گفتار شانزدهم «عهود» (عهدها)
اشاره
عهد اردشیر* عهد شاپور به پسرش هرمزد* عهد قباد به پسرش خسرو انوشیروان* عهد كسری انوشروان به پسرش هرمز* عهد خسرو پرویز به پسرش شیرویه
عهد به فرمانها و احكامی گفته میشده كه برای واگذاری مقامی یا منصبی بزرگ از سوی فرمانروایان بزرگ به فرمانروایان كوچكتر صادر میشده و كاملترین نمونه آن فرمانی بوده از شاهان كه در آن جانشین خویش را تعیین میكردهاند و به همین سبب هم جانشین شاه را ولیعهد خواندهاند یعنی كسی كه مسؤول آن عهد و اجراكننده مفاد آن بوده و در گفته ابن المدبر و مسعودی و همچنین در هرجا كه در مورد آثار پارسی عهود به كار رفته مراد همین فرمانهای جانشینی است كه چون معمولا شامل سفارشها و اندرزهایی در آیین كشورداری و حسن سیرت و سلوك نیز بوده در مآخذ اسلامی گاهی مطالب آنها با عنوان وصیة و وصایا هم یاد شده است.
این عهدها، از آنجا كه به نام بالاترین مقام كشور و به دست تواناترین نویسنده دیوان نوشته میشدهاند قهرا بهترین نوشته نوع خود و دارای تمام صفات و شرائطی بودهاند كه یك نوشته بدیع و بلیغ دیوانی و درباری به شرحی كه گذشت میبایستی دارا باشد و به همین سبب هم این عهدها از بهترین
ص: 374
نمونههای بلاغت پارسی شمرده میشدهاند و حتی یكی از آنها یعنی عهد خسرو انوشروان به پسرش را به گفته ابن ندیم «عین البلاغه» یعنی سرچشمه بلاغت میخواندهاند. «1»
ابن ندیم در ضمن كتابهای جیهانی «2» دو كتاب یاد كرده كه از آنها معلوم میشود به سبب اهمیتی كه نوشتن این عهدها داشته در آیین نوشتن و پرداختن آنها رسالههای جداگانهای هم به وسیله دبیران بزرگ آزموده تألیف میشده یكی از آن دو كتاب آیین مقالات كتب العهود للخلفاء و الامراء نام داشته و دیگر كتاب الزیادات فی كتاب آیین فی المقالات. «3»
______________________________
(1). الفهرست، ص 316.
(2). ابن ندیم نام كامل جیهانی و سمت او را بدینگونه نوشته است: «ابو عبد الله احمد بن محمد بن نصر وزیر صاحب خراسان.» و به جز دو كتابی كه از او در متن ذكر شد دو كتاب دیگر هم به نام او ذكر كرده یكی كتاب المسالك و الممالك و دیگر كتاب رسائل، الفهرست، ص 138.
(3). در نام این دو كتاب در چاپهای مختلف كتاب الفهرست و جاهایی كه از آن نقل یا ترجمه شده دگرگونیهایی رخ داده كه باید مورد توجه قرار گیرد. آنچه در متن ذكر شده نامهای اصلی این دو كتاب است كه در چاپ فلوگل آمده. در چاپ تجدد این نامها به این صورت آمده «كتاب آیین موالات كتب العهود للخلفاء و الامراء»، «كتاب الزیادات فی كتاب الناسی فی المقالات» (ص 153) كه دو كلمه «مثالات» و «الناسی» به ترتیب تحریف شده از دو كلمه «مقالات» و «الآیین» است و در ترجمه فارسی تجدد از الفهرست نام این دو كتاب به صورتی چاپ شده كه از آن میتوان سه كتاب درآورد، صورت چاپ شده چنین است «كتاب آیین، مقالات كتب العهود للخلفاء و الامراء، كتاب الزیادات فی كتاب الناسی فی المقالات» (ص 228) و این استنباط از اشتباه در نقطهگذاری بین آیین و مقالات حاصل میشود ولی در لغتنامه دهخدا همین اشتباه به صورتی قاطع تثبیت شده چه در آنجا تألیفات جیهانی چنین شماره شده:
1- المسالك و الممالك. 2- آیین مقالات. 3- عهود الخلفاء و الامراء. 4- الرسائل. 5- الزیادات فی كتاب آیین. (لغتنامه در جیهانی احمد بن محمد بن احمد) كه چنانكه دیده میشود چهار كتاب جیهانی به پنج كتاب افزایش یافته است.
از دقت در نام این دو كتاب كه در متن ذكر شد این گمان به ذهن میرسد كه شاید كتاب نخست یعنی آیین مقالات ... اصلی قدیمتر از زمان جیهانی و شاید اصلی پارسی داشته كه جیهانی براساس آن این كتاب را پرداخته و در آن قواعدی را بازگو كرده كه پیشینیان آنها را وضع كرده بودهاند. دو چیز این گمان را تأیید میكند یكی نام آیین كه معمولا در نام كتابها بكار-
ص: 375
در قرن چهارم هجری ابن ندیم از چهار عهد نام برده كه خود او آنها را دیده بوده یا از آنها اطلاع داشته و به جز آنچه ابن ندیم یاد كرده نام و اثر دو، و یا به احتمال قوی سه عهد دیگر هم در مآخذ دیگر اسلامی كه پیش از ابن ندیم یا پس از وی تألیف شدهاند آمده كه توضیحی درباره هریك از آنها خواهد آمد.
آنچه در اینجا گفتنی مینماید این است كه از سیر تاریخی اینگونه آثار در زبان عربی چنین برمیآید كه در قرنهای نخستین اسلامی و پیش از آنكه تألیف كتاب در این زمینهها در عربی آغاز شود تعداد این قبیل آثار دیوانی كه از پارسی به عربی ترجمه شده و در میان دبیران دیوان متداول بوده بیش از این مقداری بوده كه با نام اصلی در كتابهای تاریخی یا ادبی دورههای بعد ثبت شده یا مطالبی از آنها برجای مانده است.
عهدهایی كه در فهرست ابن ندیم نامشان آمده به همان صورت كه او ذكر كرده اینها هستند:
* كتاب عهد كسری الی ابنه هرمز یوصیه حین اصفاه الملك و جواب هرمز ایاه.
* كتاب عهد كسری الی من ادرك التعلیم من بیته. «1»
* كتاب عهد اردشیر بابكان الی ابنه شابور.
* كتاب عهد كسری انوشروان الی ابنه الذی یسمی عین البلاغه. «2»
______________________________
- میرفته كه از پارسی ترجمه یا براساس یا به تقلید آنها تألیف میشده، و دیگر تألیف كتاب دیگری است در همین زمینه به وسیله جیهانی به نام «الزیادات فی كتاب آیین فی المقالات» است كه از آن چنین برمیآید كه این كتاب شامل قواعد و دستورهایی بوده كه خود جیهانی در طی تجارب ممتد نویسندگی و دبیری و وزارت درباره نوشتن عهدها استنباط كرده و آنها را همچون مكملی برای كتاب آیین ... با عنوان «الزیادات فی كتاب الآیین ...» جمع و تدوین كرده است.
(1). این كلمه در چاپ فلوگل (ص 315) من بیته و در چاپ تجدد (ص 377) من بنیه چاپ شده كه صحیحتر به نظر میرسد هرچند من بیته هم غلط نیست.
(2). الفهرست، ص 315 و 316.
ص: 376
از دو یا سه عهدی كه نام و اثر آنها را در مآخذی دیگر به جز فهرست ابن ندیم میتوان یافت،
* یكی عهد شاپور به پسرش هرمزد است كه جهشیاری دو قطعه از آن را در كتاب الوزراء و الكتاب، آورده و عامری نیشابوری هم در بیست و هفت موضع از كتاب السعاده و الاسعاد فی السیرة الانسانیة در مناسبتهای مختلف به مطالب آن استناد كرده.
* و دیگر عهد قباد به پسرش خسرو (انوشروان) است كه ابن طباطبا از تاریخ الدول الاسلامیة مطالبی از آن را آورده.
* و دیگر به احتمال قوی عهد خسرو پرویز است به پسرش قباد معروف به شیرویه كه ابن قتیبه در عیون الاخبار تكههایی از آن را نقل كرده.
و اینك به ترتیب تاریخی درباره هریك از آنها توضیحی خواهد آمد.
عهد اردشیر
از دوران اردشیر بابكان بنیادگذار پادشاهی ساسانیان به جز گفتهها و نوشتههای پراكنده كه در كتابهای تاریخی و ادبی قدیم روایت شده سه اثر مستقل تا به امروز رسیده و در دسترسند. یكی كارنامه اردشیر، دیگر عهد اردشیر، و سومی نامه تنسر. كارنامه اردشیر به وسیله زبان پهلوی تا به امروز رسیده هرچند در قرنهای نخستین اسلامی به عربی هم ترجمه شده بوده و به نام «الكارنامج» «1» یا «سیرة اردشیر» خوانده میشده و مورخان اسلامی هم از آن بهره بردهاند و به گفته ابن ندیم و ابان بن عبد الحمید لاحقی هم آن را با عنوان «سیرة اردشیر» به شعر عربی درآورده بوده «2» ولی از آن ترجمه عربی امروز چیزی در دست نیست.
عهد اردشیر و نامه تنسر از خلال زبان عربی و منابع اسلامی به ما رسیده.
______________________________
(1). مسعودی، مروج 1/ 289 «و لاردشیر بن بابك كتاب یعرف بكتاب الكارنامج فیه ذكر اخباره و حروبه و مسیره فی الارض و سیره».
(2). ابن ندیم، الفهرست، ص 119.
ص: 377
عهد اردشیر امروز هم در همان زبان عربی و با همان ترجمه نخستین آنكه احتمالا از اوائل قرن دوم هجری و شاید هم از اواخر قرن اول هجری باشد در دسترس است، و نامه تنسر در ترجمه فارسی آنكه در اوائل قرن ششم هجری از روی ترجمه عربی ابن مقفع به عمل آمده بوده زیرا ترجمه عربی آن ناپیدا است.
كارنامه اردشیر كه در روزگار ما به فارسی هم ترجمه شده سرگذشت خود اوست كه در آن اردشیر به عنوان دوم شخص یاد میشود و نامه تنسر نوشته شخصی است به نام تنسر كه هیربدان هیربد اردشیر بوده و در این نامه كه آن را به پادشاه تبرستان نوشته روش حكومت و سیاستهای اردشیر را برای او توجیه و از آنها دفاع كرده است. ولیعهد اردشیر كه در اینجا مورد گفتگو است نامهای است كه نویسنده یا نویساننده آن خود اردشیر و مخاطب یا مخاطبان آن پسر او شاپور و شاهان پس از اویند.
این عهد كه در سالهای اخیر متن عربی آن از روی چند نسخه قدیمی به وسیله یكی از استادان معاصر عرب به روشی عالمانه تحقیق و تصحیح شده و در بیروت به چاپ رسیده، «1» و به وسیله یكی از فضلای عربیدان ایرانی هم همین متن به فارسی ترجمه و در تهران چاپ و منتشر شده، «2» قدیمیترین عهدی است كه تاكنون شناخته شده و از آنچه درباره آن از مآخذ تاریخی برمیآید چنین
______________________________
(1). محقق متن عربی این كتاب آقای دكتر احسان عباس استاد دانشگاه امریكایی بیروت است كه آن را از روی سه نسخه كه از قدیمیترین نسخههای این كتاب شمرده شدهاند، تصحیح كرده و در سال 1378 ه. ق. در بیروت به چاپ رسانده است. این سه نسخه عبارتند از: 1- نسخهای كه در كتاب الغره رونویس شده و به نظر وی قدیمیترین نسخه موجود از این عهد است. 2- نسخهای كه مسكویه در كتاب تجارب الامم نقل كرده و در مجلد اول از چاپ عكسی آن كتاب از صفحه 99 تا 127 مندرج است. 3- نسخهای كه در كتاب نثر الدرر آبی آمده، و محقق كتاب آن را از روی نسخه عكسی دار الكتب مصر كه آن هم از روی نسخه خطی كوپریلی عكسبرداری شده استنساخ كرده است. (ن. ك. مقدمه كتاب 39- 45).
(2). برگرداننده این كتاب به فارسی فاضل مرحوم سید محمد علی امام شوشتری است. این ترجمه در سال 1348 ه. ش. به شماره 67 از انتشارات انجمن آثار ملی در تهران به چاپ رسیده است.
ص: 378
معلوم میشود كه این عهد در تمام دوران ساسانی برای شاهان آن خاندان همچون قانونی اساسی و تغییرناپذیر بوده و پیروی از آن را برای همهكس واجب و تخطی از آن را برای هیچكس جائز نمیشمردهاند. «1» و در دوران اسلامی هم از همان زمان كه دستگاه خلافت در راه تحول و اقتباس آیین كشورداری افتاد مورد استقبال حاكمان قرار گرفت و چنانكه دیدیم از همان آغاز خلافت عباسیان جزء موادی گردید كه میبایستی به خلیفهزادگان آموخته شود و یكی از اركان اصلی فرهنگ دبیران دیوان خلافت گردید و در همه دورهها در نزد ادیبان و نویسندگان از نوشتههای بلیغ و شیوای عربی به شمار میرفت و بدین ترتیب آن را از دیرباز تاكنون ارج و اهمیتی شایسته بوده است.
در مقدمه قدیمیترین نسخهای كه از ترجمه عربی این كتاب در دست است از گفته دانشمندان پارسی و ناقلین اخبار ایشان (علماء الفرس و نقلة اخبارها) درباره آنچه باعث تنظیم این عهد شده چنین آمده است:
«عنایت اردشیر به استقامت كار كشور و راه و روش مردم بدان پایه بود كه میخواست پس از خودش كارها همچنان راست و مستقیم باقی ماند، ازاینرو شاهان پس از خودش را هم در زندگی خود شریك ساخت و در استقامت سلطنت ایشان نیز مانند پادشاهی خودش كوشید و برای آنها هم همان چیزهایی را خواست كه برای خویش میخواست. او میخواست كه صفای آنچه را كه برای جانشینانش میگذارد چیزی تیره نكند. او چنین میاندیشید كه تا وقتی بنیاد سلطنتش استوار ماند، هرچند مرگ تن او را برباید زندگی او از سلطنتش جدا نمیماند. «2» و شادی او به نام نیكی كه از او باقی میماند همانند شادی او به زندگی
______________________________
(1). دینوری، الاخبار الطوال، ص 47. جاحظ، كتاب التاج، ص 9. طبری، 1/ 850. ثعالبی، ص 486 و 606. مسعودی، 1/ 289.
(2). این عبارت در متن عربی چنین چاپ شده: «و رای آن حیاته لاتفارق ملكه مادام مستقیما و ان استعجل الموت بیدیه» (ص 19) و مترجم فارسی هم آن را چنین ترجمه كرده: «اردشیر چنین میپنداشت كه تا شاهنشاهیای كه او بنیاد نهاده پایدار است شهریاری از او جدا نشده اگرچه-
ص: 379
خوشی بود كه از آن برخوردار میبود. و چون گمان برد كه همه آنچه را كه میبایستی برای استواری كار مملكت انجام دهد انجام داده، چنین اندیشید كه تا وقتی برای پادشاهان بعد از خودش عهدی و دستوری باقی نگذارد تا هم امام و راهنمای آنها باشد و هم آنها را كه قاضیان زمان جرأت جلوگیری از آنها را ندارند، از كارهای ناشایست باز دارد به همه خواستههای خود جامه عمل نپوشانده است.
و چون پادشاهی از ایشان عهدی برجای میگذاشت بر جانشین او واجب بود كه آن را پیوسته بخواند و در آن بسیار بیندیشد و قدرت سلطنت و خودخواهی او، او را واندارد تا آن را كوچك و بیارج شمرد، پایبند بودن ایشان به دستورهای پیشینیان مایه اصلاح كار ایشان بود و خوار شمردن آن در رأس عواملی بود كه به نابودی ایشان انجامید. «1»
______________________________
- با دست خویش روز خود را نزدیك كرده باشد» (ص 31) محقق متن عربی در حاشیه این عبارت نوشته، از این عبارت خودكشی به نظر میرسد و مترجم فارسی هم درباره همین عبارت نوشته: «چنانكه پژوهنده متن عربی نیز یادداشت كرده اشارهای به خودكشی دیده میشود و حال آنكه در آیین زردشت خودكشی گناه بزرگی است».
به نظر من توهم خودكشی از یك غلطخوانی نسخهنویس سرچشمه گرفته كه به بدنه را بیدیه خوانده و نوشته و این امر از نظر محقق متن عربی و مترجم فارسی كه هر دو در كار خود به خوبی وارد و از دقت نظر كافی برخوردار بودهاند پوشیده مانده و در نتیجه عبارت عربی غلط چاپ شده و غلط هم ترجمه شده. عبارت عربی باید چنین اصلاح شود: «و رای ان حیاته لا تفارق ملكه مادام مستقیما و ان استعجل الموت ببدن» و ترجمه آن هم همان است كه در بالا ذكر شد. در این عبارت سخن از خودكشی نیست سخن در این است كه اردشیر میاندیشیده كه تا وقتی پادشاهی در خاندانش پایدار و به سامان است او همچنان زنده خواهد بود هرچند تن او را مرگ ربوده باشد. نظیر آن این تعبیر فردوسی است كه وقتی شاهكار خود شاهنامه را به پایان رسانید و نام خود را از خلال آن جاودانه یافت گفت:
نمیرم از این پس كه من زندهامكه تخم سخن را پراكندهام و آنچه این نظر را تأیید میكند این است كه در جای دیگر از همین عهد (ص 82) بدن در همین معنی و به جای جسم به كار رفته «و قد خلفت علیكم رائی اذلم استطع تخلیف بدنی» (چون نتوانستم تن خود را به جای گذارم رای خود را برای شما به جای گذاردم).
(1). عهد اردشیر متن عربی ص 19 و 20، ترجمه فارسی ص 31 و 32.
ص: 380
گذشته از این عهد در دوران ساسانی بسیاری از آیینهای تغییرناپذیر سلطنت را هم از اردشیر میدانستند در كتاب التاج فی اخلاق الملوك، منسوب به جاحظ كه چنانكه در جای خود ذكر شده «1» براساس یكی از تاجنامههای ساسانی تألیف شده، پس از ذكر برخی از آیینهای درباری آمده است: «و بر این منوال بود منش خاندان ساسانی از شاهان و فرزندان ایشان و به همین سیاست هم اردشیر بابكان آنها را ملزم ساخته بود و این آیین همچنان در آنها پایدار بود تا پادشاهی خسرو پرویز كه وی آن را تغییر داد و این یكی از گناهانی بود كه چون شیرویه بر او چیره شد او را به سبب ارتكاب آنها مستوجب عقوبت شمردند». «2» و از شاهانی كه بیش از همه به این عهد و سیرت اردشیر توجه داشت و به گفته ثعالبی آن را زمامدار كارها و پیشوای رفتار خویش ساخته بود خسرو انوشیروان بود. «3»
و حتی تجدید تاریخ و تثبیت نوروز را هم از كارهای او میشمردند. «4» به طوری كه وقتی متوكّل خلیفه عباسی ناچار شد كه نوروز را كه به سبب اهمال در كبیسه جای آن تغییر یافته و این امر موجب نابسامانی در امر خراج شده بود دوباره به جای اول خود برگرداند و مهندسان و منجمان با حسابهای خود جای آن را تعیین كرده و متوكل بدان عمل نمود بحتری شاعر در قصیدهای كه بدین مناسبت در ستایش او سروده بود چنین گفت:
ان یوم النیروز قد عاد للعهد الذی كان سنّه اردشیر ______________________________
(1). در كتاب الترجمه و النقل عن الفارسیه ... ص 209 به بعد.
(2). كتاب التاج فی اخلاق الملوك، ص 9.
(3)- تاریخ غرر السیر، ص 606.
(4). مسعودی علت تصرف اردشیر را در تاریخ چنین نوشته كه چون مدت سلطنت ملوك الطوائف- 517 سال بود (مروج، 1/ 276) و در كتاب اوستا آمده بوده كه پس از هزار سال سلطنت و دین ایرانیان از میان خواهد رفت و هنگامی كه اردشیر به شاهی رسید پانصد و اندی سال از اسكندر میگذشت و تا پایان هزار سال تقریبا دویست سال بیشتر باقی نمانده بود، پانصد و اندی سال پس از اسكندر را نصف كرد و آغاز پادشاهی خود را از روز غلبه بر اردوان دویست و شصت سال پس از اسكندر شمرد. مسعودی گوید و به همین سبب میان ایرانیان و دیگران در تاریخ بعد از اسكندر اختلاف افتاد و تاریخ ملوك الطوائف (اشكانیان) هم پریشان گردید.
(التنبیه و الاشراف ص 97 و 98).
ص: 381 انت حوّلته الی الحاله الاولی و قد كان حائرا یستدیر
«1»
یعنی روز نوروز به همان زمانی بازگشت كه اردشیر آن را قرار داده بود.
تو آن را به حالت نخست برگرداندی درحالیكه سرگردان در گردش بود.
چنین مینماید كه عهد اردشیر از همان دورانی كه دیوان خلافت اسلامی در راه تحول گام گذاشت یعنی از اواخر دوران اموی كه با صاحب دیوانی سالم و خاندان او و به خصوص عبد الحمید مقارن میگردد به عربی ترجمه شده و از همان دوران هم مورد استقبال حاكمان قرار گرفته و به تدریج در جهان اسلام هم وزن و اعتبار یافته است.
علت این حسن استقبال را بیش از هرچیز باید در مطالب و محتوای خود این عهد جستجو كرد چون آنچه در آن آمده هرچند به نام اردشیر است ولی در واقع بیانكننده تفكر سیاسی ایرانیان در كشورداری و محور سیاستی بوده كه بیش از چهارصد سال پایههای ثبات سیاسی و اجتماعی و عمران و آبادی این بخش از جهان آن روز بر آن قرار داشته و به همین سبب هم نه تنها در آن دوران بلكه در همه دورهها از اصول اساسی هر حكومتی شمرده میشده كه به هر اسم و عنوان در این منطقه كه اندیشه سیاسی آن با این اصول عجین شده به فرمانروایی بپردازد به خصوص كه هیچیك از قواعد و دستورهای آن در محدوده زمان یا مكانی معیّن یا قوم و ملتی خاص محدود نگردیده بلكه عام و شامل و همیشه و در همه جا قابل عمل است و هر وقت و هرجا كه فرمانروایی باشد كه بخواهد به نیك نامی فرمانراند و كشور را آباد و دور از دسترس دشمنان و مردم را آرامدل و دور از گزند تبهكاران بدارد راهی جز پیروی از این اصول، كه چنانكه در گذشته هم ذكر شده محصول اندیشه دانایان و خردمندان و خلاصه تجارب فرمانروایان با اراده و وزیران با تدبیر در طیّ قرنها بوده است ندارد.
مسكویه در تجارب الامم حكایتی در این زمینه نقل كرده كه اهمیت این دستورها را از نظر مؤلفان اسلامی و استمرار تاریخی آنها را میرساند، گوید عمر
______________________________
(1). بیرونی، الآثار الباقیه، ص 32.
ص: 382
با گروهی از ایرانیان بسیار خلوت میكرد تا برای او از سیاستهای پادشاهان و به خصوص از پادشاهان بزرگ ایران و به ویژه انوشروان بخوانند. زیرا وی به آن پادشاهان با نظر اعجاب مینگریست و بسیار از آنان پیروی میكرد. انوشروان خود به سیرت اردشیر اقتدا میكرد و خود را مكلف به پیروی از او و از عهدش ساخته بود و دیگران را هم به این كار وامیداشت، و اردشیر هم خود از بهمن و كورش پیروی میكرد و اینها از بزرگترین و جلیلترین پادشاهان ایران و از فضلای ایشان و درخور آن بودند كه از كارها و سیرتهای ایشان پیروی شود و سیاستهای آنها را بیاموزند و خود را همانند ایشان سازند. «1»
خصلتهایی كه در این عهد برای یك فرمانروای نیكمنش ذكر شده كه خود را بدانها بیاراید از قبیل اینكه از تنگچشمی و از دروغ بپرهیزد، زود خشم و كارگریز و ترسو نباشد، از قدرت خویش برای كار نیك و كسب فضائل بهره گیرد، خوددار و پرشكیب باشد و مگذارد كه هوای نفس بر رأی و خردش چیره گردد و نسبت به گذشتگان حقشناس باشد و حرمت ایشان را نگه دارد و خود را برتر از ایشان نشمرد تا آیندگان نیز حرمت وی نگه دارند و بدینسان سنّت گذشته حفظ گردد و دولت پایدار ماند. یا مسائل و مشكلاتی كه فرمانروا با آنها درگیر خواهند شد مانند مشكل خویشان و نزدیكان ناصالح یا مشاوران و ناصحان نادرست یا مشكل پراكندگی فكری در جامعه كه منجر به اختلاف و چند دستهگی میان آنها شود و آنها را از پایداری در برابر دشمنان باز دارد یا مسائل دیگری كه در این عهد به تفصیل یاد شده همه آنها یا از خصلتهایی است كه در همه دورهها از همه حاكمان نیكسیرت زیبنده و درخور است یا از مسائل و مشكلاتی است كه همه فرمانروایان همیشه و در هرجا با آن روبهرو بوده و هستند چه شاه ساسانی باشد و چه خلیفه اموی و عباسی و چه حاكمی از قماش دیگر و در جای دیگر.
آنچه در این عهد قابل تأمل مینماید این است كه در آن تنها به ذكر
______________________________
(1). تجارب الامم، ج 1، ص 459 چاپ عكسی به تصحیح كیتانی.
ص: 383
كلیاتی در اصول اخلاقی حاكمان یا مسائل و مشكلات ایشان بدانگونه كه معمولا در نوشتههایی از این قبیل دیده میشود اكتفا نشده بلكه در بیشتر موارد اگر مشكلی عنوان شده راهحل آن نیز نموده شده و در بعضی موارد حتی در ریشهیابی مشكلات به گونهای در آنها سخن رفته كه گویی از یك بررسی منظم در احوال جامعه و شناخت عمیق مسائل اجتماعی سرچشمه میگیرد. آنچه در این عهد درباره آفتی به عنوان «فراغ» و آثار ویرانگر آن در اجتماع ذكر شده یا آنچه در دستهبندی طبقات مختلف اجتماع از نظر دید آنها نسبت به حاكمان آمده یا آنچه درباره پیوند دین و دولت و مسائل ناشی از آن یاد شده و بسیاری مسائل دیگر كه در اینجا اشارهای به آنها نشده همه از این قبیلاند.
مراد از «فراغ» آن است كه طبقات جامعه به هر علتی از علل از كار باز مانند و دل و زبان و دست و تن آنان عاطل ماند. از بیكاری دل و زبان عاطل ماندن اهل علم و تدبیر و از بیكاری دست عاطل ماندن اهل رزم و شمشیر و از بیكاری تن عاطل ماندن كارورزان و بازاریان قصد شده است.
در این عهد چنین آمده كه چون مردم به دلائل مختلف حاكمان را ثقیل میشمرند اگر عاطل و بیكار مانند شایعات به آسانی در میان آنان پراكنده شود و به آسانی به جنبش درآیند و شمار حاسدان و كینهورزان هم به تدریج در میان آنان فزونی یابد و به جایی رسد كه فرمانروا از مقابله با آنها عاجز ماند زیرا مقابله فرمانروا با همه مردم خود و سلطنت خود را به خطر افكندن است. و در این هنگام است كه حرمت نگهبانی مرزها هم از میان برود و مرزها هم بیدفاع مانند و هر دو خطر داخلی و خارجی برای از میان برداشتن فرمانروا و درهم شكستن دولت در یك زمان روی آورند. نویسنده این عهد، برای جلوگیری از این فراغ و جلوگیری از نتایج زیانبار و ویرانگر آن را بدین میداند كه فرمانروا بكوشد تا همه طبقات جامعه پیوسته به كاری مشغول باشند و مجال كار و رقابت هم برای همه طبقات و درخور هر طبقه باز باشد و دست و دل و زبان و تنی عاطل و بیكار نماند زیرا به گفته فراغ مرضی است كه شاه و رعیت هر دو را به یكسان از پای
ص: 384
درآورد. فساد كشور از فراغ رعیت زاید و زوال ملك از فراغ شاه.
در این عهد مردم از نظر دید آنان نسبت به فرمانروایان به چندین دسته تقسیم شدهاند و آنها كه فرمانروا را سزد تا كموبیش از ایشان برحذر باشد و علاجی به كارشان بیندیشد اینها هستند.
دستهای كه اصولا عیبجویی از فرمانروایان و بدگویی از ایشان را خوش دارند و از پراكندن اخبار و لطیفهها درباره آنان لذت میبرند.
دستهای كه برای كسب وجهه در میان مردم خود را از فرمانروایان دور نگه میدارند.
دستهای كه میخواهند از راه اشتهار به بینیازی و استغفاء طبع به جاه و مقامی برسند نه از راه طلب و تقاضا، و چهبسا كه از همین راه هم موفق شوند تا نظر فرمانروایان را به خود معطوف سازند.
دستهای كه میكوشند تا در زمره نزدیكان و معتمدان فرمانروایان درآیند و پس از جلب اعتماد آنها در پوشش نصیحت و راهنمایی به بدگویی از این و آن میپردازند و مردان صالح و دوستان صادق را از پیرامون ایشان میپراكنند.
دستهای كه هرچند در نهان اهل كبر و غرورند ولی به ظاهر فروتنی مینمایند و با این حیله و به نام دین و اعراض از دنیا مردم را به دور خود جمع میكنند و برای خود جاه و دستگاهی پدید میآورند.
نویسنده عهد برای هریك از آن موارد كموبیش علاجی در خور ذكر كرده و از آن جمله برای این دسته اخیر یعنی آنها كه با تظاهر به فروتنی و اعراض از دنیا مردم را به خود فریفته و برای خود جاه و مقامی ساختهاند گوید، تجلیل و تكریم از ایشان بیهوده است چون آنها خود خویشتن را تجلیل كردهاند و این كار برای آنها تحصیل حاصل است. بیاعتنایی به آنها هم در مصلحت نیست زیرا این امر را بیاعتنایی به دین خواهند شمرد. به نظر وی بهترین راه برای از میان برداشتن این دسته آن است كه درهای نعمت را بر ایشان گشوده دارند و ایشان را در برخورداری و تمتّع از همه مواهب زندگی آزاد گذارند تا به دست خود آنچه
ص: 385
را كه ساخته بودند فروریزند و دروغشان نزد مردم آشكار شود آنگاه به آسانی میتوان آنها را از میان برداشت.
و اما درباره آنچه در پیوند دین و دولت و مسائل ناشی از آن در این عهد آمده نظر به اهمیت مسائلی كه در این عهد در این زمینه مطرح شده و نمیتوان از آن به اجمال گذشت در اینجا توضیح بیشتری خواهد آمد.
مسأله دین و دولت و رابطه آن دو با یكدیگر پیوسته یكی از مسائل اصلی و اساسی ایران در همه دورههای چه پیش از اسلام و چه پس از آن بوده و در دورههای اسلامی هم از امهات مسائل به شمار میرفته و به همین سبب هم نوشته عهد اردشیر در این زمینه به اندازهای مورد توجه علما و دانشمندان اسلامی گردیده كه این عبارت آن یعنی «ان الدین و الملك اخوان لا غنی لواحد منهما عن صاحبه، فالدین اس الملك و الملك حارسه و ما لم یكن له اس فمهدوم و ما لم یكن له حارس فضایع» «1» (یعنی دین و شاهی دو برادرند و هیچیك از آن دو از دیگری بینیاز نیست، دین پایه پادشاهی و پادشاهی نگهبان دین است آنچه پایه نداشته باشد ویران میگردد و آنچه نگهبان نداشته باشد گم میشود) جزء مثلهای سایر عربی درآمده یعنی از سخنان حكیمانهای شمرده شده كه همهجا بدان مثل زدهاند. و این همان مطلبی است كه فردوسی آن را از همین عهد با این عبارت بیان كرده است:
چو بر دین كند شهریار آفرینبرادر شود پادشاهی و دین
نه بیتخت شاهی بود دین بپاینه بیدین بود شهریاری بجای
دو بنیاد یك بردگر بافتهبرآوردهپیش خرد تافته
نه از پادشا بینیازست دیننه بیدین بود شاه را آفرین ...
______________________________
(1). این عبارت را مسعودی به همین گونه كه در متن آمد نقل كرده (مروج 5/ 289) ولی در نسخه موجود عهد اردشیر این عبارت بدینگونه چاپ شده «و اعلموا ان الملك و الدین اخوان توأمان لاقوام لاحدهما الا بصاحبه، لان الدین اسّ الملك (و عماده)، ثم صار الملك بعد حارس الدین، فلابد للملك من أسّه و لابد للدین من حارسه لّان ما لا حارس له ضایع و ما لا أسّ له مهدوم» (عهد اردشیر، ص 53).
ص: 386
مسأله دین و دولت و روابط آن دو با یكدیگر كه اردشیر در عهد خود مطرح ساخته و تا حدی به وضوح در آن سخن گفته و مشكلاتی كه از آن برمیخاسته با راهحلهای آن شرح داده هم در ایران پیش از اسلام و هم در دولت اسلامی پیوسته یكی از بزرگترین و مهمترین مسائل سیاسی و اجتماعی بوده است.
در ایران از آنرو مهم بوده است كه از دیرباز و از زمانی كه تاریخ نشان میدهد، مردم این سرزمین در هر دورهای به گونهای بودهاند و دین پیوسته و در همهحال یكی از مهمترین عوامل مؤثر در روش و سیر زندگی این مردم بوده به طوری كه نمیتوان هیچیك از مظاهر زندگی فكری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران را در هیچ دورهای خارج از این دائره و خارج از نوعی عقیده به نیرویی بیرون از عالم طبیعت بررسی كرد، بنابراین بسیار طبیعی است كه در این نوشته هم اردشیر كه پایه سلطنتی چند صدساله را میگذارد و میكوشد تا مشكلات حال و آینده را پیشبینی و پیشگیری كند چنین مسألهای با وضوح بیشتری عنوان شود، به خصوص كه خود اردشیر هم چنانكه معروف است از خاندان دینمداران بوده است.
از كارهای خردمندانهای كه از اردشیر در تاریخها یاد شده یكی هم این است كه او به گردآوری پراكندههای اوستا فرمان داد و دین زرتشت را از نو رونق داد و بارور ساخت و برای طبقه مؤبدان و سایر دستاندركاران امور دینی مراتب و درجاتی تعیین نمود و آنها را یكی از طبقات ممتاز جامعه ایرانی و جزء تشكیلات دولت خود گردانید و بدین ترتیب تمام امور مربوط به دین و متفرعات آن را هم در حیطه اقتدار خویش درآورد و بدینسان وحدت دین و دولت را عملی ساخت. و این پایهای بود كه تا پایان دوران ساسانی همچنان استوار ماند هر چند در خلال آن مدت خللهایی هم در آن پدید آمد ولی اردشیر به همین كار اكتفا نكرد چون میدانست كه این امر چنان سهل و ساده نیست كه بتوان از آن غافل ماند بلكه اهتمام و عنایت پیوسته میخواهد تا این امر بر همان پایهای كه او گذاشته پایدار ماند. نگرانی او از این بوده كه بیرون از تشكیلات دینی وابسته به
ص: 387
دولت یك رهبری دینی مستقلی هم به وجود آید و در مردم ریشهدواند و به نام دین حكومت را از دولت بازستاند توصیههای او در این باره به جانشینانش در همین زمینه است كه برای آنها شرح دهد كه چگونه یك رهبری دینی در جامعه به وجود خواهد آمد و چگونه در مردم رسوخ خواهد یافت و چه خطری برای ایشان به وجود خواهد آورد و چگونه میتوان از ایجاد آن جلوگیری كرد یا با آن مبارزه نمود. بهتر است رشته سخن را به دست خود اردشیر بدهیم و اینك ترجمه چند بند از عهد اردشیر:
«آنچه بیش از هرچیز از آن بر شما بیمناكم این است كه كسانی در درس و تلاوت دین و تفقّه در آن بر شما پیشی گیرند و اعتماد به نیروی سلطنت شما را وادارد كه كار آنها را سبك گیرید و بدینسان در میان كسانی كه شما بدانها ستمی روا داشته یا آزاری رساندهاید یا آنها را از حقّی محروم ساختهاید و در بیم و هراس افكندهاید و یا آنها را كوچك و خوارمایه شمردهاید ریاستی پنهانی پدید آید. و بدانید كه هرگز در كشوری رئیسی دینی و پنهانی پدید نیامده مگر آنكه او آنچه را كه در دست فرمانروای كشوری آشكار بوده از او بازستانده است. زیرا دین بنیاد است و سلطنت ستون و آنكه بنیاد را دارد سزاوارتر به همه بنا است تا آنكه ستون را دارد. «1»
و بدانید كه خردمند محروم زبانش كه برندهترین شمشیر او است بر شما كشیده است و آنچه بیش از هرچیز از زبان او به شما زیان میرسد این است كه او نیرنگ خود را به دین بگرداند، با دین حجت بیاورد و چنین وانمود كند كه خشم او برای دین است و گریه و اندوه او برای دین است و دعوت او هم به سوی دین است. چنین كسی پیروان و مریدان و مشاوران و یارانی بیش از شما خواهد یافت زیرا بغض و كینه مردم آماجش پادشاهان، و دوستی و دلسوزی آنان جهتش ناتوانان و ستمدیدگانند. «2»
اردشیر در این عهد راه مبارزه را هم بدینگونه به جانشینانش یاد میدهد.
______________________________
(1). متن عربی، ص 53- 54.
(2). متن عربی، ص 56.
ص: 388
«پادشاهان پیش از ما آنهایی را كه به نام دین از ایشان عیبجویی میكردند با نیرنگ بدعتگذار در دین میخواندند و بدینسان این دین بود كه آنها را به هلاكت میرساند و پادشاهان را از آنها آسوده میساخت ...». «1»
اینها نمونههایی بود از مطالبی كه در عهد اردشیر آمده كه چون مجموعهای از تجاربی بوده كه در همه دورهها برای حاكمان كمال مطلوب بشمار رفته ترجمه عربی آن هم در دوران خلفا مانند اصل پارسی آن در دوران ساسانی، مورد توجه و اهتمام بوده و چنانكه گذشت از منابع مهم فرهنگ حاكمان و دبیران دیوان به شمار میرفته و به همین سبب آن را در عربی برای سهولت حفظ آن به نظم هم درآورده بودند. «2»
از آنچه گذشت میتوان این مطلب را به خوبی دریافت كه علت آنكه عهد اردشیر در دوران خلافت اسلامی و به خصوص در دوران عباسی هم مانند دوران ساسانی همچنان مطلوب حاكمان و نقدادی ایشان باقی مانده این بوده كه همه مطالب آن و در رأس آنها مسأله پیچیده دولت كه در آن آمده، در خلافت عباسی هم به همان روال میگشت كه در دوران ساسانی. خلافت عباسی هم دولتی بود كامل عیار كه مانند دولت ساسانی تمام امور مربوط به دین را هم در قبضه اختیار خود داشت. خلفا خود را امیر المؤمنین میخواندند و برخی از تشریفات پرطمطراق و پرتجمل مذهبی را هم خود آنها انجام میدادند بنابراین برای اینكه پیوسته قدرت سلطنت و زعامت دینی را در خود داشته باشند و از
______________________________
(1). متن عربی، ص 7.
(2). عهد اردشیر را بلاذری مؤلف كتاب فتوح البلدان كه یكی از مترجمان آثار پارسی به عربی بوده است به شعر عربی ترجمه كرده بود، الفهرست ص 113. اینوسترانزف عهد اردشیر را برای تألیفاتی كه در این زمینه در ادبیات عربی به وجود آمده مانند رسائل عمر بن حمزه و كتاب الیتیمه ابن مقفع و رسائل احمد بن یوسف دبیر مأمون نمونه و سرمشق دانسته و به گفته وی مقداری از مطالب آن را میتوان در كتاب «التنبیه» تألیف احمد بن ابی طاهر یافت. (فرهنگ ایرانی ... چاپ دوم، ص 318). درباره كتاب الیتیمه ابن مقفع این نكته قابل ذكر است كه ابن مقفع آن را از كتابهائی شمرده كه ابن مقفع از پارسی به عربی برگردانده و به نظر نمیرسد كه ربطی با عهد اردشیر داشته باشد.
ص: 389
بروز هرگونه خللی در آن جلوگیری كنند دستورهای این عهد برای آنها كمال مطلوب بود و به خصوص كه آن مطالب كه غالبا مستخرج از طبایع بشری در جوامع سنّتی است به گونهای بیان شده است كه نه تنها با گذشت زمان كهنه و خارج از دستور نمیگردد بلكه همیشه و تا هروقت كه آن جوامع همچنان سنّتی باقی بمانند برای آنها تازه و در آنها همچنان قابل انطباق است. و به همین سبب هم بوده كه این عهد نه تنها در دیوان خلافت بلكه در كتابهای ادب و حكمت و اخلاق عربی اسلامی هم همچون یكی از آثار حكیمانه پیشینیان شایسته تقلید نقل شده و برخی از عبارتهای این عهد و دیگر گفتههای منسوب به اردشیر در ادبیات عربی حكم مثل سایر را یافته و در كتابهای ادبی و تاریخی عربی و فارسی پراكنده است. «1»
عهد شاپور به پسرش هرمزد
دیگر از این عهدها كه اثری از آنها در مآخذ اسلامی مانده «عهد شاپور به پسرش هرمزد» است كه جهشیاری دو قطعه از آن را در كتاب الوزراء
______________________________
(1). بسیاری از این سخنان كوتاه و پراكنده در پایان متن عربی عهد اردشیر از احسان عباس با عنوان «اقوال متفرقه لاردشیر» (از صفحه 87 تا 117) و برگردان فارسی آنها هم در ترجمه فارسی همان نسخه از سید محمد علی امام شوشتری با عنوان «سخنهای گونهگون از اردشیر» از صفحه 103- 124 مندرج است. در مقدمه دانشپژوه هم بر ترجمه جاودان خرد مسكویه رازی (انتشارات دانشگاه تهران شماره 1767) از صفحه 11- 17 نمونههایی از آنها را خواهید یافت.
ابن ندیم آن را در صدر كتابهایی كه آنها را زیر عنوان «الكتب المجمع علی جودتها» یعنی كتابهایی كه خوبی آنها مورد اجماع است، قرار داده. وی در این صورت تنها چهار كتاب یا رساله را ذكر كرده از این قرار عهد اردشیر رساله عمارة بن حمزة الماهانیه، الیتیمه ابن مقفع، رساله حسن از احمد بن یوسف كاتب. (الفهرست، ص 126).
از دو كتابی كه ابن ندیم در آیین جنگ و لشكركشی از كتابهای ایرانیان نام برده یكی را كه با عنوان «كتاب ادب الحروب و فتح الحصون و المدائن و تربیض المكین و ترجمه الجواسیس و الطلیدع و اسرایا و وضع المسالح» یاد كرده (الفهرست، ص 314) درباره آن گوید «و قد ترجمة مما عمل لاردشیر بن بابك».
ص: 390
و الكتاب آورده «1» و مسعودی یك عبارت كوتاه از آن را در «مروج الذهب» نقل كرده «2» و عامری نیشابوری در بیست و هفت مورد از كتاب السعاده و الاسعاد فی السیره الانسانیه به مناسبتهای مختلف به مطالب آن استناد جسته «3» و ثعالبی در كتاب غرر السیر آن را عهدی طویل وصف كرده و چند قطعه از آن را كه به نظرش خوب آمده و آنها را پسندیده در كتاب خود نقل كرده. «4»
این شاپور پسر اردشیر و مخاطب همان «عهد اردشیر» است كه شرح آن گذشت، بنابراین عهد شاپور از لحاظ تاریخی دومین عهدی است كه از شاهان ساسانی باقی مانده است. ولی این عهد به آن اندازه كه «عهد اردشیر» را در مآخذ اسلامی و ادبیات عربی نام و آوازه بوده شهرت نیافته است. و آنچه درباره آن گفتنی مینماید این است كه در برخی موارد كه عامری به تكهای از این عهد استناد جسته این مطلب را هم تصریح كرده كه آن را از «خداینامه» نقل كرده «5» و از آن چنین برمیآید كه همه این عهد در خداینامه بوده ولی در شاهنامه فردوسی آنچه از این عهد آمده بسیار مختصر است و از شش بیت تجاوز نمیكند «6» در صورتی كه تكههایی كه از ترجمه عربی این عهد در مآخذ عربی آمده آن را به گفته ثعالبی عهدی بلند نشان میدهد كه مجموعه آنها اگر به مقدار عهد اردشیر نباشد چیزی هم از آن كمتر نخواهد بود.
دو قطعهای كه جهشیاری از این عهد نقل كرده یكی در چگونگی رفتار با وزیر است به گونهای كه هم مقام و منزلت او محفوظ ماند و هم او را در كارش
______________________________
(1). الوزراء و الكتاب، ص 5- 7.
(2). مروج، 1/ 291.
(3). این موارد را به تفصیل و با ذكر صفحات در فهرست عام كتاب السعاده و الاسعاد در آخر آن كتاب خواهید یافت.
(4). غرر السیر، ص 495- 498.
(5). السعاده و الاسعاد، ص 296 و 298 و 300 و 317 و 427 و 429 و 431 و 432 و 435.
(6). آغاز آن:
تو بیدار باش و جهاندار باشابر دارد همواره سالار باش و پایان آن:
همه پند من سربهسر یاد گیرچنان هم كه من دارم از اردشیر (شاهنامه 7/ 2008).
ص: 391
دلگرم بدارد و دیگر قطعهای درباره خراج و اهمیت آن و شرائط كسانی كه باید بر این امر گمارده شوند.
و موارد متعددی كه عامری به مطالبی از این عهد استناد جسته در زمینههای گوناگون و زیر عنوانهای مختلفی است از قبیل:
«ادبی كه شاه و فرمانروا باید خود را بدانها پایبند سازند».
و «آنچه بر پادشاه عمل بدان در هنگامی كه خطائی از او سر بزند واجب است».
و «چگونگی سیاست و بیان انواع حزم و احتیاط در آن».
و «تدبیری كه بدان میتوان به نهانیها دست یافت».
و «شرح انواع نیكوكاریها».
و «ذكر اسبابی كه از آنها آفتهایی برمیخیزد كه سیاست را به فساد میكشاند و آبادیها را به ویرانی میبرد و رعیت را نادار و ناتوان میسازد».
و «شعار وزیران و اینكه چه كسانی برای وزارت شایستگی دارند و مانند اینها».
و این هم گفتنی است كه عامری برخی از قطعهها را زیر عنوانهایی ذكر میكند كه اعجاب وی را از آنها میرساند. مانند «ادبی نیكو» و «این سخن درخور آن است كه با آب زر نوشته شود» و «قانونی بزرگ در دوراندیشی» و «قانون بزرگ دیگری در سیاست» و از این قبیل عنوانهای ستایشآمیز.
و از آنچه ثعالبی از این عهد پسندیده و نقل كرده یكی گفتهای است كه از او درباره اینكه خراج را در ده قسط بگیرند تا نه تحمیلی بر خراجگزار باشد و نه حق بیت المال ضایع گردد. و دیگر این است كه «چون خواستی چیزی به كسی ببخشی آن را به دست خود مده و دستور هم مده كه آن را در حضور تو یا در دیدگاه تو بدهند زیرا این شیوه كسانی است كه آنچه را میبخشند بزرگ میبینند و میخواهند آن را بنمایانند و این درخور پادشاهان شایسته نیست. و دیگر این گفته او است كه «امنیّت خاطر در عامه مردم حاصل نشود مگر هنگامی كه
ص: 392
نااهلان و تبهكاران در ترس و هراس باشند و این را هم بدان كه تو بر آنها مسلط نخواهی شد مگر هنگامی كه خویشان و همسایگان آنها را مراقبت آنها و وسیله تربیت آنها گردانی» و از این قبیل گفتهها كه در غرر السیر آورده است.
و آنچه هم مسعودی از این عهد نقل كرده عبارت كوتاهی است در رفعت اخلاق و كرم و كوشش پادشاهان.
و اینك برای نمونه برگردان فارسی چند قطعه از این عهد در زیر نقل میشود:
«وزیر تو باید نزد تو پذیرفته سخن و بلند منزلت باشد تا منزلت او در نزد تو و اطمینان آرایشخاطر وی او را از اینكه به دیگری سر فرود آورد یا نزد كسی اظهار عجز كند یا چاپلوسی نماید باز دارد و اعتمادش به تو او را در نصیحت و راهنمایی با تو یكرو و صمیمی و با كسی كه آهنگ فریب تو یا نقص حقی از تو را دارد معارض و ستیزهگر باشد.
«و چون رأی و نظری اظهار داشت كه مخالف با رأی تو و در نظر تو بر خلاف صواب بود به او بدگمان مشو نظر او را با ترشرویی رد مكن زیرا چنین رفتاری او را ناتوان گرداند و از اظهار رأی در جاهایی هم كه صواب آن برای وی آشكار باشد باز خواهد داشت آنچه از آراء وی بدانها راضی شدهای بپذیر و آنچه را كه نمیپذیری بیم خود را از زیانی كه ممكن است از آن عاید شود برای او بازگوی تا همه از راهنماییها و ادبآموزیهای تو بهرهمند شوند».
«زنهار كه كسی دیگر از پیرامونیان و خاصان و دیگر خدمتگزاران خود را به منزلت و پایه او نرسانی و آنها را در سخنگویی در نزد خود و اظهارنظر ذر امر رعیت و كشور دلیر نسازی، كه نه اعتمادی به درستی رأی و نظر آنها هست و نه اطمینانی به فاش نشدن رازهایی كه با آنها در میان میگذاری». «1»
پادشاه باید برای ستایش و نكوهش و تشویق و تنبیه، خودش اندازه بشناسد تا چنان نشود كه از زبانش چیزی برآید كه با كردارش ناسازگار باشد. «2»
______________________________
(1). الوزراء و الكتاب، ص 5 و 6.
(2). السعاده و الاسعاد، ص 83.
ص: 393
بدان كه بدانچه تو را وصیت كردم جز با تحمل رنج و مشقّت بسیار دست نخواهی یافت و من از آن بیم دارم كه تو از ادامه این كار دلتنگ و ملول شوی به ویژه هنگامی كه نه همراهی با خود بیابی و نه پشتیبانی. آنكه امین تو بود به تو خیانت ورزد، و آنكه اندرزگر بود به قریب و نادرستی گراید. چون چنین حالتی برایت دست داد به فرجام راهی كه در پیش داری نظر كن، چه اگر در آن تأمل كنی خواهی دریافت كه رنج و ناآرامی تو در آنچه به سوی او روانی سختتر و عظیمتر از رنج و مشقت تو در آن چیزی است كه میخواهی از آن بگریزی. «1»
بدان كه پادشاه را از داشتن سپاهیان ویژه گریزی نیست، تا آنها را برای پیشآمدهای ناگوار آماده داشته باشد و در سختیها به كار برد. پس شایسته است كه از میان همه سپاهیانت نیكو سرشتها و بهترینها را برای این كار برگزینی. «2»
دست هیچیك از فرماندهانت را در كیفر سپاهیانش باز مگذار. آنها را وادار تا چنین كاری را به كسی كه تو برای رسیدگی به شكایات گماردهای (صاحب مظالم) واگذارند تا اگر مستوجب عقوبت باشند به دست آنها كیفر یابند. «3»
بر پادشاه فرض است كه از امور سرزمینهایی كه با دشمنان هممرزند پیوسته جویا و بدان دلمشغول باشد، آنها را با پاسبانان و نگهبانان از شر دشمنان مصون دارد و به هزینه و مال اختصاص دهد به ویژه هنگامی كه ساكنان آنجاها بسیار باشند. زیرا آن ساكنان خود نسبت به دشمنان زیانبارتر و در دشمنی با ایشان سختكوشترند. و بدان كه اگر فتنهای در آنجاها برخیزد آتش آن زودتر برافروزد و دیرتر خاموش شود و چون آن سرزمینها از تو دورند فتنه آنها نیز عظیمتر خواهد بود. و از این هم ایمن مباش كه مردمی كه دوست تو و از یاران تو بودند در اثر اهمال دشمنان تو و دوست دشمنانت گردند. «4»
امناء خود را وادار تا نیازمندان و تهیدستان را كه بیمار و زمین گیرند و
______________________________
(1). السعاده و الاسعاد، ص 294.
(2). السعاده و الاسعاد، ص 295.
(3). السعاده و الاسعاد، ص 297.
(4). السعاده و الاسعاد، ص 298.
ص: 394
نمیتوانند برای خود كاری انجام دهند و مال كافی هم ندارند سرشماری كنند آنگاه برای آنان مستمری در حد كفاف ایشان برقرار ساز زیرا پادشاهان سزاوارتر از رعیت به كمككردن به ایشان هستند. «1»
ریشه همه چیزهایی كه والیان و كارگزاران را به فساد كشاند و آبادیها را ویران و رعیت را نادار و ناتوان سازند سه چیز است، یكی آنكه شاه هم با آنها در حرص و گردكردن مال و به دست آوردن منافع از راه نادرست شریك شود كه در این صورت بر مردم ستم رود و با ستم هر بركتها از میان برداشته شود و فقر و ویرانی روی آورد، دوم آنكه از كیفر كارگزاران خطاكار درگذرند و به شكایاتی كه از آنها میرسد یا به سبب رعایت حرمت یا دوستی و یا علاقه به آنها رسیدگی نشود و سوم آنكه از مراقبت پیوسته نسبت به رفتار و كردار آنان غفلت كنند و سستی روا دارند. «2»
«ای فرزند تو را دوازده وزیر باید كه هفت تن آنها متصدیان امور و دیوانهای تو باشند و پنج تن دیگر برای كارهایی دیگر. یكی از آن هفت وزیر دبیر دیوان رسائل و دومی سرپرست دیوان سپاه و سومی متصدی نسخه آن دیوان و چهارم متصدی دیوان خراج و پنجم متصدی نسخه آن دیوان و ششم متصدی دیوان عایدات و مخارج بیت المال و هفتم متصدی دیوان خاتم».
و از پنج وزیر دیگر یكی متصدی شرطه و دیگری متصدی محافظان و نگهبانان و سوم حاجب و چهارم قاضی و پنجم متصدی رسیدگی به شكایات روالی النظر فی المظالم.
اینها همه باید در كارشان مستقل باشند و هیچ یك در كار دیگری دخالت نكند. زیرا كارها بر دوگونهاند. برخی كارهایی هستند كه شركت در آنها مطلوب است و این در جایی است كه نیاز به رأی و نظر دارد كه باید با مشاركت حاصل شود و بعضی از آنها احتیاج به رازداری و كتمان دارند كه در این صورت باید به تنهایی عمل شود. «3»
______________________________
(1). السعاده و الاسعاد، ص 314.
(2). 1/ 65- السعاده و الاسعاد، ص 317.
(3). 2/ 65- السعاده و الاسعاد، ص 435 و 436.
ص: 395
بر سپاهیان بر هر صد نفر یك رئیس و بر هر پنجاه نفری یك قائد قرار بده و هیچكس را به طمع مینداز كه از قائدی به قائد دیگر منتقل شود. «1»
عهد قباد به پسرش خسرو انوشروان
و دیگر از این عهدها كه به عربی ترجمه شده بوده عهد قباد به پسرش خسرو انوشروان بوده كه ابن طباطبا قطعهای از آن را در كتاب تاریخ الدول الاسلامیه نقل كرده كه برگردان فارسی آن چنین است:
«ای فرزند هرگز با بخیل تنگنظر مشورت مكن زیرا او تو را از رسیدن به غایت فضل باز میدارد و از آدم ترسو نیز نظر مخواه زیرا او در هنگامی كه باید از فرصتی بهره گرفت كار را بر تو دشوار جلوه میدهد و فرصت از دست میرود.
منفورترین مردم نزد تو آنها باشند كه بیش از همه نزد تو به عیبجویی دیگران میپردازند. در میان عیبها هست كه از تو بیش از هركس دیگر سزاست تا آنها را پوشیدهداری و از آشكار شدن آنها ناخشنود شوی. تو حاكم بر برون هستی و حكم بر نهان با خداست. برای مردم هم آنچه را كه برای خود نمیپسندی مپسند. و نهان مردم را بپوشان تا خداوند هم آنچه را كه میخواهی پنهان ماند بر تو بپوشاند. در تصدیق سخنچینان شتاب مكن زیرا سخنچینان اگرچه سخن به نصیحت گویند دورو و فریبكارند. به مردم از عفو و گذشت خود آن اندازه ارزانیدار كه میخواهی آنكه بالاتر از تو است همان اندازه به تو ارزانی دارد». «2»
در شاهنامه هم این عهد به اختصار یاد شده. از آن این ابیات است:
یكی نامه بنوشت پس بر حریربدان خط شایسته دلپذیر
______________________________
(1). چون معلوم نیست كه برای مناصب سپاهی چه نامهایی در پارسی به كار میبردهاند در اینجا هم رئیس و قائد به همانگونه كه در ترجمه عربی آنها آمده به كار گرفته شد.
(2). تاریخ الدول الاسلامیة، ص 65.
ص: 396 نخست آفرین كرد بر دادگركه او داد دین و خرد هم هنر ***
هر آنكس كه بیند خط قبادبجز پند دانا مگیرد یاد
به كسری سپردم سزاوار تختپس از مرگ ما او بود نیكبخت
كه یزدان از آن پور خشنود باددل بدسگالش پر از دود باد ***
ز گفتار او هیچ پراگنیدازو شاد باشید و گنج آگنید
بر آن نامه بر مهر زرین نهادبر مؤبد رام برزین نهاد ***
چه موبد بپرداخت از سوگ شاهنهاد آن كی نامه بر پیشگاه ***
بر آن انجمن نامه برخواندندولیعهد را شاد بنشاندند «1» و ثعالبی كه پس از شرح سرگذشت مزدك و فسادی كه از او به سبب تأیید قباد بر كشور و مردم روی داد و ذكر پشیمانی وی از این كار به بیماری قباد اشاره كرده گوید:
عهد سلطنت را به انوشروان داد و به او گفت ای فرزند برای اصلاح آنچه من به فساد كشیدم و درمان آن بیماری كه من پدید آوردم كسی جز تو نیست.
پس جای پدرت بنشین و برای جبران آنچه شده و احیاء سلطنت از خداوند كمك بخواه. «2»
عهد كسری انوشروان به پسرش هرمز
از نوشته ابن ندیم چنین برمیآید كه در روزگار او در زبان عربی دو نوشته به نام عهد كسری به پسرش وجود داشته كه وی یكی را با عنوان:
______________________________
(1). شاهنامه، 8/ ص 2308- 2309.
(2). ثعالبی، غرر السیر، ص 603.
ص: 397
«كتاب عهد كسری الی ابنه هرمز یوصیه حین اصفاه الملك و جواب هرمز ایاه» نام برده و دیگری را با عنوان:
«كتاب عهد كسری انوشروان الی ابنه الذی یستمی عین البلاغة» «1» از نوشته ابن ندیم همچنین برمیآید كه از آن دو نوشته یكی هم شامل دستورها و اندرزهای انوشروان به پسرش هرمزد بوده و هم پاسخ هرمز را دربرداشته و دیگری تنها دستورهای انوشروان را شامل میشده كه چون بسیار بلیغ بوده آن را سرچشمه بلاغت میخواندهاند. ظاهرا این دو نوشته كموبیش به همین صورت در ادبیات پارسی هم وجود داشته، چه در شاهنامه فردوسی هم از عهد كسری انوشروان به پسرش هرمز در دو مورد و در هر دو مورد هم با تفصیلی گویا یاد شده است. یكی با عنوان «پند دادن نوشینروان پسر خود هرمزد را» كه چنین آغاز شده:
بفرمود كسری كه آید دبیرنویسد یكی نامه دلپذیر
ز شاه سرافراز و خورشید چهرمهست و بكامش گرایان سپهر ***
سوی پاك هرمزد فرزند ماپذیرفته از دل همه پند ما و در پایان آن آمده:
چو بنوشت بسپرد آن را به گنجهراسان بد اندر سرای سپنج «2» كه بر رسم و آیین آن زمان كه شاهان فرمان جانشینی و تعیین ولیعهد را نوشته و سربسته به خزانه میسپردهاند تا پس از مرگ آنها، باز و خوانده شود با این عهد همچنان رفتار شده.
و دیگر با عنوان «گفتار نوشینروان اندر ولیعهد كردن پسر خود هرمزد را، كه فردوسی پس از مقدمه نسبتا مفصلی در بیاعتباری دنیا گوید:
چو سال اندر آمد به هفتاد و چارپراندیشه مرگ شد شهریار
______________________________
(1). الفهرست، ص 315 و 316.
(2). شاهنامه، 8/ 2526 به بعد.
ص: 398 جهان را همی كدخدایی بجستكه پیراهن داد جوید نخست و پس از بیان اینكه از شش فرزند انوشیروان هرمزد شایستهتر بود، گوید:
بفرمود كسری به كارآگهانكه جویند راز وی اندر نهان و پس از رسیدن گزارشهای خوب از كارهای هرمزد به بوذرجمهر دستور داده كه موبدان و ردان را بخواهند و او را به دانش آزمایش كنند و چنین هم شده و هرمزد از آزمایش سربلند بیرون آمده و آنگاه.
نبشتند عهدی به فرمان شاهكه هرمزد را داد تخت و كلاه
چو قرطایس چینی شد از باد خشكنهادند مهری بر او بر زمشك
به موبد سپرد آن به پیش ردانسرافراز بیداردل بخردان و فردوسی پس از بیان این مقدمات آن عهد را زیر عنوان «عهد نوشینروان پسر خود را هرمزد در «شاهنامه» آورده كه در آن انوشروان درباره تشریفاتی هم كه پس از مرگ در سوگ او میبایستی انجام دهند نیز دستورهایی داد. و در پایان آن آمده:
فراوان بر آن نامه هركس گریستپس از عهد یك سال كسری بزیست «1» ظاهرا این دو نوشته كه هر دو به نام «عهد» خوانده شدهاند مربوط به دو رویداد است كه درباره خسرو انوشروان و پسرش هرمزد در تاریخها آمده، یكی آزمایش هرمزد است كه در خداینامه هم آمده بوده و این همان است كه در الفهرست با عنوان پند خسرو به پسرش و جواب هرمزد به آن ذكر شده و دیگر فرمان ولیعهدی او بوده كه پس از آن صادر شده و طبق معمول آن زمان در نزد مؤبدان و بزرگان یا در گنجینه مینهادهاند تا پس از مرگ شاه باز و به موجب آن
______________________________
(1). داستان این عهد را در شاهنامه ج 8، از ص 2552- 2563 خواهید یافت.
ص: 399
عمل شود و ظاهرا همین دومی است كه به گفته ابن ندیم به سرچشمه بلاغت شهرت یافته بوده است و اینكه هر دو به نام عهد خوانده شده ظاهرا از آمیختگی این دو نوشته و اخبار مربوط به آنها ناشی شده.
در تاریخهای دیگر هم هرچند از این عهد مطالبی نقل نشده ولی به این مطلب كه انتخاب هرمزد پس از مراقبت رفتار و گفتار او صورت گرفته است تصریح یا اشاره شده دینوری در «الاخبار الطوال» گوید: خسرو انوشروان را چندین پسر بود كه همه از مادرانی از عامه مردم و كنیزكان بودند به جز پسرش هرمزد كه مادرش دختر خاقان ترك و جدهاش خاتون ملكه ترك بود و چون تصمیم گرفت كه پادشاهی را پس از خودش به او واگذارد جاسوسانی بر او گمارد كه اخبار او را به او برسانند و اخباری كه از او میرسید همه آن چیزهایی بود كه او میخواست. پس عهدی به نام او نوشت و آن را به مؤبدان مؤبد سپرد ...». «1»
و در تاریخ یعقوبی هم بدینگونه ذكر این عهد آمده: «انوشروان پس از خود سلطنت را به پسرش هرمز واگذار كرد و برای او در این خصوص عهدی نوشت و او را به چیزهایی فرمان داد كه مانند او را فرمان میدهند و بهترین اندرزها را به او كرد و او را آزمود و او را چنان یافت كه میخواست و هرمز همه پرسشهای او را با پاسخهای استوار پاسخ گفت و جز گفتار نرم و خوب با او نگفت.» «2»
و در نهایة الادب «3» هم از این عهد انوشروان این عبارت نقل شده: «و قال انوشروان لابنه هرمز: لا یكون حذك لعمل البرغایة فی الكثرة، و لالعمل الاثم غایه فی القلة».
______________________________
(1). الاخبار الطوال، ص 74 و 75.
(2). تاریخ یعقوبی، 1/ 165.
(3). نهایة الادب، ج 15 ص 164- 233.
ص: 400
عهد خسرو پرویز به پسرش شیرویه
و اما عهد دیگری كه ظاهرا در ادبیات پارسی وجود داشته و به عربی هم ترجمه شده و آنچه در عیون الاخبار ابن قتیبه و كتاب «الوزراء و الكتاب جهشیاری و السعاده و الاسعاد عامری نقل شده» از همان گرفته شده عهد خسرو پرویز به پسرش شیرویه است كه شرح آن نیاز به توضیحی دارد. این توضیح بدان سبب است كه از خسرو پرویز و پسرش شیرویه در ادب پارسی دو نامه معروف بوده كه در خداینامه هم بوده و از راه آن در كتابهای تاریخی و ادبی عربی هم ترجمه آنها در بعضی به تفصیل و در بعضی دیگر به اجمال راه یافته بوده، یكی از آنها نامهای بوده از شیرویه به پدرش خسرو پرویز و دیگر پاسخی بوده از خسرو پرویز به او. شهرت این دو نامه كه باعث شده بیشتر كتابهای تاریخی آنها را به اجمال یا تفصیل نقل كنند از اینجا سرچشمه گرفته كه این دو نامه با پایان كار خسرو پرویز و زندانی شدن و كشته شدن او كه بدان صورت یكی از وقایع نادر تاریخ ایران بوده ارتباط داشته. و این دو نامه در هنگامی میان پدر و پسر مبادله شده كه پسر بر جای پدر بر تخت نشسته و در نامه خود كارهای ناروای پدرش را كه به نظر وی یا سردارانی كه او را به جای پدر نشانده بودند از گناهان نابخشودنی او به شمار میرفته به رخ او میكشیده تا او را مستوجب عقوبت گرداند و پدر هم از زندان در نامه خود از كارهای خود دفاع و اتهامات را رد كرده است. «1»
تا اینجا مطلب روشن است و اما آنچه احتیاج به توضیح دارد این است كه در كتاب عیون الاخبار ابن قتیبه مطالبی از نامه خسرو پرویز به شیرویه نقل شده كه با آنچه در كتابهای تاریخی از آن نامه نقل شده سازگار نمینماید. آنچه در تاریخها از این نامه آمده چنانكه ذكر شد همه در رد اتهاماتی است كه در نامه شیرویه بر خسرو وارد شده بوده و در توجیه كارهایی است كه او در زمان سلطنت خود به آنها دست زده و آهنگ نامه هم درشت و پرخاشگرانه و گاهی
______________________________
(1). تفصیل این واقعه و بررسی این دو نامه در كتاب «الترجمه و النقل ...» ص 148- 190 میباشد.
ص: 401
هم با كلماتی تند و دشنامگونه همراه است، ولی در مطالبی كه ابن قتیبه از این نامه نقل كرده چنین نیست در آنها نه سخنی از اتهامات و ردّ آنها و نه كلامی تند و پرخاشگرانه در آنها به چشم میخورد بلكه در آنها همه سخن از راهنمایی و ارشاد در اداره امور كشور و پند و اندرز است آن هم به گونهای كه پدری مشفق فرزندی مهربان را نصیحت و راهنمایی كند نه پدری كه در زندان پسرش در انتظار مرگ به سر میبرد. به عبارت دیگر آنها همه از نوع همان مطالبی است كه نظائر آنها را در عهدهای پادشاهان به جانشینانشان میتوان یافت و نمونههای آنها گذشت.
تنها توجیهی كه برای آن دوگانگی میتوان انگاشت این است كه مطالب ابن قتیبه و جهشیاری و عامری نه از این نامهای كه خسرو در زمان گرفتاری خود نوشته بلكه از عهدی گرفته شده است كه وی در زمان سلطنتش طبق معمول شاهان گذشته برای تعیین جانشین و خطاب به او نویسانده بوده و در خزانه نگهداری میشده تا پس از مرگ او به آیینی كه میداشتهاند آن را باز و به ولیعهدی كه در آن تعیین شده تسلیم دارند. و میتوان انگاشت كه پس از كشته شدن پرویز آن عهد هم با نامههای دیگر درهم آمیخته و ناقلان آثار همه آنها را مربوط به همان واقعه دانسته و مطالب آن عهد را هم در نامه خسرو از زندان كه معروف بوده گنجانده و همه را با همان عنوان روایت كردهاند و بر ناقلان بعدی حتی ابن قتیبه این امر پوشیده مانده و آنها هم همه را از همان نامه زندان پنداشته، و آنچه این توجیه را تأیید میكند این است كه در قطعهای كه جهشیاری از این عهد نقل كرده هیچ ذكری از زندان نیست. عبارت جهشیاری چنین است:
«و اوصی ابرویز ابنه شیرویه وصیه طوبله، قال فی فصل منها ...» یعنی پرویز به پسرش شیرویه اندرزی طولانی داد و در یك فصل آن چنین گفت. «1» كه از آن جز عهد چیز دیگر فهمیده نمیشود.
نكتههایی كه ابن قتیبه و دیگران از این عهد نقل كردهاند عموما شامل
______________________________
(1). جهشیاری، الوزراء و الكتاب، ص 10.
ص: 402
دستورهایی است در آیین كشورداری از این قبیل:
* در عطای سپاهیان آنچنان گشادهدست مباش كه از تو بینیاز شوند و آنچنان هم بر آنها سخت مگیر كه از تو دلتنگ گردند ... «1»
* كسی كه برای حكومت در ولایات برمیگزینی باید دارای چنین اوصافی باشد. «2»
* و آنكه برای امر خراج برمیگزینی دارای چنین اوصاف باشد. «3»
* از مشورت كوتاهی مكن زیرا در میان مشاوران كسانی را خواهی یافت كه با رأی آنها بسیاری از دشواریها برطرف خواهد شد. «4»
* در كیفر خیانتهای كوچك و بزرگ. «5»
* در چگونگی مجازات و عفو و دوری از مجازات در حال خشم. «6»
* همواره اعتدال و میانهروی را حاكم بر افراط و زیادهروی بگردان و امور را با میزان حكمت بسنج و با صبر و شكیبائی جایی برای پشیمانی مگذار. «7»
* چون كسی را به ولایتی برگماری او را از خلافت بترسان و با سوگند و عید خود را مؤكّد بگردان. «8»
______________________________
(1). عیون الاخبار، ج 1، ص 11.
(2). عیون الاخبار، ج 1، ص 15.
(3). عیون الاخبار، ج 1، ص 17.
(4). عیون الاخبار، ج 1، ص 30.
(5). عیون الاخبار، ج 1، ص 59.
(6). عیون الاخبار، ج 1، ص 288.
(7). عیون الاخبار، ج 1، ص 328.
(8). السعاده و الاسعاد، ص 443.
ص: 403
گفتار هفدهم نخستین كتابها در فرهنگ دبیران
اشاره
ابن قتیبه و كتاب «عیون الاخبار» او* تاجنامه یا كتاب التاج
دوران مجموعههای خصوصی كه دبیران برای خود از نوشتههای خوب و قابل تقلید نویسندگان سلف یا معاصران خود فراهم میآوردند تا ایشان را در اداء وظیفهشان كمك و راهنما باشد در سیر تكاملی خود به دوران تألیف و تدوین مجموعههای كاملتری رسید كه نه تنها برای جمعكنندگان آنها بلكه برای همه طالبان علم و معرفت و دبیران كمال طلب مرجع و مأخذی جامع و در دسترس باشد.
این طبیعی بود كه به همان نسبت كه در دستگاه خلافت بر اعتبار و اهمیت مقام دبیری و خدمت در دیوان رسائل میافزود به همان نسبت هم بر شماره داوطلبان این مقام افزوده گردد و از آنجا كه دستمایه این حرفه و مقام قدرت نویسندگی و وسعت دائره علم و اطلاع و مهارت در امور دیوانی و فضائلی از این دست بود ناچار بر شماره كسانی هم كه برای دسترسی به آن مقامها یا حفظ مقام خود در طلب كسب این فضائل برمیآمدند به تدریج میافزود و در اثر آن نیاز به چنین مجموعههایی هم روزبهروز بیشتر میشد.
و این هم طبیعی بود كه در این میان كسانی از اهل علم و معرفت با وقوف بر نیاز این طالبان و با آشنایی با آثار پیشینیان و معاصران درصدد برآیند تا همه
ص: 404
آن چیزهایی را كه دانستن آنها برای اینگونه داوطلبان لازم شمرده میشد، اعم از تجارب گذشتگان یا نصایح هم روزگاران از جاهای مختلف و منابع گوناگون در یك مجموعه جمع كنند و آن را به صورت كتاب درآورند و در دسترس همه بگذارند، و بدین ترتیب نخستین كتابها در این حرفه و فن به وجود آید.
ابن قتیبه و كتاب «عیون الاخبار» او
این مسیر طبیعی در امر دبیری و تحول تدریجی فرهنگ ایشان به همینگونه طی شد و قرعه این فال یعنی تألیف نخستین كتابها در زمینه فرهنگ دبیران و آنچه به این حرفه و فن ارتباط مییافت به نام ابن قتیبه كه جامع همه آن شرائط یعنی آشنایی با آثار پیشینیان و معاصران هر دو بود زده شد و دو كتاب «ادب الكاتب» و «عیون الاخبار» او كه هر دو مكمل یكدیگرند به عنوان نخستین تألیفات از این نوع در زبان عربی به وجود آمد و به همین سبب هم به پیروی از آنچه در همین كتاب درباره اهمیت نخستین تألیفهای عربی در رشتههایی كه قبلا در زبان عربی بیسابقه بوده از نظر بررسی در آثار فرهنگ ایرانی ذكر شد در اینجا مورد مطالعه قرار گیرد.
ابن قتیبه نامش عبد الله و نام پدرش مسلم و نام جدش قتیبه بود. به دینوری شهرت داشت چون سالیان دراز در آنجا میزیست و قاضی دینور بود، مروزی هم خوانده میشد چون خاندان او در اصل از ایرانیان مرو بودند «1» و از آنجا به عراق مهاجرت كرده بودند. درباره اینكه این خاندان چهوقت مرو را ترك گفته و چه كسی از این خاندان نخستین بار به اسلام گرویده چیزی دانسته نیست لیكن بیشتر آنها كه از او نام برده و درباره او چیزی نوشتهاند این را هم نوشتهاند كه ابن قتیبه از پدر و مادری مسلمان در عراق زاده شده و در محیطی اسلامی
______________________________
(1). خود او در كتاب «العرب» كه آن را در دفاع از اعراب در برابر عیبجوئیهای شعر و بیان از ایشان تألیف كرده گوید: «نسبت من در عجم مانع از آن نخواهد بود كه آنها را از آنچه نادانانشان دعوی میكنند باز دارم» (فلا یمنحنی نسبی فی العجم ان ادفعها عما تدعیه لها جهلتها) كتاب العرب، رسائل البلغاء، ص 356، چاپ دوم.
ص: 405
نشو و نما یافته است.
تولد او به قول معروف در سال 213 ه. ق. در كوفه یا بغداد و مرگ او در سال 276 در بغداد بوده است. نوشتهاند كه وی بخشی از زندگی خود را در بغداد گذرانده و در همانجا معارف عصر خود را از قبیل حدیث و فقه و لغت و تفسیر و نحو و ادب فراگرفته و بخشی را هم در دینور به شغل قضا گذرانده و سالهای آخر عمر هم در بغداد بوده است. و از اینكه ابوریحان بیرونی او را جبلی خوانده «1» چنین برمیآید كه دینور موطن و اقامتگاه دائم او بوده تا آن حد كه او را از مردم جبل كه دینور هم جزء آن بوده است میشناختهاند. جبل در كتابهای عربی به منطقه شمال غربی ایران گفته میشده یعنی همان سرزمینی كه در قدیم سرزمین ماد بوده و در دوران اخیر عراق عجم خوانده میشده.
ابن قتیبه با آنكه نخستین كتابهای موردنیاز دبیران و دیوانیان را تألیف كرده خود او دبیر و دیوانی نبوده او فقیهی بوده است متشرّع و تا حدّی متعصّب به خصوص در دفاع سرسختانهاش از مذاهب اهل سنّت و حدیث. او را زبان گویا و مدافع اهل سنّت شمردهاند همچنانكه نویسنده همروزگارش جاحظ را مدافع و سخنگوی معتزلة «2». وی از استادانی چند كسب دانش كرده كه از معروفترین آنها كه در وی اثری فراوان داشتهاند یكی ابو حاتم سیستانی و دیگر اسحاق پسر راهویه مروزی نیشابوری بودهاند كه هر دو از علمای بنام زمان خود به شمار میرفتهاند.
ابن قتیبه را مؤلفات بسیار بود او تقریبا در همه رشتههای معارف زمان خودش كتاب یا رسالهای تألیف كرده بود. از علوم قرآن و حدیث و فقه گرفته تا ادب و شعر و نحو و معارف دیگر بعضیها شماره مؤلفات او را شصت نوشتهاند و برخی هم آنها را به گزاف تا سیصد رساندهاند. در مقدمه عیون الاخبار فهرستی
______________________________
(1). الآثار الباقیه، ص 238- 239.
(2). این مطلب از ابن سمیّه نقل شده كه گفته است ابن قتیبه برای اهل سنّت مانند جاحظ است برای معتزله زیرا او خطیب سنّت است همچنانكه جاحظ خطیب معتزله است. «بنقل احمد زكی العدوی از او در مقدمه عیون الاخبار، ص 20».
ص: 406
از كتابهایی كه به او نسبت داده شده آمده كه برخی از آنها محل تردید است.
درباره شخص او و عقایدش نظرهای متفاوت و گاه متناقض دیده میشود. بسیاری از علمای سلف او را به راستگویی و امانت و اخلاص ستوده و او را در این صفات به پایگاهی بلند رسانیدهاند ولی برخی هم درباره او سخنانی ناروا گفتهاند و حتی او را به اجماع امت كذاب شمردهاند. «1» مسعودی در جایی كه از قبله سخن رانده گوید ما مقداری از این مطالب را در كتاب «اخبار الزمان» خود آوردهایم. اینها را ابو حنیفه دینوری در كتاب خویش ذكر كرده بود ولی ابن قتیبه آنها را از آن برداشته و به كتابهای خودش منتقل ساخته و از آن خودش كرده.
ابن قتیبه این كار را با بسیاری از كتابهای ابو حنیفه دینوری كرده است. «2»
مسعودی این مطلب را در فصلی از كتاب خود آورده كه در آن آثار سماوی و تأثیر ستارگان را در طبیعت و انسان شرح داده یعنی مطالبی كه معمولا در علم نجوم و علوم طبیعی مورد گفتگو است و دانشمندانی را هم كه در این فصل نام برده همه آنها از كسانی هستند كه به علم نجوم شهرت یافتهاند مانند بطلمیوس و كندی و خاندان منجم و احمد بن طیب و ما شاء الله و ابو معشر و خوارزمی و مانند اینها. بنابراین میتوان احتمال داد كه كتابی را كه در اینجا از ابو حنیفه ذكر كرده كه ابن قتیبه مطالب آن را به كتابهای خود منتقل ساخته كتابی بوده است در همینگونه از معارف عصر.
بیرونی هم درباره ابن قتیبه بهتر از مسعودی نیست و چون نوشته ابوریحان جنبههای مختلفی از كارهای ابن قتیبه را دربرمیگیرد ترجمه قسمتی از آن در اینجا عینا نقل میشود.
ابوریحان پس از شرح نسبتا مفصلی كه از جشنهای مردم خوارزم و ماه و روز و تاریخ وقوع آنها ذكر كرده گوید: ایشان منازل ماه را هم به كار میبردند و احكامی هم از آنها استخراج میكردند و به همین سبب منجم را به زبان
______________________________
(1). مانند حاكم، بنقل سیوطی و داودی از او. ن. ك. مقدمه عیون الاخبار، ص 21.
(2). مروج الذهب، ج 3، ص 442.
ص: 407
خوارزمی اختر دینك (اختربین) میگفتند زیرا اختر منزل قمر است و آنها را به برجهای دوازدهگانه تقسیم كرده بودند و آنها به این منازل قمر داناتر از تازیان بودند، دلیل بر این امر هم این است كه نامهایی كه آنها برای این دوازده منزل یا دوازده برج گذاشتهاند درست منطبق با صور فلكی است ولی نامهای عربی و همچنین صور فلكی آنها منطبق با واقع نیست و اگر در نامهایی كه آنها برای ستارگان ثابت گذاردهاند دقت كنی درمییابی كه آنها از علم بروج و صور آسمانی به كلی بیبهره بودهاند. اگرچه ابو محمد عبد الله بن مسلم بن قتیبه جبلی در این باب در جمیع كتابهایش و به خصوص در كتاب تفصیل العرب علی العجم در این باره گزافهگوییها كرده و پنداشته كه تازیان داناترین ملتها به ستارگان و فرازگاه و فرودگاه آنها بودهاند و من نمیدانم كه آیا او واقعا به آنچه كه كشتكاران و برزگران در هر ناحیه و سرزمینی درباره آغاز كارهای كشاورزی و سایر كارهای خود و شناختن وقت هریك از آنها میدانند وقوف نداشته یا خود را به نادانی زده زیرا كسی كه آسمان سقف او باشد و جز آن پوششی نداشته باشد و پیوسته ستارگان را به بیند كه به یك نظام طلوع و غروب میكنند این مقدار از آگاهی وی نسبت به طلوع و غروب آنها برای وی طبیعی میشود و اگر در كتب انواء و به خصوص كتاب ابن قتیبه كه آن را به علم مناظر نجوم اختصاص داده بنگری خواهی دانست كه تازیان در این باره بیشتر از آنچه كشاورزان و برزگران هر بقعه و سرزمینی از جهان در این باره میدانند نمیدانستهاند لیكن ابن مرو (مقصود ابن قتیبه است) در آنچه وارد میشود گزافه كار است و خالی از منش جبلی یعنی استبداد به رأی نیست. و سخن او در كتاب (تفصیل العرب علی العجم) دلالت دارد بر كینهها و حقدها؟ كه میان او و فارسیان بوده زیرا او به تفصیل عرب بر آنها اكتفا نكرده بلكه آنها را رذلترین ملتها و پستترین آنها و انذل از همه شمرده و آنها را به كفر و دشمنی با اسلام توصیف كرده بیشتر از آنچه خداوند اعراب را در سوره توبه بدان متصف ساخته است و به اندازهای زشتیها به آنها نسبت داده كه اگر كمی میاندیشید و سابقه قومی را كه بر آنها
ص: 408
تفصیل داده به یاد میآورد خودش بسیاری از آنچه را كه درباره این دو كرده به تقریظ و تعدی گفته تكذیب میكرد ... (الآثار الباقیه). «1»
البته درباره اینكه آنچه را ابن قتیبه در ستارهشناسی و علم فلك اعراب نقل كرده بتوان نام علم یعنی دانش ستارهشناسی و علم فلك بر آن اطلاق كرد تردید فراوان هست و به همین سبب نوشتههای او در این زمینه به مبالغه و گزاف حمل شده یكی از محققان معاصر در این باره چنین نوشته است:
«غرض من در تمام آنچه ذكر كردم اقتصار بر آن چیزی است كه اعراب در این زمینه میشناسند و به كار میبرند بدون توجه به آنچه اشخاص منسوب به فلسفه از اعاجم و اصحاب حساب ادعا میكنند زیرا من دانش عرب را دانشی یافتم كه به عیان ظاهر است و در تجربه درست درمیآید و برای مسافر زمین و دریا و ابن السبیل نافع است» (ابن قتیبه الجندی 131).
برخی از مستشرقین مانند استاد براون (تاریخ ادبی ایران ص 276) ابن قتیبه را از بزرگان علمای فلك شمرده و آنچه آنها را به این اعتقاد واداشته وجود نسخهای از كتاب «الانواء» است در كتابخانه اكسفورد كه به نام «علم الفلك» شناخته شده در صورتی كه اگر به محتوای كتاب نگاه میكردند درمییافتند كه آن كتاب را نمیتوان كتابی در علم فلك به معنی معروف آن دانست زیرا آن كتاب از حد معلوماتی كه اعراب از خلال تجارب عملی و مستمر خویش در حد نیازهای طبیعی خود در امر كوچ از جایی به جایی دریافته بودند خارج نیست و ابن قتیبه آنها را از گفتههای مسجع اعراب و آنچه از اینگونه اقوال از آنها روایت میشد استخراج كرد.
و بنابراین نمیتوان ابن قتیبه را به اعتبار این كتاب از علمای فلك شمرد. «2» ولی با همه اینها ابن قتیبه از شهرتی به سزا برخوردار بوده و طرفداران فراوان داشته، ابن ندیم گوید كتابهای وی در جبل (یعنی سرزمینهای شمال غربی ایران و
______________________________
(1). الآثار الباقیه، ص 238 تا 239.
(2). 2/ 6- سند الجندی، «ابن قتیبه العالم الناقد الادیب» (ص 131- 132).
ص: 409
ماد قدیم كه دینور هم جزء آن بوده) طالبان بسیار دارد. «1» و نوشتهاند كه اهل مغرب او را چندان بزرگ میشمردند كه هركس در نكوهش وی سخنی میگفت او را به زندقه متهم میساختند. «2» مغرب همانجا است كه نخستین تقلید از كتاب «عیون الاخبار» ابن قتیبه در آنجا به عمل آمد و آن كتاب «العقد الفرید» ابن عبد ربّه است. بههرحال داوری گذشتگان درباره برخی از كتابهای ابن قتیبه هر چه باشد درباره دو كتاب او یعنی ادب الكاتب و عیون الاخبار كه در اینجا مورد گفتگو است نه تنها هیچگونه شك و تردیدی در صحت انتساب آنها به وی وجود ندارد، بلكه این كتابها از آنجا كه هریك در نوع خود بینظیر و سرآغاز كتابهایی بودهاند كه در آن رشته در زبان عربی تألیف شده ازاینرو همه اهل علم و ادب در همه دورهها آنها را ستوده و از آنها سرمشق گرفتهاند.
«ادب الكاتب» كتابی است نسبتا كوچك كه آن را برای وزیر عباسیان عبید اله بن یحیی بن خاقان «3» و شاید هم به درخواست او تألیف كرده و «عیون الاخبار» كتابی است بزرگ و مفصل مشتمل بر ده بخش جداگانه كه هر بخشی از آن را خود مؤلف بنام كتاب نامیده است.
مطالب «ادب الكاتب» بیشتر درباره مسائل نحوی و لغوی و بیانی و آن چیزهایی است كه آنها را برای درست گفتن و درست نوشتن و بازداشتن زبان و قلم از خطا لازم میشمردهاند، و بدین سبب بیشتر مطالب آن با زبان عربی یعنی قالبی كه میبایستی اندیشههای گوینده و نویسنده را دربرگیرد ارتباط مییابد و موضوعهایی در آن مطرح است كه دانستن آنها برای هر گوینده و نویسنده عربی از مقدمات ضروری به شمار میرود و از این لحاظ به نظر برخی از علماء این كتاب یكی از ركنهای چهارگانه ادب عربی به شمار میرفته در ردیف الكامل مبرّد و البیان و التبیین جاحظ و كتاب النوادر تألیف ابو علی قالی كه به نظر ایشان
______________________________
(1). الفهرست، ص 77.
(2). مقدمه عیون الاخبار، ص 21.
(3). عبید اله بن یحیی بن خاقان در سال 236 وزارت متوكل خلیفه عباسی را عهدهدار بود و در سال 256 وزارت الموفق برادر المعتمد خلیفه عباسی را بر عهده داشت و در سال 263 ه. ق.
درگذشت.
ص: 410
سه ركن دیگر ادب بودهاند «1» و به سبب اهمیّتی كه طالبان ادب به این كتاب میدادهاند چندین بار از سوی دانشمندان بعد شرح و تفسیر شده است «2».
اما كتاب «عیون الاخبار» كه در اینجا مورد گفتگو است دربردارنده محتوای آن قالب یعنی مطالبی است كه دانستن آنها را برای دبیران و ادیبان به منظور گسترش دائره دید و آگاهی ایشان ضروری شمردهاند، و به تعبیر خود ابن قتیبه به منزله بنایی است كه بر روی آن پایه یعنی كتاب ادب الكاتب بنیاد نهاده شده است. وی را در مقدمه این كتاب در توضیح هدف خود و محتوای كتاب سخنان نسبة مفصلی است كه چنین خلاصه میشود: «من پیش از این برای كسانی از دبیران كه خود از كسب ادب غفلت میورزند و نیاز به وسیلهای دارند كتابی در معرفت و شناخت آن چیزهایی كه زبان دو دست را از خطا در گفتن و نوشتن باز دارد تألیف كرده بودم ولی چون آن كتاب تنها پاسخگوی بخشی از نیازمندیهای آنان بود تكمیل نمودم و برپایهای كه نهاده بودم بنایی ساختم.
این كتاب در برگیرنده نتایج برخورد خرد دانشمندان و اندیشه دانایان و زبده افكار و پیرایه ادب و ثمره تجارب اهلنظر و برگزیده سخن نویسندگان بلیغ و شاعران تیزبین و سیرت پادشاهان و آثار گذشتگان است.
ابن قتیبه در همین مقدمه خطاب به دبیر زمان خود گوید: همه آنچه را در این كتاب برای تو فراهم آوردم بدین قصد است كه تو خود را به پیروی از بهترین آنها ملزم سازی و با معیارهای آن در اصلاح خود بكوشی و منشهای ناپسند را تركگویی و سنّتهای نیك و سیرتهای پسندیده را سرمشق خود گردانی و به ادب
______________________________
(1). ابن خلدون در این باره گوید: و سمعنا من شیوخنا فی مجالس التعلیم ان اصول هذا الفن (الادب) و اركانه اربعه دواوین و هی ادب الكاتب لابن قتیبه و كتاب الكامل للمبرّد و كتاب البیان و التبیین للجاحظ و كتاب النوادر لابی علی القالی البغدادی، و ما سوی هذه الاربعه فتبع لها و فروغ عنها. ص 553 و 554 طبع المطبعه الادبیه فی بیروت، الطبعه الثالثه سنه 1900 م.
(2). مانند شرح ابن سید بطلیوسی در گذشته در سال 421 ه. و شرح جوالیقی صاحب المعرّب در گذشته در سال 539 و شرحهای دیگری كه از لحاظ اهمیت پس از این دو شرح قرار میگیرند.
ص: 411
شریف و اخلاق برتر آراسته شوی و سخن و نوشته خود را با آنها بیارائی و در بیان حاجت و مؤثر گردانیدن شفاعت و قبولاندن اعتذار خویش سخن خود را با بهرهگیری از آنها نرم و لطیف و دلپذیر گردانی كه سخن صید دلها و سحر حلال است. آدابی را كه در آنها مییابی در مصاحبت با فرمانروایی كه در خدمت او هستی به كاربر و در استوار داشتن پایههای فرمانروایی او و ملایم ساختن سیاست و تدبیر جنگهایش از آنها بره برگیر و مجلس خود را چه در جدّ و چه در هزل با این سخنان معموردار و حجّت خود را بر خصم با نمونههایی كه در این سخنان مییابی «1» واضح و نیرومند ساز، تا دشمن را به تصدیق و تأیید آن و اظهار حق ناچار سازی.
عیون الاخبار همچنانكه نخستین كتابی است كه در زبان عربی برای تقویت فرهنگ دبیران دیوان و گسترش دامنه معلومات ایشان تدوین گردیده از نخستین كتابهای معتبری هم هست كه در محدوده معارفی كه بعدها به ادب عربی معروف گردید به وجود آمده نظیر كتابهای جاحظ و دیگر مؤلفان هم روزگارش با این فرق كه «عیون الاخبار» از میان همه آنها این امتیاز را دارد كه نمودار نخستین گامهایی هم هست كه تألیف عربی در راه نظم و كمال و آراستگی پیموده است.
تا زمان ابن قتیبه تألیف ادبی عبارت بود از جمع مطالب مختلف از وارد مختلف و نقل گفتههای این و آن بدون ضابطه و روشی مشخص. حكایتی از اینجا داستانی از آنجا، حدیث و روایتی از جای دیگر نظیر آنچه در كتاب البیان و التبیین و كتاب الحیوان جاحظ و كتاب الكامل مبرّد و همانندهای آنها دیده میشود. در این تألیفات پیوند مطالب ضعیف و مرز میان موضوعهای مختلف شكننده و ناپایدار است. به همین سبب مطالب آنها غالبا پراكنده و نامنظم و گاه به هم آمیخته و درهم ریخته است، در آنها كار مؤلف بیشتر در جمع و تدوین گفتهها و نوشتههای نقل شده از دیگران خلاصه میشود و اثر خود مؤلف در
______________________________
(1). از مقدمه عیون الاخبار، ج 1.
ص: 412
آنها از لحاظ تصرف در تنظیم مطالب یا بیان نظر و عقیده یا امور دیگری كه معمولا از مؤلفان صاحبنظر انتظار میرود كم است تا آن حد كه اگر گفتهها و نوشتههای خود مؤلف را نسبت به مطالب نقل شده بسنجند نسبت ناچیزی را نشان میدهد.
در كتاب عیون الاخبار هم هرچند این روش خوشهچینی همچنان ادامه مییابد ولی ویژگیهایی در آن دیده میشود كه نمودار مرحلهای از تكامل است كه بر تألیف عربی گذشته و آن را از بینظمی و ناپختگی به سوی نظم و كمال رهنمون كرده است.
یكی از این مراحل كه در این سیر تكاملی در عیون الاخبار دیده میشود این است كه در این كتاب همه روایات و حكایات و مسائل مختلف دستهبندی شده و هر دستهای به تناسب موضوع زیر یك عنوان مشترك به نام كتاب قرار داده شده و بدین ترتیب تمام عیون الاخبار به ده كتاب تقسیم شده بدین ترتیب:
كتاب سلطان، كتاب جنگ، كتاب بزرگی و بزرگمنشی، كتاب سرشتها و منشهای ناپسند، كتاب دانش و بیان، كتاب زهد، كتاب یاران و برادران، كتاب نیازها، كتاب طعام، كتاب زنان.
دیگر از این مراحل این است كه ابن قتیبه به خلافت دیگران برای این كتاب هم مانند همه یا بیشتر كتابهایش مقدمهای نوشته كه در آن علت تألیف و هدف خود را از آن بیان داشته و همه یا بیشتر كتابهایش را هم برای غرض خاصی كه همان نوآموزان و آگاه ساختن ناآگاهان بوده پرداخته است و این هم از ویژگیهای او و نشانی از نظم و ترتیب كار او و گامی در راه تحول تألیف عربی است.
ولی آنچه بیش از همه كتاب عیون الاخبار را از دیگر مؤلفات آن دوره ممتاز میسازد این است كه ابن قتیبه گذشته از نقلقولها و روایات و شنیدههای خود از خواندههای خویش هم مطالبی از كتابها و نوشتههای موجود در زمان خودش در این كتاب نقل كرده كه این خود داستانی جداگانه دارد و درباره آن تفصیل بیشتری خواهد آمد.
ص: 413
اینها و مانندهای اینها باعث گردیده كه خواننده كتاب عیون الاخبار خود را با كتابی منظمتر و پرمایهتر از كتابهای معاصران و از خلال آن با نویسندهای برخوردار از فرهنگی گستردهتر و متنوعتر از فرهنگ دیگر مؤلفان بیاید و همین ویژگیهای او هم سبب گردیده كه درباره او و كتابهایش از سوی محققان معاصر بررسیهای بیشتری به عمل آید. یكی از این محققان كه كتابی جامع درباره ابن مقفع پرداخته علت كار خود را در مقدمه آن كتاب چنین شرح داده:
«در دورانی كه من در دانشكده ادبیات پارههایی از متنهای ادبی را با استادان خود در كتابهای ادبی مرور میكردیم بعضی از سالها مطالبی از كتابهای البیان و التبیین جاحظ و الكامل مبرد میخواندیم و بعضی از سالها هم تكههایی از عیون الاخبار ابن قتیبه را. در ضمن این مطالعات تفاوت عظیمی كه میان «عیون الاخبار» و آن دو كتاب دیگر وجود داشت نظر مرا به خود جلب كرد با آنكه این هر سه مؤلف همعصر و همروزگار بودند. این تفاوت از آنجا ناشی میشد كه در آن دو كتاب مطالب درهمریخته و بیهیچ نظم و ترتیبی عرضه شده كه بیشتر به صورت یادداشتهای پراكنده به نظر میرسند. ولی كار ابن قتیبه كاری است مرتب و منظم و دور از پراكندگی، آنچنان كه جوینده هر مطلبی میتواند بیهیچ رنج و دردسری مطلب خود را در آن بیابد، و بدین سبب من او را سخت پسندیدم زیرا او را از طرازی دیگر یافتم.
با خردی بارور و ذهنی طلا بافته و اندیشهای منظم، این مؤلف سپس گفتار خود را چنین ادامه میدهد: «من در صدد برآمدم تا علت این تفاوت را دریابم و به این نتیجه رسیدم كه ابن قتیبه دانشمندی بوده پرمایه كه سرمایههای علمی او منحصر به فرهنگ عربی نبوده بلكه از فرهنگ ایرانی و فرهنگهای دیگر هم اندوختههای فراوان داشته و اینها هم نتیجه آشنایی او با زبان فارسی و سروكار داشتن او با نوشتههای ایرانی كه در روزگار او به مقدار زیادی به عربی ترجمه شده بود. «1»
______________________________
(1). دكتر عبد الحمید سند الجندی، در كتاب «ابن قتیبه العالم الناقد الادیب» قاهره، 1963 م. ص 3 و 124.
ص: 414
بههرحال علت هرچه بوده كتاب «عیون الاخبار» اثری شمرده شده كه ابن قتیبه با تألیف آن تألیف عربی را از آشفتگی و بینظمی رهانیده و كتابی به جامعه اسلامی هدیه كرده كه در رفع نیازهای فكری و ذهنی آن جامعه اثر بسیار داشته و بر دانستههای آن در معارف معمول آن عصر بسی افزوده است. با این كتاب در زبان عربی از یكسو مسأله كتابهایی آغاز میشود كه برای تربیت دبیران و ادیبان به وجود آمده و به تدریج افزایش و گسترش یافته تا در قرن هشتم هجری به تألیف جامعترین و پرمایهترین كتاب در این زمینه یعنی كتاب صبح الاعشی انجامیده و از سوی دیگر كتابهای جامع و دائرة المعارف مانندی كه عیون الاخبار را سرمشق خود قرار داده هم روش آن را پیروی كردند و هم از مطالب آن بهره گرفتند، مانند كتاب العقد الفرید كه نزدیكترین تقلید از عیون الاخبار شمرده شده است. «1»
______________________________
(1). ابن عبدریه مؤلف كتاب «العقد الفرید» از مردم قرطبه اندلس (اسپانیای امروز) و از موالی هشام بن عبد الرحمان اموی بوده. او در سال 246 هجری زاده شده و در 328 هجری بدرود زندگی گفته، همواره در قرطبه زیسته و با چهار تن از فرمانروایان مسلمان آنجا همزمان بوده و آنها را در شعر خود ستوده است. چنانكه خود او در مقدمه كتاب بزرگ خود العقد الفرید كه آن را به بیست و پنج بخش یا كتاب تقسیم كرده نوشته است، مطالب آن را از نوشتههای علمای شرق اسلامی گرفته و امتیازی كه برای كتاب خود شناخته حسن انتخاب و حسن اختصار و مقدمهای بوده كه بر هر بخش یا كتاب افزوده است. از نویسندگانی كه بیش از همه از نوشتههای آنها بهره گرفته در درجه اول ابن قتیبه دینوری و كتاب او عیون الاخبار بوده كه وی گذشته از اینكه روش آن را در تألیف كتاب خود تقلید كرده بسیاری از مطالب آن را هم در كتاب خود گنجانده. پس از آن كتاب الكامل بود و الكتاب سیبویه و كتابهای ابن مقفع و جاحظ و ابن سلّام چند تن دیگر مورد استفاده او بوده كه آثار آنها را جابهجا در كتاب العقد الفرید میتوان یافت. ابن عبدربّه گاهی نام اشخاص یا كتابهایی را كه از آنها مطالبی نقل كرده آورده ولی در بسیاری از موارد نامی از آنها نبرده. ارزش كتاب العقد الفرید یكی در این است كه این كتاب مجموعهای است از گزیده آنچه علمای اسلامی تا قرن سوم هجری در زمینههای ادبی و احیانا تاریخی تألیف كردهاند و دیگر در این است كه شماری از نوشتههایی كه او از آنها نقل كرده از میان رفته یا دچار تحریف شدهاند و كتاب ابن عبدربّه معتبرترین و در بعضی موارد تنها مرجعی است كه از آنها باقی مانده (برای آگاهی بیشتر در این باره ن. ك. به كتاب «ابن عبدربّه و و عقده»، تألیف جبرائیل جبّور، بیروت 1933).
ص: 415
ابن قتیبه چنانكه گذشت مردی اهل دین و شریعت بود و غالب كتابهایش نیز در همان زمینهها و به اصطلاح خودش در صلاح دین بود ولی عیون الاخبار در زمینههای دیگری بود كه با صلاح دنیا یا به تعبیر خود او با صلاح زمان ارتباط داشت هرچند یكی از كتابهای دهگانه عیون الاخبار كتاب زهد بود ولی آن هم به عنوان جزئی از معارف عصر مطرح شده نه به عنوان هدف اصلی. خود او در اعتذار از این امر كه به تألیف كتابی نه در صلاح دین پرداخته در مقدمه آن چنین گوید: «موضوع این كتاب اگرچه قرآن و سنت و شرایع دین و علم و حلال و حرام نیست ولی راهنمایی است به سوی امور متعالی و راهبری است به منشهای نیك و بازدارنده از پستیها و زشتیها، به تدبیر درست و اندازهشناسی رهنمون میشود و به مدارای در سیاست و آبادانی زمین وامیدارد. راه به سوی خدا یكی نیست و خیر هم منحصر به شبزندهداری و روزهداری و علم حلال و حرام نیست، راه به سوی خدا بسیار است و درهای خیر هم گشاده است و صلاح دین هم با صلاح زمان حاصل شود و صلاح زمان هم با صلاح سلطان فراهم گردد و صلاح سلطان هم پس از توفیق خداوند با ارشاد و حسنتوجیه او دست دهد. و اینها كه در این كتاب آمده گزیده اخبار و سخنانی است كه من آنها را مرتب ساختم تا برای كسانی كه از ادبآموزی غفلت دارند بینشی و برای اهل علم تذكری باشد. فرمانروایان و فرمانبران را بیآگاهاند و پادشاهان را آرامشخاطر دهد.
نظم و ترتیبی را هم كه به كتاب خود داده چنین توصیف كرده است: «من این مطالب را در چند باب مرتّب نمودم و هر بابی را هم باهم شكل آن قرین ساختم و هر خبری را با مانند آن و هر كلمهای را با همزادش همراه گردانیدم تا فراگیری آن برای طالبان و حفظ آن برای كسانی كه آن را به درس میخوانند آسان باشد.
پیش از این گفته شد كه آنچه عیون الاخبار را از دیگر مؤلفات همدوره آن ممتاز میسازد این است كه ابن قتیبه گذشته از نقلقولها و روایات و
ص: 416
شنیدههای خود در آن از خواندههای خود هم كه از كتابهای موجود در زمان خودش برگزیده مطالبی در آن نقل كرده. در اینجا باید بر آن گفته افزوده شود كه آنچه عیون الاخبار را از نظر تحقیق در سیر تاریخی فرهنگ این دوران انتقال اهمیت خاص میبخشد همین مطالبی است كه ابن قتیبه از كتابها و نوشتههای موجود زمان خودش در آن نقل كرده زیرا كتابها و نوشتههایی كه با ذكر نام مطالبی از آن نقل كرده عموما آثار پیش از اسلام بودهاند كه در زمان ابن قتیبه در دسترس و مرجع اهل ادب و دبیران دیوان بوده و ابن قتیبه مطالبی كه از آنها نقل كرده یا از اصل پارسی و یا از ترجمه عربی آنها گرفته و این تردید از آنرو است كه هم او خود پارسی میدانسته و به احتمال زیاد اصل آنها را در اختیار داشته و هم این نوشتهها پیش از او به وسیله ابن مقفع و دیگران به عربی ترجمه شده بوده و ترجمه عربی آنها هم در دسترس نویسندگان عربیزبان و از آن جمله ابن قتیبه قرار داشته است.
و نكتهای كه باید بدان توجه داشت این است كه اگر چند مورد محدود را استثنا كنیم تمام مطالبی كه ابن قتیبه از كتابها و نوشتههای پیش از اسلام ایران در عیون الاخبار از لحاظ بررسی فرهنگ ایران بسی میافزاید زیرا از روی آنها است كه میتوان تا حدی به نوع مطالب و كیفیت آن كتابها و نوشتهها پیبرد.
چه در آثار مؤلفان بعد مانند ابن ندیم و مسعودی و دیگران هرچند درباره این كتابها و مترجمان آنها اطلاعاتی آمده كه نشان میدهد تا زمان آنها هنوز وجود داشتهاند ولی در هیچیك از آنها مطالب یا پارههایی از آن كتابها آنچنانكه در عیون الاخبار آمده نقل نشده بنابراین منقولات عیون الاخبار تنها سند موجود از آن آثار به شمار میروند.
منابع كتبی عیون الاخبار اگر دو سه موردی را كه از نوشتههای جاحظ در آن نقل شده مستثنی كنیم همه آنها منابع غیر عربی یعنی نوشتههایی است كه از زبانهای دیگر به عربی ترجمه شده و از میان این منابع غیر عربی هم اگر چند
ص: 417
موردی را كه ابن قتیبه از تورات و انجیل و كتاب ابن وحشیه «1» نقل كرده برداریم بازمانده آنها كه نامشان در عیون الاخبار آمده عموما یا كتابهای پارسی است و یا كتابهایی است كه از پارسی به عربی ترجمه شده بوده.
ابن قتیبه از كتابهای هندی هم مطالبی در عیون الاخبار آورده ولی در هیچ جا نامی از كتابی خاص نبرده و در همهجا مطالب را با عباراتی عام مانند، در كتابی از آن هند خواندم یا در كتابی از كتابهای هند چنین آمده نقل كرده و همه آنها هم از نوع پند و اندرز و حكمت با عباراتی كوتاه و مضامین ادبی و اخلاقیاند كه غالبا از یك یا دو سطر تجاوز نمیكنند. از كتابهای یونانی هم در دو مورد روایاتی آورده یكی در كتاب جنگ در وصف كرّه اسب با عنوان «در یكی از كتابهای روم یافتم» «2» و دیگری در كتاب سلطان درباره رفتار حاكم با رعیت كه گوید در نامهای از ارسطو به اسكندر خواندم، «3» و این همان نامهای است كه به دستور سالم دبیر هشام كه شرححالش گذشت به عربی ترجمه شده بود و سالم آن را اصلاح كرده بود، و برخی محققان آن را از آثار شرقی میدانند نه یونانی. «4»
اما كتابها و نوشتههای پارسی كه در عیون الاخبار از آنها مطالبی نقل شده حال و هوای دیگر دارند زیرا هم نام غالب آنها در این كتاب آمده و هم مطالبی كه از آنها نقل شده نسبة مفصل و گوناگون است و به همین سبب اهمیت این نوشتهها درباره آنها در گفتار زیر توضیح بیشتری خواهد آمد.
كتابها و نوشتههای پارسی كه در عیون الاخبار با ذكر نام مطالبی از آنها نقل شده عبارتند از:
1- آییننامه: این كتاب كه ابن قتیبه آن را با نام كتاب الآیین یاد كرده
______________________________
(1). ابن وحشیه به گفته ابن ندیم، از مردم جنبلا و قسّین و یكی از فصیحان نبط بود. ابن ندیم چند كتاب در سحر و طلسمات و كیمیا به نام او ذكر كرده و گوید: او دعوی ساحری میكرده و طلسم میساخت و به كیمیا اشتغال داشت، الفهرست، 311 و 358.
(2). عیون الاخبار، ج 1، ص 159.
(3). عیون الاخبار، ج 1، ص 8.
(4). ن. ك. مقدمه الحكمة الخالدة، از عبد الرحمن بدوی.
ص: 418
همچنانكه در جای خود به تفصیل گفته شده «1» مجموعه آداب و رسوم و قواعد و قوانینی بوده كه در هر رشتهای از معارف معمول و متداول عصر كه دانستن آنها ضروری مینموده در ایران تدوین گردیده بوده و در تعلیم نوآموزان به كار میرفته. آیین همان كلمهای است كه در زبان عربی و در فارسی اسلامی غالبا كلمه «آداب» را به جای آن به كار میبرند همچون آداب درس، آداب قاضی، آداب نماز، آداب معاشرت و مانند اینها ولی كلمه آیین هم همچنان در عربی به كار میرفته، «2» و در فارسی هم پیوسته معروف و مستعمل بوده و مجموعه آنها آییننامه بزرگ را تشكیل میدادهاند.
مسعودی در «التنبیه و الاشراف» درباره این كتاب كه آن را به همان نام فارسی آن «آییننامه» خوانده و آن را به عربی «كتاب الرسوم» ترجمه كرده گوید:
«و آن كتابی است عظیم در هزاران برگ كه جز در نزد مؤبدان و دیگر ریاستمداران یافت نمیشود». «3»
ابن ندیم هم آن را در فهرست كتابهایی كه ابن مقفع آنها را از پارسی به عربی برگردانده بود ذكر كرده است، «4» و ثعالبی هم در كتاب «غرر ملوك الفرس و اخبارها» «5» از آن یاد كرده و در مآخذ دیگر نیز ذكری یا اثری از آن یافتهاند. «6»
در هیچیك از آنها نمونهای از این كتاب نقل نشده و چنانكه گفته شد ابن قتیبه تنها مؤلفی است كه از آن پارههایی آورده كه از خلال آنها میتوان تا حدی به محتوای آن كتاب و نوع مطالبی كه در آن مورد گفتگو بوده پیبرد.
ابن قتیبه در چند مورد پارههایی از این «كتاب الآیین» را نقل كرده كه در زیر به آنها اشاره میشود.
______________________________
(1). جلد اول كتاب الروافد الفارسیه ...، با عنوان كتب التاج و الآیین.
(2). برای نمونه ن. ك. به كتاب التاج فی اخلاق الملوك، ص 19، 19، كتاب النجلاء جاحظ، ص 27، چاپ لیدن ص 27 و 28، و 103، الاخبار الطوال ص 47 و التنبیه و الاشراف، ص 107.
(3). التنبیه و الاشراف، ص 104 و 106.
(4). الفهرست، ص 118 و 305.
(5). الفهرست، ص 118 و 305.
(6). ن. ك. كریستن سن، ص 57 و روزنامه آمیانی سال 1894.
ص: 419
1- در آیین جنگ: در این فن یعنی آیین جنگ و چیزهای وابسته به آنكه در قرنهای نخستین اسلامی از فارسی به عربی ترجمه شده نام دو كتاب دیگر را در فهرست ابن ندیم مییابیم كه از آنها جز نامشان هیچ اثری باقی نمانده.
این دو كتاب را ابن ندیم در زیر عنوان «كتابهایی كه در فن اسبسواری و سلاحگیری و ابزار جنگ، تألیف شده است» آورده. یكی از آن دو كتاب را با عنوانی ذكر كرده كه ترجمه فارسی آن چنین است: كتاب تعبیه جنگ و آیین سواران و اینكه پادشاهان ایران چهگونه مرزهای چهارگانه كشور خود را از شرق و غرب و شمال و جنوب سرپرستی میكردند، و دیگری را با عنوانی كه چنین ترجمه میشود: كتاب آیین جنگ و گشودن دژها و شهرها و كمین كردن و روانه كردن جاسوسان و گسیل پیشآهنگان و رستههای دیگر از لشكریان و ایجاد پادگانها. «1»
قطعهای كه ابن قتیبه از این آییننامه نقل كرده شامل مطالبی است از این قبیل: طرز صفآرایی لشگریان و اینكه چه دستهای از سربازان را در چه قسمت از میمنه یا میسره یا قلب قرار دهند، محل آرایش جنگی لشگریان و زمان آغاز حمله را چگونه انتخاب كنند، با شكستیافتهگان و فراریان لشكر دشمن چه رفتاری كنند، اگر آبی در میانه دو لشكر باشد كه هر دو ناچار باشند كه از آن بهره گیرند چه رویهای پیش گیرند. شرائط شروع حمله یا دفاع در صورتی كه سربازان كار كشته و پرتجربه و یا جنگ ندیده و بیتجربه باشند چیست. چگونه برای شبیخون زدن كمین كنند، و چه محلی را برای كمین كردن برگزینند و چنان بر سپاه غافل دشمن شبیخون زنند. در محاصره كردن دژها و قلعهگشایی چگونه باید اقدام كنند و محل به كار بردن ابزارهای مخصوص آن را از قبیل منجنیقها و ارّادهها و نردبانها و همچنین محل نقبزدن را مشخص سازند، و برای درهم
______________________________
(1). الفهرست، ص 314، آنچه در این پادگانها ترجمه شد در اصل مسالیح است كه كموبیش همین معنی را میداده.
ص: 420
شكستن روحیه محاصرهشدگان چه كارهایی انجام دهند. «1»
2- در آیین تیراندازی: در آیین تیراندازی هم به جز این قطعهای كه ابن قتیبه از آییننامه نقل كرده، كتاب دیگری هم از فارسی به عربی با همین عنوان كه در عربی به نام «آداب الرمی» آمده ترجمه شده بوده كه ابن ندیم آن را در همان صورتی كه از الفهرست ذكر كردیم آورده و گفته است كه آن كتاب تألیف بهرامگور بوده و بعضی هم گفتهاند تألیف بهرامچوبین بوده. بهرامگور و بهرام چوبین هر دو از مردان نامی دوره ساسانی و از كسانی بودهاند كه به تیراندازی شهرت داشتهاند و از هریك از آنها داستانهایی در این زمینه نقل شده و به همین سبب این كتاب را میتوان به هریك از آن دو منسوب دانست ولی بههرحال از آن كتاب هیچ اثری نیست و تنها اثری كه از كتابی در این زمینه در دست است همین قطعهای است كه ابن قتیبه از آییننامه نقل كرده.
از این قطعه چنین برمیآید كه از كتابی گرفته شده كه برای تعلیم مبادی و اصول این فن نوشته شده و در واقع یك كتاب تعلیمی بوده، زیرا گذشته از ذكر رسوم و قواعد به روش تعلیم و تمرین آن هم اشاراتی در آن هست. ظاهرا كتاب «آیین تیراندازی» شامل دستورهایی درباره انواع مختلف تیراندازیها كه بعضی جزء فنون جنگی و بعضی هم از بازیهای ورزشی و قهرمانی به شمار میرفتهاند بوده.
قطعهای كه ابن قتیبه از آییننامه نقل كرده درباره تیراندازی با نشّاب به برجاس و روش یاد دادن آن و نشانهگیری است. «2» نشّاب یا نشّابه را اعراب به تیرهای ایرانی میگفتند كه با تیرهای عربی كه آن را «سهم» میخواندند فرق داشته، برجاس هم كه كلمهای فارسی و معرّب است به نشانهای گفته میشده كه در هوا قرار میدادند در بالای نیزه یا جای دیگر. «به جز این نوع تیراندازی نوع دیگری هم باز از ایران به اعراب انتقال یافت كه آن تیراندازی با گلولههای گرد با
______________________________
(1). این قطعه مفصل را كه سه صفحه از عیون الاخبار را گرفته در ج 1، ص 112- 115 آن كتاب خواهید یافت.
(2). عیون الاخبار، ج 1، ص 133.
ص: 421
كمان بوده كه آنها را در عربی جلاهق و جلاهقات گفتهاند (جلاهق معرّب گروهه- گلوله است) اعراب این بازی را در اواخر روزگار عثمان از ایرانیان فرا گرفته و پیدایش این بازی را در مدینه نخست امری شگفت و ناروا یافتند ولی سپس كه مردم با آن مأنوس شدند خلفا در سپاه خود دستهای هم گلولهانداز تربیت كردند. در دربار هارون الرشید نیز دستهای از این گلولهاندازان بودند كه در پیشاپیش او راه میسپردند و به هركس كه بر سر راه او ایستاده بود گلوله پرتاب میكردند. تیراندازی با نشّاب به برجاس را هم نخستین بار هارون الرشید آن را معمول دانست. «1»
3- آیین چوگانبازی: چوگانبازی هم یكی از بازیهای ورزشی ایرانی بوده كه در دوره ساسانیان و پیش از آن برای ورزش جوانان و پرورش رزمی آنان اهمیت زیاد داشته دستور و قواعد آن را هم در آیینهای خود ضبط و مدون ساخته بودهاند.
ابن ندیم در ضمن همان فهرستی كه ذكر آن گذشت یك كتاب هم با عنوان «آیین الضرب بالصواجه للفرس» (آیین چوگانبازی از آن ایرانیان) یاد كرده كه ظاهرا در دوره اول عصر عباسی به عربی ترجمه شده بوده زیرا تا پیش از عباسیان این بازی در میان اعراب شناخته نبوده و نخستین كسی كه از خلفا به آن پرداخت هارون الرشید بود. «2»
قطعهای كه ابن قتیبه از آییننامه نقل كرده شامل دستورهای مختلفی درباره این بازی و قواعد آن است از قبیل طرز به دستگرفتن چوگان و روش گرداندن آن، و چگونگی زدن گوی در حال سواری، و طرز رفتار باهمنبردان و دستور برانگیختن و باز داشتن اسبان، و وضع تماشاچیان و اندازه میدان بازی و برخی دستورهای اخلاقی دیگر. «3»
______________________________
(1). مروج الذهب، ج 2، ص 365، و جرجی زیدان.
(2). مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 365 ط مصر.
(3). عیون الاخبار، ج 1، ص 133- 134.
ص: 422
4- در پیشگویی و راههای مختلف آن: ابن قتیبه این قطعه را زیر عنوان «مذاهب العجم فی العیافه و الاستدلال» (روشهای ایرانیان در عیافت و استدلال به آن) و با عبارت «قراءت فی الآیین» نقل كرده. پیشگویی، یعنی استدلال از برخی رویدادهای غیرعادی بر حدوث امری در آینده در نزد گذشتگان اعتبار فراوان داشته و كموبیش در میان همه ملتها معمول بوده و امروز هم هست. با این فرق كه در میان مردم بدوی و صحرانشین كه با نوشتن سروكاری نداشتهاند اینگونه عقائد هم صورتی ساده و بدوی داشته و در میان مردمی كه پیشرفتهتر بودهاند و با نوشته و كتاب سروكار داشتهاند شكلی پیچیدهتر یافته و در كتابها تدوین شده و به صورت یكی از معارف عصر درآمده است و تا آنجا كه اطلاع در دست است به جز آنچه در آییننامه بوده و پارهای از آن در عیون الاخبار نقل شده چهار كتاب یا رساله دیگر هم در این زمینه در زبان پارسی وجود داشته كه به عربی هم ترجمه شده بوده ولی اثری از آنها نمانده است. نام آنها را ابن ندیم در الفهرست بدینگونه آورده.
1- كتاب التاج و ما تفاءلت به ملوكهم. «1»
2- كتاب زجر الفرس. «2»
3- كتاب الفأل لاهل فارس. «3»
4- كتاب الاختلاج علی ثلاثه اوجه للفرس. «4»
درباره این كتاب اخیر این توضیح باید اضافه شود كه اختلاج عبارت است از حركت بدون اراده اندامها یا عضلات مختلف بدن انسان كه معمولا به آن پریدن میگویند. این امر یك حادثه طبیعی است كه پزشكان قدیم بعضی آن را نشانه اختلال و ضعف در بعضی اعصاب دانستهاند و بعضی دیگر برعكس آن را نشانه قدرت و استقامت آنها. در هرحال از آنجا كه این امر تا حدی غیرطبیعی و غیرارادی بوده موجب پیدایش باورهایی در میان عامّه گردیده و آن را نشانه
______________________________
(1). الفهرست، ص 118.
(2). الفهرست، ص 314.
(3). الفهرست، ص 314.
(4). الفهرست، ص 314.
ص: 423
وقوع حوادثی در آینده دانستهاند و كمكم شاخ و برگهایی هم بر آن افزوده شده و به صورت یكی از معارف عصر درآمده بوده و در عربی آن را به نام علم الاختلاج خواندهاند و از اینكه در این كتاب پارسی كه ابن ندیم از آن یاد كرده این فن با سه روش بیان گردید معلوم میشود كه در آن دوران مردم یا به عبارت دیگر كسانی كه از ناآگاهی مردم بهره میجستهاند آن را قدر و اعتباری میدادهاند و برای آن اصول و مبانی و اقسام و وجوهی قائل بودهاند.
از چهار كتابی كه ابن ندیم نام برده از هیچیك جز همین نام نشانی باقی نمانده و از آنچه هم در آییننامه آمده بوده تنها همین قطعهای كه در عیون الاخبار نقل شده در دست است. این قطعه كه نسبت به دو قطعه (تیراندازی و چوگانبازی) گذشته مفصلتر است و دو صفحه كامل از عیون الاخبار را در برگرفته «1» هم از این نظر دارای اهمیت است كه نمونهای است از نوع مطالب و موضوعهایی كه در آییننامه از اینگونه باورها مندرج بوده و هم از آن نظر كه قدیمیترین نص موجود است از كتابی در این زمینه كه از پارسی به عربی درآمده و به مسلمانان رسیده و از این لحاظ برای تحقیق درباره فرهنگ عامه و سیر تاریخی آن مغتنم است.
5- در آیین قضا و انواع آن و شرائط قاضی نیز عبارتی كوتاه از كتاب آیین نقل شده و در آن از سه گونه داوری یا قضا سخن رفته، نخست قضائی كه هم حق باشد و هم عادلانه نباشد، و برای هریك از این انواع نیز مثالی آورده است، «2» و چندین قطعه كوتاه هم در موضوعهای مختلف نیز از كتاب آیین نقل شده كه در اینجا از ذكر آنها صرفنظر میشود. «3»
در اینجا این توضیح هم اضافه شود كه همانطور كه گذشت آییننامه بزرگ مجموع دستورهایی بوده است كه به نام آیین برای هر رشتهای از
______________________________
(1). عیون الاخبار، ج 1، ص 151- 153.
(2). عیون الاخبار، ج 1، ص 62.
(3). برای آگاهی بیشتر نگاه كنید به عیون الاخبار، ج 1، ص 8 و ص 312 و ج 2، ص 221 و ج 3، ص 278.
ص: 424
رشتههای آموختنی وجود داشته. در پایان یكی از رسالههای پهلوی به نام مادیكان چترنگ چنین آمده: «اصل بازیدن شطرنج این است كه نگرش «ملاحظه) و توخشش (سعی) در نگاهداشتن و مواظبت ابزار حریف دست بد بازی نكنی، و شمار ابزار خود را بداری، چنانكه یكی را به كار اندازی و دیگری را به پرهیز و احتیاط گذاری، و نیز همواره به اصل بازی توجه كنی و پایان را در نظر داشتهباشی چنانكه در آییننامه نبشته است».