گفتار یكم در جستوجوی پاسخی خردپذیر
اشاره
نظری به گسیختگی تاریخ ادبی ایران* دورههای تاریخی ادبیّات ایران* ادبیّات ساسانی* دوران انتقال* دورههای تاریخی ادبیّات عربی* پرسشهای تازه درباره زبان و فرهنگ عربی* سیر ادب و فرهنگ ایرانی در دوران اسلامی* مطالعاتی دراینباره در دانشگاه امریكائی بیروت* زبان فارسی و مطالعات مشترك فارسی- عربی* زبان فارسی در مجموعه تمدّن و فرهنگ ایرانی* ادامه مطالعات در دانشگاه تهران* درس عربی در قلمرو مطالعات مشترك فارسی- عربی* در كرسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه لبنان* درباره كتاب «الادب الفارسی فی اهمّ ادواره و اشهر اعلامه»* فصلنامه الدّراسات الادبیّة* سخنی درباره كتاب الرّوافد الفارسیّة فی الأدب العربی* مترجمان آثار فارسی به عربی در قرنهای نخستین اسلامی* جایگاه زبان و ادب فارسی در تحقیقات عربی.
ص: 38
نظری به گسیختگی تاریخ ادبی ایران
بریدگی كه در تاریخ ادبی ایران نسبت به تاریخ سیاسی این سرزمین به چشم میخورد از خیلی پیش، یعنی از همان ایّامی كه در مدرسه با دو درس از دروس آن، یكی تاریخ ایران و دیگری تاریخ ادبیّات ایران آشنا شدم، نخستین چیزی بود كه به صورت سؤالی در ذهن من گذشت: چرا تاریخ ادبیّات ایران از بعد از اسلام و با آغاز تدوین شعر فارسی در قرنهای سوّم و چهارم هجری شروع میشود، ولی تاریخ ایران از زمانهای خیلی كهن، كهنتر از اسلام و حتّی پیش از تاریخ مسیح و قبل از تاریخ اسكندر؟
این سؤال كه در آغاز در ذهن من به كلّی مبهم و نامشخّص بود به همان نسبت كه با موضوع این دو درس آشنائی بیشتری مییافتم روشنتر و مشخّصتر میشد، تا جائی كه رفتهرفته مهمترین موضوعی گردید كه فكر مرا به خود مشغول داشت، و در تمام دورانی هم كه با كتاب و مطالعه سروكار داشتهام پیوسته در سرلوحه پرسشهائی قرار داشته كه در صدد یافتن پاسخی برای آنها بودهام.
ابتدا گمان نمیكردم كه یافتن پاسخ این سؤال دشوار باشد. امیدوار بودم كه با پرسوجوی بیشتر و دستیافتن به منابع مفصّلتر و گویاتر مطلوب خود را بیابم، ولی با مرور زمان معلوم شد كه چنین نیست. از پرسوجو نتیجهای قانعكننده به دست نیامد و در كتابهای مفصّل و گویاتر هم به پاسخی روشن و خردپذیر دست نیافتم.
مفصّلترین كتابی كه در تاریخ ادبی ایران و نظم و نثر فارسی با روش نو- غیر از روشی كه پیش از آن در تذكرهها معمول بود- نوشته شده بود كتاب تاریخ ادبی ایران تألیف استاد فقید ادوارد براون بود. وی نخستین كسی بود از محقّقان كه ادبیّات ایران را از آغاز تا عصر اخیر آن با روش علمی و انتقادی امروز مورد بررسی قرار داده و با این كار خود راه تازهای برای شناخت ادب و فرهنگ این مرزوبوم گشوده بود.
از حق نباید گذشت كه آن استاد در مقدّمه كتاب خود كوشش بسیار بهكار برده بود تا درباره تاریخ و فرهنگ پیش از اسلام ایران نیز اطّلاعاتی در اختیار خوانندگان كتاب خود بگذارد و بخوبی هم توفیق یافته بود كه در این زمینه، هم
ص: 39
خلاصهای از تحقیقات محقّقان دیگر را تا روزگار خود، و هم دستآورد پژوهشهای خویش را، با روشی دلپسند مدوّن سازد، و اطّلاعات پراكنده و نامنظّم را به صورتی پیوسته و منظّم عرضه بدارد، و مسائلی را در تاریخ ادبیّات ایران مطرح كند كه پیش از او بدانصورت مطرح نبوده است، ولی با همه اینها باز مطالب آن كتاب در آنچه میبایستی برای یافتن پاسخی به آنچه من در پی آن بودم سودمند افتد نارسا مینمود، و این نارسائی نه بهسبب قصور آن استاد در تحقیق و تنظیم معلومات موجود، بلكه بدینسبب بود كه هنوز در بسیاری از زمینههای تاریخی و علمی دورانی كه میبایستی پاسخ این سؤال را در آنها یافت، پژوهشهای كافی صورت نگرفته و خطوط اصلی تاریخ و فرهنگ آن ترسیم نشده بود.
دورههای تاریخی ادبیّات ایران
در كتاب ادوارد براون تاریخ ادبی ایران به سه دوره مشخّص تقسیم شده است: نخست دوره هخامنشی از 550 پیش از میلاد مسیح تا 330 پیش از میلاد، دوّم دوره ساسانی از 226 میلادی تا 652 میلادی، و سوّم دوره اسلامی از تقریبا 900 میلادی تا به امروز «1». چنانكه از این تقسیم برمیآید رشته پیوسته تاریخ ادبی ایران را، در تاریخ طولانی آن دو دوره فترت بهصورت دو شكاف بزرگ از هم میگسلد، نخست یك دوره پانصد و پنجاه ساله میان حمله اسكندر و آغاز دوره ساسانی، و دوّم یك دوره تقریبی دویست و پنجاه ساله میان پایان دوره ساسانی و آغاز تدوین شعر فارسی اسلامی.
گسستگی تاریخ ادبی و فرهنگی ایران در دوران بین هخامنشیان و ساسانیان، در آنچه مربوط به كسب آگاهی صحیح درباره آن باشد، پذیرفتنی بود، زیرا هم دولت اشكانی كه میبایستی وارث تمدّن و فرهنگ هخامنشی باشد منقرض شده و هم دولت ساسانی كه پس از آن روی كار آمده و وارث تمدّن و فرهنگ دوران اشكانی و هخامنشی بوده از میان رفته است. ولی گسستگی این تاریخ پس
______________________________
(1)- ادوارد براون، تاریخ ادبی ایران، جلد اوّل، ترجمه فارسی: علی پاشا صالح، ص 12- 14.
ص: 40
از دوره ساسانی مورد تأمّل بود، زیرا دوران اسلامی كه وارث فرهنگ و تمدّن ساسانی بوده خود منقرض نشده و همچنان ادامه دارد. و اگر در بریدگی نخست یعنی بین دوران هخامنشی تا ساسانی امید زیادی به یافتن آگاهیهای قابل اعتماد نیست، و میتوان آن را دوره انقطاع نامید ولی در بریدگی بین دو دوره ساسانی و ادبیّات اسلامی ایران این امید هست كه بتوان با جستوجو و پژوهش در تاریخ و فرهنگ و تمدّن اسلامی رشتههای پیوند این دو دوره را بازیافت و این بریدگی را از میان برداشت.
دوران انتقال
با این مقدّمات میان دو دوره ساسانی و اسلامی در آنچه به زبان و فرهنگ ایران بازمیگردید دورانی به نام دوران انقطاع، بدانگونه كه میان دو دوره هخامنشی و ساسانی وجود میداشت، باقی نمیماند. و آنچه باقی میماند دورانی بود كه در آن فرهنگ ایران در گذار از عصر ساسانی به عصر اسلامی تحوّلی متناسب با جامعه اسلامی ایران یافته، هم به زیّ عربی درآمده و در فرهنگ و ادب عربی اثر گذارده، و هم در زیّ فارسی خود در درون جامعه ایرانی به سیر تاریخی خود ادامه داده تا بار دیگر در زمانی مناسب در جهان علم و ادب به شكل فارسی اسلامی رخ نماید. و هم در مظهر تدبیر و سیاست كه از قرنها پیش از اسلام در اداره دولتهای ایران بهكار میرفته در این دوران در راه بردن حكومت خلفا بهكار رفته «2» با این تفاوت كه در این دوران آنچه شده و اتّفاق افتاده آنچنان دچار دگرگونی و ابهام گردیده كه رفع آنها بهآسانی و بدون تحقیق و تتّبع ژرف میسّر نیست. و همین امر هم باعث بوده كه از این دوران ناشناخته به
______________________________
(1)- این اجمال را در مقالهای از نویسنده این كتاب كه به مناسبت تشكیل كنگره ایرانشناسان در تهران با عنوان «از منابع تحقیق درباره ادبیّات ساسانی» در مجلّه الدّارسات الادبیّه، نشریه كرسی زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه لبنان منتشر گردید (سال 8، شمارههای 3 و 4) و همچنین در نشریه ایرانشناسی، تهران، بهمنماه 1346، ص 24 به بعد خواهید یافت.
(2)- مقدمه ابن خلدون، ص 174 چاپ سوّم، 1900 میلادی، درباره انتقال تمدّن از دولتهای گذشته به جانشینانشان: «... و بدینگونه تمدّن از دولتهای گذشته به جانشینانشان منتقل میگردد، چنانكه تمدّن ایرانیان به اعراب بنی امیّه و بنی عباس منتقل گردید، و تمدّن بنی امیّه در اندلس به پادشاهان مغرب چه موحّدین و چه پادشاهانی كه در این عهد حكومت میكنند، و تمدّن بنی عبّاس به دیلمیان و سپس به تركها و سلجوقیان و از آنها به تركهای ممالیك در مصر و سپس به مغولها در عراقین منتقل شد.
ص: 42
دوران انقطاع تعبیر شود. بنابراین اگر بتوان پردههای ابهامی را كه از این دگرگونیها و عوامل دیگر بهوجود آمده به كناری زد، میتوان امیدوار بود كه آن انقطاع هم به پیوستگی بدل گردد و بههمیندلیل است كه در این كتاب این دوران به جای دوران انقطاع دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی نامیده شده است.
و از آنجا كه در این دوران فرهنگ و تمدّن ایران نه در قلمرو زبان فارسی محصور مانده و نه در محدوده سرزمین ایران، بلكه در زبان عربی و فرهنگ در حال گسترش آن، و همچنین در تمام قلمرو اسلام هم كموبیش جلوههائی داشته، از اینرو چنین مینمود كه با بحث و بررسی صحیح در این دوران تقریبا ناشناخته، و با واپس زدن پردههای ابهامی كه بر آن سایه افكنده، شاید بتوان، هم راهی را كه زبان فارسی از عصر ساسانی تا تدوین شعر فارسی اسلامی در درون جامعه ایرانی پیموده است تا حدّی روشن ساخت، و هم سیر تاریخی فرهنگ و تمدّن ایرانی را در آمیزش با فرهنگ و تمدّن عربی اسلامی مشخّص نمود. و هم اثری را كه فرهنگ ایران و علمای مسلمان ایرانی در پایهگذاری و غنای فرهنگ اسلامی در قرنهای نخستین داشتهاند شناخت و شناساند. و چون بهدست آوردن هرگونه آگاهی از این دوران میبایستی گذشته از آثار ایرانی از خلال آثار عربی اسلامی، بهویژه آثار مكتوبی كه در قرنهای نخستین اسلامی به این زبان از راه ترجمه یا تألیف بهوجود آمده است، نیز صورت گیرد. از اینرو سروكار من هم در این بحث و جستوجو مانند هر كس دیگری كه بخواهد در این زمینه بحث و جستوجوئی كند، با همین آثار اسلامی و ادب عربی، كه از منابع اصلی و مآخذ مهم و معتبر تاریخ و ادب و فرهنگ این دوران، چه ایرانی و چه عربی بهشمار میروند، افتاد.
دورههای تاریخی ادبیّات عربی
ادبیّات زبان عربی را از آغاز تا به امروز برحسب مراحلی كه پیموده و دورههائی كه به خود دیده به چند دوره تقسیم كردهاند: نخست دوره جاهلی كه دوره پیش از اسلام آن است. دوّم دوره صدر اسلام كه از لحاظ ویژگیهای ادبی دوره اموی را هم دربر میگیرد. سوّم دوره
ص: 43
عبّاسی كه آن خود به چند دوره تقسیم میشود. چهارم دوره عثمانی و پنجم دوره معاصر. و آنچه در اینجا مورد سخن است دوره عبّاسی است.
در این دوره در زبان و ادب عربی، هم از لحاظ صورت و هم از لحاظ معنی، تحوّلی گسترده و فراگیر روی داده كه سیمای آن را دگرگون ساخته است. در این دوره تألیف و ترجمه به زبان عربی سروصورتی گرفته، و علاوه بر علوم شرعی و معارف وابسته به آن كه از قرآن سرچشمه میگرفته در سایر علوم و معارف عصر نیز از تاریخ و جغرافیا و ادب و اخلاق و علوم لغت گرفته، تا طب و نجوم و ریاضیات و فلسفه و سایر فنونی كه تا آن زمان تألیف كتاب در آنها در زبان عربی بیسابقه بوده، بتدریج كتابهائی بهوجود آمده، و طولی نكشیده كه زبان عربی كه پیش از اسلام از لحاظ كلمات و اصطلاحات فنّی و محتوای علمی و ادبی كممایه و ناتوان مینموده پیشرفتی عظیم كرده، و رفتهرفته بخش بزرگی از علوم و معارف شناخته شده آن زمان را دربر گرفته و زبان علم و فرهنگ و تمدّن عصر خود گردیده است.
پرسشهای تازه درباره زبان و فرهنگ عربی
با آشنایی با زبان و ادب عربی و شناخت دورههای مختلف آن و ویژگیهای هر دوره، بتدریج پرسشهای دیگری هم به ذهن میآمد كه میبایستی برای آنها هم پاسخهائی یافت. مثلا چرا این دگرگونی عظیم در زبان و فرهنگ عربی با آنكه بیتردید از پیآمدهای ظهور اسلام و گسترش آن و آشنائی اعراب با فرهنگهای دیگر بوده، ولی نه در مهد اسلام و مركز جزیرة العرب یعنی مكّه و مدینه، و نه در پایتخت خلافت عربی اموی یعنی در شام، بلكه در جائی صورت پذیرفته كه خارج از سرزمین عرب بوده؛ یعنی در سرزمین عراق كه هرچند در این زمان دیگر مركز كشوری به نام ایرانشهر و پایتخت دولتی به نام ایران نبوده ولی هنوز آثار آن دوران در آن از میان نرفته و هنوز یكی از مراكز مهمّ فرهنگ و تمدّن ایران بشمار میرفته، و هنوز در دیوانهای مالیاتی و كتابهای جغرافیائی به رسم
ص: 44
سابق آن را دل ایرانشهر میخواندهاند «1»، و كسانی هم كه در حیات علمی آنجا بیشترین اثر را داشتند همان ایرانیانی بودند كه اكنون خود یكی از اعضای مهمّ جامعه اسلامی بشمار میرفتند و در راهبری سیاسی و فرهنگی دولت اسلام سهمی بسزا داشتند.
یا چرا باای كه جلوهگاه نهضت علمی و فرهنگی عصر عبّاسی زبان عربی بود، ولی خود عربها سهم زیادی در آن نداشتند و چهرههای شاخص آن در همه رشتههای علمی و ادبی و هنری دبیران و محقّقان و علمای ایرانی بودند. و پرسشهای دیگر از این قبیل كه اینجا مجال ذكر همه آنها نیست.
این دو دسته سؤال، یعنی آنچه درباره دورانی از ادبیّات ایران كه آن را دوران انقطاع خواندهاند مطرح میبود، و با آنچه درباره نهضت علمی و ادبی زبان عربی در این دوران مطرح میگردید، در آغاز جدا و مستقل از یكدیگر به نظر میرسیدند. ولی بتدریج و با پیشرفت بحث و جستوجو در این زمینهها، و سنجش و مقایسه آن دورهها با یكدیگر این مطلب هم تا حدّی روشن میگردید كه این دو دسته سؤال نهتنها جدا از یكدیگر نیستند، بلكه آنچنان بههم پیوستهاند كه برای تحقیق در آنها ناچار باید هر دو را در یك زمینه تحقیقی قرار داد و پاسخ همه را در این دوران ناشناخته یعنی دوران انتقال جستوجو كرد.
زیرا در آنچه به تحوّل زبان و ادبیّات عربی در دوران عبّاسی و گسترش و شكوفائی آن بازمیگشت این امر هم روشن بود كه آن تحوّل یك دگرگونی درونی ناشی از سیر طبیعی زبان عربی نبوده، بلكه از برخورد آن زبان با فرهنگهای دیگر و اقتباس از آن فرهنگها كه خود مراحلی از پیشرفت را پیموده بودهاند نتیجه شده. و چون این اقتباس هم بهویژه در زمینههای ادبی و نظام دیوانی و آیین كشورداری عموما از فرهنگ ایران و در سرزمین ایران صورت
______________________________
(1)- نك: ابن خردادبه، المسالك و الممالك، ص 5؛ قدامة بن جعفر: نبذ من كتاب الخراج؛ المسالك و الممالك، ص 234؛ ابن رسته: الاعلاق النفیسه، ص 104- 105؛ مسعودی: التنبیه و الاشراف، ص 36؛ یاقوت: معجم البلدان، 1/ 417.
ص: 45
گرفته و واسطه آن هم غالبا خود ایرانیان بودهاند، بنابراین طبیعی بوده است كه تا وقتی خلافت اسلامی از دست حاكمان اموی كه سخت درگیر تعصّبهای قومی و جاهلی بودهاند خارج نشده، و مركز خلافت از شام به سرزمین ایران انتقال نیافته، و تا حدّی شكل اسلامی به خود نگرفته، و اداره امور خلافت به دست كسانی از ایرانیان نیفتاده كه هم اسلام را با دیدی بازتر و جهانیتر مینگریستهاند و هم با فرهنگ و تمدّن گذشته این سرزمین آشنائی بیشتری داشتهاند، و به قدر و قیمت آن فرهنگ برای راه بردن دولت و جامعه جدید واقف بودهاند، این تحوّل جامه عمل نپوشیده است.
و چون این پدیده تاریخی در پرتو مقایسه و سنجش دورههای تاریخی ادبیّات فارسی و عربی بررسی میشد، این نتیجه بهدست میآمد كه دوران انقطاع در ادبیّات فارسی كموبیش مقارن است با دوران پیشرفت و شكوفائی در ادبیّات عربی. و چون این سنجش در زمینه كلّی تاریخ و فرهنگ اسلامی آن دوران كه ایرانیها و عربها همه در آن شریك بودهاند قرار میگرفت این دو دوره متفاوت در ادبیّات فارسی و عربی منطبق با دورانی از تاریخ فرهنگ و تمدّن اسلامی میشد كه در آن در اثر گرایش اسلامی ایرانیان، دانشمندان و اهل فكر و قلم این سرزمین با تمام وجود به دین نویافته اسلام و زبان عربی آن روی آورده و رفتهرفته توش و توان و هوش و خرد خود را از آیین كهن خویش برگرفته و در خدمت این آیین نو گذاردهاند.
و گرچه این امر را در ظواهر تاریخهای این دوران كه همه رویدادهای تاریخی را در شكل عربی آن مینمایانند نمیتوان به وضوح یافت، ولی این را میتوان به وضوح دریافت كه در همه رشتههای علوم و معارف عصر كه در این دوران به زبان عربی ترجمه یا در آن كتابهائی تألیف شده از علوم لغوی و ادبی گرفته تا معارف شرعی و اسلامی و دیگر دانشها، همچون ریاضی و نجوم و موسیقی و فنون دبیری و نویسندگی و حتّی شعر و شاعری- در زمینههای تجدّد و نوآوری آن- غالبا دانشمندانی در صف اوّل بنیادگذاران و مبتدعان و مبتكران این علوم و فنون قرار گرفتهاند كه در اصطلاح اعراب آنها را موالی خواندهاند،
ص: 46
یعنی مسلمانان غیرعرب، و اگر پژوهندهای وقت و حوصله آن را بیابد كه در اصل و نسب این موالی دانشمند غور و بررسی كند آنها را به استثنای معدودی، ایرانی و ایرانیتبار خواهد یافت با مفهومی كه كلیه ایران در آن زمان داشته با قلمرو گسترده جغرافیائی و فرهنگی آن.
سیر ادب و فرهنگ ایرانی در دوران اسلامی
با ادامه این بحث این موضوع هم كمكم آشكار میشد كه ادب و فرهنگ ایران از آغاز گسترش اسلام در این سرزمین در دو شاخه جداگانه ولی نزدیك به هم به سیر تاریخی خود ادامه داده است:
یكی در شاخه زبان فارسی كه همچنان در قلمرو فرهنگی خود و در میان مردم فارسیزبان استمرار داشته، هرچند در قرنهای نخستین اسلامی ظهوری در صفحات تاریخ نیافته، و آثار استمرار آن را باید از خلال پدیدههای تاریخی دیگر بهدست آورد. و دیگر در شاخه زبان عربی كه هم آثار تمدّن و فرهنگ پیش از اسلام ایران را دربر گرفته، و هم مهمترین جلوهگاه اندیشه و هنر دانشمندان ایرانی در جهان اسلام بوده. بنابراین بررسی در تاریخ و فرهنگ ایران در این دوران انتقال در صورتی جامع و فراگیر میتوانست بود كه هر دو شاخه عربی و فارسی آن را دربر گیرد و هر یك را در جلوههای خاصّ خودش باز نماید.
مطالعاتی دراینباره در دانشگاه آمریكائی بیروت
عزیمت من به دانشگاه امریكایی بیروت برای تدریس زبان و ادبیّات فارسی در آن دانشگاه و ادامه مطالعات در زبان و ادب عربی، كه پیش از آن هم در دانشگاه تهران بدان پرداخته بودم، فرصت مناسب دیگری برای ادامه مطالعات مشترك فارسی- عربی در اختیار من گذارد. این مرحله تازهای بود در آن مطالعات كه در پیشرفت جستوجوهای خود من و یافتن راههای تازهای برای پیگیری آنها
ص: 47
اثری فراوان داشت.
در آن روزگار مطالعات تطبیقی را بین فارسی و عربی در ادبیّات هیچیك از این دو زبان نام و عنوانی نبود. ولی در تحقیقات برخی از استادان معاصر عرب درباره ادبیّات قدیم عربی اجمالا مطالبی درباره اثر زبان و فرهنگ فارسی بر آن به چشم میخورد كه اگر بنا میبود در آنها تحقیق بیشتری بهعمل آید و از اجمال به تفصیل گراید، ناچار از محدوده زبان عربی فراتر میرفت و ناچار میبایستی آن مطالب را در زمینه مسائل مشترك عربی- فارسی یا ادبیّات تطبیقی این دو زبان مورد مطالعه قرار دهند. ولی چون چنین بنائی نبود، همه مطالب در همان محدوده زبان عربی باقی میماند، و بههمینسبب هم مباحث مربوط به ادبیّات قدیم عربی و علل و عوامل تحوّل آن خالی از ابهام نمینمود. و علّت آن هم این بود كه در ادبیّات قدیم عربی یادگارهای بسیار از دورههائی میشد یافت كه در آن دورهها این دو زبان و فرهنگ در سیر و سلوك علمی همعنان بودهاند.
یادگارهائی كه محقّقان زبان و ادبیّات عربی در تحقیقات لغوی و ادبی خود به آنها برمیخوردند و ناچار میبایستی برای آنها توجیهی بیابند، مانند آنچه درباره معرّبات از فارسی با آن روبرو میشدند، یا آنچه درباره نثر فنّی و دیوانی عربی و اثرپذیری آن از نثر دیوانی فارسی در مآخذ قدیم عربی مییافتند. و برای اینكه نتیجه تحقیقاتشان در این زمینهها روشنتر شود، ناچار میبایستی علل اینها را در مطالعات مشترك فارسی- عربی بهدست میآوردند كه چنین مطالعاتی در كار نبود.
در توضیح این اجمال باید به این نكته توجّه داشت كه زبان عربی در زمینههای مختلف علمی و ادبی و هنری و اجتماعی در تاریخ قدیم خود از زبانهای دیگر واژههای بسیار به عاریت گرفته، ولی هیچیك از آن زبانها در این مهم چه از لحاظ كثرت و چه تنوّع واژههائی كه به عربی داده است به پای زبان فارسی نمیرسد، و این امر آنچنان از قدیم معروف و مشهود بوده كه گذشته از كتابهای لغت عربی كه به فراوانی از معرّبات فارسی در آنها یاد شده كتابها و رسالههای خاصّی هم در اینگونه معرّبات تألیف شده و در این زمینه مآخذ معتبری بهوجود آمده كه هر كس بخواهد در زبان عربی از حدّ یك دانشجوی
ص: 48
مبتدی تجاوز كند ناچار باید از آنها اگرچه به اجمال هم باشد مطّلع گردد. و چون بخواهد در آن به تحقیق بپردازد و از علّتهائی كه باعث راه یافتن آن واژهها به زبان عربی شده و عواملی كه آن را ایجاب كرده، و همچنین از تحوّل لفظی و معنوی آن واژهها در انتقال از فارسی به عربی در دورههای مختلف تاریخی آگاه گردد، ناچار باید اینها را در زمینه مطالعات مشترك فارسی- عربی مورد تحقیق قرار دهد، زیرا اگر به زبان عربی محدود ماند به نتایجی محدود خواهد رسید.
*** و بههمینگونه است مسأله تحوّل نثر عربی در دوران اسلامی و ظهور نثر فنّی دیوانی بهوسیله نویسندگان فارسیزبان عربینویس همچون عبد الحمید دبیر مروان آخرین خلیفه اموی و ابن مقفّع نویسنده و مترجم نوشتههای فارسی همروزگار او، و دیگر دبیران ایرانیتبار عربینویس در قرنهای نخستین اسلامی.
این تحوّل و ریشههای فارسی آن مدّتی استادان سرشناس معاصر ادب عربی را، در دورانی كه نقد و بررسی در ادبیّات قدیم عربی براساس معیارهای علمی جدید باب میشد، به خود مشغول داشت و در این زمینه به بحث و بررسیهائی هم واداشت «1».
این بحث و بررسیها یكی به سبب بلاغت چشمگیری بود كه در آثار این نویسندگان ایرانیتبار مییافتند، كه آثارشان از قدیم تاكنون سرمشق نویسندگان عربی بوده، و همه ناقدان و مورّخان ادب هم آنها را از بلغای طراز اوّل عرب شمردهاند و نوشتههاشان را به بلاغت و براعت ستودهاند، و دیگر به سبب مطالبی بود كه از برخی از همان مورّخان و ناقدان قدیم در مآخذ ادبی نقل شده دائر بر اینكه بلاغت این نویسندگان فارسیدان عربینویس و آنچه سرمشق نویسندگان عربی گردید از شیوههای نگارش دیوانی در زبان فارسی و قواعد بلاغت در آن
______________________________
(1)- نمونههای این نقد و بررسیها را میتوان در شرححال این دو نویسنده یا در تعریف نثر فنّی عربی در كتابهائی همچون «رسائل البلغا» تألیف محمّد كرد علی از علمای سوریه، و «تطوّر الاسالیب النشریّه»، تألیف انیس المقدسی از استادان لبنانی، و «من حدیث الشعر و النثر»، تألیف دكتر طه حسین، و «النثر الفنی فی القران الرّابع»، تألیف دكتر زكی مبارك از استادان مصری، یافت.
ص: 49
زبان گرفته شده است «1». ولی از آنجا كه این نقد و بررسیها تنها در محدوده زبان عربی صورت میگرفت لاجرم همواره ناقص و نارسا مینمود.
همانند اینگونه مسائل در ادبیّات عربی كم نیست، مسائلی كه كموبیش با زبان و ادب فارسی ارتباط مییابد. و نمیتوان انتظار داشت كه بررسی آنها تنها در محدوده زبان عربی به نتیجه مطلوب برسد. در زبان فارسی هم اینگونه مسائل كه تنها در محدوده زبان فارسی قابل بررسی نیست فراوان است.
زبان فارسی و مطالعات مشترك عربی- فارسی
برای اینكه بتوان تا حدّی به اهمّیت اینگونه مطالعات مشترك در بررسی مسائل هریك از این دو زبان پی برد شاید بیمورد نباشد كه همین موضوع یعنی وضع زبان فارسی را در قرنهای نخستین اسلامی در تاریخ ادبیّات عربی و تاریخ زبان فارسی و مسائلی را كه در هریك از آن دو در این زمینه مورد بحث است بهعنوان مثال ذكر كرد.
آنچه دراینمورد در تاریخ ادبیّات عربی مطرح است، مانند معرّبات از فارسی، و اثر بلاغت فارسی در عربی بیشتر مربوط به دورههای پیش از اسلام و صدر اسلام تا اوایل قرن دوّم اسلامی میشود، چه غالب واژههای فارسی كه در عربی بهكار رفته، یا از پیش از اسلام است، كه در كتابهای لغت عربی و بهخصوص در المعرّب جوالیقی با عبارت «و قد تكلّمت به العرب قدیما» یعنی عرب از قدیم آن را بهكار برده، مشخّص شده یا در همان قرنهای نخستین اسلامی به عربی راه یافته است. و اثر بلاغت فارسی در عربی هم از زمان ابن مقفّع و عبد الحمید اگر قدیمتر نباشد جدیدتر نیست و از قرن دوّم هجری تجاوز نمیكند.
حال اگر پژوهندهای آنچه را كه دراینباره در ادبیّات عربی مطرح است با آنچه در تاریخ زبان و ادب فارسی مورد بحث است بسنجند تفاوت آنها را بسیار
______________________________
(1) مانند آنچه از كتاب «الصناعتین» تألیف ابو هلال عسكری از مؤلّفان قرن چهارم هجری در این زمینه نقل میشد.
ص: 50
زیاد خواهد یافت. در تاریخ زبان فارسی اینها كه ذكر شد همه به زمانی باز میگردد كه در مباحث زبانشناسی ایرانی هنوز دوران زبان فارسی یعنی زبان توانا و نیرومندی كه اثری همچون شاهنامه را به فرهنگ جهانی ارزانی داشته آغاز نشده، و هنوز در كوی زبانشناسان سخن از فارسی باستان و میانه و جدید و زبانهای پهلوی پارتی و ساسانی، و زبان گفتار و زبان نوشتار و موضوعهائی ازاین قبیل است كه خود مطالبی است پرارج و گرانبها و ثمره تحقیقات بسیاری از محقّقان والامقام. ولی تا حدّی جدا از جنبههای كاربردی این زبان و جدا از آنچه در ادبیّات قدیم عربی و در مآخذ قدیم عربی اسلامی درباره زبان فارسی آمده، آنچنان جدا كه نمیتوان انگاشت كه آنچه در اینجا میگذرد با آنچه مثلا در مبحث نثر فنّی عربی یا در مبحث تعریب مطرح است هردو درباره یك زبان و یك فرهنگ و یك دوران است.
در مبحث نثر فنّی عربی و همچنین در مبحث تعریب، زبان فارسی زبانی نموده میشود سرزنده و استوار و توانا با فرهنگی نیرومند كه نویسندگان و مترجمانش زبان عربی را از بلاغت و توانائی زبان خود بهرهها رساندهاند، و آن را در زمینههائی از دانش و معرفت كه در آن سابقه نداشته مانند نثر دیوانی و نظائر آن با هنرمندی بكار گرفته و آن را در این رشتهها غنی و پرمایه ساختهاند.
ولی در مبحث زبانشناسی ایرانی، زبان همین دوره ایران زبان یا زبانهائی تصوّر میشود سرخورده و نااستوار كه یا همچون پهلوی قابلیّت زندگی را از دست داده رو به مرگ و فراموشی است، یا همچون فارسی نوزبانی است نوپا و ناتوان كه هنوز تكامل نیافته و از حدّ زبان گفتار فراتر نرفته، و باید باز هم یكی دو قرن بر آن بگذرد تا زبان علم و ادب گردد. و دراینمیان معلوم نیست آن زبانی كه در همین دوران یعنی در اوان ظهور اسلام و قبل و بعد آن، آن آثار را در زبان عربی برجای گذاشته و در مآخذ عربی اسلامی قدیم از بلاغت آن سخن رفته و آثار بسیار از آن در قرنهای نخستین اسلامی در رشتههای مختلف به عربی ترجمه شده و برخی از آن ترجمهها را امروز هم جزء آثار خوب و زنده زبان عربی میتوان یافت كدام زبان بوده است.
ص: 51
نظیر این مسائل در تاریخ و فرهنگ این دوران كه در آن تمدّن و فرهنگ ایران به اسلام انتقال یافته و با زبان و ادب عربی در هم آمیخته و فرهنگ و ادب نوی بهوجود آورده كم نیست. مسائلی كه در معیارهای كنونی هیچیك از این دو زبان نمیگنجد، و فراتر از محدوده آنها در گرو بحث و بررسیهائی مشترك و جامع و شامل است كه با بهرهگیری از همه وسائلی كه پیشرفت علم و تحقیق در اختیار محقّقان نهاده است پردههای ابهام را كناری زند و ناشناختهها را بشناساند.
و این هم راهی است كه از درون تیرگیهای تاریخ و لغزشگاههای فراوان باید بگذرد و چندان هموار و زودگذر هم نیست.
زبان فارسی در مجموعه تمدّن و فرهنگ ایرانی
از آنچه گذشت این هم روشن شد كه سرگذشت زبان و ادب فارسی را در دوران انتقال نمیتوان جدا از مجموعه تمدّن و فرهنگ ایرانی كه در این دوران به جهان اسلام منتقل شده و به زیّ عربی درآمده است مورد بحث و بررسی قرار داد، بلكه باید آن را از خلال همین مجموعه بررسی كرد. بههمینسبب جستوجوی خود را در این زمینه با جستوجوی آثاری كه از همین مجموعه در مآخذ عربی اسلامی میشد یافت آغاز كردم و نتیجه آن رسالهای شد شامل كلّیّاتی درباره فرهنگ پیش از اسلام ایران و راههای نفوذ آن در زبان و ادب عربی با عنوان مقدّمة لدرس الثّقافة الأیرانیّة و اثرها فی الأدب العربیّ (پیشگفتاری درباره بررسی فرهنگ ایرانی و اثر آن در ادبیّات عربی). و سپس به موضوع دیگری از همین مجموعه پرداختم كه نزدیكتر به موضوع زبان و ادبیّات بود و آن نظام دیوانی دولت ساسانی و چگونگی راه یافتن آن بود به دولت خلفا و اثری كه این امر در زبان و ادبیّات عربی داشته است. و نتیجه جستوجوهایی كه در این زمینه بهعمل آمد و یادداشتهائی كه فراهم گردید رسالهای دیگر شد با عنوان النّظم الأدرایّة السّاسانیّة فی دولة الخلفاء و ما ظهر لها من اثر فی الأدب العربیّ.
سلسلهجنبان این جستوجوها همان بحث و جدلهائی بود كه در همان دوران
ص: 52
بین استادان و محقّقان ادب عربی درباره نثر فنّی عربی جریان داشت. و پیش از این بدان اشاره شد. و ربط این رسالهها با آن بحث و جدلها در این بود كه آنچه در اصطلاح محقّقان معاصر عرب نثر فنّی خوانده میشود همان نثر دیوانیای است كه آن را دبیران دیوان خلافت كه سرشناسان ایشان عموما فارسیزبان عربینویس بودهاند در زبان عربی بوجود آوردهاند. و این هم از طریق نظام دیوانی ایران كه نخستین تشكیلات دولت ساسانی بوده كه پس از سقوط آن دولت به حكم ضرورت در دولت خلفا باقی مانده یا بوجود آمده است به زبان عربی راه یافته.
در اینجا این توضیح باید اضافه شود كه از دیوانهای ساسانی آنها كه به حكم ضرورت در دولت خلفا همچنان باقی ماندند دیوانهای خراج بودند كه با زبان فارسی و دبیران فارسیزبان خود به دولت جدید منتقل شدند، و در دهه هشتاد هجری بود كه حجّاج بن یوسف نخستین بار دیوان عراق را به عربی برگرداند و دیوانهای جاهای دیگر تا مدّتها پس از این نیز همچنان به زبان فارسی بود «1» و دیوانی كه در دولت خلفا دوباره بوجود آمد دیوان رسائل یا دیوان انشاء بود كه آن هم گردهای از دبیرخانه دربار ساسانی بود كه بهوسیله دبیران و وزیران ایرانی ولی با زبان عربی بنیاد یافت و خود آنان متصدّیان و گردانندگان آن بودند.
وزیران و دبیرانی كه در آن هنگام خود از راهبران خلافت اسلامی بشمار میرفتهاند و آنچه از آثار دولت ساسانی را برای اداره بهتر امور خلافت مفید مییافتهاند به آن منتقل میساختهاند و نثر دیوانی و فنّی هم بدینسان و بهوسیله همین دبیران در زبان عربی راه یافت و بالید و شاخه گسترد.
و آنچه در این رسالهها و بهخصوص در رساله اخیر مورد اهتمام بود این بود كه نشان داده شود كه راه تحقیق در نثر فنّی عربی و چندوچون و كیفیّت آغاز و گسترش آن تنها از درون زبان عربی و محدوده محلّی آن نمیگذرد، بلكه
______________________________
(1)- آگاهی بیشتر را در این زمینه در مقالهای از نگارنده در «مقالات و بررسیها» نشریه دانشكده الهیّات و معارف اسلامی، دانشگاه تهران، دفتر سوم و چهارم سال اوّل با عنوان «نقل دیوان عراق از فارسی به عربی، روایتی درباره آن و توضیحی درباره آن روایت» خواهید یافت.
ص: 53
همچنین از همین راهی میگذرد كه از همانجا آغاز شده و آن را هم باید با كمك مطالعات مشترك كه شامل تاریخ زبان فارسی در آن دوران هم بشود پیمود «1».
بهجز این دو رساله یادداشتهای دیگری هم در همین زمینههای مشترك به مناسبتهای مختلف فراهم آمده بود كه برخی از آنها بهصورت مقالاتی تنظیم یافت و در بیروت چاپ و منتشر گردید «2» و برخی دیگر همچنان تنظیم نایافته باقی ماند كه شاید در همین كتاب فرصت چاپ آنها هم بدست آید.
ادامه مطالعات در دانشگاه تهران
كاری را كه در دانشگاه تهران، به حكم سابقه و علاقه شخصی به ادامه مطالعات در زمینههای مشترك فارسی و عربی، عهدهدار شدم تدریس زبان و ادبیّات عربی بود و نخستین مطلبی هم كه در این مرحله میبایستی بدان توّجه میشد و در تنظیم برنامههای دانشگاهی آن درس به حساب میآمد وضع خاصّ زبان و ادبیّات عربی نسبت به تاریخ و فرهنگ ایران میبود. مراد از این وضع خاص پیوستگیهای تاریخی زبان و فرهنگ فارسی با زبان و فرهنگ عربی است، چیزی كه آگاهی از آن علاوه بر آموختن زبان عربی برای دانشجویان و محقّقان تاریخ و ادبیّات ایران در برخی از دورههای تاریخی آن ضروری است.
یكی از مسایلی كه در این مرحله مطرح میشد شناخت وضع زبان عربی در گذشته و حال و فرقی است كه از لحاظ ارتباط آن با زبان و ادب فارسی بین این دو دوره وجود دارد. این فرق در این امر خلاصه میشود كه در زمان حاضر زبان
______________________________
(1)- درباره این دو رساله در مقدّمه چاپ دوم فرهنگ ایرانی، انتشارات دانشگاه تهران، شماره 1609، ص پنج، توضیحی آمده است؛ مراجعه شود.
(2)- ازآنجمله آنچه نسخهای از آنها نزد من موجود است یكی مقالهای است درباره نوروز كه در روزنامه عربی الحدیث چاپ بیروت به تاریخ 21 مارس 1940 انتشار یافت و دیگر مقالهای است درباره «قصّه و داستان در ادبیّات عربی و منابع فارسی آنها» كه در نشریّه ادبی «المكشوف»، شماره 263، 19 اوت 1940 در بیروت به چاپ رسید.
ص: 54
عربی معاصر زبانی است ملّی و قومی متعلّق به مردمی كه به این زبان میگویند و مینویسند و احساس و اندیشه خود را با آن بیان میكنند، و زیستگاه آنان هم رقعه گستردهای از آسیای غربی و افریقای شمالی در كشورهائی است كه به نام كشورهای عربی خوانده میشوند. و در این زمان رابطه آن زبان با زبان فارسی كموبیش همانند رابطه زبان فارسی با زبانهای خارجی است. ولی در دورانی كه در این كتاب مورد گفتوگو است یعنی در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی وضع آنچنین نبوده است.
در آن دوران سرزمین عرب به همه این سرزمینها اطلاق نمیشده و قوم عرب هم همه این مردم را دربر نمیگرفته و زبان عربی هم در حدّ علم و كتابت كه در این مطالعات مطرح است منحصر به قوم عرب نبوده است. در آن دوران سرزمین عرب تنها به سرزمینی گفته میشده كه آن را در فارسی عربستان و در عربی جزیرة العرب میخوانند و حدّ و مرزهای آن هم در كتابهای جغرافیائی قدیم مشخّص است. و عرب هم تنها به ساكنان آن سرزمین و قبایل وابسته به آنجا گفته میشد. مردمی كه امروز خارج از این سرزمین از اعراب بشمار میروند غالبا مردمی هستند كه سرزمین آنها در دوران فتوحات عربی اسلامی از سوی اعراب و مسلمانان گشوده شده، خود آنها به اسلام گرویده و زبانشان هم بتدریج به عربی یا لهجههائی از آن تبدیل یافته است.
این سرزمینهای عربی شده عموما در غرب عربستان و در شمال آن واقع بوده و غالبا از مستملكات روم یا از اقوام محلّی افریقا به تصرّف اعراب درآمده بوده، و تنها جائی كه در شرق عربستان از قلمرو ایران شهر قدیم جزء سرزمینهای عربیزبان شده سرزمین عراق بوده است كه با آنكه قرنها با نام سورستان و دل ایرانشهر پایتخت دولت ایران بوده، ولی چون در مجاورت صحرا قرار داشته و از نخستین سالهای یورش اعراب به شرق، دو هجرتگاه مهمّ بصره و كوفه هم در آنجا بهعنوان دو پایگاه برای قبائل اعراب كه به داخل ایران میكوچیدند برپا شده بود، و در دوران عبّاسی هم بیش از پانصد سال پایتخت آن دولت بود، رفتهرفته زبان آنجا و بهخصوص در قسمتهای غربی و جنوبی آن به عربی گرائید
ص: 55
و بتدریج همان قسمتها جزء سرزمینهای عربیزبان بهشمار رفت. ولی زبان عربی به سوی شرق از این فراتر نرفت.
*** البتّه این بدان معنی نیست كه سیر زبان عربی رو به شرق در همینجا متوقّف مانده، بلكه زبان عربی هم همراه مهاجران عرب در تمام قلمرو ایران گسترش یافت، ولی بیش از چند نسل طول نكشید كه هم خود آنها در ملت ایران تحلیل رفتند و هم زبانشان فارسی شد. و آنچه در ایران پایه گرفت زبان عربی اسلامی بود كه با گرایش اسلامی ایرانیان در این سرزمین پایگاهی گسترده یافت. زیرا ایرانیان در جامعه اسلامی در صف عالمان دین و محقّقان اصول و قواعد زبان عربی، و همچنین در زمره ادارهكنندگان دیوان خلافت و امور وابسته به آن درآمدند و زبان عربی را هم كه زبان رسمی دین و دولت بود در كنار زبان خود آموختند و تا مدّتها همچون زبان تألیف و كتابت در رشتههای مختلف علمی و دینی و دیوانی بهكار گرفتند. ولی با همه این احوال زبان عربی در ایران از حدّ زبان كتابت، آن هم تنها برای اهل علم و قلم فراتر نرفت و هیچگاه زبان محاوره و تكلّم نگردید، حتّی برای آنهائی هم كه به عربی مینوشتند ولی به خانوادههای فارسیزبان میپیوستند و در این سرزمین میزیستند.
بههمینسبب كه علمای ایران زبان عربی را در نوشتهها و كتابهای خود بهكار گرفتند عمده مراكز علمی اسلامی هم، در دورانی كه آن را دوران شكوفائی علم و اندیشه در جهان اسلام شمردهاند، در سرزمین ایران پاگرفتند و بارور شدند. و از همین مراكز بود كه این زبان علمی اسلامی به جاهای دیگر از اسلام هم راه یافت و در دورههای بعد در آنجاها هم مراكزی همانند اینجا بهوجود آمد.
درس عربی در قلمرو مطالعات مشترك فارسی- عربی
بحث و بررسی درباره این دوران از تاریخ زبان و فرهنگ عربی ازآنرو در قلمرو مطالعات مشترك فارسی- عربی قرار میگیرد نه در محدوده خاصّ ادبیّات عربی و معیارهای شناخته شده آنكه ادبیّات عربی در این دوران در واقع ادبیّات مشترك
ص: 56
ایرانی- عربی است، زیرا اگر از سوئی زبان آن عربی و نمودار دورانی از تاریخ تحوّل آن زبان است، از سوی دیگر غالب محتوای آن، گذشته از اینكه نمودار ذوق و اندیشه و دانش ایرانیانی است كه در دوران اسلامی زبان عربی را همچون زبان علم و تألیف برگزیدهاند، دربردارنده آثاری از ادب و فرهنگ قدیم ایران نیز هست كه بهوسیله همان نویسندگان و مؤلّفان به زبان عربی برگردانده شده و امروز چهبسا برخی از آنها تنها آثار بازمانده از آن ادب و فرهنگ باشند.
با توّجه به این مسائل بود كه در تنظیم برنامه دانشگاهی تدریس زبان و ادبیّات عربی برای دانشجویان ایرانی، دو تغییر در سنّت قدیم تدریس آن ضروری مینمود:
یكی تدریس زبان و ادبیّات معاصر عربی بود، بدانگونه كه وسیلهای برای آشنائی با زبان امروز و ادبیّات تحوّلیافته آن باشد و دانشجویان ایرانی بتوانند از خلال آن گذشته از آشنائی با همه مظاهر زندگی امروز، از گرایشهای مختلف فكری و عاطفی و سیاسی و اجتماعی و هرآنچه به شناخت جهان معاصر عرب كمك میكند نیز آشنا شوند. و این چیزی بود كه در سنّت قدیم تدریس عربی در ایران جائی نداشت، ولی به حكم ضرورت میبایستی در آن جائی مییافت، و به همینسبب آنچه در این زمینه و برای این منظور تدریس آن لازم مینمود در دو مجموعه- یكی در نثر معاصر عربی و دیگر در شعر معاصر عربی- تنظیم گردید و در دو جلد به نام «درس اللّغة و الأدب» در سلسله انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسید و در اختیار دانشجویان قرار گرفت «1» و برای اینكه آن تغییر روش به سنّتشكنی و بدعت تعبیر نشود در مقدّمهای كه در آغاز جلد اوّل و شرحی كه
______________________________
(1)- از این دو كتاب، چاپهائی كه تاكنون بهوسیله دانشگاه تهران بهعمل آمده و در بعضی از آنها اضافات و تغییراتی حاصل شده، اینها هستند: جلد اوّل، چاپ اوّل، شماره 52، انتشارات دانشگاه، 1328 ه. ش؛ چاپ دوم، شماره 295، انتشارات دانشگاه؛ چاپ سوم با اضافات و تغییرات، به شماره 1/ 295، تهران، 1349 ه. ش، جلد دوم، چاپ اوّل به شماره 132 انتشارات دانشگاه تهران، 1330 ه ش، چاپ دوم به شماره 524 بیروت، 1338 ه. ش، چاپ سوم ... چاپ چهارم، تهران 1353.
گفته میشود این كتابها چندینبار هم بهوسیله ناشران مختلف تجدید چاپ یا تكثیر شدهاند، كه از صحّت و سقم آنها اطلاعی در دست نیست.
ص: 57
در پایان آن به عربی و فارسی افزوده شد علّت آن كار و ضرورت آن تا حدّی كه درخور آن مقدّمه و مؤخّره بود بیان گردید.
و دیگر تدریس ادبیّات قدیم عربی بود بهگونهای كه هرآنچه درباره مطالعات مشترك عربی- فارسی گفته شد در آن رعایت گردد، و از خلال آن دانشمندان و نویسندگان و شاعران ایرانیتبار هم، كه اثری از نثر و نظم در زبان عربی بوجود آورده و با آثار خود به پیشرفت و گسترش و غنای آن كمك كردهاند، بدرستی و با هوّیت اصلی خودشان معرّفی گردند، تا هم ادبیّات زبان عربی در چهرههای مختلف آن شناخته شود، و هم راه برای شناخت شاخه عربی ادب و فرهنگ ایران، كه پیش از این اجمالا بدان اشارهای رفت، تا حدّی هموار گردد. بنابراین در كتابی كه بههمین منظور برای تدریس تاریخ ادبیّات عربی در دانشگاه تهران بهنام «دروس فی آداب اللّغة العربیّة و تاریخها» فراهم گردید، همین روش برگزیده شد، و در جلد اوّل آن كه در ادبیّات قدیم عربی تا پایان عصر اموی بود و در سلسله انتشارات دانشگاه تهران منتشر گردید «1»، بخشی از آن با عنوان «بدء ظهور عناصر ایرانیّة فی الأدب العربی» یعنی آغاز ظهور عناصر ایرانی در ادبیّات عربی «2» به شاعران نویسندگان ایرانیتبار عربیگوی و عربینویس اختصاص یافت، و در نظر بود كه همین رویّه در جلدهای بعدی كه شامل دورههای بعد میبایستی میشد، و شاعران و عالمان و نویسندگان ایرانیتبار بیشتری را دربر میگرفت همچنان ادامه یابد. ولی به علّت بازگشت من به لبنان برای تصدّی وظیفه دیگری در همین زمینهها در دانشگاه دولتی آنجا این كار ناتمام ماند.
در كرسی زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه لبنان
كاری كه میبایستی در آن دانشگاه بر عهده گیرم راه انداختن كرسی زبان و ادبیّات فارسی در آنجا بود كه به تازگی مراسم بنیادگذاری آن صورت گرفته بود، ولی هنوز مقدّمات گشایش علمی آن فراهم نیامده و كار آن شروع نشده بود.
______________________________
(1)- انتشارات دانشگاه تهران، شماره 340، تهران، به تاریخ 1335 ه. ش.
(2)- دروس فی آداب اللغة العربیة و تاریخها، چاپ اوّل، ص 143- 200.
ص: 58
در این مرحله كه كمی بیش از ده سال به طول انجامید توفیق بیشتری در زمینه مطالعات مشترك فارسی- عربی نصیب گردید و دامنه آن گسترش بیشتری یافت. در طی مراحلی كه بر این بحث و بررسیها گذشته بود، هم راه و روش ادامه این كار تا حدّی معلوم شده و دشواریهای آن كموبیش شناخته شده بود، و هم در اثر نوشتههائی كه تا آن تاریخ در همین زمینهها بصورت كتاب یا رساله و مقاله به عربی یا فارسی چاپ و منتشر شده بود شمار بیشتری از علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ این دو زبان به چنین بحثها دل بسته بودند، و گهگاه كسانی از اهل تحقیق هم در هردو زبان به اینگونه مسایل میپرداختند. بدینسبب از آغاز كار آن كرسی در كنار بخش آموزشی آنكه به تدریس زبان و ادبیّات فارسی اختصاص داشت، بخشی هم به مطالعات مشترك فارسی- عربی كه قلمرو آن زبان و ادبیّات قدیم عربی و فارسی بود اختصاص یافت.
در آنجا هم در تدریس زبان فارسی از همان روشی پیروی گردید كه در دانشگاه تهران در تدریس زبان و ادبیّات معاصر عربی بكار گرفته شده بود؛ بدین معنی كه دروس آن بصورتی تنظیم گردید كه دانشجویان در خلال آن بتوانند به همه آن چیزهایی كه برای شناختن وضع امروز زبان فارسی و آشنائی با همه مظاهر زندگی امروز و گرایشهای مختلف فكری و عاطفی و ادبی منعكس در آن لازم است و نیز با هرآنچه به شناخت فرهنگ معاصر ایران كمك میكند آشنا شوند. در این زمینه علاوه بر تنظیم سلسله دروسی كه در آن دانشگاه و در دیگر دانشگاههای آن منطقه مانند دانشگاههای امریكائی بیروت و دانشگاه عربی بیروت و دانشگاه دمشق تدریس میشد، چند كتاب و رساله هم برای آشنائی عمومی با ادبیّات فارسی در چهرههای مختلف آن به عربی تألیف و تدوین گردید كه برخی در مجلّه آن كرسی كه ذكرش خواهد آمد به چاپ رسید، و دو كتاب هم جداگانه چاپ و منتشر گردید.
ص: 59
درباره كتاب: الأدب الفارسی فی اهمّ ادواره و اشهر اعلامه
اشاره
یكی از آن دو كتاب به نام «الأدب الفارسی فی اهمّ ادواره و اشهر اعلامه» «1» بود شامل اطّلاعاتی درباره مهمترین دورههای ادبی و نامورترین بزرگان ادب فارسی بود كه در آن علاوه بر كلّیّاتی درباره زبانها و لهجههای ایرانی، و ادبیّات فارسی و پیوستگیهای آن با زبان عربی و فرهنگ اسلامی در ایران، مطالبی هم از استادان معاصر ادبیّات فارسی درباره ظهور شعر فارسی و تحوّل آن در دوران اسلامی، و انواع شعر فارسی، و شرححال و آثار چند تن از شاعران نامی فارسی، مانند فردوسی، و مولوی و خیّام و حافظ و سعدی و بررسیهائی هم درباره شعر حماسی و داستانی و غنائی و عرفانی، گنجانده شده بود.
چون این كتاب به فارسی ترجمه نشده و در دسترس خوانندگان فارسیزبان نیست برای اطّلاع اجمالی خوانندگان كتاب حاضر از مطالب و مباحث آن یكی از مقالات متعدّدی كه پس از انتشار آن از سوی محقّقان و صاحبنظران در نقد و بررسی آن كتاب در مطبوعات عربی انتشار یافته در اینجا نقل میشود. این مقالهای است از استاد جعفر خلیلی از محقّقان و صاحبنظران بنام جهان اسلام مقیم عراق صاحب مؤلّفات متعدّد در ادب و تاریخ و از آنجمله كتاب بسیار جدّی و گرانقدر «موسوعة العتبات المقدسة» این نقد و بررسی نخست در روزنامه البلد چاپ بغداد (28/ 7/ 1967) انتشار یافت و سپس ترجمه فارسی آن در بخش فارسی رادیو بغداد پخش گردید و یكبار هم ترجمه فارسی آن در فصلنامه الدراسات الادبیة در بیروت منتشر گردید. علّت انتخاب این مقاله از بین مقالات دیگری كه در نقد و بررسی این كتاب منتشر گردیده بود، یكی جامع بودن این مقاله است كه تلخیصی عالمانه از مباحث آن و معرّف شایستهای برای آن كتاب است، و دیگر آنكه استاد جعفر خلیلی از علمای دو زبانه و در عربی و فارسی هردو صاحب نظر است. این ترجمه از فصلنامه الدراسات الادبیة عینا نقل میشود «2»:
______________________________
(1)- چاپ دوم این كتاب در سال 1374 توسط انتشارات توس در تهران تجدید گردید.
(2)- الدراسات الادبیة، سال هشتم، ص 326 تا 332.
ص: 60
(1) [این كتاب نخستین كتابی است در نوع خود كه ...]
«این كتاب نخستین كتابی است در نوع خود كه از لحاظ گردآوری اصول ادب و دقّت در بحث و تحقیق و براعت در بیان مطالب تاكنون درباره ادبیّات فارسی تألیف شده است.
از هنگامی كه بین ایرانیان و اعراب پیش از اسلام روابطی بهوجود آمد ادبیّات عربی و ادبیّات فارسی هم بتدریج با هم ارتباط یافتند و این ارتباط با ظهور و گسترش اسلام رفتهرفته بحدّی پیشرفت كرد كه میتوان آندو را دو شاخه از یك درخت یا لااقل دو اصل نزدیك بههم دانست كه در آنها صفات مشترك و مشابه بسیار است، و این ازآنجهت است كه هریك به اندازهای از اندیشهها و ویژگیها و قالبهای ادبی دیگری بهره گرفته است كه هر كس بخواهد هریك از این دو را با گونههای مختلف و متنوّع آنها بطور علمی و صحیح بداند و مراحل تحوّلات آن را از راه تتبّعات تاریخی دنبال كند ناچار است تاریخ ادبیّات زبان دیگر را نیز بداند و از تحوّلات هردو و اثری كه هریك در عصرهای مختلف در دیگری بجای گذارده و همچنین از خصائص ادبی هردو زبان در دورههای مختلف تاریخی بهخوبی آگاه باشد. و این نخستین فریضه ادبی پژوهندگان ادب و تاریخ است كه تاریخ هریك از آندو زبان و موارد آمیزش و برخورد آنها و مزایائی را كه هریك از آندو از آن برخوردارند به نیكی بدانند.
با اینكه تاریخ ادبیّات فارسی و عربی پر از صور و نمونههای مختلف پدیدهها و اندیشههای گوناگونی است كه بسبب اختلاف عوامل در آنها حاصل شده، و با اینكه كسانی كه به تألیف تاریخ هریك از این دو ادب پرداختهاند بسیارند، و چه بسا كه برخی از آنها هم در این زمینه راه اطناب پیمودهاند، معذلك كسانی كه به لب و لباب هریك از این دو ادب توّجه داشته و كتابی علمی و جامع در این فن تألیف كرده باشند كه احتیاج ادب دوستان را از لحاظ آشنائی با خصائص ادبی و پیشوایانی كه در ادبیّات
ص: 61
جهانی مقامی رفیع یافتهاند برآورد، بسیار كم بودهاند. و كمتر از آنها كسانی بودهاند كه چنین تألیفی را با دقّت علمی و حسنسلیقه و جودت تألیف و تدوین درهم آمیخته باشند. و بهاینجهت موجب بسی خوشوقتی است كه اخیرا كتابی در این موضوع در بیروت به اسم «الأدب الفارسی فی اهمّ ادواره و اشهر اعلامه» تألیف آقای دكتر محمّد محمّدی استاد ادبیّات عرب در دانشگاه تهران و رئیس كرسی زبان و ادبیّات فارسی در دانشگاه لبنان انتشار یافته است.
آقای دكتر محمّدی یكی از علما و محقّقانی میباشند كه با تحقیقات و تألیفات و محاضرات خود و همچنین با كوششهای علمی در نشر مجلّه «الدراسات الادبیة» كه زیر نظر ایشان در دانشگاه لبنان انتشار مییابد خدمات بزرگی به هردو ادب فارسی و عربی انجام دادهاند.
(2) [این كتاب مشتمل بر فصولی از تاریخ ادبیّات ایران است كه ...]
این كتاب مشتمل بر فصولی از تاریخ ادبیّات ایران است كه برای ادب دوستان و پژوهندگان مباحث ادبی كار تحقیق و آشنائی كامل با این ادبیّات را آسان میكند و محقّقان را از مراجعه به تاریخ ادبیّات بینیاز میسازد.
در این كتاب نخست از دورههای اوّلیه ادبیّات فارسی گفتوگو به میان آمده، و سپس تحوّلات آن در دورههای مختلف قبل از اسلام و عواملی كه بر آن اثر گذاشته و ازآنجمله عوامل دینی و بهخصوص دین زردشتی در دورههای سهگانه آن مورد گفتوگو قرار گرفته، و اثر همه آنها در زندگی عمومی مردم و معتقدات و افكار و روش زندگی آنها نموده شده، اثری كه ادبیّات فارسی قدیم آنها را چه در اشعار بسیار قلیلی كه از دوران كهن آن باقی مانده و چه در آثار منثوری كه با وجود نابود شدن قسمت عمده آن باز مقدار زیادی تا دوران اسلام برجای بوده و به عربی هم ترجمه گردیده در خود منعكس ساخته است.
ص: 62
پسازاین در كتاب این مطلب مورد تحقیق قرار گرفته كه چگونه ادبیّات فارسی و عربی هردو با انتشار اسلام و گسترش آن دستخوش تحوّل گردیدند و رنگ و رونقی دیگر یافتند و به طبیعت جدیدی در آمدند. در این دوران حلقههای ارتباط ایرانیان و اعراب تنگتر گردید و برای مترجمان فرصت و امكان آن فراهم آمد تا آنچه را كه توانستند از ادبیّات فارسی به زبان عربی ترجمه نمایند و تعالیم و فلسفه اسلامی و هدفها و اندیشههای عربی را هم به زبان فارسی درآورند. در این مبحث نام عدّه بسیاری از مترجمان بیش از آنچه در فهرست ابن ندیم ذكر شده آمده است كه آثار ادبی فارسی را از زبان فارسی پهلوی به عربی نقل كردهاند.
(3) [تحقیقات مؤلّف درباره ارتباط جنبشهای ادبی با ...]
تحقیقات مؤلّف درباره ارتباط جنبشهای ادبی با جنبشهای سیاسی بدیع است. در این تحقیقات عواملی كه تحت تأثیر آنها ادبیّات فارسی در هر دوره از دورههای تاریخی خود به رنگی خاص جلوهگر شده و همچنین تفاوت بین دورههای پیش از اسلام و پسازآن و دوران صفوی بخوبی روشن گردیده و بهخصوص اثر خراسان در نزدیكی ادبیّات فارسی و عربی، تا آن حدّ كه بسیاری از علما و ادبای ایران زبان عربی را مورد توجّه و اهتمام خویش قرار دادند و ادبیّات عرب را بدیده تجلیل و احترام نگریستند و مؤلفات خود را بزبان عربی تألیف كردند، واضح گشته و بهخوبی دیده میشود كه نسبت خدمات آن دانشمندان به زبان عربی همچون نسبت ریشه به تنه درخت است. و در این فصل است كه برخورد دو ادب فارسی و عربی و پیوستگی آنها به صورت بسیار دلانگیزی بر مبنای تحقیقات و حقایق علمی بیان شده است.
(4) [در این كتاب مباحث دیگری هم درباره تاریخ فرهنگ و ...]
در این كتاب مباحث دیگری هم درباره تاریخ فرهنگ و ادب ایران
ص: 63
از جنبههای دیگر آن دیده میشود كه شامل اطّلاعاتی درباره زبانها و خطوط ایرانی است. زبانهای ایرانی از نخستین دورهها مورد بحث قرار گرفتهاند، چگونه شروع شده و چگونه تحوّل یافته و چگونه به شاخههای متعدّد تقسیم شدهاند. از نخستین دورههای ارتباط آنها با زبانهای هند و اروپائی كه مادر همه زبانهای اروپائی است تا دورانی كه در شكل اخیر خود بهصورت زبان دری درآمده همه بطور وضوح بیان گردیده، و خطوط ایرانی نیز از آغاز آشنائی ایرانیان با خط میخی تا دورههای بعد توضیح داده شده است.
(5) [شعر فارسی در دورههای قبل از اسلام در ...]
شعر فارسی در دورههای قبل از اسلام در فصلهای جداگانهای تعریف و تحقیق شده است. در این فصلها از خصائص و مزایای این شعر در دورههای مختلف و اثری كه از محیط و نوع افكار و اندیشههای هر دوره در آن ظاهر شده سخن رفته است و تأثیری هم كه سیاست و حكومت و رویدادههای تاریخی در آن داشته نادیده گرفته نشده، و برای هریك از انواع گوناگون شعر یعنی مدح و غزل و تصوّف و عرفان و تاریخ و شعر قصصی و اجتماعی فصلی خاص پرداخته شده است. و برای اینكه اهمیّت این بحث چنانكه درخور آن است نشان داده شود هریك از انواع شعر فارسی در ضمن تشریح و توصیف یكی از بزرگانی كه در آن نوع شعر شاخص شناخته شده است معرّفی گردیده؛ مثلا شعر حماسی فارسی در ضمن معرّفی فردوسی بزرگترین شاعر حماسهسرای ایران، و شعر قصصی در ضمن معرّفی نظامی و شعر فلسفی از خلال بحث در خیّام و رباعیّات و طرز اندیشه و فلسفه وی، و شعر عرفانی در ضمن بحثی از مولانا جلال الدّین رومی مورد گفتوگو و تحقیق قرار گرفته، همچنانكه در ضمن بحث از سعدی شیرازی شاعر نامدار اشعار اجتماعی و اندرز و موعظه بحث شیوائی هم درباره این نوع شعر در ادبیّات فارسی آمده، و در
ص: 64
ضمن گفتوگو از پیشوای غزلسرایان ایران یعنی حافظ شیرازی مزایای ادبیات فارسی در این رشته به تمام معنی نموده شده است.
مؤلّف این شخصیتهای ادبی را ازآنجهت برگزیده كه هركدام از آنها نماینده واقعی و بیرقیب آن نوع شعری است كه در آن شهرت یافتهاند، و بسبب شاهكارهای شعری و ادبی همانها است كه ادبیّات زبان فارسی در بین ادبیّات جهانی قدر و منزلتی شایسته یافته، و به این جهت است كه مؤلف هریك از این شخصیتها را بصورتی خیلی روشن و صریح بیآنكه غباری از شك و ابهام آنها را احاطه كند در ضمن شرححال و وضع اجتماعی و معنوی عصرشان به خواننده معرّفی میكند.
(6) [از خصوصیّات این كتاب جلیل و نفیس یكی این است كه ...]
از خصوصیّات این كتاب جلیل و نفیس یكی این است كه مؤلّف در مباحث مختلفی كه درآنمورد بحث قرار داده تحقیقاتی هم از برخی از استادان كه در آن رشته تخصّصی دارند نقل نموده كه بعضی از آنها بوسیله ادیب فاضل آقای احمد لواسانی كه در دانشگاه لبنان فارسی تدریس میكنند به عربی ترجمه شده و در مجلّه «الدراسات الادبیة» منتشر شده بود. ازجمله كسانی كه از آنها در این كتاب تحقیقاتی انتشار یافته استاد بدیع الزّمان فروزانفر رئیس دانشكده الهیّات دانشگاه تهران و استاد علی دشتی ادیب و سیاسی معروف و دكتر ذبیح اللّه صفا رئیس دانشكده ادبیّات در دانشگاه تهران و دكتر علی اكبر فیّاض رئیس دانشكده ادبیات در دانشگاه خراسان و آقای دكتر صورتگر استاد دانشگاه تهران را باید نام برد.
(7) [ما این كتاب را در تاریخ ادبیات فارسی ...]
ما این كتاب را در تاریخ ادبیات فارسی از لحاظ گردآوری اصول ادب و طبیعت آن و همچنین دقّت در بحث و مهارت در عرضه كردن مطالب، اوّلین كتاب در نوع خود میدانیم كه ادبای عرب و ایران هردو یكسان
ص: 65
بدان نیازمندند. كتاب به زبان عربی تألیف شده و با آنكه نویسندگی در این قبیل موضوعها كاری بس دشوار است معذلك كتاب در نهایت بلاغت و جزالت و دور از هرگونه تعقید و پیچیدگی است و این چیزی است كه موجب ستایش فراوان و مزید اعجاب است».
جعفر خلیلی
دیگر كتابی بود به شعر فارسی و عربی بهنام «نفحات من خمائل الأدب الفارسی»، شامل برگزیدههائی پراكنده از اشعار قدیم و جدید فارسی، از آنها كه یا همچون ضرب المثل ورد زبانهایند یا به سبب دارا بودن مضامینی نو و بدیع دلپذیر و مطبوع و همه پسندند و آنها را استاد جعفر خلیلی كه گذشته از علم و تحقیق، شاعری خوشذوق و خوشقریحه است و با ادب فارسی انس و الفتی سرشار دارد، به ذوق خود از خواندهها و شنیدههای خود برگزیده و در مجموعهای به شعر عربی روان ترجمه كرده بود. در این مجموعه كه در سلسله انتشارات كرسی زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه لبنان چاپ و منتشر گردید «1»، هم اصل فارسی اشعار آمده بود و هم ترجمه آنها به شعر عربی و هم نقشهائی قلمی الهامیافته از مضمون هریك از آن اشعار، و بدینترتیب مجموعهای بدیع و دلپذیر از كار درآمده بود كه در توجیه دانشجویان كلاسهای فارسی در فهم اشعار فارسی اثری بسیار داشت، و این بدانسبب است كه فهم شعر فارسی و درك ویژگیهای آن برای دانشجویان خارجی به مراتب دشوارتر از فهم نثر فارسی است. و بدینجهت آنان را نسبت به شعر فارسی كمتر رغبتی هست، ولی چون در این مجموعه اشعاری كه از فارسی انتخاب شده بود عموما ساده و روان و خوشمضمون و كوتاه بود و با اشعاری به همین صفات به عربی برگردانده شده و هریك با نقشی متناسب و گویا همراه بود بدینسبب دانشجویان را بدان رغبتی تمام بود. زیرا از آن، گذشته از مزایای دیگر آن، برای درك بهتر معانی اشعار فارسی نیز بهرهمند بودند.
______________________________
(1)- نفحات من خمائل الأدب الفارسی، منشورات، قسم اللغة الفارسیة و آدابها فی الجامعة اللبنانیة، بیروت 1966 م. و چاپ دوم، ایران، انتشارات توس، 1374.
ص: 66
فصلنامه «الدراسات الادبیة»
در بخش مطالعات مشترك فارسی- عربی كه به زبان و ادبیّات قدیم بازمیگشت چون بنظر میرسید كه پیشرفت مطالعات در این زمینه و آشنائی صاحبنظران با اینگونه مسائل به آن حد رسیده كه این موضوع به عنوان موضوعی مستقل برای مطالعه و تحقیق مطرح شود، و جای شایسته خود را در فرهنگ هردو زبان بازیابد، و وسیله مستقلی هم برای نشر مباحث خاص به خود در اختیار داشته باشد، بههمینسبب از نخستین گامهائی كه در آن كرسی برای استحكام مبانی تحقیق در این زمینه برداشته شد تأسیس مجلّهای تحقیقی و دانشگاهی به «نام الدراسات الادبیة» بود. و برای آنكه آن مجلّه وسیلهای مشترك برای نشر آراء صاحبنظران هردو زبان باشد، چنین نهاده شد كه مقالات آن برحسب اقتضا و تناسب به یكی از دو زبان فارسی یا عربی و در مواردی هم به هردو زبان انتشار یابد.
این كار را گذاشته از این هدف ضرورت دیگری هم ایجاب میكرد و آن این بود كه هر نظریه علمی یا هر حرف ناگفتهای تا وقتی در نشریات معتبری كه مورد مراجعه اهل علم و اطّلاع باشد منتشر نگردد و در معرض دید و مطالعه صاحبنظران قرار نگیرد و به محك نقد و بررسی ناقدان نكتهسنج نرسد، نه ارزش و اعتبار آن چنانكه باید شناخته میشود و نه زمینهای برای رشد و پیشرفت آن خواهد یافت. و از آنجا كه در بررسیهای مشترك فارسی- عربی كه هنوز مراحل اوّلیّه خود را میپیمود نه حرف ناگفته كم بود و نه نظریههای تازه، از اینرو ضرورت چنین نشریهای برای نقد و بررسی آنها بخوبی احساس میشد. و آنچه ضرورت آن را بیشتر مینمود این بود كه تا آن تاریخ چنان نشریهای با چنان هدفی مشخّص و محدود بوجود نیامده بود، و مباحثی هم از آن نوع كه در آن نشریه به چاپ میرسید در نشریههای دیگر ادبی و تحقیقی، چه فارسی و چه عربی، كمتر به چشم میخورد.
برای آن مجلّه هدفی محدود و مشخّص تعیین شده بود، و برای اینكه همچنان در محدوده هدف خود باقی بماند آن هدف پیوسته بر روی جلد و زیر نام آن
ص: 67
بدینگونه به عربی و فارسی تكرار میشد:
مجلّة فصلیّة فی الثقافتین العربیة و الفارسیة و تفاعلهما (مجلّهای فصلی در دو فرهنگ ایرانی و عربی و تأثیر آنها در یكدیگر) و در طی نه سالی كه بیوقفه انتشار یافت همچنان به این هدف پایبند ماند.
انتشار آن مجلّه باعث گردید تا بتدریج بر علاقهمندان به آن مباحث افزوده شود، و استادان و محققان بیشتری از دانشگاهها و مراكز علمی مختلف به بحث و بررسی در زمینههای مشترك و نشر آنها در آن مجله راغب شوند، و سالبهسال استقبال بیشتری از آن بعمل آید و قلمرو مباحث آن گستردهتر گردد، آنچنانكه دوره نه ساله آن كه جمعا در بیش از 3500 صفحه انتشار یافت هم نموداری از پیشرفت كمّی و كیفی آن مباحث و هم مجموعه نسبتا جامعی از مطالعات مشترك فارسی- عربی گردید. و آنچه به اجمال درباره آن میتوان گفت این است كه آن مجلّه تحقیقات مربوط به پیوستگیهای فرهنگی فارسی و عربی و از خلال آنها تحقیقات مربوط به تاریخ و فرهنگ ایران را در همان دوران پیوستگی چندین گام به جلو برد و بسیاری از مسائل ناشناخته یا فراموششده تاریخ آن دوران را از محاق جهل و فراموشی به دائره بحث و بررسی كشاند.
برای اینكه نمونهای از داوریهای صاحبنظران درباره این مجلّه و هدفهای آن در دست باشد مقدّمه استاد فؤاد افرام بستانی رئیس دانشگاه لبنان، كه خود از علمای بنام جهان عرب است، بر شماره مخصوص این مجلّه كه در معرّفی مذاهب روحی و فلسفی قدیم شرق و شامل چندین تحقیق ارزنده علمی بود، در آن قسمت كه به این مجلّه و ارزیابی خدمات علمی آن بازمیگردد در اینجا نقل میشود. وی پس از وصفی اجمالی از محتوای آن شماره چنین مینویسد:
«برای دانشگاه لبنان موجب بسی خرسندی است كه كرسی زبان و ادبیّات فارسی در این دانشگاه با چنین كوشش و دقّت و بهوسیله انتشارات و تحقیقات خود و بهخصوص این مجلّه «الدراسات الادبیة» كه
ص: 68
بهترین نماینده این كوشش ستوده انسانی است، سهم بزرگی در ایجاد همكاری فرهنگی و نزدیك ساختن گروههای مختلف علما و دانشمندان بر عهده گرفته است. و این شماره مخصوص كه مشتمل بر زبده افكار دانشمندان شرق از كنارههای دریای سفید مدیترانه از جانب باختری تا كشور چین در جانب خاوری است، نمونهای از این فعّالیّتهای علمی و فرهنگی جهانی است كه آرزومندیم همچنان رویا و بارور باشد و پیوسته با گذشت زمان پایههای آن استوارتر و گسترش آن بیشتر گردد.
در اینجا نمیتوانم كوششهای رئیس كرسی فارسی دوست دانشمند خود آقای دكتر محمّدی را كه پیش از آشنائی با شخصیّت ارجمند ایشان با آثار و مؤلّفات عربی ایشان آشنا شدم ناگفته بگذارم. زیرا دوست دانشمند ما در زبان عربی هم مانند فارسی دارای تألیفات میباشند، و بیاد دارم كه وقتی با لذّت و شوق فراوان دو جلد از مؤلّفات عربی ایشان را بنام «درس اللغة و الأدب» كه مشتمل بر نخبه آثار ادبی عربی از ابتدای دوره نهضت و چندین بحث و تحقیق و تعلیقات ادبی بود مطالعه میكردم، از ژرفبینی و وسعت دامنه تحقیق و دقّتنظری كه در آنها دیده میشد و نموداری از علم و اطّلاع وسیع مؤلّف در ادبیّات عربی بود از اعجاب و تحسین خودداری نتوانستم كرد. در آن تحقیقات، شاعران و نویسندگان لبنانی سهمی بسزا داشتند.
و اكنون بسیار خوشوقتم كه فرصتی بدست آوردهام كه از ایشان از چند بابت سپاسگذاری كنم: نخست از این بابت كه نماینده دانشگاه تهران برادر بزرگتر ما هستند كه فضل تقدّم در ایجاد این روابط فرهنگی را بدست آوردهاند، و البتّه فضیلت تقدّم همیشه بزرگترها را سزاست. و همچنین است همكاریهای علمی ایشان در زمینه زبان و ادبیّات، همین همكاری كه هر روز ثمره و نتیجه تازهای از آن میبینیم. و از نتایج آن اینكه امروز دیگر این مسأله برای ما روشن شده است كه تا وقتی دانشمندان عرب، زبان فارسی را، هم از لحاظ قواعد و دستور، و هم از
ص: 69
نظر ادبی بخوبی فرانگیرند نه محقّق و ادیب عرب میتواند ادبیّات عربی و بخصوص ادبیّات دوره عبّاسی را چنانكه باید بفهمد، و نه شناسائی تمدّن عربی و اسلامی برای دانشمند عربی میسّر میگردد.
یك سپاسگزاری دیگر هم از ایشان بسبب كنفرانسهائی كه به عنوان استاد در اینجا ایراد میكنند بر ذمّه دارم. این از بركت وجود ایشان است كه امروز زبان فارسی در بین ما انتشاری بسزا یافته و اكنون بیشتر دانشجویان ما شیفته این زبان و از علاقهمندان ادبیّات انسانی و ریشهدار آن شدهاند.
همچنانكه وظیفه خود میدانم كه از كوششهای ثمربخش ایشان در زمینه دیگری نیز سپاسگزاری كنم، و آن نزدیك ساختن این دو زبان و دو فرهنگ است بیكدیگر از راه سنجش و مقایسه علمی با تعمّق در بحث و تحقیق، و دقّت در استدلال و انتاج، و روانی در انشاء و بیان، و گسترش افق دید و تأمّل، كه همه اینها صفات یك عالم حقیقی است «1».»
سخنی درباره كتاب الروافد الفارسیة فی الأدب العربی
در كنار این مجلّه كه دربردارنده مقالاتی در همه قلمرو گسترده مطالعات مشترك فارسی- عربی بود، خود من هم به جستوجوهای خود در زمینههای خاصّی از آن قلمرو ادامه میدادم كه مهمترین آنها تحقیق درباره آثاری از ادبیّات ساسانی بود كه یا به صورت ترجمه و یا به صورتهای دیگر در همان قرنهای نخستین اسلامی به زبان عربی انتقال یافته و امروز نشانههائی از آنها را در مآخذ قدیم عربی میتوان یافت.
انتخاب این موضوع در تناسب با موضوع كلّیتری بود كه در قلمرو تحقیقات
______________________________
(1)- متن عربی این مقدّمه را با عنوان «هذه المجموعة من الدراسات الدینیة و الفلسفیة» در ص 115 و 116 و ترجمه فارسی آن را در ص 193 و 194، سال چهارم، مجلّه «الدراسات الادبیة»، بیروت، 1962 م. مطابق 1341 ه ش. خواهید یافت.
ص: 70
عربی با عنوان عام «الروافد الفارسیّة فی الأدب العربیّ» (یعنی: سرچشمههای فارسی ادبیّات عربی) مطرح بود، موضوعی كه هم مورد سؤال بسیاری از دانشجویان دورههای تخصّصی رشتههای تاریخ و ادبیّات عربی بود و هم تحقیق در آنمورد انتظار استادان این رشته و اولیای آن دانشگاه بود. مراد از الروافد ...
بخشی از ادبیّات و فرهنگ ایرانی بود كه در قرنهای نخستین اسلامی به گونههای مختلف از زبان فارسی به زبان عربی درآمده و جزء ادبیّات آن زبان شده، و در تحوّل آن اثر داشته، و امروز اطّلاع از آن را برای متخصّصان و محقّقان تاریخ و ادب عربی به منظور درك صحیح تحوّلات تاریخی آن ضروری میشمرند.
چون مستقیمترین راهی كه آثار ایرانی از آن به زبان عربی راه یافته راه ترجمه است، ازاینرو برای آغاز این بررسیها همین راه برگزیده شد. نخست بنابراین بود كه در این موضوع كتابی جامع و مختصر در حدّ كتابی درسی و دانشگاهی فراهم گردد، شامل كتابها و رسالهها و نوشتههائی كه در مآخذ تاریخی و ادبی قدیم نامی از آنها به عنوان «آثار فارسی ترجمه شده به عربی» برده شده است، با افزودن توضیحاتی مختصر درباره هریك از آنها در حدّ كلیّات و تا آن مقدار كه در شناسائی اجمالی آنها مفید باشد. ولی بزودی معلوم شد كه آن نامها و نشانهها و آثاری كه در مآخذ آمده بیش از آن دچار ابهامها و تیرگیهای ناشی از تعریب و تحریف و اختصار شده كه بتوان آنها را با یك بررسی اجمالی شناخت و شناساند.
ناچار از این نظر عدول شد و بنابرآن نهاده شد كه درباره هریك از اینگونه آثار كه در مآخذ مختلف تاریخی و ادبی نام و نشانی از آنها میتوان یافت جداگانه بحث و جستوجوئی شود، و تا جائی كه میسّر باشد و دلائل و امارات موجود یاری دهند اطّلاعاتی جامع فراهم آید. و نتیجه بحث و بررسیها بتدریج چاپ و منتشر گردد تا هروقت اطّلاعات كافی در این زمینه بدست آمد به تألیف كتابی جامع اقدام شود.
در اجرای این تصمیم نخست از فهرستی كه ابن ندیم از كتابهائی كه ابن مقفّع از فارسی به عربی ترجمه كرده و در شرح او آورده است دو كتاب برگزیده شد:
یكی «كتاب التاج فی سیرة انوشیروان» و دیگر «كتاب الآیین».
ص: 71
با شروع بحث و بررسی درباره این دو كتاب معلوم شد كه این رشته سری دراز دارد و در همین دو كتاب خلاصه نمیشود، با پیگیری این موضوع بتدریج بر یافتههای ناشناخته بسی افزوده شد، و از مجموع مطالعات و بررسیهائی كه درباره این دو كتاب بهعمل آمد و برخی از آنها به صورت مقاله در «الدراسات الادبیة» انتشار یافت كتابی فراهم آمد كه به نام «كتب التاج و الآیین» (تاجنامهها و آییننامهها)، به عنوان نخستین بخش از كتاب «الترجمة و النقل عن الفارسیة فی القرون الاسلامیة الاولی» و همچنین نخستین جلد از سلسله عام «الروافد الفارسیة فی الادب العربی» در دانشگاه لبنان به چاپ رسید. در این جلد چهار كتاب از نوع تاجنامهها و شش كتاب یا رساله از نوع آییننامهها كه آثاری از آنها را میشد در مآخذ قدیم عربی یافت معرّفی گردید.
درباره این كتاب و بررسی مطالب آنكه در زبان عربی بیسابقه بود، در همان زمان انتشار، چند مقاله از سوی صاحبنظران در مطبوعات عربی منتشر شد و چند گفتار هم در برخی از رادیوهای عربی و غربی ایراد گردید كه از آنمیان دو گفتار از آنها برای چاپ و انتشار در مجلّه «الدراسات الادبیة» برگزیده شد، و اصل عربی و ترجمه فارسی آنها در آن مجلّه چاپ گردید. آن دو گفتار یكی سخنرانی رئیس دانشگاه لبنان بود در رادیو بیروت، و دیگر سخنرانی آقای دكتر احمد مكی رئیس دانشكده ادبیّات همان دانشگاه بود در بخش عربی رادیو انگلستان، و علّت انتخاب این دو گفتار برای نشر در آن مجلّه این بود كه این كتاب از كتابهای مورد مراجعه دانشجویان دورههای تخصّصی آن دانشگاه بود و این دو گفتار هم نموداری از داوری اولیای آن دانشگاه درباره این كتاب بود.
و چون این كتاب تاكنون به زبان فارسی ترجمه نشده و این دو گفتار تا حدّی به شناخت مطالب آن كمك میكنند، ترجمه هردو گفتار كه هریك از یك جنبه آن را مورد بررسی قرار دادهاند در اینجا از همان مجلّه نقل میشود «1»:
______________________________
(1)- ترجمه گفتار آقای فؤاد افرام البستانی رئیس دانشگاه لبنان كه در ساعت 21 روز پنجشنبه 5 دسامبر 1964 در رادیو بیروت ایراد شد، به نقل از الدراسات الادبیة، سال ششم ص 133.
ص: 72
تاجنامهها و آییننامههای ساسانی در ادبیّات عربی
«مدّتها بود كه خوانندگان مجلّه «الدراسات الادبیة» نشریه كرسیزبان و ادبیّات فارسی دانشگاه لبنان آرزو میكردند كه آقای دكتر محمّدی كتابی مخصوص و جامع در زمینه بحثها و تحقیقاتی كه در صفحات این مجلّه منتشر میسازند تألیف نمایند، و راههای همكاری بین دو ادب فارسی و عربی و اثر متقابل هریك از دو فرهنگ ایرانی و عرب را روشن سازند، و امروز ایشان با تألیف این كتاب گرانقدر قسمتی از آن آرزوی دیرین ما را برآوردهاند، و با پیجوئی از سرچشمههای ایرانی ادبیّات عرب بهخوبی نشان دادهاند كه چگونه آن جویبارهای ایرانی در بوستان ادبیّات عرب و بویژه در عصر عبّاسی جریان یافته و در آنچه گلهای عبیرآمیز و میوههای دلانگیزی بهبار آورده است.
مؤلّف در این جلد اوّل دو گونه از این سرچشمهها را مورد بحث و تحقیق قرار داده، یكی كتب و رسائلی كه مربوط به امور سلطنت بوده و فرمانهای شاهی و همه آن چیزهائی را كه دانستن آنها از لوازم ادب و فرهنگ شاهان به حساب میآمده- و مجموع آنها با عنوان عام «تاجنامه» خوانده میشده است- دربرداشته، و دیگر آنچه درباره قواعد و رسوم و آداب و اصطلاحات مربوط به امور سیاست و اداره اجتماع بوده كه با عنوان عام «آییننامه» معروف گردیده است.
كتاب تاجنامه چنانكه گمان میرفته كتاب واحدی نبوده است كه در موضوع واحدی تألیف شده باشد. تاكنون كسانی كه در این زمینه تحقیق كردهاند وقتی كه در فهرست آثار ابن مقفّع نام كتابی را كه وی از فارسی ترجمه كرده بوده بنام «كتاب تاج در سیرت انوشیروان» دیدهاند، و در كتاب «الفهرست» ابن الندیم نیز در ضمن كتابهائی كه ایرانیان در شرح حال و سرگذشتهای صحیح پادشاهان خود تألیف كردهاند به كتاب
ص: 73
دیگری بنام «كتاب تاج و آنچه پادشاهان ایران بدان فال زدهاند» برخوردهاند، و در كتاب «عیون الاخبار» ابن قتیبه هم قطعاتی از كتابی بنام «كتاب تاج» یافتهاند، و كتاب دیگری را هم در عربی بنام «كتاب تاج» در اخلاق پادشاهان شناختهاند كه به جاحظ نسبت داده شده، و گمان بردهاند كه همه این چهار عنوان نام یك كتاب و یا نسخههای متعدّد از یك كتاب بوده است. درصورتیكه حقیقت امر چنانكه آقای دكتر محمّدی در این كتاب در یك بحث مفصّل كه دلالت بر قدرت تحقیق و ژرفبینی ایشان دارد باز نمودهاند، این است كه این چهار عنوان هریك نام كتابی جداگانه و مستقل بوده كه هم از نظر هدف و هم از نظر روش و هم از نظر زمان تألیف با هم اختلاف داشتهاند، هرچند از نظر زمینه كلّی و نوع مطالب همه از یك دسته محسوب میگردند. بنابراین كتاب تاج نام كتاب مخصوصی نیست، بلكه نام عمومی دستهای از كتابها است كه برای پادشاهان ساسانی تألیف میگردیده و مشتمل بر نوع خاصّی از علوم و معارف هم نبوده، بلكه تمام مطالبی را شامل میشده كه ارتباطی با امور سلطنت میداشته یا بطریقی به پادشاهان و زندگی رسمی و خصوصی آنان میپیوسته است. و نمونه این دسته از كتابها تا آنجا كه ما اطّلاع داریم و اثری از آنها بدست ما رسیده همین چهار كتابی است كه همه یا قسمتی از آنها بعربی ترجمه شده بوده، و در این كتاب مورد تحقیق قرار گرفته و معرّفی شده است.
آییننامه نیز عنوان عامی بوده كه اختصاص به كتاب واحدی نداشته و بر دستهای از كتابها و رسالهها اطلاق میشده كه درباره قواعد و رسوم و قوانین فن یا علم یا حرفهای تألیف مییافته و شامل دستور العملها و اموری بوده است كه در آن علم یا فن عایت آنها یا اجتناب از آنها را ضروری میشمردهاند، یا سنتهائی كه عمل بدانها را لازم میدانستهاند و از این دسته از كتابها نیز قسمتی بما رسیده است. از میان ما كیست كه این عبارت موجز و جامع ادیب عرب ابو عثمان جاحظ را نخوانده باشد كه در
ص: 74
ضمن صحبت از سرچشمههای خارجی فرهنگ عرب گوید: «كتب هند به عربی نقل گردید و حكمت یونان نیز ترجمه شد و آیین و ادب ایرانیان نیز به این زبان برگردانده شد، برخی از آنها بر حسنشان افزود و از بعض دیگر چیزی نكاست، ولیكن اگر حكمت عرب (شعر) را به زبانی دیگر برگردانند اعجاز آن كه وزن باشد از میان خواهد رفت، با اینكه اگر هم آنرا به زبانی دیگر برگردانند در معانی آن چیزیكه ایرانیان در كتابهای خود كه شامل امور زندگی یا ثمره هوش و تدبیر آنهاست بیان نكرده باشند نخواهند یافت. آن كتابها از ملّتی به ملّتی و از دورهای به دورهای و از زبانی به زبانی دیگر نقل شد تا سرانجام بما رسید، و ما آخرین وارث آنها بودیم.» و كیست از ما آثار نیك چنین تأثیر متقابل را درك نكرده باشد؟ ولی تنها چیزی كه ما كم داشتیم بحث و تحقیق درباره عناصر اصلی این تأثیر متقابل و جستوجوی آثار آن بود، و این همان كاری است كه مؤلّف این كتاب حاضر بدان دست زده است.
اینها مسائلی است كه در این كتاب مورد بحث و تحقیق مؤلّف آن قرار گرفته است، قطعات و اقتباساتی كه از این دو نوع سرچشمههای ایرانی در قدیمترین مآخذ عربی مانند آثار ابن قتیبه و جاحظ و طبری و مسعودی و ثعالبی و یعقوبی و دینوری و سایر مصادر اساسی عربی بر آنها دست یافته و با كمال دقّت معرّفی نموده، و اثری را كه این اصول ریشهدار چه در زمینه حكمت و اخلاق و چه در زمینه تربیت و زمینههای دیگر در ادبیّات عربی برجای گذاردهاند، و پایه بسیاری از آداب سلوك و تربیت اخلاقی در اخلاق و اجتماع عربی از بالا تا پائین گردیدهاند نشان داده است.
شكّی نیست كه دست زدن به چنین تحقیقاتی مستلزم تبحّری كامل در ادبیّات هردو زبان عربی و فارسی است تا محقّق بتواند علّت صحیح حوادث و تفسیر مفاهیم آنها و همچنین موارد مشترك دو ادب را بخوبی دریابد، و منابع اصلی و عوامل اساسی را كه باعث پیدایش چنین تحوّلی در زندگی اجتماعی یا فنون ادبی گردیده است روشن سازد. و چون
ص: 75
عناصر بیگانهای كه در زبان و ادبیّات عربی راه یافته بطوری با آن آمیخته و رنگ اصلی خود را از دست دادهاند كه بازشناختن آنها كاری بس دشوار و گاهی نیز ناممكن است، و از طرفی هم علمائی كه همچون دوست ما آقای دكتر محمّدی از یك چنین تبحّری در ادبیّات هر دو زبان برخوردار باشند نادرند، ازاینجهت تاكنون تحقیقاتی از این نوع كه بر اساس سنجش ادبی و تاریخی به این شكل جدید كه در این كتاب سرچشمههای ادبیّات عربی تحقیق شده بسیار نادر بوده است.
بنابراین بر ادبیّات عربی فرض است كه از آقای دكتر محمّدی برای این خدمت بزرگ كه با آن باب تحقیق را براساس سنجش ادبی بر روی آن گشودهاند سپاسگزاری كند، چنانكه دانشگاه لبنان را هم فریضه است كه از رئیس كرسی زبان و ادبیّات فارسی خود بمناسبت این كوشش تازه كه بدنبال كوششهای گذشته خود در راه شناساندن این دو تمدّن كه هر یك مكمّل یكدیگر و در پایهگذاری تمدّن عالی انسانی یار و مددكار یكدیگر بودهاند، بكار بردهاند، از ایشان سپاسگزاری كند و آرزو نماید كه پیوسته ما را از ثمره یك چنین فكر بارور برخوردار سازند.
كتابی كه باب تازهای از تحقیق بر پایه سنجش و تطبیق بر روی ادبیّات عربی میگشاید «*»
«شاید برای پژوهشكنندگان كتابی كه باب تازهای از تحقیق بر پایه سنجش و تطبیق بر روی ادبیّات عربی میگشاید میسّر باشد كه كتب و رسائلی را كه همه یا بخشی از آنها از زبان دیگر ترجمه شده معیّن و مشخّص سازند، ولی مشخّص ساختن اثری كه از این نقل و ترجمه در ادبیّات آن زبان حاصل گردیده میسر و آسان نیست، زیرا چنین عملی نه
______________________________
(*)- ترجمه گفتار آقای دكتر احمد مكّی در برنامه عربی رادیو انگلستان در ساعت 19 و 45 دقیقه روز سهشنبه 15 دسامبر 1964- به نقل از الدراسات الادبیة و سال ششم، ص 137
ص: 76
تنها احتیاج به وسعت دائره علم و اطّلاع پژوهشكننده دارد، بلكه بالاتر از آن معرفت كاملی نسبت به هر دو زبان، چه زبانی كه از آن ترجمه شده و چه زبانی كه آن آثار بدان نقل گردیده است، و همچنین قدرت تشخیص خاصّی لازم دارد.»
وقتی چنین كاری در دوره ما كه بین زبانهای مختلف روابط و آشنائی بیشتری حاصل شده و در پرتو استحكام روابط بین لغات دامنه همكاریهای فرهنگی و ادبی بین آنها در نتیجه بوجود آمدن وسائل چاپ و رادیو و جز آنها گسترش یافته است تا این حدّ دشوار باشد، معلوم است كه تحقیق درباره روابط نقل و ترجمه بین زبانها در اصول قدیم و میانه تا چه حد دشوار خواهد بود. این مطلب را هنگامی خوب درك میكنیم كه كتاب ترجمه و نقل از فارسی در سدههای نخستین اسلام را كه آقای دكتر محمّدی رئیس كرسی زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه لبنان تألیف نمودهاند و جزء انتشارات این كرسی بچاپ رسیده است مطالعه كنیم و در مقدّمه آن چنین بخوانیم:
«تألیف این كتاب آزمایشی است كه برای پژوهش در رشتههایی از ادب كه مشترك بین ادبیّات عربی و فارسی هردو است بعمل آمده، یعنی رشته نقل و ترجمه آثار ادبی از زبان فارسی بزبان عربی در سدههای نخستین اسلامی بویژه در اوائل عصر عبّاسی. و مقصود از این آثار ادبی آنگونه آثاری است كه با ادبیّات عربی بطوری آمیخته شده كه جزئی از اجزاء آن گردیده و شناختن آنها آسان نیست. بنابراین پیجوئی و كاوش برای بازشناختن این آثار نسبت به ادبیّات عربی تحقیق درباره سرچشمههای ایرانی است كه در ادبیّات عربی جریان یافته و با سرچشمههای دیگر این نهر بزرگ را تشكیل دادهاند. و نسبت به زبان فارسی جستجو از پارهای از اصول ادبی آن در دوران پیش از اسلام است از خلال ادبیّات عرب، و كشف بعضی از متونی است كه قسمت اعظم آن پس از اسلام از میان رفته است. و ما امیدواریم كه اینگونه بحث و تحقیق
ص: 77
كه در ادبیّات هردو زبان تازه و بیسابقه است در باز كردن راههای جدید بر روی دانشجویان و ادبدوستان هردو زبان، و برای شناختن میزان روابط ادبی بین آن دو در طول تاریخ مؤثر و مفید باشد.»
مسلّم است كه در دوران گذشته نظیر یك چنین ارتباط و پیوستگی علمی و ادبی كه میان دو زبان فارسی و عربی حاصل گردیده در بین زبانهای دیگر بندرت اتّفاق افتاده، ولی با وجود شدّت آن ارتباط و تعدّد عناصر و موضوعات و همكاری نزدیك بین آندو، و باوجودآنكه نام بسیاری از مترجمان را در «فهرست» ابن الندیم مییابیم كه هریك كتابها و رسالههائی از فارسی به عربی ترجمه كرده و نام و عنوان بسیاری از كتابهائی هم كه ترجمه شده در همان «فهرست» ذكر شده، معذالك جز عدّه بسیار كمی از آن همه آثار نوشته به ما نرسیده است. و از اینجا این سؤال پیش میآید كه پس آن همه میراث علمی كه در مآخذ قدیم به نقل آنها به عربی تصریح شده كجا رفته و به چه صورت درآمدهاند. مؤلّف در اینباره چنین گوید:
آنچه را كه ما از این میراث علمی از دست دادهایم به دو دسته میتوان تقسیم كرد: یك دسته آنها كه در نتیجه حوادث سیاسی و پیشآمدهای نامساعد از میان رفتهاند، و دسته دیگر آنها كه در بوته زبان عربی گداخته و طوری با آن آمیخته و در قالب آن ریخته شدهاند كه به دشواری میتوان آنها را بازشناخت، زیرا قسمت اعظم این دسته، به اندازهای خصوصیّات خود را از دست دادهاند كه عربی خالص بشمار رفته و هیچگونه پیوند یا نشانهای را از اصل و گذشته خود حفظ نكردهاند، نظیر بسیاری از كلمات فارسی كه از راه تعریب یا اشتقاق در قالب عربی ریخته شده و بازشناختن اصل آنها متعذر گردیده است.»
مؤلّف آنگاه بذكر مراحلی میپردازد كه این آثار نوشته فارسی در راه آمیختگی با ادبیّات عرب طی كردهاند تا اینكه سرانجام به خورد این زبان رفته و در آن حل شدهاند: گاهی قسمتی از این آثار بصورت ترجمههای
ص: 78
مستقل و جداگانهای به عربی نقل گردیدهاند مانند ترجمههائی كه از ابن مقفّع در دست است؛ گاهی قسمتی از كتابی بزرگ در یك تألیف عربی مورد استفاده یا اقتباس یا تلخیص قرار گرفته، همچنانكه در استفاده بعضی از مورّخان عرب از كتاب «خداینامه» كه در عربی بنام سیر المولك و سیر ملوك الفرس معروف شده دیده میشود؛ و گاهی رساله یا كتاب یا مجموعهای از رسالههای پهلوی را به اضافه اقتباساتی از كتابهای دیگر موضوع تألیفی جداگانه به زبان عربی قرار دادهاند، همچنانكه در كتاب «ادب العرب و الفرس» تألیف ابن مسكویه میبینیم، زیرا ابن مسكویه این كتاب را در اصل براساس یك رساله پهلوی بنام «جاودانخرد» بنا نهاده، آنگاه آثار دیگری از رسائل پهلوی و غیرپهلوی بر آن افزوده و آن را بنام «ادب العرب و الفرس» نامیده است. و گاهی این نقل و اقتباس به این صورت بوده كه مؤلّف كتاب عربی عناصر فارسی و عربی، هردو را در یك مورد بهم آمیخته بدون اینكه بین آنها فرقی نهد، یا اینكه آنها را جداگانه ذكر كند، چنانكه ابن عبدربّه در كتاب «العقد الفرید» در فصلی از كتاب خود سخنان پندآمیز بزرجمهر و اكثم بن صیفی را آورده، بیآنكه گفتههای آنها را از هم جدا سازد. و گاهی نقل این كتب بدینصورت بوده كه مؤلّف كتاب عربی یكی از آن كتب فارسی را پایه كتاب تازهای قرار داده و مطالب دیگری از همان نوع از اینجا و آنجا گرفته و بر آن افزوده و همه را بصورت یك تألیف واحد و مستقل عربی درآورده است، همچنانكه نظیر آنرا در «كتاب التاج فی اخلاق الملوك» منسوب به جاحظ مییابیم. و گاهی نقل مطالب فارسی بصورتی است كه درك و كشف آن دشوار میگردد، بدینگونه كه مطالب و موضوعاتی را از مآخذ فارسی بدون ذكر مصادر آنها نقل میكنند و آن را بصورتی دیگر تغییر میدهند، نظیر یك حكایت فارسی كه در كتاب «نصیحة الملوك و عقد العلی» ذكر شده و در تاریخ ابن عساكر با تغییراتی كه آن را از اصل دور ساخته و به صورتی دیگر درآورده نقل گردیده است.
ص: 79
پس از این مؤلّف به ذكر اسباب و عللی میپردازد كه موجب آن گردیده تا بسیاری از آثار مكتوب پهلوی از میان برود؛ از این علّتها یكی تغییر دین و دیگری تغییر خط و سومی این بوده است كه در طی دو قرن اوّل اسلامی تنها زبان عربی زبان تألیف و كتابت بوده نه زبان فارسی، مضافا به اینكه عدّهای هم از راه تعصّب بطور عمد و قصد در محو و نابود كردن آن آثار بعلّت آنكه آثار مجوس بوده میكوشیدهاند. در یك چنین اوضاع نابسامان و پیچیدهای مؤلّف راهی را كه برای بحث و تحقیق در این موضوع برگزیده است چنین توصیف میكند:
برای اینكه راه جستوجو و تحقیق روشن و موضوع مورد بحث هم محدود و مشخّص باشد و همچنین برای پرهیز از تداخل موضوعهای مختلف، هریك از انواع كتابهائی را كه ترجمه شده در یك فصل خاص مورد بحث قرار دادم، و این جلد اوّل را به كتابهای تاج و آیین اختصاص دادم و سعی كردم كه آنچه را در طی مطالعات مستمر و طولانی خود در مآخذ قدیم عربی، كه عمری بر آن صرف شده، از آثار و بقایا و علائم و نشانههای این كتابها بدست آوردهام عینا نقل كنم، و هر كتابی را هم كه به بحث گذاشتم یا نمونههائی از آنرا نقل كردم مقدّمهای شامل تحقیقی درباره آن كتاب بر آن افزودم تا خواننده را از آن كتاب و نوع مطالب آن اطّلاعی كافی و وافی حاصل آید؛ و امیدوارم كه فرصتی دست دهد تا این مطالعات را در مجلّدات دیگر این كتاب بهمین طریق دنبال كنم، باشد كه برای تحقیق در ادبیّات عصر عبّاسی از نظر سنجش ادبی مفید باشد.»
پس از این مقدّمه مؤلّف بمعرّفی كتابهائی از نوع تاجنامه كه از ادبیّات ساسانی به عربی نقل شده میپردازد، در این فصل كتاب «تاجنامه انوشیروان» و تاجنامهای را كه ابن قتیبه از آن در «عیون الأخبار» نقل كرده و تاجنامه دیگری را كه درباره فال پادشاهان بوده معرّفی نموده، و آنچه از متونی كه از ترجمه عربی آنها در مآخذ عربی یافت میشده نقل كرده است، ولی از كتاب تاجنامهای كه مبنای تألیف كتاب عربی «التاج
ص: 80
فی اخلاق الملوك» بوده نمونهای نقل نشده، زیرا این كتاب بطور جداگانه چاپ شده و احتیاجی به نقل آنها نبوده است. مؤلّف درباره این كتاب یعنی «كتاب التاج» منسوب به جاحظ گوید:
«اهمّیّت این كتاب برای تحقیقات عربی در این است كه این كتاب نخستین تألیف مستقلّی است كه در زبان عربی، در موضوعی كه در این زبان سابقه نداشته تألیف شده، و با تألیف آن رشته تازهای در ادبیّات این زبان پدید آمده است كه بعدها توسعه یافته و شاخ و برگها بهرسو گسترده و در آن كتابهای مهمّ دیگری بهوجود آمده است. منظور از این رشته همان معارفی است كه پیرامون امور سلطنت و خلافت، و آنچه مربوط به امر كشورداری، یا برای تعلیم یا گسترش فرهنگ عمومی دبیران و وزیران و فرمانروایان تألیف شده و آنرا در عربی بنام ادب الملوك یا الادب الملوكی یا نصیحة الملوك یا الآداب السلطانیة و مانند اینها خواندهاند، یعنی به نامهائی كه دلالت بر همین نوع جدید ادب میكند كه چنانكه گفتیم در زبان عربی سابقه نداشت و هنگامی در این زبان وارد گردید كه خلافت اسلامی از پیشوائی دینی ساده به دولت سلطنتی و حكومت مطلقه تبدیل گردید، و بر آیین و سنّتهای قدیمه این چنین حكومتها تكیه زد.»
مؤلّف پس از آنكه این كتاب را مورد بحث و موشكافی قرار میدهد و آنچه را كه خاورشناسان درباره آن گفتهاند ذكر میكند به تعلیقات خود چنین ادامه میدهد: «كوتاه سخن آنكه ما از خلال همین «كتاب التاج فی اخلاق الملوك» كه به جاحظ نسبت داده شده به یكی دیگر از تاجنامههای ساسانی برمیخوریم كه اصل پهلوی آن، پس از آنكه بعربی ترجمه گردید و بصورت كتابی درآمد كه به محیط اسلامی و عربی نزدیكتر و درنتیجه برای بقاء صلاحیت بیشتری داشت، از میان رفته است.»
پس از تاجنامههای ساسانی كه بعربی ترجمه شده مؤلّف به آییننامههای ساسانی كه در عربی بنام «كتاب الآیین» معروف شده میپردازد. (آیین لفظ فارسی است كه عربی آن قاعده و طریقه است.)
ص: 81
این دسته از كتابهای فارسی هم كه بعربی ترجمه شدند اثر بسیاری در جامعه عربی و اسلامی از خود گذاشتند، و این اثر نهتنها در زندگی علمی بلكه حتّی در روشهای ادبی و فنون جنگی و ورزش و دیگر معارف و علوم عصر نیز نمایان است. مؤلّف این دسته از كتابها را هم مانند تاجنامهها یكبهیك مورد مطالعه قرار داده؛ قطعات یا رسالههای جداگانهای كه از این نوع بدست آورده درباره آیین جنگ و قواعد آن و فن تیراندازی و چوگانبازی و فن پیشگوئی و احكام آن و تربیت نفس و نیكرفتاری و آیین مردمی در كردار و گفتار و موضوعهای پراكنده دیگر است. و همچنین كتاب گاهنامه را كه درباره تقسیم مراتب و ترتیب طبقات دولت ساسانی بوده همه را معرّفی نموده و كتاب خود را چنین پایان میدهد: «این اوراق مختصر بناچار برای پرتو افكندن به گوشههای تاریكی كه در موضوع روابط ادبیّات فارسی و عربی موجود است، و همچنین برای روشن ساختن برخی از راههائی كه عناصر ادبیّات فارسی در انتقال به ادبیّات عرب پیموده خالی از فائده نخواهد بود.»
كتاب «ترجمه و نقل از فارسی در سدههای نخستین اسلامی» باب تازهای از بحث و تحقیق به روش سنجش ادبی در رشتههای مختلف بر روی ادبیّات ما میگشاید، و یكی از كتابهای اصلی و اساسی است كه از طرف محقّقی درباره ادبیّات عربی در عصر عبّاسی تألیف گردیده است.»
دكتر احمد مكّی
مترجمان آثار فارسی به عربی در قرنهای نخستین اسلامی
یكی از موضوعهائی كه در زمینه ترجمه آثار فارسی به زبان عربی در قرنهای نخستین اسلامی مطرح شد و تحقیق در آن ضروری مینمود شناخت مترجمانی بود كه آن آثار را از فارسی به عربی برگردانده بودند. تحقیق در این موضوع ازآنرو ضروری مینمود كه این مترجمان جز عدّه بسیار معدودی از آنها، مانند ابن مقفّع كه اجمالا شناخته شده بود و در كتابها از او نام برده میشد، دیگران
ص: 82
تقریبا ناشناخته مانده بودند و از برخی از آنها جز نامهائی كه آنها هم غالبا دچار تحریف شدهاند اثری در كتابهای معروف همچون فهرست ابن ندیم باقی نمانده بود. و از آنجا كه این موضوع هم تكملهای بود برای آنچه به نام «ترجمه آثار فارسی ...» منتشر شده بود ناچار میبایستی در این زمینه هم بحث و بررسیهائی میشد و جستوجوهائی به عمل میآمد و چنین هم شد و نتیجه همه آن بحث و بررسیها در منابع مختلف تاریخی در طیّ مدّتی كه چندان كوتاه هم نبود رسالهای شد كه در آن شماری نزدیك به چهل تن از كسانی كه غالبا به عنوان مترجم آثار فارسی ناشناس مانده بودند معرّفی شدند و از ترجمههای آنها هم كه غالبا جز نامهای تحریف شده اثری برجای نمانده بود و بدینسبب در پرده ابهام باقی مانده بودند تا جائی كه میسّر گردید رفع ابهام شد، و از آنجا كه این رساله هم برای تدریس در بخشهای تخصّصی دانشگاه لبنان تهیّه شده بود ازاینرو به زبان عربی و با نام عربی «المترجمون و النقلة عن الفارسیة فی القرون الاسلامیة الاولی» در همان دانشگاه به چاپ رسید «1» و سپس در چند نشریه دیگر هم نقل گردید «2».
و چون یكی از جاهایی كه این رساله در آن نقل گردیده بود، كتاب «الادب الفارسی فی اهمّ ادواره و اشهر اعلامه» بود كه ذكر آن گذشت، و آن كتاب، چنانكه در جای خود ذكر شد، مورد نقد و بررسی چند تن از محقّقان صاحبنظر جهان عرب قرار گرفته بود كه یكی از آنها استاد فؤاد افرام البستانی رئیس دانشگاه لبنان، بود. در اینجا برای معرّفی این رساله تنها آن بخش از نقد و بررسی آن استاد از آن كتاب كه مربوط به همین رساله میشود نقل میگردد، زیرا برای معرّفی كتاب «الأدب الفارسیّ» از یكی از نقد و بررسیهائی كه از آن به وسیله استاد دیگری بهعمل آمده بود و علاوه بر متن عربی آن ترجمه فارسی آن هم در نشریه آن دانشگاه منتشر شده بود از ترجمه فارسی آن در اینجا استفاده شد و به نقل بقیه بررسیها نیازی نیفتاد. و چون رساله «المترجمون ...» هم مانند
______________________________
(1)- منشورات، قسم الغلة الفارسیة و آدابها فی الجامعة اللبنانیة، بیروت، 1966 م.
(2)- ازآنجمله در مجلّه: «الدراسات الادبیة»، ج 7، ص 193- 243، بیروت 1966 م. و در كتاب «الادب الفارسی فی اهمّ ادواره و اشهر اعلامه»، ص 105- 155.
ص: 83
كتابهای دیگری كه تاكنون ذكرشان رفته هنوز به فارسی ترجمه نشده ازاینرو برای اینكه خواننده این كتاب را آگاهی مختصری از مطالب آن حاصل آید از این نقد و بررسی تنها به همین بخش از آنكه به این رساله باز میگشت اكتفا شد.
و این توضیح هم درباره آن اضافه شود كه چون در این بخش از كتاب «الادب الفارسی ...» گفتاری هم با عنوان «نقل الآداب الفارسیة الی العربیّة فی القرون الاسلامیة الاولی» آمده بود، این نقد و بررسی كه در زیر میآید مربوط به هر دو گفتار است:
«... فصل دیگری از این كتاب كه موضوع آن نقل و ترجمه ادبیّات فارسی در قرنهای نخستین اسلامی است از اهمّیّت خاصّی برخوردار است. زیرا این موضوع از مهمترین رویدادها در تاریخ برخورد فرهنگها و تمدّنها است. و این درخور توجّه است كه ارتباط بین دو جهان ایرانی و عربی در آن روزگار تنها در نقل و ترجمه برخی از آثار فكری از یك زبان به زبان دیگر خلاصه نمیشده بلكه پیوند استواری بوده است بین این دو ملّت، هم در روشهای اندیشه و راههای تعبیر از آن، و هم در شیوههای زندگی و نظامهای درونی و بیرونی حاكم بر آن. و همین پیوند استوار و همهجانبه بوده كه باعث گردیده تا زبان فارسی ساسانی بزرگترین مؤثّر در تحوّل ادبیّات عربی در عصر عبّاسی گردد، چه از لحاظ روش و چه از لحاظ اهداف و طرق تعبیر، و همین پیوند است كه زبان عربی را هم پس از تحصیل قدرت علمی و تنوّع و گسترش دامنه آن قادر ساخت تا به نوبه خود بزرگترین مؤثّر در تحوّل زبان فارسی گردد و در نتیجه آن زبان فارسی میانه به صورت زبان فارسی اسلامی تحوّل یابد و طبیعی بوده است كه در این كتاب این مبحث با مبحث دیگری درباره مترجمان و ناقلان آثار فارسی ساسانی به زبان عربی در قرنهای نخستین اسلامی، تكمیل گردد.
از حق نباید گذشت كه دكتر محمّدی در این بحث و بررسی از لحاظ جستوجو و پژوهش و كشف و شناسائی و احاطه بر اسماء ناقلان و
ص: 84
عنوانهای كتابهای ترجمه شده و موضوعهای آنها دقّت را به نهایت رسانده، و با این كار خلأی را كه در تاریخ ادبیّات عربی از لحاظ شناخت سرچشمههای آن وجود داشت پر كرده و اهمال مورّخان ادبیّات ما را از این لحاظ جبران كرده است.
در این بحث و بررسی علاوه بر پانزده مترجمی كه صاحب الفهرست نام آنها را در فهرست مترجمان آثار فارسی به عربی ذكر كرده، شمار بسیاری از مترجمان و آثار ترجمه شده آنها را هم از مآخذ دیگر استخراج كرده و بر آنها افزوده است، و ازین شمارند زادان فرّخ بن پیری دبیر حجّاج ابن یوسف و صالح بن عبد الرّحمن سیستانی جانشین او در ریاست دیوان حجّاج، و عبد الحمید كاتب نخستین نویسنده نامآور نامههای دیوانی در زبان عربی، و فضل بن سهل وزیر مأمون، و خضر بن علی همكار او در برخی از ترجمههایش، و سلم رئیس بیت الحكمة كه مأمون خلیفه عبّاسی بنیاد نهاده بود. و عبد اللّه بن علی، و ابو العبّاس دمیری، و اسحاق بن علی بن سلیمان، و ابو ریحان بیرونی دانشمند مشهور.
و همچنین این محقّق بر آثار ترجمه شده از فارسی بر آنچه ابن ندیم در الفهرست آورده شمار بسیاری در موضوعهای مختلف با استفاده از منابع دیگر افزوده است «1»».
جایگاه زبان و ادب فارسی در تحقیقات عربی
ازجمله مسایلی كه در زمینه مطالعات مشترك فارسی- عربی مطرح میشد و رفتهرفته مورد اهتمام و توجّه استادان و پژوهندگان مسائل عربی میگردید، مسأله زبان و ادب فارسی و مقام آن در تحقیقات مربوط به زبان و ادب قدیم عربی بود.
توضیح اجمالی اینكه درحالحاضر هروقت سخن از روابط فارسی و عربی به
______________________________
(1)- اصل این مقال را در معرّفی و نقد و بررسی كتاب «الادب الفارسی فی اهمّ ادواره و اشهر اعلامه» در مجلّه «الدراسات الادبیة»، سال هشتم، صفحه 346- 351، و متنی را كه شرح فوق از آن ترجمه شده، در همان مآخذ، ص 348 خواهید یافت.
ص: 85
میان میآید آنچه در وهله اوّل به ذهن میرسد وجود كلمات عربی در زبان فارسی و لزوم آموختن زبان عربی برای درك صحیح زبان و ادبیّات فارسی است. ولی این نكته كه ممكن است با روابط دیرینهای كه بین این دو زبان وجود داشته و اثر متقابلی كه آنها در یكدیگر داشتهاند آشنائی با زبان و ادبیّات فارسی هم برای درك بهتر ادبیّات تاریخی زبان عربی لازم باشد كمتر مورد توجّه قرار میگیرد، و بههمینسبب هم هست كه درس زبان عربی در مدارس ایران برای تقویت زبان و ادب فارسی جای شایستهای دارد، ولی درس فارسی در مدارس عربی چنین جائی را ندارد. این تفاوت بدینسبب است كه اثر زبان عربی در فارسی در سطح عادی، هم نمایانتر است و هم بیشتر، ولی اثر فارسی در زبان عربی چنین نمودی ندارد. اما آنچه در اینجا مورد گفتوگو است، ضرورت آگاهی متقابل است در سطح تخصّصی و در تحقیقات تاریخی و لغوی، نه در سطح عادی، و در آن سطح است كه بین آن دو ازاینلحاظ نباید فرقی وجود داشته باشد. زیرا اینگونه تحقیقات لغوی و تاریخی در هریك از آن دو به تنهائی و بدون آشنائی به دیگری ناقص و نارسا خواهد بود.
از هنگامی كه در كرسی زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه لبنان چه در دروس و چه در انتشارات آن، موضوع روابط ادبی و تاریخی این دو زبان از هردو طرف مورد توجّه و تحقیق قرار گرفت، و درباره تأثیر ادب و فرهنگ ایران در ادبیّات و زبان عربی تحقیقات بیشتری بهعمل آمد و نوشتههای بیشتری در این زمینه انتشار یافت، این موضوع هم كه پیشرفت تحقیقات در ادبیّات عربی و تحوّلات تاریخی آن به آشنائی با زبان و ادب فارسی وابسته است در بین استادان و صاحبنظران عرب به عنوان موضوعی درخور بحث و بررسی مطرح گردید، بهخصوص كه در دانشگاه لبنان هم درس فارسی در برنامههای دورههای تخصّصی ادبیّات عربی و تاریخ تمدّن از دروس اصلی گردیده بود.
و از آنجا كه در اینگونه مسائل همانگونه كه در گذشته هم ذكر شده آنچه دارای اهمّیّت اعتبار تواند بود اقناع اهل فكر و رأی و صاحبنظران به صحّت آن مسائل است، ازاینرو بنا شد كه این موضوع و موضوعهای وابسته به آن در
ص: 86
نشستهائی از نویسنده این سطور و استادان و صاحبنظران زبان و ادب و تاریخ عربی مورد بحث و بررسی قرار گیرد، و برای اینكه آن مذاكرات در همان جلسات محدود نماند از تلویزیون دولتی لبنان هم برای اطّلاع دیگر علاقهمندان پخش شود و چنین هم شد و دو جلسه از این بحث و بررسیها كه به صورت پرسش و پاسخ بود از تلویزیون لبنان پخش شد، یكی در تاریخ 28 دسامبر 1964 م. و دیگری در تاریخ 24 مارس 1966 م.
در آن جلسات كه زیر نظر یكی از استادان ادبیّات عرب در برنامه خاصّی به نام مع اهل الفكر یعنی با اندیشمندان پخش میشد، مسائل متعدّدی درباره زبان و ادب فارسی و روابط تاریخی آن با زبان و ادبیّات عربی، و اثر متقابل آنها در یكدیگر مطرح گردید و متن عربی آن هم در مطبوعات و با ترجمه فارسی آن در نشریهای جداگانه چاپ و منتشر شد، و خلاصه ترجمه فارسی آن هم در نشریه همان كرسی به چاپ رسید. و برای اینكه نمونهای از این بحث و بررسیها در دست باشد یكی از این پرسش و پاسخها كه مستقیما مربوط به همین موضوع، یعنی «ضرورت تعلّم زبان و ادب فارسی برای تحقیقات ادبی و تاریخی زبان عربی» است در اینجا عینا نقل میشود.
«س- شما چه در سخنرانیها و چه در نوشتههای خود پیوسته بر این نكته تكیه میكنید كه آموختن زبان و ادبیّات فارسی برای درك بهتر زبان و ادبیّات عرب لازم و برای تحقیق در فرهنگ و ادب این زبان ضروری است، و بههمینسبب در دانشگاه لبنان، زبان و ادبیّات فارسی در رشته ادبیّات عرب جزء دروس اساسی و اجباری شده است. چون این مطلبی است تازه و احتیاج به توضیح بیشتری دارد، ممكن است بفرمائید كه شما برای تأیید این نظر خود چه دلائلی دارید؟
ج- این مطلب صحیح است كه من در نوشتهها و گفتههای خود بر این مطلب تكیه میكنم، ولی این نظریهای نیست كه من آن را بوجود آورده باشم، بلكه مطلبی است كه تحقیقات و پژوهشهای لغوی و تاریخی
ص: 87
و ادبی آن را بر ما تحمیل میكنند، و من یقین دارم كه هرقدر دامنه تحقیقات تاریخی و علمی در این دو زبان و بهخصوص در زبان عربی گسترش یابد و پیوستگی تاریخی آن با زبان و ادب فارسی آشكارتر گردد این مطلب مسلّمتر خواهد گردید.
دلائلی كه ما را به لزوم آموزش فارسی برای دانشجویان رشته ادبیّات در دانشگاههای عربی وادار میكند، همان دلایلی است كه برای لزوم آموزش عربی برای دانشجویان رشته ادبیّات فارسی در دانشگاههای ایران و سایر كشورهای فارسی زبان میتوان اقامه كرد، و آن هم پیوستگی فرهنگی و تاریخی و آمیزش لغوی این دو زبان و آثار بسیاری است كه از هریك در دیگری وجود دارد، زیرا چنانكه گفتیم این دو زبان از لحاظ فرهنگ و ادب به اندازهای بهم پیوستهاند كه تفكیك آنها در زمینه تحقیقاتی مشكل بنظر میرسد، و در همه مؤسّسات علمی و خاورشناسی هم فارسی و عربی تقریبا یك زمینه تحقیقاتی را تشكیل میدهند. مثلا از نظر لغوی كسی كه بخواهد در رشته زبان و ادبیّات عربی تخصّص حاصل نماید و اصول كلمات و تحوّلات آنها را تشخیص دهد همان احتیاج را به دانستن زبان فارسی دارد كه داوطلب تخصّص در زبان و ادبیّات فارسی به آموختن زبان عربی دارد. صحیح است كه اثر زبان عربی در فارسی، هم نمایانتر و هم بیشتر است، ولی این امر در اصل موضوع تغییری نمیدهد، زیرا این ضرورتی را كه ما برای آموختن زبان فارسی جهت دانشجویان عربی زبان معتقدیم، همانطور كه ذكر كردیم، در حدّ تخصّص است نه در سطح عادی «1» ...»
و در آنچه به اقناع اهل فكر و رأی بازمیگردد، برای پرهیز از اطاله كلام بهتر است به آنچه دراینمورد پیش از این نقل شده مراجعه شود.
______________________________
(1)- الدراسات الادبیة، سال هفتم، ص 309- 310.
ص: 88
اینها اجمالی بود از آنچه در این مرحله و در آن دانشگاه در زمینه تحقیقات مشترك فارسی- عربی صورت پذیرفت. كارهائی كه بدانصورت و در شكل عربی آن در آنجا دچار وقفهای موقّتی و سپس دائمی گردید، و پس از بازگشت من به دانشگاه تهران در اینجا همچنان به صورتهای دیگر و در شكل فارسی آن ادامه یافت.
چنانكه در گفتار بعد خواهد آمد علّت وقفه در كارهای آنجا نخست بازگشت من به دانشگاه تهران برای تصدّی وظیفه دیگری بود، و سپس وضع اسفباری بود كه برای كشور آفتزده لبنان پیش آمد و آن سرزمین را از ادامه رسالت تاریخی خود كه از دیرباز محل برخورد سازنده فرهنگهای مختلف بوده است بازداشت. و جا دارد كه در اینجا این امید را در دل بپرورانیم كه وضع نابسامان آن سرزمین هرچه زودتر به همّت مردم فرزانه و هوشیار آن به سامان برسد و برای ادامه رسالت تاریخی خود بیش از پیش آماده گردد.
ص: 89