گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
گفتار دوم درباره گرایش اسلامی ایرانیان‌





اشاره

مطالعات مشترك فارسی- عربی در پرتو گرایش اسلامی ایرانیان* پرسشهائی كه دراین‌باره مطرح می‌شود* نگاهی به جای خالی زبان فارسی و تاریخ اسلام در مدارس دینی ایران* زبان فارسی در علوم و معارف اسلامی* فتوای علمای ماوراء النهر درباره زبان فارسی و اسلام* فصلی دیگر از سرگذشت زبان فارسی* غزالی طوسی و نظر او درباره فارسی‌زبانان عربی ندان* تفاوت فتوای علمای ماوراء النهر، نظیر غزالی در كاربرد زبان فارسی در علوم اسلامی* زبان فارسی و مدارس دینی ایران* اثر زبان در پرورش خرد و اندیشه* اثر اهمال گذشتگان در كمبودهای كنونی زبان فارسی* مدارس دینی ایران و تاریخ اسلام* سخنی درباره تاریخ جامع اسلام* دورانی از تاریخ اسلام كه باید در زمینه تاریخ ایران بررسی شود* ابهام‌هائی كه تاریخ اسلام را فراگرفته است* نخستین كنگره دانشگاههای اسلامی* تحقیق علمی در تاریخ و فرهنگ اسلام* آنچه می‌بایستی بدان اهتمام شود.
ص: 90

مطالعات مشترك فارسی- عربی در پرتو گرایش اسلامی ایرانیان‌

با پیشرفت مطالعات مشترك فارسی- عربی به شرحی كه در گفتار پیش گذشت، كم‌كم مسایل دیگری هم مطرح می‌گردید كه از محدوده ادبیّات فراتر می‌رفت و می‌بایستی در افقی گسترده‌تر بررسی می‌شد، و یكی از آن مسایل گرایش اسلامی ایرانیان و علل و عوامل و آثار آن در تاریخ اسلام و تحوّلات سیاسی و فرهنگی آن و همچنین اثر آن در زبان و ادبیّات عربی و فارسی بود، كه خود با آن‌كه ركن مهمی از تاریخ و فرهنگ این دوران است، چنانكه درخور اهمّیّت آن بوده شناخته نشده است.
گرایش اسلامی ایرانیان ازآن‌رو در مطالعات مشترك فارسی- عربی مطرح می‌شد كه برای شوروشوقی كه دانشمندان ایرانی در این دوران در تحقیق و تدوین مبانی زبان عربی و معارف اسلامی و تألیف به آن زبان در همه رشته‌های علمی و ادبی از خود نشان داده‌اند، و تلاش و كوششی كه فرزانگان و مبارزان ایشان در برانداختن حكومت قومی و قبیله‌ای اموی- كه آن را منطبق با اصول اسلامی نمی‌یافتند- به‌كار برده‌اند، و همچنین برای دگرگونیهای فرهنگی و ادبی كه در همین دوران در ایران و در زبان فارسی روی داده، جز گرایش اسلامی ایرانیان علّت دیگری نمی‌شد انگاشت.

پرسشهائی كه در این‌باره مطرح می‌شود

با مطرح شدن این موضوع پرسشهای دیگری هم مطرح می‌شد كه بسبب اهمّیّت آنها در تاریخ ایران و اسلام نمی‌شد و نمی‌شود آنها را نادیده انگاشت، ازقبیل این‌كه: چرا با آن‌همه سوابق درخشانی كه این سرزمین و اهل علم و اندیشه آن در گذشته‌های دور و نزدیك، و به‌خصوص در دوران شكوفائی علم و اندیشه، در تاریخ و فرهنگ اسلامی داشته‌اند، تا آن حد كه هیچ علم و ادب و فن و هنری را در فرهنگ آن عصر نمی‌توان یافت كه دانشمندان ایرانی از پایه‌گذاران یا دست‌كم از افراد سرشناس آن علم و ادب و فن
ص: 91
و هنر نباشند، ولی بااین‌حال امروز كه می‌بایستی مردم این سرزمین از آن گذشته‌های درخور ستایش خویش به‌خوبی آگاه باشند، و با جلوه‌های اندیشه و دانش گذشتگان خود از روی آثار خود آنان آشنا گردند تا بتوانند با معرفتی صحیح به فرهنگ ملّی خود، هم جای راستین خود را در جهان اسلام و فرهنگ اسلامی بشناسند، و هم آن را به‌خوبی به دیگران بشناسانند. ولی نه آن آگاهی چنان است كه می‌بایستی می‌بود، و نه آشنائی ایشان با آن فرهنگ گذشته درخور ملتی است كه خود از پایه‌گذاران آن فرهنگ بوده و از وارثان حقیقی آن به‌شمار می‌رود.
دیگر این‌كه چرا با آن‌همه آثار درخور توجّهی كه زبان فارسی در گسترش اسلام و غنای فرهنگی آن، هم در قلمرو گسترده خود، و هم در سرزمینهای برون‌مرزی خویش از شبه‌قاره هند و پاكستان گرفته تا چین و خاور دور داشته، و قرنها در آن سرزمینها زبان اسلام شمرده می‌شده، یعنی زبانی كه با آن احكام و معارف اسلامی را می‌آموخته‌اند، و امروز هم در بسیاری از آن مناطق هنوز به همین صفت شناخته می‌شود، و به سبب همین سابقه تاریخی و فرهنگی و همچنین به سبب محتوای اسلامی غنی و پرمایه خود، درخور آن بوده است كه در همه مدارس دینی جهان اسلام همپایه زبان عربی، و دست‌كم در مدارس برون‌مرزی ایران به عنوان زبان دوم اسلامی تدریس شود، چه علت یا علتهائی باعث شده كه این زبان نه‌تنها در مدارس اسلامی خارج از ایران جای شایسته خود را نیافته، بلكه حتی در مدارس دینی و اسلامی ایران یعنی زادگاه خودش هم در زمینه‌های تعلیماتی جائی نیابد، و در زمینه‌های علمی و تحقیقی اسلامی بكلّی مهجور باشد و در موطن خویش بیگانه ماند.

نگاهی به جای خالی زبان فارسی و تاریخ اسلام در مدارس دینی ایران‌

این‌ها و مانند این‌ها پرسشهائی بود كه معمولا در مطالعات اسلامی ایرانی و پی‌گیری سیر تاریخی و نشیب و فرازهای آن به ذهن می‌رسید، و چون این وضع تا حدّ زیادی نتیجه قصور و بی‌توجهی مدارس اسلامی ایران شناخته شده كه بازتابی هم در مدارس اسلامی خارج داشته، و این هم خود اثر
ص: 92
قرنها دوران بی‌خبری و انحطاط فكری بوده است كه بر این مرزوبوم گذشته و این مدارس را با سنّتهای بازدارنده‌ای درگیر ساخته و نارسائیهای فراوانی در كمّ و كیف تعلیمات آنها به‌وجود آورده است، و ازآنجا كه رفع این نارسائیها و اصلاح آن سنّتهای ناروا هم جز به‌وسیله مراكز علمی و پژوهشی و جز در پرتو بحث و تحقیقهای منظم و اصولی، كه پرده‌های اوهام و نادانیها و تعصّبها را به كناری زند و سوابق فرهنگی ایرانیان را به خودشان و به دیگران بشناساند، میسّر نمی‌بود ازاین‌رو هنگامی كه باردیگر خود را در دانشكده الهیات دانشگاه تهران و این‌بار با وظیفه‌ای سنگین‌تر برای اداره آن دانشكده روبه‌رو یافتم، آن را فرصت دیگری برای پی‌گیری این‌گونه مطالعات شمردم و سعی كردم تا آن دانشكده هم برای انجام چنین وظیفه خطیری كه به مقتضای طبیعت اسلامی و ایرانی و دانشگاهی و سابقه چندین و چند ساله و هیأت علمی شایسته و باتجربه خود در این زمینه برعهده می‌داشت آماده‌تر گردد و گذشته از این‌كه جائی برای آموزش همه رشته‌های معارف اسلامی در سطح دانشگاهی باشد چنان‌كه بود مركزی هم برای تحقیقات علمی در همه زمینه‌هائی گردد كه به اسلام ایرانیان و آثار بدیع آن در تاریخ ایرانیان و اسلام ارتباط می‌یابد. مركزی كه جای آن خالی بود و ایجاد آن ضروری می‌نمود. تقویت مبانی علمی آن دانشكده در همه رشته‌های پنجگانه آن تا سطح تخصصی به همین نیت صورت گرفت. و ساختمان اختصاصی آن‌كه محل كنونی آن است با همین هدف پی‌ریزی و بنا گردید. و نشریه فصلی آن به نام «مقالات و بررسیها» هم به عنوان وسیله‌ای برای نشر تحقیقات به زبان فارسی در همین زمینه و در محدوده همین هدف كه می‌بایستی در سرلوحه وظایف علمی آن دانشكده قرار گیرد بنیاد نهاده شد.
برای این‌كه ابعاد وظایفی كه این مركز و مراكز مشابه اسلامی و دانشگاهی در پیش‌برد تحقیقات در این زمینه، و شناساندن فرهنگ اسلامی ایران و جبران آنچه قصور مدارس اسلامی ایران شمرده شده است، بر عهده دارند تا اندازه‌ای مشخص گردد، در این‌جا درباره دو موضوع از مهمترین موضوعهای فرهنگ اسلامی ایران كه بسیاری از نابسامانیهای موجود از بی‌توجهی به آنها سرچشمه گرفته است، یعنی زبان فارسی، و تاریخ اسلام و ایران به اختصار توضیح داده می‌شود.
ص: 93

زبان فارسی در علوم و معارف اسلامی‌

در سخن از زبان فارسی و سرگذشت آن در قرنهای نخستین اسلامی، شاید بهتر باشد كه برای پرهیز از درهم آمیختن مطالب كه خود موجب ابهام می‌گردد، آن را از جنبه‌های مختلف یا به عبارت دیگر در كاربردهای مختلفش جداگانه بررسی كرد، تا بتوان حق مطلب را تا حدّی ادا نمود. زیرا زبان فارسی در این دوران انتقال، كه همان قرنهای نخستین اسلامی است، كاربردهای مختلفی داشته كه در هركدام هم سرگذشتی جداگانه داشته است. مانند كاربرد آن در زندگی عامه مردم فارسی‌زبان و به عنوان زبان مشترك همه اقوام و تیره‌های ایرانی با لهجه‌های مختلف محلّی آنها، كه در تمام دوران اسلامی همچنان مسیر طبیعی خود را پیموده و هنوز هم همچنان می‌پیماید. یا كاربرد آن در دیوان خراج و دستگاه مالی خلافت در سرزمینهائی كه در قلمرو دولت ساسانی بوده‌اند و از آن دولت به این دستگاه انتقال یافته بود، كه در این دستگاه در بعضی جاها قدری كمتر از یك قرن و در بعضی جاها خیلی بیشتر از یك قرن ادامه یافت و سپس جای خود را به زبان عربی سپرد. یا كاربرد آن در شعر و ادب فارسی كه از قرن سوم به این طرف نام و آثاری از آنها در كتابها آمده، و مانند اینها، و آنچه در این‌جا مورد گفت‌وگو است كاربرد زبان فارسی در علوم و معارف اسلامی است كه خود سرگذشت و سرنوشت جداگانه‌ای داشته و همان است كه با مطالعه و تحقیق در آن باید به پاسخ پرسشی كه كمی پیش از این مطرح شده دست یافت.
*** اسلام با زبان عربی در ایران راه یافت، و این سرزمین تا مدتها در حیطه اقتدار حكّام عرب بود كه به تعریب اسلام اهتمامی فراوان داشتند. بنابراین طبیعی بوده است كه هم كسانی از ایرانیان كه با علم و معرفت سروكار می‌داشته‌اند برای شناخت صحیح اسلام و احكام آن به زبان عربی روی آورند، و هم كسانی از ایشان كه در زمره دیوانیان درآمده یا خدمتی را در دستگاه دولتمردان جدید چشم می‌داشته‌اند. و به‌همین‌سبب در این قرنهای نخستین تنها سخنی كه در آثار
ص: 94
مكتوب در میان است از زبان عربی و تألیف و تدوین در آن است، و از زبان فارسی هم تنها هنگامی سخن می‌رفته كه یا نوشته‌ای از آثار پیش از اسلام آن به زبان عربی ترجمه شده باشد «1» یا شیوه‌ای از شیوه‌های بیانی و بلاغی آن در نوشته‌های عربی به‌كار رفته باشد «2». و به‌ندرت نشان از كتاب یا نوشته‌ای به زبان فارسی می‌توان یافت كه در همین قرنهای نخستین تألیف شده باشد «3».
تدوین علوم و معارف اسلامی به زبان عربی و ادامه آن طی چند قرن كم‌كم این رویه را به صورت سنتی درآورده بود كه گوئی عدول از آن ناروا می‌نموده است. مسلما آن پدیده‌ای كه آن را تعریب اسلام خوانده‌اند و از یادگارهای دوران اموی بود، یعنی القاء این توهم در اذهان كه عرب و اسلام تفكیك ناپذیرند و اسلام را هم جز در زبان عربی نمی‌توان فهمید در تثبیت زمینه‌های فكری این امر بی‌اثر نبوده است.
از این توهّم نمونه‌های بسیاری می‌توان در تاریخ همین دوران یافت. مثلا در رویدادهای سال 66 هجری می‌خوانیم؛ هنگامی كه سپاهیان شام به سركردگی شخصی به‌نام ربیعة بن المحارق در سرزمین موصل با سپاهیان مختار بن ابی عبید ثقفی به سركردگی یزید بن انس به هم برخوردند، و برای جنگ با هم به صف‌آرائی پرداختند، سركرده سپاه شام سپاهیان مختار را برای این‌كه در چشم سپاهیان خود خوار و بی‌مقدار نماید بدین‌گونه به لشكریان خود معرفی كرد: «ای مردم شام شما با بردگان فراری و كسانی می‌جنگید كه از اسلام برگشته‌اند و عربی
______________________________
(1)- مانند فهرستی كه ابن ندیم در كتاب الفهرست از این‌گونه كتابها آورده، در صفحات 118 و 244 و 314 و جاهای دیگر.
(2)- مانند آنچه ابو هلال عسكری در الصناعتین ص 51 از اثر بلاغت فارسی در منشآت عبد الحمید نقل كرده:- الصناعتین، ص 51.
(3)- و ازآن‌جمله كتاب بهافرید فردینان كه به نقل ابو ریحان بیرونی آن را به فارسی تألیف كرده بود (الآثار الباقیة، ص 210) و ابو ریحان آن را از فارسی به عربی برگردانده بود (الآثار الباقیة، ص 211) و زمان تألیف آن سال 129 هجری و به احتمال كمتر سال 130 هجری بوده است چون بهافرید جنبش خود را در سال 129 هجری آغاز كرد و در سال 130 هجری كشته شد.
ص: 95
هم حرف نمی‌زنند «1».» این بردگان فراری از اسلام برگشته‌ای كه عربی هم حرف نمی‌زده‌اند ایرانیان مسلمان كوفه بوده‌اند كه ستون اصلی سپاه مختار را تشكیل می‌داده‌اند، فارسی حرف می‌زده‌اند و عربی هم نمی‌دانسته‌اند و از اسلام هم برنگشته بودند. دینوری آنها را، یعنی سپاه مختار را چنین معرفی كرده است: جلّهم من ابناء الفرس الذین كانوا بالكوفة و یسمّون الحمراء «2». یعنی همه آنها، جز اندكی، از فرزندان ایرانیان بودند كه در كوفه می‌زیستند و به نام حمراء «3» خوانده می‌شدند.
و هنگامی هم كه باز سپاهی از مختار و این‌بار به سركردگی ابراهیم اشتر برای مقابله با سپاه خلیفه شام كه عبید اللّه بن زیاد هم یكی از سران آن بود، با بیست هزار مرد جنگی از همین ایرانیان مسلمان گسیل شده و در برابر سپاه خلیفه اردو زده بود، در شبی كه دو تن از سران قبایل شام برای سازش با ابراهیم نهانی از اردوی شام به اردوی او آمده بودند، وقتی به او رسیدند گلایه‌مانند و سرزنش‌گونه به او گفتند: «آنچه در اردوگاه تو بر غم و اندوه ما افزود، این بود كه از وقتی به اردوی تو وارد شدیم تا هنگامی كه به تو رسیدیم یك كلمه هم عربی نشنیدیم و تو با این عجم‌ها چگونه به جنگ با بزرگان و دلاوران عرب كه در سپاه شام‌اند آمده‌ای.» و ابراهیم به آنها گفت: «اینها از فرزندان اسواران و مرزبانان ایران هستند و هیچ‌كس بهتر از اینها از پس سپاه شام برنخواهد آمد».
نتیجه جنگ به همانگونه شد كه ابراهیم پیش‌بینی می‌كرد. سپاه شام درهم شكست و عبید اللّه بن زیاد هم كه یكی از كسانی بود كه این سپاه به خونخواهی حسین (ع) در تعقیب او بود در همین جنگ كشته شد «4». ولی با همه این احوال عربی ندانستن آنها را كمبودی درخور سرزنش می‌دانسته‌اند.
القاء این توهّم یعنی یكی بودن عرب و اسلام، به‌تدریج آن‌چنان در اذهان جای گرفت كه گاه یكی به‌جای دیگری به‌كار می‌رفت. به گفته طبری در هنگامی كه اشرس كارگزار خراسان در خلافت هشام برای وصول جزیه و خراج از اهل
______________________________
(1)- طبری، 2/ 647.
(2)- دینوری، الاخبار الطوال، ص 295.
(3)- درباره حمراء و جمع آن احامره نگاه كنید به اغانی ابو الفرج اصفهانی، ج 16، ص 146.
(4)- الاخبار الطوال 295.
ص: 96
ذمّه به دهقانان كه عامل وصول خراج بودند سخت گرفته بود دهقانان بخارا نزد او آمده و گفتند: «ما از كه جزیه و خراج بگیریم، درحالی‌كه مردم همه‌شان عرب شده‌اند «1»؟»، یعنی مسلمان شده‌اند.
به‌هرحال چه در اثر القاء این توهّم و چه به سبب رسم و عادتی مزمن در محدود ساختن علوم و معارف اسلامی به زبان عربی می‌رفت كه این سنّت عربی الاصل كم‌كم به صورت سنتی اسلامی درآید. با توجه به این امر می‌توان فهمید كه چرا منصور بن نوح پادشاه سامانی (350- 365 هجری) هنگامی كه خواست تفسیر بزرگ طبری را از تازی به پارسی برگرداند، خود را ناچار دید كه از علمای ماوراء النهر، قلمرو فرمان‌روائی خود، درباره جواز آن كار فتوی بخواهد. و چون فتوای علمای ماوراء النهر دراین‌باب نقطه عطفی بود در تاریخ زبان فارسی و فرهنگ اسلامی كه می‌بایستی از آن یاد شود و پیوسته در مدّنظر باشد. ازاین‌رو در این‌جا توضیح بیشتری درباره آن خواهد آمد.

فتوای علمای ماوراء النهر درباره زبان فارسی و اسلام‌

كسانی كه منصور از آنان برای برگرداندن آن كتاب به فارسی نظر خواست، علمای شهرهای بزرگ آن سامان همچون بخارا و بلخ و باب الهند و سمرقند و سپیجاب و فرغانه و شهرهای دیگر بودند. برخی از علمائی كه از این شهرها به دستور وی در پایتخت او گرد آمده بودند و در مقدمه این ترجمه از آن‌ها یاد شده این‌ها بودند: فقیه ابو بكر احمد بن حامد و خلیل بن احمد سجستانی و در برخی نسخه‌ها ابو بكر محمّد بن الفضل الامام و ابو بكر محمّد بن اسمعیل الفقیه و ابو جعفر بن محمّد بن علی و فقیه حسن بن علی مندوس و خالد بن هانی متفقه «2».
______________________________
(1)- طبری/ 2/ 1508. «فجاء دهاقین بخارا الی أشرس فقالوا ممّن نأخذ الخراج و قد صار الناس كلّهم عربا.»
(2)- ترجمه تفسیر طبری به تصحیح و اهتمام حبیب یغمائی، چاپ تهران، 1339، ه ش.
ج 1/ مقدّمه ص 5 و 6.
ص: 97
این علما جملگی به ترجمه آن تفسیر به زبان فارسی فتوا دادند و به دستور منصور گروهی از علمای آن سامان به ترجمه آن پرداختند و حاصل كار ایشان همین ترجمه فارسی تفسیر طبری است كه همواره یكی از ذخایر گران‌قدر زبان فارسی به‌شمار رفته و می‌رود. آنچه در داستان این ترجمه درخور دقت و تأمل است دلیلی است كه این علما در توجیه فتوای خود آورده‌اند كه شاید با نقل قسمتی از آن بهتر بتوان به معنی و مفهوم آن فتوا پی برد. در مقدّمه كتاب چنین آمده:
«پس علمای ماوراء النهر را گرد كرد (یعنی منصور) و این از ایشان فتوی كرد كه روا باشد ما این كتاب را به زبان فارسی برگردانیم. گفتند روا باشد خواندن و نبشتن تفسیر قرآن به پارسی مر آن‌كس را كه او تازی نداند، از قول خدای عزّ و جلّ كه گفت: و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه «1». گفت من هیچ پیغامبری را نفرستادم مگر به زبان قوم او و آن زبانی كایشان دانستند. و دیگر آن بود كاین زبان پارسی از قدیم بازدانستند، از روزگار آدم تا روزگار اسماعیل پیغامبر (ع) همه پیغامبران و ملوكان زمین به پارسی سخن گفتندی و اول كس كه سخن گفت به زبان تازی اسمعیل پیغامبر بود (ع) و پیغامبر ما صلی اللّه علیه از عرب بیرون آمد و این قرآن به زبان عرب بر او فرستادند و این‌جا بدین ناحیت زبان پارسی است و ملوكان این جانب ملوك عجمند «2».»
از این فتوا و استدلال جز این برنمی‌آید كه:
1- زبان فارسی در سرزمینهای فارسی‌زبان برای بیان شریعت و احكام اسلامی و تفسیر كلام خدا همان حكم را دارد كه زبان عربی در سرزمینهای عربی‌زبان دارد.
2- زبان فارسی به سبب پیشینه كهن آن در شرایع آسمانی، آن مایه و منزلت را دارد كه حامل شریعت اسلامی و كتاب آسمانی آن هم باشد.
3- اگر قرآن به زبان عرب بر پیغمبر اسلام نازل شده بدان‌سبب بوده كه پیغمبر از میان عرب برخاسته، و اگر از میان قوم دیگری برمی‌خاست به زبان آن
______________________________
(1)- سوره ابراهیم، آیه 4.
(2)- ترجمه تفسیر طبری، ج 1، مقدّمه، ص 5.
ص: 98
قوم دیگر بر او نازل می‌شد. یعنی این‌كه وحی و رسالت در زبان خاصی محصور نمی‌ماند. و آنجا كه زبان مردم فارسی است می‌بایستی به زبان فارسی برگردانده شود.
و آنچه در این فتوا درخور تأمل می‌نماید معنائی است كه برای واژه قوم در این آیه شریفه ذكر شده. در این فتوی قوم پیغمبر منحصر به قبیله و قوم عرب او نیست، بلكه همه امّت پیغمبر قوم اویند و زبان قوم او زبان همه پیروان او است.
*** این فتوا از یك‌سو پایه بر این اصل داشت كه اسلام دینی است انسانی و جهانی كه هیچ قومیت و زبانی آن را محدود نمی‌سازد. اصلی كه از آغاز، گرایش اسلامی ایرانیان بر آن قرار گرفته بود، و بر پایه همان اصل هم با امویان و پیروان ایشان كه اسلام را جز این می‌خواستند درافتادند و آنها را از میان برداشتند. و از سوی دیگر ریشه در فرهنگ كهن و استوار آن ناحیه داشت كه اسلام را جز در زبان فارسی نمی‌فهمیده و نمی‌پذیرفته‌اند. به گفته نرشخی در تاریخ بخارا، «مردم بخارا در اول اسلام، در نماز قرآن به پارسی خواندندی و عربی نتوانستندی آموختن.» و هم به گفته او در نماز جماعت در هنگام ركوع و سجود مردی به جای تكبیر عربی به زبان خودشان بانگ كردی و آنها را بیاگاهانیدی «1». فتوای ابو حنیفه هم كه در تكبیر نماز جایز است به‌جای اللّه اكبر گفته شود «خدای بزرگ است» یا «خدای بزرگ» یا «به نام خدای» ریشه در همین فرهنگ دارد، و به حكم همین فرهنگ هم بوده كه وقتی اشرس كارگزار هشام خلیفه اموی در خراسان كه ذكرش خواهد آمد در صدد برآمد كه اسلام را از راه دعوت و تبلیغ در ماوراء النهر گسترش دهد، ناچار شد برای این كار كسانی را برگزیند كه زبان فارسی خوب بدانند و در آن مهارت داشته باشند «2».
و ناگفته نماند كه در این دوران بدین‌سبب، هم فرهنگ كهن ایران و هم گرایش اسلامی ایرانیان به صورت اصلی خود فرصت بروز و ظهور یافتند كه دولت ایرانی سامانی بر این منطقه فرمان می‌راند و از قدرت و شوكتی بهره‌مند
______________________________
(1)- تاریخ بخارا، چاپ 1351- ص 67.
(2)- طبری 2/ 1515.
ص: 99
بود كه در پناه آن اهل علم و فكر از آزادی بیشتری در اظهارنظرهای خود برخوردار بودند.
فتوای علمای ماوراء النهر و عمل امیر سامانی ازآن‌رو نقطه عطفی در تاریخ زبان فارسی شمرده می‌شود كه توهّم بی‌اساسی را كه در اذهان رسوخ یافته بود و در اثر القاءات مكرر می‌رفت كه به صورت سنّتی پایه‌دار و اسلامی درآید و قلمرو زبان فارسی را از آنچه كه بود تنگ‌تر سازد درهم شكست و راه زبان فارسی را در علوم قرآنی و انواع معارف اسلامی باز كرد، و موانع را تا حدّی از جلو آن برداشت و همین روش خردمندانه بود كه باعث گردید تا زبان فارسی، گذشته از شعر و ادب كه در آن دوران رونقی به‌سزا یافته بود و رو به كمال داشت، با بار اسلامی خود نیز هم‌چنان ببالد و اسلام را، هم در قلمرو بسیار وسیع خود بگستراند و هم آن را با خود به سرزمینهای دوردست چین و خاور دور ببرد، و در آن‌جاها بشناساند، كه خود فصلی بدیع در تاریخ اسلام در قلمرو زبان فارسی است كه در جای خود به تفصیلی كه درخور آن است درباره آن سخن خواهد رفت.

فصلی دیگر از سرگذشت زبان فارسی‌

این یك فصل بود از سرگذشت زبان فارسی در مطالعات اسلامی، ولی دیری نپائید كه رفته‌رفته فصل دیگری در آن آغاز شد كه برای آن چندان مساعد نبود. زیرا به همان نسبت كه حكومت خاندانهای ایرانی و به‌ویژه دولت سامانیان از این مناطق سایه برمی‌چید و به‌جای آنها حكومت تركان سایه می‌افكند، زبان فارسی هم به‌تدریج قدر و اعتبار خود را در نزد آنان كه به حاكمان پیوسته بودند، از دست می‌داد. زیرا در این دوران زبان فارسی حامیانی از آنگونه كه در دوره سامانیان داشت نمی‌یافت، و به‌همین‌سبب هنگامی كه در دولت غزنویان احمد بن حسن میمندی وزیر آن دولت دیوان دولت را كه در زمان سلف او ابو العباس اسفراینی به
ص: 100
فارسی نوشته می‌شد، به زبان عربی برگردانید، این كار را نه‌تنها بر او عیبی نشمردند، بلكه بعضی از ستایشگران وی آن را از فضل و كمال او دانستند.
ابو العباس فضل بن احمد اسفراینی از برآوردگان دولت سامانی بود. او در ابتدای كار دیوانی خویش از دبیران ابو الحسن فائق معروف به فائق الخاصه (متوفی به سال 398) بود و سپس چندگاهی هم صاحب برید مرو گردید و در سال 384 سبكتكین پدر محمود غزنوی- كه در این هنگام پدر و پسر هردو از سرداران دولت سامانی بودند- ابو العباس را از امیر نوح سامانی خواست تا او را به وزارت محمود كه با لقب سیف الدوله از سوی پادشاه سامانی سپهسالار خراسان شده بود بگمارد. و ابو العباس از این تاریخ یعنی سال 384 تا سال 401 وزارت محمود را داشت «1» و در این سال
احمد بن حسن میمندی به وزارت محمود منصوب گردید و تا سال 416 همچنان در این سمت باقی ماند و در همین دوران هم بود كه او دیوان دولت غزنوی را از فارسی به عربی برگردانید.
آنچه در این رویداد درخور تأمل است شرحی است كه عتبی «2» (متوفی در 427 ه. ق.) درباره این برگردان دیوان از فارسی به عربی نوشته است. به نوشته وی، «ابو العباس وزیر در صناعت كم‌بضاعت بود و در این فن هیچ رنج نبرده بود. لاجرم مخاطبات در زمان او از عربی به فارسی تبدیل شد، و بدین‌جهت بازار فصاحت و بلاغت از رواج افتاد، و نادان و دانا و كافی و عاجز برابر شدند. تا
______________________________
(1)- فردوسی در مقدّمه داستان جنگ كیخسرو و افراسیاب (در مدح محمود) از این ابو العباس نام برده و او را ستوده است. و از آن‌چنین برمی‌آید كه این وزیر دانشمند محمود به سبب علاقه‌ای كه به زبان فارسی داشته، فردوسی و شاهنامه او را مورد حمایت خویش قرار داده بوده است.
(2)- ابو نصر محمد بن عبد الجبّار عتبی در ری زاده شده و مدتی در خراسان در دیوان رسائل ابو منصور سبكتكین دستیار ابو الفتح بستی بوده و مدتی را هم در دیوان رسائل محمود به همان شغل گذرانده است. او دارای رسائل و اشعار عربی است و شهرت وی بیشتر به سبب كتاب او تاریخ یمینی است كه آن را در احوال سلطان محمود و كشورگشائیها و كارهای او در هند و خراسان، به عربی نوشته و در سال 602 ه- ق. به وسیله ابو الشرف گلپایگانی به فارسی ترجمه شده.
ص: 101
وزیر جلیل احمد بن حسن به وزارت رسید و فضلا را بزرگ داشت و به نویسندگان دیوان فرمود تا از نثر پارسی اجتناب و تحاشی كنند، مگر ضرورتی مقتضی باشد، چنانكه مكتوب الیه عربی را فهم نكند «1».»
دولتشاه سمرقندی هم كه تغییر دیوان را از عربی به فارسی به عمید الملك كندری وزیر طغرل بیك و الب ارسلان سلجوقی نسبت داده «2» نیز این‌كار را از كم‌بضاعتی عمید الملك شمرده و نوشته است: «او از كم‌بضاعتی خود فرمود تا آن قاعده را (یعنی این‌كه قانون و دفاتر و امثله و مناشیر را از درگاه سلاطین به عربی بنویسند) برطرف ساختند و امثله را از دواوین سلاطین به فارسی نوشتند «3».»
این ورطه دیگری بود كه زبان فارسی- و این‌بار به‌وسیله دبیران فارسی‌زبان- در آن افتاد. ورطه ازآن‌رو كه تهمت كم‌بضاعتی و بی‌مایگی كه مدعیان فضل و دانش، یعنی دبیران عربی‌نویس، برای رونق بازار خویش فارسی‌نویسان را بدان متهم می‌ساختند، تهمتی نبود كه تحمل آن برای كسانی كه خود را نه كم‌بضاعت و نه بی‌مایه می‌دانستند آسان باشد، به‌ویژه آن‌كه در میان دولتمردان زمان خود هم حامیانی برای خویش نمی‌یافتند. ازاین‌رو رسم فارسی‌نویسی در دیوانهای ایرانی جز برای مكاتبات داخلی و جاهائی كه زبان عربی در آنجاها راه نیافته بود تا مدتی منسوخ گردید.
*** این وضع زبان فارسی بود در كاربرد دیوانی آن. و اما در كاربرد آن در علوم
______________________________
(1)- این شرح را عتبی در كتاب تاریخ یمینی نوشته (ص 356- 361) و به سبب تألیف این كتاب از سوی احمد بن حسن میمندی- یعنی همان وزیری كه او را به سبب تغییر دیوان از فارسی به عربی به فضل و كمال ستوده بود- پاداشی نیكو یافت.
(2)- محمد بن منصور كندری نیشابوری ملقّب به عمید الملك (412 یا 415- 456 ه- ق.) اولین وزیر در حكومت سلجوقیان، و واسطه بین طغرل بیك سلجوقی و القائم خلیفه عباسی بود. وی سرانجام در عهد الب‌ارسلان و به سعایت خواجه نظام الملك كشته شد. نوشته‌اند: «عمید الملك وزیری دانشمند و مدبّر بود و در وفور عقل و كیاست شهرت داشت.» (ن. ك. به لغتنامه دهخدا و مآخذ ذكر شده در آن.)
(3)- آگاهی بیشتر را دراین‌باره در تاریخ ادبیات دكتر صفا، ج 1، ص 152 خواهید یافت.
ص: 102
و معارف اسلامی به‌خصوص در سطح علمی و تعلیمی وضع آن بسی نامطلوب‌تر از این گردید. زیرا در این‌جا این زبان دچار سنّتهائی شد كه برای شكستن آنها نیاز به علمائی هم‌سنگ علمای ماوراء النهر و دورانی چون دوران منصور سامانی بود. ولی نه دوران تركان سلجوقی چنان دورانی بود، و نه علمای این دوران همچون علمای ماوراء النهر می‌اندیشیدند.

غزّالی طوسی و نظر او درباره فارسی زبانان عربی‌ندان‌

در آخرین سالهای سده پنجم هجری كه غزّالی طوسی پس از چند كتاب كه به زبان عربی پرداخته بود، كتاب كیمیای سعادت را به زبان فارسی تألیف كرد در مقدّمه آن پس از شرح عنوانها و اصلهائی كه كتاب خود را بدانها تقسیم كرده بود چنین نوشت:
«و ما اندرین كتاب جمله این چهار عنوان و چهل اصل شرح كنیم از بهر پارسی‌گویان و قلم نگاه داریم از عبارات بلند و منغلق و معانی باریك و دشوار تا فهم توان كرد. و اگر كسی را رغبت به تحقیقی و تدقیقی باشد ورای این، باید كه آن از كتب تازی طلب كند چون احیاء علوم الدین و كتاب جواهر القرآن و تصانیف دیگر كه در این معنی به تازی كرده آمده است كه مقصود این كتاب عوام خلق‌اند كه این معنی به پارسی التماس كردند و سخن از فهم ایشان درنتوان گذاشت «1»».
این نوشته نموداری است از تحوّلی كه در فاصله یكصد و پنجاه ساله میان ترجمه تفسیر طبری و تألیف كتاب كیمیای سعادت در نظر علمای اسلامی ایران نسبت به زبان فارسی و كاربرد آن در علوم و معارف اسلامی روی داده بوده است. در این نوشته نه نشانی از آن ارج و بهائی می‌توان یافت كه علمای ماوراء النهر از لحاظ قدرت تعبیر در بیان علوم قرآنی و معارف اسلامی به زبان فارسی می‌دادند، و نه نشانی از آن حق یكسانی هست كه آن علما در دریافت دقائق علوم اسلامی برای عموم مسلمانان بالسویه و هریك به زبان خود قائل بودند. در این‌جا نشانیها رنگ دیگر دارد و تعلیم معارف اسلامی هم به
______________________________
(1)- كیمیای سعادت، به كوشش حسین خدیوجم، تهران 1361 ج 1 ص 9.
ص: 103
فارسی‌زبانان حدّ و اندازه‌ای دیگر.
در این نوشته خلق عوام منحصر به مردم بی‌سواد، یعنی آنها كه نمی‌توانسته‌اند بخوانند و بنویسند نیست. بلكه همه فارسی‌زبانان باسوادی هم كه می‌توانسته‌اند كتاب فارسی كیمیای سعادت را بخوانند و بفهمند ولی نمی‌توانسته‌اند «عبارات بلند و منغلق و معانی باریك و دشوار» را از كتب تازی طلب كنند نیز از جمله خلق عوام به شمار می‌روند. یعنی خلقی كه به گفته غزّالی نشاید معانی باریك و دشوار بر آنان عرضه شود و در مخاطبه با ایشان هم نباید سخن از فهم آنان بگذرد.
امام محمّد غزّالی یكی از علمای بنام ایران اسلامی به‌شمار می‌رود و كسانی كه این كتاب فارسی او را با دیگر كتابهای عربی او به‌خصوص احیاء علوم الدین كه در همین زمینه‌ها است بسنجند درمی‌یابند كه نویسنده این كتاب فارسی كه توانائی خود را در بیان همه مطالبی كه در آن عنوان كرده به‌خوبی نشان داده است، به‌خوبی می‌توانسته است كه تمام مطالبی را هم كه در كتابهای عربی خود آورده حتی همان معانی باریك و دشوار را هم به زبان فارسی همه‌فهم بیان كند، و درآن‌صورت هیچ نیازی هم به عبارات بلند و منغلق نمی‌داشته. ولی چنان نكرده، زیرا مقتضای زمان او چنان نبوده است. در دورانی كه زبان فارسی از سوی اهل قلم یعنی دبیران دیوان به بی‌بضاعتی و كم‌مایگی موصوف می‌شده و اهل علم هم آن را زبان خلق عوام می‌شمرده‌اند، ارضاء داعیه علمای صاحب داعیه اقتضا داشته كه مطالب خود را، كه می‌خواسته‌اند آنها را برتر از مطالب عادی بنمایانند، نه به زبان فارسی همه‌فهم، بلكه به زبان عربی دور از فهم كه به‌همین‌سبب هم باهیمنه و پرهیبت می‌نموده است بیان كنند و برای این مقصود به عبارات بلند و منغلق هم نیاز فراوان داشته‌اند.
و همین اقتضای زمان سبب شد تا كسانی كه می‌خواستند به فضل و دانش شناخته شوند برای این‌كه گردی از خلق عوام بر دامان آنها ننشیند، دامن از زبانی كه به خلق عوام منسوب بود یعنی زبان فارسی برچینند و خود را عربی‌دان بنمایانند و اگر زبان عربی را هم به‌خوبی نمی‌دانستند با به‌كار بردن انبوه كلمات عربی در زبان فارسی خود بدان تظاهر كنند. و بدین‌سان بود كه زبان فارسی به
ص: 104
عنوان زبان تعلیم جایی در مدارس دینی ایران نیافت و پیش از آنكه همچون گذشته دوران مساعدتری برای آن پیش آید و ارج و اعتبار خود را درنظر صاحب‌نظران بازیابد نابسامانیهای دوران مغول پیش آمد و در پی آن قرنها غفلت و بی‌خبری بر این مرزوبوم سایه افكند و اوضاع به همانگونه ادامه یافت كه بود.

تفاوت فتوای علمای ماوراء النهر و نظر علمائی نظیر غزّالی در كاربرد زبان فارسی در علوم اسلامی‌

تفاوت فتوای علمای ماوراء النهر درباره زبان فارسی و كاربرد آن در علوم و معارف اسلامی كه یادگاری از دوران شكوفائی علم و اندیشه در جهان اسلام بود، با نظر علمای قرنهای بعد كه جهان اسلام می‌رفت تا آن دوران شكوفائی را پشت‌سر گذارد و به دوران تعصّب ناشی از جدال و احتجاجات مذهبی گام نهد، دورانی كه نمونه‌های آن را در نوشته‌های غزّالی می‌توان یافت، یك تفاوت ساده و سطحی نبود، بلكه تفاوتی بود ژرف و خطیر كه نه‌تنها در سرنوشت زبان فارسی بلكه در مجموعه فرهنگ اسلامی ایران و همچنین در تفكّر دینی و بینش مذهبی مردم این سرزمین اثرهای نامطلوب گذاشت.
به نظر علمای ماوراء النهر، چنانكه گذشت، زبان فارسی در سرزمینهای فارسی زبان برای بیان اصول و مبانی اسلامی و تحقیق و تدقیق در آن همان حكم را می‌داشته كه به زبان عربی در سرزمینهای عربی زبان داشته است، و به استناد دلائلی كه ذكر كرده‌اند بیان همه علوم و معارف اسلامی و حتی ترجمه كلام خدا به زبان فارسی نه‌تنها روا بلكه یك تكلیف بوده است. زیرا به نظر آنان همه مسلمانان در این حق كه همه اصول و مبانی اسلام و همه مباحث آن را به زبان خود بخوانند و بدانند و همه مراحل تعلیم و تعلّم آن را از نخستین مرحله تا آخرین مراحل علمی و تحقیقی آن در زبان خود در اختیار داشته باشند، یكسانند و ازاین‌لحاظ فرقی بین زبان و غیر عربی زبان نیست، ولی به نظر علمای متأخر این امر صورتی دیگر یافته و مسلمانان از لحاظ وقوف بر دقائق علوم
ص: 105
اسلامی به دو طبقه اهل علم و خلق عوام تقسیم می‌شده‌اند. آنها كه می‌توانسته‌اند معانی باریك و دشوار را از عبارات بلند و منغلق كتب تازی طلب كنند، اهل علم به‌شمار می‌رفته‌اند و آنها كه چنین توانائی را نداشته‌اند در زمره خلق عوام بوده‌اند، هرچند در رشته‌های دیگر از علوم و معارف بشری در زبان خود مقام و منزلتی والا یافته باشند.
و آنچه درخور تأمل می‌نماید این است كه این طبقه‌بندی به گونه‌ای است كه گوئی همیشگی و جاودانی است. زیرا از این سخن كه اهل علم را نمی‌بایسته است كه در مخاطبه با خلق عوام سخن از فهم آنان بگذرانند، و معانی باریك و دشوار را بر آنان عرضه بدارند، جز این هم نمی‌توان فهمید كه خلق عوام تا آنگاه كه خود نتوانند معانی باریك و دشوار را از كتب تازی طلب كنند همچنان خلق عوام باقی می‌مانند. و این درست عكس نظر علمای ماوراء النهر در عصر سامانی بود.

زبان فارسی و مدارس دینی ایران‌

مطلبی را كه نمی‌توان بدون اشاره به آثار نامطلوب آن در فرهنگ اسلامی ایران یاد كرد، این است كه آنچه سرانجام بر مدارس دینی ایران به عنوان سنّتی پایدار حاكم گردید همان دید علمای متأخر و اندیشه‌های دوران ركود و انحطاط علم بود، نه دید علمای ماوراء النهر و اندیشه‌های دوران شكوفائی علم و اندیشه در جهان اسلام.
و به‌همین‌سبب هم زبان و ادب فارسی در این مدارس همچنان مهجور ماند و علم هم به همان مطالبی محدود گردید كه در آن مدارس به زبان عربی تدریس می‌شد.
این آثار نه ازآن‌رو نامطلوب بود كه عالمان فارسی‌زبان كه در رشته‌ای از رشته‌های علوم و معارف، چه دینی و چه غیر دینی، دستی توانا می‌یافتند و در آن رشته حرفهای تازه‌ای برای گفتن می‌داشتند بدین نیّت كه نوشته آنان در قلمرو عربی‌زبانان هم خوانندگانی بیابد نوشته خود را به زبان عربی هم می‌نوشتند. این نه‌تنها نامطلوب نبود بلكه هم مطلوب و هم سنتی نیكو و پسندیده بود. زیرا همین امر باعث افزایش سرمایه‌های لغوی و بار علمی زبان عربی و گسترش فرهنگ آن
ص: 106
گردید و این خود خدمتی به اسلام بود.
ولی آنچه نه پسندیده بود و نه نیكو و نه خدمتی به اسلام، این بود كه در این میان فارسی‌زبانان فراموش شوند و چراغی كه به خانه روا بوده است از آن دریغ شود و زبان فارسی حتی در مدارس دینی زادگاه خود هم به عنوان زبان تعلیم و تعلّم جائی نیابد و در علوم اسلامی به‌كار گرفته نشود. و این امر بود كه از جنبه‌های مختلف آثار نامطلوب فراوانی در فرهنگ ایران به‌جای گذاشت كه یكی از آنها در بینش مذهبی و تفكّر دینی ایرانیان بود. و آن هم از این‌جا سرچشمه می‌گرفت كه از یكی سو ثمره علم و اندیشه علماء و اندیشمندان این سرزمین در دوره‌های شكوفائی علم و اندیشه در جهان اسلام كه می‌بایستی از پایه‌های علمی تفكّر دینی و بینش مذهبی ایرانیان باشد به سبب همین ناهمزبانی دور از دسترس ایشان قرار گرفته، و از سوی دیگر آنچه در دسترس ایشان بوده، اگر تعدادی نه‌چندان زیاد از كتابهای خوب و پرمایه و خردافزا را كنار بگذاریم، غالبا مطالبی بوده متناسب با فهم عوام و مؤیّد باورهای عامیانه ایشان. و نتیجه همه اینها این شده كه بینش مذهبی عامه مردم این سرزمین، یعنی كسانی كه می‌بایستی همه آگاهیهای علمی خود را در این زمینه از راه زبان خودشان به دست آورند، حال و هوای خلق عوام گیرد و در آن ثابت و پابرجا ماند و به‌جای آنكه مبتنی بر خرد و اندیشه باشد و قدرت تشخیص آنان را بیفزاید و بدانگونه كه در منابع اساسی اسلامی مطرح است بر پایه عقل و بصیرت آنان را از اوهام و خرافات بركنار دارد به سوی عواطف ساده عامیانه گراید، و نه‌تنها كمكی به پرورش خرد و اندیشه آنان نكند بلكه خود زمینه مساعدی برای رشد باورهای خرافه‌آمیز و ضعف قدرت تشخیص آنان گردد، كه آثار زیان‌بار آن را در سراسر تاریخ ایران به فراوانی می‌توان یافت.

اثر زبان در پرورش خرد و اندیشه‌

برای این‌كه به نتایج زیان‌بار این امر تا حدی پی‌ببریم بهتر است به اثر مهمی كه برای زبان در پرورش اندیشه و خرد انسان شناخته‌اند توجه كنیم.
آنها كه گفته‌اند انسان با زبان می‌اندیشد سخن به
ص: 107
گزاف نگفته‌اند، به‌همین‌دلیل كسی كه دانشی را به زبان به‌جز زبان مادری خود می‌آموزد به همان زبان هم در آن می‌اندیشد، و چون این كار تكرار شود و به زمینه‌های دیگر هم گسترش یابد كم‌كم در اثر تداخل عوامل ناهمگون صفای اندیشه او را خللی رسد. می‌گویند برای داشتن اندیشه‌ای روشن و زاینده و پربار و مستقل باید زبانی صریح و روشن و زاینده و پرمایه داشت. ملّتهائی كه در عرصه دانش پیش‌تازند، بی‌سبب نیست كه این همه نسبت به زبان خود و زایندگی و پرباری و حفظ استقلال آن با تأسیس انجمنها و فرهنگستانهای مختلف و مؤسّسات علمی و تحقیقی گوناگون در افزایش سرمایه‌های لغوی و قدرت علمی و دقت تعبیر زبان خود می‌كوشند. این همه تلاش نه از راه تفنن لغوی یا ادبی، بلكه برای حفظ خود و فرهنگ خویش در سایه حفظ استقلال زبان و تقویت نیروی باروری آن است، تا زبان ایشان هم‌عنان با پیشرفت شتاب‌آلود علم و تكنولوژی همچنان به پیش رود و از آن وانماند، كه واماندگی زبان واماندگی علمی را هم به دنبال دارد، و آن هم همیشه و در همه‌جا با واماندگی خرد و اندیشه همراه است.
وقتی در این‌جا سخن از زبان علمی می‌رود نباید چنان‌كه معمول است زبانی را تصور نمود پر از اصطلاحات پیچیده و الفاظ دور از ذهن و نامأنوس كه فقط به كار اهل علم و متظاهران به آن بخورد و آن را با مردمی كه باید در صف عوام الناس قرار گیرند سروكاری نباشد. این تصور ناشی از وضعی است كه در دوره‌های انحطاط فكری بر این مرزوبوم سایه افكنده و علم و معرفت را هم در خود گرفته بود. در آن دورانها بوده است كه ضعف فكری و علمی در پشت پرده‌ای از الفاظ پرهیبت و اصطلاحات ناآشنا یا عبارت‌پردازیهای درون‌تهی و خوش‌نما پوشانده می‌شده و صنایع لفظی و معنوی كلام جای علم و اندیشه را می‌گرفته، و هنوز هم برخی از یادگارهای آن دورانها را می‌توان در بعضی مجامع یافت.
ولی امروز چنین نیست. امروز این را همه پذیرفته‌اند كه اگر در مردمی لفظ بر معنی چیره شود و سخن اندیشه را پایمال كند، این نشانه آن است كه در آن
ص: 108
مردم علم و اندیشه وامانده و ناتوان است. امروز مراد از زبان علمی زبانی است روشن و صریح و ساده و پرمایه و مأنوس كه هم دانش عصر را به‌آسانی درخور فراگیرد و هم آن را به‌آسانی به اهل زبان- همه اهل زبان- منتقل سازد و آن را وسیله پیشرفت آنان گرداند. و این‌چنین زبانی ازآن‌رو برای اهل زبان مأنوس و خودمانی است كه همه اصطلاحات آن در هر نوع از معارف بشری و همه واژه‌های نوساخته و نوظهور آن از همان زبان خود آنها و كلمات مأنوس ایشان گرفته شده و با چنان مهارت و ظرافتی به‌كار رفته كه گوئی آن دانش نوظهور در اصل از همین زبان نشأت گرفته است.

اثر اهمال گذشتگان در كمبودهای كنونی زبان فارسی‌

از آنجا كه هر زبانی در اثر كاربرد آن در دانشهای مختلف و در تحقیقات علمی پایه و مایه می‌گیرد، و استعدادهای درونی آن می‌شكفد، و ویژگیهای آن شناخته می‌گردد. بی‌توجهی به زبان فارسی و به‌كار نگرفتن آن در زمینه‌های علمی و تحقیقی باعث گردید تا زبان فارسی كه در زمینه‌های دیگر با زبان عربی هم‌عنان می‌رفت، و حتی در برخی زمینه‌ها هم از آن پیشی می‌گرفت، در این زمینه یعنی در تحقیقات علمی پیشرفتی نكند و از هم‌عنانی با زبان عربی بازماند، تا بدان‌حد كه وقتی در دوران معاصر كسانی از استادان صاحب‌نظر به درس و بحث زبان فارسی پرداختند، و در صدد جمع و تدوین اصول و مبانی علمی آن برآمدند، اثر اهمال گذشتگان را در آن بسیار، و نابسامانیهای موجود در تنظیم اصول و قواعد آن را فراوان یافتند. و شاید بهتر باشد كه تفصیل این اجمال در این‌جا از زبان دو تن از همین استادان صاحب‌نظر شنیده شود:
استاد فقید جلال الدین همائی كه در بسیاری از معارف اسلامی و زبان و ادب فارسی و عربی دستی توانا داشت، در خطابه‌ای كه با عنوان «دستور زبان فارسی» در فرهنگستان ایران ایراد نمود، دراین‌باره چنین گفت: «وقتی كه تمام دوره‌ها را از ظهور اسلام تا حال حاضر از مدنظر بگذرانیم می‌بینیم كه دانشمندان ما از
ص: 109
قدیم تاكنون متأسفانه بیشتر سعی و كوشش خود را در زبانهای بیگانه صرف كرده، سهل است كه پاره‌ای از كوته‌اندیشگان اصلا زبان فارسی را خوار و بی‌مقدار شمرده‌اند. دانشمندان حاضر بیشتر در زبانهای اروپائی كار می‌كنند.
علمای قدیم تمام همّ خود را در تدوین و تكمیل زبان و ادبیّات عرب مبذول داشتند و به زبان فارسی چندان اعتنا نكردند. درصورتی‌كه اگر عشر آن همه زحمت و رنج را برای قواعد فاری متحمل شده بودند، صرف و نحو و معانی و بیان و لغت فارسی نیز به حد كمال می‌رسید ... بعضی می‌گویند فارسی‌زبان علمی نیست. چرا نیست؟ برای این‌كه بدان توجه نداشته و در این زمینه كار نكرده و تحمل رنج و زحمت را بر خود هموار نساخته و درواقع نخواسته‌ایم كه آن را زبان علمی سازیم. فرق است میان نخواستن و نشدن. دراین‌باره سخن بسیار است «1».»
و استاد فقید احمد بهمنیار كه وی نیز از استادان بنام و بافضیلت هردو زبان فارسی و عربی بود و به ادبیّات هردو زبان معرفتی شایسته داشت، در خطابه‌ای كه در فرهنگستان ایران در موضوع «املای فارسی» ایراد نمود، در این زمینه چنین بیان داشت: «دانشمندان ما تا حدود یك قرن پیش علوم ادبیه را منحصر به علوم لفظی عربی می‌دانستند و فارسی‌دانی در نظرشان فضیلتی محسوب نمی‌شد، و بدین‌سبب تمام همّت و سعی خود را در تدوین و تكمیل و تعلیم و تعلّم قواعد زبان عربی مصروف داشته و آن زبان را در صرف و نحو و قواعد اشتقاق و معانی و بیان و بدیع و عروض و قافیه و رسم الخط و املا و تجوید و دیگر علوم لفظی بی‌نیازترین زبانها ساخته‌اند. در صرف و نحو عربی هزارها كتاب و رساله، مبسوط و مختصر و متوسط به ترتیبات و اشكال مختلف تألیف كرده و در استقصای قواعد و تعریف مصطلحات و شرح و بسط مطالب این فن دقتها و موشكافیهای عجیب نموده‌اند، و اگر صد یك این زحمات را برای زبان فارسی كشیده بودند فارسی هم از جهت صرف و نحو و دیگر علوم لفظی و ادبی زبانی ثروتمند بود. لیكن فارسی را متأسفانه درخور این‌كه چنین رنجی برایش تحمل شود نمی‌دانستند، و اگر شعر و شاعری در ایران اهمیت خاصی پیدا نكرده بود،
______________________________
(1)- لغتنامه دهخدا، مقدمه، ص 116، به نقل از مجله فرهنگستان.
ص: 110
این چند رساله و كتاب هم كه در بدیع و عروض و قافیه فارسی در دست داریم به وجود نمی‌آمد «1»».

مدارس دینی ایران و تاریخ اسلام‌

یكی دیگر از غفلتهای گذشته در تعلیمات دینی و اسلامی ایران كه آن را هم از قصور مدارس دینی و اسلامی ایران شمرده‌اند، خالی بودن جای تاریخ اسلام در آن مدارس بوده است كه آن هم آثار نامطلوبی بر فرهنگ اسلامی ایران داشته است.
گوشه‌ای از این آثار نامطلوب در یكی از پرسشهائی كه در آغاز این گفتار مطرح شد نموده شده، و از آنجا كه این امر یكی از مسائل اساسی فرهنگ اسلامی ایران در عصر حاضر است و می‌بایستی در سرلوحه مسائلی قرار گیرد كه باید بدان توجه شود، و در این‌جا توضیحاتی درباره آن خواهد آمد، بهتر است پیش از آن توضیحات همان پرسشی كه در آغاز این گفتار گذشت در این‌جا تكرار شود. سؤال این بود: چرا با آن‌همه سوابق درخشانی كه این سرزمین و اهل علم و اندیشه آن در گذشته‌های دور و نزدیك و به‌خصوص در دوران شكوفائی علم و اندیشه، در تاریخ و فرهنگ اسلامی داشته‌اند، تا آن‌حد كه هیچ علم و ادب و فن و هنری را در فرهنگ آن عصر نمی‌توان یافت كه دانشمندان ایرانی از پایه‌گذاران یا دست‌كم از افراد سرشناس آن نباشند، ولی بااین‌حال باز، در این روزگار كه می‌بایستی مردم این سرزمین از آن گذشته‌های درخور ستایش خویش به‌خوبی آگاه باشند، و با جلوه‌های اندیشه و دانش گذشتگان خود از روی آثار خود آنان آشنا گردند تا بتوانند با معرفتی صحیح به فرهنگ ملّی خود، هم جای راستین خود را در جهان اسلام و فرهنگ اسلامی به‌درستی بشناسند و هم آن را به دیگران بشناسانند، نه آن آگاهی چنان است كه می‌بایست می‌بود، و نه آشنائی ایشان با فرهنگ اسلامی خود درخور ملّتی است كه خود از پایه‌گذاران آن فرهنگ بوده و از وارثان حقیقی آن به‌شمار می‌رود.
______________________________
(1)- لغتنامه دهخدا، مقدمه، ص 156، به نقل از مجله فرهنگستان.
ص: 111

سخنی درباره تاریخ جامع اسلام‌

معمولا وقتی از تاریخ اسلام سخن می‌رود سرگذشت این دین در شبه‌جزیره عربستان در زمان حیات پیغمبر اكرم و سپس تاریخ اعراب مسلمان و مجادلات آنها قصد می‌شود. ولی مراد در این‌جا تنها این معنی نیست. آنچه در این‌جا از تاریخ اسلام قصد می‌شود، سرگذشت این دین در همه جاهائی است كه در آن‌جاها راه یافته و فراز و نشیبهائی است كه در طول تاریخ به خود دیده و شناخت ملّتهائی است كه به آن گرویده‌اند.
اسلام پس از بیرون آمدن از عربستان به سرزمینهای بسیاری رفته و مردم بی‌شماری را با فرهنگها و زبانهای مختلف دربرگرفته، و در هر سرزمین و میان هر ملّت، سرگذشتی، و با هر فرهنگ و زبانی، برخوردی یا آمیزشی داشته است.
و آنچه امروز به‌نام فرهنگ اسلامی خوانده می‌شود مجموعه دانشها و تجارب فكری و روحی و فرهنگ و تمدنی است كه بخشی از آن از گذشتگان به مسلمانان رسیده و بخش دیگری در طیّ قرنهائی كه اندیشه و علم در جهان اسلام زنده و زاینده بوده به‌وسیله آگاهان و دانشمندانی از ملّتهای مختلف اسلامی، با زمینه‌های فرهنگی مختلف و زبانهای متفاوت، به‌وجود آمده و بخش اعظم آن به زبان عربی كه زبان علمی مشترك همه مسلمانان بوده است تدوین گردیده و امروز از مواریث مشترك همه مسلمانان به‌شمار می‌رود.
ملّتهائی كه در طول تاریخ در حوزه اسلام درآمده‌اند و امروز جامعه اسلامی را تشكیل می‌دهند در یك زمان به این دین درنیامده‌اند، و همه هم در یك درجه از تمدن و فرهنگ نبوده‌اند. برخی از این ملّتها خیلی زود به این جامعه پیوسته و در تكوین فرهنگ آن شركت مؤثر داشته‌اند، و برخی از آنها خیلی دیر و در دورانی كه جامعه و فرهنگ اسلامی مراحلی از تكامل را پیموده بود آن را دریافته‌اند. برخی را تمدن و فرهنگی بوده است كه به آنها آن توانائی را می‌داده تا هم بر میراث فرهنگی جهان اسلام بیفزایند و هم در گسترش اسلام و فرهنگ اسلامی به جاهای دیگر سهمی برعهده گیرند، و برخی دیگر چنین نبوده‌اند.
مراحلی هم كه این فرهنگ در دوره‌های تاریخی خود گذرانده یك‌دست و
ص: 112
یك‌نواخت نبوده، برخی از دوره‌های آن در بعضی جاها دوران شكوفایی و زایش و گسترش آن بوده، و برخی دیگر دوران ركود و توقف و حتی سیر قهقرائی آن. و هیچ‌یك از این پدیده‌ها هم بی‌سبب و عاملی پدید نیامده‌اند. نه فرهنگ اسلامی بی‌سبب و عاملی گسترش یافته، و نه دگرگونیهائی كه در دوره‌های مختلف و در جاهای مختلف در آن پدید آمده به خودی‌خود صورت پذیرفته است. این برحسب اتفاق نبوده كه این فرهنگ در دورانی پویا و شكوفا بوده، و در دوره‌هائی دچار ضعف و انحطاط گشته، بلكه همه اینها را سببها و علتها بوده و در هر دوره‌ای هم مردمی در شكوفائی یا بی‌بری آن مؤثر بوده‌اند كه باید هم آن سببها و علتها و هم آن مردم به‌درستی شناخته شوند. و وقتی سخن از تاریخ اسلام می‌رود مراد چنین تاریخ جامعی است كه همه پدیده‌ها و نشیب و فرازهای آن را با علل و اسباب آنها باز نماید و مردمی را كه در پیشرفت و گسترش فرهنگ آن مؤثر بوده‌اند به‌درستی و در هویت اصلی خودشان بشناساند. و این تاریخی است كه می‌بایستی در همه مدارس اسلامی و در همه‌جا به عنوان تاریخ اسلام و سیر تاریخی فرهنگ و تمدن آن تدریس شود و در آنها مراكزی هم برای مطالعات علمی و تحقیق و تتبّع در آن به‌وجود آید.

دورانی از تاریخ اسلام كه باید در زمینه تاریخ ایران بررسی شود

و آنچه در این میان همچون وظیفه‌ای علمی و اسلامی بر عهده مدارس دینی ایران قرار می‌گرفته، و اگر برای مدارس اسلامی خارج از این مرزوبوم در حكم واجب كفائی بوده برای مدارس ایران واجب عینی بوده است، شناختن و شناساندن دوره‌ای از تاریخ اسلام و فرهنگ اسلامی است كه صحنه غالب رویدادهای مهم و اساسی آن، چه سیاسی و چه فرهنگی، سرزمین ایران بوده و غالب فرزانگان و دانشمندانی هم كه در ثبات و استقرار دولت اسلام و پی‌ریزی و گسترش فرهنگ آن كوشیده‌اند از همین سرزمین برخاسته‌اند. و این دورانی است گسترده كه از همان قرن نخستین اسلام كه این دین به این سرزمین راه
ص: 113
یافته تا حمله مغول را دربرمی‌گیرد. دورانی كه در آن، سرزمین ایران كانون تمدن و فرهنگ اسلام بوده و دانشمندان و فرزانگان آن هم پرچمداران آن بوده‌اند.
سرزمین ایران از آن‌روی كانون تمدن و فرهنگ اسلام خوانده شد كه جاهای دیگری كه در دوره‌های بعد از مراكز علمی و سیاسی اسلام شدند و امروز هم برخی از آنها از مراكز مهم فرهنگ عربی اسلام به‌شمار می‌روند در آن دوران هنوز اثر مهمی در تاریخ اسلام و به‌خصوص در تاریخ فرهنگی آن نداشتند. مصر و شام از وقتی مركز علوم عربی اسلامی شدند كه مراكز علمی ایران در اثر حمله مغول از هم پاشید و اهل علم و اندیشه پراكنده شدند و برخی از آنها هم به مراكز دیگر اسلامی روی آوردند «1». تدوین معارف اسلامی در همه رشته‌های آن و پایه‌گذاری دانشهای دیگر در زمینه‌های مختلف و همچنین استخراج و تدوین قواعد زبان عربی و بسط و گسترش كاربرد آن در همین دوران و در همین سرزمین صورت پذیرفت و هم در همین دوران و به كوشش مردمی از همین سرزمین بود كه خلافت اسلامی از بند تعصبات قومی و قبیله‌ای امویان رهائی یافت و چهره‌ای معتدل‌تر به خود گرفت.
علت همه این‌ها هم این بود كه اسلام در سرزمین ایران با مردمی سروكار یافت كه از لحاظ سطح دانش و بینش با مردم قبل تفاوت بسیار داشتند. قبائل عرب كه نخستین مخاطبان این پیام بودند غالبا مردمی صحرانشین یا در حكم صحرانشین بودند، با زندگی‌ای ابتدائی و فرهنگی درخور همان زندگی. و شناخت آنها هم از اسلام خارج از محدوده فكری آنها نبود. ولی ایرانیان در آن دوران دارای یكی از تمدنهای معتبر قدیم و دانش و فرهنگی متناسب با آن بودند، و در امر دین و جهان‌بینی دینی هم سابقه‌ای بس طولانی و اندوخته‌های فكری فراوان داشتند. و به‌همین‌سبب وقتی فرزانگان ایشان را فرصتی برای شناخت اسلام دست داد، و در پرتو مبانی اعتقادی و مباحث كلامی خویش با مبانی فكری و اعتقادی آن آشنا شدند، هم فصل تازه‌ای در تبلیغ این دین در ایران گشودند كه پایه‌های آن نه بر تحمیل و تعبّد بلكه بیشتر بر تعلیم و تعلّم و
______________________________
(1)- ابن خلدون، مقدمه، ص 545- جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج/ 3 ص 112.
ص: 114
وعظ و ارشاد استوار گردیده بود، و هم میدان تازه‌ای برای فعالیتهای فكری و روحی خویش یافتند كه ثمره آن در همه زمینه‌های علمی و فرهنگی اسلام و به بركت آن در همه زمینه‌های لغوی و ادبی زبان عربی هم نمودار گردید.
هنوز قرن اوّل اسلامی به پایان نرسیده بود كه ایرانیان صاحب اندیشه و به اسلام پیوسته در بصره كه از نخستین مراكز اسلامی در سرزمین ایران بود به درس و بحث مسائل فلسفی و كلامی در پرتو آیات قرآنی پرداختند و تفكر دینی را در اسلام پایه نهادند. حسن بصری كه نام او در سرلوحه پایه‌گذاران اندیشه‌های عرفانی و مباحث كلامی در اسلام برده می‌شود و همه آراء و عقاید عرفانی و كلامی آن قرن از مجلس درس و وعظ او سرچشمه می‌گیرد چنان‌كه پیش از این هم گذشت در مدینه از پدر و مادری ایرانی زاده شده بود كه در جنگ ابلّه به دست اعراب اسیر شده و به مدینه انتقال یافته و در آنجا به اسلام گرویده بودند.
پدر حسن نامش فیروز بود كه به یسار تبدیل شد و مادرش را هم كه نام فارسیش ذكر نشده خیره نامیدند «1». آنها در سال 14 هجری به اسارت افتادند و حسن در سن 16 سالگی پس از فتنه‌ای در مدینه كه به قتل عثمان انجامید و خود شاهد آن بود به زادگاه پدری خود بازگشت و در بصره شهر نوپای اسلامی كه در این زمان در همسایگی ابلّه، بندر معروف دوران ساسانی، قد می‌افراشت اقامت گزید، و به جز سالهایی از دوران جوانی خود كه سمت دبیری ربیع بن زیاد و انس بن مالك را داشته بقیه عمر خود را كه قسمت اعظم عمر او بوده در بصره گذرانده و در مسجد نوبنیاد آنجا به درس و وعظ و تحلیل مباحث اسلامی می‌پرداخت «2». تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی ج‌1 114 دورانی از تاریخ اسلام كه باید در زمینه تاریخ ایران بررسی شود ..... ص : 112
باز در همین قرن اوّل اسلامی بود كه وقتی عبد الملك خلیفه اموی در
______________________________
(1)- بلاذری، فتوح البلدان، ص 423.
(2)- بلاذری دبیری حسن را برای ربیع بن زیاد در سیستان و خراسان در سفر اوّل ربیع به آن دیار كه در زمان ولایت ابن عامر در عراق بوده است نوشته و این اشتباه است.
چون در این تاریخ هنوز حسن به بصره نیامده بود. چنین می‌نماید كه این امر با سفر دیگر ربیع بن زیاد به خراسان در سال 51 هجری كه در این سفر ولایت خراسان را داشته است اشتباه شده (طبری 2/ 6- 155). به گفته ابن ندیم، حسن سه سال دبیری انس بن مالك را برعهده داشته (الفهرست، چاپ تجدد، ص 202).
ص: 115
دمشق از ازهری، فقیه نامی آن زمان درباره فقیهان شهرهای بزرگ اسلامی همچون مكّه و یمن و مصر و شام و جزیره و خراسان و بصره و كوفه پرسید، ازهری به‌جز فقیه كوفه كه تنها فرد عرب بود بقیه فقیهان شهرها را با اسم و رسم از موالی شمرده كه غالب آنها از ایرانیان بوده‌اند و علت برتری همه آنها را هم دیانت و روایت ذكر كرده. در این معنی به‌جز این روایت كه آن را دمیری و ابن عبدربّه هردو نقل كرده‌اند، روایات دیگری هم آمده است. از آن‌جمله روایتی است در العقد الفرید شامل گفتگوئی میان عیسی بن موسی و شخصی به نام ابن ابی لیلی كه به پرسشهای او درباره فقیهان شهرهای اسلامی پاسخ می‌دهد. در این گفتگو ابن ابی لیلی هجده تن از فقیهان مشهور را نام می‌برد كه تنها دو تن از آنها، «فقیهان كوفه» عرب و شانزده تن دیگر از موالی بوده‌اند. حتی درباره این دو تن فقیه كوفه هم ابن ابی لیلی گوید كه چون عیسی بن موسی از متعصبان عرب بود و از شنیدن نام موالی به عنوان فقیه آن شهرها به سختی برآشفته و صورتش برافروخته شده بود و من بر حال او بیمناك شدم، فقیهان كوفه را ابراهیم نخعی و شعبی نام بردم و اگر بر حال او بیمناك نمی‌شدم دو تن فقیه كوفه را هم یكی حكم بن عتبه و دیگری عمار بن ابی سلیمان نام می‌بردم كه آنها هم از موالی بودند.
یاقوت هم در معجم البلدان از زبان عبد الرحمن بن زید ابن اسلم روایتی در همین معنی آورده است «1».
و نیز در همین قرن نخستین اسلام بود كه دبیران ایرانی عربی‌نویس به نقل و ترجمه دیوانهای ساسانی به زبان عربی پرداختند «2» و زبان عربی را كه تا آن هنگام در آن زمینه‌ها كاربردی نداشت در امور دیوانی به‌كار گرفتند و با ذوق و قریحه خویش نارسائیهای آن را در این زمینه و زمینه‌های مشابه به‌تدریج برطرف
______________________________
(1)- دو روایت نقل شده از العقد الفرید و معجم البلدان را در فجر الاسلام چاپ 2 ص 182 و 183 خواهید یافت.
(2)- توضیح بیشتر دراین‌باره در مقاله‌ای از نویسنده همین گفتار با عنوان «نقل دیوان عراق از فارسی به عربی ..» در نشریه «مقالات و بررسیها» دفتر سوم و چهارم، تهران، 1349 ه. ش. ص 1 تا 16 آمده است.
ص: 116
ساختند «1» و بدین‌ترتیب دیری نگذشت كه ترسّل دیوانی و غیردیوانی در زبان عربی پیشرفتی به‌سزا كرد و در قرن بعد باز به همّت دبیرانی از همان طبقه یعنی ایرانیان عربی‌نویس همچون ابن مقفع و عبد الحمید و بسیاری دیگر از دبیران و نویسندگان ایرانی كه كتب ادبی عربی از نام آنها مشحون است زبان عربی در ترسّل و انشاء و تألیف و تدوین به پایگاهی بلند رسید.
این در دوران اموی بود كه برای پیشرفت علم و معرفت چندان مساعد نبود و با آنكه ایرانیان هم در آن محیطی مناسب نمی‌یافته‌اند باز اثر گرایش اسلامی آنان آن اندازه بوده است كه در این دوران هم تا حد اقتضای محیط به گسترش فرهنگ اسلامی و كاربرد زبان عربی بپردازند و چون به دوران بعد یعنی دوران عباسی برسیم كه در آن ایرانیان و گرایش اسلامی ایشان فرصتهای مناسب‌تری برای رشد و ظهور یافتند اثر ایشان را در پیشرفت علم و ادب و فرهنگ و تمدن این عصر به اندازه‌ای خواهیم یافت كه به زحمت می‌توان نمونه‌هائی از آن برشمرد. زیرا در این عصر هیچ رشته‌ای از علم و ادب و فن و هنر را نمی‌توان ذكر كرد كه ایرانیان از پایه‌گذاران یا دست‌كم از سرشناسان آن رشته نباشند.
و این هم در این مورد گفتنی است كه آنچه در این دوران در این سرزمین در علوم و فرهنگ اسلامی و ادبیّات عربی به‌وجود آمد، همچون الگو و سرمشقی برای نظائر آنها در جاهای دیگر به‌كار رفت. زیرا آنچه در آن مناطق هم به‌وجود آمد بازتابی بود از آنچه در این سرزمین پایه‌گذاری شده بود. نوشته‌اند هنگامی كه كتاب العقد الفرید تألیف ابن عبدربّه اندلسی (241- 328 ه. ق.) را به مشرق آوردند، اهل ادب گمان بردند كه در آن، اخبار مغرب و آثار ادبای آن سامان را خواهند یافت و چون آن را خواندند، گفتند: این كالای خود ما است كه به ما بازگردانده شده «2».
كتاب العقد الفرید نخستین كتاب معتبری بود كه در خارج از این منطقه در
______________________________
(1)- دراین‌باره نگاه كنید به مشاجره بین مردان شاه و صالح، در همان مقاله.
(2)- این گفته را در برخی مآخذ به صاحب بن عباد، وزیر نام‌آور دیلمیان نسبت داده‌اند كه چون آن را خواند بدین آیه قرآن تمثل جست: «هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَیْنا».
ص: 117
زبان عربی و معارف اسلامی تألیف شده بود. ابن عبدربّه مؤلّف آن از مردم قرطبه بود و همواره در قرطبه می‌زیسته است. وی خود در مقدمه كتابش نوشته كه مطالب كتاب خود را از نوشته‌های علمای مشرق گرفته و امتیازی كه برای كتاب خود شناخته نه در اصل مطالب و محتوای آن بلكه در حسن انتخاب مطالب و حسن اختصار آنها و در مقدمه‌ای دانسته كه بر بخشهای مختلف آن كتاب كه هریك از آنها را هم به نام كتاب خوانده افزوده است.
از مؤلّفان شرقی، آن‌كه بیش از همه كتابش مورد تقلید و اقتباس ابن عبدربّه قرار گرفته ابن قتیبه دینوری است «1» كه كتاب عیون الاخبار او نه‌تنها از لحاظ شكل و محتوا سرمشق اصلی، بلكه برخی از مطالب آن هم از مایه‌های اصلی العقد الفرید بوده است.

ابهامهائی كه تاریخ اسلام را فراگرفته‌

اینها نمونه‌هائی است از مطالب بسیاری در تاریخ اسلام و فرهنگ اسلامی كه جز در زمینه تاریخ ایران و در پرتو گرایش اسلامی ایرانیان قابل درك نیستند، و به‌همین‌سبب بهترین و مناسب‌ترین جا برای درس و بحث و تحقیق در آنها مدارس دینی و اسلامی ایران بوده و هست، و این‌كه در این‌جا فهرست‌وار به مطالبی اشاره شد كه می‌بایستی هریك سرفصلی از تاریخ جامع اسلام و از موضوعهای اصلی تدریس و تحقیقات علمی در مدارس اسلامی ایران می‌بود و از پایه‌های استوار فرهنگ اسلامی مردم این سرزمین می‌گردید، بدین‌قصد است تا به سنگینی وظیفه‌ای كه نسل‌های معاصر و آینده، برای جبران غفلتهای گذشته و رفع ابهامهائی كه تاریخ اسلام را فراگرفته است، برعهده دارند وقوف بیشتری حاصل آید.
این نكته هم در این‌جا گفتنی است كه وقتی در این دوران كه تاریخ آن مورد
______________________________
(1)- عبد اللّه بن مسلم، معروف به ابن قتیبه اصلا از خاندانی ایرانی و مروزی بوده كه چون مدّتها قضاء دینور را برعهده داشته به دینوری معروف شده است. وی در قرن سوّم هجری می‌زیسته است (213- 276).
ص: 118
گفتگو است سخن از تاریخ اسلام و تاریخ ایران می‌رود در واقع سخن از دو تاریخ پیوسته به هم است، چون در دورانی كه صحنه غالب رویدادهای مهم اسلام همین سرزمین ایران بوده و همه رشته‌های علوم و فرهنگ آن هم در همین‌جا و به‌وسیله مردمی از همین دیار پایه و مایه گرفته است تاریخ اسلام و ایران هم قابل تفكیك نیستند. نه كسانی كه بخواهند تاریخ اسلام را جدا از تاریخ ایران و مردم آن بشناسند به نتیجه‌ای صحیح می‌رسند، و نه آنها كه تاریخ ایران و مردم آن را در دوران اسلامی بی‌توجه به سیر تحولات تاریخی اسلام در ایران و گرایشهای اسلامی ایرانیان مورد بحث و بررسی قرار می‌دهند.
و به سبب همین پیوستگی است كه چون این تاریخ در مدارس اسلامی ایران یعنی كانون اصلی خود جائی برای مطالعه و تحقیق نیافته تا باتوجه به جنبه‌های مختلف آن همه چهره‌های آن چنانكه در واقع بوده است نمودار گردد، و در مراكز دیگری هم كه مورد مطالعه بوده به جنبه‌های ایرانی آن كمتر توجه شده و بیشتر جنبه عربی آن، آن هم به گونه‌ای مبالغه‌آمیز، مورد توجه قرار گرفته است، ازاین‌رو این تاریخ از جهات بسیاری در پرده ابهام مانده، و در تفسیر رویدادهای آن غالبا پندارها جای واقعیات را تا حد تحریف گرفته است. و این چیزی است كه آثار گمراه‌كننده آن را نه‌تنها در مردم ناآگاه بلكه در بسیاری از درس خواندگان و عالمان و مراكز علمی این زمان هم كه تاریخ اسلام و فرهنگ آن را تنها از یك جنبه آن مورد مطالعه قرار داده‌اند می‌توان دید، و اینك یك نمونه:

نخستین كنگره اتحادیه دانشگاههای اسلامی‌

در نخستین كنگره اتحادیه دانشگاهی اسلامی كه در سال 1348 هجری شمسی در یكی از مدارس دینی قدیمی شهر فاس در كشور مغرب كه امروز، با تغییراتی در آن، به نام دانشگاه قرویین خوانده می‌شود، برپا گردیده بود، و در آن شانزده كشور اسلامی و بیش از بیست دانشگاه و دانشكده و مؤسسه عالی اسلامی نماینده داشتند، هدف از برپائی آن كنگره چنین اعلام شده بود:
ص: 119
«پیشوایان فكری و اندیشمندانی كه امور علمی و آموزشی جهان اسلام را در شرق و غرب عالم اداره می‌كنند، و پایه‌های فكر و اندیشه متفكّران اسلامی را برای نسلهای آینده بنا می‌نهند، در یك‌جا گردهم آیند و با تنظیم یك برنامه صحیح علمی و آموزشی روش واحدی برای تعلیمات اسلامی پی‌نهند كه هم منطبق با «اصول عالیه قرآن و هم متضمّن علوم و فرهنگ عصر باشد «1».»
در كمیسیون علمی و فرهنگی آن كنگره كه ترسیم خطمشی اساسی برای وصول به آن هدف از وظایف آن مشخص شده بود، به مقتضای مسئولیتی كه به موجب رأی اعضای آن كمیسیون كه همه از استادان بنام و صاحب‌نظر دانشگاههای اسلامی بودند «2» به‌عنوان ریاست آن كمیسیون و نظارت بر طرحهای پیشنهادی برعهده این جانب گذارده شده بود، سعی شد تا در آن كمیسیون طرحهائی در این زمینه‌ها تهیه و تصویب گردد و به مجمع عمومی پیشنهاد شود كه عموما مبتنی بر گسترش مطالعات و تحقیقات اسلامی در همه چهره‌های آن باشد و شامل همه مؤسسات علمی و آموزشی اسلامی با زبانهای مختلف آنها گردد. آن‌چنان‌كه همه ملّتهای اسلامی را با زبانها و فرهنگهایشان و همه مذاهب شناخته شده اسلامی را با آثار فكری و ذوقی آنها دربرگیرد، و در تمام نهادهائی هم كه برای این منظور پیش‌بینی شده بود، مانند مركز تحقیقات و كتابخانه و نشریه بین المللی اسلامی بر همین صفت اسلامی و فراگیر آنها تأكید شده بود.
این تأكید ازآن‌رو ضروری می‌نمود كه معمولا هر وقت در این‌گونه مجامع از اسلام و فرهنگ آن سخن می‌رفته، آن را در بخش خاصی از آن‌كه همان
______________________________
(1)- شرح كارهای این كنگره را در نشریه رسمی آن كنگره با عنوان:
«المؤتمر التاسیسی لجمعیّة الجامعات الاسلامیّة»، المنعقدة بفاس (المغرب الاقصی)، چاپ رباط، رجب سال 1389 ه ق.- 1969 میلادی، و گزارشی اجمالی درباره آن در دفتر یكم «مقالات و بررسی‌ها» نشریه دانشگاه تهران، فروردین 1349 ه ش. خواهید یافت.
(2)- نام و سمت آن استادان را در صفحه 181 «مقالات و بررسیها»، سال اوّل، خواهید یافت.
ص: 120
اسلام سنّی و زبان و فرهنگ عربی باشد محصور می‌ساخته‌اند و به بخشهای دیگری از آن توجه نمی‌شده، و بدین‌سان قسمت مهمی از تاریخ و فرهنگ اسلام كه شاید در برخی از رشته‌ها مهمترین قسمت آن هم بوده باشد یا در محاق فراموشی قرار می‌گرفته و یا به صورتی تحریف‌آمیز عرضه می‌گردیده، و بسیاری از دانشمندان بزرگ اسلامی هم كه با هویّتی نه از آن خود معرفی می‌شدند، در هویّت اصلی خود ناشناخته می‌ماندند. و غرض اصلی از تهیه این طرحها هم با تأكید بر صفت فراگیر اسلامی آنها این بود كه تاریخ و فرهنگ اسلامی در همه چهره‌ها و همه زمینه‌های آن‌چنانكه درواقع بوده و هست شناخته گردد، نه در یك محدوده خاصی از آن.
بحث و جدلی كه آن طرحها و پیشنهادهای ضمیمه آنها در مجمع عمومی آن كنگره برانگیخت، نشان داد كه هنوز آن سنّت دیرینه در ذهن برخی از همكاران و نمایندگان دانشگاههای عربی همچنان زمینه‌ای ثابت و پایه‌ای استوار دارد، و این امر هرچند در ظاهر برخاسته از نوعی تعصّب به نظر می‌رسید، ولی درواقع از این امر سرچشمه می‌گرفت كه هنوز تاریخ جامع و فراگیر اسلام بدانگونه كه درواقع بوده حتی در مراكز علمی اسلامی هم‌چنانكه مقتضای علم و تحقیق امروز است مورد بحث و تحقیق علمی قرار نگرفته و فرهنگ جامع اسلامی هم در همه چهره‌های آن، نه در آن مراكز و نه در مراكز پژوهشی دیگر، جائی برای تحقیق علمی، بدان‌گونه كه مقتضای عصر حاضر است، نیافته و هنوز هم دانشمندان و فرزانگان تاریخ‌ساز اسلام كه می‌بایستی با هویت اصلی خودشان و با معرفی اصل و تبار و شهر و دیارشان به عنوان پیشگامان علم و فرهنگ در جهان اسلام شناخته شوند، و خدمات آنان در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی چنانكه درخور آنان است نموده شود، تا هم چهره جهانی و انسانی این فرهنگ و تمدن به‌خوبی نمایان گردد و هم حق پایه‌گذاران آن تاحدی شناخته شود ولی برخلاف همه اینها باز آنها در تاریخ آن دوران به صورتهای دیگری معرفی می‌شوند، و باز نادیده گرفتن اصل و تبارشان یا به دست‌آویز نوشته‌های عربی
ص: 121
آنها یا به سبب نسب ولاءشان به قبیله‌ای از قبایل عربی یا به علتهای دیگر همه از اعراب یا وابستگان آنها قلمداد می‌شوند. و بدین‌سان در این تاریخ و فرهنگ جای شایسته‌ای برای مسلمانان دیگر باقی نمی‌ماند. و با این حساب آنها هم كه در دوران معاصر چه در نوشته‌ها و گفته‌های خود و چه در برنامه مدارس و دانشگاههای خود تاریخ اسلام را تاریخ عرب و فرهنگ و تمدن اسلامی را فرهنگ و تمدن عربی و خلافت اسلامی را هم امپراطوری عربی می‌خوانند خود را دور از صواب نمی‌پندارند.
و نباید از نظر دور داشت كه چنین برداشتی از اسلام و عرب هرچند ریشه در پندار قدیمی تعریب اسلام دارد. ولی در خلأیی پرورش‌یافته و بالیده است كه از قصور و غفلت مدارس اسلامی ایران نسبت به تاریخ اسلام و فرهنگ اسلامی ایرانیان به‌وجود آمده است، چه به شرحی كه در سیر تاریخ اسلام و گسترش و شكوفائی فرهنگ آن در این سرزمین و به پایمردی مردمی از همین دیار گذشت، این وظیفه مدارس اسلامی و مراكز علمی همین دیار بوده و هست كه با درس و بحث و تحقیق علمی، هم تاریخ صحیح آن دوران را باز نمایند، و هم تاریخ‌سازان واقعی آن دوران را به‌درستی بشناسانند، مگر نه این است كه مدارس اسلامی این دیار وارثان علمای سلف این سرزمین هستند، و می‌بایستی حافظان آثار واقعی آنان نیز باشند؟

تحقیق علمی در تاریخ و فرهنگ اسلام‌

وقتی سخن از تحقیق علمی می‌رود به‌ویژه اگر تحقیق در تاریخ یا فرهنگی باشد، خواه‌ناخواه ذهن متوجه اصول و نهادهائی می‌شود كه محققان امروز آنها را از مقدمات و لوازم ضروری تحقیق و از الفبای این روش می‌شمارند. به نظر این محققان برای تحقیق در هر تاریخ و فرهنگی باید نخست كسانی كه آن تاریخ را ساخته و آن فرهنگ را پرداخته‌اند به‌درستی شناخته شوند. یعنی قوم و ملّتی كه بدان می‌پیوسته‌اند، و زمانی كه در آن می‌زیسته‌اند، و مكانی كه در آن پرورش یافته و
ص: 122
از ویژگیهای اقلیمی و جغرافیائی آن تأثیر پذیرفته‌اند، و زمینه‌های فرهنگی موروثی و اكتسابی و همچنین خصوصیات فردی كه از آن برخوردار بوده‌اند، و جامعه‌ای كه بدان تعلّق داشته‌اند، و جوّ سیاسی و فكری و روحی كه بر آن جامعه حكم‌فرما بوده است. همه اینها و هرآنچه پژوهنده را در راه‌یابی به واقعیات یاری دهد و چراغی فرا راه او نهد، باید دانسته شود تا بتوان هم آن تاریخ و فرهنگ را به‌خوبی دریافت و هم علل و عواملی را كه باعث دگرگونیها و نشیب و فرازهای آن در دوره‌های مختلف تاریخی شده است به‌درستی شناخت.

آنچه می‌بایستی بدان اهتمام شود

چنین بود كه چون به شرحی كه در آغاز این گفتار گذشت سعی شد تا دانشكده الهیّات دانشگاه تهران، برای انجام وظائفی كه به حكم طبیعت دانشگاهی و اسلامی و ایرانی خود برعهده می‌داشت آماده گردد.
قهرا اهتمام و تأكید بر دو امر اساسی قرار گرفت: یكی تقویت بنیه تحقیقاتی آن دانشكده در همه زمینه‌های مربوط به تاریخ و فرهنگ اسلامی و به‌ویژه فرهنگ اسلامی ایران، و دیگر گسترش كاربرد زبان فارسی در همه رشته‌های علوم اسلامی و رشته‌های دیگری كه معمولا زبان فارسی در آنها كاربرد كمتری داشت و در همه سطوح علمی و تحقیقاتی آنها. نشریه «مقالات و بررسیها» كه به عنوان وسیله‌ای برای پیمودن این راه بنیاد نهاده شده بود و نخستین شماره آن در فروردین‌ماه 1349 ه. ش. انتشار یافت، آغازی نویدبخش بود كه با حسن قبولی كه یافته بود و پیشرفتی كه در هر دو جهت داشت، این امید را در دل می‌پروراند كه راهی كه بدین‌گونه و با این هدف به همت استادان و صاحب‌نظرانی كه آن نشریه را از دانش و بینش خود مدد می‌رساندند آغاز شده بود در آینده نیز به همت استادان و محققان جوان همچنان در این دانشكده و در دیگر مراكز علمی و اسلامی ادامه یابد و زبان فارسی با افزایش قدرت تعبیر و بار علمی خود شایسته خود جای را هم در مدارس اسلامی ایران و هم در مراكز اسلامی جهان بازیابد.
و شاید بی‌مورد نباشد كه این گفتار را با آخرین نوشته خود در آن نشریه كه
ص: 123
سفارش‌گونه و یادآوری مجدّدی بود از وظیفه‌ای كه همه ما در اهتمام به زبان فارسی و فرهنگ اسلامی ایران برعهده داریم، به پایان برسانم.
«... از نخستین گامهائی كه برای شناخت فرهنگ ایران در جلوه‌های مختلف آن و شناساندن آن به مردم این سرزمین باید برداشته شود یكی این است كه همه آثار باارزش علمای گذشته این سرزمین و به‌خصوص آنها كه دربرگیرنده فكر و اندیشه علمای سلف در دوران شكوفائی علم و معرفت در عالم اسلام است با روش علمی و انتقادی به زبان فارسی برگردانده شود، و در تمام رشته‌های معارف اسلامی بدانسان كه درخور پیشرفتهای علمی عصر حاضر و مقتضای وسائل جدید تحقیق است پژوهشهای تازه‌ای صورت گیرد و همه اینها به زبان فارسی روان در اختیار همه مردم ایران با اختلاف سطح دانش و بینش ایشان قرار گیرد، و بدین‌سان هم ایرانیان از سابقه فرهنگ و به‌خصوص فرهنگ اسلامی خود آگاه گردند و دانشمندان گذشته خود را از روی آثار خود ایشان بشناسند، و هم زبان فارسی در رشته‌های علوم اسلامی به‌كار افتد و از این راه غنی و پرمایه شود و با افزایش سرمایه لغوی و قدرت تعبیر آن برای دریافت همه رشته‌های علوم و معارف عصر آماده گردد «1».»
______________________________
(1)- «مقالات و بررسیها»، دفتر 25- 26، ص 7.
ص: 125

گفتار سوم سیری اجمالی در دوران انتقال‌

اشاره

تعریفی كلّی از دوران انتقال* گسترش تدریجی اسلام در ایران در دوره‌های مختلف* در دوران پیغمبر (ص)* در قرن اول اسلامی* در قرن دوم هجری* در قرن سوم هجری* از قرن چهارم به بعد* استمرار فرهنگ ایرانی و آثار آن در دوران اسلامی* نكته‌ای درخور توجّه درباره دوران انتقال.

تعریفی كلی از دوران انتقال‌

پیش از این به اجمال گذشت كه مراد از دوران انتقال در این كتاب دورانی كه در آن قدرت سیاسی و نظامی دولت ساسانی به دولت خلفاء انتقال یافته نیست، بلكه مراد دورانی است كه در آن ملّت ایران از جامعه‌ای زردشتی با همه ویژگیهای فكری و روحی آن به جامعه‌ای اسلامی با تمام خصوصیات عقیدتی آن تغییر یافته، هم تلاشهای فكری و ذوقی‌اش از آن سو به این سو گرائیده، و هم ذخائر فرهنگ و تمدنش به این‌سو انتقال یافته است.
دوران نخست بسی كوتاه بود و حداكثر در فاصله میان سقوط مدائن به دست
ص: 126
اعراب و مرگ یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی كه كمی بیش از پانزده سال طول كشید صورت گرفت، ولی دوران دوم چنین نبود. انتقال فكری و فرهنگی مردم ایران نتیجه طبیعی یك تحوّل مستمر در درون جامعه ایرانی بود كه در اثر آن باورها مسیر دیگری پیمود، و معیارها به گونه‌ای دیگر درآمد، و ارزشها تغییر شكل یافت، و چنین تحوّلی چیزی نبود كه با یك شكست نظامی یا با انتقال حكومت از گروهی به گروه دیگر صورت پذیرد یا در مدّتی كوتاه جامه عمل پوشد.
شاید میسّر نباشد كه برای این دوران آغاز و انجام ثابت و مشخّصی تعیین نمود، ولی این را می‌توان گفت كه این دوران از سالها پیش از سقوط دولت ساسانی، یعنی از همان روزگار پیغمبر اسلام و از همان وقتی آغاز شده كه نخستین فرد ایرانی به اسلام گرویده و اصول و مبانی آن را پذیرفته و خود و دانش و بینش و ذخائر فكری و فرهنگی خویش را در خدمت آن نهاده، و تا وقتی ادامه یافته كه این تحوّل درونی در طیّ نسلهای پی‌درپی همه یا اكثریت قاطع مردم این سرزمین را با قلمرو گسترده قدیم آن فراگرفته و هوش و استعداد آنها را به خود معطوف داشته است.
در تاریخ ایران و اسلام و عرب كمتر دورانی را مهمتر از این دوران و شایسته‌تر از آن برای تحقیق و بررسی- از لحاظ تحول فكری و فرهنگی كه در آن روی داده و نتایجی كه از آن به‌دست آمده و اثری كه در همه دوره‌های تاریخی این منطقه گذاشته است- می‌توان نشان داد، ولی كمتر دورانی را هم می‌توان نشان داد كه با همه اهمیتی كه شناخت آن برای درك صحیح بسیاری از رویدادهای تاریخی قرنهای نخستین اسلامی دارد مانند این دوران ناشناخته یا بدشناخته مانده باشد.
آنچه را درباره رویدادهای قرنهای نخستین اسلامی نوشته شده چه در كتبی كه با عنوان فتوح تألیف شده و چه در كتابهای تاریخ كه شرح وقایع اتّفاقیه، از دید مؤلفان آنها است- به زحمت و با مسامحه بسیار می‌توان تاریخ اسلام نامید.
تاریخ اسلام شرح جنگ و ستیزها و قهر و غلبه‌ها و تصرّف سرزمینها و تصاحب
ص: 127
اموال و نفوس و كیفیت منازعه قدرتمندان و دست‌به‌دست شدن قدرتها بدانگونه كه در این كتابها آمده نیست. اینها اموری است كه در طول تاریخ بشر در هر عصر و زمان و بین همه اقوام و ملل همواره با نامها و بهانه‌های مختلف اتفاق افتاده و همچنان اتفاق می‌افتد.
تاریخ اسلام به عنوان یك دین الهی عبارت است از چگونگی پیام معنوی این دین و كیفیت پذیرش قلبی اصول و مبانی آن به‌وسیله مردمانی كه آن پیام را دریافته‌اند، و تحوّل درونی كه در نتیجه‌ی آن در افراد یا جامعه‌ها روی داده، و آثاری كه بر آن مترتب گردیده است. و اینها چیزهائی است كه در كتابهائی كه به مسامحه تاریخ اسلام خوانده می‌شود كمتر می‌توان به آنها دست یافت.
از این كتابها آنچه با موضوع اسلام در ایران ارتباط می‌یابد می‌توان كم‌وبیش فهمید كه فلان منطقه از ایران در چه زمان و چگونه مورد هجوم قرار گرفته، و برای این‌كه دینی كه بر مردم آنها عرضه شده با نشده و درهرحال آن را به درستی نشناخته‌اند نپذیرند چه مبلغ جزیه و مال المصالحه پرداخته‌اند، و این سرزمین در دوره‌های مختلف چگونه میدان زدوخورد قدرت‌طلبان عرب و داعیان خلافت یا امارت گردیده و میان آنها دست‌به‌دست گشته است. ولی نمی‌توان فهمید كه همین مردم اسلام نپذیرفته و جزیه پرداخته چه‌وقت و به چه صورت و در نتیجه چه عواملی آن‌چنان به اسلام گرویده‌اند كه هنوز قرن اول اسلامی به پایان نرسیده گروه كثیری از همانها یا فرزندان آنها را نه‌تنها در صف مسلمانان بلكه در صف پیشوایان عالم اسلامی به عنوان عالم و فقیه و یا قاریان معروف قرآن و مفسران و واعظان یا در رده نویسندگان و دبیران دیوان و مدیران خلافت اسلامی می‌توان یافت.

گسترش تدریجی اسلام در ایران در دوره‌ای مختلف‌

درباره گرایش ایرانیان به اسلام و علل و عوامل و كیفیت آن مطالب مختلف متضاد و غالبا نادرست و ناسازگاری گفته شده كه تحقیق درباره آنها و جدا ساختن واقعیات از پندارها كه خود یكی از مسائل مهم تاریخ اسلام و ایران هردو است از
ص: 128
حوصله این مقال خارج است. در این‌جا تا آن مقدار كه با موضوع این گفتار یعنی دوران انتقال و شناخت اجمالی ابعاد و تاریخ آن ارتباط می‌یابد، این نكته را می‌توان گفت كه اسلام ایرانیان چنانكه غالبا تصور می‌رود یك‌باره و در اثر حوادثی كه معمولا علت اصلی آن شمرده می‌شوند، همچون حادثه حمله اعراب یا حكومت ایشان در ایران و مانند اینها صورت نگرفته، بلكه به‌تدریج جامه عمل پوشیده، و آن هم در همه‌جا و برای همه افراد یا گروهها یكسان نبوده، بلكه در مناطق مختلف و برای افراد یا طوائف مختلف فرق می‌كرده است. برخی زودتر و برخی دیرتر به این دین گرویده‌اند. و آن هم بستگی به كیفیت آشنائی ایشان با اسلام و آمادگی ذهنی و روحی آنها داشته، چنانكه مثلا مردم كرمان در تمام دوران اموی همچنان به كیش سابق خود باقی ماندند «1» و مردم گرگان و تبرستان تا چند قرن پس از هجرت هم هنوز اسلام را نپذیرفته و با خلفاء در جنگ و ستیز بودند و تنها وقتی كه كار از جنگ و ستیز، به‌وسیله داعیان علوی، به تبلیغ و ارشاد بدل شد به‌تدریج اسلام هم در آن سرزمین راه یافت «2».
گرچه گذشته از این كلیات درباره گرایش افراد به اسلام، چنانكه پیش از این هم اشاره شد در مآخذ تاریخی مطالب قانع‌كننده‌ای نمی‌توان یافت، ولی از خلال شرح‌حال و آثار برخی از ایرانیان سرشناس كه برخلاف رویه معمول بجز عنوان مولی یا موالی نام خود و پدرانشان هم در تواریخ آمده، و برحسب اتفاق از اسلام خود یا پدرانشان نیز ذكری رفته است، می‌توان تا حدودی به سیر تاریخی و تدریجی اسلام در جامعه ایرانی پی برد. چون این افراد هرچند خود به تنهائی شاخص شده و در تاریخ راه یافته‌اند، ولی تحوّل فكری آنها تا حدی نمونه‌ای از تحول فكری جامعه آنها یا لااقل قوم و قبیله و شهر و دیارشان تواند بود. و از
______________________________
(1)- استخری، مسالك الممالك، ص 126 و 194. یعقوبی، البلدان، ص 274 و 279- 280.
(2)- حسن بن علی از سلسله علویان كه گویند مردی دانشمند و بافراست و به‌خوبی به عقائد مذهبی فرق مختلف آشنا بوده در سال 921 میلادی اهالی تبرستان و دیلم را به اسلام دعوت نمود. بسیاری دعوت او را اجابت كردند و عده‌ای هم به حال بی‌اعتقادی باقی ماندند. از «تاریخ ادبی ایران، تألیف ادوارد براون»، ج 1، ترجمه صالح، ص 307.
ص: 129
آنجا كه این تحول تدریجی یكی از عوامل مهم استمرار فرهنگ ایران در این دوران بوده «1»، و روشن شدن آن كمكی به‌سزا در رفع ابهام از تاریخ این دوران خواهد نمود، ازاین‌رو در این‌جا چند تن از این افراد كه در فرهنگ اسلامی در دوره‌های مختلف آن تا قرن پنجم هجری نام و نشانی دارند، تا آن‌حد كه پرتوی بر ابعاد تاریخی این تحول بیفكند، به عنوان نمونه و به طور اجمال معرفی می‌شوند.

در دوران پیغمبر اسلام‌

پیش از این گفته شد كه دوران انتقال، نه پس از زوال دولت ساسانی، بلكه از همان زمانی شروع شد كه آن دولت هنوز با قدرت و شوكت بر سر كار بود و آثار زوال هم در چهره آن نمودار نبود. از این دوران سه نمونه برجسته را می‌توان ذكر كرد، یكی سلمان فارسی است كه تاریخ اسلام وی را- اگر هم به گفته برخی از راویان كه پیوستن او را به پیغمبر در مكّه و پیش از هجرت ذكر كرده‌اند اعتماد نشود- باید در همان سالهای نخست هجرت و به‌طور قطع مدتها پیش از جنگ خندق كه روش جنگی آن را از ابتكارات وی شمرده‌اند جای داد.
دیگر، ایرانیان یمن بودند كه تاریخ اسلام آنها را در سال هشتم هجری نوشته‌اند و باید آن را یكی از مهمترین رویدادهای تاریخ اسلام به‌شمار آورد.
اهمیّت آن ازآن‌رو است كه ایرانیان یمن یا دست‌كم فرمانروایان ایشان خود از دولت‌مردان دولت ساسانی و از طبقات ممتاز آن دولت بودند كه از سوی آن دولت بر سرزمین یمن كه آبادترین و ثروتمندترین و از لحاظ اقتصادی و نظامی مهمترین سرزمینهای عربستان به‌شمار می‌رفت حكومت می‌كردند، و گرایش ایشان هم به اسلام و طرفداری ایشان از این دین در زمانی صورت گرفته كه هنوز خود آنان در پناه دولت ساسانی با قدرت بر قلمرو فرمانروائی خویش حكومت
______________________________
(1)- از عوامل دیگری كه در استمرار فرهنگ ایران در این دوران اثر داشته‌اند در كتاب «فرهنگ ایرانی پیش از اسلام ...» و به‌خصوص در چهار گفتار نخستین آن، ص 1- 157 سخن رفته است.
ص: 130
می‌كردند و پیغمبر اسلام هم هنوز با فتح مكّه و غلبه بر دشمنان توانمندش آن‌چنان قدرت و شوكت ظاهری كسب نكرده بودند كه اینان مقهور آن قدرت گردند. و چون درباره این گروه در گفتاری جداگانه سخن خواهد رفت در این‌جا به همین قدر اكتفا می‌شود.
و دیگر از این نمونه‌ها در همین دوران ساسانی كه تاكنون به آن توجه نشده و درخور توجّه است برخی از مرزبانان ایرانی در سرزمینهای عربی هستند كه آنها هم در زمان پیغمبر (ص) و دریافت نامه آن حضرت به اسلام گرویده‌اند، مانند مرزبان بحرین كه بلاذری او را سیبخت نامیده و گوید كه در سال هشتم هجری كه حضرت رسول علاء ابن عبد اللّه حضرمی را برای دعوت اهل بحرین به آنجا اعزام فرمود و با او نامه‌ای هم برای سیبخت مرزبان هجر فرستاد، وی پس از دریافت آن نامه مسلمان شد «1». و نمونه‌های دیگر را هم می‌توان با اسقراء بیشتر در رویدادهای این دوران یافت.

در قرن اوّل اسلامی‌

از جمله ایرانیانی كه پس از رحلت پیغمبر (ص) به اسلام گرویده و در تاریخ اسلام نام و اثری داشته‌اند به‌جز اسواران و دسته‌هائی از سپاهیان ایران كه در قادسیه و اهواز و قزوین به اسلام گرویده و به كوفه و بصره، نخستین پایگاههای اسلامی ایران، كوچیدند از این افراد می‌توان نام برد.
هرمزان، كه در دوران ساسانی فرمان‌روای خوزستان و لرستان بود و در خلافت عمر پس از جنگهای متعدد در خوزستان اسیر شد و به مدینه اعزام گردید و در آنجا به اسلام گروید و یكی از مشاوران خلیفه در تنظیم امور دولت نوخاسته اسلامی گردید. نام او در ذكر تنظیم دیوان و تعیین تاریخ اسلامی و راهنمائیهائی كه او در این دو مورد به خلیفه كرده آمده است. مطالبی هم در مورد كشته شدن وی به‌دست عبد اللّه بن عمر به تهمت شركت او در قتل عمر، و قیام علی بن ابی طالب (ع) به خونخواهی او، و حكم آن حضرت به قصاص
______________________________
(1)- فتوح البلدان، ص 95. معجم البلدان، ج 1 ص 508 در البحرین.
ص: 131
عبد اللّه ابن عمر به جرم كشتن یك مسلمان بدون دلیل، و پی‌آمدهای آن در تواریخ اسلامی آمده كه درخور بحث و بررسی است «1».
حسن بصری، شرح حال مختصری از وی در مقدّمه این كتاب گذشت، وی در سال 21 هجری از پدر و مادری كه به اسلام گرویده بودند در مدینه زاده شد و پس از رسیدن به سنّ رشد به زادگاه پدری خود در منطقه ابلّه و میشان بازگشت و در بصره سكنی گزید «2».
محمّد ابن سیرین، او هم یكی از چهره‌های علمی اسلام در همین قرن نخست در بصره و هم روزگار حسن بصری و دوست او بود. ابن ندیم نامش را زیر عنوان اسماء العبّاد و الزهاد و المتصوفة آورده و كتابی هم به نام «كتاب تعبیر الرؤیا» به او نسبت داده است «3». پدر وی از دهستانی بود از توابع نهروان پائین به نام جرجرایا كه تا زمان یعقوبی هنوز دیار اشراف ایرانیان بود «4». نوشته‌اند وی به كار مسگری می‌پرداخته و دیگهای مسی می‌ساخته و برای این كار به اطراف مسافرت می‌كرده و پیش از حمله اعراب به عراق برای همین منظور به عین التمر سفر كرده بوده و آن مصادف با حمله خالد به آنجا بوده و در آنجا اسیر شده و او هم مانند پدر حسن به بردگی افتاده و به مدینه منتقل گردیده است. او به انس بن مالك تعلق یافت و سپس آزادی خود را باز خرید. وی ظاهرا در همان مدینه به اسلام گرویده و پسر خود را محمد نامیده است. محمد هم مانند حسن بصره را برای اقامت برگزید، وی یكی از فقهای معروف بصره گردید و به ورع و تقوی
______________________________
(1)- آگاهی بیشتر درباره هرمزان را در این نوشته‌ها از نویسنده این كتاب خواهید یافت: الف- فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، چاپ دوم، صفحه 65- 69. ب- سرگذشت هرمزان و شرح نخستین آشنائی اعراب مسلمان با نظام دیوانی ایران، در نشریه «مقالات و بررسیها». دفتر 9- 12 تهران، 1351 ه خ.
(2)- شرح حال وی را در روایات مختلفش علاوه بر فتوح البلدان در این جاها نیز خواهید یافت: طبری 1/ 2646 و 2962 و 4/ 9- 2488؛ ابن خلكان، وفیات، 1/ 354.
(3)- الفهرست، ص 316
(4)- البلدان، ترجمه فارسی «جرجرایا كه شهر نهروان پائین و دیار اشراف پارسیان از جمله رجاء بن ابی ضحاك و احمد بن خصیب است». (ص 100)
ص: 132
شهرت یافت. او هم در سال 110 هجری و یكصد روز پس از حسن بصری در گذشت «1». به نوشته یاقوت، شیرین نام مادر محمد بوده و او است كه اسیر گردیده و محمد به نام او خوانده شده و چنانكه از این نوشته برمی‌آید، پدرش هم مانند دیگر مردان در عین التمر كشته شده بوده «2». برخی نوشته‌اند كه پدر محمد بن سیرین هم مانند پدر حسن بصری در همان جنگ ابلّه یا میشان اسیر گردیده و برخی هم نوشته‌اند كه او در جنگ جلولا اسیر شده بود «3».
*** خاندان ابان رقّاشی، نام و تبار این خاندان را در كتب جاحظ می‌یابیم. جاحظ از این خاندان سه تن را به نامهای فضل پسر عیسی بن ابان، و پسرش عبد الصمد، و عمویش یزید بن ابان نام برده كه در مجلس حسن بصری و فقیهان زمانشان به وعظ و تذكیر می‌پرداخته‌اند، و جاحظ آنها را به عنوان سخنورترین مردم زمان خودشان ستوده، و از سخنان آنان نیز عبارات عبرت‌آموزی را كه چون مثل سائر بر سر زبانها افتاده بوده آورده است «4». و از زبان ابو عبیده نقل كرده كه پدر و جدّ اینان هم سخنور بودند. آنها سخنوران پادشاهان ایران بودند و چون به اسارت افتادند و در سرزمین اسلام و جزیرة العرب زادوولد كردند از آنجا كه عرق (جوهر) سخنوری در آنها بود در این زبان (- عربی) هم همان مقامی را یافتند كه در آن زبان (- فارسی) داشتند و این عرق همچنان در این خاندان باقی ماند تا وقتی كه با بیگانگان از راه زناشوئی درآمیختند و این عرق در آنان سستی گرفت و زائل شد «5».
______________________________
(1)- ابن خلكان، وفیات، 3/ 537.
(2)- عبارت یاقوت زیر كلمه عین التمر چنین است: «و هی قدیمة افتتحها المسلمون فی ایام ابی بكر علی ید خالد بن الولید فی سنة 12 للهجرة و كان فتحها عنوة فسبی نسائها و قتل رجالها فمن ذلك البسی والدة محمد بن سیرین و سیرین اسم امّه ...» معجم البلدان، ج 3 ص 759.
(3)- به نقل از تاریخ ادبی ایران، تألیف ادوارد براون، ترجمه صالح، ص 302.
(4)- مانند این عبارت: «سل الأرض فقل من شقّ انهارك و غرس اشجارك و جنی ثمارك؟ فان لم تجبك حوارا اجابتك اعتبارا» جاحظ گوید این را فضل در وعظهایش می‌گفت «البیان و التبیین»، 1/ 247.
(5)- البیان و التبیین، ج 1، ص 245- 247. عبارت ابو عبیده درباره این خاندان این
ص: 133
موسی اسواری، این موسی به اسواران بصره می‌پیوست. اسواران سپاهیان زبده ایران كه در دسته‌های مختلف پس از گرویدن به اسلام به بصره آمدند. نخست در جنگ اهواز بود كه به ابو موسی اشعری فرمانده سپاه مسلمانان پیوستند، و چنانكه خود خواسته بودند در بصره اقامت گزیدند و در آنجا با قبیله‌ی بنی تمیم، كه به آنها گفتند نزدیك‌ترین قبائل به پیغمبر اسلام هستند، هم‌پیمان شدند و سپس سپاهیان ایران در قزوین و جاهای دیگر هم به آنها ملحق شدند و در آنجا شأن و شوكتی یافتند و در رویدادهای بصره و جنگهای قرن نخستین اسلامی هم شركت مؤثر داشته‌اند «1». این اسواران هرچند در طی قرن اول اسلامی، هم چنانكه از حوادث تاریخ این قرن برمی‌آید، همچنان حرفه سپاهی‌گری خود را حفظ كرده بودند ولی از میان آنها كسانی هم به تفقّه در دین و امور اعتقادی اسلام گرایش یافتند «2» كه یكی از آنها همین موسی اسواری بود كه وصف او را هم در كتاب جاحظ می‌یابیم.
جاحظ در جائی كه از قصّاص (- واعظان) سخن رانده درباره او چنین نوشته است «یكی از این واعظان موسی اسواری بود. او از شگفتیهای جهان بود.
فصاحت او در زبان فارسی هم‌سنگ فصاحتش در زبان عربی بود. وقتی در مجلسی كه به نام خود او مشهور شده بود می‌نشست، عربها در دست راست او و ایرانیان در سمت چپ او می‌نشستند، و او یك آیه از كلام خدا را می‌خواند و برای عربها آن را به عربی تفسیر می‌كرد، و آنگاه روی به ایرانیان می‌گردانید و تفسیر آن را برای ایشان به فارسی می‌گفت. و نمی‌شد فهمید كه او به كدام‌یك از
______________________________
- است: «و كان ابوهم خطیبا و كذلك جدهم، و كانوا خطباء الأكاسرة فلما سبوا و ولد لهم الا ولاد فی بلاد الاسلام و فی جزیرة العرب نزعهم ذلك العرق فقالوا فی اهل اللغة كمقامهم فی اهل تلك اللغة، و فیهم شعر و خطب، و مازالوا كذلك حتی اصهر الغرباء الهیم ففسد ذلك العرق و دخله الخور.» (البیان و التبیین، 1/ 247)
(1)- خلاصه آنها را در ص 460 فتوح البلدان بلاذری خواهید یافت.
(2)- مانند سنبویه اسواری كه تحقیقی درباره او را در مقاله مرحوم دكتر رامیار در «نشریه دانشكده الهیات مشهد»، شماره نوزدهم، تابستان 2535 (1396 ه. ق.)، ص 152 به بعد می‌توان یافت.
ص: 134
این دو زبان فصیح‌تر است، بااین‌كه وقتی دو زبان در یك تن با هم برخورد كنند هریك دیگری را در تنگنا قرار می‌دهد، مگر آنچه را درباره زبان موسی بن سیار «1» اسواری گفته‌اند. در این امت پس از ابو موسی اشعری كسی در محراب قاری‌تر از موسی بن سیار نبوده است «2».
امام اعظم ابو حنیفه نعمان بن ثابت، یكی از فقیهان بنام اسلام و پیشوای مذهب حنفی در فقه بود. وی از خاندانی بود كه به طبقه دهقانان ایرانی می‌پیوست، جدّ ابو حنیفه همان دهقانی بود كه در خلافت حضرت علی (ع) در كوفه در نوروز یكی از سالهائی كه آن حضرت در كوفه اقامت داشتند با دهقانان دیگر ایرانی هدیه نوروزی به خدمت آن حضرت بردند، و این گفته معروف را كه از زبان آن حضرت روایت شده، یعنی «نیروزنا كلّ یوم» به همین مناسبت و خطاب به همان دهقانان روایت كرده‌اند «3». ثابت پدر ابو حنیفه نخستین كس از این خاندان است كه به اسلام زاده شده و در كودكی به خدمت علی (ع) رسیده و حضرت او را دعای خیر فرموده. ابو حنیفه پایان خلافت اموی و آغاز خلافت عباسی را درك كرده و در هر دو دوره هم به سبب علم و ورع و تقوای او كه باعث گردید قضای كوفه و بغداد را كه از طرف حاكمان به وی پیشنهاد شده بود نپذیرد، یا به سببهای دیگر، مورد بسی اهانتها و شكنجه‌ها قرار گرفت.
نوشته‌اند در دوران اموی ابن هبیره عامل عراق دستور داد او را بسبب این نافرمانی در میدان كوفه تازیانه زدند و در دوران عباسی منصور خلیفه عباسی نیز او را بدین‌سبب یا سبب دیگر «4» زندانی كرد، و برخی گفته‌اند كه وی در زندان بدرود
______________________________
(1)- سیّار به احتمال قوی تحریف شده یسار است كه غالبا اعراب نام ایرانیانی را كه نامهای بلند و دشوار داشته‌اند به این كلمه یا كلمه سهل كه هردو بمعنی آسان است تبدیل می‌كرده‌اند.
(2)- البیان و التبیین، ج 1، ص 284.
(3)- درباره این خبر و روایات مختلف آن نگاه كنید به المحاسن و الاضداد، ص 238؛ و كتاب وفیات الاعیان، ج 5، ص 39؛ و تاریخ بغداد، ج 13 ص 326؛ و قاموس فیروزآبادی در نرز؛ و ربیع الابرار، ج 1 برگ 4 ب.
(4)- این سبب دیگر موافقت او با قیام محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی بن
ص: 135
زندگی گفت «1».

قرن دوم هجری‌

و از ایرانیان سرشناسی كه اسلام آنها یا خانواده‌شان در قرن دوم هجری بوده است می‌توان از این افراد نام برد:
بشّار شاعر معروف عربی‌گوی، وی اصلا از مردم خراسان و اهل طخارستان بود ولی در بصره زاده شده بود. پدرش برد در جنگلهای مهلّب بن ابی صفره در خراسان اسیر شده و در سال 84 هجری در بصره درگذشته است.
صاحب اغانی و كسان دیگری كه شرح حال بشّار را نوشته‌اند نسب برد را به گشتاسب پسر لهراسب از پادشاهان داستانی ایران می‌رسانند، و از این‌جا معلوم می‌شود كه برد فردی بی‌نام‌ونشان نبوده است. بشّار هم در اشعار خود مكرر به شهر و دیار و اصل و تبار خود تصریح كرده است. از این‌كه برای پدرش نامی اسلامی ذكر نكرده‌اند می‌توان چنین فهمید كه بشّار نخستین كس از این خاندان بوده كه مسلمان شده است. شعر بشّار نه‌تنها از لحاظ فنون شعری و تفنّن ادبی در زبان عربی بی‌سابقه بود، بلكه از لحاظ اشتمال بر اندیشه‌های نو و انتقاد از روشهای مأنوس ولی ناپسند عصر خود نیز ممتاز بود. او نخستین شاعری است كه در شعر خود از ولاء یعنی وابستگی به فرد یا قبیله‌ای از اعراب، كه از عصر اموی برای مسلمانان غیرعرب به‌كار می‌رفت، اظهار ناخشنودی نموده و از اینكه آنها را موالی می‌نامیدند و وی آن را لفظی نه درخور آزادگان بلكه كلمه‌ای تحقیرآمیز می‌دانست در این شعر خود از آن بیزاری نموده است.
اصبحت مولی ذی الجلال و بعضهم‌مولی العریب فجد بفضلك و افخر وی در خطاب به خود گوید: درحالی‌كه برخی از مردم مولای تازیكان هستند،
______________________________
- ابیطالب معروف به نفس زكیّه در مدینه و برادرش ابراهیم در بصره بوده كه به گفته مورخان، ابو حنیفه به صحت دعوی محمد برای خلافت فتوی داده بوده و از ابراهیم آشكارا طرفداری می‌كرده است. (تاریخ بغداد، 13/ 330).
(1)- شرح حال مفصل او را در تاریخ بغداد، ج 13، از صفحه 323 تا 423 خواهید یافت.
ص: 136
تو مولای خداوند ذو الجلال شده‌ای و به این فضیلت خود سرفراز و سرافراز باش «1». بشّار در سال 167 یا 168 كشته شد.
بشّار ازاین‌روی در ادبیات عربی شهرت یافته كه از پیشگامان نهضت ادبی عربی در عصر عباسی و پیشوای نوآوران در شعر عربی به‌شمار است. او را به پلی مانند كرده‌اند كه شعر عربی از راه آن از دوران قدیم به دوران جدید و عصر شكوفائی خود گام نهاده است.
*** عبد اللّه بن مقفع، بزرگترین مترجم نوشته‌های فارسی ساسانی است كه بیشترین كتابها را در تاریخ و ادب و حكمت از آن نوشته‌ها به زبان عربی برگردانده، و در فصاحت و بلاغت عربی در تمام دوره‌های تاریخی آن سرمشق سخندانان و نویسندگان عربی‌نویس و عربی‌زبان بوده، و آنچه از نوشته‌ها و ترجمه‌های او تا امروز باقی مانده مانند الأداب الكبیر، و الأداب الصغیر و كلیله و دمنه هنوز هم از بهترین آثار ادبی و اخلاقی زبان عربی شمرده می‌شود. وی نخستین كس از خاندان خود است كه به اسلام گرویده است. واسطه اسلام او عیسی بن علی عموی منصور خلیفه عباسی بود. ابن مقفع دبیری او را در امور كرمان، كه ولایت آنجا و فارس به عیسی واگذار شده بود، برعهده داشت «2». بنابراین اسلام این خاندان از نیمه اول قرن دوم هجری فراتر نمی‌رود.
*** خاندان امام بخاری، از علمای معروف اسلام و صاحب كتاب معتبر صحیح بخاری نیز تا قرن دوم هجری هنوز به اسلام نگرویده بودند. امام بخاری از رجال قرن سوم هجری است كه در سال 194 هجری زاده شده و در سال 256 هجری
______________________________
(1)- اغانی، ج 3، ص 38؛ وفیات، ج 1، ص 245.
(2)- درباره ابن مقفع در دوران معاصر كتابهای چندی در عربی و فارسی منتشر شده كه برخی از آنها عالمانه و تحقیقی است. ازآن‌جمله در فارسی دو نوشته از دو استاد فقید را می‌توان نام برد: یكی نوشته سید حسن تقی‌زاده در كتاب «هزاره فردوسی»؛ و دیگر كتاب عباس اقبال آشتیانی درباره شرح حال و آثار ابن مقفع.
ص: 137
درگذشته است. نام او محمّد و نام پدرش اسماعیل بوده كه او نیز اهل علم و حدیث و به زهد و صلاح و تقوی معروف بوده است. به قول ابن خلكان و خطیب بغدادی، نخستین كس از این خاندان كه به اسلام گرویده مغیرة جدّ دوم امام بخاری بود، و جدّ سوم او كه به‌نام بردزبه خوانده می‌شد زردشتی می‌زیسته و با همان دین هم درگذشته است «1». نسب امام بخاری در «وفیات الاعیان»، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن المغیرة بن بردزبه ذكر شده است. امام بخاری نخستین كسی است كه احادیث صحاح نبوی را گرد آورده و به صورت كتابی مدوّن ساخته و آن را «الجامع المحتصر من سنن رسول اللّه» نامیده و كتاب او اولین از صحاح ستّه است كه نزد اهل حدیث و روایت از كتب معتبر حدیث بشمار می‌روند.
*** ابن خردادبه، صاحب نخستین كتاب شناخته شده در دانش جغرافیائی عربی و نیز كتابهای دیگر كه هریك در نوع خود از نخستین مؤلفات عربی شمرده شده‌اند. هرچند او خود از رجال قرن سوم هجری است ولی خاندان او از نیمه دوم قرن دوم هجری كیش قدیم خود را ترك گفته و به‌وسیله برمكیان به اسلام درآمده‌اند و چون در بخشهای دیگر كتاب حاضر و در آنچه به جغرافیای تاریخی ایران بازمی‌گردد درباره او و نوشته‌هایش به تفصیل سخن خواهد رفت در این‌جا به همین اشاره اكتفا می‌گردد.
*** خاندان نوبختی، این خاندان كه نزدیك چهار قرن (از اوائل قرن دوم تا اوائل قرن پنجم هجری) مردان بزرگی در رشته‌های مختلف فرهنگ اسلامی به جهان اسلام ارزانی داشته‌اند تا اواسط قرن دوم هجری و شاید هم تا اواخر این قرن هنوز به دین قدیم خود زردشتی باقی بودند. این خاندان اصلا خود را از اولاد گیو پسر گودرز یكی از پهلوانان قدیم ایران كه در شاهنامه ذكرش آمده می‌دانسته‌اند، و بحتری شاعر معروف عرب در قصیده‌ای كه در ستایش یكی از افراد این خاندان یعنی ابو الفضل یعقوب بن ابی یعقوب اسحاق نوبختی سروده این نسب را چنین ذكر كرده است:
______________________________
(1)- وفیات، ج 3 ص 329.
ص: 138 تمضی صریمته و توقد رایه‌عزمات جودرز و سورة بیب
شرف تتابع كابرا عن كابركالرّمح انبوبا علی انبوب «1» از این خاندان نوبخت و پسرش ابو سهل و چند تن از پسران ابو سهل از بزرگان منجمین و از پیشگامان نقل علم نجوم به زبان عربی و به جهان اسلام بودند. چند تن از این خاندان در ادب عربی به عنوان جمع‌كننده دیوان سه تن از شاعران معروف عرب یعنی ابو نواس (141- 199) و بحتری (206- 283) و ابن رومی (212- 283) شناخته شده‌اند. و عده‌ای هم در كارهای دیوانی معروف شدند، كه از آن‌جمله باید از ابو یعقوب اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت (متوفی در 322) و پسرش ابو الفضل یعقوب و همچنین ابو طالب نوبختی و ابو الحسین علی بن عباس (244- 324) و پسرش ابو عبد اللّه الحسین (متوفی در سال 326) نام برد. عده‌ای هم در علوم اسلامی شهرت یافتند و از علمای مذهب شیعه امامیه و از پیشگامان علم كلام در این مذهب گردیدند، و اثری بزرگ در استوار ساختن آن بر مبنای اصول كلامی داشتند، از آن‌جمله یكی ابو محمد حسن بن موسی نوبختی (متوفی در 300 یا 301 هجری) مؤلف كتاب «فرق الشیعة» و كتاب «الآراه و الدیانات» است كه وی را نخستین كس شمرده‌اند كه در ملل و نحل كتابی بدین‌صورت تألیف كرده، و دیگر شیخ ابو اسحق ابراهیم نوبختی مؤلف كتاب «الیاقوت فی علم الكلام بمقتضی عقاید الشیعة الامامیة» است كه بین علمای شیعه شهرتی تمام كسب كرده و شرحها و تفسیرهای بسیار بر آن نوشته‌اند. و یكی از افراد این خاندان یعنی ابو القاسم حسین بن روح نوبختی هم چنانكه میدانیم از نوّاب خاص امام غائب بوده است.
این خاندان نام خود را از جدّ اعلای خود نوبخت گرفته‌اند. نوبخت در روزگار منصور دومین خلیفه عباسی دانشمندی معروف در علوم نجوم و هیأت و یكی از كسانی بود كه منصور او را برای تعیین ساعت بنای بغداد و ترسیم آن در سال 144 هجری برگزید. هم‌چنین بنای شهر جدید بغداد با صوابدید او شروع گردید.
پسرش ابو سهل در خدمت منصور خلیفه عباسی بود، و دوران هارون الرشید را هم درك كرد، و یكی از كسانی بود كه در بیت الحكمه یا خزانة الحكمه بغداد
______________________________
(1)- در این اشعار جودرز معرّب گودرز و بیب معرّب گیو است.
ص: 139
رفت‌وآمد داشت. از او نقل شده است كه وقتی نزد منصور آمد و منصور اسم او را پرسید، او اسم خود و پدران خود را كه همه فارسی و بسیار طولانی بودند باز گفت و چون این نامها گفتنش برای منصور دشوار بود او را به كنیه ابو سهل خواند، و این كنیه به‌جای اسم برای او ماند. از این سرگذشت و این‌كه نام اسلامی نداشته است چنین برمی‌آید كه تا این تاریخ هنوز این خاندان به اسلام نگرویده بودند و از اسلام پدرش نوبخت نیز چیزی دانسته نیست. ولی چون از قرن سوم به بعد همه افراد این خاندان دارای نامها و كنیه‌های اسلامی هستند می‌توان تاریخ اسلام این خاندان را اواخر قرن دوم یا اوائل قرن سوم هجری دانست «1».
*** خاندان سهل سرخسی، از این خاندان دو تن در عصر اول عباسی در دانش و ادب و خدمات دیوانی و سیاست نام و آوازه‌ای بلند یافتند. آن دو، فضل و حسن پسران سهل بودند كه نخست به دستگاه برمكیان راه یافتند و سپس به خدمت مأمون خلیفه عباسی درآمدند، و هردو به نوبت به وزارت او رسیدند. در علم نجوم شهرت داشتند «2» و در نویسندگی به پایه‌ای بودند كه منشأت ایشان همچون الگوی نویسندگی روایت می‌شد «3». ابن ندیم خطی را كه در عربی به نام «القلم الرناسی» خوانده می‌شده، و گوید بهترین خط است و به چند رشته تقسیم می‌شده، از اختراعات فضل بن سهل ملقب به ذی الرئاستین دانسته است «4». فضل و حسن هر دو از مترجمان كتابهای فارسی به عربی بوده‌اند «5» و در عالم تدبیر و سیاست نیز نام آنها با رویدادهای بزرگی كه در دوران مأمون و به پایمردی آنان صورت گرفته
______________________________
(1)- برای آگاهی بیشتر درباره این خاندان نگاه كنید به كتاب «خاندان نوبختی» از استاد فقید عباس اقبال. و درباره ترجمه‌های آنان از نوشته‌های فارسی به مقاله نگارنده در «الدراسات الادبیة» به عنوان «المترجمون و النقلة عن الفارسیة فی القرون الاسلامیة الاولی» سال هفتم، ص 202 به بعد.
(2)- الفهرست، ص 243 و 244.
(3)- الفهرست، ص 121.
(4)- الفهرست، ص 9.
(5)- الفهرست، ص 244؛ و «الوزراء و الكتاب»، ص 230؛ و «المترجمون و النقلة عن الفارسیة فی القرون الاسلامیة الاولی»، ص 229 و 230 (الدراسات، سال هفتم).
ص: 140
مانند قتل امین و مسلّم گردیدن خلافت بر مأمون و ولایت عهدی امام علی بن موسی الرضا كه آن را مقدمه‌ای برای انتقال خلافت از عباسیّان به علویان می‌شمرده‌اند قرین گردیده است.
این خاندان تا اواخر قرن دوم هجری همچنان به كیش قدیم خود باقی بوده‌اند و ظاهرا فضل كه در سال 195 هجری به‌دست مأمون مسلمان شده نخستین كس از این خاندان است كه اسلام آورده «1».
درباره اهتمام این خاندان به انتقال خلافت از عباسیان به خاندان علی (ع) و كوششی كه در این راه كرده و آسیبهائی كه از این راه بدیشان رسیده در رویدادهای آن دوران نشانه‌های فراوان می‌توان یافت. گرفتن بیعت برای ولایت عهدی امام علی بن موسی الرضا در خراسان در وزارت فضل و به‌وسیله او انجام یافت و فرمانی هم كه به همه اقالیم اسلامی برای گرفتن بیعت و تغییر شعار دولت از رنگ سیاه شعار عباسیان به رنگ سبز شعار علویان صادر گردید هم از او بود، و اجرای این امر را هم در عراق و بغداد كه مركز خلافت عباسیان بود حسن برادرش برعهده داشت.
جهشیاری از مقاومتی كه سران عرب در خراسان با این امر می‌كرده و سعی داشته‌اند مأمون را از این كار بازدارند و سخنان تندی كه میان آنها و فضل در حضور مأمون ردوبدل شده، و قدرتی كه فضل در رفع غائله آنها و دیگر موانع نشان داده تا راه را برای ولایت‌عهدی امام هموار ساخته، نمونه‌هائی آورده است، هرچند علل قتل فضل در خراسان ظاهرا پوشیده مانده ولی در همان زمان هم شواهدی نشان می‌داده كه او جان خود را بر سر این كار گذاشته و قتل او به دستور مأمون كه بعدا از این كار پشیمان شده و خلافت را همچنان در خاندان خود می‌خواسته است صورت گرفته.
ولی چنین پیداست كه با قتل او كوشش این خاندان در انتقال خلافت از
______________________________
(1)- طبری 3/ 709، آگاهی بیشتر را درباره این خاندان در كتاب الوزارء و الكتّاب، جهشیاری؟، ص 126 و 229- 232 و 266 و 277- 320؛ و همچنین در كتاب «فرهنگ ایرانی پیش از اسلام ...». ص 108 به بعد خواهید یافت.
ص: 141
عباسیان به علویان پایان نگرفته است. مسعودی از واقعه‌ای در سال 280 هجری در زمان خلافت معتضد در بغداد یاد می‌كند كه متهم اصلی آن محمد پسر حسن بن سهل و اتهام وی آمادگی او و یارانش برای قیام علیه معتضد و انتقال خلافت از او به یكی از آل ابی طالب بوده است. كسی كه از مدتها قبل، محمّد به نام او بیعت می‌گرفته و بنا بوده در موعدی كه تعیین شده بوده در بغداد قیام كنند و معتضد را سرنگون سازند.
چنانكه مسعودی نوشته، این محمّد مردی بافضیلت و دارای مؤلفاتی چند از آن جمله نوشته‌هائی در اخبار مبیّضة و كتابی در اخبار علی بن محمّد صاحب الزنج بوده است. مسعودی گوید در سال 280 هجری او را در بغداد دستگیر كردند و شماری از افرادی كه در سپاه علوی بودند و امان یافته بودند علیه او شهادت دادند، و با او صورتهائی یافتند كه در آنها نام كسانی ثبت شده بود كه از آنها به نام مردی از آل ابی طالب بیعت گرفته شده بود، و بنا بوده كه در روز معینی قیام كنند و معتضد را به قتل برسانند. و براساس آن كسانی را كه در صورت یافتند به دست آوردند، ولی هیچ‌یك از آنها نام كسی را كه با او بیعت كرده بودند فاش نساختند، و گفتند واسطه ما محمّد بوده، و چون معتضد از آنها نتوانست نام آن شخص علوی را به‌دست آورد، دستور داد تا آنها را كشتند، ولی محمّد را به امید این‌كه به‌وسیله او امام علوی را بشناسد زنده نگه داشت. ولی هرچه كوشید تا محمد شخصی را كه برای او از مردم بیعت گرفته بود معرفی می‌كند موفق نشد.
دراین‌باره به گفته مسعودی، سخنان بسیار میان آنها گذشت، و سرانجام محمد به او گفت كه اگر مرا بر روی آتش هم كباب كنی محال است افزون بر آنچه گفته‌ام از من چیزی بشنوی. و نام آن كسی را كه مردم را به اطاعت او خوانده و به امامت او گردن نهاده‌ام برای تو فاش كنم. و معتضد هم دستور داد تا او را همچنان كه خود گفته بود زنده‌زنده بر روی آتش كباب كنند و چنین كردند. و سپس سوخته او را به دار آویختند «1».
______________________________
(1)- مروج الذهب، چاپ مصر (محمّد محیی الدّین)، ج 4، ص 178.
ص: 142

در قرن سوم هجری‌

و از علمای سرشناس اسلام كه تاریخ اسلام آنان از قرن سوم هجری فراتر نمی‌رود اینها را می‌توان نام برد:
ابن ربّن طبری، علی بن سهل بن ربن طبری، مؤلف كتاب «فردوس الحكمة و كنّاش الحضرة» و كتاب «منافع الاطعمة و الاشربة و العقاقیر» و كتاب «حفظ الصحة» و چند كتاب دیگر. او از پزشكان معروف زمان خود بود، و محمد بن زكریای رازی طبیب معروف هم نزد او دانش پزشكی آموخته بود. وی نخست دبیر مازیار بن قارن بود و به دست معتصم خلیفه عباسی به اسلام گروید و از خاصّان او گردید و پس از وی متوكل خلیفه عباسی هم او را جزء ندیمان و هم‌نشینان خویش ساخت «1».
*** ابو سعید سیرافی، حسن بن عبد اللّه بن مرزبان سیرافی، عالم مشهور قرن چهارم هجری كه شاگردش ابو حیّان توحیدی او را شیخ الشیوخ و امام الائمة نامیده، و در بسیاری از علوم عصر خود از لغت و نحو و فقه و كلام و فلسفه و منطق و شعر و قرآن و فرائض و حدیث و حساب و هندسه دستی توانا داشته، تا جائی كه او را نماینده كامل العیار فرهنگ اسلامی در قرن چهارم هجری دانسته‌اند. او دومین شخص از خاندان خویش است كه به اسلام گرویده است. نخستین شخص از این خاندان پدر او بهزاد بوده كه چون به اسلام گرویده پسرش ابو سعید او را عبد اللّه نامیده است. بنابراین اسلام این خاندان از قرن سوم هجری فراتر نمی‌رود. ابو سعید در سال 284 (و به قولی 280 و بقولی 290) هجری در سیراف كه در آن روزگار بندری بسیار معتبر و پررونق در جنوب ایران بود متولد گردیده و در سال 368 در بغداد بدرود زندگی گفته است «2».
ابو سعید سیرافی در نحو از شیوخ مكتب بصره و شارح كتاب سیبویه است كه
______________________________
(1)- ابن ابی اصیبعة، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، چاپ دار مكتبة الحیاة، بیروت، 1965 م. ص 414.
(2)- شرح‌حالی از وی را به قلم دكتر ابراهیم السامرائی با عنوان «ابو سعید السیرافی و كتاب سیبویه» در الدّراسات الادبیّة، سال 6 ص 249- 264 خواهید یافت.
ص: 143
نوشته‌اند آن را در سه هزار برگ شرح كرده و بخط خودش نوشته بود. وی مدت پنجاه سال در بغداد مجلس درس و افتاء داشت و در جامع رصافه به مذهب ابو حنیفه فتوی می‌داد، و مجلس او مركز علما و دانشمندان و اهل فكر و محل طرح مشكلات علمی و مسائل فقهی و حلّ آنها بود، و از زهد و قناعت و نزاهت اخلاق او نوشته‌اند كه جز از دسترنج خود چیزی نمی‌خورد، و با آنكه سالها قضاء بغداد را عهده‌دار بود ولی هرگز برای قضاء مزدی نگرفت و چنانكه خطیب بغدادی نوشته هر روز پیش از آنكه به مجلس درس یا قضاء برود ده برگ كتاب استنساخ می‌كرد و دستمزد آن را كه ده درهم می‌شد به معاش روزانه خود می‌رساند «1».

از قرن چهارم به بعد

و از آنان كه تاریخ اسلامشان به قرن چهارم هجری بازمی‌گردد می‌توان از این خاندانها نام برد: خاندان مسكویه یعنی احمد بن محمد مسكویه رازی كه یكی از بزرگترین علمای تاریخ و حكمت و اخلاق در اسلام است و در سال 421 یعنی اوائل قرن پنجم هجری وفات یافته. این خاندان تا قرن چهارم هجری هنوز زردشتی بوده‌اند، و گرچه به قول یاقوت، مسكویه خودش زردشتی بوده و مسلمان شده ولی از نام پدرش محمد چنین احتمال داده‌اند كه پدرش مسلمان شده بوده است. بنابراین، تاریخ اسلام این خاندان از پدر مسكویه و از قرن چهارم هجری فراتر نمی‌رود.
مسكویه گذشته از مقام ادبی كه داشته و سالها در دستگاه ابن عمید وزیر ركن الدوله دیلمی به كار دبیری اشتغال داشته از حكمای بنام و مورّخان صاحب‌نظر عالم اسلامی نیز به‌شمار می‌رفته است. وی «تاریخ طبری» را نزد ابو بكر احمد بن كامل قاضی متوفی در سال 350 هجری كه دوست و همنشین طبری مؤلف آن تاریخ بوده آموخت، و دانش پیشینیان را نزد ابن خمّار كه به آن دانشها آشنائی زیاد داشت فراگرفت، و در منطق و پزشكی نیز شهرتی كسب كرد تا جائی كه او
______________________________
(1)- ابن خلكان، وفیات الاعیان، ج 1، ص 60. دائرة المعارف به اداره فؤاد افرام البستانی، بیروت، 1962، ج 4، ص 351.
ص: 144
را بقراط دوم لقب دادند. وی به‌خصوص در حكمت علمی و اخلاق دارای مقامی شامخ بود و كتابهای چندی از او در این زمینه‌ها برجای مانده است. در رشته تاریخ كتاب معروف او تجارب الامم كه شامل یك دوره تاریخ عمومی است، و به سال 372 یعنی سال درگذشت عضد الدوله ختم می‌شود در مجموعه تواریخ اسلامی دارای اهمیّت و اعتباری خاص است. و در رشته حكمت عملی و اخلاق، مؤلفات چندی از او یاد شده، مانند «الفوز الاكبر» و «الفوز الاصغر» و مهمتر از همه دو كتاب معروف او به نام «تهذیب الاخلاق» و «جاودان خرد» است كه در كتاب نخستین سعی كرده است اخلاق را براساس علمی و آموزشی و تربیت منطقی استوار سازد و بیشتر به بیان اصول و مبانی علم اخلاق پرداخته. و كتاب دوم یعنی «جاودان خرد» را كه براساس یك كتاب فارسی به همین نام تألیف كرده به بیان اخلاق علمی و آداب پسندیده‌ای كه در زندگی روزانه فردی و اجتماعی مورد عمل باید باشد اختصاص داده است «1».
و در اواخر همین قرن خاندان مهیار دیلمی شاعر معروف عربی‌زبان و شیعی مذهب این قرن را كه یكی از بزرگترین شعرای عصر خود بود و همه تذكره‌نویسان او را به فصاحت و براعت ستوده‌اند می‌توان نام برد. خاندان او تا اواخر قرن چهارم هجری همچنان زردشتی بودند و نخستین كس از این خاندان كه به اسلام گروید همین مهیار بود كه در سال 394 هجری به‌وسیله شریف رضی دانشمند عالی‌مقام و عالی‌نسب شیعه اسلام آورد، و به‌این‌جهت در عالم اسلام به مذهب تشیع دلبستگی فراوان یافت، و در دوستی آل علی و دشمنی مخالفان ایشان آن‌چنان با حمیّت بود كه بعضی از هم‌عصرانش از اینكه او بعضی از صحابه را به مانند آل علی نمی‌ستود و آنچنانكه شایسته مقام آنها است از آنان یاد نمی‌كرد او را سرزنش می‌كردند. حتی بعضی از آنان كه در مذهب خود تعصّبی داشتند درباره اسلام مهیار و دلبستگی او به مذهب شیعه گفتند او از یك
______________________________
(1)- شرح حال نسبتا جامعی از مسكویه را در مقدمه كتاب «جاودان خرد» او كه به نام «الحكمة الخالدة» چاپ شده، به قلم عبد الرحمن بدوی خواهید یافت.
ص: 145
گوشه جهنم به گوشه‌ای دیگر از آن نقل مكان كرد.
نام او مهیار و نام پدرش مرزویه بود و پس از اسلام پسرش را حسن نامید و خود به كنیه ابو الحسن خوانده شد. وی در شعر و فنون آن شاگرد شریف رضی بود و شاید این هم یكی از علتهائی بوده كه او به این خاندان تا آن‌حدّ ارادت می‌ورزیده است. دیوان او در چهار مجلّد به طبع رسیده و بیشتر قصائد او در مدح پادشاهان و امرای آل بویه و وزرای ایشان است. به‌خصوص در تهنیت عید نوروز و مهرگان قصائد فراوانی در دیوان او دیده می‌شود. مهیار در قصائد خود گاهی اصل و نسب ایرانی خود و سوابق تاریخ قوم خود را می‌ستوده و پس از گرویدن به اسلام، این دین را هم یكی از افتخارات خود می‌شمرده است، بی‌آنكه اصل و تبار خود را فراموش كند. چنانكه در قصیده‌ای در همین زمینه با اشاره به این دو امر و فخر به آنها گوید:
قد قبست المحد من خیر اب‌و قبست الدین من خیر نبی
و ضممت الفخر من اطرافه‌سؤدد الفرس و دین العرب مهیار در سال 428 هجری بدرود زندگی گفته است «1»
آخرین نمونه‌ای را كه می‌توان در اینجا ذكر كرد و با او این فهرست را تا قرن پنجم هجری به پایان آورد بهمنیار پسر مرزبان صاحب كتاب فلسفی معروف «التحصیل» و شاگرد برجسته شیخ رئیس ابو علی سینا است كه در سال 458 هجری و درست 30 سال پس از وفات استادش ابو علی سینا وفات یافته است.
وی از خاندانی زردشتی بوده و كتاب «التحصیل» را به نام ابی منصور بن بهرام بن خورشید بن یزدیار مجوسی خال خویش كرده است «2» و چنانكه بعضی نوشته‌اند خود او هم نخست زردشتی بوده و بعد مسلمان شده ولی بعضی دیگر از اسلام او یادی نكرده‌اند.
______________________________
(1)- ابن خلكان، وفیات، 1/ 441.
(2)- دهخدا، لغت‌نامه در «ابو الحسن بهمنیار».
ص: 146

استمرار فرهنگ ایرانی و آثار آن در دوران اسلامی‌

اینها نمونه‌هائی بودند از كسانی از ایرانیان كه به سبب شهرت آنها در رشته‌هائی از علم و معرفت با تدبیر و سیاست، نامشان در تاریخ آمده و برحسب اتفاق از تاریخ گرایش ایشان یا پدرانشان هم به اسلام ذكری رفته است. و غرض از ذكر این نمونه‌ها كه با استقراء بیشتر می‌توان بسی نامهای دیگر هم بر آنها افزود، تأكید بر مطلبی است كه در آغاز این گفتار بدان اشاره شد و آن این است كه انتقال فرهنگ ایران از دوران ساسانی به دوران اسلامی نه یك‌باره یا در طی مدتی كوتاه بلكه به‌تدریج و در طی چندین قرن صورت گرفته است. و علت تأكید بر این مطلب هم پرتوی است كه این امر یعنی انتقال تدریجی این فرهنگ بر بسیاری از مسائل ناشناخته یا كم‌شناخته تاریخ این دوران می‌افكند، كه استمرار فرهنگی ایران یكی از آنها و روشن شدن مسیر تاریخی فرهنگ و تمدن اسلامی یكی دیگر از آنهاست، زیرا همین انتقال تدریجی بود كه باعث گردید تا از یك‌سو فرصتی برای ایرانیان یا به تعبیر بهتر برای فرزانگان و اهل معرفت ایشان به دست آید تا اسلام را، نه بدانگونه كه در رفتار خشن و ناهنجار برخی از مهاجمان ناآگاه یا از خلال تعصبات ناروای حاكمان اموی متجلی می‌گشت، بلكه با درس و بحث و تفقّه در دین و آشنائی با مبانی فكری آن، و همچنین از راه شناخت الگوهائی صحیح و منطبق با آن مبانی، بشناسند و آن را بدانگونه كه می‌شناختند بشناسانند، و از سوی دیگر برای آن دسته از متعصبان ناآگاه و پیروان آنها هم كه می‌پنداشتند اسلام خطّ بطلان بر همه فرهنگهای گذشته كشیده و از آن جز ویرانی و انهدام آن فرهنگها را نمی‌فهمیدند، فرصتی بود تا به‌تدریج هم ارزش آن فرهنگها را دریابند و هم به ضرورت اقتباس از آنها برای پایدار ساختن دولت نوبنیاد اسلام و گسترش فرهنگ آن‌كه در سایه آن می‌بایستی حكومت كنند پی‌ببرند. و نتیجه همین تحوّل بود كه به پایمردی آن دسته از فرزانگان اسلام كه افق دیدشان بازتر و دامنه علم و فرهنگشان گسترده‌تر و شناختشان از اسلام ژرفتر بود و از تنگ‌نظریهای ناشی از بی‌خبری و ناآگاهی بركنار بودند، هم اسلام
ص: 147
در چهره‌ای بهتر و خردپذیرتر عرضه گردید، و هم فرهنگ ایران كه خود نتیجه قرنها تلاش فكری و ذوقی و كوشش مادی و معنوی نسلهای بسیار در طی قرنهای متمادی بود، پس از پیراسته شدن از آنچه با اصول و مبانی اسلام ناسازگار می‌نمود، به جهان اسلام منتقل گردید و با فرهنگ اسلامی درهم آمیخت و در راه گسترش و غنای علمی و فرهنگی آن به‌كار رفت. و بدین‌سان بود كه علمای سلف، دولت اسلام و اعراب را وارث تمدن ایران شمردند «1». و محققان معاصر هم از تحقیقات خود به نتایجی به همان‌گونه رسیدند «2».
و هم بدین‌سان بود كه نقل و ترجمه آثار گذشتگان به جهان اسلام رونق گرفت، و فرهنگ اسلامی، گذشته از معارفی كه مستقیما از اسلام یعنی از قرآن و حدیث مایه می‌گرفت، از آثار علمی و ادبی و هنری سایر ملتها نیز مایه گرفت و علمای اسلام هم همین را از تعالیم اسلامی و آیات قرآنی استنباط می‌كردند، چنانكه عامری نیشابوری آیه كریمه فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ را چنین بیان كرده است كه: «خردمندان اسلامی دفترهای دانشمندان نامور روم و ایران و هند و یونان را ترجمه كردند و در آنها ژرف نگریستند و آنچه در آنها دشوار بود گشودند و آنها را روشن ساختند و میان مردم پراكندند و آئینی را كه در قرآن آمده است. «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» را به كار بستند «3». جاحظ در وصف كتاب و فواید آن نوشت كه «اگر نبود آنچه را كه پیشینیان برای ما در كتابهاشان نوشته، و شگفتیهای حكمت خود را در آنها
______________________________
(1)- ابن خلدون پس از بحث مفصلی درباره این‌كه چگونه و در اثر چه عواملی تمدن از ملّتی به ملت دیگر منتقل می‌گردد به عنوان مثال گوید: «چنانكه تمدن ایرانیان به اعراب بنی امیه و بنی عباس منتقل گردید و تمدن بنی عباس به دیلمیان و از ایشان به تركها و سلجوقیان رسید.» (مقدمه، ص 174).
(2)- جورج سارتن، «سرگذشت علم» ترجمه فارسی، احمد بیرشك، ص 221 و 222: «تمدن اسلامی نتیجه پیوند جوانه نیرومند عرب بر روی پایه برومند تمدن ایرانی بود و راز نیرومندی عجیب و تحول ملكات و فضائل آن در همین امر نهفته است.»
(3)- از «كتاب الاعلام بمناقب الاسلام» به نقل دانش‌پژوه از آن در «جاودان خرد»، صفحه پنج.
ص: 148
جاودان ساخته، و سرگذشتهایشان را در آنها مدون ساخته‌اند، آن‌چنانكه ما بسبب آنها آنچه را بر ما پوشیده بود به عیان دیدیم و آنچه بر ما بسته بود گشودیم، و زیاد آنها را بر كم خود افزودیم، و چیزهائی را درك كردیم كه جز به‌وسیله آنها درك نمی‌كردیم، درآن‌صورت بهره ما از حكمت ناچیز و وسیله ما برای كسب معرفت ضعیف بود «1». و در وصف شعر عربی و ویژگیهای آن هم نوشت: «كتابهای هند و حكمت یونان و آداب ایرانیان به عربی ترجمه شد، برخی از آنها بر حسنشان افزود و از برخی دیگر چیزی كاسته نشد، ولی اگر حكمت عرب (شعر) را ترجمه كنند معجز آن‌كه وزن است از میان خواهد رفت، با این‌كه اگر آن را ترجمه كنند در معانی آن چیزی را نخواهند یافت كه عجم آن را در كتابهائی كه برای زندگی و زیركیها و حكمتهای خود پرداخته‌اند ذكر نكرده باشند، و آن كتابها پیوسته از ملّتی به ملّت دیگر و از قرنی به قرن دیگر و از زبانی به زبانی دیگر منتقل گردید تا به ما رسید و ما آخرین كسانی بودیم كه وارث آنها شدیم «2». و در قرن چهارم هجری هم وقتی محمد بن اسحاق ندیم فهرستی از همه كتابهائی كه در زبان عربی تا آن زمان وجود داشت تألیف كرد، در مقدمه آن نوشت:
«این فهرست كتابهای همه ملتها از عرب و عجم است كه در انواع دانشها از آغاز آنها تا این زمان كه سیصد و هفتاد و هفت هجری است به زبان عربی موجود است» «3».

نكته‌ای درخور توجه درباره دوران انتقال‌

نكته‌ای كه درباره این دوران انتقال با مطالعه فهرست ابن ندیم، كه خود دائرة المعارف جامعی از فرهنگ آن زمان است و با توجه به سیر اندیشه و علم در جهان اسلام درخور توجه می‌نماید، یكی
______________________________
(1)- عبارت جاحظ دراین‌باره چنین است: «ولولا ارتمست لنا الاوائل فی كتبها و خلّدت من عجیب حكمتها و دوّنت من انواع سیرها حتی شاهد نابها ما غاب عنّا و فتحنا بها كل مستغلق (یا منغلق؟) كان علینا فجمعنا الی قلیلنا كثیرهم و ادركنا ما لم نكن ندركه الابهم لقد خسّ حظنا من الحكمة و ضعف سببنا الی المعرفة» (بنقل رفاعی از او در عصر المأمون، ج 3، ص 116.
(2)- جاحظ، الحیوان، ج 1، ص 38.
(3)- الفهرست، ص 2 مقدّمه.
ص: 149
روح معرفت دوستی و دانش‌طلبی است كه در آن زمان در جامعه اسلامی حكمفرما بوده است و مسلمانان را به كسب معرفت از هرجا كه در آن معرفتی می‌یافته‌اند وامی‌داشته، و دیگر روح تسامح وسعه صدری است كه در آن زمان و در مؤلفات علمای اسلامی به چشم می‌خورد. همین عامری نیشابوری كه نوشته‌ای از او نقل شد و یكی از حكمای بزرگ قرن چهارم هجری بود كه پس از درگذشت فارابی تا ظهور ابن سینا چهره شناخته‌شده جهان اسلام به‌شمار می‌رفت، در وفق دادن بین فلسفه یونانی و حكمتهائی كه از حكمای ایران روایت می‌شده با شریعت اسلامی كوشش بسیار كرده و كتابهای چندی هم نوشته كه معروفترین آنها كتاب «السعادة و الاسعاد» است مشتمل بر اصول اخلاقی و تدابیر عملی كه آنها را از ترجمه‌های عربی آثار یونانی و ایرانی و هند و عرب برگزیده و درهم آمیخته و از آن كتابی در سیرت و اخلاق انسانی و قوانین سیاست و اصول تربیت و تدبیر منزل پرداخته است.
و آنچه از این كتاب و دیگر نوشته‌های او بیش از هر چیز نمودار می‌گردد نظر احترام و بزرگداشتی است كه او نسبت به آثار گذشتگان دارد. چنانكه مثلا مطلبی را كه از «اندرز شاپور پسر اردشیر به پسرش هرمز» نقل كرده با این عنوان آورده «هذا من حقه ان یكتب بماء الذهب» یعنی این سخن درخور آن است كه به آب زر نوشته شود. و عبارتی دیگر را باز از همین اندرز با عنوان «قانون كبیر فی السیاسة» یعنی قانونی بزرگ در سیاست، نقل كرده و ذیل آن عبارتی باز از گفته شاپور به پسرش هرمز را با عنوان «قانون آخر كبیر فی السیاسة» یعنی قانون بزرگ دیگری در سیاست آورده است. (ص 297) و این می‌رساند كه نویسنده كتاب را در نقل اقوال بزرگان جز علم و معرفت یا درایت و بصیرت و تجربه و ممارست آنها معیار دیگری نبوده، و به‌همین‌سبب است كه در این كتاب نامهای حكما و دانشمندان سلف را از هر قوم و نژاد و طریقت و مذهبی كه بوده‌اند مانند افلاطون و ارسطو و دیوجانس و اردشیر بابكان و شاپور ابن اردشیر و انوشیروان و بوذرجمهر و مانند اینها را با پیشوایان اسلام همچون رسول اكرم (ص) و امام علی بن ابی طالب (ع) امام علی بن الحسین (ع)، و بزرگان و دانشمندان دوران
ص: 150
اسلامی همچون ابن عباس و ابن مسعود و ابن مقفع و جاحظ و ابو زید منجمی و مانند اینها همه را در كنار هم می‌یابیم «1».
این همان هدفی است كه در كتابهای ابو علی مسكویه نیز به چشم می‌خورد.
وی در آخر كتاب «جاودان خرد» خود می‌گوید «هدف من از تألیف این كتاب همانطور كه در آغاز آن گفتم این بود كه كتاب جاودان‌خرد «2» را به آنچه از حكمتهای ایران و هند و عرب و روم درخور آن است كامل كنم، و غرض از این كار هم این است كه معلوم شود كه عقول همه ملتها (یا دانشمندان آنها خ. ل.) همه در یك راه به هم می‌پیوندند، و با اختلاف محیط و بقاع مختلف نمی‌شوند، و با تغییر ازمنه هم تغییر نمی‌یابند، و هیچ رادع و مانعی این حكمتها را در طی روزگاران و نسلها از بین نمی‌برد. و این عنوانی كه به آن داده‌اند یعنی جاودان‌خرد كاملا صحیح است (یعنی این حكمتها جاودانی است) «3».
این سعه صدر و روح تسامح را به‌خصوص در برخی از بزرگان شیعه این دوران نیز می‌توان به‌خوبی تشخیص داد، و نمونه‌های آن را در دیوان اشعار دو تن از اشراف این دوران یعنی شریف رضی (درگذشته در 406 هجری) و شریف مرتضی (درگذشته در سال 436 هجری) می‌توان یافت. بهترین تجلی این سعه صدر در دیوان شریف رضی، قصیده بلندی است كه وی در رثاء ابو اسحاق صابی كه نویسنده‌ای بافضیلت بوده، سروده است، با این مطلع:
اعلمت من حملوا علی الأعوادارأیت كیف خبا ضیاء النّادی این قصیده، یكی از پرمایه‌ترین و معروف‌ترین قصائد عربی به‌شمار می‌رود.
ابو اسحاق از صابئین بود و مسلمان نشده بود و با همان كیش قدیم خود در
______________________________
(1)- كتاب «السعادة و الاسعاد فی السیرة الانسانیة» به كوشش استاد فقید مجتبی مینوی با مقدمه جامعی از وی در شرح حال و آثار عامری نیشابوری در سال 1336 هجری شمسی در تهران، انتشارات دانشگاه تهران به شماره 435 به چاپ رسیده.
(2)- منظور وی در این‌جا جاودان خرد قدیم ایرانی است كه مسكویه آن را با افزودن مطالب دیگری از مآخذ ایرانی و غیر ایرانی تكمیل كرده و آن هم به مناسبت نام همان جاودان‌خرد قدیم كه در صدر این كتاب جای داده شده به جاودان‌خرد معروف گردیده.
(3)- الحكمة الخالده، ص 375.
ص: 151
دستگاه دیوان به خدمت اشتغال داشت و با همان كیش هم از دنیا رفت، و به همین‌سبب هم برخی از متعصّبان این قصیده را بر شریف رضی عیب گرفته‌اند، ولی مسلما شریف رضی مؤلف نهج البلاغه كه گردآورنده خطبه‌ها و سخنانی است كه از حضرت علی علیه سلام روایت می‌شده و خود او هم از خاندانی جلیل برخاسته «1» و نقیب الأشراف زمان خود بوده، واقف‌تر از عیب‌جویان به روح تعالیم اسلامی بوده است.
در دیوان شعر هریك از این دو برادر یعنی شریف رضی و شریف مرتضی قصائد بلندی در تهنیت نوروز و مهرگان دو عید باستانی ایران دیده می‌شود كه همه دلالت بر همان روح تسامح و سعه صدری دارد كه در برخورد حضرت علی بن ابی طالب (ع) با همین عید روایت شده و در شرح حال ابو حنیفه نعمان بدان اشاره شد. و چنانكه قبلا گذشت مهیار دیلمی شاعر معروف عربی‌گوی هم كه از خاندانی زردشتی برخاسته بود و خود او هم تا مدتها همان كیش را داشت، در شعر و ادب از شاگردان شریف رضی و مورد توجه و عنایت او بود، و به دست او هم مسلمان شد. این‌ها همه می‌رسانند كه غالب فرزانگان عالم اسلام در این دوران از تعصبهائی كه برخاسته از انحطاط فكری و علمی عالم اسلام بود و در قرنهای بعد بر این عالم سایه افكند بركنار بودند.
______________________________
(1)- رضی و مرتضی فرزندان ابو احمد حسین بن موسی و پنج پشت امام موسی كاظم می‌رسیدند.
ص: 153