سه واژه فارسی در فتوح البلدان بلاذری (توارد پس از هشتاد و چهار سال)
اشاره
نوشته: م. ی. دخویه (خاورشناس هلندی) ترجمه: رضا مدنی (اشتوتگارت) م. ی. دخویه خاورشناس هلندی و ویراستار نامور متون عربی جغرافیائی در سال 1866 میلادی متن ویراسته فتوح البلدان را به همراه یادداشتهای فراوان درباره واژگان و مفاهیم دشوار و همچنین فهرستهای گوناگون انتشار داد.
بخش مربوط به ایران این كتاب را آقای دكتر آذرتاش آذرنوش ترجمه نمود كه اولین بار در سال 1346 خورشیدی از سوی بنیاد فرهنگ ایران انتشار یافت و بار دوم در سال 1364 خورشیدی از سوی انتشارات سروش پخش شد و نویسنده این یادداشت همین چاپ دوم را دیده است.
در صفحه 60 و 61 كتاب نامبرده، داستان تبدیل زبان دفتر خراج، در زمان حجاج، از فارسی به عربی آمده است و بحثی كه بین مردی بنام صالح و یك ایرانی بنام زادان فرخ كه هردو در خدمت اعراب بودند، بر سر امكان ترجمه اصطلاحات دفتر خراج از فارسی به عربی درمیگیرد. پایان داستان برای اغلب آشنا است. پسر زادان فرخ بنام مردانشاه به آن مرد دیوانی كه توانایی در این كار نشان داده بود، نفرینی نثار میكند و میگوید «خدایت ریشه از جهان
ص: 190
بركناد كه ریشه پارسی بركندی».
در پانویس شماره 17 در صفحه 60 و 61 از سوی مترجم گرانمایه آقای آذرنوش مطالبی درباره حل چند واژه در متن بلاذری آمده كه انگیزه این یادداشت و یادآوری است. آقای آذرنوش میآورند:
[17. در اصل: ششویه. این مسئله برای دخویه حلناشده باقی ماند. وی در تعلیقات خود بر فتوح البلدان میگوید كه از دزی تقاضای حل آن را كرد و او نیز ترجمه صحیحی به دست نیاورد. توجیهات محققان دیگر (مثلا تجدد، در ترجمه الفهرست، ص 242) نیز قانعكننده نیست. من درباره همه این نظریات با استاد مینوی مشورت كردم. ایشان هیچكدام را نپسندید. علامه فروزان هم راهحلی نیافت.
اما تصور میكنم دكتر محمد محمدی قضیه را حل كرده باشند. ایشان اولا دریافتند كه «ششویه» تحریف است از «بیستویه». ثانیا، احتمال میدهند كه به قرینه ایضا، لفظ «ایدا» كه فارسی است و اصل كلمه ایضا، از جمله حذف شده.
سپس لفظ «الوید» را به وند- اند اصلاح میكنند. در نتیجه، جمله به صورتیكه ما در بالا به كمك دو قلاب اصلاح كردهایم درمیآید. [ر ك: محمد محمدی، المترجمون و النقلة عن الفارسیة الی العربیة ...، بیروت، 1966، ص 44؛ هم او، «نقل دیوان عراق از فارسی به عربی»، مقالات و بررسیها، دفتر سوم و چهارم، 1349، ص 1].
نگارنده این یادداشت، نه آقای دكتر محمدی را میشناسد و نه به كتابش دسترسی داشت تا معلوم گردد كه آیا آقای دكتر محمدی اشارهای به كار عربشناس نامی هلندی دخویه، در مورد حل واژههای مورد بحث دارد یا نه و آیا راهحل پیشنهادی ایشان منحصر به همان مختصری كه دكتر آذرنوش نقل كردند، میشود یا اینكه مفصلتر از آن است. هرچه هست شباهت زیادی به كار دو دانشمندی دارد كه در 84 سال پیش این دشواریهای لغوی را حل نموده بودند. از سوی دیگر برخلاف راه حل دخویه، در پیشنهاد آقای دكتر محمدی، پسوند (ویه) از واژههای مورد نظر، مورد بحث قرار نگرفته است. برای
ص: 191
یادآوری و بزرگداشت آندو دانشمند دست از دنیا كوتاه، ترجمه مقاله دخویه را كه كوتاهتر و دربردارنده راهحل نهائی است به خوانندگان مجله آینده پیشكش مینمایم.
پیش از دخویه، الس هاوزن گفتاری به نام «درباره نشان دادن اعداد كسری در خط پهلوی» «1» در «مجله گزارشهای ماهیانه فرهنگستان علوم برلین» در سال 1882 نشر داد كه در آن سه واژه فارسی را كه گذشته از كتاب بلاذری در الفهرست نیز آمده بود، مورد بحث قرار داد. (الفهرست به ویراستاری فلوگل در آن موقع انتشار یافته بود و دخویه برای حل مشكلات لغوی پیشنهادهایی داشت).
الس هاوزن با توجه به تحقیقات زبانشناسانی چون اشپیگل، وستر گارد و دیگران واژههای دهویه- ششویه- و «وید» را بررسی میكند و راهحلهائی پیشنهاد مینماید و به عقیده دخویه كه معتقد بود، كلمات را در متن اصلی نباید دستكاری نمود مؤدبانه برخورد مینماید.
دخویه اگرچه همه پیشنهادهای الس هاوزن و شیوه اثبات و استدلال وی را نپذیرفت ولی برپایه معلومات و نكتهسنجیهای الس هاوزن موفق شد، راهحل نهائی و استدلال آن را خود به صورت مقاله كوتاهی به دست بدهد كه در سال 1882 در مجله «انجمن خاورشناسان آلمان»)Z .D .M .G .( جلد 36 انتشار یافت. «2»
______________________________
(1).
Olshausen, J.: Uber die Bezeichnung der Bruchzahlen in Pahlavi Schriften in Monatsberichte der koniglich preussischen Akademie der Wissenschaften zu Berlin, 1882, S. 675- 696.
الس هاوزن خاورشناس آلمانی در 1800 میلادی زاده و در 1882 م. درگذشته است. او زبانهای خاوری را در پاریس نزد سیلوستر دوساسی آموخت و در كیل مرحله دكترا را گذراند.
نوشتههای زیادی درباره ادیان، زبانها و تاریخ دارد. در زبانهای ایرانی، تاریخ خط پهلوی، مطالب مربوط به اشكانیان، سكههای اسپهبدان طبرستان و ... نیز آثاری دارد. فهرستی نیز از دستنوشته فارسی در كتابخانه شاهی كپنهاك، فراهم آورد كه به وسیلهF .Mehrenتكمیل شد و در سال 1857 به چاپ رسید
. (2).
De Goeje, M. J.: Die persischen Bruchzahlen bei Beladhori, in Zeitschrift der Deutschen Morgenland lischen Gesellschaft, Bd. 36, 1882, S. 339- 341. ص: 192
اعداد كسری فارسی در كتاب بلاذری
در مجله «گزارش ماهانه فرهنگستان شاهی علوم برلین» مورخ 16 ژوئن 1882 میلادی آقای دكتر الس هاوزن
Olshausen
با تیزبینی شگفتآوری دو معما را حل نمودند. وقتی در زمان حجاج تصمیم گرفته شد، دفترهای خراج را كه تا آنوقت به فارسی نوشته میشد به عربی بنویسند، یكی از دیوانیان كه اعرابی بود، بیان داشت، امكان ندارد بتوانیم اصطلاحات فنی فارسی را به عربی برگردانیم.
این مطلب را بلاذری در كتابش [فتوح البلدان] از مداینی نقل میكند و چند نمونه از برابریابی واژهها را ذكر مینماید. از جمله برابر اصطلاح «یكدهم» را به عربی «عشر» و یكبیستم را به «نصف العشر» و برای اصطلاح فارسی «اندكی بیش» واژه «نصف» را نام میبرد.
واژههای فارسی این اصطلاحات در كتاب بلاذری به ترتیب «دهویه»، «ششویه» و «وید» میباشد. به جز «دهویه» كه از روی عدد «ده» به آسانی شناخته میشود، باقی حل ناشده به جای ماندند.
در «الفهرست» نیز كه داستان پیش گفته از همان منبع نقل شده، دشواریهای موجود برای ویراستارش [آقای فلوگلFlugel [ نامفهوم به جای «1» ماندII ، صفحه 107 به بعد).
دكتر الس هاوزن در مقالهاش راه پیبردن به شیوه درست خواندن [واژهها] را نشان میدهد. او به ما میآموزد كه چگونه به موازات اعداد كسری
______________________________
(1). در اینجا مایلم یادآور شوم كه نوشته من به فلوگل [درباره مشكلات لغوی] پاسخی شتابزده بود و برای چاپ در نظر گرفته نشده بود. اگر در آن با تعمق تجدیدنظر میكردم، دستكم مطالبی از آن را یقینا حذف مینمودم.
[الس هاوزن در مقالهاش درستی یادداشتهای دخویه را رد میكند. پانویس بالا پاسخ مؤدبانه دخویه به نشانی الس هاوزن است. م.]
ص: 193
متداول «سه یك» و «ده یك» در فارسی نوین، شكل كهنتری نیز وجود دارد.
در شكل اخیر به انتهای مخرج یك كسر دو هجا افزوده میگردد. یكی¬ -O یا¬ -jo كه در اساس همان عدد یك میباشد، دو دیگر، پسوند¬ta )k( یا¬da )k( كه صورت و مخرج را بشكل واحدی بهم میپیوندند.
بدینسان، بنا به داوری دكتر الس هاوزن، باید در پاره دوم واژه «دهویه» عددی كه نماینده واحد است، نهفته باشد.
تنها واژهای كه بر این اساس ساخته شده است و در فرهنگهای فارسی نوین به چشم میخورد، واژه «دهیوده» بمعنی «یكدهم» است.
بنا به نظر دانشمند محقق آقای الس هاوزن، از شكل «دهیوده» واژه «دهویه» كه نویسنده عرب بدست داده، پدید آمده است و دلیلش غلطخوانی ناشی از كیفیت خط پهلوی است كه در آن به جای پاره خوانده شد. «1»
راهحل الس هاوزن [به نظر نگارنده] نامتحمل است. زیرا واژه فارسی از طریق گفتار نه نوشتار، نقل شده است. [راوی بلاذری، مداینی بود. م.]
همانند نظر صائب الس هاوزن درباره تحریف «بیست» به «شش» كه آنرا فقط در خط عربی امكانپذیر میداند، میباید غلطخوانی پاره دوم واژه نیز از روی خط عربی و به یاری آن توضیح داده شود.
به كمك مطالبی كه از دكتر الس هاوزن آموختم، توانستم به آسانی شكل آغازین دو واژه پیشگفته را كه كاملا به موازات واژهPancota )k( پن چوتك [پهلوی] میباشد، بازسازی نمایم كه عبارت از (دهوته) و (بیستوته) باشد.
این شیوه خواندن را نگارنده به دوست گرانمایه خود آقای الس هاوزن پیشنهاد نمود و ایشان پاسخ زیر را لطف فرمودند:
«اگرچه در وجود پسوندoda - در اعداد كسری در فارسی نوین شكی
______________________________
(1). گروه حروف پهلوی در بالا به خط عبری نشان داده شد. زیرا در زمان نگارش مقاله واژههای پهلوی را در اروپا با حروف عبری آوانویسی میكردند. پاره اول به خط لاتین میشودodaو پاره دومojeكه از روی مقاله الس هاورن دریافته شد (مترجم).
ص: 194
نیست و میتوان دید كه در دهوته و بیستوته، پاره آغازین پای در فارسی نوین دارد، در همانحال بهر پایانی، حرف «ت» سخت شده را نگهداشته است، جای انكار نیست كه پیشنهاد شما به مراتب آسانتر و طبیعیتر از پیشنهاد من میباشد.»
این واقعیت را باید یادآور شد، زبان فارسیای كه عربها از آن در زمان چیرگی بر ایران و پس از آن، واژههای بسیار به وام گرفتند، در مرحله كهنتری و نزدیكتر به زبان پهلوی قرار داشت تا به زبان اشعار فردوسی. این موضوع را پسوندهای مختوم به (ك) و (گ) كه به جایشان در فارسی نوینo نشسته، نشان میدهند.
آنطور كه از دوستی شنیدم، نتایج بررسیهای جامع دكتر اندره آسAndreas درباره لهجههای فارسی غربی در تائید موضوع بالا است. این لهجهها در موارد بیشمار به فارسی باستان نزدیكترند تا به زبان فارسی ادبی.
برگردیم به بررسی دكتر الس هاوزن.
درستگردانی «شش» به «بیست» را كه توسط ایشان انجام گرفت، در پیش یادآور شدم.
در نسخه خطی بلاذری مربوط به كتابخانه لیدن و در نسخهای خطی از الفهرست [بجای شش]، سش آمده است.
الس هاوزن برای «وید»، «وند» را كه سبك شده «و اند» است، پیشنهاد میكند و در درستی آن شكی نیست. نگارنده به هنگام بررسی نسخهای از ترجمه فارسی كتاب استخری، بارها متوجه گردید كه برابر «نیف» عربی واژه فارسی «و اند» آمده است. بدینسان خود نگارنده به این درستگردانی رسیده بود و در حاشیه نسخه ملكی خویش نگاشت:
Suspicari quis posset legendum esse
«1»
ولی دو مشكل هنوز حلناشده بجای مانده بود كه با بررسی دكتر
______________________________
(1). ترجمه جمله لاتینی كه آن را به آلمانی مدیون دوستی هستم، چنین است: گمان میرود كه باید «و اند» خوانده شود. م.
ص: 195
الس هاوزن برطرف شد. یكی افتادن الف و دیگر این مطلب كه «وید» (آنچنان كه در نسخه بلاذری اشكارا به چشم میخورد) به صورت یك واژه فارسی در فرهنگها موجود است و معنایش هم [در زمینه مورد بحث] پرنامناسب نیست.
در عوض نمیتوانم درستی [عبارت] «اكتب و ایضا» را در الفهرست و درستی ترجمه «و ایضا» را كه دكتر الس هاوزن به «و اندكی بیش از آن» بدست داده، بپذیرم.
در این مورد متن بلاذری بر الفهرست تقدم دارد كه ترجمه آن ساده و چنین است: «برابر این را نیز قادرم بدست بدهم. زیرا وند به عربی نیف میباشد.»
الس هاوزن در بخش دوم گفتارش گواه استواری در تأئید این موضوع كه واژههای فارسی در عربی غالبا به شكل كهنتر و نزدیك به پهلوی دیده میشوند، بدست میدهد. وی در این بخش نشان میدهد كه تلفظ عربی «ویه» در سیبویه و مانندش، شكل كهن خویش را نگه داشته است.
درحالیكه «- ویه» كه وسیله عربها اخذ گردیده، جدیدتر بوده و در ایران پدید آمده است.
دستوریان عرب متفق القول تلفظ «ویه» را خواستارند. از اشعار عربی كه از آندو شاهد توسط دكتر الس هاوزن در بررسیاش نقل شده و نگارنده نیز به نقل از اغانیXVIII ، 74، 4 حمویه را بدان میافزاید، بهخوبی برمیآید كه این شیوه تلفظ، واقعا متداول بوده است.
در مقابل در زمان مأمون، در بغداد تلفظ)oja( دستكم در زبان توده مردم معمول بود، مانند قصر عبدویه در یك شعر عامیانه كه مربوط به زمان محاصره بغداد میشود.
به موازات (بویه، به فتح سوم)، نام بویه (ذهبی، مشتبه، 94) نیز وجود داشت. در كنار سسویه (واو مفتوح- یاء مضموم) برخی نیز سسویه میگفتند كه بعدها حتی نویسندگان دانشمندی چون مقریزی این وجه تلفظ را درست دانستند.
ص: 197
درباره جستوجوی كلمات فارسی در زبان عربی
یكی از مسائل مهم زبان فارسی در زمینه پژوهش تاریخی و لغوی آن، بحث و تحقیق درباره كلمات و اصطلاحاتی است كه از این زبان، در دورههای مختلف تاریخی، به زبانهای دیگر راه یافته و جزء آنها گردیده است. تحقیق در این امر یك تفنّن لغوی نیست، بلكه یك ضرورت ادبی و فرهنگی است كه بسیاری از مسائل مربوط به تاریخ زبان و تاریخ تحول آن و همچنین تاریخ تمدن و علوم و فرهنگ ایران با آن بستگی دارد، از این جهت درخور هرگونه توجه و اهتمام میباشد.
از میان همه زبانهائی كه در دورههای مختلف تاریخی، زبان فارسی با آنها روابطی داشته، در آنها اثر كرده و از آنها اثر پذیرفته، چنانكه به كرّات و به مناسبتهای مختلف در این مجله ذكر شده هیچیك به پایه زبان عربی نمیرسد، و از اینجاست كه تحقیق درباره كلمات فارسی در زبان عربی، در میان همه مسائل مربوط به زبان فارسی، اهمیت و منزلتی خاص دارد.
در اینجا منظور ما بیان اهمیت این موضوع نیست، چون در این امر شكی نباید باشد بلكه اشاره به برخی دشواریهائی است كه در این كار هست و شاید توجه به آنها برای كسانی كه بخواهند در این راه گام بردارند و به تحقیق اینگونه كلمات بپردازند خالی از فایده نباشد.
ص: 198
مشكل بزرگی كه در كار تحقیق كلمات در زبان عربی وجود دارد ناشی از آن است كه كلمات خارجی در زبان عربی غالبا بهطوری تغییر شكل میدهند و به صورت عربی درمیآیند كه تشخیص اصل آنها در بعضی موارد به آسانی صورت نمیگیرد، بلكه بسبب مرور زمان و طول مدت راههایی هم كه ممكن بوده جوینده را بمقصود راهنمائی كنند كور شده و آثار آنها از میان رفته است. «1» و بهمین جهت است كه تحقیق درباره كلمات فارسی در زبان عربی نه تنها برای زبان فارسی بلكه حتی در زبان عربی هم یكی از مسائل دقیق و پرلغزش است.
درباره معرّبات از فارسی ارباب لغت معمولا ضمن تعریف از لغتی، كموبیش اشاره به معرب بودن آن كرده و برخی از مؤلفان نیز در این باب فصلی خاص پرداخته و بعضی نیز كتاب یا رساله جداگانهای در این موضوع تألیف كردهاند كه از آن جمله از متقدّمان باید جوالیقی را به سبب كتاب ذی قیمتش «المعرب من الكلام الاعجمی» و از متأخران ادّی شیر را به سبب كتاب پرفایدهاش «الالفاظ الفارسیة المعربه» یاد كرد. و از بین محققان معاصر و نزدیك بعصر ما نیز چند تن این موضوع را یا بطور مستقل و یا در ضمن مطالب دیگر مورد بحث و تحقیق قرار دادهاند كه همه قابل استفاده و برای پژوهندگان مراجعه به آنها ضروری است، ولی با وجود همه اینها باز كار ناكرده در این زمینه بسیار است، و تا اینكه بتوان فرهنگ جامعی از اینگونه كلمات فراهم نمود احتیاج بكار و كوشش و مطالعه و تحقیق فراوان هست.
كلمات فارسی را در عربی از این لحاظ میتوان به دو دسته تقسیم نمود:
یكدسته آنها كه در زبان فصیح عربی راه یافته و در شعر و نثر و منشآت عربی وارد شدهاند، و دسته دیگر آنها كه در زبانهای محلّی یعنی زبان محاوره و گفتوگوی عربی نفوذ كرده و در لغتنامهها و آثار مكتوب عربی كمتر میتوان اثری از آنها یافت. در مورد این دسته اخیر یكی از كارهای لازم و ضروری این
______________________________
(1). رجوع كنید به گفتار نگارنده در شماره اول و دوم سال ششم همین مجله زیر عنوان" چند نكته درباره دگرگونیهای كلمات فارسی در زبان عربی".
ص: 199
است كه اینگونه كلمات را در هریك از زبانهای محلّی كه در مناطق مختلف عربی وجود دارد و غالبا با هم متفاوت است جداگانه مورد تحقیق قرار داد و صورتی از آنها بدست آورد، بهمان ترتیب كه مرحوم دكتر داود چلبی موصلی كلمات فارسی مستعمل در عربی عامی موصل را بررسی كرده و آنها را در كتاب بسیار مفید خود بنام «كلمات فارسیة مستعملة فی عامیة الموصل» «1» جمعآوری نموده است. برای اینكه فهرست جامعی از همه كلمات فارسی كه در زبانهای عامیانه مناطق مختلف عربی بكار رفته و میرود در دست باشد، گام اولی كه باید برداشته شود اینست كه همان كاری كه مرحوم دكتر چلبی موصلی درباره زبان عامی موصل كرده است، درباره زبانهای محلّی همه مناطق مختلف عربیزبان از كنارههای خلیج فارس گرفته تا سواحل افریقائی اقیانوس اطلس نیز جداگانه صورت گیرد، چون غیر از كلمات مشترك كلمات بسیار دیگری هم هست كه فقط در بعضی مناطق بكار میرود و از این جهت مطالعه زبانهای محلّی از این نظر بهطور جداگانه ضرورت دارد. و امّا درباره كلماتی كه در زبان فصیح عربی بكار رفته و میرود و در كتابهای لغت هم ذكری از آنها هست، نخستین كاری كه باید صورت گیرد اینست كه با مطالعه دقیق در لغتنامههای عربی این كلمات از متن لغت استخراج و جداگانه فهرست شود. ولی این كار به تنهائی كافی نیست، زیرا چنانكه در جای دیگر هم گفتهایم كلمات فارسی كه در عربی بكار رفته به سبب دگرگونیهای بسیاری كه در آنها روی داده و در اثر مرور زمان غالبا بطوری شكل عربی گرفته و از اصل خود دور افتادهاند كه امر بر ارباب لغت هم مشتبه شده و آنها را از ریشه عربی شمرده و اصل فارسی آنها را نشناختهاند.
بنابراین نباید دامنه تحقیق را تنها به آنچه در كتابهای لغت به تعریب آنها تصریح شده ختم نمود، و گفته لغتنویسان را بیچون و چرا و بدون تحقیق و دقت پذیرفت. گذشته از مراجعه كتب لغت یكی از كارهای ضروری دیگری هم كه در
______________________________
(1). این كتاب در سال 1960 میلادی در 217 صفحه در مطبعه عانی بغداد با كمك وزارت فرهنگ عراق به چاپ رسیده است.
ص: 200
این زمینه باید صورت گیرد مطالعه بعضی از متون مهم عربی و به خصوص متونی است كه احتمال ورود معرّبات فارسی در آنها زیاد است، اعم از كتابهای ادبی و تاریخی و علمی و غیره.
همه اینها برای تهیه یك فرهنگ جامع و كامل از كلمات فارسی كه در زبان عربی راه یافته لازم است، ولی لازمتر از اینها برای كسانیكه در این زمینه به جستوجو و مطالعه میپردازند توجه به این مطلب است كه مسأله تشخیص كلمات خارجی در یك زبان و بدست آوردن اصل و ریشه آنها مسأله پیچیدهای است. و بهخصوص در زبان عربی كه بسبب تغییرات خیلی عمیق و تحولاتی كه در طی قرنها در اینگونه كلمات حاصل شده بازشناختن آنها از كلمات عربی اصیل بسی دشوار است. و گاهی اصول آنها به اندازهای پوشیده و ناشناخته مانده كه حتی امر بر علمای لغت و مؤلفان فرهنگهای معتبر عربی نیز مشتبه شده و آنها هم در این زمینه از خطا و لغزش مصون نماندهاند. بنابراین ضرورت دارد كه با احتیاط لازم و با تهیه مقدّمات و وسایل كافی در این راه قدم گذارد. و گذشته از ممارست و بحث و دقت فراوان یكی از مهمترین مقدمات و وسایل این كار این است كه اوّلا بطور كلی با طرز معامله زبان عربی با كلمات بیگانه، و به خصوص با نوع تغییراتی كه در زبان عربی در كلمات فارسی حاصل شده، به تفصیل آشنا شویم و ثانیا علل و عواملی را كه باعث پوشیده ماندن اصول این كلمات و غالبا موجب اشتباه و لغزش ارباب لغت شده است بخوبی بشناسیم.
در گفتاری كه چندی قبل زیر عنوان «چند نكته درباره دگرگونیهای كلمات فارسی در زبان عربی» «1» در همین مجله به چاپ رسید، سعی كردیم انواع تغییراتی را كه در اینگونه كلمات حاصل شده با ذكر نمونهها و مثالهای متعدد و تا جائیكه درخور آن گفتار بود با توجه به سیر تاریخی آنها روشن سازیم، و اكنون در این گفتار هدف آن است كه نظر خوانندگان علاقهمند را به بعضی از علل و عوامل دیگری كه باعث ناشناخته ماندن این كلمات شده و در راه بحث و تحقیق
______________________________
(1). الدراسات الادبیة، شماره 1 و 2، سال 6.
ص: 201
در این زمینه از لغزشگاههای مهم به شمار میروند، معطوف داریم. و در اینجا هم مانند گفتار گذشته سعی خواهد شد كه مطالب با ذكر نمونهها و مثالهایی درخور این مختصر روشن گردد. یكی از اموری كه در زمینه این بحث توجه به آن اهمیت فراوان دارد اینست كه در بعضی از كتب ادب و فرهنگهای عربی و همچنین در میان برخی از علما و ارباب لغت عرب گرایش مخصوصی دیده میشود كه برای هركلمهای تا آنجا كه ممكن است، هرچند با فرض و احتمال هم باشد، یك ریشه عربی بیابند و فقط در موارد بسیار روشن، و در جاهاییكه نتوان حتی با احتمال بعید هم كه شده یك ریشه عربی برای كلمهای بیگانه یافت به خارجی بودن آن كلمه اشاره میكنند. و در این موارد هم بهندرت به ریشه و هیأت آن كلمه در زبان اصلی تصریح یا اشاره میگردد. این امر را گذشته از ناآشنا بودن این دسته از لغتنویسان نسبت به زبانهای بیگانه، علّتهای متعددی است آمیخته از عوامل مختلف دینی و غیر دینی كه شاید مهمترین و مؤثرترین آنها از تفسیر و توجیه بعضی از آیات قرآنی سرچشمه گرفته باشد.
توضیح آنكه در قرآن مجید آیاتی هست دالّ بر اینكه این كتاب آسمانی به زبان عربی نازل شده، مانند «إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (سوره 12 آیه 2) و «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ» (سوره 26 آیه 195) و «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ» (سوره 16 آیه 103). برخی از مفسّران و ارباب لغت از این آیات چنین فهمیدهاند كه گذشته از بناء كلام تمام الفاظ و كلمات مفردهای هم كه در قرآن استعمال شده، همه باید عربی و عربی الاصل باشند. این تدقیق غیرلازم كه شاید تحمیلی بر معنای مصطلح زبان باشد «1» باعث گردید كه درباره كلمات غیر عربی الاصل كه از زبانهای فارسی و سریانی و قبطی و یونانی و
______________________________
(1). در معنای مصطلح زبان- هر زبانی- نظر كلی بر ساختمان و كیفیت تركیب و قواعد دستوری و غیره است، نه فرد فرد كلمات چنانكه مثلا گوییم كتاب گلستان و مثنوی مولانا جلال الدین به زبان فارسی است و این امر با بودن صدها و هزارها كلمات غیر فارسی در این دو كتاب منافات ندارد.
ص: 202
دیگر زبانها در قرآن استعمال شده و قطعا در میان اعراب آن زمان معروف بوده نظریههائی جز براساس موازین لغوی اظهار شود. زیرا كسانیكه از این آیات چنین فهمیدند بالضروره میبایستی منكر وجود كلمات غیر عربی در قرآن گردند.
چنانكه ابو عبیده و امام فخر رازی و جمعی دیگر چنین كرده و گفتهاند كه این كلمات همه عربی الاصل هستند، و اگر در زبانهای دیگر هم نظایر آنها وجود دارد این از قبیل تصادف و اتفاق در وضع است. ولی با وجود این چون در هر حال وجود كلمات خارجی را كه غیر عربی بودن آنها آشكار است نادیده نمیشد گرفت و تنها با «لا نسلّم» وجود آنها از میان نمیرفت؛ بدینجهت علمای دیگر كه بیشتر آنها از فقها بودند مانند ابن عباس و مجاهد و ابن جبیر و عكرمه و عطاء وجود كلمات خارجی را در قرآن اذعان نمودند، و در نتیجه برای جمع بین ایندو نظر، نظر دیگری بوجود آمد كه آنرا ابو عبید قاسم بن سلّام بدیننحو تقریر كرد كه: این كلمات اگرچه اصلا غیر عربی هستند و از زبانهای دیگر به عربی راه یافتهاند ولی چون پس از ورود به این زبان با كلمات عربی درآمیخته و صورت عربی به خود گرفتهاند از اینجهت میتوان آنها را هم عربی شمرد. «1»
بههرحال اظهار اینگونه نظرها باعث گردید كه موضوع كلمات دخیل در زبان عربی از همان آغاز كار غیر از جنبه لغوی صرف كه میبایستی مبتنی بر بحث و تحقیق و استقراء و جستوجو باشد، جنبه دیگری هم پیدا كند كه تا حدّی میتوان آنرا جنبه عقیدتی و دینی نامید، و شاید این نظر هم كه در نزد بعضی از ارباب لغت دیده میشود كه وجود كلمات خارجی را در عربی مخالف با اصالت زبان عربی پنداشته و گمان بردهاند كه اذعان به وجود چنین كلماتی در این زبان با اعتبار و اهمیت آن منافات دارد، ناشی از همین جنبه است. و نیز از همینجا است كه برخی از لغتنویسان عربی تا وقتیكه بتوانند كلمهای خارجی را هرچند با تكلّف هم باشد به یك اصل عربی برگردانند آنرا از كلمات دخیل نمیشمرند. و بسیاری از اشتقاقهای ناسنجیده و معنیهای بیتناسبی هم كه گاهی
______________________________
(1). رجوع كنید به المزهر، ج 1، ص 266 و ما بعد، چاپ سوم، دار احیاء الكتب العربیة- مصر.
ص: 203
در كتابهای لغت عربی برای بعضی كلمات دیده میشود نیز تا حدی نتیجه همین امر است. حتی برخی از ارباب لغت پیجویی از معرّبات و تحقیق در اصول آنها را به دیده رضا نمینگرند و آن را نوعی كید و دشمنی با زبان عربی میپندارند.
در این مورد توجه به مطالب زیر كه از كتاب «ردّ العامی الی الفصیح» «1» تألیف مرحوم احمد رضا نقل میشود بسی نكتهآموز است: «به نظر من بعضیها در الحاق بسیاری از كلمات عربی به سریانی و زبانهای دیگر، با اینكه ارجاع آنها به یك اصل عربی واضح و یا لااقل ممكن است، راه اسراف میپیمایند. تا وقتی برای عربی شمردن كلمهای میتوان وجهی پیدا كرد نباید آنرا دخیل شمرد.» «2» و در جای دیگر از همین كتاب گوید: «كلماتی كه در عربی به كار میروند (مقصود كلمات خارجی است) هرگاه ممكن گردد كه آنها را هرچند با كمی تكلف و یا تغییر در معنی به یك اصل عربی برگرداند واجب است چنین كرد. و این برای از بین بردن كید شعوبیها است كه میخواهند با برگرداندن بسیاری از كلمات این زبان به زبانهای دیگر حق این زبان را پایمال كنند و از قدر آن بكاهند.» «3» این دستور العمل هرچند از عشق و علاقه شدید این مؤلف به زبان عربی و حفظ اصالت آن كه البته بسیار قابل تحسین است سرچشمه میگیرد، ولی نه موافق با موازین علمی است و نه چنانكه تصوّر شده موجب حفظ اصالت زبان عربی. این، هم برخلاف امانت علمی و هم مخالف با حفظ اصالت زبان است كه سعی شود اگرچه با تكلف هم باشد برای كلمات دخیل ریشه عربی تراشید، و اینهم صحیح نیست كه پذیرفتن كلمات بیگانه در زبانی، از قدر و منزلت آن زبان بكاهد. بلكه به عكس این پذیرش اگر برطبق اصول و شرایطی باشد، دلیل پیشرفت و زنده
______________________________
(1). مرحوم احمد رضا از علمای معروف لغت عربی در عصر اخیر و عضو فرهنگستان عربی در دمشق بود كه كتابی مفصل به نام «متن اللغة» تألیف كرده و در پنج مجلد بزرگ به چاپ رسانده كه مورد مراجعه اهل این زبان است. وی در علم لغت دنبالهرو علمای سلف و شاید خاتمه آنها بود.
(2). رد العامی الی الفصیح، چاپ مطبعه العرفان، صیدا، 1952، ص 1.
(3). رد العامی الی الفصیح، ص 13- 14.
ص: 204
بودن آن زبان خواهد بود. الحاق كلمات خارجی به زبان عربی و اجرا نمودن قواعد و احكام زبان عربی بر آنها یكی از بهترین و اساسیترین دستورهایی است كه نه تنها در زبان عربی بلكه باید آنرا دستور كلی برای پذیرش كلمات خارجی در هرزبانی دانست. ولی این مطلبی است و انكار اصل خارجی بودن كلمات و ارجاع متكلّفانه آنها به یك اصل عربی- چنانكه از گفته بالا برمیآید- مطلبی دیگر كه نه تنها عمل بدان، بلكه حتی عنوان كردن آن هم درخور شأن ارباب علم و فضل نیست.
البته قصد ما در اینجا مناقشه نظریاتی كه ارباب لغت در اینباره ذكر كردهاند نیست، بلكه منظور فقط توجه دادن به این نكته است كه در بحث و جستوجوی كلمات از كتب لغت جوینده را احتیاطی تمام باید تا از لغزش و خطا مصون ماند و دنبالهرو خطا و لغزش دیگران هم نگردد.
یكی دیگر از اموری كه لغتنویسان و لغتجویان را به لغزش نزدیك میسازد و باید بدان همواره توجه داشت روشی است كه در كتابهای لغت عربی برای ترتیب كلمات به كار میرود. در فرهنگهای فارسی و زبانهای دیگری كه میشناسیم هركلمه جداگانه و برحسب ترتیب حروف خودش مرتب شده و آنها را نیز باید برحسب همین ترتیب در این فرهنگها جستوجو كرد، ولی در كتابهای لغت عربی چنین نیست. در این لغتنامهها فقط ریشه و ماده اشتقاقی كلمات در ترتیب آنها ملحوظ است و تمام كلماتی كه از آن ریشه مشتق شده یا به آن نزدیك باشد در ذیل همان ریشه ذكر میشود. مثلا كلمات استعلام و معلّم و تعلیم را نه در حرف همزه و نه در حرف میم و نه در حرف تاء، بلكه همه را در حرف ع و زیر كلمه علم باید جستوجو كرد؛ و همچنین است كلمات دیگر، و به همین علت است كه برای استفاده از فرهنگهای عربی باید نخست از علم صرف و اشتقاق آن زبان آگاهی یافت تا بتوان ریشه كلمات را تشخیص داد. «1»
______________________________
(1). در دوره اخیر برخی از لغتنویسان عرب در تدوین لغتنامههای جدید عربی تحولی ایجاد-
ص: 205
و چون كلمات خارجی و از آن جمله فارسی هم كه در زبان عربی استعمال شده و در فرهنگها وارد گردیدهاند از این اصل كلی مستثنی نیستند، بنابر این آنها هم ذیل ریشههایی كه اصل آنها تصور شده و یا نزدیك به آنها است ذكر میشوند. مثلا كلمه «نوروز» را در ماده «نرز» و كلمه «مرزبان» را در ماده «رزب» و «جل» معرب «گل» را در ماده «جلل» و «جلنار» معرب «گلنار» را در ماده «جلنر» و «دولاب» را در ماده «دلب» و همچنین هركلمهای را در مادهای كه شبیه یا نزدیك به آن است باید جستوجو كرد. و همین امر سبب شده كه گاهی چند كلمه مختلف كه از لحاظ معنی هیچگونه تناسبی با هم ندارند ذیل یك ماده ذكر شوند، چنانكه در معربات از فارسی مثلا در ذیل ماده «رزب»، هم كلمه «مرزبان» ذكر شده و هم كلمه «مرزاب» كه آنهم تحریف شده «میزاب» فارسی است.
این امر از نظر تحقیق در معرّبات از فارسی اثر نامساعدی دارد كه نباید از نظر دور داشت، و آن اینكه وقتی كلمهای در ذیل یك ماده اصلی عربی ذكر شد آنچه در وهله اول به نظر میرسد اینست كه این كلمه از آن ماده مشتق شده باشد مگر آنكه خلاف آن ثابت شود. در مثالهایی كه در بالا ذكر كردیم، برای اینكه مقصود ما به خوبی روشن گردد كلماتی را برگزیدیم كه فارسی بودن آنها روشن و آشكار است و تغییر زیادی در آنها حاصل نشده كه شك و تردیدی در اصل آنها دست دهد، ولی همه كلمات فارسی كه در عربی به كار رفتهاند چنین نیستند، بسیارند كلماتی كه چون ذیل یك مادهای ذكر شوند، به زحمت میتوان آنها را از مشتقات آن ندانست، خاصه اگر این امر با دستورالعملی كه در بالا بدان اشاره شد مبنی بر اینكه «یك كلمهای را تا وقتی بتوان به یك اصل عربی برگرداند نباید آن را از كلمات دخیل شمرد» توأم گردد، یا در اثر بیدقتی لغتنویسان برای آن ماده معنایی هم كه متناسب یا نزدیك آن كلمه باشد ذكر شود كه بیشتر موجب
______________________________
- كرده و كلمات را براساس ترتیب حروف خودشان مرتب كردهاند، مانند لغتنامه «المرجع» تألیف دانشمند لبنانی شیخ عبد اللّه العلایلی.
ص: 206
اشتباه میگردد. و این اشتباه وقتی قویتر خواهد شد كه كلمه فارسی با یكی از اوزان معروف عربی منطبق باشد كه در آن صورت حتی علمای معروف لغت هم از لغزش مصون نمیمانند. و برای اینكه این مطالب بر خواننده روشن باشد به ذكر چند مثال از كتب معتبر عربی میپردازیم.
انبار در فارسی معروف است، ریشه دوم یا اصل امری از فعل انباشتن و همچنین محل انباشتن غلّه و چیزهای دیگر است. این كلمه در حال حاضر در عربی به صورت عنبر و جمع آن عنابر به همان معنی فارسی آن به كار میرود كه در اینجا مورد گفتوگوی ما نیست. شاهد مثال ما در اینجا ورود این كلمه در زبان عربی در دوران قدیم و ذكر آن در كتب لغت و ادب عربی و معانی است كه ارباب لغت عرب برای آن ذكر كردهاند.
در دوره ساسانی شهر فیروز شاپور را كه در كنار فرات و به گفته یاقوت در فاصله ده فرسخی مغرب بغداد قرار داشته به نام انبار میخواندهاند. علت این نامگذاری این بوده كه این شهر، انبار آذوقه و اسلحه و مهمّات جنگی دولت ایران بوده كه در جنگهای با روم از آنها استفاده میشده. در مرزهای شرقی دولت ساسانی نیز برای جنگ با تركان شهر دیگری در جوزجان در نزدیكی مرورود برای ذخیره كردن آذوقه و اسلحه اختصاص داده شده بود كه آن هم به انبار معروف گردیده و در كتابهای جغرافیایی قدیم هم به این نام یاد شده است. «1» غیر از اسم خاص این دو شهر، كلمه انبار در معنی لغوی خود هم كه عبارت از محل انباشتن كالا و خواربار باشد در عربی راه یافته و در آن زبان استعمال شده ولی به همان عللی كه در بالا ذكر آن رفت بیان اشتقاق و معنی آن در كتابهای لغت عربی خالی از خطا و اشتباه نیست. در لسان العرب در اینباره چنین آمده است:
«انبار: محل ذخیره كردن و توده كردن خواربار است، مفرد آن نبر است
______________________________
(1). رجوع شود: معجم البلدان، ج 1، ص 317.
ص: 207
و به انابیر جمع بسته میشود كه جمع الجمع است. هری را نبر خواندهاند زیراكه وقتی غلّه را در آن بریزند بالا میگیرد و ورم میكند.
و انبار غلّه: تودههای غله است كه مفرد آن نبر است مانند نقس و انقاس.
و انبار: حجره بازرگان است كه كالای خود را در آن میچیند.
و انبار: شهری است، و در كلام عرب هیچ مفردی نیست كه به صورت جمع باشد مگر انبار، و ابواء، و ابلاء.
در این نوشته چندین اشتباه بزرگ هست كه باید به آنها اشاره شود. اشتباه اصلی در اینست كه صاحب لسان، انبار را عربی و مشتق از ماده نبر گرفته و از این، چند اشتباه ناشی شده، یكی اینكه انباری را كه محل ذخیره كردن خواربار است جمع نبر بفتح نون و آنرا كه به معنی تودههای غله است جمع نبر بكسر نون دانسته و آنها را جدا از هم پنداشته است. و دیگر اینكه انبار كه نام شهر است چون مفردی برای آن نشناخته، آنرا یكی از الفاظ مفرد نادر در زبان عرب شمرده كه به صورت جمع است، یعنی این را هم لفظ دیگری فرض كرده، و اشتباه دیگر آنكه چون انبار به معنی «اهراء» عربی معنی شده ناچار مفرد فرضی آن را هم كه نبر باشد در مقابل مفرد اهراء كه «هری» باشد نهاده، در صورتیكه در هیچجا نبر به معنی انبار كه همان هری عربی باشد استعمال نشده «1» همین اشتباه را در تعریف انبار از ازهری عالم لغوی معروف میبینیم. وی به نقل یاقوت از او در معجم البلدان چنین گفته است:
«انبار محل انباشتن خواربار است. مفرد آن نبر است و جمع آن انابیر (جمع الجمع) و محل انباشتن آذوقه را از آن جهت انبار گفتند كه وقتی آنرا روی هم بریزند ورم میكند و بالا میگیرد، و به همین جهت منبر را هم منبر گفتهاند به
______________________________
(1). انبار فارسی محض و به عربی (هری) است و اصل معنای آن «انباشته» است و كلمه آرامی آن و همچنین كلمه انبار یا عنبار تركی و كردی هم از همین كلمه است. اما هری یا از كلمه رومیHorreumیا از كلمهای یونانی با همین هیأت معرب شده و هردو یك معنی دارند «الالفاظ الفارسیة المعربة»، ص 150.
ص: 208
سبب بالا گرفتنش»، و از همینجا است كه برخی از لغتنویسان خارجی نیز انبار را دو كلمه دانستهاند، یكی را فارسی به همان معنی مشهور و دیگری مشتق از نبر به همین معانی كه در لسان ذكر شده، و عجیبتر آنكه نام شهری را كه در شرق خراسان در بلخ به نام انبار خوانده شده نیز از همان كلمه عربی نبر دانستهاند. «1» چنانكه ملاحظه میشود این خلط و اشتباهها همه ناشی از دو امر است یكی اینكه كلمه انبار ذیل ماده نبر ذكر شده و به صورت جمع «افعال» هم هست كه خواه ناخواه ذهن را متوجه آن ماده میكند، و دیگر گرایشی است كه ارباب لغت عرب به ارجاع كلمات تا حد امكان به یك اصل عربی دارند، و در نتیجه به اصول كلمات و مصادر اصلی آنها توجه لازم نمیشود. و چون یك عالم لغوی از اصل یك كلمه و تحوّلاتی كه در معنای آن حاصل شده غافل بماند و بخواهد مثلا كلمه انبار را كه از انباشتن فارسی است به كلمه نبر كه به معنی ورم كردن است بپیوندد ناچار به چنین اشتباهاتی دچار میشود، و سرانجام برای معنی انبار كه اسم شهر است هیچگونه تعلیل منطقی نمییابد. و برای اینكه مرجع اشتباه اهل لغت روشنتر گردد همان عبارتی را كه یاقوت از ازهری عالم لغوی درباره كلمه انبار ذكر كرده و در بالا نقل كردیم با عبارتیكه همو از نظر جغرافیایی درباره این كلمه آورده و اشاره به معنی آن نیز هست و صحیح هم هست میسنجیم.
یاقوت در اینباره چنین گوید:
«ابو القاسم گفت كه انبار در مرز بابل است و از آنرو آنجا را انبار نامیدند كه انبارهای گندم و جو و یونجه و كاه را در آنجا قرار داده بودند و پادشاهان ساسانی جیره مردان (سپاهیان) خود را از آنجا میدادند. این شهر را «اهراء» هم گفتهاند و چون عرب به آنجا دست یافت این كلمه را معرّب ساخته و آنها هم انبار گفتند.» «2»
______________________________
(1). رجوع شود به فرهنگ فارسی- انگلیسی)Esteingass( .
(2). معجم البلدان، ذیل كلمه انبار.
ص: 209
این گرایش به ارجاع هركلمهای به یك اصل عربی گاهی و در برخی از موارد به حدّی است كه حتی درباره كلمهای هم كه خود به فارسی بودن آن تصریح میكنند باز از ارجاع آن به اصلی كه كلمه را زیر آن آوردهاند خودداری نمیتوانند كرد. صاحب لسان العرب زیر همین ماده «نبر» كلمه دیگری را هم به صورت «نبیر» آورده و آن را جنبه یعنی پنیر معنی كرده است، این واضح است كه نبیر معرّب و محرّف همان پنیر فارسی است. خود صاحب لسان هم پس از ذكر این معنی تصریح كرده كه فارسی است ولی بازنوشته است شاید آن را به تناسب ضخامت و ارتفاع آن (یعنی معنائی كه برای نبر عربی ذكر كرده) نبیر گفتهاند.
گاهی از اوقات اشتباه و خطائی كه درباره معرّبات از فارسی در كتب لغت عربی راه یافته همچنان به فرهنگهای فارسی نیز منتقل شده و فرهنگنویسان فارسی با آنكه خود اهل زبان بودهاند به آن اشتباهات توجه نداشتهاند، اینك مثال: ابزار كلمهای است فارسی كه از این زبان به عربی راه یافته است، این كلمه كه در پهلوی اوزارAwzar و افزارAfzar استعمال شده به معنی آلت و وسیله و آنچه طعام را بدان خوشبو كنند به كار رفته، و مركبات از این كلمه به معنی آلت و وسیله در زبان فارسی كم نیست، مانند دستافزار، پاافزار، كارافزار و نیز در مركبات جدید نوشتافزار و غیره. و از جمله مركبات این كلمه یكی دیگافزار و دیگری بوافزار است كه به معنی ادویه خوشبو و چیزهائی است كه به طعام میافزایند. و این تركیب اخیر (بوافزار) در زبان فارسی به بوزار مخفّف شده كه در برهان چنین معنی گردیده «ادویه حاره یعنی داروی گرمی كه در طعامها ریزند همچو فلفل و قرنفل و دارچین و امثال آن» این كلمه در همین معنی اخیر خود به عربی هم نقل شده و به همینجهت در آن زبان «ابزار» به معنی «توابل» كه همان ادویه خوشبوی طعام است معنی گردیده، و به صورت «ابازیر» جمع بسته شده و از آن فعل «بزر» نیز اشتقاق یافته و بزرالقدر نیز گفتهاند، یعنی ادویه خوشبو كه در دیگر افكند.
ص: 210
از آنجا كه كلمه ابزار در كتابهای لغت عربی در ماده بزر ذكر شده و ظاهر آن هم به صورت جمع عربی است و از آن فعلی هم به صورت بزر مشتق شده، در فرهنگهای عربی آنرا جمع عربی پنداشته و مفرد آن را بزر یا بزر نوشتهاند. «1» و تنها بعضی از لغتنویسان كه به معرّب بودن این كلمه آشنا بوده و اصل فارسی آنرا میشناختهاند از این اشتباه مصون ماندهاند، مانند جوالیقی كه در كتاب المعرّب (ص 19) و هم در كتاب «تكملة اصلاح ما تغلط فیه العامة» (ص 24) تصریح نموده كه ابزار فارسی- معرّب است و جمع بزر نیست.
استاد سعید نفیسی در فرهنگنامه پارسی پس از اشاره به این امر كه فرهنگنویسان فارسی این كلمه را مأخوذ از تازی و جمع بزر دانستهاند با اینكه به این امر توجه نمودهاند كه ابزاری كه در زبان فارسی در این مورد بكار میرود همان كلمهای است كه مرادف افزار و اوزار است، باز از این نكته غافل ماندهاند كه ابزاری كه در عربی در این مورد بكار میرود همان كلمه فارسی افزار و اوزار است نه كلمهای دیگر، و به این جهت نوشتهاند كه «این تصادف در استعمال كلمه مفرد فارسی درین معنی و كلمه جمع تازی در همین معنی باعث شده است كه فرهنگنویسان ابزار به این معنی را مأخوذ از تازی دانستهاند».
مطلب دیگری كه درباره معرّبات فارسی پیوسته باید مورد توجه باشد مسأله اشتقاق در زبان عربی و لغزشهائی است كه ممكن است از این راه برای محققان پیش آید. زبان عربی به سبب خاصیتی كه دارد خیلی به آسانی كلمات خارجی را نه تنها به هیأت عربی بلكه به صورت یك ماده اشتقاق عربی درمیآورد. این خاصیت از آنجا سرچشمه میگیرد كه عربی یك زبان اشتقاقی است. در زبان فارسی و زبانهای همگروه آن كه زبانهای تركیبی شناخته شدهاند ایجاد كلمههای جدید یا شكلهای مختلف از یك كلمه با افزایش و تركیب
______________________________
(1). «البزر و البزر و التابل. قال یعقوب: و لا یقوله الفصحاء الا بالكسر و جمعه ابزار و ابازیر جمع الجمع، و بزر القدر: رمی فیها البزر» «لسان العرب» در قاموس هم ذیل ماده بزر به معنی تابل آنرا مفرد ابزار دانسته.
ص: 211
كلمهها صورت میگیرد و در اصل ریشه تغییری حاصل نمیگردد و كلمات عربی هم كه در ساختن افعال فارسی به كار میروند همچنان صورت اصلی خود را حفظ میكنند و حتی در موارد بسیار كمی هم كه خود كلمه عربی تبدیل به فعل فارسی میشود مانند فهمیدن و طلبیدن باز اصل ماده فعل یعنی فهم و طلب در همه صیغههای آن همچنان دستنخورده باقی میماند، ولی در عربی اصل ماده تغییر شكل میدهد و تغییر شكل هم تنها به یك صورت نیست؛ در بعضی موارد با تغییر حركات و سكنات و در بعضی موارد با افزودن اضافاتی بر اول یا آخر و یا واسط كلمه است، بهطوریكه اصل كلمه سالم نمیماند. و این امر در كلمات خارجی وقتی با دگرگونیهایی كه معمولا اینگونه كلمات در زبان عربی بدان دچار میشوند توأم گردد، آنها را به چنان صورتی درمیآورد كه بازشناختن آنها بسیار دشوار است، بهخصوص اگر اصول آنها هم متروك یا نامعروف شده باشد.
شاید برای درك این خاصیت بهتر باشد كه به جای مراجعه به كلمات قدیم، كه در طی استعمال هم شكل عربی و هم شكل اصلی آنها تغییر زیاد یافته و ارجاع آنها به اصلشان احتیاج به شرح و تحقیق دارد، به معربات جدید كه هنوز از زمان تعریب آنها چیزی نگذشته و اصول آنها هم شناخته و معروف است مراجعه كنیم. مثلا در روی شیشههای شیر یا ماست بعضی از كارخانههای لبنیاتسازی در لبنان جزء اوصاف آن یكی هم كلمه «مبستر» را مینویسند. این كلمه دارای هیأتی است كاملا عربی و به صورت اسم مفعول از فعل بستر یبستر، ولی اصل آن عربی نیست. این فعل از كلمه پاستور)Pasteur( گرفته شده و مبستر یعنی پاستوریزه شده. نرفزة مصدر دیگری است كه از كلمه)Nerveux( به معنی عصبانی شدن گرفته شده و از آن صیغههای چندی اشتقاق یافته و همچنین است تلفزة «1» مصدر اشتقاقی از تلویزیون به معنی پخش چیزی از تلویزیون. و دبلجة
______________________________
(1). تلفزة: الترئیة من بعد، و ذلك باحالة المنظر الی نبضات كهرطیسیة «كهربائیة مغنطیسیة»-
ص: 212
مصدر اشتقاقی از)Doublage( برای دوبلاژ فیلم و غیره. و اكسدة «1» و تأكسد مصدر اشتقاقی از)Accidation( . و فبركة از كلمه فابریك (كارخانه)Fabrique به معنی ساختن. و تلفنة «2» از كلمه تلفن. و نظایر بسیار دیگری كه اگر كسی درصدد برآید كه افعال و مصادری را كه بدینترتیب ماده اصلی آنها از زبانهای خارجی كنونی گرفته شده فهرست كند صورت مفصلی از آنها بدست خواهد آورد كه پیوسته رو بتزاید است، و این البته برای كلماتی است كه به تدریج در زبان فصیح راه یافته و كمكم در كتابهای لغت عربی هم وارد شدهاند، وگرنه افعال و كلماتی كه از این قبیل در زبانهای محلی، یعنی زبان محاوره و گفتوگوی عربی به سائقه طبیعت آزاد زبان وارد شده و میشود خیلی بیش از اینها است.
این عملی كه اكنون با ساختن افعال و مشتقات دیگر از كلمات خارجی عصر حاضر صورت میگیرد همیشه و در همه عصرها كموبیش صورت گرفته، ولی در میان همه دورههای تاریخی زبان عربی، دو دوره آن از لحاظ گسترش و كثرت واردات خارجی بارز است: یكی دوره كنونی كه عصر نهضت زبان و ادبیات عربی و دوره نقل و ترجمه آثار خارجی است كه سرچشمه اقتباس و اخذ كلمات و تعابیر جدید از زبانهای علمی و فرهنگی عصر حاضر و معمولا زبانهای فرانسه و انگلیسی است، و دیگر دوره عبّاسی بوده كه آنهم دوره نهضت زبان و فرهنگ عربی و عصر نقل و ترجمه آثار خارجی شمرده شده است، كه در آن دوره یكی از منابع مهم اخذ و اقتباس كلمات و تعابیر برای رفع نیازمندیهای جدید عربی زبان فارسی بوده است.
كلماتی كه بدینطریق وارد زبان عربی میشوند هرقدر مدت درازتری بر آنها بگذرد و در اذهان اهل زبان استقرار بیشتری یابند، به تدریج بر تعداد مشتقات و انواع صیغههای آنها افزوده میگردد و با افزایش هیأتهای جدید
______________________________
- یبدیها الناثر «قرص التقسیم و مثله» نقطا ضوئیة متضامة علی شاشة جهاز الاستقبال (المرجع، صفحه 627).
(1). اكسدة: المزج بالاكسیجین (المرجع، صفحه 242).
(2). تلفنة: المكالمة من بعد بالجهاز الناقل للصوت (المرجع، صفحه 627).
ص: 213
رفتهرفته از اصل خود دورتر خواهند افتاد. و چون اینگونه كلمات در اثر مرور زمان و كثرت استعمال دستخوش تغییرات زیاد گردند و زبانی هم كه مصدر اخذ و اقتباس بوده وضع خود را نسبت به زبان اقتباسكننده از دست بدهد، در این صورت تشخیص اصول كلمات و روشن ساختن پیوند آنها مشكلتر خواهد شد.
به همینجهت است كه در حال حاضر تشخیص افعال و مشتقاتی كه در این عصر از زبانهای خارجی وارد میشود چون هنوز بازار آن زبانها گرم و باب دادوستد گشاده و اصول آنها شایع و رایج است آسان است، ولی ریشههای فارسی بسیاری از مشتقات عربی را كه غالبا بیش از هزار سال از زمان تعریب آنها گذشته و در طی قرنهای مختلف به چندینگونه تحول یافتهاند به آسانی نمیتوان یافت، بهخصوص وقتیكه بیدقتی و بیمبالاتی یا سهو و اشتباه لغتنویسان نیز با آن همراه گردد. و برای اینكه از اینگونه بیدقتیها یا سهو و اشتباهها نیز نمونهای در دست باشد، به ذكر مثالی میپردازیم:
میزاب كلمهای است فارسی كه اصل معنای آن ناودان است، و چنانكه در برخی فرهنگهای فارسی آمده «1» به معنی آبریز و آبگذر و آبراهه نیز به كار رفته است. این كلمه از دو قسمت میز (- بول) و آب تركیب یافته و وجه تسمیه ناودان به این نام از راه تشبیه واضح است. این كلمه از قدیم در عربی هم راه یافته و معرّب شده، «2» و در آن زبان به چندین شكل دیگر هم درآمده، یكی همین «میزاب» «3» و دیگری «مئزاب» به همزه «4» و سوم به صورت «مرزاب» به تقدیم راء بینقطه برزاء نقطهدار و دیگر به شكل مزراب به تقدیم زاء نقطهدار بر راء بینقطه. «5» هرچند در برخی از كتب لغت عربی به اصل فارسی آن تصریح شده ولی در برخی دیگر و بخصوص در مؤلفات جدیدتر از ذكر آن اصل غفلت شده
______________________________
(1). فرهنگ نفیسی (فرنود سار) كلمه میزاب.
(2). رجوع كنید به المعرب للجوالیقی و الالفاظ الفارسیة المعربة.
(3). رجوع كنید به قاموس و لسان ذیل ماده وزب.
(4). رجوع كنید به قاموس و لسان ذیل ماده ازب، و المعرب ص 26.
(5). رجوع كنید به فرهنگهای عربی ذیل ماده زرب و رزب.
ص: 214
و مانند یك كلمه عربی ذكر گردیده، و این سهو در بعضی فرهنگهای فارسی نیز دیده میشود، و حتی در كتاب «نصاب الصبیان» هم میزاب همانند یك كلمه عربی به ناودان تعریف شده «1»، و شاید علت آن باشد كه در عربی برای ناودان كلمه دیگری جز میزاب یا تحریفهای دیگر آن استعمال نشده؛ و هرچند در لغت به «مثعب» معنی شده «2»، ولی آن كلمه هرگز جای این را نگرفته و بدینجهت كلمهای كه در زبان عربی مقابل كلمه «ناودان» قرار میگرفته همان «میزاب» بوده است. از این كلمه در هیأتهای مختلف آن افعالی هم در همین معنی مشتق شده:
از «میزاب» و «زب» به معنی روان شدن آب یا هرچیز دیگر «3»، از مئزاب به همزه «ازب» آنهم به معنی روان شدن آب «4» و از مزراب «زرب» به معنی آبگذر و «زرب» از باب سمع یعنی روان شد آب «5»، ولی هیچیك از ارباب لغت عرب به این اشتقاق توجه ننمودهاند و حتی بعضی از آنها كه تشابه و وحدتی بین این ماده و كلمه میزاب یا تحریفهای آن یافتهاند احتمال عكس آن را دادهاند، یعنی اینكه آن كلمات از این اصول اشتقاق یافته باشند، ولی چون معرب بودن آن كلمات هم معروف بوده احتمال تعریب آنها را هم یادآوری نمودهاند.
یكی دیگر از اموری كه لازم است در زمینه اینگونه تحقیقات لغوی مورد توجه قرار گیرد اینست كه چون غالب نویسندگان لغتنامههای عربی و یا محققان اینگونه كتب نسبت به زبان فارسی و اصول آن ناآشنا بودهاند از اینجهت آراء و نظریاتی كه درباره لغات معرب از فارسی اظهار داشته یا میدارند غالبا خالی از سهو و خطا نیست، و از اینرو لازم است كه در پذیرفتن هرنظری هر چند آن نظر از مرد عالم و معروفی باشد شتاب ننمود و در هرحال از تحقیق و
______________________________
(1).
میزاب ناودان و ندی نم شجر درختچون ملتجا پناه و ملك شه سریر تخت (آغاز قطعه 29)
(2). «المیزاب المثعب فارسی معرب» (لسان).
(3). «وزب الشی یزب و زوبا اذا سال. الجواهری».
(4). ازب الماء از باب ضرب یعنی روان شد آب، شرح قاموس، ذیل ماده ازب و ازب الماء جری.
(5). شرح قاموس ذیل ماده زرب، و فی اللسان الزرب مسیل الماء (لسان العرب).
ص: 215
تتبع بازنایستاد. برای نمونه این قبیل اشتباهات یكی دو مورد از تعلیقات آقای احمد شاكر به كتاب «المعرب» جوالیقی كه به تحقیق و تصحیح و تعلیقات وی به صورتی شایسته و پسندیده به چاپ رسیده است اشاره میكنیم. آقای احمد شاكر یكی از فضلای معروف و چنانكه از حواشی و تعلیقات وی بر این كتاب برمیآید مردی وارد و در لغت عربی اهل علم و اطلاع و بصیرت است، ولی با وجود این در تعلیقات وی لغزشهائی دیده میشود كه بیشتر ناشی از ناآشنایی وی به زبان فارسی و تا حدی هم نتیجه عدم توجه به مطالبی است كه در بالا ذكر كردیم. مثلا كلمه «نافه» در فارسی معروف است. این كلمه از ناف گرفته شده كه چنانكه در لغتنامهها آمده سوراخ وسط شكم باشد و وسط و میان هرچیز را گویند، مانند ناف زمین و ناف خاك و مانند آن، و نافه كیسهای مشكین است به اندازه تخممرغی كه در زیر پوست شكم آهوی (نر) ختا قرار دارد و در آن مشك وجود دارد. این كلمه در پهلوی نافك)Nafak( و در لهجههای دیگر فارسی با تغییر مختصری به همین معنی استعمال شده، و حتی در ارمنی هم)Napak( به معنی كیسه مشك است. استعمال این كلمه چه در معنای حقیقی و چه در استعاره و كنایه كه مطلق بوی خوش باشد، یا به قول صاحب برهان قاطع «كنایه از موی خوشبوی باشد كه زلف و كاكل معشوق است» در ادبیات و بخصوص در شعر فارسی بسیار است:
بسی نافه مشك و دیبای نغزكز ایشان فزوده شود هوش و مغز «نظامی» این كلمه از زبان فارسی به عربی هم راه یافته و در آن زبان به صورت نافجه درآمده و در تعریف آن نوشتهاند نافجه ظرف مشك و معرّب نافه است (قاموس) و در «الالفاظ الفارسیة المعربة» آمده: آن پوششی است كه مشك در آن جمع شود، معرب نافه است. به تقدیر آف «1» یعنی ناف آهوی مشك، زیراكه
______________________________
(1). این مطلب از برهان قاطع گرفته شده كه در آن چنین آمده: «نافه آف به معنی نافه آهوی مشك است، چه آف به معنی آهوی مشك باشد».
ص: 216
مشك در پیرامون ناف این حیوان جمع شود. در عربی این كلمه بیشتر به گونه جمع و به صورت «نوافج المسك» استعمال شده. چون اصل آن در فارسی معروف بوده، لغتنویسان عربی غالبا به فارسی بودن آن اشاره كردهاند، مانند جوالیقی در المعرب (ص 34) و ابن منظور در لسان العرب، و همچنین در قاموس و معیار نیز اصل فارسی آن نافه ذكر گردیده و در بسیاری از كتابهای لغت عربی گفته آنان تكرار شده. تا اینجا مطلب سرراست است، ولی از آنجا كه كلمه نافجه و نوافج در لغتنامههای عربی ذیل ماده نفج ذكر شده و برای نفج هم در این لغتنامهها چندین معنی ذكر شده كه معروفترین و شاید اصل همه آنها برخاستن و جهیدن و برانگیختن باشد، آقای احمد شاكر مصحّح كتاب المعرب در حاشیه آن كتاب و در ذیل كلمه «نافجة المسك» كه جوالیقی نوشته، نافجه كلمه اعجمی و معرب است، پس از نقل سخنانی كه از لغتنامههای عربی درباره اصل فارسی آن نقل كرده، گوید: همه اینها دعویهایی است بیدلیل، زیرا ماده (ن ف ج) عربی است كه اصل آن برخاستن است و در معانی بسیار به كار رفته كه همه به این اصل بازمیگردند و «نافجه» هم از این امر مستثنی نیست.
نمونه دیگر: كلمه دیبا در فارسی معروف است، چنانكه در برهان آمده «قماشی باشد از حریر الوان». تاریخ استعمال آن در فارسی قدیم زیاد روشن نیست و در پهلوی به صورت دپاك)Depak( است. این كلمه از فارسی به عربی رفته و به صورت دیباج درآمده. «1» دیباج عبارت بوده از پارچههای نفیس ابریشمی كه پرنقش و نگار بودهاند.
و لا ثیاب من الدیباج تلبسهاهی الجیاد و ما فی النفس من دبب و به مناسبت نقش و نگار آن در عربی از آن ماده الدبج گرفته شده كه به معنی نقش و نگار است. «2» و از همین ماده كلمات بسیاری مشتق شده كه در همه آنها
______________________________
(1). المعرب، صفحه 140.
(2). المعرب، ص 143 (الدبج: النقش ماخوذ من الدیباج).
ص: 217
این معنی نقش و نگار ملحوظ است، مانند «دبج المطر الارض دبجا» یعنی باران زمین را پرنقش و نگار كرد، و كنایه از روییدن گل و گیاه است. یا «طیلسان مدبج» یعنی جبهای كه اطراف آنرا به دیبا آراسته باشند. و شاید مقدمه كتابها را هم از آن جهت دیباچه گفتهاند و در عربی هم دیباجه شده كه معمولا آغاز كتاب را با عباراتی رنگین و پرصنعت و درواقع پرنقش و نگار زینت میدادهاند. در هر حال در اینكه دیباج عربی از دیبای فارسی گرفته شده شكی نیست و در كتب لغت عرب و مؤلفات مربوط به معربات هم به آن اشاره شده، ولی با وجود این باز آقای احمد شاكر محقق كتاب المعرّب در تعلیقات خود بر این كلمه پس از نقل اقوال لغتنویسان گوید «بعد از همه اینها من ترجیح میدهم كه این ماده اصلش عربی باشد نه معرب» «1» و مسلم است كه اینگونه خطاهای فاحش از آنجا برای این محقق فاضل پیدا شده كه هم بیش از آنچه باید، بر اشتقاق كلمه اعتماد كرده تا حدی كه هرمادهای را كه از آن فعل یا مشتقات دیگر مشتق شده عربی پنداشته، و هم اینكه نسبت به زبان فارسی و طرز ساختمان این زبان بیگانه بوده است، وگرنه كلماتی كه در بالا ذكر شد از كلماتی نیستند كه تشخیص تعریب آنها از فارسی دشوار باشد.
به مناسبت ذكر اشتباهاتی كه به سبب ناآشنا بودن علمای لغت عربی با زبان فارسی برای ایشان پیش میآید ذكر یك مطلب دیگر در پایان این یادداشتها لازم به نظر میرسد و آن اینكه این اشتباهات تنها منحصر به ارباب لغت و یا كتابهای لغت نیست بلكه حتی در تصحیح متون ادبی و تاریخی عربی نیز گاهی از اینگونه سهوها دیده میشود كه درخور شأن محققانی كه به تصحیح آنها پرداختهاند نمیباشد. مثلا كسانیكه با كتابهای عربی سروكار دارند میدانند كه كتاب التاج فی اخلاق الملوك منسوب به جاحظ را مرحوم احمد زكی پاشا یكی از محققان مصری در چندین سال قبل با تحقیقی شایسته و خیلی دقیق به صورتی عالمانه و خوب و دلپذیر تصحیح و چاپ نمود. از مشاهده تعلیقات و تحقیقات
______________________________
(1). المعرب، ذیل صفحه 143.
ص: 218
وی بر این كتاب به خوبی میزان سعه معلومات و دقت و كنجكاوی و علاقه وی به بحث و تحقیق مطالب به خوبی دیده میشود، ولی در آنچه مربوط به تفسیر یا تحقیق بعضی كلمات فارسی مستعمل در این كتاب میگردد، سطح تحقیقات مؤلف فرو میافتد و خواهناخواه اشتباهاتی در آن راه مییابد.
مثلا در صفحه 77 همین كتاب برخی كلمات فارسی الاصل مانند اساوره (جمع سوار)، و دبیربد، و موبدان موبد ذكر شده است. محقق كتاب در ذیل همین صفحه در توضیح كلمه دبیربد عبارتی را از مسعودی نقل میكند و در تفسیر همان عبارت دچار اشتباهاتی چند میشود. مسعودی دبیربد را «حافظ الكتاب» معنی كرده. عبارت مسعودی صحیح است چون در عربی كلمه (بد) را غالبا رئیس یا رأس یا حافظ كه همان معنی رئیس را میدهد معنی كردهاند. كتّاب هم جمع كاتب است یعنی دبیر؛ بنابراین مسعودی دبیربد را رئیس دبیران معنی كرده و این درست است. ولی محقق كتاب التاج این عبارت را حافظ الكتاب بكسر كاف خوانده و دبیربد را حافظ كتاب معنی كرده. مقصود از كتاب را هم كتاب دینی زردشتی پنداشته؛ بنابراین دبیربد به معنی حافظ كتاب اوستا میشود، و چون این محقق در فرهنگهای فارسی معنائی كه متناسب با گفته مسعودی باشد نیافته، در عبارت كتاب التاج تصحیحی را پیشنهاد میكند كه دست كمی از تفسیر وی از عبارت مسعودی ندارد. وی نظر میدهد كه شاید صحیح این كلمه دبیرید باشد، یعنی مركب از دبیر فارسی به معنی كاتب و ید عربی به معنی دست، بنابراین معنی آن در عربی كاتب الید میشود، یعنی نویسنده دست یا نویسنده با دست.
از این قبیل اشتباهات در این زمینهها كموبیش در این كتاب دیده میشود كه چنانكه گفتیم، نه در سطح تحقیقات دیگر مؤلف در این كتاب است و نه در خور شأن علمی وی. «1»
______________________________
(1). برای اطلاع بیشتر درباره این اشتباهات رجوع كنید به مقاله نگارنده به عنوان «كتاب التاج و علاقته بكتب تاجنامه» در شماره اول مجله الدراسات الادبیة، ص 59 به بعد، استدراكات و تعلیقات.
ص: 219
غرض از آنچه ذكر شد بیان این مطلب است كه جویندگان لغت و كسانی كه بخواهند درصدد تحقیق درباره معربات از فارسی و جمع و تدوین آنها برآیند باید گذشته از آمادگی علمی و ممارست كافی در این زمینه از دشواریهای این كار و لغزشگاههایی كه در این راه وجود دارد كه نه تنها جویندگان تازهكار بلكه مردان آزموده و ارباب علم و اطلاع را هم بدام خود كشیده، به خوبی آگاه باشند و این را بدانند كه هرچه در كتب لغت در اینباره یافتند بیتحقیق و پیجویی كامل آنرا حجت نشمرند. البته منظور این نیست كه هركس به خود حق دهد كه در گفته بزرگان ادب و لغت به دیده شك و ریب بنگرد. روی سخن در اینجا با كسانی است كه با سرمایه كافی و با داشتن خصائلی كه برای اینگونه تحقیقات ضروری است، همچون دقتنظر و حسن تشخیص و ممارست لازم و صبر و شكیبایی به تحقیق و تتبع میپردازند. این دسته از ارباب علم و تحقیق هستند كه نه تنها حق دارند بلكه وظیفه دارند كه در نوشتهها و گفتههای علما و محققان چه علمای گذشته و چه محققان حاضر با نظری نكتهبین نگاه كنند و آنها را به محك نقد آشنا سازند و با ترازوی خرد و دانش خود بسنجند و سهو و اشتباهاتی كه در آنها هست بازیابند؛ و این را بدانند كه نه تنها باب علم در این زمینهها هیچوقت مسدود نیست، بلكه در حال حاضر در اثر پیشرفت رشتههای مختلف علوم باب علم بازتر از هروقت است، و وسایلی كه برای تحقیقات در اختیار علما و محققان است قابل مقایسه با گذشته نیست، و اگر محققان جوان ادبیات فارسی بتوانند آن روح دانشدوستی و همّت و اخلاصی هم كه در بزرگان علم و ادب گذشته بود با وسایل علمی عصر حاضر توأم كنند، زبان و فرهنگ فارسی چهره روشنتری خواهد یافت.
ص: 221
به مناسبت تشكیل كنگره ایرانشناسان در تهران به منظور پیریزی طرحی جامع برای تدوین تاریخ ایران
از منابع تحقیق درباره ادبیات ساسانی
با آنكه در تاریخ ایران از دوره ساسانی بیش از دورههای دیگر قبل از اسلام اطلاعات تاریخی در دست هست، ولی با وجود این از آثار فرهنگی و علمی و ادبی آن دوره نه چیز قابلی كه شایسته چنان دورهای باشد به ما رسیده و نه اطلاعات صحیحی درباره خصوصیات ادبی و علمی آن دوره- خارج از حدود كلیات- در دست پژوهندگان است. این بیخبری را معمولا به این علت میدانند كه در حمله اعراب آثار فرهنگی و علمی ایران از میان رفت، و در این مورد غالبا به روایاتی كه درباره نابود ساختن كتابخانههای ایران و مصر وارد شده اشاره مینمایند. این علت البته آسانترین علتی است كه میتوان برای این امر ذكر كرد ولی مسلما صحیحترین یا لااقل تنها علت نیست، چون هرقدر دامنه تحقیق در منابع فرهنگی اسلام و ادبیات زبان عربی توسعه مییابد بیشتر معلوم میشود كه حوادث قرن اول اسلام، هرچند اثر بسیار نامساعدی بر آثار فرهنگی و ادبی ایران داشته و قسمتی از آن آثار هم به سبب جنگها و آشفتگیهای ناشی از آن از میان رفته، ولی موجب نابودی همه آثار فرهنگی ایران به آن اندازه كه باعث چنین بیخبری باشد نگردیده، زیرا قسمت زیادی از آن آثار و مؤلفات پس از آن حوادث هم در خاندانها و برخی مراكز علمی و مذهبی ایران باقی ماند
ص: 222
و تا دو سه قرن دیگر هم كموبیش در دسترس اهل علم و ادب و مورد استفاده آنان بود، و بسیاری از آن آثار و مؤلفات در قرنهای نخستین اسلامی به زبان عربی هم ترجمه شد و در فرهنگ اسلامی راه یافت، و همان آثار علمی و فرهنگی ایران بود كه یكی از عوامل تحول سریع و عظیم فرهنگی عربی و اسلامی در دوره خلافت عباسی گردید. بنابراین مطلبی كه در این مورد نزدیكتر به حقیقت مینماید این است كه با ظهور و انتشار اسلام قسمت عمده آثار فكری و فرهنگی ایران تحول یافت، یعنی از صورت ایرانی و زردشتی به زیّ عربی و اسلامی درآمد و به سبب همین تحول چهره اصلی آن آثار دگرگون شد، و برای كسانیكه انتظار داشتند آثار ایرانی را در همان زیّ ایرانی و ساسانی آن بیابند ناشناخته ماند و در حكم معدوم درآمد و یكی از علل عمده بیخبری یا كمخبری ما هم از آثار ادبی آن دوره همین امر است.
این را میدانیم كه در نیمه اول قرن دوم اسلامی هنگامیكه خلافت اسلامی در عهد عباسیان در عراق یعنی مركز دولت ساسانی مستقر گردید از نو در این منطقه فرهنگ و تمدنی بوجود آمد كه هرچند در ظاهر به صورت عربی و اسلامی جلوه نمود، ولی اهل نظر و تحقیق آن را از بسیاری جهات- چه از نظر علمی و هنری و چه از نظر اداری و تشكیلات- دنباله همان تمدن و فرهنگی میدانند كه قبلا در این منطقه حكمفرما بوده، یعنی تمدن و فرهنگ ساسانی. و این نشان میدهد كه آن فرهنگ و تمدن همچنان در این منطقه پایدار و سرزنده باقی مانده بود تا پس از گذشتن دوران آشفتگی و رسیدن دوران آرامش و استقرار دوباره رسالت تاریخی خود را- ولی اینبار به شكل دیگری- از سر گیرد.
و این را هم میدانیم كه در این دوره از تاریخ خلافت عباسی كه در تاریخ ادبیات عرب به عصر نقل و ترجمه معروف شده در بین دانشمندانی كه كار آنها ترجمه كتاب از زبانهای دیگر به زبان عربی بود كسانیكه به ترجمه كتابهای پهلوی به زبان عربی اشتغال داشتند كم نبودند، و اگر به فهرستی كه ابن الندیم از
ص: 223
این اشخاص داده مراجعه كنیم و نام مترجمان دیگری را هم كه از منابع دیگر بدست میآید بر آن بیفزائیم صورتی از مترجمان پهلوی در دست خواهیم داشت كه در حدود سی نام را شامل خواهد بود كه بعضی از آنها را میتوان مترجمان حرفهای نامید، یعنی كسانی كه شغل شاغلشان ترجمه بوده و كتابهای متعددی از این زبان به عربی ترجمه كردهاند. و اگر نام تمام كتابها و رسالههائی كه در هررشته از رشتههای علمی و ادبی از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده و نامی یا خبری از آنها به ما رسیده در یكجا جمع كنیم شاید شماره آنها از صد كتاب و رساله متجاوز باشد و این تنها شماره كتابها یا مترجمانی هستند كه از آنها اثر یا خبری به ما رسیده، وگرنه بودهاند مترجمان یا كتابهای دیگری كه هیچگونه اثر و خبری از آنها در دست نیست، چنانكه مثلا یاقوت در شرح حال محمد بن خلف بن مرزبان مینویسد كه او یكی از مترجمان كتابهای فارسی به عربی بوده و بیش از پنجاه ترجمه داشته، در صورتیكه از تمام این پنجاه ترجمه جز نام یك كتاب را بیشتر نمیدانیم، آن هم اگر حدس بروكلمن (ج 2، ص 104 ترجمه عربی) درباره اینكه تاریخ اسكندر را همین محمد بن خلف بن مرزبان از فارسی به عربی ترجمه كرده است صحیح باشد. كتابهائی هم كه از پهلوی به عربی ترجمه شده تا آنجا كه از نام آنها پیدا است انحصار به یك یا دو فن نداشته، بلكه شامل بیشتر علوم و فنونی بوده كه در آن عصر رواج داشته از طب و منطق و گیاهشناسی و هیأت و نجوم و خواص البلدان گرفته تا تاریخ و داستان و قصه و ادبیات اخلاقی و رسائل ادبی و آیینهای مختلف. «1»
از این مقدمه میخواهیم به این نتیجه برسیم كه هرگاه پژوهشكنندگان تاریخ دوره ساسانی برای تحقیق درباره ادبیات این دوره منابع تحقیق خود را به همان آثار معدود و محدودی كه به زبان پهلوی از آن دوره یا از دورههای
______________________________
(1). برای تفصیل این مختصر مراجعه شود به مقاله نگارنده با عنوان «المترجمون و النقلة عن الفارسیة الی العربیة فی القرون الاسلامیة الاولی» در همین مجله، سال هفتم، شماره 3 و 4، ص 193- 243.
ص: 224
نزدیك به آن در دست است منحصر كنند، و از یكی از منابع مهم تحقیق در این زمینه یعنی ادبیات عربی عصر عباسی كه قسمتی از آن تحولیافته همان ادبیات دوره ساسانی است غفلت ورزند هرگز توفیق نخواهند یافت كه چهره واقعی ادبیات دوره ساسانی را چنانكه باید ترسیم كنند، و آن را چنانكه بوده بشناسند و بشناسانند، زیرا بدون تردید یكی از مهمترین منابع برای جستوجو و تحقیق در ادبیات دوره ساسانی همین ادبیات عربی دوره عباسی است كه از خلال آن نه تنها میتوان تا حدی به كیفیت و انواع و رشتههای مختلف ادبیات دوره ساسانی آشنا گردید، بلكه همچنین میتوان با دقت و موشكافی بیشتر و با صرف وقت و شكیبایی آثار ارزندهای از ادبیات آن دوره را هم لااقل در ترجمه عربی آنها بدست آورد. ادبیات عصر اول عباسی نه تنها از نظر تحقیق در فرهنگ ایران، بلكه از نظر تحقیق در تحول فرهنگ عربی نیز اهمیت فراوان دارد، زیرا به همانگونه كه پژوهندگان فرهنگ ایرانی ناچارند برای دست یافتن به قسمتی از آثار ادبی و فرهنگی دوره ساسانی از خلال همین ادبیات و آثار فرهنگی عربی عصر عباسی راهی به آن دوران باز كنند، محققان زبان و ادبیات عربی هم برای درك صحیح تحولات ادبی این زبان در عصر عباسی ناچارند كه قسمتی از علل و عوامل آن تحولات را در ادبیات دوره ساسانی و فرهنگ و تمدن ایران جستوجو كنند.
البته این را هم باید در نظر داشت كه اینگونه تحقیقات گذشته از دقت زیاد و صبر و حوصله فراوان احتیاج به ممارست ممتد در فرهنگ و ادبیات و تاریخ هردو زبان دارد و به همین جهت لازم است كه این موضوع در چهارچوب تحقیقات مشترك عربی و فارسی و ادبیات تطبیقی ایندو زبان قرار گیرد. البته این امر بر دشواری كار میافزاید ولی در هرحال ضرورت دارد، چون در چنین مسألهای كه به ادبیات و تاریخ هردو زبان پیوسته است باید با احتیاط كامل قدم برداشت و همواره مراقب بود تا تحت تأثیر آرا و عقاید كسانیكه این مسأله را تنها از یكسوی آن دیده و نظری ابراز داشتهاند قرار نگرفت، و از
ص: 225
تحقیق و پژوهش، حتی در كوچكترین مسایل باز نایستاد، زیرا كمترین غفلت در بحث و تحقیق حتی نسبت به مسایل كوچك ممكن است كه پژوهنده را از جاده صواب منحرف سازد و به نتایجی خلاف آنچه در واقع بوده است برساند.
در اینجا منظور ما از ذكر این مطالب یكی جلب نظر ارباب مطالعه و تحقیق است به این موضوعی كه تصور میرود تاكنون چنانكه درخور اهمیت آن بوده مورد توجه قرار نگرفته است، و دیگر ذكر بعضی از اموری است كه شاید اطلاع از آنها برای محققان جوان از آنجا كه ممكن است پرتوی بر راه بحث و تحقیقشان بیفكند سودمند باشد و ما در اینجا اجمالا بدانها اشاره میكنیم.
یكی اینكه تحولی كه از اوائل دوره عباسی در زبان و ادبیات عربی بوجود آمد و باعث پیدایش فنون تازه و گسترش بیمانند آن شد نتیجه تحول طبیعی و داخلی زبان عربی نبود، چون تا اواخر دوره اموی و قبل از اینكه آثار خارجی به این زبان راه یابد نمونهای از این فنون بدانصورت كه در عصر عباسی خودنمائی كرد در آن دیده نمیشد. همه آنها كه درباره ادبیات عصر عباسی و تحول آن تحقیق نمودهاند چه محققان عرب و چه غیر عرب در این امر همداستان هستند كه این تحول نتیجه برخورد زبان عربی با آثار علمی و ادبی ملتهای دیگر بوده، و وقتی هم سخن از ملتهای دیگر به میان میآید معمولا از ایرانیان و یونانیان و هندیان نام میبرند.
این مطلب صحیح است كه مجموعه فرهنگ عربی و اسلامی در دورههای مختلف آن و در رشتههای مختلف علمی و ادبی و فلسفی از هرسه فرهنگ ایران و یونان و هند نه تنها بهره وافی برده بلكه زبان عربی به تدریج قسمت عمدهای از آنها را دربر گرفته است، ولی این را باید در نظر داشت كه تأثیر هریك از این فرهنگها در زمینه خاصی از فرهنگ عربی بیشتر نمودار است و همه از این لحاظ یكسان نیستند؛ مثلا وقتی صحبت از ادبیات زبان عربی و تحول آن در عصر اول عباسی است، این مطلب را نباید فراموش كنیم كه در این دوره از
ص: 226
میان همه عوامل غیر عربی، آثار فرهنگی و ادبی ایران مهمترین عاملی بوده كه در ادبیات عرب اثر نافذ و مستقیم داشته است. آثار یونان در هیچ عصری به محیط ادبیات عرب به آن صورت كه در آن تحولی ایجاد كند كشیده نشد، و از آثار ادبی معروف منسوب به هند هم در این عصر اول فقط آنهائی به عربی ترجمه شد كه مدتها قبل در دوره ساسانیان به زبان پهلوی ترجمه گردیده و با فرهنگ ایرانی آمیخته شده و در ایران تحول یافته بودند، و آنها هم از زبان پهلوی به عربی ترجمه شدند نه از زبان هندی. بنابراین تنها عامل مهم خارجی كه در دوره اول عصر عباسی و از اواخر دوره اموی در تحول ادبیات عربی مؤثر افتاد آثار ادبی دوره ساسانی بود. و نخستین دریچهای هم كه بر روی ادبیات عربی از یك فرهنگ غیر عربی گشوده شد به وسیله زبان پهلوی بود. و گذشته از ادبیات حتی برخی از علوم هم كه بعدها با ترجمه آثار یونانی و هندی تكمیل شد و توسعه یافت، مانند طب و منطق و نجوم و هندسه، نخست از زبان پهلوی به عربی ترجمه گردید. و آنچه این اثر را ریشهدارتر و نافذتر میساخت این بود كه این خود ایرانیان بودند كه زبان عربی را به عنوان زبان علم و ادب برگزیده بودند، هم آثار گذشته خود را به این زبان درآوردند و هم آن را در این دوره وسیله بیان افكار و اندیشههای خود قرار دادند.
دیگر اینكه تحول و پیشرفت زبان و ادبیات عرب در محیطی صورت گرفت كه چنانكه بعضی از نویسندگان شتابزده تصور كردهاند یك محیط عربی خالص نبوده، بلكه محیطی بوده است متشكل از عناصر مختلف كه دو عنصر اصلی آن را اعراب و ایرانیان تشكیل میدادهاند، و همین دو عنصر بودهاند كه بیش از همه زندگی فكری و سیاسی و اجتماعی آن عصر را تحت تأثیر قرار دادهاند. تحول ادبی و فرهنگی زبان عربی از هنگامی شروع شد كه مركز خلافت به سرزمین عراق یعنی مركز دولت ساسانی منتقل شده بود. بغداد كه در زمان منصور وسعت یافت و پایتخت دولت عباسی گردید در دوره ساسانیان هم بینام و آوازه نبود. این محل با همین نام یكی از تفرجگاههای حومه تیسفون پایتخت
ص: 227
دولت ساسانی بود و برخی از پادشاهان و بزرگان آن دولت هم در آنجا كاخها و باغهای زیبا داشتند. این محل را با پایتخت دولت ساسانی در آنروز تقریبا همان فاصله و نسبت بود كه امروز شهرستان كرج با تهران پایتخت كنونی ایران دارد.
بغداد را در دوره ساسانیان این خصوصیت هم بود كه هرساله در فصلی معین یك بازار بزرگ تجارتی به مدت یك ماه در آنجا تشكیل میشد و از بسیاری از شهرهای دور و نزدیك شاهنشاهی ایران بازرگانان با كاروانهای بزرگ و پر از كالا برای دادوستد به آنجا روی میآوردند. این بازار را در تاریخ آن روزگار صیت و شهرتی بهسزا بود و تا اواخر قرن اول اسلامی هم گاهگاه نشانی از آن در تواریخ اسلامی دیده میشود. «1» بنابراین بغداد از قدیم یكی از مراكز اجتماعات و آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی بود و وقتی كه در زمان عباسیان مركز خلافت اسلامی گردید نه تنها این خاصیت خود را از دست نداد بلكه به همانگونه كه مصالح ساختمانی قصور آن از كاخهای شاهی تیسفون تأمین میگردید قسمت عمدهای از جمعیت این شهر را هم ساكنان قدیم تیسفون تشكیل میدادند كه برای كار و شغل یا استفاده از مزایای این مركز جدید كه در همسایگی شهری كه رو به ویرانی میرفت قد میافراشت به آنجا منتقل میشدند، و در بین آنها باید صنعتگران و پیشهوران و هنرمندان را هم كه در زندگی عمومی مردم اثری عظیم داشتند به حساب آورد، و طبیعی است كه این مردم آداب و رسوم و زبان و سنتهای دیرین خود را هم با خود به محل جدید منتقل میساختند. در چنین محیط و در تحت حمایت وزرای ایرانی و نویسندگان و مؤلفان و مترجمانی كه غالبا یا ایرانی و یا تربیتشده دست آنان بودند ادبیات جدید زبان عربی- كه در واقع تركیبی بود از ادب و فرهنگ هردو ملت- تكوین یافت.
دیگر اینكه زبان عربی همان خاصیتی را كه در هضم و تحلیل كلمات
______________________________
(1). برای تفصیل بیشتر در این موضوع رجوع شود به «دلیل خارطة بغداد قدیما و حدیثا» تألیف الدكتور مصطفی جواد و الدكتور احمد سوسة، بغداد 1958 (فصل اول و دوم).
ص: 228
خارجی دارد یعنی اینكه آن كلمات را به طوری تغییر شكل میدهد و به ریخت و قالب زبان عربی درمیآورد كه تشخیص اصل آنها نه تنها برای خواننده عادی، بلكه حتی برای علمای لغت و متخصصان امر هم دشوار است، در هضم و تحلیل آثار ادبی و فرهنگی خارجی نیز كه به این زبان درآمده همان خاصیت را داشته است. زیرا بیشتر آثار خارجی به خصوص در زمینه ادب و هنر كه به زبان عربی ترجمه و در مؤلفات عربی گنجانده شدهاند به صورتی عرضه گشتهاند كه همچون یك اثر اصیل عربی جلوه میكنند و بدون تحقیق و پژوهش و پیجوییهای مفصل تاریخی اصول یا سرمشق خارجی آنها را نمیتوان تشخیص داد. این وضع چنانكه گفتیم بیشتر در ادبیات و فنون وابسته به آن روی داده است، زیرا در رشتههای علمی و علوم عقلی همچون طب و فلسفه و نجوم و غیره چون از قدیم آنها را در عربی علوم غریبه و دخیله خواندهاند در همین نام تصریح به اصول خارجی آنها هست، ولی در ادبیات و فنونی كه مستقیما با زبان عربی سروكار داشته و معمولا عربی الاصل شمرده میشوند و در خود آن فنون هم امارات كمی بر اصول خارجی آنها میتوان یافت تشخیص آن اصول كاری بس دشوار و دقیق است.
با آنچه گذشت شاید این امر تا اندازهای روشن شده باشد كه یكی از مقدمات ضروری كار برای پژوهندگانی كه بخواهند از خلال ادبیات عربی دوره عباسی راهی به ادبیات ساسانی باز كنند این است كه از سرگذشت ادبیات ساسانی و مراحلی كه پس از اسلام گذرانده است آگاه باشند. مقصود در اینجا مراحلی است كه آثار ادبی ساسانی پس از ترجمه از پهلوی به زبان عربی تا هنگامیكه در ادبیات عربی تحلیل رفته و به صورت عربی خالص نمودار شده پیموده است، زیرا این امر كمك بسیاری در روشن كردن راه تحقیق و در تخفیف مشكلات آن خواهد نمود.
البته نمیتوان این مراحل را با قید زمان و مكان و با تفصیل جزئیات مشخص و معرفی نمود، ولی میتوان با پژوهش و پیجویی در آثار ادبی عصر
ص: 229
عباسی و سنجش و مقایسه آن با ادبیات عربی قبل از این دوره و اطلاعات عمومی كه از ادبیات و فرهنگ ایران در آن دوره و قبل از آن دوره داریم به طور كلی چند مرحله را در مسیر ادبیات ساسانی در خلال ادبیات عربی تشخیص داد و برای هرمرحله دلائل و اماراتی یافت كه شاید اشاره به آنها در اینجا بیفایده نباشد.
نخستین مرحلهای كه قسمتی از آثار ادبی ساسانی در دوره اسلامی طی نمود این بود كه به صورت مؤلفات مستقلی به عربی ترجمه و به همان صورت یعنی به صورت كتب و مؤلفات مستقل عرضه گردید. این ترجمهها تا چند قرن بعد هم همچنان به صورت مستقل در زبان عربی وجود داشته و مورد استفاده دبیران و نویسندگان عربی زبان بودهاند. از این ترجمهها آثار بسیار كمی به همان صورت اصلی یعنی به صورت كتاب مستقل تا امروز باقی مانده كه از آن جمله باید كتاب كلیله و دمنه و كتاب الآداب الكبیر و كتاب الادب الصغیر را كه هرسه به وسیله ابن مقفع به عربی ترجمه شده است نام برد.
برخی از این كتابها پس از ترجمه به عربی یا در حین ترجمه به وسیله یك یا چند تن از مترجمان یا مؤلفان به صورت تهذیب یا تلخیص یا اقتباس مورد تصرف قرار گرفتند و بدینترتیب در اصول اصلی آنها تغییری روی داد و در نتیجه نسخههای متعددی از آنها بوجود آمد كه با هم اختلافهایی هم داشتند.
نمونه بارز این دسته، كتاب خداینامه یعنی تاریخ بزرگ ایران در دوره ساسانی است كه مأخذ اصلی یا اصل كتاب شاهنامه فردوسی است. از این كتاب كه ترجمه عربی آن به نامهائی از قبیل «سیر الملوك» یا «سیر ملوك الفرس» و مانند اینها نامیده شده تا زمان حمزه اصفهانی در قرن چهارم هجری هفت نسخه مختلف به همین نام سیر الملوك وجود داشته كه در تألیف كتاب «سنی ملوك الارض و الانبیاء» مورد استفاده وی قرار گرفته است.
ظاهرا اینگونه تصرف در ترجمه به صورت تهذیب و تلخیص یا اقتباس بیشتر در كتابهای مفصل صورت گرفته كه ترجمه همه آنها با تمام تفاصیل آن
ص: 230
مورد علاقه همه مترجمان نبوده و شاید «آییننامه بزرگ» هم كه مسعودی از آن یاد كرده و گفته است كه در هزاران برگ است و نسخه كامل آن را جز در نزد موبدان نمیتوان یافت همین سرنوشت را داشته است. از اینگونه ترجمهها كه نماینده مرحله دیگری از تحولات آثار ایرانی پس از ترجمه به عربی است نمونههای كاملی در دست نداریم، زیرا با تألیف تاریخهای عربی مستقل مطالب این ترجمهها هم در آنها گنجانده شده و اصل آنها به صورت اصلی از میان رفته است.
برخی دیگر از این ترجمهها بعدها به وسیله مؤلفان اسلامی در كتابهائی گنجانده شد كه علاوهبر آن ترجمهها شامل آثار دیگری هم از همان نوع میبود كه از منابع ایرانی یا غیر ایرانی گرفته شده بود. در برخی از این مؤلفات كه بیشتر به صورت مجموعههائی از آثار مختلف بود هنوز آثار ترجمه شده فارسی بهطور مستقل باقی است و در آثار عربی حل نشده. بهترین نمونهای كه از این مرحله تا امروز باقی مانده و در دست است كتاب «ادب العرب و الفرس» ابن مسكویه است كه مجموعهای است از ادب و اخلاق و براساس كتاب «جاودان خرد» یكی از كتابهای اخلاقی دوره ساسانی تنظیم یافته، و در آن، هم این رساله و هم ترجمههای دیگری از آثار اخلاقی و اندرزنامههای ساسانی بهطور جداگانه در جنب آثار ادبی و اخلاقی عربی و اسلامی قرار گرفتهاند، و به همینجهت این تألیف ابن مسكویه را گاهی به همان نام نخستین دفتر آن «جاودان خرد» خواندهاند كه اخیرا آنرا در عربی به «الحكمة الخالدة» ترجمه و چاپ كردهاند «1» و گاهی نیز به تناسب مطالب آن به نام «ادب العرب و الفرس» خوانده شده است.
گاهی مطالبی كه از این نوع آثار ایرانی گرفته شده به صورتی با مطالب مشابه عربی آمیخته شده كه تشخیص آنها از یكدیگر میسر نیست، هرچند به ایرانی بودن قسمتی از آن تصریح شده است، نمونهای كه از این مرحله میتوان ذكر كرد فصلی است كه در كتاب «العقد الفرید» تألیف ابن عبد ربه دیده میشود
______________________________
(1). الحكمة الخالدة به تحقیق دكتر عبد الرحمن بدوی، چاپ قاهره.
ص: 231
كه تحت عنوان «سخنان حكمتآمیز اكثم بن صیفی و بزرجمهر» سخنان بسیاری از این دو شخص كه یكی عربی و دیگری ایرانی است نقل شده «1»، ولی بدون اینكه سخنان هریك از دیگری مشخص شده باشد.
مرحله دیگری كه در تحول آثار ایرانی و عربی دیده میشود این است كه گاهی مؤلف عربی كتابی از كتب ایرانی را با افزودن مطالبی عربی و اسلامی از نوع مطالب اصل كتاب موضوع تألیف جداگانهای قرار میدهد، و بیآنكه به اصل ایرانی آن اشاره نماید آن را به صورت یك تألیف اصیل عربی عرضه میدارد كه جز با تحقیق و پژوهش نمیتوان به اصل آن راه یافت. شاید بهترین نمونهای كه از این مرحله میتوان معرفی نمود و در دست است كتاب «التاج فی اخلاق الملوك» منسوب به جاحظ باشد كه اصل آن چنانكه در جای خود تحقیق شده «2» ترجمه یكی از تاجنامههای ساسانی است كه مطالب آن درباره آیین مجلس پادشاهان و شامل نمونهها و مثالهائی از شاهان ساسانی بوده و مؤلف عربی با تصرف در آن و افزودن مثالهائی از خلفای اسلامی آن را به صورت یك تألیف عربی درآورده است. و از همین قبیل است كاری كه نخستین مؤلفان تواریخ عربی و اسلامی با ترجمه كتابهای تاریخی و داستانهای ایرانی كردهاند، زیرا آنها هم همان ترجمهها یا مطالب آنها را بدون ذكر مأخذ در صدر تواریخ خود در ذكر حوادث قبل از اسلام قرار داده و سپس رویدادههای دوران اسلامی و ایام خلفا را بر آن افزودهاند و بدینترتیب آن ترجمهها خود به خود ضمیمه یك تألیف عربی شدهاند.
در مرحله دیگر آثار منتخب و برگزیده از كتابهای فارسی با آثار برگزیده عربی در ضمن مؤلفات ادبی و اخلاقی عربی، كه در قرنهای سوم و چهارم طبق مفهوم ادب در آن دوران «هو الاخذ من كل شیء بطرف» بیشتر كتابهای گلچینی
______________________________
(1). العقد الفرید، ج 1، ص 331.
(2). رجوع شود به كتاب نویسنده این مقال «كتب التاج و الایین»، ص 209- 228، بیروت، 1944، منشورات قسم اللغة الفارسیة و آدابها فی الجامعة اللبنانیة.
ص: 232
و التقاطی بودند، درهم آمیخته و یك نوع هماهنگی و انسجامی بین آنها حاصل گردیده است. و از آنجا كه در اینگونه كتابها بیشتر نظر بر اصل مطالب ادبی و اخلاقی است نه گوینده یا نویسنده آنها، بدینجهت غالبا ذكری از مآخذ آن مطالب نیست مگر بعضی از مؤلفان كه تا حدی به ذكر مآخذ خود مقید بودهاند كه شاید بتوان ابن قتیبه را در مواردی از كتاب عیون الاخبار و ابو الحسن بن ابی ذر عامری نیشابوری را در كتاب «السعادة و الاسعاد» از این دسته دانست.
پس از این مرحله آثار ایرانی در مؤلفات عربی اسلامی به صورتی درمیآیند كه نه تنها اسمی از مآخذ ایرانی آنها نیست، بلكه تمام امارات و نشانههایی هم كه ممكن بوده اصل آنها را نشان دهند به هیأتی تغییر یافتهاند كه جز به عربی و اسلامی بودن آنها دلیل نتوانند بود. در اینگونه موارد فقط بر حسب تصادف یا با پژوهش زیاد ممكن است به اصل بعضی از آنها راه یافت.
نمونهای كه برای این مرحله میتوان ذكر كرد مطلبی است كه در كتاب «التاج فی اخلاق الملوك» و كتاب «محاسن الملوك» نقل شده است. در كتاب «التاج فی اخلاق الملوك» كه گفتیم یكی از كتب اسلامی است كه براساس یكی از تاجنامههای ساسانی تألیف شده مطلبی است درباره آیین به داوری نشستن پادشاهان ایران كه بدون شك از مأخذ اصلی آن در آن منعكس شده است.
خلاصه آن مطلب این است كه پادشاهان ایران را رسم بر این بود كه در روزی كه به داوری مینشستند و مردم برای دادخواهی حاضر میشدند نخست جستوجو میكردند كه آیا كسی از دست خود شاه شكایتی دارد یا خیر و اگر چنین كسی میبود پیش از آنكه شاه به داوری بنشیند آن شخص را میخواستند و شاه با او مانند دو طرف دعوی در نزد موبدان موبد و ایران دبیربد و هیربدان هیربد مینشستند تا آنها به آن شكایت رسیدگی و بین آندو داوری كنند، و پس از فیصله این امر شاه به دعاوی مردم رسیدگی میكرد. ولی همین مطلب در كتاب محاسن الملوك كه چند قرن پس از كتاب «التاج فی اخلاق الملوك» تألیف شده به صورتی تصرف و نقل گردیده كه كوچكترین نشانهای از
ص: 233
آثار ایرانی در آن نیست و یك مطلب اسلامی صرف جلوه میكند. در كتاب محاسن الملوك هیچ اسمی از آیین پادشاهان ایران نیست و این مطلب را به عنوان رسم ملوك پیشین ذكر كرده و در آن موبدان موبد و ایران دبیربد و هیربدان هیربد كه در روایت «التاج» ذكر شده به كلمه «قاضی» مبدل گردیده و بدینترتیب به صورت یك اثر اسلامی تمام عیار درآمده است. «1»
نظیر همین مطلب حكایتی است كه در نصیحة الملوك غزّالی و عقد العلی و تاریخ ابن عساكر نقل شده است. غزّالی در نصیحة الملوك حكایتی از انوشروان و طرز داوری او بین دونفر فروشنده و خریدار زمینی كه در آنجا گنجی پیدا شده بود نقل كرده است. در كتاب عقد العلی نیز به همان مضمون نقل شده ولی در كتاب تاریخ ابن عساكر كه خیلی پس از نصیحة الملوك غزّالی تألیف شده نام انوشروان به ذی القرنین تبدیل شده و محل وقوع حكایت هم «بعض المدائن» ذكر گردیده است. و نظایر این امر در كتبی كه معمولا در حكایات و نوادر و قصص و مواعظ اخلاقی تألیف شده و اسامی پادشاهان یا حكمای ایرانی كه به مناسبتی از آنها حكایات یا سخنان حكمتآمیز نقل شده به «بعض الملوك» یا «بعض الحكماء» یعنی یكی از پادشاهان یا یكی از حكما تبدیل گردیده فراوان است، و شاید یكی از علل عمده این امر هم این است كه غالب مؤلفان چنین كتابهائی به اصل مطالب و حكایات بیشتر از مأخذ و اصل آنها اهمیت میدادهاند.
بدینترتیب بود كه آثار ادبی ایران پس از ترجمه به عربی رفتهرفته رنگ و روی اصلی خود را از دست داد و با آثار عربی درهم آمیخت و به مرور زمان شكل عربی و اسلامی به خود گرفت و به تدریج به خورد زبان و ادبیات عربی رفت و در آن حل گردید و جز مقداری خیلی كم اثری از اصل آنها باقی نماند.
مراحلی كه ذكر شد البته به ترتیب زمانی نیست و ضرورتی هم ندارد كه حتما آنها را از این لحاظ در طول هم قرار دهیم. آنچه ذكر شد نمونههایی است
______________________________
(1). صفحه 161 و 162 التاج و ص 39- 40 محاسن الملوك.
ص: 234
از تغییرات و تحولاتی كه آثار ادبی دوره ساسانی پس از ترجمه به عربی تا وقتی كه به خورد ادبیات عربی رفته به خود دیده و به هیچوجه محدود به زمان یا مكان معینی نیست، و شاید با تحقیق بیشتر بتوان در هردورهای نظایر متعددی از آنچه ذكر شد بدست آورد، چنانكه در عصر حاضر هم با وجود آنكه عصر چاپ انتشار كتب و مطبوعات است و معمولا در چنین عصری انتظار نمیرود كه آثار علمی و ادبی قدیم یا جدید دستخوش تغییر یا تصرفات بیجا شود باز هم نظایر آنرا میبینیم كه شاید بیمناسبت نباشد برای تكمیل نمونههائی كه آوردیم یك نمونه هم از این عصر حاضر ذكر كنیم.
داستانی را كه چند سال پیش به كوشش آقای دكتر صفا استاد دانشمند دانشگاه تهران به نام «دارابنامه» چاپ و منتشر گردید همه كموبیش میشناسیم. این داستان هرچند از روی نسخهای چاپ شده كه پرداخته دست داستانگزاری است كه در قرن هشتم و نهم هجری میزیسته، ولی اصلی قدیمتر از این تاریخ دارد، و در هرحال مبتنی بر روایات كهن ایرانی است. این داستان یك تحریر عربی هم دارد كه مفصلتر از اصل فارسی است و در چهار جلد به نام «قصة فیروز شاه» چاپ شده، و از آنجا كه برداشت مطالب و داستان كتاب درباره سرگذشت و شرح جنگها و كشورستانیهای فیروز شاه پسر داراب شاه است همچنانكه آقای دكتر صفا هم اظهارنظر كردهاند نامی كه در تحریر عربی بدان خوانده شده شایستهتر از نام فارسی آن یعنی «دارابنامه» است، بههرحال در تحریر عربی آثار كهنگی قصه بیشتر از تحریر فارسی آن نمودار است، حتی سرآغاز قصه كه از یكی از داستانهای خیلی كهن ایرانی مایه گرفته و در تحریر فارسی این كتاب موجود نیست در تحریر عربی آن همچنان وجود دارد.
در اینكه این قصه از زبان فارسی به زبان عربی درآمده هیچشكی نیست، ولی در چه زمان و به چه صورت، احتیاج به تحقیق دارد. و در این هم كه این تحریر عربی از نسخهای قدیمتر از این نسخه موجود فارسی گرفته شده شاید تردیدی نباشد. تحریر عربی این قصه هم مانند فارسی آن، ولی خیلی زودتر از آن
ص: 235
به چاپ رسیده و چندین مرتبه هم به چاپ رسیده است. هرچند در نسخههایی كه تاریخ چاپ دارند این تاریخ به كمتر از نیم قرن میرسد ولی بدون شك نخستین چاپ آن خیلی قدیمتر از این تاریخ است، زیرا قصه فیروز شاه از قصههایی است كه در بین طبقه عامه عرب بسیار شایع و مطلوب و مانند قصههای رستمنامه و حسین كرد و امیر ارسلان در زبان فارسی است كه پیوسته از طرف ناشران و كتابفروشان با چاپهای بازاری و ارزان و غالبا بدون ذكر تاریخ منتشر میشوند، و معمولا اینگونه كتابها كه طالبان زیادی در طبقه عامه داشتهاند از خیلی قدیم به زیور طبع آراسته میشدهاند. من خود در بیروت از مردانی كه عمر آنها نزدیك به هفتاد میرسد شنیدم كه در دوران كودكی آنها كتاب قصه فیروز شاه از كتابهای خیلی رایج و از قصههای معروف بوده است.
غرض از ذكر این مطالب درباره این قصه بیان این نكته است كه همین كتاب عربی «قصه فیروز شاه» در چند سال پیش به وسیله سه تن از نویسندگان مصری مورد تصرف قرار گرفته و با خلاصه كردن قصه و حذف بسیاری از مطالب آن با همین نام و به صورت یك داستان نوپرداختهای عرضه شده و در دو جلد كوچك به چاپ رسیده، بیآنكه كمترین اشارهای به سابقه وجودی این داستان شده باشد. از این جمله تصرفات ناپسندی كه در آن شده حذف و تبدیل نام كشورهاست بدینصورت كه مثلا به جای ایران، شهر سفید و به جای مصر شهر سبز گذارده و آثار قدمت آن را كور كرده و رنگ ایرانی آن را زدودهاند. و در پشت جلد كتاب نیز فیروز شاه به صورت عربی با كلاه خود و عقال و جبهای بر تن و خنجری به كمر در واحهای از واحات عربستان تصویر شده و عنوان كتاب نیز چنین آمده است: «فیروز شاه نوشته حسن جوهر- محمد احمد برانق- امین احمد عطار. از انتشارات دار المعارف مصر، سال 1958». كه از آن جز این فهمیده نمیشود كه این كتاب داستانی است نو كه به وسیله این سه نفر نویسنده معاصر پرداخته شده و نخستینبار در سال 1958 به چاپ رسیده است.
این هم نمونهای بود از طرز رفتار برخی از نویسندگان بیامانت و بیپروا با
ص: 236
آثار كهن در دورانی كه هم چاپ وجود دارد و هم اینكه آن آثار كهن به چاپ رسیده و منتشر شدهاند و از اینجا میتوان سنجید كه در دورانی كه صنعت چاپ ناشناخته بوده و نسخه كتابها از معدودی تجاوز نمیكرده و شماره كسانی هم كه از وجود آنها اطلاع داشتهاند به واسطه تغییر خط و زبان بسیار محدود بوده سرنوشت آن دسته از آثار علمی و ادبی دوره ساسانی كه به دست مؤلفانی از نوع مؤلفان قصه فیروز شاه میافتاده چه بوده و به چه صورت درمیآمدهاند. و به این جهت است كه در تاریخ علوم و فرهنگ عربی و اسلامی باید قدر آن عده از مؤلفان با دقت و با امانت و اهل علم و تقوی را كه مراجع مطالبی را كه نقل كردهاند با دقت ذكر نموده و آثار قدیم را به خود نسبت ندادهاند بسیار دانست، زیرا امروز از بركت وجود همین علما است كه ما نمونههایی از آثار ادبی عصر ساسانی را میتوانیم به دست آوریم و در پرتو آنها تحقیقات خود را در این زمینه توسعه دهیم.
از آنچه ذكر شد شاید این مطلب به خوبی روشن شده باشد كه برای تحقیق درباره آثار ادبی دوره ساسانی و دستیافتن به بعضی از بقایای آن از خلال ادبیات عربی ما نباید حتما به دنبال روایات نقلی برویم، و اگر در كتاب یا رساله یا فنی از فنون تصریحی بر اصل آن نیافتیم رشته تحقیق را از دست بنهیم. چه بسا با مطالعه دقیق در بعضی از مؤلفات و مآخذ قدیم عربی به دلایل و اماراتی دست یابیم كه ما را در تحقیق به راههای روشنتری راهنمایی كنند. اگر محققانی همچون نلدكه و بارون روزن و دانشمندان دیگری كه درباره كتاب خداینامه تحقیقات گرانبهائی كرده و این اثر ساسانی را شناساندهاند، مثلا در تاریخ طبری به دنبال چنین نقل یا تصریحی میگشتند هرگز نمیتوانستند روایات آن كتاب را در قسمت اول تاریخ طبری یعنی قسمت قبل از اسلام آن بازیابند و آنهمه اطلاعات سودمند درباره آن كتاب گم شده به دست آورند. خوشبختانه در این راه كه ما گام برمیداریم روشهای عالمانهای به وسیله عدهای از اینگونه محققان با بصیرت پیریزی شده كه از آنها میتوان در رشتههای ناشناخته دیگری نیز به
ص: 237
خوبی بهرهمند شد، و شكی نیست كه آشنا شدن با سیر ادبیات ساسانی در ادبیات عربی كه اجمالا بدان اشاره رفت پرتوی بر راههای تحقیق در این زمینه خواهد افكند كه با راهنمایی آن میتوان به نتایج بسیار نیكی رسید.
تاكنون سخن ما بهطور كلی درباره ادبیات عربی عصر عباسی و اهمیت آن از لحاظ تحقیق درباره آثار ادبی دوره ساسانی بود، اكنون برای توضیح بیشتر باید این مطلب را هم اضافه كنیم كه در مجموعه ادبیات و فرهنگ عصر عباسی همه اقسام و همه دورههای آن از این نظر یكسان نیستند، بلكه بعضی قسمتهای آن اهمیت بیشتر و بعضی اهمیت كمتری دارند و به این جهت ضرورت دارد كه این مسأله نیز در نظر باشد تا بتوان موارد صحیح تحقیق و راههای را كه بهتر به مقصود میرسانند مشخص ساخت. مثلا همانطور كه در سیر ادبیات ساسانی در ادبیات عرب دیدیم كه هرقدر زمان جلوتر آمده و از دوران ترجمه دورتر شده بهتدریج آثار ایرانی آنها كمرنگتر و شكل عربی در آنها نمایانتر شده، و به همینجهت هرقدر منابع ادبی قدیمتر و به دوران ترجمه نزدیكتر باشند برای كار ما مهمتر و باارزشترند، به همینگونه هم بعضی رشتههای ادبی و بعضی از مظاهر فرهنگ و تمدن عصر عباسی نیز برای این كار ما اهمیت بیشتری دارند و شاید بهتر باشد كه این موضوع را هم با ذكر چند مثال روشنتر سازیم.
در ادبیات عصر عباسی گاهی به رشتههایی برمیخوریم كه در ادبیات قدیم عرب به هیچوجه سابقه نداشته و برای نخستینبار در ادبیات این زبان جلوه میكند. تحقیق در این رشتهها و بهخصوص اگر به نخستین اثری كه در عربی بوجود آمده دست یابیم غالبا ما را به ادبیات پهلوی و دوره ساسانی میكشاند.
روشی كه اینوسترانزف خاورشناس دانشمند روسی در كتاب خود «نفوذ ایران در ادبیات اسلامی» در تحقیق درباره كتاب «المحاسن» منسوب به عمر بن فرخان از منجمان و مترجمان قرن دوم هجری به كار برده و كوشیده است كه رابطه این كتاب را كه به نظر وی سرآغاز یك سلسله كتب اخلاقی عربی به نامهای «المحاسن و الاضداد» یا «المحاسین و المساوی» و مانند اینها گردیده با كتابهایی
ص: 238
كه در همین زمینه در ادبیات پهلوی وجود داشته و به نام «شایست نشایست» معروف شد روشن سازد ممكن است در رشتههای نوظهور دیگری در ادبیات این عصر نیز بیآنكه جانب حزم و احتیاط رها شود آزمایش گردد.
از همین قبیل است تحقیق و پژوهش درباره شرح حال و آثار كسانیكه در ادبیات عربی این دوره به عنوان پیشرو یك فن یا بوجود آورنده مكتبی جدید شناخته شدهاند. زیرا بسیار احتمال میرود كه آن فن یا مكتبی كه در زبان عربی تازه و نوظهور جلوه میكند در ادبیات دوره ساسانی سابقه داشته و از آن دوره به زبان عربی راه یافته باشد، و در این صورت بعید نیست كه از تحقیق در شرح حال و پژوهش آثار ایشان راههای تازهای برای تحقیق در زمینههای جدیدی از ادبیات دوره ساسانی به روی پژوهنده گشوده شود. شاید بهترین مثالی كه برای این مطلب بتوان ذكر كرد عبد الحمید بن یحیی دبیر و نویسنده معروف اواخر عصر اموی است. عبد الحمید در تاریخ ادبیات عربی به عنوان مخترع فن نویسندگی و به وجود آورنده نثر فنی در زبان عربی شناخته شده. هنر نویسندگی بدانگونه كه در دیوان رسائل معمول بود تا آن زمان در زبان عربی سابقه نداشت، و كار استادانه عبد الحمید، هم در نظر معاصران و هم در نظر متأخران تازه و نوظهور مینمود، تا جاییكه گفتند «بدأت الكتابة بعبد الحمید» یعنی نویسندگی با عبد الحمید آغاز شد، و این گفته در عربی حكم مثل سائر را پیدا كرد. ولی همین هنر كه در زبان عربی تازه مینمود در زبان پهلوی و ادبیات دوره ساسانی نه تنها با سابقه بود بلكه شیوع و رواج كامل داشت. و هیچ شكی نیست كه عبد الحمید همانطور كه ابو هلال عسكری گفته است از رسائل فارسی (پهلوی) سرمشق گرفته و آنچه در زبان عربی بوجود آورده از لحاظ هنر و شیوه نگارش نمودار آثاری است كه از دوره ساسانی در دست داشته و شاید بسیاری از آنها را هم خود وی به عربی ترجمه كرده باشد. و با این ترتیب مسلم است كه هرقدر تحقیقات ما درباره عبد الحمید و هنر وی پیشتر رود و مطالعات تطبیقی درباره آثار بازمانده وی گسترش یابد و معلومات ما درباره نثر فنی عربی و تحولات آن بیشتر گردد از
ص: 239
خلال آن به معلومات گرانبهاتری درباره فن نویسندگی در دوره ساسانی و آیین بلاغت و سخنپردازی آن عهد و به نمونههای ذیقیمتی از ترجمههای رسائل و نامههای ادبی آن عصر دست خواهیم یافت.
تحقیق در برخی مؤسسات یا سازمانهائی هم كه برای نخستینبار در دوره اول عصر عباسی بوجود آمده و قبل از آن در عالم عرب سابقه نداشته نیز ممكن است در این زمین، یعنی پیجویی آثار فرهنگی دوره ساسانی نتایج ارزندهای داشته باشد، مانند اهمیتی كه مثلا تحقیق درباره نخستین بیمارستانی كه در زمان هارون الرشید در بغداد تأسیس گردید برای كسب اطلاعات دقیقتر و وسیعتری درباره مدرسه و بیمارستان جندیشاپور در دوره ساسانیان دارد. البته این مثال زیاد با مسأله ادبیات كه موضوع ما است ارتباط ندارد ولی با موضوع كلی علوم و فرهنگ دوره ساسانی كمال ارتباط را دارد. چنانكه میدانیم نخستین بیمارستانی كه در اسلام برای درمان بیماران تأسیس گردید همین بیمارستانی بود كه در زمان هارون الرشید در بغداد تأسیس شد. این بیمارستان به وسیله یكی از پزشكان بیمارستان جندیشاپور و به تقلید از همان بیمارستان تأسیس یافت. روش كار هم در آنجا همان بود كه در بیمارستان جندیشاپور بود. آموزشگاه و بیمارستان جندیشاپور كه محققی همچون سارتن در كتاب نفیس خود به نام" مقدمه تاریخ علم" آنرا به نام دانشگاه میخواند، هم در دوره ساسانی و هم پس از آن دوران تا قرن سوم و چهارم هجری همچنان مركز پزشكی و علوم وابسته به آن در ایران و اسلام بود و جندیشاپوریان تا چند قرن همچنان سیطره علمی خود را در عالم اسلام حفظ كردند. نخستین كتابهای طبی كه به زبان عربی برگردانده شد به وسیله همین جندیشاپوریان بود و مهمترین كتابهائی كه چه در طب و چه در داروسازی قرنها مرجع اطبای اسلام بود به وسیله همانها تألیف شده بود. بنابراین شكی نیست كه تحقیق درباره نخستین مؤسسات پزشكی اسلامی و نخستین كتابهایی كه در این رشته به زبان عربی ترجمه یا تألیف گردیده و همچنین شرح حال و آثار نخستین پزشكانی كه در اسلام و دولت خلفا به این كار پرداختند
ص: 240
كمك بسیار گرانبهایی در روشن شدن تاریخ علمی آن مؤسسه طبی ساسانی خواهد نمود. و از راه مطالعه در مؤسسات مشابه اسلامی میتوان بسیاری از نقاطی را كه در تاریخ آن مدرسه و بیمارستان هنوز تاریك و مبهم است واضح و آشكار ساخت؛ چنانكه استاد كریستن سن در تحقیق سازمان اداری دولت ساسانی از اطلاعاتی كه مورخان اسلامی درباره سازمان اداری و دیوانی دستگاه خلافت عباسی كه اساس آن نمونه و تقلیدی از همان تشكیلات دولت ساسانی بوده ذكر كردهاند استفاده نموده و از این راه به نتایج بسیار ارزنده و عالمانهای رسیده است.
اگر بیمارستان رشید با ادبیات رابطه مستقیم ندارد ولی مؤسسهای كه فرزند وی مأمون در همین بغداد به نام بیت الحكمة یا خزانة الحكمة تأسیس كرد و نخستین مؤسسهای از این نوع در اسلام بود با موضوع ما یعنی ادبیات رابطه بسیار نزدیك دارد. بیت الحكمة كه كانون فعالیت نقل و ترجمه آثار خارجی به زبان عربی بود یكی از مراكز تجمع علما و فضلای ایرانی به شمار میرفت. متصدیان امور آن غالبا از ایرانیان و چند نفر از آنها و از آن جمله سلم یا سالم رئیس این مؤسسه (الفهرست، ص 120) از مترجمان به نام زبان پهلوی بودند. و قسمتی از آثار علمی و ادبی ایرانی در همین خزانة الحكمة نگاهداری میشده و در همانجا هم به وسیله فضلای ایرانی به عربی ترجمه شده است.
اینها نمونههایی است از این قبیل مؤسسات نوظهور عصر عباسی كه هر قدر دامنه اطلاعات ما درباره آنها و متصدیان امور و نوع كارهایی كه در آنجاها میشده است گسترش یابد نه تنها از تحقیقات خود درباره ادب و فرهنگ دوره ساسانی به نتایج بهتری خواهیم رسید، بلكه از فعالیتهای فكری و علمی دانشمندان ایرانی در این دوره تحول كه خود موضوع جالب و شایسته تحقیق است نیز اطلاعات گرانبهایی به دست خواهیم آورد.
پیش از ختم این مقال شاید مناسب باشد كه به موضوع دیگری هم كه توجه به آن از لحاظ تحقیق در ادبیات و بهخصوص زبان دوره ساسانی لازم به
ص: 241
نظر میرسد اشارهای بشود، و آن موضوع كلمات فارسی است كه از قدیم و به خصوص در دورههای نخستین اسلامی به زبان عربی راه یافته و به تدریج جزء آن زبان شده است. كلمات خارجی در زبان عربی كه به عنوان معرّب خوانده میشوند پیوسته مورد توجه علمای متقدم و متأخر بوده و در این موضوع تألیفات سودمندی هم به وجود آمده، و درباره معرّبات از فارسی هم كموبیش تحقیقات ارزندهای به وسیله چند تن از محققان شده است. ولی در این زمینه هنوز كار ناكرده بسیار است، و باید گفت كه هنوز این مسأله از نظر اهمیت و فایدهای كه برای تحقیق در زبان دوره ساسانی و تحولات لغوی آن دارد تاكنون چنانكه باید و شاید مورد توجه و استفاده قرار نگرفته، در صورتیكه جستوجوی اینگونه كلمات در زبان عربی و تحقیق لغوی و تاریخی درباره آنها برای علمای لغت كه به تحقیق درباره زبان دوره ساسانی علاقهمندند كمال اهمیت را دارد و بدونشك به آنها در این راه كمكهای شایان خواهد نمود. زیرا از خلال همین پژوهشها گذشته از اینكه میتوان درباره تحول تاریخی بسیاری از كلمات فارسی و مفاهیم آنها معلومات ذیقیمتی به دست آورد میتوان بر قسمتی از كلمات فارسی فراموش شده نیز دست یافت كه خود برای زبان فارسی غنیمتی گرانبها است.
در اینجا لازم است به دو مطلب مهم كه توجه به آنها در این زمینه ضرورت دارد توجه شود:
مطلب اول اینكه كلمات فارسی در زبان عربی خیلی بیش از آن است كه معمولا در كتابهائی كه برای تعریف معرّبات تألیف شده ذكر گردیده و یا در لغتنامهها به اصل فارسی آنها تصریح شده است، زیرا بسیاری از كلمات فارسی در اثر دگرگونیهای فراوانی كه در زبان عربی در آنها راه یافته به اندازهای از حیث لفظ و معنی از اصل فارسی خود دور افتاده و هیأت عربی به خود گرفتهاند كه اصل بعضی از آنها بر گردآورندگان لغات عربی هم مجهول مانده و غالبا آنها را از اصل عربی پنداشتهاند و بدینجهت بسیارند كلمات فارسی كه در زبان عربی به
ص: 242
كار رفته و نه در كتب معرّبات و نه در لغتنامههای عربی ذكری از آنها نیست.
از این یادآوری میخواهیم این نتیجه را بگیریم كه جستوجوی كلمات فارسی در زبان عربی نباید تنها به كلماتی كه در مآخذ عربی یا غیر عربی به اصل فارسی آنها تصریح شده منحصر گردد، بلكه باید دامنه تحقیق در این زمینه خیلی وسیعتر از این باشد و باید این را در نظر داشت كه معرّبات فارسی كه از نظر ارباب لغت دور مانده یا برای آنها ناشناخته ماندهاند فراوان است و در این مورد هم باب علم و تحقیق مسدود نیست.
مطلب دیگر اینكه كلمات فارسی در زبان عربی از لحاظ تاریخی و از نظر موضوع مورد بحث ما به چند دسته تقسیم میشوند؛ یك دسته كلماتی هستند كه در دورههای قبل از اسلام در زبان عربی راه یافتهاند كه نمونه آنها را در اشعار بعضی از شعرای عصر جاهلیت عربی و همچنین در قرآن مجید مییابیم، دسته دیگر كلماتی هستند كه در قرنهای نخستین اسلامی از زبان فارسی گرفته شدهاند كه شماره آنها بسیار و غالب كلماتی كه در مآخذ قدیم عربی به كار رفته از این دستهاند. دسته دیگر كلماتی هستند كه در قرنهای متأخر اسلامی یا در اثر مجاورت و یا رفتوآمد و یا به وسیله زبان تركی در قلمرو عربی خلافت عثمانی وارد شده و بیشتر در زبانهای محلی این مناطق رواج یافتهاند. البته جستوجو و تحقیق درباره همه این كلمات كه خود مستلزم كار و كوشش فراوان است برای زبان فارسی نتایج بسیار ارزندهای خواهد داشت. ولی آنچه از نظر تحقیق در ادبیات دوره ساسانی كه مورد گفتوگوی ما در این مقال است اهمیت خاص دارد كلمات دسته اول و دوم هستند، یعنی كلماتی كه در دورههای قبل از اسلام و در قرنهای نخستین اسلامی وارد این زبان شدهاند. چون این كلمات یا از زبان دوره ساسانی است و یا از زبان نزدیك به همان عصر كه فرق زیادی با زبان آن دوره نداشته و در هرحال نموداری از زبان همان دوره است.
اینها مطالبی بود كه فهرستوار برای معرفی یكی از منابع تحقیق در ادبیات دوره ساسانی ذكر شد و شاید احتیاج به یادآوری نباشد كه برای تحقیق در
ص: 243
ادب و فرهنگ ایران در دورههای مختلف تاریخی منابع خارجی بسیاری باید مورد بحث و تحقیق قرار گیرد، زیرا فرهنگ ایران در هیچیك از دورههای تاریخی خود در داخله مرزهای ایران محصور نمانده و همواره قلمرو تأثیر آن وسیعتر از مرزهای جغرافیایی و ملی آن بوده، و از اینرو است كه یكی از مطالب مهم در پژوهش تاریخی فرهنگ ایران تحقیق درباره آثار آن در زبانهایی غیر از زبان فارسی و در سرزمینهایی خارج از مرز و بوم ایران زمین است.
بیروت، دانشگاه لبنان
ص: 245