عهدها
اشاره
از میان نوشتههایی كه به نام «عهد» از دوران ساسانی به عربی ترجمه شده و آثاری از آنها را در مآخذ اسلامی میتوان یافت، اینها را میتوان یاد كرد: عهد اردشیر، عهد شاپور به پسرش هرمز، عهد قباد به پسرش خسرو انوشروان، عهد خسرو انوشروان به پسرش هرمز، عهد خسرو پرویز به پسرش شیرویه.
______________________________
(1). جاحظ، كتاب الحیوان، ج 1، ص 38.
(2). مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص 336. در اینباره همچنین رجوع شود به كتاب" فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی"، از نویسنده این مقال، چاپ دوم، انتشارات دانشگاه تهران، 1356 ش، ص 322- 333.
(3). ابن المدبّر، الرسالة العذراء، در كتاب رسائل البلغاء، ص 238. 239.
ص: 153
عهد اردشیر
«عهد اردشیر» قدیمیترین عهدیست كه از پهلوی به عربی برگردانده شده و در انتقال آیین كشورداری ایرانیان به دستگاه خلافت اثری بارز داشته است.
این عهد كه در سالهای اخیر متن باقیمانده از ترجمه عربی آن بوسیله یكی از استادان معاصر عرب تحقیق و چاپ شده «1» و همان متن چاپی هم بوسیله یكی از فضلای عربیدان ایرانی به فارسی ترجمه و منتشر شده است «2» در تمام دوران ساسانی برای شاهان آن خاندان همچون سرمشقی تغییرناپذیر و برای حكومت ایشان در حكم قانون اساسی بوده كه پیروی از آن بر همه آنها واجب و تخطی از آن برای هیچیك از آنها جائز نبوده است. در دوران اسلامی هم از همان زمان كه دستگاه خلافت در راه تحول و اقتباس آیین كشورداری افتاد مورد استقبال حاكمان قرار گرفت و از همان دوران نخست خلافت عباسیان جزء موادی گردید كه میبایستی به خلیفهزادگان و ولیعهدان آموخته شود. وقتی معلم الواثق بالله، فرزند مأمون، از مأمون پرسید كه به او چه بیاموزد، خلیفه گفت «به او كلام خدای تعالی را بیاموز و او را وادار تا «عهد اردشیر» را بخواند و كتاب كلیله و دمنه را از بركند.» «3» (كلیله و دمنه هم یكی از كتابهایی بود كه از پهلوی به عربی ترجمه شده بود.)
در مقدمه قدیمیترین نسخهای كه از متن عربی این عهد در دست است در علت تنظیم این عهد از گفته دانشمندان پارسی و ناقلین آثار آنها چنین آمده است:
عنایت اردشیر به استقامت كار كشور و راه و روش مردم بدان پایه بود كه میخواست پس از خودش هم كارها همچنان راست و مستقیم باقی بماند. از
______________________________
(1). عهد اردشیر، با تحقیق و مقدمه دكتر احسان عباس، چاپ دار صادر، بیروت، 1967 م.
(2). عهد اردشیر، برگرداننده به فارسی: محمد علی امام شوشتری، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی (67)، تهران، 1348 ش.
(3). این خبر را مبرّد در كتاب الفاضل آورده است، به نقل از مقدمه احسان عباس بر عهد اردشیر، ص 34.
ص: 154
اینرو شاهان پس از خودش را هم در زندگی خود شریك ساخت و در استقامت سلطنت ایشان نیز مانند پادشاهی خودش كوشید ... و چون گمان برد كه همه آنچه را كه میبایستی برای استواری كار مملكت انجام دهد انجام داده، چنین اندیشید كه تا وقتی برای پادشاهان پس از خودش هم عهدی و دستوری باقی نگذارد كه هم پیشوا و راهنمای آنها باشد و هم آنها را كه قاضیان زمان جرأت بازداشتن ایشان را از كارهای ناشایست ندارند از آن كارها بازدارد به همه خواستههای خود جامه عمل نپوشانده است.
و چون پادشاهی از ایشان عهدی برجای میگذاشت بر جانشین او واجب بود كه آن را پیوسته بخواند و در آن بسیار بیندیشد و قدرت سلطنت و خودخواهی او، او را به كوچك و بیارج شمردن آن واندارد. پایبند بودن ایشان به دستورهای پیشینیان مایه اصلاح كار ایشان بود و خوار شمردن آن سردسته عواملی بود كه به نابودی ایشان انجامید. «1»
عهد شاپور به پسرش هرمز
از این عهد دو قطعه در كتاب الوزراء و الكتّاب آمده «2» و یك قطعه از آن را مسعودی در مروج الذهب «3» آورده و عامری نیشابوری در بیست و هفت مورد در السعادة و الاسعاد فی سیرة الانسانیة به مناسبتهای مختلف به مطالبی از این عهد استناد جسته «4» و ثعالبی آن را در غرر السیر عهدی طویل وصف كرده و چند قطعه از آن را هم نقل كرده است. «5» عامری برخی از مطالبی را كه از این عهد نقل كرده زیر عنوانهایی آورده كه اعجاب و تحسین وی را از آنها میرساند، مانند عنوانهایی از این قبیل: «ادبی نیكو»، «سخنی كه درخور آن است كه با آب زر
______________________________
(1). عهد اردشیر، متن عربی، ص 19 و 20، ترجمه فارسی، ص 31 و 32.
(2). جهشیاری، الوزراء و الكتّاب، ص 5- 7.
(3). مروج الذهب، ج 1، ص 291.
(4). عامری نیشابوری، السعادة و الاسعاد، باهتمام مجتبی مینوی، انتشارات دانشگاه تهران، 1336 ش. این موارد را به تفصیل و با ذكر صفحات، در فهرست عام این كتاب خواهید یافت.
(5). ثعالبی، غرر السیر، ص 495- 498.
ص: 155
نوشته شود»، «قانونی بزرگ در دوراندیشی»، «قانون بزرگ دیگری در سیاست» و عنوانهای ستایشآمیز دیگر.
آنچه درباره این عهد گفتنی مینماید این است كه از برخی قطعاتی كه عامری از این عهد از كتاب خداینامه نقل كرده و بدان تصریح نموده چنین برمیآید كه همه این عهد در خداینامه بوده ولی در شاهنامه فردوسی آنچه از این عهد آمده از شش بیت تجاوز نمیكند، در صورتیكه تكههایی از ترجمه عربی این عهد كه در مآخذ عربی اسلامی آمده و اجمالا به آنها اشاره شد به گفته ثعالبی آن را عهدی بلند نشان میدهد كه مجموعه آنها اگر به مقدار عهد اردشیر نباشد چیزی هم از آن كمتر نیست.
عهد قباد به پسرش خسرو انوشروان
از این عهد، ابن طباطبا در كتاب تاریخ الدول الاسلامیة یك قطعه نقل كرده كه برگردان مقدمه آن چنین است:
ای فرزند هرگز با بخیل تنگنظر مشورت مكن، زیرا او تو را از رسیدن به غایت فضل بازمیدارد، و از آدم ترسو نیز نظر مخواه، زیرا او در هنگامیكه باید از فرصتی بهره جست كار را بر تو دشوار جلوه میدهد و فرصت از دست میرود. «1»
در شاهنامه هم این عهد به اختصار یاد شده «2» و ثعالبی پس از شرح سرگذشت مزدك و فسادی كه بسبب تأیید قباد از او بر كشور و مردم روی داد و ذكر پشیمانی قباد از این كار به بیماری قباد اشاره كرده گوید:
عهد سلطنت را به انوشروان داد و به او گفت ای فرزند برای اصلاح آنچه من به فساد كشیدم و درمان آن بیماری كه من پدید آوردم كسی جز تو نیست. پس جای پدرت بنشین و برای جبران آنچه شده و احیاء سلطنت از خداوند كمك
______________________________
(1). ابن طباطبا، تاریخ الدول الاسلامیة، چاپ دار صادر، بیروت، 1960 م، ص 65.
(2). شاهنامه، ج 8، ص 2308- 2309.
ص: 156
بخواه. «1»
در زبان عربی دو كتاب به نام عهد خسرو انوشروان به پسرش هرمز وجود داشته كه ابن ندیم هردو را در زیر فصلی نام برده كه در آن كتابهایی را كه در اندرز و ادب و حكمت بوسیله ایرانیان و رومیان و هندیان و عربها تألیف شده صورت داده است. یكی از آنها گذشته از عهد خسرو شامل پاسخ هرمز هم بوده و دیگری نبوده است. «2» گرچه این احتمال میرود كه این هردو عنوان یك كتاب باشد، ولی چنین نیست. هریك از ایندو مربوط به رویدادی جداگانه بوده كه در تاریخها درباره خسرو انوشروان و پسرش هرمز آمده است، یكی آزمایش هرمز است كه برای احراز شایستگی او برای ولیعهدی از او به عمل آمده بود، و دیگر عهد سلطنت بوده كه پس از آن آزمایش به نام هرمزد نوشته شده. در شاهنامه فردوسی هم از عهد كسری انوشروان به پسرش هرمز در دو مورد، و در هردو مورد هم تا حدی به تفصیل یاد شده، یكی با عنوان «گفتار نوشین روان اندر ولیعهد كردن پسر خود هرمز را» كه در آن آمده كه چگونه خسرو كارآگهانی را نهانی بر هرمزد گمارد تا رفتار و كردار وی را به او گزارش دهند و پس از رسیدن گزارشهای خوب، به بوزرجمهر دستور داد تا موبدان و ردان را بخواهند و او را به دانش آزمایش كنند و چنین هم شده و هرمز پرسشهایی كه از او شده به خوبی پاسخ گفته «3» و آنگاه به گفته فردوسی:
نبشتند عهدی به فرمان شاهكه هرمزد را داد تخت و كلاه و در شاهنامه پس از بیان این مقدمات آن عهد زیر عنوان «عهد نوشین روان پسر خود هرمزد را» آمده است. «4»
در تاریخهای دیگر هم به این مطلب كه انتخاب هرمزد پس از مراقبت رفتار و گفتار او صورت گرفته تصریح و یا اشارهای شده است، دینوری در این باره نوشته چون خسرو تصمیم گرفت كه پادشاهی را پس از خودش به او
______________________________
(1). غرر السیر، ص 603.
(2). الفهرست، ص 315 و 316.
(3). شاهنامه، ج 8، ص 2526 به بعد.
(4). شاهنامه، ج 8، ص 2552- 2563.
ص: 157
واگذارد جاسوسانی بر او گمارد كه اخبار او را به او برسانند و اخباری كه از او میرسید همه آن چیزهایی بود كه او میخواست. «1» و یعقوبی هم در اینباره نوشته است انوشروان هرمزد را آزمود و او را چنان یافت كه میخواست، و هرمزد همه پرسشهای او را با پاسخهای استوار پاسخ داد و جز گفتار نرم و خوب با او نگفت. «2»
با این مقدمات میتوان گفت كه از دو كتابی كه ابن ندیم ذكر كرده آنكه بجز عهد خسرو، پاسخ هرمزد را هم در برداشته شرح این مجلس آزمون و گفت و شنودهایی بوده كه در آن رفته، و آن دیگر كه شامل پاسخ نبوده همان عهد معروف انوشیروان بوده كه مانند سایر عهدهای شاهان ساسانی به ولیعهد خود نوشته یا نویسانده است، و ظاهرا ترجمه عربی آن در بلاغت پایگاهی بلند داشته تا جاییكه به گفته ابن ندیم آن را سرچشمه بلاغت میخواندهاند، «3» و اینكه این دو نوشته هردو به نام عهد خوانده شده، ظاهرا از آمیختگی آندو و اخبار مربوط به آندو رویداد ناشی شده است.
عهد خسرو پرویز به پسرش شیرویه
درباره این عهد كه مطالبی از آن در برخی مآخذ اسلامی آمده، «4» آنچه میتوان گفت این است كه این عهد را بسبب آمیخته شدن مطالب آن با نوشته دیگری كه در تواریخ از قول خسرو پرویز به شیرویه نقل شده و مربوط به رویداد دیگریست كه بین پدر و پسر گذشته است، پردهای از ابهام فراگرفته است كه جای بحث و بررسی درباره آن اینجا نیست. «5» آن رویداد دیگر، قیام
______________________________
(1). الاخبار الطوال، ص 74 و 75.
(2). تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 165.
(3). الفهرست، ص 316.
(4). از آن جمله در الوزراء و الكتّاب جهشیاری، ص 10؛ ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 1، صفحات 11 و 15 و 17 و 30، و 59 و 288 و 328؛ السعادة و السعاد، ص 443.
(5). توضیح بیشتر در اینباره را در كتاب" الترجمة و النقل عن الفارسیة ..."، ص 152 خواهید یافت.
ص: 158
شیرویه علیه پدرش خسرو پرویز و گرفتن و زندانی كردن وی است كه برای اثبات گناهان پدر نامهای مفصل به او در زندان نوشته و خسرو هم به آن اتهامات پاسخ گفته و در بیشتر تاریخها آمده و در آنها مطالبی هم از آن نامهها نقل گردیده است. «1»
مكاتبات و رسائل
دستهای دیگر از آثار ساسانی نوشتههایی بوده است منسوب به پادشاهان ساسانی كه پس از ترجمه به عربی در مآخذ اسلامی با عنوان «مكاتبات و رسائل» خوانده شدهاند و چنانكه از آن مآخذ برمیآید، در قرنهای نخستین اسلامی شمار نسبة زیادی از آنها در دسترس دبیران بوده. برخی از این نامهها از دورانی قدیمتر از دوران ساسانی روایت میشده. طبری درباره بهمن پسر اسفندیار ملقب به اردشیر گوید: وی چنانكه گفتهاند در شأن و شوكت از بزرگترین پادشاهان ایران و در رای و تدبیر برترین ایشان بود و او را نامهها و رسائلیست كه از نامههای اردشیر و عهد او برترند. «2» از این نوشته طبری چنین برمیآید كه در روزگار او چنین نامههایی منسوب به بهمن اردشیر وجود داشته است. و آنچه این را تأیید میكند سخنان حكمتآمیزیست كه از بهمن در كتب اسلامی روایت شده و مسكویه آنها را زیر عنوان «حكم بهمن الملك» در كتاب جاودان خرد آورده است. «3» و همو در كتاب تجارب الامم در ذكر سیرت اردشیر و عهد اردشیر و بیان اینكه پادشاهان پس از وی از او پیروی میكردند، گوید، و اردشیر هم خود از بهمن و كوروش پیروی میكرد. «4»
از اردشیر بابكان بجز عهد او كه ذكرش گذشت و بجز كارنامه او كه نسخه
______________________________
(1). تفصیل این رویداد و بررسی این دو نامه را هم در كتاب" الترجمة و النقل عن الفارسیة ..."، ص 148- 190 خواهید یافت.
(2). طبری، 1، 687.
(3). ابن مسكویه، الحكمة الخالدة، به تحقیق و تصحیح عبد الرحمن بدوی، قاهره.
(4). ابن مسكویه، تجارب الامم، چاپ عكسی، ج 1، ص 459.
ص: 159
پهلوی آن در دست است و به عربی هم ترجمه شده و به نام الكرنامج «1» خوانده شده نامههای چندی هم در دست بوده و به عربی هم ترجمه شده بود. در كتاب المعارف ابن قتیبه از نامههایی سخن رفته كه اردشیر به شاهان متعددی كه پیش از وی در مناطق مختلف ایران حكومت میكردند و در تاریخها به «ملوك الطوائف» معروف شدهاند نوشته و در آنها تصمیم خود را به یكپارچه كردن فرمانروایی كشور- از آنجا كه آن را به صلاح مردم و دین و آیین كشور دانسته- به آگاهی ایشان رسانیده است. ابن قتیبه ترجمه عربی سرآغاز این نامهها را هم نقل كرده است. «2» وی در عیون الاخبار هم از نامه دیگری از اردشیر یاد میكند و قسمتی از آن را هم نقل میكند «3» كه اردشیر آن را خطاب به مردم نویسانده و از آن چنین برمیآید كه مناسبت صدور آن برداشتن خراج یا قسمتی از آن برای مدتی از مردم بوده كه معمولا در رویدادهای بسیار بزرگ، پادشاهان بدان دست میزدهاند. نامه دیگری از همین اردشیر خطاب به وزیرانش در دست بوده كه جهشیاری قسمتی از آن را نقل كرده است. «4»
از همین دوران اردشیر نامه مفصل دیگری، ولی نه از شخص او، بلكه از سخنگوی او و یكی از بزرگزادگان آن زمان به نام تنسر، هیربدان هیربد اردشیر، خطاب به جشنف شاه بذشخوارگر (- طبرستان) از نوشتههای ساسانی بوسیله ابن مقفع به عربی ترجمه شده و یكی از منابع فكری دبیران دیوان خلافت در راهیابی به اصول سیاست آن زمان بوده است. از این نامه امروز نه اصل پهلوی آن و نه ترجمه عربی آن هیچكدام در دست نیست، ولی ترجمه فارسی آنكه از روی ترجمه عربی در اوائل قرن هفتم هجری به عمل آمده و در مقدمه كتاب تاریخ طبرستان تألیف ابن اسفندیار درج گردیده در دست است. «5» این نامه شامل
______________________________
(1). مسعودی، مروج الذهب، پلا، ج 1، ص 289.
(2). كتاب المعارف، ص 653.
(3). عیون الاخبار، ج 1، ص 7، این نامه در صبح الاعشی نیز نقل شده، ج 1، ص 236.
(4). الوزراء و الكتّاب، ص 8.
(5). این نامه نخست بوسیله دارمستتر خاورشناس فرانسوی و چند تن دیگر با ترجمه فرانسوی-
ص: 160
مطالبیست در توجیه سیاستهای اردشیر و دفاع گونهایست از آنها در برابر ایرادهایی كه پادشاه طبرستان بر آنها گرفته بوده و به قول كریستن سن در میان منابع اطلاع ما بر تأسیسات عهد ساسانی یكی از آنها كه در درجه اول اهمیت است همین نامه تنسر است، و معلوماتی كه از این نامه به دست میآید تا آنجا كه ما میتوانیم نقد كنیم و بسنجیم به قدری قطعیست كه بدون هیچ شك میتوان گفت كه این نامه در عهد ساسانیان انشا شده است. «1»
بجز آنچه ذكر شد، نامههای دیگری هم از شاهان ساسانی در اختیار مؤلفان قرنهای نخستین اسلامی بوده كه نام و آثاری از آنها در مؤلفات ایشان دیده میشود. مانند نامهای كه طبری از شاپور ذو الاكتاف یاد كرده كه آن را به كارگزاران خود نوشته و در آن به ایشان در راه و روش و رفتار با مردم دستورهایی داده و وزیران و دبیران و اطرافیان خود را هم به پیروی از آن دستورها فرمان داده «2» و همچنین نامهای كه بهرام گور پس از پیروزی بر خاقان به اطراف نوشته و در آن جنگهای خود را با خاقان شرح داده و به شكرانه آن پیروزی خراج سه سال را بر مردم بخشوده، و طبری آن را به بلاغت و شیوایی ستوده است. «3» و نامهای كه مسعودی از شاپور اول خطاب به یكی از كارگزارانش یاد كرده و تكهای از ترجمه عربی آن را هم نقل كرده «4» و نامه دیگری كه از هرمز پسر شاپور اول آن هم خطاب به یكی از كارگزارانش آورده و از آن هم تكهای نقل كرده است، «5» و نامههایی كه طبری و دینوری از خسرو انوشروان یاد كرده و پارهای از آنها را هم نقل كردهاند، یكی نامهایست، كه به چهار فرمانده شرق و
______________________________
- آن در «مجله آسیایی» 1894 به چاپ رسید و مرحوم مجتبی مینوی متن فارسی آن را دو بار در تهران به چاپ رسانید. چاپ دوم آن در سال 1354 خورشیدی منتشر گردید با مقدمهای شامل اطلاعاتی جامع و شامل درباره آن.
(1). كریستن سن در كتاب «وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانیان» به فرانسه به نقل مجتبی مینوی از او در مقدمه نامه تنسر، چاپ دوم.
(2). طبری، 1، 846.
(3). طبری، 1، 866.
(4). مروج الذهب، ج 1، ص 291.
(5). مروج الذهب، ج 1، ص 291.
ص: 161
غرب و شمال و جنوب نوشته و طبری مقدمه نامهای را كه خطاب به پادوسپان آذربایجان بوده نقل كرده «1» و دیگر نامهای كه از جبهه جنگ با روم هنگامیكه به سبب بیماری در شهر حمص در سوریه بوده و از شورش پسرش انوشزاد كه با پراكندن خبر مرگ او قصد تصرف تاج و تخت را داشته آگاه گردیده به كاردار خود در ایران نوشته و او را به دفع آن شورش فرمان داده و دینوری تمام آن را در تاریخ خود آورده است. «2»
خطبهها
دستهای دیگر از نوشتههای ساسانی كه در این زمینه به عربی ترجمه شده و آموختن آنها را به دبیران دیوان خلافت توصیه میكردهاند خطابههایی بوده كه از پادشاهان ایران روایت میشده و بیشتر آنها خطابههای تاجگذاری بوده و نمونههای آنها را در شاهنامه فردوسی میتوان دید و در مآخذ عربی اسلامی هم غالبا ذكری از آنها رفته و گاه مطالبی از آنها به تفصیل نقل شده كه اهتمام مؤلفان اسلامی را به آنها نشان میدهد. از آن جمله خطبهای بوده است منسوب به منوچهر پادشاه داستانی ایران، كه بنا به روایتی در طبری، موسی بن عمران پیامبر بنی اسرائیل در زمان او و در سال شصتم از پادشاهی او زاده شد. «3» این خطبه كه به گفته مسكویه قدیمیترین خطبهایست كه به مسلمانان رسیده یكی از طولانیترین خطبههایی هم بوده است كه به عربی ترجمه شده. این خطبه را، هم طبری نقل كرده كه نزدیك چهار صفحه از كتاب را دربر گرفته «4» و هم مسكویه آن را در تجارب الامم آورده است. «5» بلعمی هم ترجمه گونهای از آن را آورده «6» و درباره آن گفته است كه: «پادشاهان را واجب است كه آن خطبه بخوانند و بدانند
______________________________
(1). طبری، 1، 893.
(2). دینوری، الاخبار الطوال، ص 70- 71.
(3). طبری، 1، 434.
(4). طبری، 1/ 437- 440.
(5). ابن مسكویه، تجارب الامم، ج 1، ص 19 به بعد.
(6). بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص 37- 42.
ص: 162
و كار بندند.» «1»
از این دست خطبههای مفصل یكی هم خطبهای بوده است از انوشروان كه مسكویه آن را در تجارب الامم در پایان سیرت انوشروان بازنوشته و نویسنده این مقاله ترجمه فارسی آن را در جای دیگر به چاپ رسانده است، «2» و دیگر خطبه مفصلیست كه ابو حنیفه دینوری از هرمزد پسر انوشروان نقل كرده و آن خطبهای بوده است كه در روز تاجگذاری خود ایراد كرده بود. «3»
آیین جنگ
از جمله نوشتههایی كه در آیین كشورداری از دوران ساسانی به عربی ترجمه شده، نوشتههایی بوده است كه در آنها از آیین جنگ و اموری كه به لشكركشی و آرایش جنگی و شرایط سرداران و سپاهیان مربوط میشده است سخن میرفته و آشنا شدن با آنها را از وظایف دبیران دیوان خلافت میشمردهاند. قدیمیترین نشانهای كه از اینگونه نوشتهها در مآخذ عربی اسلامی دیده میشود، چند قطعه بزرگ و كوچك است كه ابن قتیبه در كتاب عیون الاخبار نقل كرده و مفصلترین آنها قطعهایست كه آن را، چنانكه خود گفته، از آییننامه گرفته و نزدیك به سه صفحه از عیون الاخبار را در برگرفته و شامل مطالب گوناگونی در این زمینه است: طرز آرایش جنگی، محل آرایش سپاه و زمان آغاز حمله، شرایط حمله و دفاع در وقتیكه سربازان كاركشته و باتجربه و جنگ آزموده نباشند، با شكستیافتگان و فراریان دشمن چگونه رفتار شود، اگر آبی در میانه دو لشكر باشد كه هردو به ناچار باید از آن بهره گیرند به چه صورت باید عمل شود، راه و رسم شبیخون زدن و بهترین جا و بهترین موقع آن كدام است، در محاصره دژهای دشمن چگونه باید رفتار شود و
______________________________
(1). ترجمه تاریخ طبری، ص 32.
(2). محمد محمدی ملایری، ادب و اخلاق در ایران پیش از اسلام ...، ص 97 به بعد.
(3). الاخبار الطوال، ص 75- 77.
ص: 163
محلهایی كه باید برای به كار انداختن جنگافزارهای لازم همچون منجنیقها و ارّادهها و نردبانها، یا برای نقب زدن انتخاب گردد چگونه مشخص گردد، و برای درهم شكستن روحیه محاصرهشدگان و وادار ساختن آنها به تسلیم به چه كارهایی دست میزنند. «1» در مآخذ دیگر عربی اسلامی هم مطالبی از این دست به نقل از نوشتههای ایرانی در مسائل مربوط به جنگ میتوان یافت مانند دو قطعه كه جهشیاری در الوزراء و الكتّاب آورده یكی را بعنوان حكایت از «رسم پادشاهان ایران» «2» و دیگری را به نقل از «عهد شاپور به پسرش هرمز» «3» و مانند چند قطعه از همین عهد شاپور كه عامری نیشابوری در كتاب السعادة و الاسعاد نقل كرده است. «4»
از كتابهایی هم كه در همین زمینه از پهلوی به عربی ترجمه شده بوده، دستكم دو كتاب از آنها تا قرن چهارم هجری وجود داشته و ابن ندیم آنها را دیده و وصف كرده، یكی از آنها كتابی بوده در «تعبیه جنگ و آداب اسواران و اینكه پادشاهان ایران چگونه مرزبانانی بر مرزهای چهارگانه شرق و غرب و شمال و جنوب میگماردهاند» و دیگری در «آداب جنگ و دژگشایی و شهرستانی، و كمین كردن، و روانه ساختن جاسوسان و اعزام پیشاهنگان و رستههای دیگر از سپاهیان، و ساختن پادگانها». ابن ندیم درباره این كتاب اخیر نوشته، چنانكه در اصل آن آمده بوده، آن را برای اردشیر بابكان پرداخته بودهاند. «5» در آیین تیراندازی هم دستكم تا قرن چهارم هجری ترجمه عربی یك كتاب وجود داشته كه ابن ندیم آن را به نام آیین الرمی ذكر كرده و گفته برخی آن را از بهرام گور میدانند و برخی هم از بهرام چوبین. «6»
آنچه در اینجا ذكر شد نوشتههایی بوده است كه از دوران ساسانی در زمینههای مربوط به امر مملكتداری و رسم و آیین دربار و دیوان شاهی بوسیله
______________________________
(1). عیون الاخبار، ج 1، ص 112- 115.
(2). الوزراء و الكتّاب، ص 4.
(3). همان كتاب، ص 6- 7.
(4). السعادة و الاسعاد، ص 295 و 297 و 299 و 331.
(5). الفهرست، ص 314.
(6). الفهرست، ص 314.
ص: 164
دبیران دیوان خلافت به عربی ترجمه شده و جزء موادی بوده است كه آموختن آنها برای دبیران دیوان لازم شمرده میشده و برای حاكمان هم در حكم سرمشقی بوده كه پیروی از آن را نشانی از حسن سیاست ایشان میدانستهاند.
هرچند این امر در دوران خلافت عباسیان و در بغداد جلوه نمود، ولی نشانههای آن را از اواخر دوران اموی در شام و از زمانی مییابیم كه دبیران ایرانی همچون سالم، دبیر هشام بن عبد الملك، و عبد الحمید، دبیر مروان بن محمد، آخرین خلیفه اموی در دستگاه خلافت قدر و منزلتی یافته و شغل دبیری دیوان را حرمت و آبرویی بخشیدهاند. عبد الحمید در فن نویسندگی عربی به پایهای بوده كه وی را در تاریخ ادبیات عربی پیشوای بلامنازع نویسندگان شمردهاند.
نوشتههای عبد الحمید هم از لحاظ موضوع و محتوا و هم از لحاظ سبك نویسندگی آن چنان بدیع و تازه مینمود كه مانندی برای آنها نمییافتند و به همینسبب میگفتند، فن نویسندگی در عربی با عبد الحمید آغاز شد و این عبارت «بدئت الكتابة بعبد الحمید» همچون مثلی سائر دهان به دهان گشت. و در توجیه این تازگی و بیمانندی كه نوشتههای او را سرمشق آیندگان گردانیده، سخنها گفتهاند و ابو هلال عسكری از نویسندگان و مؤلفان قرن چهارم هجری، این امر را ناشی از آن میداند كه عبد الحمید الگوهای نویسندگی خود را از زبان فارسی گرفته و به عربی درآورده است، زیرا او در فارسی دستی توانا داشته و به رموز بلاغت آن آگاه بوده است. «1»
از عبد الحمید بجز نوشتههای كوتاهی كه از او روایت شده دو نامه نسبة مفصل در دست است كه با دقت در آنها میتوان توجیه ابو هلال عسكری را بهتر دریافت. از ایندو، یكی نامهایست كه او از طرف خلیفه، مروان بن محمد، به پسر و ولیعهدش عبد الله بن مروان- در هنگامیكه او را برای جنگ با ضحاك خارجی میفرستاده- نوشته است. در آغاز این نامه آمده:
در این هنگام كه امیر المؤمنین تو را به جنگ این اعرابی جلف جافی میفرستد
______________________________
(1). ابو هلال عسكری، الصناعتین، چاپ آستانه، 1320 ه. ق.، ص 51.
ص: 165
میخواهد كه درباره امور خاص و شؤون عام تو و مسائلی كه برایت اتفاق میافتد عهدی به تو بنویسد شامل ادب و موعظه و نصیحت ...
و دیگر نامهایست خطاب به دبیران دیوان شامل توصیهها و راهنماییها و وظایفی كه نسبت به پادشاهان برعهده دارند و مانند اینها. با دقت در اینها میتوان توجیه ابو هلال را بهتر دریافت، زیرا با مطالعه تطبیقی مطالب ایندو نامه و نوشتههای ساسانی كه به عربی ترجمه شده، و نمونههایی از آنها در این مقال ذكر شد، به آسانی میتوان ردّ پای آن نوشتهها را در این نامهها یافت. «1»
در شرح حال محمد پسر یزداد وزیر ایرانیتبار مأمون نیز نوشتهاند كه جدش به نام سوید كه نخستین كس از این خاندان زردشتی بود كه مسلمان شده بود در كودكی پدرش را از دست داده بود و مادرش او را به یكی از دبیران ایرانی سپرد تا او را دبیری بیاموزد و سوید آموزشی پسندیده یافت و بسیاری از آداب ایرانیان (آداب الفرس) را آموخت، آنگاه به خدمت دیوان مرو درآمد. «2»
چنانكه گذشت، در مآخذ عربی مجموعه نوشتههایی را كه در رشتههای مختلف از دوران ساسانی به مسلمانان رسیده بود و معرفت بدانها را از دبیران دیوان و دولتمردان میخواستهاند به اجمال «آداب الفرس» خواندهاند. و چنان كه پیش از این هم گذشت از جمله چیزهایی كه مأمون به معلم فرزندش" واثق" سفارش میكرد كه به او بیاموزد عهد اردشیر و كلیله و دمنه بود كه هردو از فارسی ترجمه شده بودند. در اوائل قرن سوم هجری، و كموبیش یك قرن پس از دورانی كه نامه معروف عبد الحمید خطاب به دبیران دیوان نوشته شد، نامه دیگری از ابراهیم پسر مدبّر، یكی از دبیران و دولتمردان ایرانیتبار و سرشناس دوران متوكل خلیفه عباسی خطاب به دبیران زمان خودش درباره معیارهای
______________________________
(1). این نامهها را با نامههای دیگری كه به عبد الحمید نسبت داده شده در كتاب رسائل البلغاء، تألیف محمد كرد علی، چاپ چهارم، قاهره، 1954، ص 173- 226 خواهید یافت، و برای توضیح بیشتر درباره این دو نامه نگاه كنید به" فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی"، چاپ دوم، ص 415- 420.
(2). ابن طباطبا، تاریخ الدول الاسلامیة، ص 227.
ص: 166
بلاغت و لوازم دبیری و آنچه میبایست بیاموزند نوشته شد «1» كه آن هم مانند نامه عبد الحمید سرمشق دبیران دیوان گردید و از آنجا كه مشتمل بر مطالبی بود كه تا آن زمان بدان تفصیل نوشته نشده بود، در عربی به نام «الرسالة العذراء» نامیده شد، یعنی «نامه بكر»، شامل مطالبی ناگفته. این نویسنده در جاییكه منابع دانش و فرهنگ دبیران دیوان و آنچه را كه ایشان میبایستی از آنها سرمشق گیرند برمیشمرد پس از زبان عربی و آنچه به آموختن صحیح آن كمك میكند و از آن جمله كتابهای مقامات و خطبهها و سخنان اعراب، آموختن این مواد را هم برای ایشان ضروری میشمرد: معانی عجم، حدود منطق، امثال ایرانیان و رسائل ایشان و عهدهای ایشان و توقیعهای ایشان و تاریخ و سرگذشتهای ایشان و تدبیرهای جنگی ایشان. «2» و در همین دوران جاحظ (متوفی در 255 ه. ق./ 869 م.) در رسالهای كه در نكوهش دبیران دیوان نوشته، یكی از چیزهایی را كه بر آنها عیب گرفته این بوده كه آنها برخلاف فضلای معاصر خود كه به روایت اشعار عرب و نقل احادیث و كسب معارف دینی میپرداختهاند، بیشتر به مطالعه آثار ایرانی میپرداخته و از آن راه كسب علم و دانش میكردهاند. «3» جاحظ از اینگونه منابع ایرانی كه مورد استفاده دبیران بوده اینها را شمرده است: امثال بوزر جمهر، عهد اردشیر، نامههای عبد الحمید، آداب ابن مقفع، كتاب مزدك (ظ. مروك) و كلیله و دمنه. و همو در جای دیگر از نامهها و خطابهها و الفاظ و معانی ایرانیان به گونهای نام میبرد كه گویی آنها در زمان وی معروف و در دسترس بودهاند «4». و كموبیش یك قرن پس از این تاریخ هم مسعودی از جمله چیزهایی كه در تاریخ ساسانیان ذكر آنها را لازم میشمرده و در كتاب مروج الذهب نوشته كه آنها را در كتابهای سابقش وصف كرده اینها را صورت داده: اخبار، سرگذشتها، وصیتها، عهدها، مكاتبات، توقیعها، خطابههای
______________________________
(1). انیس المقدسی، امراء الشعر العربی فی العصر العباسی، ص 192.
(2). این رساله را در رسائل البلغاء، ص 228- 229 خواهید یافت.
(3). ثلاث رسائل للجاحظ، قاهره، 1344 ه. ق.
(4). جاحظ، البیان و التبیین، ج 3، ص 10، چاپ دوم، قاهره، 1351 ه. ق.
ص: 167
تاجگذاری، نامهها. «1»
آنچه از مآخذ اسلامی برمیآید این است كه این نوشتههای ساسانی و ترجمه عربی آنها نه تنها تا قرن سوم و چهارم هجری و روزگار جاحظ و مسعودی در دسترس مردم فرهنگطلب بوده بلكه تا قرنها پس از ایشان به این آثار همچنان الگویی نگاه میشده كه دبیران دیوان خلافت و دولتهای اسلامی میبایستی از آنها سرمشق گیرند. حتی در دیوان مصر هم در قرن هشتم هجری نام و نشانی از آنها را مییابیم. قلقشندی در بیان اینكه دبیر دیوان نیاز به آن دارد كه مقدار زیادی از مكاتبات صدر اول را به حافظه بسپارد و در نامههای دبیران سخنشناس و بلیغ دورههای گذشته نظر كند، از «مكاتبات پادشاهان سخنشناس و بلیغ ایران» هم نام برده و به عنوان نمونه مقداری از نامههای خسرو پرویز به پسرش شیرویه و نامه اردشیر به رعیتش را نقل كرده. «2» و در بیان فضیلت دبیران هم از گفتههای موبدان «3» و پادشاهان ایرانی نكاتی آورده «4» و از عهد شاپور هم در همین زمینه مطالبی نوشته است. «5»
تا اینجا سخن از نوشتههایی بود درباره اصول و قواعد كشورداری و اداره امور مملكت كه بیشتر جنبه تعلیمی داشتهاند و از وسائل كسب معرفت شاهان ساسانی و درباریان ایشان در این زمینه به شمار میرفتهاند. اما درباره جنبههای عملی و اجرایی آن اصول یعنی آنچه به كیفیت اشراف شاهان بر اداره مملكت و انجام وظایفی كه از این لحاظ برعهده داشتهاند و میبایستی از طریق نظام درباری ایشان صورت گیرد، هرچند نمیتوان آگاهی زیادی را از منابع اسلامی انتظار داشت ولی از حسن اتفاق در این زمینه هم سندی در دست است كه هرچند كوتاه و مختصر، و در بعضی موارد محتاج توضیح است، ولی تا حدی جامع و گویاست و با مطالعه آن میتوان كموبیش اطلاعاتی درباره دیوان
______________________________
(1). مروج، پلا، ج 1، ص 326.
(2). صبح الاعشی، ج 1، ص 236.
(3). همان كتاب، ج 1، ص 43.
(4). همان كتاب، ج 1، ص 44.
(5). همان كتاب، ج 1، ص 45.
ص: 168
شاهی وابسته به دربار ساسانی به دست آورد. این سند روایتیست از ابن مقفع كه آن را بلاذری نقل كرده و در آن كیفیت اشراف شخص شاه بر جریان امور مملكت و گردش كار در دیوان شاهی بیان شده است. و به سبب اهمیت این روایت در مطالعات دوران ساسانی، نخست ترجمه فارسی متن آنكه به عربیست در اینجا نقل میشود و آنگاه برای روشن شدن مطالب آن توضیحاتی اضافه میگردد.
اصل روایت چنین است:
«پادشاه ایران وقتی به كاری فرمان میداد توقیعنویس آن را در حضور وی به صورت توقیع مینوشت. توقیعنویس را كارمندی بود كه یادداشت وی را در حضور او در تذكرهای كه نزد او بود ثبت میكرد و در آخر هرماه شاه، مهر خود را بر آن تذكره، كه شامل همه توقیعهای صادر شده در آن ماه بود، مینهاد و آن را به خزانه میسپردند. اما اصل توقیع نزد زمامدار كه مهردار هم بود فرستاده میشد و زمامدار آن را نزد كاردار میفرستاد و او به مضمون آن توقیع نامهای از سوی شاه مینوشت و آن را همراه با اصل توقیع نزد زمامدار میفرستاد و زمامدار آن را بر شاه عرضه میكرد و پس از مقابله آن با آنچه در تذكره بود در حضور خود شاه یا كسی كه بیش از همه مورد اعتماد شاه بود به مهر شاه مهر میگردید». «1»
و اینك، توضیحاتی برای روشنتر شدن معنای این عبارت و نوع كار و وظایفی كه بخشهای مختلف دبیرخانه شاهی و سران سرشناس آن برعهده داشتهاند:
توقیع، نوشته كوتاهی بوده شامل چكیده مطالبی كه میبایستی براساس آن، نامه یا فرمانی از دیوان یا دبیرخانه شاهی صادر شود. اینگونه نوشتهها به سبب همین ویژگی، یعنی بیان معانی بسیار در عباراتی اندك، بتدریج میدانی برای هنرنمایی دبیران دانشمند و فرزانه گردید تا با برگزیدن مناسبترین الفاظ و
______________________________
(1). بلاذری، فتوح البلدان، ص 569.
ص: 169
زیباترین عبارات، آنچنان آثاری آموزنده و دلپذیر بوجود آورند كه خود گذشته از جنبه اداری و عملی آنها، از لحاظ ادبی و تعلیمی نیز در مجموع ادب و فرهنگ دوران ساسانی در جای شایستهای قرار گیرد و در ادبیات دیوان اسلامی هم فراگیری آنها یكی از شرایط دبیران دستگاه خلافت گردد، «1» و تعداد نسبة زیادی از آن توقیعها از زبان فارسی به زبان عربی راه یابد.
از میان همه شاهان ایران بیش از همه، توقیعهایی از خسرو انوشیروان در كتب ادبی عربی روایت شده و فردوسی هم چندین توقیع از وی در شاهنامه «2» آورده است.
توقیعنویس در حضور شاه مینشسته و آن دسته از نامهها و كارهایی را كه میبایستی به نظر شاه برسد بر او عرضه میداشته و دستورهای او را مختصر و كوتاه مینوشته و سپس آن را به منشی خود میداده تا به اجرا گزارد. این شخص برپایه آنچه در فارسنامه ابن بلخی درباره وزیران دربار انوشروان آمده میبایستی «ایران دبیربد» باشد كه ابن بلخی او را «دبیر بزرگ» نامیده است. زیرا به گفته ابن بلخی از میان وزیران دولت ساسانی تنها سه وزیر حق داشتهاند مستقیما و بیواسطه «وزرگفرمدار» (- وزیر اعظم دورههای بعد) به حضور شاه برسند و گزارش كار خود را به او بدهند و از او دستور گیرند و یكی از آنها همین ایران دبیربد بوده، دو وزیر دیگر یكی «ایران آماركار» یعنی سرپرست كل امور مالی كشور و دیگری مشاور بزرگ دربار بوده كه ظاهرا عنوان «در اندرز بد» داشته است. «3»
این منصب در دوران خلافت و حكومتهای اسلام هم همچنان وجود داشته و به نسبت پیشرفتی كه آنها در آیین كشورداری میداشتهاند بر اهمیت این وظیفه هم افزوده میشده است. در دوران عباسی این امر در برخی موارد به
______________________________
(1). ابن المدبّر، الرسالة العذراء در كتاب رسائل البلغاء، ص 228- 229.
(2). شاهنامه، ج 8، ص 2517- 2526.
(3). نوشته ابن بلخی را با تحقیقی درباره آن در كتاب ایران ساسانی، ص 518- 521 خواهید یافت.
ص: 170
عهده «رئیس دیوان رسائل» كه یكی از وظایف بزرگ در دستگاه خلافت بوده واگذار میشده. قلقشندی اهمیت و جلالت قدر این مقام را بدینسبب نوشته كه از قدیم الایام برای پادشاهان محرمتر از او و كسی كه همنشینی او برای شاه لازمتر از هركس دیگر باشد نبوده است. «1» این گفته قلقشندی كه در دربار مصر در قدیم كسی را چنین مقام و وظیفهای داشته است «كاتب الدست» میخواندهاند، از اینرو درخور تأمل مینماید كه این عنوان مركب است از یك كلمه عربی (- كاتب) و یك واژه فارسی (- دست) و ظاهرا از اینرو صاحب این مقام را كاتب الدست میخواندهاند كه نزد شاه یا به تعبیر بهتر، وردست شاه مینشسته و دستورهای او را یادداشت میكرده، و این عنوان، پژوهنده را به دورانی خیلی قدیمتر میبرد و كلمه دستور را كه تلفظ قدیم دستور به معنی وزیر است بخاطر میآورد. «2»
تذكره، ابن مقفع این واژه را برای دفتری بكار برده كه در آن همه توقیعهایی را كه در ظرف یك ماه از سوی شاه صادر میشده، ثبت میكردهاند و پس از آنكه شاه آن را مهر میكرده به خزانه میسپردهاند. مسعودی از جمله مهرهای مختلف خسرو پرویز كه هریك در جایی به كار میرفته، یكی را هم برای مهر كردن تذكرهها نوشته و آن را چنین وصف كرده است: «نگین آن عقیق و نقش آن خراسان خرّه و حلقه آن از زر بود». «3»
این دفتر با همین نام تذكره در دیوانهای اسلامی هم مورد عمل بوده ولی نه تنها برای ثبت توقیعها، بلكه برای یادداشت چیزهای مهم و بویژه برای ثبت نامههای مهمی كه از دیوان صادر میشده تا در هنگام نیاز مراجعه به آنها ساده باشد. «4»
خزانه، از این كلمه كه در روایت ابن مقفع آمده، نباید چنانكه معمول است خزانه اموال یا گنجخانه فهمیده شود، چون مقصود وی چنانكه از كاربرد
______________________________
(1). صبح الاعشی، ج 1، ص 101- 104.
(2). همان كتاب، ج 1، ص 103.
(3). مروج الذهب، ج 1، ص 320.
(4). صبح الاعشی، ج 1، ص 134.
ص: 171
این كلمه در دورههای بعد فهمیده میشود خزانه كتب یا به اصطلاح امروز كتابخانه یا بایگانیست و در دوران اسلامی متصدی آن را «خازن» میگفتهاند.
خازن هرچند از طبقه دبیران نبوده ولی همیشه از میان بزرگان و معتمدان با شرایطی سخت برگزیده میشده، چه همه اسرار دولت در اختیار او میبوده و به همین سبب از شرایط وی این بوده كه در حد اعلای امانت و نزاهت نفس باشد.
شرحی را كه قلقشندی درباره چگونگی ثبت و ضبط نامههای مهم در این دیوانها از مؤلفی قدیمتر از خود «الصوری» نقل كرده، كموبیش بر كلیات كار این دبیرخانه در دورههای قدیمتر نیز قابل انطباق است. به موجب این شرح، وقتی كه اینگونه نامههای مهم مثل نامههایی كه میبایستی به پادشاهان یا یكی از بزرگان دولت نوشته شود یا فرمانهایی كه میبایستی از سوی شاه صادر گردد، آماده میشد، آن را به نسخهبردار میدادهاند تا رونوشتی از آن كلمه به كلمه بردارد و بر بالای آن بنویسد: «رونوشت نامه فلان به تاریخ فلان» و آنگاه آن را برای ضبط به خازن میسپردهاند. درباره نامههایی هم كه از این نوع به دبیرخانه میرسیده، بدینگونه عمل میشده كه چون پاسخ آنها آماده میشده همان منشی كه پاسخ را آماده كرده بود به خط خود بر بالای آن مینوشته: «این نامه از سوی فلان در فلان تاریخ رسیده و در فلان تاریخ پاسخ آن نوشته شده». و اگر نامه رسیده پاسخی نداشته، میبایستی به خط صاحب دیوان بر آن نوشته شود كه «این نامه را پاسخی نیست» و سپس بایگانی شود. چنین نوشتهای را بر این قبیل نامهها برای رفع مسؤولیت از خازن لازم میشمردهاند. «1»
در اینجا این مطلب هم گفتنیست كه ثبت فرمانها و نگهداری نسخه یا خلاصهای از آنها را در دبیرخانه شاهی ایران سابقهای قدیمتر از دوران ساسانی بوده و سابقه آن را در دوران هخامنشی هم میتوان یافت. در تورات به نامهای اشاره شده كه رؤسای یهود به داریوش شاه هخامنشی نوشته و درخواست كردهاند كه دستور دهد تا در كتابخانه سلطنتی جستوجو شود فرمانی را كه
______________________________
(1). صبح الاعشی، ج 1، ص 135- 136.
ص: 172
كورش بزرگ درباره بنای بیت المقدس صادر كرده بوده بیابند، و به دستور داریوش جستوجو شده و چنان فرمانی را یافتهاند. «1»
زمامدار، این نام كه ابن مقفع آن را به عربی «صاحب الزمام» خوانده عنوان كسی بوده كه بر دفتر یا دیوانی اشراف داشته كه هرآنچه به دبیرخانه شاهی میرسیده یا از آنجا صادر میشده، میبایستی بر این دفتر یا دیوان بگذرد و در آنجا بهطور كامل بررسی و سپس ثبت شود. این دیوان را «زمام» و مشرف بر آن را هم «زمامدار» میگفتهاند. «2» نوع كار و وظیفه «دیوان زمام» در این دستور صاحب بن عباد نویسنده و وزیر معروف دربار بویهیان به متصدی خراج اصفهان كه آن را در فرمان انتصاب وی نوشته است به خوبی روشن میشود:
«وصول اقساط مالیاتی را در موسمهایی كه اجازه آن صادر میشود و دستور تازه میرسد آغاز كن ... و در هرقسطی حساب اصل و افزودهها و اقطاعها و احتسابات آن را با آنچه برطبق سندهای معتبر هزینه شده به دیوان (یعنی دیوان شاهی) بفرست تا پس از آنكه در دیوان زمام بررسی شود در دیوان اصل ثبت دائم گردد». «3»
زمامدار بسبب وظیفه مهمی كه در دیوان شاهی داشته و مهردار سلطنتی هم بوده، معمولا یكی از بزرگان بلندپایه دربار بشمار میرفته و او هم مانند توقیعنویس یا دبیر بزرگ آن مقام و منزلت را داشته كه خود برای انجام وظایفی كه برعهده داشته شخصا نزد شاه برود. این دیوان به همان سبب كه صاحب آن مهردار هم بوده در دوران اسلامی غالبا به نام «دیوان زمام و خاتم» خوانده شده. «4»
______________________________
(1). تورات، سفر عزرا، اصحاح 5، بند 17، و اصحاح 6، بند 1 و 2.
(2). به نظر نرسید كه هیچیك از لغتنویسان عربی یا فارسی به این معنی تصریح یا اشاره كرده باشند. ظاهرا مرحوم دهخدا نخستین كسی باشد كه چنین گمانی برده و نوشته است: «ظاهرا زمام همان دیوان است.» و شواهدی هم برای آن آورده كه از آن جمله همین روایت بلاذری و گفته ابن مقفع است (لغتنامه، در كلمه «زمام»).
(3). رسائل، ص 58.
(4). بلاذری، فتوح البلدان، ص 569.
ص: 173
وظیفه زمامدار در گردش كار دبیرخانه شاهی این بوده كه نخست اصل توقیع را كه از دفتر مخصوص توقیعنویس یا دبیربد دریافت میداشته به نزد كاردار یا رئیس دار الانشاء بفرستد تا براساس آن نوشتهای جامع و شایسته آماده كند و نزد او بازپس فرستد، تا پس از بررسی آن و حصول اطمینان از اینكه هم شامل همه نكات توقیع و هم دارای تمام شرایط و خصوصیاتیست كه یك نامه یا فرمان صادر شده از دبیرخانه شاهی باید دارا باشد، آن را نزد شاه ببرد و بر او عرضه بدارد و در حضور او آن را به یكی از مهرهای متعدد او كه میبایستی برای چنان نوشتهای بكار رود، مهر كند و با مهر كردن آن، نامه یا فرمان برای صدور آماده میگشت.
برای هرنوع از فرمانها یا نامههایی كه از دبیرخانه شاهی صادر میشده، مهر مخصوصی وجود داشته كه همه آنها به استثنای مهری كه اختصاص به نامهها و دستورهای بسیار محرمانه داشته در اختیار زمامدار بوده و او بوده كه به تناسب هرفرمان یا نامهای در حضور شاه مهر مخصوص آن را بكار میبرده است.
ابن مقفع، به روایت بلاذری «1» مهرهای یكی از پادشاهان ایران را با این عنوانها برشمرده است: مهری برای نامهها و دستورهای محرمانه، مهری برای نامههای عادی، مهری برای حوالههای مخصوص كه در عربی به نام «سجلّ» خوانده میشده و همچنین اقطاعها و فرمانهای اعطای منصبها، مهری برای خراج كه گزارش سالیانه امور مالی كشور شامل صورت عایدات و مخارج به نشانه تصویب و دستور اجرا با آن مهر میشده است. استاد فقید كریستن سن «2» از گفته ابن مقفع یك مهر هم برای محكمه جنائی ذكر كرده كه در این روایت بلاذری دیده نشد، ولی در صورتیكه مسعودی از مهرهای خسروپرویز به دست داده، دو مهر هست كه چنین كاربردی داشته، یكی مهری بوده كه با آن فرمانهای تبرئه و عفو نافرمانان و گنهكاران مهر میشده و دیگر مهری بوده كه با آن احكام اعدام و گردن زدن محكومان به مرگ را مهر میكردهاند. مسعودی مهرهای دیگری هم
______________________________
(1). همان كتاب، همان صفحه.
(2). كریستن سن، همان كتاب، ص 276.
ص: 174
از خسرو انوشروان و خسرو پرویز برشمرده است.
كاردار، این كلمه ترجمه فارسی عنوانیست كه ابن مقفع آن را به عربی «صاحب العمل» خوانده است. صاحب العمل، به تعبیر او، سرپرست دستگاهی بوده كه همه نویسندگان و دبیرانی كه كار آنها نوشتن و آماده ساختن انواع نوشتههای دیوانی بوده است در آنجا بكار میپرداختهاند و سرپرست آن دستگاه، توقیعی را كه از دفتر توقیعنویس نزد او فرستاده میشده به تناسب موضوع آن و اینكه چگونه باید نوشته شود به یكی از دبیرانی كه وی را برای آن كار مناسب میدانسته ارجاع میكرده است. ما به درستی نمیدانیم عنوان این شخص در دبیرخانه ساسانی چه بوده كه ابن مقفع آن را صاحب العمل ترجمه كرده. آیا مانند امروز كه این عنوان عربی به كاردار ترجمه میشود در آن روزگار هم همین عنوان بوده كه به «صاحب العمل» ترجمه شده یا چیز دیگر، ولی این را میدانیم كه واژه «كار» در آن زمان در امور مربوط به هنر نویسندگی و نظایر آن كاربردی مأنوس داشته است. كتابی كه موضوع آن آیین نویسندگی و قواعد بلاغت بوده و از دوران ساسانی به دوران اسلامی رسیده بوده به گفته جاحظ كاروند نام داشته. «1» یكی از عنوانهای رسمی دربار ساسانی كه دارنده آن هم رتبه وزیر شمرده میشده «كاردان» بوده. «2» حسن پسر حبیب، یكی از منجمان دانشمند ایرانی كتابی را كه به عربی در احكام نجوم تألیف كرده بود به نام فارسی كار مهتر نامیده بود. «3»
كاردار را به تعبیر دورههای بعد باید رئیس دار الانشاء، و دستگاهی هم كه زیر نظر او بوده باید دار الانشاء مركزی خواند. این دستگاه چه در دوران ساسانی و چه در دورههای اسلامی، از زمانیكه دیوان خلافت نشاط و رونقی یافت، مركز نویسندگان طراز اول و ادیبان خوشقریحه و عالمان به فنون بلاغت و آگاهان به ظرافتها و ریزهكاریهایی كه در نوشتههای دیوانی و درباری بكار
______________________________
(1). جاحظ، البیان و التبیین، ج 3، ص 10.
(2). كریستن سن، همان كتاب، ص 335.
(3). قفطی، ص 165.
ص: 175
میرفته، بوده است. كریستن سن شرحی را كه در چهار مقاله نظامی عروضی در باب صناعت دبیری آمده بر دوران ساسانی نیز قابل انطباق دانسته و در وصف منشآت عصر ساسانی چنین نوشته است:
ایرانیان از دیرباز به مراعات ظاهر نامه و آرایش آن اهمیت زیاد میدادهاند. احكام رسمی و نامههای خصوصی میبایستی همیشه به سبكی مصنوع و متناسب نوشته شود. در منشآت این عصر اقوال حكیمانه و مواعظ اخلاقی و دینی و اشعار و لغز و معماهای لطیف دست بهم داده مجموعه ظریف و زیبایی بوجود میآوردهاند. در طرز انشا و همچنین در نوشتن عنوان نامهها بقدری دقت بكار میرفت كه مقام هریك، از فرستنده و گیرنده نامه از آن بخوبی معلوم میشد. در نامههایی كه بین پادشاهان ساسانی با یكی از كارگزاران یا با یكی از پادشاهان اطراف مبادله میشد همان میل و علاقه به صنایع بیانی و محاسن لفظی كه در كتب ادبی پهلوی و خطابههای تاجگذاری دیده میشود به شكل آشكارتری مشهود است. «1»
در نامه تنسر در بیان طبقات مردم كه «اعضا» خوانده شده و جمعا به چهار «عضو» تقسیم شدهاند، درباره طبقه دبیران چنین آمده:
عضو سوم، كتّاب، و ایشان نیز بر طبقات و انواع: كتّاب رسائل، كتّاب محاسبات، كتّاب اقضیه و سجلّات و شروط، و كتّاب سیر، و اطباء و شعرا و منجمان داخل طبقات ایشان. «2»
گروهی كه در اینجا «كتّاب محاسبات» خوانده شدهاند ظاهرا همان «آمار دبیران» اند كه در مفاتیح العلوم خوارزمی ذكری از آنها رفته، «3» و آنها كه «كتّاب اقضیه» خوانده شدهاند در كتاب خوارزمی از ایشان به صورت «داد دیبهر» (- داد دبیر) یاد شده «4» و در كتاب التنبیه حمزه اصفهانی هم «داد دفیره» كتابت
______________________________
(1). كریستنسن، همان كتاب، ص 127- 128.
(2). نامه تنسر.
(3). خوارزمی، مفاتیح العلوم، ص 5.
(4). همان كتاب، همان صفحه.
ص: 176
احكام و اقضیه معنی شده است. «1» «سجل»، عبارت از حوالههای مخصوصی بوده كه برای سفیران یا خبرگزاران یا مأموران دولتی كه شغلشان ایجاب میكرده كه غالبا در سفر باشند صادر میشده و فرق آنها با حوالههای عادی این بوده كه آنها به عهده یك شخص یا یك كارگزار صادر نمیشده و محدود به وقت معینی هم نبوده، بلكه همه كارگزارانی كه در مسیر آنها قرار میگرفتهاند موظف به اجرای مفاد آن بودهاند و ظاهرا به همین علت هم بوده كه این حوالهها میبایستی به مهر شاه برسد و چنانكه گذشت برای این حوالهها مهر مخصوصی هم وجود داشته و شاید به صورت فرمان صادر میشدهاند. «كتّاب سیر» وقایعنگاران و تاریخنویسان بودهاند. تاریخنویسی به معنی ثبت وقایع مهم ظاهرا از خیلی قدیم در ایران معمول بوده. در نامهای كه پیشوایان یهود به اردشیر دوم پادشاه هخامنشی نوشتهاند از «سفر تواریخ» در دربار شاهان هخامنشی سخن رفته و از پاسخی كه از سوی آن شاه به ایشان فرستاده شده، وجود چنین سفری تأیید شده است. «2» در دوره ساسانی هم مانند عصر هخامنشی نوشتن روزنامههای رسمی و ثبت وقایع مهم معمول بوده و منصب نگهبانی سالنامههای سلطنتی یكی از منصبهای مهم دربار ساسانی بشمار میرفته و چنانكه كریستن سن متذكر شده، یكی از منابعی كه آگاتیاس تاریخنویس رومی (درگذشته به 582 م.) در كتاب خود درباره ژوستی نین از آن بهره جسته، مجموعه سالنامههای رسمی ساسانی بوده كه در بایگانیهای دولتی تیسفون نگاهداری میشده و سرجیوس مترجم معروف آن زمان، كه خسرو انوشروان او را بهترین مترجمان میدانست، با اجازه سرپرستان آرشیو سلطنتی نام شاهان ایران و دوران پادشاهی و كارهای بزرگ هریك از آنان را از روی آنها یادداشت كرده و پس از ترجمه به زبان یونانی به آگاتیاس داده است. «3»
______________________________
(1). محمد تقی بهار (ملك الشعراء) سبكشناسی، ج 1، ص 99.
(2). تورات، سفر عزرا، 4: 15.
(3). كریستن سن، همان كتاب، (ترجمه فارسی)، ص 70- 71.
ص: 177
بیهقی در حكایتی از خسرو پرویز نوشته كه چون جنگهای وی با بهرام چوبین به پایان رسید و كشور بر وی مسلّم شد، دبیران را بفرمود تا شرح آن جنگها و رخدادهها را از آغاز تا انجام بنویسند. دبیران نیز چنان كردند و چون نوشته خود را بر خسرو عرضه داشتند خسرو دیباچه آن را نپسندید. پس یكی از دبیران نوخاسته دیباچه بلیغی بر آن نوشت كه خسرو را پسند افتاد و فرمان داد تا بر پایگاه آن دبیر بیفزایند. «1»
تهران، مهرماه 1368
______________________________
(1). بیهقی، المحاسن و المساوی، ص 481.
ص: 179
سه واژه فارسی در فتوح البلدان «*»
در مقالهای كه با عنوان بالا در شماره 9- 10 سال دوازدهم مجله آینده چاپ شده، آقای رضا مدنی نویسنده محترم آن مقاله ضمن نقل مطلبی از آقای دكتر آذرنوش- مترجم فتوح البلدان به فارسی- كه در آن نامی هم از این جانب در تصحیح روایت مدائنی برده شده- پرسیدهاند كه آیا این جانب در نوشتههای خود در این زمینه كه مورد استناد آقای دكتر آذرنوش بوده اشارهای هم به كار عربشناس نامی هلندی دخویه در مورد حل واژههای مورد بحث كردهام یا نه؟
اینك پاسخ:
از دخویه و كار او در مورد حل این واژهها نامی نبردهام، چون از آن بیاطلاع بودهام. مرجع من در آنچه از فتوح البلدان نقل كردهام نسخهای بوده است به تصحیح دكتر صلاح الدین منجد كه چاپ دخویه را هم در اختیار داشته، و آنچه را هم درباره واژههای فارسی مورد بحث نوشتهام صرفا به قرینه ترجمههای عربی همان واژهها در همین روایت مدائنی بوده كه بلاذری و ابن ندیم هردو آن را نقل كردهاند، نه به استناد گذشتهها یا نوشتههای دیگران، و از این هم كه صاحبنظرانی همچون دخویه و دزی و مینوی و فرزاد و تجدد راه حلی برای واژه ششویه- یكی از آن سه واژه مورد نظر- نیافتهاند از راه ترجمه آقای دكتر آذرنوش (چاپ اول، ذیل ص 109) آگاه شدم و نوشته ایشان را نقل
______________________________
(*). این مقاله از شماره 8- 12 سال سیزدهم، آخرین شماره 1366، ص 545- 550 نقل شده است.
ص: 180
كردم. به جز مواردی كه ایشان اشاره كرده بودند خود من هم به سه چهارم مورد دیگر از این قبیل برخوردم كه به یكی از آنها در همان نوشته سابق خود اشاره كردهام و آن نظر دكتر محمد معین بود در ذیل واژه وید در برهان قاطع كه به مناسبت ذكر همین روایت بلاذری واژه ششویه را به پنجویه اصلاح كرده بود، و چند مورد دیگر را هم از این فرصت استفاده میكنم و برای تكمیل این بحث در اینجا میآورم.
یكی اینكه فلوگل هم در تعلیقات بر الفهرست (ص 108) درباره این كلمه به راه حل قطعی دست نیافته و به اعتباری ششویه را به جای پنجویه دانسته، و دیگر اینكه به نقل دكتر معین آیت اللّهزاده مازندرانی هم كه از فقیهان و عربیدانان بوده مانند تجدد- مترجم الفهرست به فارسی- بر آن بوده است كه چون خمس در اسلام شامل شش قسمت است (به اعتباری كه اصحاب خمس شش طبقهاند) در موقع نقل دواوین، ششویه ایرانی را به جای خمس پذیرفتند.
(تعلیقات برهان قاطع، جلد پنجم، ص 182) و دیگر یادداشت علامه فقید دهخدا بر واژه ششویه است در لغتنامه بدینمضمون «گویا در زمان ساسانیان از این كلمه اراده خمس و پنج یك میشده است.».
و اما اینكه استناد من در تصحیح آن واژهها تنها به معادلهای عربی آنها در همان روایت بوده نه چیز دیگر، بدینسبب است كه با كمی دقت در همان معادلها و با كمی حوصله در محاسبه اعداد كسری كه در آن روایت آمده و با كمی تأمل در موارد فصل و وصل جملهها میتوان به موارد تحریف در واژههای فارسی و در نتیجه به اصل آنها پیبرد. شاید این باعث تعجب شود كه اگر كار به این آسانی بوده چگونه است كه آنهمه صاحبنظرانی كه نامشان برده شد به این مطلب پینبرده بودهاند؟ شاید چنین باشد، ولی دامنه سهو و غفلت در آدمی آن چنان گسترده و نامحدود است كه هیچچیز در این زمینهها باعث تعجب نیست.
زندگی همه ما پیوسته در همین سهوها و غفلتها میگذرد. بههرحال شاید برای رفع ابهام بهتر باشد كه این آزموده را یك بار دیگر در اینجا بیازماییم، و
ص: 181
نخست از واژه ششویه شروع كنیم.
عبارت عربی كه در آن این كلمه آمده در فتوح البلدان و الفهرست چنین است: «فقال له (- لصالح) مردانشاه بن زادان فرخ كیف تصنع بدهویه و ششویه؟
قال اكتب عشر و نصف عشر» كلمه عشر را اگر به ضم عین بخوانیم چنانكه در اصل هم همینطور است معنی این عبارت میشود همان عشر و نیم عشری كه تا چندی پیش در دفاتر مالیاتی و دیوانی ایران هم موارد استعمال فراوان داشت و ایرانیها هم با آن آشنائی كامل داشتند و میدانستند كه عشر یعنی ده یك و نیم عشر یعنی بیست یك و چون این را در قالب فارسی قدیم بیان كنند میشود دهویه و بیستویه و درك این مطلب هم، كه در دوران گذشته كه نقطهگذاری كلمات رواج نداشته بیستویه به آسانی به سسویه و سپس به ششویه تحریف شده دشوار نیست. حال ببینیم این راه ساده و سرراست در كجا و چگونه منحرف شده و از آنچه اشتباهها برخاسته است.
مترجم فارسی الفهرست این عبارت عربی را چنین ترجمه كرده است:
«مردانشاه پسر زادان فرخ گفت با دهویه و ششویه چه میكنی؟ گفت آن را ده و نصف ده مینویسم.» این نخستین اشتباه و ناشی از آن است كه مترجم فاضل عشر و نصف عشر را به فتح عین یعنی عشر و نصف عشر خوانده و این سهوی است كه اگر دقت نشود برای هركس ممكن است پیش بیاید. و در حاشیه در توضیح این مطلب چنین نوشته است «دهویه و ششویه به معنی عشر و سدس است و چون در صدر اسلام كتابچههای مالیاتی عرب به زبان فارسی بود، و در اسلام خمس و زكوة از منابع درآمد به شمار میرفت، و خمس در فقه به شش قسمت منقسم میگردید، ظاهرا در فارسی به رقم ششویه نگاهداری میشد، و مؤید این معنی گفته صالح است كه گوید به جای دهویه و ششویه مینویسم ده و نصف ده، و نصف ده خمس است كه همان خمس مالیاتی باشد.» (فهرست ابن ندیم ترجمه رضا تجدد، چاپ دوم، تهران، 1346 خورشیدی، ص 422). در این توضیح هم دو اشتباه دیگر راه یافته كه ناشی از همان سهو نخستین است؛ یكی اینكه در آن آمده
ص: 182
نصف ده خمس است كه همان خمس مالیاتی باشد. در صورتیكه خمس مالیاتی (به ضم خاء) و به معنی پنج یك است و پنج یك نصف ده نیست. و دیگر این كه سخن صالح و مردانشاه درباره دیوان خراج است كه از دوران ساسانی تا این زمان كه بنا بوده به زبان عربی برگردد همچنان به زبان فارسی و براساس همان نسقهای قدیم جریان داشته و این دیوان را با خمس و زكوة كاری نبوده. خمس و زكوة و دیگر عوائد شرعی حساب جداگانهای به نام صدقات داشته كه در دیوانی به همین نام یا به نام دیوان عطاء نگهداری میشده و از آغاز تأسیس هم به زبان عربی بوده با همان اصطلاحات شرعی معروف، و تنها در مواردی كه مجموع عایدات دولت را از موارد مختلف به حساب میآوردهاند از مبلغ صدقات هم نام میبردهاند چنانكه در كتاب الخراج قدامه پس از ذكر صورتی از خراج استانها و طسوجهای مختلف سواد (- عراق كنونی) از نقد و جنس كه معمولا گندم و جو بوده و تسعیر آن كه مبلغی نزدیك به یكصد و هشت میلیون و نیم (درهم) میشده، برای اینكه مجموع عایدات سالیانه آنجا را هم به دست دهد شش میلیون درهم صدقات بصره را هم به آن افزوده است. (كتاب الخراج تصحیح دخویه، پیوست به كتاب المسالك و الممالك ابن خردادبه، ص 239).
برای آنها هم كه ششویه را به پنجویه تصحیح كردهاند همین توهم حاصل شده یعنی آنها هم پنجویه را نصف عشر پنداشتهاند، در صورتیكه با یك حساب ساده ریاضی میتوان دریافت كه پنجویه دو برابر عشر است نه نصف آن. و این توهم تازگی هم ندارد، در متن برهان قاطع هم همین اشتباه را میتوان دید، در آنجا هم در معنی پنجیوده- كه آن را تحریفی از پنجویه شمردهاند- چنین آمده «پنجیوده بر وزن پنج روزه به معنی نصف عشر است چه دهیوده عشر را گویند.»
با آنچه گذشت میتوان به خوبی پیبرد كه این اشتباهها برخی ناشی از بیدقتی در خواندن عبارت عربی است كه تقصیر آن را مبتدیان میتوانند تا حدی به گردن نارسائی خط بیندازند كه حركات را در درون خود ندارد، و برخی هم
ص: 183
ناشی از حساب اعداد كسری است كه در ذهن به آسانی با حساب اعداد تام درهم میآمیزد و چاره آن هم آن است كه به جای اعتماد بر حافظه از قلم و كاغذ مدد گیرند.
غرض از این تفصیل بیان، این مطلب است كه راه یافتن به اصل واژه ششویه از آنرو كه حل آن در خود عبارت نهفته است كار دشواری نیست و هركس كه با زبان عربی آشنائی كافی داشته باشد با كمی دقت میتواند راه حل آن را بیابد و احتمال این هم كه به جز دخویه و الس هاوزن- دانشمندانی كه آقای رضا مدنی ما را از كار آنها آگاه كرده- كسان دیگری هم در جاهای دیگر به چنین راهحلی دست یافته باشند كه ما از آنها آگاه نیستیم كم نیست، آنچه در این میان كم است و جای آن در مقاله آقای مدنی خالی است این است كه معلوم شود آیا الس هاوزن هم از همین راهی كه در اینجا ذكر شد به تصحیح ششویه به بیستویه دست یافته است یا از راه دیگری كه دانستن آن هم بسیار مفید خواهد بود. این از ترجمه مقاله دخویه به دست نمیآید، شاید لازم باشد كه در اینباره به نوشته الس هاوزن كه مستند دخویه بوده مراجعه شود.
در تصحیح دو واژهای هم كه در اثر تحریف به صورت واژه وید درآمده نیز به همین روش عمل شده، یعنی از راه ترجمههای عربی آنها. عبارت عربی روایت در این مورد چنین است: «قال (- مردانشاه) فكیف تصنع بوید؟ قال (- صالح) اكتبه ایضا. و الوید النیف و الزیادة تزاد (فتوح البلدان، ص 368). در این عبارت در برابر دو كلمه عربی ایضا و نیف تنها یك واژه فارسی به شكل وید آمده، و چون ایضا و نیف آنچنان در معنی از یكدگر دورند كه هیچ واژهای نه در عربی و نه در فارسی هردو معنی را یكجا دربر نمیگیرد، بنابراین طبیعی است كه با دقت در این عبارت این مطلب به ذهن بگذرد كه شاید وید در یكی از ایندو مورد تحریفشده از واژه دیگری باشد كه احتمالا در رسم الخط شباهتی به آن داشته، و چون با این دید در عبارت عربی دقت شود بیدشواری میتوان دریافت كه آنكه در برابر نیف قرار گرفته تحریفی است از وند (- واند) چون اند در فارسی
ص: 184
درست ترجمه نیف عربی است. اند هم مانند نیف عدد نامشخصی است كه پس از دهگانها (عقود) یا اعداد بزرگ قرار میگیرد، مانند بیست و اندی یا صد و اندی كه در عربی میشود عشرون و نیف یا مائة و نیف و با این حساب كه از لحاظ لغوی در آن تردیدی نیست، جای یك سؤال در این عبارت عربی خالی مینماید و آن «و كیف تصنع بوند» است كه جای آن میان دو كلمه ایضا و قال بوده است.
گرچه در اینجا بنابر اختصار است، ولی این توضیح هم لازم مینماید كه من این روایت را در آنچه مربوط به تحریف وند به وید و حذف یك سؤال از عبارت است، سالها پیش از این در شرح حال صالح كه قهرا از این روایت هم در آن ذكری میشد به همینگونه كه در اینجا یاد شد تصحیح كرده بودم، و به همینگونه هم در رسالهای كه در همان ایام با عنوان «المترجمون و النقله عن الفارسیة فی القرون الاسلامیة الاولی» در دانشگاه لبنان منتشر گردید و در مجله «الدراسات الادبیة» نشریه همان دانشگاه هم نقل شد به چاپ رسیده است (الدراسات الادبیة، سال هفتم، شمارههای 3 و 4، بیروت 1344 ه. ش.) ولی بعدها در ایران دریافتم كه دكتر معین هم ذیل كلمه وید در برهان قاطع با ذكر نوشته ابن ندیم در الفهرست تحریف وند را به وید و حذف یك سؤال و جواب را از عبارت عربی محتمل و مرجح شمرده است. و به همینسبب در مقاله خود با عنوان «نقل دیوان عراق از فارسی به عربی، روایتی درباره آن و توضیحی درباره روایت» كه در سال 1349 ه. ش. در نشریه «مقالات و بررسیها» (دفتر سوم و چهارم) به چاپ رسید، به این تصحیح دكتر معین هم اشاره كردم (ذیل صفحه 15 از همان مقاله).
و اما وید كه در برابر ایضا قرار گرفته، در برخی از فرهنگهای فارسی واژهای كه به معنی ایضا و نیز باشد ایدی ضبط شده و احتمال این هم كه حرف آخر آن الف مقصوره باشد و ایدا تلفظ میشده هست. در نوشته سابق خود احتمال داده بودم كه كلمه ایضا معرب این واژه باشد نه ترجمه آن. چون ایضا ریشه در زبان عربی ندارد، دلائلی كه این احتمال را تأیید میكند در همان نوشته
ص: 185
آورده بودم ولی در پایان آن هم افزوده بودم كه «با این حال تا وقتیكه به جز آنچه در برخی فرهنگهای فارسی آمده موارد استعمال دیگری برای واژه ایدی یا معنی دیگری غیر از معانی معروف برای كلمه ایدون در مآخذ معتبر فارسی یافت نشود دور از احتیاط خواهد بود كه در اینباره حكم قطعی شود و پا را از حد احتمال فراتر نهاد». ذكر ایدون در اینجا بدینسبب بوده كه واژه ایدی اگر در آن تحریفی روی نداده باشد با واژه ایدون كه در فارسی قدیم كاربرد فراوان داشته از یك ریشهاند، معنیهایی كه در فرهنگهای فارسی برای ایدون نوشتهاند از قبیل اكنون و اینچنین و اینجا و معنیهای دیگری در همین مایه با ایضا و نیز زیاد تناسبی ندارند ولی با دقت در موارد استعمال این كلمه در متنهای قدیمی میتوان به مواردی برخورد كه در آنها معنی ایضا و نیز برای ایدون متناسبتر از معنیهایی است كه در لغتنامهها برای آن آمده است. برای نمونه میتوان به ص 5- 8 تاریخ بلعمی نگاه كرد و اگر به این نكته هم توجه شود كه تلفظ «ضاد» در عربی شبیه «دال مفخم» است، ایدون و ایضا یك كلمه میشوند و این را هم میتوان تأیید دیگری برای آن احتمال شمرد.
از ترجمه مقاله دخویه به قلم آقای مدنی این امر كه الس هاوزن واژه وید را به وند (- و اند) تصحیح كرده به خوبی دانسته میشود، ولی آنچه به خوبی دانسته نمیشود این است كه آیا این تصحیح منحصر به همان وید دوم است كه در برابر نیف قرار گرفته، یا هردو مورد را شامل میشود. در صورت اول آیا این دانشمند به حذف سؤالیه هم كه در اینجا ذكر آن رفت توجه نموده است یا نه و در صورت دوم آیا كلمه ایضا را چگونه معنی كرده و چه وظیفهای برای آن در این روایت شناخته است. این سؤال از اینجا پیش میآید، و پاسخ آن هم از اینرو برای روشن شدن این بحث اهمیت مییابد، كه گاه ممكن است در خواندن همین عبارت عربی هم كه در بالا ذكر شد با كمی بیدقتی در قطع و وصل جملهها سهو و اشتباهی رخ نماید كه مفهوم عبارت را عوض كند، چنانكه در ترجمه مرحوم تجدد چنین وضعی پیش آمده. وی این عبارت را چنین ترجمه كرده است: «گفت
ص: 186
با وید چه خواهی كرد گفت مینویسم، و باز گفت وید همان نیف است و اضافاتی است كه افزایش پیدا میكند تا به ده برسد» و در حاشیه افزوده است «وید همان اند فارسی است كه به عربی نیف است» (الفهرست، ترجمه رضا تجدد، چاپ دوم، ص 442- 443). چنانكه ملاحظه میشود پاسخ سؤال در این ترجمه ناقص و نارسا است. گفت با وید چه خواهی كرد؟ گفت مینویسم. چه مینویسد معلوم نیست. این نارسائی از اشتباهی سرچشمه گرفته كه در تشخیص آغاز و انجام جملهها روی داده. از این ترجمه معلوم میشود كه مرحوم تجدد اكتبه را پایان جمله اول و ایضا قال را آغاز جمله دوم انگاشته، در صورتی كه جمله اول با ایضا پایان میپذیرد و جمله دوم با قال آغاز میشود، و سؤال محذوف و پیشنهادی هم بین این دو كلمه قرار میگیرد. شاید این ابهامی كه بر مقاله دخویه سایه افكنده با ترجمه خود الس هاوزن كه بنابر نوشته آقای رضا مدنی مفصلتر از این است و لابد زباندارتر و گویاتر از این هم خواهد بود مرتفع گردد، و اگر آقای مدنی خود عهدهدار آن گردند و مواردی كه در اینجا ذكر شد روشن سازند خدمت دیگری بر خدمات ارزنده خود به زبان و فرهنگ ایران خواهند افزود.
در پایان این یادداشت چند نكته هم درباره مقاله آقای مدنی به نظر میرسد كه شاید ذكر آنها برای اینكه در این مبحث ابهام بیشتری پیش نیاید بیمورد نباشد.
یكی اینكه در بیان گفتوگوی میان صالح و مردانشاه، از این عبارت: «و بحثی كه بین مردی به نام صالح و یك ایرانی به نام زادان فرخ ... درمیگیرد» (ص 579) این توهم پیش میآید كه صالح ایرانی نبوده، در صورتیكه او هم ایرانی و اهل سیستان و پسر مردی بوده كه در جنگهای سیستان در زمان خلافت عثمان اسیر شده و به عبد الرحمان تغییر نام یافته بود و چون صالح گذشته از فارسی كه زبان مادریش بود زبان عربی را هم آموخته بود و در دیوان خراج بصره به فارسی و عربی چیز مینوشت. حجاج او را وادار به ترجمه دیوان خراج از فارسی به عربی كرد (فتوح البلدان، ص 368 و 485).
ص: 187
دیگر اینكه در ترجمه مقاله دخویه باز در زمینه همین گفتوگو آمده:
«یكی از دیوانیان كه اعرابی بوده بیان داشت: امكان ندارد بتوانیم اصطلاحات فنی فارسی را به عربی برگردانیم» (ص 581). آن كسیكه در این روایت گفتاری به همین مضمون به او نسبت داده شده همان مردانشاه پسر زادان فرخ است نه اعرابی. در این داستان تمام طرفهای درگیر در این گفتوگو دبیرهای ایرانی بودهاند و نام هیچ عربی در این روایت برده نشده.
دیگر اینكه در عبارت «و برای اصطلاح فارسی «اندكی بیش» واژه نصف را نام میبرد» كه در همین صفحه سه سطر پایینتر آمده. چنین مینماید كه به جای نصف «نیف» بوده كه در چاپ بدینصورت درآمده.
دیگر اینكه مطالبی كه از دخویه و الس هاوزن درباره اعداد كسری و نشانههای آنها در خط و زبان پهلوی و پسوند ویه در فارسی و عربی در این مقال نقل شده، هرچند نمودار كوشش عالمانه ایندو دانشمند است و در مجموعه مطالعاتی كه در این زمینهها به عمل آمده جایی شایسته دارند، ولی هیچیك از آنها نظر قطعی و نهائی به شمار نمیروند، بلكه مرحلهای از مراحل اینگونه بحث و بررسیها را مینمایانند. در اینباره نظرهای دیگری هم ابراز شده كه همه را باید در همین مرحله به شمار آورد. مثلا این نظر الس هاوزن كه دهویه را در این روایت تحریفی از دهیوده دانسته (ص 582) درست مخالف نظری است كه دكتر معین در ذیل همین كلمه دهیوده در برهان قاطع نوشته و در لغتنامه دهخدا هم نقل شده، چه دكتر معین دهیوده را تحریفی از دهویه دانسته. غرض از ذكر این مثال نه رد یا تأیید یكی از این دو نظر، بلكه بیان این مطلب است كه در این زمینهها كه آنها را به خط و زبان پهلوی و گویشهای آن مرتبط میسازند، بحث و گفتوگو بسیار و باب اجتهاد به اصطلاح باز است. و هنوز خیلی زود است كه بتوان نظری را به عنوان راهحل قطعی و نهایی خواند، بدانگونه كه آقای رضا مدنی مقاله دخویه را دربردارنده راهحل نهائی خواندهاند. با آرزوی توفیق بیشتر برای ایشان و همه دستاندركاران نشر دانش و فرهنگ.
ص: 189