی خان عمّ صاحبقران معدلت فرجام و برادر مرحوم منوچهر میرزای ناكام است.
بیست و چهارم: نوّاب محمد كریم میرزا؛ از بطن برگزیده والده نوّاب جهانگیر میرزا، پنجمین ولد است و با وجود طفولیت، در مراتب فطانت و ذكا بغایت معتبر و معتمد.
بیست و پنجم: نوّاب جعفر خان؛ در بطن واحد است و در حسن و جمال منفرد.
بیست و ششم: نوّاب عبد اللّه خان؛ برادر صلبی و بطنی نوّاب حمزه میرزا و با كمال زیركی و ذكاست.

فقره دویم در ذكر اولاد امجاد نوّاب شاهزاده افخم علی شاه الملقب به ظلّ السلطان‌

عدد ایشان بیست و دو نفر، ده نفر از آن ذكور است و دوازده نفر اناث. اسامی و احوال ده نفر ذكور از قراری است كه مذكور می‌شود:
اوّل: [575] مالك سیف جلادت نوّاب سیف الملوك میرزا؛ زاده از بطن مطهّره
ص: 1072
صبیّه مرضیّه قهار قلی میرزای، خلف شاهرخ شاه افشار است و حسبا و نسبا امیرزاده والاتبار، مراتب جمال و كمال را در وجود مسعود جمع كرده و ازین جمع، تفرقه اهل جهان را اجماعا به شگفتی آورده است. در مراتب شكل و شمایل با پدر بزرگوار خود مقابل است و پدر بزرگوارش نیز با خاقان مغفور متماثل. در بدایت سن طفولیت، عندلیب بزم خاقان جنّت مكان بوده، از فرط ملاحت و صباحت، لحظه به لحظه هوش از خاطر همایون می‌ربوده [است]. شعرای ركاب، قصاید غرّا در تعریف و توصیف او می‌پرداختند و خود را به این وسیله منظور نظر اعلی می‌ساختند. چون سركار ولیعهد جنّت صدر «1» را با نوّاب ظل السلطان محبّتی خارج از مرحله عاشقی حاصل و ملاقات آن برادر از جان بهتر را پیوسته طالب و مایل بود، لهذا امیرزاده معزی الیه را به سبب وفور شباهت به پدر بزرگوار از صاحبقران تاجدار تمنّا نمود. از بدایت تا نهایت در ملك آذربایجان در خدمت عمّ جلادت‌نشان به سر می‌برد و طریق رضاجویی آن حضرت را با اقدام و اهتمام می‌سپرد. پس از چندی به شرف مصاهرت آن سركار مشرّف گشت و چون مخدّره معظّمه‌اش از بطن مكرّمه والده شاهنشاه معظّم- خلّد اللّه ملكه- بود، صیت افتخارش از كعبه دوّار درگذشت. چندی متدرّجا به حكم ولیعهد مغفور در ولایات قراچه‌داغ و اردبیل و دار الامان كرمان حكمرانی كرده و از فرط محاسن رفتار، سر به نیكنامی برآورده است. در فنون مهندسی و اطلاع از مشق نظام و اكثر فنون سپاهی‌گری، مهارتی كامل دارد و اكنون اوقات شریف را در ولایت قزوین به فراغت می‌گذارد.
دویم: نوّاب محمد حسین میرزا؛ او نیز از بدایت تا نهایت در حجر تربیت عمّ بزرگوار خویش سركار ولیعهد مغفرت‌كیش می‌بوده و ایضا از مصاهرت آن حضرت فرق بر اوج عزّت سوده است. چون زوجه محترمه‌اش، همشیره صلبی و بطنی نوّاب نایب الایاله فریدون میرزای فرمانفرمای مملكت فارس است، لهذا در این عهد خجسته مهد مأمور به آن ولایت گردید و از ایالت ولایت كوهكیلویه به اعلی مدارج
______________________________
(1). تذكره خاوری: «جنّت مهد»
ص: 1073
عزّت و اعتبار رسید. بعد از اخراج نوّاب فریدون میرزا از شیراز، او نیز عزیمت دار الخلافه نمود و در دربار دولت جاوید به كام دل بیاسود.
سیم: نوّاب سیف الدوله میرزا است كه از بطن والده معظّمه نوّاب سیف الملوك میرزا و مانند برادران، تربیت یافته [576] دست مرحمت پیوست حضرت ولیعهد جنّت‌آرا. او نیز به مرتبه مصاهرت آن حضرت سرافراز است و چندی در دار العباده یزد به حكم ولیعهد بهشت‌مهد، نوای حكمرانیش بلندآواز [ست].
چهارم: نوّاب محمد طاهر میرزا؛ امیرزاده‌ای است با كمال و در مقدّمات عربی و نظم اشعار فارسی در میان اقران و امثال، بی‌مثال. در فنون سواری و تیراندازی سرآمد همگنان است و در حسن اخلاق و رسم وفاق، اعجوبه زمان. چون اختیار ولایت خوانسار «1» عراق در عهد صاحبقران آفاق با نوّاب ظلّ السلطان بود، لهذا امیرزاده معزی‌الیه مدت سه سال به نیابت پدر خجسته خصال در آن ولایت حكمرانی نمود.
پنجم: نوّاب شجاع الدوله میرزا و یكی از بنات معظّمه سركار ولیعهد مغفور، مخطوبه آن امیرزاده بی‌همتا. جوانی است متعارف و مبادی آداب و از بطن والده معظّمه نوّاب سیف الملوك میرزای والاجناب. چندی در ایّام حكومت برادر خویش سیف الدوله در دار العباده یزد به سر می‌برد و بعد از قضیه خاقان مغفور فرارا طریق دار الخلافه را در سپرد.
ششم: نوّاب داود میرزا؛ آوازه حسن و ملاحتش، چون صیت حسن و حسن داودی عالمگیر است و در مراتب حسن اخلاق و رسم وفاق، بی‌نظیر- اللهمّ احفظه.
هفتم: یوسف مصر خوب‌رویی، نوّاب یعقوب میرزا است كه از شرم مهر جمالش، ماه كنعان سپهر خود را سرنگون در چاه مغرب انداخته و زلیخای زمانه، اندوخته مرور و دهور خویش را در خریداری او در باخته است.
______________________________
(1). ملی: «خونسار»
ص: 1074
هشتم: نوّاب ابو القاسم میرزا.
نهم: نوّاب ابو الحسن میرزا.
دهم: نوّاب ابو الفضل میرزا؛ این هر سه بزرگوار كه در آخر كار نوشته شده، از بطن مخدّره [ای] از اعیان دار الایمان قم و با وجود صغر سنّ، در روشنی و بها، نورافزای افلاك و انجم‌اند.

فقره سیم در ذكر احوال و اوضاع اولاد امجاد نوّاب شاهزاده مغفرت‌مآب محمد علی میرزا الملقّب به دولتشاه‌

عدد ایشان بیست و چهار نفر، كه ده نفر از ایشان ذكور و چهارده نفر اناث می‌باشند. اسامی ده نفر ذكور از قرار مذكور است:
اوّل: امیرزاده با نوای عراق و حجاز، نوّاب محمد حسین میرزا الملّقب به حشمت الدولة العلیه؛ از بطن برگزیده صبیّه مرحمت‌پناه احمد خان مقدم بیگلربیگی مراغه، جلوه‌گر عرصه ظهور و شهود و وجود سعادت نمودش، رونق‌افزای عالم وجود و شهود آمد. نوّاب دولتشاه مغفور از فرط محبّت موفور، همّتی بزرگانه بر تربیت او بست تا در اندك زمانی امیرانه بر مسند كمال و جلال نشست. لوازم امارت و شاهزادگی را كه عبارت از سخاوت و شجاعت [577] و حسن تدبیر و جذب قلوب برنا و پیراست، باهم جمع ساخت و سرّا و جهرا، به ترویج و تجدید رسوم و آداب پدر بزرگوار پرداخت. در ایّام حیات والد ماجد، به والی‌گری ولایت لرستان فیلی سرافراز بود و همواره اوقات در قصبه خرّم‌آباد اقامت می‌فرمود. بعد از قضیه هایله والد ماجد، از قراری كه در اصل این دفتر نگارش یافته، ولایات موروث را صاحب گردید و از تصاحب در ولایت مندلیج بغداد، صیت اقتدارش به اطراف عرصه جهان رسید. چندی در عهد دولت صاحبقران
ص: 1075
آفاق، شاهزادگان عراق، تخم خلاف وی را در مزرع نفاق كاشتند و از قراری كه به تفصیل در مقام خود نگارش یافته، به جز خرمن بی‌حاصلی، حاصلی برنداشتند. از مصاهرت حضرت ولیعهد زمان سرافراز بود و پس از فوت زوجه محترمه مزبور، صبیّه مرضیّه [ای] از نوّاب ظلّ السلطان را نكاح نمود.
طبعش در نظم و نثر عربی و فارسی بغایت مربوط است و سلیقه‌اش در شناسایی اقوال و قایلین، به نهایت مضبوط. حسن تحریر و تقریرش بر محسّنات ضمیر منیر دلیلی روشن است و مجلس‌آرایی او در حضور بزرگان و خردان بر مراتب كفایت و كاردانی او برهانی مبرهن. در انشاد شعر، حشمت تخلّص می‌نماید و الحق درین فن، گوی پیشی از همگنان می‌رباید. چندی در ایّام این دولت خداداد در دار الارشاد اردبیل محبوس بود و اكنون چندی است در تبریز به حكم شاهنشاه معدلت‌آمیز به استراحت غنوده است- اللهمّ احفظه.
دوم: عالم علوم نفسانی و روحانی مؤیّد به تأییدات حضرت سبحانی، نوّاب طهماسب میرزا الملقّب به مؤیّد الدولة العلیّه و المتولّد من بطن المخدّرة الشیرازیه.
امیرزاده‌ای است كه جهان معنی را به منزله جانست و عالم صورت را به مثابه روح روان.
در فنون حكمت، ارسطوی ثانی است و در اصول ملّت، ثانی علامه دوانی. ادیبی اریب است و در علوم ادبیات از السنه ثلاثه عربی و فارسی و تركی با نصیب. ضمیر منیرش، مهبط انوار غیبی و تقریر دلپذیرش، مظهر اسرار لاریبی است. محفل‌آرای بزم خردمندانست و ملالت‌زدای خاطر مستمندان. آزاده سروی است كه در جویبار تربیت دو خرّم‌بهار ریاض خلافت نشو و نما یافته و رعنا تذروی است كه بر شاخسار مكرمت دو آزاده سرو بوستان سلطنت به ترنّم و تفنّن شتافته است.
در بدایت حال، در خدمت پدر والاگهر تربیتی به كمال دید و به ایالت ولایت همدان رسید و پس از قضیه هایله والد بزرگوار، در حجر تربیت عمّ نامدار، اعنی حضرت ولیعهد مغفرت آثار آرمید. از رتبه مصاهرت آن قوّه بازوی جلادت، بر جلالت افزود و از فرط زیركی [578] و دانش و رفتاری از روی فطانت و بینش، عمّ بزرگوار را
ص: 1076
زیاده از پدر عالی‌مقدار به خود مایل گردانید. در اسفار خیرآثار غزا و جهاد با طوایف روسیه و رومیه و تركمانیه و غیره، ملتزم ركاب عمّ رشید بود و از قراری كه درین روزنامچه تحریر یافته، در قلع [و قمع] تركمانیّه ولایت سرخس، زحمات شاقّه تحمّل فرمود.
قطع نظر از كمالات نفسانی، در فنون لوازم جلادت، از قبیل اسب تازی و جولان‌بازی و تصرّفات بدیعه در لوازم صیداندازی، با مهارتی «1» كامل است و در هنگام محاورات، از طرز مكالمات، اسكات حریف حرف را با قدرتی شامل. در تجدید این دولت سدید، متدرّجا به ایالت ولایات كاشان و همدان رسید. با مؤلّف این روزنامچه‌اش، لطفی افزون از غایت است و مراودت و موالفتی از بدایت تا نهایت.
سیم: نوّاب نصر الله میرزا الملّقب به والی، از بطن صبیّه مرضیّه محمّد یوسف خان والی لرستان فیلی؛ در شكل و شمایل شبیه پدر بزرگوار است و در حسن اخلاق و محاسن وفاق، اعجوبه روزگار. مدتی در حجر تربیت نوّاب حسام السلطنة العلیّه محمد تقی میرزا پرورش دید و از شرف مصاهرت آن عمّ بزرگوار، به اعلی درجه اعتبار رسید. از قراری كه در اصل تاریخ مذكور است، در روز مقابله نوّاب حسام السلطنه مزبور با محمد حسین میرزا، امیرزاده مذكور از صف حسامی به لطایف الحیل جست و به صفوف آراسته برادر بزرگوار خویش پیوست. پیش ازین و پس ازین مقدمه، چندی در ولایت خرّم‌آباد والی لرستان بود و با اهالی آن سرزمین رفتاری بر وجه احسن می‌نمود.
براز جامه را با قبول عامه جمع كرده است و طراز خامه را به اخوان اكبر خویش سپرده است.
چهارم: نوّاب اسد الله میرزا، از بطن ستوده [ای] از عرب است و در تاریخ دانی و بزم‌آرایی، با رسمی عجب. چندی در ایّام حیات والد نامدار در ولایت همدان و خوزستان حكومت كرده و به سبب حسن رفتار، در آن ولایت نام برآورده است. «2» در
______________________________
(1). ملی: «محارتی»
(2). از این‌جا تا عنوان پنجم، در تذكره خاوری موجود نیست.
ص: 1077
سنه یك‌هزار و دویست و پنجاه و هفت، در عالم جوانی وداع سرای زندگانی نموده، در جوار عتبات عالیات به فراغت آسود. تاریخ وفاتش از كلك مؤلف تراویده، یادگار را درین صحیفه ثبت گردید.
ای دریغ از حوادثات زمانه‌اسد الله میرزا از میان رفت
رود دولت شه آن‌كه باب كرامش‌نیز چون او به بوستان جنان رفت
شهریاری ز بارگاه زمان شدآفتابی ز آسمان جهان رفت
مه گردون ز نایبات قضا طی‌گل گلشن ز حادثات خزان رفت
آن‌چنان نامدار آه چنین شد[579] وینچنین كامكار آه چنان رفت
از ملایك ببین چه صبر و سكون شدوز خلایق نگر چه تاب و توان رفت
زین مصیبت به چرخ آه و فغان شدكز مروّت به خاك نام و نشان رفت
آهِ پیران به آفتاب گراییدكز جهان نابكام تازه جوان رفت
رمه خلق ماند بی‌سر و سامان‌كز سرش جاودانه زبده شبان رفت
زنده جانان در این زمانه نپایندزنده جان بود ازین میانه از آن رفت
پای او لایق بساط جنان بوداز بساط زمانه دست‌فشان رفت
خاوری را ز سوگ آن مه تابان «1»از زمین تا به ماه آه و فغان رفت
با سر آه كلك گفت كه بس وای‌اسد الله میرزا ز میان رفت پنجم: نوّاب فتح الله میرزا است كه امیرزاده [ای] با شرم و حیا و خط نسخ را چنان مطلوب می‌نگارد كه خطوط استادان سلف را منسوخ می‌انگارد. چندی در ولایت سنقر و كلیایی حكمروا بود و تحصیل نام را اهتمامی تمام می‌فرمود.
ششم: نوّاب امام قلی میرزا، كه خوبان جهان را امام است و در آسمان صباحت و ملاحت ماهی تمام. حسن ملاحت را با وجود صباحت جمع داشت و اوقات شریف را به تحصیل علوم ادبیّه و فنون عربیّه می‌گذاشت. او نیز در ولایت سنقر چندی به
______________________________
(1). ملك: «ایوان»
ص: 1078
حكمرانی مشغول و اكنون در دار الخلافه طهران مشغول تحصیل علوم معقول و منقول است. با آن‌كه آیینه رخسارش از رنگ خط غبارآلود گشته، باز طراوت عذارش از طراوت مهر و ماه درگذشته است.
هفتم: نوّاب جهانگیر میرزا است كه او نیز در حسن رخسار بی‌همتا. جوانی محجوبست و محجوبیتش نگاه مشتاقان را مطلوب. در بدایت این دولت خداداد، مدت شش ماه در دار العباده یزد حكمرانی نمود. پس از آن، شاهنشاه زمان- خلّد اللّه ملكه- بلوك اردهال «1» قم را به تیول او مقرّر فرمود [كه] از عهده نگاهداری آن نیز برنیامده، دست برداشت و در دار الخلافه طهران بنای توقف گذاشت.
هشتم: نوّاب نور الدّهر میرزا؛ برخلاف برادران، به كبر و عجبی بی‌منتهاست.
بسی از دل‌ها دور است و طبیعت خلق از او به شدت نفور.
نهم: نوّاب محمد رحیم میرزا.
دهم: نوّاب ابو الحسن میرزا؛ كه در زمان طفولیّت وداع سرای زندگانی نموده، در جوار رحمت حق آسود.

فقره چهارم در ذكر اولاد امجاد نوّاب شاهزاده اعظم محمد قلی میرزا ملك آرای دار المرز طبرستان‌

عدد ایشان موافق تحقیق [580]، چهل و شش نفر اناث و ذكور بالمناصفه و اسامی بیست و سه نفر اولاد ذكور «2» از قرار مذكور است:
______________________________
(1). ملی: «ارهاول»
(2). در متن این كتاب نام بیست و سه نفر از اولاد ذكور محمّد قلی میرزا ذكر شده، ولی در نسخه دوم ملی و تذكره خاوری از بیست و دو نفر نام برده شده است؛ درحالی‌كه سپهر در ناسخ التواریخ بیست و سه نفر نام می‌برد كه با مطابقه نسخه دوم ملی و تذكره خاوری، نگارنده محمد كاظم میرزا را از قلم انداخته است و از مطابقه نسخه دوم ملی و تذكره خاوری با اكسیر التواریخ، مظفر علی میرزا از قلم افتاده و محمد كاظم میرزا در
ص: 1079
اوّل: نوّاب تیمور میرزا؛ اسنّ و اكبر اولاد است و از بطن مخدّره ارمنیه او را میلاد.
طبع نظمی دارد و به مناسبت اسم تیمور، امیر تخلّص می‌گذارد و از احوالش اطلاع حاصل نیامده است.
دوم: نوّاب اسكندر میرزا؛ از بطن مطهّره حاجیه سرای ملك خانم صبیّه مرضیّه مرتضی قلی خان عمّ بزرگوار صاحبقران تاجدار است و به لقب نایب الایاله‌گی دیار مازندران، قرین عزّت و اعتبار. گاهی از اوقات، لشكركشی آن صفحات با او بود و در سال قضیه خاقان مغفور، در ذهاب و ایاب «1» لشكر طبرستانات، به قانون سپاهی‌گری نهایت اهتمام فرمود. به شرف مصاهرت نوّاب ظلّ السلطان سرفراز است و با مؤلّف این روزنامچه، بی‌نهایت الیف و دمساز. توسن لسانش در راهواری قدری كند است [اما] بر خلاف ادهم امساكش كه بی‌نهایت تند. مسجدی در دیار ساری مازندران برپا نموده و ابواب طاعت بر چهره مجاورین و مسافرین گشوده است. تاریخ آن مسجد برحسب تمنّای او از طبع مؤلّف تراوید و بر سر درب مسجد مزبور محرّر گردید. «2»
و هی هذه لمؤلفه:
در زمان دولت شاهنشه با داد و دین‌آن‌كه هم نام محمد گشته از نیك اختری
پور راد ملك‌آرا حضرت نایب مناب‌آن‌كه پروردست دورانش ز مهر مادری
این عمّ شهریار و شهریارانش غلام‌هم ز نیكو مشربی و هم ز نیكو محضری
نامش از نام‌آوری آمد سكندر میرزاوز شكوه نام او بشكسته نام قیصری
شخص او رویین‌تن و رویین‌تنش در بندگی‌نام او اسكندر و اسكندرش در چاكری
در دیار ساری آن رویین‌دژ مازندران‌ساخت این مسجد كه شد ز آلایش نقصان بری
آسمان، ایوان آن را كرده از جان بندگی‌مشتری، محراب آن را گشته از دل مشتری
معبد اسكندری شد سجده‌گاه شیعیان‌زآن كه شیعی مذهب آمد جمله مازندری
خاوری از بهر تاریخ بنایش زد رقم‌سجده‌گاه شیعه باشد معبد اسكندری
______________________________
اكسیر التواریخ اعتضاد السلطنه هم موجود نیست.
(1). ملی: «عیاب»
(2). این قطعه مولّف در تذكره خاوری موجود نیست.
ص: 1080
سیم: نوّاب بدیع الزمان میرزا الملقب به صاحب‌اختیار؛ از بطن یكی از مخدّرات شاهرخ شاه افشار. در دار الایمان استراباد و دشت تركمان پیوسته حكم‌گزار بود و الحق در دشت گرگان، شیری و در نبرد دلیران توران، دلیری چون او به عرصه وجود نیامده و در مدت صاحب‌اختیاری، هرگز مغلوب تركمانان كافركیش نشده [است]. كیفیت احوالش در اصل تاریخ ایراد گشته [581] و صیت مردانگی او در آن صفحات از صفحه توران درگذشته است. بعد از وفات خاقان مغفور، با برخی از اعمام و بنی اعمام در اردبیل و تبریز متدرّجا محبوس و در محبوسی با محبوسان مأنوس.
مثنوی:
ما نداریم از قضای حق گله‌عار ناید شیر را از سلسله چهارم: نوّاب نوذر میرزا؛ از بطن مطهّره والده نوّاب اسكندر میرزای نایب الایاله است و پیوسته مونس ساغر و پیاله. از بدایت طفولیت تاكنون گویی ظرافت طبع، جبلّی ذات اوست و این ظرافت با كمال برودت، در انظار حریفان به غایت مستحسن و نیكو.
هنگام مطایبه و ظرافت، شاه را از گدا نداند و بالاخره رشته مطایبه را به مفاحشه كشاند.
هرچه از لوازم مراحل مطایبه و ظرافت به تصوّر آید، از حركات دست و زبان و اندام زیاده از آن ظاهر نماید. وقتی، منظور نظر خاقان مغفور بوده طبع مبارك را از وفور ظرافات خنده‌آمیز، قرین انبساط فراوان می‌نمود. چون دو صبیّه از عمّ از بزرگوار، نوّاب عبد الله میرزا متدرّجا یكی بعد از فوت دیگری به حباله نكاح درآورد، و لهذا حضرت خاقان مغفورش ذو النورین خطاب می‌فرمود. با این احوال، به غایت نكته‌دان و بی‌نهایت مهربان و با مؤلّف این تاریخش كمال الفت در میان بود.
پنجم: نوّاب قهرمان میرزا المتخلّص به كیوان؛ والده معظّمه‌اش از طایفه اكراد جهان بیگلو و خود معزی‌الیه به غایت ظریف و نادره‌گوست. صورتی زیبا داشت و اوقات شبان و روزان را به ظرافت و عاشق‌پیشگی می‌گذاشت. در فنون سواری و تیراندازی در جرگ امیرزادگان مشهور است و در فن غزل‌سرایی و ادابندی، سلیقه‌اش
ص: 1081
موفور. با مؤلّف بی‌نهایت شفیق است و در ملاحظه اطوار الفت به غایت دقیق- اللهمّ احفظه.
ششم: نوّاب اردشیر میرزا؛ از بطن مخدّره [ای] ارمن و در مراتب طراوت و نزاكت به غایت شیرین تن و سیمین بدن. با ظهور خط مشكین بر آن چهر نازنین، باز دل‌های مشتاقان را در خط گذاشتی و از خاطر ایشان غبار اندوه برداشتی. از نكته‌دانی و مهربانیش، آنچه سرایم هنوز كم است و رفتار ستوده‌اش مطلوب اهل عالم. عقل معاشی به كمال دارد و لوازم عقل معاد را نیز زیاده از حدّ و حصر به عمل می‌آرد. شبان و روزان از فرط تقدّس ذات، در درگاه حضرت قاضی الحاجات به قیام و قعود است و مراتب دین‌داری و تهجّدگزاری در وجود مسعودش موجود. مؤلّف را هواخواهی مشفق است و در ارادت احوال و اوضاع متفق- اللهمّ احرسه «1».
هفتم: نوّاب سلطان حسین میرزا؛ برادر صلبی و بطنی بدیع الزمان میرزای صاحب‌اختیار و خود، جوانی [است] پر تواضع و با وقار. اغلب اوقات در ولایات استرآباد [582] و خدمت برادر خجسته نهاد به سر برده و اكنون در توقف دار الخلافه پا پی افشرده است.
هشتم: نوّاب سلطان حسن میرزا؛ او نیز برادر صلبی و بطنی حضرت صاحب اختیار و برحسب صوابدید والد بزرگوار، ملقب به سردار است.
نهم: نوّاب داراب میرزا؛ از بطن صبیّه مرضیّه مرحوم مرتضی قلی خان و برادر صلبی و بطنی نوّاب نایب الایاله، مازندران است. جوانی است مبادی آداب و در حسن معاشرت، مطبوع طبع اصحاب.
دهم: نوّاب نصر الله میرزا؛ از بطن مخدّره كاشانیه و از نبایر بطنی منفرده این
______________________________
(1). تذكره خاوری:+ «فرد:
شدیم پیر ز عصیان و چشم آن داریم‌كه جرم ما به جوانان پارسا بخشد».
ص: 1082
دودمان علیّه است.
یازدهم: نوّاب نور الدهر «1» میرزا است و برادر صلبی و بطنی نوّاب اردشیر میرزا.
او نیز چون برادر ارجمند خویش، به غایت صاحب حسن و ملاحت و صفاست.
دوازدهم: نوّاب شاپور میرزا؛ والده‌اش صبیّه یكی از اهالی نجوم و زیاده از این، احوالش نامعلوم.
سیزدهم: نوّاب بابر میرزا؛ از بطن استرابادیه [ای] بی‌برگ و نوا.
چهاردهم: نوّاب كیومرث میرزا؛ از بطن همشیره یوسف خان تلیكه سری مازندرانی است كه در آن اوقات در آن ولایت، معتبر بوده و در جوانی وداع عالم فانی نموده است.
پانزدهم: نوّاب سام میرزا؛ برادر صلبی و بطنی قهرمان میرزاست. میلش به تحصیل كمالات صوری خوب است و چهره‌اش نیز در نظرها مطلوب.
شانزدهم: نوّاب عبد الله میرزا؛ برادر صلبی و بطنی نوّاب كیومرث میرزاست و همشیره‌زاده یوسف خان تلیكه سری متوفّی.
هفدهم: نوّاب ملك جمشید میرزا، و مادرش از طایفه افاغنه ساكن آن ولایت.
هجدهم: نواب شاه منصور میرزا؛ برادر صلبی و بطنی نوّاب شاپور میرزا [است] و والده محترمه‌اش منجّم‌زاده آن ولایت.
نوزدهم: نوّاب لطف علی میرزا؛ از بطن والده نوّاب اسكندر میرزای نایب الایاله چهارمین ولد است و اناث و ذكور این بطن مطهّره بغایت معتبر و معتمد.
بیستم: نوّاب بهادر میرزا؛ از بطن تركمانیه یموت است و با صغر سنّ، سزاوار
______________________________
(1). اكسیر التواریخ: «نور الدین میرزا»
ص: 1083
انواع توصیف و نعوت.
بیست و یكم: نوّاب محمد رحیم میرزا؛ برادر صلبی و بطنی نوّاب بابر میرزاست.
بیست و دوم: نوّاب ملك بهمن میرزا؛ از بطن والده ماجده ملك جمشید است و در طراوت رخسار، طعنه‌زن ماه و خورشید.

فقره پنجم در ذكر اولاد ذكور و اناث نوّاب محمد ولی میرزا

بدان‌كه در ایّام حیات خاقان مغفور، نوّاب معزی الیه را بیست و هشت نفر اولاد ذكور و دو نفر از ایشان در كمال رشد و تمیز، از بطن برگزیده صبیّه مرحوم مرتضی قلی خان عمّ رشید حضرت صاحبقران مغفور بود و یكی مرحوم الله قلی میرزا و دیگری مسمّی به ناصر الدین [583] میرزا. در باب سبب رحلت الله قلی میرزا از دار دنیا، در احوال والد بزرگش فی الجمله ایرادی شده، ولی تفصیل آن اجمال آن‌كه: نوّاب معزی‌الیه را پدر والاگهر در ایّام ایالت دار العباده یزد به سبب تهمتی كه زده بودند، روزی در سلام عام مخاطب و معاتب نمود و شخص پهلوان حاضری را به اذیت او امر فرمود. با قوّتی هرچه تمامتر مشتی چند استوار بر فرق او نواخت و از صدمه آن مشت سندان‌كوب، مغز آن جوان مطلوب را پریشان ساخت. امیرزاده آزاده مانند پدر خرد بر باد داده سر به شوریدگی برآورد و همواره حركاتی برخلاف قانون عقلا می‌كرد. پدر رشید در مقام چاره كوشید او را به اتفاق میرزا ابو القاسم نام یزدی طبیب روانه دار الخلافه طهران گردانید. چون می‌دانست كه او را به كجا فرستاده بود، لهذا در دار الخلافه به اندك زمانی روی به عالم بقا نمود. ناصر الدین میرزای برادر صلبی و بطنی او نیز پس از ایّام عیش و زفاف، از بس غصه ناكامی برادر جوان را خورد، در عالم جوانی با هزاران حسرت بمرد.
یك نفر از اولاد ذكور از نوّاب الله قلی میرزای مذكور مسمّی به امان الله میرزا موجود است كه نتیجه خاقان مغفور، و الی غیر النهایه منظور نظر التفات دستور بود.
ص: 1084
اكنون بیست و شش پسر و بیست نفر دختر از صلب نوّاب معزی‌الیه در دار دنیا پایدار و اسامی اولاد ذكور او از این قرار است:
اوّل: نوّاب اسماعیل میرزا؛ از بطن مخدّره [ای] از اكراد طایفه شادلوست و همواره اوقات از تطاولات پدر، دربدر و بی‌آبروست. چندی فرارا به مملكت خراسان شتافت و روزگاری در ظلّ ظلیل ولیعهد مغفرت دلیل آرام یافت. چون در آن حضرت رفتاری نه بر طریق چاكری كرد، لهذا شرمسارانه از آن‌جا روی به دار الامان كرمان آورد.
بعد از رحلت خاقان مغفور، به اتفاق نوّاب شجاع السلطنه حسن علی میرزا به دار الملك فارس گریخت و به دامان حمایت مرحوم فرمانفرما آویخت. مجددا به همراهی شجاع السلطنه، خویش را به سامان قمشه رسانید و از آن‌جا فرارا به دار السلطنه اصفهان و مسجد جدید البنای جناب حجة الاسلام حاجی سید محمد باقر گیلانی، بار امان كشانید. چندی نیز در ولایات قم و كاشان سرگردان بود تا بالاخره با كمال اطمینان به دار الخلافه آمده، به فراغت آسود. چندی كه گذشت باز به سبب اختلال كار معاش و بی‌اعتنایی پدر، دربدر گشت. اكنون در عتبات عالیات، قلیل مرسومی از دولت روم دارد و در بغداد اوقاتی به بطالت می‌گذراند.
بالجمله جوانی است ظریف و خودخواه و با ادعای موزونیّت، ناموزون و [584] جان‌كاه. در هتك پرده ناموس خویش به‌هیچ‌وجه مضایقه ندارد و مرموزات واقعه و مواقعه را در حضرت شاه و حضور گدا، بر طبق عرض و اظهار می‌گذارد. حسنی كه دارد همواره در مذمّت پدر مشغول است و این شیوه نامقبول از وی بغایت مقبول. پیوسته در كار معاصی و مناهی است و در هر دو دنیا مردود از درگاه الهی- اللهم أصلح مفاسد أموره.
دوم: نوّاب چنگیز میرزا؛ جوانی است محجوب و فقیرنواز و برخلاف تسمیه اسم خویش، بغایت باآرام و نیكو روش. در خط نستعلیق مهارتی دارد و همواره اوقات شریف را به درس و مشق مصروف می‌آرد.
ص: 1085
سوم: نوّاب نصر اللّه میرزا؛ زاده از بطن برگزیده صبیّه مرضیّه حسین قلی خان بیات حاكم نیشابور است و با حسن صورت و طراوتی موفور، اهتمامی كامل در تحصیل كمالات دارد و لحظه [ای] از كار خود را فارغ نمی‌گذارد. از هر كمالی به قدر نصیب فی الجمله بهره‌مند است، خاصه در فن خط و نقاشی و نظم كه بهره‌اش زیاده از سایر امثال و مانند. در علم رمل و نجوم هم كاری كرده و در احكام رملی در نزد دانایان، نامی به دانایی برآورده است. در اشعار فارسی، شكوه تخلّص می‌نماید و در تحصیل علوم عربیّت اهتمامی تمام می‌فرماید. با حقیرش الفت بسیار است و مرا در خدمتش ارادت بی‌شمار. چندی در دار العلم شیراز به مصاحبت نوّاب فریدون میرزای فرمانفرما به سر برده و بالاخره به اتفاق والده مكرّمه به سبب تملیك املاك موروثی راه نیشابور در سپرد.
مصرع:
هركجا هست خدایا به سلامت دارش
چهارم: نوّاب محمد میرزا؛ از بطن صبیّه مرضیّه محبّ علی خان برادر محمّد قوانلوی قاجار بیگلربیگی ایروانست و در حسن صورت، اعجوبه زمان. با آن‌كه مرآت چهر مطلوبش از خطّ مشكین زنگار دیده، باز از فرط طراوت رخسار، دل‌های مشتاقان را از فلك غمزه دلدوز به جانب خویش كشیده است. بی‌شایبه اغراق، تماشای جمال بی‌مثالش، زایل كننده اندوه و غم است و از فرط لطافت و طراوت، پسند خاطر خاص و عام امم. با این نیازمندش الفتی است زیاده، مرا در خدمتش ارادتی كامل الاراده؛ امید كه بر مزید باد.
پنجم: نوّاب جعفر قلی میرزا؛ از بطن صبیّه مرحوم اسحق خان قرائی حاكم تربت حیدریه و سردار مملكت خراسان است و در ارض اقدس مشهد مقدس با والده خویش ساكن و كامران. جوانی متهوّر است و آثار رشادت از چهره‌اش ظاهر. در خط نستعلیق فی الجمله وقوفی دارد و اوقات را به تحصیل كمالات مصروف می‌آرد.
ششم: نوّاب رضا قلی میرزا؛ والده‌اش خراسانیه و منظوره نظر التفات سركار والد
ص: 1086
بهیّه. جوانی سلیم است [585] و در مقام سلامت نفس، مستقیم. اكنون از ظلم پدر، دربدر است و آواره به هر بوم و بر.
هفتم: نوّاب تیمور شاه میرزا؛ برادر صلبی و بطنی نوّاب چنگیز میرزا و در تحصیل كمالات از درس و مشق به اهتمامی بی‌منتها.
هشتم: نوّاب شیردل خان؛ برادر صلبی و بطنی نوّاب رضا قلی میرزاست و به سبب مناسبت چهره و اندام و حول «1» چشم نظیر بادام، ملبّس به لباس علمای اعلام و ملقّب به لقب ملا محمد باقر و در محافل ارباب تحصیل همواره حاضر است.
نهم: نوّاب هادی خان؛ او نیز برادر امیرزاده مذكور و سلامت نفس و طراوت چهرش موفور. وقتی، در دار الخلافه طهران پدر مهربان او را به تهمت شراب طناب به گردن انداخت و یك سر طناب را خود گرفته به كوشش و كشش پرداخت؛ خیل نسوان اندرونی مردانه قدم پیش گذاشتند و شوی ناپسند را مورد طعن و ضرب نموده، طناب از گردن آن جوان برداشتند. تاریخ ذو القرنین ج‌3 1086 فقره پنجم در ذكر اولاد ذكور و اناث نواب محمد ولی میرزا ..... ص : 1083
م: نوّاب جلال الدین میرزا؛ والده ماجده‌اش از اجلّه سادات رفیع الدرجات خراسان و به سبب سیادت والده، شرافت او بر اهالی جهان واضح و نمایان. جوانی مطلوب و پاكدامن است و در تحصیل كمالات زیاده از همگنان كامزن و كامران.
والده‌اش، صندوقدار حرم والد است و خود به سبب كثرت اوضاع، در میان برادران منفرد.
یازدهم: نوّاب محمد طاهر میرزا است كه جوانی مبادی آداب و زیباست.
دوازدهم: نوّاب محمد عظیم خان؛ برادر صلبی و بطنی نوّاب محمد میرزاست و در فطانت و زیركی بی‌مثل و همتا.
______________________________
(1). ملك: «حولی»
ص: 1087
سیزدهم: نوّاب جهانگیر میرزا؛ برادر صلبی و بطنی نوّاب چنگیز میرزاست و كافی امورات. والد والا، به سبب تفویض كفایت امور وزیرش خواند و سخن با او از مصلحت كار راند.
چهاردهم: نوّاب حسن خان برادر صلبی و بطنی نوّاب نصر الله میرزاست و در فنون كمالات، چون برادر ارجمند خویش طالب و جویا. بعد از ظهور این دولت سدید به سبب اسباب مختلفه، كامران اطراف عالم گردید تا كارش به عزیمت سرحدّات مملكت ختا كشید «1».
تبیین این مقال آن‌كه، جناب آقا خان خلف میرزا شاه خلیل الله اسماعیلی محلّاتی كه امام طایفه ملحده اسماعیلیه است، بعد از قضیه خاقان مغفور به هوای خودسری و غرور، جلای وطن اختیار كرد و روی به صفحات بلوچستان و هندوستان آورد. هریك از برادران خود را به ممالك دوردست فرستاد و مریدین اسماعیلیه را صلای عام درداد و محمد باقر خان برادرش در صفحات افغان و بلوچستان مقتول و از امارت زندگانی معزول آمد. میرزا ابو الحسن خان برادر دیگر خود را به سمت تركستان و سرحدّات ختا فرستاد كه زكوة جمع نماید و از فراهم ساختن اسباب كار اختیار [586] بر اعتبار افزاید. این حسن خان به سبب تصرف در اقطاع نیشابور كه موروثی والده‌اش بود، در آن ولایت می‌زیست. به ملاحظه اعتبار شاهزادگی و خیالات دور و دراز، از عقب آن خان بیابانی به مملكت ختا شتافت و در ولایت كاشغر او را ملاقات نموده در نزد وی آرام یافت.
پانزدهم: نوّاب موسی خان؛ برادر صلبی و بطنی رضا قلی میرزاست و با صغر سنّ در كمال ذهن و ذكا.
شانزدهم: نوّاب جعفر خان است كه برادر صلبی و بطنی محمد طاهر میرزای نكته‌دان.
هفدهم: نوّاب محمد ولی میرزا، كه برادر صلبی و بطنی نوّاب جلال الدین
______________________________
(1). سرگذشت حسن خان و گرایش او به اسماعیلیه در تذكره خاوری موجود نیست.
ص: 1088
میرزاست. پدرش به سبب وفور میل، نام بخشی به او كرده و این نكته بدیع را در روزگار یادگار آورده است.
هجدهم: نوّاب شیر محمد خان؛ ایضا از بطن امیرزاده مذكور است و منظور نظر والد جلالت ظهور.
نوزدهم: نوّاب امیر خان؛ از بطن والده نوّاب رضا قلی میرزا پنجمین ولد ذكور است و از مهر رخسار، طعنه‌زن ماه و هور.
بیستم: نوّاب شاهرخ میرزا؛ در عرصه شطرنج خوب‌رویی، اسب مزیّت و نیكویی از حریفان پیش رانده و در نرد صباحت با یاران خوش قمار، هفت داد، بیش خوانده. طفلی است صبیح «1» و در نظر والد بزرگوار بسیار ملیح- اللهمّ احفظه.
بیست و یكم: نوّاب طهماسب قلی میرزا
بیست و دوم: نوّاب مهدی قلی میرزا
بیست و سوم: نوّاب عباس خان
بیست و چهارم: نوّاب سعید میرزا؛ برادر صلبی و بطنی احمد خان است.

فقره ششم در ذكر اولاد امجاد مرحوم حسین علی میرزا فرمانفرمای مملكت فارس‌

از نوادر اتفاقات كه موافق با سیاق تاریخ است آن‌كه، وقتی از اوقات مرحوم معزی الیه خواست جذب قلبی از امیركبیر صید سعید خان امام مسقط به عمل آورد؛ یكی از صبایای محترمه خود را بعد از خواستگاری امام مزبور عقد كرده با سامانی شایان به آن سامان فرستاد. امام مسقط نیز در ازای این مرحمت، مبلغ بیست هزار تومان
______________________________
(1). خوش‌رو، ملیح
ص: 1089
زر نقد پیشكش داده، پس از مدت چند سال صبیّه مرضیّه را از امام مزبور نفرتی كامل حاصل و به مفارقت و جدایی مایل شد. چون امام مزبور از جمله خوارج بود و معزی الیها دانسته كه مزاوجت نسوان اثنی عشری با طایفه خوارج، كه بغض جناب علی- علیه السلام- را در دل دارند، خلاف شریعت پیغمبری است، لهذا در جزو از فضلا و مجتهدین عتبات عالیات، احكام و مستندات شرعی حاصل كرده به عزیمت ملاقات پدر والاگهر به دار العلم شیراز برگشت و به حكم علمای آن ولایت، بدون طلاق به عقد یكی از بنی اعمام درآمده، از امام و امامت مسقط درگذشت.
بالجمله، عدد اولاد اناث و ذكور نوّاب معزی‌الیه بیست و شش نفر است. هجده نفر از ایشان ذكور است و هشت نفر اناث. [587] اسامی هجده نفر ذكور از قراری است كه مذكور می‌شود:
اوّل: نوّاب رضا قلی میرزا؛ اسن و ارشد اولاد نوّاب فرمانفرما، زاده از بطن صبیّه مرضیّه محمد قلی خان افشار بیگلربیگی ولایت ارومی آذربایجان است و به سبب اصالت صلب و بطن امیرزاده، با كمال وقار و متانت و حشمت فراوان به منصب ارجمند نایب الایاله‌گی مملكت فارس سرافراز بود و از فرط نجابت و بزرگ‌منشی با غریب و بومی رفتاری به‌سزا می‌نمود. كیفیت احوالات او و چند نفر از برادران بعد از رحلت خاقان مغفور و فرار ایشان از دار العلم شیراز به عتبات عالیات و رفتن به پایتخت دولت انگریز و مراجعت به عتبات- ان شاء الله المجید- در تاریخ جدید مذكور خواهد شد.
اكنون با سامانی فراوان و چند نفر از اخوان در آن ارض فیض نشان مجاور و از فرط همّت سرشار، راعی احوال فقرا از مجاور و مسافر است- اللّهم احفظه.
دوّم: نوّاب امام قلی میرزا؛ از بطن همشیره یوسف خان تلیكه سری مازندرانی است كه از معارف آن دیار بوده و مؤلف سابقا از او ذكری نموده است.
امیرزاده معزی الیه جوانی است رشید و به قانون سپاهی‌گری، صاحب عزمی شدید. در فنون سواری و جولان بازی مهارتی كامل دارد و اوقات را در دار العلم شیراز به
ص: 1090
فراغت می‌گذارد.
سوم: نوّاب نجف قلی میرزا الملقب به والی؛ از بطن گرجیه ارمن است و صاحب انواع هنر و فن. قوه فهم و ادراكش از هرچه نگارم افزون و صفات برگزیده رشادت و جلادتش از حوصله اندیشه بیرون. رشادت و سخاوت را باهم جمع كرده و چندین سال در ولایت كوهكیلویه به ایالت و عدالت سرآورده است. معزی الیه نیز چون بعضی از اخوان، به دولت بهیّه انگریز شتافت و بعد از مراجعت به عتبات عالیات آمده آرام یافت.
چهارم: نوّاب نصر الله میرزا؛ برادر صلبی و بطنی نوّاب امام قلی میرزاست. در نگارش خط شكسته، درست و توانا. چندی در شولستانات و احشامات ممسنی حكومت داشته و اكنون در دار الخلافه طهران، رحل اقامت گذاشته است. طبع موزونی در هزلیات دارد و اوقات را به كتابت می‌گذارد.
پنجم: نوّاب تیمور میرزا الملقب به حسام الدوله برادر صلبی و بطنی نوّاب امام قلی میرزاست و اسم شریفش به غایت با مسمّی. در حسن قامت و طرز جوانی بی‌نظیر است و در وفور شجاعت و سخاوت، آوازه‌اش عالمگیر. در ایوان بزم، از تاب طناب مشكین، زیبا غزالان نازنین را صید كردی و در میدان رزم از نیروی كمند اژدرآیین، گردن شیران غرّین را به بند آوردی. مدّتی مدید شیری سهمناك قوی هیكل دربند داشت كه هنگام غیبت خویش بندش بر گردن [588] می‌گذاشت. وقت حضور و سواری به مسافت دور قلاده از گردن او دور می‌نمود و شیر مزبور بدون حمله و دست‌درازی به احدی از انسان و حیوان با امیرزاده مذكور راه می‌پیمود. اكثر اوقات در حالت گرسنگی طعمه از دهان او می‌ستاند و به صدمات مشت سندان‌كوب آب از دیدگان آن می‌افشاند.
در فن پهلوانی و كشتی‌گیری نظیری نداشت و اكثر اوقات در حضور خاقان مغفور، برخی از شاهزادگان قوی جثّه پرزور را در حالت كشتی به هوا برداشته، احتراما بر زمین می‌گذاشت. چندی متدرّجا در ولایت كازرون و سرحدّات فارس حكومت می‌نموده [و] در قصبه آباده سورمق نیز چندی توقف فرمود. این امیرزاده نیز یكی از
ص: 1091
جمله متوسّلین به دولت انگریز «1» است و اكنون از توقف در عتبات عالیات راحت‌آمیز «2».
ششم: نوّاب شاهرخ میرزا؛ از بطن والده ماجده نوّاب نجف قلی میرزای والی است و در حسن رفتار و طرز گفتار، مطبوع طبع ادانی و اعالی. در فنّ تاریخ‌دانی و محفل‌آرایی، كمالی دارد و اكنون در دار العلم شیراز اوقات را به فراغت می‌گذارد. چون زوجه محترمه‌اش، خواهرزن شاهنشاه تاجدار و صبیّه مرحوم محمد قاسم خان قوانلوی قاجار است، لهذا چندی به ولایت تبریز شتافت و در ظلّ رعایت خواهرزن، كه والده نوّاب ناصر الدین میرزا ولیعهد جاوید مهد است، استراحت یافت.
هفتم: نوّاب جهانگیر میرزا؛ در بطن واحد است و در احوال منفرد. در عهد پدر خجسته نیز چندی در بلوك دارابجرد فارس حاكم بوده، پس از قضیه پدر چندی به دار الخلافه آمده، توقف نمود. اكنون در دار العلم شیراز است و با كمال فراغت دمساز.
هشتم: نوّاب اكبر میرزا؛ برادر صلبی و بطنی نوّاب نجف قلی میرزا و شاهرخ میرزاست. در نگارش خط نستعلیق فی الجمله توانا بود و در عالم جوانی، وداع سرای زندگانی نمود.
نهم: نوّاب كیخسرو میرزا الملقب به سپهسالار؛ از بطن صبیّه محترمه امیرگونه خان كرد زعفرانلو، ایلخانی مملكت خراسان و حاكم مرز خبوشان است و به علت اصالت فراوان، بغایت فقیر منش و مهربان و بی‌زبان و پاكدامان. در فن سواری و تیراندازی، به كمال است و در رسوم صیدبازی و شكارچی‌باشی‌گری، با كمال استقلال.
دهم: نوّاب اسكندر میرزا و در عتبات عالیات در خدمت برادران مهتر مشغول مجاورت و انزوا. در فنون سواری و تیراندازی، چنان ماهر است كه طیور را در هوا و
______________________________
(1). تذكره خاوری: «بهیّه انگلیس»
(2). تذكره خاوری:- «و اكنون از توقّف در عتبات عالیات راحت‌آمیز»؛+ «انشاء الله در تاریخ جدید ذكر و مذكور خواهد شد».
ص: 1092
وحوش را در صحرا فرصت ستیز و پرواز ندهد و صیدی از خدنگ او نجهد.
یازدهم: نوّاب نادر میرزا؛ از بطن مكرّمه نوّاب امام قلی میرزا، سیمین ولد است و از طراوت رخسار و حلاوت گفتار، یوسف مصری را علامت و سند. در حسن اندام و لطف كلام، نادر دوران سلطنت ابد ملزوم و اكنون به سبب هجوم و دست‌اندازی سپاه خط ما صدق مفاد «النادر كالمعدوم» است. وقتی، در دار العلم شیراز افواج نظام جدید را سرهنگ بود و با قامتی خجلت ده شور قیامت، مشق سربازی می‌نمود.
دوازدهم: نوّاب محمد كاظم میرزا؛ جوانی متعارف است و به سبب شیرازییّت والده، با اهل زمانه مراود و موالف.
سیزدهم: [589] نوّاب محمد میرزا؛ از بطن والده نوّاب رضا قلی میرزا چارمین ولد است و در حسن رخسار و لطف كردار، اصالت صلبی و بطنی را سند.
چهاردهم: نوّاب كامران میرزا است كه در حسن وفا و لطف لقا، بی‌همتا و پیوسته با هواخواهان، طریقه دوستی می‌سپارد و اوقات را در دار العلم شیراز مصروف می‌آرد.
پانزدهم: نوّاب داراب میرزا؛ خالی از ملاحتی نیست. وقتی، به زیارت عتبات عالیات رفته، بعد از مراجعت در دار العلم شیراز به توقف زیست.
شانزدهم: نوّاب سلطان ابراهیم میرزا؛ برادر صلبی و بطنی نوّاب كامران میرزاست.
هفدهم: نوّاب منوچهر میرزا؛ از بطن جاریه قلموق و از بلندی مقدارش سر بر عیّوق است.
هجدهم: نوّاب ایرج میرزا؛ از بطن والده نوّاب منوچهر میرزا به وجود آمده و با صغر سنّ، مهر چهرش طعنه‌ها بر مهر تابان زده است.
ص: 1093
نوزدهم: نوّاب طهماسب قلی میرزا؛ طفلی است گندم‌گون و نمك رخسارش از حدّ شوری بیرون.

فقره هفتم در ذكر اولاد امجاد نوّاب حسن علی میرزا الملقب به شجاع السلطنه‌

در میان شاهزادگان بزرگ نوّاب معزی‌الیه، به كمی اولاد منسوب است و ظهور این معنی از بعضی رهگذر بغایت مطلوب. عدد اولادش از ذكور، هفت نفر و از اناث، نه نفر می‌باشند. از جمله هفت نفر ذكور، پنج نفر از بطن صبیّه مرحوم مرتضی قلی خان عمّ بزرگوار صاحبقران تاجدارند. سه نفر از آن پنج نفر، چه در ایّام حیات خاقان مغفور [و] چه بعد از آن، هریك به جهتی از میان رفتند. یكی از آن جمله، منگوقاآن میرزا- از قراری كه در اصل تاریخ ذكر شده- در ولایت ترشیز وفات یافت و مرحوم ارغون میرزا كه شیر بیشه شجاعت بود، در دور قلعه باغ‌نظر كرمان از ضرب گلوله سربازان قراگوزلو، روی از عالم برتافته. نوّاب آباقا خان الملقب به فروغ الدوله، كه جوانی رشید و در تقدّس و پاكدامانی و حسن اخلاق و خوش‌زبانی وحید بود، بعد از وفات خاقان مغفور در عتبات عالیات مجاور گشت و فی‌مابین كربلا و نجف از صدمه تفنگ عربی بدوی حرامی از عالم فانی درگذشت. اكنون چهار نفر از ذكور و نه نفر از اناث موجود می‌باشد و اسامی اولاد ذكور از قرار مذكور است:
اوّل: نوّاب هلاكو میرزا الملقب به بهادر خان؛ ذكر رشادتش در ایّام والی‌گری نوّاب شجاع السلطنه در خراسان در اصل تاریخ مسطور است و از فرط شهرت با پسند اهالی نزدیك و دور مذكور. جوانی با فرهنگ [590] و در مراحل رشادت و سخاوت، تیزچنگ. در هریك از ولایاتی كه پدر والاگهرش فرمانروا بود، معزی الیه به امر نیابت مشغول و به كفالت و كفایت امور جمهور قیام می‌نمود. از قراری كه سابقا نیز ذكر شده، خود چندی به نفس نفیس، كافل مهمّات مملكت خراسان گشت تا از وفور بدایت و
ص: 1094
نیرنگ امراء ایل زعفرانلو و شادلو، از صاحب‌اختیاری آن ملك درگذشت.
بعد از وفات خاقان مغفور، از دار الامان كرمان، متهوّرانه عزیمت كرده، دار العباده یزد را نشیمن ساخت و خودسر به اخذ مالیات دیوانی پرداخت. پس از جلوس شاهنشاه جم‌جاه- خلّد اللّه ملكه- بر تخت سلطنت سدید، معزی الیه فرارا به سمت هرات گریخت و به اعانت افاغنه به ولایت سیستان تاخته رشته قرار سیستانیان را بگسیخت.
بالاخره از بی‌وفایی طایفه افغان و خوف بازخواست شاهنشاه زمان، به لباس تبدیل از راه كرمان و اصفهان به عتبات رفته به دامان توسل ائمه اطهار آویخت.
دویم: نوّاب اوگتای قاآن میرزا؛ از بطن مطهّره صبیّه مرحوم مرتضی قلی خان پنجمین ولد و با نوّاب هلاكو میرزا برادر صلبی و بطنی است. جوانی در غایت صباحت و نهایت ملاحت بود و چندی در دیار خراسان و ولایات یزد و كرمان به فراغت و كثرت شادمان زندگانی می‌نمود. اكنون نیز در عتبات عالیات «1» ساكن و با لباس فضیلت مشغول كسب فضایل از فضلای آن مكان فیض مواطن است- اللهمّ وفّقه.
سیم: نوّاب ابو سعید میرزا؛ از بطن مخدّره [ای] از اهل قم و پرورده خوان فراغت و تنعّم است. جوانی فقیرمنش، بزرگ‌روش و با اهل روزگارش كمتر آمیزش است.
لمؤلفه:
تا توانی گوشه‌گیری پیشه كن‌از جهان و اهل «2»آن اندیشه كن چهارم: نوّاب قهرمان میرزا، زاده از بطن محترمه صبیّه مرضیّه اسحق خان سردار قرائی حاكم تربت حیدریه خراسان و در ارض اقدس مشهد مقدّس رضوی (ع) از اقطاع موروثی جدّ امّی صاحب اوضاع فراوان است. زیاده از این، از احوالش خبری معلوم نیست.
______________________________
(1). تذكره خاوری: «روضه مقدسه رضویه».
(2). ملی و ملك: «زاهل»
ص: 1095

فقره هشتم در ذكر اولاد امجاد نوّاب حسام السلطنه محمد تقی میرزا

بدان‌كه اولاد این شاهزاده نیكونهاد در ایّام حیات خاقان مغفور، ذكورا پانزده «1» و اناثا هفده نفر بودند. نوّاب كامران میرزا، كه یكی از جمله امیرزادگان‌زاده از بطن صبیّه مرضیّه مرحوم حاجی ابراهیم خان شیرازی اعتماد الدوله دیوان اعلی و به سنّ هجده سالگی بود و مهر رخشان در برابر مهر جمالش [591] چون چهر زنگی تیره و تار می‌نمود، در سنه یك‌هزار و دویست و چهل و نه از ناخوشی وبای عام درگذشت و این قطعه زاده از طبع مؤلّف تاریخ وفات او را دلیل گشت.
لمؤلفه:
بگذر از عیش جهان كاندر عزای زادگان‌كسوت شاهان به بر پیوسته نیلی فام شد
عاقبت از صدمه سم جسم او را خاك ساخت‌قوس گردون دو روزی گر كسی را رام شد
گر تنی با كام از جور زمان ناكام رفت‌ور كسی با نام از جور جهان گمنام شد
از حسام سلطنت بردند رخشان گوهری‌كز فروغش مهر و مه شرمنده صبح و شام شد
گشت ناپیدا از ایوان فریدون ایرجی‌یا همی گویی ز دامان نریمان سام شد
كامران شاه جوان بگذاشت از جان جهان‌در عزایش شورشی برپا درین ایّام شد
آن‌كه در هنگام و بی‌هنگام پروردش سپهرناگهان در خاك از طاعون بی‌هنگام شد
آن‌كه در بزم طرب شهر امل در جام داشت‌ناگهان زهر اجل آلوده‌اش در كام شد
آن‌كه از نازك‌دلی از سایه خود داشت رم‌از چه عفریت اجل را رام و با آرام شد
رفت با دامان پاك از این جهان در آن جهان‌بخت او خوش باد در جنّت كه خوش فرجام شد
بهر تاریخ وفات او رقم زد خاوری‌حیف حیف اندر جوانی كامران ناكام شد «2» فی الجمله، اكنون موازی چهارده نفر ذكور و هفده نفر اناث در حیات و اسامی
______________________________
(1). اكسیر التواریخ، سیزده تن از ذكور را نام می‌برد.
(2). غیر از آخرین بیت، قطعه فوق در تذكره خاوری نیامده است.
ص: 1096
اولاد ذكور از قرار مذكور است:
اوّل: فاتح ابواب نیكویی ابو الفتح میرزا؛ از بطن صبیّه محترمه مرحوم حاجی ابراهیم خان شیرازی اعتماد الدوله. امیرزاده [ای] برگزیده و از حسن رفتار و شیرینی گفتار، در نظر برگزیدگان پسندیده. رخسارش از فرط ملاحت، گفتی بازار نمك‌فروشان است و چشمان نیم‌مستش در بازار نمك‌فروشان در جرگ باده‌نوشان. از چهر نمكین، شور در عرصه جهان انداخته و در حالت گفتگو از فرط شیرینی آن صورت دلنشین گفتی به شكستن كاسات نبات پرداخته است.
حافظ:
آن سیه چرده كه شیرینی عالم با اوست‌چشم میگون، لب خندان، دل خرّم با اوست در جنگ با دشمنانش، فتح و ظفر با نام و كام توأمان بود و در نبرد دوستانش، كمان ابرو و تیر غمزه خونریزی می‌نمود. دشمنان را از نیروی كمند عدوبند، دست بر بستی و دوستان را از برتافتن رو، قلب پرآرزو شكستی.
لمؤلفه:
تو رو برتافتی و دوستان را قلب بشكستی‌چه خواهی كرد اگر رو سوی قلب دشمنان آری [592] بالجمله، چندی از جانب پدر بزرگوار در ولایت خوزستان نایب و حكم‌گزار بود و در ایّام غیبت والد ماجد نیز، در دار السرور بروجرد به امر نایب الایاله‌گی قیام می‌نمود. با مؤلّف این كتابش، از بدایت تا نهایت الفت و مهربانی فزون از غایت؛ مؤلّف را نیز در حضرتش ارادتی بی‌نهایت است.
دویم: نوّاب شجاع الملك میرزا؛ برادر صلبی و بطنی نوّاب ابو الفتح میرزا و در حسن صورت و صفای سریرت بی‌مثل و همتا. جوانی پاك‌دامان است و با اهل روزگار به
ص: 1097
غایت با وفا و مهربان. صهر با مهر جناب آصف الدوله اللهیار خان قاجار است و از این نسبت ستوده هر دو را افتخار.
سیّم: نوّاب اورنگ زیب میرزا؛ از بطن تركمانیه دشت است و همواره مایل [به] تماشا و سیر و گشت. جوانی درشت‌روست و با درشت‌رویی، درشت‌گو و درشت‌خوست.
چهارم: نوّاب ابو سعید میرزا؛ جوان خوش‌روی خوش‌خوی خوش‌گوی متعارفی است و از طرز دلربایی و مهربانی واقف.
پنجم: نوّاب طهمورث میرزا، این جوان بسیار مقدّس است و میل دیدارش «1»، در دل بسیار كس.
ششم: نوّاب امیر تیمور میرزا؛ از بطن مرضیّه صبیّه امیركبیر حسین خان دنبلی بیگلربیگی خوی و سلماس و همشیره‌زاده محمد صادق خان مخاطب دیوانخانه گردون اساس و با والده معظّمه از بدایت تا نهایت، در دار الخلافه فلك مماس است. جوانی نازك اندام و با حقارت جثّه، در بزرگ‌منشی تمام است.
هفتم: نوّاب محمد صفی میرزا؛ از بطن صبیّه مرضیّه میرزا احمد خلیفه سلطانی صفوی كه آن طایفه كلّا ساكن اصفهان و از صلب مطهّر حضرت مصطفوی.
هشتم: نوّاب عالم‌گیر میرزا؛ برادر صلبی و بطنی نوّاب ابو الفتح میرزا و در زیبایی چهره و قامت، بی‌مثل و همتا [است].
نهم: نوّاب جلال الدین میرزا؛ برادر صلبی و بطنی نوّاب ابو سعید میرزاست.
دهم: نوّاب سنجر میرزا؛ او نیز به دستور برادر خویش جلال الدین میرزاست.
______________________________
(1). تذكره خاوری: «رخسارش»
ص: 1098
یازدهم: نوّاب داراب میرزا
دوازدهم: نوّاب امیر شیخ میرزا
سیزدهم: نواب اسحق میرزا
چهاردهم: نواب امیر حسین «1» میرزا، كه در محبس اردبیل متولد شده و به این اسم شریف مسمّی آمده است.

فقره نهم در ذكر اولاد امجاد نوّاب علی نقی میرزا الملقب به ركن الدولة العلیه‌

چون نوّاب معزی‌الیه در دار السلطنه قزوین خانه داشت و خود اكثر اوقات در دار الخلافه طهران و اسفار بعیده، بار اقامت و توقف می‌گذاشت و اولاد او از ولایت مزبور به درگاه [593] خلافت ابد دستور تردّد و عبور نمی‌كردند و در تحصیل معارف و آداب دقتی كه می‌بایست به عمل نمی‌آوردند، لهذا تربیتی بسزا ندیدند و زحمتی در كسب كمالات نكشیدند. به سیاق متعارف ولایت قزوین بار آمدند و در نظر اهالی آن سرزمین با عزّت و اعتبار شدند. كاتب حروف با آن‌كه اكثر اوقات در سفر و حضر، با جمیع شاهزادگان بلافصل و نبایر و نتایج پاك اصل محشور بوده‌ام، هرگز دیده به ملاقات هیچ‌یك ازین امیرزادگان نگشوده‌ام. بالجمله، عدد اولاد این صلب پاك‌زاد موازی بیست و هشت نفر ذكورا و اناثا بالمناصفه و اسامی چهارده نفر اولاد ذكور از قرار مذكور است:
اوّل: نوّاب سلطان بدیع الزمان میرزا مخاطب به سلطان؛ از بطن صبیّه مرضیّه مرحوم حاجی مصطفی خان عمّ صاحبقران گردون توان و همواره اوقات از جانب والد
______________________________
(1). ناسخ التواریخ: «امیر حسین میرزا»؛ اكسیر التواریخ: «اكبر میرزا»؛ در نسخه ملی، ملك و تذكره خاوری نیامده است.
ص: 1099
بزرگوار در دار السلطنه قزوین نایب الایاله و حكمران بوده و از شرف مصاهرت حضرت ولیعهد مغفور سر بر اوج سماوات سوده است. یك‌دفعه او را حقیر در ایّام جوانی دیدم؛ جوان خوش سیمای نازك اندامی بود و در وقت عبور و مرور، چون زایران بیت الله الحرام حركتی هروله مانند می‌نمود. اكنون با جمیع علایق و پیوند در دار الخلافه طهران مقیم است و در مقام ارادت دولت قویم مستقیم.
دویم: نوّاب اسكندر میرزا؛ برادر صلبی و بطنی سلطان بدیع الزمان میرزاست.
سیم: نوّاب جهانگیر میرزا؛ معزی الیه نیز به دستور نوّاب اسكندر میرزاست.
چهارم: نوّاب انوشیروان میرزا؛ از بطن صبیّه حاجی مصطفی خان، چارمین ولد است و چارمین اولاد ذكور شاهزاده آسمان‌مسند.
پنجم: نوّاب اسحق میرزا، كه به واسطه والده بنی اسراییلیه، اسم پدر اسرائیل را به او گذاشته‌اند. فی الجمله، نقصی در چشم دارد و اوقات را در قزوین مصروف می‌آرد.
ششم: نوّاب داراب میرزا؛ والده‌اش از اكراد است و چون سایر برادرانش در ملك قزوین میلاد.
هفتم: نوّاب محمد كریم میرزا
هشتم: نوّاب افراسیاب میرزا
نهم: نوّاب محمد رحیم میرزا
دهم: نوّاب نصر الله میرزا
یازدهم: نوّاب شكر الله میرزا [از بطن یكی] از بنات طایفه قاجار قزوین است و با برخی از برادران در آن ولایت راحت‌گزین.
ص: 1100
دوازدهم: نوّاب حمزه میرزا؛ از بطن مخدّره [ای] اصفهانیه و با وجود طفولیت از كثرت ضیاع و بها، شمع شبستان دودمان دولت علیّه. اكنون به اتفاق پدر و اعمام گاهی در مملكت روس است و زمانی در كشور روم و زیاده از این احوالش نامعلوم.
سیزدهم: نوّاب سیاوش میرزا
چهاردهم: نوّاب امان الله میرزا، كه برادر صلبی و بطنی نوّاب نصر الله میرزاست.

فقره دهم در ذكر اولاد امجاد نوّاب امام ویردی میرزای ایلخانی سركشیكچی‌باشی «1» دیوان اعلی است‌

در میان ملك‌زادگان بزرگ، زیاده از همه كم اولاد است و موازی یازده نفر اناث و ذكور از صلب او در عرصه ایجاد. [594] سه نفر ذكور و هشت نفر اناث دارد و اسامی سه نفر ذكور از قرار مذكور:
اوّل: نوّاب امام قلی میرزا؛ از بطن یكی از مخدّرات دودمان شاهرخ شاهی و در مراتب فطانت و متانت با كمال آگاهی. نهایت تقدّس و پاكدامانی را دارد و من المهد الی العهد، اوقات شریف را در دار الخلافه به فراغت می‌گذارد. با پاكرویانش نظری پاك و این معنی او را دلیل بر وفور ادراك.
دوم: نوّاب محمد حسن خان؛ از بطن صبیّه محترمه حاجی مصطفی قلی خان عمّ صاحبقران زمان است و جوانی با كمال حسن وفا و پیمان.
______________________________
(1). به تفنگچیان نگهبان در برابر قصر، كشیكچی (از لغت مغولی كشیك به معنی پاسدار) گفته می‌شده و سركشیكچی‌باشی، رئیس آنان بوده است (ر. ك: سازمان اداری حكومت صفوی، ص 57).
ص: 1101
سوم: نوّاب علی محمد میرزا است، كه از بطن دهقان‌زاده [ای] بینوا «1» [است].

فقره یازدهم در ذكر اولاد امجاد نوّاب شیخ الملوك شیخ علی میرزا

عدد آن‌ها اناثا و ذكورا چهل و شش نفر، موازی بیست و پنج نفر از ایشان ذكور و بیست و یك نفر اناث است. اسامی بیست و پنج نفر ذكور از قراری است كه مذكور می‌گردد:
اوّل: نوّاب نظر علی میرزای؛ از بطن برگزیده مخدّره [ای] از سرداق عصمت نادر سلطان افشار، و به سبب اصالت از طرف اب و امّ، با كمال رأفت و طمأنینه و وقار است.
در نظم اشعار فارسی طبعش قادر است و در فنون سپاهی‌گری از اسب تازی و جولان‌بازی و تیراندازی، مهارتش بر همگنان ظاهر. با دوستان زیاده الیف است و در مقام صحبت حرف، حریفان را حریف. در ایّام خاقان مغفور- نوّر اللّه مضجعه- از جانب پدر عالی‌مقدار در ولایت تویسركان عراق حكمروا بود و از ظهور محاسن رفتار، جذب قلب عجیبی از اعالی و ادانی می‌نمود. اكنون در دار الخلافه طهران مقیم است و به سبب پاكی فطرت، در شاهراه اطاعت معبود بی‌ظنّت مستقیم.
دوّم: نوّاب احمد میرزا؛ از بطن همشیره محمد حاتم خان تركمان ساكن قریه مانیزان «2» ملایر است و در مراحل سپاهی‌گری، از قبیل تفنگ‌اندازی و غیره ماهر. جوانی خوش‌رفتار و متواضع و از فرط نجابت، گویی مراتب شرم و حیا را واضع است.
سوم: نوّاب الب ارسلان میرزا الملقب به سالار؛ والده‌اش از ارامنه گرجستان و خود جوانی زیبا و نمایان است. در فن مشق سوار، ثانی اثنین پدر بزرگوار است و در رأفت و مهربانی، تالی برادر عالی‌مقدار.
______________________________
(1). تذكره خاوری: «از بطن مستوره‌ای از دهاقین زادگان بینوا».
(2). در كنار رود قره‌چای در جنوب خاوری ملایر قرار دارد (ر. ك: فرهنگ جغرافیای ایران، ج 5).
ص: 1102
چهارم: نوّاب قزل ارسلان میرزا برادر صلبی و بطنی نوّاب سالار و در طراوت رخسار، رشك‌فرمای نوبهار است. در نظم اشعار فارسی طبعی قادر دارد و در دار الخلافه طهران اوقات را به تحصیل كمالات می‌گذارد. پای ملاحت و نیكویی را بر پایه چرخ برین گذاشته و مشتاقان روی خویش را از شرف پای‌بوس محروم داشته است.
ظهیر فاریابی:
نه كرسی فلك نهد اندیشه زیر پای‌تا بوسه بر ركاب قزل ارسلان دهد پنجم: نوّاب سلطان سنجر میرزا؛ او نیز از بطن مرضیّه والده [595] نوّاب سالار است و در حسن رفتار، با صغار و كبار بغایت ستوده اطوار.
ششم: نوّاب محمد رحیم میرزا است؛ از بطن والده ماجده نوّاب احمد میرزا و چون برادر ارجمند خویش، پر شرم و حیا. در فن شاعری و نظم اشعار دری، سلیقه خوشی دارد و خود را در جرگ سخن‌سنجان می‌شمارد.
هفتم: نوّاب سلطان یوسف میرزا؛ از بطن همشیره مكرّمه محمد هادی تركمان ساكن قریه آورزمان «1» ملایر است و در حسن صورت، انوار جمال یوسفی از چهره‌اش ظاهر. در فنون سواری با وقوف است و در فن سپاهی‌گری، كارفرمای رماح و سیوف «2».
نوّاب شاهزاده آزاده علی رضا میرزا را با وی الفت و محبتی قرینه عشق به هم رسید و چون اولادش منحصر به یك دختر بود، امیرزاده مذكور را به دامادی برگزید. آن دختر را به عقد دایمی این پسر درآورد و متملّكات و مایعرف خود را به داماد نیكونهاد، هبه كرد؛ مشروط به این‌كه خود به قدر مأكول و ملبوسی قناعت نماید و پس از این به راحت و استراحت گراید. غافل از این‌كه داماد و دختر باهم ساختند و بالاخره به زجرهای انیف به اخراج نوّاب شاهزاده از ملك و مال پرداختند. اكنون داماد و عروس در خانه به كام دل
______________________________
(1). در غرب ملایر بین این شهرستان و نهاوند واقع شده است و از دهستان‌های پنجگانه این شهرستان به شمار می‌آید.
(2). نیزه‌ها و شمشیرها.
ص: 1103
ساكن و شاهزاده بینوا در اطراف اماكن و مساكن است. «1»
هشتم: نوّاب اسحق میرزا؛ از بطن والده نوّاب امیرزاده مذكور است و در حسن صورت و پاكی دامان معروف و مشهور.
نهم: نوّاب طغرل تكین میرزا؛ از بطن والده نوّاب الب ارسلان میرزای سالار چارمین ولد است و بهین اولاد ذكور شاهزاده آسمان‌مسند.
دهم: نوّاب فضل الله میرزا؛ زاده از بطن مخدّره تركمانیه است و در رفتار با اهل روزگار بی‌قاعده و رویّه.
یازدهم: نوّاب محمد زمانی میرزا؛ در بطن واحد است و در حسن اخلاق منفرد.
دوازدهم: نوّاب شاه مراد میرزا
سیزدهم: نوّاب محمد كریم میرزا؛ از بطن والده مكرّمه نوّاب احمد میرزاست.
چهاردهم: نوّاب امام قلی میرزا
پانزدهم: نوّاب محمد هادی میرزا؛ ایضا از بطن والده نوّاب احمد میرزاست.
شانزدهم: نوّاب محمد طاهر میرزا؛ از بطن مطهّره مزبوره پنجمین ولد است و در ولایت ملایرش ایوان و مسند.
هفدهم: نوّاب سلطان یعقوب میرزا؛ از بطن والده ماجده نوّاب سلطان یوسف میرزاست و در طراوت و بها، چون برادر ارجمند خویش یكتا.
هجدهم: نوّاب ولی محمد میرزا؛ از بطن مطهّره صبیّه مرحوم میرزا محمد دولّوی قاجار بیگلربیگی سابق دار الخلافه طهران و خاله‌زاده شاهنشاه زرّین‌لواست.
______________________________
(1). در تذكره خاوری پایان ماجرای سلطان یوسف میرزا نیامده است.
ص: 1104
نوزدهم: نوّاب جلال الدین میرزا؛ از بطن همشیره محمد هادی خان تركمان ساكن قریه آورزمان ملایر، چهارمین ولد است و به سبب زیبایی رخسار و حسن رفتار در نزد پدر نامدار، بسیار [596] معتبر و معتمد.
بیستم: نوّاب علی قلی میرزا
بیست و یكم: نوّاب عبد اللطیف میرزا؛ زاده از بطن لطیفه صبیّه لطیف خان ملایری است و بسی آراسته از حسن ظاهری.
بیست و دویم: نوّاب عبد الرشید میرزا؛ برادر صلبی و بطنی عبد اللطیف میرزاست.
بیست و سیم: نوّاب محمد صفی میرزا
بیست و چهارم: نوّاب اسكندر میرزا