گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
نمونه‌ای از عصر حاضر





داستانی را كه چند سال پیش به كوشش آقای دكتر صفا استاد دانشمند دانشگاه تهران به نام «داراب‌نامه» چاپ و منتشر گردید همه كم و بیش می‌شناسیم. این داستان هرچند از روی نسخه‌ای چاپ شده كه پرداخته دست داستان‌گزاری است كه در قرن هشتم و نهم هجری می‌زیسته، ولی اصلی قدیمتر از این تاریخ دارد، و در هرحال مبتنی بر روایات كهن ایرانی است. این داستان یك تحریر عربی هم دارد كه مفصل‌تر از اصل فارسی است و در چهار جلد به نام «قصة فیروز شاه» چاپ شده و از آنجا كه برداشت مطالب و داستان كتاب درباره سرگذشت و شرح جنگها و كشورستانی‌های فیروز شاه پسر داراب شاه است، همچنان كه آقای دكتر صفا هم اظهارنظر كرده‌اند نامی كه در تحریر عربی بدان خوانده شده شایسته‌تر از نام فارسی آن یعنی «داراب‌نامه» است. به هر حال در تحریر عربی آثار كهنگی قصه بیشتر از تحریر فارسی آن نمودار است، حتی سرآغاز قصه كه از یكی از داستانهای خیلی كهن ایرانی مایه گرفته و در تحریر فارسی این كتاب موجود نیست در تحریر عربی آن همچنان وجود دارد.
در این‌كه این قصه از زبان فارسی به زبان عربی درآمده هیچ شكی نیست، ولی این‌كه در چه زمان و به چه صورت انجام شده احتیاج به تحقیق دارد. و در این هم كه این تحریر عربی از نسخه‌ای قدیمتر از این نسخه موجود فارسی گرفته شده شاید تردید نباشد. تحریر عربی این قصه هم مانند فارسی آن ولی خیلی زودتر از آن به چاپ رسیده و چندین مرتبه هم به چاپ رسیده. هرچند در
ص: 116
نسخه‌هایی كه تاریخ چاپ دارند این تاریخ به كمتر از نیم قرن می‌رسد ولی بدون شك نخستین چاپ آن خیلی قدیمتر از این تاریخ است، زیرا قصه فیروز شاه از قصه‌هایی است كه در بین طبقه عامه عرب بسیار شایع و مطلوب و مانند قصه‌های رستم‌نامه و حسین كرد و امیر ارسلان در زبان فارسی است كه پیوسته از طرف ناشران و كتاب‌فروشان با چاپ‌های بازاری و ارزان و غالبا بدون ذكر تاریخ منتشر می‌شوند، و معمولا این‌گونه كتابها كه طالبان زیادی در طبقه عامه داشته‌اند از خیلی قدیم به زیور طبع آراسته می‌شده‌اند. من خود در بیروت از استادانی كه عمر آنها نزدیك به هفتاد می‌رسید شنیدم كه در دوران كودكی آنها هم كتاب قصه فیروز شاه از كتابهای خیلی رایج و از قصه‌های معروف بوده است.
غرض از ذكر این مطالب درباره این قصه بیان این نكته است كه همین كتاب عربی «قصة فیروز شاه» در چند سال پیش به‌وسیله سه تن از نویسندگان مصری مورد تصرف قرار گرفته و با خلاصه كردن قصه و حذف بسیاری از مطالب آن با همین نام و به‌صورت یك داستان نو پرداخته‌ای عرضه شده و در دو جلد كوچك به چاپ رسیده بی‌آنكه كمترین اشاره‌ای به سابقه وجودی این داستان شده باشد. از جمله تصرفات ناپسندی كه در آن شده حذف و تبدیل نام كشورهاست بدین صورت كه مثلا به‌جای ایران شهر سفید و به جای مصر شهر سبز گذارده و آثار قدمت آن را كور كرده و رنگ ایرانی آن را زدوده‌اند. و در پشت جلد كتاب نیز فیروز شاه به‌صورت عربی با كلاه‌خود و عقال و جبه‌ای بر تن و خنجری به كمر در واحه‌ای از واحات عربستان تصویر شده و عنوان كتاب نیز چنین آمده: «فیروز شاه نوشته حسن جوهر- محمد احمد برانق- امین احمد عطار. از انتشارات دار المعارف مصر سال 1958» كه از آن جز این فهمیده نمی‌شود كه این داستانی است نو كه به‌وسیله این سه نفر نویسنده معاصر پرداخته شده و نخستین بار در سال 1958 به چاپ رسیده است.
این هم نمونه‌ای بود از طرز رفتار برخی از نویسندگان بی‌امانت و بی‌پروا با آثار كهن در دورانی كه هم چاپ وجود دارد و هم این‌كه آن آثار كهن به چاپ
ص: 117
رسیده و منتشر شده است، و از اینجا می‌توان سنجید كه در دورانی كه صنعت چاپ ناشناخته بوده و نسخه كتابها از معدودی تجاوز نمی‌كرده و شماره كسانی هم كه از وجود آنها اطلاع داشته‌اند به واسطه تغییر خط و زبان بسیار محدود بوده سرنوشت آن دسته از آثار علمی و ادبی دوره ساسانی كه به دست مؤلفانی از نوع مؤلفان قصه فیروز شاه می‌افتاده چه بوده و به چه صورت درمی‌آمده‌اند. و به این جهت است كه در تاریخ علوم و فرهنگ عربی و اسلامی باید قدر آن عده از مؤلفان با دقت و با امانت و اهل علم و تقوی را كه مراجع مطالبی را كه نقل كرده‌اند با دقت ذكر نموده و آثار قدیم را به خود نسبت نداده‌اند بسیار دانست، زیرا امروز از بركت وجود همین علما است كه ما نمونه‌هایی از آثار ادبی عصر ساسانی را می‌توانیم به‌دست آوریم و در پرتو آنها تحقیقات خود را در این زمینه توسعه دهیم.
از آنچه ذكر شد شاید این مطلب به خوبی روشن شده باشد كه برای تحقیق درباره آثار دوره ساسانی و دست یافتن به بعضی از بقایای آن از خلال ادبیات عربی ما نباید حتما به دنبال روایات نقلی برویم و اگر در كتاب یا رساله یا فنی از فنون تصریحی بر اصل آن نیافتیم رشته تحقیق را از دست بنهیم. چه بسا با مطالعه دقیق در بعضی از مؤلفات و مآخذ قدیم عربی به دلائل و اماراتی دست یابیم كه ما را در تحقیق به راههای روشنتری راهنمایی كنند. اگر محققانی همچون نلدكه و بارون روزن و دانشمندان دیگری كه درباره كتاب خداینامه تحقیقات گرانبهایی كرده و این اثر ساسانی را شناسانده‌اند مثلا در تاریخ طبری به دنبال چنین نقل یا تصریحی می‌گشتند هرگز نمی‌توانستند روایات آن كتاب را در قسمت اول تاریخ طبری یعنی قسمت قبل از اسلام آن بازیابند و آن همه اطلاعات سودمند درباره آن كتاب گم شده به دست آورند.
خوشبختانه در این راه كه ما گام برمی‌داریم روشهای عالمانه‌ای به‌وسیله عده‌ای از این‌گونه محققان با بصیرت پی‌ریزی شده كه از آنها می‌توان در رشته‌های ناشناخته دیگری نیز به خوبی بهره‌مند شد و شكی نیست كه آشنا شدن با سیر
ص: 118
ادبیات ساسانی در ادبیات عربی كه اجمالا بدان اشاره رفت پرتوی بر راههای تحقیق در این زمینه خواهد افكند كه با راهنمایی آن می‌توان به نتایج بسیار نیكی رسید.

چند نكته درخور بررسی‌

تاكنون سخن ما به‌طور كلی درباره ادبیات عربی عصر عباسی و اهمیت آن از لحاظ تحقیق درباره آثار ادبی دوره ساسانی بود. اكنون برای توضیح بیشتر باید این مطلب را هم اضافه كنیم كه در مجموعه ادبیات و فرهنگ عصر عباسی همه اقسام و همه دوره‌های آن از این نظر یكسان نیستند، بلكه بعضی قسمت‌های آن اهمیت بیشتر و بعضی اهمیت كمتری دارند، و به این جهت ضرورت دارد كه این مسأله نیز در نظر باشد تا بتوان موارد صحیح تحقیق و راهنمایی را كه بهتر به مقصود می‌رسانند مشخص ساخت. مثلا همان‌طور كه در سیر ادبیات ساسانی در ادبیات عرب دیدیم كه هرقدر زمان جلوتر آمده و از دوران ترجمه دورتر شده به تدریج آثار ایرانی آنها كم‌رنگتر و شكل عربی در آنها نمایان‌تر شده است، و به‌همین جهت هرقدر منابع ادبی قدیمتر و به دوران ترجمه نزدیك‌تر باشند برای كار ما مهمتر و با ارزشترند. به‌همین‌گونه هم بعضی رشته‌های ادبی و بعضی از مظاهر فرهنگ و تمدن عصر عباسی نیز برای كار ما اهمیت بیشتری دارند، و شاید بهتر باشد كه این موضوع را هم با ذكر چند مثال روشنتر سازیم.
در ادبیات عصر عباسی گاهی به رشته‌هایی برمی‌خوریم كه در ادبیات قدیم عرب به هیچ‌وجه سابقه نداشته و برای نخستین بار در ادبیات این زبان جلوه می‌كند. تحقیق در این رشته‌ها و به‌خصوص اگر به نخستین اثری كه در عربی بوجود آمده دست یابیم غالبا ما را به ادبیات ایرانی و دوره ساسانی می‌كشاند.
روشی كه اینوسترانزف «1» خاورشناس دانشمند روسی در مقاله «سنّت ادب
______________________________
(1). توضیح مربوط به اینوسترانزف از صفحه 115- گفتار چهارم.
ص: 119
فارسی در قرنهای اول اسلامی» «1» در تحقیق درباره كتاب «المحاسن» منسوب به عمر بن فرخان از منجمان و مترجمان قرن دوم هجری به‌كار برده ممكن است در رشته‌های نوظهور دیگری در ادبیات این عصر نیز، بی‌آنكه جانب حزم و احتیاط رها شود، آزمایش گردد. اینوسترانزف كوشیده است كه رابطه این كتاب را كه به‌نظر وی سرآغاز یك سلسله كتب اخلاقی عربی به نامهای المحاسن و الاضداد یا المحاسن و المساوی و مانند اینها گردیده با كتابهایی كه در همین زمینه در ادبیات پهلوی وجود داشته و به نام «شایست نشایست» معروف بوده روشن سازد.
از همین قبیل است تحقیق و پژوهش درباره شرح حال و آثار كسانی كه در ادبیات عربی این دوره به‌عنوان پیشرو یك فن یا به وجود آورنده مكتبی جدید شناخته شده‌اند. زیرا بسیار احتمال می‌رود كه آن فن یا مكتبی كه در زبان عربی تازه و نوظهور جلوه می‌كند در ادبیات دوره ساسانی سابقه داشته و از آثار آن دوره به زبان عربی راه یافته باشد، و در این صورت بعید نیست كه از تحقیق در شرح حال و پژوهش آثار ایشان راههای تازه‌ای برای تحقیق در زمینه‌های جدیدی از ادبیات دوره ساسانی به روی پژوهنده گشوده شود. شاید بهترین مثالی كه برای این مطلب بتوان ذكر كرد عبد الحمید بن یحیی دبیر و نویسنده معروف اواخر عصر اموی است. عبد الحمید در تاریخ ادبیات عربی به‌عنوان مخترع فن نویسندگی و بوجود آورنده نثر فنی در زبان عربی شناخته شده. هنر نویسندگی بدان‌گونه كه در دیوان رسائل معمول بود تا آن زمان در زبان عربی سابقه نداشت و كار استادانه عبد الحمید هم در نظر معاصران و هم در نظر متأخران تازه و نوظهور می‌نمود تا جایی كه گفتند «بدات الكتابة بعبد الحمید» یعنی نویسندگی با عبد الحمید آغاز شد، و این گفته در عربی حكم مثل سائر را پیدا كرد. ولی همین هنر كه در زبان عربی تازه می‌نمود در زبان فارسی و ادبیات دوره ساسانی نه تنها
______________________________
(1). این مقاله را در كتاب «مطالعاتی درباره ساسانیان» چاپ بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران 1348 خواهید یافت.
ص: 120
با سابقه بود بلكه شیوع و رواج كامل داشت. و هیچ شكی نیست كه عبد الحمید همان‌طور كه ابو هلال عسكری گفته است از رسائل فارسی سرمشق گرفته و آنچه در زبان عربی به‌وجود آورده، از لحاظ هنر و شیوه نگارش نمودار آثاری است كه از دوره ساسانی در دست داشته و شاید بسیاری از آنها را هم خود وی به عربی ترجمه كرده باشد. و با این ترتیب مسلم است كه هرقدر تحقیقات ما درباره عبد الحمید و هنر وی پیشتر رود، و مطالعات تطبیقی درباره آثار بازمانده وی گسترش یابد، و معلومات ما درباره نثر فنی عربی و تحولات آن بیشتر گردد، از خلال آن به معلومات گرانبهاتری درباره فن نویسندگی در دوره ساسانی و آیین بلاغت و سخن‌پردازی آن عهد و به نمونه‌های ذی قیمتی از ترجمه‌های رسائل و نامه‌های ادبی آن عصر دست خواهیم یافت.
تحقیق در برخی مؤسسات یا سازمانهایی هم كه برای نخستین بار در دوره اول عصر عباسی به‌وجود آمده و قبل از آن در عالم عرب سابقه نداشته نیز ممكن است در این زمینه، یعنی پی‌جویی آثار فرهنگی دوره ساسانی، نتایج ارزنده‌ای داشته باشد؛ مانند اهمیتی كه مثلا تحقیق درباره نخستین بیمارستانی كه در زمان هارون الرشید در بغداد تأسیس گردید برای كسب اطلاعات دقیقتر و وسیعتر درباره مدرسه و بیمارستان جندی شاپور در دوره ساسانیان دارد. البته این مثال زیاد با مسأله ادبیات كه موضوع ما است ارتباط ندارد ولی با موضوع كلی علوم و فرهنگ دوره ساسانی كمال ارتباط را دارد.
چنانكه می‌دانیم نخستین بیمارستانی كه در اسلام برای درمان بیماران تأسیس شد و سرمشق بیمارستان‌های اسلامی گردید، همین بیمارستانی بود كه در زمان هارون الرشید در بغداد به‌وجود آمد. این بیمارستان به‌وسیله یكی از پزشكان بیمارستان جندی‌شاپور و به تقلید از همان بیمارستان تأسیس یافت.
روش كار هم در آنجا همان بود كه در بیمارستان جندی‌شاپور بود. آموزشگاه و بیمارستان جندی شاپور كه سارتن در كتاب نفیس خود به‌عنوان «مقدمه بر تاریخ علم» آن را به نام دانشگاه خوانده است هم در دوره ساسانی و هم پس از آن
ص: 121
دوران تا قرن سوم و چهارم هجری همچنان مركز پزشكی و علوم وابسته به آن در ایران و اسلام بود، و جندی‌شاپوریان تا چند قرن همچنان سیطره علمی خود را در عالم اسلام حفظ كردند. نخستین كتابهای طبی كه به زبان عربی برگردانده شد به‌وسیله همین جندی‌شاپوریان بود، و مهمترین كتابهایی كه چه در طب و چه در داروسازی تا چند قرن مرجع اطبای اسلام بود به‌وسیله همانها تألیف شده بود.
بنابراین شكی نیست كه تحقیق درباره نخستین مؤسسات پزشكی اسلامی و نخستین كتابهایی كه در این رشته با زبان عربی ترجمه یا تألیف گردیده، و همچنین شرح حال و آثار نخستین پزشكانی كه در اسلام و دولت خلفا به این كار پرداختند كمك بسیار گرانبهایی در روشن شدن تاریخ علمی آن مؤسسه طبی ساسانی خواهد نمود. و از راه مطالعه در مؤسسات مشابه اسلامی می‌توان بسیاری از نقاطی را كه در تاریخ آن مدرسه و بیمارستان هنوز تاریك و مبهم است واضح و آشكار ساخت، چنان‌كه استاد كریستن سن در تحقیق سازمان اداری دولت ساسانی از اطلاعاتی كه مورخان اسلامی درباره سازمان اداری و دیوانی دستگاه خلافت عباسی كه اساس آن نمونه و تقلیدی از همان تشكیلات دولت ساسانی بوده ذكر كرده‌اند استفاده نموده و از این راه به نتایج بسیار ارزنده و عالمانه‌ای رسیده است.
اگر بیمارستان رشید با ادبیات رابطه مستقیم ندارد، مؤسسه‌ای كه فرزند وی مأمون در همین بغداد به نام بیت الحكمه یا خزانة الحكمه تأسیس كرد و نخستین مؤسسه‌ای از این نوع در اسلام بود با موضوع ما یعنی ادبیات رابطه بسیار نزدیك دارد. بیت الحكمه كه كانون فعالیت و نقل و ترجمه آثار خارجی به زبان عربی بود یكی از مراكز تجمع علما و فضلای ایرانی به‌شمار می‌رفت. متصدیان امور آن غالبا از ایرانیان و چند نفر از آنها و از آن جمله سلم یا سالم رئیس این مؤسسه «1» از مترجمان به نام زبان فارسی بودند. و قسمتی از آثار علمی و ادبی ایرانی در همین خزانة الحكمه نگاهداری می‌شده و در همان‌جا هم به‌وسیله
______________________________
(1). الفهرست- ص 120.
ص: 122
فضلای ایرانی به عربی ترجمه شده است.
اینها نمونه‌هایی است از این قبیل مؤسسات نوظهور عصر عباسی، كه هر قدر دامنه اطلاعات ما درباره آنها و متصدیان امور آنها و نوع كارهایی كه در آنجاها می‌شده است گسترش یابد، نه تنها از تحقیقات خود درباره ادب و فرهنگ دوره ساسانی به نتایج بهتری خواهیم رسید بلكه از فعالیت‌های فكری و علمی دانشمندان ایرانی در این دوران تحول كه خود موضوعی جالب و شایسته تحقیق است نیز اطلاعات گرانبهایی به‌دست خواهیم آورد.

كلمات فارسی در زبان عربی‌

پیش از ختم این بحث شاید مناسب باشد كه به موضوع دیگری هم، كه توجه به آن از لحاظ تحقیق در ادبیات و به‌خصوص در زبان دوره ساسانی لازم به‌نظر می‌رسد، اشاره‌ای بشود و آن موضوع كلمات فارسی است كه از قدیم و به‌خصوص در دوره‌های نخستین اسلامی به زبان عربی راه یافته و به تدریج جزء آن زبان شده است. كلمات خارجی در زبان عربی كه به عنوان معرّب خوانده می‌شوند پیوسته مورد توجه علمای متقدّم و متأخر بوده و در این موضوع تألیفات سودمندی هم بوجود آمده، و درباره معرّبات از فارسی هم كم‌وبیش تحقیقات ارزنده‌ای به وسیله چند تن از محققان شده است. ولی در این زمینه هنوز كار ناكرده بسیار است. و باید گفت كه هنوز این مسأله از نظر اهمیت و فایده‌ای كه برای تحقیق در زبان دوره ساسانی و تحولات لغوی آن دارد تاكنون چنان‌كه باید و شاید مورد توجه و استفاده قرار نگرفته است، در صورتی كه جستجوی این‌گونه كلمات در زبان عربی و تحقیق لغوی و تاریخی درباره آنها برای علمای لغت كه به تحقیق درباره زبان دوره ساسانی علاقه‌مندند كمال اهمیت را دارد، و بدون شك به آنها در این راه كمكهای شایان خواهد نمود. زیرا از خلال همین پژوهش‌ها گذشته از این‌كه می‌توان درباره تحول تاریخی بسیاری از كلمات فارسی و مفاهیم آنها معلومات ذی قیمتی بدست
ص: 123
آورد می‌توان به قسمتی از كلمات فارسی فراموش شده نیز دست یافت كه خود برای زبان فارسی غنیمتی گرانبها است.
در اینجا لازم است به دو مطلب مهم كه توجه به آنها در این زمینه ضرورت دارد توجه شود.
مطلب اول این‌كه: كلمات فارسی در زبان عربی خیلی بیش از آن است كه معمولا در كتابهایی كه برای تعریف معرّبات تألیف شده ذكر گردیده و یا در لغتنامه‌ها به اصل فارسی آنها تصریح شده است، زیرا بسیاری از كلمات فارسی در اثر دگرگونیهای فراوانی كه در زبان عربی در آنها راه یافته به اندازه‌ای از حیث لفظ و معنی از اصل فارسی خود دور افتاده و هیأت عربی به خود گرفته‌اند كه اصل بعضی از آنها برگردآورندگان لغات عربی هم مجهول مانده و غالبا آنها را از اصل عربی پنداشته‌اند، و بدین جهت بسیارند كلمات فارسی كه در زبان عربی به‌كار رفته‌اند ولی در كتب معرّبات و در لغت‌نامه‌ها ذكری از اصل آنها نیست.
از این یادآوری می‌خواهیم به این نتیجه برسیم كه جستجوی كلمات فارسی در زبان عربی نباید تنها به كلماتی منحصر گردد كه در مآخذ عربی یا غیر عربی به اصل فارسی آنها تصریح شده بلكه باید دامنه تحقیق در این زمینه گسترده‌تر از این باشد و باید این را همواره در نظر داشت كه معرّبات فارسی كه از نظر ارباب لغت دور مانده یا برای آنها ناشناخته مانده‌اند فراوان است و در این مورد هم باب علم و تحقیق مسدود نیست.
مطلب دیگر این‌كه: كلمات فارسی در زبان عربی از لحاظ تاریخی و از نظر موضوع مورد بحث ما به چند دسته تقسیم می‌شوند: یك دسته كلماتی هستند كه در دوره‌های قبل از اسلام به زبان عربی راه یافته‌اند كه نمونه آنها را در اشعار بعضی شعرای عصر جاهلیّت عربی و همچنین در قرآن مجید می‌یابیم. دسته دیگر كلماتی هستند كه در قرنهای نخستین اسلامی از زبان فارسی گرفته شده‌اند كه شماره آنها بسیار و غالب كلماتی كه در مآخذ قدیم عربی به‌كار رفته از این دسته‌اند. دسته دیگر كلماتی هستند كه در قرنهای متأخر اسلامی یا در اثر
ص: 124
مجاورت، یا رفت‌وآمد، یا به وسیله زبان تركی در قلمرو عربی خلافت عثمانی وارد شده و بیشتر در زبانهای محلی این مناطق رواج یافته‌اند. البته جستجو و تحقیق درباره همه این كلمات كه خود مستلزم كار و كوشش فراوان است برای زبان فارسی نتایج بسیار ارزنده‌ای خواهد داشت ولی آنچه از نظر تحقیق در ادبیات دوره ساسانی كه مورد گفت‌وگوی ما در این مقال است اهمیت خاص دارد كلمات دسته اول و دوم هستند یعنی كلماتی كه در دوره‌های قبل از اسلام و در قرنهای نخستین اسلامی وارد این زبان شده‌اند. چون آن كلمات یا از زبان دوره ساسانی است و یا از زبان نزدیك به‌همان عصر كه فرق زیادی با زبان آن دوره نداشته و در هرحال نموداری از زبان آن دوره است.
اینها مطالبی بود كه فهرست‌وار برای معرفی یكی از منابع تحقیق در ادبیات دوره ساسانی ذكر شد، و شاید احتیاج به یادآوری نباشد كه برای تحقیق در ادب و فرهنگ ایران در دوره‌های مختلف تاریخی منابع خارجی بسیاری باید مورد بحث و تحقیق قرار گیرد، زیرا فرهنگ ایران در هیچ‌یك از دوره‌های تاریخی خود در داخله مرزهای ایران محصور نمانده و همواره قلمرو تأثیر آن وسیعتر از مرزهای جغرافیایی و ملی آن بوده و ازاین‌رو است كه یكی از مطالب مهم در پژوهش تاریخی فرهنگ ایران تحقیق درباره آثار آن در زبانهایی غیر از زبان فارسی و در سرزمین‌هایی خارج از مرز و بوم ایران است.
ص: 125

گفتار پنجم مترجمان آثار ایرانی از فارسی ساسانی به زبان عربی در قرنهای نخستین اسلامی‌

اشاره

چند نكته درباره مترجمان و ترجمه‌های آن‌ها؟؟؟ صورتی كه ابن الندیم در فهرست آورده؟؟؟ ابن المقفع؟؟؟ خاندان نوبختی؟؟؟
موسی و یوسف دو فرزند خالد؟؟؟ حسن پسر سهیل؟؟؟ علی پسر زیاد تمیمی؟؟؟ بلاذری؟؟؟ جبله پسر سالم؟؟؟ اسحاق پسر یزید؟؟؟ كتاب بختیارنامه؟؟؟ مترجمین كتب تاریخی و داستانی؟؟؟ محمد پسر جهم برمكی؟؟؟ هشام پسر قاسم؟؟؟ موسی پسر عیسی كسروی؟؟؟ زادویه پسر شاهویه اصفهانی؟؟؟ محمد پسر بهرام پسر مطیار اصفهانی؟؟؟
بهرام پسر مردانشاه؟؟؟ كتاب سیر الملوك؟؟؟ عمر پسر فرخان؟؟؟
زادان فرخ؟؟؟ صالح پسر عبد الرحمن سیستانی؟؟؟ عبد الحمید؟؟؟
فضل پسر سهل؟؟؟ از دیگر مترجمان؟؟؟ ابو ریحان بیرونی؟؟؟ ابان لاحقی‌

چند نكته درباره مترجمان و ترجمه‌های آن‌ها

مسأله نقل و ترجمه كتب و نوشته‌های دوره ساسانی به زبان عربی در قرنهای نخستین اسلامی یكی از مسائلی است كه، هم برای شناسایی بهتر ادبیات ایران در دوره ساسانی، و هم برای درك بهتر
ص: 126
تحول و پیشرفت ادبیات عرب در دوره عباسی، دارای اهمیت فراوان و شایسته جستجو و پژوهش دقیق است.
آنچه در این فصل به‌نظر خواننده می‌رسد صورتی است از نام و آثار كسانی كه در منابع تاریخی و ادبی عرب به مناسبتی از آنها به‌عنوان مترجم كتابهای فارسی یاد شده است؛ از این عده بعضی به‌عنوان مترجمین حرفه‌ای شناخته شده‌اند یعنی كسانی كه كار آنها ترجمه بوده و بیش از چند كتاب و نوشته ایرانی را به زبان عربی برگردانده‌اند، و برخی دیگر كسانی بوده‌اند كه به ذوق و سلیقه شخصی خود به ترجمه یك یا چند كتاب پرداخته‌اند. البته آنچه در اینجا ذكر می‌شود نتیجه یك تحقیق نهایی مبتنی بر استقراء كامل از نام همه مترجمان و همه آثار ترجمه شده از فارسی نیست، بلكه صورتی است از آنچه نویسنده این سطور در طی مطالعات خود بدان برخورده و یادداشت كرده است، و امید است كسانی كه در این رشته به تحقیق و پژوهش می‌پردازند در آینده آن را تكمیل نمایند.
چون مهمترین مآخذ تاریخی كه در آن نامی و صورتی از مترجمین پهلوی ذكر شده كتاب فهرست تألیف ابن ندیم است، بنابراین ما هم این‌صورت را نخست با معرفی كسانی كه نام آنها در این فهرست ذكر شده آغاز می‌كنیم و آنگاه به معرفی كسانی كه نام آنها در مآخذ دیگر تاریخی آمده است می‌پردازیم.

صورتی كه ابن الندیم در فهرست آورده‌

در كتاب فهرست زیر عنوان: «نام مترجمان از فارسی به عربی «1» صورتی شامل شانزده نام ذكر شده كه یكی از آنها یعنی نوبخت نام خاندانی است كه بیشتر افراد آنها از مترجمین فارسی به عربی بوده‌اند. این صورت بدین ترتیب است:
______________________________
(1). الفهرست، ص 244.
ص: 127
1- ابن مقفع.
2- خاندان نوبخت. بیشترشان.
3- موسی و یوسف دو پسر خالد.
4- علی پسر زیاد تمیمی.
5- حسن پسر سهل.
6- احمد پسر یحیی پسر جابر بلاذری.
7- جبلة پسر سالم دبیر هشام.
8- اسحق پسر یزید.
9- محمد پسر جهم برمكی.
10- هشام پسر قاسم.
11- موسی پسر عیسی كسروی. «1»
12- زادویه پسر شاهویه اصفهانی.
13- محمد پسر بهرام پسر مطیار اصفهانی.
14- بهرام پسر مردانشاه موبد شهر شاپور از شهرهای فارس. «2»
15- عمر پسر فرخان.
این صورت جامع‌ترین صورتی است از مترجمان فارسی كه از خلال مآخذ اسلامی به ما رسیده، ولی باوجود این شامل همه مترجمانی كه به نقل آثار فارسی به عربی پرداخته‌اند نیست. زیرا به جز اینها نویسندگان و دانشمندان دیگری هم بوده‌اند كه آثاری از فارسی به عربی ترجمه كرده‌اند و نام آنها در این صورت نیامده، شاید به علت آنكه ابن ندیم در این فهرست فقط نام كسانی را ذكر كرده كه در این كار ممارست داشته و شهرت یافته بوده‌اند، و یا به سبب آنكه ابن ندیم از ترجمه‌های آنها آگاه نبوده و یا زمان آنها پس از وی بوده است.
______________________________
(1). در الفهرست چاپ فلوگل به‌جای الكسروی «الكردی» چاپ شده است. و در چاپ تجدّد كه مبتنی بر نسخه چسترپیتی است «الكردی» آمده و هر دو چنانكه بعد در شرح حال همین كسروی خواهیم دید تحریف شده‌اند و صحیح همان است كه در متن ذكر شد.
(2). در الفهرست به‌جای شاپور نیشابور ذكر شده و این هم اشتباه است.
ص: 128
پیش از آنكه به معرفی اشخاص این فهرست بپردازیم باید این توضیح را هم اضافه كنیم كه همه اشخاصی كه در این فهرست نام آنها آمده از لحاظ كیفیّت ترجمه و نوع كتابها و نوشته‌هایی كه به عربی ترجمه كرده‌اند در یك طبقه نیستند، بلكه هر فرد یا دسته‌ای از آنها به ترجمه نوع خاصی از كتب و نوشته‌های ایرانی پرداخته و در آن معروف شده‌اند. اینوسترانزف كه این صورت را مورد بررسی قرار داده اشخاص آن را از این لحاظ به چهار یا پنج طبقه تقسیم كرده است. «1»
در طبقه اول كسی قرار دارد كه كار او منحصر به ترجمه در یك یا دو رشته نبوده بلكه در هر رشته و هر زمینه‌ای از زمینه‌های فكری آن عصر، چه در آداب و چه در علوم، ترجمه‌هایی از فارسی به عربی از وی شناخته شده وی ابن مقفع است. كه نام او در این صورت در سرلوحه مترجمان قرار داده شده.
طبقه دوم مترجمانی هستند كه بیشتر به ترجمه آثاری در نجوم و ریاضی پرداخته‌اند و در غیر این رشته‌ها ترجمه‌ای از آنها شناخته نشده، و اینها كسانی هستند كه نام آنها در این صورت بین ابن مقفع و احمد پسر یحیی پسر جابر بلاذری ذكر شده است.
طبقه سوم كسانی هستند كه به ترجمه كتابهای ادبی از نوع داستانهای پهلوانی و ادبیات اخلاقی پرداخته‌اند و نماینده آنها در این صورت یكی بلاذری و دیگری جبلة پسر سالم است.
و طبقه چهارم مترجمانی هستند كه از آنها ترجمه‌هایی جز در تاریخ و داستانهای تاریخی دیده نشده و آنها كسانی هستند كه نام آنها بین جبلة پسر سالم و عمر پسر فرخان ذكر شده است.
و اما عمر فرخان با اینكه شهرت وی در نجوم و اهتمام وی به كتب نجومی بوده ولی به‌نظر اینوسترانزف ذكر وی در این صورت و در این محل نه به
______________________________
(1). این بررسی را در صفحات 86- 75 از كتاب‌Iranian Influence On Moslem Literatureخواهید یافت.
ص: 129
سبب ترجمه یك كتاب نجومی بلكه به علت ترجمه كتابی است در نوع دیگری از معارف عصر كه بعدا درباره آن گفت‌وگو خواهیم كرد.

ابن المقفع و ترجمه‌هایش‌

ابن مقفع كه ابن الندیم وی را در سرلوحه این صورت قرار داده، و در واقع شایسته چنین مقامی هم هست، در ادبیات عربی و اسلامی شهرتی به‌سزا دارد. شهرت وی نه تنها به سبب فصاحت و بلاغت وی در زبان عربی است، بلكه هم بر اثر سخندانی و نویسندگی او و هم بدان جهت است كه قدیمترین كتبی كه به زبان عربی تدوین شده و در تمام دوره‌های تاریخی ادبیات عرب از آثار ادبی نفیس این زبان به‌شمار می‌رفته و هنوز هم پس از گذشتن سیزده قرن برای نوآموزان زبان عربی از كتابهای درسی و اساسی شمرده می‌شوند، یعنی كتاب كلیله و دمنه، و الاداب الكبیر، و الادب الصغیر از آثاری هستند كه وی از زبان فارسی برگردانده و به این خوبی و آراستگی به زبان عربی درآورده، و به همین سبب در تمام دوره‌ها نام وی زبانزد اهل علم و فضل و همه ادیبان و ادب‌آموزان بوده است.
آنچه در شرح حال وی معروف است این است كه نام فارسی وی روزبه و نام عربی او عبد الله و كنیه‌اش پیش از آنكه اسلام آورد ابو عمر و پس از اسلام ابو محمد بوده. و پدرش را دادویه «1» یا دادگشسب نوشته‌اند. نام مبارك كه در زمان ولایت حجاج بر عراق (بین 75 و 95 هجری) كارگزار خراج فارس بوده و شهرت مقفع هم یادگار همین كارگزاری است، ظاهرا نامی بوده است كه عربها دادویه یا شاید هم پدر او را به این نام می‌خوانده‌اند زیرا نوشته‌اند كه حجاج در اثر اختلافی كه در حساب او پنداشته او را آنقدر زده كه دستش فلج یا متشنج شده.
______________________________
(1). مسكویه نام ابن مقفع را داذبه و نام پدرش را داذجشنس نوشته است. (الحكمة الخالدة، ص 293) و در تاج العروس در ماده قفع، در نام او بین روزبه و داذبه تردید شده ولی نام پدرش در آنجا هم داذجشنس است.
ص: 130
ابن مقفع از مردم گور (در عربی جور) «1» یكی از شهرهای فارس واقع در بیست فرسخی شیراز بوده است. و این شهر گور همان است كه به نقل یاقوت «2» عضد الدوله دیلمی آن را فیروزآباد نامید. نوشته است كه چون ناحیه گور شكارگاه عضد الدوله بود و هنگامی كه به شكار می‌رفت مردم می‌گفتند «ملك به گور رفت» عضد الدوله این لفظ را خوش نداشت ازین رو نام آن را برگردانید. این شهر كه در زمان ساسانیان شهری آباد و پرجمعیت بوده به هر دو نام خود در ادبیات عربی معروف است. جور كه معرب گور است به واسطه گلهای سرخ و خوش‌رنگش در زبان عربی معروف گردیده و هنوز هم در زبان عربی «الورد الجوری» وصف بهترین گل سرخ (رز) است «3» كه در فارسی سرخ آتشی خوانند. و نام فیروزآباد هم به علت آنكه صاحب قاموس (كتاب لغت معروف عربی) از مردم آنجا بوده و بیشتر با نسبت فیروز آبادی خوانده می‌شود در زبان عربی و فارسی معروف است.
ظاهرا نخستین كار دیوانی كه ابن مقفع بدان اشتغال یافته كارگزاری كوره «بهقباد» بوده. و این در سال 97 هجری و در هنگامی بوده است كه سلیمان بن عبد الملك خلیفه اموی یزید بن ابو مسلم والی عراق را معزول ساخت، و ولایت عراق را به یزید بن مهلب و امر خراج را به‌عهده صالح فرزند عبد الرحمن سیستانی واگذارد «4»، و وی یعنی صالح ابن مقفع را از جانب خود به
______________________________
(1). این كلمه در الفهرست چاپ فلوگل «حوز» با زاء نقطه‌دار و در چاپ تجدد «خوز» با خاء و زاء نقطه‌دار آمده و هر دو تحریف از كلمه «جور» معرب «گور» است.
(2). معجم البلدان در كلمه جور.
(3). «و بین جور و شیراز عشرون فرسخا و الیها ینسب الورد الجوری، و هو اجود اصناف الورد، و هو الاحمر الصافی» از همان مصدر.
(4). فتوح البلدان، ص 464 چاپ دوخویه و ص 570 چاپ دكتر منجد. بنابراین روایت گفته ابن خلكان كه ابن مقفع در زمان كشته شدنش 36 ساله بوده مورد تردید قرار می‌گیرد. این صالح همان است كه دیوان عراق را در زمان حجاج بن یوسف بر عراق از فارسی به عربی برگرداند.
برای تفصیل این مطلب نگاه كنید به: «نقل دیوان عراق از فارسی به عربی ...» از نویسنده این-
ص: 131
كارگزاری كوره «بهقباد» بگماشت.
بهقباد نام منطقه وسیعی بوده است كه در غرب رود دجله قرار گرفته و از نهرهایی كه از فرات جدا می‌شده آب می‌خورده است. این منطقه در تقسیمات دوره ساسانی كه در قرنهای نخستین اسلامی هم مورد عمل بوده به سه استان تقسیم می‌شده كه هر سه نام بهقباد داشته‌اند: «بهقباد بالا و بهقباد میانه و بهقباد پائین»، و استان بهقباد پائین جنوبی‌ترین استانهای عراق بوده كه مصب رود فرات به مردابهای جنوبی در آن قرار داشت. «1»
و می‌دانیم كه ابن مقفع كار دبیری داود بن یزید را هم چند گاهی در عهده داشته، و این هم در هنگامی بوده كه پدر داود یعنی یزید بن عمر بن هبیره از جانب آخرین خلیفه اموی مروان بن محمد حكومت عراق را داشته است.
بنابراین تاریخ اشتغال ابن مقفع به دبیری داود بن یزید پس از سال 127 هجری (یعنی آغاز حكومت یزید بر عراق) خواهد بود. پس از كشته شدن داود بن یزید در آغاز دولت عباسیان در سال 132 هجری، ابن مقفع به خدمت عیسی بن علی و برادرش سلیمان بن علی درآمد. وی دبیر عیسی بر كرمان بود (عیسی در سال 132 هجری به ولایت كرمان منصوب گردید) ابن مقفع به دست عیسی اسلام پذیرفت، و در تمام دوران زندگی از دوستان و طرفداران این خاندان بود تا حدی كه دوستی وی را با آنها سبب هلاك وی شمرده و گفته‌اند كه آن به سبب عبارات سخت و زننده‌ای بوده كه وی به قصد استحكام امان‌نامه‌ای كه از جانب منصور خلیفه عباسی برای عبد الله بن علی برادر همین عیسی نوشته بود، به‌كار برده بود و این كار منصور را خوش نیامد. و گفته‌اند همین امر سبب شد كه به اشاره منصور سفیان بن معاویه كه به‌جای عیسی بن علی به ولایت بصره منصوب شده بود در صدد قتل وی برآمد و چون او را به تهمت زندقه بكشت منصور این عمل را
______________________________
- كتاب كه در دفتر سوم و چهارم «مقالات و بررسیها» نشریه گروه تحقیقاتی دانشكده الهیات- تهران 1349 چاپ شده است.
(1). در گفتار چهارم از جلد سوم همین كتاب تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال كه عنوان آن «استان‌های بهقباد» است اطلاعات بیشتری درباره این استان‌ها خواهید یافت.
ص: 132
نادیده گرفت و از سفیان بازخواست نكرد. «1»
ابن مقفع به سبب اشتغال به كارهای دیوانی و مناصب دولتی و همچنین به علت هنر نویسندگی و بلاغتش از مردمان سرشناس و محترم زمان خود بود، از مال و ثروت بی‌بهره نبود و از زمره اعیان و اشراف به‌شمار می‌رفت و به دهش و بخشش و كمك به نیازمندان معروف بود. در كتاب انساب الاشراف بلاذری شرح حالی از او هست كه مفصلترین و جامعترین شرح حالی است كه از این نویسنده در مآخذ قدیم دیده می‌شود، ولی چون همه اجزاء كتاب انساب الاشراف بلاذری چاپ نشده و در دسترس قرار نگرفته این شرح حال هم از نظر بسیاری از نویسندگان و محققان كه درباره ابن مقفع چیزی نوشته‌اند دور مانده و تاكنون از آن‌چنان كه باید استفاده نشده است. «2»
ابن مقفع از ادبای معروف عرب بود، شعر هم می‌گفت ولی كم می‌گفت.
ابو تمام مقداری از اشعار او را در دیوان حماسه نقل كرده است. و گفته‌اند كه ابن مقفع را با خلیل بن احمد عالم لغوی معروف، با واسطه عباد بن عباد المحلبی، ملاقاتی دست داده و چند روز با وی همنشین بوده است. و از جمله اخباری كه درباره او نقل كرده‌اند و معلوم نیست اصل تاریخی داشته باشد، ولی در كتب ادبی روایت شده و غالبا در وفاداری و دوستی بدان تمثل می‌جویند این حكایت است، كه چون عبد الحمید بن یحیی نویسنده معروف ایرانی و دبیر مروان بن حكم آخرین خلیفه اموی از دوستان یكدل ابن مقفع بود در روزهایی كه عبد الحمید از جانب سپاهیان بنی عباس مورد تعقیب بود روزی به منزل ابن مقفع رفت، در این هنگام مأموران بنی عباس برای دستگیری و قتل وی به خانه ابن مقفع درآمدند، و نمی‌دانستند كه كدام یك از آنها عبد الحمید است، چون عبد الحمید را نمی‌شناختند، هریك از آن دو از بیم آنكه مبادا دوستش
______________________________
(1). به شرح حال فشرده و جامعی از ابن مقفع به قلم استاد فقید تقی زاده در كتاب هزاره فردوسی ذیل ص 31 چاپ شده، مراجعه شود.
(2). نسخه خطی «معهد المخطوطات العربیه»، ج 1، ص 635- 639.
ص: 133
گرفتار و هلاك شود خود را عبد الحمید معرفی كرد، و چون نزدیك بود كه ابن مقفع گرفتار آید عبد الحمید آنها را واداشت تا بروند و نشانیهای شخصی را كه در طلب وی هستند بپرسند، و آنها نیز چنین كردند و در نتیجه ابن مقفع را رها ساخته عبد الحمید را گرفته با خود بردند و سپس به قتل رسانیدند.
ابن مقفع كتب متعددی از زبان فارسی به عربی ترجمه كرده. صورتی كه ابن ندیم از ترجمه‌های او داده شامل هشت كتاب است بدین ترتیب:
1- كتاب خدای‌نامه در سیرت پادشاهان. «1»
2- كتاب آیین‌نامه (در آیین). «2»
3- كتاب كلیله و دمنه. «3»
4- كتاب مزدك. «4»
5- كتاب تاج در سیرت انوشروان.
______________________________
(1). این كتاب چنانكه معروف است در دوره خسرو انوشروان تدوین شده و پس از او تكمیل گردیده است، مشتمل بر داستانها و حوادث تاریخی ایران بوده از قدیمترین روزگار كه دوره‌های داستانی و پهلوانی است تا دوره‌های تاریخی و پایان دوره ساسانی.
(2). این كلمه كه ما آن را در متن بین دو هلال قرار دادیم در نسخه چاپ فلوگل به‌صورتی نامفهوم آمده كه تحریف آن آشكار است. و تصحیحی كه در متن شده از روی نسخه خطی چسترپیتی است. ن. ك. چاپ تجدد، ص 132.
(3). برای تفصیل بیشتر درباره تحقیقات راجع به این كتاب و همچنین ترجمه‌هایی كه از آن به عمل آمده رجوع كنید به تاریخ ادبیات عرب تألیف بروكلمن، ترجمه عربی آن، ج 3، ص 93 و ما بعد چاپ مصر.
(4). این كلمه در بعضی نسخه‌ها «مردك» به راء بی‌نقطه و در بعضی از منابع «مروك» با راء و واو نقل شده. و از آنچه طبری در حوادث سال 225 هجری در محاكمه افشین نقل كرده چنین برمی‌آید كه این كتاب از كتابهای ادبی و اخلاقی و از نوع كتاب كلیله و دمنه و امثال آن بوده است، و در آن عصر در نزد ادبا و اهل كتاب معروف و متداول بوده و ربطی با مزدك و تعلیمات مذهبی او نداشته. (طبری قسم 3، ج 12، ص 1309، چاپ اروپا، افست خیاط، بیروت). این كتاب را ابان بن عبد الحمید لاحقی مانند كتاب كلیله و دمنه به عربی منظوم ساخته بود. در دائرة المعارف «آریانا» ج 1، ضمن كتابهایی كه ابان بن عبد الحمید منظوم ساخته یكی هم كتاب «سندباد مزدك» یاد شده و برای ما معلوم نشد كه افزودن كلمه سندباد بر این كتاب از چه مأخذی است.
ص: 134
6- كتاب الادب الصغیر.
7- كتاب الاداب الكبیر معروف به «ماقراحسیس». «1» (ماه خردگشسب؟؟)
8- كتاب الیتمیه در رسائل. «2»
از این هشت كتاب، كتاب خدای‌نامه در هزاره فردوسی مورد مطالعه و تحقیق چند تن از محققان قرار گرفت كه در مجموعه‌ای كه به همین نام به‌وسیله
______________________________
(1). این كلمه نام فارسی كتاب بوده كه البته دستخوش تحریف و تغییر شده و شناختن اصل آن دشوار است. ممكن است حدس زد كه جزء اخیر این كلمه كه به‌صورت حسیس نوشته شده در اصل «جشنس» بوده است. جشنس معرّب كلمه گشنسب است كه در عربی به این هیأت زیاد استعمال شده مانند آذرجشنس و ایزد جشنس و داذجشنس (نام پدر ابن مقفع به گفته مسكویه) و هرچند كلمه گشنسب چنانكه نوشته‌اند معنی تركیبی آن در اصل صاحب اسب بزرگ (نیرومند) بوده ولی بعدا در اوصاف تركیبی به معنی مطلق بزرگ و عظیم به‌كار رفته است و شاید بتوان حدس زد كه كلمه «الكبیر» هم در نام عربی این كتاب برگردانی از نام فارسی آن باشد. این مطلب را كه كلمه «حسیس» در چاپ فلوگل تحریف كلمه «جشنس» باشد سابقا به‌صورت حدس و احتمال در تحریر عربی این مقال ذكر كرده بودم «الذراسات الادبیه» سال هفتم، حاشیه 2 از صفحه 199، بیروت 1344. ولی پس از انتشار چاپ جدید الفهرست در 1350، یعنی چاپ تجدد كه مبتنی بر نسخه خطی چسترپیتی است معلوم شد كه آن حدس صائب بوده زیرا در این چاپ این كلمه «جسنس» نوشته شده و صحیح هم همین است.
(2). از این سه كتاب اخیر فقط دو كتاب آن در دست است كه به نام الادب الكبیر و الادب الصغیر چاپ شده و متداول است و گفته می‌شود كه كتاب الیتمیه مفقود است ولی گاهی برخی از چاپ كنندگان آداب ابن مقفع یكی از این دو كتاب را به نام «الیتمیه» چاپ كرده‌اند. و در هر حال این سه‌كتاب هنوز احتیاج به بحث و تحقیق بیشتری دارد. و شكی نیست كه كتاب الیتمیه در قرن چهارم هجری هم وجود داشته و هم معروف بوده است زیرا ابن ندیم علاوه بر اینكه آن را ضمن فهرست كتب ابن مقفع ذكر كرده در جای دیگر از كتاب خود (الفهرست ص 126) آن را از پنج كتابی شمرده است كه در خوبی آنها اتفاق نظر بوده است. آن چهار كتاب دیگر: كتاب عهد اردشیر و كتاب كلیله و دمنه و نامه عمارة بن حمزة الماهانیة و نامه حسن به احمد بن یوسف كاتب است.
بروكلمن این سه كتاب اخیر یعنی كتاب الادب الصغیر و كتاب الادب الكبیر و كتاب الیتیمه را از مصنفات ابن مقفع شمرده است. و اینها را پس از فهرست ترجمه‌های او ذكر كرده؛ و با وجود تصریح ابن ندیم و ذكر وی این كتابها را در فهرست ترجمه‌های ابن مقفع، و با وجود اینكه همه‌چیز در این كتابها دلالت بر ترجمه بودن آنها می‌كند، علتی برای این امر نیافتم. تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی ج‌4 135 ابن المقفع و ترجمه‌هایش ..... ص : 129
ص: 135
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انتشار یافت مندرج است. درباره دو كتاب دیگر یعنی كتاب آیین‌نامه و كتاب تاج هم نویسنده این سطور پیش از این‌ها مطالبی نوشته بود كه به‌صورت مقالاتی در فصلنامه «الدراسات الادبیه» سال اول (1338) مقاله «آیین‌نامه‌های پهلوی» و سال سوّم شماره سوم (1340) «كتاب التاج فی سیره انوشروان» بخش اوّل و سال سوّم شماره چهارم «كتاب التاج فی سیره انوشروان» بخش دوم به چاپ رسیده ... و همچنین در كتابی به نام «كتب التاج و الآیین» كه به عربی در دانشگاه لبنان منتشر شده به چاپ رسیده است كه خلاصه آن‌ها در این‌جا پس از شرح حال ابن مقفع نقل می‌شود.
غیر از این كتابها ابن مقفع كتابهای دیگری هم از فارسی ساسانی به عربی ترجمه كرده بود كه در این صورت ذكری از آنها نرفته و نام یا اثر آنها از مآخذ دیگر تاریخی به‌دست می‌آید.
یكی از آنها كتابی است كه مسعودی دوبار در مروج الذهب از آن یاد كرده.
نام اصلی این كتاب در مروج الذهب به‌صورتی تحریف شده كه تصحیح آن دشوار است. «1» ظاهرا نام آن سكیسران بوده. مسعودی در یك مورد اسم مترجم
______________________________
(1). نام این كتاب در نسخه‌های مروج الذهب به صورتهای مختلف و تحریف شده آمده است مانند «كتاب البنكش و كتاب النسكین». به‌نظر بلوشه از خاورشناسان معروف همه این شكلهای مختلف تحریف شده كلمه «بندهش» می‌باشد؛ و مرحوم عباس اقبال نیز نظر وی را بدین علت تأیید نموده كه آنچه را مسعودی در وصف این كتاب گفته منطبق با كتاب «البندهش» می‌شود، و آنچه هم كه در تاریخ سیستان آمده، كه قسمت عمده آن بین سالهای 400 و 493 هجری تألیف شده است و نام این كتاب در آنجا به‌صورت «كتاب بی‌دهشتی گركان» وارد شده، نیز به عقیده آن مرحوم موید این نظر است، زیرا این كلمه را هم نقل كرده، و شاید خود مؤلف تاریخ سیستان ترجمه عربی كتاب بندهش را در اختیار داشته یا خبر چنین ترجمه‌ای را در كتاب دیگری دیده است. (رجوع كنید به شرح حال عبد الله بن مقفع تألیف عباس اقبال آشتیانی، برلن 1306 شمسی 1927 میلادی، ص 59). و نظر بروكلمن آن است كه این كتابی كه مسعودی در اینجا ذكر كرده همان كتاب خداینامه است كه ترجمه عربی آن به نام «سیر ملوك العجم» معروف شده است. یا اینكه «بنكش» و «سكیسران» عنوان دو فصل از آن كتاب بوده است. (برای اطلاع بیشتر درباره این كتاب رجوع كنید به فرهنگ ایرانی و تأثیر-
ص: 136
این كتاب را كه ابن مقفع بوده ذكر كرده و آن در جایی است كه داستان افراسیاب و جنگهای ایران و ترك را شرح داده و گوید:
«... همه اینها در كتابی كه به نام «سكیسران» خوانده می‌شود و ابن مقفع آن را از فارسی به عربی ترجمه كرده به‌طور مشروح موجود می‌باشد ...» «1».
ولی در جای دیگر تنها به ذكر نام این كتاب اكتفا كرده و از گفته او چنین معلوم می‌شود كه این كتاب در روزگار وی معروف بوده است. «2»
دیگر از كتابهایی كه ابن مقفع ترجمه كرده «نامه تنسر» است و آن نامه‌ای بوده كه تنسر موبدان موبد دوران اردشیر بابكان بنیادگذار دولت ساسانی به سپهبد طبرستان نوشته. از این نامه یك نسخه فارسی در تاریخ طبرستان ابن اسفندیار موجود است كه از روی ترجمه عربی ابن مقفع به فارسی برگردانده شده. ولی تاكنون اثری از اصل ترجمه ابن مقفع به‌دست نیامده است. و این ترجمه فارسی كار بهاء الدین محمد بن حسن بن اسفندیار مؤلف تاریخ طبرستان است، و تاریخ آن به اوائل سده هفتم هجری می‌رسد یا به‌طور دقیق‌تر بین سالهای 606- 613. «3»
و بنابر آنچه ابن ابی اصیبعه در كتاب طبقات الاطباء «4» ذكر كرده ابن مقفع از جمله كتب ارسطا طالیس كتاب قاطیغوریاس «مقولات عشر» و كتاب باری ارمیناس «عبارت» و كتاب انولوطیقا «تجزیه و تحلیل» را به عربی ترجمه كرده و همچنین
______________________________
- آن در تمدن اسلام و عرب، تألیف نویسنده این كتاب، چاپ تهران سال 1323، ص 144 و 145) چاپ سوم، انتشارات توس، تهران. ولی در هرحال تا وقتی دلایل بهتر و اطلاعات بیشتری درباره این كتاب به‌دست نیامده این نظرها از حدود حدس و احتمال خارج نمی‌تواند بود. بروكلمن از ماركوارت در)Z .O .M .G( نقل كرده است كه «البنكش» معرّب «الپیكار» (پیكار جنگ) بوده است.
(1). مروج الذهب، ج 2، ص 118.
(2). مروج الذهب، ج 2، ص 120.
(3). متن فارسی این كتاب را آقای مجتبی مینوی در سال 1311 هجری شمسی در تهران به چاپ رسانده‌اند و از روی همین متن فارسی این كتاب بار دوم در سال 1952 میلادی به وسیله آقایان دكتر یحیی الخشاب و سید صادق نشات از فارسی به عربی ترجمه شده و با عنوان «كتاب تنسر اقدم نص عن النظم الفارسیة قبل الاسلام» در قاهره به چاپ رسیده است.
(4). طبقات الاطباء، ج 1، ص 308.
ص: 137
كتاب معروف به ایساغوجی «مقدمه علم و منطق» تألیف فرفوریوس صوری را نیز او به عربی برگردانده است.
و قاضی صاعد اندلسی «1» و ابن ندیم «2» هم ابن مقفع را از جمله كسانی شمرده‌اند كه دو كتاب قاطیغوریاس و باری ارمیناس تألیف ارسطو را مختصر كرده‌اند و او را در طبقه الكندی و اسحق بن حنین و احمد بن طیب آورده‌اند.
ابن مقفع اختصار این دو كتاب و همچنین كتابهای یونانی دیگری كه ترجمه آنها را به وی نسبت داده‌اند از زبان فارسی به عربی برگردانده نه از زبان یونانی. زیرا وی با زبان یونانی آشنایی نداشته و در هیچ‌یك از منابع قدیم هم ذكری از این مطلب نشده، و گفته ابن ندیم هم در الفهرست كه گوید: «ایرانیان در قدیم تعدادی كتاب در منطق و طب به زبان فارسی برگردانده بودند كه بعدها عبد الله ابن مقفع و دیگران آنها را به زبان عربی ترجمه كردند» «3»، نیز این احتمال را تأیید می‌كند.
اقتباسی از كتاب مقولات عشر در كتاب مفاتیح العلوم خوارزمی (ابو عبد الله محمد بن احمد بن یوسف الكاتب) موجود است. «4» و چنانكه مسعودی در مروج الذهب، «5» به نقل از محمد بن علی عبدی ذكر كرده ابن مقفع برخی از كتب مانی و ابن دیصان و مرقیون را نیز به عربی ترجمه كرده بوده است. «6»
______________________________
(1). طبقات الامم، ص 49.
(2). الفهرست، ص 248.
(3). الفهرست، ص 242.
(4). تقی‌زاده، هزاره فردوسی، ذیل ص 32.
(5). مروج الذهب، ج 8، ص 164.
(6). درباره مانی و دین او تحقیقی عالمانه از استاد فقید تقی‌زاده به زبان فارسی موجود است كه در سال 1335 به انضمام متون عربی و فارسی درباره مانی و مانویت فراهم آورده آقای احمد افشار شیرازی از طرف انجمن ایران‌شناسی در تهران در چاپخانه مجلس به چاپ رسیده و منتشر شده است. مقاله تقی‌زاده به عربی هم ترجمه شده و در مجله «الدراسات الادبیة» ج 4، ص 196- 284 به چاپ رسیده. ابن دیصان یكی از فیلسوفان قدیم بوده كه در بین سالهای 154- 222 میلادی در ایران و بین النهرین می‌زیسته، و آراء و عقاید وی مخالف با عقاید حكیم دیگری به نام مرقیون"Marcion " بود. این دو هریك پیشوای طریقت مختلفی در دین-
ص: 138

خاندان نوبختی‌

خاندان نوبختی كه ابن ندیم بیشتر آنها را از مترجمان زبان مترجمان زبان فارسی به عربی خوانده است به نوبخت منجم و دانشمند معروف علم فلك در قرن دوم هجری منسوب می‌گردند. نوبخت از جمله منجمانی بود كه در عصر منصور شهرتی بسزا داشت و در سال 144 هجری «1» در تعیین محل و ترسیم نقشه شهر بغداد شركت نمود. این نام در كتب عربی به‌صورت «نوبخت» و «نیبخت» هر دو آمده همچنان كه كلمه «نورز» هم به هر دو صورت «نوروز» و «نیروز» آمده است.
خاندان نوبختی خود را از دودمان گیو پسر گودرز، پهلوان معروف ایرانی كه نام و داستانهای وی در شاهنامه ذكر شده است می‌دانسته‌اند. بحتری شاعر معروف عرب نسبت آنها را در دو قصیده كه در ستایش دو تن از افراد این خاندان سروده است به همین گونه ذكر كرده. دو بیت زیر از قصیده‌ای است كه در ستایش ابو الفضل یعقوب بن ابی یعقوب اسحق نوبختی گفته:
تمضی صریمته و توقظ رأیه‌عزمات جودرز و سورة بیب.
شرف تتابع كابرا عن كابركالرمح انبوبا علی انبوب در مصرع دوم از بیت اول جودرز معرب گودرز و بیب معرّب گیو است.
منصور خلیفه عباسی اهتمامی فراوان به علم نجوم و علم احكام نجوم داشت، بلكه چنانكه مسعودی گفته است وی نخستین خلیفه‌ای بود كه منجمان را به خود نزدیك ساخت، و نخستین خلیفه‌ای بود كه كتابهایی از زبانهای دیگر برای وی به زبان عربی ترجمه شد. «2» و به‌سبب همین اهتمام وی نوبخت را به بغداد خواند و او را به خدمت خود درآورد، و از این تاریخ نوبخت و پس از او پسرش ابو سهل در زمره منجمان خاص منصور درآمدند. از كتابهای نجومی كه
______________________________
- مسیحی شدند، ولی هر دوی آنها به ثنویت ایمان داشتند. و عقاید آنها در موارد بسیار شبیه عقاید مانی بود و همین سبب شده كه آنها را از پیش‌گامان دین مانی بشمارند.
(1). رجوع شود به الآثار الباقیه ص 270، و الاعلاق النفیسه نوشته ابن رسته ص 241، و یعقوبی ص 238، و تاریخ بغداد، ج 1، ص 67 و ابن اثیر، ج 5، ص 436.
(2). مروج الذهب، ج 4، ص 241.
ص: 139
نوبخت از فارسی به عربی ترجمه كرده نام و نشانی در مصادر تاریخی نمی‌یابیم.
حاج خلیفه در كشف الظنون كتابی به نام او یاد كرده كه ممكن است از ترجمه‌های وی باشد.
خاندان نوبختی در طی مدتی طولانی نزدیك به سه قرن از اوایل قرن دوم تا اوایل قرن پنجم هجری در امور مختلف خلافت اسلامی چه از لحاظ اداره امور دیوانی یا در علوم و ادبیات و فرهنگ عربی و اسلامی شهرت و مقامی شایسته داشته‌اند، و اشتغالات علمی آنها هم منحصر به یك یا دو رشته نبوده بلكه در بسیاری از رشته‌های علمی و ادبی و دینی عصر افرادی از این خاندان سرشناس شده‌اند، خود نوبخت و پسرش ابو سهل و چند تن از فرزندان ابو سهل در علم نجوم شهرت یافتند و آنها بودند كه برای نخستین بار علم نجوم را از راه كتابهایی كه از زبان فارسی ترجمه كردند به زبان عربی درآوردند.
سه تن از افراد این خاندان نیز در ادبیات عرب به‌واسطه آنكه اشعار سه تن از شعرای نامی عرب: ابو نواس (141- 199) و بحتری (206- 283) و ابن رومی (212- 283) را جمع و تدوین كرده بودند شهرت یافتند. و عده‌ای از این خاندان نیز در علوم دینی تبحر یافتند.
و چند تن از آنها هم از علما و متكلمان بزرگ شیعه گشتند. و اثر زیادی در تحكیم مبانی این مذهب بر اساس قواعد كلامی داشتند كه از آن جمله‌اند ابو محمد حسن بن موسی نوبختی (درگذشته در سال 300 یا 301) مؤلف كتاب فرق الشیعه و كتاب الاراء و الدیانات. وی نخستین كسی است كه كتابی در ملل و نحل تألیف كرد. و دیگر شیخ ابو اسحق نوبختی مؤلف كتاب الیاقوت فی علم الكلام است كه در آن مباحث علم كلام براساس مذهب شیعه تقریر شده است. و این كتاب را در نزد علمای شیعه قدر و منزلتی فراوان است و چندین بار شرح و تفسیر شده است.
و چند تن از افراد این خاندان نیز به كار نویسندگی و دبیری دیوان خلفا و كارگزاران ایشان شهرت یافته‌اند، كه از آن جمله ابو اسحق پسر ابو سهل نوبختی
ص: 140
(درگذشته در سال 323) و پسر وی ابو الفضل یعقوب، و ابو طالب نوبختی، و ابو الحسین علی بن عباس (244- 324) و پسرش ابو عبد الله الحسین (درگذشته در سال 326).
و شهرت گروهی از این خاندان هم به سبب آن است كه به جمع و تدوین اخبار شیعه امامیه پرداختند. و یكی از افراد این خاندان كه در نزد شیعه امامیه بسیار معروف است ابو القاسم حسین بن روح نوبختی است كه سومین نائب خاص امام غائب بوده است. «1»
از آثاری كه افراد این خاندان از زبان فارسی به عربی ترجمه كرده‌اند چیزی به ما نرسیده و حتی نام آنها را هم نمی‌دانیم، با این‌كه بنا به گفته ابن ندیم بیشتر افراد این خاندان را ترجمه‌هایی از زبان فارسی به عربی بوده است. شاید ابو سهل پسر نوبخت تنها كسی باشد كه از خلال بعضی مؤلفات وی بتوان به نام بعضی از آثار ایرانی راه یافت. این ابو سهل در دوره منصور خلیفه عباسی می‌زیست و عصر هارون الرشید را هم درك كرد، و از كسانی بود كه به بیت الحكمه یا خزانة الحكمه كه در بغداد برای جمع‌آوری و نگاهداری كتب تأسیس شده بود رفت‌وآمد داشت.
نوشته‌اند «2» كه وقتی ابو سهل بر خلیفه منصور وارد شد خود را چنین معرفی كرد: «خرشاذماه طیماذا اما ذریاد خسروا بهمشاذ» «3» خلیفه كه این نام را بسیار طولانی و دشوار یافت برای سهولت او را ابو سهل نامید. از نامی كه ابو سهل برای خود ذكر كرده چنین معلوم می‌شود كه وی تا آن هنگام هنوز اسلام نیاورده بوده و نام اسلامی نداشته است. از اسلام پدرش نوبخت نیز چیزی نمی‌دانیم و
______________________________
(1). استاد مرحوم عباس اقبال شرح حال و آثار و خدمات این خاندان را در كتاب پربار خود «خاندان نوبختی» آورده است این كتاب در سال 1311 خورشیدی در تهران در چاپخانه مجلس به چاپ رسیده است.
(2). ابن ابی اصیبعه، ج 1، ص 152. و قفطی ص 409 و تاریخ مختصر الدول، ص 224.
(3). این نامها در تحریر عربی غالبا دچار تحریف و تعریب شده‌اند و یافتن صورت صحیح آنها
احتیاج به تحقیق دارد.
ص: 141
برای او هم نام اسلامی نمی‌شناسیم و ظاهرا نوبخت هم همچنان به دین زردشتی خود باقی مانده بوده است.
از آنچه یاقوت در معجم البلدان ذكر كرده چنین برمی‌آید كه ابو سهل هم جزء منجمانی بوده است كه در تعیین محل بغداد و ترسیم نقشه آن شركت داشته است. وی به نقل از ابو سهل گوید: «منصور هنگامی كه قصد بنای بغداد را داشت مرا به گرفتن طالع امر فرمود، و من چون طالع گرفتم طالع در آفتاب و آفتاب در برج قوس بود و من وی را به این امر كه به موجب احكام نجوم بر طول بقای این شهر و كثرت آبادی آن و احتیاج مردم سایر اماكن بدین شهر دلالت دارد، و همچنین به خواص دیگر آن، آگاه كردم». «1»
ابو سهل در تمام دوران زندگی منصور در خدمت وی ماند و از خواص ندیمان وی گردید، و در آخرین سفر حج منصور در سال 158 كه منصور در آن سفر وفات یافت نیز همراه او بود.
وی كتابهای متعددی در علم نجوم و علم احكام نجوم تألیف كرد، و ابن ندیم در فهرستی كه از كتابهای وی ذكر كرده هشت كتاب را بدین شرح نام برده است:
1- كتاب النهمطان (یا الیهبطان) در موالید. «2»
2- كتاب الفأل النجومی. «3»
3- كتاب الموالید مفرد (و هو غیر كتاب الیهبطان).
4- كتاب تحویل سنی الموالید.
______________________________
(1). معجم البلدان، ج 1، ص 684 و 685.
(2). ابن ندیم در آغاز فن اول از مقاله هفتم از كتاب الفهرست مشتمل بر اخبار فلاسفه و علوم باستانی (الاوائل؟) و كتابهایی كه در این‌باره تصنیف كرده‌اند مطالبی از كتاب النهمطان ابو سهل بن نوبخت در چند صفحه نقل كرده كه از آن به خوبی معلوم می‌شود كه مقدمه كتابی نجومی و مربوط به ایران قبل از اسلام بوده. ص 238- 239 چاپ فلوگل.
(3). برای اطلاع بیشتر درباره این كتاب رجوع شود به كتاب نگارنده «الترجمه و النقل عن الفارسیة فی القرون الاسلامیة الاولی»، چاپ بیروت، چاپ دوم، انتشارات توس، تهران، ج 1، ص 203.
ص: 142
5- كتاب المدخل.
6- كتاب التشبیه و التمثیل.
7- كتاب المنتحل من اقاویل المنجمین فی الاخبار و المسائل و الموالید و غیرها. «1»
از اینكه ابن ندیم پس از ذكر كتابهای ابو سهل گوید كه اعتماد وی در علمش بر كتب ایرانیان است و چنانكه گذشت بیشتر خاندان نوبختی را هم از مترجمین فارسی دانسته چنین برمی‌آید كه این كتابها كه به نام ابو سهل ذكر شده یا به شكل ترجمه یا به‌صورت اقتباس از مآخذ ایرانی گرفته شده‌اند. و آنچه این نظر را تأیید می‌كند آن است كه در برخی از این كتابها نام فارسی كتاب هم (هر چند تحریف شده) با ترجمه عربی آن باهم یاد شده است.
كلمه‌ای كه در این صورت در نام نخستین كتاب به شكل النهمطان یا الیهبطان آمده به احتمال قوی تحریفی از نام فارسی همین كتاب است كه به سبب تعریب و تغییر زیاد پی بردن به اصل آن دشوار گردیده و شاید بتوان بدون تردید گفت كه این اسم كلمه‌ای بوده است هم معنی كلمه عربی موالید كه ابن الندیم آن را در تفسیر الیهبطان ذكر كرده است. «2»
نام ابن ابو سهل در الفهرست فضل بن ابی سهل ذكر شده و قفطی نیز وی را به همین اسم فضل بن ابی سهل یاد كرده فضل اسم پسر ابو سهل است و مرحوم عباس اقبال را عقیده بر آن است كه آنچه باعث اشتباه ابن ندیم و قفطی شده و نام پسر را به‌جای پدر ذكر كرده‌اند این است كه ابو سهل اسم عربی اسلامی نداشته و فقط با كنیه ابو سهل كه منصور وی را بدان نامیده بود معروف بوده. ابو العباس نجاشی در كتاب خود كه به نام «رجال نجاشی» معروف شده وی را با تردید به نام طیمارث ذكر كرده است. این كلمه بدون شك تحریفی است از قسمتی از نام فارسی او كه قبلا ذكر شد. «3»
______________________________
(1). این صورت را در كتاب الفهرست، ص 274 و نیز در قفطی، ص 255 خواهید یافت.
(2). مرحوم عباس اقبال احتمال داده كه این كلمه «الیهبطان» و الف و نون آخر آن علامت جمع فارسی باشد.
(3). عباس اقبال، خاندان نوبختی، ص 11- 14.
ص: 143
پسر این ابو سهل كه به نام فضل خوانده می‌شد و دیدیم كه ابن ندیم و قفطی نام او را اشتباها به‌جای نام پدرش گذاشته‌اند نیز از جمله منجمین معروف دوره هارون الرشید و مأمون «1» به‌شمار می‌رفته و او را نیز كتابهایی در علم نجوم بوده است.
حسن بن سهل كه او هم از منجمان معروف بوده و كتابی به نام «الانواء» «2» تألیف كرده بود از نواده‌های همین ابو سهل است.
چنین به‌نظر می‌رسد كه آنچه باعث شده است ابن ندیم اكثر افراد خاندان نوبختی را از مترجمان فارسی قلمداد كند، بیشتر ترجمه آثار نجومی و فلكی فارسی بوده است. زیرا چنانكه دیدیم خاندان نوبختی نخستین بار در دربار خلفا و در عالم اسلامی به‌عنوان منجم و مؤلفین كتب نجومی شناخته شده‌اند، و همانها بوده‌اند كه برای نخستین بار علم نجوم را به زبان عربی درآورده‌اند، و چنانكه دیدیم سرچشمه اطلاعات نجومی ایشان نیز كتب فارسی و نجوم ایرانی بوده است، زیرا آشنایی اعراب و مسلمانان با علم نجوم و هیأت یونانی بعد از این تاریخ صورت گرفت. به همین جهت كتبی را كه در علم نجوم به‌وسیله نوبختی‌ها به عربی تألیف شده همانطور كه گفتیم باید یا ترجمه و یا اقتباسی از كتابهای فارسی دانست و یا مبتنی بر آثار نجومی ایرانی. و علت این هم كه ابن ندیم آل نوبخت را در فهرست مترجمان فارسی و در سرلوحه نام مترجمانی قرار داده است كه كار آنها ترجمه كتب نجومی و فلكی بوده است نیز همین است.

موسی و یوسف دو فرزند خالد

از موسی و یوسف دو فرزند خالد كه به گفته ابن ندیم در خدمت داود بن عبد الله بن حمید بن قحطبه «3» بوده‌اند نه از خودشان و نه از كتابهایی كه به عربی عربی ترجمه كرده‌اند اطلاع زیادی نداریم. از این
______________________________
(1). طبقات الامم، ص 60.
(2). الفهرست، ص 275.
(3). حمید بن قحطبه یكی از سرداران عباسیان در جنگ با امویان بوده است.
ص: 144
كه ابن ندیم نام آن دو را در ضمن مترجمانی ذكر كرده است كه به ترجمه كتب نجومی شهرت داشته‌اند شاید بتوان حدس زد كه این دو پسران خالد بن عبد الملك مرورودی «1» از بزرگترین علمای رصد و نجوم در عصر مأمون باشند. این خالد به سبب كارهای علمی بزرگی كه انجام داد شهرت یافته بود. وی در سالهای 215 و 216 و 217 هجری به فرمان مأمون به رصد كواكب پرداخت و برای نخستین بار از روی مسافت نصف النهار به تعیین مسافت دایره زمین پرداخت، و در نتیجه استخراج وی مسافت هر درجه نصف النهار 65 میل و دو سوم میل تعیین گردید. «2» ولی از این‌كه ابن ندیم نام خالد را در این فهرست بدون هیچ توصیف و تعریفی ذكر كرده چنین برمی‌آید كه وی شخصیتی معروف و مستغنی از تعریف و توصیف دیگری بوده است.
خالد دیگری را كه به این درجه از شهرت باشد جز خالد بن برمك وزیر سفاح نخستین خلیفه عباسی نمی‌شناسیم. شهرت خالد در تاریخ نه تنها به‌سبب وزارت سفاح بود بلكه همچنین به واسطه پسران و نوادگانش بود كه در تاریخ به نام برمكیان معروف شدند، و در تحكیم مبانی خلافت عباسیان اثر بسیار نافذ و عمیقی داشتند، به‌طوری كه تاریخ دوره اول عصر عباسی را نمی‌توان به هیچ وجه از تاریخ برمكیان چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ ادبی و علمی جدا نمود. همچنان كه نمی‌توان كار ناجوان مردانه هارون خلیفه عباسی را در براندازی این خاندان فراموش كرد.
سبب دیگری كه باعث شهرت خالد برمكی به‌خصوص در كتب ادبی عرب شده این است كه چون وی مانند بیشتر افراد این خاندان مردی باكرم و گشاده‌دست بود، و شهرت كرم و بخششهای وی باعث گردیده بود كه از اطراف و اكناف شعرا و ارباب علم و فضل به او روی بیاورند، و تا آن زمان معمول بود
______________________________
(1). مرو روذ یا مرو الروذ، شهری است در خراسان.
(2). رجوع كنید به كتاب التفهیم بیرونی (نسخه فارسی) طهران 1318 شمسی ذیل ص 160 و
163 به تصحیح استاد جلال همایی.
ص: 145
كه چنین افرادی را «سائل» می‌خواندند، خالد دستور داد كه از آن پس از به‌كار بردن این كلمه كه منافی با حیثیت و شرافت اهل علم بود خودداری كنند و آنان را «زائر»- یعنی دیداركننده یا میهمان- بخوانند. و نوشته‌اند اثر نیكی كه این عمل در نفوس ارباب حاجت كرد بیش از اثری بود كه كرم و انعام وی در آنها می‌داشت.
و همین معنی را یكی از شعرا به نام ابن حبیبات كوفی در چند بیت زیر منظوم ساخت كه در كتب ادب روایت شده است:
حذا خالد من مجده حذ و برمك‌فمجد له مستطرف و اصیل
و كان اولو الحاجات یدعون قبله‌بلفظ علی الاعدام فیه دلیل
فسما هم «الزوار» سترا علیهم‌و لكن من فعل الكرام جمیل كه خلاصه معنی او این است كه خالد در بزرگواری به آیین برمك رفته و این بزرگواری هم در خود او و هم در تبار او است. پیش از او حاجت‌مندان را با نامی می‌خواندند كه دلالت بر فقر و تنگدستی آن‌ها می‌كرد ولی او دستور داد كه برای حفظ آبرویشان آن‌ها را مهمان بخوانند و این عمل از بزرگان زیبنده است.
خالد در سال 163 هجری پس از آنكه هارون از یك سفر جنگی به بغداد مراجعت نمود درگذشت، و از قدر و منزلت وی در دستگاه خلافت چنین نوشته‌اند كه چون وفات یافت مهدی پسر هارون برای وی كفن فرستاد و هارون خود بر وی نماز گزارد، و این هر دو را نشانه تجلیلی دانسته‌اند كه از او شده است.
در كتاب تاریخ تجارب السلف از جمله فرزندان خالد نام موسی ذكر شده ولی نام یوسف در ضمن اولاد وی نیامده.
چنانكه گذشت تاكنون اثری از كتب یا رساله‌ای كه این دو تن یعنی موسی و یوسف از فارسی به عربی ترجمه كرده باشند و حتی نام آنها هم به ما نرسیده است.

حسن پسر سهل‌

دیگر از مترجمان حسن پسر سهل پسر عبد الله سرخسی است كه مأمون پس از قتل برادرش فضل او را به وزارت برگزید، و سپس دختر او پوران را به زنی گرفت، و شكوه و
ص: 146
تجمل جشن عروسی او به اندازه‌ای چشم‌گیر و خیره‌كننده بود كه در كتب تاریخ و ادب عربی با اوصافی مبالغه‌آمیز یاد شده و نوشته‌اند كه در هیچ عصر و دوره‌ای در تاریخ نظیر آن جشنها دیده نشده است.
حسن در وزارت مأمون همچنان باقی بود تا بیمار گردید و از وزارت كناره گرفت. بیماری وی به‌سبب رنج و اندوهی بود كه از قتل برادرش فضل بر وی عارض گشته بود. چنانكه نوشته‌اند وی در سال 203 از وزارت كناره گرفته است و به روایت طبری در سال 235 درگذشت. «1»
حسن در عصر مأمون هنوز نو اسلام بود. ابن خلكان در شرح حال برادرش فضل، درباره حسن نوشته است كه وی در سال 190 هجری به دست مأمون اسلام آورد، و بعضی گفته‌اند كه پدرش سهل به دست مهدی اسلام آورده بود، و به‌هرحال اسلام این خاندان و انتقال ایشان از دیانت زردشتی قدیم خود به دین جدید از حدود نیمه دوم قرن دوم هجری تجاوز نمی‌كند.
ابن ندیم كتابی از ترجمه‌های او را ذكر نكرده ولی از اینكه او را در ردیف مترجمین كتب نجومی قرار داده چنین برمی‌آید كه وی نیز مانند برادرش فضل از منجمان و از آشنایان به علم احكام نجوم بوده است.
فضل برادر وی از منجمان بسیار معروف بوده بلكه به گفته ابن خلكان، وی ماهرترین منجمین عصر خود در علم احكام نجوم بوده، و در احكام خود بیش از همه صائب بوده است. و هم او بود كه باعث گردید تا مأمون به علم نجوم و عمل به احكام نجوم راغب گردید. «2»
گفتیم كه از حسن پسر سهل ترجمه‌ای در علم نجوم به ما نرسیده ولی از این شخص ترجمه كتاب دیگری از زبان فارسی در دست است كه به‌وسیله
______________________________
(1). طبری، قسمت سوم، ص 1406.
(2). وفیات الاعیان چاپ مصر، 1948، ج 3، ص 209. و در كتاب مشاكلة الناس لزمانهم درباره مأمون چنین آمده: «در آغاز خلافت وی فضل در وی نفوذ فراوان داشت و در عمل به نجوم و نظر در آن رغبت نشان می‌داد، و در این كار از نظریه پادشاهان ایران پیروی می‌نمود، و به قرائت كتب قدیم میل فراوان داشت.» چاپ دار الكتاب الجدید، بیروت 1963، ص 28- 27.
ص: 147
مسكویه روایت شده و اخیرا نیز به چاپ رسیده. و آن كتابی است كه در فارسی به نام «جاودان خرد» معروف بوده و در عربی هم به همین نام خوانده شده، و اخیرا مصحح و ناشر آن این نام فارسی را به «الحكمه الخالدة» ترجمه نموده است.
در مقدمه این كتاب كه ابن مسكویه آن را روایت كرده عبارتی است كه ترجمه فارسی آن چنین است:
«كتاب جاودان خرد مشتمل بر حكمت ایرانیان و هند و عرب و روم كه آن را هوشنگ شاه همچون وصیت به جانشین خود برجای گذاشت و آن را گنجور پسر اسفندیار وزیر پادشاه ایرانشهر از زبان قدیم به زبان فارسی برگرداند و حسن بن سهل برادر فضل بن سهل ذو الریاستین آن را به عربی ترجمه كرد و احمد بن محمد مسكویه آن را تمام نمود. «1»

علی پسر زیاد تمیمی‌

ابو الحسن علی بن زیاد تمیمی نیز در علم نجوم از عالمان به نام و از مترجمان كتب فارسی در این فن بوده است. یكی از كتابهایی كه در این علم از فارسی ترجمه كرده و خبر آن به ما رسیده كتاب زیج بزرگ بوده است كه به نامهای «زیج شاه» و «زیج شهریار» خوانده شده «2»، و زیج رسمی ایران در دوره ساسانی و مصدر احكام و اصول گاه‌شماری ایرانی بوده است. این كتاب مهمترین كتابی بوده كه درباره علم نجوم و گاه‌شماری از زبان فارسی به عربی ترجمه شده و در قرنهای نخستین اسلامی و تا مدتی پس از آن مرجع و مستند علمای اسلامی بوده است. در توصیف این زیج ابن ندیم شرح نسبتا مفصلی از كتاب اختلاف الزیجات تألیف ابو معشر فلكی دانشمند معروف علم نجوم و فلك نقل كرده است كه دلالت بر اهمیت و منزلت این كتاب در نزد علمای فلك و به‌خصوص در نظر ابو معشر دارد.
______________________________
(1). الحكمه الخالده (جاودان خرد) تحقیق عبد الرحمن بدوی، مكتبه النهضه، مصر 1952، ص 3، پس از دیباچه. درباره این كتاب تفصیل بیشتری در فصلهای بعد خواهد آمد.
(2). الفهرست، ص 242.
ص: 148
ابو معشر بعد از توصیف كتابخانه‌ای كه به نقل وی در زمان طهمورث پادشاه باستانی ایران برای حفظ و نگهداری كتب موجود از آسیب روزگار در شهر اصفهان ساخته شده بود گوید: «و از جمله آن كتابها، كتابی بود منسوب به یكی از حكمای قدیم و در آن كتاب سالها و دوره‌های نجومی كه برای استخراج اوساط كواكب و علل حركات آنها به‌كار می‌رفت تعیین شده بود، و مردم زمان طهمورث و ایرانیان قبل از ایشان آن را دوره‌های هزاره‌ای می‌نامیدند. و بیشتر دانشمندان و پادشاهان هند و پادشاهان باستانی ایران و كلدانیان قدیم اوساط كواكب هفتگانه را از همین سنین و ادوار استخراج می‌نمودند. و طهمورث از آن جهت این زیج را از بین همه زیجهایی كه در عصر او بود برگزید و در این گنجینه نهاد كه هم او و هم دیگر كسانی كه در آن روزگار بودند پس از آزمایش این زیج را صحیح‌ترین و مختصرترین همه یافتند، و منجمین آن عصر از آن زیج زیج دیگری استخراج كردند و آن را زیج شهریار نامیدند یعنی شاه زیجها». «1»

بلاذری‌

احمد بن یحیی بن جابر بن داود بلاذری یكی از دانشمندان ایرانی است كه در قرن سوم هجری شهرت یافت. «2» شهرت وی بیشتر به سبب كتاب معروف او فتوح البلدان است كه مسعودی در وصف آن گفته:
«در موضوع فتح شهرها و كشورها (مقصود فتوحات اسلامی است) كتابی بهتر از آن نمی‌شناسیم».
______________________________
(1). الفهرست ص 241، و همچنین رجوع كنید به تحقیق گرانبهایی كه درباره این كتاب به قلم
آقای كندی استاد علوم ریاضیات در دانشگاه آمریكایی بیروت با عنوان زیر منتشر شده است: The Sasanian Astronomical HandbOok Zij- i- Shah and the Astrological Doctrine Transit of) Mamarr (journal of the American Society
(2). رجوع كنید به مقاله بكرC .H .Beckerدر دائرة المعارف اسلامی درباره «بلاذری» و همچنین به كتاب «تاریخ‌نویسان عرب» به قلم سواژه)Sauvaget ,Les Historiens Arabes( و به «تاریخ ادبیات عربی» به قلم كارل بروكلمن (ترجمه عربی آن، ج 3، ص 43 و پس از آن).
ص: 149
شهرت كتاب فتوح البلدان باعث شد كه تألیفات دیگر بلاذری و همچنین كارهای دیگر وی در غیر از رشته تاریخ در سایه آن قرار گیرد. و به این جهت كمتر بلاذری را به‌عنوان یكی از مترجمین كتابهای فارسی می‌شناختند. و اگر نام وی در فهرست مترجمان ذكر نشده بود، و ابن ندیم در جای دیگر از كتاب خود به مناسبتی ذكری از یكی از ترجمه‌های فارسی وی به میان نیاورده بود، ما به‌طور كلی از این رشته از كارهای او و اینكه او به زبان فارسی وی به میان نیاورده بود، ما به طور كلی از این رشته از كارهای او و اینكه او به زبان فارسی هم آشنایی داشته و از این زبان آثاری نقل كرده است بی‌اطلاع می‌ماندیم.
از گفته ابن ندیم «1» چنین برمی‌آید كه جد او جابر برای خصیب كه در ایام رشید كارگزاری خراج مصر را برعهده داشته به كار دبیری اشتغال داشته. بنا به روایت یاقوت بلاذری قصائدی هم در ستایش مأمون گفته است. در اواخر دوره متوكل خلیفه عباسی هم در تواریخ به نام بلاذری به‌عنوان ندیم و هم‌صحبت خلیفه برمی‌خوریم، و در جشن بزرگی هم كه متوكل به مناسبت ختنه‌سوران پسرش المعتز در كاخ برگوارا «2» بزرگترین كاخهای خود برپا داشته بود باز او را با بحتری شاعر معروف آن زمان، و علی بن جهم، و حسین بن ضحاك، و علی بن ربن كاتب، و یعقوب بن سكیت، و پسران حمدون ندیم «3» می‌بینیم. پس از متوكل بلاذری به جانشین وی المستعین پیوست و در زمان خلافت المعتز تربیت عبد الله بن معتز به‌عهده او گذاشته شده بود.
بلاذری در اواخر خلافت المعتمد بنا به قول ارجح در سال 279 هجری درگذشت. داستان مرگ او معروف است و ابن ندیم آن را بدین صورت نقل كرده كه او در اواخر عمر حب بلادر می‌خورد و در اثر آن به مرض وسواس و نوعی جنون دچار شد كه ناچار او را در بیمارستان مقید نمودند و در همانجا هم
______________________________
(1). الفهرست، ص 113.
(2). برگوارا: كلمه‌ای فارسی است كه از دو جزء بر و گوارا تركیب یافته و آن را به عربی «علی الهناء» ترجمه كرده‌اند.
(3). دكتر صلاح الدین المنجد در مقدمه فتوح البلدان ص 8 چاپ مكتبه النهضه المصریه به نقل از نسخه خطی الذخائر و التحف اوحدی.
ص: 150
وفات یافت، و به این سبب بعد از مرگش به بلاذری معروف گردید. ولی برخی از محققان معاصر نیز مانند برخی از متقدمین این داستان را بدین صورت، به‌نظر شك و تردید می‌نگرند. «1»
به نام بلاذری غیر از كتاب فتوح البلدان دو كتاب بزرگ دیگر به نامهای انساب الاشراف و الانساب و الاخبار ذكر كرده‌اند كه ظاهرا هر دو نام یك كتاب است. «2»
و اما از ترجمه‌های فارسی بلاذری تنها اثری كه از آن اطلاعی به ما رسیده كتاب یا نامه معروف به عهد اردشیر است كه ترجمه عربی آن را یكی از پنج كتابی دانسته‌اند كه از بهترین آثار ادبی عرب شمرده شده است. در فصلهای آینده تفصیل بیشتری درباره این كتاب خواهد آمد. ابن ندیم پس از ذكر بلاذری و ترجمه «عهد اردشیر» نوشته است: «او یكی از مترجمان فارسی به عربی بود» و از این گفته چنین برمی‌آید كه ترجمه‌های وی منحصر به این كتاب نبوده ولی خبری هم از ترجمه‌های دیگر وی به ما نرسیده همچنان كه از همین ترجمه عهد اردشیر هم كه ترجمه‌ای منظوم بوده تاكنون اثری یافت نشده است