گفتار دهم نامه عبد الحمید در نصیحت ولیعهد
اشاره
نامه عبد الحمید در سه بخش آن* بخش سوّم نامه در فنون جنگ* محتوای نامه و ریشه آن* نامه عبد الحمید نمونهای از عهدهای ساسانی در زیّ عربی و اسلامی* نامه عبد الحمید به دبیران دیوان و ریشههای ساسانی آن
در تاریخ آمده كه این نامه را در هنگامی عبد الحمید از سوی مروان واپسین خلیفه اموی خطاب به عبد الله فرزند و ولیعهد او نوشته كه مروان او را برای جنگ با ضحاك بن قیس شیبانی نامزد كرده و در این نامه دستورهایی در همین زمینه به او داده بود.
این ضحاك كه از خوارج بود و در اواخر دوران اموی در كوفه و واسط شأن و شوكتی یافته و جمعی را به دور خود جمع كرده بود در سال 127 یا 128 ه. ق. سر از فرمان خلیفه برتافته به موصل و اطراف آن حمله كرده و آنجاها را به زیر فرمان خود درآورده بود، و چون هنگامی كه خبر آن به مروان رسید خود او شهر حمص را كه مردم آنجا نیز بر او شوریده بودند در محاصره داشت، پسرش عبد الله را كه از سوی او حكومت جزیره فرات را داشت مأمور جنگ با او كرد و به او دستور داد تا با سپاهیانش به نصیبین رود و مانع از پیشروی ضحاك در جزیره شود و این نامه را هم كه شامل دستورهایی در همین زمینه بود به همین
ص: 266
مناسبت به او نویساند. «1» عبد الله هم با هفت یا هشت هزار سپاهی عازم آنجا شد ولی ضحاك با یكصد هزار همراهان خود به آنجا روی آورد و عبد الله را محاصره كرد و چون مروان چنین دید خود با سپاهی بزرگ به جنگ او شتافت و در جنگی، او و بسیاری از سپاهیانش را بكشت و آتش فتنه را فرونشاند. «2»
نامه عبد الحمید در سه بخش آن
قدیمترین مأخذ شناخته شده كه این نامه در آن آمده آمده كتاب «المنثور و المنظوم» تألیف ابو الفضل احمد بن ابی طاهر طیفور خراسانی است كه میان سالهای 204 تا 280 هجری قمری میزیسته است. «3»
در آن كتاب در وصف این نامه چنین آمده:
«از نامههای تك و بیمانند نامه عبد الحمید بن یحیی به عبد الله بن مروان است در تعبیه جنگ، هنگامی كه او به جنگ ضحاك خارجی روانه میشد، و چنانكه گفتهاند این نامه در معنی و محتوا مانند ندارد». «4» ولی این نامه همهاش در تعبیه جنگ نیست بلكه متضمن مطالب مختلفی است كه تعبیه جنگ هم یكی از آنها است و اگر بنا باشد كه آن مطالب دستهبندی شود میتوان در این نامه سه بخش جدا از هم را تشخیص داد كه باهم تلفیق شده و به صورت یك نامه درآمده و با عنوان «رساله عبد الحمید الكاتب فی نصیحة ولی العهد» شناخته شده است. «5»
بخش نخست شامل مطالبی است در شناخت و كسب خصلتهای پسندیده
______________________________
(1). مجموع نامههایی را كه به عبد الحمید نسبت داده شده در كتاب رسائل الداخاء محمد كرد علی از صفحه 173- 226 چاپ چهارم، قاهره، 1374 ه. ق. 1954 خواهید یافت.
(2). ابن الاثیر، الكامل، حوادث سال 128.
(3). این تاریخ در فهرست دار الكتب مصر كه نسخهای خطی از این كتاب در آن موجود است ذكر شده (به نقل از كتاب «آثار ابن المقفع» تألیف عمر ابو النصر، بیروت 1966 م ص 364).
(4). به نقل محمد كرد علی از آن كتاب در «رسائل البلغاء» چاپ چهارم، ص 173.
(5). این عنوانی است كه در «رسائل البلغاء» به این نامه داده شده، ص 173- 210.
ص: 267
نفسانی كه معمولا آنها را باعث تهذیب نفس و تزكیه خلق و منشهای نیكوی انسانی میشمرند و بخش دوم درباره روشهای اجتماعی و طرز رفتار با دیگران و صفات آنان و دستورهایی است در این زمینه كه معمولا آنها را در آیین پادشاهی یا به تعبیر عربی آن در آداب الملوك و مانند این تعبیرها میآوردهاند و بخش سوم در تعبیه جنگ است.
در آغاز این نامه چنین آمده است: «در این هنگام كه امیر المؤمنین تو را به جنگ این اعرابی جلف جافی میفرستد میخواهد كه درباره امور خاص و شئون عام تو و مسائلی كه برایت اتفاق میافتد عهدی به تو بنویسد شامل ادب و موعظه و نصیحت و همچنین در آن آمده كه امیر المؤمنین به تو روی آورد تا حجت را بر تو تمام كند و حق خداوند را در راهنمایی تو و همچنین حق تو را در آنچه یك پدر مهربان برای فرزندش بر عهده دارد ادا نماید.
در بخش نخست خصلتهایی وصف شده كه تقریبا در همه جوامع به یك گونه ستایش شده از قبیل پرهیز از پیروی هوای نفس، و اعتدال در اداره امور، و كوشش در كتمان اسرار و عقبه و كنیهها با نیكوكاری، و سعی در برطرف كردن عیوب خویش و پرهیز از خودپرستی كه آفت عقل است، و دقت در همه رفتار و گفتار خود از سكوت و استماع و بخشش و عقوبت و عفو و تفریح و بیمها و امیدها و مانند اینها، و آنچه در اینها پسندیده یا نكوهیده است.
این بخش با این عبارت پایان میپذیرد «اینها مجموعه خصلتهایی است كه تواند بود به سبب اهمال آنها نقصی به عقل راه یابد پس تو با معرفت به آنها، آنها را استوار دار و در حفظ آنها بكوش تا از راهنماییهای آنها بهرهبری و از راه آنها به جایی برسی كه عظمت امیر مؤمنان و ادب او تو را به آنجا رسانده است.
در بخش دوم كه شامل دستورهایی است درباره اطرافیان و همنشینان و یاران خلوت و رجال درباری و طرز رفتار با آنان، این مطالب را میتوان یافت:
رفتار تو با آنان باید چنان باوقار باشد كه هیبت تو در چشم آنان محفوظ ماند و آنچنان با لطف و مهربانی توأم باشد كه دوستی آنان را نسبت به تو جلب
ص: 268
نماید، و آنچنان با عدل و انصاف آمیخته باشد كه زبان بدگویان را به بندد.
مگذار كه در نزد تو شوخی و مزاح كه از خصائص اهل بطالت و جهالت است و زبان حسودان را به بدگویی میگشاید راه یابد، زیرا این امر موجب نقص رأی و حتك حیثیت و زیانهای دیگر میشود و گزند آن برای هیچكس بیشتر از كسانی كه در سن تو هستند نیست.
كسانی كه نزد تو به سعایت و بدگویی از دیگران میپردازند، این كار را در ظاهر نصیحت و خیرخواهی تو وانمود میكنند ولی در واقع برای تجاوز به حقوق دیگران است. آنها را به خود راه مده و رسیدگی به سخنان آنها را به صاحب شرطه خود واگذار تا به آن رسیدگی كند و تو را در نهان از نتیجه بیاگاهاند و سپس به دستور تو درباره آن عمل كند تا اگر دستورت به صواب بود صواب آن را از تو دانند و اگر خطا بود خطای آن به تو باز نگردد.
* صاحب شرطه تو نباید بیآگاهی تو كاری انجام دهد، اگر كسی از گناهكاران درخور بخشایش است تو خود او را ببخش كه آن را از تو ببیند. و اگر مستوجب عقوبت است بیآنكه او را نزد تو آورد خودش او را عقوبت كند تا آن را از سوی تو نپندارد.
* هرگز كسی از سپاهیان و همنشینان و خاصان تو برای درخواستی نزد تو نیاید مگر آنكه پیش از آن به دبیر تو مراجعه كرده و به وسیله دبیر درخواست او به آگاهی تو رسیده باشد تا اگر بخواهی آن را اجابت كنی او را رخصت حضور دهد وگرنه او را به تو راه ندهد تا سرزنش این كار به دبیر بازگردد.
* و همچنین است حال نمایندگانی كه از خارج نزد تو میآیند. هیچیك از آنها نباید نزد تو بار یابد مگر آنكه پیش از آن خبر وی و مطلبی كه برای آن نزد تو میآید و درباره آن با تو سخن میگوید و مقدار چیزی كه از تو میخواهد به آگاهی تو رسیده باشد، تا درباره همه آنها از پیش بیندیشی و با رویه و فكر پاسخ آنها را آماده كنی و غافلگیر نشوی. و اگر كسی از آن نمایندگان هنگامی كه به دیدار تو آمد درباره چیزی به جز آنچه به دبیر تو گفته بود با تو
ص: 269
سخن گفت او را با ملایمت از سر خود بازدار ولی به حاجت خود دستور ده تا او درشتی كند و دیگر باره او را به حضور تو راه ندهد.
* خاصان و همنشینان و خدمتگزاران خاص و عموم رعیت خود را بازدار از اینكه غیبت دیگران و بدگویی از آنان را وسیله نزدیكی به تو گردانند.
* از خنده بیرویه در هنگام خوشحالی و از ترشرویی در هنگام خشم بپرهیز، خندهات باید به گونهای لبخند باشد.
* در بار عام چشم خود را تنها به فرماندهان و محتشمان مینداز و نگاهت باید میان همه یكسان باشد، با آرامی و وقار و تمام هوش و حواس خود به سخن سخنگویان گوش فراده، در چهرهات آثار بیحوصلگی از شنیدن سخن دیگران نمایان مگردد ...
* از كسانی كه در مجلس تو حاضر شدهاند و آنها كه غایب بودهاند استفساركن و از علت غیبت آن دسته از فرماندهان و بزرگان كه حضور نیافتهاند جویا شو.
* اگر كسی از خاصان تو در هنگام سخن گفتن نگاهش را به تو دوخت تو با آرامی نگاهت را پائین بینداز ولی نه ناگهانی و به صورتی زننده.
* اگر كسی از اطرافیانت به صواب رأی معروف است و تو او را برای مشورت برگزیدهای و امین خویش ساختهای مبادا كه در هر رویدادی به او مراجعه كنی تا چنین وانمود شود كه به او نیازمندی زیرا این امر باعث ضعف تو در چشم دیگران خواهد شد، مشورت باید در خلوت و به تنهائی صورت گیرد.
* منزلت كسانی را كه اهل فضل و دین و رأی و خرد و تدبیر و حسن شهرت در میان مردم هستند از كسانی كه در این مرتبت نیستند تشخیص بده و با هریك به گونهای كه سزاست رفتار كن.
این بخش كه نزدیك 9 صفحه از كتاب را دربرگرفته و همه آن درباره روشهای نیكو و رفتارهای پسندیدهای است كه شاهان و شاهزادگان را سزد تا در مجالس خاص و عام خود آنها را به كار بندند با این عبارت پایان میپذیرد.
اینها مجموعهای از خصلتها است كه امیر مؤمنان آنها را برای تو خلاصه
ص: 270
كرد و شواهد آنها را گردآورد و همچون راهنما به تو هدیه نمود تا در حدّ آنچه تو را بدان فرمان داده بایستی و از آنچه تو را از آن بازداشته بپرهیزی و با این دعا ختم میشود. «فانه المؤفق للخیر و المعین علی الارشاد و به تمام الصالحات و هو مؤتی الحسنات، عنده مفاتیح الغیب و بیده الملك و هو علی كل شئ قدیر».
بخش سوم نامه در فنون جنگ
بخش سوم این نامه در تعبیه جنگ است و با این عبارت آغاز میشود: «فاذا افضیت نحو عدوّك و اعتزمت علی لقائهم» (ص 187) پس از مطالبی در مقدمه آن در پرهیزگاری و اعتماد به یاری خداوند و فضیلت جهاد و مانند اینها شامل دستورهایی است در آیین لشكركشی بدین ترتیب:
سپاهیان و اطرافیانت را در بین راه از ستم به مردم و زورگویی به آنها باز دار و در این امر مراقبت فراوان كن.
در برابر دشمنت كه نام اسلام بر خود نهاده ولی از دین و شرایع آن برگشته به سختی پایداری كن.
سپاهیانت را مصون از تعرض بدار و خودت را هم در محاربه با دشمنان در اطاعت خداوند. بدان پیروزی از دو راه به دست آید یكی با عقل و تدبیر و بیخونریزی و این بهترین راههاست و دیگر با جنگ و خونریزی كه عاقبت آن معلوم نیست و تو بكوش كه آن را از بهترین راه آن به دست آوری.
پیش از آغاز نبرد دشمن را به اطاعت بخوان به كسانی از سپاهیان او كه امان خواهند امان بده و برای آنها كه از او روی بگردانند و به تو بپیوندند پاداشهای خوب مقرّر بدار و بدان عمل كن تا دیگران هم از آنها پیروی كنند.
جاسوسان خود را به سپاه دشمن فرست تا از اوضاع آنان كسب خبر كنند و نقاط ضعف آنها را به دست آورند.
امر سپاه خود را هرچه بیشتر محكم و استوار بدار، با جنگدیدگان
ص: 271
آزموده مشورت كن و از هیچ كوششی برای تقویت خود كوتاهی مكن تا اگر دشمن را زورمند یافتی غافلگیر نشوی و اگر هم او را ضعیف دیدی، باز از كوشش خود زیان نخواهی دید.
اگر جاسوسان تو خبرهایی خلاف یكدیگر آوردند به آنها بدگمان مشو و آنها را كیفر مده، شاید هردو به تو وفادار باشند و هریك خبری را به همان صورت كه كسب كرده برای تو آورده و این هم حیلهای از دشمن باشد كه خبرهای متناقض در دسترس آنها گذارده، بههرحال چنین وانمود كن كه به آنها اعتماد داری ولی درباره خبرهای آنان با عقل و درایت خودت عمل كن.
جاسوسان تو شاید بود كه به تو راست بگویند و تواند بود كه تو را فریب دهند و به دشمنت خدمت كنند یا جاسوسهای دوطرفه باشند. در هر صورت تو نباید چنین نشان دهی كه به آنها بیاعتماد هستی.
بدان كه دشمنت هم در سپاه تو جاسوسان دارد و او هم همان حیلههای تو را به كار خواهد برد، پس سعی كن كه جاسوسان تو در میان لشكریانت شناخته نشوند تا جاسوسان دشمن آنان را نشناسند و خبر آن را به دشمن نرسانند و آنها را گرفتار نسازند و این امر موجب سلب اعتماد دیگر جاسوسانت نشود. جاسوسانت باید با واسطه دبیرت با تو در ارتباط باشند نه مستقیم و بیواسطه.
از اینكه جاسوسان تو هم یكدیگر را بشناسند برحذر باش مبادا كه آنها با هم بسازند و با دشمنت دست یكی شوند و در فریب تو همداستان گردند.
چون از این كارها بپرداختی منصب شرطه و نظم سپاهت را به مطمئنترین و مطیعترین فرماندهان خود واگذار، فرماندهی كه دارای این صفات باشد ... «1» و همچنین نگهبانان سپاهت را از فرماندهانی برگزین كه بدین صفات باشند ... «1».
بدان كه امر قضا را نزد خداوند مكانتی است كه هیچچیز بدان پایه نباشد، زیرا به دست قاضی است كه احكام و حدود جاری میشود پس در سپاه خود
______________________________
(1). در اینجاها برای فرمانده و نگهبان و قاضی صفاتی به تفصیل ذكر شده كه برای رعایت اختصار از ذكر آنها خودداری شد.
ص: 272
كسی را متولی امر قضا كن كه دارای چنین خصلتها باشد ... «1».
حركت سپاهیانت را با طلایه آغاز كن و برای طلایه از میان فرماندهان و همراهان خود مردانی شجاع و آزموده و جنگ دیده انتخاب كن و آنها را شخصا بازدید كن و اسبها و جنگافزارهای آنها را یكیك از نظر بگذران تا مطمئن شوی كه اسبها و زرهها و شمشیرها و نیزهها و تیردانها و كمانها و تیرهای آنان از بهترین نوع آنها هستند «1» و اینان باید وسائل كار خود را بسته و در پشت اسبها ببندند و بدین سبب نباید جز آنچه ضرورت اقتضا كند با خود بردارند. و بپرهیز از اینكه بازدید از این سپاه و انتخاب افرادش را به كسی از یاران یا دبیران خود واگذاری.
این طلایه چشم و چراغ سپاه تو و نخستین تدبیر تو و زمامدار نبرد تو هستند ازاینرو باید اهتمام تو به آنها زیاد باشد، برای سرپرستی و فرماندهی آن كسی را برگزین كه دارای چنین صفات باشد ... «2» خودت شخصا آنها را انتخاب كن و هرچه آنها را بایست در اختیار آنها گذار و هرگز كسی را با توصیه و سفارش در آنها داخل مكن و كار آنها را آسان مگیر.
فرماندهی كل سپاه را كه باید تعبیه جنگ كند به یكی از خاندانهای اشراف بسپار و چند تن از معتمدان سپاهت را با او ضمیمه كن و كار گماردن نگهبانان و تعیین جاسوسها و حفظ اطراف را به عهده او گذار و به او دستور بده كه هر فرماندهی را با افراد زیر فرمانش در جایی مشخص بگذارد و هر شب یك یا چند تن از آنها را با دستههایی از سپاه برای نگهبانی در اطراف سپاه به خارج از اردو بفرستد.
رسیدگی به امور افراد سپاهت را به فرماندهانشان واگذار تا به اطاعت از فرمان آنها عادت كنند و امر آنها را سبك نگیرند زیرا این امر باعث خواهد شد
______________________________
(1). در اینجا هم برای هریك از این ابزارها و همچنین اسبها به تفصیل صفاتی ذكر شده كه برای رعایت اختصار از ذكر آنها خودداری شد.
(2). در اینجا و هرجا كه با ... مشخص شده صفاتی به تفصیل ذكر شده كه برای رعایت اختصار از ذكر آنها خودداری شده.
ص: 273
كه اوامر تو را هم سبك گیرند. ولی آنچه به فرماندهان وامیگذاری كیفرهای كوچك و تنبیههای تأدیبی باشد، كیفرهای بزرگ مانند كشتن یا بریدن اندامها و مصادره اموال و مانند اینها را هیچكس جز خودت یا صاحب شرطه تو آن هم با دستور تو به آن دست نزند ...
و چون به دشمن نزدیك شدی و طلایه لشكر تو مقدمه لشكر او را مشاهده كرد برای نبرد آماده شو و سپاه خود را به آرایش جنگی درآور و هرگز جز با آرایش جنگی یعنی تقسیم سپاه به مقدمه و میمنه و میسره و ساقه حركت مكن و باید كه آنها در این حال با شمشیرهای كشیده و پرچمهای افراشته حركت كنند و سپاهیان هریك به زیر پرچم دسته خود آماده كارزار شوند و باید چنان نظم و ترتیبی در سپاه از لحاظ مشخص بودن جای هردسته و هرفردی حكمفرما باشد كه هر سپاهی به آسانی بتواند جای خود را بیابد و اگر اسبی هم گم شد بدانند كه به كدام رسته تعلق دارد.
برای ساقه لشكر، فرماندهی برگزین دارای این صفات ... و او را با قوایی لازم و با مال و سلاح تقویت كن و به او دستور ده كه در نظم و ترتیب سپاهیان سختگیر باشد چه اگر خللی در این امر روی دهد كار تو به سستی گراید.
در عقب ساقه فرماندهی قاطع و صاحب رأی و سختگیر و بیمهابا با پنجاه سوار از برگزیدگان سپاهت قرار بده ... تا از فرار سپاهیان یا جاماندن آنها جلوگیری كند.
حركت لشكر یكجا و در وقتی كه از پیش اعلام شده باشد صورت گیرد تا سپاهیان خود را آماده سازند.
هرگز از منزلی كه در آن هستی اعلام حركت مكن مگر وقتی كه مأمور تعبیه لشگر برای جلوگیری از هر اتفاق پیشبینی نشده یا دفع حملهای كه احتمالا از سوی دشمن به عمل آید آماده شده باشد و چون به جایی رسیدی كه قصد توقف در آنجا تحقیق كنی، و چون آهنگ نزول كردی رئیس سواران با گروهی همراه باید پیوسته به دور اردوگاه به گردش بپردازند و مراقب باشند تا اگر رویداد
ص: 274
نامنتظرهای روی دهد آماده دفع آن باشند و این وضع همچنان ادامه یابد تا همه لشكریان با اسباب و ابزارشان در جای خود مستقر گردند و سپس دستههای سپاهی به نوبت شب و روز پیرامون لشكر به پاس بپردازند.
جز در خندق یا دژی كه از شبیخون دشمن در امان باشی اردو نزن، و برای اردو زدن باید نخست برای هردسته از سپاهیان مقدار معینی زمین با ذرع و پیمان مشخص گردد و آنگاه آن خندقها را با خندقی دیگر از خارهای آهنین حفاظت نمایند و همه آنها را با كاشتن نیزهها و نصب سپرها مستحكم سازند، این اردوگاه كه بدینگونه حفاظت شده باید دارای دو دروازه باشد و بر هر دروازهای یكی از فرماندهانت با یكصد سپاهی از افراد خودش به نگهبانی بپردازند.
اگر چنین كنی از غافلگیر شدن ایمن مانی و اگر دچار شبیخون دشمن شوی برای مقابله با آن آماده خواهی بود به خصوص با رعایت آنچه امیر المؤمنین درباره گشت شبانهروز و طلایه و آمادگیهای سپاه برایت مشخص ساخته است.
در هنگام شبیخون دشمن، سپاهیانت در سكوت فرو روند، سخن نگویند و صدا را به تكبیر بلند نكنند، هیچكس از جای خود حركت نكند و مركز خود را ترك نگوید. آن بخش از لشكر كه مورد هجوم دشمن قرار گرفته سه بار تكبیر گویند ولی بقیه لشكر آرام و بیصدا بمانند تا تو بتوانی محلی را كه دشمن در لشكر تو رخنه كرده بشناسی و برای آنها كمك بفرستی.
سپاهیانت در شبیخون دشمن هرگز به شمشیر دست نبرند، نبرد آنها در شب و در چنین هنگامهای باید با نیزه باشد كه آن را به سینه خود تكیه دهند یا با نشّاب، و صورتهاشان را با سپر بپوشانند. و اگر دشمن از آن بخش به بخش دیگری از لشكر حمله برد، آنها هم مانند بخش نخست سهبار تكبیر گویند و بخش نخست ساكت گردند تا تو بتوانی برای این بخش هم كمك بفرستی. و هرگز آتش رواق تو خاموش نشود بلكه در چنین حالتی باید آن را فروزانتر سازی تا هم لشكریانت با دیدن آن توان گیرند و آرامدل گردند، و هم شایعه بدخواهان خنثی گردد.
ص: 275
و چون دشمن از شبیخون باز ایستاد و به اردوگاه خود بازگشت اگر در سپاهیانت نیرویی برای پیگیری آنان باقی مانده یا سوارانی آماده و مجهّزداری آنها را به تعقیب دشمن و شبیخون در سپاه او بفرست. و در این هنگام آنها باید با سكوت و آرامش و بیسر و صدا با شمشیرهای كشیده به پیش روند و در دل به تسبیح و تحلیل پردازند و از خداوند یاری خواهند.
نخستین آمادگی برای جنگ انتخاب سواران و نگهبانان لشكرگاه است.
این سواران باید از برگزیدگان لشكر و دارای چنین صفات ... باشند و جنگ افزارهای آنها هم از بهترین نوع و بدینگونه ... باشد.
بر هر صد مرد از این سواران فرماندهی از خاصان و مؤثقان و مصلحتاندیشان خودت را برگزین كه در ریاست نام و آوازهای و در سابقه برتری داشته باشد.
نظم و ترتیب این سواران را به او واگذار. این فرمانده باید این وظائف را به عهده گیرد ...
برای خزائن و دیوانهایت مرد امین و صالح و پرهیزگار و دیندار و سر به فرمانی را برگزین و با او گروهی از سپاهیانت را بگمار كه در همهحال نگهبان آنها و مانع از دستبرد به آنها یا تاراج خزائن گردند ...
بدان كه بهترین حیله و تدبیری كه در عامه مردم اثر نیك دارد و نام و آوازهات را بلند میسازد این است كه پیروزی را با حسنتدبیر و به كار بردن عقل و بصیرت و بدون خونریزی به دست آوری. بنابراین سعی كن كه روش تو بر این قرار گیرد و یا این تدبیرها ... بر دشمن غالب آیی.
و چون دو لشكر به هم نزدیك شدند و جنگ در شرف وقوع بود، لا حول بگو و توكّل بر خدا كن و از او راهنمایی خواه و لشكریانت را به سكوت و آرامش بخوان، جز در هنگام حمله یا به دست آوردن موفقیتهای بزرگ تكبیر نگویند. تكبیر در هنگام توقف نشانه ترس است. از ذكر خدا غافل نباشند و از او نصرت بخواهند.
ص: 276
در لشكر تو باید تكبیرگویانی باشند كه در شب و روز و پیش از جنگ تكبیر بگویند و سپاهیان را به جنگ تشویق كنند و منازل شهدا را برای آنها باز نمایند و ثواب كار آنها و همچنین بهشت و درجات آن و نعمت ساكنان آن را برای آنها بیان كنند و به آنها بگویند:
خدا را به یاد آورید تا خدا هم شما را یاد كند، از او پیروزی خواهید تا شما را پیروز گرداند و به او پناه ببرید تا شما را پناه دهد.
و اگر تو آنستی كه خود شخصا تعبیه لشكرت را برعهده گیری و سپاهیانت را هریك در مواضع خودشان و زیر پرچمهای خودشان قرار دهی و در این كار از فرماندهان مورد اعتمادت كه سنی بر آنها گذشته و در این كار تجربهها اندوختهاند كمك بگیری چنین كن.
این نامه در سال 129 نوشته شده «و كتب سنه تسع و عشرین و مائه» «1» تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی ج5 276 محتوای نامه و ریشههای آن ..... ص : 276
محتوای نامه و ریشههای آن
چنانكه ملاحظه میشود عبد الحمید در این نامه اصولی را در تربیت و به خصوص تربیت شاهان و شاهزادگان و بزرگان كشور و قواعدی را در آیین كشورداری و طرز رفتار با خاصان و همنشینان یا زیردستان و دادخواهان و سخنچینان و مخبران و همچنین راه و روشهایی را در نظام جنگی و آداب لشكركشی به گفتگو گذارده كه هیچیك از آنها بدان صورت در خلافت اموی نه شناخته بوده و نه بدانها عمل میشده تا خلیفه اموی آنها را به ولیعهدش توصیه كرده باشد. در حكومت اموی كه با همه قدرت و گسترش قلمرواش هنوز ویژهگیهای یك حكومت قبیلهای و عشائری را داشت چنین آیینهای سخت و منظمی كه برای تربیت شاهان و شاهزادگان در طی قرنها به وسیله آگاهان و دانایان وضع شده بود و تنها در نظامهای سلطنتی كهن قابل اجرا بود بیگانه مینمود. زیرا امویان هنوز خوی عشایری داشتند و بر فرض هم كه
______________________________
(1). «رسائل البلغاء» چاپ چهارم، قاهره 1374 ه. ق. 1954 م ص 173- 210.
ص: 277
خود آنها میخواستند چنین آیینهایی را در مجالس خود رعایت كنند خوی عربی حاكم بر دولت و حامیان آنها آن را نمیپذیرفت.
و آن قواعد جنگی هم كه در این نامه ذكر شده و از مختصات ارتشهایی بود كه طی قرنها تجربه و مهارت به صورت ارتشهای واحدی درآمده و از نظم و ترتیبی سنتّی برخوردار شده بودند در سپاهیان اموی كه هنوز هم برپایههای قبیلهای و عشایری استوار بود راه نیافته بود. «1» این دستورها و قاعدهها ساخته و پرداخته خود عبد الحمید هم نبود زیرا همه آنها كه نتیجه قرنها تجربه و ثمره اندیشه خردمندان و آگاهان از دورانهای قدیم بودند از قرنها پیش از عبد الحمید در همین منطقهای كه اكنون قلمرو شرقی خلافت شده بود به عنوان قواعد و رسوم حكومت و آیین كشورداری مورد عمل و موضوع آموزش شاهزادگان و درباریان و دیوانیان بود و در نوشتههای پارسی هم كه در گفتار گذشته شمهای درباره آنها گذشت و عبد الحمید هم بر آنها وقوف كامل داشت درباره این آداب و رسوم به اجمال یا تفصیل سخن رفته بود.
بنابراین، این نامه عبد الحمید را باید اقتباسی از آنچه در عهدها و نوشتههای دیگر پارسی از آن نوع كه در گفتار پیش بدانها اشاره شد یا در مآخذ دیگر عربی نقل شده و در جایی دیگر بررسی شده «2» دانست كه وی آنها را بدین ترتیب منظم ساخته و با انشای خاص خود آنها را به زبان عربی برگردانده و به صورت اسلامی درآورده، كاری كه هرچند در خلافت اموی كمی پیشرس به نظر میرسد ولی این نامه و نظائر آن از ترجمههایی كه احتمالا در همین دوران از آثار پارسی در همین زمینهها به عمل آمده نخستین سنگپایههایی بودهاند كه برای آشنایی حكمرانان و دستگاه خلافت اسلامی با اینگونه آیینها و قواعد كار گذاشته شدهاند.
______________________________
(1). نقل نوشته جرجی زیدان.
(2). مانند تاجنامهها و آییننامهها كه در جلد اول از كتاب «الترجمه و النقل عن الفارسیه فی القرون الاسلامیه الاولی» 1964. شرح و تفصیلی درباره آنها آمده است.
ص: 278
در دوران ابو هلال نوشتههای پارسی در زمینههای گوناگون بیش از دورههای بعد در دسترس نویسندگان و اهل ادب بوده، و نوشته ابو هلال هم درباره عبد الحمید كه او الگوهای كتابت خود را از زبان پارسی برگرفته، به همین سبب بوده كه وی اصول بسیاری از مطالب او را در آن نوشتهها مییافته. ولی امروز هم كه آنچه از آن نوشتهها در دسترس است خیلی كمتر از آن مقداری است كه در زمان ابو هلال بوده، باز هم با دقت در آنها و بررسی مطالبی كه عبد الحمید در این نامه عنوان كرده میتوان اصول بسیاری از مطالب این نامه را در آن نوشتهها یافت. كسانی كه با آن نوشتهها آشنا باشند هیچیك از مطالبی را كه عبد الحمید در این نامه عنوان كرده بیگانه نمییابند. و اگر كسی وقتی صرف كند و درصدد برآید كه مطالب مشابه در این نامه و آن نوشتهها را بازنویس كند صورتی كه به دست خواهد آورد كوتاه و مختصر نخواهد بود. «1»
نامه عبد الحمید نمونهای از عهدهای ساسانی در زیّ عربی و اسلامی
و این همگونی و سنخیت در مطالب این نامه و آن نوشتهها در بعضی موارد به اندازهای است كه میتوان آنها را مكمل یكدیگر یا به عبارت دیگر نامه عبد الحمید را در آن
______________________________
(1). حتی با یك مطالعه اجمالی هم میتوان به نظائر متعددی دست یافت مانند آنچه در این نامه درباره مصاحبان و همنشینان و نزدیكان آمده با آنچه در همینباره در عهد اردشیر (ص 52) و عهد شاپور به پسرش هرمز (السعاده و الاسعاده ص 317- 318 و/ 443- 444) ذكر شده، یا آنچه در این نامه درباره سعایت نمایان و بدگویان آمده، یا آنچه در همین باب در عهد شاپور (السعاده و الاسعاد، ص 300 و 432- 433) ذكر شده یا آنچه در این نامه درباره نمایندگانی كه از خارج به سفارت میآمدهاند و طرز برخورد با آنها ذكر شده با آنچه ابن خردادبه در همین زمینه از آیین دربار ایران ذكر كرده (المسالك و الممالك، ص 173) یا با آنچه در شاهنامه در همین زمینه از آیینهای دوران اردشیر بابكان آمده (شاهنامه، ج 7، ص 1985) و كریستن سن با تفصیل بیشتری آن را وصف كرده است (ایران در زمان ساسانیان) یا آنچه درباره آیین لشكركشی و آرایش جنگی در این نامه آمده با آنچه ابن قتیبه در همین باب از آییننامه نقل كرده (عیون الاخبار، ج 1، ص 112).
ص: 279
موارد پركننده خلأی دانست كه در نتیجه نقل پراكنده آن نوشتهها در كتب ادبی عربی در آن مطالب به چشم میخورد.
مثلا در قطعهای كه از عهد شاپور به پسرش هرمز در كتاب «السعاده و الاسعاد» نقل شده رتبه و مقام هریك از فرماندهانی كه بر واحدهای پنجاهنفری و صد نفری گمارده میشدهاند ذكر شده كه در عربی نخستین را «قائد» و دومی را «رئیس» ترجمه كردهاند «1» ولی از وظائف این دو واحد و جای هریك از آنها در آرایش جنگی در آنجا ذكری نیست، این چیزی است كه آن را تا حدی در نامه عبد الحمید میتوان یافت. در این نامه است كه درمییابیم یكی از مواردی كه در آرایش جنگی از واحدهای پنجاه نفری استفاده میشده در دنباله سپاه و پس از ساقه لشكر بوده و وظیفه آن مراقبت از عقبنماندن سپاهیان و جلوگیری از فرار آنان بوده است. و از مواردی هم كه از واحدهای صد نفری استفاده میشده در گشت شبانه و نگهبانی لشكر بوده و یكی از آن موارد هم در مقدمه سپاه بوده كه یك واحد صد نفری از سواران زبده و جنگ دیده و آزموده انتخاب میشدهاند و فرماندهی آنان را هم به سرداری دلیر و خوشنام و بلند آوازه میسپردهاند و این واحد در پیشاپیش لشكر جای داشتهاند و آنان به منزله نیش پیكانی بودهاند كه با آغاز جنگ به قلب سپاه دشمن حمله میبردهاند.
و همچنین در قطعه نسبتا مفصلی كه ابن قتیبه از آییننامه ساسانی در آداب جنگ و لشكركشی در كتاب عیون الاخبار نقل كرده «2» در این باره مطالبی آمده كه چون با آنچه در نامه عبد الحمید در همین زمینه ذكر شده سنجیده و باهم
______________________________
(1). السعاده و الاسعاد، ص 331، از واحدهای لشكری دوران ساسانی نشانی از یك واحد ده هزار نفری هم كه با عنوان «بند» خوانده میشده و به همین مناسبت به معنی پرچم بزرگ هم به كار میرفته در المعرب جوالیقی چنین آمده:
«و البند: العلم الكبیر، فارسی معرّب و قد تكلمت به العرب قال اللیت یكون للقائد، و یكون مع كل بند عشره الاف رجل، و قال النصر یسمی العلم الضنحم و اللوأ الصنحم «البند» (المعرب، ص 77).
(2). این قطعه را در جلد اول عیون الاخبار از ص 112 تا 115 خواهید یافت.
ص: 280
جمع شوند درباره همه مطالبی كه در آن دو یاد شده وصفی جامعتر و كاملتر به دست خواهد آمد كه برای محققان تاریخ بسی مغتنم است. از آن جمله در قطعهای كه از آییننامه نقل شده شرح نسبتا مفصلی درباره شبیخون زدن به دشمن و كیفیت و شرائط آن و كارهایی كه در این مورد باید انجام گیرد میخوانیم و در نامه عبد الحمید هم شرح نسبتا مفصلی در كیفیت مقابله با شبیخون دشمن و كارهایی كه سپاهیان باید در چنین وضعی كه دشمن شب هنگام به داخله آنها رخنه كرده، انجام دهند مییابیم كه چون آن دو را باهم تلفیق كنیم وصف نسبتا جامعی از قواعد و قوانینی را كه درباره شبیخون در هر دو صورت آن وجود داشته و جنگجویان مجرب آنها را میآموختهاند و عملا به كار میبردهاند در دست خواهیم داشت. و همچنین است حال مطالب دیگری كه در این دو قطعه یا نوشتههای دیگری در این باب یا بابهای دیگر عنوان شده است.
با آنچه گذشت این مطلب را روشنتر میتوان دریافت كه نامه عبد الحمید كه آن را به عنوان عهدی از خلیفه به فرزندش انشاء كرده با آنكه از لحاظ مطالب اقتباسی است از آنچه در عهدهای ساسانی و اندرزنامههای پارسی بیان میشده و از این لحاظ باید آن را استمراری از همانها شمرده ولی از لحاظ شیوه بیان مطالب و آمیختن آنها با مضامین اسلامی نمودار تحوّلی است كه در این دوران در آن نوشتهها آغاز شده بود، تحولی كه انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی آن را ایجاب میكرد. و چون این نامه عبد الحمید نخستین عهدی است از نوع همان عهدها كه در زبان عربی و در محیط اسلامی با شیوهای نو انشاء شده ازاینرو برای بررسی در سیر این تحول در اینگونه نوشتهها و نوشتههای مشابه آنها در زبان عربی و محیط اسلامی بسی مغتنم و با اهمیت است. این اهمیت از این امر سرچشمه میگیرد كه در این نامه مانند هر نخستین اقتباس یا تقلیدی كه از آثار پارسی به عمل آمده هنوز آثار پارسی در آن غلبه دارد و بادقت در آنها با آثار گذشته میتوان آنها را تشخیص داد ولی هرچه زمان پیشتر میرود این آثار هم در لابلای مضامین اسلامی و تعابیر عربی كه به تدریج در آنها رو به افزایش میرود نهانتر میگردند.
ص: 281
نامه عبد الحمید به دبیران دیوان ساسانی
نامه دیگری كه از عبد الحمید روایت شده و در این جا شایسته ذكر است، نامهای است كه خطاب به دبیران دیوان، در راهنمایی و نصیحت ایشان نوشته و هرچند به بلندی نامه نخست نیست ولی در حدّ خود نوشتهای نسبتا مفصل است.
قدیمترین نسخهای كه از این نامه در دست است ظاهرا همان است كه جهشیاری آن را به خط میمون بن هارون یافته و در كتاب الوزراء و الكتاب آورده، و درباره آن گفته كه هرچند این نامه خیلی طولانی است ولی چون نوشتهای نیكو است روا نداشتم كه چیزی از آن را فروگذارم، و ازاینرو همه آن را باز نوشتم زیرا دبیر از مانند آن بینیاز نتواند بود. «1» ابن خلدون هم در مقدمه تاریخ خود در فصل مربوط به دیوان رسائل و كتابت این نامه را به تمامی نقل كرده، زیرا به گفته او این نامه جامعترین شرحی است درباره شرائطی كه دبیر باید دارا باشد و فرمانروایان در انتخاب دبیر همانها را در نظر میگیرند. «2» و قلقشندی هم كه آن را در فصل مربوط به آداب دبیران و اقسام آن آورده درباره آن نوشته است، اصل همه این آداب و سرچشمه آنها نامه عبد الحمید بن یحیی كاتب است كه به دبیران نوشته و ایشان را به عمل بدانها سفارش كرده است. «3»
مطالب این نامه را میتوان كموبیش در این مورد خلاصه كرد: اهمیت شغل دبیری در اداره كشور و مقام و مرتبت دبیران در نزد پادشاهان، صفات پسندیدهای كه دبیر باید بدانها آراسته باشد و خصلتهای ناپسندی كه باید از آنها بپرهیزد. مقایسه شود با آنچه در مقدمه گفتار خسرو پرویز به دبیرش در ابن قتیبه
______________________________
(1). الوزراء و الكتاب، ص 73- 79 خواهید یافت.
(2). مقدمه ابن خلدون، ص 248.
(3). صبح الاعشی، ج 1، ص 85، مرحوم محمد كرد علی مؤلف كتاب رسائل البلغاء هم این نامه را با مراجعه به مآخذی كه ذكر شد و با مقابله با دو نسخه خطی دیگر در آن كتاب به چاپ رسانده است (رسائل البلغاء چاپ چهارم، ص 222). در نسخههای متعدد این نامه برخی اختلافها به چشم میخورد كه قابل ملاحظه است.
ص: 282
آمده. تشویق دبیران به كسب دانش و آموختن آنچه ایشان را شایسته و برای پیشرفت كارشان بایسته است. توصیه ایشان به همدردی و ملاطفت با همكارانی كه روزگار بر آنها جفا كرده و از كار بازماندهاند، و همچنین به وفاداری و اخلاص با مخدومان خویش در همه احوال چه در نعمت و چه در محنت، و سفارش اكید به ایشان كه خلقیات این مخدومان را نیك بیازمایند و با معرفت كامل به منشهای نیك و بد آنها سعی كنند با لطائف الحیل آنها را به نیكیها بكشانند و از بدیها باز دارند تا كارها به صلاح آید و خود ایشان هم از گزند آنان مصون مانند. اگر به امارت یا ولایت رسیدند در معامله با خلق خدا روشی در پیش گیرند كه موجب رضای خدا باشد. در تجمّل و تشریفات از حدّ شغل خود تجاوز نكنند زیرا آنها با آنكه دارای شغلی شریف هستند ولی در هرحال خدمتگذارانی هستند كه اینگونه بزرگنماییها را از آنها تحمل نمیكنند. و در نوشتهها و گفتههای خود به ایجاز كوشند و از پرگویی و اطناب كه آفت این شغل است بپرهیزند. «1» و از اسراف و تبذیر و همچنین از خودبینی و خودپسندی اجتناب ورزند.
آنچه درباره این نامه گفتنی مینماید یكی مطالبی است كه در صدر این نامه درباره اهمیت شغل دبیری در اداره كشور و مقام و منزلت دبیران در نزد پادشاهان آمده، و ترجمه مختصر و احتمالی آن در پایان خلاصه این نامه ذكر شد.
درباره مطالب صدر این نامه این نكته گفتنی است كه چهرهای را كه عبد الحمید در آن از دبیران دیوان دولت ساسانی كه بزرگان ایشان مانند ایران دبیربد و ایران آماركار، چنانكه در جای خود گذشت از وزیران ممتاز آن دولت به شمار میرفتهاند منطبق است. عباراتی كه عبد الحمید در این نامه آورده با آنچه ابن قتیبه از گفته مؤبدان مؤبد در وصف دبیران دوران ساسانی از «بعض كتب
______________________________
(1). قطعهای كه اختصار ترجمه آن در متن با خطی در زیر آن مشخص شده یكی آشفته و معنی آن گنگ و با مطالب دیگر نامه و روش انشاء عبد الحمید ناهماهنگ به نظر میرسد. در عبارت این قطعه در نسخههای متعدد آن بعضی اختلافها به چشم میخورد كه بدان اشاره خواهد شد.
ص: 283
العجم» نقل كرده چندان دور نیست بلكه در برخی اصطلاحات و تشبیهات خیلی هم به هم نزدیكند.
آنچه ابن قتیبه در این باره از زبان مؤبدان مؤبد و با عنوان «قرأت فی بعض كتب العجم» نقل كرده چنین است:
«كتاب الملوك عیبتم «1» المصونه عندهم و آذانهم الواعیه و السنهتم الشاهده، لانه لیس احد اعظم سعادة من وزراء الملوك اذا سعدت الملوك، و لا اقرب هلكة من وزراء الملوك اذا هلكت الملوك، فترفع التهمة عن الوزراء صارت لضامخهم للملوك لضامخهم لانفسهم و تعظم الثقه بهم حین صار اجتهاد هم للملوك اجتهاد هم لانفسهم فلایهتم روح علی جسده ولایهتم جسد علی روحه لان زوال الفتهما زوال نعمتهما، و ان التئام الفتهما صلاح خاصتّهما». «2»
و خلاصه آن این است كه دبیران همچون (مخزن اسرار) چشم و گوش و زبان شاهان هستند چه اگر پادشاهان كامیاب باشند كسی كامیابتر از وزیران نخواهد بود و اگر هم به هلاكت برسند هیچكس چون وزیران در معرض هلاكت قرار نخواهد گرفت و از اینجا است كه نصیحت و راهنماییهای ایشان به شاهان در واقع نصیحت و راهنمایی برای خودشان است و جهد و كوشش ایشان در خدمت آنان جهد و كوششی است در خدمت خودشان، آن دو مانند تن و جان هستند كه چون باهم قرین باشند هر دو پایدار مانند و چون از هم بگسلند نعمت از هردو سلب گردد.
از مقدمه نامه عبد الحمید خطاب به دبیران: «بكم ینتظم الملك و تستقیم للملوك امورهم و بتدبیركم و سیاستكم یصلح الله سلطانهم و یجتمع فیئهم و
______________________________
(1). هرچند عیبه در این عبارت بیمعنی نیست و چنانكه در ترجمه فارسی آن آمده میتوان آن را مخزن اسرار ترجمه كرد ولی به قرینه آنچه در نوشتههای دیگر پارسی و به خصوص در عهد شاپور آمده كه وزیران را به چشم و گوش و زبان شاه مانند میكردهاند و همچنین به قرینه آنچه در نامه عبد الحمید آمده میتوان گفت كه كلمه عیبتهم در اصل اغینهم بوده و در اثر تحریف بدین شكل درآمده و چون در این شكل هم معنی نسبتا مناسبی داشته مصلح كتاب عیون الاخبار متوجه آن نشده.
(2). عیون الاخبار، ج 1، ص 47.
ص: 284
تعمر بلادهم، یحتاج الیكم الملك فی عظیم ملكه، و الوالی فی القدر السنّی و الدنّی من ولایته، لا یستغنی عنكم منهم احد، و لا یوجد كاف الّا منكم، تموتمكم منهم موقع اسماعهم التی بها یسمعون، و ابصارهم التی بها یبصرون و السنتهم التی بها ینطقون، و ایدیهم التی بها یبطشون. انتم اذا آلت الامور الی موائلها و صارت الی محاصلها، یقاتهم دون اهلیهم و اولادهم و قراباتهم، و نصحائهم، فامتعكم الله بما خصّكم من فضل صناعتكم، و لا نزع عنكم سربال النعمه علیكم». «1» یعنی به وسیله شما است كه مملكت انتظام یابد و كار پادشاهان به استقامت گراید و با تدبیر و سیاست شما است كه خداوند سلطنت ایشان را اصلاح كند، و منافع آنها جمع شود و كشورشان آباد گردد. پادشاه باعظمت مملكتش و والی در كوچك و بزرگ كار ولایتش به شما نیاز دارند، هیچیك از شما بینیاز نیست و هیچكس جز شما از عهده كار آنها برنیاید. منزلت شما نزد ایشان همچون منزلت گوش و چشم و زبان و دست ایشان است كه بدانها میشنوند و میبینند و سخن میگویند و غلبه مییابند. در هنگامی كه امری پیش آید شما هستید كه مورد اعتماد ایشان هستید نه خانواده و فرزندان و نزدیكان و مشاوران ایشان ...
در این مقدمه چند مطلب قابل توجه مینماید، یكی اینكه در آن، مانند گفته موبدان مؤبد همهجا صحبت از شاه (ملك) و از شاهان (ملوك است) و گرچه در بعضی نسخههای متأخر عبارت بكم ینتظم الملك و تستقیم للملوك امور هم به این عبارت «بكم ینتظم للخلافة محاسنها و تستقیم امورها» «2» تغییر یافته ولی حتی در این نسخهها هم جز در همین یك مورد نام ملك و ملوك همچنان حفظ شده، در صورتی كه در دورانی كه این نامه نوشته شده نه ملكی در كار بوده و نه ملوكی و كلماتی كه برای حاكمان به كار میرفته خلیفه و امیر و عامل و از این قبیل اصطلاحات بوده. دیگر اینكه تعبیر چشم و گوش و زبان كه در این نامه برای دبیران به كار رفته از تشبیهاتی است كه در نوشتههای پارسی
______________________________
(1). الوزراء و الكتاب، ص 74.
(2). مقدمه ابن خلدون، ص 248 و صبح الاعشی، ج 1، ص 85.
ص: 285
برای دبیران دیوان و وزیران دربار شاه به كار میرفته و از تعبیرهای مأنوس و معمول آن زمان است. در نوشتههایی هم كه از آن دوران به عربی ترجمه شده بوده این تعبیرها دیده میشود به جز در گفته موبدان موبد كه گذشت در عهد شاپور به پسرش هرمز كه عامری نیشابوری از خدای نامه نقل كرده نیز عبارتی بدینگونه مییابیم:
«و اعلم بان الوزیر من الملك بمنزلة سمعه و بصره و لسانه فانه المشرف علی العماله و علی عمّاله و هو المهنی الیه ما یعرض فی اعماله و ما یقع من عمّاله و هو المجیب عن لسانه». «1» یعنی «بدان كه وزیر به منزله گوش و چشم و زبان شاه است زیرا او است كه مشرف بر امور او و كارگزاران او است. و همو است كه آنچه را در كارهای خود اتفاق میافتد و آنچه از كارگزارانش سرمیزند همه را به آگاهی او میرساند، و همواست كه از زبان شاه پاسخ میگوید».
و دیگر اینكه مقام و منزلتی كه در این مقدمه برای دبیران دیوان ذكر شده بیشتر بر دبیران و وزیران دولت ساسانی منطبق است نه بر دبیران خلافت اموی، راست است كه در اواخر این دوران با ظهور دبیرانی همچون سالم و همین عبد الحمید كه با شخصیت علمی و ادبی خود و با حسن اداره امور به حكم ضرورت در دستگاه خلافت حرمتی یافته بودند ولی هنوز فرهنگ حاكم بر آن دستگاه بدان پایه نرسیده بود كه ارباب قلم را اینچنین به دیده بزرگی مینگرند و در دولتی كه برپایه قومی و قبیلهای قرار داشت آنها را كه از موالی میشمردند تا آن درجه بالا ببرند كه در حوادث و رویدادها تنها آنها را محرم اسرار و مورد اعتماد خویش بدانند نه خاندان و فرزندان و نزدیكان و مشاوران خود را. «2»
آنچه مطلب دیگری كه درباره این نامه قابل تأمل مینماید عبارات گنگ و آشفتهای است كه در اواخر این نامه به چشم میخورد، در این عبارات هرچند
______________________________
(1). السعاده و الاسعاد، ص 429.
(2). توضیح بیشتر در این مورد را در آنچه ابن خلدون زیر عنوان «دیوان الرسائل و الكتابه» و اهمیت آن به نسبت تمدن و فرهنگ دولتها نوشته خواهید یافت. مقدمه، ص 246.
ص: 286
در كتابهای مختلفی كه آن را نقل كردهاند اختلافهایی هم در بعضی كلمات و اصطلاحات دیده میشود كه خود بر ابهام معنی میافزاید ولی بههرحال از معنی كه در كتاب الوزراء الكتاب نقل شده و چنانكه گفته شد قدیمترین متن این نامه است میتوان تا حدی مقصود نویسنده را دریافت و برای اینكه آنچه در این باره نوشته شود روشنتر باشد متن این عبارات به همان صورت كه در كتاب «الوزراء و الكتاب» آمده با اشاره جابهجا به اختلافهایی كه در نسخههای دیگر آن موجود است در اینجا نقل میشود.
«و اعلموا انّ للتدبیر «آفة و ضدّا و انهما لا یجتمعان فی احد ابدا» (در نسخههای دیگر به جای آنچه میان این دو علامت () گذاشته شده تنها عبارت آفة متلفة آمده است). و هو (در صبح الاعشی و هی) الوصف شماعل لصاحبه «علی انقاذ عمله و رویّنه» (در مقدمه و صبح الاعشی عن انفاذ عمله و رویّنه) فلیقصد الرجل منكم فی مجلس تدبیره (در مقدمه و صبح الاعشی فی مجلسه) قصد الكافی فی منطقه (در مقدمه و صبح الاعشی من منطقه) و لیقصد فی كلامه (این جمله در مقدمه و صبح الاعشی نیست ولی لازم به نظر میرسد) و لیوجز فی ابتدائه (در مقدمه و صبح الاعشی لفعله) و مدفعه للتشاغل عن اكثاره. و ان لم یكم الاكثار عاده ثم وضع موضعه فی ابتداء كتاب او جواب عند الحاجه فلا بأس (آنچه میان این دو علامت () گذاشته شده در نسخههای دیگر نیست). «1»
با در نظر گرفتن همه اختلافهایی كه در بعضی عبارات این قطعه به چشم میخورد میتوان آن را با احتیاط بدینگونه به فارسی برگرداند.
«بدانید كه تدبیر را آفت و ضدّی است كه هرگز باهم در كسی جمع نمیشوند و آن صنعتی است كه دارنده خود را از به كار بردن علم و درایتش باز میدارد بنابراین هریك از شما در مجلس تدبیر خود همچون كسی كه در منطقش كفایت است در سخن خویش به اقتصاد كوشد و در آن به ایجاز بپردازد ولی در مقام احتجاج هیچیك از حجّتهای خود را فرو مگذار زیرا این به صلاح
______________________________
(1). جهشیاری، ص 78، مقدمه، ص 250، صبح الاعشی، ج 1، ص 88.
ص: 287
عقل و مایه آرامش ذهن او و مانع از پرداختن به اطاله كلام است. و اگر اطاله كلام عادت نباشد ولی به جای خودش در آغاز نامهای یا در پاسخی به هنگام نیاز به كار رود باكی نیست.»
و آنچه از این عبارت با همه پیچیدگی و ابهامش برمیآید این است كه نویسنده آن دبیران را به ایجاز در كلام یعنی گنجاندن مطالب بسیار در عبارات اندك میخواند و آنها را از اطاله كلام و عبارتپردازی كه آن را آفتی برای دبیران و مانع اعمال فكر و اندیشه ایشان میشمارد برحذر میدارد و این امر را جز در مقدمه نامه یا جوابها آن هم در صورت لزوم جائز نمیشمارد.
آنچه در این عبارت قابل تأمل مینماید یكی گنگی و پیچیدگی آن است كه آن را با بخشهای دیگر این نامه ناهماهنگ میسازد و دیگر مفهوم و محتوای آن است كه با سبك و روش عبد الحمید ناسازگار مینماید. در این عبارت تدبیر دارای آفت شمرده شده در صورتی كه برای تدبیر در معنی عربی آنكه عاقبتاندیشی و درونگری و از روی علم و درایت به كاری دست زدن است هیچ آفتی متصور نیست، آنچه در اینجا دارای آفت تصوّر شده و موضوع سخن هم همان است. آن حرفه یا هنر دبیری است كه كلمه تدبیر در این عبارت در معنی عربی آن، آن را نمیرساند.
مفاد این نامه هم كه تحریص و ترغیب دبیران به ایجاز كلام و برحذر داشتن ایشان از اطناب را آفت كلام شمردن، درست در جهت عكس سبك عبد الحمید یعنی اسهاب در عرضه كردن بیان مطالب و گسترش در بیان اندیشه است. سبكی كه عبد الحمید بدان شناخته شده و در همین دو نامهای هم كه از وی روایت شده به وضوح دیده میشود. تحریص و ترغیب به ایجاز در كلام از چیزهایی است كه در نوشتههای پارسی خطاب به دبیران دیوان دیده میشود و ترجمه آنها در كتب ادبی پراكنده است، و به بعضی از آنها هم در گفتار دهم همین كتاب زیر عنوان دبیران دیوان درباره آئین بلاغت پارسی اشاره شده و حتی این امر كه ایجاز در كلام مانع از بیان همه مطالب و حجتهای نویسنده نگردد كه
ص: 288
در این عبارت آمد. در عبارتی هم كه جهشیاری از گفته «ملوك الفرس» خطاب به دبیران به این مضمون نقل كرده «لا تحلكم الرغبه فی تخفیف الكلام علی حذف معانیه و ترك ترتیبه، و الابلاغ فیه و توهین حججه» «1» عینا موجود است. و تنها توجیهی كه برای این نارسائیها و ناسازگاریها به نظر میرسد، هرچند تا وقتی قرائن دیگری آن را تأیید نكند، در حدّ حدس و گمان باقی خواهد ماند، این است كه این قطعه ترجمهای باشد قدیم از یك متن پارسی از مترجمی نه هم سنگ و همطراز عبد الحمید و ابن مقفع كه برای بیان شغل دبیری از همین كلمه دبیر صیغه تدبیر را ساخته و در برگردان مطالب دیگر هم آن اندازه قدرت تصرف در كلمات را نداشته كه آن را روان و رسا به عربی برگرداند. لاجرم عبارت آشفته و معنی گنگ و نارسا شده و ناسخی هم آن را به سبب سنخیت موضوع در طیّ این نامه گنجانده است.
______________________________
(1). الوزرا و الكتاب، ص 3.
ص: 289
گفتار یازدهم نظر محققان و مؤلفان معاصر عرب درباره عبد الحمید و نثر فنی عربی
اشاره
نوشته استاد انیس المقدسی* نظر استاد محمد كرد علی* گفته دكتر طه حسینی* نوشته دكتر زكی مبارك* بررسی و نقد نظرهای محققین معاصر عرب
مراد از مؤلفان معاصر آن دسته از صاحبنظران و نویسندگان عربیزبان هستند كه در دوران جدید، یعنی دورانی كه نقد و بررسی آثار گذشته براساس روشهای تحقیقی عصر حاضر معمول و متداول شده درباره تاریخ یا ادبیات عربی كتاب یا رسالهای نوشتهاند، و در آن به پیروی از مورخان و ناقدان ادب قدیم از عبد الحمید و پایگاه وی در بلاغت عربی نیز یادی كرده و نظری ابراز داشتهاند. البته نباید انتظار داشت كه همه نظرهایی كه در اینباره ابراز شده یك دست و همآهنگ باشند، زیرا همه مؤلفان و نویسندگان هم در مراجعه به همه منابع موجود و دقت در استنباط مطالب از آنها و همچنین در زمینههای فكری و گرایشهای فرهنگی خود همسان و همسنگ نبودهاند، و به همین سبب در نظرهای آنها اختلاف كم نیست. ولی بههرحال برای اینكه این بحث و بررسی خالی از نظر محققان و نویسندگان معروف معاصر هم نباشد به برخی از آنها در اینجا اشاره میشود.
ص: 290
نوشته استاد انیس المقدسی
استاد انیس المقدسی نویسنده كتاب تطوّر الاسالیب النثریه «1» كه از مراجع معتبر در سبكشناسی عربی است، پس از بیان اینكه تاریخنویسان ادب عربی از قرن سوم هجری به بعد همگی عبد الحمید را در نثر عربی صاحب مكتب شمرده و برخی از آنها همچون ابو هلال عسكری گفتهاند كه این مكتب فارسی الاصل است، در جستجوی این مكتب و اینكه آیا سبك عبد الحمید اصلا فارسی است و به نثر قدیم عربی بستگی ندارد چنین نوشته است:
«عبد الحمید با نویسنده دیگری كه از لحاظ شهرت و مكانت چیزی از او كم نداشته یعنی با عبد الله ابن مقفع همزمان بوده. ابن مقفع به پیوند استوارش با ادب فارسی و ترجمههای بسیار از آن ادب معروف است و ابن ندیم درباره او گفته، كه وی در نهایت فصاحت و بلاغت و یكی از ناقلان از زبان فارسی به عربی بوده، در هر دو زبان دستی توانا داشت و به هر دو زبان فصیح بود. بنابراین اگر بنا بود این سبك نو كه به عبد الحمید نسبت داده شده فارسی باشد ابن مقفع شایستهتر از عبد الحمید بوده كه صاحب این سبك شناخته شود. ولی باوجوداین او را بدین سمت نشناختهاند و عبد الحمید را شناختهاند. و من (سخن از مقدسی است) گمان میكنم كه این امر ناشی از فرقی است كه در سبك نویسندگی آن دو وجود دارد. زیرا ابن مقفع در نوشتههای خود مایل به سبك آزاد است ولی عبد الحمید بیشتر به سبك متوازن (یعنی همسنگ و همآهنگ ساختن عبارات) تمایل دارد و همین است كه او را از سبك عمومی عصر خودش متمایز میسازد. استاد سپس درباره اینكه آیا این سبك متوازن همان چیزی است كه عبد الحمید آن را از زبان فارسی گرفته یا نه گوید:
پاسخ این سؤال وقتی مثبت خواهد بود كه دو امر ثابت شود، یكی اینكه
______________________________
(1). استاد انیس المقدسی از محققان صاحبنظر لبنان است كه سالها استاد و مدیر گروه ادبیات عربی در دانشگاه امریكایی بیروت بود و این كتاب هم كه نخستین بار در سال 1935 میلادی در بیروت به چاپ رسید از كتابهای درسی دانشگاهی بوده كه پس از آن تاریخ بارها تجدید چاپ شده، نسخهای كه در اینجا مورد مراجعه بوده همین چاپ نخستین آن است.
ص: 291
سبك متوازن سبك عمومی زبان فارسی در ایام عبد الحمید بوده باشد، و دیگر اینكه سبك متوازن پیش از عبد الحمید در زبان عربی شناخته نباشد، و چون هیچ یك از این دو امر ثابت نشده بنابراین نمیتوان گفت كه آنچه عبد الحمید از نثر فارسی گرفته سبك متوازن او است. وی پس از این مقدمات به پیروی از استاد محمد كرد علی به این نتیجه میرسد كه آنچه عبد الحمید از ملتهای مجاور و به خصوص از ایرانیان گرفته همان گسترش در بیان اندیشه و زیبا ساختن كلام با سجع و ترصع است نه سبك متوازن او. «1» در اینجا شاید بیتناسب نباشد كه درباره آنچه در نوشته استاد انیس المقدسی راجع به سبك عبد الحمید آمده، كه اگر بنا بود این سبك نو فارسی باشد ابن مقفع شایستهتر از عبد الحمید بوده كه صاحب این سبك شناخته شود زیرا پیوند ابن مقفع با ادب فارسی استوارتر و شهرت وی در این امر بیشتر از عبد الحمید بوده، توضیحی داده شود، و آن این است كه به نظر میرسد شهرت عبد الحمید به اقتباس از رسائل فارسی بدین سبب بوده كه عبد الحمید خود صاحب دیوان رسائل بوده و پیش از آن هم كه به ریاست این دیوان منصوب گردد سالها در همین دیوان به انشاء رسائل اشتغال داشته و این كار به اصطلاح شغل شاغل وی بوده و به همین دلیل هم سروكار او بیشتر با مراسلات فارسی بوده كه از آنها اقتباس میكرده و شاید برخی از آنها هم كه ترجمه عربی آنها در دست است او به عربی ترجمه كرده باشد. ولی ابن مقفع چنین نبوده. او هرچند اثر بسیاری در ترجمه آثار فارسی به عربی داشته، خیلی بیشتر از عبد الحمید، ولی سروكار او بیشتر با كتابهای فارسی بوده كه صورت آنها را ابن ندیم آورده و او هیچگاه در دیوان رسائل نبوده تا مانند عبد الحمید موظف به انشاء رسائل باشد و ایامی هم كه در دیوان اشتغال داشته در دیوان خراج بوده، نه دیوان رسائل، و به همین سبب شهرت عبد الحمید را در ترسل عربی نداشته است.
______________________________
(1). تطور الاسالیب النثریه فی الادب العربی بیروت، 1935 م، ص 153 و 159.
ص: 292
نظر استاد محمد علی كرد
استاد محمد كرد علی «1» هم كه نظر وی درباره عبد الحمید مورد تأیید و استناد مؤلف تطور الاسالیب النثریه قرار گرفته در این باره چنین نوشته است:
آنچه بیش از هرچیز در نوشتههای عبد الحمید به چشم میخورد گسترش در بیان اندیشه و گرایش به زیبائی كلام با سجع و ترصع است. و این روش تا آنجا كه ما میدانیم در تمام دوران اموی روشی مألوف و مأنوس نبوده زیرا امویان اعراب قح بودند و دبیران آنها هم مانند خودشان بودند و در نوشتههاشان به ایجاز میكوشیدند و این بر خواننده بود كه آن را به دلخواه خود تفسیر كند. و محقق است كه عبد الحمید این روش را از ملتهای همسایه عرب و به خصوص از ایرانیان گرفته است كه تمدن آنها مانند اعراب ابتدایی نبود بلكه در آن طول و تفصیل و حتی شاخ و برگهای خستهكننده هم وجود داشت، و اعراب پس از گسترش حكومتشان نیاز داشتند كه مسائل را به تفصیل و باوضوح مطرح سازند كه در آن ابهام و التباسی نباشد، و عبد الحمید هم با اثرپذیری او جو حاكم بر دولت و روح تمدن آنكه در زمان وی به بلندترین پایهاش رسیده بود و با نبوغ خود و روح نوآوری كه در خود او بود در نوشتههایش به مقتضای حال صورتی از آن محیط را ترسیم كرد.
بنابراین او در زبان عربی مخترع سبكی نو و نویسندهای بود كه تمام شرائط بلاغت را در خود جمع داشت و به همین سبب است كه او پیشوای بلامنازع نویسندگان عرب شناخته شده و سبكی كه او اختراع كرده تا امروز همچنان برای مردم دلنشین و دلپذیر مانده است. «2»
______________________________
(1). استاد محمد كرد علی از دانشمندان سرشناس شام و از ناقدان بنام ادب عربی و مؤلف كتابهای چندی به زبان عربی بود و سالها ریاست فرهنگستان عربی شام را بر عهده داشت.
(2). مجله «المجمع العلمی» چاپ دمشق، ج 9، ص 600.
ص: 293
گفته دكتر طه حسینی
دیگر از نظرهایی كه درباره عبد الحمید و سبك او ابراز شده مطلبی است كه دكتر طه حسین استاد و نویسنده معروف مصری در كتاب «من حدیث الشعر و النثر» نوشته است. گرچه در این كتاب كه مجموعهای از سخنرانیهای آن استاد در مجامع مختلف در زمینه ادب عربی است غالبا جنبه خطابی و جدلی بر جنبه تحقیقی آن میچربد «1»، و به همین سبب خالی از نظرهای افراطی نیست ولی از آنجا كه هم این كتاب و هم مؤلف آن در ادب معاصر عربی از رواج و شهرتی برخوردارند، كه نمیتوان مطالب آن را به خصوص در این بررسی كه سعی میشود جامع همه نظرهای ناقدان ادب و نویسندگان معروف معاصر هم باشد نادیده انگاشت. خلاصه نظری كه در این كتاب به چشم میخورد این است كه عبد الحمید در افكار و اندیشههایش از فرهنگ یونانی اثر پذیرفته نه از ایران و سبك نویسندگی خود را هم از زبان یونانی گرفته نه از زبان فارسی، و چون این نظر مخالف با واقع و با همه آن چیزهایی است كه از سوی ناقدان قدیم ادب و محققان معاصر در این زمینه و درباره فن ترسل عربی اظهار شده ناچار باید در بیان آن قدری به تفصیل پرداخت.
از مطالعه آنچه این استاد در این زمینه نوشته چنین برمیآید كه وی در این نظر تحت تأثیر دو عامل مؤثر قرار داشته، یكی زمینه فرهنگی و گرایش فكری
______________________________
(1). در مقدمه كتاب به قلم مؤلف چنین آمده: «میخواهم همه آنها كه این گفتهها را میخوانند بدانند كه من آنها را نه پیش از گفتن نوشتهام و نه پس از گفتن اصلاح كردهام ... اینها یادداشتهایی است كه بعضی از دانشجویان از درسهای من برداشتهاند. و اگر خواستهام كه پیش از مراجعه به من آن را در كتابی منتشر نكنند نه برای اصلاح مطالب آن بوده چون برای چنین كاری وقت كافی نداشتهام بلكه برای این بوده كه بدانم آنچه نقل شده گفتههای خود من بوده و چیزی را كه نگفتهام به من نسبت ندهند، و چون این فصلها را بر من خواندند دیدم اینها همان نظریههای من در موضوع شعر و نثر است و جز كمی از آنها كه در جای خود به آنها اشاره كردهام تغییر نكردهاند.» و این روش یك خطیب بیپروا است نه یك محقق دقیق و بااحتیاط كه پیش از بیان نظری آن را دقیقا با موازین عقلی و نقلی میسنجد و ناسنجیده مطلبی آن هم در خلاف عقیده جمهور اظهار نمیدارد.
ص: 294
خود او كه بنا به روال كلی وی در این نوشته و نوشتههای دیگر خویش مایل است كه اثر یونان را در فرهنگ اسلامی و بلكه بهطور كلی در فرهنگ شرق در زمینههایی كه چنین اثری وجود داشته آن را بیشتر از آنچه بوده جلوه دهد، و در زمینههایی هم كه چنین اثری وجود نداشته آن را با حدس و گمان و به قدرت بیان در آنها هم گسترش دهد، و دیگری عشق و علاقه وی به اینكه در هر موضوعی تا حد امكان راهی خلافت جمهور بپیماید و نظری نو ابراز دارد، چیزی كه طبعا تحسین و اعجاب نوطلبان و سنتگریزان را برمیانگیزد، و همین ها هم باعث میگردد كه بر جنبه خطابی و جدلی سخنان این استاد در این زمینه افزوده شود؛ و به نظر میرسد كه آنچه وی را در این زمینه بیشتر برانگیخته كنفرانسی بوده كه یكی از استادان عربشناس فرانسوی به نام ویلیام مارسه)William Marceai( استاد ادبیات عربی در مدرسه زبانهای شرقی پاریس در آغاز دروس خود در موضوع نثر فنی عربی ایراد كرده بوده، و آن كنفرانس چاپ و منتشر شده و مورد توجه صاحبنظران و دستاندركاران زبان و ادبیات عربی در جهان عرب گردیده بود. «1»
این استاد فرانسوی در آن كنفرانس اظهار داشته بود كه چون اعراب در جاهلیت دارای زندگی بدوی بودند و زندگی بدوی هم نثر فنّی به وجود نمیآورد ازاینرو نثر فنّی در ترسّل عربی دارای زمینه عربی نیست و این نثر در زبان عربی با نویسندگان فارسیزبان عربینویس همچون ابن مقفع آغاز شده بنابراین باید ریشه آن را در نثر فارسی جستجو كرد. این سخنران درباره اینكه چرا نثر فنی در زندگی بدوی به وجود نمیآید، گفته چون نثر فنی زبان عقل است كه با آن زندگی دمساز نیست برخلاف شعر كه زبان عاطفه و خیال و احساس و متناسب با چنان زندگی است. و درباره اینكه چگونه این نثر با ابن مقفع آغاز شده گوید، اینگونه نثر از خلال ترجمههای او از فارسی به زبان عربی راه یافته و پس از بحث مفصلی در این زمینه اظهار تأسف كرده از اینكه اصل فارسی
______________________________
(1). این كنفرانس هم جداگانه و هم در مجله فرانسوی چاپ و منتشر شده بود.
ص: 295
نوشتههایی كه ابن مقفع آنها را به عربی ترجمه كرده در دست نیست تا بتوان میزان اثرپذیری وی را از آن آثار مشخص ساخت.
او كنفرانس خود را با این پرسش به پایان برده بود كه آیا اثر زبان فارسی در نوشتهها و ترجمههای ابن مقفع تا چه اندازه بوده آیا ترجمههای او ترجمههای تحت اللفظی بوده و طبیعت فارسی بر آن غلبه داشته یا ترجمه آزاد كه طبیعت وی بر آن غالب بوده و گوید استاد با این سؤال اظهار تأسف كرد كه جواب این سؤال در حال حاضر میسر نیست زیرا كسانی میتوانند به این سؤال جواب دهند كه در عربی و پهلوی هر دو دستی توانا داشته باشند و از بخت بد اصولی كه ابن مقفع از آنها ترجمه كرده از میان رفتهاند.
طه حسین میپرسد آیا كدام یك از دو قوم ایرانی و یونانی اثرشان در نثر عربی منتشر بود؟
او در پاسخ این سؤال میگوید: بیشتر خاورشناسان بر این عقیدهاند كه تأثیر ایران قویتر از تأثیر یونان بود، دلیلشان هم آشكار است. بیشتر آنها كه در اسلام عربی نوشتهاند چه در عصر اموی و چه در عصر عباسی از موالی بودهاند و آنها هم ایرانی بودند بنابراین مسلم است كه این نویسندگان با فرهنگ فارسی خود در نثر عربی اثر گذاشتهاند و چگونه میتوان در این امر تردید كرد در حالی كه پیشرو و رئیس نویسندگان ابن مقفع پارسی بود.
ولی دسته دیگری كه من هم از آنها هستم چنین میاندیشند كه تأثیر یونان قویتر از تأثیر ایران است با وجود آنكه بیشتر نویسندگان عربی ایرانیانند و این بدان جهت است كه فرهنگ یونانی از زمان اسكندر قرن سوم پیش از میلاد در این مناطق شایع گردید و قرن دوم پیش از میلاد هنوز تمام نشده بود كه زبان یونانی در خاور نزدیك زبان رسمی گردید و این فرهنگ كه قریب نه قرن در شرق دوام یافت منحصر به شام و عراق و جزیره و مصر نبود بلكه به سرزمین ایران هم منتشر گشت و تا شرق هند هم رسید. در آن زمان امپراطوری روم پیوند یونان و ایران محكمتر شد و عمق فرهنگ یونانی در ایران هم زیادتر گشت و در
ص: 296
اواخر این عصر كمی پیش از اسلام در هنگامی كه مسیحیت دیانت رسمی گشت و معابد بتپرستی بسته شد فرهنگ یونانی به ایران مهاجرت كرد و از آنجا حمایت و یاری دریافت كرد و پادشاهان ایران آن را گرامی داشتند (اشاره به مهاجرت حكمای یونان است در زمان انوشیروان كه ظاهرا در تاریخ و علت آن اشتباه كرده است).
این عقل فارسی بنابراین خود تحتتأثیر فرهنگ یونانی بود تا جائیكه ابن مقفع زعیم نویسندگان ایرانی و عرب خود خط وافری از فرهنگ یونانی داشت تا جایی كه گفتهاند پسرش آثار یونانی را به عربی ترجمه كرد.
طه حسین پس از این بیان به شرح فرهنگ فارسی پرداخته و گوید كه فرهنگ فارسی فرهنگ محدودی بود و اگر میگویند كه ایرانیان هم ادبیاتی داشتهاند واقع مطلب این است كه در عصر اتصال ایرانیان به اعراب این ادبیات چیز مهمی نبود و آنچه از فارسی به ادبیات عربی ترجمه شده نسبت به آنچه از ادبیات یونانی ترجمه شده ناچیز بوده و پس از شرحی در ناچیز بودن این ادبیات و ناچیز بودن آنچه اعراب از آنها گرفتهاند گوید:
ایرانیان به آن اندازه كه خاورشناسان تصور كرده و شعوبیها كه گفتهاند اعراب در همهچیزها به ایرانیان مدیونند گمان بردهاند در نثر عربی اثر نگذاشتهاند البته شكی نیست كه اعراب در بسیاری از مادیات و نظامهای سیاسی و غیره مدیون ایرانیان هستند ولی در ادب به عقیده من عرب در ادبیاتش بسیار مدیون ملت یونان است.
به علاوه بیشتر نویسندگانی كه نثر نوشتهاند معلوم نیست كه همهشان ایرانی بودهاند بلكه مطمئنتر این است كه بگوییم بیشترشان از شام و جزیره و مصر بودهاند یا یونانی بودهاند یا فرهنگ یونانی داشتهاند. «1»
______________________________
(1). از نوشته او درباره ابن مقفع هم به این مضمون: «شكی نیست كه بهره او از فرهنگ یونانی بسیار بوده و او نخستین كسی بود كه بسیاری از كتابهای ارسطو را در منطق و جدل و قیاس و مقولات را به عربی ترجمه كرد» (ص 46) چنین برمیآید كه نوشته ابن ندیم درباره ابن مقفع به-
ص: 297
دكتر طه حسین در پاسخ به سؤالی كه ویلیام مارسه در كنفرانس خود مطرح كرده بود میگوید: جواب این سؤال دشوار نیست هرچند اصولی كه از آن ترجمه كرده در دست نیست و این امر با مراجعه به الادب الصغیر و الادب الكبیر معلوم میشود زیرا وقتی این دو كتاب را میخوانیم مییابیم كه نویسنده آن برای تعبیر از معانی كه احساس میكند و میخواهد بیان كند احساس مشقت و دشواری میكند و این صنف را در آن احساس میكنیم و میبینیم كه ابن مقفع به نحو عربی چیزهایی تحمیل میكند كه نحو عربی برای تحمل آنها توانا نیست.
بنابراین ابن مقفع تا اینكه زعیم نویسندگان و دفعكننده نشانیها و وضعكننده اصول در كتابت لغت باشد تبحّر وافری از نحو عربی نداشت و بیشتر از یك نویسنده كه زبان عربی و فارسی را میدانسته نمیبود (ص 33- 32).
به عقیده دكتر طه حسین اول قرن دوم هجری شاهد ظهور حیات عقلی عربی گردید و اول همین قرن هم بود كه شاید ظهور مظهر این حیات یعنی نثر فنی شد و پس از اشاره به نقل دیوان در شام و عراق گوید: آنها كه در تاریخ ادبیات عربی مطالعه میكنند میان كتابة الدواوین و كتابة الرسائل فرقی نمیگذارند و كتابت دواوین را نمونهای از كتابت عربی میگیرند و این خالی از اشتباه نیست، كتابت دواوین اقسامی از حساب است و به كتابت حساب ایران شبیهتر است.
لیكن رسائلی كه از خلفا و امرا صادر میگردید در آغاز سهل و آسان بود و تكلفی در آن نبود و نمودار طبیعت عادی ابتدایی بود. و رسائل فنی كه نویسندگان در آنها اعمال ذوق و سلیقه میكردند و آنها را موضوع دقت و عنایت فنی قرار میدادند در اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم ظاهر شد.
و شاید عصر هشام آن عصری باشد كه مردم به اینگونه رسائل عنایت مییافتند ولی وقتی عصر عباسی شد دامنه نثر هم كمكم گسترش یافت و
______________________________
- این مضمون كه ایرانیان در قدیم مقداری از كتابهای منطق و پزشكی را به زبان فارسی ترجمه كرده بودند و آنها را عبد الله بن مقفع و دیگری به عربی برگرداندند. «و قد كانت الفرس نقلت فی القدیم شیئا من كتب المنطق و الطب الی اللغة الفارسیة، نقل ذلك الی العربی عبد اله بن مقفع و غیره» (ص 242 الفهرست) از نظر او پوشیده مانده است.
ص: 298
موضوعات آن هم خیلی بیش از اواخر عصر اموی متعدد شد و یكی از علل این پیشرفت اتصال عرب با ایرانیان و غیر ایرانیان از موالی در شام و جزیره و عراق شد.
در این عصر یعنی قرن دوم هجری دو نویسنده ظهور كردند كه هم اعراب و هم خاورشناسان معتقدند كه آن دو تن بودند كه پایه نثر عربی را گذاردند و در این عقیده مبالغه بسیار است زیرا نثر عربی را نویسنده به خصوصی پایه گذاشت بلكه این نثر یك نشأت طبیعی داشت كه متناسب به ملت عربی اسلامی بود.
ولی این دو نویسنده امتیاز آشكاری در این عصر داشتند و همان هم باعث گردید كه آنها رمز این نثر میشدند كه به زبان محاوره است نه زبان علمی طبیعی و نه زبان فلسفه و تاریخ بلكه نثری است كه در آن اثری از هنر است و در آن تمایلی است به ایجاد لذتی در خواننده علاوه بر عنایت و اهتمام به بیان فكر و اندیشه این دو نویسنده ابن مقفع است و عبد الحمید بن یحیی.
طه حسین پس از بیان فرق بین شعر و نثر و احساسی كه به خواننده از خواندن نوشتههای ابن مقفع و عبد الحمید دست میدهد گوید بنابراین تقسیم كلام به شعر و نثر برای فراگرفتن همه اقسام كلام كافی نیست بلكه باید آن را به شعر و خطابه و كتابت تقسیم كرد و مقصود از كتابت هم همان نثر فنی است كه در كتب و رسائل به كار میرود و این حقیقت است كه نخستین چیزی كه در ما لذت كتابت فنی را در عصر اسلامی ایجاد میكند نوشتههای عبد الحمید و ابن مقفع است. (ص 41 و 42).
آنگاه درباره عبد الحمید گوید: گویند او در آغاز متعلم بوده است در مكتبخانهها در شهرها تعلیم كودكان میكرده. نژاد او دقیقا معلوم نیست آنچه از او میدانیم این است كه او از موالی قریش و از اهل جزیره بوده و در دیوان هشام بن عبد الملك دبیر بوده و سپس به مروان بن محمد پیوسته و در هنگامی كه او والی بوده در خدمت او بوده و چون مروان به خلافت رسید با او به شام منتقل شده و با او مانده تا كشته شد و گویند كه عبد الحمید هم با او كشته شده است.
ص: 299
و مردم درباره نژاد عبد الحمید و اینكه آیا او ایرانی بوده یا از نژادی دیگر اختلاف كردهاند و ابو هلال گوید كه او فارسی را خوب میدانسته. و وقتی كه من عبد الحمید و ابن مقفع را كه در ایرانی بودنش شكی نیست میخوانم و بین آنها میسنجم ترجیح میدهم كه عبد الحمید سخت به فرهنگ یونانی پیوسته بوده و شاید زبان یونانی را هم میدانسته.
عبد الحمید یك خصوصیت لغوی دارد كه همان مرا وادار میكند كه بگویم به فرهنگ یونانی پیوسته بوده و آن كثرت استعمال حال است در نوشتههایش ...
و این هم بعید نیست زیرا مدارس ادب یونانی در تمام شرق گسترده بوده.
در اسكندر و غیره در رسالهای هم كه به ولیعهد نوشته اثر یونانی آشكار است و خصوصا در نظام لشكر و تقسیم صدتایی آن و تقسیم كلام به فصلها.
آنچه از مطالعه نوشتههای دكتر طه حسین در این زمینه برمیآید این است كه وی در ردّ این مطلب با ذكر مطالب گوناگون میكوشد تا خواننده را به این نتیجه برساند كه ابن مقفع در زبان عربی به اندازه یك عرب قح تسلط نداشته و عربی او هم مانند عربی یك خاورشناس در روزگار ما است زیرا زبان او فارسی بوده و عربی را به تحصیل آموخته و گاه برای بیان افكار و اندیشههایی كه در زبان عربی سابقه نداشته قواعدی را بر نحو عربی تحمیل كرده و آن را به تكلّف انداخته، و عبد الحمید هم اگرچه فارسی میدانسته ولی اندیشههایی را كه در نوشتههای خود بیان كرده و همچنین سبك نویسندگی خود را از زبان یونانی گرفته نه فارسی، و چون موضوع سخن در اینجا عبد الحمید است نه ابن مقفع از اینرو تنها به ذكر نظر وی درباره عبد الحمید تكیه شده است. از جمله دلائلی كه وی سعی دارد خواننده را به وسیله آنها به چنین نظری وادارد یكی این است كه توصیههایی كه در نامه عبد الحمید به ولیعهد درباره طرز رفتار و گفتار و آیین معاشرت آمده و متضمن روشهایی است كه برای اعراب نامأنوس و ناشناخته
ص: 300
بوده از نتایج بحث فلاسفه یونان در عصور متأخر گرفته، و آنچه در همین نامه خطاب به ولیعهد نوشته كه بر هر یكصد نفر از سپاهیان خود یكی از خاصان خود را بگمارد، آن هم مطابق است با تقسیمات نظام روم شرقی كه دستههای صدنفری را سنتریو و فرمانده آنها را سنتریون میگفتهاند. «1» و نظم و ترتیبی هم كه در نوشتههای عبد الحمید دیده میشود كه برخلاف نوشتههای دیگران به هم ریخته و مغشوش و درهم نیست، و آن را از ویژگیهای نثر عبد الحمید شمردهاند، آن هم از خصوصیات كلام یونانی است. و بنابراین با اینكه عبد الحمید به گفته ابو هلال فارسی هم میدانسته باید او را تحت تأثیر فرهنگ یونانی شمرد نه ایرانی.
نوشته دكتر زكی مبارك
دیگر از استادان عرب كه درباره نثر فنی در عربی سخن گفتهاند دكتر زكی مبارك است «2». او در كتاب مفصّل خود به نام «النثر الفنی فی القرن الرابع» پس از شرحی درباره شعر و نثر درباره نثر عبد الحمید مطالبی آورده است كه: آن قسم از نثر عربی كه زبان گفتگو و زبان صحبتهای عادی مردم یا بیان كننده عاطفه و احساس است از لحاظ اینكه از آن عواطف و احساسات نتیجه فكر و اندیشه ظاهر میشود این نثر اثری است از آثار زندگی اسلامی جدید كه در دوران اسلامی ظاهر شد و پیش از آن وجود نداشت. و این هم چیزی است كه اسباب و ظروف و پیشآمدهای طبیعی آن را ایجاد كرد و این هنری بود كه نیاز
______________________________
(1). تفصیل این مطالب را در كتاب «من حدیث الشعر و النثر» خواهید یافت، چاپ دار المعارف مصر، در گفتار مربوط به «النثر العربی فی القرنین الثانی و الثالث».
(2). دكتر زكی مبارك از استادان معاصر دكتر طه حسین در كتاب «النثر الفنی فی القرن الرابع» در بیان نظر خاورشناس فرانسوی ویلیام مارسه كه بدان اشاره شد نوشته كه آقای مارسه معتقد است كه تزیینات فنی كلام از ایرانیان به اعراب رسیده دكتر طه حسین هم از همین نظر پیروی میكرد ولی یكباره تغییر عقیده داد و گمان كرد كه از یونان به اعراب رسیده «النثر الفنی فی القرن الرابع» ص 15 و 16.
ص: 301
آن را ایجاد كرد نه اینكه اعراب آن را از ملتی دیگر به عاریت گرفته باشند. «1»
بنابراین آنها كه گمان میبرند كه ملت عرب نثر خود را از ایران یا یونان گرفته است راه اسراف میپیمایند ولی معنی آن هم این نیست كه این نثر دور از این اقوام به وجود آمده، نثر عربی عربیّ النشأة است ولی از این اقوام متأثر گردیده و از بركت پیوستن اعراب به این ملتها متحول شده است. این ملتها مسلمان شدند و بسیاری از آنها زبان عربی را آموخته و به این زبان چیز نوشتند و ما نمیتوانیم بگوییم آنها كه در عربی نوشتند به كلی از قومیتشان بركنار ماندند بلكه آن یونانی یا آن فارسی كه عربی آموخت آنچه را هم كه از قوم خود به ارث برده بود در آن وارد ساخت و از این عمل آمیختهای به وجود آمد كه نمیتوانیم بگوییم عربی خالص است نه فارسی خالص و نه یونانی خالص.
آقای مرسیه معتقد است كه نثر فنی با ابن مقفع شروع میشود (النثر الفنی ص 38) و خاورشناسان هم به ناحق معتقدند كه اعراب ادبی نداشتهاند و روشهای نثر فنی را از ایرانیان و یونانیان گرفتهاند (النثر الفنی، ص 38)، و من (زكی مبارك) منكر آن نیستم كه اعراب تحت تأثیر ایرانیان قرار گرفتهاند ولی معذلك معتقدم كه تزیین كلام عنصر اصیلی است در زبان عربی و برای اینهم شاهد غیر قابل انكاری دارم و آن قرآن است. زكی مبارك معتقد است كه قرآن نثر فنی است و این نظریه كسانی را كه میگویند نثر فنی را ابن مقفع ایجاد كرد باطل میسازد.
آقای مرسیه معتقد است كه تزیینات فنی كلام از ایرانیان به اعراب رسید.
دكتر طه حسین هم از همین نظریه پیروی میكرد ولی یكباره تغییر عقیده داد و گمان كرد كه از یونان به اعراب رسید. دلیل آقای مرسیه این بود كه كسانی كه به تزیین كلام معروف بودند بیشترشان از ایرانیان عرب شده بودند. این نظریه تازه نیست و از قدیم به اینان میرسد.Renam معتقد بود كه تمدن عربی از عرب بیگانه است و اعراب در دانش و فلسفه و فنون و ادب خود مدیون ایرانیان و یونان هستند و دكتر طه حسین هم تا حد زیادی تحتتأثیر همین مدرسه است. او
______________________________
(1). النثر الفنی، ج 1، ص 28.
ص: 302
معتقد است كه بلاغت عربی حرف به حرف از بلاغت یونان گرفته شده حتی در شواهد و صورتها و تعبیرها. و به یاد میآورم كه او به من توصیه كرد تا تاریخ ادبیات فارسی را بخوانم تا ببینم كدام یك از نویسندگان ایرانی بودهاند كه فنون بدیع مانند سجع و تورید و طباق و جناس را به نویسندگان عرب الهام كردهاند.
آنچه قابل انكار نیست این است كه در عصور نخستین اسلام تحولی در نثر عربی ظاهر شد و آن تحول از ایجاز به اطناب بود ولی این یك تحول كندی بود كه اثرش فقط در شئون خاص به تدبیر مملكت و طبقه خلفا بود و این تحول نتیجه اتصال عرب به ایرانیان بود زیرا آنها بودند كه سنتهای سلطنتی داشته و اعراب هم وقتی بر هنر و آداب آنها وقوف یافتند به تقلید آن پرداختند.
و در این قرنها بود كه فهمیدند كه كتابت (دبیری) فنی است كه قواعد و اصولی دارد و كاتب لازم است كه نوشته خودش را از ضعف و خطا و غلط پاك نگاه دارد.
بررسی و نقد نظرهای محققین معاصر عرب
درباره اینكه دانشمندان و نویسندگان اسلامی تا چه حد با زبان یونانی آشنا بوده و از آن اثر پذیرفتهاند در گفتاری از همین كتاب با تفصیلی در خود آن گفتار سخن رفته، خلاصه آنكه به ندرت میتوان عالمی اسلامی را یافت كه در زبان یونانی آن اندازه تسلط یافته باشد كه بتواند كتابی را از آن زبان به عربی برگرداند یا از آثار یونانی مستقیما استفاده كند. حتی درباره یونانی دانستن كندی فیلسوف مشهور عربی هم كه در دانشهای منتسب به یونان رسالههای متعددی به نام او ذكر شده، و برخی از محققان نوشتهاند كه او یونانی میدانسته و از آن زبان كتابهایی به عربی ترجمه كرده بوده است، شك و تردید فراوان هست، زیرا در رسالههای كوچكی كه از او برجای مانده هیچ نشانهای كه دلالت بر این امر كند دیده نمیشود؛ و همین مطلب را هم درباره ابن رشد كه راجع به او هم همین توهم میرفته است
ص: 303
نوشتهاند. نقل آثار یونانی را كه عموما در پزشكی و فلسفه و نجوم بوده غالبا پزشكان مسیحی سریانی كه به حكم سنخیت در كیش و آیین و زمینه فرهنگی و شغل خود قهرا رو به جهان مسیحیت داشتهاند عهدهدار بودهاند، نه دانشمندان مسلمان.
این در مورد دانشهایی است كه از یونان به جهان اسلام منتقل شده و كتابها و رسالههایی هم از آنها و غالبا با واسطه زبان سریانی به عربی برگردانده شده چه رسد به علوم و آدابی كه زادگاه آنها همین منطقه شرق بوده و چنان ارتباطی با یونان و روم نداشته، و نه تنها تا زمان عبد الحمید بلكه در دورههای بعد نیز كتاب یا رسالهای در آن زمینهها بدانسان كه زمینههای پزشكی و نجومی و فلسفی را بوده از زبان یونانی به عربی ترجمه نشده بوده، و به همین سبب هم علمای سلف و متأدبان عرب از ادبیات یونانی تقریبا بیاطلاع ماندهاند.
مطالبی هم كه در نوشتههای عبد الحمید دلیل اثرپذیری وی از آثار یونانی تصور شده آن هم نتیجه عدم استقضاء در مآخذ قدیم عربی یا به عبارت بهتر عدم مراجعه به آن مآخذ و گاهی هم سهلانگاری در استنباط مطالب از آنها است. چه اگر چنین مراجعهای صورت میگرفت و در آنها دقت كافی میشد همه آن مطالبی را كه مآخوذ از یونان تصور شده، و بسیاری دیگر نظائر آنها را میشد در همان مأخذ قدیم و در دوران همان الگوهای فارسی كه در آنها نقل شده و به گفته ابو هلال عسكری عبد الحمید آنها را به عربی نقل كرده است یافت. و اگر چنین میشد به احتمال قوی در نظرهای ابراز شده تقلیدی متناسب به عمل میآمد و چنانكه برخی از استادان معاصر نوشتهاند نیازی به تغییر عقیده برای استاد فقید پیدا نمیشد.
آنچه را از توصیههای عبد الحمید به ولیعهد كه از نتایج بحث فلاسفه یونان شمرده شده میتوان در مجموعه عظیمی از این نوع نصایح عملی و روشهای نیك و منشهای پسندیده و توصیه و سفارشهایی كه از سوی شاهان به جانشینانشان میشده و به عربی هم ترجمه شده و در مآخذ قدیم عربی، و به
ص: 304
خصوص در عیون الاخبار ابن قتیبه و السعاده و الاسعاد عامری به نقل از تاجنامه و آییننامه ساسانی، و همچنین در عهدهای مختلف ساسانی كه در گفتارهای سابق گذشت یافت. و آنچه هم درباره واحدهای صدنفری سپاه آمده آن را هم به صورت كاملتر در كتاب السعاده و الاسعاد زیر عنوان «ذكرالریاسات التی بها ینتظم امر الفكر» در قطعهای منقول از عهد شاپور به پسرش میتوان خواند. در اینجا این توضیح باید افزوده شود كه در نامه عبد الحمید چنانكه در نوشته دكتر طه حسین آمده تنها سخن از یك واحد یكصدنفری كه به سنتریون تعبیر شده نیست بلكه سخن از دو واحد است یكی واحد یكصدنفری و دیگری واحد پنجاهنفری كه محل استقرار هریك هم در تعبیه لشكر در آن نامه آمده، و در كتاب السعاده و الاسعاد از عهد شاپور به پسرش چنین نقل شده: «اجعل علی كل مایه رئیسا و اجعل علی كل خمسین قائدا و لا تطمع احدا فی الانتقال من قائد الی قائد». «1» یعنی «بر هر صد نفر رئیسی بگمارد و بر هر پنجاه نفر قائدی و اجازه مده كه افراد سپاه خود از قائدی به قائد دیگر منتقل شوند».
و درباره آنچه هم كه استاد فقید راجع به نظم و ترتیب در نوشتههای عبد الحمید نوشته و آن را ناشی از تأثیر یونان پنداشته است، گمان میرود اگر به آنچه علمای سلف درباره فصل و وصل و اهمیت آن در بلاغت فارسی نوشتهاند، و به خصوص با مقایسهای كه جاحظ در این باب بین ادب فارسی و یونانی به عمل آورده و شرحی كه ابو هلال عسكری درباره عبد الحمید و ترتیب معانی نوشته، كه در گفتار گذشته به تفصیل درباره آن سخن رفت، با دقت مراجعه میشد راهی برای چنین پنداری باقی نمیماند.
خلاصه مبحث فصل و وصل كه یكی از مباحث مهم بلاغت است این است كه نویسنده یا گوینده بداند مطلب را در كجا ختم كند و مطلب تازه را از كجا آغاز كند تا مطالب به هم درنیامیزند و پریشان و درهم نشوند، و این همان نظم و ترتیبی است كه در نوشتههای عبد الحمید جلبنظر میكند، و از اشاراتی كه
______________________________
(1). السعاده و الاسعاد، ص 331.
ص: 305
جابهجا در آثار علمای سلف دیده میشود چنین برمیآید كه آنچه در نوشتههای فارسی بیش از هرچیز جلب نظر ایشان را میكرده همین نظم و ترتیب و رعایت فصل و وصل در آنها بوده، تا جایی كه آن را اساس بلاغت فارسی شمردهاند. جاحظ در البیان و التبیین «1» و بیهقی در المحاسن و الاضداد «2» و ابو هلال عسكری در الصناعتین «3» هر سه این روایت را نقل كردهاند كه از فارسی پرسیدند بلاغت چیست. گفت: شناخت فصل از وصل. و آنچه در این مورد قابل تأمل مینماید گفته جاحظ است در جایی كه بلاغت فارسی و یونانی را باهم سنجیده و فصل و وصل را از مشخصات نثر فارسی شمرده نه یونانی، وی در این باره گوید: «از فارسی پرسیدند بلاغت چیست؟ گفت: شناخت فصل از وصل و از یونانی پرسیدند بلاغت چیست؟ گفت: تصحیح اقسام و گزینش كلام». «4»
و اگر گذشته از این مآخذ تنها در نوشته ابو هلال عسكری هم دقت میشد و آن نوشته به تمامی مورد مراجعه قرار میگرفت باز مجالی برای پرداختن به این گونه نظریهها پیدا نمیشد، چه نوشته ابو هلال چنانكه در گفتار گذشته به تفصیل از آن سخن رفت بیان انتقال بلاغت فارسی، كه آن را در ترتیب معانی و به كار بردن به جای الفاظ خلاصه كرده به وسیله عبد الحمید به زبان عربی است، و مرحوم دكتر طه حسین از مجموع این نظر كه با نظر وی ناسازگار بوده تنها به این مطلب اكتفا كرده كه عبد الحمید به گفته ابو هلال فارسی هم میدانسته، و مسلم است كه از استنادی چنین نارسا نمیتوان انتظار نتیجهای رسا و منطبق با واقع داشت.
اهتمام ناقدان ادب و صاحبنظران معاصر عرب تنها به محاسن كلامی و سبك انشاء عبد الحمید و عدم توجه كافی به محتوای منشآت وی و اصول و مبانی آنها باعث گردید كه در ادبیات معاصر عربی بحث و بررسی درباره این
______________________________
(1). البیان و التبیین، ج 1، ص 87.
(2). المحاسن و المساوی، ص 398، «قال الفارسی: البلاغه هی ان تعرف الفصل من الوصل».
(3). الصناعتین، ص 423: قیل للفارسی ما البلاغه قال معرفه الفصل من الوصل.
(4). قیل للفارسی ما البلاغه قال: معرفه الفصل من الوصل. و قیل للیونانی ما البلاغة؟ قال تصحیح الاقسام و اختیار الكلام (البیان و التبیین، ج 1، ص 87).
ص: 306
نویسنده به بحث و بررسی درباره خصوصیات بلاغی نوشتههای او، كه از آن به تزیین كلام با سجع و ترصیع تعبیر شده و به نثر فنّی معروف گردیده محصور ماند، و بیان این نظر از سوی برخی از محققان معاصر، كه نثر فنی پیش از عبد الحمید و ابن مقفع در زبان عربی وجود نداشته و ذوق زیباسازی سخن به وسیله این دو نویسنده و از خلال ترجمهها و اقتباسهای آنان از زبان فارسی به عربی راهیافته در میان برخی از ادیبان و نویسندگان معاصر این بحث و جدل را برانگیخت كه آیا واقعا نثر فنی را در عربی این دو نویسنده به وجود آوردهاند یا اینكه پیش از آنها همچنین نثری وجود داشته و این دو آن را گسترش داده و سبك عمومی خود ساختهاند و در پی این بحث و جدل مقالات و رسالهها و كتابهایی منتشر گردید كه در هریك این موضوع به گونهای مورد گفتگو قرار گرفته «1» كه در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست.
تبدیل بحث درباره عبد الحمید به بحث درباره نثر فنی و صنایع كلامی و محصور ماندن در آن باعث گردید كه بررسی درباره شخصیت عبد الحمید و تحولی كه به وسیله او نه تنها در نثر عربی بلكه در مجموع فرهنگ دیوانی عربی و اسلامی روی داده در ادبیات معاصر عربی مهجور ماند و بسیاری از مسائلی كه درباره ادبیات دیوانی عربی و سرچشمههای آن میبایستی از خلال این بحث مورد گفتگو قرار گیرد فراموش گردد و تحقیق درباره عبد الحمید و اثر او در ادبیات عربی نارسا ماند. و این نارسائی هم بدان سبب است كه عبد الحمید نه تنها به عنوان یك نویسنده عربی كه در این زبان سبكی نو ابداع كرده مطرح است بلكه همچنین به عنوان عاملی مؤثر در انتقال فرهنگ دیوانی ایران به دستگاه خلافت و كسی كه با نوشتههای خود آن فرهنگ را به زبان عربی درآورده نیز مطرح
______________________________
(1). از آن جمله كتاب مفصلی بود در دو جلد به نام «النثر الفنی فی القرن الرابع» تألیف دكتر زكی مبارك از استادان عصر اخیر مصر، كه مؤلف در جایی از آن كتاب راجع به سابقه نثر فنی در عربی گوید: «من معتقدم كه عرب پیش از اسلام هم دارای نثر فنی بوده ولی آثار آن از میان رفته و به ما نرسیده (النثر الفنی، ج 1، ص 15 و 16) و در جای دیگر هم گوید كه قرآن كریم خود نمونهای از نثر فنی عربی است» (النثر الفنی، ج 1، ص 39).
ص: 307
است، و وقتی بحث و بررسی درباره او و شناخت شخصیت و آثار او جامع و رسا خواهد بود كه او از هر دو نظر مورد مطالعه قرار گیرد.
در توضیح این مطلب باید به این نكته توجه شود كه شخصیت عبد الحمید چنانكه تاكنون از خلال آثارش شناخته شده دارای دو جنبه یا دو چهره متفاوت است، یكی آنكه به سوی زبان عربی و فرهنگ اسلامی و آداب و رسوم دستگاه خلافت و نیازهای آن متوجه بوده، و دیگر آنكه با زبان فارسی و آثار بازمانده از آن و آیینهای دیوانی گذشته ایران و نوشتهها و گفتههای دبیران پارسینویس سروكار داشته و از آنها آنچه را كه هماهنگ با شغل خویش و باعث جلوه نوشتههای خود مییافته و با مقتضیات زمان و دستگاه خلافت معارض نبوده از آن زبان میگرفته و به زبان عربی برمیگردانده یا در نوشتههای خود میگنجانیده است. اگرچه بعضی از آنها هنوز برای محیط او حكم میوه پیشرس را داشته ولی او با قدرتی كه در فهم ریزهكاریهای هر دو زبان و مهارتی كه در به كار گرفتن آنها داشته و با تجاربی كه در دوران طولانی خدمت خود در دیوان رسائل و همچنین زیردست سالم پدرزن خود اندوخته بوده توانسته است كه انواع نوشتههای دیوانی و غیر دیوانی فارسی را از آنگونه كه به كار دبیران دیوان خلافت بخورد به زبان عربی منتقل سازد و با انتقال آنها كاربرد این زبان را در رشتههایی كه تا آن زمان در آنها به كار نمیرفته گسترش دهد.
نبوغ و هنر عبد الحمید هم بیشتر در این امر جلوهگر است كه او با استادی و مهارت تمام این عناصر بیگانه را در منشآت خودش به گونهای با عناصر عربی و اسلامی درهم آمیخته و با انشای دلپذیر خود كه از ویژگیهای اوست آنها را آن چنان به خورد زبان عربی داده كه نه تنها نوشتههایش را از زی عربی خارج نساخته بلكه آن را به صورتی بدیع و نوظهور جلوهگر ساخته و با این كار باب تازهای در نثر دیوانی عربی گشوده است.
و علت این هم كه نوشته بیشتر ناقدان و استادان بنام ادب عربی در تحلیل علل و عواملی كه باعث شهرت عبد الحمید به عنوان صاحب مكتبی نو در ترسل
ص: 308
عربی گردیده غالبا در حد سبك نویسندگی و محاسن بیانی او متوقف میماند همین است كه این استادان تنها یك چهره عبد الحمید یعنی همان چهرهای را كه به سوی زبان و ادب عربی و اسلامی متوجه بوده مورد مطالعه قرار دادهاند و همه داوریهای آنها متوجه همان چهره گردیده بیآنكه گذشته از سبك بیان معانی به خود معانی و موضوعهای اصلی منشآت او كه در زبان عربی بكر و بیسابقه مینمود و نتیجه اقتباس او از مآخذ فارسی بوده است توجه كافی مبذول دارند.
در صورتی كه داوری صحیح و كامل درباره عبد الحمید چنانكه گفته شد جز با مطالعه هر دو چهره او میسّر نیست و این همان چیزی است كه ابو هلال اجمالا در نوشته خود بدان اشاره كرده ولی كمتر بدان توجه و در آن دقت شده است.
ص: 309
گفتار دوازدهم «بازگشتن به عبد الحمید و نظر ابو هلال عسكری درباره او»
در گفتاری كه در شرححال عبد الحمید گذشت و در آن از نوشته ابو هلال عسكری هم درباره او سخنی به میان آمد بنا شد كه آن نوشته در گفتاری جداگانه بررسی شود و اینك آن گفتار:
علت اینكه بررسی آن نوشته را گفتاری جداگانه لازم مینمود یكی این بود كه ابو هلال در این نوشته با همه اجمال و اختصارش مطالبی را در فن بلاغت عموما و بلاغت عربی خصوصا و اثر عبد الحمید در تحول آن بالاخص مطرح ساخته كه روشن شدن آنها نه تنها برای پیبردن به اثر عبد الحمید در تحول نثر عربی بلكه برای رفع ابهام از بسیاری از مسائل فن ترسل دیوانی هم كه در عرف ناقدان معاصر عربی غالبا با عنوان نثر فنی مورد بحث قرار گرفته ضرورت دارد.
و علت دیگر این بود كه این نوشته با تمام اهمیتش یا اصلا مورد توجه ناقدان معاصر، كه درباره عبد الحمید یا نثر فنی عربی چیزی نوشتهاند، نشده یا اگر شده آنچنان كه باید مورد دقت قرار نگرفته و حتی گاهی برخی از نویسندگان با برداشت ناقصی از آن نظرهایی درباره عبد الحمید و كار او ابراز داشتهاند كه به جای آنكه راهگشا باشند گمراهكننده به نظر میرسند.
و علت اینكه این گفتار در اینجا قرار گرفت نه پیش از آن این بود كه در نوشته ابو هلال از الگوهایی سخن رفته (امثله الكتابة) كه عبد الحمید آنها را از
ص: 310
پارسی به عربی برگردانده و سرمشق نویسندگان پس از خودش قرار داده.
و برای درك بهتر این مطلب و رفع ابهامی كه به علت داوریهای ناسنجیده بعضی از ناقدان معاصر درباره عبد الحمید و كار او به وجود آمده لازم مینمود كه پیش از پرداختن به شرح این مطلب قبلا نظر صاحبنظران از پیش از ابو هلال هم درباره این سرمشقهای پارسی بررسی شود و چون بررسی آنها هم مستلزم این بود كه از ترسّل دیوانی در دبیرخانه شاهی ایران و امور متعلق به آن هم ذكری رود، و نمونهای از این سرمشقها هم كه در مآخذ قدیم عربی پراكنده است معرفی گردد، ازاینرو مناسب دیده شد كه این گفتار پس از آن توضیحات قرار گیرد و آنها هم همان مطالبی است كه در فاصله آن گفتار و این گفتار تا آنجا كه مقتضای مقام بود مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
چون در اینجا سخن از نوشته ابو هلال است بهتر است در آغاز عین نوشته او نقل شود. نوشته او چنین است:
«و من عرف ترتیب المعانی و استعمال الالفاظ علی وجوهها بلغة من اللغات ثم انتقل الی لغة أخری تهیّأ له فیها من صنعة الكلام مثل ما تهیّأ له فی الاولی. ألا تری ان عبد الحمید الكاتب استخرج امثله الكتابة التی رسمها لمن بعده من اللسان الفارسی فحوّلها الی اللسان العربی». «1»
یعنی كسی كه ترتیب معانی و به كار بردن كلمات را (در جمیع صور آنها) در زبانی از زبانها بشناسد و آنگاه به زبانی دیگر درآید برای او در این زبان هم هنر سخنپردازی مانند زبان نخست فراهم باشد آیا نمیبینی كه عبد الحمید كاتب الگوهای نویسندگی را كه برای دبیران پس از خودش سرمشق قرار داد از زبان پارسی استخراج كرد و به زبان عربی برگرداند.
ابو هلال در این نوشته كوتاه دو مطلب را مطرح ساخته كه هر دو دارای اهمیتاند، یكی انتقال بلاغت است از زبانی به زبان دیگر، و دیگری كیفیت انتقال بلاغت فارسی به زبان عربی است كه به وسیله عبد الحمید صورت گرفته.
______________________________
(1). الصناعتین فی الشعر و الكتابة.
ص: 311
كسانی كه با مسائل بلاغت عربی و نظر ناقدان ادب درباره آن آشنا باشند به اهمیت این دو مطلب به خوبی واقفند به خصوص كه ابو هلال چنانكه در جای خود گذشت در زبان عربی یكی از نویسندگان پرمایه و در شناخت ادب عربی چه شعر و چه نثر صاحب نظری مسلم و كتاب معروف او «الصناعتین فی الشعر و الكتابة» از مراجع مهم ادب و نقد ادبی به شمار میرود و معرفت او به زبان و ادب فارسی هم كه گذشته از دلائل دیگر از خلال همین كتاب او به خوبی نمایان است، او را در مرتبتی قرار میدهد كه داوری او را در مسائلی كه از پیوستگیهای زبان فارسی و عربی سرچشمه میگیرد قابل دقت و تأمل میسازد.
به نظر ابو هلال بلاغت در هر زبانی در گرو دو عامل اصلی است، یكی آن چیزی است كه وی از آن به «ترتیب معانی» تعبیر كرده و دیگر چیزی است كه آن را «به كار گرفتن درست كلمه در صورتهای مختلف آن» خوانده است. اینكه بلاغت، زاده لفظ و معنی هردو است مطلبی است كه زبانزد همه علمای علم بلاغت بوده و هست. و حتی در این مسأله هم كه آیا در بلاغت كلام لفظ مؤثرتر است یا معنی سخنها گفته شده و شیخ عبد القادر گرگانی هم در دو كتاب خود اسرار البلاغه و دلائل الاعجاز در این باره داد سخن داده. اما آنچه در نوشته ابو هلال باید مورد توجه قرار گیرد آن قیدی است كه وی بر معنی افزوده و با عبارت «ترتیب معانی» بیان كرده و مراد از آن گذشته از خود معانی نظم و ترتیبی است كه در بیان آنها باید رعایت شود. قیدی كه هرچند تا پیش از عبد الحمید هم كموبیش بدان توجه میشده ولی در این دوران كه كاربرد سخن از حد مطالب كوتاه و غالبا از همگسسته تجاوز میكرده و به بیان اندیشههای پردامنه و مطالب بلند و به هم پیوسته گام مینهاده و این امر نظم و ترتیبی را در بیان معانی و اندیشهها بیش از آنچه گذشتگان میفهمیدهاند ایجاب میكرده این قید یكی از اركان بلاغت به شمار میرفته و میبایستی در شرائط بلاغت جای شایسته خود را احراز كند.
اگر بنا باشد كه آنچه را ابو هلال به اجمال «ترتیب معانی» خوانده اندكی با
ص: 312
تفصیل بیان شود باید گفت كه مراد از آن منظم ساختن اندیشه و مرتب ساختن مطالبی است كه نویسنده یا گوینده قصد بیان آنها را دارد به گونهای كه هریك از اجزاء مختلف كلام در جایی كه شایسته آن است بنشیند و همه مطالبی كه باید گفته یا نوشته شود با ترتیبی معقول و منطقی یكی پس از دیگری بیاید و نویسنده مطالب مختلف را درهم نیامیزد و تا وقتی مطلبی را تمام نكرده به مطلب دیگر نپردازد. جای مطالب اصلی و فرعی را به گونهای مشخص سازد كه مطلب اصلی در لابلای مطالب فرعی كه معمولا برای پروراندن موضوع و آماده ساختن زمینه به كار میرود پوشیده نگردد، آنچه را باید در مقدمه ذكر شود در مقدمه و آنچه را باید برای حسن ختام به كار رود در خاتمه بیاورد.
و از آنچه هم كه ابو هلال با عبارت «به كار گرفتن درست كلمات در جمع صور آنها» بیان كرده جز این نمیتوان فهمید كه نویسنده آن اندازه به الفاظ و كلمات و قواعد زبان مسلّط و به تصرف در آنها توانا باشد كه بتواند آنها را در هر صورت كه بیان اندیشهاش اقتضا كند به كار گیرد و برای هر معنائی كلمهای متناسب با آن برگزیند و بداند كه چگونه به جای الفاظ خشن و ناهنجار و دور از آداب كلماتی ملایم و متناسب بنشاند و به جای كلمات نامأنوس و تك معنی كلماتی مأنوس و پرمایه و پرمعنی به كار برد و همه این كلمات را به گونهای باهم تركیب سازد كه هم زیبا و خوشآهنگ و هم روان و رسا باشد.
اینها پایههای اصلی بلاغت در هر زبان به شمار میروند و امور دیگری كه معمولا در كتب ادب از شرائط بلاغت میشمرند یا توضیح و تفصیلی است درباره شاخههای اینها و یا پیرایههایی هستند كه پس از تحقق یافتن این اركان سخن را با آنها میآرایند. و هدف از همه اینها هم این است كه نویسنده یا گوینده با رعایت نظم در اندیشه و ترتیب در بیان مطالب و به كار گرفتن مناسبترین كلمات و تعبیرها هم مقصود خود را بهتر و روشنتر بیان كند و هم ذهن خواننده یا شنونده را با پریشانگویی و پریشاننویسی خود پریشان و مشوش نكند و با به كارگرفتن كلمات نامأنوس و تعابیر دور از ذهن درك مقصود را برای او دشوار نسازد.
ص: 313
اینها همچنانكه گفته شد اصول كلی بلاغت در همه زبانها است و اختصاص به زبان خاصی ندارد ولی چون هر زبانی وقتی به این پایه از نظم و ترتیب و روانی و رسائی میرسد كه بر صاحبان آن مراحلی از فرهنگ و تمدن گذشته باشد و در طی آن مراحل از نظم فكری و روحی و اندیشهای بارور برخوردار شده باشند و زبان آنها هم در هر مقصد و مقصودی به كار رفته و در این راه مراحلی از كمال را پیموده و در هر مرحلهای چیزی اندوخته و بر غنای لغوی و فرهنگی آن افزوده شده و برای بیان اندیشههای گوناگون توانا و پرمایه شده باشد، ازاینرو ظهور نشانههای بلاغت در همه زبانها به یك گونه و در یك زمان نیست این نشانهها در بعضی زبانها خیلی زودتر و در بعضی دیگر خیلی دیرتر ظاهر میگردد زیرا این امر تابع مراحلی است از تحول فكری و فرهنگی كه بر آنها و صاحبان آنها گذشته باشد یا بگذرد و این هم در همه اقوام و ملل یكسان نیست ولی به نظر ابو هلال اگر نویسندهای در زبانی كه این مراحل را طی كرده به این درجه از رشد عقلی و نظم فكری و ذوق هنری و تسلط بر كلمات و تصرف در آنها رسیده و آنگاه به زبان دیگر منتقل گردد و بر آن زبان همچنانكه در زبان نخست بود قدرت تصرف در كلمات را یافته باشد اینچنین نویسندهای میتواند با نبوغ و ابتكار خود بلاغت زبان اول را به زبان دوم منتقل سازد هرچند بر این زبان دوم مراحلی كه بر زبان اول گذشته است نگذشته باشد و از درون خود آمادگی طبیعی برای چنین تحولی را نیافته باشد. بنابراین نظر بلاغت هم مانند هر علم و فن دیگر قابل انتقال از یك زبان به زبان دیگر هست و زبانهای دیگر هم به سبب همین ترجمهها به تدریج از لحاظ معنی و محتوا غنی و بارور و از لحاظ لفظ روان و صیقلی شدهاند. و مثالی هم كه ابو هلال برای بیان این معنی به عبد الحمید و انتقال بلاغت فارسی به عربی زده از آنرو است كه در آن دوران زبان فارسی در امر ترسّل دیوانی و كاربرد گسترده آن در امور مختلف و موضوعهای گوناگون مراحلی از تحول و كمال را پیموده بود كه در این زمینه زبانی پرمایه و توانا به شمار میرفت و از پشتوانهای غنی برخوردار بود ولی زبان
ص: 314
عربی هنوز در این میدان یعنی ترسّل دیوانی نوپا و ناپخته بود نه در این امور سابقهای داشت و نه تجربهای ولی با این حال باز عبد الحمید توانست با قدرتی كه در هر دو زبان و با احاطهای كه بر سنّتهای دیوانی فارسی داشت بلاغت آن زبان را با نقل مطالب و مضامین آن به این زبان منتقل سازد و بدینسان هم كاربرد این زبان یعنی عربی را در ترسّل دیوانی و رشتههای مختلف آن گسترش دهد و هم نظم و ترتیب را در بیان مطالب بلند و پیوسته در آن معمول دارد. ستایشهایی هم كه ناقدان ادب چه قدیم و چه جدید از نثر عبد الحمید كردهاند مبتنی بر همین دو اصل است یعنی مشتمل بودن بر مضامین نو و بدیع و نظم و ترتیب در بیان آنها، و از آن هم كه ابو هلال او را برای شاهد نظر خود در انتقال بلاغت برگزیده چنین برمیآید كه عبد الحمید در این امر شاخص و معروف بوده است.
از آنچه گذشت میتوان این مطلب را با اطمینان بیشتری بیان كرد كه مراد از الگوهای نویسندگی (امثلة الكتابة) كه به گفته ابو هلال عبد الحمید آنها را از زبان فارسی به عربی برگردانده و برای آیندگان سرمشق قرار داده آنچنانكه برخی از استادان معاصر عرب گمان كردهاند و پس از این بدان اشاره خواهد شد تنها یك سبك نویسندگی در حد صنایع كلامی و محاسن بیانی از نوع سبك متوازن یا آراستن كلام به سجع و ترصیع یا بسط كلام و تفصیل در بیان مقاصد نیست بلكه هم این سبك انشاء و طرز بیان او است كه از تسلط او بر زبان عربی و قدرت او در به كار گرفتن كلمات آن سرچشمه میگرفته و هم خود معانی و نظم و ترتیب در بیان آنها است كه آنها را از زبان پارسی برگرفته و بدین صورت به زبان عربی برگردانده است.
در گفتار آینده از مجموعههایی سخن خواهد رفت كه ابن ندیم در ضمن برشمردن آثار دبیران سرشناس با عنوانهایی از قبیل مجموعه رسائل یا «كتاب رسائل» و مانند اینها یاد كرده. این مجموعهها به عبارت او نوشتههایی بودهاند كه دبیران از نوشتههای خوب خود یا دبیران و نویسندگان معروف روزگار خود یا از آثار پیشینیان جمع میكرده و آنها را برای خود همچون الگوهایی نگه
ص: 315
میداشتهاند تا هنگام ضرورت راهگشای آنها در نوشتن آثار مشابه باشند.
جمعآوری چنین نوشتهها به وسیله دبیران از هنگامی شروع گردید كه كمكم كار كتابت دیوان از صورت ساده و ابتدایی خود خارج میشد و به صورت هنری درمیآمد كه برای آن علم و اطلاع و ذوق هنری و آمادگی قبلی لازم بود.
آنچه در الفهرست درباره آثار بازمانده از دبیران و نویسندگان دیده میشود عموما از همین دوران به بعد است یعنی كموبیش از زمان سالم و عبد الحمید تا دوران عباسی كه عصر شكوفایی این هنر شمرده میشود. ابن ندیم مجموعه رسائل سالم پدرزن عبد الحمید را كه از وی تا زمان ابن ندیم باقی مانده بوده در یك صد برگ و مجموعه رسائل عبد الحمید را در هزار برگ نوشته است. از این مجموعه هزار برگی امروز جز دو نامه نسبتا مفصل و چند نوشته كوچك باقی نمانده. شاید اگر آن مجموعه امروز در دسترس بود نمونههای بسیاری از عهدها و رسائل و مكاتیب و نوشتههای دیوانی دیگری را كه در گفتار گذشته شمهای از آنها ذكر شد در آنها میشد یافت و شاید از خلال آنها مترجم بسیاری از آنها را هم كه ناشناخته است میشد شناخت. ولی با تأمل در همین دو نامه موجود هم میتوان درباره آنچه ابو هلال در توصیف كار عبد الحمید ذكر كرده دلائل گویایی به دست آورد. و به همین دلیل هم هست كه در اینجا توضیحی در تحلیل مطالب آن دو كه یكی در نصیحت ولیعهد و دیگری خطاب به دبیران دیوان است لازم به نظر میرسد.
ص: 317
گفتار سیزدهم مجموعههای رسائل
در فهرست ابن ندیم در شرححال غالب دبیران دیوان و نویسندگان معروف قرنهای نخستین اسلامی در جزء آثار بازمانده از ایشان یكی هم مجموعهای از نوشتههای برگزیده ایشان یا نوشتههای برگزیده به وسیله ایشان را با عنوانهایی از قبیل «كتاب رسائل» یا «دیوان الرسائل» یا مجموع الرسائل و مانند اینها نام برده كه توجه به آن از نظر آشنایی با تحول فرهنگ دیوانی ایران و دولت خلفا مهم و سودمند است، زیرا این امر گذشته از اینكه گوشهای از جنبه آموزشی و منابع فكری و فرهنگی این طبقه را نشان میدهد پرتوی هم بر تحولات تاریخی این فرهنگ و سیر تكاملی آن در دورههای مختلف میافكند.
این مجموعهها از یكسو ریشه در فرهنگ دیوانی ایران پیش از اسلام دارند و از سوی دیگر با تحولی كه در دوران اسلامی در آنها روی داده و با سیر تكاملی آنها زمینه و مایه كتابهایی گردیدند كه از قرن سوم هجری به بعد برای تغذیه فكری و تجهیز علمی دبیران دیوان و آگاه ساختن ایشان به اموری كه دانستن آنها را برای ایشان هم از لحاظ معارف عمومی و هم فنون نویسندگی و هم وظائف دیوانی آنها ضروری میشمردهاند تألیف گردیده كتابهایی از نوع عیون الاخبار ابن قتیبه و ادب الكتاب صولی (در گذشته در 336 ه) و كتاب الوزراء و الكتاب جهشیاری (در گذشته در 331 ه.) و ادب الوزیر، و الاحكام السلطانیه ماوردی (درگذشته در 450 ه.) و كتابهای دیگری كه نام آنها خود فهرستی بلندبالا
ص: 318
میشود و سرانجام در قرن هشتم به تألیف كتاب مفصل و بسیار پرمایه صبح الاعشی فی صناعه الانشاء، تألیف ابو العباس احمد بن علی قلقشندی (درگذشته در سال 821 ه.) انجامید.
ابن ندیم گذشته از اینكه در شرححال غالب دبیران و مترسلان مجموعه منشآت یا برگزیده نوشتههای آنها را هم نام برده زیر عنوان «تسمیة الكتّاب المترسلین ممن لرسائله كتاب مجموع» «1» یعنی نام دبیران مترسل كه از نامههای آنها مجموعههایی فراهم شده، جمعی از دبیران را نام برده كه ظاهرا شهرت رسائل آنها باعث گردیده نوشتههای آنها را جمع و مدوّن سازند. از آنها كه در زیر این عنوان ذكر شدهاند میتوان از اینها نام برد: عبد الحمید، و غیلان و سالم دبیر هشام و عمارة بن حمزه و ابن مقفع و ابان لاحقی، و علی بن عبیده ریحانی، و سهل بن هارون و سعید بن هارون و سلم- كه این هر سه در اداره بیت الحكمه مأمون همكار بودند- و علی بن داود و محمد بن لیث الخطیب دبیر یحیی برمكی.
و همچنین زیر عنوان «اسماء الكتاب المترسلین لمن رویت رسائله» «2» یعنی نام دبیران مترسل كه نوشتههای آنها روایت شده شمار دیگری از دبیران نامی را ذكر كرده كه از آن جملهاند یحیی برمكی و فضل و جعفر دو پسر او وزیران هارون الرشید، و فضل و حسن پسران سهل وزیران مأمون، و احمد بن منجم و احمد بن یوسف دبیر مأمون. و مراد از روایت رسائل این است كه نوشتههای آنان آنچنان در میان دبیران مطلوب و مرغوب بوده كه دهان به دهان میگشته و دبیران نوآموز آنها را از آموختگان میشنیده و میآموختهاند.
این مجموعهها شامل انواع مختلف نامهها و نوشتههایی بوده كه دبیران از بهترین منشآت خود یا دیگران جمع میكردهاند. در شرححال برخی از دبیران از آثار بازمانده ایشان «كتاب رسائله» یاد شده یعنی كتاب نامههایش كه از این معلوم میشود كه آن كتاب تنها شامل نوشتههای خود او بوده ولی در شرححال برخی دیگر این اثر به صورت «كتاب الرسائل» آمده كه از آن میتوان چنین
______________________________
(1). الفهرست، ص 117.
(2). الفهرست، ص 121.
ص: 319
فهمید كه آن كتاب مجموعهای از بهترین نوشتههایی بوده كه صاحب ترجمه از نویسندگان معروف قدیم یا همروزگار خودش به ضمیمه نوشتههای خودش یا بدون آنها برای خود جمع كرده بوده، در شرححال بعضی از این دبیران تصریح به این مطلب هم شده، چنانكه در شرححال احمد بن اسماعیل الخصیب انباری دبیر عبد الله بن عبد اله بن طاهر از جمله آثار او دو مجموعه در همین زمینه ذكر شده یكی كتابی كه با عنوان «دیوان الرسائل» بود و دیگری كتابی كه با عنوان «كتاب رسائله الی اخوانه» «1» آمده یعنی نامههای او به دوستانش كه معلوم است كتاب نخستین برگزیده نوشته دیگران و كتاب دوم مجموعه نامههای خودش بوده و از همین قبیل است آنچه در شرححال احمد بن یوسف دبیر مأمون آمده و برای او هم دو كتاب در همین زمینه ذكر شده یكی به نام «كتاب الفصول فی الرسائل المختاره» یعنی كتاب فصول در نامههای برگزیده و دیگر با عنوان «كتاب رسائله الخاصة». «2»
از مطالعه در شرححال این دبیران و وزیران همچنین معلوم میشود كه گذشته از مجموعههایی كه شامل گزیدههایی از انواع نوشتههای خوب در موضوعهای مختلف و گوناگون بودهاند، بعضی از مجموعهها هم تنها نوع خاصی از نوشتهها را شامل میشدهاند مانند مجموعهای كه عمر بن مطرف معروف به ابو الوزیر به نام «كتاب رسائل الی الوزیر» «3» تألیف كرده بوده و تنها شامل نمونه نامههایی بوده است كه به وزیران مینوشتهاند. این عمر بن مطرف از مردم مرو بود و مدتی دبیر منصور خلیفه عباسی بود و در زمان جانشینان او مهدی و هادی و هارون عهدهدار دیوان شرق بود. و همو بود كه در زمان هارون صورتی از آنچه از همه قلمرو خلافت به بیت المال مركزی بغداد از نقدینه و كالای رسیده تهیه كرده و آن را به یحیی برمكی وزیر رشید تقدیم داشته و آن صورتی است كه جهشیاری آن را در كتاب «الوزراء و الكتاب» «4» به تفصیل نقل
______________________________
(1). الفهرست، ص 124.
(2). الفهرست، ص 123.
(3). الفهرست، ص 127.
(4). الوزراء و الكتاب، ص 281- 288.
ص: 320
كرده و بعضی از این مجموعهها هم گذشته از نامههای برگزیده شامل انواع دیگری از نوشتههای خوب و زیبا هم بودهاند مانند مجموعهای كه یزید بن مهلّبی وزیر معزّ الدوله دیلمی فراهم آورده بود و به نام «كتاب دیوان رسائل و توقیعات» یاد شده «1» كه هم شامل نامههای خوب بوده و هم شامل توقیعات زیبا و بلیغ. «2»
و گاهی این كتابها یا مجموعهها گذشته از نمونههای برگزیده نامهها شامل قواعد و اصولی هم كه در نوشتن بعضی نامههای رسمی ضروری شمرده میشده نیز بودهاند مانند كتاب جیهانی (ابو عبد اله احمد بن محمد بن نصر وزیر معروف سامانیان) با عنوان «كتاب آیین مقالات كتب العهود للخلفا و الامراء» كه چنانكه از نامش پیداست شامل اصول نكاتی بوده كه در نوشتن عهدها و فرمان انتصاب خلفا و امرا كه مهمترین و معتبرترین رشته انشاء و نویسندگی به شمار میرفته میبایستی رعایت گردد، و همچنین كتاب دیگری از او با عنوان كتاب «الزیادات فی كتاب الآیین» كه آن هم در همین زمینه و شامل افزودههایی بوده كه خود وی بر كتاب آیین السعادات افزوده بوده است. «3»
آنچه درباره این مجموعهها كه شایسته بررسی است این است كه در دورانی كه تحول كتابت دیوانی عربی در اواخر عصر اموی و اوائل دوران عباسی شروع میگردید، دبیران دیوان كمتر در منشآت عربی در موضوعهای تازهای كه در دیوان رسائل با آنها سروكار داشتند سرمشق و الگویی مییافتند و در این دوران مهمترین سرچشمه اطلاعات آنها همان آثار فارسی از رسائل و عهود و وصایا و توقیعات و مكاتبات و سایر اقسامی بود كه در نامه ابن مدبر آموختن آنها به دبیران دیوان خلافت توصیه شده بود و درباره آنها در همین كتاب با عنوان الگوهای نویسندگی به تفصیل سخن رفت.
______________________________
(1). الوزراء و الكتاب، ص 134.
(2). برای آگاهی بیشتر درباره توقیعات نگاه كنید به گفتار پانزدهم از همین كتاب.
(3). الفهرست، ص 138، برای آگاهی بیشتر درباره این دو كتاب جیهانی و تحریفهایی كه در نقل آنها روی داده و اشتباهاتی كه از آن تحریفها ناشی شده نگاه كنید به مطالبی كه در این مورد در همین كتاب در گفتار مربوط به عهدها، آمده است.
ص: 321
بنابراین میتوان به خوبی حدس زد كه این مجموعهها به خصوص مجموعههایی كه به وسیله دبیران نامآور قرنهای نخستین تدوین شده بوده تا چه اندازه شامل اینگونه نوشتههای فارسی بودهاند كه به عربی ترجمه شده یا خود این دبیران كه غالبا به زبان فارسی آشنایی داشتهاند آنها را به عربی برگرداندهاند و شاید اگر چیزی از آن مجموعهها تا امروز بر جای مانده بود میشد از خلال آنها به اصول بسیاری از آن نوشتههای ایرانی را كه نامشان در كتب تاریخی و ادبی عربی آمده و از آنها اثری باقی نمانده یا پارههای اندكی از آنها در این كتب نقل شده و در گفتار گذشته از آنها سخن رفت دست یافت. با این حال باز از نام و وصف بعضی از آن مجموعهها میتوان پیوند آنها را با مآخذ ایرانی دریافت.
از نخستین دبیرانی كه ابن ندیم چنین مجموعههایی از آنها نام برده یكی سالم دبیر هشام است و دیگری عبد الحمید. از سالم مجموعه رسائلی معروف بوده در صد برگ و از عبد الحمید مجموعه رسائلی در هزار برگ. «1» از رسائل سالم چون چیزی در دست نیست نمیتوان درباره آن اظهارنظری كرد ولی درباره مجموعه رسائل عبد الحمید گذشته از دو نامه معروف او كه پیش از این از آن به تفصیل سخن رفت و پیوند آنها با مآخذ فارسی نموده شد امارات دیگری در دست است كه آن مجموعه كه امروز در دست نیست پیوند استوارتری با مآخذ فارسی داشتهاند تا جایی كه جاحظ رسائل عبد الحمید را هم در ردیف نوشتههای فارسی نام برده.
وی در جایی كه از دبیران دیوان انتقاد كرده و آنان را به بیعلاقگی به آثار عربی اسلامی و شیفتگی نسبت به آثار پارسی و روایات ایرانی نكوهیده و چنانكه دیدیم مبانی علم و اطلاع و فرهنگ ایشان را آثار ایرانی مترجم به زبان عربی از قبیل كلیله و دمنه و كتاب مروك و عهد اردشیر و این قبیل نوشتهها شمرده در ردیف آنها آداب ابن مقفع و رسائل عبد الحمید را هم آورده است.
آداب ابن مقفع چنانكه ابن ندیم ذكر كرده یعنی ادب الكبیر و ادب الصغیر و
______________________________
(1). الفهرست، ص 117.
ص: 322
الیتیمة همه از آثار ایرانی و از ترجمههای ابن مقفع بوده و جاحظ هم به همین سبب آنها را در ردیف بقیه ترجمهها آورده و به همین دلیل هم رسائل عبد الحمید را در ردیف آنها ذكر كرده است. «1» و باز در جایی دیگر كه جاحظ در رد بر شعوبیه كه به نوشتههای حكمتآمیز و ادبآموزی كه از ایرانیان در دست بوده در برابر اعراب گردنفرازی میكردهاند گفته از كجا كه این نوشتهها كار خود ابن مقفع و عبد الحمید و فلان و فلان نباشد، چیزی كه دلالت دارد بر اینكه آن آثار با ترجمههای همین افراد در دسترس متأدبان و ادبآموزان و دبیران قرار گرفته است.
مجموعه دیگری كه امروز در دست نیست ولی به گفته ابن ندیم ترجمه مستقیمی از رسائل فارسی به عربی برگردانده به نام «كتاب الیتیمة فی الرسائل» نام برده «2» و از آن چنین برمیآید كه آن كتاب یا مجموعهای بوده است كه خود ابن مقفع از ترجمه نامههای جداگانهای كه از فارسی كرده بوده پرداخته است و یا اینكه آن مجموعه به همان صورت در فارسی وجود داشته و وی آن را به همان گونه كه یافته بوده است ترجمه كرده.
یكی دیگر از این مجموعهها كه آن هم به احتمال قوی ترجمهای از همان مجموعههای فارسی بوده كتابی است كه ابان بن عبد الحمید لاحقی آن را برای برمكیان به شعر مزدوج درآورده بوده و ابن ندیم آن را به نام «كتاب رسائل» خوانده است. آنچه این احتمال را قوت میبخشد این است كه ابان معمولا كتابهایی را به شعر مزدوج درآورده كه عموما در ادب و حكمت بوده و از زبان فارسی به عربی ترجمه شده بوده و ابن ندیم هم این «كتاب رسائل» را در ردیف كتابهایی مانند كلیله و دمنه و سیره اردشیر و سیره انوشیروان و بلوهر و بوذاسف و حكم الهند «3» آورده است. گرچه میتوان احتمال داد كه این كتاب همان باشد كه
______________________________
(1). ثلاث رسائل للجاحظ به تصحیح یوشع فنكل قاهره 1344 ه. ق، ص 42.
(2). الفهرست، ص 118. درباره این كتاب بدشناخته و ناپیدا در بخش مربوط به ابن مقفع و ترجمههای او با تفصیل بیشتری سخن رفته.
(3). الفهرست، ص 119.
ص: 323
ابن مقفع آن را ترجمه كرده و به نام الیتیمة ذكر آن گذشت ولی آنچه این احتمال را ضعیف میسازد این است كه شهرت كتاب ابن مقفع با نام الیتیمة و انتساب آن به ابن المقفع به اندازهای بوده كه از ابن ندیم بسیار بعید بوده كه آن كتاب را كه خود او در جایی از فهرست به نام الیتیمة فی الرسائل از كتب ابن مقفع شمرده در اینجا بدون نام او و مترجمش بار دیگر از آن نام ببرد.
و از جمله كتابهایی از این نوع كه میتوان چنین احتمالی درباره آن داد كتابی است كه ابن ندیم به نام «كتاب دیوان الرسائل» در صدر مؤلفات سهل بن هارون را منوی دسمیتانی ذكر كرده زیرا همه نوشتههای سهل كه با سلم و برادرش سعید بن هارون سرپرستی بیت الحكمه را داشتهاند یا ترجمههایی از پارسی است یا به نقل كتابهای ترجمه شده از پارسی نوشته شده مانند كتاب شعله و عفرا كه آن را بر مثال كلیله و دمنه پرداخته بود یا كتاب النمرو الثعلب و وامق و عذرا؛ و ابن ندیم او را چنین تعریف میكند: «كان حكیما فصیحا شاعرا فارسی الاصل اشعری المذهب شدید البغضیه علی العرب و له فی ذلك كتب كثیره ...». «1»
دیگر از مجموعه رسائل كه از این دسته از دبیران دیوان برجای بوده و اگر در دست میبود میشد ردپای رسائل پارسی را در آنها یافت كتابی بوده است به نام كتاب رسائل از ابو عبد اله محمد پسر یزداد كه با جدش سوید در دیوان مرو آشنا شدیم كه در آموزشگاههای ایرانی در مرو آداب ایران آموخته و سپس در دیوان مرو به خدمت اشتغال یافته بود. ابن ندیم از آثار بازمانده محمد بن یزداد یكی كتاب رسائل و دیگری دیوان شعر او را نوشته است. از این خاندان به جز این محمد از پسر وی عبد اله بن محمد نیز كه او را یكی از بلغای كتاب شمرده دو كتاب یكی كتاب تاریخ و دیگری كتاب رسائلش را ذكر كرده. «2»
درباره كتابی هم كه در همین زمینه از جیهانی به نام كتاب آیین مقالات كتب العهود ... یاد شد، نیز همین احتمال میرود. آنچه این احتمال را نیرو میبخشد این است كه او در همین زمینه كتاب دیگری داشته به نام «كتاب
______________________________
(1). الفهرست، ص 120.
(2). الفهرست، ص 124.
ص: 324
الزیادات فی كتاب آیین مقالات ...» «1» كه چنانكه از نام آن پیداست افزودههایی بوده كه خود او بر كتاب «آیین مقالات» افزوده بوده. چیزی كه این حدس را به وجود میآورد كه كتاب نخست ترجمه یا اقتباس گونهای بوده از نوشتههایی كه در همین زمینه از آثار پیشینیان وجود داشته و سرمشق دبیران در نوشتن عهدنامهها بوده، و كتاب دوم قواعد و دستورهایی بوده كه خود او وضع كرده و بر كتاب نخست افزوده و كلمه آیین در نام كتاب اول نیز مؤید این حدس تواند بود.
از این قبیل مجموعهها در دورههای نخستین خلافت عباسی بسیار بوده و كمتر دبیر و نویسندهای بوده به خصوص دبیران ایرانی تبار كه مجموعهای از این قبیل منشآت به نام او ذكر نشده باشد و از جمله آنها میتوان اینها را از فهرست ابن ندیم نقل كرد.
حمید پسر مهران اصفهانی كه در تمام دوران زندگی برمكیان در خدمت ایشان به كار دبیری میپرداخت و او را «كتاب رسائل» بوده است. «2»
محمد پسر لیث خطیب كه ابن ندیم پدران وی را آذرباد پسر فیروز پسر شاهین ... ذكر كرده و گوید نسب او به دارا (از پادشاهان ایران) میرسد و او را «مجموع رسائل» است. «3»
محمد پسر عبد الله دبیر فضل پسر یحیی برمكی كه مجموعهای به نام «كتاب رسائل» داشته؛ «4» بكر بن صود كه دبیر یزید بن مزید بود و در هنگام وفات برمكنیای برمكیان نامهای از سوی یزید به هارون رشید نوشت كه آن را بسیار ستودهاند و این نامه خود به تنهایی یكی از سرمشقهای نویسندگی به شمار میرفت. ابن ندیم درباره او گوید: «و له بلاغة و كتب مشهوره» و از او دو اثر ذكر كرده، یكی «كتاب رسائل» و دیگر همین نامه كه آن را «الرسالة المزیدیة الی الرشید» نامیده است. «5»
______________________________
(1). الفهرست، ص 128.
(2). الفهرست، ص 125.
(3). الفهرست، ص 121.
(4). الفهرست، ص 127.
(5). الفهرست، ص 127.
ص: 325
از خاندان طاهریان خراسان طاهر بن الحسین و پسرش عبد اله بن طاهر هر دو را به نویسندگی و بلاغت ستودهاند و ابن ندیم گوید هریك از آنها را مجموعهای از رسائل بود و نامه طاهر بن الحسین به مأمون در هنگام فتح بغداد مشهور است و آن نامهای نیكو است. «1»
سعید بن وهب، كه درباره او گوید اصلش از ایرانیان است و او را «كتاب رسائل» است «2».
سعید بن حمید بن بختكان كه درباره وی گوید از دودمانهای قدیمی ایران بود و كتابهای چندی در كلام داشت و یكی هم كتاب رسائل بود. «3»
داود بن الجراح دبیر مستعین خلیفه عباسی كه از جمله كتابهای او به جز «كتاب الرسائل» «كتّاب التاریخ و اخبار الكتّاب» را هم در همین زمینه از او یاد كردهاند. «4»
محمد پسر حسن معروف به شیلمه كه او هم به جز كتاب رسائلش كتابی در اخبار صاحب الزنج داشت و معتضد خلیفه عباسی او را به تهمتی زندهزنده بسوزانید. «5»
و با استقراء بیشتر در فهرست ابن ندیم از این قبیل دبیران كه مجموعه رسائل داشتهاند عده بیشتری میتوان یافت.
پرسشی كه بدین مناسبت به خاطر میگذرد این است كه باوجوداین كثرت عدد چگونه است كه از مجموعههای آن دوره چیزی به دورههای بعد نرسیده. برای پاسخ به این پرسش كه خود فصلی از فرهنگ دوران اسلامی است باید گذشته از آنچه درباره انتحال آثار و مؤلفان اسلامی در همین كتاب گذشت به این امر هم توجه شود كه این مجموعهها به طبیعت حال آمادگی بیشتری برای چنین انتحالی داشتهاند زیرا نوشتههای آنها عموما به عنوان الگو و سرمشق برای
______________________________
(1). الفهرست، ص 117.
(2). الفهرست، ص 123.
(3). الفهرست، ص 123.
(4). الفهرست، ص 128.
(5). الفهرست، ص 127.
ص: 326
دبیران و نویسندگان دورههای بعد یا همان دوره به كار میرفته و غالبا مطالب آنها را اقتباس میكردهاند و چه بسا همه یا قسمتی از آن نامهها بارها از نامهای به نامه دیگر بدون ذكر نام نویسنده اصلی منتقل شده و چهبسا كه آن مجموعهها در طی تاریخ چندین بار تغییر شكل داده و با تغییری اگرچه جزئی نام آنها و نویسنده آنها هم تغییر یافته و در دورههایی كه تألیف كتب ادبی رواج یافته مطالب آنها بهطور پراكنده در آن كتابها گنجانده شده و بدین ترتیب اثری از خود آنها باقی نمانده است.
ص: 327
گفتار چهاردهم الگوهای نویسندگی «امثلة الكتابة»
اشاره
آئین نویسندگی كه دبیران باید میآموختند* آداب الفرس و حكم الفرس* نامه ابن مدبّر به دبیران دیوان* هماهنگی الفاظ و تعابیر با مقام اجتماعی مخاطب* نامه ابن مدبّر گام دیگری در تحوّل انشاء عربی* نكوهش جاحظ از دبیران دیوان* تداوم نوشتههای فارسیتبار و عربیشكل تا دورههای بعد
آئین نویسندگی كه دبیران باید میآموختند
از نوشتههایی كه درباره آیین نویسندگی یا قواعد بلاغت در زبان پارسی وجود داشته و دبیران دیوان آنها را میآموختهاند و در دوران اسلامی هم معروف بوده و نام بعضی از آنها هم در مآخذ اسلامی آمده و ذكر آنها گذشت اثر اندكی در كتابهای ادبی به همان صورت باقی مانده یا نقل شده، ولی از نوشتههایی كه در موضوعهای مختلف از آن قبیل كه به كار دبیران دیوان خلافت میآمده و میتوانستهاند آنها را از لحاظ سبك انشاء و هنر نویسندگی و مضامین نو و آموزندهشان همچون الگو و سرمشقی به كار برند آثار بیشتری برجای مانده، آثاری كه از خلال آنها میتوان هم به ویژگیهای نوشتههای دیوانی آن عصر پیبرد و هم مسیر انتقال آنها را به زبان عربی دنبال
ص: 328
كرد و در این باره به معلوماتی بیش از آنچه تاكنون در دست بوده دست یافت.
البته آن مقدار از این آثار كه نشانهای از آنها را در مآخذ تاریخی یا ادبی اسلامی میتوان یافت خیلی كمتر از آن مقداری است كه در قرنهای نخستین اسلامی و به خصوص در دورانی كه امر نویسندگی و كتابت در دیوان رسائل عربی در حال تحول و انتقال بود در دسترس دبیران دیوان قرار داشته است. این را از اینجا میگوئیم كه حتی بسیاری از این آثار كه تا قرن سوم و چهارم هجری هم رسیده بوده و در مؤلفات این دو قرن نام و نشانی از آنها آمده امروز اثری از آنها جز همین نام و نشانها باقی نیست چه رسد به آنها كه یا پیش از این دورانی كه تألیف كتب عربی در آنها رونق یافته از میان رفتهاند و یا اینكه در این قرنها هم وجود داشته و نامی از آنها در این مؤلفات برده نشده، ولی با این حال آثار متعدد و مختلفی از آن نوشتهها كه میتوان با دقت و تتبع از خلال مؤلفات اسلامی به دست آورد آن اندازه هست كه بتوان با دقت و بررسی آنها به بسیاری از نكتههای ناشناخته در فرهنگ و ادب پارسی و عربی و پیوستگیهای تاریخی آنها پیبرد.
ابن طباطبا معروف به ابن طقطقی در كتاب «تاریخ الدول الاسلامیه» كه بیشتر به نام «الفخری فی الآداب السلطانیة» شناخته شده، در شرححال محمد پسر یزداد وزیر مأمون نوشته است كه جدّ او سوید هنگامی كه پدرش بدرود زندگی گفت كودك بود مادرش او را به یكی از دبیران یا دبیرستانهای «1» ایرانی سپرد. و
______________________________
(1). این تردید ناشی از اشتراك معنی «كتّاب» در عربی است. عبارت ابن طباطبا زیر عنوان «و ازارة ابی عبد الله محمد بن یزداد بن سوید» چنین است: «هم من خراسان، كانوا مجوسا، تم اسلموا و اتصلّوا بالخلفاء، و سوید اول من اسلم منهم، و كان قدمات ابوه و هو صغیر، فاسلمته امه الی بعض كتاب العجم فنفذ نفاذا محمودا و تعلم آدابا كثیرة من آداب الفرس، ثم واظب علی ملازمة الدیوان ...» كتاب در عربی هم جمع كاتب است به معنی نویسندگان و دبیران و هم به معنی مكتب یعنی آموزشگاه به كار رفته كه در این معنی مفرد است نه جمع. گرچه صاحب قاموس كتاب را به معنی مكتب غلط شمرده ولی غالب لغتشناسان مانند خلیل و زمخشری و جوهری كتاب را به معنی مكتب هم نوشتهاند و صاحب مهذّب هم كتاب را دبیرستان معنی-
ص: 329
سوید آموزشی پسندیده یافت و بسیاری از آداب ایرانیان را آموخت آنگاه به خدمت دیوان مرو درآمد و در آنجا به سبب هوش و درایت و توانائیش در نویسندگی پیشرفت بسیار كرد و صاحب مال و منال فراوان گردید. «1»
خاندان یزداد از خاندانهای زردشتی خراسان بودند و نخستین كس از این خاندان كه مسلمان شد همین سوید جد محمد بود. و از اینكه مادرش او را در كودكی به آموختن فرهنگ دبیران گماشته و سپس او در خدمت دیوان مرو درآمده چنین معلوم میشود كه پدران او هم همچنان در خدمت دیوان بودهاند زیرا در شرحی كه در پیش گذشت از قدیم سنّت چنین بوده كه كار دیوان همچنان در خاندان دیوانیان كه برای این كار دانش و بصیرت و تجاربی بیشتر از دیگران داشتهاند بگردد و این سنّت در دوران اسلامی هم اگرنه با آن شدت ولی به حكم ضرورت كموبیش ادامه یافته و در دیوانهای محلی غالبا به صورت موروث در خاندانهای كهن باقی مانده بود بههرحال آنكه نخستین بار از این خاندان خراسان را ترك گفت و به عراق آمد همین محمد بود كه به وزارت
______________________________
- كرده (به نقل از شرح قاموس) و بههرحال در این معنی هم زیاد به كار رفته و از مواردی كه كتاب در هر دو معنی به كار رفته در این شعر است كه شاعری در شكایت از بیسوادی دبیران زمان خودش گفته:
تعس الزمان فقد اتی بعجابو محافنون الفضل و الآداب
و اتی بكتاب لوانبسطت یدیفهیم رودتهم الی الكتاب (صبح الاعشی، ج 1، ص 48)
یعنی زمان دگرگون شده و چیزهای شگفتی به یار آورده و فنون فضل و ادب را نابود گردانیده و دبیرانی روی كار آورده كه اگر دستم به آنها میرسید آنها را به مكتبخانه باز میگرداندم.
البته كتاب برحسب اصل و قیاس باید جمع كاتب باشد نه مفرد و به معنی مكتب و به همین دلیل هم فیروزآبادی استعمال آن را به معنی مكتب غلط شمرده ولی چنانكه دیدیم به این معنی هم استعمال شده، میتوان احتمال داد كه در آغاز این كلمه به صورت محل الكتاب به معنی مكتب به كار رفته كه درست مطابق همان معنایی است كه صاحب مهذّب نوشته یعنی دبیرستان و بعدها به تدریج با حذف جزء اول آن خلاصه شده و به شكل كتاب درآمده است.
(1). تاریخ الدول الاسلامیه، تألیف محمد بن علی بن طباطبا المعروف بابن الطقطقی، بیروت 1380 ه. ق. 1960 م. ص 227 و 228.
ص: 330
مأمون رسیده و مأمون همه كارها را به او واگذار كرده بود و تا هنگام مرگ مأمون در سال 218 همچنان در وزارت او باقی بود. ابن ندیم او را بلیغ و مترسل و شاعر خوانده و دو كتاب از او نام برده یكی رسائل و دیگری دیوان شعرش. «1»
آداب الفرس و حكم الفرس
آنچه در نوشته ابن طباطبا از جمله چیزهایی كه سوید برای پیوستن به دیوان مرو فراگرفته بود با عنوان «آداب الفرس» یاد شده و در كتابهای عربی آن زمان یا پیش از آن غالبا یا با همین عنوان یا با عباراتی همچون «آداب العجم» یا «حكم الفرس» و مانند اینها آمده، معمولا به آن دسته از نوشتههای پارسی گفته میشده كه پس از ترجمه به عربی مؤلفانی كه خواستهاند با تفصیل بیشتر از آنها نام ببرند آنها را با عنوانهایی از قبیل، رسائل و عهود و وصایا و توقیعات و امثله و حكم و سیر و مكاتبات و مكاید خواندهاند. جاحظ هم در جایی كه خواسته از مجموع آثار پارسی ترجمه شده به عربی در كنار با آنچه از هند و یونان به عربی ترجمه شده به اجمال سخن بگوید این مجموع را با عنوان آداب الفرس خوانده. «2»
در این مجموعه كه گاهی به اجمال و گاهی با تفصیل انواع آن در مآخذ عربی یاد شده همه آن چیزهایی كه برای تربیت جوانان و آموزش دبیران و افزودن بر آگاهی و فرهنگ دولتمردان و فرمانروایان لازم میشمردند یافت میشد، در آنها ادب و حكمت بود، پند و اندرز بود. از تهذیب نفس و تزكیه روح سخن رفته بود. از نیكمنشی و آراستگی رفتار و گفتار در آنها سخنها بود و در خلال همه اینها از آیین كشورداری و رعیتنوازی و وظائف دیوانیان و پادشاهان و حقوق مردم بر آنان نمونههای فراوانی یافت میشد و گرچه غالب
______________________________
(1). الفهرست، ص 124.
(2). الحیوان، ج 1، ص 38. «و قد نقلت كتب الهند و ترجمت حكم الیونان و حوّلت آداب الفرس فبعضها ازداد حسنا و بعضها ما انتقص سیئها ...».
ص: 331
آنها یا از زبان شاهان یا موبدان سرشناس یا دیگر كسانی كه در تاریخ یا در داستانها نام و آوازهای داشتهاند روایت میشده ولی در واقع همه آنها زائیده اندیشه اندیشمندان و ثمره تجارب دانایان و حكیمان در طی روزگاران بسیار دراز بود كه به دست وزیران با تدبیر و دبیران آگاه و توانا به روشی پسندیده و زیبا تنظیم یافته و از نسلی به نسل دیگر رسیده و در هر نسلی چیزی بر آن افزوده و آراستهتر شدهاند. و از آنجا كه این آثار گذشته از آنكه زبده افكار خردمندان و خلاصه تجارب اهل علم و بصیرت را در بر داشتند از بلاغت كامل هم برخوردار و دارای بیانی شیوا بودهاند، پیوسته و در هر زمان از پایههای اصلی فرهنگ مردان ادب و بزرگان و وابستگان به دیوان و دربار به شمار میرفتند و از مهمترین موادی بودند كه آگاهی بر آنها را از دبیران دیوان چشم میداشتند و از ایشان میخواستند تا آنها را بخوانند و یاد گیرند تا هم از مطالب آنها در گسترش دامنه اطلاعات و بارور ساختن اندیشه خود بهره برند و هم روش نویسندگی و بلاغت را از آنها بیاموزند. این روشی بود كه در ایران بدان عمل میشد و چنانكه دیدیم سوید جد محمد بن یزداد هم در مرو همینها را آموخت تا به دیوان مرو پیوست.
و چون صاحب دیوانی رسائل در دیوان خلافت هم به دست دبیرانی همچون سالم و عبد الحمید افتاد و كار دبیران دار الانشاء هم رونقی یافت و بر مقام و نفوذ ایشان در اداره امور افزوده شد، و آنها هم به حكم ضرورت میبایستی در تكمیل معلومات خود از آن نوع كه دیوان در حال تحول خلافت را بایسته بود بیفزایند و در این راه تجارب گذشتگان یعنی آنها كه این راه را پیش از ایشان پیموده و اثری از خود به جای گذاشته بودند برای ایشان راهنمایی شایسته و كمكی گرانبها بود ازاینرو وقتی آن نوشتهها به دست همین دبیران پارسیدان كه در زبان عربی هم دستی توانا و در بلاغت عربی پایگاهی بلند یافته بودند به عربی ترجمه شدند به زودی آنها هم جزء فرهنگ دبیران دیوان خلافت بلكه از اركان آن گردیدند و از راه همان دبیران و همین ترجمهها در فرهنگ طبقه حاكم و بزرگان دربار خلافت و حتی خود خلفا هم راه یافتند.
ص: 332
از گفته هارون الرشید خطاب به كسائی «1» آموزگار فرزندش امین این عبارت نقل شده: «ای علی بن حمزه ما تو را در مرتبتی قرار دادیم كه همت خودت تو را بدانجا نمیرساند. بنابراین از اشعار آنچه را عفت كلام در آنها بیشتر است و از احادیث آنچه را كه بیشتر محاسن اخلاقی را در خود جمع دارد برای ما روایت كن و با ما از آداب ایرانیان و هندیان (آداب الفرس و الهند) سخن بگوی». «2» و وقتی معلّم الواثق باللّه (متولد 199 ه. ق) فرزند مأمون از خلیفه پرسید كه به او چه بیاموزد خلیفه گفت: «به او كلام خدای تعالی را بیاموز و او را وادار تا عهد اردشیر را بخواند و كتاب كلیله و دمنه را از بر كند». «3»
نامه ابن مدبر به دبیران دیوان
مدتی پس از آن زمان كه سوید جد محمد بن یزداد وزیر مأمون آداب ایرانیان را برای پیوستن به دیوان مرو میآموخت و كموبیش یك قرن پس از آن
______________________________
(1). كسائی از دانشمندان مسلمان ایرانی، نامش علی و پدرش حمزه و شهرتش كسائی و جدش عبد الله پسر بهمن پسر فیروز بود. او یكی از قرّاء سبعه و از دانشمندان نامآور در نحو عربی و رئیس مكتب نحوی كوفه بود. پدرش حمزه نیز از عالمان علم نحو بود. كسائی نزد خلیل بن احمد در بصره به كسب این دانش پرداخت و سپس به بادیه رفت و مدتها در آنجا بود و برای كشف قواعد اصلی زبان عربی سخنان اعراب بادیه را یادداشت میكرد. كسائی دو تن از خلفای عباسی یعنی هارون الرشید و پسرش امین را ادب آموخت، و داستان مناظره او با سیبویه در محضر یحیی پسر خالد برمكی معروف است و در كتابهای ادب نقل شده. كسائی در سال 188 در ری در سفری كه به همراهی هارون الرشید بود درگذشت و در آنجا در دهی به نام زنبویه- (وفیات)، به خاك سپرده شد. نوشتهاند كه كسائی و محمد بن الحسن فضیه هر دو در این سفر در ری درگذشتند. «دفنت الفقه و العربیه بالری»- (وفیات) و رشید آنها را به خاك سپرد و گفت امروز فقه و لغت به خاك سپرده شدند. یا چنانكه ابن خلكان نوشته هارون گفت:
«فقه و عربیت در ری در خاك شدند» (نزهة الالیا فی طبقات الادباء تألیف ابو البركات عبد الرحمن بن محمد انباری) ص 81- 94 چاپ مصر 1294 ه. ق.
(2). ابن ابی الحدیه، ج 4، ص 137.
(3). این روایت را مبرّد در كتاب الفاضل، (ص 4) چنین آورده است: «ویروی ان المأمون امر معلّم الواثق باللّه- و قد سأله عمّا یعلمّه ایاه- ان یعلّمه كتاب الله جلّ اسمه، و ان یقرئه عهد اردشیر، و یحفظه كتاب كلیله و دمنه» به نقل از مقدمه دكتر احسان عباس بر عهد اردشیر (ص 34).
ص: 333
زمان كه عبد الحمید نامه معروف خود را خطاب به دبیران دیوان مینوشت، نامهای كه نخستین نوشته از این نوع در زبان عربی بود و در گفتار آینده از آن به تفصیل سخن خواهد رفت. ابراهیم پسر مدبّر كه بیشتر به نام ابن مدبّر معروف شده «1» و یكی از دبیران و دولتمردان سرشناس دوران متوكل عباسی بوده نامهای خطاب به دبیران زمان خودش درباره معیارهای بلاغت و لوازم دبیری نوشت و
______________________________
(1). ابن ندیم پسران مدبّر را سه تن نوشته است: احمد و محمد و ابراهیم و هر سه را زیر عنوان «بنو المدبّر» آورده و درباره آنها گفته: «و جمیعهم شاعر مترسل بلیغ» و برای احمد كتابی به نام «المجالسة و المذاكرة» ذكر كرده (الفهرست، ص 123). احمد را در دو جای دیگر از فهرست خود جزء شاعران نویسنده هم آورده و برای ابراهیم شعری كمتر از او نوشته است (الفهرست، ص 165 و 166). جهشیاری درباره احمد از قول نوه او كه نامش را عبد الله بن محمد بن احمد بن المدبّر نوشته حكایتی آورده كه برطبق آن احمد در زمان خلافت مأمون در دیوان خراج او متصدی مجلس «اسكدار» بوده (معنی اسكدار را در گفتار یكم همین كتاب خواهید یافت). و هنگامی كه مأمون به روم حركت كرده او هم در خدمت دبیر او با او به روم رفته بوده (الوزراء و الكتاب، ص 199). خاندان ابن المدبّر اصلا ایرانی (امراء الشعر العربی فی العصر العباسی، ص 192) و از دشت میشان بودند. ابراهیم و برادرش احمد هر دو از دبیران سرشناس عصر اول عباسی به شمار میرفتند. ابراهیم در دربار متوكل عباسی در عراق صاحب جاه و مقام و عهدهدار كارهای بزرگ گردید و مدتی هم ولایت بصره را داشت و مدت زیادی هم به زندان متوكل افتاد و در آنجا بود تا محمد پسر عبد اله پسر طاهر به ضمانت خود او را آزاد ساخت. ابراهیم شعر هم میگفت و بسیاری از شعرهای او كه آنها را در زندان متوكل سروده در كتابهای ادب روایت شده است. در دیوان بحتری شاعر معروف دربار متوكل و جانشینانش پانزده قصیده در ستایش ابراهیم بن المدبّر آمده (امراء الشعر العربی فی العصر العباسی، ص 192).
احمد هم از دبیران سرشناس در خلافت واثق و متوكل بود و در سال 236 هجری ریاست همه دیوانهای هفتگانه یعنی مجموع امور مالی خلافت را بر عهده داشت. او سپس به سعایت ابن خاقان وزیر جدید به شام منتقل گردید و از آنجا مسؤول خراج مصر شد و به آنجا رفت و این در هنگامی بود كه احمد بن طولون بر مصر مستولی شده بود. و چون میان او و ابن طولون ناسازگاری پیدا آمد ابن طولون كوشید تا خلیفه او را از منصبش خلع كند و چنین هم شد. بدین ترتیب ابن طولون توانست او را گرفته به زندان افكند. احمد پس از مرگ ابن طولون در سال 270 ه از زندان آزاد شد ولی در سال 272 ه بدرود زندگی گفت. احمد هم در ترسل و بلاغت و نقد شعر پایگاهی بلند داشت (دائره المعارف جدید بستانی، ج 2 و 4).
ص: 334
در آن با تفصیل بیشتری از آنچه دبیران میبایستی بیاموزند تا در حرفه خود كاركشته و در هنر نویسندگی توانا گردند سخن گفت.
از آنجا كه این رساله در زبان عربی و به اصطلاح امروز در محافل دیوانی آن روز تازگی داشت با نام «الرساله العذراء» معروف گردید یعنی نامه بكر كه گویی مطالب آن قبلا ناگفته و چون دری ناسفته بوده است. این نامگذاری گذشته از بلاغت و شیوایی این نامه از این امر هم سرچشمه میگرفت كه مطالبی در آن عنوان شده كه بسیاری از آنها هرچند اجمالا معلوم دبیران بود و كموبیش آنها را رعایت میكردند ولی تا آن زمان بدانگونه درباره آنها گفتگو نشده و به صورت رسم و آیینی مشخص بدانگونه كه در این نامه آمده درنیامده بود. و به همین سبب هم خواندن و آموختن این رساله و به كار بستن دستورهای آن یكی از وظائف دبیران در همه دورهها گردید.
آنچه باعث ذكر این رساله در اینجا شد پرتوی است كه این رساله از دو جهت بر موضوع سخن ما یعنی عبد الحمید و تحول كتابت عربی میافكند. یكی از آن جهت كه گفته اجمالی ابو هلال عسكری را درباره عبد الحمید كه وی الگوهای نویسندگی فارسی را به عربی منتقل ساخت از خلال این رساله میتوان بهتر و روشنتر دریافت و دیگر از آن جهت كه در این رساله گام دیگری را در تحول انشاء دیوانی عربی میتوان دید. كه آن را هرچه بیشتر از روشهای مألوف عربی دور و به روشهای مأنوس پارسی نزدیك میساخت.
ابن مدبّر در جایی كه منابع دانش و فرهنگ دبیران دیوان و آنچه را كه ایشان باید از آنها سرمشق گیرند برمیشمرد پس از زبان عربی و آنچه به آموختن صحیح آن كمك میكند و از آن جمله چیزهایی كه آموختن آنها را برای دبیران لازم دانسته اینها را برشمرده است. كتابهای مقامات و خطبهها و سخنان اعراب، و معانی عجم «1» و حدود منطق و امثال ایرانیان و رسائل ایشان
______________________________
(1). مراد از «معانی العجم» كه گاهی در تعبیرهای عربی در مورد آثار ایرانی دیده میشود همان-
ص: 335
و عهدهای ایشان و توقیهای ایشان و سرگذشتهای ایشان و تدبیرهای جنگی ایشان. «1»
آنچه ابن مدبّر با این عنوانها از آثار ایرانیان برشمرده نوشتههایی بودهاند كه در موضوعهای مختلف از مدتها پیش و به احتمال قوی از همان اوائل قرن دوم به وسیله دبیران و نویسندگانی همچون عبد الحمید و ابن مقفع به عربی برگردانده شده و به گفته ابو هلال، عبد الحمید نخستین كسی بود كه به سبب قدرت و تسلط بر هر دو زبان فارسی و عربی و وقوف بر ریزهكاریهای آن دو توانست كه الگوهای نویسندگی را از زبان فارسی به عربی برگرداند و برای دبیران پس از خودش راه و رسمی گذارد.
______________________________
- مطالب و موضوعها و محتوای كتابها و نوشتههای فارسی بوده كه برای اعراب تازگی داشته، تعبیری واضحتر از این را در روایت عتّابی یكی از نویسندگان و شعرای عرب در قرن دوم و سوم هجری مییابیم. این عتابی نامش كلثوم بن عمرو و كنیهاش ابو عمر از مردم شام بود و در قنسرین میزیست، نویسندهای خوش انشاء بود. از خاصان برمكیان بود و پس از ایشان مصاحب طاهر بن حسین گردید. ابن ندیم چند بیت شعر از او نقل كرده كه در حضور هارون رشید سروده و از آنها وفاداری او به برمكیان كه هارون آنها را برانداخته بود نمودار است.
ابن ندیم از او چند كتاب بدین نامها یاد كرده: كتاب المنطق، كتاب الآداب، كتاب فنون الحكم، كتاب الحیل، كتاب الالفاظ و كتاب الاجواد (الفهرست، ص 121) این روایت كه در تاریخ بغداد نقل شده، از قول یحیی بن الحسن است كه گفته وقتی من در رقه (ظاهرا شهری بوده است در مرو و به نقل یاقوت از قول بطلمیوس شهر مركزی مرو بوده- ج 4 ص 507) نزد محمد بن طاهر بن الحسین بركنار بركهای نشسته بودم و من با یكی از غلامان وی به فارسی گفتگو میكردم در این میان عتابی هم وارد شد و او هم با من بنا كرد به فارسی سخن گفتن به او گفتم تو چگونه این زبان را آموختی (چون عتابی اهل شام بود) گفت من سه بار به این شهر آمدهام و از كتابهای فارسی كه در كتابخانه مرو است و از زمان یزدگرد به این طرف بدین مكان افتاده و تاكنون موجود است استنساخ كردهام به او گفتم برای چه كتابهای فارسی را استنساخ كردهای؟ گفت آیا معانی را جز در كتابهای فارسی میتوان یافت؛ لغت و بلاغت از آن ما است و معانی از آن ایشان است. (تاریخ بغداد، ج 6، ص 157 و 158 فرهنگ ص 48).
(1). رسائل البلغاء، ص 228- 229. «و انظر فی كتب المقامات، و الخطب و محاورات العرب و معانی العجم، و حدود المنطق، و امثال الفرس، و رسائلهم و عهودهم، و توقیعاتهم، و سیرهم، و مكاید هم فی حروبهم».
ص: 336
اینكه این آثار ترجمه شده از فارسی از اهم موادی گردید كه دبیران دیوان میبایستی آنها را بیاموزند تنها به سبب مطالب و محتوای آنها نبود بلكه هم بدین سبب بود و هم به سبب بلاغت و شیوایی بود كه از آن برخوردار بودند و ممارست در قرائت و حفظ آنها موجب تقویت قریحه و افزودن بر سرمایههای لغوی و ادبی و توانا ساختن دبیران در تعبیر از معانی و اندیشههای خویش میگردید. در گفتار آینده تفصیل بیشتری در این زمینه و درباره انتقال بلاغت از زبانی به زبان دیگر خواهد آمد.
پس از عبد الحمید و روش نوشناخته او در نویسندگی و رساله بیسابقه او خطاب به دبیران كه آن را نخستین گام در تحول نثر دیوانی عربی شمردهاند این رساله ابن مدبّر را از آنرو باید گام دیگری در این تحول شمرد كه در آن مطالبی عنوان شده و دبیران دیوان به پیروی از آنها توصیه گردیدهاند كه نثر عربی را بیش از پیش از روش سنتی آن دوتر و به آیین نگارش پارسی نزدیكتر میسازد.
هماهنگی الفاظ و تعابیر با مقام اجتماعی مخاطب
در بیان آیین نگارش پارسی در دوران ساسانی این مطلب هم اجمالا گذشت كه یكی از اصول مسلم بلاغت این بود كه الفاظ و تعابیر با مقام اجتماعی و شأن و شوكت مخاطب همسنگ و همتراز باشد و به همین سبب در گزینش كلمات و طرز تعبیر آن چنان دقت میشد كه حتی مقام و طبقه اجتماعی مخاطب را میشد از خلال همان الفاظ و عبارات شناخت. گویی كه در آن دوران به همانگونه كه مردم به طبقات اجتماعی مختلف تقسیم میشدند الفاظ و عبارات هم به مراتب و درجاتی تقسیم میشدند، و كمال بلاغت دبیر هم در این بود كه بداند چه دسته از كلمات و چه نوع تعابیری را برای چه دسته از مردم و چه طبقه از اجتماع به كار برد و این قابل تأمل است كه نامه ابن مدبّر كه دستوری است برای دبیران دربار خلافت نه تنها چنین حال و هوائی دارد بلكه همان تقسیمات اجتماعی و طبقاتی
ص: 337
ایران در دوران ساسانی منتها با شكل و شمایلی دیگر به وضوح در آن دیده میشود.
ابن مدبّر در این طبقهبندی اجتماعی كه هدف از بیان آن طبقهبندی الفاظ و عبارات در نامههای دیوانی به تناسب آن طبقات است خطاب به دبیر دیوان چنین مینویسد:
«هركسی را به تناسب شكوه و جلال و بلندی مقام و فهم و آگاهیش، طرف خطاب قرار بده».
«طبقات سخن را بر هشت قسمت بدان چهار قسمت برای طبقات بالا و چهار قسمت برای طبقات پائینتر از ایشان. هر طبقهای را درجهای هست و هر یك از آنها را حقی (در تنظیم و تحلیل) و دبیر بلیغ را نشاید كه در ادای حق هر طبقهای كوتاهی كند یا آن را به غیر اهل بگرداند».
«بالاترین طبقات خلیفه است كه خداوند شأن او را برتر از آن قرار داده كه وی را با حدی از ابناء زمان در تعظیم و توقیر و در خطاب و ترسل همسان و همپایه بدارند».
«طبقه دوم وزیران و دبیرانند كه با خرد و زبان خود با خلیفه سخن میگویند و با تدبیر خود نابسامانیها را به سامان میبرند و به ادب خود خویشتن را میآرایند».
«سوم مرزداران و سران سپاه هستند كه هریك را در خور قدر و منزلتش و به تناسب وظائفی كه بر عهده دارد، طرف خطاب قرار میدهند».
«طبقه چهارم قاضیان هستند كه هرچند فروتنی دانشمندان و زینت فضلا دارند ولی از ابهت فرمانروائی و هیبت فرمانروایان نیز بیبهره نیستند».
«و اما آن چهار طبقه دیگر نخست پادشاهانند (ظاهرا مقصود پادشاهان داخل در قلمرو خلافت است) كه نعمتها و فضائل ایشان ایجاب میكند كه آنها را در نامهها برتر از دیگران گیرند. و دیگر وزیران و دبیران ایشان، و سوم دانشمندان و چهارم مردم صاحب قدر و جلالت و ارباب ظرافت و ادب».
ص: 338
وی گوید: «و از اینكه برای بازرگانان و بازاریان و عامه مردم هم رتبهای ترتیب دهیم بینیازیم زیرا ایشان به سبب اشتغالشان به كارها و مشاغل خویش بدین آلات و ادوات، نیازی ندارند».
ابن مدبّر در پایان این طبقهبندی گوید: «برای طبقهای از این طبقات معانی و روشهایی خاص است و بر تو فرض است كه آنها را در نامههای خود رعایت كنی و سخن خود را با ترازوی آنها بسنجی و به هركس آنچه بهره اوست برسانی. معانی نیكو تا وقتی كه با الفاظ نیكو یعنی الفاظی كه درخور مخاطب و متناسب با قدر و مقام او باشد پوشانده نشود نه تنها از بلاغت نصیبی ندارد بلكه هم پست و بیمقدار جلوه كند و هم از قدر و منزلت مخاطب بكاهد و بر او ستم روا دارد». «1»
ابن مدبّر خود آگاه است كه این راه و روش نه در سرشت زبان عربی بلكه ساخته و پرداخته دبیران دیوان است و به همین سبب است كه ذكر این نكته را لازم میداند كه: بزرگان سلف آغاز نامههایشان تنها این بود «من فلان بن فلان الی فلان» و در زمان پیغمبر اكرم و صحابه و تابعین نیز به همین منوال بود و این امر به همین گونه ادامه داشت تا هنگامی كه دبیران دیوان این سرآغازهای بدیع را به كار بردند و سخنان لطیف را استنباط كردند و برای هر طبقهای از مردم مرتبتی قرار دادند و همچنان به این آیین رفتند و تا دوران ما هم در نامههای خلفا و امیران و فتح نامهها و اماننامهها و سجلّات همچنان در این راه ثابتقدم ماندهاند. «2»
نامه ابن مدبّر گام دیگری در تحول انشاء عربی
اینكه از رساله ابن مدبّر به عنوان گام دیگری در تحوّل انشاء و ترسل عربی یاد شد كه آن را هرچه بیشتر از روشهای مألوف عربی دور و به روشهای پارسی نزدیك میسازد بدان سبب است كه با خواندن آنچه او درباره طبقات اجتماعی مردم و
______________________________
(1). رسائل البلغاء، ص 230.
(2). رسائل البلغاء، ص 232.
ص: 339
تفاوت آنها از لحاظ نوع كلمات و القابی كه دبیر باید برای هر طبقه به كار برد نوشتهگویی خود را با نوشتهای نظیر آنچه مثلا در نامه تنسر یا عهد اردشیر یا گفته انوشروان در باب طبقات مردم آمده «1» یا آنچه درباره آیین نگارش در دبیرخانه ساسانی ذكر شد روبهرو میبینیم كه با تغییری در الفاظ و اصطلاحات و تحولی در نوع بیان بدین صورت درآمده و گویی كه ابن مدبّر در نوشتن این مطالب یكی از همان رسائل یا عهدها یا نوشتههای دیگر را كه در نامه خود یاد كرده و آموختن آنها را به دبیران توصیه نموده است در نظر داشته و سعی كرده است همان اصولی را كه از سنّتهای گذشتگان بوده برای دبیران همروزگار خودش كه در دورانی از خلافت عباسی میزیستند كه تشبّه به آن گذشتگان نشانهای از ادب و فرهنگ شمرده میشد كموبیش شرح دهد و آنها را بدان اصول كه دستگاه خلافت عباسی سخت بدانها پایبند شده بود آشنا گرداند. این نكته از نوشته ابن مدبر كه برای بازرگانان و بازاریان و عامه مردم نیازی به ترتیب مراتب نیست زیرا آنان از این امر بینیازند ازاینرو قابل تأمل مینماید كه در طبقات اجتماعی ایران نیز این طبقه كارورزان از طبقات ممتاز به شمار نمیرفتند و جز سران و سرداران ایشان دارای مرتبه و درجاتی هم نبودند.
در همین نامه ابن مدبّر شاهد نكته دیگری در این تحول هستیم و آن دستهبندی كلمات و عبارات است به تناسب طبقات كه با آنكه در زبان عربی سابقه نداشته به تدریج در این زبان شكل گرفته و رفتهرفته جزء سنّتهای آن شده است. وی به عنوان نمونه از الفاظ و عباراتی كه در معنی و مفهوم باهم فرقی ندارند ولی از لحاظ مقام و منزلت باهم تفاوت بسیار دارند چندین مثال آورده كه برای نمونه یكی از آنها در اینجا ذكر میشود، مینویسد. عبارت «ابقاك الله طویلا» یا عبارت «اطال الله بقاءك» كه به عنوان دعا در نامهها به كار میروند در لفظ و معنی باهم برابرند ولی در رتبه و مقام فرق بسیار دارند. زیرا چنین نهادهاند
______________________________
(1). ن. ك. نامه تنسر، ص 57، و عهد اردشیر، ص 63 و السعاده و الاسعاد، ص 209 زیر عنوان فی اقسام الرعایا.
ص: 340
كه عبارت دوم «اطال الله بقأك» وزینتر و با قدر و منزلتتر از عبارت نخستین باشد و به همین سبب آن را برای طبقات بالا و بزرگان و پادشاهان گذاردهاند و عبارت نخست «ابقاك الله طویلا» را برای مردم پائینتر، و این تفاوت تا بدان حد است كه اگر كسی عبارت نخستین یعنی «ابقاك الله طویلا» را برای بزرگی یا خلیفه و شاهی بنویسد گویی كه امری منكر مرتكب شده و عبارتی وحشتزا نوشته است. «1»
نكوهش جاحظ از دبیران دیوان
در همین قرن سوم هجری جاحظ نویسنده عربی و همروزگار ابن مدبّر هم از «رسائل» و «خطب» و «الفاظ» و «معانی» «ایرانیان» به گونهای نام میبرد كه گویی آنها معروف همه و در دسترس همه بودهاند. «2» و همو در رسالهای كه در نكوهش اخلاق دبیران دیوان پرداخته درباره منابع فكری و فرهنگی و روش و منش ایشان گوید: «كه چون یكی از ایشان در جایگاه ریاست نشست و به مقام رایزنی خلافت رسید و وسائل و ابزار دبیری را در جلو خود یافت، و سخنانی آراسته از بر كرد و از دانشها آنچه خوب و ظریف بود آموخت و امثال بزرجمهر و عهد اردشیر و رسائل عبد الحمید و ادب ابن مقفع را روایت كرد و كتاب مروك «3» را مكان دانش و دفتر كلیله و دمنه را
______________________________
(1). رسائل البلغاء، ص 231.
(2). البیان و التبیین، ج 3، ص 10، چاپ دوم قاهره 1351 «فهذه الفرس و رسائلها و خطبها و الفاظها و معانیها، و هذه پوتان و رسائلها و خطبها و عللها و احكامها ...».
(3). این كتاب در بسیاری از موارد كه ذكری از آن رفته و از آن جمله در همین مورد مزدك چاپ شده است. علت این تحریف معروف بودن نام مزدك و ناشناس بودن مروك است. كتاب مروك به همین صورت باراء مهمله و واو از جمله كتابهایی بوده است كه به نوشته حمزه اصفهانی در دوران ملوك الطوائف (اشكانیان) تألیف شده و از آن دوران با كتابهای دیگری نزدیك به هفتاد كتاب به دوره ساسانیان رسیده بوده (سنی ملوك الارض و الانبیاء، ص 40) بنابراین هیچگونه ارتباطی با مزدك صاحب كیش معروف كه همروزگار قباد و انوشیروان بوده-
ص: 341
گنج حكمت خویش ساخت گمان میبرد كه او در تدبیر فاروق اكبر است ...» جاحظ پس از نكوهشهای دیگر از این طبقه كه در مجالس خود به منابع فرهنگ عصر خود بیتوجه بودهاند گوید كه ایشان سخنان مجلس خود را از هرسو به بیان سیاست اردشیر بابكان و تدبیر انوشیروان و استقامت كشور برای آل ساسان میگرداندند «1». و چنانكه ملاحظه میشود همه كتابها و نوشتههایی كه جاحظ در اینجا از منابع دانش و فرهنگ دبیران زمان خود برشمرده دارای اصل پارسی بودهاند كه یا با ترجمه یا اقتباسی از آن زبان به عربی برگردانده شده بودهاند.
تداوم نوشتههای فارسیتبار و عربی شكل تا دورههای بعد
در قرن چهارم هجری یعنی كموبیش یك قرن پس از دوران ابن مدبر و جاحظ باز آثار ترجمه شده پارسی را با همین عنوانها در كتابهای مسعودی به صورتی مییابیم كه هنوز معروف و در دسترس بودهاند. او در مروج الذهب نوشتههای ایرانی را كه در كتابهای سابقش ذكر كرده بوده با این عنوانها یاد كرده است:
______________________________
- نداشته و از اوصافی هم كه از آن در كتابها آمده چنین معلوم میشود كه كتابی بوده شامل ادب و حكمت از آن نوع كه در ایران بسیار مطلوب و دلپذیر بوده. طبری در محاكمه افشین درباره كتابی كه در خانهاش یافته و آن را از كتب ضاله پنداشته بودهاند نقل كرده كه گفته بوده آن كتاب اگر مشتمل بر مطالبی نامطلوب قضاه بوده شامل حكمت و اندرز و ادب ایرانیان هم بوده و او از آنها بهره میبرده و از این لحاظ آن كتاب هم مانند كتاب كلیله و دمنه و كتاب مزدك (مروك) بوده كه آنها را در خانه قضات هم میتوان یافت (طبری- 3/ 1309). و مسلم است كه كتاب مزدك در خانه قضات یافت نمیشده و آنچه یافت میشده كتابی نظیر كلیله و دمنه بوده. در شعری كه ابن قتیبه در عیون الاخبار در نكوهش برمكیان به این عبارت نقل كرده:
اذا ذكر الشرك فی مجلسانارت وجوه بنی برمك
و ان تلیت عندهم آیةاتوا بالاحادیث عن مروك مصحح آن كتاب این كلمه را همچنانكه در نسخههای خطّی مورد مراجعه خود یافته مروك چاپ كرده ولی در حاشیه آن را تحریف شده از مزدك دانسته كه آن هم صحیح نیست (ن. ك.
عیون الاخبار، چاپ دار الكتب، ج 1، ص 51).
(1). ثلاث رسائل للجاحظ به تصحیح یوشع فنكل قاهره 1344 ه. ق. ص 42.
ص: 342
«اخبار، سیر، وصایا، عهود، مكاتبات، توقیعات، خطابههای تاجگذاری، رسائل. «1»
برخی از این نوشتهها در ضمن كتابهایی همچون خداینامه یا آییننامه و یا تاجنامهها به دوران اسلامی رسیده بوده و برخی از آنها هم احتمالا جداگانه و مستقل و شاید هم در ضمن كتابهای دیگری كه نام آنها را نمیدانیم.
نویسنده این گفتار آنچه را از اینگونه نوشتهها در تاجنامهها و آئیننامهها آمده و از خلال اسناد موجود شناسایی آنها میسّر بوده در كتابی كه چندین سال پیش با عنوان كلی الترجمه و النقل عن الفارسیة فی القرون الاسلامیة الاولی در معرفی تاجنامهها و آئیننامههای ساسانی و ترجمههای عربی آنها در بیروت به چاپ رسید و در مقدمه همین كتاب اجمالا از آن گفتگو شد آوردهام «2» و آنچه
______________________________
(1). مروج الذهب، پلا، ج 1، ص 326، پس از شرح پادشاهان ساسانی گوید: «و قد اتینا علی اخبارهم و سیرهم. و وصایاهم، و عهودهم، و مكاتباتهم، و توقیعاتهم، و كلامهم عند عقد التیجان علی روؤسهم، و رسائلهم و سائر ما كان من الحوادث فی أعصارهم و ماكورّوه من الكور و احد نوه من المدن و غیر ذلك من احوالهم فیما سلف من كتینا».
(2). چون آن كتاب تاكنون به فارسی ترجمه نشده برای آگاهی اجمالی خوانندگان كتاب حاضر برگردان فارسی سرفصلهای آن در اینجا به ترتیب ذكر میشود.
تاجنامهها، ص 18.
تاجنامه در سرگذشت انوشروان، ص 28.
كتابها و نامههایی كه به انوشروان نسبت دادهاند، ص 34.
اطلاعاتی كه درباره «تاج» و سرگذشت انوشروان از منابع عربی و فارسی به دست میآید، ص 43.
پارهای از ترجمه عربی كتابی كه انوشروان در سرگذشت خودش نوشته، ص 53.
پارهای دیگر از خطابه انوشروان كه از كتاب سرگذشتش نقل شده، ص 81.
پارهای از كتاب انوشروان كه به نام «كتاب المسائل» به عربی ترجمه شده، ص 87.
آنچه از گفتههای انوشروان در باب سیاست و كشورداری در كتاب «السعاده و الاسعاد» آمده، ص 103.
نمونههایی از نامههای خسرو انوشروان، ص 112.
نمونههایی از گفتههای او كه در كتابهای مختلف آمده، ص 115.-
ص: 343
را هم از آنها كه در عربی زیر عنوانهایی همچون آداب و حكم و مواعظ نقل شده و جنبه اخلاقی و تربیتی را داشتهاند در كتابی كه چند سال پیش با عنوان «ادب و اخلاق در ایران پیش از اسلام و چند نمونه از آثار آن در ادبیات عربی و اسلامی» در تهران انتشار یافت معرّفی كردهام. «1»
______________________________
- تاجنامهای كه ابن قتیبه در «عیون الاخبار» از آن مطالبی نقل كرده، ص 120.
ربط این تاجنامه با خسرو پرویز، ص 124.
آنچه از نوشتههای ساسانی كه به عربی ترجمه شده و با خسرو پرویز پیوندی داشته است، ص 128.
نامههایی كه میان خسرو پرویز و پسرش قباد معروف به شیرویه مبادله شده ص 148.
آنچه از نامه شیرویه به پدرش پرویز در منابع قدیم عربی و فارسی نقل شده، ص 156.
روایات قدیم عربی و فارسی از نامه پرویز به پسرش شیرویه در پاسخ تهمتهایی كه به او زده بود، ص 162.
پارههای دیگری از این نامه كه تنها ابن قتیبه آنها را نقل كرده، ص 185.
گزیدههای دیگری از تاجنامه 191.
گفتههای پراكنده خسرو پرویز 196.
تاجنامهای كه مبنای كتاب «التاج فی اخلاق الملوك» شده، ص 209
كتاب التاج تألیف جاحظ، ص 213.
آییننامهها، ص 235.
آیین جنگ و قواعدش ص 235.
آیین تیراندازی، ص 235.
آیین چوگانبازی، ص 249.
آئین پیشگویی و طرز استدلال بدان، ص 251.
در تربیت نفس و نیكیرفتار، ص 257.
در موضوعهای گوناگون، ص 259.
گاهنامه در شرح مناصب و ترتیب طبقات، ص 261.
(1). در این كتاب كه نام كامل آن چنین است «ادب و اخلاق در ایران پیش از اسلام و چند نمونه از آثار آن در ادبیات عربی و اسلامی» تهران، 1352 ه. ش. این موضوعها را خواهید یافت:
استمرار فرهنگ ایران در دوران اسلامی ص 4.
آثار اخلاقی و تربیتی ایران پیش از اسلام و پس از آن ص 16.
ادب و حكمت در قرنهای نخستین اسلامی ص 24.-
ص: 344
به مناسبت ذكری كه از آداب و حكم و مواعظ رفت این نكته هم گفتنی مینماید كه چون همه نوشتههای پارسی به شرحی كه در بلاغت دیوانی ایران گذشت در هر موضوعی كه بوده همواره به امثال و حكم و سخنان پندآمیز و ادب امور هم آراسته بوده، «1» و اینگونه سخنان معمولا با عباراتی كوتاه و پرمعنی بیان میشده و به همین كیفیت هم به عربی ترجمه شده بودهاند ازاینرو در كتابهای ادبی و اخلاقی عربی غالبا اینگونه سخنان از آن نوشتهها استخراج و به عنوان ادب و حكمت یا موعظه و نصیحت در آن كتابها نقل شده بیآنكه به مطالب اصلی آن نوشتهها چه سیاسی یا اجتماعی یا اداری و مانند آنها كه مورد توجه این دسته از مؤلفان نبوده توجهی شود، و بدین سبب از قرائت اینگونه سخنان منسوب به یكی از شاهان یا دیگران چنین به نظر میرسد كه آن نوشته كلا در این قبیل مسائل تعلیمی و اخلاقی بوده نه در امور مملكتی و سیاسی و اجتماعی و مانند اینها كه معمولا موضوع اصلی سخن در آن نامهها بوده، و این
______________________________
- برخی از آثار اخلاقی و تربیتی ایران كه به زبان عربی ترجمه شده ص 30.
جاودان خرد ص 35.
حكم بهمن الملك، ترجمه سخنان حكمتآمیز در مجلس شاه بهمن ص 44.
مواعظ آذرباد- ترجمه بخشی از اندرز آذرباد مارسپندان ص 53.
آداب بزرجمهر- ترجمه عربی پندنامه بزرگمهر ص 64.
كتاب المسائل منسوب به خسرو انوشروان ص 79.
خطابه انوشروان ص 97
الادب الصغیر، ترجمهای از ابن مقفع ص 111.
(1). حتی در كتاب خداینامه هم كه به نام «سیر الملوك» به عربی ترجمه شده بود با اینكه یك كتاب تاریخی بوده كه در آن رویدادهای كشور و شرححال پادشاهان نوشته میشده نه یك كتاب ادبی و اخلاقی، باز از وصفی كه از آن در نوشته برخی مؤلفان اسلامی كه آن را دیده بودهاند برمیآید آن كتاب هم به همینگونه سخنان و عبارات شیوا آراسته بوده جاحظ درباره آن از زبان شعر بیان گوید: «كسی كه به عقل و ادب نیاز داشته باشد و بخواهد مراتب را بشناسد و از حوادث عبرتانگیز كه در روزگاران گذشته روی داده پند گیرد، و به الفاظ كریم و معنای شریف دست یابد در كتاب «سیر الملوك» بنگرد. «البیان و التبیین، ج 3، ص 10» مطالبی هم كه عامری نیشابوری در همین زمینهها از خداینامه نقل كرده كم نیستند. ن. ك.
السعاده و الاسعاد (ص 296 و 298 و 300 و 317 و 427 و 429 و 431 و 432 و 435).
ص: 345
نكتهای است كه باید در قرائت این آثار پیوسته در نظر داشت.
این توضیح هم لازم است كه در اینجا از انواع نوشتههایی كه در نامه ابن مدبّر و كتابهای جاحظ و مسعودی آمده تنها از آن دسته كه جنبه دیوانی آنها بر جنبههای دیگر غلبه داشته و میتوان آنها را زیر عنوان «ادبیات دیوانی» به معنی اخص آن جای داد سخن خواهد رفت. و اینها طبعا به جز عنوانهایی است كه در نوشته مسعودی به صورت «اخبار» و «سیر» و در نامه ابن مدبّر به صورت «سیر» یاد شده. مراد از اخبار و سیر آن دسته از كتابها یا نوشتهها بودهاند كه در تاریخ یا داستان یا سرگذشتهای شاهان یا پهلوانان یا سرداران نامور از پارسی به عربی برگردانده شده بود از نوع خداینامه كه ابن مقفع و چند تن دیگر از مترجمان آن را ترجمه كرده بودند یا داستانهایی كه جبله پسر سالم به عربی درآورده بود و ذكر آن گذشت. در اینجا از این اخبار و سیرهم سخنی نخواهد رفت هرچند آگاهی از آنها هم جزء معلومات عمومی دبیران دیوان بوده است، چون این موضوع خود داستانی جداگانه دارد كه در اینجا مجال پرداختن به آن نیست.
این نوشتههای پارسیتبار عربی شكل كه انواع آنها اجمالا در نامه ابن مدبّر و كتابهای جاحظ و مسعودی ذكر شده و درباره هریك تفصیلی خواهد آمد نه تنها تا قرن سوم و چهارم هجری و روزگار این مؤلفان در دسترس مردم فرهنگطلب بودهاند بلكه تا قرنها پس از ایشان همچنان جزء موادی به شمار میرفتهاند كه دبیران دیوان خلافت و دولتهای اسلامی میبایستی آنها را بیاموزند و از آنها سرمشق گیرند. حتی در دیوان مصر در قرن هشتم هجری نیز ردّپای آنها را مییابیم چه در همان زمان و در همانجا هم به كاتبان دیوان آموختن آنها توصیه میشده است.
قلقشندی در بیان اینكه دبیر نیاز به آن دارد كه مقدار زیادی از مكاتبات صدر اول را حفظ كند و در رسائل متقدمین از بلغاء كتاب نظر كند همچنان از مكاتبات ملوك الفرس البلغاء نام برده و به عنوان نمونه مقداری از نامههای
ص: 346
خسرو پرویز به پسرش شیرویه و نامه اردشیر به رعیتش را نقل كرده. «1» و در بیان فضیلت دبیران از گفتههای مؤبد «2» و ملوك الفرس نكاتی آورده «3» و از «عهد» شاپور در همین زمینه مطالبی نوشته است. «4»
______________________________
(1). صبح الاعشی، ج 1، ص 236.
(2). صبح الاعشی، ج 1، ص 43.
(3)- صبح الاعشی، ج 1، ص 44.
(4). صبح الاعشی، ج 1، ص 45.
ص: 347
گفتار پانزدهم مكاتبات و رسائل
اشاره
نامهها* نامه تنسر* چند نامه دیگر كه مسعودی و طبری ذكر كردهاند* توقیعات* امثال* خطابهها* خطبه منوچهر* و مكایدهم فی حروبهم
نامهها
از اینكه مسعودی مكاتبات و رسائل را زیر دو عنوان و جدا از یكدیگر ذكر كرده چنین برمیآید كه این دو عنوان در عربی به دو دسته از نوشتههای پارسی داده شده كه در اصل عنوانهای مختلفی داشتهاند.
عنوانهایی كه امروز راهی به دانستن آنها نیست و به همین جهت همه آنها نوشتههایی كه ترجمه عربی آنها با عنوان كتاب (نامه) یا رساله آمده در یك جا ذكر میشود. ظاهرا مراد ابن المدبّر هم از رسائل كه در ضمن آثار فرس یاد كرده همه اینها است.
چنانكه از نام یا آثاری كه از این نامهها در مآخذ تاریخی و ادبی اسلامی باقی مانده برمیآید در قرنهای نخستین اسلامی شمار نسبتا زیادی از آنها در دسترس دبیران دیوان قرار داشته است، شاید زیادتر از آن مقدار كه نام و اثری از آنها در مؤلفات قرن سوم به بعد باقی ماند.
بعضی از این نامهها از دورانی قدیمتر از دوران ساسانی روایت میشده،
ص: 348
طبری درباره بهمن پسر اسفندیار ملقب به اردشیر كه او را اردشیر بهمن بن اسفندیار نوشته گوید: وی پادشاهی فروتن بود و مردم بدو خرسند بودند و نامههایش با این عنوان صادر میگردید «از اردشیر بنده خدا و خدمتگزار خدا و ارادهكننده امور شما- من اردشیر عبد اللّه و خادم اللّه المسائس لامركم» و چنانكه گفتهاند وی در شأن و شوكت از بزرگترین پادشاهان ایران و در رأی و تدبیر برترین ایشان بود و او را نامهها و رسائلی است كه از نامههای اردشیر و عهد او برترند. «1»
از این نوشته طبری چنین برمیآید كه در روزگار او چنین نامههایی منسوب به بهمن اردشیر وجود داشته و به نظر وی برتر از نامههای اردشیر بوده، از گفته مسكویه هم در تجارب الامم كه قسمتی از آن نقل شد همین مطلب استنباط میشود چه او در ذكر سیرت اردشیر و عهد اردشیر و بیان اینكه پادشاهان پس از وی به او اقتدا میكردند گوید، و اردشیر هم خود از بهمن و كورش پیروی میكرد. «2»
و آنچه این را تأیید میكند سخنان حكمتآمیزی است كه از بهمن در كتب اسلامی روایت شده و مسكویه آنها را زیر عنوان «حكم بهمن الملك» در كتاب جاودان خرد خود آورده است.
بهمن كه هم نام یكی از فرشتگان دین زردشتی است (در اوستا به صورت «هومند» آمده) و هم لقب یكی از شاهان پرآوازه داستانی ایران از چهرههایی است كه در سرگذشت او جنبههای مادی و معنوی به هم آمیخته و در ادبیات ساسانی به دانش و بینش معروف شده و سخنانی در پند و حكمت به نام او روایت شده است. «3»
______________________________
(1). طبری، 1، 687 «و له كتب و رسائل تفوق كتب اردشیر و عهده».
(2). تجارب الامم، ج 1، ص 459 چاپ عكسی.
(3). جاودان خرد چاپ بدوی، ص 61، برگردان فارسی این سخنان را با شرحی مختصر درباره بهمن در كتاب نگارنده به نام ادب و اخلاق در ایران پیش از اسلام و چند نمونه از آثار آن در ادبیات عربی و اسلامی، از ص 44- 52 خواهید یافت.
ص: 349
از اردشیر بابكان هم به جز عهد او كه ذكرش گذشت و به جز كارنامه او كه بدان اشاره رفت نامههای چندی هم در دست بوده كه در كتابهای تاریخی و ادبی عربی هم از آنها قسمتهایی نقل شده. ثعالبی در وصف خطابهها و نامههای او گوید او در مخاطبات و مكاتباتش به سبب قدرت و مهارتی كه در سخن داشت به تفصیل میپرداخت ولی اطناب او خالی از فائده نبود «1» و نویری هم در قرنهای بعدتر درباره او گوید كه او را وصایا و مكاتباتی است كه دلالت بر حكمت و فزونی خرد او كند. «2»
در كتاب المعارف ابن قتیبه از نامههایی سخن میرود كه اردشیر به شاهان مختلف مناطق ایران (ملوك طوائف) نوشته و در آنها تصمیم خود را دائر به كوشش برای یك پارچهكردن فرمانروایی كشور از آنجا كه آن را به صلاح مردم و دین و آیین كشور دانسته به آگاهی ایشان رسانیده. ابن قتیبه برگردان عربی سرآغاز این نامهها را بدینگونه آورده است:
«بسم اللّه ولی الرّحمه، من اردشیر بابكان المستأثر دونه بحقّه، المغلوب علی تراث آبائه، الدّاعی الی قوام دین اللّه و سنّته، المستنصر باللّه الذی وعد المحقّین الفلح، و جعل لهم العواقب، الی من بلغه كتابی هذا من ولاة الطوائف، سلام علیك بقدر ما تستوجبون من معرفة الحق و انكار الباطل و الجور». «3»
ابن قتیبه در عیون الاخبار هم از نامه دیگری از اردشیر خطاب به مردم یاد میكند كه از آن چنین برمیآید كه مناسبت صدور آن برداشتن خراج یا قسمتی از آن برای مدتی از مردم بوده كه معمولا در رویدادهای بسیار بزرگ پادشاهان بدان دست میزدهاند. وی مقدمه این نامه را چنین نقل كرده است: «من اردشیر المؤبد «4» ذی البهاء ملك الملوك و وارث العظماء، الی الفقهاء الذین هم حملة الدین، و الاساورة الذین هم حفظة البیضة، و الكتّاب الذین هم زینة
______________________________
(1). غرر السیر، ص 481 «ولكن لا تخلو اطاعته من طائل».
(2). نهایة الادب، ج 5، ص 168.
(3). المعارف، ص 653 دانشپژوه ص 12 و 13.
(4). این كلمه به همین صورت چاپ شده ولی ظاهرا باید المؤیّد باشد همانگونه كه در یكی از نسخههای خطی هم آمده. (عیون الاخبار، ج 1، ص 7 متن و حاشیه).
ص: 350
المملكة، و ذوی الحرث هم عمرة البلاء السلام علیكم، فانّا بحمد الله صالحون و قد وضعنا عن رعیّتنا بفضل رأفتنا اتاوتها الموظفة علیها ... «1»
نامه دیگری از همین اردشیر در دست بوده كه جهشیاری قسمتی از آن را نقل كرده و آن نامهای بوده است خطاب به وزیرانش كه چنین شروع میشده:
«اعلموا انّكم ان هممتم الّا تستعینوا الّا بمن تكاملت فیه الخصال الرضیّه، و احرز المذاهب المحموده، فقد رمتم شیئا عسیرا غیر موجود فاكتفوا من دین المرء و ورعه، بان یكون للكبائر و الفواحش مجتنیا». «2»
نامه تنسر
و از همین دوران اردشیر ولی نه از او بلكه از شخصی به نام تنسر (با اختلافی در قرائت این نام) نامهای به زبان فارسی در دست است كه نزدیك به نود سال پیش (1894 م) دار مستتر خاورشناس فرانسوی با همكاری چند تن دیگر آن را با ترجمه فرانسوی آن در مجله آسیائی چاپ پاریس منتشر ساخته. و دانشمند فقید مجتبی مینوی هم آن را با مقدمهای عالمانه دو بار در تهران چاپ و منتشر كرده «3» و اكنون در دسترس است. و چون مطالبی كه در این باره گفتنی مینماید در مقدمه مرحوم مینوی گفته و نوشته شده ازاینرو در اینجا از آن مقدمه آنچه به اصل پارسی و ترجمه عربی این نامه باز میگردد خلاصه و نقل میشود.
شادروان مینوی پس از ذكر منابعی كه نام این رساله یا مؤلف آن تنسر در آنها ذكر شده مانند دینكرد از منابع زردشتی، یا مروج الذهب مسعودی و تجارب الامم مسكویه و كتاب ماللهند بیرونی و فارسنامه ابن بلخی و تاریخ طبرستان ابن اسفندیار و زبدة التواریخ كاشانی از مؤلفات اسلامی، و بیان مطالبی كه در هر
______________________________
(1). این نامه در صبح الاعشی هم نقل شده، ج 1، ص 236.
(2). الوزراء و الكتاب، ص 8.
(3). بار اول در سال 1311 ه. ش. بار دوم در دیماه 1354 ه. ش. تهران.
ص: 351
یك از آنها درباره تنسر یا رساله او آمده گوید:
«تمامی این اخباری كه ذكر كردیم از رسالهای ناشی شده است به زبان پهلوی كه در صدر اسلام موجود بوده و ابن مقفع آن را به زبان عربی ترجمه نموده. اصل پهلوی و ترجمه عربی آن تا مدتی پابهپای یكدیگر میرفته و مؤلفین سابق الذكر آن را یا به پهلوی یا به عربی دیده و از آن استفاده كرده و نام بردهاند. تا حدی كه ما اطلاع داریم امروزه نه ترجمه عربی این رساله در دست است و نه اصل پهلوی آن. ولی ترجمه فارسی كه از روی ترجمه عربی در اوائل قرن هفتم هجری شده است به دست ما رسیده.
و اما داستان ترجمه این نامه از عربی به فارسی چنین بوده كه بهاء الدین محمد پسر حسن پسر اسفندیار مؤلف تاریخ طبرستان بین سالهای 611 تا 623 ه. قمری در خوارزم در رسته صحافان به كتابی برخورده كه در آن چند رساله بوده كه یكی از آنها همین نامه بوده كه آن را چنین وصف كرده: و رساله دیگر كه ابن المقفع از لغت پهلوی مقرب گردانیده جواب نوشته جشنسفشاه شاهزاده طبرستان از تنسر دانای فارس هربذ هرابذه اردشیر بابك، با آنكه نه روز كار مساعد و نه دل و ساعد هیچ كار بود ... در فراهم آوردن تاریخ طبرستان چون تقدیم اقدم لازم بود این رساله را كه چون فلك مشحون است از فنون حكم ترجمه كرده افتتاح بدور رفت.
آنچه در بالا نقل شد مطالبی است كه درباره ترجمه عربی و فارسی این رساله در مقدمه آن آمده و اما درباره اصل پهلوی آن در این مقدمه چنین میخوانیم:
«پروفسور ارتور كریستنسن دانماركی در كتاب «وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانیان» كه به زبان فرانسه تألیف كرده است این نامه تنسر را یعنی متن فارسی و ترجمه فرانسوی آن را كه دار مستتر منتشر ساخته در دست داشته و از آن استفاده بسیار كرده و میگوید كه در میان منابع اطلاع ما بر تأسیسات عهد ساسانی یكی از آنها كه در درجه اول اهمیّت است نامه تنسر است.»
ص: 352
وی در جای دیگر در همین باره گوید: معلوماتی كه از این نامه به دست میآید تا آنجا كه ما میتوانیم نقد كنیم و بسنجیم به قدری قطعی است كه بدون هیچ شك میتوان گفت كه این نامه در عهد ساسانیان انشاء شده است. «1»
پس از بیان بالا بررسی استاد كریستن سن متوجه این مطلب است كه آیا انشاء این نامه در دوران اردشیر و به وسیله تنسر صورت گرفته یا در دوران خسرو انوشیروان و به وسیله مؤلفی ناشناخته، و تحقیقات وی به تفصیلی كه در همین مقدمه آمده او را بدین فرض دوم یعنی دوران خسرو انوشروان رهنمون میكند كه پیگیری آن خارج از موضوع این كتاب است زیرا در اینجا سخن از نوشتههایی است كه در این دوران انتقال از عصر ساسانی به مسلمانان رسیده و به وسیله دبیران عربینویس از زبان پارسی به عربی ترجمه شده و جزء منابع فكری و ادبی دبیران دیوان خلافت گردیده و محل بحث و بررسی دوباره اصل و تبار این نوشتهها در زبان پارسی یا پهلوی و پیش از ترجمه به عربی جای دیگر است.
چند نامه دیگر كه مسعودی و طبری ذكر كردهاند
مسعودی از نامهای از هرمز پسر شاپور پسر اردشیر سخن میرانده كه به یكی از كارگزارانش نوشته و این تكه را هم از آن نقل كرده:
«لا یصلح لسدّ الثغور و قود الجیوش و ابرام الأمور و تدبیر الاقالیم الّا رجل تكاملت فیه خمس خصال:
حزم یتیقّن به عند موارد الامور حقائق مصادرها، و علم یحجبه عن التّهور فی المشكلات الّا عنه تجلّی فرصتها، و شجاعة لاتنقضها الملمّات بتواتر جوائحها و صدق فی الوعد و الوعید یوثق بوفائه بهما، و جود یهوّن علیه تدبیر الاموال فی حقّها». «2»
______________________________
(1). مطالبی كه نقل شد در مقدمه نامه تنسر- چاپ دوم 1354 خورشیدی ص 11- 14 خواهید یافت.
(2). كتاب تنسر- اقدم نص عن النظم الفارسیه قبل الاسلام، نقله للّغة العربیه یحیی الخشاب، عمید كلیه الآداب- جامعة القاهره، مطبعة مصر شركة مساهمة مصریة ص 8- 11.
ص: 353
و طبری از نامهای از شاپور پسر شاپور ذو الاكتاف به كارگزاران خود یاد میكند كه در آن ایشان را به نیكی رفتار و مدارا با مردم توصیه كرده و وزیران و دبیران و اطرافیان خود را هم به پیروی از دستورهای آن فرمان داده. «1»
و همچنین طبری از نامهای سخن گفته كه بهرامگور پس از پیروزی بر خاقان به اطراف نوشته و در آن چگونگی تجاوز خاقان را به كشورش و سپس چگونگی لشكركشی خودش را كه از راه آذربایجان و كوهستان قفقاز خود را به خوارزم رسانده و بر او پیروز شده همه را شرح داده و در آن نوشته كه به شكرانه این پیروزی خراج سه سال را از مردم برداشته. و طبری آن را به بلاغت و شیوائی ستوده است. «2»
دو نامه هم از خسرو انوشروان در مآخذ اسلامی یاد شده و قسمتی از آنها هم نقل گردیده، یكی نامهای است كه وی هنگامی كه بر تخت شاهی نشست و سازمان لشكری ایران را تغییر داد و آن را به چهار قسمت كرد و برای هر قسمت یك فرمانده (طبری پادوسبان) تعیین نمود به آنها نوشته كه طبری بخشی از نامهای را كه خطاب به پادوسبان آذربایجان بوده بدینگونه نقل كرده است:
«بسم اللّه الرحمان الرحیم: من الملك كسری ابن قباذ الی واری بن النخبیر جان فادوسبان آذربیجان و ارمینیه و حیزّها و دنباوند و طبرستان و قیزها و من قبله سلام. فانّ احری ما استوحش له الناس فقذ من تخوّفوا فی فقدهم ایّاه زوال النعم و وقوع الفتن، و حلول المكاره بالافضل منهم فی نفسه او حشمه او ماله او كریمه و انّا لا نعلم وحشته و لا فقد شئ اجلّ و ذیئة عند العامّه و لا احری ان تعمّ به البلیه من فقد ملك صالح.»
و دیگر نامهای است كه وی در هنگامی كه در جنگ با روم به سبب بیماری در حمص بوده و از شورش پسرش انوشزاد كه با پراكندن خبر مرگ او قصد تصرف تاج و تخت را داشته باخبر گردیده به كاردار خودش در ایران نوشته
______________________________
(1). طبری 1/ 846.
(2). طبری 1/ 866، و كان كتابة فی ذلك كتابا بلیغا.
ص: 354
بود كه آن را دینوری نقل كرده و مقدّمه آن چنین است: «وجّه الیه الجنود، و امس فی حربه، و احیّل لاحذه، فان یأت القضاء فیقتل، فاهون دم واصیع نفس.» در فهرست ابن ندیم هم از نامههایی با این عنوانها یاد شده: «1» كتاب موبدان موبد فی الحكم و الجوامع و الآداب؛ كتاب ما كتب به كسری الی المرزبان و اجابته ایاه؛ كتاب كسری الی زعماء الرعیّه فی الشكر. از نام كسری در دو نامه اخیر نمیتوان فهمید كه مراد خسرو انوشروان است یا پرویز ولی خاورشناس روسی اینوسترانزف مایل است كه كتاب دوم یعنی مكاتبات میان كسری و مرزبان را با یك واقعه تاریخی دوران انوشیروان یعنی فتح یمن مربوط سازد. یمن در دوران انوشیروان به شرحی كه در تاریخها آمده به وسیله یكی از سرداران ایرانی به نام وهرز كه در تاریخها با عنوان مرزبان ذكر شده و برای بیرونراندن حبشیها به آنجا گسیل شده بود در قلمرو فرمانروایی ایران قرار گرفت و تا آغاز اسلام همچنان در قلمرو ایران بود و به وسیله سرداران ایرانی اداره میشد. دینوری و طبری در ضمن شرح این واقعه از نامههایی سخن گفتهاند كه مرزبان انوشروان به او نوشته و او پاسخ نوشته است. «2» اینوسترانزف احتمال میدهد كه آنچه ابن ندیم ذكر كرده مجموعهای بوده است از آن نامهها و شامل دستورهایی از انوشروان درباره اداره و روش فرمانروایی آنجا.
دیگر از این نامهها كه ترجمه عربی آنها در مآخذ اسلامی شهرتی بسیار یافت و غالب مورخان همه یا قسمتی از آنها را نقل كردند نامههایی بود كه میان شیرویه معروف به قباد و پدرش خسرو پرویز مبادله شده و توضیحی درباره آنها گذشت.
و از آخرین نامههایی از این نوع كه در اینجا تنها ذكری از آنها میشود و تفصیل درباره آنها در گفتار دیگری خواهد آمد (گفتار درباره مجموعههای رسائل) یكی مجموعه نامههایی بوده كه به گفته ابن ندیم آنها را ابن مقفع از
______________________________
(1). الفهرست، ص 315 و 316.
(2). الاخبار الطوال، ص 65- طبری 1/ 949 و 950 و 985 و 1040.
ص: 355
پارسی به عربی ترجمه كرده و در كتابی به نام «الیتیمه فی الرسائل» مندرج بوده و دیگر مجموعهای بوده به نام كتاب الرسائل كه ابان بن عبد الحمید لاحقی به شعر مزدوج عربی درآورده بود.
توقیعات
توقیع چنانكه گذشت عبارت از دستورهایی بوده است كه از سوی فرمانروایان صادر میگردیده و به وسیله توقیعنویس كه وزیر یا صاحب دیوان رسائل بوده با عباراتی كوتاه و مختصر یادداشت میشده تا در دبیرخانه براساس آن توقیعنامه یا فرمانی به آیین مرسوم نوشته و صادر گردد.
و این هم گذشت كه این توقیعها از آنجا كه به وسیله تواناترین دبیران دربار نوشته میشده و غالبا در عباراتی كوتاه و مختصر معانی بلند و پرمایهای در برداشته، ازاینرو از قطعات ادبی و شیوا به حساب میآمده كه غالبا دبیران و نویسندگان برای تقویت حافظه و افزودن به سرمایههای لغوی و بیانی خود آنها را جمع میكرده و به حافظه میسپردهاند، و به همین سبب توقیعات پارسی كه دبیران دیوان خلافت آنها را همچون نخستین الگوهای خود مییافتند در میان این دبیران شأن و اعتباری یافت تا آن حد كه از سوی بزرگان دیوان و نویسندگان معروف آموختن آنها به دبیران دیوان توصیه میشد و جزء موادّی گردید كه دبیران برای تقویت قدرت نویسندگی خود میبایستی آنها را فراگیرند.
ما نمیدانیم كه از این توقیعات چه مقدار به زبان عربی ترجمه شده و مورد استفاده دبیران قرار گرفته چون معمولا اینگونه عبارات كوتاه و پرمعنی غالبا بدون ذكر گوینده یا نویسنده اصلی، زبان به زبان میگردد و از نامهای به نامه دیگر منتقل میشود و در این نقل و انتقالها نام نویسنده یا گوینده آنها یا محو و فراموش میشود و یا در آنها تغییر و تبدیلی روی میدهد. ولی از اینكه عنوان «توقیعات الفرس» در ضمن آثار بازمانده ایرانی قابل ذكر بوده و ابن مدبّر و مسعودی هم از آنها با همین عنوان یاد كردهاند چنین معلوم میشود كه دستكم
ص: 356
تا قرن چهارم هجری هنوز شمار قابل ذكری از آنها همچنان با همین عنوان در میان نویسندگان و دبیران و اهل ادب معروف و متداول بوده است.
ولی با آنكه از نویسندگان یا گویندگان اصلی اینگونه عبارات توقیع مانند كمتر سخن میرود باز در مآخذ تاریخی اسلامی از تعدادی از توقیعات ایرانی نام برده شده و ترجمه بعضی از آنها هم عینا و برخی هم با اصل پارسی آنها نقل گردیده. ابن قتیبه از ریاشی و احمد بن سلام روایت كرده كه انوشروان دستور داده بود كه در تمام فرمانهایی كه برای انتصاب والیان نوشته میشده جای چهار سطر را خالی بگذارند و چون فرمان آماده میشد او به خط خودش در آن چنین توقیع میكرد:
«برگزیدگان را با مهربانی و عامه را با بیم و امید و دونان را با بیم اداره كن». «1» و ابو الحسن عامری در فصلی از كتاب «السعاده و الاسعاد فی السیره الانسانیه» در بیان این معنی كه، سیاست صحیح آن است كه هر دو جنبه درشتی و نرمی و بیم و امید را باهم داشته باشد و راهی به اجرای سیاست از یك سو وجود ندارد، همین توقیع انوشیروان را مثال آورده و سپس گفتهای از او را هم در تأیید مطلب خود بدین مضمون نقل كرده است:
«بر پادشاه واجب است كه بر نافرمانان سخت گیرد و آنان را كه به وظیفه خود عمل میكنند بستاید و گرامی دارد. این كار كسانی را كه در كار نیك میكوشند و خود را با مجاهدت از بدیها باز میدارند آرامدل میسازد. و شایسته است كه در نهاد تبهكاران نقشبندد كه اگر از فساد دست نكشند جان آنها بر باد خواهد رفت». «2»
در كتاب المحاسن و الاضداد توقیعی از عبد الله بن طاهر به این عبارت نقل شده، «من سعی دعی و من لزم المنام رأی الاحلام»، و سپس آمده است كه عبد اللّه بن طاهر این را از این توقیع انوشروان «هرك روذ چرز، هرك خسبند
______________________________
(1). عیون الاخبار، ج 1، ص 8.
(2). السعاده و الاسعاد، ص 301 و 302.
ص: 357
خواب بیند» (هركه رود چرد و هركه خسبد خواب بیند) برداشته است. «1» این عبارت كوتاه و پرمعنی هم كه از انوشروان در این كتابها نقل شده «به مه نه مه به» (هر خوبی بزرگ است نه هر بزرگی خوب) ظاهرا از یكی از همین توقیعها گرفته شده. «2»
ماوردی در یكی از رسالههای خود كه به نام قوانی الوزارة و سیاسه الملك شناخته شده و با عنوان ادب الوزیر چاپ شده آورده است كه به خسرو پسر قباد (انوشروان) گزارش دادند كه برخی از خاصان تو را نیّت برگشته است (فسدت سر أمرهم)، او بر آن گزارش چنین توقیع كرد:
«من مالك تنها هستم نه نیّتها، و به عدل حكومت میكنم نه به دلخواه و از كارها پیجویی میكنم نه از نهانیهای درون. «3»
فردوسی در حدود سی و شش توقیع از انوشروان را با خلاصهای از نامههایی كه توقیع به مناسبت آنها صدور یافته در شاهنامه آورده است. این توقیعها بیشتر مطالبی بوده كه در پاسخ گزارش موبدان نوشته میشده. فردوسی هم این پاسخها را با همین عنوان توقیع ذكر كرده و در پایان آنها آورده:
گذشتم ز توقیع نوشینروانجهان پیرو اندیشه ما جوان «4» در دیوان خلافت پس از تحولی كه در آن و در راه و روش نامههای دیوانی روی داد توقیعنویسی هم با همان سبك و روش مرسوم خود معمول و متداول گردید. در این دوران هم توقیع به خط وزیران یا صاحبان دیوان انشاء نوشته میشده و به همین سبب هم در بعضی دورهها و بعضی جاها (مانند مصر مثلا) دیوان انشاء را دیوان توقیع هم مینامیدهاند. از دبیران و وزیران دربار خلافت عباسی در دورههای نخست آن بیش از همه خاندان برمك و به
______________________________
(1). المحاسن و الاضداد، ص 169.
(2). الترجمه و النقل عن الفارسیه، ص 119 از التبر المسبوك، ص 66.
(3). ادب الوزیر، چاپ قاهره، 1348 ه. ق. 1929 م ص 26.
(4). شاهنامه، تصحیح سعید نفیسی، چاپ بروخیم، تهران 1314 ه. ش. ج 7، ص 2517- 2526.
ص: 358
خصوص جعفر پسر یحیی برمكی در توقیعنویسی شهرتیافته و بهطوری كه نوشتهاند توقیعهای او را دست به دست میگرداندهاند (و حتی به بهای گزافی خرید و فروش میكردهاند). جهشیاری در وصف جعفر نوشته كه وی نویسندهای بلیغ بود و چون او توقیع مینوشت توقیعهای او را استنساخ میكردند و نوشتههای شیوای او را به درس میخواندند. وی از علی پسر عیسی پسر یزدانیروز «1» حكایت كرده كه روزی او (جعفر) به مظالم نشست و بر هزار و چند عریضه توقیع نوشت و چون آنها را نزد كارگزاران و دبیران و دبیران دیوان پخش كردند هیچیك از آنها مكرّر یا مخالف حق نبود. «2»
امثال
دیگر از موادی كه به گفته ابن مدبّر دبیران دیوان خلافت میبایستی برای تقویت خویش در نویسندگی بیاموزند امثال ایرانیان (امثال الفرس) و طرز استفاده از آنها بوده است.
مثل معمولا به عبارتهای كوتاه حكیمانه یا داستانهای عبرتانگیز و حكایتهای پندآموز حتی از زبان جانوران و هر نوع گفتهها و شنیدههایی گفته میشود كه معمولا نكتهای در خود نهفته دارند و در سخن سخنوران یا نوشته نویسندگان برای تأیید گفته یا نوشته خود از آنها استفاده میشود. این صنعت كلامی را كه در اصطلاح اصل بلاغت ارسال مثل میگویند یكی از هنرهای خوب نویسندگی شمردهاند زیرا گاه بیان یك مثل بجا و به مورد و متناسب با مقتضای
______________________________
(1). این كلمه به همین صورت یزدانیروز در كتاب الوزراء و الكتاب چاپ شده احتمال تحریف در آن میرود.
(2). الوزراء و الكتاب، ص 204. ابن خلدون درباره جعفر نوشته كه او در حضور رشید به عریضهها توقیع مینوشت و آنها را نزد صاحبانشان میانداخت و بلغا در به دست آوردن توقیعهای او پیشدستی میكردند برای اینكه روشهای بلاغت و فنون آن را از آنها به دست آورند حتی گفته شده كه هریك از این توقیعها به یك دینار طلا خرید و فروش میشده، مقدمه ابن خلدون، چاپ المطبعة چاپ سوم 1900 م. بیروت، ص 247.
ص: 359
حال و برای بیان مقصود رساتر و شیواتر از یك سخنرانی مفصل یا نامه بلندبالا است.
این روش از روزگاران قدیم در زبان پارسی معمول بوده نمونه آن را در كارنامه اردشیر مییابیم. در نامهای كه اردشیر از دربار اردوان به پدرش بابك نوشته بود و در آن با پدرش از پرخاشگری خود با پسر اردوان و خشم اردوان را بر خود سخن گفته بود بابك در پاسخ وی چنین نوشت: «اكنون پوزشخواه و پشیمانی آشكارساز چه دانایان گفتهاند كه دشمن به دشمن آن نتواند كردن كه به مردمان از كردار خویشتن رسد.» این نیز گفتهاند كه: «آن كس را از خود میازار كه از وی ترا گریز نیست.» «1»
و از آنچه در كتب ادب درباره امثال فرس آمده معلوم میشود كه از این امثال مقدار زیادی به عربی ترجمه شده و در دسترس دبیران بوده. یاقوت در معجم الادباء این شعر را از محمد بن عبد الملك زیّات روایت كرده.
إرووا عن فارس لنا مثلافان امثال فارس عبر «2»
یعنی از امثال فارسیان برای ما روایت كن زیرا در امثال ایشان عبرت و پند است.
و ابو نواس هم در شعری از مثلی از قول كسری بدینگونه یاد كرده:
كقول كسری فیما تمثّلهمن فرص اللّص ضجّه الوق «3» كه ظاهرا ترجمه این مثل فارسی است: «دزد بازار آشفته میخواهد».
و همو نام بسیاری از شعرا را كه امثال فارسی را در اشعارشان به عربی برگرداندهاند نقل كرده «4» و ابن عبد ربّه در جایی كه از امثال اكثم بن صیفی و بزرجمهر الفارس یاد كرده درباره امثال بزرجمهر گوید: و اینها همان امثالی بودند كه جعفر پسر یحیی (برمكی) در كلام خود به كار میبرد. «5»
______________________________
(1). كارنامه اردشیر بابكان، بهمن 1342 ه. ش. تهران، ص 12- سبكشناسی ج 1، ص 124، چاپ دوم.
(2). معجم الادباء، ج 1، ص 31.
(3). عیون الاخبار، ج 2، ص 22.
(4). بسیاری از این امثال فارسی را كه به عربی برگردانده شده در سال هشتم الدراسات الادبیة ص 292- 298 در مقاله آقای جعفر هلیلی با عنوان «ما اخذه الشعر الفارسی من العربیه و الشعر العربی من الفارسیه» مییابید.
(5). العقد الفرید، ج 1، ص 327.
ص: 360
و به همین سببها بود كه نویسندگان و شعرا برای غنیتر ساختن آثار خود از مثلهای فارسی هرچه بیشتر بهره میجستند و آنها را در آثار خود جمع میكردند. چنانكه نوشتهاند در دیوان صالح بن عبد القدوس، یكی از شعرای عربیگوی هزار مثل از اعراب و هزار مثل از ایرانیان جمع شده بود. «1»
آنچه در كتابهای ادبی درباره محاسن این صنعت و ذكر مثلهای خوب و بجا ذكر شده هرچند بیشتر متوجه محاسن كلامی و جنبههای ادبی این هنر است و كمتر به جنبههای دیگر آن و از جمله جنبههای سیاسی و اجتماعی آن متوجه شده در صورتی كه آن جنبههای دیگر اثر بیشتری در رونق و شكوفائی این هنر و مبادرت دبیران و وزیران در آموختن و فراگرفتن هرچه بیشتر از آن مثلها و حكایتها داشتهاند. «جهشیاری در حالات یحیی برمكی وزیر هارون الرشید نوشته كه یحیی در هنگامی كه از هارون رفتاری ناشایست میدید و میخواست او را از آن بیاگاهاند زشتی آن رفتار را به رخ او نمیكشید بلكه در فرصتی مناسب در ضمن مثلها و حكایتهایی كه از پادشاهان یا خلفای گذشته نقل میكرد زشتی آن رفتار و وجوب ترك آن را به او میفهماند.» «2»
نكتهای كه جهشیاری در سرگذشت یحیی برمكی و هارون الرشید ذكر كرده منحصر به آن دو تن نیست، این سرگذشت همه وزیران و دبیران با عقل و تدبیر است كه در طول تاریخ با حاكمانی خودپرست و تندخو و پرزور و كمخرد سروكار یافته و به حكم وظیفهای كه در اداره امور مملكت داشتهاند میبایستی آنها را از كاری ناشایست بازدارند و به كاری نیك وادارند، و به همین سبب با همه لطائف الحیل و از آن جمله ذكر همین مثلها و حكایات میكوشیدهاند تا آنها را به راه صواب بكشانند و اگر در مواردی توفیق یافتهاند در موارد دیگر ناكام مانده و حتی جان خود را هم از دست دادهاند. بههرحال اینگونه امثال و حكایات را در تاریخ شرق گذشته از جنبه ادبی از لحاظ سیاسی و اجتماعی نیز
______________________________
(1). احمد امین، ضحی الاسلام، 1/ 190 بنقل از مجموعه رسائل طبع الجوانب، ص 2118.
(2). جهشیاری، الوزراء و الكتاب، ص 203.
ص: 361
اهمیت و اعتبار فراوان بوده زیرا اینها را همچون پادزهری در برابر استبداد حاكمان و سبكسریها و نابخردیهای آنان به كار میبردهاند، و بیسبب نیست كه در ادبیات پارسی از پیش از اسلام تا دروههای مختلف اسلامی و همچنین در ادبیات عربی این رشته از سخنان حكمتآمیز و پندآموز و حكایات و قصص نكتهدار و پرمحتوا پیوسته بازار رایجی داشته همچنانكه بیسبب نیست كه كتابی همچون كلیله و دمنه كه بهترین نمونه از این رشته از ادبیات است تا این اندازه در ایران و اسلام شأن و آوازه یافته است.
خطابهها
دیگر از این نوع نوشتهها كه آموختن آنها را به دبیران دیوان توصیه میكرده و آگاهی از آنها را از فضائل ایشان میشمردهاند خطابههایی بوده كه از شاهان ایران روایت میشده و معمولا حاوی نكاتی در ادب و حكمت بودهاند.
این خطابهها بر دوگونهاند یكی آنها كه براساس رسم و آیینی كه از قدیم در ایران جاری بوده هر پادشاهی در آغاز سلطنت درباره روش و منش خود برای بزرگان دولت ایراد میكرده و نمونههای آنها را در شاهنامه فردوسی میتوان یافت و مسعودی هم از آنها با عنوان «و كلامهم عند عقد التیجان علی رؤوسهم» یاد كرده، و دیگر سخنانی بوده است كه برخی از پادشاهان به مناسبت رویدادهای بسیار مهمی كه در كشور اتفاق میافتاده و ضرورت ایجاب میكرده كه به آگاهی بزرگان دولت یا عامه مردم برسد ایراد میكردهاند.
سخنانی از این دست كه در تاریخهای عربی نقل شده كم نیستند و همین امر میرساند كه در دورههای نخستین خلافت اینگونه آثار مطلوب دبیران و نویسندگان و مورد مراجعه آنان بوده.
خطبه منوچهر
قدیمیترین خطبهای كه از ترجمه عربی آن اثری در منابع عربی اسلامی هست خطبهای است از
ص: 362
منوچهر پادشاه داستانی ایران كه چنانكه در كتب تاریخ آمده نوه فریدون بوده و به نقل طبری موسی بن عمران پیامبر بنی اسرائیل در زمان او و در سال شصتم از پادشاهی او زاده شده است. «1» این خطبه كه هم طبری در تاریخ خود و هم مسكویه در تجارب الامم آن را نقل كردهاند و بلعمی هم ترجمه گونهای از آن را در تاریخ خود آورده قدیمیترین نوشتهای بوده از این نوع كه به مسلمانان رسیده، مسكویه در آغاز این خطبه گوید: «و هذه اول خطبه عرفناها و نقلت الینا»، یعنی این نخستین خطبهای است كه ما شناختهایم و به ما رسیده.» «2»
در داستان این خطبه چنین آمده كه چون در پادشاهی منوچهر، افراسیاب پادشاه تركان كه با منوچهر پیمان صلح داشت بمرد و سلطنت به پسرش رسید سالی چند برآمد كه او پیمان بشكست و در سال سی و پنجم از پادشاهی منوچهر تركان از جیحون كه مرز میان ایران و توران بود گذشتند و در سرزمین ایران به تاخت و تاز و ویرانگری پرداختند. منوچهر كه از این رویداد سخت برآشفته بود همه بزرگان كشور و اسواران و موبدان و اشراف را در مجلسی بزرگ بخواند و در آن مجلس سخنانی به تفصیل گفت كه در آن هم سرزنش بود از اینكه آنان در پاسداری از حریم كشور از خود چنان سستیای نشان دادهاند كه دشمن را در شكستن آن حریم دلیر ساخته و هم تحریص و ترغیب به جنگ و آماده ساختن آنان برای دفاع از كشور و سركوبی دشمن.
این خطبه نسبتا مفصل است و نزدیك چهار صفحه از تاریخ طبری را دربرگرفته و دارای مطالبی است تعلیمی و اخلاقی و عباراتی یك دست و منسجم.
طبری از خطبه دیگری یاد میكند كه شاپور ذوالاكتاف برای مردم ایران ایراد كرده و آن را به بلاغت و شیوایی ستوده است. «3» و همچنین از خطبه مفصلی سخن گفته كه بهرامگور پس از بازگشت از جنگ با تركان در طی چند روز برای
______________________________
(1). طبری 10/ 434 «و یقال ان موسی النبی (ص) ظهر فی سنه ستین من ملكه» (از پادشاهی او شصت سال گذشته بود كه موسی از مادرزاد، بلعمی، ص 44).
(2). تجارب الامم، جلد اول از چاپ عكسی از صفحه 19 به بعد خواهید یافت.
(3). طبری 1/ 846.
ص: 363
مردم ایراد كرده. «1» مسكویه هم در تجارب الامم در پایان سیرت انوشروان خطبه مفصلی از او نقل كرده كه ترجمه فارسی آن را در جای دیگر آوردهام. «2» و ابو حنیفه دینوری هم خطبه مفصلی از هرمزد پسر انوشروان آورده كه از لحاظ تغییری كه در سبك انشاء عربی آن با سایر نوشتههای همردیف دیده میشود قابل تأمل است، «3» كه با مراجعه به آنها میتوان دریافت كه در قرنهای نخستین اسلامی چه مقدار از اینگونه آثار در اختیار دبیران دیوان بوده و چهگونه برای آنان به عنوان سرمشق و الگو به كار میرفته است.
و مكایدهم فی حروبهم «4»
آنچه در نامه ابن مدبر از آثار ایرانیان با عنوان «و مكایدهم فی حروبهم» یاد شده و آموختن و فراگرفتن آنها را به دبیران دیوان توصیه كرده مقصود آن دسته از نوشتههای ایرانی بوده كه در آنها از آیین جنگ و همه قواعد و رسومی كه در زمینههای مختلف آن از اعزام سپاهیان و كیفیت لشكركشی و آرایش جنگی و شرائط سرداران و سپاهیان و دیگر امور مربوط به آن سخن میرفته است. آیین و رسومی كه در خلافت اسلامی هم به خصوص از آغاز خلافت عباسی كه غالب سران و سرداران از ایرانیان آشنا به این قبیل فنون جنگی بودند گرایشی به تقلید و اقتباس از آنها پدیدار شد و دبیران دیوان هم به حكم وظیفه خود به آموختن و فراگرفتن و آشنا شدن با عبارات و اصطلاحات آنها موظف گردیدند و از آنجا كه آیینها و قواعد و رسوم جنگی معمولا برپایه غافلگیری دشمن و نوعی حیلههای جنگی استوار بوده است ازاینرو در عربی اینگونه آیینها را به عنوان مكاید خواندند یعنی حیلهها یا تدبیرهای جنگی. از این نوع نوشتهها كه در دوران ابن مدبّر شاید به فراوانی در اختیار دبیران بوده آثار
______________________________
(1). طبری 1/ 865.
(2)- ادب و اخلاق در ایران پیش از اسلام ... ص 97 به بعد.
(3). ابو حنیفه دینوری، الاخبار الطوال، ص 75 تا 77.
(4). حیلههای جنگی ایشان
ص: 364
و نشانههائی به ما رسیده و از خلال آنها میتوانیم تا حدی به محتویات آنها پیبریم، یا مطالبی است كه از آنها در مؤلفات نخستین اسلامی نقل شده و در برخی موارد متضمن شرح و تفصیلهایی بسیار مفید است و یا قطعههای پراكندهای است كه در اینجا و آنجا در اقتباسهایی كه در كتب ادبی یا تاریخی اسلامی از نوشتههای پارسی شده به چشم میخورد و یا نام بعضی از كتابها و رسالههای فارسی است كه به عربی ترجمه شده و نام و وصف آنها در مؤلفات اسلامی آمده اگرچه از خود آنها اثری باقی نمانده.
قدیمترین نشانی كه از اینگونه نوشتهها در یكی از مآخذ اسلامی دیده میشود چند قطعه است كه ابن قتیبه در عیون الاخبار از آییننامه (كتاب الآیین) نقل كرده و گفته كه خود او آن را در آییننامه خوانده است. این قطعهها گذشته از اینكه قدیمترین اثر منقول از اینگونه نوشتههای ایرانی هستند چنانكه در جای خود خواهیم دید تنها اثر بازمانده از آییننامههای ساسانی نیز میباشند.
مهمترین قطعهای كه از این نوع قابل ذكر است قطعهای است كه ابن قتیبه آن را با عنوان «و قرأت فی الآیین» نقل كرده و نزدیك به سه صفحه از عیون الاخبار را دربرگرفته «1».
این قطعه شامل مطالبی است از این نوع:
- طرز آرایش جنگی و اینكه چه رستهای از سربازان را در چه قسمت از میمنه یا مسیره یا قلب قرار دهند. تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی ج5 364 و مكایدهم فی حروبهم ..... ص : 363
محل آرایش سپاه و زمان آغاز حمله را چگونه انتخاب كنند.
- با شكست یافتهگان و فراریان دشمن چگونه رفتار كنند.
- اگر آبی در میانه دو لشكر باشد كه هر دو ناچار باید از آن برخوردار شوند چه روشی باید در پیش گیرند.
- شرائط حمله و دفاع در صورتی كه سربازان كاركشته و پرتجربه و جنگدیده و جنگآزموده نباشند چیست.
______________________________
(1). عیون الاخبار، ج 1، ص 112- 115.
ص: 365
- چگونه برای شبیخونزدن كمین كنند و چه محلی را برای این كار برگزینند و چهسان بر سپاه غافل دشمن شبیخون زنند.
- در محاصره دژهای دشمن و گشودن آنها چه روشی در پیش گیرند. و در تعیین محلهایی كه باید برای به كار انداختن جنگافزارهای مخصوص همچون منجنیقها و ارّادهها و نردبانها در نظر گرفته شود یا برای نقبزدن مشخص گردد چهگونه رفتار كنند.
- و برای درهم شكستن روحیه محاصرهشدگان و وادار ساختن آنها به تسلیم به چه كارهایی دست زنند.
از خلال مطالب دیگری هم كه مؤلفان اسلامی به مناسبتهایی درباره آداب جنگی ایرانیان نقل كردهاند میتوان كموبیش به بعضی قواعد و رسومی كه در آن دوران به كار میرفته و مؤلفان اسلامی آنها را شایسته تقلید میشمردهاند نیز دست یافت.
مانند آنچه جهشیاری در كتاب الوزراء و الكتاب نقل كرده كه رسم پادشاهان ایران این بود كه چون سپاهی به جایی گسیل میداشتند یكی از دبیران خود را هم با آن همراه میساختند و به فرمانده آن سپاه دستور میدادند كه جز به رأی او عمل نكند و از تدبیر و حزم و احتیاط وی بهره گیرد. و به آن دبیر سفارش لازم میكردند تا فرمانده سپاه را از كارهای ناسنجیده باز دارد. و هر زمان كه در طی لشكركشی نیاز به نوشتن نامهای به دشمن در تهدید یا ترغیب یا اعذار و انذار لازم میآمد بر آن دبیر بود كه چنان نامهای از سوی فرمانده سپاه مینوشت. «1»
و مانند این مطلب كه باز جهشیاری از عهد شاپور به پسرش هرمزد نقل كرده حاكی از اینكه هیچ یك از فرماندهان سپاه، كه باید همواره همچون ذخیره جنگی و نگاهبان كشور در برابر دشمنان باشند، به كارهای كشوری همچون كارگزاری یا تصدی امر خراج و مانند اینها نگمار چه اگر از آنها خیانتی
______________________________
(1). الوزراء و الكتاب، ص 4.
ص: 366
ظاهر گردد و از آن چشمپوشی كند موجب اتلاف بیت المال و زیان رعیت و اشاعه فساد گشتهای و اگر از وی بازخواست كنی موجب تحقیر و زوال شوكت و هتكحرمت وی شده و او را نسبت به خود كینهتوز ساختهای. «1»
و مانند این مطلب كه آن را عامری نیشابوری از عهد شاپور به پسرش هرمز با عنوان قانون كبیر فی الحزم نقل كرده و حكایت از آن دارد كه در این عهد آمده پادشاه را سزاست كه برای خود سپاهی مخصوص داشته باشد كه در حوادث غیرمترقبه و پیشآمدهای ناگوار به كار گرفته شوند و برای این منظور باید از میان همه سپاهیانش بهترین و شریفترین آنها را برای چنین سپاهی برگزیند و آنها را برای روز مبادا ذخیره نگه دارد. «2»
و مانند این مطلب كه آن را عامری نیشابوری از عهد شاپور به پسرش هرمز با عنوان «قانون آخر كبیر فی السیاسیه» نقل كرده و در آن آمده كه:
دست هیچ یك از فرماندهانت را در تنبیه سپاهیان زیر دستش باز مگذار بلكه به همه دستور بده كه هر زمان كسی از سپاهیانش را مستوجب تنبیه یافت آن را به «صاحب مظالم» تو یعنی كسی كه تو برای رسیدگی و داوری از این امور تعیین كردهای ارجاع دهند و اگر تنبیهی بر آنها لازم شود به دست صاحب مظالم اجرا شود نه به وسیله فرماندهان. «3»
و از همین قبیل است قانون دیگری كه آن را هم عامری از همان عهد درباره سازمان داخلی و تقسیمات لشكری نقل كرده حاكی از اینكه برای هر یك صد نفر یك رئیس و برای هر پنجاه نفر یك راهبر قرار دهد و اینكه پس از تنظیم دستههای سپاهی اجازه ندهد كه سپاهیان به میل خود از یك رسته به رسته دیگر منتقل شوند. «4»
______________________________
(1). الوزراء و الكتاب، ص 7. این قطعه را عامری نیشابوری هم با كمی تغییر نقل كرده، السعاده و الاسعاد، ص 299.
(2). السعاده و الاسعاد، ص 295، نظیر چنین سپاهی را مورخان در جنگ قادسیه به عنوان «جند شهنشاه» نام بردهاند كه آنها از چهار هزار اسواران دیلمی تشكیل شده بودند.
(3). السعاده و الاسعاد، ص 297.
(4). السعاده و الاسعاد، ص 331.
ص: 367
و از همین قبیل است قطعهای كه ابن قتیبه از تاجنامه درباره حقوق و مستمری سپاهیان نقل كرده كه آن را در جاهای دیگر نیز به عنوان سخنی حكمتآمیز نیز نقل كردهاند. «1»
و از كتابهایی كه در همین زمینه یعنی آیین جنگ از پارسی به عربی ترجمه شده و دستكم تا قرن چهارم هجری در دسترس بوده و ابن ندیم آنها را دیده و وصف كرده نام دو كتاب در دست است یكی از آنها كتابی بوده كه ابن ندیم موضوع آن را «تعبیه جنگ و آداب اسواران و اینكه پادشاهان ایران چگونه مرزبانانی بر مرزهای چهارگانه شرق و غرب و جنوب و شمال میگمارند» و موضوع دیگری را «آداب جنگ و دژگشایی و شهرستانی و كمین كردن و روانه كردن جاسوسان و اعزام پیشآهنگان و دستههای دیگر از لشكریان و ساختن اسلحهخانهها نوشته و درباره این كتاب اخیر گوید كه چنانكه در اصل آن آمده بوده آن را برای اردشیر بابكان پرداخته بودهاند. «2»
به جز آنچه درباره آیین جنگ و لشكركشی و قواعد و رسوم آن در آثار ترجمه شده از پارسی وجود داشته نوشتههای دیگری هم درباره آیین تیراندازی كه خود یكی از فنون مهم جنگی بوده از پارسی به عربی ترجمه شده بوده كه آثاری از آنها هم در مؤلفات اسلامی و هم در تاریخ خلافت دیده میشوند. از آن جمله قطعهای است كه ابن قتیبه آن را هم از آییننامه با عنوان «و قرات فی الآیین» در همین فن تیراندازی نقل كرده است. «3»
آنچه در اینجا گفتنی مینماید این است كه كتابها یا نوشتههایی كه درباره آیین تیراندازی وجود داشته شامل مطالبی درباره انواع مختلف تیراندازیها و قواعد و آداب آنها بوده كه بعضی جزء فنون جنگی و برخی هم از بازیهای ورزشی و قهرمانی به شمار میرفتهاند.
خبر دو گونه از این نوع بازیها یا فنون جنگی را كه در دوران اسلامی از
______________________________
(1). عیون الاخبار، ج 1، ص 11.
(2). الفهرست، ص 314.
(3). عیون الاخبار، ج 1، ص 133.
ص: 368
ایران به اعراب راهیافته و در دربار خلفای عباسی هم ارج و منزلتی یافته بود در مآخذ اسلامی مییابیم، یكی تیراندازی با كمان و گلوله كه آن را در فارسی گروهه میگفتند. و در عربی جلاهق جلاهقات خوانده شده «1» و در زمان خلافت عثمان در مدینه رواج كامل یافت.
و دیگر تیراندازی با نشّاب به برجاس كه به گفته مسعودی نخستین كس از اعراب كه بدان پرداخت هارون الرشید بود. «2»
تیراندازی با جلاهقات كه در آغاز برای شكار پرندگان به كار میرفت در زمان عثمان به اندازهای در مدینه شایع شده بود كه موجب ناخوشنودی اهل صلاح و تقوی گردیده و آن را چون امری منكر مینگریستند. در آن زمان در مدینه جاهای مخصوصی برای نگاهداری كبوتران كه برای همین كار نگهداری میكردند وجود داشته و در آنجاها كبوتران را پرواز میداده و در هوا آنها را با همین جلاهقات هدف قرار میدادهاند. نوشتهاند كه عثمان در سال هشتم خلافت خود شخصی را مأمور از میان بردن آن مراكز نمود او هم بال پرندگانی را كه برای این كار نگهداری میكردند كند و جلاهقات را هم شكست. «3» و گرچه این گونه تیراندازی كه نخست به صورت بازی در مدینه معمول گردید در آغاز امری شگفت و ناروا شمرده شد ولی بعدها كه با آن مأنوس شدند در دوران خلفا در سپاهیان خود دستهای هم گلولهانداز تربیت میكردند و از دوران هارون الرشید نوشتهاند كه وقتی موكب او حركت میكرده گروهی هم از همین گلولهاندازان در پیشاپیش موكب او حركت میكردهاند و كسانی را كه در مسیر موكب بودهاند با گلوله میزدهاند و در همین دوران عباسی یكی از ورزشهای قهرمانی همین
______________________________
(1). جلاهق معرّب «كمان گروهه» یا به عبارت دقیقتر معرّب جزء دوم آن یعنی گروهه است.
مطالب بیشتری در این باره در مجله «الدراسات الادبیه» سال ششم شمارههای 1 و 2 سال 1964 و 1343 ه. ش. ص 23- 26 خواهید یافت.
(2). مروج الذهب، ج 2، ص 365 «كان الرشید اول من لعب بالصولجان و الكره، و اول من رمی بالنّشاب فی البرجاس، و اول من لعب بالشطرنج و النردّ و قرّب اللّعاب و اجری علیهم الارزاق».
(3). ابن اثیر، ج 3، ص 90.
ص: 369
تیراندازی به پرندگان بوده كه در بیرون شهرها تیراندازان به مسابقه میپرداختهاند. «1»
و اما تیراندازی با نشّاب به برجاس كه قطعه عیون الاخبار هم در آموزش همین نوع است یكی از فنون جنگی بوده كه كسب مهارت در آن احتیاج به آموزش و تمرین فراوان داشته و در دیوان سپاه دوران ساسانی تعلیم اسبسواری و تیراندازی را معلمان و مودّبان مخصوص عهدهدار بودهاند و اشراف بر امر آنها و مراقبت در كارشان بر عهده صاحب دیوان سپاه بوده. «2» نشّاب در عربی به تیرهای فارسی گفته میشده كه دارای پیكان بودهاند و غالبا بیش از یك پیكان داشتهاند و آنها را كه پنج پیكانه بودهاند پنجگان مینامیدهاند. تیرهای عربی را سهم میگفتهاند. و برجاس آماجگاه تیر است در هوا و در عربی آماجگاه زمینی را غرض خوانند. اعراب با اینگونه تیرهای ایرانی و تیراندازیهای ایشان از پیش از اسلام آشنا شده بودند. طبری در جنگ وهرز سردار ایرانی با حبشیها در یمن گوید، وهرز به سپاهیان خود گفت كه چون دستور تیراندازی دادم آنها را با پنجگان بزنید، و مردم یمن تا آن زمان نشّاب ندیده بودند. «3» طبری از اینگونه تیراندازی با پنجگان بار دیگر در رویدادهای سال 65 هجری در بصره از آنجا گریخته و به قبیله ازد پناهنده شده بود و مسعود رئیس آن قبیله برای آرام كردن مردم به بصره آمده و در مسجد به منبر رفته بود تا مردم را به آرامش دعوت كند و طرفداران او و عبید الله نیز همه راهها را بسته بودند ولی مخالفان آنها كه در رأسشان ماه افریدون با چهارصد تن از اسواران ایرانی بود آنها را با همین پنجگان قدمبهقدم عقب نشاندند تا به مسجد داخل شدند و مسعود را كشتند. طبری كه این واقعه را شرح داده، گوید، چون به جایی رسیدند كه مخالفان نیزهگذار جلو پیشرفت آنها را گرفته بودند، ماه افریدون فرمان داد تا با پنجگان به آنها حمله كنند و اسواران كه چهارصد تن بودند یكباره دو هزار نشابه بر آنها باریدند و
______________________________
(1). اغانی، ج 2، ص 93.
(2). الاخبار الطوال، ص 74- 75.
(3). طبری، 1/ ص 563.
ص: 370
آنها را فراری دادند. «1»
از اینگونه تیراندازی اسواران ایرانی كه در جنگهای داخلی اعراب در شكست مخالفان اثری قاطع داشته بار دیگر در سال 74 در جنگ زیده كه در نزدیكی مدینه میان سپاه مروان خلیفه اموی از شام و سپاهیان بصره به طرفداری ابن زبیر اتفاق افتاد اثری مییابیم. در این جنگ اسواران ایرانی در سپاه بصره با سپاهیان شام میجنگیدند، بلاذری در این باره مینویسد در این جنگ جماعتی از اسوار هم در سپاه ابن زبیر شركت كردند و خلقی را با تیرهای خود میكشتند و هیچ تیری از آنها به خطا نرفت. «2» در این جنگ یوسف ابن الحكم ثقفی پدر حجاج بن یوسف والی خونخوار دوران عبد الملك بر بصره نیز در جزء سپاهیان شام شركت كرده بود و پسرش حجاج را هم به ترك خود سوار كرده بود و چون سپاه شام شكست یافت او هم با پسرش از معركه بگریخت. ولی حجاج این خواری را كه از آنها یافته بود فراموش نكرد و هنگامی كه به ولایت بصره منصوب گردید به اسواران ایرانی زیان فراوان وارد ساخت خانههاشان را خراب كرد و مقرریهای آنها را كه در دیوان داشتند قطع كرد و بعضی از آنها را هم از بصره كوچانید. «3»
در همین قرن اول هجری باز به مناسبتی در تاریخ حوادث خلافت سخن از همین اسواران ایرانی و تیراندازیهای آنان كه موجب قتل مخالفان شده است به میان آمده و آن در زمان خلافت سلیمان بن عبد الملك است كه مروان بن مهلّب به نیابت از برادرش یزید بن مهلب ولایت بصره را داشت. در سال 90 هجری داود بن عقبه و چند تن از زعمای خوارج در بصره قیام كردند و كسانی را كه به مقابله آنها فرستادند كاری از پیش نبردند و همگی شكست یافت تا سرانجام
______________________________
(1). فقال لهم ماه افریدون بالفارسیه صكّوهم بالفنجسقان ای بخمس نشّابات فی رمیة بالفارسیه، و الاساوره اربع مائه فصكّوهم بالفی نشّابه فی دفعه فاجلوا عن ابواب السكك ...» (طبری، 2/ 454).
(2). فتوح البلدان، ص 460، شرح این جنگ را در انساب الاشراف ج 5، ص 150- 154 خواهید یافت.
(3). فتوح البلدان، ص 460.
ص: 371
مروان بن مهلب زادویه اسواری را به مقابله آنها فرستاد و وی كه در تیراندازی با پنجگان مهارت فراوان داشت با همین روش با آنها به جنگ و گریز پرداخت تا سرانجام همه را به قتل رسانید. «1»
در آیین تیراندازی دستكم تا قرن چهارم هجری یك كتاب وجود داشته كه ابن ندیم آن را به عنوان آیین الرّمی در فهرست كتابهایی كه در فنون اسبسواری و سلاحگیری و جنگافزارها به عربی ترجمه شده بوده ذكر كرده و گفته برخی آن را از بهرامگور میدانند و برخی هم از بهرامچوبین. «2»
______________________________
(1). العیون و الحدائق فی اخبار الحقایق، ص 36- 37 «در این كتاب چنین آمده: از ابو عبیده روایت شده كه گفت در ایام خلافت سلیمان بن عبد الملك پنج تن از خوارزم در عسفان در ناحیه بصره قیام كردند. پنج تن از شرطهها را مأمور سركوبی آنها كردند ولی خوارج آنها را شكست دادند پس مروان مهلب زادویه اسواری را به مقابله آنها فرستاد و وی چون آنها را دید كه پنج نفرند به همراهانش گفت بهایستید آنگاه به غلامش گفت پنج نشابه به من بده آنگاه به آنها نزدیك شد و آنها به او حمله كردند از آنها گریخت و سپس برگشت و یكی از آنها را با تیر زد و باز هم گریخت و به همین ترتیب همه آنها را به قتل رسانید ...».
(2)- الفهرست، ص 314.
ص: 373