گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
گفتار پنجم حیره و انبار و پادگانهای دیگر ایران در حاشیه صحرا و مرز روم‌





توضیحی لازم درباره حیره* امارت حیره و دولت ساسانی* حیره در تقسیمات كشوری ایران* خاندان نصره* عین التمر و موقع جغرافیائی آن* شهر فیروز شاپور معروف به انبار* چشمه‌ها و پادگانهای خندق شاپور* قطقطانه* عین الصید* عین الرّحبة* عین جمل* بخشهائی از انبار در سازمان دفاعی انوشروان* هیت وعانات* عذیب و قادسیة* بهشت آباد و منجشانیّة.
حیره و انبار دو شهر از شهرهای قدیمی ایران بودند در نزدیكی صحرای عربستان و مرز روم كه در دوران پیش از اسلام و قرنهای نخستین اسلامی آثار بسیاری در تاریخ این منطقه داشته‌اند. حیره در دوران اسلامی جای خود را به كوفه و نجف داد، و انبار هم كه نام اصلیش فیروز شاپور بود تا مدّتها در دوران اسلامی رونق و شكوفائی خود را حفظ كرد و در آغاز خلافت عبّاسی مدّتی پایتخت ابو العبّاس سفّاح و منصور گردید.
ص: 180
آنچه این دو شهر را در تاریخ این منطقه بیش از جاهای دیگر شاخص گردانیده وضع جغرافیائی و سیاسی و اجتماعی آنها بوده است، زیرا این دو شهر و به‌خصوص حیره از یك سو در مجاورت صحرای عربستان بود، و پادشاهان ساسانی كارگزاران خود- امیران عرب از خاندان نصر- را كه از آغاز سلطنت خویش آنها را به سرپرستی قلمرو عربی خود برگزیده بودند، در این شهر سكونت داده بودند و نیازهای آنها و خدم و حشمشان را هم از لحاظ آذوقه و مهمّات از انبارهای شهر فیروز شاپور، كه به سبب همان انبارها، به انبار معروف شده بود، تأمین می‌كردند. و از سوئی هم حیره در مجاورت پایتخت كشور و منطقه‌ای قرار داشت كه محلّ اقامت بزرگان دولت و طبقات برگزیده و دهقانان بزرگ و اشراف ایرانی بود، و اینان هم در این منطقه و دشتهای وسیع و آباد آنجا دارای كاخها و تفرّجگاهها بودند. و از كاخهای شاهی آنجا برخی مانند خورنق همچنان آباد به دوران اسلامی هم رسید و برخی دیگر هم كه ویران گردیده بودند مصالح آنها برای ساختمانهای اسلامی به‌كار رفت، مانند كاخی از آن اكاسره در حومه حیره كه آجرهای آن در ساختمان قصر سعد فاتح قادسیه در كوفه به‌كار رفت، قصری كه متصدی بنای آن دهقانی همدانی به نام روز به پسر بزرجمهر بود. (طبری، 1/ 2489 و 1/ 2491- 2492) و بدین‌سان ایرانیان و اعراب قرنها در این منطقه باهم می‌زیستند، و همین امر هم باعث گردیده بود كه در موضوع انتقال فرهنگ و تمدّن ایران ساسانی به اعراب جاهلی و صدر اسلام، نام این دو شهر هم به میان آید. چون این موضوع فصل بدیعی در مطالعات مشترك فارسی- عربی است كه تاكنون چنانكه درخور اهمّیّت آن بوده بدان توجّه نشده، در گفتار جداگانه‌ای درباره آن سخن خواهد رفت.

توضیحی لازم درباره حیره‌

در آغاز این گفتار شاید لازم باشد به موضوعی توجّه شود كه برای درك بهتر تاریخ این دوران ضروری می‌نماید، و آن این است كه اقامت ممتد امیران آل نصر و دیگر قبایل عرب وابسته به آنها در این منطقه، و این‌كه حیره پیوسته در كتابهای تاریخ و ادب عربی به عنوان
ص: 181
پایتخت ایشان كه به مناذره هم معروف بودند خوانده می‌شده، این توهّم را در اذهان به‌وجود آورده كه حیره از سرزمینهای عربی بوده، و حتّی مترجمان عربی كتاب‌The Lands of the Eastern Calipgate تألیف خاورشناس انگلیسی «1»
______________________________
(1)- لسترانج در سال 1854 میلادی در انگلستان زاده شد، و پس از آنكه مدّتی از عمر خود را خارج از موطن خویش گذراند در سال 1933 میلادی در سنّ نزدیك هشتاد سالگی در كمبریج انگلستان دیده از جهان فروبست. وی مدّتی با مادرش در پاریس گذراند و در آنجا باJulius Mohl، ژولیوس مهل، خاورشناس فرانسوی و مترجم شاهنامه به زبان فرانسه آشنا شد و به تشویق وی به آموختن زبانهای فارسی و عربی پرداخت و در سال 1877 م. به ایران سفر كرد و تا سال 1880 مدّت سه سال را در این‌جا به مطالعه در تاریخ و فرهنگ و زبان این سرزمین گذراند. و تا سال 1915 م.
چند اثر داستانی فارسی را منتشر ساخت و در 1915 م. بخشی از كتاب نزهة القلوب حمد اللّه مستوفی را با شرح حالی از او در سلسله انتشارات اوقاف گیب كه خود او از اعضاء آن بود به چاپ رسانید. ولی مهمترین میدانی كه لسترانج در آن درخشید و با كار و تحقیق در آن در صف خاورشناسان بزرگ جای گرفت، جغرافیای تاریخی كشورهای اسلامی بود كه از آن‌جمله این‌ها را باید نام برد: در سال 1886 م. ترجمه مطالبی كه در كتاب احسن التقاسیم مقدسی درباره فلسطین آمده است. در سال 1890:
تألیف و انتشار كتابی با عنوان‌Palestine under the Moslems)فلسطین در عهد مسلمانان). در سال 1895: انتشار بخشی از كتاب عجائب الاقالیم السبعة تألیف ابن سرابیون (سهراب) كه در آن رودهای عراق و جزیره تعریف شده با ترجمه انگلیسی و تعلیقات و نقشه آنها. در سال 1900: انتشار كتابی با عنوان‌Baghdad during the Abbasid caliphate)بغداد در خلافت عبّاسی). در سال 1905: انتشار كتاب حاضرThe lands Eastern Caliphate)سرزمینهای خلافت شرقی). در سال 1912:
انتشار بخشی از كتاب فارسنامه ابن بلخی در وصف اقلیم فارس در سلسله انتشارات «انجمن پادشاهی آسیایی، و همكاری در انتشار كتاب تجارب الامم مسكویه». گذشته از اینها او را در «جغرافیای تاریخی كشورهای اسلامی» مقاله‌های بسیاری است كه در مجلّه همان انجمن كه خود از سال 1880 عضو آن بوده است به چاپ رسیده.
لسترانج كه در تمام این دوران از نارسانی دید چشم رنج می‌برد، سرانجام در سال 1912 م. بینائی خود را از دست داد، ولی نابینائی هم او را از كارهای علمی و تحقیقی بازنداشت. در همین دوره او به آموختن زبان اسپانیائی روی آورد و محصول آن كتابی بود كه در سال 1920 م. به نام:The Spanish Ballads اغانی اسپانیائی» منتشر كرد، و در سال 1926 م. هم كتاب‌Don Juanof)دون ژوان ایرانی) را به انگلیسی ترجمه كرد. و در
-
ص: 182 Guy Le Strange
آقایان بشیر فرنسیس و گورگیس عوّاد كه آن كتاب را به نام بلدان الخلاقة الشّرقیة ترجمه كرده‌اند، در ذیل نوشته لوسترانج درباره حیره كه آن را شهری قدیمی ایرانی معرّفی كرده است، در حاشیه به عنوان تذكر یا تصحیح این مطلب را افزوده‌اند كه: «حیره پیش از اسلام از شهرهای عربی بود و در آنجا دولت عربی مناذره حكومت می‌كرد.» «1»
این تذكّر هم برخاسته از همان توهّم است، زیرا اگر جز این می‌بود این مترجمان از رویدادهای معروف همان دوران هم كه در تاریخها به تفصیل آمده به آسانی خلاف آنچه را كه نوشته‌اند درمی‌یافتند. از آن‌جمله این رویداد معروف زمان خلیفه عمر كه چون خواست سرزمین عرب (ارض العرب) را از پیروان مذاهب دیگر غیر از اسلام پاك كند، مسیحیان نجران را از یمن به كوفه یعنی همین سرزمین حیره كوچانید، كه سرزمین عرب شمرده نمی‌شد.
به مناسبت ذكر نجرانیان و كوفه شاید این توضیح هم بی‌مورد نباشد كه چون آنها مردمانی زراعت‌پیشه بودند و بنا بود به‌جای زمینشان در یمن در محلّ جدید نیز زمینی برای زراعت به آنها بدهند، آنها را در همین سرزمین حیره یا كوفه در میان دهقانان ایرانی كه به كشاورزی می‌پرداختند فرود آوردند. و همین مسأله هم باعث اختلافها و شكایتهای آنها گردید. چون زمینها متعلّق به دهقانان ایرانی بود و چنین پیداست كه آنها هم این نورسیدگان را فقط به عنوان كارگر كشاورزی می‌پذیرفته‌اند، نه به عنوان مالك زمین، و آنها هم به این امر راضی نبوده‌اند و به‌همین‌سبب پیوسته از زمان عثمان تا اوائل خلافت عبّاسی، یا برای بازگشت به وطن اصلی خود به خلفا شكایت می‌برده‌اند، یا برای مسایل دیگر، و
______________________________
- سال 1928 م. كتاب‌The Embassy of Clabijo)رویدادهای سفارت كلاویجو) را منتشر ساخت. وی از دوستان نزدیك ادوارد براون ایران‌شناس معروف بود و با كمك او بود كه به دانشگاه كمبریج راه یافت و در آنجا كنفرانسهای بسیاری در موضوعهای مختلف ایراد نمود. و در تمام زندگی هرگز محضر او از شاگردانی كه از او به فارسی یا عربی یا اسپانیائی دانش می‌آموختند خالی نبود.
(خلاصه از شرح حال لسترانج در مقدّمه بلدان الخلاقة الشرقیّة)
(1)- بلدان الخلاقة الشرقیّة، مطبعة الرابطة، بغداد، 1954 م. ص 101
ص: 183
این موارد هم كم‌وبیش در تاریخها منعكس می‌شده و بلاذری هم خلاصه‌ای از آنها را در فتوح البلدان آورده «1» كه با مراجعه به آنها می‌توان واقعیّات بیشتری را بجای توهّمات در تاریخ این دوران گذارد.
دیگر این‌كه هنگامی هم كه در همین دوران، خلیفه عمر دستور داد كه این سرزمین را كه در آن هنگام سورستان و در عربی سواد می‌نامیدند از نو برای تشخیص اراضی خرابی آنجا مساحت كنند، حدّ غربی آن را با «ارض العرب»، «عذیب» معیّن كردند، همچنانكه بود. و عذیب هم فرسخها در غرب حیره قرار داشته. و آنجا چنانكه خواهد آمد یكی از پادگانهای ایران در حاشیه صحرا بود. و در همه كتابهای جغرافیائی عربی هم حدّ شرقی ارض العرب همین عذیب ذكر شده است.
و شاید به سبب وضوح این مطلب در اینجا نیازی به چنین توضیحی نمی‌بود ولی وقتی پایه توهّمی به سبب تكرار دائم چنین قوی شود كه اهل مطالعه را هم آن‌چنان در خود فرو گیرد كه بدون مطالعه به تخطئه دانشمندی صاحب‌نظر بپردازند، به چنین توضیحاتی و شاید به بیش از این‌ها هم نیاز هست.

امارت حیره و دولت ساسانی‌

از آنجا كه عربها خود جزئی از نظام شاهنشاهی ایران بودند در نظر ایرانیان مردمی بیگانه بشمار نمی‌رفتند، و به‌همین‌سبب در مناطق غربی ایران و مجاور سرزمینهای عرب‌نشین، ایرانیان و عربها در كنار هم می‌زیستند و با آنكه هركدام شیوه زندگی خود را داشتند باز باهم پیوند و آمیزشی متعارف می‌داشتند.
دهقانان ایرانی در زمینهای زراعتی به كشت و زرع و كارهائی از این قبیل می‌پرداختند و از عربها هم آنها كه به اصطلاح خودشان اهل وبر بودند، یعنی چادرنشین و صحراگرد، در صحرای بین حیره و انبار به دنبال آب و چراگاه در نقل و انتقال بودند. و آنها هم كه اهل مدر بودند در مناطق مسكونی می‌زیستند و خانه و كاشانه داشتند، و به كارهائی متناسب با زندگی خود می‌پرداختند.
______________________________
(1)- بلاذری، فتوح البلدان، ص 78- 79.
ص: 184
در تاریخ دوران اشكانی نشان از گروههائی از قبیله تنوخ هست كه از داخله صحرا به انبار و پیرامون آن در ایران كوچیده‌اند. نوشته‌اند آنها در زیستگاه اهل مدر فرود نیامدند و با اهل مدر هم آمیزش نداشتند و جماعتی از آنها بین حیره و انبار سكونت یافتند كه آنها را عرب الضاحیه یعنی عربهای حومه می‌خواندند «1».
مرزبانان ایرانی هم كه در پادگانهای مرزی یا در سرزمینهای عرب‌نشین مسؤول امنیّت راهها و سلامت مسافران و بازرگانان بودند، با امرای عرب كه از سوی ایران به سرپرستی بادیه‌نشینان منصوب می‌شدند، همكاری و ارتباط نزدیك داشتند. در تاریخ ادبیّات عربی می‌خوانیم: هنگامی كه نعمان امیر حیره طرفه شاعر جاهلی و دائیش متلمّس را به سببی كه دانسته نیست مستوجب كیفر دانست آنها را برای كیفر با نامه‌ای نزد آذرافروز معروف به مكعبر مرزبان ایرانی در بحرین كه ذكرش گذشت فرستاد. نشانی زندان نعمان را هم در قطقطانه یكی از پادگانهای ایران در كناره خندق شاپور كه مرزبان آن هامرز شوشتری بود و نامش در جنگ ذوقار برده شده است داده‌اند، و جیره و مواجب سالیانه خدم و حشم شاهان حیره و نیازمندیهای آنان هم‌چنانكه پیش از این گفته شد از انبارهای شهر فیروز شاپور معروف به انبار پرداخت می‌شد. و همچنین می‌خوانیم كه یزدگرد پادشاه ساسانی پسرش بهرام گور را از جوانی نزد شاه حیره فرستاد كه در هوای صحرائی آنجا پرورش یابد. و در تاریخها و روایات عربی هم از سفرهای سالیانه آنان به دربار ایران و ملاقات با شاه ایران خبرها هست. چنانكه از سفر بزرگان قریش هم به ایران به قصد تجارت و از ملاقات برخی از بزرگان عرب با كسری پادشاه ایران و سخنان ایشان در حضور او هم در كتب ادبی عربی نشانه‌های فراوان می‌توان یافت.
ابن خردادبه فهرستی از فرمان‌روایان مناطقی را كه اردشیر به آنها عنوان شاهی داده بود آورده كه یكی از آنها تازیان شاه است «2». تنها مصداقی كه در قلمرو عربی
______________________________
(1)- طبری 1/ 749.
(2)- ابن خردادبه، المسالك الممالك، ص 17.
ص: 185
دولت ساسانی برای این عنوان می‌توان یافت، همانا شاهان حیره است كه كارگزاران آن دولت بر قسمت مهمّی از قلمرو عربی ایشان در مجاورت صحرا بوده‌اند، و این سمت از زمان اردشیر بابكان تا دوران خسروپرویز، به استثنای مواردی اندك، پیوسته در خاندان نصر بن ربیعه كه آنها را بنی لخم و مناذره هم خوانده‌اند ثابت و پایدار مانده بود. و به نسبت خدماتی كه برای این دولت انجام می‌داده‌اند، بر قلمرو حكومت و شأن و شوكت ایشان می‌افزوده‌اند. چنانكه انوشروان پس از پیروزیهائی كه در جنگ با روم به دست آورد، و در گوشمالی خزرها هم توفیق یافت، و بندر عدن را هم از دشمنان و مهاجمان پاك كرد، در بزرگداشت از منذر بن نعمان قلمرو حكومت او را بر همه اعراب گسترش داد و به گفته طبری او را «شاه همه اعراب» گردانید: «ملّكه علی العرب و اكرمه» «1». و این می‌رساند كه این بزرگداشت به پاداش خدماتی بوده كه او در جنگ با رومیان در قلمرو عربی آن دولت یعنی غسانیان انجام داده بوده است. و به سبب همین عنوان پادشاه حیره بوده كه وقتی ژوستی‌نین خواست كه بر رتبه حارث بن جبله (یا خالد؟) امیر غسانی كه در جنگ با ایران هماورد منذر بود، بیفزاید و او را هم‌رتبه با منذر یا نزدیك به رتبه او گرداند او را به مقام فیلارخوس و بطریق كه در سلسله مراتب دولت روم مقامی با ارج و اعتبار بود ارتقا داد «2».
طبری سخن از جنگی می‌راند كه در دورانی كه بین انوشروان و ژوستی‌نین قرارداد صلحی بوده بین آن دو اتّفاق افتاده، و آغازگر آن را انوشروان نوشته، و سبب آن را حمله خالد بن جبله امیر غسانی به منذر بن نعمان و كشتاری دانسته است كه او در قلمرو منذر كرده و اموال بسیاری كه از او به غارت برده بود، ژوستی‌نین به نامه‌های مكرّر انوشروان در باب احقاق حق منذر پاسخ نداده بوده است. طبری پس از ذكر فتوحات مفصّل انوشروان در قلمرو روم در این جنگ گوید سرانجام ژوستی‌نین حاضر شد كه شهرهائی را كه انوشروان فتح كرده بود از او بخرد، و بدین‌منظور اموال بسیاری برای او فرستاد، و عهد كرد كه هر ساله مبلغی به او بپردازد و قراردادی هم به همین مضمون نوشت كه هم خود او و هم بزرگان روم
______________________________
(1)- طبری، 1/ 9- 898.
(2)- اسد رستم، الروم، ج 1، ص 178.
ص: 186
آن را امضا كردند «1».
این منذر را كه طبری او را منذر بن النعمان الأكبر خوانده، قباد پدر انوشروان به علّتی كه درست معلوم نیست از سلطنت خلع كرده و سلطنت حیره را به حارث بن عمر معروف به آكل المرار واگذار كرده بود، ولی انوشروان پس از رسیدن به سلطنت حارث را از آن كار برداشت و شاهی حیره را دوباره به منذر واگذاشت «2».

حیره در تقسیمات كشوری ایران‌

حیره كه پادشاهان ساسانی آن را مقر امیران آل نصر كارگزاران خود بر قلمرو عربی خویش ساخته بودند چنانكه پیش از این گذشت یكی از شهرهای قدیمی ایران در سورستان بود. سورستان كه در دوران اسلامی به نام سواد و سواد العراق خوانده شد، و بتدریج نام عراق بر آن غلبه یافت، در آن روزگار یكی از مناطق آباد و پرنعمت ایران بود. و چون كشور پهناور ایران در آن روزگار ایرانشهر خوانده می‌شد و سورستان هم پایتخت سیاسی و مركز فرهنگ و تمدّن ایران بود ازین‌رو آن را دل ایرانشهر هم می‌خواندند «3».
سورستان در آن روزگار به دوازده استان و شصت تسو تقسیم می‌شد. در كتابهای عربی اسلامی استان را همچنان استان، ولی تسو را به شكل عربی تسوج نوشته‌اند. این تقسیم‌بندی دوران ساسانی غالبا با همان نامها و همان حدّ و مرزهای قدیم تا چندین قرن در دیوانهای خلافت اسلامی همچنان مورد عمل و مبنای خراج و تقسیمات كشوری بود.
حیره كه در دوران اسلامی، كوفه و نجف جای آن را گرفتند در محدوده دو استان از استانهای سورستان دوران ساسانی یا سواد دوران اسلامی قرار داشت كه به نامهای استان بهقباد میانه و استان بهقباد پائین خوانده می‌شدند كه وصف آنها در كوفه خواهد آمد.
این امیرنشین از زمان اردشیر بابكان به خاندان نصر بن ربیعه، كه آنها را در
______________________________
(1)- طبری، 1/ 960- 958.
(2)- طبری، 1/ 899- 900.
(3)- ابن خردادبه، المسالك و الممالك، ص 5. قدامة بن جعفر، المسالك، ص 234.
ص: 187
كتابهای تاریخ گاه بنی لخم و گاه به مناسبت نام چند تن از آنها كه منذر بوده مناذره می‌خوانند، واگذار شده بود. و به احتمال قریب به یقین عنوان تازیان شاه كه ابن خردادبه در فهرست فرمان‌روایانی كه اردشیر آنها را شاه خوانده آورده است «1»، عنوان همین امیران حیره بوده كه به استثنای مواردی اندك و استثنائی كه به طور موقّت امارت آنجا از سوی برخی از شاهان ساسانی به كسانی جز این خاندان واگذار شده بود، در همین خاندان نصر باقی مانده بود «2».
از این موارد استثنائی یكی در زمان قباد پدر انوشروان بود كه امارت حیره به دستور او از منذر بن ماء السما به حارث جدّ امرئ القیس شاعر معروف جاهلی منتقل گردید. و سپس پسرش انوشروان آن را دوباره به منذر بازگردانید «3». و دیگر در زمان انوشروان بود كه وی فرمان‌روائی آنجا را موقّتا به یك مرزبان ایرانی كه حمزه نام او را «فیشهرت الفارسی» نوشته، و خالی از تحریف هم نیست، واگذارد «4»، در تاریخ حیره این مرزبان را بین قابوس بن منذر و منذر بن منذر جای داده‌اند. خسروپرویز هم پس از قتل نعمان، آخرین پادشاه این خاندان، امارت حیره را مدّتی به أیاس بن قبیصه یكی از رؤسای قبایل عرب این ناحیه واگذار كرد. این شخص خسرو را در هنگامی كه از بهرام چوبین شكست خورده و آهنگ رفتن به روم كرده بود و به خدمتی نیاز داشت، خدمتی درخور پاداش نموده بود «5»، ولی خسرو با او یك مرزبان ایرانی را هم كه در كتب عربی به نام «النخیر جان» نوشته شده منصوب گردانید، و او به مدّت نه سال بر آنجا فرمان رانده «6» و شاید او فرمانده پادگانهای مرزی ایران هم بوده است. خسرو سپس ایاس را هم از این كار برداشت و فرمانروائی حیره را مستقلا به آزادبه مرزبان ایرانی واگذارد، و این شخص تا زمان حمله اعراب در همین سمت باقی بود.
______________________________
(1)- ابن خردادبه، المسالك و الممالك، ص 17.
(2)- طبری، 1/ 353 تا 354.
(3)- تفصیل این رویداد، كم‌وبیش در شرح حال امرؤ القیس در برخی كتابهای معتبر تاریخ و ادب عربی آمده است.
(4)- حمزه، سنی ملوك الارض ...، ص 94.
(5)- طبری، 1/ 1029.
(6)- طبری، 1/ 1038؛ و حمزه، ص 94.
ص: 188

خاندان نصر

خاندان نصر كه پادشاهان حیره بدو منسوب می‌باشند، اصلشان از یمن بود، نه از این منطقه.
طبری درباره انتقال این خاندان از یمن به سرزمین عراق روایاتی آورده كه همه دلالت بر این دارند كه پس از آمدن نخستین فرد از این خاندان كه در برخی روایات ربیعة بن نصر جدّ اعلای این خاندان بوده پادشاه ایران او را در حیره سكونت داده و كارگزاری قلمرو عربی دولت خود را هم به او واگذاشته است. در برخی روایات آمده كه پادشاهی كه نخستین فرد این خاندان را كه نام او را عمرو بن عدیّ بن نصر بن ربیعه نوشته‌اند كارگزار خود ساخت، اردشیر بابكان نخستین پادشاه ساسانی بود (طبری، 1/ 769).
طبری درباره پیوستگی تاریخ این شاهان هم شرح جامعی نوشته كه پرتوی روشن‌گر بر مجموع تاریخ این منطقه در این دوران می‌افكند. نوشته است: «تاریخ هیچ ملّتی آن‌چنان پیوسته نیست كه تاریخ ایرانیان هست. زیرا فرمان‌روائی آنها از روزگار كیومرث تا اسلام همچنان پیوسته بوده است. بنی اسرائیل هم در حدود شام و نواحی آن تنها تا آن زمان نبوّت و سلطنتی پیوسته داشته‌اند كه فرمان‌روائی آنها به‌وسیله ایرانیان و رومیان پس از یحیی بن زكریا و عیسی بن مریم، از میان نرفته بود. یمنیان هم هرچند در دوره‌هائی از تاریخ، دولت و شاهانی داشته‌اند، ولی فرمان‌روائی آنها هم پیوسته نبوده، و گاه میان یك تن كه به فرمان‌روائی می‌رسیده و تن دیگری كه پس از او می‌آمده مدّتهای درازی فاصله می‌شده. و از این گذشته، آنها كه فرمان‌روائی می‌یافته‌اند غالبا تنها بر بعضی مخلاف‌ها و بخشهای یمن حكومت می‌كرده‌اند نه بر همه آنجا. بنابراین فرمان‌روائی آنها هم ناپیوسته و محدود بوده است. تنها دولتی كه در میان اعراب پیوسته مانده دولت خاندان نصر بن ربیعه یا بنی لخم در حیره بوده است، و آن هم بدین‌سبب بوده كه آنها كارگزاران دولت ایران بوده‌اند و پادشاهان ساسانی از زمان اردشیر بابكان تا خسروپرویز پیوسته آنها را بر آن كار می‌گماشته‌اند و بدین‌ترتیب حكومت آنان هم مانند حكومت خاندان ساسانی پیوسته ماند و با زوال دولت ساسانی دولت آنان هم زایل گردید (طبری، 1/ 4- 353 و 1/ 70- 769).
ص: 189

عین التمر و موقع جغرافیائی آن‌

یكی دیگر از پادگانهای ایران در حاشیه صحرا جائی بوده كه در كتابهای عربی به نام عین التّمر خوانده شده كه ظاهرا ترجمه عربی نام اصلی آن بوده است. عین التّمر یكی از تسوجهای شش‌گانه استان بهقباد بالا بود. «1» پنج تسوج دیگر این استان عبارت بودند از تسوج بابل، و دو تسوج فلوجه بالا و پایین. و تسوج خطرنیة، و تسوج نهرین (؟- دورود).
تسوج عین التّمر در غرب فرات و در جنوب هیت در بادیه قرار داشت و به قول بلاذری در آنجا ایرانیان را پادگانی بزرگ بود. «2» دینوری نوشته هنگامی كه خالد بن الولید از حیره به انبار می‌رفت و گذارش به عین التّمر افتاد از پادگان آنجا كسی تیری انداخت و عمرو بن زیاد بن حذیفة بن هشام را در اردوگاه او بكشت و او را در همانجا دفن كردند. وی نوشته: «خالد اهالی عین التّمر را به محاصره گرفت و آنها را ناچار ساخت كه بدون امان تسلیم شوند. او هم گردن همه آنها را زد و زن و بچه‌شان را اسیر كرد، كه از آن‌جمله پدر محمّد بن سیرین، و حمران بن ابان مولی عثمان بن عفان بودند. و در آن‌جا خالد خفیری كه از اعراب بود و نامش هلال بن عقبه بود بكشت و به دار آویخت. وی از قبیله نمر بن قاسط بود «3». كسانی را كه كاروانها را در مقابل دریافت حق العبوری از بیابانها و از میان قبایل می‌گذراندند خفیر می‌گفتند.
تسوج عین التّمر جمعا دارای سه روستا و چهارده بیدر (- خرمن جا) بوده و از این‌كه خراج سالیانه آن به سی‌صد كر گندم و چهارصد كر جو و چهل و پنج هزار درهم نقد می‌رسیده «4»، معلوم می‌شود جائی آباد و پرخیر و بركت بوده. مقدسی هم آن را شهری استوار (بلدة حصینة) وصف كرده است. از عین التّمر رودی می‌گذشته كه پس از آبیاری زمینهای آنجا پایین‌تر از شهر هیت به فرات
______________________________
(1)- ابن خردادبه، المسالك، ص 8.
(2)- بلاذری، فتوح، ص 302 «كانت فیه مسلحة لا أعاجم عظیمة».
(3)- الاخبار الطوال، ص 112.
(4)- ابن خردادبه، مسالك، ص 10: الخراج، و نیز 237.
ص: 190
می‌ریخته «1» و از آنجا خرما و قسب به شهرهای دیگری می‌برده‌اند.

شهر فیروز شاپور معروف به انبار

یكی‌دیگر از مناطق مهمّ مرزی ایران در حاشیه صحرای عربستان، كه از لحاظ سیاست جنگی ایران با روم هم دارای اهمّیّت فراوان بود، شهر انبار بود كه منطقه گسترده‌ای را دربر می‌گرفت. این شهر در فاصله ده تا دوازده فرسخی شمال غربی تیسفون پایتخت ساسانی قرار داشت، و از شهرهای استوار و شناخته‌شده ایران در كناره غربی فرات و در حاشیه صحرا و مرز روم بود، و گذشته از جنگهای عربی در جنگهای ایران و روم هم بارها نام آن برده شده است.
در نوشته‌های رومی، این شهر به نام پریساپور)Perisapor( خوانده شده. این لفظ شكل یونانی- رومی نام اصلی این شهر است كه فیروز شاپور بوده است. و این نام ازآن‌رو بر این شهر نهاده شده كه آنجا را شاپور دوم (309- 379 میلادی) آباد كرده و بر استحكامات آن افزوده و به یادگار پیروزیهایش بر روم آن را پیروز شاپور نامیده بود. ولی بااین‌حال باز بتدریج نام انبار بر آن غلبه یافته، و بیشتر به این نام خوانده می‌شده است. در مآخذ عربی هم در هرجا سخنی از این شهر رفته به همین نام انبار خوانده شده است، و این بدان‌سبب بوده كه آنجا مركز انبار كردن خواربار و علوفه و جنگ‌افزار و سایر نیازمندیهائی بوده كه در جنگ و صلح، و بیشتر در جنگها، مورد حاجت بوده است. در قلمرو دولت ساسانی در ناحیه شرق نیز شهری به همین نام انبار وجود داشته كه نزدیك بلخ و كرسی ناحیه جوزجان و به قول ابن حوقل و یاقوت مقام سلطان بوده است «2». هرچند امروز جائی به این نام وجود ندارد، ولی به گفته ابن حوقل در آن زمان شهری بزرگتر از مرورود بوده است «3». می‌توان پنداشت كه آن نام هم برای آن شهر بدین‌سبب بوده كه آنجا هم در بخش خاوری ایران و به‌خصوص در جنگ با تركان وضعی شبیه
______________________________
(1)- لوسترانج، بلدان الخلافة الشرقیة، (ترجمه عربی)، ص 90.
(2)- یاقوت، معجم البلدان، در الانبار.
(3)- یاقوت، معجم البلدان، در الانبار.
ص: 191
همین انبار را در بخش باختری و در جنگ با روم داشته است.
یكی از مراتب بسیار مهمّ دولت ساسانی سرپرستی و ریاست بر انبارهای كشور بوده است. این مرتبت را ایران انبار گبد)IRAN -ANBAR GBAD( می‌نامیده‌اند و یكی از مناصب عالیه نظامی به‌شمار می‌رفته است و جز از خاندانهای ممتاز هفت‌گانه كسی نمی‌توانسته عهده‌دار آن شود، و آن هم مانند برخی از مناصب بزرگ در خاندانهائی موروثی بوده است. «1» اهمّیّت این منصب از اهمّیّت كاری كه بر عهده صاحب آن بوده سرچشمه می‌گرفته، چون وی وظیفه داشته كه پیوسته حتّی در زمان صلح انبارها را آنچنان از هر لحاظ آماده و انباشته نگاه دارد كه اگر جنگی هم هرچند ناگهانی پیش آید در كمترین مدّت بتواند به تجهیز سپاه و تأمین احتیاجات آنها بپردازد و در تمام دوران جنگ هم همچنان نیاز میدانهای جنگ و جنگاوران را برآورد.
انبار یا فیروز شاپور یكی از تسوج‌های چهارگانه استانی از استانهای دوازده‌گانه سورستان بوده كه در عربی به نام استان العال خوانده می‌شده «2» كه لا بد نام فارسی آن استان بالا بوده است. این شهر بر ساحل چپ رود فرات قرار داشته و اهمّیّت اقتصادی و نظامی آن هم در این بوده كه گذشته از عمران و آبادی «3» بر سر دو راه اصلی از راههای بازرگانی و نظامی دنیای قدیم قرار داشته است: یكی راه زمینی كه آن را از شرق به تیسفون و جاده خراسان می‌پیوست، و از غرب به شهرهای روم و مغرب دیگر راه آبی بود كه از طریق فرات به آب راه دجله، و از آنجا به خلیج فارس و دریای آزاد راه می‌یافت.
در این دوران، كه در اینجا از آن سخن می‌رود، انبار را از سوی ایران مرزبانی بود كه در عربی نام او را «بسفروخ» نوشته‌اند. نام این مرزبان در داستان
______________________________
(1)-Christensen .Iran .Sass .p .102 ,210
(2)- ابن خردادبه، المسالك، ص 7 و 8. قدامه، المسالك، ص 235.
(3)- تسوج انبار دارای چهار دهستان بود و خراج آنجا دو هزار و سیصد كر گندم و یك هزار و چهارصد كر جو و یكصد و پنجاه هزار درهم نقد بود (المسالك، ص 8) از این ارقام برمی‌آید كه منطقه‌ای بسیار آباد و پرنعمت بوده است.
ص: 192
جنگ و گریزهای مثنّی بن حارثه شیبانی در این مناطق آمده است «1». یكی دیگر از بزرگان عصر اخیر ساسانی را هم بدین نام در پادشاهی پوران دخت دختر خسروپرویز می‌یابیم، و آن كسی است كه در تاریخ طبری نامش فسفروخ پسر ماخرشیذان «2»، و در فارسنامه، بسفرّخ آمده، و نوشته‌اند كه او بود كه با برادرانش شهربراز یكی از سرداران ایرانی را كه مدّتی بر تخت سلطنت نشسته بود بكشتند. به نوشته طبری، پوران دخت كه پس از شهربراز به سلطنت نشست مقام و مرتبت شهربراز را به او داد، و او را وزیر خود گردانید.
در هنگامی كه امام علی بن ابیطالب در دوران خلافت خود از كوفه به سوی انبار رفت و دهقانان آنجا به استقبالش شتافتند، آن دهقانها را در مآخذ عربی «بنو خوش نوشك»، یعنی «خاندان خوش نوشك» نوشته‌اند، كه لا بد به نام یكی از اجدادشان كه خوش‌نوش نام داشته است شهرت یافته بوده‌اند «3». به نوشته بلاذری خاندان شیلی یكی از خاندانهای معروف این دیار كه نسب آنها به فرخ‌زادان مروزی می‌رسیده چنین می‌گفته‌اند كه نهر معروف شیلی را در این ناحیه شاپور پادشاه ساسانی برای جدّشان در هنگامی كه او را به یغنیا یكی از بخشهای انبار كوچانده بوده است حفر كرده بوده «4». بلاذری همچنین نوشته است كه دهقانان انبار از سعد بن ابی وقاص خواستند نهری را كه پیش از آن از پادشاه ایران خواسته بودند برای آنان حفر كند و او به این كار نرسیده بوده، سعد برای آنها حفر كند. سعد هم كندن آن را به سعد بن عمر واگذار كرد، ولی او از عهده برنیامد، چون به كوهی برخورد كرد كه كندن آن را در توان خویش نیافت. و این كار تا زمان حجّاج بن یوسف همچنان ناكرده ماند و حجّاج به كندن آن توفیق یافت. و از این‌جا است كه كوه به نام حجّاج خوانده شد، ولی نهر به نام سعد ابن عمر معروف گردید «5».
در تاریخ‌های عربی در بسیاری موارد نام حیره و انبار با هم برده می‌شود، و این بدان‌سبب است كه این دو شهر از قدیم با هم ارتباط داشته‌اند زیرا در دوران
______________________________
(1)- الاخبار الطوال، ص 116.
(2)- طبری، 1/ 1064.
(3)- پیكار صفین، ص 199.
(4)- فتوح، ص 327.
(5)- فتوح، ص 336.
ص: 193
ساسانی تمام آذوقه و ارزاق سالیانه و نیازهای پادشاهان حیره و خدم و حشم ایشان از انبارهای همین شهر انبار پرداخت می‌شده «1» و در نخستین دوره‌های اسلامی هم، در آنچه به موضوع خط و سواد و اشاعه آن در بین اعراب و دیگر مسائلی كه به ادبیّات عربی این دوران ارتباط می‌یابد- چنانكه خواهد آمد- نام این دو جا غالبا با هم ذكر می‌شود. از آنچه درباره وظیفه آذوقه‌رسانی این شهر به پادگان حیره ذكر شد، می‌توان فهمید كه نه‌تنها نیاز پادگان حیره بلكه نیاز همه پادگانهای متعدّدی هم كه در این منطقه مرزی وجود داشته و به بعضی از آنها در زیر اشاره خواهد شد همچنان از انبارهای این شهر تأمین می‌شده است.

چشمه‌ها و پادگانهای خندق شاپور

خندق شاپور در تاریخهای عربی به آب راه بسیار بزرگی گفته می‌شد كه به فرمان شاپور دوم معروف به ذو الاكتاف برای حفظ امنیّت استانهای غربی سواد، كه در مجاورت صحرای عربستان و همواره مورد تاخت‌وتاز قبایل صحراگرد بودند، در حاشیه صحرا كنده و آن را تا دریا امتداد داده بودند، و با جاری ساختن آب در آن، آن را به صورت خندقی سخت‌گذر درآورده، و در كناره‌های آن به فاصله‌های معیّن، پادگانها و دیده‌بانیهائی ساخته بودند كه در آنها همیشه مرزبانانی به نگاهبانی می‌پرداختند، و نام برخی از آن مرزبانان در رویدادهای این دوران و در جنگ ذوقار برده شده است.
شاپور، كه در زمان كودكی او، قبائل عرب آبادیهای مرزی ایران را مورد تاخت‌وتاز قرار داده و خرابیهای فراوان به‌بار آورده بودند، برای این‌كه دفاع از آن مرزها را بر پایه‌ای استوار و ماندنی نهاده باشد، دستور داد پس از كندن آن خندق و ساختن آن پادگانها، در محل پادگانها چشمه‌های آبی هم كندند تا باشندگان آن پادگانها با كشت و زرع اراضی آنجا وسائل معیشت خود و خانواده خود را در همانجا فراهم سازند، و بدین‌ترتیب در آنجا ماندنی شوند و مرزها را پیوسته آباد و معمور بدارند، و برای تشویق آنها این چشمه‌ها و زمینهای زراعتی
______________________________
(1)- بلاذری، فتوح، ص 301.
ص: 194
آنها را به رایگان به ساكنان آنجا واگذار كرد و آنها را حتّی از پرداخت خراج سالیانه هم كه دیگر مالكان می‌پرداختند معاف نمود.
این چشمه‌ها از آنجا كه در حاشیه صحرا ایجاد شده بودند «1»، و اعراب آنجا را «الطّف» می‌خواندند، در تاریخ‌های عربی با عنوان «عیون الطّف» یاد شده‌اند.
بلاذری در رویدادهای دوران فتوح زیر همین عنوان چند تا از آنها را یاد كرده «2» و نوشته است كه آنها متعلّق به نگهبانانی بودند كه از مسالح (جمع مسلحه، به معنی پادگانهای مسلّح) آن سوی سواد (- غرب سواد و حاشیه صحرا) پاسداری می‌كردند. اینها از چشمه‌های خندق شاپور بودند كه او آن خندق را میان خود و عربها كنده بود و آن چشمه‌ها را با زمینهای وابسته به آنها به نگهبانان آنجا به اقطاع واگذار كرده بود كه از آنها بهره برگیرند، بی‌آنكه مكلّف به پرداخت خراج باشند.

قطقطانه‌

بلاذری نام چند تا از این چشمه‌ها و پادگانها را كه تا دوران فتوحات دایر و پابرجا مانده بوده و در فتوحات ذكری از آنها رفته، یاد كرده و یكی از آنها را به نام قطقطانه خوانده است. نام مرزبان و فرمانده پادگان آنجا یعنی هامرز شوشتری هم در رویدادهای جنگ ذوقار برده شده. این پادگان به گفته ابن خردادبه در یك منزلی غرب حیره و بر سر راه حیره به شام واقع بود «3» و چنانكه یاقوت نوشته زندان نعمان بن منذر پادشاه حیره هم در آنجا بوده است. «4» از نوشته بلاذری چنین پیداست كه این محل پس از جنگ ذوقار و كشته شدن هامرز فرمانده پادگان آنجا، به دست اعراب افتاده است «5». از این هنگام كه به تدریج ضعف دولت مركزی در مرزهای غربی نمودار می‌گردید و مدافعان را پشتوانه‌ای نبود، پادگانها و مزارع مرزی هم در حاشیه صحرا بیشتر مورد هجوم قبایل قرار می‌گرفته و دفاع از آنها دشوارتر می‌شده و بدین‌سبب هنگامی كه حیره به تصرّف اعراب
______________________________
(1)- آگاهی بیشتر درباره این منطقه را در معجم البلدان، ذیل همین كلمه الطّف خواهید یافت.
(2)- فتوح البلدان، ص 365.
(3)- ابن خردادبه، المسالك، ص 99.
(4)- معجم البلدان، 4/ 137.
(5)- فتوح البلدان، 365.
ص: 195
درآمد و پشت مدافعان خالی گردید، ایرانیان هم كه تا آن زمان در آنجا پایداری می‌كردند چشمه‌ها را كور كردند و آنجا را ترك گفتند «1».

عین الصّید

بلاذری یكی دیگر از این چشمه‌ها را عین الصّید خوانده، و نوشته است كه چون ماهی زیاد داشته آن را به این نام خوانده‌اند. و نقل كرده كه این عین الصّید یكی از آن چشمه‌ها بوده كه كور شده بود و هنگامی كه یكی از مسلمانان از آنجا می‌گذشت پای اسبش در آن فرو رفت و او از اسب به زیر آمد و آنجا را كند و چون آب نمایان گردید گروهی را گرد آورد تا او را در پاك كردن چشمه یاری دادند و چشمه به حال نخست بازگشت «2».
از این چشمه در برخی از رویدادهای تاریخی این دوران هم نامی برده شده و از آن‌جمله در صلح میان امام حسن بن علی (ع) و معاویه است كه عین الصّید هم یكی از جاهائی بوده كه طبق قرارداد از سوی معاویه به امام حسن (ع) واگذار شده بوده «3». این چشمه بعدها از آن عیسی بن علی عموی منصور خلیفه عباسی گردید.
عیسی آن را از فرزندان حسن بن حسن بن علی (ع) خریده بود، زیرا امّ كلثوم دختر حسن بن حسن بن علی (ع) در خانه عیسی بن علی بود «4».

عین الرّحبة

نام این چشمه كه در عربی عین الرّحبة «5» خوانده شده به مناسبت نخلستانی كه یكی از حاجیان كرمانی در آنجا بوجود آورده بوده و بر سر راه «عذیب» و مسیر حجّاج قرار داشته و ظاهرا نخلستانی معروف بوده است، در تاریخ برده
______________________________
(1)- فتوح البلدان، 365.
(2)- فتوح، 366.
(3)- فتوح، 366.
(4)- فتوح، 366.
(5)- شاید این عین الرحبه همان باشد كه بلاذری در آغاز ذكر عیون الطّف از آن به نام الرّهیمه یاد كرده: قالوا: «كانت عیون الطّف مثل عین الصّید و القطقطانه و الرّهیمه و عین جمل و ذواتها للموكلین بالمسالح التی و راء السواد» (فتوح، 365).
ص: 196
شده. نوشته‌اند این چشمه هم از چشمه‌هائی بود كه آن را كور كرده بودند و چون یكی از حاجیان كرمانی در سفر حج آن را دیده بود و از نشت آب آنجا دریافته بود كه در آنجا چشمه‌ای نهفته است، در بازگشت از حج عیسی بن موسی را از آن آگاه كرد. عیسی هم آنجا را با زمینهای پیرامونش به اقطاع گرفت. و حاجی كرمانی را هم در آنجا گمارد. كرمانی هم آن چشمه را برای او بیرون آورد و زمینهای آنجا را به زیر كشت برد. گوید آن نخلستانی را كه در راه عذیب است او پدید آورد «1».

عین جمل‌

دیگر از این چشمه‌ها جائی بوده است كه در عربی آن را عین جمل خوانده‌اند و در تفسیر این نام برخی گفته‌اند كه چون در نزدیكی آن شتری مرده بوده بدین نام معروف شده و برخی هم گفته‌اند چون كسی كه آن را پدید آورده جمل نام داشته به این نام خوانده شده است «2»