«كتاب مهر آذر جشنس الموبدان الی برزجمهر بن البختكان»
نام مؤلف این كتاب در نسخ خطی الفهرست دچار تحریف شده و فلوگل آن را درست نخوانده و آن را «مهرداد و حسیس» چاپ كرده كه ظاهرا دو نام به نظر میرسد. همین نام در جای دیگر الفهرست یعنی در فهرست مؤلفات علی بن ریحانی نیز آمده «4» وJusti آن را به همین صورت مهرآذر جشنس تصحیح كرده «5» كه معرب مهرآذر گشنسب فارسی است. «6» اینگونه كتابهای اخلاقی بهصورت پرسش و پاسخ یا مبادله آراء بین دو تن از دانایان نیز در آثار منسوب به دوره ساسانی زیاد دیده میشود كه از آن جمله میتوان پندنامه بزرگمهر و كتاب المسائل منسوب به خسرو انوشروان «7» و پرسش موبدان از نوشینروان و
______________________________
(1). از ترجمه دكتر ماهیار نوابی.
(2). متن این نامه را در خواهید یافت.
(3). این كتاب شامل اندرز و نصیحت است به گیلانشاه از پدرش.
(4). الفهرست، ص 119.
(5).Namenbuch ,Mahr Adan Jusshumas ..
(6). در چاپ تجدد هم این نام همچنان دچار تحریفهای فاحش است. در این چاپ نام این كتاب بدین صورت آمده: «كتاب مهراد جشنس الفرمدار الی بزرجمهر المتكان». (الفهرست ص 377).
(7). تفصیل بیشتری درباره آن بعد خواهد آمد.
ص: 284
پاسخ او «1» و حكمتهای بهمن شاه «2» را ذكر كرد. در مجمل التواریخ در ضمن نام كسانی كه انوشیروان برای بحث و گفتوگو با مزدك برگزید شخصی هم به نام مهرآذر ذكر شده كه برحسب معمول میبایستی از موبدان به نام آن روزگار باشد. تواند بود كه این كتاب از او باشد كه هم زمان با بزرگمهر هم بوده. از این كتاب امروز جز همین نام نشان دیگری نیست و در متون پهلوی هم نامی از آن نیست. ولی از عبارتی كه ابن ندیم از مقدمه آن نقل كرده چنین پیداست كه ابن ندیم خود آن را دیده و در دست داشته است. گوید این كتاب با این عبارت آغاز میشود:
«انه لم یتنازع الرای متنازعان احدهما مخطی و الاخر مصیب».
«كتاب عهد كسری الی ابنه هرمز یوصیه حین اصفاه الملك و جواب هرمز ایاه»
این كتاب هم از نوع همان اندرزهایی بوده كه از جانب پادشاهان خطاب به جانشینانشان نوشته میشده و گفتیم كه در عربی به نام «عهد» ترجمه شده. این عهد ظاهرا در ادبیات عصر اخیر ساسانی بسیار معروف بوده و در زبان عربی هم پس از ترجمه شهرت یافته و بدین سبب است كه غیر از فهرست ابن ندیم در مآخذ دیگر اسلامی نیز نام و نشانی از آن مییابیم.
در تاریخ یعقوبی درباره آن چنین آمده: «و سپس انوشروان پادشاهی را پس از خودش به نام هرمز بست و مادر هرمز دختر خاقان پادشاه ترك بود، و برای او در این امر كتاب عهدی نوشت، و در آن كتاب او را به آنچه مانند او را فرمایند فرمان داد، و بهترین وصیتها را به او كرد». «3» و در مجمل التواریخ در این موضوع چنین میخوانیم: «پس وصیتها كرد هرمز را پسرش، و اندر آن سخنها بسیار است». «4»
______________________________
(1). شاهنامه فردوسی، چاپ خاور، ج 8، ص 2530.
(2). تفصیل بیشتری درباره آن بعد خواهد آمد.
(3). تاریخ الیعقوبی، چاپ بیروت، 1960، ج 1، ص 165.
(4). مجمل التواریخ و القصص، ص 76.
ص: 285
اینوسترانتسف «1» این كتاب یا نصف اول آن را كه تنها شامل نامه خسرو بوده بر رسالهای كه امروز به نام «اندرز خسرو قبادان» در ادبیات پهلوی موجود است «2» منطبق میداند. ولی به نظر ما نسخه موجود اندرز خسرو قبادان با اوصافی كه از این كتاب نقل شده تطبیق نمیكند. در شاهنامه فردوسی پندنامه خسرو انوشیروان به پسر خود هرمز نقل شده ولی نسخهای هم كه فردوسی از آن استفاده كرده اگر همین كتاب باشد تنها شامل نامه خسرو بوده و از جواب هرمز در آن خبری نیست. «3»
در شاهنامه غیر از این اندرز داستان دیگری هست كه با موضوع این كتاب بیگانه نیست و آن داستان انجمنی است كه به فرمان خسرو انوشیروان از برزجمهر و موبدان و بزرگان برای آزمایش هرمز تشكیل شده، «4» و در آن انجمن اینان پرسشكننده و هرمز پاسخ دهنده است. و از پایان این داستان چنین برمیآید كه چون هرمز در این آزمایش پذیرفته شده در همان انجمن موبدان موبد و دبیربد عهد انوشیروان را به نام هرمز بر پارچهای از حریر نوشتهاند. «5» و از
______________________________
(1). رجوع كنید بهNariman Iranian Influence ,P .42 -43 . و به مقاله اول از مطالعات ساسانی، ص 27.
(2).WEST ,112 :Andarze Khusro Kavadan IV .
(3). در شاهنامه زیر عنوان «پند دادن نوشین روان پسر خود هرمز را» چنین آمده:
بفرمود كسری كه آید دبیرنویسد یكی نامه دلپذیر
ز شاه سرافراز و خورشید چهرمهست و بكامش گرایان سپهر
سوی پاك هرمزد فرزند ماپذیرفته از دل همه پند ما (ج 8، ص 2527)
(4). از گفته خسرو به برزجمهر درباره هرمز و این انجمن:
كنون موبدان وردان را بخواهكسی كوكند سوی دانش نگاه
بدانش ورا آزمایش كنیدهنر بر هنر برفزایش كنید
(5).
چه گفت آن سراینده سالخوردچو اندرز نوشینروان یاد كرد
سخنهای هرمزد چون شد به بنیكی نو پیافكند موبد سخن
همآواز شد رای زن با دبیرنبشتند پس نامهای بر حریر
دلارای عهدی ز نوشین روانبه هرمزد ناسال خورده جوان
ص: 286
اینجا شاید بتوان حدس زد كه این كتاب كه ابن ندیم ذكر كرده هم شامل عهد خسرو انوشیروان بوده و هم شامل پاسخهایی كه هرمز در انجمن موبدان و ردان به پرسشهای آنان داده است. ابو حنیفه دینوری ترجمه عربی خطابه مفصلی از هرمز را نقل كرده «1» ولی چون به گفته او هرمز آن را در روز تاجگذاری خود ایراد نموده است، نمیتوان آن را با این كتاب ارتباط داد.
«كتاب عهد كسری الی من ادرك التعلیم من بیته»
این كتاب چنانكه از اسمش پیداست از نوع كتابهای درسی و تربیتی بوده كه معمولا به شاهزادگان خاندان ساسانی وقتی به سن تعلیم میرسیدهاند آموخته میشده و منسوب به یكی از خسروان بوده. در مآخذ عربی كسری معمولا به دو تن از پادشاهان ساسانی كه خسرو انوشیروان است كه نام كامل او را كسری انوشروان مینویسند، و یكی هم خسرو پرویز است كه او را كسری ابرویز میگویند اطلاق شده است. و در جایی كه تنها كلمه كسری ذكر میشود احتمال اینكه مقصود هریك از این دو تن باشد هست، ولی در اینجا احتمال اینكه مراد خسرو انوشیروان باشد بیشتر است؛ زیرا آنكه در ادبیات ساسانی و پس از آن در ادبیات عربی و فارسی بیشتر به علم و حكمت معروف شده و آثار متعددی در این زمینه به او نسبت داده شده همین خسرو انوشروان است «2» نه خسرو پرویز، و آنچه از خسرو پرویز در كتب ادب و تاریخ منعكس شده بیشتر جنبههای ظاهری سلطنت او از قبیل تجمل و شكوه دربار و جلال و جبروت و مظاهر عشرت و خوشگذرانی او و سرانجام هم فرجام نامیمون او است.
______________________________
(1). الاخبار الطوال، ص 75.
(2). برای اطلاع بیشتر از كتابها و نوشتههای متعددی كه در این زمینهها به خسرو انوشیروان نسبت داده شده رجوع كنید به كتاب نگارنده به نام «الترجمه و النقل عن الفارسیه فی القرون الاسلامیه الاولی»، ج 1، ص 42- 34، زیر عنوان «ما نسب الی انوشروان من كتب و رسائل».
ص: 287
«كتاب عهد اردشیر بابكان الی ابنه سابور»
برخلاف سایر كتابهایی كه تاكنون ذكر كردیم، نسخههایی از این كتاب یا لااقل قسمتهایی از آنكه به نام «عهد اردشیر» خوانده میشود تا به امروز هم رسیده و در دست است.
از این كتاب در حال حاضر چند نسخه و چند خلاصه در مآخذ مختلف عربی وجود دارد كه قدیمترین و شاید كاملترین آنها نسخهای است كه در كتاب معروف به «الغرّة» كه ظاهرا از نوشتههای ابو محمد بكر بن محمد معروف به كیع القاضی از رجال قرن سوم هجری است نقل شده، «1» و دیگر نسخهای است كه آن را مسكویه در كتاب «تجارب الامم» نقل كرده، «2» و سومی نسخهای است كه در كتاب «نثر الدرر» تألیف الآبی نقل شده. «3» این سه نسخه كموبیش باهم نزدیكند و اختلاف كمی بین آنها هست. گذشته از اینها نسخهای از این عهد ضمیمه كتاب الادب الصغیر در سال 1318 هجری قمری به چاپ رسیده و به گفته ناشر آن، آن نسخه از روی نسخهای كه در سال 710 هجری نوشته شده بود استنساخ شده، و این همان نسخهای است كه محمد كردعلی آن را در رسائل البلغاء منتشر ساخته، و در هر حال این نسخه خلاصهای است از عهد اردشیر نه همه آن، هر چند دلیلی در دست نیست كه سه نسخهای هم كه قبلا وصف شد و مفصلتر از این خلاصه هستند نسخه كامل اردشیر باشند. بهخصوص با توجه به این نكته كه از اردشیر مؤسس دولت ساسانی سخنان حكمتآمیز بسیاری در كتب ادبی عربی نقل شده كه بدون شك از مآخذ ساسانی در آنها راه یافته و غالب آنها در نسخههای موجود عهد اردشیر نیست، مگر آنكه احتمال دهیم كه غیر از عهد اردشیر كتاب دیگری هم از همین نوع در ادبیات ساسانی منسوب به اردشیر وجود داشته و به عربی هم ترجمه شده بوده است. كتاب عهد اردشیر در سالهای
______________________________
(1). برای شرح حال او رجوع شود به الوافی بالوفیات: 3: 44، و الفهرست: 114.
(2). جلد اول كتاب تجارب الامم، به تصحیح دكتر ابو القاسم امامی، ص 69- 56.
(3). مجلد 7 از نسخه عكسی دار الكتب- مصر شماره 4428، كه از روی نسخه خطی كتابخانه كوبریلی تركیه عكسبرداری شده.
ص: 288
اخیر به تحقیق آقای دكتر عباس احسان استاد دانشگاه امریكائی بیروت با اعتماد به نسخه «الغرة» و با مقابله با نسخههای دیگر با مقدمه و تعلیقات سودمند در بیروت به چاپ رسیده است. «1»
«عهد اردشیر» شامل دستورالعملهایی بوده كه اردشیر مؤسس دولت ساسانی برای راهنمایی فرزند و جانشین خودش شاپور و شاهان بعد از او نوشته، و علاوه بر مطالبی در اخلاق و حسن سلوك متضمن دستورهایی در امر كشورداری و اداره امور دولت و طرز رفتار با كارگزاران و طبقات مختلف مردم نیز بوده، و به همین جهت باید در بررسی آثار مربوط به آیین كشورداری و نظام اداری عصر ساسانی هم با دقت مورد مطالعه و تحقیق قرار گیرد. از اوصافی كه درباره این «عهد» در مآخذ اسلامی متأثر از منابع ساسانی دیده میشود چنین برمیآید كه این «عهد» كه منسوب به مؤسس دودمان ساسانی بوده در تمام دوران طولانی سلطنت این خاندان برای تمام شاهان همچون قانون اساسی مملكت محترم و واجب الاتباع بوده، بهطوری كه تخطی از آن حتی برای پادشاهان هم گناهی نابخشودنی بهشمار میرفته. در نامه تنسر كه از اسناد مهم دوره ساسانی است درباره این كتاب در یك جا چنین آمده: «شهنشاه در وصیتی كه فرمود این باب به استقصا نوشتهاند كه جهالت پادشاه و بیخبر بودن از احوال مردم دری از فساد است». «2» و ابو حنیفه دینوری در سرگذشت اردشیر نوشته است:
«او كسی است كه آیین پادشاهان را تكمیل كرد و درجات را مرتب نمود و سیرتها را استوار ساخت و امور را از كوچك و بزرگ زیر نظر گرفت و بدینسان هرچیز را بهجای خود نهاد و عهد معروف خود را به پادشاهان بنوشت و ایشان امتثال امر كردند و آن را به گردن گرفتند و به حفظ كردن و عمل نمودن به آن تبرك میجستند، و آن را درس و نصب العین خویش قرار دادند». «3» این كتاب
______________________________
(1). عنوان این كتاب چنین است: «عهد اردشیر، حققه و قدم له الدكتور احسان عباس، دار صادر، بیروت 1387 هجری- 1967 میلادی».
(2). نامه تنسر، چاپ مینوی، ص 25 و همچنین مراجعه شود به حواشی آقای مینوی در صفحات 61- 60.
(3). الاخبار الطوال، ص 45.
ص: 289
پس از ترجمه به عربی در بین مسلمانان هم قدر و منزلتی بزرگ یافت و جزء آثار برجسته زبان عربی بهشمار رفت و از آثار برگزیده آن زبان برای تعلیم به فرمانروایان و كارگزاران خلافت گردید. به روایت مبرّد وقتی معلم الواثق بالله پسر مأمون از مأمون پرسید كه به او چه بیاموزد مأمون گفت: به او كلام خداوند را بیاموز و او را وادار تا عهد اردشیر را بخواند و كتاب كلیله و دمنه را از بركند. «1» و چنانكه از گفته جاحظ برمیآید عهد اردشیر یكی از كتابهایی بوده است كه دبیران دیوان خلافت آن را میآموختهاند. «2» و ابن ندیم آن را در مقدمه پنج كتابی شمرده كه همه بر خوبی آنها همداستان بودهاند. «3» و شهرت و اعتبار این كتاب در بین ادبا و نویسندگان عرب به پایهای بود كه بلاذری مؤلف معروف اسلامی برای سهولت حفظ، آن را به شعر عربی درآورد. «4» و برخی از عبارات آن همچون كلمات قصار در منشآت عربی بهكار رفت مانند: «رشاد الوالی خیر للرعیة من خصب الزمان» یا «ان الملك و الدین اخوان توأمان لا قوام لاحدهما الا بصاحبه» یا «ان سلطان الملوك انما هو علی اجساد الرعیة و انه لا سلطان للملوك علی القلوب» و امثال اینها.
در اینجا تذكر این نكته لازم به نظر میرسد كه غیر از این عهد اردشیر، كتاب دیگری درباره اردشیر به عربی ترجمه شده بوده كه آن هم در زبان عربی شهرت و اعتباری یافته بود و آن كتاب «كارنامه اردشیر» است، كه مسعودی از آن در مروج الذهب نام برده. مرحوم تقیزاده احتمال داده كه این «عهد اردشیر» همان كتابی باشد كه مسعودی ذكر كرده «5» ولی اختلاف موضوع این دو كتاب محلی برای این احتمال باقی نمیگذارد. مسعودی درباره آن گوید: «اردشیر بابك را كتابی است كه به كتاب كارنامه معروف است و در آن ذكر اخبار و
______________________________
(1). المبرّد، كتاب الكامل، ص 4.
(2). رسائل الجاحظ: 2، 192- 191.
(3). الفهرست، ص 126: «الكتب المجمع علی جودتها».
(4). الفهرست 114- 113، شرح حال بلاذری دیده شود.
(5). هزاره فردوسی، ص 23، حاشیه 5- تهران 1944.
ص: 290
جنگها و سفرهای او در زمین و سرگذشتهای او است»، «1» و از این وصف پیدا است كه مقصود او كتابی دیگر غیر از عهد اردشیر است كه موضوع آن چنانكه گفتیم پند و اندرز و دستورالعملهایی درباره آیین كشورداری است. از ترجمه عربی این كارنامه چیزی به ما نرسیده تا بتوان درباره تطبیق آن با نسخهای از همین كارنامه كه جزء متون پهلوی موجود است سخنی گفت. در فهرست ابن ندیم نیز ضمن كتابهایی كه ابان بن عبد الحمید لاحقی به نظم درآورده از كتابی هم به نام «سیرة اردشیر» یاد شده «2» كه شاید مقصود همین كتابی باشد كه مسعودی ذكر كرده نه عهد اردشیر. درباره سخنانی كه از اردشیر در مآخذ عربی نقل شده و در نسخه موجود عهد اردشیر نیست گفتیم كه احتمال دارد كه آن سخنان از كتاب دیگری منسوب به اردشیر در مآخذ عربی راه یافته باشد. اگر این كتاب دیگر همین كارنامه باشد كه مسعودی ذكر كرده ناچار باید بگوئیم كه آن كتاب علاوه بر مطالبی كه در نسخه پهلوی و حتی در نسخهای كه فردوسی از آن نقل كرده موجود است، شامل مطالب دیگری هم در پند و موعظت و دستور العملهایی در اداره امور دولت نیز بوده است.
«كتاب موبدان موبد فی الحكم و الجوامع و الاداب»
از این كتاب جز همین عنوان اطلاع دیگری نداریم ولی از همین عنوان میتوان حدس زد كه مطالب آن از چه قبیل بوده. درباره حكم (جمع حكمت) و آداب (جمع ادب) پیش از این توضیح داده شده ولی درباره «جوامع» كه در وصف مطالب این كتاب ذكر شده توضیحی لازم است كه در اینجا اضافه میشود. مراد از «جوامع» سخنان كوتاه حكمتآمیز است كه در لفظی اندك معنائی بزرگ نهفته دارند، چیزی كه امروز از «كلمات قصار» فهمیده میشود. این كلمه از جوامع الكلم
______________________________
(1). «و لاردشیر بن بابك كتاب یعرف بكتاب الكرنامج فیه ذكر اخباره و حروبه و مسیره فی الارض و سیره» مروج الذهب، ج 2، ص 161.
(2). الفهرست، ص 119.
ص: 291
گرفته شده كه شاید اصل آن از حدیث نبوی باشد: «اوتیت جوامع الكلم» كه مراد از آن را قرآن دانستهاند. و علت نامیده شدنش به جوامع الكلم را این گفتهاند كه در قرآن انبوه معانی در الفاظی اندك گنجانده شده است. و همچنین در وصف پیغمبر اكرم آمده كه «انه كان یتكلم بجوامع الكلم» و در معنای آن گفتهاند كه سخنان پیغمبر اندك لفظ و پرمعنی بود. «1» و چون در اندرزنامهها و نوشتههای اخلاقی ساسانی هم اینگونه سخنان كوتاه حكمتآمیز فراوان بوده و بلكه غالب آن نوشتهها منحصرا از همینگونه سخنان بوده است به همین جهت آنها را هم به جوامع الكلم تعبیر كردهاند و ابن ندیم هم موضوع این كتاب منسوب به موبدان موبد را «حكم و جوامع و آداب» نوشته است.
كتاب عهد كسری انوشروان الی ابیه الذی یسمّی عین البلاغه «*»
این كتاب هم از نوع همان كتابهایی بوده كه گفتیم از پدری به فرزندش بهمنظور تعلیم و تربیت نوشته میشده و در ادبیات اخلاقی ساسانی معمول و شایع بوده است. بعضی از محققان «2» گمان بردهاند كه این كتاب با كتابی كه ابن ندیم در همین فهرست با عنوان «كتاب عهد كسری الی ابنه هرمز ...» و احتمالا با كتاب دیگری كه آن را هم در همین فهرست با عنوان «عهد كسری الی من ادرك التعلیم من بیته» ذكر كرده، و ما در اینجا آنها را با شمارههای 3 و 4 آوردیم، یكی است كه به سه نام یاد شدهاند، ولی به نظر ما این گمان بهجا نیست، زیرا از ابن ندیم كه خود ورّاق و كتابشناس عصر خود بوده و غالب كتابهایی را كه در الفهرست ذكر كرده یا خود دیده، یا به وجود آنها اطمینان حاصل كرده بسیار بعید بهنظر میرسد كه یك كتاب را در یكجا و یك مورد در سه شكل و به سه نام ذكر كند. و با
______________________________
(1). رجوع كنید به لسان العرب ذیل كلمه «جمع».
(*). كتاب عهد خسرو انوشروان به پسرش كه به نام سرچشمه بلاغت نامیده میشود
(2). اینوسترانتسف مطالعاتی درباره ساسانیان، ص 27.
ص: 292
اطلاع اجمالی كه از نوع كتب تعلیمی و اخلاقی دوره ساسانی داریم هیچ بعید نمیدانیم كه در همین زمینهها كتابها و نوشتههای متعدد منسوب به شاهان و به خصوص خسرو انوشیروان وجود داشته و شواهد موجود نیز این امر را تأیید میكند. «1»
«كتاب ما كتب به كسری الی المرزبان و اجابته ایّاه» «*»
اینوسترانزف درباره این كتاب مینویسد: «آیا این تألیف همان نقل حكایت مشهور از تاریخ ایرانیان در یمن و مكاتبه مرزبان یا مروزان حاكم این ایالت با خسرو پرویز نیست؟» «2» حكایت مشهور كه در اینجا به آن اشاره شده واقعه فتح یمن است كه خلاصه آن به شرحی كه در كتابهای تاریخ آمده بدین قرار است، كه در روزگار انوشیروان حبشیها به یمن حمله بردند و آنجا را تصرف كردند، و سیف بن ذی یزن شاهزاده یمنی از انوشیروان در بیرون راندن حبشیها كمك خواست، و انوشیروان نیز لشكری آماده ساخت و به فرماندهی یكی از سرداران خود كه طبری نامش را «وهرزان» نوشته و او را از مرزبانان خوانده به كمك او فرستاد، وهرزان حبشیها را از یمن بیرون راند و آنجا را به سیف سپرد و به ایران بازگشت، ولی چون بار دیگر در آنجا فتنه برخاست و سیف كشته شد وهرزان دوباره به یمن بازگشت، و این بار خود به نام پادشاه ایران بر آنجا فرمانروایی میكرد و از این تاریخ به بعد یمن در جزء متصرفات ایران درآمد و این وضع تا زمان ظهور اسلام ادامه داشت.
غیر از وهرزان نام چهار تن دیگر از سرداران ایرانی در تاریخها آمده كه
______________________________
(1). درباره كتابهای متعددی كه در این زمینه به خسرو انوشروان منسوب بوده و به عربی ترجمه شده رجوع كنید به كتاب «الترجمة و النقل عن الفارسیة فی القرون الاسلامیه الاولی»، ج 1، ص 42- 34.
(*). كتاب آنچه كسری به مرزبان نوشت و پاسخ مرزبان به او
(2). مطالعاتی درباره ساسانیان، ص 150، شماره 55.
ص: 293
از جانب پادشاهان ساسانی بر یمن فرمانروایی میكردند. نام آنها را «زین» و «مروزان» و «خّر خسرو» و «باذان» نوشتهاند. دینوری و طبری «1» در ضمن شرح این واقعه از نامههایی سخن گفتهاند كه بین بعضی از این مرزبانان و كسری مبادله شده مانند نامه وهرز به خسرو انوشروان و خسرو پرویز، و یا نامهای كه طبق گفته طبری از مروزان به خسرو پرویز نوشته شده و پاسخهای آنها. گرچه برحسب معمول این نامهها میبایستی شامل خبر فتوحات این سرداران در یمن از یك طرف و دستورالعملهایی برای اداره آنجا از طرف دیگر باشد، و این امر با ادب و اخلاق كه موضوع صورت الفهرست است بستگی ندارد ولی از آنجا كه رسائل این دوران هم بهطوری كه از نمونههای آنها برمیآید مانند «عهود» كه معمولا باید دستورالعمل كشورداری باشد خالی از نوعی نصایح و دستورالعملهای اخلاقی هم نیست، ازاینرو سؤال اینوسترانزف و احتمال اینكه این كتاب با آن واقعه و این نامهها ارتباطی داشته باشد چندان دور از واقع نخواهند بود.
«كتاب المسائل التی انفذها ملك الروم الی انوشروان علی ید بقراط الرومی» «*»
ظاهرا این كتاب طبق معمول كتابهای اخلاقی ساسانی بهصورت پرسش و پاسخ بوده كه به انوشروان و پادشاه روم منسوب میداشتهاند. در ضمن ترجمههای عربی كه از آثار اخلاقی ساسانی در دست است قطعاتی به همین صورت زیر عنوان «حكم توثر عن انوشروان» وجود دارد كه احتمال میرود همین كتاب باشد و چون درباره این قطعات در بخش كتابهایی كه آثاری از ترجمه عربی آنها باقی است سخن خواهد رفت در اینجا به توضیح بیشتری نیاز نخواهد بود.
______________________________
(1). الاخبار الطوال، ص 64. تاریخ طبری، ص 950- 949، و 984 و 1040.
(*). كتاب پرسشهایی كه پادشاه روم با دست بقراط رومی برای انوشروان فرستاد
ص: 294
«كتاب ارسال ملك الروّم الفلاسفه الی ملك الفرس یسأله عن اشیاء من الحكمة» «*»
از این كتاب جز همین نام اثر دیگری در جای دیگر به دست نیامده. در زمان خسرو انوشروان چند تن از فیلسوفان نسطوری تابع مدارس یونانی بهسبب ناایمنی كه در قلمرو روم احساس میكردند به دربار انوشروان پناه آوردند و مدتی هم در ایران ماندند و سپس به میهن خویش بازگشتند. آیا میتوان احتمال داد كه این كتاب با این واقعه ارتباطی داشته باشد؟.
«كتاب ما امر اردشیر باستخراجه من جزائن المكتب التی وضعها الحكماء فی التدبیر» «**»
چنانكه از عنوانی كه ابن ندیم ذكر كرده پیداست این كتاب مجموعهای بوده از سخنان حكیمانه از حكما و دانایان مختلف كه در مقدمه آنكه شاید برای كسب اهمیت بیشتر، جمعآوری آن را به فرمان اردشیر منسوب داشتهاند، و شاید همچنین بوده و این كتاب منتخباتی از حكمتهای پیشینیان قبل از دوران ساسانی بوده است. از این كتاب هم آثاری در دست نیست.
«كتاب سكر بن مردیود لهر مزبن كسری و رسالة كسری الی جواسب و جوابها»
این كتاب مجموعهای بوده شامل دو رساله یكی نامهای كه یكی از موبدان یا یكی از حكمای دوران هرمز پسر انوشیروان به او نوشته بوده و دیگری رسالهای بوده است شامل پرسش و پاسخی از خسرو، كه ممكن است خسرو انوشیروان یا خسرو پرویز باشد، با یكی
______________________________
(*). كتاب فرستادن پادشاه روم فیلسوفان را نزد پادشاه ایران و پرسش وی از او درباره مطالبی از حكمت
(**). كتاب آنچه به فرمان اردشیر از كتابخانههایی حكما در تدبیر پرداخته بودند استخراج شده
ص: 295
از حكمای عصر خودش. نام موبد یا حكیمی كه در رساله اول ذكر شده مسلما دچار تحریف شده، در الفهرست هم به همین صورت چاپ شده، و از روی آنچه در الفهرست چاپ شده نمیتوان نام اصلی او را دریافت؛ آنچه مردیود نوشته شده مردویه هم میتوان خواند؛ در رساله دوم هم نام حكیمی كه طرف خطاب كسری است در الفهرست جواسب ذكر شده؛ ظاهرا در این نام هم تحریفی روی داده زیرا چنین نامی معروف نیست. شاید این نام در اصل جاماسب باشد. جاماسب از دانایانی است كه در ادبیات ساسانی به علم و حكمت شهرت داشته و از جمله كتابهایی هم كه به او نسبت داده شده كتابی بوده در علم نجوم. «1».
«كتاب كسری الی زعماء الرعیه فی الشكر» «*»
از خسرو انوشیروان خطابهای در دست است در همین زمینهها كه بسیار احتمال میرود همین كتاب باشد و درباره آن در بخش دیگر همین كتاب تفصیل بیشتری خواهید یافت.
«كتاب سیرهنامه تألیف حداهود بن فرخزاد و هو كتاب الاخبار و الاحادیث»
در نام مؤلف این كتاب هم ظاهرا تحریفی روی داده و حداهود باید صورت تحریف شده از نامی باشد كه شناخته نیست و بههرحال از این كتاب هم كه به گفته ابن ندیم در اخبار و احادیث بوده جز همین عنوان اثر دیگری در دست نیست.
آنچه در بالا ذكر شد نام كتابهایی است كه از نوشتههای دوره ساسانی به
______________________________
(1). طبقات الامم، ص 25- 24 (در این كتاب نام او جاماساف ذكر شده). برای تفصیل بیشتر درباره آنچه در ادبیات پهلوی به نام جاماسب حكیم خوانده شده نگاه كنید به"West ,110 " و همچنین به
. C. H. L. Flise Cher Kleinere Schriflen, 3 Leipzig 1888, 251- 255
و به كتاب ژوستی، ص 109 (نقل از)Inostransev ,P .47
(*). نامه خسرو به پیشوایان رعیت در سپاسگزاری
ص: 296
عربی ترجمه شده و ابن ندیم از آنها اطلاع یافته و یا آنها را دیده است ولی در همین فهرست كه مورد بررسی است نام كتابهای دیگری هم در همین زمینهها دیده میشود كه هرچند ترجمه مستقیم از نوشتههای ساسانی بهشمار نمیآیند ولی دور از تأثیر آنها هم نیستند. از آن جملهاند كتابهایی كه در دوره اول عصر عباسی، یعنی دورهای كه در تاریخ خلافت عباسی به دوره نفوذ ایرانیان معروف شده، تألیف گردیدهاند. در این فهرست یازده كتاب یا رساله از همین نوع تشخیص داده شده، مانند كتابی كه ابراهیم بن زیاد برای مهدی خلیفه عباسی نوشته، و كتابهایی كه محمد بن اللیث برای هارون الرشید و یحیی بن خالد برمكی تألیف كرده است، و در این فهرست با این عنوانها ذكر شدهاند: «كتاب ابراهیم بن زیاد فی الادب للمهدی»، «كتاب محمد بن اللیث الی الرشید یعظه»، و «كتاب محمد بن اللیث الی یحیی بن خالد»؛ و علاوه بر اینها میتوان كتابهای دیگری را در این فهرست یافت كه هرچند تصریح یا اشارهای به اصول فارسی آنها نشده ولی به احتمال قوی آنها هم از اصول فارسی نقل شدهاند. مانند دو كتابی كه ابن ندیم در اوائل این فهرست ذكر كرده یكی در ادب و دیگری در تدبیر منزل و نام مؤلفان آنها دچار تحریف شده، یا «كتاب ملك من الملوك الخالیة الی ابنه فی التأدیب» و «كتاب ملك صالح من الملوك فیه جماع رؤوس امور الملوك التی علیها تدور سیاستها» و امثال این قبیل كتابها كه مسلما دارای اصل عربی نبودهاند.
و چون ما در اینجا تنها به ذكر كتابهایی میپردازیم كه بهطور مسلم از مآخذ ساسانی ترجمه شدهاند بدین جهت از تفصیل درباره بقیه كتبی كه نسبت آنها به مآخذ ساسانی تا این حد قطعی و مسلم نیست میگذریم.
ص: 297
گفتار نهم كتابهایی كه مسكویه از آنها نقل كرده
اشاره
جاودان خرد مسكویه؟؟؟ مواعظ آذرباد؟؟؟ ما اخترته من آداب بزرجمهر؟؟؟ و قال بزرجمهر؟؟؟ ما اخترته من حكم كسری قباد؟؟؟
نسخه كتاب بزرجمهر الی كسری لما سأله ذلك؟؟؟ حكم تؤثر عن انوشروان؟؟؟ حكم لبهمن الملك؟؟؟ و فی عهد ملك من ملوك الفرس لابنه؟؟؟ فصل من كلام حكیم آخر فارسی؟؟؟ وصیة اخری للفرس؟؟؟ وصایا اخری للفرس؟؟؟ توضیحی درباره چند كتاب؟؟؟
كتاب تربیة هرمز بن كسری انوشروان
غیر از كتاب «الفهرست» ابن ندیم كه در آن نام تعدادی از ترجمههای عربی آثار ساسانی را در زمینه حكمت و اخلاق به شرحی كه گذشت ذكر شده، یك كتاب دیگر هم از همین قرن چهارم در دست هست كه نه تنها اسامی دیگری از كتب اخلاقی ساسانی را شامل است بلكه متنهای متنوع و متعددی از ترجمههای عربی آن كتابها را نیز دربر دارد، و آن مجموعهای است كه احمد بن محمد مسكویه از ادب و حكمت ایران و هند و روم و عرب فراهم آورده، و در بخش مربوط به حكمت ایرانیان برگزیدهای از ترجمههای عربی اندرزها و آثار
ص: 298
اخلاقی ساسانی را نقل كرده، و آن را به مناسبت نام نخستین رساله ایرانی آن «جاودان خرد» نامیده است، و گاهی برخی از مؤلفان آن را «ادب العرب و الفرس» نیز خواندهاند. و از آنجا كه مسكویه خود از دانشمندان نامی علم اخلاق در ایران و اسلام است، و سالیان دراز كتابخانهای بسیار غنی شامل آثار ایرانی و اسلامی در اختیار داشته، و ترجمههایی هم كه او از آثار ایرانی نقل كرده قدیمترین ترجمههایی است كه از آن آثار به زبان عربی شده و به احتمال بسیار زیاد ترجمههایی است كه مستقیما از زبان فارسی ساسانی به عمل آمده، از این رو كتاب او مجموعهای است بینظیر و برای كار ما كه بحث و بررسی در نوع و كیفیت ادبیات اخلاقی ایران و سیر آن در حكمت عربی و اسلامی است بسیار باارزش و گرانبها است. و به این جهت شایسته و بلكه لازم است كه در اینجا درباره این مجموعه و مؤلف آن و آثاری كه در آن نقل شده و ارتباطی كه با موضوع كتاب ما دارد با تفصیل بیشتری سخن گوییم.
جاودانخرد مسكویه
احمد بن محمد مسكویه مؤلف این كتاب كه به نقل یاقوت در 9 صفر 421 هجری بدرود زندگی گفته از خاندانی ایرانی و زردشتی بوده كه خود یا پدرش «1» به دین اسلام گرویده و در دستگاه ابن عمید و پسرش ابو الفتح به كار دبیری پرداخته است. او چنانكه خودش در تجارب الامم نوشته مدت هفت سال شبانهروز در خدمت ابن عمید وزیر ركن الدوله به سر برده و سرپرستی كتابخانه او را برعهده داشته «2» و به همین جهت به «خازن» معروف شده و او را غالبا با كنیه ابو علی خازن خواندهاند.
ابن عمید از مردم قم و یكی از وزیران باتدبیر و هوشمند دربار دیلمیان
______________________________
(1). بنا به نقل یاقوت او خودش به دین اسلام درآمده (نك، شرح حال او در جلد 2 كتاب ارشاد الاریب از ص 96- 88 چاپ مارگولیوث) ولی از اینكه نام پدرش محمد بوده چنین حدس زدهاند كه نخست پدرش به دین اسلام درآمده است (عبد الرحمن بدوی مقدمه الحكمة الخالدة، ص 15).
(2). تجارب الامم، ص 276.
ص: 299
بوده كه گذشته از خردمندی و فرزانگی از نویسندگان نامی و بزرگ زبان عربی نیز بهشمار میرفته است تا جایی كه صاحبنظران در فن نویسندگی عربی گفتهاند: «فن نویسندگی در عربی با عبد الحمید «1» آغاز شد و با ابن عمید پایان یافت». این وزیر دانشمند به جمع و مطالعه كتاب علاقهای فراوان داشت به طوری كه در هر سفر چندین بار كتاب با خود برمیداشت، و بهسبب همین علاقه و دلبستگی بود كه كتابخانهای بزرگ فراهم آورده بود كه افزون از یكصدبار كتاب داشت و آن را بسیار عزیز و گرانبها میشمرد، بهحدی كه وقتی در آشوبی كه سپاهیان خراسان برپا ساختند و خانه و اصطبلها و گنجینههای او را تاراج كردند و هرچه داشت به یغما بردند شب هنگام كه به خانه برگشت و در خانه خود حتی تكه فرشی كه برآن نشیند و یا كوزهای كه از آن آب بیاشامد نیافت و بدین سبب بسیار غمگین گردید، همینكه از مسكویه كتابدار خود شنید كه به كتابخانه وی آسیبی نرسیده غم خود را فراموش كرد و شادمان شد. «2»
و از آنجا كه وزیران ایرانی در همه دورههای اسلامی، چه در دستگاه خلافت یا در دولتهای محلی همیشه دولت ساسانی و روش كشورداری پادشاهان معروف آن دوران را سرمشق خویش قرار میدادهاند، و غالبا مردانی فاضل و دانشدوست هم بودهاند ازاینرو به جمع كتابها و رسالههایی كه در این زمینهها و یا در زمینههای تربیت و آداب و اخلاق از پادشاهان و یا بزرگان ایران روایت میشده دلبستگی داشتهاند، و بدین ترتیب میتوان گفت كه در كتابخانه بزرگ ابن عمید مجموعههای مهمی از كتابها و رسالههایی كه در زمینههای ادب و اخلاق از آثار پیشینیان از دوره ساسانی به زبان عربی ترجمه شده بوده و شاید هم اصول فارسی و پهلوی آنها نیز وجود داشته است و به همین جهت هم هست كه در تألیفات مسكویه كه مدت هفت سال مداوم با آن كتابها سروكار داشته
______________________________
(1). عبد الحمید بن یحیی دبیر مروان آخرین خلیفه اموی بود كه برای نامهنگاری دیوانی در زبان عربی آیینی نو نهاد. وی نیز از ایرانیان بود و چنانكه نوشتهاند آیین نامهنگاری دیوانی را از فارسی به عربی نقل نمود. (ابو هلال العسكری، الصناعتین، ص 51).
(2). تجارب الامم، ج 2، ص 224.
ص: 300
آثاری از نوشتههای ساسانی مییابیم كه در مؤلفات دیگر اسلامی دیده نمیشود، و از آن جمله است همین كتاب «جاودان خرد» كه چنانكه گفتیم در آن ترجمه عربی تعدادی از اندرزنامهها و حكمت و ادب ایران محفوظ مانده است.
مسكویه گذشته از مقام ادبی كه داشته از حكمای بنام و مورخان صاحب نظر عالم اسلامی نیز بهشمار میرفته است. وی تاریخ طبری را نزد ابو بكر احمد بن كامل قاضی (متوفی در سال 350 هجری) كه دوست و همنشین ابو جعفر طبری مؤلف آن تاریخ بوده آموخت، و دانش پیشینیان را نزد ابن خمار كه به این علوم آشنایی زیادی داشت فرا گرفت، و در منطق و پزشكی شهرتی كسب كرد، تا جایی كه او را بقراط دوم لقب دادند، و او را با ابن سینا هم مجالسی بوده است. و گرچه ابو حیان توحیدی او را در فلسفه كممایه و كماستعداد شمرده و او را به سختی انتقاد كرده «1» ولی بدون شك در حكمت عملی و اخلاق دارای مقامی شامخ بوده و نوشتههای متعددی از او در این رشته برجای مانده است. در رشته تاریخ كتاب معروف او «تجارب الامم» «2» كه شامل یك دوره تاریخ عمومی است و به سال 372 یعنی سال وفات عضد الدوله ختم میشود، در مجموعه تواریخ اسلامی دارای اهمیت و اعتباری خاص است، و در رشته حكمت عملی و اخلاق به جز این كتاب جاودان خرد كه در آن مجموعه ارزندهای از حكمت و اخلاق ایران و روم و عرب و هند فراهم آورده، كتابهای دیگری نیز تألیف كرده مانند «الفوز الاكبر» «3» و «الفوز
______________________________
(1). الامتاع و المؤانسة، 1/ 35.
(2). از این كتاب این مجلدات بدین ترتیب به چاپ رسیده: 1- به وسیله لئن كیتانیLeon Caetaniدر مجموعه یادنامه جب شماره 7، چاپ عكسی از نسخه خطی كتابخانه ایاصوفیا با یك مقدمه و خلاصه: جلد اول تا سال 37 هجری، جلد 5 از سال 101 تا 256، 2- بهوسیله آمدروزH .F .Amedrozو مرگولیوثMargoliouth. سه مجلد اخیر تجارب الامم، با ترجمه و شرح فهرست در لندن در سالهای 1920 و 1921 میلادی و اخیرا هم آقای دكتر ابو القاسم امامی به تصحیح و چاپ مجدد این كتاب پرداخته و دو جلد از آن را جزء انتشارات سروش به چاپ رسانیده، 1366 هجری شمسی برابر با 1987 میلادی.
(3). یاقوت نام این كتاب را در ارشاد الاریب معروف به معجم الادباء در شرح حال-
ص: 301
الاصغر» «1» و «ترتیب العادات فی الاخلاق و السیاسة» «2» و مهمتر از همه كتاب «تهذیب الاخلاق» «3» او است كه در همه دورههای اسلامی به عنوان یكی از كتب اساسی در حكمت عملی و اخلاق شمرده شده است.
از میان همه تألیفات مسكویه در حكمت و اخلاق این دو كتاب یعنی «تهذیب الاخلاق» و «جاودان خرد» دارای اهمیت و خصوصیاتی جداگانه هستند زیرا مسكویه در كتاب نخستین كه «تهذیب الاخلاق» باشد سعی كرده است كه اخلاق را بر اساس علمی و منطقی و ترتیب تعلیمی و آموزشی استوار سازد، و در آن بیشتر به بیان اصول و مبانی علم اخلاق پرداخته است. مسكویه این كتاب را بر شش مقاله تقسیم كرده و در هر مقالهای موضوعی را به بحث و گفتوگو گذارده، از قبیل مبادی اخلاق، تعریف اخلاق، و پاك داشتن آن، نیكی و انواع آن، عدالت، دوستی و یكرنگی و بهداشت تن. و به همین جهت مطالب آن به هم پیوسته و با نظم و ترتیب منطقی است و خود نیز در مقدمه تهذیب الاخلاق به این امر توجه داده و گفته است: «غرض ما در این كتاب این است كه برای خود اخلاقی به دست آوریم كه همه كارهایی كه از ما سر میزند خوب و پسندیده باشد، و با این حال عمل بدان هم ساده و آسان باشد نه دشوار و پرزحمت و این
______________________________
- مسكویه و همچنین خود مسكویه نام آن را در آخر كتاب «الفوز الاصغر» ذكر كردهاند ولی تاكنون نسخهای از آن به دست نیامده.
(1). از این كتاب چندین دستنویس در كتابخانههای اسكوریال و پتنه و موزه بریتانیا و كتابخانه اسعد در استانبول و خالدیه در قدس، و آستانه مشهد، و كتابخانه پیشاور موجود است. و در سال 1319 هجری مطابق 1901 میلادی در بیروت و در سال 1325 هجری مطابق 1907 میلادی بار دیگر در قاهره به چاپ رسیده است.
(2). از این كتاب جز نام آنكه در معجم الادبای یاقوت آمده خبر دیگری نداریم.
(3). از این كتاب نسخههای خطی متعدد در كتابخانههای شرق و غرب وجود دارد و تا به حال چندین بار در هند و استانبول و قاهره و تهران و بیروت به چاپ رسیده و آخرین و صحیحترین چاپ آن همان است كه در سال 1966 میلادی در بیروت جزء انتشارات چشن صدساله دانشگاه امریكایی بیروت به تحقیق آقای دكتر قسطنطین زریق استاد آن دانشگاه به چاپ رسیده است.
ص: 302
كار هم بر اساس منطقی و ترتیب تعلیمی گذاشته شده باشد. ولی كتاب جاودان خرد را به ذكر جزئیات آداب و دستورالعملهایی كه در زندگی روزانه و روابط اجتماعی افراد مورد عمل است اختصاص داده است. مسكویه در پایان كتاب جاویدان خرد خود پس از سخن كوتاهی درباره شناخت نفس در اشاره به همین مطلب گوید: «اگر نبود كه من اصول را به تمامی در كتاب خود موسوم به تهذیب الاخلاق بهطور وافی بیان كردهام بر خود فرض میدانستم كه آنها را در اینجا یاد كنم، ولی غرض ما در این كتاب بیان جزئیات آداب است با مواعظ حكیمان هر ملت و مردم و ما در این امر از مؤلف كتاب «جاودان خرد» «1» پیروی كردیم همچنانكه در آغاز كتاب هم وعده كردیم.» «2»
جاودان خرد مسكویه یعنی همین مجموعهای كه شامل جاویدان خرد ساسانی و رسائل دیگر ایرانی و غیر ایرانی است بیش از یكبار به فارسی هم ترجمه شده و یكی از ترجمههای آن به چاپ هم رسیده است. درباره ترجمههای فارسی این كتاب و نسخههای موجود آنها عبد الرحمن بدوی مصحح و ناشر متن عربی آن اطلاعاتی بدین مضمون به دست میدهد: «از این كتاب یك ترجمه فارسی موجود است كه آن را شیخ تقی الدین محمد بن شیخ محمد ارجانی تستری (شوشتری) ترجمه كرده است. شیخ تقی الدین در دربار اكبر امپراطور معروف هند و پسرش جهانگیر میزیسته و برای اكبر كتاب شاهنامه فردوسی را از نظم به نثر درآورده، و برای پسرش جهانگیر هم همین كتاب جاویدان خرد را از عربی به فارسی برگردانده است؛ این مطلب را مترجم در آغاز ترجمه خود ذكر كرده، یك دستنویس از این ترجمه در موزه بریتانیا (نسخههای خطی فارسی ج 2، ص 440 از فهرست ریو)Rieu موجود است.
یك ترجمه دیگر هم از همین جاویدان خرد مسكویه هست كه كار محمد حسین حكیم است و یك نسخه خطی آن در «دیوان هند» در لندن (به شماره 173)
______________________________
(1). مقصود جاودان خرد ساسانی است كه وصف آن خواهد آمد.
(2). الحكمة الخالدة، ص 25.
ص: 303
ثبت شده است. ترجمه نخستین یعنی ترجمه ارجانی تستری كه در ضمن نسخههای خطی موزه بریتانیا فهرست شده و تاریخ آن 997 هجری مطابق 1589 میلادی است تا برگ 90 از دستنویس پاریس را دارد بنابراین آن نسخه ناقص است، ولی تاریخ آن نسخه خود ایجاد مشكلی میكند، زیرا چنانكه گفتیم تاریخ آن 997 هجری است كه موافق با سال 1589 میلادی است در صورتی كه جهانگیر از سال 1605 پس از وفات پدرش اكبر به سلطنت رسید، و با این ترتیب یا تاریخ این نسخه خطی غلط است و ساختگی، چنانكه غالبا اتفاق میافتاد، و یا اینكه جهانگیر كه در سال 1569 تولد یافته و در سال 1627 درگذشته پیش از سلطنت خودش ارجانی شوشتری را به ترجمه این كتاب مأمور ساخته، و این نسخه در زمان زندگانی مؤلف و در جوانی كسی كه كتاب به او هدیه شده است بازنویس شده، و یا اینكه خود اكبر شاه (1605- 1542) این مترجم را به ترجمه كتاب فرمان داده و این كار در زمان خود او انجام یافته است. و در اینجا ما نمیتوانیم درباره هیچ یك از این سه فرض اظهارنظری كنیم مگر آنكه این نسخههای خطی را تحت بررسی دقیقتر قرار دهیم و این هم امری است كه در حال حاضر برای ما میسر نیست. «1»
ظاهرا ترجمه دوم كه در اینجا وصف آن شده و در «دیوان هند» لندن به شماره 173 ثبت شده همین ترجمهای است كه به چاپ رسیده، هرچند در مقدمه آنكه مترجم خود را محمد حسین بن حاجی شمس الدین معرفی میكند ذكری از صفت حكیم نیست. از مقدمه این كتاب چاپ شده چنین برمیآید كه این شخص یعنی محمد حسین بن حاجی شمس الدین مترجم اصلی این كتاب از عربی نبوده بلكه او ترجمه قدیمتری از آن را در دست داشته، ترجمهای كه در سال هزار و شصت و پنج هجری آن را به دست آورده بوده و چون عبارات آن را پر تكلف و با اطناب یافته درصدد برآمده كه آن را با مراجعه به اصل عربی سادهتر
______________________________
(1). مقدمه الحكمة الخالدة، ص 56- 55.
ص: 304
و مختصرتر نماید. «1» آیا این ترجمه قدیمتر همان ترجمه ارجانی تستری است كه گفتیم نسخهای از آن در موزه بریتانیا است یا ترجمهای دیگر بوده؟ این هم سؤالی است كه تا اصل نسخههای خطی با نسخه چاپ شده بادقت مقابله نشود نمیتوان به آن جواب صحیحی داد.
نسخه چاپی كه اكنون از ترجمه جاویدان خرد مسكویه در دست است، نسخهای است كه آن را در زمان سلطنت ناصر الدین شاه یكی از پارسیان هندی مقیم ایران به نام «مانجی لیم جی هوشنگ هاتریا» ملقب به درویش فانی و مسافر مظلوم «2» در سال 1294 هجری در تهران با قطع كوچك و چاپ سنگی در 436
______________________________
(1). جاودان خرد فارسی، ص 13.
(2). درباره این نامهای متعدد در خاتمه این كتاب مطالبی آمده كه چون خالی از فایده نیست در اینجا خلاصه میشود: «اسم این بنده مانكجی است و مانك به زبان گجراتی یاقوت را نامند و جی نشانی است كه محض تشخیص از هند و فارسیان هندوستان بر اسم افزایند و به زبان فرس قدیم جی را پاك و مبارك نوشتهاند و نام پدرم لیم جی از دودمان حضرت ساسان كه یزدانی درود بر روان خود و دودمانش باد. و چون دهمین پدر بنده كه كاوس جی نام داشته كسب تجارت پیش گرفته و تاجر را به زبان گجراتی هاتر خوانند این نام بر این خانواده علم گشته كه الی حال به هاتریا اشتهار دارد. از طفولیت طبعم به مسافرت مایل بوده قبل از پانزده سالگی از ایشان (پدر و مادر) جدا شدم و دایم در سیاحت و سفر بودم؛ چون دنیا را محل عبور و مرور خلایق دیدم كه در آن آیند و روند خود را مسافر خواندم، وزان پس چون نژاد خود را دانستم كه از دودمان حضرت ساسانم طالب معنی ساسان گشتم دریافتم كه به فارسی قدیم ساسان آن باشد كه بداند چنانچه تهیدست به جهان آمده تهیدست خواهد شد و به جهان دل نبندد كه حال چنین كس را درویش گویند پس درویش را هم بر نام خویش افزودم و در سنه 1840 عیسوی مطابق سنه 1256 هجری در دمن (ظ. دامن) خدمت مرحوم مبرور موبدان موبد فریدون جی مرزبان جی طاب الله ثراه كه فرید عصر و یگانه روزگار و از ابتدا نیز مایه تربیت این بنده شده بود مشرف شدم و نصایح و كلمات دلپسند ایشان را دریافتم و معنی كل شیئا (شیئی) هالك الا وجهه را دانستم كه آفریدگار همه فنا شونده و نیستی پذیرندهاند پس خویش را فانی خواندم. و چون در این سفر ایران مینونشان زیاد توقف كردم و خواستم با ابنای روزگار مراوده و مرابطه داشته باشم و تا توانستم به هر كسی خدمت كردم ولی از بعضی حق ناشناسان برعكس نتیجه بخشید و در دام بلا گرفتار گردیدم، و چون محض استخلاص بنده مردمان بزرگ توجهی میفرمودند، یك روز در خانه سركار فخامت آثار حاجی میرزا-
ص: 305
صفحه به چاپ رسانیده است. ولی چون چاپی انتقادی و تحقیقی نیست نمیتوان از آن درباره نسخه یا نسخههای خطی كه مستند این چاپ بوده اطلاعاتی به دست آورد. این ترجمه هرچند همه مطالب اصل عربی را به تقریب شامل میشود ولی به دو علت نمیتوان آن را به عنوان یك ترجمه دقیق كه از هر لحاظ منطبق با اصل باشد و همه خصوصیات انشائی و طرز تعبیر آن را منعكس كند مورد اعتماد قرار داد، یكی بدان جهت كه مترجم در بیان مطالب كتاب با كم و زیاد كردن آنها و همچنین در ترتیب آن مطالب دخل و تصرف كرده و به همین علت هم ترجمهاش را انتخاب نامیده نه ترجمه «1»، و دیگر آنكه مترجم در ترجمه بعضی كلمات و عبارات دقت كافی به كار نبرده و حتی گاهی بسبب همین بیدقتی و شاید ناآشنایی به دقایق لغت عرب دچار غلط و اشتباه هم شده است.
بنابراین این ترجمه فقط از لحاظ اطلاع عمومی و كلی از مطالب و مضامین این كتاب مفید است و از نظر تحقیقی به منظور پیبردن به تمام خصوصیات متن چنانكه گفتیم قابل استفاده نیست.
و اما كتابهایی كه از آثار اخلاقی ایران در این مجموعه ذكر شده و از آنها مطالبی نقل گردیده براساس متن عربی كتاب مسكویه بدین شرح است:
______________________________
- عباسقلی كه جمعی از بزرگان دین و دولت حاضر بوده و از بابت عمل بنده گفتوگو میفرمودند جناب مستطاب حجة الاسلام ملاذالانام حاجی ملا علی سلمه اله تعالی بر مظلومی بنده تصدیق فرموده بودند، چون اسم مظلوم از زبان شریف ایشان جاری شد این را میمنت دانستم و مظلوم را نیز بر نام خود الحاق كردم كه اسم و لقب این بنده مسافر مظلوم یانك جی درویش فانی است» (خلاصه و نقل از خاتمه كتاب، ص 427- 423).
(1). خود مترجم در اینباره چنین نوشته است: «در واقع این نسخه انتخاب ترجمهای است كه دیگران كردهاند نه ترجمه و این معنی هم علاوه آن گردید كه اندك تصرفی نیز در آن نموده آید.
مثل آنكه چون صاحب كتاب سخنان هر حكیم را از حكمای روم و فرس و عرب و هند جدا جدا نقل كرده و به این اعتبار تكرار بسیار در كلمات واقع گشته مكررات را تا میسر باشد حذف كند و در بعضی مواضع موافق مقام استشهادی از احادیث و اشعار اكابر و سخنان عرفان الحاق نماید و در ترتیب نیز تقدیم و تأخیری نسبت مناسبت جایز دارد ... و به سبب این تغییرات چون نسخه علی حده شده به انتخاب تسمیه نمود» (جاودان خرد فارسی، ص 15 و 16 از مقدمه).
ص: 306
كتاب جاویدان خرد ساسانی كه با این عبارت معرفی شده است:
«خلفه اوشهنج الملك وصیة علی خلفه، و نقله من اللسان القدیم الی اللسان الفارسی كنجور ابن اسفندیار، وزیر ملك ایران شهر، و نقله الی العربیة الحسن بن سهل، اخو الفضل بن سهل ذو الریاستین و تممه احمد بن محمد [بن] مسكویه». یعنی: این كتاب یادگار هوشنگ شاه است همچون وصیتی به جانشینش كه گنجور پسر اسفندیار وزیر پادشاه ایران شهر آن را از زبان كهن به زبان فارسی برگرداند، و حسن بن سهل برادر فضل بن سهل ذو الریاستین آن را به زبان عربی ترجمه كرد و احمد بن محمد بن مسكویه آن را تكمیل كرد.
و چون در بخش دوم این كتاب كه ترجمه فارسی جاویدان خرد نقل خواهد شد با تفصیل بیشتری از این كتاب سخن خواهد رفت ازاینرو در اینجا تنها به ذكر نام و عنوان آن اكتفا میشود.
«مواعظ آذرباد»
آذربد مارسپندان موبدان موبد ایرانی در روزگار شاپور دوم (379- 310) بوده، و در ادبیات اخلاقی ساسانی و زرتشتی به علم و حكمت شهرت داشته و از سخنان بسیاری كه چه در پهلوی و چه در عربی به او نسبت داده شده چنین پیداست كه به نام این شخص هم در ادبیات ساسانی آثار اخلاقی و دینی متعددی وجود داشته و آنچه تا امروز برجای مانده قطعات ناقصی از آنها است.
مسكویه پس از نقل كتاب «جاودان خرد» یا «نامه هوشنگ» زیر عنوان «آداب الفرس» به نقل قطعات دیگری از ترجمه عربی آثار اخلاقی ایران پرداخته و نخستین كتاب یا نوشتهای كه از آن مطالبی نقل كرده «مواعظ آذرباد» است. سخنان حكیمانه آذرباد در دو جا از مجموعه مسكویه نقل شده؛ یكی بعد از جاودان خرد «1» و زیر عنوان «مواعظ آذرباد» و دیگری چندین صفحه پس از این قطعه و زیر عنوان «قال حكیم الفرس آذرباد». «2» قطعه اول بزرگتر و قطعه دوم كوچكتر است.
______________________________
(1). الحكمة الخالدة، ص 26. تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی ج4 306 «مواعظ آذرباد» ..... ص : 306
(2). الحكمة الخالدة، ص 67.
ص: 307
آنچه مسكویه نقل كرده ترجمه قسمتهایی از كتاب یا رسالهای است كه قسمتهای دیگری از آن در ضمن متون پهلوی به نام «اندرز آذرباد مارسپندان» موجود است. به این نام و عنوان دو قطعه در متنهای پهلوی دیده میشود، یك قطعه آن در صفحههای 58 تا 71 متون پهلوی چاپ جاماسب اسانا «1»، و دیگری در صفحههای 153- 144، ج 2، از همان متون پهلوی به چاپ رسیده است.
قطعه اول پهلوی به نام «اندرز انوشروان آذربد مارسپندان» به فارسی ترجمه شده «2»، و قطعه دوم با عنوان «واژهای چند از آذربد مارسپندان» «3». و در مقدمه آن آمده كه این متن از روی مجموعهM .K . كه به سال 1322 میلادی به دست مهر آبان كیخسرو نامی رونویس شده تهیه گشته است. قطعه اول اندرز آذرباد است به پسرش زرتشت، و از نوع اندرزهایی است كه معمولا پدری برای تربیت فرزندش مینوشته، و چنانكه سابقا گفتیم هم در ادبیات ساسانی رواج داشته و هم پس از آن در ادبیات عربی و فارسی رواج یافته است. و قطعه دوم وصیتی است از او در هنگام مرگ كه شامل سخنانی حكمتآمیز در پند و اندرز است.
قطعه اول چنین آغاز میشود: «این پیدا (ست) كه آذربد را فرزندی تنیزاد نبود و از آن پس اعتماد به یزدان كرد، دیر نیامد كه آذربد را فرزندی بود، پس درست خیمی زرتشت اسپیتمان را، زرتشت نام نهاد و گفت كه خیز پسر من تا (ت) فرهنگ آموزم». و آغاز قطعه دوم چنین است: «این واژهای چند (ست از) آذربد مارسپندان (كه) اندر هنگام درگذشت به جهانیان گفت و آموخت».
از دو قطعه عربی هم یك قطعه آن مسلما از اندرز آذربد به پسرش زرتشت است زیرا اصل قطعه با عبارت «یابنی» (ای فرزند من) شروع میشود و مسكویه هم در مقدمه آن گوید كه این را آذربد در نصیحت فرزندش گفته
______________________________
(1).
Pahlavi Texts, edited by Dastur Jamaspji Minocheher Ji Jamasp- Asana, Bombay.
1913
(2). نشریه دانشكده ادبیات تبریز شماره زمستان سال یازدهم- اندرز آذربد مارسپندان متن پهلوی با ترجمه فارسی از ماهیار نوایی استاد دانشگاه تبریز، ص 528- 518.
(3). نشریه دانشكده ادبیات تبریز، سال سیزدهم شماره بهار ترجمه از ماهیار نوابی.
ص: 308
است «1» و اما قطعه دیگر به احتمال قوی از اثر دیگری منسوب به آذربد غیر از این اندرز گرفته شده، زیرا اگر از این اندرز میبود میبایستی در دنبال آن ذكر میگردید نه در محل دیگری و به صورت جداگانه، و دور نیست كه این قطعه هم از همان وصیتی باشد كه قطعهای از آن به شكل واژهای چند از آذربد مارسپندان در پهلوی هم وجود دارد.
درباره رابطه متنهای پهلوی با قطعاتی كه از ترجمه عربی سخنان آذربد در دست است این مطلب قابل ذكر است كه مطالب مشترك بین آنها كمتر از آن است كه بتوان آنها را یك متن واحد به دو زبان پهلوی و عربی دانست، بلكه مناسبتر آن است كه آنها را قسمتهای مختلفی از اثر یا اثرهایی دانست كه متن كامل آنها در دست نیست، و شاید بتوان با تلفیق این قطعات موجود چه در عربی و چه در پهلوی متنی نزدیكتر به اصل به دست آورد. وست)West( درباره متن پهلوی اندرز آذربد به پسرش زرتشت نوشته است كه این متن در تمام نسخههایی كه از آن در دست است ناقص به نظر میرسد و كامل آن (به اضافه «حقیقت روزها») بایستی دارای سه هزار واژه بوده باشد «2»، در صورتی كه متن موجود پهلوی شامل كمی بیش از نصف این مقدار است. گفته وست درباره قطعات دیگری هم كه از این اندرز یا از سخنان دیگر آذربد باقی است چه قطعه دیگر پهلوی و چه دو قطعه عربی نیز صادق میتواند بود، زیرا هریك از این قطعات در واقع منتخبی از كتاب یا رسالهای بوده شامل سخنان حكمتآمیز منسوب به این موبد بزرگ دوره ساسانی نه مجموعه سخنان منسوب به او. بنابراین قطعات بازمانده از آثار منسوب به آذربد را در پهلوی و عربی باید مكمل هم شمرد نه ترجمه یكی از دیگری. و همانطور كه گفتیم میتوان با تلفیق آنها از این اثر ساسانی متنی بهتر و كاملتر تهیه نمود.
______________________________
(1). «مواعظ آذرباد قال لابنه یعظه» (الحكمة الخالدة، ص 26).
(2).
E. W. West, Grundiss der Iranichen Philologie II Band, Strasburg 1896- 1904,. P. 112
به نقل دكتر ماهیار نوایی از او در مقدمه ترجمه اندرز آذرباد مارسپندان. نشریه دانشكده ادبیات تبریز سال یازدهم، شماره زمستان.
ص: 309
از متنهای پهلوی و عربی كه از سخنان آذربد موجود است، دو متن پهلوی كمی مفصلتر از دو قطعه عربی است. متن پهلوی اندرز به صورتی كه در متون پهلوی چاپ جاماسب اسانا آمده چهارده صفحه است و ترجمه فارسی آن در ده صفحه و چند سطر. و متن پهلوی «واژهای چند از آذربد مارسپندان» نیز در همان كتاب در 10 صفحه و ترجمه فارسی آن با تعلیقات در 5/ 7 صفحه است. و قطعه عربی «مواعظ آذرباد» در نسخه چاپی كتاب مسكویه (الحكمة الخالدة) در سه صفحه و قطعه دیگر در كمتر از نیم صفحه است. ولی از این شرح نباید چنین نتیجه گرفت كه مطالب عربی هم به همین نسبت صفحات كمتر از مطالب قطعات پهلوی است، زیرا عبارات عربی معمولا خلاصهتر و گنجایش صفحات چاپ شده متن عربی هم به مراتب بیشتر از گنجایش صفحات فارسی و پهلوی است.
ما اخترته من آداب بوذرجمهر
این قطعه نسبتا مفصل كه در بیش از هشت صفحه از نسخه چاپی كتاب الحكمة الخالده را جای گرفته است «1» برگزیدهای از ترجمه عربی همان رسالهای است كه در متون پهلوی به نام بزرگمهر یاد شده «2» و اخیرا با عنوان «یادگار بزرگمهر» «3» و «اندرزنامه بزرگمهر» «4» به فارسی هم ترجمه شده است. از این رساله یك ترجمه قدیم فارسی هم وجود داشته كه مورد استفاده فردوسی در شاهنامه قرار گرفته «5» و ظاهرا از قرن چهارم
______________________________
(1). الحكمة الخالدة، ص 29.
(2). متن اندرز در متن پهلوی جاماسب اسانا در صفحههای 85 تا 101 چاپ شده است.
(3). یادگار بزرگمهر، متن پهلوی و ترجمه فارسی از دكتر ماهیار نوایی، نشریه دانشكده ادبیات تبریز، شماره زمستان پائیز سال یازدهم.
(4). اندرزنامه بزرگمهر، ترجمه دكتر فرهاد آبادانی، از انتشارات انجمن فرهنگ ایران باستان، تهران، بهمنماه 1349.
(5). شاهنامه، چاپ بروخیم، ج 8، ص 2448 به بعد زیر عنوان «پند دادن بوذرجمهر نوشینروان را».
ص: 310
هجری بوده و در هر حال جدیدتر از این ترجمه عربی است. «آداب بزرجمهر» یكی از ترجمههای عربی بسیار نادر از آثار ساسانی است كه هم متن پهلوی و هم ترجمه فارسی قدیم آن در دست است، و از لحاظ مطالعه و بررسی در كیفیت ترجمه نوشتههای پهلوی به زبانهای عربی و فارسی در قرنهای نخستین اسلامی اهمیت فراوان دارد و به همین جهت در بخش دوم این كتاب در ضمن نقل ترجمه این قطعه سنجشی هم بین آن با متن پهلوی و ترجمه فارسی آن در شاهنامه خواهد شد و توضیح مترجم هم درباره این قطعه در آنجا خواهد آمد.
و قال بزرجمهر
این قطعه كه مسكویه آن را با عنوان بالا از قطعه سابق جدا كرده «1» شامل سخنانی از بزرجمهر است كه در قطعه سابق و متن فارسی و پهلوی «اندرز بزرجمهر» نیست، و از اینجا معلوم میشود كه مسكویه آن را از كتاب یا رساله دیگری غیر از «آداب بزرجمهر» نقل كرده، و علت جدا كردن آن هم از قطعه سابق نیز همین بوده است. در ادبیات ساسانی بزرجمهر یكی از دانایانی است كه به حكمت و ادب معروف بوده و به همین سبب آثار متعددی در این زمینه به او نسبت داده شده و از طریق ادبیات ساسانی به ادبیات اسلامی نیز راه یافته است.
در مآخذ مهم عربی و قدیمتر از جاودان خرد مسكویه سخنان بسیاری از بزرجمهر نقل شده كه نشان میدهد از همان قرنهای نخستین اسلامی نام و سخنان بزرجمهر در ادبیات عربی شناخته بوده. «2»
در كتب فارسی هم این قبیل آثار كم نیست، كه قسمت عمده آنها از ترجمههای عربی به زبان فارسی راه یافته و قسمتی هم مستقیما از زبان پهلوی، بیواسطه زبان عربی، نقل شده.
______________________________
(1). الحكمة الخالده، ص 37- 41.
(2). اینگونه قطعات را در كتبی مانند «الاخبار الطوال» ابو حنیفه دینوری، و «عیون الاخبار» ابن قتیبه، و «البیان و التبیین» جاحظ، و «المحاسن و الاضداد» منسوب به او، و «العقد الفرید» ابن عبدربه، و «غرر اخبار ملوك الفرس» ثعالبی، و «الفهرست» ابن الندیم میتوان یافت.
ص: 311
این قطعه كه چهار صفحه از «الحكمة الخالدة» را گرفته شامل مطالبی است جدا از آنچه در مآخذ دیگر عربی و فارسی از سخنان بزرجمهر نقل شده و با این عبارت شروع میشود:
«خمسة اشیاء من سجایا العلماء؛ الّا یأسوا علی ما فاتهم، و لا یحزنوا لما لم یصبهم، و لا یرجوا ما لا یجوز لهم فیه الرّجاء، و لا یستلینوا و یفتلوا فی الشّدّة، و لا یبطروا فی الرّخاء».
ما اخترته من حكم كسری قباد «جوابات كسری «2» قباد ملك الروم عما ساله عنه و ما اجاب به غیره من المسائل»
این قطعه نیز كه چهار صفحه از «الحكمة الخالدة» را گرفته «1» گزیدهای است از كتاب یا رسالهای در حكمت و ادب شامل سخنانی از كسری كه قسمتی از آنها در پاسخ پرسشهای پادشاه روم و قسمتی دیگر در پاسخ پرسشهای دیگران بوده.
همانطور كه قبلا ذكر شد در ادبیات اخلاقی ساسانی تألیف كتابها یا رسالهها بهصورت پرسش و پاسخ یكی از كارهای معمول و رایج بوده، و قطعه حاضر هم مستخرج از یكی از همان كتابها یا رسالهها است. از عنوان این قطعه چنین برمیآید كه سؤالكننده پادشاه روم بوده، ولی در خود قطعه نامی از پادشاه روم نیست، و قطعه با عبارت «سئله سائل» شروع میشود، و همه سخنان كسری هم در همه قطعه در جواب سؤالكننده ناشناس است. این كسری بنابر آنچه در عنوان چاپ شده كتاب آمده باید قباد پدر انوشیروان باشد، ولی چنانكه از نسخه دیگر برمیآید كسری بن قباد است نه كسری قباد و بنابراین منسوب به خسرو انوشروان خواهد بود و این هم صحیحتر به نظر میرسد، زیرا در ادبیات ساسانی آنكه به حكمت و ادب معروف شده و سخنان بسیاری در این زمینه به او نسبت دادهاند خسرو انوشروان است نه قباد پدر او. احتمال میرود كه اشتباه كسری بن قباد به كسری قباد ناشی از
______________________________
(1). الحكمة الخالدة، ص 45- 41.
(2). در نسخهای، كسری بن قباد.
ص: 312
مسامحه در ترجمه از پهلوی به عربی باشد زیرا انوشروان را معمولا «خسرو گواتان» مینوشتهاند و مترجم یا ناقل متن عربی به الف و نون آخر گواتان كه علامت نسبت و در اینجا جایگزین «ابن» عربی است متوجه نشده و آن را بصورت كسری قباد نقل كرده (قباد معرب گواد است) در صورتی كه ترجمه عربی خسرو گواتان همان كسری بن قباد است. چون در یكی از نسخههای خطی كتاب مسكویه این قطعه به نام «كسری بن قباد» ضبط شده میتوان احتمال داد كه این اشتباه ناشی از مسامحه نسخهنویسان بوده نه مترجم؛ بههرحال به نظر ما باید این رساله را هم بر آثار منسوب به انوشروان افزود. «1» این قطعه با این عبارت شروع میشود:
«سأله سائل: هل من احد لیس فیه عیب؟ قال: لا! لان الذی لیس فیه عیب لا ینبغی له ان یموت».
«نسخة كتاب بزرجمهر الی كسری لما سأله ذلك»
این یكی دیگر از آثار منسوب به بزرجمهر است كه به صورت نامهای از او به كسری است. عنوان این قطعه در بعضی از نسخهها چنین است: «وصیة بزرجمهر لكسری لما سأله ذلك» و در بعضی دیگر «كتاب وصیة لبزرجمهر الی كسری لما سأله ذلك». از خصوصیات این قطعه كه سه صفحه و نیم از كتاب را شامل است «2» این است كه مانند بیشتر از آثار اخلاقی منقول از بزرجمهر یا دیگر دانایان تنها منحصر به عبارتهای كوتاه با مضامین جدا به صورت كلمات قصار نیست، بلكه متضمن مطالبی پیوسته و مضامینی است كه معمولا با اعمال پادشاهان و طرز رفتار ایشان
______________________________
(1). برای اطلاع از كتابها و رسالههایی كه در ادبیات ساسانی به نام انوشروان معروف بوده و به عربی ترجمه شده است، رجوع كنید به جلد اول از كتاب نگارنده به نام «الروافد الفارسیة فی الادب العربی» «كتب التاج و الایین» ص 42- 34، زیر عنوان «ما نسب الی انوشروان من كتب و رسائل».
(2). الحكمة الخالدة، ص 48- 45.
ص: 313
سروكار دارد و شامل دستورالعملهایی خردامندانه و بازدارنده است.
در شاهنامه فردوسی از بزرجمهر در همین زمینه دو اثر نقل شده كه یكی از آنها سخنانی است كه بزرجمهر در هفت بزم انوشروان خطاب به آن شاه گفته و دیگر سخنانی است كه زیر عنوان «پند دادن بزرجمهر نوشینروان را» نقل شده.
عنوان این اثر دوم كه در شاهنامه نقل شده با این قطعه كه مسكویه در اینجا نقل كرده بیشتر سازش دارد ولی چنانكه دیدیم آنچه در شاهنامه نقل شده با مطالب نوشتهای كه به نام «اندرزنامه» معروف شده و ذكر آن گذشت بیشتر منطبق است.
از این قطعه تا آنجا كه اطلاع داریم در زبان فارسی اثری نیست و در متون پهلوی هم جز آنچه ذكر آن گذشت آثار دیگری از این نوع وجود ندارد. این قطعه با این عبارت شروع میشود:
«اعلم انّه ما ظفر الناس- ملوكهم و سوقتهم- بشیئ هم احظی به و اسعد و لا هولهم ازین و اجمل من التّقوی لله عز و جل و التعلیم له، و التصغیر لانفسهم، و الا قرار له بالعزّة و لانفسهم بالذّلة».
«حكم تؤثر عن انوشروان»
در فهرست كتابهایی كه از ادبیات اخلاقی ساسانی ساسانی به عربی ترجمه شده و در كتاب الفهرست ابن ندیم ذكر آن آمده از كتابی به نام «كتاب المسائل التی انفذها ملك الروم الی انوشروان علی ید بقراط الرومی» یاد شده كه ما آن را به شماره 9 در همین كتاب ذكر كردیم و گفتیم احتمال دارد قطعهای كه در كتاب مسكویه با عنوان «حكم تؤثر عن انوشروان» نقل شده همین كتاب یا قسمتی از آن باشد. این احتمال از اینجا ناشی میشود كه در پایان این قطعه كه نسبة مفصل است و متجاوز از دوازده صفحه از كتاب را اشغال كرده «1» عبارتی هست كه نشان میدهد آن كتابی كه این قطعه از آن گرفته شده در عربی به نام «كتاب المسائل» خوانده
______________________________
(1). الحكمة الخالدة، ص 61- 49.
ص: 314
میشده «1» است. روش این قطعه هم به صورت پرسش و پاسخ و از نوع همان نوشتههایی است كه گفتیم در ادبیات ساسانی معمول و متداول بوده. چیزی كه ممكن است این احتمال را تضعیف كند این است كه در نام كتابی كه در الفهرست ذكر شده از ملك روم و بقراط رومی هم ذكری رفته ولی در این قطعه نامی از آنها نیست. قبل از این در شرح قطعهای كه با عنوان «حكم كسری قباد» از كتاب مسكویه نقل كردیم «2» دیدیم كه در عنوان آن قطعه هم نامی از ملك روم به عنوان سؤالكننده برده شد ولی در اصل قطعه هیچ نامی از او نبود و از این میتوان استنباط كرد كه این اسامی را فقط برای بیان اهمیت و جلب توجه بیشتر در عنوانها اضافه میكردهاند و اصل نوشتهها فقط شامل مطالب اخلاقی بوده به صورت پرسش و پاسخ و سؤالكننده هم معمولا نامعلوم است. «3»
«حكم لبهمن الملك»
بهمن یكی دیگر از پادشاهان داستانی ایران است كه به علم و حكمت معروف گردیده و در ادبیات اخلاقی ساسانی سخنانی در مواعظ و آداب بدو نسبت داده شده و این قطعه هم كه مسكویه نقل كرده «4» مجموعهای است از سخنان او و حكمایی كه بنابه روایت به دستور او برای گفتوگو در حكم و مواعظ گرد آمده بودند. تفصیل بیشتر درباره این قطعه در بخش دوم این كتاب كه این قطعه در آنجا ترجمه و نقل شده و با مقدمه مفصلی به چاپ رسیده است خواهد آمد.
______________________________
(1). «لما استنم انوشروان كتاب (المسائل) قال فی آخره: قد كنت للعقل فی الحداثة مؤثّرا و للعلم محبّا و عن كل تعلیم مفتّشا ...».
(2). در همین كتاب به شماره 5 از منقولات مسكویه مراجعه شود.
(3). برای اطلاع بیشتر درباره این كتاب به بخش دوم از همین كتاب رجوع كنید.
(4). الحكمة الخالدة، ص 61.
ص: 315
«و فی عهد ملك من ملوك الفرس لابنه»
این قطعه كوچكی است كه مسكویه آن را در ضمن چند قطعه كوچك دیگر آورده و ما عنوان آن را برای هرچند قطعه برگزیدیم.
درباره آن دسته از نوشتههای ساسانی كه ترجمه عربی آنها به نام «عهد» خوانده شده پیش از این توضیحی داده شده و تا اینجا چند كتاب از این نوع هم كه ترجمه آنها در زبان عربی شناخته بوده چه آنها كه نام و نشانی از آنها در دست هست یا آنها كه نیست معرفی گردیده. قطعهای كه مسكویه در اینجا آورده در متونی كه از بعضی «عهد» ها در دست است دیده نشد بنابراین میتوان آن را قطعهای از یكی از «عهد» های مفقود دانست.
و اما قطعات كوچك دیگری كه با این «عهد» ذكر شده یكی سخنانی است از «جمشید» شامل دستورالعملهایی به متصدیان امور دولت مانند دبیر دیوان رسائل، و متصدی امر خراج، و فرمانده سپاه، و رئیس نگهبانان، و رئیس شرطه، و پردهدار، و خادم، و مهردار سلطنتی، و رئیس دیوان نفقات، و صاحب زمام. و قطعه دیگر گفتاری است منسوب به هرمز شاه خطاب به كارگزار خودش در اهواز و معتمدش بر كورههای دجله كه در اینجا به نام خورشید نامیده شده و شامل دستورهایی است كه جنبههای اخلاقی آنها بیشتر از جنبههای دیگر است.
در بین آثار دوره ساسانی كه اثری از ترجمه عربی آنها در كتاب مسكویه به ما رسیده جز همین دو قطعه نوشته خاصی به نام جمشید و هرمز دیده نمیشود، احتمال میرود كه مسكویه آنها را از مجموعههایی كه شامل سخنان متفرقه اخلاقی بودهاند انتخاب نموده باشد همچنان كه احتمال میرود كه بین آثار ترجمه شده به عربی كه در دست داشته مجموعههای خاصی هم از سخنان هر یك از این شاهان وجود داشته است.
در این قسمت یك قطعه دیگر نیز وجود دارد كه منسوب به آذرباد است و ما درباره آن در بخش دوم این كتاب سخن خواهیم گفت.
ص: 316
«فصل من كلام حكیم آخر فارسی»
در ذیل این عنوان قطعات چندی كوچك و بزرگ از گفته چند حكیم ایرانی نقل شده و در هیچ یك از آنها نام گوینده ذكر نشده تا معلوم شود آیا این قطعات نیز از گفتههای حكمایی است كه در كتاب نام آنها برده شده یا نه، گرچه احتمال نخست ضعیف است زیرا از طرز بیان مسكویه چنین معلوم میشود كه این حكیمان غیر از آنهایی هستند كه در گذشته از آنها نام برده است. عنوان این فصل كه در نسخه عربی به همین صورتی است كه در بالا نقل شد در ترجمه فارسی جاودان خرد كه وصف آن گذشت به این صورت است «ایضا من حكماء الفرس یسمی برزویه الحكم» كه از آن میتوان احتمال داد كه در نسخهای كه از كتاب مسكویه در اختیار مترجم فارسی بوده این قطعه به نام برزویه الحكیم ثبت بوده، و هرگاه بپذیریم كه بزرجمهر و برزویه هر دو نام یك شخص بودهاند «1» میتوان این قطعه را هم جزء آثار بزرجمهر به شمار آورد. در این قسمت مسكویه از چهار حكیم فارسی مطالبی نقل كرده كه چنانكه گفتیم با عنوان عام به صورتی كه در این عنوان آمده و یا به صورت «قال آخر» یا «و قال آخر لتلمیذه» است. سه قطعه نخستین از این قطعات كوتاه غالبا در چند سطر است، ولی قطعه آخر نسبة مفصل و شش صفحه از كتاب را دربر میگیرد. «2»
این قطعه كه با این عبارت شروع میشود: «لسنا بالكدّ فی طلب المتاع الذی نلتمس به دفع الضّرّ و العیلة باحقّ منّا بالكدّ فی طلب العلم الذی نلتمس به صلاح الدین و الدنیا» برخلاف غالب آثار اخلاقی ساسانی كه از جملههای كوتاه و مضامین جدا و تعالیم جزئی اخلاقی تشكیل میشوند،
______________________________
(1). شاید انتساب سخنان حكیمانه به بزرویه كه به عنوان طبیب معروف بوده نه حكیم، مؤیّدی برای این نظر باشد همچنانكه نقل سخنانی در پزشكی از بزرجمهر در كتاب خردنامه نیز مؤید دیگری بر یكی بودن این دو نام خواهد بود. خردنامه، ص 16 و 17 ذیل عنوان: «گفتار بزرجمهر اندر نكتهای چند كه به علم پزشكی تعلق دارد».
(2). الحكمة الخالدة، ص 74- 68.
ص: 317
دارای عباراتی پیوسته و مطالبی به هم مربوط و به صورت رسالهای است كه بسیاری از امور اخلاقی در آن با روشی تفصیلی به گفتوگو گذاشته شده و از هر حیث انشای ابن مقفع را در كلیله و دمنه و كتابهای الاداب او به یاد میآورد.
«وصیة اخری للفرس»
این قطعه هم كه مفصلتر از قطعه سابق است و بیش از ده صفحه از كتاب را دربر گرفته از گویندهای ناشناس است كه نام او در كتاب ذكر نشده. از عنوان آن چنین پیداست كه مسكویه آن را از كتاب یا رساله خاصی منسوب به یكی از حكمای ایرانی انتخاب كرده؛ گرچه میتوان این را هم پذیرفت كه مآخذ مسكویه خود منتخباتی بوده از گفتههای حكمای مختلف ایران، و شاید بتوان تنوع مطالب آن را هم ناشی از همین امر دانست. این قطعه كه با این عبارت آغاز میشود: «كن صدوقا لتؤمن علی ما تقول. و كن ذا عهد لیوفی بعهدك. و كن شكورا تستوجب الزّیاده ...» «1» قسمتی از آن شامل عبارات كوتاه و مطالب جدا از نوع كلمات قصار است و قسمت دیگر شامل مطالبی است به هم پیوسته و نسبة مفصل از نوع قطعهای كه قبل از این ذكر كردیم.
«وصایا اخری للفرس»
این عنوان در كتاب مسكویه نیست و در اینجا برای معرفی چهار قطعه دیگر كه در آنها هم نام گوینده ذكر نشده است اضافه شده. از این چهار قطعه دو تا از آنها با عنوان «و قال آخر» از قطعه سابق جدا شده و یكی با عنوان «فصل» و چهارمی با عنوان «فصل من كلام حكیم آخر». نخستین با این عبارت آغاز میشود: «ذلّلوا اخلاقكم للمحاسن و قوّدوها الی المحامد، و علّموها المكارم، و عوّدوها الجمیل ...» «2» و دوّمی با این عبارت: «خرّجوا عقولكم بأدب
______________________________
(1). الحكمة الخالدة، ص 74.
(2). الحكمة الخالدة، ص 85.
ص: 318
كلّ زمان، و اجروا مع اهله علی مناهجهم، یقلّ من یناوئكم و تسلم اعراضكم» «1»، و آغاز قطعه سوم چنین است: «ربّما كان الفقر نوعا من آداب الله تعالی و خیرة فی العواقب، و الحظوظ لها اوقات فلا تعجل علی ثمرة لم تكن تدرك، فانّك تنالها فی اوانها عذبة» «2» و قطعه چهارم هم با این عبارت شروع میشود: «یا من محض بقلیل من البلاء فغمط كثیر الرّجاء، و امتحن بلذعة من المكروه فنسی متتابع النّعماء، انّی مخبرك عن نظیر لك كان مثلك فی بلوی الامتحان، و شریكك فی تتابع الحدثان، تتّخذه سلفا و تقتدی به خلفا» «3» و پایان این قطعه كه پایان قسمت اول كتاب مسكویه بعد از جاودان خرد یعنی قسمت (آداب الفرس) است چنین است: «نفعنا الله و ایّاكم باخیار الابرار، و وفّقنا و ایّاكم للاقتداء بالاولیاء الاخیار» «4»
و بدین ترتیب در كتاب جاودان خرد مسكویه مجموعا بیست قطعه بزرگ و كوچك از ترجمههای عربی آثار اخلاقی ایران پیش از اسلام منسوب به عدهای از حكمای ایران و یا كسانی كه به حكمت و ادب معروف بودهاند نقل شده كه خود برای مطالعه و تحقیق درباره ادب و اخلاق دوره ساسانی بسیار گرانبها است. از میان كسانی كه به عنوان گوینده یا نویسنده این آثار معرفی شدهاند نام این هفت تن از پادشاهان داستانی و تاریخی و حكمای معروف ادبیات ساسانی برده شده: هوشنگ، جمشید، بهمن، هرمز، انوشروان آذرباد، بزرجمهر، و بقیه از دانایانی نقل گردیده كه نام آنها برده نشده است.
توضیحی درباره چند كتاب:
برای اینكه بررسی نامهایی كه از آثار اخلاقی ایران و ترجمههای عربی آنها در فهرست ابن ندیم آمده جامعتر باشد ضرورت دارد كه در اینجا به یك دسته دیگر از اینگونه آثار نیز
______________________________
(1). الحكمة الخالدة، ص 85.
(2). الحكمة الخالدة، ص 86.
(3). الحكمة الخالدة، ص 87.
(4). الحكمة الخالدة، ص 88.
ص: 319
اشارهای بشود، و آنها كتابها و نوشتههایی هستند كه معمولا جزء آثار مؤلفین اسلامی شمرده میشوند ولی در واقع باید آنها را جزء آثار ساسانی شمرد، زیرا اینها یا ترجمه مستقیم از آن آثار بودهاند، و یا تقلیدی بسیار نزدیك از آنها.
از این دسته میتوان چندین كتاب از كتابهایی را كه ابن ندیم در فهرست نوشتههای علی بن عبیدة الریحانی برشمرده است «1» ذكر كرد. علی بن عبیدة الریحانی از نویسندگان و مؤلفان نامی قرن دوم هجری است، دبیری توانا بوده و نزد مأمون قدر و منزلتی فراوان داشته و از خاصان وی به شمار میرفته. ابن ندیم كتب متعددی از آثار او را ذكر كرده كه در آن میان چهار كتاب از آنها بهطور قطع از همین گونه آثاری است كه نام بردیم. این چهار كتاب عبارتند از:
كتاب «مهر آذر چشنس».
كتاب «كیلهراسف الملك».
كتاب «روشنایینامه» یا «روشنانپك».
كتاب «ادب جوانشیر».
درباره كتاب اول این مطلب قابل ذكر است كه در ضمن آثار اخلاقی ایران چنانكه دیدیم كتابی به همین نام وجود داشته كه پس از ترجمه به عربی به نام كتاب «مهر آذر جشنس الموبدان الی بزرجمهر بن البختگان» معروف شده و ما آن را در همین كتاب به شماره 3 وصف كردیم. در آنجا از مترجم این كتاب از فارسی ساسانی به عربی نامی برده نشده ولی شاید به استناد همین نامی كه در مؤلفات علی بن عبیدة الریحانی آمده بتوان احتمال داد كه مترجم آن كتاب همین علی بن عبیدة بوده، و این كتابی هم كه در ضمن تألیفات او شمرده شده همان كتاب ساسانی از ترجمههای او بوده نه از تألیفات او. گرچه میتوان این احتمال را هم داد كه به نام مهر آذر جشنس نیز مانند سایر حكمای معروف ادبیات ساسانی اندرزنامههای متعددی وجود داشته و مجموعهای كه علی بن عبیده فراهم آورده بوده غیر از این كتابی بوده كه به صورت پرسش و پاسخ بین مهر آذر جشنس و
______________________________
(1). الفهرست، ص 119.
ص: 320
بزرجمهر در ادبیات ساسانی شهرت داشته است.
درباره كتاب دوم یعنی «كتاب كیلهراسف الملك» باید به این نكته توجه شود كه هرچند از نام این كتاب كه منسوب به یكی از شاهان داستانی ایران یعنی كیلهراسف است ممكن است چنین استنباط شود كه این هم یكی از كتابهای داستانی تاریخی بوده، ولی از آنجا كه تألیفات علی بن عبیده چنانكه خواهیم دید بیشتر در ادب و حكمت بوده ازاینرو این كتاب را هم باید از نوع همان مجموعههای اخلاقی شمرد كه در ادبیات ساسانی منسوب به پادشاهان داستانی یا تاریخی نظیر هوشنگ و بهمن و جمشید و انوشروان وجود داشته، با این تفاوت كه این كتاب شامل سخنان و حكمتهایی بوده كه از زبان كیلهراسف نقل میشده.
نام كتاب سوم در همه چاپهای الفهرست كموبیش دچار تحریف شده.
در نسخه فلوگل این نام به صورت روسا مدل بدون هیچ نقطهای نوشته بوده و فلوگل هم آن را به همین صورت چاپ كرده ولی در نسخه آقای تجدد این نام با نقطه و به صورت روشنایدل ذكر شده و به همین صورت هم چاپ شده است.
این كلمه را به قرینه نامی كه در كتابهای پهلوی وجود داشته تحریفی از روشنانبیك روشنایینامه دانسته و آن را ترجمهای از كتابی به همین نام شمردهاند. روشنایینامه در ادبیات پهلوی از نوع نوشتههایی بوده كه مطالب اخلاقی در آنها از نظر روحانی و مذهبی مورد بحث قرار میگرفته، و از آنجا كه علی بن عبیدة الریحانی علاقه وافری به ادبیات اخلاقی و آموزشی و حكمت ایرانیان داشته بعید نیست كه یكی از تألیفات خود را كه آن هم در همین زمینهها بوده به نام روشنایینامه خوانده باشد، یا كتابی به این نام ترجمه كرده باشد.
بنابراین كتاب روشنایینامه علی بن عبیده را باید حلقه انتقال از ادبیات مذهبی پارسی در مسائل آموزشی به ادبیات اخلاقی اسلامی شمرد، چنانكه روشنایینامه ناصر خسرو را هم حلقه انتقال از این نوع ادبیات اخلاقی به ادبیات فارسی شمردهاند «1».
______________________________
(1). رجوع شود به الفهرست چاپ فلوگل، ص 119 و چاپ تجدد، ص 133، و اینوسترانزف-
ص: 321
از نام كتاب چهارم «ادب جوانشیر» نیز كه در همه نسخهها به همین صورت است میتوان به اصل فارسی آن پی برد. درباره این چهار كتاب مطلبی كه قابل ذكر مینماید این است كه هرچند ابن ندیم اینها را هم در فهرست كتابهای علی بن عبیدة ذكر كرده و از آن چنین فهمیده میشود كه اینها از تألیفات او است ولی احتمال این هم كه این كتابها از ترجمههای او یا از كتابهایی باشند كه از همان ترجمههای فارسی اقتباس شده باشند كم نیست و در كتابهای این دوره نظیر این گونه تألیفها فراوان دیده میشود.
در شرح حال كوتاهی كه ابن ندیم برای علی بن عبیدة الریحانی نوشته یكی دو نكته هست كه از نظر مسائل مورد بحث ما در اینجا بسیار قابل دقت و شایسته توجه است. ابن ندیم علی بن عبیدة را چنین وصف میكند: «یكی از بلغا و فصحا بود، به مأمون اختصاص داشت، در تصنیفها و تألیفهای خود به طریقه حكمت میرفت، و به زندقه متهم بود» «1» طریقه حكمت كه ابن ندیم آن را از خصوصیات علی بن عبیدة در تألیفاتش شمرده یكی از این نكتههای قابل دقت است. درباره «حكمت» و معنای آن در همین قرنهای نخستین اسلامی كه دوران نقل و ترجمه آثار ایرانی بود سابقا توضیح مختصری داده شد. و دیدیم كه مقصود از حكمت آن نوع از آثار اخلاقی و مواعظ و آداب بوده كه ادبیات ساسانی ایران یكی از سرچشمههای بسیار غنی آن به شمار میرفته، بنابراین باعث تعجب نیست اگر در فهرست مؤلفات علی بن عبیدة به نام كتابهایی برخوریم كه نه تنها در همان موضوعهایی است كه در ادبیات ساسانی شایع و رایج بوده بلكه با همان نامها و عنوانهای فارسی هم تألیف شده. و اگر در نظر بگیریم كه او از خاصان مأمون بود و دوران مأمون هم از نظر ترجمه آثار ایرانی به زبان عربی یكی از دورههای درخشان زبان و ادبیات عربی به شمار میرفت دور از حقیقت نخواهد بود كه
______________________________
- در كتاب مطالعاتی درباره ساسانیان، ص 48.
وWest ,Pahlavi texts 1 )S .B .E .P .V .( OxfordوJusti ,Namenbuch 262
(1). الفهرست، ص 119.
ص: 322
بعضی از اینگونه آثار او را هم ترجمهای مستقیم از آثار فارسی ساسانی بشماریم.
نكته قابل توجه دیگر در این شرح حال متهم بودن علی بن عبیدة به زندقه است كه خود راهنمای دیگری به خصوصیات فكری و منابع معلومات او است.
درباره كلمه زندقه و اینكه آیا این كلمه از كجا آمده و زندیق در اصل به پیروان چه كیش و آئینی گفته میشده تحقیقات خوب و سودمندی شده؛ منظور ما در اینجا بحث در آن نیست «1»؛ منظور در اینجا اشاره به مفهوم كلیتری از این كلمه است كه در قرنهای نخستین اسلامی بازار گرم و پررونقی یافته و كمكم به شكل تهمتی ناپسند درآمده بود كه عموما كسانی را كه در گفتهها یا نوشتههای خود در دائره سنتهای فكری و اجتماعی عربی محدود نمیمانده و سخنان تازه و ناآشنایی میگفته یا مینوشتهاند بدان متهم میساختهاند.
علت اینكه موج اتهام به زندقه در دوره عباسی و آن هم در عراق بالا گرفت تا جایی كه برای مبارزه با آن در دستگاه خلافت منصب تازهای به نام «صاحب الزنادقه» به وجود آمد همین بود كه در همین دوره در همین سرزمین ایران بود كه نخستینبار سنتهای عربی كه از زندگی ساده عرب حجاز و صحرای عربستان سرچشمه میگرفت با آیین و روش دیگر و سخنان و اندیشههایی برخورد میكرد كه برای اعراب تازگی داشت و به آسانی قابل پذیرش نبود.
و همین سخنان و اندیشهها بود كه تا وقتی در روشهای مأنوس عربی به صورت تحولی خفیف جلوه میكرد با كلمه «بدیع» توصیف میشد كه نماینده نوآوری پسندیده و دلپذیر بود، ولی همینكه با یكی از سنتهای ریشهدار فكری یا اجتماعی آنها برخورد میكرد به كلمه «بدعت» تبدیل میشد كه تهمتی سخت و ناهنجار بود. و چون بسیاری از سنتهای عربی هم با آنكه اساس اسلامی نداشت در بین مسلمانان به عنوان سنتهای اسلامی معروف شده بود ازاینرو «بدعت»
______________________________
(1). برای اطلاع در این مورد میتوان به كتاب بسیار سودمند مرحوم تقیزاده به نام (مانی و دین او) مراجعه نمود.
ص: 323
بیشتر جنبه دینی به خود میگرفت و كمكم به زندقه و الحاد كشانده میشد.
بنابراین كلمه زندقه را هم بیآنكه از تحقیق در اصل و منشأ آن غفلت شود باید در زمره كلمات و اتهاماتی قرار داد كه در هر دوره و عصری برای معرفی كسانی به كار رفته كه سر از چنبر سنتهای مألوف عصر بیرون كشیده به صورتی دیگر اندیشیدیده یا در زندگی روشی دیگر برگزیدهاند.
علی بن عبیدة الریحانی و غالب كسانی كه در این عصر به زندقه متهم شدهاند از این قبیلاند. اینها كسانی هستند كه از منابع دیگری هم غیر از منابع عربی كسب معلومات كرده و با روشهای فكری دیگری غیر از روشهای مألوف عربی آشنا بودهاند، و اینها معمولا یا ایرانیانی بودهاند كه نوشتههای ادبی یا تاریخی و علمی ایران را به زبان عربی ترجمه میكرده و در برابر اعراب مینهادهاند یا كسانی بودهاند كه از همین منابع بهرهمند میگشتهاند. ابن مقفع به زندقه و الحاد متهم شد و به همین اتهام هم كشته شد. ما امروز در نوشتههای ابن مقفع كه هنوز هم در فرهنگ عرب در صدر كتب اخلاقی و تربیتی قرار دارند و در مدارس تدریس میشوند اثری از زندقه و الحاد نمییابیم ولی در قرن دوم به آسانی میتوانستند او را به تهمت الحاد و زندقه متهم سازند زیرا آنچه او میگفت و مینوشت برای آنها مأنوس نبود. معارف ادبی در آن زمان در جامعه عربی از حد نقل اشعار جاهلی و حكایت و روایات و مطالبی در زمینه عقاید و افسانههای عرب تجاوز نمیكرد ولی مؤلفات ابن مقفع از قماشی دیگر بود و این گونه مضامین را در آنها راهی نبود. آنچه ابن مقفع مینوشت از آثار ذوق و اندیشه و قریحه مردمی دیگر سرچشمه میگرفت كه با سنتهای عربی چندان نزدیك نبود. بشّار بن برد از شعرای همین قرن هم سرانجامی شبیه به او یافت.
بشار را هم از پیشگامان شعر عربی شمردهاند كه شعر عربی را با اندیشههای تازه و مضامین نو آراسته است؛ ظاهرا اندیشههای او در رفتار و گفتارش نیز منعكس بوده كه وقتی امین خلیفه عباسی خواست او را به سبب كینهای كه از او به دل گرفته بود به قتل رساند نزدیكترین بهانه را برای قتل او تهمت زندقه یافت و او را به دست «صاحب الزنادقه» سپرد.
ص: 324
این قبیل موارد در تاریخ كم نیست و غرض از ذكر این دو نمونه بیان این مطلب است كه اتهام به زندقه را در تاریخ اسلام نباید در همه جا آن اندازه جدی شمرد كه در صدد تحقیق از كیش و آیین متهم برآمد. درباره علی بن عبیدة الریحانی كار از این سادهتر است زیرا در عبارت ابن ندیم كه ذكری از این تهمت هست علت آن را هم میتوان از همان عبارت دریافت كه گوید او در تصنیفها و تألیفهای خود به طریقه حكمت میرفت.
كتاب تربیة هرمز بن كسری انوشروان
در ضمن كتب احمد بن ابی طاهر طیفور خراسانی نیز نام چند كتاب دیده میشود كه به احتمال زیاد از منابع ایرانی گرفته شده و از آن میان كتابی كه به نام «تربیة كسری انوشروان» ذكر شده شایسته توجه و بررسی است. «1»
در شرح كتابی كه با عنوان «كتاب عهد كسری الی ابنه هرمز یوصیه حین اصفاه الملك و جواب هرمز ایاه» ذكر شد اجمالا به این مطلب نیز اشاره شد كه در ادبیات منسوب به دوره ساسانی در قرنهای نخستین اسلامی غیر از این كتاب نوشتههای دیگری هم مربوط به خسرو و پسرش هرمز وجود داشته كه مورد استفاده مورخان دورههای اسلامی قرار گرفته. در اینجا باید اضافه كنیم كه از این نوع نوشتهها دست كم سه تا در اختیار فردوسی بوده كه در شاهنامه آثار آنها را میبینیم. یكی از این نوشتهها پندنامه خسرو انوشروان است به هرمز كه با این ابیات شروع میشود:
كنون نامه شاه نوشیروانبخوان و نگه كن به روشن روان
چنین گفت كاین نامه دلپسندهمه حكمت و دانش و راز و پند
______________________________
(1). الفهرست، چاپ تجدد، ص 163. فلوگل كلمه تربیة را در نام این كتاب مرتبة خوانده و نام این كتاب در چاپ او بدینگونه آمده «كتاب مرتبة هرمز بن كسری انوشروان» ص 146، ولی نام صحیح كتاب همان است كه در چاپ تجدد آمده است.
ص: 325 ز شاه سرافراز خورشید چهرمهست و گرایان به كارش سپهر ***
سوی هرمز آن پاك فرزند ماپذیرفته از دل همه پند ما و در پنجاه و شش بیت شرح داده شده و با این بیت پایان مییابد:
چو بنوشت بسپرد آن را به گنجهراسان بد اندر سرای سپنج «1» و دیگر عهدنامه نوشیروان به هرمز است كه در جای دیگر شاهنامه از آن سخن رفته و مطالب آن در 77 بیت بیان شده است.
داستان این عهدنامه در شاهنامه فردوسی با این بیت شروع میشود:
نبشتند عهدی بفرمان شاهكه هرمزد را داد تخت و كلاه
چو قرطاس چینی شد از باد خشكنهادند مهری بر آن بر ز مشك
به موبد سپرد آن به پیش ردانسرافراز و بیداردل بخردان آنگاه فردوسی با این بیت نظم عهدنامه را آغاز میكند:
به پیوندم این عهد نوشیروانبه پیروزی شهریان جهان «2»
كه از آن معلوم میشود نسخهای از عهدنامه را به نثر در اختیار داشته كه آن را عینا به نظم درآورده.
و سوم نوشتهای بوده شامل مطالبی درباره تربیت هرمز ولیعهد خسرو انوشیروان و شرح مجلسی كه از بزرجمهر و موبدان موبد و بزرگان برای آزمایش ولیعهد تشكیل شده بوده است. این داستان كه ظاهرا داستانی بوده در شرح دقت و اهتمام انوشیروان در تربیت ولیعهد و كارهای او در این زمینه با این بیت در شاهنامه شروع میشود:
چو گوید كنون مرد روشنروانز رای جهاندار نوشیروان و خلاصه آن اینكه نوشیروان چون به هفتاد و چهار سالگی رسید، در صدد انتخاب جانشینی برآمد كه از هر حیث به كمالات آراسته و برای سلطنت
______________________________
(1). شاهنامه، چاپ خاور، ج 4، ص 531- 528.
(2). شاهنامه چاپ خاور، ج 4، ص 555- 552.
ص: 326
شایسته باشد و از میان شش پسر خود خردمندتر و بهتر از همه هرمز بود؛ پس كارآگهان را فرمود كه نهانی مراقب اعمال و گفتار او باشند و به شاه گزارش دهند و چون او را چنانكه میخواست یافت، بزرجمهر را دستور داد تا موبدان و ردان را بخواند و در انجمنی هرمز را به دانش آزمایش كنند و بزرجمهر نیز چنین كرد و:
جهانجوی هرمزد را خواندندبر نامدارانش بنشاندند آنگاه از هر دری از وی پرسشها كردند و هرمز پاسخ گفت. این سؤال و جوابها به تفصیل در 83 بیت از شاهنامه منظوم گردیده و مجموع این داستان شامل یكصد و نه بیت است كه با این دو بیت پایان میپذیرد:
شهنشاه كسری بدو خیره ماندبسی آفرین كیانی بخواند
ز گفتار او انجمن شاد گشتدل شهریار از غم آزاد گشت «1» و چنانكه از شاهنامه برمیآید پس از این امتحان بوده كه عهد انوشروان به هرمزد نوشته شده و ما از آن یاد كردیم.
از میان این سه نوشته كه از اسناد ساسانی در اختیار فردوسی بوده از دوتای از آنها یعنی پندنامه و عهدنامه سابقا ذكری رفته و در مآخذ عربی نیز منعكس است ولی از این سند سوم كه متضمن داستان تعلیم و تربیت هرمز و كیفیت امتحان و سؤال و جوابهای آن بوده مطالب آن به این تفصیل كه در فردوسی آمده در مآخذ عربی منعكس نشده و به احتمال قوی این كتاب «تربیة هرمز بن كسری انوشروان» كه جزء تألیفات احمد بن ابی طاهر ذكر شده ترجمه عربی همان نوشتهای است كه در اختیار فردوسی بوده و یا اینكه كتابی بر اساس همان ترجمه بوده است. و چیزی كه بر قوت این احتمال میافزاید این است كه احمد بن ابی طیفور خود از خاندانی ایرانی و خراسانی بوده و در دورهای میزیسته كه ترجمه آثار ایرانی به زبان عربی بازار گرم و پررونقی داشته و خود او نیز مدتها به شغل معلمی مشغول بوده و به تناسب شغل خود هم با همین آثار اخلاقی و تربیتی ایران سروكار داشته است.
______________________________
(1). شاهنامه، چاپ خاور، ج 4، ص 552- 546.
ص: 327
احمد بن ابی طیفور در سال 204 هجری یعنی سالی كه مأمون از خراسان وارد بغداد شد در بغداد تولد یافت و در سال 280 هجری در بغداد بدرود زندگی گفت. وی مدتها معلم مكتبخانههای عمومی بود و به تعلیم اطفال میپرداخت ولی بعدها از مدرّسان خاص گردید و در جانب شرقی بازار ورّاقان بغداد مجلس درس داشت.
دیگر از اینگونه كتابهای اخلاقی و تربیتی كه هرچند جزء آثار مؤلفین اسلامی شمرده شدهاند و باید آنها را از آثار ساسانی شمرد، كتب ابن مقفع است.
در فهرست كتابهای ابن مقفع سه كتاب به نامهای «الاداب الكبیر» و «الادب الصغیر» و «الیتیمه» ذكر شده است كه از نظر موضوع ما شایسته بحث و بررسی میباشند. از این سه كتاب دو كتاب آن موجود است كه یكی به نام «الادب الكبیر» خوانده میشود و دیگری هم به نام «الادب الصغیر». این كتاب اخیر را گاهی به نام «الیتیمه» هم خواندهاند ولی ظاهرا كتاب «الیتیمه» كه در فهرست ابن ندیم نام آن آمده مفقود است. و اما دو كتاب موجود بارها به نام «الادب الكبیر» و «الادب الصغیر» چاپ شده و در دسترسند. «1» این دو كتاب معمولا از ابن مقفع دانسته شده و آنچه هم از مطالب آنها در مؤلفات قدیم و جدید عربی نقل شده با عنوان «آداب ابن مقفع» معروف گردیده و حتی مسكویه نیز در مجموعه جاودان خرد آنچه را كه از ابن مقفع با عنوان «اداب ابن المقفع و وصایاه» «2» نقل كرده آنها را در فصل مخصوص «حكم الاسلامیین» آورده نه در
______________________________
(1). كتاب «الادب الكبیر» (كه ابن خلكان آن را به نام الدره الیتیمه هم خوانده) بار اول به وسیله شكیب ارسلان از دانشمندان سوریه به چاپ رسید و در سال 1897 میلادی در بیروت تجدید چاپ شد و بار دیگر محمد كرد علی آن را در كتاب «رسائل البلغا» به چاپ رسانید و یكبار هم در اسكندریه مصر و اخیرا هم با كتاب «الادب الصغیر» در سال 1960 به وسیله یوسف ابو حلقه از ادبای لبنان به چاپ رسیده و كتاب «الادب الصغیر» هم در «رسائل البلغا» (قاهره 1331 هجری) و به وسیله احمد زكی پاشا در اسكندریه در سال 1329 هجری و به وسیله یوسف ابو حلقه در بیروت 1960 به چاپ رسیده است.
(2). الحكمة الخالدة، ص 293.
ص: 328
بخش مخصوص «اداب الفرس». ظاهرا علت اشتهار این آثار به ابن مقفع با اینكه خواهیم دید این كتابها از ترجمههای او بودهاند نه از تألیفات او این بوده است كه این كتابها مانند دیگر آثار ترجمه شده همچون پندنامه بزرگمهر یا انوشروان و مانند آنها دارای نام مؤلف نبوده، یا بدان جهت كه مطالب این كتابها را ابن مقفع از مجموعههای عمومی گرفته كه نام مؤلف در آن ذكر نشده بوده، و یا اینكه ابن مقفع خود آن نام را در ترجمه خود حذف كرده، بههرحال چون این كتابها منسوب به شخص معینی نبودهاند به نام خود ابن مقفع خوانده شدهاند. نظیر اینها ترجمههای مختلف كتاب «خداینامه» است كه به وسیله اشخاص متعددی به عربی ترجمه و تحریر شده و به نام سیر الملوك معروف گردیده و همه آنها هم به همان مترجمان منسوب گشتهاند ولی نه به عنوان ترجمه بلكه به عنوان تألیف. «1»
ابن ندیم این سه كتاب را در فهرست كتابهایی كه ابن مقفع از زبان فارسی به عربی ترجمه كرده است ذكر كرده. «2» ابن ندیم حتی نام فارسی یا پهلوی كتابی را كه در عربی به نام «الادب الكبیر» معروف شده ذكر كرده و این نام هرچند چنانكه سابقا هم دیدیم در نسخههای موجود الفهرست دچار تحریف شده و صحیح آن را نمیتوان به دست آورد ولی بههرحال نشانهای است كه این كتاب به همین صورت در ادبیات ساسانی وجود داشته. درباره الادب الصغیر نكته جالب دقت این است كه بسیاری از مطالب آن را با همان صورت و هیأت میتوان در قطعاتی كه از آثار ساسانی نقل شده یافت و حتی در بعضی از موارد كثرت مطالب مشترك و انطباق عبارات آنها به صورتی است كه نمیتوان آنها را به هم بیارتباط دانست چنانكه این حالت درباره این كتاب با قطعاتی كه مسكویه در فصل «اداب الفرس» زیر عنوان «فصل من كلام حكیم فارسی آخر» و «وصیه اخری للفرس» نقل كرده و ما آنها را در شماره 10 و 11 وصف كردیم به خوبی دیده میشود و این اشتراك مطالب و عبارات به اندازهای است كه میتوان بدون
______________________________
(1). نك، همین كتاب در باب ترجمهكنندگان خداینامه.
(2). الفهرست، ص 118.
ص: 329
تردید گفت كه «الادب الصغیر» مجموعهای است منتخب از آثار مختلف ساسانی كه از آن جمله همین دو قطعهای است كه مسكویه آن را در اینجا نقل كرده و شاید اگر در حكمتهای منقول از دوره ساسانی استقراء بیشتری به عمل آید بتوان اطلاعات بیشتری درباره مآخذ این كتاب به دست آورد. و اینك برای اینكه نمونهای از مطالب و عبارات مشترك الادب الصغیر با هریك از این دو قطعه در دست باشد از هریك از آنها یك عبارت در اینجا نقل میكنیم.
از «فصل من كلام حكیم فارسی آخر»:
«و علی العاقل ان یتفقد محاسن الناس و یحصیها و یصنع فی توظیفها علی نفسه و تعهدها مثل الذی وصفنا فی اصلاح المساوئ، و علی العاقل ان لا یخادن «1» و لا یصاحب و لا یجاور من الناس- ما استطاع- الا ذافضل فی الدین و العلم و الاخلاق لیاخذ عنه «2»».
همین عبارت در «الادب الصغیر»:
«و علی العاقل ان یتفقد محاسن الناس و یحفظها و یحصیها و یصنع فی توظیفها علی نفسه و تعهدها بذلك مثل الذی وصفنا فی اصلاح المساوی. و علی العاقل ان لا یخادن و لا یصاحب و لا یجاور من الناس- ما استطاع- الا ذافضل فی العلم و الدین و الاخلاق فیاخذ عنه «3»».
از «وصیة اخری للفرس»:
«و من العلم ان تعلم انك لا تعلم. احسن تقدیر معاشك و معادك تقدیرا لا یفسط علیك احدهما الاخر فان اعیاك ذلك فارخضنّ الادنی و آثر الاعظم ... افضل البر ثلاث خصال الصدق فی الغضب و الجود فی العسرة و العفو عند المقدرة «4»».
از «الادب الصغیر»:
______________________________
(1). در نسخهای به جای یخادن یحادث نوشته شده ولی انتخاب متن صحیحتر است و عبارت الادب الصغیر نیز آن را تأیید میكند.
(2). الحكمة الخالدة، ص 71.
(3). الادب الصغیر، ص 14 و 15.
(4). الحكمة الخالدة، ص 74 و 75.
ص: 330
«و من العلم ان تعلم انك لا تعلم بما لا تعلم و من احسن ذوی العقول عقلا من احسن تقدیر امر معاشه و معاده تقدیرا لا یفسد علیه و احد منهما الاخر، فان اعیاه ذلك رفض الادنی و اثر علیه الاعظم ... من افضل اعمال البر ثلاث خصال، الصدق فی الغضب و الجود فی العسره و العفو عنه المقدرة «1»».
در این زمینه تذكر این مطلب نیز خالی از فایده نیست كه مسكویه در قسمت حكم الاسلامیین كه چنانكه گفتیم زیر عنوان «آداب ابن المقفع و وصایاه» مطالب زیادی از نوشتههای ابن المقفع را آورده از كتاب الادب الصغیر چیزی ذكر نكرده است.
علاوه بر آنچه راجع به اصول این دو كتاب ذكر شد توجه به یك مطلب دیگر درباره آنها در اینجا بسیار مهم است و آن این است كه این دو كتاب از لحاظ مطالب و محتوی به هیچوجه با تألیفات عربی این دوره شباهتی ندارند و همه چیز در آنها دلالت دارد بر اینكه نه در محیط عربی به وجود آمدهاند و نه به وسیله نویسندهای كه با چنان محیطی آشنایی داشته است. خلیل مردم از نویسندگان محقق عرب كه درباره ابن مقفع و آثار او تحقیقی شایسته دارد با توجه به این خصوصیت آداب ابن مقفع درباره آن چنین مینویسد: «ادب ابن مقفع هرچند از حیث لفظ و تركیب عربی مبین است لیكن در جمع و تألیف مطالب اعجمی است زیرا وی هیچگاه به شعر عرب استشهاد نمیكند و به امثال عربی تمثل نمیجوید و از سخنان حكمتآمیز و مواعظ اعراب روایت نمیكند و از خطباء ایشان نام نمیبرد و به اخبار ایشان اشاره نمینماید. و این خلاف روشی است كه عامه نویسندگان عرب مانند جاحظ و همردیفانش از آن پیروی كردهاند. وی از این جهت یا مترجم از فارسی است و یا مضامین شایع را گرفته، و یا تمام این مطالب را از اندیشه خود درآورده است». «2»
كتابی كه به نام «الادب الكبیر» چاپ شده و قطعاتی هم از آن در عیون الاخبار و در كتاب مسكویه نقل شده و به نام آداب ابن مقفع نامیده شده
______________________________
(1). الادب الصغیر، ص 36.
(2). ابن المقفع، به قلم خلیل مردم بیك، ص 66.
ص: 331
است، مطالب آن تقریبا در موضوعهای مشخصی است و شاید بتوان همه را در سه موضوع خلاصه نمود، یكی تعالیم و دستورالعملهایی است برای فرمانروایان و پادشاهان، و دیگر تعالیم و اداب كسانی است كه همنشین سلطان و یا كارگزار و یا از نزدیكان درگاهند، و سوم نصایح و دستورالعملهای مختلفی است كه بیشتر در پیرامون دوست و دوستی است. ولی كتابی كه به نام «الادب الصغیر» چاپ شده دارای چنین وحدت موضوع و پیوستگی نیست؛ بلكه عبارت از مجموعهای از سخنان كوتاه و بلند است در موضوعهای مختلف كه هیچگونه رابطهای بین آنها نیست جز اینكه همه در مواضع اخلاقی و در حكمت و ادب است؛ و به این جهت الادب الصغیر بیشتر از آن نوع كتابهای اخلاقی است كه در ادبیات پهلوی به صورت كلمات قصار یا جوامع الكلم وجود داشته است.
ص: 333