گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد ششم
فصل‌نامه الدراسات الادبیة





در بخش مطالعات مشترك فارسی- عربی كه به زبان و ادبیّات قدیم بازمی‌گشت چون به نظر می‌رسید كه پیشرفت مطالعات در این زمینه و آشنایی صاحب‌نظران با اینگونه مسایل به آن حد رسیده كه این موضوع به عنوان موضوعی مستقل برای مطالعه و تحقیق مطرح شود، و جای شایسته خود را در فرهنگ هردو زبان بازیابد، و وسیله مستقلی هم برای نشر مباحث خاص به خود در اختیار داشته باشد، به‌همین سبب از نخستین گام‌هایی كه در آن كرسی برای استحكام مبانی تحقیق در این زمینه برداشته شد تأسیس مجلّه‌ای تحقیقی و دانشگاهی به نام «الدراسات الادبیة» بود. و برای آن‌كه آن مجلّه وسیله‌ای مشترك برای نشر آرای صاحب‌نظران هردو زبان باشد، چنین نهاده شد كه مقالات آن برحسب اقتضا و تناسب به یكی از دو زبان فارسی یا عربی و در مواردی هم به هردو زبان انتشار یابد.
این كار را گذشته از این هدف، ضرورت دیگری هم ایجاب می‌كرد و آن این بود كه هر نظریه علمی یا هرحرف ناگفته‌ای تا وقتی در نشریات معتبری كه مورد مراجعه اهل علم و اطّلاع باشد منتشر نگردد، و در معرض دید و مطالعه صاحب‌نظران قرار نگیرد، و به محك نقد و بررسی ناقدان نكته‌سنج نرسد، نه ارزش و اعتبار آن چنان كه باید شناخته می‌شود و نه زمینه‌ای برای رشد و پیشرفت خواهد یافت. و از آنجا كه در بررسی‌های مشترك فارسی- عربی كه هنوز مراحل اوّلیّه خود را می‌پیمود نه حرف ناگفته كم بود و نه نظریه‌های تازه،
ص: 6
ازاین‌رو ضرورت چنین نشریه‌ای برای نقد و بررسی آن‌ها بخوبی احساس می‌شد. و آن‌چه ضرورت آن را بیشتر می‌نمود این بود كه تا آن تاریخ چنان نشریه‌ای با چنان هدفی مشخّص و محدود بوجود نیامده بود، و مباحثی هم از آن نوع كه در آن نشریه به چاپ می‌رسید در نشریه‌های دیگر ادبی و تحقیقی، چه فارسی و چه عربی، كمتر به چشم می‌خورد.
برای آن مجلّه هدفی محدود و مشخّص تعیین شده بود، و برای این‌كه همچنان در محدوده هدف خود باقی بماند آن هدف پیوسته بر روی جلد و زیر نام آن بدین‌گونه به عربی و فارسی تكرار می‌شد:
«مجلّة فصلیّة فی الثقافتین العربیة و الفارسیة و تفاعلهما»
«مجلّه‌ای فصلی در دو فرهنگ ایرانی و عربی و تأثیر آن‌ها در یكدیگر» و در طی نه سالی كه بی‌وقفه انتشار یافت همچنان به این هدف پای‌بند ماند.
انتشار آن مجلّه باعث گردید تا به تدریج بر علاقه‌مندان به آن مباحث افزوده شود، و استادان و محقّقان بیشتری از دانشگاه‌ها و مراكز علمی مختلف به بحث و بررسی در زمینه‌های مشترك و نشر آن‌ها در آن مجلّه راغب شوند، و سال به سال استقبال بیشتری از آن به عمل آید و قلمرو مباحث آن گسترده‌تر گردد، آن‌چنان‌كه دوره نه ساله آن كه جمعا در بیش از 3500 صفحه انتشار یافت، هم نموداری از پیشرفت كمّی و كیفی آن مباحث و هم مجموعه نسبتا جامعی از مطالعات مشترك فارسی- عربی گردید. و آنچه به اجمال درباره آن می‌توان گفت این است كه آن مجلّه تحقیقات مربوط به پیوستگی‌های فرهنگی فارسی و عربی و از خلال آن‌ها تحقیقات مربوط به تاریخ و فرهنگ ایران را در همان دوران پیوستگی چندین گام به جلو برد و بسیاری از مسایل ناشناخته یا فراموش شده تاریخ آن دوران را از محاق جهل و فراموشی به دایره بحث و بررسی كشاند.
ص: 7

هدف ما

در گذشته‌های دور، یعنی در آن هنگام كه شرق اسلامی از مراكز دانش و فرهنگ جهان به شمار می‌رفت، پیوستگی معنوی ملت‌های فارسی زبان و عربی زبان و ارتباط بین دو فرهنگ ایرانی و عربی هم به اندازه‌ای بود كه كمتر نویسنده و دانشمند و فیلسوف بزرگی از افق شرق طالع می‌شد كه از سرچشمه‌های این‌دو فرهنگ سیراب نشده و از گنجینه‌های علمی و ادبی هردو زبان سرمایه نیندوخته باشد. ولی با سپری شدن آن دوران به همان نسبت كه ستاره علم و معرفت در این نقطه از جهان روی به افول نهاد، پیوند این‌دو فرهنگ نیز به تدریج سستی گرفت، و آشنایی این ملت‌ها از اوضاع و احوال یك‌دیگر نیز رفته رفته كمتر شد، تا این اواخر كه آن روابط معنوی دیرین به درجه‌ای از ضعف رسید كه اگر همین مردمی كه در گذشته دارای چنان پیوندهای استوار بوده‌اند می‌خواستند از حال و وضع یك‌دیگر خبری كسب كنند، ناچار می‌بایستی به آنچه دیگران درباره آن‌ها نوشته‌اند مراجعه نمایند، و همسایگان نزدیك خود را از دریچه چشم بیگانگان دور به بینند؛ و معلوم است اطلاعاتی كه تنها از چنین راه‌هایی به دست آید اگر هم خلاف حقیقت یا دور از واقع نباشد راهنمای صدیقی هم نمی‌تواند بود، و در هرحال برای معرفی دوستان دیرین به یكدیگر كافی نیست.
در عصر حاضر كه با پیدایش مؤسسات علمی و دانشگاه‌های متعدد در كشورهای شرقی گام‌های بلندی در راه توسعه فرهنگ برداشته شده، البته اوضاع با گذشته فرق زیاد كرده است. امروز در دانشگاه‌های این كشورها برای شناختن
ص: 8
ملتهای همسایه و تحولات اجتماعی آن‌ها از راه مطالعه و تحقیق در زبان و ادبیات و فرهنگ آنان اهتمام بیشتری می‌شود؛ هم‌اكنون در دانشگاه تهران توسعه دروس عربی و تكمیل آنچه از سابق وجود داشته و ایجاد رشته‌های جدید برای تدریس ادبیات معاصر و تحقیق در وضع دانشگاه‌های كشورهای عربی در عصر حاضر مورد توجه مخصوص است، همانطور كه در كشورهای عربی هم بتدریج تدریس زبان و ادبیات فارسی بر پایه‌های استوارتری گذاشته می‌شود، و بدون شك در آینده توسعه بیشتری خواهد یافت.
هرچند روابط علمی و ادبی بین مؤسسات فرهنگی و دانشمندان و نویسندگان این كشورها هنوز بدانسان كه شایسته ملت‌هایی باشد كه قرن‌ها تاریخ و فرهنگ مشترك داشته‌اند نیست، ولی عشق و علاقه‌ای كه در افراد تحصیل‌كرده این‌دو ملت برای آشنا شدن با طرز فكر و تحولات علمی و ادبی و هدفهای اجتماعی و خلاصه شناختن یكدیگر وجود دارد، آینده بهتری را نوید می‌دهد. من خود بارها شاهد این عشق و علاقه بوده‌ام، چه هنگامی‌كه در دانشگاه تهران مورد سؤال‌های متعدد دانشجویان و همكاران دانشگاهی خود درباره امور مختلف فرهنگی و اجتماعی كشورهای عربی قرار می‌گرفتم، یا هنگامی‌كه در دانشگاه لبنان و دیكر كشورهای عربی به پرسش‌های دانشجویان و استادان عرب درباره ایران و زبان و ادبیات فارسی و تحولات آن پاسخ می‌گفتم. در طی همین گفت‌وگوها بود كه متوجه شدم ما در گذشته در امر شناختن و شناساندن خود و همسایگان خود چقدر كوتاهی كرده‌ایم و برای جبران غفلت‌های گذشته در آینده چه وظایف سنگینی برعهده داریم، و هم در طی همین گفتگوها بود كه ضرورت وجود چنین نشریه‌ای را دریافتم؛ و اینك موجب كمال خوشوقی است كه در كرسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه لبنان توفیق این خدمت نصیب شده است.
نظر این است كه این نامه وسیله‌ای باشد كه هم ایرانیان را با تحولات علمی و ادبی و اجتماعی اعراب و هم خوانندگان عربی زبان را با آثار فرهنگی و
ص: 9
گنجینه‌های ادبی فارسی و تحولات اجتماعی ایران در عصر حاضر آشنا كند؛ از این جهت، هم به زبان فارسی و هم به زبان عربی در آن مقالاتی خواهد بود.
نوشته‌های فارسی آن شامل مطالبی درباره زبان و ادبیات و تاریخ و سایر اموری است كه برای معرفی صحیح ملت‌های عربی زبان در عصر حاضر به خوانندگان فارسی زبان سودمند است، و مقالات عربی آن درباره اموری است كه برای معرفی فرهنگ ایران به خوانندگان عربی زبان ضرورت دارد.
درباره نفوذ هریك از دو فرهنگ ایرانی و عربی در یكدیگر و تحولاتی كه در اثر آن در ادبیات هریك از دو زبان رویداده، و تحقیقاتی كه در این موضوعات به عمل آمده است، نیز مقالاتی درج خواهد شد. چنان‌كه می‌دانیم در دوره‌های گذشته، خصوصا در عصر عباسی، عده زیادی از كتاب‌های تاریخی و ادبی و علمی ایران از زبان پهلوی به عربی ترجمه گردید، و چه در آن عصر و چه پس از آن، بسیاری از دانشمندان ایران، زبان عربی را از آن جهت كه دامنه انتشار آن وسیعتر بود برای تألیفات خود انتخاب نمودند، و این امر سبب شد كه بین دو فرهنگ ایرانی و عربی جهات مشتركه بی‌شماری به وجود آید كه بدون‌شك بحث و تحقیق در آن‌ها از نظر استقصاء در ادبیات عرب و ایران هردو دارای اهمیت و فواید بسیار است؛ و شاید بهتر می‌بود كه این‌گونه مباحث را به واسطه فایده دوطرفه آن‌ها به هردو زبان فارسی و عربی منتشر سازیم؛ ولی در حال حاضر تنگی مجال و محدود بودن وسایل به ما اجازه نمی‌دهد كه هرمقاله‌ای را جز به یك زبان به چاپ برسانیم؛ لیكن برای این‌كه همه خوانندگان، چه فارسی زبان و چه عربی زبان، از همه مطالب این نامه- اگرچه به‌طور اجمال هم شده- مطلع گردند، سعی خواهد شد كه قبل از هرمقاله خلاصه آن به زبان دیگر نیز نوشته شود.
برای معرفی كتب و تألیفات مهمّی كه در هریك از زبان‌های عربی و فارسی وجود دارد یا به وجود می‌آید و از لحاظ ادبیات هردو زبان دارای اهمیت و قابل استفاده است، و هم‌چنین برای ایجاد روابط بین ارباب علم و ادب
ص: 10
كه به بحث و تحقیق درباره مسایل مشتركه علمی و ادبی و تاریخی اشتغال دارند نیز صفحاتی از این نشریه اختصاص داده شده است.
این‌ها و جز این‌ها، هرچه كه در ایجاد هم‌كاری علمی و ادبی سودمند و مؤثر باشد، همه از جمله مسایلی است كه در این نامه مورد اهتمام و توجه مخصوص خواهد بود، و كوشش خواهد شد كه این نامه چون پلی باشد كه دو فرهنگ ایرانی و عربی را به هم بپیوندد، و برای دانشجویان ادب‌دوست و ادبای حقیقت‌جو و استادان و محققین هردو زبان پیك امینی گردد كه آن‌ها را از نتیجه كار و كوشش و ثمره هوش و قریحه یكدیگر مطلع سازد، تا آنان نیز چنان‌كه درخور علما و دانشمندان است پایه‌های تازه‌ای برای همكاری‌های علمی آینده بگذارند.
بیروت، اردیبهشت 1338
ص: 11

یكسال گذشت‌

با این شماره مجله «الدراسات الأدبیة» نخستین سال عمر خود را به پایان می‌رساند. در آغاز سال این مجله با مشكلات زیادی روبه‌رو بود و راه ناهموار و دشواری در پیش داشت؛ ولی اكنون كه یك سال از عمر آن می‌گذرد بسیاری از مشكلات را پشت‌سر گذاشته، راه خود را همواره كرده و آینده روشن‌تری در پیش دارد.
ما می‌خواستیم كه این مجله جایی را كه در ادبیات فارسی و عربی هردو خالی می‌نمود پر كند و در كشورهای عربی معرّف فرهنگ و ادبیات ایران و برای فارسی‌زبانان راهنمایی از تحولات فرهنگی عرب باشد. ما معتقد بوده و هستیم كه این مجله می‌تواند در این زمینه خدمتی انجام دهد كه اگر زیاد بزرگ نباشد خیلی هم ناچیز نخواهد بود.
در طی این یك سال گذشته نامه‌های بسیاری از خوانندگان ارجمند و فضلای عالی مقام و چند تن از خاورشناسان دانشمند به ما رسیده كه بعضی یادآوری‌های سودمند نموده و برخی نظریات حكیمانه‌ای ابراز داشته و همگی، ما را در این عقیده تأیید كرده‌اند و خدمتی را كه این مجله برعهده گرفته است به نظر بزرگی نگریسته‌اند.
هم‌چنین نوشتیم كوشش خواهد شد كه این نامه «برای دانشجویان ادب دوست و ادبای حقیقت‌جو و استادان و محققین هردو زبان پیك امینی گردد كه آن‌ها را از نتیجه كار و كوشش و ثمره هوش و قریحه یكدیگر مطلع سازد تا آنان
ص: 12
نیز چنان‌كه درخور علما و دانشمندان است پایه‌های تازه‌ای برای همكاری علمی آینده بگذارند». جای بسی خوشنودی است كه این مجله از آغاز انتشار مورد توجه و اهتمام فضلا و استادانی كه هریك در فن خود از علمای طراز اول بشمار می‌روند گردید، و آنان این نامه را چون مركزی برای تبادل افكار و مرجعی برای نشر تحقیقات و مطالعات خویش برگزیدند و با نوشته‌های پرمغز خود صفحات آن را زینت دادند و سرمشقی بسیار عالی در اختیار نویسندگان جوان گذاشتند.
اینك كه سال اول به پایان می‌رسد وظیفه خود می‌دانیم به همه دانشمندان عالی‌قدر كه یك سال با ما در این مجله هم‌كاری كردند یا با نامه‌های سودمند و دل‌پذیر خود ما را نیرو بخشیدند، و از تمام مجله‌ها و روزنامه‌های عربی و فارسی كه بر این مجله تفریظ نوشته نقایص آن را نادیده گرفته و محاسن ناچیز آن را چیزی شمرده‌اند، و هم‌چنین از فضلایی كه در رادیو بیروت و تهران یا برخی از كشورهای دیگر درباره این مجله گفتارهای محبت‌آمیز ایراد كرده‌اند مراتب شكر و سپاس خود را تقدیم داریم، و از خداوند متعال مسئلت می‌كنیم كه در آینده نیز این مجله را در وظیفه‌ای كه بر عهده گرفته است موفق و دوستان صاحب‌نظر آن را هم در پشتیبانی و تأیید آن مؤید بدارد. ما نیز به نوبه خود سعی خواهیم كرد كه هرسال قدمی فراتر نهیم و تا آنجا كه ممكن باشد این مجله را جامع‌تر و سودمندتر سازیم.
بیروت، اسفند 1338
ص: 13

در آستانه سال سوّم ما و خوانندگان ارجمند

مجله «الدراسات الادبیة» سال سوم خود را با جشن نوروز سال 1340 خورشیدی آغاز می‌كند، و بدین‌مناسبت در آغاز سالگرد خود این عید تاریخی كهن را هم كه روزگاری بس دراز یكی از عوامل مهم پیوستگی بین مردم خاور زمین و مخصوصا ملت‌های فارسی‌زبان و عربی زبان بوده است به خوانندگان ارجمند خود تبریك می‌گوید.
برای مجله‌ای كه هدفی معلوم و مشخّص دارد پایان یك سال و آغاز سال نو فرصتی است كه می‌تواند در آن اندكی به گذشته برگردد، گام‌هایی را كه برداشته بسنجد، راه‌های رفته یا نارفته را اندازه بگیرد، و در پرتو نظریه‌های مختلف یا راهنمایی‌هایی كه از طرف خوانندگان صاحب‌نظر آن شده است راه و روش آینده خود را روشن و مشخص سازد. و ما خوشوقتیم كه اكنون چنین فرصتی بدست آمده تا به اتفاق همه خوانندگان ارجمند خود برای همین منظور برخی از نظریه‌های استادان و متخصصین فن را كه حاوی نكاتی درباره هدف یا موضوعات و مطالب یا سبك انشاء و یا تأثیر این مجله بوده است مورد بررسی قرار دهیم و بدین‌ترتیب كار گذشته خود را به داوری بگذاریم. و چون در این‌جا مجال آن نیست كه همه آنچه را در این‌باره گفته یا نوشته شده است بیاوریم ناچار به چند نمونه از آن اكتفا می‌كنیم.
ما همیشه مایل بوده و هستیم كه بدانیم برخورد خوانندگان این مجله كه
ص: 14
بیشتر آن‌ها از برگزیده ادیبان و استادان هردو زبان یا از خاورشناسان عالی‌قدر هستند با آن چگونه بوده است، چه چیزها را در آن پسندیده و چه چیزها را بر آن خرده گرفته‌اند؛ می‌خواستیم و می‌خواهیم بدانیم گام‌هایی كه تاكنون در این راه برداشته‌ایم تا چه اندازه ثمربخش بوده و برای افزودن نتایجی كه از آن انتظار می‌رود چه گام‌های دیگری می‌توان برداشت. از حق نباید گذشت كه خوانندگان دانشمند این مجله هم از آغاز انتشار آن تاكنون كه سال سوم خود را شروع می‌كند پیوسته و در همه‌حال با این مجله هم‌كاری بسیار مؤثر نموده و با داوری های خردمندانه خود درباره مندرجات آن، آن را در راهی كه پیش گرفته است راهنمایی كرده‌اند.
در گفتار مفصلی كه پس از انتشار این مجله به وسیله یكی از فضلای دانشگاهی درباره آن در رادیو بیروت ایراد گردید، پس از تحلیل مواد و موضوعات و شرح فوایدی كه از انتشار آن انتظار می‌رود درباره اهمیت آن چنین گفته شد: «مجله الدراسات الادبیة از دو جهت دارای اهمیت و فواید بسیار می‌باشد، یكی از نظر معرفی مهم‌ترین آثار علمی و فرهنگی زبان عربی به فارسی‌زبانان و آشنا ساختن آنان با علما و نویسندگان و مؤسسات علمی و فعالیت‌های فرهنگی در كشورهای عربی، و دیگر از نظر آشنا ساختن خوانندگان عربی زبان با آثار ذوق و فكر دانشمندان ایرانی و گنجینه‌های فرهنگ و ادبیات فارسی، چه آن‌كه در نتیجه تمدن چندین هزار ساله بوجود آمده یا در فرهنگ كنونی ایران وجود دارد». گوینده فاضل بحث مفصل خود را بدین‌گونه پایان داد:
«بدین‌ترتیب شنوندگان ارجمند توجه خواهند نمود كه اولیای كرسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه لبنان با فعالیت‌های علمی و باارزش خود و با ایجاد وسایل لازم برای روابط بین دو فرهنگ و ایجاد آشنایی بین علما و دانشمندان هردو زبان چه خدمت بزرگی به علم و ادب و مخصوصا به دو فرهنگ ایرانی و عربی انجام می‌دهند و این كاری است كه موجب هرگونه سپاس و تقدیر می‌باشد».
(نقل از سخنرانی رادیو بیروت به تاریخ 20 ژوین 1959 ساعت 5 بعد از ظهر در بخش دانشگاه)
ص: 15
درباره روش تحقیقی و سطح علمی این مجله آقای پروفسور لوی دلّاویدا استاد دانشكده ادبیات رم كه از خاورشناسان محقق و بنام می‌باشند، در نامه‌ای به ما چنین نوشتند: «وظیفه خود می‌دانم كه از این اقدام عالی كه بدین خوبی آغاز شده و آن‌قدر برای پیشرفت تحقیقات عربی و فارسی- كه از بس به یكدیگر وابسته و به هم آمیخته‌اند یك زمینه علمی را تشكیل می‌دهند- سودمند و مفید است، با گرمی هرچه تمامتر به شما تبریك بگویم. من با علاقه بسیار مقالات آن را كه آن‌قدر عالمانه و آن‌قدر پر از مطالب و موضوعات تازه است و محققین عالی‌مقام آن را برای مجله آماده ساخته‌اند خواندم و آرزومندم كه این مجله راهی را كه چنین مشعشعانه باز كرده است با كمال موفقیت ادامه دهد». (نقل از نامه مورخ 22 مارس 1960 پروفسور دلّاویدا).
و آقای پروفسور دكتر هانس ر. رومر استاد دانشگاه گوتنبرگ آلمان كه در تحقیقات تاریخی و ادبی هردو زبان شهرتی به سزا دارند و در فرهنگ هردو زبان از استادان صاحب‌نظر به شمار می‌روند، پس از پایان سال اول مجله بدین‌گونه درباره آن داوری نمودند: «باید اعتراف كنم كه من بی‌اندازه تحت تأثیر همت بلند و فعالیت شما كه توانسته‌اید فقط در ظرف یك سال چنین مجموعه نفیسی را تمام كنید قرار گرفته‌ام، و بدین‌وسیله مراتب حق‌شناسی و اعجاب خود را به شما تقدیم می‌دارم. از آن جهت كه من خود به تحقیقات ایرانی و عربی اشتغال دارم به خوبی می‌توانم ارزش این امر را كه تحقیقات ایرانی و عربی در یكی از معروف‌ترین مراكز علمی جهان چنین كانون بی‌نظیری به دست آورده است درك كنم». (نقل از نامه مورخ 6 ژوین 1960 پروفسور رومر).
علاوه‌بر آنچه ذكر شد از خاورشناسان عالی‌مقام دیگری همچون پروفسور دكتر ریپكا از پراگ و پروفسور بنونیست استاد كاژ دو فرانس از فرانسه، و آقای پروفسور بیلی از «كوینز كالج» انگلستان، پروفسور مینورسكی و پروفسور لوی استادان دانشگاه كمبریج انگلستان و دیگر خاورشناسان محترم در این مورد نامه‌های تشویق‌آمیزی به این مجله رسیده كه هرچند ذكر همه آن‌ها در
ص: 16
اینجا باعث طول كلام خواهد شد ولی در هرحال هیئت نویسندگان مجله همه آنها را با دقت مورد مطالعه قرار داده و از آن‌ها بهره‌مند شده و از این لحاظ بسی سپاسگزار است.
اظهارنظرهایی هم كه از طرف استادان و فضلا و مقامات رسمی شرق درباره این مجله شده كمتر از آنچه گذشت تشویق‌آمیز نبوده است. آقای سرلشگر اسماعیل العارف وزیر محترم فرهنگ عراق در این‌باره چنین نوشته‌اند:
من این مجله را سرشار از ثروتی یافتم كه نسل كنونی برای آن‌كه در نهضتی ادبی و عمومی كه شامل تمام شؤون زندگی باشد شركت كند از آن بی‌نیاز نخواهد بود». (نقل از نامه مورخ 1/ 6/ 1960). و آقای دكتر محمد یحیی الهاشمی رییس انجمن تحقیقات علمی در حلب در ضمن نامه‌ای پس از انتشار شماره اول درباره آن چنین اظهارنظر كردند: «من این همت بلند و این گام عظیم را كه برداشته‌اید به نظر اجلال و اكبار می‌نگرم؛ در این شماره مقاله ذی قیمت و تحقیقات مربوط به كتاب تاج نامه مراتب اعجاب مرا برانگیخت و برای من افق‌های تازه‌ای گشود». (نقل از نامه مورخ 23/ 6/ 1959 انجمن تحقیقات علمی حلب.)
و آقای سعید الافغانی استاد فاضل و عالی‌قدر دانشگاه دمشق درباره وظیفه‌ای كه این مجله و كرسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه لبنان از نظر شناساندن تأثیر ادبی و فرهنگی هردو زبان در یكدیگر بر عهده گرفته و تحقیقاتی كه در این موضوع در آن چاپ می‌شود چنین داوری كردند: «من از بحث‌های سودمندی كه در این مجله هست از خوشحالی بدان رشك می‌برم. كیست شایسته‌تر از كرسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه لبنان كه بتواند آنچه را استادان عربی درباره تأثیر ادبیات و زبان و عادات و رسوم ایرانی و عربی در یكدیگر به‌طور اجمال و سربسته ذكر می‌كردند چنین روشن و آشكار بیان كند؟!» (نقل از نامه 11/ 7/ 1960). و آقای ریاض معلوف از ادبای معروف لبنان چنین نوشته‌اند «از این هدیه گرانبها كه پر است از بحث‌های سودمند و نظریات متین و تحقیقات
ص: 17
علمی بسیار دقیق و ژرف بسیار سپاسگزارم. من نمی‌توانم مراتب تقدیر و اعجاب خود را از این تلفیق دل‌پذیر بین دو زبان عربی و فارسی كه در حكم دو برادر هستند پوشیده دارم».
بعضی از خوانندگان فاضل ما نیز در ضمن نامه‌های مفصل و محبت‌آمیز خود درباره اسلوب ترجمه و سبك انشاء مقالات در این مجله اظهارنظرهایی كرده‌اند كه چون نشان‌دهنده روش عمومی این مجله است، از این جهت به بعضی از آن‌ها در اینجا با یك توضیح اشاره می‌كنیم. آن توضیح این است كه چون مجله الدراسات الادبیة غیر از كسانی كه فارسی یا عربی زبان مادری آن‌ها است و در اثر تمرین و ممارست فراوان با تركیب‌های پیچیده و تعبیرهای غیر مستقیم آن‌ها كه خوشبختانه در هردو زبان رو به كاهش است خو گرفته‌اند، خوانندگان دیگری هم دارد كه این زبان‌ها را به تحصیل آموخته و فهم اینگونه كلمات و تركیب‌های نامأنوس برای آن‌ها دشوار و محتاج مراجعه به لغت‌نامه است؛ ازین‌رو سعی می‌شود كه در این مجله هم انشاء مقالات و هم ترجمه آن‌ها در هردو زبان ساده و روان و صریح و روشن باشد، تا خواننده در پیچ و خم عبارات سردرگم نشود و الفاظ و تعابیر بین مطلب و خواننده حایل نگردد، و خوشوقتیم كه پیروی از این روش برای منظور ما بسیار سودمند افتاده و مورد پسند خوانندگان ما نیز واقع شده است.
آقای دكتر عبد المجید بدوی از استادان فاضل مصر كه علاوه‌بر زبان و ادبیات عربی زبان و ادبیات فارسی را هم آموخته و در هردو زبان دارای اطلاع و بصیرت و تألیفات می‌باشند در این‌باره به ما چنین نوشته‌اند: «با صدور این مجله یكی از آرزوهایی كه چه بسیار در خاطر فارسی خوانده‌های این حدود خطور می‌كرد ولی تحقیق بخشیدن آن برای ایشان غیر ممكن بود جامه عمل پوشیده است. شما با این مجله عربی‌زبانان و فارسی‌گویان را به آن پیوستگی‌های دیرین كه در دوران‌های مختلف تاریخی با وجود فاصله بسیار و دگرگون شدن جهان اسلام هیچ‌گاه از هم نگسسته بود آگاه ساختید. آنچه لازم می‌دانم در
ص: 18
اینجا با كمال تقدیر و اعجاب خاطرنشان سازم، آن كوشش عظیمی است كه در ترجمه به عمل می‌آورید، آن هم با این اسلوب دل‌پذیر كه در هردو زبان به روانی و شیرینی ممتاز است، و خواننده متحیر است كه كدام‌یك از آن‌ها زبان اصلی شما است. من هرگز در خواندن و فهمیدن مقالات فارسی شما نیازمند مراجعه به لغت‌نامه‌ای برای جست‌وجو از معنی كلمه‌ای نامأنوس نشدم، و هیچیك از تعبیرهای ساده و محكم شما برای من مبهم و پیچیده نبود، و این نعمت بزرگی است كه خداوند به شما ارزانی داشته است».
چنان‌كه ملاحظه می‌شود راه و روشی كه ما از آغاز برای این مجله انتخاب كردیم و در طی دو سال گذشته با كمال دقت و شكیبایی آن را پیموده‌ایم نه تنها مورد رضایت خوانندگان آن، بلكه مورد تقدیر بسیاری از علما و محققین و استادان فن نیز بوده و آن را ستوده‌اند؛ بنابراین در این آغاز سال جدید می‌توانیم اطمینان دهیم كه در آینده نیز همان راه و روش را دنبال خواهیم كرد و سعی خواهیم نمود كه سطح علمی و تحقیقی آن را همچنان درخور پسند خوانندگان دانشمند آن نگاهداریم.
پیش از آن‌كه به سخنان خود خاتمه دهیم لازم می‌دانیم كه درباره پیشنهادی هم كه از طرف یكی دیگر از خوانندگان فاضل و علاقه‌مند این مجله شده است توضیحی اضافه كنیم. پیشنهاد از آقای دكتر حسین خراسانی است كه اكنون تدریس قسمتی از برنامه‌های دروس عربی را در دانشگاه تهران به شایستگی برعهده دارند. ایشان به ما پیشنهاد می‌كنند كه همه مقالات این مجله، هم به زبان اصلی و هم به زبان دیگر ترجمه و چاپ شود، زیرا این رویه- چنان‌كه نوشته‌اند- كمك بزرگی به دانشجویان هریك از این‌دو زبان می‌كند، و برای آن‌ها راهنمایی در فن ترجمه خواهد بود. توضیحی كه می‌خواستیم بدین پیشنهاد اضافه كنیم این است كه دبیرخانه مجله از آغاز كار در همین اندیشه بوده، ولی این رویه را در حال حاضر زیاد عملی نیافته است، زیرا اگر بنا باشد كه همه مقالات به دو زبان چاپ شود، یا باید حجم مجله را به دو برابر افزایش
ص: 19
دهیم یا مطالب آنرا به نیمه بكاهیم. شقّ اول را در حال حاضر نمی‌توانیم، و شقّ دوم را نمی‌خواهیم. از این گذشته مقالات یا تحقیقاتی كه به این مجله می‌رسد تنها به یكی از دو زبان فارسی یا عربی نیست؛ بعضی از استادان و محققین مقالات خود را به زبان انگلیسی یا فرانسه می‌نویسند، و چنان‌كه تاكنون معمول بوده اینگونه مقالات هم به نسبت اهمیتی كه اطلاع از آن برای هردسته از خوانندگان داشته به یكی از دو زبان فارسی یا عربی ترجمه شده، و اگر بنا باشد كه هرمقاله‌ای را در زبان اصلی هم چاپ كنیم این مجله صورت دیگری به خود خواهد گرفت، و از راهی كه در آغاز برای آن ترسیم شده خارج خواهد گشت؛ و اما این‌كه نوشته‌اند در آن صورت این مجله كمك بزرگی به دانشجویان هردو زبان از لحاظ ترجمه خواهد كرد مطلبی است صحیح و قابل مطالعه، و برای این‌كه این مجله با حفظ هدف اصلی و راه و روش مشخّص خود برای دانشجویان هردو زبان نیز از لحاظ ترجمه سودمند باشد ناچار باید راهی جست، و شاید در آینده بتوان برای تأمین این نظر نیز قدمی برداشت؛ و در هرحال برای این‌كه این نظر هم تا اندازه‌ای رعایت شده باشد از این پس سعی خواهد شد مقالاتی را كه از لحاظ موضوع در هردو زبان بی‌سابقه و برای هردو دسته از خوانندگان مفید باشد به هردو زبان چاپ شود.
در پایان این گفتار وظیفه خود می‌دانم كه از طرف هیئت نویسندگان از همه خوانندگان و استادان محترمی كه در تمام مدت انتشار این مجله پیوسته نسبت به آن اظهار علاقه و اهتمام كرده‌اند سپاسگزاری كنم. امید است این مجله بتواند در آینده نیز همچنان درخور حسن ظنّ خوانندگان خود باشد.
بیروت، اول فروردین 1340
ص: 21

در آغاز پنجمین سال‌

با این شماره مجله الدراسات الادبیة سال پنجم خود را آغاز می‌كند و با آغاز سال نو مناسب می‌دانیم كه درباره چند مطلب كه بعضی از علاقه‌مندان این مجله در طی سال گذشته با ما در میان گذاشته‌اند و تاكنون فرصت گفت‌وگو در باره آن‌ها بدست نیامده چند توضیح مختصر به عنوان مقدمه بر این شماره بیفزاییم.
نخست وظیفه خود می‌دانیم كه از خوانندگان دانشمند و صاحب‌نظری كه سال گذشته به سبب تاخیری كه در انتشار شماره‌های آخر سال روی داد به گمان این‌كه در نشر این مجله دشواری‌هایی به وجود آمده یا از ادامه انتشار آن انصراف حاصل شده ابراز نگرانی كرده كمك و هم‌كاری خود را برای ادامه این خدمت به ما عرضه داشته‌اند سپاسگزاری كنیم. علت این‌كه شماره‌های دوم و سوم سال چهارم دیرتر از موقع خود انتشار یافت این بود كه آن دو شماره با شماره آخر سال هرسه به سمینار مذاهب و فلسفه‌های قدیم شرق اختصاص یافته بود و یك‌جا به صورت كتابی در آخر سال منتشر گردید. در هرحال اهتمام و علاقه‌ای كه از طرف دوستان دانشمند به این مجله می‌شود موجب كمال امتنان و قدرشناسی است.
یكی از دوستداران رشته خاورشناسی از پاریس به ما پیشنهاد كرده است كه چون مجله الدراسات الادبیة در رشته فرهنگ شرقی و خاورشناسی دانشگاه های غربی مورد مراجعه است برای این‌كه همه علاقه‌مندان این رشته‌ها از مجموع مطالب و موضوعاتی كه در هرشماره، چه در زبان فارسی و چه در زبان عربی
ص: 22
مورد بحث قرار می‌گیرد اجمالا آگاه گردند خوب است در آغاز هرمبحث خلاصه‌ای از اهم مطالب آن به یكی از زبان‌های فرانسه یا انگلیسی نیز چاپ شود. عمل به این پیشنهاد این اشكال را دارد كه این مجله را از هیئت و روش اصلی خود خارج می‌سازد و در حال حاضر قصد آن‌كه در روش مجله تغییری داده شود در میان نیست؛ ولی برای این‌كه تا حدی این منظور عملی گردد بنابر آن نهاده شد كه از این شماره به بعد فهرست همه مقالات و مندرجات مجله گذشته از فارسی و عربی به زبان فرانسه هم در محل مناسبی از مجله چاپ گردد، باشد كه برای اطلاع اجمالی از موضوعات مورد بحث سودمند افتد.
در نامه دیگری كه آن هم باز از فرانسه رسیده یكی از فضلای كتاب‌شناس كه در امور كتابداری در كتابخانه‌های عمومی بصیرتی به سزا دارد به ما نوشته است: در دانشگاه‌ها و كتابخانه‌های غربی معمولا دوره‌های مجلات علمی را با سال میلادی منظم و فهرست می‌كنند، چون آغاز و انجام دوره‌های آن‌ها با همین سال است. ولی درباره تنظیم دوره‌های «الدراسات الادبیة» اشكالی وجود دارد، زیرا این مجله هرچند دارای دو تاریخ ایرانی و میلادی است، ولی آغاز سال آن با سال‌های میلادی منطبق نیست. این دوست فاضل به ما پیشنهاد می‌كند كه در آغاز سال مجله تغییری داده شود و از اول فروردین به اول ژانویه منتقل گردد. در اینجا شاید توضیح مختصری ضرورت داشته باشد: علت این‌كه برای این مجله دو تاریخ انتخاب شده برای تناسب با دو زبان فارسی و عربی است كه مجله به این دو زبان منتشر می‌شود. سال رسمی و متعارف فارسی‌زبانان سال شمسی ایرانی است كه با بهار شروع می‌شود، و سال رسمی و اداری كشورهای عربی هم سال مسیحی است كه شروع آن در اوایل زمستان است. علت این‌كه در كشورهای عربی سال رسمی تاریخ میلادی شده این است كه سال عربی قمری است و آن را برای امور مالی و اداری و فرهنگی كه براساس سال شمسی است متناسب ندانسته‌اند، به این جهت در همه این كشورها دو تاریخ وجود دارد: یكی شمسی و رسمی كه همان سال میلادی است، و دیگر قمری و دینی كه سال و ماه
ص: 23
عربی است. ولی اگر در حال حاضر سال شمسی عربی سال میلادی است، در قدیم یعنی در آن زمان كه متصدیان امور خلافت با فرهنگ ایرانی آشنا بوده‌اند تقویم شمسی عربی هم همان گاهشماری ایرانی بوده و سال مالی و خراجی در تمام دولت‌های اسلامی با نوروز آغاز می‌شده، و علت اهتمامی هم كه در بعضی مراجع عربی به تطبیق این‌دو تاریخ دیده می‌شود همین است، چنان‌كه حمزه اصفهانی در كتاب" سنی ملوك الارض و الانبیاء" در یك فصل مخصوص موقع نوروز را در سال‌های قمری از آغاز هجرت تا سال 350 هجری سال به سال معین كرده است. بنابراین طبیعی بوده است كه مجله الدراسات الادبیة هم كه پایه آن بر پیوستگی‌های این‌دو فرهنگ استوار است آغاز سال خود را همان مبدأ مشترك قدیم یعنی نوروز قرار دهد.
خواننده‌ای بااطلاع به ما نوشته‌اند كه در نشریه‌islamiques eludes des Revue وابسته به مركز ملی تحقیقات علمی در فرانسه كه به مدیریت خاورشناس معروف «لوی ماسینیون» و با كمك جمعی از خاورشناسان فرانسه منتشر می‌شود، در دفتر دوم سال 1961 كه مجله الدراسات الادبیة در آن معرفی شده و مباحث و تحقیقات آن سال این مجله فهرست گردیده، هم‌چنان كه برای نشریه‌ها و مجله‌های علمی معروف غربی معمول و متداول است كه برای سهولت و صرفه‌جویی به جای نام كامل آن‌ها حروف اختصاری به كار می‌برند برای مجله الدراسات الادبیة نیز دو حرف‌E .L . به عنوان نام اختصاری انتخاب شده است. از ما پرسیده‌اند كه آیا این دو حرف اختصاری را می‌توان در مراجع شرقی نیز به كار برد؟
در اینجا باید به این موضوع توجه شود كه به كاربردن نشانه‌های اختصاری در مؤلفات شرقی، چه عربی و چه فارسی بدانگونه كه در مؤلفات غربی معمول و متداول است هنوز رونق نگرفته و معمول نشده است. این رعایت اختصار در ذكر مراجع معروف در مؤلفات بسیاری از محققان غربی به سبب كثرت مراجع از یكطرف و بلندی نام آن‌ها از طرف دیگر ضروری و
ص: 24
اجتناب‌ناپذیر است، و به همین جهت آشنا بودن به آن نشانه‌های اختصاری كمك بزرگی به خواننده است. ولی در شرق كه هنوز این كار عمومیت نیافته و مؤلفان معمولا مراجع خود را با نام ذكر می‌كنند چنین مسئله‌ای مطرح نیست. این را هم ناگفته نگذاریم كه‌E .L . اختصار نام فرانسه این مجله است، و اگر در نزد خاورشناسان غرب به این نام شناخته شده باشد در شرق به همین نام الدراسات الادبیة معروف است، و به این جهت شاید به كار بردن آن نشانه اختصاری در مؤلفات شرقی مناسب نباشد. در هرحال این یادآوری از دوست دانشمند ما برای اطلاع آن دسته از خوانندگان ارجمند كه با مجلات و نشریه‌های خارجی سروكار دارند سودمند و برای ما موجب سپاسگزاری است.
یكی دیگر از خوانندگان فاضل در نامه‌ای به ما نوشته است كه مجله «الدراسات الادبیة» یكی از موضوع‌های بسیار اساسی را كه درست در متن زمینه‌ای قرار دارد كه این مجله برای بحث و تحقیق درباره آن به وجود آمده فراموش كرده است، و آن موضوع آمیختگی زبان فارسی با كلمات و اصطلاحات عربی و مسایل بسیار مهمی است كه از این امر ناشی می‌شود. به نظر این خواننده فاضل این موضوع درخور آن است كه به‌طور جدی و از جهات مختلف به وسیله صاحب‌نظران و اهل بصیرت مورد بحث و موشكافی قرار گیرد تا به تدریج آرا و نظرهای مختلفی كه در این امر وجود دارد به یكدیگر نزدیك شده و راه و روش روشنی برای نوآموزان به وجود بیاید. و باز به نظر ایشان مناسب‌ترین جا برای بحث در چنین موضوعی مجله الدراسات الادبیة است.
آنچه در این مورد اجمالا می‌توان گفت این است كه ما این موضوع را فراموش نكرده‌ایم، و در اهمیت این‌گونه بحث و تحقیق هم با نویسنده فاضل هم‌داستانیم، ولی این نظر را نداشته‌ایم و هنوز هم نداریم كه مناسب‌ترین جا برای بحث در این موضوع این مجله باشد. ولی در هرحال سعی خواهیم كرد كه در آینده تا جایی كه درخور و متناسب با این مجله باشد با درج مقالاتی در این موضوع تا حدی انتظار این دسته از خوانندگان ارجمند را هم برآوریم.
ص: 25

آغاز هفتمین سال و راهی كه این مجله پیموده‌

با این شماره مجله الدراسات الادبیة سال هفتم خود را آغاز می‌كند و آغاز سال نو فرصتی به ما می‌دهد تا اندكی به گذشته برگردیم و راهی را كه این مجله در این مدت پیموده از نظر بگذرانیم و نتایجی كه از انتشار آن تاكنون به دست آمده بررسی كنیم، باشد كه با استفاده از تجارب گذشته راه آینده آن روشن‌تر و هموارتر گردد.
چنان‌كه خوانندگان می‌دانند هدف اصلی از بنیانگذاری و نشر این مجله زنده ساختن و استوار داشتن پیوستگی‌هایی بوده است كه از خیلی قدیم بین دو زبان و دو فرهنگ فارسی و عربی وجود داشته و در اثر آن هریك از این‌دو به آن اندازه در دیگری تأثیر كرده كه به نظر ما برای پیشرفت تحقیقات و درك صحیح هریك از این‌دو فرهنگ و آشنا شدن با علل و عوامل تحولات آن آشنایی با زبان و فرهنگ دیگری ضرورت دارد. زیرا زبان و ادبیات عربی و فارسی در نتیجه قرن‌ها كوشش علمی مشترك ایرانیان و اعراب بیش از آنچه تصور می‌شود درهم آمیخته و به هم نزدیك گردیده است و هرچه بیشتر در تحقیقات تاریخی و ادبی خویش پیش رویم بهتر واقف می‌شویم كه فرهنگ‌های گذشته این‌دو زبان كه پایه و اساس فرهنگ كنونی آن‌ها را تشكیل می‌دهند تا چه حد در یكدیگر مؤثر بوده و از یكدیگر كسب نیرو كرده‌اند. این امر موجب شگفتی نیست، زیرا این‌دو زبان برای تمدن شرق و فرهنگ اسلامی
ص: 26
همچون دو بال نیرومند و گسترده آن بوده‌اند كه آن را به شرق و غرب جهان آن روز رسانیده‌اند و به همانگونه كه این تمدن و فرهنگ در سرزمین‌های غربی عالم اسلام در لباس زبان عربی جلوه‌گر شده در سرزمین‌های شرقی آن در كسوت زبان فارسی خودنمایی كرده است، و از این‌جا است كه این‌دو زبان دو ركن اساسی تمدن و فرهنگ اسلامی به شمار می‌روند و بدون وقوف بر این‌دو درك كامل این تمدن و تاریخ آن میسر نیست.
ما معتقد بوده و هستیم كه هم‌چنان كه دانشجویان ادبیات فارسی و كسانی كه بخواهند این زبان و ادبیات آن را به نیكی و درستی فراگیرند از آموختن زبان و ادبیات عربی در كار خود بهره فراوان خواهند برد و آنانكه بخواهند در تاریخ علمی و فكری ایران به تحقیق بپردازند از آموختن این زبان ناگزیرند، به همانگونه هم آموختن زبان و ادبیات فارسی برای دانشجویان ادب و تاریخ عربی افق‌های تازه‌ای خواهد گشود و برای ادبا و ارباب تحقیق عرب كه بخواهند درباره ادبیات و علوم عربی جست‌وجو و پژوهشی صحیح كنند و به تحولات تاریخی آن، چنان‌كه باید آشنا گردند، درك فرهنگ تاریخی ایران از راه زبان و ادبیات فارسی از لوازم كارشان خواهد بود.
بنابراین یكی از وظایفی كه این مجله برعهده داشته این بوده كه با گسترش دامنه تحقیقات در موضوعات مشترك دو فرهنگ و نشان دادن پیوستگی‌های تاریخی و ریشه‌دار آن‌ها دانشجویان و محققان هریك از این‌دو زبان را به فواید و منافعی كه آموختن زبان دیگر و آشنایی با فرهنگ و ادب آن برای آن‌ها دربر دارد متوجه سازد، تا بدین‌وسیله به تدریج چه تحصیل زبان فارسی در رشته‌های ادبی دانشگاه‌های عربی و چه تحصیل زبان عربی در رشته‌های ادبیات فارسی رونق گیرد و از این راه قدمی در راه پیشرفت تحقیقات مشترك و همكاری‌های علمی دو زبان برداشته شود.
ولی عمل به این وظیفه دوجانبه در هردو طرف یكسان و یكنواخت نبود. زیرا اثر زبان فارسی در عربی با آن‌كه در اصل بسیار نافذ و مؤثر بوده
ص: 27
بدانگونه كه اثر زبان عربی در فارسی آشكار است نمایان نیست، و برعكس اثر زبان عربی در زبان فارسی خیلی بیش از آنچه یك زبان خارجی در دیگری اثر می‌گذارد به چشم می‌خورد. از اینرو در نظر دانشمندان و محققانی كه با زبان و ادبیات فارسی سروكار دارند نه تنها هیچوقت تردیدی در بهره‌یابی از زبان و ادبیات عرب وجود نداشته بلكه بسیاری از فضلا در این امر راه مبالغه هم پیموده‌اند و در هرحال این زبان هم‌اكنون در همه دبیرستان‌ها و بیشتر دانشكده‌های ایران، چنان‌كه از قدیم مرسوم بوده تدریس می‌شود و همه ایرانیان درس خوانده كم‌وبیش با مفردات این زبان آشنا هستند و استادان زبان فارسی نیز سرمایه كافی از زبان و ادبیات عربی دارند. ولی بسیاری از علما و ادبای عرب برای آموختن زبان فارسی به منظور درك بهتر و عمیق‌تر زبان و ادبیات عرب ضرورتی نمی‌دیدند و به این جهت زبان فارسی را در تعلیم ادبیات عربی جایی نبود و فقط عده بسیار معدودی از صاحب‌نظران و كسانی‌كه در زبان و ادبیات عرب از نظر لغوی و حضاری و تحولات تاریخی آن تحقیقاتی ریشه‌دارتر داشتند، كم‌وبیش این ضرورت را احساس می‌كردند. و از اینجا وظیفه دیگری به‌طور مضاعف بر عهده این مجله به عنوان نشریه رسمی كرسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه لبنان قرار می‌گرفت و آن این‌كه با نشر مقالات و سخنرانی‌های تحقیقی درباره ادبیات فارسی و شاهكارهای آن و هم‌چنین با روشن نمودن جنبه‌های ناشناخته آن از لحاظ نفوذ و تأثیر آن در زبان و ادبیات عربی، هم نظر فضلا و ادب‌آموزان عرب را به شاهكارها و ذخایر زنده ادبی و فكری این زبان متوجه سازد و هم فوایدی را كه از آموختن آن در زمینه تحقیقات لغوی و ادبی و تاریخی در زبان و فرهنگ عربی عاید این زبان خواهد شد نشان دهد تا بدین‌ترتیب به همان‌گونه كه زبان عربی را در ایران می‌نگرند به زبان فارسی نه به عنوان یك زبان بیگانه بلكه همچون یك زبان آشنا و مساعد بنگرند و در برنامه دانشگاه‌های خود جایی برای آن باز كنند و جوانان دانشجو و ادب آموز عرب نیز به آموختن آن رغبتی نشان دهند.
ص: 28
اكنون كه در آغاز هفتمین سال این مجله به گذشته نظر می‌افكنیم و نتایجی را كه از كوشش این مدت به دست آمده می‌سنجیم در این‌كه این مجله در ادای رسالت انسانی خود و در جلب نظر و اعتماد علما و ارباب فكر چه در ایران و چه در كشورهای عربی و اسلامی و چه در خارج از این منطقه به خوبی موفق بوده است در خود احساس رضامندی و خرسندی می‌كنیم. این مطلب شایسته ذكر است كه از آغاز انتشار این مجله تاكنون زبان فارسی كه تحصیل آن تا پیش از تأسیس كرسی فارسی دانشگاه لبنان در این منطقه بی‌سابقه بود و در آغاز تأسیس این كرسی كه در پایان سال 1335 خورشیدی صورت گرفت نیز عده دانشجویان آن از شماره انگشتان دست تجاوز نمی‌كرد اكنون در همه دانشگاه‌های معتبر این منطقه در رشته‌های عربی و تاریخ جایی برای خود باز كرده و شماره دانشجویان آن در رشته‌های مختلف و كلاس‌های متعدد همه دانشگاه‌های این منطقه بیش از صد برابر شده است. و تحقیقات درباره فرهنگ مشترك این دو زبان كه موجب باز شدن راه‌های تازه‌ای از نظر ادبیات تطبیقی این دو است در این كرسی مراحلی بزرگ پیموده و در حال حاضر كرسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه لبنان به صورت یك كانون فعال دانشگاهی درآمده كه با نشریات تحقیقی خود در پیشرفت این رشته از تحقیقات ادبی و تاریخی هردو زبان شركت مؤثر دارد، و این‌ها همه نتایجی است كه این مجله در تحقق یافتن آن ها سهم بسزایی داشته است.
البته این نكته بر ما پوشیده نیست كه در مسایل علمی و اساسی آنچه دارای اهمیت و اعتبار است نه تنها پیشرفت و گسترش ظاهری، بلكه عقیده و نظری است كه از اقناع واقعی اهل فكر و رأی و كسانی‌كه نظر آن‌ها ناشی از تحقیق و مطالعه است سرچشمه می‌گیرد. زیرا چنین اقناعی است كه خود ضامن بقا و پیشرفت هركار یا هرنظر تازه‌ای است و بدین‌جهت است كه ما پیوسته برای داوری علمای صاحب‌نظر درباره كار خود اهمیت فراوان قایل بوده‌ایم و برای این‌كه بدانیم كه پیشرفت‌های این مجله در هدف‌های خود تا چه اندازه مبتنی
ص: 29
به اقناع اهل فكر و تحقیق است همواره به نظرهای مختلف و متعددی كه از طرف صاحب‌نظران درباره این مجله و راه آن ابراز شده مراجعه نموده و از آن كسب تجربه كرده‌ایم. و برای این‌كه خوانندگان ارجمند این مجله هم كه خود غالبا از خواص و صاحب‌نظران هستند از داوری‌هایی كه از طرف این دسته از علما در این مورد شده تا حدی آگاه گردند از فرصتی كه در آغاز این سال بدست آمده برای ذكر نمونه‌هایی از آن‌ها كه هریك در حد خود معرّف نظر دسته خاصی از دانشمندان و رشته‌ای از فعالیت‌های علمی این مجله است استفاده می‌كنیم.
درباره اثری كه این مجله در جلب نظر علما و محققان عرب به ضرورت تدریس فارسی برای تخصص و تحقیق در ادبیات و تاریخ عربی داشته این نظر رییس دانشگاه لبنان كه خود از علما و محققان طراز اول جهان عرب و مؤلف دایرة المعارف عربی می‌باشند از هرلحاظ شایسته دقت و مطالعه است. ایشان درباره نتایجی كه از انتشار این مجله و همكاری‌های علمی دانشگاه تهران و لبنان در این‌باره بدست آمده می‌نویسند: «و از نتایج آن این‌كه امروز دیگر این مسأله برای ما روشن شده است كه تا وقتی دانشمندان عرب، زبان فارسی را هم از لحاظ قواعد و دستور و هم از نظر ادبی، به خوبی فرانگیرند، نه محقق و ادیب عرب می‌تواند ادبیات عربی و به خصوص ادبیات دوره عباسی را چنان‌كه باید بفهمد و نه شناسایی تمدن عرب و اسلامی برای دانشمند عربی میسر می‌گردد».
و باز در تقدیر از این كرسی و اداره‌كنندگان آن می‌نویسند: «و این از بركت وجود ایشان است كه امروز زبان فارسی در بین ما انتشاری بسزا یافته و اكنون بیشتر دانشجویان ما شیفته این زبان و از علاقه‌مندان ادبیات انسانی و ریشه‌دار آن شده‌اند» «1».
و درباره وظیفه‌ای كه این مجله از لحاظ بحث و تحقیق و معرفی صحیح ادب و فرهنگ فارسی به اهل علم و تحقیق عرب برعهده شناخته است نیز این
______________________________
(1). اصل این گفتار و ترجمه فارسی آن را كه در این زمینه دارای مطالبی سودمند و باارزش است در سال چهارم همین مجله، ص 115 و 293 خواهید یافت.
ص: 30
نظر از شورای فرهنگی سلطنتی ایران كه مجمعی از نخبه فضلا و دانشمندان ایران است قابل ذكر می‌باشد: «مجله الدراسات الادبیة بی‌تردید یكی از عالی‌ترین و پرارزش‌ترین نشریات علمی و تحقیقی است كه در خارج از ایران درباره ادب و فرهنگ فارسی منتشر می‌شود و مایه خوشوقتی است كه وظیفه پرافتخار حفظ و توسعه روابط دیرینه دو فرهنگ بزرگ عربی و ایرانی را كه زاییده این‌همه آثار بدیع علم و ادب بوده است اكنون دانشگاه لبنان كه حقا شایسته‌ترین مركز در دنیای عربی برای این منظور است به عهده گرفته است» «1».
و در مورد تحقیقات مشترك و پیوستگی‌های فرهنگی و تاریخی این‌دو زبان و نفوذ متقابل دو فرهنگ ایرانی و عربی در یكدیگر و اثری كه این مجله در متوجه ساختن نظر علما و محققان عرب به این امر داشته است نیز ذكر این‌دو نظر كه از طرف دو تن از بزرگان علمای این منطقه اظهار شده بی‌مورد نخواهد بود.
آقای شیخ عبد اللطیف عضو جمعیت علمای بزرگ الازهر چنین می‌نویسند: «این مجله گواهی صادق بر حسن اقدام شما در خدمت بشریت از راه نشر علم و فرهنگ و تقویت روابط ادبی و آگاه ساختن عربی‌زبانان به آن روابط است، و اگر بشود كه شخصی به سبب نعمت‌هایی كه خداوند به وی ارزانی داشته مورد غبطه قرار گیرد شما در صف مقدم كسانی هستید كه باید بر این نعمت و افتخاری كه در راه علم و دانش نصیبتان شده و به چنین كار بزرگی توفیق یافته‌اید مورد غبطه قرار گیرید. و اگر من نمی‌توانم شخصا از عهده شكر شما برآیم، ولی باری این می‌توانم كه از خداوند متعال مسئلت كنم تا شما را توفیق خیر عنایت فرماید، و این راه پرخیر و بركت حافظ و نگهبان شما باشد» «2». و مرحوم شیخ موسی سبیتی یكی از علمای بزرگ شیعه لبنان كه دارای مؤلفات علمی سودمندی بود و اكنون چندی است به رحمت ایزدی پیوسته در آخرین نامه‌ای كه به ما نوشته‌اند، از جمله درباره این مجله در آن چنین آمده است: «من با اشتیاق فراوان منتظر
______________________________
(1). نقل از نامه 3062، مورخ 13/ 4/ 42 آن انجمن.
(2). نقل از نامه ایشان به مدیر این مجله.
ص: 31
دریافت مجله شما هستم، زیرا این مجله افق‌های تازه‌ای كه تاكنون مبهم می‌نمود بر روی من باز كرد و از آن بهره‌ای فراوان گرفته‌ام. این مجله مرا به عوالمی راه نمود كه پیوسته از دور به آن می‌نگریستم و بر اهل بحث و تحقیق ثابت نمود كه در میان استادان ایرانی ما كسانی هستند كه از لحاظ دقت در بحث و تحقیق و دوراندیشی و ژرف‌بینی و صحت رای بر خاورشناسان پیشی جسته‌اند، و هم‌چنین ثابت نمود كه اگر دانش در ستاره ثریا باشد ایرانیان بر آن دست خواهند یافت (اشاره به حدیثی است كه از پیغمبر اكرم به همین مضمون روایت شده) و من به نوبه خود از شما بی‌نهایت سپاسگزارم و مطمئن باشید كه دانشمندان ایران، هم دیروز و هم امروز استادانی به نام بوده و هستند و ما به این روابط استوار فكری و نسبی كه ما را به هم می‌پیوندد افتخار و مباهات می‌كنیم» «1».
از این‌كه زحمات این چند ساله ما بدین‌گونه ثمربخش و سودمند افتاده و توفیق یافته‌ایم كه با تمام مشكلات ناگفتنی كه در پیش داشته‌ایم قدم كوچكی در این راه برداریم بیشتر از این جهت احساس خرسندی می‌كنیم كه برای ما در این امر تردیدی نیست كه بهترین و مؤثرترین راه برای حصول تفاهم بین ملت‌ها و پیشرفت دانش و فرهنگ بشر و گسترش خلق و خوی انسانی آن است كه ملت‌های جهان با طرز فكر و اندیشه و عواطف و احساسات و امیدها و آرزوهای ملی و اجتماعی یكدیگر آشنا شوند و یكدیگر را بهتر و بیشتر بشناسند و به مزایای روحی و خصایص معنوی هم واقف گردند و سهمی را كه هریك در پیشرفت تمدن بشر داشته‌اند تشخیص دهند تا بدینوسیله به تدریج افق دید آن ها گسترش یابد و رفته‌رفته جهان‌بینی و انسان‌دوستی جای خودخواهی و خویشتن‌بینی را بگیرد. و ما از این نكته نیز غافل نیستیم كه كسانی‌كه واسطه و عامل شناسایی ملت‌ها به یكدیگر از راه ادب و فرهنگ و شاهكارهای علمی و هنری آن‌ها می‌باشند چه وظیفه خطیر و سنگینی را برعهده دارند و به همین جهت است كه ما پیوسته از خداوند متعال در این راه توفیق خدمت می‌طلبیم.
______________________________
(1). نقل از نامه ایشان به مدیر این مجله.
ص: 33

سال نهم الدراسات الادبیة

در آغاز این شماره كه با آن نهمین سال مجله الدراسات الادبیة شروع می‌شود، لازم می‌دانیم كه از دانشمندان و محققانی كه این مجله را برای نشر تحقیقات و مطالعات علمی خود برگزیده و آن را در انجام وظیفه‌ای كه برعهده دارد یاری كرده‌اند، و هم‌چنین از خوانندگان فاضل كه با نظر صایب خود آن را هدایت نموده و به چشم رضا در آن نگریسته‌اند، سپاسگزاری و قدرشناسی نماییم، و این امید را در دل بپرورانیم كه این مجله در این مرحله از زندگی خود نیز گام‌های تازه‌ای در راه پیشرفت و موفقیت بردارد.
نه سال پیش آنچه ما را به ایجاد این مجله با این كیفیت برانگیخت این بود كه می‌دیدیم روابطی كه دو فرهنگ ایرانی و عربی را در گذشته به هم می‌پیوست، و بزرگترین عامل پیشرفت و شكفتگی هردو بود، به همان نسبت كه جنبش علمی در كشورهای شرقی ضعیف شده آن روابط هم به سستی گراییده بود، و ضرورت داشت كه در دورانی كه علم و دانش در این كشورها نیرو گرفته و دانشگاه‌ها و دانشكده‌ها فراوان شده و در نتیجه توجه به بحث و تحقیق با روش‌های علمی استوار فزونی یافته، آن روابط دیرین هم تجدید شود. ما نیز مثل بسیاری از محققان ادب و تاریخ به خوبی دریافته بودیم كه هم در ادبیات عربی و هم در ادبیات فارسی جایی خالی است كه باید با تحقیقاتی درباره روابط
ص: 34
متقابل این‌دو ادب پر شود، و اطمینان داشتیم كه ایجاد مجله‌ای بدین‌كیفیت، قسمتی از آن جای خالی را پر خواهد نمود. بدین علت بود كه این مجله به وجود آمد، تا بار سنگین این رسالت ادبی و انسانی را بر دوش كشد.
این مجله سال به سال به پیشرفت‌هایی نایل آمد و به نیكوترین وجهی كه در توانش بود به ادای رسالت خویش پرداخت؛ بر وسعت میدان تحقیقات تطبیقی بین ادبیات فارسی و عربی افزود، و خود با انتشارات دیگرش درهای تازه‌ای بر روی اهل مطالعه و تحقیق گشود، و در ایجاد و تقویت روابط علمی بین مؤسسات علمی كه به یكی از دو فرهنگ ذكر شده بستگی داشت، و هم‌چنین در ایجاد هم‌كاری ثمربخش بین دانشمندان و محققان هریك از این‌دو زبان به طرز مؤثری كوشید. دوام این مجله و پیشرفت مستمر آن دلیلی بر صحت روش و افزایش كسانی است كه به تحقیق درباره این روابط و آثار سازنده آن علاقه‌مند شده‌اند.
یكی از كارهای مهم كه این مجله بدان توجه خاص نمود، توسعه و تقویت تحقیقاتی است كه درباره موضوع‌های مشترك بین دو ادب فارسی و عربی و اثری كه این دادوستد دایم در هریك از آن‌دو داشته است به عمل می‌آید. لازم به یادآوری است كه هرقدر دامنه این تحقیقات گسترش می‌یابد و بر رشته‌ها و شاخه‌های آن می‌افزاید، موضوع‌های تازه‌تری در این زمینه خودنمایی می‌كند كه هنوز در هاله‌ای از ابهام و تیرگی قرار گرفته و جز از راه چنین تحقیقات مشترك جلوه و جلایی نخواهد یافت و این بدان جهت است كه روابطی كه در طی تاریخ از لحاظ اثربخشی و اثرپذیری بین ادبیات این‌دو زبان وجود داشته و هم‌چنین پیوند و گرایش و دادوستد فكری كه باهم داشته‌اند و به خصوص در دورانی كه هریك از دو زبان دارای ادبیاتی عالی و انسانی می‌شده‌اند، نیرومندتر و نافذتر و ژرفتر از آن بوده است كه امروز محققان هر یك از این‌دو فرهنگ بتوانند در تحقیقات خود از آن چشم پوشند و هرقدر تحقیقات در این زمینه پیش‌تر می‌رود ضرورت یك هم‌كاری فعال‌تر و
ص: 35
دامنه‌دارتر بین مؤسسات علمی عربی و فارسی بیشتر احساس می‌شود. اگر بخواهیم كه درباره ادب و فرهنگ و تمدن خود با تمام ابعاد و در همه اشكال و با همه عناصر تشكیل‌دهنده آن مطالعه كنیم و عواملی را كه در آن اثر گذارده و یا از آن اثر پذیرفته‌اند به خوبی بشناسیم، ناچار باید دامنه این‌گونه تحقیقات مشترك را توسعه دهیم.
نخستین وظیفه‌ای كه در این زمینه به عهده ما است تربیت عده‌ای از ادب‌شناسان و محققان است كه گذشته از معلومات دیگر از زبان و ادبیات و تمدن عربی و فارسی نیز به خوبی مطلع و آن را نیك فراگرفته باشند، تا بتوانند به تحقیقاتی در این سطح بپردازند، چه در دانشگاه‌های خود ما كه به محققانی از این طراز نیازی سخت دارند، و چه در مؤسسات خاورشناسی غرب كه تحقیقات شرقی در آنجاها به همان اندازه كه روابط ملت‌ها زیادتر می‌شود و ملت‌ها بیشتر به شناختن یكدیگر اظهار تمایل می‌كنند، پیوسته رو به گسترش است. و چون تربیت چنین محققانی جز با هم‌كاری علمی نزدیك بین دانشگاه‌های عربی و فارسی‌زبان میسر نمی‌گردد، ناچار بر عهده این دانشگاه‌ها و مؤسسات علمی نظایر آن‌ها خواهد بود كه با هم‌كاری نزدیك به تأسیس مركز یا مركزهایی برای تحقیقات مشترك بپردازند، كه در آن‌ها استادانی از هردو زبان، با تنظیم یك برنامه واحد كار درس و تحقیق و راهنمایی را بعهده بگیرند. ما اطمینان داریم كه تأسیس چنین مركز علمی مشترك در گسترش دامنه‌های دیگر فكری و فرهنگی مشترك، و گشودن افق‌های تازه‌ای در برابر محققان اثر فراوانی خواهد داشت، و امیدواریم كه این مجله نیز به حكم وظیفه‌ای كه برعهده دارد در ادای رسالت خویش توفیق یابد، كه با تحقیقات و بحث‌هایی كه در این زمینه منتشر خواهد نمود نظر دانشمندان و صاحبنظران را به فوایدی كه این امر برای هریك از دو ادب فارسی و عربی دارد معطوف، و بدین‌وسیله راه چنین هم‌كاری علمی را هموار سازد.
ص: 37

جست‌وجوی كلمات فارسی در زبان عربی شرحی درباره كلمه «اشتیام»

اشاره

آنچه در اینجا می‌آید هرچند جدا از مطالبی است كه سابقا در همین زمینه در مجله دو زبانی «الدراسات الادبیة» كه در دانشگاه لبنان منتشر می‌شد چاپ شده، ولی از لحاظ كلی دنباله همان مطالب و جزیی از یادداشت‌هایی است كه بنا بود پس از تنظیم در همانجا چاپ شود ولی تعطیل آن مجله «1» باعث شد كه این یادداشت‌ها همچنان پراكنده و نامنظم باقی بمانند، زیرا بعدها نه مناسبتی بدان‌گونه كه در آن دانشگاه تعقیب این‌گونه مباحث را ایجاب می‌كرد به وجود آمد، و نه من فرصتی برای تنظیم این یادداشت‌ها و بسیاری از كارهای ناتمام خود به دست آوردم و اكنون این را برای خود توفیقی می‌شمارم كه پس از سالیان دراز، هم آن مناسبت به دست آمده و هم این فرصت تا حد تنظیم این یادداشت‌ها نصیب شده است؛ مناسبت از آن‌رو است كه موضوع این مقال با قلمرو تاریخی زبان و فرهنگ ایران بستگی تام و تمام دارد و چه جایی برای نشر آن مناسب‌تر از یادنامه گرانمایه مردی است كه تا زنده بود اندیشه و خامه او در همین راه به كار بود و چون بدرود زندگی گفت صالحات باقیات وی ادامه این راه را برای پویندگان آن میسر نمود. این را هم ناگفته نگذارم كه در این امر
______________________________
(1). این مقاله از جلد اول یادواره دكتر محمود افشار از ص 139- 173، چاپ تهران، 1362 ه. ش نقل شده است. آن مجله فصلی بود و 9 سال انتشار یافت از بهار سال 1338 ه. ش. تا پاییز سال 1346.
ص: 38
مرهون مدیر مجله آینده، آقای ایرج افشار هستم كه با نامه خود مرا به یاد این وظیفه‌ای كه در تجلیل از خدمات آن مرحوم برعهده می‌شناختم انداختند. و این را هم برای خود توفیقی مضاعف می‌شمارم كه به این مناسبت همت و پشت‌كار ایشان را هم در ادامه این راه و در روشن داشتن چراغ آینده كه بسی مغتنم است به ایشان تبریك بگویم.
برای این‌كه زمینه اصلی این بحث، چه آنچه در این‌جا می‌آید و چه آنچه قبلا نوشته شده تا حدی در دست باشد باید به این نكته اشاره كنم كه موضوع این بحث تفحص درباره كلمات فارسی در عربی و فهرست كردن آن‌ها- كه تاكنون در این‌باره كارهای خوبی هم به وسیله بعضی علمای سلف و فضلای معاصر انجام گرفته- نیست، بلكه گفت‌وگو درباره عواملی است كه موجب ناشناخته ماندن گروهی از این كلمات و لغزش برخی از لغت‌نویسان در تشخیص اصل آن گردیده است؛ عواملی كه یا از دگرگونی‌های خود كلمات فارسی در زبان عربی سرچشمه می‌گیرد كه نمونه‌هایی از آن‌ها در مقاله‌ای با همین عنوان ذكر شده «1» و یا از دشواری‌های دیگری خارج از این مقوله كه نمونه‌هایی از آن هم در مقاله دیگری با عنوان «در جست‌وجوی كلمات فارسی در زبان عربی» «2» شرح داده شده و این نوشته هم دنباله همان است.
این مطلب هم ناگفته نماند كه پرداختن به این قبیل جست‌وجوها یك تفنن لغوی یا ادبی نیست. این كار گذشته از فواید لغوی و ادبی آن وسیله‌ای است برای كسب معرفت بیشتر درباره سیر فرهنگ و تمدن ایران و قلمرو تاریخی زبان فارسی، چیزی كه به دانستن آن نیاز فراوان داریم و از آن بسیار غافل مانده‌ایم.
اینك برویم بر سر مطلب:
یكی از مواردی كه تشخیص اصل یك كلمه و شناختن معنی دقیق آن
______________________________
(1). «چند نكته درباره دگرگونی‌های كلمات فارسی در زبان عربی»، الدراسات الادبیة، شماره‌های 1 و 2 از سال ششم، بیروت، 1343 ه. ش، 1964 م.
(2). «درباره جست‌وجوی كلمات فارسی در زبان عربی"، الدراسات الادبیة، شماره‌های 1 و 2 از سال هشتم، بیروت، 1345 ه. ش. 1966 م.
ص: 39
دشوار می‌شود موردی است كه كلمه‌ای از زبان پارسی در زمان‌های خیلی دور به زبان عربی راه یافته، باشد آن هم نه از طریق خط و كتابت و به وسیله مردمی آگاه بلكه از راه گوش و زبان و به وسیله مردمی عامی كه شاید به استعمال صحیح آن هم آشنا نبوده‌اند. و بدین‌طریق آن كلمه به صورت صحیح یا غلط در میان عربی‌زبانان یا گروهی از آنان متداول شده و در اثر طول زمان در شكل و هیئت آن چنان تغییری روی داده كه نه تنها اصل آن بلكه معنی دقیق آن هم بر علمای لغت عربی كه بعدها به تدوین این لغت پرداخته‌اند پوشیده مانده، تا جایی كه یا اصلا ذكری از آن نكرده‌اند و یا اگر نامی از آن برده‌اند به قدری مجمل و مختصر است كه از آن رفع ابهام نمی‌كند، و همین امر هم باعث شده كه در دوره‌های بعد و به خصوص در روزگار ما كه برخی از نویسندگان و لغت‌پردازان به دور از حزم و احتیاط، در ساختن اصل و ریشه برای این‌گونه كلمات تا حدی دلیر و بی‌پروا هستند، در این‌باره هم نظرهای ناسنجیده‌ای ابراز دارند و بر ابهام آن بسی بیفزایند.
در چنین موردی كه تنها از راه تحقیقات لغوی نمی‌توان به نتیجه مطمئنی رسید ناچار باید به راه‌های موثق دیگری روی آورد و از آن جمله بررسی در سیر تمدن و فرهنگ ایران و عرب در دوره‌های مختلف تاریخی و عواملی است كه باعث مبادلات فرهنگی و لغوی بین دو زبان فارسی و عربی در صورت گوناگون آن شده، چون این مسلم است كه هركلمه‌ای همراه با مفهوم و مصداق خود از زبانی به زبان دیگر راه می‌یابد، آن هم از راه روابط اجتماعی یا مبادلات بازرگانی و خدماتی و مانند این‌ها. و كلمات فارسی هم كه در عربی به كار رفته‌اند از این قاعده كلی مستثنی نبوده‌اند، و آن‌ها هم در روزگاری كه آن روابط به همان صورت برقرار و راه‌های انتقال این كلمات هم آشكار و تحریف در آن‌ها هم اندك بوده به آسانی شناخته می‌شده‌اند. دشواری این كار در دوره‌هایی است كه آن روزگار قدیم سپری شده و روابط به صورت دیگری درآمده و راه‌های انتقال این كلمات در پیچ و خم‌های تاریخ ناپدید گشته و خود
ص: 40
كلمات هم در اثر طول زمان و تحریف‌های مكرر آن‌چنان از اصل خود دور افتاده‌اند كه با معیارهای لغوی و ضوابطی كه برای تعریب ذكر كرده‌اند نتوان آن‌ها را باز شناخت. در چنین مواردی است كه برای راه یافتن به اصل این كلمات ناچار باید با سیر قهقرایی در تاریخ به همان روزگاران قدیم بازگشت و همان راه های انتقال كلمات را به همان صورتی كه بوده از نو بازگشود و از همان راه‌ها به جست‌وجوی اصل این كلمات پرداخت.
شاید بهترین نمونه‌ای كه برای این مورد بتوان ذكر كرد كلمه اشتیام باشد كه در یادداشت‌های علامه مرحوم قزوینی آمده است. انتخاب این كلمه از آن رو است كه آن مرحوم از دانشمندان كم‌نظیری بود كه بدون استقصاء- اگرنه كامل لااقل در حد كفایت- نظری حتی با تردید اظهار نمی‌داشت، و در این مورد هم هرچند از مطالعات خود به نتیجه قاطعی نرسیده ولی باز مقداری از راهی را كه می‌بایستی برای وقوف بر اصل و معنای آن طی شود، با دقت‌نظر- ولی با اظهار تردید و تعجب از سكوت لغت‌نویسان در این‌باره- طی كرده و این خود مغتنم است.
اینك نوشته مرحوم قزوینی:

اشتیام‌

«مثل این می‌ماند كه از اصطلاحات ملاحان و از عملجات كشتی باشد.»
«غلامان قوی هیاكل كه جهت اعمال جهاز هریك به شغلی معین منصوب بودند، چون ربان و اشتیام و سكان‌گیر و مجدافی و ملاح.» (وصاف 73)
«در حواشی دخویه بر كتب جغرافی «1»: 281 هم این كلمه مذكور است.»
«رجوع شود نیز به تاج العروس و لسان العرب در ش. ت. م. 356:
______________________________
(1). یادداشت‌های قزوینی، جلد اول، به كوشش ایرج افشار، تهران 1337، انتشارات دانشگاه تهران ص 71 و 72.
ص: 41
و الاشتیام بالكسر رییس الركاب عن ابن بری.»- رییس ملاحین (جوالیقی، 82).
«ذكر این كلمه صریحا واضحا در اشعار بحتری آمده است در قصیده معروف راییه او در وصف بحر» (دیوان 2: 23)
اذا زمجر النوتی فوق علاقه‌رأیت خطیبا فی ذؤابة منبر
«یغضون دون الاشتیام عیونهم‌و قذف السماط للرییس المؤمر» و عین همین كلمه در همین شعر در دیوان المعانی ص 64، الاستنام چاپ شده است و طابع پرمدعای كم‌سواد «كرنكو» اصلا و ابدا ملتفت صواب این كلمه نشده است كه گویا به معنی ملاح یا رییس ملاحین است. دایرة المعارف اسلامی درSayabidja ، ص 208 از گابریل فران، هیچ‌چیز تازه ندارد. در خصوص اشتیام عین خلاصه حواشی دخویه است بر كتب جغرافیای خود،: 271.
«رجوع نیز به معرب جوالیقی 82 در عنوان «سیبجی». عجب است كه در هیچیك از فرهنگ‌های فارسی كه بدست دارم از قبیل برهانین و بهار عجم و جهانگیری و ناصری و رشیدی و مصطلحات وارسته و غیاث اللغات و لغات شاهنامه و حتی لغات وصاف (كه خود اصل كتاب این كلمه را كما ذكرنا در وریقه دیگر استعمال كرده است) اصلا و ابدا این كلمه را نیافتم و كذلك نه در شفاء الغلیل و نه در «دزی» این كلمه مطلقا و اصلا مذكور نیست. با این‌كه در شعر بحتری به آن قدیمی صریحا و واضحا در قصیده معروف او در وصف بحر ذكر این كلمه آمده است» (پایان كلام قزوینی).
برای این‌كه از آراء ناقدان ادب و لغت‌نویسان معاصر عرب هم نمونه‌ای در دست باشد نظر آن دسته از ایشان هم كه درباره این كلمه اظهارنظری كرده‌اند، در زیر ذكر می‌شود:
آقای احمد محمد شاكر از علمای معاصر مصر كه كتاب المعرب جوالیقی را تصحیح كرده و بر آن حواشی‌ای افزوده است در توضیح كلمه اشتیام كه در آن كتاب آمده، پس از نقل عبارت لسان العرب «و الاشتیام رییس الركاب» نوشته است: من اصل این حرف (- كلمه) را ندانستم كه آیا عربی است یا معرب و در
ص: 42
این‌باره هم علمای لغت چیزی نگفته‌اند، ولی شاید این كلمه اگر اختصاص به رییس ملاحان داشته باشد مشتق از شتم (دشنام و ناسزا) باشد. چون دشنام و ناسزا در این طایفه و رؤسای ایشان فراوان است. «1»
آقای عز الدین تنوخی عالم دیگری از مصر كه كتاب «تكملة اصلاح ما تغلط فیه العامة) را كه آن‌هم از مؤلفات جوالیقی است تصحیح و چاپ كرده چنین نوشته است: دوست ما آقای مغربی بعید نمی‌داند كه كلمه اشتیام از أشناء تحریف شده باشد كه معرب آشنا است و آشنا را در فارسی معانی چندی است كه از آن جمله یكی مطلع و خبیر و دیگری شناگر است. و در اثر تحریف همزه آخر آن به میم تبدیل شده و أشنام گردیده و سرانجام به اشتیام تغییر یافته است «2».
آقای عبد الله العلایلی از لغت‌شناسان معروف و معاصر لبنانی در لغت نامه‌ای كه در سال‌های اخیر به نام «المرجع» تألیف كرده و از مراجع لغوی معاصر شمرده می‌شود درباره این كلمه چنین نوشته است:
«اشتیام، مصدر، دخول در چیز، در عصر عباسی اول از اصل سریانی معرب شده به معنی ته دریا، رییس ملاحان، جمع آن اشاتمه، امیر البحر، مثال شعری آن یغضون دون الاشتیام ... (- شعر بحتری كه به آن اشاره شد) و به سین (استیام) هم وارد شده است» «3».
حسین كامل الصیرفی محقق و مصحح دیوان بحتری در شرح همین كلمه اشتیام از محققی به نام دكتر زكی محاسنی نقل كرده كه اشتیام در فرانسه‌Ichthiam است، و در فرهنگ فرانسوی‌Auge آمده كه اشتی كلمه‌ای است
______________________________
(1). المعرب لابی منصور الجوالیقی، به تحقیق و شرح احمد محمد شاكر، قاهره، دار الكتب، ص 183.
(2). تكملة اصلاح ما تغلط فیه العامة ص 63.
(3). المرجع كتاب لغتی است كه كلمات در آن براساس حروف خودشان مرتب شده‌اند نه براساس ریشه آن‌ها كه روش عمومی در كتاب‌های لغت عربی است. نگارنده را درباره مجلد اول این كتاب كه تا وقت یادداشت این مطالب همان یك مجلد چاپ شده بود در نقد آن كتاب و شرح برخی كلمات فارسی كه در آن به اشتباه عربی گمان شده دو مقاله است كه با عنوان «نظرة فی المرجع» در دو شماره از سال پنجم الدراسات الادبیة چاپ شده است.
ص: 43
یونانی به معنی مسیح رهاننده و یكی از معانی آن هم روح و گرما است و این كلمه در اصل رومی است. و در حاشیه «امالی سید مرتضی» طبع حلبی هم آمده كه «اشتیام» رییس مركب، و كلمه‌ای است نبطی.
این‌ها نمونه‌هایی بود از نظرهای متفاوت و غالبا ناسنجیده‌ای كه در نوشته‌های علمای معاصر عرب آمده است.
از لغت‌شناسان قدیم عربی به جز جوالیقی و صاحب لسان العرب و تاج العروس كه نوشته‌های ایشان در این‌باره در یادداشت‌های قزوینی آمده، ابو العلاء معری هم كه كمی بیش از یك‌صد سال پس از بحتری دیوان او را شرح كرده، و تا آنجا كه می‌دانیم قدیمترین كسی است از علمای لغت عربی كه ذكری از این كلمه كرده، در تفسیر آن مطالبی نوشته است كه بررسی آن می‌تواند راه‌گشایی برای تحقیق در اصل و تبار این كلمه باشد. ابو العلاء معری هرچند بیشتر به عنوان شاعری پرمایه با اندیشه‌هایی خاص شناخته شده و شهرت او هم از راه همان اندیشه‌ها است، ولی او گذشته از این‌ها از علمای بزرگ لغت و از ناقدان ژرف‌نگر ادب عربی به شمار می‌رفته و قدرت او در این زمینه به اندازه‌ای بوده كه درباره او گفته‌اند: «هیچ كلامی نیست كه عرب بدان تكلم كرده باشد و ابو العلاء آن را نشناسد.» وی دیوان سه تن از شاعران بزرگ پیش از خودش، ابو تمام، و بحتری، و متنبّی را شرح كرده و آن‌ها را به ترتیب «ذكری حبیب» و «عبث الولید» و «معجز احمد» نامیده بود «1».
وی در كتاب عبث الولید كه در شرح دیوان بحتری است در تفسیر این كلمه كه در شعر بحتری آمده چنین نوشته است:
«اشتیام كلمه‌ای است كه متقدمان اهل لغت آن را ذكر نكرده‌اند، ولی اگر معنی آن را از دریانوردان بپرسی دریانوردانی كه در دریای حجاز رفت‌وآمد دارند خواهند گفت كه رییس مركب را اشتیام می‌گویند» «2».
______________________________
(1). جبور عبد النور، ابو العلاء المعری، دایرة المعارف، با دارة فؤاد افرام البستانی، بیروت، 1962 م.
ج 4، ص 455.
(2). عبث الولید، نسخه خطی به نقل عز الدین تنوخی از آن، در كتاب تكلمة اصلاح ما تغلط-
ص: 44
پیش از پرداختن به نوشته ابو العلاء و پرتوی كه بر این بحث می‌افكند ذكر یكی دو مطلب هم كه ممكن است پرتو بیشتری بر آن بیفكند لازم به نظر می‌رسد.
یكی این است كه قصیده بحتری هرچند در آن اشعاری هم در وصف دریا هست، ولی قصیده چنان‌كه در یادداشت‌های قزوینی آمده در وصف بحر نیست، بلكه در ستایش احمد بن دینار و وصف كشتی او به نام «میمون» است كه با آن به جنگ روم رفته و این در هنگامی بوده كه احمد مقام ولایت بحر (- دریادار یا امیر البحر) داشته و میمون كشتی فرماندهی او بوده است.
بحتری در این قصیده با اشاره به ممدوح خود و سمت او گوید:
باحمد احمدنا الزمان و اسهلت‌لنا هضبات المطلب المتوعر ***
و لما تولی البحر و الجود صنوه‌غدا البحر من اخلاقه بین ابحر و در همین قصیده از جنگی كه میان او و كشتی‌های رومی اتفاق افتاده، و رومی‌ها به تعبیر بحتری از مصاف او گریخته‌اند، سخن گفته و او را به عنوان فرماندهی پیروزمند ستوده است.
احمد بن دینار از خانواده‌های سرشناس ایرانی بوده كه در دربار خلافت پیوسته مشاغل مهم داشته است. در دیوان بحتری سه قصیده در مدح وی دیده می‌شود و در همین قصیده بحتری در بیان نژاد او و اشاره به جنگ‌های ایران و روم به مناسبت جنگ او با رومیان چنین گفته:
و كنت ابن كسری قبل ذاك و بعده‌ملیا بأن توهی صفاة ابن قیصر «1» دیگر آن‌كه هرچند همه آن‌ها كه درباره اشتیام سخنی گفته یا نوشته‌اند به همین شعر بحتری نظر داشته‌اند و از استعمال این كلمه در جای دیگر سخنی نگفته‌اند ولی بجز شعر بحتری در مؤلفات قدیم عربی و از آن جمله در
______________________________
- فیه العامة، ص 58.
(1). امراء الشعر العربی فی العصر العباسی، تألیف استاد انیس المقدسی، بیروت، ص 192 و 216.
و دیوان البحتری، عطیه، ص 400 و 404.
ص: 45
قدیم‌ترین مؤلفات جغرافیایی موجود عربی هم ذكری از این كلمه هست كه توجه به آن‌ها هم كمكی به روشن ساختن معنی آن خواهد كرد.
ابن خردادبه در كتاب المسالك و الممالك كه به قول معروف بین سال‌های 230 تا 234 هجری آن را تألیف كرده و بنابراین قدیمترین كتاب جغرافیایی عربی موجود است درباره جزر و مد دریا مطلبی از اشتیام‌های دریا (اشتیاموا البحر) نقل كرده كه از آن برمی‌آید كه این اشتیام‌ها در دریای بزرگ رفت‌وآمد داشته‌اند و درباره جزر و مدهای آن خبیر و بااطلاع بوده‌اند «1».
در تاریخ طبری در رویدادهای سال 251 هجری یك بار و در رویدادهای سال 265 هجری بیش از یك بار ذكری از اشتیام رفته. در سال 251 در هنگامی‌كه میان المستعین بالله و المعتز بالله بر سر خلافت جنگ و ستیز بوده و یكی (المعتز) سامرا و دیگری (المستعین) بغداد را مركز خود قرار داده بودند، و در وقتی كه بغداد كم‌وبیش در محاصره تركان طرفدار معتز بوده و از بصره ده كشتی جنگی از راه دجله به كمك بغدادیان رسیده بوده، طبری آن‌ها را چنین وصف كرده، «هر كشتی یك اشتیام و سه نفطانداز و یك نجار و یك نانوا و سی و نه مرد از پاروزنان و جنگجویان داشت.» طبری گوید كه این كشتی‌ها را بوارج (- جمع بارجه) می‌خواندند «2». (در حال حاضر رزم ناوهای بزرگ را بارجه می‌گویند).
و در رویدادهای سال 265 هجری در وصف جنگی كه میان احمد بن لیثویه سردار الموفق بالله و سلیمان ابن جامع سردار «صاحب الزنج» (رییس بردگان شورشی در جنوب عراق) روی داد، گوید: سلیمان بن جامع بر كشتی خود (كه آن‌ها را شذوات «3» خوانده) اشتیامی به نام زنجی بن مهربان گماشته بود «4».
مقدسی در جایی كه روش كار خود را در بیان مسافت‌ها و وصف دریاها
______________________________
(1). المسالك و الممالك، ص 70.
(2). طبری، 3/ 1583.
(3). شذوات جمع شذا و واحد آن شذاة است كه نام نوعی كشتی بوده كه بیشتر در سیراف و گناوه ساخته می‌شده، صاحب لسان العرب از ابو منصور روایت كرده كه این نام معروف است ولی عربی نیست.
(4). طبری 3/ 1928.
ص: 46
شرح داده و از كار گذشتگان هم كه غالبا ندیده و نیازموده چیزی می‌نوشته‌اند یاد كرده گوید ولی من با پیران آزموده دریانورد كه در این دریا (همان دریایی كه ابو العلاء آن را دریای حجاز، خوانده) صاحب اطلاع و تجارت كافی بوده‌اند گفت‌وگو كرده و بسیاری از آنچه نوشته‌ام از تجارب آنان گرفته‌ام. مقدسی از جمله این پیران آگاه یكی هم اشاتمة (جمع اشتیام) را نوشته است «1».
و اما نكته‌ای كه در نوشته ابو العلاء قابل توجه می‌نماید این است كه تا زمان او یعنی قرن چهارم و پنجم هجری این كلمه برای علمای لغت عربی همچون یك كلمه عربی عام و شامل شناخته نبوده، بلكه استعمال محدودی در میان دریانوردان داشته، آن هم نه همه ایشان و در همه‌جا، بلكه در میان دریانوردانی كه در دریای حجاز رفت‌وآمد می‌كرده‌اند.
آنچه را ابو العلاء دریای حجاز خوانده در زمان‌های پیش از وی و شاید هم تا زمان وی در عرف دریانوردان و جغرافی‌نویسان دریای فارس خوانده می‌شده است. استخری كه كتاب مسالك الممالك خود را با «دیار عرب» (به علت وجود كعبه در آنجا) آغاز كرده، پس از «دیار عرب» به شرح «بحر فارس» پرداخته و علت آن را چنین نوشته كه بحر فارس گذشته از این‌كه بیشتر حدود «دیار عرب» را دربر گرفته سایر بلاد اسلام را هم شامل می‌شود. وی حد این دریا را كه از قلزم (دریای سرخ) شروع كرده به سمت شرق تا آبادان و جنابه و سیراف و هرمز و دیبل و ساحل مولتان كه آخرین ساحل اسلامی بوده و پس از آن تا سواحل هند و تبت و سرزمین چین كشانده، و از قلزم به سمت غرب تا سواحل حبشه و سرزمین نوبه و سواحل افریقا برده است «2». و مسعودی هم كه دریای فارس را دو بخش كرده و دریای اول را شامل خلیج فارس و دریای عمان تا رأس الجمجمه دانسته درباره دریای دوم فارس كه آن را به نام لاروی خوانده و حد آن از رأس الجمجمه آغاز می‌شده گوید ژرفای آن ناشناخته است و از بس گسترده است وصف آن هم ممكن نیست «3».
______________________________
(1). احسن التقاسیم، ص 10- 11.
(2). مسالك الممالك، ص 28 و 29.
(3). مروج الذهب، پلا، ج 1، ص 177.
ص: 47
ابن حوقل در بیان این‌كه چرا همه این اقیانوس را به نام «بحر فارس» می‌خوانده‌اند دو علت ذكر كرده، یكی این‌كه از همه ساحل‌نشینان این دریا مردمی تواناتر از ایرانیان و شاهانی مقتدرتر از شاهان ایشان نبوده و تا زمان او هم سواحل دور و نزدیك این دریا در تحت سیطره ایرانیان بوده است، و دیگر این كه از همه ساحل‌نشینان این دریا هیچ مردمی را همچون ایرانیان آن‌چنان كشتی‌های محكم و استوار و دریانورد نیست كه بتوانند از حد سرزمین خود بیرون آمده و به دریاهای دوردست سفر كنند و همچنان محكم و استوار و با شكوه به موطن خود بازگردند «1».
شواهد تاریخی بسیاری گفته ابن حوقل را دایر بر این‌كه دریانوردی در این دریای گسترده از روزگاران بسیار قدیم تا قرن‌ها پس از ظهور اسلام اگرنه در انحصار ولی در زیر سیطره دریانوردان و بازرگانان ایرانی بوده، تأیید می‌كند. در مآخذ غربی و شرقی در سواحل دریایی كه شبه جزیره عربستان را احاطه كرده یعنی همان دریای حجاز ابو العلاء دست‌كم نام پنج مركز دریایی را می‌یابیم كه همه آن‌ها از قرن‌ها پیش از اسلام و تا قرن‌ها در اسلام همچنان به وسیله دریانوردان و بازرگانان ایرانی دایر و شكوفا نگه داشته می‌شده، بعضی از این بندرها مانند امان (- عمان) و عدن و جده از مراكز مهم و معروف آن زمان به شمار می‌رفته‌اند و برخی دیگر مانند سواحل مهره و حضرموت نام و آوازه كمتری داشته‌اند. در این مآخذ و به خصوص در مآخذ اسلامی بجز از ایرانیان از مردم دیگری كه در این دریا و بازرگانی آن اسم و رسم و اثر زیادی داشته باشند نامی برده نشده است.
مؤلف كتاب «گردش پیرامون دریای اریتره» «2» كه در قرن اول میلادی در كرانه‌های غربی و شرقی دریای سرخ و كرانه‌های جنوبی و شرقی شبه جزیره
______________________________
(1). صورة الارض، ص 244.
(2). نام لاتینی كتاب این است:Periplus Maris Erythraeiاین كتاب به انگلیسی هم به این نام‌The Periplus Of the Erythrean Seaترجمه شده و نخستین بار در سال 1800 میلادی در لندن به چاپ رسیده. تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی ج‌6 48 اشتیام ..... ص : 40
ص: 48
عربستان و خلیج فارس و برخی از بنادر هند و جزیره سیلان آمدورفت داشته و دیده‌های خود را كم‌وبیش در این كتاب وصف كرده نوشته است: ما چون ساحل جنوبی خلیج فارس را از پایانه آن در ابلّه دنبال كنیم و به سوی دهانه خلیج فارس و دریای محیط پیش برویم پس از شش روز به مركز دیگری از مراكز بازرگانی ایرانیان می‌رسیم به نام امان‌Oman )- عمان). (مركز نخست ابلّه بوده در محل برخورد اروندرود كه در آن روزگار بهمنشیر خوانده می‌شد با خلیج فارس) و صادرات آن نوعی كشتی است كه آن را مادارا می‌گویند «1».
دورانی كه وصف آن در این كتاب آمده دوران سلطنت اشكانیان است كه از آن دوران در همین زمینه نوشته معتبر دیگری هم از مؤلف دیگری به نام «ایزودور» در دست بوده كه هرچند اصل آن از میان رفته ولی بخش‌هایی از آن باقی مانده و از آن جمله بخشی است كه به نام‌Partian Stations چاپ شده یعنی ایستگاه‌ها یا منزلگاه‌های پارتی.
در دوران ساسانی هم این مركز دریایی ایران همچنان از اعتبار و اهمیت برخوردار بوده، از روایتی كه یاقوت از ابو عبیده نقل كرده چنین برمی‌آید كه علت استقرار قبیله ازد در عمان این بوده كه اردشیر بابكان آنها را برای گماردن در كار كشتی به آنجا كوچانده بوده است «2». و از دستور پیغمبر اكرم به ابو زید انصاری كه وی را در سال هشتم هجری (و به قولی ششم) برای دعوت مردم عمان به آنجا گسیل فرمود نیز معلوم می‌شود كه تا این تاریخ كه مصادف با پایان دوران ساسانی است ساكنان قابل ذكر آنجا همچنان زردشتی بوده‌اند، زیرا در این دستور به جز از زردشتیان ذكری از پیروان مذهب دیگری نرفته است «3». این مركز دریایی را تا اواخر قرن چهارم هجری به استناد نوشته جغرافی‌نویسانی كه آنجا را دیده‌اند همچنان آباد و پرجنب‌وجوش در اداره ایرانیان و زبان آن را هم فارسی و پول رایج آنجا را هم با نام فارسی می‌یابیم «4». اینجا را در زبان پارسی
______________________________
(1).The Periplus ,P .36 .
(2). معجم البلدان، ج 4، ص 222.
(3). فتوح البلدان، ص 93.
(4). احسن التقاسیم، ص 99.
ص: 49
(پهلوی) میژن و مردم آنجا را میژنیكان می‌گفته‌اند، این واژه در كارنامه اردشیر بابكان در داستان جنگ وی با هفتان بخت (كرم خدای) آمده «1». تا اواخر قرن چهارم كه خبری از این مركز دریایی داریم ایرانیان هنوز آنجا را به همین نام می‌خوانده‌اند كه در كتاب‌های عربی به صورت" مزون" درآمده ولی اعراب آنجا را صحار می‌نامیده‌اند و در دوره‌های بعد همین نام اخیر شهرت یافته است «2».
برای این‌كه این مركز دریایی ایران را در همین دوران یعنی اواخر قرن چهارم هجری بهتر بشناسیم و به اهمیت و اعتبار تاریخی آن واقف شویم بهتر است وصف آن را از مقدسی بشاری كه به گفته خودش بیش از دوهزار فرسخ در این دریا سفر كرده و همه بندرها و لنگرگاه‌های مهم آن را از نزدیك دیده و در بعضی از آن‌ها هم مدتی اقامت گزیده است بشنویم.
مقدسی تمام جزیرة العرب را به چهار بخش كرده است: حجاز و یمن و عمان و هجر (مركز بحرین آن زمان كه تمام سواحل جنوبی خلیج فارس را از احساء تا عمان شامل می‌شده) و گوید زبان همه آن‌ها عربی است بجز صحار (مزون) مركز عمان كه آوای آن‌ها و زبانشان فارسی است و اضافه می‌كند كه مردم عدن و جده هم ایرانی هستند ولی زبانشان عربی است «3». مقدسی صحار را چنین وصف كرده:
«در دریای چین (دریای فارسی به تعبیر استخری و مسعودی و ابن حوقل، و دریای حجاز به تعبیر ابو العلاء) در این زمان بزرگتر و باشكوه‌تر از آن نیست.
آباد و پرجمعیت و خوب و پاكیزه و خوش آب و هواست، ثروت فراوان و بازرگانی پررونق دارد. انواع میوه‌ها و نعمت‌ها در آن هست. از زبید و صنعاء (دو شهر آباد و معروف یمن و عربستان) برتر است. شهری است ظریف با بازارهای عجیب كه بر كرانه دریا گسترده است. خانه‌های آنجا از آجر و آهك
______________________________
(1). كارنامه اردشیر بابكان، تهران 1342، ص 35- 36.
(2). مروج، پلا، 1/ 177.
(3). احسن التقاسیم، ص 96.
ص: 50
ساخته شده. ساختمان‌هایی بلند و نفیس. مسجد جامع این شهر مشرف بر دریا است. مناره‌ای بلند و زیبا دارد و در انتهای بازارها است. مردم اینجا چاه‌های آب شیرین و قنات شیرین دارند و از هرلحاظ در رفاه و آسایشند. اینجا دالان چین و خزانه مشرق و عراق و كمك رساننده به یمن است، و غلبه در اینجا با ایرانیان است» «1».
بخشی از این مطالب را یاقوت هم در معجم البلدان نقل كرده و استخری هم صحار را به آبادی و عمران و وسعت بندرگاه‌ها و رونق بازرگانی آنجا ستوده و گفته است در تمام سواحل دریای فارس (دریای چین به تعبیر مقدسی) و در تمام سرزمین اسلام شهری آبادتر و پرثروت‌تر از صحار نیست «2». و ابن حوقل نیز همین مطالب را تكرار كرده «3».
مسعودی نوشته است كه در عمان كشتی‌های محكم و استوار دریانورد را تیرماهی می‌نامند و علت این نام‌گذاری را هم این نوشته كه چون در تیرماه دریای هند بیش از هرموسم دیگر از سال توفان‌خیز و پرخروش است و در این فصل تنها كشتی‌هایی می‌توانند در این دریا آمدورفت كنند كه محكم و استوار باشند ازاین‌رو چنین كشتی‌هایی را تیرماهی می‌خوانند «4». از این نوشته چنین برمی‌آید كه سنت كشتی‌سازی همچنان در این بندر از زمانی كه در قرن اول میلادی مؤلف كتاب «گردش پیرامون دریای اریتره» آنجا را دیده بوده و صادرات آنجا را كشتی نوشته تا این تاریخ همچنان ادامه داشته و اگر نام این كشتی‌ها در كتاب" گردش پیرامون دریای اریتره" پس از ترجمه از زبانی به زبان دیگر و نقل از خطی به خط دیگر به صورتی درآمده كه نمی‌توان به اصل آن راه یافت در نوشته مسعودی صریح و روشن و با تفسیر و توضیح آمده كه معلوم می‌شود نام و وصف كشتی‌ها هم در آنجا همچنان فارسی بوده است.
میان عمان و عدن، كه یكی دیگر از مراكز مهم دریانوردی و بازرگانی
______________________________
(1). احسن التقاسیم، ص 92.
(2). استخری، مسالك الممالك، ص 25.
(3). صورة الارض، ص 44 و 45.
(4). مروج، پلا، 1/ 175.
ص: 51
ایرانیان بوده، در مآخذ غربی و شرقی نام دو محل دیگر در سواحل این دریا برده شده كه ذكر آن‌ها با نام ایران قرین است، یكی محلی است كه در كتاب «گردش پیرامون دریای اریتره» به نام‌Asieho ذكر شده و محل آن را در مجاورت ظفار كه از توابع شحر به شمار می‌رفته نشان داده‌اند و در آن آمده كه پس ازAsieho ساحلی است كه در آنجا مردمی عقب‌مانده و وحشی سكونت دارند و در قلمرو فرمانروایی ایرانیانند «1». این محل با همانجایی تطبیق می‌شود كه استخری در سواحل مهره نشان داده و قصبه آن را «شحر» نوشته و آن را سرزمینی فقیر و بی‌آب و علف خوانده و وصفی هم كه از مردم آنجا كرده دور از وصفی كه در كتاب «گردش پیرامون دریای اریتره» آمده، نیست. گوید، زبان مردم آنجا به قدری غریب و ناشناخته است كه از آن نمی‌توان چیزی فهمید «2». ابن خرداد به این شحر را سرزمین كندر خوانده «3» و از این گفته معلوم می‌شود كه مركز حمل كندر كه در قدیم مهم‌ترین و مطلوبترین كالای عربستان بوده همین بندر شحر بوده و بازرگانان ایرانی هم برای تجارت همین كالا به اینجا رفت‌وآمد می‌كرده‌اند.
بندر دیگری كه میان عمان و عدن واقع بوده و نامی از آن در نوشته‌های اسلامی، قرین با نام ایران برده شده بندری بوده كه مسعودی نام آن را مثوب نوشته و نشانی آن را در ساحل حضرموت یكی از مناطق سه‌گانه یمن داده و نوشته است كه سپاهیان ایران كه در دوران انوشروان از راه دریا برای بیرون راندن حبشی‌ها عازم یمن بودند در این بندر از كشتی‌های خود پیاده شدند «4».
مركز دریایی مهم دیگری كه ایرانیان از دیرباز در آنجا اقامت گزیده و آنجا را مركز تجارت خود با شرق و غرب و سواحل افریقا كرده بودند بندر عدن بود. از این گفته مقدسی (كه خود مدتی در عدن ساكن بوده و حتی در آنجا
______________________________
(1). به نقل جواد علی از آن در تاریخ «العرب قبل الاسلام»، ج 3، ص 345.
(2). استخری، مسالك الممالك، ص 25.
(3). ابن خردادبه، المسالك و الممالك، ص 147.
(4). مروج، ج 2، ص 203.
ص: 52
به تجارت هم پرداخته) كه ساكنان آنجا ایرانی هستند ولی زبانشان عربی است چنین برمی‌آید كه سابقه اقامت ایرانیان در آنجا به زمان‌های خیلی قدیم و حتی قدیم‌تر از عمان می‌رسیده كه زبان خود را فراموش كرده بوده‌اند، ولی با این‌حال باز هم آداب و رسوم خود را زنده نگه می‌داشته‌اند. مقدسی از جمله مشاهدات خود در عدن كه آن را قابل ذكر دانسته، یكی هم این را نوشته كه رسم مردم عدن این است كه در ایام نوروز قبه‌هایی می‌سازند و آن‌ها را همراه با نواختن طبل به نزد بازرگانان و مباشران می‌گردانند و از این راه مال بسیاری به دست می‌آورند «1». عدن گذشته از جنبه تجارتی، در میدان رقابت دریایی ایران و روم، به خصوص در دوران انوشروان و ژوستی نین نیز جای خاصی داشته كه بعدا به آن اشاره خواهد شد.
دیگر از این مراكز ایرانی در حاشیه عربستان بندر جده است كه آن هم از دورانی بسیار قدیم زیستگاه بازرگانان و دریانوردان ایرانی بوده. در كتاب «تاریخ مدینة جده» آمده كه این بندر را ایرانیان پیش از اسلام ساخته بودند و از آن همچون یك مركز بازرگانی دریایی خود برای تجارت با مكه كه آن هم یك مركز مهم بازرگانی در بخش غربی عربستان شده بود استفاده می‌كردند «2».
ابن المجاور دمشقی در یك‌جا از كتاب خود به نام «تاریخ المستبصر» نوشته هنگامی‌كه سیراف از رونق افتاد و ویران شد مردم آنجا آن بندر را ترك گفتند و به بندرهای دیگر رفتند و از آن جمله عده‌ای هم به جده آمدند و در آنجا سكونت گزیدند و برای حفظ خود از مهاجمان و غارتگران دور شهر را از آن سو كه به خشكی می‌پیوست بارویی از سنگ ساختند و آن را با بارویی دیگر استحكام بخشیدند و بر آن باروها چهار دروازه تعبیه كردند و دور تا دور آن باروها را هم خندق عظیمی كندند با پهنا و ژرفای بسیار و آب دریا را در آن روان ساختند و بدین‌سان جده به شكل جزیره‌ای درآمد، و برای تامین آب شهر
______________________________
(1). احسن التقاسیم، ص 100.
(2). عبد القدوس الانصاری، «تاریخ مدینة جده»، ص 12.
ص: 53
آب‌انبارهای بسیار ساختند كه از آب باران پر می‌شدند. و در جای دیگر از همین كتاب تاریخ بنای جده را به وسیله ایرانیان در دوران نوه یزدگرد نوشته كه همان دوران انوشیروان است كه آن را با زمانی كه انوشروان پس از پیروزی بر روم به سوی عدن رفته تا حبشیان و مهاجمان را از آنجا براند منطبق ساخته و احتمال داده‌اند كه در همین سفر یا خود او و یا هیأتی به دستور او از باب المندب گذشته و محل جده را در دریای سرخ برای مركز دریایی ایران انتخاب كرده‌اند.
ولی مؤلف «تاریخ مدینة جده» معتقد است كه سابقه ایرانیان در جده قدیم‌تر از دوران انوشیروان است. و از آنجا كه این بندر دوره‌های متعددی از آبادانی و ویرانی به خود دیده احتمال می‌دهد كه بندر جده دو بار به وسیله ایرانیان ساخته شده باشد؛ یك بار در دورانی خیلی قدیم‌تر از زمان انوشروان به وسیله بازرگانان سیرافی و بار دیگر در زمان انوشیروان. از نوشته حمیری (ابو عبد الله محمد بن عبد المنعم بن عبد النور حمیری) در كتاب «الروض المعطار فی اخبار الاقطار» نقل شده كه گفته است:
«جده از بناهای ایرانیان است. باروهای آن را به استوارترین صورتی آن ها ساختند و هم‌چنین خانه‌ها و منزل‌های آنجا را، به‌طوری كه استوارتر از آن نباشد. پادشاهان ایران و هم‌چنین بازرگانان از هرگوشه دنیا به آنجا روی می‌آوردند، زیرا آنجا لنگرگاه كشتی‌هایی بود كه از هند و عدن و یمن و عیذاب و قلزم به آنجا می‌آمدند «1».»
بندر جده از آن زمان كه مركز بازرگانی ایرانیان گردید تا قرن‌های متأخر اسلامی دوره‌های مختلفی از آبادانی و ثروت تا ویرانی و فقر به خود دیده و به این جهت ردپای ایرانیان هم در آن‌جا به تناوب دیده می‌شود. مؤلف «تاریخ جده» پس از ذكر مراحلی از ویرانی كه پیش از اسلام در اثر هجوم قبایل عرب بر آنجا گذشته كه در اثر آن امر بازرگانی مختل گردیده و ایرانیان هم آنجا را ترك گفته‌اند و بندر تجارتی مكه از آنجا به محل دیگری به نام شعیبیه منتقل شده، و
______________________________
(1). به نقل الانصاری از آن در" تاریخ مدینة جده".
ص: 54
سپس با اشاره به دوران آبادی آنجا كه پس از اسلام شروع شده می‌نویسد: «در این دوران باز ما اثر ایرانیان را در آبادانی و رونق بازرگانی آنجا می‌بینیم و می‌بینیم كه چگونه تاریخ تكرار می‌شود. گویی یك جاذبه نهانی آنان را به اقامت در جده می‌كشاند، شاید این جاذبه اعتدال هوا و مساعد بودن وضع آنجا برای بازرگانی باشد. و سپس می‌افزاید، ساكنان ایرانی جده در طی قرن‌ها اقامت در آنجا به ساختن خانه‌ها و مهمان‌سراهای مجلل پرداختند و به انواع بازرگانی‌ها دست زدند و این شهر را رونق بخشیدند. و با آثار خوبی كه از آنان در زندگی اجتماعی و عملی این شهر چه در روزگار قدیم و چه در دوران جدید باقی مانده نام نیكی از خود به جای گذاشته‌اند «1».
این آبادی و شكوفایی مجدد جده را در آثار مؤلفان قرن‌های سوم و چهارم اسلامی هم می‌توان دید. ابو زید احمد بن سهل بلخی مؤلف كتاب «ذكر المسافات و الاقالیم» (در گذشته به سال 322 ه. ق.) جده را در زمان خودش چنین وصف كرده است: «جده دارای تجارت و ثروت بسیار است و در حجاز پس از مكه جایی كه ثروت و تجارت بیش از اینجا داشته باشد نیست. پایه و ركن بازرگانی آنجا ایرانیانند» «2». استخری هم از جده وصفی شبیه وصف ابو زید كرده «3»، ولی ابن حوقل كه كتاب خود را مدتی نزدیك به بیست و هفت یا سی سال پس از استخری نوشته همه آنچه را ابو زید و استخری ذكر كرده‌اند به گونه‌ای كه حكایت از گذشته دارد آورده، و درباره ایرانیان آنجا هم نوشته است كه بازرگانی آنجا قایم به ایرانیان بود و چون ابن جعفر الحسنی در آنجا اقامت گزید بازرگانان پراكنده شدند و حال این شهر روی به ادبار نهاد «4». ظاهرا فتنه ابن جعفر زیاد طول نكشیده، چه چند سال پس از این تاریخ كه مقدسی جده را دیده آنجا را آباد و پرجمعیت و مردم آنجا را اهل بازرگانی و توانگر یافته و
______________________________
(1). تاریخ مدینة جده، ص 26.
(2). به نقل از نسخه خطی از كتاب «ذكر المسافات و الاقالیم» ابو زید احمد بن سهل در كتابخانه عارف حكمت در مدینه منوره.
(3). مسالك الممالك، ص 19.
(4). صورة الارض، ص 39.
ص: 55
درباره ایرانیان هم نوشته كه ایشان در آنجا غلبه دارند و آنان را در آنجا كاخ‌هایی عجیب است «1».
در اواسط قرن پنجم هم كه ناصر خسرو جده را دیده همچنان آباد و بازرگانی آنجا شكوفا بوده ولی كمی پس از آن تاریخ حاكم پرطمع و زورگوی مكه كه كثرت مال و منال بازرگانان جده دیگ طمع او را به جوش آورده بود برای تحصیل مال آن‌ها را در فشار گذارد و آن‌ها هم ناچار هرچه داشتند در كشتی‌ها بار كرده و آنجا را ترك گفتند، و چون شهر از محافظان خالی شد بار دیگر بادیه‌نشینان بدانجا هجوم برده آنجا را تصرف كردند و دوباره دوران ویرانی و فقر آن آغاز گردید «2».
این‌بار دوران ویرانی جده به درازا كشید، آن‌چنان كه در قرن ششم هجری كه ابن جبیر اندلسی آنجا را دیده در سفرنامه خود چهره‌ای تیره و اسف‌بار از آن ترسیم كرده، جای ساختمان‌های باشكوه آنجا را كه مقدسی آن ها را قصرهای عجیب خوانده بود كوخ‌های نئین و جای بازرگانان توانگر را مردمی فقیر گرفته بودند كه با كرایه دادن شتر و فروختن آب و شیر به حاجیان امرار معاش می‌كرده‌اند. ابن جبیر پس از وصف وضع موجود آن شهر گوید ولی در این شهر آثاری از قدیم هست كه دلالت دارد بر این‌كه در گذشته شهری آباد بوده، و هم‌چنین گوید اینجا از شهرهای ایرانیان بوده است. «كانت من مدن الفرس» و در حدود یك قرن پس از ابن جبیر كه ابن المجاور دمشقی از جده دیدن كرده هرچند تا حدی كسب و كار مردم رونقی گرفته و تا حدی عمران و آبادی به آنجا بازگشته بود ولی ظاهرا آن دوران طلایی گذشته دیگر تجدید نشده. ابن المجاور هم آنجا را به عنوان شهر كوچكی در ساحل دریا توصیف كرده و می‌افزاید كه مردم آنجا از نسل ایرانیان هستند «3».
گرچه بندر جده را بندر مكه و مركز تجارت عربستان غربی شمرده‌اند
______________________________
(1). احسن التقاسیم، ص 79.
(2). تاریخ المستبصر، چاپ لیدن، ص 45 و 46.
(3). تاریخ مدینة جده، ص 65.
ص: 56
ولی بازرگانان ایرانی از این مركز برای آمدورفت و تجارت با همه سواحل دریای سرخ چه سواحل عربی و چه سواحل افریقایی آن استفاده می‌كردند و به همین سبب در ساحل افریقایی این دریا نیز به محاذات بندر جده و وابسته به آن، مركز دیگری برای تجارت با افریقا به وجود آورده بودند، ولی آن را نه در ساحل بلكه در سه جزیره نزدیك به ساحل به نام سواكن ساخته بودند كه محل آن امروز در كشور سودان و نزدیك بندر معروف آن، «پور سودان» است.
و محل اقامت و انبار كالاهای خود را آنجا قرار داده بودند و روزها با كشتی‌های خود برای دادوستد به ساحل می‌رفتند و شب‌هنگام به جزیره باز می‌گشتند، و این از بیم غارت و هجوم بومیان افریقایی به ایشان بود. ابن حوقل كه خود در سواحل افریقایی دریای سرخ سفر كرده و لنگرگاه‌ها و بنادر آنجا را از سواحل مصر به سمت جنوب برشمرده، محل این سواكن را كه گوید بازرگانان ایرانی و طایفه‌ای از ربیعه در آنجا ساكنند در جنوب بندر عیذاب و محاذی جده در ساحل غربی این دریا ذكر كرده است «1».
درباره ارتباط آبادانی جده با بازرگانان و دریانوردان سیرافی به جز آنچه در" تاریخ المستبصر" آمده در مأخذی قدیم‌تر از آن هم اشاراتی هست. از ابو زید، كه مطلبی از او درباره جده گذشت، نقل شده كه بازرگانان سیرافی كه خود دارای كشتی‌های بزرگ بوده‌اند تا جده در دریای سرخ و زنگبار در كرانه‌های شرقی افریقا هم رفت‌وآمد داشته‌اند و به قول استخری عشق و علاقه مردم سیراف به دریانوردی به اندازه‌ای بوده كه حتی بعضی از آن‌ها چون به دریا می‌رفته‌اند همه عمر را در دریا به بازرگانی می‌گذرانده‌اند و دیگر به محل خود برنمی‌گشته‌اند. و می‌گوید آن‌ها از این راه مال فراوانی به دست می‌آورده‌اند تا جایی كه ثروت بعضی از آن‌ها به چهار میلیون دینار (طلا) می‌رسیده است. گوید در دوران ما شنیده‌ام كه بیش از این‌ها هم ثروت دارند «2».
درباره سیراف و اثر بازرگانان و دریانوردان آنجا در رونق و شكوفایی
______________________________
(1). صورة الارض، ص 48 و 49.
(2). مسالك الممالك، ص 138 و 139.
ص: 57
دیگر بندرهای حاشیه عربستان و افریقا سخن فراوان است كه این‌جا مجال آن نیست. چون در اینجا تنها سخن از مراكز دریایی ایران در دریای حجاز و سواحل عربستان است نه در خلیج فارس كه آن داستانی جداگانه دارد. ولی به دنباله مطالبی كه درباره كشتی‌سازی ایرانیان در عمان ذكر شد این مطلب هم درباره سیراف گفتنی است كه هنگامی‌كه موفق برادر و ولی‌عهد معتمد خلیفه عباسی برای رفع غائله «صاحب الزنج» (مردی كه بردگان شورشی و همه گروه‌های نافرمان را در مانداب‌های جنوب عراق به دور خود جمع كرده و غایله‌ای بزرگ ایجاد كرده بود) شخصا با آمادگی كامل به جنگ او رفت و مقداری از كشتی های خود را كه آن‌ها را به نام شذوات (جمع شذا) و سمیریات می‌خواندند در جنگ با شورشیان از دست داد، دستور داد تا تعدادی از همین كشتی‌ها را در كارگاه‌های كشتی‌سازی سیراف و گناوه بسازند. این كشتی‌ها نوعی كشتی جنگی كوچك بوده‌اند كه گذشته از دریا در رودهای پرآب جنوب عراق نیز مجال جنگ و گریز داشته‌اند و در شرح این رویدادها حتی از «شذا الجنابیات»، یعنی كشتی‌هایی از این نوع كه در گناوه ساخته می‌شده، به گونه‌ای سخن رفته كه گویی بهترین و مرغوبترین نوع این كشتی‌ها بوده‌اند «1».
سیطره ایران بر دریانوردی و بازرگانی در جنوب عربستان و سواحل هند و افریقا همواره موجب ناخشنودی دولت روم بوده، زیرا با آن وضع هم راه زمینی و هم راه‌های دریایی بازرگانی آن دولت با شرق یعنی هند و سرزمین چین در اختیار ایران بود، و چون دولت روم درباره راه زمینی كه از داخله ایران می‌گذشت كاری نمی‌توانست كرد گاه و بی‌گاه درصدد برمی‌آمد كه در سیطره دریایی ایران خللی وارد آورد و دست‌كم تجارت كالاهای مورد نیاز خود را از اختیار بازرگانان ایرانی خارج سازد، و در زمان ژوستی نین هم روزگار خسرو انوشروان و هماورد او این فكر قوت بیشتری یافت و ژوستی نین را به كارهایی واداشت كه هرچند خود او از آن‌ها طرفی نبست ولی اثر آن تا مدت‌ها در یمن و
______________________________
(1). طبری، 3/ 1844.
ص: 58
بعضی مناطق دریای سرخ باقی ماند.
پروكوپیوس تاریخ‌نگار رومی كه خود هم روزگار ژوستی نین و وقایع‌نگار او بوده از اعزام دو سفیر از سوی ژوستی نین به پادشاه حبشه و فرمانروای یمن به منظور بستن پیمانی با آن‌ها بر ضد ایران سخن می‌گوید.
ژوستی نین به زبان سفیر خود به حبشی‌ها كه در دریای سرخ كشتی‌رانی داشتند پیشنهاد كرد كه آن‌ها با كنار زدن بازرگانان ایرانی خود واسطه بازرگانی رومیان با شرق شوند. پروكوپیوس می‌نویسد: «سفیر ژوستی نین به حبشی پیشنهاد كرد كه اگر آن‌ها ایرانیان را كنار بزنند و خود ابریشم از هندوستان بخرند و به رومیان بفروشند هم خود آن‌ها سود هنگفتی خواهند برد و هم از رفتن پول رومی‌ها به جیب دشمنانشان یعنی ایرانی‌ها جلوگیری خواهند نمود. ذكر این كالای بخصوص بدان سبب بود كه در آن زمان ابریشم گرانبهاترین و مطلوب‌ترین كالایی بود كه رومیان تجمل‌پرست با اشتیاق فراوان به هربهایی می‌خریدند و سود هنگفتی كه از تجارت آن به دست می‌آمد كافی بود كه حس طمع حبشیان را برانگیزد. حبشیان هم این پیشنهاد را پذیرفتند. پروكوپیوس می‌نویسد ولی در این راه توفیق نیافتند زیرا ایرانیان چون نزدیكتر به هندوستان بودند همیشه بازرگانان ایرانی بار كشتی‌هایی را كه از شرق می‌آمدند در بندرگاه‌های میان راه می‌خریدند و مجالی به حبشی‌ها نمی‌دادند «1».
ولی اگر حبشی‌ها نتوانسته‌اند چنان‌كه پروكوپیوس نوشته به سیطره ایران بر دریای جنوب و بازرگانی ایشان لطمه كلی بزنند و تجارت با روم را از دست آن ها بگیرند ظاهرا توانسته‌اند در هنگامی‌كه انوشیروان در شمال و غرب كشور درگیر جنگ با رومیان و متحدانشان بوده با حمله به بندر عدن كه مركز عمده تجارتی ایران در گلوگاه دریای سرخ به شمار می‌رفت زیان فراوان به آنجا رسانند و با ایجاد دردسر بزرگی برای انوشروان خدمتی به متحد خود انجام دهند. در تاریخ طبری و برخی از تاریخ‌های اسلامی خبری به اجمال می‌خوانیم كه تنها در
______________________________
(1). پروكوپیوس، «جنگ‌های ایران و روم»، ترجمه محمد سعیدی، ص 103.
ص: 59
پرتو همین مطلبی كه پروكوپیوس نوشته می‌توان برای آن توجیهی یافت. خبر این است كه انوشروان پس از غلبه بر روم و فتح انطاكیه و هرقله و اسكندریه به سوی خزر شتافت و آن‌ها را هم به سزای اعمالشان رسانید و سپس به عدن رفت و در آنجا در قسمتی از دریا كه میان دو كوه و سمت حبشه قرار داشت با كشتی بزرگ و سنگ خارا و ستون‌های آهنین و زنجیرها سدی بساخت و سران و بزرگان آن‌ها را به قتل رسانید و به مدائن بازگشت «1». این تقارن در ذكر جنگ روم و سپس گوشمالی دادن به خزران كه در این جنگ از متحدان روم بوده‌اند و خبر عزیمت انوشروان به عدن و ساختن سدی در آنجا و تنبیه آن‌هایی را كه در آنجا غایله‌ای ساز كرده و به قتل و غارت و ویرانی دست زده بوده‌اند، این مطلب را به خاطر می‌آورد كه این هرسه واقعه از یك منبع سرچشمه می‌گرفته‌اند، بدین معنی كه حبشیان هم كه متحد رومیان بوده‌اند، در همان هنگامی كه ژوستی نین به ایران حمله برده، به تحریك وی به عدن كه مركز تجارت ایران در این چهارراه دریایی بوده حمله كرده و زیان‌هایی به بار آورده بودند. شاید وصفی هم كه مقدسی در قرن چهارم هجری از استحكامات بندر عدن به منظور جلوگیری از مهاجمان و غارتگران كرده است و از دروازه‌های آهنین آن سخن گفته مربوط به همین سد یا بقایای آن باشد كه تا زمان او هنوز پابرجا مانده بوده «2».
غرض از این تفصیل در ذكر دریانوردی و بازرگانی دریای حجاز از دوران قدیم تا قرن‌های نخستین اسلامی كه ناخواسته اندكی هم به دراز كشید و شاید هم لازم می‌بود، بیان این نكته است كه كلمه اشتیام پیش از آن‌كه در شعر بحتری یا نوشته‌های قدیم عربی به كار رود ملاحان دریای حجاز آن را به كار می‌برده‌اند، و از همین راه هم به زبان فصیح عربی راه یافته، این صحیح نیست كه این كلمه در عصر عباسی اول یعنی كم‌وبیش در همان عصر بحتری معرّب شده، چنان‌كه آقای عبد الله العلایلی در «المرجع» ذكر كرده، زیرا بحتری و دیگر مؤلفان قدیم كه نام آن‌ها گذشت آن را همچون یك كلمه قدیمی جا افتاده و
______________________________
(1). طبری، 1/ 898.
(2). احسن التقاسیم، ص 85.
ص: 60
مأنوس به كار برده‌اند كه در عصر آن‌ها برای همه آن‌ها كه با كشتی و دریا سر و كار داشته‌اند كلمه‌ای معروف و شناخته شده بوده، نه همچون كلمه‌ای نوظهور و نوشناخته كه نیاز به تعبیر یا تفسیر داشته باشد. به‌هرحال در تمام این مدت چه دوران قدیم و چه عصر عباسی اول یا دوم وضع دریانوردی در این دریا به همان گونه بوده كه ذكر شد و به جز از ایرانیان از هیچ قوم و ملتی نامی بدان صورت كه اثر قابل ذكری در این كار داشته باشند برده نشده، چه رسد به این‌كه در امر دریانوردی بدان اندازه پیش رفته باشند كه دارای اصطلاحات فنی هم شده باشند.
اعراب بومی ساحل‌نشین این دریا هم در وضعی نبودند كه درباره آن‌ها چنین گمانی رود. آن‌ها یا مانند قبیله ازد كه اردشیر آن‌ها را برای خدمت در كشتی‌ها به عمان كوچانید همچون كارگران كشتی خدمت می‌كردند، و یا مانند بومیان ساحل مهره كه ذكر آن‌ها گذشت مردمی بسیار واپس‌مانده و دور از فرهنگ به شمار می‌رفتند، و یا مانند قبایل بدوی اطراف جده بوده‌اند كه بازرگانان و دریانوردان می‌بایستی از بیم حمله و تاراج آنان خود را در پشت باروهای سنگی و حصار آبی محفوظ دارند. بنابراین برای فهم صحیح معنی و اصل و تبار این كلمه راه معقول و منطقی این است كه جست‌وجو شود در زبان فارسی كسی را كه دارای چنین حرفه و مقامی در كشتی بوده به چه نامی می‌نامیده‌اند و وقتی هم سخن از حرفه و مقام می‌شود باید در نظر داشت كه چنین شخصی برخلاف آنچه در وهله اول از عبارت مرحوم قزوینی فهمیده می‌شود از عمله‌جات كشتی نبوده، بلكه كسی بوده كه در كشتی صاحب امر و نهی و مورد تكریم و احترام همه كارگران و كشتی‌نشینان بوده است. شعر بحتری هم همین را می‌رساند و در گفته طبری و ابن خردادبه و مقدسی هم این شخص یا همچون فرمانده كشتی‌های جنگی یاد شده یا رییس كشتی‌های بزرگ دریانوردی كه در دریاهای دوردست سفر می‌كرده‌اند. و چون از این راه معقول و منطقی جست‌وجو شود به آسانی می‌توان دریافت كه چنین شخصی را در زبان فارسی كشتیبان می‌نامیده‌اند و اشتیام هم همان كلمه است كه كارگران عرب آن را به صورتی كه شنیده و تلفظ
ص: 61
آن برای ایشان آسان بوده به كار برده‌اند و وقتی پس از مدت به زبان فصیح عربی درآمده و در شعر و نثر عربی به كار رفته شكلی همانند همین كلمه یا چیزی شبیه به آن داشته است.
و بدین‌ترتیب اشتیام هم در وصف كلمات بسیاری قرار می‌گیرد كه از اصطلاحات دریانوردی فارسی از زمان‌های دور به وسیله همین ملاحان و كارگران عرب در كشتی‌ها و بندرگاه‌ها به زبان عربی راه یافته است. با این تفاوت كه برخی از آن‌ها مانند الرهنامج (- راهنامه) و الانجر (- لنگر) و نواخذه (- جمع ناخدا) و دیادبه (- جمع دیده‌بان) و جرداب (- گرداب) و الدستور (- دستور) و تبان (- تنبان شلوار كوتاهی كه ملاحان می‌پوشیده‌اند) و بسیاری از كلمات دیگری كه می‌توان در كتاب‌های لغت و كتاب‌هایی كه درباره معربات از فارسی در قدیم و جدید تألیف شده یافت، آن اندازه تغییر شكل نیافته‌اند كه نتوان آن را بازشناخت، ولی برخی دیگر مانند همین كلمه اشتیام كه نظایر آن هم كم نیست آن‌چنان دچار تحریف شده‌اند كه راه یافتن به اصل آن‌ها دشوار است. علت همه این‌ها هم این است كه اعراب در استعمال كلمات خارجی پای‌بند قاعده و قانونی نبوده‌اند و هركلمه را به همان‌گونه كه شنیده‌اند با تغییری كه تلفظ آن را برای ایشان آسان‌تر می‌ساخته به كار برده‌اند، بی‌آن‌كه به شكل و هیئت آن در زبان اصلی توجه داشته باشند. و علمای نحو و لغت عربی هم كه سعی كرده‌اند برای این‌گونه تغییرها ضوابطی استخراج كنند، و نخستین ایشان سیبویه، هرچند در این راه كوشش‌هایی كرده و ضوابطی هم برای تبدیل حروف و تغییر حركات به دست داده‌اند، ولی آن ضوابط شمول كلی ندارند و برای مواردی از این قبیل كه كلمه علاوه‌بر تعریب دچار تحریف هم شده باشد به هیچ‌وجه كارساز نیستند.
ظاهرا تنها قانون عام و شاملی كه درباره كلمات خارجی در زبان عربی بدان عمل شده و می‌شود و باید آن را پیوسته در نظر داشت همین عبارت معروف است كه در شرح رضی (نحو، 20) هم آمده و آن این است «اعجمی، فالعب به ما شئت».
یعنی این كلمه غیر عربی است، هرطور دلت می‌خواهد با آن بازی كن.
ص: 63

مسایل امروز زبان‌های فارسی و عربی در پرتو كتاب سیبویه‌

اشاره

آنچه از آن به مسایل امروز زبان‌های فارسی و عربی تعبیر می‌شود دشواری‌هایی است كه این زبان‌ها در فراگیری و همگامی با دانش و فرهنگ امروز با آن روبه‌رو هستند، و ذكر كتاب سیبویه هم در این زمینه بدین‌سبب است كه آن كتاب نخستین كتاب جامعی است كه در دستور زبان عربی تألیف شده، و سیبویه هم در هنگامی دست به تألیف آن كتاب زده كه زبان عربی كم‌وبیش در همین وضعی بوده كه امروز زبان‌های فارسی و عربی با آن روبه‌رو هستند؛ یعنی با فرهنگها و زبان‌های دیگری سروكار یافته بوده كه برای فراگیری آن‌ها به صورتی كه در اركان زبان رخنه‌ای پدید نیاید آمادگی قبلی نداشته. و هرچند آن كتاب در زبان عربی و برای زبان عربی تألیف شده ولی چون اصول و ضوابطی كه در آن آمده از طبیعت زبان استخراج شده ازاین‌رو با طبیعت زبان فارسی هم قابل انطباق است و مراجعه به آن پرتوی بر مسایل این زبان هم خواهد افكند.
تاریخ آشنایی ایرانیان و اعراب با نمودهای تمدن غرب و اثرپذیری از آن متفاوت است. عربی‌زبانان مصر و سوریه و لبنان خیلی زودتر از ایرانیان با این نمودها آشنا شدند. معمولا نخستین برخورد اعراب را با غربیان در حمله ناپلئون
ص: 64
به مصر- كه در آخرین سالهای قرن هیجدهم مسیحی صورت گرفت «1»- یا در نخستین مدرسه‌هایی می‌دانند كه از سوی گروههای مذهبی مسیحی در لبنان تأسیس گردید، و تاریخ آن‌ها قدیم‌تر از حمله ناپلئون است «2». ولی این آشنایی‌های مقدماتی هرچند بی‌اثر نبود، به آن اندازه ژرف و گسترده هم نبود كه در آگاهی مردم اثری آنی داشته باشد، یا در روش فكری آنان تغییری دهد.
چنین اثری بعدها و به تدریج در زمینه‌های مختلف زندگی ایشان ظاهر گردید، و از آن جمله در زمینه خط و زبان بود كه از اواخر قرن نوزدهم كم‌كم مورد توجه قرار گرفت.
نخستین موضوعی كه خاطر نویسندگان عربی‌زبان را در این زمینه به خود مشغول داشت نارسایی زبان عربی بود برای معادل واژه‌های خارجی كه در رشته‌های مختلف علمی یا در زندگی روزانه برای فرآورده‌های صنعتی جدید به كار می‌رفت. این اشتغال خاطر هم در آغاز صرفا جنبه لغوی داشت و هنوز از جنبه‌های دیگر آن‌كه بعدها مطرح گردید سخنی در میان نبود. بحث و گفت‌وگو بر سر این بود كه آیا در این‌گونه موارد كه برای واژه‌های خارجی نمی‌توان معادلی در زبان عربی یافت تعریب جائز است یا نه، یعنی این‌كه آیا می‌توان همان واژه بیگانه را به كار برد و آن را جزء واژه‌های عربی شمرد یا نه. و چنانكه معمول است آن‌ها كه به آینده می‌نگریستند این كار را با شرایطی، نه تنها جایز بلكه واجب می‌شمردند، زیرا در غیر آن صورت زبان به انزوا كشیده می‌شد و از
______________________________
(1). این مقاله از جلد دوم" هفتاد مقاله" (ارمغانی فرهنگی به دكتر غلامحسین صدیقی) ص 519- 526 نقل شده است.
آگاهی بیشتر را درباره این سفر جنگی ناپلئون و آثار فرهنگی آن در مقاله‌ای با عنوان «نخستین چاپخانه و روزنامه‌ها در مصر» به قلم صلاح الدین بستانی در مجله «الدراسات الادبیة»، سال دوم، شماره دوم، ص 165- 186، بیروت 1960 م، خواهید یافت.
(2). شرح این مدارس و تاریخ تأسیس و محل آن‌ها در مقاله‌ای با عنوان «ادبیات عربی معاصر در لبنان» به قلم دكتر جبرائیل جبور استاد ادبیات عربی در دانشگاه آمریكایی بیروت، در شماره اول سال اول" الدراسات الادبیة" ص 69- 81، بیروت 1959 م. آمده است.
ص: 65
كاروان دانش و فرهنگ باز می‌ماند، و آن‌ها هم كه در قید و بند سنتهای زبان بودند آن را نمی‌پذیرفتند، زیرا آن را باعث خلل در اركان زبان و انحلال تدریجی آن می‌دانستند. بازار این جنگ و جدال در اوائل همین قرن در مصر به شدت گرم شد و در روزنامه المؤید كه یكی از روزنامه‌های معروف آن زمان و سلسله جنبان این بحث و جدل بود در سالهای 1906 تا 1909 میلادی مقاله‌های بسیاری در این زمینه منتشر گردید، و بسیاری از ادیبان و نویسندگان در آن جدال قلمی شركت كردند و چون سرانجام دریافتند كه از نوشتن مقالات به نتیجه‌ای قطعی، كه تكلیف نویسندگان و مترجمان را روشن كند، نخواهند رسید، بنا گذاشتند كه این بحث و جدل را در مجمعی از بزرگان علم و ادب ادامه دهند، و تصمیم نهایی آن مجمع مورد قبول همه باشد. و چنین هم شد و آن مجمع در دار العلوم مصر كه یكی از كانون‌های زبان و ادب عربی بود به صورت كنفرانس تشكیل گردید و سه جلسه ادامه یافت، و در آنجا موافقان و مخالفان هر یك سخنها گفتند و سرانجام در واپسین جلسه آن‌كه در بیستم فوریه سال 1908 تشكیل گردید، این چند اصل پذیرفته شد:
1- برای بیان معنی یك واژه بیگانه در زبان عربی نخست باید كوشید تا برای آن معادلی در زبان عربی یافت كه تمام مفهوم آن واژه را به درستی برساند و بدین‌ترتیب آن را به عربی ترجمه كرد.
2- اگر این كار میسر نشد باید از اشتقاق بهره جست، بدین‌معنی كه از یك ریشه عربی نزدیك به آن معنی، هرچند با نوعی مسامحه و تجوز هم باشد، واژه‌ای ساخت و به جای آن نهاد.
3- و اگر این كار هم دشوار گردید آنگاه با رعایت ضوابطی كه از قدیم در امر تعریب معمول بوده به تعریب آن واژه پرداخت و آن را عربی گردانید.
از آن بحث و جدلها- گذشته از مقالاتی كه در روزنامه المؤید و برخی نشریات آن زمان منتشر شد- كتابی خوب و مفید هم به نام «الاشتقاق و التعریب» به یادگار ماند كه آن را عبد القادر مغربی كه خود یكی از نویسندگان مؤثر
ص: 66
روزنامه المؤید و از طرفداران تعریب بود نوشت و در آن كوشید تا این مطلب را روشن سازد كه تعریب هم مانند اشتقاق از قدیم یكی از راههای گسترش زبان عربی بوده و باید این راه همواره بر روی این زبان بازبماند «1».
این نخستین باری بود كه نخستین مسأله‌ای كه برای زبان عربی در برخورد با دانش و فرهنگ امروز پیش آمده بود در انجمنی از صاحب‌نظران به گفت‌وگو گذاشته می‌شد، و گرچه جز كلیاتی چند از آن نتیجه نشد، ولی این اندیشه را به وجود آورد كه تصمیم‌گیری درباره مسایل اساسی زبان حتما باید در مجمعی از عالمان و ادیبان و نویسندگان و آگاهان به مسایل فرهنگی و اجتماعی صورت گیرد. همین اندیشه هم مقدمه‌ای شد برای ایجاد مجمع‌های لغوی و فرهنگستان‌ها كه سالها بعد و پس از جنگ جهانی اول به تدریج در كشورهای عربی صورت پذیرفت.
جنگ جهانی اول كه به شكست امپراطوری عثمانی انجامید اثر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بزرگی در این منطقه و بخصوص در تمام سرزمینهایی كه در قلمرو آن امپراطوری بود برجای گذاشت. شكست خلافت عثمانی شكست یك دولت نبود، انهدام یك نظام و متلاشی شدن یك جامعه بزرگ و فروریختن مبانی و اصولی بود كه قرن‌ها پایه و مایه هستی آن جامعه به شمار می‌رفت. و به همین سبب نمی‌توان آن را در بررسی هیچ پدیده‌ای از تاریخ و فرهنگ معاصر این منطقه نادیده گرفت. تركان عثمانی كه بنیادگذاران آن امپراطوری بودند چهارصد سال (از 1518 یا 1517 تا 1918 میلادی) با عنوان خلافت اسلامی كه آن را از خاندان عباسی به خاندان خود منتقل ساخته بودند بر همه سرزمینهای اسلامی واقع در غرب ایران حكومت می‌كردند، و همه مسلمانان سنی مذهب هم آن‌ها را به این سمت می‌شناختند، و با همین عنوان خلافت اسلامی و به گفته
______________________________
(1). این كتاب نخستین بار در سال 1908 م. در مصر به چاپ رسید و در سال 1947 م." انجمن تألیف و ترجمه و نشر" مصر آن را با افزوده‌های دیگری كه مؤلف بر آن افزوده بود دوباره به چاپ رسانید.
ص: 67
خودشان برای حفظ مصالح مسلمانان و حدود و ثغور آنان كه مورد تهدید و تجاوز دولتهای غیرمسلمان قرار گرفته بود با آن دولتها به جنگ پرداخته بودند، و به همین سبب هم انتظار داشتند كه همه مسلمانان در همه جای دنیا از آنان پشتیبانی نمایند. ولی پیش از آن‌كه از دشمنان شكست بخورند دولت ایشان از درون و به دست همان اعراب مسلمان كه به گمان خود برای حفظ مصالح ایشان می‌جنگیدند از هم پاشید.
تركها از میان علتهای متعدد شكست خود در آن جنگ بیش از همه به قیام مسلحانه عربها علیه خود كه با تحریك دولت انگلیس و با كمك مالی و نظامی آن دولت و دولت فرانسه و به پشتیبانی از ایشان صورت گرفته بود تكیه می‌كنند. این رویداد عبرت‌انگیز و پندآموز به روایت تركها بزرگترین خیانت عربها به اسلام و دولت اسلامی بوده كه به تعبیر خود ایشان در گرماگرم جنگ با دشمنان اسلام از پشت به ایشان خنجر زده‌اند، و به روایت عربها بزرگترین انقلابی بوده كه در تمام تاریخ خود برای بدست آوردن استقلال و آزادی خود بدان دست زده‌اند. نویسندگان عرب این قیام را آغاز دوران جدید و نهضت قومی خود می‌شمرند، و پیوسته با سرافرازی و سربلندی از آن یاد می‌كنند «1». به هر حال به هرگونه كه این رویداد تعبیر و تفسیر شود گذشته از آثار بزرگ سیاسی، آثار فرهنگی و اجتماعی بزرگتری از آن برجای ماند، كه چهره منطقه را دگرگون ساخت.
جمهوری تركیه كه از میان خاكستر خلافت اسلامی عثمانی در سرزمین اصلی آن قد برافراشت چهره‌ای دیگر داشت. این جمهوری بر پایه ملی تركی بنیاد نهاده شد، نه بر پایه دینی اسلامی، و نه حتی بر این پایه كه اسلام دین رسمی آن باشد. ظاهرا تركها كه در جنگ جهانی از اسلام طرفی نبسته و از اعراب جز دشمنی ندیده بودند بر آن شدند كه پیوندهای خود و فرهنگ خود را با اعراب و
______________________________
(1). شرح این قیام و كمكهای مالی و نظامی انگلیس و فرانسه را به آن در كتاب مفصل «الثورة العربیة الكبری» تألیف امین سعید كه در سه جلد به چاپ رسیده خواهید یافت.
ص: 68
اسلام بگسلند یا سست كنند، و چهره دولت نوبنیاد خود را هرچه بیشتر از شرق به غرب بگردانند. ازاین‌رو، گذشته از تغییر خط خود از عربی به لاتین و پیراستن زبان خود از كلمات عربی و فارسی، تاریخ رسمی كشور خود را هم از هجری به میلادی برگرداندند و تغییرهای اجتماعی دیگری را هم از لحاظ پوشش ظاهری و دیگر آداب و رسوم خود پذیرفتند كه همه می‌دانند و معروف است.
ولی آنچه شاید به درستی معلوم نباشد این است كه آیا همه این دگرگونیها كه به دست آتاتورك و یاران او از سران ارتش دولت عثمانی صورت گرفت واكنشی عجولانه و بازتاب خشم و كینه‌ای بوده كه آن‌ها نسبت به اعراب، یاران عهدشكن خود، در دل داشتند، یا نتیجه اندیشه و تأمل اهل فكر و تدبیر و دوراندیشان و صاحب‌نظران ایشان بوده كه آن راه را برای پیشرفت دولت و ملت خود به مصلحت تشخیص داده بوده‌اند. به‌هرحال علت هرچه بوده در اثر این دگرگونی خط و زبان تركی هم كه یكی از زبان‌های مهم عالم اسلامی است راه دیگری در پیش گرفت كه در این‌جا مورد بحث نیست.
عربها هم كه جنگ و ستیز آن‌ها با خلافت اسلامی عثمانیان پایه و مایه‌ای از قومیت عربی داشت طبیعی بود كه در دوران پس از جنگ هم همه كارهای آن‌ها در همه زمینه‌ها بر همین پایه قومیت عربی استوار باشد نه اسلام «1» و چون با شكست روحی كه پس از جنگ نصیب آنان شده بود، و دریافته بودند كه از چاله خلافت عثمانی به درآمده و به چاه استعمار غربی فروافتاده و مورد معامله قرار گرفته‌اند، عناصر افراطی در همه‌جا قدرت بیشتری یافتند و به تدریج جای عناصر میانه‌رو را گرفتند، و در نتیجه قومیت عربی هم كه در آغاز شكلی معتدل
______________________________
(1). تفصیلی از این ملت‌گرایی عربی و اثر آن در روابط تركها و عربها و همچنین در رویدادهای سیاسی و فرهنگی این منطقه در كتاب: Arab- Turkish Relations and the Emergence of Arab Nationalism.
تألیف دكتر ز. ن. زین، استاد تاریخ در دانشگاه امریكایی بیروت آمده، و چكیده آن در دو مقاله با عنوان «پیدایش افكار ملی در خاور نزدیك و اثر آن در روابط ترك و عرب» در سال سوم" الدراسات الادبیة"، ص 31- 61 و ص 185- 210 چاپ شده است.
ص: 69
داشت و محدود به همان حدود عربی می‌شد كم‌كم راه افراط در پیش گرفت و رفته‌رفته از حد طبیعی خود خارج شده و به تعریب اسلام و فرهنگ اسلامی انجامید و كار تعصب در این امر حتی به تحریف تاریخ و تغییر نامهای جغرافیایی نیز كشیده شد «1» كه این هم خود داستانی مفصل دارد كه جای ذكر آن اینجا نیست.
به‌هرحال دولتهای مختلفی كه پس از جنگ در سرزمینهای عربی تشكیل شدند و به تدریج استقلال یافتند، همه براساس ملی عربی بنیاد گذارده شدند نه براساس دینی اسلامی، و به همین سبب هم در نام رسمی آن دولتها تا جایی كه میسر بود، عنوان عربی هم گنجانده شد و در هیچ‌یك عنوان اسلامی ذكر نگردید، حتی در نام كشور پادشاهی عربستان كه بر دو مركز اصلی اسلام یعنی مكه و مدینه فرمان می‌راند. چه عنوان رسمی این كشور «المملكة العربیة السعودیة» است نه المملكة الاسلامیة السعودیة. و چون جمال عبد الناصر در بحبوحه قومیت عربی به قصد جمع كردن همه سرزمینهای عربی در زیر پرچم «جمهوری متحده عربی» نام تاریخی مصر و همچنین سوریه را كه نخستین كشور عربی بود كه به آن پیوسته بود از عنوان این‌دو سرزمین حذف كرد، و یكی را اقلیم جنوبی و دیگری را اقلیم شمالی آن جمهوری نامید، پس از این‌كه آن اتحاد بهم خورد و دو كشور مصر و سوریه نام تاریخی خود را باز یافتند، عنوان «عربی» هم ضمیمه آن‌ها شد و نام یكی جمهوری عربی مصر و دیگر جمهوری عربی سوریه گردید.
غرض از اشاره به این مطالب كه ظاهرا خارج از موضوع می‌نماید بیان این نكته است كه برای درك صحیح همه مسایل مربوط به اعراب در عصر حاضر، چه مسأله خط و زبان كه در اینجا مورد گفت‌وگو است و چه مسایل دیگر فرهنگی یا اجتماعی و سیاسی، توجه به این امر ضروری است كه مهمترین عامل حاكم بر جوامع مختلف عربی همین قومیت و ملت‌گرایی تا حدی تعصب‌آمیز
______________________________
(1). و از آن جمله تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی (!).
ص: 70
عربی است. و همه آن مسایل هم باید از خلال همین عامل مورد مطالعه قرار گیرد.
نخستین فرهنگستان عربی در سال 1918 میلادی به نام «المجمع العلمی العربی» در دمشق بنیان گرفت، و سالها پس از آن در مصر هم در پادشاهی فؤاد اول فرهنگستانی به نام «مجمع فؤاد الاول للغة العربیة» تأسیس یافت «1»، و سالها پس از آن در عراق هم در زمان نیابت سلطنت عبد الاله در سال 1947 میلادی فرهنگستانی به نام «المجمع العلمی العراقی» دائر گردید، و حفظ سلامت زبان عربی و آماده ساختن آن برای فراگرفتن دانش و فرهنگ امروز در سرلوحه هدفهای همه آن‌ها قرار گرفت. و از همان آغاز تأسیس هم ضمن كارهای دیگر به وضع لغات و اصطلاحاتی در برابر برخی كلمات خارجی پرداختند كه گرچه برخی از آن‌ها پذیرش عمومی نیافت ولی به‌هرحال وجود این فرهنگستان‌ها كه بی‌وقفه به كار پرداختند و كمكهایی كه از سوی دولتها به آن‌ها می‌شد و مجله‌ها و نشریه‌های متعددی كه در زمینه‌های لغوی و ادبی و تاریخی به وسیله آن‌ها انتشار می‌یافت راه را برای پیشرفت و گسترش زبان عربی و پیش‌برد تحقیقات در آن زبان و از میان برداشتن برخی دشواری‌های آن تا حدی هموار ساخت. هر چند هنوز تا رسیدن به هدف اصلی دشواری‌های فراوان در پیش دارد.
با تأسیس بیشتر مدارس خارجی در برخی كشورهای عربی مانند لبنان و سوریه و مصر و عمومیت یافتن تدریس زبان‌های خارجی در مدارس محلی مشكل دیگری در زبان عربی نمودار گردید كه توجه دوراندیشان را به خود معطوف ساخت، و آن‌ها را به چاره‌جویی واداشت. این مشكل از این‌جا برمی‌خاست كه زبان‌های خارجی كه در آن مدارس تدریس می‌شدند نسبت به زبان عربی- و مراد از آن زبان عربی فصیح است كه خود اعراب هم می‌بایستی آن را به تعلم بیاموزند- هم ساده‌تر و از لحاظ وسایل تعلیم مجهزتر
______________________________
(1). درباره این مجمع به مقاله اگوست فیشر خاورشناس آلمانی در كتاب نویسنده این گفتار به نام «درس اللغة و الادب» انتشارات دانشگاه تهران، ج 1" چاپ دوم" ص 175 مراجعه شود.
ص: 71
بودند، و هم كتابهای آن‌ها از لحاظ مطالب متناسب‌تر با زندگی و ذوق جوانان بود، و بدین‌سبب دانش‌آموزان و دانشجویان به آموختن آن‌ها بیشتر از زبان عربی رغبت نشان می‌دادند. و به همین‌سبب هم آن‌ها را زودتر و بهتر می‌آموختند. بهتر است این مشكل را از زبان یكی از اعضاء فرهنگستان دمشق بشنویم:
«این زبان كه برخی آن را علت العلل و درد بی‌درمان عقب‌افتادگی ما می‌دانند، و برخی دیگر آن را پیوند جامعه ما و رابطه ملی ما و ستون اصلی میهن ما و محوری می‌دانند كه هم‌فكری و هم‌دلی و پیوند قومی ما به آن وابسته است، یعنی این زبان عربی فصیح، به اندازه‌ای از لحاظ الفاظ و مرادفات و تعابیر و اصول و فروع با دشواری دست به گریبان و در مصاف زبان‌های خارجی ناتوان است كه جوانان ما زبان خارجی را در ظرف سه سال آن‌چنان یاد می‌گیرند كه می‌توانند آن را بی‌غلط بخوانند و بنویسند و با آن حرف بزنند، ولی این زبان عربی را گاه متعلمان دهها سال صرف آموختن آن می‌كنند و بازهم در خواندن و نوشتن و حرف زدن با آن از لغزش در امان نمی‌مانند، و جز كسانی كه دارای موهبتی استثنایی باشند كسی نمی‌تواند خطابه‌ای صحیح و بی‌لغزش بدین‌زبان ایراد كند. ولی هرچه باشد این زبان زبان ما است كه اگر از آن غافل بمانیم آن را از دست می‌دهیم و با از دست دادن آن خود و شخصیت خود را به عنوان یك ملت از دست خواهیم داد. بنابراین بر ما فرض است كه در حفظ آن بكوشیم و آن را از این دشواری‌ها برهانیم و من از آن بیم دارم كه اگر دیر به خود آییم فردا نه زبانی داشته باشیم و نه ملیتی و نه وطنی» «1».
چندین سال بعد همین ندای اصلاح‌طلبانه در قواعد دستوری و بلاغی زبان عربی با دامنه‌ای گسترده‌تر از مصر و از زبان یكی از استادان معروف آن دیار یعنی دكتر طه حسین شنیده می‌شد. طه حسین گذشته از دشواری‌هایی كه تا آن
______________________________
(1). شیخ ابراهیم المنذر در «كتاب المنذر الی المجمع العلمی العربی فی دمشق»، چاپ سوم، مطبعة الاجتهاد، بیروت، 1927 م. ص 95.
ص: 72
زمان در زبان عربی مطرح می‌بود، یعنی نارسایی آن از لحاظ اصطلاحات جدید، برای مفاهیم دانش و فرهنگ نو، و دشواری قواعد دستوری و بلاغی آن، مشكل دیگری را مطرح ساخت كه تا آن زمان بدان صورت مطرح نبود و آن مشكل خط عربی بود كه به گفته وی اگر درصدد اصلاح آن برنیایند روزی مردم عربی‌زبان هم ناچار خواهند شد كه از همان راهی بروند كه تركها رفتند. او كمی بیش از نیم قرن پیش در كتاب «مستقبل الثقافة فی مصر» (آینده فرهنگ در مصر) نوشت:
«من تنها اصلاح صرف و نحو و علوم بلاغت را كافی نمی‌دانم، بلكه در زبان عربی اصلاحی ریشه‌دارتر از این را خواهانم، اصلاحی كه شامل خواندن و نوشتن، یعنی خطی كه با آن می‌نویسیم و می‌خوانیم نیز بشود ... می‌خواهم خطی داشته باشیم كه صورت راست و دقیق سخن باشد و آن را بدان‌گونه كه گفته می‌شود نشان دهد، نه این‌كه تنها بخشی از آن را در خود منعكس سازد، یعنی نیمی از آن را بنمایاند و نیم دیگر را نادیده بگیرد. من می‌خواهم كه خط عربی، هم تمام حروف و حركات را به‌طور كامل و شامل نشان دهد، و هم این‌كه آسانی و سادگی و سرعت در یادگرفتن آن و صرفه‌جویی در وقت و مال و زحمت در آن رعایت شده باشد ... این اصلاح اگر انجام یابد- و حتما باید این كار بشود- مانع از آن خواهد شد كه ما هم به همان اقدامی كه تركها بدان دست زدند و اكنون بسیاری از مردم طالب آن شده‌اند ناچار شویم. یعنی این‌كه یك باره همه این دشواری‌ها را كنار بگذاریم و خط عربی خود را به خط لاتینی تبدیل كنیم».
در آن تاریخ كه دكتر طه حسین آن مطالب را نوشت و منتشر ساخت و اكنون كمی بیش از نیم قرن از آن می‌گذرد، این نظر تا حدی انقلابی و طه حسین هم مردی سنت‌شكن شناخته می‌شد، ولی بعدها كه در اثر رواج روزافزون دانش و فرهنگ غرب در مصر كسانی‌كه می‌خواستند نه تنها به علم و تكنولوژی غرب بلكه حتی به ادبیات و فلسفه هم در چهره‌ای زنده‌تر و زاینده‌تر دست یابند ناچار
ص: 73
بودند كه آن‌ها را در همان زبان اصلی بیاموزند، و دانشگاهها هم ترجیح دادند كه برخی از رشته‌های علمی و فنی را در همان زبان اصلی تدریس كنند، و بدین ترتیب به تدریج دامن زبان عربی از حریم علوم برچیده می‌شد، اصلاح‌طلبان بی‌شكیب كه می‌دیدند استادان زبان و ادب كار مهمی برای آمادگی زبان عربی انجام نداده‌اند همین دكتر طه حسین و هم‌طرازان او، یعنی اعضای فرهنگستان مصر را سنت‌گرا و مانع پیشرفت زبان عربی و همگامی آن با دانش و فرهنگ روز خواندند. و حتی یكی از نویسندگان معروف مصر در این زمینه مقاله‌ای با ذكر شواهدی زنده نوشت كه چون درخور تامل است قسمتی از آن در این‌جا نقل می‌شود.
این نوشته از احسان عبد القدوس نویسنده معروف مصری و تاریخ آن نوامبر 1954 یعنی نزدیك به بیست سال پس از نوشته دكتر طه حسین است، وی در این‌باره چنین نوشت:
«در هفته گذشته خبر نامزدی مونس حسین با دوشیزه لولت (لیلی) علائلی اعلام شد. مونس فرزند بزرگترین ركن نثر عربی، دكتر طه حسین، و لیلی هم نوه بزرگترین ركن شعر عربی احمد شوقی است. یعنی اینكه این زناشویی زبان عربی را از دو سو، هم نثر و هم نظم، در یك خانواده جمع كرده است. حالا ببینیم واقعا سرنوشت زبان عربی در این خانواده جوان و خوشبخت چیست؟ مونس خیلی كم به زبان عربی و غالبا به زبان فرانسه حرف می‌زند و همه كارهای ادبی او هم، چه كتابها و چه مقاله‌ها و گفتارهایش، به زبان فرانسه است، و آشنایی او با بالزاك و موپاسان و پل سارتر (نویسندگان فرانسه) بیشتر از آشنایی او با نجیب محفوظ و توفیق الحكیم و یوسف الشارونی (نویسندگان عربی) است. لیلی هم زبان عربی را به همان اندازه می‌داند كه من زبان ایتالیایی را (یعنی فقط چند كلمه)، و كتابهای عربی را به همان اندازه می‌خواند كه من كتابهای دكتر عبد الرحمن بدوی را (یعنی هیچ). این حقیقتی است كه می‌خواهم آنرا در برابر دیدگان دكتر طه حسین بگذارم، نه برای سرزنش او، بلكه برای این‌كه به آن
ص: 74
اعتراف كند. این حقیقتی است كه مصداق آن نه تنها مونس و لیلی، بلكه یك نسل كامل از درس خوانده‌های ما هستند، و حتی من دو فرزند خود را هم استثنا نمی‌كنم، چه با وجود آنكه من زبان فرانسه را با همان توجه و اهتمامی به آن‌ها می‌آموزم كه زبان عربی را، با وجود این آن‌ها امروز زبان فرانسه را بهتر از عربی می‌خوانند و می‌نویسند. چرا دكتر طه حسین نتوانست زبان عربی را حتی در خانه خودش از گزند مصون دارد؟ و چرا من نمی‌توانم ذوق آموختن عربی را در فرزندانم بیدار كنم و گوششان را با آهنگ ابو الاسود دؤلی آشنا سازم همچنانكه با آهنگ زبان فرانسه آشنا ساختم؟ حیرت و درماندگی در این امر مرا وادار می‌كند كه كار آن‌ها را به خدا واگذارم.
چرا؟ برای اینكه بزرگان زبان و ادبیات عربی و از آن جمله طه حسین نمی‌خواهند كه حق تحول و تكامل را برای زبان عربی بشناسند، و گوش خود را با صدای پای زمان كه در مسیر خود تعالیم و قواعد آن‌ها را خرد می‌كند و پیش می‌رود آشنا سازند، و نمی‌خواهند به این حقیقت اعتراف كنند كه زبان عربی در دست آن‌ها سنگین و پیچیده و دشوار شده، و به صورتی درآمده كه نسل آزاد كنونی كه در فضای آهنگهای فرانسه و انگلیسی سیر می‌كند آنرا مناسب ذوق خود نمی‌یابد. این نسلی كه گوشش را آهنگهای «تانگو» و «والس» و «سامبا» پر كرده، دیگر نمی‌تواند آهنگهای «بشارف» و «تقاسیم رصد» را بفهمد. باید كاری كنیم، باید این مجسمه‌های مومی را كه بر كرسیهای فرهنگستان تكیه زده‌اند به جنبش درآوریم تا كاری كنند، با زمان و تحولات پیش روند، و دستور تازه‌ای ساده و روان برای این زبان وضع كنند، و روشهای جدیدی برای تدریس آن بیابند، و زبان عربی را از این بی‌سامانی نجات دهند" «1».
پس از این تاریخ و پیرو همین نظریه‌های اصلاحی یا انقلابی یكی از ادیبان لبنانی هم به نام «یوسف السودا» كه چندی هم وزیر فرهنگ لبنان بود، كتابی در زمینه اصلاح صرف و نحو عربی به نام «الاحرفیة» منتشر ساخت كه در
______________________________
(1). مجله روز الیوسف، چاپ قاهره، نوامبر 1954 م.
ص: 75
آن به منظور رفع دشواری‌های آن‌ها كوشیده بود قواعد صرف و نحو عربی را براساس گرامر فرانسه تدوین و خلاصه كند و این كار را هم از نام كتاب «الاحرفیة" شروع كرده كه به نظر وی ترجمه گرامر است، چه گرامر از «گراما» ی یونانی گرفته شده كه به معنی حرف است و احرفیة را از آن مشتق ساخته و به جای صرف و نحو هردو به كار گرفته است.
در زمینه اصلاح یا تغییر خط عربی همه‌جا مقاله‌ها و رساله‌های بی‌شماری نوشته و منتشر گردیده كه آن خود موضوعی است جداگانه «1».
تا این‌جا سخن از زبان عربی و دشواری‌های آن در همگامی با دانش و فرهنگ امروز و راههایی بود كه آگاهان و صاحب‌نظران آن زبان برای رفع آن دشواری‌ها پیموده و می‌پیمایند.

اما زبان فارسی:

كمی بیش از نیم قرن پیش مرحوم محمد علی فروغی نخست‌وزیر وقت كه خود یكی از پایه‌گذاران فرهنگستان ایران بود، در پیامی به آن فرهنگستان كه هنوز در آغاز كار خود بود «2» چنین نوشت:
«زبان فارسی چنانكه از گذشتگان به ما رسیده عیبی دارد و نقصی، و از آن‌رو كه ما باید آن را به آیندگان باز بگذاریم خطرهایی در پیش دارد ... رفع عیب و نقص گذشته یك اندازه ممكن است، ولی شاید تماما مقدور نشود، اما جلوگیری از خطرهای آینده كاملا در توانایی ما هست، به شرط آنكه بخواهیم و بدانیم چه باید كرد».
مرحوم فروغی این عیب و نقص را چنین توضیح داد:
______________________________
(1). تفصیل این مطالب را در مقاله نویسنده این گفتار با عنوان «نویسندگان اصلاح‌طلب و داستان خط و زبان عربی» در «الدراسات الادبیة»، سال 1، شماره 4 خواهید یافت.
(2). فرهنگستان ایران در خرداد 1314 خورشید گشایش یافت، و اساسنامه آن در نخستین شماره «نامه فرهنگستان» به چاپ رسید و نامه مرحوم فروغی در آذرماه 1315 به فرهنگستان نوشته شد و در فروردین 1316 با عنوان «پیام به فرهنگستان» انتشار یافت.
ص: 76
«عیب زبان فارسی آمیختگی آن به عربی است و نقص آن اینكه از جهت اصطلاحات فقیر است .. اگر در گذشته این عیب در زبان ما پیدا شده كه آمیخته به عربی گردیده است، در آینده این خطر در پیش است كه عیبش بیش شود به اینكه آمیخته به زبان‌های بیگانه دیگر گردد ... از این‌دو خطر بزرگتر تصرفاتی است كه این روزها همه‌كس در زبان فارسی به قصد رفع عیب و نقص آن می‌كند كه به زودی فارسی را ضایع و باطل می‌كند ...».
«به عقیده من (سخن از فروغی است) امروز ایرانی، به واسطه اینكه در گذشته فكرش همواره مشغول به عربی بوده و اكنون به زبان‌های اروپایی گرفتار و در آن مستغرق گردیده است، با زبان فارسی بیگانه است و قوه تصرف و لغت‌سازی ندارد. اگر با عربی آشنا باشد ذهنش در لغت‌سازی همواره متوجه به الفاظ عربی است و اگر با عربی هم آشنا نباشد گرفتار تعبیرات اروپایی است».
گرچه این نخستین باری بود كه موضوعی به نام عیب و نقص زبان فارسی و خطری كه آن را در آینده تهدید می‌كند برای چاره‌اندیشی در مجمعی رسمی كه بیشتر برای همین منظور تأسیس شده بود مطرح می‌گردید، ولی نخستین‌باری نبود كه موضوعهایی به همین نام یا به نامهای دیگر اندیشه صاحب‌نظرانی را كه به آینده زبان فارسی می‌اندیشیدند به خود مشغول می‌داشت و نخستین‌باری هم نبود كه گامی هرچند كوتاه و نارسا در این راه برداشته می‌شد. «1»
چنانكه ملاحظه می‌شود در این نوشته مسأله اساسی زبان فارسی همان‌هایی است كه با مقایسه با مسایل زبان عربی در محدوده تعریب و اشتقاق قرار می‌گیرد، و در آن از مسایل دیگری كه به عنوان دشواری‌های زبان عربی ذكر شد اثری نیست. علت آن این است كه چنان دشواری‌هایی یا اصلا در زبان فارسی وجود ندارد، مانند دشواری‌های دستوری كه اگر هم برخی نابسامانیها در آن هست آن هم برخاسته از زبان فارسی نیست، بلكه محصول همان آمیختگی
______________________________
(1). شرح این انجمنها و كارهای آن‌ها در مقاله مرحوم دكتر عیسی صدیق در مقدمه لغت‌نامه دهخدا ص 104- 106 آمده است.
ص: 77
زبان و جزیی از همان مسأله اساسی است كه در این نوشته عنوان شده، و یا اگر هم‌چنان دشواری‌هایی وجود داشته باشد مانند دشواری خط كه در فارسی بیشتر از عربی است، شاید صاحب‌نظران این را به صلاح زبان و ادب فارسی و سابقه ممتد ایرانیان در فرهنگ اسلامی نمی‌دانسته‌اند كه چنان مسأله‌ای در فرهنگستان ایران مطرح شود.
بنابراین آنچه در این‌جا مورد سنجش قرار می‌گیرد همان مسأله مشترك بین فارسی و عربی، یعنی روش معامله آن‌ها با واژه‌های بیگانه و اهلی كردن آن‌ها و همچنین طرز استفاده هریك از این دو زبان از نیروهای درونی خود به منظور ساختن واژه‌های نو برای چیزها یا معنی‌های نو است.
نخستین مطلبی كه در این‌جا باید به آن اشاره شود این است كه آنچه در عربی در این زمینه به عنوان مسأله یا مشكل مطرح می‌شود، در واقع یك مشكل بنیادی نیست زیرا از دوران قدیم و از همان زمان كه اصول صرف و نحو و لغت عربی استخراج و تدوین گردید اصول تعریب و اشتقاق هم به همان ترتیب استخراج و تدوین شده و در هیچ دورانی هم در آن اصول خللی وارد نشده و به همین سبب راه آن پیوسته روشن بوده و هنوز هم روشن است. و اگر اختلافی در این زمینه بین صاحب‌نظران عرب مشاهده می‌شود نه در اصول، بلكه در روش استفاده و مقدار استفاده از آن اصول است تا حدی كه در ساختمان اصلی زبان خللی وارد نیاید.
ولی در زبان فارسی وضع بدین‌گونه نیست. در این زبان به سبب این‌كه كلمات بیگانه خارج از هرضابطه و اصولی در آن به كار رفته، و مرز زبان و قواعد آن را درهم شكسته، این امر یك مشكل اساسی است كه بسیاری از مسایل دیگر هم از آن سرچشمه می‌گیرد. این فرق فاحش بین این‌دو زبان را در پذیرش واژه‌های بیگانه می‌توان از خلال كتاب سیبویه و ضوابطی كه او برای تعریب استخراج كرده و بر زبان فارسی هم قابل انطباق است بهتر و روشن‌تر دید، همچنان‌كه می‌توان از روش سیبویه در تدوین قواعد عربی برای تدوین یك
ص: 78
دستور جامع و مانع زبان فارسی كه هنوز این زبان فاقد آن است الهام گرفت. و از این‌جا است كه پای سیبویه هم در حل مسایل زبان فارسی به میان می‌آید و شناخت او و آگاهی از روش كار او در برخورد با آن مسایل ارج و اهمیت بیشتری می‌یابد.
سیبویه از مردم فارس بود، در بیضاءزاده شد و در بصره، كه از قرن اول هجری و روزگار حسن بصری مركزی برای علمای ایرانی شده بود، به درس و بحث و تحقیق درباره قواعد زبان عربی می‌پرداخت و در شیراز بدرود زندگی گفت و قبرش در آنجا است. وی از رجال قرن دوم هجری و هم روزگار با یحیی برمكی و مانند بسیاری از دانشمندان هم روزگار خود از حمایت وی و فرزندانش برخوردار می‌بود. او نخستین كسی بود كه قواعد زبان عربی را در كتابی مدون، ساخت. كتابی كه از همان زمان تألیف آن چنان نام و آوازه‌ای یافت كه نام «كتاب» اسم خاص آن گردید و از همان زمان و در همه دوره‌ها همچنان مهمترین مرجع و مستند علمای عربیت بوده و هنوز هم در صدر مراجع قابل استناد قرار دارد «1».
وی در هنگامی دست به استخراج و تدوین قواعد زبان عربی زد كه آن زبان چنان كه در آغاز همین گفتار گذشت در وضعی همانند همین وضعی بود كه امروز زبان‌های فارسی و عربی با آن روبه‌رو هستند، یعنی با فرهنگ‌ها و زبان‌های دیگری سروكار یافته بود كه به ناچار از آن‌ها اثر می‌پذیرفت، و در اثر كثرت واردات لفظی و معنوی و مدون نبودن قواعد و ضوابط آن بیم آن می‌رفت كه از اصل خود دور افتد و خللی در اركان آن راه یابد. سیبویه با تدوین قواعد و اصول این زبان و از آن جمله ضوابط تعریب، یعنی عربی ساختن كلمات بیگانه، مرزهای زبان عربی را به صورت حصاری محكم و استوار درآورد كه
______________________________
(1). ابن ندیم در این‌باره نوشته است:" او (- سیبویه) كتابی تألیف كرد كه پیش از او كسی مانند آن را نیاورده بود و پس از او هم كسی بدان نرسید (فهرست، ص 51- 52). هم‌چنین نگاه كنید به وفیات، ج 3، ص 133- 135.
ص: 79
زبان‌ها و فرهنگهای مختلف نه‌تنها نتوانستند در آن رخنه‌ای ایجاد كنند، بلكه لغات بیگانه هنگامی می‌توانستند از آن حصار بگذرند و در قلمرو زبان عربی درآیند كه از گذشته خود بریده و به زیّ عربی درآمده و خود یكی از عوامل رشد و گسترش لفظی و معنوی آن شده باشند.
نیازی به گفتن نیست كه سیبویه واضع قواعد و ضوابط زبان عربی نبود، بلكه او تدوین‌كننده ضوابطی بود كه از طبیعت زبان یعنی از گفته عربی‌زبانانی كه ملكه این زبان را داشتند و زبان آن‌ها سالم و دست نخورده بود استخراج شده بود. و اهمیت و اعتبار كتاب سیبویه هم از همین امر سرچشمه می‌گیرد كه همه مطالب آن ریشه در گفتار اهل زبان دارد.
وی به آن اندازه به اصالت گفتار اهل زبان معتقد و پای‌بند بود كه وقتی در مناظره‌ای كه در مجلس یحیی برمكی در بغداد میان او و كسائی- «1» كه او هم یكی از دانشمندان بنام عربیت و رئیس مدرسه نحوی كوفه بود- اتفاق افتاد و در مسأله‌ای میان آن‌دو اختلاف‌نظر پدید آمد، وقتی‌كه یحیی به آن‌ها گفت كه" شما هریك سرآمد علمای شهر خود هستید. كیست كه بتواند میان شما داوری كند؟"، سیبویه به جای اینكه داوری را به علمای دیگر زمان خود- كه كم هم نبودند- واگذارد، گفت از این عربهای بادیه‌نشین كه در جلو خانه وزیر هستند بپرسید، و چنین هم كردند: نوشته‌اند كه به آن عربها پیش از آنكه آن‌ها را به مجلس وزیر بیاورند رشوه‌ای داده بودند تا گفته كسائی را كه مقام و منزلتی در دستگاه خلافت داشت، صحیح بشمرند و آن‌ها نیز چنین گفتند، و اصرار سیبویه هم به این‌كه آن‌ها را وادارند تا آنچه را صحیح می‌شمردند به زبان بیاورند گوش
______________________________
(1). كسائی هم از دانشمندان ایرانی تبار و از جمله هفت قاری معروف قرآن بود، در كوفه زاده شد و در ری در روستایی كه نام آن را رنبویه نوشته‌اند در سال 179 هجری درگذشت. وی در بغداد در دستگاه خلافت هارون رشید می‌زیست و آموزگار دو پسر خلیفه امین و مأمون بود.
بعضیها پیروزی او را بر سیبویه در مناظره‌ای كه بین آن‌ها روی داد به علت همین مقام و منزلت او دانسته‌اند. نام كامل او را «ابو الحسن علی بن حمزة بن عبد الله بن بهمن بن فیروز نوشته‌اند».
(فهرست، ص 29- 30 و ص 65- 66 و وفیات، ج 3، ص 457 و 458).
ص: 80
شنوایی نیافت. سیبویه از آن روی می‌خواست كه عربها گفته كسائی را تكرار كنند، چون می‌دانست آن گفته خلاف طبیعت زبان است و زبان آن‌ها به آن نمی‌گردد «1».
در میان علمای سلف، سیبویه نخستین كسی است كه تعریب واژه‌های بیگانه را از دید سیر طبیعی زبان و رشد تدریجی آن نگریسته و نه تنها آن را مانند برخی لغت‌شناسان محافظه‌كار ناروا نشمرده، بلكه با استخراج و تدوین ضوابط آن، آن را به صورت یكی از اصول زبان عربی درآورده و راهی را كه عملا در زبان عامه عربی باز بوده از لحاظ علمی نیز در زبان عربی فصیح باز نگه داشته است.
این‌كه سیبویه شواهدی را كه در باب تعریب به كار برده و شمار آن‌ها به حدود چهل می‌رسد، به استثنای اسم خاص از زبان فارسی گرفته، نه بدان سبب بوده كه وی فارسی زبان بوده «2» و با این زبان آشنایی بیشتری داشته، بلكه بدین سبب بوده كه در زمان وی و از مدت‌ها پیش از وی بزرگترین منبع واردات زبان عربی زبان فارسی بوده، و این هم بدان علت بوده كه زبان عربی نخستین‌باری كه با اسلام از مرز و بوم خود به درآمد و در سرزمینی دیگر با مردمی دیگر كه زبان و فرهنگی دیگر داشتند برخورد نمود و از آن‌ها پذیرفت در ایران و با ایرانیان و زبان فارسی بود، و در همین‌جا هم بود كه ایرانیان به مقتضای گرایش اسلامی خود به زبان عربی روی آوردند و به بحث و تحقیق درباره اصول و قواعد آن و
______________________________
(1). این داستان را در بیشتر جاها نقل كرده‌اند و از آن جمله در كتاب مغنی اللبیب است كه در آن گذشته از شرح داستان، قصیده‌ای هم كه یكی از شاعران در این زمینه سروده و به مناسبت موضوع مناظره به نام «قصیده زنبوریه» معروف شده نقل گردیده است.
(2). ابن خلكان از گفته معاویة بن بكر كه هم روزگار سیبویه بوده آورده كه گفت من سیبویه را در جوابش دیده بودم و سخنان و مناظره‌های او را در نحو می‌شنیدم. زبانش گیر داشت ولی بعد كه در كتابش نگریستم قلمش را بلیغ‌تر از زبانش یافتم (وفیات، ج 3، ص 135) و از این گفته معلوم می‌شود كه سیبویه هم مانند بیشتر كسانی كه عربی‌زبان نبوده‌اند زبانش به عربی روان نبوده است.
ص: 81
تألیف و ترجمه در آن پرداختند، و در نتیجه آن، زبان فارسی نخستین و مهمترین زبانی گردید كه از آن اسامی و مفاهیم جدید به زبان عربی راه یافت.
عربها كلمات بیگانه را به هرگونه كه آن‌ها را آسانتر و متناسبتر با زبان خود یافته‌اند به كار برده‌اند، بی‌آنكه خود را به ضابطه یا قاعده‌ای پای‌بند سازند یا همیشه و در همه‌جا یكسان عمل كنند. كار سیبویه هم در این زمینه بحث و جست‌وجو در زبان همان عربها بوده تا كیفیت عمل آن‌ها را با واژه‌های بیگانه بازنماید. وی آن‌چه را كه به قول خودش مطرد، یعنی عمل به آن‌ها را در همه‌جا یكسان یافته، به صورت ضابطه‌ای درآورده و آنچه را هم كه مطرد نیافته آن‌ها را هم به همان شكل سماعی ذكر كرده است. سیبویه این مسایل را در جاهای مختلف و به صورت‌های مختلف بیان كرده و از آن جمله در چهار باب مستقل كه موضوع آن‌ها مربوط به تعریب و غالب شواهد آن‌ها هم از زبان فارسی، است بدین‌ترتیب آورده: یكی با عنوان «هذا باب الاسماء الاعجمیة» «1» و دیگر با عنوان «هذا باب ما كان من الاعجمیة علی اربعة احرف و قد أعرب فكسرته علی مفاعل» «2» و دیگر با عنوان «هذا باب ما أعرب من الاعجمیة» «3» و دیگر با عنوان «هذا باب اطراد الابدال فی الفارسیة» «4».
ضوابطی كه سیبویه در این بابها در آنچه مربوط به زبان فارسی است ذكر كرده عبارتند از:
1- تمام حرفهایی كه در زبان فارسی هست و در زبان عربی نیست به حرفهایی بدل می‌شوند نزدیك به آنچه در عربی هست. مراد از این حرفها همان حرفهای اختصاصی فارسی است كه معروف است، ولی سیبویه حرف دیگری را هم بر آن‌ها افزوده و آن هاء آخر واژه‌هایی همچون كوسه و موزه است كه در عربی یا به «ج» و یا به «ق» بدل می‌شود. و در علت آن گوید چون این هاء در زبان فارسی در حالت وصل در كلام باقی نمی‌ماند و گاه به «ی» و گاه
______________________________
(1). الكتاب ج 2، ص 19.
(2). الكتاب ج 2، ص 201.
(3). الكتاب ج 2، ص 342.
(4). الكتاب ج 2، ص 342- 343.
ص: 82
به «ا» تبدیل می‌شود و چنین «ها» یی در زبان عربی وجود ندارد، ازاین‌رو این هم به منزله حرفی است كه در عربی نیست. و بنابراین به حرفی كه در عربی هست بدل می‌شود.
درباره این «هاء» آخر واژه‌های فارسی كه معمولا آن را «هاء غیر ملفوظ» یا «هاء بیان حركت» می‌نامند و نخستین بار سیبویه ضابطه دستوری آن را بیان داشته، این توضیح باید اضافه شود كه هرچند در رسم الخط كنونی فارسی هردو مورد به صورت همزه‌ای بالای «ها» آخر نموده می‌شوند، ولی در زبان محاوره امروز هم به همان‌گونه تلفظ می‌شوند كه در زمان سیبویه، و مثلا گفته می‌شود «موزه‌ی احمد» یا «احمد موزه‌ای» خرید «1».
2- در صورتی‌كه واژه‌ای فارسی با همان هیأت و حركات خودش هم وزنی در زبان عربی نداشته باشد، برای الحاق به عربی حركات آن به صورتی تغییر می‌یابد كه با یكی از وزن‌های عربی تطبیق كند، مانند ابریشم كه در عربی ابریسم می‌شود تا بر وزن افعیعل یا افعیلل شود. ولی اگر به كلام عربی ملحق نشود، به همان حال خود باقی می‌ماند چون خراسان و مانندهای آن.
3- هر اسم فارسی كه الف و لام عربی بپذیرد و در عربی به كار رود از واژه‌های عربی به شمار می‌آید. مثالهایی كه سیبویه برای این‌گونه اسمها یاد كرده اینها هستند: اللجام (- لگام)، الدیباج (- دیبا)، الیرندج (- رنده، چرم سیاهی كه با آن كفش سازند)، النیروز (- نوروز)، الفرند (- پرند)، الزنجبیل (- زنكبیل)، الارندج (- ارنده)، الیاسمین (- یاسمین)، السهریز (- شهریز، گونه‌ای خرما)، الآجر (- آجر). و گوید اینها عربی هستند و منصرف. ولی اگر الف و لام نپذیرند یعنی به همان‌گونه كه در زبان اصلی معرفه بوده‌اند در عربی هم همچنان معرفه باقی بمانند، مثل هرمز و فیروز، هرچند در زبان عربی پذیرفته شده و به كار می‌روند ولی غیر منصرف باقی می‌مانند و این نشانه آن است كه هنوز عربی كامل نشده‌اند و عجمه در آن‌ها هست.
______________________________
(1). الكتاب، ج 2، ص 342- 343.
ص: 83
4- هر اسم فارسی كه مركب از چهار حرف یا بیشتر باشد و به عربی درآید و به «مفاعل» جمع بسته شود، به گفته خلیل (مراد خلیل بن احمد است) باید یك «ها» به آن افزوده شود، مثالهایی كه در این مورد آورده اینها هستند:
موزج (- موزه) و جمع آن موزاجه. صولج (- معرب و مخفف چوگان) و جمع آن صوالجه. كربج (- كلبه) و جمع آن كرابجه. طیلسان و جمع آن طیالسه.
جورب (- جوراب) و جمع آن جواربه. كیلج (- كیله) و جمع آن كیالجه. ولی این را به عنوان یك ضابطه مطرد نیاورده، چون گوید بدون هاء هم گاهی استعمال می‌شوند.
و همه این مباحث و ضوابط تعریب در این امر خلاصه می‌شود كه هرواژه بیگانه- فارسی یا غیر فارسی- كه در زبان عربی به كار رود و جزء كلمات عربی گردد پیوند آن با زبان اصلی به كلی گسسته می‌شود و از هرجهت چه از لحاظ حروف و حركات و چه از لحاظ قواعد دستوری تابع زبان عربی می‌شود و به شكلی درمی‌آید كه مقتضای طبیعت زبان و متناسب با لهجه عربی باشد و آنچه در این میان مطرح نیست اصل و تبار و شكل آن در زبان اصلی است.
حال اگر در پرتو آنچه سیبویه در ضوابط تعریب و به ویژه عربی گردانیدن كلمات فارسی ذكر كرده و آنچه از روش وی در استخراج و تدوین قواعد زبان عربی به دست می‌آید، مسایل زبان فارسی را در این‌دو زمینه مورد مطالعه قرار دهیم به دو مطلب اصلی زیر می‌رسیم.
مطلب نخست این‌كه ضوابط تعریب در كتاب سیبویه از آنجا كه از زبان طبیعی و فطری مردم عربی‌زبان استخراج شده، ضوابطی است طبیعی كه نه تنها بر زبان فارسی هم راست می‌آید، بلكه در فارسی ساده هم مورد عمل است. مراد از فارسی ساده در اینجا همین زبانی است كه عامه فارسی‌زبانان بدان حرف می‌زنند و آن را از راه طبیعی و فطری آن، یعنی از دامان مادر یاد می‌گیرند و به همین سبب هم قواعد طبیعی زبان بر آن حكمفرما است. و در برابر آن، فارسی ساخته و پرداخته‌ای است كه آن را گذشته از راه طبیعی باید از راه درس و بحث هم
ص: 84
بیاموزند و مناسب‌ترین نامی كه به آن داده شده همان است كه مردم عادی به آن داده‌اند، یعنی لفظ قلم.
این‌كه گفته شد ضوابط تعریب سیبویه در فارسی ساده هم مورد عمل است، بدین‌سبب است كه:
1- در فارسی ساده هم وقتی واژه‌ای عربی پذیرفته می‌شود و به كار می‌رود اگر حرفی در آن باشد كه در لهجه فارسی نیست آن حرف به حرفی نزدیك به آن كه در فارسی هست بدل می‌شود، و ازاین‌رو است كه «ح» به «ه» و «ص و ث» به «س» و «ض و ظ و ذ» به «ز» و «ع» به «م» و مانند اینها بدل می‌شوند.
و اگر این حرفها به همانگونه كه در فارسی تلفظ می‌شوند نوشته نمی‌شوند آن را باید به حساب لفظ قلم گذاشت.
2- در فارسی ساده هم وقتی واژه‌ای عربی به كار می‌رود با آن مانند یك واژه فارسی رفتار می‌شود، و از هرنظر تابع دستور زبان فارسی یعنی همان ضابطه طبیعی زبان می‌گردد. در این زبان هم پیوند این‌گونه واژه‌ها با زبان عربی از هم گسسته است. آن‌ها همچون یك واژه فارسی علامت جمع می‌گیرند و همچون یك واژه فارسی در تركیب افعال و كلمات به كار می‌روند. این كار آن چنان ساده و طبیعی صورت می‌گیرد كه گویی اصلا به فارسی نبودن آن‌ها توجهی نیست، و در واقع هم چنین است، چون بیشتر این مردم نمی‌دانند كه این واژه‌ها فارسی نیستند مانند «فهمیدن» و «فهماندن» و «حرف زدن» و «قول دادن» و بسیاری مثالهای دیگر كه به فراوانی می‌توان یافت.
3- مردم فارسی زبان هم تا وقتی كه در مسیر طبیعی زبان قرار دارند و در اثر عوامل دیگر از آن منحرف نشده‌اند. زبانشان جز به آنچه مقتضای طبیعت زبان است نمی‌گردد. داستانی كه در مناظره سیبویه و كسائی در كتابها آمده و اصرار سیبویه به این‌كه عربها را وادارند تا عبارت كسائی را تكرار كنند، چون می‌دانست كه زبان آن‌ها به آن عبارت نمی‌گردد، منحصر به زبان عربی و عربهای بادیه نیست. شما اگر همین فارسی‌زبانانی را هم كه فارسی را به طبیعت خود
ص: 85
حرف می‌زنند وادارید كه مثلا در این عبارت: «احمد دیروز حرفها زد و قولها داد، ولی به هیچ‌یك عمل نكرد» حرف و قول را كه دو كلمه عربی هستند مانند كلمه‌های دیگر عربی كه در لفظ قلم به آسانی به عربی جمع بسته می‌شوند آن‌ها را به جای جمع فارسی به عربی جمع ببندند و بگویند: «احمد دیروز حروف زد و اقوال داد» مسلما این عبارت را آن‌چنان ركیك و ناهنجار خواهند یافت كه آن را به زبان نخواهند آورد، چون زبانشان به آن نمی‌گردد. زیرا این حرف و قول در زبان آن‌ها هیچ پیوندی با اصل عربی آن‌ها ندارد، و به همین‌گونه است كلمه «حروف» در اصطلاح مردمی كه با چاپ و چاپخانه سروكار دارند و «حروف‌چینی» و «حروف‌ریزی» زیاد به گوششان می‌خورد. «حرف» و «حروف» اگرچه در عربی هردو یك كلمه‌اند و یكی جمع دیگری است ولی در زبان فارسی در این دو مورد دو كلمه جداگانه هستند به دو معنی جداگانه، نه این جمع آن است، و نه آن مفرد این. به همین‌گونه است دیگر ضوابطی كه به طبیعت زبان بازمی‌گردد.
در این مرحله وضع دو زبان فارسی و عربی از لحاظ رعایت ضوابط طبیعی در پذیرش واژه‌های یك‌دیگر یكسان است. فرق فاحشی كه در این زمینه بین آن‌دو پدید آمده از این‌جا سرچشمه گرفته كه لفظ قلم فارسی در دست برخی نویسندگان و اهل قلم یا متظاهران به فضل و دانش خارج از این ضوابط طبیعی فارسی نه تنها با واژه‌های عربی بلكه با ضوابط صرف و اشتقاق آن هم آمیخته شده و در نتیجه پیوند آن با زبان اصلی سست گردیده و گاهی نیز گسسته است. ولی لفظ قلم عربی كه همان زبان فصیح باشد پیوند خود را با زبان اصلی همچنان حفظ كرده و در به كارگیری واژه‌های فارسی هرگز گامی فراتر از همان ضوابط طبیعی زبان برنداشته و این هم زائیده وضع خاصی است كه هریك از این دو زبان در مراحل تاریخی كه بر آن‌ها گذشته است با آن روبه‌رو بوده‌اند كه خود داستانی مفصل دارد و اینجا مجال ذكر آن نیست.
از آنچه در این مطلب گذشت دو نتیجه زیر به دست می‌آید:
ص: 86
یكی این‌كه فارسی ساده و طبیعی كه پیوندش با ریشه اصلی همچنان محكم و استوار مانده، اگر هم مسایلی داشته باشد یا در اثر عواملی در آن بوجود آید، راه‌حل آن در خود زبان نهفته است. چون طبیعت زبان در سیر تكاملی خود پیوسته راه خود را هموار می‌سازد و تحول طبیعی و تاریخی زبان فارسی هم در همه دوره‌ها و نشیب و فرازهایی كه بر آن گذشته این امر را به خوبی نشان می‌دهد. دشواری‌هایی هم كه در فارسی لفظ قلم هست و امروز آن‌ها را از مسایل این زبان می‌شمرند، همه آن‌ها دشواری‌های ذاتی زبان نیست، بلكه غالب آن‌ها دشواری‌هایی است كه بر آن عارض شده و ناشی از سست شدن پیوند آن با ریشه اصلی و شكسته شدن مرزهای دستوری آن است. بنابراین مهمترین گامی كه برای از میان بردن آن دشواری‌ها می‌توان برداشت سعی در محكم ساختن آن پیوند و استوار داشتن مرزهای دستوری آن از راه نزدیك ساختن آن به زبان ساده طبیعی است.
و دیگر این‌كه همه واژه‌های بیگانه‌تبار، چه عربی و چه غیر عربی كه در زبان عامه فارسی‌زبانان پذیرفته شده و از هرلحاظ چه دستوری و چه غیر دستوری تابع زبان فارسی گردیده و به اصطلاح به خورد زبان رفته‌اند، از واژه‌های فارسی شده به شمار می‌روند، و اگر در زبان فارسی به مقتضای طبیعت زبان و لهجه فارسی‌زبانان یا به هرعلت دیگر در شكل و هیأت آن واژه‌ها تغییری روی داده یا در معنی آن‌ها دگرگونی حاصل شده باشد، در زبان فارسی همان شكل و هیأت تغییر یافته و همان معنی دگرگون شده اصل و ملاك عمل است نه هیأت و معنی آن‌ها در زبان اصلی. بنابراین بازگرداندن این‌گونه واژه‌ها در نوشته‌های فارسی به شكل و هیأت آن‌ها در زبان اصلی و نادیده گرفتن دگرگونیهایی كه به اقتضای طبیعت زبان فارسی در آن‌ها روی داده كاری است ناروا و در حكم نقض قواعد زبان فارسی. درست مانند نویسنده یا گوینده‌ای كه در زبان عربی كلمه‌ای را كه از فارسی معرّب شده و به شكل و هیأت عربی درآمده برای این‌كه نشان دهد كه اصل و تبار آن كلمه را می‌شناسد آن را در
ص: 87
زبان عربی با همان صورت فارسی آن بگوید یا بنویسد. چنین كاری در آن زبان نه بر معرفت گوینده یا نویسنده به زبان فارسی، بلكه بر جهل وی به اصول و مبانی زبان عربی حمل خواهد شد. زبان فارسی هم از این قانون طبیعی خارج نیست.
مطلب دوم این‌كه از روش سیبویه در تدوین قواعد عربی می‌توان برای تدوین یك دستور جامع و مانع فارسی بهره فراوان برد. توضیح این اجمال آن كه: دانشمندان گذشته این سرزمین بیشتر توجهشان معطوف به صرف و نحو و اشتقاق عربی بوده و به زبان فارسی كه آن را از راه طبیعی می‌آموخته‌اند. به همین علت یا به علتهای دیگر، توجهی نداشته‌اند تا به تدوین قواعد آن بپردازند. از این‌رو در عصر اخیر هم كه تاریخ آن از یك صد سال پیش جلوتر نمی‌رود وقتی كسانی در صدد برآمدند كه برای زبان فارسی در جنب صرف و نحو عربی قواعدی ترتیب دهند آن را از صرف و نحو عربی گرفتند، یا به صورت ترجمه گونه‌ای از آن و یا به تقلید از مباحث و تقسیم‌بندی‌های آن، و مسلم است كه آنچه بدین‌ترتیب بوجود آمد چیزی نبود كه بتوان نام دستور فارسی، بدان معنی كه امروز از آن می‌فهمیم، بر آن نهاد. گرچه از آن به بعد با كتابهای دیگری كه در این زمینه هم به وسیله استادانی سرشناس و هم به وسیله فاضلانی علاقه‌مند تألیف شد دستور فارسی به تدریج متناسب‌تر با زبان فارسی گردید و بسیاری از ضوابط و قواعد زبان فارسی را دربر گرفت، ولی به سبب آنكه راه روشنی كه ریشه در اصل زبان داشته باشد و همه مؤلفان مكلف به پیروی از آن باشند در میان نبود و هرمؤلفی یا برحسب ذوق و سلیقه و استنباط و زمینه فرهنگی خود، یا به سبب اثرپذیری از دستور زبان‌های دیگر، روشی خاص برگزید، این كار از یك‌سو به آشفتگی و هرج‌ومرج در دستور زبان فارسی انجامید «1» كه از كارآیی آن كاست، و از سویی دیگر مباحثی به دستور زبان فارسی راه یافت كه نه
______________________________
(1). شرح این آشفتگیها را در دو خطابه استادان فقید جلال همایی و احمد بهمنیار، یكی با عنوان «دستور زبان فارسی» و دیگری با عنوان «املاء فارسی» كه در فرهنگستان ایران ایراد كرده‌اند و در نامه فرهنگستان، شماره‌های 1- 4 چاپ شده، می‌توان یافت.
ص: 88
ریشه‌ای در زبان فارسی دارند و نه كاربردی در آن، و در نتیجه دستور زبان فارسی به جای آنكه افزاری كارساز برای رفع نیازمندی‌های كنونی زبان فارسی و وسیله‌ای برای گسترش آن باشد، به صورت مجموعه‌ای از اصطلاحات و تقسیمهای گاه به جا و گاه نابجا درآمد كه نه مشكلی از این زبان می‌گشاید و نه كمكی به گسترش آن می‌كند.
به همین دلیل است كه تدوین دستوری جامع و مانع كه اصول و ضوابط آن صرفا با استقراء و جست‌وجو در زبان عامه فارسی‌زبانان به دست آمده باشد ضروری‌ترین گامی شمرده شده كه برای استوار داشتن پایه‌های زبان و هموار ساختن راه گسترش آن باید برداشته شود. و آنچه از چنین دستوری با این كیفیت انتظار می‌رود این است كه با دربر داشتن همه قواعد اصلی و اساسی زبان و یا شناساندن همه نیروهای ذاتی و درونی آن، هم مرز واقعی و طبیعی زبان را مشخص سازد و آن را از مباحث خارجی كه ریشه در زبان فارسی ندارند بپیراید، و هم استعدادهای نهفته زبان را برای باروری و گسترش آن به كار اندازد، و بدین‌ترتیب آن را برای بیان اندیشه‌های علمی و فرهنگ روز آماده سازد. این ضرورتی است كه نمی‌توان آن را نادیده گرفت، زیرا تا زبان مردمی خود برای بیان اندیشه‌های علمی آماده نباشد علم را در میان آنان جز كالایی وارداتی نمی‌توان یافت و چنین علمی هم جز دنباله‌روی و واماندگی میوه‌ای به بار نخواهد آورد. برای این‌كه مردمی از خردی تیزبین و اندیشه‌ای روشن و بارور و دانشی درخور روزگار خود برخوردار شوند باید دارای زبانی ساده و روشن و بارور و دانش‌پذیر باشند، و زبان فارسی هم برای این‌كه بدین‌پایه از آمادگی برسد ناچار باید به خود بازگردد و از نیروی ذاتی و استعداد درونی خود مدد گیرد.
این نیروی ذاتی زبان را كه در روزگارهای نامساعد گذشته شگفتیها از خود نشان داده به هیچ روی نباید دست كم گرفت، و اگر تاكنون چنانكه باید شناخته نشده یا برای آمادگی زبان از آن بهره‌برداری نشده این را باید به حساب
ص: 89
همان بی‌التفاتی‌هایی گذاشت كه در گذشته نسبت به آن شده است. برای كشف همین نیرو و شناخت استعدادهای نهفته آن است كه باید از نو در این زبان به كاوش و جست‌وجو پرداخت. این‌جاست كه شیوه كار سیبویه و دقت و موشكافی‌های او در زبان عربی و تطبیق آن با ویژگیهای زبان فارسی به عنوان الگو و راهنما به خاطر می‌گذرد. و این چون خود داستانی مفصل دارد مجالی دیگر می‌خواهد.
ص: 91